سرشناسه:ناصری، محمدامیر
عنوان قراردادی:الاحادیث المشترکه حول الامام المهدی . فارسی
عنوان و نام پديدآور:امام مهدی در آینه روایات شیعه و اهل سنت/ تالیف محمدامیر ناصری؛ تصحیح وترجمه محمدمهدی(احسان)رضائی؛ زیر نظر محمد علی تسخیری.
مشخصات نشر:تهران: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، معاونت فرهنگی، 1388.
مشخصات ظاهری:344 ص.
شابک:45000 ریال: 978-964-167-089-6
وضعیت فهرست نویسی:فاپا (برونسپاری)
يادداشت:عنوان به عربی: الامام المهدی فی الاحادیث المشترکه بین السنه والشیعه.
یادداشت:واژه نامه.
یادداشت:کتابنامه : ص.[335] - 344؛ همچنین به صورت زیرنویس.
موضوع:محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- احادیث
موضوع:مهدویت-- احادیث
شناسه افزوده:رضایی، محمدمهدی، 1358 - ، مترجم
شناسه افزوده:تسخیری، محمدعلی، 1323-1399.، ناظر
شناسه افزوده:مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی. معاونت فرهنگی
رده بندی کنگره:BP51/ن 16الف 3041 1388
رده بندی دیویی:297/959
شماره کتابشناسی ملی:1912014
اطلاعات رکورد کتابشناسی:فاپا
ص: 1
سلسله احادیث مشترک (11)
امام مهدی علیه السلام
در آینه روایات شیعه و اهل سنت
تالیف: محمدامیر ناصری
تصحیح وترجمه: محمدمهدی(احسان)رضائی
زیر نظر محمد علی تسخیری.
ص: 2
بسم الله الرحمن الرحيم
وَعَدَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً
نور / 55
ص: 3
ص: 4
مقدّمه مركز تحقيقات 11
مقدّمه مترجم 15
باب اوّل: ضرورت پيروى از «امام» 19
باب دوم: دوازده امام، از قريش 23
باب سوم: بشارت رسول خدا صلى الله عليه و آله به آمدن مهدى 27
باب چهارم: نام و كنيۀ مهدى 31
باب پنجم: نسَب مهدى 33
فصل اوّل: مهدى از اهل بيت عليهم السلام است 33
فصل دوم: مهدى از فرزندان رسول خدا صلى الله عليه و آله است 38
فصل سوم: مهدى از عترت رسول خدا صلى الله عليه و آله است 39
فصل چهارم: مهدى از فرزندان فاطمه عليها السلام است 41
فصل پنجم: مهدى از نسل امام حسين عليه السلام است 44
فصل ششم: نام پدر مهدى عليه السلام 47
باب ششم: منزلت و فضايل مهدى عليه السلام 51
فصل اوّل: از سَروران اهل بهشت 51
فصل دوم: همراهى فرشتگان 53
فصل سوم: مقام والاى مهدى عليه السلام در پيشگاه خداوند 55
فصل چهارم: اقتداى عيسى عليه السلام به مهدى عليه السلام 56
باب هفتم: ويژگى هاى ظاهرى و رفتارى مهدى عليه السلام 61
فصل اوّل: ويژگى هاى جسمى 61
ص: 5
فصل دوم: شبيه ترين مردم به پيامبران 65
فصل سوم: جود و كرم 68
فصل چهارم: عدالت و بركت 71
باب هشتم: جهان اسلام هنگام ظهور 77
فصل اوّل: غربت اسلام و دورى مسلمانان از دين 77
فصل دوم: دانش و دانشمندان 86
فصل سوم: قرآن و قاريان 89
فصل چهارم: ارزش هاى اخلاقى و اجتماعى 91
فصل پنجم: روابط خانوادگى 95
فصل ششم: مساجد و اهل مساجد 97
فصل هفتم: بى اعتنايى به حج 99
فصل هشتم: بازگشت كفر و جاهليت 100
باب نهم: اوضاع سياسى جهان اسلام هنگام ظهور 103
فصل اوّل: سلطۀ طاغوت و ظلم بر مسلمانان 103
فصل دوم: اختلاف هاى شديد بين مسلمانان 110
فصل سوم: هجوم وحشيانۀ كفّار بر مسلمانان 114
فصل چهارم: شيوع قتل، مرگ، گرسنگى و ترس 116
باب دهم: اوضاع اقتصادى جهان اسلام هنگام ظهور 119
باب يازدهم: پديده هاى طبيعى پيش از ظهور و قيامت 123
فصل اوّل: طلوع خورشيد از مغرب، دجّال، خَسف و آتش 123
فصل دوم: نشانه اى با خورشيد 128
فصل سوم: طلوع ستارۀ دنباله دار 129
فصل چهارم: ندايى از آسمان 130
فصل پنجم: زلزله و قذف 135
فصل ششم: كسوف و خسوف در ماه رمضان 136
فصل هفتم: ظهور نشانه اى بزرگ در مشرق 138
ص: 6
باب دوازدهم: فتنه ها و حوادث نزديك به زمان ظهور 141
فصل اوّل: فتنه هاى پيش از ظهور 141
فصل دوم: فتنه هاى همزمان با ظهور 145
باب سيزدهم: منتظران و زمينه سازان ظهور 147
فصل اوّل: جنبش هاى مقدّماتى و دائمى 147
فصل دوم: زمينه سازان قيام در مشرق 148
فصل سوم: زمينه سازان قيام در مغرب 151
باب چهاردهم: اصحاب و ياران خاصّ مهدى عليه السلام 153
فصل اوّل: تعداد اصحاب 153
فصل دوم: نام و وطن اصحاب 156
فصل سوم: اصحاب كهف 167
فصل چهارم: تعدادى از اصحاب خاصّ 168
فصل پنجم: فضايل و خصوصيات اصحاب 172
فصل ششم: زنان، بين اصحاب مهدى عليه السلام 175
باب پانزدهم: سفيانى 177
فصل اوّل: خروج حتمىِ سفيانى 177
فصل دوم: ويژگى هاى جسمى سفيانى 179
فصل سوم: مدّت حكومت سفيانى 181
فصل چهارم: وطن سفيانى 182
فصل پنجم: خشونت و اعمال زشت سفيانى 183
فصل ششم: سرنوشت سفيانى 185
باب شانزدهم: سپاه خسف 191
باب هفدهم: دجّال 195
فصل اوّل: خروج دجّال پيش از قيام مهدى عليه السلام 195
فصل دوم: اولين محلّ خروج دجّال 196
فصل سوم: اسم دجّال 198
ص: 7
فصل چهارم: مشخصات ظاهرى دجّال 199
فصل پنجم: وارد نشدن دجّال به مكّه و مدينه 200
فصل ششم: سرنوشت دجّال 201
فصل هفتم: قتل دجّال در قدس 203
فصل هشتم: قتل دجّال بعد از نماز 204
فصل نهم: برخى حيله گرى ها و حالات دجّال 205
فصل دهم: ويژگى هاى پيروان دجّال 209
فصل يازدهم: نزول بركت بعد از قتل دجّال 210
باب هجدهم: مهدى عليه السلام و ميراث پيامبران 211
فصل اوّل: ذخيره هاى پيامبران را مى آورد 211
فصل دوم: پرچم رسول خدا صلى الله عليه و آله 212
فصل سوم: ميراث دار پيامبران 215
فصل چهارم: سلاح رسول خدا صلى الله عليه و آله 218
باب نوزدهم: ظهور امام مهدى عليه السلام 219
فصل اوّل: ظهور پس از خواستِ مردم 219
فصل دوم: ظهور از مكّه 222
فصل سوم: بيعت با مهدى عليه السلام بين ركن و مقام 224
فصل چهارم: ظهور كنار كعبه 225
فصل پنجم: ظهور در وقت عشا 226
فصل ششم: قيام با حضور سيصد و سيزده نفر 226
فصل هفتم: خروج مهدى عليه السلام از يمن 227
باب بيستم: نزول حضرت عيسى عليه السلام 229
فصل اوّل: نزول عيسى عليه السلام براى امير و امّت اسلام 229
فصل دوم: مشخّصات ظاهرى عيسى عليه السلام هنگام نزول 231
فصل سوم: نزول عيسى عليه السلام نزد مسلمانان راستين 232
فصل چهارم: اقتداى عيسى عليه السلام به مهدى عليه السلام 234
ص: 8
فصل پنجم: مسيح عليه السلام وزير مهدى عليه السلام 238
فصل ششم: نزول مسيح عليه السلام در دمشق 238
فصل هفتم: نزول عيسى عليه السلام در وقت فجر 239
فصل هشتم: نزول عيسى عليه السلام در قدس 240
فصل نهم: عيسى عليه السلام قاتل خنزير و شكنندۀ صليب 241
فصل دهم: قتل دجّال توسّط عيسى عليه السلام 242
فصل يازدهم: حكومت عادلانۀ عيسى عليه السلام 243
فصل دوازدهم: ازدواج عيسى عليه السلام با زنى از غسّان 244
باب بيست و يكم: بيعت مهدى عليه السلام 245
فصل اوّل: بيعت مردم با مهدى از نقاط مختلف 245
فصل دوم: بيعت با مهدى عليه السلام در مكّه 248
فصل سوم: بيعت با مهدى عليه السلام بين ركن و مقام 249
فصل چهارم: بيعت سيصد و ده و اندى نفر با مهدى عليه السلام 251
باب بيست و دوم: جنگ هاى داخلى مهدى عليه السلام 253
فصل اوّل: نبرد با سفيانى 253
فصل دوم: نبرد با دجّال 257
فصل سوم: لشكركشى مهدى به قدس 258
فصل چهارم: فتح مكّه و مدينه 259
فصل پنجم: فتح شام 260
باب بيست و سوم: جنگ هاى خارجى مهدى عليه السلام 263
فصل اوّل: نبرد با روميان 263
فصل دوم: فتح قسطنطينيه 366
فصل سوم: فتح كره زمين 268
باب بيست و چهارم: احوال و اوصاف سپاه مهدى عليه السلام 271
فصل اوّل: آمادگى و توان سپاه مهدى عليه السلام 271
فصل دوم: افسران و افراد سپاه مهدى عليه السلام 274
ص: 9
فصل سوم: بيرق ها و علَم ها در سپاه مهدى عليه السلام 278
فصل چهارم: ويژگى هاى هنگ و نفرهاى سپاه مهدى عليه السلام 281
باب بيست و پنجم: استقرار يك شبۀ حكومت مهدى عليه السلام 285
باب بيست و ششم: دولت امام مهدى عليه السلام 287
فصل اوّل: مدّت حكومت 287
فصل دوم: حكومت جهانى 289
فصل سوم: رضايت همگان از حكومت 292
فصل چهارم: اصحاب كهف جزء سران حكومت 293
فصل پنجم: تسخير طبيعت در سايه حكومت مهدى عليه السلام 295
فصل ششم: عيسى عليه السلام وزير اعظم دولت 297
فصل هفتم: عدالت در قضاوت و حقوق 298
فصل هشتم: عيسى عليه السلام، قاضىِ حكومت 300
فصل نهم: صلح و آرامش جهانى 300
فصل دهم: حكومتى سرشار از خير و بركت 303
فصل يازدهم: تقسيم عادلانۀ اموال 305
فصل دوازدهم: سخاوت و بخشش فراوان به مردم 306
فصل سيزدهم: بعد از مهدى عليه السلام 308
پى نوشت هاى مترجم 309
فهرست آيات 318
فهرست اعلام 319
فهرست مكانها 329
كتابنامه 335
ص: 10
در انديشه و ميراث بشريت، هيچ موضوعى به اندازۀ مسئلۀ منجى جهانى و «مهدى موعود» كه اسلام و همۀ اديان آسمانى نويد آمدنش را داده اند مورد توجّه فراوان و عميق و بررسى هاى گوناگون قرار نگرفته است.
منجى جهانى و «موضوع مهدويت» پيش از آنكه مسئله اى دينى يا اسلامى باشد، مسئله اى انسانى است؛ چرا كه با ايجاد امنيت و آرامش جهانى، نقش مهمّى در مسير تحقّق آرزوهاى بشر و رسيدن به خوشبختى ايفا مى كند. بويژه كه ستم و سلطه و برده دارى در سده هاى پياپى، انسان را بر آن داشته است تا براى رسيدن به اين هدف والاى خود به هر درى بزند، از اين روى با همۀ توان خود از هر جريان فرهنگى كه سر برآورد پيروى نمود، و هر داعيه اى پيدا شد به دامنش چنگ آويخت، فقط به اين اميد كه بتواند به وسيلۀ آن آرزوهايش را محقّق ساخته و درد و رنج هايش را مرتفع سازد.
امّا هر بار پيش از آنكه به آرامش دست يابد و همّت در آن بندد، خود را در برابر مسيرى فرساينده و ضد فرهنگ هايى ديد كه از رساندن او به اهداف و حتّى محقّق ساختن ساده ترين خواسته هايش ناتوان بود.
بنابراين، ايمان به حتمى بودن ظهور مصلح دينى و جهانى، و تشكيل حكومت عدل در سراسر كرۀ خاكى، به يكى از نيازهاى ضرورى و نقاط مشترك بشريت و تمامى اديان آسمانى مبدّل گشت، و تنها اختلاف در اين مورد بر سر تعيين «هويت» آن مصلح و كسى است كه اهداف و اصول همه پيامبران از آدم عليه السلام تا خاتم صلى الله عليه و آله را محقّق خواهد ساخت.
اين حقيقت از مسائل بديهى و ترديد ناپذيرى است كه هر كس در مورد «مصلح
ص: 11
جهانى» مطالعه يا تحقيقى كرده به آن اعتراف دارد، و حتّى همان هايى هم كه منكر صحّت آن بوده و در آن تشكيك داشتند - مثل بعضى مستشرقان - هنگامى كه علاوه بر اديان يهوديت، مسيحيت و اسلام، اصول و اشاره هايى در كتاب هاى دينى قديمى مردمان مصر، چين، بودايى، زرتشتى و حبشى دربارۀ آن يافتند از عقيدۀ خود برگشته و به حقّانيت آن اعتراف كردند.
عقايد پيروان اين اديان، آنقدر كه مستند به متون صريح و واضح كتاب هاى مقدّس و دينيشان مى باشد، برگرفته از تفاسير علمايشان نيست، كه همين از عوامل اطمينان به ريشه دار بودن و مطرح شدن اين عقيده به عنوان اصل مشترك در دعوت پيامبران عليهم السلام و تعاليم آسمانى آنهاست. بنابراين مى بينيم كه مژده به اين عقيده و دعوت به انتظار ظهور اين مصلح عظيم، به عنوان دو عنصر اساسى بيشترين برآيند را در سخنان علماى اديان مختلف سراسر دنيا دارد، و طيف برجسته اى از خطابه هاى مبلّغينشان را شامل مى شود.
ايمان به قطعى بودن ظهور مصلح جهانى و تشكيل حكومتى عظيم فقط مختصّ اديان نيست، بلكه مكاتب فكرى و فلسفى غير دينى نيز از آن بهره برده اند، چرا كه مى بينيم در ميراث فكرى بشر در موارد متعدّد كاملاً صريح و بى پرده به حتميّت آن اذعان شده، و به عنصرى مبدّل گشته كه در نوشته هاى مشاهير ادب و انديشه و فلسفه جهان نسبت به ديگر عناصر، پررنگ تر به چشم مى آيد، از جمله آثار «برتراند راسل» فيلسوف انگليسى، «آلبرت اينشتين» دانشمند معروف، و «برنارد شاو» انديشمند و اديب ايرلندى و...
ايمان به اين انديشه، و پيشرفت آن در اين سطح وسيع، از وجود اصولى پايدار و ريشه دار در اعماق فطرت انسان پرده برمى دارد، به اين معنى كه بيانگر نيازى فطرى، اصيل و مشترك بين همۀ انسان هاست، نه اينكه مخصوص يك دين يا انديشه و فلسفه باشد. اصلِ اين نياز هم، عدالت و صلح به تمام معناست.
امّا اسلام در اهتمام به اين مسئله از همه سرآمد بوده و بيان مى كند كه مهدى موعود از ذرّيه نبى اكرم صلى الله عليه و آله است، در آخر الزمان ظاهر مى گردد و زمين را كه پر از ظلم و ستم شده، از عدالت و مساوات پر مى سازد. اگر هر پژوهشگرى بتواند نگاهى گذرا به قفسۀ كتابخانه هاى علوم اسلامى و عناوين كتب، مقالات، پايان نامه ها و پژوهش ها در مورد مهدى موعود بيندازد، از فراوانى و بيشمارى آنها متحيّر و مبهوت خواهد شد. چه؛
ص: 12
همان گونه كه بزرگان حديث چون كلينى، بخارى، مسلم، صدوق، ابوداود، ترمذى، طوسى، نسايى و طبرسى روايات مهدى را در مجامع خود آورده اند، بزرگانى از حفّاظ چون امام احمد، طبرانى، عاملى، نورى و حاكم نيشابورى نيز روايت كرده اند، و حتّى برخى يك كتاب ويژۀ آن نگاشته اند، از جمله: «مناقب المهدى» و «چهل حديث از مهدى» ابونعيم اصفهانى، «البيان فى اخبار صاحب الزمان» ابوعبداللّه گنجى، «البرهان فيما جاء فى صاحب الزمان» ملّاعلى متّقى هندى، «علامات المهدى» و «العرف الوردى فى أخبار المهدى» جلال الدين سيوطى و «القول المختصر فى علامات المهدى المنتظر» ابن حجر و...
بنابراين اگر ايمان به اين عقيده، راسخ و مستند به ريشه هاى عميقى در ميراث اسلام يعنى قرآن و سنّت نبود، شاهد چنين رويكرد پرشورى از طرف علماى مسلمان عليرغم اختلاف مذاهب و گرايش هايشان نمى بوديم.
در پهناى اقيانوس عظيم احاديث و آثار درباره مهدى، بخشى از آن بين دو فرقه شيعه و سنّى مشترك مى نمايد، به اين صورت كه در كتب و مصنّفات هر دو فرقه، در لفظ و معنا عيناً مثل هم، يا نزديك به هم بوده، و يا در معنا مشابه يكديگر آمده، كه حتّى سند بخشى از آن نيز متّحد است. اين نقطۀ روشنى است كه به عنوان شاخصى تاريخى، ملموس و مهم، نشان گر ميزان روابط شيعه و سنّى مى باشد، كه هر دو در ارائۀ بهترين ها جهت اعلاى كلمه و تقويت اسلام تنگ نظرى را كنار گذاشتند. همچنين قرينه اى است تا عمق روابط و همبستگى مردمان شيعه و سنّى به يكديگر را به تصوير كشد؛ چيزى كه همۀ مسلمانان بايد در نظر داشته باشند تا حقايق بر آنها آشكار گشته، غبارها كنار رود.
گسترش دوستى و همكارى بين تمامى اقشار جامعۀ مسلمان و تحكيم اين روابط، يكى از مطالب مورد تأكيد اهل بيت عليهم السلام و فقهاى مسلمان از صدر اسلام و دوره هاى پس از آن بوده، و خودِ آن بزرگواران نمونۀ والا و برتر آن را به بشريّت نشان داده و آموخته اند.
با اين رويكرد و با توجّه به احساس مسئوليتى كه «مجمع جهانى تقريب مذاهب اسلامى» در مورد تحكيم وحدت، همكارى و برادرى بين مسلمانان دارد، به مركز تحقيقات خود - كه موظّف به انجام امور علمى و فرهنگىِ هماهنگ با اهداف مجمع
ص: 13
است - سفارشِ كاوش در اين ميدان را صادر نمود. مركز تحقيقات نيز از طريق همكارى ثمربخش با مؤلّف محترم كتاب حاضر را تهيه نمود كه به اين شكل به خوانندگان محترم تقديم مى گردد.
به اين ترتيب حلقۀ ديگرى به زنجيرۀ طلايى «سلسله احاديث مشترك» تهيه شده توسّط مركز تحقيقات و با اشراف دبير كلّ محترم مجمع حضرت آيت اللّه محمّدعلى تسخيرى (دامّ عزّه) متّصل گرديد.
در پايان، ضمن تقدير از جناب حجت الاسلام محمّدامير ناصرى مؤلّف محترم، و جناب حجّت الاسلام محمّدمهدى رضائى، مصحّح و مترجم اين كتاب ارزشمند، اهل علم و قلم را به ادامۀ اين راه پربركت جهت تحكيم وحدت برادران مسلمانمان، فرامى خوانيم. واللّه ولىّ التوفيق.
مركز تحقيقات و پژوهش هاى علمى
وابسته به مجمع جهانى تقريب مذاهب اسلامى
ص: 14
درود و سلام بر پيامبر خاتم، حضرت محمّد مصطفى صلى الله عليه و آله و آل پاكش عليهم السلام.
معمولاً آنچه بيشتر در مورد ظهور و قيام موعود مبارك، قائم آل محمّد عليه السلام گفته و شنيده مى شود، فوايد مادى و ظاهرى اين قيام عظيم و يگانۀ عالم است. البته اين ايرادى ندارد، امّا بايد توجه داشت كه بزرگترين و مهمترين هدف از وجود پيامبران و اوصيا و كتابهاى آسمانى، دستگيرى از انسانها در مسير توحيد و خدامحورى، يعنى تعالى روحى انسانها است كه بى ترديد طالبان معرفت خدا، در حضور ولىّ خدا و در كنار او بهتر و راحت تر مى توانند به مقصد راه يابند.
براى اينكه بر حسب وظيفه و به نوبه خود، حسّ «انتظار» را در طالبان معارف اسلام تحريك و تقويت كرده باشيم، بخشى از بيانات عالم عامل و عارف وارسته مرحوم آيت اللّه العظمى حاج شيخ حسنعلى نجابت شيرازى رحمه الله را - كه از شاگردان مبرّز مكتب عرفانى حضرات آيات مرحوم سيد على قاضى طباطبايى رحمه الله و مرحوم شيخ محمدجواد انصارى همدانى رحمه الله بوده اند - نقل مى كنيم:
«... اين آقايان (پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام) ركن توحيدند، چرا كه فهم وحدانيت خدا بدون پيغمبر و امام نمى شود، معرفت در انسان بدون بزرگتر نمى شود، بدون ولىّ اعظم نمى شود، امّا با كمك بزرگتر انسان مى تواند قدم بردارد و در راه معرفت به جايى برسد كه دست هيچ كس به آن نرسيده است. بنابراين آقايان، معدن كلمات حقّ، و ركن توحيد و معرفت هستند. يعنى اگر كسى خواست موحّد بشود مى بايست اوّل نسبت به چهارده معصوم خاضع شود، و الّا اساس توحيد در او رشد نمى كند. يكى از اساس توحيد استقامت است؛ اگر شخصى كنار حضرت ولى عصر بود، يا اگر حضرت نظرِ خاص به او داشت، قطعاً روحش براى حمل معانى، سنگينى حس نمى كند و با شوق و شعف و پشتيبانى اميرالمؤمنين يا حضرت ولى عصر (عج) جلو مى رود. ولى وقتى پشتوانه اش آقايان نباشد هر چه برود، دور خودش دور مى زند، عين عنكبوت است. ركن توحيد استقامت است، مستقيم تر از آقا اميرالمؤمنين و يازده فرزندش خداوند نيافريده، ما كه نفهميديم، خدا هم خبر نداده، پس اگر انسان به شخص مستقيم تكيه كرد تحقيقاً خدا به او استقامت مى دهد.
ص: 15
«وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً» 1 اگر طالبين معرفت و توحيد و محبّت، استقامت ورزيدند، آب حقيقت علم و شوق و ذوق و عشق را به آنها مى چشانيم، ولى اگر استقامت نورزيدند اينطور نيست.
ركن توحيد، پا بر جا بودن است، يعنى هواى غير محبوب را بايد كنار گذاشت، مى بايست شب و روز به ياد خدا بود، درس و كار را به ياد خدا بود و آن را براى خود شرافت دانست. در اين صورت است كه استقامت در جان و روح و نفس و حتّى بدن ظاهر مى شود، و اين به محبّت و علاقه و ياد اين چهارده بزرگوار است. خداوند اجلّ عالى از باب تفضّل و آسايش خلق، آنها را به سوى خود دعوت مى كند. خداوند داعى الى اللّه است، انبياء و ائمّه اطهار نيز داعى الى اللّه هستند، علاوه آنها اركان براى توحيد خداوند علىّ اعلى هم هستند.
توحيد در شخص يعنى اين كه: آنچه آلِهه و مؤثّر هست همه را از خدا بداند، يعنى شخصِ عاقل، آثار و فاعليتِ تمام امور را، به خدا مستند بداند، البته اين معنا به سهولت ميسّر نمى شود، يعنى موقعى كه سير بود بداند كه خدا او را سير كرده، گرسنه كه شد مى گويد خدايا مرا سير كن! زن مى خواهد مى گويد خدايا تو اسباب را فراهم بياور! پول مى خواهد، از خدا مى خواهد. ليكن اين كه تمام زندگى خودش را مستند به خدا كند، كار آسانى نيست. در اين مسائل شخص بايد حتماً مراقب و عاقل باشد، و بفهمد كه با تعقّل مى توان همه مؤثّرها را يكى دانست، و همه اسباب را منتهى به يك سبب دانست. فهم اين معنا در آدميزاد حتماً يك مراقبت از خودِ فرد مى خواهد. ثانياً: قوه عاقله را بايد به كار انداخت. ثالثاً: يك آقايانى مى خواهد كه زير بغل انسان را بگيرند و در وحدت روح به انسان كمك كنند. هر قدر كه انسان محبّت اهل بيت را در دل خودش زنده نگه دارد و از آن غفلت نورزد، ركن و اساس توحيد خود را تقويت كرده، و هر چه به آقايان نزديك بشود استقامت روحيش براى پذيرش توحيد بيشتر مى شود و قوۀ عاقله و شرح صدر در انسان زياد مى گردد و به بركات چهارده معصوم عليهم السلام مؤثّريت پروردگار در جميع جهات را مى فهمد.
توحيد، يك دفعه نصيب شخص نمى شود، ابتدا شخص بايد مواظبت بكند، در اثر مواظبت قوه عاقله و شرح صدر مختصرى پيدا مى شود، سپس مى فهمد كه اساس و ركنِ عُرفا و بزرگترِ اهل معرفت و اولياء خدا، اين چهارده معصوم عليهم السلام هستند. مى فهمد كه قرب به اين آقايان قرب به خداست، حب به آنها، حب به خداست، قهراً استقامت و توحيد چنين شخصى با توجه به مراقبت و6.
ص: 16
عقل و شرح صدر، مقدّمۀ كمك آقايان به او مى شود. لذا در مشكل ترين منازل كه شخص هرگز نمى تواند از آن رد بشود، در اثر مختصر التفات و دوستى حضرات معصومين و تذكّر و ياد آنها، مى تواند عبور كند. در ابتدا چون بدون بزرگتر و ياد اين آقايان مى خواست رد بشود احساس خفگى مى كرد و تصوّر مى كرد اين مطلب برايش ميسّر نيست، در حالى كه اگر شخص به بزرگتر التفات داشته باشد، به حضرت ختمى مرتبت تا حضرت ولى عصر (عج) التفات داشته باشد قهراً به بال و روح آقايان خستگى از او بيرون مى رود و مى فهمد كه - واللّه - خداوند نزديكتر به آدم از آدم است. در اثر توسّل و محبّتِ آقايان از مرحله علم و اعتقاد به مرتبه يقين مى رسد. آرام، آرام، مى بيند اين كه قرآن مجيد فرموده است كه من از خودتان به شما نزديكترم(1) ، اگر چه فهمش ابتدا سخت بود امّا الآن اينطور نيست. مى فهمد كه ما پوشال و خداوند اساس ماست. مى فهمد كه ما نادان، جاهل، ضعيف و يك مشت خيال و توهّمات هستيم. امّا آن كه حركت ايجاد مى كند و آن كه چيز مى فهماند و آن كه كار رواج مى دهد نور پروردگار و حضرت ولى عصر (عج) است و اين آقايان معصومين ركن توحيدند...».(2)
امّا از آنجا كه دوستى خاندان نبوّت عليهم السلام در گِل ايرانيان سرشته گشته و دل در گرو معارف آن پيشوايان آسمانى داشته اند، بر آن شديم تا كتاب حاضر را كه توسّط آقاى محمّدامير ناصرى تهيه و تنظيم گرديده و ايشان هم از «معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام» تأليف آقاى على كورانى بهره گرفته اند، به زبان فارسى ترجمه نماييم.
دشوارىِ ترجمۀ متون مقدّس بر اهل فن واضح است، تا آنجا كه برخى نظريه پردازان ترجمه آن را غيرممكن مى دانند، بدين معنا كه ترجمه هيچ گاه حقّ مطلب را در اين گونه متون ادا نخواهد كرد.(3) لذا عليرغم دقّت فراوانى كه در انتقال مطالب صورت گرفته، بى شك كاستى هايى خواهيد ديد كه يا از عجز مترجم و يا از برنتافتن زبان فارسى است. در هر حال لازم است توجّه خوانندگان محترم را به نكاتى درباره اين ترجمه جلب نمايم:
1 - گرچه در ترجمۀ متون قرآن و حديث، همراهىِ متن اصلى با ترجمه ضرورى به نظر مى رسد، امّا از آنجا كه موجب حجيم شدن كار مى گرديد، اين امر ميسّر نشد. با اين حال، در موارد5.
ص: 17
بسيار ضرورى، عباراتى از متن اصلى احاديث در پاورقى مندرج گرديده است.
2 - پاورقى هاى مترجم با علامت از پاورقى هاى اصل كتاب متمايز شده است. همچنين در مواردى كه برخى اصطلاحات و عبارات نياز به توضيح داشته و احياناً تكرار شده است، آنها را در متن با شماره هاى مجزّا داخل كروشه [] مشخّص نموده و به قسمت «پى نوشت هاى مترجم» در آخر كتاب ارجاع داده ايم.
3 - جزئياتى در پاورقى هاى متن اصلى كتاب بود از جمله تفاوت اسناد روايات، كه از آوردن آنها چشم پوشيده و به ذكر مراجع بسنده كرديم.
4 - در ترجمۀ عباراتى چون «خروج قائم» هميشه يك معادل را نياورده ايم، بلكه به صورت «خروج قائم»، «قيام قائم» و گاهى به «ظهور قائم» ترجمه شده است. به دليل ظرافتها و حسّاسيتى كه متون دينى دارد، اين شيوه را به عمد براى خوددارى از تحميل برداشتِ مترجم از متن حديث بر خواننده، در پيش گرفته ايم.
5 - عباراتى چون «حَدَّثَنا» (حديث گفت براى ما)، «عن» (به نقل از)، «أخبَرَنا» (به ما خبر داد) و... كه در سند احاديث بين اسامى راويان وجود دارد، به دليل نداشتن كاربرد براى خوانندۀ فارسى زبان، ترجمه نشده و تنها به ذكر رجال سند به ترتيب، و با استفاده از ويرگول «،» به جاى آن عبارات بسنده شده است.
6 - با توجّه به نواقصى كه در فهرست منابع بود و نيازى كه به ديگر فهرست ها احساس مى شد، فهرست منابع جديد و كامل افزون بر فهرست آيات، اعلام و اماكن تهيه گرديد.
7 - در فهرست اعلام، تنها اعلام موجود در متن حديث را آورده و براى اختصار از ذكر اعلام موجود در سند روايات خوددارى نموديم.
در پايان ضمن تقدير و تشكّر فراوان از اساتيد و دوستانى كه در تهيۀ اين كار، حقير را يارى نمودند، از خداوند منّان تعجيل در ظهور آن منجىِ موعود را خواستارم، و اميد دارم اين عمل ناچيز «آن يار غايب از نظر» را پسند افتد.
محمّدمهدى (احسان) رضائى
تابستان 1388
ص: 18
روايات اهل سنّت:
(1) صحيح ابن حبّان: ابو يَعْلى، محمّد بن يزيد بن رفاعه، ابو بكر بن عيّاش، عاصم بن ابى النجود، ابو صالح، معاويه: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«كسى كه بميرد و پيشوايى نداشته باشد، به حال جاهليّت مرده».(1)
(2) طبقات ابن سعد: عبداللّه بن نافع بن ثابت بن عبداللّه بن زبير، عطّاف بن خالد، اميّة بن محمّد بن عبداللّه بن مطيع: در يكى از شب هاى فتنۀ يزيد بن معاويه، عبداللّه بن مطيع خواست از مدينه فرار كند. چون عبداللّه بن عُمر از تصميم او آگاه شد، نزد وى رفت و گفت: پسرعمو كجا مى روى؟ پاسخ داد: من هيچ گاه دست اطاعت به آنها نخواهم داد.
عبداللّه بن عمر گفت: پسرعمو، اين كار را نكن، شهادت مى دهم از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود:
«كسى كه بميرد و [با امامى] بيعت نداشته باشد، به حال جاهليّت [32] مرده است».(2)
(3) مسند طيالسى: خارجة بن مصعب، زيد بن اسلم، ابن عُمر: از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود:
«كسى كه بميرد و امام [12] نداشته باشد به حال جاهليّت [32] مرده، و كسى
ص: 19
كه دست از اطاعت امام بردارد، روز قيامت حجّتى نخواهد داشت [و محكوم است]».(1)
(2) تاريخ بخارى: على بن حفص، شريك، عاصم بن عبيداللّه، عبداللّه بن عامر بن ربيعه به نقل از پدرش روايت كرد: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«كسى كه بميرد و فرمانبردار [امامى] نباشد، به حال جاهليت [32] مرده است، و كسى كه عقد اطاعت [با امام] ببندد و بعد آن را رها كند، حجّتى [34] نخواهد داشت».(3)
روايات شيعه:
(4) محاسن برقى: احمد بن عبداللّه برقى به نقل از پدرش، نضر بن سويد، يحيى حلبى، بشير دهّان: امام جعفر صادق عليه السلام: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«كسى كه بميرد و امام خود را نشناسد، به حال جاهليت [32] مُرده است».(5)
(6) تفسير عيّاشى: عمّار ساباطى: حضرت ابو عبداللّه امام صادق عليه السلام فرمود:
«هميشه روى زمين امامى هست كه به حلال خدا عمل و امر مى كند، و حرام خدا را ترك و از آن نهى مى كند(4). خداوند مى فرمايد: يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ (5). بعد [امام صادق عليه السلام] ادامه داد: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: كسى كه بميرد و امام [12] نداشته باشد، به حال جاهليت [32] مرده است».(6)
(7) عيون اخبار الرضا عليه السلام: محمّد بن عمر بن محمّد بن سلم بن براء جعابى، ابو محمّد9.
ص: 20
حسن بن عبداللّه بن محمّد بن عبّاس رازى تميمى، على بن موسى الرضا عليه السلام، موسى بن جعفر عليه السلام، جعفر بن محمّد عليه السلام، محمّد بن على عليه السلام، على بن الحسين عليه السلام، حسين بن على عليه السلام، على بن ابى طالب عليه السلام: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«هر كس بميرد و يكى از فرزندانِ من امامِ او نباشد به حال جاهليت [32] مُرده، و به خاطر اعمالِ قبل از اسلام و بعد از اسلامش مؤاخذه و توبيخ مى شود».(1)
(8) كمال الدين: على بن عبداللّه ورّاق، ابو الحسين محمّد بن جعفر اسدى، موسى بن عمران نخعى، حسين بن يزيد نوفلى، غياث بن ابراهيم: حضرت امام جعفر صادق عليه السلام از پدران بزرگوارش عليهم السلام: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«هر كس قائم را - كه از فرزندان من است - در زمان غيبتش انكار كند، همانند مردم زمان جاهليت مرده است».(2)2.
ص: 21
ص: 22
روايات اهل سنّت:
(9) مسند طيالسى: حمّاد بن سَلَمه، سمّاك، جابر بن سَمُره: از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود:
«همواره تا وقتى كه [يكى از] دوازده خليفه [در دنيا] باشد، اسلام عزيز(1) مى ماند».
بعد پيامبر صلى الله عليه و آله چيزى فرمود كه من متوجّه نشدم. به پدرم گفتم: رسول خدا صلى الله عليه و آله چه گفت؟ او گفت: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
«همۀ آنها از قريش هستند».(2)
(10) مسند احمد: حمّاد بن خالد، ابن ابى ذئب، مهاجر بن مسمار، عامر بن سعد، جابر بن سَمُره: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«تا وقتى دوازده خليفه باشند، اين دين همواره استوار و برپاست. آنها همه از قريشند».(3)
(11) تاريخ بخارى: جابر بن سَمُره:
ص: 23
«تا دوازده امير هستند، امر [دين] همواره برقرار خواهد بود».(1)
(12) مسند احمد: حسن بن موسى، حمّاد بن زيد، مُجالد، شعبى، مسروق: در مجلس عبداللّه بن مسعود نشسته بوديم و او به ما قرآن مى آموخت. شخصى گفت: اى پدرِ عبدالرحمن! آيا شما از رسول خدا صلى الله عليه و آله پرسيديد چند نفر از اين امّت به خلافت مى رسند؟ عبداللّه گفت: از وقتى به عراق آمده ام هيچ كس پيش از تو چنين سؤالى از من نكرده است. بعد گفت: بله، رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«دوازده نفر، به تعداد نقباى بنى اسرائيل».(2)
(13) سنن دانى: عبداللّه بن عمرو مكتب، عتاب بن هارون، عبيداللّه بن فضل، محمّد بن فضل همدانى، ابو نعيم محمّد بن يحيى طوسى، ابراهيم بن موسى الفرّاء رازى، زيد بن حباب، عيسى بن اشعث، جويبر، نزّال بن سبره: على بن ابى طالب عليه السلام بر منبر بود و خطبه مى گفت.
بعد از حمد و ثناى خداوند سخن از دجّال به ميان آورد و آنگاه فرمود:
«از اينكه پس از آن، چه خواهد شد نپرسيد؛ حبيبم رسول خدا صلى الله عليه و آله از من عهد گرفته كه غير از عترتم كسى را بر آن آگاه نسازم».
نزّال بن سبره گويد: من به صعصعة بن صوحان گفتم: صعصعه! منظور اميرمؤمنان عليه السلام چه بود؟ صعصعه گفت: اى پسر سبره! آن كسى كه عيسى بن مريم عليه السلام در نماز به او اقتدا مى كند، دوازدهمين نفر از عترت و نهمين نسلِ حسين بن على عليهما السلام است. او خورشيدى است كه از مغرب طلوع مى كند، بين ركن و مقام ظاهر مى گردد، زمين را پاك كرده و ميزان عدالت را برپا مى نمايد، طورى كه هيچ كس به ديگرى ظلم نكند. امير مؤمنان عليه السلام هم فرمود كه حبيبش رسول خدا صلى الله عليه و آله از او عهد گرفته كه اتّفاقات پس از آن را براى كسى جز عترتش يعنى ائمّه - صلوات اللّه عليهم اجمعين - بيان نكند.(3)3.
ص: 24
روايات شيعه:
(14) مقتضب الاثر: ابو الحسين على بن ابراهيم بن حمّاد ازدى به نقل از پدرش، محمّد بن مروان، عبداللّه بن اميّه مولى بنى مجاشع، يزيد رقاشى، انَس بن مالك: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«اين دين همواره تا زمانى كه دوازده نفر از قريش موجود باشند استوار و برپاست، و چون آنها درگذرند، زمين و هرچه در آن است به تلاطم و لرزه در آمده و به هم مى ريزد».(1)
(15) كفاية الاثر: محمّد بن عبداللّه شيبانى، صالح بن احمد بن ابى مقاتل، زكريا، سليمان بن جعفر جعفرى، مسكين بن عبدالعزيز، ابو سَلَمه، ابو هُريره: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«اهل بيت من عترت من و از گوشت و خون من هستند، آنها بعد از من امام و به تعداد نقباى بنى اسرائيل خواهند بود».(2)
(16) مناقب ابن شهرآشوب: ابو صالح سمّان، ابو هُريره: رسول خدا صلى الله عليه و آله براى ما خطبه مى گفت و مى فرمود:
«اى مردم، هر كس بخواهد زندگى و مرگش مثل زندگى و مرگ من باشد بايد على بن ابى طالب را ولىّ خود قرار دهد(3) و به امامان بعد از او اقتدا كند».
شخصى گفت: ائمّه بعد از شما چند نفرند؟ فرمود:
«به تعداد اسباط».
ابن شهر آشوب گويد: براى حضرت موسى عليه السلام هم دوازده چشمه جوشيد.(4)
(17) كفاية الاثر: ابو المفضّل، جعفر بن محمّد ابو القاسم علوى رويانى، عبيداللّه بن احمد بن نهيك، محمّد بن عصام السمين به نقل از پدر و عمويش، عبدالرحمن بن مسعود عبدى، عليم1.
ص: 25
ازدى، سلمان فارسى: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«ائمّه بعد از من دوازده نفرند» و ادامه داد: «همۀ آنها از قريشند، و سرانجام قائم ما قيام مى كند و دل هاى(1) مؤمنان را شفا(2) مى دهد».(3)9.
ص: 26
روايات اهل سنّت:
(18) مسند احمد: عبدالرزاق، جعفر، مُعلّى بن زياد، علاء بن بشير، ابو الصديق ناجى، ابو سعيد خدرى: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«به مهدى دلخوش باشيد(1) ، كه در امّت من برانگيخته مى شود».(2)
(19) مسند احمد: محمّد بن جعفر، عوف، ابو الصديق ناجى، ابو سعيد خدرى:
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«قيامت زمانى برپا مى شود كه زمين پر از ظلم و ستم شده باشد - و فرمود: - مردى از عترت و اهل بيت من قيام كند».(3)
(20) مُسند بزّار: سفيان بن عُيَيْنه، عاصم، زرّ بن حُبَيش، عبداللّه: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«قيامت نخواهد شد تا مردى از اهل بيت من بيايد».(4)
(21) مسند احمد: ابو النصر، ابو معاويه شيبان، مطر بن طهمان، ابو الصديق ناجى، ابو سعيد خدرى: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«قيامت نخواهد شد، تا مردى از اهل بيت من به حكومت رسد».(5)
(22) مسند ابى يَعلى: قطن بن نسير، عدى بن ابى عماره، مطر ورّاق، ابو الصديق،
ص: 27
ابو سعيد خدرى: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«بى شكّ يك نفر از اهل بيت من در امّتم قيام خواهد كرد».(1)
(23) مسند احمد: عبدالصمد، حمّاد بن سَلَمه، مطرف مُعلّى، ابو الصديق، ابو سعيد:
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«زمين پر از ظلم و تجاوز مى شود، امّا سرانجام مردى از عترت من قيام، و هفت يا نه سال حكومت مى كند».(2)
(24) عقد الدرر: عبداللّه بن عمر: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«در آخرالزمان مردى از فرزندانم قيام خواهد كرد».(3)
روايات شيعه:
(25) دلائل الامامة: ابو الحسين محمّد بن هارون بن موسى به نقل از پدرش، ابو على نهاوندى، اسحاق، يحيى بن سليم، هشام بن حسّان، مُعلّى بن ابى مُعلّى، ابو الصديق ناجى، ابو سعيد خدرى: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«به مهدى دلخوش باشيد كه در آخرالزمان مى آيد».(4)
(26) غيبة الطوسى: محمّد بن اسحاق مقرى، مقانعى، بكار بن احمد، حسن بن حسين، تليد، ابو الجحاف، خالد بن عبدالملك، مطر ورّاق، ابو الصديق ناجى، ابو سعيد:
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«به مهدى دلخوش باشيد - اين جمله را سه بار تكرار فرمود - در شرايطى قيام مى كند كه مردم با هم اختلاف دارند و زمين لرزۀ شديدى مى آيد، او عدالت را در سراسر زمين - كه در آن موقع آكنده از ظلم و ستم است - برقرار سازد و دلِ مطيعانِ خود را سرشار از بندگى خدا كند(5) ، و عدالتش همه را فراگيرد».(6)1.
ص: 28
(27) غيبة الطوسى: محمّد بن اسحاق مقرى، مقانعى، جعفر بن محمّد زهرى، اسحاق بن منصور، قيس بن ربيع و غيره، عاصم، زرّ، عبداللّه بن مسعود: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«دنيا تمام نمى شود تا مردى از اهل بيت من بر امّتم حكومت كند، كه او را مهدى گويند».(1)
(28) دلائل الامامة: ابو عبداللّه احمد بن محمّد بن عبداللّه بن خالد كابلى، ابو الحسن احمد بن جعفر بن محمّد بن محمّد الخلّال، محمّد بن اسكاف و حسن بن منصور الجصّاص، ابو النصر، شيبان بن مطر ورّاق، ابو الصديق، ابو سعيد: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«قيامت نشود تا مردى از اهل بيت من به حكومت رسد».(2)
(29) ملاحم ابن طاووس: ابو منصور ابن عمر، احمد بن محمّد، اسماعيل بن ميمون، نباتة، حذيفة بن يمان، جابر انصارى: روزى پيامبر صلى الله عليه و آله با اصحاب نشسته بود كه جبرئيل نازل شد و گفت:
«خداوندِ سلام بر تو سلام رسانده و به واسطۀ اسلام، تحيّت و اكرام را مخصوص تو گردانده(3)... - بعد گفت: - اى رسول خدا، شما را به قائم كه از فرزندانتان است بشارت مى دهم».(4)7.
ص: 29
ص: 30
روايات اهل سنّت:
(30) مسند احمد: عمر بن عبيد، عاصم بن ابى النجود، زرّ بن حبيش، عبداللّه:
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«دنيا به پايان نرسد(1) تا مردى از اهل بيتم كه همنام من است، حاكمِ عرب گردد».(2)
(31) ذخائر العُقبى: حُذَيفه: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«اگر از دنيا يك روز هم مانده باشد، آن را خداوند - عزّوجلّ - طولانى گرداند تا مردى از فرزندانم را كه همنام من است برانگيزد [20]».(3)
(32) فتن ابن حمّاد: عبداللّه بن مروان، هيثم بن عبدالرحمن به نقل از شخصى، على بن ابى طالب عليه السلام: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«او همنام پدرم است».(4)
(33) مسند احمد: سفيان بن عُيَيْنه، عاصم، زرّ، عبداللّه: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«قيامت برپا نگردد، تا مردى از اهل بيتم كه همنام من است به حكومت رسد(5)».(6)
(34) عقد الدرر: عبداللّه بن عمر: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
ص: 31
«در آخرالزمان مردى از فرزندانم قيام كند كه نام و كُنيه اش چون نام و كنيۀ من است».(1)
(35) فرائد الفوائد: ابن مسعود:
«نام مهدى، محمّد است».(2)
(36) فتن ابن حمّاد: عبدالرزاق، معمّر، مطر ورّاق به نقل از شخصى، كعب:
«او را مهدى ناميده اند؛ چون به امرى مخفى هدايت مى كند».(3)
روايات شيعه:
(37) غيبة الطوسى: فضل بن شاذان، موسى بن سعدان، عبداللّه بن قاسم حضرمى، ابو سعيد خراسانى: به امام صادق عليه السلام گفتم: مهدى همان قائم است؟ فرمود: «بله».
گفتم: چرا او را مهدى ناميده اند؟ فرمود:
«چون هدايتگر به هر امرِ پنهانى است».(4)
(38) اعلام الوَرى: محمّد بن عجلان: امام صادق عليه السلام فرمود:
«وقتى قائم قيام كند دوباره مردم را به اسلام فرامى خواند و آنها را به چيزى كه مدفون و مهجور شده و همگى از آن گمراه گشته اند، هدايت مى نمايد، و دليل ناميده شدنش به «مهدى» اين است كه [مردم را] در هر چيزى كه نسبت به آن گمراه شده اند هدايت مى كند، و چون قيامش به حقّ است او را «قائم» ناميده اند».(5)
(39) غيبة الطوسى: محمّد بن اسحاق، مقانعى، جعفر بن محمّد زهرى، اسحاق بن منصور، قيس بن ربيع و غيره، عاصم، زرّ، عبداللّه بن مسعود: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«دنيا به پايان نرسد تا مردى از اهل بيت من كه او را «مهدى» خوانند، بر امّتم حاكم گردد».(6)3.
ص: 32
اين باب شامل شش فصل است:
روايات اهل سنّت:
(40) مصنّف ابن ابى شيبه: فطر، زرّ، عبداللّه: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«دنيا به آخر نرسد تا خداوند مردى از اهل بيتم را برانگيزد [20]».(1)
(41) مسند احمد: عمرو بن عبيد، عاصم بن ابى النجود، زرّ بن حبيش، عبداللّه:
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«دنيا به پايان نرسد(2) تا مردى از اهل بيتم حاكمِ عرب گردد».(3)
(42) فتن ابن حمّاد: ابن عُيَيْنه، عمرو، ابى معبد، ابن عبّاس:
«مهدى جوانى از ما اهل بيت است».(4)
(43) مصنّف ابن ابى شيبه: ابن عُيَيْنه، عمرو، ابى معبد، ابن عبّاس:
«روزها و شب ها (دنيا) تمام نشود تا جوانى از ما اهل بيت بيايد كه فتنه ها نمى توانند او را مخفى كنند و او نيز فتنه ها را مخفى نمى دارد [و به مردم مى شناساند]».
ص: 33
راوى گويد: به ابن عبّاس گفتيم: پيران شما به حكومت نرسيدند، چطور جوانانتان بر آن دست مى يابند؟
ابن عبّاس گفت: «خداوند امر خود را به هر كس بخواهد مى دهد».(1)
(44) سنن دانى: ابن عفّان، قاسم، احمد، ابراهيم بن بشّار، سفيان، عمرو بن دينار، ابى معبد، ابن عبّاس:
«اميد دارم روزگار تمام نشود تا خداوند از ما اهل بيت جوانى نورسته برانگيزد [20] كه فتنه ها او را نمى پوشاند و او نيز فتنه ها را نمى پوشاند [و آنها را به مردم مى شناساند]، او كار اين امّت را درست مى كند. اميد دارم همان طور كه خداوند اسلام را به وسيلۀ ما آغاز نمود، به وسيلۀ او به نهايت [كمال] خود برساند».
ابومعبد گويد: به ابن عبّاس گفتم: بزرگان و پيران شما نتوانستند اين كار را بكنند، تو اميد دارى جوانانتان از عهدۀ آن برآيند؟
ابن عبّاس گفت: «خداوند هرچه بخواهد مى گويد».(2)
(45) مسند ابى يَعلى: ابو بكر بن ابى النضر، ابو النضر، مرجى بن رجاء يَشكُرى، عيسى بن هلال، بشير بن نهيك، ابو هُرَيره: حضرت ابوالقاسم صلى الله عليه و آله فرمود:
«قيامت برپا نگردد تا اينكه مردى از اهل بيتم عليه آنها قيام مى كند و آنها را مى زند تا به راه حق بازگردند».(3)
(46) صحيح ابن حبّان: فضل بن الحباب، مسدّد بن مسرهد، محمّد بن ابراهيم ابو شهاب، عاصم بن بهدلة، ابو صالح، ابو هُريره: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«اگر از دنيا يك شب هم مانده باشد، مردى از اهل بيت پيامبر به حكومت خواهد رسيد».(4)
(47) مسند احمد: عبداللّه به نقل از پدرش، حجّاج و ابو نعيم، فطر، قاسم بن ابى بزة،2.
ص: 34
ابو الطفيل، على عليه السلام: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«اگر بيش از يك روز به آخر دنيا نمانده باشد، خداوند مردى از ما [اهل بيت] بر مى انگيزد [20]».(1)
روايات شيعه:
(48) غيبة الطوسى: محمّد بن اسحاق مقرى، على بن عبّاس مقانعى، على بن بكّار بن احمد، حسن بن حسين، سفيان جريرى، عبدالمؤمن، حارث بن حصيرة، عمارة بن جوين عبدى، ابو سعيد خدرى: شنيدم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله روى منبر مى فرمود:
«مهدى از عترت و از اهل بيت من است و در آخرالزمان قيام مى كند».(2)
(49) غيبة الطوسى: محمّد بن اسحاق مقرى، على بن عبّاس مقانعى، بكّار بن احمد، مصبح، قيس، ابو حصين، ابو صالح، ابو هُريره: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«خداوند... مردى از اهل بيتم را مى آورد كه زمين را همان طور كه پر از ظلم و ستم شده، از عدالت و مساوات پُر مى نمايد».(3)
(50) غيبة الطوسى: محمّد بن اسحاق، مقانعى، جعفر بن محمّد زهرى، اسحاق بن منصور، قيس بن ربيع و غيره، عاصم، زرّ، عبداللّه بن مسعود: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«دنيا به پايان نرسد، تا مردى از اهل بيتم كه او را «مهدى» خوانند، بر امّتم حاكم شود».(4)
(51) بشارة المصطفى: عبداللّه بن مسعود: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«روزگار (دنيا) به پايان نرسد، تا مردى از اهل بيتم بر عرب حاكم گردد».(5)
(52) مهذّب البارع: مُعلّى بن خُنيس: امام صادق عليه السلام فرمود:
«نوروز، روزى است كه قائم ما در آن ظهور مى كند».(6)
(53) فقيه: ابو الحسين محمّد بن جعفر اسدى، موسى بن عمران نخعى به نقل از عمويش5.
ص: 35
حسين بن يزيد نوفلى، على بن سالم به نقل از پدرش روايت كرد: از امام صادق عليه السلام در مورد اين روايت كه نقل مى كنند «هر كس در رهن (گرو) به خودش بيش از برادر مؤمنش اطمينان داشته باشد من از او دورى مى كنم» پرسيدم. آن حضرت فرمود:
«اين [حدّ اطمينان براى] وقتى است كه حق ظاهر شود و قائم ما اهل بيت قيام كند».(1)
(54) كفاية الاثر: ابو المفضّل محمّد بن عبداللّه شيبانى، عبدالرزّاق بن سليمان بن غالب ازدى، ابو عبداللّه غنى حسن بن معانى، عبدالوهاب بن همام حميرى، ابن ابى شيبة، شريك الدين بن ربيع، قاسم بن حسّان، جابر بن عبداللّه انصارى: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«مهدى اين امّت از ما [اهل بيت] است».(2)
(55) دلائل الامامة: ابو الحسين محمّد بن هارون بن موسى، ابو على حسين بن محمّد نهاوندى، جرير، مطر ورّاق، ابو الصديق ناجى، ابو سعيد خدرى: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«مردى از اهل بيت من بر(3) امّتم قيام مى كند».(4)
(56) دلائل الامامة: ابو عبداللّه احمد بن محمّد بن عبداللّه بن خالد كابلى، ابو الحسن احمد بن جعفر بن محمّد بن محمّد الخلّال، محمّد بن اسكاف و حسن بن منصور الجصّاص، ابو النصر، شيبان بن مطر ورّاق، ابو الصديق، ابو سعيد: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«قيامت نشود تا مردى از اهل بيتم به حكومت رسد».(5)
(57) دلائل الامامة: ابو الحسين محمّد هارون بن موسى به نقل از پدرش، ابو على نهاوندى، ابو القاسم بن ابى حبّة، اسحاق بن ابى اسرائيل، ابو عُبَيده حدّاد، عبدالواحد بن واصل سدوسى، عرعون، ابو الصديق ناجى، ابو سعيد خدرى: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«مردى از عترت و اهل بيت من قيام مى كند».(6)9.
ص: 36
(58) اصول كافى: جمعى از اصحاب ما، احمد بن محمّد برقى به نقل از پدرش، محمّد بن يحيى خزّاز، حمّاد بن عثمان: در محضر امام صادق عليه السلام بودم كه شخصى به ايشان گفت:
خداوند شما را سلامت بدارد! فرموديد كه على بن ابى طالب عليه السلام لباس هاى زبر و خشن و پيراهنى به ارزش چهار درهم و امثال آن مى پوشيد، ولى شما خودتان لباس هاى نو مى پوشيد! امام صادق عليه السلام به او فرمود:
«على بن ابى طالب عليه السلام آن لباس را در زمانى مى پوشيد كه براى او عيب نبود، در حالى كه اگر همان لباس ها را در اين زمان مى پوشيد زشت و سبُك بود، بهترين لباس در هر دوره اى لباسى است كه مردمِ آن دوره مى پوشند، امّا وقتى قائم ما اهل بيت قيام مى كند، لباس على عليه السلام را بر تن، و سيره و روش على عليه السلام را دارد».(1)
(59) اصول كافى: جمعى از اصحاب ما، احمد بن محمّد، على بن الحكم، ابن بُكَير، حسين شيبانى: به امام صادق عليه السلام گفتم: يك نفر از دوستان شما اموالى را كه بنى اميّه نزد او به وديعه نهاده اند براى خود حلال شمرده و در آن تصرّف مى نمايد. حضرت فرمود:
«امانت ها را به صاحبانش برگردانيد هرچند مجوس باشند، البته اين وقتى است كه قائم ما اهل بيت قيام مى كند و حلال و حرام را [كاملاً] اجرا مى نمايد».(2)4.
ص: 37
روايات اهل سنّت:
(60) عقد الدرر: عبداللّه بن عمر: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«در آخرالزمان مردى از فرزندان من قيام مى كند».(1)
(61) فردوس الاَخبار: حُذَيفه: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«مهدى مردى از نسل من است».(2)
(62) عقد الدرر: حُذَيفه: رسول خدا صلى الله عليه و آله در خطبه اى برايمان از اتّفاقات آينده بيان كرد و فرمود:
«اگر از دنيا فقط يك روز مانده باشد خداوند آن را به قدرى طولانى مى كند تا مردى از فرزندانم را برانگيزد [20]».(3)
روايات شيعه:
(63) دلائل الامامة: ابو اسحاق ابراهيم بن احمد بن محمّد بن احمد طبرى، ابو الحسن محمّد بن مظفّر حافظ، عبدالرحمن بن اسماعيل، على بن ابراهيم صورى، داود، سفيان، منصور، رَبعى بن خرّاش، حذيفة بن يمان: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«مهدى از فرزندان من است».(4)
(64) دلائل الامامة: ابو المفضّل، محمّد بن حسن الكوفى، محمّد بن عبداللّه فارسى، يحيى بن ميمون خراسانى، عبداللّه بن سنان عن أخيه محمّد بن سنان زهرى، سيّد ما حضرت ابو عبداللّه جعفر بن محمّد از پدر بزرگوارش از جدّش از عموى گراميش امام حسن و ايشان از اميرالمؤمنين عليهم السلام: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
ص: 38
«هرگاه چهار نفر از فرزندان من به نام هاى محمّد، على و حسن پشت سر هم به امامت رسيدند، چهارم ايشان مهدى منتظَر خواهد بود».(1)
(65) كمال الدين: على بن محمّد بن حسن قزوينى، محمّد بن عبداللّه خضرمى، احمد بن يحيى احوَل، خلّاد مقرى، قيس بن ابى حصين، يحيى بن وثّاب، عبداللّه بن عمر: از حسين بن على عليه السلام شنيدم كه مى فرمود:
«اگر از دنيا تنها يك روز مانده باشد، خداوند آنقدر آن را طولانى مى كند تا مردى از فرزندان من قيام كند».(2)
روايات اهل سنّت:
(66) مسند احمد: حسن بن موسى، حمّاد بن سَلَمه، ابو هارون عبدى و مطر ورّاق، ابو الصديق ناجى، ابو سعيد خدرى: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«ظلم و ستم همۀ زمين را فرا مى گيرد، تا اينكه مردى از عترت من قيام مى كند».(3)
(67) مسند احمد: محمّد بن جعفر، عوف، ابو الصديق ناجى، ابو سعيد خدرى:
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«... مردى از عترت يا اهل بيت(4) من قيام مى كند».(5)
(68) سنن دانى: حمزة بن على، عبداللّه بن محمّد، على بن حسين جهنى، هشام بن عمّار، اسماعيل بن عيّاش، عطاء بن عجلان، ابو نضرة، ابو سعيد خدرى: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«در آخر الزمان مردى از عترتم قيام مى كند».(6)
ص: 39
(69) فتن ابن حمّاد: محمّد بن حمير، السقر بن رستم به نقل از پدرش روايت كرد:
«مهدى از عترت پيامبر صلى الله عليه و آله است».(1)
روايات شيعه:
(70) ملاحم ابن طاووس: حسن بن على، هدية، عمر بن عبدالوهاب، خالد، حمّاد بن سَلَمه، ابو هارون العبدى و مطر، ابو الصديق، ابو سعيد خدرى: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از مهدى نام برد و فرمود:
«ظلم و ستم زمين را فرا گيرد، آنگاه مردى از عترت من قيام مى كند».(2)
(71) دلائل الامامة: ابو الحسين محمّد بن هارون بن موسى از پدرش، ابو على نهاوندى، ابو القاسم بن ابى حبّة، اسحاق بن ابى اسرائيل، ابو عُبَيده حدّاد، عبدالواحد بن واصل السدوسى، عرعون، ابو الصديق ناجى، ابو سعيد خدرى: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«قيامت برپا نشود تا وقتى ظلم و تجاوز زمين را پر كند، آنگاه مردى از عترت يا اهل بيت من(3) قيام مى كند».(4)
(72) غيبة الطوسى: محمّد بن اسحاق مقرى، على بن عبّاس مقانعى، بكّار بن احمد، حسن بن حسين، سفيان جريرى، عبدالمؤمن، حارث بن حصيرة، عمارة بن جوين عبدى، ابو سعيد خدرى: از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه روى منبر فرمود:
«مهدى از عترت من است».(5)1.
ص: 40
روايات اهل سنّت:
(73) بيان شافعى: حافظ ابو حَجّاج يوسف بن خليل بن عبداللّه الدمشقى، ابو الفتح ناصر بن محمّد بن ابى الفتح اسماعيل بن فضل سرّاج، ابو طاهر محمّد بن احمد بن عبدالرحيم، حافظ ابو الحسن على بن عمر بن احمد بن مهدى بن مسعود شافعى معروف به دارقطنى، احمد بن محمّد بن سعيد، ابراهيم بن محمّد بن اسحاق بن يزيد، سهل بن سليمان، ابو هارون عبدى: نزد ابوسعيد خدرى رفته و به او گفتم: در جنگ بدر شركت كردى؟ گفت: بله. گفتم: اگر چيزى از رسول خدا صلى الله عليه و آله دربارۀ على عليه السلام و فضايل او شنيده اى براى من نقل مى كنى؟! گفت: بله، برايت مى گويم. رسول خدا صلى الله عليه و آله بيمارى مختصرى گرفته بود كه بعداً از آن شفا يافت. در حال مرض، فاطمه عليها السلام به عيادت او آمد. من سمت راست رسول خدا صلى الله عليه و آله نشسته بودم. وقتى فاطمه عليها السلام ضعف و ناتوانى آن حضرت را مشاهده كرد بغض گلويش را فشرد و اشك از گونه هايش فروريخت. رسول خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود:
«فاطمه!... دو سِبط اين امّت از ما و همين دو پسر تو هستند، مهدى امّت كه عيسى عليه السلام در نماز به او اقتدا مى كند از ماست».
بعد بر شانه هاى حسين عليه السلام زد و فرمود:
«مهدى از نسلِ اين است».(1)
(74) تاريخ بخارى: عبدالغفّار بن داود، أبوالمليح الرقّى، زياد بن بيان، على بن نفيل جدّ النفيلى، سعيد بن مسيّب، أمّ سَلَمه همسر رسول خدا صلى الله عليه و آله: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«مهدى بر حقّ و از فرزندان فاطمه است».(2)
(75) معجم كبير: محمّد بن رزيق بن جامع مصرى، هيثم بن حبيب، سفيان بن عُيَيْنه، على بن على مكّى هلالى به نقل از پدرش: وقتى رسول خدا صلى الله عليه و آله در بستر بيماريى بود كه به
ص: 41
وفاتش انجاميد، نزد او رفتم. فاطمه عليها السلام كنار سرِ مبارك آن حضرت نشسته بود كه ناگهان صداى گريه اش بلند شد. رسول خدا صلى الله عليه و آله ديده به سمت او كرد و فرمود:
«فاطمه! ما اهل بيتى هستيم كه خداوند هفت ويژگى به ما داده كه قبل و بعد از ما آنها را به هيچ كس نداده... فاطمه! قسم به خدايى كه مرا به حق برگزيد مهدى اين امّت از دو فرزندِ تو (حسن و حسين) است».(1)
(76) فتن ابن حمّاد: ابن مبارك و ابن ثور و عبدالرزّاق عن معمّر عن قتادة، و قال عبدالرزّاق عن معمّر عن سعيد بن ابى عروبة عن قتادة قال: به سعيد بن مسيّب گفتم: مهدى حقيقت دارد؟ گفت: حقيقت دارد. گفتم: از كدام قبيله است؟ گفت: از قريش. گفتم: از كدام طايفه؟ گفت: از بنى هاشم. گفتم: از كدام خاندان؟ گفت: از فرزندان عبدالمطّلب.
گفتم: از كدام فرزند عبدالمطّلب؟ گفت:
«از فرزندان فاطمه عليها السلام».(2)
(77) فتن ابن حمّاد: ابو هارون، عمرو بن قيس ملائى، منهال بن عمرو، زرّ بن حُبَيش از على عليه السلام شنيده بود كه فرمود:
«مهدى مردى از ما و از فرزندان فاطمه عليها السلام است».(3)
روايات شيعه:
(78) غيبة الطوسى: محمّد بن على، عثمان بن احمد سمّاك، ابراهيم بن عبداللّه هاشمى، ابراهيم بن هانى، نعيم بن حمّاد مروزى، بقيّة بن وليد، ابو بكر بن ابى مريم، فضل بن يعقوب رخامى، عبداللّه بن جعفر، ابو المليح، زياد بن بنان، على بن نفيل، سعيد بن مسيّب، أمّ سَلَمه: از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود:
«مهدى بر حقّ و از فرزندان فاطمه است».(4)
(79) كفاية الاثر: ابو المفضّل محمّد بن عبداللّه شيبانى، عبدالرزّاق بن سليمان بن غالب5.
ص: 42
ازدى، أبوعبداللّه غنى حسن بن معالى، عبدالوهّاب بن همام حميرى، ابن ابى شيبة، شريك الدين بن ربيع، قاسم بن حسّان، جابر بن عبداللّه انصارى: رسول خدا صلى الله عليه و آله در بستر بيماريى بود كه به وفاتش انجاميد. فاطمه عليها السلام كنار سر آن حضرت نشسته بود كه ناگهان صداى گريه اش بلند شد. رسول خدا صلى الله عليه و آله چشمانش را به سمت او كرد و ضمن حديثى طولانى فرمود:
«... دو سبط اين امّت از ما و همين حسن و حسين فرزندان تو هستند، خداوند از پشت حسين نُه تَن از ائمّه را به دنيا خواهد آورد كه همگى امين و معصومند، و مهدى اين امّت از ماست...».(1)
(80) كمال الدين: محمّد بن حسن بن احمد بن وليد، محمّد بن حسن الصفّار، يعقوب بن زيد، حمّاد بن عيسى، عمر بن أُذينة، أبان بن ابى عيّاش، ابراهيم بن عمر يمانى، سليم بن قيس هلالى: از سلمان فارسى شنيدم كه گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله در آخرين روزهاى عمر شريفش در بستر بيمارى بود. [روزى] من مقابل آن حضرت نشسته بودم كه فاطمه عليها السلام وارد شد.
با ديدن ضعف و بى حالىِ پدرش گريست و اشك بر گونه هايش جارى گشت.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: دخترم چرا گريه مى كنى؟
فاطمه عليها السلام گفت: اى رسول خدا، از بلاهايى كه بعد از شما بر سر خودم و فرزندانم مى آيد مى ترسم.
پيامبر مفصّل با او صحبت كرد و ضمن سخنانش فرمود:
«فاطمه! مگر نمى دانى ما خانواده اى هستيم كه خداوند آخرت و دنيا را برايمان برگزيده... تو سرور زنان بهشتى و دو پسرت - حسن و حسين - سرور جوانان بهشتى هستند، به جان خودم قسم كه مهدىِ اين امّت از ماست».(2)0.
ص: 43
روايات اهل سنّت:
(81) عقد الدرر: ابو نعيم، حُذَيفه: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله براى ما سخنرانى مى كرد و از كائنات مى گفت، تا اينكه فرمود:
«اگر از دنيا فقط يك روز مانده باشد، خداوند آن روز را طولانى كند تا مردى را برانگيزد [20]...».
سلمان فارسى برخاست و گفت: اى رسول خدا، او از نسل كدام فرزند شماست؟
فرمود: «از اين پسرم» و با دست به حسين عليه السلام زد.(1)
(82) بيان شافعى: حافظ ابو حَجّاج يوسف بن خليل بن عبداللّه الدمشقى، ابو الفتح ناصر بن محمّد بن ابى الفتح اسماعيل بن فضل سرّاج، ابو طاهر محمّد بن احمد بن عبدالرحيم، حافظ ابو الحسن على بن عمر بن احمد بن مهدى بن مسعود شافعى معروف به دارقطنى، احمد بن محمّد بن سعيد، ابراهيم بن محمّد بن اسحاق بن يزيد، سهل بن سليمان، ابو هارون عبدى: نزد ابوسعيد خدرى رفته و به او گفتم: در جنگ بدر شركت كردى؟ گفت: بله. گفتم: اگر چيزى از رسول خدا صلى الله عليه و آله دربارۀ على عليه السلام و فضايل او شنيده اى براى من نقل مى كنى؟! گفت: بله، برايت مى گويم. رسول خدا صلى الله عليه و آله بيمارى مختصرى گرفته بود كه بعداً از آن شفا يافت. در حال مرض، فاطمه عليها السلام به عيادت او آمد. من سمت راست رسول خدا صلى الله عليه و آله نشسته بودم. وقتى فاطمه عليها السلام حالت ضعف و ناتوانى آن حضرت را مشاهده كرد بغض گلويش را فشرد و اشك از گونه هايش فروريخت. رسول خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود:
«فاطمه!... دو سبط اين امّت از ما و همين دو پسر تو هستند، مهدى امّت كه عيسى عليه السلام در نماز به او اقتدا مى كند از ماست».
بعد بر شانه هاى حسين عليه السلام زد و فرمود:
ص: 44
«مهدى از نسلِ اين است».(1)
(83) سنن دانى: عبداللّه بن عمرو مكتب، عتاب بن هارون، عبيداللّه بن فضل، محمّد بن فضل همدانى، أبونعيم محمّد بن يحيى طوسى، ابراهيم بن موسى الفرّاء رازى، زيد بن الحباب، عيسى بن الاشعث، جويبر، نزّال بن سبره: على بن ابى طالب عليه السلام بر منبر بود و براى ما خطابه مى گفت. بعد از حمد و ثناى خداوند و سخنانى در مورد دجّال فرمود:
«از اينكه پس از آن چه خواهد شد نپرسيد؛ حبيبم رسول خدا صلى الله عليه و آله از من عهد گرفته كه غير از عترتم كسى را بر آن آگاه نسازم».
نزّال بن سبره گويد: به صعصعة بن صوحان گفتم: صعصعه! منظور اميرالمؤمنين عليه السلام چه بود؟ صعصعه گفت: اى پسر سبره! آن كسى كه عيسى بن مريم عليه السلام در نماز به او اقتدا مى كند، دوازدهمين نفر از عترت و نهمين نسلِ حسين بن على عليهما السلام است. او خورشيدى است كه از مغرب طلوع مى كند، بين ركن و مقام ظاهر مى گردد، زمين را پاك كرده و ميزان عدالت را برپا مى نمايد، طورى كه هيچ كس به ديگرى ظلم نكند. اميرالمؤمنين عليه السلام هم فرمود كه حبيبش رسول خدا صلى الله عليه و آله از او عهد گرفته كه اتّفاقات پس از آن را براى كسى جز عترتش كه ائمّه - صلوات اللّه عليهم اجمعين - هستند بيان نكند.(2)
روايات شيعه:
(84) كشف اليقين: ابن عبّاس: رسول خدا صلى الله عليه و آله به حسين عليه السلام فرمود:
«مهدى از فرزندان تو است».(3)
(85) كشف اليقين: پيامبر صلى الله عليه و آله درباره امام حسين عليه السلام فرمود:
«اين فرزندِ من، امام و برادر امام و پدرِ نُه امام است كه نهمين آنها قائم است».(4)8.
ص: 45
(86) دلائل الامامة: أبواسحاق محمّد بن احمد طبرى، عبدالجبّار بن سيراب، محمّد بن زكريا، الحكم بن أسلم و شعيب بن واقد، جعفر بن سليمان، ابو هارون عبدى، ابو سعيد خدرى:
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«قسم به آن كه جانم دست اوست، مهدىِ اين امّت كه عيسى عليه السلام پشت سرش نماز مى خواند از ماست».
بعد با دست بر شانۀ حسين عليه السلام زد و فرمود:
«از اين است، از اين است».(1)
(87) كفاية الاثر: ابو المفضّل محمّد بن عبداللّه شيبانى، عبدالرزاق بن سليمان بن غالب ازدى، ابو عبداللّه غنى حسن بن معانى، عبدالوهاب بن همام حميرى، ابن ابى شيبة، شريك الدين بن ربيع، قاسم بن حسّان، جابر بن عبداللّه انصارى:... رسول خدا صلى الله عليه و آله در آخرين روزهاى عمر شريفش وقتى ديد فاطمه عليها السلام كنار بستر در حال گريستن است به او فرمود:
«دو سبط اين امّت از ما و همين دو پسر تو هستند، مهدى اين امّت از ماست».(2)
(88) كمال الدين: احمد بن زياد بن جعفر همدانى، على بن ابراهيم بن هاشم به نقل از پدرش، عبدالسلام بن صالح هروى، وكيع بن الجرّاح، ربيع بن سعد، عبدالرحمن بن سليط:
حسين بن على بن ابى طالب عليهما السلام فرمود:
«ما دوازده [امام، همگى] مهدى هستيم، اولينِ ما امير مؤمنان على بن ابى طالب و آخرينِ ما نهمين فرزندِ من و همان امام قائم به حقّ است».(3)3.
ص: 46
روايات اهل سنّت:
(89) صحيح ابن حبّان: حسين بن احمد بن بسطام، عمرو بن على بن بحر، ابن مهدى، سفيان، عاصم، زرّ، عبداللّه بن مسعود: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«قيامت نشود تا مردى از اهل بيت من كه اسم او اسمِ من، و اسمِ پدرش اسم پدرِ من است(1) ، بر مردم حكومت كند».(2)
ص: 47
(90) فتن ابن حمّاد: ابن عُيَيْنه، عاصم، زرّ، عبداللّه عن النبى صلى الله عليه و آله - و يحيى بن يمان، سفيان ثورى و زائدة، عاصم، ابو وائل، زرّ، عبداللّه بن مسعود: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«مهدى همنام من و نام پدرش، نام پدرِ من است».(1)
(91) فتن ابن حمّاد: عبداللّه بن مروان، هيثم بن عبدالرحمن به نقل از شخصى: على بن ابى طالب عليه السلام فرمود:
«مهدى از اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله است، در مدينه متولّد مى شود، و همنامِ پدر من است».(2)
روايات شيعه:
(92) غيبة الطوسى: محمّد بن اسحاق مقرى، على بن بكار، على بن قادم، فطر، عاصم، زرّ بن حُبيش، عبداللّه بن مسعود: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«اگر از دنيا فقط يك روز مانده باشد خداوند آن را طولانى مى كند تا مردى از [اهل بيت] مرا برانگيزد [20]، او همنام من و نامِ پدرش، نام پدرِ من است».(3)
(93) امالى طوسى: الحفّار، أبوبكر محمّد بن عمر جعابى حافظ، ابو الحسن على بن موسى الخزّار، حسن بن على هاشمى، اسماعيل بن أبان، ابو مريم، ثوير بن ابى فاخته، عبدالرحمن بن ابى ليلى به نقل از پدرش روايت كرد: روز جنگ خيبر پيامبر صلى الله عليه و آله پرچم را به على بن ابى طالب عليه السلام داد و خداوند او را پيروز فرمود. روز غدير خم نيز پيامبر صلى الله عليه و آله او را [مقابل مردم] واداشت و به آنها اعلام نمود كه او مولاى هر زن و مرد مؤمنى است، و به على عليه السلام گفت:
«... در آن موقع قائم آنها قيام مى كند».2.
ص: 48
به آن حضرت گفتند: اسم قائم چيست؟
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
«او همنام من، و پدرش همنام پدرِ من است».(1)
(94) كفاية الاثر: ابو المفضّل محمّد بن عبداللّه بن المطّلب شيبانى، أبومزاحم موسى بن عبداللّه بن يحيى بن خاقان مقرى، أبوبكر محمّد بن عبداللّه بن ابراهيم شافعى، محمّد بن حمّاد بن ماهان الدبّاغ أبوجعفر، عيسى بن ابراهيم، حارث بن نبهان، عيسى بن يقطان، ابو سعيد، مكحول و واثلة بن اسقع، جابر بن عبداللّه انصارى: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«اوصياى من بعد از من به تعداد نقباى بنى اسرائيل خواهند بود... تا اينكه امامشان از آنها پنهان مى شود».
جابر گويد: گفتم: اى پيامبر، آنكه از مردم پنهان مى شود همان حسن است؟
فرمود:
«نه، فرزندِ او، حجّت [پنهان مى شود]».(2)
(95) كمال الدين: احمد بن زياد بن جعفر همدانى، على بن ابراهيم، عبداللّه بن احمد الموصلى، صقر بن ابى دلف: از على بن محمّد بن على بن موسى الرضا عليه السلام (امام على نقى عليه السلام) شنيدم كه فرمود:
«بعد از من فرزندم «حسن» امام خواهد بود و بعد از او فرزندش امام و قائمى است كه چون زمين پر از ظلم و ستم شود عدالت را در آن فراگير خواهد كرد».(3)0.
ص: 49
ص: 50
اين باب شامل چهار فصل است:
روايات اهل سنّت:
(96) سنن ابن ماجه: هدية بن عبدالوهّاب، سعد بن عبدالحميد بن جعفر، على بن زياد يمامى، عكرمة بن عمّار، اسحاق بن عبداللّه بن ابى طلحه، أَنَس بن مالك: از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود:
«ما فرزندان عبدالمطّلب سَروران اهل بهشتيم: من، حمزه، على، جعفر، حسن، حسين و مهدى».(1)
(97) فردوس الاَخبار: ابن عبّاس: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«مهدى طاووس بهشتيان است».(2)
روايات شيعه:
(98) كتاب سليم بن قيس: أبان، سليم: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در فضل اهل بيتش فرمود:
ص: 51
«ما فرزندان عبدالمطّلب سادات اهل بهشتيم: من، على، جعفر، حمزه، حسن، حسين، فاطمه و مهدى».(1)
(99) امالى صدوق: احمد بن محمّد بن اسحاق، اسماعيل بن ابراهيم حلوانى، احمد بن منصور زاج، هدية بن عبدالوهاب، سعد بن عبدالحميد بن جعفر، عبداللّه بن زياد يمانى، عكرمة بن عمّار، اسحاق بن عبداللّه بن ابى طلحه، انَس بن مالك: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«ما فرزندان عبدالمطّلب بزرگان اهل بهشتيم: رسول خدا، حمزه سيّدالشهدا، جعفر ذوالجناحين، على، فاطمه، حسن، حسين و مهدى».(2)
(100) كشف اليقين: جابر، عبداللّه: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«بهشت مشتاق چهار تَن از خاندان من است كه خدا دوستشان دارد و به من هم امر كرده آنها را دوست بدارم: على بن ابى طالب، حسن، حسين و مهدى».(3)
(101) تفسير فرات: حسن بن على بن بزيع، اصبغ بن نُباته: على بن ابى طالب عليه السلام به من فرمود:
«اگر خداوند همۀ انسان ها را از اوّل تا آخر جمع كند بهترينشان هفت نفر از ما فرزندان عبدالمطّلب هستند:... و دو سبط [پيامبر] حسن و حسين، و مهدى كه خداوند به مشيّت خود او را در پُشت يكى از اهل بيت قرار داده است».(4)
(102) اصول كافى: محمّد بن يحيى، احمد بن محمّد، ابن فضّال، حسين بن علوان كلبى، على بن حزور غنوى، اصبغ بن نُباته حنظلى: روزى كه بصره فتح شد، امير مؤمنان عليه السلام را ديدم كه بر مركب رسول خدا صلى الله عليه و آله سوار بود. فرمود:
«روزى كه خداوند همۀ خلق را جمع مى كند، بهترين آنها پيامبرانند، و برتر پيامبران محمّد صلى الله عليه و آله است،... و برتر شهدا حمزة بن عبدالمطّلب و جعفر5.
ص: 52
بن ابى طالب هستند، و جعفر دو بال خضاب شده دارد كه با آنها در بهشت پرواز مى كند، غير او هيچ كس از اين امّت نيست كه دو بال به او پيشكش شده باشد، و خداوند به وسيلۀ آن محمّد صلى الله عليه و آله را احترام كرده و مشرّف فرموده، و دو سبط [رسول خدا] حسن و حسين، سرور جوانان اهل بهشت، و مهدى كه به مشيّت خداوند يكى از ما اهل بيت خواهد بود».(1)
(103) كفاية الاثر: على بن حسن، هارون بن موسى، ابو عبداللّه حسين بن احمد بن شيبان قزوينى، ابو عمر احمد بن على فيدى، سعد بن مسروق، عبد الكريم بن هلال مكّى، ابو طفيل، ابوذر: از حضرت فاطمه عليها السلام شنيدم كه فرمود:
«از پدرم در مورد اين آيه سؤال كردم كه خداوند مى فرمايد: «بر اعراف مردانى هستند كه همه را از سيمايشان مى شناسند»(2). فرمود: آنها امامانِ بعد از من: على، دو سبطم و نُه نفر از پشت حسين هستند. آنها «مردان اعرافند»، هر كس وارد بهشت مى شود آنها را مى شناسد و آنها او را مى شناسند، و هر كس وارد جهنّم مى شود از آنها بيزار است و آنها هم از او بيزارند، و تنها راه معرفتِ خداوند، شناختِ آنهاست».(3)
روايات اهل سنّت:
(104) بيان شافعى: حافظ ابو عبداللّه محمّد بن عبدالواحد بن احمد مقدسى، ابو الفرج يحيى بن محمود بن سعد ثقفى بدمشق و صيدلانى، ابو على الحسن، ابو نعيم حافظ، ابو احمد عطريفى، محمّد بن سليمان باغندى، عبدالوهاب بن ضحّاك، اسماعيل بن عيّاش، صفوان بن
ص: 53
عمرو، عبدالرحمن بن جُبَير، كثير بن مرّة، عبداللّه بن عمرو: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«وقتى مهدى قيام مى كند بالاى سرش ابرى است كه فرشته اى در آن است و ندا مى دهد: اين همان مهدى و خليفۀ خداست، از او اطاعت كنيد».(1)
(105) بيان شافعى: ابو الفرج عبدالسلام بن عبدالوهاب قُرشى، سليمان بن احمد طبرانى، ابراهيم بن محمّد بن عون، عبدالوهّاب بن ضحّاك، اسماعيل بن عيّاش، صفوان بن عمرو، عبدالرحمن بن جُبَير بن نُفَير، كثير بن مرّة، عبداللّه بن عمرو: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«وقتى مهدى قيام مى كند فرشته اى بالاى سر اوست و ندا مى دهد: اين مهدى است، از او پيروى كنيد».(2)
(106) كنز العمّال: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«... مردى از اهل بيتم مى آيد كه فرشتگان پيشاپيش اويند و اسلام را ظاهر مى كند».(3)
روايات شيعه:
(107) مواليد الأئمّة: رسول خدا صلى الله عليه و آله در حديثى دربارۀ مهدى عليه السلام فرمود:
«در آخر الزمان ظاهر مى شود و بالاى سرش ابرى است كه بر او سايه مى افكند، و هر جا مى رود با اوست و با صدايى شيوا ندا مى دهد: اين مهدى است».(4)
(108) تفسير عيّاشى: عبدالاعلى جبلى (حلبى): امام باقر عليه السلام فرمود:
«... گويى اكنون آنها (قائم و اصحابش) را مى بينم كه سيصد و ده و اندى3.
ص: 54
مرد هستند و از بلندى هاى كوفه (نجف) عبور مى كنند، دل هايشان چون پاره هاى آهن است، و جبرئيل سمت راست مهدى و ميكائيل سمت چپ اوست».(1)
روايات اهل سنّت:
(109) كشف اليقين: جابر بن عبداللّه: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«بهشت مشتاق چهار نفر از خاندان من است كه خداوند دوستشان دارد و مرا نيز به محبّت آنها امر فرموده: على بن ابى طالب، حسن، حسين و مهدى».(2)
(110) فتن ابن حمّاد: ابو يوسف، صفوان بن عمرو، عبداللّه بن بشير، كعب:
«مهدى چون عقاب كه بالهاى خود را پايين مى آورد(3) ، براى خداوند خاشع است».(4)
روايات شيعه:
(111) غيبة النعمانى: محمّد بن همام به نقل از پدرش و عبداللّه بن جعفر حميرى، احمد بن هلال، محمّد بن ابى عمير، سعيد بن غزوان، ابو بصير، حضرت ابو عبداللّه عليه السلام از پدران گراميش عليهم السلام روايت كرد: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«خداوند از هر چيزى يكى را برگزيد... و از من و على، حسن و حسين را، و دوازده امام كه [نُه نفر آنها] از فرزندان حسين هستند اين [تعداد] را
ص: 55
كامل مى كنند، نهمين آنها باطن و ظاهر و برتر و قائم آنهاست، كه بقيه [ائمّه]، تحريفهاى افراد زياده رو (غلوكنندگان) و ادّعاهاى نارواى دشمن و تأويلهاى جاهلان را نسبت به او برطرف مى سازند».(1)
روايات اهل سنّت:
(112) كشف اليقين: جابر بن عبداللّه: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«مهدى همان كسى است كه عيسى بن مريم عليهما السلام پشت سرش نماز مى خواند».(2)
(113) بيان شافعى: حافظ ابو حَجّاج يوسف بن خليل بن عبداللّه الدمشقى، ابو الفتح ناصر بن محمّد بن ابى الفتح اسماعيل بن فضل سرّاج، ابو طاهر محمّد بن احمد بن عبدالرحيم، حافظ ابو الحسن على بن عمر بن احمد بن مهدى بن مسعود شافعى معروف به دارقطنى، احمد بن محمّد بن سعيد، ابراهيم بن محمّد بن اسحاق بن يزيد، سهل بن سليمان، ابو هارون عبدى:
نزد ابوسعيد خدرى رفته و به او گفتم: در جنگ بدر شركت كردى؟ گفت: بله. گفتم:
اگر چيزى از رسول خدا صلى الله عليه و آله دربارۀ على عليه السلام و فضايل او شنيده اى براى من نقل مى كنى؟! گفت: بله، برايت مى گويم. رسول خدا صلى الله عليه و آله بيمارى مختصرى گرفته بود كه بعداً از آن شفا يافت. در حال مرض، فاطمه عليها السلام به عيادت او آمد. من سمت راست رسول خدا صلى الله عليه و آله نشسته بودم. وقتى فاطمه عليها السلام حالت ضعف و ناتوانى آن حضرت را مشاهده كرد، بغض گلويش را فشرد و اشك از گونه هايش فروريخت. رسول خدا صلى الله عليه و آله به او سخنانى فرمود و از جمله گفت:
«... مهدى امّت كه عيسى عليه السلام در نماز به او اقتدا مى كند از ماست».(3)
ص: 56
(114) فتن ابن حمّاد: نعيم، ضمرة بن ربيعة، يحيى بن ابى عمرو شيبانى، عمرو بن عبداللّه حضرمى، ابو أمامة باهلى: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«در آن موقع امام مردم مردى صالح (مهدى) است، به او مى گويند: نماز صبح را بخوان. وقتى تكبير مى گويد و نماز را شروع مى كند، عيسى بن مريم نازل مى شود. چون آن مرد، عيسى عليه السلام را مى بيند، او را مى شناسد و عقب مى رود تا عيسى عليه السلام امام جماعت شود. عيسى عليه السلام دستانش را بين دو كتف [و پشت او] گذارده و مى گويد: شما نماز بخوانيد؛ جماعت به خاطر شما برپا شده. [او نماز را ادامه مى دهد] و عيسى عليه السلام به او اقتدا مى كند».(1)
(115) فتن ابن حمّاد: وليد، ابو عبداللّه مولى [105] بنى اميّه، محمّد بن الحنفية:
«خليفه اى از بنى هاشم در بيت المقدس مقيم مى گردد و عدالت را در دنيا فراگير مى نمايد... دجّال در زمان او قيام مى كند، عيسى بن مريم عليه السلام نازل مى شود و پشت سرِ آن خليفه نماز مى خواند».(2)
(116) فتن ابن حمّاد: حمّاد بن سَلَمه، على بن زيد به نقل از شخصى، عبداللّه بن عمرو:
«مهدى همان كسى است كه عيسى بن مريم بر او نازل مى شود و در نماز به او اقتدا مى كند».(3)
(117) بيان شافعى: نقيب النقباء فخر آل رسول اللّه صلى الله عليه و آله ابو الحسن على بن محمّد بن ابراهيم حسنى، ابو الفرج يحيى بن محمود، ابو على حسن بن احمد، حافظ ابو نعيم، ابو المظفّر، محمّد بن يوسف بن بشر، ابراهيم بن منقذ خولانى، ابو حازم عبدالغفّار بن حسن بن دينار، سفيان ثورى، منصور، رَبعى، حُذَيفه: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«... مهدى به عيسى - كه آن زمان نازل شده و گويى از موهايش آب مى چكد - رو كرده و مى گويد: شما جلو بايستيد تا مردم اقتدا كنند! عيسى عليه السلام مى گويد: نماز جماعت براى [امامت] شما برپا شده، و خودش3.
ص: 57
(عيسى عليه السلام) پشت سر [مهدى كه] مردى از فرزندان من [است] اقتدا مى كند. بعد از نماز عيسى عليه السلام بلند مى شود و كنار مقام [ابراهيم عليه السلام] با مهدى بيعت نموده و پس از آن چهل سال زنده خواهد بود».(1)
(118) عقد الدرر: اميرمؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام ضمن بيان ماجراى دجّال فرمود:
«مهدى وارد بيت المقدس شده و براى مردم نماز جماعت مى خواند.
روز جمعه هنگام نماز عيسى بن مريم عليه السلام با دو جامۀ سرخ و برّاق نازل مى شود، موهايش شانه زده و فروهشته است و چنان برق مى زند كه گويى از سرش روغن مى چكد، خوش سيما و شبيه ترين خلق خدا به ابراهيم خليل عليه السلام است، مهدى متوجّه مى شود و او را مى نگرد و مى گويد: اى فرزند مريم عذرا، جلو بايستيد تا مردم به شما اقتدا كنند! عيسى عليه السلام مى گويد: نماز و جماعت براى [امامتِ] شما برپا شده؛ [شما جلو بايستيد.] مهدى جلو مى رود و نماز به امامتِ او برگزار مى شود. عيسى عليه السلام نيز پشت سر او ايستاده، اقتدا، و بعد بيعت مى نمايد...».(2)
روايات شيعه:
(119) تفسير فرات: جعفر بن محمّد فزارى: امام باقر عليه السلام ضمن روايتى فرمود:
«خيثمه!... مگر نمى دانى عيسى عليه السلام با اينكه پيامبر است، پشت سرِ ما (اهل بيت) نماز مى خواند؟! آرى، ما از او برتريم...».(3)
(120) اصول كافى: بعض أصحابنا، سهل بن زياد، محمّد بن سليمان، عيثم بن أشيم، معاوية بن عمّار، ابو عبداللّه عليه السلام: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«... جبرئيل نزد من آمد و گفت:... وقتى خداوند عيسى بن مريم را به زمين مى آورد، قائم [موعودى] كه عيسى در نماز به او اقتدا مى كند از شما4.
ص: 58
(اهل بيت) و از نسل على و فاطمه و از فرزندان حسين است».(1)
(121) دلائل الامامة: ابو اسحاق ابراهيم بن احمد طبرى، عبدالجبّار بن سيراب، محمّد بن زكريا، الحكم بن أسلم و شعيب بن واقد، جعفر بن سليمان، ابو هارون عبدى، ابو سعيد خدرى:
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«قسم به خداوندى كه جانم به دست اوست، مهدى اين امّت كه عيسى بن مريم پشت سرش نماز مى خواند از ما (اهل بيت) است...».(2)
(122) تفسير فرات: محمّد بن قاسم عبيد، عبداللّه بن عباس: از سلمان فارسى شنيدم كه به نقل از رسول خدا صلى الله عليه و آله مى گفت:
«مهدى همان است كه عيسى پشت سرش نماز مى خواند».(3)
(123) امالى صدوق: محمّد بن على ماجيلويه، محمّد بن قاسم، احمد بن هلال، فضل بن دكين، معمّر بن راشد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«... و [ديگر] از نسل من مهدى است، همان كه وقتى قيام مى كند عيسى بن مريم براى ياريش نازل مى شود و او را مقدّم داشته و در نماز به او اقتدا مى كند».(4)4.
ص: 59
ص: 60
اين باب شامل چهار فصل است:
روايات اهل سنّت:
(124) مسند احمد: ابو النصر، ابو معاويه شيبان، مطر بن طهمان، ابو الصديق ناجى، ابو سعيد خدرى: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«قيامت نشود تا اينكه مردى از اهل بيت من، بلند پيشانى با بينى باريك و قلمى كه در وسطش برآمدگى دارد، به حكومت رسد».(1)
(125) مسند ابى يَعلى: قطن بن نسير، عدى بن ابى عماره، مطر ورّاق، ابو الصديق، ابو سعيد: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«مردى از اهل بيتم بر امّتم حكومت خواهد كرد كه پيشانيش فراخ و نورانى و بينيش باريك و قلمى با مقدارى برآمدگى در وسط آن است».(2)
(126) الدرّ المنثور: ابو سعيد خدرى: رسول خدا صلى الله عليه و آله ضمن سخنانش در مورد مهدى فرمود:
«... مهدى از من است، پيشانيش بلند و تابناك، و بينيش باريك و قلمى با
ص: 61
مقدارى برآمدگى در وسط آن است».(1)
(127) سنن دانى: حمزة بن على، عبداللّه بن محمّد، على بن حسين جهنى، هشام بن عمّار، اسماعيل بن عيّاش، عطاء بن عجلان، ابو نضرة، ابو سعيد خدرى: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«در آخرالزمان مردى جوان و خوش سيما از عترتم قيام مى كند كه پيشانى بلند و تابان و بينى باريك با مقدارى برآمدگى در وسط آن دارد».(2)
(128) مصنَّف عبدالرزّاق: معمّر، مطر به نقل از شخصى، ابو سعيد خدرى (بدون اسناد به پيامبر صلى الله عليه و آله):
«مهدى پيشانى بلند و سفيد و داراى بينى باريك و قلمى با مقدارى برآمدگى در وسط آن است».(3)
(129) فتن ابن حمّاد: ابن وهب، اسحاق بن يحيى بن طلحه تميمى، طاووس: عمر بن خطّاب هنگام وداع با كعبه گفت: به خدا قسم نمى دانم سلاح ها و اموال موجود در كعبه را همان جا بگذارم يا آن را در راه خدا تقسيم كنم؟ على بن ابى طالب عليه السلام به او فرمود:
«امير مؤمنين! به آنها كارى نداشته باش؛ چون تو صاحب آنها نيستى.
صاحبِ آنها يكى از ماست: جوانى از قريش كه در آخرالزمان آنها را در راه خدا تقسيم مى كند».(4)
(130) فردوس الاَخبار: حُذَيفه: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«مهدى مردى از فرزندان من و صورتش چون ماه تابان است».(5)
(131) الحاوي للفتاوي: حُذَيفه: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«مهدى مردى از فرزندان من است كه بر گونۀ راستش خالى دارد و چون ماه مى درخشد».(6)2.
ص: 62
(132) فرائد الفوائد: ابن عبّاس:
«نام مهدى: «محمّد بن عبداللّه»(1) است، او مردى ميانه قامت و شمايلش سفيد آميخته با سرخى است».(2)
(133) فتن ابن حمّاد: ابن عُيَيْنه، عمرو، ابى معبد، ابن عبّاس:
«مهدى جوان است».(3)
(134) فتن ابن حمّاد: محمّد بن حمير، صقر بن رستم به نقل از پدرش روايت كرد:
«مهدى مردى كمان ابرو، گشاده رو و درشت چشم است، از جانب حجاز مى آيد تا بر منبر دمشق قرار مى گيرد، او هجده ساله است».(4)
(135) معجم كبير: على بن سعيد رازى، على بن حسين، عنبسة بن ابى صغيرة، اوزاعى، سليمان بن حبيب: از ابو امامه شنيدم كه مى گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله ضمن حديثى كه در آن مهدى را توصيف مى كرد، فرمود:
«... صورتش چون ستارۀ درخشان است، بر گونۀ راستش خال سياهى دارد، دو عباى قطوانى به دوش انداخته، گويى از مردان بنى اسرائيل است».(5)
روايات شيعه:
(136) دلائل الامامة: ابو اسحاق ابراهيم بن احمد بن محمّد بن احمد طبرى، ابو الحسن محمّد بن مظفّر حافظ، عبدالرحمن بن اسماعيل، على بن ابراهيم صورى، داود، سفيان، منصور، رَبعى بن خرّاش، حذيفة بن يمان: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«مهدى از فرزندان من است، رنگ و رويش عربى و بدنش اسرائيلى است، بر گونۀ راستش خالى دارد، (و صورتش) چون ستارۀ درخشان است».(6)3.
ص: 63
(137) دلائل الامامة: ابو عبداللّه احمد بن محمّد بن عبداللّه بن خالد كابلى، ابو الحسن احمد بن جعفر بن محمّد بن محمّد الخلّال، محمّد بن إسكاف و حسن بن منصور الجصّاص، ابو النصر، شيبان بن مطر ورّاق، ابو الصديق، ابو سعيد: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«مردى از اهل بيتم بر امّتم حكومت خواهد كرد كه بلندپيشانى و داراى بينى باريكى است كه در وسط آن مقدارى برآمدگى دارد».(1)
(138) غيبة النعمانى: ابو سليمان احمد بن هوذه، ابراهيم بن اسحاق نهاوندى، عبداللّه بن حمّاد انصارى، عبداللّه بن بكير، حمران بن أعين: امام باقر عليه السلام ضمن حديثى در وصف قائم عليه السلام فرمود:
«رنگ صورتش سرخ و سفيد، چشمانش گود و فرورفته، ابروانش پُر و به هم پيوسته، و چهارشانه است، ميانۀ سرش فرق باز كرده(2) ، و در چهره اش نشانه اى است».(3)
(139) اثبات الهداة: عبدالواحد بن عبداللّه، احمد بن محمّد بن رباح زهرى، احمد بن على حميرى، حسن بن أيوب، عبدالكريم بن عمرو خثعمى، اسحاق بن جرير، حجر بن زائدة، حمران بن أعين: به امام باقر عليه السلام گفتم: قائم شما هستيد؟ فرمود:
«... منظورت را دانستم، صاحب (موعود) تو بلندقامت و شكم برآمده است و ميانۀ سرش فرق باز كرده(4) ، و پسر زيبارويانِ باهيبت است...».(5)
(140) بحار الانوار: امام باقر عليه السلام فرمود:
«مهدى ابروان پُر و به هم پيوسته دارد».(6)
(141) غيبة النعمانى: عبدالواحد بن عبداللّه، احمد بن محمّد بن رباح زهرى، احمد بن على حميرى، حسن بن أيوب، عبدالكريم بن عمرو خثعمى، محمّد بن عصام، وهيب بن حفص، ابو بصير: امام باقر عليه السلام يا امام صادق عليه السلام (ترديد از ابن عصام است) فرمود:1.
ص: 64
«اى ابومحمّد، قائم دو نشانه دارد: نشانه اى (لكه اى) در سرش است و بيمارى شورۀ سر دارد، و نشانه اى (لكه اى) بين دو كتفش از طرف چپ، و زير كتف چپش پوسته اى چون برگ درخت مُورد است».(1)
روايات اهل سنّت:
(142) فتن سليلى: حسن بن على مالكى، ابو النصر على بن حميد رافعى، محمّد بن هيثم بصرى، سليمان بن عثمان نخعى، سعيد بن طارق، سَلَمة بن انَس، اصبغ بن نُباته: امير مؤمنان على عليه السلام در خطبه اى از مهدى و قيام همراهانش سخن به ميان آورد و نام هاى آنها را ذكر فرمود. ابوخالد حلبى به آن حضرت گفت: اى امير مؤمنان! خصوصيات او را براى ما بگوييد. على عليه السلام فرمود:
«مهدى در ظاهر و خُلق و خوى و محاسن شبيه ترين مردم به رسول خدا صلى الله عليه و آله است...».(2)
روايات شيعه:
(143) كمال الدين: جعفر بن محمّد بن مسرور، حسين بن محمّد بن عامر، عبداللّه بن عامر، محمّد بن ابى عمير، ابو جميله مفضّل بن صالح، جابر بن يزيد جُعفى، جابر بن عبداللّه انصارى: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«مهدى از فرزندان من، هم نام و هم كنيۀ من، و در صفات ظاهرى و اخلاق شبيه ترين مردم به من است».(3)
(144) غيبة النعمانى: احمد بن محمّد بن سعيد، احمد بن محمّد دينورى، على بن حسن الكوفى، عميرة بنت أوس، الحصين بن عبدالرحمن، عبداللّه بن ضمرة، كعب الأحبار:
ص: 65
«... و از نسلِ على، مهدىِ قائم است، همو كه زمين را دگرگون سازد، و دليل و برهان عيسى بن مريم در بحث و جدل با نصاراى روم و چين باشد، مهدىِ قائم از نسل على و شبيه ترين مردم به عيسى بن مريم در صفات ظاهرى و اخلاق و وقار و هيبت است، خداوند آنچه را به پيامبران داده بيشتر و بهترش را به او مى دهد، قائمِ نسلِ على غيبتى چون غيبت يوسف و رجعتى چون رجعت عيسى بن مريم دارد».(1)
(145) غيبة الطوسى: ابو بصير: امام باقر عليه السلام فرمود:
«قائم به يوسف عليه السلام شباهت دارد. گفتم: چه شباهتى؟ فرمود: حيرت و غيبت».(2)
(146) غيبة النعمانى: احمد بن محمّد بن سعيد، محمّد بن مفضّل و سعدان بن اسحاق بن سعيد و احمد بن حسين و محمّد بن احمد بن حسن قطوانى، حسن بن محبوب، هشام بن سالم جواليقى، يزيد كناسى: از امام باقر عليه السلام شنيدم كه فرمود:
«صاحب امر به يوسف عليه السلام شباهت دارد و فرزند كنيزى سياه پوست است».(3)
(147) غيبة النعمانى: على بن احمد، عبيداللّه بن موسى، عبداللّه بن جبلة، حسن بن على ابى حمزه، ابو بصير: از امام باقر عليه السلام شنيدم كه فرمود:
«صاحب امر چهار سنّت از چهار پيامبر دارد: موسى، عيسى، يوسف و محمّد صلوات اللّه عليهم اجمعين.
گفتم: سنّت موسى عليه السلام چه بود؟
فرمود: هر لحظه با ترس منتظر حادثه اى بود.(4)
گفتم: سنّت عيسى عليه السلام چه بود؟8)
ص: 66
فرمود: همان چيزى كه در مورد عيسى گفتند در مورد او مى گويند.(1)
گفتم: سنّت يوسف عليه السلام چه بود؟
فرمود: زندان و غيبت.
گفتم: سنّت محمّد صلى الله عليه و آله چه بود؟
فرمود: وقتى قيام مى كند به سيرۀ رسول خدا صلى الله عليه و آله عمل مى نمايد با اين تفاوت كه آثار محمّد صلى الله عليه و آله را تبيين مى كند [نه اينكه دين جديدى بياورد] و هشت ماه شمشير به دوش چنان آشوبى به پا مى كند تا خداوند راضى شود.
گفتم: رضايت خدا را از كجا مى فهمد؟
فرمود: خداوند به دلش رحمت مى اندازد».(2)
(148) كمال الدين: محمّد بن محمّد بن عصام، محمّد بن يعقوب كلينى، قاسم بن علاء، اسماعيل بن على قزوينى، على بن اسماعيل، عاصم بن حميد حَنّاط، محمّد بن مسلم ثقفى طحّان:
خدمت امام محمّد باقر عليه السلام رفتم تا از آن حضرت در مورد قائم آل محمّد صلى الله عليه و آله سؤال كنم. ولى پيش از آنكه من حرفى بزنم آن حضرت بى مقدّمه فرمود:
«محمّد بن مسلم! قائم آل محمّد به پنج پيامبر شباهت دارد: يونس بن مَتّا، يوسف بن يعقوب، موسى، عيسى و محمّد صلوات اللّه عليهم. امّا شباهتش با يونس بن متّى عليه السلام در اين است كه بعد از مدّتى غيبت باز مى گردد و عليرغم سنّ زياد، هنگام بازگشت جوان است. و شباهتش با يوسف بن يعقوب عليهما السلام در اين است كه او از غريب و آشنا غائب شد و از برادرانش پنهان گرديد و پدرش يعقوب با اينكه يوسف در مسافتى نزديك با او و خانواده و پيروانش بود، از او بى خبر ماند. و شباهتش با موسى عليه السلام ادامه دار بودنِ ترس و طولانى شدنِ غيبت، و ولادت در خفا و خستگى شيعيان پس از او به خاطر اذيت ها و ذلّت هايى كه مى بينند، تا وقتى خداوند اذن به ظهور و يارى و غلبۀ او بر دشمنش دهد. و شباهتش با عيسى عليه السلام اختلاف5.
ص: 67
نظرها در مورد اوست به حدّى كه عدّه اى مى گويند: به دنيا نيامده، ديگران مى گويند: مُرده، و برخى مى گويند: او را كشته و به صليب كشيده اند. و شباهتى كه با جدّش مصطفى صلى الله عليه و آله دارد، قيام با شمشير و كشتن دشمنان خدا و پيامبر، و زورگويان و بيدادگران است، و هيچ كدام از لشكرهاى او شكست نمى خورد».(1)
(149) دلائل الامامة: ابو المفضّل محمّد بن عبداللّه، ابو العباس احمد بن محمّد بن سعيد بن عقده، يحيى بن زكريّا، حسن بن محبوب، هشام بن سالم، زيد كناسى: از امام محمّد باقر عليه السلام شنيدم كه مى فرمود:
«... شباهت مهدى عليه السلام با يوسف عليه السلام اين است كه برادرانش با او معامله و صحبت مى كنند امّا او را نمى شناسند، و شباهتش با موسى عليه السلام در خوف، و با عيسى عليه السلام در حيرت و سفر است، و با محمّد صلى الله عليه و آله در استفاده از شمشير شباهت دارد».(2)
روايات اهل سنّت:
(150) فتن ابن حمّاد: محمّد بن مروان، عمارة بن ابى حفصة، زيد عمّى، ابو الصديق، ابو سعيد خدرى: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند:
«امّت من در زمان مهدى چنان از نعمت بهره مند مى شوند كه هيچ گاه سابقه نداشته، از آسمان باران فراوان و مكرّر مى بارد، هر چيز در زمين كاشته شود زمين آن را مى روياند، مال و ثروت انبوه و فراوان مى شود، و هر كه نزد مهدى بيايد و بگويد به من پول بده، مى گويد: بگير».(3)
ص: 68
(151) فرائد الفوائد: ابو نعيم: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«مهدى در امّتم قيام مى كند، خداوند او را براى فريادرسى مردم مى فرستد، و (به بركت او) مردم از فراوانى نعمت ها برخوردار مى گردند، دام ها مرگ و مير ندارند و زياد مى شوند(1) ، و زمين روياندنى هاى خود را مى روياند. مهدى همۀ اموال را به طور مساوى تقسيم مى كند».(2)
(152) صحيح مسلم: واصل بن عبدالاعلى و ابو كريب و محمّد بن يزيد رفاعى، محمّد بن فضيل به نقل از پدرش، ابو حازم، ابو هُريره: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«زمين گنجهاى خود را به صورت ستون هاى طلا و نقره بيرون مى ريزد(3).
شخص قاتل مى گويد: به خاطر اين طلا و نقره بود كه من مرتكب قتل شدم.
كسانى كه قطع رحم كرده اند مى گويند: به خاطر اينها بود كه ما قطع رحم كرديم. دزدها مى گويند: به خاطر اين طلا و نقره بود كه دست ما قطع شد.
آنها به دنبال طلا و نقره مى روند، ولى نمى توانند چيزى از آن بردارند».(4)
(153) مسند احمد: عفّان، حمّاد بن سَلَمه، على بن زيد، ابو نضره، ابو سعيد خدرى:
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«خداوند خليفه اى در اين امّت برمى انگيزد [20] كه اموال را بدون شمارش و حساب توزيع مى كند».(5)
(154) فتن ابن حمّاد: معمّر، أبوهارون، معاويه، ابو الصديق ناجى، ابو سعيد خدرى:
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«اهل آسمان و زمين از مهدى راضى مى شوند، هر چه ابر در آسمان است مى بارد، و هر چه روييدنى در زمين است مى رويد، به حدّى كه مردگان رشك زندگان مى برند».(6)9.
ص: 69
روايات شيعه:
(155) غيبة النعمانى: ابو على حسن بن على بن عيسى قوهستانى، بدر بن اسحاق بن بدر انماطى، ابو اسحاق بن بدر، بدر بن عيسى: از پدرم عيسى بن موسى كه مردى با ابّهت بود پرسيدم: در طول عمرت كدام يك از تابعين را ديده اى؟
گفت: نمى دانم چه مى گويى (نمى دانم مقصودت چيست!) ولى زمانى در مسجد كوفه بودم كه شنيدم پيرى از شخص خيّرى صحبت مى كرد و مى گفت: از امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: پيامبر صلى الله عليه و آله به من گفت:
«اى على، امامان معصوم كه از نسل تو و هدايت شده و هدايتگرند يازده نفر هستند. تو بر آنها مقدّمى و آخرين آنها همنام من است. او قيام مى كند و زمين را همان طور كه از ظلم و ستم پر شده، از عدل و داد پر مى نمايد. هر شخصى نزد او مى آيد و مى گويد: اى مهدى، به من پول بده، از اموال انبوه و فراوان به او مى دهد و مى گويد: بگير».(1)
(156) امالى طوسى: گروهى به نقل از ابو المفضّل، احمد بن محمّد بن بشّار بن ابى العجوز سمسار، مجاهد بن موسى ختلى، عبّاد بن عبّاد، مجالد بن سعيد، جبر بن نوف ابو الوداك: به ابوسعيد خدرى گفتم: به خدا هر سال كه مى آيد از سال قبل بدتر، و هر حكومتى بر سر كار مى آيد از حكومت قبلى شرّش بيشتر است.
ابوسعيد گفت: اگر آنچه كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم نبود نظرم با تو موافق بود، امّا از آن حضرت شنيدم كه فرمود:
«خداوند مردى از من و از عترتم برمى انگيزد [20] كه زمين را همان طور كه حكومت هاى قبل از او پر از ظلم و ستم كرده اند، از عدالت پر مى كند، و زمين به بركت او گنج هاى خود را بيرون مى ريزد، و او اموال را بدون شمارش و حساب توزيع مى كند».(2)2.
ص: 70
روايات اهل سنّت:
(157) فرائد الفوائد: ابو نعيم، ابو سعيد: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«مهدى در امّتم قيام مى كند، خداوند او را براى فريادرسى مردم مى فرستد، امّت (همگى) متنعّم و برخوردار مى شوند، چهارپايان مرگ و مير ندارند و زياد مى شوند، زمين روياندنى هاى خود را مى روياند، و مهدى اموال را به طور مساوى تقسيم مى كند».(1)
(158) فتن ابن حمّاد: رشدين، ابن لهيعة، ابو زرعه، صباح:
«در زمان حكومت مهدى كودكان آرزو مى كنند بالغ باشند، و افراد بالغ آرزو مى كنند كودك شوند».(2)
(159) فتن ابن حمّاد: معمّر، أبوهارون، معاويه، ابو الصديق ناجى، ابو سعيد خدرى:
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«اهل آسمان و زمين از مهدى راضى مى شوند، هر چه ابر در آسمان است مى بارد، و هر چه روييدنى در زمين است مى رويد، به حدّى كه مردگان رشك زندگان مى برند».(3)
(160) فتن ابن حمّاد: نعيم، ابن عيّاش، سالم بن عبداللّه، ابو محمّد، رجل من أهل المغرب (بدون اسناد به پيامبر صلى الله عليه و آله):
«وقتى مهدى قيام مى كند خداوند غنى بر دل بندگان مى افكند، [و مردم آنقدر احساس بى نيازى مى كنند] كه وقتى مهدى مى فرمايد: چه كسى پول مى خواهد؟ هيچ كس جواب نمى دهد جز يك نفر كه مى گويد: من مى خواهم. مى فرمايد: بگير! مى گيرد و بر پشت خود حمل مى كند. چون به
ص: 71
آخرين افرادِ حاضر مى رسد، مى گويد: با اين كارم خود را بدترين شخص در اينجا مى بينم. باز مى گردد و پول ها را به مهدى مى دهد و مى گويد:
پول ها را بگير، من نيازى به آن ندارم».(1)
(161) مسند احمد: عبدالرزّاق، جعفر، مُعلّى بن زياد، علاء بن بشير، ابو الصديق ناجى، ابو سعيد خدرى: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«شما را به مهدى بشارت مى دهم! او در وضعى كه اختلاف بين مردم درگرفته و زمين لرزه زياد شود، برانگيخته [20] مى گردد و زمين را همان طور كه پر از ظلم و ستم شده، از عدالت و مساوات پُر مى نمايد، و اهل آسمان و زمين از او راضى مى شوند. او اموال را درست تقسيم مى كند.
شخصى گفت: تقسيمِ درست چگونه است؟ فرمود:
يعنى تقسيم به طور مساوى بين مردم. و دل هاى امّت محمّد صلى الله عليه و آله را پُر از غنى (بى نيازى) مى كند، و عدالت او همه را فرا مى گيرد».(2)
(162) مسند احمد: محمّد بن جعفر، عوف، ابو الصديق ناجى، ابو سعيد خدرى:
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«قيامت نخواهد شد تا زمين پر از ظلم و تجاوز گردد، [امّا] مردى از عترت من قيام نموده و زمين را همان طور كه پر از ظلم و تجاوز شده از عدالت و مساوات پر مى كند».(3)
(163) فتن ابن حمّاد: وليد، ابو رافع اسماعيل بن رافع به نقل از شخصى، ابو سعيد خدرى: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ضمن حديثى دربارۀ مهدى فرمود:
«همان گونه كه زنبورهاى عسل به رئيس خود پناه مى برند، مردم به مهدى پناه مى برند، او زمين را همان طور كه پر از ستم شده، از عدالت پر مى نمايد، تا اينكه وضع مردم به حالت اوليۀ خود برگردد، [در آن وقت ديگر] نه شخص خوابى را بيدار مى كند و نه خونى مى ريزد».(4)9.
ص: 72
(164) فتن ابن حمّاد: يحيى، سيف بن واصل، ابو يونس، ابو رؤبة:
«مهدى چنان است كه گويى عيش و نعمت به تهيدستان مى چشاند(1)».(2)
(165) فتن ابن حمّاد: معتمر بن سليمان، جعفر بن سيار شامى (بدون اسناد به پيامبر صلى الله عليه و آله):
«مهدى حقوق را به صاحبانش برمى گرداند، حتّى اگر حقّ كسى در دهان ديگرى و بين دندان هايش باشد آن را از او گرفته و به صاحبش مى دهد».(3)
روايات شيعه:
(166) كمال الدين: جعفر بن محمّد بن مسرور، حسين بن محمّد بن عامر، عبداللّه بن عامر، محمّد بن ابى عمير، ابو جميله مفضّل بن صالح، جابر بن يزيد جُعفى، جابر بن عبداللّه انصارى: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«مهدى از فرزندان من است... او دچار حيرت و غيبتى خواهد شد كه مردمِ هم عصرش گمراه مى شوند، تا وقتى كه مثل شهاب درخشان بيايد و زمين را همان طور كه از ستم و ظلم پر شده، از عدالت و مساوات پر نمايد».(4)
(167) دلائل الامامة: ابو الحسين محمّد بن هارون بن موسى به نقل از پدرش، ابو على نهاوندى، اسحاق، يحيى بن سليم، هشام بن حسان، مُعلّى بن ابى مُعلّى، ابو الصديق ناجى، ابو سعيد خدرى: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«به مهدى دلخوش باشيد(5) ، او در آخرالزمان در وضعى مى آيد كه سختى و زلزله زياد شود، خداوند به بركت او عدالت و مساوات را در زمين فراگير مى كند».(6)9.
ص: 73
(168) دلائل الامامة: ابو على نهاوندى، ابو على هشام بن على السيرافى، عبداللّه بن رجاء، همام، مُعلّى بن زياد، مُعلّى به نقل از شخصى، ابو الصديق ناجى، ابو سعيد خدرى:
رسول خدا صلى الله عليه و آله از مهدى ياد كرد و فرمود:
«مهدى وقتى قيام مى كند كه اختلافات شديد بين مردم و زلزله زياد گردد، امّا او همان طور كه ظلم و ستم فراگير شده، عدالت و مساوات را در زمين مى گستراند و اموال را به طور صحيح تقسيم مى كند.
راوى گويد: گفتم: روش صحيحش چيست؟ حضرت فرمود:
يعنى به طور مساوى. مردم چنان بهره مى برند كه ديگر هيچ كس محتاج ديگرى نيست. هرچه مناديان فرياد مى زنند: كسى هست كه حاجت و نيازى داشته باشد؟ كسى پاسخ نمى دهد جز يك نفر. خزانه دار حاجتش را به او مى دهد و مى گويد: بگير.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: آن شخص آن قدر در لباسش پول جمع مى كند كه توانايى حمل آن را ندارد. به خزانه دار مى گويد: آن را بر پشتم بگذار. ولى او نمى گذارد. در نهايت آن قدر از اموال كم مى كند تا بتواند آن را حمل نمايد. خزانه دار مى گويد: اين شخص حريص ترين مردم بود!
امّا بعد از مدّت اندكى آن مرد نزد خزانه دار بازگشته و مى گويد: تصميم گرفتم اموال را برگردانم. خزانه دار از او قبول نمى كند و مى گويد: ما چيزى را كه داديم پس نمى گيريم.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: مهدى هفت تا نُه سال حكومت مى كند، امّا بعد از او ديگر زندگى ارزشى ندارد و خيرى در آن نيست».(1)
(169) غيبة الطوسى: محمّد بن اسحاق مقرى، مقانعى، بكار بن احمد، حسن بن حسين، تليد، ابو الجحاف [3]، خالد بن عبدالملك، مطر ورّاق، ابو الصديق ناجى، ابو سعيد:
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:2.
ص: 74
«به مهدى دلخوش باشيد - اين جمله را سه بار تكرار فرمود - در شرايطى قيام مى كند كه مردم با هم اختلاف دارند و زمين لرزۀ شديدى مى آيد، او عدالت را در سراسر زمين - كه در آن موقع آكنده از ظلم و ستم است - برقرار سازد و دلِ مطيعانِ خود را سرشار از بندگى خدا كند(1) ، و عدالتش همه را فراگيرد».(2)
(170) دلائل الامامة: ابو الحسين محمّد بن هارون بن موسى، ابو على حسين بن محمّد نهاوندى، جرير، معد ورّاق، ابو الصديق ناجى، ابو سعيد خدرى: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«مردى از اهل بيتم بر امّتم قيام خواهد كرد كه پيشانيش فراخ و نورانى و بينيش باريك و قلمى با برآمدگى اندكى در وسط آن است. او همان طور كه ستم در زمين فراگير شود، عدالت را [به جاى آن] برقرار سازد، و مدّت حكومتش هفت سال خواهد بود».(3)1.
ص: 75
ص: 76
اين باب شامل هشت فصل است:
روايات اهل سنّت:
(171) مسند احمد: هارون بن معروف، عبداللّه بن وهب، ابو صخر، ابو عبدالرحمن عبداللّه بن احمد، ابو حازم، ابنٍ لسعد بن ابى وقّاص به نقل از پدرش روايت كرد: از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود:
«ايمان با غربت شروع شد و باز هم غريب خواهد شد، خوشا به حال غريبان (مؤمنان) وقتى كه مردم فاسد شده اند! قسم به خدايى كه جان ابوالقاسم دست اوست، ايمان بين مسجد الحرام و مسجد النبى چون مارى كه در لانۀ خود مى خزد مخفى خواهد شد».(1)
(172) فتن ابن حمّاد: ابن مبارك، محمّد بن مسلم، عثمان بن اوس، سليم بن هرمز، عبداللّه بن عمرو:
«خداوند غريبان را از همه چيز و همه كس بيشتر دوست دارد.
ص: 77
گفتند: مقصودت از غريبان كيست؟ گفت:
كسانى كه به خاطر حفظ دينشان فرار كرده و گرد عيسى بن مريم عليه السلام جمع مى شوند».(1)
(173) مسند احمد: وليد بن مسلم، عبدالعزيز بن اسماعيل بن عبيداللّه، سليمان بن حبيب، ابو امامه باهلى: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«دستگيره هاى اسلام(2) يكى يكى پاره مى شود، و هر كدام كه پاره شد مردم به يكى ديگر دست مى آويزند، اوّلين آنها حكومت و قضاوت، و آخر آنها نماز است».(3)
(174) مسند احمد: هيثم بن خارجة، ضمرة، يحيى بن ابى عمرو، ابن فيروز ديلمى به نقل از پدرش چنين روايت كرد: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«دستگيره هاى اسلام يكى يكى [سست و] پاره خواهد شد، همچون طنابى كه رشته رشته مى شود».(4)
(175) امالى شجرى: ابو محمّد عبداللّه بن عمر بن عبداللّه بن رشتة، ابو الطيّب عبدالرحمن بن محمّد بن عبداللّه عطّار، عبّاس بن حمّاد بن فضاله، عمرو بن ابى حارث، عبدالملك بن عبدالعزيز، كوثر بن حليم، نافع، ابن عمر: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«... قيامت نشود، تا وقتى كه دستگيره هاى اسلام يكى يكى نقض (رها) شود، و سرانجام ديگر كسى «خدا، خدا» نگويد».(5)
(176) فتن ابن حمّاد: ابو معاويه و ابو أسامة و يحيى بن يمان، اعمش، ابراهيم تيمى به نقل از پدرش روايت كرد: على عليه السلام فرمود:
«آنقدر دين نقض (پايمال) مى شود كه ديگر كسى «لا اله الّا اللّه» نمى گويد، تا اينكه پادشاه دين قيام كند و خداوند افرادى چابك و چالاك2.
ص: 78
بفرستد، من اسم امير آنها را مى دانم و حتّى مى دانم مركب هايشان در كجا توقّف مى كنند».(1)
(177) مسند طيالسى: قيس، جابر جُعفى، ابو عازب، نعمان بن بشير: همراه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بوديم كه فرمود:
«قبل از وقوع قيامت فتنه هايى چون پاره هاى شب سياه پديدار مى گردد كه [در اثر آن] شخصى كه اوّلِ روز مؤمن است، آخرِ روز كافر شده، يا كسى كه شب مؤمن است تا صبح كافر مى شود، (در اين فتنه) اقوامى سهم خود از خير و صلاح را به بهرۀ كمى از دنيا مى فروشند».(2)
(178) فتن ابن حمّاد: ابن مبارك، مبارك بن فضاله، الحسن، نعمان بن بشير:
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«سوگند به خداوند يكتا! مسلمانان آخرالزمان را ديدم كه در ظواهر دنيا گرفتار و از عقل و تفكّر بى بهره اند، به جسم خود پرداخته و به جانشان توجّه ندارند، چون شب پره هاى دور آتش و مگس هاىِ طمَع، با دو درهم روزشان را شروع و با دو درهم به پايان مى برند، و دينشان را به بهاى ماده بُزى مى فروشند».(3)
(179) عقد الدرر: حُذَيفه: از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود:
«واى بر اين امّت!... اگر خداوند اراده كند كه دوباره به اسلام عزّت بخشد همۀ زورگويان را در هم مى كوبد، او قادر است كه يك امّت را از فساد به صلاح بكشاند و بر هر چيز ديگرى كه بخواهد تواناست».(4)
(180) امالى شجرى: ابو بكر احمد بن محمّد جوزدانى مقرى، ابو مسلم عبدالرحمن بن محمّد بن شهدل مدينى، ابو العباس احمد بن محمّد بن سعيد، احمد بن حسن ابو عبداللّه به نقل از1.
ص: 79
پدرش، حصين بن مخارق: موسى بن جعفر از پدران بزرگوارش عليهم السلام از على عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت كرده اند كه فرمود:
«من بين دو [دورۀ] جاهليت مبعوث شدم كه جاهليت دوم بدتر از جاهليّت اوّل است».(1)
روايات شيعه:
(181) تفسير قمى: پدرم به نقل از سليمان بن مسلم خشّاب، عبداللّه بن جريح مكّى، عطاء بن ابى رباح، عبداللّه بن عبّاس:
در حجّة الوداع كه با رسول خدا صلى الله عليه و آله به حجّ رفته بوديم، آن حضرت حلقۀ درِ كعبه را گرفت، بعد رو به ما كرد و فرمود:
«مى خواهيد از مقدّمات وقوع قيامت برايتان بگويم؟
سلمان كه آن روز از همه به پيامبر صلى الله عليه و آله نزديكتر ايستاده بود گفت: آرى اى رسول خدا! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
از مقدّماتِ وقوعِ قيامت تباه و ضايع شدن نماز، اطاعت از هوس ها، گرايش به هواى نفس، بزرگداشت ثروتمندان و دين فروشى به دنياست. در آن شرايط قلب مؤمن به خاطر منكراتى كه مى بيند و نمى تواند آنها را تغيير دهد چون نمك كه در آب حل مى شود، در درونش ذوب مى گردد. در آن دورانْ معروفْ منكَر، و منكرْ معروفْ مى شود، خائن را امانتدار مى دانند و كسى كه مورد اعتماد است خيانت مى كند، حرف دروغگو را باور و حرف راستگو را تكذيب مى نمايند، واى بر مستضعفان امّتم از شرّ آنها و واى بر آنها از عذاب خدا! نه به كودكان رحم مى كنند و نه احترام بزرگتران را نگاه مى دارند و نه از خطاى خطاكار چشم پوشى مى نمايند، در ظاهر چون آدميانند ولى قلب هايشان چون قلوب شياطين است.
سلمان گفت: اى رسول خدا، واقعاً چنين اتفاق هايى خواهد افتاد؟ فرمود:2.
ص: 80
سلمان! قسم به خدايى كه مالك جانم است آرى، چنين خواهد شد، در آن روزگار مردان به مردان و زنان به زنان اكتفا كنند، و به غلام تجاوز نمايند همان طور كه به كنيز تجاوز روا دارند، مردان شبيه به زنان و زنان شبيه مردان شوند، و زنان سواركارى كنند(1) ، لعنتِ امّتم بر آنها باد!
سلمان گفت: چنين خواهد شد؟ فرمود:
سلمان! قسم به آنكه جانم دست اوست چنين خواهد شد. در آن زمان مساجد را مثل معابد نصارى و يهود بيارايند و قرآن ها را زرنگار كنند، منارۀ مساجد را بلند نمايند، صَف ها زياد مى شود، با دل هايى كه با هم دشمنى دارند و زبان هايى گوناگون.
سلمان گفت: اى پيامبر، اينها واقع خواهد شد؟ فرمود:
سوگند به خدايى كه جانم در اختيار اوست چنين خواهد شد! مردان امّتم خود را با طلا زينت كنند و ابريشم و ديبا پوشند و پوست پلنگ را پس از دبّاغى، مثل لباس به تن كنند.
سلمان گفت: اى رسول خدا، چنين خواهند كرد؟ فرمود:
سلمان! سوگند به آنكه جانم به دست اوست چنين خواهد شد! در آن دوران ربا آشكار مى شود، با ربا و رشوه معامله مى كنند، دين را وامى گذارند و مهمترين هدفشان دنياست.
سلمان گفت: چنين خواهد شد؟ فرمود:
بله سلمان! سوگند به خدايى كه جانم به دست اوست چنين خواهد شد! در آن زمان طلاق زياد مى شود و حدود خداوند اجرا نمى گردد، امّا آنها با اين كارها هيچ ضررى به خداوند نمى رسانند.
سلمان گفت: چنين خواهد شد؟ فرمود:
آرى سلمان! به خدايى كه مالك جانم است چنين مى شود! زنانِ».
ص: 81
آوازه خوان و آلات لهو و طرب پديدار مى گردند و افراد شرورِ امّتم به دنبال آنها راه مى افتند.
سلمان گفت: چنين خواهد شد؟ فرمود:
آرى سلمان! به خدايى كه جانم به دست اوست چنين مى شود! در آن دوران ثروتمندان امّتم براى تفريح به حجّ مى روند، افراد عادى و قشر متوسّط مردم براى تجارت و فقرا براى ريا و سُمعه. افرادى مى آيند كه قرآن را براى غيرِ خدا مى آموزند و قرآن را به صورت آواز مى خوانند، كسانى نيز خواهند آمد كه براى غير خدا در دين پژوهش مى كنند (فقيه مى شوند)، زنازادگان زياد مى شوند، با قرآن ترانه مى خوانند و براى دنيا سر و دست مى شكنند.
سلمان گفت: چنين خواهد شد؟ فرمود:
آرى سلمان! به خدايى كه مالك جانم است چنين مى شود! اينها در زمانى رخ مى دهد كه حرمت ها دريده، [قُبح] گناه [شكسته و مقدّمات آن به راحتى] فراهم شود، بَدان بر نيكان چيره گردند، دروغ بر سر زبان ها افتد، لجاجت و يك دندگى رواج گيرد، فقر فراگير شود، و به لباس خود بر يكديگر فخر فروشند، باران در غيرِ فصل خود مى بارد، چنگ و نَرد را به خوبى مى آموزند، امر به معروف و نهى از منكر را ناپسند مى دانند به طورى كه مؤمن در آن زمان از كنيز خوارتر است، قاريان و عابدانى خواهند آمد كه يكديگر را ملامت و سرزنش مى كنند، آنها در ملكوت آسمان به «پليدان» و «آلودگان» معروفند.
سلمان گفت: چنين خواهد شد؟ فرمود:
آرى سلمان! به خدايى كه جانم دست اوست چنين مى شود! در آن زمان ثروتمندان ميل و رغبت به نيازمندان ندارند، به حدّى كه سائل (نيازمند) يك هفته درخواست كمك مى كند، ولى يك نفر هم چيزى در دست او نمى گذارد.
ص: 82
سلمان گفت: چنين خواهد شد؟ فرمود:
آرى سلمان! به خدايى كه مالك جانم است چنين مى شود! در آن زمان افراد بى مقدار و حقير سخن مى گويند.
سلمان گفت: پدر و مادرم فدايت اى پيامبر، آنها كيستند؟ فرمود:
كسى كه [سر رشته و] سابقه اى در امور عامّۀ مردم ندارد اظهارنظر مى كند. پس از آن مدّت اندكى وضع همين طور مى ماند تا اينكه از زمين چنان نعره اى مهيب بلند شود كه هر ملّتى فكر مى كنند منشأ آن از منطقۀ خودشان بوده. باز تا وقتى خدا بخواهد همان طور خواهند ماند، و در آن مدّت زمين را چنگ مى زنند و مى خراشند، و زمين گنج هاى طلا و نقره اش را بيرون مى ريزد.
پيامبر صلى الله عليه و آله به ستون ها [ى مسجد] اشاره فرمود و گفت:
مثل اينها، امّا در آن روز طلا و نقره بى ارزش مى شود، اينها كه گفتم معناى آيۀ «نشانه هاى قيامت آمد»(1) است».(2)
(182) ارشاد القلوب: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«... (مردم آخر الزمان) در آن فتنه مثل قوم يهود سرگردان و حيران شوند، آن موقع است كه اسلام رفته رفته از بين مى رود(3) تا جايى كه فريادها به خدا! خدا! بلند گردد».(4)
(183) ثواب الأعمال: پدرم به نقل از على بن ابراهيم و او از پدرش، نوفلى، سكونى، ابو عبداللّه عليه السلام: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«زمانى خواهد آمد كه در ميان امتم از قرآن تنها نوشته ها و از اسلام تنها6.
ص: 83
نام آن باقى مى ماند، آنها فقط اسمشان مسلمان است، ولى از همۀ مردم نسبت به اسلام دورترند، مساجدشان [ظاهراً] آباد، ولى از حيث هدايت، خراب و ويرانه است».(1)
(184) جامع الأخبار: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«زمانى مى آيد كه در ميان مردم از ايمان فقط نامى و از اسلام فقط پوسته اى و از قرآن تنها آموزشِ آن باقى مى ماند، ساختمان مساجدشان با شكوه و آباد، و خانۀ هدايت دلشان ويران و خراب است، علماى آنها بدترين خلق خدا بر زمينند.
اصحاب با تعجّب گفتند: اى رسول خدا، آنها بت پرست هستند؟ فرمود:
آرى، هر درهمى براى آنها يك بُت است».(2)
(185) جامع الأخبار: رسول خدا صلى الله عليه و آله در وصف احوال آخرالزمان فرمود:
«... از كارهاى زشتشان دست بر نمى دارند، اگر از آنها پيروى كنى به تو شكّ و سوءظن برند، و اگر سخنى بگويى حرفت را باور نمى كنند، اهل حلم و بردبارى را خائن و فريبكار و خيانتكاران را حليم و بردبار مى دانند، زنانشان موذى و مكّارند(3) ، پناه بردن به آنها موجب شرمسارى، دلگرمى به آنها مايۀ ذلّت و خوارى، و چشم داشتِ كمك به اموالشان فقر است. در آن زمان خداوند آنها را از باران در فصل بارش محروم مى كند و در فصول ديگر باران مى بارد».(4)
(186) غيبة النعمانى: على بن احمد، عبيداللّه بن موسى علوى، ابو محمّد موسى بن هارون بن عيسى معبدى، عبداللّه بن مسلمة بن قعنب، سليمان بن بلال، جعفر بن محمّد از6.
ص: 84
پدران بزرگوارش و ايشان از حسين بن على عليهم السلام:
مردى خدمت اميرمؤمنان عليه السلام آمد و گفت: آقا! از مهدى تان براى ما بگوييد. فرمود:
«وقتى كوچ كنندگان كوچ كنند و اقوام منقرض شوند(1) و تعداد مؤمنان اندك شود، و اهل حق و ياوران دين بروند... مهدى بهترين پناه، و عِلم او از همۀ شما بيشتر است، و صلۀ ارحام را از همۀ شما بهتر رعايت مى كند.
خداوندا، قيام او را اوّل راحتيش قرار ده و به وسيلۀ او امّت را متّحد فرما! اگر خداوند برايت خير بخواهد و توفيقت دهد [كه در زمانِ او باشى] كمر بسته و در خدمت او باش، و اگر به او هدايت يافتى [و او را شناختى] رهايش نكن! - بعد حضرت دست بر سينۀ خود نهاد و فرمود: - آه كه چقدر مشتاق ديدار اويم!».(2)
(187) اربعون خاتون آبادى: فضل بن شاذان، محمّد بن ابى عمير و صفوان بن يحيى، جميل بن درّاج: حضرت صادق عليه السلام از پدران گراميش عليهم السلام از امير مؤمنان عليه السلام فرمود:
«اسلام و حاكم عادل دو برادرند، هيچ كدام از آنها بدون ديگرى سالم نخواهد ماند، اسلام بُنيان است و حاكمِ عادل نگاهبانِ آن، بنيانى كه پايه و اساس ندارد فرو مى ريزد و اگر نگهبان نداشته باشد ضايع مى گردد، بنابراين بعد از قائمِ ما از اسلام هيچ اثرى نخواهد ماند».(3)
(188) غيبة الطوسى: فضل بن شاذان، محمّد بن على، وهيب بن حفص، ابو بصير، ابو عبداللّه عليه السلام: امير مؤمنان عليه السلام مى فرمود:
«آنقدر [ايمان] مردم كاسته [و مردم كوته فكر مى شوند] كه ديگر كسى اسم خدا را هم بر زبان نمى آورد، در آن زمان است كه خداوند عدّه اى چابك و چالاك را از مناطق مختلف زمين [جمع كرده و] برمى انگيزد...
من آنها را مى شناسم و اسم خودشان و قبيله و اميرشان را مى دانم، ايشان6.
ص: 85
افرادى هستند كه خداوند به هر وسيله اى بخواهد از هر قبيله يك يا دو نفر را جمع مى كند تا نُه نفر شوند، آنها نيز در زمين مى گردند تا [ياوران ديگر را پيدا كنند و] سيصد و سيزده نفر - به تعداد اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله در جنگ بدر - شوند، اين [واقعه] تأويل آيۀ «هرجا كه باشيد خداوند همۀ شما را مى آورد، خداوند بر همه چيز تواناست»(1) است، حتّى اگر شخصى به حال احْتباء نشسته باشد قبل از اينكه برخيزد خداوند او را باخبر مى كند».(2)
روايات اهل سنّت:
(189) امالى شجرى: ابو محمّد عبداللّه بن عمر بن عبداللّه بن رشتة، ابو الطيّب عبدالرحمن بن محمّد بن عبداللّه عطّار، عبّاس بن حمّاد بن فضاله، عمرو بن ابى حارث، عبدالملك بن عبدالعزيز، كوثر بن حليم، نافع، ابن عمر: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«قيامت نشود تا وقتى كه... قاريان قرآن فاسق باشند در حالى كه ظاهرشان چون زهّاد است، خداوند نيز فتنه اى غبارآلود و ظلمانى بر آنها افكند كه در آن حيران و سرگردان مانند همان گونه كه يهود در ظلمت ها سرگردان شدند».(3)
(190) مسند احمد: يعقوب به نقل از پدرش، صالح بن كيسان، حارث (به گمانم مقصودش ابن فضيل بود)، جعفر بن عبداللّه بن حكم، عبدالرحمن بن المسوّر، ابو رافع، عبداللّه بن مسعود: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«پيش از من هر پيامبرى را خداوند مبعوث فرمود عدّه اى از امّتش حوارى و اصحاب او بودند كه سنّت و سيرۀ عملى او را فرا مى گرفتند و
ص: 86
دستوراتش را اجرا مى كردند، امّا بعد از آنها عدّه اى تخلّف و سرپيچى كردند كه كردارشان با گفتارشان هماهنگ نبود و با خودرأيى (به حسب ذوق خودشان) عمل مى كردند».(1)
(191) معجم طبرانى: يحيى بن عبدالباقى، يوسف بن عبدالرحمن مروروذى، ابو تقى عبدالحميد بن ابراهيم حمصى، معدان بن سليم حضرمى، عبدالرحمن بن نجيح، ابو الزاهريه، جُبَير بن نفير، عوف بن مالك: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«اى عوف! وقتى اين امّت هفتاد و سه فرقه شوند كه فقط يكى از آنها اهل بهشت است و بقيه در جهنم، تو چه حالى دارى؟
گفتم: اى رسول خدا، اين [تفرقه] در چه زمانى خواهد بود؟ فرمود:
«هرگاه نگهبان ها زياد شوند... و افراد بى مقدار براى مردم سخنرانى كنند... و دين پژوهى (فقاهت) براى هدفِ خدايى نباشد».(2)
روايات شيعه:
(192) ثواب الأعمال: به نقل از پدرش، على بن ابراهيم از پدرش، نوفلى، سكونى، ابو عبداللّه عليه السلام: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«زمانى خواهد آمد كه در امّتم از قرآن فقط نوشته هاى آن و از اسلام فقط نام آن مى ماند، اسمشان مسلمان است، ولى از همۀ مردم نسبت به اسلام دورترند... فقهاى آن زمان بدترين فقهاى دنيا، و سر و ته فتنه ها هستند».(3)
(193) بحار الانوار: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«زمانى بيايد كه اهل علم بدترين مخلوقات روى باشند».(4)
(194) امالى طوسى: به نقل از جماعتى، ابو المفضّل، حسن بن محمّد بن شعبه انصارى،1.
ص: 87
ابو السائب سلم بن جنادة، وكيع بن الجراح، سفيان بن سعيد ثورى، جابر بن يزيد جُعفى، عبداللّه بن يحيى حضرمى: از على عليه السلام شنيدم كه فرمود: نشسته بوديم و پيامبر صلى الله عليه و آله سرشان روى پاى من و خواب بودند. [همان طور كه صحبت مى كرديم] سخن از دجّال به ميان آمد.
پيامبر صلى الله عليه و آله كه چهره شان سرخ شده بود فرمودند:
«غير از دجّال كسانى هستند كه براى شما خطرناك ترند: پيشوايانِ گمراه كننده».(1)
(195) ارشاد القلوب: رسول خدا صلى الله عليه و آله در پاسخ به شخصى كه آمده بود و از قيامت سؤال مى كرد فرمودند:
«تو كه در مورد قيامت سؤال مى كنى!(2)... قيامت وقتى مى آيد كه حاكمان فاسد شوند، قاريان چاپلوس و رياكار گردند، اهل علم نفاق ورزند، امّت من به قضا و قدر الهى اعتقادى ندارند، بلكه تأثير امور را از ستارگان مى دانند، امانت را [وقتى به دستشان مى رسد عوض اينكه دغدغۀ حفظ و بازگرداندن آن به صاحبش را داشته باشند] غنيمت، و پرداخت صدقه را ضرر مى شمارند، فساد و فحشا را حلال مى دانند، و عبادت را [وسيله اى] براى تكبّر و گستاخى بر مردم قرار مى دهند...».(3)
(196) ارشاد القلوب: رسول خدا صلى الله عليه و آله ضمن حديثى در احوال آخر الزمان فرمودند:
«عارفانْ ظالم، قاريانْ فاسد و عابدانْ نادان هستند، خداوند درِ فتنه را بر آنان مى گشايد: فتنه اى غبار آلود و تاريك كه در آن بسان قوم يهود سرگردان و حيران شوند، آن موقع است كه اسلام رفته رفته از بين مى رود(4) تا جايى كه فريادها به خدا! خدا! بلند گردد».(5)6.
ص: 88
روايات اهل سنّت:
(197) معجم طبرانى: يحيى بن عبدالباقى، يوسف بن عبدالرحمن مروروذى، ابو تقى عبدالحميد بن ابراهيم حمصى، معدان بن سليم حضرمى، عبدالرحمن بن نجيح، ابو الزاهريه، جبير بن نفير، عوف بن مالك: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«اى عوف، وقتى مسلمانان هفتاد و سه ملّت شوند تو چه حالى خواهى داشت؟... قرآن را به صورت آواز مى خوانند، مساجد را تزيين مى كنند و منبرها را بلند مى سازند... تا اينكه مردى از اهل بيت من به نام مهدى قيام كند، اگر او را ديدى پيرويش كن تا از هدايت يافتگان باشى».(1)
(198) امالى شجرى: الشريف ابو عبداللّه محمّد بن على بن حسن حسنى بطحائى، محمّد بن جعفر تميمى، محمّد بن محمّد بن سعيد، حسن بن على بزيع، قاسم بن عبداللّه عبدى از پدرش، عبدالرحيم بن نصر بارقى، زيد بن على: حضرت على بن ابى طالب عليه السلام فرمود:
«وقتى رئيس هر قومى از فاسقان آنها باشد... و حافظان قرآن تحقير شوند... و قرآن را مثل آواز بخوانند... منتظر بادى سرخ و فرورفتن زمين و مسخ و انفجار و زمين لرزه ها و وقايع بزرگى باشيد».(2)
روايات شيعه:
(199) تفسير قمى: به نقل از پدرش، سليمان بن مسلم الخشّاب، عبداللّه بن جريح مكّى، عطاء بن ابى رباح، عبداللّه بن عبّاس: در حجّة الوداع كه با رسول خدا صلى الله عليه و آله به حجّ رفته بوديم، آن حضرت حلقۀ درِ كعبه را گرفت، بعد رو به ما كرد و فرمود:
«مى خواهيد از مقدّمات وقوع قيامت برايتان بگويم؟»
سلمان كه آن روز از همه به آن حضرت نزديكتر ايستاده بود گفت: آرى اى
ص: 89
رسول خدا! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
«... افرادى مى آيند كه قرآن را براى غيرِ خدا مى آموزند و قرآن را بصورت آواز مى خوانند، افرادى نيز خواهند آمد كه براى غير خدا در دين پژوهش مى كنند (فقيه مى شوند)، زنازادگان زياد مى شوند، با قرآن ترانه مى خوانند و براى دنيا سر و دست مى شكنند».(1)
(200) دلائل الامامة: ابو الحسين محمّد بن هارون به نقل از پدرش، ابو على حسن بن محمّد نهاوندى، عبّاس بن مطر همدانى، اسماعيل بن على مقرى، محمّد بن سليمان، ابو جعفر عرجى، محمّد بن يزيد، سعيد بن عبايه، سلمان فارسى: اميرمؤمنان عليه السلام در مدينه براى ما خطابه مى كرد و از نزديكى فتنه و قيام قائم و عدالت گسترانى او سخن مى گفت.
سلمان ادامه مى دهد: وقتى كسى نزد آن حضرت نبود خدمتش رسيدم و گفتم: اى امير مؤمنان، قائمِ شما كى قيام مى كند؟ آن حضرت آهى عميق كشيد و فرمود:
«قائم در دورانى ظهور مى كند كه بچه هاى نابالغ به رياست مى رسند، حقوق خداوند پايمال مى گردد و قرآن را با آواز و آهنگ هاى طرب آور مى خوانند».(2)
(201) احتجاج طبرسى: از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل شده كه فرمود:
«مؤمنان زمانى در زمين به خلافت (حكومت) مى رسند كه از اسلام تنها نامى و از قرآن تنها الفاظ آن مانده، و صاحبِ امر هم غائب شده، زيرا مى بيند كه فتنه دل ها را فراگرفته و نزديك ترين افراد، بيشترين دشمنى را به او دارند، مطمئن مى شود كه با او نيرنگ مى كنند [و جانش در خطر است].
خداوند نيز او را با سپاهيانى كه از ديد شما پنهانند يارى مى فرمايد تا اينكه عليرغم ميل مشركان، دين پيامبرش را به دست او بر همۀ اديان غالب سازد».(3)3)
ص: 90
روايات اهل سنّت:
(202) مسند طيالسى: هشام، قتادة، انس: حديثى از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيده ام كه بعد از من كسى [كه خود از آن حضرت شنيده باشد] برايتان نخواهد گفت. شنيدم كه فرمود:
«از نشانه هاى قيامت برچيده شدن علم، غالب شدن جهل(1) و شُرب خمر است».(2)
(203) ذكر اخبار اصبهان: حسن بن محمّد بن جعفر، عبداللّه بن محمّد بن عبدان ابو مسعود، محمّد بن سليمان بن حبيب لوين، ابو عقيل يحيى بن المتوكّل، عمر بن حمزه، عمر بن هارون به نقل از پدرش، ابو هُريره: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«از نشانه هاى قيامت رفتار بدِ همسايه ها با يكديگر و قطع رحم است».(3)
(204) امالى شجرى: ابو محمّد عبداللّه بن عمر بن عبداللّه بن رشتة، ابو الطيّب عبدالرحمن بن محمّد بن عبداللّه عطّار، عبّاس بن حمّاد بن فضاله، عمرو بن ابى حارث، عبدالملك بن عبدالعزيز، كوثر بن حليم، نافع، ابن عمر: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«قيامت نشود تا... كارگزاران خائنى بيايند... كه دلشان از لاشۀ مردار گنديده تر است».(4)
(205) معجم طبرانى: يحيى بن عبدالباقى، يوسف بن عبدالرحمن مروروذى، ابو تقى عبدالحميد بن ابراهيم حمصى، معدان بن سليم حضرمى، عبدالرحمن بن نجيح، ابو الزاهريه، جبير بن نفير، عوف بن مالك: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
ص: 91
«اى عوف، وقتى اين امّت هفتاد و سه فرقه شوند چه حالى خواهى داشت؟!... امانت را به غنيمت مى برند، براى غير خدا در دين پژوهش مى كنند، مرد از زنش اطاعت مى كند ولى به مادرش بى حرمتى و پدرش را طرد مى نمايد، مسلمانان صدر اسلام بر مسلمانان آخرالزمان لعنت و نفرين فرستند، بزرگِ هر قوم يكى از فاسقان، و رهبرشان پَست ترين آنهاست، به هر كس احترام مى كنند از ترس شرّ و آزار اوست،... تا اينكه مردى از اهل بيتم به نام مهدى قيام كند، اگر او را ديدى پيرويش كن تا از هدايت يافتگان باشى».(1)
(206) معجم طبرانى: محمّد بن على صائغ مكّى، محمّد بن معاويه نيشابورى، محمّد بن سَلَمه حرّانى، خصيف، مجاهد، ابن عبّاس: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«در آخرالزمان مردمانى بيايند كه در ظاهر انسانند ولى باطنشان شيطانى است، به گرگ هاى درنده مى مانند، در دل هايشان ذرّه اى رحم نيست، آدم كُشند و از هيچ قبيحى خوددارى نمى كنند، اگر با آنها باشى فريبت دهند و اگر نزد آنان حاضر نباشى از تو غيبت كنند، چون سخن گويند برايت دروغ مى بافند و چون به آنها اعتماد و اطمينان نمايى خيانت كنند، كودكانشان شرور و خشن و جوانانشان مكّار و حقّه بازند، و پيرانشان امر به معروف و نهى از منكر نمى كنند. افتخار به آنها ذلّت و چشم داشت [يارى] به اموال آنها فقر است، حليم را گمراه شمارند، به كسى كه امر به معروف كند تهمت مى زنند، مؤمن در ميان آنها ضعيف، و فاسقْ شريف و محترم است. سنّت پيامبر را بدعت مى خوانند و به بدعت ها مثل سنّت عمل مى كنند، خداوند هم بدترينشان را بر آنها مسلّط مى فرمايد و دعاهاى خوبانشان اجابت نمى شود».(2)2.
ص: 92
روايات شيعه:
(207) جامع الأخبار: رسول خدا صلى الله عليه و آله در وصف اقوام آخرالزمان فرمود:
«... از كارهاى زشتشان دست بر نمى دارند، اگر با آنها باشى به تو شك و سوء ظن دارند، و اگر چيزى بگويى سخنت را باور نمى كنند، حليم را گمراه و خائنِ گمراه را حليم مى دانند، زنانشان موذى و مكّارند(1) ، پناه بردن به آنها موجب شرمسارى، و دلگرمى به آنها مايۀ ذلّت و خوارى است،... خداوند هم آنها را از باران در فصل بارش محروم مى كند و باران بى موقع مى بارد».(2)
(208) ارشاد القلوب: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:
«تو كه در مورد قيامت سؤال مى كنى!(3)... قيامت وقتى مى آيد كه... امانت را [چون به دستشان رسد عوض اينكه دغدغۀ حفظ و بازگرداندن آن به صاحبش را داشته باشند] غنيمت، و پرداخت صدقه را ضرر مى شمارند، فساد و فحشا را حلال مى دانند، و عبادت را [وسيله اى] براى تكبّر و گستاخى بر مردم قرار مى دهند...».(4)
(209) نهج البلاغة: امام على عليه السلام در خطبه اى فرمودند:
«... [اين] روش ها (مذاهب) شما را به كجا مى كشاند؟ و تا كى تاريكى ها سرگردانتان مى كند و دروغها فريبتان مى دهد؟ از كجا بر شما وارد مى شوند و چگونه از حق منحرف مى شويد؟!(5)... اين است كه باطل در جاى خود استوار مى گردد، نادانى بر مركب هاى خود سوار مى شود،».
ص: 93
طاغوت عظمت مى يابد، مبلّغانِ دين كم مى شوند(1) ، روزگار چون درندۀ خطرناكى حمله مى كند، و شترِ باطل كه از او سوارى نمى گرفتند و صدايى نمى داد مست شده و نعره مى كشد، مردم در گناه با يكديگر دوست و برادر مى شوند و در دين از هم دور، در دروغ با هم دوستند و در راستى با يكديگر دشمنى مى كنند. چون چنين شود فرزند با پدرِ خود كينه و دشمنى ورزد(2) و باران (به جاى اينكه سبب خنكى و كاهش دما شود) موجب حرارت و گرما گردد، افراد پَست فراوان و نيكان كمياب شوند(3). مردمِ آن زمان گرگ، و پادشاهان درنده اند، و مردم عادى (قشر متوسّط) طعمۀ آنها، و مستمندان مردگانند. راستى در زمين فرو رود و عوض آن دروغ سر برآورد، دوستى ها لقلقۀ زبان شود و مردم در دل با هم مشاجره كنند، گناه وسيلۀ پيوند گردد(4) و عفّت و پاكدامنى تعجّب برانگيز».(5)
(210) غيبة النعمانى: احمد بن محمّد بن سعيد، على بن حسن تيملى، محمّد بن عمر بن يزيد بيّاع سابرى و محمّد بن وليد بن خالد خزّاز، حمّاد بن عثمان، عبداللّه بن سنان، محمّد بن ابراهيم بن ابى البلاد از پدرم و پدرم از پدرش، اصبغ بن نُباته: از امير مؤمنان عليه السلام شنيدم كه فرمود:
«قائم با روزگارى پر از خدعه و فريب روبرو خواهد بود، زمانى كه راستگو تكذيب و دروغگو تأييد گردد، و افرادِ «ماحِل» نورچشمى شوند.
- و در حديث ديگرى فرمود: - افراد بى مقدار و حقير سخن گويند».8.
ص: 94
گفتم: «ماحِل» يعنى چه؟
فرمود: مگر آيه «خداوند شديدُ المِحال است»(1) را نخوانده ايد؟! مقصود خداوند از «مِحال»، مكر است.
گفتم: پس ماحل چيست؟
فرمود: مكّار.(2)
روايات اهل سنّت:
(211) مسند طيالسى: هشام، قتادة، انَس: حديثى از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيده ام كه بعد از من كسى [كه خود از آن حضرت شنيده باشد] برايتان نخواهد گفت. شنيدم كه فرمود:
«از نشانه هاى قيامت اين است كه... زنا آشكار گردد، تعداد مردان كم و زنان زياد مى شوند، به حدّى كه هر پنجاه زن يك قيّم خواهند داشت».(3)
(212) معجم طبرانى: يحيى بن عبدالباقى، يوسف بن عبدالرحمن مروروذى، ابو تقى عبدالحميد بن ابراهيم حمصى، معدان بن سليم حضرمى، عبدالرحمن بن نجيح، ابو الزاهريه، جبير بن نفير، عوف بن مالك: رسول خدا صلى الله عليه و آله ضمن حديثى در احوال آخر الزمان و ظهور فرمودند:
«وقتى... مردان تابع زنانشان مى شوند و مادرانشان را رنجانده و پدرانشان را طرد مى كنند... مردى از اهل بيتم به نام مهدى قيام مى كند، اگر در زمان او بودى از او پيروى كن تا از هدايت يافتگان باشى».(4)
ص: 95
روايات شيعه:
(213) جامع الأخبار: رسول خدا صلى الله عليه و آله در وصف مردم آخرالزمان فرمود:
«... از كارهاى زشت خود دست بر نمى دارند... و زنانشان موذى و مكّارند(1)».(2)
(214) ارشاد القلوب: رسول خدا صلى الله عليه و آله در پاسخ به شخصى كه آمده بود و از قيامت سؤال مى كرد فرمودند:
«تو كه از قيامت مى پرسى!... (قيامت) زمانى خواهد بود كه مردم فساد و فحشا را عيب نمى دانند».(3)
(215) نهج البلاغة: اميرالمؤمنين عليه السلام در خطبه اى فرمودند:
«... مردم (آخرالزمان) گرگ هستند... گناه وسيلۀ پيوند گردد(4) و عفّت و پاكدامنى تعجّب برانگيز».(5)8.
ص: 96
روايات اهل سنّت:
(216) مسند احمد: أمّ غراب، امرأة يقال لها عقيلة، سلامة ابنة الحرّ: از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود:
«زمانى مى آيد كه مردم يك ساعت آمادۀ نماز مى ايستند ولى كسى را نمى يابند كه امام جماعت شود (شايستگى امامت جماعت داشته باشد)».(1)
(217) مسند احمد: اسماعيل بن محمّد، مروان، زنى معروف به طلحه كه كنيز در بنى فزاره بود، يكى از كنيزكان آنها به نام عقيله، سلامه دختر حرّ: از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود:
«از نشانه هاى قيامت اين است كه در مساجد هيچ كس حاضر نيست امام جماعت شود(2) و كسى را براى امامت نمى يابند».(3)
(218) معجم طبرانى: هيثم بن خالد مصيصى، عبدالكبير بن المعافى بن عمران، شريك، عبّاس بن ذريح، شعبى، انَس بن مالك: از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل شده كه فرمود:
«از نشانه هاى نزديكى قيامت اين است كه هلال [اوّل ماه] به راحتى ديده مى شود، طورى كه وقتى آن را مى بينند مى گويند ماه شب دوم است(4) ،
ص: 97
و از مساجد بعنوان معبر و گذرگاه استفاده مى كنند».(1) و(2)
(219) امالى شجرى: الشريف ابو عبداللّه محمّد بن على الحسن حسنى بطحائى، محمّد بن جعفر تميمى، محمّد بن محمّد بن سعيد، حسن بن على بزيع، قاسم بن عبداللّه عبدى به نقل از پدرش، عبدالرحيم بن نصر بارقى، زيد بن على عليهما السلام: على بن ابى طالب عليه السلام فرمود:
«هنگامى كه مساجد تعطيل... و مساجد و كنيسه ها تزيين شود، و صداها در مساجد بلند گردد و ناسزاگويى به باتقوايان بالا گيرد، منتظر بادى سرخ و فرورفتن زمين و مسخ [101] و انفجار و زمين لرزه ها و وقايع بزرگى باشيد».(3)
روايات شيعه:
(220) ثواب الأعمال: پدرم به نقل از على بن ابراهيم و او از پدرش، نوفلى، سكونى، ابو عبداللّه عليه السلام: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«زمانى مى آيد كه در امّتم مساجد آباد و باشكوه است ولى [بنيان] هدايتش خراب و ويران».(4)
(221) تفسير قمى: پدرم به نقل از سليمان بن مسلم الخشّاب، عبداللّه بن جريح مكّى، عطاء بن ابى رباح، عبداللّه بن عبّاس: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«... در آن زمان مساجد را مثل معابد نصارى و يهود زينت كنند و قرآن ها را زيور زنند، منارۀ مساجد را بلند نمايند، صفوف [و گرايش ها] زياد شود، با دلهايى كه به هم دشمنى دارند و زبان هايى گوناگون...».(5)
(222) مشارق بَرسى: خطبه «افتخار» اميرالمؤمنين عليه السلام به روايت اصبغ بن نُباته:
اميرالمؤمنين عليه السلام در خطبه اش فرمود:2.
ص: 98
«... اولين علائم ظهور نصب پرچم ها (نشانۀ مراكز فحشا) در كوچه هاى كوفه و تعطيلىِ مساجد است، وقتى همۀ اين علائم پيدا شد قائمِ بر حقّ ما قيام مى كند».(1)
روايات اهل سنّت:
(223) صحيح بخارى: عبدالرحمن، شعبة:
«از علائم حتمى قيامت اين است كه كسى حجّ نمى رود».(2)
روايات شيعه:
(224) مشارق بَرسى: خطبه «افتخار» اميرالمؤمنين عليه السلام به روايت اصبغ بن نُباته:
اميرالمؤمنين عليه السلام در خطبه اش فرمود:
«... من به زودى از دنيا مى روم، شما منتظر... تعطيلى حجّ باشيد... وقتى اين علائم پيدا شد قائمِ بر حقّ ما قيام مى كند».(3)
ص: 99
روايات اهل سنّت:
(225) فتن ابن حمّاد: يحيى بن يمان، منهال بن خليفه، مطر ورّاق (بدون اسناد به پيامبر صلى الله عليه و آله):
«از علائم حتمى قيام مهدى، كفرورزىِ بى پرده به خداوند است».(1)
(226) مصنَّف عبدالرزّاق: معمّر، ثابت، انَس: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«وقتى قيامت برپا مى شود هيچ كس نام خدا را نمى آورد (كسى كه خدا خدا بگويد در زمان وقوع قيامت زنده نخواهد بود)(2)».(3)
(227) سنن ابن ماجه: هشام بن عمّار، محمّد بن شعيب بن شابور، سعيد بن بشير، قتادة، ابو قلابه جرمى، عبداللّه بن زيد، ابو اسماء رحبى، ثوبان: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«گروهى از امّتم بت پرست خواهند شد، و گروهى به مشركان مى پيوندند، پيش از وقوع قيامت دجّال هاى دروغگويى نزديك به سى نفر پيدا مى شوند كه هر كدام خود را پيامبر مى داند».(4)
(228) سنن دانى: عبدالرحمن بن عثمان بن عفّان، قاسم بن أصبغ، احمد بن زهير، محمّد بن صلت اسدى، فطر بن عبداللّه الخشّاب، الحكم بن عتيبة: به حضرت امام محمّد باقر عليه السلام گفتم: شنيده ايم يك نفر از شما قيام مى كند و عدالت را در اين امّت اجرا مى نمايد. فرمود:
«ما اميد به همان داريم كه مردم بدان اميد دارند، ما به اين اميد هستيم كه اگر يك روز هم به آخر دنيا مانده باشد خداوند آن روز را آنقدر طولانى كند كه اميد مردم محقّق گردد، امّا قبل از آن فتنه اى سخت پديدار گردد كه شخصْ امروز مؤمن است، ولى فردا صبح كافر مى شود و صبح مؤمن
ص: 100
است، ولى شبِ همان روز كافر مى شود؛ اگر در آن زمان بوديد از خدا بترسيد، مراقب دينتان باشيد و در خانه هايتان بمانيد».(1)
(229) امالى شجرى: ابو بكر محمّد بن احمد جوزدانى مقرى، ابو مسلم عبدالرحمن بن محمّد بن شهدل مدينى، ابو عبّاس احمد بن محمّد بن سعيد، احمد بن حسن ابو عبداللّه به نقل از پدرش، حصين بن مخارق [37]، موسى بن جعفر از پدران بزرگوارش عليهم السلام از على عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت كرده اند كه فرمود:
«من بين دو [دورۀ] جاهليت مبعوث شدم كه جاهليت دوم بدتر از جاهليّت اوّل است».(2)
روايات شيعه:
(230) غيبة النعمانى: احمد بن محمّد بن سعيد، قاسم بن محمّد بن حسن بن حازم، عبيس بن هشام، عبداللّه بن جبلة، مسكين الرحّال، على بن ابى مُغيره، عميرة بنت نفيل: از حسين بن على عليه السلام شنيدم كه فرمود:
«چيزى كه منتظرش هستيد وقتى واقع مى شود كه از يكديگر بيزار مى شويد و در صورت هم آب دهان مى اندازيد و عليه يكديگر شهادت به كفر مى دهيد و همديگر را لعن مى كنيد.
گفتم: در آن زمان هيچ خيرى نيست! فرمود:
هر چه خير است در آن زمان است، قائمِ ما قيام مى كند و همۀ اين مشكلات را برطرف مى نمايد».(3)
(231) كمال الدين: احمد بن زياد بن جعفر همدانى، على بن ابراهيم بن هاشم به نقل از پدرش، عبدالسلام بن صالح هروى، وكيع بن الجرّاح، ربيع بن سعد، عبدالرحمن بن سليط: امام حسين بن على بن ابى طالب عليهم السلام فرمود:
«(مهدى) غيبتى دارد كه اقوامى در آن مرتد مى شوند».(4)3.
ص: 101
(232) غيبة الطوسى: فضل بن احمد، على بن الحكم، مُثَنّى، ابو بصير: امام صادق عليه السلام فرمود:
«اگر امر ما بيايد خارج مى شوند از آن كسانى كه امروز بر عقيدۀ بت پرستى هستند(1)».(2)
(233) جامع الأخبار: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«زمانى مى آيد كه در ميان مردم... از ايمان فقط اسمى مى ماند...
اصحاب با تعجّب گفتند: اى رسول خدا، آنها بت پرست هستند؟ فرمود:
آرى، هر درهمى براى آنها يك بُت است».(3)1.
ص: 102
اين باب شامل چهار فصل است:
روايات اهل سنّت:
(234) عقد الدرر: حُذَيفه: از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود:
«واى بر اين امّت از پادشاهان زورگو كه چطور مى كُشند، و مطيعان را - بجز آنها كه سرسپردگى خود را ثابت كنند - به رعب و وحشت مى اندازند!...
آنگاه فرمود:
حُذَيفه! اگر يك روز به آخر دنيا مانده باشد خداوند آنقدر آن روز را طولانى مى كند تا مردى از اهل بيتم به حكومت رسد».(1)
(235) معجم كبير: ابو عامر نحوى، سليمان بن عبدالرحمن دمشقى، حسين بن على كِنْدى مولى [105] جرير، اوزاعى، قيس بن جابر صدفى از پدرش و او نيز از پدرش: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«بعد از من امور به دست خلفا مى افتد، بعد از خليفه ها اميران مى آيند، بعد از اميران پادشاهان و بعد از آنها زورگويان خواهند آمد، تا اينكه مردى از اهل بيتم قيام كند و عدالت را در زمين بگستراند، همان طور كه از ستم پُر
ص: 103
شده، آنگاه قحطانى به امارت رسد. قسم به خدايى كه مرا به حق براى پيامبرى برگزيد كسى غير از او نخواهد بود».(1)
(236) مسند احمد: سليمان بن داود طيالسى، داود بن ابراهيم واسطى، حبيب بن سالم، نعمان بن بشير: با رسول خدا صلى الله عليه و آله در مسجد نشسته بوديم. بشير (پدر نعمان) زياد از رسول خدا صلى الله عليه و آله حديث نقل نمى كرد(2). ابوثعلبه خُشَنى آمد و گفت: بشير بن سعد! حديث رسول خدا صلى الله عليه و آله را در مورد امرا به ياد دارى؟ حُذَيفه گفت: من خطبۀ آن حضرت را به خاطر دارم. ابوثعلبه نشست. حُذَيفه گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«خداوند تا هر وقت بخواهد پيامبر را بين شما نگه مى دارد و هر گاه بخواهد او را مى بَرد، امّا بعد از او خلافتى بر منوال نبوّت است، و خداوند تا هر وقت بخواهد خلفا را نگاه مى دارد و هر وقت بخواهد آنها را نيز مى بَرد، ولى بعد از خلافت، پادشاهىِ گزنده و پُرشرّى خواهد بود تا هر زمان كه خدا بخواهد، و هر گاه خواست آن را از بين مى برد، و پس از آن تا هر وقت او بخواهد پادشاهىِ زورمدارانه است تا آنگاه كه اراده كند و آن را نابود سازد، سپس خلافتى بر منوال نبوّت خواهد بود. بعد از اين رسول خدا صلى الله عليه و آله ساكت شد».(3)
(237) مسند احمد: عبدالرزاق، معمّر، أيوب، ابو قلابه، ابو اشعث صنعانى، ابو اسماء رحبى، شدّاد بن أوس: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«خداوند پستى و بلندى هاى زمين را براى من هموار نمود تا همۀ افق هاى شرق و غرب آن را ببينم. قلمرو حكومت امّتم تا آنجا رسد كه براى4.
ص: 104
من هموار و قابل رؤيت گرديد. به من دو گنج داده اند: يكى سفيد و يكى سرخ، و من از خدا خواستم كه امّتم را يكباره در يك سال هلاك نكند، و دشمنى كه همۀ آنها را يكباره هلاك گرداند بر آنها مسلّط ننمايد، و آنها را با اختلاف و تفرقه پراكنده نكند، و عذاب گروهى را به گروه ديگر نچشاند.
خداوند هم فرمود: محمّد! در قضاى تغييرْ ناپذيرم مقرّر كردم كه همۀ امّت تو را يكباره در يك سال از بين نبرم و از غير خودشان دشمنى بر آنان مسلّط نكنم كه همگى هلاك شوند، تا اينكه عدّه اى از آنها عدّۀ ديگر را نابود كنند و بكُشند، و يا اسير نمايند.
راوى گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله در ادامه فرمود:
من از هيچ چيز مثل پيشوايان گمراه كننده بر امّتم نمى ترسم، چون وقتى شمشير در امّتم به ميان آمد، تا قيامت كنار نمى رود».(1)
(238) معجم طبرانى: يحيى بن عبدالباقى، يوسف بن عبدالرحمن مروروذى، ابو تقى عبدالحميد بن ابراهيم حمصى، معدان بن سليم حضرمى، عبدالرحمن بن نجيح، ابو الزاهريه، جبير بن نفير، عوف بن مالك: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«آنگاه كه... بزرگ هر قبيله يكى از فاسقان آنها، و رهبرشان پَست ترين آنها باشد... مردى از اهل بيتم به نام مهدى قيام كند».(2)
(239) مستدرك حاكم: حسين بن على بن محمّد بن يحيى تميمى، حسن بن ابراهيم بن حيدر حميرى، قاسم بن خليفه، عبدالحميد بن عبدالرحمن حمانى، عمر بن عبيداللّه عدوى، معاوية بن قرة، ابو الصديق ناجى، ابو سعيد خدرى: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«در آخر الزمان بر امّتم بلاى شديد و بى سابقه اى از جانب سلطانشان فرود آيد كه زمين با همۀ پهناورى برايشان تنگ شود، ظلم و ستم چنان همه جا را فرا گيرد و مؤمن جايى نمى يابد تا از ظلم بدان پناه برد، و7.
ص: 105
سرانجام خداوند مردى از عترتم مى فرستد... زمين هرچه روييدنى در خود دارد مى روياند، و هر چه ابر در آسمان است فراوان و مرتّب بر آنان مى بارد، او (مهدى) هفت، هشت يا نه سال ميانشان خواهد بود كه در آن مدّت از فرط خير و نعمت هايى كه خداوند به زمينيان عنايت مى فرمايد مردگان بر زندگان غبطه مى خورند».(1)
(240) ملاحم ابن منادى: ابراهيم بن سليمان بن حيّان بن مسلم بن هلال الدباس كوفى، على بن أسباط مصرى، على بن حسين عبدى، سعد الاسكاف، اصبغ بن نُباته: امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام در كوفه سخنرانى مى كرد. بعد از حمد و ستايش خداوند فرمود:
«يقين بدانيد كه مردى قوى از اهل بيت من خواهد آمد كه به امر خدا دستور مى دهد و به حكم خدا حكم مى كند، البته بعد از دورانى پر از تنگنا و هتّاكى و رسوايى كه بلايا سخت و اميدها قطع مى گردد و زشتى و قبح رشوه از بين مى رود. در آن موقع خداوند مردى را براى مسئله اى حتمى و مهم(2) از ساحل دجله برمى انگيزد [20] كه كينه او را به خونريزى وامى دارد، در پوشش و خفا بوده و قومى را كه به شدّت بر آنان غضبناك است و از آنها كينه دارد، در سال «بُخت نَصَّر» به هلاكت مى رساند، آنها را پست و ذليل مى كند و همراه با تازيانه هاى عذاب و شمشير ويرانى و هلاكت، از جامى تلخ به آنها مى نوشاند».(3)
روايات اهل سنّت:
(241) ارشاد القلوب: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«... در آخر الزمان اميرانى فاسد و بى حيا با وزيرانى خائن بر شما حكومت خواهند كرد».(4)6.
ص: 106
(242) امالى طوسى: گروهى به نقل از ابو المفضّل، حسن بن محمّد بن شعبه انصارى، ابو السائب سلم بن جنادة، وكيع بن الجراح، سفيان بن سعيد ثورى، جابر بن يزيد جُعفى، عبد اللّه بن يحيى حضرمى: از على عليه السلام شنيدم كه فرمود: نشسته بوديم، پيامبر صلى الله عليه و آله سرشان را روى پاى من گذاشته و خواب بودند. [همان طور كه صحبت مى كرديم] سخن از دجّال به ميان آمد. پيامبر صلى الله عليه و آله كه چهره شان سرخ شده بود فرمودند:
«غير از دجّال كسانى هستند كه براى شما خطرناك ترند: پيشوايانِ گمراه كننده».(1)
(243) ارشاد القلوب: رسول خدا صلى الله عليه و آله در پاسخ به شخصى كه آمده بود و از قيامت سؤال مى كرد فرمودند:
«تو كه از قيامت مى پرسى! (قيامت) هنگام بدسرشتى زمامداران...
خواهد بود».(2)
(244) دلائل الامامة: ابو الحسين محمّد بن هارون به نقل از پدرش، ابو على حسن بن محمّد نهاوندى، عبّاس بن مطر همدانى، اسماعيل بن على مقرى، محمّد بن سليمان، ابو جعفر عرجى، محمّد بن يزيد، سعيد بن عبايه، سلمان فارسى: امير مؤمنان عليه السلام در مدينه براى ما سخنرانى مى كرد كه در ضمن از نزديكى فتنه و قيام قائم سخن گفت و اينكه از فرزندانش است و عدالت را در زمين فراگير مى كند؛ همان طور كه ستم در آن فراگير شده.
سلمان ادامه داد: وقتى كسى نزد آن حضرت نبود خدمتش رسيدم و گفتم: اى امير مؤمنان، قائمِ فرزندان شما كى قيام مى كند؟ آن حضرت آهى عميق كشيد و فرمود:
«قائم در دورانى ظهور مى كند كه... بافندۀ قدبلند در مصر و نيل قيام كند».
سلمان گويد: گفتم: بافندۀ قدبلند كيست؟ فرمود:
«مردى ولگرد و راهزن است امّا نه از فرزندان پادشاهان، معادن طلا برايش نمايان مى شود (معادن طلا را مى يابد)، و عرب و عجم ياريَش6.
ص: 107
مى كنند، و همه چيز برايش فراهم مى شود تا به حسن برسد، در زمان او عجايب و شگفتى هايى خواهد بود، چون با عرب ها به شام رود... و با لشكرش به كوه قاعوس رسد، امّا امورى او را وادار به نقل مكان شتابزده از آنجا مى كند، و هيچ غذا و نوشيدنى برايش گوارا نشود تا اينكه به ايلون مصر و به سوى نظريه پردازى ها و آراى گوناگون بازگردد... و قصرهايى بنا كند، و كوه «ملعون» را آباد سازد، آنگاه برقى نمايان شود و برود، و افراد شرور بين عين الشمس و حلوان رفت و آمد كنند كه صداى اذان از آنها شنيده شود... و سفيانى لشكر خود را حركت و سپاهيان را آرايش نظامى دهد... و اين هنگام است كه ناگهان امر خدا او را مى گيرد... مهدى كه از فرزندان حسين است قيام مى كند، هيچ پسرى مثل او نيست، هيچ پسرى، او مانع هلاكت مى گردد و فتنه ها را از بين مى برد... و براى اهل دين به احكام دين حكم مى كند...».(1)
(245) غيبة النعمانى: على بن احمد، عبيداللّه بن موسى علوى، عبداللّه بن حمّاد انصارى، ابراهيم بن عبيداللّه بن علاء به نقل از پدرش، ابو عبداللّه جعفر بن محمّد عليهما السلام:
اميرالمؤمنين عليه السلام مسائل و اتفاقات بعد از خودش تا قيام قائم را بيان مى فرمود. حسين عليه السلام گفت: اى امير مؤمنان، خداوند كى زمين را از وجود ظالمان پاك مى كند؟ فرمود:
«تا خونِ حرام(2) ريخته نشود، خداوند زمين را از وجود ظالمان پاك نمى كند... بعد قائمى كه همه آرزويش را دارند و آن امام ناشناخته قيام مى كند، اى حسين! او صاحب شرف و فضل و از فرزندان تو است».(3)
(246) نهج البلاغة: امام على عليه السلام در خطبه اى فرمودند:
«... مردم آن زمان (آخرالزمان) گرگ، و سلاطينشان درنده اند».(4)8.
ص: 108
(247) كفاية الاثر: على بن حسين بن مندة، محمّد بن حسن كوفى معروف به ابوالحكم، اسماعيل بن موسى بن ابراهيم، سليمان بن حبيب، شريك، حكيم بن جبير، ابراهيم نخعى، علقمة بن قيس: اميرالمؤمنين عليه السلام بر منبر كوفه خطبۀ لؤلؤه را بيان مى كرد كه در آخر آن فرمود:
«من به زودى از ميان شما مى روم و به عالم غيب رهسپار مى گردم، منتظر فتنۀ اموى و سلطنت كسروى و از ميان بردن چيزى كه خداوند آن را زنده نمود، و زنده كردن چيزى كه خداوند آن را از ميان برد باشيد. خانه هايتان را صومعۀ خود كنيد و دندان روى جگر بگذاريد(1) ، خدا را بسيار ياد نماييد كه اگر علم داشتيد مى فهميديد ياد او [از همه چيز و همه كس] برتر است.
آنگاه فرمود:
شهرى بين دجله و دجيل و فرات ساخته مى شود كه آن را «زوراء» مى گويند. وقتى آن را ديديد، مى بينيد كه با گچ و آجر ساخته و با طلا و نقره و لاجوَرد و مرمر و رُخام و درهايى از چوب عاج و آبنوس و چادرها و قبّه ها و پرده ها زينت داده شده، و انواع درختان ساج و عرعر و صنوبر تازه، در هر طرف آنها به چشم مى خورد و با كاخ ها استحكام يافته است.
پيشتر نيز پادشاهان بنى شيصبان كه بيست و چهار نفر بودند يكى پس از ديگرى در آنجا آمد و رفت كرده اند كه نام هايشان از اين قرار است: سفّاح، مِقلاص، جموح، خدوع، مظفر، مؤنث، نظار، كبش، مهتور، عثار، مصطلم، مستصعب، علام، رهبانى، خليع، سيار، مسرف، كديد، اكتب (اكدب)، مترف، اكلب، وسيم، ظلام و عينوق. قبۀ خاكى در بيابان سرخ ساخته مى شود، و بعد از آن قائم بر حق در ميان اقاليم نقاب از چهره برمى دارد،و)
ص: 109
بسان ماه تابان در ميان ستارگان فروزان».(1)
(248) جامع الأخبار: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«خداوند مردم آخرالزمان را به چهار ويژگى مبتلا مى كند: ستم سلطان، قحطى زمان (كمبود وقت)، ظلم واليان و قاضى ها...».(2)
روايات اهل سنّت:
(249) مسند احمد: عبدالرزاق، جعفر، مُعلّى بن زياد، علاء بن بشير، ابو الصديق ناجى، ابو سعيد خدرى: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«به مهدى دلخوش باشيد، در حالى در امّت من برانگيخته [20] مى شود كه اختلافات بين مردم [زياد] است».(3)
(250) مسند احمد: عبدالرزاق، معمر، أيّوب، ابو قلابه، ابو اشعث صنعانى، ابو اسماء رحبى، شدّاد بن اوس: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«... از خدا خواستم كه امّتم را يكباره در يك سال هلاك نكند، و دشمنى كه همۀ آنها را يكباره هلاك گرداند بر آنها مسلّط ننمايد، و آنها را با اختلاف و تفرقه پراكنده نكند، و عذاب گروهى را به گروه ديگر نچشاند.
خداوند هم فرمود: محمّد! در قضاى تغييرْ ناپذيرم مقرّر كردم كه همۀ امّت تو را يكباره در يك سال از بين نبرم و از غير خودشان دشمنى بر آنان مسلّط نكنم كه همگى هلاك شوند، تا اينكه عدّه اى از آنها عدّۀ ديگر را
ص: 110
نابود كنند و بكُشند، و يا اسير نمايند».(1)
(251) فتن سليلى: الحسن به نقل از شخصى: على بن ابى طالب عليه السلام به ابن عبّاس فرمود:
«مردم دو گروه مى شوند: گروهى با او و گروهى ضدّ اويند، بعد از چند سال كه مى ماند و بر آنها حكومت مى كند، شخصى گستاخ و بى رحم جانشين او مى شود كه در آسمان به «قَتّال»(2) و در زمين به «جبّار» معروف است، خون مردم را مى ريزد و آن را [براى نوشيدن] با آب مخلوط مى كند امّا نمى تواند بنوشد. اعراب به آنها حمله مى كنند و او در اين حمله كشته مى شود، و ستم و فحشا در جامعه شايع مى گردد».(3)
(252) فتن ابن حمّاد: وليد، صفوان بن عمرو، عبدالرحمن بن جبير بن نفير، كثير بن مرّة حضرمى:
«نشانه مصيبت و سختى روزگار آن است كه در ماه رمضان علامتى در آسمان پديدار گردد، بعد از آن اختلاف بين مردم زياد مى شود، اگر در آن زمان بودى، تا مى توانى غذاى بسيار ذخيره كن».(4)
روايات شيعه:
(253) دلائل الامامة: ابو على نهاوندى، ابو على هشام بن على سيرافى، عبداللّه بن رجاء، همام، مُعلّى بن زياد، مُعلّى، شخصى از طايفه مزينه، ابو الصديق ناجى، ابو سعيد خدرى:
رسول خدا صلى الله عليه و آله از مهدى ياد كرد و فرمود:
«مهدى وقتى قيام مى كند كه اختلاف هاى شديد بين مردم... زياد شود».(5)
(254) غيبة الطوسى: محمّد بن اسحاق مقرى، مقانعى، بكار بن احمد، حسن بن حسين، تليد، ابو الجحاف [3]، خالد بن عبدالملك، مطر ورّاق، ابو الصديق ناجى، ابو سعيد:2.
ص: 111
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«به مهدى دلخوش باشيد - اين جمله را سه بار تكرار فرمود - در شرايطى قيام مى كند كه مردم با هم اختلاف دارند و زمين لرزۀ شديدى مى آيد، او عدالت را در سراسر زمين - كه در آن موقع آكنده از ظلم و ستم است - برقرار مى سازد...».(1)
(255) غيبة النعمانى: احمد بن محمّد بن سعيد، احمد بن يوسف بن يعقوب ابو الحسن جُعفى، اسماعيل بن مهران، حسن بن على بن ابى حمزه به نقل از پدرش و وهيب، ابو بصير:
حضرت ابوجعفر امام محمّد باقر عليه السلام فرمود:
«قائم در يك سالِ فرد قيام مى كند: نُه، يك، سه، پنج.(2) - و فرمود: - بعد از اختلاف در بنى اميّه و فروپاشى حكومتشان بنى عبّاس به قدرت مى رسند، آنها همواره در بهارِ حكومت و طراوتِ عيش و نوش خود هستند تا اينكه ميانشان اختلاف مى افتد و با اين اختلافات حكومتشان ساقط مى گردد، و مردم در مشرق و مغرب با هم اختلاف پيدا مى كنند. بله، اين اختلاف در اهل قبله نيز هست، وحشت و رعب همواره به مردم فشار مى آورد، تا اينكه ندايى از آسمان مى آيد، چون اين ندا آمد، آماده و بسيج شويد، به خدا قسم گويى او را بين ركن و مقام در حال بيعت گرفتن از مردم براى امر جديد و كتاب جديد و حكومت آسمانىِ جديد مى بينم، تا زنده است هيچ گاه لشكرش شكست نمى خورد».(3)
(256) كشف نورى: ابو محمّد فضل بن شاذان نيشابورى (كه در زمان حيات امام عسكرى عليه السلام وفات كرد، در كتاب خود آورده:) حسن بن رباب، ابو عبداللّه عليه السلام: اميرالمؤمنين عليه السلام ضمن حديثى طولانى فرمودند:6.
ص: 112
«بين امراى عرب و عجم اختلاف مى افتد و همچنان در اختلاف به سر مى برند تا حكومت به دست يكى از فرزندان ابوسفيان مى افتد... بعد، اميرِ اميران و قاتلِ كفّار و پادشاهى كه همه در آرزويش هستند و عقل ها در غيبت او حيران گرديده ظاهر مى شود. او نهمين نسل از فرزندان حسين است، بين ركن و مقام و بر ثقلين ظاهر مى گردد، و يك نفر از افراد فرومايه را هم در روى زمين باقى نمى گذارد».(1)
(257) غيبة النعمانى: احمد بن محمّد بن سعيد، قاسم بن محمّد بن حسن بن حازم، عبيس بن هشام، عبداللّه بن جبلة، مسكين الرحّال، على بن ابى مُغيره، عميرة بنت نفيل، حسين بن على عليهما السلام:
«از نشانه هاى ظهور حكومتى كه منتظرش هستيد اين است كه بعضى از شما از ديگران بيزارى مى جويند، و برخى آب دهان به صورت يكديگر مى ريزند، و عدّه اى عليه عدّۀ ديگر شهادت به كفر مى دهند و همديگر را لعنت مى كنند.
گفتم: چه دوره و زمانۀ بى خيرى! فرمود:
اصل خير در آن زمان است، قائم ما قيام كرده و همۀ اينها را برطرف مى نمايد».(2)2.
ص: 113
روايات اهل سنّت:
(258) مسند طيالسى: ابو الأشهب، عمرو بن عبيد تميمى عبسى، ثوبان غلام پيامبر صلى الله عليه و آله از آن حضرت روايت كرد:
«نزديك است كه همۀ امّتها دور شما جمع شوند آن گونه كه خورندگان غذا گِرد غذا جمع مى شوند.
ما گفتيم: اى رسول خدا، به خاطر اينكه جمعيتمان كم است؟! فرمود:
نه، جمعيت شما در آن موقع زياد است، ولى مثل غثاء خواهيد بود، خداوند ترس را از دل هاى دشمنانتان مى بَرد و در دل و بدن هاى شما سستى قرار مى دهد.
گفتيم: اى رسول خدا، سستىِ ما چيست؟ فرمود:
دوستى دنيا و بيزارى از مرگ».(1)
(259) امالى شجرى: قاضى ابو القاسم على بن محسن بن على ابو الفهم تنوخى، ابو الحسين على بن حسن بن جعفر بن عطّار البزّار، ابو جعفر محمّد ابن حسينى خثعمى، عباد بن يعقوب، عمر بن شبيب مسلى، محمّد بن سَلَمه، كهيل به نقل از پدرش، ابو ادريس، مسبّب بن خيثمة: على عليه السلام فرمود:
«... به خدا سوگند اينها با اتّحادى كه در باطل خود دارند، بر شما به خاطر تفرقه و سرسبكى تان نسبت به [اعتقادِ] حقّ خود، غلبه خواهند يافت، تا جايى كه شما را به بردگى كشند، بسانِ شخصِ برده دارى كه وقتى برده اش نزد اوست از او بار مى كشد و وقتى در دسترس نيست او را فحش مى دهد، به حدّى كه عدّه اى براى دين و برخى براى دنيا به گريه مى افتند. به خدا سوگند اگر آنها شما را چنان متفرّق سازند كه هر كدام زير سنگى
ص: 114
باشيد، [در صورتى كه مرا رها نكنيد] همۀ شما را براى [فراهم آوردن] بدترين روزِ آنها جمع مى كنم. قسم به خدايى كه دانه و روح را آفريد(1) ، اگر يك روز به آخر دنيا مانده باشد، خداوند آنقدر آن را طولانى كند تامردى از فرزندان من بر سراسر زمين حاكم شود، او همان طور كه ظلم و ستم در زمين فراگير شده [پس از برچيدن آن] عدالت را در همه جا مى گستراند».(2)
روايات شيعه:
(260) ملاحم ابن طاووس: ابو منصور ابن عمر، احمد بن محمّد، اسماعيل بن ميمون، نباتة، حذيفة بن يمان، جابر انصارى: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«اسلام در آغاز پيدايشِ خود غريب بود و باز هم مثل اوّلش غريب مى شود.
از آن حضرت توضيح خواستند، فرمود:
خداوند پنج رود سيحون، جيحون، دجله، فرات و نيلِ مصر را مخصوص ما اهل بيت قرار داده، چون كفّار هر پنج رود را تصرّف كردند حكومت اسلام شرق و غرب [عالم] را فرامى گيرد. در آن وقت است كه خداوند اهل بيتم را بر گمراهان چيره سازد و تا قيامت هيچ پرچمى به نام آنها برافراشته نمى شود (نامى از آنها به طور رسمى برده نخواهد شد)».(3)
(261) مناقب ابن شهرآشوب: على عليه السلام فرمود:
«... هند بر سند غالب شود، قُفص بر سعير، قبط بر اطراف مصر، اندُلُس بر نواحى افريقيه، حبشه بر يمن، تُرك ها بر خراسان، و روميان بر اهل شام غالب آيند، اهل ارمينيه پيروز گردند، و شخصى در عراق فرياد برآرد: پرده ها دريده شد، به پاكدامنان تجاوز كردند و پرچم دجّال ملعون نمايان گرديد».(4)2.
ص: 115
روايات اهل سنّت:
(262) عقد الدرر: على بن محمّد اودى به نقل از پدرش و او نيز از پدرش روايت كرد:
على عليه السلام فرمود:
«قبل از [قيام] مهدى مرگى سرخ و مرگى سفيد شايع مى شود، و ملخهايى به رنگ خون، يك مرتبه با آن مرگ ها، و مرتبۀ ديگر جداگانه هجوم مى آورند، مرگ سرخ همان جنگ، و مرگ سفيد طاعون است».(1)
(263) مصنّف ابن ابى شيبه: وكيع و يزيد بن هارون، عمران بن حدير، رفيع ابو كثير:
از اباالحسن على عليه السلام شنيدم كه فرمود:
«زمين چنان از ظلم و ستم پر شود كه وحشت و درگيرى به هر خانه اى راه مى يابد، اندكى پول و يكى دو پيمانه غذا مى جويند امّا گيرشان نمى آيد، پس قتل و كشتار خواهد بود، تا وقتى كه عذاب خداوند آنها را در كاخشان فراگيرد. آنگاه زمين پر از عدالت و مساوات مى شود».(2)
(264) فتن ابن حمّاد: يحيى بن يمان، كيسان الرواسى القصّار: مولايم براى من روايت كرد: از على عليه السلام شنيدم كه فرمود:
«قبل از قيام مهدى يك سوم مردم كشته مى شوند، يك سوم مى ميرند و تنها يك سوم باقى مى مانند».(3)
ص: 116
(265) مسند طيالسى: ورقاء، عاصم، ابو وائل، عبداللّه، ابو داود:
«مقدمۀ برپا شدن قيامت آشوب و آشفتگى است، در آن دوران علم برچيده شده و جهل باز مى گردد».
اشعرى كه كنار ابن مسعود ايستاده بود گفت: منظور از آشوب، كشتار و خونريزى است.(1)
(266) ملاحم ابن منادى: اعمش، خثيمة بن عبدالرحمن: على بن ابى طالب عليه السلام فرمود:
«وقتى قيامت نزديك شود مردى از فرزندانم قيام كند، در آن زمان دل هاى مؤمنين مى ميرد همان طور كه بدن ها مى ميرد، و آن از شدّت سختى و رنج و گرسنگى و كشتار است».(2)
(267) مستدرك حاكم: حسين بن على بن محمّد بن يحيى تميمى، حسن بن ابراهيم بن حيدر حميرى، قاسم بن خليفه، ابو يحيى عبدالحميد بن عبدالرحمن حمانى، عمر بن عبيداللّه عدوى، معاوية بن ابى قرّة، ابو الصديق ناجى، ابو سعيد خدرى: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«در آخرالزمان بر امّتم بلاى شديد و بى سابقه اى از جانب سلطانشان فرود آيد كه زمين با همۀ پهناورى برايشان تنگ شود، ظلم و ستم همه جا را فرا گيرد و مؤمن جايى نمى يابد تا از ظلم بدان پناه برد، و سرانجام خداوند مردى از عترتم مى فرستد تا زمين را همان طور كه از ظلم و ستم پر شده از مساوات و عدالت پُر كند، و اهل آسمان و زمين از او راضى مى شوند».(3)
(268) غيبة النعمانى: على بن حسين، محمّد بن يحيى، محمّد بن حسّان رازى، محمّد بن على كوفى، ابراهيم بن ابى البلاد، على بن محمّد بن الأعلم ازدى عن به نقل از پدرش و او نيز از پدرش: اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
«پيش از قائم مرگِ سرخ و مرگِ سفيد و ملخى فصلى و ملخى غير فصلى4.
ص: 117
خواهد بود كه همچون خون سرخ رنگ است. مرگ سرخ به وسيلۀ شمشير و مرگ سفيد طاعون است».(1)
(269) صراط مستقيم:
«وقتى خداوند اراده فرمايد كه آل محمّد را ظاهر كند (غلبه دهد)، از ماه صفر جنگ شروع مى شود [و] تا ماه صفر [سال بعد ادامه دارد]، كه [نشانه] آستانۀ قيام مهدى است».(2)2.
ص: 118
روايات اهل سنّت:
(270) معجم طبرانى: يحيى بن عبدالباقى، يحيى بن عبدالباقى، يوسف بن عبدالرحمن مروروذى، ابو تقى عبدالحميد بن ابراهيم حمصى، معدان بن سليم حضرمى، عبدالرحمن بن نجيح، ابو الزاهريه، جبير بن نفير، عوف بن مالك: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«اى عوف، وقتى اين امّت هفتاد و سه فرقه شوند كه فقط يكى از آنها اهل بهشت است و بقيه در جهنم، تو چه حالى دارى؟
گفتم: اى رسول خدا، اين [تفرقه] در چه زمانى خواهد بود؟ فرمود:
وقتى نگاهبانان و پاسبان ها زياد شوند... و غنائم [مثل اموالِ شخصى بين افراد خاصّى] دست به دست شود، و زكات را گرو گيرند، و امانت را به غنيمت برند... تا اينكه مردى از اهل بيتم به نام مهدى قيام كند. اگر او را ديدى پيرويَش كن تا از هدايت يافتگان باشى».(1)
(271) مسند طيالسى: قيس، جابر جُعفى، ابو عازب، نعمان بن بشير: همراه پيامبر صلى الله عليه و آله بوديم كه فرمود:
«پيش از وقوع قيامت فتنه هايى مى آيد... كه [در اثر آن] اقوامى سهم خود از خير و صلاح را به بهرۀ كمى از دنيا مى فروشند».(2)
ص: 119
(272) فتن ابن حمّاد: ابن مبارك، مبارك بن فضاله، الحسن، نعمان بن بشير:
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«قسم به خداوند يكتا! مسلمانان آخرالزمان را ديدم كه در ظواهر دنيا گرفتار و از عقل و تفكّر بى بهره اند، به جسم خود پرداخته و به جانشان توجّه ندارند، چون شب پره هاى دور آتش و مگس هاىِ طمَع، روزشان را با دو دِرهم شروع و با دو دِرهم به پايان مى برند، و دينشان را به بهاى ماده بُزى مى فروشند».(1)
(273) فتن سليلى: عمر بن عبدالوهاب، أبوبكر محمّد بن عبدالمؤمن، احمد بن محمّد بن غالب، الخليل بن سالم بزّاز، علاء بن رشيد، عبدالواحد بن زيد، الحسن به نقل از شخصى: على بن ابى طالب عليه السلام به ابن عبّاس فرمود:
«ابن عبّاس! تو احاديث مختلفى شنيده اى... اولين فتنه از دويست فتنه(2):
حكم فرمايىِ بچه ها، تجارت هاى زياد با استفادۀ كم، پس از آن... منتظر ظهور بهترينِ آل محمّد صلى الله عليه و آله باش كه در كعبه خواهد بود، در آن موقع افراد زنده آرزو مى كنند كه مرده هايشان زنده شوند، و او زمين را پر از عدل و داد مى كند همان طور كه پر از ظلم و جور شده باشد...».(3)
روايات شيعه:
(274) ارشاد القلوب: رسول خدا صلى الله عليه و آله در پاسخ به شخصى كه آمده بود و از قيامت سؤال مى كرد فرمودند:
«تو كه از قيامت مى پرسى!... (قيامت) زمانى خواهد بود كه امانت را به غنيمت و صدقه را گرو مى گيرند...».(4)
(275) جامع الأخبار: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«زمانى خواهد آمد كه شكمِ مردم خدايشان، زنان قبله شان، پول دينشان6.
ص: 120
و كالاهايشان شرافتشان باشد... آنگاه كه چنين شوند، خدا آنها را به چهار چيز مبتلا مى كند: ستمِ پادشاه، قحطىِ دوران، ظلم واليان و قاضيان.
اصحاب با تعجّب گفتند: اى رسول خدا، آنها بت پرست هستند؟ فرمود:
بله، هر درهمى براى آنها يك بُت است».(1)
(276) تفسير قمى: پدرم به نقل از سليمان بن مسلم خشّاب، عبداللّه بن جريح المكّى، عطاء بن ابى رباح، عبداللّه بن عباس: رسول خدا صلى الله عليه و آله ضمن حديثى در مورد نشانه هاى قيامت فرمود:
«از نشانه هاى قيامت... تكريم ثروتمندان، و فروش دين به دنياست... زن همراه با شوهرش به تجارت مى پردازد، باران (به جاى اينكه سبب خنكى و كاهش دما شود) موجب حرارت و گرما گردد، نيكان كمياب، و تنگدست تحقير، و بازارها به هم نزديك مى گردند، اگر اين يكى گفت: چيزى نفروختم، و ديگرى گفت: سود نبردم، خواهى ديد كه همه خداوند را مذمّت مى كنند... در اين هنگام است كه ربا آشكار و با رشوه معامله نمايند، دين فرو گذارده شده و دنيا مورد توجه قرار گيرد».(2)6.
ص: 121
ص: 122
اين باب شامل هفت فصل است:
روايات اهل سنّت:
(277) مسند طيالسى: يونس، ابو داود، مسعودى، فرات قزّاز، ابو طفيل، حذيفة بن أسيد غفارى كه از اهل صفّه بود روايت مى كند: ما دربارۀ قيامت گفت و گو مى كرديم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله نزد ما آمد و فرمود:
«قيامت برپا نگردد تا ده نشانه پيدا شود: دجّال، دود، پيدايش جنبنده [اى مخصوص]، طلوع آفتاب از مغرب، سه حادثۀ خَسف [40]: يكى در مشرق، ديگرى در مغرب و ديگرى در جزيرة العرب، فرودآمدن عيسى بن مريم عليهما السلام، فتح يأجوج و مأجوج، و آتشى كه از دل عَدَن سركشد و مردم را به صحراى قيامت براند».(1)
(278) مسند طيالسى: يونس، ابو داود، عمران، قتادة، عبداللّه بن رباح، ابو هُريره:
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
ص: 123
«پيش از آنكه شش چيز رخ دهد فرصت را براى اعمال صالح غنيمت شماريد: طلوع خورشيد از مغرب، دجّال، دود، پيدايش جنبنده اى (مخصوص) در زمين، مرگ هر كدامتان، برپاشدن قيامت».(1)
(279) سنن دانى: عبداللّه بن موهب مكتب، عتاب بن هارون، عبيداللّه بن فضل، محمّد بن فضل همدانى، ابو نعيم محمّد بن يحيى طوسى، ابراهيم بن موسى فراء رازى، زيد بن الحباب، عيسى بن الاشعث، جويبر، نزّال بن سبره: على بن ابى طالب عليه السلام بر منبر بود و خطبه مى گفت.
پس از حمد و ثناى خداوند سخن از دجّال به ميان آورد و فرمود:
«... بعد از طلوع خورشيد از مغرب، ديگر نه توبه اى قبول شود و نه عملى بالا رود، و ايمان كسى كه پيشتر ايمان نياورده يا در حال ايمان خيرى كسب نكرده بود به حال صاحبش سودى ندارد.(2)
آنگاه حضرت فرمود: از آنچه بعد از آن روى مى دهد نپرسيد؛ زيرا حبيبم رسول خدا صلى الله عليه و آله از من عهد گرفته كه جز به عترت خود اطّلاع ندهم.
نزّال بن سبره گويد: به صعصعة بن صوحان گفتم: مقصود اميرالمؤمنين از اين حرف چه بود؟
صعصعه گفت: اى پسر سبره! آن كسى كه عيسى بن مريم عليهما السلام پشت سر او نماز مى گزارد، دوازدهمى از عترت و نهمين نسل از پشت حسين بن على عليهما السلام است، و اوست خورشيدى كه از مغرب خود (يعنى محلّى كه غايب شده) طلوع مى كند و در بين ركن و مقام ظاهر مى شود و زمين را پاك مى كند و ترازوى عدل را برقرار مى نمايد، طورى كه هيچ كس به ديگرى ظلم نمى كند. اميرمؤمنان عليه السلام هم فرمود كه حبيبش پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله از وى پيمان گرفته كه در مورد آنچه پس از آن روى خواهد داد جز به عترت وى يعنى ائمّه طاهرين - صلوات اللّه عليهم اجمعين - به كسى اطلاع ندهد».(3)3.
ص: 124
(280) مسند طيالسى: يونس، ابو داود، سالم بن سليم، يحيى بن سعيد تميمى، ابو زرعه بن عمرو بن جرير: نزد عبداللّه بن عَمرو بوديم كه دو نفر آمدند و گفتند: از مجلس مروان به اينجا آمده ايم، و شنيديم كه مروان مى گفت: اوّلين نشانه اى كه پيدا مى شود دجّال است.
عبداللّه بن عمرو گفت: مروان دروغ مى گويد، از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود:
«اولين نشانه، طلوع خورشيد از مغرب، يا خروج جنبنده [مخصوص] بر مردم به هنگام ظهر است، هر كدام از اين دو نشانه نمايان شد، ديگرى با فاصلۀ اندكى پس از آن خواهد بود».(1)
روايات شيعه:
(281) خصال صدوق: حسن بن عبداللّه بن سعيد عسكرى، عبداللّه بن محمّد بن حكيم قاضى، حسين بن عبداللّه بن شاكر، اسحاق بن حمزه بخارى و عمويم، عيسى بن موسى غُنجار، ابو حمزه، رقبة - و هو ابن مصقلة شيبانى -، الحكم بن عتيبة به نقل از شخصى، حذيفة بن اسيد: از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود:
«ده نشانه مقدّمۀ قيامت است: پنج نشانه در مشرق و پنج نشانه در مغرب».
آنگاه جنبنده، دجّال، طلوع خورشيد از مغرب، عيسى بن مريم عليهما السلام، يأجوج و مأجوج و غلبۀ عيسى عليه السلام بر آنها و غرق كردنشان در دريا، را شمرد و بقيه نشانه ها را ذكر نفرمود.(2)
(282) غيبة الطوسى: احمد بن ادريس، على بن محمّد بن قتيبة، فضل بن شاذان، ابن فضّال، حمّاد، حسين بن المختار، ابو نصر، عامر بن واثلة، اميرالمؤمنين عليه السلام: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«ده علامت است كه پيش از قيامت بايد پديد آيد: سفيانى، دجّال، دود، جنبنده اى [مخصوص] در زمين(3) ، قيام قائم، طلوع آفتاب از مغرب، فرود».
ص: 125
آمدن عيسى عليه السلام [از آسمان]، فرورفتن زمين در شرق، فرو رفتن زمين در جزيرة العرب، و آتشى كه از وسط عَدَن [75] بيرون مى آيد و مردم را به محشر مى راند».(1)
(283) تبيان: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«پيش از آنكه شش چيز رخ دهد فرصت را براى اعمال صالح غنيمت شمريد: طلوع خورشيد از مغرب، دجّال، دود، پيدايش جنبنده اى [مخصوص] در زمين، مرگ هر كدامتان، برپاشدن قيامت».(2)
(284) كمال الدين: محمّد بن ابراهيم بن اسحاق، عبدالعزيز بن يحيى جلودى، حسين بن معاذ، قيس بن حفص، يونس بن أرقم، ابو سيّار شيبانى، ضحّاك بن مزاحم، نزّال بن سبره: على بن ابى طالب عليه السلام بر منبر بود و خطبه مى گفت. بعد از حمد و ثناى خداوند و درود بر پيامبر صلى الله عليه و آله سه بار فرمود:
اى مردم، پيش از آنكه مرا از دست بدهيد از من سؤال كنيد!
صعصعة بن صوحان برخاست و عرض كرد: اى امير مؤمنان، دجّال كى خروج كند؟ اميرمؤمنان عليه السلام پس از سخنانى در مورد دجّال فرمود:
اينها پس از طلوع آفتاب از مغربِ خود است، در اين وقت توبه برداشته شود، نه توبه اى پذيرفته است و نه عمل فايده دارد، و ايمان كسى كه پيشتر ايمان نياورده يا در حالِ ايمان خيرى كسب نكرده بود به حال صاحبش سودى ندارد.
آنگاه فرمود: از آنچه بعد از آن روى مى دهد نپرسيد؛ زيرا حبيبم رسول خدا صلى الله عليه و آله از من عهد گرفته كه جز به عترت خود اطلاع ندهم.2.
ص: 126
نزّال بن سبره گويد: به صعصعة بن صوحان گفتم: مقصود اميرمؤمنان از اين سخن چه بود؟
صعصعه گفت: اى پسر سبره، آن كه عيسى بن مريم عليهما السلام پشت سرش نماز مى خواند دوازدهمين نفر از عترت و نهمين فرزند حسين عليه السلام و اوست آفتابى كه از مغربِ خود برمى آيد و نزد ركن و مقام ظاهر مى شود و زمين را پاك مى كند و ترازوى عدل را برقرار مى نمايد طورى كه هيچ كس به ديگرى ظلم نمى كند. امير مؤمنان به ما گفت كه حبيبش پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله از وى پيمان گرفته كه از اتّفاقات بعد از آن به كسى جز عترتش - ائمّۀ اطهار عليهم السلام - خبر ندهد.(1)
(285) تفسير قمى: پدرم به نقل از قاسم بن محمّد، سليمان بن داود منقرى، حفص بن غياث، ابو عبداللّه عليه السلام: شخصى از پدرم در مورد جنگ هاى امير مؤمنان عليه السلام سؤال كرد. امام باقر عليه السلام فرمود:
«خداوند عزّوجل محمّد صلى الله عليه و آله را با پنج شمشير برانگيخت [20]: سه شمشير از آن شمشيرها برهنه و از غلاف كشيده است تا جنگ پايان پذيرد، و هرگز جنگ پايان نيابد تا آفتاب از محلّ غروبِ خود طلوع كند، و چون آفتاب از مغربش سر برآرد آن روز همۀ مردم در امنيت قرار گيرند، آن روز است كه ايمان كسى كه از پيش ايمان نياورده باشد و يا از ايمانش بهره بردارى نكرده است سودى به حالش ندهد، و يك شمشير از آن شمشيرها پيچيده، و يكى ديگر در نيام است كه به روى ديگران كشيده مى شود، ولى امرش به دست ماست...».(2)3.
ص: 127
(286) تفسير عيّاشى: زرارة، حمران و محمّد بن مسلم: امام باقر و امام صادق عليهما السلام در توضيح آيۀ يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها (1) فرمودند:
«بعضى از آيات طلوع خورشيد از مغرب و خروج جنبنده و دجّال است. كسى كه در كفر خود اصرار ورزيده و بر مبناى ايمان عمل نكرده، پس از آمدن آيات، ايمان آوردن برايش سودى ندارد».(2)
روايات اهل سنّت:
(287) مصنَّف عبدالرزّاق: معمّر، ابن طاووس، على بن عبداللّه بن عبّاس:
«از علائم حتمى قيام مهدى اين است كه همراه با طلوع خورشيد علامتى پيدا مى شود».(3)
روايات شيعه:
(288) غيبة الطوسى: قرقارة، عبّاس بن يزيد بحرانى، عبدالرزاق بن همام، معمّر، ابن طاووس، على بن عبداللّه بن عبّاس:
«از علائم حتمى قيام مهدى اين است كه همراه با طلوع خورشيد علامتى پيدا مى شود».(4)
ص: 128
روايات اهل سنّت:
(289) فتن ابن حمّاد: وليد، كعب:
«قبل از قيام مهدى ستاره اى دنباله دار از مشرق طلوع مى كند».(1)
روايات شيعه:
(290) كفاية الاثر: على بن حسن بن مندة، محمّد بن حسين كوفى معروف به ابوالحكم، اسماعيل بن موسى بن ابراهيم، سليمان بن حبيب، شريك، حكيم بن جبير، ابراهيم، علقمة بن قيس: امام على عليه السلام ضمن حديثى دربارۀ مهدى عليه السلام و قيام او فرمود:
«قيام او ده نشانه دارد: اوّل طلوع ستاره اى دنباله دار نزديك ستارۀ حادى است...».(2)
(291) مشارق بَرسى: اصبغ بن نُباته: امير مؤمنان عليه السلام در خطبه اى فرمودند:
«و طلوع ستارۀ دنباله دار و اقتران ستاره ها... وقتى همۀ اين علامت ها پيدا شد قائمِ بر حقّ ما قيام مى كند».(3)
ص: 129
روايات اهل سنّت:
(292) فتن ابن حمّاد: وليد و رشدين، ابن لهيعة، ابو قبيل، ابو رومان: على عليهم السلام فرمود:
«وقتى از آسمان ندايى آمد كه حق با آل محمّد عليهم السلام است، مهدى ظاهر مى گردد».(1)
(293) فتن ابن حمّاد: عبداللّه بن مروان، سعيد بن يزيد تنوخى، زهرى:
«روزى كه سفيانى و مهدى براى جنگ رو در رو شوند، صدايى از آسمان شنيده مى شود».(2)
(294) فتن ابن حمّاد: وليد و رشدين، ابن لهيعة، ابو قبيل، ابو رومان: على عليهم السلام فرمود:
«ابتداى روز، ندايى از آسمان مى آيد كه حق با آل محمّد عليهم السلام است».(3)
(295) فتن ابن حمّاد: وليد بن مسلم، عنبسه قُرشى، سلمة بن ابى سَلَمه، شهر بن حوشب:
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«در محرّم آن سالى كه سر و صداى جنگ بالا گيرد، منادى از آسمان ندا مى كند: آگاه باشيد كه برگزيدۀ خلق خدا فلانى است، به حرف او گوش كنيد و او را اطاعت نماييد».(4)
(296) مصنَّف عبدالرزّاق: عبدالرزاق، معمّر به نقل از شخصى، ابن مسيّب:
«فتنه اى در شام خواهد افتاد كه اوّل آن همچون بازى كودكانه است، از طرفى آرام شود و از جانب ديگر اوج گيرد، به همين نحو خواهد بود تا
ص: 130
اينكه منادى از آسمان ندا مى كند: آگاه باشيد كه امير شما فلانى است».(1)
(297) مصنّف ابن ابى شيبه: حسن بن موسى، حمّاد بن سَلَمه، ابو محمّد، عاصم بن عمرو بجلى: أبواُمامه گفت:
«ندايى از آسمان نام مردى را مى برد، كه ذليل آن را انكار نمى كند و عزيز نمى تواند از پذيرش آن سر باز زند».(2)
(298) مستدرك حاكم: ابو عبّاس محمّد بن يعقوب، حسن بن على بن عفان عامرى، يحيى بن آدم، ابو بكر بن عياش، محمّد بن عبداللّه غلام مغيرة بن شعبه، كعب بن علقمه، ابن حجيره، عقبة بن عامر: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«پيش از قيامت ابرى سياه از جانب مغرب مثل سپر بالاى سر شما مى آيد، و همواره در آسمان پيش مى رود و همۀ آسمان را مى پوشاند. آنگاه منادى ندا مى دهد: اى مردم!
هر كس رو به ديگرى كرده و مى گويد: شنيديد؟ بعضى مى گويند: بله. و بعضى ترديد دارند. دومرتبه ندا مى آيد: اى مردم!
باز مردم [به يكديگر] مى گويند: شنيديد؟! [اين مرتبه همه] مى گويند:
بله. آنگاه ندا مى آيد: اى مردم، امر خدا آمد، به آن شتاب نكنيد.(3)
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
قسم به آنكه جانم در دستش است، [در آن موقع] چه بسا دو نفر لباسى (يا پارچه اى) را براى معامله پهن كرده اند، امّا هيچ گاه آن را جمع يا معامله نمى كنند، و چه بسا شخصى منافذ لا به لاى سنگ هاى حوض خود را با گِل مسدود مى كند [تا آب در آن جمع شود] امّا هرگز [مزرعه اش را] با آن1)
ص: 131
آبيارى نمى كند، و ديگرى شتر خود را مى دوشد امّا هرگز از شير آن نمى نوشد و مردم همه مشغولند [و هيچ كس به ديگرى توجّه ندارد]».(1)
روايات شيعه:
(299) كفاية الاثر: ابو عبداللّه احمد بن محمّد بن عبيداللّه، ابو طالب عبيد بن احمد بن يعقوب بن نصر انبارى، احمد بن محمّد بن مسروق، عبداللّه بن شبيب، محمّد بن زياد هاشمى، سفيان بن عتبة، عمران بن داود، محمّد بن الحنفية: امير مؤمنان عليه السلام فرمود: از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه ضمن حديثى طولانى در فضل اهل بيت عليهم السلام فرمود:
«ندايى به گوش مى رسد كه همه از دور و نزديك يكسان و به وضوح مى شنوند، آن ندا براى مؤمنان رحمت و براى كافران عذاب خواهد بود.
گفتم: آن ندا چيست؟ فرمود: سه صدا است كه در ماه رجب بلند مى شود:
نخست «لعنت خداوند بر ستمگران»(2) ، دوم «گرفتارى هولناك فرا رسيد»(3) و سوم: يكى از اصحاب بدر كه همراه خورشيد پديدار مى گردد(4) و ندا مى دهد: «خداوند فلان بن فلان را برانگيخت [20]» و اجداد او را تا على عليه السلام نام مى برد. با اين ندا ستمكاران هلاك مى شوند».(5)
(300) مختصر البصائر: كتابى از خطبه هاى مولا اميرالمؤمنين عليه السلام ديدم كه خطّ سيّد بن طاووس بر آن بود... از ابو روح فرج بن فروة، مسعدة بن صدقة: حضرت جعفر بن محمّد عليه السلام فرمود:
«... در ماه رمضان هنگام طلوع خورشيد از سمت مشرق ندايى مى آيد كه اى اهل هدايت جمع شويد».(6)6.
ص: 132
(301) غيبة النعمانى: احمد بن محمّد بن سعيد، احمد بن يوسف بن يعقوب ابو الحسن جُعفى، اسماعيل بن مهران، حسن بن على بن ابى حمز به نقل از پدرش و وهيب، ابو بصير:
حضرت امام محمّد باقر عليه السلام فرمود:
«قائم در يك سالِ فرد قيام مى كند:... وحشت و رعب همواره به مردم فشار مى آورد، تا اينكه ندايى از آسمان مى آيد، چون اين ندا آمد آمادۀ حركت شويد...».(1)
(302) غيبة النعمانى: احمد بن محمّد بن سعيد بن عقده كوفى، احمد بن محمّد دينورى، على بن حسن كوفى، عميرة بنت أوس، الحصين بن عبدالرحمن عن به نقل از پدرش و او نيز از پدرش عمرو بن سعد: روزى اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام ضمن حديثى طولانى به حذيفة بن يمان فرمود:
«و نداى منادى از آسمان...».(2)
(303) مواليد الأئمّة:
«ابرى كه بالاى سر قائم سايه افكنده و همراه او حركت مى كند... با صدايى فصيح ندا مى دهد: اين است مهدى».(3)
(304) كمال الدين: محمّد بن محمّد بن عصام، محمّد بن يعقوب كلينى، قاسم بن علاء، اسماعيل بن على قزوينى، على بن اسماعيل، عاصم بن حميد حَنّاط، محمّد بن مسلم ثقفى طحّان: خدمت امام محمّد باقر عليه السلام رفتم تا از آن حضرت در مورد قائم آل محمّد صلى الله عليه و آله سؤال كنم. ولى پيش از آنكه من حرفى بزنم آن حضرت بى مقدّمه فرمود:
«محمّد بن مسلم! قائم آل محمّد به پنج پيامبر شباهت دارد... و از علائم3.
ص: 133
قيامش اين است كه... منادى از آسمان به نام او و پدرش ندا مى دهد(1)».(2)
(305) غيبة النعمانى: احمد بن محمّد بن سعيد، محمّد بن مفضّل و سعدان بن اسحاق بن سعيد و احمد بن حسين و محمّد بن احمد بن حسن قطوانى، حسن بن محبوب، يعقوب سرّاج، جابر: امام باقر عليه السلام فرمود:
«جابر! قائم زمانى ظهور مى كند كه مردم شام مبتلا به فتنه اى شوند، كه هرچه سعى مى كنند از آن بيرون روند نمى توانند، و كشتارى (جنگى) بين كوفه و حيره در مى گيرد كه تعداد كشته هاى هر دو لشكر مساوى است، و ندايى از آسمان بلند مى شود».(3)
(306) غيبة النعمانى: احمد بن محمّد بن سعيد، محمّد بن مفضّل و سعدان بن اسحاق بن سعيد و احمد بن حسين و محمّد بن احمد بن حسن، حسن بن محبوب، علاء بن رزين، محمّد بن مسلم: امام باقر عليه السلام فرمود:
«منتظر و آمادۀ صدايى كه ناگهان از طرف دمشق مى آيد باشيد كه در آن برايتان فَرَج [و گشايش] بزرگى است».(4)6.
ص: 134
روايات اهل سنّت:
(307) مسند احمد: عبدالرزاق، جعفر، مُعلّى بن زياد، علاء بن بشير، ابو الصديق ناجى، ابو سعيد خدرى: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«مهدى... در حالى در امّتم برانگيخته [20] مى شود كه اختلافات بين مردم و زمين لرزه [زياد] است».(1)
(308) فتن سليلى: عمر بن عبدالوهاب، أبوبكر محمّد بن عبدالمؤمن، احمد بن محمّد بن غالب، الخليل بن سالم بزّاز، علاء بن رشيد، عبدالواحد بن زيد، الحسن به نقل از شخصى: على بن ابى طالب عليه السلام ضمن حديثى به ابن عبّاس فرمود:
«سه خَسف [40] در مصر، شش زلزله، و قذفى [86] از آسمان».(2)
(309) امالى شجرى: الشريف ابو عبداللّه محمّد بن على بن حسن حسنى بطحائى، محمّد بن جعفر تميمى، محمّد بن محمّد بن سعيد، حسن بن على بزيع، قاسم بن عبداللّه عبدى به نقل از پدرش، عبدالرحيم بن نصر بارقى، زيد بن على عليهما السلام: على بن ابى طالب عليه السلام فرمود:
«آنگاه كه... اطاعت خدا وسيلۀ تجارت باشد و قاريان زياد و دين پژوهان (فقها) كم شوند و دشنام به اهل تقوا رواج گيرد، منتظر بادى سرخ، خَسف [40]، مَسخ [101]، قَذف [86]، زمين لرزه ها و اتّفاقات بزرگ ديگرى باشيد».(3)
روايات شيعه:
(310) دلائل الامامة: ابو على نهاوندى، ابو على هشام بن على سيرافى، عبداللّه بن رجاء، همام، مُعلّى بن زياد، مُعلّى، شخصى از طايفه مزينه، ابو الصديق ناجى، ابو سعيد خدرى:
رسول خدا صلى الله عليه و آله از مهدى ياد كرد و فرمود:
ص: 135
«مهدى زمانى قيام مى كند كه زمين لرزه و اختلاف بين مردم زياد شود».(1)
(311) غيبة النعمانى: احمد بن محمّد بن سعيد بن عقده، احمد بن يوسف بن يعقوب ابو الحسن جُعفى، اسماعيل بن مهران، حسن بن على بن ابى حمزه به نقل از پدرش و وهيب، ابو بصير: امام محمّد باقر عليه السلام فرمود:
«قائم قيام نمى كند، مگر وقتى كه مردم به شدّت در ترس و وحشت باشند و زمين لرزه زياد شود».(2)
روايات اهل سنّت:
(312) سنن دارقطنى: ابو سعيد اصطخرى، محمّد بن عبداللّه بن نوفل، عبيد بن يعيش، يونس بن بكير، عمرو بن شمر، جابر: حضرت محمّد بن على (امام باقر) عليه السلام فرمود:
«مهدىِ ما دو نشانه دارد كه از آغاز خلقت سابقه نداشته: در اولين شب ماه رمضان كسوف و در نيمۀ آن خسوف مى شود، اين دو علامت از ابتداى خلقت آسمان و زمين هيچ گاه واقع نگرديده».(3)
(313) فتن ابن حمّاد: وليد، صفوان بن عمرو، عبدالرحمن بن جبير بن نفير، كثير بن مرّة حضرمى:
«نشانۀ دوران مصيبت و سختى آن است كه در ماه رمضان علامتى در آسمان پديدار گردد، پس از آن اختلاف بين مردم زياد مى شود، اگر در آن زمان بودى، تا مى توانى غذاهاى فراوان ذخيره كن».(4)
ص: 136
روايات شيعه:
(314) كمال الدين: محمّد بن موسى بن المتوكّل، على بن حسين سعدآبادى، احمد بن محمّد بن خالد به نقل از پدرش، محمّد بن ابى عمير، ابو ايّوب، ابو بصير: امام صادق عليه السلام فرمود:
«قبل از قيام مهدى، روز پنجم ماه رمضان خورشيد گرفتگى مى شود».(1)
(315) غيبة النعمانى: احمد بن محمّد بن سعيد، قاسم بن محمّد بن حسن بن حازم، عبيس بن هشام ناشرى، عبداللّه بن جبلة، الحكم بن أيمن، ورد برادر كميت: امام محمّد باقر عليه السلام فرمود:
«پنج روز قبل از اين امر (قيام مهدى) ماه گرفتگى و پانزده روز خورشيد گرفتگى در ماه رمضان خواهد بود، كه آنگاه حساب ستاره شناسان بهم مى خورد».(2)
(316) اصول كافى: سهل بن زياد، احمد بن محمّد بن ابى نصر، ثعلبة بن ميمون، بدر بن الخليل ازدى: خدمت امام باقر عليه السلام نشسته بودم كه فرمود:
«قبل از قيام مهدى دو اتّفاق مى افتد كه از زمان هبوط آدم عليه السلام به زمين، هيچ گاه رخ نداده: در نيمه ماه رمضان خورشيد گرفتگى و در آخر آن ماه گرفتگى مى شود.
شخصى گفت: اى فرزند رسول خدا، خسوف در آخر ماه و كسوف در نيمۀ ماه؟!
امام باقر عليه السلام فرمود:
مى دانم چه مى گويى، امّا اين دو نشانه هيچ گاه از زمان هبوط آدم عليه السلام اتفاق نيفتاده».(3)9.
ص: 137
روايات اهل سنّت:
(317) عقد الدرر: حضرت ابوعبداللّه حسين بن على عليهما السلام فرمود:
«هرگاه ديديد شبها در آسمان آتش بزرگى از سمت مشرق بالا مى آيد، علامت فرج [و گره گشايى از كار] مردم و مقدّمۀ آمدن مهدى است».(1)
(318) فتن ابن حمّاد: سعيد ابو عثمان، جابر: حضرت ابوجعفر امام محمّد باقر عليه السلام فرمود:
«موقعى كه [بنى] عبّاس به خراسان برسند ستاره اى از مشرق در نزديكى «ذو شفا» طلوع مى كند و آن اوّلين ستاره اى بود كه وقتى خداوند قوم نوح عليه السلام را غرق و هلاك نمود طلوع كرد، و وقتى كه ابراهيم عليه السلام را در آتش انداختند، و هنگامى كه خدا فرعون و همراهانش را به هلاكت رساند، و زمانى كه يحيى بن زكريا عليهما السلام را كشتند آن ستاره طلوع كرد. هرگاه آن ستاره را ديديد از شرّ فتنه ها به خدا پناه بريد. طلوع آن ستاره پس از گرفتگى آفتاب و ماه خواهد بود، بعد از آن طولى نمى كشد كه «ابْقَع» در مصر ظهور مى كند».(2)
روايات شيعه:
(319) غيبة النعمانى: احمد بن محمّد بن سعيد بن عقده، احمد بن يوسف بن يعقوب ابو الحسن جُعفى، اسماعيل بن مهران، حسن بن على بن ابى حمزه به نقل از پدرش و وهيب، ابو بصير: امام محمّد باقر عليه السلام فرمود:
«وقتى آتشى سهمناك ديديد كه همچون زردچوبه (به رنگ زرد و سرخ)
ص: 138
است و از جانب مشرق سه روز يا هفت روز بالا مى آيد، منتظر باشيد كه - اگر خدا بخواهد - فرَجِ آل محمّد خواهد بود، خداوند عزيز و حكيم است».(1)
(320) غيبة النعمانى: احمد بن محمّد بن سعيد، احمد بن يوسف بن يعقوب جُعفى ابو الحسن، اسماعيل بن مهران، حسن بن على بن ابى حمزه به نقل از پدرش و وهيب بن حفص، ابو بصير: امام صادق عليه السلام فرمود:
«وقتى ديديد شب ها در آسمان آتشى بزرگ از جانب مشرق بالا مى آيد، نشانۀ فرج [و گره گشايى از كار] مردم خواهد بود. اين واقعه مدت كمى پيش از آمدن قائم است».(2)2.
ص: 139
ص: 140
اين باب شامل دو فصل است:
روايات اهل سنّت:
(321) فتن ابن حمّاد: ابن وهب، ابن لهيعة، الحرث بن زيد، عبداللّه بن زرير غافقى: از على عليه السلام شنيدم كه فرمود:
«فتنه ها چهار نوعند، اوّل: فتنۀ گشايش [و نعمت]، دوم: فتنۀ سختى [و تنگدستى]، سوم: فتنۀ فلان - آنگاه معدن طلا را ذكر كرد -، تا اينكه مردى از عترت پيغمبر صلى الله عليه و آله خروج كند و خدا كار اين امّت را به دست او اصلاح نمايد».(1)
(322) كنز العمّال: يحيى بن عبدالباقى، يوسف بن عبدالرحمن مروروزى، ابوتقى عبدالحميد بن ابراهيم حمضى، معدان بن سليم حضرمى، عبدالرحمن بن نجيح، ابو الزاهرية، جبير بن نفير، عوف بن مالك: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«فتنه ها يكى پس از ديگرى پيش مى آيند تا آنگاه كه مردى از اهل بيتم قيام كند...».(2)
ص: 141
(323) مصنَّف عبدالرزّاق: معمّر، طارق، منذر ثورى، عاصم بن ضمرة: على عليه السلام فرمود:
«در اين امّت پنج فتنه قرار داده شده: فتنه همگانى، فتنه اختصاصى، [دوباره] فتنه اى همگانى، [و پس از آن] فتنه اى اختصاصى، و آنگاه فتنه اى كور و كر و بسته(1) كه مردم در آن مثل حيوانات خواهند بود».(2)
(324) ملاحم ابن منادى: اعمش، خثيمة بن عبدالرحمن: على بن ابى طالب عليه السلام فرمود:
«آنگاه كه قيامت نزديك... و فتنه ها و آشوب ها بالا گيرد مردى از فرزندانم قيام كند».(3)
(325) معجم طبرانى: يحيى بن عبدالباقى، يوسف بن عبدالرحمن مروروذى، ابو تقى عبدالحميد بن ابراهيم حمصى، معدان بن سليم حضرمى، عبدالرحمن بن نجيح، ابو الزاهريه، جبير بن نفير، عوف بن مالك: رسول خدا صلى الله عليه و آله ضمن حديث ملاحم (آشوب ها) فرمود:
«... پس از فتح شام، فتنه اى غبار آلود و تاريك(4) ظاهر مى شود، تا مردى از خاندانم به نام «مهدى» ظهور مى كند. اگر در زمان او [زنده] بودى، از وى پيروى كن تا از هدايت يافتگان باشى».(5)
(326) امالى شجرى: ابو محمّد عبداللّه بن عمر بن عبداللّه بن رشتة، ابو الطيّب عبدالرحمن بن محمّد بن عبداللّه عطّار، عبّاس بن حمّاد بن فضاله، عمرو بن ابى حارث، عبدالملك بن عبدالعزيز، كوثر بن حليم، نافع، ابن عمر: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
«قيامت نشود تا آنگاه كه خداوند اميرانى برانگيزد [20]... خداوند نيز فتنه اى غبارآلود و ظلمانى بر ايشان افكنَد كه در آن حيران و سرگردان مانند همان گونه كه يهود در ظلمت ها سرگردان شدند».(6)2.
ص: 142
(327) سنن دانى: عبدالرحمن بن عثمان بن عفّان، قاسم بن أصبغ، احمد بن زهير، محمّد بن صلت اسدى، فطر بن عبداللّه خشّاب، حكم بن عتيبه: به محمّد بن على (امام باقر عليه السلام) گفتم:
شنيده ايم يك نفر از شما قيام مى كند و عدل را در اين امّت اجرا مى نمايد. فرمود:
«ما اميدِ همان داريم كه مردم به آن اميد دارند، ما به اين اميد هستيم كه اگر يك روز هم به آخر دنيا مانده باشد خداوند آن روز را آنقدر طولانى كند كه اميد مردم محقّق گردد، امّا قبل از آن فتنه اى سخت بپا شود كه شخصْ امروز مؤمن است، ولى فردا صبح كافر مى شود، و [يا] صبح مؤمن است، ولى شبِ همان روز كافر مى شود؛ اگر در آن زمان بوديد از خدا بترسيد، مراقب دينتان باشيد و در خانه هايتان بمانيد».(1)
(328) فتن ابن حمّاد: محمّد بن عبداللّه، عبدالسلام بن مسلمة، ابو قبيل:
«تا وقتى حكومت بنى عبّاس برقرار است مردم در خير و رفاه هستند، امّا وقتى حكومت آنها منقرض شد، همواره در فتنه خواهند بود تا مهدى قيام كند».(2)
روايات شيعه:
(329) دلائل الامامة: ابو الحسين محمّد بن هارون به نقل از پدرش، ابو على حسن بن محمّد نهاوندى، عبّاس بن مطر همدانى، اسماعيل بن على مقرى، محمّد بن سليمان، ابو جعفر عرجى، محمّد بن يزيد، سعيد بن عبايه، سلمان فارسى: امير مؤمنان عليه السلام در مدينه براى ما سخنرانى مى كرد و از نزديكى فتنه و قيام فرزندِ قائمش و عدالت گسترانى او سخن مى گفت. سلمان گويد: وقتى كسى نزد آن حضرت نبود خدمتش رسيدم و گفتم: اى امير مؤمنان، قائمِ فرزندان شما كى قيام مى كند؟ آن حضرت آهى عميق كشيد و فرمود:
«قائم در دورانى ظهور مى كند كه... فتنه ظاهر شود، وقايعى در عراق و0.
ص: 143
فتنه هايى در همه جا اتّفاق افتد... آن هنگام پرچم هايى (لشكرهايى) از مغرب و مشرق مى آيند و اعلام فتنه در جهان مى نمايند... در آن وقت مهدى قيام مى كند».(1)
(330) اثبات الهداة: امام على عليه السلام فرمود:
«... آنگاه فتنۀ تيره و گردن بند قرمز كه قائم حق در ميان آن است... چون اين علامات كامل شد قائم بر حقّ ما قيام مى كند».(2)
(331) غيبة النعمانى: احمد بن محمّد بن سعيد بن عقده كوفى، احمد بن محمّد دينورى، على بن حسن كوفى، عميرة بنت أوس، الحصين بن عبدالرحمن عن به نقل از پدرش و او نيز از پدرش عمرو بن سعد: روزى اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام ضمن حديثى طولانى به حُذَيفة بن يمان فرمود:
«... تا آن زمان كه فرزند من از ديدگان پنهان شود(3)... فتنه سر برآرد، و بلا نازل گردد، و آتش نژادپرستى برافروزد... او مى بيند امّا ديده نمى شود، تا زمان و وعده اش فرا رسد و منادى از آسمان آواز دهد، آن روز، روز شادى... است».(4)1.
ص: 144
روايات اهل سنّت:
(332) مصنَّف عبدالرزّاق: عبدالرزاق، معمّر به نقل از شخصى، ابن مسيّب:
«فتنه اى در شام خواهد افتاد كه اول آن بچّه بازى است، از طرفى آرام و از جانب ديگر اوج مى گيرد، به همين نحو خواهد بود تا اينكه منادى از آسمان ندا مى دهد: آگاه باشيد كه امير شما فلانى است».(1)
(333) فتن ابن حمّاد: رشدين، ابن لهيعة، عيّاش بن عبّاس زرقى، ابن زرير، على عليه السلام:
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«خداوند كسى را بر اهل شام مسلّط مى كند تا جمعيت آنها را به طورى متفرّق سازد كه اگر روباه ها با شاميان بجنگند بر آنها پيروز مى شوند. در آن زمان مردى از اهل بيتم با سه بيرق قيام مى كند، كسانى كه زياد شمرند گويند تعداد آنها پانزده هزار و كسانى كه كم شمرند گويند دوازده هزار نفرند، علامت آنها «أَمِتْ أَمِتْ» است. هر كدام از صاحبان بيرق ها در پى حكومت است يا ديگران مى خواهند او را به حكومت برسانند، پس خدا همۀ آنها را مى كُشد، آنگاه الفت و نعمت و آزادى بيان(2) را به مسلمانان برمى گرداند».(3)
(334) فتن سليلى: محمّد بن جرير، ابن حميد، الحكم، خلّاد بن أسلم الصفّار، عبداللّه بن عيسى، عبداللّه بن الحرث به نقل از پدرش، عبداللّه بن عمر:
ص: 145
«فتنه اى بپا شود كه آن را فتنۀ «سبيطه» گويند و هر دو طرف درگيرى در آن اهل آتش خواهند بود!
گفتم: آنها مسلمان اند؟ گفت: آرى مسلمان اند!
پرسيدم: آنها مسلمان اند؟ گفت: آرى، آنها مسلمان اند!
گفتم: پس چرا وارد آتش مى شوند؟
گفت: چون سبب درگيريشان امر دنياست نه امر خدا... بعد از آن خداوند مردى را مى فرستد كه زمين را پر از عدل و داد كند...».(1)
روايات شيعه:
(335) غيبة النعمانى: احمد بن محمّد بن سعيد، محمّد بن مفضّل و سعدان بن اسحاق بن سعيد و احمد بن حسين و محمّد بن احمد بن حسن قطوانى، حسن بن محبوب، يعقوب سرّاج، جابر: امام باقر عليه السلام فرمود:
«جابر! قائم زمانى ظاهر مى شود كه مردم شام به فتنه اى مبتلا گردند و هرچه سعى كنند از آن بيرون روند نتوانند. جنگى بين كوفه و حيره درگيرد كه تعداد كشته هاى هر دو لشكر مساوى است، و ندايى از آسمان بلند شود».(2)
(336) مناقب ابن شهرآشوب: على عليه السلام ضمن كلامى طولانى فرمود:
«و غلبه روم بر شام... و پيدا شدن پرچمِ دجّالِ لَعين».(3)2.
ص: 146
اين باب شامل سه فصل است:
روايات اهل سنّت:
(337) سنن دانى: عبداللّه بن عمرو، عتاب بن هارون، فضل بن عبيداللّه، يحيى بن زكريا بن حيويه نيشابورى، محمّد بن يحيى، محمّد بن سَلَمه، ابو واصل بن عبيد، جابر بن عبداللّه:
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«همواره گروهى از امّتم براى پايدارى حق مى جنگند تا وقتى كه عيسى بن مريم... نزد مهدى نازل شود».(1)
(338) مسند احمد: موسى، ابن لهيعة، ابو زبير: جابر از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيد كه فرمود:
«عدّه اى از امّتم همواره براى دوام حقّ و پابرجايى آن با مخالفان نبرد مى كنند و نبرد خود را تا قيامت ادامه مى دهند. عيسى بن مريم عليه السلام نيز نازل مى شود، امير مسلمانان به او پيشنهاد مى كند كه پيش بايستيد و نماز گزاريد تا به شما اقتدا كنيم. عيسى عليه السلام مى گويد: نه، خداوند براى بزرگداشتِ اين امّت بعضى از خودشان را بر ديگران امير قرار داده».(2)
ص: 147
(339) فردوس الاَخبار: ابو هُريره: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
«عيسى بن مريم عليهما السلام بر هشتصد مرد و چهارصد زن نازل مى شود كه بهترين انسان هاى روى زمين و صالح ترين گذشتگان هستند».(1)
روايات شيعه:
(340) بشارة المصطفى: امام حسن عليه السلام: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«هميشه در امّت من گروهى هستند كه براى حق مى جنگند و پيروز مى شوند، تا اينكه عيسى بن مريم عليهما السلام نازل مى گردد».(2)
(341) مجمع البيان: ربيع بن انَس: پيامبر صلى الله عليه و آله آيۀ «از آنان كه آفريديم گروهى به حق هدايت و به حق حكم مى كنند»(3) را خواند و فرمود:
«تا زمان نزول عيسى بن مريم عليهما السلام گروهى از امّتم بر حق خواهند بود».(4)
روايات اهل سنّت:
(342) فتن ابن حمّاد: محمّد بن فضيل، عبداللّه بن ادريس و جرير، يزيد بن ابى زياد، ابراهيم، علقمه، عبداللّه: نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله بوديم كه چند نفر از جوانان بنى هاشم آمدند.
رنگ آن حضرت تغيير كرد. گفتيم: اى رسول خدا، همچنان در چهره شما چيزى مى بينيم كه طاقت ديدن آن را نداريم! فرمود:
«... قومى دو يا سه مرتبه از اين سوى [يعنى] از جانب مشرق با پرچمهاى سياه به طلب حق قيام كنند، امّا حق را به آنها نمى دهند، باز هم
ص: 148
نبرد مى كنند تا اينكه پيروز شده و حق را مى گيرند، امّا قبولش نمى كنند تا اينكه آن را به مردى از اهل بيت من بسپارند كه دنيا را پر از عدل سازد چونان كه ديگران پر از ظلم كردند. هر كس از شما آن زمان را درك نمود به آنها بپيوندد اگر چه به رفتن از روى برف باشد. آن مرد مهدى است».(1)
روايات شيعه:
(343) دلائل الامامة: ابو اسحاق ابراهيم بن احمد طبرى، ابو عبداللّه محمّد بن زيد بن على خفرى، محمّد بن حسين بن حفص، اسماعيل بن اسحاق بن راشد، يحيى بن سالم، مطر بن خليفه و صباح بن يحيى المزنى و مندل بن على، يزيد بن ابى زياد، ابراهيم نخعى، علقمه، عبداللّه بن مسعود: روزى در خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله بوديم كه عده اى از جوانان بنى هاشم آمدند. با ديدن آنها ديدگان آن حضرت پر از اشك شد و رنگ مباركش تغيير كرد. اصحاب عرض كردند: اى رسول خدا، چيز ناراحت كننده اى ديديد؟ فرمود:
«ما اهل بيتى هستيم كه خداوند برايمان آخرت را بر دنيا ترجيح داده.
بعد از من اين اهل بيتم مبتلا و تبعيد و آواره مى گردند، تا آنگاه كه قومى دو يا سه مرتبه از اينجا [يعنى] از جانب مشرق با پرچم هاى سياه به طلب حق قيام نمايند، امّا حق را به آنها نمى دهند، باز هم نبرد مى كنند تا اينكه پيروز شده و حق را مى گيرند، امّا قبول نمى كنند تا اينكه آن را به مردى از اهل بيت من بسپارند كه دنيا را پر از عدل كند چونان كه ديگران پر از ظلم كردند. هر كس از شما آن زمان را درك نمود به آنها بپيوندد، اگر چه به رفتن از روى برف باشد».(2)7.
ص: 149
(344) غيبة النعمانى: احمد بن محمّد بن سعيد، على بن حسن عن أخيه محمّد بن حسن به نقل از پدرش، احمد بن عمر حلبى، حسين بن موسى، معمّر بن يحيى بن سام، ابو خالد كابلى: امام محمّد باقر عليه السلام فرمود:
«گويى قومى را مى بينم كه از مشرق خروج كرده و خواستار حقّند ولى به آنان داده نمى شود، دوباره خواستار حقّشان شوند و به آنان ندهند، چون چنين مى بينند شمشيرها را بر دوش گيرند، اين مرتبه حقّشان را مى دهند ولى آنان نپذيرند تا آنكه قيام كنند و آن (حكومت) را فقط به صاحب شما خواهند داد. كشته هاى آنان شهيد هستند، و اگر من آن روز را درك مى كردم جان خود را براى يارى صاحب اين امر نگاه مى داشتم».(1)
(345) الايقاظ من الهجعة: امير مؤمنان على عليه السلام فرمود:
«جابر، هرگاه... لشكرهاى خراسان حركت كنند و شعيب بن صالح تميمى از ميان طالقان بخروشد و در خوزستان با سعيد سوسى بيعت كنند...
آماده ظهور كسى باشيد كه بر كوه طور از داخل درخت با موسى عليه السلام سخن گفت، او ظاهر مى شود و پرده از او كنار مى رود».(2)
(346) بحار الانوار: عفّان بصرى: امام صادق عليه السلام به من فرمود:
«مى دانى چرا اين شهر را «قم» ناميده اند؟
گفتم: خدا و پيغمبر بهتر مى دانند. فرمود:
آن شهر را «قم» ناميدند، چون اهل آنجا گِرد «قائم» جمع مى شوند، همراه او «قيام» مى كنند و با او استقامت مى ورزند و ياريش مى نمايند».(3)
(347) بحار الانوار: محمّد بن حسين بن ابى الخطّاب، محمّد بن حسن حضرمى، محمّد بن بهلول، ابو مسلم عبدى: امام صادق عليه السلام فرمود:5.
ص: 150
«خاك «قم» مقدّس است، اهل آنجا از ما و ما از آنهاييم، تا وقتى آنها به برادران خود خيانت نكنند هر ظالمى نسبت به آنها نيّت بدى نمايد بى درنگ در عقوبت گرفتار آيد، امّا وقتى به يكديگر خيانت كردند خداوند ظالمان بدكردارى بر آنها مسلّط مى فرمايد. مردم قم ياران قائم ما و طلب كنندگان حق هستند».(1)
روايات اهل سنّت:
(348) فتن ابن حمّاد: ابو يوسف، محمّد بن عبيداللّه بن يزيد بن سندى، كعب:
«علامت قيام مهدى پرچم هايى است كه از مغرب مى آيند، سركردۀ آنها مرد فلجى از قبيلۀ «كِنده» است».(2)
(349) فتن ابن حمّاد: رشدين، ابن لهيعة، ابو قبيل، شفى، تبيع، كعب:
«در آفريقا اميرى به مدّت دوازده سال حكومت مى كند، بعد از او فتنه مى شود، آنگاه مردى گندم گون به حكومت مى رسد و زمين را پر از عدل مى نمايد و بعد از آن به سوى مهدى عليه السلام مى رود و مطيع او شده از طرف او مى جنگد».(3)
روايات شيعه:
(350) غيبة النعمانى: على بن احمد، عبيداللّه بن موسى، محمّد بن موسى، احمد بن ابى احمد معروف به ابو جعفر ورّاق، اسماعيل بن عيّاش، مهاجر بن حكيم، مغيرة بن سعيد: امام
ص: 151
محمّد باقر عليه السلام: امير مؤمنان عليه السلام فرمودند:
«... پرچم هاى زردى كه از مغرب مى آيد تا آنكه به شام مى رسد، و اين هنگامى است كه بزرگترين گرفتارى و مرگ سرخ روى دهد... آنگاه كه چنين شود، منتظر خروج [و قيام] مهدى عليه السلام باشيد».(1)2.
ص: 152
اين باب شامل شش فصل است:
روايات اهل سنّت:
(351) مستدرك حاكم: ابو العباس محمّد بن يعقوب، حسن بن على بن عفّان عامرى، عَمرو بن محمّد عنقزى، يونس بن ابى اسحاق، عمّار دهنى، ابو طفيل، محمّد بن الحنفية: در محضر على عليه السلام بوديم، مردى از آن حضرت درباره مهدى پرسيد. على عليه السلام ضمن سخنانى فرمود:
«او در آخر الزمان خروج مى كند، زمانى كه اگر كسى گفت «خدا خدا»، كُشته مى شود، خداوند قومى را مثل پاره هاى ابر براى او گرد هم مى آورد و دلهايشان را به هم پيوند مى دهد، از هيچ كس نمى هراسند، و با اضافه شدن هر نفر به تعدادشان خوشحال نمى گردند [چون ضعيف نيستند]، آنها به تعداد اصحاب بدر هستند».(1)
(352) عقد الدرر: عبداللّه بن عباس:
«... ياران او (مهدى) از اهل شام هستند و سيصد و سيزده نفرند، به تعداد اصحاب بدر».(2)
ص: 153
(353) مجمع الزوائد: أمّ سَلَمه: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:
«... سيصد و سيزده نفر گرد او (مهدى) جمع مى آيند كه تعدادى از آنها زن هستند... او هفت سال زندگى مى كند، پس از آن چيزهاى زير زمين از آنچه روى زمين است باارزش تر خواهد بود».(1)
روايات شيعه:
(354) غيبة الطوسى: فضل بن شاذان، احمد بن عمر بن مسلم، حسن بن عقبة نهمى، ابو اسحاق بناء، جابر جُعفى: امام باقر عليه السلام فرمود:
«سيصد و اندى نفر، يعنى به تعداد اصحاب بدر، بين ركن و مقام با قائم بيعت مى كنند».(2)
(355) بحار الانوار: سيّد على بن عبدالحميد، احمد بن محمّد ايادى، ابو بصير: امام باقر عليه السلام فرمود:
«قائم با سيصد و سيزده مرد از يارانش در ذى طُوى منتظر قيام است...».
على بن ابى حمزه گويد: اين حديث را براى امام موسى كاظم عليه السلام هم نقل كردم.(3)
(356) غيبة النعمانى: احمد بن هوذه ابو سليمان، ابراهيم بن اسحاق نهاوندى، عبداللّه بن حمّاد انصارى، ابو جارود: امام باقر عليه السلام فرمودند:
«ياران قائم سيصد و سيزده نفر از غير عرب هستند...».(4)
(357) غيبة النعمانى: محمّد بن هَمّام و محمّد بن حسن بن محمّد بن جمهور، حسن بن7.
ص: 154
محمّد بن جمهور به نقل از پدرش، سماعة بن مهران، ابو جارود، قاسم بن وليد همدانى، حارث الأعور همدانى: امير مؤمنان عليه السلام روى منبر فرمود:
«هنگامى كه خاطب (خطيب)(1) بميرد، و صاحب زمان از ديده ها پنهان شود، و دل هايى باقى بماند كه منقلب (زير و رو) گردد، به طورى كه بعضى پر خير و بركت و بعضى ديگر بى خير و بركت باشد، آرزومندان [ظهور] هلاك و پراكنده گردند، و مؤمنان باقى و ثابت بمانند، و چه اندك هستند! سيصد نفر يا بيشتر خواهند بود...».(2)
(358) كمال الدين: حسين بن احمد بن ادريس به نقل از پدرش، احمد بن محمّد بن عيسى، حسين بن سعيد، ابن ابى عمير، ابو أيّوب، ابو بصير: مردى از اهل كوفه از امام صادق عليه السلام پرسيد: چند نفر با قائم خروج مى كنند؟ مى گويند سيصد و سيزده نفر به تعداد اصحاب بدر همراه او قيام مى كنند! آن حضرت فرمود:
«قائم خروج نكند، مگر با افراد نيرومند و افراد نيرومند از ده هزار نفر كمتر نيستند».(3)
(359) بصائر الدرجات: محمّد بن حسين، موسى بن سعدان، عبداللّه بن قاسم، مالك بن عطية، أبان بن تغلب: امام صادق عليه السلام فرمود:
«به زودى از اين مسجدتان - يعنى مكّه - سيصد و سيزده مرد مى آيند...».(4)7.
ص: 155
(360) دلائل الامامة: ابو الحسين محمّد بن هارون به نقل از پدرش، محمّد بن همّام، احمد بن حسين معروف به ابن ابى القاسم به نقل از پدرش، حسن بن على، ابراهيم بن محمّد، محمّد بن حمران به نقل از پدرش، يونس بن ظبيان: خدمت امام صادق عليه السلام بودم كه آن حضرت سخن از اصحاب قائم عليه السلام به ميان آورد و فرمود:
«سيصد و سيزده نفر هستند كه هر كدام گمان مى برد تعدادشان سيصد نفر است».(1)
(361) كمال الدين: محمّد بن احمد شيبانى، محمّد بن ابى عبداللّه كوفى، سهل بن زياد ادمى، عبدالعظيم بن عبداللّه حسنى: به محمّد بن على بن موسى عليهم السلام (امام جواد عليه السلام) گفتم: من اميدوارم كه شما قائمِ اهل بيت محمّد صلى الله عليه و آله باشيد كه زمين را پر از عدل و داد مى كند، همان طور كه پر از ظلم و ستم شده! آن حضرت ضمن سخنانى طولانى فرمود:
«... ياران او سيصد و سيزده مرد به تعداد اصحاب بدر از دورترين نقاط زمين هستند، و اين مصداق آيۀ أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللّهُ جَمِيعاً إِنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (2) مى باشد...».(3)
روايات اهل سنّت:
(362) تاريخ ابن عساكر: على بن ابى طالب عليه السلام فرمود:
«هنگامى كه قائم آل محمّد صلى الله عليه و آله قيام كند خداوند اهل مشرق و مغرب را براى او جمع مى نمايد، پس بسان پاره هاى ابر پاييزى به هم مى پيوندند، رُفقا از اهل كوفه و ابدال از اهل شام هستند».(4)
ص: 156
(363) فتن سليلى: حسن بن على المالكى، ابو النصر على بن حميد رافعى، محمّد بن هيثم بصرى، سليمان بن عثمان نخعى، سعيد بن طارق، سلمة بن انَس، اصبغ بن نُباته: امير مؤمنان على عليه السلام در خطبه اى از مهدى و قيام همراهانش سخن به ميان آورد و نام هاى آنها را ذكر فرمود. ابوخالد حلبى به آن حضرت گفت: اى امير مؤمنان! خصوصيات او را براى ما بگوييد. فرمود: او در ظاهر و باطن شبيه ترين مردم به رسول خدا صلى الله عليه و آله است. آيا برايتان از يارانش و تعداد آنها بگويم؟ گفتند: آرى اى امير مؤمنان.
على عليه السلام فرمود: شنيدم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله مى گفت:
«اولين آنها از بصره و آخرينشان از يمامه است.
آنگاه شروع به شمارش ياران مهدى نمود و مردم مى نوشتند:
از بصره دو نفر (2) - از اهواز دو نفر (4) - از عسكر مكرم يك نفر (5) - از شوشتر يك نفر (6) - از دورق يك نفر (7) - از باستان يك نفر به نام على (8) - سه نفر از اسمه به نام هاى احمد، عبداللّه و جعفر (11) - از عمّان دو نفر به نام هاى محمّد و حسن (13) - از سيراف دو نفر به نام هاى شدّاد و شديد (15) - از شيراز سه نفر به نام هاى حفص، يعقوب و على (18) - از اصفهان چهار نفر به نام هاى موسى، على، عبداللّه و غلفان (22) - از ابدح يك نفر به نام يحيى (23) - از مَرج (يا عرج) يك نفر به نام داود (24) - از كرخ يك نفر به نام عبداللّه (25) - از بروجرد يك نفر به نام قديم (26) - از نهاوند يك نفر به نام عبدالرزاق (27) - از دينَوَر دو نفر به نام هاى عبداللّه و عبدالصمد (29) - از همدان سه نفر به نام هاى جعفر، اسحاق و موسى (32) - از قم ده نفر كه همنام اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه و آله هستند (42) - از خراسان يك نفر به نام دريد و پنج نفر ديگر همنام اصحاب كهف (48) - از آمُل يك نفر (49) - از گرگان يك نفر (50) - از هرات يك نفر (51) - از بَلخ يك نفر (52) - از قراح يك نفر (53) - از عانه يك نفر (54) - از دامغان يك نفر (55) - از سرخس يك نفر (56) - از سيّار سه نفر (59) - از ساوه يك نفر (60) - از سمرقند
ص: 157
يك نفر (61) - از طالقان بيست و چهار نفر (85). اينها همانان هستند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله درباره شان فرمود: در خراسان گنج هايى است نه از طلا و نقره، بلكه مردانى هستند كه خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله آنها را گِرد هم مى آورند.
از قزوين دو نفر (87) - از فارس يك نفر (88) - از ابهر يك نفر (89) - از برجان يك نفر (90) - از جموح يك نفر (91) - از شاخ يك نفر (92) - از صريح يك نفر (93) - از اردبيل يك نفر (94) - از مراد يك نفر (95) - از تَدمُر يك نفر (96) - از ارمينيه يك نفر (97) - از مراغه سه نفر (100) - از خوى يك نفر (101) - از سلماس يك نفر (102) - از اردبيل يك نفر (تكرارى) (103) - از بدليس يك نفر (104) - از نسور يك نفر (105) - از بركرى يك نفر (106) - از سرخيس يك نفر (107) - از منارجرد يك نفر (108) - از قلقيلا يك نفر (109) - از واسط سه نفر (112) - از زوراء ده نفر (122) - از كوفه چهار نفر (126) - از قادسيه يك نفر (127) - از سوراء يك نفر (128) - از سرات يك نفر (129) - از نيل يك نفر (130) - از صيداء يك نفر (131) - از گرگان يك نفر (تكرارى) (132) - از قصور يك نفر (133) - از انبار يك نفر (134) - از عُكبَرا يك نفر (135) - از حنانه يك نفر (136) - از تبوك يك نفر (137) - از جامده يك نفر (138) - از آبادان سه نفر (141) - از حديثۀ موصل شش نفر (147) - از موصل يك نفر (148) - از مغلثايا يك نفر (149) - از نصيبين يك نفر (150) - از كازرون يك نفر (151) - از فارقين يك نفر (152) - از آمِد يك نفر (153) - از رأس العين يك نفر (154) - از رقّه يك نفر (155) - از حرّان يك نفر (156) - از بالس يك نفر (157) - از قبج يك نفر (158) - از طرطوس سه نفر (161) - از قصر يك نفر (162) - از ادنه يك نفر (163) - از خمرى يك نفر (164) - از عرار يك نفر (165) - از قورص يك نفر (166) - از انطاكيه يك نفر (167) - از حلب سه نفر (170) - از
ص: 158
حمص دو نفر (172) - از دمشق چهار نفر (176) - از سوريه يك نفر (177) - از قسوان يك نفر (178) - از قيموت يك نفر (179) - از صور يك نفر (180) - از كراز يك نفر (181) - از اذرح يك نفر (182) - از عامر يك نفر (183) - از دكار يك نفر (184) - از بيت المقدس دو نفر (186) - از رمله يك نفر (187) - از بالس [17] يك نفر (تكرارى) (188) - از عَكّا دو نفر (190) - از عرفات يك نفر (191) - از عسقلان يك نفر (192) - از غزّه يك نفر (193) - از فسطاط چهار نفر (197) - از قرميس يك نفر (198) - از دمياط يك نفر (199) - از محلّه يك نفر (200) - از اسكندريه يك نفر (201) - از برقه يك نفر (202) - از طنجه يك نفر (203) - از افرنجه (فرنگ) يك نفر (204) - از قيروان يك نفر (205) - از شوش اقصى پنج نفر (210) - از قبرس دو نفر (212) - از حميم سه نفر (215) - از قوص يك نفر (216) - از عدَن [75] يك نفر (217) - از علالى يك نفر (218) - از مدينه ده نفر (228) - از مكّه چهار نفر (232) - از طائف يك نفر (233) - از دَير يك نفر (234) - از شيروان يك نفر (235) - از زبيد يك نفر (236) - از مرو ده نفر (246) - از احساء يك نفر (247) - از قطيف يك نفر (248) - از هجر يك نفر (249) - از يمامه [115] يك نفر (250).(1)
على عليه السلام فرمود:
پيغمبر صلى الله عليه و آله آنها را براى من شمرد، سيصد و سيزده نفر شدند؛ به تعداد اصحاب بدر، خداوند آنها را از مشرق و مغرب زمين به يك چشم بر هم زدن كنار خانۀ كعبه جمع مى كند».(2)5.
ص: 159
روايات شيعه:
(364) دلائل الامامة: ابو الحسين محمّد بن هارون به نقل از پدرش، هارون بن موسى بن احمد، ابو جعفر محمّد بن ابراهيم بن عبداللّه قمى قطّان معروف به ابن خزّاز، محمّد بن زياد، ابو عبداللّه خراسانى، ابو حسان سعيد بن جناح، مسعدة بن صدقة: امام صادق عليه السلام اصحاب قائم عليه السلام را براى ابوبصير چنين نام برد:
«شخصى كه در طازبند شرقى است، بندار احمد بن سكته معروف به بازان، كه مأمور سيّار است (1).
- از اهل شام دو نفر به نام هاى ابراهيم بن صباح (2) و يوسف بن صريا (3)، يوسفْ عطّار و از اهالى دمشق است، و ابراهيمْ قصّابى از روستاى صويقان.
- از صانعان احمد بن عمر خيّاط (4) ساكن بزيع، و على بن عبدالصمد تاجر (5) ساكن نجّارين.
- از اهالى سراف سلم كوسه بزّاز (6) ساكن باغ - و خالد بن سعيد بن كريم دهقان (7) و كليب شاهد (8) از دانشاه و مَروْرود جعفر الشاه آردفروش (9) و جور مولى [105] الخصيب (10).
- از مرو دوازده نفر به نام هاى: بندار بن خليل عطّار (11)، محمّد بن عمر صيدانى (12)، عريب بن عبداللّه بن كامل مولى قحطب (13)، سعد الرومى (14)، صالح بن الرحال (15)، معاذ بن هانى (16)، كردوس ازدى (17)، دهيم بن جابر بن حميد (18)، طاشف بن على قاجانى (19)، قرعان بن سويد (20)، جابر بن على احمر (21) و خوشب بن جرير (22).
- از بارود نُه نفر به نام هاى: زياد بن عبدالرحمن بن جحدب (23)، عبّاس بن فضل بن قارب (24)، سحيق بن سليمان حنّاط (25)، على بن خالد (26)، سلم بن سليم بن فرات بزّاز (27)، محموية بن عبدالرحمن بن على (28)، جرير بن رستم بن سعد كيسانى (29)، حرب بن صالح (30) و عمارة بن معمّر (31).
- از طوس چهار نفر به نام هاى: شهمرد بن حمران (32)، موسى بن
ص: 160
مهدى (33)، سليمان بن طليق (34) از واد (كه محلّ قبر امام رضا عليه السلام است) على بن سندى صيرفى (35).
- از فارياب: شاهويه بن حمزه (36) و على بن كلثوم (37) از ساكنان محلّى معروف به باب الجبل.
- از طالقان بيست و چهار نفر! كه به اين نام ها معروف اند: ابن رازى جبلى (38)، عبداللّه بن عمير (39)، ابراهيم بن عمر (40)، سهل بن رزق اللّه (41)، جبريل حداد (42)، على بن ابى على رواف (43)، عبادة بن ممهور (44)، محمّد بن جيهار (45)، زكريا بن حبه (46)، بهرام بن سرح (47)، جميل بن عامر بن خالد (48)، خالد (49) و كثير مولى جرير (50)، عبداللّه بن قرط بن سلام (51)، فزارة بن بهرام (52)، معاذ بن سالم بن جليد تمّار (53)، حميد بن ابراهيم بن جمعة بافنده (54)، عقبة بن وفر بن ربيع (55)، حمزة بن عبّاس بن جنادة (56) از دارالرزق، كائن بن حنيذ ريخته گر (57)، علقمة بن مدرك (58)، مروان بن جميل بن ورقا (59)، ظهور مولى زرارة بن ابراهيم (60)، جمهور بن حسين شيشه گر (61)، رياش بن سعيد بن نعيم (62)!
- از سيستان: خليل بن نصر (63) از اهالى زنج، ترك بن شبه (64) و ابراهيم بن على (65).
- از غرر هشت نفر: محج بن خربوذ (66)، شاهد بن بندار (67)، داود بن جرير (68)، خالد بن عيسى (69)، زياد بن صالح (70)، موسى بن داود (71)، عرف الطويل (72) و يركرد (73).
- از نيشابور هجده نفر! به نام هاى: سمعان بن فاخر (74)، ابولبابة بن مدرك (75)، ابراهيم بن يوسف قصير (76)، مالك بن حرب بن سكين (77)، زرود بن سوكن (78)، يحيى بن خالد (79)، معاذ بن جبرئيل (80)، احمد بن عمر بن زفر (81)، عيسى بن موسى سوّاق (82)، يزيد بن درست (83)، محمّد بن حمّاد بن شيت (84)، جعفر بن طرخان (85)، علان ماهويه (86)، ابومريم (87) و عمر بن عمير بن مطرف (88) و بليل بن وهايد بن
ص: 161
هومرديار (89)!
- از هرات [111] دوازده نفر! به نام هاى: سعيد بن عثمان ورّاق (90)، ماسح بن عبداللّه بن نبيل معروف به غلام كندى (91)، سمعان قصّاب (92)، هارون بن عمران (93)، صالح بن جرير (94)، مبارك بن معمّر بن خالد (95)، عبدالاعلى بن ابراهيم بن عبدة (96)، نزل بن حزم (97)، صالح بن نعيم (98)، ارم بن على (99)، و خالد قوانس (100)!
- از اهالى بوسنج چهار نفر به نام هاى: طاهر بن عمرو بن طاهر معروف به اصلع (101)، طلحة بن طلحه جهانگرد (102)، حسن بن حسن مسمار (103)، عمرو بن عمر بن هشام (104).
- از رى هفت نفر: اسرائيل قطان (105)، على بن جعفر بن حرزاد (106)، عثمان بن على بن درخت (107)، مسكان بن جبلة بن مقاتل (108)، كردين بن شيبان (109)، حمدان بن كر (110) و سليمان بن ديلمى (111).
- از طبرستان چهار نفر: حرشام بن كردم (112)، بهرام بن على (113)، عبّاس بن هاشم (114)، و عبداللّه بن يحيى (115).
- از قم هجده! نفر: غسّان بن محمّد عتبان (116)، على بن احمد بن بقرة بن نعيم بن يعقوب بن بلال (117)، عمران بن خالد بن كليب (118)، سهل بن على بن صاعد (119)، عبدالعظيم بن عبداللّه بن شاه (120)، حسكة بن هاشم بن دايه (121)، اخوص بن محمّد بن اسماعيل بن نعيم بن طريف (122)، بليل بن مالك بن سعد بن طلحة بن جعفر بن احمد بن جرير (123)، موسى بن عمران بن لاحق (124)، عبّاس بن بقر بن سليم (125)، حويد بن بشر بن بشير (126)، مروان بن علابة بن جرير معروف به ابن رأس الزق (127)، صقر بن اسحاق بن ابراهيم (128)، و كامل بن هشام (129).
- از قومس دو نفر: محمود بن محمّد بن ابى الشعب (130) و على بن حمويه بن صدقه (131) از روستاى خرقان!
- از گرگان دوازده نفر: احمد بن هارون بن عبداللّه (132)، زرارة بن جعفر (133)، حسين بن على بن مطر (134)، حميد بن نافع (135)، محمّد بن خالد بن
ص: 162
قرة بن جوتة (136)، علاء بن حميد بن جعفر بن حميد (137)، ابراهيم بن اسحاق بن عمرو (138)، على بن علقمة بن محمود (139)، سلمان بن يعقوب (140)، عريان بن خفان ملقّب به خال روت (141)، شعبة بن على (142) و موسى بن كردويه (143).
- از موقان يك نفر: عبيد بن محمّد بن ماجور (144).
- و از سند دو نفر: سيّاب بن عبّاس بن محمّد (145) و نضر بن منصور معروف به ناقشت (146).
- از همدان چهار نفر: هارون بن عمران بن خالد (147)، طيفور بن محمّد بن طيفور (148)، ابان بن محمّد بن ضحّاك (149)، عتاب بن مالك بن جمهور (150).
- و از جابروان سه نفر: كرد بن حنيف (151)، عاصم بن خليط خيّاط (152) و زياد بن رزين (153).
- از شورى يك نفر: لقيط بن فرات (154).
- از اهل خلاط: وهب بن خربند بن سروين (155).
- از تفليس پنج! نفر: جحدر بن زيت (156)، هانى عطاردى (157)، جواد بن بدر (158)، سليم بن وحيد (159)، فضل بن عمير (160) و قرباب الأبواب جعفر بن عبدالرحمن (161)!
- از سنجار چهار نفر: عبداللّه بن زريق (162)، سميم بن مطر (163)، هبة اللّه بن زريق بن صدقة (164) و هبل بن كامل (165).
- از تأليف: كردوس بن جابر (166).
- از سمياط: موسى بن زرقان (167).
- و از نصيبين [108] دو نفر: داود بن محق (168) و حامد صاحب بوريا (169).
- از موصل [103] يك نفر معروف به سليمان بن صبيح (170) از روستاى حديثه.
- از يلمورق دو نفر: بادصبا بن سعد بن سحير (171) و احمد بن حميد بن
ص: 163
سوار (172).
- از بلد يك نفر كه او را بور بن زائدة بن ثوران (173) گويند.
- از رها يك نفر كه او را كامل بن عفير (174) نامند.
- از حرّان [35]: زكريا سعدى (175).
- از برقه [22] سه نفر: احمد بن سليمان بن سليم (176)، نوفل بن عمرو (177) و اشعث بن مالك (178).
- از رابعه: عياص بن عاصم بن سمرة بن جحش (179) و مليح بن سعد (180).
- از حلب چهار نفر: يونس بن يوسف (181)، حميد بن قيس بن سحيم بن مدرك بن على بن حرب بن صالح بن ميمون (182)، مهدى بن هند بن عطارد (183) و مسلم بن هوامرد (184).
- از دمشق سه نفر: نوح بن جوير (185)، شعيب بن موسى (186) و حجر بن عبداللّه فزارى (187).
- از فلسطين: سويد بن يحيى (188).
- از بعلبك: منزل بن عمران (189).
- از طبرية: معاذ بن معاذ (190).
- از يافا: صالح بن هارون (191).
- از قومس [95]: رئاب بن جلد (192) و خليل بن سيد (193).
- از تيس: يونس بن صقر (194) و احمد بن مسلم بن سلم (195).
- از دمياط [45]: على بن زائده (196).
- از اسوان: حمّاد بن جمهور (197).
- از فسطاط [84] چهار نفر: نصر بن حواس (198)، على بن موسى فزارى (199)، ابراهيم بن صفير (200) و يحيى بن نعيم (201).
- از قيروان: على بن موسى بن شيخ (202) و عنبرة بن قرطه (203).
- از باغه: شرحبيل سعدى (204).
- از تلبيس: على بن معاذ (205).
ص: 164
- از بالسين: همام بن فرات (206).
- از صنعاء: فياض بن ضرار بن ثروان (207) و ميسرة بن غندر بن مبارك (208).
- از ملزن: عبدالكريم بن غند (209).
- از طرابلس: ذوالنورين عبيدة بن علقمه (210).
- از ابله دو نفر: يحيى بن بديل (211) و حواشة بن فضل (212).
- از وادى القرى: حر بن زبرقان (213).
- از جيزة يك نفر به نام: سليمان بن داود (214).
- از ريدار: طلحة بن سعيد بن بهرام (215).
- از الجار: حارث بن ميمون (216).
- از مدينه دو نفر: حمزة بن طاهر (217) و شرحبيل بن جميل (218).
- از ربذه: حمّاد بن محمّد بن نصير (219).
- از كوفه چهارده نفر: ربيعة بن على بن صالح (220)، تميم بن الياس بن اسد (221)، عضرم بن عيسى (222)، مطرف بن عمر كندى (223)، هارون بن صالح بن ميثم (224)، وكايا بن سعد (225)، محمّد بن رواية (226)، حرب بن عبداللّه بن ساسان (227)، قودة الأعلم (228)، خالد بن عبدالقدوس (229)، ابراهيم بن مسعود بن عبدالحميد (230)، بكر بن خالد (231)، احمد بن ريحان بن حارث (232) و غوث اعرابى (233).
- از قُلزم: مرجئة بن عمرو (234) و شبيب بن عبداللّه (235).
- از حيره: بكر بن عبداللّه بن عبدالواحد (236).
- از كرثا: ربا بن حفص بن مروان (237).
- از طاهى: جاب بن سعيد (238) و صالح بن طيفور (239).
- از اهواز: عيسى بن تمام (240) و جعفر بن سعيد نابينا (241) كه ديده اش روشن مى گردد.
- از شام: علقمة بن ابراهيم (242).
- از اصطخر: متوكّل بن عبداللّه (243) و هشام بن فاخر (244).
- از موليان: حيدر بن ابراهيم (245).
- از نيل: شاكر بن عبده (246).
- از قنديل: عمرو بن فروه (247).
ص: 165
- از مدائن هشت نفر: برادران صالح و درستكار: محمّد (248) و احمد (249) فرزندان منذر، تيمور بن حرث (250)، معاذ بن على بن عامر بن عبدالرحمن بن معروف بن عبداللّه (251)، حرسى بن سعيد (252)، زهير بن طلحه (253)، نصر (254) و منصور (255).
- از عُكبَرا [79]: زائدة بن هبه (256).
- از حلوان [38]: ماهان بن كثير (257) و ابراهيم بن محمّد (258).
- از بصره: عبدالرحمن بن اعطف بن سعد (259)، احمد بن مليح (260)، حمّاد بن جابر (261).
- اصحاب كهف هفت نفر: مكسلمينا و يارانش (268).
- دو تاجر كه از انطاكيه آمده بودند: موسى بن عون (269) و سليمان بن حر (270) و غلام روميشان (271).
- پناهندگان به روم يازده! نفر: صهيب بن عبّاس (272)، جعفر بن... (273)، حلال بن حميد (274)، ضرار بن سعيد (275)، حميد قدوسى (276)، منادى (277)، مالك بن خليد (278)، بكر بن حر (279)، حبيب بن حنان (280)، جابر بن سفيان (281)!
- مقيمان سرنديب: جعفر بن زكريا (282) و دانيال بن داود (283).
- از سندرا چهار نفر: خور بن طرخان (284)، سعيد بن على (285)، شاه بن بزرج (286) و حرّ بن جميل (287).
- و مردى كه در سلاهط مفقود مى شود: منذر بن زيد (288).
- و از سيراف [66] (يا شيراز، ترديد از راوى) حسين بن علوان (289).
- و دو نفرى كه به سروانيه گريختند: سَرِىّ بن اغلب (290) و زيادة اللّه بن رزق اللّه (291).
- كسى كه در صقلية خَلوت گزيد: ابوداود شعشاع (292).
- و شخصى كه در طلب حق مسافرت مى كرد از يخشب: عبداللّه بن صاعد بن عقبة (293).
- و آن كه در بَلخ [24] از خاندان خود گريخت: ادس بن محمّد (294).
ص: 166
- و كسى كه به وسيلۀ قرآن با يكى از دشمنان اهل بيت عليهم السلام مجادله كرد از سرخس: نجم بن عقبة بن داود (295).
- و از فرغانه: ازدجاه بن وابص (296).
- و از بريه: صخر بن عبدالصمد قنابلى (297) و يزيد بن قادر (298).
اينها سيصد و سيزده! نفر به تعداد اصحاب بدر هستند».(1)
روايات اهل سنّت:
(365) الدرّ المنثور: ابن عبّاس: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«اصحاب كهف ياران مهدى خواهند بود».(2)
(366) عقد الدرر: امام ابو اسحاق ثعلبى در آخر روايت اصحاب كهف روايت كرده:
«به خوابگاهشان رفته و دوباره به همان حالت خواب برگشتند تا آخر الزمان و خروج مهدى. گويند: مهدى [هنگامى كه قيام كند در محلّ غار اصحاب كهف حاضر مى شود] به آنها سلام مى دهد، خداوند آنها را زنده مى كند، باز به خواب مى روند و پس از آن تا روز قيامت ديگر برنمى خيزند».(3)
روايات شيعه:
(367) مختصر بصائر: كتابى از خطبه هاى مولا امير مؤمنان عليه السلام ديدم كه خطّ سيّد رضى الدين على بن موسى بن جعفر بن محمّد بن طاووس بر آن بود... از ابو روح فرج بن فروة، مسعدة بن صدقة: جعفر بن محمّد صادق عليه السلام خطبه اى از مولايمان اميرالمؤمنين عليه السلام به نام
ص: 167
خطبه مخزون ذكر فرمود كه در قسمتى از آن آمده بود:
«... و [لشكر] روم به روستايى كه كنار دريا و نزد غار اصحاب كهف است روى آورَد، خداوند آن جوانمردان را از غار به سوى ايشان برمى انگيزاند [20]. از ميان ايشان مردى است به نام مليخا و ديگرى به نام كمسلمينا، و اين دو نفر در خدمت قائم عليه السلام حاضر و مسلمان شوند».(1)
(368) ارشاد القلوب: يونس بن احمد بن ريّان، ابو مطّلب بن محمّد بن فضل، محمّد بن سنان زهرى، عبداللّه بن عبدالرحمن اصَم، مدلج بن هارون بن سعيد: از اميرالمؤمنين عليه السلام شنيدم كه ضمن كلامى طولانى به عمر مى فرمود... راوى گويد: عمر گريست و گفت: از آنچه مى گويى به خدا پناه مى برم، آيا نشانه اى دارد؟ فرمود:
«آرى، كشتار و مرگى عمومى و طاعونى پليد و نفرت آور، تنها يك سوم از مردم باقى مى مانند، و منادى از آسمان، نام يكى از فرزندان مرا مى خواند... خداوند بقاياى قوم موسى را براى [يارى] او مى فرستد و اصحاب كهف را برايش زنده مى كند...».(2)
روايات اهل سنّت:
(369) سنن ابى داود: هارون، عمرو بن ابى قيس، مطرف بن طريف، ابو الحسن، هلال بن عمرو: از على عليه السلام شنيدم كه مى گفت: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
«مردى به نام حارث بن حَرّاث از آن سوى رود قيام مى كند، فرماندۀ خطّ مقدّم لشكرش شخصى به نام منصور است، همان طور كه قريش زمينه
ص: 168
را براى رسول خدا صلى الله عليه و آله فراهم كردند، او زمينه را براى آل محمّد عليهم السلام آماده مى سازد».(1)
(370) فتن ابن حمّاد: وليد بن مسلم، ابو عبداللّه، عبدالكريم ابو أميّه، محمّد بن حنفيه:
«بيرق سياهى از بنى عبّاس خروج مى كند، آنگاه از خراسان بيرق سياه ديگرى بيرون مى آيد كه كلاه [صاحبان] آن سياه و لباسشان سفيد است.
فرمانده خطّ مقدم آنها مردى از [بنى] تميم به نام شعيب بن صالح يا صالح بن شعيب است. آنها اصحاب سفيانى را شكست مى دهند تا اينكه وارد بيت المقدس شوند و زمينه حكومت آنجا را براى مهدى عليه السلام فراهم نمايد، و سيصد نفر از شام نزد او حاضر خواهند شد. فاصله خروج آن [سپاهيان] و اينكه امور تسليم مهدى عليه السلام شود هفتاد و دو ماه خواهد بود».(2)
(371) فتن ابن حمّاد: عبداللّه بن اسماعيل بصرى به نقل از پدرش، الحسن:
«مردى كوسه و گندم گون و ميانه قامت به نام شعيب بن صالح كه مولاى [105] بنى تميم است، همراه چهار هزار نفر با لباسهاى سفيد و بيرق هاى سياه از شهر رى خروج مى كند، او فرمانده خط مقدم سپاه مهدى عليه السلام است، هر كس با او مقابله كند كشته خواهد شد».(3)
(372) فتن ابن حمّاد: وليد و رشدين، ابن لهيعة، كعب بن علقمه، سفيان كعبى:
«نوجوانى با محاسن كم و زردرنگ در زير لواى مهدى عليه السلام خروج مى كند كه اگر با كوه ها بجنگد آنها را به لرزه درآورَد، تا اينكه به ايليا رسيده و آنجا پياده شود».(4)1.
ص: 169
(373) عقد الدرر: اميرالمؤمنين عليه السلام ضمن حديثى درباره مهدى عليه السلام فرمود:
«... حسنى گويد: پسر عمو، من به [فرماندهى] اين لشكر سزاوارتر از تواَم، من فرزند حسنم، من مهدى هستم. مهدى مى گويد: مهدى من هستم.
حسنى گويد: آيا نشانه اى دارى تا با تو بيعت كنيم؟ مهدى به پرنده [در حال پرواز] اشاره مى كند، پرنده از همان جا داخل دستش مى افتد، و يك چوبدستى در زمين مرتفعى مى كارد، فورى سبز مى شود و برگ مى دهد.
حسنى مى گويد: پسر عمو، فرماندهى سپاه حق شماست، و فرماندهى سپاه خودش را نيز به او واگذار مى نمايد، و خودش فرمانده خط مقدّم سپاه مهدى مى شود».(1)
روايات شيعه:
(374) غيبة الطوسى: حذلم بن بشير: به حضرت على بن الحسين زين العابدين عليه السلام گفتم: خروج مهدى عليه السلام و دلايل و نشانه هاى آن را برايم بگوييد. فرمود:
«قبل از قيام او، مردى به نام «عوف سلمى» در سرزمين جزيره قيام مى كند، محلّ استقرار او «تكريت» است و در مسجد دمشق كشته مى شود.
آنگاه شعيب بن صالح از سمرقند خروج مى كند...».(2)
(375) مختصر اثبات الرجعة: محمّد بن ابى عمير، سيف بن عميرة، بكر بن محمّد ازدى: امام صادق عليه السلام فرمود:
«خروج سه نفر، يعنى خراسانى، سفيانى و يمانى در يك سال، يك ماه و يك روز خواهد بود، كه پرچم هيچ كدام از آنها به اندازه پرچم يمانى به هدايت نزديك نيست، زيرا او هدايتگر به سوى حق است».(3)1.
ص: 170
(376) غيبة النعمانى: ابو سليمان احمد بن هوذه باهلى، ابو اسحاق ابراهيم بن اسحاق نهاوندى، عبداللّه بن حمّاد انصارى، أبان بن عثمان: حضرت امام جعفر بن محمّد صادق عليه السلام فرمود: روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله در بقيع بود كه على عليه السلام آمد و از رسول خدا صلى الله عليه و آله جويا شد. به او گفتند آن حضرت در بقيع است. على عليه السلام نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و سلام كرد. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: بنشين! و او را در سمت راست خود نشاند. پس از او جعفر بن ابى طالب آمد و از رسول خدا صلى الله عليه و آله جويا شد. به او گفتند آن حضرت در بقيع است. جعفر نزد آن حضرت آمد و سلام كرد. رسول خدا صلى الله عليه و آله او را در سمت چپ خود نشانيد. آنگاه عبّاس آمد و از رسول خدا صلى الله عليه و آله جويا شد. به او گفتند پيامبر در بقيع است. عبّاس نزد آن حضرت آمد و سلام كرد. رسول خدا صلى الله عليه و آله او را مقابل خود نشانيد. رو به على عليه السلام كرد و گفت:... بعد رو به جعفر كرد و فرمود: مى خواهى تو را مژده و خبرى دهم؟ عرض كرد: بله، اى رسول خدا. فرمود:
«اندكى پيش جبرئيل نزد من بود و مرا خبر داد: كسى كه آن [پرچم] را به قائم مى سپارد از نسل تو است. مى دانى او كيست؟
عرض كرد: نه! فرمود:
او همان است كه صورتش همچون دينار (درخشان يا گرد) و دندانهايش همچون ارّه (رديف و مرتّب) و شمشيرش همچون شعلۀ آتش است، با خوارى داخل سپاه مى شود و با عزّت از آن بيرون مى آيد، و جبرئيل و ميكائيل او را حفاظت مى كنند...».(1)
(377) الزام الناصب: محمّد بن احمد جرجانى قاضى رى، طوق بن مالك از پدرش و او نيز از پدرش، عبداللّه بن مسعود: على بن ابى طالب عليه السلام ضمن ايراد خطبة البيان فرمود:
«... با لشكريان حركت مى كند تا به عراق مى رسد، و مردم اطراف او هستند، سردار پيشروان سپاهش شخصى به نام عقيل، و سردار نيروهاى پشتيبانى شخصى به نام حارث است، بعد مردى از اولاد حسن عليه السلام با دوازده هزار نفر به آن حضرت ملحق مى شود و مى گويد: پسرعمو، من به اين امر5.
ص: 171
سزاوارترم، زيرا من از نوادگان حسن عليه السلام هستم و او از حسين عليه السلام بزرگتر بود.
مهدى به حسنى مى گويد: من مهدى هستم. او در جواب گويد: نشانه يا معجزه يا علامتى دارى؟ آن حضرت با نگاه به پرنده اشاره مى كند، همان جا داخل دستش مى افتد و به قدرت خداى تعالى زبانش باز مى شود و به امامت آن حضرت شهادت مى دهد، آنگاه عصايى را در زمين مرتفع و بى آبى مى كارد كه بلافاصله سبز مى شود و برگ مى دهد، و نيز تكه سنگى از روى زمين برداشته با دست مالش مى دهد و مثل شمع خمير مى كند. حسنى مى گويد: امر ازآن شماست. و خودش و لشكريانش تسليم آن حضرت مى شوند...».(1)
(378) اصول كافى: محمّد بن يحيى، احمد بن محمّد، ابن محبوب، يعقوب سرّاج: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: فرَج [و گشايش كار] شيعيان شما كى خواهد بود؟ فرمود:
«هنگامى كه... يمانى بيايد، و حسنى جنبش كند، و صاحب امر ميراث رسول خدا صلى الله عليه و آله را بردارد و از مدينه به مكّه رود».(2)
روايات اهل سنّت:
(379) مصنَّف عبدالرزّاق: معمّر، قتادة: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
«... طايفه هاى عراق و ابدال (اولياى خدا) شام نزد مهدى عليه السلام مى آيند و با او بيعت مى كنند».(3)
(380) مصنّف ابن ابى شيبه: عفّان، عمران القطّان، قتادة، ابو الخليل، عبداللّه بن حارث، أمّسَلَمه: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
ص: 172
«عدّه اى به تعداد اهل بدر بين ركن و مقام با مردى بيعت مى كنند، و طايفه هاى عراق و ابدال شام نزد او مى آيند».(1)
(381) فائق: على عليه السلام ضمن حديثى درباره مهدى فرمود:
«از ابدال شام، و نُجَباى مصر و طايفه هاى عراق هستند...».(2)
(382) مسند احمد: ابو مُغيره، صفوان، شريح (يعنى ابن عبيد): على بن ابى طالب عليه السلام در عراق بود كه در حضور آن حضرت ذكر اهل شام به ميان آمد. گفتند: اى اميرمؤمنان آنها را لعنت بفرست. فرمود: نه، از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود:
«ابدال در شام اند، آنها چهل مَرد هستند كه هر كدام از آنها مى ميرد، خداوند يك نفر ديگر را بَدل او قرار مى دهد، باران را به بركت آنها مى باراند، توسط آنها بر دشمنان پيروز مى گردد، و از بركت آنها عذاب را از اهل شام برمى گرداند».(3)
(383) فتن سليلى: حسن بن على مالكى، ابو النصر على حميد رافعى، محمّد بن هيثم بصرى، سليمان بن عثمان نخعى، سعيد بن طارق، سلمة بن انَس، اصبغ بن نُباته: اميرالمؤمنين على عليه السلام در خطبه اى از مهدى و قيام همراهانش سخن به ميان آورد و نام هاى آنها را ذكر فرمود. ابوخالد حلبى به آن حضرت گفت: اى امير مؤمنان! خصوصيات او را براى ما بگوييد. على عليه السلام فرمود:
«گويى آنها را مى بينم كه همگى يك شكل و يك قامت، و در زيبايى و لباس عين يكديگرند، مثل اينكه در پى چيزى هستند كه از دست داده اند و در آن متحيّرند، تا آنكه مردى... از پشت پردۀ كعبه نزد آنها مى آيد، به او گويند: تو مهدى هستى؟...».(4)
(384) حلية الأولياء: محمّد بن احمد جرجانى، عمران بن موسى سختيانى، عثمان بن5.
ص: 173
ابى شيبة، مالك بن اسماعيل، مسعود بن سعد جُعفى، جابر: ابوجعفر (امام باقر) عليه السلام فرمود:
«خداى تعالى به دل شيعيان ما وحشت مى اندازد، پس چون قائم ما قيام كند و مهدى ما ظاهر گردد هر كدام از آنها از شير باجرأت تر و از نيزه برنده تر خواهند شد».(1)
(385) فتن ابن حمّاد: سعيد ابو عثمان، جابر: ابوجعفر (امام باقر) عليه السلام فرمود:
«(ياران مهدى) عابدانِ شب و شيران روزند».(2)
روايات شيعه:
(386) اختصاص مفيد: جابر: ابوجعفر امام محمّد باقر عليه السلام فرمودند:
«دل شيعيان ما را وحشت فرا گرفته، امّا وقتى امر ما محقّق گردد و مهدى ما قيام كند، هر كدام از آنها از شير با جرأت تر و از نيزه برنده تر شود، دشمن ما را زير پاى خود لگد مى كند و با دستانش او را مى كُشد».(3)
(387) غيبة النعمانى: على بن حسين، محمّد بن يحيى عطّار، محمّد بن حسّان رازى، محمّد بن على صيرفى، عبدالرحمن بن ابى هاشم، عمرو بن ابى مقدام، عمران بن ظبيان، ابو يحيى حكيم بن سعد: از على عليه السلام شنيدم كه فرمود:
«ياران قائم جوان هستند و پير ميانشان نيست، مگر به مقدار سُرمه در چشم يا نمك در توشه، و كمترين توشه نمك است».(4)
(388) كمال الدين: على بن احمد بن موسى، محمّد بن ابى عبداللّه كوفى، محمّد بن اسماعيل برمكى، اسماعيل بن مالك، محمّد بن سنان، ابو جارود زياد بن المنذر، حضرت3.
ص: 174
ابو جعفر محمّد بن على الباقر از پدران گرامى اش عليهم السلام روايت فرمود: اميرمؤمنان عليه السلام بر منبر بود و از ياران مهدى عليه السلام مى گفت:
«... و دل هر مؤمنى از پاره هاى آهن استوارتر گردد، و خداوند توانايى چهل مرد به وى دهد...».(1)
روايات اهل سنّت:
(389) فردوس الاَخبار: ابو هُريره: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند:
«عيسى بن مريم عليهما السلام (براى يارى مهدى) بر هشتصد مرد و چهارصد زن نازل مى شود كه بهترين انسان هاى روى زمين و صالح ترين گذشتگان هستند».(2)
روايات شيعه:
(390) دلائل الامامة: ابو عبداللّه، ابو محمّد هارون بن موسى، ابو على محمّد بن همام، ابراهيم بن صالح نخعى، محمّد بن عمران، مفضّل بن عمر: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود:
«سيزده نفر از همراهان قائم، زن هستند.
گفتم: آنها را براى چه مى خواهد؟ فرمود:
مجروحان را مداوا مى كنند، و به بيماران رسيدگى مى نمايند، همان طور كه زنان همراه رسول خدا صلى الله عليه و آله بودند».(3)
ص: 175
ص: 176
اين باب شامل شش فصل است:
روايات اهل سنّت:
(391) عقد الدرر: حضرت ابوجعفر (امام محمّد باقر عليه السلام) فرمود:
«خروج سفيانى و مهدى در يك سال خواهد بود».(1)
(392) فتن ابن حمّاد: عبدالقدّوس، ابو بكر بن ابى مريم عن أشياخه:
«... سفيانى با آنها خروج مى كند، و مردمانى از روستاهاى وادى يابس دنبال او به راه مى افتند، پس صاحب (امير) دمشق به سوى او خارج مى شود تا با او مقابله و جنگ نمايد».(2)
(393) البدء و التاريخ: از جمله اخبارى كه از على بن ابى طالب عليه السلام در ذكر فتنه هاى شام نقل شده اين است كه فرمود:
«... در آن موقع پسر زن جگرخوار (سفيانى) از وادى يابس (بيابان خشك) خروج كند تا آنكه بر منبر دمشق بنشيند، و آنگاه كه چنين شود منتظر خروج مهدى باشيد».(3)
ص: 177
(394) فتن ابن حمّاد: بقيّة و عبدالقدّوس، ابو بكر، الاشياخ:
«سفيانى از وادى يابس (بيابان خشك) خروج كند، صاحب (امير) دمشق نيز براى جنگ با او خارج مى گردد، و چون سفيانى بيرق او را ببيند فرار مى كند».(1)
(395) فتن ابن حمّاد: وليد، ابو عبداللّه، وليد بن هشام معيطى، أبان بن وليد بن عقبة بن ابى معيط، ابن عبّاس:
«سفيانى شورش مى كند، شكم زن ها را مى درَد و كودكان را در ديگ آب جوش مى پزد».(2)
روايات شيعه:
(396) كمال الدين: محمّد بن موسى بن المتوكّل، عبداللّه بن جعفر حميرى، احمد بن محمّد بن عيسى، حسن بن محبوب، ابو حمزه ثمالى: به حضرت امام صادق عليه السلام گفتم: ابوجعفر (امام باقر) عليه السلام مى فرمود:
«خروج سفيانى از امور حتمى است».
فرمود: «بله [حتمى است]».(3)
(397) ارشاد: فضل بن شاذان به نقل از شخصى، ابو حمزه ثمالى: به ابوجعفر (امام باقر) عليه السلام عرض كردم: خروج سفيانى حتمى است؟ فرمود:
«بله، ندا [ى آسمانى] و طلوع خورشيد از مغرب و اختلاف بنى عبّاس در حكومت و قتل نفس زكيّه و خروج قائم آل محمّد صلى الله عليه و آله هم حتمى است».(4)
(398) غيبة النعمانى: احمد بن محمّد بن سعيد، قاسم بن محمّد بن حسن بن حازم،7.
ص: 178
عبيس بن هشام، عبداللّه بن جبلة، محمّد بن سليمان، علاء، محمّد بن مسلم: حضرت ابوجعفر محمّد باقر عليه السلام فرمود:
«(خروج) سفيانى و قائم در يك سال خواهد بود».(1)
(399) كمال الدين: محمّد بن على ماجيلويه، محمّد بن ابى القاسم، محمّد بن على كوفى، محمّد بن ابى عمير، عمر بن اذَينه، امام صادق عليه السلام: پدرم به نقل از امير مؤمنان عليه السلام فرمود:
«پسر زن جگرخوار از وادى يابس خروج خواهد كرد...».(2)
(400) كشف نورى: فضل بن شاذان نيشابورى، حسن بن رباب: حضرت امام صادق عليه السلام براى ما حديثى طولانى از امير مؤمنان عليه السلام نقل كرد كه آخر آن چنين بود:
«و همواره اختلاف خواهند داشت تا آنكه حكومت به دست مردى از فرزندان ابوسفيان بيفتد».(3)
روايات اهل سنّت:
(401) فتن ابن حمّاد: عبدالقدّوس و غيره، ابن عيّاش به نقل از شخصى، محمّد بن جعفر:
على عليه السلام فرمود:
«سفيانى از فرزندان خالد بن يزيد بن ابوسفيان است، او مردى بزرگ سَر مى باشد و در صورتش لكّه هاى آبله و در چشمش نقطه سفيدى است».(4)
ص: 179
(402) فتن ابن حمّاد: ابو عمر، ابن لهيعة، عبدالوهّاب بن حسين، محمّد بن ثابت به نقل از پدرش، حارث بن عبداللّه:
«مردى از فرزندان ابوسفيان در وادى يابس با بيرق هايى سرخ خروج مى كند، كه ساعد دست ها و ساق پاهايش لاغر و گردنش دراز است، بسيار زرد و آثار عبادت در او پيداست».(1)
روايات شيعه:
(403) كمال الدين: محمّد بن على ماجيلويه، محمّد بن ابى القاسم، محمّد بن على كوفى، محمّد بن ابى عمير، عمر بن اذَينه، حضرت امام صادق عليه السلام: پدرم عليه السلام به نقل از اميرالمؤمنين عليه السلام در وصف سفيانى فرمود:
«او (سفيانى) مردى است چهارشانه، زشت رو و بزرگ سَر، در صورتش لكّه هاى آبله دارد، چون او را بنگرى مى پندارى يك چشم است، نامش عثمان و پدرش عنبسه و از اولاد ابوسفيان مى باشد».(2)
(404) غيبة النعمانى: احمد بن محمّد بن سعيد، حميد بن زياد، على بن الصباح بن ضحّاك، ابو على حسن بن محمّد حضرمى، جعفر بن محمّد، ابراهيم بن عبدالحميد، ابو أيّوب خزّاز، محمّد بن مسلم: حضرت ابوجعفر (امام باقر) عليه السلام فرمود:
«سفيانى مردى سرخ و سفيد و كبود چشم است، هرگز خداوند را نپرستيده، و هيچ گاه مكّه و مدينه را نديده...».(3)
(405) كمال الدين: احمد بن زياد بن جعفر همدانى، على بن ابراهيم بن هاشم به نقل از پدرش، محمّد بن ابى عمير، حمّاد بن عثمان، عمر بن يزيد: حضرت امام صادق عليه السلام به من فرمود:6.
ص: 180
«سفيانى را كه ببينى، خواهى ديد كه خبيث ترين مردم و سرخ و سفيد و كبود چشم است. مى گويد: خدايا اوّل خون من، خون من، آنگاه آتش! و خباثتش به حدّى است كه كنيزى را كه از او صاحب فرزند است از ترس آنكه مبادا او را لو دهد زنده به گور مى نمايد».(1)
روايات اهل سنّت:
(406) فتن ابن حمّاد: الحكم بن نافع، جرّاح، أرطاة:
«در طول شش ماه سفيانى هر كه را نافرمانى اش كند مى كُشد، با اره تكه تكه مى نمايد و در ديگ مى پزد».(2)
(407) فتن ابن حمّاد: سعيد ابو عثمان، جابر: امام باقر عليه السلام فرمود:
«سفيانى به اندازه دوران حاملگى يك زن، حكومت مى كند».(3)
(408) عقد الدرر: امام باقر عليه السلام فرمود:
«هنگامى كه سفيانى بر مناطق پنجگانه مسلّط شد، نُه ماه حساب كنيد».
يعنى بعد از آن مهدى عليه السلام ظاهر مى گردد. راوى گويد: هشام معتقد بود كه آن پنج منطقه: دمشق، فلسطين، اردن، حمص و حلب است.(4)
روايات شيعه:
(409) غيبة الطوسى: محمّد بن خلف، حسن بن صالح بن اسود، عبدالجبّار بن عبّاس همدانى، عمّار دهنى: امام باقر عليه السلام فرمود:
«فكر مى كنيد سفيانى تا چه مدّت در ميان شما باشد؟
ص: 181
گفتم: به مقدار حمل يك زن، نه ماه. فرمود:
اى اهل كوفه، چقدر شما داناييد!».(1)
روايات اهل سنّت:
(410) فتن ابن حمّاد: عبدالقدوس، ابو بكر بن ابى مريم عن أشياخه:
«... سفيانى با آنها خروج مى كند، و مردمانى از روستاهاى وادى يابس (دره خشك) دنبال او به راه مى افتند».(2)
(411) فتن سليلى: عمر بن عبدالوهّاب، أبوبكر محمّد بن عبدالمؤمن، احمد بن محمّد بن غالب، الخليل بن سالم بزّاز، علاء بن رشيد، عبدالواحد بن زيد، الحسن به نقل از شخصى: على بن ابى طالب عليه السلام به ابن عبّاس فرمود:
«سفيانى در شام است».(3)
(412) فتن ابن حمّاد: عبدالقدوس و غيره، ابن عيّاش به نقل از شخصى، محمّد بن جعفر:
على عليه السلام فرمود:
«... (سفيانى) از نواحى شهر دمشق در جايى به نام وادى يابس (دره خشك) خروج مى كند».(4)
ص: 182
روايات شيعه:
(413) كمال الدين: محمّد بن على ماجيلويه، محمّد بن ابى القاسم، محمّد بن على كوفى، محمّد بن ابى عمير، عمر بن أذينة: حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: پدرم عليه السلام به نقل از اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
«پسر زن جگرخوار از وادى يابس خروج خواهد كرد...».(1)
روايات اهل سنّت:
(414) فتن ابن حمّاد: وليد و رشدين، ابن لهيعة، ابو قبيل:
«... مردى از بنى اميّه خروج مى كند، در مقابل هر نفر دو نفر را مى كُشد، تا اينكه فقط زنان باقى مى مانند، آنگاه مهدى خروج مى كند».(2)
(415) فتن ابن حمّاد: الحكم بن نافع، جرّاح، أرطاة:
«سفيانى هر كه را نافرمانيش كند مى كشد، با ارّه تكه تكه مى نمايد و در ديگ مى پزد».(3)
(416) عقد الدرر: اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام فرمود:
«سفيانى اهل علم را مى كُشد، قرآنها را مى سوزاند، مساجد را خراب، و حرام را حلال مى كند، دستور مى دهد در بازارها آلات لهو و لعب و عود و
ص: 183
دف بنوازند، و كنار خيابان ها مشروب بنوشند، فساد و اعمال شرم آور را آزاد مى كند، و هر عملى را كه خداوند عزّوجل واجب كرده غيرمجاز اعلام مى نمايد، از ظلم و ستم دست برنمى دارد، بلكه دائم بر گردنكشى و ويرانگرى و گستاخى اش مى افزايد، از شدّت خشم و دشمنى و كينه اى كه با اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله دارد، هر كس را كه به نام محمّد، احمد، على، جعفر، حمزه، حسن، حسين، فاطمه، زينب، رقيّه، امّكلثوم، خديجه و عاتكه باشد به قتل مى رساند، آنگاه مى فرستد تا كودكان را جمع نمايند، و براى آنها روغن داغ مى گذارد، كودكان مى گويند: اگر پدران ما از تو نافرمانى كرده اند ما چه گناهى داريم؟ او دو نفر از آنها را به نام حسن و حسين مى گيرد و به دار مى آويزد. بعد به كوفه مى رود، و همان كارى كه با آن كودكان كرد در آنجا نيز مرتكب مى شود، دو كودك را به نام هاى حسن و حسين كنار درِ مسجد به دار مى آويزد، و خون آنها را مى جوشاند، همان طور كه خون يحيى بن زكريا عليهما السلام را جوشاندند، و وقتى [احساس خطر كرده و] به هلاكت و فرودآمدن بلا مطمئن مى شود از آنجا مى گريزد و به سمت شام مى رود، در راه با كسى كه مقابلش بايستد مواجه نمى گردد، وقتى وارد دمشق شود، همّ و غمّش شرب خمر و ارتكاب گناه است و يارانش را به همان دستور مى دهد. چون سفيانى خروج كند خنجرى در دست دارد، زن باردارى را مى گيرد و به طرف يكى از يارانش هل مى دهد و مى گويد: در وسط راه به او تجاوز كن! او اين كار را مى كند، و شكم زن را مى شكافد و جنين از شكم او مى افتد. پس هيچ كس نمى تواند اين وضع را تغيير دهد، ملائكۀ آسمان مضطرب مى شوند، خداوند عزّوجل به جبرئيل دستور مى دهد تا بر ديوار مسجد دمشق فرياد بزند: اى امّت محمّد صلى الله عليه و آله، آگاه باشيد كه فريادرس شما آمد، اى امّت محمّد صلى الله عليه و آله فريادرس شما آمد، گره گشا آمد، او مهدى است».(1)6.
ص: 184
روايات شيعه:
(417) الزام الناصب: محمّد بن احمد انبارى، محمّد بن احمد جرجانى قاضى رى، طوق بن مالك از پدر خود و او نيز از پدرش، عبداللّه بن مسعود: على بن ابى طالب عليه السلام فرمود:
«... نام او (سفيانى) حرب بن عنبسة بن مرّة بن كليب بن ساهمة بن يزيد بن عثمان بن خالد، و از نسل يزيد بن معاوية بن ابوسفيان است، آسمان و زمين او را لعنت فرستند، شرورترين خلق خدا و كسى است كه جدّش ملعون ترين مردم و خودش ظالم ترين آنهاست».(1)
(418) كمال الدين: محمّد بن على ماجيلويه، محمّد بن ابى القاسم، محمّد بن على كوفى، محمّد بن ابى عمير، عمر بن اذَينه، حضرت امام صادق عليه السلام: پدرم به نقل از امير مؤمنان عليه السلام فرمود:
«پسر زن جگرخوار (هند) خروج مى كند... تا به سرزمينى آرام و خرّم مى رسد و بر منبر آنجا مى نشيند (به حكومت مى رسد)».(2)
روايات اهل سنّت:
(419) عقد الدرر: امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام ضمن سخنانى درباره حوادث آخرالزمان فرمود:
«غوغا و همهمه اى در شام واقع مى گردد كه اعراب حجاز [براى حمله] به جانب شما خارج شده اند. آنها (شاميان) در دمشق اطراف سفيانى اجتماع مى كنند و مى گويند: اعراب حجاز عليه ما متّحد شده اند.
سفيانى به يارانش مى گويد: نظرتان در مورد اين قوم چيست؟
ص: 185
مى گويند: آنها نجابت و مركب دارند، ما ابزار جنگى و سلاح داريم، به كمك ما بر آنها بتاز.
پس مى بينند كه او ترسيده، زيرا مى داند چه چيزى از او مى خواهند، براى همين هم آن قدر به او اصرار مى ورزند تا او را [راضى به] خروج كنند، و او با اسب ها و مردان و سپاه خود كه دويست و شصت هزار نفرند خارج مى شود، و به درياچه طبريه كه مى رسند اردو مى زنند.
مهدى عليه السلام [نيز] با همراهانش حركت مى كند، در هيچ شهرى كارى جز امنيت و امان و بشارت انجام نمى دهد، سمت راستش جبرئيل عليه السلام، سمت چپش ميكائيل عليه السلام، و مردم از همه جا به او مى پيوندند، تا اينكه در كنار درياچه طبريه با سفيانى برخورد مى نمايند.
خداوند عزوجلّ و خلقش بر سفيانى و سپاه او خشمناك مى شوند، و حتّى پرندگان در آسمان با بال هايشان به آنها تير مى زنند، و كوه ها سنگ هاى خود را به طرف آنها پرتاب مى كنند، پس جنگى درمى گيرد كه به هلاكت سپاه سفيانى مى انجامد، سفيانى فرار مى كند، و مردى از موالى به نام «صباح» او را گرفته نزد مهدى مى آورد، و در حالى كه آن حضرت مشغول نماز عشا است به او بشارت مى دهد، مهدى عليه السلام نماز را كوتاه كرده و بيرون مى آيد، [و مى بيند كه] عمامه سفيانى را در گردنش انداخته و او را مى كِشند. مهدى او را مقابل خود نگاه مى دارد، آنگاه سفيانى به مهدى گويد: پسر عمو، بر من منّت گذار و زندگى را به من بازگردان، من هم از ياران شمشيرزن تو خواهم شد و با دشمنانت جهاد مى كنم. مهدى كه باحياتر از دوشيزگان بين يارانش نشسته مى گويد: رهايش كنيد!
اصحاب مهدى گويند: اى فرزند دختر رسول خدا، او را زنده مى گذارى؟ او فرزندان رسول خدا صلى الله عليه و آله را كشته، و ما طاقت آن را نداريم.
مهدى گويد: او براى شما، هر كارى مى خواهيد با او بكنيد، در حالى كه از قبل او را آزاد كرده و فرارى داده است. سرانجام صباح با عدّه اى در سدره
ص: 186
به او مى رسد، خوابانيده و ذبحش مى نمايد و سرش را براى مهدى مى آورد، شيعيان او به سر نگاه مى كنند و تكبير و تهليل سر مى دهند، و خداوند را به خاطر آن حمد مى گويند، آنگاه مهدى دستور مى دهد دفنش كنند».(1)
روايات شيعه:
(420) الزام الناصب: محمّد بن احمد جرجانى قاضى الرى، طوق بن مالك به نقل از پدر خود و او نيز از پدرش، عبداللّه بن مسعود: على بن ابى طالب عليه السلام فرمود:
«... آنگاه كه براى جنگ با سفيانى به طرف شام حركت مى كند، فريادى در شام مى پيچد كه: اعراب حجاز به جنگ شما مى آيند.
سفيانى به يارانش مى گويد: نظرتان چيست؟
مى گويند: ما جنگاور و شريف هستيم و سلاح و ابزار جنگ داريم. و سفيانى را تشويق مى كنند و او مقصودشان را مى فهمد... سفيانى با سپاهيان و مردان و اسب هاى خود و هزار مرد جنگى حركت مى كند و در حيره اردو مى زند.
مهدى عليه السلام هم با اسب ها و مردان و سپاه و گردان خود در حالى كه جبرئيل عليه السلام سمت راست، ميكائيل عليه السلام سمت چپ و پيروزى پيشاپيش او و مردم از همه مناطق پشت سر او هستند، حركت مى كند تا اينكه به اوّل حيره نزديك همان جايى كه سفيانى است مى رسد. به غضب خدا غضبناك مى شود، و با مخلوقات خداوند حركت مى كند، حتّى پرندگان كه با پرهاى خود از آسمان به طرف لشكر سفيانى تيراندازى، و كوه ها سنگ هاى خود را به سمت آنان پرتاب مى كنند. جنگى بسيار عظيم بين سفيانى و مهدى عليه السلام در مى گيرد كه همۀ لشكر سفيانى هلاك مى شوند، امّا خود او با عده كمى4.
ص: 187
فرار مى كنند. مردى از ياران قائم به نام «صياح» (صباح) همراه با سپاهى او را دنبال نموده، اسيرش مى كند و نزد مهدى عليه السلام مى آورد. مهدى عليه السلام كه مشغول نماز عشا است نماز را سبك مى خواند و تمام مى كند. سفيانى به او مى گويد: پسر عمو، مرا نكُش تا از يارانت باشم.
او به يارانش مى فرمايد: نظرتان در مورد اين پيشنهاد چيست؟ من سوگند خورده ام كه بدون رضايت شما كارى نكنم!
پاسخ مى دهند: به خدا قسم ما جز به قتل او راضى نيستيم، او خون هايى را به ناحق ريخته و تو مى خواهى زنده اش بگذارى؟
مهدى عليه السلام مى گويد: هر كارى مى خواهيد با او بكنيد.
او را گرفته، كنار بركه زير درختى كه شاخه هاى آويزان دارد مى خوابانند و مثل گوسفند ذبحش مى كنند، و خداوند بى درنگ روحش را به جهنم واصل مى فرمايد».(1)
(421) منتخب الانوار المضيئة: امام محمّد باقر عليه السلام فرمود:
«مهدى سفيانى و لشكرش را شكست داده و همه آنها را مى كُشد، و سفيانى را در طرف رو به شام از درياچه طبريه [70] زير درختى كه شاخه هايش آويزان است ذبح مى كند(2)».(3)
(422) بحار الانوار: امام محمّد باقر عليه السلام فرمود:
«هرگاه به سفيانى خبر دهند قائم از ناحيه كوفه به طرف او در حركت است، با عجله سپاه خود را حركت مى دهد تا او را ملاقات نمايد. [چون به هم رسيدند] بيرون آمده مى گويد: پسرعموى مرا جلو بفرستيد! قائم عليه السلام2.
ص: 188
بيرون مى آيد و با او صحبت مى كند و سفيانى با آن حضرت بيعت مى نمايد. آنگاه كه نزد يارانش بازمى گردد به او مى گويند: چه كردى؟ مى گويد: تسليم شده و بيعت نمودم.
به او مى گويند: اف به اين رأى و نظرت! تو خليفه اى هستى كه ديگران از تو اطاعت مى كنند، حال خودت مطيع شخص ديگرى شدى!
سفيانى مقابل قائم مى ايستد و با او مى جنگد، شب را استراحت مى كنند و دوباره صبحگاه جنگ را با قائم از سر مى گيرند، و تا پايان روز مى جنگند. خداوند به شانه هاى مهدى و يارانش نيروى تازه مى بخشد و آنها [سپاه سفيانى] را تار و مار مى كنند، به طورى كه هر كدامشان پشت درخت يا سنگى پنهان مى شود، درخت يا سنگ مى گويد: اى مؤمن، اين مردى كافر است، او را بكُش، و [مؤمن] او را مى كشد.
امام فرمود: درندگان و پرندگان از گوشت آنها سير مى شوند، و قائم تا هر وقت بخواهد آنجا مى ماند...».(1)5.
ص: 189
ص: 190
روايات اهل سنّت:
(423) مصنّف ابن ابى شيبه: جرير، عبدالعزيز بن رفيع، عبيداللّه بن القبطية: حارث بن ابى ربيعه و عبداللّه بن صفوان نزد امّسلمه رفتند و من نيز با آنها بودم. آن دو از امّسلمه در مورد سپاهى كه به زمين فرو مى رود سؤال كردند. و اين ماجرا در زمان ابن زبير بود. امّ سلمه گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«شخصى [از بيم جان خود] به خانۀ خدا پناه مى برد. لشكرى براى [گرفتنِ] او مأمور مى شوند. موقعى كه لشكر به بيداء مى رسند، در زمين فرو مى روند.
ما گفتيم: اى رسول خدا، كسى كه مجبور باشد چطور؟ فرمود:
با آنها فرو مى رود، امّا روز قيامت بر حسب نيّتش محشور مى گردد».(1)
(424) فتن ابن حمّاد: رشدين، ابن لهيعة، ابو زرعه، محمّد بن على:
«شخصى [از بيم جان خود] به مكّه پناه مى برد. هفتاد هزار نفر به فرماندهى مردى به نام قيس مأمور [گرفتنِ] او مى شوند. چون به منطقه
ص: 191
«ثَنيّه» برسند و آخرين نفر آنها وارد شود، پيش از آنكه اولينشان خارج گردد جبرئيل سه مرتبه ندا مى دهد: اى بيداء [26]! - شرق و غرب بيابان صداى او را مى شنود - آنها را بگير كه خيرى در آنها نيست! كسى شاهد هلاكت آنها نخواهد بود جز چوپانى كه گوسفندانش را در كوه مى چراند، و فرو رفتن آنها را مى بيند، و خبرشان را منتشر مى سازد. وقتى آن شخص پناهنده خبر را بشنود خارج مى گردد».(1)
(425) صحيح مسلم: ابو بكر بن ابى شيبة، يونس بن محمّد، قاسم بن فضل حدانى، محمّد بن زياد، عبداللّه بن زبير، عايشه: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«... عجب از مردمى كه نزد كعبه به مردى اقتدا مى نمايند كه به كعبه پناهنده شده، و وقتى به بيداء [26] مى رسند در زمين فرو مى روند. ما گفتيم:
مردم در راه با هم جمع مى شوند(2). فرمود: بله، در بين آنها افرادى در جست و جوى حق هستند و بعضى مجبورند و عدّه اى در راه مانده اند، امّا همگى يكباره هلاك مى گردند، ولى به صورت هاى مختلف بيرون مى آيند و خداوند آنها را بر حسب نيّتشان محشور مى فرمايد».(3)
(426) مصنّف ابن ابى شيبه: فضل بن دكين، سفيان، سلمة بن كهيل، ابو ادريس مرهبى، مسلم بن صفوان، صفيّة: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«افرادى از حمله به كعبه دست برنمى دارند تا آنگاه كه سپاهى براى حمله به آن حركت مى كنند. وقتى به بيداء [26] مى رسند زمين از اول تا آخر آنها را فرو مى برد.3.
ص: 192
راوى گويد: گفتم: ممكن است در بين آنها افرادى به اجبار آمده باشند! فرمود:
خداوند هر كدام از آنها را بر حسب نيّت درونى اش محشور مى فرمايد».(1)
روايات شيعه:
(427) دلائل الامامة: ابو عبداللّه حسين بن عبداللّه، ابو على حسن بن محمّد نهاوندى، على بن محمّد بن نهيد حصينى، ابو على شهريارى، ابراهيم بن عبدالرحمن، جعفر بن قرم، هارون بن حمّاد، مقاتل، امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«اى على، ده نشانه قبل از قيامت پيدا شود... خسف در بيداء [26]، و مردى از ما اهل بيت كه بين زمزم و مقام با او بيعت كنند...».(2)
(428) غيبة النعمانى: على بن حسين، محمّد بن يحيى عطّار، محمّد بن حسّان رازى، محمّد بن على كوفى، عبداللّه بن جبلة، على بن ابى حمزه، ابو بصير: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: فدايت شوم، خروج قائم عليه السلام كى است؟ فرمود:
«اى ابو محمّد،... پيش از قيام او... خسفى [40] در بيداء [26] رخ خواهد داد...».(3)
(429) غيبة النعمانى: احمد بن محمّد بن سعيد، على بن حسن، على بن مهزيار، حمّاد بن عيسى، حسين بن المختار، ابن ابى يعفور: امام صادق عليه السلام فرمود:
«از جمله علامات، سپاهِ خسف است...».(4)2.
ص: 193
(430) غيبة الطوسى: احمد بن ادريس، على بن محمّد بن قتيبة، فضل بن شاذان، ابن فضّال، حمّاد، حسين بن المختار، ابو نصر، عامر بن واثلة، اميرالمؤمنين عليه السلام: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«ده نشانه حتمى قبل از قيامت خواهد بود... خَسفى [40] در مشرق، و خَسفى در جزيرة العرب...».(1)5.
ص: 194
اين باب شامل يازده فصل است:
روايات اهل سنّت:
(431) عقد الدرر: جابر: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«كسى كه [وجود] دجّال را تكذيب كند كافر است، و كسى كه مهدى را تكذيب كند كافر است».(1)
(432) فرائد السمطين: ابراهيم بن محمّد بن عمر بن محمّد سهروردى، على بن عبداللّه بن المعين بغدادى، ابو الفضل محمّد بن ناصر سلامى، حافظ ابو محمّد حسن بن احمد سمرقندى، محمّد بن ابى اسحاق بن يعقوب كلاباذى بخارى، محمّد بن حسن بن على، ابو عبداللّه حسين بن محمّد بن احمد، اسماعيل بن ابى أوكس، مالك بن البين، محمّد بن المنذر، جابر بن عبداللّه:
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«كسى كه خروج مهدى عليه السلام را انكار كند، به رسالت محمّد صلى الله عليه و آله كافر شده، كسى كه نزول عيسى عليه السلام را انكار كند، كافر شده، كسى كه خروج دجّال را انكار كند، كافر شده».(2)
ص: 195
(433) امالى شجرى: عبدالرحمن بن ابى العباس مالكى، احمد بن ابراهيم بن جامع، على بن عبدالعزيز، مسلم بن ابراهيم، حسن بن ابى جعفر، على بن زيد، سعيد بن مسيّب: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«اهل بيت من مانند كشتى نوح هستند، كسى كه به آن كشتى سوار شود رهايى يابد و كسى كه از آن كناره گيرى كند غرق شود و پايين رود، و هر كس در آخر الزمان با ما بجنگد، گويى يكى از سپاهيان دجّال است(1)».(2)
روايات شيعه:
(434) عيون اخبار الرضا عليه السلام: ابو عبداللّه حسين بن محمّد اشنانى، على بن محمّد بن مهرويه قزوينى، داود بن سليمان فراء، على بن موسى الرضا عليه السلام، موسى بن جعفر عليه السلام، جعفر بن محمّد عليه السلام، محمّد بن على عليه السلام، على بن حسين عليه السلام، حسين بن على عليه السلام، على بن ابى طالب عليه السلام:
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«كسى كه در آخرالزمان با ما بجنگد، مثل اين است كه همراه دجّال با ما جنگيده».(3)
روايات اهل سنّت:
(435) فتن ابن حمّاد: يزيد بن هارون، سعيد، قتادة، ابن مسيّب، ابو بكر:
«دجّال از خراسان خروج مى كند».(4)
(436) فتن ابن حمّاد: على بن عاصم، يحيى ابو زكريا، قتادة، سعيد بن مسيّب، ابو بكر:
ص: 196
«دجّال از بخش يهودى نشينِ مرو خروج مى كند».(1)
(437) معجم طبرانى: محمّد بن حياة جوهرى اهوازى، محمّد بن منصور نحوى اهوازى، ابو همام محمّد بن زبرقان، يونس بن عبيد، حسن، عمران بن حصين: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«دجّال از جانب اصفهان خروج مى كند».(2)
(438) معجم طبرانى: عامر بن احمد شونيزى فرائضى اصفهانى، عبداللّه بن محمّد بن نعمان، محمّد بن سعيد بن سابق، عمرو بن ابى قيس، مطرف بن طريف، شعبى، بلال بن ابى بردة به نقل از پدرش روايت كرد: پيامبر صلى الله عليه و آله از دجّال سخن گفت و فرمود:
«از اينجا مى آيد، نه! از اينجا».
و به سمت مشرق اشاره فرمود.(3)
روايات شيعه:
(439) كمال الدين: محمّد بن ابراهيم بن اسحاق، عبدالعزيز بن يحيى جلودى، حسين بن معاذ، قيس بن حفص، يونس بن ارقم، ابو سيّار شيبانى، ضحّاك بن مزاحم، نزّال بن سبره:
اميرالمؤمنين عليه السلام در خطبه اى فرمود:
«... (دجّال) از شهرى كه آن را «اصفهان» مى گويند و قريه اى كه معروف به «يهوديه» است بيرون مى آيد».(4)
(440) بصائر الدرجات: معاوية بن حكيم، شعيب بن غزوان به نقل از شخصى:
شخصى از اهل بلخ [24] خدمت امام باقر عليه السلام آمد. حضرت به او فرمود:
«خراسانى! فلان بيابان را مى شناسى؟
گفت: آرى. فرمود:1.
ص: 197
در آن بيابان شكافى با چنين مشخصاتى سراغ دارى؟
گفت: آرى. فرمود:
از همان شكاف دجّال خروج مى كند».(1)
(441) كمال الدين: حسين بن احمد بن ادريس به نقل از پدرش، ابو سعيد سهل بن زياد ادمى رازى، محمّد بن آدم شيبانى به نقل از پدرش آدم بن ابى أياس، مبارك بن فضاله، وهب بن منبه رفعه الى ابن عبّاس: رسول خدا صلى الله عليه و آله ضمن حديثى طولانى فرمود:
«... و ظهور دجّال كه از سيستان در مشرق خروج مى كند».(2)
روايات اهل سنّت:
(442) فتن ابن حمّاد: وليد، حنظله، سالم به نقل از پدرش روايت كرد:
«[دجّال] همان ابن صائد است كه در مدينه متولد شده».(3)
روايات شيعه:
(443) كمال الدين: محمّد بن ابراهيم بن اسحاق، عبدالعزيز بن يحيى جلودى، حسين بن معاذ، قيس بن حفص، يونس بن ارقم، ابو سيّار شيبانى، ضحّاك بن مزاحم، نزّال بن سبره:
اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام براى ما خطبه مى خواند... اصبغ بن نباته برخاست و گفت: امير مؤمنان! دجّال كيست؟ فرمود:
«دجّال صائد بن صيد است...».(4)
ص: 198
روايات اهل سنّت:
(444) مسند طيالسى: شعبه، قتاده، انَس: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«همۀ پيامبران امّتشان را از يك چشمِ(1) دروغگو بيم دادند، آرى او يك چشم است و خداى تبارك و تعالى يك چشم نيست، بين دو چشم او نوشته: كافر، كه هر مؤمنى مى تواند آن را بخواند».(2)
(445) مسند طيالسى: يونس، ابو داود، الحشرج بن نباتة، سعيد بن جمهان، سفينة مولى [105] رسول اللّه صلى الله عليه و آله: رسول خدا در خطبه اى فرمود:
«هيچ پيامبرى نيامد مگر اينكه امّت خود را از دجّال بيم داد، چشم چپ او نابينا و در چشم راستش لكّۀ غليظى است، بين دو چشمش نوشته: كافر، يعنى نوشته: كاف، فاء، راء...».(3)
روايات اهل سنّت:
(446) شرح ابن ميثم: على عليه السلام بعد از فتح بصره در آن شهر خطبه اى ايراد فرمود، ايشان بعد از حمد و ثناى خداوند و درود بر پيامبر صلى الله عليه و آله و استغفار براى مؤمنين و مسلمين فرمود:
«دجّال اكبر يك چشمى است، چشم راستش بسته و در چشم ديگرش چيزى است كه گويى آميخته به خون شده و مثل يك تكه گوشت سرخ از
ص: 199
حدقه برآمده بمانند يك دانه انگور بر روى آب».(1)
(447) كمال الدين: محمّد بن ابراهيم بن اسحاق، عبدالعزيز بن يحيى جلودى، حسين بن معاذ، قيس بن حفص، يونس بن ارقم، ابو سيّار شيبانى، ضحّاك بن مزاحم، نزّال بن سبره:
اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام براى ما خطبه خواند و در وصف دجّال فرمود:
«چشم راستش بسته است، و چشم ديگرش در پيشانى او مانند ستارۀ صبح مى درخشد، چيزى در چشم اوست كه گويى به خون آميخته، در پيشانيش نوشته شده: «كافر»، كه هر شخص باسواد و بى سوادى آن را مى خواند».(2)
روايات اهل سنّت:
(448) مسند احمد: عثمان بن عمر، اسامة بن زيد، ابو عبداللّه قرّاظ، سعد بن مالك و ابو هُرَيره: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«... فرشتگان مدينه را احاطه كرده اند، بر سر هر يك از راه هاى آن، دو فرشته گمارده شده كه مانع ورود طاعون و دجّال باشند».(3)
(449) مسند احمد: يزيد، شعبة، قتادة، انَس: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«دجّال به سمت مدينه مى آيد، ولى مى بيند كه فرشتگان نگهبان آنند، و ان شاء اللّه نه دجّال وارد مدينه مى شود، نه طاعون».(4)
ص: 200
روايات شيعه:
(450) فقيه: روايت شده كه امام صادق عليه السلام سخن از دجّال به ميان آورد، پس فرمود:
«هيچ دشتى از آن (زمين) باقى نمى ماند مگر اينكه آن را زير پا مى گذارد، مگر مكّه و مدينه، زيرا بر سر هر يك از راه هاى اين دو شهر فرشته اى گمارده شده كه مانع ورود طاعون و دجّال هستند».(1)
روايات اهل سنّت:
(451) مسند احمد: سليمان بن داود، حرب بن شداد، يحيى بن ابى كثير، حضرمى بن لاحق، ذكوان ابو صالح، عايشه: در حال گريه بودم كه پيامبر صلى الله عليه و آله نزد من آمد. فرمود: چرا گريه مى كنى؟ گفتم: يادم به دجّال افتاد گريه ام آمد. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«... عيسى عليه السلام نازل مى شود و او را مى كُشد».(2)
(452) صحيح مسلم: محمّد بن مهران رازى، وليد بن مسلم، عبدالرحمن بن يزيد بن جابر، يحيى بن جابر طائى، عبدالرحمن بن جبير به نقل از پدرش جبير بن نفير، نوّاس بن سمعان: يك روز صبح كه رسول خدا صلى الله عليه و آله از دجّال سخن مى گفت، هم او را تحقير كرد و هم از او تمجيد نمود، به طورى كه ما پنداشتيم او در ناحيۀ نخل(3) است. وقتى خدمت آن حضرت رسيديم متوجّه اين برداشت ما شد و فرمود: چه كار داريد؟
گفتيم: اى رسول خدا، شما صبحگاه از دجّال سخن گفتيد و چنان او را تحقير و تمجيد نموديد كه ما پنداشتيم او در ناحيۀ نخل است. فرمود:
ص: 201
«... در همين حال خداوند عيسى بن مريم عليه السلام را مى فرستد. او نازل مى گردد... و دجّال را مى كُشد. آنگاه قومى كه خداوند از دجّال حفظشان كرده بود نزد عيسى عليه السلام مى آيند...».(1)
روايات شيعه:
(453) كمال الدين: حسين بن احمد بن ادريس به نقل از پدرش، محمّد بن حسين بن يزيد زيّات، حسن بن موسى الخشّاب، ابن سماعة، على بن حسن بن رباط به نقل از پدرش، مفضّل بن عمر: امام جعفر صادق عليه السلام فرمود:
«... قائم همان است كه بعد از غيبت خود قيام مى كند و دجّال را مى كُشد».(2)
(454) منتخب الاثر: حضرت امام على بن الحسين زين العابدين عليه السلام فرمودند:
«مهدى همان است كه دجّال را مى كُشد».(3)
(455) تفسير فرات: جعفر بن محمّد الفزارى با ذكر سند: امام محمّد باقر عليه السلام فرمود:
«... زمانى مى آيد كه مردم نمى دانند توحيد چيست! تا آنگاه كه دجّال خروج كند و عيسى بن مريم عليه السلام از آسمان پايين آيد و خداوند دجّال را به دستِ او بكُشد».(4)
(456) كمال الدين: محمّد بن ابراهيم بن اسحاق، عبدالعزيز بن يحيى جلودى، حسين بن معاذ، قيس بن حفص، يونس بن أرقم، ابو سيّار شيبانى، ضحّاك بن مزاحم، نزّال بن سبره: على بن ابى طالب عليه السلام بر منبر بود و خطبه مى خواند، و پس از سخنانى در مورد دجّال فرمود:
«... خداوند او (دجّال) را در شام بر سر گردنه اى به نام «افيق» خواهد4.
ص: 202
كشت. قتل او هنگامى كه سه ساعت از روز جمعه گذشته، توسط كسى خواهد بود كه عيسى عليه السلام پشت سرش نماز مى خواند».(1)
روايات اهل سنّت:
(457) فتن ابن حمّاد: نعيم، ضمرة بن ربيعة، يحيى بن ابى عمرو شيبانى، عمرو بن عبداللّه حضرمى، ابو امامه باهلى: رسول خدا صلى الله عليه و آله ضمن حديثى دربارۀ دجّال فرمود:
«... مى گويد: در را بگشاييد! در را باز مى كنند. آن روز با دجّال هفتاد هزار يهودى خواهد بود كه همۀ آنها داراى اسلحه و شمشير زينت شده هستند، وقتى دجّال به عيسى عليه السلام نظر مى كند (از ترس يا خجالت) آب مى شود، آن چنان كه قلع و سرب [در آتش] ذوب گردد يا آنچنان كه نمك در آب. آنگاه فرار مى كند و عيسى عليه السلام مى گويد: من بايد ضربه اى به تو بزنم كه از آن جان سالم به در نبرى، و او را گرفته، به قتل مى رساند».(2)
(458) فتن ابن حمّاد: سويد بن عبدالعزيز، اسحاق بن ابى فروة، ابن سابور، مكحول، حذيفة بن يمان: رسول خدا صلى الله عليه و آله ضمن حديثى دربارۀ دجّال فرمود:
«خداى تعالى عيسى بن مريم عليهما السلام را در پى دجّال به بيت المقدس مى فرستد و او را مى كُشد».(3)
(459) مسند طيالسى: يونس، ابو داود، زمعة بن صالح، زهرى، عبيداللّه بن عبداللّه بن ثعلبة، عبدالرحمن بن يزيد بن جارية به نقل از عمويش: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«عيسى عليه السلام دجّال را نزد دروازه «لدّ» فلسطين به قتل مى رساند».(4)
ص: 203
روايات شيعه:
(460) اثبات الهداة: ابو الحسن على بن عبداللّه به نقل از پدرش، يعقوب جريمى، ابو حبيش هروى، عبداللّه بن عبدالرزاق به نقل از پدرش و او نيز از پدرش، ابو سعيد خدرى، جابر بن عبداللّه انصارى: اميرالمؤمنين عليه السلام خطبه اى طولانى ايراد فرمود كه در آن نشانه هاى آخرالزمان و اخبارى از غيب مثل حكومت بنى اميّه و بنى عبّاس و احوال دجّال و سفيانى ذكر نمود، تا اينكه فرمود:
«... آنها (عيسى و مهدى عليهما السلام) با هم حركت مى كنند تا اينكه به بيت المقدس مى رسند...»
آنگاه به جنگ بين آنها و دجّال و اينكه آنها همۀ لشكر دجّال را هلاك مى كنند اشاره فرمود.(1)
روايات اهل سنّت:
(461) مصنّف ابن ابى شيبه: أسود بن عامر، حمّاد بن سَلَمه، على بن زيد، ابو نضره، عثمان بن ابى العاص: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«... دجّال بيرون مى آيد... عيسى عليه السلام هنگام نماز صبح نازل مى شود. اميرِ مردم به او مى گويد: اى روح اللّه جلو بايستيد تا به شما اقتدا كنيم. عيسى عليه السلام پاسخ مى دهد: بعضى از شما امّت [اسلام] بر بعضى ديگرتان امير هستيد، شما جلو بايستيد تا ما اقتدا كنيم. آن امير جلو مى رود و نماز را برپا مى كند.
بعد از نماز عيسى عليه السلام دشنۀ خود را برمى دارد و به سوى دجّال مى رود.
وقتى دجّال به عيسى عليه السلام نظر مى كند (از ترس يا خجالت) آب مى شود آنچنان كه قلع و سرب [در آتش] ذوب گردد، دشنه را به وسط سينۀ دجّال نشانده و او را مى كشد، لشكرش نيز شكست مى خورد».(2)
ص: 204
روايات شيعه:
(462) اثبات الهداة: ابو الحسن على بن عبداللّه به نقل از پدرش، يعقوب جريمى، ابو حبيش هروى، عبداللّه بن عبدالرزاق به نقل از پدر خود و او نيز از پدرش، ابو سعيد خدرى، جابر بن عبداللّه انصارى: اميرالمؤمنين عليه السلام خطبه اى طولانى ايراد فرمود كه در آن نشانه هاى آخرالزمان و خبرهاى زيادى از غيب مثل حكومت بنى اميّه و بنى عبّاس و احوال دجّال و سفيانى ذكر نمود، تا اينكه فرمود:
«... (مهدى) رو به قبلۀ جدّش رسول خدا صلى الله عليه و آله نماز مى خواند، بعد با هم حركت مى كنند تا به بيت المقدس مى رسند.
آنگاه به جنگ بين آنها و دجّال و اينكه آنها همۀ لشكر دجّال را هلاك مى كنند اشاره فرمود.(1)
روايات اهل سنّت:
(463) فتن ابن حمّاد: نعيم، ابو عمر، ابن لهيعة، عبدالوهاب بن حسين، محمّد بن ثابت به نقل از پدرش، حارث، عبداللّه: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در ذكر بعضى احوال دجّال فرمود:
«فاصلۀ بين دو گوشِ الاغِ دجّال چهل ذراع، و هر گام الاغش به اندازۀ سه روز راه است، او سوار بر الاغ خود وارد دريا مى شود، چنان كه هر كدام از شما سوار بر اسب وارد جوى آبى شود. دجّال مى گويد: من پروردگار جهانيان هستم، خورشيد به اذن من حركت مى كند، مى خواهيد آن را از حركت باز دارم؟! آنگاه خورشيد را باز مى دارد به طورى كه يك روز، به مدّت يك ماه طول مى كشد. بعد مى گويد: مى خواهيد آن را برايتان حركت دهم؟! مى گويند: آرى. آنگاه يك روز را يك ساعت مى كند. زنى نزد او مى آيد و مى گويد: پروردگارا، پسر و همسرم را زنده نما! پس
ص: 205
[شيطانى به صورت فرزندش و شيطانى به صورت شوهرش ظاهر گردد كه] آن زن شيطانى را [به جاى پسرش] در آغوش مى كشد و با شيطانى [بجاى شوهرش] آميزش مى كند. خانه هايشان پر از شياطين مى شود.
اعراب دامدار نزد دجّال مى آيند و مى گويند: گوسفندها و شترهاى ما را زنده گردان! او شيطان هايى به صورت گوسفند و شتر به آنها مى دهد كه هم سن و يك شكل هستند، به همان حالى كه هنگام هلاك شدن بوده اند و با چربى هاى فراوان. اعراب مى گويند: اگر اين پروردگار ما نبود شترها و گوسفندانِ مرده مان را زنده نمى كرد.
با او كوهى از گوشت و آبگوشت داغ است كه خنك نشود، و رودى روان و كوهى از باغ ها و سبزه زاران، و كوهى از آتش و دود. مى گويد: اين بهشت من و اين هم آتش من است، و اين طعام و شراب من است. در اين ميان «يَسَع» مردم را بيم مى دهد و مى گويد: اين مسيحِ دروغين است! از او دورى كنيد! لعنت خداوند بر او باد!
خداوند چنان سرعت و سبكى به يَسَع مى دهد كه دجّال به او نمى رسد.
هرگاه دجّال بگويد: من پروردگار جهانيان هستم، مردم مى گويند: دروغ مى گويى! يَسَع هم مى گويد: حق با مردم است، تو دروغگويى.
چون يَسع به مكّه رود، با مخلوق عظيمى روبرو مى شود و به او مى گويد:
تو كيستى؟ دجّال نزد تو نيامد؟
پاسخ مى دهد: من ميكائيل هستم، خداوند مرا فرستاده تا نگذارم او وارد حرم خداوند شود.
به مدينه كه مى رسد باز با مخلوق عظيمى روبرو مى شود. به او مى گويد:
تو كيستى؟ دجّال نزد تو نيامد؟
پاسخ مى دهد: من جبرئيل هستم، خداوند مرا فرستاده تا نگذارم دجّال وارد حرم رسول خدا صلى الله عليه و آله گردد.
وقتى دجّال به مكّه مى رسد، با ديدن ميكائيل عليه السلام فرار مى كند، وارد حرم نمى شود و فريادى مى كشد كه در اثر آن هر زن و مرد منافقى دنبال او از
ص: 206
مكّه خارج مى شوند. آنگاه به مدينه مى رود، ولى آنجا هم با ديدن جبرئيل عليه السلام پا به فرار مى گذارد و فريادى مى كشد، كه در اثر آن، همۀ زنان و مردان منافق از مدينه خارج مى گردند. آن بيم دهنده نزد جماعتى مى آيد كه خداوند قسطنطينيه را به دستشان فتح نمود. مسلمانانى كه در بيت المقدس به آنها پيوسته اند مى گويند: اين دجّال است كه نزد شما آمده.
و به بيم دهنده مى گويند: بنشين، ما مى خواهيم با دجّال نبرد كنيم.
مى گويد: مى خواهم بروم تا خبر خروج او را به مردم برسانم.
هنگامى كه بازمى گردد، دجّال به او مى رسد و مى گويد: اين كسى است كه گمان مى كند من بر وى غلبه نمى كنم، او را به بدترين شكل بكُشيد!
او را با ارّه قطعه قطعه مى كنند. آنگاه مى گويد: اگر او را برايتان زنده كنم، يقين مى كنيد كه من پروردگارتان هستم؟
پاسخ مى دهند: ما اكنون هم تو را پروردگار خود مى دانيم، و دوست داريم يقينمان افزون شود.
دجّال مى گويد: آرى. پس آن مقتول به اذن خدا بلند مى شود، امّا غير از او خداوند اذن نمى دهد كه دجّال كس ديگرى را زنده كند.
دجّال مى گويد: آيا من تو را نكُشتم و زنده گردانيدم؟ بنابراين من پروردگار توام.
او مى گويد: اكنون يقينم بيشتر شد، من كسى هستم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله بشارتم داد كه تو مرا مى كُشى و آنگاه به اذن خداوند زنده مى شوم. خداوند هيچ كس را غير از من براى تو زنده نمى كند.
پس [خداوند] پوست بدن بيم دهنده (نذير) را با ورق هايى مسى مى پوشاند كه هيچ كدام از سلاح هاى آنها در او اثر نمى كند، هر شمشير و چاقو و سنگى كه به او مى خورد به او اصابت نكرده و در وى كارگر نمى افتد.
دجّال مى گويد: او را در آتشم بيندازيد. خداوند هم سبزه ها و باغ هاى آن كوه را به طرف «نذير» مى گرداند، و همين موجب ترديد مردم در مورد وى
ص: 207
مى شود. بنابراين به بيت المقدس مى رود و هنگامى كه به گردنۀ افيق رسد سايۀ خود را بر مسلمانان مى افكند. آنها هم اسلحه هاى خود را براى جنگ با دجّال آماده مى كنند، امّا قوى ترين مسلمانان در آن روز زانو مى زنند يا از گرسنگى و ضعف مى نشينند. در همين حال ندايى مى شنوند كه مى گويد:
اى مردم، فريادرس شما آمد!».(1)
روايات شيعه:
(464) كمال الدين: محمّد بن ابراهيم بن اسحاق، عبدالعزيز بن يحيى جلودى، حسين بن معاذ، قيس بن حفص، يونس بن أرقم، ابو سيّار شيبانى، ضحّاك بن مزاحم، نزّال بن سبره:
اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام ضمن خطبه اى در مورد دجّال و كارهاى او فرمود:
«... در درياها فرو مى رود، آفتاب با او حركت مى كند، در مقابلش كوهى از دود، و پشت سرش كوه سفيدى است كه مردم آن را خوراكى مى پندارند، در قحطى شديد سوار بر الاغ سفيدى كه فاصلۀ هر گامش يك ميل است خروج مى كند، زمين منزل به منزل در زير پايش درنورديده شود، بر هر آبى بگذرد تا روز قيامت خشك مى شود، و با صداى بلندى كه جنّ و انس و شياطين در شرق و غرب عالم آن را مى شنوند مى گويد:
اى دوستان من، بياييد! منم آن كه آفريد و آراست، و تقدير كرد و هدايت نمود، منم پروردگار اعلاى شما.
امّا او دشمن خداست و دروغ مى گويد، او يك چشمى است كه غذا مى خورد و در بازارها راه مى رود...».(2)1.
ص: 208
روايات اهل سنّت:
(465) عقد الدرر: اميرالمؤمنين عليه السلام در مورد دجّال فرمودند:
«بيشتر پيروان او حرامزاده هستند».(1)
(466) فتن ابن حمّاد: وكيع، سفيان، واصل الأحدب، ابو وائل:
«بيشترِ پيروان دجّال يهود و فرزندان فاحشه ها هستند».(2)
(467) مسند احمد: محمّد بن مصعب، اوزاعى، ربيعة بن عبدالرحمن، انَس بن مالك:
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«دجّال همراه با هفتاد هزار يهودىِ تاج به سر، از يهوديۀ اصفهان خروج مى كند».(3)
(468) مصنَّف عبدالرزّاق: معمّر، يحيى بن ابى كثير: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند:
«بيشتر پيروان دجّال يهوديان اصفهان هستند».(4)
روايات شيعه:
(469) كمال الدين: محمّد بن ابراهيم بن اسحاق، عبدالعزيز بن يحيى جلودى، حسين بن معاذ، قيس بن حفص، يونس بن ارقم، ابو سيّار شيبانى، ضحّاك بن مزاحم، نزّال بن سبره:
اميرالمؤمنين عليه السلام در خطبه اى فرمود:
«... بيشترِ پيروان دجّال حرامزاده هستند، و طيلسان سبز مى پوشند...».(5)
ص: 209
روايات اهل سنّت:
(470) فتن ابن حمّاد: نعيم، ابو عمر، ابن لهيعة، عبدالوهاب بن حسين، محمّد بن ثابت به نقل از پدرش، حارث، عبداللّه: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند:
«موقعى كه عيسى بن مريم عليه السلام نازل گردد و دجّال را بكُشد مردم به بهره هايى مى رسند، و شبِ طلوع خورشيد از مغرب را احيا مى گيرند، و تا چهل سال بعد از خروج دابّه (جنبنده) [از نعمت ها] بهره مند هستند(1) ، در آن زمان كسى نمى ميرد و كسى مريض نخواهد شد. هر كس به گوسفندان و حيوانات خود مى گويد: برويد و در فلان مكان بچريد و در فلان ساعت بازآييد. حيواناتى كه از بين دو مزرعه عبور مى كنند از يك خوشۀ آنها هم نخورده و يك چوب را هم با سُمشان نمى شكنند! مار و عقرب ها آشكارند و به كسى آسيب نمى رسانند و كسى هم مزاحم آنها نمى شود. حيوانات درنده درِ خانه ها مى ايستند و غذا مى طلبند و كسى را اذيت نمى كنند. يك صاع يا يك مُد گندم يا جو را كه شخصى در زمين بپاشد، بدون شخم زدن و استفاده از وسائل زراعتى هفتصد مُد به دست مى آيد».(2)
(471) مصنّف ابن ابى شيبه: يزيد بن هارون، على بن مسعده، رياح بن عبيده، يوسف بن عبداللّه بن سلام (بدون اسناد به رسول خدا صلى الله عليه و آله):
«بعد از قتل دجّال مردم چهل سال مى مانند، بازارها رونق مى گيرد و درخت هاى نخل غرس مى شود».(3)
ص: 210
اين باب شامل چهار فصل است:
روايات اهل سنّت:
(472) فرائد السمطين: عبدالواحد بن محمّد بن عبدوس عطّار نيشابورى، على بن محمّد بن قتيبه نيشابورى، حمدان بن سليمان نيشابورى، محمّد بن اسماعيل بن بزيع، صالح بن عقبة به نقل از پدرش: ابو جعفر محمّد بن على باقر، سيّد العابدين على بن الحسين، سيّد الشهداء حسين بن على، سيّد اوصياء امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:
«مهدى ذخيرۀ پيامبران عليهم السلام را خواهد آورد».(1)
روايات شيعه:
(473) كمال الدين: عبدالواحد بن محمّد بن عبدوس عطّار نيشابورى، على بن محمّد بن قتيبه نيشابورى، حمدان بن سليمان نيشابورى، محمّد بن اسماعيل بن بزيع، صالح بن عقبة به نقل از پدرش: ابو جعفر محمّد بن على باقر، سيّد العابدين على بن الحسين، سيّد الشهداء حسين بن على، سيّد اوصياء امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:
ص: 211
«مهدى... ذخيرۀ پيامبران عليهم السلام را خواهد آورد».(1)
(474) ارشاد: امام صادق عليه السلام فرمود:
«جَفْر ابيض (سفيد) [كه با خروج قائم ظاهر مى شود] ظرفى است كه تورات موسى عليه السلام و انجيل عيسى عليه السلام و زبور داود عليه السلام و ديگر كتاب هاى آسمانى در آن است...».(2)
روايات اهل سنّت:
(475) الحاوي للفتاوي: على بن ابى طالب عليه السلام فرمود:
«رايت (علَم) رسول خدا صلى الله عليه و آله با او (مهدى) است».(3)
(476) فتن ابن حمّاد: عبداللّه بن مروان، هيثم بن عبدالرحمن: على بن ابى طالب عليه السلام فرمود:
«... مهدى بيرق رسول خدا صلى الله عليه و آله را با پارچه مخمل سياه چهارگوشى بيرون مى آورد، در آن بيرق سنگى است، و از موقعى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله از دنيا رفته آن بيرق باز نشده و نخواهد شد تا زمانى كه مهدى عليه السلام قيام كند».(4)
(477) فتن ابن حمّاد: سعيد ابو عثمان، جابر: حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام فرمود:
ص: 212
«مهدى هنگام نماز عشا در حالى كه رايَت رسول خدا صلى الله عليه و آله را در دست دارد، خروج مى كند».(1)
روايات شيعه:
(478) غيبة النعمانى: احمد بن محمّد بن سعيد، ابو عبداللّه يحيى بن زكريا بن شيبان، يونس بن كليب، حسن بن على بن ابى حمزه به نقل از پدرش، ابو بصير: امام صادق عليه السلام فرمودند:
«... چون پرچم را به اهتزاز در آورد و با آن حركت كند، همه در مشرق و مغرب آن پرچم را لعنت كنند، آن همان پرچم رسول خدا صلى الله عليه و آله است كه جبرئيل روز جنگ بدر آورد.
بعد فرمود: اى ابا محمّد، به خدا قسم آن پرچم نه از پنبه است، نه از كتان، نه از ابريشم و نه از حرير.
عرض كردم: پس از چه چيزى است؟ فرمود:
از برگ بهشتى است. رسول خدا صلى الله عليه و آله روز بدر آن را برافراشت، و بعد آن را پيچيد و به على عليه السلام داد. على عليه السلام روز بصره (جنگ جمل) آن را برافراشت و خداوند او را پيروز فرمود، او هم آن را پيچيد و اكنون اينجا نزد ماست، هيچ كس آن را نخواهد گشود تا وقتى كه قائم قيام كند. چون او قيام نمود آن را برافراشته مى نمايد، ولى همه در مشرق و مغرب آن را لعنت فرستند (يعنى از آن بيزارى مى جويند) و وحشت و هراس به فاصلۀ يك ماه پيشاپيش، يك ماه از پس، يك ماه از جانب راست و يك ماه از جانب چپ آن پرچم روانه است...».(2)1.
ص: 213
(479) غيبة النعمانى: محمّد بن همام، احمد بن مابنداذ، احمد بن هلال، محمّد بن ابى عمير، ابو المغرا، ابو بصير: امام صادق عليه السلام فرمود:
«هنگامى كه امير مؤمنان با اهل بصره رو در رو شدند آن حضرت پرچمِ رسول خدا صلى الله عليه و آله را گشود، كه پاهاى آنها لرزيد (سُست شدند)... روز صفّين نيز از حضرت خواستند كه آن پرچم را بگشايد، ايشان نپذيرفت. حسن و حسين عليهما السلام و عمّار را واسطه قرار دادند، امير مؤمنان به حسن عليه السلام فرمود:
فرزندم، براى اين مردم مدّتى مقرّر شده است كه به آن خواهند رسيد (يعنى مقرّر شده كه مدّتى از حكومت و رياست بهره مند گردند)، و اين پرچمى است كه پس از من كسى بجز قائم عليه السلام آن را نخواهد گشود».(1)
(480) غيبة النعمانى: محمّد بن همام، جعفر بن محمّد بن مالك، احمد بن ميثم، عبيداللّه بن موسى، عبدالاعلى بن حصين ثعلبى به نقل از پدرش روايت كرد: امام باقر عليه السلام را در حجّ يا عمره ديدم و عرض كردم: سنّم بالا رفته و استخوانم فرسوده شده و نمى دانم كه آيا [قيام] شما را مى بينم يا نه؟! به من وعده اى بدهيد و بفرماييد كه [زمان گشايش و] فرَج كى است؟ فرمود:
«آوارۀ رانده شده تك و تنها... اوست صاحب پرچم ها و همنام پيغمبر است».(2)
(481) اثبات الهداة: سعيد ابو عثمان، جابر: امام باقر عليه السلام فرمودند:
«مهدى هنگام نماز عشا با پرچم رسول خدا صلى الله عليه و آله در مكّه ظاهر مى شود».(3)1.
ص: 214
روايات اهل سنّت:
(482) عقد الدرر: كعب الأحبار:
«مهدى، تورات و انجيل را از زمينى كه به آن انطاكيه گويند استخراج مى كند».(1)
(483) فتن ابن حمّاد: يحيى بن سعيد عطّار بصرى، سليمان بن عيسى:
«شنيده ام كه تابوتِ سكينه(2) (جعبۀ آرامش) توسط مهدى از درياچۀ طبريّه [70] پيدا خواهد شد. آن را مى برند و در بيت المقدس مقابل او قرار مى دهند».(3)
(484) مصنَّف عبدالرزّاق: معمّر، مطر، كعب:
«مهدى، تورات و انجيل را از زمينى به نام «انطاكيه» استخراج مى كند».(4)
(485) سنن دانى: عبدالرحمن بن عثمان، ابو محمّد بيانى، احمد بن زهير، هارون بن معروف، ضمره، ابن شوذب:
«(مهدى) به يكى از كوه هاى شام راهنمايى مى شود، اسفارى از تورات را از آنجا بيرون مى آورد و به وسيلۀ آن با يهود بحث مى كند، و تعدادى از آنها توسّط او مسلمان مى شوند».(5)
(486) عرائس: تميم دارى: گفتم: اى رسول خدا، در نزديكى ساحل دريا به شهرى
ص: 215
رسيدم كه چنين و چنان بود. آن حضرت فرمود:
«آن شهر انطاكيه است، و تكّه هاى شكستۀ الواح موسى عليه السلام در يكى از غارهاى آن قرار دارد، هر ابرى از شرق يا غرب بر آن بگذرد از بركاتش بر آنجا مى بارد، دنيا به آخر نمى رسد تا مردى از اهل بيتم در آنجا ساكن شود و همان طور كه پر از ظلم و ستم شده آن را پر از عدالت و مساوات نمايد».(1)
(487) فتن ابن حمّاد: وليد، ابو عبداللّه مولى [105] بنى اميّه، محمّد بن الحنفيّة:
«مهدى عليه السلام... به سمت روميه حركت كرده و آنجا را فتح مى نمايد و گنجهاى آن و سفرۀ حضرت سليمان بن داود عليه السلام را بيرون مى آورد، آنگاه به بيت المقدس بازمى گردد و در آنجا پياده مى شود».(2)
روايات شيعه:
(488) دلائل الامامة: ابو الحسين محمّد بن هارون بن موسى به نقل از پدرش، ابو على حسن بن محمّد نهاوندى، ابو محمّد عبدالكريم، ابو اسحاق ثقفى، محمّد بن سليمان نخعى، سرى بن عبداللّه، محمّد بن على سلمى: حضرت امام ابوجعفر محمّد باقر عليه السلام فرمود:
«... و يك نفر سوار كه [به امر مهدى] تورات را از بيابانى در انطاكيه بيرون مى آورد و حُكم سليمان عليه السلام را به او مى دهند».(3)
(489) بصائر الدرجات: سلمة بن الخطّاب، عبداللّه بن محمّد، منيع بن حجّاج بصرى، مجاشع، معلّى، محمّد بن الفيض: امام محمّد باقر عليه السلام فرمودند:
«عصاى موسى عليه السلام مالِ آدم عليه السلام بود، كه به شعيب عليه السلام رسيد و پس از وى در اختيار موسى بن عمران عليه السلام قرار گرفت، آن عصا اكنون نزد ماست و اندكى2.
ص: 216
پيش آن را بازديد كردم، چوبش تازه و سبز است، مثل همان موقعى كه از درخت جدا گرديده، وقتى از آن سؤال شود سخن مى گويد، و براى قائم ما آماده شده تا آنچه موسى عليه السلام با آن انجام داد ايشان انجام دهد، هراس آور است و [ساخته هاى نيرنگى جادوگران را] مى بلعد...».(1)
(490) علل الشرائع: پدرم به نقل از سعد بن عبداللّه، حسن بن على كوفى، عبداللّه بن مُغيره، سفيان بن عبدالمؤمن انصارى، عمرو بن شمر، جابر: شخصى خدمت امام محمّد باقر عليه السلام رسيد و من نيز حاضر بودم. عرض كرد:... آن حضرت فرمود:
«مهدى، تورات و ديگر كتاب هاى آسمانى را از غارى در انطاكيه بيرون مى آورد...».(2)
(491) حلية الاَبرار: فاضل عمر بن ابراهيم اوسى: رسول خدا صلى الله عليه و آله ضمن حديثى فرمودند:
«خداوند «اِرَم ذات العِماد» و قصرى را كه سليمان بن داود عليه السلام قبل از وفاتش ساخت براى او (مهدى) ظاهر مى فرمايد، مهدى اموال آنها را برداشته و بين مسلمانان تقسيم مى كند، و خداوند جعبه اى را كه دستور داد ارميا عليه السلام به درياى طبريه [70] بيندازد بيرون مى آورد، در آن جعبه بقيۀ اموال آل موسى عليه السلام و آل هارون عليه السلام(3) و تكه هاى شكستۀ لوح، عصاى موسى عليه السلام، قباى هارون عليه السلام، ده صاع [67] از «مَنّ» و تكّه هايى از «سَلوى» كه بنى اسرائيل براى بعد از خودشان ذخيره كرده بودند هست، (مهدى) با آن جعبه مثل ديگران كه قبل از او بودند شهرها را فتح مى كند».(4)8.
ص: 217
روايات اهل سنّت:
(492) فتن ابن حمّاد: سعيد ابو عثمان، جابر: امام باقر عليه السلام فرمودند:
«مهدى هنگام نماز عشا با پرچم و پيراهن و شمشير رسول خدا صلى الله عليه و آله در مكّه ظاهر مى شود».(1)
روايات شيعه:
(493) اصول ستّة عشر: هارون بن موسى بن احمد بن ابراهيم تَلعُكبَرى، محمّد بن همام، حميد بن زياد دهقان، ابو جعفر احمد بن زياد بن جعفر ازدى بزّاز، محمّد بن مُثَنّى بن قاسم حضرمى، جعفر بن محمّد بن شريح حضرمى، ابراهيم بن جبير، جابر جُعفى: امام محمّد باقر عليه السلام به من فرمود:
«... سلاح، كلاهخود، زره و شمشير رسول خدا صلى الله عليه و آله با او (مهدى) است».(2)
ص: 218
اين باب شامل هفت فصل است:
روايات اهل سنّت:
(494) فتن ابن حمّاد: وليد و رشدين، ابن لهيعة، ابو قبيل، ابو رومان: على عليهم السلام فرمود:
«... اهل خراسان در طلب مهدى [از شهر] خارج مى شوند».(1)
(495) فتن ابن حمّاد: وليد بن مسلم، ابو عبداللّه عليه السلام، عبدالكريم ابو اميّه، محمّد بن الحنفيّة:
«... و سيصد نفر از شام به سوى او (مهدى) روانه خواهند شد. از خروج او (صالح بن شعيب يا شعيب بن صالح) تا استقرار حكومت مهدى عليه السلام هفتاد و دو ماه (6 سال) طول مى كشد».(2)
(496) عقد الدرر: عبداللّه بن عبّاس:
«... از شام به سمت او حركت مى كنند تا او را (از مكّه و خانه اى كه نزديك صفا است) بيرون آورند».(3)
(497) سنن دانى: ابن عفّان، قاسم، احمد بن زهير، موسى بن اسماعيل، ابو هلال، قتادة:
ص: 219
«فتنه اى كه در آن خون ها ريخته شود مردم را فرامى گيرد، نزد مهدى عليه السلام در خانه اش مى روند و به او مى گويند: [براى حكومت] بر ما قيام كن! او خوددارى مى كند، تا اينكه تهديد به قتل مى شود، پس از اين تهديد قيام نموده و به بركت او يك كاسۀ خون هم ريخته نمى شود».(1)
(498) فتن ابن حمّاد: سعيد ابو عثمان، جابر: امام محمّد باقر عليه السلام فرمودند:
«... براى بيعت با مهدى پيك به سوى او مى فرستند، او هم لشكريان خود را به همه جا گسيل مى دارد و ستم و ستمكاران را از بين مى برد».(2)
(499) فتن ابن حمّاد: ابو عمر، ابن لهيعة، عبدالوهاب بن حسين، محمّد بن ثابت به نقل از پدرش، حارث، عبداللّه بن مسعود:
«چون تجارتها و راه ها بسته و فتنه زياد شود، هفت نفر عالِم بدون قرار قبلى از جهتهاى مختلف خارج مى شوند، با هر كدام از آنها سيصد و ده و اندى مرد بيعت مى كنند، تا اينكه در مكّه جمع مى شوند، آن هفت عالِم كه به هم مى رسند به يكديگر مى گويند: شما چرا آمده ايد؟
پاسخ مى دهند: در پى مردى آمده ايم كه اين فتنه ها به دست او خاموش مى شود و قسطنطينيه [88] را فتح مى كند، ما اسم او، پدر و مادرش و مشخصات شمايلش را مى دانيم. آن هفت عالِم كه اطلاعاتشان (در مورد اسم و مشخّصات) مثل هم است به طلبِ او مى روند و او را در مكّه مى يابند و مى گويند: تو فلان پسر فلان هستى؟ پاسخ مى دهد: نه، من مردى از انصار هستم. و از دستشان مى گريزد.
مشخّصاتِ او را براى اهل خبره و آشنايان بيان مى كنند؛ به آنها گفته مى شود: او همان كسى است كه دنبالش هستيد و او به مدينه رفت. در طلب او به مدينه مى روند، امّا او بر خلاف جهت آنها به مكّه مى آيد. در مكّه پى3.
ص: 220
او مى روند و او را مى يابند و مى گويند: تو فلان پسر فلان هستى، و مادرت فلان دختر فلان است، و در تو نشانه اى چنين و چنان است، يك بار از دست ما گريختى، دستت را بده با تو بيعت كنيم.
او مى گويد: آن كه دنبالش مى گرديد من نيستم، من فلان بن فلان انصارى هستم، بياييد تا شما را نزد كسى ببرم كه دنبالش مى گرديد، و باز از دست آنها مى گريزد. در پى او به مدينه مى روند، امّا او بر خلاف آنها به مكّه مى آيد. در مكّه كنار ركن او را مى يابند و مى گويند: اگر دستت را ندهى كه با تو بيعت كنيم، گناه ما و خون ما گردن تو است، لشكر سفيانى به سركردگى مردى از «جرم» در پى ما روانه شده. سرانجام بين ركن و مقام مى نشيند و دستش را دراز مى كند تا با او بيعت كنند».(1)
(500) عقد الدرر: ابو جعفر امام محمّد باقر عليه السلام فرمود:
«مهدى ظاهر نمى شود تا زمانى كه مردم شام به فتنه اى بيفتند كه دنبال راه چارۀ آن مى گردند امّا نمى يابند».(2)
روايات شيعه:
(501) غيبة النعمانى: احمد بن محمّد بن سعيد، على بن حسن از برادرش محمّد بن حسن به نقل از پدرش، احمد بن عمر حلبى، حسين بن موسى، معمّر بن يحيى بن سام، ابو خالد كابلى: امام باقر عليه السلام فرمود:
«گويى قومى را مى بينم كه از مشرق خروج كرده و خواستار حقّند ولى به آنان داده نمى شود، دوباره خواستار حقّشان شوند و به آنان ندهند، چون چنين مى بينند شمشيرها را بر دوش گيرند، اين وقت حقّشان را مى دهند، ولى آنان نپذيرند تا آنكه قيام كنند و آن (حكومت) را فقط به صاحب شما خواهند داد...».(3)
(502) غيبة الطوسى: فضل بن شاذان، محمّد بن على، عثمان بن احمد سمّاك، ابراهيم بن6.
ص: 221
عبداللّه هاشمى، ابراهيم بن هانى، نعيم بن حمّاد، سعيد، ابو عثمان، جابر: امام باقر عليه السلام فرمودند:
«... مردم براى بيعت با مهدى به سوى او پيك مى فرستند».(1)
(503) غيبة النعمانى: احمد بن محمّد بن سعيد، محمّد بن مفضّل و سعدان بن اسحاق بن سعيد و احمد بن حسين بن عبدالملك و محمّد بن احمد بن حسين، حسن بن محبوب، يعقوب سرّاج، جابر: امام محمّد باقر عليه السلام فرمودند:
«جابر! قائم ظاهر نمى شود تا زمانى كه مردم شام به فتنه اى بيفتند كه دنبال راه نجاتى از آن مى گردند، امّا نمى يابند».(2)
روايات اهل سنّت:
(504) عقد الدرر: عبداللّه بن عبّاس:
«يارانش از شام به سمت او حركت مى كنند تا او را از مكّه از خانه اى كه نزديك صفا است بيرون آورند و با او بيعت كنند».(3)
(505) مصنَّف عبدالرزّاق: معمّر، قتادة: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند:
«... مردى از مدينه خارج مى شود و به مكّه مى آيد، مردم او را به اجبار از خانه اش بيرون مى آورند...».(4)
ص: 222
(506) الفتاوى الحديثيّة: امام جعفر صادق عليه السلام فرمود:
«مهدى در مكّه ظاهر مى شود...».(1)
روايات شيعه:
(507) غيبة النعمانى: احمد بن محمّد بن سعيد، حميد بن زياد، حسن بن محمّد حضرمى: امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند:
«آن كس كه دنبالش و در آرزويش هستيد، فقط از مكّه خروج مى كند، و در صورتى از مكّه خروج مى كند كه آنچه را دوست دارد ببيند، حتّى اگر مجبور شود از شاخه هاى درخت تغذيه نمايد».(2)
(508) بحار الانوار: سيّد على بن عبدالحميد، ابو بصير: امام محمّد باقر عليه السلام ضمن حديثى طولانى فرمودند:
«قائم به ياران خود مى گويد: اى مردم! اهل مكّه مرا نمى خواهند ولى من براى هدايت آنها فرستاده شدم تا آنچه شايسته است كه شخصى مثل من به آنها بگويد، گفته و با آنها اتمام حجّت كنم. آنگاه مردى از ياران خود را مى خواند و به او مى گويد: برو نزد اهل مكّه و بگو: اى اهل مكّه من فرستادۀ فلانى هستم، او به شما مى گويد: ما خاندان رحمت و معدن رسالت و خلافت هستيم، ما ذرّيۀ محمّد صلى الله عليه و آله و خلاصه و چكيدۀ پيغمبرانيم. به ما ظلم كردند و ما آواره و مقهور شديم، و از هنگام رحلت پيغمبر تا كنون حقّ ما غصب گرديده است. اكنون از شما چشم يارى داريم؛ ما را يارى كنيد!
وقتى آن جوانمرد اين سخنان را مى گويد مردم به او هجوم آورده و بين ركن و مقام سر او را از بدن جدا مى سازند. او همان مرد پاكدل (نفْس زكيّه) است. چون خبر كشته شدن او به امام رسد، به يارانش مى فرمايد: ديديد گفتم اهل مكّه ما را نمى خواهند! اهل مكّه هم او را به مكّه دعوت نمى كنند.
او با سيصد و سيزده مرد كه به تعداد جنگجويان بدر هستند از گردنۀ2.
ص: 223
«طُوى» [49] فرود آيند و داخل مسجد الحرام شده و نزد مقام ابراهيم عليه السلام چهار ركعت نماز مى خواند، بعد به حجر الاسود تكيه مى زند و حمد و ثناى الهى مى كند و بر پيامبر صلى الله عليه و آله درود فرستاده و طورى سخن مى گويد كه هيچ كس بدان گونه سخن نگفته باشد... آن سيصد نفر و عدّۀ كمى از اهل مكّه با وى بيعت مى كنند و آنگاه از مكّه خارج مى شود...».(1)
روايات اهل سنّت:
(509) فتن ابن حمّاد: ابو يوسف مقدسى، عبدالملك بن ابى سليمان، عمرو بن شعيب به نقل از پدرش و او نيز از پدرش: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:
«... بين ركن و مقام با مهدى بيعت مى كنند».(2)
روايات شيعه:
(510) غيبة النعمانى: احمد بن محمّد بن سعيد، احمد بن يوسف بن يعقوب ابو الحسن جُعفى، اسماعيل بن مهران، حسن بن على بن ابى حمزه به نقل از پدرش و وهيب، ابو بصير: امام محمّد باقر عليه السلام فرمودند:
«... به خدا قسم گويى او را مى بينم كه بين ركن و مقام براى امر جديد...
از مردم بيعت مى گيرد».(3)
ص: 224
روايات اهل سنّت:
(511) مستدرك حاكم: ابو نعيم، ابو يوسف، محمّد بن عبداللّه، عمرو بن شعيب به نقل از پدرش، عبداللّه بن عمرو:
«... و نزد او مى آيند كه صورتش را به كعبه چسبانده و مى گريد، گويى اكنون اشك هايش را مى بينم...».(1)
روايات شيعه:
(512) دلائل الامامة: فضل بن شاذان، على بن عبداللّه، عبدالرحمن بن ابى عبداللّه، ابو جارود: امام محمّد باقر عليه السلام فرمود:
«قائمِ بر حقّ ما وقتى قيام مى كند كه شيعيان نااميدند، سه مرتبه مردم را مى خواند امّا كسى جوابش نمى دهد، روز چهارم به پرده هاى كعبه دست مى آويزد و مى گويد: پروردگارا، يارى ام كن!
دعاى او مستجاب مى شود و خداوند به فرشته هايى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله را در روز بدر يارى كردند و هنوز بار نيفكنده و سلاح هاى خود را رها نكرده اند مى فرمايد كه با او بيعت كنند، آنگاه سيصد و سيزده نفر از مردم با او بيعت مى نمايند».(2)
(513) مختصر اثبات الرجعة: صفوان بن يحيى، محمّد بن حمران: امام جعفر بن محمّد صادق عليه السلام ضمن حديثى در مورد مهدى عليه السلام و ظهور او فرمود:
«هنگام قيام، پشتش را به كعبه تكيه مى دهد».(3)
ص: 225
روايات اهل سنّت:
(514) فتن ابن حمّاد: سعيد ابو عثمان، جابر: امام محمّد باقر عليه السلام فرمودند:
«مهدى هنگام عشا با پرچمِ... رسول خدا صلى الله عليه و آله در مكّه ظاهر مى شود».(1)
روايات شيعه:
(515) اثبات الهداة: سعيد ابو عثمان، جابر: امام باقر عليه السلام فرمودند:
«مهدى در وقت عشا با پرچم رسول خدا صلى الله عليه و آله در مكّه ظاهر مى شود».(2)
روايات اهل سنّت:
(516) عقد الدرر: عمرو بن شعيب به نقل از پدرش و او نيز از پدرش: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«با مهدى بين ركن و مقام به اجبار بيعت مى كنند... افرادى كه با او بيعت مى كنند به تعداد اهل بدر هستند».(3)
ص: 226
روايات شيعه:
(517) غيبة النعمانى: ابو سليمان احمد بن هوذه باهلى، ابو اسحاق ابراهيم بن اسحاق نهاوندى، عبداللّه بن حمّاد انصارى به نقل از شخصى:
يكى از اصحاب امام صادق عليه السلام خدمت آن حضرت رسيد و عرض كرد: فدايت شوم! به خدا قسم من شما و دوستان شما را دوست دارم! مولاى من، چقدر شيعيان شما زياد شده اند! حضرت به او فرمود: بگو كيانند؟ گفت: بسيار. فرمود: تعدادشان را مى دانى؟ عرض كرد: بيش از شماره است. امام صادق عليه السلام فرمود:
«اگر آن تعداد توصيف شده كه سيصد و ده و اندى است تكميل شود، خواستۀ شما انجام خواهد گرفت...».(1)
(518) خصال صدوق: پدرم به نقل از سعد بن عبداللّه، يعقوب بن يزيد، مصعب بن يزيد، عوّام بن زبير: امام صادق عليه السلام فرمود:
«قائم با چهل و پنج نفر از نُه قبيله مى آيند: از قبيله اى يك مرد، از قبيله اى دو مرد، از قبيله اى سه مرد، از قبيله اى چهار مرد، از قبيله اى پنج مرد، از قبيله اى شش مرد، از قبيله اى هفت مرد، از قبيله اى هشت مرد و از قبيله اى نُه مرد و به همين ترتيب مى آيند تا تعداد لازم (سيصد و سيزده نفر) جمع شوند».(2)
روايات اهل سنّت:
(519) بيان شافعى: شيخ الشيوخ عبداللّه بن عمر بن حمويه و غيره، حافظ يوسف بن خليل، ابو الفرج يحيى بن محمود بن سعد ثقفى، حافظ يوسف، قاضى ابو المكارم، ابو على حسن بن احمد، ابو نعيم احمد بن عبداللّه حافظ، ابو محمّد بن حيّان، حسين بن احمد مالكى،
ص: 227
عبدالوهاب بن ضحّاك، اسماعيل بن عيّاش، صفوان بن عمرو، عبدالرحمن بن جبير، كثير بن مرّة، عبداللّه بن عمر: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«مهدى از قريه اى به نام «كرعه» در يمن خروج مى كند».(1)
روايات شيعه:
(520) كفاية الاثر: على بن حسين بن محمّد، هارون بن موسى، ابو ذر احمد بن محمّد بن سليمان باغندى، محمّد بن حميد، ابراهيم بن المختار، نصر بن حميد، ابو اسحاق، اصبغ بن نُباته:
حضرت على عليه السلام فرمود: «نزد پيامبر صلى الله عليه و آله و در خانۀ امّسلمه بودم كه گروهى از اصحاب از جمله سلمان، ابوذر، مقداد و عبدالرحمن بن عوف نزد ما آمدند. سلمان گفت: اى رسول خدا، هر پيامبرى يك وصى و دو سبط دارد، وصى و دو سبط شما كيانند؟ پيامبر صلى الله عليه و آله لحظاتى سر به زير انداخت و در حديثى فرمود:
«واى از آن زمان كه پنجمين فرزندِ هفتمين فرزندم ديده نشود.
على عليه السلام گويد: من عرض كردم: پس از غيبت او چه مى شود؟ فرمود:
سكوت كند تا وقتى كه خداوند به او اجازۀ خروج دهد، آنگاه از قريه اى در يمن كه به آن «اكرعه» گويند بيرون آيد، بر سرش عمامه اى است و زره مرا بر تن و شمشيرِ ذوالفقار مرا به كمر بسته است، و يك نفر فرياد مى زند:
اين مهدى خليفۀ خداست؛ از او پيروى كنيد...».(2)9.
ص: 228
اين باب شامل دوازده فصل است:
روايات اهل سنّت:
(521) نوادر الاصول: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«چگونه ممكن است خداى تعالى امّتى را هلاك كند كه من اوّل آن، عيسى عليه السلام آخر آن و مهدى كه از اهل بيت من است در وسط آن باشد».(1)
(522) مستدرك حاكم: ابو بكر بن اسحاق، محمّد بن شاذان جوهرى، زكريا بن عدى، عيسى بن يونس، صفوان بن عمرو، عبدالرحمن بن جبير بن نفير به نقل از پدرش: رسول خدا صلى الله عليه و آله به خاطر كشتگان جنگ موته بسيار ناراحت و غمگين شدند و فرمودند:
«دجّال به قومى مثل شما يا بهتر از شما مى رسد (اين جمله را سه مرتبه تكرار كردند) و خداوند امّتى را كه من اوّل آن و عيسى عليه السلام آخر آن باشد، خوار نمى گرداند».(2)
ص: 229
روايات شيعه:
(523) غيبة الطوسى: احمد بن ادريس، على بن محمّد بن قتيبة، فضل بن شاذان، ابن فضّال، حمّاد، حسين بن المختار، ابو نصر، عامر بن واثلة: امير مؤمنان عليه السلام گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله در مورد وقايع حتمى قبل از قيامت فرمود:
«خروج قائم، طلوع خورشيد از مغرب و نزول عيسى عليه السلام...».(1)
(524) مجمع البيان: ربيع بن انَس: رسول خدا صلى الله عليه و آله آيۀ وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ (2) را تلاوت كرد و فرمود:
«گروهى از امّت من بر حقّ هستند، تا آنگاه كه عيسى بن مريم عليهما السلام نازل گردد».(3)
(525) غيبة النعمانى: احمد بن محمّد بن سعيد بن عقده و محمّد بن همام بن سهيل و عبدالعزيز و عبدالواحد ابنا عبداللّه بن يونس موصلى به سندهاى خودشان، عبدالرزاق بن همام، معمر بن راشد، ابان بن ابى عياش، سليم بن قيس: همراه امير مؤمنان عليه السلام از صفّين باز مى گشتيم كه حضرت در نزديكى دير يك نصرانى اتراق فرمود. پيرمردى از دير بيرون آمد خوش رو، خوش هيكل و خوش سيما كه كتابى به همراه داشت. خدمت امير مؤمنان عليه السلام آمده، سلام كرد و گفت:
من نوادۀ يكى از حواريان عيسى بن مريم عليهما السلام هستم كه در ميان دوازده حوارى از همه برتر بود و عيسى عليه السلام او را از همه بيشتر دوست مى داشت و بر ديگران ترجيح مى داد و او را وصىّ خود نمود و كتاب هاى خويش را به او سپرد و حكمت خود را به وى آموخت، افراد اين خاندان هميشه به دين و شريعت عيسى عليه السلام بوده اند، نه كافر شدند نه مرتدّ و نه تغييرى در دين او داده اند و آن كتاب ها كه به دستخط عيسى بن مريم عليهما السلام و دستخط پدر ماست، اكنون نزد من است، هر چه مردم پس از عيسى عليه السلام انجام خواهند داد و... اين كه7.
ص: 230
عيسى بن مريم عليهما السلام در چه زمانى از آسمان فرود آيد. همۀ اينها در آن كتاب نوشته شده است».(1)
روايات اهل سنّت:
(526) مسند طيالسى: يونس، ابو داود، هشام، قتادة، عبدالرحمن بن آدم، ابو هُريره:
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«... سزاوارترين مردم به عيسى بن مريم عليهما السلام من هستم؛ چون بين من و او پيامبرى نيست، اگر او را ديديد اين گونه او را بشناسيد: مردى است سرخ و سفيد، با جامه اى زردرنگ، [موهايش چنان برق مى زند كه] گويى از سرش آب مى چكد، بدون اينكه رطوبتى به آن رسيده باشد».(2)
روايات شيعه:
(527) اثبات الهداة: سيّد هبة اللّه بن ابى محمّد حسن موسوى، ابو الحسن على بن عبداللّه به نقل از پدرش، يعقوب جريمى، ابو حبيش هروى، عبداللّه بن عبدالرزاق به نقل از پدرش و او نيز از پدرش، ابو سعيد خدرى، جابر بن عبداللّه انصارى: اميرالمؤمنين عليه السلام خطبه اى طولانى ايراد فرمود كه در آن نشانه هاى آخرالزمان و اخبار فراوانى از آينده مثل حكومت بنى اميّه و بنى عبّاس و احوال دجّال و سفيانى را ذكر نمود:
ص: 231
«... عيسى بن مريم عليهما السلام از آسمان نازل گردد و با مهدىِ ذريۀ من خواهد بود، چون ظاهر شد او را به اين مشخصات بشناسيد: ميانه قامت، با موهايى بسيار مشكى، و از آسيب و بلا محفوظ است(1)...».(2)
(528) حلية الاَبرار: الفاضل عمر بن ابراهيم اوسى: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«عيسى بن مريم عليهما السلام هنگام سپيدۀ صبح در ميان دو جامه زرد زعفرانى فرود مى آيد، بدنش سفيد، مويش بور و ميانۀ زلفش از هم باز است، [از فرط درخشندگى] گويى از سرش روغن مى چكد، و سلاحى در دست دارد...».(3)
روايات اهل سنّت:
(529) مسند احمد: موسى، ابن لهيعة، ابو زبير، جابر: از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمودند:
«افرادى از امّتم همواره براى دوام حقّ و پابرجايى آن با مخالفان نبرد مى كنند و نبرد خود را تا قيامت ادامه مى دهند. عيسى بن مريم عليه السلام نيز نازل مى گردد، امير مسلمانان پيشنهاد مى كند كه پيش بايستيد و نماز گزاريد تا به شما اقتدا كنيم. عيسى عليه السلام مى گويد: نه، خداوند براى بزرگداشتِ اين امّت بعضى از خودشان را بر ديگران امير قرار داده».(4)
ص: 232
(530) مسند احمد: بهز، حمّاد بن سَلَمه، قتادة، مطرف، عمران بن حصين: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:
«همواره گروهى از امّتم بر حقّ مى مانند و بر دشمنانشان پيروز مى گردند، تا اينكه امر خداوند تبارك و تعالى مى آيد و عيسى بن مريم عليهما السلام نازل مى شود».(1)
(531) تاريخ بخارى: نفيلى، محمّد بن سَلَمه، ابو واصل، عبيد طفاوى، جابر بن عبداللّه:
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند:
«طايفه اى از امّتم همواره برحق مى مانند تا عيسى بن مريم عليهما السلام نازل شود».(2)
روايات شيعه:
(532) بشارة المصطفى: امام حسن عليه السلام: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:
«تعدادى از امّتم تا قيامت براى حقّ نبرد مى كنند و همواره پيروز خواهند بود، تا اينكه عيسى بن مريم عليه السلام نازل شود».(3)
(533) مجمع البيان: ربيع بن انَس: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آيۀ وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ (4) را تلاوت كرد و فرمود:
««گروهى از امّتم همواره برحق مى مانند تا عيسى بن مريم عليهما السلام نازل گردد».(5)6.
ص: 233
روايات اهل سنّت:
(534) بيان شافعى: ابو الحسن على بن محمّد بن ابراهيم حسنى، ابو الفرج يحيى بن محمود، ابو على حسن بن احمد، حافظ ابو نعيم، ابو المظفّر، محمّد بن يوسف بن بشر، ابراهيم بن منقذ خولانى، ابو حازم عبدالغفّار بن حسن بن دينار، سفيان ثورى، منصور، رَبعى، حُذَيفه:
رسول خدا صلى الله عليه و آله ضمن حديثى دربارۀ مهدى منتظر عليه السلام فرمود:
«هنگام ظهور مهدى عليه السلام، عيسى بن مريم عليهما السلام از آسمان فرود آيد در حالى كه گويى از موهايش قطرات آب مى چكد. مهدى پيشنهاد مى كند جلو بايستيد تا مردم نماز خود را به شما اقتدا نمايند. عيسى عليه السلام مى گويد: اين [صفوف] جماعت به خاطر شما برپا شده است.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: عيسى عليه السلام پشت سر مردى از فرزندان من نماز مى گزارد. پس از نماز، عيسى عليه السلام برمى خيزد و وقتى كه مهدى عليه السلام در مقام نشست، با او بيعت مى كند، و پس از آن چهل سال در دنيا مى ماند».(1)
(535) بيان شافعى: حافظ ابو حَجّاج يوسف بن خليل بن عبداللّه دمشقى، ابو الفتح ناصر بن محمّد بن ابى الفتح اسماعيل بن فضل سرّاج، ابو طاهر محمّد بن احمد بن عبدالرحيم، حافظ ابو الحسن على بن عمر بن احمد بن مهدى بن مسعود شافعى معروف به دارقطنى، احمد بن محمّد بن سعيد، ابراهيم بن محمّد بن اسحاق بن يزيد، سهل بن سليمان، ابو هارون عبدى: نزد ابوسعيد خدرى رفته و به او گفتم: در جنگ بدر شركت كردى؟ گفت: بله. گفتم: اگر چيزى از رسول خدا صلى الله عليه و آله دربارۀ على عليه السلام و فضيلتهاى او شنيده اى براى من نقل مى كنى؟! گفت: بله، برايت مى گويم. رسول خدا صلى الله عليه و آله بيمارى مختصرى گرفته بود كه بعداً از آن شفا يافت. در حال مرض، فاطمه عليها السلام به عيادت او آمد. من سمت راست رسول خدا صلى الله عليه و آله نشسته
ص: 234
بودم. وقتى فاطمه عليها السلام حالت ضعف و ناتوانى آن حضرت را مشاهده كرد، بغض گلويش را فشرد و اشك از گونه هايش فروريخت. رسول خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود:
«... مهدى امّت كه عيسى عليه السلام در نماز به او اقتدا مى كند از ماست».(1)
(536) فتن ابن حمّاد: نعيم، ضمرة بن ربيعة، يحيى بن ابى عمرو شيبانى، عمرو بن عبداللّه حضرمى، ابو امامه باهلى: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«در آن موقع امامِ مردم مردى صالح است. به او مى گويند: نماز صبح را بخوان. وقتى تكبير مى گويد و نماز را آغاز مى كند، عيسى بن مريم عليهما السلام نازل مى شود. چون آن مرد، عيسى عليه السلام را مى بيند او را مى شناسد و عقب مى رود تا عيسى عليه السلام امام جماعت شود. عيسى عليه السلام دستانش را بين دو كتف [و پشت او] مى گذارد و مى گويد: شما نماز بخوانيد؛ جماعت به خاطر شما برپا شده. [او نماز را ادامه مى دهد] و عيسى عليه السلام به او اقتدا مى كند».(2)
(537) سنن ابن ماجه: على بن محمّد، عبدالرحمن محاربى، اسماعيل بن رافع، ابو رافع، ابو زرعه شيبانى، يحيى بن ابى عمرو، ابو امامه باهلى: رسول خدا صلى الله عليه و آله براى ما خطبه مى گفت، و بيشتر آن خطبه حديثى بود كه در مورد دجّال ايراد فرمود و ما را از او بيم داد. از جمله فرمود:
«... آنگاه كه امام آنها جلو مى رود تا نماز صبح را به او اقتدا نمايند، عيسى بن مريم عليهما السلام نازل مى شود. امام عقب مى رود تا عيسى عليه السلام براى مردم نماز جماعت بخواند. عيسى عليه السلام دست بين دو كتف [و پشت او] مى گذارد و مى گويد: جلو برويد و نماز بگزاريد، جماعت به خاطر شما برپا شده.
پس همگى به امامشان اقتدا مى نمايند».(3)0.
ص: 235
روايات شيعه:
(538) بشارة المصطفى: امام حسن عليه السلام: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«... عيسى بن مريم عليهما السلام نازل مى شود. به او مى گويند: جلو بايستيد تا به شما اقتدا كنيم. مى گويد: امامتان پيش مى آيد، خداوند تعالى به خاطر كرامتى كه اين امّت دارد، بعضى از آنها را امام بعضى ديگر قرار داده».(1)
(539) دلائل الامامة: ابو اسحاق ابراهيم بن احمد طبرى، عبدالجبّار بن سيراب، محمّد بن زكريا، الحكم بن أسلم و شعيب بن واقد، جعفر بن سليمان، ابو هارون عبدى، ابو سعيد خدرى:
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«قسم به آنكه جانم به دست اوست، مهدى اين امّت كه عيسى بن مريم عليهما السلام پشت سر او نماز مى خواند از ما (اهل بيت) است...».(2)
(540) امالى صدوق: محمّد بن على ماجيلويه، محمّد بن قاسم، احمد بن هلال، فضل بن دكين، معمّر بن راشد: از امام جعفر صادق عليه السلام شنيدم كه ضمن سخنانش با فردى يهودى فرمود:
«... اى يهودى، ديگر از ذريّۀ من مهدى است، همان كه وقتى قيام كند عيسى بن مريم عليهما السلام براى ياريش نازل مى شود و او را مقدّم داشته و در نماز به او اقتدا مى نمايد».(3)
(541) حلية الاَبرار: فاضل عمر بن ابراهيم اوسى: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«عيسى بن مريم عليهما السلام نازل مى شود... و مسئوليت اموال قائم عليه السلام را بر عهده مى گيرد و اصحاب كهف معاونان او خواهند بود. او وزير دست راست و حاجب و نائب قائم است...».(4)8.
ص: 236
(542) تفسير فرات: جعفر بن محمّد فزارى: حضرت امام محمّد باقر عليه السلام در توضيح آيۀ شريفه يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمانِها خَيْراً (1) فرمود:
«... تا اينكه عيسى بن مريم عليهما السلام نازل شود و خداوند دجّال را توسط او هلاك نمايد، و مردى از ما اهل بيت، امام جماعت آنها شود، آيا نمى بينى عيسى عليه السلام با اينكه پيامبر است پشت سرِ ما (اهل بيت) نماز مى خواند؟! آرى، ما از او برتريم...».(2)
(543) غيبة النعمانى: احمد بن محمّد بن سعيد بن عقده و محمّد بن همام بن سهيل و عبدالعزيز و عبدالواحد ابنا عبداللّه بن يونس موصلى هر كدام با ذكر سند، عبدالرزاق بن همام، معمر بن راشد، أبان بن ابى عياش، سليم بن قيس الهلالى: همراه اميرالمؤمنين عليه السلام از صفّين باز مى گشتيم كه حضرت در نزديكى دير يك نصرانى اتراق فرمود. پيرمردى از دير بيرون آمد خوش رو، خوش اندام و خوش سيما كه كتابى به همراه داشت. خدمت اميرالمؤمنين عليه السلام آمد، سلام كرد... و گفت: من نوادۀ يكى از حواريان عيسى بن مريم عليهما السلام هستم كه در ميان دوازده حوارى از همه برتر بود، و عيسى عليه السلام او را از همه بيشتر دوست مى داشت و بر ديگران ترجيح مى داد و او را وصىّ خود نمود و كتاب هاى خويش را به او سپرد و حكمت خود را به وى آموخت، افراد اين خاندان هميشه به دين و شريعت عيسى عليه السلام بوده اند، نه كافر شدند نه مرتدّ و نه تغييرى در دين او داده اند و آن كتاب ها كه به دستخط عيسى بن مريم عليهما السلام و دستخط پدر ماست، اكنون نزد من است، هر چه مردم پس از عيسى عليه السلام انجام خواهند داد و... در آن كتاب نوشته شده...
«عيسى عليه السلام پشت سر مهدى عليه السلام نماز مى خواند و مى گويد: شما امام هستيد و سزاوار نيست كسى بر شما مقدّم گردد. او جلو مى رود و نماز مى خواند و مردم به او اقتدا مى نمايند، و عيسى عليه السلام در صف [مى ايستد در حالى كه] اوّلين و بهترين و افضل آنها (نمازگزاران) است، و اجر او مانند ايشان و4.
ص: 237
كسانى كه از ايشان اطاعت نمودند و به هدايتشان راه يافتند... خواهد بود».(1)
روايات اهل سنّت:
(544) فتن ابن حمّاد: بقية بن وليد، صفوان بن عمرو، شريح بن عبيد: كعب در حديثى كه به خداوند نسبت داد گفت:
«... (مسيح) مى گويد: من به عنوان وزير [براى مهدى] مبعوث شده ام، و امير نيستم».(2)
روايات شيعه:
(545) حلية الاَبرار: فاضل عمر بن ابراهيم اوسى: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«عيسى عليه السلام... مسئول اموال قائم عليه السلام مى شود و اصحاب كهف معاونان او خواهند بود. او وزير دست راست و حاجب و نائب قائم است، و به كرامتِ حجّة بن الحسن امنيت را در مغرب و مشرق مى گستراند...».(3)
روايات اهل سنّت:
(546) تاريخ بخارى: نعيم، بقيّة بن الولد، صفوان بن عمر، شريح بن عبيد، كعب:
«عيسى بن مريم عليهما السلام كنار پل سفيدى كه بر دروازۀ شرقى دمشق و كنار
ص: 238
درخت است نازل مى شود، در حالى كه ابرى او را حمل مى كند و او دو دست خود را بر شانه دو ملَك نهاده و دو جامه با خود دارد كه يكى را پوشيده و ديگرى را نپوشيده، و موقعى كه سر خود را پايين مى اندازد، گويى مرواريد از آن مى چكد».(1)
روايات شيعه:
(547) تفسير قمى: حسين بن عبداللّه سكينى، ابو سعيد بجلى (نحلى)، عبدالملك بن هارون: حضرت امام صادق عليه السلام از پدرانش عليهم السلام... امام حسن عليه السلام ضمن گفت و گو با پادشاه روم، به او فرمود:
«عيسى بن مريم عليه السلام روح خدا و كلمۀ خداست، در دنيا سى و سه سال داشت كه خداوند او را به آسمان بالا برد، و در سرزمين دمشق نازل خواهد شد...».(2)
روايات اهل سنّت:
(548) فتن ابن حمّاد: سويد بن عبدالعزيز، اسحاق بن ابى فروة و ابن سابور، مكحول حذيفة بن يمان: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:
«... پس از آنكه مؤذّن اذان نماز صبح را گفت، عيسى بن مريم در بيت المقدس نازل مى شود، در حالى كه جماعتى از مسلمانان و خليفۀ آنها در آنجا هستند».(3)
ص: 239
(549) جامع البيان: عصام بن الرواد بن الجراح به نقل از پدرش، سفيان بن سعيد ثورى، منصور بن المعتمر، رَبعى بن حراش، حذيفة بن يمان: رسول خدا صلى الله عليه و آله ضمن حديثى از مهدى و ظهور او در آخر الزمان فرمود:
«روز جمعه، هنگام نماز صبح كه نماز برپا مى شود، مهدى متوجّه مى شود كه عيسى بن مريم با دو جامه از آسمان نازل شده...».(1)
روايات شيعه:
(550) حلية الاَبرار: فاضل عمر بن ابراهيم اوسى: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«عيسى بن مريم عليهما السلام هنگام سپيدۀ صبح فرود مى آيد...».(2)
روايات اهل سنّت:
(551) فتن ابن حمّاد: سويد بن عبدالعزيز، اسحاق بن ابى فروة، ابن سابور، مكحول، حذيفة بن يمان: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«عيسى بن مريم عليهما السلام در بيت المقدس نازل مى گردد».(3)
(552) مسند احمد: أمّ شريك: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«عيسى... كنار درب شرقى بيت المقدس او (دجّال) را مى گيرد و هلاك مى كند».(4)
ص: 240
روايات شيعه:
(553) اثبات الهداة: سيّد هبة اللّه بن ابى محمّد حسن موسوى، ابو الحسن على بن عبداللّه به نقل از پدرش، يعقوب جريمى، ابو حبيش هروى، عبداللّه بن عبدالرزاق به نقل از پدرش و او نيز از پدرش، ابو سعيد خدرى، جابر بن عبداللّه انصارى: امير مؤمنان عليه السلام خطبه اى طولانى ايراد فرمود كه در آن نشانه هاى آخرالزمان و اخبار فراوانى از آينده مثل حكومت بنى اميّه و بنى عبّاس و احوال دجّال و سفيانى را ذكر نمود:
«... عيسى بن مريم عليهما السلام از آسمان فرود آيد و با مهدى كه از ذريۀ من است خواهد بود... و همه با هم حركت كرده و به بيت المقدس مى روند».(1)
روايات اهل سنّت:
(554) مصنَّف عبدالرزّاق: معمّر، زهرى، سعيد بن مسيّب، ابو هُرَيره: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«قسم به آنكه جانم دست اوست، به زودى فرزند مريم در ميان شما نازل شود. او كه حاكم و امامى عادل است صليب را شكسته، خنزير را مى كُشد و جِزيه مى گيرد...».(2)
روايات شيعه:
(555) حلية الاَبرار: فاضل عمر بن ابراهيم اوسى: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
ص: 241
«عيسى عليه السلام پس از نزول، صليب را مى شكند و خنزير را مى كُشد».(1)
روايات اهل سنّت:
(556) مسند طيالسى: يونس، ابو داود، زمعة بن صالح، زهرى، عبيداللّه بن عبداللّه بن ثعلبة، عبدالرحمن بن يزيد بن جارية به نقل از عمويش: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«عيسى بن مريم عليه السلام دجّال را به قتل مى رساند...».(2)
(557) مصنَّف عبدالرزّاق: معمّر، زهرى، عمرو بن ابى سفيان ثقفى، رجل من الأنصار، بعض أصحاب محمّد صلى الله عليه و آله: رسول خدا صلى الله عليه و آله در مورد دجّال فرمود:
«وقتى دجّال، پسر مريم عليها السلام را مى بيند، آب مى شود آنچنان كه قلع و سرب (در آتش) ذوب گردد. عيسى عليه السلام هم او را گرفته و مى كُشد».(3)
روايات شيعه:
(558) تفسير فرات: جعفر بن محمّد فزارى: حضرت امام ابوجعفر باقر عليه السلام در توضيح آيه شريفه يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمانِها خَيْراً (4) فرمود:
«... تا اينكه عيسى بن مريم عليهما السلام از آسمان نازل شود و خداوند دجّال را
ص: 242
توسط او هلاك فرمايد...».(1)
(559) تفسير قمى: حسين بن عبداللّه سكينى، ابو سعيد بجلى (نحلى)، عبدالملك بن هارون: حضرت امام صادق عليه السلام از پدرانش عليهم السلام:... امام حسن عليه السلام ضمن گفت و گو با پادشاه روم، به او فرمود:
«عيسى بن مريم عليه السلام روح خدا و كلمۀ خداست... و همو دجّال را خواهد كشت...».(2)
روايات اهل سنّت:
(560) مصنَّف عبدالرزّاق: معمر، زهرى، سعيد بن مسيّب: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«قسم به آنكه جانم به دست اوست، چيزى نمانده كه فرزند مريم عليها السلام در ميان شما نازل شود. او حاكم و امامى عادل است...».(3)
روايات شيعه:
(561) حلية الاَبرار: فاضل عمر بن ابراهيم اوسى: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«(عيسى عليه السلام) بين اهل تورات به تورات، بين اهل انجيل به انجيل، بين اهل زبور به زبور و بين اهل فرقان به فرقانشان حكم (قضاوت) مى كند».(4)
ص: 243
روايات اهل سنّت:
(562) عقد الدرر: على عليه السلام فرمود:
«عيسى عليه السلام با زنى از غسّان ازدواج مى كند و از او صاحب فرزندى مى شود و به حجّ مى رود. امّا در راه پيش از آنكه به مكّه برسد، خداوند روحش را مى گيرد».(1)
روايات شيعه:
(563) حلية الاَبرار: فاضل عمر بن ابراهيم اوسى: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«عيسى عليه السلام با زنى از غسّان ازدواج مى كند تا روى كسانى را كه مى گفتند او از بشر نيست سياه نمايد، و آنها ببينند كه او چگونه مى خورد و مى آشامد و ازدواج مى كند».(2)
ص: 244
اين باب شامل چهار فصل است:
روايات اهل سنّت:
(564) فتن ابن حمّاد: سعيد ابو عثمان، جابر: حضرت امام محمّد باقر عليه السلام فرمود:
«... بيرق هاى سياه براى بيعت با مهدى فرستاده مى شوند».(1)
(565) الفتاوى الحديثيّة: امام جعفر صادق عليه السلام ضمن حديثى در مورد مهدى عليه السلام فرمود:
«بيرق هاى سياه در كوفه پايين مى آيند، و براى بيعت با مهدى فرستاده مى شوند».(2)
(566) مصنَّف عبدالرزّاق: معمّر، قتادة: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
«... طايفه هاى عراق و ابدال شام نزد مهدى عليه السلام مى آيند و با او بيعت مى كنند».(3)
(567) فتن ابن حمّاد: ابو عمر، ابن لهيعة، عبدالوهّاب بن حسين، محمّد بن ثابت به نقل
ص: 245
از پدرش، حارث، عبداللّه بن مسعود:
«هفت نفر عالِم بدون قرار قبلى از مكانهاى مختلف خارج مى شوند، با هر كدام از آنها سيصد و ده و اندى مرد بيعت مى كنند، تا اينكه در مكّه جمع مى شوند، آن هفت عالِم كه به هم مى رسند به يكديگر مى گويند: شما چرا آمده ايد؟ پاسخ مى دهند: در پى مردى آمده ايم كه اين فتنه ها به دست او خاموش مى شود و قسطنطينيه [88] را فتح مى كند، ما اسم او، پدر و مادرش و مشخّصات شمايلش را مى دانيم. آن هفت عالِم كه اطلاعاتشان (در مورد اسم و مشخّصات) مثل هم است به طلبِ او مى روند و او را در مكّه مى يابند و مى گويند: تو فلان پسر فلان هستى؟ پاسخ مى دهد: نه، من مردى از انصار هستم. و از دستشان مى گريزد.
مشّخصات او را براى اهل خبره و آشنايان بيان مى كنند؛ به آنها گفته مى شود: او همان كسى است كه دنبالش هستيد و او به مدينه رفت. در طلب او به مدينه مى روند، امّا او بر خلاف جهت آنها به مكّه مى آيد. در مكّه پى او مى روند و او را مى يابند و مى گويند: تو فلان پسر فلان هستى، و مادرت فلان دختر فلان است، و در تو نشانه اى چنين و چنان است، يك بار از دست ما گريختى، دستت را بده با تو بيعت كنيم. او مى گويد: كسى كه دنبالش مى گرديد من نيستم، من فلان بن فلان انصارى هستم، بياييد تا شما را نزد كسى ببرم كه دنبالش مى گرديد، و باز از دست آنها مى گريزد. در پى او به مدينه مى روند امّا او بر خلاف آنها به مكّه مى آيد. در مكّه كنار ركن او را مى يابند و مى گويند: اگر دستت را ندهى كه با تو بيعت كنيم، گناه ما و خون ما گردن تو است، لشكر سفيانى به سركردگى مردى از «جرم» در پى ما روانه شده. سرانجام بين ركن و مقام مى نشيند و دستش را دراز مى كند تا با او بيعت كنند، و خداوند محبّت او را به دل مردم مى اندازد».(1)5.
ص: 246
روايات شيعه:
(568) تاج المواليد: از ائمّه عليهم السلام روايت شده:
«افرادى نجيب، ابدال و خوبان با او بيعت مى كنند كه همه جوانند و پيرى در ميانشان نيست، آنگاه شيعيان او از اطراف زمين به سويش مى روند و زمين برايشان پيچيده مى شود(1) ، پايتخت حكومت او كوفه است و بيشتر اقامتش در آنجا خواهد بود».(2)
(569) غيبة الطوسى: فضل بن شاذان، احمد بن عمر بن مسلم، حسن بن عقبة نهمى، ابو اسحاق بنّاء، جابر جُعفى: حضرت امام محمّد باقر عليه السلام فرمودند:
«سيصد و اندى نفر، به تعداد اصحاب بدر، بين ركن و مقام با قائم بيعت مى كنند. بين آنها «نُجَبا» (نجيبان) از مصر، «ابدال» از شام و «اخيار» از اهل عراق هستند».(3)
(570) اختصاص مفيد: ابو الحسن محمّد بن معقل، محمّد بن عاصم، على بن حسين، محمّد بن مرزوق، عامر سرّاج، سفيان ثورى، قيس بن مسلم، طارق بن شهاب، حُذَيفه: از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود:
«هنگام قيام قائم، نُجَبا از مصر، ابدال از شام، و طايفه هايى از عراق [براى بيعت با او] خارج مى شوند...».(4)7.
ص: 247
روايات اهل سنّت:
(571) مسند احمد: عبدالصمد و حرمى معنى، هشام، قتادة، ابو الخليل عن صاحب له، أمّ سَلَمه: رسول خدا صلى الله عليه و آله ضمن روايتى از مهدى عليه السلام فرمود:
«... مردمى از اهل مكّه مى آيند، او را بيرون آورده و با وى بيعت مى كنند».(1)
(572) فتن ابن حمّاد: وليد بن مسلم، ابو عبداللّه، وليد بن هشام المعيطي، أبان بن وليد بن عقبة بن ابى معيط، عبداللّه بن عبّاس:
«... از شام به سوى مهدى حركت مى كنند، او را از وسط مكّه و از داخل خانه اى كنار صفا بيرون آورده و با وى بيعت مى نمايند...».(2)
(573) عقد الدرر: محمّد بن المؤمّل، فضل بن محمّد، نعيم، ابو يوسف، محمّد بن عبداللّه، عمرو بن شعيب به نقل از پدرش، عبداللّه بن عمرو: ضمن حديثى درباره ظهور مهدى عليه السلام گفت:
«... در اين هنگام به بهترين فرد خودشان پناه مى برند، چون نزد او مى آيند آن بزرگوار صورت به كعبه نهاده و مى گريد، گويى هم اكنون اشك هايش را مى بينم. مردم به او عرض مى كنند: بياييد تا با شما بيعت كنيم! مى فرمايد: برويد، چه بسيار عهدها كه شكستيد، و چه بسيار خون ها كه [نا حق] ريختيد! سرانجام... با او بيعت مى كنند. شما هم هرگاه به او رسيديد با وى بيعت كنيد كه او مهدىِ زمين و آسمان است».(3)
ص: 248
(574) العرف الوردى: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«(مهدى) از مدينه به مكّه مى رود، مردم او را از بين خودشان پيدا كرده و بيرون مى آورند و با وى بيعت مى نمايند».(1)
روايات شيعه:
(575) بحار الانوار: سيّد على بن عبدالحميد، كابلى: حضرت امام محمّد باقر عليه السلام فرمود:
«در مكّه با قائم بيعت مى كنند».(2)
(576) ارشاد: مفضّل بن عمر جُعفى: از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود:
«... در مكّه با او بيعت مى كنند و او همان جا مى ماند...».(3)
روايات اهل سنّت:
(577) فتن ابن حمّاد: ابو يوسف مقدسى، عبدالملك بن ابى سليمان، عمرو بن شعيب به نقل از پدرش و او نيز از پدرش: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:
«... سركردۀ مفسدان را نزد مهدى مى آورند و بين ركن و مقام با آن حضرت بيعت مى كند».(4)
ص: 249
(578) مسند طيالسى: يونس، ابو داود، ابن ابى ذئب، سعيد بن سمعان: از ابوهريره شنيدم كه در حال طواف كعبه براى ابوقتاده روايت مى كرد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«با آن مرد بين ركن و مقام بيعت مى كنند...».(1)
(579) فتن ابن حمّاد: محمّد بن ثابت به نقل از پدرش، الحرث، عبداللّه بن مسعود:
«... (مهدى) بين ركن و مقام مى نشيند، دستش را مى گيرد تا با او بيعت كنند».(2)
(580) القول المختصر: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«او را به اجبار بيرون مى آورند و بين ركن و مقام با او بيعت مى كنند».(3)
روايات شيعه:
(581) غيبة النعمانى: احمد بن محمّد بن سعيد، احمد بن يوسف بن يعقوب ابو الحسن جُعفى، اسماعيل بن مهران، حسن بن على بن ابى حمزه به نقل از پدرش و وهيب، ابو بصير:
حضرت امام محمّد باقر عليه السلام فرمود:
«... به خدا قسم گويى او را بين ركن و مقام در حال بيعت گرفتن از مردم براى امر جديد و كتاب جديد و حكومت آسمانىِ جديد مى بينم...».(4)
(582) مختصر اثبات الرجعة: احمد بن محمّد بن ابى نصر، عاصم بن حميد، محمّد بن مسلم: مردى از امام صادق عليه السلام پرسيد: قائم شما كى ظهور مى كند؟ فرمود:
«گويى او را مى بينم كه ميان ركن و مقام ايستاده، و جبرئيل در مقابل وى ندا مى دهد: بياييد با خداوند بيعت كنيد! و شيعيانش به سوى او مى آيند».(5)5.
ص: 250
(583) كتاب سليم بن قيس: أبان، سليم: على بن ابى طالب عليه السلام، رسول خدا صلى الله عليه و آله در روايتى فرمود:
«به خدا قسم من همه كسانى را كه بين ركن و مقام با او بيعت مى كنند مى شناسم، و نام همه آنها و قبيله هايشان را مى دانم».(1)
(584) غيبة الطوسى: فضل بن شاذان، اسماعيل بن عيّاش، الاعمش، ابو وائل، حُذَيفه:
از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه از مهدى عليه السلام ياد كرد و فرمود:
«بين ركن و مقام با او بيعت مى كنند...».(2)
روايات اهل سنّت:
(585) فتن ابن حمّاد: عبداللّه بن عبّاس:
«ياران او افرادى از اهل شام هستند، به تعداد سيصد و پانزده نفر، مثل اهل بدر. از شام به سوى مهدى حركت مى كنند، او را از وسط مكّه و از داخل خانه اى كنار صفا بيرون آورده و مجبور به قبول بيعت مى نمايند...».(3)
(586) فتن ابن حمّاد: ابو يوسف مقدسى، عبدالملك بن ابى سليمان، عمرو بن شعيب از پدرش و او نيز از پدرش روايت كرد: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«... افرادى به تعداد اهل بدر با او بيعت مى كنند، و اهل آسمان و زمين از
ص: 251
او راضى و خشنود مى گردند».(1)
روايات شيعه:
(587) بحار الانوار: سيّد على بن عبدالحميد، ابو بصير: امام محمّد باقر عليه السلام ضمن حديثى طولانى فرمودند:
«... سيصد و اندى نفر با وى بيعت مى كنند...».(2)
(588) دلائل الامامة: ابو حسن بن هارون بن موسى به نقل از پدرش، ابو على محمّد بن همام، ابو عبداللّه جعفر بن محمّد، محمّد بن حمران مدائنى، على بن أسباط، حسن بن بشير، ابو جارود: امام محمّد باقر عليه السلام فرمود:
«سيصد و سيزده نفر با او بيعت مى كنند».(3)
(589) ارشاد: مفضّل بن عمر جُعفى: از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود:
«سيصد و ده و اندى مرد همراهش هستند و با او بيعت مى كنند».(4)3.
ص: 252
اين باب شامل پنج فصل است:
روايات اهل سنّت:
(590) العرف الوردى: على بن ابى طالب عليه السلام فرمود:
«چون بيرق هاى سياه [لشكر] سفيانى كه شعيب بن صالح نيز بين آنهاست بيرون آيد، مردم آرزومند و خواستار مهدى شوند. او هم پس از آنكه مردم به علّت طولانى شدن بلاها از خروجش نااميد گشته اند با بيرق رسول خدا صلى الله عليه و آله از مكّه بيرون آمده دو ركعت نماز مى گزارد، و پس از نماز برمى گردد و مى گويد: اى مردم، بلا بر امّت محمّد صلى الله عليه و آله و بخصوص بر اهل بيت او شدّت يافته، سفيانى متجاوزى است كه به ما تعدّى نموده...».(1)
(591) فتن ابن حمّاد: وليد و رشدين، ابن لهيعة، ابو زرعة: حضرت محمّد بن على عليه السلام فرمود:
«چون آن پناهندۀ مكّه از خسف [40] آگاه شود، با دوازده هزار نفر - كه در ميان آنها ابدال نيز حضور دارند - قيام مى كند، از مكّه روانه مى شوند تا اينكه به ايليا [15] (بيت المقدس) مى رسند و توقّف مى كنند.
ص: 253
سفيانى كه اين خبر را مى شنود مى گويد: قسم مى خورم خداوند در اين مرد عبرت قرار داده است، هر چه نيرو براى نبرد با او فرستادم در زمين فرو رفتند؛ بايد عبرت گرفت و چشم حقيقت بين را باز كرد! از اين رو تسليم وى شده فرمانبردار او مى گردد.
سفيانى از آنجا بيرون مى رود تا آنكه به اقوام مادريش از طايفۀ كلب بر مى خورد. آنها او را سرزنش مى كنند و مى گويند: خداوند لباس [رياست] را بر تو پوشاند، امّا تو آن را بيرون آوردى! مى گويد: نظر شما چيست؟ بيعتم را با او بشكنم؟ مى گويند: آرى. سفيانى به نزد امام عليه السلام در ايليا رفته و مى گويد: بيعت خود را از من بردار! حضرت مى فرمايد: چنين دوست مى دارى؟ مى گويد: آرى.
امام بيعتش را از او بر مى دارد و مى گويد: اين مرد از طاعت من خارج شده است، و دستور مى دهد در دروازۀ ايليا سرش را جدا كنند. آنگاه به سوى طايفۀ كلب رفته و غنايمى به دست مى آورد، و كسى كه از آن غنايم بى بهره بماند زيانكار است».(1)
(592) عقد الدرر: اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام فرمود:
«آنها (شاميان) در دمشق گرد سفيانى اجتماع مى كنند و مى گويند: اعراب حجاز عليه ما متحد شده اند.
سفيانى به يارانش مى گويد: نظرتان در مورد اين قوم چيست؟
مى گويند: آنها نجابت و شتر دارند، ما ابزار جنگى و سلاح داريم، به كمك ما بر آنها بتاز.
امّا مى بينند كه او ترسيده، زيرا مى داند چه چيزى از او مى خواهند، لذا آنقدر به او اصرار ورزند تا به خروج تن مى دهد، و با اسب ها و مردان و سپاه خود كه دويست و شصت هزار نفرند خارج گشته به درياچه9.
ص: 254
طبريه [70] كه مى رسند اردو مى زنند.
مهدى عليه السلام [نيز] با همراهانش حركت مى كند، در هيچ شهرى اثرى جز امنيت و امان و بشارت بجاى نمى گذارد، سمت راستش جبرئيل عليه السلام، سمت چپش ميكائيل عليه السلام، و مردم از همه جا به او مى پيوندند، تا اينكه كنار درياچه طبريه با سفيانى برخورد مى نمايند.
خداوند عزوجلّ و خلقش بر سفيانى و سپاه او خشمناك مى شوند، و حتّى پرندگان در آسمان با بال هايشان به آنها تير مى زنند، و كوه ها سنگهاى خود را به طرفشان پرتاب مى كنند، پس جنگى درمى گيرد كه به هلاكت سپاه سفيانى مى انجامد، سفيانى فرار مى كند، و مردى از دوستان مهدى به نام «صباح» او را گرفته نزد مهدى مى آورد، و در حالى كه آن حضرت مشغول نماز عشا است به او بشارت مى دهد، مهدى عليه السلام نماز را كوتاه كرده و بيرون مى آيد، [و مى بيند كه] عمامه سفيانى در گردنش است و او را مى كشند. مهدى او را مقابل خود نگاه مى دارد. سفيانى گويد: پسر عمو، بر من منّت گذار و زندگى را به من بازگردان تا از ياران شمشيرزن تو گردم و با دشمنانت جهاد مى كنم. مهدى كه باحياتر از دوشيزگان بين يارانش نشسته مى گويد: رهايش كنيد.
اصحاب مهدى مى گويند: اى فرزند دختر رسول خدا، او را زنده مى گذارى؟ او فرزندان رسول خدا صلى الله عليه و آله را كشته، و ما طاقت آن را نداريم.
مهدى گويد: او براى شما، هر كارى مى خواهيد با او بكنيد، اما از قبل او را آزاد كرده و فرارى مى دهد. سرانجام صباح با عده اى در سدره به او مى رسد، خوابانيده و ذبحش مى نمايد و سرش را براى مهدى مى آورد، شيعيان او به سر نگاه مى كنند و تكبير و تهليل سرمى دهند، و خداوند را به خاطر آن مى ستايند، آنگاه مهدى دستور مى دهد سر را دفن نمايند».(1)4.
ص: 255
(593) فتن ابن حمّاد: وليد بن مسلم عن محدّث:
«وقتى سفيانى نقض بيعت مى كند، مهدى با او و افراد بنى كلب وارد جنگ مى شود. در اين نبرد سفيانى را اسير كرده مى آورند و به دستور مهدى گردنش را در دروازۀ رحبه مى زنند. زن هاى آنها نيز به عنوان كنيز و اموالشان در دروازۀ دمشق به فروش مى رسند».(1)
روايات شيعه:
(594) بحار الانوار: سيّد على بن عبدالحميد، كابلى: حضرت امام محمّد باقر عليه السلام فرمودند:
«... لشكر سفيانى عليه او (مهدى) خروج مى كنند».(2)
(595) بحار الانوار: سيّد على بن عبدالحميد، جابر بن يزيد: حضرت امام محمّد باقر عليه السلام فرمود:
«هرگاه به سفيانى خبر دهند قائم از ناحيه كوفه به طرف او در حركت است، به سرعت سپاه خود را حركت مى دهد تا او را ملاقات نمايد. [چون به هم رسيدند] بيرون آمده مى گويد: پسرعموى مرا جلو بفرستيد! سفيانى بيرون مى آيد و قائم عليه السلام با او صحبت مى كند. سفيانى مى آيد و دست بيعت مى دهد. وقتى نزد يارانش بازمى گردد به او مى گويند: چه كردى؟ مى گويد:
تسليم شده و بيعت نمودم.
به او مى گويند: اف به اين رأى و نظرت! تو خليفه اى هستى كه ديگران از تو اطاعت مى كنند، حال خودت مطيع شخص ديگرى شدى!؟
سفيانى مقابل قائم مى ايستد و با او مى جنگد، شب را استراحت مى كنند و دوباره صبحگاه جنگ را با قائم از سر مى گيرند، و تا پايان روز مى جنگند. خداوند به شانه هاى مهدى و يارانش نيروى تازه مى بخشد و آنها [سپاه سفيانى] را تار و مار مى كنند، به طورى كه هر كدامشان پشت4.
ص: 256
درخت يا سنگى پنهان مى شود، درخت يا سنگ مى گويد: اى مؤمن، اين مردى كافر است، او را بكُش، و [مؤمن] او را مى كشد.
امام فرمود: درندگان و پرندگان از گوشت آنها سير مى شوند...».(1)
(596) معانى الاخبار: محمّد بن حسن بن احمد بن وليد، محمّد بن يحيى عطّار و احمد بن ادريس، محمّد بن احمد بن يحيى بن عمران الأشعري، السياري، الحكم بن سالم: حضرت امام صادق عليه السلام فرمود:
«ابوسفيان با رسول خدا صلى الله عليه و آله جنگيد، معاويه با على بن ابى طالب عليه السلام، و يزيد بن معاويه با حسين بن على عليه السلام جنگيدند. سفيانى هم با قائم عليه السلام در نبرد خواهد شد».(2)
(597) منتخب الانوار المضيئة: امام محمّد باقر عليه السلام فرمود:
«مهدى، سفيانى و لشكرش را شكست داده و همه آنها را مى كُشد، و سفيانى را در جهتِ رو به طرف شام از درياچه طبريه [70] زير درختى كه شاخه هايش آويزان است ذبح مى كند(3)».(4)
روايات اهل سنّت:
(598) فتن ابن حمّاد: ابو أيّوب، أرطاة، كعب:
«آنها در حال تقسيم غنائم قسطنطينيه [88] هستند كه از ماجراى دجّال مطّلع مى گردند. بى درنگ آنچه در دست دارند رها ساخته و به سمت
ص: 257
بيت المقدس مى روند و همگى در آنجا به هم ملحق مى شوند. آنگاه نماز به امامت ولىّ امر مسلمين برپا مى شود...».(1)
روايات شيعه:
(599) كمال الدين: محمّد بن ابراهيم بن اسحاق، عبدالعزيز بن يحيى جلودى، حسين بن معاذ، قيس بن حفص، يونس بن أرقم، ابو سيّار شيبانى، ضحّاك بن مزاحم، نزّال بن سبره: على بن ابى طالب عليه السلام در خطبه اى فرمود:
«... خداوند او (دجّال) را در شام بر سر گردنه اى به نام «افيق» خواهد كشت. قتل او هنگامى كه سه ساعت از روز جمعه گذشته توسط كسى خواهد بود كه عيسى عليه السلام پشت سرش نماز مى خواند».(2)
روايات اهل سنّت:
(600) عقد الدرر: امام على عليه السلام فرمود:
«مهدى عليه السلام وارد بيت المقدس مى شود».(3)
(601) فتن ابن حمّاد: وليد و رشدين، ابن لهيعة، ابو زرعة: حضرت محمّد بن على (امام باقر عليه السلام) فرمود:
«چون آن پناهنده به مكّه از خسف [40] آگاه گردد، با دوازده هزار نفر كه ابدال هم بين آنها هستند خروج مى كند، تا اينكه به ايليا [15] مى رسند».(4)
(602) فتن ابن حمّاد: عبداللّه بن مروان، هيثم بن عبدالرحمن: على عليه السلام فرمود:
ص: 258
«مهدى روانه مى گردد، در بيت المقدس توقف و اتراق مى نمايد، و خزينه ها (اموال) به سمت او منتقل مى گردد».(1)
روايات شيعه:
(603) اثبات الهداة: سيّد هبة اللّه بن ابى محمّد حسن موسوى، ابو الحسن على بن عبداللّه به نقل از پدرش، يعقوب الجريمي، ابو حبيش هروى، عبداللّه بن عبدالرزاق به نقل از پدرش و او نيز از پدرش، ابو سعيد خدرى، جابر بن عبداللّه انصارى: امير مؤمنان عليه السلام خطبه اى طولانى ايراد فرمود كه در آن نشانه هاى آخرالزمان و اخبار فراوانى از آينده مثل حكومت بنى اميّه و بنى عبّاس و احوال دجّال و سفيانى را ذكر نمود:
«... عيسى بن مريم عليهما السلام از آسمان فرود مى آيد و با مهدى كه از ذريۀ من است خواهد بود... و همه با هم حركت كرده و به بيت المقدس مى روند».(2)
روايات اهل سنّت:
(604) فتن ابن حمّاد: سعيد ابو عثمان، جابر: حضرت امام محمّد باقر عليه السلام فرمود:
«... خداوند سرزمين حجاز را براى مهدى فتح مى نمايد، و او زندانى هاى بنى هاشم را آزاد مى سازد».(3)
(605) فتن ابن حمّاد: الحكم بن نافع، جراح، أرطاة:
«مهدى قيام مى نمايد، وقتى به مدينه برسد هر كه را از بنى هاشم در آنجا
ص: 259
هست نجات مى دهد».(1)
روايات شيعه:
(606) بحار الانوار: سيّد على بن عبدالحميد، كابلى: امام محمّد باقر عليه السلام فرمودند:
«قائم در مكّه بر اساس كتاب خدا و سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله بيعت مى گيرد، و در آنجا كارگزارى معيّن نموده، به سمت مدينه حركت مى كند. در راه به او خبر مى دهند كه كارگزارش به قتل رسيده. بازمى گردد و قاتلان او را مى كُشد و بيش از اين كارى نمى كند. آنگاه راه مى افتد و بين دو مسجد (مسجد الحرام و مسجد النبى صلى الله عليه و آله) مردم را به كتاب خدا و سنّت پيامبرش دعوت مى كند... سپاه سفيانى به قصد جنگ با او حركت مى كند، و خداوند آنها را در زمين فرو مى برد».
و در روايت ديگرى فرمود:
مهدى به طرف مدينه خارج مى شود و تا هر مدت كه بخواهد آنجا مى ماند».(2)
روايات اهل سنّت:
(607) فتن ابن حمّاد: رشدين، ابن لهيعة، عيّاش بن عبّاس الزرقي، ابن زرير، على عليه السلام:
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«خداوند كسى را بر اهل شام مسلّط مى كند تا جمعيت آنها را به طورى متفرّق سازد كه اگر روباه ها با شاميان بجنگند بر آنها پيروز شوند، در آن موقع مردى از اهل بيتم با سه بيرق قيام مى كند، كسانى كه زياد شمرند گويند تعداد آنها پانزده هزار و كسانى كه كم شمرند گويند دوازده هزار
ص: 260
نفرند، علامت آنها «أَمِتْ أَمِتْ» [13] است. هر كدام از صاحبان بيرق ها در پى حكومت است يا ديگران مى خواهند او را به حكومت برسانند، پس خدا همۀ آنها را مى كُشد، آنگاه الفت و نعمت و آزادى بيان(1) را به مسلمانان برمى گرداند».(2)
(608) العطر الوردى: حُذَيفه:
«مهدى به قصد شام حركت مى كند، در حالى كه جبرئيل اميرِ مقدّمه و ميكائيل امير مؤخّرۀ سپاه او است، اهل آسمان و زمين و پرندگان وحشى و ماهيان دريا به او شادمان مى گردند».(3)
(609) عقد الدرر: اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام فرمود:
«... (مهدى) با سپاهيان خود روانه مى گردد و در شام اتراق مى نمايد. در آن زمان اصحاب اندلس مسجد آنجا را به آتش كشيده و تخريب نموده اند.
او مدّتى در دمشق اقامت مى كند، و فرمان به بازسازى مسجد آنجا مى دهد.
در آن روزگار دمشق خيمه گاه مسلمانان، بهترين شهر روى زمين و محلّ آثار پيامبران، و بقاياى صالحان بوده، از فتنه ها در امان، و بر دشمنانش پيروز است. بنابراين هر كس بتواند در آن شهر جايى براى خود تهيه كند، گرچه آغُل گوسفندان باشد بهتر از ده باغ(4) در مدينه است. نيكان عراق به دمشق نقل مكان مى نمايند، آنگاه مهدى سپاهى به سمت طايفۀ كلب گسيل مى دارد...».(5)5.
ص: 261
(610) فتن ابن حمّاد: حكم بن نافع، جراح، ارطاة (بدون اسناد به پيامبر):
«اوّلين لشكر كشى مهدى... پس از آن به جانب شام رفته و آنجا را فتح مى نمايد...».(1)
روايات شيعه:
(611) دلائل الامامة: ابو عبداللّه حسين بن عبداللّه، ابو على حسن بن محمّد نهاوندى، على بن محمّد بن نهيد الحصيني، ابو على الشهرياري، ابراهيم بن عبدالرحمن، جعفر بن قرم، هارون بن حمّاد، مقاتل، اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«مهدى... آنها را مى برد و به قتل مى رسند، و فرزندانشان كنار درِ مسجد دمشق [به عنوان برده] فروخته مى شوند...».(2)
(612) الزام الناصب: محمّد بن احمد الأنباري، محمّد بن احمد الجرجاني قاضي الري، طوق بن مالك به نقل از پدرش و او نيز از پدرش، عبداللّه بن مسعود: على بن ابى طالب عليه السلام فرمود:
«... با سپاهيان خود روانه مى گردد و در شام اتراق مى نمايد. در آن زمان اصحاب اندلُس مسجد آنجا را به آتش كشيده و تخريب نموده اند. او (مهدى) مدّتى در دمشق اقامت مى كند، و فرمان به بازسازى مسجد آنجا مى دهد. در آن روزگار دمشق خيمه گاه مسلمانان، بهترين شهر روى زمين و محلّ آثار پيامبران، و بقاياى صالحان بوده، از فتنه ها در امان، و بر دشمنانش پيروز است. پس هر كس بتواند در آن شهر جايى براى خود تهيه كند گرچه آغُل گوسفندان باشد بهتر از ده باغ(3) در مدينه است. نيكان عراق به دمشق نقل مكان مى نمايند، آنگاه مهدى سپاهى به سمت طايفۀ «كلب» گسيل مى دارد...».(4)3.
ص: 262
اين باب شامل سه فصل است:
روايات اهل سنّت:
(613) صحيح مسلم: زهير بن حرب، معلّى بن منصور، سليمان بن بلال، سهيل به نقل از پدرش، ابو هُريره: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«قيامت نشود تا آنگاه كه [نظاميان] روم در اعماق يا دابق پياده شوند. سپاهى متشكّل از بهترينِ اهل زمينِ آن زمان از مدينه براى مقابله با آنها تجهيز مى گردند. هنگامى كه دو سپاه مقابل هم قرار گيرند، روميان مى گويند: از راه ما كنار رويد و بگذاريد با كسانى كه از ما اسير گرفتند بجنگيم. مسلمانان پاسخ مى دهند: نه، به خدا قسم نمى گذاريم دست شما به برادرانمان برسد. پس با ايشان نبرد مى كنند؛ يك سوم آنها شكست مى خورند و مى گريزند و خداوند هيچ گاه توبه ايشان را نمى پذيرد، يك سوم كُشته مى شوند كه برترين شهدا نزد خداوند هستند، و يك سوم پيروز مى شوند و ديگر هيچ گاه مورد فتنه قرار نمى گيرند، و قسطنطينيه [88] را فتح مى نمايند. در حالى كه شمشيرهايشان را به درخت زيتون آويزان كرده و غنائم آنجا را تقسيم مى نمايند شيطان ميان آنها بانگ مى زند: مسيح به جاى شما به خانه هايتان رفته! آنها خارج مى شوند در حالى كه اين كارشان باطل
ص: 263
است، و هنگامى كه به شام مى آيند شيطان بيرون مى رود. و در حال تنظيم صفوف براى جنگ هستند كه نماز برپا مى شود. عيسى بن مريم نازل مى شود و به امامت او نماز مى خوانند. پس چون دشمن خدا به عيسى عليه السلام نظر كند (از ترس يا خجالت) آب مى شود، آنچنان كه نمك در آب ذوب گردد، و اگر او را به حال خود رها سازد آنقدر ذوب مى شود كه هلاك گردد، امّا خداوند او را به دست عيسى عليه السلام مى كُشد، و عيسى خون وى را بر سلاح خود به آنها نشان مى دهد».(1)
(614) عقد الدرر: امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام ضمن بيان ماجراى مهدى عليه السلام و فتوحات او فرمود:
«... با مسلمانانِ همراهش حركت مى كنند، به هر قلعه اى در بلاد روم رسند «لا اله الّا اللّه» مى گويند و ديوارهاى آن فرومى ريزد. آنگاه در قسطنطينيه [88] اتراق مى كنند و تكبير مى گويند، خليج آن خشك و ديوار دور شهر خراب مى شود. بعد به سمت روميه [54] حركت مى كنند. چون به نزديكى آنجا رسد و بر آن مشرف گردد، مسلمانان سه مرتبه تكبير سر مى دهند، آنجا تبديل به مُشتى ماسه مى گردد كه روى زمين مرتفعى ريخته باشد».(2)
روايات شيعه:
(615) مختصر البصائر: كتابى از خطبه هاى مولا اميرالمؤمنين عليه السلام ديدم كه خطّ سيّد رضي الدين على بن موسى بن جعفر بن محمّد بن طاووس بر آن بود... از ابو روح فرج بن فروة، مسعدة بن صدقة: حضرت جعفر بن محمّد صادق عليه السلام خطبه اى از مولايمان امير مؤمنان عليه السلام به نام خطبه مخزون [41] ذكر فرمود كه در قسمتى از آن آمده بود:
«... و [لشكر] روم به روستايى كه كنار دريا و نزد غار اصحاب كهف6.
ص: 264
است روى آورَد، خداوند آن جوانمردان را از غار به سوى ايشان برانگيزد [20]. از ميان ايشان مردى است به نام تمليخا و ديگرى به نام كمسلمينا، و اين دو نفر در خدمت قائم عليه السلام حاضر و تسليم فرمان وى شوند.
مهدى يكى از اصحاب كهف را به روم مى فرستد كه او بى دليل و هدف باز مى گردد. لذا ديگرى را مى فرستد و او پيروز باز مى گردد. آن روز تأويل اين آيه است: وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً (1)».(2)
(616) غيبة النعمانى: ابو سليمان احمد بن هوذه، ابو اسحاق ابراهيم بن اسحاق نهاوندى، عبداللّه بن حمّاد انصارى، محمّد بن جعفر بن محمّد عليهما السلام: حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمود:
«چون سپاهيان مهدى به خليج رسند چيزى روى پاهايشان مى نويسند و روى آب راه مى روند. وقتى روميان آنها را در آن حال ببينند گويند: اينها اصحاب اويند كه روى آب راه مى روند، خودش چگونه است؟! درهاى شهر را برايشان مى گشايند و آنها داخل شده، تا هر وقت بخواهند در آنجا حكومت مى كنند».(3)4.
ص: 265
روايات اهل سنّت:
(617) مصنّف ابن ابى شيبه: هاشم بن قاسم، عبدالرحمن بن ثابت بن ثوبان به نقل از پدرش، مكحول، جبير بن نفير، مالك بن يخامر، معاذ بن جبل: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«آبادىِ بيت المقدس خرابى يثرب است، و خرابىِ يثرب خروجِ فتنه، و خروج فتنه فتح قسطنطينيه [88]، و فتح قسطنطينيه خروج دجّال است.
آنگاه رسول خدا صلى الله عليه و آله با دست بر ران يا شانه شخصى كه با او سخن مى گفت زد و فرمود:
اين واقعيت دارد و حقّ است، همان طور كه تو اكنون اينجايى، يا همان طور كه تو اكنون اينجا نشسته اى».
و خطاب آن حضرت به معاذ بود.(1)
(618) فتن ابن حمّاد: نعيم، بقيّة و ابو مُغيره، بشير بن عبداللّه بن يسار: عبداللّه بن بسر مازنى - صحابى رسول خدا صلى الله عليه و آله - گوش مرا گرفت و گفت:
«اى برادر زاده، ممكن است تو در فتح قسطنطنيه [88] حاضر باشى؛ اگر چنين شد، مبادا غنيمت و بهرۀ خود را از آنجا برندارى! فاصله بين فتح قسطنطنيه و خروج دجّال هفت سال است».(2)
(619) فتن ابن حمّاد: ابو أيّوب، ارطاة به نقل از شخصى: كعب ضمن حديثى درباره مهدى عليه السلام و فتح بلاد روم گفت:
«در حالى كه آنها غنائم قسطنطنيه را تقسيم مى كنند، از ماجراى دجّال
ص: 266
آگاه مى شوند، بى درنگ هر چه در دست دارند مى اندازند و مى آيند تا [به سپاه] بپيوندند...».(1)
(620) صحيح مسلم: زهير بن حرب، معلّى بن منصور، سليمان بن بلال، سهيل به نقل از پدرش، ابو هُريره: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«قيامت نشود تا آنگاه كه [نظاميان] روم در اعماق [10] يا دابق [44] پياده شوند. سپاهى متشكّل از بهترينِ اهل زمينِ آن زمان از مدينه براى مقابله با آنها تجهيز مى گردند. هنگامى كه دو سپاه مقابل هم صف مى كشند، روميان مى گويند: از راه ما كنار رويد و بگذاريد با كسانى كه از ما اسير گرفتند بجنگيم. مسلمانان پاسخ مى دهند: نه، به خدا قسم نمى گذاريم دست شما به برادرانمان برسد. پس با ايشان نبرد مى كنند؛ يك سوم آنها شكست مى خورند و مى گريزند و خداوند هيچ گاه توبه ايشان را نمى پذيرد، يك سوم كُشته مى گردند كه برترين شهدا نزد خدايند، و يك سوم پيروز مى شوند و ديگر هيچ گاه مورد فتنه قرار نمى گيرند، و قسطنطينيه را فتح مى نمايند...».(2)
روايات شيعه:
(621) غيبة النعمانى: ابو سليمان احمد بن هوذه، ابو اسحاق ابراهيم بن اسحاق نهاوندى، عبداللّه بن حمّاد انصارى، محمّد بن جعفر بن محمّد عليهما السلام: حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمود:
«مهدى سپاهى به قسطنطنيه [88] گسيل مى دارد، چون به خليج رسند چيزى روى پاهايشان مى نويسند و روى آب راه مى روند. وقتى روميان آنها را در آن حال ببينند گويند: اينها اصحاب اويند كه روى آب راه مى روند، خودش چگونه است؟! درهاى شهر را برايشان مى گشايند و آنها2.
ص: 267
داخل شده، تا هر وقت بخواهند در آنجا حكومت مى كنند».(1)
(622) ارشاد المفيد: امام محمّد باقر عليه السلام فرمود:
«چون قائم عليه السلام قيام كند... قسطنطنيه را فتح نمايد».(2)
(623) غيبة الطوسى: فضل بن شاذان، عبدالرحمن بن ابى هاشم، على بن ابى حمزه، ابو بصير:
«... قسطنطنيه، روميه [54] و بلاد چين را خواهد كرد».(3)
روايات اهل سنّت:
(624) عقد الدرر: اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
«(مهدى) قسطنطنيه، چين و كوه هاى ديلم را فتح خواهد كرد».(4)
(625) فتن ابن حمّاد: عبداللّه بن مروان، هيثم بن عبدالرحمن: يك نفر كه خود از على عليه السلام شنيده بود گفت: آن حضرت فرمود:
«عرب، عجم، جنگجويان و ديگر اقشار بدون درگيرى مطيع مهدى مى شوند، و حتى در قسطنطنيه و ديگر شهرها مسجد بنا مى شود، مردى از اهل بيت او در اهل مشرق قيام مى نمايد، هشت ماه شمشير كشيده مخالفان را مى كُشد و گوش و بينى آنها را مى بُرد. آنگاه به سمت بيت المقدس
ص: 268
مى رود و پيش از رسيدن به آنجا مى ميرد».(1)
روايات شيعه:
(626) روضة الواعظين: حضرت امام محمّد باقر عليه السلام فرمود:
«مهدى قسطنطنيه، چين و كوه هاى ديلم را فتح مى كند».(2)
(627) كمال الدين: على بن احمد بن محمّد بن عمران، محمّد بن عبداللّه كوفى، موسى بن عمران نخعى به نقل از عمويش حسين بن يزيد نوفلى، حسن بن على بن ابى حمزه به نقل از پدرش، ابو بصير: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود:
«... خداوند به دست او مشرق ها و مغرب ها (همۀ زمين) را فتح مى كند...
زمين به نور پروردگارش روشن مى گردد، و در هر مكانى از زمين كه غير خداوند عزوجل را مى پرستيدند، خداوند عبادت مى شود، و دين فقط دين خدا باشد اگر چه مشركان را خوش نيايد».(3)
(628) دلائل الامامة: ابو الحسين محمّد بن هارون بن موسى به نقل از پدرش، ابو على نهاوندى، ابو عبداللّه زعفرانى، ابو طالب، حسن بن محبوب، محمّد بن سنان، أبان بن تغلب:
حضرت امام محمّد باقر عليه السلام فرمود:
«وقتى قائم ما قيام كند، به هر كدام از كشورهاى روى زمين، يك نفر مى فرستد و مى گويد: برنامۀ كار تو در كف دستت است، [اگر در امر حكومت به مشكلى برخوردى كه ندانستى چه كار كنى] به آن چيزى عمل كن كه در كف دستت مى بينى».(4)
(629) بحار الانوار: سيّد على بن عبدالحميد، جابر بن يزيد: حضرت امام محمّد4.
ص: 269
باقر عليه السلام فرمود:
«قائم در آنجا سه سپاه تشكيل مى دهد: يكى را به قسطنطنيه [88] مى فرستد كه خداوند آنجا را برايش فتح مى فرمايد، يكى را به چين، و ديگرى را به كوه هاى ديلم، كه همه به فتح و پيروزى مى رسند».(1)
(630) مختصر اثبات الرجعة: صفوان بن يحيى، محمّد بن حمران: امام جعفر صادق عليه السلام فرمود:
«قائم ما با رعب يارى، و با پيروزى پشتيبانى شود، زمين براى او پيچيده [و فاصله هاى طولانى برايش كوتاه] گردد، همۀ گنج ها براى او نمايان شده و خداوند دين خود را توسّط او بر همۀ اديان غالب مى فرمايد هرچند مشركان را ناخوش آيد. سلطنت او مشرق و مغرب را فرا گيرد و تمامى ويرانى هاى زمين آباد شود».(2)2.
ص: 270
اين باب شامل چهار فصل است:
روايات اهل سنّت:
(631) فتن ابن حمّاد: ابن لهيعه، عبدالوهّاب بن حسين، محمّد بن ثابت به نقل از پدرش، حارث همدانى، عبداللّه بن مسعود: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
«... خداوند بر كافران غضب مى فرمايد... و به جبرئيل مى گويد: به كمك بندگانم برو! جبرئيل با يكصد هزار فرشته فرود مى آيد. پس به ميكائيل مى فرمايد: به كمك بندگانم برو! ميكائيل با دويست هزار فرشته پايين مى آيد. آنگاه به اسرافيل مى فرمايد: به كمك بندگانم برو! اسرافيل هم با سيصد هزار ملك پايين مى آيد...».(1)
(632) عقد الدرر: عبداللّه بن اسماعيل بصرى به نقل از پدرش، الحسن:
«مهدى با چهارهزار نفر كه لباسشان سفيد و پرچم هايشان سياه است قيام كند، و خودش جلودار آنها خواهد بود».(2)
ص: 271
(633) فتن ابن حمّاد: رشدين، ابن لهيعة، عبدالرحمن بن سالم به نقل از پدرش، ابو رومان و ابو ثابت: على عليه السلام: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«مردى از اهل بيتم با بيست لشكر قيام مى كند».
و مقصودشان قيام در مكّه بود.(1)
(634) معجم طبرانى: رشدين، ابن لهيعة، عيّاش بن عبّاس الزرقي، ابن زرير: على عليه السلام:
رسول خدا صلى الله عليه و آله در حديث مهدى و سپاه او فرمود:
«... در آن موقع مردى از اهل بيتم با سه بيرق قيام مى كند، كسانى كه زياد شمرند؛ گويند تعداد آنها پانزده هزار و كسانى كه كم شمرند؛ گويند دوازده هزار نفرند...».(2)
(635) العطر الوردى: حُذَيفه:
«بين ركن و مقام با مهدى بيعت كنند، و او به قصد شام خارج مى شود در حالى كه جبرئيل پيشاپيش و ميكائيل از پشت سر همراهى اش مى كنند».(3)
روايات شيعه:
(636) كمال الدين: حسين بن احمد بن ادريس به نقل از پدرش، احمد بن محمّد بن عيسى، حسين بن سعيد، ابن ابى عمير، ابو ايّوب، ابو بصير: مردى كوفى از امام صادق عليه السلام پرسيد: چند نفر با قائم خروج مى كنند؟ مى گويند سيصد و سيزده نفر به تعداد اصحاب بدر همراه او قيام مى كنند! آن حضرت فرمود:
«قائم خروج نكند، مگر با افراد نيرومند؛ و افراد نيرومند از ده هزار نفر كمتر نيستند».(4)3.
ص: 272
(637) هداية الخصيبى: صباح امرى، حارث بن خضر، اصبغ بن نُباته: همراه اميرالمؤمنين عليه السلام مى رفتيم، آن حضرت در بازار مى گشت و مردم را امر به رعايت حقوق در پيمانه و وزن مى فرمود، همين طور كه مى گشت و روز به نيمه رسيده بود، به مردى برخورد كه نشسته و با ديدن آن حضرت برخاست و گفت: اى امير مؤمنان، با من به منزلم بياييد تا با هم ناهار بخوريم، و براى من به درگاه خداوند دعا كنيد، گمان نمى كنم شما امروز صبحانه خورده باشيد... تا اينجا كه گويد: بيرون رفت و قدم مى زد تا اينكه به قصر دارالاماره كوفه رسيد، پا به زمين كوبيد، زمين لرزيد، آنگاه فرمود:
«به خدا سوگند، اى كاش مى دانستيد اينجا چه مكانى است! به خدا قسم وقتى قائم ما قيام نمايد، دوازده هزار زره و دوازده هزار شمشير سفيد دو لب از اينجا بيرون آيد، كه آنها را دوازده هزار نفر از مردم عجم بپوشند، پس [قائم] دستور مى دهد هر كس را كه بر خلاف عقيدۀ آنهاست به قتل برسانند. من به اين واقعه آگاهم و چنان به آن يقين دارم كه به امروز يقين دارم».(1)
(638) بحار الانوار: سيّد على بن عبدالحميد، ابو بصير: امام محمّد باقر عليه السلام ضمن حديثى طولانى فرمودند:
«... و آن سيصد نفر و عدّۀ كمى از اهل مكّه با وى بيعت مى كنند، آنگاه از مكّه خارج مى شود تا آنكه گويى در حلقه قرار مى گيرد.
گفتم: حلقه چيست؟ فرمود:
ده هزار مرد، جبرئيل سمت راست او و ميكائيل سمت چپ اوست، آنگاه پرچم آشكار را به اهتزاز در آورده و باز مى نمايد، اين پرچم همان پرچم رسول خدا صلى الله عليه و آله «سحاب» است، و زرهش زره رسول خدا صلى الله عليه و آله «سابغه» است، و شمشير رسول خدا «ذوالفقار» را مى بندد».(2)3.
ص: 273
(639) ارشاد: مفضّل بن عمر جُعفى: از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود:
«... در مكّه با او بيعت مى كنند و او همان جا مى ماند تا تعداد ده هزار نفر يارانش كامل شود و از آنجا به مدينه رهسپار گردد».(1)
(640) تفسير عيّاشى: ضريس بن عبدالملك: امام محمّد باقر عليه السلام فرمودند:
«پنج هزار فرشته اى كه روز جنگ بدر به يارى حضرت محمّد صلى الله عليه و آله آمدند هنوز به آسمان بالا نرفته اند، و بالا نروند تا آنگاه كه صاحب امر را يارى رسانند».(2)
روايات اهل سنّت:
(641) سنن دانى: ابن عفّان، احمد، سعيد، نصر، على بن معبد، خالد بن سلام شامى، عبدالكريم، محمّد بن الحنفيّة:
«... بيرق ديگرى بيرون آيد، كه [افراد دنبال آن] لباسشان سفيد و جلودارشان مردى از بنى تميم است، و او مقدّمات حكومت مهدى را فراهم مى نمايد...».(3)
(642) سنن ابى داود: هارون، عمرو بن ابى قيس، مطرف بن طريف، ابو الحسن، هلال
ص: 274
بن عمرو: از على عليه السلام شنيدم كه مى گفت: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
«مردى به نام حارث بن حَرّاث از آن سوى نهر قيام مى كند، فرمانده مقدمۀ لشكرش شخصى به نام منصور است، همان طور كه قريش زمينه را براى رسول خدا صلى الله عليه و آله فراهم كردند، او زمينه را براى آل محمّد عليهم السلام آماده مى سازد».(1)
(643) فتن ابن حمّاد: وليد بن مسلم، ابو عبداللّه، عبدالكريم ابو اميّه، محمّد بن الحنفيّة:
«... از خراسان بيرق سياه ديگرى بيرون مى آيد كه كلاه [صاحبان] آن سياه و لباسشان سفيد است. فرمانده خطّ مقدّم آنها مردى از [بنى] تميم به نام شعيب بن صالح يا صالح بن شعيب است. آنها اصحاب سفيانى را شكست مى دهند...».(2)
(644) فتن ابن حمّاد: عبداللّه بن اسماعيل بصرى به نقل از پدرش، الحسن:
«مردى كوسه و گندم گون و ميانه قامت به نام شعيب بن صالح كه مولاى [105] بنى تميم است... از شهر رى قيام مى كند».(3)
(645) فتن ابن حمّاد: وليد و رشدين، ابن لهيعة، كعب بن علقمه، سفيان الكعبي:
«نوجوانى با محاسن كم و زردرنگ زير لواى مهدى عليه السلام قيام مى كند».(4)
(646) عقد الدرر: اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام:
«سپاهيان از مقابل او مى آيند، وزيرانش همدانى، سپاهيانش خولانى، ياورانش حِميَرى، و سرگُردانش مُضَرى هستند و خداوند جمعيت او را با5.
ص: 275
تميم زياد، و با قيس پشتش را محكم مى نمايد، عقيل در مقدّمه، و حارث دنبالۀ لشكر (پياده نظام) اويند، امّا ثقيف و عداف با او مخالفت مى كنند.
سپاهيان روانه مى گردند تا به نرمى و آرامش به «وادى القرى» مى رسند، كه در آنجا پسر عمويش [سيّد] حسنى با دوازده هزار جنگجو به او مى پيوندند».(1)
روايات شيعه:
(647) الزام الناصب: محمّد بن احمد الأنباري، محمّد بن احمد الجرجاني قاضي الري، طوق بن مالك به نقل از پدرش و او نيز از پدرش، عبداللّه بن مسعود: على بن ابى طالب عليه السلام فرمود:
«... با لشكريان حركت مى كند تا به عراق مى رسد، و مردم اطراف او هستند، فرمانده خط مقدّم سپاهش شخصى به نام عقيل، و سردار نيروهاى پشتيبانى شخصى به نام حارث است، بعد مردى از اولاد حسن عليه السلام با دوازده هزار نفر به آن حضرت ملحق مى شود و مى گويد: پسرعمو، من به اين امر سزاوارترم، زيرا من از نوادگان حسن عليه السلام هستم و او از حسين عليه السلام بزرگتر بود.
مهدى مى گويد: من مهدى هستم. او جواب مى دهد: نشانه يا معجزه اى دارى؟ آن حضرت با نگاه به پرنده اشاره مى كند، همان جا داخل دستش مى افتد و به قدرت خداى تعالى زبانش باز مى شود و به امامت آن حضرت شهادت مى دهد، آنگاه عصايى را در زمين مرتفع و بى آبى مى كارد كه بى درنگ سبز مى شود و برگ مى دهد، و نيز تكه سنگى از روى زمين برداشته با دست مالش مى دهد و مثل شمع خمير مى كند. حسنى مى گويد:
امر ازآن شماست. و با لشكريانش تسليم آن حضرت مى شوند...».(2)
(648) غيبة الطوسى: حذلم بن بشير: به على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام گفتم:2.
ص: 276
خروج مهدى عليه السلام و دلايل و نشانه هاى آن را برايم توصيف كنيد. فرمود:
«قبل از قيام او، مردى به نام «عوف سلمى» در سرزمين جزيره قيام مى كند، محلّ استقرار او «تكريت» است و در مسجد دمشق كشته مى شود.
آنگاه شعيب بن صالح از سمرقند خروج مى كند...».(1)
(649) الايقاظ من الهجعة: امام على عليه السلام فرمود:
«جابر، هرگاه... لشكرهاى خراسان حركت كنند و شعيب بن صالح تميمى از ميان طالقان بخروشد و در خوزستان با سعيد سوسى بيعت كنند...
آماده ظهور كسى باشيد كه بر كوه طور از داخل درخت با موسى عليه السلام سخن گفت، او ظاهر مى شود و پرده از او كنار مى رود».(2)
(650) مختصر اثبات الرجعة: محمّد بن ابى عمير، سيف بن عميرة، بكر بن محمّد ازدى: امام صادق عليه السلام فرمود:
«خروج سه نفر، يعنى خراسانى، سفيانى و يمانى در يك سال، يك ماه و يك روز خواهد بود، كه پرچم هيچ كدام از آنها به اندازه پرچم يمانى به هدايت نزديك نيست، زيرا او هدايتگر به سوى حق است».(3)
(651) غيبة النعمانى: ابو سليمان احمد بن هوذه باهلى، ابو اسحاق ابراهيم بن اسحاق نهاوندى، عبداللّه بن حمّاد انصارى، أبان بن عثمان: حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمود:
روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله در بقيع بود كه على عليه السلام آمد و از رسول خدا صلى الله عليه و آله جويا شد. به او گفتند آن حضرت در بقيع است. على عليه السلام نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و سلام كرد. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: بنشين! و او را در سمت راست خود نشاند. پس از او جعفر بن ابى طالب آمد و از رسول خدا صلى الله عليه و آله جويا شد. به او گفتند آن حضرت در بقيع است. جعفر نزد آن8.
ص: 277
حضرت آمد و سلام كرد. رسول خدا صلى الله عليه و آله او را در سمت چپ خود نشانيد. آنگاه عبّاس آمد و از رسول خدا صلى الله عليه و آله جويا شد. به او گفتند پيامبر در بقيع است. عبّاس نزد آن حضرت آمد و سلام كرد. رسول خدا صلى الله عليه و آله او را مقابل خود نشانيد. رو به على عليه السلام كرد و گفت:... بعد رو به جعفر كرد و فرمود: مى خواهى تو را مژده و خبرى دهم؟ عرض كرد: بله، اى رسول خدا. فرمود:
«اندكى پيش جبرئيل نزد من بود و مرا خبر داد: كسى كه آن [پرچم] را به قائم مى سپارد از نسل تو است...».(1)
روايات اهل سنّت:
(652) فتن ابن حمّاد: ابن لهيعة، اسرائيل بن عباد: حضرت محمّد بن على عليه السلام در حديث از مهدى عليه السلام و اوصاف سپاهش فرمود:
«در آن موقع مردى از اهل بيتم با سه بيرق قيام مى كند».(2)
(653) فتن ابن حمّاد: محمّد بن فضيل و عبداللّه بن ادريس و جرير، يزيد بن ابى زياد، ابراهيم، علقمه، عبداللّه: نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله بوديم كه چند تن از جوانان بنى هاشم آمدند.
رنگ آن حضرت تغيير كرد. گفتيم: اى رسول خدا، در چهره شما چيزى مى بينيم كه طاقت ديدن آن را نداريم! فرمود:
«... اصحاب پرچم هاى سياه... آن را به مردى از اهل بيتم بسپارند».(3)
ص: 278
(654) فتن ابن حمّاد: محمّد بن عبداللّه ابو عبداللّه التيهرتي، عبدالرحمن بن زياد بن أنعم، مسلم بن يسار، سعيد بن مسيّب: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«بيرق هاى كوچك سياهى از طرف مشرق بيرون مى آيند و با مردى از فرزندان ابوسفيان و يارانش مى جنگند و مطيع مهدى عليه السلام مى شوند».(1)
روايات شيعه:
(655) بحار الانوار: سيّد على بن عبدالحميد، ابو بصير: امام محمّد باقر عليه السلام ضمن حديثى طولانى فرمودند:
«... از مكّه خارج مى شود تا آنكه گويى در حلقه قرار مى گيرد.
گفتم: حلقه چيست؟ فرمود:
ده هزار مرد، جبرئيل سمت راست او و ميكائيل سمت چپ اوست، آنگاه پرچم آشكار را به اهتزاز در آورده و باز مى نمايد، اين پرچم همان پرچم رسول خدا صلى الله عليه و آله «سحاب» است».(2)
(656) دلائل الامامة: ابو اسحاق ابراهيم بن احمد طبرى، ابو عبداللّه محمّد بن زيد بن على الخفري، محمّد بن حسين بن حفص، اسماعيل بن اسحاق بن راشد، يحيى بن سالم، مطر بن خليفه و صباح بن يحيى المزنى و مندل بن على، يزيد بن ابى زياد، ابراهيم نخعى، علقمه، عبداللّه بن مسعود: روزى در خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله بوديم كه عدّه اى از جوانان بنى هاشم آمدند. با ديدن آنها ديدگان آن حضرت پر از اشك شد و رنگ مباركش تغيير كرد. اصحاب عرض كردند: اى رسول خدا، چيز ناراحت كننده اى ديديد؟ فرمود:
«... اصحاب پرچم هاى سياه... آن را به مردى از اهل بيتم بسپارند».(3)
(657) غيبة النعمانى: على بن احمد، عبيداللّه بن موسى، محمّد بن موسى، احمد بن7.
ص: 279
ابى احمد معروف به ابو جعفر ورّاق، اسماعيل بن عيّاش، مهاجر بن حكيم، مغيرة بن سعيد: امام محمّد باقر عليه السلام: اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند:
«... پرچمهاى زرد از مغرب مى آيد تا آنكه به شام مى رسد... آنگاه كه چنين شود منتظر خروج مهدى عليه السلام باشيد».(1)
(658) ارشاد: فضل بن شاذان، معمر بن خلّاد: حضرت امام رضا عليه السلام فرمودند:
«گويا پرچمهاى سبز رنگ را مى بينم كه از مصر مى آيند تا به شامات روند و به فرزند صاحب وصيّت ها سپرده شوند».(2)
(659) مختصر اثبات الرجعة: محمّد بن ابى عمير، سيف بن عميرة، بكر بن محمّد ازدى: امام صادق عليه السلام فرمودند:
«(در عصر ظهور) هيچ كدام از پرچم ها به اندازه پرچم يمانى به هدايت نزديك نيست، زيرا او هدايتگر به سوى حق است».(3)4.
ص: 280
روايات اهل سنّت:
(660) عقد الدرر: اميرالمؤمنين عليه السلام در وصف هنگهاى سپاه مهدى عليه السلام فرمود:
«گويى شيرانى هستند كه از بيشه بيرون آمده باشند، دلهاشان چون پاره هاى آهن، اگر بخواهند كوه ها را از جا بركنند مى توانند، يك شكل و يك لباس، و گويى همه از يك پدر هستند».(1)
(661) فتن سليلى: حسن بن على مالكى، ابو النصر على بن حميد رافعى، محمّد بن هيثم بصرى، سليمان بن عثمان نخعى، سعيد بن طارق، سلمة بن انَس، اصبغ بن نُباته: اميرالمؤمنين على عليه السلام در خطبه اى از مهدى و قيام همراهانش سخن به ميان آورد و نام هاى آنها را ذكر فرمود. ابوخالد حلبى به آن حضرت گفت: اى امير مؤمنان! خصوصيات او را براى ما بگوييد. على عليه السلام فرمود:
«گويى به آنها مى نگرم كه يك شكل و هم قد و در زيبايى مثل هم و يك لباس هستند، مثل اينكه به دنبال گمشده اى مى گردند امّا در كارشان متحيّر مانده اند، تا اينكه [مهدى] از زير پرده كعبه بيرون مى آيد... به او مى گويند:
تو مهدى هستى؟».(2)
(662) حلية الأولياء: محمّد بن احمد الجرجاني، عمران بن موسى السختياني، عثمان بن ابى شيبة، مالك بن اسماعيل، مسعود بن سعد جُعفى، جابر: ابوجعفر (امام باقر) عليه السلام فرمود:
«... چون قائم ما قيام كند و مهدى ما ظاهر گردد هر كدام از آنها از شير باجرأت تر و از نيزه برنده تر خواهند شد».(3)
ص: 281
(663) فتن ابن حمّاد: سعيد بن عثمان، جابر: امام باقر عليه السلام فرمود:
«(اصحاب مهدى) عابدانِ شب و شيران روزند».(1)
(664) صحيح مسلم: زهير بن حرب، معلّى بن منصور، سليمان بن بلال، سهيل به نقل از پدرش، ابو هُريره: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«... سپاهى متشكّل از بهترينِ اهل زمينِ آن روزگار، از مدينه براى مقابله با آنها بيرون مى آيند...».(2)
روايات شيعه:
(665) اختصاص مفيد: ابو الحسن محمّد بن معقل، محمّد بن عاصم، على بن حسين، محمّد بن مرزوق، عامر سرّاج، سفيان ثورى، قيس بن مسلم، طارق بن شهاب، حُذَيفه: از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود:
«هنگام قيام قائم، نجباء از مصر، ابدال از شام، و طايفه هايى از عراق [براى بيعت با او] خارج مى شوند كه عابدان شب و شيران روزند و دلهاشان چون پاره هاى آهن است».(3)
(666) غيبة الطوسى: فضل بن شاذان، احمد بن عمر بن مسلم، حسن بن عقبة النهمي، ابو اسحاق بنّاء، جابر جُعفى: حضرت امام محمّد باقر عليه السلام فرمودند:
«بين آنها (سپاه مهدى) نجباء از مصر، ابدال از شام و اخيار از اهل عراق هستند».(4)
(667) غيبة النعمانى: احمد بن هوذه ابو سليمان، ابراهيم بن اسحاق نهاوندى، عبداللّه بن4.
ص: 282
حمّاد انصارى، ابو جارود: امام باقر عليه السلام فرمودند:
«ياران قائم سيصد و سيزده نفر و از غير عرب هستند...».(1)
(668) كمال الدين: على بن احمد بن موسى، محمّد بن ابى عبداللّه كوفى، محمّد بن اسماعيل برمكى، اسماعيل بن مالك، محمّد بن سنان، ابو جارود زياد بن المنذر، حضرت ابو جعفر محمّد باقر عليه السلام از پدران گرامى اش عليهم السلام روايت كرد: امير مؤمنان عليه السلام بر منبر بود و از ياران مهدى عليه السلام مى گفت:
«... دل هر مؤمنى (كه تحت نظر مهدى عليه السلام باشد) از پاره هاى آهن استوارتر گردد، و خداوند توانايى چهل مرد به وى دهد...».(2)
(669) اختصاص مفيد: امام صادق عليه السلام ضمن حديثى، ياران مهدى عليه السلام را چنين وصف فرمود:
«... به هر مردى [كه در ركاب قائم عليه السلام باشد] نيروى چهل مرد داده شود».(3)
(670) اختصاص مفيد: جابر: امام محمّد باقر عليه السلام فرمود:
«... وقتى امر ما محقّق گردد و مهدى ما قيام كند، هر كدام از آنها از شير با جرأت تر و از نيزه برنده تر شود، دشمن ما را زير پاى خود لگد مى كند و با دستانش او را مى كُشد».(4)7.
ص: 283
(671) اثبات الهداة: سعيد ابو عثمان، جابر: امام محمّد باقر عليه السلام فرمودند:
«ياران مهدى عابدان شب و شيران روزند».(1)
(672) غيبة النعمانى: على بن حسين، محمّد بن يحيى عطّار، محمّد بن حسّان رازى، محمّد بن على صيرفى، عبدالرحمن بن ابى هاشم، عمرو بن ابى مقدام، عمران بن ظبيان، ابو يحيى حكيم بن سعد: از على عليه السلام شنيدم كه فرمود:
«ياران قائم جوان هستند و پير ميانشان نيست، مگر به مقدار سُرمه در چشم يا نمك در توشه، و كمترين توشه نمك است».(2)3.
ص: 284
روايات اهل سنّت:
(673) مصنّف ابن ابى شيبه: فضل بن دكين و ابو داود، ياسين عِجلى، ابراهيم بن محمّد بن الحنفية به نقل از پدرش روايت كرد: على عليه السلام از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت كرده كه فرمود:
«مهدى از ما اهل بيت است، خداوند كار او را يك شبه درست مى كند».(1)
روايات شيعه:
(674) كمال الدين: ابو عبّاس محمّد بن ابراهيم بن اسحاق مكتب، حسين بن ابراهيم بن عبداللّه بن منصور، محمّد بن هارون هاشمى، احمد بن عيسى، ابو الحسين احمد بن سليمان رهاوى، معاوية بن هشام، ابراهيم بن محمّد بن الحنفيّة به نقل از پدرش محمّد و او از پدرش اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«مهدى از ما اهل بيت است، خداوند كار او را يك شبه درست مى كند».(2)
ص: 285
ص: 286
اين باب شامل سيزده فصل است:
روايات اهل سنّت:
(675) مصنَّف عبدالرزّاق: معمر، ابو هارون، معاوية بن قرة، ابو الصديق ناجى، ابو سعيد خدرى: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«... مهدى هفت، هشت يا نه سال بين آنها خواهد بود».(1)
(676) مسند احمد: ابو النضر، ابو معاويه شيبان، مطر بن طهمان، ابو الصديق ناجى، ابو سعيد خدرى: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«قيامت بپا نشود تا آنگاه كه مردى از اهل بيتم به حكومت رسد... مدّت حكومت او هفت سال خواهد بود».(2)
(677) مسند احمد: عبدالصمد، حمّاد بن سَلَمه، مطرف مُعلّى، ابو الصديق، ابو سعيد خدرى: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«زمين پر از ظلم و تجاوز شود، آنگاه مردى از عترت من قيام، و هفت يا نه [112] سال حكومت مى كند».(3)
ص: 287
(678) فردوس الاَخبار: حُذَيفه: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
«مهدى عليه السلام مردى از فرزندان من است... بيست سال حكومت مى كند».(1)
(679) فتن ابن حمّاد: عبداللّه بن مروان، هيثم بن عبدالرحمن به نقل از شخصى:
على عليه السلام فرمود:
«مهدى سى يا چهل سال متولّى حكومت مردم مى شود».(2)
روايات شيعه:
(680) دلائل الامامة: ابو الحسين محمّد بن هارون بن موسى، ابو على حسين بن محمّد نهاوندى، جرير، معد ورّاق، ابو الصديق ناجى، ابو سعيد خدرى: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«مردى از اهل بيتم بر امّتم قيام خواهد كرد كه پيشانى اش فراخ و نورانى و بينيش باريك و قلمى با برآمدگى اندكى در وسط آن است. او همان طور كه ستم در زمين فراگير شود، عدالت را [به جاى آن] برقرار سازد، و مدّت حكومتش هفت سال خواهد بود».(3)
(681) دلائل الامامة: ابو اسحاق ابراهيم بن احمد بن محمّد بن احمد طبرى، ابو الحسن محمّد بن مظفّر حافظ، عبدالرحمن بن اسماعيل، على بن ابراهيم صورى، داود، سفيان، منصور، رَبعى بن خرّاش، حذيفة بن يمان: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«مهدى از فرزندان من است... بيست سال حكومت مى كند».(4)
(682) احتجاج طبرسى: زيد بن وهب جهنى: هنگامى كه حضرت امام حسن بن على عليه السلام در مدائن زخمى شدند، به خدمتشان رفتم، آن حضرت درد مى كشيد. گفتم: اى فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله مردم متحيّرند، نظرتان چيست؟ فرمود:
«... تا آنگاه كه خداوند در آخر الزمان مردى را برانگيزد [20]... كه چهل3.
ص: 288
سال در همه عالم حكومت كند. خوشا به حال كسى كه دورانِ او را درك كند و سخنش را بشنود».(1)
(683) بحار الانوار: امام محمّد باقر عليه السلام فرمودند:
«قائم سيصد و نه سال حكومت مى كند، يعنى به مقدارى كه اصحاب كهف در غار ماندند...».(2)
(684) اعلام الوَرى: ابو عبداللّه محمّد بن رهبان، ابو بشر احمد بن ابراهيم بن احمد عمّى، محمّد بن زكريّا بن دينار الغلابي، سليمان بن اسحاق بن سليمان بن على بن عبداللّه بن عبّاس به نقل از پدرش: روزى نزد هارون الرشيد بودم كه از مهدى ياد كرد و در مورد عدالت او بسيار سخن گفت. بعد گفت: به گمانم شما مى پنداريد مهدى پدر من است! پدرم از پدرش و او از جدّش و او از ابن عبّاس و او از پدرش عبّاس بن عبدالمطّلب برايم روايت كرد كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
«مهدى كه از فرزندان من است قيام مى كند... و تا هر وقت خدا بخواهد در زمين مى ماند...».(3)
روايات اهل سنّت:
(685) عقد الدرر: اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام فرمود:
«قسطنطنيه [88]، چين و كوه هاى ديلم را فتح مى كند».(4)
(686) فتن ابن حمّاد: عبداللّه بن مروان، هيثم بن عبدالرحمن: شخصى كه خود از
ص: 289
على عليه السلام شنيده بود برايم روايت كرد كه ايشان فرمود:
«عرب، عجم، جنگاوران، روميان و ديگر اقشار بدون درگيرى مطيع او (مهدى) مى گردند، و حتى در قسطنطنيه و ديگر شهرها مسجد بنا مى شود».(1)
(687) فتن ابن حمّاد: الحكم بن نافع به نقل از شخصى، كعب:
«پادشاهى كه در بيت المقدس است لشكرى به سوى هند مى فرستد و هند را فتح مى كند، گنج هاى آنجا را تصرّف نموده زينت بيت المقدس قرار مى دهد. آن سپاه پادشاهان هند را در غل و زنجير نزد او مى آورند، و مشرق و مغرب (همه دنيا) براى او فتح مى گردد، و تا موقعى كه دجّال خروج كند آن سپاه در هند مى ماند».(2)
روايات شيعه:
(688) احتجاج طبرسى: زيد بن وهب جهنى: هنگامى كه حضرت امام حسن بن على عليه السلام در مدائن زخمى شدند، به خدمتشان رفتم، آن حضرت درد مى كشيد. گفتم: اى پسر رسول خدا صلى الله عليه و آله مردم متحيّرند، نظرتان چيست؟ فرمود:
«... تا آنگاه كه خداوند در آخر الزمان مردى را برانگيزد... و بر همه اهل زمين پيروزش نمايد، به اختيار يا به اجبار ايمان آورند، زمين را پر از عدالت و مساوات و نور و برهان سازد، عرض و طول بلاد به او ايمان مى آورند، و كافرى نمى ماند مگر اينكه به او مؤمن شود و فاسدى نمى ماند، مگر آنكه درستكار گردد».(3)
(689) حلية الاَبرار: الفاضل عمر بن ابراهيم الأوسي: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«خداوند... اسلام را به وسيلۀ مهدى در مشرق، مغرب، جنوب و در قبله منتشر مى سازد».(4)8.
ص: 290
(690) كمال الدين: على بن احمد بن محمّد بن عمران، محمّد بن عبداللّه كوفى، موسى بن عمران نخعى به نقل از عمويش حسين بن يزيد نوفلى، حسن بن على بن ابى حمزه به نقل از پدرش، ابو بصير: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود:
«... خداوند به دست او مشرق ها و مغرب ها (همۀ زمين) را فتح خواهد كرد... زمين به نور پروردگارش روشن گردد، و در هر مكانى از زمين كه غير خداوند عزوجل را مى پرستيدند، خداوند عبادت شود، و دين فقط دين خدا باشد اگر چه مشركان را خوش نيايد».(1)
(691) دلائل الامامة: ابو الحسين محمّد بن هارون بن موسى به نقل از پدرش، ابو على نهاوندى، ابو عبداللّه زعفرانى، ابو طالب، حسن بن محبوب، محمّد بن سنان، أبان بن تغلب:
حضرت امام محمّد باقر عليه السلام فرمود:
«آنگاه كه قائم ما قيام كند، به هر كدام از كشورهاى روى زمين، يك نفر مى فرستد... و مى گويد: برنامۀ كار تو در كف دستت است، [اگر در امر حكومت به مشكلى برخوردى كه ندانستى چه كنى] به آن چيزى عمل كن كه در كف دستت مى بينى».(2)
(692) بحار الانوار: سيّد على بن عبدالحميد، جابر بن يزيد: حضرت امام محمّد باقر عليه السلام فرمود:
«قائم در آنجا سه رايت (سپاه) تشكيل مى دهد: يكى را به قسطنطنيه [88] مى فرستد كه خداوند آنجا را برايش فتح مى فرمايد، يكى به چين، و ديگرى به كوه هاى ديلم كه همه به فتح و پيروزى مى رسند».(3)
(693) مختصر اثبات الرجعة: صفوان بن يحيى، محمّد بن حمران: امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند:
«قائم ما با رعب يارى، و با پيروزى پشتيبانى شود، زمين براى او پيچيده8.
ص: 291
[و فاصله هاى طولانى برايش كوتاه] گردد، همۀ گنج ها براى او نمايان شده و خداوند دين خود را توسّط او بر همۀ اديان غالب مى فرمايد، هرچند مشركان را ناخوش آيد. سلطنت او مشرق و مغرب را فرا گيرد و تمامى ويرانى هاى زمين آباد شود».(1)
(694) مسند احمد: عبدالرزّاق، جعفر، مُعلّى بن زياد، علاء بن بشير، ابو الصديق ناجى، ابو سعيد خدرى: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«شما را به مهدى بشارت دهم!... كه اهل آسمان و زمين از او راضى مى شوند».(2)
(695) فردوس الاَخبار: حُذَيفه: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
«مهدى مردى از فرزندان من است... اهل آسمان و زمين و [حتّى] پرندگان در آسمان به خلافت او راضى و خشنود گردند».(3)
روايات شيعه:
(696) دلائل الامامة: ابو اسحاق ابراهيم بن احمد بن محمّد بن احمد طبرى، ابو الحسن محمّد بن مظفّر حافظ، عبدالرحمن بن اسماعيل، على بن ابراهيم صورى، داود، سفيان، منصور، رَبعى بن خرّاش، حذيفة بن يمان: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«مهدى از فرزندان من است... اهل آسمان و زمين و [حتّى] پرندگان در
ص: 292
آسمان به خلافت او راضى و خشنود شوند».(1)
(697) اختصاص مفيد: ابو الحسن محمّد بن معقل، محمّد بن عاصم، على بن حسين، محمّد بن مرزوق، عامر سرّاج، سفيان ثورى، قيس بن مسلم، طارق بن شهاب، حُذَيفه: از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود:
«در آن موقع (تشكيل حكومت مهدى) پرندگان در لانه هايشان و ماهى ها در دريا شادمان گردند...».(2)
روايات اهل سنّت:
(698) الدرّ المنثور: ابن عبّاس: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«اصحاب كهف ياوران مهديند».(3)
(699) عقد الدرر: امام ابو اسحاق ثعلبي در آخر روايت اصحاب كهف مى گويد:
«در خوابگاهشان به خواب رفتند تا آخر الزمان كه مهدى قيام كند. گفته مى شود:
مهدى به آنها سلام خواهد كرد و خداوند عزّوجل زنده شان مى نمايد».(4)
روايات شيعه:
(700) مختصر البصائر: كتابى از خطبه هاى مولا اميرالمؤمنين عليه السلام ديدم كه خطّ سيّد رضي الدين على بن موسى بن جعفر بن محمّد بن طاووس بر آن بود... از ابو روح فرج بن فروة،
ص: 293
مسعدة بن صدقة: جعفر بن محمّد صادق عليه السلام خطبه اى از مولايمان اميرالمؤمنين عليه السلام به نام خطبه مخزون [41] ذكر فرمود كه در قسمتى از آن آمده بود:
«... و [سپاه] روم به روستايى كه كنار دريا و نزد غار اصحاب كهف است روى آورَد، خداوند آن جوانمردان را از غار به سوى ايشان برمى انگيزد [20]. يكى از ايشان مردى است به نام تمليخا و ديگرى به نام كمسلمينا، و اين دو نفر در خدمت قائم عليه السلام حاضر و تسليم فرمان وى شوند.
مهدى يكى از اصحاب كهف را به روم مى فرستد كه او بدون دليل باز مى گردد، لذا ديگرى را مى فرستد و او پيروز بازمى گردد. آن روز تأويل اين آيه است: وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً (1)».(2)
(701) ارشاد القلوب: يونس بن احمد بن ريّان، ابو مطّلب بن محمّد بن فضل، محمّد بن سنان زهرى، عبداللّه بن عبدالرحمن اصَم، مدلج بن هارون بن سعيد: از اميرالمؤمنين عليه السلام شنيدم كه ضمن كلامى طولانى به عمر مى فرمود... عمر گريست و گفت: از آنچه مى گويى به خدا پناه مى برم؛ آيا نشانه اى دارد؟ فرمود:
«... و اصحاب كهف برايش زنده مى شوند».(3)
(702) دلائل الامامة: ابو الحسين محمّد بن هارون به نقل از پدرش، هارون بن موسى بن احمد، ابو جعفر محمّد بن ابراهيم بن عبداللّه القمي القطان معروف به ابن خزّاز، محمّد بن زياد، ابو عبداللّه خراسانى، ابو حسان سعيد بن جناح، مسعدة بن صدقة: امام صادق عليه السلام اصحاب قائم عليه السلام را براى ابوبصير چنين نام برد:
«... اصحاب كهف هفت نفر: مكسلمينا و يارانش...».(4)
(703) حلية الاَبرار: ابراهيم الأوسي: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:4.
ص: 294
«عيسى عليه السلام مسئول امور مالى قائم مى شود، و اصحاب كهف معاونان او (عيسى عليه السلام) خواهند بود».(1)
(704) هداية الخصيبى: يونس بن احمد بن زيّات، ابو مطّلب بن محمّد بن مفضّل، محمّد بن سنان الزاهري، عبداللّه بن عبدالرحمن اصَم، مديح بن هارون بن سعد، ابو طفيل عامر بن واثلة: از اميرالمؤمنين عليه السلام شنيدم كه ضمن سخنانى طولانى فرمود:
«... مردى از فرزندان من ظاهر مى گردد كه زمين را پر از مساوات و عدالت كند، همان طور كه از ظلم و ستم پر شده باشد، خداوند بقاياى قوم موسى عليه السلام را براى [يارى] او مى فرستد و اصحاب كهف را برايش زنده مى فرمايد».(2)
روايات اهل سنّت:
(705) مصنَّف عبدالرزّاق: معمّر، ابن طاووس به نقل از پدرش:
«(در پناه حكومت مهدى) امنيت در زمين برقرار مى گردد، به حدّى كه شير همراه گاو ماده است و گاو آن را جفت خود انگارد، گرگ با گوسفند است و گوسفند آن را سگ گلۀ خود پندارد، گزندگى هر گزنده اى از بين مى رود، به حدّى كه انسان دست خود را روى سر اژدها (مار بزرگ) مى گذارد و آسيبى نمى بيند، و كنيزكى شير را فرارى دهد همان طور كه توله سگ كوچكى فرار كند... زمين به حالت خود در اوّل خلقت آدم عليه السلام بازمى گردد، يك خوشه انگور را چندين نفر مى خورند، و چندين نفر يك انار را مى خورند».(3)
ص: 295
روايات شيعه:
(706) خرائج: امام محمّد باقر عليه السلام فرمودند:
«ذو القرنين بنده صالح خداوند بود، با خدا به يكرنگى و صفا معامله كرد، خداوند هم با او مثل خودش رفتار نمود(1) و ابرها را برايش مسخّر فرمود و زمين برايش پيچيده شد(2) و روشنايى گسترده گرديد و در شب مانند روز مى ديد.
همچنين خداوند براى تمام امامان بر حقّ، ابرها را مسخّر كرده و ابرها آنان را براى مصالح مسلمانان و اصلاح ميان آنان از مشرق به مغرب مى برد.(3)
مهدى عليه السلام هم همين گونه است، و به اين جهت او را «صاحب مَرأى و مَسمَع»(4) نامند. او نورى دارد كه دور را مانند نزديك مى بيند و از دور مانند نزديك مى شنود و در زمين گاهى با ابر به سياحت مى پردازد و گاهى با باد.
زمين براى او پيچيده شود، و او بلا را در شرق و غرب زمين از مردم و شهرها دفع مى كند».(5)
(707) غيبة النعمانى: ابو سليمان احمد بن هوذه، ابو اسحاق ابراهيم بن اسحاق نهاوندى، عبداللّه بن حمّاد انصارى، محمّد بن جعفر بن محمّد عليهما السلام: امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند:
«مهدى سپاهى به قسطنطنيه [88] گسيل مى دارد، چون به خليج رسند چيزى روى پاهايشان مى نويسند و روى آب راه مى روند. وقتى روميان آنها را در آن حال ببينند گويند: اينها اصحاب اويند كه روى آب راه مى روند، خودش چگونه است؟! درهاى شهر را برايشان مى گشايند و آنها داخل شده، تا هر وقت بخواهند در آنجا حكومت مى كنند».(6)4.
ص: 296
(708) الزام الناصب: محمّد بن احمد الجرجاني قاضي الري، طوق بن مالك به نقل از پدرش و او نيز از پدرش، عبداللّه بن مسعود: على بن ابى طالب عليه السلام ضمن ايراد خطبة البيان [43] فرمود:
«... با لشكريان حركت مى كند تا به عراق مى رسد، و مردم اطراف او هستند، سردار پيشروان سپاهش شخصى به نام عقيل، و سردار نيروهاى پشتيبانى شخصى به نام حارث است، بعد مردى از اولاد حسن عليه السلام با دوازده هزار نفر به آن حضرت ملحق مى شود و مى گويد: پسرعمو، من به اين امر سزاوارترم، زيرا من از نوادگان حسن عليه السلام هستم و او از حسين عليه السلام بزرگتر بود.
مهدى به حسنى مى گويد: من مهدى هستم. او در جواب گويد: نشانه يا معجزه يا علامتى دارى؟ آن حضرت با نگاه به پرنده اشاره مى كند، همان جا داخل دستش مى افتد و به قدرت خداى تعالى زبانش باز مى شود و به امامت آن حضرت شهادت مى دهد، آنگاه عصايى را در زمين مرتفع و بى آبى مى كارد كه همان لحظه سبز مى شود و برگ مى دهد، و نيز تكه سنگى از روى زمين برداشته با دست مالش مى دهد و مثل شمع خمير مى كند.
حسنى مى گويد: امر ازآن شماست. و خودش و لشكريانش تسليم آن حضرت مى شوند...».(1)
روايات اهل سنّت:
(709) فتن ابن حمّاد: بقيّة بن وليد، صفوان بن عمرو، شريح بن عبيد: كعب در حديثى كه به خداوند نسبت داد گفت:
«... مسيح عليه السلام مى گويد: نه، خودتان پيشنماز اصحابتان شويد، من به عنوان وزير [شما] مبعوث گرديده ام، و امير نيستم. مسلمين با امام خود نماز
ص: 297
مى گزارند و فرزند مريم عليهما السلام هم به آن حضرت اقتدا مى كند».(1)
روايات شيعه:
(710) حلية الاَبرار: الفاضل عمر بن ابراهيم الأوسي: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«عيسى عليه السلام... مسئول اموال قائم عليه السلام مى شود، اصحاب كهف معاونان او خواهند بود، او وزير دست راست و حاجب و نائب قائم است، و به كرامت حجّة بن الحسن امنيت را در مغرب و مشرق مى گستراند...».(2)
روايات اهل سنّت:
(711) فتن ابن حمّاد: معتمر بن سليمان، جعفر بن سيّار شامى (بدون اسناد به پيامبر صلى الله عليه و آله):
«مهدى حقوق را به صاحبانش برمى گرداند، حتّى اگر حقّ كسى در دهان ديگرى و بين دندان هايش باشد آن را از او گرفته و به صاحبش مى دهد».(3)
(712) صحيح مسلم: واصل بن عبدالاعلى و ابو كريب و محمّد بن يزيد رفاعى، محمّد بن فضيل به نقل از پدرش، ابو حازم، ابو هُريره: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«زمين گنج هاى خود را مثل ستون هاى طلا و نقره بيرون مى ريزد(4).
شخص قاتل مى گويد: براى اين طلا و نقره بود كه من مرتكب قتل شدم.
ص: 298
كسانى كه قطع رحم كرده اند مى گويند: براى اينها بود كه ما قطع رحم كرديم. دزدها مى گويند: براى اين طلا و نقره بود كه دست ما قطع شد. بعد آنها به دنبال طلا و نقره مى روند، ولى نمى توانند چيزى از آن بردارند».(1)
روايات شيعه:
(713) محاسن برقى: محمّد بن عبدالحميد به نقل از جماعتى، بشر بن غالب اسدى:
حضرت امام حسين عليه السلام به من فرمود:
«اى پسر غالب... آنگاه كه قائمِ عادل قيام كند، عدالتش نيكوكار و گناهكار را فرامى گيرد».(2)
(714) غيبة النعمانى: احمد بن هوذه باهلى، ابراهيم بن اسحاق نهاوندى، عبداللّه بن حمّاد انصارى، عبداللّه بن بكير، حمران بن أعين: حضرت امام محمّد باقر عليه السلام فرمود:
«گويى اين دين شما را مى بينم كه پيوسته در حالى كه در خون خويش دست و پا مى زند در حركت است [و با وضعى اسف بار از دسترس شما خارج مى شود] و هيچ كس آن را به شما باز نمى گرداند، مگر مردى از ما اهل بيت. او هر سال دو نوبت به شما بخشش خواهد كرد و در هر ماه دو نوبت روزى به شما خواهد داد. در دوران او از حكمت بهره مند مى شويد، تا آنجا كه يك زن در خانۀ خود مطابق كتاب خداى تعالى و سنّت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله [اجتهاد] و قضاوت مى كند».(3)6.
ص: 299
روايات اهل سنّت:
(715) مصنَّف عبدالرزّاق: معمّر، زهرى، سعيد بن مسيّب، ابو هُرَيره: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«قسم به آنكه جانم در دست اوست، نزديك است كه فرزند مريم عليها السلام بين شما فرود آيد. او كه حاكم و امامى عادل است صليب را شكسته، خنزير (خوك) را مى كُشد و جِزيه [33] مى گيرد، و آنقدر [به مردم] اموال مى دهد كه ديگر كسى قبول نمى كند».(1)
روايات شيعه:
(716) حلية الاَبرار: الفاضل عمر بن ابراهيم الأوسي: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:
«(عيسى عليه السلام) بين اهل تورات به تورات، بين اهل انجيل به انجيل، بين اهل زبور به زبور و بين اهل فُرقان به فرقانشان قضاوت مى كند».(2)
روايات اهل سنّت:
(717) مصنَّف عبدالرزّاق: معمّر، أيّوب، ابن سيرين، ابو الجلد:
«مردم بر بهترين فرد بين خودشان متّحد و هم نظر مى شوند، و در حالى كه آن مرد در خانۀ خود است، امارت با خرسندى نزد او مى رود».(3)
ص: 300
(718) فتن ابن حمّاد: وليد، ابو رافع اسماعيل بن رافع به نقل از شخصى، ابو سعيد خدرى: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
«... [در حكومتش آنقدر آرامش برقرار است كه] نه شخص خوابى را بيدار مى كند و نه خونى مى ريزد».(1)
(719) ينابيع المودّة: حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود:
«... (مهدى) كشورهاى مسلمين را با امنيت اداره مى كند، زمانه براى او بى آلايش و باصفا مى گردد، كلام او شنيده مى شود و پير و جوان از او فرمان مى برند».(2)
(720) فردوس الاَخبار: ابو هُريره:
«خوشا زندگانى در حكومت مهدى، به آسمان براى باريدن و به زمين براى رويانيدن اذن داده مى شود، پس اگر دانه اى در كوه [سنگىِ] صفا كاشته شود، جوانه خواهد زد، ديگر دشمنى و حسد در كار نيست، تا حدّى كه انسان از كنار شير رد مى شود يا مارى را لگد مى كند، امّا آزارى از آنها نمى بيند».(3)
(721) فتن ابن حمّاد: يحيى، سيف بن واصل، ابو يونس، ابو رؤبة:
«مهدى چنان است كه گويى عيش و نعمت به تهيدستان مى چشاند(4)».(5)
(722) فتن ابن حمّاد: عبداللّه بن مروان، هيثم بن عبدالرحمن: شخصى كه خود از على عليه السلام شنيده بود برايم حديث كرد كه آن حضرت فرمود:
«عرب، عجم، جنگاوران، روميان و ديگر اقشار بدون درگيرى مطيع او (مهدى) مى گردند، و حتى در قسطنطنيه [88] و ديگر شهرها مسجد بنا مى شود».(6)9.
ص: 301
روايات شيعه:
(723) حلية الاَبرار: الفاضل عمر بن ابراهيم الأوسي: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«عيسى... به كرامت حجّة بن الحسن امنيت را در مغرب و مشرق مى گستراند، به حدّى كه شير و گوسفند، پلنگ و گاو، و گرگ و گوسفند با هم چرا مى روند، و كودكان با مارها بازى مى كنند...».(1)
(724) دلائل الامامة: ابو الحسين محمّد بن هارون بن موسى به نقل از پدرش، ابو على حسن بن محمّد نهاوندى، محمّد بن على بن عبدالكريم، ابو طالب عبداللّه بن صلت، محمّد بن على بن عبداللّه خيّاط، مفضّل بن عمر: حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمود:
«آنگاه كه قائم قيام كند، مؤمن پرنده را از آسمان به پايين مى خواند، ذبح و كبابش مى كند و گوشتش را مى خورد امّا استخوان هايش را نمى شكند.
پس به آن مى گويد: به اذن خداوند زنده شو! پرنده زنده شده و پرواز مى كند، و همچنين آهوان در صحراها. قائم روشنايى و نور بلاد، و (مردم) به نور خورشيد و ماه نياز ندارند. روى زمين هيچ موجود آزار رساننده و بد و هيچ سمّ و فسادى نمى ماند؛ چون دعوت آسمانى است نه زمينى، و شيطان نمى تواند در آن (دعوت هاى آسمانى) وسوسه وارد كند يا اقدامى انجام دهد. نه حسد مى ماند و نه چيزى از فساد، و نه خارى بر درخت ها و روى زمين. زمين برپا مى ماند و هر چه از آن بردارند همان وقت مى رويد و مثل اوّلش مى شود. هر كس طبق ميل و خواستۀ فرزندش با هر رنگى كه او دوست دارد و بخواهد برايش لباس مى گيرد. و شخص كافر اگر در لانۀ كفتار هم برود يا پشت تپّه اى يا سنگى يا درختى پنهان شود، آن چيزى كه وى خود را پشتش پنهان كرده به سخن مى آيد و مى گويد: اى مؤمن، كافرى پشت من است، او را بگير. او را مى گيرند و هلاك مى كنند. و ابليس هيكلى (بدنى) نخواهد داشت كه در آن بماند (ظاهر گردد). مؤمنان با فرشتگان مصافحه مى كنند، به آنها وحى مى شود و به اذن خداوند مرده ها را زنده8.
ص: 302
كرده و گرد هم مى آورند».(1)
روايات اهل سنّت:
(725) مصنَّف عبدالرزّاق: معمّر، ابو هارون، معاوية بن قرّة، ابو الصديق ناجى، ابو سعيد خدرى: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:
«آسمان هرچه آب دارد به فراوانى مى بارد، و زمين هرچه آب دارد بيرون مى آورد، تا آنجا كه مردگان رشك زندگان را مى برند».(2)
(726) ينابيع المودّة: اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
«در آن هنگام امامت او كامل و خلافتش استوار شده، و خداوند مردگان را برمى انگيزد [20]، پس صبح مى كنند در حالى كه فقط خانه هايشان ديده مى شود(3). زمين آباد و پاك گرديده به مهدى اش افتخار مى كند، و به بركت او نهرهاى خود را جارى مى سازد. فتنه و جنگ ها نابود و خير و بركت فراوان مى گردد».(4)
روايات شيعه:
(727) غيبة الطوسى: محمّد بن اسحاق مقرى، على بن عبّاس مقانعى، بكار بن احمد، حسن بن حسين، سفيان جريرى، عبدالمؤمن، حارث بن حصيرة، عمارة بن جوين عبدى، ابو سعيد خدرى: از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود:
«مهدى از عترت و اهل بيت من است، در آخرالزمان قيام مى كند، آسمان
ص: 303
براى او آب هاى خود را مى بارد و زمين بذرهاى خود را براى او مى روياند».(1)
(728) اختصاص مفيد: ابو الحسن محمّد بن معقل، محمّد بن عاصم، على بن حسين، محمّد بن مرزوق، عامر سرّاج، سفيان ثورى، قيس بن مسلم، طارق بن شهاب، حُذَيفه: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«در آن زمان... چشمه ها مى جوشند و زمين مواد غذايى را دو برابر مى روياند».(2)
(729) احتجاج طبرسى: زيد بن وهب جهنى: هنگامى كه حضرت امام حسن بن على عليه السلام در مدائن زخمى شدند، به خدمتشان رفتم. آن حضرت درد مى كشيد. گفتم: اى پسر رسول خدا صلى الله عليه و آله مردم متحيّرند، نظرتان چيست؟ فرمود:
«... تا آنگاه كه خداوند در آخر الزمان مردى را برانگيزد... زمين روياندنى هايش را بروياند، آسمان بركت خود را فروريزد و گنج ها براى او (مهدى) ظاهر شود...».(3)
(730) هداية الخصيبى: يونس بن احمد بن زيّات، ابو مطّلب بن محمّد بن فضل، محمّد بن سنان، عبداللّه بن عبدالرحمن اصَم، مدلج بن هارون بن سعيد: از اميرالمؤمنين عليه السلام شنيدم كه ضمن سخنانى طولانى به عمر فرمود:
«... مردى از فرزندان من ظاهر مى شود و زمين را كه پر از ظلم و ستم شده، از عدالت و مساوات پر مى سازد... آسمان آب هاى خود را مى بارد و زمين گياهان خود را مى روياند...».(4)7.
ص: 304
روايات اهل سنّت:
(731) مسند احمد: عبدالرزّاق، جعفر، مُعلّى بن زياد، علاء بن بشير، ابو الصديق ناجى، ابو سعيد خدرى: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«... (مهدى) اموال را درست تقسيم مى كند.
شخصى گفت: تقسيمِ درست چگونه است؟ فرمود:
يعنى تقسيم به طور مساوى بين مردم...».(1)
(732) عقد الدرر: جابر بن عبداللّه: مردى خدمت حضرت امام محمّد باقر عليه السلام آمد و گفت: اين پانصد درهم را از من بگيريد، زكات اموالم است. امام عليه السلام به او فرمود:
«... وقتى مهدىِ ما اهل بيت قيام كرد، به طور مساوى تقسيم، و با رعيّت به عدالت رفتار نمايد، هر كس از او اطاعت كند از خداوند اطاعت كرده و هركس نافرمانى اش كند، خداوند را نافرمانى كرده».(2)
روايات شيعه:
(733) دلائل الامامة: ابو على نهاوندى، ابو على هشام بن على سيرافى، عبداللّه بن رجاء، همام، مُعلّى بن زياد، مُعلّى به نقل از شخصى، ابو الصديق ناجى، ابو سعيد خدرى:
رسول خدا صلى الله عليه و آله از مهدى ياد كرد و فرمود:
«مهدى... اموال را بطور صحيح تقسيم مى كند.
راوى گويد: گفتم: روش صحيحش چيست؟ حضرت فرمود:
يعنى به طور مساوى».(3)
ص: 305
(734) غيبة النعمانى: على بن حسين، محمّد بن يحيى، محمّد بن حسّان رازى، محمّد بن على صيرفى، حسن بن محبوب، عمرو بن شمر، جابر: مردى خدمت امام محمّد باقر عليه السلام آمد و گفت: خدا نگهدارتان باشد، اين پانصد درهم را از من بگيريد؛ زكات مالم است.
امام عليه السلام به او فرمود:
«هنگامى كه قائم اهل بيت قيام كرد، به طور مساوى تقسيم نموده و در ميان رعيّت با دادگرى رفتار مى كند... و اموال از داخل و خارج زمين نزد او گرد آمده و انباشته مى شود، پس به مردم مى گويد: بياييد بگيريد! اين چيزى است كه به خاطر آن قطع رحم كرديد و خون هاى ناحقّ ريختيد و براى آن، كارهايى كه خداوند حرام فرموده بود مرتكب شديد، پس به آنان چيزى مى بخشد كه هيچ كس پيش از او نبخشيده است و زمين را همان گونه كه از ظلم و ستم و بدى پر شده، از عدالت و برابرى و نور پر مى سازد».(1)
روايات اهل سنّت:
(735) مسند ابى يَعلى: سليمان بن عبدالجبّار ابو أيّوب، سهل بن عامر، فضيل بن مرزوق، عطيّة، ابو سعيد: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«در آخر الزمان امامى خواهد آمد كه بخشنده ترين مردم است. هر كس نزدش رود دامانش را پر نمايد، و از فراوانى خير و بركت در مردم، ناراحتى همه اين است كه زكات مالشان را چه كسى مى گيرد (چون فقيرى نمى ماند كه زكات را به او بدهند)».(2)
ص: 306
(736) فتن ابن حمّاد: ابو معاويه، اعمش، عطيّة، ابو سعيد خدرى: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
«در آخرالزمان و موقعى كه آشوب ها پديد آيد، مردى از اهل بيتم قيام كند كه بخشش و عطايش فراوان و بى شمار باشد».(1)
(737) فرائد الفوائد: ابو سَلَمة بن عبدالرحمن بن عوف از پدرش روايت كرد: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«(مهدى) اموال را به فراوانى عطا مى كند».(2)
روايات شيعه:
(738) بحار الانوار: سيّد على بن عبدالحميد، جابر: امام محمّد باقر عليه السلام فرمود:
«وقتى قائم ظاهر و وارد كوفه گردد خداوند هفتاد هزار صدّيق از پشت كوفه(3) برمى انگيزد [20] تا اصحاب و ياوران او باشند. او سواد را به اهلش بازمى گرداند، و هر سال دو مرتبه به مردم عطا مى كند، و هر ماه دو مرتبه به آنها ارزاق مى دهد، و بين مردم مساوات برقرار مى نمايد، به حدّى كه كسى يافت نمى شود نيازمند به زكات باشد، و دارندگانِ زكات زكاتشان را براى نيازمندانى كه شيعۀ مهدى هستند مى آورند، ولى آنها نمى پذيرند.
اصحاب زكات، اموال را در كيسه كرده و به خانه هاى نيازمندان مى برند، ولى آنها مى گويند: ما نيازى به پول هاى شما نداريم.
و حديث را ادامه داد تا آنجا كه فرمود:
اموال از داخل و خارج زمين نزد او گرد آمده و انباشته مى شود، پس به مردم گفته مى شود: بياييد بگيريد! اين چيزى است كه به خاطر آن قطع رحم كرديد و خون هاى ناحقّ ريختيد و براى آن مرتكب كارهاى حرام شديد!ت.
ص: 307
مهدى آنقدر به آنان مى بخشد كه هيچ كس پيش از او نبخشيده است».(1)
روايات اهل سنّت:
(739) مسند احمد: عبدالرزّاق، جعفر، مُعلّى بن زياد، علاء بن بشير، ابو الصديق، ابو سعيد خدرى: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«... زندگى بعد از او هيچ خير و فايده اى ندارد».(2)
روايات شيعه:
(740) دلائل الامامة: ابو على نهاوندى، ابو على هشام بن على سيرافى، عبداللّه بن رجاء، همّام، مُعلّى بن زياد، مُعلّى به نقل از شخصى، ابو الصديق ناجى، ابو سعيد خدرى:
رسول خدا صلى الله عليه و آله از مهدى ياد كرد و فرمود:
«... بعد از او ديگر زندگى ارزشى ندارد - يا فرمود: - پس از سال هاى حكومت او در زندگى خيرى نيست».(3)
ص: 308
(1) آمِد (363): شهرى قديمى با ساختمان هاى سنگى در بلندى هاى ساحل دجله.
(معب)
(2) ابْقَع (318): مردى زيرك و سيّاس است كه گرفتار بلا نمى شود. (قاموس)
(3) ابو الجحاف (26، 169، 254): داود بن ابى عوف كوفى برجمى. در كتب رجال هم «ابوالجحاف» آمده هم «ابوالحجاف».
(4) احْتباء (188): در گذشته رسم بوده وقتى جايى براى تكيه نمى يافتند هنگام نشستن و استراحت، زانوها را در سينه جمع كرده با عمامه يا تكه پارچه اى دور كمر و زانوها را مى بستند. به اين حالتِ نشستن «احتباء» گفته مى شود.
(5) احساء (363): سرزمينى شامل ساحل شرقى در كشور عربستان از مرزهاى كويت تا قطر. (منج)
(6) اذرُح (363): شهرى است در اطراف شام و از نواحى بلقا. (معب)
(7) ارَم (491): نام يكى از شهرهاى قوم عاد بوده، شهرى آباد و بى نظير و داراى قصرهاى بلند و ستونهاى كشيده. در قرآن كريم با عنوان «ارم ذات العماد» از آن ياد شده است. (تفسير الميزان، سوره فجر: 7)
(8) ارميا عليه السلام (491): يكى از پيامبران بنى اسرائيل بود. (منج)
(9) اسباط (16): «الأسْباط» غالباً بر دوازده فرزند حضرت يعقوب نبى عليه السلام اطلاق مى شود. اين كلمه چهار مرتبه در قرآن تكرار شده است؛ براى اطلاع بيشتر، ر. ك:
كتب تفسير، ذيل (بقره: 136 و 140 / آل عمران: 84 / نساء: 163).
ص: 309
(10) اعماق (613 و 620): شهرى است بين حلب و انطاكيه. (قاموس)
(11) افرنجه (363): ملّتى بزرگ و نصرانى و داراى كشورى پهناور هستند، و در مجاورت رميه و روم سكنى دارند. (معب)
(12) امام (باب اوّل): بدليل وضوح قرينه يعنى «حقّانيت و عدالت» امام، آن را مطلق ذكر فرمودند، و الّا بديهى است هر انسانى همان طور كه به نوعى آلهه و معبودى دارد، امامى هم دارد، پس مقصود در اينجا امام و پيشواى به حقّ است كه صلاحيت هدايت ديگران به راه راست را داشته باشد. (رك: بقره، 124 / و نيز: الميزان، ج 1، ذيل همين آيه)
(13) امِتْ امِتْ (333 و 607): يعنى «بميران بميران» يا «بكُش بكُش»، فال نيكى است براى مرگ دشمن و پيروزى. اين علامت در يكى از جنگ هاى پيامبر صلى الله عليه و آله (جنگ بنى الملوّح) رمز مسلمانان بود تا در تاريكى شب بتوانند نيروهاى خودى را تشخيص دهند. (وسائل الشيعة 15: 138)
(14) ايلون (244): در نسخه اى «بابلون» است، و شايد تصحيف «بابليون» باشد كه نام قديمى ديار مصر بوده. (حاشيه دلائل الامامة)
(15) ايليا (372، 591، 601): «ايليا» نام ديگر بيت المقدس است.
(16) باغه (364): از شهرهاى اندلس (اسپانيا). (معب)
(17) بالس (363): از شهرهاى شام، واقع در بين حلب و رقّه. (معب)
(18) بُختُ نَصَّرَ (240): مركّب است از دو نام بُخت (به معناى پسر) و نَصّر (كه نام بتى است)، يعنى پسر بت نصّر. گفته مى شود او را در حالى كه طفلى بيش نبوده كنار بت نصّر يافته بودند. وى در حوالى 612 ق. م با دختر هووخشتر پادشاه ماد ازدواج كرد و در سال 605 به جنگ فرعون مصر رفت و او را مغلوب ساخت و بر مصر مسلط شد (لغت نامه دهخدا). او همان پادشاهى است كه بيت المقدس را ويران ساخت. (لسان العرب: نصر)
(19) بدليس (363): شهرى از توابع ارمينيه. (معب)
(20) برانگيختن (18، 62، 153، 188، 249، 299، 326، 367، 615، 682، 726): در زبان عربى از مادۀ «بَعث» و به معانى ذيل است: فرستادن، روانه كردن، گسيل داشتن،
ص: 310
اعزام كردن، به نمايندگى فرستادن، برانگيختن، فراخواندن، به پا كردن.
(21) برجان (363): شهرى در حاشيۀ خزر. (معب)
(22) برقه (363 و 364): سرزمينى پهناور بين اسكندريه و افريقيه كه از جمله شهرهاى آن انطابلس است. (معب)
(23) بشارت (باب سوم): نويددادن، مژده دادن، خبرِ خوش دادن، دلشاد كردن.
(24) بَلخ (363، 364، 440): از شهرهاى افغانستان.
(25) بوسنج (364): از روستاهاى ترمذ، و ترمذ شهرى است در كرانه شمالى رود جيحون (امودريا) در شمال ايران. (معب و منج)
(26) بيداء (423-428): نام زمينى خشك و بى گياه بين مكه و مدينه است، به مكه نزديك تر بوده و از سمت شرق مقابل ذى الحُليفه قرار دارد. (معب)
(27) تابعين (155): «تابعى» در اصطلاح مسلمانانى را گويند كه «صحابه» را ديده و از آنها پيروى كرده باشند، و «صحابى» مسلمانى است كه به خدمت پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله رسيده و محضر آن حضرت را درك كرده باشد. (فرهنگ عميد)
(28) تَدمُر (363): شهرى در وسط صحراى سوريه. (منج)
(29) تفليس (364): پايتخت جمهورى گرجستان. (منج)
(30) جابروان (364): شهرى در آذربايجان و نزديك تبريز. (معب)
(31) جامده (363): روستاى بزرگى در حومه واسط از جانب بصره. (معب)
(32) جاهليّت (مردن به مرگ جاهلى) (1-7): عبارت «مات ميتة جاهليّة» به اين معناست كه همانند مردمِ زمان جاهليت (پيش از اسلام) مُرده و از حقايق اسلام بويى نبرده و چيزى نفهميده است.
(33) جِزيه (554 و 715): خراج زمين، و ماليات سرانه كه در قديم دولت هاى اسلامى از مردم غير مسلمان كه اهل كتاب بودند و در ممالك اسلامى زندگى مى كردند و اهل ذمّه ناميده مى شدند مى گرفتند. (فرهنگ عميد)
(34) حجّتى ندارد (3 و 4): يعنى براى اعمال خود در درگاه خداوند توجيه و عذرى ندارد. امّا كسى كه از امام عادل اطاعت مى كند، خودِ امام دليلِ او در محكمۀ خداوند است.
ص: 311
(35) حرّان (363 و 364): شهرى بزرگ و معروف از جزيره اقور كه در راه موصل و شام و روم واقع گرديده. (معب)
(36) حسن (244): شايد تصحيف «الحسنى» است كه نام قصرى در دار الخلافۀ بغداد بوده، و يا «الحسنا» كه كوهى نزديك يَنبُع است. (حاشيۀ دلائل الامامة)
(37) حصين بن مخارق (180 و 229): نامِ اين شخص در كتب رجال به سه صورت:
«حسين، حصين، حضين» آمده. شيخ طوسى رحمه الله در رجال خود او را از اصحاب امام كاظم عليه السلام امّا واقفى مذهب مى داند.
(38) حلوان (244 و 364): «حلوان» به چند مكان اطلاق مى شود: حلوان العراق:
آخرين مرزهاى عراق. حلوان: يكى از روستاهاى مصر كه مُشرف بر نيل است.
حلوان: شهركى در قوهستان در آخرين حدود خراسان. (حاشيۀ دلائل الامامة)
(39) حنانه (363): منطقه اى در غرب موصل عراق. (معب)
(40) خَسف (احاديث باب 11 و 16، و حديث 591 و 601): فرورفتن قسمتى از زمين با هرچه روى آن است. (نك: عنكبوت، 40)
(41) خطبه مخزون (367، 615، 700): اين خطبه را امام صادق عليه السلام از امير مؤمنان عليه السلام روايت كرده اند. در نهج البلاغه ذكر نشده و از منابع مهم آن كتاب «مختصر البصائر» مى باشد. خطبه اى است طولانى شامل خبر از احوال آينده از جمله قيام مهدى.
قسمتى از اين خطبه چنين است: «العجب كلّ العجب بين جمادي و رجب». (ذريعه، ج 7، ص205)
(42) خطبۀ لؤلؤه / لؤلؤيه (247): اين خطبه در نهج البلاغه ذكر نشده، امّا در منابعى معتبر چون بحارالانوار (جلدهاى 31، 41 و 52)، كفاية الاثر و مناقب ابن شهر آشوب (ج 2) موجود مى باشد.
(43) خطبة البيان (377 و 708): از خطبه هاى مشهورى است كه به اميرالمؤمنين عليه السلام نسبت داده اند، نسخه هاى متعدّد و متفاوتى از آن موجود مى باشد، امّا سيّد رضى رحمه الله اين خطبه را در نهج البلاغه نياورده است. ابن شهر آشوب نيز با آنكه برخى خطبه هاى مشهور آن حضرت را - كه در نهج البلاغه نيامده - ذكر نموده، يادى از اين خطبه نكرده است، امّا شروح متعدّدى بر آن نگاشته اند. خطبة البيان هفتاد كلمه دارد
ص: 312
و با اين جملات شروع مى شود: «الحمد للّه بديع السموات و فاطرها، و ساطع المدحيات...». به قولى «خطبة البيان» و «خطبة الافتخار» يكى است. (ذريعه 200:7 / كشف الظنون 1: 715)
(44) دابق (613 و 620): روستايى است در چهار فرسخى حلب. (معب)
(45) دمياط (363 و 364): شهرى قديمى بين تنيس و مصر در زاويه اى بين درياى شور روم و نيل. (معب)
(46) دورق (363): شهرى در خوزستان. (معب)
(47) دينَوَر (363): از شهرهاى مهمّ كوهستانى در كردستان ايران.
(48) ذراع (463): هر ذراع بين پنجاه تا هفتاد سانتيمتر است.
(49) ذى طُوى (355 و 508): كوهى مجاور شهر مكّه است.
(50) رأس العين (363): شهر بزرگ معروفى است كه بين حرّان و نصيبين و دينسر واقع شده. (معب)
(51) رحبه (593): آثار شهرى در كنار فرات اوسط. بنيانگذار آن مالك بن طوق تغلبى است و در زمان حكومت مأمون عباسى تأسيس شد. به «رحبۀ مالك» نيز معروف است. (منج)
(52) رقّه (363): شهر معروفى است بر ساحل فرات كه سه روز تا حرّان فاصله دارد.
(معب)
(53) رمله (363): شهر بزرگى در فلسطين. (معب)
(54) روميه (487، 614، 623): شهرى است در مدائن يا در روم. (قاموس)
(55) ريا (181): ريا يعنى خود را به نيكوكارى جلوه دادن بر خلاف حقيقت، تظاهر به نيكوكارى و پاكدامنى. (ديگران او را در حال انجام كارِ نيك مى بينند)
(56) زبيد (363): شهرى معروف در يمن كه در زمان حكومت مأمون عباسى تأسيس شد. (معب)
(57) زوراء (363): شهرى در عراق. نك: حديث 247.
(58) سرات (363): كوه ها و زمين هاى وسيعى بين تعامه و يمن. (معب)
(59) سعير (261): احتمالاً نام محلّى است كه در معاجم نيامده، شايد هم تصحيف
ص: 313
«سَعد» باشد كه محلّى در نزديكى مدينه و كوهى در حجاز و شهرى است كه در آن زره مى سازند، و «سُعد» محلّى در نزديكى يمامه است. و «سغد» مكان معروفى است در سمرقند. (القاموس المحيط)
(60) سَلوى (491): نام پرنده اى است. (مفردات راغب) بلدرچين. (فرهنگ لاروس) در سوره بقره: 57، اعراف: 160 و طه: 80 از آن ياد شده است.
(61) سُمعه (181): سُمعَه يعنى اينكه شخص، كارِ نيكو بكند و خود را سر زبان ها بيندازد تا به نيكوكارى مشهور شود. (ديگران او را در حال انجامِ كارِ نيك نمى بينند و فقط وصف كارش را مى شنوند)
(62) سنجار (364): شهرى معروف از نواحى جزيره كه سه روز راه تا موصل فاصله دارد. (معب)
(63) سَواد (738): قريه ها و روستاهاى اطراف كوفه. (كتاب العين، سود)
(64) سوراء (363): موضعى كنار بغداد. (معب)
(65) سيّار (363): شنزارى در نجد كه جنگلى در آن رخ داد. (معب)
(66) سيراف (363 و 364): شهرى با شكوه بر ساحل درياى فارس كه در گذشته از بندرهاى هند بود. (معب)
(67) صاع (470 و 491): چهار برابر مُد، و معادل 2832 گرم.
(68) صور (363): از شهرهاى مرزى معروف مسلمانان است، كه مشرف بر درياى شام.
دريا از همه طرف آن را احاطه نموده بجز طرفى كه دروازۀ آن است. (معب)
(69) صيداء (363): از شهرهاى ساحلى لبنان.
(70) طبريه (419، 421، 483، 491، 592، 597): درياچه اى در فلسطين كه رود اردن از آن مى گذرد. (منج) و به قولى همان درياچۀ خزر است.
(71) طرطوس (363): شهرى در شام (سوريه) مشرف بر دريا در نزديكى مرقب و عكّا.
(معب)
(72) طنجه (363): شهرى در مملكت مغرب واقع در تنگه طارق. (منج)
(73) عامر (363): كوهى در مكّه. (معب)
(74) عانه (363): شهرى معروف بين رقّه و هيت كه تحت سلطۀ الجزيره است. (معب)
ص: 314
(75) عَدَن (277، 282، 363): شهرى معروف واقع در ساحل اقيانوس هند (خليج عدن) در جنوب يمن. (معب)
(76) عرار (363): موضعى در ديار باهله از سرزمين يمامه. (معب)
(77) عسقلان (363): شهرى ساحلى در سوريه و از توابع فلسطين، بين غزّه و بيت جبرين. (معب)
(78) عسكر مكرم (363): يكى از محلّه هاى حومه اهواز است. (الانساب: 3)
(79) عُكبَرا (363 و 364): از شهرهاى عراق.
(80) عين الشمس (244): شهر فرعونِ مصر كه سه فرسخ با فسطاط فاصله دارد. (حاشيۀ دلائل الامامة)
(81) غُثاء (258): غُثاء: زباله، كفى كه جلو سيل مى آيد، برگ هاى خشك و پوسيده درختان كه سيل آنها را به هر طرفى مى برد. (اقرب الموارد)
(82) فارياب (364): شهرى مشهور در خراسان از توابع جوزجان و نزديك بلخ در غرب جيحون. (معب)
(83) فرغانه (364): شهرى بزرگ در ماوراء النهر. (معب)
(84) فسطاط (363 و 364): اولين شهرى كه اعراب در مصر در نزديكى بابليون بر ساحل شرقى نيل ساختند. (منج)
(85) قاعوس (244): شايد تصحيف «القاعون» باشد كه كوه بلندى در اندلس (اسپانيا) است. (حاشيۀ دلائل الامامة)
(86) قذف (باب 11، فصل 5): قذف آن موضعى است كه فرود آيد يا لغزش پيدا كند (اقرب الموارد). در اينجا شايد مقصود ريزش چيزى مثلاً سنگ از آسمان باشد.
(87) قراح (363): در بغداد چندين محلّه آباد است كه آنها را قراح گويند. (معب)
(88) قسطنطينيه / قسطنطنيه (باب 23، فصل 2): همان استانبول (آستانه) است كه پيش از آن به بيزانس معروف بود. در قرن هفتم (ق. م) توسط روميان بنا گرديد. به سال 330 قسطنطين آنجا را پايتخت امپراتورى روم شرقى قرار داد و نام خود را بر آنجا گذاشت، و تا وقتى توسط عثمانى ها (1453 م) فتح شد، مركز امپراتورى بيزانس بود.
(منج)
ص: 315
(89) قطوان (135): قطوان محلّى نزديك كوفه است كه در آنجا عباهاى سفيد با الياف و كُرك هاى كوتاه مى سازند. (مجمع البحرين)
(90) قطيف (363): از شهرهاى عربستان. (منج)
(91) قُفص (261): مردمانى سارق هستند كه در اطراف كرمان ساكن اند. (القاموس المحيط)
(92) قُلزُم (364): لنگرگاهى قديمى در مصر، در شمال درياى سرخ. (منج)
(93) قلقيلا (363): محله اى نزديك بيت المقدس.
(94) قوص (363): از شهرهاى بزرگ مصر كه از آن تا فسطاط 12 روز راه است. (معب)
(95) قومس (364): منطقه اى وسيع در پايين كوه هاى طبرستان كه مركز آن دامغان است و بين رى و نيشابور قرار دارد. (معب)
(96) كازرون (363): از شهرستان هاى استان فارس امروزى.
(97) كرخ (363): از مناطق غربى بغداد.
(98) مُد (470): يك چهارم صاع، و معادل 708 گرم.
(99) مراد (363): از قبايل جنوب ساكن بين نجران و مأرب. (منج) قلعه اى نزديك قرطبه اندلس (اسپانيا). (معب)
(100) مَرج (363): شهرى است در ليبى.
(101) مسخ (198، 219، 309): لاغر و رنجور كردن. تبديل صورتى به زشت ترين صورت ها. انتقال نفس ناطقه از بدن انسان به بدن حيوان ديگرى كه در پاره اى از اوصاف با او مناسب باشد. (فرهنگ لاروس)
(102) مَنّ (491): شهدى گياهى و شيرين مزه. در سوره هاى بقره: 57 - اعراف: 160 - طه: 80 از آن ياد شده است. (مفردات راغب)
(103) موصل (363 و 364): شهركى در ساحل شرقى دجله. (معب)
(104) موقان (364): منطقه اى كوهستانى در آذربايجان. (معب)
(105) مولى (14، 115، 235، 364، 445، 487): «مولى» غالباً در كلام علماى رجال، مسلمان غير عرب را گويند. امّا وقتى گفته مى شود «مولى بنى فلان» يعنى شخصى كه غلام قبيله اى است يا با آنها پيمانى دارد. (معجم الثقات من جامع الرواة: 16)
ص: 316
(106) مؤاخذه به خاطر اعمال قبل و بعد از مسلمان شدن (7): از رسول خدا صلى الله عليه و آله به تواتر نقل شده كه فرمود: «الاسلامُ يَجُبّ ما قَبْلَه» (اسلام چيزهاى قبل از خود را قطع مى كند)، به اين معنى كه وقتى فردِ غير مسلمانى اسلام را مى پذيرد، به محض مسلمان شدن، هرچه از حقّ اللّه (واجبات و محرّمات) بر گردنش بوده از او ساقط مى گردد. امّا عموميتِ آن روايت مقيّد به روايت ذكر شده است، يعنى فرد مسلمان در صورتى از اسلامش نفع مى برد كه به ائمّۀ حق اقتدا نمايد، در غير اين صورت، نه تنها به خاطر اعمالِ قبلش مؤاخذه مى گردد، بلكه در مورد اعمال بعد از مسلمانى هم بايد جواب بدهد كه با چه ملاكى و به دستور چه كسانى عمل نموده. البته با تأمّل در متن حديث شريف، مى توان استفاده كرد: كسى كه پس از پذيرفتن اسلام به امام حق اقتدا ننمايد، اصلاً مسلمان نشده است.
(107) نَرد (181): در روايت «الكوبة» است كه در لغت علاوه بر «نَرد» به معناى «شطرنج» و «طبلِ ميان باريك» نيز آمده.
(108) نصيبين (363 و 364): شهرى آباد از بلاد جزيره كه سر راه قافله هاى موصل به شام قرار دارد. (معب)
(109) واسط (363): يكى از استان هاى عراق.
(110) هجر (363): مركز بلاد بحرين كه سه روز تا سرين فاصله دارد. (منج)
(111) هرات (363 و 364): شهرى در شمال غربى افغانستان.
(112) هفت يا نه (23 و 677): ترديد در هفت سال و نه سال شايد به اين دليل است كه در گذشته نقطه گذارى نبوده، بنابراين چون دو عدد «سَبْع \ 7» و «تِسْع \ 9» هر دو چهار دندانه دارد در برخى مواقع مشتبه شده است.
(113) يافا (364): شهرى ساحلى از توابع فلسطين، بين قيساريه و عكّا. (معب)
(114) يَسَع (463): يكى از پيامبران الهى به اين نام است كه در قرآن كريم (انعام: 86 - ص: 48) هم از ايشان ياد شده. امّا اين شخصى كه در روايت آمده معلوم نيست همان جناب يسع پيامبر است يا شخص ديگرى به اين نام!
(115) يمامه (363): از واحه هاى عربستان كه امروزه به «العارض» معروف است. (منج)
ص: 317
ارم ذات العماد، 217
أَتى أَمْرُ اللّهِ فَلاتَسْتَعْجِلُوهُ، 131
أَزِفَتِ اْلآزِفَةُ، 132
أَلا لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظّالِمينَ، 132
أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللّهُ جَميعاً...، 86، 156
خائِفاً يَتَرَقَّبُ، 66
فَأَصْبَحُوا لايُرى الاّ مَساكِنُهم، 303
فَهَلْ يَنْظُرُونَ إلاَّ السّاعَةَ أَنْ تَأْتِيَهُمْ...، 83
لا اله الّا اللّه، 78، 264
وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّريقَةِ...، 15
وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسيماهُمْ، 53
و لَه أسلَمَ مَن في السمَواتِ و الأَرضِ طَوعاً وَ كَرهاً، 265، 294
وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ، 148، 230، 233
وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ، 17
وَ هُوَ شَديدُ الْمِحالِ، 95
وَ يَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنينَ، 26
يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ، 20
يَوْمَ يَأْتي بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ...، 124، 128، 237، 242
ص: 318
مهدى، 11، 12، 13، 27، 28، 29، 31، 32، 33، 35، 36، 38، 39، 40، 41، 42، 43، 44، 45، 46، 48، 51، 52، 53، 54، 55، 56، 57، 58، 59، 61، 62، 63، 64، 65، 68، 69، 70، 71، 72، 73، 74، 85، 89، 92، 95، 100، 105، 108، 110، 111، 112، 116، 119، 129، 130، 136، 137، 142، 143، 147، 149، 151، 152، 167، 172، 174، 177، 186، 204، 211، 213، 215، 217، 219، 224، 226، 228، 229، 234، 235، 236، 240، 245، 248، 249، 251، 256، 257، 259، 271، 275، 279، 280، 284، 285، 288، 292، 293، 296، 298، 301، 303، 305، 308
آدم، 11، 137، 216
آلبرت اينشتين، 12
ابان بن محمّد، 163
ابراهيم، 58، 138
ابراهيم بن اسحاق، 163
ابراهيم بن صباح، 160
ابراهيم بن صفير، 164
ابراهيم بن على، 161
ابراهيم بن عمر، 161
ابراهيم بن محمّد، 166
ابراهيم بن مسعود، 165
ابراهيم بن يوسف، 161
ابْقَع، 138
ابليس، 302
ابن حجر، 13
ابن صائد، 198
ابن عبّاس، 34، 120
ابن مسعود، 117
ابوالقاسم، 77
ابوثعلبه خُشَنى، 104
ابوخالد حلبى، 65، 157، 173
ابوداود، 13
ابوداود شعشاع، 166
ابوذر، 228
ابوسعيد خدرى، 41، 44، 56، 70، 234
ابوسفيان، 113، 179، 180، 185، 257، 279
ص: 319
ابوعبداللّه گنجى، 13
ابولبابة بن مدرك، 161
ابونعيم اصفهانى، 13
احمد، 13، 157
احمد بن حميد، 163
احمد بن ريحان، 165
احمد بن سكته، 160
احمد بن سليمان، 164
احمد بن عمر، 160، 161
احمد بن مسلم، 164
احمد بن مليح، 166
احمد بن هارون، 162
اخوص بن محمّد، 162
ادس بن محمّد، 166
ارم بن على، 162
ارميا، 217
ازدجاه بن وابص، 167
اسحاق، 157
اسرائيل قطان، 162
اسرافيل، 271
اشعث بن مالك، 164
اشعرى، 117
اصبغ بن نباته، 198
اكتب، 109
اكلب، 109
امّسلمه، 191، 228
بادصبا بن سعد، 163
بخارى، 13
بُخت نَصَّر، 106
بدر، 41، 44، 56، 86، 132، 153، 154، 155، 156، 159، 167، 173، 213، 224، 225، 226، 234، 247، 251، 272، 274
برتراند راسل، 12
برنارد شاو، 12
بشير، 104
بكر بن حر، 166
بكر بن خالد، 165
بكر بن عبداللّه، 165
بليل بن مالك، 162
بليل بن وهايد، 161
بندار بن خليل، 160
بنى اسرائيل، 24، 25، 63، 217
بنى اميّه، 37، 183، 204، 205، 231، 241، 259
بنى تميم، 169، 274، 275
بنى عبّاس، 112، 138، 143، 169، 178، 204، 205، 231، 241، 259
بنى هاشم، 42، 57، 149، 259، 278
بور بن زائدة، 164
بهرام بن سرح، 161
بهرام بن على، 162
ترك بن شبه، 161
ترمذى، 13
تمليخا، 294
ص: 320
تميم، 276
تميم بن الياس، 165
تيمور بن حرث، 166
ثقيف، 276
جاب بن سعيد، 165
جابر، 49، 134، 146، 150، 222، 277
جابر بن سفيان، 166
جابر بن على احمر، 160
جبرئيل، 29، 55، 58، 171، 184، 186، 187، 192، 206، 213، 250، 255، 261، 271، 272، 273، 278، 279
جبريل حداد، 161
جحدر بن زيت، 163
جرير بن رستم، 160
جعفر، 51، 52، 157، 166
جعفر الشاه، 160
جعفر بن ابى طالب، 53، 171، 277
جعفر بن زكريا، 166
جعفر بن سعيد، 165
جعفر بن طرخان، 161
جعفر بن عبدالرحمن، 163
جلال الدين سيوطى، 13
جموح، 109
جمهور بن حسين، 161
جميل بن عامر، 161
جواد بن بدر، 163
جور، 160
حارث، 171، 276، 297
حارث بن ابى ربيعه، 191
حارث بن حَرّاث، 168، 275
حارث بن ميمون، 165
حاكم نيشابورى، 13
حامد، 163
حبيب بن حنان، 166
حجر بن عبداللّه، 164
حُذَيفه، 103، 104
حُذَيفة بن يمان، 144
حرب، 185
حرب بن صالح، 160
حرب بن عبداللّه، 165
حرّ بن جميل، 166
حر بن زبرقان، 165
حرسى بن سعيد، 166
حرشام بن كردم، 162
حسكة بن هاشم، 162
حسن، 39، 42، 43، 49، 51، 52، 53، 55، 157، 171، 214، 276، 297
حسن بن حسن، 162
حسن بن على، 288، 290، 304
حسنى، 170، 172، 276، 297
حسين، 42، 43، 44، 45، 51، 52، 53، 55، 59، 108، 113، 172، 214، 276، 297
حسين بن علوان، 166
حسين بن على، 24، 45، 124، 162، 257
ص: 321
حفص، 157
حلال بن حميد، 166
حمّاد بن جابر، 166
حمّاد بن جمهور، 164
حمّاد بن محمّد، 165
حمدان بن كر، 162
حمزه، 51، 52
حمزة بن طاهر، 165
حمزة بن عبّاس، 161
حمزة بن عبدالمطّلب، 52
حميد بن ابراهيم، 161
حميد بن قيس، 164
حميد بن نافع، 162
حميد قدوسى، 166
حواشة بن فضل، 165
حويد بن بشر، 162
حيدر بن ابراهيم، 165
خالد، 161، 185
خالد بن سعيد بن كريم، 160
خالد بن عبدالقدوس، 165
خالد بن عيسى، 161
خالد بن يزيد، 179
خالد قوانس، 162
خدوع، 109
خراسانى، 170، 197، 277
خليع، 109
خليل بن سيد، 164
خليل بن نصر، 161
خور بن طرخان، 166
خوشب بن جرير، 160
خيثمه، 58
دانيال بن داود، 166
داود، 157، 212
داود بن جرير، 161
داود بن محق، 163
دجّال، 24، 45، 57، 58، 88، 107، 115، 123، 124، 125، 126، 128، 146، 195، 196، 197، 198، 199، 200، 201، 202، 203، 204، 205، 206، 207، 209، 210، 229، 231، 235، 237، 240، 242، 243، 257، 258، 259، 266، 290
دريد، 157
دهيم بن جابر بن حميد، 160
ذوالفقار، 228، 273
ذو القرنين، 296
رئاب بن جلد، 164
ربا بن حفص، 165
ربيعة بن على، 165
رهبانى، 109
رياش بن سعيد، 161
زائدة بن هبه، 166
زرارة بن ابراهيم، 161
زرارة بن جعفر، 162
زرود بن سوكن، 161
ص: 322
زكريا بن حبه، 161
زهير بن طلحه، 166
زياد بن رزين، 163
زياد بن صالح، 161
زياد بن عبدالرحمن، 160
زيادة اللّه بن رزق اللّه، 166
ساهمة، 185
سبره، 45
سحاب، 273، 279
سحيق بن سليمان، 160
سَرِىّ بن اغلب، 166
سعد، 160
سعيد بن عثمان، 162
سعيد بن على، 166
سعيد بن مسيّب، 42
سعيد سوسى، 150، 277
سفّاح، 109
سفيانى، 108، 125، 130، 169، 170، 177، 178، 179، 180، 181، 182، 183، 184، 185، 186، 187، 188، 189، 204، 205، 221، 231، 241، 246، 253، 254، 255، 256، 257، 259، 260، 275، 277
سلم، 160
سلمان، 43، 44، 80، 81، 82، 83، 89، 90، 107، 143، 228
سلمان بن يعقوب، 163
سلم بن سليم، 160
سليمان، 216
سليمان بن حر، 166
سليمان بن داود، 165، 216، 217
سليمان بن ديلمى، 162
سليمان بن صبيح، 163
سليمان بن طليق، 161
سليم بن وحيد، 163
سمعان، 162
سمعان بن فاخر، 161
سميم بن مطر، 163
سويد بن يحيى، 164
سهل بن رزق اللّه، 161
سهل بن على، 162
سيّاب بن عبّاس، 163
سيار، 109
شاكر بن عبده، 165
شاه بن بزرج، 166
شاهد بن بندار، 161
شاهويه بن حمزه، 161
شبيب بن عبداللّه، 165
شدّاد، 157
شديد، 157
شرحبيل بن جميل، 165
شرحبيل سعدى، 164
شعبة بن على، 163
شعيب، 216
شعيب بن صالح، 150، 169، 170، 219، 253،
ص: 323
275، 277
شعيب بن موسى، 164
شهمرد بن حمران، 160
شيصبان، 109
صائد بن صيد، 198
صالح بن الرحال، 160
صالح بن جرير، 162
صالح بن شعيب، 169، 219، 275
صالح بن طيفور، 165
صالح بن نعيم، 162
صالح بن هارون، 164
صباح، 186، 188، 255
صخر بن عبدالصمد، 167
صدوق، 13
صعصعة بن صوحان، 24، 45، 124، 126
صقر بن اسحاق، 162
صهيب بن عبّاس، 166
صياح، 188
ضرار بن سعيد، 166
طاشف بن على، 160
طاهر بن عمرو، 162
طبرانى، 13
طبرسى، 13
طلحة بن سعيد، 165
طلحة بن طلحه، 162
طوسى، 13
ظلام، 109
عاصم بن خليط، 163
عاملى، 13
عبادة بن ممهور، 161
عبّاس، 171، 278
عبّاس بن بقر، 162
عبّاس بن عبدالمطّلب، 289
عبّاس بن فضل، 160
عبّاس بن هاشم، 162
عبدالاعلى بن ابراهيم، 162
عبدالرحمن، 24
عبدالرحمن بن اعطف، 166
عبدالرحمن بن عوف، 228
عبدالرزاق، 157
عبدالصمد، 157
عبدالعظيم بن عبداللّه، 162
عبدالكريم بن غند، 165
عبداللّه، 157
عبداللّه بن بسر، 266
عبداللّه بن زريق، 163
عبداللّه بن صاعد، 166
عبداللّه بن صفوان، 191
عبداللّه بن عُمر، 19
عبداللّه بن عَمرو، 125
عبداللّه بن عمير، 161
عبداللّه بن قرط، 161
عبداللّه بن مسعود، 24
عبداللّه بن مطيع، 19
ص: 324
عبداللّه بن يحيى، 162
عبدالمطّلب، 42، 51، 52
عبيد بن محمّد، 163
عبيدة بن علقمه، 165
عتاب بن مالك، 163
عثار، 109
عثمان، 180، 185
عثمان بن على، 162
عداف، 276
عريان بن خفان، 163
عريب بن عبداللّه، 160
عضرم بن عيسى، 165
عقبة بن وفر، 161
عقيل، 171، 276، 297
علام، 109
علاء بن حميد، 163
علقمة بن ابراهيم، 165
علقمة بن مدرك، 161
على، 37، 39، 41، 44، 48، 51، 52، 53، 55، 56، 59، 65، 66، 132، 157
على بن ابى طالب، 25، 37، 45، 46، 48، 52، 55، 62، 70، 106، 126، 257
على بن احمد، 162
على بن جعفر، 162
على بن حمويه، 162
على بن خالد، 160
على بن زائده، 164
على بن سندى، 161
على بن عبدالصمد، 160
على بن علقمة، 163
على بن كلثوم، 161
على بن معاذ، 164
على بن موسى، 164
على كورانى، 17
عمّار، 214
عمارة بن معمّر، 160
عمر، 168، 294، 304
عمران بن خالد، 162
عمر بن خطّاب، 62
عمر بن عمير، 161
عمرو بن عمر، 162
عمرو بن فروه، 165
عنبرة بن قرطه، 164
عنبسه، 180، 185
عوف، 87، 89، 119
عوف سلمى، 170، 277
عياص بن عاصم، 164
عيسى، 41، 44، 46، 56، 57، 58، 59، 66، 67، 68، 126، 195، 201، 202، 203، 204، 229، 230، 242
عيسى بن تمام، 165
عيسى بن مريم، 24، 45، 56، 57، 58، 59، 66، 78، 123، 124، 125، 127، 147، 148، 175، 202، 203، 210، 230، 231، 232،
ص: 325
233، 234، 235، 236، 237، 238، 239، 240، 241، 242، 243، 259، 264
عيسى بن موسى، 70، 161
عينوق، 109
غالب، 299
غسّان بن محمّد، 162
غلفان، 157
غوث اعرابى، 165
فاطمه، 41، 42، 43، 44، 46، 52، 56، 59، 234
فرعون، 138
فزارة بن بهرام، 161
فضل بن عمير، 163
فياض بن ضرار، 165
قحطانى، 104
قديم، 157
قرعان بن سويد، 160
قريش، 23، 25، 42
قُفص، 115
قودة الأعلم، 165
قيس، 276
كائن بن حنيذ، 161
كامل بن عفير، 164
كامل بن هشام، 162
كبش، 109
كثير، 161
كديد، 109
كرد بن حنيف، 163
كردوس ازدى، 160
كردوس بن جابر، 163
كردين بن شيبان، 162
كليب، 185
كليب شاهد، 160
كلينى، 13
كمسلمينا، 168، 294
لقيط بن فرات، 163
ماسح بن عبداللّه، 162
مالك بن حرب، 161
مالك بن خليد، 166
ماهان بن كثير، 166
مأجوج، 123، 125
مبارك بن معمّر، 162
مترف، 109
متّقى هندى، 13
متوكّل بن عبداللّه، 165
مجوس، 37
محج بن خربوذ، 161
محمّد، 15، 32، 39، 52، 66، 67، 68، 72، 105، 110، 157، 163، 178، 223
محمّد بن جيهار، 161
محمّد بن حمّاد، 161
محمّد بن خالد، 162
محمّد بن رواية، 165
محمّد بن عبداللّه، 63
ص: 326
محمّد بن عمر، 160
محمّد بن مسلم، 67، 133
محمود بن محمّد، 162
محموية بن عبدالرحمن، 160
مرجئة بن عمرو، 165
مروان، 125
مروان بن جميل، 161
مروان بن علابة، 162
مرّة، 185
مريم، 58، 242، 298، 300
مستصعب، 109
مسرف، 109
مسكان بن جبلة، 162
مسلم، 13
مسلم بن هوامرد، 164
مسيح، 263
مصطلم، 109
مطرف بن عمر، 165
مظفر، 109
معاذ بن جبرئيل، 161
معاذ بن سالم، 161
معاذ بن على، 166
معاذ بن معاذ، 164
معاذ بن هانى، 160
معاويه، 185، 257
مقداد، 228
مِقلاص، 109
مكسلمينا، 166، 294
مليح بن سعد، 164
مليخا، 168
منذر بن زيد، 166
منزل بن عمران، 164
منصور، 168، 275
موسى، 66، 67، 150، 157، 168، 212، 216، 217، 277، 295
موسى بن داود، 161
موسى بن زرقان، 163
موسى بن عمران، 162، 216
موسى بن عون، 166
موسى بن كردويه، 163
موسى بن مهدى، 161
مؤنث، 109
مهتور، 109
مهدى بن هند، 164
مهدى بن هند بن عطارد، 164
ميسرة بن غندر، 165
ميكائيل، 55، 171، 186، 187، 206، 255، 261، 271، 272، 273، 279
نجم بن عقبة، 167
نزّال بن سبره، 24، 45، 124، 127
نزل بن حزم، 162
نسايى، 13
نصر بن حواس، 164
نضر بن منصور، 163
ص: 327
نظار، 109
نفس زكيّه، 178
نوح، 138، 196
نوح بن جوير، 164
نورى، 13
نوفل بن عمرو، 164
وسيم، 109
وكايا بن سعد، 165
وهب بن خربند، 163
هارون، 217
هارون الرشيد، 289
هارون بن صالح، 165
هارون بن عمران، 162، 163
هانى، 163
هبل بن كامل، 163
هبة اللّه بن زريق، 163
هشام بن فاخر، 165
همام بن فرات، 165
هند، 185
يأجوج، 123، 125
يحيى، 157
يحيى بن بديل، 165
يحيى بن خالد، 161
يحيى بن زكريا، 138، 184
يحيى بن نعيم، 164
يركرد، 161
يزيد، 185
يزيد بن درست، 161
يزيد بن قادر، 167
يزيد بن معاويه، 19، 257
يَسَع، 206
يعقوب، 157
يمانى، 170، 172، 277، 280، 290
يوسف، 66، 68
يوسف بن صريا، 160
يوسف بن يعقوب، 67
يونس بن صقر، 164
يونس بن متّا، 67
يونس بن يوسف، 164
ص: 328
آبادان، 158
آمِد، 158
آمُل، 157
ابدح، 157
ابله، 165
ابهر، 158
احساء، 159
ادنه، 158
اذرح، 159
اردبيل، 158
اردن، 181
ارمينيه، 115، 158
اسكندريه، 159
اسمه، 157
اسوان، 164
اصطخر، 165
اصفهان، 157، 197، 209
اعماق، 263، 267
افرنجه، 159
افريقيه، 115
افيق، 202، 208، 258
اكرعه، 228
انبار، 158
اندلُس، 115، 262
انطاكيه، 158، 166، 215، 216، 217
اهواز، 157، 165
ايلون، 108
ايليا، 169، 253، 254، 258
بارود، 160
باستان، 157
باغه، 164
بالس، 158، 159
بالسين، 165
بدليس، 158
برجان، 158
برقه، 159، 164
بركرى، 158
بروجرد، 157
ص: 329
بريه، 167
بزيع، 160
بصره، 52، 157، 166
بعلبك، 164
بقيع، 171، 277
بَلخ، 157، 166، 197
بوسنج، 162
بيت المقدس، 57، 58، 159، 169، 203، 204، 205، 207، 208، 215، 216، 239، 240، 241، 253، 258، 259، 266، 268، 290
بيداء، 191
تأليف، 163
تبوك، 158
تَدمُر، 158
تفليس، 163
تكريت، 170، 277
تلبيس، 164
تيس، 164
جابروان، 163
جامده، 158
جرم، 221، 246
جزيرة العرب، 123، 126
جموح، 158
جيحون، 115
جيزة، 165
چين، 12، 66، 268، 269، 289
حبشه، 115
حجاز، 63، 185، 187، 254، 259
حرّان، 158، 164
حلب، 158، 164، 181
حلوان، 108، 166
حمص، 159، 181
حميم، 159
حنانه، 158
حيره، 134، 146، 165
خراسان، 115، 138، 150، 157، 158، 169، 196، 219، 275، 277
خرقان، 162
خلاط، 163
خمرى، 158
خوزستان، 150، 277
خوى، 158
دابق، 263، 267
دارالرزق، 161
دامغان، 157
دانشاه، 160
دجله، 106، 109، 115
دجيل، 109
درياى طبريه، 217
دكار، 159
دمشق، 63، 134، 159، 160، 164، 170، 177، 178، 181، 182، 184، 185، 238،
ص: 330
239، 254، 256، 261، 262، 277
دمياط، 159، 164
دورق، 157
ديلم، 268، 269، 270، 289
دينَوَر، 157
ذو شفا، 138
ذى طُوى، 154
رابعه، 164
رأس العين، 158
ربذه، 165
رقّه، 158
ركن، 247
رمله، 159
روم، 66، 146، 166، 168، 239، 243، 263، 264، 265، 266، 267، 294
روميه، 268
رها، 164
رى، 162، 275
ريدار، 165
زبيد، 159
زنج، 161
زوراء، 109، 158
ساوه، 157
سدره، 255
سرات، 158
سراف، 160
سرخس، 157، 167
سرخيس، 158
سرنديب، 166
سروانيه، 166
سعير، 115
سلاهط، 166
سلماس، 158
سمرقند، 157، 170، 277
سمياط، 163
سنجار، 163
سند، 115، 163
سندرا، 166
سوراء، 158
سوريه، 159
سيّار، 157
سيحون، 115
سيراف، 157، 166
سيستان، 161، 198
شاخ، 158
شام، 108، 115، 130، 134، 142، 145، 146، 152، 153، 156، 160، 165، 169، 172، 173، 177، 182، 184، 185، 187، 188، 202، 215، 219، 221، 222، 245، 247، 248، 251، 257، 258، 260، 261، 262، 264، 272، 280، 282
شورى، 163
ص: 331
شوش، 159
شوشتر، 157
شيراز، 157، 166
شيروان، 159
صانعان، 160
صريح، 158
صفّين، 214، 230، 237
صقلية، 166
صنعاء، 165
صور، 159
صويقان، 160
صيداء، 158
طازبند، 160
طالقان، 150، 158، 161، 277
طاهى، 165
طبريه، 186، 188، 215، 255، 257
طبرية، 164
طرابلس، 165
طرطوس، 158
طنجه، 159
طوس، 160
طُوى، 224
عامر، 159
عانه، 157
عدن، 123، 126، 159
عرار، 158
عراق، 24، 115، 143، 171، 172، 173، 245، 247، 261، 262، 276، 282، 297
عرفات، 159
عسقلان، 159
عسكر مكرم، 157
عَكّا، 159
عُكبَرا، 158، 166
علالى، 159
عمّان، 157
عين الشمس، 108
غرر، 161
غزّه، 159
غسّان، 244
فارس، 158
فارقين، 158
فارياب، 161
فرات، 109، 115
فرغانه، 167
فسطاط، 159، 164
فلسطين، 164، 181، 203
قادسيه، 158
قاعوس، 108
قبج، 158
قبرس، 159
قبط، 115
قراح، 157
ص: 332
قرميس، 159
قزوين، 158
قسطنطنيه (قسطنطينيه)، 207، 220، 246، 257، 263، 264، 266، 267، 268، 269، 270، 289، 290، 291، 296، 301
قسوان، 159
قصر، 158
قصور، 158
قطيف، 159
قُلزم، 165
قلقيلا، 158
قم، 150، 151، 157، 162
قنديل، 165
قورص، 158
قوص، 159
قومس، 162، 164
قيروان، 159، 164
قيموت، 159
كازرون، 158
كراز، 159
كرثا، 165
كرخ، 157
كرعه، 228
كعبه، 62، 80، 89، 159، 192، 226، 248، 281
كوفه، 55، 70، 98، 134، 146، 158، 165، 273، 307
گرگان، 157، 158، 162
لدّ، 203
محلّه، 159
مدائن، 166، 288، 290، 304
مدينه، 19، 48، 90، 107، 143، 159، 165، 172، 180، 198، 200، 201، 206، 220، 222، 246، 249، 259، 260، 261، 262، 263، 267، 274، 282
مراد، 158
مراغه، 158
مَرج، 157
مرو، 159، 160
مَروْرود، 160
مسجد الحرام، 77، 224، 260
مسجد النبى، 77، 260
مصر، 12، 107، 108، 115، 135، 138، 173، 247، 280، 282
مغلثايا، 158
مقام، 247
مكّه، 155، 159، 172، 180، 191، 201، 206، 214، 218، 219، 220، 221، 222، 223، 224، 226، 244، 246، 248، 249، 251، 253، 258، 260، 272، 273، 274، 279
ملزن، 165
ص: 333
منارجرد، 158
موصل، 158، 163
موقان، 163
موليان، 165
نجّارين، 160
نجف، 55
نسور، 158
نصيبين، 158، 163
نهاوند، 157
نيشابور، 161
نيل، 107، 115، 158، 165
وادى القرى، 165
وادى يابس، 177، 178
واسط، 158
هجر، 159
هرات، 157، 162
همدان، 157، 163
هند، 115، 290
يافا، 164
يثرب، 266
يخشب، 166
يلمورق، 163
يمامه، 157، 159
يمن، 115، 228
ص: 334
1. قرآن كريم.
2. نهج البلاغة.
(الف)
3. اثبات الهداة: عاملى، محمّد بن الحسن الحر، المطبعة العلمية، قم.
4. الاحتجاج: طبرسى، احمد بن على، نشر مرتضى، مشهد، 1403 ه. ق.
5. احقاق الحقّ و ازهاق الباطل: حسينى مرعشى تسترى، سيد نوراللّه، كتابخانه آيت اللّه مرعشى، قم.
6. الاختصاص: شيخ مفيد، محمّد بن محمّد بن نعمان، كنگره شيخ مفيد، قم، 1413 ه. ق.
7. الاذاعة لما كان و ما يكون بين يدي الساعة: قنوجى بخارى، محمّد صديق حسن، دار الكتب العلمية، بيروت.
8. ارشاد القلوب الى الصواب: ديلمى، حسن بن ابى الحسن، مؤسسه شريف رضى، قم، 1412 ه. ق.
9. الارشاد في معرفة حجج اللّه على العباد: شيخ المفيد، محمّد بن محمّد بن نعمان، كنگره شيخ مفيد، قم، 1413 ه. ق.
10. الأصول الستة عشر: تحقيق حسن المصطفى، تهران، 1371 ه. ش.
11. إعلام الورى بأعلام الهدى: طبرسى، ابوعلى فضل بن الحسن، دار الكتب الاسلامية، طهران.
12. الزام الناصب: يزدى حائرى، على، قم، 1404 ه. ق.
13. الأمالي الشجريّة (الخميسية): شجرى، يحيى بن الحسين، عالم الكتب بيروت و مكتبة المتنبّي قاهرة.
14. الأمالي: صدوق، محمّد بن على بن الحسين بن بابويه القمى، دار المكتبة الاسلامية، 1362 ه. ش.
15. الأمالي: طوسى، ابوجعفر محمّد بن الحسن، دار الثقافة، قم، 1414 ه. ق.
16. الأمالي: شيخ مفيد، محمّد بن محمّد بن نعمان، كنگره شيخ مفيد، قم، 1413 ه. ق.
17. الايقاظ من الهجعة: عاملى، محمّد بن الحسن الحرّ، دار الكتب العلمية، قم.
ص: 335
(ب)
18. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمّة الأطهار: مجلسى، محمّد باقر، مؤسسة الوفاء، بيروت، 1404 ه. ق.
19. البدء و التاريخ: بلخى مقدسى، ابوزيد احمد بن سهل (مطهر بن طاهر)، كتابخانه اسدى، تهران.
20. البرهان في تفسير القرآن: بحراني توبلي، سيد هاشم بن سليمان بن اسماعيل، چاپخانه علمى، قم.
21. البرهان في علامات مهدي آخرالزمان: متقي هندي جونپورى، علاءالدين على بن حسام الدين، شركت رضوان، تهران.
22. بشارة الاسلام: كاظمى، سيد مصطفى آل سيد حيدر، كتابخانه نينوا، تهران.
23. بشارة المصطفى لشيعة المرتضى: طبري، ابوجعفر محمّد بن ابى القاسم، منشورات المكتبة الحيدرية، النجف، 1383 ه. ق.
24. بصائر الدرجات في فضائل آل محمّد عليهم السلام: صفار قمى، محمّد بن حسن بن فروخ، انتشارات كتابخانه آيت اللّه مرعشى، قم، 1404 ه. ق.
25. البيان في أخبار صاحب الزمان: قرشى گنجى شافعى، محمّد بن يوسف بن محمّد، ضميمه كفاية الطالب از مؤلف، دار احياء تراث اهل البيت عليهم السلام، تهران.
(ت ث)
26. تاج المواليد: طبرسى، ابو على فضل بن الحسن بن الفضل، ضمن «المجموعة النفيسة»، كتابخانه آيت اللّه مرعشى، قم، 1406 ه. ق.
27. تاريخ بغداد: خطيب بغدادى، ابوبكر احمد بن على، دار الكتب العلمية، بيروت، 1417 ه. ق.
28. التاريخ الكبير: جعفى بخارى، اسماعيل بن ابراهيم، دار الكتب العلمية، بيروت.
29. تاريخ مواليد الأئمّة و وفياتهم: بغدادى، ابو محمّد عبداللّه بن نصر بن خشاب، كتابخانه آيت اللّه مرعشى، قم، 1406 ه. ق.
30. تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة: حسينى استرآبادى نجفى، سيد شرف الدين على، مدرسه امام مهدي.
31. التبيان في تفسير القرآن: طوسى، ابو جعفر محمّد بن الحسن، مكتب الاعلام الاسلامى.
32. تحف العقول عن آل الرسول: حرّانى، ابو محمّد حسن بن على بن الحسين بن شعبة، انتشارات جامعه
ص: 336
مدرسين، قم، 1404 ه. ق.
33. تذكرة الحفّاظ: ذهبى، ابو عبداللّه شمس الدين، دار احياء التراث العربى، بيروت.
34. التذكرة في أحوال الموتى و أمور الآخرة: قرطبى، محمّد بن احمد بن ابى بكر، دار الكتب العلمية، بيروت.
35. التصريح بما تواتر في نزول المسيح: كشميرى هندى، محمّد انور شاه، مكتبة المطبوعات الاسلامية، حلب.
36. تفسير الصافى: كاشانى، محمّد محسن بن شاه مرتضى (فيض)، كتابخانه صدر، تهران، 1373 ه. ش.
37. تفسير العيّاشي: سلمى سمرقندى، محمّد بن مسعود بن عياش، المكتبة العلمية الاسلامية، تهران، 1380 ه. ق.
38. تفسير القمّي: قمّى، ابو الحسن على بن ابراهيم، مؤسسه دار الكتاب، قم، 1404 ه. ق.
39. تفسير فرات الكوفى: كوفى، فرات بن ابراهيم بن فرات، مؤسسه چاپ و نشر، 1410 ه. ق.
40. تفسير نور الثقلين: حويزى، على بن جمعه، مؤسسه اسماعيليان، قم، 1412 ه. ق.
41. تلخيص المتشابه في الرسم: خطيب بغدادى، احمد بن على بن ثابت، مؤسسة طلاس، دمشق.
42. تهذيب الأحكام في شرح المقنعة: طوسى، ابو جعفر عبداللّه بن الحسن، دار الكتب الاسلامية، تهران، 1365 ه. ش.
43. تهذيب تاريخ دمشق الكبير: بدران، عبدالقادر، دار المسيرة، بيروت.
44. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال: صدوق، محمّد بن على بن الحسين بن بابويه، انتشارات شريف رضى، قم، 1364 ه. ش.
(ج)
45. جامع الأخبار: شعيرى، تاج الدين، انتشارات رضى، قم، 1363 ه. ش.
46. جامع الأصول من أحاديث الرسول: ابن اثير، مبارك بن محمّد، دار احياء التراث العربى، بيروت.
47. جامع البيان في تفسير القرآن: طبرى، محمّد بن جرير بن يزيد، دار الفكر، بيروت، 1415 ه. ق.
48. الجامع الصغير من أحاديث البشير النذير: سيوطى، جلال الدين عبدالرحمن، دار الفكر، بيروت، 1401 ه. ق.
ص: 337
(ح خ)
49. الحاوي للفتاوي: سيوطى، جلال الدين عبدالرحمن، دار الكتب العلمية، بيروت.
50. حلية الأبرار في أحوال محمّد و آله الأطهار: بحرانى، سيد هاشم بن سليمان بن اسماعيل، مؤسسه معارف اسلامى، قم، 1411 ه. ق.
51. حلية الأولياء و طبقات الأصفياء: ابو نعيم اصفهانى، احمد بن عبداللّه، دار الكتاب العربى، بيروت.
52. الخرائج و الجرائح: راوندى، قطب الدين ابوالحسين سعيد بن هبة اللّه، مؤسسه امام مهدى، قم، 1409 ه. ق.
53. الخصائص الكبرى: سيوطى، جلال الدين عبدالرحمن، دار الكتب العلمية، بيروت.
54. الخصال: صدوق، محمّد بن على بن الحسين بن بابويه قمى، انتشارات جامعه مدرسين، قم، 1403 ه. ق.
(د ذ ر)
55. الدرّ المنثور في التفسير بالمأثور: سيوطى، جلال الدين، دار المعرفة، بيروت.
56. دلائل الامامة: طبرى، ابو جعفر محمّد بن جرير بن رستم، مؤسسه بعثت، قم، 1413 ه. ق.
57. دلائل النبوّة و معرفة أحوال صاحب الشريعة: بيهقى، ابوبكر احمد بن الحسين، دار الكتب العلمية، بيروت.
58. ذخائر العقبى في مناقب ذوي القربى: طبرى، محبّالدين احمد بن عبداللّه، مكتبة القدسي، قاهره، 1356 ه. ق.
59. ذكر أخبار اصبهان: اصفهانى، ابو نعيم احمد بن عبداللّه، چاپخانه بريل، 1934 م.
60. الروض الأنف في تفسير السيرة النبوية لابن هشام: خثعمى، ابوالقاسم عبدالرحمن بن عبداللّه، دار الجيل، القاهرة.
61. روضة الواعظين: نيشابورى، محمّد بن الفتال، انتشارات رضى، قم.
(س ش)
62. سنن ابن ماجة: قزوينى، محمّد بن يزيد، دار الفكر، بيروت.
63. سنن الترمذي: ابوعيسى محمّد بن عيسى بن مسورة، دار الفكر، بيروت، 1403 ه. ق.
64. سنن الدارقطني: دار قطنى، على بن عمر، دار الكتب العلمية، بيروت، 1996 م.
65. سنن النسائي: نسائى، ابو عبدالرحمن احمد بن شعيب بن على، دار الفكر، بيروت، 1930 م.
66. السنن الواردة في الفتن: مقرى دانى، ابو عمرو عثمان بن سعيد.
67. سنن أبي داود: سيستانى، سليمان بن اشعث، دار الفكر، بيروت، 1990 م.
ص: 338
68. شرح المقاصد: شافعي تفتازانى، مسعود بن عمر بن عبداللّه، مطبعة القدسى، قاهرة.
69. شرح دعاى رجبيه: نجابت شيرازى، حاج شيخ حسنعلى، انتشارات حوزه علميه شهيد محمدحسين نجابت، شيراز، 1377 ه. ش.
70. شرح نهج البلاغة: مدائنى (ابن ابى الحديد)، عزالدين ابو حامد بن هبة اللّه الحسين بن ابي الحديد، كتابخانه آية اللّه مرعشى، قم، 1404 ه. ق.
(ص ط)
71. صحيح ابن حبّان: تميمى بُستى، ابو حاتم محمّد بن حبان، مؤسسة الرسالة، بيروت، 1993 م.
72. صحيح البخارى: جعفى بخارى، اسماعيل بن ابراهيم، دار الفكر، بيروت، 1401 ه. ق.
73. صحيح مسلم: قشيرى نيسابورى، ابوالحسين مسلم بن حجّاج، دار الفكر، بيروت.
74. الصراط المستقيم الى مستحقي التقديم: عاملى نباطى، زين الدين ابو محمّد على بن يونس، كتابخانه حيدريه، نجف، 1384 ه. ق.
75. الصواعق المحرقة على أهل الرفض و الضلال و الزندقة: هيثمى، ابن حجر، مؤسسة الرسالة، بيروت، الطبعة الأولى، 1997.
76. الطبقات الكبرى: بصرى زهرى، محمّد بن سعد بن منيع، دار صادر، بيروت.
77. الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف: سيد ابن طاووس، على بن موسى، چاپخانه خيام، قم، 1400 ه. ق.
(ع غ)
78. العدد القويّة لدفع المخاوف اليومية: حلّى، رضى الدين على بن يوسف بن مطهّر، كتابخانه آيت اللّه مرعشى نجفى، قم، 1408 ه. ق.
79. عرائس المجالس: ثعلبى، ابواسحاق احمد بن محمّد، المكتبة الشعبية للطباعة و النشر، بيروت.
80. العرف الوردي في أخبار المهدي: سيوطى، جلال الدين، دار الكتب العلمية، بيروت. ضميمه كتاب الحاوى للفتاوى.
81. العطر الوردي: بلبيسى شافعى، محمّد بن محمّد بن احمد، المطبعة الأميرية، بولاق.
82. عقد الدرر في أخبار المنتظر: مقدسى سلمى شافعى، يوسف بن يحيى بن على، مكتبة عالم الفكر، القاهرة.
83. علل الشرائع و الأحكام: صدوق، ابوجعفر محمّد بن على بن بابويه قمى، المكتبة الحيدرية، النجف.
ص: 339
84. عمدة عيون صحاح الأخبار في مناقب امام الأبرار: حلّى، يحيى بن الحسن (ابن بطريق)، مؤسسه نشر اسلامى (وابسته به جامعه مدرسين)، قم، 1407 ه. ق.
85. عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال: بحرانى اصفهانى، عبداللّه، مدرسه امام مهدى عليه السلام، قم، 1407 ه. ق.
86. عيون أخبار الرضا عليه السلام: شيخ صدوق، ابو جعفر محمّد بن على بن الحسين بن بابويه، انتشارات جهان ايران، 1378 ه. ق.
87. غاية المرام في حجة الخصام عن طريق الخاصّ و العامّ: بحرانى، سيد هاشم بن سليمان بن اسماعيل، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، بيروت.
88. الغيبة: طوسى، ابو جعفر محمّد بن الحسن، مؤسسه معارف اسلامى، قم، 1411 ه. ق.
89. الغيبة: نعمانى، شيخ محمّد بن ابراهيم، انتشارات صدوق، تهران، 1397 ه. ق.
(ف ق)
90. الفائق في غريب الحديث: زمخشرى، جاراللّه محمود بن عمر، دار المعرفة، بيروت.
91. الفتاوى الحديثيّة: هيثمى، احمد بن حجر، مطبعة التقدّم العلمية، مصر.
92. فتح الباري: عسقلانى، احمد بن على بن محمّد بن حجر، دار احياء التراث العربى، بيروت.
93. الفِتَن: مروزى، نعيم بن حمّاد، دار الفكر، بيروت، 1414 ه. ق.
94. الفِتَن: سليلى، ابوصالح بن احمد بن عيسى، نسخه الكترونيكى.
95. فرائد السمطين في فضائل المرتضى و البتول و السبطين عليه السلام: جوينى خراسانى، ابراهيم بن محمّد بن المؤيد، مؤسسة المحمودي للطباعة و النشر، بيروت.
96. فرائد فوائد الفكر: مرعى بن يوسف بن ابى بكر، مؤسسه معارف اسلامى، قم.
97. فردوس الأخبار بمأثور الخطاب: ديلمى همدانى (كيا)، ابوشجاع شيرويه بن شهردار بن شيرويه، دار الكتب العلمية، بيروت.
98. الفصول المهمّة في أصول الأئمّة: حرّ عاملى، محمّد بن حسن بن على، مؤسسه معارف اسلامى امام رضا عليه السلام، قم، 1418 ه. ق.
99. فيض القدير شرح الجامع الصغير: مناوى، محمّد (عبدالرؤوف)، دار الكتب العلمية، بيروت، 1415 ه. ق.
ص: 340
100. القول المختصر في علامات المهدي المنتظر: هيثمى، احمد بن حجر، مكتبة أميرالمؤمنين عليه السلام، نجف اشرف.
(ك ل)
101. الكافي: كلينى رازى، ابوجعفر محمّد بن يعقوب، دار الكتب الاسلامية، تهران، 1365 ه. ق.
102. الكامل في ضعفاء الرجال: جرجانى، ابو احمد عبداللّه بن عدى، دار الفكر.
103. كتاب سليم بن قيس الكوفي: كوفى هلالى عامرى، سليم بن قيس، انتشارات الهادى، قم، 1415 ه. ق.
104. كشف الأستار عن زوائد البزار على الكتب الستة: هيثمى، نورالدين على بن ابى بكر، مؤسسة الرسالة، بيروت.
105. كشف الأستار عن وجه الغائب عن الأبصار: نورى طبرسى، ميرزا حسين بن محمّد تقى، انتشارات نينوا، تهران.
106. كشف الغمّة في معرفة الائمة: اربلى، ابوالحسن على بن عيسى بن ابى الفتح، كتابخانه بنى هاشم، تبريز، 1381 ه. ش.
107. كشف اليقين في فضائل اميرالمؤمنين عليه السلام: علّامه حلّى، جمال الدين حسن بن يوسف بن مطهر، مؤسسه چاپ و نشر، 1411 ه. ق.
108. كفاية الاثر في النص على الائمة الاثني عشر: خزّاز قمى، ابوالقاسم على بن محمّد بن على، انتشارات بيدار، قم.
109. كمال الدين و تمام النعمة: شيخ صدوق، ابو جعفر محمّد بن على بن بابويه قمى، دار الكتب الاسلامية، قم، 1395 ه. ق.
110. كنز العمّال في سنن الأقوال و الأفعال: هندى، علاءالدين على متقى بن حسام الدين، مؤسسة الرسالة، بيروت.
(م)
111. مجمع البيان في تفسير القرآن: طبرسى، فضل بن الحسن، مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، بيروت، 1415 ه. ق.
112. مجمع الزوائد و منبع الفوائد: هيثمى، نورالدين على بن ابى بكر، منشورات دار الكتاب العلمية، بيروت، 1988 م.
ص: 341
113. المحاسن: برقى، احمد بن محمّد بن خالد، دار الكتب الاسلامية، قم، 1371 ه. ق.
114. المحتضر: حلّى، عزّالدين حسن بن سليمان، منشورات المطبعة الحيدرية، نجف، 1370 ه. ق، 1951 م.
115. مختصر اثبات الرجعة: نيشابورى، فضل بن شاذان، مجلّة تراثنا، رقم 15.
116. مختصر بصائر الدرجات: حلى، عزّالدين حسن بن سليمان، منشورات المطبعة الحيدرية، النجف، 1370 ه. ق.
117. مختصر تاريخ دمشق لابن عساكر: ابن منظور، محمّد بن مكرم، دار الفكر، دمشق.
118. مدينة المعاجز: بحرانى، سيد هاشم بن سليمان، مؤسسه معارف اسلامى، 1413 ه. ق.
119. المستجاد من كتاب الارشاد: حلى، حسن بن مطهر، انتشارات كتابخانه آيت اللّه مرعشى، قم، 1406 ه. ق.
120. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل: نورى طبرسى، ميرزا حسين بن محمّد تقى، مؤسسه آل البيت عليهم السلام، قم، 1408 ه. ق.
121. المستدرك على الصحيحين في الحديث: حاكم نيشابورى، ابو عبداللّه محمّد بن عبداللّه، دار المعرفة، بيروت، 1406 ه. ق.
122. مسند الحميدي: حميدى، ابوبكر عبداللّه بن زبير، دار الكتب العلمية، بيروت، 1988 م.
123. مسند أبي داود الطيالسي: طيالسى، ابو داود، دار الحديث، بيروت.
124. مسند أبي يعلى الموصلي: تميمى موصلى، احمد بن على بن المثنّى، دار المأمون للتراث، دمشق.
125. مسند أبي عوانة: اسفرائينى، يعقوب بن اسحاق، دار المعرفة، بيروت.
126. مسند احمد: احمد بن حنبل، دار الفكر، بيروت.
127. مشارق أنوار اليقين في اسرار امير المؤمنين عليه السلام: بَرسى، الحافظ رجب، انتشارات فرهنگ اهل بيت عليهم السلام، تهران.
128. مشكل الآثار: طحاوى، ابو جعفر احمد بن محمّد بن سلامة، مجلس دائرة المعارف النظامية، دار صادر، بيروت.
129. مصابيح السنة: فراء بغوى، حسين بن مسعود بن محمّد، دار المعرفة، بيروت.
130. مصنّف ابن أبي شيبة: عبداللّه بن محمّد بن ابى شيبه، دار الفكر، بيروت، 1409 ه. ق.
131. المصنَّف: صنعانى، عبدالرزاق بن همام، المكتب الاسلامي، بيروت.
132. معاني الأخبار: صدوق، ابوجعفر محمّد بن على بن بابويه قمى، انتشارات جامعه مدرسين، قم، 1361 ه. ق.
ص: 342
133. المعجم الأوسط: طبرانى، سليمان بن احمد بن ايوب، مكتبة المعارف، الرياض.
134. معجم البلدان: حموى رومى، شهاب الدين ياقوت بن عبداللّه، دار احياء التراث العربى، بيروت، 1399 ه. ق.
135. معجم الثقات من جامع الرواة: دستغيب حسينى، سيّد على محمّد، انتشارات فلاح، شيراز، 1415 ه. ق.
136. المعجم الصغير: طبرانى، سليمان بن احمد بن ايوب، دار الكتب العلمية بيروت.
137. المعجم الكبير: طبرانى، سليمان بن احمد بن ايوب، الدار العربية، بغداد.
138. مقتضب الاثر: جوهرى، احمد بن عبيداللّه بن عياش، كتابخانه طباطبائى، قم.
139. مقدّمة ابن خلدون: مغربى، عبدالرحمن بن خلدون، دار الفكر، بيروت.
140. المَلاحم و الفِتَن في ظهور الغائب المنتظر: ابن طاووس، رضى الدين على بن موسى، منشورات مؤسسة الاعلمى، بيروت.
141. المَلاحم و الفِتَن: ابن المنادى، ابو الحسن احمد بن جعفر بن عبيداللّه البغدادى، نسخه الكترونيكى.
142. المنار المنيف في الصحيح و الضعيف: ابن قيّم جوزيه، محمّد بن ابي بكر حنبلى دمشقى، مكتب المطبوعات الاسلامية، حلب.
143. مناقب آل ابي طالب: ابن شهر آشوب، ابو جعفر رشيدالدين محمّد بن على، انتشارات علّامه، قم، 1379 ه. ق.
144. مناقب علي بن ابي طالب عليه السلام: ابن مغازلى، على بن محمّد بن محمّد واسطى شافعى، انتشارات اسلاميه، تهران.
145. منتخب الاثر في الامام الثاني عشر عليه السلام: صافى گلپايگانى، لطف اللّه، كتابخانه صدر، تهران.
146. منتخب الأنوار المضيئة فى الحكمة الشرعيّة...: نيلى نجفى، على بن عبدالكريم، چاپخانه خيام، قم، 1401 ه. ق.
147. المنجد في اللغة و الأعلام: جمع من المؤلّفين، المطبعة الكاثوليكية، عاريا (لبنان)، 1982.
148. من لايحضره الفقيه: صدوق، محمّد بن على بن بابويه قمى، انتشارات جامعه مدرسين، قم، 1413 ه. ق.
149. المهدي الموعود المنتظر عند علماء اهل السنة و الامامية: عسكرى، نجم الدين جعفر بن محمّد، دار الزهراء، بيروت.
150. المهذّب البارع في شرح المختصر النافع: اسدى حلّى، جمال الدين ابوالعباس احمد بن فهد، جامعه مدرسين، قم، 1407 ه. ق.
ص: 343
151. ميزان الاعتدال في نقد الرجال: ذهبى، عبداللّه محمّد بن احمد بن عثمان، دار المعرفة، بيروت، 1382 ه. ق.
(ن و ه ى)
152. نوادر الأصول في معرفة أحاديث الرسول صلى الله عليه و آله: ترمذى، ابو عبداللّه محمّد الحكيم، دار صادر، بيروت.
153. النهاية في غريب الحديث و الاثر: ابن اثير، مبارك بن محمّد جزرى، مؤسسه اسماعيليان، قم، 1364 ه. ق.
154. نهاية البداية و النهاية في الفِتَن و المَلاحم: ابن كثير، اسماعيل بن عمر، مكتبة النصر الحديثة، الرياض.
155. وسائل الشيعة الى تحصيل مسائل الشريعة: عاملى، محمّد بن الحسن الحرّ، مؤسسه آل البيت عليهم السلام، قم، 1409 ه. ق.
156. الهداية الكبرى: خصيبى، ابوعبداللّه حسين بن حمدان، مؤسسة البلاغ، بيروت، 1991 م.
157. ينابيع المودّة: قندوزى حنفى، سليمان بن ابراهيم، انتشارات اسوه، قم، 1416 ه. ق.
ص: 344