سرشناسه:محمدی ری شهری، محمد، 1325-
عنوان قراردادی:العلم والحکمة فی الکتاب والسنه. فارسی
عنوان و نام پديدآور:علم و حکمت در قرآن و حدیث/محمدی ری شهری، [با همکاری] رضا برنجکار و عبدالهادی مسعودی ؛ مترجم عبدالهادی مسعودی.
مشخصات نشر:قم: مؤسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، سازمان چاپ و نشر، 142ق. = 138 1424- ق. =1382.
مشخصات ظاهری:2ج.
شابک:42000ریال:دوره:964-5985-28-5
يادداشت:فهرستنویسی بر اساس جلد دوم
يادداشت:این کتاب جلد چهارم کتاب "میزان الحکمه" است که به صورت مستقل منتشر و ترجمه شده است.
يادداشت:ج.2(چاپ دوم)
یادداشت:کتابنامه.
یادداشت:نمایه.
موضوع:اسلام و آموزش و پرورش-- احادیث.
اسلام و آموزش و پرورش-- جنبه های قرآنی.
شناسه افزوده:برنجکار، رضا، 1342-
شناسه افزوده:مسعودی، عبدالهادی، 1343- ، مترجم
رده بندی کنگره:BP141/5/الف5 م33041 1380ی
رده بندی دیویی:297/218
شماره کتابشناسی ملی:1054131
ص: 1
علم و حکمت در قرآن و حدیث
محمدی ری شهری
مترجم عبدالهادی مسعودی
جلد اول
ص: 2
بسم الله الرحمن الرحیم
ص: 3
با همکاری:
استخراج احادیث: غلامحسین مجیدی ، رسول افقی
ویرایش عربی: میثم دباغ پور
ویرایش فارسی: سید محمد دلال موسوی
اعراب گذار: مرتضی خوش نصیب
نمونه خوان عربی: حیدر مسجدی - عبدالکریم مسجدی - حیدر وائلی - رعد بهبهانی
نمونه خوان فارسی : محمود سپاسی ، مصطفی اوجی
تهیه فهرست ها : رعد بهبهانی ، حیدر وائلی
ص: 4
فهرست مطالب
ص: 5
فهرست مطالب
ص: 6
فهرست مطالب
ص: 7
فهرست مطالب
ص: 8
فهرست مطالب
ص: 9
فهرست مطالب
ص: 10
فهرست مطالب
ص: 11
فهرست مطالب
ص: 12
فهرست مطالب
ص: 13
فهرست مطالب
ص: 14
فهرست مطالب
ص: 15
فهرست مطالب
ص: 16
فهرست مطالب
ص: 17
فهرست مطالب
ص: 18
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد للّه رب العالمين والصلاة والسلام على عبده المصطفى محمّد
وآله الطاهرين وخيار صحابته أجمعين
در جهان امروز كه علم با همه پيشرفتهاى چشمگير و حيرت انگيز از حلّ مشكلات اساسى جامعه بشر عاجز مانده است،آشنايى با ديدگاههاى اسلام در باره علم و معرفت مى تواند گامى بلند و مؤثر در ايجاد تحولى عظيم و سازنده و گره گشا باشد.
از آغاز تدوين حديث در تاريخ اسلام به دليل اهميتى كه اسلام براى علم و آگاهى قايل است،همه جوامع حديثى بخشى را به طرح ديدگاههاى اين آيين آسمانى در باره علم و معرفت اختصاص داده اند؛ليكن متاسفانه هنوز مجموعه اى كه نصوص اسلامى را در اين باره يكجا و مستقل به صورت موضوعى در اختيار پژوهشگران قرار دهد،در ميان تأليفات اصحاب حديث يافت نمى شود.
كتابى كه در برابر شما است،چهارمين مجموعه مستقل از«موسوعة ميزان الحكمة»و حاصل تلاش سالها تتبع و تحقيق در باره علم و معرفت از ديدگاه اسلام است و براى نخستين بار نصوص اسلامى در اين زمينه را به صورت موضوعى در اختيار علاقمندان قرار مى دهد.
ص: 19
در اين كتاب تلاش شده با بهره گيرى از متن قرآن و احاديث اسلامى از طريق فريقين،ديدگاههاى اسلام در باره جايگاه علم و معرفت،حقيقت علم،آثار علم،مبادى و موانع معرفت،تعليم،تعلّم و عالم به طور مبسوط به جهان علم و دانش عرضه شود.
گفتنى است براى تكميل مباحث مربوط به معرفت شناسى از ديدگاه قرآن و حديث،ملاحظه كتاب «العقل والجهل في الكتاب والسنة» (1)پنجمين مجموعه موسوعة ميزان الحكمة نيز ضرورى است.
به اميد روزى كه همه دانش پژوهان در سراسر جهان بويژه دانشجويان علوم اسلامى،با بهره گيرى از رهنمودهاى اسلام و منوّر ساختن خود به نور علم و حكمت،ظلمتكده جهان را روشن سازند،و دانش را از بردگى سرمايه داران و زورمداران رها،و در خدمت انسانيت قرار دهند.
در پايان لازم مى بينم كه از همه برادران عزيز در مركز تحقيقات دارالحديث كه مرا در تأليف اين مجموعه ارزشمند يارى رساندند،تشكّر كنم.بويژه از برادر فاضل وبزرگوار حجّة الإسلام والمسلمين شيخ رضا برنجكار كه مسؤوليّت گردآورى احاديث كتاب را به عهده داشته اند.خداوند در دنيا وآخرت به همه آنان جزاى خير دهد.
محمّد محمّدى رى شهرى
19 ربيع الثانى 1418..
ص: 20
«قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ»
هيچ مكتبى مانند اسلام براى علم و معرفت و آگاهى ارزش قايل نيست و هيچ دينى مانند اسلام مردم را از خطر جهل تحذير نكرده است.از نظر اسلام علم اساس همه ارزشها و جهل ريشه همه معايب و مفاسد فردى و اجتماعى است.همچنين از نظر اسلام انسان در هر حركتى نياز به شناخت و آگاهى دارد:عقايد،اخلاق و اعمال انسان بايد مبناى علمى داشته باشد.
آنچه در مقدمه طرح ديدگاههاى اسلام در باره علم ومعرفت بيش از هر چيز اهميت دارد،اين است كه اسلام براى كدام رشته از علوم،اهميت و ارزش قائل است؟كدام علم معيار ارزش انسان و اساس همه ارزشهاست؟كدام علم دل را زنده مى كند و انسان را راهنمايى مى نمايد؟كدام علم سودمندترين گنج،ميراث انبياى الهى،شرط عمل و موجب كمال ايمان است؟كدام علم موجب علاقمند شدن خداوند منّان به انسان و احترام فرشتگان به او و استغفار همه موجودات براى او و آسان شدن راه بهشت براى عالِم است؟
ص: 21
خلاصه اينكه آن همه تاكيد اسلام نسبت به تعليم و تعلم،و آن همه فضايلى كه در متون اسلامى براى علم و عالم ذكر شده است و در اين كتاب ملاحظه خواهيد كرد،مربوط به كدام رشته از علوم است؟آيا رشته خاصى از علوم مورد نظر اسلام است،و يا اينكه مطلق علم از نظر اسلام ارزشمند است و از اين همه فضيلت برخوردار است؟
بررسى دقيق موارد كاربرد واژه علم و معرفت در متون اسلامى نشان مى دهد كه علم در اسلام به طور كلى در دو مفهوم به كار رفته است:يكى را حقيقت و اصل علم مى ناميم و ديگرى را ظاهر و فرع آن.از نظر اسلام علم حقيقت و جوهرى دارد و ظاهر و پوسته اى.انواع علوم رسمى اعم از اسلامى و غير اسلامى پوسته علم محسوب مى شوند و حقيقت علم و معرفت چيز ديگرى است.
آنجا كه گفته مى شود:«خدا و فرشتگان و دانشمندان گواهى مى دهند كه جز او هيچ معبودى نيست»و يا«آنان كه دانش يافته اند،مى دانند كه آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده،حقّ است»و يا«از ميان بندگان خدا تنها دانايان از او بيم دارند»،سخن از حقيقت و جوهر علم است.
وآنجا كه گفته مى شود:«خدا او را دانسته گمراه گردانيد»و يا«فقط پس از آن كه علم برايشان حاصل آمد،راه تفرقه پيمودند»و يا«كسانى كه كتابِ آسمانى به آنان داده شده،با يكديگر به اختلاف نپرداختند،مگر پس از آنكه علم براى آنان حاصل آمد»،سخن از ظاهر و پوسته علم است.
در اينجا اين سؤال مطرح مى شود كه حقيقت علم چيست؟و چگونه مى توان حقيقت علم را از ظاهر و پوسته آن تميز داد؟و چگونه مى توان آن را تحصيل كرد؟
حقيقت علم نورى است كه در پرتو آن،انسان جهان را آنگونه كه هست مى بيند و جايگاه خود را در هستى مى يابد.نور علم مراتبى دارد كه بالاترين آن نه
ص: 22
تنها انسان را با راه تكامل خود آشنا مى كند بلكه او را در اين مسير حركت مى دهد و به مقصد اعلاى انسانيّت مى رساند.
قرآن كريم با صراحت از اين نور سخن مى گويد:
«آيا كسى كه مرده دل بود و زنده اش كرديم و براى او نورى پديد آورديم،تا در پرتو آن در ميان مردم برود،چون كسى است كه گويى گرفتار در تاريكيهاست و از آن بيرون آمدنى نيست؟»
امام على عليه السلام در باره اين نور و مهمترين خواص آن،كه رساندن انسان به مقصد اعلاى انسانيّت است،مى فرمايد:
«عقلش را زنده داشته و نفسش را كشته است،تا آن جا كه درشتى هايش خُرد و خشونتهايش نرم شده و نورى پر فروغ برايش درخشيدن گرفته است كه شاهراه توحيد را روشن سازد و در پرتوش راه پيموده شود.بدين سان درها يكى پس از ديگرى او را به آستان سلامت مطلق و براى اقامت جاويد مى راند و ثابت قدم و استوار در جايگاه امنيت و آسايش ثبات مى يابد؛زيرا كه او قلب خود را به كار گرفت و پروردگارش را خشنود كرد».
آيات و احاديثى كه نورانيت انسان را مقدمه حركت صحيح او در جامعه و به سوى كمال مطلق مى دانند،و يا علم را به نور تفسير مى كنند،و يا علم را ملازم با ايمان به خدا و رسالت انبياى الهى،و همراه با صفات پسنديده و اعمال شايسته مى دانند،در واقع جوهر و حقيقت علم را توضيح مى دهند.دليل اين كه اين نور را،مغز علم و همه علوم رسمى را پوسته علم مى شماريم،آن است كه ارزش علوم رسمى وابسته به آن است.
جوهر علم است كه به علم ارزش حقيقى مى دهد؛يعنى علم را در خدمت انسان و در جهت تكامل و بهروزى او قرار مى دهد و بدون آن نه تنها علم فاقد خواص و آثار علم مى شود،بلكه تبديل به يك عنصر ضد ارزش و ضدّ انسانيّت مى گردد.
اين است معناى آنچه بدان اشارت رفت كه ارزش حقيقت علم،مطلق است و ارزش علوم رسمى،مشروط.شرط ارزشمند بودن علوم رسمى اين است كه در
ص: 23
خدمت انسان باشند و بدون جوهر علم،علوم رسمى نمى توانند در خدمت انسان قرار گيرند و چه بسا بر ضدّ انسان به كار گرفته مى شوند.
نكته مهم و قابل توجه اين است كه وقتى علم،جوهر و خاصيت خود را از دست داد،نه تنها با جهل مساوى مى شود،بلكه از جهل زيانبارتر مى گردد؛زيرا حركت انسان را به سوى انحطاط و سقوط تسريع مى كند.
علم،وقتى جوهر و جهت حقيقى خود را از دست داد،درست مانند راهنمايى است كه به جاى آنكه انسان را در مسير قرار دهد،او را به سوى چاه سوق مى دهد.اينجاست كه علم هر چه بيشتر پيشرفت كند براى جامعه انسانيت خطرناكتر خواهد بود.
خطر بزرگى كه امروز جامعه بشر را تهديد مى كند،اين است كه علم رشد كرده ولى جوهر و جهت و خاصيت خود را از دست داده و در مسير انحطاط و سقوط انسانيت به كار گرفته شده است.
با اندكى تأمل به سادگى مى توان دريافت كه در جهان امروز علم چه آفاتى را بر جامعه بشريت تحميل كرده است،و شمشير علم در كف قدرتهاى بزرگ جهان چه به روز انسان آورده است.دزدهايى كه براى غارت مادّه و معناى انسان از چراغ علم بهره مى گيرند،چگونه با قساوت عمل مى كنند و به هيچ چيز و به هيچ كس رحم نمى كنند
به گفته برشت:
«انسان امروز از علم بيزار است؛زيرا علم بود كه فاشيسم را به وجود آورد و به بشريّت تحميل كرد،و علم بود كه براى نخستين بار مسأله گرسنگى را در سطحى به اين وسعت كه از هر سه تن،دو تن در جهان گرسنه اند ايجاد كرد...».
آيا فنون و ابزار دزدى،گرسنگى،قتل و فساد را مى توان علم ناميد؟آيا دانشى كه جامعه را به فساد و تباهى مى كشد،علم است و نور،و يا اين كه جهل است و ظلمت؟اينجاست كه معناى سخن دقيق رسول گرامى اسلامى صلى الله عليه و آلهمشخص مى گردد كه فرمود:«برخى از دانش ها،نادانى است».
ص: 24
اين سؤال به نظر مى رسد كه چگونه علم مى تواند موجب،جهل گردد؟آيا اين سخن تناقض گويى نيست؟با اندكى تأمل روشن مى شود كه نه تنها اين سخن تناقض گويى نيست،بلكه كلامى نغز و دقيق است.هنگامى كه علم جوهر و خاصيت نداشته باشد با جهل يكى است.از همين رو امام على عليه السلاممى فرمايد:«دانش خود را به نادانى تبديل نكنيد»؛يعنى كارى نكنيد كه علم بى خاصيت شود و نام علم از آن سلب شود.
علم در دنياى امروز با از دست دادن جوهر و جهت راستين خود به اين سرنوشت شوم گرفتار شده كه همچون جهل،كُشنده و فاسد كننده و خانمانسوز گرديده است،بلكه از جهل نيز زيانبارتر گشته است.حضرت على عليه السلام چه زيبا و دقيق فرموده است:
«بسى دانشمند كه نادانى اش او را كشته و دانشى كه به همراه داشته،او را سودى نبخشيده است».
سرنوشت رقت انگيز عالمى كه از جهل هلاك مى شود حقيقتا شگفت انگيز است.هنگامى كه سعد بن ابى وقاص گزارش سفرى را براى پيامبر صلى الله عليه و آلهنقل مى كند،جهل آنان را چنين به تصوير مى كشد:«اى پيامبر خدا! من از نزد قومى به سوى تو مى آيم كه آنان و چهار پايانشان يكسان اند.پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:اى سعد! آيا تو را به شگفت تر از اين آگاه نكنم؟قومى كه آنچه را اينان نمى دانند،مى دانند و سپس به مانند ايشان نادانى مى كنند».
اين سخن بيانگر سرنوشت علم در جهان امروز است.جامعه متمدن و داناى امروز حقيقتا از نادانى رنج مى برد،و قربانى جهل خويش است.اينچنين است كه علم،بشر را به كره ماه مى رساند،اما نمى تواند كمترين نقشى در حركت انسان به سوى كمال مطلق و رشد و تكامل انسانيّت داشته باشد.
ويژگيها و آثار و علايم جوهر علم در قرآن و روايات اسلامى،مشابه ويژگيها و
ص: 25
آثار و علايم حقيقت حكمت و جوهر عقل است.اين تشابه كمك فراوانى در راه شناخت حقيقت علم و عقل از نظر اسلام مى كند.تفصيل اين ويژگيها را در متن اين كتاب و نيز كتاب «العقل والجهل في الكتاب والسنُّة» ملاحظه خواهيد كرد.در اينجا تنها به فهرست مهمترينِ اين ويژگيها اشاره مى كنيم:
احاديثى كه علم را«مجبول في القلب»مى دانند،ويا آن را به«مطبوع»و«مسموع»تقسيم مى كنند و يا از آن به نورى كه خداوند متعال به دل افاضه مى نمايد تعبير مى نمايند،و نيز همه آيات و رواياتى كه خداشناسى را فطرى مى دانند،اشاره بدين ويژگى علم دارند.
به عكس علوم رسمى و يا به تعبير روايات علوم سمعى كه رشته هاى مختلف دارد،جوهر علم يك حقيقت بيش نيست و شايد اين سخن كه«دانش نقطه اى بود.نادانان آن را زياد كردند»،اشاره به اين ويژگى باشد.
اين ويژگى در آيات و روايات فراوانى مورد توجه قرار گرفته است،و حاصل آن اين است كه انسان نمى تواند عالم به مفهوم حقيقى آن باشد و مؤمن نباشد.به گفته امام على عليه السلام:«ايمان و دانش،برادران همزادند و دو رفيق اند كه از هم جدا نمى شوند».
از نظر قرآن كريم،علم همراه با خشيت از خداوند متعال است.اين كتاب آسمانى با صراحت و با قاطعيت اعلام كرده است كه:«إنّما يخشى اللّه من عباده العلماء».
ص: 26
نكته قابل تأمل اين است كه اثبات ملازم بودن علم با خشيت خدا از سوى قرآن،در ادامه سخن در باره چند رشته از علوم طبيعى است.خداوند در قرآن چنين مى فرمايد:
«آيا نديده اى كه خدا از آسمان،آبى فرود آورد و به وسيله آن ميوه هايى كه رنگهاى آنها گوناگون است بيرون آورديم؟و از برخى كوهها،راهها و رگه هاى سپيد و گلگون به رنگهاى مختلف و سياه پررنگ آفريديم و از مردمان و جانوران و دامها كه رنگهايشان همان گونه مختلف است،پديد آورديم.از ميان بندگان خدا تنها دانايان اند كه از او مى ترسند.آرى خدا پيروزِ آمرزنده است».
بنابر اين علوم طبيعى نيز مى تواند موجب خشيت در مقابل خدا شود؛به شرط آنكه نور هدايتگر حقيقت علم همراه آن گردد و دانشمند با نور علم به طبيعت بنگرد و در پديده هاى اعجاب انگيزش تأمل نمايد.
يكى از آثار و بركات حقيقت نورانى علم،خود سازى،اخلاق نيكو و صفات پسنديده است.اين ويژگى مهم در روايات فراوانى مورد توجه قرار گرفته است؛به گفته امام على عليه السلام:
«هر اندازه دانش انسان افزون گردد،توجّه وى نسبت به نفس خود،بيشتر گردد و در رياضت و اصلاح آن،كوشش بيشترى مبذول كند».
يكى از ويژگيهاى برجسته نور علم كه در روايات فراوانى مورد تاكيد قرار گرفته،عمل صالح است.از نظر اين احاديث اعمال شايسته ثمره علم است و بدون عمل،چراغ علم در وجود انسان خاموش مى شود.
ص: 27
در اين كتاب ملاحظه خواهيد كرد كه مبدأ علوم رسمى،حسّ وعقل و راه تحصيل آن تعليم وتعلم است و مبدأ نور علم،قلب است.اما اين علم آموختنى نيست و راه تحصيل آن در گام نخست زايل كردن موانع و در گام دوم فراهم ساختن زمينه هاى پيدايش آن است.
نور علم ريشه در فطرت انسان دارد و تحصيل آن به معناى فراهم ساختن شرايط شكوفايى فطرت است كه در اين حالت،علم خود آشكار مى گردد:«دانش در دلهاى شما سرشته است،به آداب روحانيان متادِّب شويد،تا برايتان آشكار مى گردد».
نقشِ محصِّل در تحصيل نور علم،تنها فراهم ساختن زمينه پيدايش آن است و گرنه چراغ پر فروغ نور علم هديه اى است الهى به انسانهاى شايسته كه از عالم غيب فيض مى گيرد و كانون جان را روشن مى سازد:«دانش نور و پرتوى است كه خدا در دلهاى دوستانش مى اندازد».
نكته مهم و قابل توجه اين كه هر چند نور علم قابل تعليم و تعلّم نيست،اما بى ترديد مقدمات آن نياز به تعليم و تعلّم دارد و واجب ترين وظيفه انبياى الهى و اوصيا و وارثان آنان يعنى عالمان ربّانى به شمار مى آيد.
آنچه در آداب تعليم وتعلّم وعالم واحكام تعلّم در اين كتاب آمده است،تمام سخن در باب مقدمات تحصيل نور علم است كه مورد نياز استادان و محصلان علوم اسلامى است.اميد آن كه استادان و دانشجويان در همه رشته هاى علمى با در نظر گرفتن اين آداب و احكام بتوانند به نور علم دست يابند.
ص: 28
فصل اوّل:حقيقت دانش
فصل دوم:فضيلت دانش
فصل سوم:آثار دانش
ص: 29
الفصل الأوّل:حَقيقَةُ العِلمِ
الكتاب
«شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (1)».
«وَ يَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ هُوَ الْحَقَّ وَ يَهْدِي إِلى صِراطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ (2)».
«وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ اللّهَ لَهادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (3)».
«إِنَّما يَخْشَى اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ (4)».
الحديث
1.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: العِلمُ عِلمانِ:عِلمٌ فِي القَلبِ فَذاكَ العِلمُ النّافِعُ،وعِلمٌ عَلَى اللِّسانِ فَتِلكَ حُجَّةُ اللّهِ عَلى عِبادِهِ (5).
2.عنه صلى الله عليه و آله: العِلمُ نورٌ وضياءٌ يَقذِفُهُ اللّهُ في قُلوبِ أولِيائِهِ،ونَطَقَ بِهِ عَلى لِسانِهِم (6)ة.
ص: 30
قرآن
«خدا كه همواره به عدل قيام دارد و فرشتگان و دانشمندان گواهى مى دهند كه جز او معبودى نيست؛جز او كه پيروز و حكيم است».
«و آنان كه از دانش بهره يافته اند،مى دانند كه آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده،حقّ است و به راه خداى پيروز ستوده راهبرى مى كند».
«و تا آنان كه دانش يافته اند بدانند كه اين [قرآن] حقّ است [و ]از جانب پروردگار توست،و بدان ايمان آورند و دلهايشان براى او خاشع گردد.و براستى خداوند راهنماى مومنان به راه راست است».
«از بندگان خدا تنها دانايان اند كه از او بيم دارند».
حديث
1.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانش دو گونه است:دانش در دل كه دانشى سودمند است و دانش بر زبان كه حجّت خدا بر بندگانش است.
2.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانش نور و پرتوى است كه خداوند در دلهاى دوستانش مى تاباند و بدان بر زبان آنان سخن مى راند.
ص: 31
3.الإمام الصادق عليه السلام: لَيسَ العِلمُ بِكَثرَةِ التَّعَلُّمِ،إنَّما هُوَ نورٌ يَقَعُ في قَلبِ مَن يُريدُ اللّهُ أن يَهدِيَهُ،فَإِذا أرَدتَ العِلمَ فَاطلُب أوَّلاً في نَفسِكَ حَقيقَةَ العُبودِيَّةِ،واطلُبِ العِلمَ بِاستِعمالِهِ واستَفهِمِ اللّهَ يُفهِمكَ (1).
4.الإمام عليّ عليه السلام: العِلمُ عِلمانِ:مَطبوعٌ ومَسموعٌ،ولا يَنفَعُ المَسموعُ إذا لَم يَكُنِ المَطبوعُ (2).
5.عنه عليه السلام: لَيسَ العِلمُ فِي السَّماءِ فَيُنزَلُ إلَيكُم،ولا في تُخومِ الأَرضِ فَيُخرَجُ لَكُم،ولكِنَّ العِلمَ مَجبولٌ في قُلوبِكُم،تَأَدَّبوا بِآدابِ الرّوحانِيّينَ يَظهَر لَكُم (3).
6.عنه عليه السلام: العِلمُ مِصباحُ العَقلِ (4).
7.عنه عليه السلام: العِلمُ حِجابٌ مِنَ الآفاتِ (5).
8.عنه عليه السلام -في صِفَةِ مَن يَحفَظُ اللّهُ بِهِم حُجَجَهُ وبَيِّناتِهِ-:هَجَمَ بِهِمُ العِلمُ عَلى حَقيقَةِ البَصيرَةِ،وباشَروا روحَ اليَقينِ،واستَلانوا مَا استَعوَرَهُ المُترَفونَ،وأنِسوا بِمَا استَوحَشَ مِنهُ الجاهِلونَ،وصَحِبُوا الدُّنيا بِأَبدانٍ أرواحُها مُعَلَّقَةٌ بِالمَحَلِّ الأَعلى.اُولئِكَ خُلَفاءُ اللّهِ في أرضِهِ،والدُّعاةُ إلى دينِهِ.آهِ آهِ شَوقًا إلى رُؤيَتِهِم (6).
9.عنه عليه السلام: العِلمُ نُقطَةٌ كَثَّرَهَا الجاهِلونَ (7).
10.سُئِل أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام عَنِ العِلمِ فَقالَ:أربَعُ كَلِماتٍ:أن تَعبُدَ اللّهَ بِقَدرِ حاجَتِكَ إلَيهِ،وأن تَعصِيَهُ بِقَدرِ صَبرِكَ عَلَى النّارِ،وأن تَعمَلَ لِدُنياكَ بِقَدرِ عُمُرِكَ فيها،وأن تَعمَلَ لاِخِرَتِكَ بِقَدرِ بَقائِكَ فيها (8).
11.الإمام الصادق عليه السلام: وَجَدتُ عِلمَ النّاسِ كُلَّهُ في أربَعٍ:أوَّلُها:أن تَعرِفَ رَبَّكَ،2.
ص: 32
3.امام صادق عليه السلام: دانش به فراوانى آموختن نيست،بلكه نورى است كه در دل آنكه خدا هدايتش را بخواهد،مى تابد.پس هرگاه در پى دانش بودى،ابتدا جوهره بندگى را در جانت بجوى و با به كار بستن دانش آن را به دست آور و فهم را از خدا بطلب تا به تو بفهماند.
4.امام على عليه السلام: دانش دو گونه است [ در طبيعت ]سرشته و [ به گوش ]شنيده و تا سرشته نباشد،شنيده سود ندهد.
5.امام على عليه السلام: دانش نه در آسمان است كه بر شما فرود آيد و نه در زير زمين تا برايتان بيرون آيد؛بلكه دانش در دلهايتان سرشته شده است.به آداب روحانيان متأدّب شويد تا برايتان آشكار گردد.
6.امام على عليه السلام: دانش،چراغ خرد است.
7.امام على عليه السلام: دانش،حجابى در برابر آفات است.
8.امام على عليه السلام: -در توصيف آنان كه خداوند حجتها و نشانه هايش را به واسطه ايشان نگاه مى دارد-:دانش،آنان را به نهايت بصيرت رسانده است و به روح يقين رسيده اند.آنچه را نازپروردگان دشوار ديده اند،براحتى پذيرفته اند و بدان چه نادانان از آن رميده اند،انس گرفته اند.با كالبدهايشان با دنيا همراه گشته اند و جانهايشان از ملأ اعلى آويخته است.اينان جانشينان خداوند در زمين و دعوتگران به دينش هستند.وه كه چه مشتاق ديدار آنانم!
9.امام على عليه السلام: دانش نقطه اى است،نادانان آن را زياد كردند.
10.از اميرمؤمنان عليه السلام درباره دانش پرسيدند،فرمود:چهار كلمه است:اين كه خدا را به اندازه نيازت به او بپرستى و او را به اندازه مقاومتت بر آتش سرپيچى كنى و براى دنيايت به اندازه عمرت كار كنى و براى آخرتت به اندازه ماندنت در آن تلاش كنى.
11.امام صادق عليه السلام: همه دانش مردم را در چهار چيز يافتم:نخست اينكه پروردگارت را بشناسى و دوم اينكه بدانى با تو چه كرده است و سوم اينكه
ص: 33
والثّاني:أن تَعرِفَ ما صَنَعَ بِكَ،والثّالِثُ:أن تَعرِفَ ما أرادَ مِنكَ،والرّابِعُ:أن تَعرِفَ ما يُخرِجُكَ مِن دينِكَ (1).
12.أوحَى اللّهُ تَعالى إلى آدَمَ: إنّي أجمَعُ لَكَ العِلمَ كُلَّهُ في أربَعِ كَلِماتٍ:واحِدَةٌ لي،وواحِدَةٌ لَكَ،وواحِدَةٌ فيما بَيني وبَينَكَ،وواحِدَةٌ فيما بَينَكَ وبَينَ النّاسِ.
فَأَمَّا الَّتي لي فَتَعبُدُني ولا تُشرِكُ بي شَيئًا،وأمَّا الَّتي لَكَ فَأَجزيكَ بِعَمَلِكَ أحوَجَ ما تَكونُ إلَيهِ،وأمَّا الَّتي بَيني وبَينَكَ فَعَلَيكَ الدُّعاءُ وعَلَيَّ الإِجابَةُ،وأمَّا الَّتي فيما بَينَكَ وبَينَ النّاسِ فَتَرضى لِلنّاسِ ما تَرضى لِنَفسِكَ (2).9.
ص: 34
بدانى چه از تو مى خواهد و چهارم اينكه بدانى چه چيزى تو را از دينت بيرون مى برد.
12.خداوند متعال به آدم وحى كرد: من همه دانش را برايت در چهار كلمه گرد مى آورم:يكى براى خودم؛و يكى براى تو؛و يكى ميان من و تو؛و يكى هم ميان تو و مردم.آنچه براى من است اينكه مرا بپرستى و هيچ چيز را شريك من نكنى؛و آنچه براى توست اينكه من در برابر عمل تو هنگامى به تو پاداش مى دهم كه بيشترين نياز را به آن دارى.و آنچه ميان من و توست اينكه وظيفه تو دعا كردن است و اجابت كردن بر عهده من؛و آنچه ميان تو و مردم است اينكه براى مردم آن را بپسندى كه براى خود مى پسندى.
ر.ك:ص 21«درآمد»/ص 79«آثار دانش»وص 95«آنچه در انواع دانشها،آمده است»/ص 187«الهام».
ص: 35
الفصل الثّاني:فَضلُ العِلمِ
1/2:مِعيارُ قيمَةِ الإِنسانِ
الكتاب
«قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ (1)».
الحديث
13.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أكثَرُ النّاسِ قيمَةً أكثَرُهُم عِلمًا،وأقَلُّ النّاسِ قيمَةً أقَلُّهُم عِلمًا (2).
14.عنه صلى الله عليه و آله: أفضَلُكُم،أفضَلُكُم مَعرِفَةً (3).
15.الإمام عليّ عليه السلام: قيمَةُ كُلِّ امرِئٍ ما يَعلَمُهُ (4).
16.عنه عليه السلام: ألا لا يَستَحيِيَنَّ مَن لا يَعلَمُ أن يَتَعَلَّمَ،فَإِنَّ قيمَةَ كُلِّ امرِئٍ ما يَعلَم (5).7.
ص: 36
قرآن
«بگو:آيا آنان كه مى دانند با آنان كه نمى دانند برابرند؟»
حديث
13.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: پر ارزش ترين مردم،دانشمندترين و كم ارزش ترين مردم،نادان ترين ايشان اند.
14.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: برترين شما،كسى است كه شناخت فزونترى دارد.
15.امام على عليه السلام: ارزش هر انسان،چيزى است كه مى داند.
16.امام على عليه السلام: هان! مبادا كسى كه نمى داند،از فرا گرفتن شرم بدارد؛چرا كه ارزش هر انسان،چيزى است كه مى داند.
ص: 37
17.عنه عليه السلام: قيمَةُ كُلِّ امرِئٍ ما يُحسِنُ (1).
18.عنه عليه السلام: النّاسُ أبناءُ ما يُحسِنونَ،وقَدرُ كُلِّ امرِئٍ ما يُحسِنُ،فَتَكَلَّموا فِي العِلمِ تَبَيَّن أقدارُكُم (2).
19.عنه عليه السلام: يُنبِئُ عَن قيمَةِ كُلِّ امرِئٍ عِلمُهُ وعَقلُهُ (3).
20.عنه عليه السلام: يُنبِئُ عَن فَضلِكَ عِلمُكَ وعَن إفضالِكَ بَذلُكَ (4).
21.عنه عليه السلام: يا مُؤمِنُ،إنَّ هذَا العِلمَ والأَدَبَ ثَمَنُ نَفسِكَ فَاجتَهِد في تَعَلُّمِها،فَما يَزيدُ مِن عِلمِكَ وأدَبِكَ يَزيدُ فيثَمَنِكَ وقَدرِكَ،فَإِنَّ بِالعِلمِ تَهتَدي إلى رَبِّكَ (5).
22.عنه عليه السلام: يَتَفاضَلُ النّاسُ بِالعُلومِ والعُقولِ لا بِالأَموالِ والاُصولِ (6).
23.عنه عليه السلام: لا يُعرَفُ الرَّجُلُ إلاّ بِعِلمِهِ،كَما لا يُعرَفُ الغَريبُ مِنَ الشَّجَرِ إلاّ عِندَ حُضورِ الثَّمَرِ،فَتَدُلُّ الأَثمارُ عَلى اصولِها (7).
24.عنه عليه السلام: لا تَستَعظِمَنَّ أحَدًا حَتّى تَستَكشِفَ مَعرِفَتَهُ (8).
25.الإمام الباقر عليه السلام: يا بُنَيَّ،اعرِف مَنازِلَ الشّيعَةِ عَلى قَدرِ رِوايَتِهِم ومَعرِفَتِهِم،فَإِنَّ المَعرِفَةَ هِيَ الدِّرايَةُ لِلرِّوايَةِ،وبِالدِّراياتِ لِلرِّواياتِ يَعلُو المُؤمِنُ إلى أقصى دَرَجاتِ الإِيمانِ.إنّي نَظَرتُ في كِتابٍ لِعَلِيٍّ عليه السلامفَوَجَدتُ فِي الكِتابِ:إنَّ قيمَةَ كُلِّ امرِئٍ وقَدرَهُ مَعرِفَتُهُ،إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى يُحاسِبُ النّاسَ عَلى قَدرِ ما آتاهُم مِنَ العُقولِ في دارِ الدُّنيا (9).
26.الإمام الصادق عليه السلام: المُؤمِنُ عِلوِيٌّ لِأَ نَّهُ عَلا فِي المَعرِفَةِ (10).
27.مِمّا يُنسَبُ إلَى الإِمامِ عَلِيٍّ عليه السلام:
لا فَضلَ إلاّ لِأَهلِ العِلمِ،إنَّهُمُ *** عَلَى الهُدى لِمَنِ استَهدى أدِلاّءُة.
ص: 38
17.امام على عليه السلام: ارزش هر انسان،چيزى است كه نيك مى داند.
18.امام على عليه السلام: مردم،فرزندان آن چيزند كه نيك مى دانند و ارزش هر انسان،چيزى است كه نيك مى داند،پس در دانش سخن بگوييد تا ارزش شما آشكار شود.
19.امام على عليه السلام: ارزش هر انسان را دانش و خردش خبر مى دهد.
20.امام على عليه السلام: از فضلت،دانش تو و از كرمت،بخشش تو خبر مى دهد.
21.امام على عليه السلام: اى مؤمن! همانا اين دانش و ادب،بهاى نفس توست،پس در آموختن آن بكوش كه هر آنچه بر دانش و ادبت افزايد،بر ارج و بهاى تو بيفزايد كه با دانش،به سوى پروردگارت ره مى برى.
22.امام على عليه السلام: مردم با داناييها و خردها و نه داراييها و نَسَبها بر يكديگر برترى مى يابند.
23.امام على عليه السلام: مرد جز به دانش خويش شناخته نگردد،همان گونه كه درخت ناآشنا را از ميوه اش شناسند.پس ميوه ها بر ريشه ها دلالت كنند.
24.امام على عليه السلام: كسى را بزرگ مشمار تا آن گاه كه به معرفتش پى ببرى.
25.امام باقر عليه السلام: اى فرزند! مراتب فضل شيعيان را بر مبناى روايت و معرفت ايشان باز شناس،كه همانا معرفت،درك روايت است و مؤمن با درك درست روايات به ستيغ درجات ايمان مى رسد.من در كتابى از على عليه السلامنگريستم و در آن كتاب چنين يافتم:ارزش هر انسان و قدر و منزلتش،در معرفتش مى باشد و بى گمان،خداوند تبارك و تعالى مردمان را به مقدار خردهايى كه در سراى دنيا به آنها داده،باز خواست مى كند.
26.امام صادق عليه السلام: مؤمن [ از عالم ] بالاست؛زيرا كه در معرفت اوج گرفته است.
27.امام على عليه السلام -در اشعار منسوب به ايشان-:
جز براى اهل دانش،فضيلتى نباشد،چه آنان اند كه ره جويان را رهنمايان اند.
ص: 39
وقيمَةُ المَرءِ ما قَد كانَ يُحسِنُهُ والجاهِلونَ لِأَهلِ العِلمِ أعداءُ (1)
2/2:أصلُ كُلِّ خَيرٍ
28.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: خَيرُ الدُّنيا والآخِرَةِ مَعَ العِلمِ،وشَرُّ الدُّنيا والآخِرَةِ مَعَ الجَهلِ (2).
29.عنه صلى الله عليه و آله: العِلمُ رَأسُ الخَيرِ كُلِّهِ (3).
30.الإمام عليّ عليه السلام: العِلمُ أصلُ كُلِّ خَيرٍ،الجَهلُ أصلُ كُلِّ شَرٍّ (4).
31.في مِصباحِ الشَّريعَةِ قالَ الصّادِقُ عليه السلام: العِلمُ أصلُ كُلِّ حالٍ سَنِيٍّ،ومُنتَهى كُلِّ مَنزِلَةٍ رَفيعَةٍ (5).
3/2:رِفعَةُ الدّارَينِ
الكتاب
«يَرْفَعِ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (6)».
الحديث
32.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: النّاسُ يَعلَمونَ فِي الدُّنيا عَلى قَدرِ مَنازِلِهِم فِي الجَنَّةِ (7).
33.عنه صلى الله عليه و آله: تَعَلَّمُوا العِلمَ،فَإِنَّ تَعَلُّمَهُ حَسَنَةٌ،ومُدارَسَتَهُ تَسبيحٌ،والبَحثَ عَنهُ جِهادٌ،وتَعليمَهُ مَن لا يَعلَمُهُ صَدَقَةٌ،وبَذلَهُ لِأَهلِهِ قُربَةٌ،لِأَنَّهُ مَعالِمُ الحَلالِ6.
ص: 40
ارزش انسان چيزى است كه نيك مى داند و نادانان با اهل دانش،دشمنان اند.
ر.ك:ص 41«سرافرازى دو سرا»/ص 51«برترين شرف».
28.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خير دنيا و آخرت،با دانش،و شرّ دنيا و آخرت،با نادانى است.
29.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانش،منشأ هرگونه خيرى است.
30.امام على عليه السلام: دانش،بنياد هر خير و نادانى،ريشه هر شرّى است.
31.در مصباح الشريعه از امام صادق عليه السلام: دانش،منشأ هر والايى و نهايت هر منزلت رفيع است.
قرآن
«خداوند كسانى از شما را كه ايمان آوردند [يك درجه] و دانش يافتگان را درجاتى رفعت بخشد و خدا به آنچه مى كنيد آگاه است.»
حديث
32.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مردم در دنيا به قدر منزلت خود در بهشت مى دانند.
33.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانش بياموزيد كه آموختن آن نيكى است و خواندن و دوره كردن آن،تسبيح و بحث آن،جهاد و آموزشش به كسى كه آن را نمى داند صدقه و بذل آن به اهلش،مايه نزديكى به خداست؛چرا كه دانش
ص: 41
والحَرامِ،وسالِكٌ بِطالِبِهِ سَبيلَ الجَنَّةِ،وهُوَ أنيسٌ فِي الوَحشَةِ،وصاحِبٌ فِي الوَحدَةِ،ودَليلٌ عَلَى السَّرّاءِ والضَّرّاءِ،وسِلاحٌ عَلَى الأَعداءِ،وزَينٌ لِلأَخِلاّءِ.
يَرفَعُ اللّهُ بِهِ أقوامًا يَجعَلُهُم فِي الخَيرِ أئِمَّةً يُقتَدى بِهِم،تُرمَقُ أعمالُهُم،وتُقتَبَسُ آثارُهُم وتَرغَبُ المَلائِكَةُ في خِلَّتِهِم،يَمسَحونَهُم في صَلاتِهِم بِأَجنِحَتِهِم،ويَستَغفِرُ لَهُم كُلُّ شَيءٍ حَتّى حيتانِ البُحورِ وهَوامِّها،وسِباعِ البَرِّ وأنعامِها،لِأَنَّ العِلمَ حَياةُ القُلوبِ،ونورُ الأَبصارِ مِنَ العَمى،وقُوَّةُ الأَبدانِ مِنَ الضَّعفِ،يُنزِلُ اللّهُ حامِلَهُ مَنازِلَ الأَخيارِ،ويَمنَحُهُ مَجالِسَ الأَبرارِ فِي الدُّنيا والآخِرَةِ.
بِالعِلمِ يُطاعُ اللّهُ ويُعبَدُ،وبِالعِلمِ يُعرَفُ اللّهُ ويُؤخَذُ،وبِالعِلمِ توصَلُ الأَرحامُ،وبِهِ يُعرَفُ الحَلالُ والحَرامُ،والعِلمُ أمامَ العَمَلِ والعَمَلُ تابِعُهُ،يُلهِمُهُ اللّهُ السُّعَداءَ ويَحرِمُهُ الأَشقِياءَ (1).
34.الإمام عليّ عليه السلام: العِلمُ يَرفَعُ الوَضيعَ،وتَركُهُ يَضَعُ الرَّفيعَ (2).
35.عنه عليه السلام: جَهلُ الغَنِيِّ يَضَعُهُ،وعِلمُ الفَقيرِ يَرفَعُهُ (3).
36.عنه عليه السلام: طَلَبتُ القَدرَ والمَنزِلَةَ فَما وَجَدتُ إلاّ بِالعِلمِ،تَعَلَّموا يَعظُم قَدرُكُم فِي الدّارَينِ (4).
37.عنه عليه السلام: كَفى بِالعِلمِ رِفعَةً (5).
38.عنه عليه السلام: العَقلُ مَنفَعَةٌ،والعِلمُ مَرفَعَةٌ،والصَّبرُ مَدفَعَةٌ (6).
39.عنه عليه السلام: العِلمُ مَجَلَّةٌ،الجَهلُ مَضَلَّةٌ (7).
40.عنه عليه السلام: أعَزُّ العِزِّ العِلمُ لِأَنَّ بِهِ مَعرِفَةَ المَعادِ والمَعاشِ،وأذَلُّ الذُّلِّ الجَهلُ لِأَنَّ4.
ص: 42
،نشان دهنده حلال و حرام و جوينده اش را به بهشت راهبر است و در وحشت،مونس و در تنهايى،همراه و در خوشى و ناخوشى،راهنما وسلاحى عليه دشمنان و زيورى براى همدلان است.
خداوند كسانى را با آن بر مى افرازد و امامانى در نيكى قرارشان مى دهد كه به ايشان اقتدا مى كنند و به اعمالشان مى نگرند و از آثارشان اقتباس مى شود و فرشتگان به دوستى آنها رغبت مى ورزند و با بالهايشان آنها را در نماز لمس مى كنند و هر چيزى،حتى ماهيان و جانواران درياها و درندگان و چهارپايان خشكى،براى آنها آمرزش مى طلبند؛چرا كه دانش،حيات دلها و روشنايى ديدگان از نابينايى و توانايى پيكرها از ناتوانى است.خدا حاملان دانش را به جايگاههاى برگزيدگان رساند و مجالس نيكان را در دنيا و آخرت ارزانى شان گرداند.
با دانش،خداوند اطاعت و پرستيده مى شود و با دانش،خدا شناخته و گرفته مى شود و با دانش،پيوند ميان خويشاوندان انجام و حلال و حرام شناخته مى شود و دانش،پيشواى عمل است و عمل،پيرو آن.خدا آن را به نيك بختان الهام مى كند و تيره بختان را از آن محروم مى دارد.
34.امام على عليه السلام: دانش،افتاده را برمى كشد و تركش،بلند مرتبه را پست سازد.
35.امام على عليه السلام: نادانىِ توانگر،وى را پست سازد و دانش نادار،او را برافرازد.
36.امام على عليه السلام: قدر و منزلت را جستم و آن را جز با دانش نيافتم.دانش بياموزيد تا منزلت شما در دو سرا بزرگ گردد.
37.امام على عليه السلام: در سرافرازى،دانش بس است.
38.امام على عليه السلام: خرد،مايه سود و دانش،مايه سربلندى و شكيبايى،موجب دفع بلاست.
39.امام على عليه السلام: دانش،مايه بزرگى و نادانى،مايه گمراهى است.
40.امام على عليه السلام: گرامى ترين عزّت،دانش است؛چرا كه با آن،شناخت معاد و
ص: 43
صاحِبَهُ أصَمُّ،أبكَمُ،أعمى،حَيرانُ (1).
41.في مِصباحِ الشَّريعَةِ قالَ الصّادِقُ عليه السلام: لَيسَ إلَى اللّهِ تَعالى طَريقٌ يُسلَكُ إلاّ بِالعِلمِ،والعِلمُ زَينُ المَرءِ فِي الدُّنيا وسِياقُهُ إلَى الجَنَّةِ،وبِهِ يَصِلُ إلى رِضوانِ اللّهِ تَعالى (2).
4/2:قاتِلُ الجَهلِ
42.الإمام عليّ عليه السلام: العِلمُ قاتِلُ الجَهلِ (3).
43.عنه عليه السلام: العِلمُ قاتِلُ الجَهلِ ومُكسِبُ النُّبلِ (4).
44.عنه عليه السلام: يَسيرُ العِلمِ يَنفي كَثيرَالجَهلِ (5).
45.عنه عليه السلام: العِلمُ مُميتُ الجَهلِ (6).
46.عنه عليه السلام: مَن قاتَلَ جَهلَهُ بِعِلمِهِ فازَ بِالحَظِّ الأَسعَدِ (7).
5/2:حَقيقَةُ الحَياةِ
47.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ العِلمَ حَياةُ القُلوبِ،ونورُ الأَبصارِ مِنَ العَمى،وقُوَّةُ الأَبدانِ مِنَ الضَّعفِ (8).
48.عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ عز و جل يَقولُ:تَذاكُرُ العِلمِ بَينَ عِبادي مِمّا تَحيى عَلَيهِ القُلوبُ المَيتَةُ إذا هُمُ انتَهَوا فيهِ إلى أمري (9).4.
ص: 44
معاش به دست آيد و خوارترين خوارى،نادانى است؛چرا كه صاحب آن كر و لال و كور و سرگردان است.
41.در مصباح الشريعه از امام صادق عليه السلام: هيچ راهى به سوى خدا پيموده نمى شود جز با دانش و دانش،زيور مرد در دنيا و كشاننده وى به سوى بهشت است و با آن به خشنودى خداى متعال مى رسد.
ر.ك:ص 37«معيار ارزش انسان»/ص 51«برترين شرف».
42.امام على عليه السلام: دانش،كشنده نادانى است.
43.امام على عليه السلام: دانش،كشنده نادانى و مايه بزرگوارى است.
44.امام على عليه السلام: اندكى دانش،نادانى بسيار را مى زدايد.
45.امام على عليه السلام: دانش،نابود كننده نادانى است.
46.امام على عليه السلام: آنكه با دانش خود به پيكار با نادانيش برخيزد،به بالاترين خوشبختى مى رسد.
47.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانش،زندگىِ دلهاست و روشنايى ديدگان از نابينايى و توانايى پيكرها از ناتوانى.
48.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند عز و جل مى فرمايد:گفتگوى علمى در ميان بندگانم دلهاى
ص: 45
49.الإمام عليّ عليه السلام: العِلمُ مُحيِي النَّفسِ،ومُنيرُ العَقلِ،ومُميتُ الجَهلِ (1).
50.عنه عليه السلام: العِلمُ إحدَى الحَياتَينِ (2).
51.عنه عليه السلام: بِالعِلمِ تَكونُ الحَياةُ (3).
52.عنه عليه السلام: العِلمُ حَياةٌ،الإِيمانُ نَجاةٌ (4).
53.عنه عليه السلام: العِلمُ حَياةٌ وشِفاءٌ (5).
54.عنه عليه السلام: اكتَسِبُوا العِلمَ يَكسِبكُمُ الحَياةَ (6).
55.الإمام الصادق عليه السلام: العِلمُ حَياةُ القُلوبِ ومَصابيحُ الأَبصارِ (7).
56.مِمّا يُنسَبُ إلَى الإِمامِ عَلِيٍّ عليه السلام:
وفِي الجَهلِ قَبلَ المَوتِ مَوتٌ لِأَهلِهِ *** وأجسادُهُم قَبلَ القُبورِ قُبورُ
وإنَّ امرَأً لَم يَحيَ بِالعِلمِ مَيِّتٌ ولَيسَ لَهُ حَتَّى النُّشورِ نُشورُ (8)
6/2أفضَلُ الأَنيسَينِ
57.الإمام عليّ عليه السلام: العِلمُ أفضَلُ الأَنيسَينِ (9).
58.عنه عليه السلام: مَن خَلا بِالعِلمِ لَم توحِشهُ خَلوَةٌ (10).
59.عنه عليه السلام: تَعَلَّمُوا العِلمَ...لِأَنَّهُ...الأَنيسُ فِي الوَحشَةِ،والصّاحِبُ فِي الغُربَةِ،والمُحَدِّثُ فِي الخَلوَةِ (11).ه.
ص: 46
مرده را حيات مى بخشد؛آن گاه كه در آن به امر من برسند.
49.امام على عليه السلام: دانش،زنده كننده جان و روشنى بخش خرد و كشنده نادانى است.
50.امام على عليه السلام: دانش،يكى از دو زندگانى است.
51.امام على عليه السلام: زندگانى به دانش است.
52.امام على عليه السلام: دانش،زندگى است و ايمان،رهايى.
53.امام على عليه السلام: دانش،زندگى و درمان است.
54.امام على عليه السلام: دانش اندوزيد تا به شما حيات بخشد.
55.امام على عليه السلام: دانش،زندگى دلها و چراغهاى ديدگان است.
56.امام على عليه السلام -در اشعار منسوب به ايشان-:
و در نادانى براى صاحبانش پيش از مرگ،مرگ است و پيكرهاشان پيش از آنكه در گور روند،خود گورند.
و هر آينه اگر كسى به دانش زنده نشد،مرده است و تا روز رستاخيز او را رستاخيزى نيست.
ر.ك:ص 513«زنده در ميان مردگان».
57.امام على عليه السلام: بهترين دو همدم،دانش است.
58.امام على عليه السلام: آنكه با دانش خلوت كند،هيچ خلوتى او را به هراس نيفكند.
59.امام على عليه السلام: دانش فراگيريد؛چرا كه در تنهايى،همدم و در غربت،همره و
ص: 47
60.عنه عليه السلام: عَلَيكُم بِطَلَبِ العِلمِ فَإِنَّ طَلَبَهُ فَريضَةٌ وهُوَ...صاحِبٌ فِي السَّفَرِ،وأنَسٌ فِي الغُربَةِ (1).
61.مِمّا يُنسَبُ إلَى الإِمامِ عَلِيٍّ عليه السلام:
عِلمي مَعي أينَما قَد كُنتُ يَتبَعُني *** قَلبي وِعاءٌ لَهُ لا جَوفُ صُندوقِ
إن كُنتُ فِي البَيتِ كانَ العِلمُ فيهِ مَعي أو كُنتُ فِي السّوقِ كانَ العِلمُ فِي السّوقِ (2)
7/2:أفضَلُ الجَمالَينِ
62.الإمام عليّ عليه السلام: العِلمُ أفضَلُ الجَمالَينِ (3).
63.عنه عليه السلام: العِلمُ جَمالٌ لا يَخفى ونَسيبٌ لا يُجفى (4).
64.عنه عليه السلام: الصَّبرُ أفضَلُ سَجِيَّةٍ،والعِلمُ أشرَفُ حِليَةٍ وعَطِيَّةٍ (5).
65.عنه عليه السلام: العِلمُ زَينُ الحَسَبِ (6).
66.عنه عليه السلام: العِلمُ زَينُ الأَغنِياءِ وغِنَى الفُقَراءِ (7).
67.عنه عليه السلام: مَن لَم يَكتَسِب بِالعِلمِ مالاً اكتَسَبَ بِهِ جَمالاً (8).
68.عنه عليه السلام: مُزَيِّنُ الرَّجُلِ عِلمُهُ وحِلمُهُ (9).
8/2:أفضَلُ هِدايَةٍ
69.الإمام عليّ عليه السلام: العِلمُ أفضَلُ هِدايَةٍ (10).
70.عنه عليه السلام: العِلمُ أشرَفُ هِدايَةٍ (11).23
ص: 48
در خلوت،هم صحبت است.
60.امام على عليه السلام: همواره در پى دانش باشيد كه طلب آن واجب است.و...در سفر،همره و در غربت،همدم است.
61.امام على عليه السلام -در اشعار منسوب به ايشان-:
دانشم با من است و هر جا كه باشم به دنبالم است.دلم ظرف آن است،نه درون صندوق.
اگر در خانه باشم،دانشم نيز در آنجا همراه من است يا اگر در بازار باشم،باز دانش من در بازار است.
62.امام على عليه السلام: دانش،بهترين دو زيبايى است.
63.امام على عليه السلام: دانش،جمالى است كه پنهان نمى ماند و خويشاوندى است كه تباه نمى شود.
64.امام على عليه السلام: شكيبايى،برترين خصلت و دانش،برترين زيور و عطاست.
65.امام على عليه السلام: دانش،زينت حسب و نسب است.
66.امام على عليه السلام: دانش،زينت توانگران و توانگرى مستمندان است.
67.امام على عليه السلام: آنكه با دانش دارايى نيافت،از آن زيبايى يافت.
68.امام على عليه السلام: زينت بخش مرد،دانش و بردبارى اوست.
69.امام على عليه السلام: دانش،برترين هدايت است.
70.امام على عليه السلام: دانش،والاترين هدايت است.
ص: 49
71.عنه عليه السلام: العِلمُ خَيرُ دَليلٍ (1).
72.عنه عليه السلام: العِلمُ نِعمَ دَليلٌ (2).
73.عنه عليه السلام: العِلمُ أوَّلُ دَليلٍ،والمَعرِفَةُ آخِرُ نِهايَةٍ (3).
74.عنه عليه السلام: لا دَليلَ أنجَحُ مِنَ العِلم (4).
75.عنه عليه السلام: العِلمُ يَهدي إلَى الحَقِّ (5).
76.عنه عليه السلام: إنَّ بِالعِلمِ تَهتَدي إلى رَبِّكَ،وبِالأَدَبِ تُحسِنُ خِدمَةَ رَبِّكَ (6).
77.عنه عليه السلام: العِلمُ يُرشِدُكَ،والعَمَلُ يَبلُغُ بِكَ الغايَةَ (7).
78.عنه عليه السلام: مَن عَلِمَ اهتَدى (8).
79.عنه عليه السلام: إنَّ العِلمَ يَهدي ويُرشِدُ ويُنجي،وإنَّ الجَهلَ يُغوي ويُضِلُّ ويُردي (9).
80.عنه عليه السلام: كَما أنَّ العِلمَ يَهدِي المَرءَ ويُنجيهِ كَذلِكَ الجَهلُ يُضِلُّهُ ويُرديهِ (10).
81.عنه عليه السلام: لا هِدايَةَ لِمَن لا عِلمَ لَهُ (11).
82.الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ الظُلمَةَ فِي الجَهلِ،و إنَّ النّورَ فِي العِلم (12).
83.الإمام الكاظم عليه السلام -لِهِشامِ بنِ الحَكَم-:يا هِشامُ،إنَّ لُقمانَ قالَ لاِبنِهِ:...يا بُنَيَّ إنَّ الدُّنيا بَحرٌ عَميقٌ قَد غَرِقَ فيها (فيهِ) عالَمٌ كَثيرٌ،فَلتَكُن سَفينَتُكَ فيها تَقوَى اللّهِ،وحَشوُهَا الإِيمانَ،وشِراعُها التَّوَكُّلَ،وقَيِّمُهَا العَقلَ،ودَليلُهَا العِلمَ،وسُكّانُهَا الصَّبرَ (13)
9/2:أفضَلُ شَرَفٍ
84.الإمام عليّ عليه السلام: العِلمُ أفضَلُ شَرَفٍ (14).81
ص: 50
71.امام على عليه السلام: دانش،بهترين راهنماست.
72.امام على عليه السلام: دانش،نيكوترين راهنماست.
73.امام على عليه السلام: دانش،نخستين راهنما و شناخت،پايان راه است.
74.امام على عليه السلام: راهنمايى كاميابتر از دانش نيست.
75.امام على عليه السلام: دانش،به سوى حقّ ره مى نمايد.
76.امام على عليه السلام: تو با دانش،به سوى پروردگارت راه مى يابى و با ادب،پروردگارت را نيك خدمت مى كنى.
77.امام على عليه السلام: دانش،تو را ارشاد مى كند و عمل تو را به هدف مى رساند.
78.امام على عليه السلام: كسى كه دانست،راه يافت.
79.امام على عليه السلام: دانش،ره نمايد و ارشاد كند و نجات بخشد و نادانى،گمراه كند و بيراهه برد و تباه گرداند.
80.امام على عليه السلام: همان گونه كه دانش،مرد را ره نمايد و نجات بخشد،نادانى نيز وى را گمراه و تباه سازد.
81.امام على عليه السلام: آنكه را دانش نيست،هدايت نباشد.
82.امام على عليه السلام: تاريكى در نادانى و روشنايى در دانش است.
83.امام كاظم عليه السلام -خطاب به هشام بن حكم مى فرمايد-:اى هشام! لقمان به پسر خود گفت:...فرزندم ! دنيا دريايى است ژرف كه در آن مردمى بسيار غرق شده اند؛پس بايد كشتى تو در آن تقواى الهى باشد و اندرونش ايمان،و بادبانش توكّل،و ناخدايش خرد،و راهنمايش دانش،و سكّانش شكيبايى.
84.امام على عليه السلام: دانش،برترين شرف است.
ص: 51
85.عنه عليه السلام: العِلمُ أفضَلُ شَرَفِ مَن لا قَديمَ لَهُ (1).
86.عنه عليه السلام: لا شَرَفَ كَالعِلم (2).
87.عنه عليه السلام: أشرَفُ الشَّرَفِ العِلم (3).
88.عنه عليه السلام: لا عِزَّ أشرَفُ مِنَ العِلم (4).
89.عنه عليه السلام: العِلمُ أعلى فَوزٍ (5).
90.عنه عليه السلام: رُتبَةُ العِلمِ أعلَى الرُّتَبِ (6).
91.عنه عليه السلام: العِلمُ جَلالَةٌ،الجَهالَةُ ضَلالَةٌ (7).
92.عنه عليه السلام: العَقلُ أجمَلُ زينَةٍ،والعِلمُ أشرَفُ مَزِيَّةٍ (8).
93.عنه عليه السلام: لا شَيءَ أحسَنُ مِن عَقلٍ مَعَ عِلمٍ،وعِلمٍ مَعَ حِلمٍ،وحِلمٍ مَعَ قُدرَةٍ (9).
94.عنه عليه السلام: حَسَبُ المَرءِ عِلمُهُ،وجَمالُهُ عَقلُهُ (10).
95.عنه عليه السلام: العِلمُ أشرَفُ الأَحسابِ (11).
96.عنه عليه السلام: رِياسَةُ العِلمِ أشرَفُ رِياسَةٍ (12).
97.عنه عليه السلام: غايَةُ الفَضائِلِ العِلم (13).
98.عنه عليه السلام: رَأسُ الفَضائِلِ العِلم (14).
99.عنه عليه السلام: أفضَلُ ما مَنَّ اللّهُ سُبحانَهُ بِهِ عَلى عِبادِهِ:عِلمٌ وعَقلٌ ومُلكٌ وعَدلٌ (15).
100.عنه عليه السلام: العِلمُ أجَلُّ بِضاعَةٍ (16).
101.عنه عليه السلام: كَفى بِالعِلمِ شَرَفًا أنَّهُ يَدَّعيهِ مَن لا يُحسِنُهُ ويَفرَحُ بِهِ إذا نُسِبَ إلَيهِ (17).
102.عنه عليه السلام: المَعرِفَةُ بُرهانُ الفَضلِ (18).9.
ص: 52
85.امام على عليه السلام: دانش،براى آنكه نياكانى ندارد،برترين شرف است.
86.امام على عليه السلام: شرفى چون دانش،نيست.
87.امام على عليه السلام: شريفترين شرف،دانش است.
88.امام على عليه السلام: عزّتى والاتر از دانش نيست.
89.امام على عليه السلام: دانش،بالاترين رستگارى است.
90.امام على عليه السلام: مرتبت دانش،بالاترين مراتب است.
91.امام على عليه السلام: دانش،بزرگى و نادانى،گمراهى است.
92.امام على عليه السلام: خرد،زيباترين زينت و دانش،بزرگترين برترى است.
93.امام على عليه السلام: چيزى نيكوتر از خرد همراه با دانش نيست و نيز دانش همراه با حلم و حلم همراه با توانايى.
94.امام على عليه السلام: حسب ونسب مرد،دانش وى و زيباييش،خرد اوست.
95.امام على عليه السلام: دانش،شريف ترين تبار است.
96.امام على عليه السلام: رياست علمى،شريف ترين رياست است.
97.امام على عليه السلام: نهايت فضيلتها،دانش است.
98.امام على عليه السلام: بالاترينِ فضيلتها،دانش است.
99.امام على عليه السلام: شريفترين چيزى كه خداوند سبحان بدان بر بندگانش منّت نهاده،دانش و خرد و حكومت و عدل است.
100.امام على عليه السلام: بزرگترين سرمايه،دانش است.
101.امام على عليه السلام: در شرافت دانش همين بس كه كسى هم كه آن را نيك نمى داند ادعايش مى كند و هرگاه به آن منسوب گردد شادمان مى شود.
102.امام على عليه السلام: معرفت،دليل فضيلت است.
ص: 53
103.الإمام الجواد عليه السلام: الشَّريفُ كُلُّ الشَّريفِ مَن شَرَفُهُ عِلمُهُ (1).
10/2:أفضَلُ حِرزٍ
104.الإمام عليّ عليه السلام: العِلمُ حِرزٌ (2).
105.عنه عليه السلام: العِلمُ حِجابٌ مِنَ الآفاتِ (3).
106.عنه عليه السلام -فيما نُسِبَ إلَيهِ-:إذا وُضِعَ المَيِّتُ في قَبرِهِ اعتَوَرَتهُ نيرانٌ أربَعٌ،فَتَجيءُ الصَّلاةُ فَتُطفِئُ واحِدَةً،ويَجيءُ الصَّومُ فَيُطفِئُ واحِدَةً،وتَجيءُ الصَّدَقَةُ فَتُطفِئُ واحِدَةً،ويَجيءُ العِلمُ فَيُطفِئُ الرّابِعَةَ،ويَقولُ:لَو أدرَكتُهُنَّ لَأَطفَأتُهُنَّ كُلَّهُنَّ،فَقَرَّ عَينًا،فَأَنَا مَعَكَ،ولَن تَرى بُؤسًا (4).
107.الإمام الباقر عليه السلام -في وَصِيَّتِهِ لِجابِرِ بنِ يَزيدَ الجُعفِيّ-:اِدفَع عَن نَفسِكَ حاضِرَ الشَّرِّ بِحاضِرِ العِلمِ،واستَعمِل حاضِرَ العِلمِ بِخالِصِ العَمَلِ،وتَحَرَّز في خالِصِ العَمَلِ مِن عَظيمِ الغَفلَةِ بِشِدَّةِ التَّيَقُّظِ،واستَجلِب شِدَّةَ التَّيَقُّظِ بِصِدقِ الخَوفِ،واحذَر خَفِيَ التَّزَيُّنِ بِحاضِرِ الحَياةِ،وتَوَقَّ مُجازَفَةَ الهَوى بِدَلالَةِ العَقلِ،وقِف عِندَ غَلَبَةِ الهَوى بِاستِرشادِ العِلم (5).
108.الإمام الصادق عليه السلام: العِلمُ جُنَّةٌ (6).
11/2:سِترُ العُيوبِ
109.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: العِلمُ والمالُ يَستُرانِ كُلَّ عَيبٍ،والفَقرُ والجَهلُ يَكشِفانِ كُلَّ6.
ص: 54
103.امام جواد عليه السلام: شريف به تمام معنا كسى است كه دانشش مايه شرف او گردد.
ر.ك:ص 37«معيار ارزش انسان»/ص 41«سرافرازى دو سرا».
104.امام على عليه السلام: دانش،حرز (نگهدارنده) است.
105.امام على عليه السلام: دانش،پرده اى جلوگير از آفتهاست.
106.امام على عليه السلام -در حكمتهاى منسوب به ايشان-:هرگاه مرده را در گورش نهند،چهار آتش او را در ميان گيرد:نماز مى آيد و يكى از آن چهار آتش را خاموش مى كند و روزه مى آيد و يكى ديگر را خاموش مى سازد و صدقه مى آيد و آتشى ديگر را خاموش مى كند و دانش مى آيد آتش چهارم را فرو مى نشاند ومى گويد:اگر به آنها مى رسيدم،خود همه آنها را فرو مى نشاندم.پس چشمت روشن باد كه من با تو هستم و تو را جاى غم نيست.
107.امام باقر عليه السلام در وصيّتش به جابر جعفى : حضور شرّ را با حضور دانش،از نفس خويش دور كن و دانش حاضر را با كردار خالصانه به كار بند و در كردار خالصانه با كمال بيدارى از غفلت بزرگ بپرهيز و كمال بيدارى را با هراسى صادقانه به دست آر و از خودآرايى نهان به زندگانى حاضر بپرهيز و با رهنمايى خرد،از گزافه كارى هوا و هوس،خود را نگهدار و هنگام چيرگى هوا،با ره جستن از دانش،باز ايست.
108.امام صادق عليه السلام: دانش،سِپَر است.
109.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانش و دارايى،هر عيبى را مى پوشانند و تنگدستى و نادانى،
ص: 55
عَيبٍ (1).
110.الإمام عليّ عليه السلام: مَن كَساهُ العِلمُ ثَوبَهُ اختَفى عَنِ النّاسِ عَيبُهُ (2).
12/2:أنفَعُ كَنزٍ
111.الإمام عليّ عليه السلام: لا كَنزَ أنفَعُ مِنَ العِلم (3).
112.عنه عليه السلام: العِلمُ أعظَمُ كَنزٍ (4).
113.عنه عليه السلام: العِلمُ أفضَلُ قِنيَةٍ (5).
114.عنه عليه السلام: العِلمُ كَنزٌ عَظيمٌ لا يَفنى (6).
115.عنه عليه السلام: أفضَلُ الكُنوزِ مَعروفٌ يودَعُ الأَحرارَ،وعِلمٌ يَتَدارَسُهُ الأَخيارُ (7).
116.عنه عليه السلام: أفضَلُ الذَّخائِرِ عِلمٌ يُعمَلُ بِهِ،ومَعروفٌ لا يُمَنُّ بِهِ (8).
117.عنه عليه السلام: العِلمُ كَنزٌ (9).
118.عنه عليه السلام: لا ذُخرَ كَالعِلم (10).
119.عنه عليه السلام: غِنَى العاقِلِ بِعِلمِهِ (11).
120.عنه عليه السلام: ثَروَةُ العاقِلِ في عِلمِهِ وعَمَلِهِ (12).
121.عنه عليه السلام: ثَروَةُ العِلمِ تُنجي وتَبقى (13)
122.أبو بَصيرٍ عَنِ الإِمامِ الباقِرِ عليه السلام: كَم إنسانٍ لَهُ حَقٌّ لا يَعلَمُ بِهِ ! قُلتُ:وما ذاكَ أصلَحَكَ اللّهُ؟قالَ:إنَّ صاحِبَيِ الجِدارِ كانَ لَهُما كَنزٌ تَحتَهُ لا يَعلَمانِ بِهِ،أما إنَّهُ لَم يَكُن بِذَهَبٍ ولا فِضَّةٍ،قُلتُ:فَما كانَ؟قالَ:كانَ عِلمًا (14).ه.
ص: 56
هرگونه عيبى را آشكار مى سازند.
110.امام على عليه السلام: آنكه جامه دانش بپوشد،عيبش از مردم نهان ماند.
111.امام على عليه السلام: گنجى سودمندتر از دانش،نيست.
112.امام على عليه السلام: بزرگترين گنج،دانش است.
113.امام على عليه السلام: بالاترين ذخيره،دانش است.
114.امام على عليه السلام: دانش،گنج بزرگى است كه فنا نمى پذيرد.
115.امام على عليه السلام: برترين گنجينه،احسانى است كه به آزادگان شود و دانشى است كه نيكان فرا گيرند.
116.امام على عليه السلام: برترين ذخيره،دانشى است كه بدان عمل شود و احسانى است كه بدان منّت ننهند.
117.امام على عليه السلام: دانش،گنج است.
118.امام على عليه السلام: ذخيره اى چون دانش نيست.
119.امام على عليه السلام: توانگرى خردمند به دانش اوست.
120.امام على عليه السلام: ثروت خردمند در دانش و عمل اوست.
121.امام على عليه السلام: ثروت دانش،رهايى بخش و ماندگار است.
122.ابو بصير از امام باقر عليه السلام: بسى انسانها كه حقّى دارند و از آن ناآگاه اند.گفتم:آن چيست خدا بر صلاحت بدارد ؟فرمود:دو(پسر) صاحب ديوار (1)گنجى در زير آن داشتند كه از آن آگاه نبودند.بدان كه آن،زر و سيم نبود.گفتم:پس چه بود؟فرمود:دانش بود.
ص: 57
123.لقمان عليه السلام: يا بُنَيَّ،النّاسُ ثَلاثَةُ أثلاثٍ:ثُلُثٌ للّهِ ِ،وثُلُثٌ لِنَفسِهِ،وثُلُثٌ لِلدّودِ،فَأَمّا ما هُوَ للّهِ ِ فَروحُهُ،وأمّا ما هُوَ لِنَفسِهِ فَعِلمُهُ،وأمّا ما هُوَ لِلدّودِ فَجِسمُهُ (1).
13/2:ميراثُ الأَنبِياءِ
124.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: العِلمُ ميراثي وميراثُ الأَنبِياءِ قَبلي (2).
14/2:خَيرُ ميراثٍ
125.الإمام عليّ عليه السلام: العِلمُ وِراثَةٌ كَريمَةٌ (3).
126.عنه عليه السلام: العِلمُ وِراثَةٌ كَريمَةٌ ونِعمَةٌ عَميمَةٌ (4).
127.عنه عليه السلام: عَلَيكَ بِالعِلمِ،فَإِنَّهُ وِراثَةٌ كَريمَةٌ (5).
128.عنه عليه السلام: العِلمُ وِراثَةٌ مُستَفادَةٌ (6).
129.عنه عليه السلام: مَن ماتَ وميراثُهُ الدَّفاتِرُ والمَحابِرُ وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ (7).
130.هارونُ بنُ مُسلِمٍ عَن مَسعَدَةَ بنِ صَدَقَةَ عَنِ الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام: إنَّ خَيرَ ما وَرَّثَ الآباءُ لِأَبنائِهِمُ الأَدَبُ لاَ المالُ،فَإِنَّ المالَ يَذهَبُ والأَدَبَ يَبقى.قالَ مَسعَدَةُ:يَعني بِالأَدَبِ العِلم (8).8.
ص: 58
123.لقمان حكيم عليه السلام: اى پسركم! انسان سه بخش است:يك سوم براى خدا و يك سوم براى خود و يك سوم براى كِرمها است.امّا آنچه براى خداست،روح اوست و آنچه از آنِ خود اوست،دانش اوست و آنچه براى كِرمهاست،تن اوست.
124.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانش،ميراث من و ميراث پيامبران پيش از من است.
ر.ك:ص 507«وارثان پيامبران».
125.امام على عليه السلام: دانش،ميراثى ارجمند است.
126.امام على عليه السلام: دانش،ميراثى ارجمند و نعمتى،عام و گسترده است.
127.امام على عليه السلام: با دانش همراه باش كه ميراثى ارجمند است.
128.امام على عليه السلام: دانش،ميراثى سودمند است.
129.امام على عليه السلام: كسى كه بميرد و ميراثش دفتر و دوات باشد،بهشت برايش واجب مى شود.
130.هارون بن مسلم از مسعدة بن صدقه از امام صادق عليه السلام: بهترين چيزى كه پدران براى پسرانشان به ميراث نهند،ادب است نه مال؛چرا كه مال از كف مى رود و ادب مى ماند.
مسعده گفت:مقصود امام از ادب،دانش است.
ص: 59
15/2:خَيرٌ مِنَ المالِ
131.الإمام عليّ عليه السلام: إنَّ اللّهَ سُبحانَهُ يَمنَحُ المالَ مَن يُحِبُّ ويُبغِضُ،ولا يَمنَحُ العِلمَ إلاّ مَن أحَبَّ (1).
132.عنه عليه السلام: العِلمُ أفضَلُ مِنَ المالِ بِسَبعَةٍ:الأَوَّلُ:أنَّهُ ميراثُ الأَنبِياءِ،والمالَ ميراثُ الفَراعِنَةِ؛الثّاني:العِلمُ لا يَنقُصُ بِالنَّفَقَةِ،والمالُ يَنقُصُ بِها؛الثّالِثُ:يَحتاجُ المالُ إلَى الحافِظِ،والعِلمُ يَحفَظُ صاحِبَهُ؛الرّابِعُ:العِلمُ يَدخُلُ فِي الكَفَنِ،ويَبقَى المالُ؛الخامِسُ:المالُ يَحصُلُ لِلمُؤمِنِ والكافِرِ،والعِلمُ لا يَحصُلُ إلاّ لِلمُؤمِنِ؛السّادِسُ:جَميعُ النّاسِ يَحتاجونَ إلَى العالِمِ في أمرِ دينِهِم،ولا يَحتاجونَ إلى صاحِبِ المالِ؛السّابِعُ:العِلمُ يُقَوِّي الرَّجُلَ عَلَى المُرورِ عَلَى الصِّراطِ،والمالُ يَمنَعُهُ (2).
133.كُمَيلُ بنُ زِياد: أخَذَ بِيَدي أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام،فَأَخرَجَني إلَى الجَبّانِ،فَلَمّا أصحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَداءَ،ثُمَّ قالَ:...اِحفَظ عَنّي ما أقولُ لَكَ:
النّاسُ ثَلاثَةٌ:فَعالِمٌ رَبّانِيٌّ،ومُتَعَلِّمٌ عَلى سَبيلِ نَجاةٍ،وهَمَجٌ رَعاعٌ أتباعُ كُلِّ ناعِقٍ (صائِحٍ) يَميلونَ مَعَ كُلِّ ريحٍ،لَم يَستَضيؤوا بِنورِ العِلمِ،ولَم يَلجَؤوا إلى رُكنٍ وَثيقٍ.
يا كُمَيلُ،العِلمُ خَيرٌ مِنَ المالِ،العِلمُ يَحرُسُكَ وأنتَ تَحرُسُ المالَ.والمالُ تَنقُصُهُ النَّفَقَةُ،والعِلمُ يَزكو عَلَى الإِنفاقِ،وصَنيعُ المالِ يَزولُ بِزَوالِهِ.0.
ص: 60
131.امام على عليه السلام: خداوند سبحان،مال را به كسانى كه دوست دارد و يا دشمن دارد مى بخشد؛ولى دانش را جز به كسى كه دوست دارد نمى بخشد.
132.امام على عليه السلام: دانش در هفت چيز بر مال برترى دارد:نخست اينكه دانش ميراث پيامبران است و مال ميراث فراعنه.دوم اينكه دانش به بخشش كاستى نپذيرد و مال بدان كاستى گيرد.سوم اينكه مال به نگهبان نياز دارد و دانش دارنده اش را نگه مى دارد.چهارم اينكه دانش همراه مرده مى رود و مال مى ماند.پنجم اينكه مال به چنگ مؤمن و كافر مى آيد،ولى دانش تنها نصيب مؤمن مى شود.ششم اينكه همه مردم در كار دين خود به عالم نياز دارند،ولى به صاحب مال نيازى ندارند.هفتم اينكه دانش در گذشتن از صراط،آدمى را نيرو مى بخشد،ولى مالْ مانع اوست.
133.كميل بن زياد: اميرمؤمنان،على بن ابى طالب عليه السلام دست مرا گرفت و به بيابان برد.هنگامى كه به صحرا رسيد،آهى سوزناك كشيد و گفت:...آنچه به تو مى گويم از من به ياد دار:
مردم سه گروه اند:دانشمند ربّانى؛و دانشجويى در راه رستگارى؛و بى سر و پاهايى كه دنباله رو هر بانگى باشند و با هر بادى بچرخند اينان از روشنى دانش،پرتوى برنگرفته اند و به پايه اى استوار پناه نبرده اند.
اى كميل! دانش بهتر از مال است.دانش تو را پاسبانى مى كند و حال آنكه تو مال را پاس مى دهى.مال با دهش،كاهش و دانش با بخشش،افزايش مى يابد و پرورده مال با رفتن مال مى رود.
اى كميل بن زياد! شناخت دانش،آيينى است كه [خدا] بدان عبادت
ص: 61
يا كُمَيلُ بنَ زِيادٍ،مَعرِفَةُ العِلمِ دينٌ يُدانُ بِهِ،بِهِ يَكسِبُ الإِنسانُ الطّاعَةَ في حَياتِهِ وجَميلَ الاُحدوثَةِ بَعدَ وَفاتِهِ.والعِلمُ حاكِمٌ،والمالُ مَحكومٌ عَلَيهِ.
ياكُمَيلُ،هَلَكَ خُزّانُ الأَموالِ وهُم أحياءٌ،والعُلَماءُ باقونَ ما بَقِيَ الدَّهرُ؛أعيانُهُم مَفقودَةٌ وأمثالُهُم في القُلوبِ مَوجودَةٌ.ها إنَّ ها هُنا لَعِلمًا جَمًّا وأشارَ بِيَدِهِ إلى صَدرِهِ لَو أصَبتُ لَهُ حَمَلَةً ! (1)
134.رُوِيَ أنَّ أربَعَةً مِنَ الرَّهبانِيَّةِ أتَوا عَلِيّا عليه السلام لِيَمتَحِنوهُ،فَقالوا: نَسأَ لُهُ عَن مَعنًى واحِدٍ بِلَفظٍ واحِدٍ،فَإِن أجابَ بِجَوابٍ واحِدٍ فَهُوَ ناقِصٌ،فَدَخَلَ واحِدٌ وقالَ:أجَمعُ المالِ أفضَلُ أم جَمعُ العِلمِ؟فَقالَ:بَل جَمعُ العِلمِ؛لِأَنَّ المالَ يَنقُصُ بِالإِنفاقِ والعِلمُ يَزدادُ؛ثُمَّ دَخَلَ الثّاني فَسَأَ لَهُ مِثلَ ذلِكَ،فَقالَ:بَلِ العِلمِ؛إذِ العِلمُ يَحفَظُ صاحِبَهُ وصاحِبُ المالِ يَحفَظُ مالَهُ؛ثُمَّ دَخَلَ الثّالِثُ فَسَأَلَهُ كَذلِكَ،فَقالَ:بَلِ العِلمِ؛لِأَنَّ مَن جَمَعَ العِلمَ يَزدادُ تَواضُعُهُ،ومَن جَمَعَ المالَ يَزدادُ تَكَبُّرُهُ؛ثُمَّ دَخَلَ الرّابِعُ وسَأَلَهُ كَذلِكَ،وقالَ:بَلِ العِلمِ؛لِأَنَّ مَن جَمَعَ العِلمَ يَزدادُ أحِبّاؤُهُ،ومَن جَمَعَ المالَ يَزدادُ أعداؤُهُ (2).
135.مِمّا يُنسَبُ إلَى الإِمامِ عَلِيٍّ عليه السلام:
رَضينا قِسمَةَ الجَبّارِ فينا *** لَنا عِلمٌ ولِلأَعداءِ مالُ
فَإِنَّ المالَ يَفنى عَن قَريبٍ وإنَّ العِلمَ باقٍ لا يَزالُ (3)4.
ص: 62
مى شود و آدمى به وسيله آن در زندگى طاعت را و پس از مرگش نام نيك را به دست مى آورد و دانش،فرمانده است و مال،فرمان بر.
اى كميل! مال اندوزان اگر چه (به ظاهر) زنده اند،در حقيقت مرده اند و حال آنكه تا روزگار بپايد،دانشمندان باقى اند.تنهايشان گم مى شود،ولى نمود و نشانه هايشان در دلها وجود دارد.
هان! اينجا[ و حضرت به سينه خود اشاره كرد ] دانشى انبوه است.اى كاش! حاملانى براى آن مى يافتم.
134.روايت شده است كه چهار تن از راهبان نزد على عليه السلام آمدند تا او را بيازمايند. گفتند معناى واحدى را با لفظ واحدى از او مى پرسيم،اگر پاسخ واحدى داد،وى ناقص است.يكى از آنها داخل شد و پرسيد:گردآورى مال بهتر است يا گردآورى دانش؟فرمود:البته گردآورى دانش؛زيرا مال با دهش،كاهش گيرد ولى دانش،افزايش يابد.فرد دوم وارد شد و همين را پرسيد.حضرت پاسخ داد:البته دانش؛چرا كه دانش،دارنده اش را نگهدارى مى كند و دارنده مال به نگهدارى مالش مشغول است.آنگاه سومى داخل شد و همين پرسش را كرد.حضرت فرمود:البته دانش؛زيرا آن كس كه به گردآورى دانش پردازد،فروتنى اش افزون شود و آن كس كه به جمع آورى مال سرگرم شود،تكبرش فزون گردد.آن گاه فرد چهارم وارد شد و همان سؤال را طرح كرد.امام فرمود:البته دانش بهتر است؛زيرا كسى كه در گردآورى دانش بكوشد،دوستانش زياد شوند و آنكه به ثروت اندوزى پردازد،دشمنانش فراوان گردند.
135.امام على عليه السلام -در اشعار منسوب به ايشان-:
به قسمت خداى جبّارخشنودشديم *** ما را دانش و دشمنان را مال
همانا مال بزودى نابود گردد ولى دانش،همواره ماندگار است.
ر.ك:ص 291«جستجوى دانش از طلب مال،واجب تر است».
ص: 63
16/2:لا يُفنيهِ الإِنفاقُ
136.الإمام عليّ عليه السلام: إنَّ النّارَ لا يَنقُصُها ما اخِذَ مِنها ولكِن يُخمِدُها أن لا تَجِدَ حَطَبًا،وكَذلِكَ العِلمُ لا يُفنيهِ الاِقتِباسُ لكِن بُخلُ الحامِلينَ لَهُ سَبَبُ عَدَمِهِ. (1)
137.عنه عليه السلام: كُلُّ شَيءٍ يَنقُصُ عَلَى الإِنفاقِ إلاَّ العِلم (2).
138.عنه عليه السلام: العِلمُ لا يَنقَطِعُ ولا يَنفَدُ،كَالنّارِ لا يَنقُصُها ما يُؤخَذُ مِنها (3).
17/2:كَمالُ الإِيمانِ
139.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: نِعمَ وَزيرُ الإِيمانِ العِلم (4).
140.عنه صلى الله عليه و آله: العِلمُ حَياةُ الإِسلامِ وعِمادُ الإِيمانِ (5).
141.عنه صلى الله عليه و آله: أفضَلُكُم إيمانًا أفضَلُكُم مَعرِفَةً (6).
142.الإمام عليّ عليه السلام: نِعمَ دَليلُ الإِيمانِ العِلم (7).
143.عنه عليه السلام: نِعمَ قَرينُ الإِيمانِ العِلم (8).
144.عنه عليه السلام: حِفظُ الدّينِ ثَمَرَةُ المَعرِفَةِ ورَأسُ الحِكمَةِ (9).
145.عنه عليه السلام: ثَلاثٌ مَن كُنَّ فيهِ كَمُلَ إيمانُهُ:العَقلُ،والحِلمُ،والعِلم (10).3.
ص: 64
136.امام على عليه السلام: آنچه از آتش برگيرند،از آن نكاهد،بلكه اگر هيزمى نيابد،خاموش گردد؛همين گونه است حال دانش،كه برگرفتن از آن نابودش نمى كند،بلكه بخل حاملانش موجب نابوديش مى گردد.
137.امام على عليه السلام: همه چيز با انفاق كاستى گيرد،جز دانش.
138.امام على عليه السلام: دانش،گسسته و نابود نمى شود؛همان گونه كه آتش با برگرفتن از آن،كاستى نمى گيرد.
ر.ك:ص 459«استوارى دانش».
139.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانش،وزير نيكويى براى ايمان است.
140.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانش،زندگانى اسلام و ستون ايمان است.
141.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مؤمن ترين شما،دانشمندترين شماست.
142.امام على عليه السلام: دانش،راهبر نيكويى براى ايمان است.
143.امام على عليه السلام: دانش،همنشين نيكويى براى ايمان است.
144.امام على عليه السلام: نگاهبانى از دين،ثمره معرفت و بالاترينْ حكمت است.
145.امام على عليه السلام: سه ويژگى در هر كه باشد،ايمانش به كمال رسد:خرد،بردبارى و دانش.
ر.ك:ص 79«ايمان»/ص 199«ايمان».
ص: 65
18/2:شَرطُ العَمَلِ
146.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: عَمَلٌ قَليلٌ في عِلمٍ خَيرٌ مِن كَثيرٍ في جَهلٍ (1).
147.عنه صلى الله عليه و آله: ثَلاثُ صَلَواتٍ بِعِلمٍ أفضَلُ عِندَ اللّهِ عز و جل مِن ألفِ صَلاةٍ بِغَيرِ عِلمٍ،وكَذلِكَ سائِرُ العَمَلِ (2).
148.عنه صلى الله عليه و آله: إذا عَمِلتَ عَمَلاً فَاعمَل بِعِلمٍ وعَقلٍ،وإيّاكَ وأن تَعمَلَ عَمَلاً بِغَيرِ تَدَبُّرٍ وعِلمٍ،فَإِنَّهُ جَلَّ جَلالُهُ يَقولُ: «وَ لا تَكُونُوا كَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثاً (3)» (4).
149.عنه صلى الله عليه و آله: مَن عَمِلَ عَلى غَيرِ عِلمٍ كانَ ما يُفسِدُ أكثَرَ مِمّا يُصلِحُ (5).
150.أنَسُ بنُ مالِك: جاءَ رَجُلٌ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ:يا رَسولَ اللّهِ،أيُّ الأَعمالِ أفضَلُ؟قالَ:العِلمُ بِاللّهِ عز و جل.قالَ:يا رَسولَ اللّهِ،أيُّ الأَعمالِ أفضَلُ؟قالَ:العِلمُ بِاللّهِ،قالَ:يا رَسولَ اللّهِ،أسأَلُكَ عَنِ العَمَلِ وتُخبِرُني عَنِ العِلمِ ! فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله:إنَّ قَليلَ العَمَلِ يَنفَعُ مَعَ العِلمِ،وإنَّ كَثيرَ العَمَلِ لا يَنفَعُ مَعَ الجَهلِ (6).
151.الإمام عليّ عليه السلام: ما مِن حَرَكَةٍ إلاّ وأنتَ مُحتاجٌ فيها إلى مَعرِفَةٍ (7).
152.عنه عليه السلام: قَليلُ العَمَلِ مَعَ كَثيرِ العِلمِ خَيرٌ مِن كَثيرِ العَمَلِ مَعَ قَليلِ العِلمِ والشَّكِّ والشُّبهَةِ (8).
153.عنه عليه السلام: لا خَيرَ فِي العَمَلِ إلاّ مَعَ العِلم (9).08
ص: 66
146.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: عمل اندك همراه با دانش،بهتر از عمل بسيار همراه با نادانى است.
147.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سه نماز با دانش در پيشگاه خدا،از هزار نماز بدون دانش بهتر است.حال اعمال ديگر نيز چنين است.
148.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هرگاه كارى انجام مى دهى با دانش و خرد انجام ده و مبادا كارى را بى تدبّر و دانش انجام دهى.خداى بزرگوار مى فرمايد:«چون زنى مباشيد كه پس از تابيدن،رشته هاى تابيده خود را از هم گسست».
149.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آن كس كه بى دانش دست به كارى زند،بيش از آنكه اصلاح كند تباه مى سازد.
150.انس بن مالك: مردى نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد:اى رسول خدا! كدام عمل برتر است؟حضرت فرمود:دانش به خداوند.عرض كرد:اى فرستاده خدا! من از عمل مى پرسم و تو از علم مى گويى؟رسول خدا صلى الله عليه و آلهفرمود:عمل اندك همراه با دانش،سود دهد و عمل فراوان با نادانى،بهره ندهد.
151.امام على عليه السلام: هيچ حركتى نيست،مگر آنكه در آن نيازمند شناختى هستى.
152.امام على عليه السلام: عمل اندك همراه با دانش،از عمل بسيار با دانش اندك و همراه با شكّ و شبهه،بهتر است.
153.امام على عليه السلام: در عمل خيرى نيست،مگر آنكه همراه دانش باشد.
ص: 67
154.عنه عليه السلام: لَن يَزكُوَ العَمَلُ حَتّى يُقارِنَهُ العِلم (1).
155.عنه عليه السلام: لَن يَصفُوَ العَمَلُ حَتّى يَصِحَّ العِلم (2).
156.عنه عليه السلام: لا خَيرَ في عِبادَةٍ لا عِلمَ فيها،ولا عِلمٍ لا فَهمَ فيهِ،ولا قِراءَةٍ لا تَدَبُّرَ فيها (3).
157.عنه عليه السلام: إنَّ العامِلَ بِغَيرِ عِلمٍ كَالسّائِرِ عَلى غَيرِ طَريقٍ،فَلا يَزيدُهُ بُعدُهُ عَنِ الطَّريقِ الواضِحِ إلاّ بُعدًا مِن حاجَتِهِ.والعامِلُ بِالعِلمِ كَالسّائِرِ عَلَى الطَّريقِ الواضِحِ،فَليَنظُر ناظِرٌ أسائِرٌ هُوَ أم راجِعٌ (4).
158.عنه عليه السلام: لا خَيرَ في عَمَلٍ بِلا عِلم (5).
159.عنه عليه السلام: العَمَلُ بِلا عِلمٍ ضَلالٌ (6).
160.عنه عليه السلام: عَمَلُ الجاهِلِ وَبالٌ،وعِلمُهُ ضَلالٌ (7).
161.عنه عليه السلام: المُتَعَبِّدُ بِغَيرِ عِلمٍ كَحِمارِ الطّاحونَةِ يَدورُ،ولا يَبرَحُ مِن مَكانِهِ (8).
162.الإمام الصادق عليه السلام: العامِلُ عَلى غَيرِ بَصيرَةٍ كَالسّائِرِ عَلى غَيرِ الطَّريقِ،لا يَزيدُهُ سُرعَةُ السَّيرِ إلاّ بُعدًا (9).
163.عنه عليه السلام: مَن خافَ العاقِبَةَ تَثَبَّتَ عَنِ التَّوَغُّلِ فيما لا يَعلَمُ،ومَن هَجَمَ عَلى أمرٍ بِغَيرِ عِلمٍ جَدَعَ أنفَ نَفسِهِ (10).
164.الإمام الكاظم عليه السلام: قَليلُ العَمَلِ مِنَ العالِمِ مَقبولٌ مُضاعَفٌ،وكَثيرُ العَمَلِ مِن أهلِ الهَوى والجَهلِ مَردودٌ (11).م.
ص: 68
154.امام على عليه السلام: عمل پاكيزه نگردد،مگر آنكه با دانش همراه شود.
155.امام على عليه السلام: عمل پالايش نيابد،تا آن گاه كه دانش درست شود.
156.امام على عليه السلام: در پرستش بى دانش،و دانش بى انديشه و (قرآن) خواندن بى تدبّر،خيرى نيست.
157.امام على عليه السلام: عمل كننده بى دانش،مانند رونده در بيراهه است.هر چه از راه روشن دورتر رود،از مقصودش دورتر مى شود و عمل كننده با دانش،مانند رهسپار راه روشن است.پس بيننده بايد نيك بنگرد كه آيا پيش رونده است يا واپس آمده.
158.امام على عليه السلام: در عمل بى دانش،خيرى نيست.
159.امام على عليه السلام: عمل بدون دانش،گمراهى است.
160.امام على عليه السلام: عمل نادان،وبال و دانش او،گمراهى است.
161.امام على عليه السلام: عبادت كننده بى دانش،مانند الاغ آسياب است.پيوسته گرد خود مى چرخد و از جايش دور نمى شود.
162.امام صادق عليه السلام: عمل كننده بى بصيرت،مانند رونده در بيراهه است.هر چه تندتر رود،از مقصد دورتر شود.
163.امام صادق عليه السلام: آنكه انديشناك پايان است،از فرو رفتن در آنچه نمى داند،باز ايستد و هر كه ندانسته به كارى بشتابد،خود را خوار كند (1).
164.امام كاظم عليه السلام: عمل اندك از دانشمند پذيرفته و افزون گردد و عمل بسيار از اهل هوى و هوس و نادانى ردّ شود.
ر.ك:ص 85«عمل»/ص 203«عمل»/ص 545«عمل»
و ص 591«عمل نكردن»/ص 663«دانشمندان بد».ت.
ص: 69
19/2:لا نِهايَةَ لَهُ:الكتاب
«وَ فَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ (1)».
الحديث
165.الإمام عليّ عليه السلام: العِلمُ لا يَنتَهي (2).
166.عنه عليه السلام: شَيئانِ لا تُبلَغُ غايَتُهُما:العِلمُ والعَقلُ (3).
167.عنه عليه السلام: مَنِ ادَّعى مِنَ العِلمِ غايَتَهُ فَقَد أظهَرَ مِن جَهلِهِ نِهايَتَهُ (4).
20/2:النَّوادِر
168.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: الشَّريعَةُ أقوالي،والطَّريقَةُ أفعالي،والحَقيقَةُ أحوالي،والمَعرِفَةُ رَأسُ مالي (5).
169.عنه صلى الله عليه و آله: مَا استَرذَلَ اللّهُ عَبدًا إلاّ حَرَمَهُ العِلم (6).
170.عنه صلى الله عليه و آله: العِلمُ خَليلُ المُؤمِنِ،والحِلمُ وَزيرُهُ،والعَقلُ دَليلُهُ،والعَمَلُ قَيِّمُهُ،والصَّبرُ أميرُ جُنودِهِ،والرِّفقُ والِدُهُ،والبِرُّ أخوهُ (7).
171.عنه صلى الله عليه و آله: مَن أحَبَّ العِلمَ وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ (8).
172.عنه صلى الله عليه و آله: لا يُحِبُّ العِلمَ إلاَّ السَّعيدُ (9).م.
ص: 70
قرآن
«بالاتر از هر دانشمندى،دانايى هست».
حديث
165.امام على عليه السلام: دانش،پايان نمى پذيرد.
166.امام على عليه السلام: به پايان دو چيز نمى توان رسيد:دانش و خرد.
167.امام على عليه السلام: هر كس ادعا كند كه به انتهاى دانش رسيده است،نهايت نادانى خود را آشكار ساخته است.
168.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: شريعت،گفته ها و طريقت،كارها و حقيقت،حالتهاست و معرفت،سرمايه من است.
169.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند بنده اى را خوار نكرد،مگر آنكه دانش را از او دريغ داشت.
170.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانش،دوست مؤمن و بردبارى،وزير و خرد،راهنما و عمل،نگهدارنده و شكيبايى،سردار لشگريان و مدارا،پدر و نيكوكارى،برادر اوست.
171.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: كسى كه دانش را دوست دارد،بهشت برايش واجب شود.
172.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: كسى جز نيك بخت،دانش را دوست ندارد.
ص: 71
173.عنه صلى الله عليه و آله: اللّهُمَّ أغنِني بِالعِلمِ،وزَيِّنّي بِالحِلمِ،وأكرِمني بِالتَّقوى،وجَمِّلني بِالعافِيَةِ (1).
174.الإمام عليّ عليه السلام فيما نُسِبَ إلَيهِ : لَيتَ شِعري أيَّ شَيءٍ أدرَكَ مَن فاتَهُ العِلمُ ! بَل أيُّ شَيءٍ فاتَ مَن أدرَكَ العِلمَ ! (2)
175.عنه عليه السلام: لَيسَ الخَيرُ أن يَكثُرَ مالُكَ ووَلَدُكَ ولكِنَّ الخَيرَ أن يَكثُرَ عِلمُكَ وأن يَعظُمَ حِلمُكَ (3).
176.عنه عليه السلام: كُلُّ وِعاءٍ يَضيقُ بِما جُعِلَ فيهِ إلاّ وِعاءَ العِلمِ فَإِنَّهُ يَتَّسِعُ بِهِ (4).
177.عنه عليه السلام: كُلُّ شَيءٍ يَعِزُّ حينَ يَنزُرُ إلاَّ العِلمَ فَإِنَّهُ يَعِزُّ حينَ يَغزُرُ (5).
178.عنه عليه السلام: صُحبةُ العالِمِ و اتّباعُهُ دينٌ يُدانُ بِهِ وَ طاعَتُهُ مَكسَبَةٌ لِلحَسَناتِ مَمحاةٌ لِلسيّئاتِ وَذَخيرَةٌ لِلمُؤمِنينَ (6).
179.عنه عليه السلام: مَحَبَّةُ العِلمِ دينٌ يُدانُ بِهِ،يَكسِبُ الإِنسانُ بِهِ الطّاعَةَ في حَياتِهِ،وجَميلَ الاُحدوثَةِ بَعدَ وَفاتِهِ (7).
180.عنه عليه السلام: حُبُّ العِلمِ وحُسنُ الحِلمِ ولُزومُ الثَّوابِ مِن فَضائِلِ اولِي النُّهى والأَلبابِ (8).
181.عنه عليه السلام: العِلمُ يُنجِدُ الفِكرَ (9).
182.عنه عليه السلام: العِلمُ يُنجِدُ،الحِكمَةُ تُرشِدُ (10).
183.عنه عليه السلام: العِلمُ يُنجي مِنَ الاِرتِباكِ فِي الحَيرَةِ (11).
184.عنه عليه السلام: العِلمُ يُنجيكَ،الجَهلُ يُرديكَ (12).
185.عنه عليه السلام: كُن عالِمًا بِالحَقِّ عامِلاً بِهِ،يُنجِكَ اللّهُ سُبحانَهُ (13).8.
ص: 72
173.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خدايا! مرا با دانش توانگر ساز و به بردبارى زينت بخش و به تقوا گرامى دار و با عافيت زيبا گردان.
174.امام على عليه السلام: كاش مى دانستم هر كه دانش را از كف داده،چه چيز يافته و آنكه دانش را يافته،چه چيز از كف داده است؟
175.امام على عليه السلام: خير آن نيست كه مال و فرزندت زياد شود،بلكه خير آن است كه دانشت فزونى يابد و بردباريت افزون گردد.
176.امام على عليه السلام: هر ظرفى از آنچه در آن نهند تنگ گردد،جز ظرف دانش كه به آن گسترش يابد.
177.امام على عليه السلام: هر چيزى كمياب گردد عزيزتر مى شود،جز دانش كه هر چه فراوان گردد گرامى تر شود.
178.امام على عليه السلام: همراهى دانشمند و پيروى او،آيينى است كه خدا بدان عبادت مى شود و فرمانبردارى از او،به دست آوردن نيكيها و نابود كردن زشتيها و اندوخته مؤمنان است.
179.امام على عليه السلام: اى كميل! محبت دانش،آيينى است كه [خدا ]بدان عبادت مى شود و آدمى به وسيله آن در زندگى طاعت را و پس از مرگش نام نيك را به دست مى آورد.
180.امام على عليه السلام: دانش دوستى و بردبارى نيكو و ملازمت ثواب(صواب)،از فضيلتهاى خردمندان است.
181.امام على عليه السلام: دانش،روشنى بخش انديشه است.
182.امام على عليه السلام: دانش،روشنايى مى بخشد و حكمت،ره مى نمايد.
183.امام على عليه السلام: دانش از به حيرت افتادن مى رهاند.
184.امام على عليه السلام: دانش،تو را مى رهاند و نادانى،تباهت مى كند.
185.امام على عليه السلام: تو به حقّ دانا باش و بدان عمل كن،خداى سبحان تو را مى رهاند.
ص: 73
186.عنه عليه السلام -فيما نُسِبَ إلَيهِ-:العِلمُ سُلطانٌ،مَن وَجَدَهُ صالَ بِهِ،ومَن لَم يَجِدهُ صيلَ عَلَيهِ (1).
187.عنه عليه السلام -أيضًا-:قَليلُ العِلمِ إذا وَقَرَ فِي القَلبِ كَالطَّلِّ (2)يُصيبُ الأَرضَ المُطمَئِنَّةَ فَتَعشَبُ (3).
188.عنه عليه السلام: العِلمُ عِزٌّ (4).
189.عنه عليه السلام: مَنِ استَرشَدَ العِلمَ أرشَدَهُ (5).
190.عنه عليه السلام: العِلمُ داعِي الفَهم (6).
191.عنه عليه السلام: بِالعِلمِ تُعرَفُ الحِكمَةُ (7).
192.عنه عليه السلام: عَلَيكُم بِالعِلمِ،فَإِنَّهُ صِلَةٌ بَينَ الإِخوانِ،ودالٌّ عَلَى المُرُوَّةِ،وتُحفَةٌ فِي المَجالِسِ،وصاحِبٌ فِي السَّفَرِ،ومُؤنِسٌ فِي الغُربَةِ (8).
193.عنه عليه السلام: العَقلُ رائِدُ الرّوحِ وَالعِلمُ رائِدُ العَقلِ (9).
194.عنه عليه السلام: لَيسَ لِسُلطانِ العِلمِ زَوالٌ (10).
195.عنه عليه السلام: العُلومُ نُزهَةُ الاُدَباءِ (11).
196.عنه عليه السلام: لا سَميرَ كَالعِلم (12).
197.عنه عليه السلام: العِلمُ قائِدٌ،والعَمَلُ سائِقٌ،والنَّفسُ حَرونٌ (13)
(14) .
198.عنه عليه السلام: المَعرِفَةُ نورُ القَلبِ (15).
199.عنه عليه السلام: المَعرِفَةُ الفَوزُ بِالقُدسِ (16).
200.عنه عليه السلام: العِلمُ ضالَّةُ المُؤمِنِ (17).م.
ص: 74
186.امام على عليه السلام -در حكمتهايى منسوب به ايشان-:دانايى،توانايى است.هر كس آن را يابد،بدان پيروز شود و هر كس آن را نيابد،مغلوب گردد.
187.امام على عليه السلام: اندكى از دانش،چون در دل جاى گيرد،مانند نرمه بارانى است كه بر زمينى پست و هموار فرو ريزد و سبزه روياند.
188.امام على عليه السلام: دانش،مايه عزّت است.
189.امام على عليه السلام: آنكه از دانش،رهنمايى خواست،او را ره نمود.
190.امام على عليه السلام: دانش،انگيزه فهم است.
191.امام على عليه السلام: با دانش،به حكمت پى برده مى شود.
192.امام على عليه السلام: با دانش باشيد كه مايه پيوند ميان برادران و راهنما به سوى جوانمردى و ارمغان مجلسها و همراه در سفر و همدم در غربت است.
193.امام على عليه السلام: خرد راهنماى روح است و دانش راهنماى خرد.
194.امام على عليه السلام: قدرت دانش،زوال ندارد.
195.امام على عليه السلام: دانشها،تفريح اهل ادب اند.
196.امام على عليه السلام: قصه گوى شبى خوشتر از دانش،نيست.
197.امام على عليه السلام: دانش،زمام دار و كردار،راننده و نفس(مركبى) سركش است.
198.امام على عليه السلام: معرفت،روشنى دل است.
199.امام على عليه السلام: معرفت،رسيدن به عالم قدس است.
200.امام على عليه السلام: دانش،گمشده مؤمن است.
ص: 75
201.عنه عليه السلام: مَن عَلِمَ غَورَ العِلمِ صَدَرَ عَن شَرائِعِ الحِكَم (1).
202.عنه عليه السلام: خُذ بِالحَزمِ والزَمِ العِلمَ،تُحمَد عَواقِبُكَ (2).
203.الإمام الباقر عليه السلام -في قَولِهِ تَعالى: «وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ (3)» -:الرِّزقُ الطَّيِّبُ هُوَ العِلم (4).
204.عنه عليه السلام: الرّوحُ عِمادُ الدّينِ،والعِلمُ عِمادُ الرّوحِ،والبَيانُ عِمادُ العِلم (5).
205.الإمام الصادق عليه السلام: رَأسُ المالِ العِلمُ والصَّبرُ (6).
206.الإمام الرضا عليه السلام: العِلمُ أجمَعُ لِأَهلِهِ مِنَ الآباءِ (7).س.
ص: 76
201.امام على عليه السلام: آنكه فرو رفتن در ژرفاى دانش را بداند،از آبشخورهاى حكمت باز گردد.
202.امام على عليه السلام: هوشيار و استوار انديش و همراه دانش باش،تا خوش فرجام گردى.
203.امام باقر عليه السلام درباره اين كلام خداى متعال «و ما آنها را از چيزهاى گوارا روزى داديم» فرمود: مقصود از روزى گوارا،دانش است.
204.امام باقر عليه السلام: روح،ستون دين و دانش،ستون روح و بيان،ستون دانش است.
205.امام صادق عليه السلام: سرمايه راستين،دانش و شكيبايى است.
206.امام رضا عليه السلام: دانش،بيش از پدران،اهل خود را گرد مى آورد.
ر.ك:ص 111«فضيلت حكمت»/منية المريد:ص 93«المقدّمة في فضل العلم».
ص: 77
الفصل الثّالث:آثارُ العِلمِ
1/3:الإِيمان:الكتاب
«شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (1)».
«وَ يَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ هُوَ الْحَقَّ وَ يَهْدِي إِلى صِراطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ (2)».
«وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ اللّهَ لَهادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (3)».
الحديث
207.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أمّا عَلامَةُ العِلمِ فَأَربَعَةٌ:العِلمُ بِاللّهِ،والعِلمُ بِمُحِبّيهِ،والعِلمُ
ص: 78
قرآن
«خدا كه همواره به عدل قيام دارد و فرشتگان او و دانشوران گواهى مى دهند كه جز او،كه توانا و حكيم است،هيچ معبودى نيست».
«دانش يافتگان،آنچه را از جانب پروردگارت به تو نازل شده است،حقّ مى بينند كه به راه آن پيروزمند ستوده ره مى نمايد».
«تا دانش يافتگان،بدانند كه اين قرآن،حقّ است و از جانب پروردگار توست،پس بدان ايمان آورند و دلهايشان براى آن خاضع گردد و براستى،خداوند كسانى را كه ايمان آورده اند به سوى راهى راست رهنماست».
حديث
207.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: امّا نشانه دانش،چهار [ چيز ] است:شناخت خدا،شناسايى
ص: 79
بِفَرائِضِهِ،والحِفظُ لَها حَتّى تُؤَدّى (1).
208.الإمام عليّ عليه السلام: أصلُ الإِيمانِ العِلم (2).
209.عنه عليه السلام: الإِيمانُ والعِلمُ أخَوانِ تَوأَمانِ،ورَفيقانِ لا يَفتَرِقانِ (3).
210.عنه عليه السلام -لِكُمَيلٍ في ذِكرِ أوصافِ حُجَجِ اللّهِ عَلَى الخَلقِ-:هَجَمَ بِهِمُ العِلمُ عَلى حَقائِقِ الإِيمانِ،فَاستَلانوا روحَ اليَقينِ،فَأَنِسوا بِمَا استَوحَشَ مِنهُ الجاهِلونَ،واستَلانوا مَا استَوعَرَهُ المُترَفونَ،صَحِبُوا الدُّنيا بِأَبدانٍ أرواحُها مُعَلَّقَةٌ بِالمَحَلِّ الأَعلى.اُولئِكَ خُلَفاءُ اللّهِ في أرضِهِ،وحُجَجُهُ عَلى عِبادِهِ،والدُّعاةُ إلى دينِهِ،هاهِ هاهِ شَوقًا إلى رُؤيَتِهِم ! (4)
211.عنه عليه السلام: لِلعِلمِ ثَلاثُ عَلاماتٍ:المَعرِفَةُ بِاللّهِ،وبِما يُحِبُّ،ويَكرَهُ (5).
212.عنه عليه السلام: ثَمَرَةُ العِلمِ مَعرِفَةُ اللّهِ (6).
213.الإمام الكاظم عليه السلام -لِهِشامِ بنِ الحَكَم-:يا هِشامُ،ما بَعَثَ اللّهُ أنبِياءَهُ ورُسُلَهُ إلى عِبادِهِ إلاّ لِيَعقِلوا عَنِ اللّهِ،فَأَحسَنُهُمُ استِجابَةً أحسَنُهُم مَعرِفَةً (7).
2/3:الخَشيَة:الكتاب
«إِنَّما يَخْشَى اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ (8)».
«إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذا يُتْلى عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً * وَ يَقُولُونَ
ص: 80
دوستانش و دانستن قانونهاى وى و اهتمام در حفظ آن تا به انجام رسد.
208.امام على عليه السلام: ريشه ايمان،دانش است.
209.امام على عليه السلام: ايمان و دانش،برادران همزادند و دو رفيق اند كه از هم جدا نمى شوند.
210.امام على عليه السلام -[خطاب] به كميل در توصيف حجتهاى خدا بر خلق-:دانش،آنان را به حقايق ايمان رسانده است،پس با روح يقين درآميخته اند و بدان چه نادانان از آن رميده اند،انس يافته اند و آنچه را راحت طلبان دشوار يافته اند،به آسانى گرفته اند و با پيكرهاى خود همدم دنيايند؛ولى جانهايشان به جهان برتر آويخته است.آنانند جانشينان خدا در زمينش و حجتهاى او بر بندگانش و مناديان دينش.وه چه مشتاق ديدار آنهايم.
211.امام على عليه السلام: دانش،را سه نشانه باشد:شناخت خدا و آنچه نيكو و بد مى دارد.
212.امام على عليه السلام: نتيجه دانش،شناخت خداست.
213.امام كاظم عليه السلام -به هشام بن حكم-:اى هشام! خداوند،پيامبران و فرستادگان خود را به سوى بندگانش بر نينگيخته،جز براى آنكه از او (معرفت) فراگيرند،پس هر كه نيكتر رو آورد،معرفت بيشترى برد.
ر.ك:ص 65«كمال ايمان»/ص 199«ايمان».
قرآن
«از ميان بندگان خدا،تنها دانايان از او بيم دارند.بى گمان خدا پيروز و آمرزنده است».
«...بى گمان كسانى كه پيش از نزول آن،دانش يافته اند،چون اين كتاب بر آنان
ص: 81
سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ كانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولاً * وَ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ يَبْكُونَ وَ يَزِيدُهُمْ خُشُوعاً (1)».
الحديث
214.رسول اللّه صلى الله عليه و آله -في وَصِيَّتِهِ لِأَبي ذَرٍّ-:يا أبا ذَرٍّ،مَن اوتِيَ مِنَ العِلمِ ما لا يُبكيهِ لَحَقيقٌ أن يَكونَ قَد اوتِيَ عِلمًا لا يَنفَعُهُ،لِأَنَّ اللّهَ نَعَتَ العُلَماءَ فَقالَ عز و جل: «إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذا يُتْلى عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً * وَ يَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ كانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولاً * وَ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ يَبْكُونَ وَ يَزِيدُهُمْ خُشُوعاً (2)» .
215.عنه صلى الله عليه و آله: كَفى مِنَ العِلمِ الخَشيَةُ (3).
216.الإمام عليّ عليه السلام: سَبَبُ الخَشيَةِ العِلم (4).
217.عنه عليه السلام: إذا زادَ عِلمُ الرَّجُلِ زادَ أدَ بُهُ وتَضاعَفَت خَشيَتُهُ لِرَبِّهِ (5).
218.عنه عليه السلام: لا عِلمَ كَالخَشيَةِ (6).
219.عنه عليه السلام: كَفى بِالخَشيَةِ عِلمًا (7).
220.عنه عليه السلام: حَسبُكَ مِنَ العِلمِ أن تَخشَى اللّهَ عز و جل،وحَسبُكَ مِنَ الجَهلِ أن تُعجَبَ بِعَقلِكَ أو قالَ:بِعِلمِكَ (8).
221.عنه عليه السلام: غايَةُ المَعرِفَةِ الخَشيَةُ (9).
222.عنه عليه السلام: أعلَمُكُم أخوَفُكُم (10).
223.عنه عليه السلام: كُلُّ عالِمٍ خائِفٌ (11).
224.عنه عليه السلام: أعظَمُ النّاسِ عِلمًا أشَدُّهُم خَوفًا للّهِ ِ سُبحانَهُ (12).48
ص: 82
خوانده شود،سجده كنان به رو در مى افتند و مى گويند:منزّه است پروردگار ما كه بى گمان وعده پروردگار ما،انجام شدنى است و به رو در مى افتند و مى گريند و بر فروتنى آنها مى افزايد».
حديث
214.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله -در وصيّتش به ابوذر-:اى ابوذر! هركس دانشى داده شود ولى از [ بيم خدا ] نگريد،دانشى بى سود داده شده باشد؛زيرا خداى عز و جلدانشمندان را توصيف فرموده و گفته است:«بى گمان كسانى كه پيش از نزول آن،دانش يافته اند،چون اين كتاب بر آنان خوانده شود سجده كنان به رو در مى افتند و مى گويند:منزّه است پروردگار ما كه بى گمان وعده پروردگار ما انجام شدنى است و به رو در مى افتند و مى گريند و بر فروتنى آنها مى افزايد».
215.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانش را بيم (از خدا) بس است.
216.امام على عليه السلام: مايه بيم (از خدا)،دانش است.
217.امام على عليه السلام: هرگاه دانش انسان افزون شود،بر ادبش افزوده و بيم وى از پرودگارش،دو چندان شود.
218.امام على عليه السلام: دانشى چون بيم نيست.
219.امام على عليه السلام: به نشان دانش،بيم بسنده باشد.
220.امام على عليه السلام: تو را در دانش،بيم از خداى عز و جل بس باشد و در نادانى تو همين بس كه از عقلت (يا علمت) ترديد از راوى است خوشت آيد.
221.امام على عليه السلام: غايت شناخت،بيم (از خداوند) است.
222.امام على عليه السلام: داناترين شما،بيمناك ترين شماست.
223.امام على عليه السلام: هر دانشمندى،بيمناك است.
224.امام على عليه السلام: داناترين مردم،بيمناكترين آنان از خداوند سبحان است.
ص: 83
225.عنه عليه السلام: غايَةُ العِلمِ الخَوفُ مِنَ اللّهِ سُبحانَهُ (1).
226.الإمام زين العابدين عليه السلام: سُبحانَكَ ! أخشى خَلقِكَ لَكَ أعلَمُهُم بِكَ،وأخضَعُهُم لَكَ أعمَلُهُم بِطاعَتِكَ،وأهوَنُهُم عَلَيكَ مَن أنتَ تَرزُقُهُ وهُوَ يَعبُدُ غَيرَكَ ! (2)
227.الإمام الصادق عليه السلام: كَفى بِخَشيَةِ اللّهِ عِلمًا،وكَفى بِالاِغتِرارِ بِهِ جَهلاً (3).
228.عنه عليه السلام: إنَّ أعلَمَ النّاسِ بِاللّهِ أخوَفُهُم للّهِ ِ،وأخوَفُهُم لَهُ أعلَمُهُم بِهِ،وأعلَمُهُم بِهِ أزهَدُهُم فيها (4).
229.في مِصباحِ الشَّريعَةِ قالَ الصّادِقُ عليه السلام: نَجوَى العارِفينَ تَدورُ عَلى ثَلاثَةِ اصولٍ:الخَوفِ،والرَّجاءِ،والحُبِّ.فَالخَوفُ فَرعُ العِلمِ،والرَّجاءُ فَرعُ اليَقينِ،والحُبُّ فَرعُ المَعرِفَةِ (5).
230.أيضًا: الخَشيَةُ ميراثُ العِلمِ،والعِلمُ شُعاعُ المَعرِفَةِ وقَلبُ الإِيمانِ،ومَن حُرِمَ الخَشيَةَ لا يَكونُ عالِمًا وإن شَقَّ الشَّعرَ بِمُتَشابِهاتِ العِلم (6).
231.ابنُ عَبّاسٍ العَمِّيّ: بَلَغَني أنَّ داوُدَ النَّبِيَّ عليه السلام كانَ يَقولُ في دُعائِهِ:سُبحانَكَ اللّهُمَّ أنتَ رَبّي،تَعالَيتَ فَوقَ عَرشِكَ،وجَعَلتَ خَشيَتَكَ عَلى مَن فِي السَّماواتِ والأَرضِ،فَأَقرَبُ خَلقِكَ مِنكَ مَنزِلَةً أشَدُّهُم لَكَ خَشيَةً،وما عِلمُ مَن لَم يَخشَكَ؟! وما حِكمَةُ مَن لَم يُطِع أمرَكَ؟! (7)
3/3:العَمَل
232.رسول اللّه صلى الله عليه و آله -لَمّا تَلا هذِهِ الآيَةَ «وَ ما يَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ (8)» قالَ-:العالِمُ
ص: 84
225.امام على عليه السلام: غايت دانش،بيم از خداى سبحان است.
226.امام زين العابدين عليه السلام: (بار الها!) تو منزهى! در ميان آفريدگانت،بيمناكترين از تو،داناترين ايشان اند به تو،و خاضع ترين آنان در برابرت كوشاترين آنهاست در كار طاعت تو،و خوارترين آنها نزد تو،كسى است كه تو او را روزى مى دهى،ولى جز تو را مى پرستد.
227.امام صادق عليه السلام: بيم از خداوند،دانش را بس است و غرّه شدن به او نادانى را.
228.امام صادق عليه السلام: داناترين مردم به خدا،بيمناكترين آنها از خداست و بيمناكترين آنان از او،داناترين به اويند و داناترين به او،كم رغبت ترين آنهاست [به دنيا].
229.در مصباح الشريعه از امام صادق عليه السلام: نجواى عارفان بر اين سه اصل مى چرخد:بيم و اميد و محبّت.بيم،فرع دانش و اميد،فرع يقين و محبّت،فرع معرفت است.
230.امام صادق عليه السلام: بيم،ميراث دانش و دانش،پرتو معرفت و قلب ايمان است و هركس از بيم [ خدا ]بى بهره باشد،دانشمند نيست؛اگر چه با دانش نما [و نه دانش حقيقى]،موى بشكافد.
231.ابن عباس: چنين به من رسيده است كه داود پيامبر در دعاىِ خويش مى گفته است:منزهى،بار الها! تو پروردگار منى.بلند مقامى بر فراز تخت خويش و بيم خود را در دل هر كس كه در آسمانها و زمين است قرار داده اى،پس نزديكترينِ آفريدگانت به تو،بيمناكترين آنان از توست و چه دانشى دارد آنكه از تو نهراسد و چه حكمتى دارد آنكه فرمانت را نبرد؟
232.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله -هنگامى كه اين آيه را خواند-:«و جز دانشمندان آن را در
ص: 85
الَّذي عَقَلَ عَنِ اللّهِ فَعَمِلَ بِطاعَتِهِ واجتَنَبَ سَخَطَهُ (1).
233.عنه صلى الله عليه و آله: العالِمُ مَن يَعمَلُ (2).
234.عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ العالِمَ مَن يَعمَلُ بِالعِلمِ وإن كانَ قَليلَ العَمَلِ (3).
235.عنه صلى الله عليه و آله: لا تَكونُ عالِمًا حَتّى تَكونَ بِالعِلمِ عامِلاً (4).
236.عنه صلى الله عليه و آله: كَفى بِالمَرءِ عِلمًا إذا عَبَدَ اللّهَ،وكَفى بِالمَرءِ جَهلاً إذا اعجِبَ بِرَأيِهِ (5).
237.الإمام عليّ عليه السلام: ثَمَرَةُ العِلمِ العِبادَةُ (6).
238.عنه عليه السلام: العِلمُ يُرشِدُكَ إلى ما أمَرَكَ اللّهُ بِهِ،والزُّهدُ يُسَهِّلُ لَكَ الطَّريقَ إلَيهِ (7).
239.عنه عليه السلام: مَعرِفَةُ العِلمِ دينٌ يُدانُ بِهِ،بِهِ يَكسِبُ الإِنسانُ الطّاعَةَ في حَياتِهِ،وجَميلَ الاُحدوثَةِ بَعدَ وَفاتِهِ (8).
240.عنه عليه السلام: مَن عَرَفَ كَفَّ (9).
241.عنه عليه السلام: ما عَلِمَ مَن لَم يَعمَل بِعِلمِهِ (10).
242.عنه عليه السلام: ثَمَرَةُ العِلمِ إخلاصُ العَمَلِ (11).
243.عنه عليه السلام: ثَمَرَةُ العِلمِ العَمَلُ لِلحَياةِ (12).
244.عنه عليه السلام: ثَمَرَةُ العِلمِ العَمَلُ بِهِ (13).
245.عنه عليه السلام: العِلمُ بِالعَمَلِ (14).
246.عنه عليه السلام: العالِمُ مَن شَهِدَت بِصِحَّةِ أقوالِهِ أفعالُهُ (15).
247.عنه عليه السلام: غايَةُ العِلمِ حُسنُ العَمَلِ (16).
248.عنه عليه السلام: يا حَمَلَةَ العِلمِ اعمَلوا بِهِ،فَإِنَّمَا العالِمُ مَن عَمِلَ بِما عَلِمَ ووافَقَ عِلمَهُ7.
ص: 86
نيابند»فرمود:دانشمندى كه از خدا (معرفت) گيرد،به آنچه از او خواسته عمل و از خشمش دورى كند.
233.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: عالم كسى است كه عمل كند.
234.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: عالم آن است كه به علم عمل مى كند؛هر چند عملِ او اندك باشد.
235.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: تا به دانش عمل نكنى،دانا نباشى.
236.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: در دانايى آدمى همين بس كه خدا را بپرستد و در نادانى شخص،همين بس كه از راى خود خوشش آيد.
237.امام على عليه السلام: ثمره دانش،پرستش است.
238.امام على عليه السلام: دانش،تو را به آنچه خدايت بدان فرمان داده راهنمايى مى كند و زهد،راهت را به سوى آن آسان مى گرداند.
239.امام على عليه السلام: بدانيد كه همراهى دانش و پيروى آن،آيينى است كه بدان خداوند عبادت مى شود و فرمان بردارى از آن،به دست آوردن نيكيها و زدودن زشتيها و اندوخته مؤمنان است.
240.امام على عليه السلام: كسى كه شناخت،باز ايستاد.
241.امام على عليه السلام: كسى كه به دانشش عمل نكرد،ندانست.
242.امام على عليه السلام: ثمره دانش،خلوص در عمل است.
243.امام على عليه السلام: ثمره دانش،عمل براى زندگى است.
244.امام على عليه السلام: ثمره دانش،به كار بستن آن است.
245.امام على عليه السلام: علم،به عمل است.
246.امام على عليه السلام: دانشمند كسى است كه كردارش،گواه گفته هايش باشد.
247.امام على عليه السلام: غايت دانش،عمل نيكوست.
248.امام على عليه السلام: اى حاملان دانش! به دانش خود عمل كنيد كه دانا كسى است كه به آنچه دانست عمل كرد و عملش با علمش موافق است.بزودى اقوامى
ص: 87
عَمَلُهُ،وسَيَكونُ أقوامٌ يَحمِلونَ العِلمَ لا يُجاوِزُ تَراقِيَهُم،يُخالِفُ عَمَلُهُم عِلمَهُم وتُخالِفُ سَريرَتُهُم عَلانِيَتَهُم،يَجلِسونَ حَلَقًا فَيُباهي بَعضُهُم بَعضًا،حَتّى إنَّ الرَّجُلَ لَيَغضَبُ عَلى جَليسِهِ أن يَجلِسَ إلى غَيرِهِ ويَدَعَهُ،اُولئِكَ لا تَصعَدُ أعمالُهُم في مَجالِسِهِم تِلكَ إلَى اللّهِ (1).
249.الإمام الباقر عليه السلام: لا يُقبَلُ عَمَلٌ إلاّ بِمَعرِفَةٍ.ولا مَعرِفَةَ إلاّ بِعَمَلٍ.ومَن عَرَفَ دَلَّتهُ مَعرِفَتُهُ عَلَى العَمَلِ.ومَن لَم يَعرِف فَلا عَمَلَ لَهُ (2).
250.الإمام الصادق عليه السلام: العِلمُ مَقرونٌ إلَى العَمَلِ،فَمَن عَلِمَ عَمِلَ،ومَن عَمِلَ عَلِمَ،والعِلمُ يَهتِفُ بِالعَمَلِ فَإِن أجابَهُ وإلاَّ ارتَحَلَ عَنهُ (3).
251.عنه عليه السلام: لا يَقبَلُ اللّهُ عَمَلاً إلاّ بِمَعرِفَةٍ،ولا مَعرِفَةَ إلاّ بِعَمَلٍ،فَمَن عَرَفَ دَلَّتهُ المَعرِفَةُ عَلَى العَمَلِ،ومَن لَم يَعمَل فَلا مَعرِفَةَ لَهُ،ألا إنَّ الإِيمانَ بَعضُهُ مِن بَعضٍ (4).
252.عنه عليه السلام -في قَولِ اللّهِ عز و جل: «إِنَّما يَخْشَى اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ (5)» -:يَعني بِالعُلَماءِ مَن صَدَّقَ فِعلُهُ قَولَهُ،ومَن لَم يُصَدِّق فِعلُهُ قَولَهُ فَلَيسَ بِعالِم (6).
253.في مِصباحِ الشَّريعَةِ قالَ الصّادِقُ عليه السلام: العالِمُ حَقًّا هُوَ الَّذي يَنطِقُ عَنهُ أعمالُهُ الصّالِحَةُ وأَورادُه الزّاكِيَةُ،وصَدَّقَهُ تَقواهُ لا لِسانُهُ ومُناظَرَتُهُ ومُعادَلَتُهُ وتَصاوُلُهُ ودَعواهُ (7).6.
ص: 88
بيايند كه دانش را بر دوش كشند،ولى از استخوانهاى ترقوه شان فراتر نرود.عملشان با علمشان مخالف باشد و باطن آنها با ظاهرشان يكى نباشد.دور هم نشينند و بر همديگر فخر فروشند،تا آنجا كه شخص بر همنشين خود خشم گيرد كه چرا با ديگرى نشيند و او را وا مى گذارد.اعمال اين جماعت در اين گونه مجلسها،به سوى خدا بالا نخواهد رفت.
249.امام باقر عليه السلام: عمل جز به شناخت پذيرفته نشود و شناخت جز به عمل حاصل نشود و هر كس به شناخت رسيد،شناختش او را به عمل رهنمون گردد و هر كس نشناخت،عملى ندارد.
250.امام صادق عليه السلام: دانش با عمل همراه است.پس هر كه دانست،عمل كرد و هر كه عمل كرد،دانست و دانش،به عمل فرا مى خواند،پس اگر او را اجابت كرد،چه بهتر و گرنه از او جدا مى گردد.
251.امام صادق عليه السلام: خداوند،هيچ عملى را بى شناخت نپذيرد و شناخت جز به عمل حاصل نشود،پس هر كه شناخت،شناختش او را به عمل رهنمون گردد و كسى كه عمل نكرد،شناختى ندارد.بدانيد كه اجزاى ايمان به هم پيوسته اند.
252.امام صادق عليه السلام -درباره آيه «از بندگان خدا،تنها دانايان از او مى ترسند»فرمود:-يعنى آن دانايانى كه گفتارشان،كردارشان را تصديق مى كند و آنكه كردارش،گفته اش را تصديق نكند،دانا نيست.
253.در مصباح الشريعه از امام صادق عليه السلام: دانشمند حقيقى كسى است كه كردار نيك وى و ذكرهاى پاكش،بيانگر حال او باشد و تقوايش،تصديقش كند،نه زبان و مناظره كردن و حمله و دعوايش.
ر.ك:ص 67«شرط عمل»/ص 203«عمل»/ص 545«عمل»
و ص 591«عمل نكردن»/ص 663«دانشمندان بد».
ص: 89
4/3:الصَّلاح
254.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أمَّا العِلمُ،فَيَتَشَعَّبُ مِنهُ الغِنى وإن كانَ فَقيرًا،والجودُ وإن كانَ بَخيلاً،والمَهابَةُ وإن كانَ هَيِّنًا،والسَّلامَةُ وإن كانَ سَقيمًا،والقُربُ وإن كانَ قَصِيًّا،والحَياءُ وإن كانَ صَلِفًا،والرِّفعَةُ وإن كانَ وَضيعًا،والشَّرَفُ وإن كانَ رَذلاً،والحِكمَةُ،والحُظوَةُ،فَهذا مايَتَشَعَّبُ لِلعاقِلِ بِعِلمِهِ.فَطوبى لِمَن عَقَلَ وعَلِم (1).
255.الإمام عليّ عليه السلام: كُلَّمَا ازدادَ عِلمُ الرَّجُلِ زادَت عِنايَتُهُ بِنَفسِهِ،وبَذَلَ في رِياضَتِها وصَلاحِها جُهدَهُ (2).
256.عنه عليه السلام: بِالعِلمِ يَستَقيمُ المُعوَجُّ (3).
257.عنه عليه السلام: كَسبُ العِلمِ الزُّهدُ فِي الدُّنيا (4).
258.عنه عليه السلام: التَّواضُعُ ثَمَرَةُ العِلم (5).
259.عنه عليه السلام: لِسانُ العِلمِ الصِّدقُ (6).
260.عنه عليه السلام: يا طالِبَ العِلمِ،إنَّ العِلمَ ذو فَضائِلَ كَثيرَةٍ:فَرَأسُهُ التَّواضُعُ،وعَينُهُ البَراءَةُ مِنَ الحَسَدِ،واُذُنُهُ الفَهمُ،ولِسانُهُ الصِّدقُ،وحِفظُهُ الفَحصُ،وقَلبُهُ حُسنُ النِّيَّةِ،وعَقلُهُ مَعرِفَةُ الأَشياءِ والاُمورِ،ويَدُهُ الرَّحمَةُ،ورِجلُهُ زِيارَةُ العُلَماءِ،وهِمَّتُهُ السَّلامَةُ،وحِكمَتُهُ الوَرَعُ،ومُستَقَرُّهُ النَّجاةُ،وقائِدُهُ العافِيَةُ،ومَركَبُهُ الوَفاءُ،وسِلاحُهُ لينُ الكَلِمَةِ،وسَيفُهُ الرِّضا،وقَوسُهُ المُداراةُ،وجَيشُهُ مُحاوَرَةُ العُلَماءِ،ومالُهُ الأَدَبُ،وذَخيرَتُهُ اجتِنابُ2.
ص: 90
254.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: و امّا علم:اگر چه انسان فقير باشد،از آن توانگرى حاصل شود و اگر چه بخيل باشد،جود و اگر چه خوار باشد،ابُهت و اگر چه بيمار باشد،سلامتى و اگر چه دور باشد،نزديكى و اگر چه هرزه باشد،شرم و اگر چه پست باشد،والايى و اگر چه حقير باشد،شرافت و حكمت و منزلت.پس اينها چيزهايى هستند كه از دانش خردمند برايش به دست مى آيد.پس خوشا به حال آنكه خرد ورزيد و دانست.
255.امام على عليه السلام: هر اندازه دانش انسان افزون گردد،توجّه وى نسبت به نفس خود،بيشتر گردد و در رياضت و اصلاح آن،كوشش بيشترى مبذول كند.
256.امام على عليه السلام: كژى با دانش راست مى شود.
257.امام على عليه السلام: دستآورد دانش،بى رغبتى به دنياست.
258.امام على عليه السلام: ثمره دانش،فروتنى است.
259.امام على عليه السلام: زبان دانش،راستى است.
260.امام على عليه السلام: اى جوياى دانش ! دانش فضيلتهاى بسيارى دارد:سرش،فروتنى است و چشمش،دورى از حسد و گوشش،فهم و زبانش،راستى و حافظه اش،جستجو و دلش،خوش نيّتى و خردش،شناخت اشياى و امور و دستش،رحمت و پايش،ديدار دانشمندان وهمتش سلامت وحكمتش،پارسايى و قرارگاهش،رهايى و جلودارش،عافيت و مركبش،وفا و سلاحش،نرمى سخن و شمشيرش،خشنودى و كمانش،سازگارى و سپاهش،گفتگو با دانشمندان و داراييش،ادب و اندوخته اش،پرهيز از
ص: 91
الذُّنوبِ،وزادُهُ المَعروفُ،وماؤُهُ المُوادَعَةُ،ودَليلُهُ الهُدى،ورَفيقُهُ مَحَبَّةُ الأَخيارِ (1).
261.عنه عليه السلام: رَأسُ العِلمِ التَّواضُعُ،وبَصَرُهُ البَراءَةُ مِنَ الحَسَدِ،وسَمعُهُ الفَهمُ،ولِسانُهُ الصِّدقُ،وقَلبُهُ حُسنُ النِّيَّةِ،وعَقلُهُ مَعرِفَةُ أسبابِ الاُمورِ.ومِن ثَمَراتِهِ:التَّقوى،واجتِنابُ الهَوى،واتِّباعُ الحَقِّ،ومُجانَبَةُ الذُّنوبِ،ومَوَدَّةُ الإِخوانِ،والاِستِماعُ مِنَ العُلَماءِ،والقَبولُ مِنهُم.
ومِن ثَمَراتِهِ:تَركُ الاِنتِقامِ عِندَ القُدرَةِ،واستِقباحُ مُقارَبَةِ الباطِلِ،واستِحسانُ مُتابَعَةِ الحَقِّ،وقَولُ الصِّدقِ،والتَّجافي عَن سُرورٍ في غَفلَةٍ،وعَن فِعلِ ما يُعقِبُ نَدامَةً.
والعِلمُ يَزيدُ العاقِلَ عَقلاً،ويورِثُ مُتَعَلِّمَهُ صِفاتِ حَمدٍ،فَيَجعَلُ الحَليمَ أميرًا،وذَا المَشوَرَةِ وَزيرًا،ويَقمَعُ الحِرصَ،ويَخلَعُ المَكرَ،ويُميتُ البُخلَ،ويَجعَلُ مُطلَقَ الفُحشِ مَأسورًا،ويُعيدُ السَّدادَ قَريبًا (2).8.
ص: 92
گناهان و توشه اش،نيكى و آبش،واگذارى و رهنمايش،هدايت و يارش،دوستى نيكان.
261.امام على عليه السلام: سر دانش،فروتنى است و ديده اش،دورى از حسد و گوشش،فهم و زبانش،راستى و دلش،حسن نيّت و خردش،شناخت اسباب امور و از ثمره هاى آن،تقوا و دورى از هوا و پيروى حقّ و فاصله گرفتن از گناهان و دوستى برادران و گوش سپردن به دانشمندان و پذيرش از ايشان.
و از ثمره هاى آن،انتقام نگرفتن هنگام توانايى است و زشت شمردن نزديكى به باطل و نيكو شمردن پيروى از حقّ و گفتار راست و دورى از خوشحالى غافلانه و كار پشيمان كننده.
و دانش،بر خرد خردمند مى افزايد و براى دانشجو،ويژگيهايى ستايش بر انگيز به ارمغان مى آورد.پس بردبار را امير و صاحب رأى و مشورت را وزير گرداند و آز را ريشه كن سازد و نيرنگ را كنار زند و بخل را بميراند و دشنام و هرزگى را مهار كند و استوارى را نزديك آورد.
ر.ك:ص 121«آثار حكمت».
ص: 93
الفصل الرّابع:ما وَرَدَ في أقسامِ العُلومِ
262.الإمام عليّ عليه السلام: العِلمُ عِلمانِ:عِلمٌ لا يَسَعُ النّاسَ إلاَّ النَّظَرُ فيهِ وهُوَ صِبغَةُ الإِسلامِ،وعِلمٌ يَسَعُ النّاسَ تَركُ النَّظَرِ فيهِ وهُوَ قُدرَةُ اللّهِ عز و جل (1).
263.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: العِلمُ عِلمانِ:عِلمُ الأَديانِ،وعِلمُ الأَبدانِ (2).
264.عنه صلى الله عليه و آله: إنَّمَا العِلمُ ثَلاثَةٌ:آيَةٌ مُحكَمَةٌ أو فَريضَةٌ عادِلَةٌ أو سُنَّةٌ قائِمَةٌ،وما خَلاهُنَّ فَهُوَ فَضلٌ (3).
265.عنه صلى الله عليه و آله: العِلمُ ثَلاثَةٌ:كِتابٌ ناطِقٌ،وسُنَّةٌ ماضِيَةٌ،ولا أدري (4).
266.عنه صلى الله عليه و آله: العِلمُ أكثَرُ مِن أن يُحصى (5).
267.الإمام عليّ عليه السلام: العِلمُ ثَلاثَةٌ:الفِقهُ لِلأَديانِ،والطِبُّ لِلأَبدانِ،والنَّحوُ لِلِّسانِ (6).
268.عنه عليه السلام: العُلومُ أربَعَةٌ:الفِقهُ لِلأَديانِ،والطِبُّ لِلأَبدانِ،والنَّحوُ لِلِّسانِ،والنُّجومُ لِمَعرِفَةِ الأَزمانِ (7).0.
ص: 94
262.امام على عليه السلام: دانش دو گونه است:دانشى كه مردم ناگزير از فراگيرى آن هستند و آن رنگ [ ظواهر ]اسلام است و دانشى كه مردم اجازه دارند آن را واگذارند و آن قدرت خداوند عز و جل است.
263.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانش دو گونه است:دين شناسى و كالبد شناسى.
264.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانش فقط سه گونه است:آيه اى استوار يا قانونى عادلانه و يا سنّتى پايدار و جز آن تنها فضيلت است.
265.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانش سه گونه است:كتابى گويا و سنّتى ديرينه و«نمى دانم»[ اقرار به نادانى].
266.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانش بيش از آن است كه به شماره آيد.
267.امام على عليه السلام: دانش سه گونه است:دانش فقه براى دين،دانش پزشكى براى تن و نحو براى زبان.
268.امام على عليه السلام: دانشها چهار گونه اند:دانش فقه براى دين،دانش پزشكى براى تن،دانش نحو براى زبان و ستاره شناسى براى شناخت زمان.
ص: 95
269.عنه عليه السلام: العُلومُ أربَعَةٌ،عِلمٌ يَنفَعُ،وعِلمٌ يَشفَعُ،وعِلمٌ يَرفَعُ،وعِلمٌ يَضَعُ،فَأَمَّا الَّذي يَنفَعُ فَعِلمُ الشَّريعَةِ،وأمَّا الَّذي يَشفَعُ فَعِلمُ القُرآنِ،وأمَّا الَّذي يَرفَعُ فَالنَّحوُ،وأمَّا الَّذي يَضَعُ فَعِلمُ النُّجوم (1).
270.عنه عليه السلام: العِلمُ أكثَرُ مِن أن يُحاطَ بِهِ (2).
271.عنه عليه السلام: العِلمُ أكثَرُ مِن أن يُحفَظَ (3).2.
ص: 96
269.امام على عليه السلام: دانشها چهار گونه اند:دانشى كه سود مى رساند و دانشى كه شفاعت مى كند و دانشى كه بلند مى گرداند و دانشى كه پست مى سازد.آنچه سود مى رساند،دين شناسى است و آنچه شفاعت مى كند،قرآن شناسى است و آنچه بلند مى گرداند،زبان شناسى است و آنچه پست مى سازد،ستاره شناسى است.
270.امام على عليه السلام: دانش،بيش از آن است كه به آن احاطه شود.
271.امام على عليه السلام: دانش،بيش از آن است كه به حفظ درآيد.
ر.ك:ص 31«حقيقت دانش»/ص 409«احكام تعلّم»./منية المريد:ص 365
ص: 97
ص: 98
فصلهاى اين بخش:
فصل اوّل:معناى حكمت:
فصل دوم:فضيلت حكمت:
فصل سوم:آثار حكمت:
فصل چهارم:اساس حكمت:
فصل پنجم:حكمتهاى جامع:
فصل ششم:ويژگيهاى حكيمان:
فصل هفتم:گوناگون
ص: 99
الفصل الأوّل:مَعنَى الحِكمَةِ:الكتاب
«يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاّ أُولُوا الْأَلْبابِ (1)».
«وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلّهِ وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ (2)».
«ذلِكَ مِمّا أَوْحى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ (3)».
الحديث
272.الإمام الصادق عليه السلام -في بَيانِ جُنودِ العَقلِ والجَهلِ-:الحِكمَةُ وضِدُّهَا الهَوى (4).
273.رسول اللّه صلى الله عليه و آله -في قَولِهِ تَعالى:« وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً» -:القُرآنَ (5).ا.
ص: 100
قرآن
«به هر كس كه خواهد،حكمت دهد و هر كه حكمت يابد،خيرى فراوان يافته است و جز خردمندان پند نگيرند».
«و به لقمان حكمت داديم كه شكر خدا به جاى آور و هر كه شكر كند،براى خود شكر كرده و هر كه ناسپاسى كند،خداوند بى نيازِ ستوده است».
«اين (رهنمودها) از جمله حكمتهايى است كه پروردگارت به تو وحى كرده است».
حديث
272.امام صادق عليه السلام -در بيان سپاهيان خرد و نابخردى-:حكمت (از سپاهيان خرد است) و هوس ضد آن.
273.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله -درباره گفتار خداى متعال:«و هر كه حكمت يابد،خيرى فراوان يافته است»-مى فرمايد:منظور قرآن است.
ص: 101
274.الإمام عليّ عليه السلام: حَدُّ الحِكمَةِ الإِعراضُ عَن دارِالفَناءِ،والتَّوَلُّهُ (1)بِدارِ البَقاءِ (2).
275.عنه عليه السلام: ثَمَرَةُ الحِكمَةِ التَّنَزُّهُ عَنِ الدُّنيا،والوَلَهُ بِجَنَّةِ المَأوى (3).
276.عنه عليه السلام: أوَّلُ الحِكمَةِ تَركُ اللَّذّاتِ،وآخِرُها مَقتُ الفانِياتِ (4).
277.الإمام الصادق عليه السلام -فيقَولِ اللّهِ عز و جل: «وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً» -:طاعَةُ اللّهِ ومَعرِفَةُ الإِمام (5).
278.عنه عليه السلام -في مَعنى قَولِهِ تَعالى: «وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً» -:مَعرِفَةُ الإِمامِ،واجتِنابُ الكَبائِرِ الَّتي أوجَبَ اللّهُ عَلَيهَا النّارَ (6)
(7) .
279.سُلَيمانُ بنُ خالِد: سَأَلتُ أبا عَبدِاللّهِ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ: «وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً» ،فَقالَ:إنَّ الحِكمَةَ المَعرِفَةُ والتَّفَقُّهُ فِي الدّينِ،فَمَن فَقِهَ مِنكُم فَهُوَ حَكيم (8).
280.حَمرانُ بنُ أعيَن: قُلتُ لِأَبي عَبدِاللّهِ عليه السلام:قَولَ اللّهِ عز و جل: «فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ (9)» ؟فَقالَ:النُّبُوَّةَ،قُلتُ:«الحكمة»؟قالَ:الفَهمَ والقَضاءَ (10).
281.الإمام الصادق عليه السلام -في تَفسيرِ قَولِهِ تَعالى: «يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ» -:هُوَ القُرآنُ والفِقهُ (11).
282.الإمام الكاظم عليه السلام -في تَفسيرِ قَولِهِ تَعالى: «وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ» -:قالَ:الفَهمُ والعَقلَ (12).5.
ص: 102
274.امام على عليه السلام: حكمت يعنى روى گرداندن از سراى گذرا و شيفتگى به سراى جاويد.
275.امام على عليه السلام: ثمره حكمت،پاك نگه داشتن و دورى از دنيا و شيفتگى به سراى بهشتى است.
276.امام على عليه السلام: آغاز حكمت،ترك لذّتها و پايان آن،نفرت از چيزهاى گذراست.
277.امام صادق عليه السلام -درباره گفتار خداى عز و جل:«و هر كه حكمت يابد،خيرى فراوان يافته است» مى فرمايد:مقصود فرمانبردارى از خدا و شناخت امام است.
278.امام صادق عليه السلام -در معناى گفته خداى عز و جل:«و هر كه حكمت يابد،خيرى فراوان يافته است»-مى فرمايد:منظور،شناخت امام و دورى از گناهان بزرگى است كه بر اثر آنها،خداوند بنده را مستحق آتش مى سازد.
279.سليمان بن خالد: از امام صادق عليه السلام در باره گفته خداوند:«و هر كه حكمت يابد،خيرى فراوان يافته است» پرسيدم.حضرت فرمود:حكمت،شناخت و فهم دين است،پس هر كس از شما فهم يافت،او حكيم است.
280.حمران بن اعين: به امام صادق عليه السلام عرض كردم:گفته خداى عز و جل «بى گمان به خاندان ابراهيم كتاب داديم» چه معنايى دارد؟پاسخ داد:منظور نبوّت است.گفتم:«حكمت»؟فرمود:فهم و داورى.
281.امام صادق عليه السلام در تفسير گفته خداوند متعال:«به هر كس كه خواهد،حكمت دهد»فرمود:آن،قرآن و فهم است.
282.امام كاظم عليه السلام -در تفسير گفته خداى متعال «و به لقمان حكمت داديم»-فرمود:منظور فهم و خرد است.
ر.ك:ص 121«آثار حكمت»/ص 129«اساس حكمت»/ص 133«حكمتهاى جامع».
ص: 103
ص: 104
واژه حكمت بيست بار در قرآن كريم تكرار شده و خداوند متعال خود را بدين صفت وصف فرموده و در اين كتاب آسمانى 91 بار از آن تمجيد كرده است.
صفت فوق 36 بار همراه با صفت عليم،47 بار همراه با صفت عزيز و چهار بار با صفت خبير و يك بار همراه با صفت توّاب،حميد،علىّ و واسع بيان شده است. (1)
عالمان لغوى براى واژه حكمت دو معناى بنيادين ياد كرده اند:معناى اوّل:منع و معناى دوم:استوارى است (2).ارتباط واژه فوق،با هر دو معنى از آن روى است كه آن مانع از نادانى و خوى زشت است و همچنين بر علمى كه خالى از خلل و استوارى است،كه مطلقا اشتباه پذير نيست،اطلاق مى شود.
ص: 105
علاّمه طباطبايى در تفسير«الميزان»مى گويد:
«حكمة به كسر حاء و بر وزن«فِعْلة»بنا شده است و بناى نوع است تا نوع خاصى را بيان كند.در نتيجه معناى آن نوعى از احكام و اتقان يا نوعى از امر استوار متقن است كه در آن رخنه و ضعفى مشهود نباشد و كاربرد آن قطعا شامل معلومات عقلى حق و درست و بطلان ناپذير و دور از كذب مى شود» (1).
ملاحظه مى كنيم كه احاديث،معانى گوناگونى را براى حكمت آورده اند و مفسّران نيز در تفسير اين كلمه از آراى گوناگون ياد كرده اند.
آلوسى در تفسير خود 29 قول آورده و چنين مى گويد:
«اهل علم در معناى اين كلمه 29 قول بيان كرده اند كه برخى از معانى آنها نزديك به همديگر است و پاره اى از مؤلّفان،معانى بيشترى درباره اين واژه برشمرده اند.چون بناى ما بر اختصار است،مى گوييم اصل واژه،مصدر باب احكام است به معناى محكم كارى؛چه در علم چه در عمل و چه در گفتار يا در همه اين امور» (2).
تعريف ما از حكمت با تأمّل در كاربرد قرآنى و حديثى اين واژه در ارتباط با انسان چنين به دست مى آيد.حكمت يعنى مقدمات علمى،عملى و روحى براى نيل انسان به هدف والاى انسانيت؛و آنچه را كه احاديث در تفسير اين كلمه آورده اند مصداقى از مصاديق اين تعريف عام است.در پرتو تعريف مذكور حكمت سه گونه مى شود:حكمت نظرى و حكمت عملى و حكمت حقيقى.اين سه همچون پله هاى نردبان استوارى هستند كه زمينه و مايه اعتلاى آدمى به مقام كامل انسانى3.
ص: 106
بلكه نزديك شدن به كمال مطلق است.پيامبران نخستين پله اين نردبان را بنا نهادند و وظيفه انسان است كه پله دوم را بسازد و امّا نردبان سوم بر خداى متعال است كه آن را كار گذارد.
حكمت نظرى مقدمه اى علمى براى رسيدن به هدف اعلاى انسانى است.از ويژگيهاى اين حكمت آن است كه قابل تعليم و تعلّم است و يكى از انگيزه هاى اساسى بعثت پيامبران به شمار مى رود كه قرآن كريم طىّ آيات متعدد بدان پرداخته است:خداوند مى فرمايد:
«يقينا [ خدا ] بر مؤمنان در برانگيختن فرستاده اى از ايشان بر مؤمنان منّت نهاده است كه آيات خود را برايشان بخواند و آنها را پاكيزه گرداند و بديشان كتاب و حكمت بياموزد؛هر چند پيش از آن در گمراهى آشكارى بسر برده باشند» (1) حكمت نظرى كه بر آن عقل نظرى اطلاق مى شود،از ديدگاه قرآن شامل همه معارف اعتقادى و اخلاقى و عملى مى گردد كه آدمى را به سوى زندگانى پاكيزه رهنمون مى شود و به غايت خلقتش نزديك مى گرداند.از اين روست كه قرآن كريم پس از ارائه امور گوناگون در عرصه هاى اعتقادى و اخلاقى و عملى،همه آنها را حكمت دانسته و فرموده است:
«ذلِكَ مِمّا أَوْحى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ» (2) .
«اينها از حكمت هايى است كه پروردگارت به تو وحى كرده است».
ص: 107
حكمت عملى مقدمه اى عملى براى رسيدن به مقام و مرتبه انسان كامل است.با تمسّك به اين منطق است كه همه اعمال آدمى،كه مايه رشد قابليت انسان است و او را به غايت خلقت و كمال مطلق نزديك مى گرداند،در انسان تحقق مى يابد.احاديثى كه حكمت را به طاعت خداى تعالى و تقوا و نگهبانى دين و ملازمت حق و طاعت راستين و مدارا با مردم و دورى از كبائر و اجتناب از نيرنگ تفسير مى كنند،به اين نوع از حكمت اشاره دارند (1).
حكمت نظرى،مقدمه حكمت عملى و حكمت عملى،سرآغاز حكمت حقيقى است و مادام كه آدمى بدين درجه و مقام از حكمت نرسيده،حكيم به مفهوم واقعى آن نيست؛هر چند استاد كلّ در كلّ باشد.
حكمت حقيقى در واقع جوهر علم و حقيقت دانش و روشنايى آن است،و از اين رو خواص علم حقيقى و آثارش بر اين امر مترتب مى شود و از اهم آثار حقيقت دانش كه در قرآن كريم آمده همان«خشية اللّه»است،به حكم آيه شريفه:«از ميان بندگان خدا تنها دانايان از او بيم دارند» (2)و اين اثر در كلام رسول خدا عينا بر حكمت نيز ترتب مى يابد،آنجا كه مى فرمايد:«بيم از خداى عزّوجلّ اساس هرگونه حكمت است» (3).
حكمت حقيقى نورى است (4)كه خدا با آن در نتيجه عمل به حكمت نظرى
ص: 108
بر انسان منّت مى نهد و اين نورانيت همانگونه كه از تفسير امام صادق عليه السلامراز حكمت بر مى آيد،ضد هوا و هوس (1)است و هر اندازه قلب از آن پرتو گيرد،به همان اندازه هوا از آن مى گريزد و شهوت (2)ضعيف مى شود،تا آنجا كه مى ميرد (3)
و عقل زنده مى شود و ديگر زمينه اى براى ارتكاب اعمال زشت (4)در انسان باقى نمى ماند و در نتيجه حكمت با عصمت (5)همراه مى گردد و مآلاً جميع ويژگيهاى حكيم و دانشمند حقيقى در انسان مشهود و در اوج اين ويژگيها،آدمى به نفس خويش و پروردگار (6)خود عارف مى گردد و به هدف اعلاى انسانيت نايل مى شود و آن«لقاء اللّه»است.
در اين مقام است كه قلب از هر چه فانى است مى بُرد و قطع علاقه مى كند و به عالم بقا مى پيوندد و بر اين مبناست كه معدن حكمت خدا و سيّد حكما و عرفا در تفسير«حكمت»مى فرمايد:«سرآغازِ حكمت،ترك لذتهاست و پايان آن نفرت از امور فانى» (7)و نيز مى فرمايد:«تعريف حكمت روى گرداندن از سراى ناپايدار است و شوق به خانه ماندگار» (8).
با اين توضيح بر ما روشن مى گردد كه چرا خداوند كالاى دنيوى را كم مايه و ناچيز به شمار مى آورد و حكمت را خير كثير مى نامد.خداوند متعال مى فرمايد:
«به هر كس خواهد،حكمت بخشد و به هر كس حكمت داده شود،قطعا خير كثيرى به او داده شده است».4.
ص: 109
الفصل الثّاني:فَضلُ الحِكمَةِ
283.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: كادَ الحَكيمُ أن يَكونَ نَبِيًّا (1).
284.عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى خَلَقَ العَقلَ مِن نورٍ مَخزونٍ مَكنونٍ في سابِقِ عِلمِهِ الَّذي لَم يَطَّلِع عَلَيهِ نَبِيٌّ مُرسَلٌ ولا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ،فَجَعَلَ العِلمَ نَفسَهُ،والفَهمَ روحَهُ،والزُّهدَ رَأسَهُ،والحَياءَ عَينَيهِ،والحِكمَةَ لِسانَهُ،والرَّأفَةَ فَمَهُ،والرَّحمَةَ قَلبَهُ (2).
285.عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ خَلَقَ الإِسلامَ فَجَعَلَ لَهُ عَرصَةً وجَعَلَ لَهُ نورًا وجَعَلَ لَهُ حِصنًا وجَعَلَ لَهُ ناصِرًا،فَأَمّا عَرصَتُهُ فَالقُرآنُ،وأمّا نورُهُ فَالحِكمَةُ،وأمّا حِصنُهُ فَالمَعروفُ،وأمّا أنصارُهُ فَأَنَا وأهلُ بَيتي وشيعَتُنا (3).
286.عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ الحِكمَةَ تَزيدُ الشَّريفَ شَرَفًا،وتَرفَعُ العَبدَ المَملوكَ حَتّى تُجلِسَهُ مَجالِسَ المُلوكِ (4).
287.لقمانُ عليه السلام في وَصِيَّتِهِ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ تَعَلَّمِ الحِكمَةَ تَشرُف،فَإِنَّ الحِكمَةَ».
ص: 110
283.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: نزديك است كه حكيم،پيامبر گردد.
284.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند تبارك و تعالى،عقل را از نور اندوخته و نهفته در علم سابق خود آفريد؛نورى كه نه پيامبرى مرسل و نه فرشته اى مقرّب بر آن آگاه نشده است.پس دانش را جان و فهم را روح و زهد را،سر و شرم را،ديدگان و حكمت را زبان و رأفت را،دهان و رحمت را،دل آن قرار داد.
285.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند اسلام را آفريد،پس براى آن قلمروى نهاد و نورى گذاشت و دژى و ياورى.قلمرو آن،قرآن و نورش،حكمت و دژ آن،نيكى و ياورانش،من و خاندانم و پيروانمان هستيم.
286.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: حكمت،شرف بزرگوار را مى افزايد و بنده مملوك را تا مجلس ملوك بالا مى كشد.
287.لقمان حكيم -در سفارش به پسرش-:پسركم! حكمت آموز تا بزرگ گردى كه حكمت به دين ره نمايد و بنده را بر آزاد برترى بخشد و مسكين را بالا
ص: 111
تَدُلُّ عَلَى الدّينِ،وتُشَرِّفُ العَبدَ عَلَى الحُرِّ،وتَرفَعُ المِسكينَ عَلَى الغَنِيِّ،وتُقَدِّمُ الصَّغيرَ عَلَى الكَبيرِ،وتُجلِسُ المِسكينَ مَجالِسَ المُلوكِ،وتَزيدُ الشَّريفَ شَرَفًا،والسَّيِّدَ سُؤدَدًا،والغَنِيَّ مَجدًا،وكَيفَ يَتَهَيَّأُ لَهُ أمرُ دينِهِ ومَعيشَتِهِ بِغَيرِ حِكمَةٍ؟! ولَن يُهَيِّئَ اللّهُ عز و جل أمرَ الدُّنيا والآخِرَةِ إلاّ بِالحِكمَةِ (1).
288.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: الحِكمَةُ أقعَدَتِ المَساكينَ مَقاعِدَ العُلَماءِ (2).
289.عنه صلى الله عليه و آله: لا حَسَدَ إلاّ فِي اثنَتَينِ:رَجُلٌ آتاهُ اللّهُ مالاً فَسَلَّطَهُ عَلى هَلَكَتِهِ فِي الحَقِّ،وآخَرُ آتاهُ اللّهُ حِكمَةً فَهُوَ يَقضي بِها ويُعَلِّمُها (3).
290.عنه صلى الله عليه و آله: ما أهدَى المَرءُ المُسلِمُ لِأَخيهِ هَدِيَّةً أفضَلَ مِن كَلِمَةِ حِكمَةٍ يَزيدُهُ اللّهُ بِها هُدًى أو يَرُدُّهُ بِها عَن رَدًى (4).
291.عنه صلى الله عليه و آله: نِعمَتِ العَطِيَّةُ ونِعمَتِ الهَدِيَّةُ كَلِمَةُ حِكمَةٍ تَسمَعُها فَتَنطَوي عَلَيها ثُمَّ تَحمِلُها إلى أخٍ لَكَ مُسلِمٍ تُعَلِّمُهُ إيّاها تَعدِلُ عِبادَةَ سَنَةٍ (5)
292.عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ أولِياءَ اللّهِ سَكَتوا فَكانَ سُكوتُهُم ذِكرًا،ونَظَروا فَكانَ نَظَرُهُم عِبرَةً،ونَطَقوا فَكانَ نُطقُهُم حِكمَةً (6).
293.أيّوب عليه السلام: إنَّ اللّهَ يَزرَعُ الحِكمَةَ في قَلبِ الصَّغيرِ والكَبيرِ،فَإِذا جَعَلَ اللّهُ العَبدَ حَكيمًا فِي الصِّبا لَم يَضَع مَنزِلَتَهُ عِندَ الحُكَماءِ حَداثَةُ سِنِّهِ وهُم يَرَونَ عَلَيهِ مِنَ اللّهِ نورَ كَرامَتِهِ (7).
294.الإمام عليّ عليه السلام -لِهَمّامٍ لَمّا سَأَلَهُ عَن صِفَةِ المُؤمِنِ-:يا هَمّامُ،المُؤمِنُ هُوَ الكَيِّسُ (8)الفَطِنُ...سُكوتُهُ فِكرَةٌ وكَلامُهُ حِكمَةٌ (9).م.
ص: 112
دست توانگر نشاند و كم سن را بر بزرگسال مقدّم كند و مستمند را به مجالس پادشاهان بركشد و بر شرف بزرگوار و آقايى بزرگ و احترام توانگر بيفزايد و چگونه كار دين و معيشتش،جز از راه حكمت به سامان رسد؟و هرگز خداوند عز و جل كار دنيا و آخرت را جز از راه حكمت به سامان نياورد.
288.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: حكمت،مستمندان را بر جايگاه دانشمندان مى نشاند.
289.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: رشك بردن تنها در دو جا سزاست:بر مردى كه دارايى خدا داده اش را در راه حقّ هزينه كند و ديگر آنكه حكمت خداداديش را در داورى و آموزش به كار برد.
290.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: انسان مسلمان هديه اى برتر از سخنى حكيمانه كه خداوند بدان،هدايتش را افزون كند يا از نابوديش برهاند به برادرش ندهد.
291.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: نيكو بخشش و هديه اى است،سخن حكيمانه اى كه مى شنوى و به ياد مى سپارى،سپس آن را نزد برادر مسلمانت آورده و به او تعليم مى نمايى.اين كار برابر يك سال عبادت است.
292.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دوستان خدا ساكت شدند،پس سكوت آنها خود ذكر بود و نگريستند پس نظرشان،عبرت اندوزى بود و سخن گفتند پس سخنشان،حكمت بود.
293.ايّوب عليه السلام: خداوند در دل كوچك و بزرگ حكمت مى كارد،پس اگر خداوند،بنده را در كودكى حكيم گرداند،كمى سنّش منزلت وى را نزد حكيمان پايين نياورد و آنان نور كرامت خدايى را در او ببينند.
294.امام على عليه السلام -در پاسخ همّام كه از صفت مؤمن پرسيده بود-:اى همّام! مؤمن،خردمند و تيزهوش است...سكوتش تفكر و سخنش حكمت است.
ص: 113
295.عنه عليه السلام: إنَّ هذِهِ القُلوبَ تَمَلُّ كَما تَمَلُّ الأَبدانُ،فَابتَغوا لَها طَرائِفَ الحِكَم (1).
296.عنه عليه السلام: رَوِّحوا أنفُسَكُم بِبَديعِ الحِكمَةِ،فَإِنَّها تَكِلُّ كَما تَكِلُّ الأَبدانُ (2).
297.عنه عليه السلام: كُلُّ شَيءٍ يُمِلُّ ما خَلا طَرائِفَ الحِكَم (3).
298.عنه عليه السلام: الحِكمَةُ رَوضَةُ العُقَلاءِ،ونُزهَةُ النُّبَلاءِ (4).
299.عنه عليه السلام: الحِكَمُ رِياضُ النُّبَلاءِ،العُلومُ نُزهَةُ الاُدَباءِ (5).
300.عنه عليه السلام: سَلامَةُ أهلِ الخِفَّةِ فِي الطّاعَةِ ثِقَلُ الميزانِ،والميزانُ بِالحِكمَةِ والحِكمَةُ ضِياءٌ لِلبَصَرِ (6).
301.عنه عليه السلام: استَشعِرِ الحِكمَةَ وتَجَلبَبِ السَّكينَةَ فَإِنَّهُما حِليَةُ الأَبرارِ (7).
302.عنه عليه السلام: عَلَيكَ بِالحِكمَةِ فَإِنَّهَا الحِليَةُ الفاخِرَةُ (8).
303.عنه عليه السلام: لِقاحُ الرِّياضَةِ دِراسَةُ الحِكمَةِ وغَلَبَةُ العادَةِ (9).
304.عنه عليه السلام: غَنيمَةُ المُؤمِنِ وِجدانُ الحِكمَةِ (10).
305.عنه عليه السلام: مَن لَهِجَ بِالحِكمَةِ فَقَد شَرَّفَ نَفسَهُ (11).
306.عنه عليه السلام: مَن عُرِفَ بِالحِكمَةِ لَحَظَتهُ العُيونُ بِالوَقارِ والهَيبَةِ (12).
307.عنه عليه السلام: حِكمَةُ الدَّنِيِّ تَرفَعُهُ،وجَهلُ الشَّريفِ يَضَعُهُ (13).
308.عنه عليه السلام: مَن تَفَكَّهَ بِالحِكَمِ لَم يَعدَمِ اللَّذَّةَ (14).
309.عنه عليه السلام: ثَمَرَةُ الحِكمَةِ الفَوزُ (15).
310.عنه عليه السلام: لَو القِيَتِ الحِكمَةُ عَلَى الجِبالِ لَقَلقَلَتها (16)
(17) .6.
ص: 114
295.امام على عليه السلام: دلها نيز همچون كالبدها ملول مى شوند،پس براى آنها حكمتهاى تازه بجوييد.
296.امام على عليه السلام: جانهايتان را با تازه هاى حكمت استراحت دهيد كه آنها نيز همچون كالبدها خسته مى شوند.
297.امام على عليه السلام: هر چيزى ملال آور مى شود،جز تازه هاى حكمت.
298.امام على عليه السلام: حكمت،گلشن خردمندان و بستان فاضلان است.
299.امام على عليه السلام: سخنان حكيمانه،بستان فاضلان و دانشها،گلشن اديبان است.
300.امام على عليه السلام: سلامت سبكباران راه بندگى،سنگينى ترازوى (اعمال) است و [سنگينى] ترازو به حكمت است و حكمت،نور ديده.
301.امام على عليه السلام: حكمت را لباس زيرين و آرامش را بالاپوش خود قرار ده كه اين دو زيور نيكان اند.
302.امام على عليه السلام: پيوسته با حكمت باش كه زيورى گران بهاست.
303.امام على عليه السلام: بارورى رياضت،آموختن حكمت و چيرگى بر عادت است.
304.امام على عليه السلام: غنيمت مؤمن،يافتن حكمت است.
305.امام على عليه السلام: هر كه به حكمت سخن گشايد،خود را بزرگ سازد.
306.امام على عليه السلام: هر كه به حكمت شناخته شود.چشمها او را به ديده وقار و شكوه بنگرند.
307.امام على عليه السلام: حكمت فرودست،او را بر مى افرازد و نادانى فرادست،او را پست سازد.
308.امام على عليه السلام: هر كس از ميوه حكمت خورد،لذت را از دست ندهد.
309.امام على عليه السلام: ثمره حكمت،رستگارى است.
310.امام على عليه السلام: اگر حكمت بر كوهها افكنده مى شد،آنها را به جنبش مى آورد.
ص: 115
311.عنه عليه السلام: كَيفَ يَصبِرُ عَلى مُبايَنَةِ الأَضدادِ مَن لَم تُعِنهُ الحِكمَةُ؟! (1)
312.عنه عليه السلام: مَن عَرَفَ الحِكَمَ لَم يَصبِر عَلَى الاِزدِيادِ مِنها (2).
313.عنه عليه السلام: غِنَى العاقِلِ بِحِكمَتِهِ،وعِزُّهُ بِقَناعَتِهِ (3).
314.عنه عليه السلام: اعلَموا أنَّهُ لَيسَ مِن شَيءٍ إلاّ ويَكادُ صاحِبُهُ يَشبَعُ مِنهُ ويَمَلُّهُ إلاَّ الحَياةَ،فَإِنَّهُ لا يَجِدُ فِي المَوتِ راحَةً،وإنَّما ذلِكَ بِمَنزِلَةِ الحِكمَةِ الَّتي هِيَ حَياةٌ لِلقَلبِ المَيِّتِ،وبَصَرٌ لِلعَينِ العَمياءِ،وسَمعٌ لِلاُذُنِ الصَّمّاءِ،ورِيٌّ لِلظَّمآنِ،وفيهَا الغِنى كُلُّهُ والسَّلامَةُ (4).
315.عنه عليه السلام -فيما نُسِبَ إلَيهِ-:قوتُ الأَجسامِ الغِذاءُ،وقوتُ العُقولِ الحِكمَةُ،فَمَتى فَقَدَ واحِدٌ مِنهُما قوتَهُ بارَ واضمَحَلَّ (5).
316.عنه عليه السلام -أيضًا-:لَيسَ الموسِرُ مَن كانَ يَسارُهُ باقِيًا عِندَهُ زَمانًا يَسيرًا وكانَ يُمكِنُ أن يَغتَصِبَهُ غَيرُهُ مِنهُ ولا يَبقى بَعدَ مَوتِهِ لَهُ،لكِنَّ اليَسارَ عَلَى الحَقيقَةِ هُوَ الباقي دائِمًا عِندَ مالِكِهِ ولا يُمكِنُ أن يُؤخَذَ مِنهُ ويَبقى لَهُ بَعدَ مَوتِهِ،وذلِكَ هُوَ الحِكمَةُ (6).
317.فِي التَّوراةِ قالَ اللّهُ تَعالى لِموسى عليه السلام: عَظِّمِ الحِكمَةَ،فَإِنّي لا أجعَلُ الحِكمَةَ في قَلبِ أحَدٍ إلاّ وأرَدتُ أن أغفِرَ لَهُ،فَتَعَلَّمها ثُمَّ اعمَل بِها،ثُمَّ ابذِلها كَي تَنالَ بِذلِكَ كَرامَتي فِي الدُّنيا والآخِرَةِ (7).
318.في مِصباحِ الشَّريعَةِ قالَ الصّادِقُ عليه السلام: الحِكمَةُ ضِياءُ المَعرِفَةِ وميراثُ التَّقوى وثَمَرَةُ الصِّدقِ.
ولَو قُلتُ:ما أنعَمَ اللّهُ عَلى عَبدٍ مِن عِبادِهِ بِنِعمَةٍ أعظَمَ وأنعَمَ وأرفَعَ0.
ص: 116
311.امام على عليه السلام: آنكه حكمت به ياريش برنخيزد،چگونه بر جدايى اضداد شكيبايى ورزد؟
312.امام على عليه السلام: آنكه حكمت را بشناسد،بر افزايشش،بى تابى كند.
313.امام على عليه السلام: توانگرى خردمند،به حكمتش و عزّت او به قناعتش باشد.
314.امام على عليه السلام: بدانيد كه هيچ چيزى نيست،جز آنكه دارنده اش بزودى از آن سير مى شود و او را ملول گرداند،جز زندگى؛چرا كه در مرگ،راحتى نمى يابد و اين همانند حكمت باشد كه حيات دل مرده و بينايى چشم نابينا و شنوايى گوش ناشنوا و سيرابى تشنه است،و در آن همه توانگرى و سلامت است.
315.امام على عليه السلام: در حكمتهاى منسوب به ايشان:خوراك پيكرها،غذا و خوراك خردها،حكمت است.پس هرگاه يكى از آن دو خوراك خود را نيابد،كنار كشد و نابود گردد.
316.امام على عليه السلام: در حكمتهاى منسوب به ايشان:توانگر آن نيست كه دارايى اش اندك زمانى نزد او باشد و ديگرى بتواند آن را از وى بگيرد و پس از مرگش نيز براى او نماند،بلكه دارايى حقيقى آن است كه همواره نزد مالكش باشد و نتوان آن را از وى گرفت و پس از مرگش هم براى او خواهد ماند و آن همان حكمت است.
317.خداوند متعال در تورات به موسى عليه السلام مى فرمايد: حكمت را بزرگ دار كه من حكمت را در دل كسى نمى نهم،جز آنكه مى خواهم وى را ببخشايم.پس حكمت آموز و سپس بدان عمل كن و پس از آن،به ديگران بياموز تا به كرامت من در دنيا و آخرت نايل شوى.
318.در مصباح الشريعه از امام صادق عليه السلام: حكمت،نور معرفت است و ميراث تقوا و ثمره راستى است.واگر مى گفتم:خداوند نعمتى بزرگتر و سودمندتر و والاتر و سترگتر و گران بهاتر از حكمت به بنده اش نداده است،بى گمان درست
ص: 117
وأجزَلَ وأبهى مِنَ الحِكمَةِ،لَقُلتُ صادِقًا !
قالَ اللّهُ عز و جل: «يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاّ أُولُوا الْأَلْبابِ» أي:لا يَعلَمُ ما أودَعتُ وهَيَّأتُ فِي الحِكمَةِ إلاّ مَنِ استَخلَصتُهُ لِنَفسي وخَصَصتُهُ بِها.
والحِكمَةُ هِيَ النَّجاةُ،وصِفَةُ الحَكيمِ الثَّباتُ عِندَ أوائِلِ الاُمورِ والوُقوفُ عِندَ عَواقِبِها،وهُوَ هادي خَلقِ اللّهِ إلَى اللّهِ تَعالى (1).3.
ص: 118
گفته بودم.
خداوند عز و جل مى فرمايد:«به هر كس كه خواهد،حكمت دهد و هر كه حكمت يابد،خيرى فراوان يافته است و جز خردمندان پند نگيرند.» يعنى هيچ كس نمى داند چه چيزى آماده كرده و در حكمت به وديعه نهاده ام،جز كسى كه براى خود برگزيده و حكمت را به او اختصاص داده ام.وحكمت،رهايى است و ويژگى حكيم،استوارى در آغاز كارها و ايستادن در پايان آنهاست و وى راهنماى خلق خدا به سوى خداوند متعال است. ر.ك:ص 37«فضيلت دانش».
ص: 119
الفصل الثّالث:آثارُ الحِكمَةِ
1/3:ضَعفُ الشَّهوَةِ
319.الإمام عليّ عليه السلام: كُلَّما قَوِيَتِ الحِكمَةُ ضَعُفَتِ الشَّهوَةُ (1).
320.عنه عليه السلام: اغلِبِ الشَّهوَةَ تَكمُل لَكَ الحِكمَةُ (2).
2/3:مَعرِفَةُ العِبرَةِ
321.الإمام عليّ عليه السلام: مَن ثَبَتَت لَهُ الحِكمَةُ عَرَفَ العِبرَةَ (3).
322.عنه عليه السلام: اليَقينُ عَلى أربَعِ شُعَبٍ:تَبصِرَةِ الفِطنَةِ،وتَأَوُّلِ الحِكمَةِ،ومَعرِفَةِ العِبرَةِ،وسُنَّةِ الأَوَّلينَ.فَمَن أبصَرَ الفِطنَةَ عَرَفَ الحِكمَةَ،ومَن تَأَوَّلَ الحِكمَةَ6.
ص: 120
319.امام على عليه السلام: هر اندازه حكمت قوى گردد،شهوت ضعيف شود.
320.امام على عليه السلام: بر شهوت چيره شو،تا حكمتت كامل گردد.
321.امام على عليه السلام: هركه در حكمت راسخ گرديد،عبرت را شناخت.
322.امام على عليه السلام: يقين چهار شاخه است:تيزبينى،دريافت حكمت،شناخت عبرت و سنّت پيشينيان.پس هركس ديده تيزبين يافت،حكمت را شناخت و هركس حكمت را بيابد،عبرت را شناخت و هركس عبرت را شناخت،
ص: 121
عَرَفَ العِبرَةَ،ومَن عَرَفَ العِبرَةَ عَرَفَ السُّنَّةَ،ومَن عَرَفَ السُّنَّةَ فَكَأَنَّما كانَ مَعَ الأَوَّلينَ واهتَدى إلَى الَّتي هِيَ أقوَمُ،ونَظَرَ إلى مَن نَجى بِما نجى ومَن هَلَكَ بِما هَلَكَ،وإنَّما أهلَكَ اللّهُ مَن أهلَكَ بِمَعصِيَتِهِ،وأنجى مَن أنجى بِطاعَتِهِ (1).
3/3:المَنعُ عَنِ السَّيِّئَةِ
323.الإمام عليّ عليه السلام: لِلنُّفوسِ طَبائِعُ سوءٍ والحِكمَةُ تَنهى عَنها (2).
4/3:العِصمَة
324.الإمام عليّ عليه السلام: قُرِنَتِ الحِكمَةُ بِالعِصمَةِ (3).
325.عنه عليه السلام: الحِكمَةُ عِصمَةٌ،العِصمَةُ نِعمَةٌ (4).
326.عنه عليه السلام: لا حِكمَةَ إلاّ بِعِصمَةٍ (5).
5/3:نورُ القَلبِ
327.عيسى عليه السلام: إنَّ الحِكمَةَ نورُ كُلِّ قَلبٍ (6).
328.عنه عليه السلام: بِحَقٍّ أقولُ لَكُم:إنَّ الصَّقالَةَ تُصلِحُ السَّيفَ وتَجلوهُ،كَذلِكَ الحِكمَةُ لِلقَلبِ تَصقُلُهُ وتَجلوهُ،وهِيَ في قَلبِ الحَكيمِ مِثلُ الماءِ فِي الأَرضِ المَيتَةِ2.
ص: 122
به سنّت پيشينيان پى برد و هركس سنّت را شناخت،گويى كه با پيشينيان بوده است و به آنچه راست تر است،راه بَرَد و به مايه نجات نجات يافتگان و هلاكت هلاك شدگان بنگرد و جز اين نيست كه خداوند آنكه را هلاك كرده،به سبب سرپيچى اش بوده و آنكه را نجات داده به جهت فرمان برداريش بوده است.
323.امام على عليه السلام: جانها طبيعتهاى بدى دارند و حكمت از آنها باز مى دارد.
324.امام على عليه السلام: حكمت با عصمت همراه است.
325.امام على عليه السلام: حكمت،عصمت و عصمت،نعمت است.
326.امام على عليه السلام: حكمتى نيست جز به همراه عصمت.
327.عيسى عليه السلام: حكمت،روشنى هر دل است.
328.عيسى عليه السلام: بحقّ براى شما مى گويم:صيقل دادن،شمشير را نيكو و درخشان مى سازد؛همين گونه حكمت،دل را صفا مى دهد و درخشان مى كند.حكمت در دل حكيم مانند آب در زمين مرده،دل را زنده مى كند؛همان
ص: 123
تُحيي قَلبَهُ كَما يُحيِي الماءُ الأَرضَ المَيتَةَ،وهِيَ في قَلبِ الحَكيمِ مِثلُ النّورِ فِي الظُّلمَةِ يَمشي بِها فِي النّاسِ (1).
329.عنه عليه السلام: أسرِعوا إلى بُيوتِكُمُ المُظلِمَةِ فَأَنيروا فيها،كَذلِكَ فَأَسرِعوا إلى قُلوبِكُمُ القاسِيَةِ بِالحِكمَةِ قَبلَ أن تَرينَ (2)عَلَيهَا الخَطايا فَتَكونَ أقسى مِنَ الحِجارَةِ (3).
330.الإمام عليّ عليه السلام: أحيِ قَلبَكَ بِالمَوعِظَةِ وأمِتهُ بِالزَّهادَةِ،وقَوِّهِ بِاليَقينِ ونَوِّرهُ بِالحِكمَةِ (4).
331.عنه عليه السلام: إنَّ قُلوبَ المُؤمِنينَ لَمَطوِيَّةٌ بِالإِيمانِ طَيًّا،فَإِذا أرادَ اللّهُ إنارَةَ ما فيها فَتَحَها بِالوَحيِ فَزَرَعَ فيهَا الحِكمَةَ زارِعُها وحاصِدُها (5).
332.الإمام الكاظم عليه السلام: إنَّ اللّهَ خَلَقَ قُلوبَ المُؤمِنينَ مَطوِيَّةً مُبهَمَةً عَلَى الإِيمانِ،فَإِذا أرادَ استِنارَةَ ما فيها نَضَحَها بِالحِكمَةِ،وزَرَعَها بِالعِلمِ،وزارِعُها والقَيِّمُ عَلَيها رَبُّ العالَمينَ (6).
333.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ لُقمانَ قالَ لاِبنِهِ:يا بُنَيَّ،عَلَيكَ بِمَجالِسِ العُلَماءِ،واستَمِع كَلامَ الحُكَماءِ،فَإِنَّ اللّهَ يُحيِي القَلبَ المَيتَ بِنورِ الحِكمَةِ كَما يُحيِي الأَرضَ المَيتَةَ بِوابِلِ المَطَرِ (7).
6/3:الرُّشد
334.الإمام عليّ عليه السلام: العِلمُ يُنجِدُ،الحِكمَةُ تُرشِدُ (8).
335.الإمام زين العابدين عليه السلام: هَلَكَ مَن لَيسَ لَهُ حَكيمٌ يُرشِدُهُ (9).ة.
ص: 124
گونه كه آب زمين مرده را زنده مى كند.حكمت در دل حكيم،مانند نور در تاريكى است.كه بدان ميان مردم راه مى رود.
329.عيسى عليه السلام: به خانه هاى تاريك خود بشتابيد و در آن روشنايى برافروزيد؛همين گونه با حكمت به دلهاى سخت خود بشتابيد،پيش از آنكه زنگار خطاها بر آن بنشيند و از سنگ سخت تر گردد.
330.امام على عليه السلام: دلت را با پند زنده كن و با بى رغبتى بميران و با يقين نيرو بخش و با حكمت روشن ساز.
331.امام على عليه السلام: دلهاى مؤمنان به ايمان،نيك پيچيده شده است،پس اگر خداوند روشن ساختن آن را اراده كند،با وحى آن را بگشايد،پس در آن حكمت بكارد و به درو رساند.
332.امام كاظم عليه السلام: خداوند دلهاى مؤمنان را سربسته و در پيچيده به ايمان آفريده است،پس هرگاه روشن ساختن آن را اراده كند،آب حكمت بر آن بيفشاند و دانش در آن بكارد و كشت كار و نگاهدار آن،پروردگار جهانيان است.
333.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: لقمان به پسرش گفت:پسركم! همواره در مجلس دانشمندان باش و سخنان حكيمان را بشنو كه خداوند دل مرده را به نور حكمت زنده مى كند؛همان گونه كه زمين مرده را با باران تند زنده مى گرداند.
334.امام على عليه السلام: دانش،يارى مى رساند،حكمت ره مى نمايد.
335.امام زين العابدين عليه السلام: آنكه حكيمى براى رهنمايى نيافت،هلاگ گشت.
ص: 125
7/3:العِلم
336.الإمام عليّ عليه السلام: العِلمُ ثَمَرَةُ الحِكمَةِ والصَّوابُ مِن فُروعِها (1).
337.عنه عليه السلام: بِالحِكمَةِ يُكشَفُ غِطاءُ العِلم (2).
338.عنه عليه السلام: مَن كَشَفَ مَقالاتِ الحُكَماءِ انتَفَعَ بِحَقائِقِها (3).
8/3:مَعرِفَةُ النَّفسِ
339.الإمام عليّ عليه السلام: مِن حِكمَتِهِ [ أيِ المَرءِ المُؤمِنِ ] مَعرِفَتُهُ بِذاتِهِ (4).
340.عنه عليه السلام: أفضَلُ الحِكمَةِ مَعرِفَةُ الإِنسانِ نَفسَهُ ووُقوفُهُ عِندَ قَدرِهِ (5).5.
ص: 126
336.امام على عليه السلام: دانش،ثمره حكمت است و درستى از شاخه هاى آن.
337.امام على عليه السلام: با حكمت است كه پرده از دانش بر گرفته مى شود.
338.امام على عليه السلام: آنكه از سخنان حكيمان پرده بر گيرد،از حقايق آن بهره مند گردد.
339.امام على عليه السلام: از حكمت [مرد مؤمن]،شناخت خويشتن است.
340.امام على عليه السلام: برترين حكمت،خودشناسى انسان و از حدّ خود نگذشتن است.
ر.ك:ص 79«آثار دانش».
ص: 127
الفصل الرّابع:رَأسُ الحِكمَةِ
341.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ أشرَفَ الحَديثِ ذِكرُ اللّهِ تَعالى،ورَأسَ الحِكمَةِ طاعَتُهُ (1).
342.عنه صلى الله عليه و آله: خَشيَةُ اللّهِ رَأسُ كُلِّ حِكمَةٍ (2).
343.عنه صلى الله عليه و آله: رَأسُ الحِكمَةِ مَخافَةُ اللّهِ عز و جل (3).
344.في صُحُفِ إدريسَ عليه السلام: اعمَلوا واستَيقِنوا أنَّ تَقوَى اللّهِ هِيَ الحِكمَةُ الكُبرى (4).
345.رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله: الرِّفقُ رَأسُ الحِكمَةِ (5).
346.الإمام عليّ عليه السلام: حِفظُ الدّينِ ثَمَرَةُ المَعرِفَةِ ورَأسُ الحِكمَةِ (6).
347.عنه عليه السلام: رَأسُ الحِكمَةِ لُزومُ الحَقِّ (7).
348.عنه عليه السلام: رَأسُ الحِكمَةِ لُزومُ الحَقِّ وطاعَةُ المُحِقِّ (8).
349.عنه عليه السلام: رَأسُ الحِكمَةِ مُداراةُ النّاسِ (9).52
ص: 128
341.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: برترين سخن،ذكر خداوند متعال است و اساس حكمت،فرمان بردارى اوست.
342.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بيم از خداوند اساس هر حكمتى است.
343.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اساس حكمت ترس از خداوند عز و جلاست.
344.در كتابهاى ادريس عليه السلام آمده است: عمل كنيد و يقين داشته باشيد كه تقواى الهى،بزرگترين حكمت است.
345.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مدارا،اساس حكمت است.
346.امام على عليه السلام: نگاهدارى دين،ثمره معرفت اساس حكمت است.
347.امام على عليه السلام: اساس حكمت همراهى با حقّ است.
348.امام على عليه السلام: اساس حكمت،همراهى با حقّ است و فرمان بردن از حقدار.
349.امام على عليه السلام: اساس حكمت مدارا كردن با مردم است.
ص: 129
350.عنه عليه السلام: رَأسُ الحِكمَةِ تَجَنُّبُ الخُدَعِ (1).
351.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: تَقوَى اللّهِ عز و جل رَأسُ كُلِّ حِكمَةٍ (2).
352.الإمام عليّ عليه السلام: تَجَرَّع مَضَضَ الحِلمِ،فَإِنَّهُ رَأسُ الحِكمَةِ وثَمَرَةُ العِلم (3).6.
ص: 130
350.امام على عليه السلام: اساس حكمت،دورى گزيدن از نيرنگ است.
351.امام على عليه السلام: تقواى خداوند عز و جل،اساس هر حكمتى است.
352.امام على عليه السلام: سوزش درد بردبارى را جرعه جرعه دركش كه آن اساس حكمت و ثمره دانش است.
ص: 131
الفصل الخامس:جَوامِعُ الحِكَمِ
353.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: كانَ فِي الدُّنيا حَكيمانِ يَلتَقِيانِ فِي السَّنَةِ مَرَّةً،فَيَعِظُ أحَدُهُما صاحِبَهُ،فَالتَقَيا فَقالَ أحَدُهُما لِصاحِبِهِ:عِظني واجمَع وأوجِز،لا أقدِرُ أن أقِفَ عَلَيكَ مِنَ العِبادَةِ،فَقالَ:يا أخي،اُنظُر أن لا يَراكَ اللّهُ حَيثُ نَهاكَ،ولا يَفقِدَكَ حَيثُ أمَرَكَ (1).
354.عنه صلى الله عليه و آله: مَن أصلَحَ أمرَ آخِرَتِهِ أصلَحَ اللّهُ أمرَ دُنياهُ،ومَن أصلَحَ ما بَينَهُ وبَينَ اللّهِ أصلَحَ اللّهُ ما بَينَهُ وبَينَ النّاسِ (2).
355.الإمام عليّ عليه السلام: كانَتِ الفُقَهاءُ والحُكَماءُ إذا كاتَبَ بَعضُهُم بَعضًا كَتَبوا بِثَلاثٍ لَيسَ مَعَهُنَّ رابِعَةٌ:مَن كانَتِ الآخِرَةُ هَمَّهُ كَفاهُ اللّهُ هَمَّهُ مِنَ الدُّنيا،ومَن أصلَحَ سَريرَتَهُ أصلَحَ اللّهُ عَلانِيَتَهُ،ومَن أصلَحَ فيما بَينَهُ وبَينَ اللّهِ أصلَحَ اللّهُ فيما بَينَهُ وبَينَ النّاسِ (3).
356.عنه عليه السلام: كانَتِ الحُكَماءُ فيما مَضى مِنَ الدَّهرِ تَقولُ:يَنبَغي أن يَكونَ4.
ص: 132
353.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دو حكيم در دنيا بودند كه در سال يك بار همديگر را مى ديدند و يكى ديگرى را پند مى داد.پس چون به هم رسيدند،يكى از آن دو به ديگرى گفت:پند ده و جامع و مختصر بگو كه نمى توانم به خاطر تو از عبادت بازمانم.پس او گفت:برادر من! بنگر تا خداوند در آنجا كه تو را بازت داشته،نبيند و در آنجا كه فرمانت داده بيابد.
354.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آنكه كار آخرتش را به سامان آورد،خداوند كار دنيايش را سامان دهد و آنكه ميان خود و خداوند را اصلاح كند،خداوند ميان او و مردم را اصلاح فرمايد.
355.امام على عليه السلام: فقيهان و حكيمان هرگاه با همديگر مكاتبه مى كردند،سه چيز را مى نوشتند كه چهارمى نداشت:آنكه همتش آخرت باشد،خدا كار دنيايش را كفايت مى كند و آنكه درونش را اصلاح كرد،خداوند برون وى را اصلاح مى كند و آنكه ميان خود و خداوند را اصلاح كند،خداوند ميان او و مردم را اصلاح مى كند.
356.امام على عليه السلام: حكيمان در روزگار كهن چنين مى گفتند:سزاوار است كه آمد و
ص: 133
الاِختِلافُ إلَى الأَبوابِ لِعَشرَةِ أوجُهٍ:أوَّلُها:بَيتُ اللّهِ عز و جل لِقَضاءِ نُسُكِهِ والقِيامِ بِحَقِّهِ وأداءِ فَرضِهِ.والثّاني:أبوابُ المُلوكِ الَّذينَ طاعَتُهُم مُتَّصِلَةٌ بِطاعَةِ اللّهِ عز و جلوحَقُّهُم واجِبٌ ونَفعُهُم عَظيمٌ وضَرُّهُم شَديدٌ.والثّالِثُ:أبوابُ العُلَماءِ الَّذينَ يُستَفادُ مِنهُم عِلمُ الدّينِ والدُّنيا.والرّابِعُ:أبوابُ أهلِ الجودِ والبَذلِ الَّذينَ يُنفِقونَ أموالَهُمُ التِماسَ الحَمدِ ورَجاءَ الآخِرَةِ.والخامِسُ:أبوابُ السُّفَهاءِ الَّذينَ يُحتاجُ إلَيهِم فِي الحَوادِثِ ويُفزَعُ إلَيهِم فِي الحَوائِجِ.والسّادِسُ:أبوابُ مَن يُتَقَرَّبُ إلَيهِ مِنَ الأَشرافِ لاِلتِماسِ الهِبَةِ والمُروءَةِ والحاجَةِ.والسّابِعُ:أبوابُ مَن يُرتَجى عِندَهُمُ النَّفعُ فِي الرَّأيِ والمَشوَرَةِ وتَقوِيَةِ الحَزمِ وأخذِ الاُهبَةِ لِما يُحتاجُ إلَيهِ.والثّامِنُ:أبوابُ الإِخوانِ لِما يَجِبُ مِن مُواصَلَتِهِم ويَلزَمُ مِن حُقوقِهِم.والتّاسِعُ:أبوابُ الأَعداءِ الَّتي تَسكُنُ بِالمُداراةِ غَوائِلُهُم،ويُدفَعُ بِالحِيَلِ والرِّفقِ واللُّطفِ والزِّيارَةِ عَداوَتُهُم.والعاشِرُ:أبوابُ مَن يُنتَفَعُ بِغِشيانِهِم،ويُستَفادُ مِنهُم حُسنُ الأَدَبِ،ويُؤنَسُ بِمُحادَثَتِهِم (1).
357.عامِرٌ الشّعبِيّ: تَكَلَّمَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام بِتِسعِ كَلِماتٍ ارتَجَلَهُنَّ ارتِجالاً (2)،فَقَأنَ عُيونَ البَلاغَةِ،وأيتَمنَ جَواهِرَ الحِكمَةِ،وقَطَعنَ جَميعَ الأَنامِ عَنِ اللَّحاقِ بِواحِدَةٍ مِنهُنَّ.ثَلاثٌ مِنها فِي المُناجاةِ،وثَلاثٌ مِنها فِي الحِكمَةِ،وثَلاثٌ مِنها فِي الأَدَبِ.
فَأَمَّا اللاّتي فِي المُناجاةِ،فَقالَ:إلهي كَفى لي عِزًّا أن أكونَ لَكَ عَبدًا،وكَفى بي فَخرًا أن تَكونَ لي رَبًّا،أنتَ كَما احِبُّ فَاجعَلني كَما تُحِبُّ.
وأمَّا اللاّتي فِي الحِكمَةِ،فَقالَ:قيمَةُ كُلِّ امرِئٍ ما يُحسِنُهُ،وما هَلَكَ).
ص: 134
شد به درها از اين ده صورت بيرون نباشد:نخست،خانه خداى عز و جلاست براى انجام مناسك و برپا داشتن حقّ آن و اداى فريضه اش.دوم بارگاه پادشاهانى كه فرمان برى از آنها به فرمان برى خداى عز و جلپيوسته و حقشان واجب و نفعشان،بزرگ و زيانشان،سخت است.سوم خانه هاى دانشمندانى كه دانش دين و دنيا از ايشان استفاده مى شود.چهارم خانه هاى سخاوت مندان و كريمانى كه داراييهاى خويش را براى ستايش و به اميد آخرت انفاق مى كنند.پنجم خانه هاى سفيهانى كه در حوادث روزگار به آنها نياز مى شود و در حاجتها به ايشان روى آورده مى شود.
ششم خانه هاى بزرگانى كه در جستجوى بخشش و عطايا و برآوردن حاجتها به ايشان نزديك مى شوند.هفتم خانه هاى كسانى كه اميد بهره اى از نظر و مشورت ايشان هست و دور انديشى و آماده سازى براى برآوردن نيازها را تقويت مى كند.هشتم خانه هاى برادران براى صله رحم واجب و اداى حقوق لازم آنان.نهم خانه هاى دشمنانى كه با مدارا غائله آنها مى خوابد و با چاره جويى و رفق و لطف و ديدار،دشمنى شان مى رود.دهم خانه هاى كسانى كه آمد و شد با آنها،سودمند است و از آنان ادب نيكو فرا گرفته مى شود و گفتگوى با آنها مايه انس است.
357.عامر شعبى: اميرمؤمنان على عليه السلام بدون آمادگى قبلى،نه نكته بيان داشت كه چشمان بلاغت را بركندند و گوهرهاى حكمت را يتيم كردند و همه آدميان را از رسيدن به حدّ هريك از آنها باز داشتند.سه نكته از آنها در مناجات و سه نكته در حكمت و سه ديگر در ادب است.امّا آنچه در مناجات است:خداى من مرا در عزّت همين بس كه بنده توام و اين افتخار مرا بس است كه تو پروردگار منى.تو آن گونه اى كه من دوست دارم،پس مرا آن گونه كه دوست دارى قرار ده.و آنچه در حكمت است:ارزش هر انسان در چيزى است كه نيك مى داند و آنكه اندازه خود را شناخت،هلاك نشد و انسان در
ص: 135
امرُؤٌ عَرَفَ قَدرَهُ،والمَرءُ مَخبُوٌّ تَحتَ لِسانِهِ.
وأمَّا اللاّتي فِي الأَدَبِ،فَقالَ:اُمنُن عَلى مَن شِئتَ تَكُن أميرَهُ،واحتَج إلى مَن شِئتَ تَكُن أسيرَهُ،واستَغنِ عَمَّن شِئتَ تَكُن نَظيرَهُ (1).
358.الإمام عليّ عليه السلام -في وَصِيَّتِهِ لاِبنِهِ الحَسَنِ عليه السلام-:وأيُّ كَلِمَةِ حُكمٍ جامِعَةٍ؛أن تُحِبَّ لِلنّاسِ ما تُحِبُّ لِنَفسِكَ وتَكرَهَ لَهُم ما تَكرَهُ لَها ! (2)
359.شُرَيحُ بنُ هانِئ: سَأَلَ أميرُالمُؤمِنينَ عليه السلام ابنَهُ الحَسَنَ بنَ عَلِيٍّ،فَقالَ:يا بُنَيَّ مَا العَقلُ؟قالَ:حِفظُ قَلبِكَ مَا استَودَعتَهُ.قالَ:فَمَا الحَزمُ؟قالَ:أن تَنتَظِرَ فُرصَتَكَ وتُعاجِلَ ما أمكَنَكَ.قالَ:فَمَا المَجدُ؟قالَ:حَملُ المَغارِم (3)وابتِناءُ المَكارِمِ.قالَ:فَمَا السَّماحَةُ؟قالَ:إجابَةُ السّائِلِ وبَذلُ النّائِلِ.قالَ:فَمَا الشُّحُّ؟قالَ:أن تَرَى القَليلَ سَرَفًا وما أنفَقتَ تَلَفًا.قالَ:فَمَا الرِّقَّةُ؟قالَ:طَلَبُ اليَسيرِ ومَنعُ الحَقيرِ.قالَ:فَمَا الكُلفَةُ؟قالَ:التَّمَسُّكُ بِمَن لا يُؤمِنُكَ والنَّظَرُ فيما لا يَعنيكَ.قالَ:فَمَا الجَهلُ؟قالَ:سُرعَةُ الوُثوبِ عَلَى الفُرصَةِ قَبلَ الاِستِمكانِ مِنها والاِمتِناعُ عَنِ الجَوابِ.ونِعمَ العَونُ الصَّمتُ في مَواطِنَ كَثيرَةٍ وإن كُنتَ فَصيحًا.
ثُمَّ أقبَلَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ عَلَى الحُسَينِ ابنِهِ عليه السلام فَقالَ لَهُ:يا بُنَيَّ مَا السُّؤدَدُ؟قالَ:اِصطِناعُ العَشيرَةِ واحتِمالُ الجَريرَةِ.قالَ:فَمَا الغِنى؟قالَ:قِلَّةُ أمانيكَ والرِّضى بِما يَكفيكَ.قالَ:فَمَا الفَقرُ؟قالَ:الطَّمَعُ وشِدَّةُ القُنوطِ.قالَ:فَمَا اللُّؤمُ؟قالَ:إحرازُ المَرءِ نَفسَهُ وإسلامُهُ عِرسَهُ.قالَ:فَمَا الخُرقُ؟قالَ:مُعاداتُكَ أميرَكَ ومَن يَقدِرُ عَلى ضَرِّكَ ونَفعِكَ.
ثُمَّ التَفَتَ إلَى الحارِثِ الأَعوَرِ فَقالَ:يا حارِثُ،عَلِّموا هذِهِ الحِكَمَ).
ص: 136
زير زبانش نهفته است و آنچه در ادب است:بر هر كه مى خواهى منّت بنه تا امير او باشى و به هركه مى خواهى اظهار نياز كن تا اسير او گردى و به هركه مى خواهى بى نيازى نشان ده،تا همانند او باشى.
358.امام على عليه السلام -در سفارش به پسرش،امام حسن عليه السلام-:چه سخن حكيمانه اى جامعتر از اينكه آنچه را براى خود مى پسندى براى مردم بپسند و آنچه را براى خود ناخوش مى دارى،براى آنها هم ناخوش دار.
359.شريح بن هانى: اميرمؤمنان على عليه السلام از پسرش امام حسن عليه السلامپرسيد:فرزندم! عقل چيست؟گفت:دلت آنچه را بدان سپرده اى نگاه دارد.فرمود:دورانديشى چيست؟گفت:چشم به راه فرصت بودن و آنچه برايت ممكن شد زود انجام دادن.فرمود:بزرگوارى چيست؟گفت:خسارتها را بر دوش كشيدن و مكارم را بنانهادن.فرمود:گذشت چيست؟گفت:درخواست كننده را پاسخ دادن و رسيده را بخشش كردن.فرمود:تنگ نظرى چيست؟گفت:اينكه كم را اسراف بينى و آنچه را انفاق كردى،تلف بپندارى.فرمود:رقّت چيست؟گفت:كم را جستجو كردن و از ناچيز بازداشتن.فرمود:تكلّف چيست؟گفت:چنگ زدن به آنچه تو را ايمن نمى سازد و توجه به چيزهايى كه به كار تو نمى آيد فرمود:نادانى چيست؟گفت:پيشى جستن از فرصت فراهم نيامده و خوددارى از پاسخ؛هرچند در موارد بسيارى سكوت ياور نيكويى است،حتى اگر فصيح باشى.
سپس آن حضرت صلوات اللّه عليه به فرزندش،حسين عليه السلام رو كرد و بدو فرمود:فرزندم! سرورى چيست؟گفت:نيكى به خاندان و تحمل خسارتهاى ديگران.فرمود:توانگرى چيست؟گفت:كم بودن آرزوهايت و خشنودى به آنچه تو را بسنده است.فرمود:نادارى چيست؟گفت:طمع و نااميدى فراوان.فرمود:فرومايگى چيست؟گفت:مرد خود را حفظ كند و ناموسش را تسليم كند.فرمود:حماقت چيست؟گفت:دشمنى تو با اميرت و هركه بر سود و زيان تو توانايى دارد.
پس حضرت به حارث اعور رو كرد و فرمود:اى حارث! اين حكمتها را به
ص: 137
أولادَكُم فَإِنَّها زِيادَةٌ فِي العَقلِ والحَزمِ والرَّأيِ (1).
360.الإمام عليّ عليه السلام: ابذِل لِصَديقِكَ كُلَّ المَوَدَّةِ،ولا تَبذِل لَهُ كُلَّ الطُّمَأنينَةِ،وأعطِهِ كُلَّ المُواساةِ،ولا تُفضِ إلَيهِ بِكُلِّ الأَسرارِ،توفِي الحِكمَةَ حَقَّها،والصَّديقَ واجِبَهُ (2).
361.عنه عليه السلام: مِنَ الحِكمَةِ أن لا تُنازِعَ مَن فَوقَكَ،ولا تَستَذِلَّ مَن دونَكَ،ولا تَتَعاطى ما لَيسَ في قُدرَتِكَ،ولا يُخالِفَ لِسانُكَ قَلبَكَ ولا قَولُكَ فِعلَكَ،ولا تَتَكَلَّمَ فيما لا تَعلَمُ،ولا تَترُكَ الأَمرَ عِندَ الإِقبالِ وتَطلُبَهُ عِندَ الإِدبارِ (3).
362.عنه عليه السلام: مِنَ الحِكمَةِ طاعَتُكَ لِمَن فَوقَكَ،وإجلالُكَ مَن في طَبَقَتِكَ،وإنصافُكَ لِمَن دونَكَ (4).
363.عنه عليه السلام: يا أيُّهَا النّاسُ،إنَّهُ لَم يَكُن للّهِ ِ سُبحانَهُ حُجَّةٌ في أرضِهِ أوكَدَ مِن نَبِيِّنا مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله،ولا حِكمَةٌ أبلَغَ مِن كِتابِهِ القُرآنِ العَظيم (5).
364.كَتَبَ رَجُلٌ عالِمٌ مِن أهلِ التَّصَوُّفِ أربَعينَ حَديثًا،ثُمَّ اختارَ مِنها أربَعَ كَلِماتٍ قالَها أميرُالمُؤمِنينَ عليه السلام،وطَرَحَ الاُخرى فِي البَحرِ،وهِيَ: أطِعِ اللّهَ بِقَدرِ حاجَتِكَ إلَيهِ،واعصِ اللّهَ بِقَدرِ طاقَتِكَ عَلى عُقوبَتِهِ،واعمَل لِدُنياكَ بِقَدرِ مَقامِكَ فيها،واعمَل لاِخِرَتِكَ بِقَدرِ بَقائِكَ فيها (6).
365.إنَّ خِضرًا وعَلِيًّا عليهماالسلام قَدِ اجتَمَعا،فَقالَ لَهُ عَلِيٌّ عليه السلام: قُل كَلِمَةَ حِكمَةٍ،فَقالَ:ما أحسَنَ تَواضُعَ الأَغنِياءِ لِلفُقَراءِ قُربَةً إلَى اللّهِ ! فَقالَ أميرُالمُؤمِنينَ عليه السلام:وأحسَنُ من ذلِكَ تيهُ الفُقَراءِ عَلَى الأَغنِياءِ ثِقَةً بِاللّهِ.فَقالَ الخِضرُ:لِيُكتَب هذا بِالذَّهَبِ (7).
366.الإمام الباقر عليه السلام: قيلَ لِلُقمانَ:مَا الَّذي أجمَعتَ عَلَيهِ مِن حِكمَتِكَ؟قالَ:3.
ص: 138
فرزندانتان بياموزيد كه مايه فزونى خرد و دورانديشى و رأى هستند.
360.امام على عليه السلام: به دوست خود هرچه مى توانى محبّت كن؛ولى كاملاً به او اطمينان مكن.به او كمال ايثار را بنما؛ولى همه رازها را به او مسپار.در اين صورت است كه هم حقّ حكمت را ادا كرده اى و هم حقّ واجب دوستى را.
361.امام على عليه السلام: نشانه حكمت آن است كه با مافوق خود نستيزى و مادون خود را خوار مكنى و به آنچه در توان تو نيست،نپردازى و زبانت با دلت و گفتارت با كردارت مخالف نباشد و در آنچه نمى دانى سخن نگويى و كار را آنگاه كه به تو روى آورد رها نكنى و آنگاه كه پشت كرد بجويى.
362.امام على عليه السلام: نشانه حكمت،فرمانبرى از مافوق و احترام به هم طراز و انصاف ورزى با فرودست است.
363.امام على عليه السلام: اى مردم! خداى سبحان در زمين حجّتى محكمتر از پيامبرمان،محمّد صلى الله عليه و آله و حكمتى رساتر از كتابش،قرآن عظيم ندارد.
364.مردى دانشمند از صوفيان چهل سخن نگاشت.سپس از آن ميان چهار سخن را كه امير مؤمنان على عليه السلام گفته بود برگزيد و باقى را در دريا ريخت.آن چهار سخن چنين اند: خدا را به اندازه نيازت به او فرمان بر،و به اندازه طاقتت بر كيفرش سرپيچى كن،و براى دنيايت به اندازه ماندنت در آن كار كن،و براى آخرت نيز به اندازه بقايت در آن كار كن.
365.خضر و على عليه السلام گرد هم آمدند.على عليه السلام به او گفت: سخن حكيمانه اى بگو.خضر گفت:چه نيكوست تواضع توانگران در برابر مستمندان به جهت نزديكى به خدا.امير مؤمنان عليه السلام نيز فرمود:نيكوتر از آن،غرور مستمندان بر توانگران است از روى اتكاء به خداوند.خضر نيز گفت:اين سخن را بايد با طلا نوشت.
366.امام باقر عليه السلام: به لقمان گفته شد:از حكمت چه گرد آورده اى؟گفت:براى
ص: 139
لا أتَكَلَّفُ ما قَد كُفيتُهُ،ولا اضَيِّعُ ما وُلّيتُهُ (1).
367.قيلَ لِلُقمانَ: ما حِكمَتُكَ؟قالَ:لا أسأَلُ عَمّا كُفيتُ،ولا أتَكَلَّفُ ما لا يَعنيني (2).
368.الإمام الصادق عليه السلام: قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ:...يا بُنَيَّ،سَيِّدُ أخلاقِ الحِكمَةِ دينُ اللّهِ تَعالى،ومَثَلُ الدّينِ كَمَثَلِ الشَّجَرَةِ الثّابِتَةِ،فَالإِيمانُ بِاللّهِ ماؤُها،والصَّلاةُ عُروقُها،والزَّكاةُ جِذعُها،والتَّآخي فِي اللّهِ شُعَبُها،والأَخلاقُ الحَسَنَةُ وَرَقُها،والخُروجُ عَن مَعاصِي اللّهِ ثَمَرُها،ولا تَكمُلُ الشَّجَرَةُ إلاّ بِثَمَرَةٍ طَيِّبَةٍ،كَذلِكَ الدّينُ لا يَكمُلُ إلاّ بِالخُروجِ عَنِ المَحارِم (3).
369.عنه عليه السلام: تَبِعَ حَكيمٌ حَكيمًا سَبعَمِائَةِ فَرسَخٍ في سَبعِ كَلِماتٍ،فَلَمّا لَحِقَ بِهِ قالَ لَهُ:يا هذا،ما أرفَعُ مِنَ السَّماءِ،وأوسَعُ مِنَ الأَرضِ،وأغنى مِنَ البَحرِ،وأقسى مِنَ الحَجَرِ،وأشَدُّ حَرارَةً مِنَ النّارِ،وأشَدُّ بَردًا مِنَ الزَّمهَريرِ،وأثقَلُ مِنَ الجِبالِ الرّاسِياتِ؟فَقالَ لَهُ:يا هذا،الحَقُّ أرفَعُ مِنَ السَّماءِ،والعَدلُ أوسَعُ مِنَ الأَرضِ،وغِنَى النَّفسِ أغنى مِنَ البَحرِ،وقَلبُ الكافِرِ أقسى مِنَ الحَجَرِ،والحَريصُ الجَشِعُ أشَدُّ حَرارَةً مِنَ النّارِ،واليَأسُ مِن رَوحِ اللّهِ أشَدُّ بَردًا مِنَ الزَّمهَريرِ،والبُهتانُ عَلَى البَريءِ أثقَلُ مِنَ الجِبالِ الرّاسِياتِ (4).
370.عنه عليه السلام: في حِكمَةِ آلِ داوُدَ:عَلَى العاقِلِ أن يَكونَ عارِفًا بِزَمانِهِ،مُقبِلاً عَلى شَأنِهِ،حافِظًا لِلِسانِهِ (5).
371.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: كانَ فيها [ أي صُحُفِ إبراهيمَ عليه السلام ]:...عَلَى العاقِلِ ما لَم يَكُن مَغلوبًا عَلى عَقلِهِ أن يَكونَ لَهُ ساعاتٌ:ساعَةٌ يُناجي فيها رَبَّهُ عزوجل،وساعَةٌ0.
ص: 140
آنچه كفايت شده ام خود را به زحمت نمى اندازم و آنچه را به من سپرده شده،تباه نمى سازم.
367.به لقمان گفته شد: حكمتت چيست؟گفت:از آنچه كفايت شده ام،نمى پرسم و خود را براى آنچه به كارم نمى آيد،به زحمت نمى اندازم.
368.امام صادق عليه السلام: لقمان به پسرش گفت:پسركم! سرور اخلاق حكيمانه،دين خداى متعال است و مثال دين مانند درخت استوار است،پس ايمان به خداوند آب آن،و نماز آوندهاى آن،و زكات تنه آن،و برادرى در راه خدا شاخه هاى آن،و اخلاق نيك برگ آن،و دورى از نافرمانى خدا ميوه آن است و درخت جز با ميوه پاكيزه كامل نگردد و همين گونه دين نيز جز با دورى از حرامها كامل نگردد.
369.امام صادق عليه السلام: حكيمى،حكيمى را براى هفت سخن،هفت صد فرسنگ دنبال كرد و آنگاه كه به او رسيد بدو گفت:اى فلان! بلندتر از آسمان و گسترده تر از زمين و توانگرتر از دريا و سخت تر از سنگ و سوزنده تر از آتش و سردتر از زمهرير و سنگين تر از كوههاى برافراشته چيست؟حكيم ديگر پاسخ داد:اى فلان! حقّ بلندتر از آسمان،و عدل گسترده تر از زمين،و بى نيازى نفس توانگرتر از دريا،و دل كافر سخت تر از سنگ،و آزمند پر طمع سوزنده تر از آتش،و نااميدى از رحمت الهى سردتر از زمهرير،و تهمت زدن بر بى گناه سنگين تر از كوههاى برافراشته است.
370.امام صادق عليه السلام: در باب حكمت خاندان داود :بر خردمند است كه به زمان خويش آگاه،به خود متوجه و نگاهدار زبانش باشد.
371.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: در صحف ابراهيم عليه السلام است:...بر خردمند است تا هنگامى كه عقلش مغلوب نشده است،وقتش را چند بخش كند:پاره اى به مناجات با پروردگار عز و جل بپردازد.ساعتى محاسبه نفس كند و ساعتى در آنچه خداوند با
ص: 141
يُحاسِبُ نَفسَهُ،وساعَةٌ يَتَفَكَّرُ فيما صَنَعَ اللّهُ عز و جل إلَيهِ،وساعَةٌ يَخلو فيها بِحَظِّ نَفسِهِ مِنَ الحَلالِ،فَإِنَّ هذِهِ السّاعَةَ عَونٌ لِتِلكَ السّاعاتِ واستِجمامٌ لِلقُلوبِ وتَوزيعٌ لَها (1).
372.الإمام الرضا عليه السلام: امِرَ النّاسُ بِالقِراءَةِ فِي الصَّلاةِ لِئَلاّ يَكونَ القُرآنُ مَهجورًا مُضَيَّعًا،وليَكُن مَحفوظًا مَدروسًا،فَلا يَضمَحِلَّ ولا يُجهَلَ،وإنَّما بُدِئَ بِالحَمدِ دونَ سائِرِ السُّوَرِ لِأَنَّهُ لَيسَ شَيءٌ مِنَ القُرآنِ والكَلامِ جُمِعَ فيهِ مِن جَوامِعِ الخَيرِ والحِكمَةِ ما جُمِعَ في سورَةِ الحَمدِ...فَقَدِ اجتَمَعَ فيهِ مِن جَوامِعِ الخَيرِ والحِكمَةِ مِن أمرِ الآخِرَةِ والدُّنيا ما لا يَجمَعُهُ شَيءٌ مِنَ الأشياءِ (2).
373.لقمان عليه السلام -في وَصاياهُ لاِبنِهِ-:يا بُنَيَّ،تَعَلَّمتُ بِسَبعَةِ آلافٍ مِنَ الحِكمَةِ،فَاحفَظ مِنها أربَعَةً ومُرَّ مَعي إلَى الجَنَّةِ:أحكِم سَفينَتَكَ فَإِنَّ بَحرَكَ عَميقٌ،وخَفِّف حَملَكَ فَإِنَّ العَقَبَةَ كَؤودٌ،وأكثِرِ الزّادَ فَإِنَّ السَّفَرَ بَعيدٌ،وأخلِصِ العَمَلَ فَإِنَّ الناقِدَ بَصيرٌ (3).1.
ص: 142
او انجام داده،بيانديشد و ساعتى كه در آن براى لذّت حلال خلوت مى كند.اين ساعت ياور و مايه يك دله شدن و توزيع ديگر ساعتهاست.
372.امام رضا عليه السلام: مردم به قرائت [قرآن] در نماز فرمان يافتند،تا قرآن مهجور و تباه نشود،بلكه محفوظ باشد و تكرار شود،تا نابود و مجهول نگردد و قرائت هم با حمد و نه ديگر سوره ها آغاز مى شود؛چون نه در قرآن و نه در سخنان ديگر،همانند سوره حمد نداريم كه جوامع خير و حكمت در آن گرد آمده باشد....بى گمان در سوره حمد،كلماتى جامع از خير و حكمت در امور دنيا و آخرت گرد آمده است كه نظير آن را در هيچ كجا نمى توان يافت.
373.لقمان حكيم -در سفارشهايش به پسرش-:پسركم! هفت هزار حكمت را فرا گرفتم.تو از آن ميان چهار سخن را فراگير و با من به بهشت درآى:كشتى ات را استوار ساز كه درياى تو ژرف است و بار خود را سبك گردان كه گردنه،خسته كننده است و توشه فراوان برگير كه سفر دراز است و عمل را خالص كن كه ارزياب،بيناست.
ص: 143
الفصل السّادس:خَصائِصُ الحُكَماء
أ:الخَصائِصُ الإِيجابِيَّةُ
374.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إذا رَأَيتُمُ المُؤمِنَ صَموتًا فَادنوا مِنهُ فَإِنَّهُ يُلقِي الحِكمَةَ (1).
375.الإمام عليّ عليه السلام: كَسبُ الحِكمَةِ إجمالُ النُّطقِ،واستِعمالُ الرِّفقِ (2).
376.عنه عليه السلام: الصَّمتُ حُكم (3)،والسُّكوتُ سَلامَةٌ (4).
377.الإمام الكاظم عليه السلام: قِلَّةُ المَنطِقِ حُكمٌ عَظيمٌ،فَعَلَيكُم بِالصَّمتِ فَإِنَّهُ دَعَةٌ حَسَنَةٌ،وقِلَّةُ وِزرٍ،وخِفَّةٌ مِنَ الذُّنوبِ (5).
378.الإمام الرضا عليه السلام: مِن عَلاماتِ الفِقهِ:الحِلمُ والعِلمُ والصَّمتُ،إنَّ الصَّمتَ بابٌ مِن أبوابِ الحِكمَةِ،إنَّ الصَّمتَ يَكسِبُ المَحَبَّةَ،إنَّهُ دَليلٌ عَلى كُلِّ خَيرٍ (6).
379.أنَسٌ: إنَّ لُقمانَ كانَ عِندَ داوُدَ وهُوَ يُسرِدُ (7)الدِّرعَ فَجَعَلَ يَفتِلُهُ هكَذا بِيَدِهِ،فَجَعَلَ لُقمانُ يَتَعَجَّبُ ويُريدُ أن يَسأَلَهُ ويَمنَعُهُ حِكمَتُهُ أن يَسأَلَهُ،فَلَمّا فَرَغَ مِنها صَبَّها عَلى نَفسِهِ،فَقالَ:نِعمَ دِرعُ الحَربِ هذِهِ.فَقالَ لُقمانُ:الصَّمتُ).
ص: 144
374.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه مؤمن را ساكت ديديد،بدو نزديك شويد كه القاى حكمت مى كند.
375.امام على عليه السلام: دستآورد حكمت،زيبا ساختن سخن و به كارگيرى مداراست.
376.امام على عليه السلام: خاموشى،حكمت و سكوت،سلامت است.
377.امام كاظم عليه السلام: كم گويى،حكمت بزرگى است.پس همواره ساكت باشيد كه آسايش نيكو و سبك بارى از بار گران و گناهان است.
378.امام رضا عليه السلام: از نشانه هاى فقه،بردبارى و دانش و سكوت است.سكوت درى از درهاى حكمت است.سكوت،محبّت مى آورد و راهنماى هر گونه خيرى است.
379.انس: لقمان نزد داود بود و وى به بافتن زره سرگرم بود و آن را با دستش به اين گونه،حلقه حلقه مى كرد.لقمان به شگفت آمد و خواست كه از او بپرسد،ولى حكمتش مانع از آن شد.هنگامى كه داود كار را تمام كرد،آن را بر خود آويخت و گفت:اين چه زره خوبى براى جنگ است.لقمان گفت:
ص: 145
مِنَ الحِكمَةِ وقَليلٌ فاعِلُهُ،كُنتُ أرَدتُ أن أسأَلَكَ فَسَكَتُّ حَتّى كَفَيتَني (1).
380.الإمام العسكريّ عليه السلام: قَلبُ الأَحمَقِ في فَمِهِ،وفَمُ الحَكيمِ في قَلبِهِ (2).
381.الإمام عليّ عليه السلام: الحَكيمُ يَشفِي السّائِلَ ويَجودُ بِالفَضائِلِ (3).
382.عنه عليه السلام: الحُكَماءُ أشرَفُ النّاسِ أنفُسًا،وأكثَرُهُم صَبرًا،وأسرَعُهُم عَفوًا،وأوسَعُهُم أخلاقًا (4).
383.عنه عليه السلام: الحَكيمُ مَن جازَى الإِساءَةَ بِالإِحسانِ (5).
384.عنه عليه السلام: مَن مَلَكَ عَقلَهُ كانَ حَكيمًا (6).
385.الإمام الباقر عليه السلام: بَينا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله في بَعضِ أسفارِهِ إذ لَقِيَهُ رَكبٌ،فَقالوا:السَّلامُ عَلَيكَ يا رَسولَ اللّهِ،فَقالَ:ما أنتُم؟فَقالوا:نَحنُ مُؤمِنونَ يا رَسولَ اللّهِ،قالَ:فَما حَقيقَةُ إيمانِكُم؟قالوا:الرِّضا بِقَضاءِ اللّهِ والتَّفويضُ إلَى اللّهِ والتَّسليمُ لِأَمرِ اللّهِ،فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله:عُلَماءُ حُكَماءُ كادوا أن يَكونوا مِنَ الحِكمَةِ أنبِياءَ،فَإِن كُنتُم صادِقينَ فَلا تَبنوا ما لا تَسكُنونَ،ولا تَجمَعوا ما لا تَأكُلونَ،واتَّقُوا اللّهَ الَّذي إلَيهِ تُرجَعونَ (7).
386.في مِصباحِ الشَّريعَةِ قالَ الصّادِقُ عليه السلام: صِفَةُ الحَكيمِ الثَّباتُ عِندَ أوائِلِ الاُمورِ،والوُقوفُ عِندَ عَواقِبِها،وهُوَ هادي خَلقِ اللّهِ إلَى اللّهِ تَعالى (8).
387.عيسى عليه السلام: بِحَقٍّ أقولُ لَكُم:إنَّ الحَكيمَ يَعتَبِرُ بِالجاهِلِ،والجاهِلُ يَعتَبِرُ بِهَواهُ.
388.لقما (9)ن عليه السلام: لقما (10)ن عليه السلام:إنَّ أخلاقَ الحَكيمِ عَشرَةُ خِصالٍ:الوَرَعُ،والعَدلُ،والفِقهُ،والعَفوُ،والإِحسانُ،والتَّيَقُّظُ،والتَّحَفُّظُ،والتَّذَكُّرُ،والحَذَرُ،وحُسنُ الخُلُقِ،1.
ص: 146
سكوت از حكمت است و عامل آن اندك.من مى خواستم از تو بپرسم،ولى سكوت كردم تا خود مرا بى نياز كردى.
380.امام عسكرى عليه السلام: دل احمق در دهانش و دهان حكيم در دلش است.
381.امام على عليه السلام: حكيم،پرسنده را شفا مى دهد و فضيلتها را مى بخشد.
382.امام على عليه السلام: حكيمان در ميان مردم،شريفترين و شكيباترين و پرگذشت ترين و خوش خلق ترين كسان اند.
383.امام على عليه السلام: حكيم،كسى است كه بدى را با خوبى پاداش دهد.
384.امام على عليه السلام: هر كه خردش را در اختيار گرفت،حكيم است.
385.امام باقر عليه السلام: پيامبر صلى الله عليه و آله در يكى از سفرهايش به سوارانى برخورد كرد.آنان بر حضرت سلام كردند و حضرت فرمود:شما چه كسانى هستيد؟پاسخ دادند:اى فرستاده خدا! از مؤمنان هستيم.حضرت فرمود:حقيقت ايمان شما چيست؟گفتند:خشنودى به قضاى الهى و واگذارى به خدا و تسليم امر خدا بودن.پيامبر خدا فرمود:حكيمانى دانشمند،نزديك است كه از حكمت،پيامبر باشند،پس اگر راستگوييد،آنچه را در آن سكونت نمى كنيد،نسازيد و آنچه را نمى خوريد،گرد نياوريد و از خداوندى كه به سويش باز مى گرديد پروا كنيد.
386.در مصباح الشريعه از امام صادق عليه السلام: ويژگى حكيم،استوارى در آغاز كار و ايستادن در پايان آنهاست.حكيم،راهنماى خلق خدا به سوى خداوند متعال است.
387.عيسى عليه السلام: به حقّ برايتان مى گويم:حكيم از نادان عبرت مى گيرد و نادان از هواى خود.
388.لقمان حكيم: حكيم ده خصلت دارد:پارسايى،عدل،فهم،گذشت،نيكى،
ص: 147
والقَصدُ (1).
ب:الخَصائِصُ السَّلبِيَّةُ
389.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لَيسَ بِحَكيمٍ مَن لَم يُعاشِر بِالمَعروفِ مَن لا يَجِدُ مِن مُعاشَرَتِهِ بُدًّا حَتّى جَعَلَ اللّهُ لَهُ مِن ذلِكَ فَرَجًا (2).
390.الإمام عليّ عليه السلام: لَيسَ بِحَكيمٍ مَنِ ابتَذَلَ بِانبِساطِهِ إلى غَيرِ حَميم (3).
391.عنه عليه السلام: لَيسَ بِحَكيمٍ مَن شَكا ضُرَّهُ إلى غَيرِ رَحيم (4).
392.عنه عليه السلام: لَيسَ الحَكيمُ مَن لَم يُدارِ مَن لا يَجِدُ بُدًّا مِن مُداراتِهِ (5).
393.عنه عليه السلام: لَيسَ الحَكيمُ مَن قَصَدَ بِحاجَتِهِ إلى غَيرِ كَريم (6).
394.عنه عليه السلام: أيُّهَا النّاسُ،اِعلَموا أنَّهُ لَيسَ بِعاقِلٍ مَنِ انزَعَجَ مِن قَولِ الزّورِ فيهِ،ولا بِحَكيمٍ مَن رَضِيَ بِثَناءِ الجاهِلِ عَلَيهِ (7).
395.عنه عليه السلام: خَمسٌ يُستَقبَحنَ مِن خَمسٍ:كَثرَةُ الفُجورِ مِنَ العُلَماءِ،والحِرصُ فِي الحُكَماءِ،والبُخلُ فِي الأَغنِياءِ،والقِحَةُ فِي النِّساءِ،ومِنَ المَشايِخِ الزِّنا (8).
396.عنه عليه السلام: سَفَهُكَ عَلى مَن في دَرَجَتِكَ نِقارٌ كَنِقارِ الدّيكَينِ،وهِراشٌ كَهِراشِ الكَلبَينِ،ولَن يَفتَرِقا إلاّ مَجروحَينِ أو مَفضوحَينِ،ولَيسَ ذلِكَ فِعلَ الحُكَماءِ ولا سُنَّةَ العُقَلاءِ،ولَعَلَّهُ أن يَحلُمَ عَنكَ فَيَكونَ أوزَنَ مِنكَ وأكرَمَ،وأنتَ أنقَصَ مِنهُ وألأَم (9).
397.عنه عليه السلام: الإِكثارُ يُزِلُّ الحَكيمَ ويُمِلُّ الحَليمَ،فَلا تُكثِر فَتُضجِرَ،وتُفَرِّط فَتُهَن (10).9.
ص: 148
بيدارى،خود نگهدارى،تذكر،هشيارى،نيك خويى و ميانه روى.
389.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: حكيم نيست آنكه با كسى كه از معاشرتش ناگزير است پسنديده رفتار نمى كند،تا آن گاه كه خداوند برايش راهى بگشايد.
390.امام على عليه السلام: آنكه براى جز نزديكانش گشاده رويى كند،حكيم نيست.
391.امام على عليه السلام: آنكه گرفتارى اش را به نامهربان شكوه كند،حكيم نيست.
392.امام على عليه السلام: آنكه با كسى كه از مدارايش ناگزير است مدارا نمى كند،حكيم نيست.
393.امام على عليه السلام: آنكه نياز خود را پيش غير كريم ببرد،حكيم نيست.
394.امام على عليه السلام: اى مردم! بدانيد آنكه از سخن نادرست درباره خود،بى تاب مى شود،خردمند نيست و آنكه به ستايش نادان درباره خود خشنود شود،حكيم نيست.
395.امام على عليه السلام: پنج چيز از پنج كس زشت شمرده مى شود:فراوانى فجور از دانايان،آز از حكيمان،بخل از توانگران،وقاحت از زنان و زنا از سالخوردگان.
396.امام على عليه السلام: سفاهت با همطرازت،چون ستيز دو خروس با هم و به هم پريدن دو سگ است كه جز زخم خورده يا رسوا شده از هم جدا نمى گردند و اين نه كار حكيمان است و نه روش خردمندان.شايد كه وى با تو بردبارى كند و در نتيجه از تو سنگين تر و بزرگوارتر شود و تو از او كاهيده و نكوهيده تر گردى.
397.امام على عليه السلام: پرگويى،حكيم را مى لغزاند و بردبار را ملول مى كند،پس پرگويى مكن كه به ستوه آورى و كوتاهى مكن كه خوار گردى.
ر.ك:ص 505«ويژگيهاى دانشمندان».
ص: 149
الفصل السّابع:النَّوادِر
398.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: كونوا يَنابيعَ الحِكمَةِ،مَصابيحَ الهُدى،أحلاسَ (1)البُيوتِ،سُرُجَ اللَّيلِ،جُدُدَ القُلوبِ،خُلقانَ الثِّيابِ،تُعرَفونَ في أهلِ السَّماءِ وتَخفَونَ في أهلِ الأَرضِ (2).
399.عنه صلى الله عليه و آله: لا حَليمَ إلاّ ذو عَثرَةٍ،ولا حَكيمَ إلاّ ذو تَجرِبَةٍ (3).
400.عنه صلى الله عليه و آله -في بَيانِ آثارِ الوُضوءِ وجَزاءِ عامِلِها-:أوَّلُ ما يَمَسُّ الماءَ يَتَباعَدُ عَنهُ الشَّيطانُ،فَإِذا تَمَضمَضَ نَوَّرَ اللّهُ قَلبَهُ ولِسانَهُ بِالحِكمَةِ (4).
401.عنه صلى الله عليه و آله: الإِيمانُ يَمانِيٌّ والحِكمَةُ يَمانِيَّةٌ (5).
402.عنه صلى الله عليه و آله: أتاكُم أهلُ اليَمَنِ أضعَفَ قُلوبًا وأرَقَّ أفئِدَةً،الفِقهُ يَمانٍ والحِكمَةُ يَمانِيَّةٌ (6).
403.عيسى عليه السلام: كَما تَرَكَ لَكُمُ المُلوكُ الحِكمَةَ فَدَعوا لَهُمُ الدُّنيا (7).».
ص: 150
398.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: چشمه هاى حكمت و چراغهاى هدايت و زينت خانه ها و فانوسهاى شب و تازه دل و كهن جامه باشيد،تا در ميان ساكنان آسمان،شناخته و در ميان زمينيان،ناشناخته باشيد.
399.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بردبارى نيست،مگر آنكه لغزيده و حكيمى نيست،مگر آنكه تجربه يافته است.
400.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله -در بيان آثار وضو و پاداش وضو گيرنده-:همين كه به آب دست بزند،شيطان از او دور مى گردد و آنگاه كه آب را در دهان مى چرخاند،خداوند،دل و زبانش را به حكمت روشن كند.
401.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: ايمان يمنى و حكمت هم يمنى است.
402.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اهل يمن نزد شما آمدند.ايشان نرم دلترين و نازك دلترين مردم اند.فقه يمنى است و حكمت هم يمنى است.
403.عيسى عليه السلام: همان گونه كه پادشاهان حكمت را براى شما وا نهادند،شما هم دنيا را براى آنها واگذاريد.
ص: 151
404.الإمام عليّ عليه السلام: التَّوَكُّلُ حِصنُ الحِكمَةِ (1).
405.عنه عليه السلام: زَينُ الحِكمَةِ الزُّهدُ فِي الدُّنيا (2).
406.عنه عليه السلام: جَمالُ الحِكمَةِ الرِّفقُ وحُسنُ المُداراةِ (3).
407.عنه عليه السلام: بِالعِلمِ تُعرَفُ الحِكمَةُ (4).
408.عنه عليه السلام: مَن عَلِمَ غَورَ العِلمِ صَدَرَ عَن شَرائِعِ الحِكَم (5).
409.عنه عليه السلام: قَد يَزِلُّ الحَكيم (6).
410.عنه عليه السلام: إنَّ كَلامَ الحُكَماءِ إذا كانَ صَوابًا كانَ دَواءً،وإذا كانَ خَطَأً كانَ داءً (7).
411.عنه عليه السلام: الجاهِلُ يَستَوحِشُ مِمّا يَأنَسُ بِهِ الحَكيم (8).
412.عنه عليه السلام: النّاسُ يَستَحِلّونَ الحَريمَ ويَستَذِلّونَ الحَكيمَ،يَحيَونَ عَلى فَترَةٍ ويَموتونَ عَلى كَفرَةٍ...ثُمَّ يَأتي بَعدَ ذلِكَ طالِعُ الفِتنَةِ الرَّجوفِ،والقاصِمَةِ الزَّحوفِ...تَغيضُ فيهَا الحِكمَةُ (9).
413.عنه عليه السلام -في وَصفِ المُؤمِنينَ في عَصرِ القائِمِ عليه السلام-:ويُغبَقونَ (10)كَأسَ الحِكمَةِ بَعدَ الصَّبوحِ (11).
414.الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ اللّهَ عز و جليَقولُ:إنّي لَستُ كُلَّ كَلامِ الحَكيمِ أتَقَبَّلُ،إنَّما أتَقَبَّلُ هَواهُ وهَمَّهُ،فَإِن كانَ هَواهُ وهَمُّهُ في رِضايَ جَعَلتُ هَمَّهُ تَقديسًا وتَسبيحًا (12).3.
ص: 152
404.امام على عليه السلام: توكّل،دژ حكمت است.
405.امام على عليه السلام: زيور حكمت،بى رغبتى به دنياست.
406.امام على عليه السلام: زيبايى حكمت،رفق و سازگارى نيكوست.
407.امام على عليه السلام: با دانش است كه حكمت شناخته مى شود.
408.امام على عليه السلام: آنكه فرو رفتن در ژرفاى دانش را بداند،از آبشخورهاى حكمت باز گردد.
409.امام على عليه السلام: گاه حكيم مى لغزد.
410.امام على عليه السلام: سخن حكيمان اگر درست باشد،دارو و اگر نادرست باشد،درد است.
411.امام على عليه السلام: نادان از آنچه همدم حكيم است،مى گريزد.
412.امام على عليه السلام: مردم،حرمتها را مى شكنند و حكيم را خوار مى سازند.در فترت«دوران تهى از پيامبران»زندگى مى كنند و در كفر مى ميرند....پس از آن طليعه فتنه اى لرزاننده آشكار شود و فاجعه اى درهم شكننده پديدار گردد و حكمت در آن فرو رود.
413.امام على عليه السلام -در توصيف مؤمنان عصر قائم عليه السلام:-صبح و شام جامهاى حكمت نوشند.
414.امام صادق عليه السلام: خداوند عز و جل مى فرمايد:من همه سخنان حكيم را نمى پذيرم.من تنها خواست و همّ او را مى پذيرم.پس اگر خواست و همّ او خشنودى من باشد،همّش را تقديس و تسبيح قرار دهم.
ص: 153
ص: 154
فصلهاى اين بخش:
فصل اوّل:مبادى دانش و حكمت:
فصل دوم:اسباب معارف عقلى:
فصل سوم:اسباب معارف قبلى:
فصل چهارم:مبادى الهام
ص: 155
الفصل الأوّل:مَبادِئُ العِلمِ والحِكمَةِ
1/1:الحِسّ:الكتاب
«وَ اللّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (1)».
الحديث
415.الإمام عليّ عليه السلام: القَلبُ يَنبوعُ الحِكمَةِ،والاُذُنُ مَغيضُها (2).
416.عنه عليه السلام: إنَّ مَحَلَّ الإِيمانِ الجَنانُ،وسَبيلَهُ الاُذُنانِ (3).
417.عنه عليه السلام: العُيونُ طَلائِعُ القُلوبِ (4).5.
ص: 156
قرآن
«خدا شما را از شكمهاى مادرانتان بيرون آورد،در حالى كه چيزى نمى دانستيد و براى شما گوش و ديدگان و دلها قرار داد.شايد سپاس بگزاريد».
حديث
415.امام على عليه السلام: دل،سرچشمه حكمت و گوش،آبگير آن است.
416.امام على عليه السلام: محل ايمان،دل و راه آن دو گوش است.
417.امام على عليه السلام: چشمها پيش قراولان دلهايند.
ص: 157
2/1:العَقل:الكتاب
«كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (1)».
«أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها (2)».
«كَذلِكَ يُحْيِ اللّهُ الْمَوْتى وَ يُرِيكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (3)».
«لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ كِتاباً فِيهِ ذِكْرُكُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (4)».
الحديث
418.الإمام عليّ عليه السلام: بِالعُقولِ تُنالُ ذِروَةُ العُلوم (5).
419.عنه عليه السلام: العَقلُ أصلُ العِلمِ وداعِيَةُ الفَهم (6).
420.عنه عليه السلام: العَقلُ مَركَبُ العِلم (7).
421.عنه عليه السلام: بِالعَقلِ استُخرِجَ غَورُ الحِكمَةِ،وبِالحِكمَةِ استُخرِجَ غَورُ العَقلِ (8).
422.عنه عليه السلام: لَيسَتِ الرَّوِيَّةُ كَالمُعايَنَةِ مَعَ الأَبصارِ؛فَقَد تَكذِبُ العُيونُ أهلَها،ولا يَغُشُّ العَقلُ مَنِ استَنصَحَهُ (9).
423.عنه عليه السلام: لَيسَ الرُّؤيَةُ مَعَ الأَبصارِ؛قَد تَكذِبُ الأَبصارُ أهلَها (10).
424.عنه عليه السلام: العُقولُ أئِمَّةُ الأَفكارِ،والأَفكارُ أئِمَّةُ القُلوبِ،والقُلوبُ أئِمَّةُ الحَواسِّ،والحَواسُّ أئِمَّةُ الأَعضاءِ (11).1.
ص: 158
قرآن
«اينگونه خداوند آيات خود را براى شما بروشنى بيان مى كند.باشد كه بينديشيد».
«آيا در زمين گردش نكرده اند تا دلهايى داشته باشند كه با آن بينديشند؟»
«اينگونه خداوند،مردگان را زنده مى گرداند و نشانه هاى خود را به شما مى نماياند،تا مگر بينديشيد».
«قطعا ما به سوى شما كتابى نازل گردانديم كه ذكر شما در آن است.آيا نمى انديشيد؟»
ر.ك:البقرة:44 و 76،آل عمران:65،الأنعام:32 و 151،الأعراف:169،يونس:16 و100،هود:51،يوسف:2 و 109،الرعد:4،النحل:12 و 67،الأنبياء:67،المؤمنون:80،القصص:60،العنكبوت:35،الروم:24 و 28،يس:62 و 68،الصافّات:138،غافر:67،الزخرف:3،الحديد:17،الجاثية:5،النحل:12 و 67.
حديث
418.امام على عليه السلام: با خرد است كه آدميان به ستيغ دانش مى رسند.
419.امام على عليه السلام: خرد،ريشه دانش و انگيزه فهم آن است.
420.امام على عليه السلام: خرد،مركب دانش است.
421.امام على عليه السلام: با خرد،ژرفاى حكمت و با حكمت،ژرفاى خرد بيرون آورده مى شود.
422.امام على عليه السلام: انديشيدن مانند با چشم ديدن نيست؛زيرا گاه چشمها به صاحبانش دروغ مى گويند،ولى خرد به آنكه از وى اندرز خواسته،نيرنگ نمى زند.
423.امام على عليه السلام: ديدن با ديدگان نيست كه گاه ديده ها به صاحبانش دروغ مى گويند.
424.امام على عليه السلام: خردها،پيشوايان انديشه ها و انديشه ها،پيشوايان دلها و دلها،پيشوايان حواس و حواس،پيشوايان اندام اند.
ص: 159
425.الإمام الصادق عليه السلام: يَغوصُ العَقلُ عَلَى الكَلامِ فَيَستَخرِجُهُ مِن مَكنونِ الصَّدرِ،كَما يَغوصُ الغائِصُ عَلَى اللُّؤلُؤِ المُستَكِنَّةِ فِي البَحرِ (1).
426.عنه عليه السلام: دِعامَةُ الإِنسانِ العَقلُ،والعَقلُ مِنهُ الفِطنَةُ والفَهمُ والحِفظُ والعِلمُ،وبِالعَقلِ يَكمُلُ،وهُوَ دَليلُهُ ومُبصِرُهُ ومِفتاحُ أمرِهِ،فَإِذا كانَ تَأييدُ عَقلِهِ مِنَ النّورِ كانَ عالِمًا،حافِظًا،ذاكِرًا،فَطِنًا،فَهِمًا،فَعَلِمَ بِذلِكَ كَيفَ ولِمَ وحَيثُ،وعَرَفَ مَن نَصَحَهُ ومَن غَشَّهُ،فَإِذا عَرَفَ ذلِكَ عَرَفَ مَجراهُ ومَوصولَهُ ومَفصولَهُ،وأخلَصَ الوَحدانِيَّةَ للّهِ ِ،والإِقرارَ بِالطّاعَةِ،فَإِذا فَعَلَ ذلِكَ كانَ مُستَدرِكًا لِما فاتَ،ووارِدًا عَلى ما هُوَ آتٍ،يَعرِفُ ما هُوَ فيهِ،و لِأَيِّ شَيءٍ هُوَ هاهُنا،ومِن أينَ يَأتيهِ،وإلى ما هُوَ صائِرٌ،وذلِكَ كُلُّهُ مِن تَأييدِ العَقلِ (2).
427.عنه عليه السلام -مِن وَصِيَّةِ لُقمانَ لاِبنِهِ-:إنَّ العاقِلَ إذا أبصَرَ بِعَينِهِ شَيئًا عَرَفَ الحَقَّ مِنهُ،والشّاهِدُ يَرى ما لا يَرَى الغائِبُ (3).
3/1:القَلب:الكتاب
«نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ * عَلى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ (4)».
الحديث
428.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: ما مِن عَبدٍ إلاّ في وَجهِهِ عَينانِ يُبصِرُ بِهِما أمرَ الدُّنيا،وعَينانِ في قَلبِهِ يُبصِرُ بِهِما أمرَ الآخِرَةِ،فَإِذا أرادَ اللّهُ بِعَبدٍ خَيرًا فَتَحَ عَينَيهِ الَّتي في
ص: 160
425.امام صادق عليه السلام: خرد در ژرفاى سخن،غوطه ور مى شود و آن را از صدف نهان سينه بيرون مى كشد؛همان گونه كه غواص،مرواريد نهفته در دريا را بيرون مى آورد.
426.امام صادق عليه السلام: ستون انسان،خرد است و از خرد،تيزهوشى و فهم و حفظ و دانش برآيد و با خرد كامل مى شود و خرد،راهبر و راهنما و راهگشاى انسان است.پس هرگاه خرد از نور تأييد گيرد،دانا و حافظ و ذاكر و تيز ذهن و فهيم گردد.پس به اين وسيله بداند كه چگونه و چرا و كجا هست؟و آنكه را با او خلوص ورزد يا نيرنگ زند،بشناسد.پس هرگاه اين را شناخت،مجرا و پيوند و جدايى خود را بشناسد و توحيد خود را براى خدا خالص گرداند و به فرمان بردارى او اعتراف كند،پس اگر اين گونه كرد،آنچه را از دست داده،تدارك كند و بر آنچه بعدا مى آيد در آيد.مى داند كه در چه كار است و براى چه در اين جاست و از كجا مى آيدش و به كجا مى رود و اين همه از تأييد عقل است.
427.امام صادق عليه السلام: -از سفارش لقمان به پسرش-:هرگاه خردمند با چشمش چيزى را ببيند،حقيقت آن را دريابد،و شاهد چيزى را مى بيند كه غايب نمى بيند.
ر.ك:ص 165 ح 443/ص 177 ح 481.
قرآن
«[قرآن] را روح الامين (جبرئيل) بر دلت فرود آورد تا از بيم دهندگان باشى».
حديث
428.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ بنده اى نيست مگر آنكه در چهره اش دو چشم است كه كار دنيا را با آنها مى نگرد و دو چشم در دلش هست كه كار آخرت را با آنها
ص: 161
قَلبِهِ،فَأَبصَرَ بِهِما ما وُعِدَ بِالغَيبِ ومِمّا غيبَ،فَآمَنَ الغَيبَ بِالغَيبِ (1).
429.عنه صلى الله عليه و آله: لَولا أنَّ الشَّياطينَ يَحومونَ عَلى قُلوبِ بَني آدَمَ لَنَظَروا إلَى المَلَكوتِ (2).
430.عنه صلى الله عليه و آله: لَولا تَمريغُ قُلوبِكُم أو تَزَيُّدُكُم فِي الحَديثِ لَسَمِعتُم ما أسمَعُ (3).
431.الإمام عليّ عليه السلام -فِي الدُّعاء-:إلهي هَب لي كَمالَ الإنقِطاعِ إلَيكَ،وأنِر أبصارَ قُلوبِنا بِضِياءِ نَظَرِها إلَيكَ،حَتّى تَخرِقَ أبصارُ القُلوبِ حُجُبَ النّورِ،فَتَصِلَ إلى مَعدِنِ العَظَمَةِ،وتَصيرَ أرواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدسِكَ (4).
432.عنه عليه السلام: أعجَبُ ما فِي الإِنسانِ قَلبُهُ،ولَهُ مَوادُّ مِنَ الحِكمَةِ وأضدادٌ مِن خِلافِها (5).
433.عنه عليه السلام: الحِكمَةُ شَجَرَةٌ تَنبُتُ فِي القَلبِ وتُثمِرُ عَلَى اللِّسانِ (6).
434.عنه عليه السلام: أرى نورَ الوَحيِ والرِّسالَةِ،وأشُمُّ ريحَ النُّبُوَّةِ،ولَقَد سَمِعتُ رَنَّةَ (رَنَةَ) الشَّيطانِ حينَ نَزَلَ الوَحيُ عَلَيهِ صلى الله عليه و آلهفَقُلتُ:يا رَسولَ اللّهِ،ما هذِهِ الرَّنَّةُ؟فَقالَ:هذَا الشَّيطانُ قَد أيِسَ مِن عِبادَتِهِ،إنَّكَ تَسمَعُ ما أسمَعُ،وتَرى ما أرى،إلاّ أ نَّكَ لَستَ بِنَبِيٍّ،ولكِنَّكَ لَوَزيرٌ،وإنَّكَ لَعَلى خَيرٍ (7).
435.الإمام زين العابدين عليه السلام: ألا إنَّ لِلعَبدِ أربَعَ أعيُنٍ:عَينانِ يُبصِرُ بِهِما أمرَ دينِهِ ودُنياهُ،وعَينانِ يُبصِرُ بِهِما أمرَ آخِرَتِهِ،فَإِذا أرادَ اللّهُ بِعَبدٍ خَيرًا فَتَحَ لَهُ العَينَينِ اللَّتَينِ في قَلبِهِ،فَأَبصَرَ بِهِمَا الغَيبَ في أمرِ آخِرَتِهِ،وإذا أرادَ بِهِ غَيرَ ذلِكَ تَرَكَ القَلبَ بِما فيهِ (8).
436.الإمام الصادق عليه السلام: ما مِن قَلبٍ إلاّ ولَهُ اذُنانِ:عَلى إحداهُما مَلَكٌ مُرشِدٌ،ه.
ص: 162
مى بيند.پس هرگاه خداوند خير بنده اى را بخواهد،دو چشم دلش را مى گشايد تا با آن دو وعده هاى غيبى و نهان را ببيند و به نهان در نهان ايمان آورد.
429.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اگر شيطانها برگرد دلهاى فرزندان آدم نمى چرخيدند،آنها به ملكوت نظر مى كردند.
430.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اگر آلودگى دلهايتان يا پرگويى شما نبود،آنچه را من مى شنوم،مى شنيديد.
431.امام على عليه السلام -در دعا-:خداى من ! به من كمال گسستن از هر چيز به سوى خودت را،ببخش و چشمهاى دلمان را با نور نگريستن به تو روشنى بخش،تا ديدگان دلها،حجابهاى نور را بدرد و به معدن عظمت بپيوندد و روحهاى ما به عزّت قدست بياويزد.
432.امام على عليه السلام: شگفت انگيزترين چيزى كه در انسان هست،دل اوست كه در آن مواد حكمت و مواد متضاد آن قرار دارد.
433.امام على عليه السلام: حكمت،درختى است كه در دل مى رويد و بر زبان ميوه مى دهد.
434.امام على عليه السلام: نور وحى و رسالت را مى بينم و بوى نبوّت به مشامم مى رسد و صداى ناله شيطان را هنگام فرود آمدن وحى شنيدم و از پيامبر پرسيدم:اين ناله چيست؟فرمود:اين شيطان است كه از عبادت خود نااميد شده است.تو آنچه را من مى شنوم،مى شنوى و آنچه را مى بينم،مى بينى؛جز آنكه تو پيامبر نيستى ولى وزيرى و بر نيكى هستى.
435.امام سجاد عليه السلام: آگاه باشيد كه بنده چهار چشم دارد:دو چشم كه امر دين و دنيايش را مى بيند و دو چشم كه كار آخرتش را با آنها مى نگرد.پس هنگامى كه خدا خير بنده اى را مى خواهد،دو چشم دلش را مى گشايد،تا با آنها امور نهان آخرت را بنگرد و اگر جز اين بخواهد،دل را به همان حال خود وا مى گذارد.
436.امام صادق عليه السلام: هيچ دلى نيست جز آنكه دو گوش دارد:بر يكى از آنها
ص: 163
وعَلَى الاُخرى شَيطانٌ مُفَتِّنٌ،هذا يَأمُرُهُ وهذا يَزجُرُهُ،الشَّيطانُ يَأمُرُهُ بِالمَعاصي والمَلَكُ يَزجُرُهُ عَنها،وهُوَ قَولُ اللّهِ عز و جل: «عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِيدٌ * ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّ لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ (1)» (2).
437.عنه عليه السلام: ما مِن مُؤمِنٍ إلاّ ولِقَلبِهِ اذُنانِ في جَوفِهِ:اُذُنٌ يَنفِثُ فيهَا الوَسواسُ الخَنّاسُ،واُذُنٌ يَنفِثُ فيهَا المَلَكُ،فَيُؤَيِّدُ اللّهُ المُؤمِنَ بِالمَلَكِ،فَذلِكَ قَولُهُ: «وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ (3)» (4).
438.عنه عليه السلام: إنَّ لِلقَلبِ اذُ نَينِ،روحُ الإِيمانِ يُسارُّهُ بِالخَيرِ،والشَّيطانُ يُسارُّهُ بِالشَّرِّ،فَأَيُّهُما ظَهَرَ عَلى صاحِبِهِ غَلَبَهُ (5).
439.عنه عليه السلام -لِسُلَيمانَ بنِ خالِد-:يا سُلَيمانُ،إنَّ لَكَ قَلبًا ومَسامِعَ،وإنَّ اللّهَ إذا أرادَ أن يَهدِيَ عَبدًا فَتَحَ مَسامِعَ قَلبِهِ،وإذا أرادَ بِهِ غَيرَ ذلِكَ خَتَمَ مَسامِعَ قَلبِهِ فَلا يَصلُحُ أبَدًا،وهُوَ قَولُ اللّهِ تَعالى: «أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها (6)» . (7)
4/1:المَبدَأُ الأَصلِيُّ لِجَميعِ الإِدراكاتِ
440.الإمام عليّ عليه السلام: القَلبُ مُصحَفُ الفِكرِ (8).
441.عنه عليه السلام: القَلبُ مُصحَفُ البَصَرِ (9).
442.عنه عليه السلام: القَلبُ يَنبوعُ الحِكمَةِ (10).
443.في مُناظَرَةِ الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام أبا شاكِرٍ الدَّيصانِيَ:قالَ أبو شاكِرٍ:...قَد عَلِمتَ أنّا لا نَقبَلُ إلاّ ما أدرَكناهُ بِأَبصارِنا،أو سَمِعناهُ بِآذانِنا،أو ذُقناهُ بِأَفواهِنا،أو شَمَمناهُ بِاُنوفِنا،أو لَمَسناهُ بِبَشَرَتِنا.6.
ص: 164
فرشته اى راهنما و بر ديگرى شيطانى فتنه گر ايستاده است.اين فرمان مى دهد و آن باز مى دارد.شيطان به سرپيچى فرمان مى دهد و فرشته باز مى دارد.اين همان كلام خداوند است:«از راست و چپ نشسته اند.(آدمى) هيچ سخنى را بر زبان نمى آورد،مگر اينكه مراقبى آماده نزد او حاضر است»
437.امام صادق عليه السلام: هيچ مؤمنى نيست جز آنكه در درون دلش دو گوش است:گوشى كه وسواس خنّاس در آن زمزمه مى كند و گوشى كه فرشته در آن مى دمد،پس خداوند مؤمن را با فرشته تأييد مى كند و اين همان گفته خداوند است:«آنها را با روحى از خود تأييد نمود».
438.امام صادق عليه السلام: براى دل دو گوش است:روح ايمان خير را نجوا مى كند و شيطان شرّ را،پس هر كدام بر ديگرى چيره شود بر دل مسلط گردد.
439.امام صادق عليه السلام -خطاب به سليمان بن خالد-:اى سليمان! براى تو دلى و گوشهايى است.خداوند هرگاه اراده كند كه بنده اى را هدايت كند،گوشهاى دلش را مى گشايد و هرگاه جز اين بخواهد،گوشهاى دلش را مى بندد و ديگر هيچ گاه صالح نشود.اين همان كلام خداوند متعال است:«يا چنين است كه بر دلهايشان قفل هايى است؟».
ر.ك:ص 157 ح 415/و 4/1.
440.امام على عليه السلام: دل دفتر انديشه است.
441.امام على عليه السلام: دل دفتر ديده است.
442.امام على عليه السلام: دل سرچشمه حكمت است.
443.در مناظره امام صادق عليه السلام با ابو شاكر ديصانى:ابو شاكر گفت:...دانستى كه ما جز آنچه را با چشمهايمان ادراك مى كنيم يا با گوشهايمان مى شنويم يا با دهانهايمان مى چشيم يا با بينيهايمان احساس مى كنيم يا با پوستهايمان
ص: 165
فَقالَ أبو عَبدِاللّهِ عليه السلام:ذَكَرتَ الحَواسَّ الخَمسَ وهِيَ لا تَنفَعُ فِي الاِستِنباطِ إلاّ بِدَليلٍ،كَما لا تُقطَعُ الظُّلمَةُ بِغَيرِ مِصباحٍ (1).
444.الإمام الصادق عليه السلام -في بَيانِ مُناظَرَتِهِ الطَّبيبَ الهِندِيَّ-:قالَ:أخبِرني بِمَ تَحتَجُّ في مَعرِفَةِ رَبِّكَ الَّذي تَصِفُ قُدرَتَهُ ورُبوبِيَّتَهُ،وإنَّما يَعرِفُ القَلبُ الأَشياءَ كُلَّها بِالدَّلالاتِ الخَمسِ الَّتي وَصَفتُ لَكَ؟
قُلتُ:بِالعَقلِ الَّذي في قَلبي،والدَّليلِ الَّذي أحتَجُّ بِهِ في مَعرِفَتِهِ...
أمّا إذا أبَيتَ إلاَّ الجَهالَةَ،وزَعَمتَ أنَّ الأَشياءَ لا يُدرَكُ إلاّ بِالحَواسِّ،فَإِنّي اخبِرُكَ أنَّهُ لَيسَ لِلحَواسِّ دَلالَةٌ عَلَى الأَشياءِ،ولا فيها مَعرِفَةٌ إلاّ بِالقَلبِ،فَإِنَّهُ دَليلُها ومُعَرِّفُهَا الأَشياءَ الَّتي تَدَّعي أنَّ القَلبَ لا يَعرِفُها إلاّ بِها (2).
445.الإمام الرضا عليه السلام: إنَّ كُلَّ ما أوجَدَتكَ الحَواسُّ فَهُوَ مَعنًى مُدرَكٌ لِلحَواسِّ،وكُلُّ حاسَّةٍ تَدُلُّ عَلى ما جَعَلَ اللّهُ عز و جل لَها في إدراكِها،والفَهمُ مِنَ القَلبِ بِجَميعِ ذلِكَ كُلِّهِ (3).ي.
ص: 166
لمس مى كنيم،چيز ديگرى را نمى پذيريم.امام صادق عليه السلام در پاسخ فرمود:حواس پنجگانه را ياد كردى و حال آنكه آنها جز با راهنما قادر به استنباط نيستند؛همان گونه كه تاريكى جز با چراغ شكافته نگردد.
444.امام صادق عليه السلام -در نقل مناظره اش با پزشك هندى-:به من گفت:به چه چيز در شناخت پروردگارت كه قدرت و ربوبيّت او را توصيف مى كنى احتجاج مى كنى،در حالى كه دل همه اشيا را با حواس پنجگانه كه برايت گفتم درك مى كند؟گفتم:با خردى كه در دلم جاى دارد و دليلى كه در شناخت او بدان احتجاج مى كنم؛...ولى اگر بر نادانى پافشارى كنى و بپندارى كه اشيا تنها از راه حواس درك مى شوند،پس به تو مى گويم كه حواس هيچ دلالتى بر اشيا ندارند و شناخت جز با دل نيست؛زيرا دل راهنما و شناسنده اشيا به حواس است.اشيايى كه تو ادعا مى كنى،دل جز به وسيله حواس آنها را نمى شناسد.
445.امام رضا عليه السلام: هر چه را حواس براى تو مى يابند،معنايى درك شده براى حواس است و هر حسّى بر آنچه خداى عز و جل براى ادراكش قرار داده،دلالت مى كند.و فهم همه اينها با دل است.
ص: 167
از آيات و رواياتى كه در اين فصل گذشت،معلوم مى شود كه در انسان سه مبدأ براى معرفت وجود دارد كه معارف و آگاهيهاى او به يكى از اين مبادى باز مى گردد:
1 حسّ
حواسّ ظاهر روزنه هايى هستند كه شناختهاى آغازين از هستى مربوط به آنهاست.اگر هر يك از اين روزنه ها مسدود شود،شناخت ويژه آن،از انسان سلب مى گردد؛همچنانكه گفته شده است:«من فقد حسّا فقد علما؛هركس حسّى را از دست بدهد،دانشى را از دست داده است».
2 عقل
عقل عبارت است از مركز شعور و ادراكى كه وظيفه آن تركيب،تجزيه،انتزاع،تعميم و تعميق مفاهيمى است كه از طريق حواس به آن منتقل مى شود.
3 قلب
كلمه قلب در چهار معنى به كار رفته است:1 تلمبه خون، (1)2 عقل (2)،
ص: 168
3 مركز معارف شهودى، (1)4 روح (2).در مباحث معرفت شناسى هنگامى كه قلب در كنار عقل به عنوان يكى از مبادى معرفت مطرح مى شود،مقصود معناى سوم يعنى مركز معارف شهودى است.
نكته مهمى كه در بخش چهارم از اين فصل مورد توجه قرار گرفته،آن است كه مبدأ و مصدر اصلى همه ادراكات و احساسات انسان،روح اوست و مبادى سه گانه معرفت حس،عقل و قلب در واقع به منزله راههايى است كه روح از طريق آنها با هستى ارتباط برقرار مى كند.بنابراين وقتى كه قلب در معناى دوم و يا سوم به كار مى رود،در واقع در بُعدى از ابعاد خود يا مرتبه اى از مراتب خويش به كار رفته است (3). .
ص: 169
الفصل الثّاني:أسبابُ المَعارِفِ العَقلِيَّةِ:
1/2:التَّفَكُّر:الكتاب
«وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ (1)».
«فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ (2)».
«كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (3)».
«إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (4)».
«لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ (5)».
«وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ (6)».
الحديث
446.الإمام عليّ عليه السلام: لا عِلمَ كَالتَّفَكُّرِ (7).
ص: 170
قرآن
«در آفرينش آسمانها و زمين مى انديشند».
«پس ماجرا را بازگوكن شايد كه آنها بينديشند».
«بدينگونه نشانه ها (ى خود) را تفصيل مى دهيم؛براى قومى كه مى انديشند».
«در اين [امر] براى قومى كه تفّكر مى كنند،نشانه هايى است».
«تا آنچه را كه به سوىِ آنها نازل شده است،براى مردم بيان كنى و شايد ايشان بينديشند».
«ما آن مثالها را براى مردم مى زنيم،باشد كه بينديشند».
حديث
446.امام على عليه السلام: دانشى مانند تفكر نيست.
ص: 171
447.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ التَّفَكُّرَ حَياةُ قَلبِ البَصيرِ (1).
448.الإمام عليّ عليه السلام: الفِكرُ يَهدي (2).
449.عنه عليه السلام: الفِكرُ إحدَى الهِدايَتَينِ (3).
450.عنه عليه السلام: الفِكرُ يوجِبُ الاِعتِبارَ،ويُؤمِنُ العِثارَ،ويُثمِرُ الاِستِظهارَ (4).
451.عنه عليه السلام: الفِكرُ مِرآةٌ صافِيَةٌ (5).
452.عنه عليه السلام: الفِكرَةُ نورٌ،والغَفلَةُ ضَلالَةٌ (6).
453.عنه عليه السلام: الفِكرُ يُفيدُ الحِكمَةَ (7).
454.عنه عليه السلام: فِكرُ العاقِلِ هِدايَةٌ (8).
455.عنه عليه السلام: فِكرُكَ يَهديكَ إلَى الرَّشادِ (9).
456.عنه عليه السلام: مَن أكثَرَ الفِكرَ فيما تَعَلَّمَ أتقَنَ عِلمَهُ وفَهِمَ ما لَم يَكُن يَفهَم (10).
457.عنه عليه السلام: مَن تَفَكَّرَ أبصَرَ (11).
458.عنه عليه السلام: مَن فَكَّرَ أبعَدَ العَواقِبَ (12).
459.عنه عليه السلام: مَن طالَت فِكرَتُهُ حَسُنَت بَصيرَتُهُ (13).
460.عنه عليه السلام: مَن فَهِمَ عَلِمَ غَورَ العِلم (14).
461.عنه عليه السلام: تَفَكُّرُكَ يُفيدُكَ الاِستِبصارَ ويَكسِبُكَ الاِعتِبارَ (15).
462.عنه عليه السلام: لا بَصيرَةَ لِمَن لا فِكرَ لَهُ (16).
463.عنه عليه السلام: لا تُخلِ نَفسَكَ مِن فِكرَةٍ تَزيدُكَ حِكمَةً،وعِبرَةٍ تُفيدُكَ عِصمَةً (17).
464.عنه عليه السلام: لِقاحُ العِلمِ التَّصَوُّرُ والفَهم (18).23
ص: 172
447.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: تفكّر مايه زندگانى دل بيناست.
448.امام على عليه السلام: انديشه ره مى نمايد.
449.امام على عليه السلام: انديشه يكى از دو هدايت است.
450.امام على عليه السلام: انديشه مايه عبرت گرفتن است و از لغزش ايمن مى سازد و پشت گرمى مى آورد.
451.امام على عليه السلام: انديشه آينه اى بى زنگار است.
452.امام على عليه السلام: انديشه روشنايى و غفلت،گمراهى است.
453.امام على عليه السلام: انديشه مفيد حكمت است.
454.امام على عليه السلام: انديشه خردمند،هدايت است.
455.امام على عليه السلام: انديشه ات تو را به راه راست هدايت مى كند.
456.امام على عليه السلام: هر كه در آنچه فرا مى گيرد بسيار بينديشد،دانش خود را استوار ساخته و آنچه را نفهميده مى فهمد.
457.امام على عليه السلام: آنكه بينديشد به بينش مى رسد.
458.امام على عليه السلام: آنكه بينديشد از فرجام [بد] دور گردد.
459.امام على عليه السلام: آنكه انديشه اش طولانى شود،بينشش نيكو گردد.
460.امام على عليه السلام: آنكه نيك دريابد،ژرفاى دانش را بداند.
461.امام على عليه السلام: تفكرت برايت بينش مى آورد و مايه عبرت گرفتن تو مى گردد.
462.امام على عليه السلام: آنكه انديشه ندارد بينش ندارد.
463.امام على عليه السلام: خود را از انديشه اى كه مايه فزونى حكمتت گردد و عبرتى كه مايه حفظ تو شود،تهى مدار.
464.امام على عليه السلام: بارورى دانش،تصور و فهم است.
ص: 173
465.عنه عليه السلام: العِلمُ بِالفَهم (1).
466.عنه عليه السلام: الفَهمُ آيَةُ العِلم (2).
467.عنه عليه السلام: الفَضائِلُ أربَعَةُ أجناسٍ:أحَدُهَا الحِكمَةُ،وقِوامُها فِي الفِكرَةِ (3).
468.عنه عليه السلام: رَحِمَ اللّهُ امرَأً تَفَكَّرَ فَاعتَبَرَ،واعتَبَرَ فَأَبصَرَ (4).
469.عنه عليه السلام: كَفى بِالفِكرِ رُشدًا (5).
470.عنه عليه السلام: رَأسُ الاِستِبصارِ الفِكرَةُ (6).
471.عنه عليه السلام: أفكِر تَستَبصِر (7).
472.الإمام الحسن عليه السلام: عَلَيكُم بِالفِكرِ،فَإِنَّهُ حَياةُ قَلبِ البَصيرِ،ومَفاتيحُ أبوابِ الحِكمَةِ (8).
2/2:التَّعَلُّم:الكتاب
«اَلَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ (9)».
الحديث
473.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّمَا العِلمُ بِالتَّعَلُّم (10).
474.الإمام عليّ عليه السلام: مَن لَم يَتَعَلَّم لَم يَعلَم (11).
475.عنه عليه السلام: مَن تَعَلَّمَ عَلِم (12).
476.عنه عليه السلام: بِالتَّعَلُّمِ يُنالُ العِلم (13).18
ص: 174
465.امام على عليه السلام: دانش فهم است.
466.امام على عليه السلام: فهم نشانه دانش است.
467.امام على عليه السلام: فضيلتها چهارگونه اند:يكى از آنها حكمت است كه قوام آن انديشه است.
468.امام على عليه السلام: خداى رحمت كند مردى را كه انديشيد،پس عبرت گرفت و عبرت گرفت،پس بينش يافت.
469.امام على عليه السلام: براى هدايت،انديشيدن بس است.
470.امام على عليه السلام: اساس بينش انديشه است.
471.امام على عليه السلام: بينديش تا بينش يابى.
472.امام حسن عليه السلام: همواره بينديشيد كه آن مايه زندگانى دل بينا و كليد درهاى حكمت است.
قرآن
«آنكه با قلم آموخت،آنچه را آدمى نمى دانست به وى آموخت».
حديث
473.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانش به آموزش است.
474.امام على عليه السلام: آنكه نياموخت ندانست.
475.امام على عليه السلام: آنكه آموخت دانست.
476.امام على عليه السلام: با آموختن،دانش حاصل مى گردد.
ص: 175
477.عنه عليه السلام: تَعَلَّم تَعلَم،وتَكَرَّم تُكرَم (1).
478.عنه عليه السلام: اسمَع تَعلَم،واصمُت تَسلَم (2).
479.عنه عليه السلام: مَنِ استَرشَدَ عَلِم (3).
480.الإمام الصادق عليه السلام: دِراسَةُ العِلمِ لِقاحُ المَعرِفَةِ (4).
481.الإمام الكاظم عليه السلام: العِلمُ بِالتَّعَلُّمِ،والتَّعَلُّمُ بِالعَقلِ يُعتَقَدُ،ولا عِلمَ إلاّ مِن عالِمٍ رَبّانِيٍّ،ومَعرِفَةُ العِلمِ بِالعَقلِ (5).
3/2:العِبرَة:الكتاب
«أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ (6)».
«قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (7)».
الحديث
482.ابنُ دينار: أوحَى اللّهُ إلى موسى عليه السلام:أنِ اتَّخِذ نَعلَينِ مِن حَديدٍ وعَصًا،ثُمَّ سِح فِي الأَرضِ،فَاطلُبِ الآثارَ والعِبَرَ،حَتّى تَحفُوَ النَّعلانِ وتَنكَسِرَ العَصا (8).
483.الإمام عليّ عليه السلام: مَنِ اعتَبَرَ أبصَرَ،ومَن أبصَرَ فَهِمَ،ومَن فَهِمَ عَلِم (9).
484.عنه عليه السلام: مَنِ اعتَبَرَ بِعَقلِهِ استَبانَ (10).6.
ص: 176
477.امام على عليه السلام: بياموز تا بدانى و گرامى بدار تا گرامى داشته شوى.
478.امام على عليه السلام: بشنو تا بدانى و ساكت شو تا سالم بمانى.
479.امام على عليه السلام: آنكه راه جويد،دانا شود.
480.امام صادق عليه السلام: درس و فراگيرى دانش،مايه بارورى شناخت است.
481.امام كاظم عليه السلام: دانش به آموزش است و آموزش به خردورزى گره خورده است و دانشى نيست جز از عالم ربّانى و شناخت دانش با خرد است.
قرآن
«آيا در زمين گردش نكرده اند تا دلهايى داشته باشند كه با آن بينديشند يا گوشهايى كه با آن بشنوند.آرى [تنها] ديدگان نابينا نمى شوند،بلكه دلهايى كه در سينه ها هست نيز نابينا مى شود».
«بگو در زمين گردش كنيد و بنگريد خداوند چگونه آفرينش را آغاز كرده است.سپس نشأة آخرت را پديد مى آورد؛بى گمان خداوند بر هر كارى تواناست».
حديث
482.ابن دينار: خداوند به موسى عليه السلام وحى كرد كه دو كفش و عصاى آهنين برگير و آنگاه در زمين سياحت كن و آثار و عبرتها را بجوى؛تا آنكه كفشها پاره و عصا شكسته شود.
483.امام على عليه السلام: آنكه عبرت اندوزد،بينا شود و آنكه بينا شود،دريابد و آنكه دريابد،بداند.
484.امام على عليه السلام: آنكه با خردش عبرت گيرد،نيك بشناسد.
ص: 177
485.عنه عليه السلام: رَحِمَ اللّهُ امرَأً تَفَكَّرَ فَاعتَبَرَ،واعتَبَرَ فَأَبصَرَ (1).
486.عنه عليه السلام: دَوامُ الاِعتِبارِ يُؤَدّي إلَى الاِستِبصارِ،ويُثمِرُ الاِزدِجارَ (2).
487.عنه عليه السلام: في كُلِّ اعتِبارٍ استِبصارٌ (3).
488.عنه عليه السلام: الاِعتِبارُ يَقودُ إلَى الرَّشادِ (4).
489.عنه عليه السلام: الاِعتِبارُ يُفيدُكَ الرَّشادَ (5).
490.الإمام الصادق عليه السلام: العِبرَةُ تورِثُ ثَلاثَةَ أشياءَ:العِلمَ بِما يُعمَلُ،والعَمَلَ بِما يُعلَمُ،وعِلمَ ما لَم يُعلَم (6).
491.مِمّا يُنسَبُ إلَى الإِمامِ عَلِيٍّ عليه السلام:
تَغَرَّب عَنِ الأَوطانِ في طَلَبِ العُلى *** وسافِر فَفِي الأَسفارِ خَمسُ فَوائِدِ
تَفَرُّجُ هَمٍّ واكتِسابُ مَعيشَةٍ وعِلمٌ وآدابٌ وصُحبَةُ ماجِدِ (7)
4/2:التَّجرِبَة
492.الإمام عليّ عليه السلام: العَقلُ عَقلانِ:عَقلُ الطَّبعِ،وعَقلُ التَّجرِبَةِ،وكِلاهُما يُؤَدِّي المَنفَعَةَ (8).
493.عنه عليه السلام: فِي التَّجارِبِ عِلمٌ مُستَأنَفٌ (9).
494.عنه عليه السلام: التَّجارِبُ عِلمٌ مُستَفادٌ (10).6.
ص: 178
485.امام على عليه السلام: خداى بيامرزد كسى را كه انديشيد و عبرت گرفت و عبرت اندوخت و بينا شد.
486.امام على عليه السلام: استمرار عبرت اندوزى به بينش مى انجامد و خوددارى (از زشتيها) را نتيجه مى دهد.
487.امام على عليه السلام: در هر عبرت اندوزى بينشى است.
488.امام على عليه السلام: عبرت اندوزى به راه راست مى كشاند.
489.امام على عليه السلام: عبرت اندوزى رشد و هدايتت مى بخشد.
490.امام صادق عليه السلام: عبرت اندوزى سه نتيجه دارد:دانستن آنچه مى كند و انجام آنچه مى داند و دانستن آنچه نمى داند.
491.امام على عليه السلام: -در اشعار منسوب به ايشان عليه السلام-:
در پى سرفرازى از وطنها دل بركن *** و راه سفر در پيش گير كه در سفر پنج بهره است
برطرف شدن اندوه و به دست آوردن هزينه زندگى و دانش و ادب و مصاحبت بزرگان
492.امام على عليه السلام: عقل دو گونه است:عقل طبيعى و عقل تجربى و هردو سود بخش اند.
493.امام على عليه السلام: در تجربه ها دانشى تازه است.
494.امام على عليه السلام: تجربه ها دانشى قابل استفاده اند.
ص: 179
5/2:مَعرِفَةُ الأَضدادِ
495.الإمام عليّ عليه السلام: الحَمدُ للّهِ ِ المُلهِمِ عِبادَهُ حَمدَهُ،وفاطِرِهِم عَلى مَعرِفَةِ رُبوبِيَّتِهِ،الدّالِّ عَلى وُجودِهِ بِخَلقِهِ،وبِحُدوثِ خَلقِهِ عَلى أزَلِهِ،وبِاشتِباهِهِم عَلى أن لا شَبَهَ لَهُ (1).
496.عنه عليه السلام -في وصف اللّه سُبحانَهُ-:بِتَشعيرِهِ المَشاعِرَ عُرِفَ أن لا مَشعَرَ لَهُ،وبِتَجهيرِهِ الجَواهِرَ عُرِفَ أن لا جَوهَرَ لَهُ،وبِمُضادَّتِهِ بَينَ الأَشياءِ عُرِفَ أن لا ضِدَّ لَهُ،وبِمُقارَنَتِهِ بَينَ الأَشياءِ عُرِفَ أن لا قَرينَ لَهُ (2).
497.عنه عليه السلام -أيضًا-:الحَمدُ للّهِ ِ...الدّالِّ عَلى قِدَمِهِ بِحُدوثِ خَلقِهِ،وبِحُدوثِ خَلقِهِ عَلى وُجودِهِ،وبِاشتِباهِهِم عَلى أن لا شَبَهَ لَهُ (3).
498.عنه عليه السلام: اعلَموا أنَّكُم لَن تَعرِفُوا الرُّشدَ حَتّى تَعرِفُوا الَّذي تَرَكَهُ،ولَم تَأخُذوا بِميثاقِ الكِتابِ حَتّى تَعرِفُوا الَّذي نَقَضَهُ،ولَن تَمَسَّكوا بِهِ حَتّى تَعرِفُوا الَّذي نَبَذَهُ،ولَن تَتلُوا الكِتابَ حَقَّ تِلاوَتِهِ حَتّى تَعرِفُوا الَّذي حَرَّفَهُ،ولَن تَعرِفُوا الضَّلالَةَ حَتّى تَعرِفُوا الهُدى،ولَن تَعرِفُوا التَّقوى حَتّى تَعرِفُوا الَّذي تَعَدّى (4).
499.عنه عليه السلام: إنَّما يُعرَفُ قَدرُ النِّعَمِ بِمُقاساةِ ضِدِّها (5).9.
ص: 180
495.امام على عليه السلام: سپاس خدايى را كه ستايش خود را به بندگانش الهام فرمود و آنها را بر شناخت ربوبيّت خود چنان سرشت كه از آفرينشش به وجودش و از نو شدن خلقتش به قدمتش و از همسانى آفريده ها به بى همتايى وى پى ببرند.
496.امام على عليه السلام -در توصيف خداى سبحان-:از ادراك آفرينى او دانسته شد كه از ادراك بى نياز است و از جوهر آفرينى او دانسته شد كه جوهرى ندارد و از نهادن تضاد ميان اشيا دانسته شد كه خود ضدى ندارد و از مقارنه اى كه ميان چيزها برقرار كرد،دانسته شد كه قرينى ندارد.
497.امام على عليه السلام: سپاس خدايى را كه نو بودن آفرينش بر قدمت او و حدوث خلقت بر وجود او و همسانى آفريده ها بر بى همتايى او دلالت دارد.
498.امام على عليه السلام: بدانيد كه راه را نخواهيد شناخت،تا آنكه رهاكننده اش را بشناسيد و پيمان با قرآن را استوار نساخته ايد،تا آنكه ناقضش را بشناسيد و به آن چنگ نزده ايد،تا آنكه واگذارنده اش را بشناسيد و حقّ تلاوت قرآن را ادا نكرده ايد،تا آنكه تحريف كننده اش را بشناسيد و گمراهى را نشناسيد،تا آنكه هدايت را بشناسيد و تقوا را نخواهيد شناخت،تا آنكه تجاوزگر را بشناسيد.
499.امام على عليه السلام: ارزش نعمتها تنها از سنجش با ضدشان شناخته مى شود.
ص: 181
الفصل الثّالث:أسبابُ المَعارِفِ القَلبِيَّةِ:
1/3:الوَحي:الكتاب
«عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى(1)».
«وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ (2)».
«يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ (3)».
«وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتابِ وَ الْحِكْمَةِ يَعِظُكُمْ بِهِ وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ (4)».
الحديث
500.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: العِلمُ ميراثي وميراثُ الأَنبِياءِ قَبلي (5).ئ.
ص: 182
قرآن
«[ فرشته ] نيرومند به او آموخت».
«آنچه را نمى دانستى به تو آموخت».
«آنچه را نمى دانستيد به شما آموخت».
«نعمت خدا را بر خود و آنچه را كه از كتاب و حكمت بر شما نازل كرده و به وسيله آن به شما اندرز مى دهد،به ياد آوريد و از خدا پروا داشته باشيد و بدانيد كه خداوند بر هر چيزى داناست».
حديث
500.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانش،ميراث من و پيامبران پيش از من است.
ص: 183
501.عنه صلى الله عليه و آله: إنّا أهلُ بَيتِ شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ،ومَوضِعِ الرِّسالَةِ،ومُختَلَفِ المَلائِكَةِ،وبَيتِ الرَّحمَةِ،ومَعدِنِ العِلم (1).
502.عنه صلى الله عليه و آله: إذَا التَبَسَت عَلَيكُمُ الفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيلِ المُظلِمِ فَعَلَيكُم بِالقُرآنِ...لَهُ ظَهرٌ وبَطنٌ فَظاهِرُهُ حُكمٌ وباطِنُهُ عِلمٌ...فيهِ مَصابيحُ الهُدى ومَنارُ الحِكمَةِ،ودَليلٌ عَلَى المَعرِفَةِ لِمَن عَرَفَ الصِّفَةَ (2).
503.عنه صلى الله عليه و آله -في وَصفِ القُرآنِ-:مَنِ ابتَغَى العِلمَ في غَيرِهِ أضَلَّهُ اللّهُ (3).
504.الإمام عليّ عليه السلام: القُرآنُ أفضَلُ الهِدايَتَينِ (4).
505.عنه عليه السلام -في وَصفِ قُدرَةِ اللّهِ سُبحانَهُ-:هُوَ الَّذي أسكَنَ الدُّنيا خَلقَهُ،وبَعَثَ إلَى الجِنِّ والإِنسِ رُسُلَهُ،لِيَكشِفوا لَهُم عَن غِطائِها (5).
506.عنه عليه السلام: كَلامُ اللّهِ شِفاءٌ (6).
507.عنه عليه السلام: تَعَلَّمُوا القُرآنَ فَإِنَّهُ أحسَنُ الحَديثِ،وتَفَقَّهوا فيهِ فَإِنَّهُ رَبيعُ القُلوبِ،واستَشفوا بِنورِهِ فَإِنَّهُ شِفاءُ الصُّدورِ (7)
508.عنه عليه السلام -في وَصفِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله-:سِراجٌ لَمَعَ ضَوؤُهُ،وشِهابٌ سَطَعَ نورُهُ،وزَندٌ بَرَقَ لَمعُهُ (8).
509.عنه عليه السلام -في صِفَةِ القُرآنِ-:هُوَ رَبيعُ القُلوبِ ويَنابيعُ العِلمِ،وهُوَ الصِّراطُ المُستَقيمُ،هُوَ هُدًى لِمَنِ ائتَمَّ بِهِ (9).
510.الإمام الصادق عليه السلام: في كِتابِ اللّهِ نَجاةٌ مِنَ الرَّدى،وبَصيرَةٌ مِنَ العَمى،ودَليلٌ إلَى الهُدى (10).
511.عنه عليه السلام: إنَّ اللّهَ عز و جل أنزَلَ فِي القُرآنِ تِبيانًا لِكُلِّ شَيءٍ،حَتّى واللّهِ ما تَرَكَ شَيئًاّ.
ص: 184
501.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: ما اهل بيت درخت نبوّت و موضع رسالت و محل آمد و شد فرشتگان و خانه رحمت و كان دانش هستيم.
502.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هنگامى كه فتنه ها چون پاره هاى شب تار بر شما مشتبه شود،به قرآن روى بياوريد....براى قرآن ظاهرى و باطنى است.ظاهر آن حكمت و باطن آن دانش است.در آن چراغهاى هدايت و نور حكمت و راهنماى معرفت است؛براى كسى كه ويژگى اش را شناخت.
503.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله -در توصيف قرآن-:هر كس دانش را در غير قرآن بجويد،خداوند گمراهش كند.
504.امام على عليه السلام: قرآن برترين دو هدايت است.
505.امام على عليه السلام: -در توصيف قدرت خداى سبحان-:اوست كه آفريده هايش را در دنيا ساكن كرد و پيامبرانش را به سوى جن و انس فرستاد،تا برايشان پرده از دنيا برگيرند.
506.امام على عليه السلام: كلام خداوند شفاست.
507.امام على عليه السلام: قرآن را فراگيريد كه بهترين سخن است و در آن تفقّه كنيد كه بهار دلهاست و از روشنى آن شفا بجوييد كه شفاى سينه هاست.
508.امام على عليه السلام: در توصيف پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چراغى پرتو افشان و شهابى درخشان و آتش زنه اى نور افشان بود.
509.امام على عليه السلام: در توصيف قرآن :بهار دلها و چشمه هاى دانش است و آن است راه مستقيم،آن است مايه هدايت كسى كه آن را پيشواى خود قرار دهد.
510.امام صادق عليه السلام: در كتاب خدا،نجات از هلاكت و بينايى از كورى و رهنمونى به سوى هدايت است.
511.امام صادق عليه السلام: خداى عز و جل قرآن را بيانگر هر چيزى فرستاد.به خدا سوگند از هيچ چيزى كه بنده بدان نياز داشت،فروگذار نكرد.به خدا سوگند،بنده اى
ص: 185
يَحتاجُ إلَيهِ العَبدُ،حَتّى واللّهِ ما يَستَطيعُ عَبدٌ أن يَقولَ:لَو كانَ فِي القُرآنِ هذا،إلاّ وقَد أنزَلَهُ اللّهُ فيهِ ! (1)
512.عنه عليه السلام: كانَ في وَصِيَّةِ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام لِأَصحابِهِ:اِعلَموا أنَّ القُرآنَ هُدَى اللَّيلِ والنَّهارِ،ونورُ اللَّيلِ المُظلِمِ عَلى ما كانَ مِن جُهدٍ وفاقَةٍ (2).
513.عَبدُ الأَعلى: قُلتُ لِأَبي عَبدِاللّهِ عليه السلام:أصلَحَكَ اللّهُ،هَل جُعِلَ فِي النّاسِ أداةٌ يَنالونَ بِهَا المَعرِفَةَ؟فَقالَ:لا،قُلتُ:فَهَل كُلِّفُوا المَعرِفَةَ؟قالَ:لا،عَلَى اللّهِ البَيانُ «لا يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاّ وُسْعَها (3)» ،و «لا يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاّ ما آتاها (4)» . (5)
2/3:الإِلهام:الكتاب
«فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنّا عِلْماً (6)».
«وَ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَ لا تَخافِي وَ لا تَحْزَنِي إِنّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ (7)».
الحديث
514.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إذا أرادَ اللّهُ بِعَبدٍ خَيرا فَقَّهَهُ فِي الدّينِ وألهَمَهُ رُشدَهُ (8).
515.عنه صلى الله عليه و آله: سَأَلتُ جَبرَئيلَ عَن عِلمِ الباطِنِ،فَقالَ:سَأَلتُ اللّهَ عز و جل عَن عِلمِ الباطِنِ،فَقالَ:هُوَ سِرٌّ بَيني وبَينَ أحبابي و أولِيائيو أصفِيائي،اُودِعُهُ في قُلوبِهِم،د.
ص: 186
نمى تواند بگويد:«اگر اين در قرآن آمده بود...»مگر آنكه خدا آن را در قرآن فرو فرستاده است.
512.امام صادق عليه السلام: در سفارش امير مؤمنان به يارانش آمده است:بدانيد كه قرآن هدايت شب و روز و روشنايى شب تيره با همه رنج و تنگيش است.
513.عبدالاعلى: به امام صادق عليه السلام عرض كردم:خداوند به صلاحت دارد.آيا مردم ابزارى دارند تا با آن به شناخت برسند؟حضرت فرمود:نه.گفتم:پس آيا مكلّف به شناخت هستند؟گفت:نه،بيان بر خداوند است «خدا هيچ نفسى را جز به اندازه توانش،تكليف نمى كند» و«خدا هيچ نفسى را جز به اندازه آنچه به او داده است،تكليف نمى كند.».
ر.ك:ص 257«قرآن».
قرآن
«پس بنده اى از بندگان ما را يافتند كه از جانب خود به او رحمتى عطا كرده و از نزد خود بدو دانشى آموخته بوديم».
«به مادر موسى وحى كرديم كه:«او را شير ده و چون بر او بيمناك شدى،او را در دريا بينداز و مترس و اندوه مدار كه ما او را به تو بر مى گردانيم و از زمره پيامبرانش قرار مى دهيم.»
حديث
514.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه خداوند خير بنده اى بخواهد،او را در دين آگاه مى كند و راه راست را به او نشان مى دهد.
515.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: درباره علم باطن از جبرئيل پرسيدم.گفت:از خداى عز و جل،علم باطن را پرسيدم،فرمود:آن رازى ميان من و دوستان و اوليا و برگزيدگان
ص: 187
لايَطَّلِعُ عَلَيهِ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ ولا نَبِيٌّ مُرسَلٌ (1).
516.عنه صلى الله عليه و آله: عِلمُ الباطِنِ سِرٌّ مِن سِرِّ اللّهِ عز و جل وحُكمٌ مِن حُكمِ اللّهِ،يَقذِفُهُ في قُلوبِ مَن يَشاءُ مِن أولِيائِهِ (2).
517.عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ مِنَ العِلمِ كَهَيئَةِ المَكنونِ لايَعلَمُهُ إلاَّ العُلَماءُ بِاللّهِ،فَإِذا نَطَقوا بِهِ لا يُنكِرُهُ إلاّ أهلُ الغِرَّةِ بِاللّهِ عز و جل (3).
518.الإمام عليّ عليه السلام: مِن خَزائِنِ الغَيبِ تَظهَرُ الحِكمَةُ (4).
519.الإمام الصادق عليه السلام -في قَولِ اللّهِ عز و جل: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ» -: (5)يَحولُ بَينَهُ وبَينَ أن يَعلَمَ أنَّ الباطِلَ حَقٌّ. (6)
520.الإمام الكاظم عليه السلام: ...ومَن لَم يَعقِل عَنِ اللّهِ لَم يَعقِد قَلبَهُ عَلى مَعرِفَةٍ ثابِتَةٍ يُبصِرُها ويَجِدُ حَقيقَتَها في قَلبِهِ (7).
521.الإمام الرضا عليه السلام: إنَّ العَبدَ إذَا اختارَهُ اللّهُ عز و جل لاُِمورِ عِبادِهِ شَرَحَ صَدرَهُ لِذلِكَ،وأودَعَ قَلبَهُ يَنابيعَ الحِكمَةِ،وألهَمَهُ العِلمَ إلهامًا (8).
522.البَزَنطِيّ: قُلتُ لِأَبِي الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام:لِلنّاسِ فِي المَعرِفَةِ صُنعٌ؟قالَ:لا،قُلتُ:لَهُم عَلَيها ثَوابٌ؟قالَ:يَتَطَوَّلُ عَلَيهِم بِالثَّوابِ كَما يَتَطَوَّلُ عَلَيهِم بِالمَعرِفَةِ (9).
523.الحارِثُ بنُ المُغيرَة: قُلتُ لِأَبي عَبدِاللّهِ عليه السلام:ما عِلمُ عالِمِكُم،أجُملَةٌ يُقذَفُ في قَلبِهِ أو يُنكَتُ في اذُنِهِ؟فَقالَ:وَحيٌ كَوَحيِ امِّ موسى (10).7.
ص: 188
من است كه در دلهايشان مى نهم و نه فرشته اى مقرّب و نه پيامبرى فرستاده شده بر آن آگاه نشوند.
516.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: علم باطن،رازى از رازهاى خداى عز و جل و حكمتى از حكمتهاى الهى است كه در دلهاى هر يك از اولياى خود كه بخواهد مى گذارد.
517.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: گونه اى دانش نهانى است كه آن را جز دانايان به خدا ندانند،پس هرگاه بدان لب بگشايند،جز مغروران به خداى عز و جل،آن را انكار نكنند.
518.امام على عليه السلام: از گنجينه هاى نهان،حكمت آشكار مى شود.
519.امام صادق عليه السلام -درباره گفته خداى عز و جل«بدانيد كه خداوند ميان انسان و دلش جدايى مى اندازد»فرمود:-ميان او و حقّ انگاشتن باطل،جدايى مى اندازد.
520.امام كاظم عليه السلام و آنكه از خداوند فرا نگيرد،دلش را به شناخت استوارى كه مايه بينش وى و يافتن حقيقت آن در دل باشد،نبسته است.
521.امام رضا عليه السلام: هرگاه خداوند بنده اى را براى كارهاى بندگانش برگزيند،سينه اش را براى آن گشاده سازد و چشمه هاى حكمت را در دلش به وديعت نهد و دانش را به او الهام كند.
522.بزنطى: به امام رضا عليه السلام عرض كردم:آيا مردم در شناخت نقشى دارند؟فرمود:نه.گفتم:برايشان بر آن پاداشى هست؟فرمود:خداوند به آنان پاداش مى بخشد؛همان گونه كه شناخت را بديشان مى بخشد.
523.حارث بن مغيرة: به امام صادق عليه السلام عرض كردم:دانش دانشمند شما چگونه است؟آيا جمله اى است كه در دلش انداخته مى شود يا در گوشش خوانده مى شود؟حضرت فرمود:وحيى است همانند وحى به مادر موسى عليه السلام.
ر.ك:ص 31«حقيقت دانش»/ص 199«مبادى الهام»/اهل بيت در كتاب
و سنت:مبادى علوم اهل بيت:الهام.
ص: 189
3/3:الوَسوَسَة:الكتاب
«وَ إِنَّ الشَّياطِينَ لَيُوحُونَ إِلى أَوْلِيائِهِمْ (1)».
«وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ وَ قالَ لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النّاسِ وَ إِنِّي جارٌ لَكُمْ فَلَمّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَكَصَ عَلى عَقِبَيْهِ وَ قالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِنْكُمْ إِنِّي أَرى ما لا تَرَوْنَ إِنِّي أَخافُ اللّهَ وَ اللّهُ شَدِيدُ الْعِقابِ (2)».
«إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى لَهُمْ (3)».
«اَلشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ (4)».
«وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطانٍ مَرِيدٍ * كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاّهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَ يَهْدِيهِ إِلى عَذابِ السَّعِيرِ (5)».
«يا بَنِي آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِيُرِيَهُما سَوْآتِهِما إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَ قَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لا تَرَوْنَهُمْ إِنّا جَعَلْنَا الشَّياطِينَ أَوْلِياءَ لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ (6)».
«وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَ أَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ وَ شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلاّ غُرُوراً (7)».
«لَعَنَهُ اللّهُ وَ قالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِكَ نَصِيباً مَفْرُوضاً * وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّيَنَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ وَ مَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطانَ وَلِيًّا مِنْ دُونِ
ص: 190
قرآن
«همانا شيطانها به دوستان خود القا مى كنند.»
«ياد كن هنگامى را كه شيطان اعمال آنان را برايشان بياراست و گفت:امروز هيچ كس از مردم بر شما پيروز نخواهد شد و من پناه شما هستم.پس هنگامى كه دو گروه يكديگر را ديدند،شيطان به عقب برگشت و گفت:من از شما بيزارم.من چيزى را مى بينم كه شما نمى بينيد.من از خدا بيمناكم و خدا سخت كيفر است.»
«بى گمان كسانى كه پس از آنكه راه هدايت بر آنان روشن شد،(باز) پشت كردند.شيطان آنها را فريفت و به آرزوهاى دور و درازشان انداخت».
«شيطان از تنگدستى شما را مى ترساند و شما را به كار زشت وا مى دارد و خداوند از جانب خود به شما وعده مغفرت و افزون دهى مى دهد و خداست كه وسعت بخش داناست».
«برخى از مردم درباره خدا بدون هيچ علمى مجادله مى كنند و از هر شيطان سر كشى پيروى مى نمايند.بر شيطان مقرر شده است كه هر كس او را به دوستى گيرد،قطعا او وى را گمراه مى سازد و به عذاب آتشش مى كشاند».
«اى فرزندان آدم! زنهار تا شيطان شما را به فتنه نيندازد؛چنانكه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون راند و لباسشان را از ايشان بر كند،تا عورتهايشان را بر آنان نمايان كند.در حقيقت،او و قبيله اش شما را از آنجا كه آنها را نمى بينيد،مى بينند.ما شياطين را دوستان كسانى قرار داديم كه ايمان نمى آورند».
«از ايشان هر كه را توانستى با آواى خود تحريك كن و با سواران و پيادگانت بر آنها بتاز و با آنان در اموال و اولاد شركت كن و به ايشان وعده بده.و شيطان جز فريب وعده نمى دهد».
«خدا لعنتش كرد.و او گفت بى گمان از ميانِ بندگانت نصيبى معيّن براى خود برخواهم گرفت و آنان را سخت گمراه و دچار آرزوهاى دور و دراز خواهم كرد و وادارشان مى كنم تا آفريده خدا را دگرگون سازند.و هر كس به جاى خدا شيطان را
ص: 191
فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِيناً * يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلاّ غُرُوراً (1)».
الحديث
524.الإمام عليّ عليه السلام -مِن خُطبَةٍ لَهُ يَذُمُّ فيها أتباعَ الشَّيطانِ-:اِتَّخَذُوا الشَّيطانَ لِأَمرِهِم مِلاكًا،واتَّخَذَهُم لَهُ أشراكًا،فَباضَ وفَرَّخَ في صُدورِهِم،ودَبَّ ودَرَجَ في حُجورِهِم،فَنَظَرَ بِأَعيُنِهِم،ونَطَقَ بِأَلسِنَتِهِم،فَرَكِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ،وزَيَّنَ لَهُمُ الخَطَلَ،فِعلَ مَن قَد شَرِكَهُ الشَّيطانُ في سُلطانِهِ،ونَطَقَ بِالباطِلِ عَلى لِسانِهِ (2).
525.عنه عليه السلام: احذَروا عَدُوًّا نَفَذَ فِي الصُّدورِ خَفِيًّا،ونَفَثَ فِي الآذانِ نَجِيًّا (3).
526.عنه عليه السلام: الشَّيطانُ مُوَكَّلٌ بِهِ [أي العَبد]،يُزَيِّنُ لَهُ المَعصِيَةَ لِيَركَبَها،ويُمَنّيهِ التَّوبَةَ لِيُسَوِّفَها (4).
527.الإمام زين العابدين عليه السلام -مِن دُعائِهِ فِي الشُّكرِ-:فَلَولا أنَّ الشَّيطانَ يَختَدِعُهُم عَن طاعَتِكَ ما عَصاكَ عاصٍ،ولَولا أنَّهُ صَوَّرَ لَهُمُ الباطِلَ في مِثالِ الحَقِّ ما ضَلَّ عَن طَريقِكَ ضالٌّ (5).
528.رُوِيَ أنَّ رَجُلاً قالَ لِلحُسَينِ بنِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليهم السلام:اِجلِس حَتّى نَتَناظَرَ فِي الدّينِ،فَقالَ:يا هذا أ نَا بَصيرٌ بِديني مَكشوفٌ عَلَيَّ هُدايَ،فَإِن كُنتَ جاهِلاً بِدينِكَ فَاذهَب فَاطلُبهُ،ما لي ولِلمُماراةِ؟وإنَّ الشَّيطانَ لَيُوَسوِسُ لِلرَّجُلِ ويُناجيهِ ويَقولُ:ناظِرِ النّاسَ لِئَلاّ يَظُنّوا بِكَ العَجزَ والجَهلَ (6).
529.الإمام الصادق عليه السلام -فِي احتِجاجِهِ عَلى زِنديقٍ قالَ لَهُ:أفَمِن حِكمَتِهِ أن جَعَلَ لِنَفسِهِ عَدُوًّا،وقَد كانَ ولا عَدُوَّ لَهُ،فَخَلَقَ-كَما زَعَمتَ «إبليسَ»فَسَلَّطَهُ عَلى عَبيدِهِ يَدعوهُم إلى خِلافِ طاعَتِهِ،ويَأمُرُهُم بِمَعصِيَتِهِ،وجَعَلَ لَهُ مِنَ الله1.
ص: 192
دوست خود گيرد،قطعا دستخوش زيان آشكارى شده است.به آنان وعده مى دهد و ايشان را به دام [آرزو] مى اندازد و شيطان وعده اى جز فريب به آنان نمى دهد».
حديث
524.امام على عليه السلام -در خطبه اى كه در آن پيروان شيطان را نكوهش مى كند-:شيطان را اساس كار خود ساختند و او آنها را شريك خود قرار داد،پس در سينه هاشان جاى گرفت و در دامنشان پرورش يافت،پس آنچه مى ديدند شيطان بديشان مى نمود،و آنچه مى گفتند سخن او بود.به راه خطاشان برد و زشت را در ديده آنان آراست.همچون كار آنكه كارگزار شيطان گشته و شيطان بر زبان او باطل رانده است.
525.امام على عليه السلام: از دشمنى كه در سينه ها مخفيانه رخنه مى كند و در گوشها آهسته مى دمد،بپرهيزيد.
526.امام على عليه السلام: شيطان موكّل او شده است.معصيت را برايش مى آرايد تا انجام دهد و توبه را اميد مى دهد،تا به تأخير اندازد.
527.امام زين العابدين عليه السلام -از دعاى سپاسگزارى وى-:پس اگر شيطان به آنان در فرمان بردارى تو نيرنگ نزده بود،هيچ عصيانگرى از تو سرپيچى نمى كرد و اگر برايشان باطل را به نقش حقّ جلوه نمى داد،هيچ گمراهى از راه تو گمراه نمى شد.
528.روايت شده كه مردى به امام حسين عليه السلام گفت:بنشين تا در دين مناظره كنيم.امام حسين عليه السلام فرمود:اى فلان! من به دين خود بينايم و راه بر من آشكار است.اگر تو به دينت نادانى،برو و آن را بجوى.من و ستيزه را چكار؟شيطان انسان را وسوسه مى كند و به نجوا مى گويد:با مردم مناظره كن،تا گمان ناتوانى و نادانى به تو نبرند.
529.امام صادق عليه السلام -در احتجاج با زنديقى كه گفته بود:-آيا از حكمت خداست كه براى خود دشمنى گماشته و حال آنكه خدا بود و دشمن نداشت،پس آنگونه كه مى پندارى،ابليس را آفريد و بر بندگانش مسلّط كرد،تا آنان را به خلاف اطاعتش بخواند و به معصيتش فرمان دهد و براى وى آن نيرويى
ص: 193
القُوَّةِ،كَما زَعَمتَ،يَصِلُ بِلُطفِ الحيلَةِ إلى قُلوبِهِم،فَيُوَسوِسُ إلَيهِم فَيُشَكِّكُهُم في رَبِّهِم،ويُلَبِّسُ عَلَيهِم دينَهُم،فَيُزيلُهُم عَن مَعرِفَتِهِ،حَتّى أنكَرَ قَومٌ لَمّا وَسوَسَ إلَيهِم رُبوبِيَّتَهُ وعَبَدوا سِواهُ،فَلِمَ سَلَّطَ عَدُوَّهُ عَلى عَبيدِهِ،وجَعَلَ لَهُ السَّبيلَ إلى إغوائِهِم؟! :قالَ عليه السلام:إنَّ هذَا العَدُوَّ الَّذي ذَكَرتَ لا تَضُرُّهُ عَداوَتُهُ،ولا تَنفَعُهُ وَلايَتُهُ.وعَداوَتُهُ لا تَنقُصُ مِن مُلكِهِ شَيئًا،ووَلايَتُهُ لا تَزيدُ فيهِ شَيئًا،وإنَّما يُتَّقَى العَدُوُّ إذا كانَ في قُوَّةٍ يَضُرُّ ويَنفَعُ،إن هَمَّ بِمُلكٍ أخَذَهُ،أو بِسُلطانٍ قَهَرَهُ.فَأَمّا إبليسُ فَعَبدٌ،خَلَقَهُ لِيَعبُدَهُ ويُوَحِّدَهُ،وقَد عَلِمَ حينَ خَلَقَهُ ما هُوَ وإلى ما يَصيرُ إلَيهِ،فَلَم يَزَل يَعبُدُهُ مَعَ مَلائِكَتِهِ حَتَّى امتَحَنَهُ بِسُجودِ آدَمَ،فَامتَنَعَ مِن ذلِكَ حَسَدًا،وشَقاوَةً غَلَبَت عَلَيهِ،فَلَعَنَهُ عِندَ ذلِكَ،وأخرَجَهُ عَن صُفوفِ المَلائِكَةِ،وأنزَلَهُ إلَى الأَرضِ مَلعونًا مَدحورًا،فَصارَ عَدُوَّ آدَمَ ووُلدِهِ بِذلِكَ السَّبَبِ،وما لَهُ مِنَ السَّلطَنَةِ عَلى وُلدِهِ إلاَّ الوَسوَسَةُ،والدُّعاءُ إلى غَيرِ السَّبيلِ،وقَد أقَرَّ مَعَ مَعصِيَتِهِ لِرَبِّهِ بِرُبوبِيَّتِهِ (1).
530.الإمام زين العابدين عليه السلام: إلهي أشكو إلَيكَ عَدُوًّا يُضِلُّني،وشَيطانًا يُغويني،قَد مَلَأَ بِالوَسواسِ صَدري،وأحاطَت هَواجِسُهُ بِقَلبي،يُعاضِدُ لِيَ الهَوى،ويُزَيِّنُ لي حُبَّ الدُّنيا،ويَحولُ بَيني وبَينَ الطّاعَةِ والزُّلفى (2).
531.هارونُ بنُ خارِجَةَ عَن أبي عَبدِاللّهِ عليه السلام: قُلتُ لَهُ:إنّي أفرَحُ مِن غَيرِ فَرَحٍ أراهُ في نَفسي ولا في مالي ولا في صَديقي،وأحزَنُ مِن غَيرِ حُزنٍ أراهُ في نَفسي ولا في مالي ولا في صَديقي؟قالَ:نَعَم،إنَّ الشَّيطانَ يَلُمُّ بِالقَلبِ فَيَقولُ:لَو كانَ لَكَ عِندَ اللّهِ خَيرًا ما أراكَ عَلَيكَ عَدُوَّكَ،ولا جَعَلَ بِكَ إلَيهِ حاجَةً،هَل تَنتَظِرُ إلاّ مِثلَ الَّذِي انتَظَرَ الَّذينَ مِن قَبلِكَ فَهَل قالوا شَيئًا؟ب.
ص: 194
قرار دهد كه مى پنداريد.با نيرنگ و حيله به دلهاى ايشان راه مى يابد و ايشان را وسوسه مى كند،تا در پروردگارشان ترديد كنند و دينشان را برايشان مشتبه سازد،تا شناخت خدا را از ايشان بگيرد؛تا آنجا كه گروهى به سبب وسوسه او،ربوبيّت خدا را منكر شدند و جز او را پرستيدند.پس چرا دشمنش را بر بندگانش مسلّط كرده و راه گمراه ساختن آنان را براى او باز گذاشته است؟
[حضرت] فرمود:اين دشمنى كه گفتى،دشمنى اش به خدا زيان نمى رساند ودوستى اش او را بهره اى نمى دهد.دشمنى اش از ملك او چيزى نمى كاهد و دوستى اش در آن چيزى نمى افزايد.تنها از دشمنى پرهيز مى شود كه قدرت زيان و سود رساندن دارد و اگر قصد ملكى كند [ مى تواند ] بگيرد يا قصد سلطانى كند او را مقهور سازد،ولى ابليس خود بنده است.خدا او را آفريد تا بندگيش كند و او را به وحدانيت بستايد و خدا از همان هنگام آفرينش وى مى دانست كه او چيست و كارش به كجا مى انجامد.پس همواره خدا را همراه با فرشتگان عبادت كرد،تا آنكه خداوند با سجده در برابر آدم او را آزمايش كرد و او از روى حسد و چيرگى شقاوتش خوددارى كرد،پس اين هنگام خدا لعنتش كرد و او را از صف فرشتگان بيرون كرد و ملعون و مطرود به زمين فرو آورد و به همين سبب دشمن آدم و فرزندانش شد و هيچ تسلّطى بر فرزندان آدم ندارد،جز وسوسه و دعوت به بيراهه و با وجود سرپيچى اش،اقرار به ربوبيّت پروردگارش دارد.
530.امام زين العابدين عليه السلام: خداى من! از دشمنى پيش تو شكوه مى كنم كه مرا به بيراهه مى كشاند و از شيطانى كه گمراهم مى كند،سينه ام را از وسواس آكنده و دمدمه هاى او دلم را احاطه كرده است.هوسم را پشتيبانى مى كند و محبّت دنيا را برايم مى آرايد و ميان من و فرمان بردارى و نزديكى به تو جدايى مى اندازد.
531.هارون بن خارجه: به امام صادق عليه السلام عرض كردم كه من شاد مى شوم بى آنكه در خود و يا دارايى و يا دوستم سببى بيابم و غمگين مى شوم بى آنكه غمى
ص: 195
فَذاكَ الَّذي يَحزَنُ مِن غَيرِ حُزنٍ.وأمَّا الفَرَحُ فَإِنَّ المَلَكَ يَلُمُّ بِالقَلبِ فَيَقولُ:إن كانَ اللّهُ أراكَ عَلَيكَ عَدُوَّكَ وجَعَلَ بِكَ إلَيهِ حاجَةً،فَإِنَّما هِيَ أيّامٌ قَلائِلُ أبشِر بِمَغفِرَةٍ مِنَ اللّهِ وفَضلٍ.وهُوَ قَولُ اللّهِ: «اَلشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً (1)» .
532.الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ اللّهَ إذا أرادَ بِعَبدٍ خَيرًا نَكَتَ في قَلبِهِ نُكتَةً بَيضاءَ،وفَتَحَ مَسامِعَ قَلبِهِ،ووَكَّلَ بِهِ مَلَكًا يُسَدِّدُهُ،وإذا أرادَ بِعَبدٍ سوءًا نَكَتَ في قَلبِهِ نُكتَةً سَوداءَ وشَدَّ عَلَيهِ مَسامِعَ قَلبِهِ،ووَكَّلَ بِهِ شَيطانًا يُضِلُّهُ.ثُمَّ تَلا هذِهِ الآيَةَ: «فَمَنْ يُرِدِ اللّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ مَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً» الآية (2)(3).د.
ص: 196
در خود و دارايى و دوستم ببينم.فرمود:آرى شيطان در دل مى دمد و مى گويد:«اگر نزد خدا خيرى داشتى،دشمنت را به رخ تو نمى كشيد و تو را نيازمند او نمى كرد.جز اين است كه چشم به راه همان چيزى هستى كه پيش از تو،انتظار مى كشيدند.آيا آنها چيزى گفتند؟»پس اين همان غم بى سبب است و امّا شادى،فرشته در دل مى دمد و مى گويد:اگر خداوند دشمنت را به رخ تو كشيده و نيازت را به او قرار داده،جز روزگارى اندك نباشد.مژده باد مغفرت الهى و فضل او و اين همان گفته خداوند است:«شيطان شما را از نادارى مى ترساند و به زشتى فرمان مى دهد و خداوند به شما وعده آمرزش و فضل مى دهد.»
532.امام صادق عليه السلام: هرگاه خداوند خير بنده اى را بخواهد،نقطه سپيدى در دلش نقش مى زند و گوشهاى دلش را مى گشايد و فرشته اى را بر او مى گمارد،تا او را استوار بدارد و اگر بدى بنده اى را بخواهد،نقطه سياهى در دلش رسم مى كند و گوشهاى دلش را مى بندد و شيطانى را بر او مى گمارد تا گمراهش كند.سپس [حضرت] اين آيه را تلاوت كرد.«پس كسى را كه خدا بخواهد به راه آورد،دلش را پذيراى اسلام مى كند و هر كس را بخواهد گمراه كند،دلش را سخت تنگ گرداند».
ص: 197
الفصل الرّابع:مَبادِئُ الإِلهامِ
1/4:الإِيمان:الكتاب
«وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ (1)».
الحديث
533.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: الإِيمانُ عُريانٌ،ولِباسُهُ التَّقوى،وزينَتُهُ الحَياءُ،ومالُهُ الفِقهُ،وثَمَرَتُهُ العِلم (2).
534.عنه صلى الله عليه و آله: خَمسٌ لا يَجتَمِعنَ إلاّ في مُؤمِنٍ حَقًّا يُوجِبُ اللّهُ لَهُ بِهِنَّ الجَنَّةَ:النّورُ فِي القَلبِ،والفِقهُ فِي الإِسلامِ،والوَرَعُ فِي الدّينِ،والمَوَدَّةُ فِي النّاسِ،وحُسنُ السَّمتِ فِي الوَجهِ (3).2.
ص: 198
قرآن
«هر كس به خدا ايمان آورد،دلش را هدايت كند.»
حديث
533.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: ايمان برهنه است و جامه آن تقوا و زيورش حيا و دارايى اش فقه و ميوه اش دانش است.
534.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: پنج چيز است كه تنها در مؤمن حقيقى گرد مى آيد و خداوند به سبب آنها بهشت را بروى واجب مى گرداند:روشنى دل،فهم اسلام،پرهيز دينى،دوستى مردم و نيكويى چهره.
ص: 199
535.الإمام عليّ عليه السلام -في خُطبَةٍ يَذكُرُ فيهَا الإِيمانَ ودَعائِمَهُ-:إنَّ اللّهَ...ارتَضَى الإِيمانَ...وجَعَلَهُ عِزًّا لِمَن والاهُ...وبُرهانًا لِمَن تَكَلَّمَ بِهِ،وشَرَفًا لِمَن عَرَفَهُ،وحِكمَةً لِمَن نَطَقَ بِهِ،ونورًا لِمَنِ استَضاءَ بِهِ (1).
2/4:الإِخلاص:الكتاب
«وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا (2)».
الحديث
536.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: ما أخلَصَ عَبدٌ للّهِ ِ عز و جل أربَعينَ صَباحًا إلاّ جَرَت يَنابيعُ الحِكمَةِ مِن قَلبِهِ عَلى لِسانِهِ (3).
537.الإمام عليّ عليه السلام: عِندَ تَحَقُّقِ الإِخلاصِ تَستَنيرُ البَصائِرُ (4).
538.عنه عليه السلام: هُدِيَ مَن أخلَصَ إيمانَهُ (5).
3/4:حُبُّ أهلِ البَيتِ
539.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن أرادَ الحِكمَةَ فَليُحِبَّ أهلَ بَيتي (6).ر.
ص: 200
535.امام على عليه السلام -در خطبه اى كه ايمان و اركان آن را ياد مى كرد-:خداوند...به ايمان خشنود گشت...و آن را مايه عزّت هر آنكه گرامى اش بدارد...و برهان آنكه بدان سخن گويد و مايه شرافت كسى كه آن را بشناسد و حكمت كسى كه بدان لب بگشايد و روشنى كسى كه از آن روشنى جويد،قرار داد.
ر.ك:ص 65«كمال ايمان»/ص 79«ايمان».
قرآن
«و آنان كه به خاطر ما كوشيدند،بى گمان به راههاى خود رهنمونشان مى كنيم.»
حديث
536.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بنده خداى عز و جل خويشتن را چهل روز براى خدا خالص نكرد،مگر آنكه چشمه هاى حكمت از دلش بر زبانش جارى گشت.
537.امام على عليه السلام: با تحقّق اخلاص،ديدگان نور مى گيرند.
538.امام على عليه السلام: آنكه ايمانش را خالص كرد،هدايت يافت.
ر.ك:ص 209 ح 561/ص 201«اخلاص»/ص 367«آموختن براى غير خدا»و ص 331«اخلاص»/ص 603«خودنمائى».
539.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس جوياى حكمت است،بايد خاندان مرا دوست بدارد.
ص: 201
540.عنه صلى الله عليه و آله: ألا ومَن أحَبَّ عَلِيًّا أثبَتَ اللّهُ في قَلبِهِ الحِكمَةَ،وأجرى عَلى لِسانِهِ الصَّوابَ (1).
541.الإمام الصادق عليه السلام: مَن أحَبَّنا أهلَ البَيتِ وحَقَّقَ حُبَّنا في قَلبِهِ جَرى يَنابيعُ الحِكمَةِ عَلى لِسانِهِ (2).
4/4:خَشيَةُ اللّهِ
542.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لَو خِفتُمُ اللّهَ حَقَّ خيفَتِهِ لَعَلِمتُمُ العِلمَ الَّذي لا جَهلَ مَعَهُ،ولَو عَرَفتُمُ اللّهَ حَقَّ مَعرِفَتِهِ لَزالَت بِدُعائِكُمُ الجِبالُ (3).
543.عنه صلى الله عليه و آله: خَشيَةُ اللّهِ مِفتاحُ كُلِّ حِكمَةٍ (4).
544.الإمام عليّ عليه السلام: مَن خَشِيَ اللّهَ كَمُلَ عِلمُهُ (5).
545.عنه عليه السلام: إنَّ مِن أحَبِّ عِبادِ اللّهِ إلَيهِ عَبدًا أعانَهُ اللّهُ عَلى نَفسِهِ،فَاستَشعَرَ الحُزنَ،وتَجَلبَبَ الخَوفَ،فَزَهَرَ مِصباحُ الهُدى في قَلبِهِ (6).
5/4:العَمَل:الكتاب
«إِنْ تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا (7)».
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (8)».
ص: 202
540.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هان! هر كس على را دوست بدارد،خداوند حكمت را در دلش استوار مى دارد و بر زبانش سخن درست جارى مى سازد.
541.امام صادق عليه السلام: هر كه ما اهل بيت را دوست بدارد و محبّت ما در دلش تحقّق يابد،چشمه هاى حكمت بر زبانش جارى مى شود.
542.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اگر از خدا چنانكه بايد مى ترسيديد،به دانشى بى نادانى دست مى يافتيد و اگر خدا را چنانكه بايد مى شناختيد.با دعايتان كوهها از ميان مى رفتند.
543.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بيم از خدا كليد هر حكمتى است.
544.امام على عليه السلام: آنكه از خدا بهراسد،دانشش كامل گردد.
545.امام على عليه السلام: از محبوبترين بندگان خدا نزد او،بنده اى است كه خداوند وى را در برابر نفسش يارى كرده است،پس اندوه را زيرپوش و ترس را بالاپوش خود قرار داده و در نتيجه چراغ هدايت در دلش شكوفا گشته است.
قرآن
«اگر از خدا فرمان بريد،راه يابيد».
«اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! از خدا پروا كنيد و به پيامبرش ايمان آوريد،تا بهره دو چندان از رحمت خويش به شما ارزانى دارد و برايتان نورى قرار دهد كه در روشنايى آن گام برداريد و شما را بيامرزد و خدا آمرزنده مهربان است».
ص: 203
الحديث
546.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن عَمِلَ بِما يَعلَمُ وَرَّثَهُ اللّهُ عِلمَ ما لَم يَعلَم (1).
547.عنه صلى الله عليه و آله: مَن عَلِمَ عِلمًا أتَمَّ اللّهُ لَهُ أجرَهُ،ومَن تَعَلَّمَ فَعَمِلَ عَلَّمَهُ اللّهُ ما لَم يَعلَم (2).
548.الإمام عليّ عليه السلام: ما زَكا العِلمُ بِمِثلِ العَمَلِ بِهِ (3).
549.الإمام زين العابدين عليه السلام: العَمَلُ وِعاءُ الفَهم (4).
550.الإمام الصادق عليه السلام: مَن عَمِلَ بِما عَلِمَ كُفِيَ ما لَم يَعلَم (5).
6/4:الصَّلاة
551.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لِلمُصَلّي حُبُّ المَلائِكَةِ،وهُدًى،وإيمانٌ،ونورُ المَعرِفَةِ (6).
552.عنه صلى الله عليه و آله: صَلاةُ اللَّيلِ مَرضاةٌ لِلرَّبِّ،وحُبُّ المَلائِكَةِ،وسُنَّةُ الأَنبِياءِ،ونورُ المَعرِفَةِ،وأصلُ الإِيمانِ (7).
553.عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ العَبدَ إذا تَخَلّى بِسَيِّدِهِ في جَوفِ اللَّيلِ المُظلِمِ وناجاهُ أثبَتَ اللّهُ النّورَ في قَلبِهِ،فَإِذا قالَ:يا رَبِّ يا رَبِّ،ناداهُ الجَليلُ جَلَّ جَلالُهُ:لَبَّيكَ عَبدي،سَلني اعطِكَ،وتَوَكَّل عَلَيَّ أكفِكَ.ثُمَّ يَقولُ جَلَّ جَلالُهُ لِمَلائِكَتِهِ:يا مَلائِكَتِي،انظُروا إلى عَبدي فَقَد تَخَلّى بي في جَوفِ اللَّيلِ المُظلِمِ والبَطّالونَ لاهونَ والغافِلونَ نِيامٌ،اِشهَدوا أنّي قَد غَفَرتُ لَهُ (8).اللّهِ7.
ص: 204
حديث
546.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كه به آنچه مى داند عمل كند،خداوند دانش آنچه را نمى داند به او ارزانى مى دارد.
547.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كه دانشى را فراگرفت،خداوند پاداشش را تمام مى گرداند و آنكه فرا گرفت و عمل كرد،خداوند آنچه را ندانسته به او مى آموزد.
548.امام على عليه السلام: هيچ چيزى مانند عمل،دانش را رشد نمى دهد.
549.امام زين العابدين عليه السلام: عمل ظرف فهم است.
550.امام صادق عليه السلام: هر كه به آنچه مى داند عمل كند،از آنچه نمى داند كفايت مى كند.
ر.ك:ص 67«شرط عمل»/ص 85«عمل»/ص 545«عمل»
و ص 591«عمل نكردن»/ص 663«دانشمندان بد».
551.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: براى نمازگزار،محبّت فرشتگان و هدايت و ايمان و نور معرفت است.
552.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: نماز شب،مايه خشنودى پروردگار و محبّت فرشتگان،سنّت پيامبران،نور معرفت و ريشه ايمان است.
553.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هرگاه بنده در دل شب با مولاى خود خلوت كند و به مناجات پردازد،خداوند نور را در دلش استوار سازد و آنگاه كه مى گويد:پروردگارا! پروردگارا! خداى پر عظمت ندا مى دهد:لبّيك اى بنده من! بخواه تا بدهم و بر من توكّل كن تا كفايتت كنم.سپس خداى پر عظمت به فرشتگانش مى گويد:اى فرشتگان من! به بنده ام بنگريد كه در دل شب تيره با من خلوت كرده و حال آنكه بطالت پيشگان سرگرم بيهودگى و غافلان در خواب اند.گواهى دهيد كه من او را آمرزيدم.
ص: 205
7/4:الصَّوم
554.رسول اللّه صلى الله عليه و آله -في لَيلَةِ المِعراجِ-:يا رَبِّ،وما ميراثُ الصَّومِ؟قالَ:الصَّومُ يورِثُ الحِكمَةَ،والحِكمَةُ تورِثُ المَعرِفَةَ،والمَعرِفَةُ تورِثُ اليَقينَ (1).
8/4:الزُّهد
555.رسول اللّه صلى الله عليه و آله -لِأَصحابِهِ-:هَل مِنكُم مَن يُريدُ أن يُؤتِيَهُ اللّهُ عِلمًا بِغَيرِ تَعَلُّمٍ وهُدًى بِغَيرِ هِدايَةٍ؟هَل مِنكُم مَن يُريدُ أن يُذهِبَ اللّهُ عَنهُ العَمى ويَجعَلَهُ بَصيرًا؟ألا إنَّهُ مَن رَغِبَ فِي الدُّنيا وأطالَ أمَلَهُ فيها أعمَى اللّهُ قَلبَهُ عَلى قَدرِ ذلِكَ،ومَن زَهَدَ فِي الدُّنيا وقَصَّرَ أمَلَهُ فيها أعطاهُ اللّهُ عِلمًا بِغَيرِ تَعَلُّمٍ،وهُدًى بِغَيرِ هِدايَةٍ (2).
556.عنه صلى الله عليه و آله: إذا رَأَيتُمُ الرَّجُلَ قَد اعطِيَ زُهدًا فِي الدُّنيا وقِلَّةَ مَنطِقٍ،فَاقتَرِبوا مِنهُ،فَإِنَّهُ يُلقِي الحِكمَةَ (3).
557.الإمام عليّ عليه السلام: بِالزُّهدِ تُثمِرُ الحِكمَةُ (4).
558.عنه عليه السلام: مَن زَهَدَ فِي الدُّنيا ولَم يَجزَع مِن ذُلِّها ولَم يُنافِس في عِزِّها،هَداهُ اللّهُ بِغَيرِ هِدايَةٍ مِن مَخلوقٍ،وعَلَّمَهُ بِغَيرِ تَعليمٍ،وأثبَتَ الحِكمَةَ في صَدرِهِ وأجراها عَلى لِسانِهِ (5).1.
ص: 206
554.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله -در شب معراج-:پروردگارا! امتيازهاى روزه چيست؟خداوند فرمود:روزه حكمت مى آورد و حكمت،شناخت و شناخت،يقين.
ر.ك:ص 211«كم خورى»/ص 249«پرخورى»/ص 363«ميانه روى در خوراك».
555.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله -به ياران خود-:آيا در ميان شما كسى مى خواهد كه خداوند دانشى بى آموختن و هدايتى بى هدايت كسى به او بدهد؟آيا كسى از شما مى خواهد كه خداوند نابينايى را از او دور كند و وى را بينا قرار دهد؟هان! كسى كه به دنيا رغبت ورزد و آرزويش را در آن دراز كند،خداوند دلش را به همان اندازه كور مى كند و هر كس به دنيا رغبت نكند و آرزويش را كوتاه گرداند،خداوند دانشى بى آموختن و هدايتى بى هدايت كسى به او عطا كند.
556.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هرگاه كسى را ديديد كه به وى زهد در دنيا و كم گويى عطا شده،بدو نزديك شويد كه القاى حكمت مى كند.
557.امام على عليه السلام: با زهد است كه حكمت نتيجه مى دهد.
558.امام على عليه السلام: هر كس در دنيا زهد ورزد و از خوارى آن بى تابى نكند و براى عزتش به رقابت نپردازد،خداوند بى هدايت كسى وى را هدايت مى كند و بى آموزش او را دانا مى گرداند و حكمت را در سينه اش استوار و بر زبانش جارى مى سازد.
ص: 207
9/4:أكلُ الحَلالِ
559.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن أكَلَ مِنَ الحَلالِ صَفا قَلبُهُ ورَقَّ،ودَمَعَت عَيناهُ،ولَم يَكُن لِدَعوَتِهِ حِجابٌ (1).
560.عنه صلى الله عليه و آله: مَن أكَلَ الحَلالَ أربَعينَ يَومًا،نَوَّرَ اللّهُ قَلبَهُ،وأجرى يَنابيعَ الحِكمَةِ مِن قَلبِهِ (2).
561.الإمام عليّ عليه السلام: مَن أخلَصَ للّهِ ِ أربَعينَ صَباحًا،يَأكُلُ الحَلالَ،صائِمًا نَهارَهُ،قائِمًا لَيلَهُ،أجرَى اللّهُ سُبحانَهُ يَنابيعَ الحِكمَةِ مِن قَلبِهِ عَلى لِسانِهِ (3).
562.عنه عليه السلام: ضِياءُ القَلبِ مِن أكلِ الحَلالِ (4).8.
ص: 208
559.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس از حلال خورد،دلش صاف و نازك و چشمانش اشك آلود شود و براى دعايش حجابى نباشد.
560.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس چهل روز حلال خورد،خداوند دلش را روشن مى كند و چشمه هاى حكمت را از دلش جارى مى سازد.
561.امام على عليه السلام: هر كس چهل روز براى خدا اخلاص ورزد،حلال خورد و روزش را روزه بدارد و شبش را به عبادت بايستد،خداوند چشمه هاى حكمت را از دلش بر زبانش جارى كند.
562.امام على عليه السلام: روشنايى دل از حلال خورى است.
ر.ك:ص 229 ح 623.
بيان:
از تأمل در احاديثى كه نقش خوراك حلال را در قبول عبادات بيان مى كند،و عبادت را با وجود حرام خوارى مانند ساختن بر شن روان و سست مى داند،آشكار مى شود كه اين مبدأ نقش كليدى در تأثير ديگر مبادى علم و حكمت دارد.
ص: 209
10/4:قِلَّةُ الأَكلِ
563.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إذا أقَلَّ الرَّجُلُ الطُّعمَ مَلَأَ جَوفَهُ نورًا (1).
564.عنه صلى الله عليه و آله: نورُ الحِكمَةِ الجوعُ (2).
565.عنه صلى الله عليه و آله: مَن سَرَّهُ أن يُخَلِّصَ نَفسَهُ مِن إبليسَ فَليُذِب شَحمَهُ ولَحمَهُ بِقِلَّةِ الطَّعامِ،فَإِنَّ مِن قِلَّةِ الطَّعامِ حُضورَ المَلائِكَةِ،وكَثرَةَ التَّفكيرِ فيما عِندَ اللّهِ عز و جل (3).
566.الإمام عليّ عليه السلام: إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله سَأَلَ رَبَّهُ سُبحانَهُ لَيلَةَ المِعراجِ فَقالَ:...يا رَبِّ ما ميراثُ الجوعِ؟قالَ:الحِكمَةُ،وحِفظُ القَلبِ،والتَّقَرُّبُ إلَيَّ،والحُزنُ الدّائِمُ،وخِفَّةُ المُؤنَةِ بَينَ النّاسِ،وقَولُ الحَقِّ،ولا يُبالي عاشَ بِيُسرٍ أم بِعُسرٍ...
يا أحمَدُ،إنَّ العَبدَ إذا جاعَ بَطنُهُ وحَفِظَ لِسانَهُ عَلَّمتُهُ الحِكمَةَ،وإن كانَ كافِرًا تَكونُ حِكمَتُهُ حُجَّةً عَلَيهِ ووَبالاً،وإن كانَ مُؤمِنًا تَكونُ حِكمَتُهُ لَهُ نورًا وبُرهانًا وشِفاءً ورَحمَةً،فَيَعلَمُ ما لَم يَكُن يَعلَمُ ويُبصِرُ ما لَم يَكُن يُبصِرُ،فَأَوَّلُ ما ابَصِّرُهُ عُيوبُ نَفسِهِ حَتّى يَشغَلَ بِها عَن عُيوبِ غَيرِهِ،واُبَصِّرُهُ دَقائِقَ العِلمِ حَتّى لا يَدخُلَ عَلَيهِ الشَّيطانُ (4).
11/4:الدُّعاء
567.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: اللّهُمَّ أرِنَا الحَقائِقَ كَما هِيَ (5).4.
ص: 210
563.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هرگاه آدمى خوراكش را كم كند،درونش پر نور گردد.
564.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: گرسنگى مايه نور حكمت است.
565.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس دوست دارد خود را از ابليس رها سازد،پس چربى و گوشت خود را با كم خورى آب كند كه در كم خورى،حضور فرشتگان است و زياد انديشيدن در آنچه نزد خداى عز و جل است.
566.امام على عليه السلام: پيامبر در شب معراج از پروردگار سبحان پرسيد:...پروردگارا! دستآورد گرسنگى چيست؟فرمود:حكمت و نگهدارى دل و نزديكى به من و اندوه هميشگى و سبكبارى در ميان مردم و گفتار راست و بى اعتنايى به كم و زياد زندگى...اى احمد ! هرگاه بنده شكمش گرسنه ماند و زبانش را حفظ كرد،به وى حكمت مى آموزم.اگر كافر باشد،حكمتش حجت و وبال بر او خواهد بود و اگر مؤمن باشد،حكمتش مايه روشنى و برهان و شفا و رحمتش خواهد شد،پس آنچه را ندانسته خواهد دانست و آنچه را نديده خواهد ديد و نخستين چيزى كه بر آن بينايش مى كنم،عيبهاى خود اوست تا با اشتغال به آنها،از عيبهاى ديگران فارغ باشد و دقايق دانش را به او مى نمايانم،تا شيطان به درونش راه نيابد.
ر.ك:ص 207«روزه»/ص 249«پرخورى»/ص 363«ميانه روى در خوراك».
567.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خدايا ! حقايق را چنانكه هست به ما بنماى.
ص: 211
568.الإمام عليّ عليه السلام -في خُطبَتِهِ يَومَ الجُمُعَةِ-:اللّهُمَّ اغفِر لِلمُؤمِنينَ والمُؤمِناتِ والمُسلِمينَ والمُسلِماتِ،اللّهُمَّ اجعَلِ التَّقوى زادَهُم،والإِيمانَ والحِكمَةَ في قُلوبِهِم (1).
569.الإمام زين العابدين عليه السلام -في دُعائِهِ-:وهَب لي نورًا أمشي بِهِ فِي النّاسِ،وأهتَدي بِهِ فِي الظُّلُماتِ،وأستَضيءُ بِهِ مِنَ الشَّكِّ والشُّبُهاتِ (2).
570.عنه عليه السلام -في دُعاءِ الاِستِغفارِ-:وكُن لي عِندَ أحسَنِ ظَنّي بِكَ يا أكرَمَ الأَكرَمينَ،وأيِّدني بِالعِصمَةِ،وأنطِق لِساني بِالحِكمَةِ (3).
571.مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ بنِ جَعفَرٍ الحِميَرِيّ: خَرَجَ التَّوقيعُ مِنَ النّاحِيَةِ المُقَدَّسَةِ حَرَسَهَا اللّهُ تَعالى:...اللّهُمَّ إنّي أسأَلُكَ أن تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ نَبِيِّ رَحمَتِكَ وكَلِمَةِ نورِكَ،وأن تَملَأَ قَلبي نورَ اليَقينِ...وبَصَري نورَ الضِّياءِ،وسَمعي نورَ وَعيِ الحِكمَةِ (4).
572.الإمام زين العابدين عليه السلام: اللّهُمَّ أعطِني بَصيرَةً في دينِكَ،وفَهمًا في حُكمِكَ،وفِقهًا في عِلمِكَ (5).
573.الإمام الصادق عليه السلام: رَبِّ...أسأَلُكَ بِاسمِكَ العَظيمِ...النّورَ عِندَ الظُّلمَةِ،والبَصيرَةَ عِندَ تَشَبُّهِ الفِتنَةِ (6).
574.عنه عليه السلام: أسأَلُكَ اللّهُمَّ الهُدى مِنَ الضَّلالَةِ،والبَصيرَةَ مِنَ العَمى،والرُّشدَ مِنَ الغَوايَةِ (7).
575.عنه عليه السلام: اللّهُمَّ...اجعَلِ النّورَ في بَصَري،والبَصيرَةَ في ديني (8).ه.
ص: 212
568.امام على عليه السلام -در خطبه روز جمعه-:خدايا! مردان و زنان مؤمن و مردان و زنان مسلمان را بيامرز.خدايا! تقوا را توشه آنان قرار ده و ايمان و حكمت را در دلهايشان جاى ده.
569.امام زين العابدين عليه السلام: به من نورى ببخش كه در پرتوش ميان مردم گام بردارم و در تاريكيها بدان راه يابم و در شكّ و شبهه ها روشن شوم.
570.امام زين العابدين عليه السلام -در دعاى استغفار-:نزد نيكوترين گمانم به تو باش اى گرامى ترين گراميان! و مرا با عصمت تأييد فرما و زبانم را به حكمت بگشاى.
571.محمّد بن عبداللّه بن جعفرالحميرى: توقيعى از ناحيه مقدسه خداوند حفظش كند بيرون آمد:...خدايا! من از تو مى خواهم كه بر محمّد پيامبر رحمتت و كلمه نورت،درود فرستى و دلم را از نور يقين و ديدگانم را از نور روشنى بخش و گوشم را از نور حفظ حكمت،آكنده سازى.
572.امام زين العابدين عليه السلام: خدايا! به من بينش در دينت و فهم در حكمتت و فقه در دانشت عطا فرما.
573.امام صادق عليه السلام: پروردگارا!...به اسم بزرگت،...،نور در تاريكى و بينش در فتنه هاى شبهه ناك از تو مى طلبم.
574.امام صادق عليه السلام: خدايا! از تو هدايت در گمراهى و بينايى در كورى و راه راست در بيراهه درخواست مى كنم.
575.امام صادق عليه السلام: خدايا!...در ديده ام نور و در دينم بينش بنه.
ر.ك:ص 585«يارى جستن از خدا براى افزايش دانش».
بيان:
مبادى الهام منحصر به موارد ذكر شده نيست،بلكه آنچه در فصل دوم از بخش چهارم تحت عنوان«آنچه حجابها را مى درد»خواهد آمد،مبادى الهام نيز هست.براى توضيح بيشتر مراجعه كنيد به«توضيح در باره حجابهاى دانش و حكمت» (1).ل.
ص: 213
ص: 214
فصلهاى اين بخش:
فصل اوّل:حجابهاى دانش و حكمت:
فصل دوم:آنچه حجابها را مى درد
ص: 215
الفصل الأوّل:حُجُبُ العِلمِ والحِكمَةِ
1/1:الهَوى:الكتاب
«أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللّهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللّهِ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ (1)».
«وَ أَمّا ثَمُودُ فَهَدَيْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى عَلَى الْهُدى (2)».
الحديث
576.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لا تَستَشيروا أهلَ العِشقِ فَلَيسَ لَهُم رَأيٌ،وإنَّ قُلوبَهُم مُحتَرِقَةٌ،وفِكَرَهُم مُتَواصِلَةٌ،وعُقولَهُم سالِبَةٌ (3).
577.عنه صلى الله عليه و آله: حُبُّكَ لِلشَّيءِ يُعمي ويُصِم (4).4.
ص: 216
قرآن
«آيا ديدى كسى را كه هوس خويش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه كرده و بر گوش او و دلش مُهر زده و بر ديده اش پرده نهاده است؟پس از خدا چه كسى او را هدايت خواهد كرد؟آيا پند نمى گيريد؟».
«امّا ثموديان،پس آنان را هدايت كرديم،ولى كور دلى را بر هدايت ترجيح دادند...».
حديث
576.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: از عاشق پيشگان مشورت نخواهيد كه آنان رأيى ندارند و دلهايشان سوزان و فكرشان جاى ديگر و خردهايشان از آنان گرفته شده است.
577.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: محبتت به چيزى،كور و كر مى كند.
ص: 217
578.عنه صلى الله عليه و آله: مَن أكَلَ طَعامًا لِلشَّهوَةِ حَرَّمَ اللّهُ عَلى قَلبِهِ الحِكمَةَ (1).
579.الإمام عليّ عليه السلام: آفَةُ العَقلِ الهَوى (2).
580.عنه عليه السلام: الهَوى شَريكُ العَمى (3).
581.عنه عليه السلام: الشَّهَواتُ مَصائِدُ الشَّيطانِ (4).
582.عنه عليه السلام: إنَّما بَدءُ وُقوعِ الفِتَنِ أهواءٌ تُتَّبَعُ...فَهُنالِكَ يَستَولِي الشَّيطانُ عَلى أولِيائِهِ،ويَنجُو الَّذينَ سَبَقَت لَهُم مِنَ اللّهِ الحُسنى (5).
583.عنه عليه السلام: مُجالَسَةُ أهلِ الهَوى مَنساةٌ لِلإِيمانِ،ومَحضَرَةٌ لِلشَّيطانِ (6).
584.عنه عليه السلام: إنَّكَ إن أطَعتَ هَواكَ أصَمَّكَ وأعماكَ،وأفسَدَ مُنقَلَبَكَ وأرداكَ (7).
585.عنه عليه السلام: مَنِ اتَّبَعَ هَواهُ،أعماهُ وأصَمَّهُ وأذَلَّهُ وأضَلَّهُ (8).
586.عنه عليه السلام: إنَّكُم إن أمَّرتُم عَلَيكُمُ الهَوى،أصَمَّكُم وأعماكُم وأرداكُم (9).
587.عنه عليه السلام: اوصيكُم بِمُجانَبَةِ الهَوى،فَإِنَّ الهَوى يَدعو إلَى العَمى،وهُوَ الضَّلالُ فِي الآخِرَةِ والدُّنيا (10).
588.عنه عليه السلام: مَن عَشِقَ شَيئًا أعشى (أعمى) بَصَرَهُ وأمرَضَ قَلبَهُ،فَهُوَ يَنظُرُ بِعَينٍ غَيرِ صَحيحَةٍ،ويَسمَعُ بِاُذُنٍ غَيرِ سَميعَةٍ،قَد خَرَقَتِ الشَّهَواتُ عَقلَهُ،وأماتَتِ الدُّنيا قَلبَهُ،ووَلِهَت عَلَيها نَفسُهُ،فَهُوَ عَبدٌ لَها ولِمَن في يَدَيهِ شَيءٌ مِنها،حَيثُما زالَت زالَ إلَيها،وحَيثُما أقبَلَت أقبَلَ عَلَيها (11).
589.عنه عليه السلام: كَيفَ يَستَطيعُ الهُدى مَن يَغلِبُهُ الهَوى؟! (12)
590.عنه عليه السلام: كَم مِن عَقلٍ أسيرٍ تَحتَ هَوًى أميرٍ (13).».
ص: 218
578.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس خوراكى را از سر شهوت بخورد،خداوند حكمت را بر دلش حرام كند.
579.امام على عليه السلام: آفت خرد هوس است.
580.امام على عليه السلام: هوس شريك كورى است.
581.امام على عليه السلام: شهوتها دامهاى شيطان اند.
582.امام على عليه السلام: آغاز پيدايش فتنه ها،هوسهايى دنبال شده است...در آنجاست كه شيطان بر دوستانش مسلط مى شود و كسانى كه لطف الهى بر آنها پيشى گرفته،نجات مى يابند.
583.امام على عليه السلام: مجالست اهل هوا و هوس،مايه فراموشى ايمان و حضور شيطان است.
584.امام على عليه السلام: اگر هوست را پيروى كنى،كر و كورت مى سازد و فرجامت را تباه و تو را نابود مى كند.
585.امام على عليه السلام: آنكه در پى هوسش رفت،كور و كر و خوار و گمراهش ساخت.
586.امام على عليه السلام: اگر هوس را امير خود كرديد،كر و كور و نابودتان مى كند.
587.امام على عليه السلام: شما را به دورى از هوس سفارش مى كنم كه هوس به كورى فرا مى خواند و آن گمراهى آخرت و دنياست.
588.امام على عليه السلام: هر كه دلباخته چيزى شود،ديده اش نابينا و دلش بيمار گردد.با چشمى ناسالم مى نگرد و با گوشى ناشنوا گوش مى كند.شهوات خردش را دريده و دنيا دلش را ميرانده و نفسش شيفته آن شده است.پس بنده دنيا و هر كس كه چيزى از آن را در دست دارد،هست.هر كجا برود،مى رود و هر كجا رو كند،رو مى آورد.
589.امام على عليه السلام: چگونه كسى كه مغلوب هوسش شده،به هدايت دست يابد؟
590.امام على عليه السلام: بسى خرد كه اسير دست هوسى امير است.
ص: 219
591.عنه عليه السلام: أشعِر قَلبَكَ التَّقوى وخالِفِ الهَوى،تَغلِبِ الشَّيطانَ (1).
592.عنه عليه السلام: لا تَجتَمِعُ الشَّهوَةُ والحِكمَةُ (2).
593.عنه عليه السلام: لا تَسكُنُ الحِكمَةُ قَلبًا مَعَ شَهوَةٍ (3).
594.عنه عليه السلام: حَرامٌ عَلى كُلِّ عَقلٍ مَغلولٍ بِالشَّهوَةِ أن يَنتَفِعَ بِالحِكمَةِ (4).
595.الإمام الكاظم عليه السلام: أوحَى اللّهُ تَعالى إلى داوُدَ عليه السلام:يا داوُدُ،حَذِّر وأنذِر أصحابَكَ عَن حُبِّ الشَّهَواتِ،فَإِنَّ المُعَلَّقَةَ قُلوبُهُم بِشَهَواتِ الدُّنيا قُلوبُهُم مَحجوبَةٌ عَنّي (5).
2/1:حُبُّ الدُّنيا
596.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: ما لي أرى حُبَّ الدُّنيا قَد غَلَبَ عَلى كَثيرٍ مِنَ النّاسِ،حَتّى كَأَنَّ المَوتَ في هذِهِ الدُّنيا عَلى غَيرِهِم كُتِبَ،وكَأَنَّ الحَقَّ في هذِهِ الدُّنيا عَلى غَيرِهِم وَجَبَ،وحَتّى كَأَن لَم يَسمَعوا ويَرَوا مِن خَبَرِ الأَمواتِ قَبلَهُم؟! سَبيلُهُم سَبيلُ قَومٍ سَفرٍ عَمّا قَليلٍ إلَيهِم راجِعونَ،بُيوتُهُم أجداثُهُم ويَأكُلونَ تُراثَهُم،فَيَظُنّونَ أ نَّهُم مُخَلَّدونَ بَعدَهُم.هَيهاتَ هَيهاتَ [أ]ما يَتَّعِظُ آخِرُهُم بِأَوَّلِهِم؟! لَقَد جَهِلوا ونَسوا كُلَّ واعِظٍ في كِتابِ اللّهِ،وأمِنوا شَرَّ كُلِّ عاقِبَةِ سَوءٍ،ولَم يَخافوا نُزولَ فادِحَةٍ (6)
وبَوائِقَ حادِثَةٍ (7).
597.الإمام عليّ عليه السلام: ارفِضِ الدُّنيا،فَإِنَّ حُبَّ الدُّنيا يُعمي ويُصِمُّ ويُبكِمُ ويُذِلُّ الرِّقابَ (8).2.
ص: 220
591.امام على عليه السلام: تقوا را شعار دلت قرار ده و با هوس مخالفت كن،تا بر شيطان غلبه كنى.
592.امام على عليه السلام: شهوت و حكمت با هم گرد نمى آيند.
593.امام على عليه السلام: حكمت با شهوت در يك دل جاى نمى گيرد.
594.امام على عليه السلام: هر خردى كه در بند شهوت است،از بهره جستن از حكمت محروم است.
595.امام كاظم عليه السلام: خداى متعال به داود عليه السلام وحى كرد:اى داود! يارانت را از محبّت شهوتها هشدار و بيم ده كه دلهاى وابسته به شهوات دنيا،دلهايى محجوب از من هستند.
596.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: چه شده است كه مى بينم محبّت دنيا بر بسيارى از مردم چيره گرديده است؟گويى كه مرگ در اين دنيا بر غير ايشان نوشته شده است و گويى كه حقّ در اين دنيا بر غير آنان واجب گشته است و پندارى كه خبر درگذشتگان خود را نشنيده و نديده اند.راه آنها راه مسافرانى است كه بزودى به سويشان باز مى گردند.خانه هايشان گور آنهاست و ميراث آنها را مى خورند.پس گمان مى كنند كه پس از ايشان ماندگارند.دور باد،دور باد.واپسين آنها از نخستين آنها عبرت نمى گيرد؟بى گمان نادانى كردند و هر اندرز دهنده اى در كتاب خدا را از ياد بردند و از گزند هر فرجام بدى،خود را ايمن يافتند و از فرود آمدن بلاهاى آسمانى و پيش آمدهاى هراسناك نترسيدند.
597.امام على عليه السلام: دنيا را بران كه محبّت دنيا،كور و كر و لال مى كند و سرفرازان را خوار.
ص: 221
598.عنه عليه السلام: مَن غَلَبَتِ الدُّنيا عَلَيهِ عَمِيَ عَمّا بَينَ يَدَيهِ (1).
599.عنه عليه السلام: مَن قَصَّرَ نَظَرَهُ عَلى أبناءِ الدُّنيا عَمِيَ عَن سَبيلِ الهُدى (2).
600.عنه عليه السلام: مَن راقَهُ زِبرِجُ الدُّنيا أعقَبَ ناظِرَيهِ كَمَهًا (3)(4).
601.عنه عليه السلام: لِحُبِّ الدُّنيا صَمَّتِ الأَسماعُ عَن سَماعِ الحِكمَةِ،وعَمِيَتِ القُلوبُ عَن نورِ البَصيرَةِ (5).
602.عنه عليه السلام: حُبُّ الدُّنيا يُفسِدُ العَقلَ،ويَهُمُّ القَلبَ عَن سَماعِ الحِكمَةِ،ويوجِبُ أليمَ العِقابِ (6).
603.عنه عليه السلام: إنَّ مَن غَرَّتهُ الدُّنيا بِمُحالِ الآمالِ وخَدَعَتهُ بِزورِ الأَماني،أورَثَتهُ كَمَهًا وألبَسَتهُ عَمًى،وقَطَعَتهُ عَنِ الاُخرى،وأورَدَتهُ مَوارِدَ الرَّدى (7).
604.عنه عليه السلام: سَبَبُ فَسادِ العَقلِ حُبُّ الدُّنيا (8).
605.عنه عليه السلام: زَخارِفُ الدُّنيا تُفسِدُ العُقولَ الضَّعيفَةَ (9).
606.عنه عليه السلام: اهرُبوا مِنَ الدُّنيا واصرِفوا قُلوبَكُم عَنها؛فَإِنَّها سِجنُ المُؤمِنِ،حَظُّهُ مِنها قَليلٌ،وعَقلُهُ بِها عَليلٌ،وناظِرُهُ فيها كَليلٌ (10)(11).
607.عنه عليه السلام: الدُّنيا مَصرَعُ العُقولِ (12).
608.عنه عليه السلام -في صِفَةِ أهلِ الدُّنيا-:نَعَمٌ مُعَقَّلَةٌ،واُخرى مُهمَلَةٌ،قَد أضَلَّت عُقولَها،ورَكِبَت مَجهولَها (13).1.
ص: 222
598.امام على عليه السلام: هر كه دنيا بر وى چيره شود،پيش روى خود را نبيند.
599.امام على عليه السلام: آنكه تنها بر فرزندان دنيا بنگرد،راه هدايت را نبيند.
600.امام على عليه السلام: هر كس زيور دنيا را پسنديد،براى ديدگانش نابينايى آورد.
601.امام على عليه السلام: به سبب محبّت دنيا،گوشها از شنيدن حكمت كر و دلها از نور بصيرت نابينا مى گردند.
602.امام على عليه السلام: محبّت دنيا خرد را تباه مى كند و دل را از شنيدن حكمت باز مى دارد و كيفرى دردناك مى آورد.
603.امام على عليه السلام: دنيا هر كس را كه با اميدهاى محال بفريبد و با آرزوهاى دروغين نيرنگش زند.تيرگى ديده برايش بياورد و جامه كورى بر او بپوشاند و از سراى ديگر بازش بدارد و به مرداب تباهى در اندازد.
604.امام على عليه السلام: مايه تباهى خرد،محبّت دنياست.
605.امام على عليه السلام: زيورهاى دنيا،خردهاى ناتوان را تباه مى سازد.
606.امام على عليه السلام: از دنيا بگريزيد و دلهايتان را از آن برتابيد كه آن زندان مؤمن است.بهره اش از آن اندك و خردش بدان ناتوان و ديده اش در آن ضعيف است.
607.امام على عليه السلام: دنيا جايگاه به زمين افتادن خردهاست.
608.امام على عليه السلام: در توصيف اهل دنيا :چهارپايانى پابسته و برخى رها شده،خردهايشان را گم كرده و در كار خويش سر گردان اند.
ر.ك:ص 593«حب دنيا».
ص: 223
3/1:الذَّنب
الكتاب
«كَلاّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ (1)».
«إِنَّ اللّهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ كاذِبٌ كَفّارٌ (2)».
الحديث
609.رسول اللّه صلى الله عليه و آله -في تَفسيرِ قَولِهِ تَعالى: «كَلاّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ» -:الذَّنبُ عَلَى الذَّنبِ حَتّى يَسوَدَّ القَلبُ (3).
610.عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ المُؤمِنَ إذا أذنَبَ كانَت نُكتَةٌ سَوداءُ في قَلبِهِ،فَإِن تابَ ونَزَعَ واستَغفَرَ صُقِلَ قَلبُهُ،فَإِن زادَ زادَت،فَذلِكَ الرّانُ الَّذيذَكَرَهُ اللّهُ في كِتابِهِ «كَلاّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ (4)» .
611.عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ العَبدَ لَيُذنِبُ الذَّنبَ فَيَنسى بِهِ العِلمَ الَّذي كانَ قَد عَلِمَهُ (5).
612.عنه صلى الله عليه و آله: وَجَدتُ الخَطيئَةَ سَوادًا فِي القَلبِ،وشَينًا فِي الوَجهِ،ووَهنًا فِي العَمَلِ (6).
613.الإمام الباقر عليه السلام: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله:أربَعٌ يُمِتنَ القَلبَ:الذَّنبُ عَلَى الذَّنبِ،وكَثرَةُ مُناقَشَةِ النِّساءِ يَعني مُحادَثَتَهُنَّ ومُماراةُ الأَحمَقِ تَقولُ ويَقولُ ولا يَرجِعُ إلى خَيرٍ (أبَدًا)،ومُجالَسَةُ المَوتى،فَقيلَ لَهُ:يا رَسولَ اللّهِ،ومَا المَوتى؟قالَ:كُلُّ غَنِيٍّ مُترَفٍ (7).ه.
ص: 224
قرآن
«چنين نيست،بلكه آنچه كرده اند بر دلهايشان زنگار نهاده است».
«خداوند،دروغ پرداز بسيار ناسپاس را ره نمى نمايد».
حديث
609.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله -در باره گفته خداى متعال-:«چنين نيست،بلكه آنچه كرده اند بر دلهايشان زنگار نهاده است»:گناه بر گناه تا كه دل سياه شود.
610.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هرگاه مؤمن گناه مى كند،نقطه اى سياه در دلش پديد مى آيد،پس اگر توبه كرد و دل كَند و استغفار كرد،دلش صيقل مى خورد و اگر گناه را زياد كرد،آن نقطه زياد مى شود.و اين همان زنگارى است كه خداوند در كتابش ذكر كرده است:«چنين نيست،بلكه آنچه كرده اند بر دل هايشان زنگار نهاده است.»
611.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بنده گناه مى كند،پس دانشى را كه پيشتر مى دانسته،از ياد مى برد.
612.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خطا را سياهى در دل و عيبى در چهره و سستى در عمل يافتم.
613.امام باقر عليه السلام: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گفت:چهار چيز دل را مى ميراند:گناه روى گناه،گفتگوى بسيار با زنان،ستيزه با احمق:تو مى گويى و او مى گويد و هرگز به نتيجه نيكويى نمى رسد و همنشينى با مردگان.گفته شد:اى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله،مردگان كيان اند؟فرمود:هر توانگر ناز پرورده.
ص: 225
614.الإمام عليّ عليه السلام: لا أحسَبُ أحَدَكُم يَنسى شَيئًا مِن أمرِ دينِهِ إلاّ لِخَطيئَةٍ أخطَأَها (1).
615.عنه عليه السلام: النِّفاقُ يَبدَأُ نُقطَةً سَوداءَ فِي القَلبِ،كُلَّمَا ازدادَ النِّفاقُ ازدادَت سَوادًا حَتّى يَسوَدَّ القَلبُ كُلُّهُ،والَّذي نَفسي بِيَدِهِ،لَو شَقَقتُم عَن قَلبِ مُؤمِنٍ لَوَجَدتُموهُ أبيَضَ،ولَو شَقَقتُم عَن قَلبِ مُنافِقٍ لَوَجَدتُموهُ أسوَدَ (2).
616.عنه عليه السلام: نَكَدُ (3)العِلمِ الكَذِبُ،ونَكَدُ الجِدِّ اللَّعِبُ (4).
617.عنه عليه السلام: لا وَجَعَ أوجَعُ لِلقُلوبِ مِنَ الذُّنوبِ (5).
618.الإمام الباقر عليه السلام: ما مِن شَيءٍ أفسَدَ لِلقَلبِ مِن خَطيئَةٍ (6).
4/1:أمراضُ القَلبِ:الكتاب
«ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِيَ كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً (7)».
«فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ (8)».
«أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها (9)».
الحديث
619.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: الطّابَعُ مُعَلَّقَةٌ بِقائِمَةٍ مِن قَوائِمِ العَرشِ،فَإِذَا انتُهِكَتِ الحُرمَةُ
ص: 226
614.امام على عليه السلام: گمان نمى كنم كسى از شما،چيزى از كار دينش را فراموش كند،جز به جهت خطايى كه انجام داده است.
615.امام على عليه السلام: نفاق با نقطه سياهى در دل آغاز مى شود.هر چه نفاق افزون شود،سياهى هم بيشتر شود،تا آنكه همه دل سياه مى شود.سوگند به آنكه جانم در دست اوست،اگر دل مؤمن را مى شكافتيد،آن را سپيد مى يافتيد و اگر دل منافق را مى شكافتيد،آن را سياه مى يافتيد.
616.امام على عليه السلام: كاستى دانش،در دروغ و كاستى جديت،در بازى است.
617.امام على عليه السلام: براى دلها هيچ دردى دردناكتر از گناهان نيست.
618.امام باقر عليه السلام: براى دل،چيزى تباه كننده تر از خطا نيست.
ر.ك:ص 269«توبه».
قرآن
«پس از آن باز دلهايتان سخت گرديد؛همانند سنگ يا سخت تر از آن».
«در حقيقت چشمها كور نمى شود ولى دلهايى كه در سينه هاست كور مى شود».
«آيا به قرآن نمى انديشند يا مگر بر قلوبِ آنها قفلهايى نهاده شده است؟».
حديث
619.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: طابع مهر زننده بر دلها به پايه اى از پايه هاى عرش آويخته است،پس هرگاه حرمتى شكسته شد و خطايى جارى گشت و پروردگار
ص: 227
واُجرِيَتِ عَلَى الخَطايا وعُصِيَ الرَّبُّ،بَعَثَ اللّهُ الطّابَعَ فَيَطبَعُ عَلى قَلبِهِ،فَلا يَعقِلُ بَعدَ ذلِكَ (1).
620.عنه صلى الله عليه و آله: أعمَى العَمَى الضَّلالَةُ بَعدَ الهُدى،وخَيرُ الأَعمالِ ما نَفَعَ،وخَيرُ الهُدى مَا اتُّبِعَ،وشَرُّ العَمى عَمَى القَلبِ (2).
621.الإمام عليّ عليه السلام: الحِكمَةُ لا تَحِلُّ قَلبَ المُنافِقِ إلاّ وهِيَ عَلَى ارتِحالٍ (3).
622.عنه عليه السلام -في خُطبَةٍ لَهُ-:ولَو فَكَّروا في عَظيمِ القُدرَةِ وجَسيمِ النِّعمَةِ لَرَجَعوا إلَى الطَّريقِ،وخافوا عَذابَ الحَريقِ،ولكِنَّ القُلوبَ عَليلَةٌ،والبَصائِرَ مَدخولَةٌ (4).
623.الإمام الحسين عليه السلام -مُخاطِبًا جَيشَ عُمَرَ بنِ سَعدٍ بَعدَ أنِ استَنصَتَهُم فَلَم يُنصِتوا-:وَيلَكُم ما عَلَيكُم أن تُنصِتوا إلَيَّ فَتَسمَعوا قَولي،وإنَّما أدعوكُم إلى سَبيلِ الرَّشادِ...وكُلُّكُم عاصٍ لِأَمري غَيرُ مُستَمِعٍ قَولي؛فَقَد مُلِئَت بُطونُكُم مِنَ الحَرامِ وطُبِعَ عَلى قُلوبِكُم (5).
624.الإمام الباقر عليه السلام: ما ضُرِبَ عَبدٌ بِعُقوبَةٍ أعظَمَ مِن قَسوَةِ القَلبِ (6).
625.عنه عليه السلام -في قَولِهِ تَعالى: «وَ مَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى» -:مَن لَم يَدُلَّهُ خَلقُ السَّماواتِ والأَرضِ واختِلافُ اللَّيلِ والنَّهارِ ودَوَرانُ الفَلَكِ بِالشَّمسِ والقَمَرِ والآياتُ العَجيباتُ عَلى أنَّ وَراءَ ذلِكَ أمرًا هُوَ أعظَمُ مِنها،فَهُوَ فِي الآخِرَةِ أعمى؛فَهُوَ عَمّا لَم يُعايِن أعمى وأضَلُّ سَبيلاً (7).
626.الإمام الرِّضا عليه السلام -في قَولِهِ تَعالى: «وَ مَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْمى...» -:يَعني أعمى عَنِ الحَقائِقِ المَوجودَةِ (8).
627.الإمام الهادي عليه السلام: الحِكمَةُ لا تَنجَعُ (9)فِي الطِّباعِ الفاسِدَةِ (10).1.
ص: 228
سرپيچى شد،خداوند طابع را برمى انگيزد تا بر دل گناهكار مُهر زند،پس از اين ديگر چيزى درك نمى كند.
620.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: كورترين كورى گمراهى پس از راهيابى است و بهترين عمل آن است كه سود رساند و بهترين هدايت آن است كه پيروى شود و بدترين كورى،كورى دل است.
621.امام على عليه السلام: حكمت به دل منافق نمى آيد،مگر آنكه نيامده مى رود.
622.امام على عليه السلام: اگر در قدرت سترگ و نعمت بزرگ خدا مى انديشيدند،به راه باز مى گشتند و از عذاب آتش مى ترسيدند؛ولى دلها بيمار و ديده ها عيبناك است.
623.امام حسين عليه السلام: خطاب به لشكر عمر بن سعد پس از آنكه خواست ساكت شوند و نشدند :واى بر شما! شما را چه مى شود اگر ساكت شويد و گفته ام را بشنويد و حال آنكه من شما را به راه راست فرا مى خوانم....و همه شما از فرمانم سر مى پيچيد و به گفته ام گوش نمى دهيد.پس بى گمان شكمهايتان از حرام انباشته و بر دلهايتان مهر زده شده است.
624.امام باقر عليه السلام: هيچ بنده اى به كيفرى بزرگتر از سخت دلى عقوبت نشد.
625.امام باقر عليه السلام: درباره گفته خداى متعال «هر كه در اين [دنيا ]نابينا باشد،در آخرت هم نابينا خواهد بود»،فرمود:آنكه آفرينش آسمانها و زمين و آمد و شد شب و روز و چرخش فلك با خورشيد و ماه و نشانه هاى شگفت انگيز،وى را به امرى بزرگتر در فراسوى اينها ره ننمايد،پس در آخرت نابينا خواهد بود؛يعنى از آنچه نديده كور و گمراهتر است.
626.امام رضا عليه السلام: درباره گفته خداى متعال:«و هر كه در اين [دنيا ]نابينا باشد...»،فرمود:يعنى از مشاهده حقايق موجود نابينا باشد.
627.امام هادى عليه السلام: حكمت در طبيعتهاى فاسد،سودى نمى بخشد.
ص: 229
5/1:الظُّلم:الكتاب
«يُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثّابِتِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ وَ يُضِلُّ اللّهُ الظّالِمِينَ وَ يَفْعَلُ اللّهُ ما يَشاءُ (1)».
«ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلاً إِلى قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ كَذلِكَ نَطْبَعُ عَلى قُلُوبِ الْمُعْتَدِينَ (2)».
«إِنَّ اللّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظّالِمِينَ (3)».
الحديث
628.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إيّاكُم والظُّلمَ فَإِنَّهُ يُخَرِّبُ قُلوبَكُم(4).
6/1:الكُفر:الكتاب
«إِنَّ اللّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ (5)».
«كَذلِكَ يُضِلُّ اللّهُ الْكافِرِينَ (6)».
«كَذلِكَ يَطْبَعُ اللّهُ عَلى قُلُوبِ الْكافِرِينَ (7)».
الحديث
629.إبراهيمُ بنُ أبي مَحمودٍ: سَأَلتُ أبَا الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام...عَن قَولِ اللّهِ عز و جل: «خَتَمَ اللّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ (8)» ،قالَ:الخَتمُ هُوَ الطَّبعُ عَلى قُلوبِ الكُفّارِ
ص: 230
قرآن
«خداوند در زندگى دنيا و آخرت،كسانى را كه ايمان آورده اند،با قول ثابت مؤيّد مى گرداند و ستمكاران را گمراه مى كند و هر چه اراده كند خواهد كرد».
«آن گاه پس از وى رسولانى را به سوى قومشان برانگيختيم و آنان دليلهاى آشكار برايشان آوردند؛ولى ايشان بر آن نبودند كه به چيزى كه قبلاً آن را دروغ شمرده بودند،ايمان بياورند.اين گونه ما بر دلهاىِ تجاوز كاران مهر مى نهيم».
«در حقيقت خدا گروه ستمكاران را ره نمى نمايد».
حديث
628.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: از ستم بپرهيزيد كه دلهايتان را ويران مى كند.
قرآن
«در حقيقت خدا قوم كافران را ره نمى نمايد».
«اين گونه خدا كافران را گمراه مى گرداند»
«اين گونه خدا بر دلهاى كافران مُهر مى زند».
حديث
629.ابراهيم بن ابى محمود: از امام رضا عليه السلام درباره گفته خداى عز و جل پرسيدم:«خداوند بر دلها و گوششان مهر مى زند» فرمود:ختم همان مهر زدن است كه بر دلهاى كافران به كيفر كفرشان زده مى شود؛همان گونه كه خداوند عز و جل فرمود:«بلكه
ص: 231
عُقوبَةً (لَهُم) عَلى كُفرِهِم،كَما قالَ عز و جل: «بَلْ طَبَعَ اللّهُ عَلَيْها بِكُفْرِهِمْ فَلا يُؤْمِنُونَ إِلاّ قَلِيلاً (1)» (2).
7/1:الفِسق:الكتاب
«إِنَّ اللّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ (3)».
«وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِي وَ قَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّي رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ فَلَمّا زاغُوا أَزاغَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ وَ اللّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ (4)».
«وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ آياتٍ بَيِّناتٍ وَ ما يَكْفُرُ بِها إِلاَّ الْفاسِقُونَ (5)».
«هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلى مَنْ تَنَزَّلُ الشَّياطِينُ * تَنَزَّلُ عَلى كُلِّ أَفّاكٍ أَثِيمٍ (6)».
8/1:الإِسراف:الكتاب
«إِنَّ اللّهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذّابٌ (7)».
«كَذلِكَ يُضِلُّ اللّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ(8)».
9/1:الغَفلَة:الكتاب
«وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ
ص: 232
خداوندبر دلهاى آنهابه سبب كفرشان مهر زد،پس جز اندكى ايمان نمى آورند.»
قرآن
«در حقيقت خدا قوم فاسقان را هدايت نمى كند».
«آن گاه كه موسى به قوم خود گفت:اى قوم من! چرا مرا آزار مى دهيد و حال آنكه قطعا مى دانيد من فرستاده خدا به سوىِ شما هستم.پس چون [قومش ]راه انحراف گرفتند،خدا نيز دلهاى آنها را منحرف كرد و خداوند قوم فاسقان را هدايت نمى كند».
«قطعا به سوى تو نشانه هاى آشكار فرو فرستاديم و جز فاسقان بدانها كفر نمى ورزند».
«آيا شما را خبردار كنم بر چه كسانى شياطين فرود مى آيند؟بر هر دروغزن گناهكارى فرود مى آيند».
قرآن
«در حقيقت خدا هيچ اسراف كار دروغزنى را هدايت نمى كند.»
«اين گونه خدا هر اسرافكارِ شكّ پيشه اى را گمراه مى گرداند.»
قرآن
«در حقيقت بسيارى از جنّيان ودوزخيان را براى دوزخ آفريديم؛(چرا كه)دلهايى
ص: 233
لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ (1)».
«لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ (2)».
الحديث
630.رسول اللّه صلى الله عليه و آله -في بَيانِ عَلامَةِ الغافِلِ-:أمّا عَلامَةُ الغافِلِ فَأَربَعَةٌ:العَمى،والسَّهوُ،واللَّهوُ،والنِّسيانُ (3).
631.الإمام عليّ عليه السلام: احذَرُوا الغَفلَةَ فَإِنَّها مِن فَسادِ الحِسِّ (4).
632.عنه عليه السلام: مَن غَفَلَ جَهِلَ (5).
633.عنه عليه السلام: دَوامُ الغَفلَةِ يُعمِي البَصيرَةَ (6).
634.عنه عليه السلام: الغَفلَةُ ضَلالَةٌ (7).
635.عنه عليه السلام: الغَفلَةُ ضَلالُ النُّفوسِ (8).
636.عنه عليه السلام: مَن غَلَبَت عَلَيهِ الغَفلَةُ ماتَ قَلبُهُ (9).
637.عنه عليه السلام: كَفى بِالغَفلَةِ ضَلالاً (10).
638.عنه عليه السلام: الفِكرَةُ تورِثُ نورًا،والغَفلَةُ ظُلمَةً (11).
10/1:الأَمَل:الكتاب
«ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (12)».5.
ص: 234
دارند كه با آنها دريافت نمى كنند و چشمانى دارند كه با آنها نمى بينند و گوشهايى دارند كه با آنها نمى شنوند.آنان همانند چهارپايان بلكه گمراه ترند.آنان همان غافلان اند».
«...از اين حال،سخت در غفلت بودى،ولى ما پرده ات را از پيش چشمانت برداشتيم و ديده ات امروز تيز است».
حديث
630.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: در بيان نشانه غافل :امّا نشانه غافل چهار چيز است:نابينايى،اشتباه،بازى و فراموشى.
631.امام على عليه السلام: از غفلت بپرهيزيد كه از تباهى حسّ است.
632.امام على عليه السلام: هر كس غفلت كرد،نادان ماند.
633.امام على عليه السلام: استمرار غفلت،بينايى را كور مى كند.
634.امام على عليه السلام: غفلت،گمراهى است.
635.امام على عليه السلام: غفلت،گمراهى جانهاست.
636.امام على عليه السلام: آنكه مغلوب غفلت شود،دلش مى ميرد.
637.امام على عليه السلام: در گمراهى غفلت بس است.
638.امام على عليه السلام: انديشه،روشنى مى آورد و غفلت،تاريكى.
قرآن
«آنها را واگذار تا بخورند و لذت ببرند و آرزو سرگرمشان كند،كه بزودى خواهند دانست».
ص: 235
الحديث
639.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن (يَ)رغَبُ فِيالدُّنيا فَطالَ فيها أمَلُهُ أعمَى اللّهُ قَلبَهُ عَلى قَدرِ رَغبَتِهِ فيها (1).
640.الإمام عليّ عليه السلام: اعلَموا أنَّ الأَمَلَ يُسهِي العَقلَ ويُنسِي الذِّكرَ (2).
641.عنه عليه السلام: اعلَموا عِبادَ اللّهِ أنَّ الأَمَلَ يُذهِبُ العَقلَ،ويُكذِبُ الوَعدَ،ويَحُثُّ عَلَى الغَفلَةِ (3).
642.عنه عليه السلام: ما عَقَلَ مَن أطالَ أمَلَهُ (4).
643.عنه عليه السلام: الأَماني تُعمي أعيُنَ البَصائِرِ (5).
644.الإمام الكاظم عليه السلام: مَن سَلَّطَ ثَلاثًا عَلى ثَلاثٍ فَكَأَنَّما أعانَ عَلى هَدمِ عَقلِهِ:مَن أظلَمَ نورَ تَفَكُّرِهِ بِطولِ أمَلِهِ،ومَحا طَرائِفَ حِكمَتِهِ بِفُضولِ كَلامِهِ،وأطفَأَ نورَ عِبرَتِهِ بِشَهَواتِ نَفسِهِ،فَكَأَنَّما أعانَ هَواهُ عَلى هَدمِ عَقلِهِ،ومَن هَدَمَ عَقلَهُ أفسَدَ عَلَيهِ دينَهُ ودُنياهُ (6).
11/1:الكِبر:الكتاب
«كَذلِكَ يَطْبَعُ اللّهُ عَلى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبّارٍ (7)».
الحديث
645.الإمام الكاظم عليه السلام: إنَّ الزَّرعَ يَنبُتُ فِي السَّهلِ ولا يَنبُتُ فِي الصَّفا،فَكَذلِكَ
ص: 236
حديث
639.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آنكه به دنيا رغبت ورزد و آرزويش در آن دراز گردد،خداوند دلش را به اندازه رغبتش به آن كور مى كند.
640.امام على عليه السلام: بدانيد كه آرزو خرد را به فراموشى وا مى دارد و ذكر را از ياد مى برد.
641.امام على عليه السلام: اى بندگان خدا! بدانيد كه آرزو خرد را مى برد و وعده را دروغ مى انگارد و به غفلت وادار مى كند.
642.امام على عليه السلام: آنكه آرزويش را دراز گرداند،خرد ورزى نكرده است.
643.امام على عليه السلام: آرزوها چشمان بصيرت را نابينا مى سازد.
644.امام كاظم عليه السلام: هر كس سه چيز را بر سه چيز چيره گرداند،گويى كه به نابودى خرد خويش كمك كرده است:آنكه روشنى انديشه اش را با درازى آرزويش تاريك كند و تازه هاى حكمت اش را با سخنان بيهوده اش نابود كند و نور عبرت اندوزى اش را با خواهشهاى نفسانى خاموش سازد،گويى هوايش را بر نابودى خردش يارى كرده است و هر كس خرد خويش را نابود كند،دين و دنيايش تباه خواهد شد.
11/1:تكبّر
قرآن
«بدين گونه خداوند بر هر قلب متكبّر سركشى مُهر زَند».
حديث
645.امام كاظم عليه السلام: كشت در دشت هموار مى رويد و نه در سنگلاخ؛همين گونه
ص: 237
الحِكمَةُ تَعمُرُ في قَلبِ المُتَواضِعِ ولا تَعمُرُ في قَلبِ المُتَكَبِّرِ الجَبّارِ (1).
646.الإمام عليّ عليه السلام: شَرُّ آفاتِ العَقلِ الكِبرُ (2).
647.الإمام الباقر عليه السلام: ما دَخَلَ قَلبَ امرِئٍ شَيءٌ مِنَ الكِبرِ إلاّ نَقَصَ مِن عَقلِهِ مِثلَ ما دَخَلَهُ مِن ذلِكَ،قَلَّ ذلِكَ أو كَثُرَ (3).
648.الإمام عليّ عليه السلام: الكِبرُ مَصيدَةُ إبليسَ العُظمى (4).
649.عنه عليه السلام: اللّهَ اللّهَ في عاجِلِ البَغيِ،وآجِلِ وَخامَةِ الظُّلمِ،وسوءِ عاقِبَةِ الكِبرِ،فَإِنَّها مِصيَدَةُ إبليسَ العُظمى،ومَكيدَتُهُ الكُبرى (5).
12/1:العُجب
650.الإمام عليّ عليه السلام: العُجبُ يُفسِدُ العَقلَ (6).
651.عنه عليه السلام: آفَةُ اللُّبِّ العُجبُ (7).
652.عنه عليه السلام: إنَّ الإِعجابَ ضِدُّ الصَّوابِ وآفَةُ الأَلبابِ (8).
653.عنه عليه السلام: عُجبُ المَرءِ بِنَفسِهِ أحَدُ حُسّادِ عَقلِهِ (9).
654.عنه عليه السلام -في كِتابِهِ لِلأَشتَرِ النَّخَعِيّ-:إيّاكَ والإِعجابَ بِنَفسِكَ،والثِّقَةَ بِما يُعجِبُكَ مِنها،وحُبَّ الإِطراءِ،فَإِنَّ ذلِكَ مِن أوثَقِ فُرَصِ الشَّيطانِ في نَفسِهِ،لِيمَحَقَ ما يَكونُ مِن إحسانِ المُحسِنينَ (10).
655.الإمام الصادق عليه السلام: مَن أعجَبَ بِنَفسِهِ هَلَكَ،ومَن أعجَبَ بِرَأيِهِ هَلَكَ،وإنَّ عيسَى بنَ مَريَمَ عليه السلامقالَ:داوَيتُ المَرضى فَشَفَيتُهُم بِإِذنِ اللّهِ،وأبرَأتُ الأَكمَهَ3.
ص: 238
حكمت در دل فروتن،آباد و بارور مى شود،نه در دل متكبّر سركش.
646.امام على عليه السلام: بدترين آفت خرد،تكبّر است.
647.امام باقر عليه السلام: ذره اى از تكبّر به درون دل كسى راه نيافت،مگر آنكه به همان اندازه از خردش كم شد؛اندك باشد يا بسيار.
648.امام على عليه السلام: تكبّر دام بزرگ شيطان است.
649.امام على عليه السلام: خدا را خدا را درباره سركشى در اين جهان و كيفر ناخوشايند ستم در آن جهان و بد فرجامى تكبّر كه دام بزرگ شيطان و نيرنگ سترگ اوست.
650.امام على عليه السلام: خود پسندى خرد را تباه مى كند.
651.امام على عليه السلام: آفت خرد خودپسندى است.
652.امام على عليه السلام: خودپسندى ضد درستى و آفت خردهاست.
653.امام على عليه السلام: خودپسندى مرد،يكى از حسودان خرد اوست.
654.امام على عليه السلام: در نامه اش به مالك اشتر نخعى:مبادا كه از خودت خوشت بيايد و به آنچه موجب اعجاب تو از آن مى گردد،اعتماد كنى و شيفته ستايش خود گردى؛چرا كه اين از محكمترين فرصتهاى شيطان است،تا آثار نيكى نيكوكاران را نابود كند.
655.امام صادق عليه السلام: هركس از خودش خوشش آمد،هلاك شد و هركس از رأيش خوشش آمد،هلاك گشت.عيسى بن مريم عليه السلام فرمود:بيماران را مداوا كردم و به اذن خداوند آنها را شفا دادم و نابينا و مبتلا به پيسى را به اذن خدا درمان كردم و با اذن خدا حتى مردگان را هم معالجه و زنده كردم؛امّا
ص: 239
والأَبرَصَ بِإِذنِ اللّهِ،وعالَجتُ المَوتى فَأَحيَيتُهُم بِإِذنِ اللّهِ،وعالَجتُ الأَحمَقَ فَلَم أقدِر على إصلاحِهِ ! فَقيلَ:يا روحَ اللّهِ،ومَا الأَحمَقُ؟قالَ:المُعجَبُ بِرَأيِهِ ونَفسِهِ،الَّذي يَرَى الفَضلَ كُلَّهُ لَهُ لا عَلَيهِ،ويوجِبُ الحَقَّ كُلَّهُ لِنَفسِهِ ولا يوجِبُ عَلَيها حَقًّا،فَذاكَ الأَحمَقُ الَّذي لا حيلَةَ في مُداواتِهِ (1)
656.الإمام عليّ عليه السلام: العُجبُ هَلاكٌ،والصَّبرُ مِلاكٌ (2).
13/1:الغُرور
657.الإمام عليّ عليه السلام: فَسادُ العَقلِ الاِغتِرارُ بِالخُدَعِ (3).
658.عنه عليه السلام: لا يُلفَى العاقِلُ مَغرورًا (4).
659.عنه عليه السلام: غُرورُ الشَّيطانِ يُسَوِّلُ ويُطمِعُ (5).
660.عنه عليه السلام: اتَّقُوا اللّهَ عِبادَ اللّهِ،تَقِيَّةَ ذي لُبٍّ شَغَلَ التَّفَكُّرُ قَلبَهُ...ولَم تَفتِلهُ فاتِلاتُ الغُرورِ (6).
661.عنه عليه السلام: ثُمَّ أسكَنَ سُبحانَهُ آدَمَ دارًا أرغَدَ فيها عَيشَهُ،وآمَنَ فيها مَحَلَّتَهُ،وحَذَّرَهُ إبليسَ وعَداوَتَهُ،فَاغتَرَّهُ عَدُوُّهُ نَفاسَةً عَلَيهِ بِدارِ المُقامِ،ومُرافَقَةِ الأَبرارِ،فَباعَ اليَقينَ بِشَكِّهِ (7).
14/1:الطَّمَع
662.عيسى عليه السلام: إنَّهُ لَيسَ عَلى كُلِّ حالٍ يَصلُحُ العَسَلُ فِي الزِّقاقِ،وكَذلِكَ القُلوبُ1.
ص: 240
به معالجه احمق پرداختم،ولى نتوانستم وى را اصلاح كنم.گفته شد:اى روح خدا! احمق كيست؟فرمود:آنكه از رأيش و خودش خشنود باشد.آنكه همه برتريها را براى خود،و نه بر خود مى پندارد،و همه حقوق را براى خود مى داند و مى پندارد هيچ حقّى بر عهده او نيست.اين همان احمقى است كه چاره اى براى درمانش نيست.
656.امام على عليه السلام: خودپسندى مايه هلاك و شكيبايى مايه قوام(كار) است.
657.امام على عليه السلام: تباهى خرد در فريب خوردن از نيرنگهاست.
658.امام على عليه السلام: خردمند،فريب نمى خورد.
659.امام على عليه السلام: فريب شيطان زينت مى دهد و به طمع مى اندازد.
660.امام على عليه السلام: بندگان خدا! از خدا پروا كنيد؛پرواى انديشمندى كه انديشيدن دلش را مشغول ساخته...و فريبهاى منحرف كننده او را از راه به در نبرده است.
661.امام على عليه السلام: خداى سبحان آدم را در خانه اى سكونت داد كه وسائل زندگى اش فراوان و جايگاهش امن بود و از ابليس و دشمنى اش هشدار داده بود،پس دشمن اش به جهت حسادت به جايگاه او در بهشت و همراهى وى با نيكان،او را فريب داد و آدم يقين را به شكّ فروخت.
662.عيسى عليه السلام: چنين نيست كه عسل در هر حال در خيك سالم بماند؛همين گونه حكمت در هرحال در دلها آباد نمى شود.مشك تا آن گاه كه پاره يا
ص: 241
لَيسَ عَلى كُلِّ حالٍ تَعمُرُ الحِكمَةُ فيها،إنَّ الزِّقَّ ما لَم يَنخَرِق أو يَقحَل (1)أو يَتفَل (2)فَسَوفَ يَكونُ لِلعَسَلِ وِعاءً،وكَذلِكَ القُلوبُ ما لَم تَخرِقهَا الشَّهَواتُ،ويُدَنِّسهَا الطَّمَعُ ويُقسِهَا النَّعيمُ فَسَوفَ تَكونُ أوعِيَةً لِلحِكمَةِ (3).
663.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: الطَّمَعُ يُذهِبُ الحِكمَةَ مِن قُلوبِ العُلَماءِ (4).
664.الإمام عليّ عليه السلام: أكثَرُ مَصارِعِ العُقولِ تَحتَ بُروقِ المَطامِعِ (5).
665.الإمام الكاظم عليه السلام -مِن وَصِيَّتِهِ لِهِشامِ بنِ الحَكَم-:يا هِشامُ،إيّاكَ والطَّمَعَ،وعَلَيكَ بِاليَأسِ مِمّا في أيدِيالنّاسِ.وأمِتِ الطَّمَعَ مِنَ المَخلوقينَ،فَإِنَّ الطَّمَعَ مِفتاحٌ لِلذُّلِّ،واختِلاسُ العَقلِ،واختِلاقُ المُرُوّاتِ،وتَدنيسُ العِرضِ،والذَّهابُ بِالعِلم (6).
15/1:الغَضَب
666.الإمام عليّ عليه السلام: الحِدَّةُ ضَربٌ مِنَ الجُنونِ لِأَنَّ صاحِبَها يَندَمُ،فَإِن لَم يَندَم فَجُنونُهُ مُستَحكِم (7).
667.عنه عليه السلام: الغَضَبُ يُفسِدُ الأَلبابَ،ويُبعِدُ مِنَ الصَّوابِ (8).
668.عنه عليه السلام -فيما نُسِبَ إلَيهِ-:قَليلُ الغَضَبِ كَثيرٌ في أذَى النَّفسِ والعَقلِ،والضَّجَرُ مُضَيِّقٌ لِلصَّدرِ،مُضعِفٌ لِقُوَى العَقلِ (9).
669.عنه عليه السلام: لا يَنبَغي أن يُعَدَّ عاقِلاً مَن يَغلِبُهُ الغَضَبُ والشَّهوَةُ (10).
670.عنه عليه السلام: غَيرُ مُنتَفِعٍ بِالحِكمَةِ عَقلٌ مَعلولٌ بِالغَضَبِ والشَّهوَةِ (11).7.
ص: 242
خشكيده و يا بوى ناك نشده باشد،مى تواند ظرف عسل باشد؛همچنانكه دلها تا هنگامى كه شهوتها آنها را پاره و طمع،آلوده و ماندگارى نعمت،آنها را سخت نكرده است،مى توانند ظرفهايى براى حكمت باشند.
663.پيامبر خدا عليه السلام: طمع حكمت را از دلهاى دانايان مى برد.
664.امام على عليه السلام: قربانگاه خردها،بيشتر زير درخشش آزهاست.
665.امام كاظم عليه السلام: از سفارش ايشان به هشام بن حكم :اى هشام! مبادا كه طمع بورزى.همواره از آنچه در دست مردم است نااميد باش و طمع از آفريده ها را بميران.كه طمع كليد خوارى و ربودن خرد و گسستن مردانگى و آلودگى آبرو و از دست رفتن دانش است.
666.امام على عليه السلام: تندى كردن گونه اى ديوانگى است؛زيرا صاحبش پشيمان مى شود؛اگر پشيمان نشود ديوانگى اش استوار است.
667.امام على عليه السلام: خشم،خردها را تباه و از درستى دور مى كند.
668.امام على عليه السلام -در حكمتهاى منسوب به ايشان-:اندكى خشم براى آزار جان و خرد بسيار است و دل تنگى سينه را تنگ مى كند و نيروى خرد را كاهش مى دهد.
669.امام على عليه السلام: سزاوار نيست كسى كه خشم و شهوت بر او چيره مى شود،خردمند شمرده شود.
670.امام على عليه السلام: خردى كه بيمارى خشم و شهوت دارد،از حكمت بهره اى نمى برد.
ص: 243
671.الإمام الباقر عليه السلام: لَمّا دَعا نوحٌ عليه السلامرَبَّهُ عز و جل عَلى قَومِهِ أتاهُ إبليسُ لَعَنَهُ اللّهُ،فَقالَ:يا نوحُ...اُذكُرني في ثَلاثَةِ مَواطِنَ،فَإِنّي أقرَبُ ما أكونُ إلَى العَبدِ إذا كانَ في إحداهُنَّ:اُذكُرني إذا غَضِبتَ،واذكُرني إذا حَكَمتَ بَينَ اثنَينِ،واذكُرني إذا كُنتَ مَعَ امرَأَةٍ خالِيًا لَيسَ مَعَكُما أحَدٌ (1).
672.الإمام الصادق عليه السلام: الغَضَبُ مَمحَقَةٌ لِقَلبِ الحَكيمِ.وقالَ:مَن لَم يَملِك غَضَبَهُ لَم يَملِك عَقلَهُ (2).
16/1:اللَّهو
673.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إيّاكَ وكَثرَةَ الضِّحكِ؛فَإِنَّهُ يُميتُ القَلبَ (3).
674.الإمام عليّ عليه السلام: مَن كَثُرَ لَهوُهُ قَلَّ عَقلُهُ (4).
675.عنه عليه السلام: لَم يَعقِل مَن وَلِهَ بِاللَّعِبِ،واستُهتِرَ بِاللَّهوِ والطَّرَبِ (5).
676.عنه عليه السلام: لا يَثوبُ (6)العَقلُ مَعَ اللَّعِبِ (7).
677.عنه عليه السلام: مَن كَثُرَ ضِحكُهُ ماتَ قَلبُهُ (8).
17/1:الاِستِبداد
678.الإمام عليّ عليه السلام: المُستَبِدُّ مُتَهَوِّرٌ فِي الخَطَأَ والغَلَطِ (9).
679.عنه عليه السلام: الاِستِبدادُ بِرَأيِكَ يُزِلُّكَ ويُهَوِّرُكَ فِي المَهاوي (10).
680.عنه عليه السلام: اتَّهِموا عُقولَكُم فَإِنَّهُ مِنَ الثِّقَةِ بِها يَكونُ الخَطاءُ (11).70
ص: 244
671.امام باقر عليه السلام: هنگامى كه نوح نزد پروردگار عزّ و جلّ،قوم خود را نفرين كرد،ابليس لعنه اللّه پيش او آمد و گفت:اى نوح!...مرا در سه حالت ياد كن كه در هريك،نزديكترين فاصله را با بنده دارم:هرگاه به خشم آمدى،مرا ياد كن و هرگاه ميان دو نفر به داورى پرداختى،مرا ياد كن و هرگاه با زنى در جايى خلوت بودى و كسى با شما نبود،مرا ياد كن.
672.امام صادق عليه السلام: خشم،دل حكيم را نابود مى كند.و فرمود:هركس مالك خشم خويش نباشد،مالك خرد خويش نيست.
673.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: از خنده زياد برحذر باش كه دل را مى ميراند.
674.امام على عليه السلام: آنكه سرگرمى اش فراوان شد،خردش كم گرديد.
675.امام على عليه السلام: آنكه شيفته بازى و دل باخته سرگرمى و طرب است،خردورزى نكرده است.
676.امام على عليه السلام: خرد به بازى رفته،باز نمى گردد.
677.امام على عليه السلام: آنكه خنده اش فراوان شد،دلش مرد.
678.امام على عليه السلام: خود رأى،در خطا و اشتباه فرو مى افتد.
679.امام على عليه السلام: خود رأيى ات،تو را مى لغزاند و در مهلكه ها سرنگون مى سازد.
680.امام على عليه السلام: خردهايتان را متّهم كنيد كه خطا از اعتماد به آنها پديد مى آيد.
ص: 245
681.عنه عليه السلام: مَنِ استَغنى بِعَقلِهِ ضَلَّ (1).
682.عنه عليه السلام: مَنِ استَغنى بِعَقلِهِ زَلَّ (2).
683.الإمام الصادق عليه السلام: المُستَبِدُّ بِرَأيِهِ مَوقوفٌ عَلى مَداحِضِ الزَّلَلِ (3).
18/1:التَّعَصُّب:الكتاب
«إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ (4)».
«وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ (5)».
الحديث
684.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن كانَ في قَلبِهِ حَبَّةٌ مِن خَردَلٍ مِن عَصَبِيَّةٍ بَعَثَهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ مَعَ أعرابِ الجاهِلِيَّةِ (6).
685.الإمام عليّ عليه السلام: مَن كانَ غَرَضُهُ الباطِلَ لَم يُدرِكِ الحَقَّ ولَو كانَ أشهَرَ مِنَ الشَّمسِ. (7)
19/1:المِراء
686.الإمام عليّ عليه السلام: مَن كَثُرَ مِراؤُهُ بِالباطِلِ دامَ عَماهُ عَنِ الحَقِّ (8).
687.عنه عليه السلام: مَن كَثُرَ مِراؤُهُ لَم يَأمَنِ الغَلَطَ (9).5.
ص: 246
681.امام على عليه السلام: آنكه با تكيه بر خردش خود را از ديگران بى نياز بداند،گمراه شود.
682.امام على عليه السلام: آنكه با تكيه بر خردش خود را از ديگران بى نياز بداند،بلغزد.
683.امام صادق عليه السلام: خود رأى بر لغزش گاههاى خطا ايستاده است.
قرآن
«آن گاه كه كافران در دلهاى خود حميّت جاى دادند؛(آن هم) حميّت دوران جاهليّت.»
«چون به ايشان گفته شود بياييد به سوى آنچه خدا نازل فرموده و به سوى فرستاده او،گويند آنچه پدران خود را بر آن يافته ايم ما را بسنده است.آيا هر چند پدران آنها نه چيزى دانند و نه هدايت شده باشند[باز بايد از آنها پيروى كرد؟].
حديث
684.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هركس در دلش،دانه خردلى از تعصّب باشد،خداوند او را روز قيامت با اعراب جاهلى برانگيزد.
685.امام على عليه السلام: آنكه غرضش باطل باشد،حقّ را درنيابد؛هرچند آشكارتر از خورشيد باشد.
686.امام على عليه السلام: آنكه مجادله به باطلش فراوان شود،كورى اش از حقيقت ماندگار شود.
687.امام على عليه السلام: آنكه مجادله اش فراوان شود،از اشتباه ايمن نماند.
ص: 247
688.عنه عليه السلام: إيّاكُم والجِدالَ فَإِنَّهُ يورِثُ الشَّكَّ (1).
689.عنه عليه السلام -فيما نُسِبَ إلَيهِ-:كَثرَةُ الجِدالِ تورِثُ الشَّكَّ (2).
690.عنه عليه السلام: الشَّكُّ عَلى أربَعِ شُعَبٍ:...التَّماري (3).
20/1:شُربُ الخَمرِ
691.الإمام عليّ عليه السلام: فَرَضَ اللّهُ...تَركَ شُربِ الخَمرِ تَحصينًا لِلعَقلِ (4).
692.الإمام الرضا عليه السلام: حَرَّمَ اللّهُ الخَمرَ لِما فيها مِنَ الفَسادِ،ومِن تَغييرِها عُقولَ شارِبيها،وحَملِها إيّاهُم عَلى إنكارِ اللّهِ عز و جل،والفِريَةِ عَلَيهِ وعَلى رُسُلِهِ،وسائِرِ ما يَكونُ مِنهُم مِنَ الفَسادِ والقَتلِ (5).
21/1:كَثرَةُ الأَكل
693.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لا تَشبَعوا فَيَطفَأَ نورُ المَعرِفَةِ مِن قُلوبِكُم (6).
694.الإمام عليّ عليه السلام: البِطنَةُ تَمنَعُ الفِطنَةَ (7).
695.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: البُعدُ مِنَ اللّهِ الَّذي قُوِيَ بِهِ عَلَى المَعاصِي الشِّبَعُ،فَلا تُشبِعوا بُطونَكُم فَيَطفَأَ نورُ الحِكمَةِ مِن صُدورِكُم (8).
696.عنه صلى الله عليه و آله: القَلبُ يَمُجُّ (9)الحِكمَةَ عِندَ امتِلاءِ البَطنِ (10).
697.عنه صلى الله عليه و آله: لا تَدخُلُ الحِكمَةُ جَوفًا مُلِئَ طَعامًا (11).
698.الإمام عليّ عليه السلام: التُّخمَةُ تُفسِدُ الحِكمَةَ (12).51
ص: 248
688.امام على عليه السلام: زنهار از مجادله كه شكّ مى آورد.
689.امام على عليه السلام -در حكمتهاى منسوب به ايشان-:فراوانى مجادله،شكّ مى آورد.
690.امام على عليه السلام: شكّ بر چهار شاخه است:...مجادله.
691.امام على عليه السلام: خداوند شراب نخوردن را براى نگهدارى خرد واجب كرد.
692.امام رضا عليه السلام: خداوند شراب را به جهت تباهيهايش و نيز به دليل دگرگونى آن در خردهاى نوشندگانش و وادار كردن آنان به انكار خداى عز و جل و دروغ بستن بر او و پيامبرانش و چيزهاى ديگرى كه از آن پديد مى آيد،همچون فساد و قتل،حرام كرد.
693.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: پرخورى نكنيد كه نور معرفت را در دلهايتان خاموش مى كند.
694.امام على عليه السلام: پرخورى از تيزفهمى جلوگيرى مى كند.
695.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: پرخورى مايه دورى از خداوند است كه به سرپيچى كردنها نيرو مى بخشد؛پس شكمهايتان را پر نكنيد كه نور حكمت در سينه هايتان خاموش مى شود.
696.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دل هنگام پرى شكم،حكمت را بيرون مى اندازد.
697.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: حكمت به درون انباشته از خوراك وارد نمى شود.
698.امام على عليه السلام: پرخورى حكمت را تباه مى سازد.
ص: 249
699.عنه عليه السلام: البِطنَةُ تَحجُبُ الفِطنَةَ (1).
700.عنه عليه السلام: إذا مُلِئَ البَطنُ مِنَ المُباحِ عَمِيَ القَلبُ عَنِ الصَّلاحِ (2).
701.عنه عليه السلام: لا فِطنَةَ مَعَ بِطنَةٍ (3).
702.عنه عليه السلام: لا تُجمَعُ الفِطنَةُ والبِطنَةُ (4).
703.عنه عليه السلام: مَن زادَ شِبَعُهُ كَظَّتهُ البِطنَةُ،مَن كَظَّتهُ البِطنَةُ حَجَبَتهُ عَنِ الفِطنَةِ (5).
704.عنه عليه السلام -فيما نُسِبَ إلَيهِ-:مَن شَبِعَ عوقِبَ فِي الحالِ ثَلاثَ عُقوباتٍ:يُلقَى الغِطاءُ عَلى قَلبِهِ،والنُّعاسُ عَلى عَينِهِ،والكَسَلُ عَلى بَدَنِهِ (6).
22/1:النَّوادِر
705.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: آفَةُ العِلمِ النِّسيانُ،وإضاعَتُهُ أن تُحَدِّثَ بِهِ غَيرَ أهلِهِ (7).
706.عنه صلى الله عليه و آله: آفَةُ العِلمِ الخُيَلاءُ (8)
(9) .
707.الإمام عليّ عليه السلام: آفَةُ العِلمِ تَركُ العَمَلِ بِهِ (10).
708.عنه عليه السلام: لا يُؤبَى (11)العِلمُ إلاّ مِن سوءِ فَهمِ السّامِعِ (12).
709.عنه عليه السلام: ما أفادَ العِلمَ مَن لَم يَعلَم،ولا نَفَعَ الحِلمَ مَن لَم يَحلُم (13).
710.عنه عليه السلام: لا يُدرَكُ العِلمُ بِراحَةِ الجِسم (14).
711.عنه عليه السلام: رَأسُ العِلمِ الرِّفقُ،وآفَتُهُ الخُرقُ (15)
(16) .
712.الإمام الصادق عليه السلام: مَن رَقَّ وَجهُهُ رَقَّ عِلمُهُ (17).ا.
ص: 250
699.امام على عليه السلام: پرخورى حجاب تيزفهمى است.
700.امام على عليه السلام: هنگامى كه شكم [حتى] از حلال انباشته شود،دل از صلاح كور گردد.
701.امام على عليه السلام: تيزفهمى با پرخورى سازگار نيست.
702.امام على عليه السلام: تيزفهمى و پرخورى گرد هم نيايند.
703.امام على عليه السلام: آنكه سيرى اش افزون شود،سنگينى پرخورى بر او غلبه كند و هر كس سنگينى پرخورى بر او غلبه كند،مانع تيز فهمى اش گردد.
704.امام على عليه السلام: در حكمتهاى منسوب به ايشان:آنكه پرخورى كند،به سه كيفر فورى مجازات شود:پرده بر دلش افتد و خواب بر چشمش و سستى بر پيكرش.
ر.ك:ص 207«روزه»/ص 211«كم خورى»/ص 363«ميانه روى در خوراك».
705.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آفت دانش،فراموشى و تباهى اش،گزارش آن به نااهل است.
706.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آفت دانش تكبّر است.
707.امام على عليه السلام: آفت دانش عمل نكردن به آن است.
708.امام على عليه السلام: نپذيرفتن (1)دانش جز در نتيجه سوء فهم شنونده نيست.
709.امام على عليه السلام: آنكه ياد نگرفت،ياد نداد و آنكه بردبارى نورزيد بردبارى نشان نداد.
710.امام على عليه السلام: دانش،با تن آسايى يافته نمى شود.
711.امام على عليه السلام: اساس دانش،رفق و مدارا و آفت آن درشتخويى است.
712.امام صادق عليه السلام: هركه شرم كند،دانش اش اندك شود.
ص: 251
مسأله اوّل:قلمرو حجابهاى حكمت
نخستين سؤال در باره آنچه در اين فصل به عنوان حجابهاى دانش و حكمت مطرح شد،اين است كه قلمرو مانعيت اين موانع تا كجاست؟آيا همه اين امور مانع انواع شناختهاى حسّى،عقلى و قلبى است يا مانعيت آنها مرز خاصى دارد؟براى پاسخ به اين سؤال بايد موانع مذكور در اين فصل را به چند دسته تقسيم كرد:
دسته اوّل:موانع و آفات علوم رسمى؛مانند:كم رويى،بد فهمى و تن آسايى (1).اين دسته از موانع كه از موانع شناختهاى عقلى به شمار مى رود،كمترين احاديث اين فصل را به خود اختصاص داده است.
دسته دوم:موانعى كه مانعيّت آنها شامل شناختهاى عقلى و قلبى است؛مثل عُجب،غرور،تعصب،استبداد،غضب،پرخورى و شرب خمر (2).اين موانع،انديشه را از تشخيص درست حقايق عقلى و قلب را از بركات الهامها وارشادهاى غيبى الهى محروم مى سازد.
ص: 252
دسته سوم:موانع علم حقيقى و يا نور علم؛مانند ظلم،كفر،اسراف،فسق و به طور كلى گناه (1).اين موانع آينه دل را تيره و تار و جان را بيمار مى سازد و آدمى را از دانش حقيقى و نور علم بى بهره مى كند؛هر چند داراى مراتب والايى از علوم رسمى باشد.اگر اين بيمارى مزمن گردد،جوهر آينه دل فاسد و انسان به طور اصولى از مدار هدايت الهى خارج و در وادى گمراهى ابدى گرفتار مى گردد.قرآن در وصف آنان مى فرمايد:«چنين نيست،بلكه آنچه كرده اند بر دلهايشان زنگار نهاده است.چنين نيست،آنان در آن روز از پروردگارشان سخت محجوبند» (2)و نيز مى فرمايد:«دلهايى دارند كه با آن در نمى يابند و ديدگانى دارند كه با آنها نمى بينند و گوشهايى دارند كه با آنها نمى شنوند آنان همچون چارپايانند؛بلكه گمراه تر،آنان همان غافلانند» (3).
مطالعه دقيق اين فصل نشان مى دهد كه قرآن و احاديث اسلامى در مبحث موانع شناخت عمدتا بر اين دسته از موانع تاكيد كرده اند.
مسأله دوم:ريشه موانع نور علم
اشاره كرديم كه ظلم،كفر،اسراف و فسق و به طور كلى آنچه در اسلام به عنوان گناه شناخته مى شود،موانع نور علم اند.نكته مهم و قابل توجه اين است كه با ريشه يابى دقيق به اين نتيجه مى رسيم كه همه موانع نور علم به يك ريشه اصلى مى رسد و آن غلبه يافتن هوس است.از اين رو هوس را در صدر موانع معرفت برشمرديم. .
ص: 253
هوس طوفانى است كه غبارهايى به رنگ انواع ناشايستگيها ايجاد مى كند.اين غبارها آينه دل را تيره و انسان را از نور علم بى بهره مى كند،و با آنكه مى داند،گمراه مى شود همانطور كه خداوند عز و جل فرموده است:«آيا آن كس را ديده اى كه هواى نفسش را [ همچون ] خداى خود گرفت و خداوند او را با وجود آگاهى اش،بيراه گزارد و بر گوش و دل او مُهر نهاد و بر چشمش پرده كشيد،پس چه كسى پس از خداوند او را هدايت مى كند،آيا پند نمى گيريد؟» (1)
بنابراين براى مبارزه اساسى با موانع نور علم،قطع كردن ريشه هوس ضرورى است.
مسأله سوم:مبادى وسوسه
نكته مهم ديگرى كه در بررسى اين فصل قابل توجه است،اين است كه موانع نور علم،مبادى دسيسه هاى شيطان نيز به شمار مى رود.اين موانع نه تنها انسان را از معارف حقيقى والهامات ربّانى محروم مى سازد،بلكه او را در معرض وسوسه هاى شياطين و احساسات و ادراكات دروغين ناشى از آن قرار مى دهد.از اين رو در رواياتى كه ملاحظه شد،هوا و كبر،هم آفت عقل شناخته شده است وهم دام شيطان (2).در اين ارتباط در مناجاة الشاكين منسوب به امام زين العابدين عليه السلام آمده است:«بار خدايا به تو شكايت مى برم از دشمنى كه گمراهم مى كند و از شيطانى كه به اغوايم كمر بسته است؛سينه ام را از وسوسه پُر ساخته و اوهام و افكار واهى اش قلبم را احاطه كرده،از هواهايم پشتيبانى مى كند و دوستى دنيا را در نظرم مى آرايدر.
ص: 254
و ميان من و بندگى و نزديكى به تو فاصله ايجاد مى كند» (1).
بنابر اين عامل اصلى سلطه شيطان بر انسان،هوسهايى است كه با ايجاد موانع معرفت،راه را براى القائات شيطانى باز مى كند،ولذا كسانى كه اين موانع را از ميان برده و به گفته قرآن به مرتبه عبوديت خداوند رسيده اند،شيطان راهى براى وسوسه و القاء ادراكات دروغين در آنها ندارد:«در حقيقت،تو را بر بندگان من تسلطى نيست (2)».».
ص: 255
الفصل الثّاني:ما يُزيلُ الحُجُبَ: 1/2:القُرآن:الكتاب
«يا أَيُّهَا النّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ (1)».
الحديث
713.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: خَيرُ الدَّواءِ القُرآنُ (2).
714.عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ هذَا القُرآنَ حَبلُ اللّهِ،والنّورُ المُبينُ،والشِّفاءُ النّافِعُ (3).
715.عنه صلى الله عليه و آله: القُرآنُ هُوَ الدَّواءُ (4).6.
ص: 256
قرآن
«اى مردم! براى شما از جانب پروردگارتان،اندرزى و درمانى براى آنچه در سينه هاست و رهنمود و رحمتى براى مؤمنان آمده است.»
ر.ك:البقرة:66،2،آل عمران:138،المائدة:46،يونس:6.
حديث
713.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: قرآن بهترين دواست.
714.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اين قرآن ريسمان خدا و نور روشن گر و درمانى سودبخش است.
715.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: قرآن است كه دواست.
ص: 257
716.الإمام عليّ عليه السلام: كَلامُ اللّهِ دَواءُ القَلبِ (1).
717.عنه عليه السلام -في صِفَةِ القُرآنِ-:جَعَلَهُ اللّهُ...دَواءً لَيسَ بَعدَهُ داءٌ،ونورًا لَيسَ مَعَهُ ظُلمَةٌ (2).
718.عنه عليه السلام -أيضًا-:إنَّ فيهِ شِفاءً مِن أكبَرِ الدّاءِ:وهُوَ الكُفرُ،والنِّفاقُ،والغَيُّ،والضَّلالُ (3).
719.عنه عليه السلام -أيضًا-:فيهِ رَبيعُ القَلبِ،ويَنابيعُ العِلمِ،وما لِلقَلبِ جِلاءٌ غَيرُهُ (4).
2/2:المَوعِظَة:الكتاب
«يا أَيُّهَا النّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ (5)».
الحديث
720.الإمام عليّ عليه السلام: بِالمَواعِظِ تَنجَلِي الغَفلَةُ (6).
721.عنه عليه السلام: المَواعِظُ حَياةُ القُلوبِ (7).
722.عنه عليه السلام: ثَمَرَةُ الوَعظِ الاِنتِباهُ (8).
723.عنه عليه السلام: المَواعِظُ صِقالُ النُّفوسِ وجِلاءُ القُلوبِ (9).
724.عنه عليه السلام: أيُّهَا النّاسُ،استَصبِحوا مِن شُعلَةِ مِصباحٍ واعظٍ مُتَّعِظٍ (10).1.
ص: 258
716.امام على عليه السلام: سخن خدا دواى دل است.
717.امام على عليه السلام -در توصيف قرآن-:خداوند آن را...دوايى قرار داد كه پس از آن،دردى نيست و نورى كه با آن ظلمتى نيست.
718.امام على عليه السلام: در قرآن درمان بزرگترين درد هست:درد كفر و نفاق و گمراهى و سرگشتگى.
719.امام على عليه السلام: در قرآن،بهار دل و چشمه هاى دانش هست و براى دل،صيقلى جز آن نيست.
ر.ك:ص 183«وحى».
قرآن
«اى مردم! براى شما از جانب پروردگارتان،اندرزى و درمانى براى آنچه در سينه هاست و رهنمود و رحمتى براى مؤمنان آمده است.»
حديث
720.امام على عليه السلام: با اندرزهاست كه غفلت زدوده مى شود.
721.امام على عليه السلام: اندرزها مايه زندگانى دلهايند.
722.امام على عليه السلام: ثمره اندرز،بيدارى است.
723.امام على عليه السلام: اندرزها،صيقل جانها و جلاى دل هايند.
724.امام على عليه السلام: اى مردم! از پرتو چراغ اندرز دهنده پند گيرنده،روشنى جوييد.
ص: 259
725.عنه عليه السلام -في كِتابِهِ إلَى ابنِهِ الحَسَنِ عليه السلام-:أحيِ قَلبَكَ بِالمَوعِظَةِ (1).
3/2:التَّقوى:الكتاب
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً (2)».
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (3)».
الحديث
726.ابنُ عَبّاس: قَرَأَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً (4)» قالَ:مِن شُبُهاتِ الدُّنيا،ومِن غَمَراتِ المَوتِ،وشَدائِدِ يَومِ القِيامَةِ (5).
727.الإمام عليّ عليه السلام: اعلَموا أنَّهُ مَن يَتَّقِ اللّهَ يَجعَل لَهُ مَخرَجًا مِنَ الفِتَنِ،ونورًا مِنَ الظُّلَم (6).
728.عنه عليه السلام: إنَّ تَقوَى اللّهِ دَواءُ داءِ قُلوبِكُم،وبَصَرُ عَمى أفئِدَتِكُم،وشِفاءُ مَرَضِ أجسادِكُم،وصَلاحُ فَسادِ صُدورِكُم،وطُهورُ دَنَسِ أنفُسِكُم،وجِلاءُ عَشا أبصارِكُم (7).
729.عنه عليه السلام: هُدِيَ مَن أشعَرَ التَّقوى قَلبَهُ (8).
730.عنه عليه السلام: مَن غَرَسَ أشجارَ التُّقى جَنى ثِمارَ الهُدى (9).
731.عنه عليه السلام: أينَ العُقولُ المُستَصبِحَةُ بِمَصابيحِ الهُدى ! والأَبصارُ اللاّمِحَةُ إلى مَنارِ التَّقوى ! (10)4.
ص: 260
725.امام على عليه السلام -در نامه اش به پسرش امام حسن عليه السلام-:دلت را با اندرز زنده ساز.
قرآن
«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر تقواى خدا پيشه كنيد،خداوند براى شما نيروى تشخيص حق از باطل قرار مى دهد».
«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از خدا پروا كنيد و به پيامبرش ايمان بياوريد،تا بهره دوچندان از رحمت خويش به شما ارزانى دارد و براى شما نورى قرار دهد كه در روشنايى آن گام برداريد و شما را بيامرزد و خداوند آمرزگارنده مهربان است».
حديث
726.ابن عباس: پيامبر خدا خواند:«آنكه تقواى الهى پيشه كند،برايش راه بيرون رفتنى قرار مى دهد» و فرمود:از شبهه هاى دنيا و گردابهاى مرگ و سختيهاى روز قيامت.
727.امام على عليه السلام: بدانيد كه هركس تقواى الهى پيشه كند،برايش راه خروجى از فتنه ها و نورى از تاريكيها قرار مى دهد.
728.امام على عليه السلام: تقواى الهى دواى درد قلبهايتان و بينايى كورى دلهايتان و درمان بيمارى پيكرهايتان و صلاح تباهى سينه هايتان و پاك كننده آلودگى جانهايتان و مايه درخشندگى تيرگى چشمهايتان است.
729.امام على عليه السلام: آنكه تقوا را پوشش دلش قرار داد،راه يافت.
730.امام على عليه السلام: آنكه نهالهاى تقوا كاشت،ميوه هاى هدايت چيد.
731.امام على عليه السلام: كجايند خردهاى روشنى جو از چراغهاى هدايت و ديدگان نگرنده به نشانه هاى تقوا؟
ص: 261
4/2:الذِّكر:الكتاب
«وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ (1)».
الحديث
732.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ ذِكرَ اللّهِ شِفاءٌ (2).
733.عنه صلى الله عليه و آله: ذِكرُ اللّهِ شِفاءُ القُلوبِ (3).
734.عنه صلى الله عليه و آله: سقالَةُ (4)القُلوبِ ذِكرُ اللّهِ (5).
735.عنه صلى الله عليه و آله: بِذِكرِ اللّهِ تَحيَى القُلوبُ (6).
736.عنه صلى الله عليه و آله: جِلاءُ هذِهِ القُلوبِ ذِكرُ اللّهِ وتِلاوَةُ القُرآنِ (7).
737.عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ لِلوَسواسِ خَطمًا كَخَطمِ الطّائِرِ،فَإِذا غَفَلَ ابنُ آدَمَ وَضَعَ ذلِكَ المِنقارَ في اذُنِ القَلبِ يُوَسوِسُ،فَإِنِ ابنَ آدَمَ ذَكَرَ اللّهَ عز و جل نَكَصَ وخَنَسَ،فَذلِكَ سُمِّيَ الوَسواسَ (8).
738.عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ آدَمَ شَكا إلَى اللّهِ ما يَلقى مِن حَديثِ النَّفسِ والحُزنِ،فَنَزَلَ عَلَيهِ جَبرَئيلُ عليه السلامفَقالَ لَهُ:يا آدَمُ،قُل:لا حَولَ ولا قُوَّةَ إلاّ بِاللّهِ.فَقالَها فَذَهَبَ عَنهُ الوَسوَسَةُ والحُزنُ (9).
739.عنه صلى الله عليه و آله: مَن وَجَدَ مِن هذَا الوَسواسِ فَليَقُل:آمَنتُ بِاللّهِ ورَسولِهِ،ثَلاثًا،فَإِنَّ ذلِكَ يَذهَبُ عَنهُ (10).
740.الإمام عليّ عليه السلام: إنَّ اللّهَ سُبحانَهُ وتَعالى جَعَلَ الذِّكرَ جِلاءً لِلقُلوبِ:تَسمَعُ بِهِ بَعدَة.
ص: 262
قرآن
«هركس از ذكر خداى رحمان چشم بندد،شيطانى بر او مى گماريم تا همنشين وى باشد».
حديث
732.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: ذكر خدا شفاست.
733.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: ذكر خدا شفاى دلهاست.
734.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: جلاى دلها ذكر خداست.
735.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: با ذكر خدا دلها زنده مى شود.
736.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: جلاى اين دلها ذكر خدا و تلاوت قرآن است.
737.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: وسواس [ شيطان وسوسه گر ] منقارى چون منقار پرنده دارد.هرگاه فرزند آدم غافل شود،آن منقار را در گوش دل مى گذارد و وسوسه مى كند،پس اگر فرزند آدم خداى عز و جل را ياد كند،عقب مى كشد و پنهان مى گردد و همين وسواس ناميده مى شود.
738.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آدم از القائات نفسانى و اندوه به خدا شكوه كرد.جبرئيل بر او فرود آمد و بدو گفت:اى آدم! بگو:«لاحول و لاقوة الاّ باللّه».آدم آن را گفت و وسوسه و اندوهش برفت.
739.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هركس وسواس يافت،سه مرتبه بگويد:به خدا و پيامبرش ايمان آوردم.وسواس از او دور مى شود.
740.امام على عليه السلام: خداى متعال سبحان ذكر را جلاى دلها قرار داده است:با آن پس از سنگينى،گوش مى شنود و پس از كورى،مى بيند و پس از ستيزه گرى،
ص: 263
الوَقرَةِ،وتُبصِرُ بِهِ بَعدَ العَشوَةِ،وتَنقادُ بِهِ بَعدَ المُعانَدَةِ،وما بَرِحَ للّهِ ِ عَزَّت آلاؤُهُ فِي البُرهَةِ بَعدَ البُرهَةِ وفي أزمانِ الفَتَراتِ عِبادٌ ناجاهُم في فِكرِهِم،وكَلَّمَهُم في ذاتِ عُقولِهِم،فَاستَصبَحوا بِنورِ يَقَظَةٍ فِي الأَبصارِ والأَسماعِ والأَفئِدَةِ (1).
741.عنه عليه السلام: الذِّكرُ هِدايَةُ العُقولِ،وتَبصِرَةُ النُّفوسِ (2).
742.عنه عليه السلام: لا هِدايَةَ كَالذِّكرِ (3).
743.عنه عليه السلام: الذِّكرُ نورُ العَقلِ،وحَياةُ النُّفوسِ،وجِلاءُ الصُّدورِ (4).
744.عنه عليه السلام: الذِّكرُ يُؤنِسُ اللُّبَّ،ويُنيرُ القَلبَ،ويَستَنزِلُ الرَّحمَةَ (5).
745.عنه عليه السلام: الذِّكرُ جِلاءُ البَصائِرِ،ونورُ السَّرائِرِ (6).
746.عنه عليه السلام: ثَمَرَةُ الذِّكرِ استِنارَةُ القُلوبِ (7).
747.عنه عليه السلام: مَن كَثُرَ ذِكرُهُ استَنارَ لُبُّهُ (8).
748.عنه عليه السلام: مَن ذَكَرَ اللّهَ استَبصَرَ (9).
749.عنه عليه السلام: مَن ذَكَرَ اللّهَ سُبحانَهُ أحيَا اللّهُ قَلبَهُ،ونَوَّرَ عَقلَهُ ولُبَّهُ (10).
750.عنه عليه السلام: أصلُ صَلاحِ القَلبِ اشتِغالُهُ بِذِكرِ اللّهِ (11).
751.عنه عليه السلام: ذِكرُ اللّهِ جِلاءُ الصُّدورِ،وطُمَأنينَةُ القُلوبِ (12).
752.عنه عليه السلام: ذِكرُ اللّهِ دَواءُ أعلالِ النُّفوسِ (13).
753.عنه عليه السلام -في وَصِيَّتِهِ لِلحَسَنِ عليه السلام-:اُوصيكَ بِتَقوَى اللّهِ أي بُنَيَّ ولُزومِ أمرِهِ،وعِمارَةِ قَلبِكَ بِذِكرِهِ (14).
754.عنه عليه السلام: يا مَنِ اسمُهُ دَواءٌ وذِكرُهُ شِفاءٌ (15).1.
ص: 264
رام مى شود و خداوند نعمتهايش گرامى باد همواره و در هر روزگارى پس از روزگار ديگر و در زمانهاى نيامدن پيامبران،بندگانى دارد كه در انديشه شان با آنها راز مى گويد و در خردهايشان با آنان گفتگو مى كند؛پس نور بيدارى را در ديدگان و گوشها و دلهاى خود برافروختند.
741.امام على عليه السلام: ذكر،رهنمود خردها و بيدارى جانهاست.
742.امام على عليه السلام: هدايتى چون ذكر نيست.
743.امام على عليه السلام: ذكر،روشنى خرد و مايه زندگانى جانها و جلاى سينه هاست.
744.امام على عليه السلام: ذكر همدم خرد مى گردد و دل را روشن مى دارد و رحمت را فرود مى آورد.
745.امام على عليه السلام: ذكر جلاى ديده ها و روشنى درونهاست.
746.امام على عليه السلام: ثمره ذكر روشنى گرفتن دلهاست.
747.امام على عليه السلام: آنكه ذكرش بسيار شود،خردش روشنى گيرد.
748.امام على عليه السلام: آنكه خدا را ياد كند،بينا شود.
749.امام على عليه السلام: آنكه خداى سبحان را ياد كند،خداوند دلش را زنده و عقل و خردش را روشن كند.
750.امام على عليه السلام: ريشه صلاح دل،سرگرم شدن آن به ذكر خداست.
751.امام على عليه السلام: ياد خدا جلاى سينه ها و آرامش دلهاست.
752.امام على عليه السلام: ذكر خدا دواى بيمارى جانهاست.
753.امام على عليه السلام -در سفارشش به امام حسن عليه السلام-:تو را به تقواى الهى سفارش مى كنم اى پسركم و نيز مواظبت بر فرمانش و آباد ساختن دلت به ذكرش.
754.امام على عليه السلام: اى كه نامش دوا و يادش شفاست.
ص: 265
755.جَميلُ بنُ دَرّاجٍ عَنِ الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام: قُلتُ لَهُ:إنَّهُ يَقَعُ في قَلبي أمرٌ عَظيمٌ،فَقالَ:قُل:لا إلهَ إلاَّ اللّهُ.فَكُلَّما وَقَعَ في قَلبي شَيءٌ قُلتُ:لا إلهَ إلاَّ اللّهُ،فَيَذهَبُ عَنّي (1).
5/2:الاِستِعاذَة:الكتاب
«قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النّاسِ * مَلِكِ النّاسِ * إِلهِ النّاسِ * مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنّاسِ * اَلَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النّاسِ * مِنَ الْجِنَّةِ وَ النّاسِ (2)».
«وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطِينِ * وَ أَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ يَحْضُرُونِ (3)».
«وَ إِمّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (4)».
«فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ (5)».
«فَلَمّا وَضَعَتْها قالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُها أُنْثى وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ وَ لَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثى وَ إِنِّي سَمَّيْتُها مَرْيَمَ وَ إِنِّي أُعِيذُها بِكَ وَ ذُرِّيَّتَها مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ (6)».
الحديث
756.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَنِ استَعاذَ بِاللّهِ فِي اليَومِ عَشرَ مَرّاتٍ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيمِ،وَكَّلَ اللّهُ بِهِ مَلَكًا يَرُدُّ عَنهُ الشَّياطينَ (7).
757.عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ إبليسَ لَهُ خُرطومٌ كَخُرطومِ الكَلبِ واضِعُهُ عَلى قَلبِ ابنِ آدَمَ يُذَكِّرُهُ الشَّهَواتِ واللَّذّاتِ،ويَأتيهِ بِالأَماني،ويَأتيهِ بِالوَسوَسَةِ عَلى قَلبِهِ لِيُشَكِّكَهُ في رَبِّهِ،فَإِذا قالَ العَبدُ:«أعوذُ بِاللّهِ السَّميعِ العَليمِس.
ص: 266
755.جميل بن دّراج: به امام صادق عليه السلام عرض كردم:امرى بزرگ در دلم مى افتد.فرمود:«لا اله الاّ اللّه»بگو.پس هرگاه در دلم چيزى مى افتاد،«لا اله الا اللّه»مى گفتم و از من دور مى شد.
قرآن
«بگو:پناه مى برم به پروردگار مردم.فرمانرواى مردم.معبود مردم.از شرّ دمدمه پنهانكار.آن كس كه در سينه هاى مردم دمدمه مى كند؛چه از جنّيان و چه مردمان».
«بگو پرودگارا به تو پناه مى برم از وسوسه هاى شيطانها و پروردگارا از اينكه آنها نزد من حاضر شوند،به تو پناه مى برم».
«اگر وسوسه اى از شيطان به تو رسد،به خدا پناه بر؛زيرا كه او شنواىِ داناست».
«چون قرآن خوانى از شيطان رانده شده به خدا پناه بر».
«پس چون (زن عمران) فرزندش را بزاد،گفت:پروردگارا ! من دختر زاده ام و خدا به آنچه او زاييد داناتر بود و پسر چون دختر نيست،و من نامش را مريم نهادم و او و فرزندانش را از شيطان رانده شده به تو پناه مى دهم».
حديث
756.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هركس روزانه ده بار از شيطان رانده شده به خداوند پناه ببرد،خداوند فرشته اى را بر او مى گمارد تا شيطانها را از او براند.
757.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: ابليس پوزه اى چون پوزه سگ دارد كه روى دل انسان مى گذارد و شهوتها و لذّتها را به يادش مى آورد و آرزوهايى در دلش مى اندازد و در دلش وسوسه مى كند،تا او را در پرورگارش به شكّ اندازد.پس هرگاه بنده بگويد:«از شيطان رانده شده به خداى شنواى دانا پناه
ص: 267
مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيمِ وأعوذُ بِاللّهِ أن يَحضُرونِ إنَّ اللّهَ هُوَ السَّميعُ العَليمُ»خَنَسَ الخُرطومُ عَنِ القَلبِ (1).
758.الإمام زين العابدين عليه السلام: إنَّ الاُمورَ الوارِدَةَ عَلَيكُم في كُلِّ يَومٍ ولَيلَةٍ مِن مُظلِماتِ الفِتَنِ وحَوادِثِ البِدَعِ وسُنَنِ الجَورِ وبَوائِقِ الزَّمانِ وهَيبَةِ السُّلطانِ ووَسوَسَةِ الشَّيطانِ لَتُثَبِّطُ القُلوبَ عَن تَنَبُّهِها وتُذهِلُها عَن مَوجودِ الهُدى ومَعرِفَةِ أهلِ الحَقِّ إلاّ قَليلاً مِمَّن عَصَمَ اللّهُ،فَلَيسَ يَعرِفُ تَصَرُّفَ أيّامِها وتَقَلُّبَ حالاتِها وعاقِبَةَ ضَرَرِ فِتنَتِها إلاّ مَن عَصَمَ اللّهُ ونَهَجَ سَبيلَ الرُّشدِ وسَلَكَ طَريقَ القَصدِ،ثُمَّ استَعانَ عَلى ذلِكَ بِالزُّهدِ فَكَرَّرَ الفِكرَ واتَّعَظَ بِالصَّبرِ (2).
759.عنه عليه السلام -مِن دُعائِهِ عَلَى الشَّيطانِ-:اللّهُمَّ وما سَوَّلَ لَنا مِن باطِلٍ فَعَرِّفناهُ،وإذا عَرَّفتَناهُ فَقِناهُ،وبَصِّرنا ما نُكايِدُهُ بِهِ،وألهِمنا ما نُعِدُّهُ لَهُ،وأيقِظنا عَن سِنَةِ الغَفلَةِ بِالرُّكونِ إلَيهِ،وأحسِن بِتَوفيقِكَ عَونَنا عَلَيهِ (3).
6/2:التَّوبَة
760.الإمام عليّ عليه السلام: مَن تابَ اهتَدى (4).
761.عنه عليه السلام: التَّوبَةُ تُطَهِّرُ القُلوبَ،وتَغسِلُ الذُّنوبَ (5)
762.الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ لِلقُلوبِ صَدَأً كَصَدَأَ النُّحاسِ،فَاجلُوها بِالاِستِغفارِ (6).9.
ص: 268
مى برم و از اينكه نزد من حضور يابند،به خدا پناه مى برم،خداوند شنوا و داناست»،پوزه از دلش بردارد.
758.امام سجاد عليه السلام: امور وارده بر شما در هر شبانه روز،از فتنه هاى تاريك و پيش آمدهاى بدعت آميز و سنّتهاى ستمكارانه و بلاهاى روزگار،تا مهابت پادشاه و وسوسه شيطان،مايه تأخير بيدارى دلها و فراموشى هدايت موجود و شناخت حقّ مداران مى شود؛جز گروهى اندك كه خدا نگاهشان مى دارد،پس كسى تحوّلات روزگار و دگرگونى حالات و فرجام زيان فتنه ها را نمى شناسد،مگر آنكه خداوند او را حفظ كند و راه راست بپيمايد و ميانه روى كند و سپس بر همه اينها از زهد يارى گيرد و پيوسته بينديشد و از شكيبايى پند پذيرد.
759.امام سجاد عليه السلام -در نفرين بر شيطان-:خدايا! آنچه را از باطل براى ما آراسته،به ما بشناسان و هنگامى كه شناساندى ما را از آن حفظ كن و به نيرنگ در برابر نيرنگش،بينا گردان و آنچه براى آمادگى در برابر وى لازم است به ما الهام كن و ما را از خواب غفلت بر اثر ميل به او،بيدار فرما و با توفيقت به بهترين وجه ما را بر او يارى برسان.
760.امام على عليه السلام: هركس توبه كرد ره يافت.
761.امام على عليه السلام: توبه دلها را پاك مى كند و گناهان را مى شويد.
762.امام صادق عليه السلام: دلها زنگارى چون زنگار مس دارند،پس آنها را با استغفار جلا دهيد.
ر.ك:ص 225«گناه».
ص: 269
7/2:البَلاء:الكتاب
«وَ لَنُذِيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى دُونَ الْعَذابِ الْأَكْبَرِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (1)».
«وَ ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللّهِ ثُمَّ إِذا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإِلَيْهِ تَجْئَرُونَ (2)».
«فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمّا نَجّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ (3)».
الحديث
763.الإمام العسكريّ عليه السلام: اللّهُ هُوَ الَّذي يَتَأَلَّهُ إلَيهِ عِندَ الحَوائِجِ والشَّدائِدِ كُلُّ مَخلوقٍ عِندَ انقِطاعِ الرَّجاءِ مِن كُلِّ مَن هُوَ دونَهُ،وتَقَطُّعِ الأَسبابِ مِن جَميعِ ما سِواهُ (4).ر.
ص: 270
قرآن
«بى گمان غير از عذاب بزرگتر،از عذاب دنيوى نيز بديشان خواهيم چشانيد؛باشد كه باز گردند».
«هر نعمتى كه شما داريد از آن خداست و چون زيان و سختى به شما روى آورد،به سوى او پناه مى آوريد».
«چون سوار بر كشتى مى شوند،در حالى كه دين خود را براى او خالص كرده اند،خدا را فرا مى خوانند.پس چون آنها را رهاند و به خشكى رساند،در آن هنگام شرك مى ورزند».
حديث
763.امام عسكرى عليه السلام: خداوند است كه در نيازها و سختيها،هر آفريده اى به سويش روى مى آورد؛آن گاه كه از هركس جز او قطع اميد و اسباب و وسايل از غير او گسسته مى شود.
ص: 271
ص: 272
در اين فصل قرآن،موعظه،تقوا،ذكر،استعاذة،توبة و بلاء به عنوان داروهاى شفا بخش بيماريهاى ناشى از وسوسه شيطان و حجابهاى معرفت مطرح گرديدند.در باره چگونگى نقش اين داروها در زدودن موانع شناخت و سالم سازى جان،توجه به چند نكته لازم است:
1غذاى جان و مبدأ الهام
نخستين نكته مهم و قابل توجه در مورد داروهاى موانع معرفت،اين است كه اين داروها علاوه بر زدودن حجابهاى معرفت از انديشه و دل،غذاى جان و مبادى الهام نيز هستند.به سخن ديگر منافاتى ميان دارو بودن اين امور و مبدأ بودن آنها نسبت به الهامات غيبى الهى نيست.همانطور كه در داروهاى جسم،غذا بودن دارو كمال آن است،در بيماريهاى جان نيز چنين است.داروهاى موانع معرفت نيز از اين ويژگى مهم برخوردارند.
بنابر اين آنچه در اين فصل به عنوان داروى حجاب معرفت آمده،مى توانست در فصل چهارم تحت عنوان مبادى الهام ذكر شود؛بخصوص عناوينى مانند:قرآن،تقوا و ذكر كه نقش مؤثر آنها در الهامات الهى و معارف حقيقى با صراحت در متن
ص: 273
ذكر شد.دليل اينكه اين امور در اين فصل و به عنوان دارو مطرح شدند،نقش آنها در درمان بيماريهاى جان و زدودن موانع معرفت،و تصريح به اين نقش در بسيارى از آيات و روايات است.
2قلمرو تأثير داروهاى معرفت
نكته قابل تأمل ديگر درباره داروهاى معرفت اين است كه كدام دسته از موانع معرفت با اين داروها قابل زدودن هستند؟آيا همه موانع معرفت را مى توان با اين داروها زدود؟آيا موانع حسّى و موانع علوم رسمى با اين داروها قابل درمان هستند؟بالاخره قلمرو تأثير داروهاى معرفت تا كجاست؟
پاسخ اين است كه دقت و تأمل در متن آيات و احاديثى كه در اين باره وارد شده است،نشان مى دهد كه اين داروها اصولاً مربوط به دسته سوم از موانع معرفت يعنى موانع نور علم هستند؛هر چند تأثير فى الجمله آنها در زايل ساختن برخى از موانع علوم رسمى را نمى توان انكار كرد.
3چگونگى به كار بردن داروهاى معرفت
نكته سوم اين كه داروهاى معرفت را چگونه بايد به كار برد و در چه شرايطى اين داروها در زدودن موانع مؤثر هستند؟
پاسخ تفصيلى اين سؤال در اين فرصت ممكن نيست؛اما به طور اجمال مى توان گفت كه به كار بردن هر يك از اين داروها شرايطى دارد كه تنها با ايجاد آن مى توان تأثير انتظار آنها را داشت؛مثلاً تلاوت قرآن زنگار حجابهاى معرفت را از آينه جان پاك مى كند و دل را جلا مى دهد و آماده بهره گيرى از افاضات غيبى و الهامات الهى مى نمايد،ليكن تأثير اين دارو دو شرط اساسى دارد:يكى تدبر كه به فرموده امام على عليه السلام:«قرائتى كه تدبر ندارد خيرى هم ندارد» (1).ديگرى اجتناب از موانع معرفت؛4.
ص: 274
اگرچه به طور موقت باشد.اگر كسى قرآن را با تدبّر بخواند،ولى از ظلم،تعصب،استبداد،كبر،عجب و شرب خمر اجتناب نكند،قطعا تلاوتش شفا بخش نيست:«خداوند ظالمان و فاسقان را هدايت نمى كند» (1).
قرآن هدايت است ولى براى كسانى كه موانع هدايت را،كه همان موانع شناخت كه تقواى عقلى است،از سر راه خود بردارند:چنانكه قرآن تصريح مى كند«اين كتابى است كه شك در آن روا نيست راهنماى پرهيزگاران است (2)» و اگر تلاوت كننده شرايط تلاوت را فراهم نسازد،نه تنها قرآن شفا بخش نيست و حجابهاى دل را زايل نمى سازد،بلكه حجابى بر حجابهاى آن مى افزايد چنانكه قرآن كريم مى فرمايد: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظّالِمِينَ إِلاّ خَساراً؛ (3)و از قرآن آنچه براى مؤمنان شفابخش و رحمت است فرو مى فرستيم و ستمكاران را جز زيان نيفزايد».اينگونه قاريان نه تنها مشمول رحمت حق نيستند،بلكه مورد لعنت قرآن نيز قرار مى گيرند:«بسى تلاوتگر قرآن است كه قرآن او را لعنت مى كند» (4).ساير داروهاى معرفت نيز توضيحاتى دارند كه شرح آن را به فرصتى ديگر موكول مى كنيم.
4 اصول داروهاى معرفت
آنچه به عنوان داروى معرفت در اين فصل بيان شد،در واقع به دو عنوان باز مى گردد:يكى قرآن كه مى توان اصطلاح داروى تشريعى را در باره اش به كار برد،و ديگرى بلاء كه داروى تكوينى است.به سخن ديگر خداوند متعال براى درمان بيمارانى كه به بيمارى حجابهاى معرفت گرفتار شده،دو دارو در نظام آفرينش قرار».
ص: 275
داده است:يكى تعاليم انبياى الهى و ديگرى حوادث تلخ و عبرت انگيز طبيعى.
قرآن كه كاملترين برنامه هاى تعاليم انبياى الهى است،دردمندان معرفت را از طريق موعظه،تقوا،ياد خدا،دعا و استعاذه به درگاه حضرت حق و توبه درمان مى كند.
در كنار تعاليم انبياى الهى كه درمان اساسى بيماريهاى جان،و بويژه بيماريهاى معرفت است،بلا و حوادث تلخ زندگى داروى مسكّن اين بيماريها به شمار مى رود كه به هنگام ضرورت تجويز مى گردد خداوند متعال تأكيد مى فرمايد: «وَ ما أَرْسَلْنا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلاّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ؛ (1) و پيامبرى،به شهرى نفرستاديم مگر آنكه اهل آن را به سختى و ناخوشى دچار كرديم؛شايد كه زارى و خاكسارى كنند».
5 حجابهاى غير قابل زوال
موانع و حجابهاى معرفت سه دسته اند.دو دسته آنها با داروهاى معرفت قابل علاج و زوال است و يك دسته آنها غير قابل علاج.
الف:حجابهاى رقيق
موانع معرفت،كه شرح آن در فصل دوم گذشت،ميكربهاى بيمارى جان و حجابهاى دل و مانع نور علم اند.در آغاز بيمارى،حجابهاى معرفت رقيق است و تعاليم انبياى الهى به آسانى مى تواند اين حجابها را زايل كند.
ب:حجابهاى ضخيم قابل رفع
اگر موانع معرفت علاج نشوند،بتدريج حجابهاى انديشه و قلب متراكم مى شوند.حجابهاى متراكم تا جايى كه جوهر آينه دل را فاسد نكرده باشند،قابل علاج اند.4.
ص: 276
براى زدودن اين حجابها بايد از داروى بلا بهره گرفت.اين دارو از داروى موعظه قويتر است.زدودن زنگارهاى دل با موعظه همانند پاكسازى آينه با آب است،وزدودن زنگارهاى دل با بلا،صيقل دادن شمشير با آتش است.زنگارهاى بسيار را جز با آتش نمى توان زدود.از اين رو قرآن در باره فلسفه بلا و مصيبتهاى زندگى مى فرمايد: «وَ لَنُذِيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى دُونَ الْعَذابِ الْأَكْبَرِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ؛ (1) وقطعا غير از آن عذاب بزرگتر،از عذاب اين دنيا [نيز] به آنان مى چشانيم،باشد كه بازگردند».اينجاست كه امام على عليه السلام مى فرمايد:«هرگاه ديدى كه خداى سبحان پى در پى بلا بر تو مى فرستد،پس [بدان] كه مى خواهد بيدارت كند» (2).
ج:حجابهاى ضخيم غير قابل زوال
اگر زنگارهاى موانع شناخت بقدرى متراكم شود كه جوهر آينه دل فاسد گردد،آتش بلا نيز از صيقل دادن جوهر جان ناتوان مى ماند.در اين صورت بيمار غير قابل علاج مى گردد؛همچنانكه حضرت على عليه السلام مى فرمايد:«هركس كه خداوند با بلا و تجربه ها به وى سود نرساند،از هيچ پندى سود نمى برد» (3)،«چگونه كسى كه فرياد را نشنيده،صداى آهسته را بشنود؟» (4)
علامت بيمارى غير قابل علاج معرفت اين است كه بيمار به تعصب شديد در عقايد باطل خود گرفتار مى شود و به هيچ وجه حاضر نيست حق را بپذيرد.قرآن حال آنان را چنين توصيف مى كند: «وَ أَضَلَّهُ اللّهُ عَلى عِلْمٍ؛ (5) خدا با وجود علم او را بيراه گذارد».
نه موعظه و نه تازيانه بلا،اينگونه زنگارهاى انديشه وحجابهاى قلب اين بيماران3.
ص: 277
متعصب را نمى تواند بزدايد و حتى اعجاز هيچ پيامبرى براى علاج بيمارى آنان سودمند نيست.از همين رو حضرت عيسى عليه السلاممى فرمايد:
«بيماران را با اذن الهى شفا بخشيدم و لال و پيس را با اذن خداوند بهبودى دادم و مردگان را با اذن الهى زنده كردم.به مداواى احمق همت كردم اما نتوانستم او را اصلاح كنم.
گفته شد:اى روح خدا،احمق كيست؟
فرمود:خودبين و خود رأى،آنكه همه فضل ها را از آنِ خود مى داند.و حق و وظيفه اى بر خويش نمى بيند،اين نادانى است كه راهى براى مداوايش نيست» (1).
افراد متعصب ولجوجى را كه حجابهاى معرفت در آنان قابل زوال نيست،مى توان به دو دسته تقسيم كرد:دسته نخست كسانى كه با عذاب استيصال يعنى بلايى كه مرگ و هلاكت در پى دارد هشيار مى شوند و به حق اعتراف مى كنند.دسته دوم كسانى كه عذاب استيصال هم آنها را نمى تواند هشيار كند.فرعون معاصر موسى عليه السلاماز دسته نخست و ابوجهل معاصر پيامبر اسلام صلى الله عليه و آلهاز دسته دوم به شمار مى رود.
فرعون و هوادارانش چنان گرفتار تعصب،كبر،لجاجت موانع معرفت بودند كه نه مواعظ موسى، (2)بلكه استدلالهاى او براى اثبات توحيد (3)معجزات آن حضرت براى اثبات نبوتش (4)و بلاها و مشكلات اقتصادى (5)و اجتماعى (6)كه در نتيجه مخالفت با حقگرايى گريبانگير آنان مى شد،هيچ يك از آنان را هشيار نساخت؛ولى3.
ص: 278
تازيانه عذاب استيصال،فرعون را وادار به اعتراف به حق نمود:اين داستان را قرآن چنين نقل مى كند:هنگامى كه در شُرُف غرق شدن قرار گرفت،گفت:«ايمان آوردم كه هيچ معبودى جز آنكه فرزندان اسرائيل به او گرويده اند،نيست،و من از تسليم شدگانم» (1).
ابوجهل معاصر پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله حتى هنگام مرگ نيز حاضر نشد به حقّ اعتراف كند.از اين رو آن حضرت پس از پايان جنگ بدر هنگامى كه از كنار كشته ها مى گذشت،وقتى به جنازه ابوجهل رسيد فرمود:بدرستى كه ابوجهل بيش از فرعون بر خداوند دشمنى دارد،چرا كه فرعون آنگاه كه يقين به نابودى پيدا كرد،به يگانگى خداوند اعتراف كرد ولى ابوجهل وقتى يقين به هلاكت پيدا نمود،لات و عزّى را خواند» (2).
كسانى كه با مواعظ وهشدار پيامبران و با تازيانه بلا و حتّى با تازيانه عذاب استيصال بيدار نمى شوند،تازيانه مرگ آنان را هشيار مى كند و حجابهاى غفلت و موانع معرفت را از انديشه و ديده دل آنان كنار مى زند:به گفته امام على عليه السلام«مردمان در خوابند،آنگاه كه مُردند،بيدار شوند (3)».
خداوند متعال خطاب به مجرمان متعصبى كه با تازيانه مرگ بيدار شده اند،در صحنه قيامت مى فرمايد: «لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ5.
ص: 279
الْيَوْمَ حَدِيدٌ؛ (1) واقعا كه از اين [حال] سخت در غفلت بودى.و[لى ]ما پرده ات را [از جلوى چشمانت] برداشتيم و ديده ات امروز تيز است».
خداوند ! به ما توفيق ده كه پيش از آنكه تازيانه مرگ بيدارمان كند،مواعظ پيامبران خدا و ائمه هدى ما را هشيار سازد.2.
ص: 280
فصلهاى اين بخش:
فصل اوّل:وجوب آموختن:
فصل دوم:فضيلت آموختن:
فصل سوم:آداب آموختن:
فصل چهارم:آداب پرسيدن:
فصل پنجم:احكام آموختن
ص: 281
الفصل الأوّل:وُجوبُ التَّعَلُّمِ
1/1:وُجوبُ التَّعَلُّمِ عَلى كُلِّ مُسلِمٍ
764.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: طَلَبُ العِلمِ فَريضَةٌ عَلى كُلِّ مُسلِم (1).
765.عنه صلى الله عليه و آله: طَلَبُ العِلمِ فَريضَةٌ عَلى كُلِّ مُسلِمٍ ومُسلِمَةٍ (2).
766.عنه صلى الله عليه و آله: طَلَبُ العِلمِ فَريضَةٌ عَلى كُلِّ مُسلِمٍ،ألا إنَّ اللّهَ يُحِبُّ بُغاةَ العِلم (3).
767.عنه صلى الله عليه و آله: طَلَبُ العِلمِ فَريضَةٌ عَلى كُلِّ مُسلِمٍ،فَاطلُبُوا العِلمَ مِن مَظانِّهِ،واقتَبِسوهُ مِن أهلِهِ (4).
768.عنه صلى الله عليه و آله: ما مِن مُؤمِنٍ ولا مُؤمِنَةٍ ولا حُرٍّ ولا مَملوكٍ إلاّ وللّهِ ِ عَلَيهِ حَقٌّ واجِبٌ أن يَتَعَلَّمَ مِنَ العِلمِ ويَتَفَقَّهَ فيهِ (5).
769.عنه صلى الله عليه و آله: قَلبٌ لَيسَ فيهِ شَيءٌ مِنَ الحِكمَةِ كَبَيتٍ خَرِبٍ،فَتَعَلَّموا وعَلِّموا،ه.
ص: 282
764.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: جستجوى دانش بر هر مسلمانى واجب است.
765.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: جستجوى دانش بر هر زن و مرد مسلمانى واجب است.
766.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: جستجوى دانش بر هر مسلمانى واجب است.آگاه باشيد كه خداوند جويندگان دانش را دوست دارد.
767.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: جستجوى دانش بر هر مسلمانى واجب است،پس دانش را از جايى كه احتمال بودنش هست بجوييد و آن را از اهلش فراگيريد.
768.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ مرد و زن مؤمنى و هيچ آزاد و بنده اى نيست،مگر آنكه حقّى واجب از جانب خدا بر گردن اوست و آن آموختن دانش و تفقّه در آن است.
769.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دلى كه در آن چيزى از حكمت نباشد،همچون خانه اى ويران است،پس فراگيريد و بياموزيد و تفقّه كنيد و نادان نميريد كه خداى عز و جل
ص: 283
وتَفَقَّهوا ولا تَموتوا جُهّالاً؛فَإِنَّ اللّهَ عز و جل لا يَعذِرُ عَلَى الجَهلِ (1).
770.عنه صلى الله عليه و آله: أربَعَةٌ تَلزَمُ كُلَّ ذي حِجًى وعَقلٍ مِن امَّتي،قيلَ:يا رَسولَ اللّهِ،ما هُنَّ؟قالَ:اِستِماعُ العِلمِ،وحِفظُهُ،ونَشرُهُ،والعَمَلُ بِهِ (2).
771.عنه صلى الله عليه و آله: طَلَبُ العِلمِ فَريضَةٌ عَلى كُلِّ مُؤمِنٍ،فَاغدُ أيُّهَا العَبدُ عالِمًا أو مُتَعَلِّمًا ولا خَيرَ فيما بَينَ ذلِكَ (3).
772.عنه صلى الله عليه و آله: طَلَبُ العِلمِ فَريضَةٌ،وبَذلُهُ لِلنّاسِ فَريضَةٌ،والنَّصيحَةُ لَهُم فَريضَةٌ،والجِهادُ في سَبيلِ اللّهِ عز و جل فَريضَةٌ (4).
773.الإمام عليّ عليه السلام: عَلَيكُم بِطَلَبِ العِلمِ،فَإِنَّ طَلَبَهُ فَريضَةٌ (5).
774.الإمام الصادق عليه السلام: طَلَبُ العِلمِ فَريضَةٌ (6).
775.منية المريد: فِي الإِنجيلِ:قالَ اللّهُ تَعالى فِي السّورَةِ السّابِعَةَ عَشرَةَ مِنهُ:وَيلٌ لِمَن سَمِعَ بِالعِلمِ ولَم يَطلُبهُ،كَيفَ يُحشَرُ مَعَ الجُهّالِ إلَى النّارِ؟! اطلُبُوا العِلمَ وتَعَلَّموهُ،فَإِنَّ العِلمَ إن لَم يُسعِدكُم لَم يُشقِكُم،وإن لَم يَرفَعكُم لَم يَضَعكُم،وإن لَم يُغنِكُم لَم يُفقِركُم،وإن لَم يَنفَعكُم لَم يَضُرَّكُم،ولا تَقولوا:نَخافُ أن نَعلَمَ فَلا نَعمَلَ،ولكِن قولوا:نَرجو أن نَعلَمَ ونَعمَلَ،والعِلمُ يَشفَعُ لِصاحِبِهِ،وحَقٌّ عَلَى اللّهِ أن لا يُخزِيَهُ،إنَّ اللّهَ تَعالى يَقولُ يَومَ القِيامَةِ:يا مَعشَرَ العُلَماءِ،ماظَنُّكُم بِرَبِّكُم؟فَيَقولونَ:ظَنُّنا أن يَرحَمَنا ويَغفِرَ لَنا.فَيَقولُ تَعالى:فَإِنّي قَد فَعَلتُ،إنّي قَدِ استَودَعتُكُم حِكمَتي لا لِشَرٍّ أرَدتُهُ بِكُم،بَل لِخَيرٍ أرَدتُهُ بِكُم،فَادخُلوا في صالِحِ عِبادي إلى جَنَّتي بِرَحمَتي (7).0.
ص: 284
عذرى را بر نادانى نمى پذيرد.
770.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بر هر خردمند انديشمندى از امّتم،چهارچيز لازم است.گفته شد:اى پيامبر خدا! آنها چيستند؟فرمود:گوش دادن به دانش و حفظ و انتشار و عمل كردن به آن.
771.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: جستجوى دانش بر هر مؤمنى واجب است،پس اى بنده! يا دانشمند باش يا دانشجو كه در اين ميان،خير ديگرى نيست.
772.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: جستجوى دانش واجب است،بذل دانش به مردم واجب است،اندرز به مردم واجب است و جهاد در راه خداى عز و جل واجب است.
773.امام على عليه السلام: همواره در جستجوى دانش باشيد كه جستجوى آن واجب است.
774.امام صادق عليه السلام: جستجوى دانش واجب است.
775.منية المريد: خداوند متعال در سوره هفدهم انجيل فرموده است:واى به حال كسى كه از دانش بشنود و آن را نجويد.چگونه همراه نادانان به سوى آتش برانگيخته مى شود؟دانش بجوييد و آن را فراگيريد كه اگر شما را خوشبخت نسازد،بدبخت نمى كند.اگر شما را سربلند نكند،سرشكسته نمى سازد.اگر شما را توانگر نكند،نادار نمى كند.اگر به شما سود نبخشد،زيان نمى رساند.نگوييد:مى ترسيم بدانيم و عمل نكنيم،بلكه بگوييد:اميد داريم بدانيم و عمل كنيم.دانش براى دارنده اش شفاعت مى كند و بر خدا سزاست كه او را رسوا نكند.خداوند متعال روز قيامت مى فرمايد:اى گروه دانشمندان! گمان شما به پروردگارتان چيست؟مى گويند:گمانمان اين است كه بر ما رحمت آورد و ما را بيامرزد.خداوند متعال مى فرمايد:پس من چنين كردم،من حكمتم را در شما به وديعه نهادم،نه براى بدى به شما،بلكه براى نيكى به شما.پس همراه با بندگان شايسته من و به رحمت من،به بهشتم در آييد.
ص: 285
2/1:وُجوبُ التَّعَلُّمِ عَلى كُلِّ حالٍ
776.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: اطلُبُوا العِلمَ ولَو بِالصّينِ،فَإِنَّ طَلَبَ العِلمِ فَريضَةٌ عَلى كُلِّ مُسلِم (1).
777.ابنُ عَبّاس: «وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ... (2)» ...يا بُنَيَّ،إن كانَ بَينَكَ وبَينَ العِلمِ بَحرٌ مِن نارٍ يُحرِقُكَ وبَحرٌ مِن ماءٍ يُغرِقُكَ،فَانفُذهُما إلَى العِلمِ حَتّى تَقتَبِسَهُ وتَعَلَّمَهُ،فَإِنَّ تَعَلُّمَ العِلمِ دَليلُ الإِنسانِ،وعِزُّ الإِنسانِ،ومَنارُ الإِيمانِ،ودَعائِمُ الأَركانِ،ورِضَا الرَّحمنِ (3).
778.الإمام زين العابدين عليه السلام: لَو يَعلَمُ النّاسُ ما في طَلَبِ العِلمِ لَطَلَبوهُ ولَو بِسَفكِ المُهَجِ (4)وخَوضِ اللُّجَجِ (5)،إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى أوحى إلى دانِيالَ:إنَّ أمقَتَ عَبيدي إلَيَّ الجاهِلُ المُستَخِفُّ بِحَقِّ أهلِ العِلمِ،التّارِكُ لِلاِقتِداءِ بِهِم.وإنَّ أحَبَّ عَبيدي إلَيَّ التَّقِيُّ الطّالِبُ لِلثَّوابِ الجَزيلِ،اللاّزِمُ لِلعُلَماءِ،التّابِعُ لِلحُلَماءِ،القابِلُ عَنِ الحُكَماءِ (6).
779.الإمام الصادق عليه السلام: اطلُبُوا العِلمَ ولَو بِخَوضِ اللُّجَجِ وشَقِّ المُهَجِ (7).
780.عنه عليه السلام: طَلَبُ العِلمِ فَريضَةٌ عَلى كُلِّ حالٍ (8).ي.
ص: 286
776.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانش را بجوييد؛هرچند در چين باشد.جستجوى دانش بر هر مسلمانى واجب است.
777.ابن عباس: -درباره آيه شريفه «و هنگامى كه لقمان به اندرز و پند به پسرش گفت...»-...پسركم! اگر ميان تو و دانش دريايى از آتش باشد كه تو را بسوزاند و دريايى از آب باشد كه تو را غرق كند،از ميان آن دو بگذر تا دانش اندوزى و بياموزى كه فراگيرى دانش،راهنماى آدمى و عزّت انسان و چراغ ايمان و تكيه گاه اركان و خشنودى رحمان است.
778.امام سجاد عليه السلام: اگر مردم مى دانستند كه در جستجوى دانش چه چيزى [ نهفته ]است،بى گمان در پى آن مى رفتند؛حتى اگر خون مى دادند و در اعماق دريا فرو مى رفتند.خداى تبارك و تعالى به دانيال وحى كرد:منفورترين بندگانم نزد من،نادانى است كه اهل علم را سبك بشمارد و پيروى از ايشان را رها كند و محبوبترين بندگانم نزد من،پرهيزگارى است كه جوياى پاداش فراوان،همراه دانايان،پيرو بردباران و پذيرشگر حكيمان است.
779.امام صادق عليه السلام: دانش را بجوييد هرچند در ژرفاى دريا فرو رويد و خونتان بريزد.
780.امام صادق عليه السلام: جستجوى دانش در هر حال واجب است.
ص: 287
ص: 288
معروف و منسوب به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله است كه فرمود:«از گهواره تا گور،دانش بجو».در كتاب«آداب المتعلمين»و نيز«الوافي»اين مضمون بدين شكل آمده است:گفته شده است:«وقت طلب علم از گهواره تا گور است». (1)در پاورقى«آداب المتعلمين»و«تفسير قمى»نيز آمده است:«در روايت معروف آمده است كه از گهواره تا گور،دانش بجو». (2)فردوسى،شاعر پارسى زبان نيز اين كلام را به شعر درآورده:
چنين گفت پيغمبر راستگوى *** زگهواره تا گور دانش بجوى
با همه تلاشى كه براى يافتن اين سخن در جوامع روايى صورت گرفت،چنين مضمونى يافت نشد.مبالغه اى كه در اين سخن آمده به شعر بيشتر شباهت دارد تا به سخن پيامبر خدا صلى الله عليه و آله.محققان محترم آداب المتعلمين و تفسير قمى بدون دقت در مأخذ اين حديث،آن را به عنوان سخن پيامبر صلى الله عليه و آلهآورده اند.
ص: 289
3/1:طَلَبُ العِلمِ أوجَبُ مِن طَلَبِ المالِ
781.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: خُيِّرَ سُلَيمانُ بَينَ المُلكِ والمالِ والعِلمِ فَاختارَ العِلمَ،فَاُعطِيَ العِلمَ والمالَ والمُلكَ بِاختِيارِهِ العِلم (1).
782.الإمام عليّ عليه السلام: أيُّهَا النّاسُ،اِعلَموا أنَّ كَمالَ الدّينِ طَلَبُ العِلمِ والعَمَلُ بِهِ،وأنَّ طَلَبَ العِلمِ أوجَبُ عَلَيكُم مِن طَلَبِ المالِ،إنَ المالَ مَقسومٌ بَينَكُم مَضمونٌ لَكُم،قَد قَسَمَهُ عادِلٌ بَينَكُم وضَمِنَهُ،سَيَفي لَكُم بِهِ،والعِلمُ مَخزونٌ عَلَيكُم عِندَ أهلِهِ قَد امِرتُم بِطَلَبِهِ مِنهُم،فَاطلُبوهُ واعلَموا أنَّ كَثرَةَ المالِ مَفسَدَةٌ لِلدّينِ مَقساةٌ لِلقُلوبِ،وأنَّ كَثرَةَ العِلمِ والعَمَلِ بِهِ مَصلَحَةٌ لِلدّينِ وسَبَبٌ إلَى الجَنَّةِ،والنَّفَقاتُ تَنقُصُ المالَ والعِلمُ يَزكو عَلى إنفاقِهِ،فَإِنفاقُهُ بَثُّهُ إلى حَفَظَتِهِ ورُواتِهِ (2).
783.الإمام الباقر عليه السلام: سارِعوا في طَلَبِ العِلمِ،فَوَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ لَحديثٌ واحِدٌ في حَلالٍ وحَرامٍ تَأخُذُهُ عَن صادِقٍ خَيرٌ مِنَ الدُّنيا وما حَمَلَت مِن ذَهَبٍ وفِضَّةٍ (3).
4/1:التَّحذيرُ مِن تَركِ التَّعَلُّمِ
784.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: ما مِن أحَدٍ إلاّ عَلى بابِهِ مَلَكانِ،فَإِذا خَرَجَ قالا:اُغدُ عالِمًا أو مُتَعَلِّمًا ولا تَكُنِ الثّالِثَ (4).ة.
ص: 290
781.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سليمان ميان پادشاهى و مال و دانش مخيّر شد،پس دانش را برگزيد و با اين انتخابش،دانش و مال و پادشاهى به او بخشيده شد.
782.امام على عليه السلام: اى مردم! بدانيد كه كمال دين جستجوى دانش و عمل به آن است و بى گمان جستجوى دانش از جستجوى مال بر شما واجبتر است؛چون مال ميان شما قسمت و تضمين شده است و آن را خداى دادگر ميان شما قسمت و ضمانت كرده است و به آن وفا مى كند.ولى دانش در گنجينه اى دور از چشم شما و نزد اهلش نهاده شده است و به جستجوى آن فرمان يافته ايد؛پس آن را بجوييد و بدانيد كه فراوانى مال مايه تباهى دين و سختى دل است و حال آنكه فراوانى دانش،صلاح دين و وسيله رسيدن به بهشت است.بخشش،مال را كاهش مى دهد و دانش با بخشش،افزايش مى يابد.بخشش دانش،انتشار آن در ميان حافظان و ناقلان آن است.
783.امام باقر عليه السلام: در جستجوى دانش شتاب كنيد.سوگند به آنكه جانم به دست اوست،تنها يك حديث در حلال و حرام كه از شخص راستگويى فرا بگيرى،بهتر است از دنيا و آنچه از زر و سيم در آن نهاده اند.
ر.ك:ص 61«بهتر از مال».
784.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: كسى نيست جز آنكه بر در خانه اش دو فرشته ايستاده اند و هنگام بيرون آمدنش به وى مى گويند:يا دانشمند باش يا دانشجو و سوّمى مباش.
ص: 291
785.عنه صلى الله عليه و آله: اغدُ عالِمًا أو مُتَعَلِّمًا أو مُستَمِعًا أو مُحِبًّا،ولا تَكُنِ الخامِسَ فَتَهلِكَ. (1)
786.عنه صلى الله عليه و آله: اغدُ عالِمًا أو مُتَعَلِّمًا أو مُستَمِعًا أو مُحَدِّثًا،ولا تَكُنِ الخامِسَ فَتَهلِكَ (2).
787.عنه صلى الله عليه و آله: اغدُ عالِمًا أو مُتَعَلِّمًا أو مُجيبًا أو سائِلاً،ولا تَكُنِ الخامِسَ فَتَهلِكَ (3).
788.عنه صلى الله عليه و آله: اغدُ عالِمًا أو مُتَعَلِّمًا،وإيّاكَ أن تَكونَ لاهِيًا مُتَلَذِّذًا (4).
789.عنه صلى الله عليه و آله: النّاسُ اثنانِ:عالِمٌ ومُتَعَلِّمٌ،وما عَدا ذلِكَ هَمَجٌ رَعاعٌ لا يَعبَأُ اللّهُ بِهِم. (5)
790.عنه صلى الله عليه و آله: لَيسَ مِنّي إلاّ عالِمٌ أو مُتَعَلِّم (6).
791.عنه صلى الله عليه و آله: لا خَيرَ فيمَن كانَ في امَّتي لَيسَ بِعالِمٍ ولا مُتَعَلِّم (7).
792.عنه صلى الله عليه و آله: النّاسُ رَجُلانِ:عالِمٌ ومُتَعَلِّمٌ،ولا خَيرَ فيما سِواهُما (8).
793.عنه صلى الله عليه و آله: خُذُوا العِلمَ قَبلَ أن يَنفَدَ؛فَإِنَّ ذَهابَ العِلمِ ذَهابُ حَمَلَتِهِ (9).
794.عنه صلى الله عليه و آله: قَلبٌ لَيسَ فيهِ شَيءٌ مِنَ الحِكمَةِ كَبَيتٍ خَرِبٍ،فَتَعَلَّموا وعَلِّموا وتَفَقَّهوا ولا تَموتوا جُهّالاً،فَإِنَّ اللّهَ لا يَعذِرُ عَلَى الجَهلِ (10).
795.عنه صلى الله عليه و آله: لا خَيرَ فِي العَيشِ إلاّ لِرَجُلَينِ:عالِمٍ مُطاعٍ أو مُستَمِعٍ واعٍ (11).
796.عنه صلى الله عليه و آله: اغدُ عالِمًا أو مُتَعَلِّمًا أو أحِبَّ العُلَماءَ،ولا تَكُن رابِعًا فَتَهلِكَ بِبُغضِهِم. (12)
797.الإمام عليّ عليه السلام: اغدُ عالِمًا أو مُتَعَلِّمًا،ولا تَكُنِ الثّالِثَ فَتَعطَبَ (13).2.
ص: 292
785.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: يا دانشمند باش يا دانشجو يا شنونده و يا دوستدار و پنجمى مباش كه هلاك مى گردى.
786.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: يا دانشمند باش يا دانشجو يا شنونده و يا روايتگر آن و پنجمى مباش كه هلاك مى گردى.
787.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: يا دانشمند باش يا دانشجو يا پاسخگو و يا پرسشگر و پنجمى مباش كه هلاك مى گردى.
788.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: يا دانشمند باش و يا دانشجو و مبادا كه بازيگوش و لذت جو باشى.
789.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مردم دو گونه اند:دانشمند و دانشجو و جز اين،بى سر و پايان پستى اند كه خداوند توجهى به ايشان ندارد.
790.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: از من نيست جز دانشمند يا دانشجو.
791.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: در هر يك از امّت من كه نه دانشمند است و نه دانشجو،خيرى نيست.
792.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مردم دو گونه اند:دانشمند و دانشجو و در جز اين دو دسته خيرى نيست.
793.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانش را پيش از رفتنش به دست آوريد كه رفتن دانش به رفتن حاملان آن است.
794.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دلى كه در آن چيزى از حكمت نباشد،همچون خانه اى ويران است،پس فراگيريد و بياموزيد و اينك بفهميد و نادان نميريد كه خداى عزّوجلّ عذرى را بر نادانى نمى پذيرد.
795.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خيرى در زندگانى نيست مگر براى دو كس:دانشمندى پيروى شده يا شنونده اى فراگيرنده.
796.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: يا دانشمند باش يا دانشجو و يا دانشمندان را دوست بدار و چهارمى مباش كه با دشمنى اشان هلاك مى گردى.
797.امام على عليه السلام: يا دانشمند باش يا دانشجو و سوّمى مباش كه هلاك مى گردى.
ص: 293
798.عنه عليه السلام: كُن عالِمًا ناطِقًا أو مُستَمِعًا واعِيًا،وإيّاكَ أن تَكونَ الثّالِثَ (1).
799.عنه عليه السلام: إذا لَم تَكُن عالِمًا ناطِقًا فَكُن مُستَمِعًا واعِيًا (2).
800.عنه عليه السلام -لِكُمَيلِ بنِ زِياد-:يا كُمَيلُ،إنَّ هذِهِ القُلوبَ أوعِيَةٌ،فَخَيرُها أوعاها لِلخَيرِ.والنّاسُ ثَلاثَةٌ:فَعالِمٌ رَبّانِيٌّ،ومُتَعَلِّمٌ عَلى سَبيلِ نَجاةٍ،وهَمَجٌ رَعاعٌ أتباعُ كُلِّ ناعِقٍ،لَم يَستَضيؤوا بِنورِ العِلمِ ولَم يَلجَؤوا إلى رُكنٍ وَثيقٍ.إنَّ ها هُنا لَعِلمًا وأشارَ بِيَدِهِ إلى صَدرِهِ لَو أصَبتُ لَهُ حَمَلَةً ! لَقَد أصَبتُ لَقِنًا (3)غَيرَ مَأمونٍ يَستَعمِلُ الدّينَ لِلدُّنيا،ويَستَظهِرُ بِحُجَجِ اللّهِ عَلى كِتابِهِ،وبِنِعَمِهِ عَلى مَعاصيهِ،اُفٍّ لِحامِلِ حَقٍّ لا يُصَيِّرُهُ لَهُ،يَنقَدِحُ الشَّكُّ في قَلبِهِ بِأَوَّلِ عارِضٍ مِن شُبهَةٍ،لا يَدري أينَ الحَقُّ،إن قالَ أخطَأَ،وإن أخطَأَ لَم يَدرِ،مَشغوفٌ بِما لا يَدري حَقيقَتَهُ،فَهُوَ فِتنَةٌ لِمَنِ افتُتِنَ بِهِ،وإنَّ مِنَ الخَيرِ كُلِّهِ مَن عَرَّفَهُ اللّهُ دينَهُ،وكَفى بِالمَرءِ جَهلاً أن لا يَعرِفَ دينَهُ. (4)
801.الإمام الباقر عليه السلام: اغدُ عالِمًا خَيرًا،وتَعَلَّم خَيرًا (5).
802.الإمام الصادق عليه السلام: النّاسُ ثَلاثَةٌ:عالِمٌ،ومُتَعَلِّمٌ،وغُثاءٌ (6)
(7) .
803.عنه عليه السلام: لَستُ احِبُّ أن أرَى الشّابَّ مِنكُم إلاّ غادِيًا في حالَينِ:إمّا عالِمًا أو مُتَعَلِّمًا،فَإِن لَم يَفعَل فَرَّطَ،فَإِن فَرَّطَ ضَيَّعَ،وإن ضَيَّعَ أثِمَ،وإن أثِمَ سَكَنَ النّارَ والَّذي بَعَثَ مُحَمَّدًا صلى الله عليه و آله بِالحَقِّ (8)
804.عنه عليه السلام: لا يَنبَغي لِمَن لَم يَكُن عالِمًا أن يُعَدَّ سَعيدًا،ولا لِمَن لَم يَكُن وَدودًا أن يُعَدَّ حَميدًا (9).4.
ص: 294
798.امام على عليه السلام: دانشمندى سخنور و يا شنوايى فراگيرنده باش و مبادا كه سوّمى باشى.
799.امام على عليه السلام: اگر دانشمندى سخنور نيستى،شنوايى فراگيرنده باش.
800.امام على عليه السلام: خطاب به كميل بن زياد :اى كميل! اين دلها همچون ظرف اند كه بهترين آنها پرگنجايشترين آنها نسبت به خير و نيكى است و مردم سه گونه اند:دانشمند ربّانى،دانشجوى راه نجات و بى سروپايان پستى كه به دنبال هر بانگى روان باشند.از نور دانش پرتوى بر نگرفته و به ستون استوارى پناه نبرده اند.در اينجا اشاره حضرت با دست به سينه اش دانشى [فراوان ]نهفته است.كاش براى آن حاملانى مى يافتم.به حاملانى تيزهوش ولى غيرقابل اعتماد برخورده ام كه دين را ابزار دنيا مى كنند و از حجّتهاى خدا بر ضدّ كتابش و از نعمتهاى او بر معصيتها يارى مى جويند.واى بر حامل حقّى كه به سوى حقّ نگرايد و با نخستين شبهه،شكّ در دلش زبانه كشد و نداند كه حقّ كجاست.چون سخن گويد خطا كند و اگر خطا رود نفهمد.دلباخته چيزى است كه حقيقتش را نمى داند.پس براى كسى كه مفتونش گردد،فتنه است.همه خير در اين است كه خداوند دينش را به كسى بشناساند و در نادانى انسان همين بس كه دينش را نشناسد.
801.امام باقر عليه السلام: دانشمندى نيك باش و به فراگيرى نيكى بپرداز.
802.امام صادق عليه السلام: مردم سه گونه اند:دانشمند و دانشجو و بى سر و پايان بيهوده.
803.امام صادق عليه السلام: دوست ندارم كه جوانان شما را جز در اين دو حالت ببينم:يا دانشمند يا دانشجو كه سوگند به آنكه محمّد صلى الله عليه و آله را به حقّ برانگيخت اگر چنين نكند،كوتاهى كرده است و اگر كوتاهى كند،تباه گرداند و اگر تباه گرداند،گناه كند و اگر گناه كند،در آتش ساكن شود.
804.امام صادق عليه السلام: سزا نباشد آنكه دانشمند نيست،خوشبخت شمرده شود و آنكه مهربان نيست،ستوده به شمار آيد.
ص: 295
الفصل الثّاني:فَضلُ التَّعَلُّمِ
1/2:التَّأكيدُ عَلى طَلَبِ العِلمِ
805.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: تَعَلَّمُوا العِلمَ؛فَإِنَّ تَعَلُّمَهُ حَسَنَةٌ (1).
806.عنه صلى الله عليه و آله: اطلُبُوا العِلمَ؛فَإِنَّهُ السَّبَبُ بَينَكُم وبَينَ اللّهِ عز و جل (2).
807.عنه صلى الله عليه و آله: تَعَلَّمُوا العِلمَ وعَلِّموهُ النّاسَ،تَعَلَّمُوا الفَرائِضَ وعَلِّموهُ النّاسَ،تَعَلَّمُوا القُرآنَ وعَلِّموهُ النّاسَ،فَإِنِّي امرُؤٌ مَقبوضٌ،والعِلمُ سَيُقبَضُ،وتَظهَرُ الفِتَنُ حَتّى يَختَلِفَ اثنانِ في فَريضَةٍ لا يَجِدانِ أحَدًا يَفصِلُ بَينَهُما (3).
808.عنه صلى الله عليه و آله: أفضَلُ الأَعمالِ عَلى ظَهرِ الأَرضِ ثَلاثَةٌ:طَلَبُ العِلمِ،والجِهادُ،والكَسبُ؛لِأَنَّ طالِبَ العِلمِ حَبيبُ اللّهِ،والغازي وَلِيُّ اللّهِ،والكاسِبُ صَديقُ اللّهِ (4).ي.
ص: 296
805.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانش را فراگيريد كه فرا گرفتنش،حسنه است.
806.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانش را بجوييد كه آن رشته ميان شما و خداوند عز و جلاست.
807.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانش را فرا گيريد و به مردم بياموزيد.فريضه ها را فراگيريد و به مردم بياموزيد.قرآن را فراگيريد و به مردم بياموزيد كه من خواهم رفت و دانش نيز بزودى گرفته مى شود و فتنه ها آشكار مى گردد؛تا آنجا كه دو نفر در فريضه اى اختلاف كنند و كسى را براى فيصله دادن نيابند.
808.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بهترين كارها بر روى زمين سه چيز است:جستجوى دانش،جهاد و كسب؛زيرا دانشجو،حبيب خدا،مجاهد،ولىّ خدا و كاسب،صديق خداست.
ص: 297
809.عنه صلى الله عليه و آله: مَجالِسُ العِلمِ عِبادَةٌ (1).
810.عنه صلى الله عليه و آله: العالِمُ والمُتَعَلِّمُ شَريكانِ فِي الأَجرِ ولا خَيرَ في سائِرِ النّاسِ (2).
811.عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ العالِمَ والمُتَعَلِّمَ في الأَجرِ سَواءٌ،يَأتِيانِ يَومَ القِيامَةِ كَفَرَسَي رِهانٍ يَزدَحِمانِ (3).
812.عنه صلى الله عليه و آله: العالِمُ والمُتَعَلِّمُ شَريكانِ فِي الخَيرِ (4).
813.الإمام عليّ عليه السلام: الشّاخِصُ في طَلَبِ العِلمِ كَالمُجاهِدِ في سَبيلِ اللّهِ (5).
814.عنه عليه السلام: ضادُّوا الجَهلَ بِالعِلم (6).
815.عنه عليه السلام: رُدُّوا الجَهلَ بِالعِلم (7).
816.عنه عليه السلام: اطلُبُوا العِلمَ تَرشُدوا (8).
817.عنه عليه السلام: اطلُبِ العِلمَ تَزدَد عِلمًا (9).
818.عنه عليه السلام: اقتَنِ العِلمَ،فَإِنَّكَ إن كُنتَ غَنِيًّا زانَكَ،وإن كُنتَ فَقيرًا مانَكَ (10).
819.عنه عليه السلام: مُدارَسَةُ العِلمِ لَذَّةُ العُلَماءِ (11).
820.عنه عليه السلام -في صِفَةِ المُتَّقينَ-:مِن عَلامَةِ أحَدِهِم أنَّكَ تَرى لَهُ قُوَّةً في دينٍ،وحَزمًا في لينٍ،وإيمانًا في يَقينٍ،وحِرصًا في عِلمٍ،وعِلمًا في حِلم (12).
821.عنه عليه السلام: أيُّهَا النّاسُ،اِعلَموا أنَّ كَمالَ الدّينِ طَلَبُ العِلمِ والعَمَلُ بِهِ (13).
822.عنه عليه السلام: تَعَلَّمِ العِلمَ واعمَل بِهِ وانشُرهُ في أهلِهِ،يُكتَب لَكَ أجرُ تَعَلُّمِهِ وعَمَلِهِ إن شاءَ اللّهُ تَعالى (14).
823.عنه عليه السلام -فيما نُسِبَ إلَيهِ-:تَعَلَّمُوا العِلمَ وإن لَم تَنالوا بِهِ حَظًّا،فَلَأَن يُذَمَّد.
ص: 298
809.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مجلسهاى دانش عبادت است.
810.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانشمند و دانشجو در اجر شريك اند و در بقيه مردم خيرى نيست.
811.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانشمند و دانشجو در اجر مساوى اند و روز رستاخيز مانند دو سوار در حال مسابقه همدوش هم در مى رسند.
812.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانشمند و دانشجو در خير شريك اند.
813.امام على عليه السلام: رهسپار در جستجوى دانش،مانند مجاهد در راه خداست.
814.امام على عليه السلام: به وسيله دانش با نادانى بستيزيد.
815.امام على عليه السلام: نادانى را با دانش برگردانيد.
816.امام على عليه السلام: دانش را بجوييد تا راه يابيد.
817.امام على عليه السلام: دانش را بجوى و بر دانشت بيفزاى.
818.امام على عليه السلام: از دانش خوشه برچين كه اگر توانگر باشى،زيورت خواهد شد و اگر فقير باشى،اندوخته ات خواهد بود.
819.امام على عليه السلام: مباحثه و گفتگوى علمى،مايه لذّت دانشمندان است.
820.امام على عليه السلام -در توصيف پرهيزكاران-:از نشانه هاى هريك اين است كه او را داراى قوّت در دين و احتياطى آميخته با نرمى و ايمانى بى شكّ و ترديد و حرص در دانش و دانشى همراه با بردبارى مى بينى.
821.امام على عليه السلام: اى مردم! بدانيد كه كمال دين جستجوى دانش و عمل به آن است.
822.امام على عليه السلام: دانش را فراگير و آن را به كار بند و در ميان اهلش منتشر كن،تا پاداش فراگيرى و عمل بدان براى تو نوشته گردد؛ان شاء اللّه تعالى.
823.امام على عليه السلام -در حكمتهاى منسوب به ايشان-:دانش بياموزيد،حتى اگر با آن بهره اى نبريد؛زيرا اگر زمان را به جهت بى توجهى به شما نكوهش كنند،بهتر از آن است كه به دليل بودنتان در آن نكوهش شود.
ص: 299
الزَّمانُ لَكُم أحسَنُ مِن أن يُذَمَّ بِكُم (1).
824.عنه عليه السلام: مَن تَرَكَ الاِستِماعَ مِن ذَوِي العُقولِ ماتَ عَقلُهُ (2).
825.الإمام الصادق عليه السلام: كانَ فيما وَعَظَ لُقمانُ ابنَهُ أن قالَ لَهُ:يا بُنَيَّ،اِجعَل في أيّامِكَ ولَياليكَ وساعاتِكَ نَصيبًا لَكَ في طَلَبِ العِلمِ،فَإِنَّكَ لَن تَجِدَ لَهُ تَضييعًا مِثلَ تَركِهِ (3).
826.عنه عليه السلام -لِحَمّادِ بنِ عيسى بَعدَ ذِكرِ عَلاماتِ الدّينِ-:ولِكُلِّ واحِدَةٍ مِن هذِهِ العَلاماتِ شُعَبٌ يَبلُغُ العِلمُ بِها أكثَرَ مِن ألفِ بابٍ وألفِ بابٍ وألفِ بابٍ،فَكُن يا حَمّادُ طالِبًا لِلعِلمِ في آناءِ اللَّيلِ وأطرافِ النَّهارِ (4).
827.لقمان عليه السلام -لاِبنِهِ-:لا تَترُكِ العِلمَ زَهادَةً فيهِ ورَغبَةً فِي الجَهالَةِ،يا بُنَيَّ اختَرِ المَجالِسَ عَلى عَينِكَ،فَإِن رَأَيتَ قَومًا يَذكُرونَ اللّهَ فَاجلِس إلَيهِم،فَإِنَّكَ إن تَكُن عالِمًا يَنفَعكَ عِلمُكَ ويَزيدوكَ عِلمًا،وإن تَكُن جاهِلاً يُعَلِّموكَ،ولَعَلَّ اللّهَ تَعالى أن يُظِلَّهُم بِرَحمَةٍ فَتَعُمَّكَ مَعَهُم (5).
828.الإمام الهادي عليه السلام: إنَّ العالِمَ والمُتَعَلِّمَ شَريكانِ فِي الرُّشدِ (6).
829.مِمّا يُنسَبُ إلَى الإِمامِ عَلِيٍّ عليه السلام:
وثِق بِاللّهِ رَبِّكَ ذِي المَعالي وذِي الآلاءِ والنِّعَمِ الجِسامِ
وكُن لِلعِلمِ ذا طَلَبٍ وبَحثٍ *** وناقِش فِي الحَلالِ وفِي الحَرامِ
وبِالعَوراءِ لا تَنطِق ولكِن بِما يَرضَى الإِلهُ مِنَ الكَلام (7)
830.أيضًا:
العِلمُ زَينٌ فَكُن لِلعِلمِ مُكتَسِبًا *** وكُن لَهُ طالِبًا ما كُنتَ مُقتَبِسا3.
ص: 300
824.امام على عليه السلام: آنكه گوش كردن از خردمندان را رها كند،خردش بميرد.
825.امام صادق عليه السلام: از جمله آنچه لقمان به پسرش پند مى داد اين بود:اى پسركم! در خلال روزها و شبها و ساعات خود،سهمى هم براى دانش اندوزى ات قرار ده كه هرگز تباه كردنى را چون ترك آن نيابى.
826.امام صادق عليه السلام -خطاب به حمّاد بن عيسى پس از ذكر نشانه هاى دين-:براى هريك از اين نشانه ها،شاخه هايى است كه دانستن آن سر از هزار باب و هزار باب و هزار باب در مى آورد،پس اى حمّاد ! در دل شب و كرانه هاى روز جوياى دانش باش.
827.لقمان حكيم -خطاب به پسرش-:دانش را بر اثر بى رغبتى به آن و رغبت به نادانى،رها مكن.اى پسركم! مجلسها را به دقت نظاره كن،اگر ديدى گروهى خدا را ياد مى كنند نزد آنان بنشين،پس اگر دانشمند باشى،دانشت به تو سود رساند و بر دانشت بيفزايند و اگر نادان باشى،به تو مى آموزند و شايد كه خداوند متعال آنان را در سايه رحمت خود در آورد،پس تو را نيز با آنان فرا گيرد.
828.امام هادى عليه السلام: دانشمند و دانشجو در هدايت شريك اند.
829.امام على عليه السلام: در اشعار منسوب به ايشان :
و به خداى والا مرتبه و پروردگارت اعتمادكن خدايى كه داراى رحمتها و نعمتهاى بزرگ است
و در امر دانش،اهل جستجو و پژوهش باش *** و در امر حلال و حرام به تحقيق وگفتگوپرداز
ياوه بر زبان مران وليكن سخنى بگو كه خدا را خشنود مى كند
830.امام على عليه السلام: در اشعار منسوب به ايشان :
دانش زيور است،پس در پى به دست آوردن آن باش *** و همواره آن را بجوى تا هنگامى كه برگيرنده اى
ص: 301
واركَن إلَيهِ وثِق بِاللّهِ واغنَ بِهِ وكُن حَليمًا رَصينَ العَقلِ مُحتَرِسا
لا تَسأَمَنَّ فَإِمّا كُنتَ مُنهَمِكًا *** فِيالعِلمِ يَومًا وإمّا كُنتَ مُنغَمِسا
وكُن فَتًى ناسِكًا مَحضَ التُّقى وَرِعًا لِلدّينِ مُغتَنِمًا لِلعِلمِ مُفتَرِسا
فَمَن تَخَلَّقَ بِالآدابِ ظَلَّ بِها *** رَئيسَ قَومٍ إذا ما فارَقَ الرُّوَسا
واعلَم هُديتَ بِأَنَّ العِلمَ خَيرُ صَفًا أضحى لِطالِبِهِ مِن فَضلِهِ سَلِسا (1)
831.أيضًا:
لَو صيغَ مِن فِضَّةٍ نَفسٌ عَلى قَدَرٍ *** لَعادَ مِن فَضلِهِ لَمّا صَفا ذَهَبا
ما لِلفَتى حَسَبٌ إلاّ إذا كَمُلَت آدابُهُ وحَوَى الآدابَ والحَسَبا
فَاطلُب فَدَيتُكَ عِلمًا واكتَسِب أدَ بًا *** تَظفَر يَداكَ بِهِ واستَجمِلِ الطَّلَبا (2)
2/2:فَضلُ طالِبِ العِلمِ
832.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: طالِبُ العِلمِ بَينَ الجُهّالِ كَالحَيِّ بَينَ الأَمواتِ (3).
833.عنه صلى الله عليه و آله: طالِبُ العِلمِ لا يَموتُ،أو يُمَتَّعَ جَدَّهُ (4)بِقَدرِ كَدِّهِ (5).
834.عنه صلى الله عليه و آله: طالِبُ العِلمِ طالِبُ الرَّحمَةِ،طالِبُ العِلمِ رُكنُ الإِسلامِ،ويُعطى أجرَهُ مَعَ النَّبِيّينَ (6).
835.عنه صلى الله عليه و آله: مَن خَرَجَ مِن بَيتِهِ لِيَلتَمِسَ بابًا مِنَ العِلمِ كَتَبَ اللّهُ عز و جل لَهُ بِكُلِّ قَدَمٍ ثَوابَ نَبِيٍّ مِنَ الأَنبِياءِ،وأعطاهُ اللّهُ بِكُلِّ حَرفٍ يَسمَعُ أو يَكتُبُ مَدينَةً فِي الجَنَّةِ (7).م.
ص: 302
و بدان تكيه زن و به خدا اعتماد كن وبا اوبى نيازى بجوى و بردبار باش و خرد استوار و خوددار
ملالت به خود راه مده آن گاه كه *** در دانش فرو رفته اى و بدان سرگرمى
و جوانى باش پوينده راه تقوا و باورع دين را مغتنم شمارنده و دانش را به چنگ آورنده
هركس كه به آداب خو بگيرد،سرور مى گردد *** هنگامى كه سروران قوم در گذشتند
و بدان خدايت هدايت كند كه دانش بهترين منزلت است كه جوياى خويش را از فضلش،بهره مند مى كند
831.امام على عليه السلام: -نيز در اشعار منسوب به ايشان-:
اگر نفس از هر اندازه نقره ريخته مى شد *** چون از فضل [علم] جلا يابد،طلا مى گردد
جوان را بزرگ زادگى نباشد مگر آنكه خود در تكميل آداب و بزرگى خويش بكوشد
پس فدايت شوم دانش بجوى و ادب به دست آر *** تا بدان پيروز گردى و [اين] جستجو را زيبا شمار
832.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: جوياى دانش ميان نادانان،همچون زنده در ميان مردگان است.
833.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: جوياى دانش نمى ميرد تا آنكه به اندازه زحمتش،از خوشبختى بهره بَرَد
834.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: جوياى دانش،جوياى رحمت است.جوياى دانش،ستون اسلام است و پاداش وى همراه با پيامبران داده مى شود.
835.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هركس از خانه اش بيرون رود تا بابى از دانش بيابد،خداوند عز و جل
ص: 303
836.عنه صلى الله عليه و آله: مَن جاءَ أجَلُهُ وهُوَ يَطلُبُ العِلمَ لَقِيَ اللّهَ ولَم يَكُن بَينَهُ وبَينَ النَّبِيّينَ إلاّ دَرَجَةُ النُّبُوَّةِ (1).
837.عنه صلى الله عليه و آله: مَن أحَبَّ أن يَنظُرَ إلى عُتَقاءِ اللّهِ مِنَ النّارِ فَليَنظُر إلَى المُتَعَلِّمينَ،فَوَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ،ما مِن مُتَعَلِّمٍ يَختَلِفُ إلى بابِ العالِمِ المُعَلِّمِ إلاّ كَتَبَ اللّهُ لَهُ بِكُلِّ قَدَمٍ عِبادَةَ سَنَةٍ،وبَنَى اللّهُ لَهُ بِكُلِّ قَدَمٍ مَدينَةً فِي الجَنَّةِ،ويَمشي عَلَى الأَرضِ وهِيَ تَستَغفِرُ لَهُ،ويُمسي ويُصبِحُ مَغفورًا لَهُ،وشَهِدَتِ المَلائِكَةُ أنَّهُم عُتَقاءُ اللّهِ مِنَ النّارِ (2).
838.عنه صلى الله عليه و آله: إذا جاءَ المَوتُ طالِبَ العِلمِ وهُوَ عَلى هذِهِ الحالِ ماتَ وهُوَ شَهيدٌ (3).
839.عنه صلى الله عليه و آله: مَن طَلَبَ العِلمَ فَأَدرَكَهُ كانَ لَهُ كِفلانِ مِنَ الأَجرِ،فَإِن لَم يُدرِكهُ كانَ لَهُ كِفلٌ مِنَ الأَجرِ (4).
840.عنه صلى الله عليه و آله: مَن خَرَجَ في طَلَبِ العِلمِ كانَ في سَبيلِ اللّهِ حَتّى يَرجِعَ (5).
841.الإمام عليّ عليه السلام: مَن جاءَتهُ مَنِيَّتُهُ وهُوَ يَطلُبُ العِلمَ فَبَينَهُ وبَينَ الأنبِياءِ دَرَجَةٌ (6).
842.عنه عليه السلام: الشّاخِصُ في طَلَبِ العِلمِ كَالمُجاهِدِ في سَبيلِ اللّهِ،إنَّ طَلَبَ العِلمِ فَريضَةٌ عَلى كُلِّ مُسلِمٍ،وكَم مِن مُؤمِنٍ يَخرُجُ مِن مَنزِلِهِ في طَلَبِ العِلمِ فَلا يَرجِعُ إلاّ مَغفورًا ! (7)
843.عنه عليه السلام: لِطالِبِ العِلمِ عِزُّ الدُّنيا وفَوزُ الآخِرَةِ (8).
844.ابنُ مَسعود: كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا رَأَى الَّذينَ يَبتَغونَ العِلمَ قالَ:مَرحَبًا بِكُم9.
ص: 304
براى هر گامش پاداش پيامبرى از پيامبران بنويسد و در برابر هر حرفى كه مى شنود يا مى نويسد،شهرى در بهشت به او عطا مى كند.
836.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: كسى كه در حال جستجوى دانش مرگش در رسد،در حالى خدا را ملاقات مى كند كه ميان او و پيامبران جز درجه پيامبرى فاصله اى نباشد.
837.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هركس دوست دارد به آزاد شدگان خدا از آتش بنگرد،به دانش جويان بنگرد.سوگند به خدايى كه جانم به دست اوست،هيچ دانشجويى به خانه آموزگار دانشمندى رفت و آمد نمى كند،مگر آنكه خداوند براى هر گامش عبادت يك سال را مى نويسد و در برابر هرگامش شهرى در بهشت برايش بنا مى نهد و بر زمين راه مى رود و زمين برايش آمرزش مى طلبد و شب و روز را آمرزيده به سر مى آورد و فرشتگان گواهى مى دهند كه آنان آزاد شدگان خدا از آتش اند.
838.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هنگامى كه مرگ جوياى دانش در رسد و وى در جستجوى دانش باشد،شهيد مرده است.
839.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آنكه دانش را بجويد و بيابد،دو بهره از پاداش مى برد و اگر آن را نيابد،يك بهره دارد.
840.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آنكه در جستجوى دانش بيرون رود در راه خداست،تا آنگاه كه برگردد.
841.امام على عليه السلام: آنكه در حال جستجوى دانش بميرد،ميان وى و پيامبران درجه اى بيش فاصله نباشد.
842.امام على عليه السلام: آنكه به جستجوى دانش برخيزد،چون مجاهد در راه خداست.جستجوى دانش بر هر مسلمانى واجب است و بسى مؤمن كه در جستجوى دانش از خانه اش بيرون مى رود و جز آمرزيده باز نمى گردد.
843.امام على عليه السلام: براى جوياى دانش،سربلندى دنيا و رستگارى آخرت است.
844.ابن مسعود: هرگاه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله جويندگان دانش را مى ديد،مى فرمود:آفرينتان باد اى چشمه هاى حكمت و چراغهاى تاريكى و ژنده پوشان برنا
ص: 305
يَنابيعَ الحِكمَةِ،مَصابيحَ الظُّلَمِ،خُلقانَ الثِّيابِ،جُدُدَ القُلوبِ،رَيحانَ كُلِّ قَبيلَةٍ (1).
845.أبو هارونَ العَبدِيُّ وشَهرُ بنُ حَوشَب: كُنّا إذا أتَينا أبا سَعيدٍ الخُدرِيَ يَقولُ:مَرحَبًا بِوَصِيَّةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله،قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله:«سَتُفتَحُ لَكُمُ الأَرضُ ويَأتيكُم قَومٌ أو قالَ:غِلمانٌ حَديثَةٌ أسنانُهُم يَطلُبونَ العِلمَ ويَتَفَقَّهونَ فِي الدّينِ ويَتَعَلَّمونَ مِنكُم،فَإِذا جاؤوكُم فَعَلِّموهُم وألطِفوهُم ووَسِّعوا لَهُم فِي المَجلِسِ وأفهِموهُمُ الحَديثَ.فَكانَ أبو سَعيدٍ يَقولُ لَنا:مَرحَبًا بِوَصِيَّةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله،أمَرَنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن نُوَسِّعَ لَكُم فِي المَجلِسِ وأن نُفَهِّمَكُمُ الحَديثَ (2).
846.أبو هارونَ العَبدِيّ: كُنّا إذا أتَينا أبا سَعيدٍ الخُدرِيَّ قالَ:مَرحَبًا بِوَصِيَّةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله،سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ:«سَيَأتيكُم قَومٌ مِن أقطارِ الأَرضِ يَتَفَقَّهونَ،فَإِذا رَأَيتُموهُم فَاستَوصوا بِهِم خَيرًا»،ويَقولُ:أنتُم وَصِيَّةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله (3).
847.عامِرُ بنُ إبراهيمَ: كانَ أبُو الدَّرداءِ إذا رَأى طَلَبَةَ العِلمِ قالَ:مَرحَبًا بِطَلَبَةِ العِلمِ.وكانَ يَقولُ:إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله أوصى بِكُم (4).
848.الإمام زين العابدين عليه السلام: إنَّ طالِبَ العِلمِ إذا خَرَجَ مِن مَنزِلِهِ لَم يَضَع رِجلَهُ عَلى رَطبٍ ولا يابِسٍ مِنَ الأَرضِ إلاّ سَبَّحَت لَهُ إلَى الأَرَضينَ السّابِعَةِ (5).
849.الإمام الباقر عليه السلام: إنَّ جَميعَ دَوابِّ الأَرضِ لَتُصَلّي عَلى طالِبِ العِلمِ حَتَّى الحيتانِ فِي البَحرِ (6).ه.
ص: 306
دل و گلهاى خوشبوى هر قبيله.
845.ابو هارون عبدى و شهربن حوشب: هرگاه نزد ابوسعيد خدرى مى آمديم،مى گفت:آفرين به سفارش شدگان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله.پيامبر خدا صلى الله عليه و آلهمى فرمود:«بزودى زمين براى شما گشوده مى شود و گروهى يا جوانانى نزد شما مى آيند كه دندانهايشان تازه در آمده و دانش مى جويند و در دين تفقّه مى كنند و از شما فرا مى گيرند.پس اگر نزد شما آمدند،به آنان بياموزيد و با آنها ملاطفت كنيد و برايشان در مجلس جا باز كنيد و حديث را به آنان بفهمانيد»،پس ابوسعيد به ما مى گفت:آفرين به سفارش پيامبر خدا صلى الله عليه و آله.پيامبر خدا به ما فرمان داد كه برايتان در مجلس جا باز كنيم و حديث را به شما بفهمانيم.
846.ابو هارون عبدى: هرگاه نزد ابو سعيد خدرى مى آمديم،مى گفت:آفرين به سفارش پيامبر خدا صلى الله عليه و آله.شنيدم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى گويد:«بزودى گروهى از اطراف زمين بر شما درآيند كه فقه را مى جويند.پس هرگاه آنها را ديديد،سفارشم را درباره ايشان به نيكى عمل كنيد»و مى گفت:شما سفارش شده پيامبريد.
847.عامربن ابراهيم: هرگاه ابو درداء جويندگان دانش را مى ديد مى گفت:آفرين به جويندگان دانش و مى گفت:پيامبر خدا صلى الله عليه و آلهسفارش شما را كرده است.
848.امام زين العابدين عليه السلام: هرگاه جوياى دانش از خانه اش بيرون مى رود،پايش را بر تر و خشكى از زمين نمى نهد،مگر آنكه تا زمين هفتم او را تسبيح مى كنند.
849.امام باقر عليه السلام: بى گمان همه جنبندگان زمين حتى ماهيان دريا بر جوياى دانش درود مى فرستند.
ر.ك:ص 321«بهره هاى جستجوى دانش»/ص 509 ح 1398.
ص: 307
3/2:فَضلُ طَلَبِ العِلمِ عَلَى العِبادَةِ
850.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: طَلَبُ العِلمِ أفضَلُ عِندَ اللّهِ عز و جل مِنَ الصَّلاةِ والصِّيامِ والحَجِّ والجِهادِ في سَبيلِ اللّهِ عز و جل (1).
851.عنه صلى الله عليه و آله: طَلَبُ العِلمِ ساعَةً خَيرٌ مِن قِيامِ لَيلَةٍ،وطَلَبُ العِلمِ يَومًا خَيرٌ مِن صِيامِ ثَلاثَةِ أشهُرٍ (2).
852.عنه صلى الله عليه و آله: مَن خَرَجَ يَطلُبُ بابًا مِن عِلمٍ لِيَرُدَّ بِهِ باطِلاً إلى حَقٍّ أو ضَلالَةً إلى هُدًى،كانَ عَمَلُهُ ذلِكَ كَعِبادَةِ مُتَعَبِّدٍ أربَعينَ عامًا (3).
853.عنه صلى الله عليه و آله: مَن تَعَلَّمَ بابًا مِنَ العِلمِ عَمِلَ بِهِ أو لَم يَعمَل كانَ أفضَلَ مِن أن يُصَلِّيَ ألفَ رَكعَةٍ تَطَوُّعًا (4).
854.عنه صلى الله عليه و آله: مَن خَرَجَ مِن بَيتِهِ يَلتَمِسُ بابًا مِنَ العِلمِ لِيَنتَفِعَ بِهِ ويُعَلِّمَهُ غَيرَهُ،كَتَبَ اللّهُ لَهُ بِكُلِّ خُطوَةٍ عِبادَةَ ألفِ سَنَةٍ صِيامَها وقِيامَها،وحَفَّتهُ المَلائِكَةُ بِأَجنِحَتِها،وصَلّى عَلَيهِ طُيورُ السَّماءِ وحيتانُ البَحرِ ودَوابُّ البَرِّ،وأنزَلَهُ اللّهُ مَنزِلَةَ سَبعينَ صِدّيقًا،وكانَ خَيرًا لَهُ أن لَو كانَتِ الدُّنيا كُلُّها لَهُ فَجَعَلَها فِي الآخِرَةِ (5).
855.عنه صلى الله عليه و آله -لِأَبي ذَ رٍّ-:يا أبا ذَ رٍّ،لَأَن تَغدُوَ فَتَعَلَّمَ آيَةً مِن كِتابِ اللّهِ خَيرٌ لَكَ مِن أن تُصَلِّيَ مِائَةَ رَكعَةٍ،ولَأَن تَغدُوَ فَتَعَلَّمَ بابًا مِنَ العِلمِ عُمِلَ بِهِ أو لَم يُعمَل خَيرٌ مِن أن تُصَلِّيَ ألفَ رَكعَةٍ (6).ّ.
ص: 308
850.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: نزد خداى عز و جل،جستجوى دانش از نماز و روزه و حجّ و جهاد در راه خداى عز و جل برتر است.
851.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: لحظه اى جستجوى دانش از برخاستن [و عبادت كردن ]يك شب بهتر است و يك روز جستجوى دانش بهتر از روزه سه ماه است.
852.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آنكه در پى بابى از دانش بيرون مى رود،تا با آن باطلى را به حقّ يا گمراهى را به هدايت برگرداند،كردارش همچون چهل سال عبادت عابد است.
853.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آنكه بابى از دانش را فرا بگيرد چه به آن عمل كند يا نكند از اينكه هزار ركعت نماز مستحبى بخواند،برتر است.
854.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هركس از خانه اش بيرون رود تا بابى از دانش بيابد،كه بدان بهره برد و به ديگران بياموزد،خداوند در برابر هر گامش،عبادت هزار سال روزه و شب زنده دارى برايش مى نويسد و فرشتگان با بالهايشان وى را در بر مى گيرند و پرندگان آسمان و ماهيان دريا و جنبدگان خشكى بر او درود مى فرستند و خداوند منزلت هفتاد صديق به وى بدهد و برايش بهتر از آن است كه همه دنيا براى وى باشد و آن را در راه آخرت قرار دهد.
855.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله -خطاب به ابوذر-:اى ابوذر! اگر برخيزى و آيه اى از كتاب خدا را فراگيرى،برايت بهتر از صد ركعت نماز است و اگر برخيزى و بابى از دانش را فراگيرى چه به آن عمل شود يا نشود بهتر از آن است كه هزار ركعت نماز بخوانى.
ص: 309
856.عنه صلى الله عليه و آله: ما مِن مُتَعَلِّمٍ يَختَلِفُ إلى بابِ العالِمِ إلاّ كَتَبَ اللّهُ لَهُ بِكُلِّ قَدَمٍ عِبادَةَ سَنَةٍ (1).
857.عنه صلى الله عليه و آله: مَن طَلَبَ العِلمَ فَهُوَ كَالصّائِمِ نَهارَهُ القائِمِ لَيلَهُ،وإنَّ بابًا مِنَ العِلمِ يَتَعَلَّمُهُ الرَّجُلُ خَيرٌ لَهُ مِن أن يَكونَ أبو قُبَيسٍ ذَهَبًا فَأَنفَقَهُ في سَبيلِ اللّهِ (2).
858.عنه صلى الله عليه و آله: الكَلِمَةُ مِن كَلامِ الحِكمَةِ يَسمَعُهَا الرَّجُلُ المُؤمِنُ فَيَعمَلُ بِها أو يُعَلِّمُها خَيرٌ مِن عِبادَةِ سَنَةٍ (3).
859.عنه صلى الله عليه و آله -أنَّهُ دَخَلَ المَسجِدَ،فَرَأى مَجلِسَينِ:أحَدُهُما يَذكُرونَ اللّهَ،والآخَرُ يَتَعَلَّمونَ الفِقهَ ويَدعونَ اللّهَ ويَرغَبونَ إلَيهِ،فَقالَ صلى الله عليه و آله-:كِلاَ المَجلِسَينِ عَلى خَيرٍ،وأحَدُهُما أفضَلُ مِنَ الآخَرِ،أمّا هؤُلاءِ فَيَدعونَ اللّهَ فَإِن شاءَ أعطاهُم وإن شاءَ مَنَعَهُم،وأمّا هؤُلاءِ فَيَتَعَلَّمونَ ويُعَلِّمونَ الجاهِلَ،وإنَّما بُعِثتُ مُعَلِّمًا،فَهؤُلاءِ أفضَلُ.ثُمَّ جَلَسَ مَعَهُم (4).
860.عنه صلى الله عليه و آله: بابٌ مِنَ العِلمِ يَتَعَلَّمُهُ الإِنسانُ خَيرٌ لَهُ مِن ألفِ رَكعَةٍ تَطَوُّعًا (5).
861.عنه صلى الله عليه و آله: إذا جَلَسَ المُتَعَلِّمُ بَينَ يَدَيِ العالِمِ فَتَحَ اللّهُ تَعالى عَلَيهِ سَبعينَ بابًا مِنَ الرَّحمَةِ،ولا يَقومُ مِن عِندِهِ إلاّ كَيَومِ وَلَدَتهُ امُّهُ،وأعطاهُ اللّهُ بِكُلِّ حَرفٍ ثَوابَ سِتّينَ شَهيدًا،وكَتَبَ اللّهُ لَهُ بِكُلِّ حَديثٍ عِبادَةَ سَبعينَ سَنَةً،وبَنى لَهُ بِكُلِّ وَرَقَةٍ مَدينَةً،كُلُّ مَدينَة مِثلُ الدُّنيا عَشرَ مَرّاتٍ (6).
862.الإمام عليّ عليه السلام: بَينَما أنَا جالِسٌ في مَسجِدِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله إذ دَخَلَ أبو ذَرٍّ فَقالَ:يا رَسولَ اللّهِ،جَنازَةُ العابِدِ أحَبُّ إلَيكَ أم مجلِسُ العِلمِ؟فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله:م.
ص: 310
856.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ دانشجويى به خانه دانشمند،آمد و شد نمى كند،مگر آنكه خداوند در برابر هر گامش،عبادت يك سال را برايش مى نويسد.
857.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آنكه دانش بجويد،مانند روزه دار شب زنده دار است و بابى از دانش كه انسان فرا مى گيرد،برايش بهتر از آن است كه كوه ابوقبيس طلا باشد و وى آن را در راه خدا هزينه كند.
858.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سخنى از سخنان حكمت كه مرد مؤمن مى شنود و به آن عمل كند يا آن را بياموزد بهتر از عبادت يك سال است.
859.پيامبر خدا وارد مسجد شد و دو مجلس را ديد:در يكى ذكر خدا مى كردند و در ديگرى فقه فرا مى گرفتند و خدا را مى خواندند و به او رغبت مى نمودند.حضرت فرمود:هر دو مجلس بر نيكى اند و يكى برتر از ديگرى است.امّا اينان خدا را مى خوانند،پس اگر بخواهد عطايشان مى كند و اگر بخواهد باز مى دارد،ولى اينان فرا مى گيرند و به نادان مى آموزند و من آموزگار برانگيخته شدم،پس اينان برترند.سپس با آنان نشست.
860.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بابى از دانش كه انسان فرا مى گيرد،برايش بهتر از هزار ركعت نماز مستحبى است.
861.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هنگامى كه دانشجو پيش روى دانشمند مى نشيند،خداوند هفتاد درِ رحمت را بر او مى گشايد و از نزد او برنمى خيزد،مگر مانند روزى كه از مادر زاده شد و خداوند در برابر هر حرف،پاداش شصت شهيد برايش مى نويسد و در برابر هر حديث،عبادت هفتاد سال برايش مى نويسد و در برابر هر برگ،شهرى در بهشت برايش بنا مى نهد كه هر يك ده برابر دنياست.
862.امام على عليه السلام: در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله نشسته بودم كه ابوذر وارد شد و گفت:اى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ! نزد شما شركت در تشييع جنازه عابد محبوبتر است يا
ص: 311
يا أبا ذَرٍّ،الجُلوسُ ساعَةً عِندَ مُذاكَرَةِ العِلمِ أحَبُّ إلَى اللّهِ مِن ألفِ جَنازَةٍ مِن جَنائِزِ الشُّهَداءِ،والجُلوسُ سَاعَةً عِندَ مُذاكَرَةِ العِلمِ أحَبُّ إلَى اللّهِ مِن قِيامِ ألفِ لَيلَةٍ يُصَلّي في كُلِّ لَيلَةٍ ألفَ رَكعَةٍ،والجُلوسُ ساعَةً عِندَ مُذاكَرَةِ العِلمِ أحَبُّ إلَى اللّهِ مِن ألفِ غَزوَةٍ وقِراءَةِ القُرآنِ كُلِّهِ.
قالَ:يا رَسولَ اللّهِ،مُذاكَرَةُ العِلمِ خَيرٌ مِن قِراءَةِ القُرآنِ كُلِّهِ؟! فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله:يا أبا ذَرٍّ،الجُلوسُ ساعَةً عِندَ مُذاكَرَةِ العِلمِ أحَبُّ إلَى اللّهِ مِن قِراءَةِ القُرآنِ كُلِّهِ اثنَي عَشَرَ ألفَ مَرَّةٍ،عَلَيكُم بِمُذاكَرَةِ العِلمِ،فَإِنَّ بِالعِلمِ تَعرِفونَ الحَلالَ مِنَ الحَرامِ...
يا أبا ذَرٍّ،الجُلوسُ ساعَةً عِندَ مُذاكَرَةِ العِلمِ خَيرٌ لَكَ مِن عِبادَةِ سَنَةٍ صِيامِ نَهارِها وقِيامِ لَيلِها (1).
863.عنه عليه السلام: طَلَبُ العِلمِ أفضَلُ مِنَ العِبادَةِ،قالَ اللّهُ عز و جل: «إِنَّما يَخْشَى اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ (2)» (3).
864.رَوى بَعضُ الصَّحابَةِ: جاءَ رَجُلٌ مِنَ الأَنصارِ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله،فَقالَ:يا رَسولَ اللّهِ،إذا حَضَرَت جَنازَةٌ أو حَضَرَ مَجلِسُ عالِمٍ،أيُّهُما أحَبُّ إلَيكَ أن أشهَدَ؟فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله:إن كانَ لِلجَنازَةِ مَن يَتبَعُها ويَدفِنُها فَإِنَّ حُضورَ مَجلِسِ العالِمِ أفضَلُ مِن حُضورِ ألفِ جَنازَةٍ،ومِن عِيادَةِ ألفِ مَريضٍ،ومِن قِيامِ ألفِ لَيلَةٍ،ومِن صِيامِ ألفِ يَومٍ،ومِن ألفِ دِرهَمٍ يُتَصَدَّقُ بِها عَلَى المَساكينِ،ومِن ألفِ حَجَّةٍ سِوَى الفَريضَةِ،ومِن ألفِ غَزوَةٍ سِوَى الواجِبِ تَغزوها في سَبيلِ اللّهِ بِمالِكَ ونَفسِكَ.ي.
ص: 312
حضور در مجلس علم؟پيامبر فرمود:اى ابوذر! نزد من ساعتى در مجلس علم نشستن،محبوبتر از هزار تشييع جنازه شهيد است و نزد من ساعتى در مجلس علم نشستن،محبوبتر از هزار شب شب زنده دارى است كه در هر شب هزار ركعت نماز بخوانى و نزد من لحظه اى در مجلس علم نشستن،محبوبتر از شركت در هزار غزوه [پيكار همراه رسول خدا صلى الله عليه و آله ]و خواندن همه قرآن است.ابوذر گفت:اى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ! آيا گفت و شنود علمى از خواندن همه قرآن بهتر است؟پيامبر فرمود:نزد خدا اى ابوذر! ساعتى در مجلس علم نشستن،محبوبتر از دوازده هزار بار خواندن همه قرآن است.همواره گفت و شنود علمى داشته باشيد كه با علم،حلال را از حرام باز مى شناسيد.
اى ابوذر! ساعتى در مجلس علم نشستن براى تو از عبادت يك سال،كه روزهايش را روزه و شبهايش را زنده بدارى،بهتر است
863.امام على عليه السلام: جستجوى دانش،برتر از عبادت است.خداوند عز و جلفرموده است:«از ميان بندگان خداوند،تنها دانشمندان از خدا بيم دارند».
864.برخى از صحابه روايت كرده اند كه مردى از انصار نزد پيامبر صلى الله عليه و آلهآمد و گفت:اى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله! هنگامى كه تشييع جنازه و حضور در مجلس علمى با هم پيش آمد،حضورم را در كدام يك بيشتر دوست دارى؟پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود:اگر براى جنازه كسى هست كه آن را تشييع كند و به خاك بسپارد،حضور در مجلس دانشمند،برتر از شركت در هزار تشييع جنازه و عيادت هزار بيمار و هزار شب زنده دارى و هزار روز روزه و هزار درهم صدقه دادن به فقيران و هزار حج مستحبّى و هزار بار با مال و جان جهاد كردن در راه خدا جز جهاد واجب است.اين حضورها كجا و حضور در محضر دانشمند
ص: 313
وأينَ تَقَعُ هذِهِ المَشاهِدُ مِن مَشهَدِ عالِمٍ ! أما عَلِمتَ أنَّ اللّهَ يُطاعُ بِالعِلمِ ويُعبَدُ بِالعِلمِ،وخَيرُ الدُّنيا والآخِرَةِ مَعَ العِلمِ،وشَرُّ الدُّنيا والآخِرَةِ مَعَ الجَهلِ؟! (1)س.
ص: 314
كجا.آيا نمى دانى كه خداوند با دانش،اطاعت و عبادت مى شود و نيكى دنيا و آخرت با دانش است و بدى دنيا و آخرت با نادانى.
ر.ك:ص 465 ح 1284/ص 523«برترى دانشمند بر عابد».
ص: 315
ص: 316
1 كدام علم و كدام عبادت؟
در فصل پنجم خواهد آمد كه تعلّم از نظر فقهى داراى احكام پنجگانه است و بر اين اساس علم به واجب،حرام،مستحب،مكروه و مباح تقسيم مى شود.اگر هر چه را كه صورت عبادت دارد و به مفهوم عام آن داراى احكام پنجگانه بدانيم،صورتهاى تزاحم تعلّم و تعبد از لحاظ عقلى به 25 صورت خواهد رسيد.از اين رو نخستين مسأله در مقام ترجيح علم بر عبادت اين است كه كدام علم بر كدام عبادت رجحان دارد؟
تأمل در متن احاديثى كه علم را بر عبادت ترجيح مى دهند،بروشنى نشان مى دهد كه منظور ترجيح تعلّم واجب و يا مستحب بر عبادتهاى مستحب است.البته فاصله فضيلت تعلّم واجب و تعبد مستحب قابل مقايسه با فاصله تعلم مستحب و تعبد مستحب نيست و شايد احاديثى كه فضايل شگفت انگيزى را در تبيين فضيلت علم بر عبادت مطرح كرده اند،ناظر به اين صورت از تزاحم مى باشد (1).
احتمال ديگر در ترجيح علم بر عبادت،اين است كه در احاديث مربوط،علم و
ص: 317
عبادت به خودى خود و بدون در نظر گرفتن احكام پنجگانه فقهى؛يعنى علم ذاتا بر عبادت مقدم است و اين تقدم،علل مختلفى مى تواند داشته باشد؛مانند اينكه عبادت بدون علم ممكن نيست.
2 نقش سازنده عبادت در كنار علم
در فصلهاى گذشته به نقش سازنده و بنيادى عبادات در پيدايش نور علم والهامات قلبى اشاره شد. (1)همچنين تأكيد گرديد كه جوهر علم در وجود انسان بدون عمل قابل دوام نيست (2).بنابراين هدفِ احاديثى كه علم را بر عبادت ترجيح مى دهند،تضعيف و يا انكار نقش سازنده عبادت در كنار علم نيست،بلكه تأكيد بر توأم ساختن عبادت با علم و تحذير از عبادت جاهلانه است.
در بخش هفتم خواهد آمد كه عبادت بدون علم و آگاهى،نه تنها ارزشى ندارد،بلكه خطر آفرين است (3).
بنابر اين احاديث اين فصل نمى توانند بهانه اى براى ترك عبادات حتى عبادتهاى مستحب گردد.نقل است كه روزى شخصى از محقق بزرگ اسلام شيخ انصارى رضوان اللّه تعالى عليه پرسيد در تعارض ميان نافله شب و مطالعات علمى كدام يك مقدم است؟شيخ كه مى دانست او اهل قليان است و اين مسأله بهانه اى براى ترك نافله شب است،در پاسخ فرمود:«چرا ميان نماز شب و مطالعه تعارض برقرار مى سازى؟بگو:مطالعه و قليان كدام يك تقدم دارند».
3 مبالغه در بيان فضيلت علم
برخى از احاديث اين فصل در مقام بيان فضيلت علم و ترجيح آن بر عبادت،د.
ص: 318
مطالبى را مطرح كرده اند كه مبالغه آميز به نظر مى آيد و پذيرفتن آنها بدون توضيحات لازم مشكل است؛مثلاً جلوس متعلّم در برابر عالم،ثواب شصت شهيد دارد و يا اينكه حضور در مجلس عالم از هزار غزوه مستحب و...فضيلتش بيشتر است.
هر چند سند اين احاديث اعتبار لازم را براى اثبات اين فضايل ندارند،ليكن رد كردن آنها نيز با توجه به استدلالى كه در ذيل حديث«خير دنيا و آخرت با دانش و بدى دنيا و آخرت با نابخردى است»، (1)آسان نيست.در واقع اين احاديث از انواع تأكيدات براى تشويق مردم به علم و آگاهى استفاده كرده اند،تاكسى كه براى بالا بردن سطح آگاهيهاى خود نياز به تعلّم و حضور در مجلس عالم دارد،به هيچ بهانه اى مجلس و تحصيل علم را ترك نكند؛حتى به بهانه حج و جهاد مستحب.8.
ص: 319
4/2:فَوائِدُ طَلَبِ العِلمِ أ:مَحَبَّةُ اللّهِ
865.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: طالِبُ العِلمِ حَبيبُ اللّهِ (1).
866.عنه صلى الله عليه و آله: طالِبُ العِلمِ أحَبَّهُ اللّهُ وأحَبَّهُ المَلائِكَةُ وأحَبَّهُ النَّبِيّونَ (2).
867.عنه صلى الله عليه و آله: طالِبُ العِلمِ مَحفوفٌ بِعِنايَةِ اللّهِ (3).
ب:إكرامُ المَلائِكَةِ
868.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ المَلائِكَةَ لَتَضَعُ أجنِحَتَها لِطالِبِ العِلمِ رِضًا بِهِ (4).
869.عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ المَلائِكَةَ لَتَضَعُ أجنِحَتَها رِضاءً لِطالِبِ العِلم (5).
870.عنه صلى الله عليه و آله: مَن غَدا يَطلُبُ عِلمًا كانَ في سَبيلِ اللّهِ حَتّى يَرجِعَ،والمَلائِكَةُ لَتَضَعُ أجنِحَتَها لِطالِبِ العِلم (6)
871.عنه صلى الله عليه و آله: ما غَدا رَجُلٌ يَلتَمِسُ عِلمًا إلاّ فَرَشَت لَهُ المَلائِكَةُ أجنِحَتَها رِضاءً بِما يَصنَعُ (7).
872.عنه صلى الله عليه و آله: ما مِن خارِجٍ خَرَجَ مِن بَيتِهِ في طَلَبِ العِلمِ إلاّ وَضَعَت لَهُ المَلائِكَةُ أجنِحَتَها (8)رِضًا بِما يَصنَعُ (9).
873.عنه صلى الله عليه و آله: إذا خَرَجَ الرَّجُلُ في طَلَبِ العِلمِ كَتَبَ اللّهُ لَهُ أثَرَهُ حَسَناتٍ،فَإِذَا التَقى هُوَ والعالِمُ فَتَذاكَرا مِن أمرِ اللّهِ تَعالى شَيئًا أظَلَّتهُمَا المَلائِكَةُ ونودِيا مِنه.
ص: 320
865.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: جوياى دانش محبوب خداست.
866.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: جوياى دانش را خداوند دوست مى دارد و فرشتگان و پيامبران نيز دوست مى دارند.
867.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: جوياى دانش در كنف عنايت خداوند است.
ر.ك:ص 507«دوستان خدا».
868.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: فرشتگان با خشنودى بالهايشان را براى جوياى دانش مى گسترانند.
869.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: فرشتگان از روى خشنودى بالهايشان را براى جوياى دانش مى گسترانند.
870.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آنكه برمى خيزد و در جستجوى دانش مى رود،در راه خداست تا بازگردد و فرشتگان بالهايشان را براى جوياى دانش مى گسترانند.
871.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ كس به جستجوى دانش برنخاست،مگر آنكه فرشتگان از روى خشنودى به كارش،بالهايشان را برايش گستردند.
872.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ كس در پى دانش،از خانه اش بيرون نرفت،مگر آنكه فرشتگان از روى خشنودى به كارش،بالهايشان را [زير گامهايش ]نهادند.
873.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هنگامى كه كسى در پى دانش بيرون رود،خداوند در جاى پايش براى وى حسنه ها مى نويسد و هنگامى كه او و دانشمند با هم ملاقات كنند و از امر خداوند تعالى سخن به ميان آورند،فرشتگان بر آنها سايه
ص: 321
فَوقِهِما:أن قَد غُفِرَت لَكُما (1).
874.صَفوانُ بنُ عَسّالٍ المُرادِيّ: أتَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله وهُوَ مُتَّكِئٌ فِي المَسجِدِ عَلى بَردٍ لَهُ،فَقُلتُ لَهُ:يا رَسولَ اللّهِ،إنّي جِئتُ أطلُبُ العِلمَ،فَقالَ:مَرحَبًا بِطالِبِ العِلمِ،طالِبُ العِلمِ لَتَحُفُّهُ المَلائِكَةُ وتُظِلُّهُ بِأَجنِحَتِها،ثُمَّ يَركَبُ بَعضُهُ بَعضًا حَتّى يَبلُغُوا السَّماءَ الدُّنيا مِن حُبِّهِم لِما يَطلُبُ (2).
875.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن غَدا في طَلَبِ العِلمِ أظَلَّت عَلَيهِ المَلائِكَةُ،وبورِكَ لَهُ في مَعيشَتِهِ ولَم يَنقُص مِن رِزقِهِ (3).
876.عنه صلى الله عليه و آله: مَن خَرَجَ مِن بَيتِهِ يَطلُبُ عِلمًا شَيَّعَهُ سَبعونَ ألفَ مَلَكٍ يَستَغفِرونَ لَهُ. (4)
877.الإمام عليّ عليه السلام: إنَّ المَلائِكَةَ لَتَضَعُ أجنِحَتَها لِطَلَبَةِ العِلمِ مِن شيعَتِنا (5).
878.عنه عليه السلام: إنَّ طالِبَ العِلمِ لَيُشَيِّعُهُ سَبعونَ ألفَ مَلَكٍ مِن مُقَرَّبِي السَّماءِ (6).
879.الإمام الباقر عليه السلام: ما مِن عَبدٍ يَغدو في طَلَبِ العِلمِ أو يَروحُ إلاّ خاضَ الرَّحمَةَ،وهَتَفَت بِهِ المَلائِكَةُ:مَرحَبًا بِزائِرِاللّهِ،وسَلَكَ مِنَ الجَنَّةِ مِثلَ ذلِكَ المَسلَكِ. (7)
ج:تَكَفُّلُ الرِّزقِ
880.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن طَلَبَ العِلمَ تَكَفَّلَ اللّهُ بِرِزقِهِ (8).
881.عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ تَعالى قَد تَكَفَّلَ لِطالِبِ العِلمِ بِرِزقِهِ خاصَّةً عَمّا ضَمِنَهُ لِغَيرِهِ (9).
882.عنه صلى الله عليه و آله: مَن تَفَقَّهَ في دينِ اللّهِ كَفاهُ اللّهُ هَمَّهُ ورِزقَهُ مِن حَيثُ لا يَحتَسِبُ (10).ه.
ص: 322
افكنند و از بالاى سرشان ندا داده مى شوند كه من شما را آمرزيدم.
874.صفوان بن عسّال المرادى: نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمدم.به حضرت در حالى كه در مسجد بر بُردش تكيه داده بود عرض كردم:اى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله! من در جستجوى دانش آمده ام.حضرت فرمود:آفرين بر جوياى دانش.بى گمان فرشتگان گرداگرد جوياى دانش را مى گيرند و با بالهايشان بر او سايه مى اندازند.سپس از روى محبّت به مطلوب وى چنان از سر و دوش هم بالا مى روند تا به آسمان فرودين مى رسند.
875.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هركس به جستجوى دانش برخيزد،فرشتگان بر وى سايه اندازند و در معيشتش بركت حاصل مى شود و از روزى او كم نمى گردد.
876.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هركس در جستجوى دانش از خانه اش بيرون رود،هفتاد هزار فرشته او را بدرقه مى كنند و برايش آمرزش مى طلبند.
877.امام على عليه السلام: بى گمان فرشتگان،بالهايشان را براى جويندگان دانش از ميان پيروان ما،فرو مى گسترند.
878.امام على عليه السلام: بى گمان هفتاد هزار فرشته مقرّب آسمانى،جوياى دانش را بدرقه مى كنند.
879.امام باقر عليه السلام: هيچ بنده اى صبح يا شب در جستجوى دانش نمى رود،مگر آنكه غريق رحمت گردد و فرشتگان ندايش دهند:آفرين به زاير خدا،و از همان راه به بهشت درآيد.
880.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آنكه دانش مى جويد،خداوند روزيش را به عهده مى گيرد.
881.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بى گمان خداوند متعال روزى جوياى دانش را به طور ويژه،افزون بر آنچه براى ديگران تضمين كرده،به عهده گرفته است.
882.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آنكه در دين خدا تفقّه كند،خداوند همّ و غمش را كفايت مى كند و از آنجا كه به حساب نمى آورد،روزيش دهد.
ص: 323
د:استِغفارُ كُلِّ شَيءٍ
883.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّهُ يَستَغفِرُ لِطالِبِ العِلمِ مَن فِي السَّماءِ ومَن فِي الأَرضِ حَتَّى الحوتُ فِي البَحرِ (1).
884.عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ طالِبَ العِلمِ لَيَستَغفِرُ لَهُ كُلُّ شَيءٍ حَتّى حيتانِ البَحرِ وهَوامِّ الأَرضِ وسِباعِ البَرِّ وأنعامِهِ،فَاطلُبُوا العِلمَ فَإِنَّهُ السَّبَبُ بَينَكُم وبَينَ اللّهِ عز و جل (2).
885.عنه صلى الله عليه و آله: طالِبُ العِلمِ أفضَلُ عِندَ اللّهِ مِنَ المُجاهِدينَ والمُرابِطينَ والحُجّاجِ والعُمّارِ والمُعتَكِفينَ والمُجاوِرينَ،واستَغفَرَت لَهُ الشَّجَرُ والرِّياحُ والسَّحابُ والبِحارُ والنُّجومُ والنَّباتُ وكُلُّ شَيءٍ طَلَعَت عَلَيهِ الشَّمسُ (3).
886.عنه صلى الله عليه و آله: ثَلاثَةٌ يَستَغفِرُ لَهُمُ السَّماواتُ والأَرضُ والمَلائِكَةُ واللَّيلُ والنَّهارُ:العُلَماءُ والمُتَعَلِّمونَ والأَسخِياءُ (4).
887.الإمام عليّ عليه السلام: طالِبُ العِلمِ تَستَغفِرُ لَهُ المَلائِكَةُ ويَدعو لَهُ مَن فِي السَّماءِ والأَرضِ (5)
ه:غُفرانُ الذُّنوبِ
888.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَنِ انتَقَلَ لِيَتَعَلَّمَ عِلمًا غُفِرَ لَهُ قَبلَ أن يَخطُوَ (6).
889.عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ طالِبَ العِلمِ إذا ماتَ غَفَرَ اللّهُ لَهُ ولِمَن حَضَرَ جَنازَتَهُ (7).
890.عنه صلى الله عليه و آله: مَن طَلَبَ العِلمَ كانَ كَفّارَةً لِما مَضى (8).
891.عنه صلى الله عليه و آله: مَاانتَعَلَ عَبدٌ قَطُّ ولا تَخَفَّفَ ولا لَبِسَ ثَوبًا لِيَغدُوَ في طَلَبِ عِلمٍ إلاّ غَفَرَ اللّهُ لَهُ ذُنوبَهُ حَيثُ يَخطو عَتَبَةَ بابِهِ (9).
892.عنه صلى الله عليه و آله: مَن تَعَلَّمَ حَرفًا مِنَ العِلمِ غَفَرَ اللّهُ لَهُ البَتَّةَ (10).م.
ص: 324
883.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هركس كه در آسمان و زمين است،حتى ماهيان دريا،براى جوياى دانش آمرزش مى طلبند.
884.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: همه چيز حتى ماهيان دريا و حشرات زمين و درندگان بيابان و چهارپايان آن،براى جوياى دانش آمرزش مى طلبند،پس دانش بجوييد كه آن رشته ميان شما و خداى عز و جل است.
885.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: نزد خدا،جوياى دانش از جهادگران و مرزداران و حاجيان و عمره گزاران و معتكفان و مجاوران بيت اللّه برتر است و خورشيد و بادها و ابرها و درياها و ستارگان و رستنيها و هر آنچه خورشيد بر آن مى تابد،براى وى آمرزش مى طلبند.
886.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آسمانها و زمين و فرشتگان و شب و روز براى سه كس آمرزش مى طلبند:دانشمندان و دانشجويان و سخاوتمندان.
887.امام على عليه السلام: فرشتگان براى جوياى دانش آمرزش مى طلبند و هركس در آسمان و زمين است،براى وى دعا مى كند.
888.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آنكه در پى آموختن دانش به راه افتد،پيش از آنكه گام بردارد آمرزيده شود.
889.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هرگاه جوياى دانش بميرد،خداوند او و هركس را كه در تشييع جنازه اش حاضر شود،بيامرزد.
890.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هركس دانش را بجويد،[كوشش او] كفّاره گذشته اش باشد.
891.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ بنده اى در پى دانش جويى نعلين به پا نكرد و كفش نپوشيد و جامه برتن ننمود،جز آنكه خداوند گناهانش را در همان درگاه خانه اش آمرزيد.
892.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هركس از دانش حرفى آموخت،بى گمان خداوند وى را آمرزيد.
ص: 325
893.الإمام عليّ عليه السلام: كَم مِن مُؤمِنٍ يَخرُجُ مِن مَنزِلِهِ في طَلَبِ العِلمِ فَلا يَرجِعُ إلاّ مَغفورًا ! (1)
و:سُهولَةُ طَريقِ الجَنَّةِ
894.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: ما مِن رَجُلٍ يَسلُكُ طَريقًا يَطلُبُ فيهِ عِلمًا إلاّ سَهَّلَ اللّهُ بِهِ طَريقَ الجَنَّةِ (2).
895.عنه صلى الله عليه و آله: مَن سَلَكَ طَريقًا يَطلُبُ بِهِ عِلمًا سَلَكَ اللّهُ بِهِ طَريقًا إلَى الجَنَّةِ (3).
896.عنه صلى الله عليه و آله: أوحَى اللّهُ إلَيَّ أ نَّهُ مَن سَلَكَ مَسلَكًا يَطلُبُ فيهِ العِلمَ سَهَّلتُ لَهُ طَريقًا إلَى الجَنَّةِ (4).
897.عنه صلى الله عليه و آله: مَن سَلَكَ طَريقًا يَلتَمِسُ فيهِ عِلمًا سَهَّلَ اللّهُ لَهُ بِهِ طَريقًا إلَى الجَنَّةِ (5).
898.عنه صلى الله عليه و آله: ما مِن عَبدٍ يَخرُجُ يَطلُبُ عِلمًا إلاّ وَضَعَت لَهُ المَلائِكَةُ أجنِحَتَها،وسُلِكَ بِهِ طَريقٌ إلَى الجَنَّةِ (6).
899.عنه صلى الله عليه و آله: مَن كانَ في طَلَبِ العِلمِ كانَتِ الجَنَّةُ في طَلَبِهِ،ومَن كانَ في طَلَبِ المَعصِيَةِ كانَتِ النّارُ في طَلَبِهِ (7).
900.عنه صلى الله عليه و آله: مَن غَدا يُريدُ عِلمًا يَتَعَلَّمُهُ للّهِ ِ فَتَحَ اللّهُ لَهُ بابًا إلَى الجَنَّةِ،وفَرَشَت لَهُ المَلائِكَةُ أكنافَها،وصَلَّت عَلَيهِ مَلائِكَةُ السَّماواتِ وحيتانُ البَحرِ (8).
901.عنه صلى الله عليه و آله: لِكُلِّ شَيءٍ طَريقٌ،وطَريقُ الجَنَّةِ العِلم (9).
902.عنه صلى الله عليه و آله: النّاسُ يَعلَمونَ فِي الدُّنيا عَلى قَدرِ مَنازِلِهِم فِي الجَنَّةِ (10).
903.مِمّا أوحَى اللّهُ تَعالى إلى داوُدَ: ولَيسَ إلَى اللّهِ تَعالى طَريقٌ يُسلَكُ إلاّ بِالعِلمِ،6.
ص: 326
893.امام على عليه السلام: بسى مؤمن كه در جستجوى دانش از خانه اش بيرون شد و جز آمرزيده بازنگشت.
894.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ كس راهى را در جستجوى دانش نپيمود،مگر آنكه خداوند راه بهشت را برايش هموار كرد.
895.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هركس راهى را در جستجوى دانش بپيمايد،خداوند راهى به سوى بهشت برايش بگشايد.
896.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند به من وحى كرد:بى گمان هركس راهى را در جستجوى دانش بپيمايد،راهى را به سوى بهشت برايش هموار گردانم.
897.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هركس راهى را در جستجوى دانش بپيمايد،خداوند راهى را به سوى بهشت برايش هموار گرداند.
898.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ بنده اى در جستجوى دانش بيرون نمى رود،مگر آنكه فرشتگان بالهايشان را برايش فرو نهند و بدان راهى به سوى بهشت بپويد.
899.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آنكه در پى دانش است،بهشت در پى اوست و آنكه در پى نافرمانى است،دوزخ در پى اوست.
900.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آنكه در پى فراگيرى دانشى براى خدا باشد،خداوند برايش درى به بهشت بگشايد و فرشتگان بالهايشان را گرد او بگسترانند و فرشتگان آسمان و ماهيان دريا بر وى درود فرستند.
901.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هرچيز راهى دارد و راه بهشت،دانش است.
902.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مردم در دنيا به اندازه منزلتشان در بهشت مى دانند.
903.از آنچه خداوند متعال به داود وحى كرده است: راهى به سوى خداى متعال
ص: 327
والعِلمُ زَينُ المَرءِ فِي الدُّنيا وسِياقُهُ إلَى الجَنَّةِ،وبِهِ يَصِلُ إلى رِضوانِ اللّهِ تَعالى (1).
904.الإمام عليّ عليه السلام: مَن مَشى في طَلَبِ العِلمِ خُطوَتَينِ وجَلَسَ عِندَ العالِمِ ساعَتَينِ وسَمِعَ مِنَ المُعَلِّمِ كَلِمَتَينِ أوجَبَ اللّهُ لَهُ جَنَّتَينِ،كَما قالَ اللّهُ: «وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ (2)» (3).
905.عنه عليه السلام: مَجلِسُ العِلمِ رَوضَةُ الجَنَّةِ (4).1.
ص: 328
پيموده نمى شود،جز با دانش و دانش زيور انسان در دنيا و سوق دادن او به بهشت است و بدان به خشنودى خداى متعال مى رسد.
904.امام على عليه السلام: هركس دو گام در جستجوى دانش بردارد و دو ساعت نزد دانشمند بنشيند و دو كلمه از آموزگار بشنود،خداوند دو بهشت را بر وى واجب كند؛همان گونه كه خدا فرموده است:«و براى آنكه از مقام پروردگارش بهراسد،دو بهشت است».
905.امام على عليه السلام: مجلس دانش،باغ بهشت است.
ص: 329
الفصل الثّالث:آدابُ التَّعَلُّمِ
أ:ما يَنبَغي:
1/3:الإِخلاص
906.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: طالِبُ العِلمِ للّهِ ِ عز و جلكَالغادي والرّائِحِ فيسَبيلِ اللّهِ عز و جل (1).
907.عنه صلى الله عليه و آله: طالِبُ العِلمِ للّهِ ِ أفضَلُ عِندَ اللّهِ مِنَ المُجاهِدِ في سَبيلِ اللّهِ (2).
908.عنه صلى الله عليه و آله: مَن طَلَبَ العِلمَ للّهِ ِ عز و جل لَم يُصِب مِنهُ بابًا إلاَّ ازدادَ في نَفسِهِ ذُلاًّ،ولِلنّاسِ تَواضُعًا،وللّهِ ِ خَوفًا،وفِي الدّينِ اجتِهادًا،فَذلِكَ الَّذي يَنتَفِعُ بِالعِلمِ فَليَتَعَلَّمهُ (3).
909.عنه صلى الله عليه و آله: طَلَبُ العِلمِ فِي اللّهِ عز و جل مَعَ السَّمتِ الحَسَنِ والعَمَلِ الصّالِحِ،جُزءٌ مِنَ النُّبُوَّةِ (4).س.
ص: 330
906.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: جوياى دانش براى خداوند عز و جل،چون رهسپار روز و شب در راه خداى عز و جل است.
907.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: نزد خدا جوياى دانش براى خدا،برتر از مجاهد در راه خداست.
908.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آنكه براى خدا دانش بجويد،به بابى از آن نمى رسد جز آنكه در نفس خود خوارى و براى مردم فروتنى و در برابر خدا بيم و در دين كوشش افزايد.چنين كسى از دانش بهره مى برد،پس آن را بياموزد.
909.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: جستجوى دانش براى خداى عز و جل همراه با نشان نيكو و عمل شايسته،بخشى از پيامبرى است.
ص: 331
910.عنه صلى الله عليه و آله: مَن تَعَلَّمَ بابًا مِنَ العِلمِ لِيُعَلِّمَهُ لِلنّاسِ ابتِغاءَ وَجهِ اللّهِ،أعطاهُ اللّهُ أجرَ سَبعينَ نَبِيًّا (1).
911.عنه صلى الله عليه و آله: لا تَطلُبُوا العِلمَ لِتُباهوا بِهِ العُلَماءَ،ولا لِتُماروا بِهِ السُّفَهاءَ،ولا لِتَصرِفوا بِهِ وُجوهَ النّاسِ إلَيكُم،فَمَن فَعَلَ ذلِكَ فَهُوَ فِي النّارِ،ولكِن تَعَلَّموهُ للّهِ ِ ولِلدّارِ الآخِرَةِ (2).
912.عنه صلى الله عليه و آله: مَن تَعَلَّمَ العِلمَ،يُحيي بِهِ الإِسلامَ،لَم يَكُن بَينَهُ وبَينَ الأَنبِياءِ إلاّ دَرَجَةٌ (3).
913.عنه صلى الله عليه و آله: مَن جاءَهُ المَوتُ وهُوَ يَطلُبُ العِلمَ لِيُحيِيَ بِهِ الإِسلامَ،فَبَينَهُ وبَينَ النَّبِيّينَ دَرَجَةٌ واحِدَةٌ فِي الجَنَّةِ (4).
914.عنه صلى الله عليه و آله -في وَصِيَّةِ الخِضرِ لِموسى عليهماالسلام-:(يا موسى) تَعَلَّم ما تَعَلَّمَنَّ (5)لِتَعمَلَ بِهِ،ولا تَعَلَّمهُ لِيُتَحَدَّثَ بِهِ،فَيَكونَ عَلَيكَ بورُهُ،ويَكونَ لِغَيرِكَ نورُهُ. (6)
915.عنه صلى الله عليه و آله: -لِعَلِيٍّ عليه السلام في ذِكرِ صِفاتِ المُؤمِنِ-:لا يَرُدُّ الحَقَّ مِن عَدُوِّهِ،لا يَتَعَلَّمُ إلاّ لِيَعلَمَ،ولا يَعلَمُ إلاّ لِيَعمَلَ (7).
916.عنه صلى الله عليه و آله: مَن تَعَلَّمَ العِلمَ لِلتَّكَبُّرِ ماتَ جاهِلاً،ومَن تَعَلَّمَ لِلقَولِ دونَ العَمَلِ ماتَ مُنافِقًا،ومَن تَعَلَّمَهُ لِلمُناظَرَةِ ماتَ فاسِقًا،ومَن تَعَلَّمَهُ لِكَثرَةِ المالِ ماتَ زِنديقًا،ومَن تَعَلَّمَهُ لِلعَمَلِ ماتَ عارِفًا (8).
917.الإمام عليّ عليه السلام: رَحِمَ اللّهُ امرَأً...يَتَعَلَّمُ لِلتَّفَقُّهِ والسَّدادِ (9).
918.عنه عليه السلام: مَن تَعَلَّمَ العِلمَ لِلعَمَلِ بِهِ لَم يوحِشهُ كَسادُهُ (10).4.
ص: 332
910.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هركس براى خدا،بابى از دانش را فراگيرد تا به مردم بياموزد،خداوند پاداش هفتاد پيامبر به او بدهد.
911.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانش را نجوييد تا بدان به دانشمندان فخر بفروشيد يا با نادانان به جدل برخيزيد و يا مردم را به سوى خود بگردانيد كه هركس چنين كند،در آتش است وليكن دانش را براى خدا و سراى آخرت فراگيريد.
912.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هركس دانش را فراگيرد تا اسلام را بدان زنده كند،ميان او و پيامبران جز يك درجه فاصله نباشد.
913.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هركس را مرگ در رسد و وى در جستجوى دانش باشد تا اسلام را بدان زنده كند،در بهشت ميان او و ميان پيامبران تنها يك درجه فاصله باشد.
914.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله -در سفارش خضر عليه السلام به موسى عليه السلامآمده است-:اى موسى! آنچه مى آموزى براى آن بياموز تا بدان عمل كنى و براى آن مياموز تا از آن سخن برانى كه وبالش گريبان گير تو مى شود و نورش از آنِ غير تو.
915.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى عليّ! از ويژگيهاى مؤمن آن است كه حقيقت را از دشمنش مى پذيرد و فرا نمى گيرد جز براى آنكه بداند و نمى داند جز براى آنكه عمل كند.
916.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هركس دانش بياموزد تا بزرگى كند،نادان بميرد و هركس تنها براى گفتن و نه عمل كردن فرابگيرد،منافق بميرد و هركس براى مناظره و جدل بياموزد،فاسق بميرد و هركس براى فراوانى ثروت،دانش آموزد،نامسلمان بميرد و هركس براى عمل فراگيرد،عارف بميرد.
917.امام على عليه السلام: خداى بيامرزد كسى را كه...براى خوب فهميدن و استوارى بياموزد.
918.امام على عليه السلام: هركس علم را براى عمل به آن فراگيرد،از كسادى آن نهراسد.
ص: 333
919.الإمام الصادق عليه السلام: مَن تَعَلَّمَ العِلمَ وعَمِلَ بِهِ وعَلَّمَ للّهِ ِ،دُعِيَ في مَلَكوتِ السَّماواتِ عَظيمًا،فَقيلَ:تَعَلَّمَ للّهِ ِ وعَمِلَ للّهِ ِ وعَلَّمَ للّهِ ِ (1).
2/3:اِختِيارُ المُعَلِّمِ الصّالِحِ:الكتاب
«فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ (2)»
الحديث
920.مُحَمَّدُ بنُ خالِدٍ عَمَّن ذَكَرَهُ،عَن زَيدِ الشَّحّامِ،عَن أبي جَعفَرٍ عليه السلام في قَولِ اللّهِ عز و جل: «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ» قالَ: قُلتُ:ما طَعامُهُ؟قالَ:عِلمُهُ الَّذي يَأخُذُهُ؛عَمَّن يَأخُذُهُ (3).
921.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ هذَا العِلمَ دينٌ،فَانظُروا عَمَّن تَأخُذونَ دينَكُم (4).
922.عنه صلى الله عليه و آله: العِلمُ دينٌ والصَّلاةُ دينٌ،فَانظُروا مِمَّن تَأخُذونَ هذَا العِلمَ،وكَيفَ تُصَلّونَ هذِهِ الصَّلاةَ،فَإِنَّكُم تُسأَلونَ يَومَ القِيامَةِ (5).
923.عنه صلى الله عليه و آله: لا تَقعُدوا إلاّ إلى عالِمٍ يَدعوكُم مِن ثَلاثٍ إلى ثَلاثٍ:مِنَ الكِبرِ إلَى التَّواضُعِ،ومِنَ المُداهَنَةِ إلَى المُناصَحَةِ،ومِنَ الجَهلِ إلَى العِلم (6).
924.عنه صلى الله عليه و آله: لا تَجلِسوا عِندَ كُلِّ داعٍ مدعٍ يَدعوكُم مِنَ اليَقينِ إلَى الشَّكِّ،ومِنَ الإِخلاصِ إلَى الرِّياءِ،ومِنَ التَّواضُعِ إلَى التَّكَبُّرِ،ومِنَ النَّصيحَةِ إلَى العَداوَةِ،ومِنَ الزُّهدِ إلَى الرَّغبَةِ.وتَقَرَّبوا مِن عالِمٍ يَدعوكُم مِنَ الكِبرِ إلَى التَّواضُعِ،2.
ص: 334
919.امام صادق عليه السلام: هركس براى خدا دانش آموزد و بدان عمل كند و به ديگران ياد دهد،در ملكوت آسمانها به بزرگى ياد شود و گفته شود:براى خدا فراگرفت و براى خدا عمل كرد و براى خدا آموخت.
ر.ك:ص201«اخلاص»/ص 331«اخلاص»/ص 367«آموختن براى غير خدا»/ص 603«خودنمايى».
قرآن
«انسان بايد به خوراكش [نيك] بنگرد».
حديث
920.زيد شحّام: از امام باقر عليه السلام درباره گفته خداى عز و جل:«انسان بايد به خوراكش [نيك] بنگرد»،پرسيدم كه معناى خوراك چيست؟فرمود:يعنى دانشى كه فرا مى گيرد،(بنگرد كه) از چه كسى فرا مى گيرد.
921.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اين دانش دين است،پس نيك بنگريد كه از چه كسى دين خود را مى گيريد.
922.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانش دين است و نماز دين است،پس [نيك ]بنگريد كه از چه كسى اين دانش را فرا مى گيريد،و نماز را چگونه مى خوانيد كه در روز قيامت بازخواست مى شويد.
923.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: نزد دانشمندى منشينيد مگر آنكه از سه چيز به سه چيز ديگر فرا خواند:از تكبّر به فروتنى،از سازشكارى به اندرزگويى و از نادانى به دانش.
924.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: نزد هر مدّعى دعوت گرى كه شما را از يقين به شكّ و از اخلاص به ريا و از فروتنى به تكبّر و از نصيحت به دشمنى و از زهد به رغبت مى خواند،منشينيد و به دانشمندى كه شما را از كبر به فروتنى و از
ص: 335
ومِنَ الرِّياءِ إلَى الإِخلاصِ،ومِنَ الشَّكِّ إلَى اليَقينِ،ومِنَ الرَّغبَةِ إلَى الزُّهدِ،ومِنَ العَداوَةِ إلَى النَّصيحَةِ (1).
925.الإمام عليّ عليه السلام: لا يُؤخَذُ العِلمُ إلاّ مِن أربابِهِ (2).
926.عنه عليه السلام -فيما نُسِبَ إلَيهِ-:ما لي أرَى النّاسَ إذا قُرِّبَ إلَيهِمُ الطَّعامُ لَيلاً تَكَلَّفوا إنارَةَ المَصابيحِ لِيُبصِروا ما يُدخِلونَ بُطونَهُم،ولا يَهتَمّونَ بِغِذاءِ النَّفسِ بِأَن يُنيروا مَصابيحَ ألبابِهِم بِالعِلمِ؛لِيَسلَموا مِن لَواحِقِ الجَهالَةِ والذُّنوبِ فِي اعتِقاداتِهِم وأعمالِهِم ! (3)
927.الإمام الحسن عليه السلام: عَجَبٌ لِمَن يَتَفَكَّرُ في مَأكولِهِ كَيفَ لا يَتَفَكَّرُ في مَعقولِهِ؛فَيُجَنِّبَ بَطنَهُ ما يُؤذيهِ،ويودِعَ صَدرَهُ ما يُزَكّيهِ ! (4)
928.الإمام الكاظم عليه السلام: يا هِشامُ،نُصِبَ الحَقُّ لِطاعَةِ اللّهِ،ولا نَجاةَ إلاّ بِالطّاعَةِ،والطّاعَةُ بِالعِلمِ،والعِلمُ بِالتَّعَلُّمِ،والتَّعَلُّمُ بِالعَقلِ يُعتَقَدُ،ولا عِلمَ إلاّ مِن عالِمٍ رَبّانِّيٍّ،ومَعرِفَةُ العِلمِ بِالعَقلِ (5).
929.ذو القَرنَينِ -في وَصِيَّتِهِ-:لا تَتَعَلَّمِ العِلمَ مِمَّن لَم يَنتَفِع بِهِ،فَإِنَّ مَن لَم يَنفَعهُ عِلمُهُ لا يَنفَعُكَ (6).
3/3:رِعايَةُ الأَهَمِّ فَالأَهَمِّ
930.ابنُ عَبّاس: جاءَ أعرابِيٌّ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ:يا رَسولَ اللّهِ،عَلِّمني مِن غَرائِبِ العِلمِ،قالَ:ما صَنَعتَ في رَأسِ العِلمِ حَتّى تَسأَلَ عَن غَرائِبِهِ؟! قالَ3.
ص: 336
ريا به اخلاص و از شكّ به يقين و از رغبت به زهد و از دشمنى به نصيحت فرا مى خواند،نزديك شويد.
925.امام على عليه السلام: دانش جز از دارندگان آن فرا گرفته نمى شود.
926.امام على عليه السلام -در كلمات منسوب به ايشان-:چه شده است كه مردم را مى بينم هنگامى كه خوراك را در شب نزد آنان مى آورند،زحمت روشن كردن چراغها را به خود مى دهند تا آنچه را داخل شكمهايشان مى كنند نيك بنگرند،ولى اهتمامى به خوراك روح ندارند تا چراغهاى خردشان را با دانش برافروزند و از پى آمدهاى نادانى و گناه در باورها و كردارشان در امان بمانند.
927.امام حسن عليه السلام: شگفتا از كسى كه در خوراكش مى انديشد،ولى در آنچه به خردش مى سپارد نمى انديشد.شكمش را از آنچه آزارش مى دهد،دور نگه مى دارد و به سينه اش آنچه مايه نابوديش است مى سپارد.
928.امام كاظم عليه السلام: اى هشام! حقّ براى اطاعت خدا برپا شده است و نجات جز با اطاعت ممكن نيست و اطاعت به دانش است و دانش به فراگيرى و فراگيرى به خرد گره خورده است،و دانش جز از دانشمندان ربّانى نيست و شناخت دانش با خرد است.
929.ذوالقرنين -در وصيتش-:از كسى كه از دانش خويش سودى نبرده است دانش مياموز؛زيرا كسى كه دانشش به وى سودى نداده به تو نيز بهره اى ندهد.
ر.ك:ص 355«توضيح».
930.ابن عباس: باديه نشينى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت:اى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله! از شگفتيهاى دانش به من بياموز.حضرت فرمود:با اساس دانش چه كرده اى كه از شگفتيهايش مى پرسى؟مرد گفت:اى رسول خدا صلى الله عليه و آله! اساس دانش
ص: 337
الرَّجُلُ:ما رَأسُ العِلمِ يا رَسولَ اللّهِ؟قالَ:مَعرِفَةُ اللّهِ حَقَّ مَعرِفَتِهِ،قالَ الأَعرابِيُّ:وما مَعرِفَةُ اللّهِ حَقَّ مَعرِفَتِهِ؟قالَ:تَعرِفُهُ بِلا مِثلٍ ولا شِبهٍ ولا نِدٍّ،وأنَّهُ واحِدٌ أحَدٌ ظاهِرٌ باطِنٌ أوَّلٌ آخِرٌ،لا كُفوَ لَهُ ولا نَظيرَ،فَذلِكَ حَقُّ مَعرِفَتِهِ (1).
931.عَبدُ اللّهِ بنُ مِسوَرٍ الهاشِمِيّ: جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وقالَ:جِئتُكَ لِتُعَلِّمَني مِن غَرائِبِ العِلمِ.قالَ:ما صَنَعتَ في رَأسِ العِلمِ؟قالَ:وما رَأسُ العِلمِ؟قالَ:هَل عَرَفتَ الرَّبَّ عز و جل؟قالَ:نَعَم.قالَ:فَماذا فَعَلتَ في حَقِّهِ؟قالَ:ما شاءَ اللّهُ.قالَ:وهَل عَرَفتَ المَوتَ؟قالَ:نَعَم.قالَ:فَماذا أعدَدتَ لَهُ؟قالَ:ما شاءَ اللّهُ.قالَ:اِذهَب فَاحكُم بِها هُناكَ،ثُمَّ تَعالَ حَتّى اعَلِّمَكَ مِن غَرائِبِ العِلمِ.فَلَمّا جاءَهُ بَعدَ سِنينَ.قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله:ضَع يَدَكَ عَلى قَلبِكَ،فَما لا تَرضى لِنَفسِكَ لا تَرضاهُ لِأَخيكَ المُسلِمِ،وما رَضيتَهُ لِنَفسِكَ فَارضَهُ لِأَخيكَ المُسلِمِ،وهُوَ مِن غَرائِبِ العِلم (2).
932.الإمام عليّ عليه السلام: سَل عَمّا لابُدَّ لَكَ مِن عِلمِهِ ولا تُعذَرُ في جَهلِهِ (3).
933.عنه عليه السلام -فيما نُسِبَ إلَيهِ-:العُمُرُ أقصَرُ مِن أن تَعَلَّمَ كُلَّ ما يَحسُنُ بِكَ عِلمُهُ،فَتَعَلَّمِ الأَهَمَّ فَالأَهَم (4).
934.عنه عليه السلام -مِن وَصِيَّتِهِ لاِبنِهِ الحَسَنِ عليه السلام-:...وأن أبتَدِئَكَ بِتَعليمِ كِتابِ اللّهِ عز و جلوتَأويلِهِ،وشَرائِعِ الإِسلامِ وأحكامِهِ،وحَلالِهِ وحَرامِهِ،لا اجاوِزُ ذلِكَ بِكَ إلى غَيرِهِ (5).
935.الإمام الباقر عليه السلام -فِي الدُّعاءِ الجامِعِ-:واشغَل قَلبيِ بِحِفظِ ما لا تَقبَلُ مِنّي جَهلَهُ (6).6.
ص: 338
چيست؟فرمود:شناخت خدا آنچنان كه بايد.باديه نشين گفت:شناخت خدا آنچنان كه حقِّ شناخت اوست،چگونه است؟فرمود:او را بى مانند و شبيه و همتا بدانى و اينكه يكتا،يگانه،پيدا،نهان،نخست و پايان است.نه همتايى دارد و نه همانندى،پس اين حقِّ شناخت اوست.
931.عبداللّه بن مسور هاشمى: مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت:نزد تو آمده ام تا مرا از شگفتيهاى دانش بياموزى.حضرت فرمود:با اساس دانش چه كرده اى؟گفت:اساس دانش چيست؟فرمود:آيا پروردگار عز و جل را شناخته اى؟گفت:بلى.فرمود:در حقّ او چه كرده اى؟گفت:آنچه خدا خواسته است.فرمود:آيا مرگ را شناخته اى؟گفت:بلى.فرمود:چه چيز برايش آماده ساخته اى؟گفت:آنچه خدا خواسته است.فرمود:برو و اينها را محكم كن.سپس بيا تا تو را از شگفتيهاى دانش بياموزم.هنگامى كه آن مرد پس از ساليانى باز آمد،پيامبر فرمود:دستت را به دلت بگذار،پس آنچه را بر خود روا نمى دارى بر برادر مسلمانت نيز روا مدار و آنچه را براى خود روا مى دارى،براى برادر مسلمانت نيز روا دار و اين از شگفتيهاى دانش است.
932.امام على عليه السلام: از آنچه كه ناچارى بدان و عذرى در ندانستن آن ندارى،بپرس.
933.امام على عليه السلام -در كلمات منسوب به ايشان-:عمر كوتاهتر از آن است كه همه آنچه كه دانشش زيبنده توست،فراگيرى،پس به ترتيب اهميّت بياموز.
934.امام على عليه السلام: در سفارش به پسرش امام حسن عليه السلام :...در آموزش تو،به ياددادن كتاب خداى عز و جل و تأويل آن و دستورهاى اسلام و احكام آن و حلال و حرامش،آغاز مى كنم و براى تو آن را فروگذار نكرده تا به چيز ديگرى پردازم.
935.امام باقر عليه السلام: -در دعاى جامع-:دلم را به نگاهدارى آنچه ندانستنش را از من نمى پذيرى،مشغول بدار.
ر.ك:ص 431«از هر دانشى نيكوترينش».
ص: 339
4/3:التَّفَرُّغ
936.رسول اللّه صلى الله عليه و آله -مِن وَصِيَّةِ الخِضرِ لِموسى عليهماالسلام-:يا موسى،تَفَرَّغ لِلعِلمِ إن كُنتَ تُريدُهُ،فَإِنَّمَا العِلمُ لِمَن يَفرُغُ لَهُ (1).
937.الإمام زين العابدين عليه السلام: حَقُّ العِلمِ أن تُفَرِّغَ لَهُ قَلبَكَ،وتُحَضِّرَ ذِهنَكَ،وتُذَكِّرَ لَهُ سَمعَكَ،وتَشتَحِذَ (2)لَهُ فِطنَتَكَ؛بِسَترِ اللَّذّاتِ ورَفضِ الشَّهَواتِ (3).
938.عنه عليه السلام -في رِسالَةِ الحُقوقِ-:وأمّا حَقُّ سائِسِكَ بِالعِلمِ...المَعونَةُ لَهُ عَلى نَفسِكَ فيما لا غِنًى بِكَ عَنهُ مِنَ العِلمِ،بِأَن تُفَرِّغَ لَهُ عَقلَكَ،وتُحَضِّرَهُ فَهمَكَ،وتُزَكِّيَ لَهُ (قَلبَكَ)،وتُجَلِّيَ لَهُ بَصَرَكَ،بِتَركِ اللَّذّاتِ ونَقصِ الشَّهَواتِ (4).
5/3:المُشافَهَة
939.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: خُذُوا العِلمَ مِن أفواهِ الرِّجالِ (5).
6/3:حُسنُ الاِستِماعِ
940.الإمام عليّ عليه السلام: إذا جَلَستَ إلى عالِمٍ فَكُن عَلى أن تَسمَعَ أحرَصَ مِنكَ عَلى أن تَقولَ،وتَعَلَّم حُسنَ الاِستِماعِ كَما تَعَلَّمُ حُسنَ القَولِ،ولا تَقطَع عَلى أحَدٍ حَديثَهُ (6).م.
ص: 340
936.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: -در سفارش خضر به موسى عليه السلام آمده است-:اى موسى! اگر دانش مى خواهى،خود را براى آن فارغ ساز كه دانش از آنِ كسى است كه خود را برايش فارغ سازد.
937.امام سجاد عليه السلام: حقّ دانش آن است كه دلت را با پوشاندن لذّتها و راندن شهوتها براى آن فارغ سازى و ذهنت را آماده و گوشت را ياددارنده و هوشت را تيز كنى.
938.امام سجاد عليه السلام -در رساله حقوق-:و امّا حقّ پيشواى علمى تو آن است كه...در آنچه از دانش كه به او نيازمندى،او را بر خودت يارى دهى؛به اينگونه كه با ترك لذتها و كاستن شهوتها،خردت را براى آن فارغ و فهمت را حاضر و دلت را پاك و ديده ات را روشن سازى.
ر.ك:ص 609 ح 1766.
939.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانش را از دهان مردان فرا بگيريد.
940.امام على عليه السلام: هنگامى كه نزد دانشمندى مى نشينى،براى شنيدن حريصتر از گفتن باش و خوب گوش دادن را مانند خوب گفتن ياد بگير و سخن كسى را قطع مكن.
ص: 341
941.عنه عليه السلام: مَن أحسَنَ الاِستِماعَ تَعَجَّلَ الاِنتِفاعَ (1).
942.عنه عليه السلام: رَحِمَ اللّهُ امرَأً سَمِعَ حُكمًا فَوَعى،ودُعِيَ إلى رَشادٍ فَدَنا (2).
943.الإمام الحسن عليه السلام -في وَصفِ أخٍ صالِحٍ كانَ لَهُ-:كانَ إذا جامَعَ العُلَماءَ عَلى أن يَستَمِعَ أحرَصَ مِنهُ عَلى أن يَقولَ (3).
7/3:الكِتابَة
944.عَمرُو بنُ العاص:قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: قَيِّدُوا العِلمَ،قُلتُ:وما تَقييدُهُ؟قالَ:كِتابَتُهُ (4).
945.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: احبِسوا عَلَى المُؤمِنينَ ضالَّتَهُم:العِلم (5).
946.عنه صلى الله عليه و آله -لِهِلالِ بنِ يَسارٍ حينَ قَرَّرَ لَهُ العِلمَ والحِكمَةَ-:هَل مَعَكَ مَحبَرَةٌ؟ (6)
947.الإمام عليّ عليه السلام: قَيِّدُوا العِلمَ،قَيِّدُوا العِلم (7).
948.الإمام الحسن عليه السلام -أنَّهُ دَعا بَنيهِ وبَني أخيهِ،فَقالَ-:إنَّكُم صِغارُ قَومٍ،ويوشِكُ أن تَكونوا كِبارَ قَومٍ آخَرينَ،فَتَعَلَّمُوا العِلمَ،فَمَن لَم يَستَطِع مِنكُم أن يَحفَظَهُ فَليَكتُبهُ وليَضَعهُ في بَيتِهِ (8).
949.الإمام الصادق عليه السلام: اكتُبوا فَإِنَّكُم لا تَحفَظونَ حَتّى تَكتُبوا (9).
950.عنه عليه السلام: القَلبُ يَتَّكِلُ عَلَى الكِتابَةِ (10).
951.عنه عليه السلام -لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَر-:اُكتُب وبُثَّ عِلمَكَ في إخوانِكَ،فَإِن مُتَّ فَأَورِث كُتُبَكَ بَنيكَ،فَإِنَّهُ يَأتي عَلَى النّاسِ زَمانُ هَرجٍ لا يَأنَسونَ فيهِ إلاّ بِكُتُبِهِم (11).ر.
ص: 342
941.امام على عليه السلام: آنكه خوب گوش دهد،زود بهره برد.
942.امام على عليه السلام: خدا بيامرزد كسى كه حكمتى را بشنود و نگاه دارد و به راه راست خوانده شود،پس نزديك آيد.
943.امام حسن عليه السلام -در توصيف برادر شايسته اش-:هنگامى كه با دانشمندان گرد مى آمد،براى شنيدن حريصتر از گفتن بود.
944.عمرو بن العاص: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود:دانش را در بند كنيد.عرض كردم:دربند كردن آن چگونه است؟فرمود:نگارش آن.
945.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: براى مؤمنان گمشده اشان:دانش را نگه داريد.
946.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هنگام تقرير دانش و حكمت براى هلال بن يسار :آيا دوات همراهت هست؟
947.امام على عليه السلام: دانش را در بند كنيد،دانش را در بند كنيد.
948.امام حسن عليه السلام پسران و پسران برادرش را فراخواند و فرمود:شما كوچكترهاى قوم هستيد و بزودى بزرگان قوم مى شويد.پس دانش را فراگيريد و هريك از شما كه نمى تواند دانسته هايش را حفظ كند،آن را بنويسد و در خانه بگذارد.
949.امام صادق عليه السلام: بنويسيد كه تا ننويسيد حفظ نمى كنيد.
950.امام صادق عليه السلام: دل بر نگارش تكيه دارد.
951.امام صادق عليه السلام -به مفضّل بن عمر-:بنويس و دانشت را در ميان برادرانت پراكنده ساز و هنگام مرگ،كتابهايت را براى پسرانت به ارث بگذار،كه روزگارى آشفته بر مردم مى آيد كه در آن جز به كتابهايشان انس نگيرند.
ص: 343
8/3:السُّؤال
952.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: العِلمُ خَزائِنُ ومِفتاحُهَا السُّؤالُ،فَاسأَلوا رَحِمَكُمُ اللّهُ،فَإِنَّهُ يُؤجَرُ أربَعَةٌ:السّائِلُ،والمُتَكَلِّمُ،والمُستَمِعُ،والمُحِبُّ لَهُم (1).
953.الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آلهذُكِرَ لَهُ أنَّ رَجُلاً أصابَتهُ جَنابَةٌ عَلى جُرحٍ كانَ بِهِ،فَاُمِرَ بِالغُسلِ فَاغتَسَلَ فَكُزَّ (2)فَماتَ.فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله:قَتَلوهُ،قَتَلَهُمُ اللّهُ،إنَّما كانَ دَواءُ العَيِّ السُّؤالَ (3).
954.الإمام عليّ عليه السلام: المَسأَلَةُ خِباءُ (4)العُيوبِ (5).
955.عنه عليه السلام: مَن سَأَلَ عَلِم (6).
956.عنه عليه السلام: اسأَل تَعلَم (7).
957.عنه عليه السلام: مَن سَأَلَ استَفادَ (8).
958.عنه عليه السلام: مَن سَأَلَ في صِغَرِهِ أجابَ في كِبَرِهِ (9).
959.عنه عليه السلام: القُلوبُ أقفالٌ مَفاتِحُهَا السُّؤالُ (10).
960.عنه عليه السلام: ألا رَجُلٌ يَسأَلُ فَيَنتَفِعَ ويَنفَعَ جُلَساءَهُ (11).
961.عنه عليه السلام: مَنِ استَرشَدَ عَلِم (12).
962.الإمام زين العابدين عليه السلام: لا تَزهَد في مُراجَعَةِ الجَهلِ،وإن كُنتَ قَد شُهِرتَ بِتَركِهِ (13).
963.الإمام الباقر عليه السلام -في جَوابِ مَسائِلِ أبي إسحاقَ اللَّيثِيّ-:سَل ولا تَستَنكِف2.
ص: 344
952.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانش،گنجينه و كليد آن پرسش است.پس خدا رحمتتان كند بپرسيد كه به چهاركس پاداش داده مى شود:پرسشگر و گوينده و شنونده و دوستدار آنها.
953.امام صادق عليه السلام: نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از مردى مجروح سخن گفتند كه جنابت به او دست داده و به او فرمان داده بودند غسل كند و او غسل كرده و از سرما خشكش زده و مرده بود.پيامبر خدا صلى الله عليه و آلهفرمود:خدا آنها را بكشد كه او را كشتند.چاره درماندگى پرسيدن است.
954.امام على عليه السلام: پرسيدن،پوشش عيبهاست
955.امام على عليه السلام: آنكه پرسيد دانست.
956.امام على عليه السلام: بپرس تا بدانى.
957.امام على عليه السلام: آنكه پرسيد بهره برد.
958.امام على عليه السلام: آنكه در كودكى بپرسد،در بزرگى پاسخ دهد.
959.امام على عليه السلام: دلها قفلهايى اند كه كليدهايشان پرسيدن است.
960.امام على عليه السلام: آيا كسى نيست كه بپرسد و خود و همنشينان وى بهره برند؟
961.امام على عليه السلام: آنكه راه را بجويد بداند.
962.امام سجاد عليه السلام: از پرسيدن درباره نادانسته ها كوتاهى مكن؛هرچند به دانش نامور شده باشى.
963.امام باقر عليه السلام -در پاسخ به پرسشهاى ابو اسحاق ليثى-:بپرس و خوددارى
ص: 345
ولا تَستَحيِ؛فَإِنَّ هذَا العِلمَ لا يَتَعَلَّمُهُ مُستَكبِرٌ ولا مُستَحيٍ (1).
964.الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ هذَا العِلمَ عَلَيهِ قُفلٌ ومِفتاحُهُ المَسأَلَةُ (2).
965.عنه عليه السلام -لِحَمرانَ بنِ أعيَنَ في شَيءٍ سَأَلَهُ-:إنَّما يَهلِكُ النّاسُ لِأَنَّهُم لا يَسأَلونَ (3).
966.يونُسُ بنُ عَبدِ الرَّحمنِ عَن بَعضِ أصحابِهِ: سُئِلَ أبُو الحَسَنِ عليه السلام:هَل يَسَعُ النّاسَ تَركُ المَسأَلَةِ عَمّا يَحتاجونَ إلَيهِ؟فَقالَ:لا (4).
967.الإمام الباقر عليه السلام: ألا إنَّ مَفاتيحَ العِلمِ السُّؤالُ،وأنشَأَ يَقولُ:
شِفاءُ العَمى طولُ السُّؤالِ وإنَّما تَمامُ العَمى طولُ السُّكوتِ عَلَى الجَهلِ (5)
968.الإمام عليّ عليه السلام:
صَبَرتُ عَلى مُرِّ الاُمورِ كَراهَةً *** وأبقَيتُ في ذاكَ الصَّوابَ مِنَ الأَمرِ
إذا كُنتَ لا تَدري ولَم تَكُ سائِلاً عَنِ العِلمِ مَن يَدري جَهِلتَ ولاتَدري (6)
9/3:التَّفَكُّر
969.الإمام عليّ عليه السلام: مَن أكثَرَ الفِكرَ فيما تَعَلَّمَ،أتقَنَ عِلمَهُ وفَهِمَ ما لَم يَكُن يَفهَم (7).
970.عنه عليه السلام: ألا لا خَيرَ في عِلمٍ لَيسَ فيهِ تَفَهُّم (8).5.
ص: 346
مكن و شرم مدار كه اين دانش را نه متكبّر و نه كمرو فرا نمى گيرند.
964.امام صادق عليه السلام: بر دانش قفلى است و كليدش پرسيدن است.
965.امام صادق عليه السلام -به حمران بن اعين هنگامى كه چيزى پرسيد-:مردم به هلاكت مى رسند؛زيرا نمى پرسند.
966.يونس بن عبدالرحمان از برخى يارانش:از امام رضا عليه السلامپرسيده شد:آيا مردم مى توانند پرسيدن از چيزى را كه بدان نياز دارند واگذارند؟فرمود:نه.
967.امام باقر عليه السلام: هان! بدانيد كه كليدهاى دانش پرسيدن است. و اين شعر را خواند:
درمان نابينايى،استمرار پرسيدن است و *** نابينايى كامل،استمرار سكوت است بر نادانى.
968.امام على عليه السلام:
بر تلخى امور با كمال كراهت شكيبايى ورزيدم و همچنان بر اين شيوه درست باقى ماندم
هرگاه ندانى ودر صددپرسش ازدانش هم نيايى *** چه كس بداند كه جاهلى و نمى دانى
ر.ك:ص 623 ح 1817.
969.امام على عليه السلام: هركس در آنچه فراگرفته نيك بينديشد،دانشش را استوار كرده است و آنچه را نفهميده بفهمد.
970.امام على عليه السلام: هان! بدانيد دانشى كه در آن انديشيدن نباشد،خيرى ندارد.
ص: 347
10/3:مَعرِفَةُ الآراءِ
971.الإمام عليّ عليه السلام: مَنِ استَقبَلَ وُجوهَ الآراءِ عَرَفَ مَواقِعَ الخَطأَ (1).
972.عنه عليه السلام: مَن جَهِلَ وُجوهَ الآراءِ أعيَتهُ الحِيَلُ (2).
973.عنه عليه السلام: ألا وإنَّ اللَّبيبَ مَنِ استَقبَلَ وُجوهَ الآراءِ بِفِكرٍ صائِبٍ ونَظَرٍ فِي العَواقِبِ (3).
974.أيّوب عليه السلام: لا يَعرِفُ الرَّجُلُ خَطَأَ مُعَلِّمِهِ حَتّى يَعرِفَ الاِختِلافَ (4).
11/3:قَبولُ الحَقِّ مِمَّن أتى بِهِ:الكتاب
«فَبَشِّرْ عِبادِ * اَلَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِينَ هَداهُمُ اللّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ (5)»
الحديث
975.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: غَريبَتانِ:كَلِمَةُ حِكمَةٍ مِن سَفيهٍ فَاقبَلوها،وكَلِمَةُ سَفَهٍ مِن حَكيمٍ فَاغفِروها،فَإِنَّهُ لا حَليمَ إلاّ ذوعَثرَةٍ ولا حَكيمَ إلاّ ذوتَجرِبَةٍ (6).
976.عنه صلى الله عليه و آله: الحِكمَةُ ضالَّةُ المُؤمِنِ (7).
977.الإمام الصادق عليه السلام: الحِكمَةُ ضالَّةُ المُؤمِنِ،فَحَيثُما وَجَدَ أحَدُكُم ضالَّتَهُ فَليَأخُذها (8).2.
ص: 348
971.امام على عليه السلام: هركس به پيشباز آراى گوناگون برود،لغزشگاهها را بشناسد.
972.امام على عليه السلام: هركس آراى گوناگون را نداند،حيله ها وى را درمانده مى كنند.
973.امام على عليه السلام: هان! خردمند كسى است كه با انديشه اى درست و نگاهى دورانديش،از آراى گوناگون استقبال كند.
974.ايّوب عليه السلام: انسان خطاى آموزگارش را نشناسد،تا آنكه اختلاف [و ديگر نظرات ]را بشناسد.
قرآن
«پس بشارت بده بندگانم را كه به سخن گوش فرا مى دهند و بهترين آن را پيروى مى كنند،آنان اند كه خدا راهنمايى اشان كرده است و هم ايشان خردمندان اند.»
حديث
975.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دو چيز شگفت است:سخنى حكيمانه از ابله،پس آن را بپذيريد و سخنى ابلهانه از حكيم،پس آن را بر او ببخشاييد كه هيچ بردبارى بى لغزش و هيچ حكيمى بى تجربه نيست.
976.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: حكمت گمشده مؤمن است.
977.امام صادق عليه السلام: حكمت گمشده مؤمن است،پس هريك از شما گمشده اش را در هر جا يافت،آن را برگيرد.
ص: 349
978.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: خُذِ الحِكمَةَ ولا يَضُرُّكَ مِن أيِّ وِعاءٍ خَرَجَت (1).
979.الإمام عليّ عليه السلام: لا تَنظُر إلى مَن قالَ،وانظُر إلى ما قالَ (2).
980.عنه عليه السلام: خُذِ الحِكمَةَ مِمَّن أتاكَ بِها،وانظُر إلى ما قالَ،ولا تَنظُر إلى مَن قالَ (3).
981.عنه عليه السلام: قَد يَقولُ الحِكمَةَ غَيرُ الحَكيم (4).
982.عنه عليه السلام: ضالَّةُ العاقِلِ الحِكمَةُ،فَهُوَ أحَقُّ بِها حَيثُ كانَت (5).
983.عنه عليه السلام: ضالَّةُ الحَكيمِ الحِكمَةُ،فَهُوَ يَطلُبُها حَيثُ كانَت (6).
984.عنه عليه السلام: الحِكمَةُ ضَالَّةُ المُؤمِنِ،فَخُذِ الحِكمَةَ ولَو مِن أهلِ النِّفاقِ (7).
985.عنه عليه السلام: الحِكمَةُ ضالَّةُ كُلِّ مُؤمِنٍ،فَخُذوها ولَو مِن أفواهِ المُنافِقينَ (8).
986.عنه عليه السلام: خُذِ الحِكمَةَ أنّى كانَت،فَإِنَّ الحِكمَةَ تَكونُ في صَدرِ المُنافِقِ فَتَلَجلَجُ في صَدرِهِ حَتّى تَخرُجَ فَتَسكُنَ إلى صَواحِبِها في صَدرِ المُؤمِنِ (9).
987.عنه عليه السلام: الحِكمَةُ ضالَّةُ المُؤمِنِ،فَاطلُبوها ولَو عِندَ المُشرِكِ تَكونوا أحَقَّ بِها وأهلَها (10).
988.عنه عليه السلام: خُذُوا الحِكمَةَ ولَو مِنَ المُشرِكينَ (11).
989.عنه عليه السلام: الحِكمَةُ ضالَّةُ المُؤمِنِ،فَليَطلُبها ولَو في يَدَي أهلِ الشِّركِ (12).
990.عنه عليه السلام: الحِكمَةُ ضالَّةُ المُؤمِنِ،فَليَطلُبها ولَو في أيدي أهلِ الشَّرِّ (13).
991.عنه عليه السلام: تَعَلَّم عِلمَ مَن يَعلَمُ،وعَلِّم عِلمَكَ مَن يَجهَلُ،فَإِذا فَعَلتَ ذلِكَ عَلَّمَكَ ما جَهِلتَ وانتَفَعتَ بِما عَلِمتَ (14).9.
ص: 350
978.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: حكمت را برگير.از هرجا كه آمده باشد كه زيانى به تو نرساند.
979.امام على عليه السلام: به آنكه مى گويد منگر،به آنچه مى گويد بنگر.
980.امام على عليه السلام: حكمت را از هركس كه آن را برايت آورد بگير و به آنچه مى گويد بنگر و نه آنكه مى گويد.
981.امام على عليه السلام: گاه غير حكيم سخن حكيمانه مى گويد.
982.امام على عليه السلام: گمشده خردمند حكمت است،پس او به آن،هرجا كه باشد سزاوارتر است.
983.امام على عليه السلام: گمشده خردمند حكمت است،پس او آن را هرجا كه باشد مى طلبد.
984.امام على عليه السلام: حكمت گمشده مؤمن است،پس حكمت را حتى از منافقان بگير.
985.امام على عليه السلام: حكمت گمشده مؤمن است،پس آن را حتى از دهان منافقان بگيريد.
986.امام على عليه السلام: حكمت را هرجا كه باشد بگير كه حكمت در سينه منافق بالا و پايين مى رود تا از آن بيرون آيد و در سينه مؤمن كنار همراهانش جاى گيرد.
987.امام على عليه السلام: حكمت گمشده مؤمن است،پس آن را هرچند نزد مشرك باشد بطلبيد كه شما اهل آن و بدان سزاوارتريد.
988.امام على عليه السلام: حكمت را بگيريد؛حتى از مشركان.
989.امام على عليه السلام: حكمت گمشده مؤمن است،پس بايد آن را بطلبد؛حتى اگر در دست مشركان باشد.
990.امام على عليه السلام: حكمت گمشده مؤمن است،پس بايد آن را بطلبد؛حتى اگر در دست شروران باشد.
991.امام على عليه السلام: دانش آن كس را كه مى داند فراگير و دانشت را به كسى كه نمى داند بياموز.هرگاه چنين كردى،[خداوند] آنچه را ندانى به تو بياموزد و از آنچه دانى بهره ببرى.
ص: 351
992.عنه عليه السلام: العِلمُ ضالَّةُ المُؤمِنِ فَخُذوهُ ولَو مِن أيدِي المُشرِكينَ،ولا يَأنَف أحَدُكُم أن يَأخُذَ الحِكمَةَ مِمَّن سَمِعَها مِنهُ (1).
993.عنه عليه السلام: الحِكمَةُ ضالَّةُ المُؤمِنِ يَطلُبُها ولَو في أيدِي الشَّرَطِ (2)
(3) .
994.الإمام الكاظم عليه السلام اعلَموا أنَّ الكَلِمَةَ مِنَ الحِكمَةِ ضالَّةُ المُؤمِنِ،فَعَلَيكُم بِالعِلمِ قَبلَ أن يُرفَعَ،ورَفعُهُ غَيبَةُ عالِمِكُم بَينَ أظهُرِكُم (4).
995.الإمام زين العابدين عليه السلام: لا تُحَقِّرِ اللُّؤلُؤَةَ النَّفيسَةَ أن تَجتَلِبَها مِنَ الكِبَا (5)الخَسيسَةِ،فَإِنَّ أبي حَدَّثَني قالَ:سَمِعتُ أميرَالمُؤمِنينَ عليه السلاميَقولُ:إنَّ الكَلِمَةَ مِنَ الحِكمَةِ تَتَلَجلَجُ في صَدرِ المُنافِقِ نُزوعًا إلى مَظانِّها حَتّى يَلفِظَ بِها فَيَسمَعَهَا المُؤمِنُ فَيَكونَ أحَقَّ بِها وأهلَها فَيَلقَفَها (6).
996.في مِصباحِ الشَّريعَةِ قالَ الصّادِقُ عليه السلام: قالَ الحُكَماءُ:خُذِ الحِكمَةَ مِن أفواهِ المَجانينِ (7).
997.عيسى عليه السلام: خُذُوا الحَقَّ مِن أهلِ الباطِلِ،ولا تَأخُذُوا الباطِلَ مِن أهلِ الحَقِّ،كونوا نُقّادَ الكَلامِ،فَكَم مِن ضَلالَةٍ زُخرِفَت بِآيَةٍ مِن كِتابِ اللّهِ كَما زُخرِفَ الدِّرهَمُ مِن نُحاسٍ بِالفِضَّةِ المُمَوَّهَةِ ! النَّظَرُ إلى ذلِكَ سَواءٌ،والبُصَراءُ بِهِ خُبَراءُ (8)
998.الإمام الكاظم عليه السلام: يا هِشامُ،إنَّ المَسيحَ عليه السلام قالَ لِلحَوارِيّينَ:...لَو وَجَدتُم سِراجًا يَتَوَقَّدُ بِالقَطرانِ في لَيلَةٍ مُظلِمَةٍ لاَستَضَأتُم بِهِ ولَم يَمنَعكُم مِنهُ ريحُ نَتنِهِ،كَذلِكَ يَنبَغي لَكُم أن تَأخُذُوا الحِكمَةَ مِمَّن وَجَدتُموها مَعَهُ ولا يَمنَعَكُم مِنهُ سوءُ رَغبَتِهِ فيها (9).1.
ص: 352
992.امام على عليه السلام: دانش گمشده مؤمن است،پس آن را حتى از دست مشركان بگيريد و هيچ يك از شما از فراگرفتن حكمت از هركه بشنود خوددارى نكند.
993.امام على عليه السلام: حكمت گمشده مؤمن است.آن را مى جويد حتى اگر در دست فرومايگان باشد.
994.امام كاظم عليه السلام: بدانيد كه سخن حكيمانه گمشده مؤمن است،پس دانش را فراگيريد،پيش از آنكه از ميان برداشته شود و از ميان رفتن آن،به رفتن دانشمندانتان از ميان شماست.
995.امام سجاد عليه السلام: از اين كه مرواريد گران بها را از ميان زباله دانى پست برگيرى،دريغ مكن كه پدرم مرا روايت كرد و فرمود:از اميرمؤمنان عليه السلامشنيدم كه مى فرمود:سخن حكيمانه در پى جايگاه اصلى اش آن قدر در سينه منافق بالا و پايين مى رود،تا آن را بر زبان آورد و مؤمن بشنود كه وى اهل آن و بدان سزاوارتر است،پس آن را بربايد.
996.در مصباح الشريعه از امام صادق عليه السلام: حكيمان گفته اند:حكمت را از دهانهاى ديوانگان [ هم ] بگير.
997.عيسى عليه السلام: حقّ را از اهل باطل بگيريد و باطل را از اهل حقّ مگيريد.نقّاد سخن باشيد كه بسى گمراهى با آيه اى از كتاب خدا زينت داده مى شود؛همان گونه كه درهم مسين را با نقره اندود مى كنند.به ظاهر يكى مى نمايند،ولى بينايان آن را مى آزمايند و تشخيص مى دهند.
998.امام كاظم عليه السلام: اى هشام! مسيح به حواريّون خود فرمود:...اگر چراغى را كه با قير مى سوزد در شبى تاريك بيابيد،از پرتو آن روشنى مى گيريد و بوى بدش،مانع استفاده شما نمى شود؛همين گونه سزاست كه حكمت را از هركس كه پيش او يافتيد،بگيريد و بى علاقگى او مانع شما نشود.
ص: 353
999.أيّوب عليه السلام: إنَّ اللّهَ يَزرَعُ الحِكمَةَ في قَلبِ الصَّغيرِ والكَبيرِ،فَإِذا جَعَلَ اللّهُ العَبدَ حَكيمًا فِي الصِّبا لَم يَضَع مَنزِلَتَهُ عِندَ الحُكَماءِ حَداثَةُ سِنِّهِ،وهُم يَرَونَ عَلَيهِ مِنَ اللّهِ نورَ كَرامَتِهِ (1).
1000.مَيمونُ بنُ مِهران: نَزَلَ حُذَيفَةُ وسَلمانُ رَضِيَ اللّهُ تَعالى عَنهُما عَلى نَبَطِيَّةٍ.فَقالا لَها:هَل هاهُنا مَكانٌ طاهِرٌ نُصَلّي فيهِ؟فَقالَتِ النَّبَطِيَّةُ:طَهِّر قَلبَكَ،فَقالَ أحَدُهُما لِلآخَرِ:خُذها حِكمَةً مِن قَلبٍ كافِرٍ (2).1.
ص: 354
999.ايّوب عليه السلام: خداوند حكمت را در دل كوچك و بزرگ مى كارد.پس هرگاه خداوند بنده را در كوچكى فرزانه كند،كوچكى اش منزلت وى را نزد حكيمان فرو نمى آورد و آنان نور كرامت الهى را بر او مى بينند.
1000.ميمون بن مهران: حذيفه و سلمان خداى متعال از ايشان خشنود باد بر زنى نبطى وارد شدند و گفتند:«آيا در اينجا مكانى پاك براى نماز يافت مى شود؟»زن نبطى گفت:«دلت را پاك كن.»پس يكى از آن دو به ديگرى گفت:آن را برگير،حكمتى از دل كافر است.
توضيح:
در احاديث اين بخش بر قبول حق وتلقى حكمت و علم از هر كس حتى مشركان تأكيد شده است؛در حالى كه در احاديث سابق در فصل:«انتخاب آموزگار شايسته» براى معلّم شرايطى بيان شده بود.در جمع ميان اين احاديث بايد گفت قبول حق از هر كس،منافاتى با انتخاب معلّم صالح ندارد؛زيرا پذيرش حق شرط ندارد،امّا انتخاب معلّم رسمى داراى شرط است.بايد توجه داشت كه روحيه معلّم واخلاقش در تربيت وپرورش متعلّم نقش اساسى دارد.از اين رو معلّم بايد متخلّق به اخلاق حسنه باشد؛زيرا آموزش با پرورش همراه است.افزون بر اينكه اگر معلّم ناصالح بوده وعامل به علم خود نباشد،ممكن است در لابلاى مطالب صحيح،مطالب نادرست را نيز القا كند ومتعلّم متوجه اين كار او نشود و يا حتى آنگاه كه مطلب درستى را القا مى كند كه خود بدان عامل نيست،اين حالت به متعلّم نيز سرايت خواهد كرد؛در حالى كه اين آفات در تعلّم موردى و پذيرش حقّ از فرد ناصالحى كه سمت معلّم رسمى را ندارد،در ميان نيست.
ص: 355
12/3:الحِرص
1001.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لَيسَ مِن أخلاقِ المُؤمِنِ المَلَقُ (1)إلاّ في طَلَبِ العِلم (2).
1002.عنه صلى الله عليه و آله: لا حَسَدَ ولا مَلَقَ إلاّ في طَلَبِ العِلم (3).
1003.الإمام عليّ عليه السلام: مَن كَلِفَ (4)بِالعِلمِ فَقَد أحسَنَ إلى نَفسِهِ (5).
13/3:الدَّوام
1004.الإمام عليّ عليه السلام: لا فِقهَ لِمَن لا يُديمُ الدَّرسَ (6).
1005.عنه عليه السلام: لا يُحرِزُ العِلمَ إلاّ مَن يُطيلُ دَرسَهُ (7).
1006.عنه عليه السلام: مَن أكثَرَ مُدارَسَةَ العِلمِ لَم يَنسَ ما عَلِمَ،واستَفادَ ما لَم يَعلَم (8).
1007.عنه عليه السلام: اطلُبِ العِلمَ تَزدَد عِلمًا (9).
14/3:الصَّبر:الكتاب
«قالَ لَهُ مُوسى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمّا عُلِّمْتَ رُشْداً * قالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً * وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً * قالَ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللّهُ صابِراً6.
ص: 356
1001.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: تملّق خوى مؤمن نيست،مگر در جستجوى دانش.
1002.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: حسادت و تملّق روا نيست،جز در جستجوى دانش.
1003.امام على عليه السلام: هركس شيفته دانش گردد،به خويشتن نيكى كرده است.
1004.امام على عليه السلام: هركس درس را ادامه ندهد،به فهم نرسد.
1005.امام على عليه السلام: دانش را احراز نكند،مگر كسى كه درس خود را ادامه دهد.
1006.امام على عليه السلام: هركس بسيار به درس و مباحثه علم بپردازد،آنچه را فرا گرفته از ياد نبرد و آنچه را ندانسته فرا گيرد.
1007.امام على عليه السلام: دانش را بجوى تا بر دانشت بيفزايى.
ر.ك:ص177 ح/482ص 581«بسنده نكردن به آنچه مى داند»/ص585«يارى جستن از خدابراى افزايش دانش».
قرآن
«موسى به او [خضر] گفت:آيا به دنبال تو بيايم تا آنكه از بينشى كه آموخته شده اى به جهت رشدم به من بياموزى؟گفت:تو هرگز نمى توانى همپاى من صبر كنى.و چگونه مى توانى بر چيزى كه به شناخت آن احاطه ندارى،صبر كنى؟گفت:انشاء اللّه مرا شكيبا خواهى يافت و در هيچ كارى تو را نافرمانى نخواهم كرد.گفت اگر به دنبال من مى آيى،پس از چيزى سؤال مكن تا خود از آن با تو سخن آغاز گويم.پس رهسپار گرديدند،تا وقتى كه سوار كشتى شدند.وى آن را سوراخ كرد.[ موسى ] گفت:
ص: 357
وَ لا أَعْصِي لَكَ أَمْراً * قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلا تَسْئَلْنِي عَنْ شَيْ ءٍ حَتّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً * فَانْطَلَقا حَتّى إِذا رَكِبا فِي السَّفِينَةِ خَرَقَها قالَ أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً إِمْراً * قالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً * قالَ لا تُؤاخِذْنِي بِما نَسِيتُ وَ لا تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْراً * فَانْطَلَقا حَتّى إِذا لَقِيا غُلاماً فَقَتَلَهُ قالَ أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً نُكْراً * قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً * قالَ إِنْ سَأَلْتُكَ عَنْ شَيْ ءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْنِي قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّي عُذْراً (1)»
الحديث
1008.عيسى عليه السلام: حَصِّنوا بابَ العِلمِ،فَإِنَّ بابَهُ الصَّبرُ (2).
1009.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن لَم يَصبِر عَلى ذُلِّ التَّعَلُّمِ ساعَةً،بَقِيَ في ذُلِّ الجَهلِ أبَدًا (3).
1010.الإمام عليّ عليه السلام: عَلَى المُتَعَلِّمِ أن يُدئِبَ نَفسَهُ في طَلَبِ العِلمِ،ولا يَمَلَّ مِن تَعَلُّمِهِ،ولا يَستَكثِرَ ما عَلِم (4).
1011.عنه عليه السلام: مَن لَم يُدئِب نَفسَهُ فِي اكتِسابِ العِلمِ،لَم يُحرِز قَصَباتِ السَّبقِ (5).
1012.مِمّا يُنسَبُ إلَى الإِمامِ عَلِيٍّ عليه السلام:
لَو كانَ هذَا العِلمُ يَحصُلُ بِالمُنى ما كانَ يَبقى فِي البَرِيَّةِ جاهِلُ
اجهَد ولا تَكسَل ولا تَكُ غافِلاً *** فَنَدامَةُ العُقبى لِمَن يَتَكاسَلُ (6)
15/3:الوَرَع
1013.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن لَم يَتَوَرَّع في تَعَلُّمِهِ ابتَلاهُ اللّهُ بِأَحَدِ ثَلاثَةِ أشياءَ:إمّا يُميتُهُ في شَبابِهِ،أو يوقِعُهُ فِي الرَّساتيقِ (7)،أو يَبتَليهِ بِخِدمَةِ السُّلطانِ (8).7.
ص: 358
آيا كشتى را سوراخ كردى تا سرنشينانش را غرق كنى؟واقعا كار ناروايى كردى.گفت:آيا نگفتم كه تو هرگز نمى توانى همپاى من صبر كنى؟[موسى ]گفت:به سبب آنچه فراموش كردم مرا مؤاخذه مكن و در كارم بر من سخت مگير.پس رفتند تا به نوجوانى برخوردند.[ خضر ] او را كُشت.موسى به او گفت:آيا شخص بى گناهى را بدون اين كه كسى را به قتل رسانده باشد كُشتى؟واقعا كار ناپسندى مرتكب شدى! گفت:آيا به تو نگفتم كه هرگز نمى توانى همپاى من صبر كنى؟[موسى] گفت:اگر از اين پس چيزى از تو پرسيدم،ديگر با من همراهى مكن و از جانب من قطعا معذور خواهى بود».
حديث
1008.عيسى عليه السلام: درِ دانش را استوار كنيد كه در آن شكيبايى است.
1009.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: كسى كه ساعتى بر خوارى فراگرفتن شكيبايى نورزد،همواره در خوارى نادانى باقى بماند.
1010.امام على عليه السلام: بر دانشجوست كه نفسش را به جستجوى دانش عادت دهد و از فرا گرفتن آن ملول نگردد و آنچه را فرا گرفته بسيار نشمارد.
1011.امام على عليه السلام: كسى كه نفسش را به فراگيرى دانش عادت ندهد،گوى سبقت را نربايد.
1012.امام على عليه السلام -در اشعار منسوب به ايشان-:
اگر اين دانش با آرزو به دست مى آمد نادانى در زمين باقى نمى ماند
بكوش و تنبلى مكن و غافل مباش *** كه ندامت آخرت از آن كسى است كه تنبلى كرده است
1013.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آنكه در فراگيريش پرهيزگارى نورزد،خداوند به يكى از اين سه چيز مبتلايش مى كند:يا او را در جوانى بميراند يا وى را در روستاها بيفكند و يا به خدمت پادشاه مبتلا گرداند.
ص: 359
1014.الإمام عليّ عليه السلام -فيما نُسِبَ إلَيهِ-:العِلمُ صِبغُ النَّفسِ،ولَيسَ يَفوقُ صِبغُ الشَّيءِ حَتّى يَنظُفَ مِن كُلِّ دَنَسٍ (1).
1015.عنه عليه السلام -أيضًا-:إذا أرَدتَ العِلمَ والخَيرَ فَانفُض عَن يَدِكَ أداةَ الجَهلِ والشَّرِّ،فَإِنَّ الصّائِغَ لا يَتَهَيَّأُ لَهُ الصِّياغَةُ إلاّ إذا ألقى أداةَ الفِلاحَةِ عَن يَدِهِ (2).
1016.عنه عليه السلام: لا يَزكُو العِلمُ بِغَيرِ وَرَعٍ (3).
1017.مِن وَصايَا الخِضرِ لِموسى عليهماالسلام : أشعِر قَلبَكَ التَّقوى تَنَلِ العِلم (4).
16/3:التَّواضُعُ لِلمُعَلِّمِ
1018.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: تَواضَعوا لِمَن تَعَلَّمونَ مِنهُ (5).
1019.عنه صلى الله عليه و آله: اطلُبوا مَعَ العِلمِ السَّكينَةَ والحِلمَ،لينوا لِمَن تُعَلِّمونَ ولِمَن تَعَلَّمتُم مِنهُ،ولا تَكونوا مِن جَبابِرَةِ العُلَماءِ فَيَغلِبَ جَهلُكُم عِلمَكُم (6).
1020.الإمام عليّ عليه السلام: تَواضَعوا لِمَن تَتَعَلَّموا مِنهُ العِلمَ ولِمَن تُعَلِّمونَهُ،ولا تَكونوا مِن جَبابِرَةِ العُلَماءِ فَلا يَقومَ جَهلُكُم بِعِلمِكُم (7).
1021.عنه عليه السلام: لا يَتَعَلَّمُ مَن يَتَكَبَّرُ (8).
1022.الإمام الصادق عليه السلام: تَواضَعوا لِمَن طَلَبتُم مِنهُ العِلمَ،ولا تَكونوا عُلَماءَ جَبّارينَ فَيَذهَبَ باطِلُكُم بِحَقِّكُم (9).
1023.جاءَ فِي الحَديثِ القُدسِيّ: يا أحمَدُ،إنَّ أهلَ الدُّنيا كَثيرٌ فيهِمُ الجَهلُ والحُمقُ،1.
ص: 360
1014.امام على عليه السلام -در حكمتهاى منسوب به ايشان-:دانش رنگ جان است و رنگ بر چيزى چيره نمى شود،مگر آنكه از هر آلودگى پاكيزه گردد.
1015.امام على عليه السلام: هرگاه دانش و خيرخواستى،ابزار نادانى و شرّ را از دستت بگذار كه زرگر آماده زرگرى نمى شود،مگر آنكه ابزار كشاورزى را از دست خود بگذارد.
1016.امام على عليه السلام: دانش جز به پرهيزگارى پاكيزه نگردد.
1017.از سفارشهاى خضر به موسى عليه السلام: بر دلت جامه پرهيزگارى بپوشان تا به دانش برسى.
1018.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: در برابر كسى كه از او فرا مى گيريد فروتنى كنيد.
1019.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: همراه با دانش،آرامش و بردبارى را هم بجوييد.در برابر آنكه به او ياد مى دهيد و آنكه از او ياد مى گيريد،نرمش به خرج دهيد و از دانشمندان متكبّر مباشيد كه نادانيتان به دانشتان چيره گردد.
1020.امام على عليه السلام: به آنكه مى آموزيد و در برابر آنكه از او فرا مى گيريد،فروتنى كنيد و از دانشمندان متكبّر مباشيد،تا نادانى اتان بر دانايى اتان پيروز نگردد.
1021.امام على عليه السلام: كسى كه تكبّر مى ورزد،چيزى فرا نمى گيرد.
1022.امام صادق عليه السلام: در برابر آنكه از او دانش مى جوييد،فروتنى كنيد و از دانشمندان متكبّر مباشيد كه باطل شما،حقّتان را ببرد.
1023.در حديث قدسى آمده است: اى احمد! در اهل دنيا نادانى و حماقت فراوان
ص: 361
لا يَتَواضَعونَ لِمَن يَتَعَلَّمونَ مِنهُ،وهُم عِندَ أنفُسِهِم عُقَلاءُ،وعِندَ العارِفينَ حُمَقاءُ (1).
17/3:الاِعتِدالُ فِي الأَكلِ
1024.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ عز و جل يَقولُ:وَضَعتُ خَمسَةً في خَمسَةٍ والنّاسُ يَطلُبونَها في خَمسَةٍ فَلا يَجِدونَها:وَضَعتُ العِلمَ فِي الجوعِ والجَهدِ،والنّاسُ يَطلُبونَهُ بِالشَّبعَةِ والرّاحَةِ فَلا يَجِدونَهُ... (2).
1025.جاءَ فِي الحَديثِ القُدسِيّ: إنّي وَضَعتُ أربَعَةً في أربَعَةِ مَواضِعَ والنّاسُ يَطلُبونَها في غَيرِها فَلا يَجِدونَها أبَدًا؛إنّي وَضَعتُ العِلمَ فِي الجوعِ والغُربَةِ،والنّاسُ يَطلُبونَهُ فِي الشِّبَعِ والوَطَنِ فَلَم يَجِدوهُ أبَدًا... (3).
18/3:التَّبكير
1026.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: اغدوا في طَلَبِ العِلمِ،فَإِنَّ الغُدُوَّ بَرَكَةٌ ونَجاحٌ (4).
1027.عنه صلى الله عليه و آله: اغدوا في طَلَبِ العِلمِ،فَإِنّي سَأَلتُ رَبّي أن يُبارِكَ لاُِمَّتي في بُكورِها،ويَجعَلَ ذلِكَ يَومَ الخَميسِ (5).ة.
ص: 362
است.در برابر آنكه از او مى آموزند،فروتنى نمى كنند و آنان نزد خود خردمند و نزد عارفان احمق اند.
ر.ك:ص 473«فروتنى براى شاگرد»/ص 615«فروتنى در برابر وى».
1024.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند عز و جل مى گويد:پنج چيز را در پنج چيز نهادم و حال آنكه مردم آن را در پنج چيز ديگر مى جويند،پس آن را نمى يابند.دانش را در گرسنگى و كوشش نهادم و مردم آن را در پرخورى و راحت طلبى مى جويند و نمى يابند...
1025.در حديث قدسى آمده است: من چهار چيز را در چهار چيز نهادم و مردم آنها را در غير اينها مى جويند و هيچ گاه آن را نمى يابند.من دانش را در گرسنگى و دورى از وطن نهادم و مردم آن را در پرخورى و اقامت در وطن مى جويند و پس هيچ گاه آن را نيابند...
ر.ك:ص 207«روزه»/ص 211«كم خورى»/ص 249«پرخورى».
1026.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بامدادان به جستجوى دانش برخيزيد كه سحرخيزى مايه بركت و كاميابى است.
1027.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بامدادان به جستجوى دانش برخيزيد كه من از پروردگارم خواستم كه بامداد امّتم را مبارك گرداند و آن را در روز پنجشنبه قرار دهد.
ص: 363
19/3:اِغتِنامُ الفُرصَةِ فِي الصِّغَرِ والشَّبابِ
1028.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَثَلُ الَّذي يَتَعَلَّمُ العِلمَ في صِغَرِهِ كَمَثَلِ الوَشمِ عَلَى الصَّخرَةِ،ومَثَلُ الَّذي يَتَعَلَّمُ العِلمَ في كِبَرِهِ كَالَّذي يَكتُبُ عَلَى الماءِ (1).
1029.عنه صلى الله عليه و آله: أوَّلُ هذِهِ الاُمَّةِ يَتَعَلَّمُ صِغارُها مِن كِبارِها،وآخِرُها يَتَعَلَّمُ كِبارُها مِن صِغارِها (2).
1030.عنه صلى الله عليه و آله: أ يُّما ناشِئً نَشَأَ في طَلَبِ العِلمِ والعِبادَةِ حَتّى يَكبُرَ،أعطاهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ ثَوابَ اثنَينِ وسَبعينَ صِدّيقًا (3).
1031.عنه صلى الله عليه و آله: مَن لَم يَكتُبِ العِلمَ صَغيرًا فَطَلَبَهُ كَبيرًا فَماتَ عَلى ذلِكَ،ماتَ شَهيدًا. (4)
1032.الإمام عليّ عليه السلام: يا مَعشَرَ الفِتيانِ،حَصِّنوا أعراضَكُم بِالأَدَبِ،ودينَكُم بِالعِلم (5).
1033.عنه عليه السلام -فيما نُسِبَ إلَيهِ-:تَعَلَّمُوا العِلمَ صِغارًا تَسودوا بِهِ كِبارًا (6).
1034.عنه عليه السلام: مَن لَم يَتَعَلَّم فِي الصِّغَرِ لَم يَتَقَدَّم فِي الكِبَرِ (7).
1035.عنه عليه السلام: مَن سَأَلَ في صِغَرِهِ أجابَ في كِبَرِهِ (8).
1036.عنه عليه السلام:
حَرِّض بَنيكَ عَلَى الآدابِ فِي الصِّغَرِ كَيما تَقَرَّ بِهِ عَيناكَ فِي الكِبَرِ
وإنَّما كامِلُ الآدابِ يَجمَعُها *** في عُنفُوانِ الصِّبا كَالنَّقشِ فِيالحَجَرِ3.
ص: 364
1028.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: كسى كه در خردسالى دانش آموزد،مانند نقش بر سنگ است و كسى كه در بزرگسالى دانش آموزد،مانند كسى است كه بر آب مى نگارد.
1029.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: در آغاز در اين امّت،خردسالان از بزرگسالان مى آموزند و در پايان،بزرگسالان از خردسالان خواهند آموخت.
1030.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر نورسته اى كه در جستجوى دانش و عبادت رشد كند تا بزرگ شود،خداوند روز قيامت پاداش هفتاد و دو صديق را به او مى دهد.
1031.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: كسى كه دانش را در خردسالى ننويسد و در بزرگسالى آن را بجويد و بر اين حالت بميرد،شهيد مرده است.
1032.امام على عليه السلام: اى گروه جوانان! آبرويتان را با ادب و دينتان را با دانش نگاه داريد.
1033.امام على عليه السلام -در حكمتهاى منسوب به ايشان-:دانش را در خردسالى فراگيريد تا در بزرگى بدان سرورى كنيد.
1034.امام على عليه السلام: آنكه در خردسالى نياموزد،در بزرگسالى پيش نيفتد.
1035.امام على عليه السلام: آنكه در خردسالى بپرسد،در بزرگسالى پاسخ دهد.
1036.امام على عليه السلام -در اشعار منسوب به ايشان-:
فرزندانت را در خردسالى بر آموختن آداب تشويق كن تا در بزرگسالى چشمانت بدان روشن گردد
و تنها آن كسى آدابش كامل است كه آنها را *** در عنفوان جوانى همچون نقش بر سنگ گرد مى آورد
ص: 365
هِيَ الكُنوزُ الَّتي تَنمو ذَخائِرُها ولا يُخافُ عَلَيها حادِثُ الغِيَرِ
النّاسُ اثنانِ ذو عِلمٍ ومُستَمِعٌ *** واعٍ وسائِرُهُم كَاللَّغوِ والعَكَرِ (1)
ب:ما لا يَنبَغي:
20/3:التَّعَلُّمُ لِغَيرِ اللّهِ
1037.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن تَعَلَّمَ العِلمَ رِياءً وسُمعَةً يُريدُ بِهِ الدُّنيا،نَزَعَ اللّهُ بَرَكَتَهُ،وضَيَّقَ عَلَيهِ مَعيشَتَهُ،ووَكَلَهُ اللّهُ إلى نَفسِهِ،ومَن وَكَلَهُ اللّهُ إلى نَفسِهِ فَقَد هَلَكَ (2).
1038.عنه صلى الله عليه و آله: مَن طَلَبَ العِلمَ لِأَربَعٍ دَخَلَ النّارَ:لِيُباهِيَ بِهِ العُلَماءَ،أو يُمارِيَ بِهِ السُّفَهاءَ،أو لِيَصرِفَ بِهِ وُجوهَ النّاسِ إلَيهِ،أو يَأخُذَ بِهِ مِنَ الاُمَراءِ (3).
1039.عنه صلى الله عليه و آله: مَن طَلَبَ العِلمَ لِيُجارِيَ بِهِ العُلَماءَ،أو لِيُمارِيَ بِهِ السُّفَهاءَ،أو يَصرِفَ بِهِ وُجوهَ النّاسِ إلَيهِ،أدخَلَهُ اللّهُ النّارَ (4).
1040.عنه صلى الله عليه و آله: لا تَعَلَّمُوا العِلمَ لِتُماروا بِهِ السُّفَهاءَ،وتُجادِلوا بِهِ العُلَماءَ،ولِتَصرِفوا ( بِهِ ) وُجوهَ النّاسِ إلَيكُم،وابتَغوا بِقَولِكُم ما عِندَ اللّهِ؛فَإِنَّهُ يَدومُ ويَبقى ويَنفَدُ ما سِواهُ (5).
1041.عنه صلى الله عليه و آله: لا تَعَلَّمُوا العِلمَ لِتُباهوا بِهِ العُلَماءَ،ولا لِتُماروا بِهِ السُّفَهاءَ،ولا تَخَيَّروا بِهِ المَجالِسَ،فَمَن فَعَلَ ذلِكَ فَالنّارَ النّارَ (6).
1042.عنه صلى الله عليه و آله: مَن طَلَبَ العِلمَ لِيُباهِيَ بِهِ العُلَماءَ،ويُمارِيَ بِهِ السُّفَهاءَ فِي المَجالِسِ،».
ص: 366
آنهاگنجينه هايى هستندكه ذخيره هايشان افزون مى شود و از حوادث روزگار بيمى بر آنها نيست.
مردم دو دسته اند:دانشمند و شنونده اى *** فراگيرنده و بقيه،بيهوده و پريشان اند.
1037.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هركس دانش را براى ريا و خودنمايى و به دست آوردن دنيا فرا گيرد،خداوند بركتش را از وى بر مى دارد و روزى را بر او تنگ مى كند و او را به خودش وا مى گذارد و هركس را خدا به خودش واگذارد،هلاكتش حتمى است.
1038.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هركس دانش را براى چهار چيز بطلبد،وارد آتش گردد:براى آنكه با دانشمندان رقابت كند يا با نادانان بستيزد يا مردم را متوجه خود كند و يا از پادشاهان اخّاذى كند.
1039.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هركس دانش را بطلبد براى اينكه با دانشمندان همراه شود يا با نادانان بستيزد يا مردم را متوجه خود كند،خداوند او را داخل آتش گرداند.
1040.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانش را فرانگيريد تا بدان با نادانان بستيزيد و با دانشمندان جدل كنيد و مردم را به خود متوجه سازيد،بلكه با سخنتان آنچه را نزد خداست بطلبيد كه آن دوام دارد و مى ماند و جز آن نابود مى شود.
1041.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانش را فرا نگيريد تا بدان با دانشمندان رقابت كنيد و با نادانان بستيزيد و مجلسها را به چنگ آوريد،كه هركس چنين كند،در آتش است،آتش.
1042.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هركس دانش را فراگيرد تا با دانشمندان رقابت كند و در
ص: 367
لَم يَرَح رائِحَةَ الجَنَّةِ (1).
1043.عنه صلى الله عليه و آله -في وَصِيَّتِهِ لِعَلِيٍّ عليه السلام-:مَن تَعَلَّمَ عِلمًا لِيُمارِيَ بِهِ السُّفَهاءَ،أو يُجادِلَ بِهِ العُلَماءَ،أو لِيَدعُوَ النّاسَ إلى نَفسِهِ،فَهُوَ مِن أهلِ النّارِ (2).
1044.عنه صلى الله عليه و آله: لا تَتَعَلَّمُوا العِلمَ لِتُماروا بِهِ السُّفَهاءَ،ولا تَتَعَلَّمُوا العِلمَ لِتُجادِلوا بِهِ العُلَماءَ،ولا تَتَعَلَّمُوا العِلمَ لِتَستَميلوا بِهِ وُجوهَ الاُمَراءِ،ومَن فَعَلَ ذلِكَ فَهُوَ فِي النّارِ (3).
1045.عنه صلى الله عليه و آله: مَن تَعَلَّمَ العِلمَ لِيُمارِيَ بِهِ العُلَماءَ،أو يُجارِيَ بِهِ السُّفَهاءَ،أو يَتَأَكَّلَ بِهِ النّاسَ،فَالنّارُ أولى بِهِ (4).
1046.عنه صلى الله عليه و آله -في وَصِيَّتِهِ لِأَبي ذَرٍّ-:يا أباذَرٍّ...مَن طَلَبَ عِلمًا لِيَصرِفَ بِهِ وُجوهَ النّاسِ إلَيهِ لَم يَجِد ريحَ الجَنَّةِ.يا أباذَرٍّ؛مَنِ ابتَغَى العِلمَ لِيَخدَعَ بِهِ النّاسَ لَم يَجِد ريحَ الجَنَّةِ (5).
1047.عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ اناسًا مِن امَّتي سَيَتَفَقَّهونَ فِي الدّينِ،ويَقرَؤونَ القُرآنَ،ويَقولونَ:نَأتِي الاُمَراءَ فَنُصيبُ مِن دُنياهُم ونَعتَزِلُهُم بِدينِنا،ولا يَكونُ ذلِكَ،كَما لا يُجتَنى مِنَ القَتادِ إلاَّ الشَّوكُ كَذلِكَ لا يُجتَنى مِن قُربِهِم إلاّ! (6)
1048.عنه صلى الله عليه و آله: مَن طَلَبَ العِلمَ لِلدُّنيا والمَنزِلَةِ عِندَ النّاسِ والحُظوَةِ عِندَ السُّلطانِ،لَم يُصِب مِنهُ بابًا إلاَّ ازدادَ في نَفسِهِ عَظَمَةً،وعَلَى النّاسِ استِطالَةً،وبِاللّهِ اغتِرارًا،وفِي الدّينِ جَفاءً،فَذلِكَ الَّذي لا يَنتَفِعُ بِالعِلمِ فَليَكُفَّ وليُمسِكَ عَنِ الحُجَّةِ عَلى نَفسِهِ والنَّدامَةِ والخِزيِ يَومَ القِيامَةِ (7).
1049.عنه صلى الله عليه و آله: مَن تَعَلَّمَ عِلمًا مِمّا يُبتَغى بِهِ وَجهُ اللّهِ عز و جل،لا يَتَعَلَّمُهُ إلاّ لِيُصيبَ بِهِ عَرَضًا مِنَ الدُّنيا،لَم يَجِد عَرفَ (8)الجَنَّةِ يَومَ القِيامَةِ (9).1.
ص: 368
مجلسها با نادانان بستيزد،بوى بهشت را نشنود.
1043.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: -در سفارش به على عليه السلام-:هركس دانش فراگيرد تا بدان با نادانان بستيزد يا با دانشمندان مجادله كند يا مردم را به سوى خود بخواند،از اهل آتش است.
1044.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانش را فرا نگيريد تا بدان با نادانان بستيزيد و دانش را فرانگيريد تا بدان با دانشمندان مجادله كنيد و دانش را فرا نگيريد تا فرمانروايان را به سوى خود بكشيد و هركس چنين كند در آتش است.
1045.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هركس دانش را فراگيرد تا بدان با دانشمندان بستيزد يا با نادانان همراهى كند يا مردم را بچاپد،آتش بدو سزاوارتر است.
1046.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله -در سفارش به ابوذر-:اى ابوذر!...هركس دانش را بطلبد تا بدان مردم را متوجه خود كند،بوى بهشت را نيابد.اى ابوذر! هركس دانش را بطلبد تا بدان به مردم نيرنگ بزند،بوى بهشت را نيابد.
1047.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: گروهى از امّت من در دين تفقّه مى كنند و قرآن مى خوانند و مى گويند:«نزد فرمانروايان مى رويم و از دنياى آنان بهره مى بريم و دينمان را از آنها جدا مى كنيم.»در حالى كه چنين نيست؛همان گونه كه از خاربن جز خار چيده نمى شود،از نزديكى ايشان هم جز [گناه] به دست نيايد.
1048.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هركس دانش را براى دنيا و احترام مردم و بهره مندى نزد پادشاه فراگيرد،به بابى از آن دست نمى يابد؛جز آنكه به خودبزرگ بينى،دست درازى بر مردم و فريفته شدن به خدا و دورى از دينش،افزوده شود،پس چنين كسى از دانش سود نمى برد.از اين رو بايد باز ايستد و از حجت آورى بر ضدّ خود و پشيمانى و رسوايى روز قيامت دست بكشد.
1049.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هركس دانشى را بياموزد كه سزاوار است براى خشنودى خداى عز و جلتحصيل شود و او جز براى به دست آوردن كالاى دنيا نياموزد،در روز قيامت بوى خوش بهشت را نيابد.
ص: 369
1050.عنه صلى الله عليه و آله: مَن تَعَلَّمَ العِلمَ يُريدُ بِهِ الدُّنيا،وآثَرَ عَلَيهِ حُبَّ الدُّنيا وزينَتَهَا استَوجَبَ سَخَطَ اللّهِ عَلَيهِ،وكانَ فِي الدَّرَكِ الأَسفَلِ مِنَ النّارِ مَعَ اليَهودِ والنَّصارَى الَّذينَ نَبَذوا كِتابَ اللّهِ تَعالى،قالَ اللّهُ تَعالى: «فَلَمّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الْكافِرِينَ (1)» (2).
1051.عنه صلى الله عليه و آله: مَن تَعَلَّمَ عِلمًا لِغَيرِ اللّهِ أو أرادَ بِهِ غَيرَ اللّهِ،فَليَتَبَوَّأ مَقعَدَهُ مِنَ النّارِ (3).
1052.عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ مَن تَعَلَّمَ العِلمَ لِيُمارِيَ بِهِ السُّفَهاءَ،أو يُباهِيَ بِهِ العُلَماءَ،أو يَصرِفَ وُجوهَ النّاسِ إلَيهِ لِيُعَظِّموهُ،فَليَتَبوَّأ مَقعَدَهُ مِنَ النّارِ،إنَّ الرِّئاسَةَ لا تَصلُحُ إلاّ للّهِ ِ ولِأَهلِها (4).
1053.عنه صلى الله عليه و آله: مَن أخَذَ العِلمَ مِن أهلِهِ وعَمِلَ بِعِلمِهِ نَجا،ومَن أرادَ بِهِ الدُّنيا فَهِيَ حَظُّهُ (5).
1054.عنه صلى الله عليه و آله: مَن طَلَبَ العِلمَ يُريدُ بِهِ حَرثَ الدُّنيا لَم يَنَل حَرثَ الآخِرَةِ (6).
1055.عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ أوَّلَ النّاسِ يُقضى يَومَ القِيامَةِ عَلَيهِ...رَجُلٌ تَعَلَّمَ العِلمَ وعَلَّمَهُ وقَرَأَ القُرآنَ فَاُتِيَ بِهِ،فَعَرَّفَهُ نِعَمَهُ فَعَرَفَها.قالَ:فَما عَمِلتَ فيها؟قالَ:تَعَلَّمتُ العِلمَ وعَلَّمتُهُ وقَرَأتُ فيكَ القُرآنَ.قالَ:كَذَبتَ ولكِنَّكَ تَعَلَّمتَ العِلمَ لِيُقالَ عالِمٌ،وقَرَأتَ القُرآنَ لِيُقالَ هُوَ قارِئٌ.فَقَد قيلَ:ثُمَّ امِرَ بِهِ فَسُحِبَ عَلى وَجهِهِ حَتّى القِيَ فِي النّارِ (7).
1056.الإمام عليّ عليه السلام: احذَر مِمَّن...يَتَعَلَّمُ لِلمِراءِ،ويَتَفَقَّهُ لِلرِّياءِ،يُبادِرُ الدُّنيا،ويُؤاكِلُ التَّقوى،فَهُوَ بَعيدٌ مِنَ الإِيمانِ،قَريبٌ مِنَ النِّفاقِ،مُجانِبٌ لِلرُّشدِ،مُوافِقٌ لِلغَيِّ،فَهُوَ باغٍ غاوٍ،لا يَذكُرُ المُهتَدينَ (8).
1057.عنه عليه السلام: لَو أنَّ حَمَلَةَ العِلمِ حَمَلوهُ بِحَقِّهِ لَأَحَبَّهُمُ اللّهُ ومَلائِكَتُهُ وأهلُ طاعَتِهِظ.
ص: 370
1050.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: كسى كه دانش را براى دنيا بياموزد و محبّت دنيا و زيورش را بر آن مقدم دارد،سزاوار خشم الهى است و در پست ترين مرتبه دوزخ با يهود و نصارا كه كتاب خدا را پشت سر افكندند،خواهد بود.خداوند متعال مى فرمايد:«پس هنگامى كه [كتاب ]نزد آنان آمد،به آنچه مى شناختند كافر شدند،پس نفرين خدا بر كافران باد».
1051.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هركس دانش را براى غير خدا فراگيرد يا با آن غير خدا را اراده كند،جايگاهش را در آتش تدارك كند.
1052.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هركس دانش را فراگيرد تا بدان با نادانان بستيزد يا با دانشمندان رقابت كند يا مردم را به خود متوجه كند تا او را بزرگ بدارند،پس جاى خود را در آتش تدارك كند.رياست جز براى خدا و اهلش روا نيست.
1053.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هركس دانش را از اهلش فرا گيرد و به دانش خود عمل كند،نجات يابد و هركس با آن دنيا را بطلبد،همان بهره اوست.
1054.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هركس دانش را براى محصول دنيا بطلبد،به محصول آخرت دست نيابد.
1055.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: نخستين كسى كه روز قيامت بر او حكم مى شود...مردى است كه دانش را ياد گرفته و ياد داده و قرآن خوانده است،پس آورده مى شود و نعمتهايش را به او مى شناسانند و او نيز مى شناسد.مى پرسد:با آنها چه كردى؟مى گويد:دانش يادگرفتم و ياد دادم و به خاطر تو قرآن خواندم.مى گويد:دروغ مى گويى ولكن دانش آموختى تا به تو دانشمند بگويند و قرآن خواندى تا تو را قارى بخوانند و گفته شد؟[يعنى پاداشت را گرفتى].سپس فرمان داده مى شود كه وى را به چهره بر زمين كشند تا در آتش اندازند.
1056.امام على عليه السلام: و بپرهيز از كسى كه براى ستيز و جدل،دانش فرا مى گيرد و براى ريا تفقّه مى كند.به سوى دنيا مى شتابد و تقوا را رها مى كند.او از ايمان دور و به نفاق نزديك است.از هدايت بر كنار و با گمراهى همراه است.هموست سركش گمراهى كه ره يافتگان را ياد نمى كند.
1057.امام على عليه السلام: اگر حاملان دانش آن را چنانكه بايد حمل مى كردند،خداوند و
ص: 371
مِن خَلقِهِ،ولكِنَّهُم حَمَلوهُ لِطَلَبِ الدُّنيا،فَمَقَتَهُمُ اللّهُ وهانوا عَلَى النّاسِ (1).
1058.عنه عليه السلام: خُذوا مِنَ العِلمِ ما بَدا لَكُم،وإيّاكُم أن تَطلُبوهُ لِخِصالٍ أربَعٍ:لِتُباهوا بِهِ العُلَماءَ،أو تُماروا بِهِ السُّفَهاءَ،أو تُراؤوا بِهِ فِي المَجالِسِ،أو تَصرِفوا وُجوهَ النّاسِ إلَيكُم لِلتَّرَؤُّسِ (2).
1059.الإمام الصادق عليه السلام -في وَصِيَّتِهِ لِمُحَمَّدِ بنِ النُّعمانِ-:يَابنَ النُّعمانِ،لا تَطلُبِ العِلمَ لِثَلاثٍ:لِتُرائِيَ بِهِ،ولا لِتُباهِيَ بِهِ،ولا لِتُمارِيَ.ولا تَدَعهُ لِثَلاثٍ:رَغبَةٍ فِي الجَهلِ،وزَهادَةٍ فِي العِلمِ،واستِحياءٍ مِنَ النّاسِ (3).
1060.عنه عليه السلام -كانَ لُقمانُ عليه السلام يَقولُ لاِبنِهِ-:يا بُنَيَّ،لا تَتَعَلَّمِ العِلمَ لِتُباهِيَ بِهِ العُلَماءَ،أو تُمارِيَ بِهِ السُّفَهاءَ،أو تُزانَ بِهِ فِي المَجالِسِ (4).ن.
ص: 372
فرشتگان و آفريدگان فرمان بردارش آنان را دوست مى داشتند؛ولى آنان دانش را براى دنياجويى حمل كردند،پس خدا آنان را دشمن داشت و نزد مردم خوار شدند.
1058.امام على عليه السلام: آنچه از دانش براى شما آشكار شد فراگيريد،ولى مبادا كه آن را براى اين ويژگيها بجوييد:با آن با دانشمندان رقابت كنيد يا با نادانان بستيزيد يا در مجلسها خودنمايى كنيد يا براى رياست طلبى،مردم را متوجه خود كنيد.
1059.امام صادق عليه السلام -در سفارش به محمّدبن نعمان-:اى پسر نعمان! دانش را براى سه چيز مجوى:با آن خودنمايى كنى يا مباهات كنى يا بستيزى،و براى سه چيز آن را رها مكن:ميل به نادانى و بى رغبتى به دانش و شرم از مردم.
1060.امام صادق عليه السلام: لقمان به پسرش مى گفت:پسركم! دانش را فرامگير تا با دانشمندان رقابت كنى و با نادانان بستيزى يا خود را در مجلسها به آن بيارايى.
ر.ك:ص 201«اخلاص»/ص 331«اخلاص»/ص 367«آموختن براى غير خدا».
ص 471«اخلاص»/ص 603«خودنمايى».
توضيح:
در مقابل احاديث اين باب و نيز احاديث باب نخست از آداب تعلّم،كه تأكيد بر اخلاص در نيّت و اجتناب از تعلّم با انگيزه هاى غير الهى دارد،احاديثى نقل شده كه به ظاهر معارض با اين احاديث به شمار مى رود.اين احاديث عبارت اند از:
ص: 373
1061.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن طَلَبَ العِلمَ لِغَيرِ اللّهِ لَم يَخرُج مِنَ الدُّنيا حَتّى يَأتِيَ عَلَيهِ العِلمُ فَيَكونَ للّهِ ِ.ومَن طَلَبَ العِلمَ للّهِ ِ فَهُوَ كَالصّائِمِ نَهارَهُ والقائِمِ لَيلَهُ.وإنَّ بابًا مِنَ العِلمِ يَتَعَلَّمُهُ الرَّجُلُ خَيرٌ مِن أن يَكونَ لَهُ أبو قُبَيسٍ ذَهَبًا فَأَنفَقَهُ في سَبيلِ اللّهِ تَعالى (1).
1062.عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ الرَّجُلَ لَيَطلُبُ العِلمَ وما يُريدُ اللّهَ،فَما يَزالُ بِهِ العِلمُ حَتّى يَجعَلَهُ للّهِ ِ عز و جل (2).
1063.الإمام عليّ عليه السلام -فيما نُسِبَ إلَيهِ-:تَعَلَّمُوا العِلمَ ولَو لِغَيرِ اللّهِ،فَإِنَّهُ سَيَصيرُ للّهِ ِ (3).0.
ص: 374
1061.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آنكه دانش را براى جز خدا بجويد،از دنيا بيرون نرود تا آنكه دانش برايش حاصل شود و خدايى گردد و هركس دانش را براى خدا بجويد،مانند روزه دار شب زنده دار است.بى گمان بابى از دانش را كه انسان فرا مى گيرد،برايش بهتر از آن است كه همسنگ كوه ابو قبيس طلا داشته باشد و آن را در راه خدا انفاق كند.
1062.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: انسان دانش را مى جويد،بى آنكه مقصودش خدا باشد،پس همواره دانش با او باشد تا آن را در راه خداى عز و جلقرار دهد.
1063.امام على عليه السلام -در حكمتهاى منسوب به ايشان-:دانش را فراگيريد،هرچند براى غيرخدا باشد كه بزودى براى خدا خواهد شد.
مؤلف:
بايد گفت اگر چه اين احاديث،اعتبار سندى لازم را براى معارضه با احاديث پيشين را ندارند،ولى با تأمل در مضمون آنها روشن مى شود كه در ناحيه دلالت و محتوا نيز تعارضى نيست؛زيرا اين احاديث،مردم را به رياكارى در يادگيرى معارف دينى يا ناچيز شمردن نقش اخلاص در بركات تحصيل علم فرا نمى خوانند،بلكه به نكته دقيق قابل توجهى اشاره دارند و آن اين كه يكى از بركات معارف دينى برانگيختن اخلاص طالب علم است.چه بسيارند كسانى كه با انگيزه هايى نه چندان خالص،به حوزه هاى دينى مى آيند و سالها به درس و بحث و تعلّم مى پردازند و از رهگذر اين تلاش علمى و بويژه توجه به نقش اخلاص و خطر انگيزه هاى غير الهى،به درجات والاى اخلاص نايل مى گردند.از اين رو اگر به بهانه نداشتن شرط اخلاص دانشجو در آغاز تحصيل،مانع او شويم،موجب محروميت بسيارى از جويندگان دانش و معارف دينى خواهيم شد.
ص: 375
21/3:الاِستِحياء
1064.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لا يَستَحيِ الشَّيخُ أن يَجلِسَ إلى جَنبِ الشّابِّ فَيَتَعَلَّمَ مِنهُ العِلم (1).
1065.عنه صلى الله عليه و آله: لا يَستَحيِ الشَّيخُ أن يَتَعَلَّمَ العِلمَ كَما لا يَستَحي أن يَأكُلَ الخُبزَ (2).
1066.الإمام علي عليه السلام: أتى نِساءٌ إلى بَعضِ نِساءِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَحَدَّثنَها،فَقالَت لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله:يا رَسولَ اللّهِ،إنَّ هؤُلاءِ نِسوَةٌ جِئنَ يَسأَلنَكَ عَن شَيءٍ يَستَحيينَ مِن ذِكرِهِ،قالَ:لِيَسأَلنَ عَمّا شِئنَ،فَإِنَّ اللّهَ لا يَستَحيي مِنَ الحَقِّ (3).
1067.عنه عليه السلام: لا يَستَحيِ (العالِمُ) إذا لَم يَعلَم أن يَتَعَلَّم (4).
22/3:التَّفَرُّقُ فِي المَجلِسِ
1068.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إذا جَلَستُم إلَى المُعَلِّمِ أو جَلَستُم في مَجالِسِ العِلمِ فَادنوا،وليَجلِس بَعضُكُم خَلفَ بَعضٍ،ولا تَجلِسوا مُتَفَرِّقينَ كَما يَجلِسُ أهلُ الجاهِلِيَّةِ (5).
ج:النَّوادِر
1069.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أوَّلُ العِلمِ الصَّمتُ،والثّانِي الاِستِماعُ،والثّالِثُ العَمَلُ بِهِ،والرّابِعُ نَشرُهُ (6).م.
ص: 376
1064.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سالمند از اينكه نزد جوان بنشيند و از او دانش آموزد،خجالت نكشد.
1065.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سالمند از اينكه دانش آموزد،خجالت نكشد؛همان گونه كه از خوردن نان خجالت نمى كشد.
1066.امام على عليه السلام: چند زن نزد يكى از همسران پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند و به گفتگو نشستند.همسر پيامبر به حضرت صلى الله عليه و آله گفت:اى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ! اين زنان آمده اند تا از تو چيزى را بپرسند كه از گفتنش خجالت مى كشند.حضرت فرمود:هرچه مى خواهند بپرسند كه خداوند از حقّ خجالت نمى كشد.
1067.امام على عليه السلام: دانشمند هنگامى كه نمى داند،از فراگرفتن خجالت نكشد.
ر.ك:ص 373 ح 1059.
1068.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هنگامى كه نزد آموزگار يا در مجلسهاى دانش نشستيد،نزديك هم شويد و برخى پشت برخى ديگر بنشيند.مانند دوران جاهليت پراكنده منشينيد.
1069.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آغاز دانش سكوت است و دوم گوش دادن و سوم عمل به آن و چهارم انتشار آن.
ص: 377
1070.عنه صلى الله عليه و آله: تَعَلَّمُوا الصَّمتَ،ثُمَّ الحِلمَ،ثُمَّ العِلمَ،ثُمَّ العَمَلَ بِهِ،ثُمَّ أبشِروا (1).
1071.الإمام عليّ عليه السلام: لا يَستَنكِفَنَّ مَن لَم يَكُن يَعلَمُ أن يَتَعَلَّم (2).
1072.عنه عليه السلام: العِلمُ لا يَحصُلُ إلاّ بِخَمسَةِ أشياءَ:أوَّلُها بِكَثرَةِ السُّؤالِ،والثّاني بِكَثرَةِ الاِشتِغالِ،والثّالِثُ بِتَطهيرِ الأَفعالِ،والرّابِعُ بِخِدمَةِ الرِّجالِ،والخامِسُ بِاستِعانَةِ ذِي الجَلالِ (3).
1073.الإمام الباقر عليه السلام: تَذاكُرُ العِلمِ دِراسَةٌ،والدِّراسَةُ صَلاةٌ حَسَنَةٌ (4).
1074.الإمام الصادق عليه السلام -عَن آبائِهِ عليهم السلام-:جاءَ رَجُلٌ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله،فَقالَ:يا رَسولَ اللّهِ،مَا العِلمُ؟قالَ الإِنصاتُ،قالَ:ثُمَّ مَه؟قالَ:الاِستِماعُ،قالَ:ثُمَّ مَه؟قالَ:الحِفظُ،قالَ:ثُمَّ مَه؟قالَ:العَمَلُ بِهِ،قالَ:ثُمَّ مَه يا رَسولَ اللّهِ؟قالَ:نَشرُهُ (5).
1075.في مِصباحِ الشَّريعَةِ قالَ الصّادِقُ عليه السلام: المُتَعَلِّمُ يَحتاجُ إلى رَغبَةٍ وإرادَةٍ (6)وفَراغٍ ونُسُكٍ وخَشيَةٍ وحِفظٍ وحَزم (7).
1076.الإمام الصادق عليه السلام: اطلُبُوا العِلمَ مِن مَعدِنِ العِلم (8).
1077.عنه عليه السلام: شاوِر في أمرِكَ الَّذينَ يَخشَونَ اللّهَ تَعالى،وطَلَبُ العِلمِ مِن أعلَى الاُمورِ وأصعَبِها،فَكانَتِ المُشاوَرَةُ فيهِ أهَمَّ وأوجَبَ (9).
1078.عُنوانُ البَصرِيّ وكانَ شَيخًا كَبيرًا قَد أتى عَلَيهِ أربَعٌ وتِسعونَ سَنَةً : كُنتُ أختَلِفُ إلى مالِكِ بنِ أنَسٍ سِنينَ،فَلَمّا حَضَرَ جَعفَرٌ الصّادِقُ عليه السلاما لمَدينَةَ اختَلَفتُ إلَيهِ وأحبَبتُ أن آخُذَ عَنهُ كَما أخَذتُ مِن مالِكٍ،فَقالَ لي يَومًا:إنّي رَجُلٌ مَطلوبٌ ومَعَ ذلِكَ لي أورادٌ في كُلِّ ساعَةٍ مِن آناءِ اللَّيلِ والنَّهارِي.
ص: 378
1070.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سكوت را فرا بگيريد و سپس بردبارى و پس از آن دانش و به دنبالش عمل به آن را و آنگاه شما را مژده باد.
1071.امام على عليه السلام: آنكه نمى داند هرگز از يادگيرى خوددارى نكند.
1072.امام على عليه السلام: دانش جز با پنج چيز به دست نيايد:نخستين آنها بسيار پرسيدن و دوم اشتغال فراوان [به آن] و سوم پاك كردن كارها و چهارم خدمت بزرگان و پنجم يارى جستن از خداوند شكوهمند است.
1073.امام باقر عليه السلام: مذاكره علمى،درس و درس،نمازى نيكوست.
1074.امام صادق عليه السلام -از پدرانش عليهم السلام-:مردى نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آلهآمد و گفت:اى پيامبر خدا! دانش چيست؟فرمود:سكوت كردن.گفت:ديگر چه؟فرمود:گوش دادن.گفت:ديگر چه؟فرمود:حفظ كردن.گفت:ديگر چه؟فرمود:عمل به آن.گفت:ديگر چه اى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله! فرمود:نشر آن.
1075.در مصباح الشريعه از امام صادق عليه السلام: دانشجو به علاقه و اراده و فراغت و عبادت و بيم و حفظ و احتياط نيازمند است.
1076.امام صادق عليه السلام :دانش را از معدن آن بجوييد.
1077.امام صادق عليه السلام: در كارت با آنان كه از خداوند متعال مى ترسند،مشورت كن و جستجوى دانش از والاترين و سخت ترين كارهاست،پس مشاوره در آن مهمتر و واجبتر است.
1078.عنوان بصرى -مردى سالمند كه 94 سال عمر كرده بود-مى گويد:سالها با مالك بن انس رفت و آمد داشتم،امّا چون جعفر صادق عليه السلامدر مدينه حضور يافت،با وى باب رفت و آمد را گشودم و دوست داشتم همان گونه كه از مالك كسب معرفت مى كردم،از وى نيز اخذ كنم.پس روزى به من فرمود:من مردى هستم كه محل مراجعه ام و با اين همه براى هر ساعتى از ساعتهاى شب و روز،ذكر و وردى دارم،پس مرا از ذكرم باز مدار و از مالك كسب و با وى رفت و آمد كن؛همان گونه كه قبلاً مى كردى.من از
ص: 379
فَلا تَشغَلني عَن وِردي فَخُذ عَن مالِكٍ واختَلِف إلَيهِ كَما كُنتَ تَختَلِفُ إلَيهِ،فَاغتَمَمتُ مِن ذلِكَ وخَرَجتُ مِن عِندِهِ وقُلتُ في نَفسي:لَو تَفَرَّسَ فِيَّ خَيرًا لَما زَجَرَني عَنِ الاِختِلافِ إلَيهِ والأَخذِ عَنهُ،فَدَخَلتُ مَسجِدَ الرَّسولِ وسَلَّمتُ عَلَيهِ،ثُمَّ رَجَعتُ مِنَ الغَدِ إلَى الرَّوضَةِ وصَلَّيتُ فيها رَكعَتَينِ وقُلتُ:أسأَلُكَ يا اللّهُ يا اللّهُ أن تَعطِفَ عَلَيَّ قَلبَ جَعفَرٍ وتَرزُقَني مِن عِلمِهِ (1)ما أهتَدي بِهِ إلى صِراطِكَ المُستَقيمِ،ورَجَعتُ إلى داري مُغتَمًّا حَزينًا ولَم أختَلِف إلى مالِكِ بنِ أنَسٍ لِما اشرِبَ قَلبي مِن حُبِّ جَعفَرٍ،فَما خَرَجتُ مِن داري إلاّ إلَى الصَّلاةِ المَكتوبَةِ حَتّى عيلَ صَبري،فَلَمّا ضاقَ صَدري تَنَعَّلتُ وتَرَدَّيتُ وقَصَدتُ جَعفَرًا وكانَ بَعدَما صَلَّيتُ العَصرَ،فَلَمّا حَضَرتُ بابَ دارِهِ استَأذَنتُ عَلَيهِ فَخَرَجَ خادِمٌ لَهُ فَقالَ:ما حاجَتُكَ؟فَقُلتُ:السَّلامُ عَلَى الشَّريفِ،فَقالَ:هُوَ قائِمٌ في مُصَلاّهُ،فَجَلَستُ بِحِذاءِ بابِهِ،فَما لَبِثتُ إلاّ يَسيرًا إذ خَرَجَ خادِمٌ لَهُ قالَ:اُدخُل عَلى بَرَكَةِ اللّهِ،فَدَخَلتُ وسَلَّمتُ عَلَيهِ،فَرَدَّ عَلَيَّ السَّلامَ وقالَ:اِجلِس غَفَرَ اللّهُ لَكَ،فَجَلَستُ،فَأَطرَقَ مَلِيًّا ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ وقالَ:أبو مَن؟قُلتُ:أبو عَبدِاللّهِ،قالَ:ثَبَّتَ اللّهُ كُنيَتَكَ ووَفَّقَكَ لِمَرضاتِهِ،قُلتُ في نَفسي:لَو لَم يَكُن لي مِن زِيارَتِهِ والتَّسليمِ عَلَيهِ غَيرُ هذَا الدُّعاءِ لَكانَ كَثيرًا،ثُمَّ أطرَقَ مَلِيًّا ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ فَقالَ:يا أبا عَبدِاللّهِ،ما حاجَتُكَ؟قُلتُ:سَأَلتُ اللّهَ أن يَعطِفَ قَلبَكَ عَلَيَّ ويَرزُقَني مِن عِلمِكَ وأرجو أنَّ اللّهَ تَعالى أجابَني فِي الشَّريفِ ما سَأَلتُهُ.
فَقالَ:يا أبا عَبدِ اللّهِ،لَيسَ العِلمُ بِالتَّعَلُّمِ،إنَّما هُوَ نورٌ يَقَعُ في قَلبِ مَن يُريدُ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى أن يَهدِيَهُ،فَإِن أرَدتَ العِلمَ فَاطلُب أوَّلاً مِن نَفسِكَ1.
ص: 380
اين موضوع غمگين شدم و از نزد او بيرون آمدم و پيش خود گفتم:اگر خيرى در من مى ديد مرا از آمد و شد و استفاده از خود باز نمى داشت.
به مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله رفتم و بر وى سلام دادم و فرداى آن روز دوباره به روضه [ميان قبر ومنبر پيامبر صلى الله عليه و آله] بازگشتم و دو ركعت نماز خواندم و گفتم:«خدايا! خدايا! از تو مى خواهم كه دل جعفر را بر من نرم كنى ومرا از دانشش روزى دهى تا با آن به راه راستت رهنمون شوم.»انديشناك و غمگين به خانه ام بازگشتم و ديگر با مالك بن انس رفت و آمد نكردم؛چون دلم از دوستى جعفر لبريز گشته بود و از خانه جز براى نمازهاى واجب بيرون نيامدم،تا اينكه طاقتم تمام شد.چون سينه ام تنگ شد،كفش به پا كردم و ردا بر دوش افكندم و پس از نماز عصر قصد خانه جعفر را كردم؛چون به در خانه اش رسيدم اجازه خواستم.خادمش بيرون آمد و گفت:نيازت چيست؟گفتم:سلام دادن به آن بزرگوار.گفت:به نماز ايستاده است.
روبروى در نشستم و اندكى بيش درنگ نكرده بودم كه خادمش بيرون آمد و گفت:به بركت خدا وارد شو.داخل شدم و بر او سلام دادم و او پاسخم داد و گفت:بنشين خدايت بيامرزد.نشستم.آنگاه مدتى دراز سر به زير افكند و خاموش ماند.سپس سرش را بلند كرد و گفت:كنيه ات چيست؟گفتم:ابو عبداللّه.فرمود:خداوند كنيه ات را باقى و تو را به خشنوديش موفق بدارد.پيش خود گفتم:اگر از ديدار و عرض سلام به او بهره اى جز همين دعا نبود،خود بسيار است.
سپس مدتى دراز سر به زير افكند و خاموش ماند و سپس سربلند كرد و گفت:اى ابوعبداللّه ! نيازت چيست؟گفتم:از خداوند خواسته ام كه دلت را بر من نرم كند و از دانشت روزيم سازد و اميدوارم كه خداوند متعال خواسته ام را در مورد آن بزرگوار اجابت كرده باشد.گفت:اى ابو عبداللّه ! دانش با تعلّم نيست،بلكه نورى است كه در دل هركس كه خداوند تبارك و تعالى هدايتش را بخواهد تابيده مى شود.اگر دانش را مى خواهى،ابتدا از نفس خود حقيقت بندگى را بخواه و دانش را با عمل به آن بطلب و از
ص: 381
حَقيقَةَ العُبودِيَّةِ،واطلُبِ العِلمَ بِاستِعمالِهِ،واستَفهِمِ اللّهَ يُفهِمكَ،قُلتُ:يا شَريفُ،فَقالَ:قُل يا أبا عَبدِاللّهِ،قُلتُ:يا أبا عَبدِاللّهِ،ما حَقيقَةُ العُبودِيَّةِ؟قالَ:ثَلاثَةُ أشياءَ:أن لا يَرَى العَبدُ لِنَفسِهِ فيما خَوَّلَهُ اللّهُ إلَيهِ مِلكًا؛لِأَنَّ العَبيدَ لا يَكونُ لَهُم مِلكٌ،يَرَونَ المالَ مالَ اللّهِ يَضَعونَهُ حَيثُ أمَرَهُمُ اللّهُ تَعالى بِهِ،ولا يُدَبِّرُ العَبدُ لِنَفسِهِ تَدبيرًا،وجُملَةُ اشتِغالِهِ فيما أمَرَهُ اللّهُ تَعالى بِهِ ونَهاهُ عَنهُ،فَإِذا لَم يَرَ العَبدُ لِنَفسِهِ فيما خَوَّلَهُ اللّهُ تَعالى مِلكًا هانَ عَلَيهِ الإِنفاقُ فيما أمَرَهُ اللّهُ تَعالى أن يُنفِقَ فيهِ،وإذا فَوَّضَ العَبدُ تَدبيرَ نَفسِهِ عَلى مُدَبِّرِهِ هانَ عَلَيهِ مَصائِبُ الدُّنيا،وإذَا اشتَغَلَ العَبدُ بِما أمَرَهُ اللّهُ تَعالى ونَهاهُ لا يَتَفَرَّغُ مِنهُما إلَى المِراءِ والمُباهاةِ مَعَ النّاسِ،فَإِذا أكرَمَ اللّهُ العَبدَ بِهذِهِ الثَّلاثِ هانَ عَلَيهِ الدُّنيا وإبليسُ والخَلقُ،ولا يَطلُبُ الدُّنيا تَكاثُرًا وتَفاخُرًا،ولا يَطلُبُ عِندَ النّاسِ عِزًّا وعُلُوًّا،ولا يَدَعُ أيّامَهُ باطِلاً،فَهذا أوَّلُ دَرَجَةِ المُتَّقينَ،قالَ اللّهُ تَعالى: «تِلْكَ الدّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ (1)» .
قُلتُ:يا أبا عَبدِاللّهِ أوصِني،فَقالَ:اُوصيكَ بِتِسعَةِ أشياءَ،فَإِنَّها وَصِيَّتي لِمُريدِي الطَّريقِ إلَى اللّهِ عز و جل،واللّهَ أسأَلُ أن يُوَفِّقَكَ لاِستِعمالِهِ؛ثَلاثَةٌ مِنها في رِياضَةِ النَّفسِ،وثَلاثَةٌ مِنها فِي الحِلمِ،وثَلاثَةٌ مِنها فِي العِلمِ،فَاحفَظها وإيّاكَ والتَّهاوُنَ بِها.
قالَ عُنوانُ:فَفَرَّغتُ قَلبي لَهُ.فَقالَ:أمَّا اللَّواتي فِي الرِّياضَةِ،فَإِيّاكَ أن تَأكُلَ ما لا تَشتَهيهِ فَإِنَّهُ يورِثُ الحَماقَةَ والبُلهَ،ولا تَأكُل إلاّ عِندَ الجوعِ،وإذا أكَلتَ فَكُل حَلالاً وسَمِّ اللّهَ،واذكُر حَديثَ الرَّسولِ:ما مَلَأَ آدَمِيٌّ
ص: 382
خداوند فهم را بخواه كه به تو مى فهماند.
گفتم:اى شريف! گفت:بگو:اى ابوعبداللّه ! گفتم:اى ابو عبداللّه ! حقيقت بندگى چيست؟فرمود:سه چيز است:[ اوّل ] اين كه بنده آنچه را خدا به او عطا كرده ملك خود نپندارد؛چون بندگان كه مالك نمى شوند.مال را مال خدا مى بينند و در هرجا كه خداى متعال فرمان داده،خرج مى كنند و [ دوم اينكه ] بنده براى خود تدبيرى نداشته باشد.و همه اشتغالش را در آنچه خداى متعال به آن فرمان داده و يا بازداشته قرار دهد،[ سوم اينكه ]پس چون بنده در آنچه خدا به او عطا كرده ملكيتى براى خود نمى بيند،برايش انفاق كردن در آنچه خداوند متعال فرمان انفاق داده است،آسان مى آيد و هنگامى كه بنده تدبير خود را به مدبّرش وانهاد،مصيبتهاى دنيا بر وى آسان مى شود و هنگامى كه بنده به آنچه خداوند امر و نهى كرده مشغول شد،فرصتى براى ستيزه و فخر فروشى به مردم نمى يابد،پس چون خداوند بنده را با اين سه گرامى داشت،دنيا و ابليس و مردم بر وى خوار مى شوند و دنيا را از روى تكاثر و فخرفروشى نمى جويد و عزّت و سربلندى نزد مردم را نمى طلبد و روزگارش را به باطل نمى گذراند و اين نخستين درجه پرهيزگاران است.خداوند متعال مى فرمايد:«آن سراى آخرت را براى كسانى قرار مى دهيم كه خواستار برترى و تباهى در زمين نيستند و عاقبت از آن پرهيزگاران است».
گفتم:اى ابو عبداللّه ! به من سفارش كن.فرمود:تو را به نه چيز سفارش مى كنم كه آن سفارش من به پويندگان راه خداوند عز و جل است.و از خدا مى خواهم كه تو را در به كار بستن آنها موفق فرمايد:سه سفارش در رياضت نفس و سه سفارش در بردبارى و سه سفارش در دانش است.آنها را حفظ كن و مباد كه در آنها سستى كنى.
عنوان گفت:پس به او دل سپردم.فرمود:امّا آنچه مربوط به رياضت نفس است:زنهار كه آنچه را بدان اشتهاندارى،بخورى كه موجب حماقت و نافهمى مى گردد و جز هنگام گرسنگى مخور و هنگامى كه مى خورى،
ص: 383
وِعاءً شَرًّا مِن بَطنِهِ،فَإِن كانَ لابُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعامِهِ وثُلُثٌ لِشَرابِهِ وثُلُثٌ لِنَفَسهِ.
وأمَّا اللواتي فِي الحِلمِ،فَمَن قالَ لَكَ:إن قُلتَ واحِدَةً سَمِعتَ عَشرًا،فَقُل:إن قُلتَ عَشرًا لَم تَسمَع واحِدَةً،ومَن شَتَمَكَ فَقُل:إن كُنتَ صادِقًا فيما تَقولُ فَاللّهَ أسأَلُ أن يَغفِرَها لي،وإن كُنتَ كاذِبًا فيما تَقولُ فَاللّهَ أسأَلُ أن يَغفِرَها لَكَ،ومَن وَعَدَكَ بِالجَفاءِ فَعِدهُ بِالنَّصيحَةِ والدُّعاءِ.
وأمَّا اللَّواتي فِي العِلمِ،فَاسأَلِ العُلَماءَ ما جَهِلتَ،وإيّاكَ أن تَسأَلَهُم تَعَنُّتًا وتَجرِبَةً،وإيّاكَ أن تَعمَلَ بِرَأيِكَ شَيئًا،وخُذ بِالاِحتِياطِ في جَميعِ ما تَجِدُ إلَيهِ سَبيلاً،واهرُب مِنَ الفُتيا هَرَبَكَ مِنَ الأَسَدِ،ولا تَجعَل رَقَبَتَكَ لِلنّاسِ جِسرًا،قُم عَنّي يا أبا عَبدِاللّهِ،فَقَد نَصَحتُ لَكَ ولا تُفسِد عَلَيَّ وِردي،فَإِنِّي امرُؤٌ ضَنينٌ بِنَفسي،والسَّلام (1).
1079.الإمام عليّ عليه السلام:
ألا لا تَنالُ العِلمَ إلاّ بِسِتَّةٍ سَاُنبيكَ عَن مَجموعِها بِبَيانِ
ذَكاءٌ وحِرصٌ واصطِبارٌ وبُلغَةٌ *** وإرشادُ استاذٍ وطولُ زَمانِ (2)ي.
ص: 384
حلال بخور و نام خدا را ببر و حديث پيامبر صلى الله عليه و آله را به ياد آر:«آدمى ظرفى را بدتر از شكمش پر نكرد».پس حال كه ناچارى،يك سوم معده را براى خوراك،يك سوم را براى نوشيدنى و يك سوم را براى هوا بگذار.
و امّا سفارشهايم در بردبارى:هركس به تو گفت:اگر يك سخن بگويى،ده سخن مى شنوى،به او بگو:گر ده تا بگويى،يكى هم نمى شنوى.هركس تو را دشنام داد،به او بگو:اگر در آنچه مى گويى راستگو باشى،از خدا مى خواهم كه آنها را بر من بيامرزد و اگر در آنچه مى گويى دروغگو باشى،از خدا مى خواهم كه آنها را بر تو بيامرزد و هركس تو را به ستم تهديد كرد،او را به نصيحت و دعا وعده ده.
و اما آنچه مربوط به دانش است:آنچه را نمى دانى از دانشمندان بپرس.مبادا كه براى به تنگنا انداختن و آزمايش بپرسى و زنهار كه در كارى به رأى خود عمل كنى و در هر چه كه مى توانى احتياط كن و از فتوادادن،همچون گريختنت از شير،بگريز و گردنت را پل مردم قرار مده.
اى ابو عبداللّه ! از نزدم برخيز كه تو را نصيحت كردم و مانع ذكر و وردم مشو كه من بر [ وقت ] خود حسّاس و سخت گيرم.والسلام.
1079.امام على عليه السلام:
هرگز به دانش دست نمى يابى مگر با شش چيز كه من با بيانم تو را از همه آنها آگاه مى كنم
هوش و حرص و شكيبايى و قناعت و راهنمايى استاد و درازاى زمان.
ص: 385
الفصل الرّابع:آدابُ السُّؤالِ
:أ:ما يَنبَغي فيه:
1/4:التَّعَقُّل
1080.الإمام عليّ عليه السلام: أمّا بَعدُ،أيُّهَا النّاسُ،إذا سَأَلَ سائِلٌ فَليَعقِل.وإذا سُئِلَ فَليَتَثَبَّت،فَوَاللّهِ لَقَد نَزَلَت بِكُم نَوازِلُ البَلاءِ وحَقائِقُ الاُمورِ؛لِفَشَلِ كَثيرٍ مِنَ المَسؤولينَ،وإطراقِ كَثيرٍ مِنَ السّائِلينَ (1).
2/4:السُّؤالُ تَفَقُّهًا
1081.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إذا قَعَدَ أحَدُكُم إلى أخيهِ فَليَسأَلهُ تَفَقُّهًا،ولا يَسأَلهُ تَعَنُّتًا (2).
1082.الإمام عليّ عليه السلام -لِسائِلٍ سَأَلَهُ عَن مُعضِلَةٍ-:سَل تَفَقُّهًا ولا تَسأَل تَعَنُّتًا؛فَإِنَّم.
ص: 386
1080.امام على عليه السلام: اى مردم! هرگاه كسى مى پرسد بينديشد و هرگاه پرسيده شد درنگ كند.به خدا سوگند كه به دليل سستى بسيارى از پرسيده شدگان و سكوت بسيارى از پرسندگان شما،بلا و حقايق امور بر شما نازل شده است.
1081.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هرگاه يكى از شما نزد برادرش مى نشيند،پس براى فهميدن و نه درمانده كردن او،از وى بپرسد.
1082.امام على عليه السلام -به پرسشگرى كه از حضرت،مشكلى پرسيده بود-:براى
ص: 387
الجاهِلَ المُتَعَلِّمَ شَبيهٌ بِالعالِمِ،وإنَّ العالِمَ المُتَعَسِّفَ شَبيهٌ بِالجاهِلِ المُتَعَنِّتِ (1).
1083.عنه عليه السلام -في صِفَةِ المُؤمِنِ-:يَصمُتُ لِيَسلَمَ،ويَسأَلُ لِيَفهَم (2).
1084.الإمام الحسين عليه السلام: كانَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام بِالكوفَةِ فِي الجامِعِ إذ قامَ إلَيهِ رَجُلٌ مِن أهلِ الشّامِ،فَقالَ:يا أميرَ المُؤمِنينَ،إنّي أسأَلُكَ عَن أشياءَ،فَقالَ:سَل تَفَقُّهًا ولا تَسأَل تَعَنُّتًا (3).
1085.الأَبرَشُ الكَلبِيّ لِهِشامٍ مُشيرًا إلَى الإِمامِ الباقِرِ عليه السلام : مَن هذَا الَّذِي احتَوَشَهُ أهلُ العِراقِ ويَسأَلونَهُ؟قالَ:هذا نَبِيُّ الكوفَةِ،وهُوَ يَزعُمُ أنَّهُ ابنُ رَسولِ اللّهِ وباقِرُ العِلمِ ومُفَسِّرُ القُرآنِ،فَاسأَلهُ مَسأَلَةً لا يَعرِفُها،فَأَتاهُ وقالَ:يَابنَ عَلِيٍّ قَرَأتَ التَّوراةَ والإِنجيلَ والزَّبورَ والفُرقانَ؟قالَ:نَعَم،قالَ:فَإِنّي سائِلُكَ عَن مَسائِلَ،قالَ:سَل،فَإِن كُنتَ مُستَرشِدًا فَسَتَنتَفِعُ بِما تَسأَلُ عَنهُ،وإن كُنتَ مُتَعَنِّتًا فَتَضِلُّ بِما تَسأَلُ عَنهُ (4).
1086.الحُسَينُ بنُ علوان: سَأَلَ رَجُلٌ أبا عَبدِاللّهِ عليه السلام عَن طَعمِ الماءِ،فَقالَ:سَل تَفَقُّهًا ولا تَسأَل تَعَنُّتًا؛طَعمُ الماءِ طَعمُ الحَياةِ (5).
3/4:حُسنُ السُّؤالِ
1087.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: حُسنُ السُّؤالِ نِصفُ العِلم (6).
1088.الإمام عليّ عليه السلام: مَن أحسَنَ السُّؤالَ عَلِم (7).
1089.عنه عليه السلام: مَن عَلِمَ أحسَنَ السُّؤالَ (8).76
ص: 388
فهميدن و نه درمانده كردن بپرس كه نادان دانشجو مانند دانشمند است و دانشمند بى انصاف مانند نادان آزاردهنده است.
1083.امام على عليه السلام -در توصيف مؤمن-:ساكت مى گردد تا سلامت بماند و مى پرسد تا بفهمد.
1084.امام حسين عليه السلام: على بن ابى طالب عليه السلام در مسجد جامع كوفه بود.مردى از اهل شام برخاست و گفت:اى اميرمؤمنان ! پرسشهايى از تو دارم.حضرت فرمود:براى فهميدن و نه درمانده كردن بپرس.
1085.ابرش كلبى با اشاره به امام باقر عليه السلام از هشام پرسيد:اين شخص كيست كه اهل عراق گرد او را گرفته اند و از او مى پرسند؟گفت:اين پيامبر كوفه است و او مى پندارد كه فرزند پيامبر خدا و شكافنده دانش و مفسّر قرآن است،پس پرسشى از او بپرس كه نداند.وى نزد او آمد و گفت:اى پسر على! آيا تورات و انجيل و زبور و قرآن را خوانده اى؟گفت:بلى.گفت:من چند مسأله مى پرسم.فرمود:بپرس كه اگر ره جويى،از آنچه مى پرسى بهره مى برى و اگر قصد آزار و درمانده كردن دارى،گمراه مى شوى.
1086.حسين بن علوان: مردى مزه آب را از امام صادق عليه السلامپرسيد.حضرت فرمود:براى فهميدن و نه درمانده كردن بپرس.مزه آب مزه زندگى است.
1087.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: نيكويى پرسش،نيمى از دانش است.
1088.امام على عليه السلام: هر كس نيكو بپرسد،بداند.
1089.امام على عليه السلام: هركس بداند،نيكو بپرسد.
ص: 389
1090.عنه عليه السلام: أجمِلوا فِي الخِطابِ تَسمَعوا جَميلَ الجَوابِ (1).
4/4:رِعايَةُ حَقِّ السّابِقِ
1091.الإمام الصادق عليه السلام: أتَى النَّبِيَّ صلى الله عليه و آلهرَجُلانِ:رَجُلٌ مِنَ الأَنصارِ ورَجُلٌ مِن ثَقيفٍ،فَقالَ الثَّقيفِيُّ:يا رَسولَ اللّهِ،حاجَتي،فَقالَ:سَبَقَكَ أخوكَ الأَنصارِيُّ،فَقالَ:يا رَسولَ اللّهِ،إنّي عَلى ظَهرِ سَفَرٍ وإنّي عَجلانُ،وقالَ الأَنصارِيُّ:إنّي قَد أذِنتُ لَهُ (2).
ب:ما لا يَنبَغي فيه: 5/4:السُّؤالُ تَعَنُّتًا
1092.ابنُ عَبّاس: قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله [لِعَبدِاللّهِ بنِ سَلامٍ]:الحَمدُ للّهِ ِ عَلى نَعمائِهِ،يَابنَ سَلامٍ،أجِئتَني سائِلاً أو مُتَعَنِّتًا؟قالَ:بَل سائِلاً يا مُحَمَّدُ،قالَ:عَلَى الضَّلالَةِ أم عَلَى الهُدى؟قالَ:بَل عَلَى الهُدى يا مُحَمَّدُ،فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله:فَسَل عَمّا تَشاءُ (3).
1093.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: شِرارُ النّاسِ الَّذينَ يَسأَلونَ عَن شِرارِ المَسائِلِ؛كَي يُغَلِّطوا بِهَا العُلَماءَ (4).
1094.مُعاوِيَة: إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله نَهى عَنِ الغَلوطاتِ (5)
(6) .
1095.الإمام عليّ عليه السلام: النّاسُ مَنقوصونَ مَدخولونَ إلاّ مَن عَصَمَ اللّهُ،سائِلُهُم».
ص: 390
1090.امام على عليه السلام: زيبا خطاب كنيد تا پاسخ زيبا بشنويد.
1091.امام صادق عليه السلام: دو مرد نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند:مردى از انصار و مردى از ثقيف.مرد ثقيفى گفت:اى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله! نيازى دارم.حضرت فرمود:برادر انصاريت مقدّم است.گفت:اى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله! من در سفرم و شتاب دارم.مرد انصارى گفت:به او اجازه دادم و نوبتم را به او وانهادم.
1092.ابن عباس: پيامبر صلى الله عليه و آله به عبداللّه بن سلام فرمود:اى ابن سلام! سپاس خداى راست بر نعمت هايش.آيا براى پرسيدن آمده اى يا درمانده كردن؟گفت:اى محمّد! براى پرسيدن آمده ام.فرمود:براى گمراهى يا هدايت.گفت:اى محمّد ! براى هدايت.پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:هرچه مى خواهى بپرس.
1093.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بدترين مردم كسانى اند كه از بدترين مسأله ها،مى پرسند،تا دانشمندان را به اشتباه اندازند.
1094.معاويه: پيامبر صلى الله عليه و آله از مغلطه كارى منع فرمود.
1095.امام على عليه السلام: مردم ناتمام و معيوب اند؛جز آنكه خدا نگه دارد.پرسشگرشان،آزاردهنده و پاسخگويشان،متكلّف است.
ص: 391
مُتَعَنِّتٌ،ومُجيبُهُم مُتَكَلِّفٌ (1).
1096.الإمام الصادق عليه السلام -في وَصِيَّتِهِ لِعُنوانَ البَصرِيِّ فِي العِلمِ-:فَاسأَلِ العُلَماءَ ما جَهِلتَ،وإيّاكَ أن تَسأَلَهُم تَعَنُّتًا وتَجرِبَةً،وإيّاكَ أن تَعمَلَ بِرَأيِكَ (2).
6/4:السُّؤالُ عَمّا يَضُرُّ جَوابُهُ:الكتاب
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ وَ إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حِينَ يُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَكُمْ عَفَا اللّهُ عَنْها وَ اللّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ (3)».
«قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلا تَسْئَلْنِي عَنْ شَيْ ءٍ حَتّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً (4)».
الحديث
1097.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: اسكُتوا عَمّا سَكَتَ اللّهُ (5).
1098.عنه صلى الله عليه و آله: لا يَزالُ هذَا الحَيُّ مِن قُرَيشٍ آمِنينَ حَتّى يَرُدّوهُم عَن دينِهِم (كفّار حمنا (6)،قالَ:فَقامَ إلَيهِ رَجُلٌ فَقالَ:يا رَسولَ اللّهِ،أفِي الجَنَّةِ أنَا أم فِي النّارِ؟قالَ:فِي الجَنَّةِ،ثُمَّ قامَ إلَيهِ آخَرُ فَقالَ:أفِي الجَنَّةِ أنَا أم فِي النّارِ؟( قالَ:فِي النّارِ )،ثُمَّ قالَ:اُسكُتوا عَنّي ما سَكَتُّ عَنكُم،فَلَولا أن لا تَدافَنوا لَأَخبَرتُكُم بِمَلَأَكُم مِن أهلِ النّارِ حَتّى تَعرِفوهُم عِندَ المَوتِ،ولَو امِرتُ أن أفعَلَ لَفَعَلتُ (7).
1099.عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ تَعالى حَدَّ لَكُم حُدودًا فَلا تَعتَدوها،وفَرَضَ عَلَيكُم فَرائِضَر.
ص: 392
1096.امام صادق عليه السلام: در سفارشش به عنوان بصرى درباره دانش آنچه را نمى دانى از دانشمندان بپرس و مبادا براى درمانده كردن و آزمودن بپرسى و زنهار كه به رأى خود عمل كنى.
ر.ك:ص 387 ح 1081 و 1082 و ص 389 ح 1084 1086.
قرآن
«اى مؤمنان! از چيزهايى مپرسيد كه اگر بر شما آشكار شود بر شما ناهموار آيد و اگر هنگام فرود آمدن قرآن آنها را بپرسيد،براى شما آشكار مى شود.خدا از آنچه بود درگذشت و او آمرزنده بردبار است.»
«گفت اگر مرا پيروى مى كنى،پس از چيزى مپرس تا خود از آن سخن به ميان آورم.»
حديث
1097.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: در آنچه خدا سكوت كرده سكوت كنيد.
1098.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: همواره اين عشيره قريش در امان باشند تا خويشاوندان كافر از دينشان بازگردانند.راوى مى گويد:مردى برخاست و گفت:اى پيامبر خدا! آيا من بهشتى ام يا جهنّمى؟فرمود:تو در بهشتى.سپس ديگرى برخاست وگفت:آيا من بهشتى ام يا جهنّمى؟فرمود:تو در جهنّمى.سپس فرمود:در آنچه من ساكت ماندم،شما هم ساكت باشيد واگر نبود كه همديگر را دفن نمى كرديد،جهنّميان شما را معرفى مى كردم،تا آنان را هنگام مرگ بشناسيد و اگر به اين كار فرمان مى يافتم،بى گمان انجام مى دادم.
1099.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند متعال حدودى را براى شما تعيين نموده است.از آنها فراتر نرويد و واجباتى را بر شما واجب ساخته،پس آنها را تباه مكنيد و سنّتهايى را براى شما بنا نهاده،پس از آنها پيروى كنيد و حرامهايى را
ص: 393
فَلا تُضَيِّعوها،وسَنَّ لَكُم سُنَنًا فَاتَّبِعوها،وحَرَّمَ عَلَيكُم حُرُماتٍ فَلا تَهتِكوها،وعَفا لَكُم عَن أشياءَ رَحمَةً مِنهُ ( لَكُم ) مِن غَيرِ نِسيانٍ فَلا تَتَكَلَّفوها (1).
1100.عنه صلى الله عليه و آله: دَعوني ما تَرَكتُكُم،إنَّما أهلَكَ مَن كانَ قَبلَكُم سُؤالُهُم واختِلافُهُم عَلى أنبِيائِهِم،فَإِذا نَهَيتُكُم عَن شَيءٍ فَاجتَنِبوهُ،وإذا أمَرتُكُم بِأَمرٍ فَأتوا مِنهُ مَا استَطَعتُم (2).
1101.عنه صلى الله عليه و آله: لَولا أنَّ بَني إسرائيلَ قالوا: «وَ إِنّا إِنْ شاءَ اللّهُ لَمُهْتَدُونَ (3)» ما اعطوا أبَدًا،و لَو أنَّهُمُ اعتَرَضوا بَقَرَةً مِنَ البَقَرِ فَذَبَحوها لَأَجزَأَت عَنهُم،ولكِنَّهُم شَدَّدوا فَشَدَّدَ اللّهُ عَلَيهِم(4).
1102.الإمام الرضا عليه السلام: إنَّ رَجُلاً مِن بَني إسرائيلَ قَتَلَ قَرابَةً لَهُ ثُمَّ أخَذَهُ و طَرَحَهُ عَلى طَريقِ أفضَلِ سِبطٍ مِن أسباطِ بَني إسرائيلَ،ثُمَّ جاءَ يَطلُبُ بِدَمِهِ،فَقالوا لِموسى عليه السلام:إنَّ سِبطَ آلِ فُلانٍ قَتَلوا فُلانًا،فَأَخبِرنا مَن قَتَلَهُ؟قالَ:اِيتوني بِبَقَرَةٍ، «قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً قالَ أَعُوذُ بِاللّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجاهِلِينَ (5)» ،ولَو أنَّهُم عَمَدوا إلى أيِّ بَقَرَةٍ أجزَأَتهُم ولكِن شَدَّدوا فَشَدَّدَ اللّهُ عَلَيهِم، «قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما هِيَ قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِضٌ وَ لا بِكْرٌ (6)» يعني لا صَغيرَةٌ ولا كَبيرَةٌ «عَوانٌ بَيْنَ ذلِكَ (7)» ،ولَو أنَّهُم عَمَدوا إلى أيِّ بَقَرَةٍ أجزَأَتهُم،ولكِن شَدَّدوا فَشَدَّدَ اللّهُ عَلَيهِم، «قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما لَوْنُها قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النّاظِرِينَ (8)» ،ولَو أنَّهُم عَمَدوا إلى أيِّ بَقَرَةٍ لَأَجزَأَتهُم،ولكِن شَدَّدوا فَشَدَّدَ اللّهُ عَلَيهِم، «قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما هِيَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَيْنا وَ إِنّا إِنْ شاءَ اللّهُ لَمُهْتَدُونَ
ص: 394
بر شما حرام كرده،پس آنها را هتك نكنيد و پاره اى چيزها را از روى رحمتش به شما بخشيده است؛بى آنكه فراموش كرده باشد،پس درباره آنها خود را به زحمت ميندازيد.
1100.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آنچه را رها كرده ام،واگذاريد.آنچه پيشينيان شما را هلاك كرد،پرسيدن و اختلاف آنها با پيامبرانشان بود پس هرگاه شما را از چيزى باز داشتم،از آن دورى كنيد و هرگاه به كارى فرمان دادم،به اندازه توان خود آن را انجام دهيد.
1101.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اگر نبود كه بنى اسرائيل گفتند:«و بى گمان اگر خدا بخواهد،ما ره يافتگانيم»،هرگز به مقصود نمى رسيدند و اگر آنان گاوى از ميان گاوها مى گرفتند و آن را ذبح مى كردند،كفايتشان مى كرد؛ولى آنها سخت گرفتند،پس خدا هم بر آنها سخت گرفت.
1102.امام رضا عليه السلام: مردى از بنى اسرائيل يكى از خويشان خود را كشت و جسدش را بر سر راه برترين خاندان بنى اسرائيل افكند.سپس به خون خواهيش آمد.به موسى عليه السلام گفتند:كه فلان خاندان فلانى را كشته اند.ما را از قاتلش آگاه كن.
فرمود:ماده گاوى برايم بياوريد.«گفتند:آيا ما را به ريشخند مى گيرى؟فرمود:به خدا پناه مى برم از اينكه از نادانان باشم».اگر آنان هر گاوى را قصد مى كردند كفايتشان مى كرد؛ولى سخت گرفتند.خدا هم بر آنان سخت گرفت «گفتند:پروردگار خود را بخوان تا براى ما روشن كند كه آن چگونه است،گفت:خداوند مى فرمايد:آن ماده گاوى است نه پير و از كار افتاده و نه تازه سال يعنى نه كوچك و نه بزرگ ميان اين دو».اگر آنان هر گاوى را قصد مى كردند كفايتشان مى كرد؛ولى سخت گرفتند.خدا هم بر آنان سخت گرفت.«گفتند:پروردگارت را بخوان تا براى ما روشن كند كه رنگش چگونه است؟گفت:خداوند مى فرمايد:آن ماده گاوى است زرد روشن كه رنگش مايه سرور بينندگان مى گردد»
اگر آنها هر گاوى را قصد مى كردند كفايتشان مى كرد؛ولى سخت گرفتند.خدا هم بر آنها سخت گرفت.«گفتند:پروردگارت را بخوان تا براى ما روشن كند كه آن چگونه است؟ماده گاو بر ما مشتبه شده است و بى گمان اگر خدا بخواهد ما ره يافتگانيم.گفت:خداوند مى فرمايد:آن ماده گاوى است كه نه رام است تا
ص: 395
قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ وَ لا تَسْقِي الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لا شِيَةَ فِيها قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ (1)» فَطَلَبوها،فَوَجَدوها عِندَ فَتًى مِن بَني إسرائيلَ،فَقالَ:لا أبيعُها إلاّ بِمِل ءِ مَسكِها (2)ذَهَبًا،فَجاؤوا إلى موسى عليه السلامفَقالوا لَهُ ذلِكَ،فَقالَ:اِشتَروها،فَاشتَرَوها وجاؤوا بِها،فَأَمَرَ بِذَبحِها،ثُمَّ أمَرَ أن يُضرَبَ المَيِّتُ بِذَنَبِها،فَلَمّا فَعَلوا ذلِكَ حَيِيَ المَقتولُ،وقالَ:يا رَسولَ اللّهِ،إنَّ ابنَ عَمّي قَتَلَني دونَ مَن يُدَّعى عَلَيهِ قَتلي،فَعَلِموا بِذلِكَ قاتِلَهُ،فَقالَ رَسولُ اللّهِ موسَى بنُ عِمرانَ عليه السلاملِبَعضِ أصحابِهِ:إنَّ هذِهِ البَقَرَةَ لَها نَبَأٌ،فَقالَ:وما هُوَ؟قالَ:إنَّ فَتَىً مِن بَني إسرائيلَ كانَ بارًّا بِأَبيهِ وإنَّهُ اشتَرى تَبيعًا فَجاءَ إلى أبيهِ ورَأى أنَّ المَقاليدَ تَحتَ رَأسِهِ،فَكَرِهَ أن يوقِظَهُ فَتَرَكَ ذلِكَ البَيعَ،فَاستَيقَظَ أبوهُ،فَأَخبَرَهُ،فَقالَ لَهُ:أحسَنتَ،خُذ هذِهِ البَقَرَةَ فَهِيَ لَكَ عِوَضًا لِما فاتَكَ،قالَ:فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ موسَى بنُ عِمرانَ عليه السلام:اُنظُروا إلَى البِرِّ ما بَلَغَ بِأَهلِهِ؟! (3).
1103.الإمام عليّ عليه السلام: لَمّا نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ «وَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً (4)» قالوا:يا رَسولَ اللّهِ،أفي كُلِّ عامٍ؟فَسَكَتَ،فَقالوا:أفي كُلِّ عامٍ؟فَسَكَتَ،قالَ:ثُمَّ قالوا:أفي كُلِّ عامٍ؟فَقالَ:لا،ولَو قُلتُ نَعَم لَوَجَبَت،فَأَنزَلَ اللّهُ تَعالى: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ (5)» إلى آخر الآية (6).
1104.أنَسُ بنُ مالِك: قالَ رَجُلٌ:يا رَسولَ اللّهِ،أعَلَينا الحَجُّ في كُلِّ عامٍ؟فَقالَ:لَو قُلتُ:نَعَم لَوَجَبَت،ولَو وَجَبَت لَم تَقوموا بِها،ولَو لَم تَقوموا بِها عُذِّبتُم (7).4.
ص: 396
زمين را شخم زند و نه كشتزار را آبيارى كند.سالم است و هيچ لكّه اى در آن نيست.گفتند:اكنون حقّ مطلب را آوردى».
پس به جستجويش پرداختند و آن را نزد جوانى از بنى اسرائيل يافتند.جوان گفت:آن را نمى فروشم جز در برابر آنكه پوستش را پر از طلا كنيد.پس نزد موسى عليه السلام آمدند و مطلب را برايش گفتند.فرمود:آن را بخريد،پس آن را خريدند و آوردند.حضرت به ذبحش فرمان داد.سپس دستور داد كه تا با دُم آن به جسد مرده بزنند.چون چنين كردند،مقتول زنده شد و گفت:اى پيامبر خدا! پسر عمويم مرا كشته است،نه آنكه متهم به قتل من شده است.بدين وسيله قاتلش را شناختند.
سپس پيامبر خدا موسى بن عمران عليه السلام به يكى از يارانش فرمود:اين ماده گاو داستانى دارد.وى گفت:آن چيست؟فرمود:جوانى از بنى اسرائيل به پدرش مهربان و نيكوكار بود.روزى گوساله اى يك ساله خريد و نزد پدرش آمد،ولى كليدها را زير سر پدرش ديد و چون بيدار كردنش را ناخوش داشت،از خريد آن منصرف شد.پس پدرش بيدار شد و پسر او را آگاه كرد.پدرش گفت:آفرين اين ماده گاو را به جاى آنچه از دستت رفته است بگير.سپس پيامبر خدا موسى بن عمران به صحابى اش فرمود:بنگر كه نيكى با اهلش چه مى كند
1103.امام على عليه السلام: هنگامى كه اين آيه نازل شد:«حج اين خانه براى خدا بر هركه توانايى رفتن به سوى آن را دارد،واجب است»،پرسيدند:اى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله! آيا در هر سال؟حضرت خاموش ماند.باز گفتند:آيا در هر سال؟حضرت باز ساكت ماند.سپس باز هم پرسيدند:آيا در هر سال؟حضرت فرمود:نه و اگر مى گفتم:آرى بى گمان واجب مى شد.سپس خداوند متعال اين آيه را نازل فرمود:«اى كسانى كه ايمان آورديد! از چيزهايى مپرسيد كه اگر بر شما آشكار شود،ناراحتتان مى كند...».
1104.انس بن مالك: مردى گفت:اى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله! آيا حجّ در هر سال بر ما واجب است؟حضرت فرمود:اگر مى گفتم:آرى بى گمان واجب مى شد و اگر واجب مى شد،از عهده اش بر نمى آمديد و اگر بدان نمى پرداختيد،عذاب مى شديد.
ص: 397
1105.ابنُ عَبّاس: خَطَبَنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آلهفَقالَ:يا أيُّهَا النّاسُ،كُتِبَ عَلَيكُمُ الحَجُّ،قالَ فَقامَ الأَقرَعَ بنُ حابِسٍ فَقالَ:أفي كُلِّ عامٍ يا رَسولَ اللّهِ؟فَقالَ:لَو قُلتُها لَوَجَبَت،ولَو وَجَبَت لَم تَعمَلوا بِها ولَم تَستَطيعوا أن تَعمَلوا بِها،الحَجُّ مَرَّةٌ فَمَن زادَ فَهُوَ تَطَوُّعٌ (1).
1106.ابنُ عَبّاس: إنَّ رَجُلاً قالَ:يا رَسولَ اللّهِ،الحَجُّ كُلَّ عامٍ؟فَقالَ:بَل حَجَّةٌ عَلى كُلِّ إنسانٍ،ولَو قُلتُ:نَعَم كُلَّ عامٍ،لَكانَ كُلَّ عام (2).
1107.أنَس: خَطَبَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله خُطبَةً ما سَمِعتُ مِثلَها قَطُّ،قالَ:لَو تَعلَمونَ ما أعلَمُ لَضَحِكتُم قَليلاً ولَبَكَيتُم كَثيرًا.فَغَطّى أصحابُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آلهوُجوهَهُم،لَهُم خَنينٌ،فَقالَ رَجُلٌ:مَن أبي؟قالَ:فُلانٌ،فَنَزَلَت هذِهِ الآيَةُ «لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ (3)» .
1108.أبو موسَى الأَشعَرِيّ: سُئِلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَن أشياءَ كَرِهَها،فَلَمّا أكثَروا عَلَيهِ المَسأَلَةَ غَضِبَ وقالَ:سَلوني،فَقامَ رَجُلٌ فَقالَ:يا رَسولَ اللّهِ،مَن أبي؟قالَ:أبوكَ حُذافَةُ،ثُمَّ قامَ آخَرُ فَقالَ:يا رَسولَ اللّهِ،مَن أبي؟فَقالَ:أبوكَ سالِمٌ مَولى شَيبَةَ،فَلَمّا رَأى عُمَرُ ما بِوَجهِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِنَ الغَضَبِ قالَ:إنّا نَتوبُ إلَى اللّهِ عَزَّ وجَلَّ (4).
1109.ابنُ عَبّاس: كانَ قَومٌ يَسأَلونَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله استِهزاءً،فَيَقولُ الرَّجُلُ:مَن أبي؟ويَقولُ الرَّجُلُ تَضِلُّ ناقَتُهُ :أينَ ناقَتي؟فَأَنزَلَ اللّهُ فيهِم هذِهِ الآيَةَ «لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ» حَتّى فَرَغَ مِنَ الآيَةِ كُلِّها (5).
1110.الإمام الباقر عليه السلام: إذا حَدَّثتُكُم بِشَيءٍ فَاسأَلوني مِن كِتابِ اللّهِ،ثُمَّ قالَ في بَعضِ حَديثِهِ:إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله نَهى عَنِ القيلِ والقالِ،وفَسادِ المالِ،وكَثرَةِر.
ص: 398
1105.ابن عبّاس: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى ما خطبه خواند و فرمود:اى مردم! حجّ بر شما مقرّر شده است.اقرع بن حابس برخاست و گفت:اى پيامبر خدا! آيا در هر سال؟فرمود:اگر مى گفتم [ بلى ] واجب مى شد و اگر واجب مى شد،بدان عمل نمى كرديد و نمى توانستيد عمل كنيد.حج يك بار واجب است.هركه بيشتر به جا آورد مستحّب است.
1106.ابن عباس: مردى عرض كرد:اى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله! حج در هر سال است؟حضرت فرمود:بر هر انسان يك حجّ [واجب ]است و اگر گفته بودم:آرى در هر سال،در هر سال واجب مى شد.
1107.انس: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خطبه اى خواند كه هرگز نظيرش را نشنيده بودم.فرمود:اگر آنچه را من مى دانستم مى دانستيد،كم مى خنديديد و فراوان مى گريستيد.ياران پيامبر صلى الله عليه و آله چهره هايشان را پوشاندند و آرام گريستند.مردى گفت:پدر من كيست؟حضرت فرمود:فلانى.آن گاه اين آيه نازل شد:«از چيزهايى مپرسيد كه اگر آشكار شود،ناراحتتان مى كند».
1108.ابو موسى اشعرى: از پيامبر خدا چيزهايى پرسيده شد كه ناخوش مى داشت.چون پرسشها فراوان گشت خشمگين شد و فرمود:از من بپرسيد.مردى برخاست و گفت:اى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله! پدر من كيست؟حضرت فرمود:پدر تو حذافه است.ديگرى برخاست و گفت:اى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله! پدر من كيست؟فرمود:پدر تو سالم مولاى شيبه است.پس چون عمر خشم را در چهره پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ديد گفت:بى گمان ما به سوى خدا عز و جلتوبه مى كنيم.
1109.ابن عباس: گروهى به ريشخند از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سؤال مى كردند.مردى مى گفت:پدر من كيست؟و مردى كه شترش را گم كرده بود،مى پرسيد:شترم كجاست؟پس خداوند اين آيه را درباره آنان نازل فرمود:«از چيزهايى مپرسيد كه اگر آشكار شود،ناراحتتان مى كند...».
1110.امام باقر عليه السلام: هنگامى كه درباره چيزى با شما سخن گفتم،دليل آن را از كتاب خدا از من بخواهيد،پس امام در يكى از سخنانش فرمود:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله
ص: 399
السُّؤالِ،فَقيلَ لَهُ:يَابنَ رَسولِ اللّهِ،أينَ هذا مِن كِتابِ اللّهِ؟قالَ:إنَّ اللّهَ عز و جليَقولُ: «لا خَيْرَ فِي كَثِيرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلاّ مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَيْنَ النّاسِ (1)» وقالَ: «وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ قِياماً (2)» وقالَ: «لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ (3)» .
1111.عنه عليه السلام: اشتَرِ الجُبنَ مِن أسواقِ المُسلِمينَ مِن أيدِي المُصَلّينَ،ولا تَسأَل عَنهُ إلاّ أن يَأتِيَكَ مَن يُخبِرُكَ عَنهُ (4).
1112.عنه عليه السلام -لَمّا سَأَلَهُ الفُضَيلُ وزُرارَةُ ومُحَمَّدُ بنُ مُسلِمٍ عَن شِراءِ اللَّحمِ مِنَ الأَسواقِ ولا يُدرى ما يَصنَعُ القَصّابونَ-:كُل إذا كانَ ذلِكَ في أسواقِ المُسلِمينَ ولا تَسأَل عَنهُ (5).
1113.الإمام الصادق عليه السلام: يا أيُّهَا النّاسُ اتَّقُوا اللّهَ ولا تُكثِرُوا السُّؤالَ،إنَّما هَلَكَ مَن كان قَبلَكُم بِكَثرَةِ سُؤالِهِم أنبِياءَهُم،وقَد قالَ اللّهُ عز و جل: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ» واسأَلوا عَمّا فَرَضَ اللّهُ عَلَيكُم،واللّهِ إنَّ الرَّجُلَ يَأتيني فَيَسأَلُني فَاُخبِرُهُ فَيَكفُرُ،ولَو لَم يَسأَلني ما ضَرَّهُ،وقالَ اللّهُ: «وَ إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حِينَ يُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَكُمْ» إلى قَولِهِ: «قَدْ سَأَلَها قَوْمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ ثُمَّ أَصْبَحُوا بِها كافِرِينَ (6)» (7).
1114.عنه عليه السلام: إنَّ عَلِيًّا عليه السلام كانَ يَقولُ:أبهِموا ما أبهَمَهُ اللّهُ (8).
1115.عنه عليه السلام: خَطَبَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلامبِهذِهِ الخُطبَةِ [أي خُطبَةَ الأَشباحِ ]عَلى مِنبَرِ الكوفَةِ،وذلِكَ أنَّ رَجُلاً أتاهُ فَقالَ لَهُ:يا أميرَ المُؤمِنينَ،صِف لَنا رَبَّنا مِثلَما نَراهُ عِيانًا لِنَزدادَ لَهُ حُبًّا وبِهِ مَعرِفَةً،فَغَضِبَ ونادى:الصَّلاةَ جامِعَةً،فَاجتَمَعَ النّاسُ حَتّى غَصَّ المَسجِدُ بِأَهلِهِ،فَصَعِدَ المِنبَرَ وهُوَ مُغضَبٌر.
ص: 400
از قيل و قال و تباه كردن مال و فراوانى سؤال نهى فرمود.گفته شد:اى فرزند پيامبر خدا صلى الله عليه و آله! اين در كجاى كتاب خداست؟فرمود:خداوند عز و جلمى گويد:«در بسيارى از نجواى ايشان خيرى نيست،مگر آنكه به صدقه دادن يا نيكى و اصلاح ميان مردم فرمان دهد» و مى فرمايد «اموالى را كه خدا مايه قوام شما قرار داده،به دست نابخردان مسپاريد».همچنين مى فرمايد:«از چيزهايى مپرسيد كه اگر آشكار شود،ناراحتتان مى كند.»
1111.امام باقر عليه السلام: پنير را از بازار مسلمانان و از دست نمازگزاران بخر و از آن مپرس؛مگر آنكه كسى بيايد و از آن به تو خبر دهد.
1112.امام باقر عليه السلام -هنگامى كه فضيل و زرارة و محمّدبن مسلم از ايشان درباره خريدن گوشت از بازار پرسيدند،در حالى كه معلوم نيست قصابها چه مى كنند،فرمود:-همين كه آن در بازار مسلمانان است،بخور و از آن مپرس.
1113.امام صادق عليه السلام: اى مردم! از خدا بپرهيزيد و زياد نپرسيد:پيشينيان شما به دليل بسيار پرسيدن از پيامبرانشان هلاك شدند.خداوند عز و جلفرموده است:«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از چيزهايى مپرسيد كه اگر آشكار شود،ناراحتتان مى كند».از آنچه خداوند بر شما واجب كرده است،بپرسيد.به خدا سوگند مردى نزد من مى آيد و مى پرسد و چون آگاهش كنم،كافر مى شود و اگر از من نمى پرسيد،زيانى به او نمى رسيد.خداوند مى فرمايد:«اگر هنگام نزول قرآن از آنها بپرسيد،برايتان آشكار مى شود».تا آنجا كه مى فرمايد:«بى گمان پيش از شما نيز قومى از آن پرسيدند و سپس بدان كفر ورزيدند».
1114.امام صادق عليه السلام: حضرت على عليه السلام مى فرمود:آنچه را خدا در ابهام گذارده است،در ابهام بگذاريد.
1115.امام صادق عليه السلام: اميرمؤمنان اين خطبه (خطبه اشباح) بر منبر كوفه خواند و اين بدان جهت بود كه مردى نزد حضرت آمد و گفت:اى اميرمؤمنان! پروردگارمان را چنان برايمان توصيف كن كه گويى وى را آشكارا مى بينيم،تا معرفت و محبّت ما به او افزون شود.حضرت خشمگين شد و به نماز جماعت ندا داد.مردم گرد آمدند تا آنكه مسجد مالامال از جمعيت شد.حضرت خشمناك و با
ص: 401
مُتَغَيِّرُ اللَّونِ،فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ وصَلّى عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله،ثُمَّ قالَ:...فَانظُر أيُّهَا السّائِلُ:فَما دَلَّكَ القُرآنُ عَلَيهِ مِن صِفَتِهِ فَائتَمَّ بِهِ واستَضِئ بِنورِ هِدايَتِهِ،وما كَلَّفَكَ الشَّيطانُ عِلمَهُ مِمّا لَيسَ فِي الكِتابِ عَلَيكَ فَرضُهُ،ولا في سُنَّةِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آلهوأئِمَّةِ الهُدى أثَرُهُ،فَكِل عِلمَهُ إلَى اللّهِ سُبحانَهُ،فَإِنَّ ذلِكَ مُنتَهى حَقِّ اللّهِ عَلَيكَ (1).
1116.عنه عليه السلام: خَمسَةُ أشياءَ يَجِبُ عَلَى النّاسِ أن يَأخُذوا بِها ظاهِرَ الحُكمِ:الوَلاياتُ،والتَّناكُحُ،والمَواريثُ،والذَّبائِحُ،والشَّهاداتُ،فَإِذا كانَ ظاهِرُهُ ظاهِرًا مَأمونًا جازَت شَهادَتُهُ،ولا يُسأَلُ عَن باطِنِهِ (2).
1117.سَلمان: سُئِلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَنِ السَّمنِ والجُبنِ والفِراءِ،فَقالَ:الحَلالُ ما أحَلَّ اللّهُ في كِتابِهِ،والحَرامُ ما حَرَّمَ اللّهُ في كِتابِهِ،وما سَكَتَ عَنهُ فَهُوَ مِمّا عَفا عَنهُ (3).
1118.سَأَلَ سُلَيمانُ بنُ جَعفَرٍ الجَعفَرِيُّ العَبدَ الصّالِحَ موسَى بنَ جَعفَرٍ عليهماالسلام عَنِ الرَّجُلِ يَأتِي السُّوقَ فَيَشتَري جُبَّةَ فِراءٍ،لا يَدري أذَكِيَّةٌ هِيَ أم غَيرُ ذَكِيَّةٍ،أيُصَلّي فيها؟فَقالَ: نَعَم لَيسَ عَلَيكُمُ المَسأَلَةُ،إنَّ أبا جَعفَرٍ عليه السلام كانَ يَقولُ:إنَّ الخَوارِجَ ضَيَّقوا عَلى أنفُسِهِم بِجَهالَتِهِم،إنَّ الدّينَ أوسَعُ مِن ذلِكَ (4).
1119.إسماعيلُ بنُ عيسى: سَأَلتُ أبَا الحَسَنِ عليه السلام عَن جُلودِ الفِراءِ يَشتَريهَا الرَّجُلُ في سُوقٍ مِن أسواقِ الجَبَلِ،أيَسأَلُ عَن ذَكاتِهِ إذا كانَ البائِعُ مُسلِمًا غَيرَ عارِفٍ؟قالَ:عَلَيكُم أنتُم أن تَسأَلوا عَنهُ إذا رَأَيتُمُ المُشرِكينَ يَبيعونَ ذلِكَ،وإذا رَأَيتُم يُصَلّونَ فيهِ فَلا تَسأَلوا عَنهُ (5).
1120.عُمَرُ بنُ حَنظَلَة: قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام:إنّي تَزَوَّجتُ امرَأَةً فَسَأَلتُ عَنها فَقيلَ1.
ص: 402
رنگ چهره دگرگون بالاى منبر رفت و حمد و ثناى الهى گفت و بر پيامبر صلى الله عليه و آلهدرود فرستاد و فرمود:...اى پرسشگر! هر صفتى را كه قرآن ره نموده،پيروى كن و از نور هدايتش روشنى گير و هر صفتى كه شيطان تو را بدان وا مى دارد،ولى كتاب بر تو واجب ننموده است و اثرى از آن در سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله و پيشوايان هدايت نيست،آگاهى به آن را به خداوند سبحان واگذار كه اين نهايت حقّ خدا بر توست.
1116.امام صادق عليه السلام: در پنج چيز بر مردم واجب است كه همان ظاهر حكم را بگيرند:ولايتها،ازدواج،ارثها،ذبحها و گواهيها كه اگر ظاهرش ظاهرى معتمد بود،گواهى اش پذيرفته مى شود و از باطنش پرسيده نمى شود.
1117.سلمان: از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از روغن و پنير و پوست خز پرسيده شد.حضرت فرمود:حلال آن است كه خداوند در كتابش حلال فرموده و حرام آن است كه خداوند در كتابش حرام فرموده است و آنچه ساكت مانده،از جمله چيزهايى است كه خداوند از آنها درگذشته است.
1118.سليمان بن جعفر جعفرى، از بنده صالح،حضرت موسى بن جعفر عليه السلامپرسيد مردى به بازار مى آيد و بالاپوشى از پوست خز مى خرد كه نمى داند تذكيه شده است يا نه.آيا در آن نماز بخواند؟حضرت پاسخ داد:بلى،پرسيدن نيز بر شما لازم نيست.امام ابوجعفر باقر عليه السلاممى فرمود:خوارج با نادانى اشان بر خود تنگ گرفتند.دين گسترده تر از اين است.
1119.اسماعيل بن عيسى: از حضرت ابوالحسن عليه السلام پرسيدم:آيا انسان از تذكيه پوستهاى خز كه در بازارى از بازارهاى كوهستان مى خرد و فروشنده،مسلمانى ناآگاه است،بپرسد؟فرمود:هنگامى پرسيدن بر شما واجب است كه ببينيد مشركان اينها را مى فروشند و هرگاه ديديد در آن نماز مى خوانند،از آن مپرسيد.
1120.عمربن حنظلة: به امام صادق عليه السلام عرض كردم:با زنى ازدواج كردم.سپس تحقيق كردم،چيزهايى درباره اش گفته شد.امام فرمود:چرا پرس و جو
ص: 403
فيها،فَقالَ:وأنتَ لِمَ سأَلتَ أيضًا ! لَيسَ عَلَيكُمُ التَّفتيشُ (1).
1121.الكاهِلِيّ عَن رَجُلٍ عَن أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام: قُلتُ:أمُرُّ فِي الطَّريقِ فَيَسيلُ عَلَيَّ الميزابُ في أوقاتٍ أعلَمُ أنَّ النّاسَ يَتَوَضَّؤونَ،قالَ:قالَ:لَيسَ بِهِ بَأسٌ،لا تَسأَل عَنهُ (2).
7/4:السُّؤالُ عَمّا لا فائِدَةَ فيهِ
1122.الإمام عليّ عليه السلام: سَل عَمّا يَعنيكَ،ودَع ما لا يَعنيكَ (3).
1123.عنه عليه السلام: لا تَسأَل عَمّا لا يَكونُ؛فَفِي الَّذي قَد كانَ لَكَ شُغُلٌ (4).
1124.عنه عليه السلام: لا تَسأَلَنَّ عَمّا لَم يَكُن؛فَفِي الَّذي قَد كانَ عِلمٌ كافٍ (5).
8/4:كَثرَةُ السُّؤالِ
1125.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ...كَرِهَ لَكُم:قيلَ وقالَ،وكَثرَةَ السُّؤالِ،وإضاعَةَ المالِ (6).
1126.عنه صلى الله عليه و آله: رَحِمَ اللّهُ مُؤمِنًا تَكَلَّمَ فَغَنِمَ،أو سَكَتَ فَسَلِمَ،إنّي أكرَهُ لَكُم عَن قيلَ وقالَ،وإضاعَةِ المالِ،وكَثرَةِ السُّؤالِ (7).
1127.عَبدُاللّهِ بنُ مَسعود: جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ:أوصِني،فَقالَ:دَع قيلَ وقالَ،وكَثرَةَ السُّؤالِ،وإضاعَةَ المالِ (8).».
ص: 404
كردى؟بررسى بر شما لازم نيست.
1121.كاهلى از مردى روايت مى كند كه وى از امام صادق عليه السلامپرسيده بود:من از راهى مى گذرم كه آب ناودان بر من مى ريزد،در هنگامى كه مى دانم وضو مى گيرند.حضرت فرمود:اشكالى ندارد و از آن مپرس.
ر.ك:«كتاب العقل والجهل:أحكام الجاهل:ما ينبغي من الجهل».
1122.امام على عليه السلام: از آنچه به كارت مى آيد بپرس و آنچه را به كارت نمى آيد واگذار.
1123.امام على عليه السلام: از آنچه نمى شود مپرس كه آنچه شده است تو را بس است.
1124.امام على عليه السلام: از آنچه نشده است مپرس كه در آنچه شده است دانشى بسنده است.
ر.ك:ص 387«پرسيدن براى دانستن»/ص 391«پرسيدن براى درمانده كردن».
1125.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند براى شما قيل و قال و بسيار پرسيدن و تباه كردن مال را بد مى دارد.
1126.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند رحمت كند مؤمنى را كه سخن گويد و غنيمت يابد يا خاموش باشد و سلامت ماند.من برايتان قيل و قال و تباه كردن مال و فراوانى سؤال را بد مى دارم.
1127.عبداللّه بن مسعود: مردى به خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت:مرا سفارش كن.حضرت فرمود:قيل و قال و فراوانى سؤال و تباه كردن مال را واگذار.
ص: 405
1128.الإمام عليّ عليه السلام: كَثرَةُ السُّؤالِ تورِثُ المَلالَ (1).
1129.الإمام الكاظم عليه السلام: إنَّ اللّهَ عز و جل يُبغِضُ القيلَ والقالَ،وإضاعَةَ المالِ،وكَثرَةَ السُّؤالِ (2).3.
ص: 406
1128.امام على عليه السلام: فراوانى پرسش ملال مى آورد.
1129.امام كاظم عليه السلام: خداوند عز و جل از قيل و قال و تباه كردن مال و فراوانى سؤال نفرت دارد.
ر.ك:ص 399 ح 1110/ص 625 ح 1827 و ح 1828.
توضيح:
اگر گفته شود در حديث شماره 1072،امام على عليه السلامتوصيه به كثرت سؤال كرد و فرمود:«دانش به دست نيايد جز با پنج چيز:نخستين آنها كثرت سؤال است...»و اين با احاديثى كه نسبت به كثرت سؤال مذمت دارد،چگونه جمع مى شود؟در پاسخ مى گوييم:نيكويى زياد پرسيدن مشروط است به اينكه زيان بخش و يا براى درمانده كردن نباشد،بلكه از آن فايده اى حاصل آيد.از اين رو در صورتى كه يكى از شرطها را نداشته باشد،پرسش،زشت و كثرت آن،زشت تر خواهد بود؛از اينجا مى توان نتيجه گرفت،احاديثى كه جوينده دانش را به پرسش ترغيب مى كند،ناظر به پرسشهايى است كه واجد شرايط سه گانه باشد و رواياتى كه از پرسش يا فراوانى سؤال باز مى دارد،ناظر به پرسشهايى است كه فاقد اين شرطها هستند و هيچ سودى در آنها نيست؛همچنان كه علامه مجلسى در مرآة العقول به آن اشاره كرده است.
ص: 407
الفصل الخامس:أحكامُ التَّعَلُّمِ:
أ:ما يَجِبُ تَعَلُّمُهُ:
1/5:مَعرِفَةُ اللّهِ
1130. رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أفضَلُ العِلمِ لا إلهَ إلاَّ اللّهُ (1).
1131.الإمام عليّ عليه السلام: العِلمُ بِاللّهِ أفضَلُ العِلمَينِ (2).
1132.الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ أفضَلَ الفَرائِضِ وأوجَبَها عَلَى الإِنسانِ مَعرِفَةُ الرَّبِّ والإِقِرارُ لَهُ بِالعُبودِيَّةِ (3).
2/5:دَعائِمُ الإِسلامِ
1133.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن ماتَ مِن امَّتي ولَيسَ لَهُ إمامٌ مِنهُم يَعرِفُهُ فَهِيَ ميتَةٌ جاهِلِيَّةٌ،م.
ص: 408
1130.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: برترين دانش لا اله إلاّ اللّه است.
1131.امام على عليه السلام: دانش به خداوند برترينِ دو دانش است.
1132.امام صادق عليه السلام: برترينِ فريضه ها و واجبترين آنها بر انسان،شناخت پروردگار و اقرار به بندگى اوست.
ر.ك:ص 337 ح 930/و ص 339 ح 931.
1133.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هركس از امّت من بميرد و امامى از ميان آنها براى خود نشناسد،به مرگ جاهلى مرده است و اگر او را نشناسد و دشمن شمارد،مشرك است و اگر نشناسد و دشمن نشمارد و دشمنِ او را دوست نگيرد،
ص: 409
فَإِن جَهِلَهُ وعاداهُ فَهُوَ مُشرِكٌ،وإن جَهِلَهُ ولَم يُعادِهِ ولَم يُوالِ لَهُ عَدُوًّا فَهُوَ جاهِلٌ ولَيسَ بِمُشرِكٍ (1).
1134.سليم بن قيس عن الإمام عليّ عليه السلام: أدنى ما يَكونُ بِهِ العَبدُ مُؤمِنًا أن يُعَرِّفَهُ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى نَفسَهُ فَيُقِرَّ لَهُ بِالطّاعَةِ،ويُعَرِّفَهُ نَبِيَّهُ صلى الله عليه و آله فَيُقِرَّ لَهُ بِالطّاعَةِ،ويُعَرِّفَهُ إمامَهُ وحُجَّتَهُ في أرضِهِ وشاهِدَهُ عَلى خَلقِهِ فَيُقِرَّ لَهُ بِالطّاعَةِ.قُلتُ لَهُ:يا أميرَالمُؤمِنينَ،وإن جَهِلَ جَميعَ الأَشياءِ إلاّ ما وَصَفتَ؟قالَ:نَعَم،إذا امِرَ أطاعَ وإذا نُهِيَ انتَهى (2).
1135.عنه عليه السلام: عَلَيكُم بِطاعَةِ مَن لا تُعذَرونَ بِجَهالَتِهِ (3).
1136.عنه عليه السلام -في كِتابِهِ إلى مُعاوِيَةَ-:اِتَّقِ اللّهَ فيما لَدَيكَ،وانظُر في حَقِّهِ عَلَيكَ،وارجِع إلى مَعرِفَةِ ما لا تُعذَرُ بِجَهالَتِهِ (4).
1137.عنه عليه السلام: كَفى مِن أمرِ الدّينِ أن تَعرِفَ ما لا يَسَعُ جَهلُهُ (5).
1138.عنه عليه السلام: يا أبَا الطُّفَيلِ،العِلمُ عِلمانِ:عِلمٌ لا يَسَعُ النّاسَ إلاَّ النَّظَرُ فيهِ وهُوَ صِبغَةُ الإِسلامِ،وعِلمٌ يَسَعُ النّاسَ تَركُ النَّظَرِ فيهِ وهُوَ قُدرَةُ اللّهِ عز و جل (6).
1139.عنه عليه السلام -فيما نُسِبَ إلَيهِ-:إن لَم تَعلَم مِن أينَ جِئتَ،لَم تَعلَم إلى أينَ تَذهَبُ. (7)
1140.عنه عليه السلام: رَحِمَ اللّهُ امرَأً عَلِمَ مِن أينَ وفي أينَ وإلى أينَ (8).
1141.عنه عليه السلام: ألزَمُ العِلمِ بِكَ ما دَلَّكَ عَلى صَلاحِ دينِكَ وأبانَ لَكَ عَن فَسادِهِ (9).
1142.عنه عليه السلام: أولَى العِلمِ بِكَ ما لا يُتَقَبَّلُ العَمَلُ إلاّ بِهِ (10).
1143.الإمام الصادق عليه السلام: لا يَسَعُ النّاسَ حَتّى يَسأَلوا ويَتَفَقَّهوا ويَعرِفوا إمامَهُم (11).2.
ص: 410
جاهل است ولى مشرك نيست.
1134.سليم بن قيس: امام على عليه السلام:كمترين چيزى كه بنده با آن مؤمن شمرده مى شود،اين است كه خداوند تبارك و تعالى خود را به او بشناساند تا به اطاعتش اقرار كند و پيامبرش را به او بشناساند تا به اطاعتش اقرار كند و امام و حجّت در زمينش و شاهد بر خلقش را به او بشناساند تا به اطاعتش اقرار كند.گفتم:اى اميرمؤمنان! اگر چه جز آنچه را وصف كردى،به همه چيز نادان بماند؟فرمود:آرى؛چون به او دستور داده شد،فرمان برد و چون باز داشته شد،باز ايستد.
1135.امام على عليه السلام: بر شما باد فرمان بردارى كسى كه عذرى در نشناختن وى نداريد.
1136.امام على عليه السلام -در نامه اش به معاويه-:در آنچه نزد توست تقوا داشته باش و در حقّش بر عهده ات بنگر وبه شناخت آنچه عذرى در ندانستنش ندارى بازگرد.
1137.امام على عليه السلام: در امر دين همين بس كه آنچه را كه ندانستنش پذيرفته نيست،بشناسى.
1138.امام على عليه السلام: اى ابوطفيل! دانش دو گونه است:دانشى كه مردم را جز نگريستن در آن اختيارى نيست و آن ظواهر اسلام است و دانشى كه مردم را اختيار ترك آن است و آن قدرت خداى عز و جل است.
1139.امام على عليه السلام -در حكمتهاى منسوب به ايشان-:اگر ندانى از كجا آمده اى،نمى دانى به كجا مى روى.
1140.امام على عليه السلام: خداوند بيامرزد مردى را كه دانست از كجا و در كجا و به سوى كجاست.
1141.امام على عليه السلام: لازمترين دانش بر تو آن است كه صلاح دينت را به تو نشان دهد و مايه تباهى اش را برايت روشن سازد.
1142.امام على عليه السلام: سزاوارترين دانش براى تو آن دانشى است كه عمل جز بدان پذيرفته نمى شود.
1143.امام صادق عليه السلام: مردم را نرسد جز آنكه بپرسند و تفقّه كنند و امامشان را بشناسند.
ص: 411
1144.الحارِثُ بنُ المُغيرَة: قُلتُ لِأَبي عَبدِاللّهِ:قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله:«مَن ماتَ لا يَعرِفُ إمامَهُ ماتَ ميتَةً جاهِلِيَّةً»؟قالَ:نَعَم،قُلتُ:جاهِلِيَّةً جَهلاءَ أو جاهِلِيَّةً لا يَعرِفُ إمامَهُ؟قالَ:جاهِلِيَّةَ كُفرٍ ونِفاقٍ وضَلالٍ (1).
1145.الإمام الصادق عليه السلام: خَرَجَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليهماالسلام عَلى أصحابِهِ،فَقالَ:أيُّهَا النّاسُ،إنَّ اللّهَ جَلَّ ذِكرُهُ ما خَلَقَ العِبادَ إلاّ لِيَعرِفوهُ،فَإِذا عَرَفوهُ عَبَدوهُ،فَإِذا عَبَدوهُ استَغنَوا بِعِبادَتِهِ عَن عِبادَةِ مَن سِواهُ،فَقالَ لَهُ رَجُلٌ:يَابنَ رَسولِ اللّهِ،بِأَبي أنتَ واُمّي،فَما مَعرِفَةُ اللّهِ؟قالَ:مَعرِفَةُ أهلِ كُلِّ زَمانٍ إمامَهُمُ الَّذي يَجِبُ عَلَيهِم طاعَتُهُ (2).
1146.عيسَى بنُ السَّرِيّ: قُلتُ لِجَعفَرٍ الصّادِقِ عليه السلام:حَدِّثني عَمّا ثَبَتَ عَلَيهِ دَعائِمُ الإِسلامِ إذا أخَذتُ بِها زَكا عَمَلي ولَم يَضُرَّني جَهلُ ما جَهِلتُ.
قالَ:شَهادَةُ أن لا إلهَ إلاَّ اللّهُ وأنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ،والإِقرارُ بِما جاءَ بِهِ مِن عِندِ اللّهِ،وحَقٌّ فِي الأَموالِ مِنَ الزَّكاةِ،والإِقرارُ بِالوَلايَةِ الَّتي أمَرَ اللّهُ بِها وَلايَةِ آلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله.قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله:مَن ماتَ لا يَعرِفُ إمامَهُ ماتَ ميتَةً جاهِلِيَّةً.قالَ اللّهُ عز و جل: «أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» النساء:59.فَكانَ عَلِيٌّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ ثُمَّ صارَ مِن بَعدِهِ حَسَنٌ ثُمَّ حُسَينٌ ثُمَّ مِن بَعدِهِ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ ثُمَّ مِن بَعدِهِ مُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍّ،وهكَذا يَكونُ الأَمرُ،إنَّ الأَرضَ لا تَصلُحُ إلاّ بِإِمامٍ،ومَن ماتَ لا يَعرِفُ إمامَهُ ماتَ ميتَةً جاهِلِيَّةً (3).
1147.أبُو اليَسَعِ عيسَى بنُ السَّرِيّ: قُلتُ لِأَبي عَبدِاللّهِ عليه السلام:حَدِّثني عَن دَعائِمِ الإِسلامِ الَّتي بُنِيَ عَلَيها،ولا يَسَعُ أحَدا مِنَ النّاسِ تَقصيرٌ عَن شَيءٍمِنهَا،ب.
ص: 412
1144.حارث بن مغيرة: به امام صادق عليه السلام عرض كردم:آيا پيامبر خدا صلى الله عليه و آلهفرمود:«هركس بميرد و امامش را نشناسد،به مرگ جاهلى مرده است»؟فرمود:آرى.عرض كردم:منظور،جاهليت اصيل و نخستين است يا جاهليت نشناختن امام خويش؟فرمود:جاهليت كفر و نفاق و گمراهى.
1145.امام صادق عليه السلام: حسين بن على عليه السلام در برابر يارانش قرار گرفت و فرمود:اى مردم! خداوند يادش بلند باد بندگان را نيافريده است جز براى آنكه او را بشناسند،پس چون او را بشناسند،عبادتش كنند و چون عبادتش كنند،با عبادت او از عبادتِ جز او،بى نياز شوند.مردى به ايشان گفت:اى فرزند پيامبر خدا صلى الله عليه و آله! پدرم و مادرم فدايت باد،شناخت خداوند يعنى چه؟حضرت فرمود:يعنى شناخت مردم هر زمان نسبت به امامى كه اطاعتش بر آنان واجب است.
1146.عيسى بن سرى: به امام جعفر صادق عليه السلام عرض كردم:برايم از آنچه پايه هاى اسلام بر آن استوار است سخن بگو،تا چون آنها را فرا گرفتم،عملم پاكيزه شود و نادانى به هر مجهول ديگر،زيانى به من نرساند.حضرت فرمود:گواهى به اينكه خدايى جز خداوند يگانه نيست و محمّد صلى الله عليه و آلهپيامبر خداست و اقرار به هر چه از نزد خدا آورده است و حقّى كه در اموال به نام زكات قرار داده شده و اقرار به ولايتى كه خداوند بدان فرمان داده است؛يعنى ولايت خاندان محمّد صلى الله عليه و آله.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود:هركس بميرد و امامش را نشناسد به مرگ جاهلى مرده است.خداوند عز و جل مى فرمايد:«از خداوند اطاعت كنيد و از پيامبر اطاعت كنيد و از اولياى امورتان اطاعت كنيد».پس على صلوات اللّه عليه (ولىّ امر) بود و پس از او حسن و سپس حسين و على بن حسين و محمّدبن على و كار اين گونه خواهد بود.زمين بى امام به صلاح نمى آيد و هركس بميرد و امامش را نشناسد،به مرگ جاهلى مرده است.
1147.ابواليسع عيسى بن سرى: به امام صادق عليه السلام عرض كردم:از پايه هايى كه اسلام بر آنها بنا شده و كوتاهى هيچ يك از مردم در آن پذيرفته نيست،برايم سخن بگو؛پايه هايى كه هركس از شناخت آنها كوتاهى ورزد،دينش
ص: 413
الَّذي مَن قَصَّرَ عَن مَعرِفَةِ شَيءٍ مِنها كُبِتَ (1)عَلَيهِ دينُهُ ولَم يُقبَل مِنهُ عَمَلُهُ،ومَن عَرَفَها وعَمِلَ بِها صَلُحَ دينُهُ وقُبِلَ مِنهُ عَمَلُهُ،ولَم يَضِق بِهِ ما فيهِ بِجَهلِ شَيءٍ مِنَ الاُمورِ جَهِلَهُ؟
قالَ:فَقالَ شَهادَةُ أن لا إلهَ إلاَّ اللّهُ،والإِيمانُ بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله،والإِقرارُ بِما جاءَ بِهِ مِن عِندِ اللّهِ،ثُمَّ قالَ:الزَّكاةُ والوَلايَةُ شَيءٌ دونَ شَيءٍ،فَضلٌ يُعرَفُ لِمَن أخَذَ بِهِ.قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله:مَن ماتَ لا يَعرِفُ إمامَهُ ماتَ ميتَةً جاهِلِيَّةً.وقالَ اللّهُ عز و جل: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» وكانَ عَلِيٌّ عليه السلام،وقالَ الآخَرونَ:لا،بَل مُعاوِيَةُ.وكانَ حَسَنٌ ثُمَّ كانَ حُسَينٌ،وقالَ الآخَرونَ:هُوَ يَزيدُ بنُ مُعاوِيَةَ لا سَواءٌ،ثُمَّ قالَ:أزيدُكَ؟قالَ بَعضُ القَومِ:زِدهُ جُعِلتُ فِداكَ.
قالَ:ثُمَّ كانَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ،ثُمَّ كانَ أبو جَعفَرٍ،وكانَتِ الشّيعَةُ قَبلَهُ لا يَعرِفونَ ما يَحتاجونَ إلَيهِ مِن حَلالٍ ولا حَرامٍ إلاّ ما تَعَلَّموا مِنَ النّاسِ،حَتّى كانَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام فَفَتَحَ لَهُم وبَيَّنَ لَهُم وعَلَّمَهُم،فَصاروا يُعَلِّمونَ النّاسَ بَعدَما كانوا يَتَعَلَّمونَ مِنهُم،والأَمرُ هكَذا يَكونُ،والأَرضُ لا تَصلُحُ إلاّ بِإِمامٍ.ومَن ماتَ لا يَعرِفُ إمامَهُ ماتَ ميتَةً جاهِلِيَّةً،وأحوَجُ ما تَكونُ إلى هذا إذا بَلَغَت نَفسُكَ هذَا المَكانَ وأشارَ بِيَدِهِ إلى حَلقِهِ وانقَطَعتَ مِنَ الدُّنيا تَقولُ:لَقَد كُنتُ عَلى رَأيٍ حَسَنٍ (2).
1148.الإمام عليّ عليه السلام: وأمّا ما فَرَضَهُ اللّهُ عز و جل مِنَ الفَرائِضِ في كِتابِهِ فَدَعائِمُ الإِسلامِ،وهِيَ خَمسُ دَعائِمَ،وعَلى هذِهِ الفَرائِضِ بُنِيَ الإِسلامُ،فَجَعَلَ سُبحانَهُ لِكُلِّ فَريضَةٍ مِن هذِهِ الفَرائِضِ أربَعَةَ حُدودٍ،لا يَسَعُ أحَدًا جَهلُها،أوَّلُهَا الصَّلاةُ،ثُمَّ الزَّكاةُ،ثُمَّ الصِّيامُ،ثُمَّ الحَجُّ،ثُمَّ الوَلايَةُ2.
ص: 414
وارونه گردد و عملش پذيرفته نشود و هركس آنها را بشناسد و به آنها عمل كند،دينش به صلاح آيد و عملش پذيرفته گردد و ندانستن امورى را كه برايش مجهول مانده،بر او سخت نگيرند.
حضرت فرمود:گواهى به اينكه خدايى جز خداوند يگانه نيست و ايمان به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و اقرار به هرچه از نزد خداوند آورده است و به ترتيب زكات و ولايت؛و فضيلتى است براى هر كس كه اينها را اخذ كند.پيامبر خدا صلى الله عليه و آلهفرمود:هركس بميرد و امامش را نشناسد،به مرگ جاهلى مرده است و خداوند عز و جل مى فرمايد:«اى كسانى كه ايمان آورديد! از خداوند اطاعت كنيد و از پيامبر اطاعت كنيد و نيز از اولياى امورتان»و على (ولىّ امر) بود و ديگران گفتند:نه،بلكه معاويه است و حسن و سپس حسين بود و ديگران گفتند:ولىّ امر يزيد بن معاويه است و نه ديگرى.سپس فرمود:آيا برايت بيفزايم؟كسى گفت:بيفزاى فدايت شوم.
حضرت فرمود:سپس على بن حسين بود و پس از او ابوجعفر و شيعه پيش از وى آنچه را از حلال و حرام كه بدان نياز داشتند،نمى شناختند؛جز آنچه كه از مردم فرا گرفته بودند،تا آنكه امام باقر عليه السلامولىّ امر شد و برايشان گشود و روشن كرد و يادشان داد تا آنجا كه پس از يادگرفتنشان از او،به مردم ياد مى دادند.و امر همين گونه است و زمين جز به امام سامان نمى پذيرد و هركس بميرد و امام خويش را نشناسد،به مرگ جاهلى مرده است و بيشترين نيازت به اين معنى،هنگامى است كه جانت به اينجا با دستش به گلويش اشاره كرد برسد و از دنيا بروى و بگويى:من بر عقيده اى نيكو بودم.
1148.امام على عليه السلام: و امّا آن فرايضى كه خداوند در كتابش واجب كرده است،پايه هاى اسلام هستند كه پنج عددند و اسلام بر اين فرايض بنا شده است.خداوند سبحان براى هريك از اين فريضه ها چهار حد معيّن كرده است كه كسى نمى تواند آنها را ناديده انگارد.نخستين آنها نماز،سپس زكات و پس از آن روزه و حجّ و در پايان ولايت است كه نگاهبان همه
ص: 415
وهِيَ خاتِمَتُها والحافِظَةُ لِجَميعِ الفَرائِضِ والسُّنَنِ (1).
1149.أبو بَصير: سَمِعتُهُ يَسأَلُ أبا عَبدِاللّهِ عليه السلام،فَقالَ لَهُ:جُعِلتُ فِداكَ،أخبِرني عَنِ الدّينِ الَّذِي افتَرَضَ اللّهُ عز و جل عَلَى العِبادِ ما لا يَسَعُهُم جَهلُهُ ولا يُقبَلُ مِنهُم غَيرُهُ،ما هُوَ؟...
فَقالَ:شَهادَةُ أن لا إلهَ إلاَّ اللّهُ،وأنَّ مُحَمَّدًا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله،وإقامُ الصَّلاةِ،وإيتاءُ الزَّكاةِ،وحِجُّ البَيتِ مَنِ استَطاعَ إلَيهِ سَبيلاً،وصَومُ شَهرِ رَمَضانَ،ثُمَّ سَكَتَ قَليلاً،ثُمَّ قالَ:والوَلايَةُ مَرَّتَينِ (2).
1150.الإمام الصادق عليه السلام: أحسِنُوا النَّظَرَ فيما لا يَسَعُكُم جَهلُهُ،وانصَحوا لِأَنفُسِكُم،وجاهِدوا في طَلَبِ ما لا عُذرَ لَكُم في جَهلِهِ،فَإِنَّ لِدينِ اللّهِ أركانًا لا يَنفَعُ مَن جَهِلَها شِدَّةُ اجتِهادِهِ في طَلَبِ ظاهِرِ عِبادَتِهِ،ولا يَضُرُّ مَن عَرَفَها فَدانَ بِها حُسنُ اقتِصارٍ،ولاسَبيلَ لِأَحَدٍ إلى ذلِكَ إلاّ بِعَونٍ مِنَ اللّهِ عز و جل (3).
3/5:مَعالِمُ الدّينِ
1151.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: عَلَيكُم بِمُذاكَرَةِ العِلمِ،فَإِنَّ بِالعِلمِ تَعرِفونَ الحَلالَ مِنَ الحَرام (4).
1152.عنه صلى الله عليه و آله: رَحِمَ اللّهُ مَن تَعَلَّمَ فَريضَةً أو فَريضَتَينِ فَعَمِلَ بِهِما أو عَلَّمَهُما مَن يَعمَلُ بِهِما (5).
1153.عنه صلى الله عليه و آله: تَعَلَّمُوا الفَرائِضَ وعَلِّموها،فَإِنَّهُ نِصفُ العِلمِ،وهُوَ يُنسى،وهُوَ أوَّلُ شَيءٍ يُنزَعُ مِن امَّتي (6).3.
ص: 416
فرايض و سنّتهاست.
1149.ابوبصير: شنيدم كه كسى از امام صادق عليه السلام مى پرسد و مى گويد:فدايت گردم،مرا از دينى كه خداوند عز و جل بر بندگانش واجب كرده است و اختيار نشناختن آن را ندارند و جز آن از ايشان پذيرفته نمى شود آگاه كن كه چيست؟...
حضرت فرمود:گواهى به اينكه خدايى جز خداوند يگانه نيست و اينكه محمّد صلى الله عليه و آله پيامبر خداست و برپا داشتن نماز و دادن زكات و حج خانه خدا براى كسى كه بدان راهى دارد و روزه ماه رمضان،سپس اندكى خاموش ماند و دو بار فرمود:و ولايت.
1150.امام صادق عليه السلام: در آنچه امكان ناديده گرفتنش را نداريد نيك بنگريد و خيرخواه خود باشيد و در پى چيزى كه در نشناختنش عذرى نداريد،كوشش كنيد كه براى دين خدا پايه هايى است كه اگر كسى آنها را نشناسد،سخت كوشى اش در به دست آوردن عبادتهاى ظاهرى،سودى نمى دهد و آنكه آنها را مى شناسد و به آنها ايمان دارد،اختصار در عملش به وى زيانى نرساند و كسى را به اين شناخت راه نيست،جز با يارى خداى عز و جل.
1151.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: همواره در گفتگوى علمى باشيد كه با علم،حلال را از حرام باز مى شناسيد.
1152.پيامبرخدا صلى الله عليه و آله: خداوند بيامرزد كسى را كه يك يا دو فريضه را فرا گرفت،پس به آنها عمل كرد و يا به كسى آموخت كه به آنها عمل كند.
1153.پيامبرخدا صلى الله عليه و آله: فريضه ها را ياد بگيريد و ياد بدهيد كه آن نيمى از دانش است و آن فراموش مى شود و نخستين چيزى است كه از امّتم رخت بر مى بندد.
ص: 417
1154.عنه صلى الله عليه و آله: تَعَلَّمُوا العِلمَ وعَلِّموهُ النّاسَ،تَعَلَّمُوا الفَرائِضَ وعَلِّموهُ النّاسَ،تَعَلَّمُوا القُرآنَ وعَلِّموهُ النّاسَ فَإِنِّي امرُؤٌ مَقبوضٌ،والعِلمُ سَيُقبَضُ وتَظهَرُ الفِتَنُ حَتّى يَختَلِفَ اثنانِ في فَريضَةٍ لا يَجِدانِ أحَدًا يَفصِلُ بَينَهُما (1).
1155.الإمام عليّ عليه السلام: أوجَبُ العِلمِ عَلَيكَ ما أنتَ مَسؤولٌ عَنِ العَمَلِ بِهِ (2).
1156.عيسى عليه السلام: كَيفَ يَصيرُ إلَى الجَنَّةِ مَن لا يُبصِرُ مَعالِمَ الدّينِ؟! (3)
1157.أبو ذَ رٍّ: أمَرَنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن لا يَغلِبونا عَلى ثَلاثٍ:أن نَأمُرَ بِالمَعروفِ،ونَنهى عَنِ المُنكَرِ،ونُعَلِّمَ النّاسَ السُّنَنَ (4).
1158.الإمام الباقر عليه السلام: تَفَقَّهوا فِي الحَلالِ والحَرامِ وإلاّ فَأَنتُم أعرابٌ (5)(6).
1159.عنه عليه السلام: سارِعوا في طَلَبِ العِلمِ،فَوَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ لَحَديثٌ واحِدٌ في حَلالٍ وحَرامٍ تَأخُذُهُ عَن صادِقٍ،خَيرٌ مِنَ الدُّنيا وما حَمَلَت مِن ذَهَبٍ وفِضَّةٍ (7).
1160.الإمام الصادق عليه السلام: لَيتَ السِّياطَ عَلى رُؤوسِ أصحابي حَتّى يَتَفَقَّهوا فِي الحَلالِ والحَرام (8).
1161.زُرارَةُ ومُحَمَّدُ بنُ مُسلِمٍ وبَريدٌ العِجلِيّ: قالَ رَجُلٌ لِأَبي عَبدِاللّهِ عليه السلام:إنَّ لِيَ ابنًا قَد أحَبَّ أن يَسأَلَكَ عَن حَلالٍ وحَرامٍ لا يَسأَلُكَ عَمّا لا يَعنيهِ؟فَقالَ:وهَل يَسأَلُ النّاسُ عَن شَيءٍ أفضَلَ مِنَ الحَلالِ والحَرامِ؟! (9)
ب:ما يَنبَغي تَعَلُّمُهُ: 4/5:مَعرِفَةُ النَّفسِ
1162.الإمام عليّ عليه السلام: المَعرِفَةُ بِالنَّفسِ أنفَعُ المَعرِفَتَينِ (10).75
ص: 418
1154.پيامبرخدا صلى الله عليه و آله: دانش را فراگيريد و به مردم بياموزيد.واجبات دين را ياد بگيريد و به مردم ياد دهيد.قرآن را فرا گيريد و به مردم بياموزيد كه من انسانى رفتنى ام و دانش بزودى جمع گردد و فتنه ها آشكار مى شود،تا آنجا كه دو تن در فريضه اى اختلاف مى كنند و كسى را نمى يابند تا ميان آن دو داورى كند.
1155.امام على عليه السلام: لازمترين دانش بر تو آن است كه از عمل بدان پرسيده مى شوى.
1156.عيسى عليه السلام: چگونه كسى كه نشانه هاى دين را نمى شناسد به بهشت برود؟
1157.ابوذر: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به ما فرمان داد كه در سه چيز بر ما چيره نگردند:به معروف فرمان دهيم و از منكر باز داريم و سنّتها را به مردم بياموزيم.
1158.امام باقر عليه السلام: در حلال و حرام تفقّه كنيد و گرنه شما نيز چون اعراب باديه نشين خواهيد بود.
1159.امام باقر عليه السلام: در طلب دانش شتاب ورزيد كه سوگند به آنكه جانم در دست اوست،يك حديث در حلال و حرام كه از مخبرى راستگو مى گيرى،بهتر از دنيا و همه زر و سيم آن است.
1160.امام صادق عليه السلام: كاش تازيانه هايى بر سر يارانم بود تا در حلال و حرام تفقّه مى كردند.
1161.زراره و محمّدبن مسلم و بريد عجلى: مردى به امام صادق عليه السلامعرض كرد:پسرى دارم كه دوست دارد از حلال و حرام از شما بپرسد،[آيا اينچنين نيست كه ]از چيزهايى كه به كارش نمى آيد مى پرسد؟حضرت فرمود:آيا مردم از چيزى برتر از حلال و حرام مى پرسند؟
1162.امام على عليه السلام: شناختن خود،سودمندترينِ دو شناخت است.
ص: 419
1163.عنه عليه السلام: أفضَلُ المَعرِفَةِ مَعرِفَةُ الإِنسانِ نَفسَهُ (1).
1164.عنه عليه السلام: أفضَلُ الحِكمَةِ مَعرِفَةُ الإِنسانِ نَفسَهُ ووُقوفُهُ عِندَ قَدرِهِ (2).
1165.عنه عليه السلام: غايَةُ المَعرِفَةِ أن يَعرِفَ المَرءُ نَفسَهُ (3).
1166.عنه عليه السلام: مَعرِفَةُ النَّفسِ أنفَعُ المَعارِفِ (4).
1167.عنه عليه السلام: أفضَلُ العَقلِ مَعرِفَةُ الإِنسانِ نَفسَهُ،فَمَن عَرَفَ نَفسَهُ عَقَلَ،ومَن جَهِلَها ضَلَّ (5).
1168.عنه عليه السلام: كَفى بِالمَرءِ مَعرِفَةً أن يَعرِفَ نَفسَهُ (6).
1169.عنه عليه السلام: مَن جَهِلَ نَفسَهُ كانَ بِغَيرِ نَفسِهِ أجهَلَ (7).
1170.عنه عليه السلام: كَيفَ يَعرِفُ غَيرَهُ مَن يَجهَلُ نَفسَهُ؟! (8)
1171.عنه عليه السلام: لا تَجهَل نَفسَكَ؛فَإِنَّ الجاهِلَ مَعرِفَةَ نَفسِهِ جاهِلٌ بِكُلِّ شَيءٍ (9).
1172.عنه عليه السلام: عَجِبتُ لِمَن يُنشِدُ ضالَّتَهُ وقَد أضَلَّ نَفسَهُ فَلا يَطلُبُها ! (10).
1173.عنه عليه السلام: كَفى بِالمَرءِ جَهلاً أن يَجهَلَ نَفسَهُ (11).
1174.عنه عليه السلام: مَن لَم يَعرِف نَفسَهُ بَعُدَ عَن سَبيلِ النَّجاةِ،وخَبَطَ فِي الضَّلالِ والجَهالاتِ (12).
1175.عنه عليه السلام: أعظَمُ الجَهلِ جَهلُ الإِنسانِ أمرَ نَفسِهِ (13).
1176.عنه عليه السلام: مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَهُوَ لِغَيرِهِ أعرَفُ (14).
1177.عنه عليه السلام: مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَدِ انتَهى إلى غايَةِ كُلِّ مَعرِفَةٍ وعِلم (15).
1178.عنه عليه السلام: أكثَرُ النّاسِ مَعرِفَةً لِنَفسِهِ أخوَفُهُم لِرَبِّهِ (16).26
ص: 420
1163.امام على عليه السلام: برترين شناخت،شناخت انسان به خويشتن است.
1164.امام على عليه السلام: برترين حكمت،شناخت انسان به خويشتن و اندازه خود را نگاه داشتن است.
1165.امام على عليه السلام: غايت معرفت،اين است كه آدمى خود را بشناسد.
1166.امام على عليه السلام: شناخت خود،سودمندترين شناخت است.
1167.امام على عليه السلام: برترين خرد،شناخت آدمى به خويش است.هركه خود را شناخت،خرد ورزيد و هركه نشناخت گمراه شد.
1168.امام على عليه السلام: در شناخت انسان همين بس كه خود را بشناسد.
1169.امام على عليه السلام: هركس خود را نشناسد،به غير خود نادانتر باشد.
1170.امام على عليه السلام: چگونه كسى كه خود را نمى شناسد،غير خود را بشناسد؟
1171.امام على عليه السلام: از شناخت خود غافل مباش كه نادان به خويش،به هر چيزى نادان است.
1172.امام على عليه السلام: در شگفتم از كسى كه در پى گمشده اش مى گردد،ولى خود را گم كرده و آن را نمى جويد
1173.امام على عليه السلام: در نادانى آدمى همين بس كه خود را نشناسد.
1174.امام على عليه السلام: كسى كه خويشتن را نشناسد،از راه نجات دور افتد و در گمراهى و نادانيها درافتد.
1175.امام على عليه السلام: بزرگترين نادانى،نادانى انسان به امر خويشتن است.
1176.امام على عليه السلام: آنكه خود را بشناسد به غير خود آگاهتر است.
1177.امام على عليه السلام: آنكه خود را بشناسد،به غايت هر شناخت و دانشى رسيده است.
1178.امام على عليه السلام: آگاهترين مردم به خود،بيمناكترين آنها از پروردگارش است.
ص: 421
1179.عنه عليه السلام: عَجِبتُ لِمَن يَجهَلُ نَفسَهُ كَيفَ يَعرِفُ رَبَّهُ ! (1)
1180.في صُحُفِ إدريسَ: مَن عَرَفَ الخَلقَ عَرَفَ الخالِقَ،ومَن عَرَفَ الرِّزقَ عَرَفَ الرّازِقَ،ومَن عَرَفَ نَفسَهُ عَرَفَ رَبَّهُ (2).
1181.الإمام الرضا عليه السلام: أفضَلُ العَقلِ مَعرِفَةُ الإِنسانِ نَفسَهُ (3).
5/5:عُلومُ أهلِ البَيتِ
1182.عَبدُ السَّلامِ بنُ صالِحٍ الهَرَوِيّ: سَمِعتُ أبَا الحَسَنِ الرِّضا عليه السلاميَقولُ:رَحِمَ اللّهُ عَبدًا أحيا أمرَنا.فَقُلتُ لَهُ:فَكَيفَ يُحيي أمرَكُم؟قالَ:يَتَعَلَّمُ عُلومَنا ويُعَلِّمُهَا النّاسَ،فَإِنَّ النّاسَ لَو عَلِموا مَحاسِنَ كَلامِنا لاَتَّبَعونا (4).
6/5:ما يَزيدُ فِي العَمَلِ والصَّلاحِ
1183.الإمام عليّ عليه السلام: أحمَدُ العِلمِ عاقِبَةً ما زادَ في عَمَلِكَ فِيالعاجِلِ وأزلَفَكَ فِي الآجِلِ (5).
1184.عنه عليه السلام: أشرَفُ العِلمِ ما ظَهَرَ فِي الجَوارِحِ والأَركانِ (6).
1185.عنه عليه السلام: أوضَعُ العِلمِ ما وَقَفَ عَلَى اللِّسانِ،وأرفَعُهُ ما ظَهَرَ فِي الجَوارِحِ والأَركانِ (7).
1186.عنه عليه السلام: خَيرُ العُلومِ ما أصلَحَكَ (8).
1187.عنه عليه السلام: خَيرُ العِلمِ ما أصلَحتَ بِهِ رَشادَكَ،وشَرُّهُ ما أفسَدتَ بِهِ مَعادَكَ (9).3.
ص: 422
1179.امام على عليه السلام: در شگفتم از كسى كه خود را نمى شناسد،چگونه پروردگارش را مى شناسد؟
1180.در صحيفه هاى ادريس است: هركس آفريده را شناخت،آفريدگار را شناخت و هركس روزى را شناخت،روزى رسان را شناخت و هركس خويشتن را شناخت،پروردگارش را شناخت.
1181.امام رضا عليه السلام: برترين خرد،شناخت آدمى از خويش است.
1182.عبدالسلام بن صالح هروى: شنيدم امام رضا عليه السلام مى گويد:خدا بيامرزد بنده اى را كه امر ما را زنده كند.گفتم:چگونه امر شما را زنده كند؟فرمود:دانشهاى ما را فراگيرد و به مردم بياموزد.اگر مردم زيباييهاى سخنان ما را مى دانستند،از ما پيروى مى كردند.
1183.امام على عليه السلام: نيك فرجامترين دانش،آن است كه در دنياى زودگذر عملت را و در آخرت نزديكى ات (به خدا) را بيفزايد.
1184.امام على عليه السلام: شريفترين دانش،آن است كه در اعضا و جوارح تو پديدار شود.
1185.امام على عليه السلام: پست ترين دانش،آن است كه از زبانت در نگذرد و والاترين دانش،آن است كه در اعضا و جوارح پديدار گردد.
1186.امام على عليه السلام: بهترين دانش آن است كه تو را به صلاح آورد.
1187.امام على عليه السلام: بهترين دانش آن است كه هدايتت را سامان دهد و بدترين دانش،آن است كه معادت را تباه كند.
ص: 423
1188.الإمام زين العابدين عليه السلام -وقَد دَعا لِنَفسِهِ بِخِصالٍ-:اللّهُمَّ واعمُم بِذلِكَ مَن شَهِدَ لَكَ بِالرُّبوبِيَّةِ،وأخلَصَ لَكَ بِالوَحدانِيَّةِ،وعاداهُ لَكَ بِحَقيقَةِ العُبودِيَّةِ،واستَظهَرَ بِكَ عَلَيهِ في مَعرِفَةِ العُلومِ الرَّبّانِيَّةِ (1).
1189.الإمام الباقر عليه السلام: اعلَم أنَّهُ لا عِلمَ كَطَلَبِ السَّلامَةِ،ولا سَلامَةَ كَسَلامَةِ القَلبِ (2).
1190.رُوِيَ عَنِ الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام أنَّهُ قالَ لِبَعضِ تَلامِذَتِهِ:أيَّ شَيءٍ تَعَلَّمتَ مِنّي؟قالَ لَهُ:يا مَولايَ،ثَمانِ مَسائِلَ،قالَ لَهُ عليه السلام:قُصَّها عَلَيَّ لِأَعرِفَها،قالَ:
الاُولى:رَأَيتُ كُلَّ مَحبوبٍ يُفارِقُ عِندَ المَوتِ حَبيبَهُ فَصَرَفتُ هِمَّتي إلى ما لا يُفارِقُني بَل يُؤنِسُني في وَحدَتي،وهُوَ فِعلُ الخَيرِ.فَقالَ:أحسَنتَ واللّهِ.
الثّانِيَةُ:رَأَيتُ قَومًا يَفخَرونَ بِالحَسَبِ وآخَرينَ بِالمالِ والوَلَدِ وإذا ذلِكَ لا فَخرَ،ورَأَيتُ الفَخرَ العَظيمَ،في قَولِهِ تَعالى: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاكُمْ (3)» فَاجتَهَدتُ أن أكونَ عِندَهُ كَريمًا.
قالَ:أحسَنتَ واللّهِ.
الثّالِثَةُ:رَأَيتُ لَهوَ النّاسِ وطَرَبَهُم،وسَمِعتُ قَولَهُ تَعالى: «وَ أَمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى (4)» .
فَاجتَهَدتُ فيصَرفِ الهَوى عَن نَفسي حَتَّى استَقَرَّت عَلى طاعَهِ اللّهِ تَعالى.
قالَ:أحسَنتَ واللّهِ.
ص: 424
1188.امام سجّاد عليه السلام -بعد از آنكه براى خود چيزهايى را درخواست كرده بود-:خدايا! و اين (دعا) را شامل هر كسى كه به پروردگارى تو گواهى مى دهد و به يگانگى تو خلوص مى ورزد و با حقيقت بندگى تو او را [ شيطان ]دشمنى مى ورزد و براى دريافت علوم ربّانى از تو بر عليه او يارى جسته است،بفرماى.
1189.امام باقر عليه السلام: بدان كه دانشى چون جستجوى سلامت نباشد و سلامتى مانند سلامت دل نباشد.
1190.از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه به يكى از شاگردانش فرمود:چه چيز از من فرا گرفتى؟گفت:اى مولاى من! هشت مسأله ياد گرفتم.فرمود:باز گو تا بدانم.گفت:نخست:ديدم هر دوستى از دوستدارش هنگام مرگ جدا مى شود،پس همّتم را مصروف چيزى كردم كه از من جدا نمى گردد،بلكه در تنهايى ام با من انس مى گيرد كه همان كار نيك است.حضرت فرمود:به خدا سوگند نيكو گفتى.
دوم:ديدم گروهى به حسب و نسب و گروهى به مال و فرزند مى نازند و حال آنكه در اينها فخر و بزرگى نيست؛بلكه افتخار بزرگ را در گفته خداى متعال ديدم:«كريمترين شما باتقواترين شماست»،پس كوشيدم كه نزد او كريم باشم.فرمود:به خدا سوگند نيكو گفتى.
سوم:به بازى و شادى مردم نگريستم و گفته خداى متعال را شنيدم:«و اما آن كس كه از ايستادن در پيشگاه پروردگارش بهراسد و نفس خود را از هوا باز دارد،بى گمان جايگاهش بهشت است»،پس در دور كردن هواى نفسم كوشيدم،تا آنكه بر اطاعت خداوند قرار يافت.فرمود:به خدا سوگند نيكو گفتى.
ص: 425
الرّابِعَةُ:رَأَيتُ كُلَّ مَن وَجَدَ شَيئًا يَكرُمُ عِندَهُ اجتَهَدَ في حِفظِهِ،وسَمِعتُ قَولَهُ سُبحانَهُ يَقولُ: «مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ (1)» فَأَحبَبتُ المُضاعَفَةَ ولَم أرَ أحفَظَ مِمّا يَكونُ عِندَهُ،فَكُلَّما وَجَدتُ شَيئًا يَكرُمُ عِندي وَجَّهتُ بِهِ إلَيهِ لِيَكونَ لي ذُخرًا إلى وَقتِ حاجَتي إلَيهِ.
قالَ:أحسَنتَ واللّهِ.
الخامِسَةُ:رَأَيتُ حَسَدَ النّاسِ بَعضِهِم لِلبَعضِ فِي الرِّزقِ،وسَمِعتُ قَولَهُ تَعالى: «نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمّا يَجْمَعُونَ (2)» ،فَما حَسَدتُ أحَدًا ولا أسِفتُ عَلى ما فاتَني.
قالَ:أحسَنتَ واللّهِ.
السّادِسَةُ:رَأَيتُ عَداوَةَ بَعضِهِم لِبَعضٍ في دارِ الدُّنيا والحَزازاتِ الَّتي في صُدورِهِم،وسَمِعتُ قَولَ اللّهِ تَعالى: «إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا (3)» فَاشتَغَلتُ بِعَداوَةِ الشَّيطانِ عَن عَداوَةِ غَيرِهِ.
قالَ:أحسَنتَ واللّهِ.
السّابِعَةُ:رَأَيتُ كَدحَ النّاسِ واجتِهادَهُم في طَلَبِ الرِّزقِ،وسَمِعتُ قَولَهُ تَعالى: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِيَعْبُدُونِ * ما أُرِيدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِيدُ أَنْ يُطْعِمُونِ * إِنَّ اللّهَ هُوَ الرَّزّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ (4)» فَعَلِمتُ أنَّ وَعدَهُ وقَولَهُ صِدقٌ فَسَكَنتُ إلى وَعدِهِ ورَضيتُ بِقَولِهِ،واشتَغَلتُ بِما لَهُ عَلَيَّ عَمّا لي عِندَهُ.
ص: 426
چهارم:ديدم هركس چيزى را بيابد كه نزدش عزيز باشد،در نگهداريش مى كوشد و سخن خداى سبحان را شنيدم كه مى فرمايد «كيست كه به خدا وام نيكو دهد تا وى آن را دو چندان كند و برايش پاداشى ارجمند باشد».پس دوستدار اين دو چندان گشتن شدم و از او نگهدارنده تر بر چيزهاى نزد او نيافتم،پس هرچه مى يافتم كه نزدم عزيز مى نمود،به سوى وى فرستادم،تا ذخيره اى در روز نيازم بدان باشد.حضرت فرمود:به خدا سوگند نيكو گفتى.
پنجم:ديدم مردم در رزق و روزى به يكديگر حسد مى ورزند و گفته خداى متعال را شنيدم كه مى فرمايد:«ما معشيت دنيايشان را ميان آنان تقسيم كرديم و برخى را بر برخى ديگر به مرتبه هايى برتر داشتيم،تا بعضى از آنان بعضى ديگر را به خدمت گيرند.و رحمت پروردگارت از آنچه آنان گرد مى آورند،بهتر است»،پس به كسى حسادت نكردم و بر آنچه از دستم رفت،غصّه نخوردم.فرمود:به خدا سوگند نيكو گفتى.
ششم:ديدم برخى به برخى ديگر در سراى دنيا دشمنى مى ورزند و كينه هايى در سينه نهان دارند و گفته خداى متعال را شنيدم كه مى فرمايد:«شيطان دشمن شماست،پس او را دشمن بداريد»،پس به دشمنى با شيطان از دشمنى غير او سرگرم شدم.حضرت فرمود:به خدا سوگند نيكو گفتى.هفتم:ديدم مردم در پى روزى در تلاش و زحمت اند و گفته خداى متعال را شنيدم كه مى فرمايد:«و جنّ و انس را نيافريدم جز براى اينكه مرا عبادت كنند.از آنها روزى نمى خواهم و نمى خواهم كه به من غذا دهند.بى گمان خداوند روزى دهنده اى نيرومند و استوار است»،پس دانستم كه وعده و گفته اش راست است،پس به وعده اش آرامش يافتم و به گفته اش خشنود گشتم و به جاى آنكه به آنچه براى من نزد اوست بپردازم،به آنچه براى او بر من است،مشغول شدم.فرمود:به خدا
ص: 427
قالَ:أحسَنتَ واللّهِ.
الثّامِنَةُ قالَ:رَأيتُ قَومًا يَتَّكِلونَ عَلى صِحَّةِ أبدانِهِم وقَومًا عَلى كَثرَةِ أموالِهِم،وقَومًا عَلى خَلقٍ مِثلِهِم،وسَمِعتُ قَولَهُ تَعالى: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً * وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ (1)» فَاتَّكَلتُ عَلَى اللّهِ وزالَ اتِّكالي عَلى غَيرِهِ.
فَقالَ لَهُ:واللّهِ إنَّ التَّوراةَ والإِنجيلَ والزَّبورَ والفُرقانَ وسائِرَ الكُتُبِ تَرجِعُ إلى هذِهِ الثَّمانِ المَسائِلِ (2).
1191.الإمام الكاظم عليه السلام: أولَى العِلمِ بِكَ ما لا يَصلُحُ لَكَ العَمَلُ إلاّ بِهِ،وأوجَبُ العِلمِ عَلَيكَ ما أنتَ مَسؤولٌ عَنِ العَمَلِ بِهِ،وألزَمُ العِلمِ لَكَ ما دَلَّكَ عَلى صَلاحِ قَلبِكَ،وأظهَرَ لَكَ فَسادَهُ،وأحمَدُ العِلمِ عاقِبَةً ما زادَكَ في عَمَلِكَ العاجِلِ،فَلا تَشغَلَنَّ بِعِلمِ ما لا يَضُرُّكَ جَهلُهُ،ولا تَغفُلَنَّ عَن عِلمِ ما يَزيدُ في جَهلِكَ تَركُهُ (3).
7/5:ما يَنفَعُ
1192. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: خَيرُ العِلمِ ما نَفَعَ (4).
1193.الإمام عليّ عليه السلام -لَمّا سَأَلَهُ هَمّامٌ عَن صِفَةِ المُتَّقينَ-:غَضّوا أبصارَهُم عَمّا حَرَّمَ اللّهُ عَلَيهِم،ووَقَفوا أسماعَهُم عَلَى العِلمِ النّافِعِ لَهُم (5).
1194.الإمام الصادق عليه السلام: ...كَذلِكَ السِّكّينُ والسَّيفُ والرُّمحُ والقَوسُ وغَيرُ ذلِكَ مِن وُجوهِ الآلَةِ الَّتي قَد تُصرَفُ إلى جِهاتِ الصَّلاحِ وجِهاتِ الفَسادِ وتَكونُ آلَةً0.
ص: 428
سوگند نيكو گفتى.
هشتم:گفت:ديدم گروهى بر تندرستى پيكرهايشان و گروهى بر فراوانى اموالشان و گروهى بر آفريدگانى همچون خود تكيه مى كنند و سخن خداى متعال را شنيدم كه مى فرمايد:«هركس تقوا بورزد،[خدا ]برايش راه برون رفتنى قرار مى دهد و وى را از جايى كه گمان نمى برد،روزى مى دهد و هركس بر خداوند توكّل كند،همو وى را بس باشد،پس بر خدا تكيه كردم و تكيه ام بر غير او از ميان رفت.حضرت فرمود:به خدا سوگند كه [تعليمات ]تورات و انجيل و زبور و قرآن و ديگر كتابها به همين هشت مسأله باز مى گردند.
1191.امام كاظم عليه السلام: شايسته ترين دانش براى تو آن است كه عملت جز بدان سامان نپذيرد و واجبترين دانش براى تو آن است كه از عمل به آن پرسيده مى شوى و لازمترين دانش براى تو آن است كه به صلاح قلبت ره بنمايد و تباهى اش را برايت روشن سازد و نيك فرجامترين دانش آن است كه در عمل زودگذر تو بيفزايد پس به دانشى كه ندانستنش زيانى به تو نمى رساند سرگرم مشو و از دانشى كه رها كردنش بر نادانى تو مى افزايد،غافل مشو.
1192.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بهترين دانش آن است كه سود بخشد.
1193.امام على عليه السلام: -هنگامى كه همام از وى درباره صفت پرهيزگاران پرسيد-:ديدگان خويش از آنچه خدا برايشان حرام كرده بود فرو انداختند و به دانشى كه براى آنها سودمند بود گوش سپردند.
1194.امام صادق عليه السلام: ...همين گونه است كارد و شمشير و نيزه و كمان و ابزار و آلات ديگر كه استفاده در صلاح و فساد را دارند.اشكالى در ياد دادن و
ص: 429
ومَعونَةً عَلَيهِما،فَلا بَأسَ بِتَعليمِهِ وتَعَلُّمِهِ وأخذِ الأَجرِ عَلَيهِ وفيهِ والعَمَلِ بِهِ وفيهِ لِمَن كانَ لَهُ فيهِ جِهاتُ الصَّلاحِ مِن جَميعِ الخَلائِقِ ومُحَرَّمٌ عَلَيهِم فيهِ تَصريفُهُ إلى جِهاتِ الفَسادِ والمَضارِّ،فَلَيسَ عَلَى العالِمِ والمُتَعَلِّمِ إثمٌ ولا وِزرٌ؛لِما فيهِ مِنَ الرُّجحانِ في مَنافِعِ جِهاتِ صَلاحِهِم وقِوامِهِم بِهِ وبَقائِهِم،وإنَّمَا الإِثمُ والوِزرُ عَلَى المُتَصَرِّفِ بِها في وُجوهِ الفَسادِ والحَرامِ. (1)
8/5:مِن كُلِّ عِلمٍ أحسَنُهُ
1195.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: العِلمُ أكثَرُ مِن أن يُحصى،فَخُذ مِن كُلِّ شَيءٍ أحسَنَهُ (2).
1196.الإمام عليّ عليه السلام: العِلمُ أكثَرُ مِن أن يُحاطَ بِهِ،فَخُذوا مِن كُلِّ عِلمٍ أحسَنَهُ (3).
1197.عنه عليه السلام: خُذوا مِن كُلِّ عِلمٍ أحسَنَهُ،فَإِنَّ النَحلَ يَأكُلُ مِن كُلِّ زَهرٍ أزيَنَهُ،فَيَتَوَلَّدُ مِنهُ جَوهَرانِ نَفيسانِ:أحَدُهُما فيهِ شِفاءٌ لِلنّاسِ،والآخَرُ يُستَضاءُ بِهِ (4).
9/5:الأَلسِنَةُ المُختَلِفَةُ
1198.زَيدُ بنُ ثابِت: أمَرَني رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آلهأن أتَعَلَّمَ السُّريانِيَّةَ (5).5.
ص: 430
ياد گرفتن و مزد گرفتن بر آن و در آن نيست و كاربرد آنها در جهت صلاح براى همه مردم مباح است و كاربرد آن در جهت فساد و زيان بر آنان حرام است،پس بر آموزنده و فراگيرنده،گناه و وبالى نيست؛چون كاربرد آنها در جهات صلاح بر كاربردهاى ديگرشان غلبه دارد و در جهت استفاده مردم و استوارى و بقاى آنان است و گناه و وبال (فقط) گردن گير كسى است كه آنها را در جهت فساد و حرام به كار مى گيرد.
ر.ك:ص 97 ح 269.
1195.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانش بيش از آن است كه به شمار در آيد،پس از هر چيز نيكوترينش را برگير.
1196.امام على عليه السلام: دانش فراوانتر از آن است كه بدان احاطه شود،پس از هر دانشى نيكوترينش را برگيريد.
1197.امام على عليه السلام: از هر دانشى نيكوترينش را برگيريد كه زنبور عسل از هر شكوفه اى زيباترينش را مى خورد.از اين رو دو جوهر گران بها از آن زاده مى شود:يكى براى مردم شفاست و از ديگرى روشنايى مى گيرند.[عسل و موم].
ر.ك:ص 337«رعايت اولويت ها».
1198.زيدبن ثابت: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من فرمان داد تا زبان سريانى را ياد بگيرم.
ص: 431
1199.عَنهُ: قالَ لي رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله:إنَّها تَأتيني كُتُبٌ لا احِبُّ أن يَقرَأَها كُلُّ أحَدٍ،فَهَل تَستَطيعُ أن تَتَعَلَّمَ كِتابَ العِبرانِيَّةِ أو قالَ:السُّريانِيَّةِ ؟فَقُلتُ:نَعَم،فَتَعَلَّمتُها في سَبعَ عَشرَةَ لَيلَةً (1).
1200.عَنهُ: أمَرَني رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن أتَعَلَّمَ لَهُ كِتابَ يَهودَ.قالَ:إنّي واللّهِ ما آمَنُ يَهودَ عَلى كِتابٍ،قالَ:فَما مَرَّ بي نِصفُ شَهرٍ حَتّى تَعَلَّمتُهُ لَهُ،قالَ:فَلَمّا تَعَلَّمتُهُ كانَ إذا كَتَبَ إلى يَهودَ كَتَبتُ إلَيهِم،وإذا كَتَبوا إلَيهِ قَرَأتُ لَهُ كِتابَهُم (2).
ج:ما يَحرُمُ تَعَلُّمُهُ: 10/5:ما يُؤَدّي إلَى الفَسادِ
1201.الإمام عليّ عليه السلام: شَرُّ العِلمِ ما أفسَدتَ بِهِ رَشادَكَ (3).
1202.عنه عليه السلام: رُبَّ عِلمٍ أدّى إلى مَضَلَّتِكَ (4).
1203.عنه عليه السلام: رُبَّ مَعرِفَةٍ أدَّت إلى تَضليلٍ (5).
1204.عنه عليه السلام: رُبَّ عالِمٍ قَتَلَهُ عِلمُهُ (6).
1205.عنه عليه السلام: كُلُّ عِلمٍ لا يُؤَيِّدُهُ عَقلٌ،مَضَلَّةٌ (7).
1206.الإمام الصادق عليه السلام -في تَفسيرِ الصِّناعاتِ-:ما يَكونُ مِنهُ وفيهِ الفَسادُ مَحضًا،ولايَكونُ فيهِ ولا مِنهُ شَيءٌ مِن وُجوهِ الصَّلاحِ فَحَرامٌ تَعليمُهُ وتَعَلُّمُهُ والعَمَلُ بِهِ وأخذُ الأَجرِ عَلَيهِ،وجَميعُ التَّقَلُّبِ فيهِ مِن جَميعِ وُجوهِ الحَرَكاتِ كُلِّها (8).5.
ص: 432
1199.زيدبن ثابت: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود:نامه هايى براى من مى آيد كه دوست ندارم هركسى آنها را بخواند.آيا مى توانى نوشتن عبرى يا [راوى ]گفت سريانى را ياد بگيرى؟گفتم:بلى،پس آن را در هفده شب ياد گرفتم.
1200.زيدبن ثابت: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من فرمان داد كه نوشتن يهود را ياد بگيرم.فرمود:به خدا سوگند من يهوديان را بر هيچ نوشته اى قابل اعتماد نمى دانم.زيد مى گويد:هنوز نيمى از ماه نگذشته بود كه آن زبان را براى او فرا گرفتم.چون آموختم،هرگاه پيامبر صلى الله عليه و آلهبه يهود نامه مى نوشت،من آن را مى نوشتم و چون يهود به پيامبر صلى الله عليه و آله نامه مى نوشتند،من نامه آنها را براى وى مى خواندم.
1201.امام على عليه السلام: بدترين دانش آن است كه هدايتت را تباه كند.
1202.امام على عليه السلام: بسى دانش كه به گمراهيت مى انجامد.
1203.امام على عليه السلام: بسى شناخت كه به گمراهى مى كشاند.
1204.امام على عليه السلام: بسى دانشمند كه دانشش وى را كشته است.
1205.امام على عليه السلام: هر دانشى كه خرد تأييدش نكند،مايه گمراهى است.
1206.امام صادق عليه السلام -در تفسير صنعتها-:آنچه كه از آن و در آن فقط فساد است و هيچ اثرى از صلاح در آن و از آن نباشد،ياد دادن و يادگرفتن و عمل به آن و مزد گرفتن بر آن و همه تصرفات ديگر از هر نوع كه باشد،حرام است.
ص: 433
11/5:النُّجوم
1207. رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَنِ اقتَبَسَ عِلمًا مِنَ النُّجومِ،اقتَبَسَ شُعبَةً مِنَ السِّحرِ زادَ ما زادَ (1).
1208.عنه صلى الله عليه و آله: أخافُ عَلى امَّتي بَعدي ثَلاثًا:حَيفُ الأَئِمَّةِ،وإيمانٌ بِالنُّجومِ،وتَكذيبٌ بِالقَدَرِ (2).
1209.عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ قَد طَهَّرَ هذِهِ القَريَةَ مِنَ الشِّركِ إن لَم تُضِلَّهُمُ النُّجوم (3).
1210.الإمام الحسين عليه السلام: نَهى] رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ] عَن خِصالٍ تِسعَةٍ:...وعَنِ النَّظَرِ فِي النُّجوم (4).
1211.الإمام عليّ عليه السلام: أيُّهَا النّاسُ،إيّاكُم وتَعَلُّمَ النُّجومِ،إلاّ ما يُهتَدى بِهِ في بَرٍّ أو بَحرٍ،فَإِنَّها تَدعو إلَى الكَهانَةِ،والمُنَجِّمُ كَالكاهِنِ،والكاهِنُ كَالسّاحِرِ،والسّاحِرُ كَالكافِرِ،والكافِرُ فِي النّارِ (5).
1212.الإمام الصادق عليه السلام: المُنَجِّمُ مَلعونٌ،والكاهِنُ مَلعونٌ...
وقالَ عليه السلام:المُنَجِّمُ كَالكاهِنِ،والكاهِنُ كَالسّاحِرِ،والسّاحِرُ كَالكافِرِ،والكافِرُ فِي النّارِ (6).
1213.عنه عليه السلام -في جَوابِ الزِّنديقِ لَمّا قالَ لَهُ:ما تَقولُ في عِلمِ النُّجومِ؟-:هُوَ عِلمٌ قَلَّت مَنافِعُهُ وكَثُرَت مَضَرّاتُهُ،لِأَنَّهُ لا يُدفَعُ بِهِ المَقدورُ ولا يُتَّقى بِهِ المَحذورُ،إن أخبَرَ المُنَجِّمُ بِالبَلاءِ لَم يُنجِهِ التَّحَرُّزُ مِنَ القَضاءِ،وإن أخبَرَس.
ص: 434
1207.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هركس دانشى درباره ستارگان فرا بگيرد،شاخه اى از سحر آموخته است؛هرچه بيش،بيشتر.
1208.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: پس از خود از سه چيز بر امّتم مى ترسم:ستم فرمانروايان،ايمان به ستارگان و دروغ پنداشتن قدر.
1209.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند اين شهر را از شرك پاك فرموده است؛اگر ستارگان آنها را گمراه نكنند.
1210.امام حسين عليه السلام: پيامبر خدا از نُه كار بازداشت:...و از نظر در ستارگان.
1211.امام على عليه السلام: اى مردم! زنهار از فراگيرى ستاره شناسى،جز آنچه كه در خشكى ودريا بدان راهيابى مى كنند؛زيرا آن به كهانت فرا مى خواند ومنجّم چون كاهن و كاهن چون ساحر و ساحر چون كافر و كافر در آتش است.
1212.امام صادق عليه السلام: منجّم ملعون است.و كاهن ملعون است...و فرمود:منجّم چون كاهن است و كاهن چون ساحر و ساحر چون كافر و كافر در آتش است.
1213.امام صادق عليه السلام -در پاسخ غير مسلمانى كه از وى درباره ستاره شناسى پرسيده بود-:دانشى است كه منافعش اندك و زيانهايش فراوان است؛زيرا با آن نه مى توان مقدورات را دور و نه از محذورات حذر كرد.اگر منجّم خبر از بلا دهد،پرهيز،وى را از سرنوشتش نرهاند و اگر به امر خيرى خبر دهد،نمى تواند آن را جلو بياندازد و اگر حادثه بدى برايش پيش بيايد،نمى تواند آن را باز گرداند،و منجّم با اين پندار كه قضاى الهى را از خلقش باز مى گرداند در دانشش با خدا ضدّيت مى كند.
ص: 435
هُوَ بِخَيرٍ لَم يَستَطِع تَعجيلَهُ،وإن حَدَثَ بِهِ سوءٌ لَم يُمكِنهُ صَرفُهُ،والمُنَجِّمُ يُضادُّ اللّهَ في عِلمِهِ بِزَعمِهِ أنَّهُ يَرُدُّ قَضاءَ اللّهِ عَن خَلقِهِ (1).
12/5:السِّحر:الكتاب
«وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّياطِينُ عَلى مُلْكِ سُلَيْمانَ وَ ما كَفَرَ سُلَيْمانُ وَ لكِنَّ الشَّياطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النّاسَ السِّحْرَ وَ ما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ (2)».
الحديث
1214.الإمام عليّ عليه السلام: مَن تَعَلَّمَ شَيئًا مِنَ السِّحرِ كانَ آخِرَ عَهدِهِ بِرَبِّهِ (3).
1215.الإمام الصادق عليه السلام: السّاحِرُ مَلعونٌ...وقالَ عليه السلام:المُنَجِّمُ كَالكاهِنِ،والكاهِنُ كَالسّاحِرِ،والسّاحِرُ كَالكافِرِ،والكافِرُ فِي النّارِ (4).
د:ما لا يَنبَغي تَعَلُّمُهُ
13/5:ما لا يَنفَعُ
1216.رسول اللّه صلى الله عليه و آله: عِلمُ النَّسَبِ عِلمٌ لا يَنفَعُ وجَهالَةٌ لا تَضُرُّ (5).
1217.زَيدُ بنُ أسلَم: قيلَ:يا رَسولَ اللّهِ،ما أعلَمَ فُلانًا ! قالَ:بِمَ؟قالوا:بِأَنسابِ النّاسِ،قالَ:عِلمٌ لا يَنفَعُ وجَهالَةٌ لا تَضُرُّ (6).3.
ص: 436
توضيح:
همانطور كه از متن اين احاديث با تأمل معلوم مى شود،مقصود از علم نجومى كه تعلّم آن تحريم شده است،دانش ستاره شناسى به مفهوم امروزى آن نيست،بلكه مقصود آشنايى با نقش ستارگان در سرنوشت انسان و پيش بينى حوادث آينده از طريق مطالعه در سير كواكب است.
قرآن
«از چيزى پيروى كردند كه شيطانهاى روزگار سليمان بر مردم مى خواندند و سليمان كافر نشد؛بلكه شيطانها كه به مردم سحر مى آموختند،كافر شدند و [نيز پيروى كردند از ] آنچه را كه در بابل بر آن دو ملك:هاروت و ماروت نازل شده بود».
حديث
1214.امام على عليه السلام: هركس چيزى از سحر بياموزد،پايان كارش با پروردگارش است.
1215.امام صادق عليه السلام: ساحر ملعون است،...و فرمود:منجّم چون كاهن است و كاهن چون ساحر و ساحر چون كافر و كافر در آتش است.
1216.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: نسب شناسى دانشى است كه سود نمى بخشد و ندانستنش زيان نمى رساند.
1217.زيدبن اسلم: گفته شد:اى پيامبر خدا! فلانى چقدر داناست ! فرمود:به
ص: 437
1218. أبو هُرَيرَة: إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله دَخَلَ المَسجِدَ فَرَأى جَمعًا مِنَ النّاسِ عَلى رَجُلٍ فَقالَ:وما هذا؟قالوا:يا رَسولَ اللّهِ،رَجُلٌ عَلاّمَةٌ،قالَ:ومَا العَلاّمَةُ؟قالوا:أعلَمُ النّاسِ بِأَنسابِ العَرَبِ،وأعلَمُ النّاسِ بِعَرَبِيَّةٍ،وأعلَمُ النّاسِ بِشِعرٍ،وأعلَمُ النّاسِ بِمَا اختَلَفَ فيهِ العَرَبُ،فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله:هذا عِلمٌ لا يَنفَعُ وجَهلٌ لا يَضُرُّ (1).
1219.الإمام الكاظم عليه السلام: دَخَلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله المَسجِدَ فَإِذا جَماعَةٌ قَد أطافوا بِرَجُلٍ فَقالَ:ما هذا؟فَقيلَ:عَلاّمَةٌ،فَقالَ:ومَا العَلاّمَةُ؟فَقالوا لَهُ:أعلَمُ النّاسِ بِأَنسابِ العَرَبِ ووَقائِعِها وأيّامِ الجاهِلِيَّةِ والأَشعارِ العَرَبِيَّةِ،فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله:ذاكَ عِلمٌ لا يَضُرُّ مَن جَهِلَهُ ولا يَنفَعُ مَن عَلِمَهُ (2).1.
ص: 438
چه چيز؟گفتند:به نسبهاى مردم.فرمود:دانشى است كه سود نمى بخشد و ندانستنش زيان نمى رساند.
1218.ابوهريره: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله داخل مسجد شد و ديد گروهى از مردم گرد مردى را گرفته اند.فرمود:چه خبر است؟گفتند:اى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله! مردى علاّمه آمده است.فرمود:چه علاّمه اى؟گفتند:داناترين مردم به نسبهاى عرب و داناترين مردم به عربيّت و داناترين مردم به شعر و داناترين مردم به آنچه عرب در آن اختلاف كرده است.پيامبر خدا صلى الله عليه و آلهفرمود:اين دانشى است كه سود نمى بخشد و ندانستن آن هم زيان ندارد.
1219.امام كاظم عليه السلام: پيامبرخدا صلى الله عليه و آله داخل مسجد شد و ديد گروهى بر گرد مردى حلقه زده اند.فرمود:چه خبر است؟گفته شد:علاّمه اى است.فرمود:چه علاّمه اى؟گفتند:داناترين مردم به نسبهاى عرب و وقايع و جنگهاى جاهليت و شعرهاى عرب.پس پيامبر فرمود:اين دانشى است كه به آنكه نداند،زيان نمى رساند و به آنكه مى داند سود نمى بخشد.
ر.ك:ص 31«حقيقت دانش»/ص 95«آنچه در انواع دانشها،آمده است»ص 587«يارى جستن از خدا براى بهره بردن از دانش»/ص 587«پناه بردن به خدا از بهره نبردن از دانش»/ص 665 ح/1900منيه المريد:ص379.
ص: 439
با توجه به احاديث اين فصل،احكام تعلّم به پنج قسم قابل تقسيم است:تعلّم واجب،تعلّم متسحب،تعلّم حرام،تعلّم مكروه و تعلم مباح.مبناى اين تقسيم نقش دانشِ مورد تعلّم در تكامل مادى و معنوى و يا انحطاط مادى و معنوى انسان و يا بى نقش بودن آن است.اينك توضيح كوتاهى در باره هر يك از احكام پنجگانه تعلّم مى آوريم:
1 آموختن واجب
هر دانشى كه مقدمه سازندگى مادى و يا معنوى،دنيوى و يا اخروى،فردى و يا اجتماعى است و بدون آن اساس حيات مادى و معنوى انسان در مخاطره قرار مى گيرد،تحصيل آن به صورت عينى و يا كفايى بر مردم واجب است:
الف علومى كه تحصيل آن واجب عينى (1)است:
دانشهايى كه مقدمه سازندگى فردى است و افراد جامعه بدون آن قادر به انجام تكاليف اعتقادى و عملى خود نيستند،تحصيل آن از نظر اسلام بر فرد فرد جامعه واجب است؛مانند شناخت اصول عقايد و شناخت واجبات و محرمات و يا ارزشها و
ص: 440
ضد ارزشها در اسلام كه برهمه مردم واجب است و يادگيرى هر شخص موجب سقوط تكليف از ديگرى نمى شود.
ب:علومى كه تحصيل آن واجب كفايى (1)است:
دانشى كه مقدمه سازندگى و تأمين نيازهاى اجتماعى است،و جامعه بدون آن قادر به ادامه حيات نيست و يا با مشكل جدّى روبرو مى شود و يا نمى تواند در مقابل تهاجم احتمالى دشمن از خود دفاع كند،تحصيل آنها بر افرادى از جامعه كه توان تحصيل آن دانش را دارند واجب كفايى است.بدين معنى كه بر همه كسانى كه استعداد تحصيل آن دانش را دارند،واجب است آن دانش را بياموزند؛ولى اگر عده اى به اندازه كفايت براى آموختن آن اقدام كردند،تكليف از ديگران ساقط مى شود.
بر اين اساس تعدّد رشته هايى كه تحصيل آن واجب كفايى است،به تناسب نيازهاى جامعه در زمانهاى مختلف متفاوت است؛مثلاً تحصيل دانش اتم شناسى در شرايطى كه جامعه اسلامى نيازمند به آن نباشد،واجب نيست؛ولى در شرايطى كه مردم مسلمان براى دفاع از خود نيازمند به آن هستند،به موجب آيه «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ» (2) يعنى«و در برابر آنان هر نيرويى كه مى توانيد فراهم آوريد»،تحصيل آن واجب كفايى است و در صورتى كه اشخاص با استعداد كه مستعد براى تحصيل اين دانش هستند محدود باشند،وجوب كفايى در مورد آنها تبديل به وجوب عينى مى گردد.
2 آموختن مستحب
هر دانشى كه مقدمه تقويت بنيه مادى و يا معنوى فرد يا جامعه است،ولى بدون آن ضربه اى به نيازهاى اصولى انسان وارد نمى شود،تعلّم آن ممدوح و مستحب است،و اگر كسى آن دانش را با انگيزه الهى بياموزد،نزد خداوند متعال0.
ص: 441
پاداش خواهد داشت.تعلّم دانشهاى مازاد بر نيازهاى ضرورى جامعه،از مصاديق تعلّم ممدوح به شمار مى رود.
3 آموختن حرام
هر دانشى كه فساد بيافريند و براى فرد و يا جامعه زيانبار باشد،تعلّم آن از نظر اسلام حرام است؛مانند سحر،كهانت و نجوم كه در زمانهاى گذشته رواج داشته است.همچنين است علومى كه در جهت تهاجم فرهنگى باشد و يا موجب ترويج فساد اخلاق در جامعه گردد و يا دانش سلاحهاى كشتار جمعى؛مگر در صورتى كه براى دفاع و مقاصد صلح آميز باشد.
4 آموختن مكروه
دانشى كه مقدمه فساد نيست،ولى سودى نيز در برندارد مانند علم انساب؛شهمانطور كه در احاديث بند سيزدهم از فصل پنجم ملاحظه شد اگر مستقلاً مورد ارزيابى قرار گيرد،تعلّم آن مباح به شمار مى آيد؛ولى اگر از نظر اينكه موجب تضييع عمر مى گردد و انسان را از مقصد انسانيّت دور مى كند،مورد ارزيابى واقع شود،يادگيرى آن لغو و مذموم و مكروه به شمار مى آيد و به موجب آيه كريمه : «وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ» يعنى«و آنان كه از بيهوده كارى روى گردان اند»،مسلمان بايد از آن اجتناب نمايند.
5 آموختن مباح
علومى كه در خدمت جامعه اند،تعلّم آنها اگر با قصد قربت و خدمت باشد مستحب و اگر صرفا براى گذران زندگى و منافع مادى باشد،مباح است؛بجز علوم اسلامى كه تعلّم آنها براى انگيزه هاى غير الهى،در احاديث اسلامى بشدّت مورد نكوهش قرار گرفته است(1).
ص: 442
فصلهاى اين بخش:
فصل اوّل:ضرورت آموزش
فصل دوم:فضيلت آموزش
فصل سوم:آداب آموزش
فصل چهارم:آداب پاسخ دادن
ص: 443
الفصل الأوّل:وُجوبُ التَّعليمِ
1/1:وُجوبُ التَّعليمِ عَلَى العالِمِ
1220:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: ما أخَذَ اللّهُ الميثاقَ عَلَى الخَلقِ أن يَتَعَلَّموا حَتّى أخَذَ عَلَى العُلَماءِ أن يُعَلِّموا (1).
1221:عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ تَعالى يَسأَلُ العَبدَ عَن فَضلِ عِلمِهِ كَما يَسأَلُهُ عَن فَضلِ مالِهِ (2).
1222:عنه صلى الله عليه و آله: لا يَنبَغي لِلعالِمِ أن يَسكُتَ عَلى عِلمِهِ،ولا يَنبَغي لِلجاهِلِ أن يَسكُتَ عَلى جَهلِهِ،قالَ اللّهُ جَلَّ ذِكرُهُ: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (3)» (4).
1223:الإمام عليّ عليه السلام: ما أخَذَ اللّهُ عَلى أهلِ الجَهلِ أن يَتَعَلَّموا حَتّى أخَذَ عَلى أهلِ العِلمِ أن يُعَلِّموا (5).4.
ص: 444
1220:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند از مردم براى يادگيرى عهد و پيمان نگرفت،تا آن گاه كه از دانشمندان براى ياددادن پيمان گرفت.
1221:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند متعال از مازاد دانش انسان مى پرسد؛همان گونه كه از مازاد دارايى اش مى پرسد.
1222:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سزاوار نيست كه دانشمند از دانش خود خاموش بماند و سزاوار نيست كه نادان بر نادانى اش ساكت باشد.خداوند يادش پرشكوه باد مى فرمايد«اگر نمى دانيد از اهل ذكر بپرسيد.»
1223:امام على عليه السلام: خداوند از مردم نادان براى يادگرفتن پيمان نگرفت؛تا آن گاه كه از اهل دانش براى ياد دادن پيمان گرفت.
ص: 445
1224:عنه عليه السلام: ما أخَذَ اللّهُ ميثاقًا مِن أهلِ الجَهلِ بِطَلَبِ تِبيانِ العِلمِ حَتّى أخَذَ ميثاقًا مِن أهلِ العِلمِ بِبَيانِ العِلمِ لِلجُهّالِ؛لِأَنَّ العِلمَ كانَ قَبلَ الجَهلِ (1).
1225:الإمام الصادق عليه السلام: قَرَأتُ في كِتابِ عَلِيٍّ عليه السلام:إنَّ اللّهَ لَم يَأخُذ عَلَى الجُهّالِ عَهدًا بِطَلَبِ العِلمِ حَتّى أخَذَ عَلَى العُلَماءِ عَهدًا بِبَذلِ العِلمِ لِلجُهّالِ،لِأَنَّ العِلمَ كانَ قَبلَ الجَهلِ (2).
1226:الإمام عليّ عليه السلام: مِنَ المَفروضِ عَلى كُلِّ عالِمٍ أن يَصونَ بِالوَرَعِ جانِبَهُ،وأن يَبذِلَ عِلمَهُ لِطالِبِهِ (3).
2/1:حُرمَةُ كِتمانِ العِلمِ
الكتاب
«إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ الْكِتابِ وَ يَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً أُولئِكَ ما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلاَّ النّارَ وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (4)».
«إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدى مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنّاهُ لِلنّاسِ فِي الْكِتابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاّعِنُونَ (5)».
«وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ مِيثاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَبِئْسَ ما يَشْتَرُونَ (6)».
الحديث
1227:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: ما آتَى اللّهُ عز و جل عالِمًا عِلمًا إلاّ أخَذَ عَلَيهِ الميثاقَ أن لا يَكتُمَهُ أحَدًا (7).».
ص: 446
1224:امام على عليه السلام: خداوند پيمانى براى جستجوى بيان دانش از مردم نادان نگرفت؛تا آن گاه كه پيمان بيان كردن دانش براى نادانان را از اهل دانش گرفت؛چرا كه دانش پيش از نادانى بود.
1225:امام صادق عليه السلام: در كتاب على عليه السلام خواندم:بى گمان خداوند از نادانان عهدى براى جستجوى دانش نگرفت،تا آنكه با دانشمندان عهد كرد كه دانش را به نادانان بذل كنند؛زيرا دانش پيش از نادانى بود.
1226:امام على عليه السلام: از واجبات بر هر دانشمند اين است كه جانب پرهيز را نگه دارد و دانشش را به طالبش بذل كند.
راجع:ص 447«حرمت پنهان داشتن دانش»/ص 455«زكات دانش»
ص 457«برترين صدقه»/ص 573«ردّ بدعت».
قرآن
«كسانى كه آنچه را خدا در كتاب خود نازل فرمود پنهان مى كنند و آن را به بهاى اندكى مى فروشند،جز آتش در شكمهاى خود فرو نمى برند و در روز رستاخيز خدا با آنها سخن نخواهد گفت و ايشان را پاك نخواهد ساخت و آنها را عذابى دردناك در پيش است».
«بى گمان كسانى كه آنچه ما از روشنگريها و رهنمودها فرو فرستاديم و پس از آنكه آن را در كتاب براى مردم بيان كرديم،پنهان مى دارند،خداوند و همه لعنت گران آنان را لعنت مى كنند».
«و [ ياد آر ] هنگامى را كه خداوند از اهل كتاب پيمان گرفت كه [ محتواى ] آن را براى مردم توضيح دهند و آن را پنهان نكنند،پس آن را پس پشتِ خويش افكندند و آن را به بهاى اندكى فروختند و چه بد داد و ستدى كردند».
حديث
1227:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند عز و جل به دانشمندى دانش عطا نكرد،جز آنكه از او پيمان گرفت كه آن را از هيچ كس پنهان ندارد.
ص: 447
1228:عنه صلى الله عليه و آله: مَن كَتَمَ عِلمًا مِمّا يَنفَعُ اللّهُ بِهِ في أمرِ النّاسِ،أمرِ الدّينِ،ألجَمَهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ بِلِجامٍ مِنَ النّارِ (1).
1229:عنه صلى الله عليه و آله: أيُّما رَجُلٍ آتاهُ اللّهُ عِلمًا فَكَتَمَهُ،لَقِيَ اللّهَ يَومَ القِيامَةِ مُلجَمًا بِلِجامٍ مِن نارٍ (2).
1230:عنه صلى الله عليه و آله: مَن سُئِلَ عَن عِلمٍ ثُمَّ كَتَمَهُ،اُلجِمَ يَومَ القِيامَةِ بِلِجامٍ مِن نارٍ (3).
1231:عنه صلى الله عليه و آله: العِلمُ لا يَحِلُّ مَنعُهُ (4).
1232:عنه صلى الله عليه و آله: إذا لَعَنَ آخِرُ هذِهِ الاُمَّةِ أوَّلَها،فَمَن كَتَمَ حَديثًا فَقَد كَتَمَ ما أنزَلَ اللّهُ (5).
1233:عنه صلى الله عليه و آله: مَثَلُ الَّذي يَتَعَلَّمُ العِلمَ ثُمَّ لا يُحَدِّثُ بِهِ كَمَثَلِ الَّذي يَكنِزُ الكَنزَ فَلا يُنفِقُ مِنهُ (6).
1234:عنه صلى الله عليه و آله: لا أعرِفَنَّ رَجُلاً مِنكُم عَلِمَ عِلمًا فَكَتَمَهُ فَرَقًا (7)مِنَ النّاسِ (8).
1235:الإمام عليّ عليه السلام: إنَّ العالِمَ الكاتِمَ عِلمَهُ يُبعَثُ أنتَنَ أهلِ القِيامَةِ ريحًا،يَلعَنُهُ كُلُّ دابَّةٍ حَتّى دَوابِّ الأَرضِ الصِّغارِ (9).
1236:عنه عليه السلام: لا تُمسِك عَن إظهارِ الحَقِّ إذا وَجَدتَ لَهُ أهلاً (10).
1237:عنه عليه السلام: مَن كَتَمَ عِلمًا فَكَأَنَّهُ جاهِلٌ (11).
1238:عنه عليه السلام: الكاتِمُ لِلعِلمِ غَيرُ واثِقٍ بِالإِصابَةِ فيهِ (12).
1239:عنه عليه السلام -في خُطبَتِهِ لَمّا بويِعَ وبَعدَ إخبارِهِ بِابتِلاءِ النّاسِ-:واللّهِ ما كَتَمتُ وَسمَةً،ولا كَذَبتُ كِذبَةً (13).
1240:الإمام الباقر عليه السلام: العُلَماءُ في أنفُسِهِم خانَةٌ إن كَتَمُوا النَّصيحَةَ،إن رَأَوا تائِهًاد.
ص: 448
1228:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هركس دانشى را كه خداوند آن را براى امور دينى مردم سودمند قرار داده است پنهان كند،خداوند روز قيامت او را با لگامى از آتش لگام زند.
1229:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر مردى كه خداوند به او دانش دهد ولى آن را پنهان كند،خداوند را در روز قيامت با لگامى از آتش ملاقات مى كند.
1230:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هركس از دانشى پرسيده شود و آن را پنهان كند،روز قيامت با لگامى از آتش لگام مى شود.
1231:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: منع دانش روا نيست.
1232:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هنگامى كه [نسلهاى] آخر اين امّت اوّلش را لعنت كند،هركس حديثى را پنهان بدارد،آنچه را خداوند نازل كرده است پنهان داشته است.
1233:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مثل كسى كه دانش مى آموزد ولى آن را بازگو نمى كند،مثل كسى است كه گنج مى اندوزد ولى از آن خرج نمى كند.
1234:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: نبينم كسى از شما دانشى را آموخته باشد و لى از ترس مردم آن را پنهان بدارد.
1235:امام على عليه السلام: دانشمند پنهان كننده دانشش،بد بوترين اهل قيامت است و همه جنبندگان حتى حشرات كوچك زمين او را نفرين مى كنند.
1236:امام على عليه السلام: از اظهار حق خود دارى مكن،هرگاه اهلش را يافتى.
1237:امام على عليه السلام: آنكه دانشى را پنهان كند،گويى نادان است.
1238:امام على عليه السلام: پنهان كننده دانش،به درستى دانشش بى اعتماد است.
1239:امام على عليه السلام: -در خطبه هنگام بيعتش و پس از آگاهى دادن درباره ابتلاى مردم-:به خدا سوگند كه جزيى ترين نشانه اى را پنهان نكردم و كوچكترين دروغى نگفتم.
1240:امام باقر عليه السلام: اگر دانشمندان نصيحت را پنهان دارند،به خود خيانت كرده اند.
ص: 449
ضالاًّ لا يَهدونَهُ أو مَيِّتًا لا يُحيونَهُ،فَبِئسَ ما يَصنَعونَ،لِأَنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى أخَذَ عَلَيهِمُ الميثاقَ فِي الكِتابِ أن يَأمُروا بِالمَعروفِ وبِما امِروا بِهِ،وأن يَنهَوا عَمّا نُهوا عَنهُ،وأن يَتَعاوَنوا عَلَى البِرِّ والتَّقوى،ولا يَتَعاوَنوا عَلَى الإِثمِ والعُدوانِ (1).
3/1:مَسؤُوليةُ الوالي في التَّعليم
1241:رسول اللّه صلى الله عليه و آله -لِمُعاذٍ لَمّا بَعَثَهُ إلَى اليَمَنِ-:يا مُعاذُ،عَلِّمهُم كِتابَ اللّهِ،وأحسِن أدَ بَهُم عَلَى الأَخلاقِ الصّالِحَةِ...ثُمَّ بُثَّ فيهِمُ المُعَلِّمينَ (2).
1242:الإمام عليّ عليه السلام: فَأَمّا حَقُّكُم عَلَيَّ فَ...تَعليمُكُم كَي لا تَجهَلوا وتَأديبُكُم كَي ما تَعلَموا (3).
1243:عدّة الداعي: يُروى عَن سَيِّدِنا أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام:أ نَّهُ لَمّا كانَ يَفرُغُ مِنَ الجِهادِ يَتَفَرَّغُ لِتَعليمِ النّاسِ والقَضاءِ بَينَهُم،فَإِذا يَفرُغُ مِن ذلِكَ اشتَغَلَ في حائِطٍ لَهُ يَعمَلُ فيهِ بِيَدِهِ وهُوَ مَعَ ذلِكَ ذاكِرٌ للّهِ ِ جَلَّ جَلالُهُ (4).8.
ص: 450
اگر سرگشته اى گمراه را ديدند و او را ره ننمودند و يا مرده اى را زنده نكردند و ه كه چه كار زشتى كرده اند ! چون خداوند تبارك و تعالى در كتاب از ايشان پيمان گرفت كه به معروف و آنچه فرمان يافته اند فرمان دهند و از آنچه نهى شده اند نهى كنند و بر نيكوكارى و پرهيزگارى هميارى كنند و در گناه و ستم هميارى نكنند.
راجع:ص 445«وجوب آموزش بر دانشمند»/ص 455«زكات دانش».
ص 457«برترين صدقه»/ص 573«ردّ بدعت».
1241:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خطاب به معاذ هنگامى كه او را به سوى يمن فرستاد:اى معاذ! به آنان كتاب خدا را بياموز و آنها را به اخلاق نيكو مؤدّب بدار...سپس آموزگاران را در ميان آنها پخش كن.
1242:امام على عليه السلام: امّا حقّ شما برمن...اين است كه به شما بياموزم تا نادانى نكنيد و ادب آموزم تا بدانيد.
1243:در عدة الداعى روايت شده است كه امام على عليه السلام هنگامى كه از جهاد فارغ مى شد به آموزش مردم و داورى ميان ايشان مى پرداخت و چون از اين فارغ مى گشت،در باغ خود كار مى كرد و با اين همه در حال ذكر خداى جلّ جلاله بود.
ص: 451
الفصل الثّاني:فَضلُ التَّعليمِ
1/2:سُنَّةُ الأَنبِياءِ
الكتاب
«رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (1)».
«كَما أَرْسَلْنا فِيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا وَ يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ (2)».
«لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ (3)».
«هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ (4)».
ص: 452
قرآن
«پروردگارا ! و از خود ايشان در ميانشان فرستاده اى برانگيز؛تا نشانه هاى تو را بر ايشان بخواند و كتاب و حكمت به ايشان بياموزد و آنها را پاك سازد.همانا كه تويى پيروزمند حكيم».
«در ميان شما فرستاده اى از خود شما گُسيل داشتيم تا آياتِ ما را بر شما فرو خواند و شما را پاك گرداند و به شما كتاب و حكمت بياموزد و آنچه را كه نمى دانستيد به شما ياد دهد».
«خداوند بر مؤمنان منّت نهاد هنگامى كه رسولى از خود ايشان در ميانشان فرستاد،تا مگر آيات خود را بر ايشان فرو خواند و پاكيزه شان بسازد و بدانهاكتاب و حكمت بياموزد؛هر چند پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند.»
ص: 453
الحديث
1244:رُوِيَ في قَولِهِ تَعالى: «إِنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً لِلّهِ حَنِيفاً وَ لَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (1)» أنَّهُ كانَ يَعلِّمُ الخَيرَ. (2)
1245:عَبدُاللّهِ بنُ عَمرو: خَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ذاتَ يَومٍ مِن بَعضِ حُجَرِهِ فَدَخَلَ المَسجِدَ فَإِذا هُوَ بِحَلقَتَينِ:إحداهُما يَقرَؤونَ القُرآنَ ويَدعونَ اللّهَ،والاُخرى يَتَعَلَّمونَ ويُعَلِّمونَ.فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله:كُلٌّ عَلى خَيرٍ هؤُلاءِ يَقرَؤونَ القُرآنَ ويَدعونَ اللّهَ،فَإِن شاءَ أعطاهُم وإن شاءَ مَنَعَهُم،وهؤُلاءِ يَتَعَلَّمونَ ويُعَلِّمونَ،وإنَّما بُعِثتُ مُعَلِّمًا فَجَلَسَ مَعَهُم (3).
1246:عَنهُ: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله مَرَّ بِمَجلِسَينِ في مَسجِدِهِ،فَقالَ صلى الله عليه و آله:كِلاهُما عَلى خَيرٍ،وأحَدُهُما أفضَلُ مِن صاحِبِهِ،أمّا هؤُلاءِ فَيَدعونَ اللّهَ ويَرغَبونَ إلَيهِ،فَإِن شاءَ أعطاهُم وإن شاءَ مَنَعَهُم،وأمّا هؤُلاءِ فَيَتَعَلَّمونَ الفِقهَ والعِلمَ،ويُعَلِّمونَ الجاهِلَ،فَهُم أفضَلُ.وإنَّما بُعِثتُ مُعَلِّمًا.ثُمَّ جَلَسَ فيهِم (4).
2/2:خَصائِصُ التَّعليمِ
أ:زَكاةُ العِلمِ
1247:الإمام عليّ عليه السلام: بَذلُ العِلمِ زَكاةُ العِلم.
1248:عنه عليه السلام: زَكاةُ العِلمِ نَشرُهُ (5).
1249:عنه عليه السلام: زَكاةُ العِلمِ بَذلُهُ لِمُستَحِقِّهِ وإجهادُ النَّفسِ فِي العَمَلِ بِهِ (6).8.
ص: 454
«اوست همان كس كه در ميان مردم درس ناخوانده،پيامبرى از (جِنس) خودشان برانگيخت تا آياتش را بر ايشان فرو خواند و آنها را پاك سازد و به آنان كتاب و حكمت بياموزد؛هرچند كه پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند.»
حديث
1244:در تفسير سخن خداى متعال: «بى گمان ابراهيم (خود به تنهايى) امتى مطيع خداوند و پاكدين بود و از مشركان نبود.»،روايت شده است كه وى آموزگار نيكيها بود.
1245:عبداللّه بن عمرو: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روزى از يكى از حجره هاى خود بيرون آمد و داخل مسجد شد و با دو حلقه روبرو شد:يك حلقه قرآن مى خواندند و خدا را ياد مى كردند و حلقه ديگر به يادگرفتن و ياد دادن سرگرم بودند.پيامبر صلى الله عليه و آلهفرمود:همه اينها در كار خيرند.اينان به تلاوت قرآن مشغول اند و دعا مى كنند.اگر خدا بخواهد به ايشان عطا مى كند و اگر بخواهد باز مى دارد،و آنان به آموختن وفراگرفتن سرگرم اند ومن آموزگار برانگيخته شدم،پس با آنان نشست.
1246:عبداللّه بن عمرو: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر دو گروه در مسجدش گذشت و فرمود:هر دو در كار خيرند و يكى بر ديگرى برترى دارد.اما اينان خدا را مى خوانند و به او رغبت مى ورزند،پس اگر خدا بخواهد بدانان عطا مى كند و اگر بخواهد باز مى دارد؛ولى اينان فقه و دانش فرا مى گيرند و به نادان مى آموزند،پس آنان برترند و من آموزگار برانگيخته شدم،پس در ميان آنان نشست.
1247:امام على عليه السلام: بذل دانش زكات دانش است.
1248:امام على عليه السلام: زكات دانش نشر آن است.
1249:امام على عليه السلام: زكات دانش بذل آن به مستحقّش و واداشتن نفس در عمل به آن است.
ص: 455
1250:الإمام الباقر عليه السلام: زَكاةُ العِلمِ أن تُعَلِّمَهُ عِبادَ اللّهِ (1).
1251:الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ لِكُلِّ شَيءٍ زَكاةً وزَكاةُ العِلمِ أن يُعَلِّمَهُ أهلَهُ (2).
1252:عنه عليه السلام -في قَولِهِ تَعالى: «وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ (3)» -:إنَّ مَعناهُ ومِمّا عَلَّمناهُم يَبُثّونَ (4).
ب:أفضَلُ الصَّدَقَةِ
1253:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أفضَلُ الصَّدَقَةِ أن يَتَعَلَّمَ المَرءُ المُسلِمُ عِلمًا ثُمَّ يُعَلِّمَهُ أخاهُ المُسلِم (5).
1254:عنه صلى الله عليه و آله: ما تَصَدَّقَ النّاسُ بِصَدَقَةٍ مِثلِ عِلمٍ يُنشَرُ (6).
1255:عنه صلى الله عليه و آله: مِنَ الصَّدَقَةِ أن يَتَعَلَّمَ الرَّجُلُ العِلمَ ويُعَلِّمَهُ النّاسَ (7).
1256:عنه صلى الله عليه و آله: فَضلُ عِلمِكَ تَعودُ بِهِ عَلى أخيكَ الَّذي لا عِلمَ عِندَهُ صَدَقَةٌ مِنكَ عَلَيهِ (8).
1257:الإمام عليّ عليه السلام -فيما نُسِبَ إلَيهِ-:لَيسَ كُلُّ ذي عَينٍ يُبصِرُ،ولا كُلُّ ذي اذُنٍ يَسمَعُ،فَتَصَدَّقوا عَلى اولِي العُقولِ الزَّمِنَةِ،والأَلباب (9)الحائِرَةِ بِالعُلومِ الَّتي هِيَ أفضَلُ صَدَقاتِكُم،ثُمَّ تَلا: «إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدى مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنّاهُ لِلنّاسِ فِي الْكِتابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاّعِنُونَ (10)» (11).0.
ص: 456
1250:امام باقر عليه السلام: زكات دانش آموختن آن به بندگان خداست.
1251:امام صادق عليه السلام: براى هرچيز زكات و زكات دانش آموختن آن به اهلش است.
1252:امام صادق عليه السلام: در تفسير سخن خداوند متعال:«و از آنچه روزيشان كرديم انفاق مى كنند»،فرمود:معنايش اين است كه از آنچه به آنان آموختيم،به ديگران مى آموزند و آن را نشر مى دهند.
ر.ك:ص 445«وجوب آموزش بر دانشمند»/ص 447«حرمت پنهان داشتن دانش»/
ص 457«برترين صدقه»/ص 573«ردّ بدعت».
1253:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: برترين صدقه آن است كه فرد مسلمان دانشى را فراگيرد،سپس آن را به برادر مسلمانش بياموزد.
1254:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مردم صدقه اى همچون نشر دانش نداده اند.
1255:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: از جمله صدقه آن است كه انسان دانش فراگيرد و آن را به مردم بياموزد.
1256:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مازاد دانشت را كه به برادر بى بهره از دانشت مى رسانى،صدقه تو بر او به شمار مى آيد.
1257:امام على عليه السلام -در حكمتهاى منسوب به ايشان-:اين گونه نيست كه هر چشم دارى ببيند و هر گوش دارى بشنود،پس با دانشها به خردمندان گرفتار و مغزهاى سرگردان،صدقه دهيد كه بهترين صدقه شماست.سپس حضرت اين آيه را خواند:«بى گمان كسانى كه آنچه ما از روشنگريها و رهنمودها فرو فرستاديم،پس از آنكه آن را در كتاب براى مردم بيان كرديم،پنهان مى دارند،خداوند و همه لعنت گران آنان را لعنت مى كنند.»
ص: 457
3/2:فَوائِدُ التَّعليمِ
أ:إتقانُ العِلمِ
1258:الإمام عليّ عليه السلام: المالُ تَنقُصُهُ النَّفَقَةُ،والعِلمُ يَزكو عَلَى الإِنفاقِ (1).
1259:الإمام الحسن عليه السلام: عَلِّمِ النّاسَ وتَعَلَّم عِلمَ غَيرِكَ،فَتَكونَ قَد أتقَنتَ عِلمَكَ وعَلِمتَ ما لَم تَعلَم (2).
ب:تَزكِيَةُ العَقلِ
1260:الإمام عليّ عليه السلام: أعوَنُ الأَشياءِ عَلى تَزكِيَةِ العَقلِ التَّعليم (3).
ج:صَدَقَةٌ جارِيَةٌ
1261:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن عَلَّمَ عِلمًا فَلَهُ أجرُ مَن عَمِلَ بِهِ،لا يَنقُصُ مِن أجرِ العامِلِ (4).
1262:عنه صلى الله عليه و آله: خَيرُ ما يُخَلِّفُ الرَّجُلُ مِن بَعدِهِ ثَلاثٌ:وَلَدٌ صالِحٌ يَدعو لَهُ،وصَدَقَةٌ تَجري يَبلُغُهُ أجرُها،وعِلمٌ يُعمَلُ بِهِ مِن بَعدِهِ (5).
1263:عنه صلى الله عليه و آله: يَجيءُ الرَّجُلُ يَومَ القِيامَةِ ولَهُ مِنَ الحَسَناتِ كَالسَّحابِ الرُّكامِ أو كَالجِبالِ الرَّواسي فَيَقولُ:يا رَبِّ،أنّى لي هذا ولَم أعمَلها؟فَيَقولُ:هذا عِلمُكَ الَّذي عَلَّمتَهُ النّاسَ يُعمَلُ بِهِ مِن بَعدِكَ (6).
1264:الإمام الباقر عليه السلام: مَن عَلَّمَ بابَ هُدًى فَلَهُ مِثلُ أجرِ مَن عَمِلَ بِهِ،ولا يُنقَصُ م.
ص: 458
1258:امام على عليه السلام: دارايى با هزينه كردن كاهش مى يابد و دانش با دهش فزونى مى گيرد.
1259:امام حسن عليه السلام: به مردم بياموز و دانش ديگران را فراگير،تا دانش خود را استوار كرده و آنچه را كه ندانسته اى بدانى.
ر.ك:ص 65«انفاق آن را نابود نمى كند».
1260:امام على عليه السلام: يارى دهنده ترين چيز بر رشد خرد آموزش است.
1261:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هركس دانشى را ياد دهد،پاداش عامل به آن را دارد؛بى آنكه از پاداش عامل كاسته شود.
1262:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بهترين چيزهايى كه مرد پس از خود به يادگار مى نهد،سه چيز است:فرزند شايسته اى كه برايش دعا مى كند،صدقه جاريه اى كه پاداشش به وى مى رسد و دانشى كه پس از وى بدان عمل مى شود.
1263:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آدمى در روز رستاخيز مى آيد و با خود كارهاى نيكى چون ابرهاى انبوه يا كوههاى سربه فلك كشيده دارد،پس مى گويد:پروردگار! اينها را كه من نكرده ام،پس از كجايند؟[خداوند] مى فرمايد:اين دانش توست كه به مردم آموختى و پس از تو بدان عمل كردند.
1264:امام باقر عليه السلام: هركس بابى از هدايت را ياد دهد،پاداش همه كسانى را كه بدان عمل كنند دارد؛بى آنكه چيزى از پاداش آنان كاسته شود و هركس باب
ص: 459
اولئِكَ مِن اجورِهِم شَيئًا.ومَن عَلَّمَ بابَ ضَلالٍ كانَ عَلَيهِ مِثلُ أوزارِ مَن عَمِلَ بِهِ،ولا يُنقَصُ اولئِكَ مِن أوزارِهِم شَيئًا (1).
1265:أبو بَصير: سَمِعتُ أبا عَبدِاللّهِ عليه السلاميَقولُ:مَن عَلَّمَ خَيرًا فَلَهُ مِثلُ أجرِ مَن عَمِلَ بِهِ،قُلتُ:فَإِن عَلَّمَهُ غَيرَهُ يَجري ذلِكَ لَهُ؟قالَ:إن عَلَّمَهُ النّاسَ كُلَّهُم جَرى لَهُ،قُلتُ:فَإِن ماتَ؟قالَ:وإن ماتَ (2).
د:اِستِغفارُ كُلِّ شَيءٍ
1266:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مُعَلِّمُ الخَيرِ يَستَغفِرُ لَهُ كُلُّ شَيءٍ حَتَّى الحيتانُ فِي البَحرِ (3).
1267:عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ مُعَلِّمَ الخَيرِ يَستَغفِرُ لَهُ دَوابُّ الأَرضِ وحيتانُ البَحرِ وكُلُّ ذي روحٍ فِي الهَواءِ وجَميعُ أهلِ السَّماءِ والأَرضِ،وإنَّ العالِمَ والمُتَعَلِّمَ فِي الأَجرِ سَواءٌ يَأتِيانِ يَومَ القِيامَةِ كَفَرَسَي رِهانٍ يَزدَحِمانِ (4).
1268:الإمام الصادق عليه السلام: مُعَلِّمُ الخَيرِ يَستَغفِرُ لَهُ دَوابُّ الأَرضِ وحيتانُ البُحورِ وكُلُّ صَغيرَةٍ وكَبيرَةٍ في أرضِ اللّهِ وسَمائِهِ (5).
ه:صَلَواتُ كُلِّ شَيءٍ
1269:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: الخَلقُ كُلُّهُم يُصَلّونَ عَلى مُعَلِّمِ الخَيرِ (حَتّى حيتانُ البَحرِ (6).
1270:عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ ومَلائِكَتَهُ وأهلَ سَماواتِهِ وأرَضيهِ والنّونَ فِي البَحرِ يُصَلّونَ عَلَى الَّذينَ يُعَلِّمونَ النّاسَ الخَيرَ (7).
4/2:فَضلُ المُعَلِّمِ
1271:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: اللّهُمَّ اغفِر لِلمُعَلِّمينَ ثَلاثًا،وأطِل أعمارَهُم،وبارِك لَهُم1.
ص: 460
گمراهى را ياد دهد،گناهان همه كسانى كه بدان عمل كنند بر او نيز بار مى شود؛بى آنكه چيزى از گناهان آنان كم شود.
1265:ابوبصير: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود:هركس كار نيكى را ياد دهد،پاداشى مانند آنكه بدان عمل كند دارد.گفتم:اگر او هم به ديگرى ياد دهد،باز اين حكم جارى است؟فرمود:اگر آن را به همه مردم ياد دهد،همين حكم جارى است.گفتم:اگر چه بميرد؟فرمود:هرچند بميرد.
1266:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: همه چيز حتى ماهيان دريا براى آموزگار نيكى،آمرزش مى طلبند.
1267:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: جنبندگان زمين و ماهيان دريا و هر جاندارى در هوا و همه اهل آسمان و زمين براى آموزگار نيكى آمرزش مى خواهند و دانشمند و دانشجو در پاداش برابرند و روز رستاخيز چون دو اسب در مسابقه،دوشادوش همديگر مى آيند.
1268:امام صادق عليه السلام: جنبندگان زمين و ماهيان دريا و هر كوچك و بزرگى در زمين و آسمان خدا،براى آموزگار نيكى آمرزش مى طلبند.
1269:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: همه آفريدگان (حتى ماهيان دريا) بر آموزگار نيكى درود مى فرستند.
1270:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند و فرشتگان و اهل آسمانها و زمينهايش و [حتّى ]ماهى در دريا،بر كسانى كه به مردم نيكى مى آموزند،درود مى فرستند.
1271:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خدايا! آموزگاران را ببخشاى سه بار فرمود و عمرشان را
ص: 461
في كَسبِهِم (1).
1272:عنه صلى الله عليه و آله: الدُّنيا مَلعونَةٌ؛مَلعونٌ ما فيها إلاّ ذِكرَ اللّهِ وما والاهُ أو مُعَلِّمٌ أو مُتَعَلِّم (2).
1273:عنه صلى الله عليه و آله: ألا اخبِرُكُم عَنِ الأَجوَدِ الأَجوَدِ؟اللّهُ الأَجوَدُ [الأَجوَدُ]،وأنَا أجوَدُ وُلدِ آدَمَ،وأجوَدُهُم مِن بَعدي رَجُلٌ عَلِمَ عِلمًا فَنَشَرَ عِلمَهُ،يُبعَثُ يَومَ القِيامَةِ امَّةً واحِدَةً،ورَجُلٌ جادَ بِنَفسِهِ في سَبيلِ اللّهِ حَتّى يُقتَلَ (3).
1274:عنه صلى الله عليه و آله: إذا قالَ المُعَلِّمُ لِلصَّبِيِّ:قُل بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ،فَقالَ الصَّبِيُّ:بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ،كَتَبَ اللّهُ بَراءَةً لِلصَّبِيِّ وبَراءَةً لِأَبَوَيهِ وبَراءَةً لِلمُعَلِّم (4).
1275:عنه صلى الله عليه و آله: تَعليمُ العِلمِ كَفّارَةُ الكَبائِرِ (5).
1276:عنه صلى الله عليه و آله: إذا تَعَلَّمتَ بابًا مِنَ العِلمِ كانَ خَيرًا لَكَ مِن أن تُصَلِّيَ ألفَ رَكعَةٍ تَطَوُّعًا مُتَقَبَّلَةً،وإذا عَلَّمتَ النّاسَ،عُمِلَ بِهِ أو لَم يُعمَل بِهِ،فَهُوَ خَيرٌ لَكَ مِن ألفِ رَكعَةٍ تُصَلّيها تَطَوُّعًا مُتَقَبَّلَةً (6).
1277:عنه صلى الله عليه و آله: مَن جاءَ مَسجِدي هذا لَم يَأتِهِ إلاّ لِخَيرٍ يَتَعَلَّمُهُ أو يُعَلِّمُهُ فَهُوَ بِمَنزِلَةِ المُجاهِدِ في سَبيلِ اللّهِ،ومَن جاءَ لِغَيرِ ذلِكَ فَهُوَ بِمَنزِلَةِ الرَّجُلِ يَنظُرُ إلى مَتاعِ غَيرِهِ (7).
1278:عنه صلى الله عليه و آله: الغُدُوُّ والرَّواحُ في تَعَلُّمِ العِلمِ أفضَلُ عِندَ اللّهِ مِنَ الجِهادِ في سَبيلِ اللّهِ عز و جل (8).
1279:عنه صلى الله عليه و آله: أشَدُّ مِن يُتمِ اليَتيمِ الَّذِي انقَطَعَ عَن امِّهِ وأبيهِ،يُتمُ يَتيمٍ انقَطَعَ عَن إمامِهِ س.
ص: 462
طولانى كن و كسب و كارشان را رونق بخش.
1272:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دنيا نفرين شده است و آنچه در آن است نيز نفرين شده است؛مگر ياد خدا و آنچه در آن رديف است و يا آموزگار و شاگرد.
1273:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آيا شما را از برترين بخشنده آگاه نسازم؟خداوند بخشنده ترين است و من بخشنده ترين فرزند آدم هستم و بخشنده ترين كس،پس از من مردى است كه دانشى را آموخته و آن را منتشر مى كند كه روز قيامت،(به صورت) يك امّت برانگيخته مى شود و نيز مردى كه جان خود را در راه خدا بذل كند تا آنكه كشته شود.
1274:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هنگامى كه آموزگار به كودك بگويد:بگو«بسم اللّه الرحمن الرحيم»و كودك بگويد:«بسم اللّه الرحمن الرحيم»،خداوند دورى از آتش را براى كودك و پدر و مادرش و آموزگار بنويسد.
1275:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آموزش دانش كفّاره گناهان بزرگ است.
1276:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هرگاه بابى از دانش فراگرفتى،برايت از آنكه هزار ركعت نماز مستحبى پذيرفته شده بخوانى بهتر است،و چون به مردم آموختى،بدان عمل بشود يا نشود،برايت از آنكه هزار ركعت نماز مستحبّى پذيرفته شده بخوانى بهتر است.
1277:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هركس به مسجد من بيايد و جز براى ياد گرفتن يا ياد دادن نيكى نيامده باشد،مانند مجاهد در راه خداست و هركس براى غير از اين بيايد،چون كسى است كه به تماشاى كالاى ديگران آمده است.
1278:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: صبح و شب در فراگيرى دانش بودن،نزد خدا برتر از جهاد در راه خداى عز و جل است.
1279:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سخت تر از يتيمى كسى كه پدر و مادرش را از دست داده است،يتيمى آن كس است كه از امام خويش جدا شده و نمى تواند به او
ص: 463
ولا يَقدِرُ عَلَى الوُصولِ إلَيهِ ولا يَدري كَيفَ حُكمُهُ فيما يُبتَلى بِهِ مِن شَرائِعِ دينِهِ.ألا فَمَن كانَ مِن شيعَتِنا عالِمًا بِعُلومِنا وهذَا الجاهِلُ بِشَريعَتِنَا المُنقَطِعُ عَن مُشاهَدَتِنا يَتيمٌ في حِجرِهِ،ألا فَمَن هَداهُ وأرشَدَهُ وعَلَّمَهُ شَريعَتَنا كانَ مَعَنا فِي الرَّفيقِ الأَعلى (1).
1280:الإمام عليّ عليه السلام فيما نُسِبَ إلَيهِ: اذا كانَ الآباءُ هُمُ السَّبَبَ فِي الحَياةِ،فَمُعَلِّمُو الحِكمَةِ والدّينِ هُمُ السَّبَبُ في جَودَتِها (2).
1281:عنه عليه السلام: مَن كانَ مِن شيعَتِنا عالِمًا بِشَريعَتِنا فَأَخرَجَ ضُعَفاءَ شيعَتِنا مِن ظُلمَةِ جَهلِهِم إلى نورِ العِلمِ الَّذي حَبَوناهُ بِهِ جاءَ يَومَ القِيامَةِ وعَلى رَأسِهِ تاجٌ مِن نورٍ يُضيءُ لِأَهلِ جَميعِ العَرَصاتِ،وحُلَّةٌ لا يُقَوَّمُ لِأَقَلِّ سِلكٍ مِنهَا الدُّنيا بِحَذافيرِها،ثُمَّ يُنادي مُنادٍ:يا عِبادَ اللّهِ،هذا عالِمٌ مِن تَلامِذَةِ بَعضِ عُلَماءِ آلِ مُحَمَّدٍ،ألا فَمَن أخرَجَهُ فِي الدُّنيا مِن حَيرَةِ جَهلِهِ فَليَتَشَبَّث بِنورِهِ لِيُخرِجَهُ مِن حَيرَةِ ظُلمَةِ هذِهِ العَرَصاتِ إلى نُزَهِ الجِنانِ،فَيَخرُجُ كُلُّ مَن كانَ عَلَّمَهُ فِي الدُّنيا خَيرًا،أو فَتَحَ عَن قَلبِهِ مِنَ الجَهلِ قُفلاً،أو أوضَحَ لَهُ عَن شُبهَةٍ (3).
1282:الإمام الباقر عليه السلام: إنَّ الَّذي يُعَلِّمُ العِلمَ مِنكُم لَهُ أجرٌ مِثلُ أجرِ المُتَعَلِّمِ ولَهُ الفَضلُ عَلَيهِ،فَتَعَلَّمُوا العِلمَ مِن حَمَلَهِ العِلمِ،وعَلِّموهُ إخوانَكُم كَما عَلَّمَكُموهُ العُلَماءُ (4).
1283:عيسى عليه السلام: مَن عَلِمَ وعَمِلَ وعَلَّمَ،عُدَّ فِي المَلَكوتِ الأَعظَمِ عَظيمًا (5).
1284:الحَسَن: سُئِلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَن رَجُلَينِ كانا في بَني إسرائيلَ:أحَدُهُما كانَ عالِمًا يُصَلِّي المَكتوبَةَ ثُمَّ يَجلِسُ فَيُعَلِّمُ النّاسَ الخَيرَ،والآخَرُ يَصومُ النَّهارَ1.
ص: 464
برسد و احكام مسائل شرعى خود را نمى داند.هان! هركس از شيعيان ما كه به دانشهاى ما داناست،سرپرست اين نادان به آيين ما و گسسته از زيارت ماست.هان! هركس او را هدايت كند و ره بنمايد و آيين ما را به او بياموزد،با ما در رفيق اعلا خواهد بود.
1280:امام على عليه السلام -در حكمتهاى منسوب به ايشان-:اگر پدران سبب حيات باشند،آموزگاران حكمت و دين،سبب نيكويى آن هستند.
1281:امام على عليه السلام: هركس از شيعيان ما كه به آيين ما دانا باشد و شيعيان ناتوان ما را از تاريكى نادانى اشان به سوى نور دانشى كه ما بدو بخشيده ايم ببرد،روز قيامت با تاجى بر سر مى آيد كه همه اهل عرصات را روشنى مى بخشد و لباسى زربافت به تن دارد كه دنيا با همه نفايسش،بهاى كوچكترين رشته آن نيست.آن گاه منادى ندا مى دهد:اى بندگان خدا! اين دانشمندى از شاگردان يكى از دانشمندان خاندان محمّد صلى الله عليه و آله است.هان! هركس را كه او از حيرت نادانيش بيرون آورده است،به نور وى چنگ زند،تا او را از حيرت تاريكى اين عرصه به بهشت دلگشاى بيرون برد،پس هركس كه وى به او نيكى آموخته يا قفل نادانى را از دلش گشوده يا شبهه اى را برايش روشن نموده،بيرون مى آيد.
1282:امام باقر عليه السلام: آنكه از ميان شما دانش مى آموزد،پاداشى مانند پاداش آنكه فرا مى گيرد و بيشتر از او دارد،پس دانش را از حاملان دانش فرا گيريد و به برادرانتان بياموزيد؛همان گونه كه دانشمندان به شما آموختند.
1283:عيسى عليه السلام: آنكه بداند و عمل كند و بياموزد،در ملكوت اعظم بس بزرگ به شمار آيد.
1284:حسن: از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله درباره دو مردى كه در بنى اسرائيل بودند پرسيدند.يكى از آن دو دانشمند بود.نماز واجبش را مى خواند.سپس مى نشست و به آموزش نيكى به مردم مى پرداخت و ديگرى روز را روزه مى گرفت و شب به عبادت برمى خاست.كدام يك برترند؟
ص: 465
ويَقومُ اللَّيلَ،أيُّهُما أفضَلُ؟قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله:فَضلُ هذَا العالِمِ الَّذي يُصَلِّي المَكتوبَةَ ثُمَّ يَجلِسُ فَيُعَلِّمُ النّاسَ عَلَى العابِدِ الَّذي يَصومُ النَّهارَ ويَقومُ اللَّيلَ كَفَضلي عَلى أدناكُم رَجُلاً (1).
5/2:النَّوادِر
1285:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: تَعَلَّمُوا العِلمَ وعَلِّموهُ النّاسَ (2).
1286:عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ عز و جل رَفيقٌ يُحِبُّ الرِّفقَ فِي الأَمرِ كُلِّهِ،ويُحِبُّ كُلَّ قَلبٍ خاشِعٍ حَزينٍ رَحيمٍ،يُعَلِّمُ النّاسَ الخَيرَ ويَدعو إلى طاعَةِ اللّهِ (3).
1287:عنه صلى الله عليه و آله: يا عَلِيُّ،مِن صِفاتِ المُؤمِنِ أن يَكونَ...ضِحكُهُ تَبَسُّمًا،واجتِماعُهُ تَعَلُّمًا،مُذَكِّرُ الغافِلِ،مُعَلِّمُ الجاهِلِ (4).
1288:عنه صلى الله عليه و آله -في وَصيَّتِهِ لِعَلِيٍّ عليه السلام-:ثَلاثٌ مِن حَقائِقِ الإِيمانِ:الإِنفاقُ مِنَ الإِقتارِ،وإنصافُكَ النّاسَ مِن نَفسِكَ،وبَذلُ العِلمِ لِلمُتَعَلِّم (5).
1289:الإمام عليّ عليه السلام -في صِفَةِ المُؤمِنِ-:لا يَخرُقُ بِهِ فَرَحٌ،ولا يَطيشُ بِهِ مَرَحٌ،مُذَكِّرٌ لِلعالِمِ،مُعَلِّمٌ لِلجاهِلِ (6).
1290:عنه عليه السلام: شُكرُ العالِمِ عَلى عِلمِهِ أن يَبذِلَهُ لِمَن يَستَحِقُّهُ (7).
1291:عنه عليه السلام: مِلاكُ العِلمِ نَشرُهُ.
1292:عنه عليه السلام: جَمالُ العِلمِ نَشرُهُ،وثَمَرَتُهُ العَمَلُ بِهِ،وصِيانَتُهُ وَضعُهُ في أهلِهِ.
1293:عنه عليه السلام: شُكرُ العالِمِ عَلى عِلمِهِ عَمَلُهُ بِهِ وبَذلُهُ لِمُستَحِقِّهِ (8).
ص: 466
حضرت پاسخ فرمود:برترى اين دانشمندى كه نماز واجب را مى خواند و سپس مى نشست و به مردم مى آموخت،بر آن عابد كه روز را روزه مى گرفت و شب برمى خاست،مانند برترى من بر پايين ترين فرد شماست.
1285:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانش فرا گيريد و آن را به مردم بياموزيد.
1286:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند عز و جل رفيق است و رفاقت را در همه كارها دوست دارد و هر دل فروتن اندوهگين مهربانى را كه به مردم نيكى مى آموزد و به اطاعت خدا مى خواند،دوست دارد.
1287:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى على! از ويژگيهاى مؤمن است كه...خنده اش لبخند و گرد هم آمدنش براى يادگيرى است.غافل را يادآورنده و نادان را ياد دهنده است.
1288:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: -در سفارش به على عليه السلام-:سه چيز از حقايق ايمان است:انفاق در تنگدستى و انصاف دادنت با مردم و بذل دانش به دانشجو.
1289:امام على عليه السلام: -در توصيف مؤمن-:شادى،او را بى خرد نسازد و غرور و شادمانى او را به نادانى نكشاند.يادآورنده به دانا و ياددهنده به نادان است.
1290:امام على عليه السلام: سپاسگزارى دانشمند بر دانشش،آن است كه آن را به مستحقش بذل كند.
1291:امام على عليه السلام: قوام دانش به نشر آن است.
1292:امام على عليه السلام: زيبايى دانش،نشر آن و ميوه اش،عمل به آن و نگهداريش،نهادن آن در اختيار اهلش است.
1293:امام على عليه السلام: سپاسگزارى دانشمند بر دانشش،به كار بستن و بذل آن به اهلش است.
ص: 467
1294:الإمام الكاظم عليه السلام -في وَصِيَّتِهِ لِهِشامِ بنِ الحَكَمِ-:يا هِشامُ،تَعَلَّم مِنَ العِلمِ ما جَهِلتَ،وعَلِّمِ الجاهِلَ مِمّا عُلِّمتَ (1).
1295:لقمان عليه السلام: يا بُنَيَّ،تَعَلَّم مِنَ العُلَماءِ ما جَهِلتَ،وعَلِّمِ النّاسَ ما عَلِمتَ (2).
1296:الإمام الصادق عليه السلام: العِلمُ (ال )مَصونُ كَالسِّراجِ المُطبَقِ عَلَيهِ (3).3.
ص: 468
1294:امام كاظم عليه السلام: -در سفارشش به هشام بن حكم-:اى هشام! آنچه را از دانش كه نمى دانى فراگير و از آنچه آموخته اى به نادان بياموز.
1295:لقمان: پسركم! آنچه را نمى دانى از دانشمندان فراگير و آنچه را فراگرفتى به مردم بياموز.
1296:امام صادق عليه السلام: دانش نگاه داشته شده،مانند چراغ سرپوشيده است.
ص: 469
الفصل الثّالث:آدابُ التَّعليمِ
1/3الإِخلاص
1297:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: العالِمُ إذا أرادَ بِعِلمِهِ وَجهَ اللّهِ عز و جل هابَهُ كُلُّ شَيءٍ،وإذا أرادَ بِعِلمِهِ أن يَكنِزَ بِهِ الكُنوزَ هابَ مِن كُلِّ شَيءٍ (1).
1298:الإمام عليّ عليه السلام: أخلِص للّهِ ِ عَمَلَكَ وعِلمَكَ وحُبَّكَ وبُغضَكَ وأخذَكَ وتَركَكَ وكَلامَكَ وصَمتَكَ.
1299:عنه عليه السلام: طوبى لِمَن أخلَصَ للّهِ ِ عِلمَهُ وعَمَلَهُ،وحُبَّهُ وبُغضَهُ،وأخذَهُ وتَركَهُ،وكَلامَهُ وصَمتَهُ.
1300:عنه عليه السلام: أفضَلُ العِلمِ ما اخلِصَ فيهِ (2).0.
ص: 470
1297:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانشمند اگر از دانشش خشنودى خداوند عز و جل را بخواهد،همه چيز از او بهراسند و اگر بخواهد با دانشش زر اندوزد،از همه چيز بهراسد.
1298:امام على عليه السلام: عمل و دانش و حبّ و بغض و گرفتن و رها كردن و سخن گفتن و خاموش ماندنت را براى خدا خالص كن.
1299:امام على عليه السلام: خوشا به سعادت آنكه دانش و كار و حبّ و بغض و گرفتن و رها كردن و گفتن و خاموشى اش را براى خدا خالص كند.
1300:امام على عليه السلام: برترين دانش،آن است كه در آن اخلاص ورزيده شده است.
راجع:ص 201«اخلاص»/ص 331«اخلاص»/ص 367«آموختن براى غير خدا»
ص 603«خودنمايى».منيه المريد:ص 131«آداب المعلّم والمتعلّم:آداب اشتركا فيها:إخلاص النيّة للّه تعالى».
ص: 471
2/3:المُواساةُ بَينَ المُتَعَلِّمينَ
1301:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أبعَدُ الخَلقِ مِنَ اللّهِ رَجُلانِ:رَجُلٌ يُجالِسُ الاُمَراءَ فَما قالوا مِن جَورٍ صَدَّقَهُم عَلَيهِ،ومُعَلِّمُ الصِّبيانِ لا يُواسي بَينَهُم ولا يُراقِبُ اللّهَ فِي اليَتيم (1).
1302:الإمام الصادق عليه السلام -في قَولِهِ تَعالى: «وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنّاسِ» -:لِيَكُنِ النّاسُ عِندَكَ فِي العِلمِ سَواءً (2).
3/3:تَوقيرُ المُتَعَلِّمِ
1303:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: وَقِّروا مَن تُعَلِّمونَهُ العِلم (3).
4/3:التَّواضُعُ لِلمُتَعَلِّمِ
1304:صَنَعَ عيسى عليه السلام لِلحَوارِيّينَ طَعامًا فَلَمّا أكَلوا وَضّاهُم بِنَفسِهِ،وقالوا: يا روحَ اللّهِ،نَحنُ أولى أن نَفعَلَهُ مِنكَ.قالَ:إنَّما فَعَلتُ هذا لِتَفعَلوهُ بِمَن تُعَلِّمونَ (4).
1305:الإمام عليّ عليه السلام: مَن تَواضَعَ لِلمُتَعَلِّمينَ وذَلَّ لِلعُلَماءِ سارَ بِعِلمِهِ (5).8.
ص: 472
1301:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دورترين مردم از خداوند دو كس اند:كسى كه با فرمانروايان مى نشيند و هر سخن ستمى كه مى گويند تأييد مى كند و آموزگار كودكان كه ميان آنها به مساوات رفتار نكند و درباره يتيم،خدا را در نظر نگيرد.
1302:امام صادق عليه السلام: -درباره سخن خداوند متعال:-«از مردم [به تكبّر ]رخ برمتاب»،فرمود:بايد مردم در دانش اندوزى نزد تو يكسان باشند.
راجع:منية المريد:ص 199«آداب يختصّ بها المعلّم:آداب المعلّم مع طلبته:عدم إظهاره للطلبة تفضيل بعضهم على بعض عنده».
1303:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: كسانى را كه به آنها دانش مى آموزيد،بزرگ شماريد.
1304:حضرت عيسى عليه السلام براى حواريون خود خوراكى آماده ساخت و چون خوردند،حضرت خود [ دستان ] ايشان را شُست،آنان گفتند:اى روح خدا! ما از شما سزاوارتريم كه آن را انجام دهيم.فرمود:من اين كار را كردم تا شما هم براى كسانى كه به آنها مى آموزيد انجام دهيد.
1305:امام على عليه السلام: هركس براى شاگردان فروتنى كند و در برابر دانشمندان خوارى نشان دهد،دانشش رواج يابد.
ص: 473
1306:الإمام الصادق عليه السلام: اطلُبُوا العِلمَ وتَزَيَّنوا مَعَهُ بِالحِلمِ والوَقارِ،وتَواضَعوا لِمَن تُعَلِّمونَهُ العِلم (1).
5/3:الرِّفق
1307:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لينوا لِمَن تُعَلِّمونَ ولِمَن تَتَعَلَّمونَ مِنهُ (2).
1308:عنه صلى الله عليه و آله: عَلِّموا ويَسِّروا،عَلِّموا ويَسِّروا ثَلاثَ مَرّاتٍ وإذا غَضِبتَ فَاسكُت مَرَّتَينِ (3).
1309:عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ لَم يَبعَثني مُعَنِّتًا ولا مُتَعَنِّتًا،ولكِن بَعَثَني مُعَلِّمًا مُيَسِّرًا (4).
1310:عنه صلى الله عليه و آله: عَلِّموا ولا تُعَنِّفوا،فَإِنَّ المُعَلِّمَ خَيرٌ مِنَ المُعَنِّفِ (5)
(6) .
1311:ابنُ عَبّاس: إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله قالَ:عَلِّموا ويَسِّروا ولا تُعَسِّروا (7).
1312:مُعاوِيَةُ بنُ الحَكَمِ السُّلَمِيّ: بَينا أنَا اصَلّي مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذ عَطَسَ رَجُلٌ مِنَ القَومِ،فَقُلتُ:يَرحَمُكَ اللّهُ،فَرَمانِي القَومُ بِأَبصارِهِم،فَقُلتُ:واثُكلَ امِّياه،ما شَأنُكُم تَنظُرونَ إلَيَّ؟فَجَعَلوا يَضرِبونَ بِأَيديهِم عَلى أفخاذِهِم،فَلَمّا رَأَيتُهُم يُصَمِّتونَني،لكِنّي سَكَتُّ.فَلَمّا صَلّى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله،فَبِأَبي هُوَ واُمّي،ما رَأَيتُ مُعَلِّمًا قَبلَهُ ولا بَعدَهُ أحسَنَ تَعليمًا مِنهُ ! فَوَاللّهِ،ما كَهَرَني ولا ضَرَبَني ولا شَتَمَني،قالَ:إنَّ هذِهِ الصَّلاةَ لا يَصلُحُ فيها شَيءٌ مِن كَلامِ النّاسِ؛إنَّما هُوَ التَّسبيحُ والتَّكبيرُ وقِراءَةُ القُرآنِ (8).1.
ص: 474
1306:امام صادق عليه السلام: دانش را بطلبيد و آن را با بردبارى و وقار زينت دهيد و براى آن كس كه به او دانش مى آموزيد،فروتنى نماييد.
ر.ك:ص 361«فروتنى در برابر آموزگار»/ص 563«فروتنى»/ص 615«فروتنى در برابر وى».
1307:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: با كسى كه به او مى آموزيد و نيز كسى كه از او فرا مى گيريد،نرمى كنيد.
1308:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بياموزيد و آسان گيريد.بياموزيد و آسان گيريد تا سه بار و دوبار فرمود:هنگامى كه به خشم مى آيى،خاموشى گزين.
1309:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند مرا سخت گير و آزاردهنده برنينگيخت؛بلكه مرا آموزگارى آسان گير برانگيخت.
1310:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: ياد دهيد و سخت نگيريد كه ياددهنده از سخت گيرنده بهتر است.
1311:ابن عباس: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:ياد دهيد و آسان گيريد و سخت مگيريد.
1312:معاوية بن حكم سلمى:هنگامى كه با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نماز مى خواندم،ناگهان مردى از ميان نمازگزاران عطسه كرد.گفتم:خداوند تو را رحمت كند.همه آنان با نگاهشان مرا نشانه گرفتند ومن گفتم:مادرم به عزايم بنشيند،شما را چه شده است كه به من چشم دوخته ايد،پس شروع به زدن دستهايشان بر روى رانهايشان كردند و چون ديدم كه مرا به خاموشى مى خوانند،ساكت شدم.هنگامى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله -پدر و مادرم فدايش باد كه نه پيش از او و نه پس از او آموزگارى را نيكوتر از وى در ياد دادن نديدم-معاوية بن حكم سلمى:هنگامى كه با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نماز مى خواندم،ناگهان مردى از ميان نمازگزاران عطسه كرد.گفتم:خداوند تو را رحمت كند.همه آنان با نگاهشان مرا نشانه گرفتند ومن گفتم:مادرم به عزايم بنشيند،شما را چه شده است كه به من چشم دوخته ايد،پس شروع به زدن دستهايشان بر روى رانهايشان كردند و چون ديدم كه مرا به خاموشى مى خوانند،ساكت شدم.هنگامى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نمازش را به پايان برد.به خدا سوگند نه به من چشم زهر رفت و نه مرا كتك زد و نه به من دشنام داد و [فقط ]فرمود:در اين نماز هيچ سخنى از سخنان آدميان سزاوار نيست،آن تنها تسبيح و تكبير و قرآن خواندن است.
ص: 475
1313:الإمام عليّ عليه السلام: لا تُكثِرِ العِتابَ فَإِنَّهُ يورِثُ الضَّغينَةَ ويَجُرُّ إلَى البِغضَةِ،واستَعتِب مَن رَجَوتَ إعتابَهُ (1).
1314:عنه عليه السلام: عَلَى العالِمِ إذا عَلَّمَ أن لا يُعَنِّفَ،وإذا عُلِّمَ أن لا يَأنَفَ (2)
(3) .
6/3بَذلُ العِلمِ لِمُستَحِقِّهِ ومَنعُهُ مِن غَيرِ أهلِهِ
1315:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: آفَةُ العِلمِ النِّسيانُ،وإضاعَتُهُ أن تُحَدِّثَ بِهِ غَيرَ أهلِهِ (4).
1316:عنه صلى الله عليه و آله: واضِعُ العِلمِ عِندَ غَيرِ أهلِهِ كَمُقَلِّدِ الخَنازيرِ الجَوهَرَ واللُّؤلُؤَ والذَّهَبَ. (5)
1317:عنه صلى الله عليه و آله: لا تُعَلِّقُوا الدُّرَّ في أعناقِ الخَنازيرِ (6).
1318:عنه صلى الله عليه و آله: لا تَطرَحُوا الدُّرَّ في أفواهِ الكِلابِ (7).
1319:عيسى عليه السلام: يا مَعشَرَ الحَوارِيّينَ لا تُلقُوا اللُّؤلُؤَ لِلخِنزيرِ،فَإِنَّهُ لا يَصنَعُ بِهِ شَيئًا،ولا تُعطُوا الحِكمَةَ مَن لا يُريدُها،فَإِنَّ الحِكمَةَ أحسَنُ مِنَ اللُّؤلُؤِ،ومَن لايُريدُها أشَرُّ مِنَ الخِنزيرِ (8).
1320:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ عيسَى بنَ مَريَمَ عليه السلام قامَ في بَني إسرائيلَ،فَقالَ:يا بَني إسرائيلَ،لا تُحَدِّثوا بِالحِكمَةِ الجُهّالَ فَتَظلِموها،ولا تَمنَعوها أهلَها فَتَظلِموهُم (9).
1321:الإمام الصادق عليه السلام: كانَ المَسيحُ عليه السلام يَقولُ:إنَّ التّارِكَ شِفاءَ المَجروحِ مِن جُرحِهِ شَريكٌ لِجارِحِهِ لا مَحالَةَ،وذلِكَ أنَّ الجارِحَ أرادَ فَسادَ المَجروحِ.ه.
ص: 476
1313:امام على عليه السلام: سرزنش بسيار مكن كه كينه مى آورد و به دشمنى مى كشد و از آن كس پوزش بخواه كه اميد بخشش دارى.
1314:امام على عليه السلام: بر دانشمند است كه چون مى آموزد،سرزنش مكند و چون به وى آموخته مى شود سرمپيچد.
ر.ك:منية المريد:ص 162«آداب المعلّم والمتعلّم:آداب اشتركا فيها:حسن الخلق والتواضع وتمام الرفق وبذل الوسع،»و ص 182«آداب يختصّ بها المعلّم:حسن الخلق والتواضع زيادة على الأمر المشترك.»
1315:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آفت دانش فراموشى و تباهى آن،سپردن آن به نااهلش است.
1316:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سپارنده دانش نزد غير اهل آن،مانند آويزنده گوهر و مرواريد و طلا بر گردن خوكان است.
1317:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مرواريد را به گردن خوكها نياويزيد.
1318:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مرواريد را در دهان سگها نريزيد.
1319:عيسى عليه السلام: اى گروه حواريان! مرواريد را براى خوكان ميندازيد كه بهره اى از آن نمى برند و حكمت را به آنكه نمى خواهد،مدهيد كه حكمت نيكوتر از مرواريد و كسى كه آن را نمى خواهد،بدتر از خوك است.
1320:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: عيسى بن مريم عليه السلام در بنى اسرائيل به پاخاست و گفت:اى بنى اسرائيل! با نادانان سخن از حكمت مگوييد كه بدان ستم كرده ايد و آن را از اهلش باز مداريد كه به آنان ستم روا داشته ايد.
1321:امام صادق عليه السلام: حضرت مسيح عليه السلام مى فرمود:آنكه درمان زخم مجروح را وامى گذارد،شريك زخم زننده اش مى باشد؛چون زخم زننده،بدحالى
ص: 477
والتّارِكَ لاِءِشفائِهِ لَم يَشَأ صَلاحَهُ،فَإِذا لَم يَشَأ صَلاحَهُ فَقَد شاءَ فَسادَهُ اضطِرارًا،فَكَذلِكَ لا تُحَدِّثوا بِالحِكمَةِ غَيرَ أهلِها فَتَجهَلوا،ولا تَمنَعوها أهلَها فَتَأثَموا،وليَكُن أحَدُكُم بِمَنزِلَةِ الطَّبيبِ المُداوي إن رَأى مَوضِعًا لِدَوائِهِ وإلاّ أمسَكَ (1)
1322:الإمام عليّ عليه السلام: واضِعُ العِلمِ عِندَ غَيرِ أهلِهِ ظالِمٌ لَهُ (2).
1323:عنه عليه السلام: إنَّ الحُكَماءَ ضَيَّعُوا الحِكمَةَ لَمّا وَضَعوها عِندَ غَيرِ أهلِها (3).
1324:عنه عليه السلام: لا تُحَدِّثِ الجُهّالَ بِما لا يَعلَمونَ فَيُكَذِّبوكَ بِهِ،فَإِنَّ لِعِلمِكَ عَلَيكَ حَقًّا وحَقُّهُ عَلَيكَ بَذلُهُ لِمُستَحِقِّهِ ومَنعُهُ مِن غَيرِ مُستَحِقِّهِ (4).
1325:عنه عليه السلام: لَيسَ كُلُّ العِلمِ يَستَطيعُ صاحِبُ العِلمِ أن يُفَسِّرَهُ لِكُلِّ النّاسِ لِأَنَّ مِنهُمُ القَوِيَّ والضَّعيفَ،ولِأَنَّ مِنهُ ما يُطاقُ حَملُهُ ومِنهُ ما لا يُطاقُ حَملُهُ،إلاّ مَن يُسَهِّلُ اللّهُ لَهُ حَملَهُ وأعانَهُ عَلَيهِ مِن خاصَّةِ أولِيائِهِ (5).
1326:عنه عليه السلام: إنَّ هاهُنا لَعِلمًا جَمًّا (وأشارَ بِيَدِهِ إلى صَدرِهِ) لَو أصَبتُ لَهُ حَمَلَةً ! بَلى أصَبتُ لَقِنًا غَيرَ مَأمونٍ عَلَيهِ،مُستَعمِلاً آلَةَ الدّينِ لِلدُّنيا.ومُستَظهِرًا بِنِعَمِ اللّهِ عَلى عِبادِهِ،وبِحُجَجِهِ عَلى أولِيائِهِ؛أو مُنقادًا لِحَمَلَةِ الحَقِّ،لا بَصيرَةَ لَهُ في أحنائِهِ،يَنقَدِحُ الشَّكُ في قَلبِهِ لِأَوَّلِ عارِضٍ مِن شُبهَةٍ.ألا لا ذا ولا ذاكَ ! أو مَنهومًا بِاللَّذَّةِ،سَلِسَ القِيادِ لِلشَّهوَةِ،أو مُغرَمًا بِالجَمعِ والاِدِّخارِ،لَيسا مِن رُعاةِ الدّينِ في شَيءٍ،أقرَبُ شَيءٍ شَبَهًا بِهِما الأَنعامُ السّائِمَةُ ! كَذلِكَ يَموتُ العِلمُ بِمَوتِ حامِليهِ (6).
1327:عنه عليه السلام -فيما نُسِبَ إلَيهِ-:نَقلُ الصُّخورِ مِن مَواضِعِها أهوَنُ مِن تَفهيمِ مَن لا يَفهَم (7).0.
ص: 478
مجروح را خواسته و واگذارنده درمانش،نيكويى وى را نخواسته است وچون نيكويى وى را نخواسته،پس بدحالى مجروح را خواسته است؛همين گونه حكمت را با غير اهل آن در ميان مگذاريد كه نادانى نموده ايد و از اهلش باز مداريد كه گناه كرده ايد.بايد هريك از شما چون پزشك درمانگر باشد.اگر جايى براى دارويش ديد،اقدام و گرنه خوددارى كند.
1322:امام على عليه السلام: سپارنده دانش نزد غير اهلش،ستمكار به آن است.
1323:امام على عليه السلام: حكيمان چون حكمت را نزد غير اهلش نهادند،آن را تباه كردند.
1324:امام على عليه السلام: با نادانان از آنچه نمى دانند سخن مگوى كه تو را تكذيب كنند؛چرا كه براى دانشت بر تو حقّى است و آن اين است كه آن را به مستحقش بدهى و از غير مستحقّش باز دارى.
1325:امام على عليه السلام: دارنده دانش نمى تواند همه آن را براى همه مردم تفسير كند؛زيرا در ميان آنان نيرومند و ناتوان هست و بخشى از دانش تحمّل كردنى است و بخشى نيست،مگر آنكه خداوند بر دوستان ويژه اش تحمل آن را آسان كند و به ايشان يارى دهد.
1326:امام على عليه السلام -در حالى كه با دستش به سينه اش اشاره مى كرد-:در اين جا دانشى انبوه است.كاش فراگيرانى برايش مى يافتم.آرى كسى را يافتم كه تيزهوش بود؛ولى در خور اعتماد نبود.دين را ابزار دنيا كرده بود و با نعمتهاى خداوند بر بندگانش و به حجتهاى او بر اوليايش برترى مى جست و يا آنكه پيرو حقّ بود،ولى از باريك بينى در نكته هاى آن بى بهره و با نخستين شبهه،شكّ در دلش مى افتاد.بدان كه نه اين [مناسب است] و نه آن يا آنكه شيفته لذت و رام شهوت و هميشه در پى گردآوردن و اندوختن بود.اينان نمى توانند كوچكترين پاسدار دين باشند و بيشتر به چهارپايان چرنده شبيه اند.اين گونه دانش با مرگ حاملانش مى ميرد.
1327:امام على عليه السلام -در حكمتهاى منسوب به ايشان-:جا به جا كردن تخته سنگهاى گران از جايشان،آسانتر از فهماندن به نافهم است.
ص: 479
1328:عنه عليه السلام -أيضًا-:اِحتَرِس مِن ذِكرِ العِلمِ عِندَ مَن لا يَرغَبُ فيهِ،ومِن ذِكرِ قَديمِ الشَّرَفِ عِندَ مَن لا قَديمَ لَهُ،فَإِنَّ ذلِكَ مِمّا يُحقِدُهُما عَلَيكَ (1).
1329:عنه عليه السلام -أيضًا-:لا تُحَدِّث بِالعِلمِ السُّفَهاءَ لِيُكَذِّبوكَ،ولاَ الجُهّالَ فَيَستَثقِلوكَ،ولكِن حَدِّث بِهِ مَن يَتَلَقّاهُ مِن أهلِهِ بِقَبولٍ وفَهمٍ،يَفهَمُ عَنكَ ما تَقولُ،ويَكتُمُ عَلَيكَ ما يَسمَعُ،فَإِنَّ لِعِلمِكَ عَلَيكَ حَقًّا،كَما أنَّ عَلَيكَ في مالِكَ حَقًّا،بَذلُهُ لِمُستَحِقِّهِ،ومَنعُهُ عَن غَيرِ مُستَحِقِّهِ (2).
1330:عنه عليه السلام -أيضًا-:لا تُعامِلِ العامَّةَ فيما انعِمَ بِهِ عَلَيكَ مِنَ العِلمِ كَما تُعامِلُ الخاصَّةَ،واعلَم أنَّ للّهِ ِ سُبحانَهُ رِجالاً أودَعَهُم أسرارًا خَفِيَّةً ومَنَعَهُم عَن إشاعَتِها،واذكُر قَولَ العَبدِ الصّالِحِ لِموسى وقَد قالَ لَهُ: «هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمّا عُلِّمْتَ رُشْداً * قالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً * وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً (3)» (4).
1331:عنه عليه السلام -في وَصِيَّتِهِ لِلحَسَنِ عليه السلام-:مِن صِفَةِ العالِمِ أن لا يَعِظَ إلاّ مَن يَقبَلُ عِظَتَهُ،ولا يَنصَحَ مُعجَبًا بِرَأيِهِ،ولا يُخبِرَ بِما يَخافُ إذاعَتَهُ (5).
1332:الإمام الكاظم عليه السلام -في وَصِيَّتِهِ لِهِشامٍ-:إيّاكَ أن تَغلِبَ الحِكمَةَ وتَضَعَها في أهلِ الجَهالَةِ.
قالَ هِشامٌ:فَقُلتُ لَهُ:فَإِن وَجَدتُ رَجُلاً طالِبًا لَهُ غَيرَ أنَّ عَقلَهُ لا يَتَّسِعُ لِضَبطِ ما القِي إلَيهِ؟قالَ عليه السلام:فَتَلَطَّف لَهُ فِي النَّصيحَةِ،فَإِن ضاقَ قَلبُهُ (فَ ) لا تَعرِضَنَّ نَفسَكَ لِلفِتنَةِ.واحذَر رَدَّ المُتَكَبِّرينَ،فَإِنَّ العِلمَ يُذَلُّ عَلى أن يُملى عَلى مَن لا يُفيقُ.قُلتُ:فَإِن لَم أجِد مَن يَعقِلُ السُّؤالَ عَنها؟قالَ عليه السلام:فَاغتَنِم جَهلَهُ عَنِ السُّؤالِ حَتّى تَسلَمَ مِن فِتنَةِ القَولِ وعَظيمِ فِتنَةِ الرَّدِّ (6).8.
ص: 480
1328:امام على عليه السلام: خود را از يادكردن دانش نزد كسى كه بدان رغبت نمى ورزد،و از ياد كردن شرافت نياكانت پيش كسى كه نياكانى ندارد،نگاه دار كه اين،كينه آن دو را بر تو مى افروزد.
1329:امام على عليه السلام: با كم خردان سخن از دانش مگو كه تو را تكذيب مى كنند و نه با نادانان كه تو را گران بار مى شمرند؛بلكه از آن با كسى سخن بگوى كه اهلش باشد و مى گيرد و مى پذيرد و مى فهمد.آنچه را مى گويى دريافت مى كند و آنچه را مى شنود بر تو پنهان مى دارد،چرا كه براى دانشت بر تو حقّى است؛همان گونه كه در دارايى ات بر تو حقّى است:بذلش به مستحقّ آن و باز داشتنش از غير مستحقّ آن.
1330:امام على عليه السلام: در آنچه از دانش به تو عطا شده است،با عموم مردم آن گونه رفتار مكن كه با خاصّان مى كنى و بدان كه خداى سبحان مردانى دارد كه رازهايى پنهان را نزد ايشان به امانت نهاده و آنان را از افشاى آن باز داشته است و به ياد داشته باش سخن بنده شايسته را به موسى عليه السلام كه از وى خواسته بود:«آيا در پى تو بيايم تا از هدايتهايى كه به تو آموخته شده است،به من بياموزى؟»و او گفته بود:«تو توان شكيبايى بر همراهى مرا ندارى و چگونه بر چيزى كه از آن خبر ندارى،شكيبايى كنى؟».
1331:امام على عليه السلام: -در سفارشش به امام حسن عليه السلام-:از ويژگيهاى دانشمند آن است كه به جز آن كس كه پندش را مى پذيرد،پند نمى دهد و به آدم خودرأى،اندرز نمى دهد و آنچه را از انتشارش بيم دارد بازگو نمى كند.
1332:امام كاظم عليه السلام: -در سفارش به هشام:-مبادا كه حكمت را فرو افكنى و آن را نزد نادانان بنهى.هشام مى گويد:گفتم:اگر مردى را جوياى آن يافتم،ولى خودش ياراى گرفتن آنچه را به او القا شده نداشت چه كنم؟فرمود:در نصيحتش نرمى كن،پس اگر دلش به تنگ آمد،خود را در معرض فتنه قرار مده،و از انكار متكبّران برحذر باش كه اگر دانش بر كسى عرضه شود كه درست نمى گيرد،خوار مى شود.گفتم:اگر كسى را نيافتم كه از آن بپرسد چه كنم؟فرمود:نادانى اش را از پرسيدن مغتنم شمار،تا از آشوب سخن و فتنه بزرگ ردّ و انكار به سلامت مانى.
ص: 481
1333:الإمام زين العابدين عليه السلام:
يا رُبَّ جَوهَرِ عِلمٍ لَو أبوحُ بِهِ *** لَقيلَ لي أنتَ مِمَّن يَعبُدُ الوَثَنا
ولاَستَحَلَّ رِجالٌ مُسلِمونَ دَمي يَرَونَ أقبَحَ ما يَأتونَهُ حَسَنا
إنّي لَأَكتُمُ مِن عِلمي جَواهِرَهُ *** كَي لا يَرَى الحَقَّ ذو جَهلٍ فَيَفتَتِنا
وقَد تَقَدَّمَ في هذا أبو حَسَنٍ إلَى الحُسَينِ ووَصّى قَبلَهُ حَسَنا (1)
7/3:عَدَمُ أخذِ الاُجرَةِ لِتَعليمِ مَعالِمِ الدّينِ
1334:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَكتوبٌ فِي الكِتابِ الأَوَّلِ:يَابنَ آدَمَ،عَلِّم مَجّانًا كَما عُلِّمتَ مَجّانًا (2).
1335:الإمام عليّ عليه السلام: لا يَكونُ العالِمُ عالِمًا حَتّى...لا يَأخُذَ عَلى عِلمِهِ شَيئًا مِن حُطامِ الدُّنيا (3).
1336:الإمام زين العابدين عليه السلام: مَن كَتَمَ عِلمًا أحَدًا،أو أخَذَ عَلَيهِ أجرًا رَفدًا،فَلا يَنفَعُهُ أبَدًا (4).
1337:عيسى عليه السلام -لِلحَوارِيّينَ-:لا تَأخُذوا مِمَّن تُعَلِّمونَ مِنَ الأَجرِ إلاّ مِثلَ الَّذي أعطَيتُموني (5).ي.
ص: 482
1333:امام سجاد عليه السلام:
اى بسا گوهر دانش كه اگر آن را آشكار مى ساختم *** به من گفته مى شد:تو از زمره بت پرستانى
و بى گمان مردان مسلمان خونم را حلال مى شمردند و اين زشت ترين كار را نيكو مى ديدند
من گوهرهاى دانشم را پنهان مى دارم *** تا نادان حقّ را نبيند و ما را به فتنه اندازد
و در اين شيوه ابوالحسن پيشى گرفته است بر حسين و پيش از وى به حسن سفارش كرده است
ر.ك:منية المريد:ص 179.
1334:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: در كتاب نخستين نوشته شده است:اى پسر آدم! رايگان ياد ده؛همان گونه كه رايگان ياد گرفتى.
1335:امام على عليه السلام: دانشمند،دانشمند نمى شود،تا اينكه...در برابر دانشش چيزى از كالاى پست دنيا نگيرد.
1336:امام سجّاد عليه السلام: هركس دانشى را از كسى پنهان بدارد يا بر آن به عنوان پاداش مزد گيرد،هرگز آن دانش به وى سودى نرساند.
1337:عيسى عليه السلام: -به حواريون-:از آنها كه آموزششان مى دهيد،مزدى نگيريد جز مانند آنچه به من داديد.
ر.ك:ص 595«كاسبى كردن با دانش دينى»/ص 629 و 631 ح 1841 1846.
ص: 483
الفصل الرّابع:آدابُ الجَوابِ
1/4:ما يوجِبُ الصَّوابَ
1338:الإمام عليّ عليه السلام: مَن أعمَلَ فِكرَهُ أصابَ جَوابَهُ.
1339:عنه عليه السلام: دَعِ الحِدَّةَ وتَفَكَّر فِي الحُجَّةِ وتَحَفَّظ مِنَ الخَطَلِ،تَأمَنِ الزَّلَلَ (1).
1340:الإمام الصادق عليه السلام: ثَلاثَةٌ يُستَدَلُّ بِها عَلى إصابَةِ الرَّأيِ:حُسنُ اللِّقاءِ،وحُسنُ الاِستِماعِ،وحُسنُ الجَوابِ (2).
1341:الإمام عليّ عليه السلام: الرَّأيُ مَعَ الأَناةِ،وبِئسَ الظَّهيرُ الرَّأيُ الفَطيرُ (3).
1342:أبُو الأَسوَد: إنَّ رَجُلاً سَأَلَ أميرَالمُؤمِنينَ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام عَن سُؤالٍ،فَبادَرَ فَدَخَلَ مَنزِلَهُ ثُمَّ خَرَجَ فَقالَ:أينَ السّائِلُ؟فَقالَ الرَّجُلُ:ها أنَا ذا يا أميرَ المُؤمِنينَ.قالَ:ما مَسأَلَتُكَ؟قالَ:كَيتَ وكَيتَ،فَأَجابَهُ عَن سُؤالِهِ.م.
ص: 484
1338:امام على عليه السلام: كسى كه انديشه اش را به كار اندازد،به پاسخ خود مى رسد.
1339:امام على عليه السلام: شتابزدگى را واگذار و در حجّت بينديش و خود را از پريشان گويى نگاه دار،تا از لغزش ايمن بمانى.
1340:امام صادق عليه السلام: سه چيز است كه نشانه اصابت رأى است:خوب برخورد كردن و نيك گوش كردن و پاسخ نيكو دادن.
1341:امام على عليه السلام: رأى با تأمل حاصل مى شود و رأى خام پشتيبان بدى است.
1342:ابوالاسود: مردى از اميرمؤمنان على بن ابى طالب عليه السلاممسأله اى پرسيد.حضرت ابتدا داخل منزلش شد و سپس خارج شد و فرمود:پرسشگر كجاست؟مرد گفت:اى اميرمؤمنان! من اينجا هستم.حضرت فرمود:پرسش تو چيست؟گفت:فلان و فلان،پس حضرت به پرسش وى پاسخ
ص: 485
فَقيلَ:يا أميرَ المُؤمِنينَ،كُنّا عَهِدناكَ إذا سُئِلتَ عَنِ المَسأَلَةِ كُنتَ فيها كَالسِّكَّةِ المُحماةِ جَوابًا،فَما بالُكَ أبطَأتَ اليَومَ عَن جَوابِ هذَا الرَّجُلِ حَتّى دَخَلتَ الحُجرَةَ ثُمَّ خَرَجتَ فَأَجَبتَهُ؟فَقالَ:كُنتُ حاقِنًا،ولا رَأيَ لِثَلاثَةٍ:لِحاقِنٍ،ولا حازِقٍ (1)[ولا حاقِبٍ?«] (2).
2/4:ما يوجِبُ الخَطَأَ
1343:الإمام عليّ عليه السلام: مَن أسرَعَ فِي الجَوابِ لَم يُدرِكِ الجَوابَ (3).
1344:عنه عليه السلام: إذَا ازدَحَمَ الجَوابُ خَفِيَ الصَّوابُ (4).
1345:عنه عليه السلام: قَلَّما يُصيبُ الرَّأيَ العَجولُ.
1346:عنه عليه السلام: المُستَبِدُّ مُتَهَوِّرٌ فِي الخَطَاَ?والغَلَطِ (5).
1347:الإمام الحسن عليه السلام: لا يَعزِبُ الرَّأيُ إلاّ عِندَ الغَضَبِ (6).
1348:الإمام الصادق عليه السلام: مِن أخلاقِ الجاهِلِ الإِجابَةُ قَبلَ أن يَسمَعَ (7).
1349:عنه عليه السلام: إنَّ مَن أجابَ في كُلِّ ما يُسأَلُ عَنهُ لَمَجنونٌ (8).
3/4:قَولُ:«لا أعلَمُ»
1350:رسول اللّه صلى الله عليه و آله -في وَصِيَّتِهِ لِأَبي ذَرٍّ-:يا أباذَرٍّ،إذا سُئِلتَ عَن عِلمٍ لا تَعلَمُهُ فَقُل:لا أعلَمُهُ تَنجُ مِن تَبِعَتِهِ،ولا تُفتِ النّاسَ بِما لا عِلمَ لَكَ بِهِ تَنجُ مِن عَذابِ يَومِ القِيامَةِ (9).ّ.
ص: 486
داد.آن گاه گفته شد:اى اميرمؤمنان! ما ديده بوديم هرگاه از تو پرسشى مى شود،مانند سكّه داغ تند و زود پاسخ را كف دست پرسشگر مى گذاشتى،امّا امروز چه شد كه در پاسخ اين مرد درنگ كردى،تا آنجا كه داخل خانه شدى و پس از بيرون آمدن پاسخش را دادى؟حضرت فرمود:از بول در تنگنا بودم و سه كس را رأى نباشد:آنكه از بول و غايط و يا كفشش در تنگنا باشد.
1343:امام على عليه السلام: آنكه در پاسخ دادن شتاب كند،پاسخ را درنيابد.
1344:امام على عليه السلام: چون پاسخها فراوان و پريشان شود،پاسخ درست پنهان ماند.
1345:امام على عليه السلام: كم مى شود كه رأى عجول درست درآيد.
1346:امام على عليه السلام: انسان خود رأى به خطا و غلط درافتد.
1347:امام حسن عليه السلام: رأى [درست] جز هنگام خشم پنهان نمى ماند.
1348:امام صادق عليه السلام: از اخلاق نادان،پاسخ دادن پيش از شنيدن است.
1349:امام صادق عليه السلام: آنكه به هرچه از او پرسيده مى شود پاسخ مى دهد،بى گمان ديوانه است.
1350:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: -در سفارشش به ابوذر-:اى ابوذر! هرگاه از دانشى پرسيده شدى كه آن را نمى دانى بگو:نمى دانم تا از پى آمدهاى آن رهايى يابى و در آنچه نمى دانى،به مردم فتوا مده تا از كيفر روز قيامت برهى.
ص: 487
1351:الإمام عليّ عليه السلام: قَولُ:«لا أعلَمُ»نِصفُ العِلم.
1352:عنه عليه السلام: ألا لا يَستَقبِحَنَّ مَن سُئِلَ عَمّا لا يَعلَمُ أن يَقولَ:«لا أعلَمُ».
1353:عنه عليه السلام: إذا كُنتَ جاهِلاً فَتَعَلَّم،وإذا سُئِلتَ عَمّا لا تَعلَمُ فَقُل:«اللّهُ ورَسولُهُ أعلَمُ» (1).
1354:رَزينٌ أبُو النُّعمانِ عَنِ الإِمامِ عَلِيٍّ عليه السلام: إذا سُئِلتُم عَمّا لا تَعلَمونَ فَاهرُبوا،قالوا:وكَيفَ الهَرَبُ يا أميرَ المُؤمِنينَ؟قالَ:تَقولونَ:«اللّهُ أعلَمُ» (2).
1355:الإمام عليّ عليه السلام: لا يَستَحيِ أحَدُكُم إذا سُئِلَ عَمّا لا يَعلَمُ أن يَقولَ:«لا أعلَمُ» (3).
1356:عنه عليه السلام: لا يَستَحيِ [أي العالِمُ] إذا سُئِلَ عَمّا لا يَعلَمُ أن يَقولَ:«اللّهُ أعلَمُ» (4).
1357:عنه عليه السلام: لا يَستَحيِ العالِمُ إذا سُئِلَ عَمّا لا يَعلَمُ أن يَقولَ:«لا عِلمَ لي بِهِ» (5).
1358:عنه عليه السلام: أربَعٌ لَو شُدَّتِ المَطايا إلَيهِنَّ حَتّى يُنضَينَ لَكانَ قَليلاً:لا يَرجُ العَبدُ إلاّ رَبَّهُ،ولا يَخَف إلاّ ذَنبَهُ،ولا يَستَحيِ الجاهِلُ أن يَتَعَلَّمَ،ولا يَستَحيِ العالِمُ إذا سُئِلَ عَمّا لا يَعلَمُ أن يَقولَ:«لا أعلَمُ» (6).
1359:عنه عليه السلام: مَن تَرَكَ قَولَ:«لا أدري»اُصيبَت مَقاتِلُهُ (7).
1360:الإمام الباقر عليه السلام: ما عَلِمتُم فَقولوا،وما لَم تَعلَموا فَقولوا:«اللّهُ أعلَمُ» (8).
1361:الإمام الصادق عليه السلام -في وَصِيَّتِهِ لِمُؤمِنِ الطّاقِ-:مَن سُئِلَ عَن عِلمٍ فَقالَ:«لا أدري»فَقَد ناصَفَ العِلم (9).
1362:عنه عليه السلام: إذا سُئِلَ الرَّجُلُ مِنكُم عَمّا لا يَعلَمُ فَليَقُل:«لا أدري»،ولا يَقُل:«اللّهُ أعلَمُ»،فَيوقِعَ في قَلبِ صاحِبِهِ شَكًّا،وإذا قالَ المَسؤولُ:«لا أدري»فَلا0.
ص: 488
1351:امام على عليه السلام: گفتن«نمى دانم»نيمى از دانش است.
1352:امام على عليه السلام: هان! هرگز آنكه از چيزى پرسيده شد كه نمى داند،گفتن«نمى دانم»را زشت نشمارد.
1353:امام على عليه السلام: اگر نادانى يادبگير و اگر از چيزى كه نمى دانى پرسيده شدى،بگو:«خدا و پيامبرش داناترند».
1354:رزين پدر نعمان از امام على عليه السلام: چون از آنچه نمى دانيد پرسيده شديد،بگريزيد.گفتند:گريز چگونه است اى اميرمؤمنان؟فرمود:مى گوييد:«خدا داناتر است».
1355:امام على عليه السلام: هرگاه يكى از شما از چيزى كه نمى داند،پرسيده شود،از گفتن«نمى دانم»خجالت نكشد.
1356:امام على عليه السلام: [دانشمند] هنگامى كه از آنچه نمى داند پرسيده شد،ازگفتن«خداوند داناتر است»خجالت نكشد.
1357:امام على عليه السلام: دانشمند هنگامى كه از آنچه نمى داند پرسيده شد،ازگفتن«از آن آگاهى ندارم»خجالت نكشد.
1358:امام على عليه السلام: چهار چيز است كه اگر براى آنها بر مركوبها بتازند تا لاغر و باريك شوند،باز اندك است:بنده جز از پروردگارش اميدى نداشته باشد و جز از گناهش نترسد و نادان از آموختن حيا نكند و دانشمند چون از آنچه نمى داند،پرسيده شد،از گفتن«نمى دانم»خجالت نكشد.
1359:امام على عليه السلام: هركس گفتن«نمى دانم»را واگذارد،به هلاكت گاه خود درآيد.
1360:امام باقر عليه السلام: آنچه را مى دانيد بگوييد و آن گاه كه نمى دانيد،بگوييد«خداوند داناتر است».
1361:امام صادق عليه السلام: -در سفارش به مؤمن طاق-:هركس از دانشى پرسيده شود و بگويد نمى دانم،دانش را به نيمه رسانده است.
1362:امام صادق عليه السلام: هر گاه مردى از شما از چيزى كه نمى داند پرسيده شود،بايد بگويد:«نمى دانم»و نگويد:«خدا داناتر است»تا در دل پرسشگر شكّ
ص: 489
يَتَّهِمُهُ السّائِلُ (1).
1363:عنه عليه السلام: إذا سُئِلتَ عَمّا لا تَعلَمُ،فَقُل:«لا أدري»؛فَإِنَّ«لا أدري»خَيرٌ مِنَ الفُتيا (2).
1364:عنه عليه السلام: لِلعالِمِ إذا سُئِلَ عَن شَيءٍ وهُوَ لا يَعلَمُهُ أن يَقولَ:«اللّهُ أعلَمُ»،ولَيسَ لِغَيرِ العالِمِ أن يَقولَ ذلِكَ (3).
1365:عَزرَةُ التَّميميّ: قالَ عَلِيٌّ عليه السلام:وا بَردَها عَلَى الكَبِدِ ثَلاثَ مَرّاتٍ.قالوا:وما ذلِكَ يا أميرَالمُؤمِنينَ؟قالَ:أن يُسأَلَ الرَّجُلُ عَمّا لا يَعلَمُ،فَيَقولَ:«اللّهُ أعلَمُ» (4).ه.
ص: 490
بيندازد و هرگاه پرسش شونده گفت:«نمى دانم»،پرسشگر او را متهم نمى كند.
1363:امام على عليه السلام: هنگامى كه از چيزى پرسيده مى شوى كه نمى دانى،بگو:نمى دانم كه نمى دانم بهتر از فتوا دادن [جاهلانه] است.
1364:امام على عليه السلام: دانشمند مى تواند هنگامى كه از چيزى كه نمى داند پرسيده شود،بگويد:«خدا داناتر است»و براى غير دانشمند اين حقّ نيست.
1365:عزرة تميمى: امام على عليه السلام سه بار فرمود:چه خوش گوار است.گفتند:چه چيزى اى اميرمؤمنان؟فرمود:اينكه از انسان چيزى بپرسند كه وى نمى داند و بگويد:«خدا داناتر است».
ر.ك:ص 95 ح 265/ص 581«اعتراف به نادانى»/ص 593«ادعاى دانش».
ص: 491
ص: 492
ابن قتيبه از افلاطون نقل مى كند كه گفته است:اگر گفتن«نمى دانم»ادّعاى دانايى نبود،هر آينه مى گفتم كه من نمى دانم (1).
شهيد ثانى،زين الدين بن على عاملى در مُنية المريد در باب آداب معلّم در جلسه درس مى گويد:«هر گاه [آموزگار] از چيزى كه نمى داند پرسيده شود يا در درس خود مواجه با چيزى گردد كه بدان شناخت ندارد،بر او واجب است كه بگويد:نمى شناسم يا تحقيق نكرده ام يا نمى دانم يا بايد در آن مراجعه مجدّد كنم و شايسته نيست از اين كار سر باز زند و دين از دانش عالم است كه در آنچه نمى داند بگويد:«نمى دانم و خدا داناترست».
امام على عليه السلام مى فرمايد:«هر گاه از چيزى پرسيده شديد كه نمى دانيد،پس بگريزيد.گفتند:گريختن چگونه است؟فرمود:مى گوييد خدا داناترست (2)».
ابوجعفر باقر عليه السلام فرمود:«آنچه را مى دانيد بگوييد و آنچه را نمى دانيد بگوييد:خدا داناترست.گاه شده است كه شخصى با بيرون كشيدن آيه اى از قرآن [براى استشهاد به آن]،به اندازه فاصله زمين تا آسمان از [حقيقت ]به دور مى افتد (3)».
ص: 493
زرارة بن اعين مى گويد:«از ابوجعفر عليه السلام پرسيدم حق خدا بر بندگان چيست؟فرمود:آنچه را مى دانند بگويند و در مورد آنچه نمى دانند توقف كنند (1)».
از امام صادق عليه السلام نقل شده است:«خداوند بندگان خويش را به دو آيه از كتاب خود سفارش مخصوص فرموده است:نگويند تا بدانند و آنچه را نمى دانند،مردود نشمارند( رد نكنند).خداى عزوجل فرمود:«آيا در كتاب خدا از آنها پيمان نگرفته اند كه درباره خدا جز حق نگويند؟» (2)همچنين مى فرمايد:«نه،بلكه آنچه را از حيث دانش بر آن احاطه نيافته اند،تكذيب كردند و هنوز تأويل آن براى ايشان نيامده است» (3).
از ابن عباس نقل شده است:«هرگاه دانشمند«لا ادرى»را ترك گويد،به هلاكتگاه خود درآمده (4)است».همچنين از ابن مسعود چنين نقل شده است:«اگر يكى از شما از آنچه نداند پرسش شود،بايد بگويد نمى دانم؛چرا كه [ اين پاسخ ]يك سوّم علم است (5)».نيز ديگرى گفته است:«نمى دانم»يك سوّم دانش است (6).
برخى از فضلا گفته اند:دانشمند را شايسته است كه براى ياران خويش«نمى دانم» (7)را به ميراث نهد؛يعنى آن قدر آن را بگويد تا بر آنها آسان شود و بدان».
ص: 494
عادت كنند،تا آن را هنگام نياز به كار برند.همچنين برخى ديگر گفته اند:«نمى دانم»را بياموز؛زيرا چون گفتى:«نمى دانم»،به تو مى آموزند تا بدانى و اگر گفتى:«مى دانم»،از تو مى پرسند تا به جهل خويش واقف شوى (1).
بدان كه سخن دانشمند [ در گفتن ]«نمى دانم»منزلت وى را پايين نمى آورد؛بلكه مايه رفعت و مزيد منزلتِ و عظمت وى در قلوب مردم مى گردد.اين تفضّلى است از خداى متعال و پاداشى است در برابر به حق گردن گزاردن و دليلى است روشن بر بزرگى گوينده اش و تقوا و كمال شناخت وى.وبى اطلاعى وى نسبت به برخى مسائل نيز،ضررى به اين شناخت نمى زند.
«نمى دانم»گفتن وى نيز حاكى از تقواى اوست و چنين مى نمايد كه در فتوا گزافه نمى بافد و نشان از اين است كه آنچه پرسش شده از مسائل مشكل است و تنها آن كس كه كم دانش و بى تقوا در دين است،«نمى دانم»نمى گويد؛زيرا مى ترسد كه [با گفتنِ آن] از ديده مردم بيفتد و اين خود نادانى ديگرى است.مبادرت به پاسخ گفتن در آنچه نمى داند،او را دچار گناهى بزرگ مى سازد و مانع از پى بردن به جهلش هم نمى شود.به علاوه نقطه ضعف و قصور وى را آشكار مى سازد وبه موجب حديث قدسى«مَن افسَد جوّانيّه افسد اللّه عليه برّانيّه؛ (2)هركس درونش فاسد و تباه شود خداوند برونش را فاسد و تباه گرداند»،خداوند تعالى گستاخى وى را در سخن گفتن [نابجا ]در امر دين برملا خواهد ساخت.
پر واضح است آن گاه كه ديده مى شود پژوهشگران بسيار مى گويند:«نمى دانم»و اين نگون بخت هرگز اين كلمه را بر زبان جارى نمى كند،دانسته مى شود آنان بر دين و تقواى خود انديشناك اند،اما وى به جهت جهل و كمى [بضاعت ]دينى خود،گزافه مى بافد و سرانجام در همان جا فرو مى افتد كه از آن مى هراسد و سرانجام نيز1.
ص: 495
متّصف به فساد نيّت و كج روشى مى شود.پيامبر صلى الله عليه و آلهمى فرمايد:«گرسنه سير نما،مانند كسى است كه جامه باطل بر خود پوشيده است (1)
خداوند تعالى در داستان موسى و خضر عليهماالسلام به دانشمندان درس ادب داده است،بويژه آنجا كه موسى عليه السلام دانش را به خداى متعال احاله نداد.آنجا كه از وى پرسيده شده آيا كسى از تو داناتر پيدا مى شود؟ (2)و نيز در آيات اشاره كننده به تواضع موسى (3)و عظمت خضر (4).
شهيد ثانى در جايى ديگر مى گويد:«48 مسأله از مالك بن انس سؤال شد.وى در 32 مسأله از آنها گفت«نمى دانم» (5).در روايت ديگرى آمده كه وى در پنجاه مسأله مورد پرسش قرار گرفت و حتى به يكى از آنها نيز پاسخ نگفت (6)و همواره مى گفت:هر كس از مسأله اى پرسيده مى شود،شايسته است كه پيش از پاسخ دادن خود را به بهشت و جهنم عرضه كند و ببيند آيا راه رهايى دارد؟آن گاه به پاسخ بپردازد (7).
روزى وى از مسأله اى مورد سؤال قرار گرفت و گفت:«نمى دانم».به او گفتند:اين مسأله آسانى است.وى به خشم درآمد و گفت:هيچ چيز در دانش سبك به شمار نمى رود.آيا سخن خداى تعالى را نشنيده ايد كه فرمود:«ما سخنى گرانسنگ3.
ص: 496
بر تو القا مى كنيم» (1)،دانش سراسر گرانسنگ است» (2).
همچنين از قاسم بن محمد بن ابى بكر (3)كه از نظر علم و فقاهت وى ميان مسلمانان متفق عليه بود از مطلبى مورد سؤال قرار گرفت و پاسخ داد:آن را درست [و نيك ]نمى دانم.پرسشگر گفت من به سوى تو آمده ام و غير تو ديگرى را نمى شناسم.قاسم پاسخ داد:نگاه به ريش دراز و فراوانى مردم پيرامون من مكن.به خدا سوگند كه نيك و درست (پاسخ تو را) نمى دانم.در اين هنگام شيخى از خاندان قريش كه در كنار وى نشسته بود گفت:اى برادر زاده! همواره اين گونه باش.به خدا سوگند مجلسى بزرگوارتر از مجلس امروز تو نديدم،پس قاسم گفت:به خدا اگر زبانم را ببرند بيشتر دوست دارم تا آنكه درباره چيزى كه علم به آن ندارم سخن بگوي (4).
همچنين از محمد بن شرفشاه استر آبادى،استاد مدرسه شهيد در ماردين،(متوفى 715 ه) روايت شده است كه روزى زنى به خانه او داخل شد و از چيزهاى دشوارى درباره حيض سؤال كرد.وى در جواب عاجز ماند.زن گفت:دنباله دستارت تا وسط كمرت مى رسد و از جواب زنى عاجزى؟او جواب داد:خاله جان اگر من از هر مساله اى كه از آن پرسيده مى شدم آگاه مى بودم،دستارم به شاخ گاو [ فلكى ]مى رسيد (5)» (6).6.
ص: 497
4/4:السُّكوت
1366:الإمام عليّ عليه السلام: رُبَّ كَلامٍ جَوابُهُ السُّكوتُ (1).
1367:عنه عليه السلام: إنَّ مِنَ السُّكوتِ ما هُوَ أبلَغُ مِنَ الجَوابِ (2).
1368:عنه عليه السلام -في وَصِيَّتِهِ لاِبنِهِ الحُسَينِ عليه السلام-:بَخٍّ بَخٍّ لِعالِمٍ عَمِلَ فَجَدَّ،وخافَ البَياتَ فَأَعَدَّ واستَعَدَّ،إن سُئِلَ نَصَحَ وإن تُرِكَ صَمَتَ،كَلامُهُ صَوابٌ وسُكوتُهُ مِن غَيرِ عِيٍّ جَوابٌ (3).
1369:عنه عليه السلام: تَركُ جَوابِ السَّفيهِ أبلَغُ جَوابِهِ.
1370:عنه عليه السلام: إذا حَلُمتَ عَنِ الجاهِلِ فَقَد أوسَعتَهُ جَوابًا (4).
1371:في مِصباحِ الشَّريعَةِ قالَ الصّادِقُ عليه السلام: قابِلِ السَّفيهَ بِالإِعراضِ عَنهُ وتَركِ الجَوابِ يَكُنِ النّاسُ أنصارَكَ،لِأَنَّهُ مَن جاوَبَ السَّفيهَ فَكَأَنَّهُ قَد وَضَعَ الحَطَبَ عَلَى النّارِ (5).
1372:موسَى بنُ مُحَمَّدٍ المُحارِبِيّ عَن رَجُلٍ ذَكَرَ اسمَهُ عَنِ الإِمامِ الرِّضا عليه السلام:إنَّ المَأمونَ قالَ لَهُ:أنشِدني أحسَنَ ما رُويتَهُ فِيالسُّكوتِ عَنِ الجاهِلِ وتَركِ عِتابِ الصَّديقِ،فَقالَ عليه السلام:
إنّي لَيَهجُرُنِي الصِّديقُ تَجَنُّبًا *** فَاُريهِ أنَّ لِهَجرِهِ أسبابا
وأراهُ إن عاتَبتُهُ أغرَيتُهُ فَأَرى لَهُ تَركَ العِتابِ عِتابا
وإذا بُليتُ بِجاهِلٍ مُتَحَكِّمٍ *** يَجِدُ المُحالَ مِنَ الاُمورِ صَوابا
أولَيتُهُ مِنِّي السُّكوتَ،ورُبَّما كانَ السُّكوتُ عَنِ الجَوابِ جَوابا7.
ص: 498
1366:امام على عليه السلام: بسى سخن كه پاسخش خاموشى است.
1367:امام على عليه السلام: برخى سكوتها از پاسخ دادن رساترند.
1368:امام على عليه السلام: در سفارش به پسرش حسين عليه السلام:آفرين،آفرين بر دانشمندى كه در كارش جدّيت كند و از شبيخون مرگ بترسد،پس آماده كند و فراهم آورد.اگر پرسيده شود،خيرخواهى كند و اگر رهايش كنند،خاموش ماند.سخنش درست و خاموشى اش بى آنكه از ناتوانى باشد،خود گونه اى پاسخ است.
1369:امام على عليه السلام: پاسخ ندادن به نادان،رساترين پاسخ به اوست.
1370:امام على عليه السلام: چون در برابر نادان بردبارى نمودى،او را پاسخى گشاده داده اى.
1371:در مصباح الشريعه از امام صادق عليه السلام: با روى گرداندن و پاسخ ندادن با نادان روبرو شو،تا مردم ياورت شوند؛زيرا هركس به نادان پاسخ دهد،گويى هيزم بر آتش مى نهد.
1372:موسى بن محمّد محاربى از مردى كه نامش را گفت و او از امام رضا عليه السلام نقل مى كند كه مأمون به ايشان گفت: بهترين شعرى را كه درباره سكوت در برابر نادان و نكوهش نكردن دوست مى دانى برايم بخوان،پس امام عليه السلام فرمود:
دوستم مرا تنها مى گذارد و دور مى شود *** ولى من براى آن علّتهايى را در نظر مى آورم
و چنين مى بينم كه اگر سرزنشش كنم،وى را برانگيخته باشم پس سرزنش نكردنش را خود سرزنشى مى بينم
و هرگاه گرفتار نادانى زورگو مى گردم *** كه كارى ناشدنى را درست مى پندارد
ص: 499
فَقالَ المَأمونُ:ما أحسَنَ هذا ! هذا مَن قالَهُ؟فَقالَ:لِبَعضِ فِتيانِنا (1).
5/4:النَّوادِر
1373:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: العِيُّ مِنَ الشَّيطانِ ولَيسَ العَيُّ عِيَّ اللِّسانِ ولكِن قِلَّةُ المَعرِفَةِ بِالحَقِّ (2).
1374:الإمام عليّ عليه السلام: لِكُلِّ قَولٍ جَوابٌ.
1375:عنه عليه السلام: مِن بُرهانِ الفَضلِ صائِبُ الجَوابِ.
1376:عنه عليه السلام: رُبَّما ارتِجَ عَلَى الفَصيحِ الجَوابُ.
1377:عنه عليه السلام: رُبَّما خَرِسَ البَليغُ عَن حُجَّتِهِ (3).
1378:عنه عليه السلام -فيما سَأَلَ عَنهُ ابنَهُ الحَسَنَ عليه السلام-:يا بُنَيَّ،مَا العَقلُ؟قالَ:حِفظُ قَلبِكَ مَا استَودَعتَهُ...قالَ:فَمَا الجَهلُ؟قالَ:سُرعَةُ الوُثوبِ عَلَى الفُرصَةِ قَبلَ الاِستِمكانِ مِنها،والاِمتِناعُ عَنِ الجَوابِ،ونِعمَ العَونُ الصَّمتُ في مَواطِنَ كَثيرَةٍ وإن كُنتَ فَصيحًا (4)(5).
1379:الإمام الصادق عليه السلام -في جَوابِ مَن قالَ لَهُ:ألَيسَ هُوَ قادِرٌ أن يَظهَرَ لَهُم حَتّى يَرَوهُ فَيَعرِفوهُ فَيُعبَدَ عَلى يَقينٍ؟-:لَيسَ لِلمُحالِ جَوابٌ (6).2.
ص: 500
در برابر او سكوت اختيار مى كنم كه چه بسا خاموش ماندن از پاسخ،خود پاسخ است.
پس مأمون گفت:اين (شعر) چه زيبا بود چه كسى آن را سروده است؟حضرت فرمود:آن از برخى جوانان ماست.
1373:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: گنگى از شيطان است؛نه گنگى زبان،بلكه كم معرفتى به حقّ.
1374:امام على عليه السلام: هر سخنى را پاسخى است.
1375:امام على عليه السلام: از دليلهاى فضل،پاسخ درست است.
1376:امام على عليه السلام: گاه باب پاسخ بر شيوا سخن بسته مى شود.
1377:امام على عليه السلام: گاه مرد زبان آور از حجّت آورى درمى ماند.
1378:امام على عليه السلام: در پرسشهايى كه از پسرش امام حسن عليه السلامپرسيد:پسركم! خرد چيست؟گفت:نگاهدارى دلت از آنچه بدو سپرده اى...فرمود:نادانى چيست؟گفت:شتاب كردن پيش از فرصت يافتن و خوددارى از پاسخ دادن.و البته در بسيارى مواقع خاموشى بهترين ياور است؛هرچند شيوا سخن باشى.
1379:امام صادق عليه السلام: -در پاسخ كسى كه به ايشان گفت:آيا خداوند قادر است كه بر مردم ظاهر شود،تا همه او را ببينند تا به يقين عبادت شود؟-فرمود:براى ناشدنى پاسخى نيست.
ص: 501
ص: 502
فصلهاى اين بخش:
فصل اوّل:فضيلت دانشمند
فصل دوم:آداب دانشمند
فصل سوم:حقوق دانشمند و ياددهنده و يادگيرنده
فصل چهارم:حقوق دانشمندان
فصل پنجم:برترين اسوه هاى دانش و حكمت
فصل ششم:دانشمندان بد
ص: 503
الفصل الأوّل:فَضلُ العالِمِ
1/1:خَصائِصُ العُلَماءِ
أ:اُمَناءُ اللّهِ
1380:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: العُلَماءُ امَناءُ اللّهِ عَلى خَلقِهِ (1).
1381:عنه صلى الله عليه و آله: العُلَماءُ امَناءُ امَّتي (2).
1382:عنه صلى الله عليه و آله: العالِمُ أمينُ اللّهِ فِي الأَرضِ (3).
1383:عنه صلى الله عليه و آله: العِلمُ وَديعَةُ اللّهِ في أرضِهِ،والعُلَماءُ امَناؤُهُ عَلَيهِ،فَمَن عَمِلَ بِعِلمِهِ أدّى أمانَتَهُ،ومَن لَم يَعمَل كُتِبَ في ديوانِ اللّهِ تَعالى أنَّهُ مِنَ الخائِنينَ (4).
1384:عنه صلى الله عليه و آله: العالِمُ وَكيلُ اللّهِ تَعالى،يُعطيهِ بِكُلِّ حَديثٍ نورًا يَومَ القِيامَةِ،وكَتَبَ اللّهُ لَهُ بِكُلِّ حَديثٍ عِبادَةَ ألفِ سَنَةٍ (5).م.
ص: 504
1380:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانشمندان امناى خداوند بر آفريده هاى او هستند.
1381:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانشمندان امناى امّت من هستند.
1382:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانشمند امين خداوند در زمين است.
1383:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانش وديعه خدا در زمين اوست و دانشمندان امناى او بر آن هستند،پس هركس دانش خود را به كار بندد،امانتش را ادا كرده است و هركس به كار نبندد،در ديوان خداوند متعال جزو خيانت كاران نوشته مى شود.
1384:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانشمند وكيل خداى متعال است.خداوند در برابر هر حديث،روز رستاخيز نورى به او عطا مى كند و خداوند براى هر حديث،عبادت هزار سال را برايش مى نويسد.
ص: 505
1385:الإمام الحسين عليه السلام -لِطائِفَةٍ مِن عُلَماءِ عَصرِهِ-:أنتُم أعظَمُ النّاسِ مُصيبَةً لِما غُلِبتُم عَلَيهِ مِن مَنازِلِ العُلَماءِ لَو كُنتُم تَشعُرونَ،ذلِكَ بِأَنَّ مَجارِيَ الاُمورِ والأَحكامِ عَلى أيدِي العُلَماءِ بِاللّهِ،الاُمَناءِ عَلى حَلالِهِ وحَرامِهِ (1).
ب:أحِبّاءُ اللّهِ
1386:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أوحَى اللّهُ عز و جل إلى إبراهيمَ عليه السلام:يا إبراهيمُ،وإنّي عَليمٌ احِبُّ كُلَّ عَليم (2).
1387:الإمام عليّ عليه السلام -فيما نُسِبَ إلَيهِ-:أشرَفُ الأَشياءِ العِلمُ،واللّهُ تَعالى عالِمٌ يُحِبُّ كُلَّ عالِم (3).
ج:وَرَثَةُ الأَنبِياءِ
1388:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ العُلَماءَ وَرَثَةُ الأَنبِياءِ،وإنَّ الأَنبِياءَ لَم يُوَرِّثوا دينارًا ولا دِرهَمًا،ولكِن وَرَّثُوا العِلمَ،فَمَن أخَذَ مِنهُ أخَذَ بِحَظٍّ وافِرٍ (4).
1389:عنه صلى الله عليه و آله: العُلَماءُ وَرَثَةُ الأَنبِياءِ،يُحِبُّهُم أهلُ السَّماءِ،ويَستَغفِرُ لَهُمُ الحيتانُ فِي البَحرِ إذا ماتوا (5).
1390:عنه صلى الله عليه و آله: أكرِمُوا العُلَماءَ فَإِنَّهُم وَرَثَةُ الأَنبِياءِ،فَمَن أكرَمَهُم فَقَد أكرَمَ اللّهَ ورَسولَهُ (6).
1391:عنه صلى الله عليه و آله: العُلَماءُ مَفاتيحُ الجَنَّةِ وخُلَفاءُ الأَنبِياءِ (7).
1392:عنه صلى الله عليه و آله: حَمَلَةُ العِلمِ فِي الدُّنيا خُلَفاءُ الأَنبِياءِ،وفِي الآخِرَةِ مِنَ الشُّهَداءِ (8).
1393:الإمام عليّ عليه السلام -لِوَلَدِهِ مُحَمَّد-:تَفَقَّه فِي الدّينِ،فَإِنَّ الفُقَهاءَ وَرَثَةُ الأَنبِياءِ (9).4.
ص: 506
1385:امام حسين عليه السلام -خطاب به گروهى از دانشمندان معاصرش-:اگر خوب مى فهميديد،مصيبت شما از همه مردم بزرگتر است؛چون منزلت دانشمندان را به دست آورده ايد و مجارى كارها و احكام در دست دانشمندان خداشناس و امناى بر حلال و حرام است.
1386:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند عز و جل به ابراهيم عليه السلام وحى كرد:اى ابراهيم! من دانايم و هر دانايى را دوست دارم.
1387:امام على عليه السلام -در حكمتهاى منسوب به ايشان-:شريفترين چيزها،دانش است و خداوند متعال داناست و هر دانايى را دوست دارد.
ر.ك:ص 321«محبت خدا».
1388:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانشمندان وارثان پيامبران اند.پيامبران دينار و درهم به ارث ننهاده اند؛بلكه دانش را به ارث گذاشته اند،پس هركس از آن برگيرد،بهره اى فراوان برده است.
1389:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانشمندان وارثان پيامبران اند.اهل آسمان آنان را دوست دارند و چون درگذشتند،ماهيان دريا براى آنها آمرزش مى طلبند.
1390:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانشمندان را گرامى بداريد كه آنان وارثان پيامبران اند،پس هركس آنان را گرامى بدارد،خدا و پيامبرش را گرامى داشته است.
1391:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانشمندان كليدهاى بهشت و جانشينان پيامبران اند.
1392:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: حاملان دانش در دنيا جانشينان پيامبران و در آخرت از زمره شهيدان هستند.
1393:امام على عليه السلام: -به فرزندش محمّد-:در دين تفقّه كن كه فقيهان،وارثان پيامبران اند.
ص: 507
1394:الإمام زين العابدين عليه السلام: (سادَةُ النّاسِ فِي الدُّنيَا الأَسخِياءُ) وفِي الآخِرَةِ أهلُ الدّينِ وأهلُ الفَضلِ والعِلمِ،لِأَنَّ العُلَماءَ وَرَثَةُ الأَنبِياءِ (1).
1395:الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ العُلَماءَ وَرَثَةُ الأَنبِياءِ،وذاكَ أنَّ الأَنبِياءَ لَم يُوَرِّثوا دِرهَمًا ولا دينارًا،وإنَّما أورَثوا أحاديثَ مِن أحاديثِهِم،فَمَن أخَذَ بِشَيءٍ مِنها فَقَد أخَذَ حَظًّا وافِرًا... (2).
د:أقرَبُ النّاسِ إلَى الأَنبِياءِ
1396:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: عُلَماءُ امَّتي كَأَنبِياءِ بَني إسرائيلَ (3).
1397:عنه صلى الله عليه و آله: لِلأَنبِياءِ عَلَى العُلَماءِ فَضلُ دَرَجَتَينِ،ولِلعُلَماءِ عَلَى الشُّهَداءِ فَضلُ دَرَجَةٍ (4).
1398:عنه صلى الله عليه و آله: مَن جاءَهُ المَوتُ وهُوَ يَطلُبُ العِلمَ لِيُحيِيَ بِهِ الإِسلامَ فَبَينَهُ وبَينَ النَّبِيّينَ دَرَجَةٌ واحِدَةٌ فِي الجَنَّةِ (5).
1399:عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ أكرَمَ العِبادِ عِندَ اللّهِ تَعالى بَعدَ الأَنبِياءِ العُلَماءُ ثُمَّ حَمَلَةُ القُرآنِ،يَخرُجونَ مِنَ الدُّنيا كَما يَخرُجُ الأَنبِياءُ،ويُحشَرونَ مِنَ القُبورِ مَعَ الأَنبِياءِ،ويَمُرّونَ عَلَى الصِّراطِ مَعَ الأَنبِياءِ،ويُثابونَ ثَوابَ الأَنبِياءِ،فَطوبى لِطالِبِ العِلمِ وحامِلِ القُرآنِ مِمّا لَهُم عِندَ اللّهِ مِنَ الكَرامَةِ والشَّرَفِ (6).
1400:عنه صلى الله عليه و آله: أقرَبُ النّاسِ مِن دَرَجَةِ النُّبُوَّةِ أهلُ العِلمِ وأهلُ الجِهادِ (7).
1401:عنه صلى الله عليه و آله: يَشفَعُ يَومَ القِيامَةِ ثَلاثَةٌ:الأَنبِياءُ ثُمَّ العُلَماءُ ثُمَّ الشُّهَداءُ (8).
1402:عنه صلى الله عليه و آله: تَعَلَّمُوا العِلمَ،فَإِنَّ اللّهَ سُبحانَهُ يَبعَثُ يَومَ القِيامَةِ الأَنبِياءَ ثُمَّ ن.
ص: 508
1394:امام سجّاد: (سروران مردم در دنيا،سخاوت مندان) و در آخرت،اهل دين و فضل و دانش اند؛زيرا دانشمندان وارثان پيامبران اند.
1395:امام صادق عليه السلام: دانشمندان وارثان پيامبران اند؛چون پيامبران درهم و دينار به ارث نگذاشته اند.تنها حديثهايى از احاديث خود به ارث نهاده اند،پس هركس چيزى از آنها برگيرد،بهره اى فراوان برده است.
ر.ك:ص 59«ميراث پيامبران».
1396:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانشمندان امّت من،مانند پيامبران بنى اسرائيل اند.
1397:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: پيامبران بر دانشمندان دو درجه برترى دارند و دانشمندان بر شهيدان يك درجه.
1398:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هركس را مرگ در رسد،در حالى كه براى زنده كردن اسلام دانش مى جويد،ميان وى و پيامبران در بهشت يك درجه بيش نباشد.
1399:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: گراميترين بندگان نزد خداوند متعال پس از پيامبران،دانشمندان و سپس حاملان قرآن اند.همچون پيامبران از دنيا مى روند و با پيامبران از گورها محشور مى شوند و همراه پيامبران از صراط مى گذرند و پاداشى برابر آنان مى گيرند،پس خوشا به سعادت جوياى دانش و حامل قرآن از كرامت و شرفى كه نزد خدا دارند.
1400:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: نزديكترين مردم به درجه پيامبرى،اهل دانش و جهادند.
1401:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: روز قيامت سه تن شفاعت مى كنند:پيامبران،سپس دانشمندان و پس از آن شهيدان.
1402:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانش بياموزيد كه خداوند سبحان،روز قيامت نخست پيامبران،سپس دانشمندان و پس از آن شهيدان را برمى انگيزد و آن گاه ديگر مردمان را بر حسب درجه هايشان.
ص: 509
العُلَماءَ ثُمَّ الشُّهَداءَ ثُمَّ سائِرَ الخَلقِ عَلى دَرَجاتِهِم (1).
1403:عنه صلى الله عليه و آله: لَيسَ مِن عالِمٍ إلاّ وقَد أخَذَ اللّهُ ميثاقَهُ يَومَ أخَذَ ميثاقَ النَّبِيّينَ،يَرفَعُ عَنهُ مَساوِئَ عَمَلِهِ بِمَجالِسِ عِلمِهِ إلاّ أنَّهُ لا يوحى إلَيهِ (2).
1404:قالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى لِعيسى عليه السلام: عَظِّمِ العُلَماءَ واعرِف فَضلَهُم،فَإِنّي فَضَّلتُهُم عَلى جَميعِ خَلقي إلاَّ النَّبِيّينَ والمُرسَلينَ،كَفَضلِ الشَّمسِ عَلَى الكَواكِبِ،وكَفَضلِ الآخِرَةِ عَلَى الدُّنيا،وكَفَضلي عَلى كُلِّ شَيءٍ (3).
1405:الإمام عليّ عليه السلام: إنَّ أولَى النّاسِ بِالأَنبِياءِ عليهم السلام أعلَمُهُم بِما جاؤوا بِهِ (4).
ه:أطهَرُ النّاسِ أخلاقًا
1406:الإمام عليّ عليه السلام: العُلَماءُ أطهَرُ النّاسِ أخلاقًا وأقَلُّهُم فِي المَطامِعِ أعراقًا (5).
و:مِدادُهُم أفضَلُ مِن دِماءِ الشُّهَداءِ
1407:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: وُزِنَ حِبرُ العُلَماءِ بِدَمِ الشُّهَداءِ فَرَجَحَ عَلَيهِم (6).
1408:عنه صلى الله عليه و آله: يُحاسَبُ النّاسُ بِأَعمالِهِم،والعُلَماءُ عَلى حَسَبِ عَمَلِهِم،فَيُوزَنُ عَمَلُ أحَدِهِم مَعَ عَمَلِهِ،وإنَّ مِدادَ العُلَماءِ فِي الميزانِ أثقَلُ مِن دَمِ الشُّهَداءِ وأكثَرُ ثَوابًا يَومَ القِيامَةِ (7).
1409:عنه صلى الله عليه و آله: إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ وُزِنَ مِدادُ العُلَماءِ بِدِماءِ الشُّهَداءِ،فَيَرجَحُ مِدادُ العُلَماءِ عَلى دِماءِ الشُّهَداءِ (8).
ز:حُكّامٌ عَلَى المُلوكِ
1410:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: العالِمُ سُلطانُ اللّهِ فِي الأَرضِ،فَمَن وَقَعَ فيهِ فَقَد هَلَكَ (9).ّ.
ص: 510
1403:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ دانشمندى نيست جز آنكه خداوند در روز پيمان گرفتن از پيامبران،از او نيز پيمان گرفته است.زشتيهاى عملش را در برابر مجلسهاى علمش از او بر مى دارد،جز آنكه به او وحى نمى شود.
1404:خداوند تبارك و تعالى به عيسى عليه السلام فرمود: دانشمندان را بزرگ شمار و فضيلت ايشان را بشناس كه من آنان را بر همه آفريده هايم،بجز پيامبران و فرستادگان،برترى دادم؛مانند برترى خورشيد بر ستارگان و برترى آخرت بر دنيا و برترى من بر هر چيز.
1405:امام على عليه السلام: نزديكترين مردم به پيامبران،داناترين آنان است به آنچه آورده اند.
ر.ك:ص 305 ح 836.
1406:امام على عليه السلام: دانشمندان پاكترين مردم در خلق و خوى و كم طمعترين آنان در خلقت و طبيعت اند.
1407:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مركّب دانشمندان با خون شهيدان سنجيده شد،پس بر آن برترى يافت.
1408:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مردم را بر اساس كارهايشان محاسبه مى كنند و دانشمندان را [ نيز ] بر حسب كردارشان،پس عمل يكى از آنها با عمل او سنجيده مى شود و بى گمان در ترازو،مركّب دانشمندان از خون شهيدان سنگينتر است و روز قيامت پاداش بيشترى دارد.
1409:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: چون روز قيامت شود،مرّكب دانشمندان با خون شهيدان سنجيده مى شود،پس مركّب دانشمندان بر خون شهيدان برترى مى يابد.
ر.ك:ص 539 ح 1513.
1410:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانشمند سلطان خدا در زمين است،پس هركه با وى در افتد بر افتد.
ص: 511
1411:الإمام عليّ عليه السلام: العُلَماءُ حُكّامٌ عَلَى النّاسِ (1).
1412:عنه عليه السلام: المُلوكُ حُكّامٌ عَلَى النّاسِ والعِلمُ حاكِمٌ عَلَيهِم،وحَسبُكَ مِنَ العِلمِ أن تَخشَى اللّهَ،وحَسبُكَ مِنَ الجَهلِ أن تُعجَبَ بِعِلمِكَ (2).
1413:الإمام الصادق عليه السلام: المُلوكُ حُكّامُ النّاسِ،والعُلَماءُ حُكّامٌ عَلَى المُلوكِ (3).
ح:النَّظَرُ إلَيهِم عِبادَةٌ
1414:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: النَّظَرُ إلى وَجهِ العالِمِ عِبادَةٌ (4).
1415:عنه صلى الله عليه و آله: النَّظَرُ في وَجهِ العالِمِ حُبًّا لَهُ عِبادَةٌ (5).
1416:عنه صلى الله عليه و آله: النَّظَرُ إلَى العالِمِ عِبادَةٌ،والنَّظَرُ إلَى الإِمامِ المُقسِطِ عِبادَةٌ (6).
1417:الإمام عليّ عليه السلام: جُلوسُ ساعَةٍ عِندَ العُلَماءِ أحَبُّ إلَى اللّهِ مِن عِبادَةِ ألفِ سَنَةٍ،والنَّظَرُ إلَى العالِمِ أحَبُّ إلَى اللّهِ مِنِ اعتِكافِ سَنَةٍ في بَيتِ الحَرامِ،وزِيارَةُ العُلَماءِ أحَبُّ إلَى اللّهِ تَعالى مِن سَبعينَ طَوافًا حَولَ البَيتِ،وأفضَلُ مِن سَبعينَ حَجَّةً وعُمرَةً مَبرورَةً مَقبولَةً،ورَفَعَ اللّهُ تَعالى لَهُ سَبعينَ دَرَجَةً،وأنزَلَ اللّهُ عَلَيهِ الرَّحمَةَ،وشَهِدَت لَهُ المَلائِكَةُ أنَّ الجَنَّةَ وَجَبَت لَهُ (7).
1418:سُئِلَ الإِمامُ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ الصّادِقُ عليه السلام عَن قَولِهِ صلى الله عليه و آله:«النَّظَرُ في وُجوهِ العُلَماءِ عِبادَةٌ»،فَقالَ:هُوَ العالِمُ الَّذي إذا نَظَرتَ إلَيهِ ذَكَّرَكَ الآخِرَةَ،ومَن كانَ خِلافَ ذلِكَ فَالنَّظَرُ إلَيهِ فِتنَةٌ (8).
ط:أحياءٌ بَينَ الأَمواتِ
1419:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: العالِمُ بَينَ الجُهّالِ كَالحَيِّ بَينَ الأَمواتِ (9).
1420:عنه صلى الله عليه و آله: سَتَكونُ فِتَنٌ،يُصبِحُ الرَّجُلُ فيها مُؤمِنًا ويُمسي كافِرًا،إلاّ مَن أحياهُ ر.
ص: 512
1411:امام على عليه السلام: دانشمندان حاكم بر مردم اند.
1412:امام على عليه السلام: پادشاهان حاكم بر مردم اند و دانش حاكم بر ايشان و از دانش تو را همين بس كه از خدا بترسى و از نادانى تو را همين بس كه به دانشت خرسند گردى.
1413:امام صادق عليه السلام: شاهان حاكم بر مردم اند و دانشمندان حاكم بر شاهان.
1414:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: نگريستن به چهره دانشمند عبادت است.
1415:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: از روى دوستى نگريستن به چهره دانشمند عبادت است.
1416:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: نگريستن به دانشمند عبادت است.نگريستن به پيشواى دادگر عبادت است.
1417:امام على عليه السلام: ساعتى نزد دانشمندان نشستن،نزد خدا از هزار سال عبادت محبوبتر است و نگريستن به دانشمند،نزد خدا از يك سال اعتكاف در مسجد الحرام محبوبتر است.ديدار دانشمندان،نزد خداى متعال محبوبتر از هفتاد طواف دور كعبه و برتر از هفتاد حجّ و عمره نيكو و پذيرفته شده است و خداى متعال او را هفتاد درجه بالا مى كشد و رحمت را بر او فرود مى آورد و فرشتگان برايش گواهى مى دهند كه بهشت برايش واجب شده است.
1418:از امام صادق عليه السلام درباره گفته پيامبر خدا صلى الله عليه و آله«نگريستن به چهره دانشمندان عبادت است»سؤال شد حضرت فرمود:آن دانشمندى است كه چون به او مى نگرى،تو را به ياد آخرت بيندازد و هركس جز اين باشد،نگريستن به او مايه گرفتارى است.
1419:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانا در ميان نادانان،مانند زنده در ميان مردگان است.
1420:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بزودى فتنه هايى مى آيد كه انسان،صبح با ايمان برمى خيزد و
ص: 513
اللّهُ بِالعِلم (1).
1421:الإمام عليّ عليه السلام: العالِمُ حَيٌّ بَينَ المَوتى. (2)
1422:عنه عليه السلام: العُلَماءُ باقونَ ما بَقِيَ اللَّيلُ والنَّهارُ. (3)
1423:عنه عليه السلام: ما ماتَ مَن أحيى عِلمًا (4).
1424:عنه عليه السلام: مَن نَشَرَ حِكمَةً ذُكِرَ بِها (5).
1425:عنه عليه السلام: العالِمُ حَيٌّ وإن كانَ مَيِّتًا،الجاهِلُ مَيِّتٌ وإن كانَ حَيًّا (6).
1426:مِمّا يُنسَبُ إلَى الإِمامِ عَلِيٍّ عليه السلام:
فَقُم بِعِلمٍ ولا تَبغي لَهُ بَدَلاً *** فَالنّاسُ مَوتى وأهلُ العِلمِ أياءُ (7)
ي:مَوتُهُم ثُلمَةٌ فِي الدّينِ
1427:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَوتُ العالِمِ ثُلمَةٌ فِي الإِسلامِ،لا يَسُدُّهَا اختِلافُ اللَّيلِ والنَّهارِ. (8)
1428:عنه صلى الله عليه و آله: مَوتُ العالِمِ مُصيبَةٌ لا تُجبَرُ،وثُلمَةٌ لا تُسَدُّ،وهُوَ نَجمٌ طَمَسَ (9)،ومَوتُ قَبيلَةٍ أيسَرُ مِن مَوتِ عالِم (10).
1429:عنه صلى الله عليه و آله: ما قَبَضَ اللّهُ عالِمًا إلاّ كانَ ثَغرَةً فِي الإِسلامِ،لا تُسَدُّ بِمِثلِهِ (11)إلى يَومِ القِيامَةِ (12).
1430:عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ لا يَقبِضُ العِلمَ انتِزاعًا يَنتَزِعُهُ مِنَ العِبادِ،ولكِن يَقبِضُ العِلمَ بِقَبضِ العُلَماءِ،حَتّى إذا لَم يُبقِ عالِمًا،اِتَّخَذَ النّاسُ رُؤوسًا جُهّالاً،فَسُئِلوا فَأَفتَوا بِغَيرِ عِلمٍ،فَضَلّوا وأضَلّوا (13).1.
ص: 514
شب بى ايمان مى گردد؛جز آنكه خداوند او را با دانش زنده كرده است.
1421:امام على عليه السلام: دانشمند زنده اى ميان مردگان است.
1422:امام على عليه السلام: دانشمندان تا شب و روز برپاست،ماندگاراند.
1423:امام على عليه السلام: كسى كه دانشى را زنده كرد،نمى ميرد.
1424:امام على عليه السلام: كسى كه حكمتى را نشر داد،با آن ياد مى شود
1425:امام على عليه السلام: دانشمند زنده است؛اگر چه مرده باشد.نادان مرده است؛اگر چه زنده باشد.
1426:امام على عليه السلام -در اشعار منسوب به ايشان-:
براى دانش به پاخيز و به جاى آن چيز ديگرى را مجوى * كه مردم مرده و اهل دانش زنده اند
ر.ك:ص 45«حقيقت زندگانى».
1427:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مرگ دانشمند،شكافى در اسلام است كه آمد و رفت شب و روز آن را پر نسازد.
1428:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مرگ دانشمند،مصيبتى جبران ناپذير است و شكافى پرنشدنى و آن ستاره اى است كه ناپديد مى گردد و مرگ قبيله اى از مرگ دانشمندى آسانتر است.
1429:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند دانشمندى را قبض روح نمى كند،مگر آنكه شكافى در اسلام پديد مى آيد كه تا روز قيامت پر نگردد.
1430:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند دانش را با جدا كردن از بندگان نمى گيرد؛بلكه دانش را با قبض روح دانشمندان مى گيرد،تا آنجا كه دانشمندى باقى نمى گذارد و مردم،نادانان را به عنوان سرور خود بر مى گزينند و از آنان مى پرسند،پس نادانسته فتوا مى دهند و گمراه مى شوند و گمراه مى كنند.
ص: 515
1431:عنه صلى الله عليه و آله: لَمَوتُ ألفِ عابِدٍ أيسَرُ عِندَ اللّهِ مِن مَوتِ رَجُلٍ عاقِلٍ عَقَلَ عَنِ اللّهِ عز و جلحَلالَهُ وحَرامَهُ،وإن لَم يَكُن يَزيدُ عَلَى الفَريضَةِ شَيئًا (1).
1432:أبو امامَةَ ،عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله أنَّهُ قالَ:خُذُوا العِلمَ قَبلَ أن يَذهَبَ،قالوا:وكَيفَ يَذهَبُ العِلمُ يا نَبِيَّ اللّهِ وفينا كِتابُ اللّهِ؟! قالَ:فَغَضِبَ،لا يُغضِبُهُ اللّهُ،ثُمَّ قالَ:ثَكَلَتكُم امَّهاتُكُم،أوَلَم تَكُنِ التَّوراةُ والإِنجيلُ في بَني إسرائيلَ فَلَم يُغنِيا عَنهُم شَيئًا؟! إنَّ ذَهابَ العِلمِ أن يَذهَبَ حَمَلَتُهُ،إنَّ ذَهابَ العِلمِ أن يَذهَبَ حَمَلَتُهُ (2).
1433:الإمام عليّ عليه السلام: ثُلمَةُ الدّينِ مَوتُ العُلَماءِ (3).
1434:عنه عليه السلام: إذا ماتَ العالِمُ ثُلِمَ فِي الإِسلامِ ثُلمَةٌ لا يَسُدُّها إلاّ خَلَفٌ مِنهُ (4).
1435:عنه عليه السلام: إذا ماتَ العالِمُ ثُلِمَ فِي الإِسلامِ ثُلمَةٌ لا يَسُدُّها شَيءٌ إلى يَومِ القِيامَةِ. (5)
1436:الإمام الصادق عليه السلام: إذا ماتَ المُؤمِنُ الفَقيهُ ثُلِمَ فِي الإِسلامِ ثُلمَةٌ لايَسُدُّها شَيءٌ (6).
1437:الإمام الكاظم عليه السلام: إذا ماتَ المُؤمِنُ...ثُلِمَ فِي الإِسلامِ ثُلمَةٌ لايَسُدُّها شَيءٌ؛لِأَنَّ المُؤمِنينَ الفُقَهاءَ حُصونُ الإِسلامِ كَحِصنِ سورِ المَدينَةِ لَها (7).
1438:الإمام الصادق عليه السلام: ما مِن أحَدٍ يَموتُ مِنَ المُؤمِنينَ أحَبَّ إلى إبليسَ مِن مَوتِ فَقيهٍ (8).
1439:الإمام زين العابدين عليه السلام -في قَولِ اللّهِ تَعالى «أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها (9)» -:وهُوَ ذَهابُ العُلَماءِ (10).ه.
ص: 516
1431:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مرگ هزار عابد نزد خدا آسانتر از مرگ خردمندى آشنا به حلال و حرام الهى است؛حتى اگر به بيشتر از واجبات عمل نمى كند.
1432:ابو امامه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله چنين نقل مى كند:دانش را بگيريد پيش از آنكه برود.گفتند:اى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله! چگونه با وجود كتاب خدا در ميان ما دانش برود؟[ ]مى گويد:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خشمگين شد خدا او را به خشم نياورد و سپس فرمود:مادرهايتان به سوگ شما بنشينند،مگر تورات و انجيل در ميان بنى اسرائيل نبود كه هيچ برايشان كارساز نشد؟رفتن دانش آن است كه حاملان آن بروند.بى گمان رفتن دانش آن است كه حاملان آن بروند.
1433:امام على عليه السلام: شكاف دين مرگ دانشمندان است.
1434:امام على عليه السلام: هنگامى كه دانشمندى مى ميرد،چنان شكافى در اسلام پديد مى آيد كه جز جانشينش آن را پر نسازد.
1435:امام على عليه السلام: هنگامى كه دانشمندى مى ميرد،چنان شكافى در اسلام پديد مى آيد كه تا روز قيامت هيچ چيز آن را پر نسازد.
1436:امام صادق عليه السلام: هنگامى كه مؤمن فقيه مى ميرد،شكافى در اسلام پديد مى آيد كه هيچ چيز آن را پر نسازد.
1437:امام كاظم عليه السلام: هنگامى كه مؤمن مى ميرد،...شكافى در اسلام پديد مى آيد كه هيچ چيز آن را پر نسازد؛زيرا مؤمنان فقيه دژهاى اسلام اند؛چون دژ و باروى شهر.
1438:امام صادق عليه السلام: نزد ابليس مرگ هيچ يك از مؤمنان،از مرگ فقيه محبوبتر نيست.
1439:امام سجّاد عليه السلام -درباره گفته خداى متعال-:«آيا نديده اند كه ما به زمين مى آييم و از كرانه هاى آن مى كاهيم»،فرمود:منظور از دست رفتن دانشمندان است.
ص: 517
ك:يَبكي عَلى مَوتِهِم كُلُّ شَيءٍ
1440:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: العالِمُ إذا ماتَ بَكى عَلَيهِ كُلُّ شَيءٍ حَتَّى الحيتانُ فِي البَحرِ (1).
1441:عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ السَّماءَ والأَرضَ لَتَبكي عَلَى المُؤمِنِ إذا ماتَ أربَعينَ صَباحًا،وإنَّها لَتَبكي عَلَى العالِمِ إذا ماتَ أربَعينَ شَهرًا (2).
2/1:خَصائِصُ الرّاسِخينَ فِي العِلمِ
الكتاب
«لكِنِ الرّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ الْمُقِيمِينَ الصَّلاةَ وَ الْمُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ الْمُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ أُولئِكَ سَنُؤْتِيهِمْ أَجْراً عَظِيماً (3)».
«هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاّ أُولُوا الْأَلْبابِ (4)».
الحديث
1442:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: الرّاسِخونَ فِي العِلمِ مَن بَرَّت يَمينُهُ،وصَدَقَ لِسانُهُ،واستَقامَ بِهِ قَلبُهُ،وعَفَّ بَطنُهُ وفَرجُهُ (5).
1443:الإمام عليّ عليه السلام: اعلَم أنَّ الرّاسِخينَ فِي العِلمِ هُمُ الَّذينَ أغناهُم عَنِ اقتِحامِ السُّدَدِ المَضروبَةِ دونَ الغُيوبِ،ه.
ص: 518
1440:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: چون دانشمند بميرد،همه چيز حتى ماهيان در دريا بر او بگريند.
1441:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آسمان و زمين چهل روز بر مرگ مؤمن مى گريند و همانها بر مرگ دانشمند چهل ماه مى گريند.
ر.ك:ص 145«ويژگيهاى حكيمان».
قرآن
«ولى راسخان در دانش از ميان آنان و مؤمنان آنچه را به تو نازل شده و آنچه را پيش از تو نازل شده است،باور دارند و برپا دارندگان نماز و پرداخت كنندگان زكات و ايمان آوردندگان به خدا و روز بازپسين،آنان را بزودى پاداشى بزرگ مى دهيم».
«اوست كسى كه اين كتاب را بر تو فرو فرستاد.پاره اى از آن آيه هايى محكم اند كه اساس كتاب اند و پاره اى ديگر متشابه اند،اما كسانى كه در دلهايشان كژى است،براى فتنه جويى و طلب تأويل آن،پيگير متشابهات آن مى شوند و حال آنكه تأويلش را جز خدا و راسخان در دانش كه مى گويند:«ما به آن ايمان آورديم.همه از نزد پروردگارمان مى باشد»،نمى دانند و جز خردمندان كسى پند نمى گيرد».
حديث
1442:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: راسخان در دانش كسانى اند كه دست نيكى و زبان راست و دل صاف و عفّت شكم و فرج دارند.
1443:امام على عليه السلام: بدان كه راسخان در دانش كسانى اند كه اقرار به ناآگاهى از رازهاى نهان،آنان را از نسنجيده درآمدن بر پرده هاى غيب بى نياز كرده
ص: 519
الإِقرارُ بِجُملَةِ ما جَهِلوا تَفسيرَهُ مِنَ الغَيبِ المَحجوبِ،فَمَدَحَ اللّهُ تَعالى اعتِرافَهُم بِالعَجزِ عَن تَناوُلِ ما لَم يُحيطوا بِهِ عِلمًا،وسَمّى تَركَهُمُ التَّعَمُّقَ فيما لَم يُكَلِّفهُمُ البَحثَ عَن كُنهِهِ رُسوخًا (1).
1444:عنه عليه السلام: أينَ الَّذينَ زَعَموا أنَّهُمُ الرّاسِخونَ فِي العِلمِ دونَنا،كَذِبًا وبَغيًا عَلَينا،أن رَفَعَنَا اللّهُ ووَضَعَهُم،وأعطانا وحَرَمَهُم،وأدخَلَنا وأخرَجَهُم،بِنا يُستَعطَى الهُدى ويُستَجلَى العَمى (2).
1445:الإمام الباقر عليه السلام -في تفسير الرّاسِخونَ فِي العِلمِ-:مَن لا يَختَلِفُ في عِلمِهِ (3).
3/1:خَصائِصُ أعلَمِ النّاسِ
1446:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أعلَمُ النّاسِ مَن جَمَعَ عِلمَ النّاسِ إلى عِلمِهِ (4).
1447:عنه صلى الله عليه و آله: سَأَلَ موسى رَبَّهُ عز و جل قالَ:رَبِّ أيُّ عِبادِكَ أعلَمُ؟قالَ:عالِمٌ لا يَشبَعُ مِنَ العِلمِ يَجمَعُ عِلمَ النّاسِ إلى عِلمِهِ (5).
1448:موسى عليه السلام: يا رَبِّ أيُّ عِبادِكَ أعلَمُ؟قالَ:عالِمٌ غَرثانُ مِنَ العِلمِ.ويوشِكُ أن تَرَوا جُهّالَ النّاسِ يَتَباهَونَ بِالعِلمِ ويَتَغايَرونَ عَلَيهِ كَما تَتَغايَرُ النِّساءُ عَلَى الرِّجالِ،فَذاكَ حَظُّهُم مِنهُ (6).
1449:لُقمانُ عليه السلام: -لِمَن قالَ لَهُ:أيُّ النّاسِ أعلَمُ؟-:مَنِ ازدادَ مِن عِلمِ النّاسِ إلى عِلمِهِ (7).
1450:رسول اللّه صلى الله عليه و آله -لِعَبدِاللّهِ بنِ مَسعود-:هَل تَدري أيُّ النّاسِ أعلَمُ؟قُلتُ:اللّهُ 2.
ص: 520
است.خداوند متعال اعتراف آنان را به ناتوانى از نيل به آنچه بر آن احاطه و دانشى ندارند،ستوده و فرو نرفتن آنان را در آنچه مكلّف به كاويدن از نهانش نيستند،رسوخ ناميده است.
1444:امام على عليه السلام: كجايند آنها كه به دروغ و ستم برما پنداشتند كه خود راسخان در دانش اند و نه ما.[بنگرند] كه خدا ما را بركشيده و آنان را پست كرده و به ما بخشيده و آنان را محروم گذارده و ما را داخل نموده و آنان را بيرون كرده است؛به ما ره مى جويند و روشنايى مى يابند.
1445:امام باقر عليه السلام -در بيان معناى راسخان در دانش-:آنكه در دانشش اختلاف و دوگانگى نباشد.
1446:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: برترين مردم كسى است كه دانش مردم را بر دانش خويش بيفزايد.
1447:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: موسى عليه السلام از پروردگارش پرسيد:پرورگارا! كداميك از بندگانت داناترند؟فرمود:دانشمندى كه از دانش سير نگردد و دانش مردم را بر دانش خويش بيفزايد.
1448:موسى: پروردگارا! كداميك از بندگانت داناترند؟فرمود:دانشمندى كه هميشه گرسنه دانش باشد و بزودى مردم نادان را مى بينى كه به دانش مباهات مى كنند و همچون غيرت زنان بر مردان بر آن غيرت مى ورزند و تنها همان بهره ايشان از دانش است.
1449:لقمان عليه السلام -در پاسخ كسى كه از او پرسيد:كداميك از مردم داناترند؟-:آنكه از دانش مردم به دانش خود بيفزايد.
1450:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله -خطاب به ابن مسعود-:آيا مى دانى كدام يك از مردم داناترند؟گفت:خدا و پيامبرش صلى الله عليه و آله
ص: 521
ورَسولُهُ أعلَمُ.قالَ:فَإِنَّ أعلَمَ النّاسِ أبصَرُهُم بِالحَقِّ إذَا اختَلَفَتِ النّاسُ. (1)
1451:عنه صلى الله عليه و آله -لِرَجُلٍ سَأَلَهُ عَمّا فِي الدُّنيا والآخِرَةِ-:سَل عَمّا بَدا لَكَ،قالَ:يا نَبِيَّ اللّهِ،اُحِبُّ أن أكونَ أعلَمَ النّاسِ،قالَ:اِتَّقِ اللّهَ تَكُن أعلَمَ النّاسِ. (2)
1452:الإمام عليّ عليه السلام: أعلَمُ النّاسِ المُستَهتَرُ (3)بِالعِلم.
1453:عنه عليه السلام: أعلَمُ النّاسِ مَن لَم يُزِلِ الشَّكُّ يَقينَهُ.
1454:عنه عليه السلام: أعظَمُ النّاسِ عِلمًا أشَدُّهُم خَوفًا للّهِ ِ سُبحانَهُ (4).
4/1:فَضلُ العالِمِ عَلَى العابِدِ
1455:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: فَضلُ العالِمِ عَلَى العابِدِ كَفَضلِ القَمَرِ عَلى سائِرِ النُّجومِ لَيلَهَ البَدرِ (5).
1456:عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ فَضلَ العالِمِ عَلَى العابِدِ كَفَضلِ الشَّمسِ عَلَى الكَواكِبِ،وفَضلَ العابِدِ عَلى غَيرِ العابِدِ كَفَضلِ القَمَرِ عَلَى الكَواكِبِ (6).
1457:عنه صلى الله عليه و آله: فَضلُ العالِمِ عَلَى العابِدِ كَفَضلي عَلى أدناكُم (7).
1458:عنه صلى الله عليه و آله: فَضلُ العالِمِ عَلَى الشَّهيدِ دَرَجَةٌ،وفَضلُ الشَّهيدِ عَلَى العابِدِ دَرَجَةٌ،وفَضلُ النَّبِيِّ عَلَى العالِمِ دَرَجَةٌ،وفَضلُ القُرآنِ عَلى سائِرِ الكَلامِ كَفَضلِ اللّهِ عَلى خَلقِهِ،وفَضلُ العالِمِ عَلى سائِرِ النّاسِ كَفَضلي عَلى أدناهُم (8).ه.
ص: 522
داناترند.فرمود:بى گمان داناترين مردم،بيناترين آنها به حقّ هنگام اختلاف مردم است.
1451:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله -خطاب به مردى كه از ايشان درباره دنيا و آخرت پرسيد-:آنچه در نظرت هست بپرس.پرسيد:اى ! دوست دارم كه داناترين مردم باشم.حضرت فرمود:از خدا پروا كن تا داناترين مردم باشى.
1452:امام على عليه السلام: شيفته دانش داناترين مردم است.
1453:امام على عليه السلام: داناترين مردم كسى است كه شكّ يقينش را زايل نكند.
1454:امام على عليه السلام: دانشمندترين مردم،بيمناكترين آنان از خداى سبحان است.
ر.ك:ص 547 ح 1537.
1455:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: برترى دانشمند بر عابد،مانند برترى ماه شب چهارده بر ديگر ستارگان است.
1456:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بى گمان برترى دانشمند بر عابد،مانند برترى خورشيد بر ستارگان است و برترى عابد بر غير عابد مانند برترى ماه بر ستارگان است.
1457:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: برترى دانشمند بر عابد،مانند برترى من بر كمترين شماست.
1458:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: برترى دانشمند بر شهيد يك درجه است و برترى شهيد بر عابد يك درجه است و برترى پيامبر بر دانشمند يك درجه است و برترى قرآن بر ديگر سخنها،همچون برترى خدا بر آفريدگانش است و برترى دانشمند بر ديگر مردم،مانند برترى من بر كمترين شماست.
ص: 523
1459:عنه صلى الله عليه و آله: فُضِّلَ العالِمُ عَلَى العابِدِ سَبعينَ دَرَجَةً،ما بَينَ كُلِّ دَرَجَتَينِ كَما بَينَ السَّماءِ والأَرضِ (1).
1460:عنه صلى الله عليه و آله: فَضلُ العالِمِ عَلَى العابِدِ سَبعونَ دَرَجَةً،بَينَ كُلِّ دَرَجَتَينِ حُضرُ الفَرَسِ سَبعينَ (2)عامًا،وذلِكَ لِأَنَّ الشَّيطانَ يَضَعُ البِدعَةَ لِلنّاسِ فَيُبصِرُهَا العالِمُ فَيُزيلُها،والعابِدُ يُقبِلُ عَلى عِبادَتِهِ (3).
1461:عنه صلى الله عليه و آله: فَضلُ المُؤمِنِ العالِمِ عَلَى المُؤمِنِ العابِدِ سَبعونَ دَرَجَةً (4).
1462:عنه صلى الله عليه و آله: بَينَ العالِمِ والعابِدِ مِائَةُ دَرَجَةٍ،بَينَ كُلِّ دَرَجَتَينِ حُضرُ الجَوادِ المُضمَرِ سَبعينَ سَنَةً (5).
1463:عنه صلى الله عليه و آله: لَساعَةٌ مِن عالِمٍ يَتَّكِئُ عَلى فِراشِهِ يَنظُرُ في عِلمِهِ خَيرٌ مِن عِبادَةِ العابِدِ سَبعينَ عامًا (6).
1464:عنه صلى الله عليه و آله: رَكعَةٌ مِن عالِمٍ بِاللّهِ خَيرٌ مِن ألفِ رَكعَةٍ مِن مُتَجاهِلٍ بِاللّهِ (7).
1465:عنه صلى الله عليه و آله -مِمّا أوصى بِهِ عَليًّا عليه السلام-:يا عَلِيُّ،رَكعَتَينِ يُصَلّيهِمَا العالِمُ أفضَلُ مِن ألفِ رَكعَةٍ يُصَلِّيهَا العابِدُ (8).
1466:عنه صلى الله عليه و آله -أيضًا-:يا عَلِيُّ،نَومُ العالِمِ أفضَلُ مِن عِبادَةِ العابِدِ (9).
1467:عنه صلى الله عليه و آله: يَبعَثُ اللّهُ تَعالَى العالِمَ والعابِدَ يَومَ القِيامَةِ،فَإِذَا اجتَمَعا عِندَ الصِّراطِ،قيلَ لِلعابِدِ:اُدخُلِ الجَنَّةَ فَانعَم فيها بِعِبادَتِكَ،وقيلَ لِلعالِمِ:قِف هاهُنا في زُمرَةِ الأَنبِياءِ،فَاشفَع فيمَن أحسَنتَ أدَبَهُ فِي الدُّنيا (10).
1468:عنه صلى الله عليه و آله: ما عُبِدَ اللّهُ بِشَيءٍ أفضَلَ مِن فِقهٍ فِي الدّينِ،ولَفَقيهٌ واحِدٌ أشَدُّ عَلَى الشَّيطانِ مِن ألفِ عابِدٍ،وإنَّ لِكُلِّ شَيءٍ عِمادًا،وعِمادُ الدّينِ الفَقيهُ (11).».
ص: 524
1459:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانشمند بر عابد هفتاد درجه برترى داده شده است كه ميان هر دو درجه به اندازه ميان آسمان و زمين است.
1460:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: برترى دانشمند بر عابد هفتاد درجه است كه ميان هر دو درجه،هفتاد سال تاختن اسب است و اين به آن جهت است كه شيطان در ميان مردم بدعت مى نهد،پس دانشمند آن را مى بيند و بر مى دارد؛در حالى كه عابد به عبادت خود توجّه دارد.
1461:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: برترى مؤمن دانشمند بر مؤمن عابد هفتاد درجه است.
1462:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: ميان دانشمند و عابد صد درجه است كه ميان هر دو درجه،هفتاد سال تاختن اسب راهوار ميان باريك است.
1463:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: يك ساعت كه دانشمند بر پشتى خود تكيه مى زند و در دانشش مى نگرد،بهتر از هفتاد سال عبادت عابد است.
1464:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: يك ركعت از داناى به خدا،بهتر از هزار ركعتِ نادان به خداست.
1465:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: -در سفارشش به على عليه السلام-:اى علىّ! دو ركعت نماز كه دانشمند مى خواند،برتر از هزار ركعت است كه عابد مى خواند.
1466:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: -در آنچه به علىّ سفارش كرده است-:اى على! خواب دانشمند برتر از عبادت عابد است.
1467:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداى متعال روز قيامت دانشمند و عابد را برمى انگيزد،پس هرگاه نزد صراط گرد آمدند،به عابد گفته مى شود:به بهشت برو و از نتيجه عبادتت بهره مند شو و به دانشمند گفته مى شود،در اينجا در زمره پيامبران بمان و درباره هركس كه در دنيا ادبش را نيكو كرده اى،شفاعت كن.
1468:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند به چيزى برتر از فهم در دين عبادت نشده است و بى گمان بر شيطان يك فقيه از هزار عابد سخت تر است و هر چيز ستونى دارد و ستون دين فقيه است.
ص: 525
1469:الإمام عليّ عليه السلام: رَكعَتانِ مِن عالِمٍ خَيرٌ مِن سَبعينَ رَكعَةً مِن جاهِلٍ،لِأَنَّ العالِمَ تَأتيهِ الفِتنَةُ فَيَخرُجُ مِنها بِعِلمِهِ؛وتَأتِي الجاهِلَ فَيَنسِفُهُ نَسفًا (1).
1470:عنه عليه السلام: العالِمُ أعظَمُ أجرًا مِنَ الصّائِمِ القائِمِ الغازي في سَبيلِ اللّهِ (2).
1471:عنه عليه السلام: نَومٌ عَلى عِلمٍ خَيرٌ مِنِ اجتِهادٍ عَلى جَهلٍ (3).
1472:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: عالِمٌ يُنتَفَعُ بِعِلمِهِ خَيرٌ مِن ألفِ عابِدٍ (4).
1473:الإمام الصادق عليه السلام: عالِمٌ أفضَلُ مِن ألفِ عابِدٍ،وألفِ زاهِدٍ،وألفِ مُجتَهِدٍ (5).
1474:عنه عليه السلام: الرّاوِيَةُ لِحَديثِنا يَشُدُّ بِهِ قُلوبَ شيعَتِنا أفضَلُ مِن ألفِ عابِدٍ (6).
1475:عنه عليه السلام: يَأتي صاحِبُ العِلمِ قُدّامَ العابِدِ بِرَبوَةٍ مَسيرَةَ خَمسِمِائَةِ عام (7).
1476:الإمام الرضا عليه السلام: يُقالُ لِلعابِدِ يَومَ القِيامَةِ:نِعمَ الرَّجُلُ كُنتَ،هِمَّتُكَ ذاتُ نَفسِكَ،وكَفَيتَ النّاسَ مَؤونَتَكَ،فَادخُلِ الجَنَّةَ.ألا إنَّ الفَقيهَ مَن أفاضَ عَلَى النّاسِ خَيرَهُ،وأنقَذَهُم مِن أعدائِهِم،ووَفَّرَ عَلَيهِم نِعَمَ جِنانِ اللّهِ تَعالى،وحَصَّلَ لَهُم رِضوانَ اللّهِ تَعالى،ويُقالُ لِلفَقيهِ:يا أيُّهَا الكافِلُ لِأَيتامِ آلِ مُحَمَّدٍ،الهادي لِضُعَفاءِ مُحِبّيهِم ومُواليهِم،قِف حَتّى تَشفَعَ لِكُلِّ مَن أخَذَ عَنكَ أو تَعَلَّمَ مِنكَ (8).
5/1:مَثَلُ العُلَماءِ
أ:كَمَثَلِ النُّجومِ
1477:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ مَثَلَ العُلَماءِ فِي الأَرضِ كَمَثَلِ النُّجومِ فِي السَّماءِ،يُهتَدى7.
ص: 526
1469:امام على عليه السلام: دو ركعت نماز دانشمند بهتر از هفتاد ركعت نادان است؛زيرا فتنه چون به دانشمند برسد،با دانش خويش از آن بيرون مى آيد و به نادان كه برسد،وى را از جا برمى كند.
1470:امام على عليه السلام: دانشمند از روزه دار شب زنده دار مجاهد در راه خدا،پاداش بزرگترى دارد.
1471:امام على عليه السلام: خوابيدن با دانش از كوشيدن جاهلانه بهتر است.
1472:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانشمندى كه از دانشش استفاده مى شود،از هزار عابد بهتر است.
1473:امام صادق عليه السلام: دانشمند از هزار عابد و هزار زاهد و هزار كوششگر برتر است.
1474:امام صادق عليه السلام: روايت گر حديث ما كه بدان دلهاى شيعيان ما را استوار مى دارد،از هزار عابد برتر است.
1475:امام صادق عليه السلام: دانشمند پيشاپيش عابد و بر بلندايى به فاصله پانصد سال راه مى آيد.
1476:امام رضا عليه السلام: روز قيامت به عابد گفته مى شود:تو مرد خوبى بودى،به خود مشغول بودى و زحمتت را از دوش مردم برداشتى،پس داخل بهشت شو.هان! فقيه كسى است كه خيرش را بر مردم فرو مى ريزد و آنان را از گزند دشمنانشان مى رهاند و نعمتهاى بهشت خداى متعال را بر آنان فراوان مى نمايد و خشنودى خداى متعال را برايشان به ارمغان مى آورد و به فقيه گفته مى شود:اى سرپرست يتيمان خاندان محمّد صلى الله عليه و آله! اى راهنماى محبّان و دوستداران ناتوان ايشان! بايست تا براى هر كس كه از تو چيزى گرفته يا آموخته،شفاعت كنى.
ر.ك:ص 309«برترى دانشجويى بر عبادت»/ص 465 ح 1284.
1477:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مثل دانشمندان در زمين،مانند ستارگان در آسمان است كه در
ص: 527
بِها في ظُلُماتِ البَرِّ والبَحرِ،فَإِذَا انطَمَسَتِ النُّجومُ أوشَكَ أن تَضِلَّ الهُداةُ. (1)
ب:كَالبَدرِ
1478:الإمام عليّ عليه السلام: إنَّمَا العُلَماءُ فِي النّاسِ كَالبَدرِ فِي السَّماءِ يُضيءُ نورُهُ عَلى سائِرِ الكَواكِبِ (2).
ج:كَمَن مَعَهُ السِّراجُ
1479:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لابُدَّ لِلمُؤمِنِ مِن أربَعَةِ أشياءَ:دابَّةٍ فارِهَةٍ،ودارٍ واسِعَةٍ،وثِيابٍ جَميلَةٍ،وسِراجٍ مُنيرٍ،قالوا:يا رَسولَ اللّهِ،لَيسَ لَنا ذلِكَ فَما هِيَ؟قالَ صلى الله عليه و آله:أمَّا الدّابَّةُ الفارِهَةُ فَعَقلُهُ،وأمَّا الدّارُ الواسِعَةُ فَصَبرُهُ،وأمَّا الثِّيابُ الجَميلَةُ فَحَياهُ،أمَّا السِّراجُ المُنيرُ فَعِلمُهُ (3).
1480:الإمام الباقر عليه السلام: العالِمُ كَمَن مَعَهُ شَمعَةٌ تُضيءُ لِلنّاسِ،فَكُلُّ مَن أبصَرَ بِشَمعَتِهِ دَعا لَهُ بِخَيرٍ،كَذلِكَ العالِمُ مَعَهُ شَمعَةٌ تُزيلُ ظُلمَةَ الجَهلِ والحَيرَةِ،فَكُلُّ مَن أضاءَت لَهُ فَخَرَجَ بِها مِن حَيرَةٍ،أو نَجا بِها مِن جَهلٍ،فَهُوَ مِن عُتَقائِهِ مِنَ النّارِ،واللّهُ يُعَوِّضُهُ عَن ذلِكَ بِكُلِّ شَعرَةٍ لِمَن أعتَقَهُ ما هُوَ أفضَلُ لَهُ مِنَ الصَّدَقَةِ بِمِائَةِ ألفِ قِنطارٍ عَلى غَيرِ الوَجهِ الَّذي أمَرَ اللّهُ عز و جل بِهِ،بَل تِلكَ الصَّدَقَةُ وَبالٌ عَلى صاحِبِها،لكِن يُعطيهِ اللّهُ ما هُوَ أفضَلُ مِن مِائَةِ ألفِ رَكعَةٍ يُصَلّيها مِن بَينِ يَدَيِ الكَعبَةِ (4).
1481:الإمام عليّ عليه السلام -فيما نُسِبَ إلَيهِ-:العالِمُ مِصباحُ اللّهِ فِي الأَرضِ،فَمَن أرادَ اللّهُ بِهِ خَيرًا اقتَبَسَ مِنهُ (5).0.
ص: 528
تاريكيهاى صحرا و دريا به آنها راهيابى مى شود،پس هرگاه ستارگان ناپديد شوند،بزودى رهيافتگان گمراه شوند. ر.ك:ص 523 ح 1455 و 1456.
1478:امام على عليه السلام: دانشمندان در ميان مردم،مانند ماه شب چهارده در آسمان اند كه بر ديگر ستارگان پرتو مى افكند.
1479:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مؤمن از چهار چيز ناگزير است:مركبى راهوار،خانه اى وسيع،لباسى زيبا و چراغى درخشان.گفتند:اى پيامبر خدا! ما اينها را نداريم،آنها چيستند؟فرمود:امّا مركب راهوار،خردش و خانه وسيع،شكيبايى او و لباس زيبا،شرم وى و چراغ درخشان،دانش اوست.
1480:امام باقر عليه السلام: دانشمند مانند كسى است كه شمعى به همراه دارد كه به مردم نور مى دهد،پس هر كه در پرتو شمع او ببيند،وى را دعاى خير گويد؛همين گونه دانشمند شمعى به همراه دارد كه تاريكى نادانى و حيرت را مى زدايد،پس هركس در پرتو آن از حيرت بيرون آيد يا از نادانى رهايى يابد،از رهيدگان او از آتش است و خداوند به جاى آن در برابر هرموى كسى كه نجات داده،پاداشى بيشتر از پاداش صدقه دادن صد هزار قنطار در غير راهى كه خدا به آن فرمان داده است،مى دهد؛بلكه آن صدقه وبال گردن دهنده اش مى گردد.بالاتر از آن،خداوند به آن دانشمند پاداشى برتر از پاداش صد هزار ركعت نماز در جلوى كعبه مى بخشد.
1481:امام على عليه السلام -در حكمتهاى منسوب به ايشان-:دانشمند چراغ خدا در زمين است،پس هركس كه خداوند خيرش را بخواهد،از آن پرتوى بر مى گيرد.
ر.ك:ص 669«مثل دانشمند بى كردار».
ص: 529
6/1:فَوائِدُ مُجالَسَةِ العالِمِ
1482:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: ما مِن مؤمِنٍ يَقعُدُ ساعَةً عِندَ العالِم إلاّ جَلَستَ إلى حَبيبي،وعِزَّتي وجَلالي لاَُسكِنَنَّكَ الجَنَّةَ مَعَهُ ولا ابالي (1).
1483:عنه صلى الله عليه و آله: ألا فَاغتَنِموا مَجالِسَ العُلَماءِ،فَإِنَّها رَوضَةٌ مِن رِياضِ الجَنَّةِ،تَنزِلُ عَلَيهِمُ الرَّحمَةُ والمَغفِرَةُ،كَالمَطَرِ مِنَ السَّماءِ،يَجلِسونَ بَينَ أيديهِم مُذنِبينَ ويَقومونَ مَغفورينَ لَهُم،والمَلائِكَةُ يَستَغفِرونَ لَهُم ماداموا جُلوسًا عِندَهُم،وإنَّ اللّهَ يَنظُرُ إلَيهِم فَيَغفِرُ لِلعالِمِ والمُتَعَلِّمِ والنّاظِرِ والمُحِبِّ لَهُم (2).
1484:عنه صلى الله عليه و آله: جُلوسُ ساعَةٍ عِندَ العالِمِ في مُذاكَرَةِ العِلمِ أحَبُّ إلَى اللّهِ تَعالى مِن مِائَةِ ألفِ رَكعَةٍ تَطَوُّعًا،ومِائَةِ ألفِ تَسبيحَةٍ،ومِن عَشرِ آلافِ فَرَسٍ يَغزو بِهَا المُؤمِنُ في سَبيلِ اللّهِ (3).
1485:عنه صلى الله عليه و آله -لِأَبي ذَرٍّ-:يا أبا ذَرٍّ،الجُلوسُ ساعَةً عِندَ مُذاكَرَةِ العِلمِ خَيرٌ لَكَ مِن عِبادَةِ سَنَةٍ،صِيامِ نَهارِها وقِيامِ لَيلِها (4).
1486:عنه صلى الله عليه و آله: مُجالَسَةُ العُلَماءِ عِبادَةٌ (5).
1487:الإمام عليّ عليه السلام: جاوِرِ العُلَماءَ تَستَبصِر.
1488:عنه عليه السلام: جالِسِ العُلَماءَ يَزدَد عِلمُكَ،ويَحسُن أدَبُكَ،وتَزكُ نَفسُكَ (6).
1489:عنه عليه السلام: مُجالَسَةُ العُلَماءِ زِيادَةٌ (7).
1490:عنه عليه السلام: صاحِبِ العُقَلاءَ وجالِسِ العُلَماءَ واغلِبِ الهَوى،تُرافِقِ المَلَأَ الأَعلى.2.
ص: 530
1482:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ مؤمنى نيست كه ساعتى نزد دانشمند بنشيند،مگر آنكه پروردگار عزّوجلّ ندايش مى دهد:نزد حبيبم نشستى.به عزّت و جلالم سوگند،تو را در بهشت همنشين او خواهم كرد و باكى نيست.
1483:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آگاه باشيد و مجالس دانشمندان را مغتنم شماريد كه آن باغى از باغهاى بهشت است.رحمت و مغفرت چون باران بر آنها فرود مى آيد.گنهكاران پيش روى آنها مى نشينند و آمرزيده بر مى خيزند و فرشتگان تا هنگامى كه نزد آنان نشسته اند،برايشان آمرزش مى خواهند و خداوند به آنان مى نگرد،پس دانشمند و دانشجو و تماشاگر و دوستدارِ آنها را مى آمرزد.
1484:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: ساعتى نزد دانشمند نشستن و گفتگوى علمى كردن،نزد خداى متعال از صدهزار ركعت نماز مستحبى و صدهزار تسبيح و فراهم آوردن ده هزار اسب جنگى براى مجاهدان در راه خدا محبوبتر است.
1485:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله -خطاب به ابوذر-:اى ابوذر! ساعتى براى گفتگوى علمى نشستن،برايت از عبادت يك سال كه روزهايش را روزه بدارى و شبهايش را به عبادت بايستى،بهتر است.
1486:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: همنشينى دانشمندان عبادت است.
1487:امام على عليه السلام: با دانشمندان همنشين باش تا بينا گردى.
1488:امام على عليه السلام: با دانشمندان همنشين باش تا دانشت،افزون و ادبت،نيكو و جانت،پاك گردد.
1489:امام على عليه السلام: همنشينى با دانشمندان مايه فزونى [دانش] است.
1490:امام على عليه السلام: با خردمندان همراه و با دانشمندان همنشين باش و بر هواى نفس چيره شو تا با ملكوت اعلا همراه گردى.
ص: 531
1491:عنه عليه السلام: جالِسِ العُلَماءَ تَسعَد.
1492:عنه عليه السلام: مُعاشَرَةُ ذَوِي الفَضائِلِ حَياةُ القُلوبِ (1).
1493:عنه عليه السلام: مُجالَسَةُ الحُكَماءِ حَياةُ العُقولِ وشِفاءُ النُّفوسِ (2).
1494:عنه عليه السلام -في وَصِيَّتِهِ لِلحُسَينِ عليه السلام-:مَن خالَطَ العُلَماءَ وُقِّرَ،ومَن خالَطَ الأَنذالَ حُقِّرَ (3).
1495:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: لا تَجلِسوا مَعَ كُلِّ عالِمٍ،إلاّ عالِمًا يَدعوكُم مِن خَمسٍ إلى خَمسٍ:مِنَ الشَّكِّ إلَى اليَقينِ،ومِنَ العَداوَةِ إلَى النَّصيحَةِ،ومِنَ الكِبرِ إلَى التَّواضُعِ،ومِنَ الرِّياءِ إلَى الإِخلاصِ،ومِنَ الرَّغبَةِ إلَى الزُّهدِ (4).
1496:الإمام الكاظم عليه السلام: مُحادَثَةُ العالِمِ عَلَى المَزابِلِ خَيرٌ مِن مُحادَثَةِ الجاهِلِ عَلَى الزَّرابِيِّ (5)
(6) .
1497:لقمان عليه السلام: أي بُنَيَّ،صاحِبِ العُلَماءَ وجالِسهُم،وزُرهُم في بُيوتِهِم،لَعَلَّكَ أن تُشبِهَهُم فَتَكونَ مِنهُم (7).
1498:عنه عليه السلام: يا بُنَيَّ،جالِسِ العُلَماءَ وزاحِمهُم بِرُكبَتَيكَ،فَإِنَّ اللّهَ يُحيِي القُلوبَ بِنورِ الحِكمَةِ كَما يُحيِي اللّهُ الأَرضَ المَيتَةَ بِوابِلِ السَّماءِ (8).
7/1:العُلَماءُ يَومَ القِيامَةِ
1499:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن تَعَلَّمَ مَسأَلَةً واحِدَةً قُلِّدَ يَومَ القِيامَةِ ألفَ قِلادَةٍ مِن نورٍ،وغُفِرَ لَهُ ألفُ ذَنبٍ،وبُنِيَ لَهُ مَدينَةٌ مِن ذَهَبٍ،وكُتِبَ لَهُ بِكُلِّ شَعرَةٍ عَلى6.
ص: 532
1491:امام على عليه السلام: با دانشمندان همنشينى كن تا خوش بخت گردى.
1492:امام على عليه السلام: معاشرت با فضيلت مندان،زندگى بخش دلهاست.
1493:امام على عليه السلام: همنشينى با حكيمان،زندگى بخش خردها و درمان جانهاست.
1494:امام على عليه السلام -در سفارش به امام حسين عليه السلام-:هركه با دانشمندان در آميزد،بزرگش شمرند و هركه با فرومايگان درآميزد،پستش بدارند.
1495:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: با هر دانشمندى منشينيد؛مگر دانشمندى كه شما را از پنج چيز به پنج چيز فرا مى خواند:از شكّ به يقين،از دشمنى به خيرخواهى،از تكبّر به فروتنى،از ريا به اخلاص و از رغبت [در دنيا] به زهد.
1496:امام كاظم عليه السلام: گفتگو با دانشمند در زباله دان،از گفتگوى با نادانان بر پشتيهاى زربفات بهتر است.
1497:لقمان حكيم: اى پسركم! با دانشمندان همراه و همنشين باش و به ديدار آنها در خانه هايشان برو؛شايد كه مانند آنان شوى و از آنها به شمار آيى.
1498:لقمان حكيم: اى پسركم! با دانشمندان همنشين باش و نزد ايشان زانو بزن كه خداى متعال عز و جل دلها را با نور حكمت زنده مى كند؛همان گونه كه زمين مرده را با باران آسمان زنده مى كند.
ر.ك:ص 617«همنشينى با وى».
1499:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هركس يك مسأله فراگيرد،روز قيامت هزار گردن بند از نور بر وى آويز كنند و هزار گناه بر او بيامرزند و شهرى از طلا برايش بنا نهند و به هر موى پيكرش،حج و عمره برايش بنويسند.
ص: 533
جَسَدِهِ حَجَّةٌ وعُمرَةٌ (1).
1500:عنه صلى الله عليه و آله: يَقولُ اللّهُ عز و جل لِلعُلَماءِ يَومَ القِيامَةِ:...إنّي لَم أجعَل عِلمي وحُكمي فيكُم إلاّ وأنَا اريدُ أن أغفِرَ لَكُم عَلى ما كانَ فيكُم ولا ابالي (2).
1501:عنه صلى الله عليه و آله: إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ جَمَعَ اللّهُ العُلَماءَ فَقالَ:إنّي لَم أستَودِع حِكمَتي قُلوبَكُم وأنَا اريدُ أن اعَذِّبَكُم،اُدخُلُوا الجَنَّةَ (3).
1502:الإمام عليّ عليه السلام: إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ جَمَعَ اللّهُ العُلَماءَ فَيَقولُ لَهُم:عِبادي،إنّي اريدُ بِكُمُ الخَيرَ الكَثيرَ بَعدَما أنتُم تَحمِلونَ الشِّدَّةَ مِن قِبَلي وكَرامَتي وتَعبُدُنِي النّاسُ بِكُم،فَأَبشِروا فَإِنَّكُم أحِبّائي وأفضَلُ خَلقي بَعدَ أنبِيائي،فَأَبشِروا فَإِنّي قَد غَفَرتُ لَكُم ذُنوبَكُم وقَبِلتُ أعمالَكُم،ولَكُم فِي النّاسِ شَفاعَةٌ مِثلُ شَفاعَةِ أنبِيائي،وإنّي مِنكُم راضٍ ولا أهتِكُ سُتورَكُم ولا أفضَحُكُم في هذَا الجَمعِ (4).
1503:الإمام العسكريّ عليه السلام: يَأتي عُلَماءُ شيعَتِنَا،القَوّامونَ بِضُعَفاءِ مُحِبّينا وأهلِ وَلايَتِنا يَومَ القِيامَةِ،والأَنوارُ تَسطَعُ مِن تيجانِهِم،عَلى رَأسِ كُلِّ واحِدٍ مِنهُم تاجُ بَهاءٍ،قَدِ انبَثَّت تِلكَ الأَنوارُ في عَرَصاتِ القِيامَةِ ودَورُها مَسيرَةَ ثَلاثِمِائَةِ ألفِ سَنَةٍ،فَشُعاعُ تيجانِهِم يَنبَثُّ فيها كُلِّها (5).
1504:الإمام عليّ عليه السلام: حَضَرَتِ امرَأَةٌ عِندَ الصِّدّيقَةِ فاطِمَةِ الزَّهراءِ عليهاالسلام،فَقالَت:إنَّ لي والِدَةً ضَعيفَةً،وقَد لَبَسَ عَلَيها في أمرِ صَلاتِها شَيءٌ،وقَد بَعَثَتني إلَيكِ أسأَلُكِ،فَأَجابَتها فاطِمَةُ عليهاالسلام عَن ذلِكَ،ثُمَّ ثَنَّت فَأَجابَت،ثُمَّ ثَلَّثَت (فَأَجابَت)،إلى أن عَشَّرَت فَأَجابَت،ثُمَّ خَجِلَت مِنَ الكَثرَةِ،فَقالَت:لا أشُقُّ عَلَيكِ يا بِنتَ رَسولِ اللّهِ،قالَت فاطِمَةُ عليهاالسلام:هاتي وسَلي عَمّا بَدا لَكِ،5.
ص: 534
1500:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند عز و جل روز قيامت به دانشمندان مى گويد:...بى گمان من دانش و حكمتم را در شما ننهادم،جز براى آنكه شما را بيامرزم؛با وجود آنچه كه در شماست و باكى نيست.
1501:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هنگامى كه روز قيامت در رسد،خداوند دانشمندان را گرد مى آورد و مى گويد:من حكمتم را در دلهاى شما به وديعه ننهادم تا شما را كيفر دهم.به بهشت وارد شويد.
1502:امام على عليه السلام: هنگامى كه روز قيامت در رسد،خداوند دانشمندان را گرد مى آورد و به آنان مى گويد:بندگان من پس از آنكه سختيهايى را به جهت من و بزرگداشتم تحمّل كرديد و مردم به وسيله شما عبادت كردند،برايتان خير فراوان را مى خواهم،پس شما را مژده باد كه شما دوستان من و برترين آفريدگانم پس از پيامبران هستيد.شما را مژده باد كه من گناهانتان را آمرزيدم و اعمالتان را پذيرفتم و براى شما در ميان مردم شفاعتى چون شفاعت پيامبران است و من از شما خشنودم و پرده درى نمى كنم و شما را در ميان اين جمع رسوا نمى سازم.
1503:امام عسگرى عليه السلام: دانشمندان شيعه ما،آنان كه سرپرست دوستداران ناتوان و اهل ولايت ما هستند،روز قيامت مى آيند؛در حالى كه از تاجهايشان نور ساطع مى گردد،بر سر هريك از آنها تاجى گرانبهاست و نور اين تاجها در همه گرداگرد عرصه قيامت به محيط سى صد هزار سال راه پرتو مى افكند.
1504:امام على عليه السلام: زنى به حضور صديقه كبرا،فاطمه زهرا عليهاالسلامرسيد و گفت:مادرى ناتوان دارم كه در نمازش ابهام دارد و مرا به سوى شما فرستاده تا از آن بپرسم.حضرت فاطمه عليهاالسلام به آن پاسخ داد و زن پرسش دوم را پرسيد،سپس سومى و چهارمى و تا ده پرسش پرسيد و حضرت همه را پاسخ داد.
زن از فراوانى پرسشها خجالت كشيد و گفت:اى دختر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله! ديگر مزاحم نمى شوم.فاطمه عليهاالسلام گفت:هرچه مى خواهى بپرس.آيا اگر كسى را براى بالا بردن بارى سنگين اجير كنند و به او هزار دينار مزد دهند،بر او سنگين مى آيد؟گفت:نه.حضرت فرمود:من براى هر
ص: 535
أرَأَيتِ مَنِ اكتُرِيَ يَومًا يَصعَدُ إلى سَطحٍ بِحِملٍ ثَقيلٍ وكِراؤُهُ مِائَةُ ألفِ دينارٍ أيَثقُلُ عَلَيهِ؟فَقالَت:لا،فَقالَت:اُكريتُ (اكتُريتُ) أنَا لِكُلِّ مَسأَلَةٍ بِأَكثَرَ مِن مِل ءِ ما بَينَ الثَّرى إلَى العَرشِ لُؤلُؤًا،فَأَحرى أن لا يَثقُلَ عَلَيَّ؛سَمِعتُ أبي صلى الله عليه و آلهيَقولُ:إنَّ عُلَماءَ شيعَتِنا يُحشَرونَ فَيُخلَعُ عَلَيهِم مِن خِلَعِ الكَراماتِ عَلى قَدرِ كَثرَةِ عُلومِهِم وجِدِّهِم في إرشادِ عِبادِ اللّهِ،حَتّى يُخلَعَ عَلَى الواحِدِ مِنهُم ألفُ ألفِ خِلعَةٍ مِن نورٍ،ثُمَّ يُنادي مُنادي رَبِّنا عز و جل:أيُّهَا الكافِلونَ لِأَيتامِ آلِ مُحَمَّدٍ النّاعِشونَ لَهُم عِندَ انقِطاعِهِم عَن آبائِهِمُ الَّذينَ هُم أئِمَّتُهُم،هؤُلاءِ تَلامِذَتُكُم والأَيتامُ الَّذينَ كَفَلتُموهُم ونَعَشتُموهُم،فَاخلَعوا عَلَيهِم (كَما خَلَعتُموهُم) خِلَعَ العُلومِ فِي الدُّنيا،فَيَخلَعونَ عَلى كُلِّ واحِدٍ مِن اولئِكَ الأَيتامِ عَلى قَدرِ ما أخَذوا عَنهُم مِنَ العُلومِ،حَتّى إنَّ فيهِم يَعني فِي الأَيتامِ لَمَن يُخلَعُ عَلَيهِ مِائَةُ ألفِ خِلعَةٍ،وكَذلِكَ يَخلَعُ هؤُلاءِ الأَيتامُ عَلى مَن تَعَلَّمَ مِنهُم،ثُمَّ إنَّ اللّهَ تَعالى يَقولُ:أعيدوا عَلى هؤُلاءِ العُلَماءِ الكافِلينَ لِلأَيتامِ حَتّى تُتِمّوا لَهُم خِلَعَهُم وتُضَعِّفوها،فَيُتَمَّ لَهُم ما كانَ لَهُم قَبلَ أن يَخلَعوا عَلَيهِم،ويُضاعَفُ لَهُم،وكَذلِكَ مَن بِمَرتَبَتِهِم مِمَّن يُخلَعُ عَلَيهِم عَلى مَرتَبَتِهِم.وقالَت فاطِمَةُ عليهاالسلام:يا أمَةَ اللّهِ،إنَّ سِلكًا مِن تِلكَ الخِلَعِ لَأَفضَلُ مِمّا طَلَعَت عَلَيهِ الشَّمسُ ألفَ ألفِ مَرَّةٍ،وما فَضلٌ فَإِنَّهُ مَشوبٌ بِالتَّنغيصِ والكَدَرِ (1).
1505:منية المريد:فِي الإِنجيلِ: إنَّ اللّهَ تَعالى يَقولُ يَومَ القِيامَةِ:يا مَعشَرَ العُلَماءِ،ما ظَنُّكُم بِرَبِّكُم؟فَيَقولونَ:ظَنُّنا أن يَرحَمَنا ويَغفِرَ لَنا،فَيَقولُ تَعالى:فَإِنّي قَد فَعَلتُ،إنّي قَدِ استَودَعتُكُم حِكمَتي لا لِشَرٍّ أرَدتُهُ بِكُم،بَل لِخَيرٍ أرَدتُهُ بِكُم،فَادخُلوا في صالِحِ عِبادي إلى جَنَّتي بِرَحمَتي (2).0.
ص: 536
پرسشى انبوهى از مرواريد،بيشتر از ميان آسمان و زمين،پاداش گرفتم،پس سزاوارتر است كه بر من گران نيايد.از پدرم شنيدم كه مى فرمود:دانشمندان پيرو ما محشور مى شوند؛در حالى كه بر آنها خلعتهاى كريمانه اى به اندازه فراوانى دانش و جديّتشان در راهنمايى بندگان خدا فرو پوشانند،تا آنجا كه بر برخى از آنها هزار هزار خلعت نور بپوشانند.
سپس منادى پروردگارمان عز و جل ندا در مى دهد:اى سرپرستان يتيمان خاندان محمّد! اى كسانى كه هنگام جدايى از پدرانشان كه همان پيشوايان آنها بودند! دست آنان را گرفتيد.اينان شاگردان شمايند و يتيمانى كه سرپرستى اشان كرديد و جانى تازه در آنها دميديد،پس بر آنها خلعت بپوشانيد؛همان گونه كه در دنيا خلعت دانش را بر آنها پوشانديد،پس بر هريك از آن يتيمان،به اندازه دانشى كه از آنها فرا گرفته اند خلعت مى پوشانند؛تا آنجا كه بر برخى از آنها،صدهزار خلعت پوشانده مى شود و همين گونه اين يتيمان بر هركس كه از آنها آموخته،خلعت مى پوشانند.
سپس خداوند متعال مى گويد:دوباره به اين دانشمندان سرپرست يتيمان خلعت دهيد،تا خلعتشان را كامل و دوچندان گردانيد،پس به اندازه پيشين دوباره به آنها خلعت مى دهند و همينطور به اندازه منزلت هركس،خلعتش را دوچندان مى كنند.فاطمه عليهاالسلام گفت:اى كنيز خدا! يك نخ اين خلعتها،هزار هزار بار از آنچه خورشيد بر آن تابيده است،برتر مى باشد و اين فضيلتى نيست؛زيرا مشوب به تيرگى و كدورت است.
1505:منية المريد: در انجيل آمده است كه خداوند متعال روز قيامت مى گويد:اى گروه دانشمندان! گمان شما به پروردگارتان چيست؟مى گويند:گمان ما اين است كه بر ما رحم كند و بيامرزد.خداى متعال مى فرمايد:بى گمان همين را كردم من حكمتم را در شما به وديعه نهادم،نه براى آنكه بدتان را بخواهم؛بلكه خير شما را خواستم،پس به رحمتم در ميان بندگان شايسته ام.وارد بهشتم شويد.
ص: 537
8/1:النَّوادِر
1506:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: نَومُ العالِمِ عِبادَةٌ،ونَفَسُهُ تَسبيحٌ،وعَمَلُهُ مُضاعَفٌ،ودُعاؤُهُ مُستَجابٌ،وذَنبُهُ مَغفورٌ (1).
1507:عنه صلى الله عليه و آله: فَضلُ العالِمِ عَلى غَيرِهِ كَفَضلِ النَّبِيِّ عَلى امَّتِهِ (2).
1508:عنه صلى الله عليه و آله: البَرَكَةُ مَعَ أكابِرِكُم أهلِ العِلم (3).
1509:عنه صلى الله عليه و آله: العُلَماءُ قادَةٌ،والمُتَّقونَ سادَةٌ،ومُجالَسَتُهُم زِيادَةٌ (4).
1510:عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ العالِمَ لَيَستَغفِرُ لَهُ مَن فِي السَّماواتِ ومَن فِي الأَرضِ حَتَّى الحيتانُ فِي الماءِ (5).
1511:عنه صلى الله عليه و آله: ما مِن عالِمٍ أو مُتَعَلِّمٍ يَمُرُّ بِقَريَةٍ مِن قُرَى المُسلِمينَ...ولَم يَأكُل مِن طَعامِهِم ولَم يَشرَب مِن شَرابِهِم،ودَخَلَ مِن جانِبٍ وخَرَجَ مِن جانِبٍ،إلاّ رَفَعَ اللّهُ تَعالى عَذابَ قُبورِهِم أربَعينَ يَومًا (6).
1512:عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ أهلَ الجَنَّةِ لَيَحتاجونَ إلَى العُلَماءِ فِي الجَنَّةِ،وذلِكَ أنَّهُم يَزورونَ اللّهَ تَعالى في كُلِّ جُمُعَةٍ،فَيَقولُ لَهُم:تَمَنَّوا عَلَيَّ ما شِئتُم،فَيَلتَفِتونَ إلَى العُلَماءِ فَيَقولونَ:ماذا نَتَمَنّى؟فَيَقولونَ:تَمَنَّوا عَلَيهِ كَذا وكَذا،فَهُم يَحتاجونَ إلَيهِم فِي الجَنَّةِ كَما يَحتاجونَ إلَيهِم فِي الدُّنيا (7).
1513:عنه صلى الله عليه و آله: سَأَلتُ جِبرائيلَ عليه السلامفَقُلتُ:العُلَماءُ أكرَمُ عِندَ اللّهِ أمِ الشُّهَداءُ؟فَقالَ:العالِمُ الواحِدُ أكرَمُ عَلَى اللّهِ مِن ألفِ شَهيدٍ،فَإِنَّ اقتِداءَ العُلَماءِ بِالأَنبِياءِ واقتِداءَ الشُّهَداءِ بِالعُلَماءِ (8).4.
ص: 538
1506:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خواب دانشمند،عبادت و نفس كشيدنش،تسبيح و عملش،دوچندان و دعايش،مستجاب و گناهش،آمرزيده است.
1507:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: برترى دانشمند بر غير او،مانند برترى پيامبر بر امتش است.
1508:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بركت [در وجود] بزرگانتان از اهل دانش است.
1509:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانشمندان،پيشوا و پرهيزگاران،سروراند و همنشينى آنها،مايه فزونى است.
1510:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كه در آسمان و زمين است،حتى ماهيان در آب،براى دانشمند آمرزش مى طلبند.
1511:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ دانشمند يا دانشجويى از دهكده اى از دهكده هاى مسلمانان نمى گذرد...و از خوراك آنان نمى خورد و از نوشيدنى آنها نمى نوشد و از يك سو در نمى آيد و از سويى ديگر بيرون نمى رود،جز آنكه خداى متعال عذاب قبرهايشان را تا چهل روز بر مى دارد.
1512:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بهشتيان در بهشت هم به دانشمندان نياز دارند و اين بدان جهت است كه هر روز جمعه خداوند متعال را زيارت مى كنند و خدا به ايشان مى گويد:هر چه مى خواهيد از من تمنّا كنيد،پس متوجه دانشمندان مى شوند و مى پرسند:چه چيز تمنّا كنيم؟آنان مى گويند:فلان و فلان را تمنّا كنيد؛پس آنان همان گونه كه در دنيا به آنان نياز دارند،در بهشت هم به آنان نيازمندند.
1513:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: از جبرئيل پرسيدم:دانشمندان نزد خدا گراميترند يا شهيدان؟گفت:نزد خدا يك دانشمند از هزار شهيد گراميتر است؛چون دانشمندان پيرو پيامبران و شهيدان پيرو دانشمندان اند.
ص: 539
1514:الإمام عليّ عليه السلام: بَخٍ بَخٍ لِعالِمٍ عَلِمَ فَكَفَّ،وخافَ البَياتَ فَأَعَدَّ واستَعَدَّ،إن سُئِلَ أفصَحَ وإن تُرِكَ سَكَتَ،كَلامُهُ صَوابٌ وسُكوتُهُ عَن غَيرِ عِيٍّ عَنِ الجَوابِ.
1515:عنه عليه السلام: رُتبَةُ العالِمِ أعلَى المَراتِبِ.
1516:عنه عليه السلام: عالِمٌ مُعانِدٌ خَيرٌ مِن جاهِلٍ مُساعِدٍ.
1517:عنه عليه السلام: العالِمُ يَنظُرُ بِقَلبِهِ وخاطِرِهِ،الجاهِلُ يَنظُرُ بِعَينِهِ وناظِرِهِ (1).
1518:عنه عليه السلام: العالِمُ يَعرِفُ الجاهِلَ لِأَنَّهُ كانَ قَبلُ جاهِلاً،الجاهِلُ لا يَعرِفُ العالِمَ لِأَنَّهُ لَم يَكُن قَبلُ عالِمًا (2).
1519:عنه عليه السلام -فيما نُسِبَ إلَيهِ-:اِثنانِ يَهونُ عَلَيهِما كُلُّ شَيءٍ:عالِمٌ عَرَفَ العَواقِبَ،وجاهِلٌ يَجهَلُ ما هُوَ فيهِ (3).
1520:عنه عليه السلام: إنَّ اللّهَ يُحِبُّ المُؤمِنَ العالِمَ الفَقيهَ الزّاهِدَ الخاشِعَ الحَيَّ الحَليمَ الحَسَنَ الخُلقِ والمُقتَصِدَ المُنصِفَ المُتَعَفِّفَ (4).
1521:عنه عليه السلام: الجاهِلُ صَغيرٌ وإن كانَ شَيخًا،والعالِمُ كَبيرٌ وإن كانَ حَدَثًا (5).
1522:عنه عليه السلام: لا يَنتَصِفُ عالِمٌ مِن جاهِلٍ (6).
1523:الإمام الحسين عليه السلام: لَو أنَّ العالِمَ كُلَّ ما قالَ أحسَنَ وأصابَ لَأَوشَكَ أن يُجَنَّ مِنَ العُجبِ،وإنَّمَا العالِمُ مَن يَكثُرُ صَوابُهُ (7).
1524:الإمام الكاظم عليه السلام -لِهِشام-:يا هِشامُ،مَن أكرَمَهُ اللّهُ بِثَلاثٍ فَقَد لَطَفَ لَهُ:عَقلٍ يَكفيهِ مَؤونَةَ هَواهُ،وعِلمٍ يَكفيهِ مَؤونَةَ جَهلِهِ،وغِنًى يَكفيهِ مَخافَةَ الفَقرِ (8).0.
ص: 540
1514:امام على عليه السلام: آفرين،آفرين بر دانشمندى كه دانست،پس خود را نگاه داشت و از [مرگ] ناگهانى ترسيد،پس فراهم آورد و آماده شد.اگر پرسيده شود،به شيوايى پاسخ دهد و اگر رهايش كنند،خاموش بماند.سخنش درست و خاموشى اش از روى ناتوانى در پاسخ نيست.
1515:امام على عليه السلام: منزلت دانشمند والاترين منزلت است.
1516:امام على عليه السلام: دانشمند ستيزه گر از نادان ياريگر بهتر است.
1517:امام على عليه السلام: دانشمند با دل و فكرش مى نگرد.نادان با چشم و ديده اش مى بيند.
1518:امام على عليه السلام: دانا نادان را مى شناسد؛چون قبلاً نادان بوده است؛ولى نادان دانا را نمى شناسد؛چون قبلاً دانا نبوده است.
1519:امام على عليه السلام -در حكمتهاى منسوب به ايشان-:دو نفرند كه همه چيز برايشان آسان است:دانايى كه پايان كارها را مى داند و نادانى كه موقعيت خود را نمى شناسد.
1520:امام على عليه السلام: بى گمان خداوند مؤمن دانشمند،فقيه،زاهد،فروتن،زنده دل،بردبار،خوشخو،ميانه رو،با انصاف و با حيا را دوست دارد.
1521:امام على عليه السلام: نادان كوچك است؛هر چند بزرگسال باشد و دانا بزرگ است؛هر چند كم سال باشد.
1522:امام على عليه السلام: دانا از نادان انصاف نبيند.
1523:امام حسين عليه السلام: اگر دانشمند همه آنچه را كه مى گفت،نيكو و درست بود،شايد از عجب و خودپسندى ديوانه مى شد.دانشمند آن است كه درستيهايش فراوان باشد.
1524:امام كاظم عليه السلام -به هشام-:اى هشام! خداوند هر كس را با سه چيز اكرام كند،بى گمان به او لطف كرده است:خردى كه از پس هواى نفسش برآيد و دانشى كه از پس نادانى اش برآيد و توانگرى اى كه ترس از تهيدستى اش را كفايت كند.
ص: 541
1525:الإمام الهادي عليه السلام: أرجَحُ مِنَ العِلمِ حامِلُهُ (1).
1526:الإمام الجواد عليه السلام: مَا اجتَمَعَ رَجُلانِ إلاّ كانَ أفضَلُهُما عِندَ اللّهِ آدَبَهُما،فَقيلَ:يَابنَ رَسولِ اللّهِ قَد عَرَفنا فَضلَهُ عِندَ النّاسِ،فَما فَضلُهُ عِندَ اللّهِ؟فَقالَ:بِقِراءَةِ القُرآنِ كَما انزِلَ،ويَروي حَديثَنا كَما قُلنا،ويَدعُو اللّهَ مُغرَمًا بِدُعائِهِ (2).
1527:موسى عليه السلام: يا إلهي مَن أحَبُّ النّاسِ إلَيكَ؟قالَ:عالِمٌ يَطلُبُ عالِمًا (3).3.
ص: 542
1525:امام هادى عليه السلام: برتر از دانش،حامل آن است.
1526:امام جواد عليه السلام: دو نفر گرد نيامدند،جز آنكه برتر آنها با ادبتر آنها باشد،پس گفته شد:اى پسر فرستاده خدا! ما فضيلت او را نزد مردم فهميديم،ولى برترى وى نزد خدا چيست؟حضرت فرمود:به سبب خواندن قرآن همان گونه كه نازل شده است و حديث ما را آن گونه كه گفته ايم روايت مى كند و در دعايش خدا را با شيفتگى و اصرار مى خواند.
1527:موسى عليه السلام: خداى من! كدام يك از مردم نزد تو محبوبتر است؟فرمود:دانشمندى كه دانشمند ديگرى را مى جويد.
ص: 543
الفصل الثّاني:آدابُ العالِمِ
أ:ما يَنبَغي لِلعالِمِ
1/2:العَمَل
1528:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: تَعَلَّموا ما شِئتُم إن شِئتُم أن تَعلَموا،فَلَن يَنفَعَكُمُ اللّهُ بِالعِلمِ حَتّى تَعمَلوا (1).
1529:عنه صلى الله عليه و آله: إنّي لا أخافُ عَلَيكُم فيما لا تَعلَمونَ،ولكِنِ انظُروا كَيفَ تَعمَلونَ فيما تَعلَمونَ (2).
1530:عنه صلى الله عليه و آله: كونوا لِلعِلمِ رُعاةً ولا تَكونوا لَهُ رُواةً (3).
1531:عنه صلى الله عليه و آله: لا تَزولُ قَدَما عَبدٍ يَومَ القِيامَةِ حَتّى يُسأَلَ عَن أربَعٍ:عَن عُمرِهِ فيما أفناهُ،وعَن جَسَدِهِ فيما أبلاهُ،وعَن مالِهِ مِن أينَ اكتَسَبَهُ وفيما وَضَعَهُ،وعَن عِلمِهِ ماذا عَمِلَ فيهِ (4).ه.
ص: 544
1528:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر چه را مى خواهيد بياموزيد،بياموزيد ولى هر گز خداوند شما را از دانش بهره نمى دهد،تا آنكه بدان عمل كنيد.
1529:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: من از آنچه نمى دانيد نمى ترسم؛ولى بنگريد در آنچه مى دانيد چگونه عمل مى كنيد.
1530:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: رعايت كنندگان دانش باشيد و نه روايت گران آن.
1531:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بنده در روز قيامت قدم از قدم برندارد،تا آنكه از چهار چيز بازخواست شود:از عمرش كه در چه كارى آن را فانى ساخته و از كالبدش كه چگونه آن را فرسوده و از دارايى اش كه از كجا آورده و در كجا خرج كرده و از دانشش كه با آن،چه كرده است.
ص: 545
1532:عنه صلى الله عليه و آله: مَن غَلَبَ عِلمُهُ هَواهُ فَهُوَ عِلمٌ نافِعٌ (1).
1533:عنه صلى الله عليه و آله: العِلمُ إمامُ العَمَلِ والعَمَلُ تابِعُهُ،يُلهِمُهُ اللّهُ السُّعَداءَ ويَحرِمُهُ الأَشقِياءَ. (2)
1534:عنه صلى الله عليه و آله: كونوا لِلعِلمِ رُعاةً ولا تَكونوا لَهُ رُواةً،فَقَد يَرعَوي مَن لا يَروي،وقَد يَروي مَن لا يَرعَوي،إنَّكُم لَن تَكونوا عالِمينَ حَتّى تَكونوا بِما عَلِمتُم عامِلينَ (3).
1535:الإمام عليّ عليه السلام: مَن خالَفَ هَواهُ أطاعَ العِلم (4).
1536:عنه عليه السلام: مَن قاتَلَ جَهلَهُ بِعِلمِهِ فازَ بِالحَظِّ الأَسعَدِ (5).
1537:عنه عليه السلام -في صِفَةِ آلِ مُحَمَّدٍ عليهم السلام-:عَقَلُوا الدّينَ عَقلَ وِعايَةٍ ورِعايَةٍ،لا عَقلَ سَماعٍ ورِوايَةٍ،فَإِنَّ رُواةَ العِلمِ كَثيرٌ،ورُعاتَهُ قَليلٌ (6).
1538:عنه عليه السلام: اعقِلُوا الخَبَرَ إذا سَمِعتُموهُ عَقلَ رِعايَةٍ لا عَقلَ رِوايَةٍ،فَإِنَّ رُواةَ العِلمِ كَثيرٌ،ورُعاتَهُ قَليلٌ (7).
1539:عنه عليه السلام: مَن جَمَعَ فيهِ سِتَّ خِصالٍ ما يَدَعُ لِلجَنَّةِ مَطلَبًا ولا عَنِ النّارِ مَهرَبًا:مَن عَرَفَ اللّهَ فَأَطاعَهُ،وعَرَفَ الشَّيطانَ فَعَصاهُ،وعَرَفَ الحَقَّ فَاتَّبَعَهُ،وعَرَفَ الباطِلَ فَاتَّقاهُ،وعَرَفَ الدُّنيا فَرَفَضَها،وعَرَفَ الآخِرَةَ فَطَلَبَها (8).
1540:عنه عليه السلام: إن أحبَبتَ أن تَكونَ أسعَدَ النّاسِ بِما عَلِمتَ فَاعمَل.
1541:عنه عليه السلام: أطِعِ العِلمَ واعصِ الجَهلَ تُفلِح.
1542:عنه عليه السلام: العِلمُ يُرشِدُكَ،والعَمَلُ يَبلُغُ بِكَ الغايَةَ.
1543:عنه عليه السلام: اعمَل بِالعِلمِ تُدرِك غُنمًا (9).9.
ص: 546
1532:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: كسى كه دانشش بر هوايش چيره شود،آن دانش سودمند است.
1533:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانش پيشواى عمل است و عمل پيرو آن.خداوند آن را در دل نيك بختان مى اندازد و از تيره بختان دريغ مى دارد.
1534:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: رعايت كنندگان دانش باشيد و نه روايت گران آن.گاه آنكه روايت نكرده رعايت مى كند و آنكه روايت كرده رعايت نمى كند.هر گز شما دانشمند نخواهيد بود،تا آنكه به آنچه مى دانيد عامل باشيد.
1535:امام على عليه السلام: آنكه با هوايش مخالفت كند،از دانشش اطاعت كند.
1536:امام على عليه السلام: هركس با دانشش به جنگ نادانى اش برود،به والاترين بهره دست يافته است.
1537:امام على عليه السلام -در توصيف خاندان محمّد صلى الله عليه و آله-:دين را با خردى در برگيرنده و رعايت كننده و نه شنونده و حكايت كننده فهميدند كه روايت گران دانش،فراوان و رعايت كنندگان آن اندك اند.
1538:امام على عليه السلام: هرگاه خبر را مى شنويد،آن را با خرد رعايت كننده و نه حكايت كننده بفهميد كه روايت گران دانش،فراوان و رعايت كنندگان آن،اندك اند.
1539:امام على عليه السلام: هر آنكه در خود شش ويژگى گرد آورد،براى بهشت رفتن و گريز از دوزخ چيز ديگرى نمى خواهد:آنكه خدا را بشناسد،پس فرمانش را ببرد و شيطان را بشناسد و سرپيچى اش كند و حقّ را بشناسد و پيرويش كند و باطل را بشناسد و از آن بپرهيزد و دنيا را بشناسد و آن را براند و آخرت را بشناسد و آن را بجويد.
1540:امام على عليه السلام: اگر دوست دارى كه خوشبخت ترين مردم باشى،به آنچه مى دانى عمل كن.
1541:امام على عليه السلام: از دانش پيروى و از نادانى سرپيچى كن تا رستگار شوى.
1542:امام على عليه السلام: دانش به تو ره مى نمايد و عمل تو را به هدف مى رساند.
1543:امام على عليه السلام: به دانش عمل كن تا غنيمت يابى.
ص: 547
1544:عنه عليه السلام: أيُّهَا النّاسُ،إذا عَلِمتُم فَاعمَلوا بِما عَلِمتُم لَعَلَّكُم تَهتَدونَ (1).
1545:عنه عليه السلام: اعمَلوا بِالعِلمِ تَسعَدوا.
1546:عنه عليه السلام: العِلمُ رُشدٌ لِمَن عَمِلَ بِهِ (2).
1547:عنه عليه السلام: العامِلُ بِالعِلمِ كَالسّائِرِ عَلَى الطَّريقِ الواضِحِ (3).
1548:عنه عليه السلام -فيما نُسِبَ إلَيهِ-:ما أحسَنَ العِلمَ يَزينُهُ العَمَلُ ! وما أحسَنَ العَمَلَ يَزينُهُ الرِّفقُ ! (4)
1549:عنه عليه السلام: بِحُسنِ العَمَلِ تُجنى ثَمَرَةُ العِلمِ،لا بِحُسنِ القَولِ.
1550:عنه عليه السلام: فَضيلَةُ العِلمِ العَمَلُ بِهِ.
1551:عنه عليه السلام: خَيرُ العِلمِ ما قارَنَهُ العَمَلُ.
1552:عنه عليه السلام: تَمامُ العِلمِ استِعمالُهُ.
1553:عنه عليه السلام: تَمامُ العِلمِ العَمَلُ بِموجَبِهِ.
1554:عنه عليه السلام: مِن كَمالِ العِلمِ العَمَلُ بِما يَقتَضيهِ.
1555:عنه عليه السلام: العَمَلُ بِالعِلمِ مِن تَمامِ النِّعمَةِ.
1556:عنه عليه السلام: جَمالُ العالِمِ عَمَلُهُ بِعِلمِهِ.
1557:عنه عليه السلام: أحسَنُ العِلمِ ما كانَ مَعَ العَمَلِ (5).
1558:عنه عليه السلام -في كِتابِهِ إلى مُعاوِيَة-:اِعلَموا أنَّ خِيارَ عِبادِ اللّهِ الَّذينَ يَعمَلونَ بِما يَعلَمونَ،وأنَّ شِرارَهُمُ الجُهّالُ الَّذينَ يُنازِعونَ بِالجَهلِ أهلَ العِلمِ،فَإِنَّ لِلعالِمِ بِعِلمِهِ فَضلاً،وإنَّ الجاهِلَ لَن يَزدادَ بِمُنازَعَةِ العالِمِ إلاّ جَهلاً (6).0.
ص: 548
1544:امام على عليه السلام: اى مردم! هرگاه دانستيد،پس به آنچه دانستيد عمل كنيد؛شايد كه هدايت يابيد.
1545:امام على عليه السلام: به دانش عمل كنيد تا خوشبخت شويد.
1546:امام على عليه السلام: دانش براى آنكه بدان عمل مى كند،مايه رشد است.
1547:امام على عليه السلام: عمل كننده به دانش مانند رهرو در راه روشن است.
1548:امام على عليه السلام -در حكمتهاى منسوب به ايشان-:چه زيباست دانشى كه به عمل زينت مى يابد و چه زيباست عملى كه به نرمى و مدارا زينت مى يابد.
1549:امام على عليه السلام: ميوه دانش،با كردار نيك چيده مى شود نه با گفتار نيك.
1550:امام على عليه السلام: فضيلت دانش در عمل به آن است.
1551:امام على عليه السلام: بهترين دانش آن است كه با عمل همراه شود.
1552:امام على عليه السلام: همه دانش به كار بستن آن است.
1553:امام على عليه السلام: همه دانش عمل بر طبق آن است.
1554:امام على عليه السلام: از كمال دانش،عمل به مقتضيات آن است.
1555:امام على عليه السلام: به كار بستن دانش،كامل كردن نعمت است.
1556:امام على عليه السلام: زيبايى دانشمند در عمل به دانشش است.
1557:امام على عليه السلام: نيكوترين دانش،آن است كه با عمل باشد.
1558:امام على عليه السلام -در نامه اش به معاويه-:بدانيد كه بهترين بندگان خدا كسانى اند كه به آنچه مى دانند عمل مى كنند و بدترين آنها نادانانى هستند كه جاهلانه با اهل دانش ستيزه مى كنند.بى گمان براى دانشمند به سبب دانشش،فضيلتى است و نادان در ستيزه با دانشمند،جز بر نادانى خويش نمى افزايد.
ص: 549
1559:عنه عليه السلام: مَن عَمِلَ بِالعِلمِ بَلَغَ بُغيَتَهُ مِنَ الآخِرَةِ ومُرادَهُ (1).
1560:عنه عليه السلام: تَعَلَّمُوا العِلمَ تُعرَفوا بِهِ،واعمَلوا بِهِ تَكونوا مِن أهلِهِ،فَإِنَّهُ سَيَأتي بَعدَ هذا زَمانٌ لا يَعرِفُ فيهِ تِسعَةُ عُشَرائِهِم (2)المَعروفَ،ولا يَنجو مِنهُ إلاّ كُلُّ نُوَمَةٍ،فَاُولئِكَ أئِمَّةُ الهُدى ومَصابيحُ العِلمِ لَيسوا بِالمَساييحِ ولاَ المَذاييعِ (3)البُذرِ (4).
1561:عنه عليه السلام: قِوامُ الدّينِ والدُّنيا بِأَربَعَةٍ:عالِمٍ مُستَعمِلٍ عِلمَهُ،وجاهِلٍ لا يَستَنكِفُ أن يَتَعَلَّمَ،وجَوادٍ لا يَبخَلُ بِمَعروفِهِ،وفَقيرٍ لا يَبيعُ آخِرَتَهُ بِدُنياهُ،فَإِذا ضَيَّعَ العالِمُ عِلمَهُ استَنكَفَ الجاهِلُ أن يَتَعَلَّمَ،وإذا بَخِلَ الغَنِيُّ بِمَعروفِهِ باعَ الفَقيرُ آخِرَتَهُ بِدُنياهُ (5).
1562:عنه عليه السلام: إذا رُمتُمُ الاِنتِفاعَ بِالعِلمِ فَاعمَلوا بِهِ،وأكثِرُوا الفِكرَ في مَعانيهِ،تَعِهِ القُلوبُ (6).
1563:عنه عليه السلام: قَليلُ العِلمِ مَعَ العَمَلِ خَيرٌ مِن كَثيرِهِ بِلا عَمَلٍ (7).
1564:عنه عليه السلام -عِندَما سُئِلَ عليه السلام مَنِ العالِمُ؟-:مَنِ اجتَنَبَ المَحارِم (8).
1565:عنه عليه السلام: يَحتاجُ العِلمُ إلَى العَمَلِ.
1566:عنه عليه السلام: مِلاكُ العِلمِ العَمَلُ بِهِ.
1567:عنه عليه السلام: شَرُّ العِلمِ عِلمٌ لا يُعمَلُ بِهِ.
1568:عنه عليه السلام: عِلمٌ بِلا عَمَلٍ كَشَجَرٍ بِلا ثَمَرٍ.
1569:عنه عليه السلام: عِلمٌ بِلا عَمَلٍ كَقَوسٍ بِلا وَتَرٍ.
1570:عنه عليه السلام: كَمالُ العِلمِ العَمَلُ (9).0.
ص: 550
1559:امام على عليه السلام: هر كس به دانش خويش عمل كند،به مطلوب و مقصود اخرويش برسد.
1560:امام على عليه السلام: دانش آموزيد تا بدان شناخته گرديد و بدان عمل كنيد تا از اهل آن به شمار آييد.روزگارى پس از اين روزگار مى رسد كه نه دهم مردم،كار نيك را نمى شناسند و جز شخص گمنام رهايى نيابد.پس آنان اند پيشوايان هدايت و چراغهاى دانش؛نه به هر سو روان اند و نه با پرگويى افشاگر رازهايند.
1561:امام على عليه السلام: قوام دين و دنيا به چهار چيز است:دانشمندى كه دانشش را به كار مى بندد و نادانى كه از آموختن سر نمى پيچد و بخشنده اى كه از احسان بخل نمى ورزد و نادارى كه آخرتش را به دنيايش نمى فروشد.پس هرگاه دانشمند دانشش را تباه كند،نادان از آموختن سرپيچى مى كند و هرگاه توانگر از احسان بخل ورزيد،تهيدست آخرتش را به دنيايش مى فروشد.
1562:امام على عليه السلام: چون خواستيد از دانش بهره ببريد،بدان عمل كنيد و در معانى آن بسيار بينديشيد،تا دلها آن را در برگيرد.
1563:امام على عليه السلام: دانش اندك با عمل،بهتر از دانش فراوان بى عمل است.
1564:امام على عليه السلام -هنگامى كه از او پرسيده شد:دانشمند كيست؟-:آنكه از حرامها دورى كند.
1565:امام على عليه السلام: دانش به عمل نياز دارد.
1566:امام على عليه السلام: قوام دانش در عمل به آن است.
1567:امام على عليه السلام: بدترين دانش،دانشى است كه بدان عمل نمى شود.
1568:امام على عليه السلام: دانش بى عمل مانند درخت بى ثمر است.
1569:امام على عليه السلام: دانش بى عمل مانند كمان بى زه است.
1570:امام على عليه السلام: كمال دانش در عمل است.
ص: 551
1571:عنه عليه السلام: أنفَعُ العِلمِ ما عُمِلَ بِهِ.
1572:عنه عليه السلام: عَلَى العالِمِ أن يَعمَلَ بِما عَلِمَ،ثُمَّ يَطلُبَ تَعَلُّمَ ما لَم يَعلَم.
1573:عنه عليه السلام: إنَّكُم إلَى العَمَلِ بِما عَلِمتُم أحوَجُ مِنكُم إلى تَعَلُّمِ ما لَم تَكونوا تَعلَمونَ (1).
1574:الإمام زين العابدين عليه السلام: العِلمُ دَليلُ العَمَلِ،والعَمَلُ وِعاءُ الفَهم (2).
1575:عنه عليه السلام: كانَ نَقشُ خاتَمِ حُسَينِ بنِ عَلِيٍّ«عَلِمتَ فَاعمَل» (3).
1576:عنه عليه السلام -فِي الدُّعاء-:ثُمَّ استَعمِلني بِما تُلهِمُني مِنهُ،ووَفِّقني لِلنُّفوذِ فيما تُبَصِّرُني مِن عِلمِهِ،حَتّى لا يَفوتَنِي استِعمالُ شَيءٍ عَلَّمتَنيهِ،ولا تَثقُلَ أركاني عَنِ الحُفوفِ فيما ألهَمتَنيهِ (4).
1577:الإمام الباقر عليه السلام: إذا سَمِعتُمُ العِلمَ فَاستَعمِلوهُ،ولتَتَّسِع قُلوبُكُم،فَإِنَّ العِلمَ إذا كَثُرَ في قَلبِ رَجُلٍ لا يَحتَمِلُهُ قَدَرَ الشَّيطانُ عَلَيهِ،فَإِذا خاصَمَكُمُ الشَّيطانُ فَأَقبِلوا عَلَيهِ بِما تَعرِفونَ،فَإِنَّ كَيدَ الشَّيطانِ كانَ ضَعيفًا،فَقُلتُ:ومَا الَّذي نَعرِفُهُ؟قالَ:خاصِموهُ بِما ظَهَرَ لَكُم مِن قُدرَةِ اللّهِ عَزَّوجَلَّ (5).
1578:الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ رُواةَ الكِتابِ كَثيرٌ،وإنَّ رُعاتَهُ قَليلٌ،وكَم مِن مُستَنصِحٍ لِلحَديثِ مُستَغِشٍّ لِلكِتابِ،فَالعُلَماءُ يَحزُنُهُم تَركُ الرِّعايَةِ،والجُهّالُ يَحزُنُهُم حِفظُ الرِّوايَةِ،فَراعٍ يَرعى حَياتَهُ،وراعٍ يَرعى هَلَكَتَهُ،فَعِندَ ذلِكَ اختَلَفَ الرّاعِيانِ و تَغايَرَ الفَريقانِ (6).
1579:عنه عليه السلام -في تفسير قوله تعالى: «فَكُبْكِبُوا فِيها هُمْ وَ الْغاوُونَ (7)» -:الغاوونَ هُمُ الَّذِينَ عَرَفوا الحَقَّ وَعَمِلُوا بِخِلافِهِ (8).2.
ص: 552
1571:امام على عليه السلام: سودمندترين دانش،آن است كه به كار بسته شده است.
1572:امام على عليه السلام: بر دانشمند است كه به آنچه مى داند عمل كند.سپس به فراگيرى آنچه نمى داند روى آورد.
1573:امام على عليه السلام: بى گمان شما به عمل به آنچه آموخته ايد از فراگيرى آنچه نمى دانيد،نيازمندتريد.
1574:امام سجّاد عليه السلام: دانش راهنماى عمل و عمل ظرف فهم است.
1575:امام سجّاد عليه السلام: نقش مهر حسين بن على عليهماالسلام چنين بود:«دانستى پس به كار بند».
1576:امام سجّاد عليه السلام -در دعا-:پس مرا در آنچه به من الهام فرمودى به كار گير و در اقدام به آنچه به آگاهيش بينايم كردى،موّفق بدار،تا آنجا كه به كار بستن چيزى كه مرا آموختى از دستم نرود و اعضاى من در عمل به آنچه الهامم كردى،گران جانى نكنند.
1577:امام باقر عليه السلام: هر گاه دانش را شنيديد،آن را به كار بنديد و بايد گنجايش دلهايتان بيشتر شود؛زيرا دانش چون در دل انسانى كه تحمّل آن را ندارد فراوان شود،شيطان بر او چيره مى گردد،پس هرگاه شيطان با شما به ستيز در مى آيد،با آنچه مى شناسيد به او روى آوريد كه نيرنگ شيطان ضعيف است.گفتم:ما چه چيزى را مى شناسيم؟فرمود:با قدرتى كه خداوند عز و جل بر شما آشكار كرده با او بستيزيد.
1578:امام صادق عليه السلام: بى گمان روايتگران كتاب بسيار و رعايت كنندگان آن اندك اند؛و چه بسا نيك خواه (1)حديث و آشفته كننده نوشته است.دانشمندان،انديشناك رعايت نكردن اند و نادانان در انديشه حفظ حديث اند.پس اين يك،زندگيش را نگاهبانى مى دهد و آن يك از هلاكت خويش.در اين جاست كه نگهبانان گوناگون و دو گروه از هم جدا مى شوند.
1579:امام صادق عليه السلام -در تفسير گفته خداوند متعال:«آنگاه ايشان و گمراهان در آن سرنگون شوند»-:گمراهان،كسانى اند كه حقّ را شناختند و بر خلافش رفتار كردند.ث.
ص: 553
1580:عنه عليه السلام: كانَ المَسيحُ عليه السلام يَقولُ لِأَصحابِهِ:إنَّما اعَلِّمُكُم لِتَعمَلوا،ولا اعَلِّمُكُم لِتُعجَبوا،إنَّكُم لَن تَنالوا ما تُريدونَ إلاّ بِتَركِ ما تَشتَهونَ وبِصَبرِكُم عَلى ما تَكرَهونَ (1).
1581:عنه عليه السلام: تَعَلَّموا ما شِئتُم أن تَعمَلوا،فَلَن يَنفَعَكُمُ اللّهُ بِالعِلمِ حَتّى تَعمَلوا بِهِ،لِأَنَّ العُلَماءَ هِمَّتُهُمُ الرِّعايَةُ،والسُّفَهاءَ هِمَّتُهُمُ الرِّوايَةُ (2).
1582:الإمام الكاظم عليه السلام -في وَصِيَّتِهِ لِهِشام-:يا هِشامُ،إنَّ كُلَّ النّاسِ يُبصِرُ النُّجومَ،ولكِن لا يَهتَدي بِها إلاّ مَن يَعرِفُ مَجارِيَها ومَنازِلَها.وكَذلِكَ أنتُم تَدرُسونَ الحِكمَةَ ولكِن لا يَهتَدي بِها مِنكُم إلاّ مَن عَمِلَ بِها (3).
1583:عنه عليه السلام -فِي الدُّعاءِ-:يا اللّهُ يا اللّهُ يا اللّهُ،أسأَلُكَ بِحَقِّ مَن حَقُّهُ عَلَيكَ عَظيمٌ،أن تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ،وأن تَرزُقَنِي العَمَلَ بِما عَلَّمتَني مِن مَعرِفَةِ حَقِّكَ (4).
1584:عيسى عليه السلام: رَأَيتُ حَجَرًا مَكتوبًا عَلَيهِ:اِقلِبني،فَقَلَبتُهُ،فَإِذا عَلَيهِ مِن باطِنِهِ:مَن لا يَعمَلُ بِما يَعلَمُ مَشومٌ عَلَيهِ طَلَبُ ما لايَعلَمُ ومَردودٌ عَلَيهِ ما عَلِم (5).
1585:هاشِمُ بنُ البَريدِ عَن أبيهِ: جاءَرَجُلٌ إلى عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليهماالسلام فَسَأَلَهُ عَن مَسائِلَ،فَأَجابَ،ثُمَّ عادَ لِيَسأَلَ عَن مِثلِها،فَقالَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليهماالسلام:مَكتوبٌ فِي الإِنجيلِ:لا تَطلُبوا عِلمَ ما لا تَعلَمونَ ولَمّا تَعمَلوا بِما عَلِمتُم،فَإِنَّ العِلمَ إذا لَم يُعمَل بِهِ لَم يَزدَد صاحِبُهُ إلاّ كُفرًا ولَم يَزدَد مِنَ اللّهِ إلاّ بُعدًا.
(6)ه.
ص: 554
1580:امام صادق عليه السلام: حضرت مسيح عليه السلام به ياران خود مى فرمود:من فقط براى اين به شما مى آموزم كه عمل كنيد،و نمى آموزم تا خرسند گرديد.شما به آنچه مى خواهيد نمى رسيد،جز با رها كردن آنچه دوست داريد و شكيبايى ورزيدن بر آنچه ناپسند مى شمريد.
1581:امام صادق عليه السلام: چيزى را بياموزيد كه مى خواهيد به كار بنديد.هرگز خداوند شما را از دانش بهره نمى دهد تا آنكه بدان عمل كنيد؛زيرا همّت دانشمندان،رعايت است و همّت نابخردان،روايت.
1582:امام كاظم عليه السلام: -در سفارش به هشام-:اى هشام! همه مردم ستارگان را مى بينند،ولى تنها كسى بدان راه مى يابد كه مسير و منزلهاى آنها را بشناسد و همين گونه شما حكمت را درس مى گيريد،ولى تنها كسى بدان راه مى يابد كه آن را به كار بندد.
1583:امام كاظم عليه السلام: -در دعا-:خدايا! خدايا! خدايا ! به حقّ آنكه حقّش بر تو بزرگ است،از تو مى خواهم كه بر محمّد و خاندانش درود فرستى و عمل به آنچه را كه از معرفت حقّت به من آموختى،روزيم فرمايى.
1584:عيسى عليه السلام: سنگى را ديدم كه بر آن نوشته بود:مرا بچرخان.آن را چرخاندم.در پشت آن نوشته بود:كسى كه آنچه را مى داند به كار نمى بندد،جستجوى آنچه نمى داند برايش شوم است و آنچه را هم كه مى داند به خود وى باز مى گردد [حجّتى است بر او].
1585:هاشم بن بريد از پدرش: مردى به خدمت امام على بن حسين عليهما السلام رسيد و از او مسأله هايى پرسيد و حضرت پاسخ گفت.سپس بازگشت تا مانند آنها را دوباره بپرسد.امام سجّاد عليه السلام فرمود:در انجيل نوشته شده است:تا هنگامى كه به آنچه مى دانيد عمل نكرده ايد،در پى دانستن آنچه نمى دانيد نرويد كه دانش هرگاه بدان عمل نشود،جز بر كفر دارنده اش نيفزايد و جز مايه افزايش دورى از خدا نشود.
ص: 555
1586:لقمانُ الحكيم عليه السلام -لاِبنِهِ-:يا بُنَيَّ لا تَتَعَلَّم ما لا تَعلَمُ حَتّى تَعمَلَ بِما تَعلَم (1).
1587:أبو عَبدِالرَّحمن: حَدَّثَنا مَن كانَ يُقرِئُنا مِن أصحابِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله،أنَّهُم كانوا يَقتَرِئونَ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَشرَ آياتٍ،فَلا يَأخُذونَ فِي العَشرِ الاُخرى حَتّى يَعلَموا ما في هذِهِ مِن العِلمِ والعَمَلِ (2).
2/2:مَكارِمُ الأَخلاقِ
1588:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: تَعَلَّمُوا العِلمَ وتَعَلَّموا لِلعِلمِ السَّكينَةَ والوَقارَ،وتَواضَعوا لِمَن تَعَلَّمونَ مِنهُ (3).
1589:عنه صلى الله عليه و آله: مَنِ ازدادَ عِلمًا ثُمَّ لَم يَزدَد زُهدًا لَم يَزدَد مِنَ اللّهِ إلاّ بُعدًا (4).
1590:عنه صلى الله عليه و آله: الوَرَعُ حَسَنٌ،ولكِن فِي العُلَماءِ أحسَنُ (5).
1591:عنه صلى الله عليه و آله: زينَةُ العِلمِ الإِحسانُ (6).
1592:الإمام عليّ عليه السلام: رَأسُ العِلمِ الرِّفقُ،رَأسُ الجَهلِ الخُرقُ (7)
(8) .
1593:عنه عليه السلام: رَأسُ العِلمِ التَّمييزُ بَينَ الأَخلاقِ،وإظهارُ مَحمودِها،وقَمعُ مَذمومِها.
(9)7.
ص: 556
1586:لقمان حكيم به پسرش: پسركم! آنچه را نمى دانى مياموز،تا آن گاه كه به آنچه مى دانى عمل كنى.
1587:ابوعبدالرحمان: يكى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله كه به ما قرائت قرآن مى آموخت برايمان گفت كه آنان قرائت ده آيه را از پيامبر خدا صلى الله عليه و آلهفرا مى گرفتند و تا آنچه را در اين ده آيه از علم و عمل بود نمى دانستند،قرائت ده آيه ديگر را آغاز نمى كردند.
ر.ك:ص 67«شرط عمل»/ص 85«عمل»/ص 203«عمل»/ص 591«عمل نكردن»/ص 663«دانشمندان بد».منية المريد:ص 146.
1588:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانش را فرا گيريد و آرامش و وقار را براى آن بياموزيد و در برابر آنكه از او مى آموزيد،فروتنى كنيد.
1589:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس دانشش را افزود ولى زهدش را نيفزود،جز دورى از خدا نيفزوده است.
1590:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: ورع زيباست ولى در دانشمندان زيباتر است.
1591:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: زيور دانش احسان است.
1592:امام على عليه السلام: اساس دانش نرمش و اساس نادانى درشتى است.
1593:امام على عليه السلام: اساس دانش،قدرت تشخيص اخلاقى و نماياندن پسنديده آن و ريشه كن كردن ناپسند آن است.
ر.ك:ص 557«بردبارى»/ص 563«سكوت»،«فروتنى».
ص: 557
3/2:الحِلم
الكتاب
«وَ اللّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ (1)».
«وَ إِنَّ اللّهَ لَعَلِيمٌ حَلِيمٌ (2)».
«وَ كانَ اللّهُ عَلِيماً حَلِيماً (3)».
الحديث
1594:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: نِعمَ وَزيرُ العِلمِ الحِلم (4).
1595:عنه صلى الله عليه و آله: زَينُ العِلمِ حِلمُ أهلِهِ (5).
1596:عنه صلى الله عليه و آله: والَّذي نَفسي بِيَدِهِ،ما جُمِعَ شَيءٌ إلى شَيءٍ أفضَلُ مِن حِلمٍ إلى عِلمٍ. (6)
1597:الإمام عليّ عليه السلام -في صِفَةِ المُتَّقينَ-:يَمزُجُ الحِلمَ بِالعِلمِ والقَولَ بِالعَمَلِ (7).
1598:عنه عليه السلام: لا عِلمَ لِمَن لا حِلمَ لَهُ.
1599:عنه عليه السلام: يَحتاجُ العِلمُ إلَى الحِلم (8).
1600:عنه عليه السلام: وَقارُ الحِلمِ زينَةُ العِلم.
1601:عنه عليه السلام: نِعمَ قَرينُ الحِلمِ العِلم (9).
1602:عنه عليه السلام: تَعَلَّمُوا العِلمَ،وتَعَلَّموا لِلعِلمِ السَّكينَةَ والحِلمَ،ولا تَكونوا جَبابِرَةَ العُلَماءِ (10).
1603:عنه عليه السلام: كَمالُ العِلمِ الحِلمُ،وكَمالُ الحِلمِ كَثرَةُ الاِحتِمالِ والكَظم.
1604:عنه عليه السلام: حُسنُ الحِلمِ دَليلُ وُفورِ العِلم.
1605:عنه عليه السلام: لَن يُثمِرَ العِلمُ حَتّى يُقارِنَهُ الحِلم.2.
ص: 558
قرآن
«خداوند دانا و بردبار است»
«بى گمان خداوند دانا و بردبار است»
«خداوند همواره دانا و بردبار است».
حديث
1594:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بهترين دستيار دانش بردبارى است.
1595:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: زيور دانش،بردبارى اهل آن است.
1596:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سوگند به آنكه جانم در دست اوست،برتر از بردبارى با دانش چيزى با چيز ديگر گرد نيامد.
1597:امام على عليه السلام: -در توصيف پرهيزگاران-:بردبارى را با دانش و گفتار را با كردار درهم مى آميزد.
1598:امام على عليه السلام: آنكه بردبارى ندارد،دانشى ندارد.
1599:امام على عليه السلام: دانش به بردبارى نياز دارد.
1600:امام على عليه السلام: سنگينى بردبارى،زيور دانش است.
1601:امام على عليه السلام: بهترين همراه بردبارى،دانش است.
1602:امام على عليه السلام: دانش بياموزيد و آرامش و بردبارى را براى دانش فرا گيريد و از دانشمندان متكبّر نباشيد.
1603:امام على عليه السلام: كمال دانش،بردبارى و كمال بردبارى،فراوانى تحمّل و فرو خوردن خشم است.
1604:امام على عليه السلام: زيبايى بردبارى،نشانه فراوانى دانش است.
1605:امام على عليه السلام: دانش تا با بردبارى همراه نگردد،نتيجه ندهد.
ص: 559
1606:عنه عليه السلام: الحِلمُ زِينَةُ العِلم.
1607:عنه عليه السلام: رَأسُ العِلمِ الحِلم.
1608:عنه عليه السلام: إنَّ أفضَلَ العِلمِ السَّكينَةُ والحِلم.
1609:عنه عليه السلام: الحِلمُ حِليَةُ العِلمِ وعِلَّةُ السِّلم.
1610:عنه عليه السلام: لا شَيءَ أحسَنُ مِن عَقلٍ مَعَ عِلمٍ،وعِلمٍ مَعَ حِلمٍ،وحِلمٍ مَعَ قُدرَةٍ (1).
1611:عنه عليه السلام: مِن أشرَفِ العِلمِ التَّحَلّي بِالحِلم.
1612:عنه عليه السلام: العِلمُ قائِدُ الحِلم.
1613:عنه عليه السلام: عَلَيكَ بِالحِلمِ فَإِنَّهُ ثَمَرَةُ العِلم.
1614:عنه عليه السلام: رَدُّ الغَضَبِ بِالحِلمِ ثَمَرَةُ العِلم.
1615:عنه عليه السلام: العِلمُ أصلُ الحِلم.
1616:عنه عليه السلام: الحِلمُ ثَمَرَةُ العِلم.
1617:عنه عليه السلام: غايَةُ العِلمِ السَّكينَةُ والحِلم.
1618:عنه عليه السلام: تَجَرَّع مَضَضَ الحِلمِ،فَإِنَّهُ رَأسُ الحِكمَةِ وثَمَرَةُ العِلم.
1619:عنه عليه السلام: بِالعِلمِ تُدرَكُ دَرَجَةُ الحِلم.
1620:عنه عليه السلام: مَنِ ارتَوى مِن مَشرَبِ العِلمِ تَجَلبَبَ جِلبابَ الحِلم.
1621:عنه عليه السلام: العِلمُ مَركَبُ الحِلم (2).
1622:الإمام زين العابدين عليه السلام: إنَّ العُلَماءَ هُمُ الحُلَماءُ الرُّحَماءُ (3).م.
ص: 560
1606:امام على عليه السلام: بردبارى زيور دانش است.
1607:امام على عليه السلام: اساس دانش بردبارى است.
1608:امام على عليه السلام: برترين دانش،آرامش و بردبارى است.
1609:امام على عليه السلام: بردبارى زيور دانش و منشأ سلامت است.
1610:امام على عليه السلام: هيچ چيز نيكوتر از خردى با دانش و دانشى با بردبارى و حكمتى با قدرت نيست.
1611:امام على عليه السلام: از شريفترين دانشها،آراستگى به بردبارى است.
1612:امام على عليه السلام: دانش پيشواى بردبارى است.
1613:امام على عليه السلام: همواره بردبار باش كه آن نتيجه دانش است.
1614:امام على عليه السلام: خشم را با بردبارى بازگرداندن نتيجه دانش است.
1615:امام على عليه السلام: دانش ريشه بردبارى است.
1616:امام على عليه السلام: بردبارى نتيجه دانش است.
1617:امام على عليه السلام: نهايت دانش،آرامش و بردبارى است.
1618:امام على عليه السلام: جرعه هاى رنج بردبارى را دركش كه اساس حكمت و نتيجه دانش است.
1619:امام على عليه السلام: درجه بردبارى با دانش به دست مى آيد.
1620:امام على عليه السلام: آنكه از جويبار دانش سيراب شود،رداى بردبارى بر تن كند.
1621:امام على عليه السلام: دانش مركب بردبارى است.
1622:امام سجّاد عليه السلام: بى گمان دانشمندان همان بردباران و مهربانان اند.
ص: 561
1623:الإمام الباقر عليه السلام: ما شيبَ شَيءٌ بِشَيءٍ أحسَنُ مِن حِلمٍ بِعِلم (1).
1624:عنه عليه السلام -في رِسالَتِهِ إلى سَعدِ الخَيرِ-:الحِلمُ لِباسُ العالِمِ فَلا تَعرَيَنَّ مِنهُ (2).
1625:الإمام الصادق عليه السلام: عَلَيكَ بِالحِلمِ فَإِنَّهُ رُكنُ العِلم (3).
1626:عنه عليه السلام: اطلُبُوا العِلمَ وتَزَيَّنوا مَعَهُ بِالحِلمِ والوَقارِ (4).
4/2:الصَّمت
1627:الإمام عليّ عليه السلام: كُن صَموتًا مِن غَيرِ عِيٍّ،فَإِنَّ الصَّمتَ زينَةُ العالِمِ وسِترُ الجاهِلِ.
1628:عنه عليه السلام: الصَّمتُ زَينُ العِلمِ وعنوانُ الحِلم (5).
1629:عنه عليه السلام: يَنبَغي أن يَكونَ عِلمُ الرَّجُلِ زائِدًا عَلى نُطقِهِ،وعَقلُهُ غالِبًا عَلى لِسانِهِ (6).
1630:عنه عليه السلام: لا تَتَكَلَّم بِكُلِّ ما تَعلَمُ،فَكَفى بِذلِكَ جَهلاً (7).
1631:الإمام الباقر عليه السلام: صَمتُ الأَديبِ عِندَ اللّهِ أفضَلُ مِن تَسبيحِ الجاهِلِ (8).
1632:الإمام الصادق عليه السلام: كانَ أميرُالمُؤمِنينَ عليه السلام يَقولُ:يا طالِبَ العِلمِ،إنَّ لِلعالِمِ ثَلاثَ عَلاماتٍ:العِلمَ والحِلمَ والصَّمتَ (9).
5/2:خَفضُ الجَناحِ
1633:الإمام عليّ عليه السلام: خَفضُ الجَناحِ زينَةُ العِلم (10).م.
ص: 562
1623:امام باقر عليه السلام: چيزى با چيزى به زيبايى بردبارى با دانش آميخته نگشت.
1624:امام باقر عليه السلام -در نامه اش به سعد خير-:بردبارى جامه دانشمند است،پس مبادا كه آن را بر تن نكنى.
1625:امام صادق عليه السلام: همواره بردبار باش كه آن پايه دانش است.
1626:امام صادق عليه السلام: دانش را بجوييد و آن را با بردبارى و آرامش بياراييد.
1627:امام على عليه السلام: ساكت باش نه از روى گنگى كه سكوت زيور دانشمند و پوشش نادان است.
1628:امام على عليه السلام: سكوت زيور دانش و نماى بردبارى است.
1629:امام على عليه السلام: شايسته است كه دانش مرد بر گفتارش افزون و خردش بر زبانش چيره باشد.
1630:امام على عليه السلام: همه آنچه را كه مى دانى بر زبان مياور كه همين در نادانى تو بس باشد.
1631:امام باقر عليه السلام: سكوت اديب نزد خدا برتر از تسبيح نادان است.
1632:امام صادق عليه السلام: امير مؤمنان مى فرمود:اى جوياى دانش! دانشمند سه نشانه دارد:دانش و بردبارى و سكوت.
ر.ك:ص 377 ح 1069 و ص 379 ح 1070 و 1074/ص 499«سكوت»/ص 593 ح 1710.
1633:امام على عليه السلام: فروتنى زيور دانش است.
ص: 563
1634:عيسى عليه السلام: يا مَعشَرَ الحَوارِيّينَ،لي إلَيكُم حاجَةٌ،اِقضوها لي.قالوا:قُضِيَت حاجَتُكَ يا روحَ اللّهِ،فَقامَ فَغَسَلَ أقدامَهُم،فَقالوا:كُنّا نَحنُ أحَقَّ بِهذا يا روحَ اللّهِ! فَقالَ:إنَّ أحَقَّ النّاسِ بِالخِدمَةِ العالِمُ،إنَّما تَواضَعتُ هكَذا لِكَيما تَتَواضَعوا بَعدي فِي النّاسِ كَتَواضُعي لَكُم.بِالتَّواضُعِ تَعمُرُ الحِكمَةُ لا بِالتَّكَبُّرِ،وكَذلِكَ فِي السَّهلِ يَنبُتُ الزَّرعُ لا فِي الجَبَلِ (1).
6/2:مُكافَحَةُ إبليسَ
1635:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: ما مِن شَيءٍ أقطَعَ لِظَهرِ إبليسَ مِن عالِمٍ يَخرُجُ في قَبيلَةٍ (2).
1636:عنه صلى الله عليه و آله: والَّذي نَفسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ،لَعالِمٌ واحِدٌ أشَدُّ عَلى إبليسَ مِن ألفِ عابِدٍ،لِأَنَّ العابِدَ لِنَفسِهِ والعالِمَ لِغَيرِهِ (3).
1637:الإمام الباقر عليه السلام: واللّهِ لَمَوتُ عالِمٍ أحَبُّ إلى إبليسَ مِن مَوتِ سَبعينَ عابِدًا (4).
1638:عنه عليه السلام -في كِتابِهِ إلى سَعدِ الخَيرِ-:يا أخي،إنَّ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ جَعَلَ في كُلٍّ مِنَ الرُّسُلِ بَقايا مِن أهلِ العِلمِ يَدعونَ مَن ضَلَّ إلَى الهُدى ويَصبِرونَ مَعَهُم عَلَى الأَذى،يُجيبونَ داعِيَ اللّهِ ويَدعونَ إلَى اللّهِ فَأَبصِرهُم رَحِمَكَ اللّهُ،فَإِنَّهُم في مَنزِلَةٍ رَفيعَةٍ وإن أصابَتهُم فِي الدُّنيا وَضيعَةٌ،إنَّهُم يُحيونَ بِكِتابِ اللّهِ المَوتى ويُبصِرونَ بِنورِ اللّهِ مِنَ العَمى،كَم مِن قَتيلٍ لاِءبليسَ قَد أحيَوهُ ! وكَم مِن تائِهٍ ضالٍّ قَد هَدَوهُ ! يَبذِلونَ دِماءَهُم دونَ هَلَكَةِ العِبادِ،وما أحسَنَ أثَرَهُم عَلَى العِبادِ ! وأقبَحَ آثارَ العِبادِ عَلَيهِم ! (5)ع.
ص: 564
1634:عيسى عليه السلام: اى گروه حواريّون! من از شما خواسته اى دارم.آن را برايم برآورده كنيد.گفتند:اى روح خدا! خواسته ات برآورده شد،پس برخاست و پاهايشان را شست.حواريّون گفتند:اى روح خدا! ما به اين سزاوارتر بوديم.فرمود:سزاوارترين مردم به خدمت،دانشمند است.من براى اين چنين فروتنى كردم،تا شما نيز مانند من در برابر مردم فروتنى كنيد.حكمت با فروتنى پاينده مى ماند و نه با تكبّر؛همان گونه كه زراعت در دشت مى رويد،نه در كوه.
ر.ك:ص 473«فروتنى براى شاگرد».
1635:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: چيزى براى ابليس كمر شكن تر از اين نيست كه دانشمندى در قبيله اى ظهور كند.
1636:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سوگند به آنكه جان محمّد در دست اوست،بر ابليس يك دانشمند از هزار عابد گرانتر است؛چون عابد براى خودش و دانشمند براى ديگران است.
1637:امام باقر عليه السلام: به خدا سوگند،نزد ابليس مرگ دانشمند از مرگ هفتاد عابد محبوبتر است.
1638:امام باقر عليه السلام -در نامه اش به سعد خير-:اى برادر من! خداوند عز و جلدر ميان هر يك از فرستادگان خود،بازماندگانى از اهل دانش قرار داده است كه گمراهان را به هدايت فرا مى خوانند و همراه آنان بر آزارها شكيبايى مى ورزند.به منادى الهى پاسخ مى دهند و به سوى خدا مى خوانند،پس خدايت بيامرزد.آنان را بياب كه آنان در جايگاهى والايند؛هر چند در دنيا خوار شده باشند.آنان با كتاب خدا مردگان را زنده مى كنند و با نور الهى در تاريكى مى بينند.بسى كشتگان ابليس را كه زنده ساخته اند و بسى سرگشته گم گشته را ره نموده اند.براى هلاك نشدن بندگان،خونشان را نثار مى كنند و چه نيكوست اثر ايشان بر بندگان و چه زشت است آثار بندگان بر ايشان.
ص: 565
1639:الإمام الصادق عليه السلام: عُلَماءُ شيعَتِنا مُرابِطونَ فِي الثَّغرِ الَّذي يَلي إبليسَ وعَفاريتَهُ،يَمنَعونَهُم عَنِ الخُروجِ عَلى ضُعَفاءِ شيعَتِنا،وعَن أن يَتَسَلَّطَ عَلَيهِم إبليسُ وشيعَتُهُ النَّواصِبُ (1).
1640:الإمام الكاظم عليه السلام: فَقيهٌ واحِدٌ يُنقِذُ يَتيمًا مِن أيتامِنا المُنقَطِعينَ عَن مُشاهَدَتِنا بِتَعَلُّمِ ما هُوَ مُحتاجٌ إلَيهِ،أشَدُّ عَلى إبليسَ مِن ألفِ عابِدٍ،لِأَنَّ العابِدَ هَمُّهُ ذاتُ نَفسِهِ فَقَط،وهذا هَمُّهُ مَعَ ذاتِ نَفسِهِ ذاتُ عِبادِ اللّهِ وإمائِهِ،لِيُنقِذَهُم مِن يَدِ إبليسَ ومَرَدَتِهِ (2)ولِذلِكَ هُوَ أفضَلُ عِندَ اللّهِ مِن ألفِ عابِدٍ وألفِ ألفِ عابِدٍ (3).
1641:الإمام الهادي عليه السلام: لَولا مَن يَبقى بَعدَ غَيبَةِ قائِمِكُم عليه السلام مِنَ العُلَماءِ الدّاعينَ إلَيهِ،والدّالّينَ عَلَيهِ،والذّابّينَ عَن دينِهِ بِحُجَجِ اللّهِ،والمُنقِذينَ لِضُعَفاءِ عِبادِ اللّهِ مِن شِباكِ إبليسَ ومَرَدَتِهِ،ومِن فِخاخِ النَّواصِبِ،لَما بَقِيَ أحَدٌ إلاَّ ارتَدَّ عَن دينِ اللّهِ،ولكِنَّهُمُ الَّذينَ يُمسِكونَ أزِمَّةَ قُلوبِ ضُعَفاءِ الشّيعَةِ كَما يُمسِكُ صاحِبُ السَّفينَةِ سُكّانَها،اُولئِكَ هُمُ الأَفضَلونَ عِندَ اللّهِ عز و جل (4).
7/2:مُكافَحَةُ الظّالِمِ
1642:الإمام عليّ عليه السلام: لَولا حُضورُ الحاضِرِ،وقِيامُ الحُجَّةِ بِوُجودِ النّاصِرِ،وما أخَذَ اللّهُ عَلَى العُلَماءِ ألاّ يُقارّوا عَلى كِظَّةِ ظالِمٍ ولا سَغَبِ مَظلومٍ،لَأَلقَيتُ حَبلَها عَلى غارِبِها (5).9.
ص: 566
1639:امام صادق عليه السلام: دانشمندان شيعه ما،مرز داران مرزى اند كه ابليس و عفريتهايش در وراى آن قرار دارند.آنان را از در آمدن بر پيروان ناتوان ما جلو مى گيرند و از تسلّط ابليس و پيروان ناصبى او مانع مى شوند.
1640:امام كاظم عليه السلام: يك فقيه كه يتيمى از يتيمان گسسته از مشاهده ما را با آموختن نيازهايش نجات مى دهد،از هزار عابد بر ابليس گرانتر مى آيد؛چون همّت عابد تنها خودش است و فقيه افزون بر خود،به بندگان و كنيزان خدا هم مى انديشد؛تا آنان را از دست ابليس و گردن كشان وى برهاند و از اين رو او نزد خدا از هزار عابد و هزار هزار عابد برتر است.
1641:امام هادى عليه السلام: اگر پس از غايب شدن حضرت قائم (عج)،دانشمندان الهى كه به سوى او مى خوانند و ره مى نمايند و از دينش دفاع مى كنند و بندگان ناتوان خداوند را از تله شيطان و دامهاى دشمنان اهل بيت عليهم السلامنجات مى دهند،نبودند،هيچ كس نمى ماند مگر اينكه از دين باز مى گشت؛ولى آنان اند كه زمام دلهاى ناتوان شيعه را همچون سكّان در دست ناخداى كشتى به دست گرفته اند.اينان همان انسانهاى برتر نزد خداوندند.
1642:امام على عليه السلام: اگر حضور اين جمع نبود و با وجود ياور حجّت تمام نمى شد و اگر خداوند از دانشمندان پيمان نگرفته بود كه با پرخورى ستمكار و گرسنگى ستمديده موافقت نكنند،زمام خلافت را به حال خود رها مى كردم.
ص: 567
1643:الإمام الحسين عليه السلام -فِي الأَمرِ بِالمَعروفِ والنَّهيِ عَنِ المُنكَرِ-:اِعتَبِروا أيُّهَا النّاسُ بِما وَعَظَ اللّهُ بِهِ أولِياءَهُ مِن سوءِ ثَنائِهِ عَلَى الأَحبارِ إذ يَقولُ: «لَوْ لا يَنْهاهُمُ الرَّبّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ (1)» ،وقالَ: «لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ إلى قوله لَبِئْسَ ما كانُوا يَفْعَلُونَ (2)» .وإنَّما عابَ اللّهُ ذلِكَ عَلَيهِم لِأَنَّهُم كانوا يَرَونَ مِنَ الظَّلَمَةِ الَّذينَ بَينَ أظهُرِهِمُ المُنكَرَ والفَسادَ فَلا يَنهَونَهُم عَن ذلِكَ؛رَغبَةً فيما كانوا يَنالونَ مِنهُم،ورَهبَةً مِمّا يَحذَرونَ،واللّهُ يَقولُ: «فَلا تَخْشَوُا النّاسَ وَ اخْشَوْنِ (3)» ،وقالَ: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ (4)» .
فَبَدَأَ اللّهُ بِالأَمرِ بِالمَعروفِ والنَّهيِ عَنِ المُنكَرِ فَريضَةً مِنهُ،لِعِلمِهِ بِأَنَّها إذا ادِّيَت واُقيمَتِ استَقامَتِ الفَرائِضُ كُلُّها هَيِّنُها وصَعبُها؛وذلِكَ أنَّ الأَمرَ بِالمَعروفِ والنَّهيَ عَنِ المُنكَرِ دُعاءٌ إلَى الإِسلامِ مَعَ رَدِّ المَظالِمِ،ومُخالَفَةِ الظّالِمِ،وقِسمَةِ الفَيءِ والغَنائِمِ،وأخذِ الصَّدَقاتِ مِن مَواضِعِها،ووَضعِها في حَقِّها.
ثُمَّ أنتُم،أيَّتُهَا العِصابَةُ،عِصابَةٌ بِالعِلمِ مَشهورَةٌ،وبِالخَيرِ مَذكورَةٌ،وبِالنَّصيحَةِ مَعروفَةٌ،وبِاللّهِ في أنفُسِ النّاسِ مهابَةٌ،يَهابُكُمُ الشَّريفُ،ويُكرِمُكُمُ الضَّعيفُ،ويُؤثِرُكُم مَن لا فَضلَ لَكُم عَلَيهِ ولا يَدَ لَكُم عِندَهُ،تَشفَعونَ فِي الحَوائِجِ إذَا امتَنَعَت مِن طُلاّبِها،وتَمشونَ فِي الطَّريقِ بِهَيبَةِ المُلوكِ وكَرامَةِ الأَكابِرِ.ألَيسَ كُلُّ ذلِكَ إنَّما نِلتُموهُ بِما يُرجى عِندَكُم مِنَ القِيامِ بِحَقِّ اللّهِ وإن كُنتُم عَن أكثَرِ حَقِّهِ تُقَصِّرونَ؟! فَاستَخفَفتُم بِحَقِّ
ص: 568
1643:امام حسين عليه السلام -در امر به معروف و نهى از منكر-:اى مردم! از آنچه خدا دوستانش را بدان پند داده پند گيريد؛همچون بدگويى او از كاهنانِ يهود.آنجا كه مى فرمايد:«چرا علماى ربّانى و دانشمندانشان آنان را از گفتار گناه آلودشان نهى نمى كنند؟»و مى فرمايد«كافران بنى اسرائيل لعنت شدند تا آنجا كه فرمايد چه بد بود آنچه كردند»و خداوند ايشان را نكوهيد؛زيرا از ستمكارانى كه در ميانشان بودند،زشت و فساد بسيار ديدند،ولى به طمع بهره اى كه از آن ستمگران مى بردند و از بيم آنكه بى نصيب بمانند،ايشان را نهى نمى كردند؛در حالى كه خدا مى فرمايد:«و از مردم نترسيد و از من پروا كنيد»و نيز مى فرمايد:«مردان و زنان مؤمن دوستان يكديگرند.امر به معروف و نهى از منكر مى كنند».
خدا از آن رو امر به معروف و نهى از منكر را نخستين فريضه خود قرار داد كه مى دانست چون اين فريضه ادا گردد و برپا داشته شود،تمام فريضه هاى ديگر،از آسان و دشوار،برپا ايستند و اين از آن روست كه امر به معروف و نهى از منكر دعوت به اسلام است؛همراه با ردّ مظالم و مخالفت با ستمكار و تقسيم درآمد عمومى و غنيمتهاى جنگى و گرفتن زكات (و صدقات) از جاى خود و مصرف آن در جاى خود.
سپس شما اى گروه به هم پيوسته ! گروهى نامور به دانش و نامدار به نكويى و معروف به خيرخواهى.به لطف خدا در دل مردم شكوهمند هستيد.بزرگ از شما پروا كند و ناتوان گراميتان دارد و آن كس كه بر او برترى نداريد و احسانى به او نكرده ايد،شما را بر خويش مقدم مى دارد.هرگاه نيازمندان از رسيدن به نياز خود محروم مانند،شما را شفيع كنند و شما به شكوهى چون شوكتِ شهرياران و بزرگوارىِ بزرگان در راه گام برمى داريد.آيا اين همه از آن رو نيست كه شما به جايگاهى رسيده ايد كه مردم از شما اميد دارند،تا به حقّ خدا قيام كنيد؟اگرچه از قيام به بيشتر حقوق الهى كوتاهى كرديد،پس حقّ امامان را خوار شمرده ايد و حقّ
ص: 569
الأَئِمَّةِ،فَأَمّا حَقُّ الضُّعَفاءِ فَضَيَّعتُم،وأمّا حَقُّكُم بِزَعمِكُم فَطَلَبتُم.فَلا مالاً بَذَلتُموهُ،ولا نَفسًا خاطَرتُم بِها لِلَّذي خَلَقَها،ولا عَشيرَةً عادَيتُموها في ذاتِ اللّهِ،أنتُم تَتَمَنَّونَ عَلَى اللّهِ جَنَّتَهُ ومُجاوَرَةَ رُسُلِهِ وأمانًا مِن عَذابِهِ !
لَقَد خَشيتُ عَلَيكُم أيُّهَا المُتَمَنّونَ عَلَى اللّهِ أن تَحِلَّ بِكُم نَقمَةٌ مِن نَقَماتِهِ؛لِأَنَّكُم بَلَغتُم مِن كَرامَةِ اللّهِ مَنزِلَةً فُضِّلتُم بِها،ومَن يُعرَفُ بِاللّهِ لا تُكرِمونَ،وأنتُم بِاللّهِ في عِبادِهِ تُكرَمونَ ! وقَد تَرَونَ عُهودَ اللّهِ مَنقوضَةً فَلا تَفزَعونَ،وأنتُم لِبَعضِ ذِمَمِ آبائِكم تَفزَعونَ،وذِمَّةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آلهمَحقورَةٌ ! والعُميُ والبُكمُ والزَّمنى فِي المَدائِنِ مُهمَلَةٌ لا تُرحَمونَ،ولا في مَنزِلَتِكُم تَعمَلونَ،ولا مَن عَمِلَ فيها تُعينونَ،وبِالاءِدهانِ والمُصانَعَةِ عِندَ الظَّلَمَةِ تَأمَنونَ !
كُلُّ ذلِكَ مِمّا أمَرَكُمُ اللّهُ بِهِ مِنَ النَّهيِ والتَّناهي وأنتُم عَنهُ غافِلونَ !
وأنتُم أعظَمُ النّاسِ مُصيبَةً لِما غُلِبتُم عَلَيهِ مِن مَنازِلِ العُلَماءِ لَو كُنتُم تَشعُرونَ ! ذلِكَ بِأَنَّ مَجارِيَ الاُمورِ والأَحكامِ عَلى أيدِي العُلَماءِ بِاللّهِ الاُمَناءِ عَلى حَلالِهِ وحَرامِهِ،فَأَنتُمُ المَسلوبونَ تِلكَ المَنزِلَةَ،وما سُلِبتُم ذلِكَ إلاّ بِتَفَرُّقِكُم عَنِ الحَقِّ واختِلافِكُم فِي السُّنَّةِ بَعدَ البَيِّنَةِ الواضِحَةِ !
ولَو صَبَرتُم عَلَى الأَذى وتَحَمَّلتُمُ المَؤونَةَ في ذاتِ اللّهِ كانَت امورُ اللّهِ عَلَيكُم تَرِدُ وعَنكُم تَصدُرُ وإلَيكُم تَرجِعُ،ولكِنَّكُم مَكَّنتُمُ الظَّلَمَةَ مِن مَنزِلَتِكُم واستَسلَمتُم امورَ اللّهِ في أيديهِم ! يَعمَلونَ بِالشُّبُهاتِ ويَسيرونَ فِي الشَّهَواتِ،سَلَّطَهُم عَلى ذلِكَ فِرارُكُم مِنَ المَوتِ وإعجابُكُمُ بِالحَياةِ
ص: 570
ناتوانان را تباه ساخته،ولى آنچه را حقّ خود مى پنداريد خواسته و بدان دست يافته ايد.نه مالى بذل كرديد و نه جانى را در راهِ جان آفرين به خطر افكنديد و نه براى خدا با گروهى در افتاديد.
شما از خدا آرزوى بهشت و همجوارىِ پيامبران و امان از كيفرش را داريد.اى كسانى كه چنين آرزويى از خداوند داريد! من بر شما از آن مى ترسم كه انتقامى از انتقامهاى خدايى بر شما فرود آيد؛زيرا شما از كرم الهى به اين جايگاه برتر دست يافتيد،ولى مردان الهى را بزرگ نمى داريد.از شكسته شدن برخى از پيمانهاى پدرانتان هراسان مى شويد،ولى با اينكه مى بينيد پيمانهاى الهى شكسته شده هراسان نمى گرديد؛حال آنكه عهد (و ولايتِ) پيامبر صلى الله عليه و آلهخوار شمرده شده است و نابينايان و گنگها و زمينگيران در همه شهرهاى (جهان اسلام) درمانده اند و بر آنها ترحّمى نمى شود.شما به اندازه منزلتى كه از آن برخورداريد،كارى نمى كنيد و نه بدان كس كه [در اين جهت ]كار مى كند مددى مى رسانيد و با چرب زبانى و سازش با ستمگران خود را آسوده مى سازيد.
همه اينها از آن چيزهاست كه خداوند شما را به جلوگيرى (فردى) و هميارىِ با ديگران در جلوگيرى از آنها فرمان داده و شما غافليد.مصيبت شما از همه مردم بزرگتر است اگر نيك دانستيد،و اين بدان جهت است كه در نگهدارى جايگاه دانشمندان كوتاهى كرديد؛زيرا گردش امور و جريان احكام به دست دانشمندان به خداوند است كه بر حلال و حرامش امين اند و اين جايگاه از شما گرفته شده است و اين سلبِ منزلت جز به سبب پراكندگى از حقّ واختلافتان در سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله پس از دليلى روشن نيست.
اگر بر آزار شكيبايى مى كرديد و در راه خدا تحمّل به خرج مى داديد،امور خدا بر شما وارد و از شما صادر مى شد و به شما بازمى گشت؛ولى شما خود ستمكاران را در جايگاه خويش جاى داديد و زمام امور (حكومت) خدايى را به دستِ آنان سپرديد،تا به شبهه كار كنند و به راهِ شهوتها روند.گريز شما از مرگ و خوش آمدنتان از زندگى،كه به هر حال از شما
ص: 571
الَّتي هِيَ مُفارِقَتُكُم،فَأَسلَمتُمُ الضُّعَفاءَ في أيديهِم،فَمِن بَينِ مُستَعبَدٍ مَقهورٍ وبَينِ مُستَضعَفٍ عَلى مَعيشَتِهِ مَغلوبٍ،يَتَقَلَّبونَ فِي المُلكِ بِآرائِهِم،ويَستَشعِرونَ الخِزيَ بِأَهوائِهِمُ اقتِداءً بِالأَشرارِ وجُرأَةً عَلَى الجَبّارِ،فيكُلِّ بَلَدٍ مِنهُم عَلى مِنبَرِهِ خَطيبٌ يَصقَعُ.
فَالأَرضُ لَهُم شاغِرَةٌ وأيديهِم فيها مَبسوطَةٌ والنّاسُ لَهُم خَوَلٌ (1)لا يَدفَعونَ يَدَ لامِسٍ،فَمِن بَينِ جَبّارٍ عَنيدٍ وذي سَطوَةٍ عَلَى الضَّعَفَةِ شَديدٍ،مُطاعٍ لا يَعرِفُ المُبدِئَ المُعيدَ،فَيا عَجَبًا ومالي ( لا ) أعجَبُ والأَرضُ مِن غاشٍّ غَشومٍ،ومُتَصَدِّقٍ ظَلومٍ،وعامِلٍ عَلَى المُؤمِنينَ بِهِم غَيرُ رَحيمٍ ! فَاللّهُ الحاكِمُ فيما فيهِ تَنازَعنا،والقاضي بِحُكمِهِ فيما شَجَرَ بَينَنا !
اللّهُمَّ إنَّكَ تَعلَمُ أنَّهُ لَم يَكُن ما كانَ مِنّا تَنافُسًا في سُلطانٍ،ولاَ التِماسًا مِن فُضولِ الحُطامِ،ولكِن لِنُرِيَ المَعالِمَ مِن دينِكَ،ونُظهِرَ الإِصلاحَ في بِلادِكَ،ويَأمَنَ المَظلومونَ مِن عِبادِكَ،ويُعمَلَ بِفَرائِضِكَ وسُنَنِكَ وأحكامِكَ،فَإِن لَم تَنصُرونا وتُنصِفونا قَوِيَ الظَّلَمَةُ عَلَيكُم،وعَمِلوا في إطفاءِ نورِ نَبِيِّكُم.وحَسبُنَا اللّهُ وعَلَيهِ تَوَكَّلنا وإلَيهِ أنَبنا وإلَيهِ المَصيرُ (2).
8/2:رَدُّ البِدعَةِ
1644:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إذا ظَهَرَتِ البِدَعُ في امَّتي فَليُظهِرِ العالِمُ عِلمَهُ،فَمَن لَم يَفعَ 9.
ص: 572
جدا مى شود،آنان را بر اين مقام مسلّط كرد.شما ناتوانان را به چنگال آنها سپرديد كه برخى را بنده و مقهور كنند و پاره اى را درمانده از تأمين معيشت و مغلوب سازند.مملكت را با خودكامگى زير و زبر كنند و به پيروى از تبهكاران و جسارت بر خداىِ جبّار،رسوايىِ هوسرانيهايشان را به دل خويش هموار دارند.
به هر شهرى سخنرانى زبانباز بر منبر دارند و تمام سرزمين اسلام،بى دفاع زير پايشان افتاده،و دستشان در همه جاى آن باز است و مردم بَردِه وار در اختيار آنان اند،و دست درازى آنان را نمى توانند از خود دور كنند.برخى زورگو و لجوج،بر ناتوان بسختى حمله مى برند،و پاره اى فرمانروايى هستند كه آورنده وبازگرداننده اى[وخدا وقيامتى ]نمى شناسند.
شگفتا! و چرا در شگفت نباشم كه زمين از آنِ ستمگرى دغل پيشه و باجگيرى ستمگر و كارگزارى است كه بر مؤمنان رحم نياورد،پس خدا در كشاكشى كه ما داريم،حاكم و به حكم خود در مشاجره اى كه ميان ماست داوَر باد.
خدايا! تو خود مى دانى آنچه از ما برآمده از سرِ رقابتِ در سلطنت و طلب كالاى پستِ دنيا نبوده است؛بلكه از آن روست كه پرچم دين تو را برافراشته بينيم و اصلاح را در كشورت آشكار كنيم و بندگان ستمديده ات در امان باشند و به واجبات و سنّتها و احكامت عمل شود.پس اگر شما ما را يارى نكنيد وبه ما حقّ ندهيد،ستمگران همچنان بر شما قدرت خواهند داشت و به خاموش كردن نور پيامبرتان مى پردازند.خداوند ما را بس كه بر او توكّل مى كنيم و به او روى مى آوريم و بازگشتْ هم به سوى اوست.
1644:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هرگاه در امّت من بدعتها آشكار شدند،بر دانشمند است كه دانش خود را آشكار سازد و هر كه اين كار را نكند،نفرين خدا بر او باد.
ص: 573
فَعَلَيهِ لَعنَةُ اللّهِ (1).
1645:عنه صلى الله عليه و آله: إذا ظَهَرَتِ البِدَعُ ولَعَنَ آخِرُ هذِهِ الاُمَّةِ أوَّلَها،فَمَن كانَ عِندَهُ عِلمٌ فَليَنشُرهُ،فَإِنَّ كاتِمَ العِلمِ يَومَئِذٍ كَكاتِمِ ما أنزَلَ اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ (2).
1646:عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ للّهِ ِ عِندَ كُلِّ بِدعَةٍ تَكيدُ الإِسلامَ وأهلَهُ مَن يَذُبُّ عَنهُ،ويَتَكَلَّمُ بِعَلاماتِهِ،فَاغتَنِموا تِلكَ المَجالِسَ بِالذَبِّ عَنِ الضُّعَفاءِ،وتَوَكَّلوا عَلَى اللّهِ وكَفى بِاللّهِ وَكيلاً (3).
1647:المعصوم عليه السلام: إذا ظَهَرَتِ البِدَعُ فَعَلَى العالِمِ أن يُظهِرَ عِلمَهُ،فَإِن لَم يَفعَل سُلِبَ مِنهُ نورُ الإِيمانِ (4).
9/2:التَّناصُح
1648:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: تَناصَحوا فِي العِلمِ،فَإِنَّ خِيانَةَ أحَدِكُم في عِلمِهِ أشَدُّ مِن خِيانَتِهِ في مالِهِ،وإنَّ اللّهَ سائِلُكُم يَومَ القِيامَةِ (5).
1649:الإمام عليّ عليه السلام -فيما كَتَبَ إلى مُعاوِيَة-:وإنّي لَأَعِظُكَ مَعَ عِلمي بِسابِقِ العِلمِ فيكَ مِمّا لا مَرَدَّ لَهُ دونَ نَفاذِهِ،ولكِنَّ اللّهَ تَعالى أخَذَ عَلَى العُلَماءِ أن يُؤَدُّوا الأَمانَةَ وأن يَنصَحُوا الغَوِيَّ والرَّشيدَ (6).
10/2:مَعرِفَةُ قَدرِهِ
1650:الإمام عليّ عليه السلام: العالِمُ مَن عَرَفَ قَدرَهُ،وكَفى بِالمَرءِ جَهلاً أن لا يَعرِفَ 6.
ص: 574
1645:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هرگاه بدعتها آشكار مى شود و آخرين اين امّت،نخستين آن را لعنت كند،هر كس دانشى دارد بايد آن را انتشار دهد كه پنهان كننده دانش در آن روزگار،مانند پنهان كننده وحى نازل شده بر محمّد صلى الله عليه و آلهاست.
1646:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند در هر بدعتى كه اسلام و مسلمانان را با آن فريب مى دهند،كسى را دارد كه آن را دفع كند و از نشانه هايش سخن گويد،پس آن مجلسها را با حمايت از ناتوانان مغتنم شمريد و بر خداوند توكّل كنيد كه خداوند براى توكّل كردن كافى است.
1647:امام معصوم عليه السلام: هنگامى كه بدعتها آشكار مى شود،بر دانشمند است كه دانشش را آشكار سازد كه اگر نكند نور ايمان از او گرفته مى شود.
ر.ك:ص 445«وجوب آموزش بر عالم»/ص 447«حرمت پنهان داشتن دانش».ص 455«زكات دانش»/ص 457«برترين صدقه».
1648:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: در دانش همديگر را راهنمايى كنيد كه خيانت هر يك از شما در دانشش سخت تر از خيانت وى در مالش مى باشد و خداوند روز قيامت از شما بازخواست مى كند.
1649:امام على عليه السلام: -در نامه اش به معاويه-:و من تو را اندرز مى دهم با اينكه از پيش مى دانم كه چه سرنوشت محتومى در انتظار توست؛ولى خداوند متعال از دانشمندان پيمان گرفته است كه امانت را ادا كنند و به گمراه و رهيافته اندرز دهند.
1650:امام على عليه السلام: دانشمند آن است كه اندازه خود را بشناسد و در نادانى آدمى
ص: 575
قَدرَهُ (1).
1651:عنه عليه السلام: العالِمُ مَن عَرَفَ قَدرَهُ (2).
11/2:المُباحَثَة
1652:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ يَقولُ:تَذاكُرُ العِلمِ بَينَ عِبادي مِمّا تَحيى عَلَيهِ القُلوبُ المَيتَةُ إذا هُمُ انتَهَوا فيهِ إلى أمري (3).
1653:عنه صلى الله عليه و آله: تَذاكَروا وتَلاقَوا وتَحَدَّثوا،فَإِنَّ الحَديثَ جِلاءٌ لِلقُلوبِ،إنَّ القُلوبَ لَتَرينُ كَما يَرينُ السَّيفُ،جِلاؤُهَا الحَديثُ (4).
1654:الإمام عليّ عليه السلام: تَزاوَروا وتَذاكَرُوا الحَديثَ،إلاّ تَفعَلوا يَدرُس (5).
1655:الإمام الباقر عليه السلام: تَذاكُرُ العِلمِ دِراسَةٌ،والدِّراسَةُ صَلاةٌ حَسَنَةٌ (6).
1656:أبُوالجارود: سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلاميَقولُ:رَحِمَ اللّهُ عَبدًا أحيَا العِلمَ.قالَ:قُلتُ:وما إحياؤُهُ؟قالَ:أن يُذاكِرَ بِهِ أهلَ الدّينِ وأهلَ الوَرَعِ (7).
1657:الإمام الصادق عليه السلام: القُلوبُ تَربٌ،والعِلمُ غَرسُها،والمُذاكَرَةُ ماؤُها،فَإِذَا انقَطَعَ عَنِ التَّربِ ماؤُها جَفَّ غَرسُها (8).
1658:عنه عليه السلام: تَلاقَوا وتَحادَثُوا العِلمَ،فَإِنَّ بِالحَديثِ تُجلَى القُلوبُ الرائِنَةُ،وبِالحَديثِ إحياءُ أمرِنا،فَرَحِمَ اللّهُ مَن أحيا أمرَنا (9).4.
ص: 576
همين بس كه اندازه خود را نشناسد.
1651:امام على عليه السلام: دانشمند آن است كه اندازه خود را بشناسد.
1652:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند عز و جل مى فرمايد:گفتگوى علمى ميان بندگانم از چيزهايى است كه چون به امر من بينجامد،دلهاى مرده با آن زنده مى شود.
1653:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مذاكره و ديدار و حديث گوييد كه حديث جلاى دلهاست.دلها هم مانند شمشير زنگار مى گيرند و جلاى آنها حديث است.
1654:امام على عليه السلام: به ديدار يكديگر برويد و حديث را به ياد هم بياوريد.اگر چنين نكنيد،كهنه مى شود.
1655:امام باقر عليه السلام: گفتگوى علمى،درس و درس،نمازى نيكوست.
1656:ابو الجارود: از امام باقر عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد:خداوند رحمت كند بنده اى را كه دانش را زنده كند.گفتم:زنده كردنش چگونه است؟فرمود:اينكه با اهل دين و پرهيز از آن گفتگو كند.
1657:امام صادق عليه السلام: دلها خاك و دانش نهال و گفتگو آب است.هرگاه آب از خاك جدا افتد،نهال خشك گردد.
1658:امام صادق عليه السلام: همديگر را ملاقات كنيد و از دانش با هم سخن بگوييد.دلهاى زنگار گرفته با سخن جلا مى يابد و سخن مايه زنده كردن امر ماست.خدا بيامرزد كسى را كه امر ما را زنده كند.
ص: 577
12/2:التَّوَقُّفُ عِندَ الجَهل
الكتاب
«وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً (1)».
الحديث
1659:رسول اللّه صلى الله عليه و آله -لِعَلِيٍّ عليه السلام-:مِن صِفاتِ المُؤمِنِ أن يَكونَ بَرِيًّا مِنَ المُحَرَّماتِ،واقِفًا عِندَ الشُّبَهاتِ (2).
1660:الإمام عليّ عليه السلام: لا تُخبِر بِما لَم تُحِط بِهِ عِلمًا.
1661:عنه عليه السلام: لا تَقُل ما لا تَعلَمُ فَتُتَّهَمَ بإِخبارِكَ بِما تَعلَم.
1662:عنه عليه السلام: استَصبِحوا مِن شُعلَةِ واعِظٍ مُتَّعِظٍ،واقبَلوا نَصيحَةَ ناصِحٍ مُتَيَقِّظٍ،وقِفوا عِندَ ما أفادَكُم مِنَ التَّعليم (3).
1663:زُرارَةُ بنُ أعيَن: سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام:ما حَقُّ اللّهِ عَلَى العِبادِ؟قالَ:أن يَقولوا ما يَعلَمونَ،ويَقِفوا عِندَ ما لا يَعلَمونَ (4).
1664:الإمام الصادق عليه السلام: لَو أنَّ العِبادَ إذا جَهِلوا وقَفوا ولَم يَجحَدوا،لَم يَكفُروا (5).
1665:عنه عليه السلام: إنَّ اللّهَ خَصَّ عِبادَهُ بِآيَتَينِ مِن كِتابِهِ:أن لا يَقولوا حَتّى يَعلَموا،ولا يَرُدّوا ما لَم يَعلَموا.قالَ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ: «أَ لَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِمْ مِيثاقُ الْكِتابِ أَنْ لا يَقُولُوا عَلَى اللّهِ إِلاَّ الْحَقَّ (6)» ،و قالَ: «بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ
ص: 578
قرآن
«از چيزى كه بدان آگاهى ندارى پيروى مكن كه گوش و ديده و دل،هر يك در آن كار مسؤول است».
حديث
1659:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله -به على عليه السلام-:از ويژگيهاى مؤمن آن است كه از حرامها پاك باشد و در شبهه ها توقف كند.
1660:امام على عليه السلام: از آنچه بدان آگاهى ندارى،خبر مده.
1661:امام على عليه السلام: آنچه را نمى دانى مگو كه در خبر دادنت از آنچه مى دانى متهم مى شوى.
1662:امام على عليه السلام: از پرتو اندرزگوى اندرز گيرنده،روشنايى گيريد و نصيحت خيرخواه بيدار را بپذيريد و در همان جا كه به شما آموخته،توقّف كنيد.
1663:زرارة بن اعين: از امام باقر عليه السلام پرسيدم:حقّ خداوند بر بندگان چيست؟فرمود:آنچه مى دانند بگويند و در آنچه نمى دانند،توقّف كنند.
1664:امام صادق عليه السلام: اگر بندگان هنگامى كه نمى دانستند،توقف مى كردند و انكار نمى كردند،كافر نمى گشتند.
1665:امام صادق عليه السلام: خداوند بندگانش را به دو آيه از كتابش سفارش مخصوص كرده است:اينكه تا ندانند نگويند و آنچه را نمى دانند رد نكنند.خداوند عز و جل مى فرمايد:«آيا از آنان در كتاب پيمان گرفته نشده است كه جز حق به خدا نسبت ندهند؟»و فرمود:«بلكه آنچه را به شناختش احاطه
ص: 579
وَ لَمّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ (1)» (2).
1666:هِشامُ بنُ سالِم: قُلتُ لِأَبي عَبدِاللّهِ عليه السلام ما حَقُّ اللّهِ عَلى خَلقِهِ؟فَقالَ:أن يَقولوا ما يَعلَمونَ،ويَكُفّوا عَمّا لا يَعلَمونَ (3).
13/2:الاِعتِرافُ بِالجَهلِ
1667:الإمام عليّ عليه السلام: غايَةُ العَقلِ الاِعتِرافُ بِالجَهلِ (4).
1668:عنه عليه السلام: إنَّ الدُّنيا لَم تَكُن لِتَستَقِرَّ إلاّ عَلى ما جَعَلَهَا اللّهُ عَلَيهِ مِنَ النَّعماءِ،والاِبتِلاءِ،والجَزاءِ فِي المَعادِ،أو ما شاءَ مِمّا لا تَعلَمُ،فَإِن أشكَلَ عَلَيكَ شَيءٌ مِن ذلِكَ فَاحمِلهُ عَلى جَهالَتِكَ،فَإِنَّكَ أوَّلُ ما خُلِقتَ بِهِ جاهِلاً ثُمَّ عُلِّمتَ.وما أكثَرَ ما تَجهَلُ مِنَ الأَمرِ [الاُمورِ ]ويَتَحَيَّرُ فيهِ رَأيُكَ ! ويَضِلُّ فيهِ بَصَرُكَ ثُمَّ تُبصِرُهُ بَعدَ ذلِكَ ! (5)
1669:الإمام زين العابدين عليه السلام -مِن دُعائِهِ فِي الاِستِقالَةِ-:...فَمَن أجهَلُ مِنّي يا إلهي بِرُشدِهِ؟ومَن أغفَلُ مِنّي عَن حَظِّهِ؟ومَن أبعَدُ مِنّي مِنِ استِصلاحِ نَفسِهِ...حينَ انفِقُ ما أجرَيتَ عَلَيَّ مِن رِزقِكَ فيما نَهَيتَني عَنهُ مِن مَعصِيَتِكَ؟ (6)
14/2:عَدَمُ الاِكتِفاءِ بِما يَعلَمُ
1670:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: كُلُّ صاحِبِ عِلمٍ غَرثانُ (7)إلى عِلم (8).9.
ص: 580
نيافته اند وحقيقت آن هنوز برايشان آشكار نشده است،دروغ مى انگارند».
1666:هشام بن سالم: به امام صادق عليه السلام عرض كردم:حقّ خداوند بر خلقش چيست؟فرمود:آنچه را مى دانند بگويند و از آنچه نمى دانند،دست نگاه دارند.
1667:امام على عليه السلام: غايت خرد،اعتراف به نادانى است.
1668:امام على عليه السلام: دنيا جز با نعمتها و امتحانها و كيفرهاى اخروى كه خداوند نهاده است يا چيزهاى ديگرى كه نمى دانى،پايدار نماند.اگر چيزى از اينها بر تو دشوار آمد،آن را بر ندانستن خود حمل كن كه تو در آغاز نادان آفريده شدى و سپس آموخته شدى و بسى چيزها كه نمى دانى و نظرت در آن سرگردان مى ماند و ديده ات گمراه مى گردد و سپس بينا مى گردى.
1669:امام سجّاد عليه السلام -از دعاى حضرت در طلب عفو-:خداى من! چه كس از من به راه رستگاريش نادانتر و چه كس از من به سعادتش غافلتر و چه كس از من دورتر از اصلاح خويش است؛...هنگامى كه روزى از تو رسيده را در گناهى كه از آن باز داشته اى خرج مى كنم؟
ر.ك:ص 487«گفتن:نمى دانم»/ص 593«ادعاى دانش».
1670:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر دانشمندى گرسنه دانش است.
ص: 581
1671:عنه صلى الله عليه و آله: لا يَشبَعُ عالِمٌ مِن عِلمٍ حَتّى يَكونَ مُنتَهاهُ الجَنَّةَ (1).
1672:عنه صلى الله عليه و آله: لَن يَشبَعَ المُؤمِنُ مِن خَيرٍ يَسمَعُهُ حَتّى يَكونَ مُنتَهاهُ الجَنَّةَ (2).
1673:عنه صلى الله عليه و آله: لا يَكونُ المُؤمِنُ عاقِلاً حَتّى يَجتَمِعَ فيهِ عَشرُ خِصالٍ:...لا يَسأَمُ مِن طَلَبِ العِلمِ طولَ عُمُرِهِ (3).
1674:عنه صلى الله عليه و آله: مَنهومانِ (4)لا يَشبَعانِ:طالِبُ دُنيا وطالِبُ عِلمٍ.وبِنَيلِ هذَينِ السَّبَبَينِ يَجمَعُ السَّعيدُ قُطرَيِ المُرادِ،ويَنالُ البُغيَةَ مِن إصلاحِ المَعاشِ والمَعادِ (5).
1675:عنه صلى الله عليه و آله: مَنهومانِ لا يَشبَعانِ:طالِبُ دُنيا وطالِبُ عِلمٍ،فَمَنِ اقتَصَرَ مِنَ الدُّنيا عَلى ما أحَلَّ اللّهُ لَهُ سَلِمَ،ومَن تَناوَلَها مِن غَيرِ حِلِّها هَلَكَ،إلاّ أن يَتوبَ أو يُراجِعَ،ومَن أخَذَ العِلمَ مِن أهلِهِ وعَمِلَ بِعِلمِهِ نَجا،ومَن أرادَ بِهِ الدُّنيا فَهِيَ حَظُّهُ (6).
1676:عنه صلى الله عليه و آله: أجوَعُ النّاسِ طالِبُ العِلمِ،وأشبَعُهُمُ الَّذي لا يَبتَغيهِ (7).
1677:عنه صلى الله عليه و آله: إذا أتى عَلَيَّ يَومٌ لا أزدادُ فيهِ عِلمًا،فَلا بورِكَ في طُلوعِ شَمسِ ذلِكَ اليَوم (8).
1678:عنه صلى الله عليه و آله: مِن مَعادِنِ التَّقوى تَعَلُّمُكَ إلى ما قَد عَلِمتَ ما لَم تَعلَم،والتَّقصيرُ فيما قَد عَلِمتَ قِلَّةُ الزِّيادَةِ فيهِ،وإنَّما يُزهِدُ الرَّجُلَ في عِلمِ ما لَم يَعلَم قِلَّةُ الاِنتِفاعِ بِما قَد عَلِم (9).
1679:الإمام عليّ عليه السلام: مَن عَرَفَ الحِكَمَ لَم يَصبِر عَلَى الاِزدِيادِ مِنها (10).
1680:عنه عليه السلام -فيما نُسِبَ إلَيهِ-:لَو كانَ أحَدٌ مُكتَفِيًا مِنَ العِلمِ لاَ كتَفى نَبِيُّ اللّهِ 1.
ص: 582
1671:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانشمند از دانش سير نمى شود،تا سرانجام به بهشت درآيد.
1672:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مؤمن از خيرى كه مى شنود[و فرا مى گيرد] سير نمى شود،تا كارش به بهشت بينجامد.
1673:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مؤمن،خردمند نگردد،تا آنكه ده ويژگى در او گرد آيد:...در طول زندگيش از جستجوى دانش ملول نگردد.
1674:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دو آزمند سير نمى شوند:جوياى دنيا و جوياى دانش.انسان خوشبخت با دست يافتن به اين دو رشته،دو محور اصلى هدف را گرد مى آورد و مطلوب خود،اصلاح معاش و معاد را كسب مى كند.
1675:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دو آزمند سير نمى شوند:جوياى دنيا و جوياى دانش،پس كسى كه از دنيا به آنچه كه خداوند برايش حلال كرده قناعت كند،سالم مى ماند و كسى كه از راه حرام آن را به دست آورد،هلاك مى شود؛مگر آنكه توبه كند يا بازگردد و هر كس دانش را از اهلش فراگيرد و به دانشش عمل كند،نجات يابد و هركس با آن دنيا را بجويد،همان بهره اش است.
1676:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: گرسنه ترين مردم،جوياى دانش است و سيرترين آنها،كسى است كه آن را نمى جويد.
1677:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر گاه روزى بيايد كه در آن بر دانشم نيفزايم،پس در آمدن خورشيد آن روز بر من خجسته مباد.
1678:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: از معادن تقوا،ياد گرفتن چيزى است كه نمى دانى و كوتاهى كردن در معلوماتت آن است كه بر آن كم بيفزايى.آنچه انسان را به دانش بى رغبت مى كند،كم بهره بردن اوست،از آنچه آموخته است.
1679:امام على عليه السلام: آنكه حكمتها را شناخت،بر افزودن آنها قرار از كف بداد.
1680:امام على عليه السلام -در حكمتهاى منسوب به ايشان-:اگر كسى به دانش خويش بسنده مى كرد،پيامبر خدا موسى عليه السلام اين كار را مى كرد و حال آنكه سخن او را [ از زبان قرآن ] شنيده ايد:«آيا از پى تو بيايم تا آنچه از مايه رشد
ص: 583
موسى،وقَد سَمِعتُم قَولَهُ: «هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمّا عُلِّمْتَ رُشْداً (1)» . (2)
1681:عنه عليه السلام: عَلَى العالِمِ أن يَتَعَلَّمَ ما لَم يَعلَم،ويُعَلِّمَ النّاسَ ما قَد عَلِم.
1682:عنه عليه السلام: العالِمُ مَن لا يَشبَعُ مِنَ العِلمِ ولا يَتَشَبَّعُ بِهِ.
1683:عنه عليه السلام: العالِمُ الَّذي لا يَمِلُّ مِن تَعَلُّمِ العِلم (3).
1684:الإمام الصادق عليه السلام: أربَعَةٌ لا يَشبَعنَ مِن أربَعَةٍ:الأَرضُ مِنَ المَطَرِ،والعَينُ مِنَ النَّظَرِ،والاُنثى مِنَ الذَّكَرِ،والعالِمُ مِنَ العِلم (4).
1685:فيما وَعَظَ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ بِهِ عيسى عليه السلام: يا عيسى،كُن حَيثُما كُنتَ عالِمًا مُتَعَلِّمًا. (5)
1686:داود عليه السلام: قُل لِصاحِبِ العِلمِ يَتَّخِذ عَصًا مِن حَديدٍ ونَعلَينِ مِن حَديدٍ،ويَطلُبِ العِلمَ حَتّى تَنكَسِرَ العَصا وتَنخَرِقَ النَّعلانِ (6).
15/2:الاِستِعانَةُ بِاللّهِ في زِيادَةِ العِلمِ
الكتاب
«وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً (7)».
الحديث
1687:رسول اللّه صلى الله عليه و آله -كانَ إذَا استَيقَظَ مِنَ اللَّيلِ يَقولُ-:لا إلهَ إلاّ أنتَ سُبحانَكَ،اللّهُمَّ إنّي أستَغفِرُكَ لِذَنبي وأسأَلُكَ بِرَحمَتِكَ،اللّهُمَّ زِدني عِلمًا ولا تُزِغ1.
ص: 584
آموخته اى به من بياموزى؟»
1681:امام على عليه السلام: بر دانشمند است كه آنچه را نياموخته فراگيرد و آنچه را آموخته به مردم بياموزد.
1682:امام على عليه السلام: دانشمند كسى است كه از دانش سير نگردد و خود را از آن بى نياز نداند.
1683:امام على عليه السلام: دانشمند آن است كه از فراگيرى دانش ملول نگردد.
1684:امام صادق عليه السلام: چهار چيز از چهار چيز سير نمى شوند:زمين از باران،چشم از ديدن،ماده از نر و دانشمند از دانش.
1685:در اندرزهاى خداوند به حضرت عيسى عليه السلام آمده است: اى عيسى! در همه حال دانشمندى ياد گيرنده باش.
1686:داود عليه السلام: به صاحب دانش بگو عصايى از آهن و كفشى آهنين برگيرد و دانش را بجويد،تا آنكه عصا بشكند و كفشها پاره گردد.
ر.ك:ص 177 ح 482/ص 357«استمرار»/ص 585«يارى جستن از خدا براى افزايش دانش».
قرآن
«بگو:پروردگارا! بر دانشم بيفزاى».
حديث
1687:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله -هرگاه در شب بيدار مى شد-مى گفت:خدايى جز تو نيست.تو را تسبيح مى كنم.خدايا! از گناهم آمرزش مى جويم.و به رحمتت از تو تقاضا مى كنم خدايا! بر دانشم بيفزاى و دلم را پس از هدايتت منحرف
ص: 585
قَلبي بَعدَ إذ هَدَيتَني وهَب لي مِن لَدُنكَ رَحمَةً إنَّكَ أنتَ الوَهّابُ (1).
16/2:الاِستِعانَةُ بِاللّهِ لِلاِنتِفاعِ بِالعِلمِ
1688:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: اللّهُمَّ انفَعني بِما عَلَّمتَني،وعَلِّمني ما يَنفَعُني،وزِدني عِلمًا (2).
1689:عنه صلى الله عليه و آله -في دُعائِهِ-:اللّهُمَّ إنّي أسأَلُكَ عِلمًا نافِعًا،ورِزقًا واسِعًا (3).
1690:الإمام عليّ عليه السلام: لا يَنفَعُ عِلمٌ بِغَيرِ تَوفيقٍ (4).
17/2:الاِستِعاذَةُ بِاللّهِ مِن عَدَمِ الاِنتِفاعِ بِالعِلمِ
1691:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: سَلُوا اللّهَ عِلمًا نافِعًا،وتَعَوَّذوا بِاللّهِ مِن عِلمٍ لا يَنفَعُ (5).
1692:عنه صلى الله عليه و آله: اللّهُمَّ إنّي أعوذُ بِكَ مِن عِلمٍ لا يَنفَعُ ومِن قَلبٍ لا يَخشَعُ (6).
1693:الإمام عليّ عليه السلام -فيما نُسِبَ إلَيهِ-:اللّهُمَّ إنّي أعوذُ بِكَ أن أقولَ حَقًّا لَيسَ فيهِ رِضاكَ ألتَمِسُ بِهِ أحَدًا سِواكَ،وأعوذُ بِكَ أن أتَزَيَّنَ لِلنّاسِ بِشَيءٍ يَشينُني عِندَكَ،وأعوذُ بِكَ أن أكونَ عِبرَةً لِأَحَدٍ مِن خَلقِكَ،وأعوذُ بِكَ أن يَكونَ أحَدٌ مِن خَلقِكَ أسعَدَ بِما عَلَّمتَني مِنّي (7).
1694:الإمام الصادق عليه السلام -في دُعائِهِ-:وانفَعنا بِما عَلَّمتَنا وزِدنا عِلمًا نافِعًا،اللّهُمَّ إنّي أعوذُ بِكَ مِن قَلبٍ لا يَخشَعُ وعَينٍ لا تَدمَعُ وصَلاةٍ لا تُقبَلُ،أجِرنا مِن سوءِ الفِتَنِ يا وَلِيَّ الدُّنيا والآخِرَةِ (8).4.
ص: 586
مفرماى و از نزد خودت بر من رحمتى ببخشاى كه تويى بسيار بخشنده.
ر.ك:ص 211«دعاء»/ص 357«استمرار».
1688:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خدايا! آنچه را به من آموخته اى برايم سودمند ساز و آنچه برايم سودبخش است به من بياموز و بر دانشم بيفزاى.
1689:پيامبرخدا صلى الله عليه و آله -در دعايش-:خدايا ! از تو دانش سودمند و روزى فراخ مى خواهم.
1690:امام على عليه السلام: دانش بدون توفيق بهره نمى دهد.
1691:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: از خداوند دانش سودمند بخواهيد و از دانشى كه بهره نمى دهد به خدا پناه ببريد.
1692:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خدايا! به تو پناه مى برم از دانشى كه بهره نمى دهد و از دلى كه فروتن نمى گردد.
1693:امام على عليه السلام -در حكمتهاى منسوب به ايشان-:خدايا! به تو پناه مى برم كه حقّى بگويم كه خشنودى تو در آن نباشد و جز تو را با آن بخواهم و به تو پناه مى برم كه خود را براى مردم به چيزى بيارايم كه مرا نزد تو عيبناك بنمايد و به تو پناه مى برم از آنكه مايه عبرت احدى از خلق تو گردم و به تو پناه مى برم از اينكه احدى از خلقت بيشتر از خودم از آنچه به من آموخته اى بهره مند باشد.
1694:امام صادق عليه السلام -در دعايش-:و از آنچه به ما آموخته اى ما را بهره مند گردان و بر دانش سودمند ما بيفزاى.خدايا! به تو پناه مى برم از دلى كه فروتن نمى گردد و چشمى كه اشك نريزد و نمازى كه پذيرفته نشود.اى صاحب
ص: 587
18/2:الاِستِعاذَةُ مِنَ الجَهلِ
1695:اُمُّ سَلَمَة: إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله كانَ إذا خَرَجَ مِن بَيتِهِ قالَ:بِسمِ اللّهِ رَبِّ،أعوذُ بِكَ مِن أن أزِلَّ أو أضِلَّ،أو أظلِمَ أو اظلَمَ،أو أجهَلَ أو يُجهَلَ عَلَيَّ (1).
1696:الإمام عليّ عليه السلام -مِن دُعاءٍ لَهُ يَومَ الهَريرِ بِصِفّينَ-:اللّهُمَّ إنّي...أعوذُ بِكَ مِنَ الجَهلِ والهَزلِ،ومِن شَرِّ القَولِ والفِعلِ (2).
1697:الإمام الصادق عليه السلام -في دُعاءِ الصَّباحِ والمَساءِ-:اللّهُمَّ بِكَ نُمسي وبِكَ نُصبِحُ،وبِكَ نَحيا،وبِكَ نَموتُ،وإلَيكَ نَصيرُ،وأعوذُ بِكَ مِن أن أذِلَّ أو اذَلَّ،أو اضِلَّ أو اضَلَّ،أو أظلِمَ أو اظلَمَ،أو أجهَلَ أو يُجهَلَ عَلَيَّ (3).
1698:عَبدُالرَّحمنِ بنُ سَيابَة: أعطاني أبو عَبدِاللّهِ عليه السلام هذَا الدُّعاءَ:«الحَمدُ للّهِ ِ وَلِيِّ الحَمدِ وأهلِهِ ومُنتَهاهُ ومَحَلِّهِ...وأعوذُ بِكَ مِن أن أشتَرِيَ الجَهلَ بِالعِلمِ،والجَفاءَ بِالحِلمِ،والجَورَ بِالعَدلِ،والقَطيعَةَ بِالبِرِّ،والجَزَعَ بِالصَّبرِ (4).
19/2:الاِستِغفارُ مِنَ الجَهلِ
1699:رسول اللّه صلى الله عليه و آله -إنَّهُ كانَ يَدعو-:اللّهُمَّ اغفِر لي خَطيئَتي وجَهلي،وإسرافي في أمري،وما أنتَ أعلَمُ بِهِ مِنّي.اللّهُمَّ اغفِر لي هَزلي وجِدّي وخَطايايَ وعَمدي،وكُلُّ ذلِكَ عِندي (5).ي.
ص: 588
دنيا و آخرت! ما را از سوء فتنه ها در پناه خود بگير.
1695:ام سلمة: پيامر خدا صلى الله عليه و آله هر گاه از خانه بيرون مى رفت مى گفت:به نام خدا.پروردگارم به تو پناه مى برم از اينكه بلغزم يا گمراه گردم،ستم كنم يا بر من ستم شود،نادانى كنم يا بر من نادانى شود.
1696:امام على عليه السلام -در دعاى يوم الهرير در پيكار صفّين-:خدايا!...از نادانى و بيهودگى و از گفتار و كردار بد به تو پناه مى برم.
1697:امام صادق عليه السلام -در دعاى صبح و شام-:خدايا! با تو شام مى كنيم و با تو صبح مى كنيم و با تو زنده ايم و با تو مى ميريم و به سوى تو مى آييم و به تو پناه مى برم،از اينكه كسى را خوار گردانم يا خوار شوم،گمراه سازم يا گمراه شوم،ستم كنم يا بر من ستم شود و نادانى كنم يا بر من نادانى شود.
1698:عبدالرحمان بن سيابه: امام صادق عليه السلام اين دعا را به من داد:«سپاس خدايى را كه صاحب حمد است و شايسته و نهايت و محلّ آن...و پناه مى برم از اينكه نادانى را با دانش و جفا را با بردبارى و ستم را با دادگرى و گسستن را با نيكى و بى تابى را با شكيبايى جا به جا كنم».
1699:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اين دعا را مى خواند:خدايا! خطا و نادانى و اسراف كارى و آنچه را تو بهتر از خودم مى دانى بر من بيامرز.خدايا! شوخى و جدّى و خطا و عمرم را بر من ببخشاى كه همه اينها نزد من هست.
ص: 589
20/2:الاِعتِذارُ مِنَ الجَهلِ
1700:الإمام زين العابدين عليه السلام: اللّهُمَّ إنّي أعتَذِرُ إلَيكَ مِن جَهلي،وأستَوهِبُكَ سوءَ فِعلي (1).
ب:ما لا يَنبَغي لِلعالِمِ
21/2:تَركُ العَمَلِ
1701:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَنِ ازدادَ عِلمًا ولَم يَزدَد هُدًى،لَم يَزدَد مِنَ اللّهِ إلاّ بُعدًا (2).
1702:عنه صلى الله عليه و آله -لاِبنِ مَسعود-:مَن تَعَلَّمَ العِلمَ ولَم يَعمَل بِما فيهِ،حَشَرَهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ أعمى (3).
1703:الإمام عليّ عليه السلام: إنَّ العالِمَ العامِلَ بِغَيرِهِ كَالجاهِلِ الحائِرِ الَّذي لا يَستَفيقُ عَن جَهلِهِ؛بَل قَد رَأَيتُ أنَّ الحُجَّةَ عَلَيهِ أعظَمُ،والحَسرَةَ أدوَمُ عَلى هذَا العالِمِ المُنسَلِخِ مِن عِلمِهِ مِنها عَلى هذَا الجاهِلِ المُتَحَيِّرِ في جَهلِهِ،وكِلاهُما حائِرٌ بائِرٌ (4).
1704:عنه عليه السلام: يَقبُحُ بِالرَّجُلِ أن يَقصُرَ عَمَلُهُ عَن عِلمِهِ،ويَعجِزُ فِعلُهُ عَن قَولِهِ.
1705:عنه عليه السلام: عِلمُ المُنافِقِ في لِسانِهِ،عِلمُ المُؤمِنِ في عَمَلِهِ.
1706:عنه عليه السلام: لا يَترُكُ العَمَلَ بِالعِلمِ،إلاّ مَن شَكَّ فِي الثَّوابِ عَلَيهِ.
1707:عنه عليه السلام: لا يَعمَلُ بِالعِلمِ إلاّ مَن أيقَنَ بِفَضلِ الأَجرِ فيهِ.7.
ص: 590
1700:امام سجاد عليه السلام: خدايا! از نادانى ام به تو عذر مى آورم و از سوء رفتارم از تو طلب بخشش دارم.
1701:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس بر دانش خويش افزود،ولى بر هدايتش نيفزود،جز بر دوريش از خدا نيفزوده است.
1702:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله -خطاب به ابن مسعود-:هر كس دانش اندوزد و به آن عمل نكند،خداوند روز قيامت وى را نابينا برانگيزد.
1703:امام على عليه السلام: دانشمندى كه به جز دانش خود عمل كند،مانند نادان سرگردانى است كه از نادانى اش نرسته است؛بلكه حجت را بر او بزرگتر مى بينم و حسرت بر اين دانشمند جدا شده از دانش خود،ماندگارتر از نادان سرگشته در نادانى اش است و هر دو حيران و سرگردان اند.
1704:امام على عليه السلام: براى آدمى زشت است كه عملش از دانشش كمتر باشد و كردارش به گفتارش نرسد.
1705:امام على عليه السلام: دانش منافق در زبانش است و دانش مؤمن در كردارش.
1706:امام على عليه السلام: به كار بستن دانش را وا نمى گذارد،جز آنكه در پاداش آن ترديد دارد.
1707:امام على عليه السلام: دانش را به كار نمى بندد،جز آنكه به فضيلت پاداش آن يقين دارد.
ص: 591
1708:عنه عليه السلام: تارِكُ العَمَلِ بِالعِلمِ غَيرُ واثِقٍ بِثَوابِ العَمَلِ (1).
22/2:دَعوَى العِلمِ
1709:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن قالَ أنَا عالِمٌ،فَهُوَ جاهِلٌ (2).
1710:الإمام عليّ عليه السلام -في كِتابِهِ لِلحَسَنِ عليه السلام-:قَرَعتُكَ بِأَنواعِ الجَهالاتِ لِئَلاّ تَعُدَّ نَفسَكَ عالِمًا،فَإِن وَرَدَ عَلَيكَ شَيءٌ تَعرِفُهُ أكبَرتَ ذلِكَ،فَإِنَّ العالِمَ مَن عَرَفَ أنَّ ما يَعلَمُ فيما لا يَعلَمُ قَليلٌ،فَعَدَّ نَفسَهُ بِذلِكَ جاهِلاً فَازدادَ بِما عَرَفَ مِن ذلِكَ في طَلَبِ العِلمِ اجتِهادًا،فَما يَزالُ لِلعِلمِ طالِبًا وفيهِ راغِبًا ولَهُ مُستَفيدًا،ولِأَهلِهِ خاشِعًا مُهتَمًّا،ولِلصَّمتِ لازِمًا،ولِلخَطَأَ حاذِرًا ومِنهُ مُستَحيِيًا،وإن وَرَدَ عَلَيهِ ما لا يَعرِفُ لَم يُنكِر ذلِكَ لِما قَرَّرَ بِهِ نَفسَهُ مِنَ الجَهالَةِ (3).
1711:عنه عليه السلام: رُبَّ مُدَّعٍ لِلعِلمِ لَيسَ بِعالِم (4).
23/2:حُبُّ الدُّنيا
1712:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن أحَبَّ الدُّنيا ذَهَبَ خَوفُ الآخِرَةِ مِن قَلبِهِ،وما آتَى اللّهُ عَبدًا عِلمًا فَازدادَ لِلدُّنيا حُبًّا إلاَّ ازدادَ اللّهُ عَلَيهِ غَضَبًا (5).
1713:عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ الصَّفَا (6)الزُّلالَ الَّذي لا تَثبُتُ عَلَيهِ أقدامُ العُلَماءِ الطَّمَعُ (7).س.
ص: 592
1708:امام على عليه السلام: واگذارنده عمل به دانش،به پاداش عمل نامطمئن است.
ر.ك:ص 67«شرط عمل»/ص 85«عمل»/ص 203«عمل»ص 545«عمل»/ص 663«دانشمندان بد».
1709:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كه بگويد من دانشمندم،نادان است.
1710:امام على عليه السلام -در نامه اش به امام حسن عليه السلام-:من تو را به نادانيهاى گوناگونت كوبيدم،تا خود را دانا مپندارى و اگر چيزى به تو رسيد كه آن را شناختى،آن را بزرگ مشمارى؛زيرا دانا كسى است كه دريابد آنچه مى داند در برابر آنچه نمى داند اندك است و بدين سبب خود را نادان بشمارد و به مدد اين دريافت،بر كوشش خود در جستجوى دانش بيفزايد و همواره جويا و شيفته دانش باشد و از آن بهره گيرد و در برابر دانشمندان،فروتن و دل سپرده و پيوسته خاموش،و از خطا،پرهيزگار و شرمگين باشد و اگر چيزى بر او درآمد كه نمى شناسد،آن را انكار نكند؛چه به نادانى خويش اقرار دارد.
1711:امام على عليه السلام: بسى مدعى دانش كه دانشمند نيست.
ر.ك:ص 487«گفتن:نمى دانم»/ص 581«اعتراف به نادانى».
1712:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس دنيا را دوست بدارد،ترس آخرت از دلش برود و خداوند به بنده اى دانش نداد و دنيا دوستى اش افزايش نيافت،جز آنكه خشم خداوند بر او بيشتر شد.
1713:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آن سنگ لغزنده اى كه گامهاى دانشمندان بر آن استوار نمى ماند،آز است.
ص: 593
1714:الإمام عليّ عليه السلام: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آلهذَكَرَ فَضلَ العُلَماءِ،فَقالَ:قُلوبُهُم مَلأى مِنَ الدّاءِ،ولا داءَ أشَدُّ مِن حُبِّ الدُّنيا،ولا دَواءَ أكبَرُ مِن تَركِها،فَاترُكُوا الدُّنيا تَصِلوا إلى رَوحِ الآخِرَةِ (1).
1715:عنه عليه السلام: لا يَستَفِزُّ خُدَعُ الدُّنيَا العالِم (2).
1716:عنه عليه السلام: كَم مِن عالِمٍ قَد أهلَكَتهُ الدُّنيا (3).
1717:الإمام الصادق عليه السلام: مَنِ ازدادَ فِي اللّهِ عِلمًا وازدادَ لِلدُّنيا حُبًّا،ازدادَ مِنَ اللّهِ بُعدًا وازدادَ اللّهُ عَلَيهِ غَضَبًا (4).
1718:عنه عليه السلام: إذا رَأَيتُمُ العالِمَ مُحِبًّا لِدُنياهُ فَاتَّهِموهُ عَلى دينِكُم،فَإِنَّ كُلَّ مُحِبٍّ لِشَيءٍ يَحوطُ ما أحَبَّ (5).
1719:عيسى عليه السلام: كَيفَ يَكونُ مِن أهلِ العِلمِ مَن هُوَ في مَسيرِهِ إلى آخِرَتِهِ وهُوَ مُقبِلٌ عَلى دُنياهُ،وما يَضُرُّهُ أحَبُّ إلَيهِ مِمّا يَنفَعُهُ؟! (6)
1720:عنه عليه السلام: ...كَيفَ يَكونَ مِن أهلِ العِلمِ مَن دُنياهُ آثَرُ عِندَهُ مِن آخِرَتِهِ،وهُوَ فِي الدُّنيا أفضَلُ رَغبَةً؟! (7)
1721:عنه عليه السلام: الدّينارُ داءُ الدّينِ،والعالِمُ طَبيبُ الدّينِ،فَإِذا رَأَيتُمُ الطَّبيبَ يَجُرُّ الدّاءَ إلى نَفسِهِ فَاتَّهِموهُ،واعلَموا أنَّهُ غَيرُ ناصِحٍ لِغَيرِهِ (8).
24/2:اِتِّخاذُ عِلمِ الدّينِ مِهنَةً
1722:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ يُحِبُّ العَبدَ يَتَّخِذُ المِهنَةَ يَستَغني بِها عَنِ النّاسِ،8.
ص: 594
1714:امام على عليه السلام: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فضيلت دانشمندان را ياد آور شد و فرمود:دلهايشان از مرض آكنده است و مرضى سختتر از دنيا دوستى نيست و دارويى بزرگتر از رها كردن آن نيست؛پس دنيا را رها كنيد تا به راحتى آخرت برسيد.
1715:امام على عليه السلام: نيرنگهاى دنيا،دانشمند را از جا نمى كند.
1716:امام على عليه السلام: بسى دانشمند كه دنيا نابودش كرده است.
1717:امام صادق عليه السلام: آنكه دانشش به خدا افزون شود،ولى محبّتش به دنيا بيشتر گردد،بر دوريش از خداوند افزوده است و خشم خدا بر وى بيشتر شده است.
1718:امام صادق عليه السلام: هرگاه ديديد دانشمند دنيا را دوست دارد،او را بر دينتان متهم كنيد كه دوستدار هر چيز،آنچه را دوست دارد مى پايد.
1719:عيسى عليه السلام: چگونه از اهل دانش باشد كسى كه در مسير آخرت رو به دنيا دارد و آنچه را به او زيان مى رساند،از آنچه به وى سود مى بخشد بيشتر دوست دارد.
1720:عيسى عليه السلام: چگونه از اهل دانش باشد كسى كه دنيايش را بر آخرتش ترجيح مى دهد و به دنيا بيشتر رغبت مى ورزد.
1721:عيسى عليه السلام: پول،بيمارى دين است و دانشمند،پزشك دين؛پس هرگاه ديديد كه پزشك بيمارى را به سوى خود مى كشد،متّهمش سازيد و بدانيد كه خيرخواه ديگران نيست.
ر.ك:ص 221«محبّت دنيا».
1722:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند دوست دارد بنده كار و حرفه اى داشته باشد،تا بدان
ص: 595
ويُبغِضُ العَبدَ يَتَعَلَّمُ العِلمَ يَتَّخِذُهُ مِهنَةً (1).
1723:عنه صلى الله عليه و آله: عَلَّمَ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ آدَمَ ألفَ حِرفَةٍ مِنَ الحِرَفِ،فَقالَ لَهُ:قُل لِوُلدِكَ وذُرِيَّتِكَ:إن لَم تَصبِروا فَاطلُبُوا الدُّنيا بِهذِهِ الحِرَفِ،ولا تَطلُبوها بِدينٍ،فَإِنَّ الدّينَ لي وَحدي خالِصًا،وَيلٌ لِمَن طَلَبَ بِالدّينِ الدُّنيا،وَيلٌ لَهُ ! (2)
1724:عنه صلى الله عليه و آله: اوحِيَ إلى بَعضِ الأَنبِياءِ:قُل لِلَّذينَ يَتَفَقَّهونَ لِغَيرِ الدّينِ،ويَتَعَلَّمونَ لِغَيرِ العَمَلِ،ويَطلُبونَ الدُّنيا بِعَمَلِ الآخِرَةِ،يَلبَسونَ لِلنّاسِ مُسوكَ الكِباشِ وقُلوبُهُم كَقُلوبِ الذِّئابِ،وألسِنَتُهُم أحلى مِنَ العَسَلِ،وقُلوبُهُم أمَرُّ مِنَ الصَّبِرِ:إيّايَ يُخادِعونَ؟! وبي يَستَهزِئونَ؟! لاَُتيحَنَّ لَكُم فِتنَةً تَذَرُ الحَليمَ فيهِم حَيرانًا (3).
1725:الإمام عليّ عليه السلام: إنَّ أخوَفَ ما أخافُ عَلَيكُم إذا تُفُقِّهَ لِغَيرِ الدّينِ،وتُعُلِّمَ لِغَيرِ العَمَلِ،وطُلِبَتِ الدُّنيا بِعَمَلِ الآخِرَةِ (4).
1726:عنه عليه السلام: إنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ يَقولُ:كَيفَ أنتُم إذا لَبَسَتكُم فِتنَةٌ يَربو فيهَا الصَّغيرُ،ويَهرَمُ فيهَا الكَبيرُ ! يَجرِي النّاسُ عَلَيها ويَتَّخِذونَها سُنَّةً،فَإِذا غُيِّرَ مِنها شَيءٌ،قيلَ:قَد غُيِّرَتِ السُّنَّةُ وقَد أتَى النّاسُ مُنكَرًا،ثُمَّ تَشتَدُّ البَلِيَّةُ وتُسبَى الذُّرِّيَّةُ،وتَدُقُّهُمُ الفِتنَةُ كَما تَدُقُّ النّارُ الحَطَبَ وكَما تَدُقُّ الرَّحى بِثِفالِها،ويَتَفَقَّهونَ لِغَيرِ اللّهِ،ويَتَعَلَّمونَ لِغَيرِ العَمَلِ،ويَطلُبونَ الدُّنيا بِأَعمالِ الآخِرَةِ (5).
1727:الإمام الصادق عليه السلام: مَن أرادَ الحَديثَ لِمَنفَعَةِ الدُّنيا لَم يَكُن لَهُ فِي الآخِرَةِ نَصيبٌ،ومَن أرادَ بِهِ خَيرَ الآخِرَةِ أعطاهُ اللّهُ خَيرَ الدُّنيا والآخِرَةِ (6).8.
ص: 596
از مردم بى نياز گردد و بنده اى را كه دانش مى اندوزد تا با آن كاسبى كند،دشمن مى دارد.
1723:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند عز و جل هزار پيشه از پيشه ها را به آدم آموخت و به او فرمود:به فرزندان و خاندانت بگو:اگر شكيبايى نورزيديد،دنيا را با اين پيشه ها بجوييد؛ولى با دين آن را مجوييد كه دين،خالص و تنها براى من است.واى بر كسى كه دنيا را با دين بجويد،واى بر او.
1724:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: به يكى از پيامبران وحى شد:به آنان كه براى غير دين تفقّه مى كنند و براى جز عمل مى آموزند و دنيا را با عمل آخرت مى جويند و براى مردم پوست گوسفندان را به تن مى كنند و دلهايشان چون دلهاى گرگان است و زبانهايشان از عسل شيرينتر و دلهايشان از گياه صبر تلختر است،بگو:آيا به من نيرنگ مى زنند و مرا مسخره مى كنند؟چنان فتنه اى برايشان آماده سازم كه بردبارشان را سرگردان كند.
1725:امام على عليه السلام: ترسناكترين چيزى كه بر شما مى ترسم،آن است كه براى غير دين تفقّه شود و براى جز عمل آموخته گردد و دنيا با عمل آخرت جستجو شود.
1726:امام على عليه السلام: شنيدم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى گفت:چگونه هستيد هنگامى كه فتنه اى شما را در برگيرد كه خردسال در آن سالمند و بزرگ سال پير گردد.مردم بر آن درآيند و سنّتش پندارند و هر گاه چيزى از آن تغيير كند،گويند:سنّت تغيير كرده است و مردم به كارهاى زشت روى آورند،پس بلا شدّت مى گيرد و فرزندان اسير شوند و بلا آنان را خرد كند؛آن گونه كه آتش با هيزم و سنگ آسياب با دانه ها انجام مى دهد و براى غير خدا تفقّه مى كنند وبراى جز عمل مى آموزند ودنيا را با عمل آخرت مى جويند.
1727:امام صادق عليه السلام: هر كس حديث را براى سود دنيوى بخواهد،از آخرت بهره اى ندارد و هر كس از آن خير آخرت را بخواهد،خداوند خير دنيا و آخرت را به او عطا كند.
ر.ك:ص 483«مزد نگرفتن بر آموزش معارف دين»/ص 629 و 631 ح 1841 1846.
ص: 597
25/2:مُخالَطَةُ السُّلطانِ الجائِرِ
1728:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إذا رَأَيتَ العالِمَ يُخالِطُ السُّلطانَ مُجالَسَةً كَثيرَةً،فَاعلَم أنَّهُ لَصٌّ (1).
1729:عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ عز و جل يُحِبُّ الاُمَراءَ إذا خالَطُوا العُلَماءَ،وإنَّ اللّهَ يَمقُتُ العُلَماءَ إذا خالَطُوا الاُمَراءَ،لِأَنَّ العُلَماءَ إذا خالَطُوا الاُمَراءَ رَغِبوا فِي الدُّنيا،وإنَّ الاُمَراءَ إذا خالَطُوا العُلَماءَ رَغِبوا فِي الآخِرَةِ (2).
1730:عنه صلى الله عليه و آله: الفُقَهاءُ امَناءُ الرُّسُلِ ما لَم يَدخُلوا فِي الدُّنيا.قيلَ:يا رَسولَ اللّهِ،وما دُخولُهُم فِي الدُّنيا؟قالَ:اِتِّباعُ السُّلطانِ،فَإِذا فَعَلوا ذلِكَ فَاحذَروهُم عَلى دينِكُم (3).
1731:عنه صلى الله عليه و آله: العُلَماءُ امَناءُ الرَّسولِ عَلى عِبادِ اللّهِ ما لَم يُخالِطُوا السُّلطانَ يَعني فِي الظُّلمِ فَإِذا فَعَلوا ذلِكَ فَقَد خانُوا الرَّسولَ،فَاحذَروهُم واعتَزِلوهُم (4).
1732:عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ اناسًا مِن امَّتي سَيَتَفَقَّهونَ فِي الدّينِ ويَقرَؤونَ القُرآنَ،ويَقولونَ:نَأتِي الاُمَراءَ فَنُصيبُ مِن دُنياهُم ونَعتَزِلُهُم بِدينِنا،ولا يَكونُ ذلِكَ،كَما لا يُجتَنى مِنَ القَتادِ إلاَّ الشَّوكُ،كَذلِكَ لا يُجتَنى مِن قُربِهِم إلاّ.قال محمّد ابن الصَّباح:كَأَنَّهُ يَعنِي الخَطايا (5).
1733:عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ أبغَضَ الخَلقِ إلَى اللّهِ عز و جل العالِمُ يَزورُ العُمّالَ (6).
1734:عنه صلى الله عليه و آله: ما مِن عالِمٍ أتى صاحِبَ سُلطانٍ طَوعًا إلاّ كانَ شَريكَهُ في كُلِّ لَونٍ يُعَذَّبُ بِهِ في نارِ جَهَنَّم (7).ل.
ص: 598
1728:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هرگاه ديدى كه دانشمند با پادشاه نشست و برخاست بسيار مى كند،بدان كه دزد است.
1729:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند عز و جل فرمانروايانى را كه با دانشمندان نشست و برخاست مى كنند دوست مى دارد و بى گمان خداوند دانشمندانى راكه با فرمانروايان نشست و برخاست مى كنند دشمن مى دارد؛چون دانشمندان با فرمانروايان بنشينند،شيفته دنيا گردند و چون فرمانروايان با دانشمندان بنشينند،به آخرت راغب شوند.
1730:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: فقيهان امناى پيامبران اند؛تا آن گاه كه در دنيا داخل نشوند.گفته شد:اى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله! دخول آنان در دنيا چه معنايى دارد؟فرمود:يعنى پيروى پادشاه،و چون اين كنند،از آنان بر دينتان بترسيد.
1731:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانشمندان امينان پيامبر بر بندگان خدايند،تا آن گاه كه با پادشاهان در ستمگريشان در نياميزند.آن گاه كه چنين كنند،به پيامبر خيانت كرده اند؛پس از آنان برحذر باشيد و كناره گيريد.
1732:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بزودى گروهى از امّتم در دين تفقّه مى ورزند و قرآن مى خوانند و مى گويند:نزد فرمانروايان مى رويم و از دنيايشان بهره مى بريم و در دينمان از آنان كناره مى گيريم و اين گونه نمى گردد؛همان گونه كه از خار جز تيغ چيده نشود،از نزديكى به آنان چيزى چيده نشود جز....محمّد بن الصباح مى گويد:گويى منظورش خطايا باشد.
1733:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بى گمان منفورترين خلق نزد خداوند عز و جل،دانشمندى است كه به ديدار كارگزاران مى رود.
1734:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هيچ دانشمندى نيست كه با خواست خود نزد قدرتمندى بيايد،جز آنكه با او در هر گونه كيفرى كه در آتش دوزخ مى بيند،شريك است.
ص: 599
1735:الإمام الصادق عليه السلام: مَلعونٌ مَلعونٌ عالِمٌ يَؤُمُّ سُلطانًا جائِرًا مُعينًا لَهُ عَلى جَورِهِ. (1)
1736:عنه عليه السلام -في وَصِيَّتِهِ لاِبنِ جُندَب-:يَابنَ جُندَبٍ،قَديمًا عَمِرَ الجَهلُ وقَوِيَ أساسُهُ،وذلِكَ لاِتِّخاذِهِم دينَ اللّهِ لَعِبًا،حَتّى لَقَد كانَ المُتَقَرِّبُ مِنهُم إلَى اللّهِ بِعِلمِهِ يُريدُ سِواهُ،اُولئِكَ هُمُ الظّالِمونَ
(2) 26/2:طَلَبُ الرِّفعَةِ
1737:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: احذَرُوا الشَّهوَةَ الخَفِيَّةَ:العالِمُ يُحِبُّ أن يُجلَسَ إلَيهِ (3).
1738:الإمام عليّ عليه السلام: مَن تَرَفَّعَ بِعِلمِهِ وَضَعَهُ اللّهُ بِعَمَلِهِ (4).
1739:عنه عليه السلام: آفَةُ العُلَماءِ حُبُّ الرِّئاسَةِ (5).
1740:عيسى عليه السلام: إنَّ أبغَضَ العُلَماءِ إلَى اللّهِ رَجُلٌ يُحِبُّ الذِّكرَ بِالمَغيبِ،ويُوَسَّعُ لَهُ فِي المَجالِسِ،ويُدعى إلَى الطَّعامِ،وتُفرَغُ لَهُ المَزاوِدُ،بِحَقٍّ أقولُ لَكُم:إنَّ اولئِكَ قَد أخَذوا اجورَهُم فِي الدُّنيا،وإنَّ اللّهَ يُضاعِفُ لَهُمُ العَذابَ يَومَ القِيامَةِ (6).
27/2الغُرور
1741:فِي التَّوراةِ: قُل لِصاحِبِ العِلمِ:لا يَغتَرَّ بِكَثرَةِ عِلمِهِ،فَإِنِ اغتَرَّ فَليَعلَم أنَّهُ مَتى يَموتُ (7).ه.
ص: 600
1735:امام صادق عليه السلام: ملعون است،ملعون است دانشمندى كه به سوى پادشاهى ستمگر مى رود و به او در ستمش يارى مى رساند.
1736:امام صادق عليه السلام: -در سفارش به ابن جندب-:اى ابن جندب! ديرى است كه نادانى آباد و بنيانش نيرومند گرديده است و اين از آن روست كه دين خدا را به بازى گرفتند تا بدانجا كه اگر كسى از ميان آنها با دانشش به خدا نزديكى مى جويد،[ در واقع ] جز او را مى خواهد.آنان سمتكاران اند.
1737:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: از شهوت پنهان بپرهيزيد:دانشمند دوست دارد كه كنارش بنشينند.
1738:امام على عليه السلام: آنكه با دانشش جاه طلبى كند،خداوند با دانشش او را فرو آورد.
1739:امام على عليه السلام: آفت دانشمندان حبّ رياست است.
1740:عيسى عليه السلام: منفورترين دانشمندان نزد خداوند،مردى است كه دوست دارد در پشت سر از او ياد شود و در مجلسها،برايش جا باز كنند و به مهمانى دعوت شود و كوله بارشان را پركنند.حقيقت مندانه برايتان مى گويم:اينان مزدشان را در اين دنيا گرفته اند و خداوند كيفرشان را در روز قيامت دوچندان مى سازد.
ر.ك:ص 601«غرور».
1741:در تورات آمده است: به دانشمند بگو:به فراوانى دانشش غرّه نشود كه اگر غرّه گشت،پس بايد بداند كه كى مى ميرد.
ص: 601
1742:الإمام عليّ عليه السلام: لا يَكونُ السَّفَهُ والغِرَّةُ (1)في قَلبِ العالِم (2).
1743:عنه عليه السلام: مِن فَضلِ عِلمِكَ استِقلالُكَ لِعِلمِكَ (3).
28/2:الحَسَد
1744:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: سِتَّةٌ يَدخُلونَ النّارَ قَبلَ الحِسابِ بِسِتَّةٍ،قيلَ:مَن هُم يا رَسولَ اللّهِ؟قالَ:الاُمَراءُ بِالجَورِ،والعَرَبُ بِالعَصَبِيَّةِ،والدَّهاقينُ بِالكِبرِ،والتُّجّارُ بِالخِيانَةِ،وأهلُ الرُّستاقِ بِالجَهالَةِ،والعُلَماءُ بِالحَسَدِ (4).
1745:الإمام الباقر عليه السلام: لا يَكونُ العَبدُ عالِمًا حَتّى لا يَكونَ حاسِدًا لِمَن فَوقَهُ،ولا مُحَقِّرًا لِمَن دونَهُ (5).
29/2:الحِرص
1746:الإمام الحسين عليه السلام -في بَيانِ أقبَحِ الأَشياءِ-:الحِرصُ فِي العالِم (6).
30/2:الرِّياء
1747:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن راءَى النّاسَ بِعِلمِهِ راءَى اللّهُ بِهِ يَومَ القِيامَةِ (7).
1748:عنه صلى الله عليه و آله: مَن سَمَّعَ النّاسَ بِعِلمِهِ سَمَّعَ اللّهُ بِهِ سامِعَ خَلقِهِ يَومَ القِيامَةِ وحَقَّرَهُ وصَغَّرَهُ (8).و.
ص: 602
1742:امام على عليه السلام: نابخردى و غفلت در دل دانشمند نيست.
1743:امام على عليه السلام: از فضل دانشت آن است كه دانشت را كم انگارى.
ر.ك:ص 601«جاه طلبى»/منيه المريد:ص 154.
1744:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: شش دسته به سبب شش چيز،پيش از حساب به آتش در آيند.گفته شد:آنان چه كسانى اند؟حضرت فرمود:فرمانروايان به جهت ستم و تازيان به تعصّب و مالكان به تكبّر و بازرگانان به خيانت و روستاييان به نادانى و دانشمندان به حسد.
1745:امام على عليه السلام: بنده دانشمند نباشد،مگر آنكه بر بالاتر از خود حسد نورزد و فروتر از خود را خوار نشمرد.
1746:امام حسين عليه السلام -در بيان زشت ترين چيزها-:حرص در دانشمند [از بدترين چيزهاست].
1747:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس دانش خود را به رخ مردم كشد،خداوند او را روز قيامت انگشت نما كند.
1748:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كه آوازه دانشش را به مردم برساند،خداوند روز قيامت آوازه اش را به خلقش برساند و خوار و كوچكش سازد.
ر.ك:ص 201«اخلاص»/ص331«اخلاص»/ص 367«آموختن براى غير خدا»/ص471«اخلاص».
ص: 603
31/2:كَثرَةُ الضِّحكِ
1749:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: يَنبَغي لِلعالِمِ أن يَكونَ قَليلَ الضِّحكِ كَثيرَ البُكاءِ لا يُمازِحُ (1).
1750:الإمام عليّ عليه السلام: تَعَلَّمُوا العِلمَ فَإِذا تَعَلَّمتُموهُ فَاكظِموا عَلَيهِ،ولا تَخلِطوهُ بِضِحكٍ ولابِلَعِبٍ فَتَمُجَّهُ القُلوبُ،فَإِنَ العالِمَ إذا ضَحِكَ ضَحكَةً مَجَّ مِنَ العِلمِ مَجَّةً (2).
32/2:النَّوادِر
1751:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: يَنبَغي لِلعالِمِ أن يَكونَ قَليلَ الضِّحكِ،كَثيرَ البُكاءِ،لا يُمازِحُ ولا يُصاحِبُ ولا يُماري ولا يُجادِل،إن تَكَلَّمَ تَكَلَّمَ بِحَقٍّ،وإن صَمَتَ صَمَتَ عَنِ الباطِلِ،وإن دَخَلَ دَخَلَ بِرِفقٍ،وإن جَزَمَ جَزَمَ بِحِلم (3).
1752:عنه صلى الله عليه و آله: رَأسُ مالِ العالِمِ تَركُ الكِبرِ (4).
1753:عنه صلى الله عليه و آله: حِفظُ الحِجاجِ زينَةُ العِلم (5).
1754:الإمام عليّ عليه السلام: إنَّمَا العالِمُ مَن دَعاهُ عِلمُهُ إلَى الوَرَعِ والتُّقى،والزُّهدِ في عالَمِ الفَناءِ،والتَّوَلُّهِ بِجَنَّةِ المَأوى.
1755:عنه عليه السلام: إذا عَلَوتَ فَلا تُفَكِّر فيمَن دونَكَ مِنَ الجُهّالِ،ولكِنِ اقتَدِ بِمَن فَوقَكَ مِنَ العُلَماءِ (6).
1756:عنه عليه السلام: إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ:ألا انَبِّئُكُم بِالفَقيهِ كُلِّ الفَقيهِ؟قالوا:بَلى0.
ص: 604
1749:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: شايسته است كه دانشمند كم خنده و گريان باشد و شوخى نكند.
1750:امام على عليه السلام: دانش بياموزيد و چون آموختيد،دم در كشيد و آن را با خنده و بازى در نياميزيد،تا از دلها بيرون نپرد؛چون هر گاه دانشمند خنده زند،بخشى از دانشش بيرون پرد.
1751:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سزاوار است كه دانشمند كم خنده و گريان باشد.شوخى و مصاحبت و ستيزه و مجادله نكند؛چون بگويد،به حقّ گويد و چون خاموش ماند،از باطل خاموشى گزيند و چون درآيد به مدارا درآيد و چون ايستادگى كند،با بردبارى ايستادگى كند.
1752:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سرمايه دانشمند،وانهادن تكبّر است.
1753:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: جانب استدلال را نگه داشتن،زيور دانش است.
1754:امام على عليه السلام: دانشمند كسى است كه دانشش وى را به پرهيز و پروا و دلباخته نشدن به دنياى فانى و شيفتگى به جايگاه بهشتى،فرا خواند.
1755:امام على عليه السلام: چون بالا رفتى،به نادانان پايين تر از خود مينديش؛بلكه به دانشمندان برتر از خود اقتدا كن.
1756:امام على عليه السلام: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود:آيا شما را از فقيه كامل آگاه نكنم؟گفتند:چرا.فرمود:آنكه مردم را از رحمت خدا نااميد نسازد و از گشايش الهى
ص: 605
،قالَ:مَن لَم يُقَنِّطِ النّاسَ مِن رَحمَةِ اللّهِ،ولَم يُؤيِسهُم مِن رَوحِ اللّهِ،ولَم يُؤَمِّنهُم مِن مَكرِ اللّهِ،ولا يَدَعُ القُرآنَ رَغبَةً عَنهُ إلى ما سِواهُ،ألا لا خَيرَ في عِبادَةٍ لَيسَ فيها تَفَقُّهٌ،ولا عِلمٍ لَيسَ فيهِ تَفَهُّمٌ،ولا قِراءَةٍ لَيسَ فيها تَدَبُّرٌ (1).
1757:عنه عليه السلام: العالِمُ كُلُّ العالِمِ مَن لَم يَمنَعِ العِبادَ الرَّجاءَ لِرَحمَةِ اللّهِ،ولَم يُؤَمِّنهُم مَكرَ اللّهِ (2).
1758:عنه عليه السلام: ألا انَبِّئُكُم بِالعالِمِ كُلِّ العالِمِ؟مَن لَم يُزَيِّن لِعِبادِ اللّهِ مَعاصِيَ اللّهِ،ولَم يُؤَمِّنهُم مَكرَهُ،ولَم يُؤيِسهُم مِن رَوحِهِ (3).
1759:عنه عليه السلام: خَمسٌ يُستَقبَحنَ مِن خَمسٍ:كَثرَةُ الفُجورِ مِنَ العُلَماءِ،والحِرصُ فِي الحُكَماءِ،والبُخلُ فِي الأَغنِياءِ،والقِحَةُ فِي النِّساءِ،ومِنَ المَشايخِ الزِّنا (4).
1760:عنه عليه السلام: بَلَغَنا أنَّ رَجُلاً في بَني إسرائيلَ جَمَعَ ثَمانينَ تابوتًا مِنَ العِلمِ،فَأَوحَى اللّهُ تَعالى إلى نَبِيٍّ مِنَ الأَنبِياءِ أن قُل لِهذَا الحَكيمِ:لَو جَمَعتَ مِثلَهُ مَعَهُ لا يُنتَفَعُ بِهِ إلاّ أن تَعمَلَ بِهذِهِ الثَّلاثَةِ أشياءَ:
أوَّلُها:أن لا تُحِبَّ الدُّنيا،فَإِنَّها لَيسَت بِدارِ المُؤمِنينَ.
والثّاني:أن لا تُصاحِبَ الشَّيطانَ،فَإِنَّهُ لَيسَ بِرَفيقِ المُؤمِنينَ.
والثّالِثُ:أن لا تُؤذِيَ المُؤمِنينَ،فَإِنَّهُ لَيسَ بِحِرفَةِ المُؤمِنينَ (5).
1761:عنه عليه السلام: شَينُ العِلمِ الصَّلَفُ (6).
1762:عنه عليه السلام: أبغَضُ العِبادِ إلَى اللّهِ سُبحانَهُ العالِمُ المُتَجَبِّرُ (7).
1763:عنه عليه السلام -فيما نُسِبَ إلَيهِ-:حَصِّن عِلمَكَ مِنَ العُجبِ،ووَقارَكَ مِنَ الكِبرِ (8).0.
ص: 606
مأيوس نكند و از مكر خداوند ايمن ننمايد و قرآن را به سبب رغبت به غير آن وا ننهد.هان! در عبادتى كه در آن تفقّه و دانشى كه در آن فهم و قرائتى كه در آن تدبّر نباشد،خيرى نيست.
1757:امام على عليه السلام: دانشمند به تمام معنى،كسى است كه بندگان را از اميد به رحمت خداوند باز ندارد و از مكر خداوند ايمنشان نسازد.
1758:امام على عليه السلام: آيا شما را از دانشمند حقيقى و كامل آگاه نكنم؟آنكه معاصى الهى را براى بندگان خدا نيارايد و از مكرش ايمنشان نسازد و از رحمتش نااميد نكند.
1759:امام على عليه السلام: پنج چيز از پنج كس زشت شمرده مى شود:گناه فراوان از دانشمندان و آز در حكيمان و بخل در توانگران و بى شرمى از زنان و زنا از پيران.
1760:امام على عليه السلام: به ما رسيده است كه مردى در بنى اسرائيل،هشتاد صندوق از دانش گرد آورد.خداوند متعال به يكى از پيامبران خود وحى كرد كه به اين حكيم بگو:اگر به اندازه آن بر آن بيفزايى،سودى نبخشد؛مگر آنكه به اين سه چيز عمل كنى:نخست اين كه دنيا را دوست نداشته باشى كه آن سراى مؤمنان نيست.دوم اينكه همراه شيطان نگردى كه او رفيق مؤمنان نيست.و سوم اينكه مؤمنان را آزار ندهى كه اين كار مؤمنان نيست.
1761:امام على عليه السلام: عيب دانش خود ستايى است.
1762:امام على عليه السلام: مبغوضترين بندگان نزد خداى سبحان،دانشمند خود بزرگ بين است.
1763:امام على عليه السلام -در حكمتهاى منسوب به ايشان-:دانشت را از خود پسندى و وقارت را از كبر حفظ كن.
ص: 607
1764:الإمام الحسين عليه السلام: مِن دَلائِلِ العالِمِ انتِقادُهُ لِحَديثِهِ،وعِلمُهُ بِحَقائِقِ فُنونِ النَّظَرِ (1).
1765:الإمام الصادق عليه السلام: قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ:لِلعالِمِ ثَلاثُ عَلاماتٍ:العِلمُ بِاللّهِ،وبِما يُحِبُّ،وبِما يَكرَهُ (2).
1766:عنه عليه السلام: كانَ أبوذَرٍّ رضى الله عنه يَقولُ في خُطبَتِهِ:يا مُبتَغِيَ العِلمِ،كَأَنَّ شَيئًا مِنَ الدُّنيا لَم يَكُن شَيئًا إلاّ ما يَنفَعُ خَيرُهُ ويَضُرُّ شَرُّهُ إلاّ مَن رَحِمَ اللّهُ؛يا مُبتَغِيَ العِلمِ لا يَشغَلكَ أهلٌ ولا مالٌ عَن نَفسِكَ،أنتَ يَومَ تُفارِقُهُم كَضَيفٍ بِتَّ فيهِم ثُمَّ غَدَوتَ عَنهُم إلى غَيرِهِم،والدُّنيا والآخِرَةُ كَمَنزِلٍ تَحَوَّلتَ مِنهُ إلى غَيرِهِ،وما بَينَ المَوتِ والبَعثِ إلاّ كَنَومَةٍ نِمتَها ثُمَّ استَيقَظتَ مِنها؛يا مُبتَغِيَ العِلمِ،قَدِّم لِمَقامِكَ بَينَ يَدَيِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ،فَإِنَّكَ مُثابٌ بِعَمَلِكَ؛كَما تَدينُ تُدانُ. (3)
1767:عنه عليه السلام: آفَةُ العُلَماءِ عَشَرَةُ أشياءَ:الطَّمَعُ،والبُخلُ،والرِّياءُ،والعَصَبِيَّةُ،وحُبُّ المَدحِ،والخَوضُ فيما لَم يَصِلوا إلى حَقيقَتِهِ،والتَّكَلُّفُ في تَزيينِ الكَلامِ بِزَوائِدِ الأَلفاظِ،وقِلَّةُ الحَياءِ مِنَ اللّهِ عز و جل،والاِفتِخارُ،وتَركُ العَمَلِ بِما عَلِموا (4).
1768:في وَصِيَّةِ الخِضرِ عليه السلام لِموسى عليه السلام: أعرِض عَنِ الجُهّالِ وباطِلِهِم،واحلُم عَنِ السُّفَهاءِ،فَإِنَّ ذلِكَ فِعلُ الحُكَماءِ وزَينُ العُلَماءِ (5).ه.
ص: 608
1764:امام حسين عليه السلام: از نشانه هاى دانشمند،نقد سخن خود و آگاهيش به حقايق فنون دقّت و نظر [ضوابط نقد] است.
1765:امام صادق عليه السلام: لقمان به پسرش گفت:براى دانشمند سه نشانه هست:دانش به خدا و به آنچه دوست دارد و آنچه بد مى شمرد.
1766:امام صادق عليه السلام -ابوذر در خطبه اش مى گفت-:اى جوينده دانش! گويى چيزى از دنيابه حساب نمى آيد،جز آنچه خيرى دهد يا زيانى رساند؛مگر آنكه خدا رحم كند.اى جوينده دانش! زن و فرزند و دارايى ات،تو را از خودت باز ندارد كه تو [سرانجام] روزى از ايشان جدا مى شوى؛همچون مهمانى كه در ميانشان خوابيده و صبح به نزد ديگران بروى.دنيا و آخرت مانند دو منزل اند كه از آن به ديگرى نقل مكان مى كنى و ميان مرگ و رستاخيز،جز خوابى كه خفته اى و بيدار مى شوى نيست.اى جوينده دانش! براى ايستادنت در پيشگاه خداى عز و جل،چيزى پيش فرست كه تو به عملت پاداش داده مى شوى؛همان گونه كه مى دهى مى گيرى.
1767:امام صادق عليه السلام: آفت دانشمندان ده چيز است:آز،بخل،خودنمايى،تعصّب،تملّق دوستى،فرو رفتن در آنچه به حقيقتش نرسيده اند و تكلّف در آراستن سخن با كلمات زايد و كم حيايى از خداوند عز و جل و فخر فروشى و عمل نكردن به آنچه فرا گرفته اند.
1768:در سفارش خضر عليه السلام به موسى عليه السلام: از نادانان و باطل ايشان روى گردان و در برابر سفيهان بردبارى كن كه اين كار حكيمان و زيور دانشمندان است.
ص: 609
الفصل الثّالث:حقوقُ العالِمِ والمُعَلِّمِ والمُتَعَلِّمِ
1/3:حُقوقُ العالِمِ
أ:الإِكرام
1769:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أكرِمُوا العُلَماءَ ووَقِّروهُم (1).
1770:عنه صلى الله عليه و آله: أكرِمُوا العُلَماءَ فَإِنَّهُم عِندَ اللّهِ كُرَماءُ (2).
1771:عنه صلى الله عليه و آله: مَن أكرَمَ عالِمًا فَقَد أكرَمَني،ومَن أكرَمَني فَقَد أكرَمَ اللّهَ،ومَن أكرَمَ اللّهَ فَمَصيرُهُ إلَى الجَنَّةِ (3).
1772:عنه صلى الله عليه و آله: مَن أكرَمَ فَقيهًا مُسلِما لَقِيَ اللّهَ يَومَ القِيامَةِ وهُوَ عَنهُ راضٍ،ومَن أهانَ فَقيهًا مُسلِمًا لَقِيَ اللّهَ يَومَ القِيامَةِ وهُوَ عَلَيهِ غَضبانُ (4)
1773:عنه صلى الله عليه و آله: حُرمَةُ العالِمِ العامِلِ بِعِلمِهِ كَحُرمَةِ الشُّهَداءِ والصِّدّيقينَ (5).2.
ص: 610
1769:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانشمندان را اكرام كنيد و آنان را گرامى بداريد.
1770:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانشمندان را اكرام كنيد كه آنان نزد خدا كريم اند.
1771:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هركس دانشمند را بزرگ بدارد،مرا بزرگ داشته و هركس مرا بزرگ بدارد،خداوند را بزرگ داشته است و هركس خداوند را بزرگ بدارد،به سوى بهشت روانه شود.
1772:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هركس فقيهى مسلمان را بزرگ بدارد،خداوند را در روز قيامت ملاقات كند،در حالى كه از او خشنود است و هركس فقيهى مسلمان را خوار كند،خداوند را در روز قيامت ملاقات كند،در حالى كه بر وى خشمناك است.
1773:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: احترام دانشمند عمل كننده به علمش،مانند حرمت شهيدان و راستان است.
ص: 611
1774:مُقاتِلُ بنُ سُلَيمان: وَجَدتُ فِي الإِنجيلِ:أنَّ اللّهَ تَعالى قالَ لِعيسى عليه السلام:عَظِّمِ العُلَماءَ واعرِف فَضلَهُم،فَإِنّي فَضَّلتُهُم عَلى جَميعِ خَلقي إلاَّ النَّبِيّينَ والمُرسَلينَ،كَفَضلِ الشَّمسِ عَلَى الكَواكِبِ،وكَفَضلِ الآخِرَةِ عَلَى الدُّنيا،وكَفَضلي عَلى كُلِّ شَيءٍ (1).
1775:الإمام عليّ عليه السلام: عَلَيكَ بِمُداراةِ النّاسِ،وإكرامِ العُلَماءِ (2).
1776:عنه عليه السلام: يُكرَمُ العالِمُ لِعِلمِهِ،والكَبيرُ لِسِنِّهِ،وذُو المَعروفِ لِمَعروفِهِ،والسُّلطانُ لِسُلطانِهِ.
1777:عنه عليه السلام: مَن وَقَّرَ عالِمًا فَقَد وَقَّرَ رَبَّهُ (3).
1778:الإمام العسكري عليه السلام: اتَّصَلَ بِأَبِي الحَسَنِ عَلِيِّ بنِ مُحَمَّدٍ العَسكَرِيِّ عليهماالسلامأنَّ رَجُلاً مِن فُقَهاءِ شيعَتِهِ كَلَّمَ بَعضَ النُّصّابِ فَأَفهَمَهُ بِحُجَّتِهِ حَتّى أبانَ عَن فَضيحَتِهِ،فَدَخَلَ إلى عَلِيِّ بنِ مُحَمَّدٍ عليهماالسلام وفي صَدرِ مَجلِسِهِ دَستٌ عَظيمٌ مَنصوبٌ وهُوَ قاعِدٌ خارِجَ الدَّستِ،وبِحَضرَتِهِ خَلقٌ مِنَ العَلَوِيّينَ وبَني هاشِمٍ،فَما زالَ يَرفَعُهُ حَتّى أجلَسَهُ في ذلِكَ الدَّستِ (4).
ب:عَدَمُ الاِستِخفافِ بِهِ
1779:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَنِ احتَقَرَ صاحِبَ العِلمِ فَقَدِ احتَقَرَني،ومَنِ احتَقَرَني فَهُوَ كافِرٌ (5).
1780:الإمام عليّ عليه السلام: لا يَستَخِفُّ بِالعِلمِ وأهلِهِ إلاّ أحمَقُ جاهِلٌ (6).
1781:عنه عليه السلام: لا تُحَقِّرَنَّ عَبدًا آتاهُ اللّهُ عِلمًا،فَإِنَّ اللّهَ تَعالى لَم يُحَقِّرهُ حينَ آتاهُ إيّاهُ (7).1.
ص: 612
1774:مقاتل بن سليمان: در انجيل يافتم كه خداوند متعال به عيسى عليه السلامفرمود:دانشمندان را بزرگ بشمار و برترى آنان را بشناس كه من آنان را بر همه خلقم،جز پيامبران و فرستادگان،برترى بخشيدم؛همچون برترى خورشيد بر ستارگان و برترى آخرت بر دنيا و برترى من بر هر چيز.
1775:امام على عليه السلام: تو را باد به مداراى مردم و اكرام دانشمندان.
1776:امام على عليه السلام: دانشمند به سبب دانشش و بزرگسال به سنّش و نيكوكار به كار نيكش و قدرتمند به قدرتش گرامى شمرده مى شود.
1777:امام على عليه السلام: هركس دانشمندى را گرامى بدارد،بى گمان پروردگارش را گرامى داشته است.
1778:امام عسكرى عليه السلام: به امام ابوالحسن على بن محمّد عسكرى [امام هادى عليه السلام ]رسيد كه مردى از فقيهان پيرو او با برخى از ناصبيان گفتگو كرده و برهانش را به او فهمانده،تا آنجا كه رسواييش را آشكار ساخته است.سپس وى بر امام هادى عليه السلام وارد شد؛در حالى كه در صدر مجلس تختى بزرگ نهاده شده بود و امام خود بيرون از آن نشسته بود و در حضورش گروهى از علويان و بنى هاشم بودند.حضرت آن فقيه را بالا و بالاتر برد،تا آنكه او را بر تخت نشاند.
1779:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: كسى كه دانشمند را حقير شمرد،مرا حقير شمرده است و هركس مرا حقير بشمرد،كافر است.
1780:امام على عليه السلام: جز نابخرد نادان،دانش و دانشوران را سبك نمى شمرد.
1781:امام على عليه السلام: بنده اى را كه خداوند به او دانش عطا فرموده،كوچك مشمار؛چون خداوند متعال وى را هنگام اعطاى دانش كوچك نشمرده است.
ص: 613
1782:عنه عليه السلام: إيّاكَ أن تَستَخِفَّ بِالعُلَماءِ،فَإِنَّ ذلِكَ يُزري بِكَ ويُسيءُ الظَنَّ بِكَ والمَخيلَةَ فيكَ.
1783:عنه عليه السلام: لا تَزدَرِيَنَّ العالِمَ وإن كانَ حَقيرًا،لا تُعَظِّمَنَّ الأَحمَقَ وإن كانَ كَبيرًا (1).
1784:الإمام زين العابدين عليه السلام: إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى أوحى إلى دانِيالَ:إنَّ أمقَتَ عَبيدي إلَيَّ الجاهِلُ المُستَخِفُّ بِحَقِّ أهلِ العِلمِ،التّارِكُ لِلاِقتِداءِ بِهِم (2).
1785:الإمام الصادق عليه السلام: العاقِلُ لا يَستَخِفُّ بِأَحَدٍ،وأحَقُّ مَن لا يُستَخَفُّ بِهِ ثَلاثَةٌ:العُلَماءُ والسُّلطانُ والإِخوانُ،لِأَنَّهُ مَنِ استَخَفَّ بِالعُلَماءِ أفسَدَ دينَهُ (3).
ج:التَّواضُعُ لَهُ
1786:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: تَواضَعوا لِلعالِمِ وارفَعوهُ،فَإِنَّ المَلائِكَةَ تَرفَعُ العالِمَ وتَخفِضُ أجنِحَتَها وتَستَغفِرُ لَهُ (4).
د:غَضُّ الصَّوتِ عِندَهُ
الكتاب
«إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللّهِ أُولئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِيمٌ (5)».
الحديث
1787:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن غَضَّ صَوتَهُ عِندَ العُلَماءِ جاءَ يَومَ القِيامَةِ مَعَ الَّذينَ امتَحَنَ اللّهُ قُلوبَهُم لِلتَّقوى مِن أصحابي،ولا خَيرَ فِي التَّمَلُّقِ والتَّواضُعِ إلاّ ما كانَ فِي اللّهِ عز و جلفي طَلَبِ العِلم (6).ي.
ص: 614
1782:امام على عليه السلام: زنهار كه دانشمندان را سبك بشمرى چرا كه اين كار تو را خوار مى كند و مايه بدگمانى و وهم و خيال درباره تو مى شود.
1783:امام على عليه السلام: دانشمند را خوار مشمار؛هرچند كه كوچك نمايد.نابخرد را بزرگ مدان؛هرچند بزرگ نمايد.
1784:امام سجاد عليه السلام: خداوند تبارك و تعالى به دانيال وحى كرد كه منفورترين بندگانم نزد من،نادانى است كه حقّ اهل دانش را سبك مى شمارد و از اقتدا به آنان سر باز زند.
1785:امام صادق عليه السلام: خردمند كسى را سبك نمى شمرد و سزاوارترين كسان به كوچك شمرده نشدن سه گروه اند:دانشمندان و نيرومند و برادران؛چون كسى كه دانشمندان را كوچك بشمارد،دينش را تباه كرده است.
1786:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: در برابر دانشمند فروتنى كنيد و او را بالا ببريد كه فرشتگان دانشمند را بالا مى برند و بالهاى خود را پايين مى آورند و برايش آمرزش مى طلبند.
قرآن
«كسانى كه صداهاى خود را نزد پيامبر خدا فرو مى آورند،آنان اند كه خداوند دلهايشان را به تقوا آزموده و برايشان آمرزش و پاداشى بزرگ است».
حديث
1787:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آنكه صدايش را نزد دانشمندان فرو مى آورد،روز قيامت همراه با آن دسته از اصحابم مى آيد كه خداوند دلهايشان را به تقوا آزموده است،و هيچ خيرى در چاپلوسى و خود كوچك كردن نيست،جز آنچه در طلب دانش براى خدا باشد.
ص: 615
ه:مُتابَعَتُهُ
1788:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: اتَّبِعُوا العُلَماءَ،فَإِنَّهُم سُرُجُ الدُّنيا ومَصابيحُ الآخِرَةِ (1).
1789:الإمام عليّ عليه السلام: اعلَموا أنَّ صُحبَةَ العالِمِ واتِّباعَهُ دينٌ يُدانُ اللّهُ بِهِ،وطاعَتَهُ مَكسَبَةٌ لِلحَسَناتِ مَمحاةٌ لِلسَّيِّئاتِ،وذَخيرَةٌ لِلمُؤمِنينَ ورِفعَةٌ فيهِم في حَياتِهِم وجَميلٌ بَعدَ مَماتِهِم (2).
1790:عنه عليه السلام: قَد جَعَلَ اللّهُ لِلعِلمِ أهلاً،وفَرَضَ عَلَى العِبادِ طاعَتَهُم بِقَولِهِ تَعالى: «أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ (3)» (4).
1791:عنه عليه السلام -في وَصِيَّتِهِ لاِبنِهِ مُحَمَّدِ بنِ الحَنَفِيَّةِ-:يا بُنَيَّ...اِقبَل مِنَ الحُكَماءِ مَواعِظَهُم،وتَدَبَّر أحكامَهُم (5).
1792:الإمام زين العابدين عليه السلام: إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى أوحى إلى دانِيالَ:...إنَّ أحَبَّ عَبيدي إلَيَّ التَّقِيُّ الطّالِبُ لِلثَّوابِ الجَزيلِ،اللاّزِمُ لِلعُلَماءِ،التّابِعُ لِلحُلَماءِ،القابِلُ عَنِ الحُكَماءِ (6).
و:زِيارَتُهُ
1793:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن زارَ عالِمًا فَكَأَنَّما زارَني،ومَن صافَحَ العُلَماءَ فَكَأَنَّما صافَحَني (7).
1794:عنه صلى الله عليه و آله: مَنِ استَقبَلَ العُلَماءَ فَقَدِ استَقبَلَني،ومَن زارَ العُلَماءَ فَقَد زارَني (8).
ز:مُجالَسَتُهُ
1795:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن جالَسَ العُلَماءَ فَقَد جالَسَني،ومَن جالَسَني فَكَأَنَّما جالَسَ رَبّي عز و جل (9).ه.
ص: 616
1788:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: از دانشمندان پيروى كنيد كه آنان چراغهاى دنيا و آخرت اند.
1789:امام على عليه السلام: بدانيد كه همراهى دانشمند و پيروى او،آيينى است كه خدا بدان عبادت مى شود و فرمانبردارى از وى،به دست آوردن نيكيها و نابود كردن زشتيها و اندوخته مؤمنان و سربلندى ايشان در زندگى و نام نيك پس از مرگشان است.
1790:امام على عليه السلام: خداوند براى دانش اهلى قرار داده و فرمانبردارى از آنان را بر بندگان واجب كرده است؛آن گونه كه در اين آيه فرموده است:«از خدا فرمان بريد و نيز از پيامبر و اولياى امر خود فرمان بريد».
1791:امام على عليه السلام -در سفارش به پسرش محمّدبن حنفيه-:پسر كم!...اندرزهاى حكيمان را بپذير و فرمانهايشان را پى گيرى كن.
1792:امام سجاد عليه السلام: خداوند تبارك و تعالى به دانيال وحى كرد:...محبوبترين بندگانم نزد من،پرهيزگار جوياى پاداش فراوان،ملازم دانشمندان،پيرو بردباران و پذيرنده از حكيمان است.
1793:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: كسى كه به ديدار دانشمند رود،گويى مرا زيارت كرده و آنكه با دانشمندان مصافحه كند،چنان است كه با من مصافحه كرده است.
1794:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آنكه به پيشباز دانشمندان برود،به پيشباز من آمده است و هركس به زيارت دانشمندان برود،گويى مرا زيارت كرده است.
1795:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آنكه با دانشمندان بنشيند،با من نشسته و هركس با من بنشيند،گويى با پروردگارم عز و جل نشسته است.
ص: 617
1796:عنه صلى الله عليه و آله: نِعمَ الشَّيءُ العِلمُ،إذا طَلَبتُم فَأَحسِنوا فِي الطَّلَبِ وكونوا عُلَماءَ،فَإِن لَم تَكونوا فَتَعَلَّموا مِنَ العُلَماءِ،فَإِن لَم تَعَلَّموا مِنَ العُلَماءِ فَجالِسوا،فَإِن لَم تُجالِسُوا العُلَماءَ فَأَحِبُّوا العُلَماءَ،وإيّاكُم والأَربَعَ:أن لا تَكونوا عُلَماءَ،وأن لا تَعَلَّموا مِنَ العُلَماءِ،وأن لا تُجالِسُوا العُلَماءَ،وأن لا تُحِبُّوا العُلَماءَ فَيُكِبَّكُم فِي النّارِ (1).
1797:عنه صلى الله عليه و آله: المُفتونَ سادَةٌ،العُلَماءُ والفُقَهاءُ قادَةٌ،اُخِذَ عَلَيهِم أداءُ مَواثيقِ العِلمِ،والجُلوسُ إلَيهِم بَرَكَةٌ،والنَّظَرُ إلَيهِم نورٌ (2).
1798:عنه صلى الله عليه و آله: الأَنبِياءُ قادَةٌ،والفُقَهاءُ سادَةٌ،ومُجالَسَتُهُم زِيادَةٌ (3).
1799:عنه صلى الله عليه و آله: قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ:يا بُنَيَّ،صاحِبِ العُلَماءَ واقرُب مِنهُم،وجالِسهُم وزُرهُم في بُيوتِهِم،فَلَعَلَّكَ تُشبِهُهُم فَتَكونَ مَعَهُم،واجلِس مَعَ صُلَحائِهِم،فَرُبَّما أصابَهُمُ اللّهُ بِرَحمَةٍ فَتَدخُلُ فيها وإن كُنتَ طالِحًا (4).
1800:الإمام عليّ عليه السلام: جالِسِ العُلَماءَ تَزدَد عِلمًا.
1801:عنه عليه السلام: لِقاءُ أهلِ المَعرِفَةِ عِمارَةُ القُلوبِ ومُستَفادُ الحِكمَةِ.
1802:عنه عليه السلام: جالِسِ العُلَماءَ يَزدَد عِلمُكَ،ويَحسُن أدَبُكَ،وتَزكُ نَفسُكَ.
1803:عنه عليه السلام: مُجالَسَةُ الحُكَماءِ حَياةُ العُقولِ وشِفاءُ النُّفوسِ.
1804:عنه عليه السلام: جالِسِ الحُكَماءَ يَكمُل عَقلُكَ،وتَشرُف نَفسُكَ،ويَنتَفِ عَنكَ جَهلُكَ.
1805:عنه عليه السلام: جالِس أهلَ الوَرَعِ والحِكمَةِ وأكثِر مُناقَشَتَهُم،فَإِنَّكَ إن كُنتَ جاهِلاً عَلَّموكَ،وإن كُنتَ عالِمًا ازدَدتَ عِلمًا.ه.
ص: 618
1796:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانش بسيار نيكوست.هرگاه به جستجو برخاستيد،نيكو بجوييد و دانشمند شويد،پس اگر دانشمند نشديد،از دانشمندان ياد بگيريد و اگر از آنان ياد نگرفتيد،با آنان بنشينيد،پس اگر با دانشمندان ننشستيد،آنان را دوست بداريد و زنهار از چهار چيز:اينكه دانشمند نباشيد و از دانشمندان ياد نگيريد و با آنان منشينيد و دانشمندان را دوست نداشته باشيد كه شما را در آتش سرنگون مى سازد.
1797:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مفتيان،سروران و دانشمندان و فقيهان،پيشوايان اند.از آنها بر اداى پيمانهاى دانش [ پيمان ] گرفته شده است.با ايشان نشستن،بركت و نگريستن به آنها،نور است.
1798:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: پيامبران،پيشوا و فقيهان،سرور و همنشينى با آنان،فزونى [در دانش] است.
1799:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: لقمان به پسرش گفت:پسركم! با دانشمندان همدم باش و بدانان نزديك شو و همنشين باش و در خانه هايشان به ديدارشان برو،شايد كه به آنها شبيه گردى و از آنان به شمار آيى و با صالحان آنها بنشين كه چه بسا خدا ايشان را به رحمتى بنوازد و در نتيجه تو نيز در آن داخل گردى؛هرچند بدكار باشى.
1800:امام على عليه السلام: با دانشمندان بنشين تا بر دانشت بيفزايى.
1801:امام على عليه السلام: ديدار اهل معرفت،آبادى دلها و مايه به دست آوردن حكمت است.
1802:امام على عليه السلام: با دانشمندان بنشين،تا دانشت افزون و ادبت نيكو و جانت پاك گردد.
1803:امام على عليه السلام: همنشينى با حكيمان،زندگانى خردها و درمان جانهاست.
1804:امام على عليه السلام: با حكيمان همنشين باش تا خودت كامل و نفست شريف و نادانى ات دور گردد.
1805:امام على عليه السلام: با اهل پرهيز و حكمت همنشينى كن و با آنها بسيار گفتگو كن كه اگر نادان باشى به تو بياموزند و اگر دانا باشى به دانشت بيفزايى.
ص: 619
1806:عنه عليه السلام: مَجلِسُ الحِكمَةِ غَرسُ الفُضَلاءِ.
1807:عنه عليه السلام: خَيرُ مَن صاحَبتَ ذَوُو العِلمِ والحِلم.
1808:عنه عليه السلام: خالِف نَفسَكَ تَستَقِم،وخالِطِ العُلَماءَ تَعلَم.
1809:عنه عليه السلام: عَجِبتُ لِمَن يَرغَبُ فِي التَّكَثُّرِ مِنَ الأَصحابِ كَيفَ لا يَصحَبُ العُلَماءَ الأَلِبّاءَالأَتقِياءَ الَّذينَ يَغنَمُ فَضائِلَهُم وتَهديهِ عُلومُهُم وتُزَيِّنُهُ صُحبَتُهُم ! (1)
1810:عنه عليه السلام: صاحِبِ العُقَلاءَ،وجالِسِ العُلَماءَ،واغلِبِ الهَوى،تُرافِقِ المَلَأَ الأَعلى.
1811:عنه عليه السلام: يَنبَغي لِلعاقِلِ أن يُكثِرَ مِن صُحبَةِ العُلَماءِ والأَبرارِ،ويَجتَنِبَ مُقارَنَةَ الأَشرارِ والفُجّارِ.
1812:عنه عليه السلام: خالِف نَفسَكَ تَستَقِم،وخالِطِ العُلَماءَ تَعلَم.
1813:عنه عليه السلام: لا تَصحَب إلاّ عاقِلاً تَقِيًّا،ولا تُعاشِر إلاّ عالِمًا زَكِيًّا،ولا تودِع سِرَّكَ إلاّ مُؤمِنًا وَفِيًّا (2).
1814:الإمام زين العابدين عليه السلام -في دُعاءِ السَّحَرِ-:لَعَلَّكَ فَقَدتَني مِن مَجالِسِ العُلَماءِ فَخَذَلتَني (3).
1815:عيسى عليه السلام -لِلحَوارِيّينَ-:يا بَني إسرائيلَ،زاحِمُوا العُلَماءَ في مَجالِسِهِم ولَو جُثُوًّا (4)عَلَى الرُّكَبِ،فَإِنَّ اللّهَ يُحيِي القُلوبَ المَيتَةَ بِنورِ الحِكمَةِ كَما يُحيِي الأَرضَ المَيتَةَ بِوابِلِ (5)المَطَرِ (6).م.
ص: 620
1806:امام على عليه السلام: مجلس حكمت،نهالستان فاضلان است.
1807:امام على عليه السلام: بهترين همدم،صاحبان دانش و بردبارى اند.
1808:امام على عليه السلام: با نفست مخالفت كن تا استوار شوى و با دانشمندان درآميز تا بدانى.
1809:امام على عليه السلام: در شگفتم از كسى كه به افزودن دوستان رغبت دارد،چگونه با دانشمندان خردمند پرهيزگار مصاحبت نمى كند تا از فضيلتهاى آنان بهره گيرد و از دانششان هدايت جويد و به همدمى آنها خود را بيارايد؟
1810:امام على عليه السلام: با خردمندان،مصاحبت كن،دانشمندان،همنشين باش و بر هوس خود چيره شو،تا با به ملأ اعلا بپيوندى.
1811:امام على عليه السلام: براى خردمند مى سزد كه با دانشمندان و نيكان بسيار مصاحبت كند و از همراهى با بدكاران و فاجران،خوددارى نمايد.
1812:امام على عليه السلام: با نفست مخالفت كن تا استوار شوى و با دانشمندان درآميز تا بدانى.
1813:امام على عليه السلام: جز با خردمند پرهيزگار مصاحبت مكن و جز با دانشمندى پاك معاشرت منما و رازت را جز با مؤمنى وفادار در ميان مگذار.
1814:امام سجاد عليه السلام -در دعاى سحر-:شايد مرا در مجالس دانشمندان نديدى كه وا نهادى.
1815:عيسى عليه السلام -به حواريان-:اى بنى اسرائيل! در مجالس دانشمندان ازدحام كنيد؛حتى اگر از كمى جا بر روى زانوان بنشينيد.خداوند دلهاى مرده را با نور حكمت زنده مى كند؛همان گونه كه زمين مرده را با رگبار باران زنده مى سازد.
ر.ك:ص 125 ح 333/ص 531«فايده هاى همنشينى با دانشمند».
ص: 621
ح:مُساءَلَتُهُ
1816:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: سائِلُوا العُلَماءَ،وخاطِبُوا الحُكَماءَ،وجالِسُوا الفُقَراءَ (1).
1817:الإمام عليّ عليه السلام: جالِس أهلَ الوَرَعِ والحِكمَةِ،وأكثِر مُناقَشَتَهُم،فَإِنَّكَ إن كُنتَ جاهِلاً عَلَّموكَ،وإن كُنتَ عالِمًا ازدَدتَ عِلمًا.
1818:عنه عليه السلام: مُناقَشَةُ العُلَماءِ تُنتِجُ فَوائِدَهُم وتُكسِبُ فَضائِلَهُم (2).
1819:عنه عليه السلام -في عَهدِهِ إلى مالِكٍ الأَشتَرِ حينَ وَلاّهُ مِصرَ-:أكثِر مُدارَسَةَ العُلَماءِ ومُناقَشَةَ الحُكَماءِ،في تَثبيتِ ما صَلَحَ عَلَيهِ أمرُ بِلادِكَ،وإقامَةِ مَا استَقامَ بِهِ النّاسُ قَبلَكَ (3).
1820:عنه عليه السلام: خَيرُ مَن شاوَرتَ ذَوُو النُّهى والعِلمِ،واُولُو التَّجارِبِ والحَزم.
ط:خِدمَتُهُ
1821:الإمام عليّ عليه السلام: إذا رَأَيتَ عالِمًا فَكُن لَهُ خادِمًا (4).
1822:عيسى عليه السلام: إنَّ أحَقَّ النّاسِ بِالخِدمَةِ العالِم (5).
ي:تَركُ مُماراتِهِ
1823:الإمام الصادق عليه السلام: وَصِيَّةُ وَرَقَةَ بنِ نَوفَلٍ لِخَديجَةَ بِنتِ خُوَيلِدٍ عليهاالسلامإذا دَخَلَ عَلَيها يَقولُ لَها:يا بِنتَ أخي لا تُماري جاهِلاً ولا عالِمًا،فَإِنَّكِ مَتى مارَيتِ جاهِلاً آذاكِ،ومَتى مارَيتِ عالِمًا مَنَعَكِ عِلمَهُ،وإنَّما يَسعَدُ بِالعُلَماءِ مَن أطاعَهُم (6).
1824:الإمام الكاظم عليه السلام -في وَصِيَّتِهِ لِهِشامِ بنِ الحَكَمِ-:عَظِّمِ العالِمَ لِعِلمِهِ،ودَعة.
ص: 622
1816:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: از دانشمندان بپرسيد و با حكيمان گفتگو كنيد و با فقيران بنشينيد.
1817:امام على عليه السلام: با اهل پرهيز و حكمت همنشينى كن و با آنها بسيار گفتگو كن كه اگر نادان باشى به تو بياموزند واگر دانا باشى به دانشت بيفزايى.
1818:امام على عليه السلام: گفتگو با دانشمندان،مايه بهره مندى از ايشان و به دست آوردن فضيلتهاى آنان است.
1819:امام على عليه السلام: -در عهدنامه اش به مالك اشتر هنگامى كه ولايت مصر را به او سپرد-:در آنچه به استوارى كار شهرهايت مى آيد و بر قرار داشتن آنچه كه پيش از تو مايه قوام كار مردم بوده است،به مذاكره و گفتگو با دانشمندان و حكيمان بسيار بپرداز.
1820:امام على عليه السلام: بهترين مشاوران،صاحبان خرد و دانش و تجربه داران و دورانديشان اند.
ر.ك:ص 345«پرسيدن».
1821:امام على عليه السلام: هرگاه دانشمندى را ديدى،به خدمتش درآى.
1822:عيسى عليه السلام: سزاوارترين مردم به خدمت،دانشمند است.
1823:امام صادق عليه السلام: سفارش ورقة بن نوفل به خديجه دختر خويلد هنگام وارد شدن بر او اين بود:اى دختر برادرم! نه با نادان و نه با دانا مستيز كه هرگاه با نادان ستيزيدى،آزارت مى دهد و هرگاه با دانشمند ستيزيدى،دانشش را از تو باز مى دارد و تنها كسى از دانشمندان بهره مى گيرد كه از ايشان فرمان مى برد.
1824:امام كاظم عليه السلام -در سفارش به هشام بن حكم-:دانشمند را براى دانشش بزرگ
ص: 623
مُنازَعَتَهُ (1).
1825:الإمام الرضا عليه السلام: لا تُمارِيَنَّ العُلَماءَ فَيَرفِضوكَ،ولا تُمارِيَنَّ السُّفَهاءَ فَيَجهَلوا عَلَيكَ (2).
1826:لقمانُ الحكيم عليه السلام: لا تُجادِلِ العُلَماءَ فَتَهونَ عَلَيهِم ويَرفِضوكَ،ولا تُجادِلِ السُّفَهاءَ فَيَجهَلوا عَلَيكَ ويَشتِموكَ،ولكِنِ اصبِر نَفسَكَ لِمَن هُوَ فَوقَكَ فِي العِلمِ ولِمَن هُوَ دونَكَ،فَإِنَّما يَلحَقُ بِالعُلَماءِ مَن صَبَرَ لَهُم ولَزِمَهُم واقتَبَسَ مِن عِلمِهِم في رِفقٍ (3).
ك:النَّوادِر
1827:الإمام عليّ عليه السلام: إنَّ مِن حَقِّ العالِمِ أن لا تُكثِرَ السُّؤالَ عَلَيهِ،ولا تَسبِقَهُ فِي الجَوابِ،ولا تُلِحَّ عَلَيهِ إذا أعرَضَ،ولا تَأخُذَ بِثَوبِهِ إذا كَسِلَ،ولا تُشيرَ إلَيهِ بِيَدِكَ،ولا تَغمِزَهُ بِعَينِكَ،ولا تُسارَّهُ في مَجلِسِهِ،ولا تَطلُبَ عَوراتِهِ،وأن لا تَقولَ:قالَ فُلانٌ خِلافَ قَولِكَ،ولا تُفشِيَ لَهُ سِرًّا،ولا تَغتابَ عِندَهُ أحَدًا،وأن تَحفَظَ لَهُ شاهِدًا وغائِبًا،وأن تَعُمَّ القَومَ بِالسَّلامِ وتَخُصَّهُ بِالتَّحِيَّةِ،وتَجلِسَ بَينَ يَدَيهِ،وإن كانَت لَهُ حاجَةٌ سَبَقتَ القَومَ إلى خِدمَتِهِ،ولا تَمِلَّ مِن طولِ صُحبَتِهِ،فَإِنَّما هُوَ مِثلُ النَّخلَةِ فَانتَظِر مَتى تَسقُطُ عَلَيكَ مِنها مَنفَعَةٌ (4).
1828:عنه عليه السلام -في رِوايةٍ اخرى-:إنَّ مِن حَقِّ العالِمِ أن لا تُكثِرَ عَلَيهِ بِالسُّؤالِ،ولا تُعَنِّتَهُ فِي الجَوابِ،وأن لا تُلِحَّ عَلَيهِ إذا كَسِلَ،ولا تَأخُذَ بِثَوبِهِ إذا نَهَضَ،ولا تُفشِيَنَّ لَهُ سِرًّا،ولا تَغتابَنَّ عِندَهُ أحَدًا،ولا تَطلُبَنَّ عِشرَتَهُ،وإن زَلَّ قَبِلتَ مَعذِرَتَهُ،وعَلَيكَ أن تُوَقِّرَهُ وتُعَظِّمَهُ للّهِ ِ ما دامَ يَحفَظُ أمرَ اللّهِ،ولا0.
ص: 624
بشمار و درگيرى با وى را واگذار.
1825:امام رضا عليه السلام: با دانشمندان مستيز كه تو را برانند و با كم خردان مستيز كه بر تو نادانى كنند.
1826:لقمان حكيم: با دانشمندان مجادله مكن كه بر آنان سبك آيى و تو را برانند و با كم خردان نيز مجادله مكن كه بر تو نادانى كنند و ناسزايت گويند،ولى در برابر آنكه در دانش برتر از توست،شكيبايى پيشه كن و نيز با آنكه فروتر از توست.تنها آن كس به شمار دانشمندان در مى آيد كه در برابر آنها شكيبايى و با آنان همراهى كند و با نرمى از دانششان برگيرد.
1827:امام على عليه السلام: از حقوق دانشمند آن است كه او را سؤال پيچ نكنى و در پاسخ بر وى پيشى نگيرى و اگر روى گرداند،به او اصرار نكنى و اگر خسته شد،جامه اش را نچسبى و با دست به او اشاره نكنى و به او چشمك نزنى و در مجلس وى در گوشى سخن نگويى و نهان او را نجويى و نگويى:فلانى خلاف گفته تو را گفت و رازش را فاش نكنى و نزد وى از كسى غيبت نكنى و او را در حضور و غياب حفظ كنى و بر همه حاضران سلام كنى و به وى تحيّت ويژه بگويى و جلوى او بنشينى و اگر نيازى دارد،براى برآوردن حاجتش و خدمتش بر ديگران پيشى بگيرى و از درازى همراهى اش دلتنگ نشوى كه او مثل درخت خرماست،بايد انتظار بكشى تا كى بهره اش را بر تو فرو ريزد.
1828:امام على عليه السلام -در روايتى ديگر-:از حقوق دانشمند آن است كه او را سؤال پيچ نكنى و او را در پاسخ به زحمت نيندازى و چون خسته شد،به او اصرار نكنى و چون برخاست،جامه اش را نگيرى و رازش را فاش نسازى و نزد وى از كسى غيبت نكنى و پيجوى لغزشش نباشى و اگر لغزيد،عذرش را بپذيرى و بر توست كه او را براى خدا گرانسنگ و بزرگ بشمارى؛تا
ص: 625
تَجلِسَ أمامَهُ،وإن كانَت لَهُ حاجَةٌ سَبَقتَ القَومَ إلى خِدمَتِهِ (1).
1829:عنه عليه السلام: أحَقُّ النّاسِ بِالرَّحمَةِ عالِمٌ يَجري عَلَيهِ حُكمُ جاهِلٍ،وكَريمٌ يَستَولي عَلَيهِ لَئيمٌ،وبَرٌّ تَسَلَّطَ عَلَيهِ فاجِرٌ (2).
2/3:حُقوقُ المُعَلِّمِ
1830:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: مَن تَعَلَّمتَ مِنهُ حَرفًا،صِرتَ لَهُ عَبدًا (3).
1831:عنه صلى الله عليه و آله: مَن عَلَّمَ أحَدًا مَسأَلَةً،مَلَكَ رِقَّهُ،قيلَ:أيَبيعُهُ ويَشتَريهِ؟قالَ:لا،بَل يَأمُرُهُ ويَنهاهُ (4).
1832:عنه صلى الله عليه و آله: ثَلاثَةٌ لا يَستَخِفُّ بِهِم إلاّ مُنافِقٌ بَيِّنٌ نِفاقُهُ:ذو شَيبَةٍ فِي الإِسلامِ،ومُعَلِّمُ الخَيرِ،وإمامٌ عادِلٌ (5).
1833:عنه صلى الله عليه و آله: المُعَلِّمونَ خَيرُ النّاسِ كُلَّما (6)أخلَقَ الذِّكرُ جَدَّدوهُ،أعطوهُم ولا تَستَأجِروهُم فَتُحرِجوهُم،فَإِنَّ المُعَلِّمَ إذا قالَ لِلصَّبِيِّ:قُل بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ فَقالَ،كَتَبَ اللّهُ بَراءَةً لِلصَّبِيِّ وبَراءَةً لِلمُعَلِّمِ وبَراءَةً لِأَبَوَيهِ مِنَ النّارِ (7).
1834:عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ أحَقَّ ما أخَذتُم عَلَيهِ أجرًا كِتابُ اللّهِ (8).
1835:الإمام عليّ عليه السلام: أنَا عَبدُ مَن عَلَّمَني حَرفًا واحِدًا،إن شاءَ باعَ،وإن شاءَ أعتَقَ،وإن شاءَ استَرَقَّ (9).
1836:عنه عليه السلام: أكرِم ضَيفَكَ وإن كانَ حَقيرًا،وقُم عَن مَجلِسِكَ لِأَبيكَ ومُعَلِّمِكَ وإن كُنتَ أميرًا.ي.
ص: 626
آن گاه كه امر الهى را پاس مى دارد و جلوتر از وى ننشينى و اگر حاجتى دارد،براى خدمتش بر ديگران پيشى بگيرى.
1829:امام على عليه السلام: سزاوارترين مردم به رحمت،دانشمندى است كه وى را نادان پندارند و بزرگى كه شخص پستى بر وى چيره شده باشد و نيكوكارى كه شخص بدكارى بر وى مسلط گردد.
1830:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: از هركس حرفى آموختى،بنده اش گرديدى.
1831:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هركس به شخصى مسأله اى بياموزد،مالكش مى گردد.گفته شد:آيا وى را خريد و فروش هم مى كند؟فرمود:نه،بلكه امر و نهيش مى كند.
1832:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سه نفر را هيچ كس سبك نمى شمرد،جز منافقى كه نفاقش آشكار شده است:كسى كه موى خود را در اسلام سپيد كرده است و آموزگار نيكى و فرمانرواى عادل.
1833:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آموزگاران بهترين مردم اند.هرگاه ياد [خدا] كهنه مى شود،تجديدش مى كنند.به آنان عطا كنيد ولى آنها را به مزدورى نگيريد كه بر آنان سخت مى آيد؛زيرا آموزگار آن گاه كه به كودك مى گويد:بگو:«بسم اللّه الرحمن الرحيم»و او بگويد،خداوند رهايى از آتش را براى كودك و آموزگار و پدر و مادر كودك مى نويسد.
1834:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سزاوارترين چيزى كه بر آن اجر مى گيريد،كتاب خداست.
1835:امام على عليه السلام: من بنده آن كسى هستم كه حتّى يك حرف به من بياموزد؛اگر خواست بفروشد و اگر خواست آزاد كند و اگر خواست به بندگى در آرد.
1836:امام على عليه السلام: مهمانت را گرامى بدار؛هرچند كوچك باشد و از جاى خود به احترام پدر و آموزگارت برخيز؛هرچند فرمانروا باشى.
ص: 627
1837:عنه عليه السلام: ثَلاثٌ لا يُستَحيى مِنهُنَّ:خِدمَةُ الرَّجُلِ ضَيفَهُ،وقِيامُهُ عَن مَجلِسِهِ لِأَبيهِ ومُعَلِّمِهِ،وطَلَبُ الحَقِّ وإن قَلَّ (1).
1838:عنه عليه السلام: لا تَجعَلَنَّ ذَرَبَ لِسانِكَ عَلى مَن أنطَقَكَ،وبَلاغَةَ قَولِكَ عَلى مَن سَدَّدَكَ (2).
1839:الإمام زين العابدين عليه السلام: حَقُّ سائِسِكَ بِالعِلمِ التَّعظيمُ لَهُ والتَّوقيرُ لِمَجلِسِهِ وحُسنُ الاِستِماعِ إلَيهِ والاءِقبالُ عَلَيهِ،وأن لا تَرفَعَ صَوتَكَ عَلَيهِ،ولا تُجيبَ أحَدًا يَسأَلُهُ عَن شَيءٍ حَتّى يَكونَ هُوَ الَّذي يُجيبُ،ولا تُحَدِّثَ في مَجلِسِهِ أحَدًا،ولا تَغتابَ عِندَهُ أحَدًا،وأن تَدفَعَ عَنهُ إذا ذُكِرَ عِندَكَ بِسوءٍ،وأن تَستُرَ عُيوبَهُ وتُظهِرَ مَناقِبَهُ،ولا تُجالِسَ لَهُ عَدُوًّا وتُعادِيَ لَهُ وَلِيًّا،فَإِذا فَعَلتَ ذلِكَ شَهِدَ لَكَ مَلائِكَةُ اللّهِ عز و جل بِأَنَّكَ قَصَدتَهُ،وتَعَلَّمتَ عِلمَهُ للّهِ ِ عز و جل اسمُهُ لا لِلنّاسِ (3).
1840:عنه عليه السلام -في رِوايَهٍ اخرى-:أمّا حَقُّ سائِسِكَ بِالعِلمِ فَالتَّعظيمُ لَهُ والتَّوقيرُ لِمَجلِسِهِ وحُسنُ الاِستِماعِ إلَيهِ والإِقبالُ عَلَيهِ والمَعونَةُ لَهُ عَلى نَفسِكَ فيما لا غِنىً بِكَ عَنهُ مِنَ العِلمِ،بِأَن تُفَرِّغَ لَهُ عَقلَكَ،وتُحَضِّرَهُ فَهمَكَ،وتُزَكِّيَ لَهُ (قَلبَكَ)،وتُجَلِّيَ لَهُ بَصَرَكَ بِتَركِ اللَّذّاتِ ونَقصِ الشَّهَواتِ،وأن تَعلَمَ أنَّكَ فيما ألقى (إلَيكَ) رَسولُهُ إلى مَن لَقِيَكَ مِن أهلِ الجَهلِ،فَلَزِمَكَ حُسنُ التَّأدِيَةِ عَنهُ إلَيهِم،ولا تَخُنهُ في تَأدِيَةِ رِسالَتِهِ والقِيامِ بِها عَنهُ إذا تَقَلَّدتَها (4).
1841:الإمام الصادق عليه السلام: المُعَلِّمُ لا يُعَلِّمُ بِالأَجرِ،ويَقبَلُ الهَدِيَّةَ إذا اهدِيَ إلَيهِ (5).
1842:عنه عليه السلام: مَنِ احتاجَ النّاسُ إلَيهِ لِيُفَقِّهَهُم في دينِهِم فَيَسأَلُهُمُ الاُجرَةَ،كانَ حَقيقًا3.
ص: 628
1837:امام على عليه السلام: از سه چيز خجالت كشيده نمى شود:خدمت مرد به مهمانش و از جا برخاستن براى پدر و آموزگارش و طلب حقّ؛هرچند كم باشد.
1838:امام على عليه السلام: تندى زبانت را در برابر كسى كه به زبانت آورد و رسايى گفتارت را بر كسى كه استوارت ساخت،قرار مده.
1839:امام سجّاد عليه السلام: حقّ سرپرست علمى تو آن است كه وى را بزرگ بشمارى و مجلسش را محترم بشمارى و به او نيك گوش بسپارى و توجّه كنى و صدايت را از او بلندتر نكنى و به كسى كه از وى چيزى مى پرسد،پاسخ ندهى،تا او خود پاسخ دهد و در مجلس وى با كسى سخن نگويى و نزد او غيبت كسى را نكنى و اگر نزد تو از او به زشتى ياد كردند،دفاع كنى و عيبهايش را بپوشانى و افتخاراتش را آشكار سازى و با دشمنش ننشينى و با دوستش دشمنى نورزى كه اگر چنين كنى،فرشتگان خداى عز و جل برايت گواهى مى دهند كه تو او را قصد كرده اى و دانش وى را براى خداى عز و جل فرا گرفته اى و نه مردم.
1840:امام سجاد عليه السلام: حقّ سرپرست علمى ات،بزرگداشت اوست و حفظ احترام مجلسش و نيك گوش دادن به گفتارش و توجّه كردن به او و يارى دادن وى در كار خودت،تا بتواند دانشى را كه نياز دارى به تو بياموزد؛بدين گونه كه ذهن خود را براى او خالى سازى و فهمت را به او پردازى و دلت را پاك نمايى و چشمت را با ترك لذّتها و كاستن خواهشها به او دوزى.همچنين بدانى در هر چه به تو آموزد،بايد فرستاده اش باشى تا آن را به نادانان برسانى،پس بر توست كه اين رسالت را به بهترين وجه انجام دهى و چون به گردن گرفتى در رساندن و اداى آن خيانت نكنى.
1841:امام صادق عليه السلام: آموزگار در برابر مزد ياد نمى دهد؛ولى هرگاه هديه اى برايش بياورند مى پذيرد.
1842:امام صادق عليه السلام: هركس كه مردم به او نياز دارند تا از دينشان آگاهشان كند،ولى مزد بخواهد،بر خداى متعال سزاوار است كه او را داخل آتش جهنّم كند.
ص: 629
عَلَى اللّهِ تَعالى أن يُدخِلَهُ نارَ جَهَنَّم (1).
1843:حَمزَةُ بنُ حَمران: سَمِعتُ أبا عَبدِاللّهِ عليه السلام يَقولُ:مَنِ استَأكَلَ بِعِلمِهِ افتَقَرَ،فَقُلتُ لَهُ:جُعِلتُ فِداكَ،إنَّ في شيعَتِكَ ومُواليكَ قَومًا يَتَحَمَّلونَ عُلومَكُم ويَبُثّونَها في شيعَتِكُم،فَلا يَعدَمونَ عَلى ذلِكَ مِنهُمُ:البِرَّ،والصِّلَةَ،والإِكرامَ،فَقالَ عليه السلام:لَيسَ اولئِكَ بِمُستَأكِلينَ،إنَّمَا المُستَأكِلُ بِعِلمِهِ الَّذي يُفتي بِغَيرِ عِلمٍ ولا هُدًى مِنَ اللّهِ عز و جل؛لِيُبطِلَ بِهِ الحُقوقَ طَمَعًا في حُطامِ الدُّنيا (2).
1844:الفَضلُ بنُ أبي قُرَّة: قُلتُ لِأَبي عَبدِاللّهِ عليه السلام:هؤُلاءِ يَقولونَ:إنَّ كَسبَ المُعَلِّمِ سُحتٌ.فَقالَ:كَذَبوا أعداءُ اللّهِ،إنَّما أرادوا أن لا يُعَلِّمُوا القُرآنَ،لَو أنَّ المُعَلِّمَ أعطاهُ رَجُلٌ دِيَةَ وَلَدِهِ لَكانَ لِلمُعَلِّمِ مُباحا (3).
1845:حَسّانُ المُعَلِّم: سَأَلتُ أبا عَبدِاللّهِ عليه السلامعَنِ التَّعليمِ،فَقالَ:لا تَأخُذ عَلَى التَّعليمِ أجرًا،قُلتُ:الشِّعرُ والرَّسائِلُ وما أشبَهَ ذلِكَ اشارِطُ عَلَيهِ؟قالَ:نَعَم،بَعدَ أن يَكونَ الصِّبيانُ عِندَكَ سَواءً (4)فِي التَّعليمِ لا تُفَضِّلُ بَعضَهُم عَلى بَعضٍ (5).
1846:المناقب لابن شهرآشوب: قيل:إنَّ عَبدَالرَّحمنِ السُّلَمِيَّ عَلَّمَ وَلَدَ الحُسَينِ الحَمدَ،فَلَمّا قَرَأَها عَلى أبيهِ أعطاهُ ألفَ دينارٍ وألفَ حُلَّةٍ وحَشا فاهُ دُرًّا،فَقيلَ لَهُ في ذلِكَ،قالَ:وأينَ يَقَعُ هذا مِن عَطائِهِ؟،يَعني تَعليمَهُ،وأنشَدَ الحُسَينُ عليه السلام:
إذا جادَتِ الدُّنيا عَلَيكَ فَجُد بِها عَلَى النّاسِ طُرًّا قَبلَ أن تَتَفَلَّتِ
فَلاَ الجودُ يُفنيها إذا هِيَ أقبَلَت *** ولاَ البُخلُ يُبقيها إذا ما تَوَلَّتِ (6)ه.
ص: 630
1843:حمزه بن حمران: شنيدم امام صادق عليه السلام مى فرمايد:هركس بادانشش نان خورد،نادار گردد.عرض كردم:فدايت شوم.در ميان پيروان و دوستداران شما گروهى هستند كه دانش شما را مى گيرند و اين سو و آن سو مى برند و در ميان پيروانتان پخش مى كنند و متقابلاً آنها نيز از نيكى و جايزه و اكرام فروگذار نمى كنند.حضرت فرمود:اينان نان خور دانش نيستند.نان خور دانش كسى است كه بدون آگاهى و هدايت خداوند عز و جل و به طمع كالاى پست دنيا،فتوا مى دهد تا حقّ را باطل كند.
1844:فضل بن ابى قرّه: به امام صادق عليه السلام عرض كردم:مى گويند:درآمد آموزگار حرام است.حضرت فرمود:دشمنان خدا دروغ مى گويند.مى خواهند كه قرآن را نياموزند.اگر مردى [برابر ]ديه فرزندش به وى بدهد،براى آموزگار حلال است.
1845:حسان معلّم: از امام صادق عليه السلام درباره آموزش پرسيدم.حضرت فرمود:براى آموزش مزد مگير.گفتم:براى شعر و نامه ها و مشابه اين مى توان شرط كرد؟فرمود:آرى،پس از آنكه به كودكان در آموزش يكسان بنگرى و برخى را بر برخى ديگر برترى نبخشى.
1846:در مناقب ابن شهرآشوب آمده است: گفته شده است كه عبدالرحمان سلمى به فرزند امام حسين عليه السلام[سوره ]حمد را آموخت،پس هنگامى كه آن را براى پدرش خواند،ايشان هزار دينار و هزار لباس زربفت به او بخشيد و دهانش را پر از درّ كرد،پس به حضرت چيزهايى مى گفتند.امام حسين عليه السلامفرمود:عطاى من كجا و عطاى او يعنى آموختن وى كجا؟سپس اين شعر را خواند:
چون دنيا به تو بخشيد،تو هم آن را بر مردم ببخش،پيش از آنكه از كفت برود
كه اگر دنيا رو آورد،بخشش آن را تمام نمى كند *** و اگر رو گرداند،بخل آن را ماندگار نمى كند
ر.ك:ص 483«مزد نگرفتن بر آموزش دين»/ص 595«كاسبى كردن با دانش دينى».
ص: 631
3/3:حُقوقُ المُتَعَلِّمِ
1847:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ النّاسَ لَكُم تَبَعٌ،وإنَّ رِجالاً يَأتونَكُم مِن أقطارِ الأَرَضينَ يَتَفَقَّهونَ فِي الدّينِ،فَإِذا أتَوكُم فَاستَوصوا بِهِم خَيرًا (1).
1848:الإمام زين العابدين عليه السلام: حَقُّ الصَّغيرِ رَحمَتُهُ في تَعليمِهِ والعَفوُ عَنهُ والسَّترُ عَلَيهِ والرِّفقُ بِهِ والمَعونَةُ لَهُ (2).
1849:عنه عليه السلام: أمّا حَقُّ رَعِيَّتِكَ بِالعِلمِ،فَأَن تَعلَمَ أنَّ اللّهَ عز و جل إنَّما جَعَلَكَ قَيِّمًا لَهُم فيما أتاكَ مِنَ العِلمِ وفَتَحَ لَكَ مِن خَزائِنِهِ،فَإِن أحسَنتَ في تَعليمِ النّاسِ ولَم تَخرُق بِهِم ولَم تَضجَر عَلَيهِم زادَكَ اللّهُ مِن فَضلِهِ،وإن أنتَ مَنَعتَ النّاسَ عِلمَكَ أو خَرَقتَ بِهِم عِندَ طَلَبِهِمُ العِلمَ مِنكَ كانَ حَقًّا عَلَى اللّهِ عز و جل أن يَسلُبَكَ العِلمَ وبَهاءَهُ ويُسقِطَ مِنَ القُلوبِ مَحَلَّكَ (3).
1850:عنه عليه السلام -في رِوايَةٍ اخرى-:أمّا حَقُّ رَعِيَّتِكَ بِالعِلمِ،فَأَن تَعلَمَ أنَّ اللّهَ قَد جَعَلَكَ لَهُم فيما آتاكَ مِنَ العِلمِ،ووَلاّكَ مِن خِزانَةِ الحِكمَةِ،فَإِن أحسَنتَ فيما وَلاّكَ اللّهُ مِن ذلِكَ وقُمتَ بِهِ لَهُم مَقامَ الخازِنِ الشَّفيقِ،النّاصِحِ لمَولاهُ في عَبيدِهِ،الصّابِرِ المُحتَسِبِ الَّذي إذا رَأى ذا حاجَةٍ أخرَجَ لَهُ مِنَ الأَموالِ الَّتي في يَدَيهِ كُنتَ راشِدًا،وكُنتَ لِذلِكَ آمِلاً مُعتَقِدًا،وإلاّ كُنتَ لَهُ خائِنًا،ولِخَلقِهِ ظالِمًا،ولِسَلبِهِ وعِزِّهِ مُتَعَرِّضًا (4).ه.
ص: 632
1847:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مردم پيرو شمايند و مردمانى از اطراف سرزمينها به سوى شما مى آيند،تا در دين تفقّه كنند،پس هرگاه نزد شما آمدند،آنان را سفارش به خير كنيد.
1848:امام سجّاد عليه السلام: حقّ كودك،مهربانى به او در آموزش و گذشت از وى و عيب پوشى و همراهى و يارى اوست.
1849:امام سجّاد عليه السلام: حقّ رعيت تو در دانش،آن است كه بدانى خداوند عز و جل تو را در دانشى كه به تو داده و گنجينه هاى آن را بر تو گشوده،سرپرست آنان قرار داده است.اگر در آموزش مردم،نيك از عهده برآمدى و با آنان درشتى نكردى و تنگ نگرفتى،خداوند از فضلش تو را فزونى بخشد و اگر دانشت را از مردم باز دارى و يا هنگام درخواست دانشت با آنان درشتى كنى،بر خداى عز و جلسزاست كه دانش و عظمت [حاصل از آن ]را از تو بگيرد و تو را از دلها بيندازد.
1850:امام سجاد عليه السلام -در روايتى ديگر-:حقّ رعيت تو در دانش،آن است كه بدانى خداوند با دانشى كه به تو عطا كرده و گنجينه حكمتى كه به تو سپرده،تو را سرپرست آنان قرار داده است.اگر نيك از عهده برآيى و چون خزانه دارى شفيق و بنده اى خيرخواه مولى نسبت به بندگان [ديگر]ش و شكيبايى خداخواه باشى كه هرگاه نيازمندى را ببيند،از اموالى كه در اختيارش است به او بدهد،در راه هدايت هستى و براى اين مناسب و در خور اميدى و گرنه به او خيانت كار و به خلقش ستمكار و به سلب نعمت و عزّتش دست به كارى.
ص: 633
الفصل الرّابع:أصنافُ العُلَماء
1851:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: عُلَماءُ هذِهِ الاُمَّةِ رَجُلانِ:رَجُلٌ آتاهُ اللّهُ عِلمًا فَبَذَلَهُ لِلنّاسِ ولَم يَأخُذ عَلَيهِ طُمعًا ولَم يَشتَرِ بِهِ ثَمَنًا،فَذلِكَ تَستَغفِرُ لَهُ حيتانُ البَحرِ ودَوابُّ البَرِّ والطَّيرُ في جَوِّ السَّماءِ،ويَقدِمُ عَلَى اللّهِ سَيِّدًا شَريفًا حَتّى يُرافِقَ المُرسَلينَ.ورَجُلٌ آتاهُ اللّهُ عِلمًا فَبَخِلَ بِهِ عَن عِبادِ اللّهِ وأخَذَ عَلَيهِ طُمعًا،واشتَرى بِهِ ثَمَنًا،فَذاكَ يُلجَمُ يَومَ القِيامَةِ بِلِجامٍ مِن نارٍ،ويُنادي مُنادٍ:هذَا الَّذي آتاهُ اللّهُ عِلمًا فَبَخِلَ بِهِ عَن عِبادِ اللّهِ،وأخَذَ عَلَيهِ طُمعًا واشتَرى بِهِ ثَمَنًا،وكَذلِكَ حَتّى يَفرُغَ مِنَ الحِسابِ (1).
1852:عنه صلى الله عليه و آله: العُلَماءُ رَجُلانِ:رَجُلٌ عالِمٌ آخِذٌ بِعِلمِهِ فَهذا ناجٍ،وعالِمٌ تارِكٌ لِعِلمِهِ فَهذا هالِكٌ.وإنَّ أهلَ النّارِ لَيَتَأَذَّونَ مِن ريحِ العالِمِ التّارِكِ لِعِلمِهِ (2).
1853:عنه صلى الله عليه و آله: العُلَماءُ ثَلاثَةٌ:رَجُلٌ عاشَ بِهِ النّاسُ وعاشَ بِعِلمِهِ،ورَجُلٌ عاشَ بِهِ النّاسُ وأهلَكَ نَفسَهُ،ورَجُلٌ عاشَ بِعِلمِهِ ولَم يَعِش بِهِ أحَدٌ غَيرُهُ (3).س.
ص: 634
1851:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانشمندان اين امّت دو گونه اند:مردى كه خدا به او دانش داده و وى آن را به مردم مى بخشد و بر آن چيزى نمى گيرد و مزدى نمى طلبد.براى چنين دانشمندى،ماهيان دريا و جنبندگان خشكى و پرندگان در فضاى آسمان،آمرزش مى طلبند و مانند سرورى بزرگ بر خداوند وارد مى شود،تا آنجا كه با فرستادگان الهى همراه مى گردد و گونه ديگر،كسى است كه خداوند به او دانش داده،ولى آن را به بندگان خدا نمى بخشد و بر آن چيزى مى گيرد و مزد مى طلبد.اين شخص در روز قيامت لگامى از آتش بر دهانش زده مى شود و منادى ندا مى دهد:اين كسى است كه خداوند بدو دانشى بخشيد،ولى از دادن آن به بندگان خدا بخل ورزيد و بر آن چيزى گرفت و مزد طلبيد و اين گونه مى ماند تا از حساب فارغ گردد.
1852:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانشمندان دو گونه اند:مردى دانا كه به دانش خود عمل مى كند و اين نجات يافته است و دانشمندى كه دانش خود را وانهاده و اين هلاك شده است و دوزخيان از بوى دانشمند واگذارنده دانش خود اذيت مى شوند.
1853:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانشمندان سه گونه اند:مردى كه مردم از او بهره مى برند و او نيز از دانش خود بهره مى برد و مردى كه مردم از دانش او بهره مى گيرند،ولى او خود را تباه مى كند و مردى كه خود از دانشش بهره مى برد،ولى جز او كسى از دانشش بهره مند نمى شود.
ص: 635
1854:الإمام الصادق عليه السلام: طَلَبَةُ العِلمِ ثَلاثَةٌ فَاعرِفهُم بِأَعيانِهِم وصِفاتِهِم:صِنفٌ يَطلُبُهُ لِلجَهلِ والمِراءِ،وصِنفٌ يَطلُبُهُ لِلاِستِطالَةِ والخَتلِ،وصِنفٌ يَطلُبُهُ لِلفِقهِ والعَقلِ،فَصاحِبُ الجَهلِ والمِراءِ موذٍ مُمارٍ مُتَعَرِّضٌ لِلمَقالِ في أندِيَةِ الرِّجالِ بِتَذاكُرِ العِلمِ وصِفَةِ الحِلمِ،وقَد تَسَربَلَ بِالخُشوعِ وتَخَلّى مِنَ الوَرَعِ فَدَقَّ اللّهُ مِن هذا خَيشومَهُ،وقَطَعَ مِنهُ حَيزومَهُ.
وصاحِبُ الاِستِطالَةِ والخَتلِ،ذو خِبٍّ ومَلَقٍ،يَستَطيلُ عَلى مِثلِهِ مِن أشباهِهِ،ويَتَواضَعُ لِلأَغنِياءِ مِن دونِهِ،فَهُوَ لِحَلوائِهِم هاضِمٌ،ولِدينِهِ حاطِمٌ،فَأَعمَى اللّهُ عَلى هذا خَبَرَهُ وقَطَعَ مِن آثارِ العُلَماءِ أثَرَهُ.
وصاحِبُ الفِقهِ والعَقلِ ذو كَآبَةٍ وحُزنٍ وسَهَرٍ،قَد تَحَنَّكَ في بُرنُسِهِ،وقامَ اللَّيلَ في حِندِسِهِ،يَعمَلُ ويَخشى وَجِلاً داعِيًا مُشفِقًا،مُقبِلاً عَلى شَأنِهِ،عارِفًا بِأَهلِ زَمانِهِ،مُستَوحِشًا مِن أوثَقِ إخوانِهِ،فَشَدَّ اللّهُ مِن هذا أركانَهُ،وأعطاهُ يَومَ القِيامَةِ أمانَهُ (1).
1855:عنه عليه السلام: إنَّ مِنَ العُلَماءِ مَن يُحِبُّ أن يَخزُنَ عِلمَهُ ولا يُؤخَذَ عَنهُ،فَذاكَ فِي الدَّرَكِ الأَوَّلِ مِنَ النّارِ.ومِنَ العُلَماءِ مَن إذا وُعِظَ أنِفَ وإذا وَعَظَ عَنُفَ،فَذاكَ فِي الدَّرَكِ الثّاني مِنَ النّارِ.ومِنَ العُلَماءِ مَن يَرى أن يَضَعَ العِلمَ عِندَ ذَوِي الثَّروَةِ والشَّرَفِ،ولا يَدري لَهُ فِي المَساكينِ وَضعًا،فَذاكَ فِي الدَّرَكِ الثّالِثِ مِنَ النّارِ.ومِنَ العُلَماءِ مَن يَذهَبُ في عِلمِهِ مَذهَبَ الجَبابِرَةِ والسَّلاطِينِ،فَإِن رُدَّ عَلَيهِ شَيءٌ مِن قَولِهِ أو قُصِّرَ في شَيءٍ مِن أمرِهِ غَضِبَ،فَذاكَ فِي الدَّرَكِ الرّابِعِ مِنَ النّارِ.ومِنَ العُلَماءِ مَن يَطلُبُ أحاديثَ اليَهودِ والنَّصارى لِيُغزِرَ بِهِ ويُكثِرَ بِهِ حَديثَهُ،فَذاكَ فِي الدَّرَكِ الخامِسِ مِنَ النّارِ.ومِنَ العُلَماءِ مَن يَضَعُ نَفسَهُ لِلفُتيا ويَقولُ:سَلوني،ولَعَلَّهُ لا يُصيبُ ه.
ص: 636
1854:امام صادق عليه السلام: جويندگان دانش سه گونه اند.آنان را به ذات و صفاتشان بشناس:دسته اى آن را براى نادانى و ستيزه جويى و دسته اى براى برترى جويى و دام گسترى و گروهى نيز براى فهم و خردورزى مى جويند.
صاحب نادانى و ستيزه جويى،آزار دهنده و ستيزه گر است و در حلقه هاى علمى به سخن درآيد و از دانش و بردبارى بكويد و جامه فروتنى به تن كند،ولى از پرهيزگارى تهى باشد.خداوند به همين سبب،بينى او را خرد كند و خرخره اش را ببُرد.
آنكه براى برترى و دام گسترى آمده است،پنهان كار و چاپلوس است.بر مثل و مانند خود برترى مى جويد و براى توانگران فروتر از خود فروتنى مى كند.خورنده حلواى آنان وپايمال كننده دين خويش است.خداوند هم به اين سبب او را كور مى گرداند واثرش را از ميان آثار دانشمندان مى زدايد.
آنكه صاحب فقه و خرد است،انديشناك و غمين و شب زنده دار است.رداى خود را بر سر مى كشد و در تاريكى شب بر مى خيزد.عمل مى كند و ترسان و خواهان و هراسان است.به كار خود توجه دارد و به اهل روزگارش آگاه است و از مطمئن ترين برادران خود نيز بيم دارد.خداوند به اين سبب،پايه هايش را استوار مى سازد ودر روز قيامت او را امان مى دهد.
1855:امام صادق عليه السلام: برخى از دانشمندان دوست دارند كه دانش خود را ذخيره كنند و از ايشان گرفته نشود.اينان در طبقه اوّل آتش اند.برخى از دانشمندان نيز چون اندرز داده شوند،سرپيچند و چون خود اندرز دهند،زور گويند.اينان در طبقه دوم آتش اند.برخى ديگر چنين مى بينند كه دانش را نزد ثروتمندان و اشراف بنهند و براى مسكينان قابليتى نمى يابند.اينان در طبقه سوم آتش اند.همچنين از دانشمندان كسى است كه در دانش خود،راه زورگويان و فرمان روايان را مى پيمايد كه اگر چيزى از سخنش رد گردد يا در اجراى فرمانش كوتاهى شود،به خشم درآيد.اينان در طبقه چهارم آتش اند.نيز از دانشمندان كسى است كه در جستجوى احاديث يهود و نصاراست،تا اخبار خود را انبوه و فراوان نشان
ص: 637
حَرفًا واحِدًا واللّهُ لا يُحِبُّ المُتَكَلِّفينَ،فَذاكَ فِي الدَّرَكِ السّادِسِ مِنَ النّارِ.ومِنَ العُلَماءِ مَن يَتَّخِذُ عِلمَهُ مُروءَةً وعَقلاً (1)،فَذاكَ فِي الدَّرَكِ السّابِعِ مِنَ النّارِ (2).
1856:عيسى عليه السلام -لِلحَوارِيّينَ-:بِحَقٍّ أقولُ لَكُم:إنَّ النّاسَ فِي الحِكمَةِ رَجُلانِ:فَرَجُلٌ أتقَنَها بِقَولِهِ وصَدَّقَها بِفِعلِهِ.ورَجُلٌ أتقَنَها بِقَولِهِ وضَيَّعَها بِسوءِ فِعلِهِ،فَشَتّانَ بَينَهما ! فَطوبى لِلعُلَماءِ بِالفِعلِ،ووَيلٌ لِلعُلَماءِ بِالقَولِ (3).م.
ص: 638
دهد.اينان در طبقه پنجم آتش اند.همچنين از دانشمندان كسى است كه خود را در معرض فتوا قرار مى دهد و مى گويد:بپرسيد و شايد كه يك حرف هم بلد نباشد،خداوند متكلّفان را دوست ندارد،پس اينان در طبقه ششم آتش اند.نيز از دانشمندان،كسى است كه دانش خود را وسيله اثبات مردانگى و فرزانگى خود مى كند.اينان نيز در طبقه هفتم آتش اند.
1856:عيسى عليه السلام -به حواريان-:به حقيقت برايتان مى گويم:مردم در حكمت دوگونه اند:مردى كه آن را با گفتارش استوار ساخته و با كردارش تصديق نموده است و مردى كه با گفتارش آن را استوار كرده،ولى با زشتى كردارش تباهش ساخته است،پس چه تفاوت فاحشى ميان اين دو هست.خوشا به سعادت دانشمندان با كردار و واى بر دانشمندان [تنها ]اهل گفتار.
ص: 639
الفصل الخامس:الأَمثالُ العُليا فِي العِلمِ والحِكمَةِ
1/5:الأَنبِياء
الكتاب
«أُولئِكَ الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ (1)وَ النُّبُوَّةَ فَإِنْ يَكْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَكَّلْنا بِها قَوْماً لَيْسُوا بِها بِكافِرِينَ (2)».
«وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى ذلِكُمْ إِصْرِي قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشّاهِدِينَ (3)».
«وَ اذْكُرْ عَبْدَنا داوُدَ وَ آتَيْناهُ الْحِكْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ (4)».
«فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللّهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللّهُ الْمُلْكَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمّا يَشاءُ
ص: 640
قرآن
«آنها كسانى اند كه كتاب و حكمت و نبوّت به آنان داديم و اگر بدان كفر ورزند،گروهى ديگر را بر آن برگماريم كه بدان كافر نباشند».
«چون خدا از پيامبران پيمان گرفت كه پس از آنكه به شما كتاب و حكمت دادم،هر گاه پيامبرى آمد كه تصديق كننده آنچه با شماست بود،حتما به او ايمان بياوريد و وى را يارى كنيد فرمود:آيا اعتراف كرديد و پيمان مرا پذيرفتيد.گفتند اعتراف كرديم.فرمود گواه باشيد و من [ نيز ] با شما از گواهانم».
«بنده ما داود را به ياد آر...و به او حكمت و فصل الخطاب آموختيم»
«ايشان آنها را به اذن خداوند هزيمت دادند و داود جالوت را كشت و خدا به او پادشاهى و حكمت داد و از آنچه مى خواست به او آموخت و هر آينه اگر دفع پاره اى از
ص: 641
وَ لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لكِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعالَمِينَ (1)».
«وَ يُعَلِّمُهُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ (2)».
«إِذْ قالَ اللّهُ يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَ عَلى والِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلاً وَ إِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ (3)».
«وَ لَمّا جاءَ عِيسى بِالْبَيِّناتِ قالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالْحِكْمَةِ وَ لِأُبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطِيعُونِ (4)».
«وَ أَنْزَلَ اللّهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَ كانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكَ عَظِيماً (5)».
«ذلِكَ مِمّا أَوْحى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللّهِ إِلهاً آخَرَ فَتُلْقى فِي جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً (6)».
«يا يَحْيى خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا (7)».
الحديث
1857:الإمام الباقر عليه السلام: ماتَ زَكَرِيّا فَوَرِثَهُ ابنُهُ يَحيَى الكِتابَ والحِكمَةَ وهُوَ صَبِيٌّ صَغيرٌ،أما تَسمَعُ لِقَولِهِ عز و جل: «يا يَحْيى خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا (8)» .
1858:عَلِيُّ بنُ أسباط: رَأَيتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام وقَد خَرَجَ عَلَيَّ فَأَخَذتُ النَّظَرَ إلَيهِ،وجَعَلتُ أنظُرُ إلى رَأسِهِ ورِجلَيهِ لِأَصِفَ قامَتَهُ لِأَصحابِنا بِمِصرَ،فَبَينا أنَا كَذلِكَ حَتّى قَعَدَ فَقالَ:يا عَلِيُّ،إنَّ اللّهَ احتَجَّ فِي الإِمامَةِ بِمِثلِ مَا احتَجَّ بِهِ فِي
ص: 642
مردم به وسيله پاره اى ديگر از مردم نبود،قطعا زمين را فساد فرا مى گرفت؛ليكن خدا بر جهانيان دارنده فضل آشكارست».
«و به او [عيسى عليه السلام]كتاب و حكمت و تورات و انجيل مى آموزد».
«چون خدا فرمود:اى عيسى بن مريم! نعمتم را بر خود و بر مادرت به ياد آور،هنگامى كه تو را به روح القدس تأييد كردم.در گاهواره و در بزرگسالى با مردم سخن مى گفتى و آن گاه كه به تو كتاب و حكمت و تورات و انجيل آموختم».
«هنگامى كه عيسى عليه السلام با دلايل آشكار آمد،گفت:در حقيقت براى شما حكمت آوردم و تا آنكه،بعضى چيزهايى را كه در آن مورد اختلاف داريد بر شما روشن گردانم،پس از خدا پروا كنيد و از من فرمان بريد».
«خداوند بر تو كتاب و حكمت نازل فرمود و آنچه را كه نمى دانستى به تو آموخت و فضل خدا بر تو بس بزرگ است».
«اينها از حكمتها است كه پروردگارت به تو وحى فرموده است.با خدا معبود ديگرى قرار مده كه نكوهيده و رانده در جهنّم فرو انداخته مى شوى».
«اى يحيى! كتاب را با استوارى بگير و او را در خردسالى حكمت داديم».
حديث
1857:امام باقر عليه السلام: حضرت زكريّا درگذشت و پسرش يحيى كتاب و حكمت را از او به ارث برد؛در حالى كه پسربچه اى كوچك بود.آيا سخن خداى متعال را نمى شنوى كه مى فرمايد:«اى يحيى! كتاب را با استوارى بگير و او را در خردسالى حكمت داديم».
1858:على بن اسباط: امام جواد عليه السلام را ديدم در حالى كه به سوى من بيرون مى آمد و من به سر و پاهايش مى نگريستم،تا قامت حضرت را براى همراهانم در مصر توصيف كنم.همين گونه بودم تا ايشان نشست و فرمود:اى على! خداوند در امر امامت همان گونه احتجاج مى كند كه در امر رسالت
ص: 643
النُّبُوَّةِ،فَقالَ: «وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا» ،«ولَمّا بَلَغَ أشُدَّهُ (1)»، «وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً (2)» ،فَقَد يَجوزُ أن يُؤتَى الحِكمَةَ وهُوَ صَبِيٌّ،ويَجوزُ أن يُؤتاها وهُوَ ابنُ أربَعينَ سَنَةً (3).
1859:عنه: قَدِمتُ المَدينَةَ وأنَا اريدُ مِصرَ،فَدَخَلتُ عَلى أبي جَعفَرٍ مُحَمَّدٍ بنِ عَلِيٍّ الرِّضا عليهماالسلام وهُوَ إذ ذاكَ خُماسِيٌّ،فَجَعَلتُ أتَأَمَّلُهُ لِأَصِفَهُ لِأَصحابِنا بِمِصرَ،فَنَظَرَ إلَيَّ فَقالَ لي:يا عَلِيُّ،إنَّ اللّهَ قَد أخَذَ فِي الإِمامَةِ كَما أخَذَ فِي النُّبُوَّةِ،قالَ: «وَ لَمّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً (4)» وقالَ: «وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا» فَقَد يَجوزُ أن يُعطَيَ الحُكمُ ابنَ أربَعينَ سَنَةً،ويَجوزُ أن يُعطاهُ الصَّبِيَّ (5).
1860:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: قالَ الغِلمانُ لِيَحيَى بنِ زَكَرِيّا:اِذهَب بِنا نَلعَبُ،فَقالَ يَحيى:ما لِلَّعِبِ خُلِقنا! اذهَبوا نُصَلّي،فَهُوَ قَولُ اللّهِ: «وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا (6)» .
1861:الإمام عليّ عليه السلام -في ذِكرِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله-:اِختارَهُ مِن شَجَرَةِ الأَنبِياءِ،ومِشكاةِ الضِّياءِ،وذُؤابَةِ (7)العَلياءِ،وسُرَّةِ البَطحاءِ،ومَصابيحِ الظُّلمَةِ،ويَنابيعِ الحِكمَةِ (8).
1862:الإمام الصادق عليه السلام: سَأَلَ داوُدُ النَّبِيُّ سُلَيمانَ عليهماالسلام وأرادَ عِلمَ ما بَلَغَ مِنَ الحِكمَةِ،قالَ:يا بُنَيَّ أخبِرني أيُّ شَيءٍ أبرَدُ؟قالَ:عَفوُ اللّهِ عَنِ النّاسِ،وعَفوُ النّاسِ بَعضِهِم عَن بَعضٍ لا شَيءَ أبرَدُ مِنهُ،قالَ:فَأَيُّ شَيءٍ أحلى؟قالَ:المَحَبَّةُ،هِيَ رَوحُ اللّهِ بَينَ عِبادِهِ حَتّى إنَّ الفَرَسَ لَيَرفَعُ حافِرَهُ عَن وَلَدِهِ.فَضَحِكَ داوُدُ عِندَ إجابَةِ سُلَيمانَ عليه السلام (9).ي.
ص: 644
احتجاج كرده است و فرموده است:«و او را در خردسالى حكمت داديم»،«و چون به كمال بلوغش رسيد»،«و به چهل سالگى رسيد»،پس مى شود كه حكمت داده شود و او كودك باشد و مى شود كه بدو حكمت داده شود و چهل ساله باشد.
1859:على بن اسباط: وارد مدينه شدم،در حالى كه روانه مصر بودم،بر امام جواد عليه السلاموارد گشتم و او در آن هنگام پنج ساله بود.به دقت به او مى نگريستم تا براى دوستانم در مصر توصيف كنم.حضرت به من نگاه كرد و فرمود:اى علىّ! خداوند همان كه در نبوّت مى كند،در امامت هم انجام مى دهد.خداوند مى فرمايد:«و چون به كمال بلوغ و رشد رسيد،بدو حكمت و دانش داديم و مى فرمايد:«و در كودكى به او حكمت داديم»؛پس مى شود كه حكمت به چهل ساله داده شود و مى شود كه به كودك عطا شود.
1860:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: پسربچگان به يحيى بن زكريّا گفتند:بيا برويم بازى كنيم.يحيى فرمود:براى بازى آفريده نشده ايم،برويم نماز بخوانيم.اين همان گفته خداوند است:«و بدو در خردسالى حكمت داديم».
1861:امام على عليه السلام -در ذكر پيامبر صلى الله عليه و آله-:وى را از ميان سلسله پيامبران و چراغ فروزان و ستيغ والا و دل سرزمين بطحاء و چراغهايى در دل تاريكى و چشمه هاى حكمت برگزيد.
1862:امام صادق عليه السلام: داود پيامبر از سليمان عليهما السلام پرسش كرد و مى خواست بداند در حكمت به كجا رسيده است.گفت:پسركم! از خنكترين چيزها آگاهم كن،گفت:گذشت خدا از مردم و گذشت مردم از همديگر كه هيچ چيز از آن خنكتر نيست.پرسيد:شيرينترين چيز چيست؟گفت:محبّت كه روح الهى در ميان بندگانش است،تا آنجا كه اسب هم سم خود را از روى كرّه اش بر مى دارد.داود از پاسخ سليمان عليهما السلام خوشحال شد.
ص: 645
2/5:آلُ إبراهيم
الكتاب
«أَمْ يَحْسُدُونَ النّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً (1)».
الحديث
1863:الإمام الباقر عليه السلام -في تَفسيرِ قَولِهِ تَعالى: «فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً» -:فَأَمَّا الكِتابُ فَهُوَ النُّبُوَّةُ،وأمَّا الحِكمَةُ فَهُمُ الحُكَماءُ مِنَ الأَنبِياءِ مِنَ الصَّفوَةِ (2).
1864:عنه عليه السلام: إنَّمَا الحُجَّةُ في آلِ إبراهيمَ عليه السلام لِقَولِ اللّهِ عز و جل: «فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً» فَالحُجَّةُ الأَنبِياءُ عليهم السلام وأهلُ بُيوتاتِ الأَنبِياءِ عليهم السلام حَتّى تَقومَ السّاعَةُ،لِأَنَّ كِتابَ اللّهِ يَنطِقُ بِذلِكَ ووَصِيَّةُ اللّهِ جَرَت بِذلِكَ فِي العَقِبِ مِنَ البُيوتِ بَعضِها مِنَ الَّتي رَفَعَها تَبارَكَ وتَعالى عَلَى النّاسِ فَقالَ: «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ (3)» وهِيَ بُيوتُ الأَنبِياءِ والرُّسُلِ والحُكَماءِ وأئِمَّةِ الهُدى (4).
3/5:بَنو إسرائيلَ
الكتاب
«وَ لَقَدْ آتَيْنا بَنِي إِسْرائِيلَ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلَىة.
ص: 646
قرآن
«يا مردم بر آنچه خداوند از فضل خويش به آنها داده حسد مى ورزند.بى گمان ما به خاندان ابراهيم كتاب و حكمت داديم و فرمانروايى بزرگى به آنان بخشيديم».
حديث
1863:امام باقر عليه السلام -در تفسير گفته خداى متعال:-«بى گمان ما به خاندان ابراهيم كتاب و حكمت داديم و فرمانروايى بزرگى به آنان بخشيديم»:منظور از كتاب همان نبوّت است و مقصود از حكمت،همان حكيمان از ميان پيامبران برگزيده هستند.
1864:امام باقر عليه السلام: حجّت تنها در ميان خاندان ابراهيم عليه السلام است؛به دليل گفته خداى متعال:«بى گمان ما به خاندان ابراهيم عليهم السلام كتاب و حكمت داديم و فرمانروايى بزرگى به آنها بخشيديم»،پس حجّت،پيامبران و اهل بيت پيامبران اند،تا آن گاه كه رستاخيز برپا شود؛زيرا كتاب خدا از اين معنى سخن گفته و سفارش الهى در فرزندان همين خانه هاست كه برخى را خداوند تبارك و تعالى رفيعتر از مردم قرار داده و فرموده است:«در خانه هايى كه خداوند اجازه داده است رفيع گردد»و آن همان خانه هاى پيامبران و فرستادگان و حكيمان و پيشوايان هدايت است.
قرآن
«بى گمان ما به بنى اسرائيل كتاب و حكمت و نبوّت داديم و روزى آنان را از
ص: 647
اَلْعالَمِينَ (1)».
4/5:آلُ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله
1865:الإمام عليّ عليه السلام -في وَصفِ أهلِ البَيتِ عليهم السلام-:هُم مَوضِعُ سِرِّهِ (2)ولَجَأُ أمرِهِ،وعَيبَةُ (3)عِلمِهِ،ومَوئِلُ (4)حُكمِهِ،وكُهوفُ كُتُبِهِ،وجِبالُ دينِهِ (5).
1866:عنه عليه السلام -في وَصفِ أهلِ البَيتِ عليهم السلام-:هُم مَصابيحُ الظُّلَمِ،ويَنابيعُ الحِكَمِ،ومَعادِنُ العِلمِ،ومَواطِنُ الحِلم (6).
1867:الإمام عليّ عليه السلام: إنَّهُم خاصَّةُ نورٍ يُستَضاءُ بِهِ،وأئِمَّةٌ يُقتَدى بِهِم،وهُم عَيشُ العِلمِ ومَوتُ الجَهلِ،هُمُ الَّذينَ يُخبِرُكُم حُكمُهُم [ حِلمُهُم ] عَن عِلمِهِم،وصَمتُهُم عَن مَنطِقِهِم،وظاهِرُهُم عَن باطِنِهِم،لا يُخالِفونَ الدّينَ ولا يَختَلِفونَ فيهِ (7).
1868:عنه عليه السلام: نَحنُ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ،ومَحَطُّ الرِّسالَةِ،ومُختَلَفُ المَلائِكَةِ،ومعادِنُ العِلمِ،ويَنابيعُ الحُكمِ،ناصِرُنا ومُحِبُّنا يَنتَظِرُ الرَّحمَةَ،وعَدُوُّنا ومُبغِضُنا يَنتَظِرُ السَّطوَةَ (8).
1869:عنه عليه السلام: ألا وإنّا أهلَ البَيتِ أبوابُ الحِكَمِ،وأنوارُ الظُّلَمِ،وضِياءُ الاُ (9).
1870:الإمام الصادق عليه السلام: نَحنُ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ،وبَيتُ الرَّحمَةِ،ومَفاتيحُ الحِكمَةِ،ومَعدِنُ العِلم (10).
1871:الإمام عليّ عليه السلام: تَاللّهِ لَقَد عُلِّمتُ تَبليغَ الرِّسالاتِ،وإتمامَ العِداتِ،وتَمامَ الكَلِماتِ،وعِندَنا أهلَ البَيتِ أبوابُ الحُكمِ،وضِياءُ الأَمرِ (11).0.
ص: 648
پاكيزه ها مقرّر كرديم و آنان را بر جهانيان برترى بخشيديم».
1865:امام على عليه السلام -در توصيف خاندان محمّد صلى الله عليه و آله-:آنان نهان خانه راز و پناهگاه امر وى و وديعت گاه دانش و پناهگاه حكمت و كتابهاى او و كوههاى دينش هستند.
1866:امام على عليه السلام -در توصيف اهل بيت عليهم السلام-:آنان چراغهايى در دل تاريكى و چشمه سارهاى حكمت و كانهاى دانش و جايگاههاى بردبارى اند.
1867:امام على عليه السلام: آنان روشنايى ويژه اند كه از نورشان برگرفته مى شود و پيشوايانى اند كه به آنان اقتدا مى شود.زندگانى دانش و مرگ نادانى اند و آنان اند كه حكمتشان [بردباريشان] از دانش ايشان و سكوت آنها از سخنان حكيمانه اشان از سكوت آنها و برون ايشان از درونشان خبر مى دهد.نه با حقّ مخالفت مى كنند و نه در آن اختلاف مى ورزند.
1868:امام على عليه السلام: ما درخت نبوّت و مهبط رسالت و محلّ آمد و شد فرشتگان و كانهاى دانش و چشمه سارهاى حكمتيم.ياور و دوستدارمان،رحمت و دشمن و كينه جوى ما،خشم را انتظار مى كشد.
1869:امام على عليه السلام: هان! بى گمان ما اهل بيت،درهاى حكمت و نورهاى در ظلمت و روشنى امّتها هستيم.
1870:امام صادق عليه السلام: ما درخت نبوّت و خانه رحمت و كليدهاى حكمت و كان دانش هستيم.
1871:امام على عليه السلام: سوگند به خدا،بى گمان كه آيين ابلاغ رسالتها و اتمام وعده ها و همه كلمات را آموخته شده ام و نزد ما اهل بيت درهاى حكمت و روشنى امر است.
ص: 649
1872:عَبدُاللّه: كُنتُ عِندَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آلهفَسُئِلَ عَن عَلِيٍّ،فَقالَ:قُسِمَتِ الحِكمَةُ عَشَرَةَ أجزاءٍ فَاُعطِيَ عَلِيٌّ تِسعَةَ أجزاءٍ،والنّاسُ جُزءًا واحِدًا (1).
1873:يَزيدُ الكُناسِيُّ: سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام...فَقالَ:...لَيسَ تَبقَى الأَرضُ يا أبا خالِدٍ يَومًا واحِدًا بِغَيرِ حُجَّةٍ للّهِ ِ عَلَى النّاسِ مُنذُ يَومِ خَلَقَ اللّهُ آدَمَ عليه السلاموأسكَنَهُ الأَرضَ،فَقُلتُ:جُعِلتُ فِداكَ،أكانَ عَلِيٌّ عليه السلامحُجَّةً مِنَ اللّهِ ورَسولِهِ عَلى هذِهِ الاُمَّةِ في حَياةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله؟فَقالَ:نَعَم،يَومَ أقامَهُ لِلنّاسِ ونَصَبَهُ عَلَمًا ودَعاهُم إلى وَلايَتِهِ وأمَرَهُم بِطاعَتِهِ.
قُلتُ:وكانَت طاعَةُ عَلِيٍّ عليه السلامواجِبَةً عَلَى النّاسِ في حَياةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آلهوبَعدَ وَفاتِهِ؟فَقالَ:نَعَم،ولكِنَّهُ صَمَتَ فَلَم يَتَكَلَّم مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله،وكانَتِ الطّاعَةُ لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آلهعَلى امَّتِهِ وعَلى عَلِيٍّ عليه السلام في حَياةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله،وكانَتِ الطّاعَةُ مِنَ اللّهِ ومِن رَسولِهِ عَلَى النّاسِ كُلِّهِم لِعَلِيٍّ عليه السلام بَعدَ وَفاةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله،وكانَ عَلِيٌّ عليه السلامحَكيمًا عالِمًا (2).
5/5:لُقمان
1874:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: حَقًّا أقولُ:لَم يَكُن لُقمانُ نَبِيًّا ولكِن كانَ عَبدًا كَثيرَ التَّفَكُّرِ،حَسَنَ اليَقينِ،أحَبَّ اللّهَ فَأَحَبَّهُ ومَنَّ عَلَيهِ بِالحِكمَةِ (3).
1875:حَمّاد: سَأَلتُ أبا عَبدِاللّهِ عليه السلام عَن لُقمانَ وحِكمَتِهِ الَّتي ذَكَرَهَا اللّهُ عز و جل،فَقالَ:أما واللّهِ ما اوتِيَ لُقمانُ الحِكمَةَ بِحَسَبٍ ولا مالٍ ولا أهلٍ ولا بَسطٍ في جِسمٍ ولا جَمالٍ،ولكِنَّهُ كانَ رَجُلاً قَوِيًّا في أمرِ اللّهِ،مُتَوَرِّعًا فِي اللّهِ،ر.
ص: 650
1872:عبداللّه: نزد پيامبر صلى الله عليه و آله بودم كه [نظر ايشان درباره] على عليه السلامپرسيده شد.حضرت فرمود:حكمت به ده جزء قسمت شده است:نه جزء آن به على و يك جزء آن به مردم عطا شده است.
1873:يزيد كناسى: از امام باقر عليه السلام پرسيدم...پس فرمود:...اى ابو خالد! زمين از روز خلقت آدم و اسكان او در زمين تاكنون يك روز هم از حجت خدا خالى نمانده است.گفتم:فدايت شوم،آيا على عليه السلام در زمان حيات پيامبر خدا صلى الله عليه و آلههم از طرف خدا و پيامبرش حجّت بر اين امّت بود؟فرمود:آرى،از آن همان روز كه وى را براى مردم برپا داشت و [چون] پرچمى برافراشت و آنان را به ولايت او فراخواند و به فرمانبرداريش فرمان داد.گفتم:آيا فرمانبردارى على عليه السلام در زمان حيات پيامبر صلى الله عليه و آله و پس از رحلتش بر مردم واجب بود؟فرمود:آرى،ولى او خاموش ماند و در حضور پيامبر خدا صلى الله عليه و آلهسخن نگفت و در حيات پيامبر صلى الله عليه و آلهفرمانبردارى ايشان بر امّت و نيز بر على عليه السلام واجب بود و پس از رحلت پيامبر خدا صلى الله عليه و آلهفرمانبردارى مردم از خدا و پيامبرش در فرمانبردارى از على عليه السلامخلاصه مى شد و على عليه السلامحكيم و دانا بود.
1874:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: به حقيقت مى گويم:لقمان پيامبر نبود،ولى بنده اى بسيار انديشمند و نيكو يقين بود.خدا را دوست داشت،پس خدا هم او را دوست داشت و با عطاى حكمت بر وى منّت نهاد.
1875:حمّاد: از امام صادق عليه السلام درباره لقمان و حكمتى كه خداوند عز و جل از آن ياد كرده است،پرسيدم.فرمود:به خدا سوگند كه به لقمان به سبب حسب و نسب و دارايى و خانواده و زورمندى و زيبايى،حكمت داده نشد،بلكه وى مردى بود در كار خدا نيرومند و براى خدا پرهيزگار،خاموش و آرام
ص: 651
ساكِتًا سَكينًا،عَميقَ النَّظَرِ،طَويلَ الفِكرِ،حَديدَ النَّظَرِ،مُستَعبِرًا بِالعِبَرِ،لَم يَنَم نَهارًا قَطُّ،ولَم يَرَهُ أحَدٌ مِنَ النّاسِ عَلى بَولٍ ولا غائِطٍ ولاَ اغتِسالٍ لِشِدَّةِ تَسَتُّرِهِ،وعُمقِ نَظَرِهِ،وتَحَفُّظِهِ في أمرِهِ،ولَم يَضحَك مِن شَيءٍ قَطُّ مَخافَةَ الإِثمِ،ولَم يَغضَب قَطُّ،ولَم يُمازِح إنسانًا قَطُّ،ولَم يَفرَح بِشَيءٍ إن أتاهُ مِن أمرِ الدُّنيا،ولا حَزِنَ مِنها عَلى شَيءٍ قَطُّ.
وقَد نَكَحَ مِنَ النِّساءِ ووُلِدَ لَهُ مِنَ الأَولادِ الكَثيرَةِ وقَدَّمَ أكثَرَهُم أفراطًا (1)،فَما بَكى عَلى مَوتِ أحَدٍ مِنهُم،ولَم يَمُرَّ بِرَجُلَينِ يَختَصِمانِ أو يَقتَتِلانِ إلاّ أصلَحَ بَينَهُما،ولَم يَمضِ عَنهُما حَتّى يُحابّا،ولَم يَسمَع قَولاً قَطُّ مِن أحَدٍ استَحسَنَهُ إلاّ سَأَلَ عَن تَفسيرِهِ وعَمَّن أخَذَهُ،وكانَ يُكثِرُ مُجالَسَةَ الفُقَهاءِ والحُكَماءِ،وكانَ يَغشَى القُضاةَ والمُلوكَ والسَّلاطينَ،فَيَرثي لِلقُضاةِ مَا ابتُلوا بِهِ،ويَرحَمُ لِلمُلوكِ والسَّلاطينِ لِعِزَّتِهِم بِاللّهِ وطُمَأنينَتِهِم في ذلِكَ،ويَعتَبِرُ ويَتَعَلَّمُ ما يَغلِبُ بِهِ نَفسَهُ ويُجاهِدُ بِهِ هَواهُ ويَحتَرِزُ بِهِ مِنَ الشَّيطانِ.
فَكانَ يُداوي قَلبَهُ بِالفِكرِ،ويُداوي نَفسَهُ بِالعِبَرِ،وكانَ لا يَظعَنُ إلاّ فيما يَنفَعُهُ،فَبِذلِكَ اوتِيَ الحِكمَةَ ومُنِحَ العِصمَةَ،فَإِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى أمَرَ طوائِفَ مِنَ المَلائِكَةِ حينَ انتَصَفَ النَّهارُ وهَدَأَتِ العُيونُ بِالقائِلَةِ،فَنادَوا لُقمانَ حَيثُ يَسمَعُ ولا يَراهُم،فَقالوا:يا لُقمانُ،هَل لَكَ أن يَجعَلَكَ اللّهُ خَليفَةً فِي الأَرضِ تَحكُمُ بَينَ النّاسِ؟فَقالَ لُقمانُ:إن أمَرَنِي اللّهُ بِذلِكَ فَالسَّمعُ والطّاعَةُ لاِ?نَّهُ إن فَعَلَ بي ذلِكَ أعانَني عَلَيهِ وعَلَّمَني وعَصَمَني،وإن هُوَ خَيَّرَني قَبِلتُ العافِيَةَ،فَقالَتِ المَلائِكَةُ:يا لُقمانُ،لِمَ قُلتَ ذلِكَ؟قالَ:لِأَنَّ الحُكمَ بَينَ النّاسِ مِن أشَدِّ المَنازِلِ مِنَ الدّينِ وأكثَرِها فَتنًا وبَلاءً).
ص: 652
،ژرف بين،دورانديش،تيزبين و عبرت گيرنده بود.هيچ گاه در روز نخفت و به سبب شدت پرده پوشى و ژرف بينى و خويشتن داريش كسى او را در حال ادرار و قضاى حاجت و غسل نديد و به سبب بيم از گناه،از چيزى نخنديد و خشم نگرفت و با هيچ انسانى شوخى نكرد و اگر چيزى از دنيا به وى مى رسيد،شادى نمى كرد و اگر از دستش مى رفت اندوهناك نمى شد.
لقمان ازدواج كرد و فرزندان بسيارى يافت و بيشتر آنها را از دست داد؛ولى بر مرگ هيچ يك از آنها نگريست و بر دو كس كه با هم زد و خورد مى كردند نگذشت،مگر آنكه آن دو را سازش داد و از آن دو نگذشت تا آنكه با هم دوست شدند و سخنى مورد پسندش را نشنيد،جز آنكه از معنى و گوينده اصليش پرسيد و با قاضيان و پادشاهان و فرمانروايان رفت و آمد مى كرد،پس بر گرفتارى قاضيان تأسّف مى خورد و دلش به حال پادشاهان و فرمانروايان به دليل اعتماد و سكون نادرستشان به خداوند مى سوخت و عبرت مى اندوخت و چيزى را مى آموخت كه با آن بر نفسش غلبه كند و با هوايش بجنگد و از شيطان درامان بماند.
دلش را با انديشه و نفسش را با عبرتها مداوا مى نمود.جز در آنچه بهره اى داشت وارد نمى شد،پس بدين سبب حكمت داده و عصمت بخشيده شد.خداوند تبارك و تعالى به گروههايى از فرشتگان فرمان داد هنگامى كه روز به نيمه رسيد و چشمها به خواب نيمروز سنگين شد،لقمان را ندا در دهند؛به گونه اى كه بشنود ولى آنان را نبيند،پس گفتند:اى لقمان! آيا مى خواهى خداوند تو را خليفه در زمين كند و ميان مردم داورى كنى؟لقمان پاسخ داد:اگر خداوند مرا به اين فرمان مى دهد،از دل و جان پذيرايم؛چون اگر به من فرمان دهد،مرا بر آن يارى مى دهد و به من مى آموزد و حفظم مى كند؛امّا اگر مرا مخيّر مى گرداند،عافيت را مى پذيرم.
فرشتگان گفتند:اى لقمان! چرا چنين گفتى؟گفت:چون حكم راندن ميان مردم از سخت ترين منزلهاى مراحل دين و پرفتنه ترين آنها و آكنده
ص: 653
ما يُخذَلُ ولا يُعانُ ويَغشاهُ الظُّلَمُ مِن كُلِّ مَكانٍ،وصاحِبُهُ فيهِ بَينَ أمرَينِ،إن أصابَ فيهِ الحَقَّ فَبِالحَرِيِّ أن يَسلَمَ،وإن أخطَأَ أخطَأَ طَريقَ الجَنَّةِ،ومَن يَكُن فِي الدُّنيا ذَليلاً وضَعيفًا كانَ أهوَنُ عَلَيهِ فِي المَعادِ أن يَكونَ فيهِ حَكَمًا سَرِيًّا شَريفًا،ومَنِ اختارَ الدُّنيا عَلَى الآخِرَةِ يَخسَرُهُما كِلتَيهِما،تَزولُ هذِهِ ولا تُدرَكُ تِلكَ.
قالَ:فَتَعَجَّبَتِ المَلائِكَةُ مِن حِكمَتِهِ واستَحسَنَ الرَّحمنُ مَنطِقَهُ،فَلَمّا أمسى وأخَذَ مَضجَعَهُ مِنَ اللَّيلِ أنزَلَ اللّهُ عَلَيهِ الحِكمَةَ فَغَشّاهُ بِها مِن قَرنِهِ إلى قَدَمِهِ وهُوَ نائِمٌ،وغَطّاهُ بِالحِكمَةِ غِطاءً فَاستَيقَظَ وهُوَ أحكَمُ النّاسِ في زَمانِهِ،وخَرَجَ عَلَى النّاسِ يَنطِقُ بِالحِكمَةِ ويُثبِتُها فيها (1).
6/5:قُسُّ بنُ ساعِدَةَ
1876:الإمام الباقر عليه السلام: بَينا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ذاتَ يَومٍ بِفِناءِ الكَعبَةِ يَومَ افتَتَحَ مَكَّةَ إذ أقبَلَ إلَيهِ وَفدٌ فَسَلَّموا عَلَيهِ،فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله:مَنِ القَومُ؟قالوا:وَفدُ بَكرِ بنِ وائِلٍ،قالَ:فَهَل عِندَكُم عِلمٌ مِن خَبَرِ قُسِّ بنِ ساعِدَةَ الأَيادِيِّ؟قالوا:نَعَم يا رَسولَ اللّهِ،قالَ:فَما فَعَلَ؟قالوا:ماتَ،فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله:الحَمدُ للّهِ ِ رَبِّ المَوتِ ورَبِّ الحَياةِ،كُلُّ نَفسٍ ذائِقَةُ المَوتِ (2)،كَأَنّي أنظُرُ إلى قُسِّ بنِ ساعِدَةَ الأَيادِيِّ وهُوَ بِسوقِ عُكاظٍ عَلى جَمَلٍ لَهُ أحمَرَ وهُوَ يَخطُبُ النّاسَ ويَقولُ:
اجتَمِعوا أيُّهَا النّاسُ،فَإِذَا اجتَمَعتُم فَأَنصِتوا،فَإِذا أنصَتُّم فَاسمَعوا،فَإِذا سَمِعتُم فَعوا،فَإِذا وَعَيتُم فَاحفَظوا،فَإِذا حَفِظتُم فَاصدُقوا.).
ص: 654
از آزمايشها و گرفتاريهاست و يارى نمى شود و از هر سو تاريكيها آن را در بر گرفته است و صاحب [حكم] ميان دو چيز است:اگر به حقّ برسد،سزاوار سلامت است و اگر خطا كند،راه بهشت را گم كرده است،آن كه در دنيا خوار و ناتوان باشد،و در قيامت راحت تر از كسى است كه حكمران و سرور و بزرگ بوده است.هركه دنيا را بر آخرت ترجيح دهد،هر دو را از كف داده است؛اين مى رود و آن به دست نمى آيد.
فرشتگان از حكمت لقمان به شگفت آمدند و خداوند رحمان گفتارش را پسنديد.چون شب شد و به خوابگاهش رفت،خداوند حكمت را بر او نازل كرد و در خواب سر تا پاى او را فرا گرفت و او را جامه حكمت پوشاند،پس بيدار شد در حالى كه حكيمترين مردم روزگار خويش بود و به سوى مردم بيرون آمد،در حالى كه به حكمت سخن مى گفت و در آن استوار مى گشت.
1876:امام باقر عليه السلام: در ايّام فتح مكه،روزى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در محوطه كعبه ايستاده بود كه هيأت نمايندگى قبيله اى به سوى ايشان آمد و سلام دادند.حضرت فرمود:از چه قبيله اى هستيد؟گفتند:نمايندگان قبيله بكربن وائل هستيم.فرمود:آيا خبرى از قسّ بن ساعده ايادى داريد؟گفتند:آرى،فرمود:چه كرد؟گفتند:مُرد.پيامبر خدا صلى الله عليه و آلهفرمود:سپاس خدايى را كه هم پروردگار مرگ است و هم پروردگار زندگى.هر نفسى چشنده مرگ است.گويى به قسّ بن ساعده ايادى مى نگرم كه در عكاظ بر شتر سرخ مويش نشسته است و براى مردم خطبه مى خواند و مى گويد:اى مردم! گرد آييد و چون گرد آمديد،خاموش شويد و چون خاموش شديد،گوش دهيد و چون شنيديد بينديشيد و كامل بگيريد و چون گرفتيد به خاطر بسپريد و چون به خاطر سپرديد،درست نقل كنيد.
ص: 655
ألا إنَّهُ مَن عاشَ ماتَ،ومَن ماتَ فاتَ،ومَن فاتَ فَلَيسَ بِآتٍ،إنَّ فِي السَّماءِ خَبَرًا،وفِي الأَرضِ عِبَرًا،سَقفٌ مَرفوعٌ،ومِهادٌ مَوضوعٌ،ونُجومٌ تَمورُ (1)،ولَيلٌ يَدورُ،وبِحارُ ماءٍ ( لا ) تَغورُ.
يَحلِفُ قُسٌّ ما هذا بِلَعِبٍ،وإنَّ مِن وَراءِ هذا لَعَجَبًا،ما لي أرَى النّاسَ يَذهَبونَ فَلا يَرجِعونَ ! أرَضوا بِالمُقامِ فَأَقاموا؟! أم تُرِكوا فَناموا؟! يَحلِفُ قُسٌّ يَمينًا غَيرَ كاذِبَةٍ،إنَّ للّهِ ِ دينًا هُوَ خَيرٌ مِنَ الدّينِ الَّذي أنتُم عَلَيهِ.
ثُمَّ قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله:رَحِمَ اللّهُ قُسًّا يُحشَرُ يَومَ القِيامَةِ امَّةً وَحدَهُ،قالَ:هَل فيكُم أحَدٌ يُحسِنُ مِن شِعرِهِ شَيئًا؟فَقالَ بَعضُهُم:سَمِعتُهُ يَقولُ:
فِي الأَوَّلينَ الذّاهِبينَ مِنَ القُرونِ لَنا بَصائِرُ
لَمّا رَأَيتُ مَوارِدَ *** لِلمَوتِ لَيسَ لَها مَصادِرُ
ورَأَيتُ قَومي نَحوَها تَمضِي الأَكَابِرُ والأَصاغِرُ
لا يَرجِعُ الماضِي إلَيَّ *** ولا مِنَ الباقينَ غابِرُ (2)
أيقَنتُ أنّي لا مَحالَةَ حَيثُ صارَ القَومُ صائِرُ
وبَلَغَ مِن حِكمَةِ قُسِّ بنِ ساعِدَةَ ومَعرِفَتِهِ أنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله كانَ يَسأَلُ مَن يَقدَمُ عَلَيهِ مِن أيادٍ مِن حِكَمِهِ ويُصغي إليهِ سَمعَهُ (3).
7/5:مثرمُ بنُ رغيبٍ
1877:رسول اللّه صلى الله عليه و آله -في صِفَةِ المثرمِ بنِ رغيبِ بنِ الشَّيقبان-:كانَ مِن أحَدِ العُبّادِ،قَد عَبَدَ اللّهَ تَعالى مِائَتَينِ وسَبعينَ سَنَةً،لَم يَسأَلهُ حاجَةً إلاّ أجابَهُ،إنَّ اللّهَ عز و جل8.
ص: 656
هان! هر زنده اى،بميرد و هركس بميرد از دست برود و هركس از دست برود نيايد.در آسمان خبرى و در زمين عبرتى است:سقفى افراشته و گاهواره اى نهاده و ستارگانى متحرك و شبى در گردش و درياهاى آبى ژرف.قسّ سوگند ياد مى كند كه اين بازيچه نيست و از پس اين،شگفتى است.چگونه است كه مى بينم مردم مى روند و ديگر باز نمى گردند.آيا به جايگاهشان خشنود شدند كه ماندند؟يا چون رها شدند،خفتند؟قسّ سوگند ياد مى كند.سوگندى بى دروغ كه خداوند را دينى است كه بهتر از دين شماست.
سپس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود:خدا قسّ را رحمت كند كه روز قيامت به تنهايى چون امتى برانگيخته مى شود و سپس فرمود:آيا در ميان شما كسى هست كه برخى شعرهاى او را نيك بداند؟يكى از آنها گفت:شنيدم كه مى گويد:
درنسلهاى پيشين درگذشته مان، *** براى ما عبرتهايى هست
چون مواردى از مرگ را ديدم كه علت آشكارى ندارد
وقبيله ام را ديدم كه از *** بزرگ وكوچك به سوى آن روان اند
وآنكه مى رود بازنمى گردد واز جاماندگان كسى برجاى نمى ماند
يقين كردم كه من هم ناچار رهسپار همان جايم كه قبيله ام رفته اند
از حكمت و معرفت قسّ بن ساعده ايادى چنين رسيده است كه پيامبر صلى الله عليه و آلهاز هر كس كه از قبيله اياد بر او وارد مى شد،درباره حكمتهايش مى پرسيد و به او گوش مى سپرد.
1877:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله -در توصيف مثرم بن رغيب بن شيقبان-:او يكى از عابدان بود كه خداوند متعال را 270 سال عبادت كرد و چيزى از خدا نخواست،مگر آنكه برآورده كرد و خداوند عز و جل حكمت را در دلش جاى داد و طاعت
ص: 657
أسكَنَ في قَلبِهِ الحِكمَةَ،وألهَمَهُ بِحُسنِ طاعَتِهِ لِرَبِّهِ (1).
8/5:سَلمان
1878:الإمام عليّ عليه السلام -لَمّا قالَ لَهُ ابنُ الكَوّا:يا أميرَالمُؤمِنينَ،فَأَخبِرني عَن سَلمانَ الفارِسِيّ-:بَخٍ بَخٍ سَلمانُ مِنّا أهلَ البَيتِ،ومَن لَكُم بِمِثلِ لُقمانَ الحَكيمِ عَلِمَ عِلمَ الأَوَّلِ والآخِرِ (2).
1879:الإمام الصادق عليه السلام: إنَّما صارَ سَلمانُ مِنَ العُلَماءِ،لِأَنَّهُ امرُؤٌ مِنّا أهلَ البَيتِ،فَلِذلِكَ نَسَبتُهُ إلَى العُلَماءِ (3).
1880:الفُضَيلُ بنُ يَسارٍ عَنِ الإِمامِ الباقِرِ عليه السلام: قالَ لي:تَروي ما يَروِي النّاسُ أنَّ عَلِيًّا عليه السلام قالَ في سَلمانَ:أدرَكَ عِلمَ الأَوَّلِ وعِلمَ الآخِرِ؟قُلتُ:نَعَم،قالَ:فَهَل تَدري ما عَنى؟قُلتُ:يَعني عِلمَ بَني إسرائيلَ وعِلمَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله،فَقالَ:لَيسَ هكَذا يَعني،ولكِن عِلمَ النَّبِيِّ وعِلمَ عَلِيٍّ وأمرَ النَّبِيِّ وأمرَ عَلِيٍّ عليهماالسلام (4).
1881:الإمام الصادق عليه السلام: أدرَكَ سَلمانُ العِلمَ الأَوَّلَ والعِلمَ الآخِرَ،وهُوَ بَحرٌ لا يُنزَحُ،وهُوَ مِنّا أهلَ البَيتِ (5).
9/5:روبيل
1882:رسول اللّه صلى الله عليه و آله عَن جِبريلَ عليه السلام:لَم يَتَّبِعهُ [يونُسَ بنَ مَتّى عليه السلام] مِن قَومِهِ إلاّ4.
ص: 658
نيكوى پروردگارش را به وى الهام كرد.
1878:امام على عليه السلام -هنگامى كه ابن كوّا به ايشان گفت:اى اميرمؤمنان! مرا از سلمان فارسى خبر ده-فرمود:به به،سلمان از ما اهل بيت است و شما چه كسى مانند لقمان حكيم داريد كه علم اوّل و آخر را بداند؟
1879:امام صادق عليه السلام: سلمان در زمره دانشمندان درآمد؛چون مردى از ما اهل بيت است.از اين روست كه نسب به دانشمندان مى برد.
1880:فضيل بن يسار: امام باقر عليه السلام به من گفت:آيا آنچه را مردم روايت مى كنند كه على عليه السلام درباره سلمان گفته:«او علم اوّل و آخر را يافته است»،روايت مى كنى؟گفتم:آرى.فرمود:مى دانى منظورش چه بوده است؟گفتم:آرى،علم بنى اسرائيل و علم پيامبر صلى الله عليه و آله.فرمود:منظورش اين نيست،بلكه منظورش علم پيامبر و علم على عليه السلامو فرمان پيامبر صلى الله عليه و آله و فرمان على عليه السلاماست.
1881:امام صادق عليه السلام: سلمان علم اوّل و آخر را يافت و او دريايى پايان ناپذير و از ما اهل بيت است.
1882:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از جبرئيل:از قوم يونس بن متّى عليه السلام جز دو تن او را پيروى نكردند:نام يكى از آنها روبيل بود و نام ديگرى تنوخا.روبيل از خاندان
ص: 659
رَجُلانِ،اسمُ أحَدِهِما روبيلُ واسمُ الآخَرِ تَنوخا،وكانَ روبيلُ مِن أهلِ بَيتِ العِلمِ والنُّبُوَّةِ والحِكمَةِ،وكانَ قَديمَ الصُّحبَةِ لِيونُسَ بنِ مَتّى مِن قَبلِ أن يَبعَثَهُ اللّهُ بِالنُّبُوَّةِ،وكانَ تَنوخا رَجُلاً مُستَضعَفًا عابِدًا زاهِدًا مُنهَمِكًا فِي العِبادَةِ ولَيسَ لَهُ عِلمٌ ولا حُكمٌ،وكانَ روبيلُ صاحِبَ غَنَمٍ يَرعاها ويَتَقَوَّتُ مِنها،وكانَ تَنوخا رَجُلاً حَطّابًا يَتَحَطَّبُ عَلى رَأسِهِ ويَأكُلُ مِن كَسبِهِ،وكانَ لِروبيلَ مَنزِلَةٌ مِن يونُسَ غَيرُ مَنزِلَةِ تَنوخا لِعِلمِ روبيلَ وحِكمَتِهِ وقَديمِ صُحبَتِهِ (1)م.
ص: 660
دانش و نبوّت و حكمت بود و پيش از بعثت يونس،دير زمانى با وى همراه بود و تنوخا مردى مستضعف و عابد و زاهد و غرق در عبادت بود و بهره اى از دانش و حكمت نداشت.روبيل گوسفنددار بود.آنها را مى چراند و قوت خود را از آن به دست مى آورد و تنوخا مردى هيزم شكن بود و هيزمها را بر سر خود حمل مى كرد و از دسترنج خويش نان مى خورد و روبيل به سبب دانش و حكمت و سابقه دوستى ديرينه اش،نزد يونس منزلتى داشت كه غير از منزلت تنوخا بود.
ص: 661
الفصل السّادس:عُلَماءُ السَّوءِ
1/6:تَحذيرُ العالِمِ بِلا عَمَلٍ
1883:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: وَيلٌ لِمَن لا يَعلَمُ،ووَيلٌ لِمَن يَعلَمُ ثُمَّ لا يَعمَلُ (1).
1884:عنه صلى الله عليه و آله: وَيلٌ لِمَن عَلِمَ ولَم يَنفَعهُ عِلمُهُ سَبعَ مَرّاتٍ،ووَيلٌ لِمَن لَم يَعلَم ولَو شاءَ لَعَلِمَهُ ثَلاثَ مَرّاتٍ (2).
1885:عنه صلى الله عليه و آله: كُلُّ عِلمٍ وَبالٌ عَلى صاحِبِهِ يَومَ القِيامَةِ إلاّ مَن عَمِلَ بِهِ (3).
1886:عنه صلى الله عليه و آله: يَابنَ مَسعودٍ،مَن تَعَلَّمَ العِلمَ ولَم يَعمَل بِما فيهِ حَشَرَهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ أعمى (4).
1887:عنه صلى الله عليه و آله: العالِمُ والعِلمُ والعَمَلُ فِي الجَنَّةِ،فَإِذا لَم يَعمَلِ العالِمُ بِما يَعلَمُ كانَ العِلمُ والعَمَلُ فِي الجَنَّةِ وكانَ العالِمُ فِي النّارِ (5).ة.
ص: 662
1883:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: واى بر كسى كه نمى داند و واى بر كسى كه مى داند ولى عمل نمى كند.
1884:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هفت بار فرمود:واى بر كسى كه مى داند و دانشش به وى سودى نرساند و سه بار فرمود:واى بر كسى كه نمى داند و اگر مى خواست مى دانست.
1885:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: روز قيامت هر دانشى وبال دارنده اش است؛مگر كسى كه به آن عمل كند.
1886:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اى ابن مسعود! هركس دانش آموزد و بدان عمل نكند،خداوند روز قيامت او را كور محشور مى گرداند.
1887:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانشمند و دانش و كردار در بهشت اند؛چون دانشمند به آنچه مى داند عمل نكند،دانش و كردار به بهشت مى روند و دانشمند در دوزخ مى افتد.
ص: 663
1888:عنه صلى الله عليه و آله: مَن لَم يَنفَعهُ عِلمُهُ ضَرَّهُ جَهلُهُ (1).
1889:الإمام عليّ عليه السلام: جاءَ رَجُلٌ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ:ما يَنفي عَنّي حُجَّةَ الجَهلِ؟قالَ:العِلمُ،قالَ:فَما يَنفي عَنّي حُجَّةَ العِلمِ؟قالَ:العَمَلُ (2).
1890:عنه عليه السلام: العِلمُ كُلُّهُ حُجَّةٌ إلاّ ما عُمِلَ بِهِ (3).
1891:عنه عليه السلام: عِلمٌ بِلا عَمَلٍ حُجَّةٌ للّهِ ِ عَلَى العَبدِ.
1892:عنه عليه السلام: مَن لَم يَعمَل بِالعِلمِ كانَ حُجَّةً عَلَيهِ ووَبالاً (4).
1893:عنه عليه السلام: يا عالِمُ،قَد قامَ عَلَيكَ حُجَّةُ العِلمِ فَاستَيقِظ مِن رَقدَتِكَ (5).
1894:عنه عليه السلام: أشَدُّ النّاسِ نَدَمًا عِندَ المَوتِ العُلَماءُ غَيرُ العامِلينَ.
1895:عنه عليه السلام: مَن لَم يَهدِهِ العِلمُ أضَلَّهُ الجَهلُ.
1896:عنه عليه السلام: مَن خالَفَ عِلمَهُ عَظُمَت جَريمَتُهُ وإثمُهُ.
1897:عنه عليه السلام: عِلمٌ لا يُصلِحُكَ ضَلالٌ،ومالٌ لا يَنفَعُكَ وَبالٌ.
1898:عنه عليه السلام: العِلمُ بِلا عَمَلٍ وَبالٌ،العَمَلُ بِلا عِلمٍ ضَلالٌ.
1899:عنه عليه السلام: عِلمٌ لا يَنفَعُ كَدَواءٍ لا يَنجَعُ (6).
1900:عنه عليه السلام -في كِتابِهِ إلَى الحَسَنِ بنِ عَلِيٍّ عليهماالسلام-:إنَّ خَيرَ القَولِ ما نَفَعَ،واعلَم أنَّهُ لا خَيرَ في عِلمٍ لا يَنفَعُ ولا يُنتَفَعُ بِعِلمٍ لا يَحِقُّ تَعَلُّمُهُ (7).
1901:عنه عليه السلام: لا خَيرَ في قَلبٍ لا يَخشَعُ وعَينٍ لا تَدمَعُ وعِلمٍ لا يَنفَعُ (8).
1902:عنه عليه السلام -وهُوَ يَصِفُ زَمانَهُ-:أيُّهَا النّاسُ،إنّا قَد أصبَحنا في دَهرٍ عَنودٍ وزَمَنٍ كَنودٍ،يُعَدُّ فيهِ المُحسِنُ مُسيئًا،ويَزدادُ الظّالِمُ فيهِ عُتُوًّا،لا نَنتَفِعُ بِما عَلِمنا،3.
ص: 664
1888:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آنكه را دانشش سود نبخشد،نادانى اش به وى زيان رساند.
1889:امام على عليه السلام: مردى نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت:چه چيز حجّت نادانى را از من مى راند؟فرمود:دانش.پرسيد چه چيزى حجّت دانش را از من مى راند؟فرمود:عمل.
1890:امام على عليه السلام: دانش سراسر حجّت است،جز آنچه بدان عمل مى شود.
1891:امام على عليه السلام: دانش بى كردار،حجّت براى خدا بر بنده است.
1892:امام على عليه السلام: آنكه به دانش عمل نكند،بر وى حجّت و وبال خواهد بود.
1893:امام على عليه السلام: اى دانشمند! حجّت دانش بر تو قائم شده است،پس از خواب بيدار شو.
1894:امام على عليه السلام: پشيمانترين مردم هنگام مرگ،دانشمندان بى كردارند.
1895:امام على عليه السلام: آنكه را دانش ره ننمايد،نادانى گمراه كند.
1896:امام على عليه السلام: آنكه با دانشش مخالفت ورزد،جرم و گناهش بزرگ گردد.
1897:امام على عليه السلام: دانشى كه اصلاحت نكند،گمراهى است و مالى كه سودت نبخشد،وبال است.
1898:امام على عليه السلام: دانش بى كردار وبال است.كردار بى دانش گمراهى است.
1899:امام على عليه السلام: دانشى كه سود ندهد،مانند دوايى است كه اثر نكند.
1900:امام على عليه السلام -در نامه اش به حسن بن على عليهماالسلام-:بهترين سخن آن است كه سود بخشد و بدان كه خيرى در دانشى كه سود نبخشد نيست و از دانشى كه درست آموخته نشده،سودى برده نمى شود.
1901:امام على عليه السلام: در دلى كه خشوع نورزد و چشمى كه نگريد و دانشى كه سود نبخشد،خيرى نيست.
1902:امام على عليه السلام -در توصيف روزگار خود-:اى مردم! ما گرفتار روزگارى لجوج و زمانه اى سركش شده ايم كه در آن نيكوكار بدكار شمرده مى شود و ستمكار بر طغيانش مى افزايد.از آنچه دانسته ايم،بهره نمى گيريم و از آنچه
ص: 665
ولا نَسأَلُ عَمّا جَهِلنا (1).
1903:عنه عليه السلام: كَفى بِالعالِمِ جَهلاً أن يُنافِيَ عِلمَهُ عَمَلُهُ.
1904:عنه عليه السلام: مَن لَم يَتَعاهَد عِلمَهُ فِي الخَلَأَ فَضَحَهُ فِي المَلاََ?مم.
1905:عنه عليه السلام: مَن أضاعَ عِلمَهُ التَطَم (2).
1906:عنه عليه السلام: قَطَعَ العِلمُ عُذرَ المُتَعَلِّلينَ (3).
1907:الإمام الحسن عليه السلام: قَطعَ العِلمُ عُذرَ المُتَعَلِّمينَ (4).
1908:الإمام الصادق عليه السلام: إنَّ (مِن) أشَدِّ النّاسِ عَذابًا يَومَ القِيامَةِ مَن وَصَفَ عَدلاً وعَمِلَ بِغَيرِهِ (5).
1909:عيسى عليه السلام: أشقَى النّاسِ مَن هُوَ مَعروفٌ عِندَ النّاسِ بِعِلمِهِ مَجهولٌ بِعَمَلِهِ (6).
1910:عنه عليه السلام: لَيسَ بِنافِعِكَ أن تَعلَمَ ما لَم تَعمَل.إنَّ كَثرَةَ العِلمِ لا يَزيدُكَ إلاّ جَهلاً ما لَم تَعمَل بِهِ (7).
1911:عنه عليه السلام: إنَّهُ لَيسَ بِنافِعِكَ أن تَعلَمَ ما لَم تَعلَم ولَمّا تَعمَل بِما قَد عَلِمتَ،إنَّ كَثرَةَ العِلمِ لا تَزيدُ إلاّ كِبرًا إذا لَم تَعمَل بِهِ (8).
1912:عنه عليه السلام: إلى مَتى تَصِفونَ الطَّريقَ لِلمُدلِجينَ،وأنتُم مُقيمونَ مَعَ المُتَحَيِّرينَ؟! إنَّما يَنبَغي مِنَ العِلمِ القَليلُ،ومِنَ العَمَلِ الكَثيرُ (9).
1913:المعصوم عليه السلام: فيما وَعَظَ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ بِهِ عيسى عليه السلام:كَم اطيلُ النَّظَرَ واُحسِنُ الطَّلَبَ والقَومُ في غَفلَةٍ لا يَرجِعونَ،تَخرُجُ الكَلِمَةُ مِن أفواهِهِم لا تَعيها قُلوبُهُم،يَتَعَرَّضونَ لِمَقتي ويَتَحَبَّبونَ بِقُربي إلَى المُؤمِنينَ ! (10).
ص: 666
نمى دانيم نمى پرسيم.
1903:امام على عليه السلام: در نادانى دانشمند همين بس كه كردارش با دانشش همخوان نباشد.
1904:امام على عليه السلام: آنكه دانشش را در نهان به كار نبندد،در عيان رسوايش كند.
1905:امام على عليه السلام: آنكه دانشش را تباه سازد،لطمه بيند.
1906:امام على عليه السلام: دانش عذر بهانه تراشان را گسسته است.
1907:امام حسن عليه السلام: دانش عذر دانش اندوزان را گسسته است.
1908:امام صادق عليه السلام: در روز رستاخيز كسى بيشترين كيفر را مى بيند كه عدل را توصيف مى كند،ولى به غير آن عمل مى كند.
1909:عيسى عليه السلام: شقى ترينِ مردم كسى است كه نزد مردم به دانشش معروف و به كردارش ناشناخته است.
1910:عيسى عليه السلام: تا آن گاه كه آنچه را مى دانى به كار نبندى،به تو سودى نبخشد.بى گمان فراوانى دانش،تا آن گاه كه به كارش نبسته اى،جز بر نادانى ات نمى افزايد.
1911:عيسى عليه السلام: تا آن گاه كه آنچه را مى دانى به كار نبسته اى،آموختن آنچه نمى دانى،تو را سود نبخشد.بى گمان فراوانى دانش هنگامى كه به كار بسته نشود،جز بر تكبّر نمى افزايد.
1912:عيسى عليه السلام: تا كى راه را براى شب روان توصيف مى كنيد و حال آنكه خود با سرگشتگان مانده ايد.از دانش اندكى بس باشد و از كردار بسيار.
1913:معصوم عليه السلام: -در اندرزهاى خداوند عز و جل به عيسى عليه السلامچنين آمده است:-چقدر بنگرم و جستجو كنم و قوم غافل اند و باز نمى گردند.سخن از دهانشان بيرون مى آيد،بى آنكه به دل پذيرفته باشند.خود را در معرض نفرت من قرار مى دهند و در همان حال از تقرّب به من براى جلب محبّت مؤمنان مايه مى گذارند.
ر.ك:ص 67«شرط عمل»/ص 85«عمل»/ص 203«عمل»/ص 545«عمل»ص 591«عمل نكردن»/ص 669«فراوانى دانشمندان بى كردار»/ص 669«مثل دانشمندان بى كردار»/ص 671«دانشمند بى كردار،نادان است».
ص: 667
2/6:كَثرَةُ العُلَماءِ بِلا عَمَلٍ
1914:الإمام عليّ عليه السلام: العِلمُ كَثيرٌ والعَمَلُ قَليلٌ.
1915:عنه عليه السلام: ما أكثَرَ مَن يَعلَمُ العِلمَ ولا يَتَّبِعُهُ !
1916:عنه عليه السلام: إنَّ رُواةَ العِلمِ كَثيرٌ ورُعاتَهُ قَليلٌ.
1917:عنه عليه السلام: رُبَّ عالِمٍ غَيرِ مُنتَفِعٍ (1).
3/6:مَثَلُ العالِمِ بِلا عَمَلٍ
1918:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: العالِمُ بِغَيرِ عَمَلٍ كَالمِصباحِ يُحرِقُ نَفسَهُ ويُضيءُ لِلنّاسِ (2).
1919:عنه صلى الله عليه و آله: مَثَلُ العالِمِ الَّذي يُعَلِّمُ النّاسَ الخَيرَ ويَنسى نَفسَهُ كَمَثَلِ السِّراجِ يُضيءُ لِلنّاس ويُحرِقُ نَفسَهُ (3).
1920:عنه صلى الله عليه و آله: العِلمُ الَّذي لا يُعمَلُ بِهِ كَالكَنزِ الَّذي لا يُنفَقُ مِنهُ،أتعَبَ صاحِبُهُ نَفسَهُ في جَمعِهِ ولَم يَصِل إلى نَفعِهِ (4).
1921:عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ مَثَلَ عِلمٍ لا يَنفَعُ كَمَثَلِ كَنزٍ لا يُنفَقُ في سَبيلِ اللّهِ (5).
1922:عنه صلى الله عليه و آله: مَثَلُ الَّذي يَجلِسُ يَسمَعُ الحِكمَةَ ثُمَّ لا يُحَدِّثُ عَن صاحِبِهِ إلاّ بِشَرِّ ما يَسمَعُ،كَمَثَلِ رَجُلٍ أتى راعِيًا فَقالَ:يا راعي،أجزِرني شاةً مِن غَنَمِكَ،ه.
ص: 668
1914:امام على عليه السلام: دانش فراوان است و كردار اندك.
1915:امام على عليه السلام: بسيارند كسانى كه دانش دارند و از آن پيروى نمى كنند.
1916:امام على عليه السلام: بى گمان راويان دانش بسيار و رعايت كنندگان آن اندك اند.
1917:امام على عليه السلام: بسى دانشمند كه [از دانش خود] بهره مند نيست.
ر.ك:ارجاعات عنوان سابق.
1918:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانشمند بى كردار،مانند چراغى است كه خود را مى سوزاند و به مردم روشنى مى دهد.
1919:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مثل دانشمندى كه به مردم خير مى آموزد و خود را فراموش مى كند،مانند چراغى است كه به مردم روشنى مى دهد و خود را مى سوزاند.
1920:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دانشى كه بدان عمل نمى شود،مانند گنجى است كه از آن خرج نمى شود.صاحبش در گردآوريش خود را به رنج مى اندازد و به سودش نمى رسد.
1921:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مثل دانشى كه سود نبخشد،مانند گنجى است كه در راه خدا خرج نشود.
1922:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مثل كسى كه مى نشيند تا حكمت بشنود،سپس از گوينده آن چيزى جز بدترين شنيده هايش را نقل نمى كند،مانند كسى است كه نزد شبانى بيايد و بگويد:براى من ميشى از گوسفندانت را قربانى كن و او
ص: 669
قالَ:اِذهَب فَخُذ بِاُذُنِ خَيرِها،فَذَهَبَ فَأَخَذَ بِاُذُنِ كَلبِ الغَنَم (1).
1923:الإمام عليّ عليه السلام: إنَّ العالِمَ العامِلَ بِغَيرِهِ كَالجاهِلِ الحائِرِ الَّذي لا يَستَفيقُ عَن جَهلِهِ (2).
1924:عنه عليه السلام: العالِمُ بِلا عَمَلٍ كَالرّامي بِلا وَتَرٍ (3).
1925:عيسى عليه السلام: مَثَلُ عُلَماءِ السَّوءِ مَثَلُ صَخرَةٍ وَقَعَت عَلى فَمِ النَّهرِ،لا هِيَ تَشرَبُ الماءَ ولا هِيَ تَترُكُ الماءَ يَخلُصُ إلَى الزَّرعِ (4).
1926:لقمان الحكيم عليه السلام -في وَصِيَّتِهِ لاِبنِهِ-:مَثَلُ الحِكمَةِ بِغَيرِ طاعَةٍ مَثَلُ الجَسَدِ بِلا نَفَسٍ،أو مَثَلُ الصَّعيدِ بِلا ماءٍ،ولا صَلاحَ لِلجَسَدِ بِلا نَفَسٍ ولا لِلصَّعيدِ بِغَيرِ ماءٍ،ولا لِلحِكمَةِ بِغَيرِ طاعَةٍ (5).
4/6:العالِمُ بِلا عَمَلٍ جاهِلٌ
1927:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ مِنَ العِلمِ جَهلاً (6).
1928:عَمّارُ بنُ ياسِر: بَعَثَني رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى حَيٍّ مِن قَيسٍ اعَلِّمُهُم شَرائِعَ الإِسلامِ،فَإِذا قَومٌ كَأَنَّهُمُ الإِبِلُ الوَحشِيَّةُ،طامِحَةً أبصارُهُم،لَيسَ لَهُم هَمٌّ إلاّ شاةٌ أو بَعيرٌ،فَانصَرَفتُ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله،فَقالَ:يا عَمّارُ،ما عَمِلتَ؟فَقَصَصتُ عَلَيهِ قِصَّةَ القَومِ،وأخبَرتُهُ بِما بِهِم مِنَ السَّهوَةِ (7)،قالَ:يا عَمّارُ ألا اخبِرُكَ بِأَعجَبَ مِنهُم؟قَومٌ عَلِموا ما جَهِلَ اولئِكَ ثُمَّ سَهَوا كَسَهوِهِم (8).4.
ص: 670
بگويد:برو و گوش بهترين آنها را بگير و بياور،پس برود و گوش سگ گله را بگيرد [و بياورد.]
1923:امام على عليه السلام: دانشمند عمل كننده به غير دانشش،مانند نادان سرگردانى است كه از نادانيش بجات نيابد.
1924:امام على عليه السلام: دانشمند بى عمل مانند تيرانداز بى زه[كمان] است.
1925:عيسى عليه السلام: مثل دانشمندان بدكردار،مانند تخته سنگى است بر دهانه نهر كه،نه آب مى نوشد و نه آب را وا مى نهد تا به كشتزار برسد.
1926:لقمان حكيم -در سفارش به پسرش-:مثل حكمت بى طاعت،مانند كالبد بى جان است يا مانند سرزمين بى آب،و كالبد بى جان و سرزمين بى آب و حكمت بى طاعت،ارزشى ندارند.
ر.ك:ص 527«مَثَل دانشمندان»/ص 667«ارجاعات».
1927:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: برخى از دانشها نادانى است.
1928:عمار بن ياسر: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مرا به سوى قبيله اى از قيس فرستاد تا احكام اسلام را به آنها بياموزم.با قومى روبرو شدم همچون شتران وحشى كه چشم دوخته بودند كه كجا گوسفندى يا شترى است.به سوى پيامبر خدا صلى الله عليه و آلهبازگشتم.حضرت فرمود:اى عمّار! چه كردى؟.داستان قوم را حكايت كردم و درجه غفلت و نادانى آنها را بازگفتم.فرمود:اى عمّار! تو را به شگفت تر از آن خبر ندهم؟قومى كه آنچه اينان نمى دانند مى دانند،ولى چون آنان غافل و فراموشكارند.
ص: 671
1929:رسول اللّه صلى الله عليه و آله -في جَوابِهِ لِسَعدٍ حينَ قالَ:يا رَسولَ اللّهِ،أتَيتُكَ مِن قَومٍ هُم وأنعامُهُم سَواءٌ-:يا سَعدُ،ألا اخبِرُكَ بِأَعجَبَ مِن ذلِكَ؟قَومٌ عَلِموا ما جَهِلَ هؤُلاءِ ثُمَّ جَهِلوا كَجَهلِهِم (1).
1930:عنه صلى الله عليه و آله: رُبَّ حامِلِ فِقهٍ غَيرِ فَقيهٍ،ومَن لَم يَنفَعهُ عِلمُهُ ضَرَّهُ جَهلُهُ (2).
1931:الإمام عليّ عليه السلام: لا تَجعَلوا عِلمَكُم جَهلاً ويَقينَكُم شَكًّا،إذا عَلِمتُم فَاعمَلوا،وإذا تَيَقَّنتُم فَأَقدِموا (3).
1932:عنه عليه السلام: لا تَجعَل يَقينَكَ شَكًّا،ولا عِلمَكَ جَهلاً،ولا ظَنَّكَ حَقًّا،واعلَم أنَّهُ لَيسَ لَكَ مِنَ الدُّنيا إلاّ ما أعطَيتَ فَأَمضَيتَ وقَسَمتَ فَسَوَّيتَ ولَبِستَ فَأَبلَيتَ (4).
1933:عنه عليه السلام: رُبَّ عالِمٍ قَد قَتَلَهُ جَهلُهُ وعِلمُهُ مَعَهُ لا يَنفَعُهُ (5).
1934:الإمام الصادق عليه السلام -لَمّا سَأَلَهُ الزِّنديقُ:أفَيَكونُ العالِمُ جاهِلاً؟-:عالِمٌ بِما يَعلَمُ وجاهِلٌ بِما يَجهَلُ (6).
1935:عنه عليه السلام: اللّهُمَّ...وأعوذُ بِكَ مِن أن أشتَرِيَ الجَهلَ بِالعِلمِ والجَفاءَ بِالحِلم (7).
5/6:ذَمُّ عُلَماءِ السَّوءِ
1936:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: شَرُّ النّاسِ عُلَماءُ السَّوءِ (8).
1937:عنه صلى الله عليه و آله: شِرارُ النّاسِ شِرارُ العُلَماءِ فِي النّاسِ (9).
1938:عنه صلى الله عليه و آله -لِأَبي ذَرٍّ-:يا أبا ذَرٍّ،اِعلَم أنَّ كُلَّ شَيءٍ إذا فَسَدَ فَالمِلحُ دَواؤُهُ،.فَاءِذاذ.
ص: 672
1929:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله -در پاسخ به سعد هنگامى كه گفت:اى پيامبر خدا! من از نزد قومى به سوى تو مى آيم كه آنان و چهار پايانشان يكسان اند-:اى سعد! آيا تو را به شگفت تر از اين آگاه نكنم؟قومى كه آنچه را اينان نمى دانند،مى دانند و سپس مانند ايشان نادانى مى كنند.
1930:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بسى حامل فقه كه فقيه نيست و آنكه را دانشش سود نبخشد،نادانى اش به وى زيان رساند.
1931:امام على عليه السلام: دانش خود را به نادانى و يقينتان را به شكّ تبديل نكنيد و چون دانستيد،عمل كنيد و چون يقين كرديد،اقدام كنيد.
1932:امام على عليه السلام: يقينت را به شكّ و دانشت را به نادانى و گمانت را به حقيقت تبديل مكن و بدان كه بهره تو از دنيا همان است كه بخشيده و گذاشته اى و قسمت كرده و برابر داده اى و پوشيده و كهنه كرده اى.
1933:امام على عليه السلام: بسى دانشمند كه نادانى اش او را كشته و دانشى كه به همراه داشته،وى را سودى نبخشيده است.
1934:امام صادق عليه السلام -در پاسخ زنديقى كه از وى پرسيد:آيا مى شود دانا نادان باشد؟-:آن كس كه مى داند ولى جاهلانه عمل مى كند.
1935:امام صادق عليه السلام: خدايا!...و به تو پناه مى برم از اينكه دانش را با نادانى و بردبارى را با درشتى معاوضه كنم.
1936:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بدترين مردم دانشمندان بدند.
1937:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بدترين مردم دانشمندان بد در ميان مردم اند.
1938:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: به ابوذر:اى ابوذر! بدان هر چيز كه فاسد شود دارويش نمك
ص: 673
فَسَدَ المِلحُ فَلَيسَ لَهُ دَواءٌ (1)
1939:عيسى عليه السلام -لِلحَوارِيّينَ-:يا مِلحَ الأَرضِ:لا تَفسُدوا،فَإِنَّ كُلَّ شَيءٍ إذا فَسَدَ فَإِنَّهُ يُداوى بِالمِلحِ،و إنَّ المِلحَ إذا فَسَدَ فَلَيسَ لَهُ دَواءٌ (2).
1940:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: يَأتي عَلَى النّاسِ زَمانٌ...عُلَماؤُهُم وفُقَهاؤُهُم خَوَنَةٌ فَجَرَةٌ،ألا إنَّهُم أشرارُ خَلقِ اللّهِ،وكَذلِكَ أتباعُهُم ومَن يَأتيهِم ويَأخُذُ مِنهُم ويَحِبُّهُم ويُجالِسُهُم ويُشاوِرُهُم أشرارُ خَلقِ اللّهِ (3).
1941:عنه صلى الله عليه و آله: يَأتي عَلَى النّاسِ زَمانٌ عُلَماؤُها مَيتَةٌ وحُكَماؤُها مَيتَةٌ،تَكثُرُ المَساجِدُ والقُرّاءُ حَتّى لا يَجِدونَ عالِمًا إلاَّ الرَّجُلَ بَعدَ الرَّجُلِ (4).
1942:عنه صلى الله عليه و آله: يَخرُجُ في آخِرِ الزَّمانِ رِجالٌ يَختِلونَ الدُّنيا بِالدّينِ،يَلبَسونَ لِلنّاسِ جُلودَ الضَّأنِ مِنَ اللّينِ،ألسِنَتُهُم أحلى مِنَ السُّكَّرِ،وقُلوبُهُم قُلوبُ الذِّئابِ،يَقولُ اللّهُ عز و جل:أبِيَ يَغتَرّونَ؟! أم عَلَيَّ يَجتَرِئونَ؟!،فَبِي حَلَفتُ لَأَبعَثَنَّ عَلى اولئِكَ مِنهُم فِتنَةً تَدَعُ الحَليمَ مِنهُم حَيرانًا (5).
1943:تحف العقول: قيلَ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله:أيُّ النّاسِ شَرٌّ؟قالَ:العُلَماءُ إذا فَسَدوا (6).
1944:الأَحوَصُ بنُ حَكيمٍ عَن أبيهِ قالَ: سُئِلَ النَّبِيُّ عَنِ الشَّرِّ فَقالَ:لا تَسأَلوني عَنِ الشَّرِّ واسأَلوني عَنِ الخَيرِ ثَلاثًا ثُمَّ قالَ:ألا إنَّ شَرَّ الشَرِّ شِرارُ العُلَماءِ،وإنَّ خَيرَ الخَيرِ خِيارُ العُلَماءِ ! (7)
1945:الإمام عليّ عليه السلام -في صِفَةِ أبغَضِ الخَلائِقِ إلَى اللّهِ-:...ورَجُلٌ قَمَشَ جَهلاً في جُهّالِ النّاسِ...قَد سَمّاهُ أشباهُ النّاسِ عالِمًا ولَم يَغنَ فيهِ يَومًا سالِمًا...لا يَحسَبُ العِلمَ في شَيءٍ مِمّا أنكَرَ،ولا يَرى أنَّ وَراءَ ما بَلَغَ فيهِ مَذهَبًا،إن قاسَ شَيئًا بِشَيءٍ لَم يُكَذِّب نَظَرَهُ،وإن أظلَمَ عَلَيهِ أمرٌ اكتَتَمَ بِهِ لِما يَعلَمُ مِن7.
ص: 674
است،ولى هرگاه نمك فاسد شود دارويى ندارد.
1939:عيسى عليه السلام -به حواريان-:اى نمك زمين! فاسد مشويد كه هرچه فاسد مى شود،دارويش نمك است،ولى اگر نمك فاسد گردد،دارويى ندارد.
1940:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: زمانى بر مردم فرا رسد كه...دانشمندان و فقيهانشان،خيانت كار و تبهكارند.آگاه باشيد كه آنان بدترين خلق خدايند و هم چنين پيروانشان و آنكه بر آنها درآيد و از آنها اخذ كند و دوستشان بدارد و با آنان بنشيند و مشورت كند،همگى بدترين خلق خدايند.
1941:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: روزگارى بر مردم آيد كه دانشمندان و حكيمانش مرده اند،مسجدها و قاريان فراوان،ولى دانشمند [راستين] را جز گاه به گاه نيابند.
1942:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: در آخر الزمان مردانى مى آيند كه دنيا را با دين مى طلبند.براى [فريب دادن] مردم،در باطن گرگ اند و در ظاهر لباس ميش بر تن كرده اند و زبانهايى شيرينتر از شكر دارند؛خداوند عزو جلّ مى فرمايد:آيا مرا فريب مى دهند يا بر من گستاخى مى كنند؟به خودم سوگند،فتنه اى بر اينان برانگيزم كه بردبارشان را در حيرت گذارد.
1943:تحف العقول: به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گفته شد:كدام مردم بدترند؟فرمود:دانشمندان چون فاسد شوند.
1944:احوص بن حكيم از پدرش نقل مى كند كه درباره بدى از پيامبر صلى الله عليه و آلهپرسيده شد.حضرت سه بار فرمود:از من بدى را مپرسيد،از خوبى بپرسيد.سپس فرمود:هان! بدترين بدها،دانشمندان بدند و بهترينِ خوبها،دانشمندان خوب اند.
1945:امام على عليه السلام -در توصيف مردم نزد خدا-:مردى كه در ميان نادانان،از اينجا و آنجا چيزهايى گرد آورده است...انسان نمايان او را دانا مى نامند و حال آنكه يك روز را هم در دانش به درستى سپرى نكرده است....آنچه را نمى داند،دانش به شمار نمى آورد و در وراى آنچه خود بدان رسيده آيينى نمى بيند.اگر چيزى را با چيزى بسنجد،نظر خود را تكذيب نمى كند و اگر
ص: 675
جَهلِ نَفسِهِ (1).
1946:عنه عليه السلام -في جَوابِهِ لِكِتابِ مُعاوِيَةَ-:تَصِفُ الحِكمَةَ ولَستَ مِن أهلِها،وتَذكُرُ التَّقوى وأنتَ عَلى ضِدِّها ! (2)
1947:عنه عليه السلام: إنَّ مِن أحَبِّ عِبادِ اللّهِ إلَيهِ عَبدًا أعانَهُ اللّهُ عَلى نَفسِهِ...مِصباحُ ظُلُماتٍ،كَشّافُ عَشَواتٍ،مِفتاحُ مُبهَماتٍ دَفّاعُ مُعضِلاتٍ،دَليلُ فَلَواتٍ،يَقولُ فَيُفهِمُ،ويَسكُتُ فَيَسلَمُ..وآخَرُ قَد تَسَمّى عالِمًا ولَيسَ بِهِ،فَاقتَبَسَ جَهائِلَ مِن جُهّالٍ،وأضاليلَ مِن ضُلاّلٍ،ونَصَبَ لِلنّاسِ أشراكًا مِن حَبائِلِ غُرورٍ وقَولِ زورٍ...يَقولُ:أقِفُ عِندَ الشُّبُهاتِ وفيها وَقَعَ،ويَقولُ:أعتَزِلُ البِدَعَ وبَينَهَا اضطَجَعَ،فَالصّورَةُ صورَةُ إنسانٍ،والقَلبُ قَلبُ حَيَوانٍ،لا يَعرِفُ بابَ الهُدى فَيَتَّبِعَهُ،ولا بابَ العَمى فَيَصُدَّ عَنهُ،وذلِكَ مَيِّتُ الأَحياءِ ! (3)
1948:عنه عليه السلام: أمقَتُ العِبادِ إلَى اللّهِ الفَقيرُ المَزهُوُّ والشَّيخُ الزّانِ والعالِمُ الفاجِرُ. (4)
1949:عنه عليه السلام: لا خَيرَ فِي الكَذّابينَ ولا فِي العُلَماءِ الأَفّاكينَ. (5)
1950:عنه عليه السلام: لا خَيرَ في عِلمِ الكَذّابينَ (6).
1951:الإمام الصادق عليه السلام: قالَ عيسَى بنُ مَريَمَ لِأَصحابِهِ:...وَيلَكُم عُلَماءَ السَّوءِ،الاُجرَةَ تَأخُذونَ والعَمَلَ لا تَصنَعونَ ! يوشِكُ رَبُّ العَمَلِ (7)أن يَطلُبَ عَمَلَهُ،ويوشِكُ أن يَخرُجوا مِنَ الدُّنيا إلى ظُلمَةِ القَبرِ،كَيفَ يَكونُ مِن أهلِ العِلمِ مَن مَصيرُهُ إلى آخِرَتِهِ وهُوَ مُقبِلٌ عَلى دُنياهُ،وما يَضُرُّهُ أشهى إلَيهِ مِمّا يَنفَعُهُ ! (8)
1952:عيسى عليه السلام: بِحَقٍّ أقولُ لَكُم:إنَّ شَرَّ النّاسِ لَرَجُلٌ عالِمٌ آثَرَ دُنياهُ عَلى عِلمِهِ،2.
ص: 676
چيزى بر وى تاريك بماند،آن را مى پوشاند تا نادانى اش پنهان بماند.
1946:امام على عليه السلام -در پاسخش به نامه معاويه-:حكمت را توصيف مى كنى،ولى اهل آن نيستى و تقوا را ياد مى كنى،ولى در مقابل آن هستى.
1947:امام على عليه السلام: از محبوبترين بندگان نزد خداوند،بنده اى است كه خداوند او را در برابر نفسش يارى داده است....چراغ در دل تاريكيها،راهگشا در تيرگيها،كليد مبهمات،گره گشاى مشكلات و راهنماى بيابان هاست.مى گويد و مى فهماند،و خاموش مى ماند و سالم مى ماند...و آن ديگرى كسى است كه دانشمند ناميده مى شود،ولى نيست؛بلكه ترّهاتى از نادانان برگرفته و مايه هاى گمراهى را از گمراهان اندوخته و دامهايى از فريب و دروغ براى مردم گسترده است...در شبهات فرو رفته و مى گويد:از آنها باز مى ايستم.در ميان بدعتها آرميده و مى گويد:از آنها كناره مى گيرم.چهره چهره آدمى است و دل،دل حيوان.نه راه هدايت را مى شناسد تا در پى اش رود و نه راه گمراهى را تا از آن جلو گيرد.چنين كسى مرده اى ميان زندگان است.
1948:امام على عليه السلام: منفورترين مردم نزد خداوند،فقير متكبّر و پير زناكار و دانشمند بد كار است.
1949:امام على عليه السلام: نه در دروغ گويان خيرى هست ونه در دانشمندان تهمت زن.
1950:امام على عليه السلام: در دانش دروغ پردازان خيرى نيست.
1951:امام صادق عليه السلام: عيسى بن مريم به همراهانش فرمود:...واى بر شما دانشمندان بد! مزد را مى گيريد و كار را انجام نمى دهيد.نزديك است كه كارفرما كارش را بطلبد و چيزى نمانده كه از دنيا به تاريكى گور بروند.چگونه مى تواند از اهل دانش باشد كسى كه به سوى آخرت مى رود،ولى رو به دنيا دارد و آنچه بدو زيان مى رساند،برايش گواراتر است از آنچه به وى سود مى بخشد.
1952:عيسى عليه السلام: به حقيقت مى گويم:بدترين مردم،مردى است كه دنيايش را بر
ص: 677
فَأَحَبَّها وطَلَبَها وجَهَدَ عَلَيها حَتّى لَوِ استَطاعَ أن يَجعَلَ النّاسَ في حَيرَةٍ لَفَعَلَ،وماذا يُغني عَنِ الأَعمى سَعَةُ نورِ الشَّمسِ وهُوَ لا يُبصِرُها؟! كَذلِكَ لا يُغني عَنِ العالِمِ عِلمُهُ إذ هُوَ لَم يَعمَل بِهِ.
ما أكثَرَ ثِمارَ الشَّجَرِ ولَيسَ كُلُّها يَنفَعُ ويُؤكَلُ ! وما أكثَرَ العُلَماءَ ولَيسَ كُلُّهُم يَنتَفِعُ بِما عَلِمَ ! وما أوسَعَ الأَرضَ ولَيسَ كُلُّها تُسكَنُ ! وما أكثَرَ المُتَكَلِّمينَ ولَيسَ كُلُّ كَلامِهِم يُصَدَّقُ ! فَاحتَفِظوا مِنَ العُلَماءِ الكَذَبَةِ الَّذينَ عَلَيهِم ثِيابُ الصّوفِ مُنَكِّسي رُؤوسِهِم إلَى الأَرضِ يُزَوِّرونَ بِهِ الخَطايا يَرمُقونَ مِن تَحتِ حَواجِبِهِم كَما تَرمُقُ الذِّئابُ،وقَولُهُم يُخالِفُ فِعلَهُم،وهَل يُجتَنى مِنَ العَوسَجِ العِنَبُ ومِنَ الحَنظَلِ التّينُ؟! وكَذلِكَ لا يُؤَثِّرُ قَولُ العالِمِ الكاذِبِ إلاّ زورًا،ولَيسَ كُلُّ مَن يَقولُ يُصَدَّقُ...
وَيلَكُم يا عُلَماءَ السَّوءِ ! لا تُحَدِّثوا أنفُسَكُم أنَّ آجالَكُم تَستَأخِرُ مِن أجلِ أنَّ المَوتَ لَم يَنزِل بِكُم،فَكَأَنَّهُ قَد حَلَّ بِكُم فَأَظعَنَكُم،فَمِنَ الآنَ فَاجعَلُوا الدَّعوَةَ في آذانِكُم،ومِنَ الآنَ فَنوحوا عَلى أنفُسِكُم،ومِنَ الآنَ فَابكوا عَلى خَطاياكُم،ومِنَ الآنَ فَتَجَهَّزوا وخُذوا اهبَتَكُم وبادِرُوا التَّوبَةَ إلى رَبِّكُم...
وَيلَكُم يا عُلَماءَ السَّوءِ ! ألَم تَكونوا أمواتًا فَأَحياكُم؟فَلَمّا أحياكُم مُتُّم؟!
وَيلَكُم ! ألَم تَكونوا امِّيّينَ فَعَلَّمَكُم؟فَلَمّا عَلَّمَكُم نَسيتُم؟!
وَيلَكُم ! ألَم تَكونوا جُفاةً فَفَقَّهَكُمُ اللّهُ؟فَلَمّا فَقَّهَكُم جَهِلتُم؟!
وَيلَكُم ! ألَم تَكونوا ضُلاّلاً فَهَداكُم؟فَلَمّا هَداكُم ضَلَلتُم؟!
ص: 678
دانشش ترجيح داده و آن را دوست دارد و مى طلبد؛حتى اگر مى توانست مردم را در سرگردانى بگذارد،مى گذارد و گستره نور خورشيد به چه كار نابينا مى آيد،وقتى كه آن را نمى بيند؛همين گونه دانش به كار دانشمند نمى آيد،هنگامى كه به آن عمل نمى كند.ميوه هاى درخت بسيار است،ولى همه آنها سودمند و خوردنى نيستند.دانشمندان هم فراوان اند،ولى همه آنها از دانش خود بهره نمى برند و زمين فراخ است،ولى همه آن مسكونى نيست.سخنرانان بسيارند،ولى همه سخنانشان در خور تصديق نيست،پس خود را حفظ كنيد از دانشمندان دروغ پردازى كه پشمينه پوش و سر به زيرند،تا خطاياى خود را بدان زينت دهند و از زير ابروان خود مانند گرگها تيز مى نگرند و گفتارشان با كردارشان مخالف است.
آيا از خاربن انگور چيده مى شود و از حنظل انجير؟همين گونه گفته دانشمند دروغگو اثرى جز باطل ندارد و همه كس را نمى توان در آنچه مى گويد تصديق كرد....واى بر شما اى دانشمندان بدكردار! چون مرگ بر شما فرود نمى آيد با خود نگوييد كه اجلتان به تأخير مى افتد كه مى بينم بر شما درآمده و شما را برده است.از هم اكنون دعوت مرگ را در گوش خود فرو كنيد و از همين حالا بر خود نوحه كنيد و از هم اكنون بر خطاياى خود بگرييد و از همين زمان،بار بربنديد و مهيّاى رفتن گرديد و به بازگشت به پروردگارتان شتاب كنيد....
واى بر شما اى دانشمندان بدكار! آيا مرده نبوديد و خدا زنده تان كرد و چون زنده شديد دوباره مرديد؟واى بر شما ! آيا بى سواد نبوديد،پس به شما آموخت و چون آموختيد،فراموش كرديد؟واى بر شما ! آيا تهى نبوديد،پس خدا شمارا فهيم كرد و چون فهيم شديد نادانى كرديد؟
واى بر شما! آيا گمراه نبوديد،پس هدايتان كرد و چون هدايت شديد،گمراه گشتيد؟
ص: 679
وَيلَكُم ! ألَم تَكونوا عُميًا فَبَصَّرَكُم؟فَلَمّا بَصَّرَكُم عَميتُم؟!
وَيلَكُم ! ألَم تَكونوا صُمًّا فَأَسمَعَكُم؟فَلَمّا أسمَعَكُم صَمِمتُم؟!
وَيلَكُم ! ألَم تَكونوا بُكمًا فَأَنطَقَكُم؟فَلَمّا أنطَقَكُم بَكِمتُم؟!
وَيلَكُم ! ألَم تَستَفتِحوا؟فَلَمّا فُتِحَ لَكُم نَكَصتُم عَلى أعقابِكُم؟!
وَيلَكُم ! ألَم تَكونوا أذِلَّةً فَأَعَزَّكُم؟فَلَمّا عَزَزتُم قَهَرتُم واعتَدَيتُم وعَصَيتُم؟!
وَيلَكُم ! ألَم تَكونوا مُستَضعَفينَ فِي الأَرضِ تَخافونَ أن يَتَخَطَّفَكُمُ النّاسُ فَنَصَرَكُم وأيَّدَكُم؟فَلَمّا نَصَرَكُمُ استَكبَرتُم وتَجَبَّرتُم.؟!
فَيا وَيلَكُم مِن ذُلِّ يَومِ القِيامَةِ كَيفَ يُهينُكُم ويُصَغِّرُكُم.؟! ويا وَيلَكُم يا عُلَماءَ السَّوءِ ! إنَّكُم لَتَعمَلونَ عَمَلَ المُلحِدينَ وتَأمُلونَ أمَلَ الوارِثينَ وتَطمَئِنّونَ بِطُمَأنينَةِ الآمِنينَ ! ولَيسَ أمرُ اللّهِ عَلى ما تَتَمَنَّونَ وتَتَخَيَّرونَ،بَل لِلمَوتِ تَتَوالَدونَ،ولِلخَرابِ تَبنونَ وتَعمُرونَ،ولِلوارِثينَ تَمهَدونَ ! (1)
1953:عنه عليه السلام: يا عُلَماءَ السَّوءِ،تَأمُرونَ النّاسَ يَصومونَ ويُصَلّونَ ويَتَصَدَّقونَ ولا تَفعَلونَ ما تَأمُرونَ ! وتَدرُسونَ ما لا تَعلَمونَ فَيا سوءَ ما تَحكُمونَ ! تَتوبونَ بِالقَولِ والأَمانِيِّ وتَعمَلونَ بِالهَوى ! وما يُغني عَنكُم أن تُنَقّوا جُلودَكُم وقُلوبُكُم دَنِسَةٌ (2).
1954:عنه عليه السلام: إلى كَم يَسيلُ الماءُ عَلَى الجَبَلِ لا يَلينُ؟! إلى كَم تَدرُسونَ الحِكمَةَ لا يَلينُ عَلَيها قُلوبُكُم؟! (3)م.
ص: 680
واى بر شما! آيا نابينا نبوديد،پس بينايتان ساخت و چون بينا شديد،چشم بستيد؟
واى بر شما! آيا ناشنوا نبوديد،پس شنوايتان نمود و چون شنوا گشتيد،گوش بستيد؟
واى بر شما! آيا گنگ نبوديد،پس شما را به سخن درآورد و چون سخنور شديد،لب فرو بستيد؟
واى بر شما! آيا درخواست گشايش در كار را نكرديد و چون گشايش داد،پا پس كشيديد؟
واى بر شما! آيا خوار نبوديد،پس عزيزتان كرد و چون عزّت يافتيد،به قهر و تجاوز و سرپيچى پرداختيد.
واى بر شما! آيا در زمين ناتوان نبوديد و مى ترسيديد كه مردم شما را بربايند،پس خداوند ياريتان داد و تأييدتان كرد و چون يارى يافتيد،تكبّر و زورگويى كرديد؟
پس واى بر شما! از خوارى روز قيامت كه چگونه خوار و كوچكتان مى كنند و واى بر شما! اى دانشمندان تباهكار! همچون ملحدان عمل مى كنيد و آرزوى وارثان را داريد و چون اصحاب امن و امان،سكون و آرامش داريد و حال آنكه كار خداوند به ميل و اختيار شما جريان ندارد؛بلكه براى مردن مى زاييد و براى خرابى مى سازيد و آباد مى كنيد و براى وارثان آماده مى كنيد.
1953:عيسى عليه السلام: اى دانشمندان بدكردار! به مردم فرمان مى دهيد روزه بگيرند و نماز بخوانند و صدقه دهند و خود آنچه را فرمان مى دهيد انجام نمى دهيد؟و آنچه را نمى دانيد،درس مى دهيد،پس چه بد فرمان مى رانيد.به گفتار و آرزو توبه و به هوا و هوس عمل مى كنيد و پاكيزه كردن پوستهايتان با چركين بودن دلهايتان به شما سودى نبخشد.
1954:عيسى عليه السلام: تا كى آب بر كوه مى ريزد و آن را نرم نمى كند؟تا كى حكمت مى آموزيد و دلهايتان بر آن نرم نمى شود؟
ص: 681
1955:الإمام الكاظم عليه السلام: يا هِشامُ،إنَّ المَسيحَ عليه السلام قالَ لِلحَوارِيّينَ:يا عَبيدَ السَّوءِ...لا تَكونوا كَالمُنخُلِ يُخرِجُ مِنهُ الدَّقيقَ الطَّيِّبَ ويُمسِكُ النُّخالَةَ.كَذلِكَ أنتُم تُخرِجونَ الحِكمَةَ مِن أفواهِكُم ويَبقَى الغِلُّ (1)في صُدورِكُم (2).
6/6:خَطَرُ زَلَّةِ العالِمِ
1956:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: احذَروا زَلَّةَ العالِمِ،فَإِنَّ زَلَّتَهُ تُكَبكِبُهُ فِي النّارِ (3).
1957:عنه صلى الله عليه و آله: إنَّما أتَخَوَّفُ عَلى امَّتي مِن بَعدي ثَلاثَ خِصالٍ:أن يَتَأَوَّلُوا القُرآنَ عَلى غَيرِ تَأويلِهِ،أو يَتَّبِعوا زَلَّةَ العالِمِ،أو يَظهَرَ فيهِمُ المالُ حَتّى يَطغَوا ويَبطَروا.وسَاُنَبِّئُكُمُ المَخرَجَ مِن ذلِكَ...أمَّا العالِمُ فَانتَظِروا فَيئَتَهُ ولا تَتَّبِعوا زَلَّتَهُ (4).
1958:الإمام عليّ عليه السلام: ...زَلَّةُ العالِمِ كَانكِسارِ السَّفينَةِ تَغرَقُ وتُغرِقُ (5).
1959:عنه عليه السلام: زُلَّةُ العالِمِ تُفسِدُ عَوالِم.
1960:عنه عليه السلام: زلَّةُ العالِمِ كَبيرَةُ الجِنايَةِ.
1961:عنه عليه السلام: لا زَلَّةَ أشَدُّ مِن زَلَّةِ عالِم (6).
1962:عنه عليه السلام -فيما نُسِبَ إلَيهِ-:مَعصِيَةُ العالِمِ إذا خَفِيَت لَم تَضُرَّ إلاّ بِصاحِبِها،وإذا ظَهَرَت ضَرَّت صاحِبَها والعامَّةَ (7).
1963:عيسى عليه السلام -لَمّا قيلَ لَهُ:يا روحَ اللّهِ وكَلِمَتَهُ،مَن أشَدُّ النّاسِ فِتنَةً؟-:زَلَّةُ العالِمِ،إذا زَلَّ العالِمُ زَلَّ بِزَلَّتِهِ عالَمٌ كَثيرٌ (8).ة.
ص: 682
1955:امام كاظم عليه السلام: اى هشام! مسيح عليه السلام به حواريان خود گفت:اى بندگان بد!...همچون غربال مباشيد كه آرد پاكيزه از آن بيرون مى آيد و نخاله را نگه مى دارد.شما نيز حكمت از دهانهايتان بيرون مى آيد و كينه در سينه هايتان مى ماند.
1956:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: از لغزش دانشمند بپرهيزيد كه لغزشش وى را در آتش سرنگون سازد.
1957:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: پس از خود از سه چيز بر امّتم نگرانم:اينكه قرآن را به غير معنايش تفسير كنند و از لغزش دانشمند پيروى كنند،يا اينكه مالدار شوند،تا آنجا كه سر به طغيان نهند و سرمست شوند و من راه نجات از اين را به شما مى نمايانم...و اما دانشمند،پس بازگشتش را انتظار كشيد و از لغزشش پيروى مكنيد.
1958:امام على عليه السلام: ...لغزش دانشمند،مانند شكستن كشتى است.غرق مى شود و غرق مى كند.
1959:امام على عليه السلام: لغزش دانشمند،دنيا را به تباهى مى كشد.
1960:امام على عليه السلام: لغزش دانشمند،جنايت بزرگى است.
1961:امام على عليه السلام: لغزشى سخت تر از لغزش دانشمند نيست.
1962:امام على عليه السلام -در حكمتهاى منسوب به ايشان-:اگر گناه دانشمند پنهان بماند،جز به صاحبش زيان نمى رساند و اگر آشكار شود،هم به صاحبش و هم به عموم مردم زيان رساند.
1963:عيسى عليه السلام -هنگامى كه به ايشان گفته شد:اى روح و كلمه خدا،چه كسى فتنه اش سخت تر باشد؟-فرمود:لغزش دانشمند،هنگامى كه دانشمند مى لغزد،بر اثر لغزش وى،بسيارى خواهند لغزيد.
ص: 683
7/6:خَطَرُ عُلَماءِ السَّوءِ
1964:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: وَيلٌ لاُِمَّتي مِن عُلَماءِ السَّوءِ،يَتَّخِذونَ هذَا العِلمَ تِجارَةً يَبيعونَها مِن امَراءِ زَمانِهِم رِبحًا لِأَنفُسِهِم،لا أربَحَ اللّهُ تِجارَتَهُم (1).
1965:عنه صلى الله عليه و آله: إيّاكُم وجيرانَ الأَغنِياءِ،وعُلَماءَ الاُمَراءِ،وقُرّاءَ الأَسواقِ (2).
1966:عنه صلى الله عليه و آله: إنَّما أخافُ عَلَيكُم كُلَّ مُنافِقٍ عَليمٍ،يَتَكَلَّمُ بِالحِكمَةِ ويَعمَلُ بِالجَورِ. (3)
1967:الإما م عليّ عليه السلام: إنّي أخافُ عَلَيكُم كُلَّ عَليمِ اللِّسانِ مُنافِقِ الجَنانِ،يَقولُ ما تَعلَمونَ ويَفعَلُ ما تُنكِرونَ (4).
1968:عنه عليه السلام: إذا لَم يَعمَلِ العالِمُ بِعِلمِهِ استَنكَفَ الجاهِلُ أن يَتَعَلَّمَ مِنهُ،لِأَنَّ العالِمَ إذا لَم يَعمَل بِالعِلمِ لا يَنفَعُ العِلمُ إيّاهُ ولا غَيرَهُ وإن جَمَعَ العِلمَ بِالأَوقارِ (5).
1969:عنه عليه السلام: إذا ضَيَّعَ العالِمُ عِلمَهُ استَنكَفَ الجاهِلُ أن يَتَعَلَّم (6).
1970:عنه عليه السلام: آفَةُ العامَّةِ العالِمُ الفاجِرُ (7).
1971:عنه عليه السلام: إنَّما زَهَدَ النّاسُ في طَلَبِ العِلمِ لِما يَرَونَ مِن قِلَّةِ انتِفاعِ مَن عَلِمَ بِلا عَمَلٍ (8).
1972:الإمام العسكريّ عليه السلام: قيلَ لِأَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام:مَن خَيرُ خَلقِ اللّهِ بَعدَ أئِمَّةِ الهُدى ومَصابيحِ الدُّجى؟قالَ:العُلَماءُ إذا صَلُحوا.قيلَ:فَمَن شِرارُ خَلقِ اللّهِ بَعدَ إبليسَ وفِرعَونَ ونُمرودَ،وبَعدَ المُتَسَمّينَ بِأَسمائِكُم،والمُتَلَقِّبينَ بِأَلقابِكُم،والآخِذينَ لِأَمكِنَتِكُم،والمُتَأَمِّرينَ في مَمالِكِكُم؟قالَ:العُلَماءُه.
ص: 684
1964:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: واى بر امّتم از دانشمندان بد! دانش را مايه تجارت مى كنند و براى سود شخصى به فرمانروايان زمان خود مى فروشند.خداوند تجارتشان را سود نبخشد.
1965:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: زنهار از همسايگان توانگر و دانشمندان دربارى و قاريان بازارى.
1966:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: من تنها از منافق دانا بر شما مى ترسم كه به حكمت سخن مى گويد و به ستم عمل مى كند.
1967:امام على عليه السلام: بى گمان من از هر سخنور منافق دلى،كه آنچه شما مى دانيد مى گويد،ولى آنچه زشت مى شماريد مى كند،بر شما مى ترسم.
1968:امام على عليه السلام: هنگامى كه دانشمند به دانشش عمل نكند،نادان از آموختن نزد وى خوددارى ورزد؛زيرا دانشمند چون دانشش را به كار نبندد،نه وى را سود بخشد و نه ديگرى را؛هر چند بارهايى گران از دانش را گرد آورده باشد.
1969:امام على عليه السلام: هنگامى كه دانشمند دانشش را تباه كند،نادان از آموختن خوددارى ورزد.
1970:امام على عليه السلام: آفت عموم مردم دانشمند فاسد است.
1971:امام على عليه السلام: بى رغبتى مردم به دانشجويى،از آن روست كه كم بهره داشتن دانش بى عمل را مى بينند.
1972:امام عسكرى عليه السلام: به امير مؤمنان گفته شد:بهترين خلق خدا پس از پيشوايان هدايت و چراغهاى تاريكى چه كسانى اند؟فرمود:دانشمندان،چون به نيكى بگرايند.گفته شد:پس از ابليس و فرعون و نمرود و آنان كه خود را به نام شما ناميده اند و القاب شما را بر خود نهاده اند و جاى شما را گرفته اند و در مملكت شما فرمانروا شده اند،بدترين خلق خدا چه
ص: 685
إذا فَسَدوا،هُمُ المُظهِرونَ لِلأَباطيلِ،الكاتِمونَ لِلحَقائقِ،وفيهِم قالَ اللّهُ عَزَّوجَلَّ: «أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاّعِنُونَ * إِلاَّ الَّذِينَ تابُوا (1)» (2).
1973:عنه عليه السلام -في صِفَةِ عُلَماءِ السَّوءِ-:؟هُم أضَرُّ عَلى ضُعَفاءِ شيعَتِنا مِن جَيشِ يَزيدَ عَلَى الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليهما السلام وأصحابِهِ،فَإِنَّهُم يَسلُبونَهُمُ الأَرواحَ والأَموالَ،وهؤُلاءِ عُلَماءُ السَّوءِ النّاصِبونَ المُتَشَبِّهونَ بِأَنَّهُم لَنا مُوالونَ،ولِأَعدائِنا مُعادونَ،يُدخِلونَ الشَّكَّ والشُّبهَةَ عَلى ضُعَفاءِ شيعَتِنا فَيُضِلّونَهُم ويَمنَعونَهُم عَن قَصدِ الحَقِّ المُصيبِ... (3).
8/6:خَطَرُ العالِمِ الفاجِرِ والجاهِلِ النّاسِكِ
1974:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: هَلاكُ امَّتي عالِمٌ فاجِرٌ وعابِدٌ جاهِلٌ،وشَرُّ الشَّرِّ أشرارُ العُلَماءِ،وخَيرُ الخَيرِ خِيارُ العُلَماءِ (4).
1975:عنه صلى الله عليه و آله: رُبَّ عابِدٍ جاهِلٍ ورُبَّ عالِمٍ فاجِرٍ،فَاحذَرُوا الجُهّالَ مِنَ العُبّادِ،والفُجّارَ مِنَ العُلَماءِ،فَإِنَّ اولئِكَ فِتنَةُ الفِتَنِ (5).
1976:الإمام عليّ عليه السلام: قَصَمَ ظَهري عالِمٌ مُتَهَتِّكٌ وجاهِلٌ مُتَنَسِّكٌ،فَالجاهِلُ يَغُشُّ النّاسَ بِتَنَسُّكِهِ،والعالِمُ يُنَفِّرُهُم بِتَهَتُّكِهِ (6).
1977:عنه عليه السلام: قَطَعَ ظَهرِيَ اثنانِ:عالِمٌ فاسِقٌ يَصُدُّ عَن عِلمِهِ بِفِسقِهِ،وجاهِلٌ ناسِكٌ يَدعُو النّاسَ إلى جَهلِهِ بِنُسكِهِ (7).
1978:عنه عليه السلام: قَطَعَ ظَهري رَجُلانِ مِنَ الدُّنيا:رَجُلٌ عَليمُ اللِّسانِ فاسِقٌ،ورَجُلٌ جاهِلُ القَلبِ ناسِكٌ،هذا يَصُدُّ بِلِسانِهِ عَن فِسقِهِ،وهذا بِنُسكِهِ عَن جَهلِهِ،4.
ص: 686
كسانى اند؟فرمود:دانشمندان آنگاه كه فاسد شوند.آنان آشكار كننده باطل و پوشاننده حقايق اند و درباره اينها خداوند فرمود:«آنان اند كه خدا و لعنت كنندگان آنان را لعنت مى كنند؛جز آنها كه توبه كردند».
1973:امام عسكرى عليه السلام -در توصيف دانشمندان بدكردار-:آنان بر شيعيان ناتوان ما از سپاه يزيد بر امام حسين عليه السلام و يارانش زيان بارترند؛چون آنان تنها جان و مال ايشان را ربودند؛امّا دانشمندان بدكردارى كه با ما دشمن اند،ولى خود را دوستان ما و دشمن دشمنان ما نشان مى دهند،شكّ و شبهه را بر شيعيان ناتوان ما وارد مى آورند،آنكه ايشان را گمراه كرده و از قصد رسيدن به حقيقت هم بازشان مى دارند.
1974:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: مايه هلاكت امّت من،دانشمند بدكار و عابد نادان است و بدترين بد،دانشمندان بدكار و نيكوترين نيكها،دانشمندان نيك اند.
1975:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: بسى عابد نادان و داناى بدكار،پس از عابدان نادان و دانايان بدكار بپرهيزيد كه اينان فتنه فتنه هايند.
1976:امام على عليه السلام: دانشمند پرده در و عابد نادان،پشت مرا شكستند:نادان با عبادتش مردم را گول مى زند و دانشمند با پرده درى اش مردم را بيزار مى كند.
1977:امام على عليه السلام: دو كس پشت مرا شكستند:دانشمند فاسق كه با فسقش از دانش خود جلو مى گيرد و عابد نادان كه مردم را با عبادتش به نادانى خويش فرا مى خواند.
1978:امام على عليه السلام: دو كس از دنيا پشت مرا شكستند:زبان آور فاسق و عابد نادان
ص: 687
فَاتَّقُوا الفاسِقَ مِنَ العُلَماءِ والجاهِلَ مِنَ المُتَعَبِّدينَ،اُولئِكَ فِتنَةُ كُلِّ مَفتونٍ،فَإِنّى سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آلهيَقولُ:يا عَلِيُّ،هَلاكُ امَّتي عَلى يَدَي [كُلِّ ]مُنافِقٍ عَليمٍ اللِّسانِ (1).
1979:عنه عليه السلام: كَم مِن عالِمٍ فاجِرٍ وعابِدٍ جاهِلٍ ! فَاتَّقُوا الفاجِرَ مِنَ العُلَماءِ والجاهِلَ مِنَ المُتَعَبِّدينَ (2).
1980:عنه عليه السلام: اتَّقُوا الفاسِقَ مِنَ العُلَماءِ والجاهِلَ مِنَ المُتَعَبِّدينَ،اُولئِكَ فِتنَةُ كُلِّ مَفتونٍ (3).
1981:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إيّاكُم والجُهّالَ مِنَ المُتَعَبِّدينَ،والفُجّارَ مِنَ العُلَماءِ،فَإِنَّهُم فِتنَةُ كُلِّ مَفتونٍ ! (4)
9/6:حِسابُ عُلَماءِ السَّوءِ
1982:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: إنَّ اللّهَ عز و جل يُعافِي الاُمِّيّينَ يَومَ القِيامَةِ ما لا يُعافِي العُلَماءَ (5).
1983:عنه صلى الله عليه و آله: ألا وإنَّ اللّهَ يَغفِرُ لِلجاهِلِ أربَعينَ ذَنبًا قَبلَ أن يَغفِرَ لِلعالِمِ ذَنبًا واحِدًا ! (6)
1984:الإمام الصادق عليه السلام: يُغفَرُ لِلجاهِلِ سَبعونَ ذَنبًا قَبلَ أن يُغفَرَ لِلعالِمِ ذَنبٌ واحِدٌ (7).ث.
ص: 688
دل.يكى با زبانش فسقش را مى پوشاند و ديگرى با عبادتش،نادانى اش را.از دانشمند فاسق و نادان متعبّد بپرهيزيد كه اينان فتنه هر فتنه زده اى هستند.من خود از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود:اى على! هلاك امّت من به دست منافق زبان آور است.
1979:امام على عليه السلام: بسى دانشمند بدكار و عابد نادان،پس از دانشمند بدكار و نادان متعبّد بپرهيزيد.
1980:امام على عليه السلام: از دانشمند بدكار و متعبّد نادان بپرهيزيد كه آنان فتنه هر فتنه زده اى اند.
1981:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: زنهار از متعبّدان نادان و دانشمندان بدكار كه آنان فتنه هر فتنه زده اى اند.
1982:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند عز و جل در روز قيامت،بى سوادان را از چيزهايى معاف مى دارد كه دانشمندان را از آنها معاف نمى كند.
1983:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هان! بدان كه خداوند چهل گناه را از نادان مى آمرزد،پيش از آنكه يك گناه را از دانا بيامرزد.
1984:امام صادق عليه السلام: هفتاد گناه براى نادان آمرزيده مى شود،پيش از آنكه يك گناه براى دانشمند آمرزيده شود.
ر.ك:ص 691«كيفر دانشمندان بد».
ص: 689
10/6:عِقابُ عُلَماءِ السَّوءِ
1985:رسول اللّه صلى الله عليه و آله: أوحَى اللّهُ إلى داوُدَ عليه السلام:لا تَجعَل بَيني وبَينَكَ عالِمًا مَفتونًا بِالدُّنيا فَيَصُدَّكَ عَن طَريقِ مَحَبَّتي،فَإِنَّ اولئِكَ قُطّاعُ طَريقِ عِبادِيَ المُريدينَ،إنَّ أدنى ما أنَا صانِعٌ بِهِم أن أنزَعَ حَلاوَةَ مُناجاتي عَن قُلوبِهِم (1).
1986:عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ أشَدَّ النّاسِ عَذابًا يَومَ القِيامَةِ عالِمٌ لَم يَنفَعهُ اللّهُ بِعِلمِهِ (2).
1987:عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ أشَدَّ النّاسِ عَذابًا يَومَ القِيامَةِ مَن قَتَلَ نَبِيًّا،أو قَتَلَ أحَدَ والِدَيهِ،أو عالِمٌ لَم يَنتَفِع بِعِلمِهِ (3).
1988:عنه صلى الله عليه و آله: ثَلاثَةٌ يَدخُلونَ النّارَ:قاتِلٌ لِلدُّنيا (4)،وعالِمٌ أرادَ أن يُذكَرَ لا يَحتَسِبُ عِلمَهُ،ورَجُلٌ وُسِعَ عَلَيهِ فَجادَ بِهِ فِي الثَّناءِ وذِكرِ الدُّنيا (5).
1989:عنه صلى الله عليه و آله: مَن تَعَلَّمَ القُرآنَ،ثُمَّ تَفَقَّهَ فِي الدّينِ،ثُمَّ أتى صاحِبَ سُلطانٍ تَمَلُّقًا إلَيهِ وطَمَعًا لِما في يَدَيهِ،خاضَ بِقَدرِ خُطاهُ في نارِ جَهَنَّم (6).
1990:عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ أهلَ النّارِ لَيَتَأَذَّونَ مِن ريحِ العالِمِ التّارِكِ لِعِلمِهِ،وإنَّ أشَدَّ أهلِ النّارِ نَدامَةً وحَسرَةً رَجُلٌ دَعا عَبدًا إلَى اللّهِ فَاستَجابَ لَهُ وقَبِلَ مِنهُ،فَأَطاعَ اللّهَ فَأَدخَلَهُ اللّهُ الجَنَّةَ،وأدخَلَ الدّاعِيَ النّارَ بِتَركِ عِلمِهِ واتِّباعِهِ الهَوى وطولِ الأَمَلِ،أمَّا اتِّباعُ الهَوى فَيَصُدُّ عَنِ الحَقِّ،وطولُ الأَمَلِ يُنسِي الآخِرَةَ (7).
1991:عنه صلى الله عليه و آله: يا عَلِيُّ،إنَّ في جَهَنَّمَ رَحًى مِن حَديدٍ تُطحَنُ بِها رُؤوسُ القُرّاءِ والعُلَماءِ المُجرِمينَ (8).2.
ص: 690
1985:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند به داود عليه السلام وحى كرد كه ميان من و خودت،دانشمند مفتون دنيا را قرار مده كه تو را از مسير محبّت من باز مى دارد.اينان راهزنان راه بندگان خواهان من هستند.كمترين كارى كه با آنان مى كنم اين است كه شيرينى راز و نياز با من را از دلهايشان مى برم.
1986:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سخت ترين عذاب در روز قيامت از آنِ دانشمندى است كه خداوند وى را از دانشش سودى نبخشيده است.
1987:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سخت ترين عذاب در روز قيامت از آنِ كُشنده پيامبر يا پدر و مادرش و يا دانشمندى است كه از دانشش بهره اى نجسته است.
1988:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: سه كس داخل آتش مى شوند:كُشنده كسى به جهت دنيا و دانشمندى كه دوست دارد از وى ياد شود و دانشش را به حساب خدا نگذارد و ثروتمندى كه دارايى اش را براى ستايش و ياد در دنيا ببخشد.
1989:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: آنكه قرآن مى آموزد و سپس در دين تفقّه مى كند و آن گاه براى چاپلوسى و چشمداشت به آنچه در دست سلطان است،نزد وى مى آيد،به اندازه گامهايش در آتش دوزخ فرو مى رود.
1990:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دوزخيان از بوى دانشمند واگذارنده دانشش اذيت مى شوند و پشيمانترين و پر حسرتترين ساكنان جهنّم،مردى است كه بنده اى را به سوى خدا فرا خوانده و او پاسخ مثبت داده و از او پذيرفته و اطاعت خدا را كرده و خدا هم او را به بهشت برده،ولى آن دعوت كننده را به سبب واگذاردن دانشش و پيروى از هوايش و درازى آرزويش،به دوزخ افكنده است.پيروى هوا از حقّ باز مى دارد و درازى آرزو،آخرت را از ياد مى برد.
1991:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله -در سفارش به على عليه السلام-:اى علىّ! در دوزخ آسيابى آهنين است كه بدان سرهاى قاريان و دانشمندان مجرم را آسياب مى كنند.
ص: 691
1992:عنه صلى الله عليه و آله: إنَّ في جَهَنَّمَ رَحًى تَطحَنُ عُلَماءَ السَّوءِ طَحنًا (1).
1993:عنه صلى الله عليه و آله: يُؤتى بِعُلَماءِ السَّوءِ يَومَ القِيامَةِ فَيُقذَفونَ في نارِ جَهَنَّمَ،فَيَدورُ أحَدُهُم في جَهَنَّمَ بِقَصَبِهِ كَما يَدورُ الحِمارُ بِالرَّحى،فَيُقالُ لَهُ:يا وَيلَكَ،بِكَ اهتَدَينا فَما بالُكَ؟قالَ:إنّي كُنتُ اخالِفُ ما كُنتُ أنهاكُم (2).
1994:الإمام عليّ عليه السلام: لا يَستَوي عِندَ اللّهِ فِي العُقوبَةِ الَّذينَ يَعلَمونَ والَّذينَ لا يَعلَمونَ،نَفَعَنَا اللّهُ وإيّاكُم بِما عَلِمنا وجَعَلَهُ لِوَجهِهِ خالِصًا إنَّهُ سَميعٌ مُجيبٌ (3).
1995:عنه عليه السلام: السُّلطانُ الجائِرُ والعالِمُ الفاجِرُ أشَدُّ النّاسِ نِكايَةً (4)
(5) .
1996:عنه عليه السلام: وَقودُ النّارِ يَومَ القِيامَةِ كُلُّ غَنِيٍّ بَخِلَ بِمالِهِ عَلَى الفُقَراءِ،وكُلُّ عالِمٍ باعَ الدّينَ بِالدُّنيا.
1997:عنه عليه السلام: أعظَمُ النّاسِ وِزرًا العُلَماءُ المُفَرِّطونَ (6).
1998:الإمام الصادق عليه السلام: أوحَى اللّهُ تَعالى إلى داوُدَ عليه السلام:إنَّ أهوَنَ ما أنَا صانِعٌ بِعَبدٍ غَيرِ عامِلٍ بِعِلمِهِ مِن سَبعينَ عُقوبَةً باطِنِيَّةً أن اخرِجَ مِن قَلبِهِ حَلاوَةَ ذِكري (7).
1999:عيسى عليه السلام: وَيلٌ لِلعُلَماءِ السَّوءِ كَيفَ تَلَظّى عَلَيهِمُ النّارُ؟! (8)
2000:ابنُ مَسعود: بَكى رَسولُ اللّهِ عليه السلاموبَكَينا لِبُكائِهِ،وقُلنا:يا رَسولَ اللّهِ،ما يُبكيكَ؟فَقالَ:رَحمَةً لِلأَشقِياءِ،يَقولُ اللّهُ تَعالى: «وَ لَوْ تَرى إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَكانٍ قَرِيبٍ (9)» يَعني:العُلَماءَ والفُقَهاءَ (10).2.
ص: 692
1992:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: در دوزخ آسيابى است كه دانشمندان فاسد را كاملاً آسياب مى كند.
1993:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: روز قيامت دانشمندان بد را مى آورند و در آتش دوزخ مى افكنند،پس يكى از آنها در دوزخ دور خود مى گردد؛همان گونه كه الاغ گرد آسياب مى چرخد،پس به او گفته مى شود:واى بر تو! ما به تو هدايت يافتيم.چرا اين گونه اى؟مى گويد:من با هر چه كه شما را از آن باز مى داشتم،مخالفت مى كردم.
1994:امام على عليه السلام: نزد خداوند،كيفر كسانى كه مى دانند و آنان كه نمى دانند يكسان نيست.خداوند ما و شما را از آنچه آموخته ايم بهره مند گرداند و آن را خالص براى خود قرار دهد كه او شنوا و اجابت كننده است.
1995:امام على عليه السلام: فرامانرواى ستمگر و دانشمند بدكار،سخت ترين كيفر را دارند.
1996:امام على عليه السلام: هر توانگرى كه از دارايى اش بر ناداران بخل ورزد و هر دانشمندى كه دين را به دنيا بفروشد،روز قيامت آتش زنه دوزخ است.
1997:امام على عليه السلام: سنگين ترين گناه را دانشمندانى دارند كه [در عمل ]كوتاهى مى كنند.
1998:امام صادق عليه السلام: خداوند متعال به داود عليه السلام وحى كرد:سبكترين كيفر از هفتاد كيفر معنوى كه به بنده بى عمل به دانشش مى دهم،اين است كه شيرينى ذكرم را از دلش بيرون مى كنم.
1999:عيسى عليه السلام: واى بر دانشمندان بدكار! كه چگونه آتش بر آنها زبانه مى كشد.
2000:ابن مسعود: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گريست و ما نيز به گريه ايشان گريستيم و گفتيم:اى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله! چه چيز شما را گرياند؟فرمود:دلسوزى به شقيان.خداوند متعال مى فرمايد:«اگر مى ديدى هنگامى كه هراسان شوند،گريزى در كار نيست و از جايى نزديك گرفته شوند».منظور دانشمندان و فقيهان اند.
ر.ك:ص 689«حساب دانشمندان بد».
ص: 693
اللّهُمَّ إنّي أعتَذِرُ إلَيكَ مِن جَهلي.
اللّهُمَّ إنّي أعوذُ بِكَ أن أشتَرِيَ الجَهلَ بِالعِلمِ.
اللّهُمَّ إنّي أعوذُ بِكَ مِن أن أزِلَّ،أو أضِلَّ،أو أجهَلَ،أو يُجهَلَ عَلَيَّ.
اللّهُمَّ إنّي أعوذُ بِكَ أن أكونَ عِبرَةً لِأَحَدٍ مِن خَلقِكَ،وأعوذُ بِكَ أن يَكونَ أحَدٌ مِن خَلقِكَ أسعَدَ بِما عَلَّمتَني مِنّي.
اللّهُمَّ إنّي أعوذُ بِكَ مِن عِلمٍ لا يَنفَعُ.
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ و آلِهِ وانفَعنا بِما عَلَّمتَنا،وعَلِّمنا ما يَنفَعُنا وزِدنا عِلمًا.
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ نَبِيِّ رَحمَتِكَ،وكَلِمَةِ نورِكَ،واملَأ قُلوبَنا نورَ اليَقينِ،و سَمعَنا نورَ وَعيِ الحِكمَةِ،و أيِّدنا بِالعِصمَةِ.
اللّهُمَّ أرِنَا الحَقائِقَ كَما هِيَ،و عَلِّمنا مِن عِلمِكَ المَخزونِ،وهَب لَنا نورًا نَمشي بِهِ فِي النّاسِ،
ونَهتَدي بِهِ فِي الظُّلُماتِ،و نَستَضيءُ بِهِ مِنَ الشَّكِّ والشُّبُهاتِ.
اللّهُمَّ حَقِّقنا بِحَقائِقِ أهلِ القُربِ،واسلُك بِنا مَسلَكَ أهلِ الجَذبِ،واجعَلنا مِنَ الَّذينَ يُغبَقونَ
كأسَ الحِكمَةِ بَعدَ الصَّبوحِ.
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ،وتَقَبَّل مِنّا،يا مُبَدِّلَ السَّيِّئاتِ بِالحَسَناتِ،
يا أرحَمَ الرّاحِمينَ.
محمّدي الرَّي شهري
28 رمضان المبارك 1418
1376/11/7
1998/1/27
ص: 694
خدايا! از نادانى ام پوزش مى خواهم.
خدايا! از اينكه دانايى را با نادانى معاوضه كنم،به تو پناه مى برم.
خدايا! از اينكه بلغزم يا گمراه گردم يا نادانى كنم يا بر من نادانى كنند،به تو پناه مى برم.
خدايا! از اينكه مايه عبرت احدى از خلقت گردم و از اينكه فردى از خلق تو بيش از خودم از آنچه به من آموختى بهره جويد،به تو پناه مى برم.
خدايا! از دانشى كه سودى نبخشد به تو پناه مى برم.
خدايا! بر محمّد و خاندان او درود فرست و ما را از آنچه به ما آموخته اى بهره مند ساز و آنچه را به ما بهره مى دهد،به ما بياموز و بر دانش ما بيفزاى.
خدايا! بر محمّد صلى الله عليه و آله پيامبر رحمتت و كلمه نورت درود فرست و دلهاى ما را از نور يقين و گوش ما را از نور حفظ حكمت آكنده ساز و ما را به عصمت مويّد بدار.
خدايا! حقايق را همان گونه كه هست بر ما بنماى و از دانش نهانت به ما بياموز و به ما نورى عطا فرما كه با آن در ميان مردم ره سپاريم و بدان در تاريكيها هدايت جوييم و از شكّ و شبهه ها برهيم.
خدايا! ما را به حقايق آنان كه به تو نزديك اند،برسان و گامهاى ما را در جاى پاى آنان كه مجذوب تو گشتند،بنه و ما را از كسانى قرار ده كه صبح و شام جام حكمت مى نوشند.
خداوندا بر محمّد و آلش درود فرست و از ما بپذير،اى تبديل كننده بديها به خوبيها و اى مهربانترين مهربانان.
ص: 695
ص: 696
«الف»
1 الاتحافات السنيّة في الأحاديث القدسية،للشيخ العلاّمة محمّد المدني ( ت 1200 ه.ق )،تحقيق:محمود أمين النواوي،المكتبة الأزهرية للتراث قاهرة.
2 الإتحاف بحبّ الأشراف،لعبد اللّه بن عامرالشبراوي(معاصر)،منشورات الشريف الرضي قم،الطبعة الثانية 1363 ه.ش.
3 إتحاف السادة المتّقين بشرح إحياء علوم الدين،لأبيالفيض محمّدبن محمّد الحسينىّ الزبيديّ(ت 5120 ه.ق)،دار الفكر بيروت.
4 الاحتجاج على أهل اللجاج،لأبي منصور أحمد بن عليّ بن أبي طالب الطبرسيّ (ت 206 ه.ق)،تحقيق:إبراهيم البهادريّ ومحمّد هادي به،دار الاُسوة طهران،الطبعة الاُولى 1341 ه.ق.
5 إحياء علوم الدين،لأبي حامد محمّدبن محمّد الغزاليّ (ت 505 ه.ق)،دارالهادي بيروت،الطبعة الاُولى 1241 ه.ق.
6 الاختصاص،المنسوب إلى أبي عبداللّه محمّدبن محمّدبن النعمان العكبريّا لبغدادىّ المعروف بالشيخ المفيد (ت 134 ه.ق)،تحقيق:عليّ أكبر الغفّاريّ،مؤسّسة النشر الإسلاميّ قمّ،الطبعة الرابعة 4141 ه.ق.
7 اختيار معرفة الرجال رجال الكشّي
8 آداب المتعلّمين،للخواجة نصير الدين محمّد بن محمّد الطوسي (ت 672 ه.ق)،تحقيق محمّد رضا الحسيني الجلالي،مكتبة مدرسة امام العصر (عج) شيراز،الطبعة الاُولى 1416 ه.ق.
9 أدب الدنيا والدين،لأبيالحسن عليّبن محمّد الماورديالبصري (ت 450 ه.ق)،تحقيق:ياسين محمّد السواس،دار ابن كثير بيروت،الطبعة الاُولى 1413 ه.ق.
ص: 697
10 أدب المفتي والمستفتي
11 الأدب المفرد،لأبي عبداللّه محمّد بن إسماعيل البخاريّ (ت 562 ه.ق)،تحقيق:محمّد بن عبدالقادر عطا،دار الكتب العلميّة بيروت.
12 الإرشاد في معرفة حجج اللّه على العباد،لأبي عبداللّه محمّد بن محمّد بن النعمان العكبريّ البغداديّ المعروف بالشيخ المفيد (ت 134 ه.ق) تحقيق ونشر:مؤسّسة آل البيت قمّ،الطبعة الاُولى 1341 ه.ق.
13 إرشاد القلوب،لأبي محمّد الحسن بن أبي الحسن الديلميّ (ت 711 ه.ق)،مؤسّسة الأعلميّ بيروت،الطبعة الرابعة 1398 ه.ق.
14 أساس البلاغة،لجاراللّه أبي القاسم محمود بن عمر الزمخشري (ت 538 ه.ق)،تحقيق:عبدالرحيم محمود.
15 الاستبصار فيما اختلف من الأخبار،لأبي جعفر محمّد بن الحسن الطوسيّ (ت 460 ه.ق)،تحقيق:السيّد حسن الموسويّ الخرسان،دار الكتب الإسلاميّة طهران.
16 اسد الغابة في معرفة الصحابة،لأبي الحسن عزّالدين عليّ بن أبي الكرم محمّد بن محمّد بن عبدالكريم الشيبانيّ المعروف بابن الأثير الجزريّ (ت 306 ه.ق)،تحقيق:عليّ محمّد معوض وعادل أحمد،دارالكتب العلميّة بيروت،الطبعة الاُولى 5141 ه.ق.
17 الأسفار الأربعة،لصدر الدين محمّد بن ابراهيم الشيرازي (ت 1050 ه.ق)،مطبعة الحيدري طهران،الطبعة الاُولى 1413 ه.ق.
18 الاعتقادات وتصحيح الاعتقادات،لأبي جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّيّ المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه.ق)،تحقيق:عاصم عبدالسيّد،المؤتمر العالميّ لألفيّة الشيخ المفيد قمّ،الطبعة الاُولى 1341 ه.ق.
19 أعلام الدين في صفات المؤمنين،لأبي محمّد الحسن بن أبي الحسن الديلميّ (ت 711 ه.ق)،تحقيق ونشر:مؤسّسة آل البيت قمّ،الطبعة الثانية 4141 ه.ق.
20 أعلام الموقّعين عن ربّ العالمين،لأبي عبداللّه محمّد بن أبي بكر بن القيم الجوزية الدمشقي (ت 751 ه.ق)،الشرح:طه عبدالرؤوف سعد،دارالجيل بيروت.
21 إعلام الورى بأعلام الهدى،لأبي عليّالفضل بن الحسن الطبرسيّ (ت 854 ه.ق)،تحقيق:علي أكبر الغفّاريّ،دارالمعرفة بيروت،الطبعة الاُولى 1399 ه.ق.
22 إقبال الأعمال الحسنة فيما يعمل مرّة في السنة،لأبي القاسم عليّ بن موسى الحلّيّ المعروف بابن طاووس (ت 664 ه.ق)،تحقيق:جواد القيّوميّ،مكتب الإعلام الإسلاميّ قمّ،الطبعة الاُولى 4141 ه.ق.
23 الاُصول الستّة عشر (أصل زيد الزرّاد)،نخبة من الرواة،دارالشبستريّ قمّ،الطبعة الثانية 5041 ه.ق.
ص: 698
24 أمالي الشجريّ (الأماليّالخميسيّة)،ليحيى بن الحسين الشجريّ (ت 994ه.ق)،عالم الكتب بيروت،الطبعة الثالثة 0341 ه.ق.
25 أمالي الصدوق،لأبي جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّيّ المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه.ق)،مؤسّسة الأعلميّ بيروت،الطبعة الخامسة 0041 ه.ق.
26 أماليّ الطوسيّ،لأبي جعفر محمّد بن الحسن المعروف بالشيخ الطوسيّ (ت 046 ه.ق)،تحقيق:مؤسّسة البعثة،دارالثقافة قمّ،الطبعة الاُولى 4141 ه.ق.
27 أماليّ المفيد،لأبي عبداللّه محمّد بن النعمان العكبريّ البغداديّ المعروف بالشيخ المفيد (ت 134 ه.ق)،تحقيق:حسين استاد وليّ وعلي أكبر الغفّاريّ،مؤسّسة النشر الإسلاميّ قمّ،الطبعة الثانية 4041 ه.ق.
28 الإمامة والتبصرة من الحيرة،لأبي الحسن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّيّ (ت 329 ه.ق)،تحقيق:محمّد رضا الحسينيّ،مؤسسة آل البيت قمّ،الطبعة الاُولى 0741 ه.ق.
29 الأنوار النعمانيّة،للشيخ نعمة اللّه الجزائري (ت 1112 ه.ق)،مؤسسة الأعلمي بيروت،الطبعة الرابعة 1404 ه.ق.
«ب» 30 بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمّة الأطهار عليهم السلام،للعلاّمة محمّد باقر بن محمّد تقيّ المجلسيّ (ت 1110 ه.ق)،مؤسسة الوفاء بيروت،الطبعة الثانية 1403 ه.ق.
31 البحر الزخّار (مسند البزّار)،لأبي بكر أحمد بن عمرو العتكي البزّار (ت 292 ه.ق)،تحقيق:محفوظ الرحمن زين اللّه،مؤسسة علوم القرآن بيروت،الطبعة الاُولى 1409 ه.ق.
32 البداية والنهاية،لأبيالفداء إسماعيل بن عمر بن كثير الدمشقيّ (ت 477 ه.ق)،تحقيق ونشر:مكتبة المعارف بيروت.
33 بشارة المصطفى لشيعة المرتضى،لأبي جعفر محمّد بن محمّد بن عليّ الطبريّ (ت 525 ه.ق)،المطبعة الحيدريّة النجف الأشرف،الطبعة الثانية 1383 ه.ق.
34 بصائر الدرجات،لأبي جعفر محمّد بن الحسن الصفّار القمّيّ المعروف بابن فرّوخ (ت 290 ه.ق)،مكتبة آية اللّه المرعشيّ قمّ،الطبعة الاُولى 4041 ه.ق.
35 البلد الأمين،لتقيّ الدين إبراهيم بن زين الدين الحارثيّ الهمدانيّ المعروف بالكفعميّ (ت 590 ه.ق).
36 البيان والتبيين،لأبي عثمان عمرو بن بحر الكناني الليثي المعروف بالجاحظ (ت 255 ه.ق)،داراحياء التراث العربي بيروت.
ص: 699
«ت»
37 تاج العروس من جواهر القاموس،للسيّد محمّد بن محمّد مرتضى الحسينيّ الزبيديّ (ت 5120 ه.ق)،تحقيق:عليّ شيريّ،دار الفكر بيروت،الطبعة الاُولى،4141 ه.ق.
38 تاريخ إصبهان،لأبي نعيم أحمد بن عبداللّه الإصفهانيّ (ت 304 ه.ق)،تحقيق:سيّد كسرويّ حسن،دار الكتب العلميّة بيروت.
39 تاريخ بغداد أو مدينة السلام،لأبي بكر أحمد بن عليّ الخطيب البغداديّ (ت 346 ه.ق)،المكتبة السلفيّة المدينة المنوّرة.
40 تاريخ جرجان،لأبي القاسم حمزة بن يوسف السهميّ القرشيّ (ت 284 ه.ق)،عالم الكتب بيروت،الطبعة الرابعة 0741 ه.ق.
41 تاريخ دمشق،لأبي القاسم عليّ بن الحسن بن هبة اللّه المعروف بابن عساكر الدمشقيّ (ت 715 ه.ق)،تحقيق:عليّ الشيريّ،دارالفكر بيروت،الطبعة الاُولى 5141 ه.ق.
تاريخ الاُمم والملوك تاريخ الطبريّ.
42 تاريخ الطبريّ،لأبي جعفر محمّد بن جرير الطبريّ (ت 310 ه.ق)،تحقيق:محمّد أبو الفضل إبراهيم،دار المعارف بيروت.
43 التاريخ الكبير،لأبي عبداللّه محمّد بن إسماعيل البخاريّ (ت 562 ه.ق)،دار الفكر بيروت.
44 تاريخ اليعقوبيّ،لأحمد بن أبي يعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح المعروف باليعقوبيّ (ت 428 ه.ق)،دار صادر بيروت.
45 تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة،لعليّ الغرويّ الحسينيّ الأسترآباديّ (معاصر)،تحقيق:حسين استاد وليّ،مؤسّسة النشر الإسلاميّ قمّ،الطبعة الاُولى 0941 ه.ق.
46 التبيان (تفسير التبيان)،لأبي جعفر محمّد بن الحسن المعروف بالشيخ الطوسيّ (ت 046 ه.ق)،تحقيق:أحمد حبيب قصير العامليّ،مكتبة الأمين النجف الأشرف،الطبعة الاُولى 1376 ه.ق.
47 تحف العقول عن آل الرسول صلى الله عليه و آله،لأبي محمّد الحسن بن عليّ الحرّانيّ المعروف بابن شعبة (ت 381 ه.ق)،تحقيق:عليّ أكبر الغفّاريّ،مؤسّسة النشر الإسلاميّ قمّ،الطبعة الثانية 4041 ه.ق.
48 تذكرة الخواصّ (تذكرة خواصّ الاُمّة)،ليوسف بن فُرغليّ بن عبداللّه المعروف بسبط ابن الجوزي (ت 654 ه.ق)،تقديم:السيّد محمّد صادق بحر العلوم،مكتبة نينوى الحديثة طهران.
49 تذكرة السامع والمتكلّم في أدب العالم والمتعلّم،لبدرالدين محمّد بن ابراهيم الكناني الحموي المعروف بابن جماعة (ت 733 ه.ق)،دارالكتب العلمية بيروت.
ص: 700
50 الترغيب والترهيب من الحديث الشريف،لعبدالعظيم بن عبد القويّ المنذريّ الشاميّ (ت 656 ه.ق)،تحقيق:مصطفى محمّد عمارة،دار إحياء التراث بيروت،الطبعة الثالثة 1388 ه.ق.
تفسير القرآن العظيم تفسير ابن كثير.
51 تفسير ابن كثير،لأبي الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير البصرويّ الدمشقيّ (ت 477 ه.ق)،تحقيق:عبدالعظيم غنيم ومحمّد أحمد عاشور ومحمّد إبراهيم البنّا،دار الشعب القاهرة.
52 تفسير الطبريّ (جامع البيان في تفسير القرآن)،لأبي جعفر محمّد بن جرير الطبريّ (310 ه.ق)،دار الفكر بيروت،الطبعة الاُولى،0841 ه.ق.
53 تفسير العيّاشيّ،لأبي النضر محمّدبن مسعود السلميّ السمرقنديّ المعروف بالعيّاشيّ (ت 320 ه.ق)،تحقيق:السيّد هاشم الرسوليّ المحلاّتيّ،المكتبة العلميّة طهران،الطبعة الاُولى 1380 ه.ق.
54 تفسير الفخر الرازيّ (التفسير الكبير ومفاتيح الغيب)،لأبي عبداللّه محمّد بن عمر المعروف بفخر الرازيّ (ت 406 ه.ق)،دارالفكر بيروت،الطبعة الاُولى 1041 ه.ق.
55 تفسير فرات الكوفيّ،لأبي القاسم فرات بن إبراهيم بن فرات الكوفيّ (القرن الرابع ه.ق)،إعداد:محمّد كاظم المحموديّ،وزارة الثقافة والإرشاد الإسلاميّ طهران،الطبعة الاُولى 1041ه.ق.
56 تفسير القرطبي الجامع لاحكام القرآن.
57 تفسير القمّيّ،لأبي الحسن عليّ بن إبراهيم بن هاشم القمّيّ (ت 307 ه.ق)،إعداد:السيّد الطيّب الموسويّ الجزائريّ،مطبعة النجف الأشرف.
تفسير مجمع البيان مجمع البيان في تفسير القرآن.
58 تفسير مجمع البيان،لأبي عليّ الفضل بن الحسن الطبرسيّ (ت 854 ه.ق) تحقيق:السيّد هاشم الرسوليّ المحلاّتيّ والسيّد فضل اللّه اليزدي الطباطبائيّ،دار المعرفة بيروت،الطبعة الثانية 0841 ه.ق.
59 التفسير المنسوب إلى الإمام العسكريّ عليه السلام،تحقيق ونشر:مؤسّسة الإمام المهدي(عج) قمّ،الطبعة الاُولى 0941 ه.ق.
تفسير الميزان الميزان في تفسير القرآن.
60 تفسير الميزان،للعلاّمة السيّد محمّد حسين الطباطبائيّ (0241 ه.ق)،طبع مؤسّسة إسماعيليان قمّ،الطبعة الثانية 4139 ه.ق.
61 تقييد العلم،لأبي بن أحمد بن علي الخطيب البغدادي (ت 462 ه.ق)،تحقيق:يوسف العش،دارالوعى حلب،الطبعة الثالثة 1988 م.
ص: 701
62 التمحيص،لأبي عليّ محمّدبن همام الإسكافيّالمعروف بابن همام (ت 633ه.ق)،تحقيق ونشر:مدرسة الإمام المهديّ (عج) قمّ،الطبعة الاُولى 4041 ه.ق.
مجموعة ورّام تنبيه الخواطر ونزهة النواظر.
63 تنبيه الخواطر ونزهة النواظر،لأبي الحسين ورّام بن أبي فراس (ت 506 ه.ق)،دارالتعارف ودار صعب بيروت.
64 تنبيه الغافلين،لأبي الليث نصر بن محمّد السمرقندي (ت 372 ه.ق)،تحقيق يوسف عليّ بديوي،دارابن كثير بيروت،الطبعة الاُولى 1413 ه.ق.
65 التوحيد،لأبي جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّيّ المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه.ق)،تحقيق:هاشم الحسينيّ الطهرانيّ،مؤسّسة النشر الإسلاميّ قمّ،الطبعة الاُولى 1398 ه.ق.
66 تهذيب تاريخ دمشق الكبير،لأبي القاسم عليّ بن الحسين بن هبة اللّه المعروف بابن عساكر الدمشقيّ (ت 715 ه.ق)،تحقيق:عبدالقادر بدران،دار إحياء التراث العربيّ بيروت،الطبعة الثالثة 0741 ه.ق.
67 التهذيب (تهذيب الأحكام في شرح المقنعة)،لأبي جعفر محمّد بن الحسن المعروف بالشيخ الطوسيّ (ت 046 ه.ق)،دارالتعارف بيروت،الطبعة الاُولى 0141 ه.ق.
«ث»
68 ثواب الأعمال و عقاب الأعمال،لأبي جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّيّ المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه.ق)،تحقيق:عليّ أكبر الغفّاريّ،مكتبة الصدوق طهران.
«ج»
69 جامع الأحاديث،لأبي محمّد جعفر بن أحمد بن عليّ القمّيّ المعروف بابن الرازيّ (القرن الرابع ه.ق)،تحقيق:السيّد محمّد الحسينيّ النيسابوريّ،مؤسّسة الطبع والنشر التابعة للحضرة الرضويّة المقدّسة مشهد،الطبعة الاُولى 1341 ه.ق.
70 جامع الأخبار أو معارج اليقين في اصول الدين،لمحمّد بن محمّد الشعيريّ السبزواريّ (القرن السابع ه.ق) تحقيق و نشر:مؤسّسة آل البيت قمّ،الطبعة الاُولى 4141 ه.ق.
71 جامع الاُصول في أحاديث الرسول،لأبي السعادات مجد الدين المبارك بن محمّد بن محمّد المعروف بابن الأثير الجزريّ (ت 606 ه.ق)،تحقيق:عبدالقادر الأرناؤوط،مكتبة الحلوانيّ.
72 جامع بيان العلم وفضله،لأبي عمر يوسف بن عبدالبرّ النمري القرطبي (ت 463 ه.ق)،دارالكتب العلمية بيروت.
ص: 702
73 الجامع الصغير في أحاديث البشير النذير،لجلال الدين عبدالرحمن بن أبي بكر السيوطيّ (ت 911 ه.ق)،دارالفكر بيروت.
74 الجامع لاحكام القرآن (تفسير القرطبي)،لأبي عبداللّه محمّد بن أحمد الأنصاري القرطبي (ت 671 ه.ق)،داراحياء التراث العربي بيروت،الطبعة الثانية 1405ه.ق.
75 الجامع لأخلاق الراوي وآداب السامع،لأبي بكر أحمد بن عليّ الخطيب البغدادي (ت 463 ه.ق)،تحقيق:محمود الطحان،مكتبة المعارف رياض،الطبعة الاُولى 1403 ه.ق.
76 الجعفريّات الأشعثيّات،لأبي الحسن محمّد بن محمّد بن الأشعث الكوفيّ (القرن الرابع ه.ق)،مكتبة نينوى طهران،طُبع في ضمن قرب الإسناد.
77 جمال الاُسبوع بكمال العمل المشروع،لأبي القاسم عليّ بن موسى الحلّيّالمعروف بابن طاووس (ت 664 ه.ق)،تحقيق:جواد القيّوميّ،مؤسّسة الآفاق قمّ،الطبعة الاُولى 1371 ه.ش.
«ح»
78 الحلم،للحافظ أبي بكر عبداللّه بن أبي الدنيا القرشي (ت 281 ه.ق)،تحقيق:مجدي السيد ابراهيم،مكتبة القرآن قاهرة.
79 حلية الأبرار في أحوال محمّد وآله الأطهار عليهم السلام،للشيخ هاشم بن سليمان البحراني (ت 1107 ه.ق)،تحقيق:غلامرضا مولانا بروجردي،مؤسسة المعارف الاسلامية قم،الطبعة الاُولى 1413 ه.ق.
80 حلية الأولياء وطبقات الأصفياء،لأبي نُعيم أحمد بن عبداللّه الإصبهانيّ (ت 304 ه.ق)،دارالكتاب العربيّ بيروت،الطبعة الثانية 1387 ه.ق.
«خ»
81 خصائص الأئمّة عليهم السلام،لأبي الحسن الشريف الرضيّ محمّد بن الحسين بن موسى الموسويّ (ت 604 ه.ق)،تحقيق:محمّد هاديالأمينيّ،الحضرة الرضويّة المقدّسة مشهد،سنة 6041 ه.ق.
82 الخصال،لأبي جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّيّ المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه.ق)،تحقيق:عليّ أكبر الغفّاريّ،مؤسّسة الأعلميّ بيروت،الطبعة الاُولى 1041 ه.ق.
«د»
83 الدُّرّ المنثور في التفسير المأثور،لجلال الدين عبدالرحمن بن أبي بكر السيوطيّ (ت 911 ه.ق)،دارالفكر بيروت،الطبعة الاُولى 4141 ه.ق.
ص: 703
84 الدرّة الباهرة من الأصداف الطاهرة،لأبي عبداللّه محمّد بن مكّيّ العامليّ الجزينيّ المعروف بالشهيد الأوّل (ت 678 ه.ق)،تحقيق:داود صابريّ،الحضرة الرضويّة المقدّسة مشهد،الطبعة الاُولى 6513 ه.ش.
85 دستور معالم الحكم ومأثور مكارم الشيم،لأبي عبداللّه بن محمّد بن سلامة القضاعي (ت 454 ه.ق)،دارالكتاب العربي بيروت،الطبعة الاُولى 1401 ه.ق.
86 دعائم الإسلام وذكر الحلال والحرام والقضايا والأحكام،لأبي حنيفة النعمان بن محمّد بن منصور بن أحمد بن حيّون التميميّ المغربيّ (ت 363 ه.ق)،تحقيق:آصف بن عليّ أصغر فيضي،دارالمعارف مصر،الطبعة الثالثة 1389 ه.ق.
87 الدعوات،لأبي الحسين سعيد بن عبداللّه الراونديّ المعروف بقطب الدين الراونديّ (ت 735 ه.ق)،تحقيق و نشر:مؤسّسة الإمام المهديّ (عج) قمّ،الطبعة الاُولى 0741 ه.ق.
88 دلائل النبوّة ومعرفة أحوال صاحب الشريعة،لأبي بكر أحمد بن الحسين البيهقي (ت 458 ه.ق) تحقيق:عبدالمعطي أمين قلعجي،دارالكتب العلمية بيروت.
89 ديوان الإمام عليّ،لأبي الحسن محمّد بن الحسين الكيدري (ت قرن 6 ه.ق)،ترجمة:أبوالقاسم إمامي،انتشارات اسوة ترهان،
«ر»
90 ربيع الأبرار ونصوص الأخبار،لأبي القاسم محمود بن عمر الزمخشريّ (ت 385 ه.ق)،تحقيق:سليم النعيميّ،منشورات الرضيّ قمّ،الطبعة الاُولى 1041 ه.ق.
رجال الكشّيّ اختيار معرفة الرجال.
91 رجال الكشّي (اختيار معرفة الرجال)،لأبي جعفر محمّد بن الحسن الطوسي (ت 460 ه.ق)،تحقيق:السيّد مهدي الرجائي،مؤسسة آل البيت عليهم السلام قم،الطبعة الاُولى 1404 ه.ق.
92 رسالة الحقوق،المنسوب إلى عليّ بن الحسين عليهماالسلام،الشرح:عباسعلي الموسوي،دارالمرتضى بيروت،الطبعة الخامسة 1412 ه.ق.
93 الرواشح السماويّة في شرح الأحاديث الامامية،لمير محمّد باقر الحسيني المرعشي الداماد (ت 1041 ه.ق)،مكتبة آية المرعشي النجفي قم،الطبعة الاُولى 1405 ه.ق.
تفسير روح المعانيّ روح المعانيّ في تفسير القرآن العظيم.
94 روح المعانيّ في تفسير القرآن،لأبي الفضل شهاب الدين السيّد محمود الآلوسيّ (ت 1270 ه.ق)،دار إحياء التراث بيروت،الطبعة الرابعة 5041 ه.ق.
ص: 704
95 روضات الجنّات في أحوال العلماء والسادات،للسيّد محمّد باقر الخوانساريّ الإصبهانيّ (ت 1313 ه.ق)،إعداد:أسد اللّه إسماعيليان،طبع مؤسّسة إسماعيليان قمّ،الطبعة الاُولى 1390 ه.ق.
96 روضة المتّقين،للعلاّمة محمّد باقر بن محمّد تقي المجلسي (ت 1110 ه.ق)،بنياد فرهنگ اسلامي كوشانپور طهران،الطبعة الثانية 1406 ه.ق.
97 روضة الواعظين،لمحمّد بن الحسن بن عليّ الفتّال النيسابوريّ (ت 085 ه.ق)،تحقيق:حسين الأعلميّ،مؤسّسة الأعلميّ بيروت،الطبعة الاُولى 6041 ه.ق.
«ز»
98 زبور داود عليه السلام،دارالبشير قاهرة.
99 الزهد،لأبي عبدالرحمن بن عبداللّه بن المبارك الحنظليّ المروزيّ (ت 181ه.ق)،تحقيق:حبيب الرحمن الأعظميّ،دار الكتب العلميّة بيروت.
100 الزهد،لأبي محمّد الحسين بن سعيد الكوفيّ الأهوازيّ (ت 052 ه.ق)،تحقيق:غلام رضا عرفانيان،حسينيان قمّ،الطبعة الثانية 0241 ه.ق.
«س»
101 سجع الحمام في حكم الإمام أميرالمؤمنين على عليه السلام،للعلي الجندي (معاصر)،مكتبة الانجلو المصرية مصر.
102 السرائر الحاويّ لتحرير الفتاويّ،لأبي جعفر محمّد بن منصور بن أحمد بن إدريس الحلّيّ (ت 985 ه.ق)،تحقيق و نشر:مؤسّسة النشر الإسلاميّ قمّ،الطبعة الثانية 1041 ه.ق.
103 سنن ابن ماجة،لأبي عبداللّه محمّدبن يزيد بن ماجة القزوينيّ (ت 527 ه.ق)،تحقيق:محمّد فؤاد عبدالباقيّ،دار إحياءالتراث بيروت،الطبعة الاُولى 5139 ه.ق.
104 سنن أبي داود،لأبي داود سليمان بن أشعث السجستانيّالأزديّ (ت 527ه.ق)،تحقيق:محمّد محييالدين عبدالحميد،دار إحياء التراث العربيّ بيروت.
الجامع الصحيح سنن الترمذيّ.
105 سنن الترمذيّ،لأبي عيسى محمّد بن عيسى بن سورة الترمذيّ (ت 297 ه.ق)،تحقيق:أحمد محمّد شاكر،دار إحياء التراث بيروت.
106 سنن الدارقطنيّ،لأبي الحسن عليّ بن عمر البغداديّ المعروف بالدارقطنيّ (ت 528 ه.ق)،تحقيق:أبو الطيّب محمّد آباديّ،عالم الكتب بيروت،الطبعة الرابعة 6041 ه.ق.
ص: 705
107 سنن الدارميّ،لأبي محمّد عبداللّه بن عبدالرحمن الدارميّ (ت 552 ه.ق)،تحقيق:مصطفى ديب البغا،دار القلم بيروت،الطبعة الاُولى 1241 ه.ق.
108 السنن الكبرى،لأبي بكر أحمد بن الحسين بن عليّ البيهقيّ (ت 845 ه.ق)،تحقيق:محمّد عبدالقادر عطا،دارالكتب العلميّة بيروت،الطبعة الاُولى 4141 ه.ق.
109 سنن النسائيّ (بشرح الحافظ جلال الدين السيوطيّ وحاشية الإمام السنديّ)،لأبي عبدالرحمن أحمد بن شعيب النسائيّ (ت 303 ه.ق)،دارالمعرفة بيروت،الطبعة الثالثة 4141 ه.ق.
«ش»
110 شرح الأخبار في فضائل الأئمّة الأطهار،لأبي حنيفة القاضي النعمان بن محمّد المصريّ (ت 363 ه.ق)،تحقيق:السيّد محمّد الحسينيّ الجلاليّ،مؤسّسة النشر الإسلاميّ قمّ،الطبعة الاُولى 1241 ه.ق.
111 شرح المهذّب
112 شرح نهج البلاغة،لعزّ الدين عبدالحميد بن محمّد بن أبي الحديد المعتزليّ المعروف بابن أبي الحديد (ت 656 ه.ق)،تحقيق:محمّد أبوالفضل إبراهيم،دارإحياء التراث بيروت،الطبعة الثانية1387 ه.ق.وجدير بالذكر أنّ ما نقل في هذا الكتاب من (ج 20 شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد) من الحكم المنسوبة إلى الإمام عليّ عليه السلام ربما كان من كلام الحكماء،قال ابن أبي الحديد في شأنها عند ختم نهج البلاغة ما هذا نصه:«هذا آخر ما دونه الرَّضى أبو الحسن رحمه الله من كلام أميرالمؤمنين عليه السلام في«نهج البلاغة»،قد أتينا على شرحِه بمعونة اللّه تعالى.
ونحن الآن ذاكرون ما لم يذكره الرضي مما نسبه قوم إليه،فبعضه مشهور عنه،وبعضه ليس بذلك المشهور؛لكنه قد روى عنه،وعُزى إليه،وبعضه كلام غيره من الحكماء؛ولكنه كالنّظير لكلامه،والمضارع لحكمته؛ولما كان ذلك متضمنا فنونا من الحكمة نافعة؛رأينا ألاّ نخلى هذا الكتاب عنه؛لأنّه كالتكملة والتتمّة لكتاب«نهج البلاغة».
113 شرح نهج البلاغة،لكمال الدّين ميثم بن عليّ البحرانيّ المعروف بابن ميثم (ت 679 ه.ق)،تصحيح:عدّة من الفضلاء،دارالعلم الاسلاميّ الطبعة الثانية 1402 ه.ق.
114 شُعب الإيمان،لأبي بكر أحمد بن الحسين البيهقيّ (ت 845 ه.ق)،تحقيق:محمّد السعيد بسيونيّ زغلول،دار الكتب العلميّة بيروت،الطبعة الاُولى 1041 ه.ق.
«ص»
115 الصحاح (تاج اللغة وصحاح العربية)،لاسماعيل بن حمّاد الجوهري (ت 393 ه.ق)،تحقيق:عبدالغفور أحمد عطار،دارالعلم للملايين بيروت،الطبعة الرابعة 1407 ه.ق.
ص: 706
116 صحيح ابن حبان بترتيب ابن بلبان،لعلاء الدين عليّ بن بلبان الفارسي (ت 739 ه.ق)،تحقيق:شعيب الأرناؤوط،مؤسسة الرسالة بيروت،الطبعة الثانية 1414 ه.ق.
117 صحيح البخاريّ،لأبي عبداللّه محمّد بن إسماعيل البخاريّ (ت 562 ه.ق)،تحقيق:مصطفى ديب البغا،دار ابن كثير بيروت،الطبعة الرابعة 1041 ه.ق.
118 صحيح مسلم،لأبي الحسين مسلم بن الحجّاج القشيريّ النيسابوريّ (ت 162 ه.ق)،تحقيق:محمّد فؤاد عبدالباقيّ،دارالحديث القاهرة،الطبعة الاُولى 1241 ه.ق.
119 صحيفة الإمام الرضا عليه السلام،المنسوبة إلى الإمام الرضا عليه السلام،تحقيق و نشر:مؤسّسة الإمام المهديّ (عج) قمّ،الطبعة الاُولى 0841 ه.ق.
120 الصحيفة السجّاديّة الجامعة،المنسوب إلى عليّ بن الحسين عليه السلام،تحقيق و نشر:مؤسسة الإمام المهدي (عج) قم،الطبعة الاولى 1411 ه.ق.
121 الصحيفة السجّاديّة،للإمام زين العابدين عليه السلام،تحقيق:عليّ أنصاريان،المستشاريّة الثقافيّة دمشق.
122 الصراط المستقيم إلى مستحقّي التقديم،للشيخ زين الدين أبي محمّد عليّ بن يونس النباطيّ البياضيّ (ت 877 ه.ق)،إعداد:محمّد باقر المحموديّ،المكتبة المرتضويّة طهران،الطبعة الاُولى 4138 ه.ق.
123 صفات الشيعة،لأبي جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّيّ المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه.ق)،تحقيق و نشر:مؤسّسة الإمام المهديّ (عج) قمّ،الطبعة الاُولى 1310 ه.ق.
«ط»
124 طب الأئمّة،لابنا بسطام النيسابوريين،تحقيق:محسن عقيل،دارالمحجة البيضاء بيروت،الطبعة الاُولى 1414 ه.ق.
125 طبقات الشافعيّة،لتقي الدين أبوبكر بن أحمد بن قاضي شهبة الدمشقي (ت 851 ه.ق)،تحقيق:عبدالعليم خان،عالم الكتب بيروت،الطبعة الاُولى 1407 ه.ق.
طبقات ابن سعد الطبقات الكبرى.
126 الطبقات الكبرى،لمحمّد بن سعد كاتب الواقديّ (ت 230 ه.ق)،دارصادر بيروت.
«ع»
127 العدد القويّة لدفع المخاوف اليوميّة،لجمال الدّين أبي منصور الحسن بن يوسف بن عليّ المطهّر الحلّي المعروف بالعلاّمة (ت 726 ه.ق)،تحقيق:مهديّ الرجائيّ،مكتبة آية اللّه المرعشيّ قم،الطبعة الاُولى 1408 ه.ق.
ص: 707
128 عدّة الداعي و نجاة الساعي،لأبي العبّاس أحمد بن محمّد بن فهد الحلّيّ الأسديّ (ت 148 ه.ق)،تحقيق:أحمد موحّديّ،مكتبة وجدانيّ طهران.
129 العقد الفريد،لأبي عمر أحمد بن محمّد بن عبد ربّه الأندلسيّ (ت 328 ه.ق)،تحقيق:أحمد الزين وإبراهيم الأبياريّ،دار الأندلس بيروت،الطبعة الاُولى 0841 ه.ق.
130 علل الشرايع،لأبي جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّيّ المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه.ق)،دارإحياء التراث بيروت،الطبعة الاُولى 0841 ه.ق.
131 العلل المتناهية في الأحاديث الواهية،لأبي الفرج عبدالرحمن بن عليّ بن الجوزي القرشي (ت597ه.ق)،تحقيق:ارشاد الحق الاثري،إدارة العلوم الاثرية پاكستان،الطبعة الثانية 1401ه.ق.
132 عمدة عيون صحاح الأخبار في مناقب إمام الأبرار،لأبي الحسن يحيى بن الحسن الأسدي الحلّي المعروف بابن بطريق (ت 600 ه.ق)،مؤسسة النشر الاسلامي قم،الطبعة الاولى 1407 ه.ق.
133 عواليّ اللآليّ العزيزيّة في الأحاديث الدينيّة،لمحمّد بن عليّ بن إبراهيم الأحسائيّ المعروف بابن أبي جمهور (ت 049 ه.ق)،تحقيق:مجتبى العراقيّ،مطبعة سيّد الشهداء عليه السلام قمّ،الطبعة الاُولى 0341 ه.ق.
134 العين،لخليل بن أحمد الفراهيدي (ت 175 ه.ق)،تحقيق:مهدي محزومي،دارالهجرة بيروت،الطبعة الثانية 1409 ه.ق.
135 عيون أخبار الرضا عليه السلام،لأبي جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّيّ المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه.ق)،تحقيق:السيّد مهديّ الحسينيّ اللاجورديّ،منشورات جهان طهران.
136 عيون الأخبار،لأبي محمّد عبداللّه بن مسلم بن قتيبة الدينوريّ (ت 627 ه.ق)،دار الكتب المصريّة القاهرة،سنة 3413 ه.ق.
«غ»
137 الغارات،لأبي إسحاق إبراهيم بن محمّد بن سعيد المعروف بابن هلال الثقفي (ت 283 ه.ق)،تحقيق:السيّد جلال الدين المحدّث الارمويّ،منشورات أنجمن آثار ملّي طهران،الطبعة الاُولى 5139 ه.ق.
138 الغدير في الكتاب والسنّة والأدب،للعلاّمة الشيخ عبدالحسين أحمد الأمينيّ (ت 1390 ه.ق)،دار الكتاب العربيّ بيروت،الطبعة الثالثة 1387 ه.ق.
139 غرر الحكم ودرر الكلم،لعبدالواحد الآمديّ التميميّ(ت 055 ه.ق)،تحقيق:مير سيّد جلال الدين المحدّث الأرمويّ،جامعة طهران،الطبعة الثالثة 0613 ه.ش.
140 الغيبة،لأبي جعفر محمّد بن الحسن بن عليّ بن الحسن الطوسيّ (ت 046 ه.ق)،تحقيق:عباد اللّه الطهرانيّ وعليّ أحمد ناصح،مؤسّسة المعارف الإسلاميّة قمّ،الطبعة الاُولى 1141 ه.ق.
ص: 708
141 الغيبة،لأبي عبداللّه محمّد بن إبراهيم بن جعفر الكاتب النعمانيّ (ت 053 ه.ق)،تحقيق:عليّ أكبر الغفّاريّ،مكتبة الصدوق طهران.
«ف»
142 فرائد السمطين في فضائل المرتضى والبتول والسبطين والأئمّة من ذرّيّتهم عليهم السلام،لإبراهيم بن محمّد بن المؤيّد بن عبداللّه الجوينيّ (ت 730 ه.ق)،تحقيق:محمّد باقر المحموديّ،مؤسّسة المحموديّ بيروت،الطبعة الاُولى 1398 ه.ق.
143 الفردوس بمأثور الخطاب،لأبي شجاع شيرويه بن شهردار الديلميّ الهمدانيّ (ت 095 ه.ق)،تحقيق:السعيد بن بسيونيّ زغلول،دارالكتب العلميّة بيروت،الطبعة الاُولى 6041 ه.ق.
144 فضائل الشيعة،لأبي جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّيّ المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه.ق)،تحقيق ونشر:مؤسّسة الإمام المهديّ (عج) قمّ،الطبعة الاُولى 1041 ه.ق.
145 الفضائل،لأبي الفضل سديد الدين شاذان بن جبرئيل بن إسماعيل بن أبي طالب القمّيّ(ت 066 ه.ق)،المطبعة الحيدريّة النجف الأشرف،الطبعة الاُولى 1338ه.ق.
146 فقه الرضا (الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام )،تحقيق:مؤسّسة آل البيت،المؤتمر العالميّ للإمام الرضا عليه السلام مشهد،الطبعة الاُولى 6041 ه.ق.
147 الفقيه (من لايحضره الفقيه)،لأبي جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّيّ المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه.ق)،تحقيق:علي أكبر الغفّاريّ،مؤسّسة النشر الإسلاميّ قمّ.
148 الفقيه والمتفقّه،لأبي بكر أحمد بن عليّ الخطيب البغدادي (ت 463 ه.ق)،تصحيح:اسماعيل الأنصاري،دارالكتب العلمية بيروت.
149 الألفين في إمامة أميرالمؤمنين عليه السلام،للعلاّمة أبي منصور الحسن بن يوسف الحلّي (ت 726 ه.ق)،دارالهجرة قم،الطبعة الاُولى 1405 ه.ق.
«ق»
150 الألقاب،لأبي الوليد عبداللّه بن محمّد بن الفرض الازدي (ت 403 ه.ق)،تحقيق:محمّد زينهم محمّد عزب،دارالجيل بيروت،الطبعة الاُولى 1412 ه.ق.
151 قرب الإسناد،لأبي العبّاس عبداللّه بن جعفر الحِمْيريّ القمّيّ (ت بعد 430ه.ق)،تحقيق ونشر:مؤسّسة آل البيت قمّ،الطبعة الاُولى 1341 ه.ق.
ص: 709
152 قرّة العيون في المعارف والحكم،لمولى محسن بن مرتضى الفيض الكاشاني (ت 1091 ه.ق)،تحقيق:ابراهيم ميانجي،مكتبة الاسلامية طهران،الطبعة الاُولى 1378 ه.ق.
153 قصص الأنبياء،لأبي الحسين قطب الدين الراوندي (ت 573 ه.ق)،تحقيق:غلامرضا عرفانيان،الاستانة المقدسة الرضوية مشهد.
154 قوت القلوب،لأبي طالب محمّد بن عليّ الحارثي المكي (ت 386 ه.ق)،مطبعة الميمنة مصر،الطبعة الاُولى 1310 ه.ق.
«ك»
155 الكافي،لأبي جعفر ثقة الإسلام محمّد بن يعقوب بن إسحاق الكلينيّ الرازيّ (ت 329 ه.ق)،تحقيق:عليّ أكبر الغفّاريّ،دارالكتب الإسلاميّة طهران،الطبعة الثانية 1389 ه.ق.
156 كتاب سليم بن قيس،لسليم بن قيس الهلاليّ العامريّ (ت حواليّ 90 ه.ق)،تحقيق:محمّد باقر الأنصاريّ،نشر الهادي قمّ،الطبعة الاُولى 5141 ه.ق.
157 كشف الخفاء ومزيل الإلباس،لأبي الفداء إسماعيل بن محمّد العجلونيّ (ت 2611 ه.ق)،مكتبة دار التراث بيروت.
158 كشف الغمّة في معرفة الأئمّة،لعليّ بن عيسى الإربلّيّ (ت 876 ه.ق)،تصحيح:السيّد هاشم الرسوليّ المحلاّتيّ،دارالكتاب الإسلاميّ بيروت،الطبعة الاُولى 0141 ه.ق.
159 كشف المحجّة لثمرة المهجة،لأبي القاسم عليّ بن موسى بن طاووس الحلّي (ت 664 ه.ق)،تحقيق:محمّد الحسّون،مكتب الأعلام الاسلامي قم،الطبعة الاُولى 1412 ه.ق.
160 كفاية الأثر في النصّ على الأئمّة الاثنيّ عشر،لأبي القاسم عليّ بن محمّد بن عليّ الخزّاز القمّيّ (القرن الرابع ه.ق)،تحقيق:السيّد عبداللطيف الحسينيّ الكوه كمريّ،انتشارات بيدار قمّ،سنة 0141 ه.ق.
161 كمال الدين وتمام النعمة،لأبي جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّيّ المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه.ق)،تحقيق:علي أكبر الغفّاريّ،مؤسّسة النشر الإسلاميّ قمّ،الطبعة الاُولى 5041 ه.ق.
162 كنزالعمّال في سنن الأقوال والأفعال،لعلاء الدين عليّ المتّقيّ ابن حسام الدين الهنديّ (ت 597 ه.ق)،تصحيح:صفوة السقّا،مكتبة التراث الإسلاميّ بيروت،الطبعة الاُولى 1397 ه.ق.
163 كنز الفوائد،لأبي الفتح الشيخ محمّد بن عليّ بن عثمان الكراجكيّ الطرابلسيّ (ت 944 ه.ق)،إعداد:عبداللّه نعمة،دارالذخائر قمّ،الطبعة الاُولى 1041 ه.ق.
ص: 710
«ل»
164 لبّ اللباب في تحرير الأنساب،لجلال الدين عبدالرحمن بن أبيبكر السيوطي (ت 911 ه.ق)،دار صادر بيروت.
165 لسان العرب،لأبي الفضل جمال الدين محمّد بن مكرم بن منظور المصريّ (ت 711 ه.ق)،دار صادر بيروت،الطبعة الاُولى 1041 ه.ق.
166 لسان الميزان،لأبي الفضل أحمد بن عليّ بن حجر العسقلانيّ (ت 258 ه.ق)،تحقيق:عادل أحمد عبدالموجود وعليّ محمّد معوض،دارالكتب العلميّة بيروت،الطبعة الاُولى 6141 ه.ق.
«م»
167 مائة كلمة للإمام أميرالمؤمنين عليّ بن أبي طالب عليه السلام،.لأبي عثمان عمرو بن بحر بن محبوب الكناني المعروف بالجاحظ (ت 255 ه.ق)،شرح:أبو الثناء أحمد بن محمّد الزيلي السيواسي،تحقيق:رياض مصطفى العبداللّه،دارالحكمة بيروت،الطبعة الاُولى 1416 ه.ق.
168 مائة منقبة من مناقب أمير المؤمنين عليه السلام والأئمّة من ولده،لأبي الحسن محمّد بن أحمد بن عليّ بن شاذان القمّيّ (القرن الخامس ه.ق)،تحقيق:نبيل رضا علوان،مكتبة الصدر طهران.
169 المجازات النبويّة،لأبي الحسن محمّد بن الحسين الموسوي المعروف بالشريف الرضي (ت 406 ه.ق)،تحقيق و شرح:طه محمّد الزيني،مكتبة بصيرتي قم.
170 مجمع الأمثال،لأبي الفضل أحمد بن محمّد الميداني (ت 518 ه.ق)،تحقيق:محمّد محيي الدين عبدالحميد،مطبعة السعادة مصر،الطبعة الثانية 1379 ه.ق.
171 مجمع البحرين،لفخر الدين الطريحيّ (ت 5108 ه.ق)،تحقيق:السيّد أحمد الحسينيّ،مكتبة نشر الثقافة الإسلاميّة طهران،الطبعة الثانية 0841 ه.ق.
172 مجمع البيان في تفسير القرآن،لأبي عليّ الفضل بن الحسن الطبرسيّ (ت 854 ه.ق)،تحقيق:السيد هاشم الرسوليّ المحلاّتيّ والسيّد فضل اللّه اليزديّ الطباطبائيّ،دار المعرفة بيروت،الطبعة الثانية0841 ه.ق.
173 مجمع الزوائد ومنبع الفوائد،لنور الدين عليّبن أبي بكر الهيثميّ (ت 807 ه.ق)،تحقيق:عبداللّه محمّد درويش،دار الفكر بيروت،الطبعة الاُولى 1241 ه.ق.
174 المحاسن،لأبي جعفر أحمد بن محمّد بن خالد البرقيّ (ت 280 ه.ق)،تحقيق:السيّد مهديّ الرجائيّ،المجمع العالميّ لأهل البيت قمّ،الطبعة الاُولى 1341 ه.ق.
175 محاضرات الاُدباء و محاورات الشعراء والبلغاء،لأبي القاسم الحسين بن محمّد الراغب الإصفهاني (ت 502 ه.ق)،المكتبة العامرة مصر،الطبعة الاُولى 1326ه.ق.
ص: 711
176 المحجّة البيضاء في تهذيب الإحياء،لمولى محسن بن المرتضى الفيض الكاشاني (ت 1091 ه.ق)،تصحيح:علي أكبر الغفّاري،مؤسسة النشر الإسلامي قم.
177 مختصر بصائر الدرجات،لحسن بن سليمان الحلّيّ (القرن التاسع ه.ق)،انتشارات الرسول المصطفى قمّ.
178 المراسيل،لأبي داود سليمان بن أشعث السجستاني (ت 275 ه.ق)،تحقيق:عبدالعزيز عزالدين السيروان،دارالقلم بيروت،الطبعة الاُولى 1406 ه.ق.
179 مرآة العقول (في شرح أخبار آل الرسول صلى الله عليه و آله )،للعلاّمة محمّد باقر بن محمّد تقي المجلسي (ت 1110 ه.ق)،تحقيق:السيّد هاشم الرسولي المحلاتي،دارالكتب الاسلامية طهران.
180 المستدرك على الصحيحين،لأبي عبداللّه محمّد بن عبداللّه الحاكم النيسابوريّ (ت 504 ه.ق)،تحقيق:مصطفى عبدالقادر عطا،دار الكتب العلميّة بيروت،الطبعة الاُولى 1141 ه.ق.
181 مستدرك نهج البلاغة،الهادي الكاشف الغطاء (معاصر)،مكتبة الاندلس بيروت.
182 مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل،للحاج الميرزا حسين النوريّ (ت 1320 ه.ق)،تحقيق ونشر:مؤسّسة آل البيت قمّ،الطبعة الاُولى 0841 ه.ق.
183 المسترشد في إمامة أميرالمؤمنين عليّ بن أبي طالب عليه السلام،لأبي جعفر محمّد بن جرير الطبريّ (ت 310 ه.ق)،تحقيق:أحمد المحموديّ،مؤسسة الثقافة الاسلاميّة لكوشانپور طهران،الطبعة الاُولى 1415 ه.ق.
مستطرفات السرائر النوادر.
184 مستطرفات السرائر،لأبي جعفر محمد بن منصور الحلّي (ت 598 ه.ق).
185 مسند أبي حنيفة،لأبي نعيم أحمد بن عبداللّه الإصفهاني (ت 430 ه.ق)،تحقيق:نظر محمّد فاريابي،مكتبة الكوثر الرياض،الطبعة الاُولى 1415 ه.ق.
186 مسند أبي داود الطيالسيّ،لسليمان بن داود بن الجارود البصريّ المعروف بأبي داود الطيالسيّ (ت 420 ه.ق)،دار المعرفة بيروت.
187 مسند أبي يعلى الموصليّ،لأبي يعلى أحمد بن عليّ بن المثنّى التميميّ الموصليّ (ت 307 ه.ق)،تحقيق:إرشاد الحقّ الأثريّ،دار القبلة جدّة،الطبعة الاُولى 0841 ه.ق.
188 مسند أحمد،لأحمد بن محمّد بن حنبل الشيبانيّ (ت 142 ه.ق)،تحقيق:عبداللّه محمّد الدرويش،دارالفكر بيروت،الطبعة الثانية 4141 ه.ق.
189 مسند إسحاق بن راهويه،لأبي يعقوب إسحاق بن إبراهيم الحنظليّ المروزيّ (ت 238 ه.ق)،تحقيق:عبدالغفور عبدالحقّ حسين البلوشيّ،مكتبة الإيمان المدينة المنوّرة،الطبعة الاُولى 1241 ه.ق.
190 مسند الإمام زيد،المنسوب إلى زيد بن عليّ بن الحسين عليهماالسلام (122 ه.ق)،منشورات دار مكتبة الحياة بيروت،الطبعة الاُولى 1966 م.
ص: 712
191 مسند البزّار البحر الزخّار
192 مسند الشهاب،لأبي عبداللّه محمّدبن سلامة القضاعيّ (ت 454 ه.ق)،تحقيق:حمدي عبدالمجيد السلفيّ،مؤسّسة الرسالة بيروت،الطبعة الاُولى 5041 ه.ق.
193 مشكاة الأنوار في غرر الأخبار،لأبيالفضل عليّ الطبرسيّ (القرن السابع ه.ق)،دارالكتب الإسلاميّة طهران،الطبعة الاُولى 5138 ه.ق.
194 مصباح الزائر،لأبي القاسم عليّ بن موسى الحلّي المعروف بابن طاووس (ت 664 ه.ق)،تحقيق ونشر:مؤسسة آل البيت قم،الطبعة الاُولى 1417 ه.ق.
195 مصباح الشريعة ومفتاح الحقيقة،المنسوب إلى الإمام الصادق عليه السلام،شرح:حسن المصطفويّ،منشورات القلم طهران،الطبعة الاُولى 3613 ه.ش.
196 مصباح المتهجّد،لأبي جعفر محمّد بن الحسن بن عليّ بن الحسن الطوسيّ (ت 046 ه.ق)،تحقيق:عليّ أصغر مرواريد،مؤسّسة فقه الشيعة بيروت،الطبعة الاُولى 1141 ه.ق.
197 المصباح المنير في غريب الشرح الكبير للرافعي،لأحمد بن محمّد بن علي المقري الفيّومي (ت 770 ه.ق)،دارالهجرة قم،الطبعة الثانية 1414 ه.ق.
198 المصنّف في الأحاديث والآثار،لأبي بكر عبداللّه بن محمّد بن أبي شيبة العبسيّ الكوفيّ (ت 523 ه.ق)،تحقيق:سعيد محمّد اللحّام،دار الفكر بيروت.
199 المصنف،للحافظ أبي بكر عبدالرزاق بنهمان الصنعاني (ت 211 ه.ق)،تحقيق:حبيب الرحمن الأعظمي،المكتب الاسلامي بيروت،الطبعة الثانية 1403 ه.ق.
200 مطالب السؤول في مناقب آل الرسول،لكمال الدين محمّد بن طلحة الشافعيّ (ت 654 ه.ق)،النسخة المخطوطة في مكتبة آية اللّه المرعشيّ قمّ.
201 المطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانية،لأبي الفضل أحمد بن علي بن حجر العسقلاني (ت 852 ه.ق)،تحقيق:حبيب الرحمن الأعظمي،التراث الاسلامي بيروت.
202 معارج نهج البلاغة،لأبي الحسن علي بن زيد البيهقي (ت 565 ه.ق)،تحقيق:محمّد تقي دانش پژوه،مكتبة آية اللّه المرعشي النجفي قم،الطبعة الاُولى 1409 ه.ق.
203 معاني الأخبار،لأبي جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّيّ المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه.ق)،تحقيق:علي أكبر الغفّاريّ،مؤسّسة النشر الإسلاميّ قمّ،الطبعة الاُولى 1613 ه.ش.
204 المعجم الأوسط،لأبي القاسم سليمان بن أحمد الطبراني (ت 360 ه.ق)،تحقيق:أبو معاذ طارق بن عوض اللّه بن محمّد،دارالحرمين قاهرة،الطبعة الاُولى 1415ه.ق.
205 المعجم الأوسط،لأبي القاسم سليمان بن أحمد اللخميّ الطبرانيّ (ت 063 ه.ق)،تحقيق:طارق بن عوض اللّه وعبدالحسن بن إبراهيم الحسينيّ،دار الحرمين القاهرة،الطبعة الاُولى 5141 ه.ق.
ص: 713
206 معجم رجال الحديث،للسيّد أبو القاسم بن علي أكبر الخوئيّ (معاصر)،منشورات مدينة العلم قمّ،الطبعة الثالثة 0341 ه.ق.
207 معجم السفر،لأبي طاهر أحمد بن محمّد السلفي (ت 576 ه.ق)،تحقيق:عبداللّه عمر البارودي،دارالفكر بيروت،الطبعة الاُولى 1414 ه.ق.
208 المعجم الصغير،لأبي القاسم سليمان بن أحمد اللخميّ الطبرانيّ (ت 063 ه.ق)،تحقيق:محمّد عثمان،دار الفكر بيروت،الطبعة الثانية 0141 ه.ق.
209 المعجم الكبير،لأبي القاسم سليمان بن أحمد الطبراني (ت 360 ه.ق)،تحقيق:حمدي بن عبدالمجيد السلفي،دارإحياء التراث العربي بيروت،الطبعة الثانية 1404 ه.ق.
210 المعجم الكبير،لأبي القاسم سليمان بن أحمد اللخميّ الطبرانيّ (ت 063 ه.ق)،تحقيق:حمدي عبدالمجيد السلفيّ،دار إحياء التراث العربيّ بيروت،الطبعة الثانية 4041 ه.ق.
211 معجم مقاييس اللغة،لأبي الحسين أحمد بن فارس بن زكريا (ت 395 ه.ق)،تحقيق:عبدالسلام محمّد هارون،مكتب الاعلام الإسلامي قم،الطبعة الاولى 1404 ه.ق.
212 معجم المؤلّفين،عمر رضا كحّالة (معاصر)،داراحياء التراث العربي بيروت،الطبعة الاولى 1376 ه.ق.
213 معجم المؤلفين،عمر رضا كحّالة (معاصر)،دار إحياء التراث العربي بيروت،الطبعة الاُولى 1376 ه.ق.
214 معدن الجواهر و رياضة الخواطر،لأبي الفتح محمّد بن عليّ الكراجكي (ت 449 ه.ق)،تحقيق:السيّد أحمد الحسيني،المكتبة المرتضوية طهران،الطبعة الثانية 1394 ه.ق.
215 المغازي للواقدي،لمحمّد بن عمر بن واقد (ت 207 ه.ق)،تحقيق:مارسدن جونس،عالم الكتب بيروت الطبعة الثالثة 1404 ه.ق.
216 مقتل الحسين للخوارزمي،لأبي المؤيّد الموفّق بن أحمد المكّي أخطب خوارزم (ت 568 ه ق)،تحقيق:الشيخ محمّد السماوي،مكتبة المفيد قم.
217 مقتل الحسين عليه السلام،لموفّق بن أحمد المكّي الخوارزميّ (ت 856 ه.ق)،تحقيق:محمد السماويّ،مكتبة المفيد قمّ.
218 مكارم الأخلاق،لأبي عليّ الفضل بن الحسن الطبرسيّ (ت 854 ه.ق)،تحقيق:علاء آل جعفر،مؤسّسة النشر الإسلاميّ قمّ،الطبعة الاُولى 4141 ه.ق.
219 مناقب أحمد بن حنبل،لأبي الفرج عبدالرحمن بن الجوزيالقرشي(ت527ه.ق)،تحقيق و نشر:لجنة إحياء التراث العربي في دارالآفاق الجديدة بيروت،الطبعة الثالثة 1402 ه.ق.
220 مناقب آل أبي طالب (المناقب لابن شهرآشوب)،لأبي جعفر رشيد الدين محمّد بن عليّ ابن شهر آشوب المازندرانيّ (ت 885 ه.ق)،المطبعة العلميّة قمّ.
221 المناقب لابن المغازليّ،لأبي الحسن عليّ بن محمّد بن محمّد الواسطيّ الشافعيّ المعروف بابن المغازليّ (ت 834 ه.ق)،إعداد:محمّد باقر البهبوديّ،دار الكتب الإسلاميّة طهران،الطبعة الثانية:0241 ه.ق.
ص: 714
222 المناقب للخوارزمي،لأبي المؤيّد الموفّق بن أحمد المكي أخطب خوارزم (ت 568 ه.ق)،تحقيق:مالك المحمودي،مؤسسة النشر الاسلامي قم،الطبعة الثانية 1411 ه.ق.
223 المنتخب من مسند عبد بن حميد،لأبي محمّد عبد بن حميد (ت 249 ه.ق)،تحقيق:السيّد صبحي البدري السامرائي و محمود محمد خليل الصعيدي،مكتبة السنة القاهرة،الطبعة الاُولى 1408 ه.ق.
224 منية المريد في أدب المفيد و المستفيد،للشيخ زين الدين بن عليّ العاملي المعروف بالشهيد الثاني (ت 965 ه.ق)،تحقيق:رضا المختاري،مكتب الاعلام الإسلامي قم،الطبعة الاُولى 1409 ه.ق.
225 موارد الظمآن إلى زوائد ابن حبّان،لنور الدين عليّ بن أبي بكر الهيثميّ (ت 807 ه.ق)،تحقيق:عبدالرزّاق حمزة،دار الكتب العلميّة بيروت.
226 المواعظ العددية،للحاج الميرزا علي المشكيني الاردبيلي (معاصر)،تحقيق:علي الأحمدي الميانجي،دفتر نشر الهادي قم،الطبعة الرابعة 1406 ه.ق.
227 المواعظ،للشيخ الصدوق أبي جعفر محمّد بن عليّ بن موسى بن بابويه القمي (ت 381 ه.ق)،دارالهادي بيروت،الطبعة الاُولى 1412 ه.ق.
228 الموطّأ،لمالك بن أنس (ت 158 ه.ق)،تحقيق:محمّد فؤاد عبدالباقي،دارإحياء التراث العربي بيروت،الطبعة الاُولى 1406 ه.ق.
229 مُهج الدعوات و منهج العبادات،لرضي الدين أبي القاسم عليّ بن موسى بن طاووس الحسني (ت 664 ه.ق)،تحقيق:حسين الأعلمي،مؤسسة الأعلمي للمطبوعات بيروت،الطبعة الاُولى 1414 ه.ق.
«ن»
230 نثر الدرّ،لأبي سعيد منصور بن الحسين الآبيّ (ت 214 ه.ق)،تحقيق:محمّد عليّ قرنة،مركز تحقيق التراث مصر،الطبعة الاُولى 1981 م.
231 نزهة الناظر و تنبيه الخاطر،للشيخ الحسين بن محمّد بن الحسن بن نصر الحلواني (ت القرن الخامس ه.ق)،تحقيق و نشر:مدرسة الامام المهدي (عج) قم،الطبعة الاُولى 1408 ه.ق.
232 نوادر الراونديّ،لفضل اللّه بن عليّ الحسينيّ الراونديّ (ت 735 ه.ق)،المطبعة الحيدريّة النجف الأشرف،الطبعة الاُولى 1370 ه.ق.
233 النهاية في غريب الحديث والأثر،لأبي السعادات مبارك بن مبارك الجزريّ المعروف بابن الأثير (ت 606 ه.ق)،تحقيق:ظاهر أحمد الزاويّ،مؤسّسة إسماعيليان قمّ،الطبعة الرابعة 7613 ه.ش.
234 نهج البلاغة،ما اختاره أبو الحسن الشريف الرضيّ محمّد بن الحسين بن موسى الموسويّ من كلام الإمام أميرالمؤمنين عليه السلام (ت 604 ه.ق)،تحقيق:السيّد محمّد كاظم المحمّديّ ّ ومحمّد الدشتي،منشورات الإمام عليّ عليه السلام قمّ،الطبعة الثانية 9613 ه.ش.
ص: 715
235 نهج الحقّ وكشف الصدق،للعلاّمة جمال الدين الحسن بن يوسف بن المطهّر الحلّيّ (ت 672 ه.ق)،تحقيق:عين اللّه الحسنيّ الأرمويّ،دار الهجرة قمّ،الطبعة الاُولى 0741 ه.ق.
236 نهج السعادة في مستدرك نهج البلاغة،للشيخ محمّد باقر المحمودي (معاصر)،مؤسسة المحمودي بيروت.
237 نهج الفصاحة،أبوالقاسم پاينده(معاصر)،سازمان انتشارات جاويدان طهران،الطبعة الثالث والعشرون 1371 ه.ش.
«و»
238 الوافي بالوفيات،لصفيّ الدين خليل بن أيبك الصفديّ (ت 947 ه.ق)،دار النشر فرانزشتانير قيسبادان،الطبعة الثانية 1381 ه.ق.
239 الوافي،لمحمّد محسن بن مرتضى الفيض الكاشانيّ (ت 1091 ه.ق)،تحقيق:ضياء الدين الحسينيّ الأصفهانيّ،مكتبة الإمام أمير المؤمنين عليّ عليه السلام أصفهان،الطبعة الاُولى 6041 ه.ق.
240 وسائل الشيعة،للشيخ محمّد بن الحسن الحرّ العاملي (ت 1104 ه.ق)،تحقيق و نشر:مؤسسة آل البيت (ع) قم،الطبعة الاُولى 1409 ه.ق.
241 وفيات الأعيان،لشمس الدين أبي العبّاس أحمد بن محمّد البرمكيّ المعروف بابن خلّكان (ت 816 ه.ق)،تحقيق:الدكتور إحسان عبّاس،دار صادر بيروت.
242 وقعة صفّين،لنصر بن مزاحم المنقريّ (ت 212 ه.ق)،تحقيق:عبدالسلام محمّد هارون،مكتبة آية اللّه المرعشيّ قمّ،الطبعة الثانية 1382 ه.ق.
«ى»
243 ينابيع المودّة لذويّ القربى،لسليمان بن إبراهيم القندوزيّ الحنفيّ (ت 4129 ه.ق)،تحقيق:عليّ جمال أشرف الحسينيّ،دارالاُسوة طهران،الطبعة الاُولى 6141 ه.ق
ص: 716