بررسی ریشه های تاریخی تشیع در ایران

مشخصات کتاب

بررسی ریشه های تاریخی تشیع در ایران

نويسنده:حاجیلو، محمد علی

زبان:فارسی

ناشر:مجمع جهانی شيعه شناسی - قم - ایران

سال نشر:1386 هجری شمسی

کد کنگره:BP 239/2 /ح 2 ب 4

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 2

بررسی ریشه های تاریخی تشیع در ایران

محمد علی حاجیلو

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

فهرست مطالب

مقدمه 11

ديباچه 23

پيشگفتار 31

كليات طرح تحقيق 32

بخش اول خاستگاه تشيع

فصل اول

تشيع و پيشينه آن 41

بررسى و نقد آراى نويسندگان و مورخين دربارۀ علل پيدايش تشيع 44

فصل دوم

تشيع در ايرانيان در قرن اول هجرى 53

تشيع در بين ايرانيان در قرن اول هجرى 55

كوفه و مدائن پايگاه موالى و تشيع 59

ص: 7

موالى و نهضت هاى سياسى،اجتماعى و مذهبى 61

مهاجرت اعراب شيعه به ايران 62

تشيع در ايران در قرون دوم و سوم هجرى 64

عباسيان و تشيع 66

تشيع در ايران در قرن سوم هجرى 70

بخش دوم نقش حكومت هاى شيعه مذهب در رواج تشيع در ايران

فصل اول

نهضت علويان طبرستان 77

ورود علويان به طبرستان و نضج گيرى تشيع در اين ناحيه 82

شكل گيرى نهضت علويان طبرستان 87

نهضت دوم علويان در طبرستان 91

فروپاشى و زوال علويان 94

فصل دوم

چگونگى شكل گيرى دولت آل بويه 99

مناسبات آل بويه با خلافت عباسى 102

سياست مذهبى آل بويه 107

فصل سوم

اسماعيليه از نگاه منابع تاريخى 115

ص: 8

حسن صباح سازمان دهنده نهضت اسماعيليان نزارى در ايران 116

آغاز كار حسن صباح 117

اولين جرقه هاى انحراف فكرى حسن صباح 117

جانشينان حسن صباح 123

فصل چهارم

تشيع در دوره ايلخانان 127

رشد تشيع در دوره غازان خان 128

اولجايتو و تشيع 131

شهرهاى شيعه نشين عهد ايلخانان در ايران 134

نهضت سربداران خراسان و گرايشات شيعى آنان 135

فصل پنجم

سربداران و مذهب تشيع 141

ظهور سربداران 144

بخش سوم رسميت بخشيدن به تشيع دوازده امامى در ايران

فصل اول

صفويان و رسميت بخشيدن به تشيع دوازده امامى در ايران 153

از طريقت تا سياست 154

ص: 9

سياست مذهبى صفويان 163

فصل دوم 175

گرايش تصوف به تشيع در ايران 175

تصوف و تلاقى آن با تشيع در ايران 177

سرزمين آناتولى نقطه تلاقى تشيع و تصوف 183

نتيجه گيرى و پيشنهادات

نتيجه گيرى 189

پيشنهادات 192

چكيده 193

فهرست منابع 195

ص: 10

مقدمه

در بررسى تاريخ و پديده هاى تاريخى،پرداختن به ويژگى هايى كه ما را به حقيقت و واقعيت رهنمون سازد،از اهميت فوق العاده اى برخوردار است.علاوه بر جنبه هاى عبرت آموزى،تحقيق و پژوهش در كشف و اثبات حقايق عينى تاريخ،با روش صحيح و واقع بينانه از ضرورياتى است كه هدفدار،روشنگر و حركت آفرين خواهد شد.

تاريخ صحيح،امين ترين منبع و گوياى تجربه هاى تلخ و شيرين امم گذشته و جوامع مختلف است.اگر از چنين تاريخى دقيق بهره بردارى گردد،گويا انسان در بين گذشتگان نيز بوده و به درازاى تاريخ عمر كرده است.

بزرگترين مورخ تاريخ بشر،حضرت على عليه السّلام مى فرمايد:

«أى بنيّ،إنّي و إن لم أكن عمّرت من كان قبلي،فقد نظرت في أعمالهم،و فكّرت في أخبارهم، و سرت في آثارهم؛حتّى عدت كأحدهم،بل كأنّي بما انتهى إليّ من أمورهم قد عمّرت مع أوّلهم إلى آخرهم،فعرفت صفو ذلك من كدره،و نفعه من ضرره» (1)

ص: 11


1- .نهج البلاغه،نامه 31،ص 393.

ترجمه:«پسرم!اگرچه من به اندازۀ همه كسانى كه پيش از من بوده اند نزيسته ام،اما در كردار آنان به دقت كردم و در احوال و اعمالشان نگريستم،در اخبارشان تفكر نمودم،در آثار آنها به سير و سياحت پرداختم تا همچون يكى از آنها شدم؛بلكه گويا در اثر آن چه از تاريخ آنها به من رسيده با همه آنان از اول تا آخر بوده ام.من قسمت زلال زندگى آنان را از قسمت تاريك و آلوده باز شناختم و سود و زيانش را دانستم».

اين كلام با عظمت،كه قطره اى از درياى هميشه مواج علوم علوى بود،زنگار از چهرۀ تاريخ مى زدايد،ركود،سكون،آلودگيها،كج فهمى و خام انديشى در مورد تاريخ را به تحرك پاك،بيدارى،احياء فرد و قلب جامعه و وجدان عمومى فرا مى خواند.

مؤيد تاريخى است كه با عرضه صحيح اخبار گذشتگان راه درست را به آيندگان نشان مى دهد.

در اين ميان وظيفه سترگ مورخ،تلاش و كوشش براى بدست آوردن حق در جلوه گاه تاريخ است. (1)

در اهميت پژوهش و بررسى تاريخ بزرگ علمدار معاصر عالم تشيع حضرت امام خمينى«ره»فرمودند:«مطالعه و تحقيق در تاريخ اسلام راهگشاى ملت در پيشبرد انقلاب است...اگر ملتى بخواهد مقاومت كند براى يك حرف حقى،بايد از تاريخ استفاده كند...ببينيد كه در تاريخ اسلام چه گذشته و اينكه گذشته سرمشق است9.

ص: 12


1- .قال على عليه السّلام:«لا يدرك الحق الا بالجدّ»؛نهج البلاغه،خطبه 29.

براى ما» (1).

تاريخ نگارى در اسلام پيشينه اى دراز دارد.حوادث و رويدادهاى اسلامى نگارش تواريخ متعددى را به دنبال داشته است.در اين ميان بررسى ريشه هاى تاريخى حوادث و رويدادها از اهميت فوق العاده اى برخوردار است.به خصوص ريشه هاى تاريخى گسترش تشيع كه مبانى اعتقادى آن برگرفته از قرآن كريم و سنت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله است.

در اين مجال چگونگى پديدارى ريشه هاى تاريخى تشيع در ايران مورد بررسى قرار گرفته است.البته ناچار بايد پيش زمينه هاى اين ريشه هاى تاريخى را در صدر اسلام و بلاد اوليه اسلامى جستجو نمود.پيامبر اكرم بارها و بارها با نداى ملكوتى،خليفه بلافصل و جانشين حقيقى خود را معرفى فرموده بودند.حضرتش با الهام از آيات متعدد ولايت در قرآن و در احاديث متعدد نبوى بر اين امر اصرار ورزيدند.اما با رخدادهاى غير منطقى كه در صدر اسلام و پس از رحلت وجود مبارك پيامبر اعظم صلّى اللّه عليه و اله پديد آمد،توصيه هاى آن ابرمرد عالم بشريت عملى نگرديد و در اسلام شكاف و انحرافى عظيم بوجود آمد.و امامت و خلافت واقعى مورد ظلم ها،ستم ها و دشمنى ها واقع گرديد.

اما در اين ميان بودند اسلام شناسان متشرع و عقل گرايان آزادمنشى كه بدون كمترين تبديل و انحرافى توصيه هاى بزرگ پيامبر اسلام خويش را به جان و دل خريدند؛آنان با همه وجود به حمايت از امامت و ولايت به پا خاستند،از اهل بيت3.

ص: 13


1- .امام خمينى«ره»صحيفۀ نور،ج 4،ص 13.

پيامبر صلّى اللّه عليه و اله حمايت نمودند و در طول تاريخ از هدايت و امامت آنان بهره بردند و به شيعه و تشيع وفادار ماندند.

البته رويش ريشه هاى تاريخى و گسترش تشيع در ايران علل و عوامل متعددى داشته است كه كتاب وزين«بررسى ريشه هاى تاريخى تشيع در ايران»به آن پرداخته است.ما در اين مقدمه به عنوان فتح باب و تكمله،مطالبى مختصر را عنوان مى نماييم.

برخى از مؤثرترين موارد ريشه هاى تاريخى تشيع در ايران به شرح ذيل است:

1-برترى،افضليت،اعلميت و مقام فوق العاده امامت و رهبرى شيعه كه قرآن كريم با آيات متعدد (1)،و پيامبر اعظم صلّى اللّه عليه و اله با احاديث متواتر فراوانى آن را تأييدد.

ص: 14


1- .مهمترين آياتى كه در ارتباط با ولايت و رهبرى مورد بحث و بررسى و استناد واقع شده به شرح ذيل مى باشد. الف)آيه ولايت: إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ مائده55/. ب)آيه اطاعت: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلاً نساء59/. ج)آيه تبليغ: يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ إِنَّ اللّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ مائده67/. د)آيه اكمال: اَلْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً مائده3/. ه)آيه تطهير: إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً احزاب33/. هريك از آيات ولايت به صورت جداگانه مورد بررسى قرار گرفته و در يك مجلد مستقل تدوين و به شبهات مربوطه نيز پاسخ داده شده است.اين مهم توسط اعضاء هيت علمى و محققين مجمع جهانى شيعه شناسى تأليف و تدوين گرديده است. البته آيات بسيارى بر اين مسئله و فضيلت حضرت على بن ابى طالب عليه السّلام و فرزندان آن حضرت معصوم دلالت مى كند كه در كتب مفصل توضيح آنها داده شده است.در اين ارتباط مى توانيد به كتابهاى احقاق الحق و الغدير و فضائل الخمسه فى صحاح السته و...مراجعه كنيد.

نموده اند (1).برخلاف رفتار تبعيض آميز و قوم گرايانه خلفا با موالى و ايرانيان،اهل بيت عليهم السّلام رفتارى متعالى،عطوفت آميز و انسانى با آنان داشتند.و اين اعمال و رفتارد.

ص: 15


1- .مهمترين رواياتى كه مورد اتفاق مسلمين و متواتر بيان شده به شرح ذيل است. الف)حديث غدير اين روايت زمان برگشتن پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله در حجة الوداع بطور مفصل در ميان جمع كثيرى از مسلمانان بيان شده كه معمولا به بعضى از فرازهاى آن اشاره مى شود كه يكى از فرازهاى آن اين روايت است:«من كنت مولاه فعلى مولاه» ب)حديث منزلت:«انت منّى بمنزلة هارون من موسى الاّ انّه لا نبى بعدى»و به صورت ديگر نيز نقل كرده اند كه پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله به حضرت على عليه السّلام فرمودند:«اما ترضى أن تكون منّى بمنزلة هارون من موسى». ج)حديث ثقلين:«انّى تارك فيكم الثقلين كتاب اللّه و عترتى ما ان تمسكتم بهما لن تضلّوا ابدا» مضمون اين روايت به صورتهاى ديگر نيز در كتب مسلمين اشاره شده كه به بعضى از آنها اشاره مى كنيم: «انّى تارك فيكم الثقلين ما ان تمسكتم بهما ان تضلوا،كتاب اللّه و عترتى اهل بيت انهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض فانظروا كيف تخلفونى فيهما» «انّى قد تركت فيكم ما ان اخذتم به لن تضلوا بعدى الثقلين احدهما اكبر من الآخر كتاب اللّه حبل ممدود من السماء إلى الارض و عترتى الا و انهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض».مسند احمد،ج 3،ص 59،باب مسند ابى سعيد خدرى. د)حديث سفينه:«مثل اهل بيتى فيكم كسفينة نوح من ركبها نجى و من تخلف عنها غرق» ه)حديث كساء:كه در شأن نزول آيه تطهير در كتب شيعه و سنى بيان شده است و در آن به طور كامل مشخص شده مكه منظور از اهل بيت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله و حضرت فاطمه زهرا و حضرت على و امام حسن و امام حسين عليهم السّلام هستند و زنان پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله را شامل نمى شود.چون وقتى بعضى از زنان پيامبر كه در آنجا حضور داشته اند خواستند زير كساء بيايند تا شامل اين آيه شوند ولى پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله اين اجازه را ندادند و اهل بيت را در 5 تن ذكر شده،منحصر كردند.

خداپسندانه پيشوايان تشيع،در جذب ايرانيان به سوى خود تأثير به سزايى داشته است.

2-مسافرت هاى متعدد اهل بيت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله به نقاط مختلف ايران به هردو طريق رسمى و غيررسمى و آگاهى ايرانيان از عظمت و بزرگى آنان علت ديگر گسترش تشيع در ايران است.در كنار همين عامل،مهاجرت و پراكنده شدن سادات علوى، شيعيان و از همه مهم تر،عزيمت و سكونت عالمان مكتب تشيع در بلاد مختلف ايران و سكونت در مناطق مختلف از جمله،خراسان،قم،اصفهان و...كه اين هجرت ها بدليل ظلم و ستم به شيعيان در مناطق حجاز و عراق،شكست نهضت هاى علويان در آن مناطق،فشار عوامل حكومتى و در نهايت مساعد بودن زمينه مهاجرت آنان به مناطق مختلف ايران بوده است.

نقش مسافرت و هجرت اهل بيت عليهم السّلام و امامزادگان در پديدارى ريشه هاى تاريخى تشيع در ايران حايز اهميت فراوان است.

اهل بيت عليهم السّلام و پيشوايان تشيع مسافرت هاى رسمى و غيررسمى متعددى به ايران داشته اند؛از بارزترين اين سفرها جريان عبور و مسافرت امام رضا عليه السّلام،حضرت فاطمه معصومه عليها السّلام و ديگر برادران و خواهران آن حضرت،از مناطق مختلف ايران است.

گرچه اكثر تواريخ تنها سفر امام رضا عليه السّلام به خراسان-كه به دعوت مأمون خليفه عباسى انجام شد-را نقل كرده اند كه در اين سفر مسير عبور با اجبار و به دستور مأمون از راه بصره،اهواز و فارس تعيين گرديده و تأكيد كرده بود كه آن حضرت را از جبال و قم

ص: 16

عبور ندهند؛ (1)و (2)اما به تحقيق آن حضرت سفر ديگرى نيز به ايران داشته اند كه مسير حركت آن حضرت از راه بغداد به قم بوده است (3).برخى آثار تاريخى اين سفر در رضويه قم ثبت و ضبط است.

3-انتخاب ديدگاه برتر:

ديگر دلايل عمده و ريشه اى در استقبال ايرانيان از مكتب تشيع،آرمان خواهى و انتخاب ديدگاه صحيح تر بوده است.عقل گرايان و آزادگان در بررسى تضارب آراء و انديشه ها،به نظريه هاى برتر و صحيح تر گرايش پيدا مى كند.

اهل بيت پيامبر اعظم صلّى اللّه عليه و اله(پيشوايان تشيع)هنگام بيان مواضع و ديدگاه خويش،با استفاده از مبانى قوى عقلى و شرعى،به روش صحيح،علمى،مستند،و با رعايت اصول منطقى منطبق با فهم و درك عمومى به بيان موضوعات مى پرداختند.در چند قرن اول از صدر اسلام مكاتب و مذاهب متعدد و گوناگونى مطرح بودند.هركدام از اين مذاهب خود نيز داراى فرقه هاى متعددى بودند كه با روش هاى مخصوص به خود عمل مى كردند.برخى از اين مكاتب به روش فقهى،بعضى كلامى و گاهى نيز به صورت فلسفى و برخى بر مبناى اخبارى گرى اظهار وجود مى كردند؛اما عالمان و دانشمندان مكتب تشيع با الهام از مكتب اهل بيت عليهم السّلام به صورت دقيق و جامع1.

ص: 17


1- .شيخ صدوق علت اين تأكيد را حضور تعداد زيادى از شيعيان در اين دو شهر مى داند كه ممكن بود مانع شوند.عيون اخبار الرضا،ج 2،ص 218.
2- .الكافى،ج 1،ص 555.
3- .تاريخ يعقوبى،ج 2،ص 468؛ابن طاووس حسنى،عبد الكريم،فرحة الغرى،ص 131.

الاطراف به معرفى اسلام مى پرداختند.به چنين دليل شيعيان با استدلال هاى علمى و مستندات دقيق شرعى مذهب خود را معرفى مى نمودند.همين ويژگى عاملى مهم در گرايش ايرانيان به اسلام اصيل و بى انحراف شد.

4-نقش عالمان و دانشمندان تشيع دانشمندان و عالمان بزرگ شيعى-كه خود نيز در علوم عقلى و نقلى سرآمد بودند-با تحقيق و تبيين دقيق معارف انسان ساز و حيات بخش مكتب بزرگ اسلام در ابعاد و زواياى مختلف فردى و اجتماعى به خصوص معرفى صحيح جانشينان بر حق پيامبر صلّى اللّه عليه و اله سهم عمده اى در گرايش ايرانيان به تشيع داشته اند.

امام دوازدهم عليه السّلام در پاسخ اسحاق بن يعقوب از طريق سفير دوم خود،توقيعى به شرح زير صادر فرمودند:

«در رويدادهاى روزگار به راويان احاديث ما مراجعه كنيد؛زيرا آنان حجت من بر شمايند و من حجت خدا بر ايشانم» (1).

«پس از غيبت قائم ما،گروهى از علما مردم را به اعتقاد به امامت او فرا مى خوانند و با استفاده از حجت هاى ربانى از دين او دفاع مى كنند تا بدين وسيله مؤمنان ضعيف النفس را از وسوسه هاى شيطانى و پيروى از ابليس و يا فريب كاريهاى ضد علوى بازدارند.اگر اين علما نباشند همه از دين خدا منحرف خواهند شد» (2).2.

ص: 18


1- .مجلسى،علامه محمد باقر،بحار الانوار،ج 53 عربى،ص 181؛دار الاحياء التراث العربى،بيروت، 1403 هق.
2- .طبرسى،علامه ابن منصور،الاحتجاج،ج 2،ص 502.

با تلاش عالمان شيعه!ايرانيان به اين حقيقت بزرگ پى بردند كه جانشينان پيامبر بايد رئيس اعلى براى مسلمين در جميع شئون دينى و دنيوى باشد،آنان پل ارتباطى خالق و مخلوق و تنها مرجع و امامى هستند كه افضل و اعلم و اصلح و مقتدرتر از آنان براى امامت و رهبرى يافت نمى شود.

درك اين نكته كه پيشوايان تشيع،مشروعيت و مقام امامت آنان،به امر خداوند و به وسيله پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله منصوب و اعلام گرديد،براى ايرانيان ويژگى فوق العاده، منحصر به فرد،جذابيت خاص و قابل ستايشى داشته است.

آنان به دنبال تبليغ صحيح معارف اصيل اسلامى و آموزش و تفسير درست قرآن توسط عالمان و دانشمندان شيعه به خوبى دريافتند:

«الامارة هى قيادة الشرعية بعد النبى و اقرب لله و لرسول فهم الذين اذهب اللّه عنهم الرجس،كما هو ثابت من آية التطهير (1)و هم كنفس النبى كما هو ثابت من آية المباهله». (2)

فرض اللّه مودتهم كما هو ثابت من آيه المودة. (3)

لهم خصائص اصل الولاية كما هم ثابت من آية الولاية. (4)

و هم اعدال الكتاب كما هو ثابت من حديث الثقلين.

و هم ولى المؤمنين بعد النبى كما هو ثابت من حديث الغدير./.

ص: 19


1- . إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً احزاب33/.
2- . فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ آل عمران61/.
3- . قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى شورى23/.
4- .مائده55/.

و بهم كمال الدين و اتمام النعمة كما هو ثابت من آية الاكمال و... (1)

ايرانيان كه معارف اصيل اسلام را برترين معارف يافته بودند به دنبال امامى بودند كه امين خداوند در زمين،حجت الهى بر بندگان،دعوت كننده به دين خداوند با حكمت و موعظۀ حسنه و حجت بالغه باشد.لذا با آموزش دانشمندان و عالمان شيعه آنان به خوبى دريافتند كه اعلم در علم،افهم و افقه در دين،اقرب به خدا و رسول و افضل فرزندان از جنس بشرى و اصلح براى ادارۀ جامعۀ بشرى تنها ائمه معصومين از اهل بيت پيامبر عليهم السّلام هستند؛امامت آنان اصلى از اصول دين و ركنى از اركان نظام الهى است و زمين هيچ گاه خالى از حجت و امام نخواهد بود.

خط امامت بعد از پيامبر در معصومان از فرزندان او ادامه مى يابد.

امام؛حافظ و نگهبان دين و شريعت و مبلغ آن است،امام آگاه ترين مردم به اسلام است،امام حجت بالغۀ الهى و استمرار دهندۀ حركت انبياء است.

قدرت امام به اذن خداوند و داراى كرامات و امور خارق العاده است كه از بشر معمولى ساخته نيست.

ايرانيان نيز مذهبى را مى خواستند كه چنين امامانى داشته باشد كه جز در مكتب تشيع،يافت نمى شوند.

5-از ديگر عوامل پديدارى ريشه هاى تاريخى تشيع در ايران نقش تأثيرگذار جنبش ها و نهضت ها بوده است.تأثير جنبش هاى استقلال طلبانه اقوام و مللى كه بدون/.

ص: 20


1- .مائده3/.

پذيرش حاكميت عربى خلفا،اسلام را پذيرفته بودند و همچنين نهضت هاى اعتقادى مذهبى و تا قيامهايى همچون«شريك بنى شيخ مهرى»،«نفس زكيه»،«ابراهيم با خمرا»،«يحيى و ادريس فرزندان عبد اللّه حسنى»،«حسين بن على(شهيد فخ)»و تأسيس دولتهايى مانند ادريسيان،علويان طبرستان،قرمطيان،بويهيان،اسماعيليان و...و خاندان هاى بزرگ شيعه را نمى توان ناديده گرفت.

شيعيان در پرتو زمينه هاى بوجود آمده و حمايت و پشتيبانى اين جريان هاى خاص، توانستند مبانى اعتقادى خود را در قلمرو ممالك اسلامى به ويژه ايران گسترش دهند.

اين جريان هاى تاريخى به طور مستقيم و يا غيرمستقيم زمينه ساز تثبيت حقانيت و پذيرش تشيع از طرف ايرانيان گرديد.

امّا بعد؛خلق اثر علمى آن هم در موضوع تاريخ مكتب برگ اسلامى تشيع،از توفيقات خداوند متعال و عنايات خاص ائمه معصوم عليهم السّلام است.اين موهبت خداپسندانه به خصوص شامل كسانى است كه با اخلاص كامل،به قصد اعتلاى كلمة اللّه و گسترش فرهنگ حيات بخش اهل بيت عليهم السّلام تأليف خود را به رشته تحرير درآورده باشد.درياى مواج علوم اسلامى صادق آل محمد صلّى اللّه عليه و اله فرمود:درنگى كن مفضل!از نعمت هاى الهى براى آدمى نوشتن است.نوشتنى كه رخدادهاى گذشتگان براى بازماندگان و رويدادهاى زندگان براى آيندگان را به رشته تحرير درآورده و با آن نوشته هاى علمى،اخلاقى و...را جاودانه مى كند. (1)

ص: 21


1- .مستدرك الوسايل،ج 13،ص 258؛قال الصادق عليه السّلام:تأمل يا مفضل!ما انعم اللّه[به على الانسان] ...الكتابة التى بها تقيد أخبار الماضين للباقين و اخبار الباقين للاتين و بها تخلد الكتب فى العلوم و الادب و غيرها....

كتاب وزين،ريشه هاى تاريخى تشيع در ايران،حاصل تراوش خامۀ قلم استاد انديشمند و مورخ جناب آقاى محمد على حاجيلو است.اهتمام و جديت ايشان در بررسى تحقيق در چنين موضوع مهمى به دور از تعصب و با رعايت و امانت دارى و از نعمت هاى الهى براى مؤلف ارجمند است.

ادام اللّه توفيقاته و السلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته

مدير مسئول مجمع جهانى شيعه شناسى

انصارى بوير احمدى..

ص: 22

ديباچه

با نگاهى به آيات قرآن مجيد،احاديث و سيره پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و اله در مى يابيم كه با ختم نبوت،از جانب خداوند بزرگ مقرر گرديد تا هدايت جامعه بشرى با امامت اهل بيت پاك پيامبر صلّى اللّه عليه و اله ادامه يابد.شخص رسول گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و اله نيز بارها و در مناسبتهاى مختلف و از جمله:واقعه غدير به اين مهم تصريح فرموده و حتى نام جانشينان بلافصل خود از حضرت على عليه السّلام تا حضرت مهدى عليه السّلام را اعلام نمودند.

امامت بعد از پيامبر صلّى اللّه عليه و اله نيز مانند نبوت مورد توطئه ها و دشمنى هاى بسيارى قرار گرفت،و اين دشمنى ها از همان ساعات نخستين بعد از رحلت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله آغاز شد.

مهم ترين مسئله ناگوارى كه بعد از عروج روح پاك پيامبر صلّى اللّه عليه و اله اتفاق افتاد اين بود كه با قدرت طلبى و عهدشكنى بخشى از جامعه،مسير خلافت بعد از پيامبر از مسير امامت جدا شد،به اين صورت كه عده اى با ناديده گرفتن عهد و بيعت غدير و ديگر دستورات لازم الاجراى پيامبر صلّى اللّه عليه و اله مبنى بر جانشينى حضرت على عليه السّلام،دور خليفه اول

ص: 23

را گرفته و با او به عنوان حاكم و فرمانرواى بعد از پيامبر بيعت كردند.بخش ديگرى از جامعه كه در آنها صحابه بزرگى همچون سلمان،مقداد و ابو ذر و قبايلى همچون قبيله «مالك بن نويره»به چشم مى خوردند،بر عهد غدير و ولايت،خلافت و امامت حضرت على عليه السّلام باقى ماندند،و اين نقطه آغازين تقسيم جامعه تازه مسلمان بعد از پيامبر صلّى اللّه عليه و اله به دو بخش هواداران خلفا و هواداران امامان از اهل بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله بود،اما مسئله به همين جا ختم نشد؛چراكه مكتب خلفا كه قدرت و حكومت را در اختيار گرفته بودند به امامان و هواداران مكتب آنها به ديده دشمن نگريستند و به قتل،حبس و تبعيد آنها اقدام مى نمودند،بطورى كه از يازده امام از اهل بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله تنها حضرت على عليه السّلام نزديك به پنج سال و امام حسن مجتبى عليه السّلام نزديك به شش ماه حكومت كردند،و هر يازده امام معصوم عليهم السّلام از اهل بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله به دست خلفا يا به تحريك آنها به شهادت رسيدند تا امام دوازدهم كه در پشت پرده غيبت قرار گرفت، علاوه بر آن هواداران أئمه نيز كه بعدها اماميه،شيعه و...خوانده شدند،به بدترين شكل سركوب و قتل عام مى شدند،ولى نكته حايز اهميت اين است كه امامت به رغم تمام اين تضييقات،زنده و پويا به راه خود در هدايت بخش مهمى از جامعه ادامه داد و در هردوره از تاريخ جامعه اسلامى نه تنها حقيقت جويان و تشنگان اسلام ناب را در زير چتر خود گرفت،بلكه در شعاعهاى بعدى به انحاء مختلف،هواداران مكتب خلفا و حتى شخص خلفا از نورافشانى علمى و گره گشايى آنها در حد ظرفيت خود بهره مند شدند،و امامان و پيروان آنها بزرگوارانه در اين باب كوتاهى نكردند،به طورى كه

ص: 24

مشكلات غامض و پيچيده جامعه اسلامى در سه قرن سرنوشت ساز صدر اسلام بوسيله امامان و شاگردان آنها حل مى شد و پايه گذار و گسترش دهنده علوم مختلف در جامعه آن روز امامان از اهل بيت عليهم السّلام و شيعيان آنها بودند.

جمع آورى قرآن مجيد اولين بار توسط حضرت على عليه السّلام امام اول شيعيان انجام شد،و قرآنى كه امروز در دست مسلمانان است،توسط شاگرد مبرز ايشان«..عاصم بن ابى النجود كوفى»تدوين گرديد،و نقطه گذارى آن بوسيله«ابو الأسود دوئلى»شاگرد ديگر ايشان انجام شد،علم نحو براى قرائت بهتر كلام مجيد توسط خليل بن احمد فراهيدى شيعى و اولين كتاب درباره نحو توسط سيبويه شيعه به نام«الكتاب»نوشته شد،اولين اثر مكتوب در تاريخ و سيره اسلامى را«سليم بن قيس هلالى»شيعى نوشت و...

از آنجا كه جامع نگرى،عدم تعصب و عقل گرايى از ويژگيهاى برجسته پيروان اهل بيت عليهم السّلام بود،آنها موفق شدند در علوم ديگر نيز سرآمد باشند،به طور مثال جابر بن حيان شاگرد امام ششم شيعيان پايه گذار علم شيمى در جامعه اسلامى آن روز گرديد،و انبوهى از ديگر شاگردان امامان شيعه اثر شگرف و بى بديلى را در تمدن اسلامى داشتند،به طورى كه به جرأت مى توان ادعا نمود موتور محركه تمدن اسلامى و درخشش آن اهل بيت عليهم السّلام و شيعيان آنها بوده اند.

علاوه بر آن دانشمندان شيعه با الهام از تعاليم اهل بيت عليهم السّلام و با نگرش صحيح به عقل از اين نعمت خدادادى در جهت پيشرفت علوم بهره بردند،و اين در حالى بود كه

ص: 25

بسيارى از خلفا عقل گرايى را ويژگى خاص شيعيان و احيانا معتزله مى دانستند و در مقابل از متعصبان اهل حديث(اشاعره)حمايت كردند.به طور مثال متوكل عباسى با سركوب شديد شيعيان و عقل گرايان غيرشيعى مكتب كلامى اشاعره كه خود را اهل حديث(اهل سنت)مى ناميدند را مذهب رسمى اعلام كرد و از آن به بعد هواداران مكتب خلفا تماما خود را«اهل سنت»خواندند.

تشيّع در به دست گرفتن حكومت نيز به پويايى خود ادامه داد و به رغم سركوبهاى شديد توسط خلفا،حكومتهاى شيعى مستقل يكى پس از ديگرى تشكيل شدند؛ ادريسيان در مغرب،زيديان در يمن و علويان در شمال ايران موفق شدند قلمرو خود را به مأمنى براى سادات و پيروان مكتب اهل بيت عليهم السّلام تبديل كنند.همه اينها مقدمه اى شد براى قرن چهارم و پنجم هجرى كه دو حكومت مقتدر شيعى يعنى آل بويه در شرق عالم اسلامى آنروز و فاطميان در غرب حاكميت را در دست گرفتند.اوج شكوفايى تمدن اسلامى نيز در همين دو قرن به چشم مى خورد.

نكته قابل توجه اينجاست كه شيعيان بعد از به دست گرفتن قدرت با سنّيان به احترام برخورد مى كردند و همانند خلفاى اموى و عباسى در صدد تحميل عقايد خود با زور و اجبار بر نيامدند؛آنان روش امام اول خود مولاى متقيان حضرت على عليه السّلام را در پيش گرفتند كه آن حضرت به رغم روش خلفاى قبل از خود از هيچ كس به زور بيعت نگرفت اين نوع عملكرد آزادمنشانه حكومتهاى شيعى نظير آل بويه،حمدانيان و فاطميان اگرچه موجب سوءاستفاده سنى ها و تسلّط زورمدارانه مجدد آنها گرديد،ولى

ص: 26

حكايت از«نجابت و انسانيت تاريخى شيعه»مى كند كه وقتى به قدرت مى رسد نيز سعى مى كند مطابق اسلام ناب و راستين و اصول انسانى با مخالفان خود رفتار نمايد.

به هرحال حكومتهاى شيعى بوييان و فاطميان با دسيسه خلفاى عباسى و با هجوم تركان متعصّب سلجوقى و ايوبيان شام سقوط كرد،ولى اين به معناى پايان راه نبود و تشيع به رشد خود ادامه داد.اگرچه با هجوم مغول و تاتار مجموع جامعه مسلمانان آنروز از جمله شيعيان آسيب فراوانى ديدند،ولى عنصر ايرانى و تشيع بود كه در نهايت ايلخانان مغول را در برابر فرهنگ درخشان خود خاضع نمود و زمينه گرايش آنان به اسلام و مكتب اهل بيت عليهم السّلام را فراهم نمود.بعد از پايان حكومت ايلخانان،روح پر جوش و خروش شيعى و علوى همراه با روحيه فتوت و جوانمردى منتسب به حضرت على در بين بخشى از مردم شمال و غرب ايران باعث شد كه گرداگرد نوادگان شيخ صفى الدين اردبيلى را بگيرند و به رغم سركوب توسط حكمرانان سنى مذهب، حكومت شيعى ديگرى را در تبريز بنام«صفويه»اعلام كنند.

صفويان از همان ابتدا با علم به گرايش اكثر جامعه ايران و مناطق مجاور آن نظير عراق عرب،آناتولى و...به مكتب اهل بيت عليهم السّلام،تشيّع دوازده امامى را به عنوان مذهب رسمى اعلام كردند.اگرچه بلافاصله مورد هجوم لشكريان متعصب و خونخوار شيبك خان ازبك از شمال و سلطان سليم عثمانى ملقب به مهيب از غرب قرار گرفتند ولى دلاورى و روحيه دفاع از مكتب تشيّع و ميهن خود باعث شد كه هيچگاه ايران قديم همانند مصر،سوريه و حجاز به تسلّط عثمانيان در نيايد.صفويان موفق شدند

ص: 27

آرزوى مسلمانان شيعه مبنى بر ايجاد فضايى دائمى كه بتوانند بدون ترس از قتل عام حاكمان سنى متعصب به زندگى خود ادامه دهند را برآورده كنند.به همين دليل با تشكيل سلسله صفويه عده زيادى،از علما و بزرگان شيعه عرب و قبايل شيعى ترك آناتولى به محدوده سرزمين ايران مهاجرت نمودند،علاوه بر آن عظمت صفويان موجب شد تا حكمرانان ديگر نظير سلاطين هند در احترام به شيعيان و تعظيم نام أئمه خصوصا حضرت على عليه السّلام بكوشند،صفويان نه تنها سدّى در مقابل اقوام چادرنشين بازمانده از مغول نظير ازبكان به مناطق معمور و آباد خاورميانه گرديدند؛بلكه از تسلّط عثمانى هاى سنى و پرتغالى ها مسيحى بر محدوده ايران قديم جلوگير كردند و آنان همچنين موفق شدند جلوه هايى از تمدن اسلامى را احيا كنند كه آثار آن در اصفهان، پايتخت آنان به چشم مى خورد،و باز نجابت تاريخى شيعه بود كه باعث شد،بجز دوره ابتداى صفويه در دوره هاى بعدى آنها به دنبال تسلّط تشيّع با اجبار بر رعاياى ايالت هاى خود نظير قندهار،مرو و...برنيايند ولى برعكس،قبايل سنى يكى از ايالت هاى آنها به نام افاغنه قندهارى با سوءاستفاده از تساهل مذهبى صفويه و با فتواى علماى سنى متعصب در حجاز و عثمانى،به پايتخت صفويان ريختند و موجبات نابودى آن را فراهم كردند.افاغنه قندهارى توسط نادر سركوب شدند و نادر شاه سعى در ايجاد تساهل مذهبى به نفع سنى ها نمود،ولى بسيارى از سنى ها از آن استقبال ننموده و نگاهى حذفى به تشيع داشتند،غافل از اينكه تشيع در محدوده ايران قديم امرى ريشه دار بود كه به آمدن و رفتن صفويه منحصر و وابسته نبوده است.

ص: 28

از دوران صفويه به بعد هر حكومتى كه در ايران بر سر كار مى آمد،ناچار به رعايت مبانى مذهب اكثريت جامعه ايرانى يعنى مكتب اهل بيت عليهم السّلام مى شد،تشيّع در ايران در اواخر حكومت قاجار و دوره پهلوى با هجوم استعمار غرب خصوصا انگليس و آمريكا روبرو شد كه هدفى جز نابودى آن نداشتند ولى جامعه شيعى ايران با رهبرى مرجعيت دينى نه تنها موفق شد با انقلاب شكوهمند اسلامى حكومتى دينى براساس مبانى اسلام ناب در ايران را بنا نهد،بلكه موج بيدارى مسلمانان جهان اعم از شيعه و سنى را ايجاد نمود.

كتابى كه در دست شما است با نام«بررسى ريشه هاى تاريخى تشيّع در ايران» چگونگى گرايش جامعه ايرانى به مكتب اهل بيت عليهم السّلام را مورد پژوهش و تحقيق قرار داده است.نويسنده كتاب،استاد محمد على حاجيلو،با بررسى عالمانه نظرات موجود در اين باره به نقد آنها پرداخته است.علاوه بر ارائه اجمالى مباحث نظرى در مورد خاستگاه تشيّع،سعى كرده است،حقيقت موضوع را از لابه لاى مستندات تاريخى آشكار نمايد.نويسنده كتاب تقريبا عمده عوامل گرايش ايرانيان به مكتب اهل بيت عليهم السّلام را بصورت مختصر بررسى نموده و هركدام را در سير تاريخى آن ارائه كرده است كه اثرى ارجمند در زمينه ريشه يابى تاريخ تشيّع در ايران به شمار مى رود.اگرچه لازم است در زمينه نقش ائمه معصوم عليهم السّلام و علماى اسلام در گرايش ايرانيان به مكتب اهل بيت عليهم السّلام پژوهشهاى گسترده و مستقلى به عمل آيد.

مجمع جهانى شيعه شناسى باتوجه به رسالت دينى و جهانى خود در اثبات

ص: 29

حقّانيت مكتب اهل بيت عليهم السّلام اثر حاضر را به جامعه علمى تقديم مى كند.اميد است اساتيد معظّم حوزه و دانشگاه علاوه بر نقد اثر حاضر،بررسى ريشه هاى تاريخى تشيّع در ساير كشورها نظير عراق،بحرين و...را مورد تحقيق و پژوهش قرار دهند.طبعا مجمع جهانى شيعه شناسى از آثار علمى در اين باره استقبال و حمايت خواهد كرد.

و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته

قم:مجمع جهانى شيعه شناسى

محمد رضا زارع

ص: 30

پيشگفتار

ورود و پذيرش تشيع در ايران،فرايندى كند و طولانى مدت بوده است.طى چندين قرن متوالى عوامل متعددى در گرايش ايرانيان به تشيع مؤثر بوده است.رفتار تبعيض آميز و قوم گرايانه خلفا و كارگزاران آنان با مسلمانان غيرعرب(موالى)در قرون اوليه،ايرانيان را متوجه خاندان اهل بيت عليهم السّلام ساخت كه رفتارى عطوفت آميز و انسانى با آنان داشتند.در قرن دوم و سوم نيز اعراب شيعه و علويان كه از فشار و سخت گيرى حكام اموى و عباسى به تنگ آمده بودند،به ايران مهاجرت كردند و اين امر افكار ايرانيان را براى پذيرش تشيع،آماده تر كرد.در قرن سوم،حضور على بن موسى الرضا عليه السّلام به عنوان سرآمد علويان زمان و تمايل علويان براى مهاجرت به ايران به خاطر حضور ايشان،از عوامل رونق تشيع به شمار مى آيد.علاوه بر اين،تشكيل دولت علويان طبرستان در سال 250 ه ق و روى كارآمدن صفاريان كه به نوعى متمايل به تشيع بودند،در گسترش تشيع در ايران عامل مؤثر به حساب مى آيد.در قرن چهارم و پنجم،

ص: 31

تشكيل حكومت شيعه به دست آل بويه در ايران و تسلط آنان بر مركز تسنن(بغداد)و ميل آنان به ترويج شعائر شيعه از يك سو،و قدرت يافتن اسماعيليان به عنوان يكى از فرق تشيع،به گسترش تشيع كمك كرد.در قرن ششم و اوايل قرن هفتم با روى كارآمدن خوارزمشاهيان و گرايش آنان به علويان و نيز منازعات آخرين فرمانرواى اين سلسله با خلفاى عباسى فرصتى به شيعيان داد تا خود را نشان دهند.در نيمۀ دوم قرن هفتم با سقوط سلسله عباسى به عنوان مدعيان خلافت اسلامى و حاميان تسنن،و نيز گرايش برخى از ايلخانان مغول به تشيع،فرصتى را براى شيعيان فراهم كرد تا آزادانه به ترويج عقايد خود بپردازند.قرن هشتم نيز با ظهور حكومت شيعى سربداران در ايران و نهضت هاى ديگر مرتبط به سربداران كه نزديكى خاصى با تشيع داشتند همراه است.

در واقع ظهور تسنن آميخته با محبت اهل بيت عليهم السّلام در اكثر فرقه هاى صوفيانه در اين زمان باعث شد تا در قرون بعدى صفويان با بهره گيرى از اين نوع تفكر،مذهب شيعه را آسانتر به عنوان مذهب رسمى ايران قرار دهند.

كليات طرح تحقيق

الف)تعريف مسئله و بيان سؤالهاى تحقيق يكى از مباحث مهم و اساسى در مطالعه تاريخ ايران،فرايند و چگونگى حضور و ظهور تشيع در ايران است.على رغم اينكه فتوحات دوره اسلامى،در زمان خلفاى و

ص: 32

امويان انجام گرفت و در سرزمينهاى فتح شده،مذهب سنى به عنوان كيش رسمى تبليغ گرديد،چه عاملى باعث شد كه ايرانيان،از تسنن روى گردان شده و به تشيع بگروند؟

مسئله ديگر در اين مبحث مراحل تكامل و رشد تشيع در ايران است.

سؤالهاى تحقيق 1.تشيع از چه زمانى شكل گرفت؟

2.عوامل نفوذ تشيع در ايران چه بوده است؟

3.نقش حكومتهاى شيعه مذهب يا متمايل به تشيع در فرايند نفوذ و حضور تشيع در ايران چه بوده است؟

4.فرايند نفوذ و حضور تشيع در ايران،كند بوده است يا تند؟

ب)سابقه و ضرورت تحقيق دربارۀ سابقه تحقيق بايد گفت كه تاكنون كتابهاى زيادى به عنوان تاريخ تشيع به صورت عمومى نوشته شده است،اما مهم ترين كتاب درباره تاريخ تشيع در ايران، كتاب تاريخ تشيع از آغاز تا قرن دهم،نوشتۀ رسول جعفريان است كه على رغم نگاه همه جانبه و فراگير وى به موضوع،مطالب آن از انسجام كافى برخوردار نيست به دليل اينكه تاريخ تشيع را به صورت قرن به قرن مورد مطالعه قرار داده است.در كتاب تاريخ تشيع،نوشتۀ كاظم خواجوى به صورت سطحى بعضى از عوامل نفوذ تشيع در ايران تا قرن پنجم مورد مطالعه و بررسى قرار گرفته است.تحقيق حاضر به دليل نگاه خاص به

ص: 33

عوامل و سير تدريجى نفوذ تشيع در ايران،بدون توجه به مباحث ديگر مى تواند مفيد و لازم تلقى شود.

ج)مطالب كتاب در محورهاى زير مورد بررسى و پژوهش قرار مى گيرد.

1.تشيع به عنوان يك تفكر از همان زمان پيامبر و از روزهاى نخستين دعوت علنى آن حضرت صلّى اللّه عليه و اله(يوم الانذار)مطرح شده است،اما شكل گيرى عملى آن بعد از وفات پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و در واكنش به انحراف خلافت از طرف انجمن سقيفه صورت پذيرفته است.

2.عوامل نفوذ تشيع در ايران در قرون متمادى(9 قرن)متعدد است.در قرون اوليه رفتار تبعيض آميز و قوم گرايانه خلفا با مسلمانان غير عرب(موالى)و بعدها مهاجرت علويان به ايران و نيز تشكيل حكومتهاى ايرانى شيعه مذهب و همچنين گرايش تصوف ايرانى به تشيع و از همه مهمتر شناخت عظمت وجود اهل بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله كه داراى امتيازات و ويژگى هاى منحصر به فردى بودند،از عوامل مهم نفوذ تشيع در ايران است.

3.حكومتهاى شيعه مذهب به دليل ايجاد فضاى مناسب براى ترويج شعائر شيعه نقش مهمى در فرايند تكاملى نفوذ و حضور تشيع در ايران داشتند.

4.فرايند گرايش ايرانيان به تشيع،يك دورۀ طولانى مدت،نزديك به هزار ساله را طى كرده است و جريانى كند بوده است،كه از طريق علماء شيعه هدايت مى شده است.

هدفهايى كه نگارنده در اين تحقيق آنها را تعقيب مى كند،عبارتند از:

ص: 34

نشان دادن بخشى از حيات مذهبى و دينى تاريخ ايران

نشان دادن ماهيت تشيع در ايران

بررسى وضعيت نفوذ تشيع در ايران در طى ده قرن تا دوران صفويه.

ص: 35

ص: 36

بخش اول: خاستگاه تشيع

اشاره

فصل اول:تشيع و پيشينه آن

فصل دوم:تشيع در بين ايرانيان در قرن اول هجرى

ص: 37

ص: 38

فصل اول: تشيع و پيشينه آن

اشاره

ص: 39

ص: 40

تشيع و پيشينه آن كلمه شيعه در لغت به معناى پيرو و تابع بودن است (1)و از نظر اصطلاح،اكثر مورخين و نويسندگان معتقدند كه اين كلمه دربارۀ پيروان حضرت على عليه السّلام به كار رفته است.ابو الحسن اشعرى در تعريف شيعه مى نويسد:

به پيروان حضرت على عليه السّلام از آن جهت شيعه گفته اند كه آنان از حضرت على عليه السّلام پيروى مى كردند و او را بر ساير اصحاب پيامبر صلّى اللّه عليه و اله مقدم مى داشتند. (2)

اشعرى نيز مشابه همين نظر را دارد. (3)ابن خلدون نيز شيعه را پيروان حضرت5.

ص: 41


1- .السيد محمد مرتضى الزبيدى،تاج العروس من الجّد اهدا القاموس،دراسته و تحقيق على بشرى، بيروت،دار الفكر،1414 ق،ج 11،ص 257.
2- .ابو الحسن الاشعرى،مقالات اسلاميين و اختلاف المصلين،ترجمه دكتر محسن مؤيدى،تهران،امير كبير،1362،ص 13.
3- .سعد بن عبد الله الاشعرى قمى،المقالات و الفرق،تصحيح محمد جواد شكور،طهران،مطبعة الحيدرى،1963 م،ص 16-15.

على عليه السّلام معنا كرده است. (1)

درباره زمان پيدايش اين اصطلاح نيز بين مورخين و نويسندگان اختلاف نظر وجود دارد.به نظر مى رسد اكثر مورخين شيعه به قدمت اين كلمه و كاربرد آن در زمان حضرت رسول صلّى اللّه عليه و اله اعتقاد دارند،چنان كه كاشف الغطاء مى نويسد:از اخبار و تواريخ بر مى آيد كه در زمان پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله عدۀ قابل توجهى از صحابه،جزء خواص حضرت على عليه السّلام و ملازم او بودند و او را پيشواى خود به عنوان مبلّغ پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و مفسّر تعليمات و احكام مى دانستند و از همان زمان به نام شيعه شناخته شدند. (2)

شيخ محمد حسين مظفر مى نويسد:

اين نام با خود اسلام و از روز نخست آمده است،روزى كه نهال اسلام كاشته مى شد. (3)اگرچه علامه طباطبائى رحمه اللّه معتقد است كه تشيع به هنگام وفات حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله و در اعتراض به ماجراى سقيفه شكل گرفته است، (4)اما كاربرد اين اصطلاح از زمان خود حضرت رسول صلّى اللّه عليه و اله رواج داشته است،اگرچه در آغاز،مفهوم كلامى و عقيدتى نداشته است و تنها به ياران صميمى و نزديك حضرت على عليه السّلام1.

ص: 42


1- .عبد الرحمن بن خلدون،مقدمه ابن خلدون،ترجمه محمد پروين گنابادى،تهران 1359،بنگاه ترجمه و نشر كتاب،ج اول،ص 376.
2- .كاشف الغطاء،اصل شيعه و اصولها،ترجمه عليرضا خسروانى،بى جا،شركت سهامى چاپ،بى تا،ص 47.
3- .محمد حسين مظفر،تاريخ الشيعه،بيروت،دار الزهراء 1408 ه،ص 18.
4- .محمد حسين طباطبائى،شيعه(مجموعه مذاكرات با هانرى كوربن)،قم،انتشارات رسالت،بى تا،ص 21.

اطلاق مى شده است.

از جابر بن عبد الله انصارى روايت شده است:خدمت پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و اله بوديم كه على بن ابى طالب عليه السّلام وارد شد،آنگاه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله فرمود:

«و الّذى نفسى بيده أن هذا و شيعته هم الفائزون يوم القيامه»؛سوگند به كسى كه جانم در قبضه قدرت او است،همانا اين مرد و پيروانش در روز قيامت نجات يافتگانند». (1)

در جاى ديگرى پيامبر صلّى اللّه عليه و اله خطاب به حضرت على عليه السّلام فرمود:همانا تو و شيعيانت بر خدا وارد خواهيد شد،در حالى كه خشنوديد و خدا از شما راضى است. (2)

همچنين برخى از نويسندگان شيعه و اكثريت نويسندگان اهل سنت معتقدند اين اصطلاح بعد از وفات حضرت رسول صلّى اللّه عليه و اله به وجود آمده است.

دكتر محمد جواد مشكور مى نويسد:اين اصطلاح پس از جنگ صفين،روز خروج خوارج به وجود آمد و كسانى كه با حضرت على عليه السّلام پس از جنگ،در دوستى استوار ماندند،شيعه خوانده شدند. (3)

ابن نديم نيز معتقد است كه شيعه لقبى است كه حضرت على عليه السّلام هنگام خروجش براى جنگ با طلحه و زبير به ياران خود داده است. (4)ابن حزم اندلسى،آغاز پيدايش اين4.

ص: 43


1- -جلال الدين عبد الرحمن،سيوطى،الدر المنثور فى التفسير بالماثور،تهران،مكتبة الاسلاميه، 1314،ج 6،ص 379
2- .ابو بكر الهيثمى،مجمع الزوايد و منبع الفوايد،القاهره،1353 ه ق،ج 9،ص 131.
3- .محمد جواد شكور،تاريخ شيعه و فرقه هاى اسلامى تا قرن چهارم،تهران،انتشارات اشراقى،1362 شمسى،ص 40.
4- .ابن النديم،الفهرست،قاهره،العربى لنشر و التوزيع،1991 م،جلد اول،ص 364.

اصطلاح را سال 35 ه ق و به هنگام كشته شدن عثمان مى داند. (1)

باوجود اختلاف نظر نويسندگان و محققين درباره زمان شكل گيرى تشيع،اين نكته بديهى است كه صرف نظر از تطور معناى كلمه شيعه در طول زمان،اين اصطلاح كه مفهوم واقعى آن قائلين به امامت على بن ابى طالب عليه السّلام مى باشد،از زمان ظهور دعوت علنى حضرت رسول صلّى اللّه عليه و اله(يوم الانذار)كه در آنجا امام حضرت على عليه السّلام به دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله پاسخ مثبت داد و از طرف آن حضرت به عنوان جانشين وى معرفى شد، وجود داشته است و اگرچه در زمان حيات رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله به دليل عدم بروز اختلاف بين مسلمانان دربارۀ جانشينى پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله،اين واژه معمول و مرسوم نبود،اما اصحاب نزديك پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و پيشگامان تشيع از مفهوم آن آگاه بوده اند.

بررسى و نقد آراى نويسندگان و مورخين دربارۀ علل پيدايش تشيع

دربارۀ علل پيدايش تشيع،بعضى از نويسندگان،جاهلانه يا مغرضانه نظراتى را مطرح كرده اند كه باتوجه به بحث پيشين ما دربارۀ زمان مصطلح شدن اين كلمه و كاربرد آن توسط پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله،آن نظرات دور از حقيقت است.در چنين ادعاهايى به شكلى غير منطقى و نابخردانه سعى مى شود كه تشيع را مسئله اى جدا از اسلام و

ص: 44


1- .داود الهامى،سيرى در تاريخ تشيع،بى جا انتشارات مكتب اسلام،1375(به نقل از كتاب الفصل، ج 2،ص 131).

ساخته شده گروهى از مسلمانان نشان دهد؛از جملۀ آنها نويسندگان غربى هستند كه بيشتر اطلاعات خود را دربارۀ مسائل اسلامى از طريق امپراتورى عثمانى و سرزمينهاى شمال آفريقا به دست آورده اند و بيشتر اطلاعات آنان از نويسندگان اين مناطق به دست آمده است.برخى از نويسندگان اهل سنت نيز،پيدايش و به ويژه شكل گيرى عملى تشيع را به ايرانيان نسبت داده اند و از هدفهاى انتقام جويانه آنان پس از شكست از اعراب سخن گفته اند. (1)گروهى ديگر نيز ادعا كرده اند كه ايرانيان با ايجاد و تقويت تشيع و تفرقه و تقسيم اسلام به دو فرقه شيعى و سنى درپى از بين بردن وحدت جامعه اسلامى برآمده اند؛اينان با چنين سخنى مى خواهند اسلام ايرانيان را مبتنى بر اغراض سياسى و نوعى مبارزه براى استقلال و بيرون آمدن از زير نفوذ بيگانه بدانند و تشيع را ناشى از انتقامجويى و اغراض سياسى و به عبارت ديگر،غيرصادقانه و فرصت طلبانه تلقى كنند و آن را وسيله اى براى حفظ آداب و رسوم كهن خود تلقى نمايند. (2)

نظريۀ ديگر اين است كه ياران نخستين امام على عليه السّلام و به عبارت ديگر،شيعيان نخستين،بيشتر از اعراب جنوبى يا يمانى اند و با اين تعبير،اين شبهه مطرح شده است كه اعراب جنوبى،تشيع را بر مبناى سوابق فرهنگى گذشته خويش بنيان نهاده اند.

بر اساس اين نظريه،اعراب جنوبى اطاعت پذيرتر از اعراب شمالى اند كه به صورت قبيله اى و آزاد زندگى مى كردند.همين نظريه يادآور شده است كه عربستان جنوبى2.

ص: 45


1- .مذهب تشيع و آرمانهاى ملى ايرانيان،ص 88-90(به نقل از الفاظ المقرنه،ج 3،ص 190).
2- .احمد امين،فجر الاسلام،ترجمه عباس خليلى،تهران،1316 ش،ج دوم،ص 122،301 و 302.

(يمن)،سرزمين تمدنى باستانى بوده و سلطنت دودمانى در آن رواج داشته است. (1)

بنابراين اعراب يمنى به نظريه امامت شيعه كه در آن امامان دوازده گانه از نسل حضرت على عليه السّلام و از يك خاندان بودند،بيشتر گرايش داشته اند،برخلاف اعراب شمالى كه حكومت انتصابى و موروثى را نمى پذيرند و خواهان حكومت انتخابى هستند.اتهام ديگرى كه درباره پيدايش تشيع مطرح شده است،مسئله زناشويى امام حسين عليه السّلام با شهربانو دختر يزدگرد سوم است.به نظر اين دسته از نويسندگان كه گاهى از ملى گرايان ايرانى نيز در بين آنان يافت مى شود،علت اصلى گرايش ايرانيان به تشيع، وجود ارتباط خانوادگى بين بازماندۀ آخرين پادشاه ساسانى و خاندان پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله مى باشد (2)و نقش سلمان فارسى را نيز در اين ازدواج مطرح كرده اند. (3)

اتهام ديگرى كه به تشيع نسبت داده شده،اين است كه تشيع مولود افكار و اقدامات عبد الله بن وهب معروف به«ابن سبا»است كه يهودى بوده،او به ظاهر با قبول اسلام، وارد جامعه اسلامى شده است و با مسافرت به شهرهاى مختلف اسلامى از جمله كوفه،شام،مصر و بصره با افكار و عقايد اهل كتاب و ساير فرقه هايى كه عقايد خويش را مخفى مى كردند،آشنا شده است و با هدف از بين بردن اسلام،آميزه اى از افكار و5.

ص: 46


1- -سيد حسين محمد جعفرى،تشيع در مسير تاريخ،ترجمه سيد محمد تقى آيت اللهى،تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى 1373،ص 27-28.
2- .دكتر عسكر حقوقى،مذهب تشيع و آرمانهاى ملى ايرانيان،تهران،نقش جهان،1353 ش،ص 91-90.
3- .ادوارد براون،تاريخ ادبيات در ايران،ترجمه على پاشا صالح،تهران،امير كبير،1335 ش،ج 1، ص 196-195.

اعتقادات دينى مانوى،زرتشتى،مزدكى،يهودى،مسيحى و اسلامى را با مظلوميت اهل بيت عليهم السّلام مطرح كرده است كه موجب شورشهاى عظيمى در عهد عثمان شده و باعث ايجاد اختلافات دينى و فرقه اى در بين مسلمانان گرديده است. (1)از مستشرقين غربى نيز گابريل دانگيرى،ريشه اعتقادات شيعى را تعليمات ابن سبا مى داند. (2)

درباره نظريه نخستين كه پيدايش تشيع را به ايرانيان نسبت داده و علت آن را دشمنى ايرانيان با اعراب دانسته است،اين نكته كاملا روشن است كه تشيع در ابتدا منشأ عربى داشته و نخستين ياران امام على عليه السّلام از اعراب بودند و قبل از قيام مختار كمتر بين غير عرب منتشر شده است. (3)

پطروشفسكى،تحليل بعضى از مورخان غربى كه تشيع را واكنش روح ايرانى در برابر عرب مى دانند، (4)اشتباه دانسته و عنوان مى كند كه علت اشتباه اين دسته از محققين اين است كه آنان معتقدند،ايدئولوژيهاى بشرى،طبيعت نژادى دارند و دينهاى نژادى وجود دارد.اينان در عين حال مفهوم نژاد را از لحاظ مردم شناسى با قوم، يعنى مردمى كه از لحاظ فرهنگ و تربيت اشتراك دارند مخلوط كرده اند.بدين سبب در0.

ص: 47


1- -مرتضى عسكرى،عبد الله بن سبا،ترجمه احمد فهرى زنجانى،تهران 1384 هجرى قمرى،ج 2، ص 47.
2- .گابريل دانگيرى،شهسوار اسلام،ترجمه كاظم عمادى،تهران،1354 ش،ص 273.
3- .آدام متز،تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى،ترجمه عليرضا ذكاوتى،تهران،امير كبير،1364 ش، ج 1،ص 75.
4- .ايليا پاولويچ پطروشفسكى،اسلام در ايران،ترجمه كريم كشاورز،تهران،نشر پيام،1354،ص 50.

بين ايشان گرايشى پديد آمده است كه اسلام سنى را كيش عرب و اسلام شيعى و صوفى را دين نژاد ايرانى بخوانند. (1)وى همچنين به نقل از لهاوزن،خاطرنشان مى كند كه نخستين شيعيان از موالى(ايرانى)نبوده بلكه عرب بوده اند. (2)از منابع تاريخى و مذهبى نيز چنين برداشت مى شود كه نخستين شيعيان امام على عليه السّلام به جز سلمان، همگى عرب بودند كه چهار تن از برگزيدگان آنان به نامهاى،ابو ذر،مقداد،عمار و سلمان،نقبا يا اصفيا خوانده مى شدند. (3)و در زمانهاى بعدى آنان را اركان مى گفتند. (4)

طبق روايتى از امام رضا عليه السّلام اين چهارتن اين گونه توصيف شده اند:

آنان كسانى بودند كه بر طريق رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله بوده و هيچ تغيير و تبديلى پس از پيامبر صلّى اللّه عليه و اله در اسلام ندادند. (5)

باتوجه به موارد مطرح شده،عقيدۀ افرادى كه تشيع را به ايرانيان نسبت مى دهند غيرقابل قبول است،اما مى توان چنين نتيجه گرفت كه هر قدر ستم خلفا و حاكمان اموى بر موالى بيشتر مى شد و تفكر برترى طلبى عربى بر تفكر اسلام محمدى صلّى اللّه عليه و اله غلبه مى كرد،گرايش ايرانيان به تشيع بيشتر مى شد،زيرا به نظر ايرانيان،فرزندان7.

ص: 48


1- .همان،ص 50.
2- .همان،ص 51.
3- .سيد محسن امين عاملى،اعيان الشيعه،ترجمه كمال موسوى،تهران،1345 ش،ج 1،ص 27.
4- .كامل مصطفى شيبى،همبستگى ميان تصوف و تشيع،ترجمه دكتر على اكبر شهابى،تهران،دانشگاه تهران،1353 ش،ص 19.
5- .محمد معصوم شيرازى،طرائق الحقايق،تصحيح محمد جعفر محجوب،بى جا،كتابخانه سنايى، بى تا،ج 2،ص 7.

پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله حاميان اسلام راستين بودند.دليل بر اين مدعا،گرايش عده زيادى از مردم طبرستان به مذهب زيدى است كه در موارد بسيارى،سنخيت بيشترى با مذهب سنت دارد،چنانكه زيديان از لحاظ فقهى پيرو ابو حنيفه و از لحاظ كلامى پيرو معتزله مى باشند،اما اهالى طبرستان از پذيرفتن اسلام سنى كه مذهب حاكمان اموى و عباسى بود،خوددارى كردند.دربارۀ نظريه دوم كه معتقد است بيشتر ياران امام على عليه السّلام از اعراب يمنى بودند،بايد گفت:اولا به جز اعراب يمنى و به تعبير صحيح تر انصار، تاريخ افرادى را به عنوان شيعيان حضرت على عليه السّلام ذكر كرده است كه نه تنها از اعراب يمنى نبودند،بلكه حتى از تيره اموى اعراب شمالى بودند كه دشمنى و عناد آنان با حضرت على عليه السّلام معروف است.از جمله خالد و سعيد پسران عاص (1)،اما علت اصلى گرايش انصار به حضرت على عليه السّلام را در جاى ديگر بايد جستجو كرد.به روايت تاريخ پس از رحلت پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله و روى كارآمدن ابو بكر،عده اى از انصار از بيعت با وى خوددارى كردند و مخالفت با انصار از طرف قريش با بدگويى عمرو عاص دربارۀ آنان شروع شد.امام على عليه السّلام در مقابل اين اقدام قريش به حمايت از انصار پرداخت. (2)و اين مسئله در گرايش انصار به امام على عليه السّلام بى تأثير نبوده است.از طرف ديگر محروميت همزمان انصار و بنى هاشم از قدرت و مورد بى مهرى قرار گرفتن آنان از طرف قريش نيز3.

ص: 49


1- .محمد بن سعد كاتب واقدى،طبقات،ترجمه دكتر محمود مهدوى دامغانى،تهران،انتشارات فرهنگ و انديشه،1375 ش،ج 4،ص 82 و 88.
2- .ابن واضع يعقوبى،تاريخ يعقوبى،ترجمه محمد ابراهيم آيتى،تهران،انتشارات علمى و فرهنگى،1371 ش،ج،ص 3.

به عنوان عاملى در پيوند اين دو گروه مؤثر بوده است.قريش به واسطه حمايت انصار از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله و نقش آنان در جنگهاى نخستين صدر اسلام كه موجبات قتل عدۀ زيادى از بزرگان قريش و موجب استقرار و ثبات اسلام گرديده بود از انصار كينه به دل داشتند و به نوعى در اين موارد نيز از امام على عليه السّلام ناخرسند بودند و وجود قريش به عنوان دشمن هردو گروه در پيوند آنان مؤثر بود و شايد ترس از برترى جويى آينده قريش بود كه بعضى از انصار را بر آن داشت كه زودتر از مهاجران در سقيفه بنى ساعده حضور يابند و به فكر تعيين جانشينى از بين خود باشند،اما بعدها انصار در زمره هواخواهان امام على عليه السّلام درآمدند و اين مسئله حاكى از اعتماد آنان به امام على عليه السّلام به عنوان تنها فردى است كه ملاحظات قومى و قبيله اى را در اجراى امور مردم مدنظر ندارد و تنها به فكر اجراى صحيح احكام اسلام و اجراى عدالت است.

دربارۀ مسئله پيوند زناشويى بين امام حسين عليه السّلام و شهربانو و نقش آن در ترويج تشيع در ايران كه توسط بعضى از نويسندگان مطرح شده است،پاسخ ما اين است كه اولا اين مسئله و واقعه از ديد تاريخى مشكوك است.در اين باره شهيد مطهرى رحمه اللّه در كتاب خدمات متقابل اسلام و ايران مى نويسد:

اگر از زاويۀ تاريخ بنگريم،داستان شهربانو و ازدواج او با امام حسين عليه السّلام و ولادت امام سجاد عليه السّلام از شاهزاده اى ايرانى مشكوك است. (1)

وى سپس به نقل و نقد روايتى از اصول كافى مى پردازد كه در اين باره آمده است و8.

ص: 50


1- .مرتضى مطهرى،خدمات متقابل اسلام و ايران،قم،دفتر انتشارات اسلامى،1362 ش،ص 108.

مى نويسد:

گذشته از عدم انطباق اين روايت با تاريخ،در سند اين روايت نيز دو نفر با نامهاى ابراهيم بن اسحاق احمدى نهاوندى و عمرو بن شمر كذاب،قرار دارند كه مورد اعتماد نيستند. (1)

دكتر جعفر شهيدى نيز ضمن اينكه اين مسئله را پندار و افسانه مى داند و ضمن نقد و بررسى سندهاى روايتى و تاريخى،آن را ساخته و پرداخته شعوبيه مى داند. (2)از جمله دلايل دكتر شهيدى فاصله تولد امام سجاد با زمان ازدواج شهربانو و امام حسين عليه السّلام است كه يك فاصلۀ سى ساله است.

شهيد مطهرى با ذكر دلايلى ديگر،گرايش ايرانيان به تشيع را به دليل پيوند زناشوئى رد مى كند و مى نويسد:

چگونه است كه ايرانى به يزدگرد سوم آخرين پادشاه ساسانى كه از پايتخت به طرف خراسان و از آنجا به مرو گريخت،پناه نمى دهد و عاقبت از بى پناهى به دست آسيابانى كشته مى شود،اما اهل بيت پيامبر عليهم السّلام را به دليل پيوند با يزدگرد محترم و معزز مى شمارند!همچنين هيچ كدام از ايرانيان به فرض قبول صحت اين ازدواج، مقامى والاتر براى شهربانو نسبت به ساير مادران ائمه عليهم السّلام قائل نيستند. (3)از طرف ديگر روى آوردن ايرانيان به تشيع به خصوص از قرن سوم به بعد شدت گرفته است و اگر شايعه شاهزادگى ائمه اطهار عليهم السّلام امرى قريب به صحت باشد،اين سؤال مطرح مى شود8.

ص: 51


1- .خدمات متقابل اسلام و ايران،همان،ص 109.
2- .سيد جعفر شهيدى،زندگانى على بن الحسين عليه السّلام،تهران،1365،ص 27.
3- .خدمات متقابل اسلام و ايران،همان ص 108.

كه چرا در اين فاصله چند ساله،ايرانيان به تشيع گرايش آنچنانى نداشتند.چگونه مى توان سخن افرادى كه تشيع ايرانيان را پرده اى براى حفظ اعتقادات سنتى خود مى دانند،پذيرفت؟در حالى كه به فرض قبول اين نظريه چرا ايرانيان پس از استقلال سياسى و حتى غلبه بر عباسيان در دوره آل بويه نيز از اعتقادات خود دست برنداشتند و احساسات واقعى خود را آشكار نكردند!

حقيقت اين است آن چيزى كه بيش از هر عامل ديگرى،روح تشنه ايرانى را به سوى اسلام كشيد،عدل و مساوات اسلامى بود كه ايرانيان به علت محروميت از آن در دوره ساسانى،آرزويش را داشتند و بنابراين گرايش آنان به تشيع نيز ناشى از اين موضوع مى باشد.ايرانيان با مقايسه رفتار خلفاى رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله،عمر،عثمان و بعدها امويان با موالى كه نشان از تبعيض و حقارت داشت،با رفتار عدالت خواهانه و مساوات طلبانه و به دور از تحقير و توهين امام على عليه السّلام با موالى(ايرانيان)و زندگى ساده و بى آلايش آن بزرگوار،آرزوهاى خود را در تشيع يافتند و بنابراين به تشيع گرويدند.

ص: 52

فصل دوم: تشيع در ايرانيان در قرن اول هجرى

اشاره

ص: 53

ص: 54

تشيع در بين ايرانيان در قرن اول هجرى نخستين دژهاى امپراتورى ساسانى در سال سيزدهم ه ق به دست اعراب مسلمان گشوده شد و در زمانى كوتاه به تدريج تمام سرزمين ايران به جز كناره هاى درياى خزر به تصرف سپاهيان مسلمان درآمد.رفتار و شيوه برخورد مسلمانان با ايرانيان در جنگهاى نخستين بين دو گروه،يكسان نبوده است.تماس بين ايرانيان و مسلمانان در زمان خليفه دوم،صورت پذيرفت.در جنگهاى تيسفون،شوشتر و اصطخر شاهد همكاريهاى نزديك ايرانيان با سپاهيان مسلمان هستيم.حتى در جنگ نهاوند كه جنگى سرنوشت ساز و تعيين كننده بود،گروهى از سپاهيان ايران با سردار خويش،سياه ديلمى،از يزدگرد ساسانى روى برگردانده و به اعراب مسلمان پيوستند.فرماندهى اعراب مسلمان در اين زمان با عمار ياسر بود. (1)در آستانه نبرد قادسيه نيز چهار هزار نفر1.

ص: 55


1- -احمد بن يحيى بلاذرى،فتوح البلدان،ترجمه آذرتاش آذرنوش،چاپ دوم،تهران،1364 ش، ص 129-131.

ايرانى به سپاه اعراب پيوستند با اين شرط كه،پس از جنگ اجازه داشته باشند به هر كجا كه مى خواهند بروند و با هر قبيله كه خواستند هم پيمان شوند و سهمى از غنائم جنگى را نيز بردارند. (1)اين افراد بعد از پيوندشان با بعضى از قبائل عرب،اصطلاحا موالى آن قبايل ناميده شدند و بعدها آنان را الحمراء(سرخ روى)خواندند.موالى از همان آغاز ورود به سرزمينهاى اسلامى مورد تحقير قرار گرفتند،چنانكه به نوشته مورخان،عمر خليفه دوم از ورود عجمان به مدينه-در ظاهر به دليل عدم آميختگى آنان با عربها و نفوذ ايرانيان در مركز اسلام-جلوگيرى مى كرد. (2)اين مسئله مى توانست نوعى حقارت براى ايرانيان به حساب آيد.همچنين نقل شده است كه بنابر سنتى كه خليفه دوم نهاده بود،عربها اجازه داشتند كه از عجم زن بگيرند،اما به آنان زن نمى دادند. (3)اين نوع تبعيضها و برترى دادن عرب بر موالى،توسط عمال عمر،همچون ابو موسى اشعرى نيز اعمال مى شد. (4)در دوران خليفۀ سوم كه حاكميت اشرافى قريش و بنى اميه آغاز شد،مقاومتهايى از جانب ايرانيان در مقابل اعراب صورت گرفت و برخى از ايالات شمال ايران از جمله آذربايجان در پنج نوبت گشوده شد و هربار شورش كردند به شدت سركوب شدند.

در دوران خلافت على بن ابى طالب عليه السّلام به دليل جنگها و شورشهاى داخلى و9.

ص: 56


1- .همان،ص 279(بيروت،دار الكتب العلميه،1987 م).
2- .عبد الرزاق صنعانى،المصنف،تصحيح الاعاظمى،بيروت،1970 م،ج 5،ص 474.
3- .فضل بن شاذان النيشابورى،الايضاح،بيروت،موسسۀ الاعلمى،1402 ق،ص 153.
4- -المصنف،همان،ج 11،ص 439.

سركشى هاى قريش به رهبرى اصحاب جمل و معاويه و همچنين تنگ نظريهاى جاهلانه خوارج كه از طرف سران خودخواه قبايل تحريك شده بودند،در ايران تحريكى نبود.در اين دوران به تدريج بذر دوستى اهل بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله در دل ايرانيان پاشيده شد و كشش و جاذبه اى نسبت به خاندان پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله و علويان در ميان موالى ايجاد گرديد.

از طرف ديگر در دوران خلافت پنج ساله امير المؤمنين عليه السّلام و حتى قبل از آن شاهد مراودات دوستانه و انسانى امام على عليه السّلام با موالى هستيم.يكى از اين قضايا،واكنش شديد امام در مقابل قتل هرمزان به دست عبيد الله بن عمر فرزند خليفه دوم بود،زيرا پس از مرگ عمر به دست يك ايرانى به نام فيروز ابو لوءلوء،عبيد الله بن عمر،چهار تن از ايرانيان ساكن مدينه از جمله هرمزان را به قتل رساند.زمانى كه خلافت به امام على عليه السّلام رسيد در صدد برآمد،عبيد الله را به قصاص قتل هرمزان كه به ناحق كشته شده بود،قصاص كند.عبيد الله به معاويه پناه برد و حتى در جنگ صفين در مقابل حضرت على عليه السّلام قرار گرفت (1)،از موارد ديگر همدردى امام با موالى پس از فتح نهاوند بود كه عده اى از بزرگان و شاهزادگان و دختران و زنان خاندان سلطنتى يزدگرد توسط مسلمانان اسير و به مدينه فرستاده شدند،عمر خواست زنهاى آنان را بفروشد و مردها را بردۀ اعراب قرار دهد كه در طواف كعبه افراد عليل و ضعيف و پيرمردان را حمل5.

ص: 57


1- -ابو الحسن على بن حسين مسعودى،مروج الذهب و معادن الجوهر،دار الاندلس،1385 ق،ج 2، ص 385.

كنند،اما امام على عليه السّلام مانع از اين كار شد و به حديثى از پيامبر استناد كرد كه فرموده بود:بزرگان هر قومى را گرامى بداريد هرچند مخالف شما باشند.سپس حضرت على عليه السّلام فرمود:

مردم ايران دانا و بزرگ منش هستند و خود و بنى هاشم را براى خاطر خدا آزاد كردم.

به دنبال آن مهاجر و انصار هم گفتند:

اى برادر رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله!ما هم حق خود را به تو بخشيديم،على بن ابى طالب فرمود:

خدايا تو شاهد باش كه آنها به من هبه كردند و من قبول كردم و آنها را آزاد كردم،عمر گفت على بن ابى طالب پيش افتاد و تصميم ما را درباره عجم ها شكست». (1)

مغيره هميشه در مقايسه ميان حضرت على عليه السّلام و عمر مى گفت:على عليه السّلام تمايل و مهربانى اش نسبت به موالى بيشتر بود. (2)در دوره حاكميت امويان كه موالى شاهد رفتار غير اسلامى و غير انسانى خلفاى اموى با خود بوده اند،جذبه و كششى در ايرانيان نسبت به علويان و خاندان پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله به وجود آمد،زيرا هر قدر آنان نسبت به موالى تبعيض بيشترى اعمال مى كردند و موالى را از حقوق اجتماعى شان بيشتر محروم مى كردند و شيوۀ تحقيرآميزى را نسبت به خاندان پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله و علويان به كار مى بردند،همبستگى دو گروه مورد ستم امويان،يعنى موالى و علويان افزون مى شد به طورى كه رفتار خشونت آميز و غير انسانى امويان با فرزندان پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله در واقعه2.

ص: 58


1- .شيخ محمد باقر مجلسى،بحار الانوار،بيروت،موسسه الوفاء،سال 1403 ق،ج 45،ص 330.
2- .شيخ عباس القمى،سفينة البحار،موسسه الطبعة و النشر فى آستان مقدس رضويه،1416 ق،ج 2،ص 692.

كربلا،عامل مؤثرى در تقويت تشيع گرديد.موالى همچنين در دوران حاكميت بيست ساله حجّاج در عراق و ايران به شدت مورد تهديد،آزار و تحقير قرار گرفته و اين خود در تنفر و انزجار موالى از امويان و پيوستن آنان به علويان بى تأثير نبوده است.

كوفه و مدائن پايگاه موالى و تشيع

كوفه يكى از مراكز اصلى حضور موالى(ايرانيان)در قرن اول ه ق است،اين حضور مى تواند دلايل متعددى داشته باشد از جمله:

1.اسراى زيادى كه از منطقه فارس به دست مسلمانان عرب افتاده بودند و آنان را به كوفه بردند،بيشترشان خيلى زود اسلام را از اربابان عرب خود پذيرفتند.

2.وابستگى جغرافيايى كه بر روى مرز عراق و ايران قرار گرفته و شهر كوفه براى مهاجرت ايرانيانى كه امكانات زندگى خود را در اثر جنگ از دست داده بودند مناسب ترين محل بود.

3.ايرانيانى كه از ظلم و ستم شاهان ساسانى به تنگ آمده بودند و نمى خواستند براى حفظ رژيم ساسانى،از دل و جان با مسلمانان بجنگند،به صورت گروهى يا فردى به مسلمانان پناهنده مى شدند،از جمله چهار هزار تن كه خود را باهم تسليم كرده،از آغاز تأسيس كوفه در اين شهر اقامت گزيدند، (1)پيش از اين يادآورى شد كه موالى پس از آزادى،به لحاظ طايفه اى به يكى از قبايل عرب وابستگى پيدا مى كردند.در شهر كوفه نيز موالى در ميان قبايل شيعى همچون قبيله حمدان و ربيعه پرورش يافتند و طبعا از

ص: 59


1- .فتوح البلدان،پيشين،ص 279(نقل از متن عربى،بيروت،دار الكتب العلمية،1987 م).

تشيع آنان تأثير پذيرفتند.

وجود قبايل شيعى جنوب جزيرة العرب در عراق،اين منطقه را به مركز تشيع مبدل ساخت،به طورى كه برخى كوفى ها را به عنوان سبائى(شيعى جنوبى)يا حرورى (خارجى)مى شناختند.به گزارش نويسندۀ تاريخ كوفه،حمراء(موالى)كوفه هم پيمانان قبيلۀ شيعى عبد القيس بودند (1)،بنابراين مسئله ثابت مى شود كه نخستين كسانى كه تشيع را پذيرفتند،عربهاى خود عراق بودند كه در پرتو وجود آنان،موالى ايرانى نيز گرايش شيعى يافتند.

درباره مدائن نيز چنان كه در تاريخ آمده است،سلمان فارسى كه يكى از اركان اربعه تشيع محسوب مى شد و در فتح قادسيه و تيسفون نقشى اساسى داشت،پس از پيروزى مسلمانان در فتح تيسفون از طرف خليفه دوم به فرماندارى اين شهر كه اعراب آن را«مداين»مى گفتند،برگزيده شد.

لويى ماسينيون دربارۀ تأثير سلمان در دوران حاكميتش در مدائن در گرايش الحمراء (ايرانيان مقيم كوفه)به تشيع چنين مى نويسند:

از آنچه گذشت،روشن مى شود كه سلمان به گفته سبيعى(پسر اسوار ايرانى)،با بنى عبد القيس بوده است،آنان را باهم پيمانانشان الحمراء به عقيده خودش مبنى بر حقانيت على عليه السّلام مؤمن كرده است. (2)2.

ص: 60


1- .حسين بن سيد احمد البراقى،تاريخ الكوفة،بيروت،دار الاضواء،1407 ق،ص 18.
2- -لويى ماسينيون،سلمان پاك،ترجمه دكتر على شريعتى،تهران،بى تا،ص 102.

وجود سلمان در دوران حكمرانيش در مداين،تأثير به سزايى در گرايش موالى به تشيع داشته است،زيرا از يك طرف وى ايرانى بود و از طرف ديگر روش او با روش پادشاهان و حكمرانان ساسانى و نيز بعدها رفتار واليان عرب و سران قبائل حاكم بر اين شهر،قابل مقايسه نبوده است،به ويژه آن كه در دوران حكمرانيش در مدائن زندگى بسيار زاهدانه اى داشته است. (1)

موالى و نهضت هاى سياسى،اجتماعى و مذهبى

شركت موالى در قيام مختار،نخستين مشاركت فعال سياسى موالى در يك قيام سياسى-مذهبى بود،اين درست است كه امام على عليه السّلام براساس شيوه اسلامى خود به آنان محبت داشت،اما در آن زمان موالى هنوز آمادگى مشاركت و پشتيبانى از امام على عليه السّلام را نداشتند و اساس و پايه سپاه امام على عليه السّلام را قبايل عربى تشكيل مى دادند، در دوران امام حسن عليه السّلام و امام حسين عليه السّلام باوجود گرايشات شيعى موالى،حضور آنان در وقايع دوران امامت آن دو بزرگوار مشاهده نمى شود.مختار براى نخستين بار به جذب آنان پرداخت و امكان استفاده از آنان را در يك قيام مطرح كرد.اين مسئله مى تواند دلايل متعددى داشته باشد:

اول اينكه اين كه بسيارى از اعراب شيعه كوفه،در يارى رساندن به امام حسين عليه السّلام كوتاهى كرده بودند و بنابراين اعتماد به آنان اشتباه بود.دوم اينكه بسيارى از فرماندهان و رؤساى سپاه يزيد از بزرگان كوفه بودند.سوم اينكه موالى كه در دوران خلافت عمر و

ص: 61


1- .مروج الذهب،پيشين،ج 2،ص 307-306.

عثمان و نيز در دوران امويان،طعم تلخ محروميت و تحقير و توهين را چشيده بودند، مى توانستند نيروى قابل توجهى براى مبارزه با اشرافيت عربى تلقى شوند.چهارم اينكه سلوك انسانى و به دور از تبعيض مختار با موالى نيز مى تواند يكى از دلايل همراهى موالى با مختار باشد.موالى افزون بر حمايت از بنى هاشم،در ساير جريانات نيز كه جنبه ضد امور داشت،شركت مى كردند.خوارج از جمله كسانى بودند كه از حمايت آنان بهره مند شدند،همان طور كه در قيام عبد الرحمن بن محمد بن اشعث بر عليه حجاج نيز موالى و ايرانيان حضور مؤثرى داشتند،اگرچه اين قيام صبغۀ شيعى نداشت،اما چون قيامى بر عليه امويان تلقى مى شد،ايرانيان به آن پيوستند.

مهاجرت اعراب شيعه به ايران

يكى ديگر از دلايل اصلى نفوذ تشيع در ايران در قرن اول ه ق،اعرابى بودند كه از جزيرة العرب و عراق راهى ايران شدند.در طول قرون اول و دوم شمار اين مهاجرتها بسيار زياد بوده است و به قول برتولد اشپولر،مركز اصلى تبليغات شيعيان ابتدا در كوفه بود و از آنجا به عناصر عربى موجود در قم سرايت كرد. (1)نخستين شهرهاى ايران كه پس از مداين،كانون طرفداران خاندان پيامبر صلّى اللّه عليه و اله شد،قم و كاشان بودند.شايد بتوان گفت اولين كسانى كه ساكنان اين دو شهر و بخش هاى تابع آن نظير آوه را با تشيع آشنا ساختند،گروهى از اعراب يمانى و از خاندان اشعرى بودند كه به گفته نويسنده تاريخ

ص: 62


1- -برتولد اشپولر،ايران در قرون نخستين اسلامى،ترجمه جواد فلاطورى،تهران،انتشارات علمى و فرهنگى،1373 شمسى،ج اول،ص 326.

قم،فرزندان ملك بن عامر اشعرى بودند كه مذهب تشيع داشتند. (1)پيشينه تشيع قم به ربع آخر قرن اول ه ق باز مى گردد،درست در حالى كه ايران آن زمان هنوز گرفتار كشمكش بين پذيرش اسلام و باقى ماندن بر دين آبا و اجدادى خود بود،قم با سكونت اعراب،مشى مذهبى خود را برگزيد.

يعقوبى از وجود قبايل مذجع و اشعرى در قم در قرن اول ه ق خبر مى دهد. (2)همراه اشعريان بسيارى از موالى آنان نيز به تشيع گرويده،احتمالا به قم آمده اند.

در بين فرماندهان سپاه مختار،محمد بن سائب و برادرش عمر بن سائب،اشعرى بودند كه در قيام مختار فعالانه شركت داشته و عمر بن سائب از طرف مختار به حكومت رى و همدان منصوب شد.پس از شكست مختار و تسلط عبد الملك مروان به عراق و به ويژه پس از انتصاب حجّاج به حكومت كوفه،فشار بر طرفداران خاندان پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله شديدتر شد.حجاج همچنين اعراب يمانى را از خود راند و همين امر موجبات قيام عبد الرحمن بن محمد بن اشعث بر عليه حجاج گرديد.پس از شكست سپاهيان عبد الرحمن،شدت عمل حجاج نسبت به اعراب يمانى و موالى و شيعيان فزونى گرفت،بنابراين فرزندان و عموزادگان ملك بن عامر اشعرى براى در امان ماندن از شر حجاج از كوفه به منطقه جبال كوچ كردند و همان طور كه گفته شد با ورود آنان،9.

ص: 63


1- -حسين بن محمد قمى،تاريخ قم،ترجمه حسن بن عبد الملك قمى،تصحيح سيد جلال الدين تهرانى،تهران،1313 ش،ص 278-279.
2- .احمد بن ابى يعقوب،البلدان،ترجمه محمد ابراهيم آيتى،تهران،بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1356 ش،ص 49.

تشيع به ناحيه جبال و به ويژه قم و كاشان راه يافت و به نوشته مورخان،ايشان در ناحيه اى بين قم و كاشان و اصفهان ساكن شدند و به تدريج بذر تشيع را در اين مكان پاشيدند.

به جز اشعريها و سادات،تعدادى از علاقه مندان به مذهب تشيع از شهرهاى مختلف به قم مهاجرت كردند،از جمله تعدادى از افراد طايفه بجيله كه يكى از طوايف شيعى عراق بود،به قم مهاجرت كردند.از طرفى تشيع قم در بسيارى از شهرهاى اطراف آن هم تأثير گذاشت.آوه يا آوبه يكى از اين شهرها است كه گرايش شيعى شديدى داشتند،بنابراين با اهالى ساوه كه سنى مذهب بودند هميشه درگيرى داشتند. (1)يكى ديگر از اين شهرها،كاشان است كه تابع شهر قم بوده است. (2)مستوفى نيز به شيعه بودن آنان اشاره كرده است. (3)

تشيع در ايران در قرون دوم و سوم هجرى

از قرن دوم ه ق با ادامه ورود علويان و فرزندزادگان پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله به مناطق امن و كوهستانى و دور از مركز خلافت دمشق و بغداد،طرفدارى از خاندان پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله در ديگر نقاط ايران فزونى گرفت.حاكميت هشام بن عبد الملك(105-125)و عامل ستمگرش يوسف بن عمر ثقفى،كار را بر خاندان پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله سخت كرد و زمينه هاى قيام زيد بن على عليه السّلام و شهادت وى را فراهم ساخت.پس از شهادت زيد،فرزندش

ص: 64


1- .تاريخ قم،پيشين،ص 240.
2- .زكريا بن محمد قزوينى،آثار البلاد و اخبار العباد،بيروت،دار صادر،بى تا،ص 432.
3- .حمد الله مستوفى،نزهة القلوب،تحقيق لسترنج،تهران،دنياى كتاب،1362 ش،ص 67-68.

يحيى در سال 122 ه ق از كوفه به خراسان گريخت.يعقوبى مى نويسد:

پس از شهادت زيد،حركتى در ميان شيعيان خراسان پديد آمد و آنان مسائل خود را آشكار مى كردند،بنابراين افراد زيادى نزد آنان آمده و به آنان متمايل شدند.شيعيان نيز ظلم و ستم امويها را در حق آل رسول صلّى اللّه عليه و اله براى مردم بيان مى كردند. (1)

از اين تعبير علت رفتن يحيى بن زيد به خراسان آشكار مى شود.او به اميد استفاده از نيروهايى كه گرايش شيعى داشتند به اين شهر آمده بود.يحيى مدتى در خراسان از شهرى به شهر ديگر مى رفت.مدتى در هرات به سر برد و پس از آن رهسپار جوزجان شد.اهالى اين شهر و نيز گروهى از مردم طالقان و فارياب و بلخ به او ملحق شدند،اما وى پس از مدتى در جنگ با نصر بن سيار شكست خورد و به شهادت رسيد. (2)در فاصله ميان قيام يحيى و روى كارآمدن بنى عباس،قيام ديگرى توسط عبد الله بن معاويه بن عبد الله بن جعفر بن ابى طالب صورت گرفت.قيامى كه عباسيان نيز قبل از تشكيل حكومت در آن شركت داشتند و از آن به عنوان نردبانى براى ترقى خود سود بردند.

نخستين مكان خروج وى،كوفه پايگاه سنتى شيعه بود،اما پس از مدتى بر شهرهاى مختلف از جمله فارس،حلوان،قومس،اصفهان،رى،همدان،قم و اصطخر مسلط شد. (3)با پيروزى بر مناطق مزبور،وى در اصفهان مستقر شد،اما پس از مدت كوتاهى7.

ص: 65


1- .تاريخ يعقوبى،پيشين،ج 2،ص 299.
2- .بلاذرى،انساب الاشراف،تحقيق محمود الفردوس العظم،دمشق،دار اليقظه العربيه،1997 م،ج 2،ص 547-544.
3- -ابو الفرج اصفهانى،مقاتل الطالبيين،ترجمه سيد هاشم رسولى محلاتى،تهران،كتابفروشى صدوقى،بى تا،ص 171-167.

شكست خورد و به سيستان و بعد از آن به خراسان گريخت.زمانى كه به خراسان رسيد،به دست ابو مسلم خراسانى كشته شد. (1)حركت عبد الله بن معاويه تا حدود زيادى توانست به نشر افكار شيعى در ايران كمك كند.آمدن او به ايران نشان از وجود زمينه اى مناسب براى نشر افكار شيعى بوده است،همچنين گفته شده كه موالى نيز از او حمايت كرده اند. (2)

عباسيان و تشيع

حكومت امويان در سال 132 هجرى سقوط كرد و به جاى آنان،عباسيان بر مسند خلافت نشستند.از ابتداى خلافت ابو بكر،بنى هاشم اعم از عباسيان و علويان يكپارچه عمل مى كردند،اگرچه كسى از عباسيان در واقعه كربلا حضور نيافت.در جريان منازعه زبيريان با بنى هاشم،اين يكپارچگى را در مواضع هاشميان مشاهده مى كنيم.گويا فعاليت مستقل عباسيان از اوايل قرن دوم آغاز شده است،با اين حال سالها در كنار علويان بودند و با استفاده از محبوبيت آنان فعاليت مى كردند.سلاح اساسى هاشميان در برخورد با امويان،مظلوميت علويان بود.اين مظلوميت با واقعۀ كربلا آغاز شد و با شهادت زيد بن على عليه السّلام و فرزندش يحيى ادامه يافت.عباسيان با بهره گيرى از اين جو فعاليت رسمى خود را از سال 109 هجرى آغاز كردند.كار آنان بيان مظالم امويان در حق اهل بيت عليهم السّلام بود،اما از همان آغاز هم از افراد شيعى پرهيز

ص: 66


1- -انساب الاشراف،پيشين،ج 2،ص 266.
2- -مقابل الطالبيين،پيشين،ص 169-168.

مى كردند.از اين نكته معلوم مى شود كه محبت علويان به طور خاص در خراسان اگرچه در سطح قليل وجود داشته است.فخرى نيز تأييد مى كند كه خراسان بهترين مكان براى بنى عباس بود،زيرا شام و مصر در اختيار امويان بود و عراق نيز شيعه على عليه السّلام بودند. (1)در خراسان از آن جهت كه درگيرى داخلى بين عرب هاى مضر و ربيعه وجود داشت،مى توانست بهترين موقعيت را براى تبليغات عباسيان فراهم كند،آنان براى اينكه امر را بر مردم مشتبه كنند خود با علويان بيعت مى كردند،در نهايت عباسيان حكومت را به دست گرفته و بعد از آن از تمامى شعارهاى خود دست كشيده و حتى به آزار علويان پرداختند.

منصور دومين خليفه عباسى،پايتخت را از كوفه كه مركز طرفداران علويان و تشيع بود به بغداد منتقل كرد و عمر و ابو بكر بهترين افراد پس از پيامبر،معرفى كرد. (2)رفتار عباسيان در جهت استفاده از حيثيت علويان،تنها به نفع عباسيان تمام نشد،بلكه باعث ريشه دواندن محبت علويان در قلوب مردم ايران گرديد.با به قدرت رسيدن عباسيان كسانى كه از پيش در شمار هواداران علويان بودند،دريافتند كه با حمايت از حكومت جديد چه اشتباه بزرگى را مرتكب شده اند،بنابراين به فكر مخالفت با حكومت عباسيان افتاده،قيامهايى نيز برپا كردند.يكى از اين قيامها در سال 133 ه ق در بخارا صورت گرفت كه شريك بن شيخ المهرى،رهبرى آن را برعهده داشت.وى2.

ص: 67


1- -ابن طباطبا،الفخرى فى آداب السلطانيه،ترجمه محمد وحيد گلپايگانى،تهران،انتشارات علمى و فرهنگى،1367 ش،ص 193.
2- -ابن زهره،غاية الاختصار،تحقيق السيد بحر العلوم،نجف،مطبعهة الحيدريه،1962 م،ص 22.

دربارۀ انگيزۀ قيام خود چنين گفت:حكومت هيچ شخصى جز اهل بيت عليهم السّلام ما را كفايت نمى كند. (1)به زودى كار وى بالا گرفت و حكام عرب كه در بخارا و خوارزم بودند،به او پيوستند، (2)ولى قيام وى نيز در نهايت به دست صالح بن زياد،عامل ابو مسلم خراسانى سركوب شد. (3)اين حركت را مى توان،حركتى شيعى در خراسان كه به سرعت متوجه خدعه عباسيان شده بود،دانست،حركتى كه به وضوح خواهان روى كارآمدن يكى از علويان بوده است.

در دهه دوم خلافت عباسيان نيز قيامهايى از سوى علويان عليه آنان صورت گرفت كه از جمله آنان قيام محمد بن عبد الله(نفس زكيه)بود كه علاوه بر داشتن زمينه هايى در حجاز و عراق،در ايران نيز طرفدارانى داشت. (4)قيام وى را نيز بايد جزء قيام هاى زيدى دانست. (5)اين قيام نيز در رمضان سال 145 ه ق در نزديكى مدينه به وسيله عباسيان سركوب شد. (6)قيام بزرگ نفس زكيه را برادرش ابراهيم كه براى بسيج نيروها در بصره تلاش مى كرد،دنبال كرد.محافل زيديه و معتزله،كوفه و بصره،از ابراهيم پشتيبانى كردند. (7)فقهاى كوفه،ابو حنيفه،سليمان الثورى،مسعود بن كدم نامه هاى متعددى به5.

ص: 68


1- -ابو بكر نرشخى،تاريخ بخارا،ترجمه ابو نصر قبادى،تصحيح مدرس رضوى،تهران انتشارات توس،1363 ش،ص 86.
2- -همان،ص 86.
3- -تاريخ بخارا،پيشين،ص 89.
4- .مقاتل الطالبيين،پيشين،ص 280-221.
5- .تشيع در مسير تاريخ،پيشين،ص 321.
6- .مقاتل الطالبيين،همان،ص 280-221.
7- .همان،ص 324-295.

ابراهيم نوشتند و او را به شهرهاى خود دعوت كردند و يا با صدور فتاواى دينى،از او طرفدارى كردند. (1)ابراهيم همراه نيروى پانزده هزار نفرى از مردان خود بصره را به سوى كوفه ترك كرد تا به هواداران خود بپيوندند،ولى در بين راه در محلى به نام «بخّمره»با ارتش عباسيان برخورد كرد كه به مرگ او انجاميد. (2)گفته شده كه از قيام وى عده اى از موالى ايرانى و يا ايرانى غير موالى حمايت كرده اند. (3)از اين زمان تا اواخر قرن دوم ه ق،گزارش خاصى پيرامون مشاركت ايرانيان در جريانات شيعى نداريم،جز آنكه ايرانيانى از اصحاب ائمه عليه السّلام با آنان رابطه داشتند و در سفر حج خود،نه تنها از عراق مى گذشتند،بلكه در مدينه به طور مستقيم با ائمه خويش در تماس بوده اند.

در اين مدت عباسيان با شدت علويان را سركوب كردند و شخصيتهاى برجسته آنان را كشتند يا به زندان انداختند.هنگامى كه حسين بن على معروف به شهيد فخ در زمان هادى عباسى قيام كرد و قيام او در سال 169 ه ق سركوب شد، (4)عباسيان سر او را از مكه به خراسان فرستادند،زيرا منصور معتقد بود كه در خراسان محبت علويان با عباسيان آميخته به يكديگر است. (5)و اين مسئله نشان دهندۀ نفوذ تشيع در اين بلاد).

ص: 69


1- .همان،ص 353-328.
2- .همان،ص 324.
3- .رسول جعفريان،تاريخ تشيع در ايران از آغاز تا قرن دهم،قم،انتشارات انصاريان،1375،ج 1،ص 177.
4- .تاريخ يعقوبى،پيشين،ج 2،ص 405-404.
5- .تاريخ تشيع در ايران از آغاز تا قرن دهم،همان ج 1،ص 178(به نقل از العيون و الحدائق،ص 246).

بود،اين قيام نيز از جمله قيامهاى زيدى بر عليه عباسيان بود. (1)برخورد ظالمانه و جنايتكارانه عباسيان با فرزندان رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله مى توانست محبوبيت زيادى براى علويان به وجود آورد.در قرون دوم و سوم اين محبوبيت در حجاز،عراق و ايران گسترش يافت و اين مسئله باعث وحشت عباسيان از علويان بود. (2)در تمام مدت حكومت منصور،مهدى،هادى و هارون اين قيامها و مخالفتها ادامه داشت.مأمون اولين كسى است كه باتوجه به اين واقعيت كوشيد تا خلأ موجود ميان علويها و عباسيها را از بين ببرد يا به تعبير ديگر،علويها را از مردم جدا كرده،به عباسيان پيوند دهد تا بتواند ريشه اين قيامها را از بيخ و بن بركند. (3)بنابراين به اين فكر افتاد كه با انتخاب امام رضا عليه السّلام به وليعهدى،باعث فروكش كردن اين قيامها شود.

تشيع در ايران در قرن سوم هجرى

در ابتداى قرن سوم ه ق بسيارى از علويان به ايران آمدند،زيرا با انتخاب امام على بن موسى الرضا عليه السّلام به ولايتعهدى از طرف مأمون و ورود ايشان به مرو،زمينۀ آزادى نسبى فرزندان پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله و طرفدارانشان فراهم شد.در اين دوران فرزندان موسى بن جعفر عليه السّلام به ايران آمدند و مورد استقبال مردم قرار گرفتند،ابن خلدون علت انتخاب امام رضا عليه السّلام به وليعهدى از طرف مأمون را فراوانى شيعيان مى داند. (4)وجود

ص: 70


1- .صاحب بن عباد،نصرت مذاهب الزيديه،تحقيق دكتر ناجى حسن،بى جا،بى تا،ص 222.
2- .جعفر مرتضى،الحياة سياسية للامام الرضا عليه السّلام،بيروت،دار التبليغ اسلامى،1399 ق،ص 70-67.
3- .حمد الله مستوفى،تاريخ گزيده،به اهتمام عبد الحسين نوايى،تهران،امير كبير،1344 ش،ص 312.
4- .ابن خلدون،العبر و ديوان المبتداء و الخبر،ترجمه عبد المحمد آيتى،تهران،موسسه لغات و تحقيقات فرهنگى،1364 ش،ص 383-384.

امام عليه السّلام در خراسان سبب شد تا شخصيت آن حضرت به عنوان امام شيعه براى مردم بيشتر شناخته شود،بنابراين هواداران شيعه هرروز بيشتر مى شدند. (1)از طرفى مقام علمى امام رضا عليه السّلام،مهم ترين عامل توسعۀ مذهب شيعه بود،به ويژه كه مبانى فكرى شيعه در آن شرايط مشخص شده بود و طبعا جمعيت علمى امام عليه السّلام باعث توسعه فكرى شيعه مى شد.آزادى فراهم آمده در دوره مأمون تا دوران متوكل ادامه يافت،اما در دوران خلافت متوكل،خشونت و سختگيرى نسبت به علويان از سر گرفته شد.به همان اندازه كه مأمون در كنار اعتزال،گرايش شيعى داشت،متوكل در كنار درگير شدن با معتزله،بر ضد شيعه بود.در اين زمان مبارزه با شيعه و معتزله براى حكومتى كه تحت سيطره اهل حديث بود به صورت يك اصل درآمد،با اين تفاوت كه در اين دوره خلافت ضعيف تر از آن بود كه بتواند همچون گذشته عمل كند.در اين زمان به واسطه ورود احمد بن موسى بن جعفر عليه السّلام به فارس و حضرت معصومه عليها السّلام به قم،تشيع در اين شهرها تقويت شد.در دوران خلافت معتصم نيز قيام شيعى عليه خلفاى عباسى اتفاق افتاد كه پرداختن به آن خود نيازمند پژوهش جداگانه است.

به نظر مى رسد كه امارت و حكمرانى تعداد انگشت شمارى از شيعيان در دوران بنى عباس،در گسترش شيعه در ايران بى تأثير نبوده است،زيرا در سايه آزادى،شيعيان به ترويج و تبليغ مذهب خويش پرداختند كه مى توان به حكومت خاندان ابى دلف7.

ص: 71


1- .حياة سياسية للامام الرضا،پيشين،ص 227.

عجلى در كرج و اصفهان اشاره كرد. (1)همچنين در اواخر قرن سوم ه ق حاكم شيعه اى از اعراب يمانى در قم و كاشان به حكومت رسيد،وى ناصر الدين حسين بن حمدان بود كه برادرش«ابو الهيجا»نيز امير الامراى خليفه بود.او بر عليه«مقتدر»خليفۀ عباسى، قيام كرد و پس از جنگهاى خونين با سپاه خليفه،شكست خورد و دستگير شد و در سال 301 ه ق در زندان خليفه به قتل رسيد. (2)7.

ص: 72


1- .رضا مدرس تبريزى،ريحانة الادب،تهران،1332 ش،ج 5،ص 66-65.
2- .غياث الدين حسينى،تاريخ حبيب السير،تهران،كتابفروشى خيام،1362 شمسى،ج 2،ص 47.

بخش دوم: نقش حكومت هاى شيعه مذهب در رواج تشيع در ايران

اشاره

فصل اول:نهضت علويان طبرستان

فصل دوم:چگونگى شكل گيرى دولت آل بويه

فصل سوم:اسماعيليه از نگاه منابع تاريخى

فصل چهارم:تشيع در دوره ايلخانان

فصل پنجم:سربداران و مذهب تشيع

ص: 73

ص: 74

فصل اول: نهضت علويان طبرستان

اشاره

ص: 75

ص: 76

«نهضت علويان طبرستان» نهضت علويان طبرستان در ميان رويدادهاى تاريخى ايران پس از اسلام سرآغاز يك رشته دگرگونيهاى بسيار مهم در زمينه هاى گوناگون فرهنگى،سياسى و اجتماعى بود.علويان با الگو قرار دادن حماسۀ خونين عاشورا(61 ه ق)در برابر بيدادگريها و انحرافات خلفا،ايستادگى و مجاهدت بسيار كردند و سرانجام در جستجوى كانونهاى مبارزاتى،دور از تعرض حكام اموى و عباسى،به طبرستان كه به اقتضاى موقعيت خاص آن،پناهگاه مبارزين و مجاهدين به شمار مى رفت روى آوردند و با استفاده از زمينۀ مساعد فرهنگى،سياسى و اجتماعى منطقه،نخستين حكومت مستقل شيعى را در سال 250 ه ق در ايران،ايجاد كردند.ما در اين قسمت به طور خلاصه درباره اوضاع جغرافيايى منطقه طبرستان كه خاستگاه نهضت علويان در ايران است،مى پردازيم و آن گاه به مسائل سياسى و مذهبى اين نهضت باز مى گرديم.

ص: 77

اوضاع جغرافيايى منطقه طبرستان

تا قرن هفتم نسبتا به قسمتهايى از مازندران و گيلان كنونى كه شامل نواحى جنوبى درياى خزر و ارتفاعات البرز مى شد،طبرستان مى گفتند.ابن اسفنديار حدود طبرستان را از شرق به غرب،از دينار جارى تا ملاط دانسته است. (1)دينار جارى محلى بود در نزديكى تميشه يا كردكوى كنونى و ملاط نيز در جنوب هوسم يا رودسر كنونى قرار داشت. (2)وجود كوههاى صعب العبور،رودهاى متعدد،جنگلها و باتلاق هاى بسيار در سرزمين طبرستان،از جمله موانع طبيعى در ايجاد شبكه هاى منظم راه بوده است.

طبرستان از دو راه با نقاط خارج از اين منطقه ارتباط داشت.يكى از اين راهها در امتداد راه آمل به تميشه تا استرآباد و گرگان بود و ديگرى كه طبرستان را به نقاط بيرون از آن متصل مى كرد،راه آمل به رى بود.جاذبه هاى طبيعى و جغرافيايى بيشمار اين سامان، همواره قبايل و جمعيت هاى مناطق ديگر را به سوى خويش مى خواند،بنابراين بافت جمعيتى منطقه دائما دستخوش،مهاجرتهاى طوايف و قبايل بوده است.پراكندگى جغرافيايى،غناى اقتصادى و شرايط سياسى اين منطقه موجب شد كه شمار بسيارى از قبايل كه با انگيزه ها و دلايل متفاوت به اين سرزمين كوچيده بودند،بتوانند زندگى به خود در آنجا ادامه دهند.با اين همه طبرستان به لحاظ ارتباط اندكى كه با ساير جوامع

ص: 78


1- .محمد بن حسن،ابن اسفنديار،تاريخ طبرستان،تصحيح عباس اقبال،بى جا،انتشارات پديده خاور،1366 ش،ص 56.
2- .رابينو،ه ل،مازندران و استرآباد،ترجمه غلامعلى وحيد مازندرانى،تهران،بنگاه ترجمه و نشر كتاب،1343 ش،ص 22 و 24.

داشت،وضعيت نسبتا پايدارى داشت.

طبرستان چون با دريا و كوه محصور شده بود،كمتر از مناطق ديگر مى توانست در مناقشات سياسى،نقش داشته باشد و به نوعى در انزواى سياسى به سر مى برد.

ويژگيهاى ياد شده،موجبات استقلال نسبى طبرستان را از روزگاران بسيار دور فراهم كرده بود و هرگاه حكومت مركزى در ايران ضعيف مى شد،حكام طبرستان به صورت يك واحد سياسى مستقل عمل مى كردند.البته توان رزمى مردم طبرستان نيز اين امر را تشديد مى كرد،زيرا اين مردم به دليل رقابت و فزون طلبى قبايل متعدد،معمولا باهم در حال نزاع و جنگ بودند و همين امر روحيه جنگاورى و سلحشورى را در ميان آنان پرورش مى داد،به همين سبب،از اعصار دور بخش عمدۀ پياده نظام سپاهيان حكومتهاى مختلف از مردم همين منطقه بودند.

فتح طبرستان به دست مسلمانان

نخستين فرمانرواى عرب طبرستان،سويد بن مقرن بود كه از سوى برادرش، سعيد بن مقرن،در سال 22 ه ق به اين ناحيه آمد.پادشاه طبرستان در اين زمان،فرخان اسپهبدى بود كه ناچار شد با سويد سازش كند. (1)دومين كسى كه به اين منطقه لشكر كشيد،سعيد بن عاص بود.او در سال 30 ه ق از طرف خليفۀ وقت-عثمان-به اين منطقه آمد و به دليل مقاومت لشكريان فرخان،مجبور به مقابله نظامى شد. (2)

ص: 79


1- .اسماعيل مهجورى،تاريخ مازندران،تهران،نشر توس،1381 شمسى،ص 66.
2- .همان،ص 67.

صعب العبور بودن شهرهاى طبرستان و قرار داشتن آن در مناطق وسيعى كه مملو از جنگلهاى انبوه بود،باعث مى شد كه سرداران اسلامى نتوانند،آن گونه كه در ساير مناطق پيشروى مى كنند،در اينجا موفق شوند.عدم تناسب در موضع گيرى سرداران عرب در گفتار و كردارشان نيز از عوامل عدم توفيق مسلمانان در اين منطقه بود.چنانكه از آغاز سال 31 ه ق،در اثر رفتار نامناسب«سعيد بن عاص»مردم منطقه به طرفدارى از فرخان اسپهبد قيام كردند و موضع او تقويت شد و در همان سال كه مصادف با 653 ميلادى بود،مدعى استقلال طبرستان شد. (1)در زمان خلافت معاوية بن ابى سفيان، مصقلة بن هبيره و سپس قطرى فجاة از سوى حجاج بن يوسف،به طبرستان لشكر كشيدند و از فرخان شكست خوردند. (2)يزيد بن مهلّب،پنجمين نفرى بود كه در سال 98 ه ق و در زمان خلافت سليمان بن عبد الملك،جهت فتح طبرستان به آنجا رفت و در مقابله با اهالى طبرستان شكست خورد. (3)عوامل فوق باعث شد كه تا پايان سلسله بنى اميه،حكام مستقل محلى بر طبرستان حكومت كنند.در اوايل خلافت عباسيان و در زمان حكومت منصور دوانيقى،حاكم طبرستان اسپهبد خورشيد بود.پس از كشته شدن ابو مسلم خراسانى به دست منصور،سنباد نيشابورى كه همكار و دوست ابو مسلم بود به خونخواهى وى،ابو عبيده(والى رى)را كه از جانب خليفه منصوب1.

ص: 80


1- .سيد ظهير الدين مرعشى،تاريخ طبرستان،رويانن و مازندران،به كوشش محمد حسين تسبيحى، تهران،مؤسسه مطبوعاتى شرقى،1361 ش،ص 11.
2- .همان،ص 11.
3- .همان،ص 11.

شده بود به قتل رساند و سپس عازم طبرستان شد و با اسپهبد خورشيد عليه خلافت عباسى همدست شد.بعد از منصوب شدن مهدى عباسى،فرزند منصور دوانيقى به حكومت رى،اولين اقدام وى فرستادن ابو الخصيب مرزوق سمرقندى به همراه عمر بن علاء و خازم بن خزيمه،با لشكرى كارآزموده،جهت شكست سنباد نيشابورى و اسپهبد خورشيد بود.لشكريان مهدى عباسى،پس از نبردى طولانى،سرانجام پيروز شدند و در سال 141 ه ق حكومت محلى طبرستان،از بين رفت. (1)

با از ميان رفتن حكومت محلى طبرستان،حاكمان و فرمانروايانى از جانب خلفاى عباسى در اين مناطق حكمرانى مى كردند.اولين حكمران طبرستان ابو الخصيب و پس از او ابو خزيمه بود،پس از وى افراد ديگرى همچون ابو العباس طوسى تا 148 ه ق، سپس حالم بن قصير بن مهلب تا 153 ه ق،خالد بن برمك تا 157 ه ق،عمر بن علاء تا 160 ه ق،سعيد بن دعلج تا 164 ه ق،مجددا عمر بن علاء تا 165 ه ق،بر اين منطقه حكومت كردند و در ادامۀ خلافت عباسى تا زمان خلافت مأمون،فضل بن يحيى تا 196 ه ق بر طبرستان مسلط بود. (2)با پايان گرفتن قرن دوم ه ق و آغاز قرن سوم،شاهد رشد و شكل گيرى نهضتهاى اصيل دينى كه منجر به تأسيس دولتهايى با اهداف عقيدتى هستند،مى باشيم.يكى از اين دولتها،حكومت علويان در طبرستان است.9.

ص: 81


1- .محمد بن جرير طبرى،تاريخ الرسول و الملوك،ترجمه ابو القاسم پاينده،تهران،انتشارات اساطير 1363 ش،ج 11،ص 8-4832.
2- .تاريخ مازندران،پيشين،ص 91-89.

در بخش بعدى ما به علل ورود علويان به منطقه طبرستان و چگونگى تشكيل دولت علوى در اين منطقه مى پردازيم.

ورود علويان به طبرستان و نضج گيرى تشيع در اين ناحيه

در دوران خلافت امويان و عباسيان،يكى از جريانهاى معارض و ستيزه گر با ايشان علويان بودند.در دوره حكومت ظالمانه حجاج بن يوسف ثقفى(95-75 ه ق)بر عراق،علويان در معرض آماج شكنجه و آزار وى قرار گرفتند.اين امر موجب شد كه علويان به منظور پناه جويى،متوجه سرزمينهاى شرق قلمرو خلافت گردند.با مهاجرت تدريجى علويان به اين مناطق،زمينه هاى گرايش به آل على عليه السّلام رشد كرد و در چنين بسترى بود كه قيام يحيى بن زيد علوى در خراسان در سال 125 ه ق و بلافاصله پس از او قيام عبد الله بن معاوية بن عبد الله بن جعفر بن ابى طالب،در نواحى مركزى ايران و همچنين قيام شريك بن شيخ المهدى در بخارا،عده اى از مردم اين نواحى را به سوى خويش جلب كرد.همچنين عده ديگرى از علويان ساكن در نقاط ديگر را بدين سو متوجه ساخت.علويان كه به عنوان جريان معارض مورد ضرب و شتم عمال خلفا قرار مى گرفتند،براى پناه گرفتن مناسبترين منطقه را مناطق هموار جنوب سلسله كوههاى البرز،يعنى شهرهايى چون قزوين،رى،قم،ساوه و آوه تشخيص دادند.اين نواحى بيشتر بدين علت مورد توجه بود كه در مواقع خطر،دستيابى به مناطق كوهستانى مشرف به اين شهرها به سهولت امكانپذير نبود.يحيى بن عبد الله بن حسن بن حسن المجتبى عليه السّلام از علويانى بود كه از زمينه هاى فرهنگى و سياسى منطقه ديلم بهره گرفت و

ص: 82

بر ضد هارون الرشيد شوريد.وى در قيام شهيد فخ (1)شركت داشت.يحيى در جستجوى كانونى مناسب براى شورش بر ضد دستگاه خلافت،سرانجام بعد از دو سال و نيم طبرستان را برگزيد.او نخست به نزد شروين بن سرخاب از آل باوند(از حكام محلى طبرستان)رفت و چون از طرف وى مورد حمايت قرار نگرفت با صد و هفتاد تن از همراهان خود به منطقه ديلمان روى آورد. (2)

اما از همان ابتدا،بيشتر همراهان يحيى،تحت تأثير افرادى كه اعتقادات زيدى بتريه (3)داشتند در رهبرى او تشكيك كردند يحيى بن عبد الله فقط با هفتاد تن از ياران خود به نزد حاكم ديلم از آل جستان رفت و از طرف او مورد حمايت قرار گرفت. (4)

حمايت حاكم آل جستان،موجب گرايش بيشتر مردم تحت امر او به يحيى گرديد و در نتيجه عده زيادى با وى بيعت كردند و او را به پيشوايى پذيرفتند. (5)هارون الرشيد كه به5.

ص: 83


1- .مطهر بن طاهر مقدسى،البدء و التاريخ؛به اهتمام كلمان هوار،پاريس،1899 م،ج 6،ص 100.
2- .ابو العباس حسنى،مصابيح،اخبار ائمة الزيديه،تحقيق ويلفرد مادلونگ،بيروت،دار النشر، 1987 م،ص 80.
3- .شاخه اى از زيديان كه پيروان حسن بن صالح بن حسن و كثير النوى معروف به ابتر بودند.آنان حضرت على عليه السّلام را افضل مردم پس از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله مى دانستند و در اصول به رأى معتزله و در فروع به مذهب ابو حنيفه بودند و در برخى مسائل پيرو شافعى و شيعه امامى هستند.(مقالات اسلاميين،ص 69،الملل و النحل،جلد اول،ص 162-161). .مقاتل الطالبيين،پيشين،ص 450-428.
4- .ابو طالب،الناطق بالحق(يحيى بن حسين)،الافادة فى تاريخ الائمة السادة(اخبار ائمة زيديه) تحقيق ويلفرد مادلونگ بيروت،دار النشر،1987 م،ص 80.
5- .محمد بن على بن طباطبا،ابن طقطقى،الفخرى فى الآداب السلطانيه و الدول اسلاميه،ترجمه محمد وحيد گلپايگانى،تهران،انتشارات علمى و فرهنگى،1367 ش،ص 266-265.

خطر عظيم اين شورش آگاه بود و همچنين مى دانست كه جنگ با يحيى بن عبد الله،در نواحى ديلمان كارى مشكل و شايد بى نتيجه است،از خاندان برمكى كمك گرفت و فضل بن يحيى را به حكومت ولايت گرگان و طبرستان و رى منصوب كرد و او را با پنجاه هزار تن از سپاهيان خويش به منطقه فرستاد.فضل بن يحيى برمكى با ارسال هداياى گرانقيمت براى حاكم جستانى،او را متقاعد كرد كه از حمايت يحيى بن عبد الله دست بردارد و او را وادار به صلح كند. (1)به همين دليل،يحيى بن عبد الله از حمايت حاكم جستانى و مردم تحت تأثير او محروم شد و همچنين از حمايت جمعى از همراهانش كه از زيديان بتريه بودند،نااميد شد،بنابراين يحيى مقاومت و ايستادگى در برابر سپاهيان خليفه را بى نتيجه ديد و سرانجام به پيشنهادهاى مكرر صلح فضل بن يحيى برمكى پاسخ مثبت داد.

فضل بن يحيى به وى پيشنهاد كرد كه اگر صلح كند از خليفه براى وى امان خواهد گرفت.عاقبت يحيى پس از دريافت امان نامه اى كه به خط هارون نوشته شده بود و قضات و فقها و بزرگان بنى هاشم نيز بر آن شهادت دادند،خود را تسليم كرد، (2)اما هارون الرشيد به عهد خود وفا نكرد و با بهانه هاى واهى،يحيى را به شهادت رساند (176 ه ق). (3)در اينكه يحيى بن عبد الله در مدت كوتاه اقامت خويش در منطقه9.

ص: 84


1- .حميد بن احمد محلّى،حدائق الورديه فى مناقب الزيدية،اخبار ائمة الزيدية،تحقيق ويلفرد مادلونگ بيروت،دار النشر،1987 م،ص 179 و مقاتل الطالبيين،پيشين،ص 468.
2- .هندو شاه نخجوانى،تجارب السلف،تصحيح عباس اقبال،تهران،كتابخانه طهورى،1357،ص 138
3- .مقاتل الطالبيين،همان،ص 479.

ديلمان تا چه اندازه توانست از نظر فرهنگى تأثيرگذار باشد،مطلب روشنى در منابع يافت نمى شود.در برخى از منابع آمده است كه عده اى از مردم ديلم به دست يحيى اسلام آوردند و يحيى در آنجا مساجدى نيز بنا كرد. (1)به هرحال تأثيرات مذهبى يحيى بن عبد الله كه در آغاز چندان به چشم نمى آمد به مرور ايام در فرهنگ آن جامعه رسوخ كرد.بعد از اين واقعه نيز مهاجرت علويان به اين منطقه ادامه يافت و به هنگام طرح مسئله ولايتعهدى حضرت رضا عليه السّلام،شمارى از علويان به همراه آن حضرت به خراسان آمدند. (2)وقتى آوازه اين حركت در جهان اسلام پيچيد،علويان ديگرى نيز از نقاط مختلف به ويژه مدينه عازم خراسان شدند.

حضرت رضا عليه السّلام بيست و يك برادر داشت كه همۀ آنان به همراه بنى اعمام خود از سادات حسينى و حسنى به سوى خراسان حركت كردند.آنان وقتى به نواحى رى رسيدند،خبر شهادت آن حضرت را شنيدند و مورد تهديد و تعقيب مأمون قرار گرفتند.

برخى از اين سادات در همين نواحى به شهادت رسيدند،ولى بيشتر آنان به كوههاى طبرستان پناه بردند و در آن ديار سكونت گزيدند. (3)عده اى از علويان نيز كه به همراه برادر حضرت رضا عليه السّلام مشهور به«سيد جلال الدين اشرف»تا شهر قم آمده بودند،به محض وصول خبر شهادت آن حضرت عليه السّلام از راه قزوين به ديلمان پناه بردند.4.

ص: 85


1- .حدائق الورديه فى مناقب ائمة زيدية،پيشين،ص 197.
2- .محمد بن نعمان،ابن معلم(شيخ مفيد)،الارشاد؛ترجمه و شرح محمد باقر ساعد خراسانى تهران، كتابفروشى اسلاميه،1364 ش،ص 600.
3- .اولياء الله آملى،تاريخ رويان،تصحيح دكتر منوچهر ستوده،بى جا،انتشارات بنياد فرهنگ ايران، 1348 ش،ص 84.

جنگهايى كه از سيد جلال الدين در اين ديار گزارش شده،حاكى از آن است كه دشمنانش فعاليتهاى سياسى و مذهبى او را تحمل نكردند و عاقبت او را به شهادت رساندند. (1)

مهاجرتهاى علويان به اين منطقه در دوره هاى بعد نيز ادامه يافت.به دليل سخت گيريهاى متوكل خليفه عباسى(232-247 ه ق)،مهاجرت علويان به منطقه امن طبرستان شتاب بيشترى گرفت. (2)گزارشى وجود دارد كه حضرت عبد العظيم حسنى عليه السّلام تا پيش از نيمه اول قرن سوم هجرى در طبرستان بود و از آنجا به رى مهاجرت كرد. (3)

در سال 249 ه ق بعد از سركوبى قيام يحيى بن عمر حسينى در كوفه توسط خليفه «مستعين»،بسيارى از ساداتى كه در قيام وى شركت داشتند به دنبال يافتن محلى امن، به سوى كوههاى شمال عراق عجم گريختند و سرانجام در طبرستان مستقر شدند. (4)

حضور روزافزون علويان درپى مهاجرتهاى متوالى كه تا نيمه قرن سوم ه ق ادامه داشت،به تدريج اذهان و افكار مردم طبرستان را براى تحول عمده در مسائل اجتماعى،سياسى و فرهنگى منطقه فراهم كرد.8.

ص: 86


1- .جنگ نامه سيد جلال الدين اشرف،تصحيح محمد روشن،چاپ دوم،بى جا،نشر علم،1366 ش، ص 111 به بعد.
2- .تاريخ رويان،همان،ص 84.
3- .ابو اسماعيل ابراهيم بن ناصر،ابن طباطبا،منقلة الطالبيه،ترجمه محمد رضا عطائى،مشهده آستان مقدس،1372 ش،ص 235.
4- .تاريخ طبرستان،پيشين،ص 288.

شكل گيرى نهضت علويان طبرستان

ميان قيام يحيى بن عمر در كوفه(249 ه ق)و نقطه شروع نهضت علويان طبرستان، ارتباط ملموسى وجود دارد،به گونه اى كه مى توان نهضت علويان در طبرستان را ادامه قيام يحيى بن عمر در كوفه دانست.بدين سان كه وقتى قيام يحيى بن عمر را محمد بن عبد الله طاهرى فرونشاند،مستعين خليفه عباسى به پاس خدمت وى قطعه هايى را در سرزمين طبرستان به وى بخشيد، (1)از جمله قطعه هايى كه به وى داده شد،زمينى بود در منطقه اى ميان كلاردشت و چالوس كه در مقابل آن زمين بايرى بود كه در مالكيت كسى نبود و مردم از آن زمين هيزم تهيه مى كردند و گوسفندان و چهارپايان خويش را براى چرا در آن محل رها مى كردند.وقتى جابر بن هارون نصرانى،نماينده و فرستادۀ محمد بن عبد الله طاهرى وارد منطقه شد نه تنها زمينهاى باير كنار قطعه هاى مزبور را تصرف كرد،بلكه زمينهاى موات نزديك به آن را هم به زور در اختيار گرفت. (2)

اراضى و قطعه هايى كه خليفه به محمد بن عبد الله داده بود،بخشى از قلمرو پادوسپانيان محسوب مى شد و محمد و جعفر پسران رستم از طرف عبد الله بن ونداداميد،حاكم پادوسپان كه عموى ايشان نيز بود،كلار و چالوس را تحت حكومت خويش داشتند.ايشان به دليرى و شجاعت معروف بودند و در ميان مردم اين نواحى نفوذ داشتند و از قديم به حفظ آن ناحيه از دست اندازى ديلميان و اطعام مردم و دستگيرى از پناهندگان معروف بودند. (3)محمد و جعفر به كمك اهالى منطقه كه چراگاه خود را از دست داده بودند،با جابر به مقابله پرداختند.جابر از ترس به سليمان بن

ص: 87


1- .ابراهيم بن هلال صابى،التاجى فى اخبار الدولة الديلميه،(اخبار ائمه زيديه فى طبرستان و ديلميان و جيلان)،به كوشش ويلفرد مادلونگ،بيروت،دار النشر،1987 م،ص 19).
2- .همان،ص 19.
3- .تاريخ طبرى،پيشين،ج 9،ص 272.

عبد الله پناه برد.محمد و جعفر كه توان مقابله با عوامل طاهريان را نداشتند،به ناچار از مردم ديلم كمك خواستند.آنان به سبب داشتن زمينه هاى فرهنگى و سياسى ضد خلافت و در نتيجه ضد طاهريان كه علويان نيز آن را تقويت مى كردند،با محمد و جعفر هم پيمان شدند و در صدد برآمدند كه براى تنظيم امور خويش يكى از بزرگان علوى را به رهبرى برگزينند. (1)

تضاد منافع پسران رستم با عواملى كه محمد بن اوس براى چالوس و كلار منصوب كرده بود و همچنين ظل و بيداد عوامل طاهريان و نارضايتى مردم منطقه موجب شد كه محمد و جعفر از فرصت استفاده كنند و چراگاهى را كه مورد استفاده عامه مردم بود،تصرف كنند و آن را وسيله اى براى تحريك مردم منطقه كنند تا به طور مستقيم با اين واقعه درگير شوند.توجه به علويان چنان كه پيش از اين نيز گفته شد،به سابقه حضور علويان در منطقه مربوط مى شد.حسن سلوك و تلاش بى وقفه ايشان آنچنان در مردم اثر كرده بود كه مردم مورد ظلم جهت تظلم و دادخواهى پيش ايشان مى رفتند. (2)

مقابله مردم با ظلم و ستم از اين پس جهت و هدف ديگرى يافت و سران محلى و فرمانروايان پادوسپانى براى جلب حمايت مردم ناچار به خواستۀ ايشان تن مى دادند.

بنابراين جمعى از مردم به همراه محمد و جعفر كه عبد الله بن ونداداميد،رياست ايشان را بر عهده داشت به نزد محمد بن ابراهيم (3)يكى از بزرگان علوى ساكن اين منطقه رفتند و گفتند:

ما از دست ظلم اين جماعت به جان آمديم و اسلام و ايمان با شما است،ما مى خواهيم كه سيدى را از آل محمد صلّى اللّه عليه و اله بر خود حاكم گردانيم كه با ما به عدل و راستى رفتار كند وم.

ص: 88


1- .التاجى فى اخبار الدولة الديلمية،پيشين،ص 20.
2- .تاريخ رويان،پيشين،ص 87.
3- .محمد بن ابراهيم بن على بن عبد الرحمن بن قاسم بن حسن بن حسن بن على بن ابيطالب عليه السّلام.

به سيرت محمد و على عليهما السّلام برود،چه باشد اگر بر تو بيعت كنيم تا به بركات تو،اين ظلم از ما مندفع گردد. (1)

بدين سان،نطفۀ قيام را تودۀ مردم جهت مبارزه با ظلم و ستم و به منظور ايجاد عدالت اسلامى و احياى سنت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله بستند.

به هرحال محمد بن ابراهيم كه منابع،وى را فردى با تقوا،زاهد و با ديانت معرفى كرده اند،گفت:«من اهليت خروج ندارم»و داماد خويش را كه در رى اقامت داشت براى تصدى اين امر معرفى كرد.بعد از عهد و ميثاقى كه بين عبد الله بن ونداداميد، رئيس آن جماعت با محمد بن ابراهيم بسته شد،نامه اى از طرف محمد بن ابراهيم و نامه هايى از طرف اعيان نواحى نوشته شد و همراه با قاصدى به رى نزد حسن بن زيد روانه شد.حسن بن زيد به دنبال دعوت آنان به طبرستان آمد.حسن بن زيد (2)كه بعدها به داعى كبير ملقب شد،از دعوت مردم استقبال كرد و بلافاصله بعد از بازگشت،قاصد خود را به رويان رسانيد.با ورود او طبرستان شكل جديدى به خود گرفت و بنابر گفته ابن اسفنديار اكثر مردم طبرستان با وى بيعت كردند. (3)

مردمى كه ساليان دراز از حكومت خلفاى عباسى و عمال آنان در رنج بودند به اين نهضت پيوستند.او از ديلم روانۀ شرق مازندران شد و ضمن درگيرى با محمد بن اوس آمل را فتح كرد و از مردم آمل خواست تا فردى را جهت حكومت بر خويش انتخاب كنند. (4)

آمل،سارى و حتى گرگان به ضميمه گيلان و ديلم جزو مناطقى بود كه در مدت 200.

ص: 89


1- .تاريخ طبرستان،پيشين،ص 228.
2- .همان،ص 228.
3- .همان،ص 228.
4- .همان،ص 230.

سال از طرف علويان اداره مى شد، (1)اگرچه در اين مدت گاه طاهريان و گاه يعقوب ليث با آنان درگير شده و شكست خوردند،اما مجددا اين مناطق به دست علويان هواخواه مردم مى افتاد.شرح حوادث مربوط به اين درگيريها در كتابهاى تاريخى عنوان شده و از حوصله اين بحث خارج مى باشد.

پس از مرگ داعى كبير،برادرش محمد بن زيد معروف به داعى، (2)پس از درگيرى با ابو الحسين احمد فرزند محمد بن ابراهيم و داماد داعى كبير كه خود را جانشين داعى كبير مى دانست،توانست حكومت علويان را به دست گيرد.

مورخانى نظير مرعشى و صابى وى را داراى اخلاق حسنه و نيك دانسته، ستوده اند. (3)ابن اسفنديار مى نويسد:

وى هر سال سى هزار درهم سرخ به مشاهد حسين بن على و امير المؤمنين على و حسن بن على عليهم السّلام و ساير سادات و اقرباى خويش كمك مى كرد و او نخستين كسى است كه قبور ائمه عليهم السّلام را كه در دوره متوكل تخريب شده بود،بازسازى كرد. (4)

ابن خلدون نيز ضمن بيان وقايع دوران جانشينى و امارت داعى به تسلط وى بر تمامى نواحى طبرستان تصريح كرده است. (5)

قابل ذكر است كه داعى محمد بن زيد در شوال 287 ه ق در نيم فرسنگى گرگان به دست محمد بن هارون،فرستاده امير اسماعيل سامانى كه منشور حكومت خراسان،6.

ص: 90


1- .التاجى فى اخبار الدولة الديلمية،پيشين،ص 21.
2- .مقاتل الطالبيين،پيشين،ص 632.
3- .اخبار طبرستان،رويان و مازندران،پيشين،ص 129 و التاجى فى اخبار الدولة الديلميه،پيشين،ص 21.
4- .تاريخ طبرستان،پيشين،ص 95.
5- .عبد الرحمن،ابن خلدون،العبر و ديوان المبتداء و الخبر،ترجمه عبد المحمد آيتى،تهران،موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى،1364 ش،ج دوم،ص 516.

سيستان،طبرستان،رى و اصفهان را از خليفه معتضد دريافت كرده بود،كشته شد.

داعى محمد هيچ گاه نتوانست در امر رهبرى سياسى و مذهبى نهضت علويان در طبرستان توفيقى همانند داعى كبير كسب كند،البته عده اى از مردم ديلم توسط وى به دين اسلام مشرّف شدند، (1)اما به طور كلى شور مذهبى در زمان وى كاهش يافت و انگيزه دينى براى دفاع از حكومت در ميان مردم روند نزولى به خود گرفت.يكى از علل سقوط داعى محمد را بايد در همين امر جستجو كرد و به همين دليل نمى توان سهم عمده اى در تحولات مذهبى اين خطه براى وى قائل شد.

نهضت دوم علويان در طبرستان

پس از قتل داعى محمد يكى از علويان بزرگ مشهور به ناصر كبير (2)كه سابقه ديرينه اى در همكارى با اين نهضت داشت به خونخواهى وى قيام كرد اما مورد حمايت امرا قرار نگرفت و از طريق دامغان به رى گريخت.محمد بن هارون مدت يكسال و نيم بر طبرستان حكومت كرد،ولى بعد از اين مدت به جستان ديلمى و حتى ناصر كبير براى نجات طبرستان از سلطه سامانيان نزديك شد و در سال 289 ه ق علم استقلال برافراشت و بر اسماعيل سامانى عصيان كرد،اما نهضتش توسط سامانيان سركوب شد و طبرستان مدت سيزده سال تحت سلطه سامانيان قرار گرفت.

در طول حكمرانى سامانيان در طبرستان،ناصر كبير تنها فرد شايسته و قوى از علويان بود كه ضمن تلاش براى ايجاد نهضت،به فعاليت فرهنگى نيز مى پرداخت.

ناصر كبير پايگاههايى براى كانون فعاليت خويش تعيين كرد و به تبليغ اسلام و پرورش شاگردانى در مكتب خويش همت گماشت و مبلغينى نيز به نقاط مختلف اعزام كرد.او

ص: 91


1- .التاجى فى اخبار الدولة الديلميه،پيشين،ص 22.
2- .حسن بن على بن حسن بن على بن عمر الاشرف بن زين العابدين عليه السّلام،ابو محمد الاطروش ناصر الحق و ناصر الكبير(عباس قمى،سفينة البحار و مدينه الحكم و الاثار،ج 2،ص 206).

در مناطق غربى آمل تا سفيدرود از روستايى به روستاى ديگر مى رفت و طوايف مختلف را كه هنوز اسلام نياورده بودند به اسلام دعوت مى كرد و چون اسلام مى آوردند،براى استمرار فعاليتهاى دينى و تداوم اجتماعات مذهبى در روستاها و محلات ايشان مسجد مى ساخت. (1)

اين زمينه فرهنگى موجب شد كه در سال 301 ه ق وقتى مردم از حكومت محمد بن صعلوك،عامل سامانيان اعراض كردند،متوجه ناصر كبير شوند و او را براى قيام تشويق و ترغيب كنند. (2)ناصر كبير نيز موفق شد دست محمد بن صعلوك را از منطقه طبرستان كوتاه كند و مردم نواحى طبرستان نيز با ناصر كبير بيعت كردند.سپس ناصر كبير،رياست امور لشكرى و كشورى را به يكى از علويان به نام حسن بن قاسم سپرد و خود به عبادت و امور شرعى مشغول شد و در سال 304 ه ق درگذشت.

ناصر كبير در ميان علويان طبرستان،چهرۀ شاخصى در فعاليتهاى فرهنگى است و از آنجا كه اهتمام زيادى به امور فرهنگى داشت،از تجربيات ارزنده خويش در امور علمى و فرهنگى بهره گرفت.بنيادى ترين امرى كه براى گسترش و پيشرفت علم و دانش انجام داد،تأسيس مدارس علميه در نقاط مختلف طبرستان بود كه از ميان آنان، مدرسه اى است كه در شهر آمل ساخته شده و از شهرت بسزايى برخوردار است و آن را اولين مدرسه در جهان اسلام دانسته اند. (3)

كتابخانه اى نيز احداث كرد كه در كنار مرقدش قرار گرفته و با مدرسه مجتمع بزرگى6.

ص: 92


1- .عز الدين ابى الحسن،ابن اثير،الكامل فى تاريخ،بيروت،موسسه التاريخ العربى،1414 ه،ج 5، ص 44.
2- .تاريخ طبرستان،پيشين،ص 268 و تاريخ رويان،پيشين،ص 105.
3- .جرجى زيدان،تاريخ تمدن اسلام،ترجمه على جواهر كلام،تهران،امير كبير،1356 ش،ص 626.

شد كه موقوفاتى نيز داشته است. (1)

با وجود اينكه تا اين زمان در طبرستان بسيارى از مردم اسلام آورده بودند،ولى چون اصلاحات فرهنگى،اجتماعى صورت نگرفته بود،مردم بر آداب و رسوم گذشتگان خويش سلوك مى كردند و هميشه اين احتمال وجود داشت كه مذهب ايشان در معرض رجعت به عقايد پيشينيان قرار گيرد. (2)ناصر كبير براى جلوگيرى از چنين امرى،آداب و رسوم برگرفته از تعاليم اسلامى را به جاى آداب و رسوم قديم نشاند. (3)

البته چون مدت حكومت او كوتاه بود و اصلاح اين امور احتياج به زمان طولانى دارد،توفيق او در اين زمينه اندك بود.

طبرى با وجودى كه نسبت به اين نهضت خوش بين نبود،اجراى عدالت و اقامه حق و حسن سيرت ناصر كبير را بى نظير دانسته است. (4)

پس از ناصر كبير مردم به فرزند بزرگتر او،ابو الحسين احمد روى آوردند،اما او از پذيرفتن رهبرى ايشان امتناع كرد و از داعى صغير كه در گيلان به سر مى برد،خواست كه در آمل حكومت را به دست گيرد.داعى صغير به محض استقرار در آمل،احمد و جعفر فرزندان ناصر كبير را به حكومت گرگان منصوب كرد.ابو القاسم جعفر با اعتراض نسبت به حكومت داعى صغير به رى رفت و از محمد بن صعلوك حاكم رى تقاضاى سپاهى جهت مقابله با داعى صغير كرد،به شرط اينكه پس از پيروزى،خطبه و سكه به نام امير اسماعيل سامانى كند،اما پس از پيروزى چون پرچم خود را به رنگ سياه در آورد و خود را تابع سامانيان اعلام كرد،مردم از او روى گردانيدند و به داعى صغير9.

ص: 93


1- .تاريخ طبرستان،پيشين،ص 97.
2- .مروج الذهب و معادن الجوهر،پيشين،ج 4،ص 217.
3- .ابو ريحان بيرونى،آثار الباقيه عن القرون الخاليه،ترجمه اكبر دانا سرشت،چاپ سوم،تهران،امير كبير،1363 شمسى،ص 293.
4- .تاريخ طبرى،پيشين،ج 10،ص 149.

پيوستند.در نهايت داعى صغير مغلوب احمد و جعفر فرزندان ناصر كبير شد و از آمل به سوى رويان گريخت و در آنجا گوشه انزوا برگزيد(311 ه ق). (1)

فروپاشى و زوال علويان

داعى صغير داراى هوش و فراست كافى براى حكومت بر تمام طبرستان و گرگان بود و در ميان علويان پيدا نمى شد.ابو الحسين احمد كه پس از داعى صغير حكومت را به دست گرفته بود بعد از دو ماه وفات يافت.ابو القاسم جعفر نيز بعد از يكسال به سرنوشت برادرش دچار شد.

پس از جعفر در اواخر سال 312 ه ق مردم با ابو على احمد فرزند ابو الحسين احمد بيعت كردند،اما ماكان بن كاكى از سرداران محلى طبرستان كه پدرش در نهضت ناصر كبير به شهادت رسيده بود در نهايت حكومت را به داعى صغير بازگرداند و بار ديگر داعى صغير بر طبرستان مسلط شد و حتى با حمله به رى توانست علاوه بر رى، قزوين،زنجان،ابهر و قم را نيز ضميمه قلمرو خويش كند. (2)

گسترش حكومت داعى صغير به نواحى جنوبى طبرستان و تصرف منطقه وسيعى از رى تا زنجان موجب نگرانى شديد مقتدر،خليفه عباسى شد.وى امير نصر سامانى را مأمور دفع علويان اين نواحى كرد.امير سامانى نيز براى نيل به اين مقصود از اسفار بن شيرويه و مرداويج زيارى،از سرداران ديلمى كه در پناه وى بودند،سود جست و آنان را به سوى طبرستان اعزام كرد. (3)داعى صغير در نبرد با آن دو توسط مرداويج زيارى به قتل رسيد(316 ه ق).با قتل داعى صغير ديگر علوى شاخصى در طبرستان وجود نداشت كه بتواند در برابر امراى طبرستان قد علم كند و به بسيج مردم بپردازد و

ص: 94


1- .تاريخ طبرستان،پيشين،ص 285.
2- .مروج الذهب و معادن الجوهر،پيشين،ج 4،ص 279.
3- .الكامل فى التاريخ،پيشين،ج 5 ص 106 و التاجى فى اخبار الدولة الديلمية،پيشين،ص 36.

حكومت را در اين منطقه به دست گيرد.پس از مدتى برخى از ايشان براى ايجاد نهضتى مجدد تلاش كردند و تا مدتى نيز در بخشى از طبرستان حكومتى هرچند محدود تشكيل دادند،ولى براى حكومت بر تمام طبرستان توفيقى بدست نياوردند.

ص: 95

ص: 96

فصل دوم: چگونگى شكل گيرى دولت آل بويه

اشاره

ص: 97

ص: 98

چگونگى شكل گيرى دولت آل بويه در سالهاى ضعف و انحطاط خلافت عباسى كه امراى ترك و ديلم خليفۀ بغداد را دست نشاندۀ قدرت و غلبۀ خويش ساخته بودند،در ايران انديشه ايجاد يك قدرت پايدار همراه با احيا ميراث كهن آن در خاطر بسيارى از داعيه داران عصر،ازگيل و ديلم و سيستان شكفته بود.تحقق اين رويا در يك مدت كوتاه تا حدى فقط براى آل بويه ممكن شد كه آن هم به سبب اختلافات خانوادگى و مسائل ديگر مانند يك رويا پايان يافت.

در سالهاى جوش وخروش گيل و ديلم كه ماكان و اسفار و مرداويج از سرداران ديلمى بين خراسان و گرگان و رى در جستجوى قدرت،تلاش خود را آغاز كرده بودند، پسران بويه-ابو الحسن على(عماد الدوله)و برادرش ابو على حسن(ركن الدوله)-از جمله سرداران سپاه ماكان قرار داشتند. (1)بين ماكان و مرداويج همواره مناسبات نيكويى برقرار بود تا آنكه مرداويج،اسفار پسر شيرويه را كشت و رى و جبال (2)را به تصرف خود درآورد و كارش بالا گرفت.از طرف ديگر ماكان،آمل و طبرستان را به تصرف درآورد و دامنه نفوذ او تا نيشابور كشيده شد.از اين پس اختلاف ميان ماكان وت.

ص: 99


1- .حمد الله مستوفى،تاريخ گزيده،به اهتمام عبد الحسين نوائى،تهران،امير كبير،364،ش،ص 409.
2- .مقصود عراق عجم يا قسمتهاى مركزى ايران است كه شهرهاى عمده آن اصفهان،همدان،رى، قم،قزوين و كرج(ميان همدان و اراك فعلى)است.

مرداويج آغاز شد و به جنگ بين طرفين انجاميد و در نتيجه مرداويج بر ماكان پيروز شد،به همين دليل برادران بويه-على و حسن با موافقت ماكان به مرداويج پيوستند.

مرداويج آن دو را به خوبى پذيرفت و فرمانروايى شهر كرج ابو دلف را به على واگذار كرد، (1)اما پس از مدتى مرداويج از اين اقدام خويش پشيمان شد و تصميم گرفت از رفتن على جلوگيرى كند.على كه از قضيه آگاه شده بود،به سرعت خود را به كرج رساند و با بزرگان و اعيان شهر به نيكى رفتار كرد و چند قلعه از قلعه هاى اطراف شهر را كه در دست خرميان(خرم دينان)بود به تصرف درآورد و آنچه از اين قلعه ها به دست آمد در ميان سپاهيان و اعيان شهر و مردم تقسيم كرد.وى پس از كرج به اصفهان رفت.

حكمران اصفهان،ابو الفتح بن ياقوت بود(پدرش ياقوت از طرف خليفه عباسى فرمانرواى فارس بود)كه از طرف خليفه الراضى بالله،منصوب گرديده بود.در جنگ بين اين دو عدۀ زيادى از سپاهيان ابو الفتح كه ديلمى و گيلى بودند به على پيوستند و به اين شكل وى توانست بر اصفهان غلبه كند. (2)على با اطلاع از اين امر اصفهان را ترك كرد و به سوى ارجان-در حدود بهبهان فعلى-حركت كرد.فرمانرواى اين شهر،ابو بكر پسر ديگر ياقوت بود كه بدون مقاومت به رامهرمز گريخت و على توانست شهر را به تصرف درآورد،سپس به دعوت يكى از مردان مقتدر و ثروتمند ناحيه فارس به نام ابو طالب زيد بن على نوبندجانى-كه او را به تصرف شيراز دعوت كرده بود-به نوبندجان رفت (3)و توانست بر ياقوت،حاكم منصوب از طرف خليفه الراضى غلبه كند و شيراز را به تصرف درآورد. (4)5.

ص: 100


1- .ابو على،مسكويه،تجارب الامم و تعاقب الاهمم،ترجمه علينقى منزوى،تهران،انتشارات توس، 1376 ش،ج 5،ص 273-272.
2- .همان،ج 5،ص 376.
3- .نوبندجان شهرى بوده در 26 شش فرسنگى ارّجان به طرف شيراز(معجم البلدان)
4- .تجارب الامم،همان،ج 5،ص 403-395.

وقتى در شيراز مستقر شد از خليفه الراضى بالله خواست كه او را از طرف خود به عنوان والى فارس بشناسد و او هم متعهد مى شود كه سالانه هشت هزار درهم به بغداد بفرستد.در شوال سال 322 ه ق،خلعت و لواى خليفه به همراه مردى به نام ابو عيسى كاتب براى وى فرستاده شد،اما على از دادن پولى كه تعهد كرده بود،خوددارى كرد.

زمانى كه على در فارس و برادرش حسن در اصفهان استقرار يافتند،تصميم گرفتند كه برادر كوچكتر خود احمد را براى تصرف كرمان بفرستند.احمد نيز بعد از حوادثى موفق شد كرمان را تصرف كند،پس از اين پيروزى على از برادرش احمد خواست كه به فارس برگردد،وى نيز بازگشت و در استخر اقامت گزيد. (1)از اين پس على و بعد از او برادرزاده اش عضد الدوله به طور مكرر اقدام به فتح كامل كرمان كردند تا سال 357 ه ق كه عضد الدوله تمام آن ناحيه را به تصرف درآورد.در سال 324 ه ق،ابو عبد الله بريدى-فرمانرواى اهواز و بصره-كه حكومتش مورد تجاوز ابن رائق و بحكم از عمال خليفه قرار گرفته بود به على پناه آورد و به على وعدۀ يارى در فتح عراق داد.

على،برادرش احمد را از استخر طلبيد و او را به يارى ابو عبد الله بريدى فرستاد كه آنان نيز موفق شدند ابن رائق و بحكم را شكست دهند.

بعد از آن احمد چندين بار قصد كرد بغداد را فتح كند،ولى موفق نشد،تا اينكه در سال 334 ه ق وارد بغداد شد و از طرف خليفه،المستكفى بالله به لقب معز الدوله، ملقب گرديد.همچنين خليفه به برادران احمد،على لقب عماد الدوله و حسن، ركن الدوله اعطا كرد و دستور داد نام آنان را بر سكه ها ضرب كنند.

از اين پس معز الدوله صاحب اختيار بغداد شد و هرروز پنج هزار درهم خرجى2.

ص: 101


1- .همان،ج 5،ص 467-463. .جمال الدين،ابن تغريبدى النجوم الزاهره فى ملوك مصر القاهره،مصر،چاپ دار الكتاب،1383 ق، ج 3،ص 272.

براى خليفه المستكفى قرار داد و خليفه از تمام اختيارات خود محروم شد و تنها در خطبه نامى از خليفه برده مى شد. (1)

كار خليفه به واسطه غلبه ديالمه به اندازه اى به ضعف گرائيد كه هيچ كس به خليفه و دستوراتش اعتنايى نمى كرد.ابن اثير در اين باره مى گويد:در زمان معز الدوله هيچ احترامى براى خليفه باقى نماند،وى از داشتن وزير محروم بود.فقط كاتبى داشت كه به زمينها و مخارج او رسيدگى مى كرد،اما معز الدوله هركس را كه مى خواست به وزارت خود انتخاب مى كرد. (2)همچنين معز الدوله در عزل و نصب قضات و صاحبان مشاغل ديگر اعتنايى به خليفه نمى كرد. (3)

مناسبات آل بويه با خلافت عباسى

روابط و مناسبات آل بويه با خلفاى عباسى وضعى پيچيده داشت.آنان با آنكه شيعه بودند به ساقط كردن خلافت عباسى مبادرت نورزيدند،زيرا ملاحظاتى،اتخاذ چنين سياستى را ايجاب مى كرد.جمعيت بغداد و به طور كلى عراق بيشتر سنى بودند.

از طرف ديگر وجود سپاهيان ترك سنى،آل بويه را ناگزير مى كرد كه ميان گرايشهاى شيعى و فشار اهل سنت موازنه اى دقيق برقرار سازند،زيرا آل بويه از اعتقاد و احترام گسترده مردم نسبت به خليفۀ سنى مذهب در عراق و به طور كلى در جهان اسلام آگاه بودند،و از آن به مثابه وسيله اى براى مشروعيت بخشيدن به قدرت خويش استفاده مى كردند.آنان اجازه رسمى حكومت خود را از خليفه گرفته بودند و براى برخوردارى از مشروعيتى هرچند ناپايدار،به هالۀ تقدس خليفه سنى نيازمند بودند.دليل ديگرى

ص: 102


1- .محمد بن عبد الملك همدانى،تكملة التاريخ الطبرى،بيروت،مطبقه كاتوليكه،1961 م،ج 1، ص 211.
2- .تاريخ الكامل،پيشين،ج 5،ص 270.
3- .تكملة التاريخ طبرى،همان،ج 1،ص 179.

نيز براى بركنار نكردن خليفه عباسى به نفع يك علوى بر حق وجود داشت،زيرا چنين عملى قدرت خود آل بويه را كاهش مى داد،چرا كه ناگزير بودند كه از خليفه اى علوى تبعيت كنند،از طرف ديگر شيعيان عراق كه معز الدوله سعى داشت از آنان دلجويى كند،امامى مذهب بودند و اين بدين معنا است كه منصوب كردن خليفه اى زيدى مذهب كه موردنظر معز الدوله بود، (1)از نظر آنان در مقايسه با خليفه عباسى يكسان باشد،بنابراين معز الدوله دريافت كه باقى ماندن بر خلافت عباسى مناسب تر است.

از طرفى او از اين اصل زيدى«مجاز بودن امامت مفضول باوجود افضل»پيروى كرد و براساس اين اصل زيدى و مصلحت سياسى،ولايت خليفه سنى را پذيرفت. (2)

در دوره 113 ساله حكومت آل بويه بر بغداد،پنج خليفه عباسى در بغداد به ظاهر قدرت را در اختيار داشتند،آنان عبارت بودند از،المستكفى(333-334 ه ق)،المطيع (334-363 ه ق)،الطائع(363-381 ه ق)،القادر(381-422 ه ق)،و القائم(422- 467 ه ق)كه خليفه آخر تا زمان ورود سلجوقيان به صحنه سياست بر مسند خلافت باقى بود،از اين ميان سه خليفه نخستين،يكى پس از ديگرى از مقام خود خلع شدند.

تنها چهارمين آنان يعنى القادر بالله در حالى كه هنوز مقام خلافت را به عهده داشت درگذشت و پسرش القائم به عنوان جانشين وى تعيين شد.

اين نكته مسلم است كه آل بويه شيعه بودند و از نظر مذهبى هيچ گونه تعهدى نسبت به خلفاى عباسى نداشتند،چون آنان،آل عباس را غاصب مقام خلافت مى شمردند و براى اطاعت از آنان هيچ گونه انگيزه مذهبى نداشتند،اما بركنارى سه خليفه همزمان آل بويه هريك به انگيزه اى جداگانه صورت گرفت و مسائل مذهبى در اين قضايا تأثيرى نداشت،به جز اين مسلم است كه آل بويه على رغم شيعه بودن1.

ص: 103


1- .الكامل،پيشين،ج 5،ص 270.
2- .همان،ج 5،ص 271.

مذهب را فداى سياست و حكومت دنيوى خود كردند و به تعبير ديگر تنها در صدد حفظ حكومت و منافع سياسى خود بودند،روايتهاى تاريخى مبنى بر انديشه معز الدوله براى نقل خلافت از عباسيان به علويان نيز نمى تواند دليل بر تفكر مذهبى آنان باشد.چون اگر شخص معز الدوله در تشيع خود راسخ بود و به راستى به انديشه شيعه گرى ايمان داشت،مى بايست حكومت را به علويان منتقل مى كرد و به صرف استدلال وزيرش كه او را از عواقب اين كار و خارج شدن حكومت دنيوى از دست وى بيم مى داد (1)از اين كار دست برنمى داشت.نكته ديگر در چگونگى روابط خلفا و آل بويه كه شايسته توجه است،اين است كه بر سر اصل وجود خلافت اختلافى در ميان نبوده است و اگر ستيز و خلع و نصبى از طرف حاكمان آل بويه صورت مى گرفت، تنها در راستاى منافع آنان بوده است،زيرا موقعيت زمانى و اجتماعى و مذهبى،اين موضوع را به حاكمان آل بويه تفهيم كرده بود كه اگر خواهان ادامه حكومت هستند ناچار بايد بر ابقاى خلافت صحه بگذارند،زيرا وجود اكثريت سنى مذهب،در سرزمينهاى اسلامى كه تحت سيطره آل بويه بود و نيز قدمت و مشروعيت نهادينه شده خلافت و وجود حكومتهاى مستقل سنى مذهب كه بر لحاظ ظاهرى هم از خلفاى عباسى تبعيت مى كردند،اين امكان را از آل بويه سلب كرده بود كه بتوانند خلافت عباسيان را منقرض كنند.

در هيچ يك از سه مورد خلع خلفا كه در زمان حكومت آل بويه اتفاق افتاد،انگيزه مذهبى دخيل نبود و صحبتى دربارۀ اصل وجود خلافت نبوده است و در هر سه مورد، اقتضاى منابع آل بويه بر اين قرار گرفته بود كه خلفا را تغيير دهند كه ما به مقتضاى بحث هر سه مورد را توضيح مى دهيم.

علت ظاهرى خلع المستكفى،توسط معز الدوله بر طبق روايتهاى تاريخى كه شرح0.

ص: 104


1- .الكامل،پيشين،ج 5،ص 271-270.

آن در كتابها آمده است،اين بود كه وى توسط زنى شيرازى-كه در كتابها از او به عنوان علم يا پيشكار خلافت نام برده شده-،به همراهى توزون از امراى ترك به خلافت رسيده بود.اين دو نفر باهم تبانى كرده بودند كه خليفه را خلع و به جاى او المستكفى را به خلافت نشانند. (1)ذهنيتى كه معز الدوله از اين عمل داشت و بعضى از اقدامات اين زن نظير برگزارى مهمانى بزرگى كه وجوه ديلم در آن شركت داشتند،اين سوءظن را در معز الدوله تقويت كرد كه هدف از اين كار سلب قدرت از وى و بيعت گرفتن براى المستكفى است. (2)اين امر و شايد مسائل ديگرى كه بر ما پوشيده است،باعث شد كه معز الدوله اقدام به خلع المستكفى كند.به هرحال مسلم است كه معز الدوله اين اقدام را در جهت تثبيت و نيز افزايش قدرت خود امرى مسلم مى پنداشت.علت خلع المطيع بالله به شهادت تمام منابع تاريخى ظاهرا بيمارى فلج بود كه باعث اشكال در تكلم وى شده بود.اين مسئله سبب شد كه سبكتگين-حاجب معز الدوله-از خليفه خواست كه خود را از خلافت خلع،و خلافت را به پسرش عبد الكريم ملقب به الطائع واگذار كند.وى نيز قبول كرد و در سال 363 ه ق در حضور چند شاهد از خلافت كناره گرفت (3)،بنابراين مى توان گفت كه كناره گيرى وى امرى مصلحتى بوده و اجبارى در كار نبوده است. (4)

درباره علت خلع الطائع،به دست بهاء الدوله،نظرات مختلفى از سوى منابع ابراز گرديده است.به نوشته تاريخ يمينى،علت خلع الطائع عدم همكارى و مشاوره او با بهاء الدوله در امور مهم حكومتى و انجام اعمالى برخلاف رضايت بهاء الدوله بود.9.

ص: 105


1- .تجارب الامم،پيشين،ج 6،ص 75-72.
2- .الكامل،پيشين،ج 5،ص 269.
3- .همان،ج 5،ص 389.
4- .احمد بن على،خطيب بغدادى،تاريخ بغداد،ج 11،بيروت دار الكتاب العربيه،بى تا،ص 79.

بنابراين بهاء الدوله تصميم گرفت كسى را براى مقام خلافت انتخاب كند كه رعايت مصالح امور را بكند و به اصطلاح در انجام امور مادى و معنوى خلافت از هوا و هوس دور باشد. (1)به همين منظور در شعبان سنه 381 ه ق وى را از خلافت خلع و القادر بالله را به خلافت منصوب كرد.اما انگيزه اصلى بهاء الدوله در بركنارى الطائع،ضعف مالى بهاء الدوله بود.او به طمع زر و سيمى كه در اختيار الطائع بود و به تحريك افرادى چون ابو الحسن بن معلم كه در او نفوذ سختى داشت،اقدام به خلع الطائع و ضبط اموال او كرد، (2)بنابراين سخن عتبى در اين باره توجيهى بيش نيست،زيرا در زمان تسلط آل بويه بر بغداد خلفاى عباسى از قدرت چندانى برخوردار نبودند و تحت فرمان حاكمان بويهى بودند و تنها انگيزه هاى خاصى كه در جهت تثبيت و تحكيم قدرت آل بويه انجام مى گرفت،مى توانست مشوقى براى عزل و نصب خلفا باشد.نكته در خور توجه اين است كه چرا حاكمان آل بويه اقدام به براندازى خلافت عباسيان نكردند و آيا اصولا اين كار امكان پذير بود؟

در جواب بايد گفت كه حاكمان آل بويه نيز همچون بسيارى از پادشاهان مستقل ديگر در جهت حفظ و تحكيم قدرت و در راستاى منافع سياسى خود قدم برمى داشتند،از طرف ديگر اوضاع حاكم بر سرزمينهاى خلافت اين امكان را به آنان نمى داد كه مقام خلافت را براندازند،زيرا چند عامل در اين مسئله مؤثر بود،از جمله:

اولا،اكثريت مردم بغداد سنى مذهب و وفادار به خليفه عباسى بودند.ثانيا بخش بزرگى از سپاهيان آل بويه را تركان سنى مذهب تشكيل مى دادند كه به شدت پايبند مذهب تسنن بودند و قدرت خليفه اگرچه اسمى و ظاهرى بود،ولى از طريق اين9.

ص: 106


1- .ابو نصر عتبى،تاريخ يمينى،ترجمه دكتر جعفر شعار،تهران،بنگاه ترجمه و نشر كتاب،بى تا،ص 298.
2- .الكامل،پيشين،ج 5،ص 489.

سپاهيان مى توانست از قوه به فعل تبديل شود،بنابراين رنجاندن سپاهيان ترك،معقول نبود.علاوه بر اين قدمت ديرينه نهاد خلافت و مشروعيت و قانونى بودن آن از سوى اكثريت مردم و به ويژه اهل تسنن،برانداختن آن را كارى مشكل مى كرد و سنيان چنين امرى را تحمل نمى كردند.

علاوه بر اينكه فرمانبردارى ظاهرى حكومتهاى مستقل و نيمه مستقلى چون سامانيان،غزنويان و حكومتهاى ديگر از مقام خلافت نيز از عوامل مؤثر در پذيرفتن خلافت عباسى از طرف آل بويه بود،به طورى كه حتى در صورت امكان براندازى،آل بويه براى كسب مشروعيت مذهبى و سياسى ناچار بايد به فاطميان كه خود را مستحق مقام خلافت و منتسب به خاندان پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و سلم مى دانستند،روى مى آوردند كه باتوجه به قدرت عظيم فاطميان اين عمل معقول نبود.اين مسائل سبب شد كه روابط حاكمان آل بويه با خلفاى عباسى تا جايى پيش رود كه به اصل مشروعيت نهاد خلافت ضربه نزند و چون نيازمند كسب مشروعيت از نهاد خلافت بودند،ترجيح دادند كه به نوعى به خلافت تضعيف شده و زيردست عباسى راضى شوند و خود را درگير مشكلات نسازند.

سياست مذهبى آل بويه

قبل از ورود به بحث اصلى كه درباره سياست مذهبى حاكمان آل بويه است، مقدمه اى درباره مذهب حاكمان آل بويه بيان مى كنيم.

باتوجه به اينكه آل بويه از سرزمين ديلم برخاسته بودند و ديلم زادگاه آنان بود، بنابراين مى توان گفت كه آنان شيعه مذهب بودند،اما اينكه از كدام فرقه تشيع بودند، مورد اختلاف است.

عده اى فقط عنوان كرده اند كه آنان شيعه بودند.بعضى از نويسندگان نيز بر زيدى

ص: 107

بودن آنان تأكيد كرده اند. (1)

در هر صورت آل بويه در تاريخ معروف به«رفض» (2)شده اند كه به معناى شيعه دوازده امامى است.رازى عنوان مى كند كه آل بويه،امامتى بودند. (3)فرّاى نيز به تشيع اثنى عشرى آنان تصريح كرده است. (4)

اشپولر نيز بر اين اعتقاد است كه آل بويه از ابتدا شيعه دوازده امامى بودند و تا آخر نيز بدان وفادار ماندند. (5)اما به نظر مى رسد كه نظر دكتر كامل شيبى كه مى گويد:آل بويه از ابتدا زيدى مذهب بوده و سپس به مذهب اثنى عشرى گرايش پيدا كرده اند، (6)به صواب نزديك تر است.ظاهرا حاكمان اوليه آل بويه پيرو تشيع زيدى و از شاخه جارودى اين فرقه بودند.به اعتقاد شاخه جاروديه،حضرت محمد صلّى اللّه عليه و اله و سلم خلافت و امامت على عليه السّلام را به صفت تأكيد فرموده و اسمى نياورده است.و امت كوتاهى كردند و آن صفت را شناسايى نكردند و خلفا را به اختيار خود نصب كردند و با اين نصب كافر شدند. (7)بنابراين فقط شاخۀ زيدى هستند كه به امامت على عليه السّلام اقرار داشتند،بنابراين انديشه معز الدوله در سپردن امر خلافت به يك زيدى علوى به نام معز الدين علوى اين7.

ص: 108


1- .ريجاد فراى،تاريخ ايران از اسلام تا سلاجقه،ترجمه حسن انوشه،تهران،امير كبير،1373 ش،ج 4، ص 248.
2- .تاريخ گزيده،پيشين،ص 426.
3- .عبد الجليل قزوينى،النقض فى رد بعض فضائح الروافض،تصحيح و تحقيق محدث ارموى،تهران 1371 ه ق،ص 42.
4- .ر.ن.فراى،دستاورد قرون وسطى،ترجمه محمودى،تهران،انتشارات علمى و فرهنگى،1362 ش،ص 329.
5- .تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامى،پيشين،ج 1،ص 329.
6- .مصطفى كامل شيبى،تشيع و تصوف،ترجمه قراگوزلو،تهران،امير كبير،1359 ش،ص 41-42.
7- .ابو الفتح شهرستانى،الملل و النحل،ترجمه مصطفى خالقداد هاشمى-تصحيح جلالى نائينى، بى جا،انتشارات اقبال،1361 ش،ج 1،ص 207.

تفكر را تقويت مى كند كه وى زيدى مذهب بوده است،زيرا اين مسئله روشن است كه شيعيان دوازده امامى،امامت اهل فرقه هاى ديگر را بر خود نمى پذيرند.اما اقدامات بعدى وى اين گمان را تقويت مى كند كه وى از تشيع زيدى به تشيع دوازده امامى گرويده است.از جملۀ اين اقدامات برگزيدن ابن جنيد به عنوان مرجع فقهى است،زيرا اين فرد از فقهاى اماميه به حساب مى آمد، (1)از طرف ديگر اقدام احمد معز الدوله در سال 351 قمرى در نوشتن مكتوبى بر در مساجد بغداد و نقاط ديگر كه در آن نسبت به عملكرد خلفاى سه گانه و معاويه اظهار بيزارى شده و آنان را مورد لعن قرار داده بود، اگرچه با عكس العمل شديد اهل سنت و با صلاحديد مهلبى،وزير معز الدوله به صورت ديگرى اصلاح شد كه در آن فقط نام معاويه آورده شده بود و به قول نويسنده كتاب مجالس المؤمنين،اقدامى در جهت ترويج مذهب حقۀ ائمه اثنى عشرى عليهم السّلام بوده است، (2)زيرا زيديان از چنين اقدامى پرهيز مى كردند و استناد آنان به فعل زيد بن على عليه السّلام بود كه در كوفه و به هنگام قيام عليه امويان،حاضر نشد از عمر و ابو بكر بيزارى جويد.

اگرچه اقدام وى نوعى تقيه بود،اما اين عمل نزد زيديه به معناى تأييد اجمالى خلافت اين دو نفر بود.از طرفى اقدام احمد معز الدوله در برگزارى مراسم سالانه عيد غدير (3)و نيز چگونگى برخورد پادشاهان آل بويه با علماى شيعه (4)،زيارت مشاهد و7.

ص: 109


1- .قاضى نور الله شوشترى،مجالس المؤمنين،تهران،كتابفروشى اسلاميه،1354 ش،ج 1،ص 439.
2- .همان،ج 2،ص 326.
3- .تصوف و تشيع،پيشين،ص 41.
4- .محمد بن على بن بابويه،اكمال الدين و اتمام النعمه،تصحيح على اكبرى،قم،موسسه نشر اسلامى،1363 ش،ص 87.

اماكن متبركه امامان معصوم توسط پادشاهان آل بويه نظير عضد الدوله (1)نشان از گرايش آل بويه به شيعه اثنى عشرى و سعى آنان در ترويج شعائر اين مذهب بوده است،اما در مجموع بايد گفت كه اميران آل بويه به رغم اعتقادات شيعى شان با تسامح با مذاهب ديگر برخورد مى كردند.آل بويه در آغاز تسلط خود بر بغداد اگرچه به اظهار اعتقادات شيعى خود و ترويج شعائر شيعه پرداختند،اما به دنبال استقرار در بغداد جز در مواردى كه رفع فتنه و شورش عام الزام كرده باشد،در صدد منع شعائر اهل سنت و يا جلوگيرى از مخالفت آنان با عقايد رهبران مذهبى خود برنيامدند و در اين باره تعصبى از خود نشان ندادند.به قدرت رسيدن آل بويه،بى گمان كشمكش هاى عقيدتى را كه بيش از اين به وخامت گراييده بود،شديدتر كرد.نخستين مورد ناآرامى مذهبى،از جمله غارت محله شيعه نشين كرخ،در تابستان سال 338 ه ق را سنيان آغاز كردند و اين در اثناى غيبت معز الدوله از پايتخت روى داد. (2)

خشونت هايى حتى شديدتر از اين در سال 340 و 346 ه ق نيز رخ داد.در سال 348 ه ق آشوبها،تلفاتى فراوان به بار آورد و به محله باب الطاق(بخشى از ساكنان اين محله شيعه بودند)نيز سرايت كرد و آتش سوزى باعث ويرانى عظيمى شد.در سال 349 ه ق آتش اختلاف به دو سوى دجله نيز سرايت كرد.سال بعد مهلبى وزير با شدت و قاطعيت رفتار كرد و سپاهيان ديلمى را براى اشغال مراكز ناآرامى فرستاد و برخى از بزرگان هاشمى و اعضاى«احداث»-جنگجويان غير نظامى- (3)را به9.

ص: 110


1- .عبد الكريم بن احمد بن طاوس،فرحة الغرى،چاپ نجف،مطبعة الحيدريه،بى تا،ص 133.
2- .عبد الحى بن عماد حنبلى،شذرات الذهب فى اخبار من ذهب،بيروت،دار الاحياء التراث العربى، بى تا،ج 2،ص 379-376.
3- .چوئل.ائل.كرامر،احياى فرهنگى در عهد آل بويه،ترجمه محمد سعيد حنايى كاشان،تهران،مركز نشر دانشگاهى،1375 ش،ص 79.

خوزستان و عمان تبعيد كرد. (1)

در دوران به قدرت رسيدن آل بويه،اماميه فرقه شيعى مسلط در عراق و ايران بود و اصول اعتقادى آن را مفسران شاخص آن كلينى(متوفى 321 ه ق)و ابن بابويه(متوفى 381 ه ق)و شيخ مفيد معروف به ابن معلم(متوفى 413 ه ق)به طرزى فعال و نمايان تدوين كرده بودند.اعتقاد آل بويه به امامان شيعه و از جمله امام دوازدهم حضرت مهدى عليه السّلام كه در غيبت هستند براى آل بويه بسيار مفيد بود،زيرا آنان را قادر مى ساخت كه در نبود امام زمان(عج اللّه تعالى فرجه الشريف)حكومت كنند،بدون آنكه ناگزير از انتصاب يك مدعى علوى باشند.اعتقاد به امام غايب براى شيعيان اماميه نيز مناسب بود و به آنان اجازه مى داد كه بيعت خود را با امام شيعه حفظ كنند و در عين حال حكومت امراى آل بويه را نيز بپذيرند. (2)مراسم عيد غدير و عاشوراى حسينى تا دوره عضد الدوله در عراق برگزار مى شد،اما عضد الدوله به طور موقت دستور متوقف ساختن اين مراسم را صادر كرد تا از حساسيت شديد سنيان كاسته شود،وى همچنين مانع وعظ و خطابۀ واعظان هردو فرقه شد و علويان صاحب نفوذ را به فارس تبعيد كرد. (3)در دوران شرف الدوله،زيديها دوباره تقويت شدند و علويانى كه به فارس تبعيد شده بودند به بغداد برگردانده شدند. (4)مهم ترين توفيق شيعيان در عهد آل بويه اجازۀ تظاهر علنى به عقايدشان بدون نياز به تقيه بود.در اين دوره تشيع دوازده امامى،بدون آنكه مذهب رسمى حكومت شود،مرسوم شد و افراد زيادى را به خود جذب كرد.2.

ص: 111


1- .همان،ص 79.
2- .احياى فرهنگى در عهد آل بويه،پيشين،ص 79.
3- .همان،ص 81.
4- .همان،ص 82.

ص: 112

فصل سوم: اسماعيليه از نگاه منابع تاريخى

اشاره

ص: 113

ص: 114

اسماعيليه از نگاه منابع تاريخى درباره اسماعيليه تاكنون آثار فراوانى منتشر و نظرات مختلفى ابراز شده است.

بررسى منابعى كه درباره پيدايش و خاستگاه اسماعيليه سخن گفته اند،قابل توجه است،زيرا نوشته هاى اين منابع باتوجه به پايگاه فكرى هركدام از آنان متفاوت است.

بعضى از آنان با ديدگاه طرفدارى از حاكميت عباسى نسبت به شيعه عموما و نسبت به اسماعيليه خصوصا نگريسته اند و بر وفق مراد حاكمان سنى مذهب بغداد سخن گفته اند،به ويژه اينكه اسماعيليان در بخشهاى عظيمى از سرزمينهاى اسلامى حكمرانى كردند و با خلفاى عباسى و حكومتهاى وابسته به آنان به مبارزه برخاسته اند.

اسماعيليان خلافت فاطمى را در مصر و سوريه و قسمتى از شمال آفريقا بنيان نهادند كه نزديك به سه قرن دوام يافت.همچنين در ايران،حسن صباح و يارانش مشكل بزرگى را براى سلجوقيان كه طرفدار حكومت عباسيان بودند،فراهم كردند و در واقع به نوعى با خليفه عباسى در نبرد بودند.به همين دليل نويسندگانى كه خلافت عباسيان را بر حق مى شمردند،نمى توانستند نسبت به دشمنان اين خلافت بى غرضانه قضاوت كنند.در هر صورت پيدايش فرقه اسماعيليه به نيمه دوم قرن دوم باز مى گردد.در اكثر منابع اهل سنت حتى اسماعيل كه نام فرقه اسماعيليه از او گرفته شده است به گونه اى جلوه داده شده كه گويا به شدت مورد طعن و طرد پدرش امام جعفر صادق عليه السّلام قرار داشته است و حتى به شرب خمر نيز متهم شده است. (1)اما در منابع شيعى،اغلب بهر،

ص: 115


1- .عطا ملك جوينى،جهانگشاى جوينى،به همت محمد رمضانى،تهران،انتشارات پديده خاور، 1337 ش،ج 3،ص 55.

گونه اى كه به دور از رد و تقبيح اسماعيل است،سخن گفته شده است.اين منابع همچنان كه باورها و دعاوى زيديه را از شخصيت،رفتار و اعتقادات زيد بن على عليه السّلام جدا دانسته اند،قضاوت و دعاوى اسماعيليان را نيز به رهبران آن مانند:مبارك،ميمون قداح و فرزندش عبيد اللّه و ديگر رهبران فكرى و سياسى آنان ارتباط داده اند و اسماعيل را از افكار و رفتار رهبران اسماعيليه جدا دانسته اند و اسماعيل را فردى مورد احترام پدرش امام صادق عليه السّلام معرفى كرده اند. (1)

حسن صباح سازمان دهنده نهضت اسماعيليان نزارى در ايران

زمانى كه مذهب تسنن با زور سرنيزه هاى تركان سلجوقى براى حفظ نظام دو پشتۀ فئودالى و زمين دارى به مرتبۀ حاكميتى قهرآميز رسيده بود،از ميان فرق شيعه،پرچم شعائر مذهب اسماعيلى به دست حسن صباح به حمايت از مردم برافراشته،وارد عرصه كارزار شد.حسن صباح،جهان بينى سياسى و اجتماعى مذهب«اسماعيلى نو» يا«اسماعيلى نزارى»را بنيان نهاد و اين مذهب را در قالب يكى از عظيم ترين نهضتهاى تاريخى طورى سازمان داد كه تا قرنها پايدار ماند.او مى دانست كه ملت ايران تا زمانى كه در يك سازمان باهم اتحاد سياسى نداشته باشند،كارى از پيش نمى برند.همان طور كه صاحبان قدرت مالى متشكل از فئودالها و زمين داران و بازرگانان بزرگ و اشراف و سران لشكر براى دفاع از منافع طبقاتى خود به تشكيلات و سازمان مجهزند،مردم زحمتكش نيز متقابلا براى دفاع از حقوق خود در برابر اجحافات طبقه حاكم،نيازمند تشكل در سازمان سياسى مربوط به طبقه خود هستند.با اين طرز فكر بود كه حسن صباح پس از سالها كسب معلومات و كاوش در نهايت مذهب اسماعيلى را كه همخوان

ص: 116


1- شيخ مفيد،الارشاد،پيشين،ص 544-533.

با اهداف وى و گرايشات فكرى او بود را برگزيد،زيرا اين مذهب به نظر وى داراى درونمايۀ خاصى بود كه امكان تأويل و تفسير احكام در آن وجود داشت.

آغاز كار حسن صباح

حسن صباح از همان دوران كودكى شور مبارزه و شهرت جويى در سر داشت.مدتى تحت تعليم چند داعى اسماعيلى بود.سپس براى زيارت امام فاطمى به مصر رفت.

شهرستانى مى نويسد:

اظهار دعوت كرد و بر الزامات سخن او اقتصار يافت و به رجال و اعوان مستظهر گشت و به قلاع و حصون استعانت گزيد و در شعبان سنه ثلث و ثمانين و اربعه مائه(483 ه ق)در قلعه الموت متحصن گشت،بعد از آنكه به بلاد امام(مصر)مهاجرت كرده بود. (1)

اولين جرقه هاى انحراف فكرى حسن صباح

معتبرترين و درست ترين خبرها درباره زندگى و كارنامه حسن صباح را رشيد الدين فضل الله و عطا ملك جوينى در كتابهاى خود آورده اند.به گفتۀ آنان حسن صباح در شهر شيعى نشين قم به دنيا آمد.پدرش پيرو شيعه دوازده امامى بود و به هنگام كودكى در يكى از سفرها با پدرش به رى آمد.رى در قرون سوم و چهارم هجرى از مراكز مهم فعاليت داعيان اسماعيلى بود.حسن كه به تحصيل علم مشغول بود تحت نفوذ اين داعيان قرار گرفت.حسن خود در اين باره چنين مى گويد:

در رى از رفيقان شخصى«اميره ضراب»نام ديدم بر عقيدت خلفاى فاطمى مصر،احيانا فايده هايى فرمودى(عقايد اسماعيليان را گاهى براى من بيان مى كرد)،چنانكه ديگران

ص: 117


1- .الملل و النحل،پيشين،ج 1،ص 264.

پيش از او. (1)

حسن كتابهاى اسماعيليان را مطالعه كرد و بعد از مدتى معلمى ديگر از اسماعيليان او را تحت تأثير عقايد اسماعيلى قرار داد.اين فرد عبد الملك بن عطاش بود كه سرپرستى داعيان اسماعيلى را در مغرب ايران و عراق به عهده داشت. (2)عبد الملك در سال 464 ه ق به رى آمد و با حسن ملاقات كرد و به او دستور داد كه به محضر خليفه فاطمى مصر برود و خود را معرفى كند و يا به عبارت ديگر به ستاد دعوت اسماعيلى گزارش دهد. (3)حسن در سال 469 ه ق به نمايندگى از جانب عبد الملك عطاش رى را به قصد مصر ترك كرد و در 18 صفر سال 471 ه ق به قاهره رسيد و در آنجا جماعتى از اعيان خليفۀ فاطمى او را استقبال كردند. (4)حسن صباح حدود سه سال در مصر،ابتدا در قاهره و سپس در اسكندريه ماند.بنابر روايات تاريخى،پس از مرگ امام فاطمى، المستنصر به جاى مستعلى،حسن صباح از نزار براى جانشينى امام متوفى جانبدارى كرد و اين مسئله باعث اختلاف ميان او و امير الجيوش مصر شد و به زندان افتاد و سپس از مصر به شمال آفريقا تبعيد شد،اما كشتى حامل او شكست و حسن توانست خود را به شام برساند و از آنجا به بغداد آمد.حسن در ذى الحجه 473 ه ق به اصفهان رسيد. (5)9.

ص: 118


1- .جهانگشاى جوينى،پيشين،ج 3،ص 69.
2- .همان،ج 3،ص 69.
3- .همان،ص 69.
4- .غلامرضا انصاف پور،روند نهضت هاى ملى و اسلامى در ايران،تهران،سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى،1359 ش،ص 517.
5- .همان،ج 3،ص 69.

نه سال بعد براى دعوت مردم به يك سلسله مسافرتهاى طولانى در ايران پرداخت و از اصفهان به كرمان و يزد رفت و در آنجا مشغول به دعوت شد.از مركز ايران به اصفهان برگشت و از آنجا به خوزستان رفت و سه ماه در آنجا ماند كه قبلا نيز هنگام بازگشت از مصر مدتى در آنجا اقامت كرده بود.حسن بعد از آن متوجه شمال ايران يعنى ايالات واقع در اطراف خزر-گيلان و مازندران-به خصوص ناحيۀ كوهستانى معروف به ديلم شد.در ميان مردم اين منطقه-مردمى كه سابقه تشيع زيدى داشتند-حسن صباح حداكثر تلاش خود را براى دعوت مردم كرد.براى مردم جنگاور و ناراضى ديلم و مازندران كيش سلحشورانه او فريبندگى و جذابيتى شديد داشت.در اين هنگام حسن تمام توجه خود را به قلعه الموت معطوف ساخته بود،زيرا آن را دژ مناسبى براى شروع جنبش نزارى مى دانست.از شهريار كوه كه در مازندران در جنوب درياى خزر واقع است،داعيانى براى ارشاد و دعوت محافظان الموت كه در ايالت مجاور مازندران يعنى ديلمان قرار دارد،مى فرستاد.از قرار معلوم حسين قائنى كسى است كه عملا امر دعوت محافظان الموت را برعهده داشت.هنگامى كه افراد پادگان دعوت اسماعيلى را پذيرفتند،حسن شخصا رهسپار آنجا شد و پنهانى وارد قلعه گرديد، (1)همچنين منابع از تلاش نظام الملك جهت دستگيرى حسن صباح سخن مى گويند كه اين تلاشها در نهايت ناكام ماند. (2)0.

ص: 119


1- .هاجسن،فرقه اسماعيليه،ترجمه فريدون بدره اى،تبريز،كتابفروشى تهران،1346 ش،ص 116.
2- .جهانگشاى جوينى،پيشين،ج 3،ص 70.

تا اين زمان حسن صباح به بسيارى از شهرهاى ايران رفته بود و در برخى از آنها به مدت طولانى زندگى كرده بود.برخى از اين شهرها مانند رى و اصفهان از قديم مركز اسماعيليان بود و در برخى ديگر مانند كرمان،يزد،دامغان،سارى و قزوين حسن صباح اسماعيليه را گسترش داد. (1)به جز شهرها،حسن صباح به بسيارى از ايالات مانند آذربايجان،خوزستان و مازندران،گرگان،استرآباد و ديلم و روستاهاى كشور نظير،شهرياركوه،ترز،سرحد،چناشك،دنباوند،خواررى،اشكور و اندج رود رفت (2)و گسترۀ فعاليت وى واقعا گسترده بود،پس از تسخير الموت به دست حسن صباح، فعاليت اسماعيليان وارد مرحله اى تازه شد و فعاليت آنان به شكل خيزشهايى بر ضد سلجوقيان،مبارزه مسلحانه با آنان،تسخير دژها در جايگاههاى پراكنده كشور و گسترش حكومت خويش بر بخشهاى پيرامون آن و برقرارى قوانين اجتماعى و اقتصادى ويژه و نيز ترور دشمنان سرشناس آنان درآمد.

متأسفانه در منابع ترتيب تسخير دژهاى كهن و ساختن دژهاى نوين به شكلى گسترده آورده نشده است.حسن صباح با پيش بينى مبارزۀ ناگزير با سلجوقيان در استوار كردن پيرامون الموت شتاب داشت.نخستين حمله عليه اسماعيليان الموت توسط يوريون تاش،يكى از اميران ملكشاه سلجوقى آغاز شد.وى حمله هايى به دره هاى اطراف الموت كرد و تا كنار الموت پيش آمد و در سر راه همه روستاهايى كه6.

ص: 120


1- .ا.و.م.ديميرونا،تاريخ اسماعيليان در ايران،ترجمه پروين منزوى،تهران،نشر اشاره،1371،ش، ص 86.
2- .تاريخ اسماعيليان در ايران،همان،ص 86.

مذهب اسماعيلى را پذيرفته بودند،يا تسليم او شدند و يا به آتش كشيده شدند اما موفق به تسخير الموت نشد.

حسن صباح پس از استقرار در الموت همچنان به تسخير قلعه هاى ديگر همت گماشت.به نوشتۀ جوينى:

حسن در استخلاص نواحى كه متصل به الموت است و مواضعى كه بدان نزديك بود مبالغت مى نمود و هر موضع كه به تبليس دعوت ميسر شد،مسلم گرداند و آنچ به تغزير او مغرور نمى شد،به قتل و هتك و نهب و سفك و حرب مى ستد و از قلاع آنچ ميسر مى شد بدست مى آورد و هركجا سنگى مى يافت كه بنا را مى شايست بر آن قلعه يى بنياد مى نهاد. (1)

از جمله اين قلعه ها كه از لحاظ نظامى و جنگ و دفاع موقعيتى عالى داشت،قلعه «لمسر»بود كه به فرماندهى بزرگ اميد،در سال 490 ه ق با جنگ و خونريزى فتح شد. (2)از آن پس رفته رفته به قلعه هاى ديگر دست يافتند،چنان كه اسماعيليان قهستان به سركردگى حسين قاينى(كه در سال 484 ه ق از طرف حسن صباح به آن سامان رفته بود)بر ضد دولت سلجوقيان قيام كردند و زمام فرمانروايى تمام قلعه ها و شهرهاى قاين،توس،طبس،زوزن و غيره را به دست گرفتند و كارگران سلجوقى را بيرون راندند و مثل الموت و بخش رودبار دولتى مستقل تشكيل دادند.همچنين دو قلعه بسيار مهم را در ارّجان واقع در بخش غربى فارس،نزديك خوزستان به سركردگى داعى بزرگ، ابو حمزه كفشگر ارجانى،تسخير كردند.پراهميت تر از همه پس از فتح الموت،تسخير0.

ص: 121


1- .تاريخ جهانگشاى جوينى،پيشين،ج 3،ص 72.
2- .روند نهضت هاى ملى و اسلامى در ايران،پيشين،ص 520.

قلعۀ بسيار مهم نظامى«شاه دژ»بود كه بر فراز تپه اى در نزديكى شهر بزرگ اصفهان،مقر سلطان سلجوقى قرار داشت.اين قلعه توسط احمد عطاش تصرف شد و تحت فرمانروايى او درآمد. (1)حسن صباح ضمن كسب اين پيروزيها،از فرستادن داعيان مؤمن به اقصى بلاد اسلامى غفلت نمى كرد.از شاهكارهاى حسن جلب بعضى شخصيت هاى عالى مقام دربار سلجوقى بود كه از او طرفدارى مى كردند و موانع و دشواريهايى را كه در راه پيشرفت برنامه هاى اسماعيليان پيدا مى شد،از ميان برمى داشتند.زمانى كه گردانندگان نظام دو پشتۀ فئودالى و زمين دارى خطر قدرت اسماعيليان را نزديك ديدند،سلطان سلجوقى را به تسخير الموت تحريك كردند.در راه رسيدن به اين مقصود احمد بن نظام الملك كه پدرش خواجه نظام الملك و برادرش فخر الملك به دست فدائيان اسماعيلى كشته شده بودند،سردارى لشكريان سلطان را به عهده گرفت.لشكريان سلطان قلعه الموت را به محاصره درآوردند. (2)حسن با روش جنگ و مقاومت آنان را خسته كرد تا اينكه يكى از داعيان اسماعيلى به نام«ابو على اردستانى»با گروههايى مسلح از قزوين به يارى حسن آمد. (3)اسماعيليان الموت قوت گرفتند و نيمه شبى بر لشكريان سلطان شبيخون زدند و آنان را به سختى فرارى دادند، چنان كه تا زمانى كه حسن زنده بود از لشكركشى مجدد به الموت بازماندند و كسى از جانب سلطان سلجوقى در صدد اين امر برنيامد.وقتى هم كه سلطان سنجر به تحريك3.

ص: 122


1- .همان،ص 520.
2- .روند نهضت هاى ملى و اسلامى در ايران،پيشين،ص 521-520.
3- .جهانگشاى جوينى،پيشين،ج 3،ص 73.

اطرافيان،هواى لشكركشى و جنگ با اسماعيليان به سرش افتاد،حسن با تهديدى وحشتناك،فكر او را براى هميشه از اين عمل منصرف كرد.جوينى در اين باره آورده است:

حسن صباح از خادمان يكى را به مالى خطير بفريفت و كاردى بفرستاد تا در شبى كه سلطان مست خفته بود،كارد را در پيش تخت او در زمين نشاندند،چون سلطان بيدار گشت و كارد بديد از آن انديشناك شد و چون اين تهمت بر كسى نمى بست به اختفاى آن اشارت فرمود،حسن صباح رسول فرستاد و پيغام داد كه اگر نه به سلطان ارادت خير بودى آن كارد را كى بر زمين درشت مى نشاندند،در سينه نرم سلطان استوار كردندى، سلطان ترسيد و بدان سبب به صلح ايشان مايل شد. (1)

حسن صباح در ربيع الثانى سال 518 ه ق بيمار شد و چون مرگ را در برابر خود ديد،جانشين خود را تعيين كرد (2)و سرانجام در شب چهارشنبه،ششم ربيع الثانى از سال 518 ه ق درگذشت.

جانشينان حسن صباح

1.بزرگ اميد،جانشين بلافصل حسن صباح كه از سال 512 ه ق در قلعه لمسر و پس از درگذشت حسن صباح 518 تا سال 533 ه ق از قلعه الموت،مبارزات اسماعيليان را رهبرى مى كرد.از وقايع دورۀ وى حمله سلطان محمد سلجوقى در سال 525 ه ق به قلعه الموت بود كه به شكست و ناكامى سلطان انجاميد.در زمان وى ترورهاى فدائيان اسماعيلى كه در تاريخ مشهور است،همچنان به شدت ادامه يافت.

ص: 123


1- .همان،ص 77.
2- .همان،ص 77.

2.محمد بن بزرگ اميد كه 25 سال تمام از سال 533 تا 558 ه ق،پس از پدر به فرماندهى و رهبرى و امارت مبارزان اسماعيلى مشغول بود.شورشها و ترورها و انواع فعاليتهاى سياسى اسماعيليان در دوره وى نيز دنبال مى شد.

3.حسن(على ذكره السلام،لقبى كه اسماعيليان جهت احترام به وى مى گفتند)كه از سال 558 تا 562 ه ق بر مسند موروث پدر تكيه داشت و از الموت بر اسماعيليان پيشوايى كرد،وى با ادعاى قائم بودن،موجى از بحران فكرى و عقيدتى در اين كيش و مخالفتهاى شديدتر در صف دشمنان به وجود آورد كه منجر به كشته شدن وى گرديد.

4.محمد دوم كه به مدت 45 سال تمام،يعنى از سال 562 تا 607 ه ق حكومت كرده بود،مى كوشيد ادعاهاى افراطى پدرش را رفع،تعديل و بعضا توجيه كند و با آنكه خود او نيز در بعضى مواقع مثل او عمل مى كرد فرمانروايى بر اسماعيليان را براى خود حفظ كرد.

5.جلال الدين حسن،از سال 607 تا 618 ه ق به جاى پدرش رهبرى اسماعيليان را برعهده داشت،در حالى كه آثار انحطاط در دين و دولت او آشكار بود.

6.علاء الدين محمد 34 سال تمام،يعنى از سال 618 تا 652 ه ق در الموت مقام پدران خود را حفظ كرد.در دوران او نيز دولت،حكومت و دين اسماعيلى كم كم خصلت فئودالى و اشرافى به خود گرفت.

7.خورشاه،آخرين پيشواى اسماعيليان در الموت بود كه از سال 652 تا 655 ه ق حكومت كرد و در سال 655 ه ق با حمله هلاكوخان مغول و سقوط الموت امارت او در هم شكست و نهضت اسماعيليان برچيده شد.

ص: 124

فصل چهارم: تشيع در دوره ايلخانان

اشاره

ص: 125

ص: 126

تشيع در دوره ايلخانان در سال 656 ه ق با تشكيل حكومت ايلخانان در ايران و با صدمات شديدى كه با سقوط سلسله عباسيان به دست هلاكو خان(656 ه ق)بر مكتب خلفا وارد شد (1)، شيعيان به اندازه اى فرصت يافتند تا از فشارهايى كه از جانب عباسيان بر آنها وارد مى شود رهايى يابند و براى تعديل و كاستن از ظلم و توحش مغولان به دستگاه حكومتى آنها نزديك شوند و مقام و موقعيتى براى خود دست و پا كنند كه در به ثمر رساندن فتح بغداد و سقوط دستگاه عباسى نقش مهمى داشت. (2)

بزرگانى از شيعه نظير خواجه نصير الدين طوسى بعد از رهايى از زندان موفق شدند به دولت ايلخانى مغول وارد شده و تعداد زيادى از علما و آثار علمى را از خطر نابودى نجات دهند و علاوه بر آن،مغولان خشن و انعطاف ناپذير را به اسلام متمايل كنند.2.

ص: 127


1- .اساسا تصميم برچيده شدن خلافت عباسى،در مركز مغولان بنام قره قوم و در جلسۀ امراى مغول(قوريلتاى)تصويب شد و ادعاى برخى نويسندگان مبنى بر دست داشتن علماى شيعه در آن افسانه اى بيش نيست.
2- .شيرين بيانى،دين و دولت در ايران عهد مغول،ج 2،ص 3-592.

از آن پس،اقدامات شيعيان در پيشبرد امور اين فرقه،در حكومت ايلخانى به طريق چشمگيرى نمايان شد.قيامهاى قدرتمندان اهل تشيع كه حكومت و وابستگان آن را در ايالت و شهرهاى گوناگون تهديد مى كرد،با نهضتهاى مهديهاى دروغين تفاوت داشت، و از عمده مسائل اين دوره به شمار مى آمد. (1)در دوره زمامدارى ارغون فرصت مناسبى براى شيعيان فراهم شد و اين به خاطر آن بود كه ارغون بيش از هر شاهزادۀ ديگر ايلخانى خطر نابودى فرهنگ شمنى ياسايى را به دست ايرانيان صاحب مقام احساس مى كرد.براى تجديد حيات ياسا و نيروى طبقه اشراف فئودال ايلى در برابر طبقه ديوانى ايرانى مى كوشيد و در اين راه به ناچار به مخالفت با اهل سنت مى پرداخت؛از اين رو،شيعيان در سايۀ چنين وضعيتى آرامش يافتند.از ميان اطرافيان سلطان ارغوان علماى شيعۀ معتبر و مشهورى بودند كه در انتظار فرصتى بودند تا به ترويج مكتب اهل بيت عليهم السّلام بپردازند؛از جمله آنان مى توان قوام الدين ابو طاهر احمد الطاوس علوى حسينى را نام برد،كه در آن دوران امير الحاج بود و شهرت و ثروت فراوانى داشت. (2)

امير الحاج بودن يك شيعه در آن زمان،نشانگر قدرت رو به رشد تشيع بود.

رشد تشيع در دوره غازان خان

در دوران غازان خان كه بار ديگر تسنن،مذهب رسمى ايران انتخاب شد و

ص: 128


1- .فضل الدين عبد الله شيرازى،و صاف الحضره،تجزيه الامصار و تزجية الاعصار،به اهتمام محمد مهدى اصفهانى،ج 2،ص 1-230.
2- .كمال الدين ابو الفضل عبد الرزاق ابن الفوطى،تلخيص مجمع الاداب فى معجم الالقاب،ص 232 و 757.

دستورات پى درپى براى تحكيم مبانى آن از جانب سلطان صادر شد،تشيع نوپا با خطر جديدى روبه رو شد،اما اين خطر هم نتوانست موجوديت تشيع را با تهديد جدى مواجه سازد.با اين توضيح كه در اين دوره بسيارى از شيعيان توانستند در دربار ايلخان مقام و موقعيتى به دست آورند.به جز خواجه نصير الدين طوسى،سه فرزند او با نامهاى صدر الدين على،اصيل الدين حسن و فخر الدين احمد نيز در دربار حضور داشتند.جايگاه اصيل الدين،به عنوان منجم و ناظر اوقاف غازان خان از همه بالاتر بود. (1)حضور علمى شيعه سبب شد تا غازان خان پس از آنكه به اسلام روى آورد،به تدريج به مذهب تشيع نيز علاقه مند شود.او على رغم اينكه هيچ گاه به طور رسمى به مذهب تشيع نگرويد،اما در جهت پيشبرد امور اين فرقه اقدامات فراوانى انجام داد.

غازان خان مى كوشيد تا حسن نيت خود را نسبت به شيعيان ثابت كند،به همين سبب به زيارت مرقد حضرت على عليه السّلام و امام حسين عليه السّلام رفت. (2)او علاوه بر توجه به مقابر اهل بيت عليهم السّلام نسبت به شيعيان نيز توجه خاصى داشت،غازان خان،در بالاى شهر شيعه نشين حله نهرى ايجاد كرد كه به نهر غازانى شهرت يافت.

همچنين روايت شده است كه به دستور غازان خان،سكه هايى با عبارت مذهبى شيعيان زده شد. (3)اگرچه هنوز اثرى از اين سكه ها به دست نيامده است.

يكى از دلايل توجه غازان خان به شيعيان،خوابى بود كه به نوشته مورخان،در4.

ص: 129


1- .رسول جعفريان،از يورش مغولان تا زوال تركمانان،ص 97.
2- .برتولد اشپولر،تاريخ مغول در ايران،ص 5-194.
3- .همان،5-194.

اوايل سلطنتش ديده بود.در اين خواب غازان خان پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله،امام على عليه السّلام،امام حسن عليه السّلام و امام حسين عليه السّلام را در خواب مى بيند،در اين خواب غازان خان به فتوحات و گشايش مهمى در امور مى رسد. (1)و از آن پس ارادت غازان خان به اهل بيت نبوت عليهم السّلام افزايش مى يابد.همچنين در منابع واقعه اى ذكر شده است،كه پس از آن غازان خان براى مساعدت شيعيان گامهاى بلندى برداشت و آن واقعه عبارت از كشته شدن يك فرد شيعه به دست عده اى از سنيهاى افراطى،به دليل پيروى نكردن فرد شيعه از امام سنى آنان در نماز جمعه بوده است. (2)اين واقعه باعث شد كه روحانيون شيعه فرصتى به دست آورند و غازان خان را به تفحص بيشترى دربارۀ اهل تسنن وادار كنند و طالب بازپس گرفتن حقوق از دست رفته خود شوند.سلطان در چگونگى تأسيسات و تشكيلات فرق اسلامى مداقه به عمل آورد و دريافت كه سادات و روحانيون شيعه مقررى و محل معينى ندارند و اين در حالى بود كه روحانيون ساير فرقه ها داراى تشكيلات و مقرريهاى منظم و مختلفى بودند. (3)از آن پس دربار غازان خان محل رفت و آمد روحانيون اين فرقه شد،و با جو مساعدى كه پيش آمده بود،آنان هرروز امتياز بيشترى كسب مى كردند و فرماندهان و بزرگان مغول را به سمت خود جلب مى كردند.

غازان خان حتى دستور داد تا در متن خطبه اى كه بر منبرها خوانده مى شد و در آن از5.

ص: 130


1- .خواجه رشيد الدين فضل الله،جامع التواريخ رشيدى،ص 984.
2- .دين و دولت در ايران عهد مغول،ج 2،ص 9-598.
3- .جامع التواريخ رشيدى،ج 2،ص 985.

خلفاى پيشين ياد مى شد تغييراتى ايجاد شود. (1)گرايش سريع و روزافزون غازان خان به سمت فرقه تشيع،روحانيون و بزرگان سنى مذهب را سخت به وحشت انداخت.از جمله آنان خواجه رشيد الدين فضل الله بود،كه با به زبان آوردن نام حضرت على عليه السّلام و آل او در خطبه،به شدت به مخالفت پرداخت و سلطان را چنين نصيحت كرد كه چون اكثريت مردم ايران سنى هستند و در حدود هفتصد سال و اندى،نسل به نسل سنى بوده اند،اگر بدانند كه سلطان شيعه است،با او از در مخالفت در خواهند آمد و شورش خواهد شد،پس صلاح در اين است كه عجالتا اين كار صورت نگيرد.غازان خان با اكراه اين استدلال سياسى را پذيرفت.حافظ ابرو به صراحت مى نويسد:

پادشاه غازان را ميلى تمام بدان طايفه بودى،اما هرگز از غايت كفايت اظهار نكردى و رعايت مصلحت عام فرمودى. (2)

در هر صورت مرگ زود هنگام غازان خان اجازه نداد كه او كار به رسميت شناختن تشيع را به انجام برساند.

اولجايتو و تشيع

پس از غازان خان اولجايتو به قدرت رسيد.در زمان او به علت جنگ و جدالى كه ميان شافعيها و حنفيها در دربار درگرفت،اسلام نوپا بار ديگر با خطر جدى مواجه شد.

شيعيان كه مانند گذشته در دربار رفت و آمد مى كردند و دست اندركار امور سياسى و اجتماعى بودند،وارد ميدان عمل شدند و نظر سلطان سرگشته را به مكتب

ص: 131


1- .دين و دولت در ايران عهد مغول،ج 2،ص 600.
2- .همان،ج 2،ص 2-601.

اهل بيت عليهم السّلام جلب كردند،كسى كه براى اين منظور به كار گرفته شد،امير طرمطاز از امراى قدرتمند مغول بود.او با يادآورى خوبيهاى تشيع،به خان چنين تفهيم كرد كه روى آوردن خاندان چنگيزى به تشيع،علاوه بر اجر اخروى،به صلاح سياسى هم نزديك تر است.او چنين نتيجه گرفت كه غازان خان يكى از عاقل ترين و كامل ترين حاكمان،به سبب اعتقاداتش،به مذهب شيعه تمايل پيدا كرده است. (1)

گذشته از مسائل داخلى دربار،عامل ديگرى كه باعث رونق كار تشيع شد،تماس مستقيم دستگاه مغول با ايالت گيلان بود،كه به دنبال فتح اين ايالت در سال 706 ه ق آغاز شد.همچنان كه پيش از اين مطرح شد،گيلان از اماكن فرقه زيديه بوده است.

مسئله ديگر،انتخاب سلطانيه به پايتختى بود كه بر سر راه گيلان و عراق عجم قرار داشت و عراق عجم بيشتر شيعيان ايران را در خود جاى داده بود.

زمان اقدام جدى از جانب فرقه شيعه در نزد اولجايتو آن هنگام فرا رسيد كه او از دين حنفى برگشت و از شافعيها روى گردان شد و مدت سه ماه در ناراحتى شديد روحى به سر مى برد.در اين زمان سيد تاج الدين آوجى از بزرگان تشيع به ميدان آمد و با كمك جمعى از پيشوايان شيعۀ مستقر در دربار،شروع به تحريك اولجايتو در اين باره كرد. (2)سرانجام در زمستان سال 709 ه ق،كه سلطان به علت سرما به بغداد رفت، شيعيان بيش از بيش مجال جولان يافتند و او را به زيارت حرمهاى ائمه عليهم السّلام آن خطه9.

ص: 132


1- .همان،ج 2،ص 601.
2- .ابو القاسم عبد الله قاشانى،تاريخ اولجايتو،ص 99.

دعوت كردند.شيخ جمال الدين حسن بن مطهر حلى،بزرگ ترين دانشمند شيعۀ زمان، را به حضورش بردند و بدين ترتيب اولجايتو به تشيع گرايش پيدا كرد و به نام دوازده امام خطبه خواند و نام آنان را بر سكه زد. (1)و از آن پس در مدارس علوم دينى،فقه شيعى تدريس شد.در گرايش پيدا كردن سلطان به مذهب تشيع،احتمالا حضور خواجه اصيل الدين طوسى،فرزند خواجه نصير الدين طوسى بى تأثير نبوده است.او عالمى بزرگ و شخصيتى والا بود. (2)با اين حال كار گرايش سلطان به مذهب شيعه طولى نكشيد و روحانيون سنى مذهب به شدت عكس العمل نشان دادند و نارضايتى خود را برملا ساختند و به تحريك مردم پرداختند.گذشته از قزوينيها كه دستورات سلطان را مبنى بر مراعات احكام شيعى نپذيرفتند،درپى آن،اهالى بغداد،شيراز و اصفهان نيز دست به شورش زدند.جماعتى از امراى طراز اول مغول نيز كه دست از تسنن نكشيده بودند،پيوسته عواقب وخيم كار را به سلطان گوشزد مى كردند.بدين ترتيب عاقبت اولجايتو از رسميت دادن تشيع روى گردان شد و دستور داد تا طريقه اهل سنت همچنان محفوظ بماند. (3)در همين زمان خواجه سعد الدين محمد ساوجى، وزير اولجايتو نيز كه از پشتيبانان واقعى شيعيان در دستگاه اولجايتو بود،در حال رقابت با خواجه رشيد الدين فضل الله به اتهام اختلاس از خزانۀ ديوان به اتفاق جمعى از همدستانش به امر سلطان به قتل رسيد،و از آن پس كار تشيع از رونق افتاد و بار ديگر4.

ص: 133


1- .حبيب السير،ج 3،ص 191.
2- .تاريخ اولجايتو،همان،ص 198.
3- .ابن بطوطه،سفرنامه،ج 1،ص 434.

اهل تسنن زمام امور را در دست گرفتند.سيد تاج الدين آوجى نماينده تشيع در دستگاه مغول،همراه پسرش و گروهى ديگر نيز،به سبب دوستى و متحد شدن با خواجه سعد الدين،همچنين به علت به پا كردن شورشهاى سياسى در شهرها به قتل رسيدند. (1)

بدين ترتيب واقعه اى كه نزديك بود حكومت ايلخانى را به خطر بيندازد به پايان رسيد و مدتى نه چندان دور دوباره سربرآورد.پس از اولجايتو فرزندش ابو سعيد نيز رسما به تسنن گرايش پيدا كرد و اميد شيعيان براى ايجاد يك حكومت رسمى شيعه مذهب در آن زمان هرگز تحقق نيافت.

شهرهاى شيعه نشين عهد ايلخانان در ايران

شيعيان به عنوان يك مكتب بزرگ در عهد ايلخانان نه تنها در اغلب شهرهاى ايران پراكنده شده بودند،بلكه اكثريت ساكنان بعضى از شهرها را نيز تشكيل مى دادند.به جرئت مى توان گفت كه ايالت عراق عجم سراسر شيعه نشين بود و پس از آن خراسان بيشترين شيعيان را در خود جاى داده بود.در همين ايالت بود كه اولين حكومت رسمى شيعه به نام«سربداران»تشكيل شد.

ابن بطوطه درباره پراكندگى سربداران در سراسر ايالات ايران مى نويسد:«نجف، كربلا،حله،بحرين،قم،كاشان،ساوه،آوه و طوس شيعه مذهب و از غلات مى باشند». (2)

ص: 134


1- .تاريخ گزيده،ص 9-608.
2- .سفرنامه ابن بطوطه،ص 177.

پيش از حملۀ مغول نيز شهرهاى ذكر شده مهم ترين پايگاههاى شيعيان محسوب مى شدند،نصير الدين رازى اين شهرها را چنين برمى شمارد:«قم،كاشان،آوه،سارى، رى،ورامين،ارم،استرآباد،سبزوار،دهستان،جربايقان،بخشى از ديار طبرستان، قسمتى از قزوين و نواحى آن،بخشى از ديار خرقان،حران،حلّه،بحرين،كوفه،بغداد و مشهد الرضا.»در ادامه مى افزايد:همۀ شيعيان اصولى امامى هستند و در قم،كاشان، آوه و مازندران به جز شيعه فرقه ديگرى نيست. (1)

نهضت سربداران خراسان و گرايشات شيعى آنان

مذهب تشيع علوى كه آيين مورد قبول عامه مردم ايران به ويژه طبقات پايين جامعۀ ايرانى بود. (2)به علت اينكه مذهب حاكمان زمان نبود،علاوه بر آن كه از آن حمايتى به عمل نمى آمد،بلكه پس از حاكميت خلفاى سنى به ويژه در دوران حكومت امويان و عباسيان نيز به طور قاطع سركوب مى شد و طرفداران آن همواره مورد تعقيب و آزار قرار مى گرفتند.در ايران نيز عباسيان به علت سلطه و نفوذى كه داشتند،همچنين فرمانروايان دست نشاندۀ كوچك و بزرگ كه بعضى از اينها ايرانى هم نبودند،به پيروى از دستور خليفه بغداد،به تعقيب و آزار شيعيان تحت عناوين قرمطى،باطنى و اسماعيلى مى پرداختند.در قرنهاى چهارم،پنجم و ششم ه ق،فرمانروايان غزنوى و سلجوقى،به علت نفرتى كه از اسماعيليان داشتند،تحت عناوين مختلف به مبارزه با

ص: 135


1- .نصير الدين رازى،ص 43 و 68.
2- .اى.پ.پطرو شفسكى،نهضت سربداران خراسان،ص 15-13.

تشيع در ايران مى پرداختند و در امور شيعيان دوازده امامى كارشكنى مى كردند.

مركز تبليغات شيعيان دوازده امامى ابتدا در كوفه بود و پس از آن به قم منتقل شد، مركز مستقل ديگر براى فعاليتهاى تبليغاتى شيعيان كه به مركز اصلى اول بستگى نداشت،خراسان(بيهق كه بعدها سبزوار ناميده شد)و ماوراء النهر بود.علاوه بر مراكز مذكور،علويان نيز از ابتدا در طبرستان حضور و نفوذ داشتند.با اين حال،اين واقعيت كه مراكز شيعه مذهب سرانجام توانستند خود را از زير فشار پى درپى قرنها نجات دهند و به نطفه اى براى انتشار پيروزمندانه اين عقيده در سراسر ايران تبديل شوند،استحكام پيوند شيعيان با عقايد مذهبى آنان را نشان مى دهد.در طول چند قرن فرمانروايان محلى ايران به منظور حفظ موقعيت سياسى و اقتصادى خود به مخالفت با تشيع برخاستند و از مذهب خلفاى عباسى كه در بغداد مستقر بودند حمايت و جانبدارى كردند و به آن تظاهر كرده بودند،بدين سبب تا سقوط دولت عباسيان در سال 656 ه ق به دست هلاكوخان مغول،شيعيان با تشكيلات و سازمان مخفى خود در اقصى نقاط ايران به فعاليت مشغول بودند.در دوره مغول(ايلخانان)باتوجه به اينكه حكومت عباسيان،دشمن بزرگ شيعيان منقرض شده بود،دامنه فعاليت مذهب تشيع به طور آشكار در ايران ادامه يافت،اما با در نظر گرفتن توجه و يا بى توجهى دوره اى ايلخانان نسبت به تمامى مذاهب،خصوصا نسبت به مذهب تشيع اين نكته آشكار مى شود كه همزمان با سركوب شيعيان توسط مقامات دولتى آنها دست به فعاليتهاى نيمه پنهانى مى زدند،به همين سبب هيچ گونه اطلاعات دقيقى از چگونگى فعاليت آنها در دست

ص: 136

نيست.در دوران غازان خان و اولجايتو كه مدتى شيعيان مورد لطف حكومت قرار گرفته بودند،قيام گسترده اى از شيعيان بر عليه حكومت ايلخانان گزارش نشده است،اما در دوره فرمانروايى ابو سعيد در سال 716 ه ق كه دوباره فرمانروايى سنى زمام امور را به دست گرفت.حكومت او در نتيجه هماهنگى شيعيان و همچنين دخالت مستقيم آنها در كارها پايان يافت،فعاليتهاى فكرى و سياسى شيعيان دوازده امامى نيز در اين دوره شدت يافت،در نتيجه اين عامل باعث تأسيس دولت سربداران در خراسان شد.

ص: 137

ص: 138

فصل پنجم: سربداران و مذهب تشيع

اشاره

ص: 139

ص: 140

سربداران و مذهب تشيع ابن بطوطه در بيان دوره پيشين تاريخ سربداران،آنها را رافضى (1)مى خواند.

على مويد،آخرين حكمران سربدارى نيز شيعه مذهب بود. (2)

نفوذ مذهب تشيع ميان سربداران خراسان،در خلال آخرين دوره حكمرانى ايلخانان مغول،توسط دو نفر از علماى پرشور شيعه به نامهاى شيخ خليفه و شيخ حسن جورى صورت گرفت،طبرستان و ديلم كه از آغاز پناهگاه علويان و خاستگاه تشيع در ايران بود،محلى است كه شيخ خليفه مازندرانى،رهبر جنبش سربداران در آنجا پرورش يافت.شيخ خليفه كه انسانى پر جنب وجوش و خروشان بود و برخلاف اكثر صوفيان زمانش توجه خاصى به مسائل اجتماعى و سياسى نشان مى داد،با ديدن اوضاع اجتماعى،اقتصادى و سياسى و ستم هاى بى اندازۀ فرمانروايان زمان و فقر عمومى،مايل به جستجو و يافتن علت اين عوامل از متفكران زمان خود شد،او در1.

ص: 141


1- .ابن بطوطه،سفرنامه،ج 1،ص 434.
2- .عبد الرفيع حقيقت،تاريخ جنبش سربداران،ص 3-221.

ابتدا به آمل،نزد شيخ بالوى زاهد آملى كه يكى از مشايخ معروف آن عصر بود رفت و در زمره مريدان او قرار گرفت. (1)اما پس از مدتى متوجه شد كه شيخ بالوى زاهد آملى از دادن پاسخ به مسائل اجتماعى زمان خود عاجز است،بنابراين سرخورده و مأيوس به سمنان نزد عارف نامى آن عصر،شيخ ركن الدين علاء الدوله سمنانى رفت.

در سمنان نيز شيخ خليفه پس از مدتى كسب علم و دانش،به خاطر مطلع بودن شيخ ركن الدين از اعتقادات مذهبى او كه برگرفته از هيچ يك از مذاهب چهارگانه اهل سنت نبود،مورد بى مهرى شيخ ركن الدين قرار گرفت،سمنان را ترك كرد و به قريۀ بحرآباد،از قراء جوين شتافت و در محضر خواجه غياث الدين هبة الله حموى حضور يافت،اما در آنجا نيز روح جست وجوگر شيخ خليفه آرام نگرفت،بنابراين به سبزوار، شهرى كه بيشتر مردم آن شهر و روستاييان اطراف آن از شيعيان بودند رهسپار شد. (2)

سبزوار براى تعاليم و اقدامات شيخ خليفه مكان بسيار مناسبى به شمار مى رفت، شيخ خليفه در مسجد جامع سبزوار به موعظه و ارشاد مردم پرداخت و آنچنان كارش بالا گرفت كه موجبات ترس و كينۀ علماى سنى مذهب آن ديار را فراهم كرد،بنابراين علماى آن ديار،هنگامى كه رفتار و گفتار شيخ خليفه را مخالف دستگاه قدرت خود ديدند،به نام آنكه رفتار شيخ خليفه خلاف دين است و شيخ در مسجد حديث دنيا مى گويد،فتواى قتل او را دادند و آن را پيش ابو سعيد،ايلخان مغول فرستادند.0.

ص: 142


1- .تاريخ طبرستان و رويان مازندران،ص 172.
2- .حمد الله مستوفى،نزهة القلوب،ص 150.

ابو سعيد در جواب پيغام داد كه او هيچ گاه متعرض طايفه درويشان نمى شود. (1)

هنگامى كه علماى كينه توز سنى از اقدامات ابو سعيد بر عليه شيخ خليفه نااميد شدند،در سال 736 ه ق نيم شب شيخ خليفه را در مسجد به قتل رساندند.و چنين وانمود كردند كه شيخ خودكشى كرده است. (2)در بين شاگردان معتقد و علاقه مند به شيخ خليفه مازندرانى،شيخ حسن جورى از ديگران فعال تر و شايسته تر بود،بنابراين با نظر مثبت و پنهانى شيخ خليفه،او به جانشينى شيخ انتخاب شده بود،پس از شهادت شيخ خليفه هنگامى كه شيخ حسن اقامت خود را در سبزوار به مصلحت نديد از روى ناچارى به نيشابور عزيمت كرد و از آنجا نيز به اطراف خراسان سفر كرد.در آنجا مردم را به روش شيخ خليفه دعوت مى كرد و هركس كه دعوت او را مى پذيرفت نامش را در دفترى مى نوشت و مى گفت:«حالا وقت اختفاست،آلت كارزار را ترتيب دهيد و منتظر اشارۀ من باشيد، (3)و فعلا به كسب و كار خود مشغول باشيد.» (4)به نظر مى رسد برخى از مفاهيم به كار رفته توسط شيخ حسن برگرفته از اعتقادات شيعيان امامى باشد نظير«وقت اخفا»و«وقت ظهور»،باتوجه به اينكه شيخ حسن ياران خود را به كسب معاش توصيه مى كند،اما چنين به نظر مى رسد كه بيشتر ياران شيخ حسن جورى از تجار شهرى و پيشه وران بوده اند.سمرقندى نيز اين نظريه را تأييد مى كند.از طرف6.

ص: 143


1- .حبيب السير،ج 3،ص 359.
2- .مير خواند،روضة الصفا،ج 5،ص 605.
3- .حبيب السير،ج 3،ص 359.
4- .عبد الرزاق سمرقندى،مطلع سعدين،ص 146.

ديگر دهقانان كه در سرتاسر خراسان پراكنده شده بودند نمى توانستند اعضاى مؤثر اين سازمان به شمار آيند و در موضع دهقانى خودكفا باشند.تبليغ به شورش زير لفافه صوفيگرى صورت مى گرفت و رنگ تشيع داشت،با اين حال يك طريقت مثبت و فعال درويشى كه بعدها طريقت شيخيان جورى خوانده شد و مورد انزجار حكام خراسان و زمين داران بزرگ بود،پديد آمد.شيخ حسن جورى فعاليت فرهنگى و مذهبى خود را با يك نوع ويژگى سياسى دنبال مى كرد و با اتخاذ نوعى ايدئولوژى كه هسته مركزى و اعتقادى آن ظهور قريب الوقوع امام زمان(عج)بود،افراد را براى يك قيام عمومى آماده ساخت. (1)

ظهور سربداران

همزمان با اقدامات شيخ حسن جورى براى يكپارچگى مردم و آماده كردن آنها براى قيام بر عليه ظلم و ستم مغولان و عوامل آنها در سال 737 يا 738 ه ق،مريدان او در ولايت بيهق(سبزوار)شورش كردند و انگيزه قيام آنان نيز ظاهرا جسارت كردن چند ايلچى مغول نسبت به حسن و حسين،فرزندان حمزه از اهالى باشتين بود.اگرچه مورخان در مورد علت و انگيزه قيام مردم هم عقيده نيستند اما در مورد محل وقوع قيام هم عقيده اند.

آنچه كه صحيح تر به نظر مى رسد اين است كه چند تن از ايلچيان و مأموران صاحب ديوان،وزير خراسان علاء الدين محمد هندو،در سال 736 ه ق به منظور اخذ

ص: 144


1- .جان ماسن اسميت،خروج و عروج سربداران،ص 7-56.

مالياتهاى جنسى به قريه باشتين كه مركز يكى از دوازده بلوك بيهق بود رفتند و وارد منزل فرزندان حمزه شدند و از آنها شراب طلبيدند،پس از خوردن شراب يك زن زيبارو را طلب كردند و به اين كار اصرار ورزيدند و رسوايى را به جايى رساندند كه عورات(زنان)آنان را خواستند،دو برادر گفتند ديگر تحمل اين ننگ را نداريم،بگذار سر ما بالاى دار برود.پس شمشيرشان را كشيدند و هر پنج تن مغول را به قتل رساندند، آنگاه از خانه بيرون رفتند و گفتند:ما سر به دار مى دهيم اما تن به ذلت نمى دهيم (1)و قيام بدين طريق آغاز شد،از طرف ديگر خواجه علاء الدين تعدادى از افراد خود را براى بازداشت حسن و حسين حمزه به قريه باشتين،كه همگى مريد شيخ حسن جورى بودند فرستاد،اما عبد الرزاق باشتينى كه از فرزندان مالكان منطقه و كدخداى روستا بود از تسليم آنها خوددارى كرد و به فرستادگان خواجه علاء الدين گفت:به خواجه بگو ايلچيان بر سر رسوايى كشته شدند. (2)اين مسئله باعث فرستادن سپاهى صد نفره از سوى خواجه علاء الدين هند به قريه باشتين شد،در نتيجه به درگيرى بين اهالى باشتين و سپاه خواجه علاء الدين و شورش مردم باشتين بر عليه مغولان منجر شد. (3)شرح حوادث بعدى قيام مردم منطقه تا تشكيل دولت سربداران از حوزه پژوهش ما خارج است،اما پس از مدتى سربداران موفق شدند قراء ديگر خراسان از جمله جوين،اسفراين،جاجرم و بيارجند را به تصرف خود درآورند و عبد الرزاق خود2.

ص: 145


1- .مير خواند،روضة الصفا،ج 5،ص 602.
2- .پطروشفسكى،كشاورزى و مناسبات ارضى در ايران عهد مغول،ص 840.
3- .روضة الصفا،همان،ج 5،ص 602.

را امير خواند و به قول خواندمير بر تخت حكومت نشست و خطبه خواند و دستور داد تا به نامش سكه بزنند. (1)پس از مدتى،عبد الرزاق به خاطر فساد اخلاقى اش به دست برادرش امير وجيه الدين مسعود به قتل رسيد و وجيه الدين حكومت سربداران را به دست گرفت و بر آن شد كه رسما از نيروى عظيم و فراگير مادى و معنوى شيخ حسن جورى استفاده كند و با كمك او شر بيگانه را از سر ايران كم كند و با برخوردارى از اين نيروى مردمى گسترده حقانيت حكومت خود را بيش از پيش ثابت كند.همه سلسله هايى كه تا آن زمان به حكومت رسيده بودند يا خود را از اعقاب سلسله هاى ديگر مى دانستند و يا خود را به بزرگان دين نسبت مى دادند.امير وجيه الدين مسعود نيز به قول حافظ ابرو به دنبال يافتن سندى بود تا حكومت خود را توسط آن استحكام ببخشد. (2)پس چه سندى از خلافت حسن جورى در قلبها محبوب تر و كارى تر،به خصوص كه خاندان او به امامان شيعه نيز منتسب بودند.وحيد الدين مسعود با اين طرز انديشه،شيخ حسن جورى را كه به دست امير ارغون شاه،فرمانرواى نيشابور زندانى شده بود از زندان رهاند و با خود همراه كرد.

شيخ حسن پس از آگاهى از درخواست امير سربدارى ابتدا ممانعت كرد،اما مسعود اين گونه به او تفهيم كرد كه حكومت قصد از بين بردن هردوى آنها را دارد،بنابراين اتحاد آنها امرى اجتناب ناپذير است،شيخ حسن كه نيروى يكپارچه سربدارى را به8.

ص: 146


1- .همان،ج 5،ص 601-600.
2- .مطلع سعدين،ص 148.

اندازۀ كافى مى ديد اين اتحاد را پذيرفت و بدين ترتيب در حالى كه امير وجيه الدين مسعود شيخ حسن را به عنوان پيشوا انتخاب كرده بود،دعوت به پذيرفتن مذهب خود كرد و سرانجام دو جريان خروشان و بنيان كن يعنى شيخيان(مريدان شيخ حسن جورى)و سربداران(طرفداران امير مسعود)در يك بستر واحد همديگر را پيدا كردند.

ابن بطوطه در اين باره چنين مى گويد:در مشهد طوس شيخى رافضى بود به نام حسن، كه از صلحاى شيعيان به شمار مى رفت،او اعمال اين دسته(سربداران)را تأييد كرد و آنان او را به خلافت برگزيدند. (1)ما از ذكر حوادث بعدى دوران سربداران به خاطر خارج بودن از حوزه پژوهش،همچنين به علت فراوانى مطلب خوددارى مى كنيم،تنها ذكر اين نكته باقى مى ماند كه سربداران بدون اينكه به آرمان فتح جهانى اسلام شيعى دست پيدا كنند،توانستند تا ساليان متمادى به حكومت خود ادامه دهند،با اين حال حكومت آنان را مى توان مقدمۀ حكومت شيعى مذهب صفوى دانست،سكه هاى موجود از اين دوران بر وسعت قلمرو سربداران گواهى مى دهد.اولين سكه كه در سال 748 تا 750 ه ق در دوران اوج قدرت سربداران در سبزوار و اسفراين ضرب شده است،نشان از اعتقادات شيعى آنان دارد،زيرا بر روى همۀ آنها«على ولى الله»و اسامى دوازده امام نقره كوب شده است. (2)اين نهضت يا به قول شيخ حسن جورى اين خروج،بايد بزرگترين نهضت شيعى قبل از رسميت يافتن اين مذهب در ايران به3.

ص: 147


1- .ابن بطوطه،ج 1،ص 434.
2- .عروج و مروج سربداران،ص 83.

حساب آيد،قيام سربداران كه سبب شكل گرفتن حكومت شيعه مذهب در اين سرزمين گرديد و با عنصر بيگانه به شدت به مبارزه پرداخت بر جنبشهاى ديگر شيعى مانند نهضت سادات مازندران در سال 750 ه ق،نهضت سادات گيلان در سال 772 ه ق،نهضت كرمان در سال 755 ه ق و سرانجام نهضت سربداران سمرقند و حوزه رود زرافشان در سال 767 ه ق اثر گذاشت.

در بخش بعدى ما به علل ورود علويان به منطقه طبرستان و چگونگى تشكيل دولت علوى در اين منطقه مى پردازيم.

ص: 148

بخش سوم: رسميت بخشيدن به تشيع دوازده امامى در ايران

اشاره

فصل اول:صفويان و رسميت بخشيدن به تشيع دوازده امامى در ايران

فصل دوم:گرايش تصوف به تشيع در ايران

ص: 149

ص: 150

فصل اول: صفويان و رسميت بخشيدن به تشيع دوازده امامى در ايران

اشاره

ص: 151

ص: 152

صفويان و رسميت بخشيدن به تشيع دوازده امامى در ايران پس از سقوط خلافت عباسيان در سال 656 ه ق جنبشهاى شيعى در جهان اسلام به دلايل متعددى اوج گرفت.اين اوج گيرى در شكلهاى مختلفى خود را نشان داد.

اختلاط تشيع و تصوف يكى از مهم ترين جلوه هاى اوج گيرى تشيع در تمامى بلاد اسلامى بود،علاوه بر آن جنبشى گسترده از تشيع غالى از شمال سوريه تا سرزمين هاى گستردۀ آناتولى و از آنجا تا شمال عراق و غرب ايران در حال شكل گيرى بود.اين جنبش براى قرنها به طور محدود در اين بلاد از دسترس دستگاه خلافت به دور مانده بود.بسيارى از وابستگان به اين فرقه پس از قرن هشتم در صف مريدان خاندان شيخ صفى درآمدند.گستردگى اين موج تا آن اندازه بود كه براساس گفته ها،در اوايل قرن دهم بيش از 4/5 مردم آناتولى بر عقايد شيعى از نوع غالى آن بوده اند.عثمانيها كه در قرن

ص: 153

نهم هجرى در بخشى از سرزمينهاى اسلامى قدرت را به دست گرفته بودند،داعيه خلافت اسلامى را داشتند،در كنار آنها مالكان نيز داعيه دفاع از مذهب سنت را داشتند،مشكل عمده در برابر اين گروه فرقه هاى صوفى بودند كه اگرچه به ظاهر در لباس تصوف زندگى مى كردند،اما از نيروى بالايى براى سازماندهى يك جنبش سياسى برخوردار بودند.در اواخر قرن نهم يكى از جريانهاى تصوف«جريان وابسته به خاندان شيخ صفى»خرقه صوفيانه را كنار گذاشت،لباس رزم پوشيد و با هواداران فراوانش براى كسب قدرت سياسى به جدال با قدرتهاى پراكنده آن روزگار ايران پرداخت،مهم ترين مشخصۀ اين جنبش رها كردن پوستۀ تسنن و مطرح كردن عقيده اى مختلط از تصوف و تشيع بود كه به مرور زمان و پس از رسميت يافتن تشيع در ايران به علت حضور نيرومند و پرقدرت علماى شيعه در دربار صفوى به آيينى جدا از تصوف و حتى مخالف با آن تبديل شد.

از طريقت تا سياست

نسب صفويان به شيخ صفى الدين اردبيلى،صوفى مشهور قرن هفتم و هشتم هجرى مى رسد.در دوره ايلخانى كه تصوف در ايران به اوج خود مى رسد شيخ صفى از نفوذ و اعتبار فراوان برخوردار بود،خانقاه او در اردبيل ميعادگاه هزاران تن از مريدانش بود كه هر ساله از نقاط مختلف به آن سو مى شتافتند. (1)علاوه بر مردم، پادشاهان مغول و سردمداران حكومت وقت نيز به او احترام زيادى مى گذاشتند.

ص: 154


1- .قاضى احمد بن شرف الدين الحسين الحسينى القمى،خلاصة التواريخ،ص 19.

رشيد الدين فضل اللّه تمدانى،از وزرا و صاحب منصبان دوره ايلخانى خود از مريدان شيخ بود و به او ارادت مى ورزيد. (1)

اهميت طريقت شيخ صفى رد آن بود كه او برخلاف برخى از طريقتهاى موجود، طرفداران خود را به اجراى فرايض مذهبى دعوت مى كرد،به همين علت علما هرگز به مخالفت با او برنخاستند. (2)

محبوبيت و نفوذ فراوان شيخ صفى،زمينه مناسبى را براى فعاليتهاى بعدى فرزندانش فراهم آورد،پس از صفى رهبرى خانقاه صفوى به پسرش صدر الدين منتقل شد.شبكه تبليغاتى صفويان در زمان او از آسياى صغير تا ماوراء النهر گسترده شده بود. (3)رابطهايى به نام خليفه بين مريدان و مرشد ارتباط برقرار مى كردند،با اين حال هيچ گونه تلاش علنى براى به دست گرفتن قدرت سياسى تا زمان شيخ جنيد صورت نگرفت و ظاهرا شيوخ صفوى به همان نفوذ گسترده معنوى خود قانع بودند.واقعه مهمى كه از زمان شيخ صفى تا زمان جنيد رخ داد گرايش شيوخ صفى به تشيع بود، اگرچه در كتاب صفوة الصفا بر شيعى بودن شيخ صفى اشاره شده است. (4)اما به نظر مى رسد كه تا قبل از جنيد مذهب آنها همان تسنن آميخته با تصوف بود كه در آن جايگاه والايى براى اهل بيت عليهم السّلام قائل بودند.جانشين شيخ صدر الدين،فرزندش1.

ص: 155


1- .والتر هينتس،تشكيل دولت ملى در ايران،ص 21.
2- .منوچهر پارسادوست،شاه اسماعيل اول،ص 121.
3- .تشكيل دولت ملى در ايران،همان،ص 5.
4- .ابن بزاز اردبيلى،صفوة الصفا،ص 1231.

خواجه على معروف به على سياه پوش بود.بنابر بعضى از نوشته ها او نخستين مرد خاندان صفويه است كه آشكارا از مذهب تشيع جانبدارى كرده است. (1)در دوره پيشوايى خواجه على دامنه قدرت سلسله قراقونلو كه شيعه مذهب بودند گسترش يافت و هواخواهان صفويه رو به ازدياد نهادند. (2)هنگام لشكركشى تيمور به آسياى صغير و در جنگ با بايزيد عثمانى عده زيادى به اسارت تيمور درآمدند كه با شفاعت خواجه على آزاد شدند و به جمع مريدان او پيوستند و به روملو معروف شدند. (3)

پس از مرگ شيخ على در سال 832 ه ق در بيت المقدس،ابراهيم معروف به شيخ شاه جانشين پدر شد،اما او قدرت و توانايى معنوى پدرش را نداشت،از زمان ابراهيم و پسرش جنيد دعوت خواجه على اندك اندك به انديشه اى براى ايجاد يك نهضت انقلابى تبديل شد. (4)كوشش جدى شيخ ابراهيم در راستاى افزايش مريدان صفوى و انتشار دعوت صفويه در مدت 21 سال مرشدى خانقاه اردبيل،از راه فرستان نماينده و مبلغ بر اساس برنامه دقيق و منظم دنبال شد. (5)

با درگذشت ابراهيم در سال 851 ه ق شيخ جنيد بر تخت حكومت پدر نشست و با درك قدرت نفوذ و تشكيلات به جاى مانده از اجدادش براى به دست گرفتن قدرت سياسى تمايل نشان داد و به قول قزوينى؛چون نوبت ارشاد به حضرت سلطان جنيد2.

ص: 156


1- .ابو القاسم طاهرى،تاريخ سياسى و اجتماعى ايران،ص 135.
2- .دايرة المعارف اسلامى،ج 2،ص 1571.
3- .عالم آراى صفوى،به كوشش يد الله شكرى،ص 25-20.
4- .عبد الحسين زرين كوب،دنباله جست وجو در تصوف ايران،ص 69.
5- .همان،ص 72.

رسيد آن حضرت داعيه سلطنت صورى نمودند. (1)دوران مرشدى شيخ جنيد همزمان با آشفتگى تيموريان پس از مرگ شاهرخ در سال 850 ه ق،نهضت مذهبى مشعشعيان (نهضتى با رنگ وبوى شيعى در جنوب غربى ايران)و حكومت ميرزا جهانشاه،يكى از امراى مشهور سلسله قراقويونلو بود.جنيد به بهانه مبارزه با كفار سپاهى از پيروان خود را گرد آورد و لباس مخصوصى براى آنها تهيه كرد.اقدامات جنيد جهانشاه را به هراس انداخت،جهانشاه او را چنين تهديد كرد كه اگر از قلمرو او خارج نشود به اردبيل لشكركشى خواهد كرد و قتل عام به راه خواهد انداخت. (2)جنيد ناچار از اردبيل خارج شد و به آناتولى جايى كه پيروان زيادى داشت پناه برد. (3)جنيد نيز مدتها در آناتولى و سوريه سرگردان بود و به علت نپذيرفتن او توسط حكام محلى و مخالفت علما با اعتقاداتش نمى توانست در جايى مستقر شود.اين سرگردانى و دربه درى عزم او را در به دست گرفتن قدرت جزم تر كرد،در اين دوران تلاشهاى تبليغاتى جنيد به دليل ويژگيهاى خاص فرهنگى قبيله هاى منطقه با استقبال آنها روبه رو شد و در مراحل بعد به نفع صفويان تمام شد.شايد جنيد به علت درك ويژگيهاى اعتقادى مردم اين منطقه كه با نوعى تشيع ابتدايى آميخته با غلو مشخص مى شد تشيع غاليانه خود را در اين منطقه بروز داده است.اين قبايل كه همگى در جهل و ناآگاهى به سر مى بردند در اثر جاذبه شخصيت شيخ جنيد و سخنان او چنان خودباختۀ او شدند كه خود را بنده و او8.

ص: 157


1- .يحيى بن عبد اللطيف قزوينى،لب التواريخ،ص 387.
2- .عالم آراى صفوى،ص 28.
3- .همان،ص 28.

را پروردگار خود دانستند.مريدان شيخ جنيد شرط صوفيگرى را اطاعت كوركورانه از او و جان باختن در راه مرشد كامل خود تلقى مى كردند.آنها او را تجسم خدا در وجود انسان و خداى زنده مى پنداشتند. (1)همين اعتقادات علما را تحريك كرد كه هم جنيد و هم كسانى كه به او گرايش پيدا كنند را كافر بخوانند.در همين احوال اوزون حسن، پادشاه آق قويونلو (2)براى استفاده از قدرت پيروان و نفوذ معنوى جنيد در مقابل باقره قويونلوها از او دعوت كرد تا به مقر حكومتش در ديار بكر رهسپار شود.

جنيد در ديار بكر با خواهر اوزون حسن ازدواج كرد،پس از اقامتى چهارساله در ديار بكر به اردبيل بازگشت و در آنجا براى جذب پيروان جديد به فعاليتهاى خود ادامه داد.دربار جهانشاه دوباره او را از اردبيل اخراج كرد،جنيد در سال 863 ه ق به همراه تعدادى از پيروانش ظاهرا براى جهاد با كفار و احتمالا براى جنگ با شيروانيان به قفقاز رفت و در جنگ با آنان كشته شد.پس از جنيد فرزندش حيدر كه خواهرزاده اوزون حسن بود همراه اوزون حسن به اردبيل رفت و در حالى كه نه ساله بود بر مسند رهبرى خانقاه تكيه زد،حيدر در اواخر عمر اوزون حسن با دختر او مارتا ازدواج كرد و ثمره اين ازدواج اسماعيل بود كه بعدها به عنوان اولين پادشاه صفوى تاج گذارى كرد.به هر حال حيدر در جمع آورى و تشكيل سپاه به سرعت راه پدر را دنبال كرد.تاج قزلباش كه8.

ص: 158


1- .روزبهان خنجى،تاريخ عالم آراى امينى،ص 272.
2- .آق قويونلو،اتحاديه قبايل تركان در منطقه ديار بكر كه پس از دوره مغول پديد آمد و تا حدود سال 908 ه ق دوام آورد،دانشنامه ايران و اسلام،ج 1،ص 128.

كلاهى قرمز داراى دوازده ترك (1)بود،در همين دوره رواج يافت و پيروان صفويه از اين به بعد با اين كلاه شناخته مى شدند و عثمانيها به تمسخر به آنها قزلباش(سرخ سر) مى گفتند.هسته اوليه قزلباشها در اين دوره شكل گرفت،سپاه قزلباش متشكل از پيروان صفويه از چند قبيله تركمن بودند كه مهم ترين آنها عبارت بودند از:روملو،شاملو، استاجلو،قاجار،قره مانلو،ذو القدر،افشار و تكلو،اين سپاه از عوامل اصلى قدرت صفويان محسوب مى شدند.مرگ اوزون حسن و كشمكشهاى جانشينان او(خليل و يعقوب)باعث شد كه شيخ حيدر به بهانۀ خونخواهى پدرش با عنوان جهاد بر ضد چركسهاى مسيحى،در صدد عبور از شيروان و تسخير گرجستان برآيد.در سال 892 ه ق شاه شيروان از سلطان يعقوب آق قريونلو،كه داماد او بود،درخواست كمك كرد.

سپاه متحد شيروان و تركمن سپاه كوچك صوفيان را شكست داد و حيدر نيز به قتل رسيد.حيدر در حيات خود از نظر اعتقادى و نظامى تغيير عمده اى را در فرقه صوفيه ايجاد كرد و عقايد افراطى و تعصب مذهبى را در ميان پيروان صفويه شدت بخشيد.در زمان او در برخى از ولايتهاى آسياى صغير دسته اى از شيعيان غالى ظهور كردند كه از نظر مذهبى فوق العاده متعصب بودند،تا آنجا كه قتل سنيها را نيز جايز مى دانستند. (2)

اين عقايد افراطى بعدها در سياست مذهبى شاه اسماعيل نقش عمده اى ايفا كرد و عامل برخى سختگيريهاى مذهبى شد.پس از كشته شدن شيخ حيدر در جنگ با4.

ص: 159


1- .اين كلاه مخصوص دوازده تركى،نشانه اعتقاد مذهبى به دوازده تن امام معصوم عليهم السّلام بود.(ثابتيان، اسناد و نامه هاى تاريخى و اجتماعى دوره صفويه،تهران،كتابخانه ابن سينا،1342 ش،ص 154.
2- .عبد الحسين نوايى،ايران و جهان از مغول تا قاجاريه،ج 2،ص 144.

يعقوب بيك آق قويونلو و شروانشاه،اسماعيل كه كودكى يكساله بود همراه دو برادر و مادرش در قلعه اصطخر فارس زندانى شد.پس از مرگ يعقوب بيك و بروز اختلاف در بين بازماندگان او و در نهايت پيروزى رستم بيك(نوه اوزون حسن)او براى استفاده از نيروى صفويان در مقابل رقباى خود فرزندان شيخ حيدر را آزاد كرد و آنان را به تبريز فراخواند،اما در تبريز كار سلطان على برادر بزرگتر اسماعيل بالا گرفت. (1)بنابراين رستم بيك از وجود سلطان على احساس خطر كرد و قصد دستگيرى آنها را داشت كه سلطان على به همراه عده اى از طرفداران خود به سوى اردبيل فرار كرد. (2)اما سپاه رستم بيك او را تعقيب كرد و در نزديكى اردبيل جنگ سختى بين طرفين درگرفت كه منجر به قتل سلطان على شد.او قبل از مرگ گروه اندكى از هواداران خاص خود را،كه بعدها«اهل اختصاص»ناميده شدند و نقش مهمى در به قدرت رساندن اسماعيل داشتند،انتخاب كرد و برادرانش را به آنها سپرد. (3)

تلاش مأموران حكومتى براى دستگيرى اسماعيل به جايى نرسيد و اسماعيل با كمك فدائيان و دوستدارانش به لاهيجان كه مقر حكومتى كاركيا ميرزا على،از حكمرانان شيعه گيلان بود رفت،كاركيا ميرزا على براى اسماعيل احترام زيادى قائل شد و شمس الدين لاهيجى كه از علماى شيعۀ گيلان بود را به تعليم او گماشت. (4)0.

ص: 160


1- .غياث الدين خواند مير،حبيب السير،ج 4،ص 437.
2- .عالم آراى صفوى،ص 35.
3- .همان،ص 37.
4- .حسن بيك روملو،احسن التواريخ،ص 20.

در مدتى كه اسماعيل مخفى بود همچنان ارتباط او با مريدانش برقرار بود.ياران اهل اختصاص در كنار او حضور داشتند و مريدان او نيز مخفيانه به ديدارش مى شتافتند و هدايايى براى او مى بردند.در اين زمان تشكيلات خانقاه صفوى چنان منظم و استوار شده بود كه مرگ شيوخ و مخفى شدن شاه اسماعيل خدشه اى به آن وارد نمى ساخت.در مدتى كه اسماعيل در گيلان بود حوادثى اتفاق افتاد كه زمينه را براى خروج او فراهم كرد.

در سال 902 ه ق رستم پادشاه آق قويونلو كه هنوز هم درپى جست وجوى فرزندان حيدر بود درگير منازعات داخلى شد.در اين زمان بايزيد،سلطان وقت عثمانى سپاهى به سركردگى احمد ميرزا فرزند سلطان يعقوب و داماد خود روانه ايران كرد. (1)احمد ميرزا با كمك سپاه بايزيد،رستم را شكست داد و بر تخت سلطنت نشست،اما حكومت احمد ميرزا نيز ديرى نپاييد و او با گرفتار شدن در چنگال رقباى ديگر جان باخت.پس از قتل احمد ميرزا(در سال 903 ه ق)حكومت آق قويونلو دچار سقوط شد و درگيرى رقبا قدرت حكومت مركزى را به شدت كاهش داد.در سال 906 ه ق پس از مدتها درگيرى قرار بر اين شد كه عراق و فارس را به سلطان مراد و آذربايجان و ديار بكر را به الوند بيك بدهند،اين تدبير نيز كارساز نشد و اختلافات ادامه يافت.از سوى ديگر در شرق ايران نيز سلطان حسين بايقرا وارث امپراطورى تيمورى گرفتار درگيريهاى داخلى و حملات ازبكها شده بود و قدرتش رو به كاهش بود.5.

ص: 161


1- .همان،ص 25.

با توجه به آنچه گفته شد روشن مى شود كه در اين زمان قلمرو ايران دچار هرج و مرج و ناامنى شده بود و در نتيجۀ فقدان حكومت مركزى،حكام محلى به تدريج به استقلال نسبى دست مى يافتند و براى خود حكومت مستقلى تشكيل مى دادند.

در چنين شرايطى اسماعيل ميرزا به طرف اردبيل حركت كرد.در بين راه به تدريج به سپاهيان اسماعيل اضافه مى شد. (1)در سال 906 ه ق اردوى اسماعيل به سوى زنجان كوچ كرد،انتخاب اين محل بدان سبب بود كه قبايل هوادار اسماعيل كه بيشتر در اين نواحى ساكن بودند مى توانستند به اردوى اسماعيل ملحق شوند.در اين محل هفت هزار نفر از هوادارانش از طوايف قزلباش به او پيوستند. (2)اسماعيل،شيروان را به عنوان اولين هدف نظامى خود برگزيد.انتخاب شيروان مى توانست چند دليل داشته باشد،يكى آنكه دو تن از اجداد اسماعيل در اين منطقه كشته شده بودند،ديگر آنكه اين منطقه داراى ثروت بسيار زيادى بود و حكومت شيروان هم چندان مقتدر نبود و درگيرى داخلى ميان آق قويونلوها امكان كمك رسانى فورى به شيروان را منتفى مى كرد.به هرحال سپاه اسماعيل حكومت شيروان را در هم شكست و فرخ يسار نيز به قتل رسيد.

در اين زمان الوند آق قويونلو خود را براى سركوبى اسماعيل آماده مى كرد.در شرور كه ناحيه اى نزديك نخجوان بود ميان دو طرف جنگ سختى به وقوع پيوست كه با1.

ص: 162


1- .خلاصة التواريخ،ص 51-45.
2- .احسن التواريخ،همان،ص 61.

پيروزى كامل اسماعيل پايان پذيرفت.در سال 907 ه ق سپاه صفويان پس از اين پيروزى وارد تبريز شد و آن را تصرف كرد و اسماعيل خود را شاهنشاه ايران خواند و على رغم ترس و واهمۀ اطرافيان از عكس العمل سنيها دستور داد كه خطبه به نام ائمه عليهم السّلام بخوانند،سپس شيعه را مذهب رسمى اعلام كرد. (1)

سياست مذهبى صفويان

در بخش پيشين همواره به دو جنبه معنوى و سياسى خاندان صفويه كه تا زمان اسماعيل اول تقريبا به موازات يكديگر وند تكاملى خود را طى مى كردند اشاره شد.

در زمان اسماعيل اول بعد سياسى شيوخ صفوى بر ابعاد معنوى و عقيدتى صوفيانه آنها غلبه پيدا كرد.علامه مجلسى دعوت از محقق كركى براى اقامت در ايران را در رديف اقدامات صوفى زدايى شاه اسماعيل مى داند. (2)با آنكه هدف شاه اسماعيل و يا شاه طهماسب از دعوت علماى شيعه عرب به ايران چيز ديگرى بود اما در عمل چنين نتيجه اى حاصل شد.از آن پس در طول عصر صفوى اين دو بعد گاه به موازات يكديگر و زمانى با برترى يكى بر ديگرى سياست دولت صفوى را تعيين مى كردند.

سلسله وار بودن تاريخى هردو جنبه معنوى و سياسى عصر صفوى از اهميت خاصى برخوردار است.

پيروى از عقيده نيابت حضرت مهدى(عج اللّه تعالى فرجه الشريف)از جانب حكمرانان

ص: 163


1- .جهانگشاى خاقان،به كوشش الله داد مظنطر،راولپندى،ص 147.
2- .رسول جعفريان،صفويه در عرصه دين،فرهنگ و سياست،ج 2،ص 517.

صفوى و تكيه بر تشيع در حقيقت اعم سياست مذهبى اين سلسله در طول سالهاى حكومت را تشكيل مى داد.

باتوجه به نوسانات طى شده در طول عصر صفوى سياست مذهبى صفويان را مى توان به سه دوره تقسيم كرد: (1)

1.دوره آغاز:دوره اى كه با سياست خاص مذهبى شاه اسماعيل يكم آغاز مى شود و برخى از نوآوريها و تغييرات توسط او ايجاد مى شود،همچنين اين دوره با غلبۀ تفكر ايجاد يك حكومت مذهبى و تحكيم آن همراه است كه به كمك قزلباشها و در رأس آن مقام مذهبى آنان(شاه اسماعيل يكم)برقرار شد.

2.دوره اوج:دوره اى كه مذهب و روحانيون از اقتدار خاصى كه شاه اسماعيل يكم بدعتگذار آن بود برخوردار مى شوند و اين اقتدار در طول سلطنت شاه طهماسب اول نيز ادامه پيدا مى كند،همچنين سالها از عصر شاه عباس اول را در برمى گيرد.

3.دوره افول:دوره اى كه از اواسط سلطنت شاه عباس اول آغاز مى شود و بركنارى بسيارى از روحانيون و حذف مقام آنان را درپى دارد،به طورى كه در عهد شاه سليمان صوفيان و روحانيون به جز يك دوره كوتاه،به كارهاى مهم و سطح بالا گماشته نمى شدند و مذهبى ها از مقام كمترى برخوردار بودند،حتى مشاغلى مانند نسقچى گرى و مهترى (2)به آنان واگذار نمى شد.0.

ص: 164


1- .مريم مير احمدى،دين و دولت در عصر صفوى،ص 50-49.
2- .همان،ص 50.

شاه اسماعيل اول با برخوردارى از عقايد خاص صوفيان و مقام مذهبى خود حركت تاريخى اش را آغاز كرد و به اعتبار چنين پشتوانه اى بود كه اسماعيل پس از ورود به تبريز و تاج گذارى در سال 907 ه ق شيعه امامى را به عنوان مذهب رسمى اعلام كرد. (1)به همين منظور به دستور شاه اسماعيل خطبه اى به نام دوازده امام خوانده شد و اذان و اقامۀ راستين نماز با عبارتهاى«اشهد ان عليا ولى اللّه»و«حى على خير العمل»مرسوم شد.شاه اسماعيل به خاطر ابراز ارادت خود به خاندان پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله دستور داد تا عبارت هاى«لا اله الا اللّه»،«محمد صلّى اللّه عليه و اله رسول اللّه»و «على عليه السّلام ولى اللّه»را روى يك طرف سكه ها ضرب كنند. (2)شاه اسماعيل تنها به دوستى امامان عليهم السّلام و ترويج شيعه اكتفا نكرد بلكه او همپاى تولى فرهنگ تبرى را نيز ترويج كرد و چنين مقرر كرد كه پس از اتمام اذان،تبرى و لعن بر دشمنان دين حضرت محمد صلّى اللّه عليه و اله و تولى بر آل او كنند. (3)بدين ترتيب در آغاز سلطنت شاه اسماعيل اول مذهب تابع سياست بود و در برخى از تشكيلات دولتى و مقامات سعى مى كردند از روحانيون استفاده كنند.به اين صورت تلفيق يا مشاركتى از هردو پديد آمد.

عالم آراى صفوى از دو نفر به نام شيخ زاده لاهيچى و شيخ على عرب كركى به عنوان مشاوران مذهبى شاه اسماعيل ياد مى كند. (4)محقق كركى كه در سال 940 ه ق وفات8.

ص: 165


1- .عالم آراى صفوى،ص 64.
2- .اسكندر بيك تركمان،عالم آراى عباسى،ج 1،ص 47.
3- .جهانگشاى خاقان،ص 149.
4- .عالم آراى صفوى،پيشين،ص 518.

يافت يكى از نخستين علماى شيعۀ عرب زبان بود كه در دهۀ دوم قرن دهم هجرى قمرى به دعوت شاه اسماعيل به ايران آمد،او مدتى در ايران ماند سپس به عراق بازگشت و بار ديگر در عصر طهماسب به ايران آمد. (1)با اين وجود اگر قرار بود تشيع مذهب رسمى دولت صفويه باشد،در مساجد و منابر تبليغ شود،در مدارس تدريس صورت گيرد و اين مسائل در سيستم قضايى،اقتصادى و سياسى جامعه مبناى عمل قرار گيرد،براى تبليغ اين مذهب و تبيين احكام حتما بايست علما و فقهايى وجود مى داشتند.در اين دوره تعداد اين علما در ايران بسيار محدود بود،به نحوى كه حتى يافتن كتب فقهى شيعه نيز چندان آسان نبود. (2)در تحليلى ديگر اين دعوت به عنوان تلاش شاه اسماعيل براى كاهش قدرت قزلباشها ارزيابى شده است.البته اين موضوع دربارۀ شاه طهماسب به واقعيت نزديك تر است،همچنين نبايد از تسلط علماى عرب تبار بر مبانى فقهى و كلامى اهل سنت و جدلهاى نظرى آنان با اهل سنت غافل شد.مطمئنا اين تواناييها مى توانست دولت صفوى را در رويارويى نظرى با اهل سنت يارى كند. (3)مهم ترين كار كركى در ايران تقويت پايه هاى نظرى تشيع نوپاى صفوى، همچنين ايجاد حوزه هاى علمى به خصوص در شهرهاى اصفهان،قزوين و كاشان و در پى آن تربيت شاگردانى بود كه علوم دينى را در ميان مردم ايران گسترش مى دادند. (4)7.

ص: 166


1- .محمد باقر خوانسارى،روضات الجنات فى احوال العلماء و السادات،ج 4،ص 360.
2- .احسن التواريخ،ص 86.
3- .عالم آراى صفوى،ص 2-480.
4- .سيد محمد على حسينى زاده،علما و مشروعيت دولت صفوى،ص 117.

بنيانگذار صفويه در زمان حكومت خود كه از سال 907 تا 930 ه ق بود به طول انجاميد همچنين موفق شد تا با بهره گيرى از يك ايدئولوژى ضد سنى گرى تشيع را در ايران نهادينه كند تا به اين شكل سدى در مقابل دولت عثمانى و ازبكها ايجاد كند. (1)در عهد طهماسب يكم،يعنى از سال 930 تا 982 ه ق سعى بر آن بود كه سياست اسماعيل اول دنبال شود.طهماسب به محض اينكه بر تخت قدرت نشست و بر مناطق بيشترى تسلط يافت فتح نامه صادر كرد و خود را بندۀ شاه ولايت ناميد. (2)سياست مذهبى او نيز همانند گذشته مبنى بر احترام خاص به سادات و علماى دين بود. (3)

طهماسب اول نه تنها مقامات بالا مانند نقابت را از ميان سادات انتخاب كرد بلكه دختر و خواهرش را نيز به عقد سادات درآورد.در دورۀ او مقام صدر كه بالاترين مقام دربار بود به علما واگذار شد، (4)همچنين طهماسب اول در يك اقدام تبليغى در سال 939 ه ق رسما از گناهان گذشته خود توبه كرد. (5)پديده اى كه در اين عصر ظهور كرد و بعدها نيز ادامه يافت صدور دستورات عمومى براى اجرا كردن امر به معروف و نهى از منكر بود. (6)صدور اين قبيل دستورات سابقۀ ديرينه داشت و در دوره غازان خان با صدور اين دستورات در بعضى از زمينه ها از جمله نهى شرابخوار و فساد جنسى به4.

ص: 167


1- .عبد الهادى حائرى،ديباچه اى بر پيشينه تاريخى جنبشهاى پان اسلاميسم،ص 12.
2- .عالم آراى عباسى،ج 1،ص 76.
3- .همان،ج 1،ص 244-229.
4- .دين و دولت در عصر صفوى،ص 54.
5- .خلاصة التواريخ،ج 1،ص 225.
6- .صفويه در عرصه دين،فرهنگ و سياست،ج 1،ص 374.

صورت يك سنت سياسى درآمده بود.

اسماعيل دوم از سال 984 تا 985 ه ق سعى كرد از لحاظ مبارزات و فعاليتهاى مذهبى،همچنين از نقطه نظر اجتماعى در نظام ادارات و اجتماعات مانند قضاوت و وضع مالياتها تعادل به وجود آورد و از اختلافات مذهبى جلوگيرى كند؟قتل عام برادران خود و تعداد زيادى از خاندان صفوى و ظلم و ستم فراوان به رعايا و بى اعتنايى به اعتقادات شيعى باعث شد.تا او را متمايل به تسنن و اهل جماعت بدانند. (1)

وى اقدام او به براندازى رسم تبرايى از دشمنان اهل بيت عليهم السّلام در قزوين،همچنين كمك به رشد سنيهاى باقى مانده و كمك كردن به آنها كه توسط ميرمخدوم از علماى مورد توجه اسماعيل انجام گرفت،گمان تسنن را دربارۀ او تقويت كرد.باتوجه به اينكه ميرمخدوم در دورۀ طهماسب به علت متهم بودن به تسنن مورد توجه شاه نبود اما در دورۀ شاه اسماعيل دوم از نزديكان او به حساب مى آمد. (2)بنابراين اين تصور در ذهن به وجود مى آيد كه اسماعيل به خلاف اعقاب خود گرايش به سنى گرايى داشته است؟! از طرفى اسماعيل دوم از حضور مقتدرانه عالمان شيعه ناخشنود بود و با آنان رفتار مناسبى نداشت،علما نيز در مقابل اقدامات او براى محو كردن مظاهر شيعى،به اهل تسنن بودن او رأى دادند و از او روى برگرداندند. (3)شاه اسماعيل نيز تحت فشار روحانيون و اطرافيانش براى رفع تهمت سنى گرى از خود و جلب رضايت شيعيان و8.

ص: 168


1- .عالم آراى عباسى،ج 1،ص 329.
2- .عالم آراى عباسى،ج 1،ص 329.
3- .خلاصة التواريخ،ج 2،ص 648.

علماء دستور داد تا بر روى سكه ها شعرى نوشته شود كه نشان از ارادت ايرانيان به اهل بيت عليهم السّلام داشت،مضمون شعر چنين بود:

ز مشرق تا به مغرب گر امام است على و آل او ما را تمام است

(1)

از سال 985 تا 989 ه ق در دورۀ سلطنت محمد خدابنده،برادر اسماعيل دوم سياست مذهبى خاصى مشاهده نشد،او بيشتر وقت خود را صرف همكارى با قزلباشهايى كرد كه در دورۀ او فوق العاده قدرت يافته بودند.از سال 989 تا 1038 ه ق سياست شاه عباس اول در زمينه مذهب تا حدى متعادل تر از گذشتگانش بود.و به طور كلى تعصب كمترى نسبت به مذاهب از خود نشان مى داد،اما با علاقۀ كافى به ترويج دين اسلام (2)و تقويت تشيع مى پرداخت. (3)رفتار ملايمت آميز او نسبت به پيروان ساير مذاهب از نظر سياست خارجى وجهۀ ويژه اى به دربار شاه عباسى بخشيده بود.او به اقليتهاى مذهبى توجه بسيارى داشت و در دورۀ او براى بهبود اوضاع اجتماعى آنان دستوراتى صادر شد.يكى از اقدامات او به دست گرفتن امورى بود كه سابقا توسط روحانيون اداره مى شد،اين عامل باعث كاهش نفوذ روحانيون در دربار صفوى شد،با اين حال شاه عباس اول شخصى پايبند به مذهب بود.به دستور او و به علت ارادتش به خاندان ائمه عليهم السّلام روى مهر دستورات رسمى عبارت«كلب آسان على»و«كلب آستان4.

ص: 169


1- .البته قبل از اين شعر،اسامى ائمه معصوم عليهم السّلام بر روى سكه ها ضرب مى گرديد كه به دستور وى حذف گرديده بودند.
2- .رسول جعفريان،صفويه از ظهور تا زوال،ص 231.
3- .عالم آراى عباسى،همان،ج 2،ص 974.

ولايت»حك شده بود. (1)همچنين در سالگشت شهادت امير المؤمنين على عليه السّلام از روز 19 تا 27 رمضان هر سال مجالس روضه خوانى دوره شاه عباس برگزار مى شد. (2)مراسم بزرگداشت عاشورا نيز با حضور شخص شاه عباس انجام مى شد. (3)از جمله ديگر اقدامات شاه عباس در تقويت تشيع ترميم بارگاه امامان معصوم عليهم السّلام بود. (4)

از طرف ديگر على رغم پايبند بودن شاه عباس به تشيع،او در انتخاب كردن راه مذهبى خود،ساير مسائل را نيز در نظر مى گرفت،همچنان كه براى تقويت بعد اقتصادى كشور و جلوگيرى از خروج پول ايران از كشور از خروج مسافران و زوار اماكن متبركه خارج از كشور جلوگيرى مى كرد. (5)با اين حال اگر به كسى اجازه چنين كارى داده مى شد در عوض مى بايستى مبلغ زيادى به شاه مى پرداخت.همچنين شاه براى مبارزه با نفوذ بيش از اندازۀ صوفيان به بهانه نزاع حيدرى و نعمتى در سال 1003 ه ق،تعداد بسيارى از آنان را كشت. (6)در دوره او باوجود مقاماتى چون روحانيون،نهادهاى مذهبى تابع نهادهاى سياسى بودند و مقام صدر به نيابت از طرف شاه در رتق و فتق امور كوشش مى كرد. (7)اگرچه در دورۀ شاه صفى اول يعنى از سال 1038 تا 1052 ه ق1.

ص: 170


1- .دين و دولت در عصر صفوى،ص 57.
2- .پيترو دلاواله،سفرنامه،ص 6-85.
3- .عالم آراى عباسى،ج 2،ص 1061.
4- .همان،ج 3،ص 1668.
5- .دين و دولت در عصر صفوى،ص 58.
6- .محمد باقر پورامينى،صفويان نماد اقتدار ايران،ج 2،ص 210.
7- .عالم آراى عباسى،همان،ج 2،ص 761.

طبق موازين اسلامى از سوى شاه دستوراتى مانند منع مسكرات صادر شد،اما در مجموع دورۀ حكومت او با موفقيتهاى سياسى-مذهبى چندانى همراه نبود،او نيز مانند جد خود نظر مساعدى نسبت به اقليتهاى مذهبى داشت و با عيسويان به ملايمت رفتار مى كرد. (1)حذف چهره هاى شاخص علمى شيعه در دوران سلطنت او كاملا محسوس است.اين حضور نيافتن واقعى علمى و مسئولانه كه به نوعى مرهون خواست شاه صفى بود وضعيت علمى،فرهنگى و سياسى كشور را به ركود و خمودى كشاند.شيخ على نقى كمره اى،از علماى برجستۀ شيعه در اين زمان از همنشينى با علما نسبت به دورۀ شاه صفى اظهار نگرانى كرده است و با نوشتن كتابى مطالبى را براى جذب او به سوى علما مرقوم داشت. (2)در دورۀ عباس دوم گزارشهايى از اقدامات شاه عباس براى ترويج تشيع به چشم مى خورد،همچنان كه او در زيارت امام رضا عليه السّلام روش شاه عباس اول را زنده مى كرد و همانند جدش در نزديكى مشهد پياده مى شد و روى نياز به خاك خالق مى ستود. (3)و باقى راه را تا بارگاه امام رضا عليه السّلام پياده مى رفت.

همچنين به گفتۀ فيض كاشانى شاه عباس درپى ترويج مذهب تشيع بوده است. (4)از طرف ديگر باوجود اينكه در دورۀ شاه عباس يهوديان مورد تعقيب قرار مى گرفتند (5)اما او در مقايسه با گذشتگانش از تعصب مذهبى به دور بود.بنا به درخواست شاه عباس9.

ص: 171


1- .دين و دولت در عصر صفوى،همان،ص 58.
2- .صفويه در عرصه دين،فرهنگ و سياست،ج 3،ص 1175.
3- .صفويه نماد اقتدار ايران،ج 2،ص 280.
4- .همان،ص 280.
5- .دين و دولت در عصر صفوى،ص 59.

دوم دو كتاب مرجع شيعه(اصول كافى و من لا يحضره الفقيه)توسط يكى از علما به نام دونقى به فارسى برگردانده شد و شرحى هم بر آن نوشته شد. (1)در زمان سليمان(صفى دوم)شاه در رأس نهادهاى سياسى و مذهبى قرار داشت.امور مذهبى ابتدا در دست مقام صدر بود كه سليمان آن را به دو قسمت مقام صدر خاصه و صدر عامه تقسيم كرد. (2)

اما در عمل وظايف مقام صدر را مقام بعدى روحانى يعنى صدر الممالك برعهده نداشت،بلكه محمد باقر مجلسى،شيخ الاسلام وقت،كه از سال 1037 تا 1111 ه ق مقام روحانى قدرتمند آن دوره بود،آن را برعهده داشت.باوجود نداشتن تعصب مذهبى شاه،تعقيب اقليتهاى مذهبى نيز در اين دوره گزارش شده است.تعقيب اقليتها در اواخر عهد صفوى به حدى شدت يافت كه حتى رؤساى مذهبى ارامنه نيز به زندان افتادند و كليساى جلفا مجبور شد ساليانه مبلغى به دولت پرداخت كند. (3)همچنين طبق دستورى كه سليمان در حال مستى امضا كرده بود،رؤساى مذهبى يهوديان در اصفهان به قتل رسيدند و برخى نيز با پرداخت مبالغ زيادى پول از اعدام رهايى پيدا كردند. (4)شاه سليمان به ظاهر خود را دين دار نشان مى داد و مى كوشيد تا كشور را براساس سنتهاى دينى و مذهبى اداره كند،او همچنين به دانشمندان و علماى شيعه را0.

ص: 172


1- .محمد يوسف اله قزوين اصفهانى،ايران در زمان شاه صفى و شاه عباس،ص 537.
2- .دين و دولت در عصر صفوى،همان،ص 59.
3- .همان،ص 60.
4- .همان،ص 60.

به ديدۀ احترام مى نگريست و جايگاه واقعى آنان را پاس مى داشت.

شاه سلطان حسين نيز از سال 1105 تا 1135 ه ق قبل از رسيدن به حكومت مانند پدرش تحت تأثير علامه محمد باقر مجلسى،مجتهد بانفوذ وقت قرار گرفته بود،نفوذ مجلسى در آغاز سلطنت او تا اندازه اى بود كه برخلاف سنت معمول مراسم تاجگذارى را او انجام داد و از طرف شاه لقب جديد ملاباشى را كه بالاترين مقام روحانى عهد او بود،دريافت كرد. (1)بر روى سكه هاى دوره سلطان حسين لقب دين پرور زده بودند كه براى نخستين بار در ميان شاهان صفوى مشاهده مى شد. (2)از جملۀ ديگر اقدامات شاه حسين مقابله او با صوفيان بود. (3)همچنين در دورۀ سلطنت او وقف كردن روندى روبه رشد داشت و شاه به دليل علاقه مندى به اين سنت پسنديده موقوفات بسيارى از خود برجاى گذاشت.اين موقوفات در موارد مناسبى مصرف مى شد كه از آن جمله مى توان به برپايى مراسى روضه خوانى و تعزيه خوانى حضرت سيد الشهداء عليه السّلام و زائران كربلا اشاره كرد. (4)

به هرحال سياست مذهبى در عهد صفوى ادوار مختلفى داشت و با روى كارآمدن هريك از شاهان سياست مذهبى اين عصر نيز رنگ خاصى به خود مى گرفت.اما به طور كلى مى توان چنين گفت:دولت صفوى گذشته از دلايل ديگر سياسى سعى1.

ص: 173


1- .سازمان ادارى حكومت صفوى(تذكرة الملوك)،ص 201.
2- .صفويان نماد اقتدار ايران،ج 2،ص 355.
3- .ابو الحسن قزوينى،فوايد الصفويه،ص 87.
4- .صفويه در عرصه دين،فرهنگ و سياست،ج 2،ص 911.

مى كرد كه از تمايل پيدا كردن سنيها به دولتهاى دشمن مانند عثمانيها و ازبكها جلوگيرى كند و در هر زمانى كه با دولتهاى مذبور قرارداد صلح منعقد مى شد تعقيب اهل تسنن نيز متوقف مى شد.

ص: 174

فصل دوم: گرايش تصوف به تشيع در ايران

اشاره

ص: 175

ص: 176

تصوف و تلاقى آن با تشيع در ايران

در فاصلۀ قرن پنجم تا قرن نهم هجرى ايران در معرض يورشهاى پى درپى بيگانگان قرار داشت.هجوم سلجوقيان در قرن پنجم،غزان بلخ در قرن ششم،مغولان در سدۀ هفتم و تيمور در پايان سدۀ هشتم و آغاز قرن نهم كشور ايران را به ويرانه اى تبديل كرد و مردم را به فقر و فلاكت كشاند.هجوم مغولان نقطه اوج اين يورشها بود.آنان تمام شهرهاى ايران را با خاك يكسان كردند و انسانها بيشمارى را از دم تيغ خود گذراندند و شهر و فرهنگ شهرى را نابود كردند. (1)

تاريخ نگاران مى نويسند:تنها در شهر نيشابور نزديك به 748000 نفر كشته شدند. (2)

يورش مغول ظلم و بى عدالتى و بدبختى را براى جامعه ايرانى به همراه آورد و اين جامعه را دچار سقوط روحى و اخلاقى كرد،در چنين شرايطى روحيۀ دنياگريزى و

ص: 177


1- .جهانگشاى جوينى،ج 1،ص 72-42.
2- .محمد رضا فشاهى،مقدمه اى بر سير تفكر در قرون وسطى،ص 436.

ديدگاههاى بدبينانه نسبت به زندگى دنيا رواج يافت و تصوف كه از قبل در ايران ريشه و نفوذ داشت نفوذ خود را بيش از گذشته گسترش داد و آن را استقرار بخشيد. (1)

در دوره بين يورش مغول تا استقرار دودمان صفوى،خانقاهها و زاويه ها گسترش يافت و سلسله هاى صوفى بسيارى پديد آمد.اين دوره شاهد ظهور افراد بزرگى چون مولانا جلال الدين محمد بلخى،نجم الدين كبرى،صدر الدين قونوى و ديگر بزرگان بود.

تصوف در اين دوره به صورت پلى ميان تسنن و تشيع درآمد و به دلايل بسيارى زمينه را براى گسترش تشيع آماده ساخت.

در اين مسئله كه تصوف از تسنن آغاز شد و سرانجام بخش عمدۀ آن به دلايل درونى به تشيع روى آورد ترديدى وجود ندارد،اين سير در گرايشهاى صوفيانۀ دورۀ مورد بحث ما در بيشتر سرزمينهاى اسلامى اعم از سوريه،آسياى صغير و به ويژه ايران و هند قابل مشاهده است،حتى فرقه هايى كه كوشيدند رنگ تسنن خود را حفظ كنند در بسيارى از ديدگاهها،تسليم الگوهاى فكرى و شخصيتى شيعه شدند.در نفوذ روز افزون تشيع ميان تصوف ايرانى«مكتب كبرويه» (2)اهميت ويژه اى داشت.شيخ نجم الدين كبرى،پير بزرگ صوفيۀ خوارزم اگرچه سنى مذهب بود،اما به شيعه نيز تمايل داشت.اولين نسل از مريدان او ظاهرا همگى سنى بودند و گرايشهاى ناشناخته را تنهات.

ص: 178


1- .رينولد نيكلسون،پيدايش و سير تصوف،ص 27.
2- .اين طريقت توسط نجم الدين كبرى خوارزمى در ايران و آسياى ميانه شكل گرفت.

در آثار سعد الدين حمويه مى توان يافت.دربارۀ او چنين گفته اند كه آموزش مى داده كه اولياى امت اسلامى دوازده تن مى باشند و دوازدهمين آنها صاحب الزمان(عج اللّه تعالى فرجه الشريف)است كه براى برپا كردن عدل و داد به سراسر جهان باز خواهد گشت.اين موضوع آموزۀ مشترك صوفيان و شيعيان دوازده امامى است. (1)بعدها در بررسى شخصيت علاء الدوله سمنانى از مشايخ طريق كبرويه كه در سال 756 ه ق وفات يافت با نويسنده اى روبه رو مى شويم كه داراى نومايگى فوق العاده است.او به رغم جانبدارى از مذهب سنت و جماعت از مشاجره هاى مكاتب فقهى مختلف بيزار بود و از مكتب خاصى پيروى نمى كرد.او در پذيرفتن اينكه از ميان خلفا تنها على عليه السّلام در هر سه جنبه امامت،خلافت و ولايت به كمال رسيده بود و در بعضى جهات ديگر به مذهب شيعه بيش از سنى نزديك شد.تصور او از تصوف و نقش آن موجب شد چيزى بنا كند كه بيشتر به تشيع سنى گرا شبيه است.بنايى كه او بنيان نهاد اگرچه مخالف نظر شيعيان بود اما نقش اهل بيت عليهم السّلام و به ويژه نقش حضرت على عليه السّلام را مى ستود. (2)

حلقه هاى باقيماندۀ سلسله كبرويه كه رنگى از تشيع داشت ما را به دورۀ پس از ايلخانان مغول برمى گرداند.پس از تصوف سنى نجم الدين كبرى كه در آن به برترى حضرت على عليه السّلام بر ساير خلفا اعتراف مى كند،همچنين پس از تسنن ساده و مداراآميز علاء الدوله سمنانى،آثار و نوشته هاى على همدانى قرار دارد كه در سال 786 ه ق7.

ص: 179


1- .آ.باسانى،تاريخ ايران از آمدن سلجوقيان تا فروپاشى ايلخانان(دين در عهد مغول)،ج 5،ص 517.
2- .همان،ص 518-517.

وفات يافت.در اين نوشته ها تسنن در كنار انديشه هاى شيعى غالى در طريقت در دين راسخ و استوار ظاهر مى شود و درپى آن تشيع اقرارى محمد نوربخش كه در سال 869 ه ق وفات يافت به تحرير در مى آيد.گذر تدريجى و غيرمحسوس از تسنن به تشيع كه نخستين بار در طريقۀ كبرويه ظاهر شد،تأثير عميقى بر اسلام در ايران گذاشت و زمينۀ رسيدن به تشيع آشكار عصر صفوى را فراهم كرد. (1)از نظر گرايشهاى شيعى طريقه كبرويه تنها نمونه شيعى نوظهور نبود كه در آن زمان در ايران آغاز شد،يك طريقه ديگر نيز به نام شيخيه جوريه،در خراسان پديد آمد و به خاطر آنكه با جنبش سربداران كه پيشتر به آن اشاره كرديم در ارتباط بود اهميت فراوانى داشت.شيخيه خراسان پيروان شيخ خليفه،كه در سال 736 ه ق به قتل رسيد،بودند.او فردى اصالتا مازندرانى و از شاگردان علاء الدوله سمنانى بود كه ظاهرا با او اختلافاتى نيز داشت.شيخ خليفه در سبزوار شهرى كه از روزگاران دور يكى از مراكز شيخ بود طريقه اى بنيان نهاد كه بسيارى از ساكنان آن شهر به آن روى آوردند.

درباره آموزشهاى شيخ خليفه اطلاعات چندانى در دست نيست.شيخ به اتهام آنكه در مسجد حديث دنيا مى گويد، (2)به دست فقهاى سنى وابسته به دربار كشته شد.

بلافاصله پس از او يكى از شاگردانش به نام شيخ حسن جورى جانشين او شد و به جنبش چهرۀ تازه اى بخشيد كه كاملا رنگ شيعى داشت و بعدها منجر به قيام سربداران4.

ص: 180


1- .همان،ص 518.
2- .مطلع سعدين و مجمع البحرين،ص 5-144.

در ناحيه سبزوار شد.

البته بعضى از متصوفه باتوجه به شخصيت فوق العاده حضرت على عليه السّلام و رويه اى كه آن حضرت در مدت خلافت آنرا نشان دادند سعى كردند كه از آن استفاده كرده و خود را منتسب به آن حضرت نمايند تا از وجاهت آن حضرت به نفع خود بهره بردارى كرده و عملكرد خود را مورد تأييد آن حضرت بدانند،تا مردمى را كه به آن حضرت توجه قلبى داشته اند را با خود همراه كنند.

البته يكى از افراد در زمان آن حضرت رفتارى شبيه به متصوفه از خود نشان داد امّا آن حضرت او را از آن عمل به شدت نهى كردند.

جريان آن از اين قرار است:

«حضرت على عليه السّلام در بصره به عيادت علاء الدين زياد حارثى كه از دوستان و ارادتمندانش بود رفت،در ضمن گفتگوها علاء الدين زياد عرض كرد:اى امير المؤمنين شكايت برادرم عاصم بن زياد را به شما عرض مى كنم.

فرمود:مگر چه شده؟

عرض كرد:عبائى بر خود پيچيده و از دنيا كناره گيرى كرد.

فرمود:فورا او را بياوريد.

همين كه عاصم بن زياد آمد،حضرت رو به او كرده و فرمود:«اى دشمن جان خود! شيطان عقلت را ربوده،توجه به زن و فرزند خود چرا رحم نكردى؟گمان مى كنى خداوند نعمتهاى پاكيزه را بر تو حرام كرده است؟تو در پيشگاه خدا كوچكتر از اين

ص: 181

هستى»؟

عاصم عرض كرد:اى امير المؤمنين!شما خودتان اين لباس خشن و آن غذاى ناگوار را داريد(و به من اينطور مى فرماييد)؟

حضرت فرمود:بس كن!من مثل تو نيستم،خداوند به زمامداران عادل دستور داده مانند ضعيف ترين مردم زندگى كنند تا با فقرا همدردى كرده و درد فقر و پريشانى آنها را از پاى در نياورد!». (1)

بهاء الدين حيدر بن على عبيدى آملى كه در سال 794 ه ق وفات يافت،شيعه ديگرى بود كه مى خواست ميان تصوف و تشيع ارتباط برقرار كند و در اين مسير از فرصت آزادى و بى توجهى حكومتها به اين مسائل سود برد.حيدر آملى به دنبال آن بود كه وحدت صوفيان و شيعيان را در يك فرقه گرد آورد.شيوۀ گستاخانۀ او در ادغام كردن تصوف و تشيع عاقبت به واكنش سنيها انجاميد.تشكيل طريقۀ سنى نقشبنديه توسط بهاء الدين نقشبند كه در سال 792 ه ق وفات يافت و سلسلۀ خرقۀ خود را به ابو بكر رساند،يكى از اين واكنشها بود. (2)

نزديكى تشيع و تصوف به يكديگر تنها در سطح نظرى نبود،بلكه جنبشهاى مذهبى-اجتماعى كه از جوهره و درونمايۀ تصوف و تشيع برخوردار بودند زنجيرى را ايجاد كردند كه حلقۀ نخستين آن سلسله سربدارى و حلقۀ واپسين آن قيام مشعشعيان2.

ص: 182


1- .نهج البلاغه،خطبه 207،(برگرفته از كتاب جلوه حق،ص 186-184).
2- .همان،ص 3-122.

بود.

سرزمين آناتولى نقطه تلاقى تشيع و تصوف

اكنون بايد به حوزه جغرافيايى توجه كنيم،حوزه اى كه نقطۀ اوج هم گرايى عملى تشيع و تصوف در نهضتهاى اجتماعى بود و در نهضت صفوى نقش شايان توجهى ايفا كرد.حركتهاى مردمى آسياى صغير و آناتولى كانون ذوب عناصر مختلف مذهبى در قرن نهم بود.

آناتولى كه از سال 407 تا 707 ه ق حكومت كرد،از زمان سلجوقيان روم تا زمان مغول و شايد پس از آن پذيراى گروههاى عظيمى از قبايل ترك مغول بود كه از برابر فاتحانى كه از شرق مى آمدند به غرب گريخته بودند.اين گروهها كه زندگى خانه به دوشى داشتند ساختار اعتقادى يكسانى نداشتند،تعدادى از اين گروهها به سوى غرب رفتند و غازيان دولت رو به رشد عثمانى شدند و بقيه تا جايى كه مى توانستند در دوره هاى فلات آناتولى ساكن شدند.

در ميان همين گروههاى سركش بود كه عقايد اسلام مردمى شكوفا شد و در برابر عقايد بسيار ملايم مراكز شهرى آناتولى قرار گرفت. (1)

گوناگون بودن ساخت اجتماعى اين گروهها و نبودن هيچ گونه مرز سياسى قطعى در حوزۀ جغرافياى مورد بحث زمينه را براى فعاليت انواع گروههاى تبليغاتى آماده كرد.

كوچ عشاير،كوچ رهبران صفوى و پيروان آنها در مرزهاى منطقه قابل كنترل نبود.اين

ص: 183


1- .ميشل.م.مزاوى،پيدايش دولت صفوى،ص 135.

مسئله شايد مهم ترين عامل اشاعه عقايد مذهبى در اين حوزه بوده است.در اين شرايط مى توان نوعى جامعه باز و انتقال و مراودۀ آزادانه را مشاهده كرد. (1)از آغاز قرن هفتم تا پايان قرن دهم هجرى،نهضتهاى مذهبى گوناگونى در آسياى صغير به وجود آمد كه از جمله آنان مى توان به نهضت باباييها،ابداليها،بكتاشها،حروفيان،قلندران، قزلباشها و حيدريها اشاره كرد.در اين شرايط صوفيگرى مورد حمايت قرار گرفت و به آسانى اشاعه پيدا كرد. (2)از آن پس بسيارى از گروه هاى شيعه غالى نيز در آناتولى رشد كردند و بسيارى از اين گروهها با پناه گرفتن در زير چتر فراگير و بلندنظر تشكيلات بكتاشى از آزار عثمانيان به جرم شيعه بودن(680-1342 هجرى)رهايى پيدا كردند. (3)

آناتولى در اصل به صورت بوتۀ آزمايش آرا و عقايد مذهبى درآمده بود و در اين ميان دو بخش اصلى اين عقايد تشيع و تصوف بودند كه در قرن هشتم براى هميشه در هم آميخته شدند. (4)تنشهاى مذهبى آناتولى نظير نهضت باباييها و نهضت قاضى بدر الدين نتيجۀ نارضايتى و ناآرامى توده هاى خانه به دوش روستايى از ثروتمند بودن افراد سنى مذهب دولت سلجوقيان روم و حكومت عثمانى و نهادهاى مذهبى آن محسوب مى شد.در واقع چنين مى توان گفت كه اين پديده در گرايش شيعيان اين منطقه ب دولت نوظهور صفوى و قتل عام وحشتناك آنان در سالهاى آغازين سلطنت

ص: 184


1- .همان،ص 53.
2- .همان،ص 3-132.
3- .راجر سيورى،ايران عصر صفوى،ص 21.
4- .پيدايش دولت صفوى،همان،ص 137.

سلطان سليم به اوج خود رسيد. (1)صفويان مسئله ظلم و ستم هاى حاكمان و نهادهاى مذهبى سنى را زمينۀ مساعدى براى فعاليتهاى تبليغاتى دانستند و از آن به نفع نهضت خود سود بردند.فعاليت داعيان صوفى از راه آشنا كردن مردم با عقايد شيعه در قرنهاى هشتم و نهم انتشار دعوت شاه صفوى را در آناتولى آسان كرد.از زمان سفر جنيد به آسياى صغير شمار زيادى از تركمنهاى آن ناحيه با شيوخ صفويه اظهار اتحاد كردند.در مدت پنج سالى كه اسماعيل در لاهيجان بود،يعنى از سال 900 تا 905 ه ق با مريدانش در آناتولى تماس دايمى داشت. (2)و خلفايى كه حلقه ارتباط شيوخ صفوى با مريدان اين خاندان بودند در سراسر آسياى صغير و سواحل رود فرات تا حلب آتش اعتقاد و ارادت مردم را به خاندان صفوى برپا مى كردند.در نتيجه صفويان با بهره گيرى از اين زمينه معنوى و قدرت قبايل سرانجام توانستند دولت صفويه را در ايران پايه گذارى كنند.

ص: 185


1- .همان،ص 137.
2- .راجر سيورى،در باب صفويان،ص 23.

ص: 186

نتيجه گيرى و پيشنهادات

اشاره

نتيجه گيرى پيشنهادات چكيده

ص: 187

ص: 188

نتيجه گيرى

فرايند شكل گيرى تشيع در ايران برخلاف تصور عده اى كه آن را به دورۀ صفويه نسبت مى دهند،يك فرايند طولانى مدت و تكاملى است و در طول ساليان متمادى عوامل متعددى موجب رونق و رشد تشيع در ايران شده است.از ميان آنها سهم بعضى از عوامل پررنگ تر است.رفتار عطوفت آميز و انسانى امام على عليه السّلام با ايرانيان ساكن در سرزمينهاى خلافت(موالى)نقش مهمى در گرايش ايرانيان به تشيع داشته است،زيرا به همان ميزانى كه رفتار اهل بيت عليهم السّلام با مسلمانان عجم،انسانى و الهام گرفته از شريعت اسلامى بوده است رفتار خلفاى به اصطلاح اسلامى نيز مانند امويان با آنان تبعيض آميز و آلوده به تعصبهاى غير اسلامى و غير انسانى بوده است،به جز اين مهاجرت علويان به سرزمين ايران،كه تحت تعقيب و ستم حكام جور اموى و عباسى بودند نيز سهم عمده اى در آشنايى ايرانيان با تشيع داشته است،همچنين حضور پربركت حضرت على بن موسى الرضا عليه السّلام در ايران و قيامهاى علويان در ناحيه خراسان

ص: 189

مانند قيام يحيى بن زيد در ترويج تشيع در اين ناحيه تأثير بسزايى داشته است.از طرفى حضور اعراب شيعه در ايران و مهاجرت آنها به اين سرزمين نيز در رشد تشيع در بعضى از نواحى نظير قم و كاشان مؤثر بوده است.ظهور دولت شيعه مذهب علوى در قرن سوم در منطق طبرستان به دست حسن بن زيد،همچنين تشكيل حكومت متمايل به تشيع صفاريان در منطقه سيستان به دست يعقوب ليث در رشد و شكوفايى تشيع در اين مناطق مؤثر واقع شد.در قرون چهارم و پنجم همزمان با تشكيل حكومتهاى شيعه مذهب آل بويه كه علاوه بر ايران تا مدتها بر مركز اهل تسنن يعنى بغداد نيز مسلط بودند،همچنين اقدام آنها در ترويج شعائر شيعه و حمايت از علماى بزرگ شيعه مانند شيخ مفيد و شيخ صدوق در اين دوره باعث شد كه تشيع جانى دوباره بگيرد.اقدام اين علما در تدوين متون فقهى و حديثى باعث نضج گرفتن فرهنگ تشيع در اين زمان گرديد،حضور پررنگ اسماعيليان نزارى در دوره سلجوقى به رياست حسن صباح نيز نقش مهمى در جلوگيرى از افراطى گرى اهل تسنن در اين دوره داشته است.اين روند تكاملى در قرون بعد نيز ادامه پيدا كرد و در اواخر قرن ششم و اوايل قرن هفتم روى كار آمدن سلطان محمد خوارزمشاه كه حاضر به پذيرش سيادت عباسيان نبود،همچنين گرايش او به علويان در زمان وى فرصت مناسبى را براى شيعيان فراهم كرد.در ادامه قرن هفتم حملات مغولان به ايران فجايع زيادى را به بار آورد كه شيعه و سنى يكسان در آتش آن سوختند.ولى تسلط آنها بر بغداد و در نتيجه سقوط حكومت متعصب عباسى،مانع مهمى را در روند تكاملى تشيع در ايران،از ميان برداشت.علاوه بر آن

ص: 190

گرايش بعضى از ايلخانان مغول نظير غازان خان و الجايتوبه به تشيع و حمايت آنها از علويان و شيعيان و احيانا ترويج تشيع از طرف آنها نيز كمك ارزشمندى براى تشيع به حساب مى آمد.در قرن هشتم شكل گيرى سلسله طريقت شيخيه در خراسان و ظهور سربداران در اين ناحيه رونق بسزايى به تشيع بخشيد.در همين قرن و قرون نهم و دهم شكل گيرى طريقتهاى صوفيانه كه رنگ و لعاب شيعى داشتند و امامان دوازده گانه شيعه را به عنوان قطبهاى اصلى و مرشدان كامل شريعت پذيرفته بودند كمك مهمى به نزديكى دو فرقه تسنن و تشيع حتى به غلبه تشيع بر تسنن به لحاظ فكرى مى كرد.

صفويان كه پس از مرگ شيخ صفى الدين اردبيلى،رهبر طريقت صفويه،فعاليتهاى خود را براى به دست گرفتن قدرت سياسى آغاز كرده بودند با بهره گيرى از اين زمينه مناسب براى به رسميت شناختن تشيع در ايران به تلاش پرداختند،اقدامى كه زمينه هاى آن طى ساليان متمادى و در نتيجۀ تأثيرات عوامل متعددى به وجود آمد.بنابراين شكل گيرى تشيع در ايران به گفته بعضى از افراد برخاسته از روحيۀ ملى گرايانۀ مردم ايران و مخالفت آنها با اعراب نبود،چرا كه اركان تشيع و بزرگان آن همگى جزو اعراب بودند و تنها ايرانيان بودند كه به سبب نزديكى اى كه بين خود و اين تفكر احساس مى كردند دست به گزينش آن زدند،همچنين برخلاف گمان عده اى كه صفويان را عامل ترويج تشيع در ايران مى دانند خود صفويه نيز تحت تأثير فضاى فكرى زمان خود كه ميل شديدى به تشيع داشت دست به اين انتخاب زدند و تنها اقدام آنها رسميت بخشيدن به مكتب اهل بيت عليهم السّلام در ايران بوده است.

ص: 191

پيشنهادات

در چند زمينه امر تحقيق ضرورى به نظر مى رسد از جمله:

-بررسى نقش علماى شيعه در ترويج تشيع در ايران.

-آنچه كه باعث اهميت پژوهش و نقل تاريخ به اين وسيله است اين است كه منابع تاريخى اغلب به دست نويسندگان غربى و مسيحى و يا سنى بوده است و ثبت وقايع تاريخى از ناحيه آنها بدون اعمال تعصبات مذهبى نبوده است.

اين مسئله باعث شده كه آنها تعهد و التزام كافى نسبت به صداقت در تاريخ نداشته باشند يا مسائل را آنطور كه فكر خودشان است نقل يا تفسير كنند كه در بسيارى از موارد تاريخى به اين مسئله برخورد مى كنيم.

از طرف ديگر چون علماى شيعه در متن جريانات تاريخى بوده اند حقيقت اتفاقات براى آنها ملموس بوده است و آگاهى آنها نسبت به آن جريانها بيشتر بوده در حالى كه اين مسائل براى نويسنده اى كه از خارج به رويدادهاى تاريخى نگاه مى كند به خوبى قابل درك نخواهد بود.

-بررسى چگونگى تنظيم و تدوين فرهنگ فقهى و حديثى شيعه و نيز تكامل آن.

-بررسى نقش اهل بيت عليهم السّلام در ترويج تشيع در ايران.

ص: 192

چكيده

يكى از مباحث مهم و اساسى در تاريخ مذهبى ايران،چگونگى و علل گرايش ايرانيان به تشيع است.سؤالى كه در اينجا مطرح است اين است كه با اينكه مسئله فتوحات در دورۀ خليفه دوم و سوم و پس از آن در دورۀ امويان در ايران دنبال شد و آنها نيز مبلغان تسنن بودند،چه تغيير و تحولاتى در ايران اتفاق افتاد كه ايرانيان را از مكتب خلفا به مكتب اهل بيت عليهم السّلام كشاند؟در بررسى اين موضوع به علل و عوامل متعددى بر مى خوريم.در قرون اوليۀ اسلامى عملكرد تبعيض آميز و قوم گرايانه خلفا و عاملين آنها با مسلمانان عجم(موالى)كه ايرانيان هم جزئى از آنها بودند،ايرانيان را به سوى مكتب اهل بيت عليهم السّلام كه اسلام راستين و عارى از هرگونه تعصب غير اسلامى و غير انسانى بود كشاند.در قرون بعدى نيز سيل مهاجرت علويانى كه مورد تعرض حكام اموى و عباسى قرار گرفته بودند به ايران نقش مهمى در گرايش ايرانيان به تشيع داشت، همچنين تشكيل حكومتهاى شيعى مذهب در محدودۀ سرزمين ايران نيز از عوامل مؤثر در ترويج افكار اين فرقه در ايران بود.علاوه بر آن مى توان به نقش تصوف در ترويج اعتقاداتى نزديك به اعتقادات شيعه اشاره كرد.پس از هجوم مغولان به ايران و بروز ويرانى و ادبارى كه مردم ايران به آن گرفتار شدند،گرايش به تصوف و دورى از دنيا در ايران رونق بسزايى گرفت.فرقه هاى صوفيانه كه مذهب رسمى آنان تسنن بود در قرون بعدى رنگ وبوى شيعى به خود گرفتند و با پذيرش ولايت امامان دوازده گانه به تشيع

ص: 193

نزديك شدند.صفويان به عنوان كسانى كه مذهب تشيع را در ايران به رسميت شناختند خود از ميان يكى از همين فرقه هاى صوفيانه ظهور كرده بودند كه آرام آرام از طريقت به سياست گرايش پيدا كردند،بلكه با مهاجرت علماى شيعه عرب به ايران تشيع متمايل به تصوف آن ها به رنگ تشيع علمى و مبتنى بر تعاليم اهل بيت تبديل شد.باتوجه به فضاى فكرى مناسبى كه در قرون نهم و دهم ه ق براى تشيع در ايران به وجود آمده بود مذهب تشيع را در ايران رسميت بخشيدند و از آن زمان به بعد به جز چند دوره كوتاه مدت نظير دوران نادر،تشيع به عنوان مكتب اكثريت قريب به اتفاق جامعه ايران قديم قرار گرفته كه علاوه بر ايران كنونى شامل مناطقى نظير آذربايجان، بحرين،بخشهايى از عراق،پاكستان و افغانستان مى شد.

ص: 194

فهرست منابع

آثار الباقيه عن القرون الخاليه،ابو ريحان بيرونى،ترجمه اكبر داناسرشت،چاپ سوم،تهران،امير كبير.

آثار البلاد و اخبار العباد،زكريا بن محمد قزوينى،بيروت،دار صادر،بى تا.

احسن التواريخ،حسن بيك روملو.

احياى فرهنگى در عهد آل بويه،چوئل.ائل.كرامر،ترجمه محمد سعيد حنايى كاشان،تهران،مركز نشر.

از يورش مغولان تا زوال تركمانان،رسول جعفريان.

اسلام در ايران،ايليا پاولويچ پطرو شفسكى،ترجمه كريم كشاورز،تهران،نشر پيام،1354.

اسناد و نامه هاى تاريخى و اجتماعى دوره صفويه،تهران،كتابخانه ابن سينا،1342 ش.

اصل شيعه و اصولها،كاشف الغطاء،ترجمه عليرضا خسروانى،بى جا،شركت سهامى چاپ،بى تا.

اعيان الشيعه،سيد محسن امين عاملى،ترجمه كمال موسوى،تهران،1345 ش.

اكمال الدين و اتمام النعمه،محمد بن على بن بابويه،تصحيح على اكبرى،قم،موسسه نشر اسلامى.

الاحتجاج،طبرسى،علامه ابن منصور.

الارشاد،محمد بن نعمان،ابن معلم(شيخ مفيد)،ترجمه و شرح محمد باقر ساعد خراسانى تهران.

الافادة فى تاريخ الائمة السادة(اخبار ائمة زيديه).

الايضاح،فضل بن شاذان النيشابورى،بيروت،موسسۀ الاعلمى،1402 ق.

البدء و التاريخ،مطهر بن طاهر مقدسى،به اهتمام كلمان هوار،پاريس،1899 م،ج 6،ص 100.

البلدان،احمد بن ابى يعقوب،ترجمه محمد ابراهيم آيتى،تهران،بنگاه ترجمه و نشر كتاب،1356.

التاجى فى اخبار الدولة الديلميه،ابراهيم بن هلال صابى،(اخبار ائمه زيديه فى طبرستان و ديلمان و جيلان).

الحياة سياسية للامام الرضا عليه السّلام،جعفر مرتضى،بيروت،دار التبليغ اسلامى،1399 ق.

الدرر المنثور فى التفسير بالماثور،جلال الدين عبد الرحمن،سيوطى،تهران،مكتبة الاسلاميه.

العبر و ديوان المبتداء و الخبر،ابن خلدون،ترجمه عبد المحمد آيتى،تهران،موسسه لغات و تحقيقات.

الفخرى فى آداب السلطانيه و الدول اسلاميه،ابن طباطبا،ترجمه محمد وحيد گلپايگانى،تهران.

ص: 195

الفهرست،ابن النديم،قاهره،العربى لنشر و التوزيع،1991 م،جلد اول.

الكامل فى تاريخ،عز الدين ابى الحسن،ابن اثير،بيروت،موسسه التاريخ العربى،1414 هق.

المصنف،عبد الرزاق صنعانى،تصحيح الاعاظمى،بيروت،1970 م.

المقالات و الفرق،سعد بن عبد الله الاشعرى قمى،تصحيح محمد جواد شكور،طهران،مطبعة.

الملل و النحل،ترجمه مصطفى خالقداد هاشمى-تصحيح جلالى نائينى،بى جا.

الناطق بالحق،ابو طالب،(يحيى بن حسين).

النجوم الزاهره فى ملوك مصر القاهره،ابن تغريبدى،جمال الدين،مصر،چاپ دار الكتاب،1383 ق.

النقض فى رد بعض فضائح الروافض،عبد الجليل قزوينى،تصحيح و تحقيق محدث ارموى،تهران.

انساب الاشراف،بلاذرى،تحقيق محمود الفردوس العظم،دمشق،دار اليقظه العربيه،1997 م.

ايران در زمان شاه صفى و شاه عباس،محمد يوسف اله قزوين اصفهانى.

ايران در قرون نخستين اسلامى،برتولد اشپولر،ترجمه جواد فلاطورى،تهران،انتشارات علمى.

ايران عصر صفوى،راجر سيورى.

ايران و جهان از مغول تا قاجاريه،عبد الحسين نوايى.

بحار الانوار،شيخ محمد باقر مجلسى،بيروت،موسسه الوفاء،سال 1403 ق.

پيدايش دولت صفوى،ميشل.م.مزاوى.

پيدايش و سير تصوف،رينولد نيكلسون.

تاج العروس من الجّد اهدا القاموس،مرتضى الزبيدى،دراسته و تحقيق على بشرى،بيروت.

تاريخ ادبيات در ايران،ادوارد براون،ترجمه على پاشا صالح،تهران،امير كبير،1335 ش.

تاريخ اسماعيليان در ايران،ا.و.م.ديميرونا،ترجمه پروين منزوى،تهران،نشر اشاره،1371 ش.

تاريخ الرسول و الملوك،محمد بن جرير طبرى،ترجمه ابو القاسم پاينده،تهران،انتشارات اساطير.

تاريخ الشيعه،محمد حسين مظفر،بيروت،دار الزهراء 1408 ه.

تاريخ الكوفة،حسين بن سيد احمد البراقى،بيروت،دار الاضواء،1407 ق.

تاريخ اولجايتو،ابو القاسم عبد الله قاشانى.

تاريخ ايران از آمدن سلجوقيان تا فروپاشى ايلخانان(دين در عهد مغول)،باسانى.

تاريخ ايران از اسلام تا سلاجقه،ريجادفراى،ترجمه حسن انوشه،تهران،امير كبير،1373 ش.

تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامى.

تاريخ بخارا،ابو بكر نرشخى،ترجمه ابو نصر قبادى،تصحيح مدرس رضوى،تهران انتشارات توس.

ص: 196

تاريخ بغداد،احمد بن على،خطيب بغدادى،ج 11،بيروت دار الكتاب العربيه،بى تا.

تاريخ تشيع در ايران از آغاز تا قرن دهم،رسول جعفريان،قم،انتشارات انصاريان،375.

تاريخ تمدن اسلام،جرجى زيدان،ترجمه على جواهر كلام،تهران،امير كبير،1356 ش.

تاريخ جنبش سربداران،عبد الرفيع حقيقت.

تاريخ جهانگشاى جوينى.

تاريخ حبيب السير،غياث الدين حسينى،تهران،كتابفروشى خيام،1362 شمسى،ج 2،ص 47.

تاريخ رويان،اولياء الله آملى،تصحيح دكتر منوچهر ستوده،بى جا،انتشارات بنياد فرهنگ ايران.

تاريخ سياسى و اجتماعى ايران،ابو القاسم طاهرى.

تاريخ شيعه و فرقه هاى اسلامى تا قرن چهارم،محمد جواد شكور،تهران،انتشارات اشراقى،1362.

تاريخ طبرستان،سيد ظهير الدين مرعشى،رويانن و مازندران،به كوشش محمد حسين تسبيحى.

تاريخ طبرستان،محمد بن حسن،ابن اسفنديار،تصحيح عباس اقبال،بى جا،انتشارات پديده خاور.

تاريخ عالم آراى امينى،روزبهان خنجى.

تاريخ قم،حسين بن محمد قمى،ترجمه حسن بن عبد الملك قمى،تصحيح سيد جلال الدين تهرانى.

تاريخ گزيده،حمد الله مستوفى،به اهتمام عبد الحسين نوايى،تهران،امير كبير،1344 ش.

تاريخ مازندران،اسماعيل مهجورى،تهران،نشر توس،1381 شمسى.

تاريخ مغول در ايران،برتولد اشپولر.

تاريخ يعقوبى،ابن واضع يعقوبى،ترجمه محمد ابراهيم آيتى،تهران،انتشارات علمى و فرهنگى و نشر كتاب،ج اول.

تجارب الامم و تعاقب الاهمم،ابو على،مسكويه،ترجمه علينقى منزوى،تهران،انتشارات توس،1376.

تجارب السلف،هندو شاه نخجوانى،تصحيح عباس اقبال،تهران،كتابخانه طهورى،1357.

تشكيل دولت ملى در ايران،والتر هينتس.

تشيع در مسير تاريخ،سيد حسين محمد جعفرى،ترجمه سيد محمد تقى آيت اللهى،تهران،دفتر نشر.

تشيع و تصوف،مصطفى كامل شيبى،ترجمه قراگوزلو،تهران،امير كبير،1359 ش.

تكملة التاريخ الطبرى،محمد بن عبد الملك همدانى،بيروت،مطبقه كاتوليكه،1961 م.

تلخيص مجمع الاداب فى معجم الالقاب،كمال الدين ابو الفضل عبد الرزاق ابن الفوطى.

تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى،آدام متز،ترجمه عليرضا ذكاوتى،تهران،امير كبير،1364 ش.

جامع التواريخ رشيدى،خواجه رشيد الدين فضل الله.

ص: 197

جنگ نامه سيد جلال الدين اشرف،تصحيح محمد روشن،چاپ دوم،بى جا،نشر علم،1366 ش.

جهانگشاى جوينى،عطا ملك جوينى،به همت محمد رمضانى،تهران،انتشارات پديده خاور،1337.

جهانگشاى خاقان،به كوشش الله داد مظنطر،راولپندى.

حبيب السير،غياث الدين خواندمير.

حدائق الورديه فى مناقب الزيدية،حميد بن احمد محلّى،اخبار ائمة الزيدية،تحقيق ويلفرد مادلونگ.

حياة سياسية للامام الرضا.

خدمات متقابل اسلام و ايران،مرتضى مطهرى،قم،دفتر انتشارات اسلامى،1362 ش.

خروج و عروج سربداران،جان ماسن اسميت.

خلاصة التواريخ،قاضى احمد بن شرف الدين الحسين الحسينى القمى.

دانشنامه ايران و اسلام.

دايرة المعارف اسلامى.

دستاورد قرون وسطى،ر.ن.فراى،ترجمه محمودى،تهران،انتشارات علمى و فرهنگى،1362.

دنباله جست وجو در تصوف ايران،عبد الحسين زرين كوب.

ديباچه اى بر پيشينه تاريخى جنبشهاى پان اسلاميسم،عبد الهادى حائرى.

دين و دولت در ايران عهد مغول.

دين و دولت در عصر صفوى،مريم ميراحمدى.

روضات الجنات فى احوال العلماء و السادات،محمد باقر خوانسارى.

روضة الصفا،ميرخواند.

روند نهضت هاى ملى و اسلامى در ايران،غلامرضا انصاف پور،تهران،سازمان انتشارات و آموزش.

ريحانة الادب،رضا مدرس تبريزى،تهران،1332 ش.

زندگانى على بن الحسين عليه السّلام،سيد جعفر شهيدى،تهران،1365.

سازمان ادارى حكومت صفوى(تذكرة الملوك).

سفرنامه ابن بطوطه.

سفرنامه،پيترو دلاواله.

سفينة البحار،شيخ عباس القمى،موسسه الطبعة و النشر فى آستان مقدس رضويه،1416 ق.

سلمان پاك،ماسينيون،ترجمه دكتر على شريعتى،تهران،بى تا.

سيرى در تاريخ تشيع،داود الهامى،بى جا انتشارات مكتب اسلام،1375.

ص: 198

شاه اسماعيل اول،منوچهر پارسا دوست.

شذرات الذهب فى اخبار من ذهب،عبد الحى بن عماد حنبلى،بيروت،دار الاحياء التراث العربى،بى تا.

شهسوار اسلام،گابريل دانگيرى،ترجمه كاظم عمادى،تهران،1354 ش،ص 273.

شيعه(مجموعه مذاكرات با هانرى كوربن)،محمد حسين طباطبائى،قم،انتشارات رسالت،بى تا.

صحيفۀ نور،امام خمينى«ره».

صفوة الصفا،ابن بزاز اردبيلى.

صفويان نماد اقتدار ايران.

صفويه از ظهور تا زوال،رسول جعفريان.

صفويه در عرصه دين،فرهنگ و سياست،رسول جعفريان.

صفويه نماد اقتدار ايران.

طبقات،محمد بن سعد كاتب واقدى،ترجمه دكتر محمود مهدوى دامغانى،تهران،انتشارات فرهنگ.

طرائق الحقايق،محمد معصوم شيرازى،تصحيح محمد جعفر محجوب،بى جا،كتابخانه سنايى.

عالم آراى صفوى،به كوشش يد الله شكرى.

عالم آراى عباسى،اسكندر بيك تركمان.

عبد الله بن سبا،مرتضى عسكرى،ترجمه احمد فهرى زنجانى،تهران 1384 هجرى قمرى.

عروج و مروج سربداران.

علما و مشروعيت دولت صفوى،سيد محمد على حسينى زاده.

عيون اخبار الرضا.

غاية الاختصار،ابن زهره،تحقيق السيد بحر العلوم،نجف،مطبعهة الحيدريه،1962 م.

فتوح البلدان،حمد بن يحيى بلاذرى،ترجمه آذرتاش آذرنوش،چاپ دوم،تهران،1364 ش.

فجر الاسلام،احمد امين،ترجمه عباس خليلى،تهران،1316 ش،ج دوم،ص 122،301 و 302.

فرحة الغرى،عبد الكريم بن احمد بن طاوس،چاپ نجف،مطبعة الحيدريه،بى تا.

فرقه اسماعيليه،هاجسن،ترجمه فريدون بدره اى،تبريز،كتابفروشى تهران،1346 ش.

فوايد الصفويه،ابو الحسن قزوينى.

كشاورزى و مناسبات ارضى در ايران عهد مغول،پطروشفسكى.

لب التواريخ،يحيى بن عبد اللطيف قزوينى.

مازندران و استرآباد،رابينو،ه ل،ترجمه غلامعلى وحيد مازندرانى،تهران،بنگاه ترجمه و نشر كتاب.

ص: 199

مجالس المؤمنين،قاضى نور الله شوشترى،تهران،كتابفروشى اسلاميه،1354 ش.

مجمع الزوايد و منبع الفوايد،ابو بكر الهيثمى،القاهره،1353 ه ق.

مدينه الحكم و الاثار،شيخ عباس قمى.

مذهب تشيع و آرمانهاى ملى ايرانيان،دكتر عسكر حقوقى،تهران،نقش جهان،1353 ش.

مروج الذهب و معادن الجوهر،ابو الحسن على بن حسين مسعودى،دار الاندلس،1385 ق.

مستدرك الوسايل.

مسند احمد،احمد بن حنبل.

مصابيح،ابو العباس حسنى،اخبار ائمة الزيديه،تحقيق ويلفرد مادلونگ،بيروت،دار النشر،1987 م.

مطالعات و تحقيقات فرهنگى،1364 ش،ج دوم،ص 516.

مطلع سعدين و مجمع البحرين،عبد الرزاق سمرقندى.

مقاتل الطالبيين،ابو الفرج اصفهانى،ترجمه سيد هاشم رسولى محلاتى،تهران،كتابفروشى صدوقى.

مقالات اسلاميين و اختلاف المصلين،دار الفكر،1414 ق،ج 11،ص 257.ابو الحسن الاشعرى،ترجمه دكتر محسن مؤيدى،تهران،امير كبير.

مقدمه ابن خلدون،عبد الرحمن بن خلدون،ترجمه محمد پروين گنابادى،تهران 1359.

مقدمه اى بر سير تفكر در قرون وسطى،محمد رضا فشاهى.

منقلة الطالبيه،ابو اسماعيل ابراهيم بن ناصر،ابن طباطبا،ترجمه محمد رضا عطائى،مشهد آستانه.

نزهة القلوب،حمد الله مستوفى،تحقيق لسترنج،تهران،دنياى كتاب،1362 ش.

نساب الاشراف.

نصرت مذاهب الزيديه،صاحب بن عباد،تحقيق دكتر ناجى حسن،بى جا،بى تا،ص 222.

نصير الدين رازى.

نهج البلاغه.

نهضت سربداران خراسان،اى.پ.پطروشفسكى.

وصاف الحضره،تجزيه الامصار و تزجية الاعصار،فضل الدين عبد الله شيرازى،به اهتمام محمد مهدى.

همبستگى ميان تصوف و تشيع،كامل مصطفى شيبى،ترجمه دكتر على اكبر شهابى،تهران،دانشگاه.

ص: 200

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9
آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109