گنجینه اشعار

مشخصات کتاب

سرشناسه : کیانی رهنانی، رضا، 1344 -

عنوان و نام پدیدآور : گنجینه ی اشعار /رضا کیانی رهنانی (کیان اصفهانی).

مشخصات نشر : اصفهان: حیات طیبه 1393

مشخصات ظاهری : 88 ص.

شابک : 100000ریال: 9-40-6555-600-978

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

عنوان دیگر : گنجینه صغير

موضوع : شعر فارسی - قرن 14

موضوع : شعر مذهبی فارسی - قرن 14

موضوع : احادیث شیعه -- قرن 14

رده بندی کنگره : 1393 9گ PIR 8 191/ ی 282

رده بندی دیویی: 1/62 فا8

شماره کتابشناسی ملی: 3687353

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ص: 1

اشاره

ص: 2

گنجینه اشعار

کیان اصفهانی

ص: 3

نام کتاب: گنجینه اشعار

مؤلف: کیان اصفهانی

ناشر: حیات طیبه

چاپ اول: 1394

طراحی جلد و صفحه آرایی :

حاشیه گرافیک www.HGR.ir

لیتوگرافی: صدف گرافیک

چاپ: مجتمع چاپ ایرانیان

شمارگان: 3000 جلد

قيمت: 10000 تومان

شابک: 9-40-6555-600-978

نشانی: اصفهان، خیابان جی، انتهای خیابان خواجه عمید، میدان فتح، مجتمع حیات طیبه

تلفن: 135810544 03 دورنگار: 135810545 03

همراه: 18785 091380

همراه مولف: 03 091311053

ص: 4

فهرست مطالب

مقدمه ...7

عشق حقیقی ...8

مکه مدینه کربلا ...9

مولود کعبه ...10

شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام ...12

شفاعت حضرت علی علیه السلام ...14

ولادت، ولایت، شهادت، حضرت علی علیه السلام ...16

شهادت حضرت زهرا علیه السلام ...28

در غم حضرت فاطمه زهرا علیه السلام ...30

دو خطبة حضرت پیامبر صلی الله علیه واله ...31

ماه محرم ...34

حج ناتمام ...36

حضرت ابوالفضل علیه السلام ...38

روضه ی حضرت امام رضا علیه السلام ...39

حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ...41

صبح صادق عليه السلام ...42

تمثيل فرد یهودی ...44

باغ سرمد ...46

روح الله خمینی رحمة الله ...47

امام زاده سید میر شرف الدین محمد رحمة الله ...49

ماه فلسفه ...51

حکایت پیر و جوان ...52

شبی در شلمچه ...53

شیطان بر درب مسجد ...55

گل و گلچین ...56

استعاذه ...59

جهاد زن ...60

هلاکت زنان ...61

گنج و رنج ...62

مجوز دروغ ...63

مغرور ...64

ملک الموت ...65

مناجات ...66

ص: 5

ثبات قلب ...67

اسم اعظم ...68

كشتة اشک ...69

صلوات ...70

مثل اهل بیت ...71

شناخت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ...72

حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ...73

فرصت ...74

ستمگری ...74

منيت ...75

رباء ...75

مشورت ...76

شهادت ...76

شهید ...77

سخن چینی ...77

زخم زبان ...78

دشنام گو ...78

جذب قلوب ...79

دل یک دله ...79

رد امانت ...80

زدن کودک ...81

ادب ...81

عقل و ادب ...82

بلند همت ...82

حب دنیا ...83

نماز شب ...83

امر به معروف و نهی از منکر ...84

هوا و هوس ...85

هواي نفس ...86

قلب سليم ...87

گل ...88

ص: 6

مقدمه

کتاب حاضر مجموعه کوچکی از اشعار کیان اصفهانی (صاحب کتاب معروف منظومه لهوف) است که در قالب، غزل،قصیده، رباعی، دوبیتی و غیره ، تنظیم گشته و روایات و احادیث اهل بیت پیامبر صلی الله علیه واله آن را زینت بخش هر محفل و مجلس نموده، بطوری که هر کس آن را کمی بخواند به ذوق و شوق هنری بکاررفته در آن و معانی و مضامین پر محتوای آن اعتراف و برای گوینده آن دعای خیر خویش را تقدیم می نماید .

مولف این کتاب معتقد است هر کس آن را یک بار و با دقت تمام بخواند و به سه رمز معنوی نهفته در این گنجینه عمل نماید، مشکلات روحی و روانی و دنیوی او مرتفع خواهد شد.

(انشا الله)

ص: 7

عشق حقیقی

« مِنْ طلبنی وجدنې وَ مَنْ وجدنې عرفنی وَ مَنْ عَرَفَنِي أَحَبَّنِي وَ مَنْ أَحَبَّنِي عشقني وَ مَنْ عشقنی عشقته وَ مَنْ عشقته قَتَلْتُهُ وَ مَنْ قَتَلْتُهُ عَلَى دیته وَ مُنَّ عَلَى دیته فانا دِيَتِهِ»؛ (1) آن کس که مرا طلب کند می یابد مرا و آن کس که مرا یافت می شناسد مرا و آن کس که مرا شناخت دوستم میدارد و آن کس که دوستم داشت، به من عشق می ورزد و آن کس که به من عشق ورزید، من نیز به او عشق میورزم و آن کس که به او عشق ورزیدم می کشم او را و آن کس را که من بکشم، خون بهایش بر من واجب است، و آن کس که خون بهایش بر من واجب است پس من خودم خون بهایش هستم .

هر که طالب شد مرا، یابد مرا *** بعد از آن، حقا که بشناسد مرا

آن که بشناسد مرا، خب مرا *** اندرون خود می گیرد فرا

پس به بعد حب من لایق شود *** لایقش این است، کوعاشق شود

آن که عاشق شد به من، من هم چو او *** عاشق او میشوم امانکو

عشق من این است، چون وصلش کنم *** در نهایت حکم در قتلش کنم

آن که گردد کشته ی من با دمی *** خون بهایش میشود واجب همی

پس چو او گشتم، بهای او زدم *** کس در این عالم نباشد جز خودم

ص: 8


1- حدیث قدسی

مکه مدینه کربلا

کردم طواف قبلگه خاص و عام را *** بیت و صفا و مروه و رکن و مقام را

وادئ مشعر و عرفات و مناو خيف (1) *** قربانگه خليل عليه السلام را

کردم پی طواف، به برجامه ای تمیز *** کزهم دهم تمیز حلال و حرام را

شستم به آب زمزم و کوثر غبار دل *** اندیشه های باطل و سودای (2) خام را

رفتم منا و رمى (3) نمودم پليد دون *** شيطان نفس خویش در آن ازدحام را

قربان نمودم آنچه خدا امر من نمود *** مقبول حق بیاید و تقصیر (4) تام را

رفتم مدینه من به بر تربت رسول *** آن بارگاه حضرت خير الأنام (5) را

گشتم جوار آنکه بدی خانه علی *** در بسته بود و من که ندیدم سنام (6) را

از همسرش سراغ نمودم کسی نگفت *** اندر کجاست تربت نادیده کام را

سوی بقیع رفتم و دیدم در آن میان *** سنگ قبور خاکی، آن چار امام را

گریان شدم ز بهر غریبی و غربتی *** کامد مرا بیاد خرابات شام را

ماندم عجب، گذشت چه در کربلا همی *** آنجا که کس نکرد رعایت مقام را

گفتم بس است و دیگر از آن کربلا مگو *** دفتر ببند و ختم نما این کلام را

از کربلا چه طاقت گفتن حکایتی *** یا آنچنان طریق که کشتند امام را

ص: 9


1- اشاره به مسجد خیف
2- اینجا به معنی هوا و هوس می باشد.
3- یکی ازمناسک حج و آن انداختن هفت سنگریزه است به جمرة العقبه.
4- کوتاه کردن ناخن یا موی سر، پس از سعی
5- بهترین خلق.
6- شریف قوم، بزرگ قوم.

مولود کعبه

و چنین افتخاری منحصر بفردی که برای علی علیه السلام در اثر ولادت در اندرون کعبه حاصل شده است بر احدی از عموم افراد بشر چه در گذشته و چه در آینده بدست نیامده است.

« وَ لَمْ يُولَدْ فِي الْبَيْتِ الْحَرَامِ أُحُدُ سَوَاءُ قَبْلَهُ وَ لَا بَعْدَهُ وَ هِيَ فَضِيلَةُ خَصَّهُ اللَّهُ بِهَا إِجْلَالًا لَهُ وَ إعلاء لرتبته وَ إظهارا لتکرمته »؛ (1) پیش از آن حضرت احدی در خانه کعبه ولادت نیافت مگر خود او و این فضیلتی است که خدای تعالی به على علیه السلام اختصاص داده تا مردم مرتبه بلند او را بشناسند و از او تجلیل و تکریم نمایند.

دو و ده روز که از ماه رجب *** سپری گشت و مه آمد در شب

فاطمه بنت اسد (2) در آن حال *** که دگرگون شده بود از احوال

چون طواف حرم (3) یار نمود *** نفس خود پیش خدا خوار نمود

گفت آندم به تضرع به خدا *** مکن از پیش خود این بنده جدا

من و فرزند مرا راه نما *** تا بگیریم در آنجا مأوا (4)

وانگهی دید که از لطف و کرم *** یک شکافی زده دیوار حرم

پس چو آن رخنه به دیوار بدید *** از درونش سخن یار شنید

سخن این بود از سوی دلدار *** که قدم بر کف این خانه گذار

رفت در خانه و ره بسته شد آن *** با حق آمیخت و یک هسته شد آن

حوریان دید و ملک صف در صف *** همه با شور و نشاط و به شعف (5)

بالش و بستر و دیبا و حریر (6) *** شدش آماده به بانگ تکبیر

ص: 10


1- کشف الغمه، ج 1، ص 59. ابن صباغ مالکی از اهل سنت در فصول المهمه.
2- مادر حضرت علی علیه السلام .
3- منظور طواف کعبه می باشد.
4- جایگاه.
5- شادمانی
6- دیبا: پارچه ابریشمی رنگین است و حریر هم نوعی پارچه ابریشمی می باشد.

بامی و نای (1) و دگر بربط (2) و ساز *** همه در شور و شعف عشوه و ناز

دست در دست ونداي آواز *** که علی گشت به حق محرم راز

آمد آن گوهر یکتا به وجود *** وز پی شکر، ملائک به سجود

ما ندانیم و بداند معبود *** که چه و علت این کار چه بود

آخر از رمز عمل شد مشهود *** که علی نیست جدا از معبود

ص: 11


1- نی، یکی از آلات موسیقی که با دهان نواخته می شود.
2- یکی از آلات موسیقی شبیه تار که کاسه اش بزرگتر و دستة آن کوتاه تر است.

شهادت امیرالمومنين علیه السلام

خون از سر مبارک حضرت جاری شد و محاسن شریفش را رنگین نمود، در آن حال فرمود: « بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ وَلِيُّ اللَّهِ فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ » ؛ سوگند به پروردگار کعبه که رستگار شدم.

سپس این آیه شریفه را تلاوت نمود:

« مِنْهَا خلقناکم وَ فِيهَا نعیدکم وَ مِنْهَا تخرجکم تَارَةً أُخْرَى »،(1) شما را از خاک آفریدیم و به خاک برمی گردانیم و بار دیگر از خاک مبعوثتان می کنیم.

ز بیداد و زتیغ ابن ملجم (2) *** صداها جملگی پیچید در هم

ندا آمد که اى أولاد آدم *** بیا در مسجد کوفه که این دم

زخون محراب و مسجد لاله گون شد *** امیرالمؤمنين غرقاب خون شد

نداي فزت رب الكعبه ی او *** بگوش آمد زهر سمت و زهر سو

که میگفتا برب الكعبه اکنون *** شدم من رستگار از کار این دون

محسن شد با خبر از کشتن باب *** حسين نالان و گریان گشت بیتاب

ص: 12


1- طه (20)/55.
2- فرد ملعونی که امام علی علیه السلام را به شهادت رساند.

پدر اندر عبا پیچیده بردند *** و او را در رای خود نهادند

کنار بسترش كلثوم محزون *** دگر سو زینب کبری (1) دل خون

پدر دیدند آنهاغرق در خون *** فغان و آه و زاریشان بگردون

طلب کردند نعمان (2) مرد لقمان *** که آید بل (3) کند آن زخم درمان

چو آمد او بدید آن چهره زرد *** بگشته نومید از رفع آن درد

ولی گفتا که شیری این دم آرید *** از آن مقدار باخون در هم آرید

اگر شد لخته بهرش نیست درمان *** شوید آندم همه محزون و گریان

پس آن لحظه یتیمان پشت در صف *** کشیدند و شیاطین بودشان کف

چه غوغا و عزایی بود آن شب *** به لب ها تا سحر فرياد يارب

که شاید باز گرداند خداوند *** دوباره بینشان آن شاه دلبند

ولی ناگه ملک از چرخ گردون *** ندا داده علی شد کشته اکنون

از آن خونی که ناحق برملا شد *** جهان سر تا به پا ماتم سرا شد

ازین ماتم که بر عالم رسیده *** کسی دیگر به مثل او ندیده

ص: 13


1- امام حسن و امام حسین علیه السلام و حضرت كلثوم و حضرت زینب کبری علیه السلام فرزندان حضرت علی علیه السلام می باشند.
2- گویا نام پزشکی بوده که در آن زمان بر سر بالین حضرت على علیه السلام آمدند.
3- بلکه.

شفاعت حضرت على علیه السلام

ابوسعید خدری گوید: رسول خدا صلی الله علیه واله به علی علیه السلام فرمود: «دوستی تو ایمان و دشمنی تو نفاق است و اول کسی که داخل بهشت میشود دوستدار تو و اول کسی که داخل دوزخ گردد، دشمن توست. (1)

و حضرت فرمودند : « ستکون بَعْدِى فِيهِ ، فَإِذَا كَانَ ذلک فَالْزَمُوا عَلِىُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ». (2)

« به زودی پس از من فتنه ای برپا خواهد بود، پس زمانی که چنین شد ملازم علی بن ابی طالب باشید زیرا که او اول کسی است که به من ایمان آورد و اول کسی است که در روز قیامت با من مصافحه می کند، او صدیق اکبر وفاروق (جدا کننده) این امت است که میان حق و باطل جدایی افکند و او بزرگ و پیشوای دین است.»

حضرت پیامبر صلی الله علیه واله فرمودند:

« يَا عَلِيُّ ! أَنْتَ قَسِيمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ »: (3)

یا علی تویی تقسیم کننده بهشت و دوزخ در روز قیامت

ص: 14


1- صواعق ابن حجر /75.
2- مقتل خوارزمی، ص 88، باب 162.
3- بحار الأنوار، ج 39، ص193.

این چنین شد در قیامت رأی من *** که جهنم مقصد و مأوای من

پس چو کرد این واقعه افشای من *** بی رمق شد پیکر و اعضای من

پای من درمانده شد از جای من *** از تقلا مانده شد اجزای من

می کشیدندی به دوزخ پای من *** حال من افسرده شد از های (1) من

تا که آمد یاد من دنیای من *** ذكر درویش دیار و جای من

که صدا می زد علی آقای من *** یک نظر بنما به آه و وای من

ای که نامت باعث الجای (2) من *** می شود، هم می کند احیای من

س به ناگه ناله ای از نای من *** آمد و گفت ای علی مولای من

ای که ایزد میدهد الجای من *** از بر تو هم کند احیای من

یک نظر بنما به آه و وای من *** ای علی جان سرور و آقای من

وانگهی شد یک شخن ارجای من *** هول من بگرفت و شد اغنای من

صیحه زد ای شیعه اعلای من *** نوش جان کن از لب دریای من

آری هر کس را که شد شیدای من *** می خورد بر دفترش امضای من

ص: 15


1- حال من افسرده شد از بس که سر و صدا و «ای» و «وای» می کردم.
2- پناه دادن

ولادت، ولایت، شهادت، حضرت علی علیه السلام

بیان گشته چنین طبق روایت *** علی را در رجب باشد ولادت

چو بر آل ابوطالب وخامت *** شده ظاهر، همانا در نهایت

پیامبر از علی کرده کفالت *** که کم سازد ز بوطالب وخامت

زانذار آیه قرآن حکایت *** که دعوت ابتدا شد از قرابت

رضی گوید علی سن صباوت *** به پیغمبر شده اول صحابت

برای آن که باشد حق رضایت *** سپر کرده خودش را با شهامت

به بستر رفته با شوق و بشاشت *** که احمدجان برد از هر شرارت

به سال دوم هجری وصالت *** شده ما بین زهرا و امامت

پیامبر کرده بر آنها وکالت *** نموده بهرشان پیمان قرائت

چو در جنگ احد چندی جراحت *** بر او شد تا نبی ماند سلامت

بزد جبريل حق بانک سیادت *** نباشد جز علی کس در سخاوت

نموده غزوۂ خندق متانت *** همانجا که عدو کرده رذالت

در آن میدان پر شور و شجاعت *** نموده طی زعمرو یک مسافت

به حال اندرون داده ملامت *** علی را زین عمل ناید ملالت

به حول و قوه ایزد ارادت *** نمود و زد بر آن خوی لجاجت

ص: 16

از این فتح و ظفر ایمان مهابت *** نبی مرسلین کرده نقابت در

سپس کرده پیامبر این روایت *** آنجا جلوه سازد بر جماعت

که ضربت از علی در این مکانت *** کند برپا میان آن آن جماعت

نبرد خیبر آمد در نهایت *** چو طفلی که گریزد از طبابت

دو کس رفته به میدان تا صناعت *** که جز حیدر ندارد این شجاعت

که بعد از این برای خود عمارت *** کسی را می فرستم در نهایت

ولی کرده فرار از آن جماعت *** که هم محبوب حق است و رسالت

در این اثنا نبی کرده درایت *** رسید و کفر پر خندان حقارت

پس او گفتا که فردا با ارادت *** به توصیف و سپاس این رشادت

به میدان نبرد این جماعت *** شده برتر عبادت تاقیامت

همه گفته به هم در آن جماعت *** چه کس لایق بود بر این شجاعت

پس آن فردا چو آمد با ارادت *** علی خواند و چنین کرده عبارت

که اکنون این درفش و این علامت *** بگیر و سوی میدان کن اقامت

در آن موقع علی مرد عدالت *** بر آن مطلب همی کرده اجابت

ولی گشته دچار یک سقامت *** به چشم و شد ز پیغمبر بصارت

ص: 17

روان شد سوی میدان بامتانت *** گشود خیبر به تکبیر و رشادت

نهان گردیده شد ناگه بداهت *** که او محبوب حق است و رسالت

محمد در غدیر و حج غایت *** ندا آمد زحق بنما وصایت

معین کن به بعد خود امامت *** والآ ناتمام است این رسالت

در آن لحظه نبی کرده عنایت *** که گرد آید تمام آن جماعت

جهاز اشتران را باصلابت *** بچیدند و نبی کرده اعانت

پس او برده علی را در نهایت *** به بالای بلندی بامتانت

سپس از خود چنین کرده روایت *** که بعد از من علی دارد ولایت

شما را ای گروه و ای جماعت *** که او شایسته باشد این خلافت

دو کس با بخ بخ در عبارت *** از آن کار نبی کرده رضایت

ندا آمد که شد کامل دیانت *** پس از آن عده ای کرده خیانت

در آخرهم أجل از حق ارادت *** نمود و برنبی کرده عیادت

علی آنگه شده، شمع هدایت *** بر آن مردم در آن وقت ضلالت

چرا که در سقیفه یک جماعت *** نشانده یک کسی را بر خلافت

که آن عده و آن کس بالجاجت *** به امت، هم به دین کرده خیانت

ص: 18

بدآنجایی که بعد از این خیانت *** به زهرا در فشردند از وقاحت

کشانده دست مولا با جسارت *** زده ریحانه سیلی از دنائت

چو آمد بر علی آنگه خلافت *** تجلی شدبه مردم از عدالت

حقارتها چوسر زد از عداوت *** کشته تاشده قشری هلاکت

پیمبر دیده در خوابی حلاوت *** به او کرده از این امت شکایت

در آن وادی همانا در نهایت *** نموده درد خود باچه حکایت

به ناگه آخرین کس در شقاوت *** علی را ضربه زد اندر عبادت

پس او گفتا همی با این شهادت *** به ایزد من رسیدم بر سعادت

برای قطع وصل او جماعت *** مهیا کرده و کردند، سماجت

ولی برعده ای کرده حفاظت *** که ز آنها کس نماند بر سلامت

گروهی را بکشتند از عداوت *** و جمعی را نصیب آمد اسارت

قضا بر آن همه کرده اصابت *** به امید ثوابی در قیامت

زمین را مصلحين آخر وراثت *** بگردد، هم کند ایزد عنایت

که روزی منجی عالم ابانت *** شود آنگه کند باطل ازالت

«کیانی» با وضو شعری کتابت *** نموده تاشود بر او شفاعت

ص: 19

حضرت پیامبر صلی الله علیه واله می فرماید: «به راستی خدای برای برادرم علی، فضیلت های فراوان و بی شماری نهاده، پس هر که فضیلت های او را یاد کند، در حالی که بدانها اقرار دارد، خدای برای او گناهان دور و نزدیکش را بیامرزد، و هر که فضیلتی از فضیلت های او را بنویسد پیوسته فرشتگان برایش درخواست آمرزش کنند تا زمانی که از آن نوشته اثری باقی مانده وهر که به فضیلتی از فضیلت های او گوش فرا دهد، خدای برای او گناهانی را که به شنیدن مرتکب شده ببخشد و هر که به نوشتهای از فضیلت های او بنگرد، خدای بر او گناهانی را که به نگاه مرتکب شده، ببخشد.» (1)

همچنین حضرت در جای دیگری فرموده اند:

«ما عرفک حق معرفتک غير الله و غیری» (یعنی) تو را چنان که باید و شاید جز خدا و من کس دیگری نشناخت.

و همچنین فرموده اند: «ذکر علي عبادة»؛ (2) یاد کردن از علی علیه السلام عبادت است.

بیان گشته چنین طبق روایت *** علی را در رجب (3) باشد ولادت

چو بر آل ابوطالب وخامت (4) *** شده ظاهر، همانا در نهایت

پیامبر از علی کرده کفالت (5) *** که کم سازد ز بوطالب وخامت

زانذار آیه قرآن حکایت *** که دعوت ابتدا شد از قرابت (6)

رضی گوید علی سن صباوت (7) *** به پیغمبر شده اول صحابت (8)

برای آن که باشد حق رضایت *** سپر کرده خودش را با شهامت

ص: 20


1- امالی صدوق (/119
2- مناقب خوارزمی/261.
3- سیزده رجب،
4- گرانباری و سختی
5- کفیل کسی شدن.
6- خویشاوندی
7- سید رضی (جمع آورنده نهج البلاغه) و صباوت: یعنی کودکی
8- یار و همدم شدن

« وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ » ؛ (1) و از مردم کسانی هستند که جان خویش را برای به دست آوردن خشنودی خدا میفروشن

به بستر رفته با شوق و بشاشت *** که احمد جان برد از هر شرارت

به سال دوم هجری وصالت *** شده مابین زهرا و امامت

پیامبر کرده بر آنها وکالت *** نموده بهرشان پیمان قرائت

چو در جنگ احد چندی جراحت *** بر او شد تا نبی ماند سلامت

بزد جبريل حق بانک سیادت *** نباشد جز علی کس در خاوت

در جنگ احد تعدادی از پرچمداران قریش را نقش بر زمین ساخت و با وجود افزون بر هفتاد زخم در بدن شریفش، تا آخرین لحظه از وجود بی بدیل رسول خدا صلی الله علیه واله دفاع کرد، جبرئیل با مشاهده جانفشانی های او چندین مرتبه بانگ برآورد:

« لَا سَيْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَارِ وَ لَا فَتَى إِلَّا عَلِيُّ !»؛ (2) شمشیری نیست جز ذوالفقار! و جوانمردی نیست جز على!

نموده غزوۂ خندق متانت *** همانجاکه عدو کرده رذالت

در آن میدان پر شور و شجاعت *** نموده طی زعمرو یک مسافت

به حال اندرون داده ملامت *** علی را زین عمل ناید ملالت

به حول و قوه ایزد ارادت *** نمود و زد بر آن خوی لجاجت

از این فتح و ظفر ایمان مهابت (3) *** رسید و کفر پر خندان حقارت

سپس کرده پیامبر این روایت *** به توصیف و سپاس این رشادت

که ضربت از علی در این مکانت *** شده برتر عبادت تاقیامت

ص: 21


1- البقره(2)/207
2- الكافي، ج 8، ص 110.
3- شوکت - بزرگی و شکوه.

« ضَرَبَهُ عَلَى يَوْمِ الدِّينِ أَفْضَلُ مِنْ أَعْمَالِ أُمَّتِى إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ »؛ (1) ضربت علی به روز خندق برتر باشد از عبادت های امتم تا روز قیامت

نبرد خیبر آمد در نهایت *** نبی مرسلین کرده نقابت (2)

دو کس رفته به میدان تا صناعت (3) *** در آنجا جلوه سازد بر جماعت

که بعد از این برای خود عمارت (4) *** کند برپا میان آن آن جماعت

ولی کرده فرار از آن جماعت *** چو طفلی که گریزد از طبابت

در این اثنا نبی کرده درایت *** که جز حیدر ندارد این شجاعت

پس او گفتا که فردا با ارادت *** کسی را می فرستم در نهایت

به میدان نبرد این جماعت *** که هم محبوب حق است و رسالت

« لاعطين الرَّايَةَ غَداً رَجُلًا يُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ » (5) ؛ البته فردا پرچم را به مردی می سپارم که خدا و رسولش را دوست می دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست میدارند.

ص: 22


1- ارشاد القلوب، ج 2، صفحه 79.
2- پیشوایی و رهبری
3- هنر.
4- آبادانی، بناه اینجا به معنی حکومت و به دست گرفتن امور جامعه است.
5- الکافی، ج 8، ص 349.

همه گفته به هم در آن جماعت *** چه کس لایق بود بر این شجاعت

پس آن فردا چو آمد با ارادت *** علی خواند و چنین کرده عبارت

که اکنون این درفش و این علامت *** بگیر و سوی میدان کن اقامت

در آن موقع علی مرد عدالت *** بر آن مطلب همی کرده اجابت

ولی گشته دچار یک سقامت (1) *** به چشم و شد ز پیغمبر بصارت

روان شدسوی میدان بامتانت *** گشود خیبر به تکبیر و رشادت

نهان گردیده شد ناگه بداهت (2) *** که او محبوب حق است و رسالت

سعد بن ابی وقاص گوید: ما به پا خاستیم تا ببینیم آن مرد کیست. آنگاه حضرتش فرمود: علی را به سوی من فراخوانید، علی را در حالی که چشم درد داشت پیش آوردند، آن حضرت از آب دهان خود به چشم او مالید و پرچم را بدو سپرد، و خدا خیبر را به دست او فتح کرد.

محمد در غدير (3) وحج غایت *** ندا آمد زحق بنما وصایت

معین کن به بعد خود امامت *** والآ ناتمام است این رسالت

« يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يُهْدَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ » (4)

ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملا (به مردم برسان! و اگر نکنی، رسالت او را انجام نداده ای! خداوند تو را از خطرات احتمالی مردم، نگاه می دارد و خداوند، جمعیت کافران (لجوج)و

ص: 23


1- بیماری.
2- آشکار و واضح بودن.
3- روز هيجدهم ذی حجه از سال دهم هجرت (از سفر حجة الوداع).
4- المائده (5)/76.

را هدایت نمی کند.

در آن لحظه نبی کرده عنایت *** که گرد آید تمام آن جماعت

جهاز اشتران را باصلابت *** بچیدند و نبی کرده اعانت

پس او برده علی را در نهایت *** به بالای بلندی بامتانت

سپس از خود چنین کرده روایت *** که بعد از من علی دارد ولایت

شما را ای گروه و ای جماعت *** که او شایسته باشد این خلافت

سپس دست حضرت علی علیه السلام را بلند کرد و فرمود: «من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه» ؛ (1) هر که را من مولا وسرپرست اویم، پس علی نیز مولا و سرپرست اوست. خدایا دوستدار هر که او دوست بدارد و دشمن دار هر که او را دشمن دارد.

دو کس بابخ بخ در عبارت *** از آن کار نبی کرده رضایت

ندا آمد که شد کامل دیانت *** پس از آن عده ای کرده خیانت

«اليوم أكملت لكم دينکم وأتممت علیکم نعمتی»؛ (2) امروز دینم را برای شما کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام کردم.

در آخرهم أجل از حق ارادت *** نمود و برنبی کرده عیادت

علی آنگه شده، شمع هدایت *** بر آن مردم در آن وقت صلالت

«و کان بعد هدى من الضلال»؛ (3) و همانا علی علیه السلام بود که بعد از رسول

ص: 24


1- دعای ندبه
2- المائده (5)/3.
3- بحارالأنوار، ج 99، ص 106- دعای ندبه.

اکرم صلی الله علیه واله امت را از ضلالت و گمراهی و کفر و نابینایی به مقام هدایت و بصیرت می رسانید.

چرا که در سقیفه (1) یک جماعت *** نشانده یک کسی را بر خلافت

که آن عده و آن کس با لجاجت *** به امت، هم به دین کرده خیانت

بد آنجایی که بعد از این خیانت *** به زهرا در فشردند از وقاحت

کشانده دست مولا با جسارت *** زده ریحانه سیلی از دنائت (2)

چو آمد بر علی آنگه خلافت *** تجلی شد به مردم از عدالت

حقارت ها چوسر زد از عداوت *** بکشته تاشده قشری هلاکت

« فأودع قُلُوبُهُمْ أحقادا بدریة وَ خیبریة وَ حينية وَ غَيْرُهُنَّ » ؛(3) دل هایشان را پر از حقد و کینه از واقعه جنگ بدر و حنین و خیبر و غیره ساخت.

« فاضبت عَلَى عدواته»؛ و در اثر آن کینه پنهانی در دشمنی اور قیام کردند.

« وَ اکبت عَلَى منابذته ، حَتَّى قُتِلَ الناکثين وَ الْقَاسِطِينَ وَ الْمَارِقِينَ »؛ (4) و به مبارزه و جنگ با او هجوم آوردند. تا آنکه ناگزیر او هم با عهدشکنان امت و با ظالمان و ستمکاران و با خوارج مرتد از دین به قتال برخاست.

ص: 25


1- سقیفه بنی ساعده: خانه ای بود که عده ای بر خلاف وصیت حضرت پیامبر صلی الله علیه واله و بعد از رحلت آن بزرگوار در آن خانه جمع شدند و خلیفه انتخاب کردند و حق حضرت علی علیه السلام را ضایع نمودند.
2- پستی و فرومایگی
3- دعای ندبه .
4- دعای ندبه

پیمبر دیده در خوابی حلاوت (1) *** به او کرده از این امت شکایت

در آن وادی همانا در نهایت *** نموده درد خود با چه (2) حکایت

به ناگه آخرین کس در شقاوت *** علی را ضربه زد اندر عبادت

« وَ قَتْلِهِ أَشْقَى الاخرين يَتْبَعُ أَشْقَى الْأَوَّلِينَ » (3)؛ شقی ترین خلق آخر عالم، به پیروی شقی ترین خلق اول، حضرت علی علیه السلام را به شهادت رسانید.

پس او گفتا همی با این شهادت *** به ایزد من رسیدم بر سعادت

هنگام خوردن شمشیر بر فرق مبارکشان فرمودند: « فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ »؛ به خدای کعبه رستگار شدم.

برای قطع وصل او جماعت *** مهیا کرده و کردند، سماجت

« مُجْتَمِعَةُ عَلَى قَطِيعَةِ رَحِمَهُ»؛ (4) و امت همه کمر بر قطع رحم پیغمبر صلی الله علیه واله بستند.

ولی برعده ای کرده حفاظت *** که ز آنها کس نماند بر سلامت

« وَ إقصاء وَلَدِهِ » (5)؛

گروهی را بکشتند از عداوت *** و جمعی را نصیب آمد اسارت

« فَقُتِلَ مَنْ قُتِلَ وَ سبی مِنْ سبی »؛ (6) تا آنکه گروهی از رحم ایشان گشته و جمعی اسیر گشتند.

ص: 26


1- شیرینی
2- مخفف چاه.
3- دعای ندبه
4- همان
5- همان
6- همان

قضا بر آن همه کرده اصابت *** به امید ثوابی در قیامت

« وَ جَرَى الْقَضَاءِ لَهُمْ بِمَا يُرْجَى لَهُ حَسَنُ الْمَثُوبَةَ » و قلم قضا بر آنها جاری شد به چیزی که امید از آن حسن ثواب و پاداش نیکو است.

زمین را مصلحين آخر وراثت *** بگردد، هم کند ایزد عنایت

که روزی منجی عالم ابانت (1) *** شود آنگه کند باطل ازالت (2)

« إِذَا كَانَتْ الارض لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ للمتقین » (3) ؛ چون زمین ملک خداست و هر که از بندگان را بخواهد وارث ملک زمین خواهد کرد و عاقبت نیک عالم با اهل تقوی است.

«کیانی (4) » با وضو شعری کتابت *** نموده تاشود بر او شفاعت

ص: 27


1- آشکار شدن
2- نابود ساختن، از بین بردن
3- دعای ندبه.
4- شهرت شاعر و مؤلف (کیان اصفهانی) است. البته قافیه های این شعر شصت بیتی بیشتر بر اساس مصادیر آورده شده، لذا پر مسلم است که مثلا کتابت و شفاعت هم قاقیه نمی گردد (پس ملاک قافیه در اینجا مصدر است.)

شهادت حضرت زهرا علیها السلام

با آن همه گفتار و سفارش ز پیمبر *** یا آن دو وصیت که بفرموده به منبر (1)

بد عهدی قومی به جهان گشت هویدا *** زآن ظلم فراوان که نمودند به حیدر

از فاطمه شد غصب فدک (2) از ره بیداد *** تا خانه نشینی به علی گشت مقدر

آن جمع کسانی که نبودند وفادار *** رفتند گروهی به در خانه کوثر

زهرا که بیامد عقب در، چوندا داد *** گفتند بگو تا که علی آید از این در

دیدند علی را به مثل شیر گرفتار *** کس نیست که داخل شود و کار شود سر

آتش به در افتاد و بشد سوخته نیمش *** آن ظالم دیگر (3) لگدی زد بر آن در

بشکست و به پهلو و به سینه شرری زد *** بر فاطمه آن یکه و تنهاز پیمبر

ناگاه بزد ناله که یا فضة (4) خوذینی (5) *** دادم تو برس محسن (6) من گشت ستمگر

آمد چو علی تا که برد همسر خود را *** خصمی رسن افکند بر آن گردن حیدر

تا آنکه رود حیدر کرار (7) به مسجد *** گیرند از او بیعت و آن خامه (8) و دفتر

چون فاطمه اش دید به آن حال علی را *** با دست دگر کرد رهایش چو عصنفر (9)

لاكن شرری جلوه نمود از ید قنفذ (10) *** آنگونه که با ضربه بزد برید کوثر

بردند و در خانه و افتاد به بستر *** آن نوگل جامانده ز گلزار پیمبر

رفت از بر این دار فنا جانب معبود *** با آنهمه الام و غم و رنج مکرر

ص: 28


1- قرآن و اهل بیت علیهم السلام.
2- قطعه زمینی که از حضرت پیامبر صلی الله علیه واله به دخترشان حضرت فاطمه علیها السلام به ارث رسیده بود.
3- آنکه مصداق ( اللَّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ) می باشد.
4- نام (خادمة مكرمة حضرت زهرا علیها السلام)
5- خوذینی (یعنی مرا بگیر).
6- نام فرزند حضرت زهرا علیها السلام که در شکم حضرتش شهید گردید.
7- شیر بسیار حمله کننده.
8- قلم
9- شیر
10- شخص پلیدی که به دستور ملعونی به بازوی حضرت زهرا علیها السلام زد.

بردند سر دست، شبی دخت نبی را *** تا دفن کنند آن تن و آن جسم مطهر

دست پدرش آمد و بگرفت به ناگاه *** آن گل که از آن پیش، گرم داشت به حیدر

بنشست علی گریه کنان از غم همسر *** بگرفت یتیمان خود از تربت مادر

آورد به خانه، ولی آن خانه نه آن بود *** دیگر همه جابهر علی بود مکدر (1)

دوران سپری گشت علی بی کس و بی یار *** نه بود بر او مالک ونه میثم و بوذر (2)

تا آنکه ندا زد (3) به خدا صاحب کعبه *** آسوده شدم زین عمل و کار ستمگر

ص: 29


1- تیره شد.
2- هر سه از یاران خاص حضرت علی علیه السلام بودند.
3- هنگامی که ضربت شمشیر بر فرق نازنینش اصابت کرد، فرمود: فزت و رب الکعبه (به خدای کعبه رستگار شدم).

در غم حضرت فاطمه زهرا علیها السلام

بزرگانی از علما و عارف بزرگوار مرحوم آیت الله ملا علی معصومی همدانی فرموده اند که برای برآورده شدن حاجات و توسل به حضرت فاطمه زهرا علیه السلام ذکر ذیل 530 مرتبه خوانده شود:

«اللهم صل على فاطمة و أبيها وبعلها وبنيها (بنوها) و السر المستودع فيها بعد ما أحاط به علمک»؛ خدایا! به تعداد آنچه دانش تو بر آن احاطه دارد، و به آن راز به ودیعه نهاده شده در وجود او بر فاطمه و پدر و همسر و فرزندانش درود فرست. (1)

آه و صد آه، گشته این باور *** آمده عمر فاطمه آخر

شد علی نیز از غم همسر *** زار و بیمار و بی کس و یاور

شد حسن با حسین او نالان *** در فراق و مصیبت مادر

هم پریشان شد از غمش زینب *** ام کلثوم (2) نیز آن خواهر

جمع گشتند در بر مادر *** کودکان بهر دیدن آخر

دست زهرا شد از کفن بیرون *** برگرفت آن دو را چه ناباور

بر علی آمد این ندا آندم *** کودکان را جدا کن از مادر

نیست صبری دگر ملائک را *** با چنین درد و رنج غم آور

همچنین در شرف بود افتد *** لرزه بر عرش حضرت داور

ص: 30


1- راز به ودیعه نهاده شده (السر المستودع) گفته شده ممکن است مصحف فاطمه علیها السلام و امام زمان ارواحنا فداه باشد.
2- دختر دیگر حضرت زهرا علیها السلام

دوخطبه حضرت پیامبر صلی الله علیه واله

پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمودند:

« ثُمَّ قَالَ : أَيُّهَا النَّاسُ ! إِنِّي قَدْ خَلَّفْتُ فیکم الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ ، وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بیتی وَ ارومتی وَ مِزَاجُ مائی وَ ثَمَرَةُ فؤادی وَ مهجتى ، لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَى الْحَوْضِ » (1) حضرت پیمبر صلی الله علیه واله فرمودند: ای مردم! من در میان شما در امانت نفیس را به جای می نهم: یکی کتاب خدا و دیگری خاندان و عترتم، همانان که پاره وجود من و میوه دل و جگر گوشه من می باشند و این دو از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض کوثر نزد من آیند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه واله می فرمایند:

« انی ترکت فیکم أَمْرَيْنِ لَنْ تَضِلُّوا مَا إِنْ تمسکتم بِهِمَا : كِتَابُ اللَّهِ وَ أَهْلِ بیتی » (2)

من دو چیز در میان شما باقی گذاشتم، تا وقتی که به آن دو چنگ زنید هرگز گمراه نخوهید شد، یکی قرآن و دیگری خاندانم.

ص: 31


1- سید بن طاووس در «لهوف».
2- جامع الاخبار والآثار، ج 1، ص 94.

شادمان شد پنجم شعبان (1) نبی *** بهر فرزندش حسین بن علی

چونکه در این روز فرخنده حسین *** آمده دنیا و روشن کرده عین

جبرئیل هم آمد از بالا فرود *** تهنیت بنمود و بر احمد درود

بعد از آن آمد پیمبر را سفر *** با گروه وعده وچندین نفر

تاکه ناگه در مسیری از سفر *** چهره اش در هم شده از یک بر

آنچنان که بی درنگ از آن خبر *** باز گشته آن پیمبر از سفر

همچنین اشک نبی نازنین *** آمده بر گونه افتاده زمین

پس بگفتندش همانا إن نبی *** علت این غم چه می باشد همی

او بگفتا گفته بامن جبرئيل *** که سلام من بر این پیک جلیل

ای محمد بنده پاک و امین *** کشته فرزندت شود در این زمین

این زمین پر غم و رنج و بلا *** نام آن باشد همانا کربلا

من محمد بینم اکنون دهر (2) او *** بینم آن قبری که باشد بهر او

گفته شد آندم دوباره ای نبی *** نام آن قاتل چه می باشد همی

او بگفتا نام او باشد «یزید» *** لعنت ایزد بر او گردد مزید

پس چو آمد آن پیمبر از سفر *** کرد بایک خطبه مردم را خبر

چونکه وعظ و پند او شد خاتمه *** داشت دستی بر دو طفل فاطمه

بعد از آن سرسوی رب کردگار *** کرده و گفتا که ای پروردگار

من محمد بنده محبوب تو *** تو خدایی و منم منصوب تو

این دو هم از طینت و خاک من اند *** هم بحق ذریه پاک من اند

هم حسین و هم حسن جان من اند *** جانشین و اصل و بنيان من اند

لیکن اکنون باخبر گشتم حسین *** کشته می گردد همی آن نور عين

ص: 32


1- همان
2- روزگار

ای خدا قتلش مبارک کن بسی *** تا نباشد سروری جز او کسی

سروری بر اینکه در خلد برین *** سرور كل شهیدان باشد این

ای خدا خرم نگردد خاذلش *** بهجت و شادی نبیند قاتلش

پس صدای ناله مردم رسا *** گشته از هر جانب مسجد بسا

آنچنانکه آمده آنها عجيب *** ضجه کرده هم به اشک و هم نهیب

آن نبی نازنین گفتا شما *** می کنید افغان چنین در نزد ما

لكن از بهر متاع بی بها *** بی کس و تنها سازیدش رها

بار دیگر آن نبی مهربان *** چونکه بودش مضطرب در آن زمان

بی محابا جانب مسجد روان *** گشته و اشکش شده آنجاعیان

تا که آنی آن عزیز نازنین *** خطبه ای دیگر بخوانده این چنین

ای خلائق من نبی کیشتان (1) *** می گذارم عترت خود، پیشتان

همچنین قرآن نازل مثل این *** می گذارم بینتان از بهر دین

آن بباید باز گردد نزد من *** این بود تنها شما را، مزد من

پس ذوالقربا زمن یاری کنید *** با مودت حق من جاری کنید

تا چو آیید آن زمان خود سوی من *** برنگردد از شما این روی من

ص: 33


1- دین

ماه محرم

« مَنْ لَعَنَ قَاتِلِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ عِنْدَ شُرْبِ الْمَاءِ حُشِرَتْ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ثَلِجَ الْفُؤَادِ » ؛ (1) کسی که لعن کند بر کشنده امام حسین علیه السلام در وقت خوردن آب، خداوند او را در روز قیامت باقلب نک و بدون حرارت محشور می کند.

گردیده باز ماه محرم در این زمین *** بر شیعیان او شده دلها همه حزین

منگر کنون به قامت دل دادگان که چون *** غلتید سرو قامتشان آنچنان به خون

با دست خود بزن به سر و سینه از وفا *** زین رو که گشته دست علمدار او جدا

اکبر گرفته است اجازت زباب و مام (2) *** تا جان فدا کندبه ره دین در آن مقام

بر دست و پا مبند حنا، چون که این حنا *** عادت شود محرم و غفلت شود بنا

طفلی مبوس، چون که علی اصغر رباب *** از تشنگی فتاده کنون روی دست باب (3)

از بهر او چو آب طلب کرده، در جواب *** تیری سه شعبه آمده آنگه بجای آب

نوبت چو بر حسین آمده آلش همه غمین *** آنگاه آمدش چویکی سنگ بر جبین (4)

دیگر نداشت هیچکس آنجا طاقت اندرون *** گردیده بود صورت نورانیش چو غرق خون

ناگه برید شمر ستمگر سر حسین *** آن نازنین که بود در افلاک (5) نور عين

فریاد یا محمد و آوای يابتول (6) *** از زینبش بلند که یا ایها الرسول

بنگر چگونه با پسرت شمر دون نمود *** راسش جدا و پیکر او غرق خون نمود

آتش زدند خیمه اطفال بی گناه *** آواره گشته جمله افراد بی پناه

از کینه بستند آن همه دست و پا و سر *** قومی که از خدا همه بودند بی خبر

ص: 34


1- امام صادق علیه السلام: بحارالانوار، ج44، ص303.
2- مادر.
3- پدر
4- پیشانی
5- جمع فلک - سپهر - آسمان.
6- لقب حضرت فاطمه علیها السلام.

برسوی شام و کوفه و در مجلس یزید *** بردند اسیر آنهمه چون عبد زر خرید (1)

ناگه صدای ضجه و افغان عرشیان *** آمد به گوش خيل عزادار فرشیان

ای حق صفی (2) خوب ترا قوم أشقيا *** کشتند و سرنموده ز پیکر از او جدا

پس جلوه کرد نور خدایی در آسمان *** نوری که بود نور خ صاحب الزمان

فرمود پس خدای تعالی به عرشیان *** ای عرشیان من و همه جمله در میان من

من با کسی که سخت در استاده با حدید (3) *** کیفر ستانم از همه آن مردمان شدید

ص: 35


1- خریده شده به زر یا پول.
2- دوست مخلص و یکدل، برگزیده.
3- آهن،اینجا منظور شمشیر است

حج ناتمام

حضرت امام حسین علیه السلام می فرمایند:

« إِنِّي لَمْ أُخْرِجَ ، أَشَراً وَ لَا بَطَراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجَتْ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمِّهِ جدی - أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ انهی عَنْ المنکر»؛ (1)

بدرستی که من برای تجاوز و طغیان یا فساد یا ظلم قیام نکردم، بلکه برای اصلاح در امور امت جدم صلی الله علیه واله ، قیام میکنم و اراده دارم امر بمعروف و نهی از منکر نمایم.

یه روزیه مهربونی، یه مرد آسمونی *** باحج ناتمومی، به قصد مردمونی

که جلوه گشته برما، تموم یاوه هاشون *** سفرنمود که پاسخ، دهدبه نامه هاشون

آن مرد آسمونی باچند بچه وزن *** روونه بود همین طور، میون کوی و برزن

که ناگه آن یگانه، تموم روح پاکی *** بدید که کاروونش رسیده تل (2) خاکی

همی به چشم خود دید، یکی دو مرکب خویش *** اصلا قدم نزاره، قدم جلوتر از پیش

گفتارید بپرسید، از قریه های این بر *** این سرزمین چه داره، نامی شما را در سر

گفتند بلاوكرب، هم غاضريه نامی *** داره کنون میون، این مردمون عامی

پس او همی بگفتا از عمق دل به آهی *** برتو برم خدایا، از این مکان پناهی

باردگر بگفتا، آن شاه دین و آئین *** بار مرابیارید از اشتران به پائین

این جابود مکانی، آنجا که اهل دوزخ *** من را کشد به زور و، فریاد خود به مسلخ (3)

ص: 36


1- مقتل خوارزمی، ص88، باب 162.
2- تپه، پشته، توده بزرگ خاکی یا شن.
3- جای کشتن.

آخرهمی بگویم، (1) این نکته گشته شایان *** آن صاحبان نامه (2)، آنجا شدند نمایان

آنگه چو او بدیدند، در بین دشت و صحرا *** با چوب و نیزه گشتند از او همی پذیرا

در روز سخت دیگر، او را میون دشتی *** کشتند و خاتمش را، بردند همی به زشتی

مانع شدند همانا، آبی رسد به کامش *** آتش زدند در آنجا، بر چادر و خیامش

فرزند و زاد او را بردند همی اسیری *** آن آدمای بیدین، از بد ره و مسیری

باشد امید ما که، مردی ز آل طاها (3) *** آید دهد چه زیبا، آتی سزای آنها

ص: 37


1- اینجا منظور شاعر است.
2- اهل کوفه.
3- اهل بیت پیامبر علیهم السلام را «آل طاها» می نامند و در دعای ندبه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را «یابن طه» می خوانیم.

حضرت ابوالفضل علیه السلام

« یا کاشف الْكَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَيْنِ علیه السَّلَامُ اکشف کربی بِحَقِّ أَخِي الْحُسَيْنِ علیه السَّلَامُ »؛ (1)

ای برطرف کننده غم و اندوه از چهره حضرت حسین علیه السلام ، برطرف کن غم و اندوه و سختی مرا به حق برادرت حضرت امام حسین علیه السلام.

مرحوم آیت الله سید محمد رضا بروجردی! از علمای بزرگ حوزه علمیه کربلا، که بعدا در جوار حرم مطهر حضرت ثامن الائمه علی بن موسی الرضا عليه آلاف التحیه و الثناء ساکن می شود.

برای آشتی و حسن رفتار بين عيال و مادرشان، 133 بار به عدد نام «حضرت ابا الفضل علیه السلام » ذکر بالا را تکرار می نمایند و نتیجه خوبی می گیرند، به طوری که صلح و صفا و صمیمیت کامل بین همسر و مادر ایشان برقرار می گردد. اینجانب مؤلف کتاب، این ذکر را 133 مرتبه در قنوت نماز مستحبی خواندم و به خواسته خویش رسیدم.

من حسین را یاورم، دیگر ندارم، آه چندان *** جان به کف افکنده ام، درسرندارم، آه چندان

چون که فرمان میدهم، فرمانبر مولای خود *** هستم و هرگز همی اندر ندارم، آه چندان

من هلال روشن جاه و جلال هاشمی *** باشم و دیگر به حق محشر ندارم، آه چندان

چون برون آید جفا با خشم و کینش از خفا *** می خروشم بر سرش، در ور ندارم، آه چندان

من رسم بر بام دشمن، خنجری بر ساق او *** می زنم، اکنون بدان در بر ندارم، آه چندان

چون بنا بستم، بنای عزت و دین و شرف *** شر شب شیدا کنم، دیگر ندارم، آه چندان

من یگانه ساقی اطفال دشت کربلا *** از فرس (2) افتم همی در سر ندارم، آه چندان

چون عمود آهنین آید خورد بر فرق من *** غرق خون گردم، ولی آخر ندارم، آه چندان

گر رسد بالین من، اکنون برادر بی رمق *** گویم او را ای اخا (3)، بنگر ندارم، آه چندان

ص: 38


1- کرامات العباسیه، ج 2، ص 195، شیخ علی میر خلف زاده
2- اسب.
3- برادر

روضه ی حضرت امام رضاعلیه السلام

پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمودند:

« تُقْتَلُ حتی بارض خُرَاسَانَ » (1)؛ فرزندی از فرزندام در زمین خراسان کشته (شهید) خواهد شد.

دعوت مرا نموده، مأمون به خانه خویش (2) *** مأمور او مرا هم، آهسته می برد پیش

من می روم ابا صلت ، آنجا به کاخ مأمون *** لاكن نمیروم من، در زیر بار آن دون

پس چون نگه نمودی، در آمدن به منزل *** عبا به سر کشیدم، بدان همی که این دل

مسموم کین مأمون، گشته به زهر انگور *** اما نه با اراده، بلکه به قدرت و زور

پس آن زمان که آیم، آهسته و به گامی *** با من نگو اباصلت، آن لحظه یک کلامی

تا آمدم به خانه، در را ببند و یاری *** یابنده ای نیاید، گیرد سراغ کاری

گوید همی اباصلت، من منتظر شدم بر *** مولای خود کنار، سکوي خانه و در

لاكن مرا فراوان، یک اضطراب بی حد *** بگرفت و این چنین، رأی بر خانه دلم زد

که ای خدا نیاید، آن لحظه ای که بر در *** بینم که سرور خویش، عبا کشیده بر سر

اما چو ساعتی شد، پایان، بدیدم از دور *** آید به سوی خانه، یک هاله ای پر از نور

دیدم عبا به روي، آن نور روشنائی *** افتاده است و آنگه، آمد مرا که آنی

آهی کشم از این دل، زیر سماء نیلی *** چون یادم آمد از آن، آثار میخ و سیلی

گفتم خدا خدایا، آخر چه بر رضا شد *** عالم از این مصیبت، پر غصه و عزا شد

دیدم گهی نشیند، گاهی به زور هر پا *** خیزد ولی نماند، باقی همی سر جا

گاهی شکم به خاک، حجره بسی گذارد *** تا بلکه مثل جدش، جان بر خدا سپارد

ص: 39


1- طریحی، در ماده «حفد»
2- شعر ذیل عنایت ویژه حضرت رضا علیه السلام است.

ناگه درون خانه، دیدم جوان زیبا *** آمد به سوی حجره، دارد دلی شکیبا

گفتم به آن هلال ، زیبای چون یگانه *** که هستی و چگونه، تو آمدی به خانه

گفتا همی اباصلت، ای یار خوب ولی *** هستم من آن یگانه، محمد بن علی

آنکس که از مدینه، آرد مرا خراسان *** عبور از این موانع، بر من کند هم آسان

پس با اشاره خواندم، او را همی به آن ره *** تاسوی حجره آید، رفته درون و آنگه

دیدم پدر پسر را، بگرفته است به آغوش *** اسرار حق تعالی، گوید، پسر دهد گوش

این جا پسر پدر را، بگرفته روی زانو *** اما میان دشت، کرب و بلا، یه بانو

که داره نام زینب، دلی داره شکسته *** روان به سوی میدان، دوان دوان و خسته دیدند پدر پسر را، در زیر تیر کینه با *** غصه ی فراوان، چسبانده است به سینه

چون طاقتی نماندش، گونه به گونه او *** بنشاند و ناگهان او، بوسیده از پسر رو

گفتا سپس علی جان، خدای حق تعالی *** کشد جماعتی که، کشتند تو را همانا

ای اکبر عزیزم، چشم از جهان که بستی *** بعد از تو خاک عالم، بر این تمام هستی

آنگه چو بسته گردید، على همی نگاهش *** گفتا به آن گروه، جوان خیمه گاهش

ای زادگان هاشم ، اینجا همه بیایید *** علی اکبر من، به خیمه گه رسانید

خدا به حق بداند، من طاقتی ندارم *** علی اکبرم را، به خیمه گه رسانم

ص: 40

حضرت صاحب الرمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

رسول خدا - می فرمایند:

« وَدِدْتُ انَّ لَا أَمُوتُ حَتَّى أدرک زَمَانُ المهدی » (1) ؛ دوست دارم نمیرم تا زمان مهدی علیه السلام را درک نمایم.

أوشک (2)، شکو (3) مکن باکر شود *** های و هوی کافران آخر شود

كادت الدری (4) از آل رسول *** با ندای یاعلی ظاهر شود

کرب، کبر و غرور از بیخ وبن *** پاره و دست عدو قاصر شود

نا امیدی با عسی هم خانه شو *** فجر فردا دین حق ناصر شود

ای معاشر (5) بی دول بنما دعا *** تا که آن روحی فدا حاضر شود

گر ببینی دولت صبحش دمید *** همتی بنما، که او قادر شود

چونکه این از وعده حق است که او *** چیره برهر یاغی و کافر شود

ص: 41


1- رسول خدا صلی الله علیه واله: معجم، ج4، ص326
2- أوشک و کاد و کرب و عسی، از افعال مقاربه در قواعد عربیه و از عوامل في النحو است که از حیث نوع عمل، رفع اسم و نصب خبر، می کنند و عسی یعنی (امید است) و سه قسم دیگر یعنی (نزدیک است).
3- بامداد.
4- دری: یعنی کوکب دری، ستاره درخشان، كادت الدری، نزدیک باشد ستاره ای درخشان از فرزندان پیامبر صلی الله علیه واله (ظهور کند).
5- دوست و همدم

صبح صادق علیه السلام

امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می فرمایند:

« فَمَا يحسبنا عَنْهُمْ إِلَّا مَا يَتَّصِلُ بِنَا مَا تَكْرَهُهُ وَ لَا تؤثرة مِنْهُمْ » (1)؛ (غیبت) ما را از شیعیان دور نگه نمیدارد (طولانی نمیشود) مگر اعمال و رفتار آنان که به ما میرسد و برای ما ناخوشایند و دور از انتظار است.

« لَوْ أَدْرَكَهُ لِخَدَمتُهُ اَیَامَ حَیاتِی» (2) ؛ اگر مهدی را درک میکردم، تمام عمر به او خدمت میکردم.

ص: 42


1- بحارالانوار، ج 35، ص 771.
2- امام صادق علیه السلام، بحارالانوار، ج 51، ص 148.

آخرای دل غم مخور، پایان حسرت می رسد (1) *** آن گل سرخ نبی از باغ عترت می رسد

خاتم نسل پیمبر از علی وز فاطمه *** صبح صادق، با رخی مهتاب و هیبت میرسد

یاور دین خدا، تسکین جسم و جان و روح *** حجت حق، داور عدل و عدالت می رسد

چاره بیچارگان، محبوب قلب مؤمنان *** همچو باران در نیستان با صلابت می رسد

سرور ارض و سما، بنیان کن اهل عناد *** از طلوع فجرفردایی (2) ز هجرت می رسد

صاحب فتح و ظفر، یادآور بدر و حنین (3) *** از کنار کعبه با تکبیر و مکنت (4) می رسد

مصلح روی زمین و وارث ارض فدک (5) *** شکر ایزد بهر احیای شریعت می رسد

طالب خون حسین (6)، مظلوم دشت کربلا *** از درون خیمه ای (7) دیگر به همت می رسد

دل مشو بی تاب از این بی حد و حصر انتظار *** آخر (8) آن بر گونه خال از کوی خلوت می رسد

ص: 43


1- شعر ذیل نظر کرده امام زمان علیه السلام است
2- این شعر در روز پنج شنبه نوشته شده و منظور از (فجر فردایی) روز جمعه می باشد.
3- یکی از جنگ های حضرت پیامبر صلی الله علیه واله او بوده است.
4- قدرت.
5- ارض فدک، زمینی است که یهودیان خیبر به پیامبر صلی الله علیه واله بخشیدند و بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه واله به عنوان ارث به حضرت زهرا علیها السلام رسیده (شاید دیگر به عنوان ارث بردن موضوعیت نداشته باشد ولی امامان معصوم علیهم السلام : در زمان حاکمان وقت خود آن را به عنوان ارث مادرشان طلب نموده اند. (که در تاریخ آمده).
6- «این طالب بدم المقتول بکربلا»
7- مانند آمدن حضرت علی اکبر علیه السلام از خیمه برای یاری امام حسین علیه السلام
8- بخودی خود مصرع اول با کلمه آخر شروع شد و مصرع آخر هم با کلمه آخر تمام گردید.

تمثيل فرد یهودی

حضرت پیامبر صلی الله علیه واله« می فرمایند:

« مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلَا يُوَاخِيَنَّ كَافِراً وَ لَا يُخَالِطَنَّ فَاجِراً وَ مَنْ أَخِي کافرا أَوْ خَالَطَ فَاجِراً كَانَ فَاجِراً كَافِراً » (1)

هر کس به خدا و روز قیامت ایمان دارد، با هیچ کاری برادری و با هیچ فاجری مصاحبت نکند و هر کس با کافری برادری یا با فاجری مصاحبت کند، خود کافرى فاجر است .

و آیه (51) سوره مائده میگوید (ای اهل ایمان یهودی و نصاری را به دوستی مگیرد)

ص: 44


1- وسائل الشیعه، 21526/265/16 .

شقی زاده از قریه اورسلیم (1) *** عرب زادهای زد به مشتی الیم (2)

بگفتا که گفته که ما، همگلیم (3) *** همه اهل این خانه و منزلیم

همی دان که ما یکه تاز و یلیم (4) *** به افساد و منکر همه عاملیم

سپس دیده خوابی پر از ترس و بیم *** که خم ابروان کرده موسی کلیم

بگفتش که، اى فرد قوم لئيم *** مگر گم نمودی تو عقل سلیم

چرا میزنی روی و دست ظلیم (5) *** زتا کی مگر باشد او را حلیم (6)

رسد آن زمانی که بانک عظیم *** فرا می رسد بهر میرسلیم

پس اید ز حق بندگان را نعیم *** که اويست همی کل شیء عليم

هویدا بگردد امام زعيم *** زمین را رسد بهر فرد ظلیم

کند پاک و پاکیزه لوث حریم *** نماند ز آثار قومت گلیم

پس او جسته از خواب و آنگه وخیم *** شده حال و فکرش بگشته سليم

پشیمان شد از کار پست قدیم (7) *** ولاكن به ناگه بزد بر ظليم

بگفتا که ماکیش خود قائلیم *** بر این که به عالم همه فاضلیم (8)

به خوی لجاجت همه یکدلیم *** به تسخیر گیتی همی عاجليم

ص: 45


1- مرکز حکومت جعلی اسرائیل میباشد.
2- دردناک.
3- یعنی خلقت و طینت و سرشتمان یکی است.
4- پهلوان - دلير.
5- مظلوم، ستمدیده.
6- بردبار، شکیبا.
7- پیشین. آیه 47 سورة بقره می گوید: « وَ أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعالَمِينَ » من شما را بر جهانیان برتری بخشیدم. که البته این برتری در زمان و عصر و محیط خودشان بوده.
8- بهشت اعلی و همیشگی

باغ سرمد

حضرت على علیه السلام می فرمایند:

« لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنُ إِلَّا الجنه فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا » (1)؛ بهای نفوس شما جز بهشت نیست، پس آن را جز بدان نفروشید.

خوشا آن لحظه و آن روز شیرین *** که می آید خبر از راه دیرین

که ای گم گشته در این وقت آنی *** رها کن لذت این عمر فانی

بیا سوی خدا و آنچه را او *** مهیا کرده بر هر بنده نیکو

سپس رو جانب باغی که اعلی *** به هر چیزی نموده حق تعالی

بگیر آنگه ز الطاف الهی *** در آن مأوای جاویدان (2) پناهی

تمنا کن در آخر، تا که ایزد *** نظر سازد به توبی حصر و بی حد

بد آنجایی که از آن، لطف مذبور *** شوی با آل پیغمبر تو محشور

ببینی وانگهی در باغ سرمد *** علی و فاطمه، اولاد احمد

بگویی بعد از این در پیش مولا *** چه گشته بر سر و بازوی زهرا

بپرسی از حسن هنگام سیلی *** چگونه رخ زمادر گشته نیلی

در آخر از پي آن سر بریده *** روی و پرسی از، هر آنچه دیده

بخواهی تا بگوید داغ اکبرص *** گران بوده بر او، یا داغ اصغر

ص: 46


1- نهج البلاغه 456/105/4 .
2- همیشگی

روح الله خمینی رحمة الله

از امام باقر علیه السلام روایت شده است که فرمودند: جمعی از اصحاب به محضر پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه واله بودند: آن حضرت فرمودند: به درستی که در طرف راست عرش الهی، گروهی از ما بر منبرهایی از نورند، صورتهایشان از نور است، و لباسهایشان از نور است، صورتهای اینها از شدت نور، چشمان نگاه کنندگانی را که به مرتبه اینها نیستند خیره میکند، بعضی از اصحاب پرسیدند: اینها چه کسانی هستند؟

پیامبر صلی الله علیه واله سکوت فرمودند: تا اینکه على علیه السلام عرض کرد: اینها چه کسانی هستند؟

پیامبر صلی الله علیه واله فرمودند: « فَقَالَ : هُمْ قَوْمُ تَحَابُّوا بِرُوحِ اللَّهُ» آنها گروهی هستند که به «روح الله» (1) عشق می ورزند.

« عَلَى غَيْرِ أَنْسَابِ وَ لَا أَمْوَالٍ » و عشق ورزی آنها نه به خاطر خویشاوندی و نه به خاطر اموال است، آنها پیروان تو هستند و تو امام اینها هستی یا علی.

« أُولئِكَ شِيعَتِكَ وَ أَنْتَ إِمَامُهُمْ يَا علی ». (2)

ص: 47


1- روح الله، ممکن است همان نام حضرت امام خمینی رحمة الله باشد.
2- بحارالأنوار، ج 68، ص139، چاپ قدیم

آن سفر کرده خمینی که مصفا بودش *** از هوا و هوس دل، چه مبرا بودش

جلوه چون کرد به ما لطف خدا از بر او *** بعد از آن بر همه کس اسم مسما بودش

چون سخن از بر اخلاص بیان می فرمود *** آن سخن بر دل عساق مهنا (1) بودش

گر گره در وسط کار نمایان میشد *** کاشف الكرب (2) همه سر و معما بودش

هر که می کرد نظر بر سر و سیما و رخش *** بعد از آن دیده دگر وصل مصلا بودش

پس بخواهم زخدا تاکه کند او رحمت *** که به حق بهر خدا قرص و مهیا بودش

آری اشعار «كيان» چونکه بسازی به غزل *** قدر آن مرد چه دانی که معلا (3) بودش

ص: 48


1- گوارا و خوشایند.
2- برطرف کننده سختی و غم و اندوه و مشکل.
3- بلند مرتبه، اینجا منظور مرد بلندمرتبه می باشد.

امام زاده سيد مير شرف الدين محمد رحمة الله

از عنایات خدا آن چه کنون فخر من است *** هم سپاسش لازم است و طاعتش بهر من است

این بود که مرقد «میر مدینه» چون نگین *** در میان و در دل این وادی و شهر من است

مرقد مطهر امامزاده سید میر شرف الدین محمد، بر اساس نوشته ای که بر سنگ آن حک گردیده (وفات 20 صفر سنه 720 قمری) قدمتش تاکنون (1434ه. ق) به بیش از هفتصد و چهارده سال می رسد و مانند نگینی در میان شهر تاریخی و مذهبی «دارالشهدا» یعنی رهنان و در جوار گلزار شهدا و قبرستان قدیمی این شهر میدرخشد .

این امامزاده صاحب کرامت تاکنون برکات فراوانی برای مردم رهنان داشته، به طوری که از قدیم الایام جهت رفع مشکلات خویش به این مکان مقدس متوسل و با ادای نذورات به مطلب و مقصود خود نائل می شدند. تا جایی که در گذشته و اکنون به «میر مدینه» (یعنی شهری و که دارای امیر و حاکم است یا امیر و حاکم شهر) مشهور گشته و از این لقب و شهرت، یعنی «میر مدینه» برداشت می گردد که مردم این دیار در هنگام بروز حوادث و مشکلات عدیده روزگار و حتی فشار و زور و ظلم خوانین و حکام نیز به این امامزاده جلیل القدر پناهنده می شدند.

ص: 49

گویند که از دیار رهنان مردی *** در کرب و بلا چنین شنید از فردی (1)

من با تو و تو، بمن نمایک پیمان *** تا چون بروی به شهر خود در رهنان

من بهر تو میکنم زیارت چندین *** این مرقد سبط احمد و سرور دین

تاتو به ازای جد من در این کار *** زائر بشوی برای من در یک بار

در مرقد «میر مدینه» آن زاد نبی *** هر چند که زمن سلامی آنجا بدهی

ص: 50


1- نقل قول از مردم قدیم و بزرگان رهنان. (این حقیر مؤلف کتاب، از شخص عربی شنیدم که فرمود این مطلب شما صحیح می باشد؛ زیرا پدر من که ساکن کربلا و خود نیز متولد کربلایم این مطلب (موضوع شعر مذکوررا) برایم نقل کرده بود و درست می باشد.)

ماه فلسفه

روزگاری بعد از آنکه ناگهان *** جلوه شد خورشید احمد بر جهان

بیدرنگ آمد برون نور صغیر *** تا کند جلوه بر آن نور کبیر

بعد از آن بر خلق عالم با فریب *** نور آن تابش همی سازد غریب (1)

لاكن از غفلت نمیبودش خبر *** نور او بر نورکش دارد کبر (2)

همچنین او را اگر باشد فروز *** این فروز از بهر او گشته بروز

پس به هر دربی زده شاید که خویش *** جلوه سازد در میان اهل کیش

در نهایت با تلاشی جلوه گر *** گشته آن نور صغیر از لای در

آنچنان که ظاهرا آن نور خور (3) *** از ورای این جهان گردیده دور

تا جایی که دگر از نور او *** کمتر آید حرف و بحث و گفتگو

جمله گویندی که فارابی (4) شتاب *** داده آن نورک شود اینک فتاب

یک فتابی که شبه باشد ولیک *** جلوه گشته بر همه زیبا و شیک

پس بباید یک کسی دانا کنون *** این شبه را از درون سازد برون

تا که خورشید جهان تاب نهان *** بار دیگر جلوه سازد بر جهان

ص: 51


1- دور
2- بزرگ
3- خورشید.
4- یکی از معروفین و بزرگان فلاسفه است.

حکایت پیر و جوان

امام صادق علیه السلام می فرمایند:

« إِنَّ مِنْ إِجْلَالِ اللَّهِ عزوجل إِجْلَالَ الشَّيْخِ الْكَبِيرُ» (1) ؛ همانا احترام و تکریم کهنسالان مانند احترام به خداوند عزوجل است.

خبری به من رسیده که کنم چنین حکایت *** که بزرگتری نموده، پسری بر او اهانت

آنچنان که پشت خود خم، و چو او قدم زده کم *** که توپیرناتوانی، چه ثمر از این سلامت

تو میان کوی و برزن، همه ظهر و صبح و شامی *** بروی بسی مصلا (2) وکنی همی عبادت

چو بیامد این مطالب، به دو گوش پیردانا *** سخنی بگفته اورا سخنی هم از درایت (3)

که من از تلاش ورنجی، کمرم چنین خمیده *** تو که ادعانمایی، به چه می کنی افادت (4)

تو که با هوس خوش آیی، هوست چه کرده سودی *** که چنین به لب برآری، برماچنان عبارت

رسد آخر آن زمانی که به مثل مابيفتی *** به زمین وبرعصایی واسیراین علامت (5)

هم از آنچه گفته بودی، کنی خود همی ملامت *** که بزرگتری نمودی، تو چرا چنین اهانت

پس از این، سخن چوسر زد، ز دهان پیردانا *** خجل آن جوان به دل شد، ز بیان آن عبارت

به خود آمد از هوا و هوس درون غافل *** ره او گرفته آنگه، که کند از او عیادت

ولی چون رسیده بر او، به نظر بدیده او را *** قد و قامتی کشیده، به نماز و در عبادت

و چنین کلام و وردی به زبان و ذکر آیت *** که خدای خالق من، بکن آن جوان هدایت

ص: 52


1- جامع السعادات، 217/2
2- جای نماز خواندن.
3- آگاهی داشتن - دانستن.
4- در فارسی افاده و افادت، به معنی تکبر و خودبینی و خودنمایی هم گفته می شود.
5- اینجا منظور متکی شدن به همان چوب دستی یعنی عصا برای رسیدن به مقصد می باشد.

شبی در شلمچه

یک شب در عملیات کربلای پنج (سال 1365) در منطقه عملیاتی شلمچه، به عنوان بسیجی و با مسئولیت منشی گروهان گردان امام رضا علیه السلام از لشکر امام حسین علیه السلام، وارد عملیات شدم، در آن شب که جهنمی از آتش دو طرف (حق و باطل) نمایان بود، تمام معنویت، خدایی بودن و خدایی شدن و اخلاص رزمندگان متجلی بود.

در آن شب «شهید اکبر کشتکار» (1) فرمانده گروهان ما که از تقوا و اخلاص کاملی برخوردار بود، در نیم متری من در حالی که می خواست با موشک (آر.پی.جی) سنگر دشمن را نشانه برود، سنگری که با تیر بارش بچه های رزمنده را قلع و قمع می کرد. ناگهان تیری به سفید رانش اصابت کرد، و به آرامی و از درد تیر فرد نابکار صدا زد «آخ» ولی وقتی که خواستند او را به عقب انتقال دهند، چندین بار، بلند صدا زد «کیانی» (2) بچه ها به عقب برنگردند، بعد از چند ماه نیز به خیل شهدا پیوست.

آن شب به پایان رسید، صبح جلوه نمود و سفره عشق شب زیبای شلمچه بر چیده شد و بهترین افسار و ابزار عشق و عاشقی پاره گردید و ما هنوز از پی دلدار می دویم (دوستان رفتند و ما اندر خم یک کوچه ایم).

ص: 53


1- این شهید والا مقام از اهالی خوراسگان اصفهان است که در گلزار شهدای اصفهان آرمیده است (روحش شاد)
2- مؤلف این کتاب (کیان اصفهانی).

رفتم شبی شلمچه، آثار آشنایی *** دیدم به چهره دارد، یک یار آشنایی

گفتم به او چه داری، اکنون برای این دل *** از آنهمه موز و اسرار آشنایی

گفتا به من که برخیز، از خواب ناز و شیرین *** منزل نما درون، این دار آشنایی

بنگر کنون در اینجا، این عشق و جام و مستی *** هریک هدف ندارد، جز کار آشنایی

بنما رها دلت را، تا وادي سعادت *** غافل نشو تو از این، افکار آشنایی

دنیا به عام دینار، ارزش ندارد اینک *** جز آشنا شدن با انوار آشنایی

آخر کند افول این، خورشید عمر انسان *** دل پس مكن جدا از، دلدار آشنایی

پس به بود «کیانی» تا فرصت است اینجا *** چنگی زنی به عشق و، افسار آشنایی

زیرا اگر سر آید، این شب (1) به صبح فردا *** مشگل دگر بجویی، ابزار آشنایی

ص: 54


1- یعنی اگر امشب شلمچه صبح شود و جنگ پایان پذیرد، و سفرة عشق و عشق بازی و شهادت برچیده شود دیگر مشکل است یافتن ابزاری چو این.

شیطان بر درب مسجد

شهید آیت الله دستغیب رحمة الله می گوید:

یکی از اهل ایمان و تقوی نقل می کرد که در مکاشفه دیدم شیطان درب مسجد ایستاده است. گفتم ملعون اینجا چه می کنی؟ گفت رفقا فرار کرده اند و منتظرشان هستم. فهمیدم مردان رشیدی بوده اند که شیطان همراهشان به مسجد رفته است. البته اینها نوبرند که لااقل درب مسجد، راستی استعاذه حقیقی کرده اند.

یکی از اهل ایمان می کندنقل *** که من کردم تأمل از ره عقل

بر این مطلب که شیطان پیر ملعون *** در این لحظه کجا می باشد اکنون

در این اندیشه می بودم که تكبير *** رسید از مأذنه از مرشدی پیر

برفتم سوی مسجد تا نمازی *** بجا آرم، کنم راز و نیازی

که دیدم ناگهان آنجا دم در *** ستاده یک کسی باحال مصطر

نگه کردم ببینم پس چرا سر *** به زیر افکنده و مانده دم در

که دیدم (1) آتشی ناگه از آن بد *** به سرعت بر تن و بر جان من زد

بدانستم از آن اعمال ظاهر *** که او باشد همان شیطان کافر

بدو گفتم که ای کافر در اینجا *** چرا ایستاده ای با فکر بی جا

بگفتا او که در اینجا رفیقان *** شدند از من جدا باحال ایمان

از این مطلب بدانستم که همراه *** شده با عده ای در بین این راه

ولی قادر نگشته در طی راه *** کند آن عده را مجذوب و گمراه

برای این به ایستاده دم در *** که اعمالش دوباره گیره از سر

ص: 55


1- یعنی در حال مکاشفه دیدم .

گل و گلچین

باغی بود سرسبز با گل برگ های گلهای زیبا، این باغ باغبانی داشت پیر و فرتوت و دلسوز که در رسیدگی به گلها و سرسبزی باغ هیچ گونه مضایقه نمی کرد و هر زمان اشخاص شاخص و شایسته به این باغ می آمدند گلی زیبا چیده تقدیم ایشان می کرد.

در این باغ گلی بود زیبا که گل برگهایش تازه باز شده بود و جلوه زیبائیش هر آنکس را مجذوب خود می کرد، این گل مرتب از گلچین باغ، یعنی باغبان گل درخواست می نمود که من از این باغ و ساقه خویش خسته شده ام، از تو می خواهم مرا چیده به کسی که عاشق روی من و راغب بوی عطر دل انگیز من است تقدیم نما.

باغبان می گفت وظیفه من حفظ و حراست از توست و به تو آب میدهم تا روزی به من گلاب دهی و بوی خوشت همه را مشتاق دیدار من و تو کند.

ولی اگر قبل از گلاب شدنت فردی لایق و سزاوار تو به باغ آمد او را به کوی تو رهنمون می سازم، گل اصرار می کرد و گلچین نصیحت، اما گل را دیگر نصیحت باغبان اثر نمی کرد، تا اینکه روزی فردی با ظاهری آراسته و فریبنده وارد باغ گردید و گل را بویید و گل را از عشق کاذب خویش مدهوش کرد و باغبان به ناچار گل را تقدیم آن طالب گل نمود.

ولاكن آن طالب گل، بوی گل بوئید و از طراوتش بهره وافی و کافی برد و لختی بعد او را در مسیر عبور مردم پر پر نمود. گل برگهای زیبای گل بر زمین افتاد و نصیحت های دلسوزانه باغبان به یادش آمد، فریاد میزد که ای باغبان مهربان و دلسوز گلها به فریادم برس.

ص: 56

به فریادم برس *** به فریادم برس

فریادی که دیگر نه گل برگهای او را شاداب و سرزنده می کرد و نه باغبان گل، آن داد و فریادها را می شنید.

گلی در باغ گل گفتا به گلچین *** که تا این روی من نی گشته پر چین

مرا همراه این سر شاخه گل *** برای خاطر دلخواه من چین

بگفتا باغبان در باغبانی *** مرا باشد وظیفه پاسبانی

ولی بینم چو خاطرخواه نیکو *** بدستش میدهم این شاخه آنی

بگفتا گل که تاکی من بشینم *** کسی آید بگردد همنشینم

مگر تاکی مرا باشد تحمل *** تحمل اینکه بر ساقه نشینم

بگفتا باغبان اینک تو مستی *** که دل بر قوت این شاخه بستی

اگر گردی جدا از ساقه اینک *** بدان ساقط شوی از دار هستی

بگفتا گل که من از خواب خفته *** شدم بیدار و هم رویم شکفته

على هذا کسی که رو شکفته *** دگر در دام صیادی نیفته

در آن حالی که بوده گفتگو داغ *** میان باغبان و گل در آن باغ

به ناگه سر رسیده طالبی که *** به صورت بوده خال و چشم او زاغ

ص: 57

در آن هنگامه گل گفتا به گلچین *** که ای گلچین صورت گشته پر چین

مرا از بهر این مشتاق و دلخواه *** دگر از لابلای ساقه برچین

علی رغم تمایل، باغبان دید *** که گل را شوق بی اندازه گردید

از این رو، یا جهت سرشاخه گل *** برای طالب و دلخواه گل چید

پس آن دل خواه گل، گل را چو مستان *** گرفته برده است آنی ز بستان

ولی دیری نپاییده که پر پر *** نموده گل میان هر دو دستان

به ناگه گل روان و جسم شادش *** به خاک افتاد و باغ آمد بیادش

صدا میزد صدا گلچین آن باغ *** که رویش بیند و آید بدادش

ولی دیگر نه گل برگی به بر بود *** نه از آن باغبان گل خبر بود

لذا آن داد و فریادی که می کرد *** دگر بی حاصل و هم بی ثمر بود

ص: 58

استعاذه

* استعاذه (1)

در روایات اهل بیت علیهم السلام خصوصا در چند مورد تأکید شده که استعاذه کنند.

نخست در هنگام حکومت است، اگر کسی را حاکم قرار دادند در مرافعات به قدری خطرناکست که جز استعاذه چاره ای ندارد. دوم: هنگام تنها شدن با زن بیگانه و نامحرم در جای خلوت است. به قدری خطرناکست که غالبا خواهی نخواهی شیطان معبود واقع می شود، حاکم بر تو شیطان میشود. اینقدر جلوه می دهد و وسوسه می کند تاهلاک کند. سوم: مورد غضب است، حکومت و خلوت با اجنبی کم اتفاق می افتد لكن حال غضب زیاد مورد ابتلای هر فردی است.

استعاذه در سه جا چاره کند *** راندۂ حق (2) را، بس آواره کند

اول آن که حاکمی، چون این سخن *** بر زبان جاری و هموار کند

می تواند بین مردم حکم حق *** جاری یا فکری در این باره کند

دوم آنکه بند شهوت از بدن *** پیش هر نامحرمی پاره کند

سوم آنکه این سخن وقت غضب *** مشكل اهل غضب چاره کند

ص: 59


1- استعاذه: پناه بردن به خداست با گفتن ذکر «أعوذ بالله من الشيطان الرجيم » و مخصوص این سه مورد نیست، بلکه کوشش شیاطین در این سه مورد (حکومت، خلوت با بیگانه، خشم) شدیدتر و سخت تر است.
2- کسی که از درگاه الهی رانده شد «شیطان» است.

جهاد زن

پیامبر اکرم صلی الله علیه واله می فرمایند:

«جهاد المرأه حسن التبعل» (1) ؛ جهاد زن، خوب شوهرداری کردن است.

الا ای زن تو را باید تحول *** بود، هم بر خدا باشد توکل

نما در معرفت قدری تعقل *** گریبانت جدا کن از تجمل

تجرد را رها کن با تأمل *** که باشد خیر وافر در تأهل

حجاب حق بود در جزء و در کل *** زهریک بگذری کردی تنزل

بکن در وقت دشواری تحمل *** چو زهرای نبی بنما توسل

مکن در کار مرد خود تعلل *** جهاد المرأه حسن التبعل

ص: 60


1- پیامبر صلی الله علیه واله: بحارالانوار، 28/247/100 ، خصال.

هلاکت زنان

حضرت پیامبر صلی الله علیه واله می فرمایند:

« هلاک نِسَاءِ أُمَّتِي فِي الْأَمْرَيْنِ الذَّهَبِ وَ الثِّيَابِ الرِّقَاقِ»؛ (1)

دو عامل زنان امت مرا هلاک میکند و به جهنم می کشاند، یکی طلا و زیور آلات و دیگری لباسهای بدن نما و رعایت نکردن حجاب است.

الا ای زن مکن پیرایه (2) رویت *** که لطف ایزدی آید به سویت

به چادر چتر عفت را به سر کن *** از این بر پوشی ظاهر حذر کن

نگردد خودنمایی برتو منظور *** که از باری تعالی میشوی دور

مشو مجذوب افرادی که رخسار *** جمیل است و درون پر تیره و تار

از این افراد بد آنی جدا شو *** دخیل و رهرو بنت الهدی شو

تأسی سوی او دینت ادا کن *** تمام درد دنیایت دوا کن

که این دختر بشد أم أبيها *** قبیح است ما بمانیم در بدی ها

ص: 61


1- مجموعه ورام، ص 177.
2- یعنی آرایش کردن صورت

گنج و رنج

امام زین العابدین علیه السلام فرمایند:

« تفکروا وَ اعْمَلُوا لِمَا خُلِقْتُمْ لَهُ فَإِنَّ اللَّهَ لَمْ يَخْلُقْكُمْ عَبَثاً » (1)؛

اندیشه کنید و عمل کنید برای آنچه که به خاطر آن آفریده شده اید.

ای کار تو گشته دائم از دون *** در فکر و خیال گنج قارون

برخیز و برعکس فکر آن گنج *** از بهر خدا ببر کمی رنج

وقت است و موقتی، نه چندان *** بیهوده سخن مگو چورندان

روزی که شود خطر نمایان *** فرصت نبری برای جبران

خواهی که رسی به سرفرازی *** این لحظه تلف مکن به بازی

در فرصت خود دو نکته ای چند *** آموز و بگو به دیگران پند

ص: 62


1- تحف العقول ص 274.

مجوز دروغ

در سه جا می توان از روی ناچاری دروغ گفت، یکی در جایی که با دشمن خود روبرو شده ای و راه فراری از گزند و آسیب او نداری در اینجا دروغی می گویی که از او فرار کنی یا او را از پای درآوری .

دیگر در جایی که بخواهی بین دو نفر که بینشان شکرآب (قهر) گشته، صلح و آشتی برقرار کنی.

در آخر هنگامی است که بخواهی از ریختن خون مسلمانی که میخواهند با هم جنگ و دعوا نمایند جلوگیری نمایی.

سه مقصد شنیدم دروغت رواست *** وزین درگذشتی چهارم خطاست

بود اول آنجا که از یک قرار *** ز دشمن نباشد برایت فرار

در اینجا دروغی ببندی به کار *** که سالم بمانی از آن نابکار

بود دوم آنجا که صلح و صفا *** دهی بین مردم به کذبی، خفا

در آخر بود آن زمانی که جنگ *** قریب الوقوع گشته بین دو هنگ

در اینجا دروغی بگویی که خون *** ز مسلم نریزد يد خصم دون

ص: 63

مغرور

امام علی علیه السلام می فرمایند:

« الشَّقِيُّ مَنْ إغتر بِحَالِهِ وَ إنخدع لغرور آماله » (1)؛

بدبخت کسی است که مغرور به حالات خود شود و گول آرزوهای خود را بخورد.

ای جوان مشغول این هستی مشو *** باغرورت غرق در مستی مشو

هر چه ابليس درون ضامن شود *** عاشق زلف رخ پستی مشو

سرکشی از حق رذیلت میشود *** با تمرد صید هر دستی مشو

غرق مستی خود پرستی میشود *** جلب زیورهای این هستی مشو

بام سستی در کهن افزون شود *** محو این چالاکی و چستی مشو

هزم دشمن باقوا حاصل شود *** ای (کیان) پس پیرو سستی مشو

ص: 64


1- غررالحکم، ص 311.

مَلَک الموت

حضرت پیامبر صلی الله علیه واله می فرمایند:

« عَجِبْتُ لِمُؤَمِّلِ دنیا وَ الْمَوْتُ يَطْلُبُهُ » (1)، عجب دارم از آرزومند دنیا در حالی که مرگ در طلب اوست.

عجیب است و جان گیر و نادر مَلَک *** عنان گیرد از شست و قادر مَلَک

عداوت ندارد کسی را به دل *** عبوس به رخسار کافر مَلَک

عليل و ذلیل و كثير و قلیل *** علاج است و درمان ظاهر مَلَک

عروس ملوس همه اهل دل *** عزیز به هنگام باکر مَلَک

علی رغم سستی، خدای جلیل *** عبادت کن ای کس که قاهر مَلَک

على أي حال، على الاتصال *** عمل کن که می آید آخر مَلَک

ص: 65


1- الدعوات، 237، بحارالانوار، 6/172/79 .

مناجات

رسول خدا صلی الله علیه واله می فرمایند:

« إِنَّ اللَّهَ لَيَسْتَحِي مِنَ الْعَبْدَ أَنْ يَرْفَعُ إِلَيْهِ يَدَيْهِ فَيَرُدَّهُمَا خَابِتَینِ » (1)؛ خداوند از بنده شرم دارد که دست های خود را به سوی او بلند کند و آن را نومید باز گرداند.

ای خدای مهربانم، ای خدا *** از خودت من را مکن آنی جدا

ورد و ذکر و یاد تو دارم کنون *** تا که محفوظم کنی از شر دون

ای خدای خلق و زاد و رود من *** ای که هستی با خبر از سود من

روسیاهم، کن سپید این روی من *** تا رسد مشگل گشایی سوی من

ای که نامت بهترین نام و نشان *** می شود دلها ز تو آتشفشان

رهنمایم کن که در این راه و سیر *** عاقبت گردد اموراتم به خیر

ص: 66


1- بحارالانوار، 365/90 .

ثبات قلب

در کتاب مستطاب کافی به استادش از يونس بن عبدالرحمن و ایشان از عبدالله بن سنان روایت نموده که گوید حضرت صادق علیه السلام فرمود: زود باشد که مصیبت زده شوید به شبهه و شک در دین خود، پس بدون پرجمدار آشکار و امام راهنما خواهید ماند و از این مهلکه و مصیبت نجات نیابد مگر کسی که بخواند دعای غریق را، مرتب فرمودند می گویی:

« يَا اللَّهُ يَا رحمن يَا رحیم ! یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِكَ » (1)؛ ای گرداننده دلها! دلم را بر دینت استوار نگه دار.

بنده را بهتر بود گوید چنین *** کای خدایی که بنا کردی جنین

آن جنینی که شود روزی چو این *** چشم و گوش و بینی و حلق و جبین

قوتی ده تاکه اینک این جبین *** از برای تو فرود آید زمین

بعد از آن بنما تفضل تاکه این *** قلب ما ثابت شود در راه دین

ص: 67


1- کمال الدین، 352/2 .

اسم اعظم

حضرت علی علیه السلام میفرمایند:

یک شب قبل از جنگ بدر، حضرت خضر علیه السلام را در خواب دیدم و گفتم: به من چیزی بیاموز تا بر دشمن پیروز شوم. حضرت خضر علیه السلام فرمود: بگو « یا هُوَ يَا مَنْ لَا هُوَ إِلَّا هُوَ » چون صبح شد، ماجرا را برای پیامبر صلی الله علیه واله بیان داشتم. حضرت صلی الله علیه واله فرمود: اسم اعظم را آموختی. این جمله همواره در روز بدر بر زبان من جاری بود و راوی گوید: حضرت امیر علیه السلام در آن روز « قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدُ » را خواندند و سپس فرمودند: « یا هُوَ يَا مَنْ لَا هُوَ إِلَّا هُوَ ، إغفر لِي وَ انْصُرْنِي عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ » .

در جنگ صفین نیز وقتی که حضرت، دشمن را به عقب میراند، همان ذکر را میخواند. عمار یاسر به حضرت علیه السلام عرض کرد: این کنایات چیست؟ حضرت فرمود: اسم اعظم خداوند و ستون توحيد « اللَّهُ لا إِلَهَ إِلَّا هُوَ » می باشد. سپس حضرت آیه «شهد الله» و آیات آخر سوره حشر را خواندند. (1)

ای تو برادر، چونکه بخواهی رب تعالی رو *** بر تو نماید، تا که بگردی، فرد حقیقت جو

یا که ببندی راه عدو را، از در و از هر سو *** ناله برآور، يا هو يا من لاهو الا هو

ص: 68


1- بحارالانوار، ج 232/93 و نیز ج 232/3 .

کشته اشک

امام حسین علیه السلام می فرمایند: « أَنَا قتیل الْعَبْرَةِ لَا يذکرنی مومن إِلَّا بکی » (1) ؛ من کشته اشکم، یاد نمی کند مؤمنی مرا ، مگر اینکه اشک او جاری گردد.

و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در زیارت مقدسه می فرماید: « صَبَاحاً وَ مَسَاءٍ وَ لأبكين لک بَدَلَ الدُّمُوعُ دَماً »؛ صبح و شام بر تو گریه می کنم و به جای اشک برای تو خون گریه میکنم.

منم مقتول اشک هر دو دیده *** کسی جز من چنین ماتم ندیده

به زاری مؤمنی گر من کند یاد *** شود اشک ترش از دیده آزاد

الهی ای خداي حى منان (2) *** به من ده آن چنان حالی که با آن

چو مهدی صاحب الامر عزیزم *** به جای اشک دیده خون بریزم

ص: 69


1- بحارالانوار، ج44، ص 279.
2- (الهی یا الهی ای خدا جان) هم می توان آورد.

صلوات

رسول خدا صلی الله علیه واله می فرمایند:

« مَنْ صَلَّى عَلَى صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ مَلَائِكَتُهُ وَ مَنْ شَاءَ فَلْيُقِلَّ وَ مَنْ شَاءَ فلیکثر» (1)؛ کسی که بر من صلوات بفرستد، خداوند و ملائکه بر او صلوات میفرستند، حال هر کسی میخواهد کم بفرستد و هر کس می خواهد زیاد.

امام حسن علیه السلام در ضمن جواب مسائل که از جمله آنها این بود که سائلی پرسید که شخص گاهی چیزی را فراموش می کند و بعد به یاد می آورد؟

فرمود: برای این که دل شخص در ظرفی است که روی آن سرپوشی است پس همین که صلوات بر محمد و آلش فرستد، صلوات کاملی، آن پرده و سرپوش از روی آن ظرف برداشته میشود و دل روشن می گردد و آنچه را فراموش کرده بوده به یاد می آورد. ولی اگر صلوات نفرستد و یا آنکه (آل محمد را ضمیمه ننموده) و صلوات را ناقص بفرستد، آن سرپوش بر روی آن ظرف باقی مانده و دل تاریک و آنچه را به یاد دارد نیز از یاد می برد. (2)

آن ذکر و دعا که جمله فیض و برکات است *** چون در گرانمایه میان حسنات است

خوشبو بنما لبت که ورد ملكات است *** برخاتم انبیا محمد صلوات است

ص: 70


1- رسول خدا صلی الله علیه واله اصول کافی، ج 2.
2- امام باقر علیه السلام، بحارالانوار، ج 49، ص 15

مثل اهل بیت

« مَثَلُ أَهْلِ بیتی مِثْلَ سَفِينَةُ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ » (1)؛

مثل اهل بیت (خاندان) من، مثل کشتی نوح است که هر کس سوارش شد نجات یافت و هر کس که از آن باز ماند و تخلف نمود غرق گردید.

سرور و آقای همه انبیاء *** گفته چنین بحر همه اوصياء

اهل همه بیت من از جسم و روح *** کشتی بود، کشتی چو کشتی نوح

هر که بر این کشتی بگردد سوار *** اهل نجات است و به من هم جوار

هرکه تخلف کند از این طريق *** غرق و راهی نبود بر غریق

ص: 71


1- رسول خدا صلی الله علیه واله : کنزالعمال.

شناخت امام زمان عجل الله تعلی فرجه الشریف

امام صادق علیه السلام می فرماید:

هیچ پیغمبری نیامد: « مَا مِنْ نبی جَاءَ قَطُّ»

مگر به معرفت حق ما (اهل بیت): « إِلَّا بِمَعْرِفَةِ حَقِّنَا»

و برتری ما بر دیگران: « وَ تَفْضِيلًا عَلَى مَنْ سِوَانَا ». (1)

[بنابراین با این معرفت و شناخت پیغمبران نسبت به امامان و برتری آنان بر دیگران] هرکه بمیرد و نسبت به امام و خط امام خود معرفت و شناختی نداشته باشد گویا به مرگ جاهلیت و قبل از ظهور اسلام از دنیا رفته است.

« مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً » (2)

هر که به جهل است و نگیرد زمام *** تا که بمیرد نشناسد امام

مرده به مرگی که بگیرد فرا *** آتش دوزخ سر و پایش تمام

ص: 72


1- الکافی، ج 1، ص 437.
2- وسائل الشیعه، ج16، ص 246.

حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف

محتاج در خانه و درگاه توام من *** مشتاق نگاه گه و بی گاه تو ام من

گر بنگری بادیده مرا هرگه و گاهی *** گاهی نه به هر گه پی و همراه توام من

امام صادق علیه السلام می فرمایند:

« لَوْ أَدْرَكْتَهُ لِخِدْمَتِهِ ایام حیاتی » (1)؛ اگر مهدی را درک میکردم، تمام عمر به او خدمت میکردم.

« مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ فَلْيَنْتَظِرْ ، وَ لْيَعْمَلِ بِالْوَرَعِ ، وَ مَحَاسِنَ الْأَخْلَاقِ ، وَ هُوَ مُنْتَظِرُ» (2)؛

کس که مایل است جزء یاران حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار گیرد، باید منتظر باشد و اعمال و رفتارش در حال انتظار با تقوی و اخلاق نیکو توأم گردد.

از عشق تو ای مهدی زهرا چه کنم *** از شوق لب لعل (3) تو دل را چه کنم

در بند وصال تو دلم گشته اسیر *** تا جلوه شوی ای مه زیبا چه کنم

ص: 73


1- بحار، ج51، ص 148. 2.
2- امام صادق علیه السلام : بحارالانوار، ج 52، ص140.
3- یکی از سنگهای قیمتی مانند یاقوت است.

فرصت

حضرت علی علیه السلام می فرمایند:

« إِضَاعَةُ الْفُرْصَةِ غُصَّةُ» (1)؛ از دست دادن فرصت، غم و اندوه است.

حضرت على علیه السلام می فرمایند:

« مَنِ اشْتَغَلَ بِغَيْرِ الْمُهِمَّ ضَيَّعَ الْأَهَمِّ » (2)؛ هرکس به چیزی که مهم نیست بپردازد، آنچه را که اهمیت بیشتری دارد از دست می دهد.

خوشا آنی که اینک چون مجال است *** برایش جمله سرگرمی محال است

چرا که داند او، هر کس زمان را *** دهد از کف، قیامت در ملال است

ستمگری

امام رضا علیه السلام می فرمایند:

« لَا وَرَعَ انْفَعْ مِنْ تَجَنُّبِ مَحَارِمِ اللَّهِ وَ الکف عَنْ أَذَى الْمُؤْمِنِ » (3)

هیچ پارسایی سودمندتر از ترک گناهان و خودداری از آزار مؤمن نیست.

« اذکر عِنْدَ الظُّلْمِ عَدْلَ اللَّهِ فِيكَ » (4)؛ هنگام ستمگری به مردم به یاد عدل و دادگری خدا در حق خود باشید.

چو دستی ز مستی، نبستی کسی *** نکردی به نفسی، نهستی کسی

چنانت دهم حق پرستی بسی *** که پیری و سستی تو هستی کسی

ص: 74


1- نهج البلاغه، 118/28/4 .
2- غررالحکم، 8607
3- روضه یحار
4- مستدرک الوسائل، ج 12، ص 102. البحار، 50/322/75

منيت

امام علی علیه السلام می فرمایند:

« مَنْ كانَ عِنْدَ نَفْسِهِ عَظِيماً كَانَ عِنْدَ اللَّهِ حَقِيراً» (1)؛ هر کس خود را بزرگ بشمارد، در پیشگاه خدا پست و ناچیز شمرده می شود.

ای من که روی به گور و افتی ز منی *** بینی که منی بسی دنی بوده همی

اکنون به خود آی و دان که این ما و منی *** با کس نکند وفا، که با تو به کمی

رباء

حضرت علی علیه السلام می فرمایند:

« مَنِ اتَّجَرَ بِغَيْرِ فِقْهٍ فَقَدِ ارْتَطَمَ فِي الرِّبَا » (2)

کسی که بدون دانستن احکام دین داد و ستد نماید، در ربا فرو رود.

کسی را که در دل نباشد ابا *** فتادن به درياي ربح و ربا

همان بس که سرمایه بیند که یا *** به آبی روان می رود یابه با (3)

ص: 75


1- غررالحكم.
2- نهج البلاغه
3- مخفف باد است.

مشورت

حضرت على علیه السلام می فرمایند:

« مَنْ لَمْ يَسْتَشِرْ يَنْدَمْ» (1) کسی که مشورت نکند پشیمان می شود.

بشنو ای پسر پندم *** این نصیحت چندم

مشورت نما زیرا *** مَنْ لَمْ يَسْتَشِرْ يَنْدَمْ

شهادت

« مَنْ قُتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَمْ يُعَرِّفْهُ اللَّهُ شَيْئاً مِنْ سَيِّئَاتِهِ » (2) ؛ کسی که در راه خداکشته شود خداوند هیچ یک از گناهانش را به او نشان نخواهد داد.

آن کس که تو را در این جهان می طلبد *** جان بر کف اخلاص و بدان می طلبد

چون بنا شود فدا کند پیکر و جان *** در هر دو جهان ز تو توان می طلبد

ص: 76


1- نهج البلاغه
2- الکافی، ج 5، ص 54.

شهید

حضرت پیامبر صلی الله علیه واله می فرمایند:

« فَوْقَ كُلِّ ذِي بِرٍّ بِرُّ ، حَتَّى يُقْتَلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ، فاذا قُتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ، فَلَيْسَ فَوْقَهُ بِرُّ » (1)؛

فوق هر نیکوکاری نیکی است تا وقتی که انسان کشته شود در راه خدا که دیگر بالاتر از کشته شدن در راه خدا چیزی نیست.

از هر دستی زبر دستی به کار است *** به هر محسنی نکو حسنی به بار است

مگر جانی که مقتول خدایست *** که این برهر نکویی استوار است

سخن چینی

حضرت على علیه السلام می فرمایند:

« إكذب السِّعَايَةِ وَ النَّمِيمَةِ ، بَاطِلُ كَانَتْ أَوْ صَحِيحَةُ » (2)، سخن چینی و جاسوسی را تکذیب کن، صحيح باشد یا ناصحیح .

سخن چینی مکن، ای دشمن خویش *** که این سازش ندارد باره کیش

اگر با نیش خود دلها کنی ریش *** برای خود فرستی آتشی پیش

ص: 77


1- الکافی، ج 2، ص 348.
2- غررالحکم، 2442

زخم زبان

رسول خدا صلی الله علیه واله می فرمایند:

« مَنْ خَافَ النَّاسُ لِسَانَهُ فَهُوَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ» (1)؛ کسی که مردم از زبان او بترسند، پس او از اهل دوزخ است.

ای که دلت پشت زبانت نهان *** گشته وهى نیش زنی این و آن

تا رمقت مانده کنون بهرجان *** اسب زبان را به دهان کن عنان

دشنام گو

رسول خدا صلی الله علیه واله راه می فرمایند:

« الْجَنَّةُ حَرَامُ عَلَى كُلِّ فَاحِشٍ أَنْ يَدْخُلَهَا » (2)؛ ورود به بهشت بر افراد ناسزاگو حرام است.

امام باقر علیه السلام می فرمایند:

« سِلَاحُ اللِّئَامِ قَبِيحِ الْكَلَامِ » (3)؛ اسلحه فرومایگان، گفتارهای زشت است.

فحشی که تو می دهی به محشر آید *** این جمله که ای شرور و بد می باید

افتی به درون این جهنم، شاید *** بعدأ ز خدا تو را ترحم آید

ص: 78


1- من لایحضره الفقیه، 5762/353/4 ، مکارم الاخلاق 433.
2- کنزالعمال، 8085
3- البحار، 14/185/78

جذب قلوب

حضرت على علیه السلام می فرمایند:

« قُلُوبُ الرِّجَالِ وَحْشِيَّةُ مِنْ تَأَلَّفَهَا أَقْبَلَتْ عَلَيْهِ» (1)، دلهای مردم وحشی است، پس هر کس که آن قلوب را جذب کند به او روی خواهند آورد.

یاران گره از کمند کس باز کنید *** با شوق و شعف محبت ابراز کنید

تا آگه و بی خود از ظواهر گردید *** بر کوی دلش تلاوت آغاز کنید

دل یک دله

دل اگر یک دل نشد از صد دله *** خالی و خلوت نشد از هر گله

صاحب خود بهر قوت لایموت *** می برد آخر به سوی مزبله

ص: 79


1- نهج البلاغه ص 477

رد امانت

رسول خدا صلی الله علیه واله می فرمایند:

النَّاسُ ( آلمرء ) فِي الدُّنْيا ضَيْفٍ ؛ مرد در دنیا میهمان است.

وَ الضَّيْفُ رَاحِلُ ؛ و میهمان کوچ کننده است.

وَ مَا فِي أَيْدِيهِمْ عَارِيَهُ؛ و آنچه در دست اوست عاریه است.

وَ العاريه مَردُودَهُ » (1)؛ و عاریه مردود است

[یعنی باید آن را (یعنی جسمش را) صحیح و سالم به صاحبش که خداست برگرداند.]

مشتاق ضرر، طبیعتش دد کند *** بر خود و نفر، نهایتش بد کند

هشدار که این ودیعه را در روزی *** بی عیب و هدر، ببایدش رد کند

ص: 80


1- ارشاد دیلمی

زدن کودک

رسول خدا صلی الله علیه واله می فرمایند:

« مَنْ لَطَمَ خَدَّ امری مُسْلِمٍ أَوْ وَجْهَهُ بَدَّدَ اللَّهُ عِظَامَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ حُشِرَ مَغْلُولًا حتی یدخل جَهَنَّمَ إِلَّا أَنْ يَتُوبَ » (1)؛ هر که به گونه یا چهره شخصی مسلمان سیلی زند، خداوند استخوان های او را در روز قیامت خرد کند و دست بسته محشور شود، تا آن که به جهنم در آید، مگر اینکه توبه کند.

چو کودک زنی به صورتش سیلی *** چنان که رخ شودش، زین عمل نیلی

چنان تقاص بری، خود ز عالم غیبی *** که هرگز نشود ترا چنین میلی

ادب

رسول خدا صلی الله علیه واله می فرمایند:

«اکرموا أَوْلَادَكُمْ وَ أَحْسِنُوا آدَابَهُمْ يغفرلكم» (2)

فرزندان خویش را احترام کنید، و با آداب و روش پسندیده و نیکو را تربیت نمائید (که با این روش) آمرزیده می شوید .

قلب پاک نوجوان گردد چو ریش *** می کشد بیگانه آن را سوی خویش

پس اگر خواهی شود مجذوب تو *** کن مسخر با ادب او را به کیش

ص: 81


1- میزان الحکمه، ح11014.
2- مکارم الاخلاق ص 222

عقل و ادب

حضرت علی علیه السلام می فرمایند:

« أَنَّما الشَّرَفِ بِالْعَقْلِ وَ الْأَدَبُ لَا بِالْمَالِ وَ الْحَسَبِ» (1)؛

براستی که شرف در عقل و ادب است، نه به مال و بزرگی نژاد.

شرف آدمی عقل است و مقامش به آب *** نه به هر مال و به هر قدر و بزرگی و حسب

گر بجوید بسری جمله شرف از دو اخیر *** خیری او را نبود در دو جهان این دو سبب

بلند همت

امام على علیه السلام می فرمایند:

« إِذَا خِفْتَ صعوبه امرفاصعب لَهُ يُذِلُّ لک » (2)؛

وقتی از سختی کاری ترسیدی، دامن همت به کمر زن و تصمیم جدی برای انجام آن بگیر، خواهی دید چقدر آسان انجام شود.

گر شد عملی بهنزد تو مغسور (3) *** آن گونه که فکر تو کند محصور

همت چو کنی بر آن ره و منظور *** بینی که شود به پیش تو میسور

ص: 82


1- غررالحكم.
2- غررالحكم /118.
3- دشوار، ضد میسور.

حب دنیا

امام علی علیه السلام می فرمایند:

« کیف يُدْعَى حُبَّ اللَّهِ مَنْ سکن قَلْبَهُ حُبُّ الدُّنْيَا» (1)؛

چگونه دعوی خدا دوستی میکند کسی که دوستی دنیا در دلش جا گرفته است.

علقه های مختلف را چاک می باید نمود *** با مصفى سجده ها برخاک می باید نمود

از برای آنکه دل گیرد صفا با یاد حق *** سینه از لوث تعلق پاک می باید نمود

نماز شب

در حدیثی از امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه « إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّیِئاتِ» (2)؛ کارهای نیک اثر کارهای بد را از بین می برد. فرمودند: « صَلَاةُ اللَّيْلِ تَذْهَبُ بِذُنُوبِ النَّهَارِ» (3)؛ نماز شب گناهان روز را از بین می برد.

همچنین امام صادق علیه السلام می فرماید:

« صَلَاةُ اللَّيْلِ تُبَيِّضُ الْوَجْهَ تُطَيِّبُ الرِّيحَ تَجْلِبُ الرِّزْقَ » (4)

نماز شب چهره را سفید کرده، آدمی را خوشبو نموده و سبب مزید روزی خواهد شد امام على علیه السلام می فرمایند:

« السَّهَرُ رَوْضَةِ الْمُشْتَاقِينَ » (5)؛ شب زنده داری، باغ مشتاقان (خدا) است.

خداوند اعلی چو یاری کند *** به هر عبد آلوده کاری کند

که آن بنده از شوق دیدار او *** به سوزد و شب زنده داری کند

ص: 83


1- مستدرک الوسائل، 1/12 13463/4 .
2- هود(11)/114.
3- بحارالانوار، ج 87، ص 143.
4- بحارالانوار، ج 84، ص 149.
5- غرر، 666

امر به معروف و نهی از منکر

رسول خدا صلی الله علیه واله می فرمایند:

«إذا أمتی تواکلت الأمر بالمعروف والنهي عن المنکر فلتأذن بوقاع من الله تعالی» (1)؛ آن زمان که امت من، در امر به معروف و نهی از منکر سستی کنند و انجام این مهم را به یکدیگر حواله دهند، بدانند که به جنگ خدا رفته اند.

ای یار به تا کی، سر به لاکت کرده ای و دستی *** بر روی دست دیگرت نهاده ای و هستی

غافل بر اینکه عده ای در این زمان و هستی *** با خود نماییها جسارت کرده اند و پستی

ص: 84


1- بحار.

هوا و هوس

شیطان همیشه در کمین انسان است تا او را از راه بدر کند، آن پلید ملعون برای رسیدن به مقصود، زرق و برق دنیا را جلوه می سازد و از طریق وهميات و غضبیات و شهوات آدمی را می فریبد، پس کسی که ضعيف النفس و اسير هوا و هوس است با شنیدن اولین صدای جرس ابلیس در قفس آن خبیث گرفتار می گردد، اما کسی که با نفس خود پیکار و ستیز نماید، می تواند خود را از هوا و هوس و دام آن خناس رهایی بخشد، لذا امام کاظم علیه السلام می فرماید:

« جَاهِدْ نَفْسَكَ لِتَرُدَّهَا عَنْ هَوَاهَا» (1)؛ با نفس خود پیکار کن تا او را از هوس نجات دهی .

دیو ابلیس بنا کرده برایت قفسی *** می زند گاه گداری به هوایت جرسی (2)

چون کنی پیروی از او به هوا و هوسی *** افتی در دام و همانا به خدایت نرسی

ص: 85


1- تحف العقول.
2- زنگ.

هوای نفس

امام على علیه السلام می فرمایند:

« فَازَ مَنْ غَلَبَ هَوَاهُ وَ ملک دَوَاعِى نَفْسِهِ » (1)؛ پیروزمند کسی است که بر هوای نفسش غالب شد و خواهش های نفسش را مالک گردید.

«خود» یعنی همان نفس، و انسان اگر «خود» را تزكيه و تهذیب و از هر آلودگی نفسانی پاک نکند، بسا در دام نفس خود گرفتار و همچون کسی شود که دیده اش بیند و دلش خواهد (از دل برود هر آنچه از دیده رود) یعنی دل بی تهذیب به سوی دیده بی بصیر و بینا حرکت کند و آنکه در دام هوا و هوس افتد از خدا و از خلقت خود که نطفه ای ناچیز است غافل شده و برای بدست آوردن کمالات بندگی، تقوا و تزکيه تحصیل نکرده و راه سعادت و رستگاری بر خویش مسدود نموده است.

آری که هوای خود، به هر سویی ول است *** از دیده رود بیرون و تقصیر دل است

پس آنکه رود دلش به سوی هوسی *** غافل شده از خدا که از خاک و گل است

ص: 86


1- امام على علیه السلام: عيون الحكم والمواعظ، ص 347.

قلب سليم

قلب سلیم بهترین و برترین متاع برای عرضه به خدا و ورود به بهشت است و چون قلب سلطان وجود انسان است اصلاح آن مساوی با اصلاح انسان و اصلاح انسان نیز مساوی با اصلاح جامعه می باشد.

حضرت علی علیه السلام می فرماید: « إِذَا أَحَبَّ اللَّهُ عَبْداً رِزْقِهِ قَلْباً سلیما وَ خَلْقاً قويما» (1)؛ هر گاه خداوند بنده ای را دوست داشته باشد، دلی سالم و خویی نیکو روزی او کند.

و در جای دیگر، در وصیت به فرزندشان امام حسن علیه السلام فرمودند: دل جوان در حقیقت همچون زمین خالی و بایری است که هر تخمی در آن افکنده شود می پذیرد. از این رو پیش از آنکه دلت سخت شود و اندیشه ات مشغول و گرفتار شود، به تربیت تو مبادرت کردم. (2)

[ اما دل بیمار دلیست اسیر محبت دنیا و دلیست دچار شک و شرک و نفاق و دلیست ساقط و منحط از معنویت و جوارح را به گناه و بدی دستور می دهد.]

عارفی شاگرد خود گفتا بله هرکه دل بر دلستان (3) سازد یله (4)

دلستان کاری کند از دلبری (5) *** بی گله، آید به سویش هروله (6)

ص: 87


1- غررالحکم (4112)
2- نهج البلاغه، (الكتاب 31)
3- دلربا، دلبر، ستاننده، اینجا منظور خداوند عزوجل می باشد.
4- رها، آزاد.
5- دلربایی - کسی که دیگری را فریفته و دلباخته خود کند. اینجا منظور عنایت خدا به سوی بنده است.
6- تند راه رفتن به اینجا منظور با شتاب و عشق غیرقابل وصف به سوی خدا حرکت کردن است.

گل

برخی مانند گل با چهره متبسم و حقیقی و فداکاری بی حد خویش، روح و روان دیگران را شاد و سرزنده می کنند، اما بعد از مدتی که از آن نعم و آثار و برکات خدادادی بهره مند و اشباع شدند، عامل آن همه خوبی را فراموش کرده، علاوه بر آن که تشکر نمیکنند، خود را گرفته و فخر فروشی می کنند.

رسول اکرم صلی الله علیه واله را می فرماید:

« انَّ اشکر النَّاسِ لِلَّهِ أشکرهم لِلنَّاسِ» (1)

شاکر ترین مردم نسبت به خدا، حق شناس ترین آنها نسبت به مردماست .

گل چهره بگرفته دل باز کند *** دل باز شود برای گل ناز کند

آنگونه که گل، از این عمل بر گلچین *** شکوایه برد، گلایه آغاز کند

ص: 88


1- اصول کافی و مجمع الزوائد

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9
آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109