امام علی(ع) و ارکان اربعه (سلمان، ابوذر، مقداد، عمار) : نقش ارکان اربعه در تبیین جانشینی امام علی (ع)

مشخصات کتاب

سرشناسه : خسروی، فاطمه ‫، 1357 ‫-

عنوان و نام پديدآور : امام علی(ع) و ارکان اربعه (سلمان، ابوذر، مقداد، عمار) : نقش ارکان اربعه در تبیین جانشینی امام علی (ع)/ فاطمه خسروی.

مشخصات نشر : اصفهان: انتشارات امیر فدک، ‫1399.

مشخصات ظاهری : ‫304 ص.

شابک : ‫ 978-622-7524-08-6

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

یادداشت : کتابنامه: ص. 294-303.

موضوع : علی بن ابی طالب ‫ ‫(ع) ، امام اول، ‫23 قبل از هجرت - 40ق -- اثبات خلافت

موضوع : Ali ibn Abi-talib, Imam I, 600-661 -- *Proof of caliphate

موضوع : علی بن ابی طالب ‫ ‫(ع) ، امام اول، ‫23 قبل از هجرت - 40ق. -- اصحاب

موضوع : Ali ibn Abi-talib, Imam I, 600-661 -- *Ashab

موضوع : علی بن ابی طالب ‫ ‫(ع) ، امام اول، ‫23 قبل از هجرت - 40ق. -- فضایل

موضوع : Ali ibn Abi-talib, Imam I, 600-661 -- Virtues

موضوع : صحابه -- سرگذشتنامه

موضوع : Muhammad, Prophet, d. 632 -- Companions -- Biography

موضوع : سقیفه بنی ساعده

موضوع : *Saqifeh Bani Saede

رده بندی کنگره : ‫ BP223/5

رده بندی دیویی : ‫ 297/452

شماره کتابشناسی ملی : 7387996

اطلاعات رکورد کتابشناسی : فیپا

ص: 1

اشاره

امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) وارکان اربعه: سلمان.ابوذر.مقداد.عمار

نقش ارکان اربعه در تبیین جانشینی امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ)

فاطمه خسروی

ص: 2

انتشارات امیرفدک: اصفهان - خيابان هشت بهشت غربی نبش تقاطع ملک ساختمان فدک

تلفن: 32730360-031 - همراه: 09133135694کد پستي: 43138-81546

Fadak.mansori@gmail.com

امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) و ارکان اربعه (نقش ارکان اربعه در تبیین جانشینی امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ))

فاطمه خسروی

آماده سازي: انتشارات امیرفدک

مدیر مسئول: دکترسیدمحمدرضامنصوری تهرانی

مدیر تولید : راضیه جوهریان

مدیر فنی: مرضیه رستمی

ویراستار ادبی: هژیر خسروی44

صفحه آرا و طراح جلد: الهام کاویانی

* چاپ * صحافي: امیرفدک

* چاپ اول: 1399 * تعداد:1000 * قيمت:

© حق چاپ: 1399، انتشارات امیر فدک

شابك: 6-08-7524-622-978 ISBN: 978-622-7524-08-6

هر گونه استفاده از مطالب اين کتاب اعم از بازنويسي، خلاصه سازي، نقل مطالب آموزشي، برداشت به صورت دست نويس، کپي، تکثير و هر گونه چاپ سنتي و ديجيتال، استفاده به صورت کتاب الکترونيکي، لوح فشرده، قراردادن مطالب بر روي اينترنت و وب سايت ها و هر گونه شبکه ي کامپيوتري ديگر و به طور کل هر گونه استفاده ي اشخاص حقيقي و حقوقي در جهت منافع مادي و معنوي خود، بدون اجازه ي کتبي ناشر ممنوع و بر اساس بند 5 ماده ي 23 قانون حمايت از حقوق مؤلفان و مصنفان و قوانين مربوط به جرايم رايانه اي کشور قابل پيگيري در محاکم قضايي است.

ص: 3

فهرست مطالب

مقدمه 10

رساله اول :

بررسی ابعاد وجودی امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) 11

ولادت ونسب امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) 12

پرورش امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ)در دامان پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) 19

علم امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) 25

حدیث ثقلین 30

زهدامام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) 38

عدل امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) 47

حکومتداری وسیاستمداری امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) 55

شجاعت و حلم امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) 62

جنگ بدر 66

جنگ احد 70

جنگ حنین 77

جنگ خندق 80

حضرت علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) افضل صدیقین 90

شفقت ومهربانی امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) 92

امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ)وخانواده 103

علم غیب و معجزات امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) 114

شهادت امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) 121

فضائل و مناقب امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) 129

ص: 4

رساله دوم :

تحلیل و بررسی نقش صحابه و یاران امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ)درتبیین جانشینی حضرت علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) 139

مقدمه 140

بخش یک :کلیات 144

بیان مسئله. 144

سؤالهای تحقیق145

فرضیه ها 145

سابقه تحقیق. 146

ضرورت تحقیق. 146

هدف ها 146

روش انجام تحقیق. 147

بررسی جریانهای مهم مدینه در سقیفه. 147

معرفی ارکان اربعه. 149

سلمان فارسی.. 149

مقداد بن اسود. 151

ابوذر غفاری.. 152

عمار بن یاسر 154

ترتیب ارکان اربعه 156

دلائل انتخاب ارکان اربعه. 157

ذکر احادیثی در فضیلت ارکان اربعه. 159

تعاریف 161

امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) 161

صحابه 161

ص: 5

یاران. 162

جانشین.. 163

تبیین.. 166

ارکان اربعه. 166

سقیفۀ بنی ساعده 167

بررسی و تحلیل جریان سقیفه و واکنش ارکان اربعه 169

مقدمه. 170

فضای سیاسی حاکم بر جامعه بعد از سقیفه 175

اعمال زور و جبر 180

برچسب ارتداد برمخالفان. 183

ایجاد وحشت و رعب.. 184

مدافعین خلافت در سقیفه. 185

ابوعبیده جراح. 185

خالد بن ولید. 190

مغیرۀ بن شعبه. 195

بخش دوم: بررسی واکنش ارکان اربعه نسبت به سقیفه. 199

واکنش ارکان اربعه نسبت به جریان سقیفه. 199

خلافت الهی در زمین.. 211

رویکرد غیرالهی تعیین خلیفه در سقیفه. 222

تلاش های ارکان اربعه و علل آن در تبیین جانشینی امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ)227

بخش یک: تلاش ارکان اربعه در تبیین جانشینی امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) 228

سلمان فارسی.. 228

سلمان و شفاف سازی جایگاه امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) 228

ص: 6

سلمان و تشیع در ایران. 232

مقداد بن اسود. 233

مقداد و شفاف سازی جایگاه امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) 232

ثبات عقیده مقداد در دفاع از امامت.. 234

واکنش مقداد به روند خلافت.. 236

ابوذر غفاری.. 238

ابوذر و شفاف سازی جایگاه امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) 238

ابوذر و تشیع در شام و جبل عامل. 242

ابوذر و تبعید به ربذه در دفاع از ولایت امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) 243

تبعید ابوذر به ربذه در منابع اهل سنت 245

عمار بن یاسر 245

عمار و شفاف سازی جایگاه امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) 246

عمار، حامی ولایت امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) در جنگ جمل 250

عمار، حامی ولایت امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) در جنگ صفین 250

تذکر دادن عمار به عمروعاص درباره حقانیت امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) 251

دفاع عمار از ولابت امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) در هنگام شهادت : 252

بخش دوم: علل حمایت ارکان اربعه از امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) 253

وصایت امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) در آیات و روایات 253

آیات 254

احادیث 265

اسناد حدیث منزلت از طرق اهل سنت 279

ویژگی های برتر امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) 282

اعتراض حضرت زهرا (عَلَيْهَا السَّلاَمُ) به جریان سقیفه 286

ص: 7

انحراف خلفا از نقشۀ راه پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) 287

نتیجه گیری 290

فهرست منابع ومآخذ 293

ص: 8

اشاره

این کتاب را تقدیم می کنم به آن آفتابی که با طلوعش شب بیدادگران زمان را به پایان می رساند و پرچم سبز ایمان را برافراشته و قوت قلبی است برای دلهای آکنده از عشق الهی ، همو که مهدی(عَلَيْه السَّلاَمُ) است وقائم ودر لحظه های انتظار دوستان خود پنهان.

ص: 9

مقدمه

در این کتاب سعی شده است در حد توان علمی نویسنده ، ابعاد وجودی امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ)، جایگاه ایشان در نزد حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، جریان سقیفه ، حمایت و پشتیبانی ارکان اربعه (سلمان، مقداد، ابوذر و عمار) از مقام وصایت و جانشینی حضرت امیر (عَلَيْه السَّلاَمُ) وذکر مقام ملکوتی و معنوی ایشان مطرح گردد. علی بن ابیطالب (عَلَيْه السَّلاَمُ) بعد ازحضرت محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) یکی از چهره های برجسته تاریخ اسلام است که در طول قرنها هواداران و مخالفان زیادی برآن شده اند که مسالۀ وصایت و جانشینی حضرت را بعد از پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) مورد بحث و بررسی قرار دهند و تنها در این بین افکار و عقایدی شایسته هستند که خالی از حسد، کینه و دشمنی اند و بر اساس عقل، تدبیر، علم ومنطق به بررسی این موضوع پرداخته اند. این کتاب در2 رساله تنظیم شده است. در رساله اول به بررسی و کنکاش در ابعاد وجودی و شخصیت گهربار امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) پرداخته شده است و در رساله دوم مساله وصایت امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ)، جریان سقیفه و دفاع جانانه صحابه رسول الله (سلمان،مقداد،ابوذر و عمار) مورد تفحص قرار گرفته است. لازم به ذکر است که رساله دوم پایانامه مقطع ارشد بنده است که در اینجا بر خود لازم میبینم از استاد راهنما جناب آقای دکتر سید محمدرضا حسینی و استاد مشاور جناب آقای دکتر حسن قریشی نهایت تشکر و سپاسگزاری را داشته باشم. باشد که این اثر مقبول درگاه حق وهمچنین مولایم علی بن ابیطالب (عَلَيْه السَّلاَمُ) واقع شود.

ص: 10

رسالۀ اول: بررسی ابعاد وجودی امام علی(علیه السلام)

اشاره

ص: 11

ولادت ونسب امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ)

«[امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ)] در شهر مکه در خانۀ کعبه در روز سیزدهم ماه رجب سال سی ام از عام الفیل (یعنی سی سال پس از داستان لشکر کشی ابرهه به شهر مکه برای خراب کردن خانۀ کعبه) به دنیا آمد،وکسی نه پیش از آن حضرت و نه بعد از او در (خانۀ کعبه و) بیت الله الحرام به دنیا نیامد، (واین) بزرگداشتی بود از جانب خدای تعالی و اکرامی بود که نسبت به مقام شامخ وبا عظمتش عنایت فرمود.»(1) «حاکم در مستدرک خود می گوید: اخبار در این زمینه متواتر است و جمعی از علمای عامه بر آن اتفاق کرده اند: “تواترت الاخبار فیه و تابعه جمع من علماء العامه”. و نمونه های دیگر در این زمینه عبارتند از : نور الابصار شبلنجی ص76 – کفایه الطالب گنجی شافعی ص261 – فصول المهمه ابن صباغ ص114 – شرح عینیه آلوسی ص15 – مرآه الکائنات محمد بن احمد ص383 ج1 تذکره ابن جوزی و...».(2) این اعجاز در تولد او را مصداق این آیه کرد : « ...وَلِنَجعَلَهُ ءایَۀً لِلنَّاسِ وَ رَحمَۀً مِنّا وَ کانَ أمراً مَقضِیّاً. ... و او را برای مردم نشانه ای قرار دهیم و رحمتی باشد از سوی ما و این امری حتمی است.(مریم-21) نام پدر حضرت امیر(عَلَيْه السَّلاَمُ) حضرت ابوطالب می باشد «همانگونه که علمای بزرگوار شیعه مانند: شیخ مفید،شیخ طوسی،طبرسی ودیگران فرموده اند :ایمان " ابوطالب " واسلام او نزد علمای شیعه مورد اتفاق بوده واجماعی است، وکسی در آن اختلاف نکرده است ،واگر اختلافی دیده می شود در برخی کتابهای اهل سنت

ص: 12


1- ارشاد،ج1،ص3- 2.
2- در مکتب امام امیرالمومنین علی (عَلَيْه السَّلاَمُ).

است، که سخن آنها نیز خالی از اعتبار و دلیل بر بی اطلاعی یا غرض ورزی آنها می باشد. زیرا گذشته از اشعاری که از ابوطالب نقل شده،پشتیبانی بی دریغ وی از رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و ایثار گریهایی که از او در این راه نقل شده است،برای اثبات مدعای ما کافی است» (1) امام صادق (عَلَيْه السَّلاَمُ) در مورد ایشان فرموده است:«ان مثل ابی طالب مثل اصحاب الکهف اسروا الایمان و اظهروا الشرک فاتاهم الله اجرهم مرتین»،«یعنی حکایت ابوطالب حکایت اصحاب کهف است که ایمان خود را مخفی داشتند وتظاهر به شرک می کردند از این رو خداوند دو بار به آنها پاداش عطا فرمود.»(2)« وی یکی از 10 فرزند پسری عبدالمطلب است که ملقب به شیخ بطحا واز ابطال وقهرمانان عرب بود.(3) «ومادر ایشان فاطمه دختر اسد بن هاشم بن عبد مناف رضی الله عنها بود که (صرفنظر از این که مادر علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) بود) همچون مادری برای رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) (نیز) بود،وآن حضرت در دامن آن بانوی (سعادتمند) نشو ونما کرد،و(همیشه آن بزرگوار) سپاسگزار نیکیهای آن زن بود،و در ردیف نخستین کسانی بود که به آن حضرت ایمان آورد، وبه همراهی مهاجرین با او (به مدینه) هجرت کرد، وچون از دنیا رفت رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) او را در پیراهن مخصوص خود کفن کرد تا بدان وسیله از آزار حشرات زمین در قبر آسوده بماند وآنها (به خاطر آن پیراهن) از او دور گردند،و (پیش ازدفن) حضرت در قبر او خوابید که(بدان سبب) از فشار قبر آسوده و در امان باشد، و

ص: 13


1- خلاصه تاریخ اسلام زندگانی حضرت امیرالمومنین وفاطمه زهرا وامام حسن مجتبی ،ج2،ص3-4.
2- خلاصه تاریخ اسلام زندگانی حضرت امیرالمومنین و فاطمه زهرا وامام حسن مجتبی،ج2،ص.4.
3- در مکتب امام امیرالمؤمنین علی (عَلَيْه السَّلاَمُ)، ص43.

اقرار به ولایت (وامامت) فرزندش امیر المومنین (عَلَيْه السَّلاَمُ) را پس از این که در قبرش نهاد به او تلقین فرمود که هنگام پرسش (در قبر) بدان پاسخ دهد، و او را به این همه مخصوص گردانید به خاطر آن رتبه و قدر ومنزلتی که نزد خدای عز وجل وآن حضرت(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) داشت، واین جریان (نزد تاریخ نویسان) مشهور است.» (1) «وامیر المومنین علی بن ابیطالب (عَلَيْه السَّلاَمُ) وبرادران آن بزرگوار نخستین کسانی بودند که نسبت آنها از دو سو (هم از سوی پدر هم از سوی مادر) به هاشم بن عبد مناف می رسد.»(2)

- ابوطالب بن عبد المطب بن هاشم بن عبد مناف-فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبد مناف واگر به نسب پیامبر اکرم (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)هم توجه شود می بینیم که امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) در سلسلۀ نسل خویش به حضرت ابراهیم و پیامبران عظیم الشأن دیگر هم می رسد.« محمد بن عبدالله بن عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصی بن کلاب بن مره بن کعب بن لوی بن غالب بن فهر بن مالک بن النضر ابن کنانه بن خزیمه بن مدکه بن الیاس بن مضر [بن] نزار بن معد بن عدنان بن ادد بن مقوم بن ناحور بن تیرح بن یعرب بن یشجب ابن نابت بن اسماعیل بن ابراهیم بن تارح بن ناحور بن ساروح بن راعو بن فالخ بن عیبر بن شالخ بن ارفخشذ بن سام بن نوح بن لامک بن متوشلخ بن اخنوخ (در پاورقی:اخنوخ نام ادریس) بن یرد بن مهلیل بن قینن بن یانش بن شیث ابن آدم،علیه السلام.» (3) « میر سید علی

ص: 14


1- ارشاد، ج1،ص3.
2- ارشاد، ج1،ص4.
3- سیره ابن هشام،ج1،ص18.

همدانی فقیه شافعی در مودت هشتم از مودۀ القربی نقل از عباس بن عبدالمطلب که سلیمان بلخی حنفی هم در باب 56 ینابیع الموده آورده و محمد بن یوسف کنجی شافعی در باب 7 بعد از صد باب از کفایت الطالب به مختصر اختلافی در الفاظ و کلمات نقل نموده اند که چون علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) از مادرش فاطمه متولد شد، فاطمه نام پدرش اسد را بر او گذارد جناب ابوطالب از آن اسم راضی نبود، فرمود فاطمه بیا امشب برویم بالای کوه أبوقبیس ( بعضی گفتند فرمود برویم در مسجدالحرام) خدا را بخوانیم، شاید ما را خبر دهد از اسمی برای این بچه چون شب شد، هر دو به کوه ابوقبیس (یا مسجدالحرام) رفتند و به دعا مشغول شدند جناب ابوطالب دعای خود را به شعری انشاد نمود و گفت :

یا رب هذا (یاذا) الغسق الدجی

والقمر (والفلق) المبتلج المضی

بین لنامن(عن)امرک الخفی(المقضی)

ماذا تری فی اسم ذا الصبی (1)

در آن حین صدائی از طرف آسمان بلند شد ، ابوطالب سر بلند نمود، لوحی مانند زبرجد سبز دید که بر او چهار سطر نوشته اند، لوح را بر گرفت و بر سینۀ خود چسبانید دید این اشعار ثبت است

خصصتما بالولدالزکی والطاهر المنتخب الرضی

واسمه من قاهر العلی علی اشتق من العلی (2)

گنجی شافعی در کفایه الطالب نقل نموده که ندائی بر خاست و این دو شعر را

ص: 15


1- ای پروردگار ای صاحب شب ظلمانی وماه نور دهنده آشکار کن برای ما از خزانِ اسرار غیب خود اسم این نوزاد را[چه بگذاریم].
2- اختصاص دادم شما را به فرزند(نوزاد)پاک و پاکیزه که انتخاب کرده شده و بی نهایت از او راضی هستم واسم اواز جانب خدای اعلی – علی گذارده شده که مشتق از علی اعلی می باشد.

در جواب ابو طالب گفت:

یا اهل بیت المصطفی النبی خصصتم بالولد الزکی

ان اسمه من شامخ العلی علی اشتق من العلی(1)

فسر ابوطالب سرورا عظیما و خر ساجدا لله تبارک و تعالی(2) آنگاه ده شتر به شکرانۀ این امر عظیم قربانی نمود وآن لوح را در مسجدالحرام آویختند، وبنی هاشم به آن لوح بر قریش افتخار می نمودند وآن لوح بود تازمان جنگ حجاج با عبدالله زبیر مفقود شد.» (3)

امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) و بعثت پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)

« زمانی که علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) دیده به جهان گشود، بیش از سی سال از عمر پیامبر نگذشته بود وپیامبر در چهل سالگی به رسالت مبعوث گردید،بنابراین علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) در موقع بعثت پیامبر بیش از ده سال نداشت.» (4) بنابراین حضرت علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) در ده سالگی در آغاز بعثت، اولین مردی بود که به پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) لبیک گفته وپشت سر آن حضرت نماز خواند.

ص: 16


1- ای خاندان رسالت و اهل بیت پیغمبر برگزیده مخصوص گردانیدم شما را به این نوزاد پاک و پاکیزه به درستی که اسم او در گنجینه ی اصرا[اسرار] خود علی است که از نام خود که علی است اشتقاق یافته.
2- جناب ابوطالب که موفق بدرک سعادت این اشعار شد از شدت خوشحالی وسرور به سجده افتاد و حضرت باریتعالی را شکرگذاری کرد.
3- شبهای پیشاور،ص675
4- سیره پیشوایان، ص26.

حدیث الدار ویوم الانذار(1) متعلق به همین دوره از سن امیر المومنین علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) است.

طبق آن حدیث که متواتر فریقین است، علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) در سن سیزده سالگی دعوت پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را اجابت کرده و از ایشان بیعت نمود. نکتۀ برجسته در این حدیث که از طرف مدافعین امامت بر آن تاکید بسیار شده، انتخاب صریح حضرت

ص: 17


1- پیامبراسلام به مدت سه سال، از دعوت عمومی خود داری می ورزید .... پس از سه سال فرشتۀ وحی نازل شد وفرمان خدا را ابلاغ کرد که پیامبر دعوت همگانی خود را از طریق دعوت خویشان وبستگان آغاز نماید. « وانذر عشیرتک الاقربین واخفض جناحک لمن اتبعک من المومنین فان عصوک فقل انی بری مما تعملون »(شعرا 214-216)،«بستگان نزدیک خود را از عذاب الهی بیم ده، وپروبال مهر ومودت خود را بر سر افراد با ایمان فرو گستر [ نسبت به آنان ابراز علاقه و محبت کن] پس اگر با تو از در مخالفت وارد شوند بگو من از کارهای (بد) شما بیزارم.»... پیامبر به علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) دستور داد که تعدادی از شخصیتهای بزرگ بنی هاشم را برای ضیافت ناهار دعوت کند و غذایی آماده سازد.مهمانان همگی در وقت معین به حضور پیامبر شتافتند اما با یاوه گوئیهای ابو لهب جلسه به پایان رسید وبازپیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) برای باردیگر آنها رادعوت کرد و پس از صرف غذا سخنان خود را چنین آغاز کرد: « هیچ کس از مردم برای کسان خود چیزی بهتر از آنچه من برای شما آورده ام، نیاورده است. من خیر دنیا و آخرت برای شما آورده ام . خدایم به من فرمان داده که شما را به توحید و یگانگی وی ورسالت خویش، دعوت کنم. چه کسی از شما مرا دراین راه کمک می کند تا برادر ووصی ونمایندۀ من در میان شما باشد ؟ تنها کسی که در این جمع به خواستۀ پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) لبیک گفت حضرت علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) بود که درآن وقت نوجوانی بیش نبود وبعد از سه مرتبه تکرار درخواست ازسوی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ولبیک گوئی از جانب حضرت امیر(عَلَيْه السَّلاَمُ) مقام وصایت وجانشینی وبرادری برای آن حضرت تثبیت شد. آنجا که پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: «هان ای خویشان وبستگان من علی برادر و وصی وخلیفۀ من درمیان شما است. سیره پیشوایان،ص35- 37. - رفتار دیگری از طرف پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) که مؤید این مطلب و نشانۀ آن است که امامان معصوم (عَلَيْه السَّلاَمُ)علی رغم خردی سن از بلوغ عقلی و کمال معنوی برخوردارند، بیعت کردن پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) با امام حسن (عَلَيْه السَّلاَمُ) وامام حسین (عَلَيْه السَّلاَمُ)در سن خردسالی ایشان است ودر ظاهر با هیچ کودک دیگری جز آن دو بیعت نکرد. همچنین در داستان مباهله که پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) آن دو را علی رغم خردسالی،برای مباهله همراه خود بردند. (رک: ترجمه ارشاد شیخ مفید ج2 ص36)به همرا بردن ایشان توسط پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نشانۀ بلوغ آن دو بزگوار، شدت آبروی آنان نزد خدای سبحان، کمال عقلی ومعنوی ایشان و ارجحیت ایشان بر تمامی انسانهای دیگری است که از نظر سنی از این دو بزرگوار بسیار مسن تر بودند، لذا شایستگی ایشان است بر تمامی بشریت ولیاقت ذاتی آنان برامر امامت.

علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) به عنوان وزیر و جانشین و وصی از طرف حضرت ختمی مرتبت می باشد، اما نکته ظریف دیگری که در آن مشهود است پذیرفتن بیعت ایشان و انتخاب جانشینی ایشان از طرف پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، علی رغم سن کم و خردسالی حضرت علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) است،زیرا لازمۀ بیعت، بلوغ است؛عمل پیامبر تاکید قاطعی است براین مهم که وجود مبارک حضرت علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) علی رغم سن اندک از نظر خرد وعقل وبلوغ، در حد کمال است. از طرفی واکنش حضرت علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) درآن سن کم نسبت به دعوت پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) خود نشانۀ انتخابی است بزرگ که از کمال خرد وعقل ایشان حکایت می کند. نگرش حقیقت جو وتأمل بی غرض براین امر، شایستگی ایشان را برای منصب امامت و وصایت، برای هر انسان منصفی آشکار می کند. ونشانۀ بارزی است بر لیاقت ذاتی ایشان بر امر وصایت و امامت وخواست ازلی حضرت احدیت بر این امر.

ص: 18

پرورش امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) در دامان پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)

محمد بن اسحاق علت روانه شدن امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ)را به خانۀ پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) درایام طفولیت اینگونه بیان می کند: « ..... در جاهلیت قحطی سخت پیدا شده بود، چنانکه اهل مکه از آن سخت برنج آمدند، خاص وعام وتوانگر ودرویش؛ وابوطالب عم پیغمبربود، علیه السلام، صاحب عیال بود، واورا نفقۀ بسیار بکار می بایست. آنگاه سید، علیه السلام، عباس، رضی الله عنه، [را] گفت: یا عم، برادرت ابوطالب عیالان بسیار دارد و او را خرجی بکارمی باید ..... اکنون بیا تا برویم وابوطالب را تخفیفی بجوئیم وهریکی از ما فرزندی از آن وی با خود گیریم و نفقت و موءنت ایشان از وی کفایت کنیم. پس هر دو برفتند بر ابوطالب ..... ابوطالب گفت: مرا از عقیل ناگزیر است ونتوانم که یک لحظه اورا نبینم، او مرا باز گذارید و باقی شما دانید. پس سید،علیه السلام، علی را برگرفت. وعباس، رضی الله عنه، جعفر برگرفت. پس علی، کرم الله وجهه ،پیش سید ،علیه السلام، می بود تا سید، علیه السلام،[را] وحی آمد ودعوت خلق آغاز کرد و علی،رضی الله عنه، ایمان آورد... » (1) امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ)خود در ضمن خطبۀ قاصعه به دوران تربیتی اش اشاره می کند و می فرمایند: «شما قدر ومنزلت مرا از رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)به سبب خویشی نزدیک (پسر عمو و داماد او بودن) ومقام بلند واحترام مخصوص(که نزد آن حضرت داشتم و مرا به خلافت نصب فرمود)می دانید، زمان کودکی مرا در کنار خود پرورش داد، وبه سینه اش می چسبانید، ودر بسترش در آغوش می داشت، وتنش را به من می مالید، و بوی خوش خویش را

ص: 19


1- سیره ابن هشام،ج1،ص223.این مطلب در دلائل النبوه ج2ص162 آمده.

بمن می بویانید، و خوراکی جویده در دهان من می نهاد(چنان که پدر نسبت به فرزند کند)و دروغ در گفتار وخطا واشتباه در کردار از من نیافت(زیرا به اتفاق امامیه آن حضرت وحضرت زهرا ویازده فرزندنشان " سلام الله علیهم اجمعین" معصوم هستند وهرگز گناه کوچک وبزرگ از ایشان نه عمدا ونه نسیانا ونه خطا سر نمی زند) وخداوند بزرگترین فرشته ای از فرشتگانش را از وقتی که پیغمبر صلی الله وعلیه وآله از شیر گرفته شده بود، همنشین آن حضرت گردانید که او را در شب و روز به راه بزرگواریها وخوهای نیکوی جهان سیر دهد (از اخبار چنین معلوم می شود که مراد از آن فرشته روح القدس است که از جبرائیل ومیکائیل بزرگتر و همیشه..............................................................................................................

1-

بزرگتر وهمیشه با پیغمبر اکرم بوده بعد از آن حضرت هم با ائمه اطهار (عَلَيْه السَّلاَمُ) می باشد) ومن پی او می رفتم مانند رفتن بچۀ شتر پی مادرش (شب وروز در خلوت وجلوت با آن بزرگوار بوده وهرگز ازاو جدا نمی شدم.) در هرروزی از خوهای خود پرچم ونشانه ای می افراشت (آشکار می نمود)و پیروی از آن را به من امر می فرمود......»(1)

«و از زید بن علی بن الحسین (عَلَيْه السَّلاَمُ) نقل شده است که در آن دوران ،رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)گوشت و خرما را در دهانشان نرم کرده تا خوردن آن راحت تر شده ، آنگاه آن را در دهان امام می گذاشت.»(2) «ابن ابی الحدید درشرح خود نوشته : فضل بن عباس گفت: از پدرم پرسیدم رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) کدام یک از پسرانش را بیشتر دوست می داشت؟ گفت: علی بن ابیطالب را، گفتم من تو را از پسران او می پرسم، گفت او را نسبت به پسرانش از همیشه بیشتر دوست می داشت ،

ص: 20


1- نهج البلاغه – خطبه قاصعه.
2- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه،ص48.

ندیدم هیچ روزی علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) از وقتی که کودک بود از آن حضرت جدا شود مگر زمانی که برای خدیجه در سفر بود، ندیدم پدری را به پسرش مهربانتر از او به علی، و نه پسری را برای پدرش فرمانبردارتر از علی برای پیغمبر.»(1) «مورخین نوشته اند او در دوران کودکی با هر کودکی که کشتی می گرفت او را به زمین می زد. گاهی اسبی را در حال دویدن می دید. او را تعقیب می کرد وسرانجام به او می رسید و پیامبر این جریانات را می دید وچشم انداز خوبی را برای او در ذهن مجسم می کرد.»(2)

امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) می فرمایند: « .... و در هر سالی[پیامبر] ( پیش از مبعوث شدن به رسالت یک ماه از مردم دوری گزیده برای عبادت و بندگی ) به حراء(کوهی است نزدیک مکه )اقامت می نمود، من او را می دیدم وغیر من نمی دید،و در آن زمان اسلام در خانه ای نیامده بود مگر خانۀ رسول خدا صلی الله علیه وآله وخدیجه (زوجۀ آن حضرت)که من سوم ایشان بودم (در آن روز مسلمان نبود مگر پیغمبر اکرم وخدیجه و من ، این جمله صراحت دارد به اینکه امام(عَلَيْه السَّلاَمُ)نخستین مردی بود که به آن حضرت ایمان آورده و اسلام اختیار نمود، ونظیر این سخن فرمایش آن بزرگوار است در سخن صد وسی و یکم که فرمود:« بار خدایا من نخستین کسی هستم که به حق رسیده و آن را شنیده و پذیرفته است، هیچ کس بر من به نماز پیشی نگرفت مگر رسول خداصلی الله وعلیه وآله نور وحی و رسالت را می دیدم ،و بوی نبوت و پیغمبری را می بوئیدم (هنگام نزول وحی با آن حضرت بوده و به آنچه نازل می شد بدون تردید ایمان می

ص: 21


1- این روایت را فیضل الاسلام در ضمن خطبه قاصعه در نهج البلاغه آورده است.
2- در مکتب امام امیرالمومنین علی (عَلَيْه السَّلاَمُ)، ص55.

آوردم) و هنگامی که برآن حضرت صلی الله علیه و آله نازل شد صدای شیطان را شنیدم،گفتم: ای رسول خدا این چه صدائی است؟ فرمود: این شیطان است که او را از پرستش نمودن نومیدی روی داده (چون دانسته که بعد از رسیدن این وحی مردم از ضلالت و گمراهی بیرون آمده از او پیروی نمی کنند نومید گردیده ناله و فریاد می نماید) تو می شنوی آنچه من می شنوم، و می بینی آنچه من می بینم (در همه چیز با من یکسانی ) مگر اینکه پیغمبر نیستی، ولیکن وزیری، وتو بر خیر ونیکوئی هستی.»(1)

«ابوعبدالله الحافظ با اسناد خود از عفیف روایت می کند که می گفت من بازرگان بودم هنگام موسم حج به منی رفتم عباس بن عبدالمطلب هم تاجر بود، پیش او رفتم تا با او کالا مبادله کنم در این بین مردی از خیمه ای بیرون آمد که رو به کعبه نماز می گذارد سپس زنی و پس از او نوجوانی بیرون آمدند وبا او به نماز ایستادند ، گفتم عباس این چه آئینی است؟ما که این دین را نمی شناسیم . گفت: این محمد بن عبدالله است می گوید که خدا او را فرستاده است و گنجهای خسروان وقیصرها برای او گشوده خواهد شد،این هم همسرش خدیجه ودختر خویلد است وآن یکی هم علی پسر ابی طالب وپسر عموی او است که به او گرویده اند.»(2) ونیز امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) می فرمایند:« فانی ولدت علی

ص: 22


1- نهج البلاغه ،خطبه قاصعه.
2- دلائل النبوه، ج2،ص162-163.بروایت بعضی نخستین نمازی که رسول خدا خواند. صلاه وسطی یعنی نماز ظهر است وآن روز هم جمعه بود . سپس خدیجه دختر خویلد رسیدورسولخدا اورا خبر داد، پس وضوگرفت ونماز خواند ، سپس علی بن ابیطالب رسول خدا را دید و هر چه را دید انجام می دهد ، انجام داد. تاریخ یعقوبی ج2ص23.

الفطره وسبقت الی الایمان والهجره،«من بر فطرت توحید به دنیا آمدم و در ایمان و هجرت بر دیگران سبقت جستم.»(1) پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)هم در در این می فرمایند :« یا علی انت اول المومنین ایمانا واول المسلمین اسلاما.»(2)

«ودر تفسیر طبری به سند خود از محمد بن کعب قرظی روایت کرده که گفت : طلحه پسر شیبه با عباس وعلی بن ابی طالب مفاخرت می کردند ، طلحه گفت : من کلید دار خانۀ کعبه ام . عباس گفت : من دارای سمت سقائی حاجیانم. علی(عَلَيْه السَّلاَمُ)فرمود: من نمی فهمم شما چه می گوئید ،من شش ماه قبل از همه مردم به طرف قبله نماز خواندم ، ومن مجاهد در راه خدایم خدا هم این آیه را نازل کرد:"اجعلتم سقایه الحاج...."» (3) خداوند در قرآن می فرماید:«اجعلتم سقایه الحاج و عماره المسجد الحرام کمن آمن بالله والیوم الآخر وجاهد فی سبیل الله لایستوون عند الله والله لایهدی القوم الظالمین»، « چگونه آب دادن به حاجیان و تعمیرمسجد الحرام را با رفتار کسی که به خدا و روز جزا ایمان آورده ودر راه خدا جهاد نموده برابر می کنید؟ و حال آنکه این دو طائفه نزد خدا یکسان نیستند و خداوند مردم ستمگر را هدایت نمی کند.»( توبه/19)

«ودرتفسیر برهان در ذیل آیۀ"اجعلتم سقایه الحاج...." از امالی شیخ بسند خود از اعمش از سالم بن ابی الجعد بطور رفع از ابی ذر روایت کرده که در حدیث شوری در ضمن احتجاجاتی که علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) بر صحابه کرده، گفته است که: آن جناب در این مقام فرمود: آیا در میان شما احدی غیر از من هست که آیه

ص: 23


1- نهج البلاغه، خطبه 57.
2- در مکتب امام امیرالمؤمنین علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) ،ص62
3- تفسیر المیزان،ج9، ص279.

اجعلتم سقایه الحاج وعماره المسجد الحرام کمن امن بالله والیوم الآخر و جاهد فی سبیل الله " برایش نازل شده باشد؟ گفتند:نه»(1)

« پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: اول کسی که از شما مسلمانها بر من وبر حوض کوثر وارد می شود اول کسی است که اسلام آورد. ونیز زید بن ارقم گفته اولین کسی که به پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)ایمان آورده علی بن ابی طالب است.» (2) سئوالی که در اینجا مطرح می شود این است که چرا پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نسبت به امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) این همه توجه والتفات دارد؟ چرا در مسیر تربیتی اش لحظه به لحظه و گام به گام با او پیش می رود؟ وچرا از سنین کودکی تا بزرگسالی و تا آخرین لحظات حیات مبارکش اینگونه عمل می کند ودر این سیر تربیتی او را از دریای علم وحکمت سیراب می کند؟ اینهمه تلاش برای چه؟ در جواب به این سؤال ذکر این حدیث از رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) لازم است که ایشان خطاب به امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) فرمودند : « خداوند به من امر فرمود تو را به خود نزدیک کنم وبه تو رموز و اسرار اسلام را بیاموزم و تو آنها را فراگیری وآیه ای آمد وتعیها اذن واعیه ،وتو گوش شنوای اسلام هستی.»( الحاقه/12) (3)

و همچنین حضرت ابوطالب خطاب به امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) جمله ای دارد بدین مضمون : «ای پسر من ، ملازمت خدمت محمد کن و از خدمت او دور مشو که وی تو را

ص: 24


1- تفسیر المیزان، ج9، ص278.
2- مستدرک الصحیحین، ج3،ص347. این مطلب در کتب مذکور هم آمده است که عبارتند از: تاریخ یعقوبی ج2ص23- سیره ابن هشام ج1 ص223- دلائل النبوه ج2ص165- التنبیه و الاشراف ص198 .
3- در مکتب امام امیرالمؤمنین علی (عَلَيْه السَّلاَمُ)، ص66.

جز خیر و نیکی نفرماید.» (1) امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) در مورد ایمان خویش می فرمایند :«ما شککت فی الحق مذ اریته»،« شک ودو دلی در حق(اصول وفروع دین مقدس اسلام )ننمودم از آن هنگام که به آن نموده شدم (آنرا دانستم).» (2)

علم امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ):

یکی از ابعاد برجسته وغیرقابل انکار حضرت علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) بر خورداری بی حد وحصر ایشان از علم ودانش است، آن هم علم ودانشی که از منبع وحی یعنی وجود مبارک حضرت محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) سرچشمه می گیرد در اینجا لازم است برای اثبات این ادعا به چند روایت که گویای علم امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) اشاره شود. سلیم بن قیس هلالی از امیر المومنین (عَلَيْه السَّلاَمُ) روایتی را نقل می کند بدین مضمون که : «من هرروز برای ورود بر رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نوبتی داشتم وهر شب نوبتی که در این دو نوبت با آن حضرت خلوت می کردم واز هر موضوعی صحبت می کردیم که آن حضرت میل داشت ، همه اصحاب رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) می دانند که با احدی از مردم جز من چنین کاری نمی کرد ،بسا هم در خانه خودم بودم که رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نزد من می آمد (آری) بیشتر این خلوتها در خانه خودم بود، من هروقت به یکی از منازل آن حضرت می رفتم خانه را برای من خلوت می کرد وزوجه های خود را هم بیرون می کرد تا دیگری با من نباشد و چون برای مجلسی محرمانه در خانۀ من درمی آمد، فاطمه وپسران مرا بیرون نمی کرد. هرگاه ازاو می پرسیدم به من جواب می گفت وچون خاموش می ماندم و

ص: 25


1- سیره ابن هشام، ج1، ص225.
2- نهج البلاغه، حکمت 75.

پرسشهایم تمام می شد با من آغاز سخن می کرد؛ وبر رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) هیچ آیۀ قرآنی نازل نمی شد جز اینکه برایم می خواند و دیکته می کرد وبه خط خود می نوشتم وتاویل وتفسیر وناسخ ومنسوخ ومحکم ومتشابه وخاص وعام آن را به من می آموخت؛و از خدا خواست که به من فهم ونیروی حفظ عطا کند، من آیه ای از قرآن را که به من آموخت وعلمی را که به من املاء کرد و نوشتم فراموش نکردم، از آنگاه که برای من این درخواست را از خدا کرد،هیچ علمی که دربارۀ حلال و حرام و امر ونهی که بوده یا می باشد وهیچ کتاب نازل بر یکی از پیغمبران پیش از خود را دربارۀ طاعت ومعصیت نماند که به من نیاموزد، همه را به من آموخت ومن حفظ کردم و یک حرفش را از یاد نبردم، سپس دست بر سینۀ من نهاد واز خدا خواست که دلم را پر از علم وفهم وحکمت و نور نماید، من گفتم ای پیغمبر خدا پدر ومادرم قربانت از آن وقت که دعا را دربارۀ من کردی چیزی فراموش نکنم و آنچه هم ننویسم از دستم نرود آیا پس از این بیم فراموشی برایم داری؟ فرمود : نه من از فراموشی و نادانی نسبت به تو بیمی ندارم.»(1)

همچنین سلیم بن قیس هلالی از سلمان فارسی روایت می کند که پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در بستر بیماری که منجر به وفات ایشان شد خطاب به حضرت زهرا (عَلَيْهَا السَّلاَمُ) فرمودند: «.... علم او [ یعنی علی (عَلَيْه السَّلاَمُ)] به کتاب خدا و سنتم که احدی از امت به جز همسرت همۀ علم مرا نمی داند، چرا که خداوند علمی را به من آموخته است که غیر از من و او آن را نمی داند، و به ملائکه و پیامبرانش هم نیاموخته

ص: 26


1- اصول کافی، ج1، ص 109 – 110)

وفقط به من آموخته ،ومرا امر کرده که آنرا به علی بیاموزم ومن این کار را انجام دادم. بنابراین هیچکس از امتم همۀ علم وفهم و حکمت مرا بطور کامل غیر او نمی داند....»(1) و نیز امام صادق(عَلَيْه السَّلاَمُ) فرمودند:« رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در بیماری مرگ خود که در آن وفات کرد، فرمود: دوستم را برای من حاضر کنید، آن دو زن بدنبال پدرشان (ابوبکر وعمر) فرستادند، چون رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)به آنها نگاه کرد روی از آنها بگردانید وباز فرمود دوستم را برایم حاضر کنید،دنبال علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) فرستادند وچون اورا دید به او متوجه گردیدبا اوحدیث گفت و چون علی از حضور پیغمبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بیرون آمد آن دو او را ملاقات کردند وپرسیدند که دوستت با تو چه گفت؟ فرمود به من هزار باب باز گفت که از هر بابی هزار باب گشوده شد.»(2)

آنچه مادردنیای امروز شاهدیم،این ست که وقتی شخصی مراتب تحصیلی را از اول ابتدائی تا پایان تحصیلات عالی دانشگاهی طی می کند و یا در حرفه ای مانند نجاری، بنایی،و کارهای صنعتی و..... وارد می شود هدف وی از صرف وقت جهت فراگیری علم مورد نظر رسیدن به مرحلۀ تبحر در آن زمینه و استفاده از آن می باشد، پس، می آموزد تا در زمان مناسب استفاده کند. مسلما پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) هم از تلاش مستمر و خالصانۀ خود دراین زمینه هدفی را دنبال می کند وآن آماده کردن امام (عَلَيْه السَّلاَمُ) برای زمان خاص است. زمانی که وی چشم از جهان فرو می بندد وکسی می بایست این مسند الهی را حفظ کند وحافظ دین مردم باشد وامیال دنیا پرستان را نهیب زند وعامل اجرای فرامین الهی، بی کم

ص: 27


1- اسرار آل محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، ص204.
2- اصول کافی، ج2،ص 94.

وکاست، در زمین باشد؛ واین یعنی همان مسند خلیفه اللهی که فقط مختص امام است ولاغیر. علمی که وصی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) جهت ادامۀ راه پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) باید داشته باشد چنین علمی است که امام باقر (عَلَيْه السَّلاَمُ) می فرمایند: « (این مردم) نم را می مکند ونهر بزرگ را ازدست می دهند،به او عرض شد ،نهر بزگ کدام است ؟ فرمود: رسول خدا وعلمی که خدا به او داده است،خدا عز وجل سنت پیغمبران را از آدم (عَلَيْه السَّلاَمُ) تا محمد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) برای آن حضرت گردآورد، به او عرض شد این سنتها چه بود؟ فرمود: علم ودانش همۀ پیغمبران یکجا، و رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) آن را به علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) منتقل کرد، مردی به او گفت: یابن رسول الله، امیر المومنین داناتر بود یا یکی از یاران پیغمبران؟ امام باقر(عَلَيْه السَّلاَمُ) فرمود: بشنوید، این مرد چه می گوید، خدا گوش هر که را خواهد باز کند،من به او گفتم که خدا علم همۀ پیغمبران را برای محمد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) جمع کرد واو هم همه را نزد علی جمع کرد وبه او تحویل داد واو باز هم از من می پرسد، علی داناتر است یا یکی از پیغمبران؟!!» (1) و این همان جایگاهی است که خداوند در قرآن آن را اینگونه بیان می کند :«لکن الراسخون فی العلم منهم و المومنون یومنون بما انزل الیک و ما انزل من قبلک....»،« ولی از میان آنها راسخان در علم و مومنان، بدانچه بر تو نازل شده وآنچه پیش از تو نازل گردیده ایمان می آورند،....» (نساء/162) منظور از راسخان درعلم چه کسانی هستند؟ چه افرادی با چه ویژگیها یی؟ وباز خداوند در آیه 7 سورۀ مبارکۀ آل عمران می فرماید:«..... وما یعلم تاویله الا الله و الراسخون فی العلم یقولون ءامنا به کل من عند ربنا....»،«.... درحالی که

ص: 28


1- اصول کافی، ج1، ص430.

تاویل آن را جز خدا نداند و آنها که در دانش ریشه دارند گویند: ما بدان ایمان داریم،همه از جانب پروردگار ماست....».

«برید بن معاویه از یکی از دو امام (باقر یا صادق(عَلَيْه السَّلاَمُ))روایت کرده در تفسیر قول خدا عز وجل ( 6- آل عمران ) ونمی داند تأویل آن را جز خدا و راسخون در علم – که فرمودند، رسول الله افضل راسخون در علم است خدای عز وجل به او آموخته است هرچه را بدو فرو فرستاده از تنزیل و تأویل، خدا چیزی را که تأویل آن را نمی دانست به وی نازل نمی کرد واوصیاء بعد از وی هم همۀ آن را می دانند و آن کسانی که تأویل آن را نمی دانند چون عالم راسخ درعلم که میان آنها است از روی علم به آنها بگوید، خدا پذیرش آنها را اعلام کرده به قول خود که می گویند ما بدان ایمان داریم همۀ آن از نزد پروردگار ماست، قرآن خاص دارد وعام ، محکم دارد و متشابه ،ناسخ دارد و منسوخ وراسخون در علم همه را می دانند.» (1)

وباز هم خداوند در قرآن می فرماید:«ویقول الذین کفروا لست مرسلا قل کفی بالله شهیدا بینی و بینکم ومن عنده علم الکتاب» ،«و کسانی که کافر شدند می گویند: تو پیامبر نیستی. بگو: شهادت خدا وآن کسی که علم کتاب نزد اوست میان من وشما کافی است.»( رعد/43)

«در کتاب بصائر الدرجات به سند خود از ابی حمزه ثمالی از ابی جعفر(عَلَيْه السَّلاَمُ) روایت کرده که در ذیل آیه ِ مورد بحث فرمود: مقصود علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) است. ودر معانی الاخبار به سند خود از خلف بن عطیه عوفی از ابی سعید خدری ودر

ص: 29


1- اصول کافی، ج1، ص410.

تفسیر عیاشی از عبدالله بن عطا ودر تفسیر برهان از ابن شهر آشوب و در تفسیر برهان از ثعلبی در تفسیر خود به سند خود از معاویه از اعمش از ابی صالح از ابن عباس همین مطلب را روایت کرده اند.» (1)که منظور آیه از کسی که علم کتاب نزد اوست علی بن ابی طالب (عَلَيْه السَّلاَمُ)است.«پس اگر جملۀ«ومن عنده علم الکتاب»به کسی از گروندگان به رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)منطبق گردد قطعا به علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) منطبق خواهد شد. چون او بود که به شهادت روایات صحیح وبسیار، از تمامی امت مسلمان داناتر به کتاب خدا بود. و اگر هیچ یک آن روایات نبود جز روایت ثقلین که هم از طرق شیعه وهم از طرق سنی بما رسیده در اثبات این مدعا کافی بود.» (2)

حدیث ثقلین :

حدیث ثقلین یکی از احادیث معتبر حضرت ختمی مرتبت (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) است که در آن هم جایگاه رفیع و ملکوتی خاندان عصمت و طهارت بیان می شود هم مقام بی نظیر علمی آنان مورد توجه قرار می گیرد. در حدیث ثقلین آمده: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی اهل بیتی وانهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض ما ان تمسکتم بهما فقد نجوتم- لن تضلوا ابدا.» ،«بدرستی که می گذارم در میان شما دو چیز گرانبها را که کتاب خدا(قرآن مجید) وعترت واهل بیت من اند واین دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا در کنارحوض (کوثر) بر من وارد شوند هرکس توسل وتمسک به آن دو بنماید نجات یافته است وهر کس از آن دوری

ص: 30


1- تفسیر المیزان، ج11،ص531-532).
2- تفسیر المیزان، ج11،ص531.

نماید هلاک شده است- واگر تمسک بجویید به آن دو هرگز نخواهید شد.» در اینجا به چند نکتۀ تاریخی اشاره می شود که به بیان کمبودها و نقصانهای علمی کسانی می پردازد که خود را شایستۀ جایگاه وصایت و جانشینی رسول الله (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) می دانستند : « ابن ابی الحدید گفته است: عمر فتوای بسیار در مورد احکام صادر می کرد و سپس آنرا نقض می نمود وباز فتوای دیگری خلاف آن صادر می کرد. دربارۀ مسئلۀ ارث بردن پدر بزرگ وبرادران قضاوتهای بسیاری نمود ولی از ترس، هیچ گونه حکمی در این مسائل صادر نکرد.» (1)

«از آن جمله است داستانی که سنی و شیعه نقل کرده اند که قدامه بن مظعون (شوهر خواهر عمربن خطاب)شراب خورد. عمر خواست به حد جاری کند. قدامه گفت:جاری کردن حد بر من جایز نیست؛ زیرا خدای تعالی فرماید:« بر آنان که ایمان آورند وکردار شایسته کردند باکی نیستدر آنچهبخورند اگر پرهیزکاری کنند وایمان آرند وکردار شایسته کنند»(مائده 93)پس عمر حد را بر او جاری نکرده رهایش ساخت. این جریان بگوش امیر المومنین(عَلَيْه السَّلاَمُ) رسید به نزد عمر رفته به او فرمود: چرا حد شراب خوار بر قدامه جاری نکردی(واورا حد نزدی؟)گفت او آیه ای از قرآن برای من خواند، وآن آیه را قرائت کرد. امیر المومنین (عَلَيْه السَّلاَمُ) فرمود: قدامه وهرکس روش او را در انجام محرمات الهی دنبال کند اهل این آیه نیست؛ زیرا هر آینه کسانی که ایمان آرند وکردارشایسته کنند حرام خدا را حلال نشمارند پس قدامه را باز گردان وتوبه اش ده اگر توبه کرد حد شراب خوار بر او جاری ساز، واگر توبه نکرد اورا بکش،زیرا که از دین

ص: 31


1- ابوذر غفاری وجدان بیدار آدمیت، ص152.

وملت اسلام بیرون رفته است. عمر به خود آمد(که اشتباه کرده) وقدامه از این جریان آگاه شد وتوبه کرد که دست از این کار باز دارد پس عمر اورا نکشت؛ ولی نمی دانست چگونه حد براو جاری سازد. به امیر المومنین(عَلَيْه السَّلاَمُ) عرض کرد: شما بفرمائید چگونه حدی بر او بزنیم؟ فرمود: هشتاد تازیانه براو بزن، زیرا همانا شراب خوار چون شراب بخورد مست شود وچون مست شود هذیان گوید، وچون هذیان گوید دشنام دهد،پس عمر هشتاد تازیانه براو زد وبه گفتار آن حضرت رفتار کرد.» (1)

و عمر بارها و بارها به ضعف و ناتوانی خود در سمت جانشینی پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) اعتراف کرده است:

« کاد یهلک ابن الخطاب لو لا علی بن ابی طالب »

« اگر علی بن ابی طالب نبود،پسر خطاب(عمر) هلاک می شد».

« اعوذ بالله ان اعیش فی قوم لست فیهم ابالحسن»«به خدا پناه می برم که در میان مردمی زندگی کنم که تو ای ابالحسن در میان آنها نباشی».

«الله اعلم حیث یجعل رسالته»

«خداوند داناتر است که فرمان ورسالت خود را در کجا قرار داده وبه دست چه کسی بدهد».

«اللهم لا تنزل بی شدیده الا وابوالحسن الی جنبی»

«پروردگارا برای من مشکل نفرست مگر اینکه ابوالحسن- یعنی امیر المومنی –

ص: 32


1- ارشاد، ج1، ص280.

در کنار من باشد». (1)

اسناد گفتار عمر لو لا علی لهلک عمر:

1-قاضی فضل الله بن روزبهان متعصب در ابطال الباطل

2-ابن حجر عسقلانی متوفی سال 852 در ص 337 تهذیب التهذیب( چاپ حیدر آباد دکن)

3-و نیز این حجردر ص 509 جلد دوم اصابه( چاپ مصر)

4-ابن قتیبه دینوری متوفی سال 276 در ص 201 و 202 کتاب تاویل مختلف الحدیث

5-ابن حجر مکی متوفی سال 973 در ص 78 صواعق محرقه.6-حاج احمد اقتدی در ص 146 و 152 هدایت المرتاب

7-ابن اثیر جزری متوفی سال 630 در ص 22 جلد چهارم اسد الغابه

8-جلال الدین سیوطی در ص 66 تاریخ الخلفا

9-ابن عبد البر قرطبی متوفی سال 463 در ص 474 جلد دوم استیعا

10- سید مومن شبلنجی در ص 73 نور الابصار

11- شهاب الدین احمد بن عبد القادر عجیلی در ذخیره المال

12- محمد بن علی الصبان در ص 152 اسعاف الراغبین

13- نورالدین بن صباغ مالکی متوفی سال 855 در ص 18 فصول المهمه

14- نور الدین علی بن عبدالله سمهودی متوفی سال 911 در جواهر العقدین

ص: 33


1- ابوذر غفاری وجدان بیدار آدمیت، ص153).

15- ابن ابی الحدید معتزلی متوفی سال 655 در ص 6 جلد اول شرح نهج البلاغه

16- علامه ی قوشچی در ص 407 شرح تجرید

17- خطیب خوارزمی در ص 48 و 60 مناقب

18- محم بن طلحه شافعی درص 29 ضمن فصل ششم مطالب السئول

19- امام احمدبن حنبل در فضائل و مسند20- سبط ابن جوزی در ص 85 و 87 تذکره

21- امام ثعلبی در تفسیر کشف البیان

22 - علامه ابن قیم جوزی در ص 41 تا ص 53 طرق الحکمیه ضمن نقل قضایای عدیده از آن حضرت

23- محمد بن یوسف گنجی شافعی متوفی سال 658 در باب 57 کفایت الطالب

24- ابن ماجه قزوینی در سنن

25- ابن مغازلی شافعی در مناقب

26 - ابراهیم بن محمد حموینی در فرائد

27- محمد بن علی بن الحسن الحکیم ترمذی در شرح فتح المبین

28- دیلمی در فردوس

29- شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب 14 ینابیع الموده

30- حافظ ابونعیم اصفهانی در حلیه الاولیاء و ما نزل القرآن فی علی. (1)

و یا ابوبکر در خطبه ای چنین گفت:« بر شما سرپرستی یافتم وحال آنکه بهترین

ص: 34


1- شبهای پیشاور، ص335 – 336.

شما نیستم. پس اگر کارها را نیکو انجام دادم مرا یاری دهید واگر از راه راست کج شدم مرا راست کنید. همانا که من شیطانی دارم که بر من تسلط دارد، پس وای بر من و وای بر شما اگر خشمگین شوم....» (1) و نیز روایت شده است :«روزی علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) به ابوبکر گفت:فاطمه(عَلَيْهَا السَّلاَمُ) متصرف فدک بود چرا از او بینه خواستی؟ مگر پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نفرموده بود متعرض باید بینه بیاورد؟ ابوبکر واماند.» (2) همچنین امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) در مورد عثمان فرمودند: «... تا اینکه(پس از مرگ عمر، در شورا که به دستور اوتشکیل یافت) سوم قوم (عثمان) برخاست ( ومقام خلافت را بناحق اشغال نمود) در حالتی که باد کرد هر دو جانب خود را(مانند شتری که از بسیاری خوردن وآشامیدن باد کرده) میان موضع بیرون دادن وخوردنش واولاد پدرانش (بنی امیه که خویشاوندان او بودند) با او همدست شدند، مال خدا (بیت المال مسلمین) را می خوردند مانند خوردن شتر با میل تمام گیاه بهار را تا این که باز شد ریسمان تابیدۀ او( صحابه نقض عهد کرده از دورش متفرق شدند) و رفتارش سبب سرعت در قتل او شد، و پری شکم، او را برو انداخت( بر اثر اسراف وبخشش بیت المال باقوام ومنع آن از فقرا ومستحقین مردم جمع شده پس از یازده سال و یازده ماه و هیجده روز غصب خلافت او را کشتند.(3) دکتر بنت الشاطی می گوید : « .... نزاعی را که ما بین آن دورفیق ودوست " عمر وابوبکر"در گرفت، می فهمید که اولی با صدای بلند می گفت: محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) هرگز نمرده است، همان طوری که "موسی" به قومش مراجعت نمود، او نیز باز

ص: 35


1- ابوذر غفاری وجدان بیدار آدمیت، ص151.
2- در مکتب امام امیرالمؤمنین، علی (عَلَيْه السَّلاَمُ)، ص119.
3- نهج البلاغه، خطبه شقشقیه.

خواهد گشت. ورفیقش در جواب او این آیات را می خواند« وما محمد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) الا رسول قد خلت من فبله الرسل، افئن مات او قتل ،انقلبتم علی اعقابکم؟ ومن ینقلب علی عقبیه فلن یضرالله شیئا و سیجزی الله الشاکرین»،«ونیست محمد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) مگر پیغمبری از طرف خدا، که پیش ازاونیز پیغمبرانی آمده واز جهان رفته اند، اگر او نیز به مرگ ویا شهادت درگذرد، باز شما به دین جاهلیت خود رجوع خواهید کرد؟ پس هر که مرتد شود به خدا ضرری نخواهد رسید، خود را بزیان انداخته؛ وهرکس شکر نعمت گذارد ودر اسلام پایدار ماند، البته خداوند جزای نیک اعمال به شکر گذاران عطا خواهد کرد »." ابوبکر " وقتی اصرار رفیقش را دید در میانجمعیت انبوهی فریاد برآورد:هر کس محمد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را می پرستد، بداند که "محمد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)" محققا از جهان رفته است وهر که خدا را می پرستد، پس خداوند زنده ی جاوید است.» (1)

نکتۀ قابل تامل اینست که با توجه به این نکات ونکات فراوان دیگری که در تاریخ ذکر شده، باز هم کسانی هستند که جایگزینی این افراد را در مقام جانشینی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) یک امر معقول و منطقی می دانند وبر حق بودن امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) را نادیده می گیرند ونسبت به وی بغض وکینه هم می ورزند. امامی

که با صدای رسا در میان خلق الله همیشه اعلام می کرد: «از من بپرسید پیش از آنکه مرا از دست بدهید سوگند بدانکه دانه را شکافد ونفس کش برآرد اگر از من بپرسید ازهر آیه که در شب نازل شده یا در روز، در مکه یا درمدینه، در سفر یا در حضر، ناسخ است یا منسوخ، محکم است یا متشابه از تاویلش یا از تفسیرش

ص: 36


1- زینب بانوی قهرمان کربلا، ص32 – 33)

از آن به شما خبر دهم.» (1)

«زراره گوید:من نزد امام باقر(عَلَيْه السَّلاَمُ) بودم مردی از اهل کوفه ازآن حضرت راجع بقول امیر المومنین (عَلَيْه السَّلاَمُ) پرسید که «بپرسید از من هر چه خواهید و چیزی از من نپرسید جز آنکه شمارا از آن خبر دهم»امام باقر(عَلَيْه السَّلاَمُ)فرمود: براستی مطلب اینست که هیچکس علمی ندارد جز آنکه از نزد علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) بیرون آمده، هر جا خواهند بروند، بخدا سوگند،که علم حق ودرست نیست جز اینجا.(با دست اشاره به خانۀ خود کرد) (2) ونیز« ابی سعید خدری که گفت: شنیدم از رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)که می فرمودند: من شهر علمودانشم، علی در آن شهر است، پس هر که علم(و دانش) خواهد آن را از علی فرا گیرد.»(3)

ص: 37


1- اصول کافی، ج1،ص43.
2- اصول کافی، ج2، ص330.
3- ارشاد، ج1،ص41.

زهد امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ):

«به شب زنده داری و نماز و روزه علاقه وشوقی وافر داشت. بیشتر شب را به عبادت به سر می آورد وجز پاره ای نمی غنود. از بسیاری سجده پیشانیش پینه بسته بود. از خوف خدا بسیار می گریست ونفس خود را غالبا محاسبه می کرد. در عبادت نیز شیوه یی مردانه داشت : بی ملال و عاری از خودنمایی. در شبهای صفین وقتی به نماز می ایستاد تیر وپیکان دشمن جلوی روی او به زمین می افتاد یا از بناگوش او می گذشت و او بی ترس وبی تزلزل به اوراد و ادعیه خویش اشتغال داشت.»(1) در این باره از امام باقر و امام صادق(عَلَيْه السَّلاَمُ) روایت شده که فرمودند: علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) هزار بنده را از دسترنج خود خرید وآزاد کرد ودرهر شب وروز هزاررکعت نماز می خواند. »(2) «و در روایات بسیاری که شیعه و سنی از ضرار بن ضمره نهشلی روایت کرده اند که چون بر معاویهدرآمد، معاویه از او خواست تا علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) را برای او توصیف کند و او به معاویه گفت: این کار را از من مخواه و مرا معاف بدار، ولی معاویه اصرار کرد وبالاخره ضرار را به سخن واداشت و او در وصف علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) چنین گفت: .... خداوند علی را رحمت کند که به خدا سوگند بیداریش طولانی و خوابش اندک بود، و قرآن را در ساعتهای مختلف شب و روز تلاوت می کرد،جان خود را سخاوتمندانه در راه خدا می داد واشک چشم به آستان او می ریخت، وپرده ها چهره و محضر او را نمی بست، وکیسه های زر از ما ذخیره نمی کرد، بر وابستگان خود نرم خو و بر جفاکاران بدخو نبود، ای کاش او را می دیدی که در محراب عبادت ایستاده

ص: 38


1- بامداد اسلام، ص112.
2- خلاصۀ تاریخ اسلام زندگانی حضرت امیر المومنین وفاطمه زهراو امام حسن مجتبی (عَلَيْه السَّلاَمُ) ج2،ص123.

در آن هنگام که شب پردۀ تاریکی افکنده وستارگانش را سرازیر افق کرده و علی در آن وقت دست به ریش خود گرفته وچون مار گزیده به خود می پیچد، وچون غمنده ومحزون می گریست وچنین می گفت: ای دنیا آیا به سراغ من می آئی ومی خواهی مرا مشتاق خود سازی؟ هیهات هیهات (چه دور است....) که من نیازی به توندارم وسه طلاقه ات کرده ام که رجوعی در آن نیست. آنگاه می فرمود: آه آه ازدوری سفر وکمی توشه وسختی راه ..... در اینجا معاویه گریست و گفت: ای ضرار،بس است،به خدا سوگند علی چنین بود – خدا ابو الحسن را رحمت کند-.» (1)رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در شأن ایمان امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) فرمودند:« اگر همۀ آسمانها وزمین را در یک کفۀ ترازو و ایمان علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) را در کفه ای دیگر بگذارند کفۀ ایمان علی بیشتر سنگینی خواهد کرد.» (2)

ونیز از انس بن مالک روایت شده که گفت: رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود:« درود فرستادند فرشتگان برمن وبرعلی هفت سال، زیرا (در این هفت سال) به سوی آسمان بالا نرفت شهادتی به یگانگی خدا و رسالت محمد جز از من واز علی .(یعنی کسی که به خدا و به من و به این دین جز علی ایمان نیاورده بود)»(3) خود امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) نیز در مورد پایداری عقیده و راسخ بودن در ایمان خویش می

ص: 39


1- خلاصه تاریخ اسلام زندگانی حضرت امیر المومنین و فاطمه زهرا وامام حسن مجتبی (عَلَيْه السَّلاَمُ)،ج2،ص124-125. - منابع اهل سنت این روایت:ابن ابی الحدید در شرح نهج (ج18ص225 چاپ موسسه اسماعیلیان)وحافظ ابو نعیم اصفهانی در ص84 جلد اول حلیه الاولیاء وشیخ عبالله بن عامر شبراوی شافعی در ص8 کتاب الاتحاف بحب الاشراف ومحمد بن طلحه درص33 مطالب السئول و نور الدین بن صباغ مالکی در ص128 فصول المهمه وشیخ سلیمان بلخی حنفی در باب 51 ینابیع وسبط ابن جوزی در ص69 تذکره خواص الامه آخر باب 5. ) (شبهای پیشاور ص680)
2- در مکتب امام امیرالمؤمنین علی (عَلَيْه السَّلاَمُ)، ص165.
3- ارشاد، ج1، ص37 – 38.

فرمایند:«.... از زمانی که حق را یافته ام در آن شک وتردید نکرده ام....» (1) شیخ سلیمان حنفی در باب 16 ینابیع الموده از کتاب السبعین فی فضائل امیر المومنین وامام الحرم الشریف ابی جعفر احمد بن عبدالله شافعی در باب 44 کفایت الطالب سه خبر مسندا از ابن عباس و ابی لیلی غفاری وابی ذر غفاری همگی به مختصر تفاوت وکم وزیادی در الفاظ وعبارات و اتحاد در جملۀ آخر حدیث از رسول اکرم (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نقل نموده اند که فرمود: زود است بعد از من فتنه ای برپا شود. پس اگر چنین شد، شما با علیبن ابی طالب ملازم باشید چون اوست اول کسی که مرا می بیند وبا من مصافحه می نماید روز قیامت و او با من است در مرتبۀ بلند وعلیا و اوست جدا کنندۀ بین حق و باطل.» (2) «ونیز محمد بن طلحه شافعی در مطالب السئول و خطیب خوارزمی در مناقب وابن صباغ مالکی در فصول المهمه وخطیب بغداد درص21 جلد چهاردهم تاریخ بغداد و حافظ ابن مردویه در مناقب وسمعانی در فضائل الصحابه و دیلمی در فردوس وابن قتیبه در ص68 جلد اول الامامه والسیاسه وزمخشری در ربیع الابرا وحموینی در باب 37 فرائد وطبرانی در اوسط وفخررازی در ص111 جلد اول تفسیر کبیر وگنجی شافعی در کفایه الطالب وامام احمد در مسند ودیگران..... نقل نموده اند که رسول اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود:«علی مع الحق والحق مع علی حیث دار»،«علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) با حق وحق با علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) می گردد هیچ گاه علی ازحق وحق ازعلی جدا نخواهد بود.»(3) حضرت امیر(عَلَيْه السَّلاَمُ) بفرزند خود امام حسن(عَلَيْه السَّلاَمُ) توصیه فرمودند

ص: 40


1- نهج البلاغه، خطبه 4.
2- شبهای پیشاور، ص407.
3- شبهای پیشاور، ص409.

که :« ای پسر من توصیه می نمایم تو را که تقوی وپرهیزکاری را پیشۀ خود کنی وملازم امر حقتعالی باشی ودل خود را به یاد او معمور گردانی وچنگ بزنی به ریسمان بندگی خدا وچه سببی است محکم تر واستوارتر از آن وسیله که بین تو و بین خداوند است اگر چنگ بزنی به آن.»(1)در اثبات مقام رفیع وبلند امام(عَلَيْه السَّلاَمُ)، به لحاظ ایمانی و عبادی ، ذکر آیه ای از قرآن لازم و ضروری می نماید: «.... انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»، «.... جز این نیست که خدا می خواهد آلودگی را از شما اهل بیت بزداید و شما را کاملا پاکیزه گرداند.» (احزاب/ 33) «کلمۀ "انما" در آیه انحصار درخواست خدا را می رساند، و می فهماند که خدا خواسته که رجس وپلیدیرا تنها ازاهل بیت دور کند،و به آنان عصمت دهد،و کلمۀ "اهل بیت" چه اینکه صرفا برای اختصاص باشد، تا غیر از اهل خانه داخل در حکم نشوند، وچه اینکه این کلمه نوعی مدح باشد، وچه اینکه نداء، وبه معنای "اهل بیت" بوده باشد، علی ای حال دلالت دارد بر اینکه دور کردن رجس و پلیدی از آنان، وتطهیرشان، مساله ای است مختص به آنان، و کسانی که مخاطب در کلمۀ «عنکم =از شما» هستند. بنابراین در تطهیر اهل بیت، دوم انحصار این عصمت ودوری از پلیدی در اهل بیت. حال باید دید این اهل بیت چه کسانی هستند؟»(2)

«و در الدر المنثور است که طبرانی از ام سلمه روایت کرده که گفت: رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به فاطمه فرمود: همسرت و دو پسرانت را نزدم حاضر کن، فاطمه ایشان را به خانۀ ما آورد، پس رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) عبایی بافت فدک بر سر ایشان

ص: 41


1- مخزن اللئالی، ص261.
2- تفسیر المیزان، ج16،ص462.

انداخت، و دست خود را روی سر همگی آنان گذاشت، و گفت: بار الها! اینهایند اهل محمد، - و در نقلی دیگر آمده اینهایند آل محمد – پس صلوات و برکات خود را بر آل محمد قرار ده، همانطورکه بر آل ابراهیم قرار دادی، و تو حمیدی و مجیدی؛ام سلمه می گوید: پس من عبا را بلند کردم که من نیز جزو آنان باشم، رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) عبا را از دستم کشید، وفرمود: تو عاقبت به خیر هستی . .....ودر همان کتاب است: که ابن مردویه، از ام سلمه روایت کرده که گفت: آیۀ «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا» در خانۀ من نازل شد،ودر خانه هفت نفر بودند،جبرئیل،میکائیل،علی،فاطمه،حسن وحسین،ومن که دم در ایستاده بودم،عرضه داشتم: یا رسول الله (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) آیا من از اهل بیت نیستم؟ فرمود: تو عاقبت بخیری،تو از همسران پیغمبری.»(1) « بطور مسلم فقط زنان آن جناب اهل بیت او نیستند، برای اینکه هیچگاه صحیح نیست ضمیر مردان را به زنان ارجاع داد، وبه زنان گفت:«عنکم = از شما »بلکه اگر فقط همسران اهل بیت بودند، باید می فرمود:"عنکن".»(2) «امام فخر رازی در تفسیر خود گوید:"لیذهب عنکم الرجس" یعنی جمیع گناهان رااز شما زائل گردانید ویطهرکم تطهیرا یعنی خلعت های کرامت خود را به شما پوشانید.»(3)

«ابن عبد البر در استیعاب گفته چون این آیه نازل شد انما یرید الله الخ رسول خدا علی وفاطمه وحسن وحسین(عَلَيْه السَّلاَمُ) رادر خانۀ ام سلمه دعوت کرد وفرمود بار

ص: 42


1- تفسیر المیزان، ج16، ص 473 – 474.
2- تفسیر المیزان، ج16، ص463.
3- شبهای پیشاور، ص566.

خدایا اینها اهل بیت منند، پلیدی رااز آنان ببروخوب پاکشان کن.»(1)

آیۀ تطهیر وحدیث کساء، مارادر فهم بهتر حدیث ثقلین یاری می نماید. در حدیث ثقلین پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) قرآن و اهل بیت(عَلَيْه السَّلاَمُ) را در یک ردیف قرار داده وتمسک به آنها را عامل نجات وسعادت معرفی می کند. همردیف قرار دادن اهل بیت با قرآن گویای این است که آنها هم مانند آن کتاب آسمانی ازطهارت وعلم فراوان برخوردارند وآیۀ تطهیر خود مهر تائیدی است بر اینادعا. بنابراین از جمله لوازم منصب وصایت پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) یا منصب خلیفه اللهی، طهارت و پاکی مطلق وبرخورداری از علم ودانش گسترده ووسیع می باشد؛ چرا که این جایگاه مقتضی چنین شرائطی است واین نشأت گرفته از مسئولیت وزین وصی می باشد. انسان آلوده ودنیازده که هیچ تسلطی بر امیال نفسانی خود ندارد یا به سختی به مهار آنان می پردازد و هنوز دربند خود و گرفتار خود است ، چگونه می تواند بر این جایگاه رفیع که مافوق همه چیز وهمه کس می باشد تکیه زند وبه امور معنوی ومادی خلق الله بپردازد؟ این مسئله عملا غیر ممکن است، زیرا وجود محدود ومحصور او قادر نخواهد بود که بر امر گستردۀ وصایت تسلط یابد. این مسئله نیازمند انسانی کامل است که دارای یک درک کلی و جامع از امور بوده وبه بهترین شکل می تواند به وظائف خود عمل کند، نه یک انسان ناقص ودر بند مجهولات خویش که نیازمند هدایت ودستگیری است.

«در کتاب امالی صدوق ومناقب ابن شهر آشوب به سندشان از عروه بن زبیر روایت کرده اند که در مسجد رسول خدا نشسته بودیم و سخن ازاعمال اهل

ص: 43


1- اصول کافی، ج2،ص79 – 80.

بدر وبیعت رضوان به میان آمد در این میان، ابودرداء به سخن آمده گفت: می خواهید به شما خبر دهم از کسی که مالش از مردم کمتر بود ولی ورع وتلاشش درعبادت از همه گان بیشتر بود؟ گفتند: چه کسی بود؟ گفت: امیر المومنین علی بن ابی طالب (عَلَيْه السَّلاَمُ)! راوی گوید به خدا سوگند هر کس در مجلس بود روی خود را از او گرداند سپس مردی از انصار بسوی او برگشته گفت:سخنی گفتی که هیچکس باور نکرد (1) ابودرداء گفت: ای مردم من هرچه را دیده ام بازگو می کنم وشما هم هرچه دیده اید بگوئید! آنگاه ابودرداء چنین گفت: من علی بن ابی طالب را در نخلستان بنی النجار دیدم که از بستگان ونزدیکان خود کناره گرفته واز همراهان پنهان شده ودر پشت نخلها خلوت کرده ومن اورا گم کرده بودم واز من دور شده بود ومن با خود گفتم: اوبه منزل رفته که ناگهان آوازی حزین ونغمه ای دلگداز شنیدم که می گفت: « معبودا چه بسیار جرم بزرگی که از من دریافتی و دربرابر آن به من نعمت دادی، وچه بسیار جنایتی که به کرم خویش از کشف آن بزرگواری نمودی، معبودا اگر چه به درازا کشید در نافرمانیت عمرم، وبزرگ شد در دفترها گناهم ولی من به جز آمرزشت آرزوئی وبه جز خشنودی توامیدی ندارم.....»این آواز توجه مرا به خود جلب کرد وبه دنبال آن رفتم و ناگاه دیدم که او،علی بن ابی طالب (عَلَيْه السَّلاَمُ) است،خود را از او پنهان کردم وآرام آرام حرکت نمود، دیدم چند رکعتی در آن نیمه شب تار نماز خواند سپس به گریه وزاری و دعا وشکوه به درگاه خدای

ص: 44


1- این واکنش نشان می دهد که بعد از شهادت حضرت حاکمان وقت چقدر در سانسورو حذف فضائل اخلاقی ورفتاری ایشان در سطح جامعه تلاش می کرده اند که وجود متعالی امیر المومنین (عَلَيْه السَّلاَمُ) رادر اذهان مردم بد جلوه دهند ویا محو ونابود کنند.

بزرگ مشغول شد واز آن جمله چنین می گفت:«معبودا درگذشت تو که می اندیشم خطایم بر من آسان آید. ولی به یاد سختگیری تو که می افتم گرفتاریم بر من بزرگ شود» سپس گفت: «آه اگر در نامه های عملم گناهی را بخوانم که من فراموشش کرده وتوآن را بر شمرده ای! و بگوئی بگیریدش! پس وای بر آن شخص گرفتاری که عشیره وکسانش نتوانند او را نجات دهند،وقبیله اش به اوسودی ندهند همۀ مردم به حال او رقت کنند هنگامی که او را احضار کنند .....»سپس گفت: «آه از آتشی که جگرها و کلیه ها را کباب کند! آه از آتشی که کبابها را از سیخها برکند! آه از فرو شدن در لجۀ شراره های سوزان.....! سپس در گریه اندر شد و دیگر حس وحرکتی از او ندیدم وبا خود گفتم: بخاطر بیداری زیاد خوابش ربوده او را به حال خود بگذارم وبرای نماز صبح او را بیدار کنم پس به نزدیک اوآمدم واو را همچون چوبۀ خشکی دیدم که بر زمین افتاده اورا جنبانیدم حرکت نکرد، اورا نشانیدم نشستن نتوانست، گفتم: «انا لله وانا الیه راجعون»به خدا علی از دنیا رفته، به سرعت خود را به منزلش رسانده تا خبر مرگش را به خانواده اش بدهم، فاطمه (عَلَيْهَا السَّلاَمُ) پرسید: داستان او چگونه بود ای ابودرداء! من جریان را باز گفتم. فاطمه(عَلَيْهَا السَّلاَمُ) گفت: ای ابادرداء این همان غشوه ای است که از ترس خدا اورا می گیرد،آنگاه آبی برای او آوردند وبه چهره اش پاشیدند تا به هوش آمد وبه من که می گریستم نگریست وفرمود: ای ابادرداء برای چه می گریی؟ گفتم: از آنچه برسر خود آوردی! فرمود: ای ابودرداء چگونه خواهی بود آن هنگام که مرابرای حساب بخوانند وبزه کاران کیفر را به عیان ببینند وفرشتگان سختگیر و دوزخیان تند خو گرد مرا فراگیرند،

ص: 45

ومن در برابر خدای جبار به ایستم، دوستان از من دست کشیده واهل دنیا برای من دلسوزی کنند. در چنین حالتی توباید بیشتر به حال من رقت کنی، در برابر کسی که چیزی بر او پوشیده نیست! پس ابودرداء گفت: به خدا سوگند من این حال را در هیچ یک از اصحاب رسول خدا ندیدم!»(1)

همچنین «ابن شهر آشوب در کتاب مناقب از مسند ابی یعلی روایت کرده که علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) فرمود: من از آن هنگام که از رسول خدا شنیدم که فرمود: نماز شب نور است آن را ترک نکردم. ابن کوا پرسید: حتی در لیله الهریر؟ فرمود حتی در لیله الهریرنیز آن را ترک نکردم.»(2) امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) خطاب به امام حسن (عَلَيْه السَّلاَمُ) در وصیتنامۀ خویش فرمودند :« "واعلم انک انما خلقت للاخره للدنیا" ،"و بدان که تو آفریده شده ای برای آخرت نه برای دنیا"». (3)

ص: 46


1- خلاصه تاریخ اسلام زندگانی حضرت امیر المومنین وفاطمه زهرا وامام حسن مجتبی،ج2،ص 125 – 128.
2- خلاصۀ تاریخ اسلام زندگانی حضرت امیر المومنین وفاطمه زهرا وامام حسن مجتبی،ج2 ، ص128.
3- نهج البلاغه، نامه 31.

عدل امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ):

یکی دیگراز ابعاد وجودی حضرت امیر (عَلَيْه السَّلاَمُ) که قابل ذکر و قابل توجه می باشد بحث عدالت و قضاوت ایشان است که در بین خاص و عام معروف و مشهور می باشد. زمانی انسان قادر به اجرای عدالت نسبت به دیگران خواهد بود که بتواند به واسطۀ تقوی و رعایت حدود الهی امیال درونی خویش را به حالت تعادل برساند به عبارت دیگر اول عدالت را در وجود خود به اجرا بگذارد سپس آن را برای دیگران هم رعایت کند.

« به تصدیق معاویه اگر یک انبار زر می داشت انبار زر را زودتر تمام می کرد تا انبارکاه وهمه را به مستحقان می داد.»(1) در اینجا به چند روایت تاریخی که گویای عدل امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) است می پردازیم: «یکبار شخصی از بنی اسد را برای حد نزد امام آوردند. بنی اسد از امام خواستند تا از اجرای حد صرفنظر کند. آن حضرت فرمود : شما از من چیزی را که در اختیار من باشد نخواهید خواست جز آنکه به شما خواهم داد. آنان راضی بیرون آمدند. امام حد را بر آن شخص جاری کرد وفرمود: این کار از آن خدا بوده ودر اختیار من نبود که آن را به شما بدهم.»(2) «ونیز به هنگامی که میثم را دید خرماها را دسته بندی می کند ومی فرشد به او پرخاش کرد که چرا بندگان خدا را دسته بندی می کنی – خرماها را در هم و مخلوط کن و بفروش.»(3)همچنین آمده است «سوده از زنان بزرگ عرب همان کس که لشکریان علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) را در صفین علیه معاویه شوراند ودر

ص: 47


1- بامداد اسلام ص 111.
2- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص81.
3- در مکتب امام امیرالمؤمنین علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) ، ص266.

یک روز جنگ روزگار او را سیاه کرده بود، بعدها به نزد معاویه رفت و از بسر فرمانده اعزامی معاویه شکایت کرد که او مردان ما را کشته و اموال ما را غارت کرده است به داد ما برس وگرنه تو را ناسپاسی کنیم.... معاویه که منتظر دستیابی به سوده بود به هنگامی که او را در حضور خود دید، حس انتقامش تحریک شده وتصمیم به قتل او گرفت. سوده بالبداهه این شعر را در رثای علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) در کنار معاویه خواند:

صل الله علی جسم تضمنها قبر (پروردگارا بر آن وجودی درود فرست که قبر او را در بر گرفت)

فاصبح فیه العدل مدفونا (و پس از مرگش دریافتیم که عدالت مجسم در قبر مدفون شد)

قد خالف الحق لا یبغی به بدلا (او با حق هم پیمان شده بود و جانشینی برای او نپذیرفت)

فصار بالحق و الایمان مقرونا (و او همه گاه همدم حق و ایمان بود)معاویه پرسید این شعر دربارۀ کیست؟ گفت: دربارۀ مولایم علی (عَلَيْه السَّلاَمُ). ودربارۀ علت آن گفته بود روزی از عامل علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) به نزد او شکایت بردم. علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) در حال نماز بود ومی خواست تکبیر به گوید چون مرا دید با مهربانی پرسید حاجتی داری؟ گفتم: آری، عامل صدقات تو از عدالت بیرون رفت، سخن مرا شنید و گریست- رو به آسمان کرد که خدایا من این عامل را نفرستادم که ستم کند. آنگاه فرمان عزلش را داد ... وامروز شکایت به تو بردم و تو چنین می

ص: 48

کنی. معاویه لحظه ای به فکر فرو رفت و فرمان آزادیش را داد. سوده گفت من برای خود نیامدم که تو امروز مرا آزاد کنی- مسئلۀ عامل تو چه می شود؟ و معاویه دربارۀ عامل خود هم دستوراتی داد وسوده را راضی کرد. وبعد گفت آری، ابو الحسن این چنین بود.»(1) و همچنین در حدیث آمده که: « دو مرد داوری به نزد رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بردند که گاوی خری را کشته است و یکی از آن دو مرد گفت: گاو این مرد خر مرا کشته است (آیا چیزی بر صاحب گاو هست و باید قیمت خر را بپردازد یا نه؟) رسول خدا فرمود: به نزد ابی بکر بروید و حکمش را از او بپرسید پس آن دو به نزد ابی بکر آمده جریان خود را به گفتند: ابوبکر گفت: چگونه پیغمبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را گذارده اید و به نزد من آمدید؟ گفتند: او به ما دستور داده پیش تو بیاییم. گفت: حیوانی حیوان دیگر را کشته وچیزی بر صاحب آن نیست. پس به نزد رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) باز گشته وداوری ابوبکر را به عرض آن حضرت رساندند، حضرت به آنان فرمود: به نزد عمربن خطاب بروید و داستان خود را به او بگوئید و از او داوری این پیش آمد را به پرسید. پس به نزد عمر رفته و داستان خود را گفتند: عمر گفت: چگونه رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را گذارده و به نزد من آمدید؟ گفتند: همانا خود آن حضرت اینگونه به ما دستور فرمود، عمر گفت: چرا به شما دستور نداد به نزد ابی بکر بروید؟ گفتند: به ما چنین وچنان گفت. عمر گفت من نیز به جز آنچه ابوبکر نظرداده است نظری ندارم. پس به نزد پیغمبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) باز گشته جریان را بهعرض رساندند. پیغمبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: به نزد علی بن ابی طالب بروید تا میان شما داوری کند. پس آن دو مرد

ص: 49


1- در مکتب امام امیرالمؤمنین علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) ، ص157 -158.

به نزد آن حضرت (عَلَيْه السَّلاَمُ) رفته داستان خویش را باز گفتند. علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) فرمود: اگر گاو به اصطبل و جایگاه الاغ رفته ( وآن را کشته است) صاحب گاو باید بهای الاغ را به صاحب آن بپردازد، واگر الاغ به جایگاه گاو رفته وگاو آن را کشته است بر صاحب گاو چیزی نیست. پس به نزد پیغمبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) باز گشته وداوری آن حضرت را به عرض رسانیدند. رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: به راستی علی بن ابی طالب میان شما به داوری وحکم خداوند داوری کرده است، سپس فرمود: سپاس خدای را که در میان ما خاندان قرار داد کسی را که به روش داود(عَلَيْه السَّلاَمُ) داوری می کند.»(1) و نیز روایت شده که: « در زمان خلافت عمر دو زن بر سر کودکی نزاع کردند وهر دوی آنان ادعا داشتند که آن کودک از آن او است و شاهد وگواهی هم برای ادعای خود نداشتند و کسی دیگر جز آن دو زن ادعای فرزندی آن بچه را نداشت. عمر ندانست چه بکند ناچار به امیر المومنین (عَلَيْه السَّلاَمُ) پناهنده شد، پس علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) آن دو زن را خواست وآنان را پند و اندرز داد و از عذاب خداوند ترساند، ولی سودی نبخشید وهردو بر سخن خود ایستاده دست بردار نبودند. آن حضرت(عَلَيْه السَّلاَمُ) که پافشاری آنان را در نزاع دید فرمود: اره ای برای من بیاورید. زنان گفتند: اره برای چه می خواهی؟ فرمود: می خواهم این بچه را دو نیم کرده به هر کدام از شما نیمی از او را بدهم. یکی ازآن دو زن خاموش نشست ، ولی دیگری گفت: تورا به خدا .... ای ابالحسن! اگر ناچار باید این کار را بکنیمن از سهم خویش گذشتم و به آن زن بخشیدم (که بچه را دو نیم نکنی)! امیر المومنین (عَلَيْه السَّلاَمُ) فرمود: " الله اکبر"این

ص: 50


1- ارشاد، ج1، ص372 – 373.

فرزند پسرتو است، نه پسر آن زن، واگر پسر اوبود (مانندتو) به حال این کودک دلسوزی می کرد ومی ترسید. پس آن زن دیگراعتراف که حق با آن زن است وکودک از آن اوست، پس اندوه عمر از این جریان برطرف گردید ودربارۀ امیر المومنین(عَلَيْه السَّلاَمُ) که با این داوری(شگفت انگیز) گشایشی به کار عمر داده بود دعای خیر کرد.»(1) وموارد فراوان دیگراز این قبیل.

«محمد بن مسلم گوید: از امام باقر(عَلَيْه السَّلاَمُ) شنیدم می فرمود: در نزد هیچکس حق ودرستی نیست وهیچکس به درستی قضاوت نکند جز آنچه از ما خاندان بیرون شده است وچون کارها برآنها پریشان می شد خطاء از آنها بود ودرست از علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) بود.»(2)

امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) عدل را اینگونه تشریح می فرمایند: « عدل بر چهار شعبه است: پیچیده های فهم، وپوشش علم وشکوفه حکمتها وباغ حلم .هر کس بفهمد جمله های علم را تفسیر می کند، وهرکس علم داشته باشد شرایع حکمت بر او عرضه می شود، وهرکس بردباری کند، در کارش افراط نمی کند و بوسیلۀآن در بین مردم ستوده زندگی می کند.»(3) بنابراین از جمله مواردی که به اجرای عدالت کمک می کند داشتن علم ودانش کافی در این زمینه می باشد.

خداوند در قرآن می فرماید: «.... فسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون»،«.... اگر خودتان نمی دانید از اهل ذکر بپرسید»(انبیاء/ 7) «در تفسیر قمی زرارهاز امام جعفر صادق (عَلَيْه السَّلاَمُ) روایت کرده که در ذیل آیۀ « فسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا

ص: 51


1- ارشاد، ج3، ص283.
2- اصول کافی، ج2، ص330.
3- اسرار آل محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، ص260.

تعلمون» پرسید مقصود چه کسانی هستند؟ فرمود: مقصود از اهل ذکر ماییم. زراره می گوید: پرسیدم پس مسئول هم شمائید؟ فرمود: بله. پرسیدم : سائل هم ماییم؟ فرمود: بله. پرسیدم: پس بر ما است که از شما پرسش کنیم؟ فرمود: بله. پرسیدم: پس بر شما هم لازم است که جواب ما را بگویید؟ فرمود: نه بر ما واجب نیست وما در پاسخ گفتن به شما مختاریم اگر خواستیم جواب می دهیم وگرنه، نه، آنگاه این آیه را تلاوت فرمودند: «هذا عطاونا او امسک = این عطای ما به شما است خواستید بر مردم منت بگذارید وخواستید خودداری کنید مسئول نخواهید بود.» (1)

یکی از نکات مهم در باب عدل امام (عَلَيْه السَّلاَمُ) مسئلۀ بیت المال بود که حضرت توجهی خاص به آن داشتند.« از نامه های آن حضرت (عَلَيْه السَّلاَمُ) است به زیاد بن ابیه هنگامی که در حکومت بصره قائم مقام و جانشین عبدالله بن عباس بود، وعبدالله آن هنگام از جانب امیر المومنین (عَلَيْه السَّلاَمُ) بر بصره و شهرهای اهواز و فارس وکرمان حکمفرما بود (که در آن او را از خیانت بیت المال مسلمانان منع کرده می ترساند،....) : ومن سوگند به خدا یاد می کنم سوگند از روی راستی ودرستی اگر به من برسد که تو را در بیت المال مسلمانان به چیزی اندک یا بزرگ خیانت کرده و بر خلاف دستور صرف نمودی بر تو سختخواهم گرفت چنان سختگیری که تراکم مایه وگران پشت را ذلیل وخوار گرداند. ودرود بر آنکه شایستۀ درود است.»(2)

ص: 52


1- این معنا را طبرسی نیز در مجمع البیان از علی و ابی جعفر روایت کرده.) تفسیر المیزان ج14ص359.
2- نهج البلاغه، نامه 20.

وباز فرموده:«شما همه بندۀ خدائید درآمد ثروتی هم که به خزانه واریز می شود مال خداست به تساوی در بین شما قسمت خواهد شد در این راه کسی را به کسی برتری نیست.»(1) «گویند وقتی به بیت المال درمی آمد و آنجا پاره های سیم و زر می دید زیر لب زمزمه می کرد: ای زردها وسپیدها دیگری را فریب دهید خداوند به من نیکی می کند واز فتنۀ شما نگه می دارد.»(2)

«ودر تقسیم عطا بین اشراف قریش با موالی عجم تفاوت نمی گذاشت، این مساوات جویی او بزرگان عرب را به خشم می آورد اما وقتی بر وی اعتراض می کردند پرخاش می کرد که از من می خواهید پیروزی و برتری را با جور به دست بیاورم.»(3) وتوصیف خداوند در قرآن از اهل ایمان چه زیبا برازندۀ اوست:«الذین آمنوا وعملوا الصالحات»،« آنانکه ایمان آورده وکارهای نیک انجام داده اند» (بقره/ 82) و یا «الذین آمنوا وکانوا یتقون»،«همانان که ایمان آوردند و همواره پرهیزکاری کردند»(یونس/ 63) و همچنین «الذین آمنوا ولم یلبسوا ایمانهم بظلم»،«آنانکه ایمان آوردند و ایمانشان را با ظلم نپوشاندند»(انعام/ 82) عدالت امام (عَلَيْه السَّلاَمُ) یادآور عدالت پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) است چرا کهوصی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) هم می بایست در داشتن صفات عالیۀ انسانی با او برابری کند. در اینجا برای تایید این مطلب به حدیث منزلت اشاره می شود.پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در این حدیث می فرمایند : « اما ترضی ان تکون منی بمنزله هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی، آیا خوشنود نباشی ای علی که تو نسبت به من همانند هارون باشی نسبت به موسی

ص: 53


1- در مکتب امام امیرالمؤمنین علی (عَلَيْه السَّلاَمُ)، ص256.
2- بامداد اسلام، ص111.
3- بامداد اسلام، ص112.

جز اینکه پیغمبری پس از من نیست؟»(1) «این گفتار رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) (چند چیز را در بردارد و متضمن آنهاست): 1- تصریح به امامت و پیشوایی او.2- او را به تنهایی از میان مردمان برای جانشینی برگزیدن.3- اثبات فضیلتی برای آن حضرت که هیچکس را با او در فضیلت شریک نساخت.4- با این سخن تمام آنچه برای هارون بود برای اوثابت کرد جز آنچه عرف مردم مخصوص هارون دانند که او برادر (تنی پدری ومادری) موسی بود (و علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) با پیغمبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) اینگونه نبود) وجز آنچه خود رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) آن را بیان فرمود که گفت: جز نبوت (جز اینکه پس از من پیغمبری نیست ومنصب پیغمبری به وجود من ختم گردد، ولی موسی (عَلَيْه السَّلاَمُ) چون خاتم پیغمبران نبود هارون پس از موسی (عَلَيْه السَّلاَمُ) منصب پیغمبری را نیز دارا بود.(2) خداوند در قرآن وظیفۀ حضرت هارون (عَلَيْه السَّلاَمُ) را توضیح می دهد و توجه به این مطلب خود در روشن کردن وظیفه حضرت امیر (عَلَيْه السَّلاَمُ) کمک شایانی می کند:« اذهب الی فرعون انه طغی(24) قال رب اشرح لی صدری(25) و یسرلیامری(26) واحلل عقده من لسانی(27) یفقهوا قولی(28) واجعل لی وزیرا من اهلی(29) هارون اخی(30) اشدد به ازری(31) و اشرکه فی امری(32) کی نسبحک کثیرا(33) و تدکرک کثیرا(34) انک کنت بنا بصیرا(35) »«بسوی فرعون برو که او طغیان کرده است، گفت: پروردگارا سینۀ مرابگشای، و کارم را به من آسان کن، و گره از من باز کن، تا گفتارم را بفهمند،و برای من وزیری از کسانم مقدر فرما،هارون برادرم را ،و پشت من بدو محکم کن، و او را

ص: 54


1- ارشاد، ج1،ص206.
2- ارشاد، ج1،ص206.

شریک کارم گردان، تا تو را تسبیح بسیار گوئیم، و بسیار یادت کنیم، که تو بینا به حال ما بوده ای.» (طه/ 24 – 35)

حکومتداری وسیاست امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ):

یکی دیگر از نکات قابل تامل در مورد حضرت امیر(عَلَيْه السَّلاَمُ) نوع نگرش حضرت (عَلَيْه السَّلاَمُ) به حکومت کردن بر مردم می باشد. «امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) می خواست اسلام را به سادگی عصر پیغمبر برگرداند واین چیزی بود که ثروتمندان حجاز هرگز آن را نمی خواستند و چون در تقسیم بیت المال همه را به یک چشم نگریست و موجودی را به همه یکسان داد، رفتار او در نظر مردمی که ربع قرن با روش خاص خو گرفته بود خوشایند نیامد.»(1) همچنین در تاریخ آمده است «امام در ورود به کوفه ، به قصر حاکم نرفت. قصر مزبور، در طی سالها، به قصریاشرافی تبدیل شده بود. وقتی از حضرت خواستند تا به قصر برود، فرمود: قصر بومان نه، آنگاه به رحبۀ مسجد کوفه رفت وبه طور موقت در آن ساکن شد، وپس از آن به خانۀ جعده، فرزند خواهرش ام هانی رفت.»(2) بر عکس تمامی کسانی که وقتی به حکومت وقدرت می رسند دچار حکومت زدگی وقدرت زدگی می شوند ومقهور وتسلیم آن می گردند این امام (عَلَيْه السَّلاَمُ) است که بزرگوارانه بر فراز آن قرار می گیرد وحکومت وقدرت را در چنگ خود به تسلیم در برابر خویش وا می دارد واین روحیۀ کریمانه و بزرگوارانۀ اوست که خلق را به ستایش از او

ص: 55


1- تاریخ تحلیلی اسلام، ص141.
2- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص91.

بر می انگیزد وهمه را شیفته و شیدای خود می کند. «جرج جرداق، آن دانشمند مسیحی آرزوی خود را بدین گونه مطرح نمود:

«ای دنیا چه می شود که همۀ امکانات و نیروهای خود را بسیج می کردی ودر هر عصری یک علی به ما تحویل می دادی که دارای همان روان و خو و زبان وجهات علی باشد. (1) وباز به قول جرج جرداق :«قتل فی المحراب لشده عدله.»(2)

در حکومت او مردم از جایگاه ویژه ای بر خوردارند.توجه به آنان و خواسته هایشان ومهربانی کردن به آنان ورعایت عدل و داد در برخورد با آنان از نکات اصلی وکلیدی حکوت داری اوست.«از نامه های آن حضرت (عَلَيْه السَّلاَمُ) است به یکیاز کارگزاران خود (که در آن مدارا و خوش رفتاری با رعیت و سختگیری در هنگام مقتضی را به او امر می فرماید: پس از ستایش خدا و درود بر پیغمبر اکرم، تو از کسانی هستی که من برای نگاهداشتن دین به آنان یاری می جویم، و سرکشی گناهکار را فرو می نشانم، و زبانک (مرز) ترسناک راه دشمن را می بندم ( مرز را بگوشتی که نزدیک گلوی شخص است و آن را زبانک می نامد تشبیه فرموده که چون گرفته شود نفس قطع گردد) پس در کاری که تو را اندوهناک و مدارا و مهربانی کن هنگامی که مدارا شایسته تر باشد، وبه سختی ودرشتی بپرداز آنگاه که از تو جز سختگیری پیش نمی رود، وبرای رعیت بالت را فرودآور، و رویت را بگشا، و پهلویت را نرم کن ودر نگریستن به گوشۀ

ص: 56


1- در مکتب امام امیرالمؤمنین علی (عَلَيْه السَّلاَمُ)، ص28.
2- در مکتب امام امیرالمؤمنین علی (عَلَيْه السَّلاَمُ)، ص158.

چشم وخیره نگاه کردن واشاره نمودن ودرود گفتن بین ایشان یکسان رفتار کن تا بزرگان در ستم کردن تو طمع وآز ننمایند وزیردستان از دادگری تو نومید نشوند، و درود بر شایستۀ آن».(1)

امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) در نامۀ خود به مالک اشتر که او را بعنوان والی مصر برگزیده بود چنین فرمودند: «و مهربانی و خوش رفتاری و نیکوئی با رعیت را در دل جای ده ومبادا نسبت به ایشان (چون) جانوردرنده بوده خوردنشان را غنیمت دانی که آنان دو دسته اند : یا با تو برادر دینیند یا در آفرینش مانند تو هستند که از پیش گرفتار لغزش بوده وسببهای بدکاری به آنان رو آورده عمدا وسهوا (دانسته یا ندانسته) در دسترسشان قرار می گیرد، پس با ببخشش و گذشت خود آنان را عفو کن، همانطور که دوست داری خدا با بخشش وگذشتش تو را بیامرزد، زیرا تو بر آنها برتری، وکسی که تو را به حکمرانی فرستاده از تو برتر است، وخدا برتر است از کسی که این حکومت را به توسپرده وخواسته است کارشان را انجام دهی، وآنان را سبب آزمایش تو قرار داده که تو را توانائی خشم او نبوده از بخشش و مهربانیش بی نیاز نیستی، وهرگزاز بخشش وگذشت پشیمان و به کیفر شاد مباش، وبه خشمی که می توانی مرتکب نشوی شتاب منما، مگو من مامورم و( بهر چه خواهم) امر می کنم پس باید فرمان مرا بپذیرند واین روش سبب فساد وخرابی دل وضعف وسستی دین وتغییر وزوال نعمتها گردد،......با خدا به انصاف رفتار کن (اوامر او را کاربند و از نواهیش بپرهیز) واز جانب خود وخویشان نزدیک وهر رعیتی که دوستش می داری دربارۀ مردم انصاف

ص: 57


1- نهج البلاغه، نامه46.

را از دست مده (نه خود به آنها ستم نما ونه بگذار خویشان ودوستانت بنام تو ستم نمایند)که اگر نکنی ستمکار باشی و کسی که با بندگان خدا ستم کند خدا به جای بندگانش با او دشمن است،..... وکاری که باید بیش از هر کار دوست داشته باشی میانه روی در حق است، و همگانی کردن آن در برابری ودادگری که بیشتر سبب خوشنودی رعیت می گردد زیرا خشم همگان رضا وخشنودی چند تن را پایمال می سازد،وخشم چند تن دربرابر خشنودی همگان اهمیت ندارد،.... وباید از رعیت کسی را بیش از همه دور ودشمن داشته باشی که به گفتن زشتیهای مردم اصرار دارد، زیرا مردم را عیوب وزشتیهائی است که سزاوارتر کس برای پوشاندن آنها حاکم است، پس آنچه از زشتی های مردم به تو پوشیده است پی مکن (کنجکاوی منما) که بر تو است پوشیدن آنچه بر توآشکار شود، وخدا بر آنچه از تو پنهان است حکم می فرماید، پس تا می توانی زشتی(مردم) را بپوشان که خدا به پوشاند زشتی تو را که دوست می داری از رعیت پنهان داری، از مردم گره هر کینه را بگشا ( کینۀ آنها را در دل راه مده) واز خود رشتۀ هر انتقام و بازخواستی را جدا کن، واز هرچه که تو را نادرست در نظر آید خود را نادان بنما، ودر تصدیق و باور داشتن (گفتار) بدگو وسخن چین شتاب منما،......»(1)

و او شایستگی خویش را برای مصداق این آیات بودن را به خوبی در افکارش ،در گفتارش و در کردارش نشان داد . به جز امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) چه کسی می توانداینگونه به مردم بنگرد ودلسوزی نماید وبال و پر مهربانی وعدل خود را بر سر

ص: 58


1- نهج البلاغه، نامه 53.

آنها بگستراند. خداوند در قرآن می فرماید: «ان الذین آمنوا وعملوا الصالحات اولئک هم خیر البریه »، «البته کسانی که ایمان آورده و اعمال شایسته کردند، آنهایند که بهترین آفریدگانند»(بینه/ 7) «و در الدر المنثور است که ابن مردویه از عایشه روایت کرده که گفت: به رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) عرضه داشتم : یا رسول الله گرامی ترین خلق نزد خدای عزوجل کیست؟ فرمود: ای عایشه مگر آیۀ شریفه«ان الذین امنوا وعملوا الصالحات اولئک هم خیر البریه» رانمی خوانی. ودر همان کتاب است که ابن عساکر از جابر بن عبدلله روایت کرده که گفت: نزد رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بودیم که علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) از راه رسید، رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: به آن خدایی که جانم به دست اوست، این مرد وپیروانش (شیعیانش) تنها وتنها رستگاران در قیامتند، آنگاه این آیه نازل شد:«ان الذین امنوا وعملوا الصالحات اولئک هم خیر البریه»، از وقتی که این آیه نازل شد اصحاب رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) هر وقت علی را می دیدند که دارد می آید می گفتند: " خیر البریه" آمد.

الدرالمنثور این معنا را ازابن عدی ازابن عباس نیز نقل کرده، ونیز از ابن مردویه آورده. ونیز تفسیر برهان آن را از موفق بن احمد- در کتاب مناقبش- از یزیدبن شراحیل انصاری کاتب علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) از آن جناب روایت کرده ودر بارت یزدبن شراحیل چنین آمده: من از علی شنیدم می فرمود: رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از دنیا می رفت در حالی که سر آن جناب را به سینه ام تکیه داده بودم، در آن حال فرمود: یا علی مگر نشنیدی کلام خدای عز وجل را که می فرماید: «ان الذین امنوا وعملوا الصالحات اولئک هم خیر البریه»، این " خیر البریه" شیعیان تواند، موعدم وموعد شما حوض است، وقتی که تمامی امت ها برایحساب جمع می

ص: 59

شوند، شیعیان تو بنام و لقب پیشانی سفیدان خوانده می شوند. ودر مجمع البیان از مقاتل بن سلیمان از ضحاک از ابن عباس روایت کرده که در تفسیر کلمۀ " هم خیر البریه" گفته است : این آیه دربارۀ علی واهل بیتش نازل شده.»(1) «....نمونۀ همین برداشت در کتاب صواعق محرقه، تفسیر الدر المنثور،فصول المهمه ، ربیع الابرار و....آمده است.»(2)

یکی از موارد مهم که در دوران حکومت امام (عَلَيْه السَّلاَمُ) به شدت ملاحظه می شد مبارزه با مسئلۀ تبعیض نژادی بود. مسئله ای که در دوران حکومت عمربن خطاب به شدت قوام یافته و دارای پیامدهای منفی زیادی در سطح جامعه شده بود. وآن برتری عرب بر عجم بود. غیر عربها به شدت در این مورد تحقیر

می شدند(3) و امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) بعد از رسیدن به مسند خلافت سعی فراوانی در اصلاح فکر و اندیشۀ مردم کرد ودر این زمینه شعری سرودند بدین مضمون:

ص: 60


1- تفسیر المیزان،ج20، ص578 – 579.
2- در مکتب امام امیرالمؤمنین (عَلَيْه السَّلاَمُ)، ص440.
3- مسعودی اینگونه نقل می کند که عمر اجازۀ ورود عجمان را به مدینه نمی داد.(تاریخ خلفا،ج2،ص102) - راه ندادن عجمان به مدینه الرسول که در ظاهر به دلیل عدم آمیختگی آنها با عربها ونفوذ ایرانیان در مرکز اسلام صورت می گرفت در زمان خلیفۀ دوم مرسوم بود. (تاریخ تشیع در ایران ص 113 )عمر برای عرب زشت می دانست که بعضی از آنها بردۀ بعضی دیگر باشند در حالیکه سرزمین های عجم زیادی فتح کرده بودند و می توانستند از آنها برای بردگی استفاده کنند.(الکامل ،ج2،ص382)حتی او از بکارگیری عجمان در ادارۀ امور، نگران بود.(تاریخ تشیع در ایران ص113-114) ابن جریح روایت کرده است که وقتی خلیفه در اطراف مشاهده کرد که دو نفر به زبان فارسی تکلم می کنند، بدانها گفت که به عربی سخن بگویند. پس به آنها گفت: کسی که زبان فارسی یاد گیرد مروت او از میان خواهد رفت. (تاریخ تشیع در ایران ص114)

« لعمرک ما الانسان الا بدینه

فلا تترک التقوی اتکالا علی حسب

فقد الاسلام سلمان فارسی

وقد هجن الشرک الشریف ابالهب

به جان تو سوگند که ارزش انسان جز به دین او نیست، و تو نباید با تکیه بر حسب و نسب تقوای الهی را رها سازی.اسلام سلمان فارسی را برتری بخشید در حالی که ابولهب را شرک تحقیر کرد.»(1)

و با این فکر پایبندی خود را به این کلام خداوند اثبات کرد:«ان اکرمکم عندالله اتقاکم، یعنی قطعا ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست.» (حجرات/ 13) «به گفتۀ استاد علی جندی (نویسنده ومورخ مصری) علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) هیچگاه عرب را بر عجم و سفیدی را برسیاهی برتری نداد.»(2) همچنین روایت شده است که «جماعتی پیش او آمدند که ای امیرمومنان، این اموال را به عرب ببخشید، و آنها را بر عجم مقدم شمارید تا جانب تو را گیرند وطرفدار تو شوند. امام (عَلَيْه السَّلاَمُ) فرمود آیا فرمان می دهید که ظلم وستم را وسیلۀ پیروزی قرار دهم . " اتامرونی ان اطلب النصر بالجود؟ " من هرگز چنین نمی کنم.»(3) و چگونه امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) می توانست برخلاف کلام الهی عمل نماید در حالی که پرورش یافتۀ دامان پبامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بود و وفادار به آرمانهای الهی ایشان. و کلام مبارک حضرت در مقابل کسانی که با عملکرد عمر موافق بودند و با دیدگاه ایشان مخالف ،گواه بر صدق این ادعاست : « افسنه رسول الله اولی بالاتباع ام سنه عمر» آیا پیروی از

ص: 61


1- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه،ص70 – 71.
2- در مکتب امام امیرالمؤمنین علی (عَلَيْه السَّلاَمُ)،ص263.
3- در مکتب امام امیرالمؤمنین علی (عَلَيْه السَّلاَمُ)، ص263 – 264.

سنت پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) اولاست یا پیروی از سنت عمر.»(1)

شجاعت وحلم امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ):

یکی دیگر از ابعاد وجودی حضرت که نقش مهم و اثر گذاری در بقای اسلام، همپای با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) داشت شجاعت ورزم آوری ایشان در صحنه های مختلف مقابلۀ با کفر و باطل است که دوست ودشمن را وادار به اعتراف به این جنبۀ وجودی حضرت کرد. در هنگام نبرد وجنگ، دیدگاه امام (عَلَيْه السَّلاَمُ) یک دیدگاه معنوی والهی است، نه جنگیدن فقط به خاطر کسب غنائم وگستردگی اراضی،بلکه جنگیدن برای کسب رضای خدا واجرای قوانین الهی، با ثبات قدم واستواری ایمان.آنجا که می فرمایند: «به خدا سوگند! اگر از شمشیر دنیا فرار کنید از شمشیر آخرت سالم نمی مانید،...در فرار از جنگ، خشم وغضب الهی وذلت همیشگی وننگ جاویدان قرار دارد، فرار کننده بر عمر خود نمی افزاید و بین خود و روز مرگش مانعی ایجاد نخواهد کرد،کیست که شتابان وبا نشاط با جهاد خویش به سوی خدا حرکت کند؟ چونان تشنه کامی که بسوی آب می دود؟ بهشت در سایۀ نیزه های دلاوران است،.....»(2) و او شجاعانه می جنگد، شجاعت توام با علم وآگاهی از اسرارورموز جنگ، ورزمنده است اما نه فقط به عنوان کسی که خوب می جنگد بلکه رزمنده ایست با بصیرت وعالم به امور جنگ. رزمنده ایست متقی که بواسطۀ ایمان وتقوایش دست حمایت الهی را به همراه خویش دارد. خود می فرماید:« وحملوا بصائرهم علی اسیافهم »،«همانا

ص: 62


1- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه،ص68.
2- نهج البلاغه.

بصیرت ها واندیشه های روشن وحساب شده خود را بر شمشیرهای خود حمل می کردند.»(1)

ونیز می فرمایند: «ای گروه مسلمانان، خوف وترس را در شعار خود بنمایید (واز خدا بترسید ودر کارزار با دشمن سسستی ننمائید) و وقار وآرامی(در کارزار) را رویه خویش قرار دهید (از روبرو شدن با دشمن سستی ننمائید) ودندانهاتان را بر هم بفشارید زیرا این طرز رفتار، شمشیرها را از سرها دور کننده تر است وزره را کامل بپوشید وشمشیرها را در غلاف پیش از بیرون کشیدن بجنبانید ( تا در وقت حاجت بیرون کشیدن آن آسان باشد، ویا اینکه صدای آلات جنگ را بگوش دشمن رسانیده خود را آماده نشان دهید تا نگران گشته بترسد وباعث مغلوبیت او شود) و(دشمن را) به گوشۀ چشم وخشمناکبنگرید و به جانب چپ و راست نیزه بزنید نوک ودم شمشیرها زد وخورد نمائید وشمشیرها را (اگر کوتاه است) به پیش نهادن گامها (به دشمن) برسانید وبدانید که خدا شما را در نظر دارد و با پسر عموی رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) می باشد، پس پی در پی (به دشمن) حمله کنید، و از گریختن شرم نمائید، زیرا فرار ننگ برای اعقاب است وآتش روز حساب و رستاخیز می باشد وخوشحال باشید که روحتان (در جنگ) از بدن جدا گردد وبه آسانی به سوی مرگ بروید (از کشته شدن در راه حق برای یاری دین خورسند باشید، زیرا حیات عاریتی را بدل به زندگانی جاویدان خواهید ساخت، چنانکه در قرآن کریم س3ی169 میفرماید: ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون

ص: 63


1- جاذبه و دافعه علی (عَلَيْه السَّلاَمُ)، ص159.

یعنی گمان مکن کسانی که در راه خدا کشته شدند مرده اند، بلکه زنده اند و ازجانب پروردگارشان روزی داده می شوند.)»(1)

ویا در نصیحت عمر در جنگ با رومیها می فرمایند:«تو خود اگر به سوی این دشمن روانه شوی ودر ملاقات با ایشان مغلوب گردی برای مسلمانان شهرهای دوردست وسرحدها پناهی نمی ماند، بعد از تو مرجعی نیست که به آنجا مراجعه نمایند، پس ( مصلحت در اینست که تو در اینجا بمانی و بجای خود ) مرد جنگ دیده ودلیری به سوی ایشان بفرست، و به همراهی او روانه کن کسانی را که طاقت بلا وسختی جنگ داشته و پند و اندرز را بپذیرند، پس اگر خداوند (او را) غالب گردانید، همان کس است که میل داری واگر واقعۀ دیگری پیش آید تو یار وپناه مسلمانان خواهی بود،(میتوانی دوباره لشگریفراهم ساخته به جنگ ایشان بفرستی.)»(2) نکتۀ دیگر اینکه امام (عَلَيْه السَّلاَمُ) در تطبیق سیرۀ خود با سیرۀ رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) اصرار داشت و این دیدگاه نیز در جنگ مدنظر حضرت بود. ایشان دربارۀ برخورد با اهل بصره، بعد از جنگ جمل فرمود: من همانند سیرۀ پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در برخورد با مردم مکه، با اهل بصره برخورد کردم.»(3)

ص: 64


1- نهج البلاغه، خطبه 65.
2- نهج البلاغه، خطبه34 از آنجائیکه عمر بن خطاب با داشتن عنوان خلیفه در راس حکومت اسلامی قرار داشت لذا رفتن وی به جنگ با سمت فرماندهی واحتمال کشته شدن وی در جنگ باعث فروریختگی پایه های حکومت اسلامی وهرج ومرج وسوء استفادۀ دشمنان دین خدا وقدرت طلبان ودنیازدگان از حکومتی می شد که نتیجۀ تلاش های بی وقفۀ پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وامام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) ودیگر مومنان بود واز آنجائی که اسلام وحفظ آن برای امام (عَلَيْه السَّلاَمُ) از همه چیز و همه کس مهمتر بود لذا به وی توصیه می کند که در جایگاه خود بماند ودیگری بفرستد.
3- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 480.

«و یا اینکه عایشه [در جنگ جمل] ..... یکبار از کسی که افسار هودج را گرفته بود، پرسید: آیا علی در میان جمعیت است. او پاسخ داد: آری. عایشه از او خواست تا وی را به او نشان دهد. وقتی امام را به او نشان داد،گفت : چقدر به برادرش شبیه است! آن مرد پرسید: مقصودت کیست؟ گفت: پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) .آن مرد که چنین شنید، افسار شتر را رها کرده وبه سپاه امام پیوست.»(1) واین خود نشان می دهد که امام (عَلَيْه السَّلاَمُ) چقدر در متابعت و پیروی از رسول اکرم (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) اصرار و پا فشاری داشته وخود را ملزم به حفظ یاد وخاطرۀ آن حضرت(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در اذهان مردم می دانسته است. در اینجابه طور اختصار به تعدادی از رزم آوریها ودلاوریهای حضرت پرداخته می شود.

ص: 65


1- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص88

جنگ بدر:

« پیامبر اسلام پس از هجرت به مدینه، بیست و هفت "غزوه" با مشرکان ویهود وشورشیان داشت که علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) در بیست وشش غزوه از این غزوات شرکت داشت وفقط در غزوۀ "تبوک "به علت حساسیت شرائط که بیم آن می رفت منافقان در غیاب پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در مرکز حکومت اسلامی دست به توطئه بزنند،به دستور پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در مدینه ماند.»(1) «واز کافران اول کسی که به مبارزت بیرون آمد،عتبه بن ربیعه و برادرش بود، شیبه بن ربیعه،وپسرش ولید. در میان لشکر قریش از ایشان هر سه شریفتر و بزرگتر نبود. چون از میان صف بیرون آمدند و مبارزت خواستند، سه تن از جوانان انصار بیرون آمدند تا با ایشان مصاف کنند. عتبه وشیبه گفتند که: ما را با شما هیچ کاری نیست، ما همسران خود می طلبیم از قوم خود، یعنی از مهاجران؛ آن وقت آزاد دادند وگفتند: یا محمد، همسران ما بیرون فرست تا ما با ایشان خود را بیازمائیم. پس سید،علیه السلام، آواز داد وگفت: یا عبیده بن الحارث ، ویا حمزه بن عبد المطلب و یا علی بن ابی طالب، هر سه بیرون شوید [ و با ایشان خود را بیازمائید، عبیده و حمزه وعلی ،رضوان الله علیهم اجمعین، هر سه بیرون شدند] .... پس عبیده با عتبه به مبارزت در آمد، وحمزه با شیبه، وعلی با ولید. وهیچ درنگی نکرد که حمزه شیبه را بیفکند و علی ولید را. و عبیده وعتبه باز ماندند وتیغ در یکدیگر نهادند ومی زدند وساعتی این

ص: 66


1- سیره پیشوایان، ص42.در این درگیری ها اگر پیغمبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) خود همراه دستۀ اعزامی می رفت آن لشکر کشی غزوه نامیده می شد واگر خود در مدینه می ماند و مجاهدان را به سروقت دشمنان می فرستاد آن را سریه می نامیدند.(تاریخ تحلیلی اسلام ص 73)

بر وی غلبه می کرد و ساعتی آن بر این غلبه می کرد. چون بدین زمانی بگذشت دراز بعد از آن هردو خسته گشتند و زخم عبیده سخت بود و وی زود بیفتاد. پس حمزه وعلی ،رضی الله عنهما،(علی علیه السلام) چون دیدند که عبیده بیفتاد، برفتند وعتبه را بکشتند وعبیده را بر گرفتند وباز پس آوردند.»(1)

در مورد کشته شدگان جنگ بدر به دست امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) اینگونه آمده است: «مجموع کشته شدگانی که نام آنها برده شده چهل ونه مرد است. از این عده کسانی که علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) خود کشته ویا در قتل آنها شرکت داشته است، بیست ودو نفرند.»(2) ودر ارشاد شیخ مفید بعد از ذکر نام آنها گفته: «...... و اینان روی هم رفته سی وشش نفر بودند (که علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) به تنهائی کشت)جز آنکسانی که در کشتن آنان اختلاف است ( که آیا علی کشته است یا دیگری) وآنان که علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) در کشتن ایشان شرکت جست و روی هم زیادتر از نیمی از کشتگان بدر را چنانچه گفته شد آن حضرت(عَلَيْه السَّلاَمُ) کشت.»(3)

«ودربارۀ کردار علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) و شجاعتی که از علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) در جنگ بدر پدیدار گشت اسید بن ایاس (یکی از مشرکین مکه) اشعاری گوید، ودر آن اشعار مشرکین قریش را بر علی می شوراند (وترجمۀ آنها چنین است:)

فی کل مجمع غایه اخزاکم

جذع ابر علی المذاکی القرح

لله درکم الما تنکروا

قد ینکرالحر الک ریم و یستحی

هذا بن فاطمه الذی افناکم

ذبحا وقتله قصعه لم تذبح

ص: 67


1- المغازی، ج1، ص152.
2- سیره ابن هشام، ج2، ص560.
3- ارشاد، ج1، ص 91 – 92.

اعطوه خرجا واتقوا بضریبه

فعل الذلیل وبیعه لم تربح

این الکهول واین کل دعامه

فی المعضلات واین زین الابطح

افناهم قعصا وضربا یفتری

بالسیف یعمل حده لم یصفح»

«(ای گروه قریش ) در هر انجمنی که پرچمی باشد (یعنی در جنگها) رسوا کرد شما را نوجوانی نورس که پیروز شد بر پیران سالمند. خدایتان خیر دهد آیا شما (کردار این جوان را ) بد نمی پندارید؟ چیزی را که هر آزاد مرد بزرگواری از آن شرم دارد و بدش آید؟ این پسر فاطمه (بنت اسد) است که شما را نابود کرد به سر بریدنتان و به کشتن درجا. (که نیازی به بریدن سر نداشت) به او پولی وخرجی بدهید و از ضربت های او خود را نگهدارید (و با دادن پول جلوی ضربتهای او رابگیرید) وکاری که مردان را زبون وخوار می کنند (بکنید) و(مانند) بیعتی که سودی ندارد.کجایند پیران وخردمندان! کجایند بزرگان وپناهگاهان! (که) در هر پیش آمد ناگوار(ی با سرپنجۀ خرد وتدبیر وقدرت خویش آن را بر طرف می ساختند؟) وکجاست زینت وزیبایی شهر مکه (مقصودش یکی از بزرگان مکه است، ودور نیست منظورش یکی از همان سران قریش مانند عتبه وشیبه ونوفل وامثال آنها باشد که در جنگ بدر به دست علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) کشته شدند).شما را نابود کرد به کشتنی در جا (که نیازی به سر بریدن ندارد) وبه ضربتهایی از شمشیر که به تیزی آن جدا می کرد و به پهنای آن کار نمی کرد. (شاید مقصودش این است که تیزی شمشیر وقوت بازوی او کار می کرد نه پهنای شمشیر، یا معنا چنین است که ضربتهای او جدا می کرد و دو نیم

ص: 68

می نمود و پهن نمی کرد که تنها زخمی در بدن ایجاد کند)(1) و اینهمه دلاوری وشجاعت زمانی بود که عده ای از ترس تمایلی به جنگیدن نداشتند.« کما اخرجک ربک من بیتک بالحق و ان فریقا من المومنین لکرهون (5) یجدلونک فی الحق بعد ما تبین کانما یساقون الی الموت وهم ینظرون (6)»،« همان گونه که پروردگارت تورا [برای جنگ بدر] به حق از خانه ات بیرون فرستاد ولی گروهی از مومنان به شدت کراهت کراهت داشتند(5) آنها پس از روشن شدن حق [وضرورت جهاد] باز با تو دربارۀ آن مجادله می کنند؛ گوئی به سوی مرگ رانده می شوند وآنان می نگرند.(6)» (انفال 5/6)

ص: 69


1- ارشاد، ج1، ص98 – 99.

جنگ احد:

جنگ احد،یکی از سخت ترین و بحرانی ترین جنگهای مسلمانان است. در این جنگ بود که ایمان آنها وپایبندی به ارزشهای دینشان محک خورد ومورد آزمایش قرار گرفتند. بعد از این که روند جنگ رو به هزیمت وشکست رفت فضای حاکم برآن نیز برای مسلمین رنگ دیگری به خود گرفت. رنگ ترس،اضطراب،پراکندگی وتشویش،رنگ کفر وبی ایمانی وپشت کردن به رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) رنگ ضعف وخودباختگی، هر کس به سویی می دوید تا خود را از چنگال مرگ برهاند ،پشت به خدا ورسولش و رو به سوی شیطان برای حیات وزیستن توام با ذلت. دستهایشان لرزان وقلبهایشان خالی از ایمان گشته وتوکل را به فراموشی سپرده اند. در این فضای تیره وتار ومشتت، تنها یک نفر محکم وپا برجا ایستاده وبا آرامش قلب وتوکل بر خدا واعتماد بر او شمشیر می زند. پهلوانان عرب با غنیمت شمردن فرصت به سوی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) می تازند تا برای همیشه به حیات اسلام خاتمه دهند وعلی(عَلَيْه السَّلاَمُ) یکه وتنها ودلاورانه، بدون هیچگونه ترس و واهمه وحتی ذره ای شک وتردید،به سویشان می دود وچنان مردانه آنها را از سر راه بر می دارد که گویا هرگز به دنیا نیامده بودند و قدم بر این کرۀ خاکی ننهاده بودند. غرش چون شیرش لرزه بر اندام دشمنانش می اندازد وهیبت وجودش شیرمردان را به زانو در می آورد وهمه را در مقابلش نیست ونابود می کند. آنان را چونان تنۀ درخت برزمین می اندازد وبه زبونی و خواری می کشاند و اینگونه برادر خویش نبی گرامی اسلام (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را مورد حمایت قرار می دهد وآسیب های دشمنان را از او دفع می کند و از جان

ص: 70

او چون جان خویش محافظت می کند. مردانه جنگیدن علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) عده ای از فراریان را دوباره به صحنۀ جنگ می کشد ومردانگی را به آنها می آموزد وعلاوه بر زمینیان، فرشتگان را هم به وجد میآورد وآنان زبان به تحسین وی می گشایند وباز هم علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) در این جنگ سهم مردانگی را تمام و کمال اداء می کند و سرافراز وپیروز، صحنۀ نبرد را ترک می کند. تاریخ اینگونه روایت می کند:

«..... رسول (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بیرون آمد بعد ازآنکه مشورت کرد با اصحاب خویش و.... هزار مرد با رسول (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بودند.... چون به میان راه رسیدند عبدالله ابی سلول بازپس گریخت با ثلثی مردمان وگفت: به خدا که ما ندانیم که به چه خویشتن را در کشتن دهیم. وبنوحارثه وبنوسلمه قصد کردند که باز گردند. پس خدایتعالی ایشان را نگاه بداشت تا باز نگردیدند قوله تعالی : اذ همت طائفتان منکم ان تفشلا(3\122)(1) ورسول (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) با هفتصد مرد بماند وآن روز دو زره بر هم پوشید و پنجاه مرد تیرانداز بودند ایشان را فرمود که بر سر دره باشند وعبدالله جبیر را مهتر ایشان کرد وگفت: البته نباید که از این جایگاه عدول کنید واگر چه ببینید که مرغان ما را می ربایند، از این موضع نروید تا من کس بفرستم به شما- پس هزیمت بر کافران بود- پس یاران

عبدالله جبیر گفتند که غنیمت آمد شما منتظر چیستند؟ عبدالله گفت: فراموش کردید آنچه رسول (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) گفت؟ ایشان گفتند: به خدا که ما برویم وغنیمت برگیریم. چون از آن جایگاه برفتند کافران کمین بگشودند پانصد مرد، وکافران باز گردیدند ورجعت کردند ومسلمانان به

ص: 71


1- آن گاه که دو گروه از شما خواستند [از رفتن به جهاد] سستی کنند.

هزیمت بیامدند. قوله تعالی والرسول یدعوکم فی اخراکم (3\ 153)»(1) در اینکه در این جنگ پرچم را چه کسی حمل می کرد اینگونه آمده است: «آن گاه سه نیزه خواست (یعنی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وسه لواء بست..... ولواء خود را که مهاجران بود، به علی بن ابیطالب (عَلَيْه السَّلاَمُ) سپرد....»(2) ونیز آمده :« مصعب بن عمیر کشته شد. پیغمبر رایت را به علی بن ابیطالب داد.....»(3) برافراشتن پرچم وظیفه ای بود که به مردان شجاع و قوی سپرده می شد چرا که پرچم در حفظ روحیۀ سربازان نقش مؤثر و اثرگذاری داشت. و در این جنگ بود که شمشیر حضرت امیر (عَلَيْه السَّلاَمُ) شکسته شد و«پیغمبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ذوالفقار بدو داد.... امیر المومنین علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) بزخم ذوالفقار، کفار را منهزم گردانید.»(4) «طلحه بن ابی طلحه صاحب لواء مشرکان ندا داد : چه کسی با من مبارزه می کند؟

پس علی بن ابیطالب به جنگ او رفت ومیان دو صف رویاروی شدند. پس علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) پیشدستی کرده ضربتی برسر او زد که پیشانی اش شکافت واو فرو افتاد و او را قوچ لشکر می گفتند. پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) چندان خشنود شد که بانگ به تکبیر برداشت ومسلمانان تکبیر گفتند وبر اطراف لشکر مشرکان حمله بردند چندان که صفهای آنها درهم ریخت.»(5) «و این آیت در حق ایشان (طلحه بن ابی طلحه ) آمد ان شر الدواب عندالله الصم البکم الذین لایعقلون.»، « به راستی بدترین

ص: 72


1- شرف النبی، ص.346-یعنی پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از پشت سرتان شما را فرا می خواند.
2- البدء و التاریخ، ج4، ص201.
3- طبقات الکبری، ج2، ص29.
4- تاریخ گزیده، ص145.
5- طبقات الکبری، ج2، ص31.

جنبندگان نزد خداوند ناشنوایان گنگی هستند که تعقل نمی کنند. (انفال/22) (1)و امام علی این بدترین را از میان برداشت.«روز، روز آزمون وتمحیص بود و بر پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) حمله آوردند وسنگ بر او زدندوحضرت به پهلو افتاد وسرش شکست ولبش درید. دندانش شکست وحلقۀ زره در چهره اش فرو شد و در یکی از گودالهایی افتاد که ابو عامر فاسق کنده بود، همان مردی که دو زره پوشیده بود. واز بالای کوه فریادی برخاست که، آگاه باشید که محمد کشته شد! مسلمانان هزیمت شدند و علی و طلحه دست حضرت را گرفتند و او را از

گودال بیرون کشیدند و.... آنگاه برخاستند به طرف شعب رفتند وعلی از مهراس گذشت و سپرش را پر آب کرد وآمد وخون را از چهرۀ پیامبر شستشوداد و می گفت: چگونه رستگار شوند قومی که چهرۀ پیامبرشان را پر خون کردند پیامبری که ایشان را به خداوند می خواند.»(2) «ابن سبره روایت کرد که محمد بن مسلمه می گفته است: چون مسلمانان پراکنده وگریزان شدند، با چشم خود رسول خدا را دیدم و با گوش خود شنیدم که آن حضرت می فرمود: فلانی وفلانی پیش من بیائید،من رسول خدایم! ولی هیچکس از آن دو توجهی به آن حضرت نکردند وگریختند.»(3) خداوند در قرآن این صحنه را اینگونه ترسیم می فرماید:«تصعدون علی احد والرسول یدعوکم فی اخراکم فاثبکم غما بغم ...»،« [یاد آرید] آن گاه که می گریختید وبه کسیتوجه نمی کردید وپیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از پشت سرتان شما را غمی روی غم سزا داد.....» (آل عمران/ 153)

ص: 73


1- شرف النبی، ص346.
2- البدء و التاریخ،ج4، ص202 – 203.
3- المغازی، ج1، ص237.

وباز ابن ابی سبره روایت کرد که: « خالد بن ولید در شام می گفت: سپاس خدای را که مرا به اسلام رهنمون فرمود! در روز جنگ احد چون مسلمانان منهزم شدند وگریختند، عمر بن خطاب را دیدم که تنها بود ومن همراه گروهی از سپاهیان خشن بودم، هیچ کس جز من اورا نشناخت، من روی از او برگرداندم چون ترسیدم که مبادا همراهان را متوجه او کنم وبه سویش هجوم برند ودیدمش که روی به کوه آورده است.»(1) وعمر خود می گفت: «همین که شیطان فریاد کشید "محمد کشته شد" من مانند ماده بزکوهی آهنگ کوه کردم واز آن بالا رفتم......»(2) اما امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) آن مرد همیشه استوار و شجاع چنان رشادتی در این جنگ از خود نشان داد که ساکنان آسمان نیز به شعف آمده و به تمجید و تحسین ایشان پرداختند.«حسن بن عرفه (به سند خود) از امام باقر(عَلَيْه السَّلاَمُ) از پدرانش (عَلَيْه السَّلاَمُ) حدیث کند که فرمود : در روز جنگ احد فرشته ای از آسمان فریاد زد:" لا سیف الا ذوالفقار ولا فتی الا علی" »(3) «حجاج بن علاط در مورد دلاوریها وشجاعتهایی که امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) درآن روز خلق کرد چنین سرود:

لله ای مذنب عن حزبه

اعنی ابن فاطمه المعم المخولا

جاءت یداک له بعاجل طعنه

ترکت طلیحه للجبین مجدلا

وشددت شده باسل فکشفتهم

بالسفح اذ یهوون اسفل اسفلا

وعللت سیفک بالدماء ولم تکن

لترده حران حتی ینهلا

براستی خداوند چه دفاع کنننده ای دارد که از حزب او (آنان که خدا پرستند)

ص: 74


1- المغازی، ج1، ص237.
2- المغازی، ج1، ص295.
3- ارشاد، ج1، ص112.

دشمنان را دور کند! ومنظور من پسر فاطمه (بنت اسد یعنی علی) است که عموها وداییهای او مردان کریم وبزرگواری هستند.چه بخششی کرد دستهای تو(ای علی) برای خدا آنگاه که آن ضربت تند را به طلحه زدی واورا به خاک (هلاکت) افکندی! ومانند شجاعان روزگار چنان بر دشمن سخت گرفتی در دامنۀ کوه آنگاه که سرازیر شده بودند که همه را تار ومار کردی! وشمشیر خود را از خون دلاوران سیراب کردی، وآن را تشنه برنگردانیدی تا سیرابش ساختی!»(1)

نکتۀ حائز اهمیت در نبرد احد،مبارزۀ یک تنۀ حضرت علی (عَلَيْه السَّلاَمُ)، پس از فرار مسلمانان، در برابر لشکر کفر وحضور یک تنه و بی وقفۀ ایشان در سه میدان نبرد بود. این اسطورۀ شجاعت از یک سو به احاطه کنندگان پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) حمله می برد و آنان را می پراکند، از سوئی به سایر لشکریان کفرحمله کرد، آنان را متواری ساخت واز سوئی دیگر به سمت مسلمین می دوید وآنان را از پراکندگی وتشتت نهیب می زد و سعی در جمع کرد آنان می نمود،در این لحظات او خود به تنهایی یک لشکر بود در سه جبهه.در مورد کشته شدگان جنگ احد آمده است که « واز کفار قریش که روز احد به قتل آمدند بیست ودو مرد بودند وبیشتر ایشان که به قتل آمدند حمزه وعلی ،رضی الله عنهما ایشان را کشته بودند.»(2) و همچنین در ارشاد شیخ مفید آمده : « و تاریخ نویسان کشتگان مشرکین را در جنگ احد نوشته اند وبیشتر آن کشتگان کسانی بودند که به دست امیرالمومنین (عَلَيْه السَّلاَمُ) کشته شدند.

ص: 75


1- ارشاد، ج1، ص117.
2- سیره ابن هشام، ج2، ص698.

عبد الملک بن هشام از زیاد بن عبدالله و او از محمد بن اسحاق حدیث کند که گفت: پرچمدار قریش در آن روز طلحه بن ابی طلحه ..... بود که علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) اورا کشت، و همچنین پسرش سعید بن طلحه وبرادرش کلده بن طلحه، وعبدالله بن حمید.....، وابو الحکم بن اخنس ، وولیدبن ابی حذیفه، وبرادرش امیه بن ابی حذیفه، وارطاه بن شرحبیل، وهشام بن امیه، وعمربن عبد الله جمحی، وبشیر بن مالک، وصواب غلام فرزندان عبد الدار، که همۀ اینان را علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) کشت، و فتح جنگ به دست او شد تا آنگاه که گریختگان از مسلمین به سوی پیغمبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) باز گشتند، و شروع به دفاع از آن حضرت کردند و سرزنش خداوند تعالی به خاطر گریختنشان متوجه آنان گردید، وبه جزعلی (عَلَيْه السَّلاَمُ) وآنان که از انصارمدینه پابرجا ماندند همه را شامل گردید وآنها (که پابرجا ماندند) روی هم هشت تن ، وبرخی گفته اند چهاریا پنج تن بوده اند.»(1)

ص: 76


1- ارشاد، ج1، ص116 – 117.

جنگ حنین:

«رسول خدا در مکه خبر یافت که هوازن در حنین گروه بسیاری را فراهم ساخته اند .....پس رسول خدا با لشگری بزرگ که شمارۀ آنها دوازده هزار نفر بود، ده هزار یارانش که مکه را با آنها گشود و دو هزار از اهل مکه از کسانی که خواه وناخواه اسلام آورده بودند، به سوی آنها بیرون رفت.... پس مسلمانان را بسیاریشان شگفت آورد وبرخی از ایشان (1)گفتند: از کمی شکست نمی خوریم. پس رسول خدا را این گفتارشان ناخوش آمد. هوازن در دره کمین کرده بودند وبر مسلمانان تافتند و روزی بس دشوار بود ومسلمانان از رسول خدا پراکنده گشتند تا با ده نفر از بنی هاشم وبه قولی نه نفر باقی ماند،اینان علی بن ابیطالب و..... بودند.»(2) «و در همین باره وشگفتی که ابوبکر از انبوهی لشگر کرد خدای تعالی این آیات را فرستاد : ودر روز حنین هنگامی که به شگفت آورد فزونیتان پس بی نیاز نکرد شما را به چیزی و زمین با فراخیش بر شما تنگ شد سپس برگشتید پشت کنندگان، پس فرستاد خداوند آرامش خود را بر پیغمبرش وبرمومنان.»(توبه- 25/26) و مقصود از مومنان امیر المومنین (عَلَيْه السَّلاَمُ) است.(3) «چون رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) گریختن وپراکندگی مسلمانان را از نزد خود مشاهد فرمود: به عباس بن عبد المطلب که آوازش بسیار بلند بود (وهر گاه فریاد می زد صدای او به جاهای دوردست می رسید) فرمود: باین مردم فریاد

ص: 77


1- در ارشاد، ج1، ص180 آمده که سخن از ابوبکر است.
2- تاریخ یعقوبی، ج2، ص62 – 63.
3- ارشاد، ج1، ص180 – 181.

بزن وعهد وپیمانی که با من بسته اند یادآوری کن.»(1)یکی از دلاوران لشکر دشمن شخصی بود به نام ابوجرول که نقش مهم و کلیدی در بالا بردن روحیۀ مشرکین داشت.«گویند: سوار بر شتر سرخ مو پیش آمد ودر دست او پرچم سیاهی بود که آن را برسر نیزۀ بلندی کرده بود، وپیشاپیش لشگر دشمن می آمد، هرگاه پیروزی در مسلمین به چنگ می آورد دست بردار نبود، وچون یاران او از دورش پراکنده می شدند آن پرچم را برای آنان که پشت سرش بودند بلند می کرد، آنان به دنبالش می آمدند و رجزی هم می خواند و می گفت: منم ابو جرول وما از جای خود باز نگردیم تا این مردمان (یعنی مسلمانان) را نابود کنیم یا خود نابود شویم. پس امیر المومنین (عَلَيْه السَّلاَمُ) به سویش رفت وبا شمشیر ضربتی از عقب به شترش بزد وآن شتر را از پا درآورد سپس (این رجز را) خواند: به حقیقت مردم در روزها می دانند که من در میدان جنگ سیراب کننده هستم. وشکست دشمنان با کشتن همین ابوجرول شد، ودر این هنگام مسلمانان نیز از هر سو گرد آمدند ودر برابر دشمن صف کشیدند...... و چون امیر المومنین (عَلَيْه السَّلاَمُ) اباجرول را کشت ودشمن با کشتن او شکسته شد مسلمانان که علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) پیشاپیش آنها بود شمشیر در میان آنها نهادند تا آنجا که علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) به تنهایی چهل تن از ایشان کشت،و هزیمت آنها واسیرشدن اسیرانشان در آن هنگام بود»(2) امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) خود در بیان شجاعت و دلاوری بی مانندش

ص: 78


1- ارشاد، ج1، ص183.ودر این جنگ ابوسفیان نیز حضور داشت، وآنگاه که مسلمانان بگریختند او نیز در میان آنها بگریخت. (ارشاد،ج1،ص186).
2- ارشاد، ج1، ص184 – 186. از هوازن مردمی بسیار کشته شدند وازآنان بردگانی بسیار که شماره شان بهزار میرسید، گرفته شد وغنیمتها بجز ربوده شده ها، به دوازده هزار شتر رسید.(تاریخ یعقوبی، ج2،ص 63)

می فرماید: «من حتی برای یک لحظه هم مخالف فرمان خدا ورسول او نبودم، بلکه با جان خود پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را یاری کردم. در جاهایی که شجاعان قدم هایشان می لرزید، وفرار می کردند، آن دلیری ومردانگی را خدا به من عطا فرمود.»(1)ونیز در جواب کسانی که از ایشان پرسیدند،با کدام نیرو بر حریفان خود پیروز شدی؟ فرمودند: کسی را ندیدم جز آنکه مرا در شکست خود یاری می داد!» (امام باین نکته اشاره کرد که هیبت و ترس او در دلها جای می گرفت)(2) و خداوند در قرآن می فرماید: «.... وان تظاهروا علیه فان الله هو مولیه و جبریل وصالح المومنین والملائکه بعد ذلک ظهیر....»، «اگر بر ضد او همدست شوید، بی تردید خداوند خود یاور اوست، وگذشته از این جبرئیل ونیکوکاران ومومنان (علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) وفرشتگان هم پشتیبانند.»(مریم/ 4)«در تفسیر قمی به سند خود از ابی بصیر روایت آورده که گفت: من از امام باقر(عَلَيْه السَّلاَمُ) شنیدم می فرمود: منظور از صالح المومنین در آیۀ شریفه «ان تتوبا.... وان تظاهروا علیه فان الله هو مولیه و جبریل وصالح المومنین ....» " علی بن ابی طالب " است. ودر الدر المنثور است که ابن مردویه از اسماء بنت عمیس روایت کرده که گفت: از رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) شنیدم آیۀ: «ان تتوبا..... »را تلاوت می کرد تا می رسید به جملۀ "وصالح المومنین" و می فرمود: صالح المومنین علی بن ابطالب است. صاحب تفسیر برهان بعد از نقل روایت ابی بصیر که در سابق نقل کردیم گفته است: محمد بن عباس در این معنا پنجاه ودو حدیث از طرق خاصه وعامه جمع آوری کرده،

ص: 79


1- نهج البلاغه.
2- همان.

آنگاه خود صاحب برهان مقداری از آن احادیث را نقل کرده است.»(1)

جنگ خندق :

«و لشکر کفر چون بیامدند وخندق می دیدند، باز می گردیدند و به پیش نمی توانستند آمدن. بعد از آن سوارانی چند چابک که در لشکر کفار بودند، از میان لشکر خود بیرون می آمدند، وگرد برگرد خندق می گردیدند وجائی طلب می کردند که تنگ تر از آن نبود. و چون راه بیافتند، اسبان در آن راه تنگ راندند، واز خندق بازگشتند وبه بالا برآمدند وروی در مسلمانان نهادند؛ ومرتضی علی،رضی الله عنه، با جماعتی از مسلمانان از پیش ایشان باز شدند، واز جمله سواران کفار که آمده بودند، یکی عمربن عبدود بود که در قریش از وی مردانه تر نبود.»(2)

«برای بار سوم عمرو به روایت ابن اسحاق این رجز را خواند :

ولقد بحجت عن النداء

بجمعکم هل من مبارز

ووقفت اذ جبن المشجع

موقف البطل المناجز

ان السماحه والشجاعه فی

الفتی خیر الغرائز

من از بس رو درروی جمع شما فریاد(هل من مبارز) زدم صدای خود را خشن ساختم،وکسی پاسخم نگفت. ومن همچنان در موقفی که شجاعان هم در آن موقف دچار وحشت می شوند،با کمال جرات ایستاده ام، آمادۀ جنگم، راستی

ص: 80


1- تفسیر المیزان، ج19، ص572.
2- سیره ابن هشام، ج2، ص740.

که سخاوت وشجاعت در جوانمرد بهترین غریزه ها است.ابن اسحاق می گوید: علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) وقتی به طرف عمرو می رفت این رجز را می خواند:

لاتعجلن فقد انا

ک مجیب صوتک غیر عاجز

ذو نیته و بصیره

والصدق منجی کل فائز

انی لا رجوا ان اقیم

علیک نائحه الجنائز

من ضربه نجلاء یبقی

ذکرها عند الهزاهز

یعنی عجله مکن، که پاسخ گوی فریادت مردی آمد که هرگز زبون نمی شود، مردی که نیتی پاک و صادق دارد،و دارای بصیرت است،و صدق است که هر رستگاری را نجات بخشد، من امیدوارم (در اینجا غرور به خود راه نداد همچون دلاوران دیگر خدا را فراموش نکرد، ونفرمود من چنین وچنان می کنم، بلکه فرمود امیدوارم که چنین کنم ) نوحه سرایان را که دنبال جنازه ها نوحه می خوانند، به نوحه سرایی در مرگت برانگیزم، آن هم با ضربتی کوبنده ، که اثر وخاطره اش، در همۀ جنگها باقی بماند.»(1) «[عمرو گفت:] ای فرزند برادر! خوش ندارم که تو را بکشم . علی گفت: من می خواهم تو را بکشم. پس عمرو گرم جنگ شد وخشمگین گردید. از اسب خویش فرود آمد وآن را پی کرد. سپس رو به علی آورد وآن دو به یکدیگر در آویختند. دو ضربت میان ایشان رد و بدل شد. ضربت علی بر او فرود آمد و او را کشت.»(2)

علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) هنگامی که در برابر عمرو بن عبدود قرار گرفت پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمودند

ص: 81


1- تفسیر المیزان، ج16، ص443 – 444.
2- البدء و التاریخ، ج4، ص218.

:«برز الایمان کله الی الشرک کله .همۀ ایمان با همۀ شرک روبرو گردیدند.»(1)این حدیث نیز در کتابهای شیعه وسنی به طور متواتر نقل شده که رسول خدا دربارۀ ضربتی که علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) در آن جنگ بر عمرو بن عبدود زد فرمودند : لضربه علی یوم الخندق افضل من عباده الثقلین. همانا ضربت علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) در جنگ خندق از عبادت جن وانس برتر بود.»(2) حذیفه به نقل از پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) دلیل عظمت این کار را اینگونه بیان می کند: « ..... برای اینکههیچ خانه ای از خانه های شرک نماند، مگر آنکه مرگ عمرو خواری را در آن وارد کرد، همچنان که هیچ خانه ای از خانه های اسلام نماند، مگر آنکه با کشته شدن عمرو عزت در آن داخل گردید.»(3) در ضمن این مبارزۀ شجاعانه و دلاورانۀ امام (عَلَيْه السَّلاَمُ) ذکر یک نکتۀ لطیف و ظریف ضروری می نماید و آن توجه به اخلاقیات و رفتار ومنش بزرگوارانه و کریمانه است که در آن بهبوحۀ جنگ از جانب امام (عَلَيْه السَّلاَمُ) مورد توجه قرار گرفته است.«عمروبن عبدود را کشت وعمرو را زرهی گرانبها برتن بود. وامام(عَلَيْه السَّلاَمُ) پس از کشتنش بدان دستی نزد خواهر عمروهم گفته بود هرگز بر مرگ تو تاسف نمی خورم زیرا توبرادرمن به دست فردی کریم کشته شدی.»(4) خداوند در سورۀ احزاب آیۀ 25 می فرماید: «ورد الله الذین کفروا بغیظهم لم ینالو خیرا وکفی الله المومنین القتال وکان الله قویا عزیزا»،«وخدا کافران را با

ص: 82


1- محدث معروف اهل تسنن "حاکم نیشابوری" گفتار پیامبر را با این تعبیر نقل کرده است : لمبارزه علی بن ایطالب لعمروبن عبدود یوم الخندق افضل من اعمال امتی الی یوم القیامه.[یعنی] پیکارعلی بن ابیطالب در جریان جنگ خندق با عمرو بن عبدود از اعمال امت من تا روز قیامت حتما افضل است.(سیره پیشوایان،ص61)
2- تاریخ اسلام زندگانی حضرت امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا و امام حسن مجتبی (عَلَيْه السَّلاَمُ)، ص125 – 128.
3- تفسیر المیزان، ج16، ص445.
4- در مکتب امام امیرالمؤمنین علی (عَلَيْه السَّلاَمُ)، ص344.

خشمی که داشتنددفع کرد، بی آنکه به غنیمتی رسیده باشد وخداوند مومنان را از جنگ کفایت کرد[ وپیروزیشان داد] و خدا قوی شکست ناپذیر است.» «واز ابوالحاکم ابوالقاسم نیز آمده به سند خود از ابی سفیان ثوری، از زبید ثانی ،از مره،از عبدالله بن مسعود، روایت کرده که گفت: وی آیه را چنین می خواند " وکفی الله المومنین القتال بعلی".»(1)

و در مقابل عدۀ دیگری هم بودند که از ترس ونگرانی دیگر تسلطی بر خود نداشتند وخداوند چه زیبا حال آنها را توصیف می کند: « اذ جاءکم من فوقکم ومن اسفل منکم و اذ زاغت الابصار و بلغت القلوب الحناجر و تظنون بالله الظنوا»، «[یاد کنید] آنگاه که از بالا و پایین [شهر] تان بر شما تاختند، وآنگاه که چشم ها خیره شدو جان ها به گلوگاه رسید وبه خدا گمان های ناروا می بردید.» (آل عمران/ 10) و یا می فرماید: «هنا لک ابتلی المومنون وزلزلوا زلزالا شدیدا»، «آنجا بود که مومنان امتحان شدند وسخت تکان خوردند» (آل عمران/ 11)

ص: 83


1- تفسیرالمیزان، ج16، ص445.

جنگ خیبر:

«و آن حضرت زیاده از بیست روز خیبررا محاصره کرد ودر این مدت پرچم جنگ به دست علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) بود تا اینکه درد چشمی به او عارض شد که از ادامۀ جنگ ناتوانش کرد، در این مدت مسلمانان با یهود در گوشه وکنار قلعۀ جنگ وگریز داشتند، تا اینکه یکی از روزها در قلعه را باز کردند، وپیش از آن دور تا دور قلعه را خندق و گودال کنده بودند، پس مرحب با مردان خود (که با او بودند) از قلعه بیرون تاختو برای جنگ خود را آماده ساخت. رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ابابکر را خواند وبه او فرمود: پرچم جنگ را به دست گیر(وبه جنگ اینان برو) ابوبکر پرچم را به دست گرفته وبا گروهی از مهاجرین به میدان جنگ رفت؛ ولی کاری از پیش نبرد آنان را که همراهش بودندسرزنش می کرد، وآنها نیز او را سرزنش می کردند (و هرکدام گناه را به گردن دیگری می انداخت)چون فردا شد عمر پیش آمد وکار جنگ را به عهده گرفت و پرچم به دست گرفته و به میدان آمد، و پس از اینکه اندکی راه رفت بازگشت وهمراهان خویش را به ترس از دشمن متهم می ساخت، و آنها اورا ترسو می خواندند.»(1) «پیامبر فرمودند: فردا رایت را به مردی خواهم داد که خدا ورسولش را دوست می دارد وخدا و رسولش نیز او را دوست می دارند وپیروزی بر دست او خواهد بود. و او اهل گریز وفرار نیست.»(2)

ص: 84


1- ارشاد، ج1، ص159 – 160.
2- طبقات الکبری، ج2، ص85. - لاعطین الرایه غدا رجلا یفتح الله علی یدیه یحب الله ورسوله ویحبه اله ورسوله لیس بفرار.یعنی فردا پرچم را بدست مردی خواهم داد که پیروزی جنگ بدست اوست، او خدا ورسول رادوست دارد وخدا ورسول هم او را دوست دارند واو اهل گریز وفرار نیست.

«امام صادق(عَلَيْه السَّلاَمُ) بعد از ذکر فرمایش پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمودند: در این بیان گوشه می زد به کسی که از در قلعۀ خیبر بی نتیجه برگشته بود و اصحاب خود را ترسو قلمداد می کرد واصحابش او را ترسو می شمردند.»(1) «روز دیگر[پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)] علی،رضی الله عنه ، بخواند وعلی بن ابیطالب درد چشم می کرد، وبادی در چشم وی دمید هم در حال درد از چشم وی بدر شد؛ " علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) می گفت: پس از آن هرگز چشم درد نگرفتم.(2)" پس گفت: یا علی، خذ هذه الرایه، فامض بها حتی یفتح الله علیک. گفت :یا علی، علم برگیر وزیر حصن رو وجنگ میکن تا آنگاه که حق تعالی این حصنها به دست تو بگشاید، پس مرتضی علی،کرم الله وجهه، علم برگرفت و می دوید تا به در حصار خیبر فرو زد، " پس جهودی بر بالای قلعه آمد و گفت: تو کیستی؟ گفت:منم علی بن ابیطالب .جهود روی با قوم کرد وگفت: به حق تورات که کار از دست رفت وشما مغلوب گشتید."(3) بعد از آن مبارزان یهود از حصن یک یک بیرون می آمدند وجنگ می کردند، و مرتضی علی ،رضی الله عنه، همچنین هر یکی ضربتی می زد و هلاک می کرد، و بعضی می کشت و بعضی از حصار می رفتند، تا آن وقت که گروهی به یکبار از حصن بیرون آمدند و مرتضی علی، رضی الله عنه، در میان گرفتند، ومرتضی علی از

این جانب می زد واز آن جانب می زد وهمه را از خود دور می کرد و به نزدیک رها نمی کرد؛ لکن در میان ایشان مردی بود، مردی عظیم ،مبارزومردانه، و قوتی عظیم داشت وگرزی آهنی در

ص: 85


1- اصول کافی، ج2، ص90.
2- امغازی، ج2، ص653.
3- شرف النبی، ص350

دست وی بود، ناگاه درآمد وآن گرز بر سپر مرتضی علی زد وسپر از دست وی در افکند،امیر المومنین علی، کرم الله وجهه،چون آن سپر از دست [وی] در زمین افتاد به در قلعه دوید ودر قلعه " را که سنگی بود به درازای چها ارش، در پهنای دو ارش،در بلندی یک ارش ازجا کند."(1) « وآن را سپر خود ساخت وجنگ می کرد تا قلعه بستد، آنگاه آن در از دست در افکند و چون آن در از دست در افکند، هشت مرد اختیار از صحابه بیرون بیامدند که آن در بجنبانند و نمی توانستند.»(2) «سلمه بن اکواع روایت کرد که من با هفت تن می کوشیدم که آن در را بگردانیم و قدرت نداشتیم این است روایت صحیح.»(3) از جملهدلاوران کارآزموده ومعروف خیبر مرحب بود« وقموص، همان قلعه ای که مرحب پسر حارث یهودی درآن بود از سخت ترین ودشوارترین دژها بود.»(4)

«مرحب بیرون آمد واین رجز را می خواند:

قد علمت خیبر انی مرحب

شاک السلاحی بطل مجرب

مردم خیبر می دانند که من مرحبم که اسلحه و افزار جنگم برّان، وپهلوان کارآزموده، و خود پهلوانی با تجربه و آزمایش شده ام.

«علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) در پاسخش فرمودند:

ان الذی سمتنی امی حیدره

لیث لغابات شدیده قسور

اکیلکم بالسیف کیل اسندره

ص: 86


1- تاریخ یعقوبی، ج2، ص56.
2- سیره ابن هشام، ج2، ص827 – 828.
3- البدء و التاریخ، ج2، ص227.
4- تاریخ یعقوبی، ج2، ص56.

منم آن کس که مادرم مرا حیدره نامید، وچون شیران بیشه ای هستم که خشم وقهرش سخت است شما را با شمشیری می سنجم مانند سنجیدن با سندره (وسندره نام پیمانۀ بسیار بزرگی است که گنجایش زیادی دارد، واین فرمایش کنایه از آن است که کشتار بسیاری از شما خواهم کرد ). وامام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) ماجرا را اینگونه بیان می فرمایند: دو ضربت میان ما رد و بدل شد،ومن پیش دستی کرده ضربتی بر او زدم که آن سنگ وکلاه خود و سرش را به دو نیم کرد وشمشیر به دندانهای او رسید، وبا صورت به زمین درافتاد.»(1)

ص: 87


1- ارشاد، ج1، ص161 – 162. - از جمله اعجازی که توسط حضرت امیر(عَلَيْه السَّلاَمُ) در این جنگ صورت گرفت همین از جا درآوردن دروازۀ قلعۀ خیبر بود که چهل نفر برای بستن و گشودن آن موکل بودند وهفتاد نفر قادر برحرکت دادن آن در نبودند حضرت امیر(عَلَيْه السَّلاَمُ) اراده کندن آن در را نمود وچون حلقه از برای آن در نبود بزور پنجه یداللهی دست خود را درآن در مانند خمیرداخل گردانید وآن دررابزور بازوی خود جنبانید چنان حرکتی داد که اهل خیبر گمان کردند که زمین زلزله شده صفیه خیبریه در قصر خود از روی تخت بزمین غلطید واز قوم خود پرسید که این چه زلزله واضطرابست گفتند علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) از روی غضب در کار کندن دراست پس دفعۀ دیگر در را حرکت داد وآنرا از جای کنده در عوض سپر بالای خود جای داد و با دست دیگر خود مشغول جنگ گردید وبعد از فراغ از جنگ چهل ذرع آنرا در هوا پرتاب نموده وچهل ذرع دیگر از عقب سر خود بدور انداخت وقلعه را تصرف کرد. بعد از رسیدن خبر فتح خیبر جناب خیر البشر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) با هشت هزار وهفتصد نفر از لشگر فیروز اثر روی به آن کشور نمودند حیدر صفدر باز همان دررااز زمین بلند کرد وآنرا بهر دودست گرفته بر خندقیکه عرض آن بیست ذرع بود در عوض تختۀ جسر آن خندق قرار داد تا همگی لشگر از آن جسر گذشتند وبمطلب رسیده وارد قلعه شدند .عمر از آن سرور پرسید: سنگینی در چقدر بود؟ فرمود: از سپریکه داشتم سنگین تر ننمود..... بعضی از اصحاب گفتند:یا رسول اله(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از قوۀ علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) از برداشتن در وانداختن وسپر کردن نمی نمائیم لکن ازجسر ساختن ویکجانب در را گرفتن وگذشتن لشگر تعجب میکنیم .فرمود: ای مرد چرا دست علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) را می بینی وبر پای او نظر نمیکنی. چون بفرمودۀ آن حضرت بپای آن سرور نظر کردند دیدند بر هوا ایستاده وپای مبارکش بزمین نرسیده گفتند:این عجیب تراست که ساقی حوض کوثر هوا را مقر پای خود قرار داده .فرمود:مقر پای او بر هوا نیست بلکه بر شهپر جبرئیل مقرب سبحانی است ودر کتاب اعلام الوری وامالی این زیادتی را تقل نموده. (مخزن اللئالی،ص102-104)

این است جایگاه وصی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ،این است منصب خلیفه اللهی ، وچگونه کسی می تواند خود را شایستۀ این مقام بداند در حالی که بارها وبارها در مقابل جنگاوران صحنۀ رزم پا به فرار گذاشته و قادر به یاری دین خداوند نبوده. منصب وصایت،منصب شجاعان، مدبران، عالمان،جوانمردان، مهربانان،بزرگواران، عادلان، غیرتمندان، پاکان و..... است. نه جایگاه انسانهای ماتم زدۀ دنیا که هنوز در گیرودار منیت خویش اند وخارج از آن را درک نمی کنند. امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) به شهادت تاریخ از عهدۀ این مسئولیت سخت وخطیرالهی به طور شایسته برآمد وخود را در تاریخ جاودانه کرد. واینگونه وجود متعالی ایشان مصداق این آیه است: «یا ایها الذین آمنوا اتقو الله و کونوا مع الصادقین»،«ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا بترسید وقرین راستگویان باشید»

در اینجا برای درک بهتر آیه لازم است به این نکته دقت شود: «کلمۀ " صدق" در اصل به معنای این است که گفتار ویا خبری که داده می شود با خارج مطابق باشد، وآدمی را که خبرش مطابق با واقع وخارج باشد"صادق"می گویند. ولیکن از آنجائی که به طور استعاره و مجاز اعتقاد وعزم واراده را هم قول نامیده اند در نتیجه صدق را در آنها نیز استعمال کرده، انسانی را هم که عملش مطابق با اعتقادش باشد ویا کاری که می کند با اراده و تصمیمش مطابق باشد، وشوخی نباشد، صادق نامیده اند.»(1) وچه کسی جز امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) ودیگر امامان معصوم (عَلَيْه السَّلاَمُ) توانستند این صداقت ودرستی در گفتار وکردار وعقیده را به اثبات برساند؟ «و در تفسیر برهان از ابن شهر آشوب از تفسیر ابی یوسف بن یعقوب بن سفیان

ص: 88


1- تفسیرالمیزان، ج9، ص584

روایت کرده که گفت: مالک بن انس از نافع از ابن عمر برای ما حدیث کرد که گفت: خداوند در آیۀ" یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله " صحابۀ رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را دستور داده که از خدا بترسند،آنگاه گفته است که مقصود از صادقین در جملۀ " کونوا مع الصادقین" رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) واهل بیت آن جناب است. ودر این معنا روایات بسیاری از امامان اهل بیت (عَلَيْه السَّلاَمُ) وارد شده، ودر الدر المنثور از ابن عباس ونیزاز ابن عساکر از ابی جعفر آورده که در تفسیر آیۀ" وکونوا مع الصادقین" گفته اند: مقصود از صادقین علی بن ابیطالب (عَلَيْه السَّلاَمُ) است.»(1)

«امام ثعلبی در تفسیر کشف البیان و جلال الدین سیوطی در الدر المنثور از ابن عباس وحافظ ابوسعدعبدالملک بن محمد خرگوشی در کتاب شرف المصطفی از اصمعی وحافظ ابو نعیم اصفهانی در حلیه الاولیاء روایت می کنند که رسول اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: " هو محمد وعلی علیهما السلام" و شیخ سلیمان حنفی در باب 39 ینابیع الموده ص119 چاپ اسلامبول از موفق بن احمد خوارزمی وحافظ ابونعیم اصفهانی وحموینی از ابن عباس روایت نموده اند که " الصادقون فی هذه الآیه محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و اهل بیته ".وشیخ الاسلام ابراهیم بن محمد حموینی ..... در فرائد السمطین و محمد بن یوسف گنجی شافعی در باب 62 کفایت الطالب و محدث شام در تاریخ خود مسندا نقل می نمایند که : " مع الصادقین ای مع علی بن ابی طالب".آیۀ 33 سورۀ 39(زمر) که میفرماید: (والذی جآء بالصدق وصدق به اولئک هم المتقون)(2) آیۀ 19 سورۀ

57(حدید) (والذین آمنوا بالله و

ص: 89


1- تفسیر المیزان، ج9، ص556.
2- آنکس که آورد سخن راست را (خاتم النبیین) و آنکه تصدیق نمود به آن (علی بن ابیطالب)آنها پرهیز کارانند.جلال الدین سیوطی در الدر امنثور وحافظ ابن مردویه در مناقب وحافظ ابونعیم در حلیه الاولیاء و محمد بن یوسف گنجی شافعی در باب 62 کفایت الطالب وابن عساکر در تاریخ حود از جماعتی از اهل تفسیر نقل نموده اند از ابن عباس ومجاهد که الذی جاء بالصدق محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) والذی صدق به علی بن ابیطالب است.

رسله اولئک هم الصدیقون و الشهداء عند ربهم لهم اجرهم و نورهم )(1) امام احمد بن حنبل در مسند وحافظ ابونعیم اصفهانی در ما نزل من القرآن فی علی از ابن عباس روایت نموده اند که این آیۀ شریفه در شان علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) نازل شده که آن حضرت از جملۀ صدیقان است.»(2)

حضرت علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) افضل صدیقین:

«امام فخر رازی در تفسیر کبیر وامام ثعلبی در کشف البیان وجلال الدین سیوطی در الدر المنثور وامام احمد بن حنبل در مسند وابن شیرویه در فردوس وابن ابی الحدید در ص451 جلد دوم شرح النهج البلاغه وابن مغازلی در مناقب وابن حجر مکی در حدیث سی ام از چهل حدیثی که درصواعق در فضایل علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) نقل نموده اند از بخاری از ابن عباس به استثناء جملۀ آخر روایت نموده اند که رسول اکرم (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: "الصدیقون ثلاثه حزقیل مومن آل فرعون وحبیب النجار صاحب یس وعلی بن ابیطالب وهو افضلهم"(3)

وشیخ سلیمان بلخی حنفی در اول باب 42 ینابیع الموده از مسند امام احمد و ابونعیم وابن مغازلی شافعی و اخطب خوارزمی در مناقب از ابی لیلی وابوایوب انصاری – وابن حجر مکی در حدیث سی ویکم ا زچهل حدیث صواعق از

ص: 90


1- آنانکه به خدا وفرستادگانش ایمان آورند به حقیقت راستگویان عالمند وبر ایشان نزد خدا اجر شهیدان است پاداش اعمال و نور ایمانشان را (در بهشت) می یابند.
2- شبهای پیشاور، ص 555 – 556.
3- راستگویان سه نفرند حبیب نجار مومن آل یس که گفت ای قوم متابعت کنید پیغمبران را وحزقیل مومن آل فرعون که می گفت آیا می کشید مرد مومن خداپرست را وعلی بن ابیطالب واو افضل از آنها می باشد.

ابونعیم وابن عساکر از ابی لیلی – ومحمد بن یوسف گنجی شافعی در باب 24 کفایت الطالب مسندا از ابی لیلی نقل نموده ودر آخر خبر گویدمحدث شام در تاریخ خود وحافظ ابونعیم در حلیه الاولیاء ترجمۀ حالات علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) جمعا از رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) روایت نموده اند که فرمود: "الصدیقون ثلاثه حبیب النجار مومن آل یس الذی قال (یا قوم اتبعوا المرسلین)وحزقیل مومن آل فرعون الذی(اتقتلون رجلا ان یقول ربی الله) وعلی بن ابیطالب وهو افضلهم"»(1) و هم اوست مصداق این آیۀ قرآن :« یجاهدون فی سبیل الله و لایخافون لومة لائم»،« در راه خدا می کوشند واز سرزنش سرزنشگری بیم نمی کنند » (مائده/ 54)

ص: 91


1- شبهای پیشاور، ص557.

شفقت و مهربانی امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) :

یکی دیگر از جنبه های وجودی امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) ابراز لطف ومهربانی نسبت به مردم بود. خداوند در قرآن می فرماید : «لکن الذین اتقوا ربهم لهم جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها نزولا من عندالله وما عندالله خیر للابرار»،«ولی آنان که تقوای الهی پیش گرفتند برایشان باغ هایی است که از پای درختانش نهرها جاری است وجاودانه درآن می مانند، که[این] پذیرایی از جانب خداست وآنچه نزد خداست برای نیکان بهتر است» (آل عمران/ 198) تاریخ مهر و محبت امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) را اینگونه روایت می کند: «ابوطفیل گوید:رایت علیا یدعوا الیتامی، فیطعمهم العسل . حتی قال بعض اصحابه

لوددت انی کنت یتیما».«علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) را دیدم که یتیمان را به نزد خود می آورد وبا انگشت خود در دهان آنها عسل می ریخت ومحبت امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) به گونه ای بود که روزی یکی از یارانش گفته بود: دوست داشتم من هم یتیم بودم!!»(1)و یا امام علی در ضمن (عَلَيْه السَّلاَمُ) وصیت نامۀ خود به امام حسن (عَلَيْه السَّلاَمُ) می فرمایند:«از خدا بترسید دربارۀ یتیمان، پس برای دهنهاشان نوبت قرار ندهید(گاه سیر وگاه گرسنه شان مگذارید) ودر نزد شما (براثرگرسنگی وبرهنگی وبی سرپرستی)فاسد وتباه نشوند، و از خدا بترسید، از خدا بترسید دربارۀ همسایگانتان که آنان سفارش شدۀ پیغمبرتان هستند،همواره دربارۀ ایشان سفارش می فرمود تا گمان کردیم برای آنها (از همسایه) میراث قرار دهد (در مالشان سهمی تعیین فرماید)»(2) ونیز فرمودند:« از خدا بترسید،از

ص: 92


1- در مکتب امام امیرالمؤمنین علی (عَلَيْه السَّلاَمُ)، ص332.
2- نهج البلاغه، نامه47.

خدا بترسید دربارۀ بینوایان ومسکینان، وآنها را در زندگی خود شریک سازید واز خوراک ولباس خود به آنها نیز بدهید. از خدا بترسید،از خدا بترسید دربارۀ زیردستان- غلامان وکنیزان- زیرا که آخرین سفارش و وصیت رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) این بود که فرمود: من شما را دربارۀ دو دسته ناتوان که زیر دست شما هستند سفارش می کنم.»(1)

واین داستان را نیز ابن شهر آشوب روایت کرده که :«روزی علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) زنی را دید که مشک آبی بر دوش گرفته بود و می برد، امیرالمومنین آن مشک را از آن زن گرفت وبه همراه آن زن راه افتاد تا جایی که می خواست ببرد، ودر راه که می رفتند از حال او پرسید وآن زن- که آن حضرت را نمی شناخت- گفت علی بن ابیطالب شوهر مرا به یکی از سر حدات فرستاد واو در آنجا کشته شد،وچند کودک یتیم برای من به جای گذارده ومن هم چیزی در خانه ندارم وناچار شده ام برای امرا معاش و خرجی یتیمانم خدمتکاری مردم را بکنم. علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) به خانه برگشت ولی آن شب را در اضطراب وناراحتی بسر برد وچون صبح شد زنبیلی از طعام برداشته وبه سوی خانۀ آن زن حرکت کرد، برخی از نزدیکان آن حضرت پیش آمده گفتند: زنبیل را بده تا من بیاورم، علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) قبول نکرده فرمود: " من یحمل وزری عنی یوم القیامه" کیست که در روز قیامت بار گناه مرا از طرف من بدوش کشد؟ وبدین ترتیب آمد ودر خانۀ آن زن را کوبید، زن پشت در آمده گفت: کیستی؟ فرمود: بنده ای هستم که دیروز مشک آب را کمک کرده وبرایت آوردم، در را باز کن که چیزی برای کودکانت آورده

ص: 93


1- خلاصه تاریخ اسلام زندگانی حضرت امیر المومنین وفاطمه زهرا وامام حسن (عَلَيْه السَّلاَمُ) ،ج2،ص94.

ام! زن گفت: خدا از تو خشنود باشد ومیان من وعلی بن ابیطالب حکم کند. زن در را باز کرد وعلی (عَلَيْه السَّلاَمُ) وارد شد وبه آن زن فرمود: من می خواهم ثوابی کسب کنم اکنون تو قسمتی از کارها را انتخاب کن ومن هم قسمت دیگری را، یا تو کار خمیر کردن ونان پختن را به عهده گیر،ویا بچه ها را سرگرم کن تا من نانها را بپزم؟ زن گفت: من به کار نان پختن آشناتر هستم، تو ای مرد بچه ها را سرگرم کن تا من آرد را خمیر کنم. زن مشغول خمیر کردن آرد شد وعلی (عَلَيْه السَّلاَمُ) به سراغ پختن گوشت رفت وقدری گوشت را پخت وبا خرما در دهان بچه ها می گذارد وبه آنها می گفت: "یا بنی اجعل علی بن ابیطالب فی حل مما مر فی امرک" پسرم علی بن ابیطالب را نسبت به گذشته حلال کن! وهمین که خمیر برای پختن آماده شد آن زن نزد علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) آمد وگفت: ای مرد تنور را آتش کن! علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) برخاسته تنور را آتش کرد وچون شعلۀ آتش بلند شد وبه صورت علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) خورد با خود می گفت: " ذق یا علی! هذا جزاء من ضیع الارامل والیتامی". ای علی بچش که این است سزای کسی که زنان بیوه را فراموش کرده وبه حال خود رها کند! در این وقت زن دیگری بیامد وآن حضرت را دیده وشناخت، پس به آن زن گفت: " ویحک هذا الامیر المومنین"! وای بر تو این امیر المومنین (خلیفه) است؟ زن که این سخن را بشنید با شتاب نزد آن حضرت آمده گفت: " واحیای منک یا امیر المومنین". وای به حالم به این شرمندگی از روی شما ای امیرالمومنین !علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) فرمود: "بل واحیای منک یا امه الله فیما قصرت قی امرک". بلکه وای به حال من از شرمندگی از تو ای زن که در کار تو کوتاهی

ص: 94

کردم!»(1) و باز «ابن شهر آشوب روایت کرده که امیرالمومنین چند بار غلام خود را صدا زد واوپاسخ نداد، حضرت از اطاق بیرون آمد واو را بر دراطاق دید وپرسید: چرا جواب مرا نمی دهی؟ گفت: حال پاسخ دادن نداشتم واز عقوبت وکیفر تو نیز خود را در امان می دیدم! امام (عَلَيْه السَّلاَمُ) فرمود: " الحمد لله الذی جعلنی ممن تامنه خلقه" ستایش خدائی را که مرا چنان کرده که خلق او خویش را از من در امان می دانند! وسپس به او فرمود: برو که در راه خدا آزادی (واو را آزاد کرد)»(2) وایشان حتی در همرنگ کردن سفرۀ خویش با سفرۀ فقرا وبینوایان اصراری تمام داشت.«عقبه بن علقمه می گوید: برامام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) وارد شدم، پیش رویش دوغ ترشی نهاده بود که ترشی وپرآبی آن، آزارم می داد، عرض کردم: آیا از این دوغ میل می کنید؟ امام(عَلَيْه السَّلاَمُ) فرمود: ای اباالخبوب! پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را دیدم که از این بدتر می خورد واز لباس من خشن تر می پوشید. من بیم آن دارم اگر کاری را که او انجام می داده انجام ندهم به او ملحق نشوم.»(3)

امام (عَلَيْه السَّلاَمُ) رفتار خود را در ارتباط با مردم اینگونه بیان فرمودند:«من برای شما معاشر وهمنشین نیکوئی بودم که به کوشش خود شما را از پشت سر حفظ نمودم (از تباهکاریها وپیشامدهای آینده شما را آگاه کردم تا خود را به آنها گرفتار ننمائید) وشما را از ریسمانهای ذلت وخواری وحلقه های ظلم وستمرهائی دادم، به جهت سپاسگزاری کردنم در مقابل اندک نیکوئی (که از شما

ص: 95


1- خلاصه تاریخ اسلام زندگانی حضرت امیر المومنین وفاطمه زهراوامام حسن مجتبی (عَلَيْه السَّلاَمُ)،ج2،ص 121-123.( از القاب امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) به خاطر رسیدگی به زنان بیچاره ویتیمان ابوالارامل والایتام والمساکین است.)
2- خلاصه تاریخ اسلام زندگانی حضرت امیر المومنین وفاطمه زهرا وامام حسن مجتبی (عَلَيْه السَّلاَمُ) ،ج2،ص119-120.
3- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص114 – 115.

هویدا گردید) وبه جهت چشم پوشی از کارهای زشت بسیاری که در حضور من واقع شد وبه چشم دیدم (زیرا زمامداررا چاره ای نیست مگر احسان به نیکوکاران وعفو وبخشش از بدکرداران)».(1)

و یا خطاب به اطرافیان خود در مورد ابن ملجم مرادی فرمودند : "ارید حیاته ویرید قتلی".من می خواهم او زنده بماند وسعادت او را دوست دارم، او می خواهد مرا بکشد، من به او محبت وعلاقه دارم اما او با من دشمن است.»(2) چه زیبا وشایسته پیامبر اکرم (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) این مهر و محبت همه جانبۀ اهل بیت خویش را نسبت به مردمان توصیف فرمودند که :«مثل اهل بیتی کمثل سفینه نوح من توسل بهم نجی ومن تخلف عنهم هلک».(3) « مثل اهل بیتم در میان امتم مثل کشتی نوح در میان قومش است. هر کس سوار کشتی شد نجات یافت وهر کس آن را رها کرد غرق شد.»(4) در بیان مهر وعطوفت وغیرتمندی امام (عَلَيْه السَّلاَمُ) ذکر یک نکته لازم وضروری می باشد:« زمانی بالای منبر ضمن بیانات و خطابات گریه نمود، ازسبب گریه اش سئوال نمودند فرمود: " شنیدم لشکریان معاویه از قریه ای از قراء فائق آمده خلخال از پای یک دختر یهودی که در جزیه وپناه اسلام است درآوردند.»(5) واین در حالی است که تاریخ بیان می دارد:«دره عمر اهیب من سیف الحجاج»،«تازیانۀ عمر،مهیب تر از شمشیر حجاج بود!!»(6) و

ص: 96


1- نهج البلاغه، خطبه 158.
2- جاذبه و دافعه علی (عَلَيْه السَّلاَمُ)، ص16.
3- شبهای پیشاور، ص363.
4- اسرار آل محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، ص653.
5- شبهای پیشاور، ص363.
6- ابوذر غفاری وجدان بیدار آدمیت، ص 154. حجاج بن یوسف یکی از فرماندهان بسیار خونخوار عرب بود که در جنایت وخونریزی وشقاوت همچون چنگیز وآتیلا معروف است.

یا«عبد الفتاح عبد المقصود با استناد کتب اهل سنت نوشت: عمر مانند پلنگ می زیست وچون شیری میخروشید، از میان جمعیت مانند اخگری به پیش می جهید تا خانه را بر سر ساکنینش بکوبد و ویران کند.»(1) وهمچنین ابوبکر در جریان غصب فدک ،حدیثی دروغین به این مضمون به پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نسبت داد که پیامبران ارثی برای فرزندانشان باقی نمی گذارند(2) ، و زمینۀ رنجش و ناراحتی بهترین بانوی عالم را فراهم کرد در حالی که پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) همیشه حضرت زهرا(عَلَيْهَا السَّلاَمُ) را پارۀ تن خود معرفی می کرد وخشم و خشنودی خود را در خشم وخشنودی ایشان بیان می فرمود وهمیشه نهایت لطف ومهربانی را نسبت به حضرت داشت.(3)

و یا در مورد عثمان آمده «والبته عثمان هم به جود وسخا وبخشش شهرت پیدا نمود اما به بستگانش از قبیل ابوسفیان و حکم بن ابی العاص ومروان بن حکم وغیره از بیت المال مسلمین بدون هیچ مجوز شرعی زیاده از حد می پرداخت؟!»(4) امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ)،سلطان رأفت ومهربانی، در این بعد وجودی خویش

ص: 97


1- در مکتب امام امیر المؤمنین(عَلَيْه السَّلاَمُ)، ص227.
2- پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمودند: هر کس به من دروغ ببندد جایگاهش آتش است.
3- حضرت زهرا(عَلَيْهَا السَّلاَمُ) در پاسخ او به این آیات اشاره فرمود:وورث سلیمان داود(وسلیمان از داود ارث میبرد)(نمل- 16)فهب لی من لدنک ولیا یرثنی ویرث من ءال یعقوب(پس از جانب خود فرزندی به من عطا کن که از من واز آل یعقوب ارث برد)(مریم-5و6)ویوصیکم الله فی اولدکم للذکر مثل حظ الانثیین .(دربارۀ فرزندانتان به شما سفارش می کند که سهم ارث پسر دو برابر سهم ارث دختران است)(نساء-11)ان ترک خیرا الوصیه للوالدین والاقربین بالمعروف حقا علی المتقین.(هرگاه [کسی پس از مرگ ]چیزی باقی گذاشت براوست که دربارۀ پدر ومادر ونزدیکان مطابق عرف وصیت کند که این برای پرهیزکاران امری شایسته است)(بقره-180)
4- شبهای پیشاور، ص363.

هم یکه تاز عرصۀ حیات است وکسی را یارای رسیدن به او نیست. مهربانی می ورزد بی منت وبدون توقع ودوست می دارد به خاطر خدا ودشمن می دارد به خاطر خدا. امام صادق (عَلَيْه السَّلاَمُ) از پدرانش نقل فرموده که: «امیرالمومنین (عَلَيْه السَّلاَمُ) با یک ذمی (کتابی پناهنده به اسلام) هم سفر شد وآن ذمی به وی گفت ای بنده به کجا می روی؟ وی در پاسخ گفت: به کوفه می روم وچون ذمی به راه دیگری عدول کرد امیر المومنین هم بدان راه میل کرد وآن ذمی به او گفت: مگر نپنداشتی که به کوفه خواهی رفت؟ فرمود: چرا. آن ذمی گفت: راه کوفه را رها کردی، فرمود: می دانم. گفت : پس چرا با من بدین راه عدول کردی وآن را می دانی؟ امیرالمومنین در پاسخش گفت: این از کمال خوش رفاقتی است که مردی رفیق راه خود را هنگام جدائی چند گامی بدرقه کند، پیغمبر ما (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به ما چنین دستور داده است. ذمی به او گفت: مطلب این است؟ فرمودآری. آن ذمی گفت: البته هرکه پیروی ازآن حضرت کرد به خاطر اعمال بزرگواری او بوده است من تو را گواه می گیرم که بر کیش توام وآن ذمی با امیرالمومنین برگشت وچون اسلام را شناخت اسلام آورد.»(1) ویا«در رابطه با خدمتکارش قنبر پیراهن سه درهمی را به اومی دهد وخود پیراهن دو درهمی را بر می دارد که تو جوانی ولک شره الشباب وهم به او می گوید از رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) شنیدم که می فرمود از آنچه خود می پوشید به آنها بپوشانید واز آنچه خود می خورید بدانها بخورانید : البسوهم

مما تلبسون واطعموهم بما تاکلون»(2) «طبری در تاریخ وابن ابی الحدید در شرح نهج وسلیمان بلخی حنفی در باب 51 ینابیع ومسعودی

ص: 98


1- اصول کافی، ج4، ص502 – 503.
2- در مکتب امام امیرالمؤمنین علی (عَلَيْه السَّلاَمُ)، ص373.

در مروج الذهب و دیگران از مورخین به این رافت ومهربانی با ذکر نمونه معترف اند.»(1) خداوند در قرآن می فرماید: «محمد رسول الله والذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم تراهم رکعا سجدا یبتغون فضلا من الله و رضوانا سیماهم فی وجوههم من اثر السجود ذلک مثلهم فی التورئه ومثلهم فی الانجیل کزرع اخرج شطئه فاذره فاستغلظ فاستوی علی سوقه یعجب الزراع لیغیظ بهم الکفار وعدالله الذین آمنوا وعملوا الصالحات منهم مغفره واجرا عظیما»،«محمد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرستادۀ خداست؛ وکسانی که با او هستند بر کافران سختگیر وباهم مهربانند. همواره آنها را در رکوع وسجود می بینی که فضل وخشنودی خدا را می جویند. نشانۀ [ایمان] آنها اثر سجده ای است که در چهره هایشان است. این وصف ایشان در تورات است، ووصف آنها در انجیل چون کشته ای است که جوانه اش را بر آورد ومحکم گرداند تا به تدریج قوت گیرد وبر ساقه های خود بایستند که کشاورزان را به شگفت آورد [مومنان نیز اینگونه به تدریج قوت وفزونی می گیرند] تا [انبوهی] آنها کافران را به خشم آورد. خدا به کسانی از آنها که ایمان آورده وکارهای شایسته کرده اند، آمرزش وپاداش بزرگی وعده داده است.» (فتح/ 29)«علامه فقیه محمد بن یوسف گنجی شافعی در کفایت الطالب گفته است خداوند علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) را به این آیۀ شریفه وصف نموده است.»(2)

« فقیه و مفتی عراقین محدث شام محمد بن یوسف گنجی شافعی در باب 23 کفایه الطالب ضمن نقل حدیث تشبیه که رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) علی را شبیهانبیاء قرار داد گوید:" اینکه علی را شبیه به نوح در حکم و حکمت قرار داده این

ص: 99


1- شبهای پیشاور، ص365 – 366.
2- شبهای پیشاور، ص336

است که « انه (عَلَيْه السَّلاَمُ) کان شدیدا علی الکافرین روفا باالمومنین کما وصفه الله تعالی فی القران بقوله و الذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم » یعنی به درستی که علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) بر کفار شدید العمل و بر مومنین روف و مهربان بود هم چنان که خداوند در قران او را وصف نموده به این آیه که علی چون همیشه با پیغمبر بوده بر کفار شدید العمل و بر مومنین روءف بوده.»(1) و باز انعکاس این بخشش و بزرگواری و مهربانی امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) در قران سوره مبارکۀ مائده آیۀ 55 اینگونه می باشد: « انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزکوه و هم راکعون».« ولی و سرپرست شما تنها خدا و رسول اوست و کسانیکه ایمان آورده اند؛ همانها که نماز را بر پا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند».«حسین ابی العلاء گوید: به امام صادق(عَلَيْه السَّلاَمُ) گفتم: اطاعت از اوصیاء واجب است؟ گفت: آری همانهایند که خدا عز وجل درباره شان فرموده است (63/ نساء) اطاعت کنید از خدا واطاعت کنید از رسول واولی الامر خودتان- وهمانهایند که خدا عزوجل درباره شان فرموده است (55/ مائده) همانا ولی وسرپرست شما خداست ورسولش وآن کسانی که

گرویدند: همان کسانی که نماز بر پا می دارند وزکاه را بدهند در حالیکه رکوع می کنند.»(2) «ابن مغازلی شافعی در تفسیر آیۀ مورد بحث درکتاب مناقب خود به

ص: 100


1- شبهای پیشاور، ص316.در مورد " الذین معه" باید گفته شود که در کلمات عرب و عجم من باب تعظیم و تفخیم یا جهات دیگر اطلاق جمع بر واحد بسیار شایع و متداول است. ( شبهای پیشاور، ص 36
2- اصول کافی، ج1، ص358. - در کتاب تفسیر برهان وکتاب غایه المرام از صدوق (علیه الرحمه) روایت می کند که او در ذیل آیۀ " انما ولیکم الله ورسوله والذین آمنوا" از ابی الجارود از حضرت ابی جعفر(عَلَيْه السَّلاَمُ) روایت می کند که فرمود: طایفه ای از یهود مسلمان شدند ازآن جمله..... همگی خدمت رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) عرض کردند یا نبی الله حضرت موسی وصیت کرد به یوشع بن نون واورا جانشین خود قرار داد، وصی شما کیست یا رسول الله؟وبعد از تو ولی وسرپرست ما کیست؟ در پاسخ این سئوال این آیه نازل شد :" انما ولیکم الله ورسوله والذین یقیمون الصلوه ویوتون الزکوه وهم راکعون "آنگاه رسول خدا فرمود برخیزید، همه برخاستند آمدند،مردی فقیر وسائل داشت از مسجد به طرف آن جناب می آمد، حضرت فرمود:ای مرد آیا کسی به تو چیزی داد؟ عرض کرد آن مردی که مشغول نماز است. پرسید در چه حالی به تو داد؟ عرض کرد در حال رکوع، حضرت تکبیر گفت. اهل مسجد همه تکبیر گفتند، حضرت رو به آن مردم کردند وفرمود: پس از من علی ولی شماست، آنان نیزگفتند ما به خداوندی خدای تعالی وبه نبوت محمد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وولایت علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) راضی وخشنودیم، آنگاه این آیه نازل شد:"ومن یتول الله ورسوله والذین آمنوا فان حزب الله هم الغالبون.»(تفسیر المیزان، ج6،ص21-22)

طوراجازه (نه سماع) نقل می کند از ابوبکر، احمد بن ابراهیم بن شاذان بزاز از حسن بن علی عدوی از سلمه بن شبیب از عبد الرزاق از مجاهد از ابن عباس که در تفسیر آیۀ مورد بحث ما گفته که این آیه در حق علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) نازل شده است.»(1)

«ودر غایه المرام از صدوق (رحمه الله علیه) نقل می کند که وی به اسناد خود از ابی سعید وراق از پدرش از جعفر بن محمد از پدرش واز جدش (عَلَيْه السَّلاَمُ) نقل می کند داستان قسم دادن علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) ابوبکر را، وقتی که بهخلافت نشسته بود ودرضمن فضایل خود برای ابی بکر ذکر می نمود وبه کلماتی که رسول الله (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در حقش فرموده بود استدلال می کرد تا اینکه فرمود: ای ابابکر تورا به خدا سوگند آیا ولایتی که قرین ولایت خدا ورسول است در آیۀ زکات ولایت من است یا ولایت تو؟ گفت: بلکه ولایت توست.»(2)

یکی دیگر از نشانه های رأفت و مهربانی امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) در سورۀ مبارکۀ بقره آیۀ 274 تجلی می کند که : «الذین ینفقون اموالهم باللیل والنهارسرا وعلانیه فلهم اجرهم عند ربهم ولا خوف علیهم ولاهم یحزنون»، «کسانی اموال خویش را

ص: 101


1- تفسیر المیزان، ج6، ص29.
2- تفسیر المیزان، ج6، ص2.

شب وروز، نهان وآشکار انفاق می کنند پاداششان نزد پروردگارشان است. نه ترسی دارند ونه غمگین می شوند».«در مجمع البیان در ذیل این آیۀ شریفه" الذین ینفقون اموالهم باللیل والنهار...." دربارۀ شان نزول این آیه گفته است به طوری که از ابن عباس نقل شده،این آیه در شان علی بن ابیطالب نازل شده است که آن حضرت چهار درهم پول داشت، یکی رادر شب، ویکی را در روز سومی را پنهانی وچهارمی را علنی صدقه داد، به دنبال آن این آیه نازل شد :" کسانی که اموال خود را شب وروز، سری وعلنی انفاق می کنند ....". مرحوم طبرسی سپس می گوید: این روایت هم از امام باقر(عَلَيْه السَّلاَمُ) وهم از امام صادق (عَلَيْه السَّلاَمُ) نقل شده است. این معنا را عیاشی نیز در تفسیرش وشیخ مفید در اختصاص وشیخ صدوق در عیون آورده اند. ودر الدر المنثوراست که عبد الرزاق وعبد بن حمید، وابن جریر وابن منذر وابن حاتم وطبرانی وابن عساکر از طریق عبدالوهاب بن مجاهد از پدرش مجاهد از ابن عباس روایت کرده اند که در تفسیر آیه " الذین یتفقون اموالهم باللیل والنهار سرا وعلانیه " گفته است: این آیه در شان علی بن ابیطالب نازل شد، که چهار درهم داشت یکی را در شب ودومی را در روزوسومی را پنهانی وچهارمی را علنی صدقه داد.»(1)

ص: 102


1- تفسیر المیزان، ج2، ص622 – 623.

امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) وخانواده:

امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) وحضرت زهرا(عَلَيْهَا السَّلاَمُ) بهترین الگو وسرمشق اند برای کسانی که می خواهند یک زندگی آرام و توأم با معنویت داشته باشند. خانۀ آنان خانه ایست که در آن هر صبح وشام از خداوند یاد می شود ولحظه ای از یاد معبود غافل نمی شوند و با تقویت جنبه های معنوی زندگی سعی در پرورش استعدادها وتوانائیهای خود وفرزندانشان داشتند.«روزی رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) این قول خداوند متعال را قرائت نمود :" فی بیوت اذن الله ان ترفع ویذکر فیها اسمه یسبح له فیها بالغدو والاصال"،" در خانه هایی که خداوند اذن داده تا رفیع وبلند مرتبه گردند ونام او در آنها برده شود وصبح وشام به تسبیح وتقدیس او مشغول باشند." (نور/ 36) در این هنگام مردی از جا برخاست وپرسید: ای رسول خدا منظور از این خانه ها چه خانه هایی است؟ رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: خانه های انبیاء و پیامبران.سپس ابوبکر از برخاست ودر حالی که به خانۀ علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) وفاطمه زهرا(عَلَيْهَا السَّلاَمُ) اشاره می کرد پرسید: ای رسول خدا آیا این خانه هم جزء آنهاست؟ رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: " آری بهترین آنهاست".»(1)

درتاریخ یعقوبی آمده :«رسول خدا فاطمه را به او تزویج کرد با این که گروهی از مهاجران او را از رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) خواستگاری کرده بودند وچون او را به علی داد به سخن آمدند ، پس رسول خدا فرمود: ماانا زوجته ولکن الله زوجه، من فاطمه را به علی تزویج نکردم بلکه خدا او را تزویج کرد.»(2) «عمر می

ص: 103


1- زندگانی حضرت زینب (عَلَيْهَا السَّلاَمُ)، ص32.
2- تاریخ یعقوبی، ج2،ص45.

گفت: علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) سه خصیصه داشت که من آرزوی آن را در دل داشتم: یکی این که داماد پیامبروهمسر فاطمه(عَلَيْهَا السَّلاَمُ) بود.»(1) « حضرت زهرا(عَلَيْهَا السَّلاَمُ) به ازدواج امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) درآمد همان که پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در وصفش به دختر مبارکش چنین فرمود: آیا شما راضی نیستید که من شما را تزویج کردم به کسی که در امت من در اسلام قدیمی تر است و علم او بیشتر است.»(2) و یا فرمودند: « شوهر شما سید هست در دنیا و آخرت و او در اسلام در بین صحابه اول هستند و علمش کثیر است و حلمش عظیم... از همۀ ایشان.»(3) «وامام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) در همۀ لحظات زندگی از حمایت حضرت زهرا(عَلَيْهَا السَّلاَمُ) برخوردار بود. شیخ صدوق(رحمه الله) در کتاب " علل الشرایع" مقداری از خطبۀ حضرت زهرا (عَلَيْهَا السَّلاَمُ) را با سند خود از احمد بن محمد بن جابر و او از حضرت زینب (عَلَيْهَا السَّلاَمُ) دختر علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) و نیز با سند خود از عبد الله بن محمد علوی از تعدادی از مردان خود از حضرت زینب (عَلَيْهَا السَّلاَمُ) دختر علی (عَلَيْه السَّلاَمُ)، از فاطمۀ زهرا(عَلَيْهَا السَّلاَمُ) و همچنین با سندی دیگر از حفص بن احمد از زید بن علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) از عمه اش حضرت زینب(عَلَيْهَا السَّلاَمُ) دختر علی(عَلَيْه السَّلاَمُ)، از حضرت زهرا(عَلَيْهَا السَّلاَمُ) نقل کرده است و اما اکنون روایت: عبد الله بن حسن با سند خود از پدرانش نقل می کند که : وقتی خبر تصمیم ابوبکر مبنی بر گرفتن فدک از حضرت زهرا(عَلَيْهَا السَّلاَمُ) به گوش

آن حضرت رسید، حضرت روسری اش را بر سر انداخت و چادرش را بر خود پیچید و در میان جمعی از کنیزان خود و به همراه زنان بنی هاشم در حالی که دامنش[ بر روی زمین] می کشید بدون

ص: 104


1- در مکتب امیرالمؤمنین علی (عَلَيْه السَّلاَمُ)، ص225.
2- مسند احمد بن حنبل، ج5، ص662.
3- الاستیعاب فی اسماء الاصحاب، ج2، ص47.

آنکه راه رفتنش فرقی با راه رفتن رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) داشته باشد به راه افتاد تا این که بر ابوبکر که در جمع گروهی از مهاجرین و انصار و دیگران قرار داشت وارد شده...[ و فرمود] پس خداوند تبارک و تعالی شما را به وسیلۀ محمد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نجات داد [ و این نبود مگر ] بعد از سختیها و رنجهایی که کشید و گرفتار مردان سخت و سنگدل و دزدان عرب و سرکشان اهل کتاب شد که هرگاه آنان آتش جنگ را بر میافروختند، خداوند آنان را خاموش می کرد و یا هنگامی که پیروان شیطان ظهور می کردند و یا مشرکی از مشرکان دهان باز می کرد او - یعنی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)- برادرش علی بن ابیطالب را به جان آنها می انداخت و او باز نمی گشت مگر وقتی که گوشهای آنان را زیر قدمهایش می نهاد و با شمشیر، آتش فتنه را خاموش می کرد و در حالی که او در راه تقرب به خدا سختی می کشید و در انجام فرمانش تلاش می کرد و به رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) تقرب می جست و سرور اولیاء خدا گشته و نصیحت گری بزرگ و پر تلاش و کوشا شده بود شما به زندگی آرام خود پرداخته و مشغول تن پروری و خوش گذرانی بودید و در امنیت به سر می بردید و از ما توقع داشتید که با سختیها درگیر باشیم و شما انتظار اخبار آن را بکشید و در هنگام جنگ سستی کرده و از مبارزه و جهاد فرار می کردید.»(1) از نکات قابل توجه در مورد محیط خانوادگی حضرت امیر(عَلَيْه السَّلاَمُ)،پرورش فرزندان به بهترین شکل می باشد، شیرمردان وشیرزنانی که تا پایان تاریخ کسی نمی تواند جایگزین نقش آنان،به عنوان سرمشق والگو، شود. در اینجا لازم است به مواردی چند از آن

ص: 105


1- زندگانی حضرت زینب (عَلَيْهَا السَّلاَمُ)، ص366 – 367.

اشاره شود: نخست فرزند ایشان امام حسن مجتبی (عَلَيْه السَّلاَمُ) می باشد. «شبیه ترین مردم به رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بود در خوی،رفتار وسیادت."»(1) «سیوطی در تاریخ خود می نویسد: " حسن بن علی"دارای امتیازات اخلاقی وفضائل انسانی فراوان بود،او شخصیتی بزرگوار، بردبار،با وقار،متین، سخی وبخشنده، ومورد ستایش مردم بود.»(2) خود در توضیح مقام وجایگاه رفیعش می فرمایند: «.... منم فرزند بشیر(مژده دهنده به بهشت؛ یعنی، رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) که از نامهای آسمانی او بشیر است) منم فرزند نذیر(ترساننده از جهنم) منم فرزند آن کس که به اذن پروردگار، مردم را به سوی او می خواند. منم پسر چراغ تابناک (هدایت) . من از خاندانی هستم که خدای تعالی پلیدی را از ایشان دور کرده وبه خوبی پاکیزه شان فرموده است. من ازآن خاندانی هستم که خداوند دوستی ایشان را در کتاب خویش (قرآن) فرض و واجب دانسته و فرموده است: "بگو : نخواهم شما را بر ابلاغ رسالت مزدی جز دوستی در خویشانم. وآنکه فراهم کند نیکی را بیفزایمش در آن نیکوئی را"(شوری/ 23)پس نیکی (در این آیه) دوستی ما خاندان است.»(3) و«حسن بن علی-علیه السلام- تمامی توان خویش را در راه انجام امور نیک وخداپسندانه،به کار می گرفت واموال فراوانی در راه خدا می بخشید.مورخان ودانشمندان در شرح زندگانی پر افتخار آن حضرت، بخشش بی سابقه وانفاق بسیار بزرگ وبی نظیری ثبت کرده اند که درتاریخچۀ زندگانی هیچ کدام از بزرگان به چشم نمی خورد ونشانۀ دیگری از عظمت نفس وبی

ص: 106


1- ارشاد، ج1، ص2.
2- سیره پیشوایان، ص88.
3- ارشاد، ج2،ص4 – 5.

اعتنائی آن حضرت به مظاهر فریبندۀ دنیا است.

نوشته اند:" حضرت مجتبی(عَلَيْه السَّلاَمُ) در طول عمر خود دو بار تمام اموال ودارایی خود را در راه خدا خرج کرد وسه بار ثروت خود را به دو نیم تقسیم کرده ونصف آن را برای خود نگهداشت ونصف دیگر را در راه خدا بخشید.(1) دیگر فرزند امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) وحضرت زهرا(عَلَيْهَا السَّلاَمُ) امام حسین (عَلَيْه السَّلاَمُ) می باشد. « زاذان از سلمان رضی الله عنه روایت کند که گفت: شنیدم از رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) که دربارۀ حسن وحسین (عَلَيْه السَّلاَمُ) می فرمود: " بار خدایا! من این دو را دوست دارم پس تو نیز ایشان را دوست بدار، ودوست دار هر کس که ایشان را دوست دارد".»(2)«واز نشانه های روشن بر کمال (وخردمندی) ایشان (با اینکه از نظر سن کودک وخردسال بودند) صرف نظر از آنچه در داستان مباهله گذشت (که با خردسالی رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) آن دو را برای مباهله همراه خود برد) این بود که پیغمبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) با آن دو بیعت کرد، ودر ظاهر با هیچ کودکی جز آن دو بیعت نکرد(واین برهان روشنی است که آن دوبا این که خردسال بودند از نظر عقل وخرد مردانی کامل به شمار می رفتند) ودیگر اینکه قرآن پاداش بهشت در برابر کردار نیکشان قرار داد با این که آن دو (در آن حال) کودک بودند، ومانند این (آیه) دربارۀ کودکان دیگر که مانند آنان بودند نازل نگشت (وآن آیه ای است) که خدای تعالی در سورۀ هل اتی فرماید:" وخوراندند آن خوراک را با اینکه آن را دوست داشتند به بینوایی ویتیمی واسیری،(وگفتند:) جز این نیست که می خورانیم شما را برای روی خدا ونخواهیم از شما پاداشی ونه سپاسی

ص: 107


1- سیره پیشوایان، ص90 – 91.
2- ارشاد، ج2، ص34.

.همانا می ترسیم از پروردگار خویش روزی را که گرفته وآشفته روی است. پس نگهداشتشان خدا از بدی آن روز وبه ایشان ارزانی داشت خرمی وشادمانی، وپاداششان داد بدانچه شکیبائی کردند بهشتی وحریری"(سوره انسان آیه 8-13)واین گفتار خداوند آن دو رانیز به همراه پدر ومادرشان دربرگرفت، وضمنا خبر از گفتار ایشان وآنچه در دل داشتند نیز می دهد واین دو چیز هر دو نشانۀ امامت وحجت بزرگی بر مردم درآن دو می باشد.»(1) ویا در تاریخ آمده است :«روزی حضرت زینب(عَلَيْهَا السَّلاَمُ) از پدر گرامی اش سئوال کرد:" پدر جان آیا ما را دوست داری ؟"امام فرمود:"چگونه شما را دوست نداشته باشم وحال آنکه شما میوه های دل من من هستید." زینب (عَلَيْهَا السَّلاَمُ)

عرض کرد:"پدرجان محبت حقیقی آز آن خداوند متعال است وشفقت ومهربانی از آن ما".»«این گفتگوی زیبا بر معانی زیادی دلالت می کند که از جملۀ آنها: 1- فضای محبت وصفایی که بر خانۀ امیرالمومنین (عَلَيْه السَّلاَمُ) حاکم بوده و احساسات وعواطف پاکی که بین پدری مهربان وفرزندی پاک وطاهر جریان داشته است. 2- اینکه محبت به اعتبار نوع ومنشاء آن واین که به چه کسی تعلق می گیرد به انواع واقسام بسیاری تقسیم می شود وهر یک از آنها اسم خاصی دارند ولی در هر حال نام " محبت" در مورد همۀ آنها به کار می رود. یکی از آنها محبتی است از جانب انسان نسبت به خداوند متعال که بشر را خلق کرده وانواع نعمت ها را بر او ارزانی داشته است. یکی دیگر از آنها محبتی است که پدر بر فرزندان خود روا می دارد واین نوع از محبت از عواطف ومهربانی سرچشمه می گیرد وحضرت زینب(عَلَيْهَا السَّلاَمُ)

ص: 108


1- ارشاد، ج2، ص36 – 37.

از این نوع، تعبیر به شفقت و مهربانی می نمودند. در کتابهای لغت می خوانیم "شفقت" یعنی: عطوفت،رافت، مهربانی ودلسوزی، بنابراین "شفقت" نوع وقسم خاصی از محبت است که از قلب والدین نسبت به فرزندانشان ابراز می شود.3- این روایت حاکی از آن است که فکر واندیشۀ حضرت زینب (عَلَيْهَا السَّلاَمُ) علی رغم اینکه هنوز در سالهای اولیۀ دوران کودکی خود به سر می برد از جایگاه بلند و ومقام رفیعی برخوردار است. آری..... او بانوی بزرگی بود حتی در آن زمان که کودکی بیش نبود.»(1)

«و در بعضی کتب از متتبعین نقل شده که : روزی از ایام جنگ صفین جوان نقابداری در سن پانزده یا هفده سالگی از لشگر علی امیرالمومنین (عَلَيْه السَّلاَمُ) به مبارزت بیرون آمد که ازاو هیبت وسطوت ظاهر بود واصحاب معاویه از رفتن به مبارزت او ترسیدند. پس معاویه گفت به مرد شجاعی از اصحابش که او را ابن شعثاء می گفتند که تو بیرون رو به مبارزت این جوان. او گفت: اهل شام مرا با ده هزار سوار برابر می کردند وهفت پسر دارم ،یکی را می فرستم او را به قتل برساند وآن هفت پسر را واحداً بعد واحد فرستاد وآن جوان نقاب دار همه را به جهنم فرستاد. پس ابن شعثاء خود به مبارزت قدم جرأت برداشت. آن جوان بر او حمله کرد وآن مرد نیز به هفت پسرش در درک جهنم ملحق نمود ودیگر کسی جرات مبارزت او ننمود. پس مولای متقین علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) او را فرمود وبه نزد خود طلبید. چون مراجعت فرمود ونقاب از صورت مبارک برداشت، دید که قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس (عَلَيْه السَّلاَمُ) است و صحت این خبر را می توان تصدیق

ص: 109


1- زندگانی حضرت زینب (عَلَيْهَا السَّلاَمُ)، ص32 – 33)

نمود. زیرا که امیرالمومنین (عَلَيْه السَّلاَمُ) در سنۀ چهلم از هجرت شهید شد وواقعۀ کربلا در شصت و یک از هجرت بوده وابوالفضل (عَلَيْه السَّلاَمُ) به روایت خوارزمی در مناقب در جنگ صفین مرد تام وکاملی بوده ودر واقعۀ کربلا سی وچهار یا سی وپنج ساله بوده است.»(1)

حضرت عباس (عَلَيْه السَّلاَمُ) خود در وصف شجاعتش درصحرای کربلا چنین می سرود:

«انا الذی اعرف عند الزنجره

بابن علی المسمی حیدره

فاثبتوا الیوم لنا باکفره

لعتره الحمد وسوره البقره

منم آن که در میدانهای نبرد شناخته می شوم به نام آن علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) که او را حیدر می گویند. امروز را به عنوان جنگ ما به کفر ثبت کنید که ما خاندان سوره حمد وبقره هستیم»(2) «بالاتر مدح وبیانی که سزاوار آن حضرت است آن کلامی است که در کتاب عمده الطالب از ابی نصیر بخاری از مفضل بن عمرکه به قول ارشاد از خاصه وثقات سّرامام بوده از حضرت صادق (عَلَيْه السَّلاَمُ) که فرموده: کان عمنا العباس بن علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) نافذ البصیره صلب الایمان جاهد مع ابیعبد الله وابلاء بلاء حسنا ومضی شهیدا.عموی ما عباس بن علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) بصیرتی نافذ وبینشی عظیم وایمانی شدید داشت، در محضر امام حسین(عَلَيْه السَّلاَمُ) جهاد نمود (ودر راه حضرتش) جانبازی و ایثاری تمام نمود وبه شهادت رسید.»(3) در مورد نحوۀ تعلیم و تربیت فرزندان امام(عَلَيْه السَّلاَمُ) توجه به این مساله لازم است که وی توانست صفات خوب و شایسته ای را که داشت به آنها نیز منتقل کند، همچون ایمان و عقیدۀ محکم نسبت

ص: 110


1- خصائص العباسیه، ص109.
2- خصائص العباسیه، ص111.
3- خصائص العباسیه، ص176

به خداوند، علم و دانش فراوان، عطوفت و مهربانی، شجاعت و رزم آوری، عفت و پاکدامنی، صبر، وفاداری و... و برعکس گمان افرادی که معتقدند اسلام باعث محدود شدن و یا تحقیر شدن زنان می شود حضرت امیر(عَلَيْه السَّلاَمُ) در تربیت دختران خویش الگوهای خوبی ارائه دادند به عنوان نمونه حضرت زینب کبری(عَلَيْهَا السَّلاَمُ) از چنان رتبۀ علمی و اخلاقی و رفتاری برخوردار که او را عقیلۀ بنی هاشم یا مهین بانوی بنی هاشم می نامیدند، یعنی بانوئی که در میان طائفه اش، به لحاظ کمالات وجودی گل سرسبد خاندان است.« این لقب به اندازه ای شهرت پیدا کرد که جای نام او را بگرفت به نحوی که هر وقت گفته می شد" عقیله " مردم می دانستند که مقصود" زینب(عَلَيْهَا السَّلاَمُ)" است. پسران او نیز از این افتخار بی نصیب نمانده و به پسران عقیله" بنی العقیله" معروف شدند».« ابن عباس وقتی که از او روایت می کند می گوید: " حدثتنا عقیلتنا زینب بنت علی(عَلَيْهَا السَّلاَمُ) " یعنی مهین بانوی ما زینب دختر علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) چنین گفت.»(1)

امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) می فرمایند:« فرزند را برپدر حقی و پدر را بر فرزند حقی است، حق پدر بر فرزند آن است که پدر را در هر چیز مگر در نافرمانی از خداوند سبحان اطاعت و پیروی نماید، و حق فرزند بر پدر آن است که نام فرزند را نیکو قرار دهد ( به نام یکی از معصومین(عَلَيْه السَّلاَمُ) یا یکی از فرزندان و خاندان آنها نام نهد) و او را با ادب و آراسته بارآورد، و قرآن را به او بیاموزد.»(2) « رابطۀ عاطفی امیرالمومنین (عَلَيْه السَّلاَمُ) با پسران و دخترانش به نیکوترین شکل ممکن و در جوی از صفا و صمیمیت و محبت و عطوفت قرار داشت. در ماه رمضان آن سال - یعنی

ص: 111


1- زینب بانوی قهرمان کربلا، ص54.
2- نهج البلاغه، حکمت 391.

سال و ماه آخرزندگی – حضرت یک شب را در خانۀ فرزندش امام حسن (عَلَيْه السَّلاَمُ) افطار می نمود و یک شب در منزل فرزند دیگرش امام حسین(عَلَيْه السَّلاَمُ) به سر می برد و شب بعد را در خانۀ دخترش زینب (عَلَيْهَا السَّلاَمُ) که در کنار همسرش عبدالله بن جعفر زندگی می کرد افطار می نمود و تمام این کارها را برای تقویت رشته های محبت و مودت بین خود و پسران شجاع و دختران دلبندش انجام می داد.»(1)

ایشان در جهت کسب روزی و معاش خانواده فردی کوشا و تلاشگر بود و از هیچ تلاشی دریغ نمی نمود.«به گفتۀ مرحوم صدوق دستش همیشه به علت کار در مزرعه خاک آلود بود. بر پیشانی او از شدت کار عرق نشست و حتی نوشته اند گاهی در مزرعه کار می کرد دوستان و ارادتمندانش می خواستند بیل را از دست او بگیرند و به اصطلاح به او کمک کنند تا رفع خستگی کند و امام بیل را به دست آنها نمی داد و می فرمود این کار وظیفۀ خود من است و باید شخصا کارم را انجام بدهم. »(2) «روزی به خانه آمد بچه ها را با رنگ زرد و زار و نزار دید علت را پرسید گفتند گرسنه اند. امام (عَلَيْه السَّلاَمُ) فرزندان را با خود همراه کرد به مزرعه ای وارد شد که در آن مردی با دلو آب از چاه می کشید با صاحب مزرعه قرار بست به عنوان کار مزدی برای او آب از چاه بالا بکشد و در ازای هر دلوی که آب می کشد یک دانه خرما بگیرد. و بر این اساس مقداری خرما تهیه کرد. بچه ها خوردند و سیر شدند و مقداری دیگر را هم برای اهل خانه آورده بود.»(3) و این خانواده همان هایی هستند که خداوند متعال در قرآن در

ص: 112


1- زندگانی حضرت زینب (عَلَيْهَا السَّلاَمُ)، ص39
2- در مکتب امام امیرالمؤمنین علی (عَلَيْه السَّلاَمُ)، ص203.
3- همان.

آیۀ 9 از سورۀ مبارکۀ انعام دربارۀ آنها می فرماید: « قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی »،« ای پیامبربگو من برای رسالت خویش اجر و مزدی نمی خواهم مگر مودت و دوستی در خاندان و اهل بیتم». « فخر رازی می گوید : زمخشری در کشاف روایت کرده : چون این آیه نازل گشت، گفتند یا رسول الله ! خویشاوندانی که بر ما محبتشان واجب است کیانند؟ فرمود:علی و فاطمه و پسران آنان. »(1) «به اتفاق فریقین مفاد آیۀ شریفه وجوب دوستی اهل بیت رسالت است که با آیات بسیاری از قرآن مجید قابل اثبات است که در سورۀ سباء آیۀ 47،سورۀ یونس آیۀ 72،سورۀ انعام آیۀ 90، سورۀ هود آیۀ [51]53و[29]31، سورۀ فرقان آیۀ 59ودر سورۀ شعراء آیات 109،127،145،164و180به این مودت تاکید شده است.»(2)

ص: 113


1- جاذبه و دافعه علی (عَلَيْه السَّلاَمُ)، ص93.
2- سباء/ 47: قل ما اسئلتکم من اجر فهو لکم ان اجری الا علی الله و هو علی کل شیء شهید.(بگو هر مزدی که از شما خواستم به نفع خودتان است،مزد من جز بر خدا نیست واو بر هر چیزی گواه است یونس/ 72: فان تولیتم فما سالتکم من اجر ان اجری الا علی الله وامرت ان اکون من المسلمین.(واگر پشت کردید،من از شما مزدی نخواستم،که مزد من جز بر خدا نیست ودستور یافته ام که از اهل تسلیم باشم)انعام/ 90: ..... قل لا اسئلکم علیه اجرا ان هو الا ذکری للعالمین.(.... بگو برای این[رسالت] از شما مزدی نمی خواهم، که این جز پندی برای جهانیان نیست)هود/29: و یا قوم لا اسئلکم علیه مالا ان اجری الا علی الله....(و ای قوم من! براین[رسالت] از شما مالی نمی خواهم،مزد من فقط با خداست.....)هود/53: یا قوم لا اسئلکم علیه اجرا ان اجری الا علی الذی فطرنی افلا تعقلون.(ای قوم من!برای این کار از شما مزدی نمی خواهم.مزد من فقط با آن کسی است که مرا آفرید.پس آیا تعقل نمی کنید؟)فرقان/59: قل ما اسئلکم علیه من اجرالا من ساء ان یتخذ الی ربه سبیلا.(بگو من بر این رسالت اجری از شما طلب نمی کنم، مگر کسی که بخواهد راهی به سوی پروردگار در پیش گیرد[که همین مزد من است])شعراء/109: وما اسئلکم علیه من اجر ان اجری الا رب العالمین.(وبر این [رسالت] اجری از شما طلب نمی کنم. اجر من بر پروردگار جهانیان است)شعراء/127وشعراء/145وشعراء164وشعراء180نیز بدین مضمونند.)

علم غیب ومعجزات امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ):

یکی دیگر از ابعاد وجودی حضرت امیر(عَلَيْه السَّلاَمُ) داشتن علم غیب وآگاه بودن از اسراری است که دیگران از آن بی بهره بودند وهمچنین معجزات فراوانی که از ایشان صادر شده است. سماعه از امام صادق(عَلَيْه السَّلاَمُ) روایت می کند که فرمود: « براستی برای خدا تبارک وتعالی دو علم است، یک علمی که فرشته ها وپیغمبران ورسولان را بر آن مطلع کرده وهمۀ آن را می دانیم و دوم علمی که ویژۀ خود ساخته و چون نسبت بدان برای وی بدا رخ دهد ما را مطلع سازد و بر ائمه پیش از ماهم عرضه شود.»(1) ونیز معمر بن خلاد گوید: « مردی پارسی از ابوالحسن (عَلَيْه السَّلاَمُ) این پرسش را کرد: شما علم غیب را می دانید؟ در پاسخ اوفرمود که امام باقر(عَلَيْه السَّلاَمُ) فرموده است،علم الهی برای ما گستره گردد وبدانیم واز نظر ما برچیده شود وندانیم، فرمود:آن رازخدا عز وجل است که با جبرئیلش راز گوید او با محمد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) راز گوید واو با هر که خدا خواهد در میان نهد.»(2) خداوند در قرآن می فرماید: «...... و ما کان الله لیطلعکم علی الغیب ولکن الله یجتبی من رسله من یشاء فامنوا بالله ورسله وان تومنوا وتتقوا فلکم اجرعظیم»،«..... وخدا بر آن نیست شما را بر غیب آگاه سازد،ولیکن خدا از فرستادگان خود هر که را خواهد بر می گزیند. بنابراین به خدا ورسولش ایمان بیاورید،واگر ایمان بیاورید وپرهیزکاری کنید پاداش بزرگی خواهید داشت»(ال عمران / 179) ونیز می فرماید:«عالم الغیب فلایظهر علی غیبه احدا26 الا من ارتضی من رسول فانه

ص: 114


1- اصول کافی، ج1، ص492.
2- اصول کافی، ج1، ص493 – 494.

یسلک من بین ومن خلفه رصدا»،«[او] دانای غیب است وکسی را بر غیب خود آگاه نمی کند. مگر پیامبری را که[برای این امر]بپسندد که از پیش او وپشت سرش مراقبانی گسیل می دارد»(جن/ 27) ودر تاریخ موارد فراوانی از علم غیب وآگاهی ائمۀ معصومین(عَلَيْه السَّلاَمُ) بر مسائل پشت پرده ومجهول از دید خلق الله مطرح شده است که از آن جمله است سخنان حضرت امیر(عَلَيْه السَّلاَمُ) دربارۀ کوفه: «ای کوفه گویا تو را می بینم که (بر اثر لشگرهای گوناگون وپیش آمد به هرج ومرج)کشیده می شوی مانند چرم عکّاضی(که وقت دباغی کش وواکش ومالش آن بسیار است، وعکاظ اسم بازاری بوده در بیابانی میان نخله وطائف، وعرب پیش از اسلام هر سال یک ماه در آنجا گرد آمده اشعار خوانده در حسب ونسب بریکدیگر فخر ومباهات می نمودند،وبیشتر متاعی که در آنجا خرید وفروش می شده چرم بوده، لذا می فرماید:) واز پیش آمد حادثه ها (ظلم وجور ستمکاران مانند چرم در وقت دباغی) پایمال می شوی، وجنبشها (انواع مصیبت وبلا ) بر تو وارد می شود ومن می دانم هیچ ستمگری بر تو ارادۀ ظلم وجور نکند مگر آنکه خداوند اورا به بلائی مبتلی یا کشنده ای را بر او مسلط گرداند(این خبر از جملۀ اخبار به غیب آن حضرت است، چنانکه در تواریخ وقایع کوفه پیش آمدها بر ستمکاران آن شرح داده شده است.)(1) «ونیز ازسخنان آن حضرت است برای اصحاب خود (اهل کوفه که به آنان خبر می دهد بلیه ای را که بعد از آن بزرگوار به آن مبتلی می شوند ودستور می فرماید که در آن هنگام چگونه رفتار نمایند): آگاه باشید

ص: 115


1- نهج البلاغه، خطبه 47.

که بزودی بعد از من مردی گشاده گلو وشکم برآمده (معاویه بن ابی سفیان) بر شما غالب می شود، می خورد آنچه بیابد ومی خواهد آنچه نیابد(هر چه می خورد سیر نمی گشت تا این که می گفت سفره را برچینید خسته شدم وسیر نگردیدم. گفته اند پرخوری او بر اثر نفرین حضرت رسول بود آنگاه که کس به طلب اوفرستاد دید به خوردن مشغول است، بازگشت وگفت طعام می خورد، دیگر باره فرستاد باز به خوردن مشغول بود، پس آن حضرت فرمود: اللهم لا تشبع بطنه یعنی بارخدایا شکم او را سیر مگردان) پس (در صورت قدرت وتوانائی) او را بکشید واگر چه هرگز او را نخواهید کشت (توانائی کشتن اورا ندارید) آگاه باشید به زودی آن مرد شما را به ناسزا گفتن وبیزاری جستن از من امر می کند، پس اگر شما را به ناسزا گفتن مجبور نمود مرا دشنام دهید، زیرا ناسزا گفتن برای من سبب علو مقام می شود، وبرای شما باعث نجات ورهائی است، واما در بیزاری جستن، پس از من بیزاری مجوئید (در باطن دوستدارم باشید) زیرا من به فطرت اسلام تولد یافته ام، ودر ایمان وهجرت (بیرون رفتن از وطن برای نصرت ویاری رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)) سبقت وپیشی گرفتم(اول مردی که به پیغمبر ایمان آورد وبرای پیشرفت دین اسلام او را یاری کرد من بودم، پس بیزاری از من بیزاری از خداست وبیزاری از خدا موجب عذاب ابدی است).»(1)

واما نمونۀ دیگر از علم غیب امام (عَلَيْه السَّلاَمُ) هنگامی بود که امام(عَلَيْه السَّلاَمُ) تصمیم به جنگ با خوارج گرفت وبه آن حضرت گفته شد که ایشان از پل نهروان عبور کردند، فرمودند: « قتلگاه ایشان (موضع کشته شدنشان) این طرف آب (نهروان) است،

ص: 116


1- نهج البلاغه، خطبه 56.

سوگند به خدا ده تن از آنان (از کشته شدن) نجات نمی یابد، وده نفر هم از شما هلاک نمی گردد چون حضرت برای جنگ با خوارج در پی ایشان می رفت، مردی از اصحابش آمد وگفت: یا امیرالمومنین خوارج از نهروان عبور کردند، فرمود دیدی ایشان گذشتند؟ آن مرد گفت آری، فرمود:سوگند به خدا عبور نکردند وهرگز عبور نمی کنند ومحل کشته شدن آنها این طرف نهر است، بعد از آن سوار شده رفتند، چون نزدیک نهر رسیدند، دیدند که همۀ خوارج غلاف شمشیرها را شکسته اسبهای خود را پی کرده آمادۀ جنگند و فریاد می کنند: لا حکم الا لله یعنی حکمی نیست مگر از جانب خدا "این کلمه را همیشه شعار خود قرار داده غوغائی بر پا می نمودند" پس حضرت فرمان جنگ داد،چون جنگ تمام شد فهمیدند که نه تن از خوارج فرار کرده کشته نشده اند واز اصحاب حضرت فقط هشت کشته شده بودند.)»(1) و تاریخ روایت می کند که :«ابن عباس (به سندش)از زیاد بن نصر حارثی حدیث کرده که گفت: نزد زیاد بن ابیه (در کوفه) بودم که رشید حجری را آوردند، به او گفت:صاحب تو- ومقصودش علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) – دربارۀ آنچه ما نسبت به تو انجام خواهیم داد چه به تو گفت؟ گفت:(آن حضرت فرمود(شما دست وپای مرا جدا خواهید کرد سپس به دارم می کشید!. زیاد گفت:آگاه باشید که اکنون گفتار او رادروغ خواهم کرد، آزادش کنید! پس همین که رشید خواست بیرون برود، زیاد گفت: به خدا سوگند! چیزی بدتر از آنچه صاحبش به او گفت نیست که (نسبت به او) انجام دهیم، دست وپایش راببرید وبه دارش زنید. رشید گفت:

ص: 117


1- نهج البلاغه، خطبه 58.

دریغا که هنوز یک چیز دیگر مانده است که امیر المومنین (عَلَيْه السَّلاَمُ) به من خبر داده است! زیاد گفت: زبانش را ببرید(که سخن نگوید) رشید گفت: اکنون به خدا خبر امیرالمومنین(عَلَيْه السَّلاَمُ) (به تمامی) راست درآمد.»(1) و همچنین اسماعیل بن صبیح (به سندش) از اسماعیل بن زیاد حدیث کند که گفت: روزی علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) به براء بن عازب (که از اصحاب رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بود) فرمود: ای براء! فرزندم حسین کشته می شود وتو زنده خواهی بود واو را یاری نخواهی نمود. وچون حسین(عَلَيْه السَّلاَمُ) کشته شد براء بن عازب می گفت: به خدا! علی بن ابیطا لب (عَلَيْه السَّلاَمُ) راست گفت، حسین (عَلَيْه السَّلاَمُ) کشته شد و من یاریش نکردم، وافسوس می خورد واظهار ندامت وپشیمانی می کرد.(2) از دیگر ابعاد وجودی حضرت (عَلَيْه السَّلاَمُ) معجزات ایشان است.«واز جمله معجزات آن حضرت معجزه ای است که ناقلین آثار آن را روایت کرده ودر میان مردم کوفه مشهور گشته که چون این خبر در تمام آن پراکنده شد وبه شهرهای دیگر رسید،از این رو دانشمندان آن را یادداشت کرده اند وآن داستان سخن گفتن ماهیان شط فرات در کوفه با آن حضرت(عَلَيْه السَّلاَمُ) بود. جریان چنانچه روایت کرده اند این بود که آب فرات طغیان کرد وبه اندازه ای زیاد شد که مردم کوفه از غرق شدن ترسیدند وبه امیرالمومنین پناهنده شدند، پس آن حضرت بر استر رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) سوار شد واز خانه بیرون آمد، مردم نیز به دنبال او آمده تا به کنار شط فرات رسیدند، در آنجا از استر به زیر آمد و وضوئی نیکو ساخت و نمازی به تنهایی خواند ومردم او را می نگریستند، سپس دعاهایی خواند که بیشتر مردم شنیدند، سپس به سوی فرات پیش رفت وعصایی

ص: 118


1- ارشاد، ج1، ص475 – 476.
2- ارشاد، ج1، ص484.

در دست داشت، تا این که آمد و با آن عصا برروی آب زده فرمود: به اذن خدا وخواست او کم شو! پس آب فرو نشست بدان سان که ماهیان در ته آب نمودار شدند. پس بسیاری از آنها با جملۀ "السلام علیک یا امیرالمومنین" برآن حضرت سلام کردند و چند نوع از آنها سلام نکردند وآنها (عبارت بودند از)جری،مارماهی، زمار،پس مردم از این جریان درشگفت شدند واز سبب سخن گفتن آنها که سخن گفتند،وسخن نگفتن دستۀ دیگر پرسیدند؟ حضرت فرمود: خداوند آن دسته از ماهیان را که پاک وحلال بودند برای من به زبان آورد ،وآن دسته را که حرام گوشت وپلید ودور از رحمت و برکت کرده بود به سخن نیاورد.»(1)

ونیز روایت شده که: «روزی امیر المومنین(عَلَيْه السَّلاَمُ) بالای منبر در کوفه خطبه می خواند که ناگاه اژدهایی از یک سوی منبر نمودار شد وشروع به بالا رفتن از منبر کرد تا اینکه به نزدیکی امیر المومنین(عَلَيْه السَّلاَمُ) رسید. مردم ترسیدند وخواستند او را از آن جناب دفع کنند. حضرت به ایشان اشاره کرد که دست از آن بدارند ومتعرضش نشوند وچون به آن پلۀ آخرین که امیر المومنین (عَلَيْه السَّلاَمُ) بر آن ایستاده بود رسید، آن جناب به طرف اژدها خم شد،واژدها خود را دراز کرد تا اینکه گوش حضرت را در دهان گرفت،مردم خاموش شده واز این جریان به حیرت فرو رفتند،پس آن اژدها صدایی کرد که بیشتر مردم شنیدند سپس سر بر داشت وامیرالمومنین لبان مبارک را به هم می زد واژدها گوش می داد، آنگاه به شتاب به زیر آمده وگویا زمین او را به خود فرو برد، وامیر المومنین(عَلَيْه السَّلاَمُ) به سخن

ص: 119


1- ارشاد، ج1، ص507 – 508.

خود بازگشته خطبه را به پایان برد، چون از خطبه فارغ شد واز منبر به زیر آمد مردم در اطراف او انجمن کرده واز سرگذشت اژدها واین جریان حیرت انگیز پرسش کردند؟ فرمود: اینگونه نبود که شما پنداشتید،بلکه این اژدها حکمرانی از حکمرانان جنیان بود که قضاوت وحکمرانی در کاری بر او مشتبه ومشکل شده بود، پس به نزد من آمد وجویای حکم آن قضیه شد ومن به اوفهماندم (که چه باید بکند) پس دعای خیر دربارۀ من کرد وبازگشت.»(1)

ص: 120


1- ارشاد، ج1، ص509 – 510.

شهادت امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ):

امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) همانطور که در حیاتش، چشم جهان را به خود خیره کرده وبهت وحیرت همه را از این همه ابعاد وگستردگی وجودی برانگیخته، در شهادت و پرواز ملکوتی خویش به سوی خدای مهربان هم جای رقابتی برای کسی باقی نگذاشته است. با این که بر مناطق وسیعی از کرۀ زمین فرمانروایی می کند اما به جای این که خود را اسیر و پایبند متاع دنیا کند به واسطۀ طبع بلند وبی نیاز از دنیا وداشتن روحی وسیع وافکار قوی، دنیا را با همۀ خواهشها وامیالش در مقابل خود به تعظیم وامی دارد و باز مثل همیشه، این امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) است که دنیا را به گوشه ای پرت می کند وروح ملکوتی و زیبای خویش را به خالق خویش تسلیم می نماید وجان به جان آفرین می دهد.ایشان در بیانی زیبا دنیا را اینگونه ترسیم می کند : «مثل الدنیا کمثل الحیه لین مسها والسم الناقع فی جوفها،یهوی الیها الغره الجاهل،و یحذرها ذو اللب العاقل»،«داستان دنیا چون داستان مار است که دست بر آن بکشی نرم ودر اندرونش زهر کشنده است،فریب خوردۀ نادان به طرف آن می رود،وخردمند پایان بین از آن دوری می گزیند.»(1) و خود در تعریف دنیا می فرماید:ونیز فرموده: «ایها الناس متاع الدنیا حطام موبی فتجنبوا مرعاه قلعتها احظی من طمانینتها،وبلغتها ازکی.

ص: 121


1- نهج البلاغه، حکمت115.

من ثروتها....»،«ای مردم کالای دنیا گیاه خشک خورد شده وبا آورندۀ تباه کننده است پس دوری کنید از چراگاهی که کوچ کردن ونماندن درآن از آرام گرفتن در آن سودمندتر است واندک روزی وخوراک آن پاکیزه تر است از دارائی درآن(چون رنج دنیا وحساب آخرتش کمتر است)....»(1) و این نه تنها دیدگاه امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) که دیدگاه سایر ائمۀ معصومین (عَلَيْه السَّلاَمُ) نیز می باشد. امام موسی کاظم (عَلَيْه السَّلاَمُ) خطاب به هشام بن حکم اینگونه می فرمایند:« ... ای هشام خردمندان بدنیا بی رغبتند وبه آخرت مشتاق زیرا دانستند که دنیا خود جوینده ایست که آن را جویند وآخرت هم خواهانست وخواهان دارد هر که خواهان آخرت شود دنیا خود به دنبال او رود تا روزی مقدر او بپردازد وهرکه جویای دنیا شد. آخرت حق خود را از او خواهد وناگهانش مرگ فرا رسد ودنیا وآخرتش را تباه سازد.»(2) و نیز فرمودند :«...... ای هشام خردمند به کم وکاست دنیا با دریافت حکمت راضی است ولی به کم وکاست حکمت با دنیای دلبخواه راضی نیست از این رو خردمندان در کسب خود سود برند.»(3) سپس حضرت در تایید فرمایشات خود به تعدادی چند از آیات قرآنی استناد می کنند:«خداوند نیز در قرآن می فرماید: «... فبشروا عباد17 الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هداهم الله واولئک اولوا الباب18 »، «پس بندگان مرا بشارت بده. همان هایی که به سخن گوش فرا می دهند وبهترین آن را پیروی می کنند.اینانند که خدایشان

ص: 122


1- نهج البلاغه، حکمت 359.
2- اصول کافی، ج1، ص27.
3- اصول کافی، ج1، ص26

هدایت کرده وهم اینانند خردمندان»(زمر/17-18) ونیز فرموده:«وما الحیوه الدنیا الا لعب ولهو وللدار الآخره خیره للذین یتقون افلا تعقلون»،«وزندگی دنیا جز بازیچه وسرگرمی نیست، وقطعا سرای آخرت برای کسانی که پرهیزکاری بهتر است، پس آیا نمی اندیشند؟»(انعام/32)ونیز فرموده:«ان فی خلق السموات والارض و اختلف الیل والنهار لایات لاولی الالباب»،«به راستی در آفرینش آسمانها وزمین وآمد وشد شب وروز برای خردمندان نشانه هایی است»(آل عمران/ 190) و چه زیبا امام حسن مجتبی (عَلَيْه السَّلاَمُ) شخصیت آسمانی و ملکوتی و بی مانند امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) را بعد از شهادت آن حضرت معرفی می نمایند که: «امشب مردی جان سپرده است، که مردان پیشین هرگز در عمل نتوانستد بر او پیشی گیرند و مردان امروز نیز در عمل به پای او نمی رسند زیرا او بود که به همراهی رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) مجاهدت ها نموده، ودربارۀ محافظت او ازجان خویش مضایقه نکرد،هم او بود که همیشه پیغمبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) پرچم خویش را به دست او می داد و جبرئیل از سمت راست و میکائیل از جانب چپ او را حمایت می کردند،وهیچ وقت از جنگی برنگشت که فتح نکرده باشد، سیم و زر از خود به جای ننهاد،مگر هفتصد درهم، که با آن می خواست خدمتکاری جهت خانه اش خریداری نماید.»(1) وهمچنین آمده است که «وبعد از مرگ جز قرآنی و شمشیری با دویست و پنجاه و به قولی هفتصد درهم چیزی باقی نماند.»(2) و این سخن پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را که فرمودند«خوش ندارم که بمیرم ویک مثقال چیزی

ص: 123


1- زینب بانوی قهرمان کربلا، ص77.
2- بامداد اسلام، ص112.

بجای بگذارم.»(1) سرلوحۀ زندگی خویش قرار داد. با یقین و ایمان محکم و با آغوش باز به دیدار معبود شتافت و چنان یاد و اثری ماندگار برای خویش در این جهان از خود بجای گذاشت که در غوغای روزگار و زمانه همچو خورشیدی درخشان می درخشد و جهانیان را در برابر عظمت خویش به بهت و سکوت و حیرت وا می دارد.«و به فرمودۀ امام مجتبی(عَلَيْه السَّلاَمُ) او در شبی از دنیا رفت که موسی در آن شب از دنیا رفت، عیسی در آن شب به آسمان عروج کرد قرآن در آن شب نازل شد.»(2) امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) در شب شهادت حویش چنین می سرود:

اشدد حیا ریمک للموت

ای علی کمر خود را برای مرگ محکم ببند.

فان الموت لاقیکا

زیرا که مرگ ترا ملاقات خواهد کرد.

ولا تجزع من الموت

از مرگ آه و ناله سر مده.

اذا خل بوادیکا

زیرا مرگ تو را به سر منزل مقصود می رساند.»(3)

ونیز فرموده:«لالف ضربه علی هاقه راسی احب الی من الموت علی الفراش»،«یعنی به خدا قسم اگر هزار ضربت بر فرق من در آید در رضا و دوستی خدا ودر راه او شهید شوم محبوبتر است نزد من از آن که در بستر خود بمیرم»(4)

وجبرئیل بعد از ضربت خوردن حضرت (عَلَيْه السَّلاَمُ) در مسجد کوفه با شمشیر ابن ملجم مرادی ملعون چنین در آسمان ندا سر می دهد وصدا به ناله وزجه وفغان بر می

ص: 124


1- مروج الذهب، ج2، ص340.
2- در مکتب امام امیرالمؤمنین علی (عَلَيْه السَّلاَمُ)، ص424.
3- در مکتب امام امیرالمؤمنین علی (عَلَيْه السَّلاَمُ)، ص175.
4- خصائص العباسیه، ص19.

آورد که:«به خدا سوگند پایه های هدایت فرو ریخت و ستارگان آسمان و نشانه های تقوا ناپدید شد و به خدا سوگند ریسمان محکم الهی از هم گسست،پسر عموی محمد مصطفی (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) کشته شد،وصی برگزیدۀ خدا کشته شد، علی مرتضی کشته شد، به خدا قسم، سرور اوصیاء کشته شد، شقی ترین اشقیاء اوراکشت.»(1) امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) هم در حیاتش، زاهد وپارسا بود وهم در مماتش. چرا که او طالب رضای خدا بود نه رضای خلق. از خدا می هراسید ونه از غیر او، برای او می زیست ونیز برای او جان داد «عمر بن عبد العزیز خلیفۀ اموی گفت: علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) پارساترین مردم بود.»(2) وایشان این تفکر را به بهترین نحو به فرزندانش نیز منتقل کرد. امام حسین (عَلَيْه السَّلاَمُ) می فرمایند:

«ترکت الخلق طرا فی هوکا

وایتمت العیال لکی ارکا

فلو قطعتنی بالسیف اربا

لما حن الفواد الی سواکا

در هوای تو خلق را به نیکی رها کردم وخاندانم را یتیم ببینم.اگر مرا با شمشیر قطعه قطعه کنی هرگزدلم به غیر تو میل نمی کند.

ویا حضرت عباس(عَلَيْه السَّلاَمُ) می فرمایند:

لا ارهب الموت اذا الموت رقی

حتی اواری فی المصالیب لقی

نفسی لنفس المصطفی الطهر وفا

هرگاه مرگ فرا رسد من از آن نخواهم ترسید تا آنجائی که در سختیهای

ص: 125


1- زندگانی حضرت زینب کبری (عَلَيْهَا السَّلاَمُ)، ص45.
2- بامداد اسلام، ص111.

ملاقات خدا غرق شوم و روحم به روح مطهر مصطفی (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بپیوندد.»(1) اما به شهادت تاریخ دیگران چگونه زیستند وچگونه چشم از این جهان فانی بستند؟ آنانی که با او به رقابت پرداخته وخود را لایق جایگاه رفیع و والای او می دانستند، آنان چه کردند وچه از خود باقی گذاشتند و رفتند ؟ که در اینجا به گواه تاریخ به ذکر احوال برخی از ایشان می پردازیم:

زبیر بن عوام یکی از اعضاء شش نفرۀ عمر واز کاندیداهای خلافت:

«پس از مرگ، یا زده خانه در مدینه، دوخانه در بصره، یک خانه در کوفه ویک خانه در مصر، از خود باقی گذاشت.او چهار زن داشت که به هر یک آز آنها پس از کنار گذاشتن ثلث دارائی اش یک میلیون ودویست هزارسهم الارث رسید!! بخاری در این مورد می گوید: "تمام دارائی او، پنجاه میلیون وهشتصد هزار بود."

طلحه بن عبدالله تیمی،او نیز از اعضاء شورا بود:

«درآمد او از زمین هایش در عراق روزانه یک هزار دینار بود. وهنگام مرگ، دارائی او سی میلیون درهم بود.»

عبد الرحمن بن عوف،یکی از اعضاء شورا:

«ابن سعد در کتاب طبقات گفته است : "او در هنگام مرگ، یک هزار شتر وسه هزار گوسفند ویک صد اسب داشت که در بقیع می چریدند وبیست دهانه ونهر آب، زمین هایش را آبیاری می کردند." ونیز گفته است:" از جمله ما ترک او، شمشهای طلا بود که دست های کسانی که آنها را با تیشه قطعه قطعه می کردند

ص: 126


1- خصائص العباسیه، ص20.

پینه بسته بود ! نامبرده چهار زن داشت،که به هریک از آن ها هشتاد هزار رسید.»

سعد بن ابی وقاص:

«روزی که مرد، دویست وپنجاه هزار درهم از خود باقی گذاشت ودر کاخ خود در عقیق در گذشت.»

زید بن ثابت:

«به قدری طلا ونقره از خود باقی گذاشت که آنها را قطعه قطعه می کردند! دارائی واملاک او نیز به یک صد هزار دینار برآورد شده بود.»

یعلی بن منیه:

«در هنگام مرگ پانصد هزار دینار وجه نقد ومطالبات ومستغلاتی که قیمت آن سیصد هزار دینار بود از خود بجای گذاشت.»

« مسعودی گوید: "سخن در این مورد زیاد است ومفصل ، که چه کسانی چه اموالی درزمان عثمان به دست آوردند.»(1)

و اما عمر بن خطاب:

« زندگی زهد گونۀ او به این معنا نبود که او در دورۀ خلافت ثروتی نداشت بلکه در مصادر آمده است که عمر از ثروتمندان قریش بود. کسی از نافع پرسید: آیا عمر بدهکار بود؟ نافع گفت: چگونه عمر بدهی داشت در حالی که تنها یکی از ورثۀ او میراثش را به یک صد هزار( درهم یا دینار؟) فروخت او مهریۀ زنش را نیز چهل هزار درهم قرار داد. زمانی نیز دهها هزار درهم از اصل مالش

ص: 127


1- ابوذر غفاری وجدان بیدار آدمیت، ص168 – 170.

به دامادش بخشید. »(1)

اما سنت پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بر این اصل استوار است که: « خوش ندارم که بمیرم و یک مثقال چیزی به جای گذارم ».(2) آنچه آنها و امثال آنها در طول تاریخ انجام داده اند همان روش همیشگی و متداول در تاریخ است که انسانهای عادی و معمولی در مواجه با قدرت و ثروت انجام می دهند و ندای الهی پیامبران، در توجه به آخرت و دوری گزیدن از دنیا و دل نبستن و فقط استفادۀ ابزاری کردن از آن برای رسیدن به سرای باقی ، اینگونه بی جواب می ماند و چه زیبا خداوند می فرماید: « .... صم بکم عمی فهم لا یعقلون»،« .... کرانند و گنگانند و کورانند، پس نمی اندیشند» ( بقره/ 171) و یا : « و منهم من ینظر الیک افانت تهدی العمی و لو کانوا لا یبصرون»،« و برخی از آنها به تو می نگرند[ ولی نمی بینند]، مگر تو کوران را هدایت توانی کرد هر چند که نبینند؟» ( یونس / 42) و یا : « ام تحسب ان اکثرهم یسمعون او یعقلون....»« آیا گمان می کنی که بیشترشان می شنوند یا می اندیشند؟ » ( فرقان/ 44 )

ص: 128


1- تاریخ خلفا، ص69 – 70.
2- مروج الذهب، ج 2 ،ص340.

فضائل و مناقب اما علی (عَلَيْه السَّلاَمُ):

در کتاب البدء و التاریخ مقدسی بعد از وصف ظاهر و رفتار پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از زبان امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) می گوید: « این است روایت علی کرم الله وجهه (علیه السلام ) و او از هر کسی در بارۀ پیامبر آگاهتر است.»(1) سلمان نیز در این باره می گوید : « به خدا سوگند، پس از او هیچ کس شما را از اسرار پیامبرتان آگاه نخواهد کرد.»(2) و بی جهت نبود پس از ورود به مدینه پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در جریان عقد اخوت، وی را به عنوان برادر خود برگزید و فرمودند: «تو برادر من در دو جهان هستی.»(3)و همین برادری و یکرنگی و خلوص نیت امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) بود که او را امین و مورد اعتماد پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) قرار داد تا وظائف مهم وحساس را از لحظات اولیۀ شروع این انقلاب عظیم انسانی تا خاتمۀ آن به وی محول کند. به عنوان نمونه «حضرت هنگامی که از مکه بیرون شده بود علی راجانشین خود ساخت تا ودیعه هایی که از مردم نزد حضرت بود به صاحبانش بازپس دهد وعلی چنین کرد وسه روز بعد درپی حضرت بیرون آمد.»(4) وایشان در نزد رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) جایگاه رفیع و والایی داشت، جایگاهی که حسد عده ای را نسبت به وی برانگیخت وبا او وخاندان مطهرش آنگونه رفتار کردند که لکۀ ننگ آن در صفحات زندگیشان تا ابد باقی است وخون سرخ او واولاد پاکش در طول زمان، نشان از مظلومیت آنهاست .او محبوب خدا ومحبوب رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بود چرا که در بوتۀ امتحان

ص: 129


1- البدء و التاریخ، ج5، ص2.
2- تاریخ تشیع در ایران،ص31.
3- سیره پیشوایان، ص41.
4- همین مطلب در التنبیه والاشراف،ص200 آمده است.

آن ندای ازلی : الست بربکم؟ سرافراز وسربلند بیرون آمد وعبودیت وبندگی خویش را الگویی برای جهانیان ساخت.

.................................................................................

1-

2-

3-

4- «از تفسیر ثعلبی نقل شده که می گفته است...... از اعمش از عبایه بن ربعی که گفت روزی عبدالله بن عباس کنار زمزم نشسته وبرای مردم حدیث می کرد ومرتب می گفت"قال رسول الله" ،"قال رسول الله" تا این که مرد عمامه بسری که با عمامه اش صورتش را پوشانیده بود نزدیک آمد وهر دفعه که ابن عباس می گفت: "قال رسول الله" وحدیثش را می خواند او نیز می گفت: "قال رسول الله" وحدیثی می خواند،ابن عباس پرسید تو را به خدا سوگند بگو ببینم تو کیستی؟ ابن ربعی می گوید: دیدم عمامه از صورت خود کنار زد وگفت ای مردم هرکس مرا می شناسد که هیچ وهرکس مرا نمی شناسد بداند که من جندب بن جناده بدری ابوذر غفاریم، با این دو گوش خود از رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) شنیدم و اگر دروغ بگویم خدا آن دورا کر کند وبا این دو چشمم دیدم واگر دروغ بگویم هر دو را کور کند، شنیدم که فرمود:" علی قائد البرره وقاتل الکفره ، منصور من نصره، مخذول من خذله ،علی پیشوا وزمامدار نیکان است،علی کشندۀ کافران است، علی کسی است که یاورش را خداوند نصرت می دهد ودشمنش را خدا خذلان می دهد.»(1) «و انس بن مالک گوید: هر روز یکی از فرزندان انصار کارهای پیغمبر را انجام می داد، روزی نوبت من بود، ام ایمن مرغ بریانی را در محضر پیغمبر آورد و گفت یا رسول الله ! این مرغ را خود گرفته ام وبه خاطر شما پخته ام. حضرت گفت: خدایا محبوب ترین بندگانت

ص: 130


1- تفسیر المیزان، ج6، ص28.

را برسانکه با من در خوردن این مرغ شرکت کند. در همان هنگام در کوبیده شد. پیغمبر فرمود: انس! در را باز کن. گفتم خدا کند مردی از انصار باشد.اما علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) را پشت در دیدم ، گفتم پیغمبر مشغول کاری است. وبرگشتم برسر جایم ایستادم، بار دیگر در کوبیده شد. پیغبر گفت در را باز کن، باز دعا می کردم مردی از انصار باشد. در را باز کردم وبازعلی(عَلَيْه السَّلاَمُ) بود،گفتم پیغمبر مشغول کاری است وبرگشتم و برسر جایم ایستادم.

جایم ایستادم. باز در کوبیده شد، پیغمبر فرمودند: انس! برو در را باز کن واو را به خانه بیاور، تو اول کس نیستی که قومت را دوست داری، او از انصار نیست. من رفتم وعلی (عَلَيْه السَّلاَمُ) را به خانه آوردم و با پیغمبر مرغ بریان را خوردند.»(1) «احمد بن حنبل می گفت: آن اندازه که برای علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) فضائل صحیح وقابل قبول وارد شده برای هیچ یک از صحابه وارد نشده است، همو می گفت: " ان ابن ابی طالب لایقاس به احد" هیچ کس با علی بن ابیطالب قابل مقایسه نیست.»(2) پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در شأن ومقام آسمانی وملکوتی حضرت امیر(عَلَيْه السَّلاَمُ) می فرمایند:«من وامیر المومنین(عَلَيْه السَّلاَمُ) نوری بودیم در پیشگاه خدا قبل از خلقت آدم به چهارهزار سال وقتی پروردگار عالم آدم را آفرید این نور را دو قسم کرد یک جزءمن یک جزء علی(عَلَيْه السَّلاَمُ).»((3) «مردی از قبیلۀ همدان که نامش برد بود نزد معاویه آمد

ص: 131


1- جاذبه و دافعه علی (عَلَيْه السَّلاَمُ)، ص97 – 98.
2- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص48.
3- تاریخ مدینه دمشق، ج42، ص67. - «ابن عباس از پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) هم روایت می کند که:خداوند متعال یک ستونی از نور آفرید قبل از آفریدن دنیا به چهل هزار سال پس آن نور را در برابر عرش قرار داد تا اول بعثت من پس آن را دو قسم کرد پس از آن نور نبی شما را آفرید ونصف دیگر علی(عَلَيْه السَّلاَمُ).» (الریاض النضره فی مناقب العشره،

وشنید که عمرو [عمرو بن عاص] سخنانی را دربارۀ علی بر زبان آورده است. آن مرد به عمرو گفت:

عمر، پیرمردان ما از رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) شنیده اند که او می گفت: هر کس من مولای او هستم علی مولای اوست،آیا این سخن درست است یا نادرست؟ عمرو گفت : سخن درستی است. ولی من بیش تر از این را برای تو می گویم،هیچ یک از اصحاب رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به اندازه ای که علی دارای منقبت است دارای آن مناقب نیست .آن مرد همدانی با شنیدن این سخن از عمرو ترسید، عمرو گفت: ولی با فرمانی که در مورد کشتن عثمان داد آن مناقب را از میان برد. مرد همدانی گفت: علی فرمان داد یا این که کشت؟ عمرو گفت: هیچکدام، او کشندگان عثمان را پناه داد واز گرفتار شدن آنان جلوگیری کرد.مرد همدانی گفت: آیا با این وجود با علی بیعت کردند؟ عمرو گفت: آری، مرد همدانی گفت: چه چیز تو را از بیعت او بیرون آورد. عمرو گفت: متهم بودن وی دربارۀ کشته شدن عثمان .مرد همدانی گفت: تو نیز علی را متهم می کنی؟ عمرو گفت: آری، پس از آن به فلسطین رفتم. مرد همدانی به سوی قومش برگشت وگفت ما نزد قومی رفتیم که حجت را از دهانشان علیه خودشان گرفتیم، علی بر راه حق است،از او پیروی کنید.»(1) زمانی که معاویه خبر شهادت امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) را شنید گفت: « علم و فقاهت با مرگ علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) از میان رفت.» (2)

شخصیت امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) چنان عظیم وگسترده است که همگان دربرابرش زبان به ستایش باز کردند واو را به خاطر قرار داشتن در اوج انسانیت ستوده اند

ص: 132


1- الامامه و السیاسه، ج1، ص140 – 141.
2- در مکتب امام امیرالمؤمنین علی (عَلَيْه السَّلاَمُ)، ص184

خواه دوست بوده ،خواه دشمن،خواه شرقی بوده، خواه غربی،خواه عرب بوده ،خواه عجم. خود دربیان عظمت وبزرگی خویش می فرمایند:«غدا ترون ایامی، ویکشف لکم عن سرائری، تعرفوننی بعد خلو مکانی، وقیام غیری مقامی»،«فردا بیاد روزهای من می افتید واندیشه های من برای شما آشکار می گردد وپس از تهی شدن جای من وبرپا ایستادن دیگری در آن مرا

خواهید شناخت.»(1) «حضرت زینب (عَلَيْهَا السَّلاَمُ) از مادرش حضرت زهرا(عَلَيْهَا السَّلاَمُ) دختر رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نقل کرده است که آن حضرت فرمود: رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به علی فرمود: ای علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) آگاه باش که تو وشیعیانت در بهشت هستید.»(2)

وحضرت زینب (عَلَيْهَا السَّلاَمُ) در توصیف مقام پدر بزرگوارش چنین سروده اند:

«تمسک بالکتاب ومن تلاه

فاهل البیت هم اهل الکتاب

بهم نزل الکتاب وهم تلوه

وهم اهل الهدایه للصواب

امامی وحد الرحمن طفلا

وآمن قبل تشدید الخطاب

علی کان صدیق البریا

علی کان فاروق العذاب

شفیعی فی القیامه عند ربی

لنبیی والوصی ابو تراب

وفاطمه البتول وسیدا من

یخله فی الجنان من الشباب

وبه قرآن وکسانی که آن را تلاوت می کنند متوسل شو وبدان که اهل بیت (عَلَيْه السَّلاَمُ) اهل قرآن هستند. قرآن برآنان نازل شده وایشان تلاوت کنندۀ قرآنند وآنانند که به دوستی و راستی هدایت می کنند. امام من از کودکی یکتاپرست بوده وقبل

ص: 133


1- نهج البلاغه، خطبه 149.
2- زندگانی حضرت زینب (عَلَيْهَا السَّلاَمُ)، ص391.

از نزدیکی وحی ایمان آورده بود.علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) دوست مخلوقات است،علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) جداکننده ودور کنندۀ عذاب است. شفیع من در قیامت نزد پروردگار،پیامبرم ووصی اوابوتراب ونیز حضرت زهرای بتول (عَلَيْهَا السَّلاَمُ) ودو سرور جوانان جاودانۀ اهل بهشت هستند.»(1)

«ورسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرموده: هر که دوست دارد مانند پیغمبران زنده بماند وچون شهداء بمیرد ودر بوستانی که خدا کاشته جا کند، باید پیرو علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) باشد وبا دوستدار او دوستی کند وبه امامان پس از وی اقتدا کند زیرا آنها عترت منند که از گل من آفریده شده اند بار خدایا فهم ودانشم رابه آنها روزی کن، وای بر آن کسانی که ازامتم مخالف آنها باشند، خدایا شفاعت مرا به آنها مرسان.»(2) ودر اهمیت جایگاه رفیع امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) توجه باین آیه لازم وضروری است:«ان الذین آمنوا وعملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا»،«کسانی که ایمان آورده وکارهای شایسته کرده اند خدای رحمان برای آنها محبتی قرار خواهد داد»(مریم/ 96)«و در تفسیر قمی به سند خود از ابی بصیر، از امام صادق(عَلَيْه السَّلاَمُ) روایت کرده که گفت: از آن جناب از آیۀ "ان الذین امنوا وعملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا" پرسیدم،فرمود: یعنی خدا برای آنان محبت و ولایت امیرالمومنین را قرار می دهد، واین همان وُدّی است که خدا در این آیه وعده داده است.این روایت را کافی به سند خود از ابی بصیر از آن جناب روایت کرده . ودر الدرالمنثور است که ابن مردویه ودیلمی، از براء، روایت کردند که گفت: رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) فرمود،بگو: "اللهم اجعل لی عندک عهدا،واجعل

ص: 134


1- زندگانی حضرت زینب کبری (عَلَيْهَا السَّلاَمُ)،ص391 – 392.
2- اصول کافی، ج1، ص339.

لی عندک ودا، واجعل لی فی صدور المومنین موده" بعد از این جریان، خدای تعالی این آیه را فرستاد: "ان الذین الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا" آنگاه اضافه کرد که این آیه در حق علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) نازل شده.»(1) «ابن عباس گفت در محضر پیغمبر بودیم پرسیدند بهترین همنشینان کیست؟حضرت فرمود: "من ذکرکم بالله رویته، وزادکم فی عملکم منطقه، وذکرکم بالاخره عمله." آن کس که دیدنش شما را به یاد خدا بیندازد وگفتارش بردانشتان بیفزاید ورفتارش شما را به یاد آخرت و قیامت بیندازد.»(2) وامام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) بهترین نمونۀ این فرمایش رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) است که در همۀ ابعاد وجوی خویش قول پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را به اثبات رساند.سید رضی در مقدمۀ نهج البلاغه می نویسد: «روح علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) روحی است که در همۀ ابعادش بی همانند است. قهرمانی حیرت افزا ومرد جنگ واندیشه است، زاهدترین زهاد، وبرگزیدۀ ابدال واولیای خداوند متعال است.»(3) «ام سلمه گفته شنیدم از پیغمبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) که فرمود نیستند قومی که اجتماع کنند وذکر کنند فضیلت علی بن ابطالب(عَلَيْه السَّلاَمُ) را مگر این که وارد می شوند ملائکۀ آسمان بر آنها واطراف آنها را می گیرند تا وقتی که آنها متفرق شوند سپس ملائکه عروج می کنند به آسمان وباقی ملائکه به آنها گویند که از شما بوی خوشی استشمام می کنیم که هرگز از ملائکۀ دیگر استشمام نکرده بودیم جواب می دهند ما در زمین نزد طایفه ای بودیم که مشغول بودند به ذکر فضائل محمد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) واهل بیت او و از برکت فضائل آنها خود را معطر ساختیم ملائکه گویند ما را با خود

ص: 135


1- تفسیر المیزان،ج14، ص158.
2- جاذبه و دافعه علی (عَلَيْه السَّلاَمُ)، ص69.
3- در مکتب امام امیرالمؤمنین علی (عَلَيْه السَّلاَمُ)، ص353

ببرید به منزل آنها تا این که ما هم خود را معطر کنیم ملائکه جواب گویند آنها متفرق شدند وهر یک رفتند به منزل خود ملائکه ثانیا گویند ما را ببرید تا خود را معطر کنیم به آن مکانی که در آن ذکر فضیلت شده است.وهمچنین عایشه گفته شنیدم از پیغمبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) که فرمود ذکر علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) عبادت است.ونیز جابرچنین روایت می کند که رسول الله(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: زینت دهید مجلسهای خود را به ذکر علی بن ابطالب(عَلَيْه السَّلاَمُ).»(1)

یا علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) تو همان وصی بر حق و خلیفه و جانشین شایستۀ خداوندی در میان بندگانش. تو همان خورشید فروزان حقی که در آسمان انسانیت می درخشی و آنان را که باید به سوی الله متعال هدایت می کنی. تو همان هادی و راهنمایی. تو همان مقسّم جهنم و بهشتی. تو همان فاروق اعظم و صدیق اکبری. تو همان یاور پیامبری. یا علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) پذیرش ولایت توست که انسان را به مقام رفیع عبودیت و بندگی خدا می رساند و عدم پذیرش آن مورد سؤال و بازخواست الهی است. خداوند در قرآن می فرماید: «وقفوهم انهم مسئولون»،«آنجا نگهشان بدارید که باید بازخواست شوند»(صافات/24)«در مجمع البیان ذیل جملۀ " وقفوهم انهم مسئولون" فرموده:بعضی ها گفته اند :

یعنی از ولایت علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) باز خواست می شوند- نقل از ابی سعید خدری- این روایت را شیخ طوسی هم در امالی به سند خود از انس بن مالک از رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) آورده ودر کتاب عیون از حضرت علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) واز حضرت رضا(عَلَيْه السَّلاَمُ) از رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نقل کرده ودر تفسیر قمی آن را از امام (عَلَيْه السَّلاَمُ) روایت کرده

ص: 136


1- مخزن اللئالی،ص9.

است.»(1)

«ودر کتاب خصال از امیر المومنین (عَلَيْه السَّلاَمُ) حدیث کرد که فرمود: رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: بندۀ خدا در روز قیامت قدم ازقدم برنمی دارد تا از چهار چیز بازجویی شود، از عمرش که در چه کاری تباه کرده ،از جوانی اش که در چه کاری به سر برد. از مالش که از چه راهی خرج کرد. واز محبت ما اهل بیت. نظیر این روایت را صاحب کتاب علل نیز آورده.»(2)

ص: 137


1- تفسیر المیزان، ج17، ص213.
2- تفسیر المیزان، ج17، ص214.

ص: 138

رسالۀ دوم : تحلیل وبررسی نقش صحابه ویاران امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) در تبیین جانشینی حضرت علی (علیه السلام) (سلمان ، مقداد ، ابوذر و عمار)

اشاره

ص: 139

مقدمه

یکی از بحث های پر سر و صدا و جنجال برانگیز در تاریخ اسلام مبحث جانشین بعد از پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) می باشد. که این مسئله از همان لحظۀ وفات حضرت ختمی مرتبت(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به صورت کاملا جدی مطرح شد و نتیجۀ آن باعث انشقاق و جدایی امت اسلام گردید چرا که در همان ابتدای امر عده ای با نادیده گرفتن غدیر خم معتقد بودند که مسئلۀ جانشینی و معرفی جانشین از جانب پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) مطرح نگردیده است. در مقابل عده ای برخلاف تفکر آنان معتقد بودند که منصب خلافت و جانشینی بعد از رسول اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از آن امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) است واین مسئله را پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به دستور خداوند عز و جل بارها و بارها اعلام فرموده که نمونۀ بارز و مشهور آن در غدیر خم می باشد و در این زمینه استدلالات قرآنی و روایی فراوانی ارائه دادند.

از آنجایی که انتخاب پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به نص الهی صورت گرفته لذا کاملا بدیهی و عقلانی است که جانشین وی نیز باید از همان شأن و مقام الهی ایشان برخوردار باشد تا بتواند دینی را که سالها دست به دست، به انبیاء منتقل گردیده و سرانجام به حضرت محمد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) رسیده حفظ نماید و با تسلط کامل بر بطون و ظواهر آن مردمان را تا آخر زمان هدایت و راهنمایی نماید. بنابراین جانشین پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نیز باید از توانایی و قدرت فکری و ایمانی و وسعت روحی و معنوی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) برخوردار باشد تا بتواند با گستردگی ابعاد وجودی خویش ابعاد مختلف زندگی را اعم از مادی و معنوی احاطه نماید و او بر اوضاع مسلط باشد و نه اوضاع براو.لذا تشخیص چنین فردی با جنبه های مختلف وجودی تنها شایسته و لایق مقام

ص: 140

الهی است و لاغیر و انتخاب بشر در این مسئله راه ندارد.سقیفه و رویدادهای آن، چند دستگی و انشقاق و جدایی را در بین مسلمانان فراهم کرد و این مصادف شد با آغاز تاریخ مظلومیت امام علی و سایر امامان بر حق. مردمان، با نفسی غالب و عقلی معیوب به استقبال دنیائی رفتند که دیگر در آن جای عدالت،برابری،برادری واتحاد نبود.

آنچه که در سقیفه اتفاق افتاد انتخاب دیگری به جای امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) بود یعنی حرکتی برخلاف نص الهی و خواست پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و سرنوشت مردم جور دیگر رقم خورد و امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) را سالها به کنج انزوا و خانه نشینی کشاندند و مردم را از انوار مبارک وجود ایشان بی بهره کردند.

در این میان ، اراده و ایستادگی تنی چنداز صحابه و یاران آن حضرت ، قدرت ایمان را در برابر نگاه باطل منحرفین به نمایش گذاشت. در این بین عده ای از صحابه از جمله سلمان، مقداد، ابوذر و عمار تلاشهای زیادی جهت معرفی امام (عَلَيْه السَّلاَمُ) به عنوان جانشین پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) انجام دادند و اگرچه در این راه متحمل سختی های فراوانی شدند اما مصرانه ماندند و سعی کردند تا ندای الهی و خواست نبوی را مبنی بر جانشینی امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) به گوش مردمان برسانند و الحق و الانصاف که در این راه موفق هم بوده اند.

سلمان،مقداد،ابوذروعمارماندند و دیگران را هم به ماندن در راه امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) ، که همان راه حق است دعوت کردند. هم در سقیفه هم در دوران بعد از آن، بر حقانیت امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) اصرار و پافشاری کردند و برای بشریت عامل هدایت شدندو به تبیین جانشینی آن حضرت پرداختند.

ص: 141

این رساله در سه فصل به این موضوع می پردازد. فصل اول به بیان کلیات و تعاریف اشاره دارد و فصل دوم بررسی و تحلیل جریان سقیفه و واکنش ارکان اربعه نام دارد که به بررسی عوامل مؤثر در به وجود آمدن جریان سقیفه میپردازد و همچنین واکنش ارکان اربعه را نسبت به این جریان مورد توجه قرار می دهد. عنوان فصل سوم بررسی تلاشهای ارکان اربعه و علل آن در تبیین جانشینی امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) است .

در این رساله تلاش شده است که نقش اثرگذار و پررنگ این چهارصحابۀ شریف به تصویر کشیده شود و جایگاه باارزش و والای آنان در ارائۀ تفکر شیعی مبنی بر جانشینی حضرت امیر(عَلَيْه السَّلاَمُ) معرفی گردد.

ص: 142

فصل اول : کلیات و تعاریف

اشاره

ص: 143

بخش یک: کلیات

بیان مسئله

یکی از نکات قابل توجه در تاریخ اسلام، بحث وصایت و جانشینی حضرت علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) است که عده ای درطول تاریخ اسلام ، با اتکاء به اسناد و دلالیل قرآنی ،روایی وعقلانی ، بارها ، در زمانها و مکانهای مختلف ،این مسئله را خاطر نشان واثبات کرده ، به تبیین حمایت از این دیدگاه پرداخته اند، که شکل رسمی آن درمسئلۀ غدیرخم است.

و در مقابل، عده ای به هواداری از مجریان سقیفه،باانتخاب امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) به عنوان جانشین از جانب پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وبه امرالهی، به مخالفت پرداختند. آنچه در این پژوهش مدنظر قرار گرفته است، تبیین نقش چهارصحابۀگرانقدرپیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) است ( سلمان، مقداد،ابوذر و عمار) که با ارادۀ محکم و آهنین،مصرانه پایبندی خود را به خواست و ارادۀ الهی و خواست نبی مکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در مسئلۀ وصایت و جانشینی امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) ، به نمایش گذاشتند، اگرچه در این راه متحمل ملامتها و سختی های زیادی شدند ولی غیرتمندانه از حریم ولایت دفاع کردند و با استقامتی که در این راه به خرج دادند یک مسیر همیشگی برای شیعیان ، به این سمت باز نمودند که تا آخر زمان بسته نخواهد شد.

ص: 144

سؤالهای تحقیق
سوال اصلی

1- ارکان اربعه چه نقشی در روشن کردن جانشینی امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) داشتند؟

سوال فرعی

2-دلیل پافشاری برخی صحابه و یاران بر جانشینی امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) چه بود؟

3-ارکان اربعه از چه جایگاهی برخوردار بودند؟

فرضیه ها

1- ارکان اربعه نقش اساسی و کلیدی در تبیین و معرفی امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) به عنوان جانشین اصلح و منصوب از جانب خداو معرفی شده از جانب پیامبر( ص ) داشتند.1- برخی از صحابه و یاران بزرگوار با توجه به معرفی امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) در غدیر خم و اصلح دانستن ایشان از دیگران و منصوب دانستن حضرت از جانب خدا تلاشهای قابل ذکری در مورد ولایت و جانشینی امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) انجام داند.

2- با توجه به این که ارکان اربعه از صحابۀ مورد علاقۀ حضرت محمد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بودنداز جایگاه والایی برخوردار بودند و ویژگی های خاصی به لحاظ شخصیتی داشتند.

ص: 145

سابقه تحقیق

مسلما وصایت و جانشینی حضرت امیر (عَلَيْه السَّلاَمُ)و حمایت عده ای تحت عنوان شیعه از این نکتۀ ظریف و حساس تاریخی،از همان دوران سقیفه به بعد مطرح شده است و در کتب مختلف از شیعه و سنی،به نقش افرادی مثل سلمان،مقداد،ابوذر و عمار و ... در روشن کردن و جانبداری از وصایت حضرت علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) پرداخته شده است؛ کتبی مثل سیرۀ ابن هشام،تاریخ یعقوبی،الغارات، اسرار آل محمد و... لذا با تحقیقاتی که به عمل آمد کتابی تحت عنوان رسالۀاینجانب یافت نشد.

ضرورت تحقیق

ضرورت تحقیق در دو نکته بررسی می شود:

1- تلاش ارکان اربعه جهت شفاف سازی جایگاه امامت و جانشینی حضرت علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) تبیین شود.

2-عده ای نگویند چرا صحابه و یاران سکوت اختیار کردند و بی تفاوت بودند، در واقع این شبهه مهر تاییدی است بر جریان سقیفه که با ذکر تلاش ارکان اربعه به رفع این شبهه می پردازیم.

هدف ها

1- بیان نقش افراد به ویژه صحابه و یاران امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) در تثبیت کلام حق در جامعه و زدودن افکار باطل.

ص: 146

2- الگوسازی و جایگزینی افراد سازنده و مثبت به جای افراد بی محتوا.

روش انجام تحقیق

روش تحقیق به صورت کتابخانه ای با بهره مندی از کتابها و مقالات و فیش برداری و سپس تحلیل و توصیف آنها خواهدبود.

بررسی جریانهای مهم مدینه در سقیفه

اگرچه رویداد سقیفه سرمنشاء چالش های عظیم در تاریخ اسلام بوده و موجب انشقاق سرنوشت تاریخی اسلام گردید، اما لازم به یادآوری است که تصمیمات سقیفه دیدگاه همۀ امت اسلامی نبوده بلکه نتیجۀ جدل و رویارویی تعداد اندکی از افراد دو گروه عمدۀ انصار و مهاجر در مدینه بوده که در خلاء حضور

امیرالمؤمنین(عَلَيْه السَّلاَمُ) و یاران راسخ پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) همچون سلمان،مقداد،ابوذر و عمار که در لحظات پایانی عمر پاکیزۀ رسول الله(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در کنار ایشان بودند، شتابزده به بار نشست. انصار و مهاجران دو گروه عمده در تاریخ صدر اسلام بودند. انصار ،متشکل از دو قبیلۀ اوس و خزرج، قبل از اسلام تحت تاثیر تفکرات جاهلی با هم در جنگ و ستیز بودند. یکی از این جنگ های معروف که نزدیک به هجرت پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) اتفاق افتاد " یوم بُعاث" (1) نام دارد، اما به برکت وجود پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و گرایش این دو قبیله به اسلام، این تفرقه و جدایی، به برادری و اتحاد تبدیل شد و آنان تحت عنوان انصار (یاران) پذیرای وجود مبارک پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) – پس از هجرت – شدند و از حامیان اصلی ایشان در صدر

ص: 147


1- تاریخ تحلیلی اسلام تا پایان امویان، ص55.

اسلام گردیدند. در لحظات پایانی عمر پاکیزۀ پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در حالی که امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) و اهل بیت عصمت و طهارت و جمعی از یاران پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در کنار ایشان بودند، تعدادی از انصار در سقیفه گردآمدند تا برای جانشینی پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) تصمیم بگیرند!! سعد بن عباده رئیس قبیلۀ خزرج را به عنوان نامزد مقام جانشینی تعیین کردند. حباب بن منذر یکی از سران انصار، در آن روز(سقیفه) چنین گفت: «اینان (مهاجران) از فیء شما و زیر سایۀ شما هستند و جرات مخالفت با شما را ندارند.» (همان) و این واکنش انصار یعنی، ترس همراه با رقابت در برابر قریش.

گروه دوم مهاجرین بودند آنان که در صدر اسلام همراه پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به خاطر آزار و اذیت مشرکین مکه به مدینه مهاجرت کردند. تعدادی از اینان نیز بعد از شنیدن اجتماع انصار در سقیفه خانۀ پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را ترک کرده و خود راسریعابه این محل رساندند و مدعی امر خلافت شدند که از جملۀ افراد برجسته و فعال آنها ابوبکر،عمر و ابوعبیدۀ جراح بود. البته لازم به ذکر است که همگی مهاجرین، طرفدار به خلافت رسیدن ابوبکر نبودند و تنها عده ای معدود از آنها به دفاع و حمایت از خلیفۀ اول پرداختند. نهایتا ابوبکر با استفاده از اختلاف بین اوسی ها و خزرجی ها و رقابتی که بین آنها وجود داشت توانست بر کرسی خلافت بنشیند.چرا که نامزدی سعد بن عباده، رئیس خزرج برای امر خلافت مورد مخالفت اسید بن حضیر رئیس قبیلۀ اوس واقع شد و به بیعت با ابوبکر منجر گشت . البته قابل ذکر است که عده ای از انصار هم خواهان بیعت با امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) بودند. عویم بن ساعده گوید: « خلافت جز از آن اهل بیت نخواهد

ص: 148

بود،همان جایی قرارش دهید که خدا قرار داده است.» (1) منذر بن ارقم نیز چنین گفت: «ما برتری کسانی که از آنها نام بردی( یعنی ابوبکر،عمر، علی(عَلَيْه السَّلاَمُ)) انکار نمی کنیم؛در میان این افراد کسی هست که اگر این امر را مطالبه کند با او نزاع نخواهد شد و مقصود علی بن ابیطالب(عَلَيْه السَّلاَمُ) بود.»(2)

یعقوبی گوید: « مهاجرین و انصار هیچ شکی دربارۀ علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) نداشتند.» طبری و ابن اثیر نیز نقل کردند که انصار یا جمعی از آنان در سقیفه گفتند: «ما جز با علی بیعت نمی کنیم.» (همان) در چنین فضایی بود که سلمان،مقداد،ابوذر و عمار اراده و خواست نبی مکرم اسلام(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را بر تمامی خواستهای دیگران ترجیح دادند و جهت اجرای این خواست الهی تا آخرین لحظات عمر مردانه ماندند و پافشاری کردند.

معرفی ارکان اربعه
سلمان فارسی

سلمان فارسی ایرانی الاصل بود. (3) « اهل اصفاهان، از دیهی که آن را جی گفتندی»(4)وی در ابتدا آتش پرست بود اما بعد از آشنایی با تعدادی از مسیحیان ، مسیحیت را به عنوان دین خود می پذیرد. سلمان بعد از فراگیری علوم و زهد و تقوی در نزد کشیشان پارسا و متبحر در علوم بوسیلۀ آنها با دین مبین اسلام آشنا می شودکه این آشنایی منجر به سفر او به حجاز و آشنایی با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) او

ص: 149


1- تاریخ سیاسی اسلام، ج1، ص17.
2- تاریخ سیاسی اسلام، ج1، ص18.
3- السیره النبویه، ج1، ص139؛ عیون الاثر فی فنون المغازی و الشمائل و السیر،ج1، ص75.
4- سیرت رسول الله (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، ج1، ص189.

می شود. «حضرت رسول (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) او را سلمان نامید، و به سلمان الخَیر و سلمان المحمدی ملقب گردید.»(1)

پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) مورد ایشان فرمودند: « سلمان منا اهل البیت.» الاعلام قاموس تراجم لاشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین،ج3، ص112؛ امتاع الاسماع بما للنبی من الاحوال و الاموال و الحفده و المتاع، ج1، ص226؛ السیره النبویه، ج1، ص70؛ شذرات الذهب فی اخبار من ذهب،ج1، ص209. سلمان در جوار رسول اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) به چنان مراتب علمی رسیده بود که خود را لایق چنین توصیفاتی کرد: «از امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) دربارۀ سلمان پرسیدندفرمود:علم اول و آخر را داده شده است، و آنچه پیش اوست کسی به آن نمی رسد.» و یا فرمودند:« او مردی از خود ما و خانوادۀ ماست و برای شما همچون لقمان حکیم است...» (2)

« پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) دست به روی زانوی سلمان زد و گفت: این و قوم این به خداوندی که جان من به دست اوست اگر ایمان به پروین آویخته باشد مردان پارس بدان دست یابند.» (3) وی در زهد و تقوی نیز دارای مراتب عالی و والایی بود. « حسن بصری نقل می کند که می گفته است مقرری سلمان پنج هزار درهم بود در حالی که بر سه هزار تن فرماندهی داشت، در عبای کهنه ای برای مردم خطبه می خواند که نیمی از آن را زیر خود می گسترد و نیمی از آن را بر خود می انداخت و هر گاه مقرری او را می دادند انفاق می کرد و از دستمزد کار خود زندگی می کرد.»(4) « سلمان در جنگ خندق و دیگر جنگ های پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)

ص: 150


1- نهج البلاغه.
2- طبقات الکبری،ج4، ص74.
3- ترجمه مختصر البلدان، ص187.
4- طبقات الکبری، ج4، ص75.

همراه ایشان بود وحمایت خویش را از ایشان دریغ ننمود.»(1) در زمان خلیفۀ دوم، در فتح قادسیه حضور داشت و به دستور خلیفه، حاکم مدائن شد و در سال 36 هجری در مدائن وفات کرد.

مقداد بن اسود

مقداد بن اسود «از مردمان حضرموت بود.قبل از بعثت پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در دورۀ جاهلیت به خاطر اختلافاتی که میان هم قبیله های خود داشت و منجر به درگیری شده بود منطقۀ حضر موت را ترک کرده به مکه آمد و در مکه با قبیلۀ بنی زهره هم پیمان شد و به فرزندخواندگی اسود بن یغوث زهری درآمد و به همین خاطر او را پسر اسود می دانند.»(2). وی جزء نخستین کسانی است که به زیر پرچم اسلام آمد.« ابن مسعود نقل کرده که نخستین کسانی که اسلام خود را ظاهر کردند، هفت نفرند که مقداد جزء آنهاست.»(3)وی دو بارهجرت کرد و به همین دلیل او را هاجرالهجرتین نامیدند و در جنگهای بدر و احد، در کنار رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) شمشیر زد و «از تیراندازان مشهور اصحاب پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بود.»(4)«وی همچنین در زمان خلیفۀ سوم، با این که بیش از 65 سال داشت، در فتح مصر و اسکندریه شرکت نمود و از برجستگان سپاه اسلام بود» (5) امامصادق(عَلَيْه السَّلاَمُ) در مورد این آیه " قل لااسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی "

ص: 151


1- تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ج2، ص286؛ سبل الهدی و الرشاد فی سیرۀ خیر العباد، ج4، ص10.
2- معارف و معاریف، ج9، ص554
3- الکامل، ج4، ص477.
4- طبقات الکبری، ج3، ص140.
5- الکامل، ج4، ص477.

فرمودند :« به خدا سوگند به این آیه کسی عمل نکرد،مگر هفت نفر و مقداد یکی از آنها بود.»(1)

روزی جابر بن عبدالله انصاری دربارۀ سلمان و مقداد و ابوذر از پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) سؤال کرد. سپس حضرت در مورد هر کدام سخنانی گفتند تا آن که در مورد مقداد فرمودند : « مقداد از ماست، خداوند دشمن است با کسی که دشمن اوست و دوست است با کسی که دوست اوست. ای جابر، هرگاه خواستی دعایی کنی و مستجاب شود، خدا را به نام ایشان بخوان، زیرااین نامها نزد پروردگار،بهترین هستند.» (2)و باز از حضرت صادق(عَلَيْه السَّلاَمُ) نقل است که فرمودند: « در میان اصحاب پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) کسی به جلالت و قدر و رفعت شأن سلمان فارسی و ابوذر و مقداد نبودند.» (3) سرانجام در سال 33 هجری وفات کرد.

ابوذر غفاری

«جندب بن جنادۀ غفاری، مشهور به ابوذر، یکی از اصحاب بزرگ رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بود و از فضلاء یاران حضرت به شمار می رفت. او از مسلمانان صدر اسلام و چهارمین نفری است که به اسلام گرویده است.» (4)در برخی روایات، او را پنجمین مسلمان دانسته اند.وی بعد از پذیرش اسلام « علاوه بر خانوادۀ خود توانست نیمی از قبیلۀ غفار را به دین اسلام دعوت نماید و نیمی دیگر هم اسلام خود را منوط به آمدن پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به مدینه اعلام کردند که با آمدن پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)

ص: 152


1- بحارالانوار، ج2، ص23.
2- الاختصاص، ص223.
3- منتهی الآمال، ج1، ص227.
4- الغارات،ص385.

به مدینه آنها هم به اسلام مشرف شدند.» (1) « او مردی دلیر و سختکوش بود. در تاریک و روشن شبگیر، بر گروهها و دسته ها حمله می برد و پیاده از از سواران پیشی می گرفت» (2) وی به دلیل عدم حضور در مدینه در جنگ های بدر و احد حضور نداشت ولی در سایر جنگها در خدمت رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بود.در بیان مقام علمی او امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) فرمودند :« ابوذر علومی را فراگرفته بود که دیگر مردم از فراگرفتن آن عاجز بودند،پس آن علوم را خوب فراگرفت.» (3) « ابوذر خود می گفت: از پیامبر خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) دربارۀ هر چیزی پرسش کردم،حتی دربارۀ لمس سنگ ریزه (در نماز) سپس فرمود: یکبار لمس کن یا آن را رها کن.و نیز گفته است: رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از هر چیزی علمی به ما آموخت حتی از پرندگان آسمان.»(4)در زهد و تقوی نیز سرآمد روزگار خویش بود.« هنگام مرگ از ابوذر پرسیدند: چه داری؟ گفت: اعمالم را. گفتند: از تو دربارۀ طلا و نقره می پرسیم. وی گفت: صبح که شود امید شب را ندارم و در شب امید صبح را ندارم. همۀ ما خزانه ای داریم که بهترین کالاهای خود را در آن قرار می دهیم از محبوبم پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) شنیدم که می فرماید: خزانۀ انسان گور اوست.»(5)از جمله فرمایشات ابوذر در شام – وی در زمان خلیفۀ سوم به آنجا تبعید شده بود – این بود: «حوادثی که اکنون روی می دهد، ما با آنها آشنایی نداریم، به خداوند سوگند

ص: 153


1- دلائل النبوه و معرفه الاحوال الشریعه، ج1، ص296.
2- البدء و التاریخ، ج2،ص789.
3- ابوذر غفاری وجدان بیدار آدمیت،ص69.
4- ابوذر غفاری وجدان بیدار آدمیت، ص68.
5- ابوذر غفاری وجدان بیدار آدمیت، ص243 – 245.

این اعمال و تجاوزها در اسلام نبوده و در کتاب خدا و سنت رسول(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وجود ندارد. به خداوند سوگند من می نگرم حق از بین می رود و نور خدا و حقیقت خاموش می گردد....» (1)سرانجام ابوذر در سال 31 یا 32 هجری در ربذه وفات کرد.«حافظ ابونعیم اصفهانی در ص 162 جلد اول حلیة الاولیاء به اسناد خود نقل می نماید از ابوذر غفاری که گفت:خدمت پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ایستاده بودم آن حضرت به من فرمود: تو مرد صالحی هستی زود است که بعد از من بلایی به تو برسد. عرض کردم: برای خدا؟ فرمود: برای خدا. گفتم: مرحبا به امر خدای تعال.» (2)در بیانغربت معنوی ابوذر ذکر حدیثی از پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) لازم است:«رحم الله اباذر،یمشی وحده،و یموت وحده، و یبعث وحده.»(3)

عمار بن یاسر

ابن اثیر جزری گوید : «عمار بن یاسر بن عامر ابویقظان مذحجی از نخستین افرادی است که اسلام اختیار کرد،مادر او سمیه نخستین شهید در راه خدا بود،او و پدر و مادرش از سابقین به شمار می آیند، عمار از بنی مخزوم هم به شمار می رفت چون مادرش سمیه برده یکی از مخزومیان بوده و یاسر با وی ازدواج کرده بود.» (4) « واقدی... از عروة بن زبیرنقل می کند عمار بن یاسر از مستضعفانی بود که آنان را در مکه شکنجه می دادند تا از دین برگردند. واقدی می گوید: مستضعفان کسانی هستند که در مکه نه عشیره و قوم داشتند و نه

ص: 154


1- الغارات، ص363.
2- شبهای پیشاور، ص361.
3- سیرت رسول الله، ج2، ص971.
4- الغارات، ص491.

کسی از ایشان حمایت می کرد.» (1) «وی در جنگ های بدر و خندق و تمام جنگ های دیگر همراه پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بوده است.» (2)

پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در مورد عمار می فرمودند: « شما عمار را چگونه می دانید، عمار با حق است و حق هم با عمار می باشد، هر جا که عمار برود حق هم آنجا می باشد، عمار پوست بین چشم و دماغم هست و گروه ستمکاران او را خواهندکشت، عمار آنها را به طرف بهشت فرامی خواند ولی طرف مقابل او را طرف دوزخ دعوت می کند.» (3)« روزی عمار بن یاسر بر در آستان پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) آمد و اجازۀ ورود خواست. فرمود: او را رخصت دهید،خوش آمدی،ای پاک پاکزاد.» (4)و یا:«عمار تا نرمۀ استخوانهایش از ایمان انباشته و سرشار است.» (5)علاوه بر احادیث ذکر شده، آیات قرآنی نیز که در شأن عمار بن یاسر نازل شده مهر تأییدی است بر شخصیت والا و گرانقدر وی و همچنین گویای درجۀ اخلاص وی در ایمان به خدا و رسول می باشد.

زمانی که مشرکین مکه عمار، بلال، خبّاب، عابس و... را آنقدر شکنجه کردند که آنها مجبور به مهاجرت شدند این آیه در حق ایشان نازل شد:« "والذین هاجروا فی الله من بعده ما ظلموا لنبوّئنّهم فی الدنیا حسنة و لأجر الآخرة اکبر لو کانوا یعملون" ، " و کسانی که پس از ستمدیدگی، به خاطر خدا مهاجرت کردند بی تردید آنان را در دنیا جای نیکو می دهیم و بی شک پاداش آخرت

ص: 155


1- طبقات الکبری،ج3، ص212.
2- طبقات الکبری، ج3، ص214.
3- الغارات، ص490.
4- وقعه الصفین،ص442.
5- وقعه الصفین، ص443.

بزرگتر است اگر می دانستند"( نحل-41)»(1) همچنین زمانی که مشرکین عمار را در اثر شکنجه مجبور به تعریف و تمجید خدایان خود و توهین به رسول خدا نمودند این آیه نازل شد: « " من کفر بالله من بعده ایمانه الاّ من أکره و قلبه.مطمئن بالایمان " ، " مگر کسی که مجبور شود و قلب او مطمئن به ایمان باشد" (نحل-105)» و یا آیۀ 1 از سورۀ مبارکۀ عنکبوت : « "...و هم لا یفتنون "، " ... و آنان آزموده نمی شوند" و آیۀ 9 از سورۀ مبارکۀ زمر: " امن هو قنت ءاناء الیل ساجدا و قائما یحذر الآخرة و یرجوا رحمة ربّه..."، " آیا این کافر بهتر است یا آن که در ساعات شب ایستاده است بر پا و سجده کننده است"»(2) سرانجام ،عمار در جنگ صفین در سال 37 هجری، در سنی بیش از نود سال، در دفاع از امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) به شهادت رسید.

ترتیب ارکان اربعه

از آنجایی که این چهار صحابۀ شریف و گرانقدر بر اعتقاد به منصب جانشینی حضرت امیر (عَلَيْه السَّلاَمُ) نسبت به پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) محکم و استوار باقی ماندند و رکن و پایه ای شدند برای دیگرانی که به این جرگه پیوستند لذا آنان را ارکان اربعه یعنی رکن های چهارگانه می خوانند.این عنوانی است که شیخ طوسی بر آنها نهاد و به این ترتیب آنها را ذکر کرد :

سلمان «اولین نفر از ارکان اربعه است.» (3)

ص: 156


1- طبقات الکبری، ج3، ص213.
2- طبقات الکبری، ج3، ص214.
3- رجال طوسی، ص65.

مقداد« دومین نفر از ارکان اربعه است.» (1)

ابوذر«یکی از ارکان اربعه است.» (2)

عمار « چهارمین نفر از ارکان اربعه است.» (3) گرچه عمار کمی مکث و تامل کرد اما سرانجام خود را به دیگران رسانید و نسبت به مولای خویش ادای دین کرد.

دلائل انتخاب ارکان اربعه

درغوغای سقیفه، که نماد زبانه کشیدن آتش شهوت و دنیاخواهی است، آتشی که مدتها دربرابر سپر وجودی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در سینه ها حبس شده بود و با کنار رفتن این سپر به یکباره سر برآورد و جهانی را بسوزاند، تنها عده ای معدود بودند که خود را در این جریان منفی حفظ کرده و پایبندی خود را به کلام خدا و رسولش، مبنی بر وصایت امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) ، حفظ کردند. اگرچه افراد دیگری هم خود را دوباره بازیافته و به جرگۀ آنها ملحق شدند، اما این جسارت و شجاعت آنها بود که تمام تلاش شیطان را برای مخفی کردن حق جانشینی امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) ، ناکام گذاشت و در آن خفقان شدید، که هستیشان را تهدید می کرد به ذکر نص الهی در بیان مقام و منصب مولایشان پرداختند و عاملی شدند برای حفظ نور خدا در میان آن ظلمت.سلمان، مقداد، ابوذر و عمار، این چهار رکن شیعه، بر عهد و پیمانی که با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در غدیر خم بسته بودند، ماندند و

ص: 157


1- رجال طوسی، ص81.
2- رجال طوسی، ص59.
3- رجال طوسی، ص70.

این کلام رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را که فرمودند : هر کس من مولای اویم علی مولای اوست ... مانند گوهری در صدف وجود خویش حفظ کردند و مردانه و مصرانه بر این کلام ربانی و الهی ایستادگی کردند و تا آخرین لحظات عمر خویش، از این عقیده و دیدگاه ، دفاع کردند و لحظه ای از یاری امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) پا پس نکشیدند و گفتند : « او پس از رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) خلیفه و امام است، زیرا که آن حضرت، برتر از دیگران بود، و تمامی جهات فضیلت و رأی و کمال در او گرد آمده (و همگی را دارا ) بود، در ایمان به خدا گوی سبقت را از همگی ربوده، و در دانش و علم به احکام، سرآمد دیگران گردیده،و در جهاد (با دشمنان دین)پیشرو آنها بوده،و در پارسایی و زهد و خیر و نیکی قابل مقایسه با دیگران نبود،و در نزدیکی به رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و قرابتش با آن حضرت کسی انباز او نگشت.» (1)

اگر چه پذیرفتن این نص الهی، متحمل تبعیدها،کتک خوردنها،توهین ها و حقارت ها و .... بود، اما آنها جانانه خطرات را به جان خریدند و وفاداری خویش را هم به خدای خویش، هم به رسول او و هم به امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) به اثبات رساندند. حقیقت طلبی آنها و درک صحیح و درست آموزه های نبوی، عواملی شدند بر یاری امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) ماندنشان در آن لحظه، که همه رفتند و جریان را به عاملین سقیفه واگذار کردند؛ خود، دلیلی است ارزشمند برای ذکر نام و احوالاتشان. و اگر چه عمار با کمی تامل متاثر از فتنۀ موجود، خود را به حلقۀ یاران – سلمان، مقداد و ابوذر – رساند، اما، در دفاع از مقام والای امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ)

ص: 158


1- الارشاد فی معرفه الحجج الله علی العباد، ج1، ص5 – 6.

، تا لحظۀ شهادت خویش ماند و کوتاهی نکرد. دلیل بر این ادعا، ذکر حدیثی از امام باقر (عَلَيْه السَّلاَمُ) است « حمران بن اعین گوید : از امام باقر(عَلَيْه السَّلاَمُ) سئوال کردم دربارۀ عمار بن یاسر چه می فرمائید ؟ امام(عَلَيْه السَّلاَمُ) سه بار فرمودند : خداوند عمار را رحمت کند، او با علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) در جنگ شرکت نمود و جنگید تا آنگاه که به شهادت رسید.» (1)

ذکر احادیثی در فضیلت ارکان اربعه

افرادی که از امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) در جریان سقیفه دفاع می کردند، افراد عادی و معمولی نبودند؛ بلکه آنها تربیت یافتۀ مکتب نبوی بودند و انسانهای والایی بودند که در اوج زهد و عبادت و دانش و سیاست قرار داشتند و از فرزانگان زمان بودند و در تاریخ اسلام،خدمات و فداکاریهای شگفتی دارند. آنها به عنوان ارکان شیعه، دارای مقام رفیعی می باشند.

برای نمونه به تعدادی از این روایات اشاره می کنیم:

1- پیامبر(عَلَيْه السَّلاَمُ) فرمودند : «همانا به راستی بهشت شیفتۀ سه کس است : علی و عمار و سلمان.» (2)

2- زراره از امام باقر(عَلَيْه السَّلاَمُ) روایت می کند که علی بن ابی طالب(عَلَيْه السَّلاَمُ) فرمودند :« چند نفرند که خداوند به خاطر آنها باران می فرستد و روزی می دهد و یاری می کند، و آنان سلمان فارسی، مقداد بن اسود،ابوذر غفاری، عمار و حذیفه می باشند، علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) می فرمودند : من هم امام و رهبر آنها هستم، و این جماعت بر

ص: 159


1- الغارات، ص48.
2- وقعه الصفین، ص 443.

جنازۀ فاطمه (عَلَيْهَا السَّلاَمُ) نماز گذاردند.»(1)

3- امام صادق(عَلَيْه السَّلاَمُ) فرمودند :« بعد از وفات حضرت رسول(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) همه از حق دست کشیدند و به دوران جاهلیت و تعصبات نژادی برگشتند و تنها سه نفر در حق استوار ماندند و آنان عبارت بودند از سلمان، ابوذر، مقداد و بعد عمار و گروهی دیگر به آنها ملحق شدند.» (2)

از آنجایی که خداوند طبق آیۀ 3 از سورۀ مبارکۀ مائده اکمال دین را در پذیرش ولایت و امامت امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) می داند لذا نپذیرفتن این خواست الهی یعنی بیرون رفتن از محدودۀ اسلام و بر خلاف آن حرکت کردن که اصطلاحا به آن مرتد می گویند و این اتفاقی است که در طی جریان سقیفه برای عدۀ زیادی از مردم پیش آمد و تنها این چهار صحابۀ بزرگوار و جماعتی که به آنها ملحق شدند توانستند خود را از این آفت فکری و عقیدتی و ایمانی حفظ کنند.

پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمودند:« خداوند مرا امر کرده به دوستی چهار نفر و مرا خبر داده که آنها را دوست می دارد.عرض کردند یا رسول الله آن چهار نفر کیانند؟ فرمود : علی بن ابیطالب (عَلَيْه السَّلاَمُ) و ابوذر و مقداد و سلمان.» (3) و نمونه های فراوان دیگر.

ص: 160


1- الغارات، ص428.1-
2- الغارات، ص361.
3- الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج3، ص1482.
تعاریف
اشاره

حضرت علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) آخرین فرزند حضرت ابوطالب(عَلَيْه السَّلاَمُ) و حضرت فاطمه بنت اسد(عَلَيْهَا السَّلاَمُ) می باشد. ایشان دوران کودکی را در محضر نبی مکرم اسلام (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) با گذراندن مراحل کمال طی کرد و تبدیل شد به یک حامی سرسخت و از جان گذشته برای دین مبین اسلام. وی شایستگی ها و توانمندی های فراوان و نامحدودی در زمینه های مختلف از جمله علم،حلم،زهد،عدالت،و... داشت وبرترین شخصیت دینی بعد از رسول الله(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) می باشد. در تاریخ اسلام احادیث بسیاری از شیعه و اهل سنت در تعالی روح، بلندای اندیشه، اوج زهد، وسعت عدالت، اخلاص در ایمان ،شگفتی حلم و عظمت شخصیت ایشان روایت شده است. وجود بی بدیل ایشان شخصیت منحصر به فردی است که همواره دوست و دشمن او را ستوده اند.وجود مبارک ایشان به اذن الهی و توسط پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) مقام دامادی،برادری و جانشینی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را دارا می باشد. امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) به عنوان اولین امام شیعیان تداوم بخش رسالت نبوی است در قالب امامت. و این سمتی است که خداوند به وسیلۀ پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به ایشان و امامان بعد، از نسل او، بخشید.

امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ)
صحابه

« صحابه : در لغت جمع صاحب و به معنی 1-همنشینان،مصاحبان، دوستان،یاران.

ص: 161

2- یاران پیغمبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ، کسانی که درک محضر پیغمبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) کردند، می باشد.» (1) لذا در تاریخ اسلام ، واژۀ صحابه، در معنای اصطلاحی به کسانی اطلاق می شود که به خدمت پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)رسیده و مدتی با آن حضرت صحبت داشته اند و این به معنای پیروی تمام و کمال همۀ آن افراد از رسول الله (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در همۀ شئونات ،اعم از اخلاق،گفتار،کردار و غیره، نیست. بنابراین ، واژۀ صحابه، اطلاق عام بوده و تنها عده ای معدود از خیل صحابه،با برخورداری از درجۀ بالایی از اخلاص در ایمان ،شایستگی پیروی از آن حضرت را داشته اند مانند سلمان، مقداد، ابوذر و عمار.بعضی از صحابه بعد از رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) دچار انحراف فکری و عقیدتی شدند و از پذیرفتن ولایت و امامت امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) سرباز زدند و فکر و اندیشۀ خود را که مبنی بر تمایلات نفسانی بود بر خواست خدا و خواست رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ترجیح دادند. اما برخی دیگر کسانی بودند که بعد از پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از مقام ولایت و امامت امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) دفاع کردند و در تمامی لحظات سخت یاور و پشتیبان ایشان بودند. افرادی مانند سلمان،مقداد،ابوذر،عمار و «ابوایوب انصاری،خباب بن ارت،رفاعة بن رافع بن مالک انصاری خزرجی،قیس بن سعد بن عباده و... .» (2) که در این رساله منظور از صحابه به طور خاص ارکان اربعه است که در این گروه جای دارند.

یاران

یاران : جمع یار. یار در لغت به معنی «محبوب، معشوق، دوست، رفیق، کمک

ص: 162


1- فرهنگ فارسی، ج2، ص2131.
2- الغدیر، ج18، ص159.

کار، ناصر، معین ... می باشد.»(1) مترادف یار،همنشین،معاشر و همراه می باشد. همنشین در لغت یعنی « کسی که بادیگری نشست و برخاست و معاشرت کند، هم نشست، جلیس، معاشر، همدم... .»(2) معاشر نیز به معنی «با کسی زندگی کننده، یار، رفیق، دوست...» (معین،(3)) همراه به معنی « دو یا چند کس که با هم راهی را طی کنند، هم سفر، متحد، باتفاق (در طی طریق)...» (4)

در کاربرد واژۀ صحابه و یاران امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) ، در عنوان پایان نامه، توجه به معنای عام واژگانی مانند یار،همنشین،معاشر و همراه نبوده ، بلکه مراد ، معنای خاص این واژگان می باشد. زیرا هر یاری یاری کننده نیست وهرهمراهی تمام کننده راه نیست .بنابراین ، منظور از صحابه و یاران امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) ، در حقیقت ، پیروان راستین و یاران یاری کننده و صاحبان استقامت در رهروی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و جانشین بر حق ایشان،امیرالمؤمنین(عَلَيْه السَّلاَمُ) است که در تاریخ اسلام به نام شیعه شناخته شده اند و به طور اخص تاکید بر چهار صحابه بزرگوار حضرت رسول (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و حضرت علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) یعنی سلمان، مقداد، ابوذر و عمار می باشد.

جانشین

از دیگر واژگان مورد بررسی، کلمۀ جانشین می باشد. «جانشین :در لغت یعنی 1- کسی که به جای دیگری نشیند و وظائف او را انجام دهد. قائم مقام

ص: 163


1- فرهنگ فارسی، ج4، ص2145.
2- فرهنگ فارسی، ج4، ص5194.
3- فرهنگ فارسی، ج3، ص4212.
4- فرهنگ فارسی، ج4، ص5181.

،خلیفه.2-ولیعهد.» (1)برای دانستن معنای وصایت و جانشینی که در مورد حضرت علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) نسبت به پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به کار می رود دانستن چند واژه لازم و ضروری می نماید:

1- وصی: وصی در لغت یعنی «اندرز دهنده، کسی که وصیت کند، سفارش کننده، کسی که به وی وصیت شده، سفارش شده... » (2)

2- وصایت: وصایت در لغت یعنی « عمل کردن وصی، نصیحت، وصیت، سفارش.» (3)

3- وصیت: وصیت در لغت « یعنی اندرز، نصیحت، سفارش کسی به یک یا چند تن بر اجرای اعمال و دخل و تصرف در اموال وی پس از مرگ او ...» (4)

آنچه در امر جانشینی رسول الله (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) دارای اهمیت است توجه به این نکته است که وصایت به معنای وصیت تملیکی نیست. زیرا در وصیت تملیکی، وصیت کننده نسبت به دارایی و ماترک خود که به ارث می نهد وصیت می کند و این یک مسئلۀ شخصی است. در وصیت تملیکی، وصیت بر ارادۀ شخصی وصیت کننده قائم بوده و بر اموال و ماترک شخصی او تعلق می گیرد هر چند در کیفیت وصیت، رعایت احکام شرعی مد نظر باشد.

ص: 164


1- فرهنگ فارسی، ج1، ص1211.
2- فرهنگ فارسی، ج4، ص5035.
3- فرهنگ فارسی، ج4، 5033.
4- فرهنگ فارسی، ج4، ص5035.

اما در امر جانشینی رسول الله(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ، نه موضوع وصیت شخصی است و نه ارادۀ حاکم بر آن. آنچنان که خود مسئلۀ نبوت نیز امری غیر شخصی و مبتنی بر ارادۀ الهی است. بنابراین، نیابت و جانشینی آن در مقام امامت نیز عقلا امری است تفویضی و قائم بر ارادۀ الهی.

لذا وصایت در موضوع جانشینی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) هم به لحاظ موضوع هم از جهت ارادۀ حاکم بر آن با وصیت و ارث کاملا متفاوت است. حدیث غدیر و آیۀ « یا ایّها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک ... » و احادیثی همچون یوم الدار، منزلت، سفینه، ثقلین و غیره که مورد وثوق فریقین عامه و خاصّه است، مؤید این مطلب است.

ذکر یک نکته حائز اهمیت است وآن این که، خلافت اعم از حکومت است و در جانشینی حضرت رسول(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) امر ظاهری حکومت از آل الله غصب شد و گرنه، خلافت ، که براساس وصایت مبتنی بر ارادۀ الهی است، متعلق به آل الله بوده و همواره خواهد بود تا آن دم که حکومت ظاهری، در قیام آن موعود پاکیزه به آن ضمیمه شود.در تایید این ادعا به موارد ذیل اشاره می شود:

آیۀ 59 از سورۀ مبارکۀ نساء: " یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم".

آیۀ 61 از سورۀ مبارکۀ آل عمران (آیۀ مباهله): " فمن حاجک فیه من بعده ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم..." و آیات فراوان دیگر.

ص: 165

در زمینۀ احادیث هم لازم است به حدیث معروف غدیر خم و یا حدیث ثقین، حدیث یوم الانذار و ... اشاره کرد.

(در پایان رساله آیات و روایات فوق همراه با موارد دیگر مورد بررسی و توجه بیشتری قرار گرفته اند.)

تبیین

تبیین در لغت یعنی« 1- پیدا کردن،آشکار کردن،روشن شدن.2- روشن گفتن.3- روشنگری.4- روشن گویی.»(1)اینها معانی تبیین در لغت می باشد.هدف از بکار بردن این واژه در عنوان پایان نامه صرف بیان کردن مقام جانشینی امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) نسبت به پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نیست بلکه منظور آنست که این چهار صحابۀ شریف (سلمان،مقداد،ابوذر و عمار) تمام سعی و تلاش خود را به کار بستند تا شأن و شخصیت امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) و جایگاه رفیع امامت ایشان را در میان مردم جابیندازند و اینگونه آنان را با جایگاه والای حضرت(عَلَيْه السَّلاَمُ) آشناسازند و به سمت و سوی ایشان کشانند.

ارکان اربعه

منظور ما از ارکان اربعه سلمان،مقداد،ابوذر و عمار است. آنها چهار رکن رکین اسلام و از اصحاب برجستۀ رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بودند و همچنین از یاران وفادار امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) که حمایتهای مؤثر و ماندگاری در رابطه با ایشان از خود بجای گذاشتند البته بطور مفصل قبلا توضیحاتی داده شده است.

ص: 166


1- فرهنگ فارسی، ج1، ص1025.
سقیفۀ بنی ساعده

« محل سقیفه بنی ساعده در مجاورت مسجد بنی ساعده، و نزدیکی چاه بضاعه واقع شده است.» (1)محلی بود که مردم جهت مشورت در کارهایشان در آنجا گردهم می آمدند. این مکان بعد از رحلت رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) دارای شهرتی فراگیر شد زیرا تجمع عده ای از انصار به سرکردگی سعد بن عباده و عده ای از اهل مدینه از جمله ابوبکر ،عمر ،ابوعبیده جراح و... منجر به برکناری امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) از مقام ظاهری خلافت رسول اکرم(عَلَيْه السَّلاَمُ) و جایگزینی ابوبکر به جای ایشان شد و این یعنی شروع اختلاف در میان امت اسلام و سقیفه محل و مرکز این اختلاف بود.

ص: 167


1- مدینه شناسی، ص252.

ص: 168

فصل دوم : بررسی و تحلیل جریان سقیفه و واکنش ارکان اربعه

اشاره

ص: 169

مقدمه

بعد از وفات پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ،جریان سقیفه پیش آمد که ماحصل آن بر کناری امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) ، به صورت ظاهری، از رهبری حکومت اسلامی و قرار دادن دیگری در این مسند بود و این یعنی شروع تفرقه و اختلاف در امت اسلامی. عده ای، از جریان به وجود آمده حمایت کردند و مدافع خلافت خلیفۀ اول شدند و عده ای دیگر از صحابه، همچون سلمان، مقداد ،ابوذر و عمار و... به مخالفت با آن پرداختند و تاکید کردند که این سمت، به نص الهی، توسط پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بارها و بارها اعلام شده که نمونۀ بارز آن در غدیر خم بوده است. این مخالفتها و یادآوری احادیث پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در شأن و منزلت امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) ، از همان روزهای نخستین سقیفه تا آخرین لحظات حیات شریف این چهار صحابۀ بزرگوار، ادامه داشت. هر کدام از ایشان به نحوی حمایت خویش را از امام(عَلَيْه السَّلاَمُ) اعلام کردند و عواقب آن را هم به جان خریدندو توانستند تاثیر مثبت و بسزائی در گسترش تشیع داشته باشند. در پستی و بلندیهای روزگار قرار گرفتند ،اما محکم و استوار ماندند و لحظه ای از دیدگاه خود پا پس نکشیدند؛ مانند ابوذر که گرمای سوزان و طاقت فرسای ربذه را تحمل کرد و همچنان امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) را وصی و جانشین بر حق پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) معرفی می نمود و یا عمار، با این که بیش از نود سال سن داشت، در طی دوران حکومت امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) ، کنار حضرت در جنگهای جمل و صفین ماند و شمشیر زد تا حق امام خویش را به اثبات برساند. گرچه روزگار طعم تلخ زندگی را به آنها چشانید ،اما آنها در برابر این بدی، حلاوت و شیرینی ولایتمداری اهل بیت(عَلَيْه السَّلاَمُ) را به رگهای جامعه تزریق کردند،

ص: 170

برای آنان که می خواهند بدانند و درک بهتری از خدا و از حیات داشته باشند.

بخش یک:بررسی عوامل پیدایش سقیفه و تحلیل آن

اشاره

عوامل اعتقادی و فرهنگی در حذف جانشین واقعی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در سقیفه اگر چه در زمان پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) عدۀ زیادی از مردم، اسلام را به عنوان دین الهی پذیرفتند ولی این بدان معنا نبود که اسلام درون آنها نهادینه شده و تبدیل به ایمان و عقیدۀ محکم شده باشد؛ چرا که پذیرش اسلام از جانب برخی به خاطر برخورداری از آیندۀ بهتر بود، زیرا روند رو به رشد اسلام گویای همه گیر شدن آن و تسلط بر جامعه و قدرتمند شدن آن بود. عده ای هم از روی ترس و اجبار مجبور به پذیرش آن شدند، چرا که در غیر اینصورت جان خویش را از دست می دادند، مانند جریان فتح مکه در سال هشتم هجری توسط پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و البته عده ای هم از روی باور و ایمان قلبی پذیرای آن شدند و در این اثنا عده ای هم حزب باد بودند؛ بدین معنا که هر کجا منافعشان تامین می شد همان را پایۀ عقیدتی خود قرار می دادند که به این افراد منافقین می گفتند : برای اثبات این مدعا به آیاتی از قرآن اشاره می شود :« قالتِ الاعرابُ آمنّا قُل لم تؤمِنوا ولکن قُولوُا أسلَمنا و لما یَدخُل ِ الایمانُ فی قُلُوبهم»

اعراب (بیابان نشین) گفتند ایمان آوردیم،بگو ایمان نیاوردید ولکن بگویید مسلمان شدیم و هنوز ایمان در دلهای شما در نیامده است.» (حجرات- 14)

« و إذا لَقُوا الذین آمَنوا قالُوا آمَنّا و إذا خَلَوا الی شیاطینهم قالوا انّا مَعَکُم انّما نَحنُ

ص: 171

مُستَهزؤنَ»

« و چون دیدند آنان را که ایمان آوردند گفتند ایمان آوردیم و چون خلوت کردند با شیطانهای خود گفتند همانا ما با شماییم همانا ما فسوس کنندگانیم.» (بقره – 94) علاوه بر آیات فوق ذکر نمونه های تاریخی نیز جهت درک بهتر مسئله لازم و ضروری است :«روزی بین مغیرة بن شعبه و عمرو بن عاص گفتگویی در گرفت، مغیره عمرو را دشنام داد. عمرو گفت: " هصیص " کجاست ؟ ( نام نیای خود را برد ) پسرش عبدالله گفت : " انا لله و انا الیه راجعون " به طریق جاهلیت ( قبیله ) رفتی ! و عمرو به خاطر این کار سی بنده آزاد کرد. »(1)

«مفسران در شأن نزول آیۀ نهم الحجرات نوشته اند : بین عبدالله بن ابی و عبدلله بن رواحه گفتگو و زد و خوردی در گرفت، و گفته اند در حق دو مرد انصاری بود یکی عشیرۀ بیشتر داشت به دیگری گفت حق خود را به قهر از تو می ستانم. آیه های دیگر نیز در قرآن هست که مفسران نوشته اند برای رفع خصومت های قبیله ای بود که گاهگاه پدید می گشت.» (2)

این وضعیت اعتقادی کسانی است که هم عصر با نبی مکرم اسلام بودند و بطور مستقیمازوجود پر فروغ ایشان بهره مند بودند. لازمۀ رسیدن به ایمان کسب معرفت نسبت به پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و الله متعال بود؛ چرا که ،این پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بود که خداوند را آنگونه که شایسته بود برای آنان تعریف و بیان می نمود. و این یعنی خواست قلبی و درونی هر فرد برای رسیدن به این معرفت وایمان. کسانی که

ص: 172


1- پس از پنجاه سال ( پژوهشی تازه پیرامون قیام امام حسین (عَلَيْه السَّلاَمُ)، ص33 – 34.
2- پس از پنجاه سال ( پژوهشی تازه پیرامون قیام امام حسین (عَلَيْه السَّلاَمُ)، ص33.

خواستند، مانند سلمان، مقداد ابوذر،عمار،حذیفه و ... به ایمان واقعی و معرفت نهایی دست یافتند و آنهایی که نخواستند ،تا ابد از دستیابی به آن محروم شدند. کسانی مثل عمروعاص،معاویه و ... همین ضعف عقیده و دیدگاه منجر به فتنۀ سقیفه شد.

دعوت پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از کفر به اسلام و ایمان به توحید، بیست و سه سال طول کشید که از این مدت ، سه سال آن مخفیانه در مکه بود، ده سال آن نیز در مکه بطور آشکار صورت گرفت و در این سیزده سال، عناد و دشمنی کفار در مکه و آزار و اذیت های آنها نسبت به آنان که اسلام آورده بودند، موجب رعب و وحشت دیگران و مانع بزرگی بر سر راه پذیرش اسلام از طرف عموم مردم شد، چرا که خوف ناشی از آزار و اذیت از طرف کفار و سران کفر، روند پذیرش دعوت را کند کرده بود. پس از مهاجرت پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از مکه به مدینه و در اختیار داشتن پایگاهی به نام یثرب یا مدینة النبی، سرعت دعوت افزایش یافت و عمدۀ کسانی که به توحید گرویدند در طول ده سال آخر حیات پاکیزۀ پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بود، لذا عموم کسانی که به پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) پیوستند، به خاطر فرصت اندک، در حقیقت از باطن کفر به ظاهر اسلام رسیده بودند، چرا که تفکر، اعتقاد ، روحیات و شخصیت آنان در کفر نهادینه شده بود و این تغییر عقیده، برای تغییر دیدگاه های آنان، در این فاصلۀ اندک، عموم را با ظواهر اسلام آشنا نمود. از طرفی جامعۀ پیش از اسلام و حتی در زمان پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در عربستان، جامعه ای بود فاقد هر گونه نهاد آموزشی ،کتابت ، فرهنگ مدون و مکتوب و حتی مدرسه و مکتبخانه؛ یعنی به لحاظ ساختاری ،از ابتدائی ترین ساختارهای

ص: 173

آموزشی نیز بی بهره بود . جامعه ای مطلقابدوی که اوج آموزش آن و اوج فرهنگ آن، شعر جاهلی، آن هم در قالب شفاهی بود. لذا جامعه ای بود فاقد فرهیختگی؛ از سویی دعوت به اسلام، دعوت به تعقل، فرهنگ،فرهیختگی انسان و رشد و بلوغ انسان بر اساس آموزه های عمیق الهی بود و دعوت به دینی که معجزۀ آن کتاب است؛ آن هم کلام متعالی خدا که شکوفایی فطرت و شعور و بلوغ عقلانی را برای تعالی انسان می طلبد. از این جهت، ایجاد تعقل دینی و تعمیق باورهای دینی در جامعه، نیازمند توسعۀ بنیانهای فرهنگی جدید بر اساس آموزه های الهی بود؛ هم در حوزۀ توحید و اخلاق و هم در اقتصاد و سیاست و روابط اجتماعی و سایر حوزه های حیات اجتماعی و انسانی.

از این جهت، جانشینی به حق پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ، تداوم رسالت آن رسول گرامی بود، نه در نزول وحی بلکه در تاویل آن و تعمیق اجتماعی آن . آنچه در سقیفه اتفاق افتاد حذف این بخش دوم بود؛ لذا در هنگامۀ سقیفه، عموم مردم، مسلمانانی بودند که در سطح ظاهری در دریای عمیق اسلام شناور بودند و هنوز به عمق مفاهیم بلند اسلام و به درک درست مقام امامت نائل نیامده و ادراک دینی آنان، حائز درک اهمیت مسئلۀ حیاتی امامت و شعور لازم برای دفاع از این مقام الهی نبود.بنابراین، می توان عوامل اعتقادی و فرهنگی مردم در هنگامۀ سقیفه را که منجر به حذف جانشین واقعی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و بی بهره شدن عموم مسلمانان از امامت گردید چنین بیان کرد:

1- خوف ناشی از ضعف ایمان در برابر رفتار خشن عوامل حرکت کودتاگونۀ سقیفه.

ص: 174

2- وجود منافقین با باورهای ریاکارانه شان، که بیشتر به جاهلیت گرایش داشتند تا به ایمان الهی.

3- انسجام عوامل قدرت طلب با برنامه ریزی های قبلی.

4- عدم شناخت عمیق اسلام از طریق عموم مردم که تازه مسلمانانی بودند آشنا به برخی ظواهر اسلام مانند نماز،روزه،حج،جهاد و ... .

فضای سیاسی حاکم بر جامعه بعد از سقیفه
اشاره

اگر چه مسئلۀ جانشینی امیرالمؤمنین علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) به لحاظ آیات، روایات و مستندات تاریخی در همان صدر اسلام و در زمان حیات پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) امری محرز بوده وپیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در موارد مکرر این امر الهی را به مردم گوشزد می فرمودند، از جمله حدیث یوم الدار، حدیث منزلت، حدیث سفینه، حدیث ثقلین و موارد دیگر؛ بالاخص در حدیث غدیر خم که تمامی این روایات از طرف عامّه و خاصّه نقل شده است، بویژه حدیث غدیر که در حجة الوداع بیش از صد و بیست هزار نفر که در غدیر خم حضور داشتند بصورت فرد فرد و حتی زنان با نظارت حضرت محمد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و به امر ایشان و بر اساس نزول وحی و امر الهی با حضرت علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) به عنوان خلیفه و جانشین پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بیعت نمودند که مستندات آن را،اعم از عامّه و خاصّه،علامه امینی در کتاب گرانسنگ خود به نام الغدیر جمع آوری نموده است؛ اما پرسشی که ذهن را مشغول می کند این است که چرا در هنگامۀ سقیفه و پس از آن عامۀ مردم جرأت بیان حقیقت را نداشتند؟ در بررسی چرایی این مسئله و کیفیت فضای سیاسی حاکم بر جامعه،

ص: 175

از سقیفه به بعد، آنچه حائز اهمیت است چگونگی اعمال قدرت و ابزارهای اجرایی اعمال قدرت از طرف حاکمان سقیفه و خلفای پس از آن، می تواند این مسئلۀ غامض را روشن نماید. برخی از آن عوامل به شرح زیر بررسی می شود :

حرمت شکنی

حاکمان وقت،علاوه بر غصب حکومت، دست به اقدام دیگری زدند و آن تلاش برای از بین بردن حرمت و عظمت خاندان عصمت و طهارت در چشم مردمان بود. جایگاه شریف و رفیعی که هم آیات قرآنی دال بر آن بود و هم کلام رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ).

خداوند در قرآن می فرماید :« انّما یُریدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرّجسَ أهل البَیتِ و یُطهّرکم تطهیراً»

«جز این نیست که خدا می خواهد آلودگی را از شما اهل بیت بزداید و شما را کاملا پاکیزه گرداند.» (احزاب – 33)

«ابن حجر مکی با کمال تعصبی که دارد در ص85 و86 صواعق از هفت طریق با اعتراف به صحت این واقعه مهمه را نقل نموده که این آیه در شأن محمد وعلی وفاطمه وحسن وحسین نازل گردیده وفقط این پنج تن مقدس بودند که مشمول طهارت این آیۀ شریفه واقع گردیدند.» (1)

و یا آنجا که پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) می فرمایند :

«انّی تارکٌ فیکُمُ الثقلین کِتابَ الله ِ و عترَتی أهلَ بیتی إن تمَسَّکتُم بهما فقد نَجوتم(و نسخة)لن تَضلوا بعدها ابدا.»

ص: 176


1- شبهای پیشاور، ص565.

«من دو چیز بزرگ را در میان شما می گذارم که اگر به این دو چنگ زده و متمسک شدید هرگز گمراه نگردیدو قطعا نجات می یابید و این دو یکی قرآن کتاب آسمانی و دیگری عترت و اهل بیت منند.» (1) و نمونه های فراوان دیگر کهدر این مجال به خاطر جلوگیری از طولانی شدن بحث به همین مقدار بسنده می شود.از موارد حرمت شکنی می توان به نمونه های زیر اشاره کرد:

الف - آنان دراولین اقدام به غصب فدک پرداختند؛ ملکی که پس از فتح خیبر از طرف یهودیان خیبر به پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) هبه شد وپیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) آن را به حضرت زهرا(عَلَيْهَا السَّلاَمُ) بخشیدند.« مالکین فدک و عوالی آمدند خدمت رسول اکرم و قرارداد صلحی نمودند که نصف تمام فدک از آن حضرت باشد و نصف دیگر مال خودشان باشد.» (2) و در طی این جریان نه دلائل حضرت زهرا (عَلَيْهَا السَّلاَمُ) را پذیرفتند و نه شهادت شاهدان از جمله حضرت علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) و ام ایمن را، درحالی که با توجه به آیۀ تطهیر، اهل بیت پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از جمله امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) و حضرت زهرا(عَلَيْهَا السَّلاَمُ) ، مصداق کامل پاکیزگی و طهارتند و کلام آنها صدق محض است.غصب فدک و خارج کردن آن از دست حضرت فاطمه(عَلَيْهَا السَّلاَمُ) اگرچه از لحاظ سیاسی حذف ابزار قدرت اقتصادی از این خاندان مطهر بود، اما از سویی، با توجه به نوع برخورد و عدم پذیرش سخنان آن بزرگواران که مصادیق بارز صدق و راستی و درستی اند ، تلاش برای هتک حرمت و قداست زدایی از ایشان بود؛ آن هم قداست و پاکیزگی ای که به صراحت آیۀ تطهیر، خداوند با ارادۀ خویش به آنها عطا فرموده آست.

ص: 177


1- شبهای پیشاور، ص403.
2- شبهای پیشاور، ص517.

ب - نمونۀ دیگر حرمت شکنی ، گرفتن بیعت از امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) و عده ای معدودی است که در خانۀ حضرت تجمع کرده بودند. به دستور خلیفۀ وقت،عمر، به همراه گروهی به درب خانۀ امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) آمدند. عمر در ابتدا از آنان خواست که از خانه خارج شده و به جانب ابوبکر رفته و با او بیعت کنند که این مسئله مورد پذیرش امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) و همراهانش واقع نشد لذا عمر هیزم خواست. تاریخ اینگونه روایت می کند : « عمر در خواست هیزم کرد و گفت : سوگند به کسی که جان عمر در دست اوست بیرون آیید وگرنه خانه و اهلش را به آتش خواهم کشید. به عمر گفته شد : ای ابوحفص، فاطمه در آن خانه است. عمر گفت: حتی اگر فاطمه نیز در آن خانه باشد.» (1)

ماحصل این برخورد، فاجعه ای عظیم بود: ضرب و شتم حضرت فاطمه (عَلَيْهَا السَّلاَمُ) ،شکستن پهلوی حضرت و سقط شدن حضرت محسن (عَلَيْه السَّلاَمُ) در عظمت حضرت زهرا(عَلَيْهَا السَّلاَمُ) ذکر حدیثی از زبان خود حضرت، زمانی که در بستر بیماری بودند و خطاب به ابوبکر و عمرفرمودند، لازم است. ایشان فرمودند :« شما را به خدا سوگند، آیا شما دو نفر از رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) شنیدید که می گفت : خشنودی من در خشنودی فاطمه است خشم من در خشم فاطمه است. هر کس فاطمه را دوست بدارد گویی مرا دوست داشته است، هر کس فاطمه را خشنود کند مرا خشنود کرده است و هر کس فاطمه را به خشم آورد مرا به خشم آورده است.»(2) و یا در جای دیگر پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمودند :«ای فاطمه بدرستی که خداوند غضب

ص: 178


1- الامامه و السیاسه، ص29.
2- الامامه و السیاسه، ص31).

می کند به غضب تو و راضی می شود به رضای تو.» (1)ج - بی حرمتی دیگری که توسط خلیفۀ اول و دوم صورت گرفت، طناب انداختن به گردن مولای متقیان امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) بود که او را اینگونه تا مسجد جهت بیعت با ابوبکر بردند و تهدید کردند که در صورت بیعت نکردن او را خواهند کشت. امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) همان که پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در جنگ خندق، بعد از پیروزی بر

عمرو بن عبدود، خطاب به وی فرمودند : « لمُبارزة علی بن ابی طالب لِعَمرو بن عبدود یَومَ الخَندَق افضَلُ مِن أعمال ِ امّتی الی یَوم القیامة »

« پیکار علی بن ابی طالب در جریان جنگ خندق با عمرو بن عبدود از اعمال امت من تا روز قیامت حتما افضل است.» (2)

و یا :« من شهر علم و دانشم، و علی درب آن شهر است، پس هر که علم ( و دانش ) خواهد باید آن را از علی فراگیرد.» (3)

از لحظۀ شکل گیری سقیفه به بعد و بلافاصله بعد از پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ، در رابطه با این خاندانی که در شأن و پاکیزگی ایشان خداوند آیه نازل فرموده، علاوه بر غصب خلافت، تمامی شیوه های تعامل اعم از ادبیات گفتگو و رفتار و کردارحاکمان سقیفه، دون شأن اهل بیت و سرشار از حرمت شکنی بود و این مسئله تا پایان زندگی تمامی خاندان عصمت و طهارت(عَلَيْه السَّلاَمُ) ، به عنوان یک سنت در بین خلفا تا انتهای دوران بنی عباس ادامه داشت.

ص: 179


1- شبهای پیشاور، ص574.
2- سیره پیشوایان، ص57.
3- الارشاد فی معرفه الحجج الله علی العباد، ج1، ص14.
اعمال زور و جبر

استفاده از زور و جبر، ازابتدای حاکمیت سقیفه ودرتداوم آن ، همان روش متداول پادشاهان و حاکمان طاغوت در طول تاریخ بود و این یعنی یک گام به عقب نهادن و برگشتن در جای اول خود و آنچه که قبل از بعثت پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در میان جوامع بشری جاری و ساری بود.البته قاعدۀ زور فقط بر آل الله تحمیل نشد بلکه ابری سیاه بود که تمام جامعۀ اسلامی آن روز را در برگرفت و سیاست راهبردی خلفاء به شمار می رفت. به عنوان نمونه می توان به موارد زیر اشاره کرد :

الف - خلفا، بزرگان و دیگر مردمان را از ذکر اقوال پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) منع و حتی تهدید می کردند.« ( مرثد یا پسر مرثد از قول پدرش نقل می کند که می گفته است) کنار ابوذر غفاری نشسته بودم مردی بر او درآمد و گفت : مگر امیرالمؤمنین تو را از فتوا دادن نهی نکرده است ؟ ابوذر گفت : به خدا سوگند اگر شمشیر بر گلوی من بگذارید که گفتاری را که از رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) شنیده ام نقل نکنم پیش از آن که گلویم را ببرید آن را خواهم گفت.» (1)ب- از دیگر کسانی که مشمول قاعدۀ جبر و زور شد، سعد بن عباده انصاری بود که با ابوبکر بیعت نکرد و به شام رفت. او در زمان خلیفه دوم در آنجا به قتل رسید و کشته شدن او را به جنیان نسبت دادند.« اما

حقیقت آن است که به گزارش بلاذری فردی شامی از جانب عمر به سوی او فرستاده شد تا از او

ص: 180


1- طبقات الکبری، ج2، ص338 – 339.

بخواهد بیعت کند و زمانی که او نپذیرفت وی را به قتل رساند.»(1) سعد بن عباده رئیس قبیلۀ خزرج بود و از مدعیان خلافت در سقیفه.

ج –در زمان خلیفۀ سوم، زمانی که عمار نامۀ صحابۀ پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را که شامل شکایت آنها از ظلم و جور عمال بنی امیه در بلاد اسلامی بود، برای خلیفه آورد، وی بعد از خواندن چند سطری از آن ، نامه را بر زمین انداخت و به غلامانش دستور داد که او را بزنند. « او را بر زمین انداخته و می کوبیدند حتی خود او هم چند لگد بر شکم عمار زد که به علت همان ضربات ،عمار پیرمرد، مبتلا به مرض فتق شد.» (2)

در بیان مقام و جایگاه والای عمار پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمودند :«هر کس عمار را دشمن بدارد خداوند را دشمن داشته است و هر کس به او ناسزا بگوید خداوند را ناسزا گفته است.» (3)

و همچنین در مورد معیار حق بودن عمار فرمودند :« هرگز پسر سمیه – یعنی عمار – در انتخاب دو امر مخیر نماند مگر آن که درست ترین راه را زان میان برگزیند، پس بر جانب او بپائید.» (4)و این که ابن مسعود، در جواب شخصی که خواهان دریافت حقیقت در زمان فتنه بود ، حدیث پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را یادآور شد که : هرگاه مردم اختلاف کردند شما در طرف ابن سمیه باشید.» (5)

د – از جمله موارد دیگر در این رابطه، تبعید ابوذر به بیابان خشک و بی آب و

ص: 181


1- جمل انساب الاشراف، ج1، ص250.
2- شبهای پیشاور، ص357.
3- الغارات، ص490.
4- وقعه الصفین، ص471.1
5- الغارات، ص496.

علف ربذه ، به فاصلۀ « سه روز راه تا مدینه» (1)می باشد. زبان حق گوی ابوذر و مداومت او بر نقل حدیث پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ، برای خلفا قابل تحمل نبود؛ لذا پس از آن که به شام تبعید شد و معاویه حق گویی او را برنتافت و او را بر شتر برهنه سوار کرده با مشقت بسیار به مدینه باز گرداند، برای خلیفۀ سوم هم تحمل او ناشدنی بود؛ بنابرین، این یار صدیق پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را، به جرم نقل حدیث و حق گویی ، به بیابان خشک و بی آب و علف ربذه تبعید نمود تا در تنهایی و گرسنگی جان دهد و همه را از بدرقه او منع نمود؛ اگر چه امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) و امام حسن(عَلَيْه السَّلاَمُ) و امام حسین (ع9 و عمار او را بدرقه نمودند و در هنگام وداع ، مولای متقیان به ایشان فرمود:

« ای ابوذر تو برای خداوند غضب کردی و اکنون امیدوار باش از کسی که برای او غضب نمودی و سخن حق را گفتی، این جماعت از تو به خاطر دنیای خود ترسیدند، ولی تو از آنان به جهت دینت ترسیدی، اکنون واگذار به آنها آنچه را که به خاطر آن از تو ترسیدند.» (2)

از جمله مواردی که ابوذر به عثمان متذکر می شد این بود که :{ ای عثمان } کارهای مملکتی را به دست کودکان می سپاری و چراگاه ها را به خود اختصاص می دهی و فرزندان کسانی را که آزاد شدگان رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بودند اطراف خود گرد می آوری و به پست های دولتی می گماری.»(3)

ابوذر،ازصحابه بزرگ و جلیل القدر رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بود که در علم و زهد و فضل به جایگاهی رفیع در نزد پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) دست یافته بود. رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در

ص: 182


1- معجم البلدان، ج3، ص24.
2- الغارات، ص367.1-
3- جمل انساب الاشراف، ج5، ص543.

مورد ایشان فرمودند: « آسمان بر سر راستگوتر و صریح تر از ابوذر سایه نیفکنده است و زمین مثل او را در بر نداشته است، هر کس از این که به زهد عیسی بن مریم بنگرد خوشحال و شاد می شود به ابوذر بنگرد.» (1) استفاده از زور و دور کردن مردمان از احادیث نبی مکرم اسلام(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و استفادۀ صرف از قرآن آن هم نه با توضیح و تفسیر

پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بلکه با برداشتهای شخصی، کم کم فضای جامعه را آلوده و تیره و تار کرد و فتنه ها از گوشه و کنار بلاد اسلامی سر بر آورد. مردمان در درک حقیقت و یافتن راه درست دچار مشکل شدند و چند دستگی و انشقاق در جامعه راه یافت به طوری که عده ای به جانبداری خلفا پرداخته، عده ای سکوت اختیار کرده و عده ای راه اهل بیت را همان راه خدا دانسته و به سوی آنان شتافتند.

برچسب ارتداد برمخالفان

علاوه بر افراد خاص و برجسته، عده ای از قبائل هم با جریان سقیفه به مخالفت پرداختند و از دادن مالیات به حاکم وقت خودداری نمودند، لذا با عنوان مرتد مورد تهاجم واقع شده و با از دست دادن جان و مال خویش، خسارت سنگینی را در این زمینه متحمل گشتند و مجبور به پذیرش موقعیت موجود شدند. این برخوردها و واکنش ها باعث شد که دیگر مردمان، حساب کار خود را کرده و سر تعظیم در مقابل خواست ایشان پایین بیاورند. به عنوان نمونه می توان به جنایت خالد بن ولید در مورد مالک بن نویره اشاره کرد : « مالک پس از به خلافت رسیدن ابوبکر، از دادن زکات به وی جلوگیری کرد و آن را در میان

ص: 183


1- طبقات الکبری،ج4، ص207.

فقرای قوم خود پخش نمود و همین امر سبب فرستادن خالد به سوی آنها شد. پس از آن که مالک و قومش اذان گفتند و نماز خواندند، خالد این صحابی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را اسیر کرد و به شهادت رساند و به هولناکترین شکل با جسد او برخورد کرده و بی شرمانه با همسر او همبستر شد.» (1)

ایجاد وحشت و رعب

یکی دیگر از اقدامات مهم و تاثیرگذار در تثبیت جایگاه خلافت تازه تاسیس شده ایجاد فضای رعب و وحشت در میان مردمان جهت اطاعت و فرمانبرداری بود.برای نمونه می توان به نقش مؤثر خالد بن ولید اشاره کرد در مقابله با کسانی که مرتد خوانده می شدند و یا ادعای پیامبری داشتند و یا از پرداخت زکات خودداری می کردند و البته در میان آنان بودند کسانی که به خاطر نپذیرفتن ابوبکر به عنوان خلیفۀ اول مورد تاخت و تاز قرار می گرفتند مانند داستان مالک بن نویره. و یا این سخن ابوهریره که می گفت: « تا عمر زنده بود نمی توانستیم قال رسول الله بگوییم.» (2)و نیز کشته شدن سعدبن عباده در شام در زمان خلیفۀ دوم و توجیه عوامفریبانۀآن که « جنیان او را کشته ...».(3)

ص: 184


1- الکامل، ج8، ص55 – 63.
2- بامداد اسلام، ص60.
3- تاریخ سیاسی اسلام، ج2، ص24.
مدافعین خلافت در سقیفه
ابوعبیده جراح

ابوعبیده جراح از جمله صحنه گردانان سقیفه بود که با حمایت های بی دریغ خویش توانست نقش مؤثر و بسزایی در به قدرت رساندن ابوبکر بر مسند خلافت داشته باشد. حضور پررنگ و بی شائبۀ اودر سقیفه، امری غیرقابل انکار است. وی در مکه به شغل گورکنی مشغول بود« کان ابوعبیده یضرح لأهل ......................................................................................

1-

2-

مکه»،«یعنی ابوعبیده برای اهل مکه گور می کند.» (1) گفته شده « وقتی خواستند گور پیمبر را بکنند ابوعبیدة بن جراح به رسم مکیان گور می کند (که کف آن صاف بود) و ابوطلحه زید بن سهل برای اهل مدینه گور می کند و لحد می ساخت (قسمتی از گور گودتر از قسمت دیگر بود) و عباس دو کس را پیش خواند و یکیشان را گفت : به طلبابوعبیده برو و به دیگری گفت : به طلب ابوطلحه برو. و گفت : خدایا برای پیامبرت اختیار کن. آن که به طلب ابوطلحه رفته بود او را بیاورد که برای گور پیامبر لحد کرد.» (2)

اما بعد از وفات پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ، او نیز چون دیگران در تلاش بود تا سهمی از خلافت داشته باشد. تاریخ روایت می کند : « این خبر ( یعنی تجمع انصار در سقیفه) به ابوبکر و عمر رسید، همراه با ابوعبیده به جانب سقیفه روان شدند در راه عاصم بن عدی و عویم بن ساعده به آنان رسیدند و از آنان خواستند که بازگردند و گفتند که در آنجا کار مهمی نیست ولی آنان بازنگشتند و به سقیفه

ص: 185


1- البدایه و النهایه، ج5، ص261.
2- تاریخ طبری، ج4، ص1339.

آمدند.» (1) با حضور آنان بحث و گفتگو با انصار بالا گرفت و هر کدام حقی برای خود در خلافت قائل شدند. ابوعبیده خطاب به انصار گفت : « گروه انصار شما اولین گروهی بودید که یاری کردید و پناه دادید پس اولین گروهی نباشید که تغییر و تبدیل می کنید.» (2)ابوبکر نیز در تعریف و تمجید از انصار خطاب به آنان گفت :« اما در خصوص جانشینی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) شما نباید به برادران مهاجر خود حسادت بورزید زیرا در کار خلافت شما دارای هیچ حقی نیستید. من شما را به یکی از این دو نفر یعنی ابوعبیده و یا عمر سفارش می کنم، هر کدام را خواستید برای خلافت برگزینید.» (3)و در ادامه، در تعریف از ابوعبیده گفت : « قومی پیش پیامبر آمدند و گفتند : یکی را که امین باشد با ما بفرست وپیمبر گفت : یکی را با شما می فرستم که امین واقعی است و ابوعبیدۀ جراح را با آنها بفرستاد، من ابوعبیده را برای شما می پسندم.» (4) و نیز آمده است که گفت : « ابوعبیده استوارترین فرد امت است.» (5)این صحبت ابوبکر، گویای همراهی و همدلی و همفکری ابوعبیده با ابوبکر و عمر بود و این که او نیز جزء کسانی بود که برای خلافت در نظر گرفته شده بود. دلیل بر این مدعا جملۀ خلیفۀ دوم است که گفت : « اگر ابوعبیده جراح زنده بودی او را خلیفت کردمی که از پیغامبر شنیدم که او گفت : ابوعبیده امین است.» (6)عمر و ابوعبیده در جواب

ص: 186


1- تار یخ ابن خلدون، ج1، ص471.
2- الکامل، ج8، ص20.
3- الامامه و السیاسه، ص21.
4- تاریخ طبری، ج4، ص1328.
5- الکامل، ج8، ص12.
6- تاریخ نامه طبری، ج3، ص569.

ابوبکر گفتند : « لا والله ، هیچ کس این کار را نکند جز از تو، و توئی فاضل ترین مهاجرین و توئی ثانی اثنین در غار، و خلیفه رسول خدایی در نماز، پس که باشد که بر تو تقدم نماید و بر سر تو والی باشد.» (1) بعد از رد و بدل شدن این تعارفات « ابوعبیده دست به دست ابوبکر زد و عمر دومی بود.» (2)و این یعنی بیعت و برگزیدن ابوبکر به عنوان خلیفۀ مسلمین.

براء بن عازب نقل می کند : « طولی نکشید که با آن دو (ابوبکر و عمر) و ابوعبیده روبرو شدم که در میان اهل سقیفه پیش می آمدند و لباسهای صنعانی پوشیده بودند. هیچ کس از کنارشان عبور نمی کرد مگر آن که متعرض او میشدند، و وقتی او را می شناختند دست او را می گرفتند و بر دست ابوبکر ( به عنوان بیعت) می کشیدند چه به این کار مایل بود چه ابا می کرد.»((3))زمانی که بیعت با ابوبکر صورت گرفت بنی امیه گرد عثمان و بنی زهره گرد سعد و عبدالرحمن بن عوف جمع شده بودند « ابوبکر و ابوعبیده به طرف آنان رفتند ... عمر به آنانی که در مسجد گرد آمده بودند گفت : چه شده است که شما در دسته های پراکنده گرد آمده اید؟ برخیزید و با ابوبکر بیعت کنید، من با او بیعت کرده ام.» (4) در شب دوم وفات پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) «ابوبکر و عمر و ابوعبیدة بن جراح و مغیرة (بن شعبه) نزد عباس رفتند.» (5) خلیفۀ اول شروع به ایراد سخن می کند و در اثناء کلام جهت جلب توجه عباس اینگونه می گوید :« ما نزد تو

ص: 187


1- تاریخ نامه طبری، ج3، ص340.
2- تاریخ یعقوبی، ج1، ص552.
3- اسرار آل محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، ص211.
4- الامامه و السیاسه، ص27.
5- الامامه و السیاسه، ص32.

آمده ایم و می خواهیم برای تو در این امر خلافت نصیبی قرار دهیم که برای تو و نسل بعد از خودت باشد،چرا که تو عموی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) هستی.» (1) نکتۀ قابل توجه در این صحبت خلیفۀ اول، دیدگاه کاملا مادی وی نسبت به مسئلۀ خلافت می باشد. بهره مند کردن افراد از موقعیت های خاص، برای ایجاد سکوت و عدم اعتراض به مسئلۀ پیش آمده، یکی از روشهای کاملا مؤثر برای جلب افراد است. علاوه بر این، زمانی که امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) را با جبر و زور به مسجد بردند تا بیعت کند، این روند حمایتیابوعبیده همچنان برقرار بود. تاریخ حامیان ابوبکر را در مسجد اینگونه توصیف می کند : « عمر بالای سر ابوبکر با شمشیر ایستاده بود، خالد بن ولید و ابوعبیده جراح و سالم مولی ابی حذیفه و معاذ بن جبل و مغیرة بن شعبه و اسید بن حضیر و بشیر بن سعد و سایر مردم در اطراف ابوبکر نشسته بودند و اسلحه همراهشان بود.» (2) در آنجا امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) با دلایل متقن و محکم به اثبات حقانیت خویش می پردازد؛ پس ابوبکر ترسید که مردم امام علیه السلام را یاری کنند، لذا گفت : «من از پیامبر شنیدم که می گفت : ما اهل بیتی هستیم که خداوند ما را انتخاب کرده و ما را بزرگوار داشت و آخرت را برای ما بر دنیا ترجیح داده است و خداوند برای ما اهل بیت، نبوت و خلافت را جمع نخواهد کرد. عمر گفت : خلیفۀ پیامبر راست می گوید،من هم از پیامبر شنیدم همانطور که ابوبکر گفت. ابوعبیده و سالم مولی ابی حذیفه و معاذ بن جبل هم گفتند: راست می گوید، ما این مطلب را از پیامبر شنیده ایم.» (3)

ص: 188


1- اسرار آل محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، 214.
2- اسرار آل محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، ص228 – 229.
3- اسرار آل محمد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، 231 – 232.

ابوعبیده به امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) گفت : « پسر عمو، تو کم سن و سال هستی و آنان بزرگان قوم تواند. تو تجربۀ آنان را نداری. به اندازۀ آنان نیز کارها را نمی شناسی. ابوبکر در کار خلافت از تو نیرومندتر است و کارها را همه جانبه در نظر می گیرد، بنابراین کار خلافت را به او بسپار،زیرا تو اگر زنده بمانی و عمری یابی، برای کار خلافت خلق شده ای، و سزاوار در دست گرفتن کار خلافت هستی،تو با ویژگی هایی.همچون دانش و فهم و نیز سابقه در دین اسلام و دامادی پیامبر صلی الله علیه و اله و سلمبر همه برتری.» (1) کلام سراسر ضد و نقیض او نشان از شیفتگی او برای برخورداری بیشتر از دنیاست. بعد از به ثمر رسیدن تلاش او و سایرین، خطاب به خلیفۀ اول گفت : « من به کار مال یعنی جزیه می پردازم.» (2)و این، سرآغاز رسیدن به سمت های خطیر و حساس بود. سمت هایی که هم در زمان خلیفۀ اول برای او مهیا بود و هم در زمان خلیفۀ دوم. ابوبکر«ابوعبیده را نیز با سپاهی، فرماندۀ حمص کرد.» ((3) وی ابوعبیده را « با هفت هزار و هفتصد تن از صحابه به شام فرستاد و هرقل با سپاهیان خود در حمص بود.» (4)خلیفه نیز«ابوعبیده جراح را به شام امارت داد.»(5)سرانجام او در «سن پنجاه و هشت سالگی»(6) در اثر بیماری طاعون درگذشت. « گفتند طاعون در شام سخت شایع شد ... در این طاعون از مسلمانان بیست و اند هزار تن مردند

ص: 189


1- الامامه و السیاسه، ص28.
2- تاریخ طبری، ج3، ص1569.
3- تجارب الامم، ج1، ص257.1
4- البدء و التاریخ، ج2، ص847.
5- تاریخ گزیده، ص175.
6- طبقات ناصری، ج1، ص92.

از جمله ابوعبیدة بن جراح و معاذ بن جبل و ... .» (1)

خالد بن ولید

از دیگر شخصیت های برجستۀ سقیفه که در حمایت ابوبکر برای کسب خلافت، لحظه ای کوتاهی نکرد ،خالد بن ولید بود. با کمی تامل و بررسی احوالات وی، می توان به نقش حساس و تاثیرگذار او در دفاع از خلیفۀ اول پی برد. خالد، فرزند « ولید بن مغیره، از سرسخت ترین دشمنان اسلام و از نخستین کسانی بود که با پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) دشمنی می کرد.» (2) شیوه و عملکرد خالد بن ولید، چه در زمان حیات پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)و چه بعد از آن، همیشه در قالب انحرافی و کجروی بود؛ گر چه در ظاهر وارد حیطۀ اسلام شده بود. در اینجا به دو نمونه از این کجرویها اشاره می شود :

1-خالد به جهت انجام کارهایی که در جاهلیت مرسوم بود، موجب خشم عمار می شود تا آنجا که کارشان به دشنام کشید؛ عمار خشمگینانه با خالد سخن گفت و به دنبال آن، خالد عصبانی شد و به پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)عرضه داشت «: آیا این برده به من دشنام دهد؟ قسم به خدا اگر پشتیبانی شمانبود او مرا دشنام نمی داد.(عمار قبل از اسلام از غلامان یکی از بستگان خالد بود) رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمودند : ای خالد دست از عمار بدار؛ قسم به خدا هر که او را دشنام دهد،خدا او را دشنام داده است و هر کس او را به خشم آورد خدا از او خشمگین خواهد شد. سپس خالد دامان عمار را می گیرد و از او تقاضای بخشش و رضایت می

ص: 190


1- البدء و التاریخ، ج2، ص860.1-
2- الکشف و البیان عن تفسیر القران، ج3، ص335.

کند.» (1)

2-« پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بعد از فتح مکه دسته های جنگجویان را به اطراف مکه فرستاده بود که مردم را به اسلام دعوت کنند ولی به آنها فرمان نبرد نداده بود. از جمله کسانی که فرستاده بود خالد بن ولید بود که او را برای تبلیغ روانه کرد نه برای جنگ، او در غمیصاء که یکی از آبهای (چاههای) جذیمه بود رحل کرد.» (2) اما خالد به خاطر خصومت شخصی که مربوط به دورۀ جاهلیت بود به قتل و غارت آنها پرداخت. خبر این اتفاق به پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) رسید ایشان دستهای مبارک را بالا برده و دو بار فرمودند: « خدایا من به سوی تو از آنچه خالد بن ولید انجام داده بیزاری می جویم.» (3) عبدالرحمن بن عوف نیز عمل خالد را نشانی از رفتار جاهلی دانست.(4)

«در جریان سقیفه، او همراه کسانی بود که به خانۀ امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) یورش بردند»(5) و پس از آتش زدن درب خانۀ حضرت، وارد خانه شدند و حضرت زهرا(عَلَيْهَا السَّلاَمُ) را کتک زده و باعث سقط حضرت محسن(عَلَيْه السَّلاَمُ) شدند. وقتی که عمر باشمشیر در غلاف و تازیانه، حضرت زهرا(عَلَيْهَا السَّلاَمُ) را زد، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(عَلَيْه السَّلاَمُ) بر او حمله کرد و او را بر زمین زد و بر گردن و بینی او کوبید. عمر که از شجاعت امام(عَلَيْه السَّلاَمُ) مطلع بود کمک خواست. « خالد بن ولید شمشیر از غلاف کشید تا فاطمه را بزند. امیرالمؤمنین(عَلَيْه السَّلاَمُ) با شمشیر حمله کرد. او حضرت را قسم داد، و

ص: 191


1- الکشف و البیان عن تفسیر القران، ج3، ص335.
2- الکامل، ج7، ص203.
3- الجامع الصحیح المختصر، ج14، ص253.
4- البدایه و النهایه، ج4، ص314.
5- الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج2، ص 862 – 863.

حضرت هم دست نگه داشت» (1)

وقتی امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) را با زور به مسجد بردند عمر از حضرت خواست که بیعت کند اما حضرت امیر(عَلَيْه السَّلاَمُ) از انجام این کار خودداری ورزید در این لحظه « خالد بن ولید از جا برخاست و شمشیرش را بیرون کشید و گفت : به خدا قسم اگر بیعت نکنی تو را می کشم! امیرالمؤمنین(عَلَيْه السَّلاَمُ) به طرف او بر خاست و جلو لباسش را گرفت و او را به عقب پرتاب کرد. به طوری که بر قفا به زمین خورد و شمشیر از دستش افتاد.» (2)همچنین زمانی که زبیر بن عوام از بیعت خودداری کرد « عمر و خالد بن ولید و مغیرة بن شعبه با عده ای از مردم به همراهشان بر او حمله کردند و شمشیر را از دستش بیرون کشیدند و آن را بر زمین زدند تا شکست و او را کشان کشان آوردند.» (3) نکتۀ قابل ذکر این است که عاملین سقیفه، در جریان غدیر خم، جزء کسانی بودند که به دستور پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به حضرت علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) به عنوان امیرالمؤمنین سلام دادند. برخی از آنها به روایت سلمانفارسی عبارتند از : «ابوبکر،عمر،ابوعبیده (بن جراح)، معاذ (بن جبل)، سالم (مولی ابوحذیفه)، پنج نفر اصحاب شورا (عثمان، طلحه، زبیر، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابی وقاص، .... خالد بن ولید، ابوایوب، اسید بن حضیر،بشیر بن سعد.»(4) ( لازم به ذکر است که زبیر بن عوام اگرچه در طی جریان سقیفه مدافع امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) بود و او را بر حق می دانست و در آن لحظه از تاریخ

ص: 192


1- اسرار آل محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، ص561.
2- اسرار آل محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، ص565.
3- اسرار آل محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، ص237.
4- اسرار آل محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، ص391.

دفاع ارزشمندی از ایشان داشت اما به خاطر عدم برخورداری از ثبات عقیده و دلبستگی شدید به دنیا دچار لغزش و عصیان گشت و زیاده خواهی او از امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) برای فرمانروایی بر بصره یا کوفه یا شام و عدم موافقت حضرت منجر به جدایی او از امام(عَلَيْه السَّلاَمُ) شد که نتیجۀ آن همراهی با عاملین جنگ جمل و نهایتا کشته شدن وی در این جنگ بود.)

«زمانی هم که خلیفۀ اول و دوم، تصمیم به قتل حضرت علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) می گیرند، عمر، خالد بن ولید را برای انجام این کار به ابوبکر پیشنهاد می کند. بعد از این که نظر خالد را در این زمینه جویا شدند ،خالد نیز

...............................................................................

1-

2-

موافقت کرد و البته بعد، ابوبکر با در نظر گرفتن شرائط ، از انجام این کار منصرف شد.» (1)خالد، جزء متهمین قتل سعد بن عباده ، رئیس خزرج نیز هست. زمانی که عمر به حکومت رسید، خالد را به خاطر کشتن مالک بن نویره مؤاخذه کرد. خالد در جواب گفت : « ای امیرمؤمنان! من اگر مالک بن نویره را به جهت کینه ای که بین من و او بود کشته ام ولی به عوض آن سعد بن عباده را نیز به جهت اختلاف نظرهایش با شما ترور کردم.» (2) عمر با شنیدن اینجواب قانع شد و از مجازات وی صرفنظر کرد.این در حالی بود که مالک بن نویره کسی بود که پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در مورد وی فرمودند : «هر کس که دوست دارد نگاه کند به مردی از اهل بهشت باید به این مرد نگاه کند.» (3) خالد، در زمان خلیفۀ اول و دوم، با داشتن سمت های فرماندهی ، باب کشورگشایی را برای آنان باز کرد؛ در حالی که به

ص: 193


1- المسترشد فی امامه علی بن ابی طالب (عَلَيْه السَّلاَمُ)، ص455.
2- بحارالانوار، ج3، ص494.ص75.
3- الفضائل لابن شاذان،ص75.

او لقب سیف الله یعنی شمشیر خدا را داده بودند. لقبی که تحت عنوان فرمودۀ رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به او نسبت می دادند و باز لقبی که از القاب امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) به سرقت برده شده بود. در حالی که سیف الله واقعی امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) بود؛ همو که پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در مورد ایشان فرمودند : « یا علی تو تک سوار عرب هستی .... و تو شمشیر خدا هستی که هیچگاه خطا نمی کنی.» (1) خالد ، شخصیتی بود شبیه عمر بن الخطاب که در مورد وی گفته شده : « و قال بعض الرواة عن مالک بن انس : کان خالد بن الولید یشبه عمر»(2) او همچنین از نامزدین خلافت بود. خلیفۀ دوم دوست می داشت چند نفر زنده می بودند تا آنها را به عنوان خلیفۀ بعد از خود معرفی می کرد؛ یکی ابوعبیدۀ جراح بود، دیگری معاذ بن جبل و نامزد بعدی خالد بن ولید بود. عمر می گفت : « اگر خالد بن ولید را زنده می یافتم او را به عنوان خلیفه برمی گزیدم و روزی که پروردگار خود را دیدار کنم و از من پرسش کند چه کسی را بر امت محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) خلیفه قرار دادی؟ خواهم گفت : پروردگارا! از پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) شنیدم که می گفت : خالد بنولید شمشیری از شمشیرهای خداست که بر مشرکان کشیده شده. لیکن من کسانی را برخواهم گزید که رسول خدا در هنگام رحلت از آنان خشنود بود.» (3)سرانجام خالد، به روایتی، در حمص درگذشت « ... توفی خالد بحمص و دفن فی قریه علی میل منها» (4)

«و به روایتی هم در مدینه در گذشت».

ص: 194


1- صحیفه الامام الرضا (عَلَيْه السَّلاَمُ)، ص90.
2- جمل انساب الاشراف، ج10، ص209.
3- الامامه و السیاسه، ص43.
4- جمل انساب الاشراف، ج10، ص208.
مغیرة بن شعبه

از دیگر حامیان خلیفۀ اول، در غوغای سقیفه ،مغیرة بن شعبه بود. وی از جمله فعالان و حامیان مؤثر در آن واقعه محسوب می شود. جهت مشخص نمودن وضعیت عقیدتی و فکری او نسبت به پذیرش اسلام ، ذکر حدیثی از امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) لازم است : « چه مغیره ای! علت اسلامش گناه و خیانت بود، گروهی از قوم خود را کشت و فرار کرد و به سوی پیامبر آمد، مثل این که به اسلام پناه آورده باشد. آگاه باشید که او از ثقیف است فرعونهایی که قبل از قیامت به سوی حق میل کنند آتش جنگ را می افروزند و ستمگران را یاری کنند.» (1) در طی جریان سقیفه، انصار گرداگردسعد بن عباده بودند و امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) و همراهانش در خانه مشغول غسل و حنوط پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بودند و عده ای از مهاجران نیز به دور ابوبکر و هر کدام مدعی خلافت. در این بین مغیرة بن شعبه (نزد ابوبکر و عمر ) آمد و گفت : « اگر شما را به مردم نیازی هست، ایشان را. دریابید. و ایشان پیامبر خدا را به همانگونه که بود رها کردند و در را به روی اوبستند و ابوبکر و عمر و ابوعبیدة بن جراح به شتاب رو به سوی سقیفه نهادند.» (2) در شب دوم وفات پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ، این مغیره بود که به ابوبکر پیشنهاد کرد به نزد عباس بن عبدالمطلب برود. او گفت : « نظر من این است که با عباس بن عبدالمطلب ملاقات کنید و او را به طمع بیندازید که در این امر خلافت او را نصیبی باشد و برای او و نسل او بعد از خودش باقی بماند. و بدین وسیله فکر خود را دربارۀ علی بن ابی طالب راحت کنید، چرا که اگر عباس بن عبدالمطلب با شما باشد

ص: 195


1- الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج2،ص431.
2- البدء و التاریخ، ج2، ص764.

دلیلی برای مردم خواهد بود و کار علی بن ابی طالب به تنهایی بر شما آسان می شود.» (1) بعد از این پیشنهاد ،ابوبکر و عمر و ابوعبیده جراح و مغیرة بن شعبه نزد عباس رفتند.

وی همچنین جزء کسانی است که به خانۀ حضرت زهرا (عَلَيْهَا السَّلاَمُ) حمله کرد و حضرت را مورد ضرب و شتم قرار داد. تاریخ از آنها اینگونه نام می برد: « ... 2- خالد بن ولید،3- قنفذ،4- عبدالرحمن بن عوف،5- سلامة بن سلمه،6- مغیرة بن شعبه،...» (2)امام حسن (عَلَيْه السَّلاَمُ) نیز در این مورد خطاب به مغیره فرمودند: «انت ضربتَ فاطمه بنت رسول الله(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) حتّی أدمَیتَها »،« تو بر پیکر فاطمه(عَلَيْهَا السَّلاَمُ) ضربتی وارد کردی و با آن ضربه بی هوشش ساختی.» (3) همچنین در زمان خلافت عمر « نخستین کس که به عنوان امارت بر وی سلام کرد مغیرة بن شعبه بود.» (4) وی در زمان ابوبکر موقعیت خاصی نداشت « تنها اعزام اواز سوی ابوبکر به بحرین »(5) « او در زمان عمر عامل بصره شد.»(6)« بعد از آن نیز همچنین توسط خلیفه، عامل کوفه شد و بر این سمت باقی ماند تا عمر درگذشت.»(7) او جهت به دست آوردن حکومت کوفه، دست به حیله و نیرنگ زد؛ چرا که عمار بن یاسر حاکم کوفه بود« گویند مغیرة بن شعبه با عمار بن یاسر نیرنگ ساز کرد و به عمر رسانید که بر سر خروس شرط می بندد و عمر او را عزل کرد و کوفه را به مغیرۀ

ص: 196


1- اسرار آل محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، ص213.
2- الهجوم علی بیت فاطمه (عَلَيْهَا السَّلاَمُ)، ص118.
3- الهجوم علی بیت فاطمه (عَلَيْهَا السَّلاَمُ)، ص118.
4- البدء و التاریخ، ج2، ص848.1-
5- المنتظم فی تاریخ ملوک و الامم، ج5، ص239.
6- تاریخ طبری، ج5، ص1894.
7- تاریخ طبری، ج5، ص1969.

بن شعبه داد.» (1) توجه به عملکرد مغیرة بن شعبه در طول حیاتش، گویای عناد و دشمنی بی حد و حصر او با حضرت علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) و خاندان عصمت و طهارت (عَلَيْه السَّلاَمُ) بود. در زمان انتخاب عثمان، او خطاب به عبدالرحمن بن عوف گفت : « ای ابا محمد خوب کردی که با عثمان بیعت کردی و هم او به عثمان گفت : اگر عبدالرحمن با دیگری بیعت کرده بود ما رضایت نمی دادیم. عبدالرحمن گفت : ای یک چشمی! دروغ می گویی اگر با دیگری بیعت کرده بودم با وی بیعت می کردی و همین سخن را می گفتی.»(2) همچنین بعد از انتخاب عثمان به عنوان خلیفۀ سوم، مغیره ایستاد و گفت : « ای ابومحمد حمد خدای را که تو را توفیق داد که جز عثمان کسی سزاوار خلافت نبود. علی نیز آنجا نشسته بود.»(3)بعد از کشته شدن عثمان و انتخاب امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) برای خلافت، عده ای با حضرت بیعت کردند « و گروهی خودداری کردند تا همه مردم گردآیند و بر امامی متفق شوند و اینان عبارت بودند از : .... ابن عمر و اسامة بن زید و مغیرة بن شعبه و ... »(4) او در زمان معاویه همچنان حاکم کوفه بود و به دستور معاویه به آزار و شکنجۀ شیعیان و محبین امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) مشغول بود. وی در برخورد با حجر بن عدی، یار وفادار امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) ، اینگونه گفت : « از سلطان بترس،از خشم و غضب او بپرهیز که کمترین پاداشی که به امثال تو می دهد قتل است.» (5) وی همچنین «در مجالس و خطبه های خود، بسیار بر علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) می تاخت و برای

ص: 197


1- البدء و التاریخ، ج2، ص858.
2- البدء و التاریخ، ج5، ص2075.1
3- تاریخ طبری، ج5، ص2083.
4- تاریخ ابن خلدون، ج1، ص410.
5- تاریخ ابن خلدون، ج2، ص14.

عثمان دل می سوزانید و مردم را به او دعوت می کرد.» (1) طرح ولایتعهدی یزید را نیز او به معاویه پیشنهاد کرد و در مورد این پیشنهاد خود گفت : « لقد وَضَعتُ رِجلَ معاویه فی ….»، « پای معاویه را در رکابی قرار داده ام که جولانگاهش بر امت محمد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بسیار طولانی است و رشتۀ کار این امت را چنان از هم گسستم که دیگر قابل جمع کردن نیست.» (2)

سرانجام « به سال 49 هجری (به روایتی 50) که طاعون در کوفه شایع شد، مغیرة بن شعبه که حاکم کوفه بود از شهر گریخت ، سپس بازگشت و طاعون گرفت و مرد.» (3)

ص: 198


1- تاریخ ابن خلدون، ج2، ص13.
2- الکامل، ج3، ص504.
3- البدء و التاریخ، ج2، ص898.

بخش دوم: بررسی واکنش ارکان اربعه نسبت به سقیفه

واکنش ارکان اربعه نسبت به جریان سقیفه

بعد از این که پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) چشم از جهان فرو بست، بیرون از خانۀ حضرت ، غوغایی برپا شد. هیاهو بر سر تصاحب قدرت و کسب موقعیت بهتر، از انصار گرفته تا دیگران. حباب بن منذر یکی از سران انصار، در سقیفه ضمن ایراد سخنرانی، انصار را برتر از قریش معرفی کرد و معتقد بود که حمایت آنها از رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) باعث پیروزی اسلام شد. آنها سعد بن عباده را به عنوان خلیفۀ بعد از رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) معرفی کردند. وقتی جریان به گوش ابوبکر و عمر رسید، آنها سریعا خود را به محل رساندند و به موضع گیری و مخالفت با انصار پرداختند و سرانجام بحث را به اینجا رساندند که ابوبکر برای این مقام شایسته تر است به دو دلیل : قرابت و خویشی با رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و سن ابوبکر- و در این بین به ذکر فضایل ابوبکر نیز پرداخته شد. بعدها که امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) در مقام دفاع از حق جانشینی خود در مقابل آن دو برآمدند، به این نکته اشاره فرمودند که چگونه مسالۀ قرابت را مطرح کرده اند، حال آن که خودایشان، نزدیک ترین فرد به رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بوده است. سلمان هم بعد از شنیدن دلیل آنها مبنی بر مسن بودن ابوبکر گفت :« مسن ترین را برگزیدید اما در مورد اهل بیت پیامبرتان به اشتباه رفتید، اگر با آنان بیعت می کردید دو نفر با شما اختلاف نمی کردند.» (1)

براء بن عازب نقل می کند :«طولی نکشید که با آن دو [ یعنی ابوبکر وعمر ] و

ص: 199


1- تاریخ سیاسی اسلام، ج2، ص2.

ابوعبیده روبرو شدم که در میان اهل سقیفه پیش می آمدند و لباس های صنعانی پوشیده بودند. هیچ کس از کنارشان عبور نمی کرد مگر آن که متعرض او می شدند و وقتی او را می شناختند دست او را می گرفتند و بر دست ابوبکر [ به عنوان بیعت ] می کشیدند، چه به این کار مایل بود و چه ابا می کرد!» (1)و چه شایسته است کلام خداوند :« و لقد صدق علیهم ابلیس ظنّه فاتبعوه الا فریقا من المؤمنین » (سباء-20) « ابلیس گمان خود را به آنان درست نشان داد و آنان ،به جز گروهی از مؤمنین،او را متابعت کردند.»

سرانجام، ابوبکر به عنوان خلیفۀ مسلمین برگزیده شد، در میان موج نارضایتی ها و حمایتها.اینگونه بود که مردمان چشم ها را بر روی حقیقت بستند و ذهن ها را از خواستۀ رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) پاک کردند و علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) ، آن شخصیت همیشه فعال و مطرح را، ناگهان به کناری نهادند، گویا هیچگاه نبوده است. در حالی که عده ای در سقیفه طبل دنیاخواهی را به صدا درآورده بودند،امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ)به همراه عده ای از بنی هاشم، غسل و حنوط پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را انجام می دادند، همراه با سرشک ماتم که بر گونه هایشان جاری بود، از غم فراق رسول اکرم (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و در تنهایی و غربت خویش به عزاداری مشغول بودند.

در اعتراض به این عملکرد ناگهانی و کودتای پیش آمده، عده ای از صحابه، مانند سلمان، مقداد، ابوذر و…مخالفت کردند و برپایبندی خود مبنی بر بیعت با امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) ،به عنوان وصی و جانشین رسول اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) تاکید نمودند. همان بیعتی که نمونۀ عملی و بارز آن در صحرای غدیر خم اتفاق افتاده بود. ابن ابی

ص: 200


1- اسرار آل محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، ص211.

الحدید به نقل از محدثین، روایت می کند که سلمان فارسی در آن روز به زبان فارسی خطاب به مردم می گفت :«عملتم و ما عملتم، لو بایعوا علیا لأکلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم،کردید و نکردید یعنی خودتان خلیفه انتخاب نمودید و از خلیفه ای که پیغمبر اکرم تعیین فرموده است چشم پوشیدید.....»(1)

قطعا چنین سمت حساس وخطیری،یعنی وصایت پیامبر، هرگزنمیتواند جایگاه یک فردعادی ومعمولی باشد؛ چرا که فرد عادی دارای توانمندیهای محدودی است. مثلا یک فرد می تواند شاعر خوبی باشد یا مهندسی ماهر ویا پزشکی متبحر ویا معلمی فرهیخته و... گاهی اوقات هم فرد در چند مورد دارای استعداد و توانمندی است؛ اما اینکه بتواند در همۀ زمینه ها وشاخه ها بروز وظهور داشته باشد امری محال وغیر ممکن است. جایگاه وصی، یعنی علم به امور آسمانی و زمینی. در این رابطه ذکر حدیثی از امام باقر (عَلَيْه السَّلاَمُ) لازم می نماید :

«یا ابا حمزه ! یخرج احدکم فراسخ …..» ، «ای اباحمزه ، یکی از شماها برای مسافت چند فرسخ راه روی زمین راه نما می طلبد تو به راههای آسمان نادانتری از راههای زمین، برای خویش راه نمایی بجوی.» (2) اگر چهامام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) همراه با حضرت زهرا(عَلَيْهَا السَّلاَمُ) و امام حسن (عَلَيْه السَّلاَمُ) و امام حسین (عَلَيْه السَّلاَمُ) بارها به در خانۀ مهاجر وانصار برای احیای حق از دست رفتۀ خویش مراجعت کردند، اما جز چهار نفر کسی اعلام آمادگی نکرد و آنها کسی نبودند جز سلمان، مقداد،ابوذر و زبیر بن عوام.ابوبصیر مطلبی بدین مضمون از امام باقر(عَلَيْه السَّلاَمُ) روایت می کند و می گوید« از امام پرسیدم : پس عمار کجا بود ؟ و امام: عمار هم بعدا ملحق شد و

ص: 201


1- جمل انساب الاشراف، ج1، ص591.
2- (کلینی،1400: 1/345)

در کنار علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) شمشیر زد.» (1)در حالی که عده ای کثیر، لاشۀ بدبو و متعفن دنیا را به دندان طمع گرفته، سرمست و از خود بی خود شده بودند، جماعتی دیگر با وجودی لبریزاز خشم و غضب، از تصاحب منصب مولا و مقتدایشان علی بن ابی طالب(عَلَيْه السَّلاَمُ) ، چشم به وی دوخته بودند تا با اشاره ای،شمشیر کشیده و جان خویش را عاشقانه نثار کنند.اما به خواست امام ، به بحث ومجادله با مدعیان خلافت پرداختند و از بیان حقائق و فرمایشات رسول اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) دریغ نورزیدند، ولی افسوس که گوشها کر بودند و چشمها کور و سرنوشت تاریخ جور دیگر رقم خورد. به دستور خلیفۀ وقت، به خانۀ امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) یورش بردند، چرا که او و دیگر صحابه، به حالت اعتراض در آنجا تجمع کرده بودند و از بیعت خودداری می ورزیدند. ابتدا از امام خواستند بدون هیچگونه مقاومتی راهی مسجد شده و با ابوبکر بیعت کند، اما بعد از خودداری امام ، آنان متوسل به زور شده و درب خانه را به آتش کشیده و وارد خانه شدند و با ضرب و شتم حضرت زهرا(عَلَيْهَا السَّلاَمُ) ، امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) و سایرین را با اکراه و اجبار به مسجد بردند، در حالی که حضرت امیر(عَلَيْه السَّلاَمُ) را با طنابی که به گردن ایشان بسته بودند می کشیدند و می بردند.

ببین مظلومیت علی را! او کسی بود که اسلام را در غرقابۀ خون وعرق حفظ کرد وآن را در دلهایی که رنگ کفر و تیرگی به خود گرفته بود جای داد وبا زدودن گرد وغبار جهل وبی خردی، نورانیت وجلایی خاص بدانها داد. دلاورانه،یکه وتنها،گوش به فرمان رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به میدان جنگ می تاخت ویاوران شیطان

ص: 202


1- الغارات، ص428.

وسلاطین طاغوت را با طوفان عظمت خویش از عالم هستی به عالم نیستی می افکند وچنان غیورانه ومردانه شمشیر می زد که دلهای لرزان ومضطرب همپایان خود را تشجیع می کرد وایمان را در قلبهاشان محکم می نمود وقبضۀ شمشیر را در دستهاشان. دویدن او به میان معرکۀ جنگ، تجلی حضور خدا در آنجا بود که همۀ تجلیات کفر وتباهی را در برابر خود خرد ونابود می کرد . دست خدا به همراه او بود واو هم یاور خدا.

وقتی به مسجد رسیدند ابوبکر دستور داد تا امام را رها کنند. امام خطاب به او فرمودند: «ای ابوبکر چه زود جای پیامبر را ظالمانه غصب کردید! تو به چه حقی و با داشتن چه مقامی مردم را به بیعت خویش دعوت می نمایی! آیا دیروز به امر خدا و پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) با من بیعت نکردی؟» (1) مسجد،صحنۀ بحث و گفتگو میان امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) و یارانش با خلیفۀ وقت و همراهانوی می شود، سلمان برمی خیزد و می گوید : «قسم به آن که جانم به دست اوست، اگر من بدانم که ظلمی را دفع می کنم یا برای خداوند دین را عزت می بخشم، شمشیرم را بر دوش می گذارم و با استقامت با آن می جنگم. آیا بر برادر پیامبر و وصیش و جانشین او در امتش و پدر فرزندانش هجوم می آورید؟ بشارت باد شما را به بلا، و ناامید باشید از آسایش!» (2) و به سخنان رسول گرامی اسلام در مورد علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) استناد کرد که فرمودند :«علی وصی من در اهل بیتم، خلیفۀ من در امتم و نسبت به من،به منزلۀ هارون نسبت به موسی است. و گفت : آگاه باشید! من امری را ظاهر کردم و تسلیم اوامر پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) هستم. مولایم و مولای هر زن و مرد مسلمانی

ص: 203


1- اسرارآل محمد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، ص230.
2- اسرار آل محمد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، ص234.

علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) است. او سید الوصیین،قائد الغرالمحجلین و امام راستگویان و صالحان است.» (1)

سپس سلمان به ابوبکر گفت : «ای ابوبکر وقتی با چیزی که نمی دانی مواجه شوی،به چه کسی روی خواهی آورد؟ و وقتی از چیزهایی که نمی دانی، مورد سئوال قرار گیری چه خواهی کرد؟ در حالی که داناتر از تو و دارای فضائل و مناقب بیشتر از تو و نزدیک تر از تو به رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در قرابت و قدمت در اسلام وجود دارد؛و در حال حیات خویش نیز او را به شما معرفی کرد؛ اما شما دستورات پیامبرتان را نادیده گرفتید و وصایای وی را به فراموشی سپردید.» (2) مقداد نیز خطاب به امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) گفت :« یا علی، به من چه دستور می دهی؟ به خدا قسم اگر امر کنی با شمشیر می زنم و اگر امر کنی خودداری می کنم. علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) فرمود: ای مقداد، خودداری کن و پیمان پیامبر و وصیتی را که به تو کرده به یاد بیاور.»(3) ابوذر برخاست و گفت : «اهل بیت محمد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) خاندان نوح، آل ابراهیم، برگزیدۀ سلالۀ اسماعیل و عترت طیبه اند، آنان را به منزلۀ سر ازجسد بلکه دو چشم ازسربدانید، چونان آسمان بر افراشته،کوههای استوار، خورشید درخشان و درخت زیتون.او افزود:محمد وارث آدم بود و انبیاء بر او برتری ندارند و علی بن ابی طالب وصی محمد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و وارث علم اوست.»(4)

ابوذرخطاب به مردم می گفت:«ای امتی که پس از رسول متحیر مانده اید اگر

ص: 204


1- الاحتجاج،ج1، ص151 – 152.
2- الخصال، ص463.
3- اسرار آل محمد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، ص234.
4- اسرار آل محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، ص235.

کسی را که خدا مقدم داشته بود مقدم می داشتید و کسی را که خدا مؤخر داشته بود مؤخرمی داشتید و ولایت و وراثت را در اهل بیت(عَلَيْه السَّلاَمُ) پیامبرتان می نهادیداز همۀ نعمت ها ازهرسوی بهره مند می شدید.» (1)سرانجام با اعمال فشار و تهدید به قتل، امام(عَلَيْه السَّلاَمُ) و یارانش مجبور به بیعت شدند. بعد از بیعت، سلمان گفت:« بقیۀ روزگار را ضرر و هلاکت بینید، آیا می دانید با خود چه کردید؟ کار درست کردید و به خطا رفتید! با سنت آنان که قبل از شما بودند که تفرقه و اختلاف می نمودند درست و مطابق انجام دادید، و از سنت پیامبرتان خطا رفتید که خلافت را ازمعدنش و از اهلش خارج ساختید.»(2)خداوند در قرآن می فرماید :«ام یحسدون الناس علی ما آثارهم الله من فضله فقد آتینا آل ابراهیم الکتاب و الحکمه و آتیناهم ملکا عظیما. ( نساء – 54 )آیا بر مردم حسد می برند و بر آنچه خداوند از فضلش به آنان داده است؟ ما به آل ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و به آنان حکومت بزرگ دادیم.»امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) را از صحنه به کناری نهادند، با خاری در چشم و استخوانی در گلویش و جهانی را از داشتن امام و پدری راهبر و دلسوز محروم ومایوس نمودند. جهان را به زشتی ها آلودند ، غمها را به دل ها راه دادند، اشکها را از چشم ها روان ساختند، ناله ها را به عرش رساندند و جهانی را به ماتم نشاندند.

و این سخن سلمان را به واقعیت رساندند:« اگر علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) از میان شما برود، کسی نیست تا از اسرار پیامبرتان برای شما بگوید.» (3)

ص: 205


1- اسرار آل محمد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، ص235.
2- اسرار آل محمد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، ص238.
3- - جمل انساب الاشراف، ج2، ص183.

و با این عمل، خود را مصداق این کلام خداوند قرار دادند :«ان الذین یکفرون بآیات الله و یقتلون النبیین بغیر حق و یقتلون الذین یامرون بالقسط من الناس فبشرهم بعذاب الیم. کسانی که به آیات خدا کفر می ورزند و پیامبران را به ناحق می کشند و نیز می کشند کسانی از مردم را که به عدالت امر می کنند، آنان را به عذابی دردناک بشارت ده.» ( آل عمران – 21 )

امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) همو که پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) دربارۀ ایشان فرمودند :« در تو مثلی از عیسی است. گروهی دوستش داشتند و به سبب او هلاک شدند و جمعی دشمنش انگاشتند و بدان جهت هلاک گشتند.» (1)همچنین « در مسند احمد بن حنبل به روایت از ابن عباس آمده است : هیچ آیه ای در قرآن نیست جز آن که علی سرور و رهبر و شریف و امیر آن است و همانا خداوند یاران محمد را در قرآن نکوهش کرده ولی از علی جز به نیکی یاد نکرده است.» (2)

اما سلمان و آنان که بر موضع حق ماندند و از آن دفاع کردند توانستند خود را مصداق این فرمودۀ خداوند نمایند:«و بشر الذین ءامنوا و عملوا الصالحات ان لهم جنات تجری من تحتها الانهر کلما رزقوا منها من ثمرة رزقا قالوا هذا الذی رزقنا من قبل و اوتوا به متشبها و لهم فیها ازواج مطهره و هم فیها خالدون. و به کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند نوید ده که برایشان باغ هایی است که از پای درختانش نهرها جاری است، هر بار که میوه ای از آن روزیشان گردد، گویند: این همان است که قبلا روزیمان شده و برایشان همانند آن آورده شود و آنجا آنها را همسران پاکیزه ای است ودر آن جاودانند.» ( بقره – 25 )

ص: 206


1- نهج الحق و کشف الصدق، ص214 – 215.
2- نهج الحق و کشف الصدق، ص221.

و یا مصداق این فرمایش پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) :

«إن اللهُ أمَرَنی بِحُبِّ أربَعَةِ، وَ أخبَرَنی أنَّهُ یُحِبُّهُم. قیل : یا رسول اللهِ ! مَن هُم؟ قالَ : علیٌّ مِنهُم. یَقُولُ ذلکَ ثلاثا و ابوذرّ و سلمانُ و المقدادُ.»(1)

اما حمایت این چهار صحابۀ شریف به همین مقدار ختم نشد بلکه آنان تا پایان عمر شریف خویش، حامی ولایت ماندند و با نقل احادیث پیامبر اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و استفاده از آیات قرآن به روشنگری در مورد جایگاه رفیع امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) پرداختند، گرچه این عمل گاه پیامدهای سختی برای ایشان به همراه داشت،اما آنها لحظه ای از بیان حقایق خودداری نورزیدند؛ چرا که عبادت بدون معرفت، یعنی عبادت کورکورانه و جاهلانه که منجر به گمراهی وابطال عمر می گردد .چگونه انسان می تواند خدایی را بپرستد که او را نمی شناسد ویا در قالب جاهلانه می شناسد. مسلما چنین پرستشی سیر نزولی و ویران کننده ای در پی دارد، چرا که تمامی پایه های فکری وعقیدتی انسان بر اشتباه و هیچ و پوچ بنا شده واورا در معرض خطا وعصیان و لغزشهای فراوان قرار می دهد؛در حالیکه خود،این نوع پرستش را بر حق و درست تلقی می کند. پس،کسب معرفت نسبت به باری تعالی باید از مجرای الهی خویش صورت بگیرد؛ یعنی از طریق خلفای الهی،همان برگزیدگان و شایستگان که با قراردادن انسان در صراط مستقیم ،یعنی هموارترین وکوتاهترین راه بسوی خدا، انسان را به سر منزل مقصود و کمال مطلوب راهنمایی می کنند.لازمۀ عبادت اطاعت است. پس،عبادت و معرفت خدا ،لازمه اش معرفت به هادی و فرستادۀ الهی است؛ او

ص: 207


1- سنن، ج1، ص54.

که همچون پیکانی هدف را به ما نشان می دهد. تشخیص امام و هادی بر حق از امام باطل و دروغین امری لازم و ضروری است. اینکه چه کسی خدا وحیات را برای انسان تشریح می کند وچه تصویری از آن ارائه می دهد تا بنیانهای زندگی را بر آن بنا کند ،مسلما یک امر مهم ودرخور توجه است و با غفلت وبی حوصلگی نباید از کنار آن گذشت. نتیجۀ بی توجهی و غفلت و سهل انگاری نسبت به این مسئلۀ مهم این می شود که می بینیم عده ای در تاریخ ،خدائی را می پرستند که دارای موی مجعد است ویا به آسمان دنیا نزول می کند ویا در قالب بت و... مشغول به پرستش انحرافی خویش می باشند.امام باقر (عَلَيْه السَّلاَمُ) خطاب به ابی حمزه فرمودند : «همانا کسی خدا را می پرستد که خدا را بشناسد ولی کسی که خدا را نمی شناسد اورا همین طور که ملاحظه می کنی به گمراهی می پرستد،عرض کردم،قربانت معرفت خدا چیست؟ فرمود: تصدیق خدای عزوجل و تصدیق رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و دوستداری علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) و پیروی از او و امامان بر حق و بیزاری جستن به خدا از دشمن آنها، همچنین شناخته می شود خدا عزوجل.» (1)

از آنجایی که این چهار صحابۀ شریف، مراتب انسانی و کمال خویش را در محضر رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) طی کرده بودند ،از طریق کلام وحی که از زبان رسول خدا جاری می شد، پی به مقام شامخ امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) بردند؛ لذا در زمان حیات خویش لحظه ای از ذکر فضائل و بزرگواریهای آن جناب دست نکشیدند. اگر چه گفتن قال رسول الله، در آن دوران، جرم محسوب می شد، ولی آنها

ص: 208


1- اصول کافی، ج1، ص336

این خطر را عاشقانه به جان خریدند وهمواره مقام رفیع امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) را برای مردمان خاطر نشان می کردند و امام(عَلَيْه السَّلاَمُ) نیز در مقام عمل،حقانیت گفتار رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را به اثبات رساند.

سلمان ،مقداد،ابوذر وعمار، در طی طریق خود،نه گامی فراتر از مولایشان علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) نهادند و نه گامی عقب تر از او، بلکه پا جای پای او نهادند و همگام با اوحرکت کردند، مطیع و فرمانبردار. و اگر چه افراد بی شماری بعد از رحلت رسول اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ، در رابطه با وعدۀ خویش با حضرت ، نسبت به پذیرفتن ولایت و سرپرستی امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) ، دچار لغزش و خطا و عصیان شدند،اما آنها به خاطر دانش و بینشی که در محضر حضرت ختمی مرتبت(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به دست آورده بودند، توانستند خود را از آن لغزشگاه مهلک، با پذیرفتن ولایت امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) حفظ نمایند و بر صراط بمانند. آنها ماندند و الگویی شدند برای آنان که می خواهند بمانند و می خواهند حقیقت را بدانند. اگر چه هوادار و هواخواه علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) بودن، توام با سختی و درد بود، اما ارادۀ آهنین آنها هر درد و سختی را در مقابلشان به کرنش درآورد و خوار و زبون ساخت.امام صادق(عَلَيْه السَّلاَمُ) فرمودند : « بعد از وفات حضرت رسول (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) همه از حق دست کشیدند و به دوران جاهلیت و تعصبات نژادی برگشتند و تنها سه نفر در حق استوار ماندند و آنان عبارت بودند از سلمان،ابوذر و مقداد و عمار و گروهی دیگر به آنها ملحق شدند.(1)

همین استقامت و صبر آنان بود که آنها را لایق و شایستۀ این گفتار معصوم(عَلَيْه السَّلاَمُ)

ص: 209


1- الغارات، ص 360 – 361.

کرد : «امام باقر (عَلَيْه السَّلاَمُ) از علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) روایت می کند که آن حضرت فرمودند : زمین به خاطر شش نفر آفریده شده به خاطر آنها یاری می شوید و به خاطر آنان باران بر شما باریده می شود، و آنان عبارتند از سلمان فارسی، مقداد، ابوذر،عمار و حذیفه. علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) فرمود : من هم با آنها هستم و آنان بر فاطمه(عَلَيْهَا السَّلاَمُ) نماز گذاردند.» (1)

آنها از هر فرصتی برای معرفی مقام و جایگاه رفیع امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) استفاده می کردنداز میدانهای جنگ و جهاد گرفته تا مساجد ومحافل خصوصی. از علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) گفتن وظیفه ای بود که آنها مسئولیت آن را بر عهده گرفته بودند تا چراغ راه باشند برای کسانی که تشنه و خواهان حقیقت اند. برای نمونه به تعدادی از این عملکردها اشاره می شود:

زمانی که ابوذر به دستور خلیفۀ وقت به شامات تبعید شد در آنجا تبلیغات گسترده ای برای معرفی مقام شامخ امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) جهت آشنایی اذهان مردم با جایگاه ولایی حضرت انجام داد از جمله می گفت از پیغمبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) شنیدم که می فرمود:« علی خلیفۀ من است.» (2)و یا عمار درجنگ جمل در مبارزه با شخصی به نام عمرو بن یثربی، از افراد سپاه جمل، چنین سرود:« از میدان بیرون نرو،ای پسر یثربی! تا بر دین علی با تو بجنگم . به بیت الله سوگند ما اولی به پیامبر هستیم.» (3)و نیز در زمان حکومت خلیفۀ دوم مردی به خدمت سلمان،ابوذر و مقداد آمد و از ایشان درخواست ارشاد و هدایت نمود آنها خطاب به او گفتند: « بر تو باد به کتاب خداوند که ملازم آن باشی و به علی

ص: 210


1- الغارات، ص360.
2- شبهای پیشاور، ص360.
3- تاریخ تشیع از آغاز تا پایان غیبت صغری، ص92.

بن ابیطالب که او با کتاب خداست و از آن جدا نمی شود. ما شهادت می دهیم از پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) شنیدیم که می فرمود: «علی با قرآن و با حق است.

به هر سو بگردد می گردد،او اول کسی است که به خدا ایمان آورد،و اول کسی از امتم است که روز قیامت با من مصافحه می کند. او صدیق اکبر و (فاروق) جدا کننده بین حق و باطل است. او وصی من و وزیر و خلیفه ام در امتم است و طبق سنت من می جنگد.» (1)

خلافت الهی در زمین

داستان آفرینش با انتخاب حضرت آدم(عَلَيْه السَّلاَمُ) به عنوان خلیفه و جانشین خداوند در زمین آغاز می شود. جانشینی با علمی خاص که ملائکه را وادار به سجده در مقابل خود می کند.

« و إذ قالَ للمئکة انّی جاعِلٌ فی الارض خلیفة ً قالوا اتجعل فیها مَن یُفسِد فیها و یَسفکُ الدماء و نحن نُسَبّحُ بحمدک و نُقدّسُ لک قال انّی اعلم ما لاتعلمون 30» « و عَلم ءادمَ الاسماءَ کلها ثم عَرضهم علی الملئکة فقال أنبؤنی بأسماء هؤلاء ان کنتم صدقین 31» « قالوا سبحنک لاعلم لنا الاّ ما علّمتنا انّک انت العلیم الحکیم 32» « قال یآدم انبئهم بأسمآئهم فلمّآ انبأهم باسمآئهم قالَ الم اقل لّکم انّی اعلم ماتبدونَ و ماکنتم تکتمون 33» «و اذ قلنا للملئکة اسجدوا لأدم فسجدوا الاّ ابلیس ابی و استکبر و کان من الکافرین 34 »(بقره)

« و آنگاه که پروردگارت به فرشتگان گفت : من در زمین جانشینی خواهم

ص: 211


1- اسرار آل محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، ص580.

گماشت. گفتند : آیا در آن مخلوقی قرار می دهی که تباهی کند و خون ها بریزد،حال آن که ما تو را به پاکی می ستاییم و تقدیست می کنیم؟ گفت : من آن میدانم که شما نمی دانید. و همۀ نامها را به آدم آموخت، سپس آنها را بر فرشتگان عرضه داشت و گفت : اگر راست می گویید مرا از نامهای اینان خبر دهید. گفتند : پاکی تو راست ، ما را دانشی جز آنچه به ما آموخته ای نیست، حقا دانای حکیم،تنها تویی. گفت : ای آدم! آنان (فرشتگان) را از نام های آنها آگاه ساز. پس همین که از نام آنها آگاهشان نمود،فرمود: آیا به شما نگفتم که من نهان آسمانها و زمین را می دانم. و می دانم آنچه را آشکار می کنید و آنچه را پنهان می داشتید؟» و چون گفتیم فرشتگان را که برای آدم سجده کنید همه سجده کردند مگر شیطان که ابا و تکبر کرد و از فرقۀ کافران گردید.»

امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) می فرمایند : «خداوند متعال آدم را در مکانی که وسائل عیش و آزادیش فراهم بود جای داد و جایگاه او را ایمن گردانید و از شیطان و دشمنی او ترسانیدش . پس گول زد او را دشمنش برای حسدی که بر او می برد از جهت این که آن بزرگوار در سرای جاودانی بود .... (آدم(عَلَيْه السَّلاَمُ)) اظهار پشیمانی نمود پس حقتعالی راه توبه را به او یاد داد و کلمۀ رحمت را به او تعلیم نمود....»(1)نکتۀ قابل تامل در این داستان این است که خلیفة الله و جانشین خداوند در زمین باید مطیع محض اوامر و فرامین الهی باشد

و از هرگونه خطا و لغزش مصون باشد.خداوند در قرآن می فرماید :

« یا داود انّا جعلناک خلیفة فی الارض فاحکم بین الناس بالحق و لاتتبع الهوی

ص: 212


1- نهج البلاغه، خطبه 1.

عن سبیل الله انّ الّذین یضلّون عَن سبیل الله لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب» (ص – 26) «ای داود ما تو را جانشین خود در زمین کردیم،پس بین مردمبه حق داوری کن و به دنبال هوای نفس مرو که از راه خدا به بیراهه می کشد و کسانی که از راه خدا به بیراهه می روند عذابی سخت دارند به جرم این که روز حساب را از یاد بردند.»

پس، منصب جانشینی خداوند، یک جایگاه مقدس و مطهر است،جایی است که نفس و هواهای نفسانی تحت کنترل درآمده و از حالت طغیان و سرکشی خارج شده است، جایی است که عقل حاکم بر ملک وجود است. پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمودند : «.... خدایتعالی هیچ پیامبری را مبعوث نفرمود مگر بعد از آن که عقل او را به کمال رسانید،و عقل هر پیامبری بیشتر از همۀ افراد امت او است، و آنچه یک پیامبر از کمالات معنوی در خود دارد،گرانقدرتر از همۀ تلاشهایی است که سایر مردم در راه بدست آوردن کمال انجام می دهند، .... » (1)حال یک سؤال مطرح می شود که وظیفۀ جانشین خداوند در زمین چیست؟

خداوند در قرآن می فرماید :« ولقد بعثنا فی کل امّة رسولاً أن اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت» (نحل-36)

«در هر امتی رسولی برانگیختیم تا آنها را به عبودیت و صراط مستقیم دعوت نماید و از راههای انحرافی و عبادت طاغوت بازدارد.»طبق این آیه و آیات دیگر که در قرآن ذکر شده، مانند مؤمنون- 73 و نساء- 165 ، هدف از آمدن انبیاء و یا خلیفة الله در بین مردم، هدایت انسانها به سوی خدا و تربیت معنوی

ص: 213


1- تفسیر المیزان، ج2، ص620 -621.

آنها می باشد،به این صورت که گاهی آنها را بواسطۀ عبودیت و بندگی خدا، مژده می دهد و گاهی بواسطۀ طغیان و سرکشی از فرامین الهی ،به عذاب وعدهمی دهد؛ لذا جایگاه پیامبران یک جایگاه خطیر و حساس است که در آن وحی و فرامین الهی نازل می شود. پس، او بهترین الگو و سرمشق خدایی است. « ولقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة »، «از برای شماست در فرستادۀ خدا سرمشقی نیکو» (احزاب-21)

اهمیت این مسئله تا اندازه ای است که امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ)می فرمایند : « خداوند پیامبران را در برترین ودیعتگاهها به ودیعت نهاد و در بهترین قرارگاهها جای داد،آنان را از صلبهای کریم به رحم های پاکیزه منتقل فرمود.» (1)وجود خلیفة الله، در طول زمان لازم و ضروری است؛چرا که انسانها همیشه و در طول تاریخ، از ابتدا تا انتهای آن، محتاج هدایت و رهایی از گمراهی اند و هوای نفس، همچون آتشی همیشه شعله ور است، مگر این که با افسار ایمان ،مهار و دربند شود. خداوند در قرآن می فرماید :

« ولکلّ امّة رسولٌ»،« و برای هر امتی رسولی است» (یونس-47)

«یوم ندعوا کلّ اناس بامامهم»،«روزی که ما هر جماعتی را همراه رهبرشان فرا می خوانیم» (اعراف-34)

«... و ان مِن امّة الاّ خلافیها نذیر»،« ... و هیچ امتی نبوده مگر این که در آن هشدار دهنده ای گذاشته است»(فاطر-24)

این مقام و جایگاه با ارزش و نورانی، در میان پیامبران و اوصیاء ایشان دست به دست

ص: 214


1- نهج البلاغه، خطبه 93.

چرخید تا به حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) رسید. همو که خداوند در قرآن در مورد وی می فرماید : « و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین»،« نفرستادیم تو را مگر آن که مهر و رحمتی باشی برای جهانیان» (انبیاء- 107) او هم مانند سایر انبیاء الهی ،با حفظ امانات و فرامین الهی، این وظیفۀ خطیر را به سرانجام رساند و باز هم مانند سایر انبیاء و پیامبران، ادامۀ راه پر مخاطرۀ هدایتِ شهوت زدگان دنیا را به وصّی بعد از خود سپرد و این مقطع از تاریخ،جنجال برانگیزترین مقطع تاریخ اسلام است.

سؤالی که در اینجا مطرح می شود این است که پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بعد از خود، قرآن را به عنوان کتاب هدایت در بین مسلمانان بجا گذاشت،پس دیگر چه احتیاجی به امام است؟

منصور بن حازم به امام صادق(عَلَيْه السَّلاَمُ) گفت : «.... من به مردم گفتم : شما می دانید که رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از طرف خدا بر خلق او حجت بود؟ گفتند : آری. گفتم: بسیار خوب وقتی رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) درگذشت بعد از او چه کسی حجت بر خلق خدا بود؟ گفتند: قرآن. من در قرآن نظر کردم و دیدم که همۀ طوائف از قرآن برای خودشان دلیل می آورند چون طائفۀ مرجئه و باز قدریها. .... از اینجا دانستم که قرآن بی مفسری که حقیقت آن را بداند و نگهداری نماید حجت قاطع عذر نمی باشد. ...» (1)سپس ادامه می دهد:« به آنها گفتم این قیم و دانای به قرآن کیست؟ .... من هر چه کاوش کردم درنیافتم کسی که دربارۀ او بگویند همۀ قرآن را می داند،جز علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) و مسئله ای در میان این مردم مطرح می شود

ص: 215


1- اصول کافی، ج1، ص314.

این می گوید نمی دانم و این هم می گوید نمی دانم و این هم می گوید نمی دانم، تنها یکی می گوید می دانم (و آن علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) است)» (1)و در آخر شهادت می دهد که:« من گواهم که علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) مفسر و حافظ و نگهدار قرآن بوده است و فرمان بردن از او واجب است و پس از رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) حجت بر مردم است و گواهم هر چه در تفسیر قرآن گفته است درست است .امام صادق (عَلَيْه السَّلاَمُ) فرمود: خدایت رحمت کند.» (2) در این که قرآن احتیاج به مفسر و شارح دارد هیچ شک و تردیدی نیست، چرا که پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)خود، بعد از نزول قرآن، به شرح و توضیح در مورد آن می پرداختند و با مشخص کردن آیات محکم و متشابه و استخراج احکام از آن به رفع حوائج مسلمین اقدام می کردند و قرآن را به شکل عملی وارد زندگی مسلمانان می نمودند. جانشین پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) که در جایگاه حضرت(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) قرار می گیرد، باید کاملا بر قرآن مسلط باشد؛

چه تسلط ظاهری و چه تسلط باطنی. وی باید این توانمندی را داشته باشد که با تسلط بر موضع حق، از این جایگاه، جانانه حمایت و دفاع کند. لذا فرد معمولی و عادی ، با علم محدود، نمی تواند به این جایگاه نظر داشته باشد چه برسد که بر آن تکیه هم بزند. چرا؟ چون نتیجه، آن می شود که در تاریخ مشاهده کرده و می کنیم. پس، منصب وصایت و جانشینی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فقط مختص به امام است و لاغیر. چگونه می تواند کسی در این مسند قرار گیرد در حالی که هم ترازی و برابری با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ندارد؟ چگونه شخص می تواند چنین ادعایی داشته باشد در حالی که هیچ آموزش و تربیت خاصی در این زمینه ندیده و از علم خاص الهی که

ص: 216


1- همان.
2- همان.

پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) برخوردار بوده، کمترین بهره ای نبرده است؟

امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) فرمودند: « کجایند کسانی که گمان می کنند که آنان در علم مطلع و استوارند، به جز ما اهل بیت؟ ادعای آنان دروغ و ستم بر ماست، زیرا خداوند ما را برتری داده و ایشان را فرو گذاشته،.... به وسیلۀ ما هدایت و راهنمایی طلب می گردد، و بینائی از کوری و گمراهی خواسته می شود ....»(1)همچنین «زراره گوید : من نزد امام باقر(عَلَيْه السَّلاَمُ) بودم مردی از اهل کوفه از آن حضرت راجع به قول امیرالمؤمنین(عَلَيْه السَّلاَمُ) پرسید که " بپرسید از من هر چه که خواهید و چیزی از من نپرسید جز آن که شما را از آن خبر دهم" امام باقر(عَلَيْه السَّلاَمُ) فرمود : به راستی مطلب این است که هیچ کس علمی ندارد جز آن که از نزد

................................................................................

1-

علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) بیرون آمده، هر جا خواهند بروند، به خدا سوگند، که علم حق و درست نیست جز اینجا (با دست اشاره به خانه خود کرد.) (2) و ابی سعید خدری که گفت : شنیدم از رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) که می فرمود : من شهر علم و دانشم، و علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) نیز درب آن شهر است،پس هر که علم (و دانش) خواهد باید آن را از علی علیه السلام فرا گیرد.» (3) امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) در مورد پایبندی قطعی و حتمی خود نسبت به سنت رسول الله (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) می فرمایند : « ما کنت لأدع سنّة رسول الله ....»، « من به خاطر هیچ کس سنت آن حضرت را رها نمی کنم.»(4)

حال، یک سؤال به ذهن می رسد که انتخاب امام،به عنوان وصّی و جانشین

ص: 217


1- نهج البلاغه، خطبه 144.
2- اصول کافی، ج1، ص330.
3- الارشاد فی معرفه الحجج الله علی العباد، ج1، ص41.
4- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (عَلَيْه السَّلاَمُ)، ص77.

پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ، آیا از طرف شخص رسول گرامی اسلام(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) صورت می پذیرد، یا از طریق آراء مردم و یا از طریق خداوند؟

« ابی بصیر از امام باقر (عَلَيْه السَّلاَمُ) گوید در خدمتش نشسته بودم و مردی به او گفت : برای من بازگو که ولایت علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) از طرف خدا بود یا رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ؟ آن حضرت در خشم شد و فرمود : وای بر تو! رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از خداوند بیشتر از آن می ترسید که بی دستور خدا سخن گوید، بلکه خدا آن را فرض واجب

..............................................................................1-

2-

3-

کرد،چنانچه نماز و زکات و روزه و حج را واجب کرد.»(1) «عبد صالح[امام کاظم(عَلَيْه السَّلاَمُ)] فرمود :«انّ الحجة لاتقومُ لله ...»، « راستی که از طرف خدا بر خلق او اتمام حجت نشود جز بوجود امام تا شناخته شود.» (2) و بهترین سند در این زمینه، حدیث غدیر خم می باشد که پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ، روز هجدهم ذی الحجة الحرام، در بیابان غدیر خم و در آخرین حجشان،معروف به حجة الوداع، امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (عَلَيْه السَّلاَمُ) را طبق دستوری که از جانب خداوند نازل شد به امامت معرفی کرد. در ضرورت شناختن امام خوب است به حدیثی از امام باقر (عَلَيْه السَّلاَمُ) توجه شود :

«زراره گوید به امام باقر (عَلَيْه السَّلاَمُ) عرض کردم : به من خبر بده که آیا شناختن امام از شما بر همۀ خلق واجب است؟ فرمود : براستی خدا عز و جل محمد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را به همۀ مردم رسول فرستاد و او حجت خداست بر همۀ خلق روی زمین، هر که ایمان به خدا دارد و به محمد رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ، و پیروی از او کند و او را

ص: 218


1- اصول کافی، ج2، ص82.
2- اصول کافی، ج1، ص331.1.

تصدیق نماید معرفت امام از ما هم بر او واجب است ....» (1)

و همچنین «ابی حمزه گوید : امام باقر(عَلَيْه السَّلاَمُ) به من فرمود : همانا کسی خدا را می پرستد که خدا را بشناسد ولی کسی که خدا را نمی شناسد او را همین طور که ملاحظه می کنی به گمراهی می پرستد، عرض کردم،قربانت معرفت چیست؟ فرمود : تصدیق خدای عز و جل و تصدیق رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و دوستداری علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) و پیروی از او و از امامان بر حق و بیزاری جستن به خدا از دشمن آنها، همچنین شناخته می شود خدای عز و جل.» (2)

خداوند در قرآن می فرماید :« هو الّذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم ایاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین» (جمعه- 2)« اوست آن که در میان درس ناخوانده ها پیامبری از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنها می خواند و پاکشان می سازد و کتاب و حکمتشان می آموزد، و حقا که از پیش در ضلالت آشکاری بودند.»

همانگونه که از طرف خداوند متعال کتاب،حکمت و ملک عظیم به پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) اعطاء گردید، امامت نیز ملک عظیمی است که با برخورداری از حکمت و تشریع و تشریح کتاب الله در جهت تزکیۀ نفس امت می پردازد و امام به عنوان تداوم بخش راه پیامبر و هدایتگر امت باید دارای این ویژگی ها باشد زیرا کسی که فاقد چیزی است نمی تواند معطی آن باشد. امت نیز جامعۀ یکپارچه ایست که در نظام اجتماعی خود بر اساس مدلها،ارزشها و آرمانهایی که تماما الهی و

ص: 219


1- اصول کافی، ج1، ص337.
2- اصول کافی، ج1، ص336

توحیدی بوده و با اجرای عدالت و تعادل توسط امام ، به انسجام و یکپارچگی خود تداوم می دهد بنابراین اگر خلافت بدون برخورداری از امامت تحقق .یابد، از آنجا که فاقد محتوایی به نام حکمت خواهد بود لذا کتاب خدا به تفسیر افرادی آلوده خواهد شد که از حکمت بی بهره بوده به شائبه های نفسانی و دریافتهای انسانی درآمیخته یقین را به احتمال و ظنیات می کشاند و از آنجایی که جامعه به مدلها،ارزشها وآرمانها برای تداوم و بقاء و تعریف خود نیازمند است،لذا این مدلها،آرمانها و ارزشها از منابع غیر الهی و ظنیات انسانی تامین گردیده و انحراف از مسیر توحیدی و اختلاف در آراء و تشتت در درک مفاهیم دینی ایجاد می گردد که این امر موجب تفرقه و شاخه شاخه شدن امت است. همین عدم برخورداری از حکمت توسط خلفایی که امر امامت را نادیده انگاشتن و احساس خلاء آن در درک مفاهیم متعالی قرآنی بود که موجب گردید تا جایگزینی برای آن بیابند و آن رجوع به کعب الاحبارها برای فهم قرآن و ورود اسرائیلیات به اسلام و تفسیر قرآن گردید لذا محروم کردن امت از امام محروم کردن آنها از حقیقت قرآن شد.

بنابراین همچنان که انتصاب پیامبران امری الهی است انتخاب مقام جانشینی پیامبران نیز باید امری الهی باشد. انتصابی است نه انتخابی .حتی خود پیامبر نیز بدون اذن الهی، حقی در انتخاب نداشته و به اذن خداوند ،شخص برگزیده شده از طرف خداوند را معرفی می نماید؛ زیرا همانگونه که پیامبر در مقام خلیفة الهی بایستی مبرا از آلودگی باشد و لبریز از صفات حمیدۀ الهی، جانشین او نیز باید نسخۀ ثانی او باشد تا به دور از هواهای نفسانی و مبرا از وسوسه های

ص: 220

شیطانی و لبریز از علم نورانی الهی ،کاروان بشری را به سر منزل مقصودی ببرد که مقصودِ خداست و تاریخ ثابت کرده است کسانی که مدعی این جایگاه اما فاقد این شایستگی بوده اند ،کاروان بشری را به سر منزل مقصودی برده اند که مقصد شیطان است و نه مقصود خدا. دلیل واضح و روشن آن هم ،جهان بشری سرگشتۀ امروز است که بی امام، بازیچۀ دست هوسهای شیطانی است و سرگشتۀ جنگ و خونریزی و شهوت و قدرت.نگاه مختصری به آمار پیروان ادیان در جهان حکایتگر تشتت فکری ابناء بشر و سرگشتگی آنان در درک حقیقت هستی می باشد. با یک جستجوی مختصر در سایت ویکی پدیا و برخی سایتها که به بررسی آمار جمعیت جهان و پیروان ادیان می پردازند به آمار جالبی برمی خوریم که اگرچه ممکن است از دقت بالای برخوردار نباشد اما نشان دهندۀ یک حقیقت تلخ است و آن این که در حال حاضر جمعیت کرۀ زمین بیش از 7 میلیارد و 46 میلیون نفر بر آورد می شود که از این تعداد 62/1 میلیارد نفر مسلمان در جهان هستند که 23% جمعیت جهان را تشکیل می دهند و حدود 2/2 میلیارد نفر جمعیت مسیحیان جهان بوده و حدود 14 میلیون نفر جمعیت یهودیان جهان است که این تعداد پیروان ادیان ابراهیمی و مابقی جمعیت جهان بی دینها و پیروان مذاهب غیر الهی می باشد. پرداختن به زیر مجموعه ها و فرقه های این ادیان و مذاهب حایتگر فهرستی بسیار طولانی خواهد بود و این خود حقیقت تلخی است نشانگر پراکندگی اعتقادی ابناء بشر. بدون شک اگر طالبان قدرت و شیفتگان دنیا هیاهوی سقیفه را به راه نمی انداختند امروز ابناء بشر اینچنین سرگشتۀ اعتقادی و آشفتۀ سیاسی

ص: 221

نبوده و به جای جنگ و خونریزی و کشتن همنوعان خود در زیر پرچم واحد امام معصوم در جهانی سرشار از عدالت ،محبت، یکتاپرستی و نوع دوستی زندگی می کردند و این همه جانهای ارزشمند جانباختۀ وسوسه های شیطانی نمی گردید. هرچند با ظهور آن ذخیرۀ پاکیزۀ الهی این امید به تحقق خواهد پیوست اما به قیمت همۀ رنج هایی که سقیفه آفرید.

رویکرد غیرالهی تعیین خلیفه در سقیفه

بدون شک، یکی از حساس ترین و سرنوشت سازترین لحظات تاریخ اسلام که سرآغاز انشقاق و تفرقه در امت واحدۀ پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بود، اجتماع برخی افراد امت و تصمیم گیری آنان برای خلافت بعد از پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ، در سقیفۀ بنی ساعده بود و آن روز، یوم الخمیس یعنی روز پنجشنبه، روز شهادت پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و همزمان با اجتماع سقیفه می باشد. آنچه درسقیفه اتفاق افتاد، بدون شک، در درجۀ اول بی توجهی به وجود پاکیزۀ پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) که در بستر شهادت بودند و حتی نپرداختن به مسئلۀ کفن و دفن ایشان و ترجیح تعیین تکلیف کیفیت تصاحب قدرت، بر کفن و دفن پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بود.

در زمان پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ،"مرجعیت"، "مشروعیت " خود را از رسالت و نبوت که یک امر تفویضی الهی است، دریافت می کند؛ "لذا مشروعیت حکومت" از "مرجعیت نبوی "است و به طریق اولی دارای "مشروعیت الهی" است. اما در سقیفه، جدال بر سر تصرف قدرت، آن هم قدرت از جنس صرفا سیاسی با تمایلات فردی و هواهای نفسانی ، صورت گرفته و نهایتا "مشروعیت "خود را

ص: 222

از کودتا کسب می نماید. اگر چه برای توجیه عوام فریبانه، عنوان بیعت عمومی بر آن نهاده شد؛ لذا "مرجعیت" در خلافت ، فاقد "مشروعیت الهی" گردید و "مشروعیت حکومت" دچار انقطاع از تدوام "مرجعیت نبوی" و "مشروعیت الهی" شد و اگر با تسامح ادعای بیعت را بپذیریم ، "مشروعیت خلافت" بر ارادۀ عام و مصالح عام استوار گردید که فاقد "مشروعیت الهی" است.

در سقیفه، بحث بر سر قریشی بودن یا انصاری بودن خلیفه است و این نشانۀ رویکرد به مدل جاهلی قدرت است؛ حتی این سخن بی منطق که نبوت و خلافت در بنی هاشم جمع نمی گردد، فاقد پشتوانۀ دینی است. سقیفه ، در حقیقت، کجروی از هنجارهای الهی منبعث از قرآن بوده و رویکرد ارتجاعی به نگرش جاهلی قدرت است؛ در حقیقت، نشانۀ رویکرد سیاسی به قدرت است در مقابل جانشینی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) با رویکرد قرآنی برای هدایت جامعۀ بشری. لذا ، جاهلیت، جامۀ دین پوشید و اسلام ، به تعبیر زیبا اما تلخ امیرالمؤمنین (عَلَيْه السَّلاَمُ) ، پوستین وارونه شد. از طرفی ، امامت، در مقابل خلافت سیاسی سقیفه ، همچون نبوت، امری فراتر از حکومت است و این آن چیزی است که بازیگران سقیفه، علی رغم صراحت قرآن و بیانات پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ، از آن چشم پوشیدند. آنان در خلافت ماندند و امامت را حذف کردند؛ حال آن که در حاکمیتِ دینی ِ پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ، خلافت،ابزار اجرایی قوانین الهی ِ نبوت و پس از آن،ابزار اجرایی قوانین الهی نبوت به تشریع و تشریح امامت است.امامتی منبعث از نبوت. پرداختن علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) به کفن و دفن پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ، در حالی که جانشین حقیقی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) است و برای ایشان در غدیر خم توسط پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بیعت گرفته

ص: 223

شد ؛ آن هم در حالی که دیگران در سقیفه بر سر قدرت منازعه می کردند،نشانۀ احترام و ارزشگزاری علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) به وجود پیامبری است که راه هدایت را برای ابناء بشر گشود و ترجیح فلسفۀ بعثت پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و سایر انبیاء الهی بر بازیهای قدرت سیاسی است. این رفتار، در حقیقت گونه ای آموزش عملی از سوی آن حضرت است برای نشان دادن این مهم که هدف انبیاء ، هدایت بشر و نجات و رهایی آنان از ظلمات کفر و جهل است و با ترجیح پرداختن به امور پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ، نشان می دهد که خود، از جنس آنان و تداوم بخش راه آنان است . لذا دنیا و بازیهای آن در نظر ایشان حقیر و پست می نماید و این تفاوت عمده ای است در رفتار شناسی امام(عَلَيْه السَّلاَمُ) ، در پرداختن به ارزشهای متعالی الهی از سوی ایشان که ناشی از نورانیت درونی ایشان است و تجلی یطهرکم تطهیرا. و در آن سو، در سقیفه ، منازعۀ قدرت سیاسی است و ترجیح پرداختن به دنیا در برابر امور پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) که نشانۀ عدم فهم و درک درست و صحیح از فلسفۀ بعثت انبیاست و این تفاوت ایمان بر زبان( در گروه مخالفان امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ)، با ایمان قلبی و یقین ایمانی حضرت امیر (عَلَيْه السَّلاَمُ) [ لوکشف الغطاء مزددت یقینا : امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ)] است که محرک و انگیزۀ رفتارملکوتی و تداوم رفتار انبیاء الهی است. اینگونه است که می توان فهمید چه کسی صلاحیت جانشینی پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را دارد و شبیه ترین افراد به پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) چه کسی است.

آنچه در سقیفه اتفاق افتاد استقلال بخشیدن به سیاست و ایجاد یک روند تاریخی به منظور ایجاد یک سلطنت شبه دینی است در مقابله با امامت منصوص الهی ، که در زمان معاویه روند تاریخی آن تثبیت شد . در حقیقت، در سقیفه ، نطفۀ

ص: 224

قرون وسطای اسلامی بسته شد و چون قدرت سیاسی لباس مشروعیت دینی بر تن کرد در حقیقت استحالۀ دین در قدرت صورت گرفت. از دستاوردهای منفی سقیفه در تاریخ اسلام، علاوه بر انزوای ائمۀ معصوم(عَلَيْه السَّلاَمُ) و شهادتوجود مبارک آنان، نکتۀ حائز اهمیت دیگری نیز هست وآن اینکه ، به خلافت رسیدن غاصبین خلافت علاوه بر عوارض منفی تحمیل شده بر جامعۀ دینی، موجب تثبیت جایگاه فرزندان آنان بر خلاف شایستگی آنها و موجب مطالبات غیر مشروع و توقعات آنان از جامعه گردید که باعث تسریع در انحراف جامعۀ دینی شد؛ نمونۀ آن عبدالله بن عمر می باشد که برخلاف صلاحیت فردی و شخصی و صرفا به خاطر موقعیت پدرش، دارای جایگاه و موقعیت در جامعه گردید.

ص: 225

یوم الخمیس

وضعیت خانه پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)

وضعیت شورای سقیفه

پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)امام علی(ع،حضرت زهرا(عَلَيْهَا السَّلاَمُ) سلمان،حسنین (عَلَيْه السَّلاَمُ)و...

ابوبکر،عمر،خالدبنولید،ابوعبدۀ جراح،مغیرة بن

شعبه و ...

محوریت با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)

محوریت با سعد بن عباده و عمر

موضوع شهادت پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)

موضوع جدال قدرت

آرامش الهی

اضطراب دنیا

پرداختن به امور پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)و دین

پرداختن به نفسانیات

اندیشۀ اطاعت از خدا و پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)

اندیشۀ خلافت

قرآن ناطق(عاملان وعالمان به قرآن)

جاهلان به قرآن حتی در قرائت قرآن

سخنان ملکوتی پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)و امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ)

سخنان سعد و عمر

استحالۀ افراد در خدا

استحالۀ افراد در دنیا

تجلی دین در معصوم(عَلَيْه السَّلاَمُ)

استحالۀ دین در قدرتدارای مشروعیت الهی

به دنبال مشروعیت سیاسی

سرشار از فضائل الهی

برجسته شدن فضائل جاهلی

حاملان علم

فاقدان علم

امیران کلام

مرکبان کلام

ص: 226

فصل سوم : تلاشهای ارکان اربعه و علل آن در تبیین جانشینی امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ)

اشاره

ص: 227

بخش یک: تلاش ارکان اربعه در تبیین جانشینی امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ)

سلمان فارسی
اشاره

برای معرفی شخصیت سلمان بهترین سند، گفتار ائمه(عَلَيْه السَّلاَمُ) می باشد.لذا در ذیل از بیانات گهربار آنها در خصوص معرفی جایگاه و شأن و منزلت سلمان به مواردی اشاره می شود: «از امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) در مورد سلمان فارسی پرسیدند، فرمودند: او مردی از خود ما و خانوادۀ ماست و برای شما همچون لقمان حکیم است. علم اول و آخر را می داند و کتاب اول و آخر را خوانده است و دریای بی کرانه ای است.» (1)

سلمان و شفاف سازی جایگاه امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ)

بعد از جریان سقیفه، زورمداران زمان تصمیم گرفتند که با دور کردن امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) از صحنۀ سیاست و دیگر فعالیتهای اجتماعی، او را منزوی نموده و در گذشت زمان، وی را به دست فراموشی بسپارند و اثری از جانفشانی های ایشان در راه ثبات اسلام بر جای نگذارند. لذا سلمان فارسی و دیگرانی که معتقد به ولایت امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) بودند، سعی نمودند تا اذهان مردمان را با این مقام والا و فرهیخته آشنا سازند و برای تحقق این امر، به نقل احادیث رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) پرداختند و این گوهر ناب هستی را به اندازۀ توان خویش به جامعۀ بشری و به کسانی که تشنۀ معرفت بودند، معرفی کردند. اگرچه بعد از پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ،عشق به امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) مانند نگه داشتن آتش در میان دست، سخت و طاقت فرسا بود، اما ارادۀ قوی و پولادین این یاران فداکار، بر فشارها و تهدیدهای حاکمان وقت

ص: 228


1- طبقات الکبری، ج4، ص73.

غلبه کرد و آنها نتوانستند ذره ای از ارادت مخلصانۀ آنها را به مولا و مقتدایشان علی بن ابی طالب (عَلَيْه السَّلاَمُ) کم کنند. آنها نیز با شمشیر برندۀ منطق، از خواست و ارادۀ رسول اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) مبنی بر وصایت و حقانیت امام(عَلَيْه السَّلاَمُ) ، دفاع کردند.در اینجا به چند نمونه ازگفته های سلمان و احادیثی که ازپیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) درمعرفی حضرت علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) نقل کرده، اشاره می شود :

1- «سلمان، امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) را اینگونه توصیف می کرد : اوّلکم ورودا علی الحوض و اوّلکم اسلاما علی بن ابی طالب (عَلَيْه السَّلاَمُ)» (1)

2- روایتی را از رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نقل می کند که پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ،خطاب به حضرت زهرا(عَلَيْهَا السَّلاَمُ) ، چند ویژگی ممتاز امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) را مطرح می کند که هیچ یک از مردم آن را ندارند : « دخترم، آیا نمی دانی از جمله کرامت های خداوند بر تو آن است که تو را به ازدواج بهترین امتم و بهترین اهل بیتم درآورده است. او که در قبول اسلام از همه پیشتر، در حلم و بردباری از همه بالاتر، در علم از همه بیشتر، روحش از همه بزرگوارتر، زبانش راستگوتر، قلبش شجاعتر، دستش بخشنده تر، .نسبت به دنیا از همه زاهدتر، و در کوشش و جدیت از همه شدیدتر است.» (2)

3- سلمان، به نقل حدیثی می پردازد از پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ، در حالی که حضرت به فاطمه و همسر او و دو پسرش نگاه می کرد:« ای سلمان، خدا را شاهد می گیرم که من با کسانی که با اینان بجنگند روی جنگ دارم و با کسانی که با اینان روی

ص: 229


1- منتهی الآمال، ص198
2- اسرار آل محمد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، ص203.

صلح داشته باشند روی صلح دارم. بدانید که اینان در بهشت همراه منند.» (1)

4- سلمان به نقل از پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) می گوید :«اول کسی که از شما مسلمانها بر من بر حوض کوثر وارد می شود آن کسی هست که اول کس است در اسلام آوردن.»(2)

5- سلمان، به نقل از پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) می گوید:«یا معشر المهاجرین و الانصار، الا ادلکم علی ما ان تمسکتم به لن تضلوا بعدی ابدا، قالوا: بلی یا رسول الله (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ، قال : هذا علیّ اخی و وصیی و وزیری و وارثی و خلیفتی امامکم فأحبّوا بحبّی و اکرموه بکرامتی،فانّ جبرئیل امرنی ان اقوله لکم.» (3)

4- همچنین ،سلمان به ذکر حدیثی از پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) می پردازد، هنگامی که در بستر بیماری بود و حضرت زهرا(عَلَيْهَا السَّلاَمُ) در کنار بستر ایشان بودند و حضرت صفاتی از حضرت امیر (عَلَيْه السَّلاَمُ) بیان می کند که فقطمختص به ایشان است و لاغیر:« ایمان به خدا و رسولش قبل از هر کسی، ... علم او به کتاب خدا و سنتم که احدی از امت به جز همسرت همۀ علم مرا نمی داند،.... دیگر اینکه تو ای دخترم همسر او هستی، و دو پسرش حسن وحسین نوه های من هستند و آنها دو سبط امتم هستند. و امر به معروف نهی از منکر او، و اینکه خداوند – جل ثنائه – به او حکمت و حل و فصل بین حق وباطل را آموخته است.»(4)

7- وی حدیثی از زبان مبارک امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) بیان می کند بدین مضمون :« ای

ص: 230


1- اسرار آل محمد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، ص206.
2- مستدرک الصحیحین، ج3، ص347.
3- کمال الدین و تمام النعمه، ص247.
4- اسرار آل محمد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، ص204.

سلمان کامل نمی شود ایمان مؤمن تا این که مرا به نورانیت بشناسد ... شناختن من به نورانیت شناختن خداوند است و شناختن خداوند، شناختن من است به نورانیت و این طور شناختن دین خالص است.» (1)

2- همچنین،ازامام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) نقل می کند که فرمودند:«خداوند قرار داد مرا امین بر خلقش و قرار داد مرا خلیفۀ خودش در زمین و شهرها بر بندگانش و عطا فرموده به من چیزی که وصف کنندگان نتوانند وصف کنند آن را و عارفین نتوانند بشناسند آن را اما اگر این طور بشناسند آنها مؤمنند.»(2)

9- سلمان در تفسیر آیۀ ذیل گفت: « مرج البحرین یلتقیان که مراد از بحرین، امیرالمؤمنین علی و فاطمه است و رسول الله گفته است یخرج منهما اللؤلؤ و المرجان حسن و حسین است.»(3)

انس بن مالک از سلمان می خواهد که به نزد پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) برود و از ایشان بپرسد که چه کسی بعد از حضرت جانشین ایشان است. سلمان می پذیرد و سئوال را با پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در میان می گذارد. پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) .فرمودند:« ای سلمان1- چه کسی وصی موسی بود؟ سلمان گفت : یوشع بن نون. حضرت فرمود : وصی و وارث من علی بن ابی طالب است.» (4)

یکی از نکات جالب توجه در این زمینه، این است که وقتی بیگانگان جهت طرح سؤال به خلفا مراجعه می کردند و آنها جوابی برای گفتن نداشتند، سلمان،

ص: 231


1- مخزن اللئالی در فضیلت مولی الموالی حضرت علی بن ابیطالب (عَلَيْه السَّلاَمُ)، ص61.
2- همان.
3- شرف النبی، ص258.
4- کشف الغمه، ج1، ص156.

مردم را به سوی حضرت علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) راهنمایی می کرد و اینگونه شخصیت والای حضرت (عَلَيْه السَّلاَمُ) را به دیگران معرفی می نمود.

سلمان و تشیع در ایران

« مدائن یکی از شهرهای شیعه نشین در قرن نخست، دوم و سوم بوده است و این به خاطر حکمرانی صحابیان بزرگوار شیعی سلمان فارسی و حذیفة بن یمان در آن سامان است. و از این رو مردم مدائن از آغاز، اسلام را از مجرای صحابیان شیعی پذیرا شدند. در قیام توابین نام شیعیان مدائن به چشم می خورد. یاقوت حموی می گوید : غالب بر اهل مدائن، تشیع بنابر مذهب امامیه است.»(1)

مقداد بن اسود
اشاره

برای معرفی شخصیت مقداد بهترین سند، گفتار ائمه(عَلَيْه السَّلاَمُ) می باشد.لذا در ذیل از بیانات گهربار آنها در خصوص معرفی جایگاه و شأن و منزلت مقداد به مواردی اشاره می شود:امام صادق(عَلَيْه السَّلاَمُ) مورد مقداد فرموده اند: « فان قلبه کان مثل زبر الحدید.» (یعنی: همانا قلب او مانند پارۀ آهن (سخت و محکم) است.(2)

مقداد و شفاف سازی جایگاه امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ)

در اینجا ، به چند نمونه از گفته های مقداد و احادیثی که از پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نقل کرده در معرفی حضرت علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) اشاره می شود :

ص: 232


1- تاریخ تشیع از آغاز تا پایان غیبت صغری، ص181.
2- رجال کشی، ج1، ص11.

1- سلیم به نقل از مقداد،ابوذر و سلمان نقل می کند که مردی بر حضرت علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) فخر نمود پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در این رابطه به امام فرمود : «ای علی، تو بر همۀ عرب فخر کن، که تو از نظر پسر عمو و پدر و برادر از همه بزرگوارتری. تو در تقدیم جان و مالت از همه بالاتر، و در بردباری از همه کاملتر، و در اسلام از همه پیشتر و از نظر علم از همه بیشتر هستی. تو کتاب خدا را از همه بهتر قرائت می کنی و سنن خدا را از همه بهتر می دانی. قلب تو در برخورد روز جنگ از همه شجاعتر، و دست تو بخشنده تر است... و محبوب ترین مردم نزد خدا و من هستی».(1)

2- و نیز این که پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ، خطاب به حضرت زهرا(عَلَيْهَا السَّلاَمُ) فرمودند :« من و تو و این { امام حسن (عَلَيْه السَّلاَمُ) و امام حسین (عَلَيْه السَّلاَمُ) } و این کسی که خوابیده {علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) } در بهشت و در یک منزل و در یک درجه خواهیم بود.» (2)

3- در تاریخ آمده است که در زمان حکومت خلیفۀ دوم، مردی از کوفه نزد مقداد،سلمان و ابوذر آمد و از آنان طلب ارشاد و هدایت نمود؛ آنان گفتند:« بر تو باد به کتاب خداوند که ملازم آن باشی و به علی بن ابیطالب که او با کتاب خداست و از آن جدا نمی شود. ما شهادت می دهیم از پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) شنیدیم که می فرمود: " علی با قرآن و حق است به هر سو بگردد می گردد، او اول کسی است که به خدا ایمان آورد، و اول کسی از امتم است که روز قیامت با من مصافحه می کند. او صدیق اکبر و {فاروق} جدا کنندۀ بین حق و باطل است.

ص: 233


1- اسرار آل محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، ص246.
2- اسرار آل محمد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، ص399.

او وصی من، وزیرم و خلیفه ام در امتم است و طبق سنت من می جنگد.» (1)

3- او در توصیف جایگاه خاندان عصمت طهارت (عَلَيْه السَّلاَمُ)گفت :

«معرفة آل محمد برائه من النار،و حبّ...،شناخت و معرفت آل محمد صلی الله علیه و آله و سلمبرائت از عذاب و دوستی آنان جواز و مجوز عبور از پل صراط، و ولایت آنان امان از عذاب جهنم است.» (2) ایمان ، در کنار عمل می تواند معنایواقعی خود را به دست آورد و صرف ایمان داشتن، بدون اثبات عملی آن،هیچ گونه رشد و کمالی در بر نخواهد داشت. چگونه انسان می تواند خود را معتقد به امری بداند و در

عملکرد بیرونی خود، فاقد هرگونه آثار و شواهد مرتبط به آن باشد؟ مقداد در عرصۀ حیات خویش توانست خود را مصداق این کلام خداوند نماید:الذین امنوا و عملوا الصالحات .یعنی {کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند.}

ثبات عقیده مقداد در دفاع از امامت

مقداد نیز چون سایرین، نه تنها راه را یافته بود، بلکه توانست راه را به دیگران نیز نشان دهد و انسانهای بی شماری را به سمت و سوی ولایت اهل بیت(عَلَيْه السَّلاَمُ) هدایت کند. مقداد، همواره در حمایت از اهل بیت(عَلَيْه السَّلاَمُ) آمادگی خودش را اعلام می کرد. امام باقر(عَلَيْه السَّلاَمُ) دربارۀ استواری مقداد در عقیده اش بعد از وفات رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) اینگونه می فرماید :«اگر می خواهی شخصی را بشناسی که

ص: 234


1- اسرار آل محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، ص580.
2- سنن، ج2، ص1270.

هیچگونه خلل و شکی در دلش راه نیافت، او مقداد است.» (1) مقداد، ثبات عقیدۀ خویش را در جنگ بدر به اثبات رسانیده بود؛ آنجا که خطاب به پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) گفت : «ما را با خود ببر، چرا که ما به مانند بنی اسرائیل نخواهیم گفت : [ ای موسی!] تو با پروردگار خویش برو و جنگ کن که ما اینجا نشسته ایم. سوگند به آن کس که تو را به حق برانگیخته اگر تو ما را به برک الغماد ( یعنی حبشه) ببری به همراه تو پیکار خواهیم کرد تا بدانجا رسیم.» (2)

این سخنان مقداد در آن لحظه چنان مهم و اثرگذار بود که ابن مسعود می گوید : « کاری و گفتاری از مقداد دیدم که در نظرم از همه چیز بهتر آمد.» (3) مقدسی، در کتاب البدء و التاریخ می گوید :« بدان که شیعه در روزگار حیات علی بن ابی طالب(عَلَيْه السَّلاَمُ) سه گروه شدند: گروهی که بر روی هم از ویژگان او بودند و دوستدار وی مانند عمار یاسر و سلمان و مقداد و .... همانند ایشان از یاران پیامبر، که آنها جز حق دربارۀ ایشان نمی توان گمانی داشت و هیچ جای طعنی در ایشان نمی توان یافت... .(4)

در اثبات این ادعا که مقداد فردی راسخ در ایمان و عقیدۀ خویش بود ذکر حدیثی از امام صادق(عَلَيْه السَّلاَمُ) لازم می نماید که امام در مورد این آیه " قل لااسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی " فرمودند : به خدا سوگند به این آیه کسی عمل نکرد،مگر هفت نفر و مقداد یکی از آنها بود.» (5)

ص: 235


1- بحارالانوار، ج28، ص239.
2- مغازی، ص36.
3- دلائل النبوه و معرفه احوال الشریعه، ج2، ص234.
4- البدء و التاریخ، ج2، ص815.1
5- بحارالانوار، ج2، ص23.

همچنین جابر بن عبدالله انصاری از پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) روایت می کند : « مقداد از ماست. خداوند دشمن است با کسی که دشمن اوست و دوست است با کسی که دوست اوست. » (1)

واکنش مقداد به روند خلافت

نکتۀ قابل توجه در مورد مقداد، اطاعت و فرمانبرداری محض وی نسبت به امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) بود، آنجا که عمار خطاب به عبدالرحمن بن عوف، جهت انتخاب خلیفۀ سوم گفت : «اگر می خواهی مسلمانان اختلاف نکنند با علی بیعت کن» مقداد بن اسود گفت : «عمار راست می گوید، اگر با علی بیعت کنی گوییم شنیدیم و اطاعت آوردیم.» (2) در جریان شورای شش نفرۀ عمر، جهت تعیین خلیفه، وقتی عبدالرحمن از امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) خواست که طبق کتاب خدا و سنت رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وروش ابوبکر وعمرعمل کند و امام(عَلَيْه السَّلاَمُ) فقط دو مورد اول را پذیرفت، مقداد با اعتراض به عبدالرحمن گفت : «ای عبدالرحمان، به خدا کار را از کسانی که به حق حکم می کنند و به حق عدالت می کنند باز گرفتی. به خدا هرگز حوادثی مانند آنچه پس از پیامبر بر این خاندان رخ داد ندیده ام، از قریش در عجبم، مردی را واگذاشتند که نگفته پیداست هیچ کس عالمتر و عادلتر از او نیست ... یکی به مقداد گفت: خدایت بیامرزد اهل این خاندان کیانند؟ و این مرد کیست؟ گفت: اهل خاندان بنی عبد المطلبند و آن مرد علی

ص: 236


1- الاختصاص، ص223.
2- تاریخ طبری، ج5، ص2073.

بن ابیطالب است.» (1) ابوسفیان بعد از انتخاب عثمان، در جمع خاندان اموی اعلام کرد که باید خلافت را همچون گوی، دست به دست در میان خود بچرخانیم. این سخن به مهاجر و انصار رسید و واکنش هایی در پی داشت. از جمله کسانی که به این مسئله خرده گرفت، مقداد بود؛ وی در مسجد برخاست و گفت : « هیچ کس مانند اهل این خاندان ،از پس پیمبر آزار ندیدند. عبدارحمن بن عوف گفت : ای مقداد این به تو چه مربوط است؟ گفت : به خدا من آنها را دوست می دارم برای آن که پیمبر خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) دوستشان می داشت که حق با آنهاست و از آنهاست ای عبدالرحمن از قریش تعجب می کنم که به خاطر این خاندان به مردم فخر می فروشند ولی قدرت پیمبر خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را از پس او از خاندانش گرفتند به خدا ای عبدالرحمن اگر بر ضد قریش یارانی داشتم با آنها جنگ می کردم همانطور که روز بدر همراه پیمبر بودم.» (2)

زمانی که مردم از ظلم و جور حاکمان عثمان به ستوه آمده بودند، عده ای از بزرگان تصمیم گرفتند که با نوشتن نامه، عثمان را از وضعیت بوجود آمده آگاه کنند.« عمار یاسر و مقداد از کسانی بودند که در زمان نوشتن این نامه حضور داشتند و این دو از کسانی بودند که تعداد آنها ده نفر می شد.» (3) اگرچه نتیجه این کار، برانگیخته شدن خشم عثمان نسبت به آنها بود؛ ولی آنها لحظه ای در هدف و خواستۀ خود تردید نکردند و در حمایت از حق و حقیقت، مصرانه

ص: 237


1- تاریخ طبری، ج5، ص2074.
2- مروج الذهب و معادن الجوهر، ج1، ص700.
3- الامامه و السیاسه، ص53 – 54.

باقی ماندند.

سرانجام،او که مردی بود مردانه« در سن 70 سالگی، در دوران حکومت عثمان، در منطقۀ جرف در سه میلی مدینه دار فانی را وداع گفت و در قبرستان بقیع دفن شد.»(1)

ابوذر غفاری
اشاره

برای معرفی شخصیت ابوذر بهترین سند، گفتار ائمه(عَلَيْه السَّلاَمُ) می باشد.لذا در ذیل از بیانات گهربار آنها در خصوص معرفی جایگاه و شأن و منزلت ابوذر به مواردی اشاره می شود:

«پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) خطاب به مردم فرمودند : کدام یک از شما پس از آن که من از او جدا شوم با من به همان حال که بوده است دیدار خواهد کرد؟ ابوذر گفت : من. پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمودند : راست گفتی و سپس چنین افزودند که آسمان بر سر راستگوتر و صریح تر از ابوذر سایه نیفکنده است و زمین مثل او را در بر نداشته است،هر کس از این که به زهد عیسی بن مریم بنگرد خوشحال و شاد می شود به ابوذر بنگرد.» (2)

ابوذر و شفاف سازی جایگاه امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ)

ابوذر نیز در این صحنه، رشادتها از خود نشان داد و از ذکر اقوال رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و جانبداری از مقام با عظمت امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) خودداری نورزید. در اینجا ،

ص: 238


1- الکامل، ج4، ص478.
2- طبقات الکبری، ج4، ص207.

به چند نمونه از گفته های ابوذر و احادیثی که از پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در معرفی امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) نقل کرده است ، اشاره می شود :

1- ایشان در کمال شجاعت بر کعبه تکیه می زد و اینگونه شان و منزلت امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) را برای مردم توصیف می کرد :« ای مردم بشتابید تا برای شما از پیامبرتان(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بگویم. شنیدم رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) سه چیز دربارۀ علی می گوید که اگر یکی از آنها را در حق من گفته بود، برای من بهتر از تمام آنچه در جهان است، بود. شنیدم که رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) می گوید : پروردگارا ! او را یاری کن و از او یاری بجوی ! بارالها ! او را نصرت ده و از او نصرت طلب کن، زیرا که او بندۀ تو و برادر پیامبر توست.»(1)

2- همچنین، در زمان عثمان ، بر در مسجد النبی می ایستاد و می گفت :« ای امت متحیر و سرگردان بعد از پیامبر آگاه باشید که اگر کسی را که خدا مقدم کرده بود، مقدم می کردید و ولایت را در خاندان پیامبرتان تثبیت می کردید، نعمت از بالا و پایین بر شما می بارید و هر مطلبی را می خواستید،علمش را نزد آنان از کتاب خدا وسنت پیامبرانش می یافتید،ولی اکنون غیر از این عمل کردید، نتیجۀ عملتان را ببینید.» (2)

3- وی، به نقل از پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ، می گفت :«من ناصب علیّا الخلافة بعدی...، کسی که پس از من بر سر خلافت با علی دشمنی ورزد، کافر است و مانند این است که با خدا و رسول محاربه کرده است. کسی که در مورد [ خلافت

ص: 239


1- ابوذر غفاری وجدان بیدار آدمیت، ص94.
2- تاریخ یعقوبی، ج2، ص66.

علی(عَلَيْه السَّلاَمُ)] شک کند، کافر است.» (1)

4- و یا : «من اطاعک فقد اطاعنی و من ...، کسی که تو را اطاعت کند،مرا اطاعت کرده است و کسی که مرا اطاعت کند،خدا را اطاعت کرده است. کسی که از تو نافرمانی کند،از من نافرمانی کرده است و کسی که از من نافرمانی کند،از خدا نافرمانی کرده است.» (2)

5- ابوذر نقل کرده که پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرموده است : «من خاتم پیامبرانم، و تو ای علی خاتم اوصیاء هستی تا روز قیامت.» (3)

6-ابوذر به نقل از پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) روایت می کند :«علی اول من آمن بی و صدقنی و...» (یعنی: علی اول کسی است که به من ایمان آورد و مرا تصدیق کرد و او اولین کسی است که روز قیامت با من مصافحه می کند و او صدیق اکبر است و او فاروق است بعد از من جدا می کند بین حق و باطل را و او رئیس مؤمنین است...») (4)

7- شخصی به نام ابی سخیله، روایت می کند که همراه عمار، برای انجام مناسک حج راهی مکه می شوند؛ در بین راه به خانۀ ابوذر می روند و سه روز در آنجا می مانند در موقع رفتن ابی سخیله از سرگردانی و اختلاف مردم صحبت می کند و نظر ابوذر را می پرسد. ابوذر می گوید :« به کتاب خدا و علی بن ابی طالب (عَلَيْه السَّلاَمُ) چنگ بزن و ملازم آن دو باش، زیرا من گواهی دهم

ص: 240


1- العمده، ص91.
2- جواهر المطالب فی مناقب الامام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ)، ج1، ص661.
3- ابوذر غفاری وجدان بیدار آدمیت، ص81.1-
4- رجال کشی، ص26.

که رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود : علی نخستین کسی است که به من ایمان آورد، و نخستین کسی است که در قیامت با من دست دهد، و اوست صدیق اکبر، و جدا کنندۀ میان حق و باطل، و او پناهگاه مؤمنین است چنانچه مال و دارایی پناهگاه ستمکاران است.» (1)

او می دانست جانشین پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) شدن و در جایگاه حضرت قرار گرفتن، مستلزم ویژگی های خاصی است؛ ازجمله، جانشین می بایست در صحنۀ سیاست، یک سیاستمدار قوی و الهی باشد، خالی از هر گونه مکر و حیله در راستای خواست الهی. در صحنۀ مردمداری، باید یک انسان مهربان و دلسوز باشد، بدون در نظر گرفتن خواسته های خویش، فداکارانه وقت خود را صرف رفاه و آسایش مردم کند. در صحنۀ خانواده، یک همسر خوب و فوق العاده و الگویمناسب برای دیگران باشد. در رابطه با دوستان، یک دوست صمیمی و برادر یکدل و یکرنگ. در رابطه با یتیمان ، پدری دلسوز و مهربان. در رابطه با بینوایان ،یک حامی قوی با دستان گشاده. در رابطه با مشتاقان علم و دانش، یک معلم فوق العاده که هر چه از او می پرسند از مخزن علم و دانشش کاسته نشود. در صحنۀ عبادت و فرمانبرداری خدا، مطیع محض و فرمانبرداری مخلص که هیچ کس را یارای برابری با وی نباشد. در صحنۀ جنگ، یک فوق رزمنده باشد، دارای تدبیر نظامی خاص که الگوی نظامی خوبی برای جهانیان شود. وصی، باید تجلی خواست و ارادۀ خداوند باشد در زمین. جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلمنمی تواند یک فرد عادی باشد؛ باید یک ابَر انسان باشد؛

ص: 241


1- الارشاد ج1ص 39.

همان کس که انسان در آرزوی شبیه او شدن است. یک الگو، یک سرمشق که در آسمان انسانیت؛ مانند خورشید بی همتا می درخشد . وصی، باید از یک وجود انسانی وسیع و گسترده برخوردار باشد تا بتواند در این مسند قرار گیرد؛ به عبارت دیگر، انسانی باشد چند بعدی.

ابوذر، تنها راه نجات از آن همه تیرگی و سرگردانی افکار را بعد از رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ، در متابعت از امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (عَلَيْه السَّلاَمُ) می دانست ؛ چرا که تنها راه غلبه بر تاریکی، توسل به نور است و امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) که هیچ نقطۀ تاریکی در زندگی ندارد، بهترین گزینۀ هدایت است.

ابوذر و تشیع در شام و جبل عامل

ابوذر، در زمان عمر به ولایت شام رفت و تا زمان خلافت عثمان در آنجا بود. معاویه بن ابی سفیان از جانب عثمان والی آن منطقه بود و از آنجایی که راستی و درستی جزء لاینفک وجود ابوذر بود، لذا در آنجا به عملکردهای ناصحیح معاویه اعتراض کرد و او نیز ابوذر را به روستاهای جبل عامل تبعید کرد. او در آنجا، با معرفی اسلام محمدی و ذکر فضایل و مناقب امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) ، توانست مردم آنجا را جذب ولایت حضرت(عَلَيْه السَّلاَمُ) نماید.« چنین مشهور است که که شیعیانی که در شام و (جبل عامل) اند به برکت ابوذر است.» (1)

مرحوم سید امین می گوید :«معاویه نیز اباذر را به روستاهای جبل عامل تبعید کرد؛ابوذر در آنجا به ارشاد مردم پرداخت؛لذا مردم آنجا تشیع اختیار کردند.در

ص: 242


1- منتهی الآمال، ص153.

روستای صرفند و میس جبل عامل دو مسجد است منسوب به جناب اباذر؛حتی در زمان امیرالمؤمنین (عَلَيْه السَّلاَمُ) روستایی به نام اسعار شیعه مذهب بودند.مرحوم مظفر نیز در مورد تشیع آنجا گفته : شروع تشیع در جبل عامل، به فضل دعوت مجاهد راه خدا ابوذر غفاری بوده است.» (1)

ابوذر و تبعید به ربذه در دفاع از ولایت امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ)

سرانجام، ابوذر، به جرم راستگویی ، به ربذه تبعید می شود وگرچه ربذه داغ و آتشین است و بدنها را فرسوده می کند و از میان می برد،اما ارادۀ ابوذر و خواست وی چنان محکم و قوی است که آن گرمای سوزان را در برابر خود، خوار وخفیف می نماید و نه تنها بیابان را، بلکه آنان را نیز که گمان می کردند اینگونه می توانند ابوذر را در برابر خواست خود تسلیم نمایند.« حافظ ابونعیم اصفهانی در ص 162 حلیة الاولیاء به اسناد خود نقل می نماید از ابوذر غفاری که گفت : خدمت پیامبر ایستاده بودم آن حضرت به من فرمود : تو مرد صالحی هستی زود است که بعد از من بلائی به تو برسد. عرض کردم برای خدا؟ فرمود : برای خدا. گفتم : مرحبا به امر خدای تعالی.» (2)

در هنگام رهسپار شدن ابوذر به ربذه ، او به امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) و امام حسن(عَلَيْه السَّلاَمُ) و امام حسین (عَلَيْه السَّلاَمُ) که در حال بدرقه اش بودند، نگاهی کرد و گفت :« وقتی تو و فرزندانت را می بینم به یاد سخن رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) دربارۀ شما می افتم و گریه

ص: 243


1- تاریخ تشیع از آغاز تا پایان غیبت صغری، 182.
2- شبهای پیشاور، ص36.

می کنم .» (1)

ابوذر، این مصائب را نه تنها آگاهانه، بلکه عاشقانه به جان می خرد؛ چرا که نجات خویش را در تسلیم امر خدا بودن می بیند. او در آن بیابان نیز همچنان به دفاع از امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) می پردازد و لحظه ای از بیان حق پا پس نمی نهد. زمانی که ابی رافع برای خداحافظی با وی به ربذه رفته بود، خطاب به وی چنین گفت :« فتنه ای برپا خواهد شد، پس به پروردگار ایمان آورید، وآن مرد بزرگوار علی بن ابیطالب(عَلَيْه السَّلاَمُ) را تنها مگذارید، و از او پیروی کنید.» (2)

او قبل از تبعید به ربذه، وصیت خویش را به امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) کرد و در جواب کسی که گفت کاش به امیرالمؤمنین عثمان وصیت کرده بودی، گفت :«من به امیر المؤمنین حقیقی وصیت کرده ام. امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (عَلَيْه السَّلاَمُ) که در زمان پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و به دستور او به عنوان " امیر المؤمنین " بر او سلام کردیم .آن حضرت فرمود : به برادرم و وزیرم و وارثم و خلیفه ام در امتم و صاحب اختیار هر مؤمنی بعد از من به عنوان " امیرالمؤمنین " سلام کنید...» (3)

وی هنگام مرگ ،چنین در مورد امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) توصیه کرد : «همانا او قوام و پایۀ نظام زمین، و تربیت دهندۀ این امت است، اگر او را از دست بدهید زمین را و آنچه بر اوست دگرگون خواهید یافت.» (4) وفات ابوذر در غربت ربذه ، کلام رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را که فرموده بود :« تنها می میرد و تنها محشور می شود » (5)

ص: 244


1- تاریخ یعقوبی، ج2، ص68 ؛ الفتوح، ص323.
2- ابوذر غفاری وجدان بیدار آدمیت، ص97.
3- اسرار آل محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، ص398.
4- الارشاد فی معرفه الحجج الله علی العباد، ج1، ص57.
5- تاریخ طبری، ج5، ص2163.1

به واقعیت بدل کرد .

تبعید ابوذر به ربذه در منابع اهل سنت

«ابن سعد در ص 168 جلد چهارم طبقات و بخاری در کتاب زکوه صحیح و ابن ابی الحدید در ص 240 جلد اول و نیز در ص 375 تا 387 جلد دوم شرح نهج البلاغه و یعقوبی در ص 148 جلد دوم تاریخ خود و ابوالحسن علی بن الحسین المسعودی محدث و مورخ معروف قرن چهارم متوفی سال 346 در ص 348 جلد اول مروج الذهب.»(1)

«وامام احمد بن حنبل در ص 156 جلد پنجم مسند و ابن ابی الحدید در ص 241 جلد اول شرح نهج البلاغه و واقدی در تاریخ خود از ابوالاسود دوئلی نقل نموده.»(2)

«ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه گفته است: و بدان همانا که بیشتر سیره نویسان، و علمای اخبار و احادیث، برآنند که عثمان ابتدا ابوذر را به شام تبعید کرد، آنگاه در نتیجۀ شکایت معاویه او را به مدینه فراخواند، و پس او را به علت کارهایی که نظیر کارهای شام انجام داد، به ربذه تبعید نمود.» (3)

عماربن یاسر
اشاره

برای معرفی شخصیت عمار بهترین سند، گفتار ائمه(عَلَيْه السَّلاَمُ) می باشد.لذا در ذیل از

ص: 245


1- شبهای پیشاور، ص358.
2- شبهای پیشاور، ص362.
3- ابوذر غفاری وجدان بیدار آدمیت، ص101.1

بیانات گهربار آنها در خصوص معرفی جایگاه و شأن و منزلت عمار به مواردی اشاره می شود:

1- «روزی عمار بن یاسر بر در آستان پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) آمد و اجازۀ ورود خواست. فرمودند:«او را رخصت دهید، خوش آمدی،ای پاک پاکزاد.» (1)

2- پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)فرمودند:«عمار تا نرمۀ استخوانهایش از ایمان انباشته و سرشار است.»(2)

عمار و شفاف سازی جایگاه امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ)

عمار،گرچه در جریان سقیفه دچار مکثی کوتاه شد، اما با تحلیل درست وقایع پیش آمده فورا خود را به سلک مدافعان امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) رساند و ایمان و عقیدۀ خویش را به شایستگی نشان داد.خلیفۀ اول در توجیه عمل خود به بیان یک حدیث جعلی بدین مضمون پرداخت که پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرموده: « خداوند برای ما اهل بیت نبوت و خلافت را جمع نمی کند» (3) و این عاملی شد برای تردید عمار. ابوذر نقل می کند: « ... عمار و حذیفه هم با خود گفتند: شاید این مسئله ای است که بعد از مسئلۀ اولی ( یعنی خلافت امیرالمؤمنین(عَلَيْه السَّلاَمُ)) به وقوع پیوسته و لذا آنان دو هم مانند دیگران به شک افتادند ولی توبه کردند و متوجه شدند و تسلیم آن حضرت گردیدند.» (4)وی، چه در دوران خلفا و چه در دوران خلافت امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) ، لحظه ای دست از حمایت وصی رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) برنداشت و

ص: 246


1- وقعه الصفین، ص442.
2- وقعه الصفین، 443.
3- اسرار آل محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، ص396.
4- همان.

سعی کرد تا پرده های شک و تردید را از چهرۀ حقیقت دور سازد و اذهان مردم را به نور حق روشن کند.آنجا که کلام،تأثیرگذار بود،با ذکر احادیث رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و دلایل منطقی، از این موضع ،دفاع می کرد و اما آنجا که پای زور و ظلم به میان می آمد ،شمشیر در میان می نهاد و در رکاب امام به جهاد می پرداخت؛ جنگ هایی مانند جمل و صفین. عمار،آن کسی بود که هم هدایت شد و هم مسیر هدایت را برای دیگران باز نمود. وی نهایت تلاش خود را جهت بدست آوردن مراتب عالی انسانی در نزد پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) ،به کار بست و توانست خود را به مقام و مرتبه ای برساند که ملاک تشخیص حق در میان مردمان گردد. و این مقام را در پی اطاعت محض رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بدست آورد ؛آنجا که به وی فرمود :«ای عمار، همانا که علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) از راهنمایی کردن تو به راه راست کوتاهی نخواهد کرد و هرگز تو را به راه کج نخواهد برد. ای عمار، اطاعت کردن از علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) اطاعت کردن از من است و اطاعت کردن از من اطاعت کردن از خداوند عز وجل است.»(1)

وی، در ذکر مقام و جایگاه امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) ،به این حدیث پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) اشاره می کند که فرمودند :«به کسی که به خدا ایمان آورد و با ولایت علی بن ابی طالب(عَلَيْه السَّلاَمُ) مرا تصدیق کند توصیه می کنم کسی که او را دوست بدارد مرا دوست داشته و کسی که مرا دوست بدارد خدا را دوست می دارد.»(2)

نادیده گرفتن جایگاه امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) ، مسئله ای نبود که او بتواند تحمل کند، بنابراین، در طی دوران حکومت خلفا، مرتبا این کمبود جامعۀ بشری را گوشزد

ص: 247


1- ابوذر غفاری وجدان بیدار آدمیت، ص81 – 82
2- تاریخ سیاسی اسلام، ج2، ص214.

می کرد و تنها راه برون رفت از اوضاع مشتت آن دوران را، توجه به مقام امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) و بازگرداندن ایشان به جایگاه خود می دانست. در زمان خلافت عمر، در طی سفر حج، به عبدالرحمن بن عوف گفت :« هر گاه عمر درگذشت من با فلان شخص بیعت خواهم کرد. ابوالقاسم گوید: ابوعثمان جاحظ می گفت: من با فلان یعنی علی بن ابیطالب بیعت می کنم.»(1) زمانی هم که عثمان به عنوان خلیفه برگزیده شد، عمار بن یاسر فریاد زد : «ای جماعت قریش، تا چه وقت می خواهید خلافت را از خاندان پیغمبر خود دور نگهدارید و آن را هر روز در جائی قرار دهید، من از این بیم دارم که خداوند خلافت را از شما بگیرد و در جائی دیگر قرار دهد، همانگونه که شما خلافت را از خاندان رسالت و نبوت گرفتید و در جایی دیگر قرار دادید.» (2)روزی، او خطاب به عثمان، در مورد علاقه اش به امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) چنین گفت :« به خداوند سوگند من علی را دوست دارم و از شما هم معذرت نمی خواهم.» (3)

عمار، حامی ولایت امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) درجنگ جمل

از نکات قابل توجه در مورد این صحابۀ بزرگوار، بینش و درک صحیح ایشان از زمان و اتفاقات حاصل در آن بود و مسائل انحرافی و کذایی هیچ تاثیری براراده و ثبات قدم وی نداشت و هیچ گونه سستی و کاهلی و خستگی را در وجود خود راه نمی داد. وقتی او بیعت شکستن طلحه، زبیر و ... را مشاهده

ص: 248


1- الغارات، ص494.
2- الغاررات، ص499.
3- الغارات، ص499.

کرد،به همراه یاران خود نزد امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ)رفت و خطاب به ایشان ، سخنانی گفت که بهترین توصیف از شخصیت عدالت گستر حضرت (عَلَيْه السَّلاَمُ) می باشد :«اینک آنها نقض عهد کرده اند و بیعت خود را شکسته اند و وعده های خود را فراموش نموده اند... آنها می دانند که تو همۀ مسلمانان را به یک دیده می نگری و به کسی امتیاز نمی دهی، شما بین عرب و عجم فرق نمی گذاری و همه را یکسان می نگری.» (1) زمانی هم که همراه امام حسن (عَلَيْه السَّلاَمُ)، برای جمع آوری سپاه به کوفه رفته بود تا برای جنگ جمل آماده شوند ، چنین گفت :«ای مردم از امامی اطاعت کنید که نیازی به گفتۀ دیگران ندارد. او همه را ادب می کند و کسی نمی تواند به وی ادب بیاموزد، او فقیهی است که کسی نمی تواند به وی فقه تعلیم دهد، او شجاعی است که از دشمن روی برنمی گرداند، او در اسلام سابقه ای دارد که هیچ کس به او نمی رسد، اکنون شما در کنار او قرار گیرید تا وی همه چیز را برای شما روشن سازد.»(2)

در میدان نبرد و کارزار خطاب به عمرو بن یثربی که از افراد سپاه عایشه بود، چنین رجز خواند :

«لا تبرح العرصة یا ابن یثربی

حتی اقاتلک عَلی دین علي

نحن و بیت الله اولی بالنبي

از میدان بیرون نرو، ای پسر یثربی! تا بر دین علی با تو بجنگم. به بیت الله سوگند

ص: 249


1- الغارات، ص500.
2- الغارات، ص501.

ما اولی به پیامبر هستیم.» (1)و درهمان جنگ، خطاب به امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) ،گفت:«امیرالمومنین(عَلَيْه السَّلاَمُ) با تو در حالی بیعت کردیم که با کسی جنگ نمی کردی، پس از آن کسی که با تو بیعت کرده بود با تو جنگ کرد، تا سرانجام خداوند وعده ای را که داده بود به تو بخشید. " آنگاه بر او ستم کنند، خدا یاری اش خواهد کرد " (حج - 60) " ای مردم، این سرکشی به زیان خودتان است ". ( یونس – 23) " هر که بیعت را بشکند به زیان خود شکسته است " ( فتح – 10)» (2)

عمار، حامی ولایت امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) درجنگ صفین

وی، در جنگ صفین نیزهمراه امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) بود و با سخنان راه گشای خود، جبهۀ حق را مشخص می نمود و همین تشخیص بود که او را شایستۀ این فرمودۀ رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نمود:« هرگز پسر سمیه – یعنی عمار – در انتخاب دو امر مخیر نماند مگر آن که درست ترین راه را زان میان برگزیند، پس بر جانب او بپائید.» (3)گزینۀ انتخابی عمار، قبل از شروع جنگ صفین ،همان نظر و عقیدۀ امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) بود، یعنی جنگ بر علیه معاویه و انصارش؛ آنجا که خطاب به امام گفت:« شام دردی دارد که درمان پذیر نیست. در آنجا مردی است که شام را تسلیم نمی کند مگر کشته شود ویا شکست بخورد. قبل ازآن که اوبه سوی توآیدتو به سوی او برو.»(4)

ص: 250


1- تاریخ تشیع از آغاز تا پایان غیبت صغری، ص92.
2- الامامه و السیاسه، ص119.
3- وقعه صفین، ص470 – 471.
4- الامامه و السیاسه، ص119 – 120.

به روایت تاریخ ،او در این جنگ می گفت :« به خدا می بینم که این جماعت چنان ضربت به شما می زنند که مایۀ بد گمانی باطل جویان است، به خدا اگر ما را بزنند و تا نخلستانهای هجر برانند دانیم که ما بر حقیم و آنها بر باطلند.» (1) اودر میدان نبرد اینگونه رجز می خواند وعقیدۀ خویش را بیان می کرد :

«کلا و رب البیت لا ابرح اجی

حقی اموت او اری ما اشتهی...

سوگند به پروردگار کعبه که هرگز از معرکه دور نشوم تا بمیرم یا آنچه را آرزو دارم به عیان ببینم. من با حقم و از علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) داماد پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و امانت پرداز وفادار حمایت می کنم. ما دشمنان او را می کشیم و خدای والا یاری دهد و با دم تیغ تیز مشرفی سرها را از پیکرها بر می گیریم. و خداوند ما را بر آنان که ستم را پیشه گرفته و در آزردن ما سخت کوشند پیروز می کند.»(2)

تذکر دادن عمار به عمروعاص دربارۀ حقانیت امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ)

عمار، در جنگ صفین هنگام مواجهه شدن با عمروعاص، چنین گفت :«این پرچم که در دست من است سه بار با همین پرچم در رکاب رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) جنگ کردم و این مرتبۀ چهارم است که با این پرچم هستم و به خدا قسم بر فرض که ما را چنان بزنند که به نخلستانهای منطقۀ هجر برسیم باز هم می دانم ما بر حق هستیم و آنان (یعنی سپاه معاویه) بر گمراهی.» (3)

ص: 251


1- تاریخ طبری، ج6، ص2551.
2- وقعه صفین، ص471.
3- طبقات الکبری، ج3، ص220.

و نیز گفت :« آیا نمیدانی که پیامبر خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در حق علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) گفت : هر که من مولای او هستم علی مولای اوست.بارالها کسی را که دوستدار اوست دوست بدار و کسی را که با او دشمنی ورزد،دشمن دار؟ من دوستدار خدا و پیامبرش و پس از او دوستدار علی هستم.» (1)

دفاع عمار از ولایت امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) در هنگام شهادت :

در لحظات آخر حیات خویش، خطاب به یاران خویش گفت : «من امروز کشته خواهم شد ... و خاطرجمع دارید که امیرالمؤمنین (عَلَيْه السَّلاَمُ) مقتدای ما است، فردای قیامت از جهت اخیار با اشرار خصومت خواهد کرد.» (2) و در حالی که بیش از نود سال سن داشت در جنگ صفین به دست عاملین معاویه به شهادت رسید.

ص: 252


1- وقعه الصفین، ص464.
2- منتهی الآمال، ص164.

بخش دوم:علل حمایت ارکان اربعه از امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ)

وصایت امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) در آیات و روایات
اشاره

اعلام وصایت و جانشینی حضرت امیر(عَلَيْه السَّلاَمُ) ، مسئله ای بود که پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از ابتدای کار تا لحظۀ وفات خویش، به آن اشاره نموده و در قالب احادیث و آیات قرآنی، شأن و منزلت حضرت و برتری ایشان را به دیگران گوشزد فرموده بودند . داشتن وصی برای رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ، امری خارق عادت و شگفت آور نبوده و نیست؛ چرا که این مسئله در مورد همۀ انبیاء الهی وجود داشته است؛ اما آنچه باعث تعجب و حیرت است ، واکنش عده ای از مردمان ، نسبت به وصایت امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) ، بعد از وفات رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) تا به امروز می باشد؛ اگر آنگونه که اینان می گویند، رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بعد از خود کسی را به عنوان وصی معرفی نکرده است و لزومی به انجام این کار نبوده و مسئلۀ دین و اکمال آن، با وجود حضرت محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) خاتمه یافته است ، پس چرا ما در جهان اسلام شاهد این همه تفرقه و جدایی هستیم ؟ چرا برداشتها از متن اسلام، این همه متفاوت و گوناگون است ؟ چرا در جهان اسلام شاهد فرقه ها و گرایش های مختلف هستیم ؟ و چراهای دیگر که اذهان را به خود مشغول می دارد. کسی که به عنوان خلیفۀ مسلمین در جایگاه پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ، یعنی بالاترین جایگاه جامعۀ اسلامی، قرار می گیرد باید یک همترازی و برابری با او داشته باشد تا بتواند احکام و قوانین اسلامی را ،همانطور که پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) آموزش می داد و اجرا می کرد، او نیز به انسانها منتقل کند و با گذشت نسلها ، بهرۀ مردمان از دین دچار

ص: 253

کمی و کاستی نگردد.در واقع ، از علمی برخوردار باشد که رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از آن بهره مند بود. از این رو، صرف ادعای جانشینی پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به تنهایی کفایت نمی کند. در دیدگاه شیعه، این انتخاب به نص الهی صورت گرفته و پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ، در زمانها و مکانهای مختلف، این مسئله را خاطر نشان کرده اند، چه در قالب فرمایشات خود و چه در قالب آیات قرآنی که در اینجا به تعدادی از آنها اشاره می شود.همین آیات و روایات خود دلیل محکمی شدند برای این چهار صحابۀ بزرگوار جهت حمایت از منصب امام و مولایشان حضرت علی(عَلَيْه السَّلاَمُ).

آیات
آیۀ 59 از سورۀ مبارکۀ نساء

«یا ایها الذ ین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم .

ای کسانی که ایمان آورده اید،اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیغمبر و اولی الامر از خودتان را.»

بعد از نزول این آیه ، جابر بن عبدالله انصاری از پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) می خواهد که اولی الامر را به ایشان معرفی کند، حضرت (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) هم خطاب به او فرمودند :« آنان خلفای من هستند ای جابر! و امامان مسلمین پس از من باشند. اولشان علی بن ابی طالب، سپس حسن،سپس حسین، سپس علی بن الحسین،سپس محمد بن علی – که در تورات به باقر معروف است و توای جابر! او را درک خواهی کرد،سپس هر گاه او را ملاقات کردی سلام مرا به او برسان- سپس صادق جعفربن محمد، سپس موسی بن جعفر، سپس علی بن موسی،سپس محمد

ص: 254

بن علی،سپس علی بن محمد، سپس حسن بن علی،سپس همنام و هم کنیه ام حجت خدا در زمین وبقیه الله در بندگانش،...» (1)«اخبار بسیاری از طریق خاصه و عامه بر این معنی دلالت دارد که در کتاب های: کافی،غیبت نعمانی،کمال الدین، غایه المرام،تفسیر البرهان، بحار،مناقب وغیر این ها آمده است.» (2) علامۀ طباطبایی در تفسیر المیزان می گوید: « اطاعت که در آیۀ " اطیعوا الله و اطیعوا الرسول ... " آمده، اطاعتی است مطلق، و به هیچ قید و شرطی مقید و مشروط نشده، و این خود دلیل است بر این که رسول امر به چیزی و نهی از چیزی نمی کند، که مخالف با حکم خدا در آن چیز باشد... و موافقت تمامی اوامر و نواهی رسول با اوامر و نواهی خدای تعالی جز با عصمت رسول تصور ندارد.»(3)

و اما اولی الامر، خداوند در این آیه اطاعت از اولی الامر را همردیف اطاعت از خدا و رسول قرار داده و آن را هم بر مؤمنین واجب فرموده است. اگر طبق نظر عده ای امکان خطا در اولی الامر راه داشت پس می بایست خداوند از قیودی جهت روشن کردن اذهان استفاده می کرد مثلا شارع مقدس می فرمود: اولی الامر خود را اطاعت کنید تا زمانی که امر به معصیت نکرده اند یا اولی الامر خود را اطاعت کنید، تا زمانی که علم به خطای آنها نداشته باشید. « پس همین که می بینیم در مورد آنان قیدی نیاورده، چاره ای جز این نداریم که بگوییم آیۀ شریفه از هر قیدی مطلق است، و لازمۀ مطلق بودنش همین است که

بگوییم همان عصمتی که در مورد رسول مسلم گرفته شده در مورد اولی الامر نیز اعتبار

ص: 255


1- مکیال المکارم در فوائد دعا برای حضرت قائم (عَلَيْه السَّلاَمُ)،ج1، ص532
2- مکیال المکارم در فوائد دعا برای حضرت قائم (عَلَيْه السَّلاَمُ)، ج1، ص531 – 532.
3- تفسیر المیزان، ج4، ص620.

شده، و خلاصۀ کلام منظور از اولی الامر،آن افراد معینی هستند که مانند رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) دارای عصمتند.»(1) البته احادیث زیادی از پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)در معرفی این افراد به جا مانده است از جمله حدیث ذکر شده. همچنین در تفسیر سورآبادی چنین آمده است:« سؤال: چه گویی اگر اولی الامر به معصیت فرمایند ایشان را مطیع باید بود به حکم این آیت؟جواب گفته اند: اولی الامر آن کسان باشند که عالم باشند به وجوه صواب در کار و ایشان خود جز به صلاح نفرمایند و گفته اند اگر چه این آیت عام است اما در معنی خاص است به قول رسول الله که او گفت لاطاعة للمخلوق فی معصیة الخالق ...» (2)

آیۀ 61 از سورۀ مبارکۀ آل عمران ( آیۀمباهله)

« فمن حاجک فیه من بعده ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله علی الکاذبین.پس هر کس با تو دربارۀ بندگی و رسالت عیسی(عَلَيْه السَّلاَمُ) مجادله کرد بعد از علمی که از مطلب یافتی،به ایشان بگو بیائید پسرانمان و پسرانتان را و زنانمان و زنانتان راو ما نفس خود،و شما نفس خود را بخوانیم و سپس مباهله کنیم ، پس لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»

« در سوالهای مامون از حضرت رضا(عَلَيْه السَّلاَمُ) آمده که مامون از آن جناب پرسید: چه دلیلی هست برخلافت جدت علی بن ابی طالب (عَلَيْه السَّلاَمُ) فرمود: آیۀ "انفسنا"

ص: 256


1- تفسیر المیزان، ج4، ص623.
2- تفسیر سورآبادی، ج1، ص430.

مامون گفت: بلی اگر نبود"نسائنا"فرمود: بله اگر نبود"ابنائنا"»((1))همچنین عده ای اشکال کرده اند که این آیه نمی تواند در شان علی و فاطمه و امام حسن و امام حسین(عَلَيْه السَّلاَمُ) نازل شده باشد،زیرا لفظ جمع حداقل بر سه نفر استعمال می شود در حالی که کلمۀ نساء فقط بر حضرت زهرا(عَلَيْهَا السَّلاَمُ) به کار رفته و کلمۀ ابناء فقط بر امام حسن و امام حسین(عَلَيْه السَّلاَمُ) اشاره دارد و کلمۀ انفس هم بر یک تن – امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) - وارد شده و این صحیح نیست. در جواب باید بگوییم:« تاریخ مؤید است که رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وقتی برای مباهله حاضر می شد احدی به جز علی و فاطمه و حسن و حسین (عَلَيْه السَّلاَمُ) را با خود نیاورد،پس از ناحیۀ آن جناب کسی حضور به هم نرسانید مگر دو نفس، و دو ابن و یک زن و با آوردن اینان رسول خدا امر پروردگارش را امتثال نمود.» (2)ضمن این که « این بار اول نیست که خدای تعالی حکم یا وعده و وعید را که بر حسب خارج با یک نفر منطبق است بطور دسته جمعی حکایت می کند.» (همان) مثلا سورۀ مجادله آیات 2و3، سورۀ آل عمران آیۀ 8 و سورۀ بقره آیۀ 219. همچنین در کشف الاسرار مبیدی آمده است : « اصحاب مباهله پنج کس بودند مصطفی (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و زهرا(عَلَيْهَا السَّلاَمُ) و مرتضی(عَلَيْه السَّلاَمُ) و حسن(عَلَيْه السَّلاَمُ) و حسین(عَلَيْه السَّلاَمُ)آن ساعت که به صحرا شدند رسول ایشان را به پناه خود گرفت و گلیم برایشان پوشانید و گفت: " اللهم انّ هولاء اهلی..."» (میبدی،1376: 2/151) در تفسیر تاج التراجم فی تفسیر القرآن للأ عاجم نیز همراهان پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را در جریان مباهله امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) ، امام حسن (عَلَيْه السَّلاَمُ) ، امام

ص: 257


1- تفسیر المیزان، ج3، ص363.
2- تفسیر المیزان، ج3، ص353.

حسین (عَلَيْه السَّلاَمُ) و حضرت زهرا(عَلَيْهَا السَّلاَمُ) معرفی می نماید.(1)

آیۀ مباهله در منابع اهل سنت

«رجال بزرگ از اعیان علماء و مفسرین ... مانند امام فخر رازی در تفسیر کبیر و امام ابو اسحق ثعلبی در تفسیر کشف البیان و جلال الدین سیوطی در الدر المنثور و قاضی بیضاوی در انوار التنزیل و جار الله زمخشری در کشاف و مسلم بن حجاج در صحیح وابوالحسن فقیه ابن مغازلی شافعی واسطی در مناقب

و حافظ ابو نعیم اصفهانی در حلیه الاولیاء و نور الدین مالکی درفصول المهمه و شیخ الاسلام حموینی در فرائد وابوالموید خوارزمی در مناقب و شیخ سلیمان بلخی حنفی در ینابیع الوده و سبط ابن جوزی در تذکره ومحمد بن طلحه در مطالب السئول و محمد بن یوسف گنجی شافعی در کفایه الطالب و ابن حجر مکی در صواعق محرقه و غیرهم به مختصر کم و زیادی در الفاظ و عبارت نزول این آیه را در یوم المباهله می نویسند که آن 24 یا 25 ذی الحجه الحرام بوده است.»(2)

آیه 55 سورۀ مبارکۀ مائده ( آیۀ ولایت)

« انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا، الذین یقیمون الصلاه و یوتون الزکاه و هم راکعون»

ص: 258


1- تاج التراجم فی تفسیر القرآن للأعاجم، ج1، ص371.
2- شبهای پیشاور، ص381

ابوذر، در مورد شأن نزول آیه اینگونه می گوید که همراه رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در مسجد نماز می خواندند که سائلی وارد مسجد می شود و جهت رفع نیازش، از مردم طلب یاری و کمک می نماید اما کسی به او توجه نمی نماید؛ در این هنگام امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) که در حال رکوع بودند، انگشت کوچک دست راست خود را که در آن انگشتری بود به سائل نشان می دهد و وی هم به سمت حضرت (عَلَيْه السَّلاَمُ) رفته و انگشتر را از دست ایشان بیرون می آورد. پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) که شاهد ماجرا بود خطاب به خداوند می فرماید :« پروردگارا من محمد پیامبر و برگزیدۀ تو هستم، پروردگارا، سینۀ مرا برایم فراخ گردان و کارم را بر من آسان و از کسانم مرا وزیری قرار ده ، علی برادرم را، و پشت مرا بدو استوار ساز.» (1) ابوذر در ادامه گوید: « سوگند به خدا، هنوز پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) آخرین کلمه را بر زبان نیاورده بود که جبرائیل از جانب خداوند بر او فرود آمد و گفت، ای محمد بخوان : انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا، الذین یقیمون الصلاه و یوتون الزکاه و هم راکعون.یعنی تنها خداوند و پیامبرش و کسانی که ایمان آورده اند سرپرستان شمایند، آنان که نماز را بر پای داشته زکات می دهند در حالی که در رکوع می باشند»(2) میبدی در کتاب کشف الاسرار می گوید:« و بر این وجه آیت از روی لفظ اگرچه عام است از روی معنا خاص است، که مؤمنان را بر عموم گفت و علی بدان مخصوص باشد.»(3)همچنین اسفراینی در کتاب تاج التراجم فی تفسیر القرآن للأعاجم می گوید: « ... گروهی گفتند مراد از این

ص: 259


1- ابوذر غفاری وجدان بیدار آدمیت، ص93.
2- همان.
3- کشف الاسرار و عده الابرار معروف به خواجه عبدالله انصاری، ج3، ص152.

امیرالمؤمنین علی مرتضی است که سائلی به وی بگذشت در مسجد، و او در رکوع بود انگشتری خویش فرا وی داد.» (1) در تفسیر سورآبادی نیز آمده است: « گفته اند این آیت خاص در شأن علی بن ابی طالب آمد که در آن وقت نماز می کرد در رکوع آن انگشتری به زکات بدان سائل داد خدای تعالی بر وی ثنا کرد و گفت: یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة ...» (سور آبادی،1380: 1/581)

آیۀ ولایت در شان امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) :

نزول آیۀ ولایت به اتفاق و اعتراف جمهور فقهاء و علماء و اندیشمندان شیعه و سنی در شأن و منزلت امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) می باشد که در اینجا به منابع اهل سنت اشاره می شود:

· امام فخررازی در ص 43 جلد سیم تفسیر کبیر.

· امام ابو اسحاق ثعلبی در تفسیر کشف البیان.

· جارالله زمخشری در ص 422 جلد اول کشاف.

· ابوالحسن رمانی در تفسیر.

· ابن هوازن نیشابوری در تفسیر

· ابن سعدون قرطبی در ص 221 جلد ششم تفسیر.

· نسفی حافظ در ص 496 تفسیر ( در حاشیۀ تفسیر خازن بغدادی).

· فاضل نیشابوری در ص 461 جلد اول غرائب القرآن.

· ابو الحسن واحدی در ص 148 اسباب النزول.

ص: 260


1- تاج التراجم فی تفسیر القرآن للأعاجم، ج2، ص598.

· حافظ ابوبکر جصاص در ص 542 تفسیر احکام القرآن.

· حافظ ابوبکر شیرازی در فیما نزل من القرآن فی امیرالمومنین.

· ابو یوسف شیخ عبدالسلام قزوینی در تفسیر کبیرش.

· قاضی بیضاوی در ص 345 جلد اول انوار التنزیل.

· جلال الدین سیوطی در 293 جلد دوم درالمنثور.

· قاضی شوکانی صنعائی در تفسیر فتح القدیر.

· سید محمود آلوسی در ص 329 جلد دوم تفسیر.

· حافظ ابن ابی شیبه کوفی در تفسیر.

· ابوالبرکات در ص 496 جلد اول تفسیر خود.

· حافظ بغوی در معالم التنزیل.· امام ابوعبدالرحمن نسائی در صحیح خود.

· محمد بن طلحه شافعی در ص 31 مطالب السئول.

· ابن ابی الحدید در ص 275 جلد سوم شرح نهج البلاغه.

· خازن علاء الدین بغدادی در ص 496 جلد اول تفسیر.

· سلیمان حنفی در ص 212 ینابیع الموده.

· حافظ ابوبکر بیهقی در کتاب مصنف.

· رزین عبدری در جمع بین الصحاح السته.

· ابن عساکر دمشقی در تاریخ شام.

ص: 261

· سبط ابن جوزی در ص 9 تذکره.

· قاضی عضد ایجی در ص 276 مواقف.

· سید شریف جرجانی در شرح مواقف.

· ابن صباغ مالکی در ص 123 فصول المهمه.

· حافظ ابوسعد سمعانی در فضائل الصحابه.

· ابوجعفر اسکافی در نقض العثمانیه.

· طبرانی در اوسط.

· ابن مغازلی فقیه شافعی در مناقب.

· محمد بن یوسف گنجی شافعی در کفایه الطالب.

· مولی علی قوشچی در شرح تجرید.· سید محمد مومن شبلنجی در ص 77 نورالابصار.

· نقلا از سدی و مجاهد و حسن بصری و اعمش و عتبه بن ابی حکیم و غالب بن عبدالله و قیس بن ربیعه وعبایه بن ربعی و عبدالله بن عباس ( حبر امت و ترجمان القرآن ) و ابوذر غفاری و جابربن عبدالله انصاری و عمار و ابورافع و عبدالله بن سلام و غیرهم که این آیۀ شریفه در شان علی بن ابطالب (عَلَيْه السَّلاَمُ) نازل گردیده و هر یک به عبارات و الفاظ مختلفه ذکر نموده اند زمانی که آن حضرت در حال رکوع نماز انگشتر خود را در راه خدا انفاق و به سائل داد، این آیۀ شریفه نازل گردید.» (1)

ص: 262


1- شبهای پیشاور، ص367 – 368.
آیۀ 119 از سورۀ مبارکۀ توبه

«یا ایها الذین آمنوا اتقو الله و کونوا مع الصادقین.

ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا بترسید وقرین راستگویان باشید»

« ...ابن عباس گوید که بدین علی بن ابی طالب را همی خواهد و اصحاب او را.» (1)

«امام ثعلبی در تفسیر کشف البیان و جلال الدین سیوطی در الدر المنثور از ابن عباس وحافظ ابوسعدعبدالملک بن محمد خرگوشی در کتاب شرف المصطفی از اصمعی وحافظ ابو نعیم اصفهانی در حلیه الاولیاء روایت می کنند که رسول اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمود: " هو محمد وعلی(عَلَيْه السَّلاَمُ) " و شیخ سلیمان حنفی در باب 39 ینابیع الموده ص119 چاپ اسلامبول از موفق بن احمد خوارزمی وحافظ ابونعیم اصفهانی وحموینی از ابن عباس روایت نموده اند که " الصادقون فی هذه الآیه محمد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و اهل بیته ".وشیخ الاسلام ابراهیم بن محمد حموینی ..... در فرائد السمطین و محمد بن یوسف گنجی شافعی در باب 62 کفایت الطالب و محدث شام در تاریخ خود مسندا نقل می نمایند که : " مع الصادقین ای مع علی بن ابی طالب".»(2) همچنین « در الدر المنثور از ابن عباس و نیز از ابن عساکر از ابی جعفر آورده که در تفسیر آیۀ " و کونوا مع الصادقین" گفته اند: مقصود از صادقین علی بن ابی طالب (عَلَيْه السَّلاَمُ) است.»

ص: 263


1- تاج التراجم فی تفسیر القرآن للأعاجم، ج2،ص916.
2- شبهای پیشاور، ص555 – 556.
آیۀ 23 از سورۀ مبارکۀ شوری (آیۀ مودت)

« قل لاأسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی

من از شما اجر رسالت جز این نمی خواهم که مودت و محبت مرا در حق خویشاوندان منظور دارید»

این آیه در شأن امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) و حضرت زهرا(عَلَيْهَا السَّلاَمُ) و امام حسن و امام حسین(عَلَيْه السَّلاَمُ) آمده است. از جمله تاییدکنندگان این مدعا عبارتند از : « امام احمد، ابن منذر، ابن ابی حاتم، طبری، طبرانی،ابن مردویه، ثعلبی، ابوعبدالله الملا، ابوالشیخ، نسائی، واحدی، ابونعیم، بغوی، بزاز، ابن المغازی، حسکانی، محب الدین، زمخشری، ابن عساکر، ابوالفرج، حمویی، نیشابوری، ابنطلحه، رازی، ابوالسعود، ابو حیان، ابن ابی الحدید، بیضاوی، نسفی، هیثمی، ابن الصباغ، کنجی، مناوی، قسطلانی،زرندی،خازن، زرقانی، ابن حجر، سمهودی، سیوطی،صفوری،صبان،شبلنجی،حضرمی» (1)

اگر چه مفسرین توضیح و تفسیرهای مختلفی در مورد این آیه بکار برده اند ولی « اگر در یک طایفۀ دیگر اخبار که آن نیز متواتر است، یعنی اخباری که از هر دو طریق از رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) رسیده، و مردم را در فهم کتاب خدا و معارف اصولی و فروعی دین و بیان حقایق آن، به اهل بیت (عَلَيْه السَّلاَمُ) ارجاع داده – مانند حدیث ثقلین و حدیث سفینه و امثال آن- دقت کافی به عمل آوریم، هیچ شکی برایمان باقی نمی ماند که منظور از واجب کردن مودت اهل بیت و آن را به عنوان اجر رسالت قرار دادن تنها این بود که این محبت را وسیله ای قرار دهد برای این که مردم را به ایشان ارجاع دهد، و اهل بیت مرجع علمی مردم

ص: 264


1- الغدیر، ج5، ص167 – 168.

قرار گیرند.»(1)

همچنین میبدی در کشف الاسرار و عدة الابرار می گوید: « اکنون معنی این سخن بر سه وجه گفته اند : یکی آن است که : آمرکم ان تودوا اقاربی و اهل بیتی. مزد نمی خواهم لکن شما را می فرمایم که خویشان مرا و اهل بیت مرا دوستبدارید. ابن عباس گفت: آن روز که این آیت فرود آمد گفتند: یا رسول الله من قرابتک هؤلاء الذین وجبت علینا مودتهم. قال علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) و فاطمه و ابناهما و فیهم نزل: انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت...» (2)

علاوه بر آیات مذکور احادیثی هم در این زمینه وجود دارد که به تعدادی از آنها اشاره می شود .

احادیث
حدیث یوم الانذار:

بعد از سه سال دعوت مخفیانه، سرانجام خداوند به رسول خویش دستور می دهد که آشکارا مردم را به دین مبین اسلام دعوت نماید و در ابتدای امر نوک پیکان هدایت، متوجه اقوام و خویشان حضرت(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) می گردد.

«و انذر عشیرتک الاقربین و اخفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنین فان عصوک فقل انّی بری مما تعملون»،« بستگان نزدیک خود را از عذاب الهی بیم ده، و پر وبال مهر و محبت خود را بر سر افراد با ایمان فروگستر پس اگر با تو از در مخالفت وارد شدند بگو من از کارهای شما بیزارم.» (شعراء ،214-

ص: 265


1- تفسیرالمیزان، ج18، ص66.
2- کشف الاسرار عدۀ الابرار معروف به تفسیر خواجه عبدالله انصاری، ج9، ص23.

216) پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از حضرت علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) می خواهد که تعدادی از شخصیت های بزرگ بنی هاشم را برای صرف ناهار دعوت نماید. موعد مقرر فرامی رسد و پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ضمن بیان وظیفۀ الهی خویش و دعوت آنها به سوی یکتاپرستی، خطاب به آنها می فرمایند:«هر که از شما مرا یاری کند (بر این دعوت) برادر و وصی و خلیفۀ من خواهد بود.»(1) در میان بهت و حیرت همه امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) که در آن زمان بیش از 15 سال نداشت اعلام آمادگی نمود . پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از ایشان می خواهد که بنشیند و امام (عَلَيْه السَّلاَمُ) هم اطاعت امر می نماید، پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) باز این جمله را تکرار می کند و جز امام(عَلَيْه السَّلاَمُ) کسی به درخواست ایشان لبیک نمی گوید. اینجریان سه بار تکرار می شود و هر بار تنها این امام(عَلَيْه السَّلاَمُ) است که می ایستد و بر جانفشانی خویش در راه خدا ورسولش تاکید می کند. اینجاست که پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بیعت امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) را می پذیرد و می فرمایند :« هان ای خویشاوندان و بستگان من ! علی برادر و وصی و خلیفۀ من در میان شماست.»(2)

حدیث غدیر خم

« حدیث غدیر خم حدیث صحیح است از جناب رسالت مآب(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و روایت کرده اند این حدیث شریف را یکصد کس از صحابه که از جملۀ ایشان عشره اند، یعنی ده کس از صحابه که حدیث بشارت جنت در حق ایشان نقل می کنند.» (3) پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ، روزهیجدهم ذی الحجه الحرام،دربیابان غدیرخم ودر

ص: 266


1- الکامل، ج7، ص66.
2- همان.
3- عبقات الانوار فی امامۀ الائمۀ الاطهار،ج1، ص23.

آخرین حجشان، معروف به حجه الوداع ،امیر المومنین علی بن ابیطالب(عَلَيْه السَّلاَمُ) را طبق دستوری که از جانب خداوند نازل شد ، به امامت معرفی کرد. آیه بد ین مضمون است :

«یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس ان الله لا یهدی القوم الکافرین»،« ای پیامبر! آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ کن؛ واگر نکنی رسالت او را انجام نداده ای،وخدا تو را از{گزند} مردم نگاه می دارد.همانا خدا گروه کافران را هدایت نمی کند.» (مائده-67)در آنجا پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ،بعد از ذکر فضایل امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) ، خطاب به مردم فرمودند : «معاشر الناس الست اولی بکم من انفسکم، قالوا بلی،قال: من کنت مولاه فهذا علی مولاه. آنگاه دعا کردند : اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره و خذل من خذله، یعنی خداوندا دوست بدارکسی که علی را دوست بدارد و دشمن بدار کسی که علی را دشمن بدارد یاری کن کسی که علی را یاری کند و واگذار کسی که علی را واگذارد.» (1) سپس ، به دستور پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) خیمه ای برافراشتند و امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) در آن نشست و مردم همگی با ایشان بیعت کردند. خداوند آن روز در تایید این مسئله آیه ذیل را نازل فرمود:« ... الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا ...، ... امروز دین شما را برای شما کامل کردم ونعمت خود را بر شما تمام نمودم و دین اسلام را برای شما پسندیدم ...» (مائده-3)

ص: 267


1- شبهای پیشاور، ص490.
روات معتبره از علماء اهل سنت در نقل حدیث غدیر خم

* امام فخرالدین رازی در تفسیر کبیر مفاتیح الغیب.

* امام احمد ثعلبی در تفسیر کشف البیان.

* جلال الدین سیوطی در تفسیر در المنثور.

* ابوالحسن علی بن احمد واحدی نیشابوری در اسباب النزول.

* محمد بن جریر طبری در تفسیر کبیر.

* حافظ ابونعیم اصفهانی در کتاب ما نزل من القرآن فی علی- ودر حلیه الاولیاء.

* محمد بن اسمعیل بخاری در ص375 جلد اول تاریخ خود.

* مسلم بن حجاج نیشابوری در ص325 جلد دوم صحیح.

* ابی داود سجستانی در سنن.

* محمد بن عیسی ترمذی در سنن.

* حافظ ابن عقده در کتاب الولایه.

* ابن کثیر شافعی دمشقی در تاریخ خود.

* امام ائمه الحدیث احمد بن حنبل( رئیس حنابله) درص281 و371 جلد چهارم مسند.

* 14- ابو حامد محمد بن محمد الغزالی در سر العالمین.

ص: 268

* ابن عبد البر در استیعاب.

* محمد بن طلحه شافعی دمشقی در تاریخ خود.

* ابن مغازلی شافعی در مناقب.

* نورالدین بن صباغ مالکی در ص 24 فصول المهمه.

* حسین بن مسعود بغوی در مصابیح السنه.

* ابوالموید موفق بن احمد خطیب خوارزمی در مناقب.

* مجد الدین بن اثیر محمد بن شیبانی در جامع الاصول.

* حافظ ابو عبد الرحمان احمد بن علی نسائی در خصا ئص العلوی و سنن.

* سلیمان بلخی حنفی در باب 4 ینابیع الموده.

* شهاب الدین احمد بن حجر مکی در صواعق محرقه- و کتاب المنح المکیه – و مخصوصا در ص باب اول صواعق با کمال تعصبی که داشته گوید: انه حدیث صحیح لامریه فیه و قد اخرجه جماعه کالترمذی و النسائی و احمد و طرقه کثیره جدا.{این حدیث صحیحی است که شکی در صحت آن نیست به تحقیق که روایت نموده اند این حدیث را جماعتی مانند ترفندی و نسائی و احمد و طرق آن بسیار می باشد جدا.}

* محمد بن یزید حافظ بن ماجه ی قزوینی در سنن.

* حافظ ابو عبدالله محمد بن حاکم نیشابوری در مستدرک.

* حافظ سلیمان بن احمد طبرانی در اوسط.

ص: 269

* ابن اثیر جزری در اسد الغابه.

* یوسف سبط ابن جوزی در صفحه ی 17 تذکره خواص الامه.

* ابوعمر احمد بن عبدربه در عقد الفرید.

* علامه سمهودی در جواهر العقدین.

* ابن تیمیه احمد بن عبد الحلیم در منهاج السنه.

* ابن حجر عسقلانی در فتح الباری – و تهذیب التهذیب.

* ابوالقاسم محمد بن عمر جارا لله زمخشری در ربیع الابرار.

* ابوسعید سجستانی در کتاب الدرایه فی حدیث الولایه.

* عبید الله بن عبدالله حسکانی در دعاه الهدی الی اداء حق الموالات.

* رزین بن معاویه العبد ری در جمع بین الصحاح السته.

* امام فخر رازی در کتاب الاربعین- گوید اجماع نموده اند تمام امت بر این حدیث شریف.

* مقبلی در احادیث المتواتره.

* سیوطی در تاریخ الخلفاء.

* میر سید علی همدانی در موده القربی.

* ابوالفتح نظری در خصائص العلوی.

* خواجه پارسای بخاری در فصل الخطا ب.

* جمال الدین شیرازی در کتاب الاربعین.

ص: 270

* عبد الرءوف المناوی در فیض القدیر فی شرح جامع الصغیر.

* محمد بن یوسف گنجی شافعی در باب 1 کفایت الطا لب.

* یحیی بن شرف النووی در کتاب تهذ یب الاسماء و اللغا ت.

* ابراهیم بن محمد حموینی در فرائد السمطین.

* قاضی فضل الله بن روزبهان در ابطال الباطل.

* شمس الدین محمد بن احمد شربینی در سراج المنیر.

* ابو الفتح شهرستانی شافعی در ملل و نحل.

* حافظ ابوبکر خطیب بغدادی در تاریخ خود.

* حافظ ابن عساکر ابوالقاسم دمشقی در تاریخ کبیر.

· ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه.

· علاء الدین سمنانی در عروه الوثقی.

· ابن خلدون در مقدمه تاریخ خود.

· مولی علی متقی هندی در کنز العما ل.

· شمس الدین ابوالخیر دمشقی در اسنی المطالب.

· سید شریف حنفی جرجانی در شرح مواقف.

· نظام الدین نیشابوری در تفسیر غرائب القرآن. (1)

ص: 271


1- شبهای پیشاور، ص490 – 493.
حدیث ثقلین
اشاره

ابوذر، مکررا این حدیث پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را نقل کرده که :«ای مردم من در میان شما چیزی گزارده ام که اگر بدان چنگ بزنید و از آن دست برندارید هرگز گمراه نمی شوید : کتاب خدا و عترت و اهل بیتم.»(1) لازم به ذکر است که در این حدیث، اهل بیت(عَلَيْه السَّلاَمُ) در کنار قرآن وهمراه باهم ، به مردم معرفی شده اند واین بدان معناست که قرآن به تنهایی وبدون شارح ومفسر ونگهبان آن ، کافی نیست ولازم است کسانی که بر آن آگاهند وازظواهر وبواطن آن مطلع اند، در کنار آن باشند تا فرامین الهی بطور صحیح ودرست و بدون انحراف اجرا شود.

2- اگر به قرآن توجه کنیم، می بینیم که دو نکتۀ مهم در مورد آن وجود دارد : یکی اینکه قرآن نماد پاکی وطهارت است واز هرگونه خطا ولغزش مصون می باشد ودیگر اینکه قرآن ، نماد علم ودانش است ؛علم به گذشته، حال وآینده وبا توجه به اینکه پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ، طبق آیۀ قرآن از روی هوی وهوس سخن نمی گوید لذا همردیف قرار دادن اهل بیت با قرآن، گویای اینست که آنها هم ،مانند آن کتاب آسمانی ازطهارت وعلم فراوان برخوردارند وآیۀ تطهیر(احزاب -33) خود مهر تائیدی است بر این ادعا. در طول تاریخ، به جز خاندان عصمت وطهارت چه کسانی را دیده ایم که هم دارای پاکی وطهارت محض باشند وهم از علم بی حد وحصر برخوردار باشند. در تاریخ اسلام و مطالعۀ احوالات خلفاء بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، به روایت خود تاریخ، شاهدیم که افراد

ص: 272


1- ابوذر غفاری وجدان بیدار آدمیت، ص23.

مذکور به لحاظ نسب،تقوی ودینداری،علم ودانش،انسانیت و مردمداری و.... یک پایشان لنگ است ومورد سرزنش واقع می شوند. پس خود تاریخ وروایت دوست ودشمن، بر عدم صلاحیت ایشان تاکید دارد و هیچکس را نمی بینیم که با ائمۀ معصومین به اندازۀ ذره ای بتواند همسری کند، چه برسد به آن سطح کلان؛ یعنی ادعای خلافت و جانشینی.

این صحابۀ گرانقدر(ابوذر)، در دوران بعد از رسول خدا (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) که حقیقت در هاله ای از ابهام قرار گرفت، خطاب به مردم می گفت : « ای مردم! در آینده، فتنه هایی پدیدار خواهد شد؛ اگر گرفتارش شدید به کتاب خدا و علی تمسک کنید.» (1)

حدیث ثقلین در منابع اهل سنت

«مسلم بن حجاج در ص 122 جلد هفتم صحیح و ابی داود در صحیح و ترمذی در ص 307 جزء دوم سنن و نسائی در ص 30 خصائص و امام احمد بن حنبل در ص 14 و 17 جلد سیم و ص 26 و 59 جلد چهارم و ص 182 و 189 جلد پنجم مسند وحاکم در ص 109 و ص 148 جلد سیم مستدرک و حافظ ابونعیم اصفهانی در ص 355 جلد اول حلیه الاولیاء وسبط ابن جوزی در ص 182 تذکره و ابن اثیر جزری در ص 12 جلد دوم و ص 147 جلد سوم اسد الغابه و حمیدی در جمع بین الصحیحین و رزین در جمع بین الصحاح السته و طبرانی در کبیر و ذهبی در تلخیص مستدرک و ابن عبدربه در عقدالفرید و محمد بن

ص: 273


1- تاریخ سیاسی اسلام، ج2، ص213.

طلحه شافعی در مطالب السئول و خطیب خوارزمی در مناقب و سلیمان بلخی حنفی در باب 4 ینابیع الموده و میر سید علی همدانی در موده دوم از موده القربی و ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه و شبلنجی در ص 99 نور الابصار و نورالدین بن صباغ مالکی در ص 25 فصول المهمه و حموینی در فرائد السمطین و امام ثعلبی در تفسیر کشف البیان و سمعانی و ابن مغازلی شافعی در مناقب و محمد بن یوسف گنجی شافعی در باب اول در بیان صحت خطبۀ غدیر خم و در ص 130 کفایت الطالب ضمن باب 62 و محمد بن سعد کاتب در ص 8 جلد چهارم طبقات و فخررازی در ص 18 جلد سیم تفسیر ضمن آیۀ اعتصام و ابن کثیر دمشقی در ص 113 جلد چهارم تفسیر ضمن آیۀ مودت و ابن عبدربه در ص 158 و 346 جلد دوم عقدالفرید و ابن ابی الحدید در ص 130 جزء ششم شرح نهج البلاغه و سلیمان حنفی در صفحات 18 و 25 و 29 و 30 و 31 و 32 و 34 و 95 و 115 و 126 و 199 و 230 ینابیع الموده به عبارات مختلفه و ابن حجر در صفحات 75 و 78 و 90 و 99 و 136 صواعق به عبارات مختلفه {به ذکر این حدیث پرداخته ااند}.» (1)

حدیث سفینه

ابوذر، در حالی که حلقۀ در کعبه را گرفته بود، با صدای بلند از پیامبر اکرم (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) این حدیث را نقل می کرد : «مثل اهل بیتی کمثل سفینه نوح من توسل بهم نجی ومن تخلف عنهم هلک»،«مثل اهل بیتم در میان امتم مثل کشتی نوح

ص: 274


1- شبهای پیشاور، ص188.

در میان قومش است. هر کس سوار کشتی شد نجات یافت وهر کس آن را رها کرد غرق شد.» (1)« خطیب در صفحه 91 جلد 12 تاریخش از انس، و بزاز از ابن عباس و ابن زبیر، و ابن جریر و طبرانی از ابی ذر و ابی سعید خدری، و ابونعیم و ابن عبدالبر و محب الدین طبری و گروه بسیار دیگری، این روایت را آورده اند.» (2)امام شافعی در صفحه 24 رشفه الصادی در مورد این حدیث اشعاری بدین مضمون آورده است: « چون دیدم که مذاهب مردم آنان را به دریاهای گمراهی و نادانی می کشد، به نام خدا بر کشتی های نجاتی که خاندان خاتم پیامبران محمد مصطفی است، سوار شدم و به ریسمان محکم خدا که ولاء آنان است و ما مأمور به چنگ زدن به آنیم چسبیدم.»(3)

حدیث کساء
اشاره

زمانی که پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) در خانۀ ام سلمه عبای خود را بر سر مبارک خویش، حضرت علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) ،حضرت زهرا(عَلَيْهَا السَّلاَمُ) ،امام حسن (عَلَيْه السَّلاَمُ) و امام حسین(عَلَيْه السَّلاَمُ) انداخته بود فرمودند:« خدایا اینها اهل بیت منند، پلیدی را از آنان ببر و خوب پاکشان کن.»(4) بعد از دعای رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) این آیه نازل شد : «... انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»،« ... جز این نیست که خدا می خواهد آلودگی را از شما اهل بیت بزداید و شما را کاملا پاکیزه گرداند.» (احزاب 33) سلمان، روایتی را ازپیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نقل می کند بدین مضمون که:«

ص: 275


1- المعارف، ص252.
2- الغدیر، ج4،ص121.
3- الغدیر، ج4، ص121.
4- اصول کافی، ج2، ص79 – 80.

این آیه دربارۀ من و برادرم علی ودخترم فاطمه ودوپسرم وجانشینان یکی پس از دیگری نازل شده است که فرزندان من وفرزندان برادرم هستندای سلمان، آیا می دانید "رجس" چیست؟ سلمان عرض کرد: نه، فرمود: شک است. آنان هرگز دربارۀ چیزی که از جانب خدا آمده باشد شک نمی کنند. ما در ولادتمان ودر طینتمان تا حضرت آدم پاک هستیم، از هر بدی پاک ومعصوم هستیم.» (1)

آیه تطهیر در شأن اهل بیت(عَلَيْه السَّلاَمُ)

در ذیل به تعدادی از منابع اهل سنت اشاره می کنیم که معترفند آیۀ مذکور در شأن اهل بیت(عَلَيْه السَّلاَمُ) آمده است:

«امام ثعلبی در تفسیرکشف البیان وامام فخررازی در ص738 جلد ششم و جلال الدین سیوطی در ص199 جلد پنجم در المنثوروص264 جلد دوم خصائص الکبری و نیشابوری در جلد سیم تفسیر وامام عبد الرزاق الرسعنی در تفسیر رمز الکنوز وابن حجر عسقلانی در ص207 جلد چهارم اصابه وابن عساکر در ص204 و206 جلد چهارم تاریخش و امام احمد بن حنبل در ص331 جاد اول مسند ومحب الدین طبری در ص188 جلد دوم ریاض النضره ومسلم بن حجاج در ص331 جلد دوم ودر ص130 جلد هفتم صحیح ونبهانی در ص10 شرف الموبد (چاپ بیروت) ومحمدبنیوسف گنجی شافعی در باب 100 کفایت الطالب با نقل شش خبر مسندا وشیخ سلیمان بلخی حنفی در باب 33 ینابیع الموده از صحیح مسلم وشواهد حاکم از عایشه ام المومنین و ده خبر از ترمذی

ص: 276


1- اسرار آل محمد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، ص616 – 617.

وحاکم علاء الدوله سمنانی وبیهقی وطبرانی ومحمد بن جریرو احمد بن حنبل و ابن شیبه وابن منذر وابن سعد وحافظ زرندی وحافظ ابن مردویه از ام المومنین ام سلمه وعمر بن ابی سلمه (ربیب النبی)و انس بن مالک وسعد بن ابی وقاص ووائله بن اسقع وابوسعید خدری نقل می نمایند که این آیۀ تطهیر در شأن پنج تن آل عبا نازل گردیده.

وسید ابی بکر بن شهاب الدین علوی درص14 تا ص19 کتاب رشفه الصادی من بحر فضائل بنی النبی الهادی(چاپ مطبعه اعلامیه مصر در سال 1303) ضمن باب 1ازترمذی و ابن جریر وابن منذر وحاکم وابن ابی حاتم وطبرانی واحمد بن حنبل و ابن کثیرومسلم بن حجاج وابن شیبه وسمهودی .... روایت نموده اند که این آیۀ شریفه در شأن پنج تن آل عبا نازل گردیده است. وی استدلالا ثابت می کند که تمام ذراری و اهل بیت رسول اکرم(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)که صدقه بر آنها حرام است تا قیام قیامت مشمول این آیۀ شریفه می باشند!!.و درصحاح بخاری و مسلم و سنن ابی داود و سجستانی و ترمذی و جامع الاصول بالاخره عموم علما و محدثین و مورخین فقهاء....اقرار دارند که این آیۀ شریفه در شأن این پنج تن آل عبا نازل گردیده ...»(1)

حدیث منزلت
اشاره

زمانی که جنگ تبوک پیش آمد، پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) سپاهی آماده کرد تا به جنگ رومیها برود و چون پیغمبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) آمادۀ رفتن شدند، امیرالمومنین(عَلَيْه السَّلاَمُ) را به جای

ص: 277


1- شبهای پیشاور، ص 564 – 565.

خود به عنوان جانشینی در میان خاندان ،فرزندان ، زنان و آنان که بااو به مدینه هجرت کرده بودند، گماشتتند؛ منافقان وقتی ماجرا را فهمیدند به امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) کنایه زدند که پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) از روی بی مهری ایشان را در مدینه گماشته و همراه خود نبرده است. البته آنها می دانستند که با بودن حضرت در شهر، عملا آنها هیچ اقدامی نمی توانند انجام دهند. به هر صورت، چون یاوه سرایی منافقین به گوش امیرالمومنین (عَلَيْه السَّلاَمُ) رسید، تصمیمگرفتنددروغ آنها را آشکار نماید؛ پس خود را به پیغمبر رسانده و گفته های آنها را به پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) منتقل کردند. پیغمبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) به او فرمود:« برادر من به جای خود باز گرد، زیرا مدینه اصلاح نپذیرد جز به بودن من یا تو، زیرا تو جانشین منی در میان خاندان و هجرتگاه و فامیل من، اما ترضی ان تکون منی بمنزله هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی، آیا خوشنود نباشی ای علی که تو نسبت به من همانند هارون باشی نسبت به موسی جز اینکه پیغمبری پس از من نیست؟» (1) « پیغمبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) قبل از این واقعه، مردمی را بر بلاد،امارت بخشیده و در خود مدینه افرادی را گمارده بود، و جنگهای کوچک که خود مستقیما شرکت نمی کرد، فرماندهی نصب کرد که نسبت به هیچ کدامشان، جمله ای را که در این واقعه گفت، ایراد نفرمود. از این رو باید گفت این منقبت، تنها از خصوصیات شخص امیرالمؤمنین (عَلَيْه السَّلاَمُ) است.» (2)

ص: 278


1- الارشاد فی معرفۀ الحجج الله علی العباد، ج1، ص206.
2- الغدیر، ج5، ص191.
اسناد حدیث منزلت از طرق اهل سنت

«1-ابوعبدالله بخاری در ص54 جلد سیم از کتاب مغازی در باب غزوه تبوک ودر ص85 از کتاب بدءالخلق صحیح خود در مناقب علی(عَلَيْه السَّلاَمُ).2- مسلم بن حجاج در ص236و237 جلد دوم صحیح خودچاپ مصر سال 1290 و در کتاب فضل الصحابه باب فضائل علی(عَلَيْه السَّلاَمُ).3- امام احمد بن حنبل در ص98و118و119 جلد اول مسند در وجه تسمیۀ حسنین ودرص31 حاشیۀ جز پنجم همان کتاب 4- ابوعبدالرحمان نسائی از ص19 خصائص العلویه هیجده حدیث نقل نموده5- محمد بن سوره ترمذی درجامع خود6- حافظ ابن حجر عسقلانی در ص507 جلد دوم اصابه 7- ابن حجر مکی در ص30و74 صواعق محرقه باب 9. 8-حاکم ابوعبدالله محمد بن عبدالله نیشابوری در ص109 جلد سیم مستدرک 9- جلال الدین سیوطی در ص65 تاریخ خلفاء.10- ابن عبدربه درص194 جلد دوم عقد الفرید 11- ابن عبدالبر در ص473 جلد دوم استیعاب 12- محمد بن سعد کاتب الواقدی در طبقات الکبری 13- امام فخررازی در تفسیر مفاتیح الغیب 14- محمد بن جریر طبری در تفسیر وتاریخ خود 15- سید مومن شبلنجی در ص 68 نور الابصار16- کمال الدین ابوسالم محمد بن طلحه شافعی در ص17 مطالب السئول 17- میر سید علی بن شهاب الدین همدانی در آخرمودت هفتم از موده القربی 18- نور الدین علی بن محمد مالکی مکی معروف به ابن صباغ در ص 23و125 فصول المهمه 19-علی بن برهان الدین شافعی در ص26 جلد دوم سیره الحلبیه 20- شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب

ص: 279

9و17ینابیع الموده ومخصوصا در باب 6 هیجده خبر از بخاری ومسلم واحمد حنفی در باب 9و17ینابیع الموده ومخصوصا در باب 6 هیجده خبر از بخاری ومسلم واحمد وترمذی وابن ماجه وابن مغازلی وخوارزمی وحموینی نقل نموده است 21- مولی علی متقی در ص152و153 جلد ششم کنز العمال 22- احمدبن علی خطیب در تاریخ بغداد23- ابن مغازلی شافعی در مناقب 24- موفق بن احمد خوارزمی در مناقب 25-ابن اثیر جزری علی بن محمد در اسعد الغابه 26- ابن کثیر دمشقی در تاریخ خود 27-علاءالدوله احمدبن محمد در عروه الوثقی 28- ابن اثیر مبارک بن محمد شیبانی در جامع الاصول فی احادیث الرسول 29- ابن حجر عسقلانی در تهذیب التهذیب 30- ابوالقاسم حسین بن محمد (راغب اصفهانی)درص212 جلد دوم محاضرات الادباء ودیگران از محققین اعلام ...این حدیث شریف را با الفاظ مختلفه از جمع کثیری از اصحاب رسول الله(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) نقل نموده اند از قبیل 1- خلیفه عمر بن الخطاب 2- سعد بن ابی وقاص 3- عبدالله بن عباس (حبر امت) 4- عبد الله بن مسعود 5-جابر بن عبدالله انصاری 6- ابوهریره 7- ابوسعید خدری 8- جابر بن سمره 9-مالک بن حویرث 10- براء بن عازب 11- زید بن ارقم 12- ابورافع 13- عبدالله بن ابی اوفی 14- ابی سریحه 15- حذیفه بن اسید 16- انس بن مالک 17-ابوهریره اسلمی 18- ابوایوب انصاری19- سعید بن مسیب 20- حبیب بن ابی ثابت 21- شرحبیل بن سعد22- ام سلمه (زوجه النبی (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ))23- اسماءبنت عمیس (زوجه ابی ابکر)24- عقیل بن ابیطالب 25- معاویه بن ابی سفیان وجماعتی دیگر از اصحاب .... روایت نموده اند که فرمود: "یا علی انت منی به منزله هرون من

ص: 280

موسی الا انه لا نبی بعدی"."یا علی تو نسبت به من به منزلۀ هارونی از موسی مگر اینکه بعد از من پیغمبری نخواهد بود".» (سلطان الواعظین شیرازی،1389،: 238-239) «محمد بن یوسف گنجی در باب 7 کفایت الطالب فی مناقب علی بن ابی طالب (عَلَيْه السَّلاَمُ) ص 149 می گوید: «هذا حدیث متفق علی صحته، رواه الائمه الاعلام الحافظ کابی عبدالله البخاری فی صحیحه ومسلم بن حجاج فی صحیحه، وابی داود فی سته وابی عیسی الترمذی فی جامعه و ابی عبد الرحمن النسائی فی سته، وابن ماجه القزوینی فی سته و اتفق الجمیع علی صحته حتی صار ذلک اجماعا منهم وقال الحاکم النیسابوری هذا حدیث دخل فی حد التواتر. یعنی: این حدیثی است که اتفاق نموده اند بر صحت آن رواه ائمه حدیث از علماء اعلام وحفاظ مانند ابوعبدالله بخاری در صحیح خود ومسلم بن حجاج در صحیح خود وابی داود در سنن وابوعیسی ترمذی در جامع وابوعبدالرحمن نسائی در سنن وابن ماجه قزوینی در سنن اتفاق نموده اند عموما بر صحت این حدیث واین امر مورد اجماع آنها می باشد وحاکم نیشابوری گفته است این حدیثی است که داخل در تواتر می باشد.»(1)

این موارد و نمونه های فراوان دیگر، آنقدر در زمان حضرت ختمی مرتبت (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) تکرار شده بود که یکی از القاب معروف امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) در آن دوران، کلمۀ " وصی " بود که حضرت(عَلَيْه السَّلاَمُ) را با آن مورد خطاب قرار می دادند. در این اثنا، تنها کسانی چون سلمان ،ابوذر، مقداد،عمار و معدودی چند ،که تشنۀ حق و حقیقت بودند، آن را با گوش دل شنیدند و مانند دری در صدف قلب خود

ص: 281


1- شبهای پیشاور، ص 239.

حفظ کردند و پذیرای آن شدند؛ بیعت کردند و مردانه ماندند ، بی ترس و واهمه از سرانجام این خواستن. گوهر پاک وجودشان وسیراب شدن از دریای علم رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ،آنان را به چنان درک و فهمی از ایمان و عمل رساند که تنها راه نجات را در متابعت خواست رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ، یعنی بیعت و حمایت از امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) دیدند، آنها نیز عاشقانه در این راه ماندند و چهره ای شدندهمیشه جاودن در تاریخ.

ویژگی های برتر امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ)

یکی از دلائل مهم در جذب ارکان اربعه نسبت به امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) فضائل و بزرگواریهای بی حد و حصر حضرت نسبت به سایرین می باشد. فضائلی که ذکرشان نیازمند مجموعه ای جداگانه است لذا در اینجا به تعداد معدودی از آنها پرداخته می شود:امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) یعنی وجودی سرشار از علم،زهد، عدل، شفقت، شجاعت و ... در مورد دریای بی کران علم ایشان باید به حدیث معروف پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) اشاره کرد که فرمودند: « من شهر علم و دانشم، و علی درب آن شهر است، پس هر که علم (و دانش) خواهد باید آن را از علی فرا گیرد.» (1)

زراره روایت می کند که مردی از امام باقر(عَلَيْه السَّلاَمُ) در مورد این جملۀ امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) پرسید که "بپرسید از من هرچه که خواهید و چیزی از من نپرسید جز آن که شما را از آن خبر دهم. امام باقر(عَلَيْه السَّلاَمُ) فرمود:« براستی مطلب این است که هیچکس

ص: 282


1- الارشاد فی معرفۀ الحجج الله علی العباد، ج1، ص41.

علمی ندارد جز آن که از نزد علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) بیرون آمده، هرجا خواهند بروند،به خدا سوگند، که علم حق و درست نیست جز اینجا (با دست اشاره به خانه خود کرد).»(1)

و یا اعترافات خلیفۀ دوم به جایگاه علمی امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) در قالب جملات ذیل:

« اگر علی بن ابی طالب نبود، پسر خطاب (عمر) هلاک می شد.

به خدا پناه می برم که در میان مردمی زندگی کنم که تو ای اباالحسن در میان آنها نباشی.

خداوند داناتر است که فرمان و رسالت خود را در کجا قرار داده و به دست چه کسی بدهد.

پروردگارا برای من مشکلی نفرست مگر این که ابوالحسن- یعنی امیرالمؤمنین- در کنار من باشد.» (2)

در بیان زهد و تقوای حضرت تاریخ اینگونه روایت می کند: زمانی معاویه از ضرار بن ضمرة نهشلی خواست تا امام علی علیه السلامرا توصیف کند و او جمله ای را از امام علیه السلامنقل کرد بدین مضمون: « ای دنیا آیا به سراغ من می آئی و می خواهی مرا مشتاق خود سازی؟ هیهات هیهات( چه دور است) که من نیازی به توندارم و سه طلاقه ات کرده ام که رجوعی در آن نیست. آنگاه می فرمود: آه آه از دوری سفر و کمی توشه و سختی راه.» (3)

ص: 283


1- اصول کافی، ج1، ص330.
2- ابوذر غفاری وجدان بیدار آدمیت، ص153.
3- خلاصه تاریخ اسلام زندگانی حضرت امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا و امام حسن مجتبی (عَلَيْه السَّلاَمُ)، ج2، ص125.

رسول خداصلی الله علیه و آله و سلمدر شان ایمان امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) فرمودند: « اگر همۀآسمانها و زمین را در یک کفۀ ترازو و ایمان علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) را در کفه ای دیگر بگذارند کفۀ ایمان علی بیشتر سنگینی خواهد کرد.» (1) همچنین انس بن مالک گفت رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فرمودند: « درود فرستادند فرشتگان بر من و بر علی هفت سال، زیرا (در این هفت سال)به سوی آسمان بالا نرفت شهادتی به یگانگی خدا و رسالت محمدجز از من و از علی( یعنی کسی به خدا و به من و به این دین جز علی ایمان نیاورده بود).» (2)

دربارۀ عدل ایشان باید گفت « هنگامی که میثم را دید خرماها را دسته بندی می کند و می فروشد به او پرخاش کرد که چرا بندگان خدا رادسته بندی می کنی –خرماها را درهم و مخلوط کن و بفروش.» (3)حضرت علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) خود در بیان عدل خویش می فرماید:« پرچم و نشانۀ ایمان را در میان شما نصب نمودم و شما را بر حدود و مراتب حلال و حرام واقف ساختم، و از عدل و دادگری خود لباس عافیت را بر شماپوشانیدم، و با گفتار و کردار خویش معروف را گسترانیدم و اخلاق پسندیدۀ خود را برای شما آشکار کردم.» (4)

« به تصدیق معاویه اگر یک انبار کاه و یک انبار زر می داشت انبار زر را زودتر تمام می کرد تا انبار کاه و همه را به مستحقان می داد.» (5) از دیگر ابعاد وجودی حضرت که نقش مهم و اثرگذاری در بقای اسلام، همپای پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) داشت

ص: 284


1- در مکتب امام امیرالمؤمنین(عَلَيْه السَّلاَمُ)، ص165.
2- الارشاد فی معرفۀ الحجج الله علی العباد، ج1، ص37 – 38.
3- در مکتب امام امیرالمؤمنین (عَلَيْه السَّلاَمُ)، ص266.
4- نهج البلاغه، خطبه 86.
5- بامداد اسلام، ص111.

شجاعت و رزم آوری ایشان در صحنه های مختلف مقابلۀ با کفر و باطل بود.و در این بعد وجودی خویش چنان صحنه هایی در تاریخ پدید آورد که شجاعت را در مقابل خویش به کرنش درآورد و دوست و دشمن را وادار به اعتراف این جنبۀ وجودی خویش کرد.

در مورد کشته شدگان جنگ بدر به دست امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) اینگونه آمده است: « مجموع کشته شدگانی که نام آنها برده شده چهل و نه مرد است. از این عده، کسانی که علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) خود کشته و یا در قتل آنها شرکت داشته است، بیست و دو نفرند.» (1)در مورد کشته شدگان جنگ احد آمده است که: « و از کفار قریش که روز احد به قتل آمدند بیست و دو مرد بودند و بیشتر ایشان که به قتل آمدند حمزه و علی ایشان را کشته بودند.»(2)

در هنگام نبرد و جنگ، دیدگاه امام(عَلَيْه السَّلاَمُ) یک دیگاه معنوی و الهی است، نه فقط جنگیدن به خاطر کسب غنائم و گسترده کردن اراضی، بلکه جنگیدن برای بدست آوردن رضای خدا و اجرای قوانین الهی، با ثبات قدم و استواری ایمان. او شجاعانه می جنگد، شجاعت توام با علم و آگاهی از اسرار و رموز جنگ، و رزمنده است اما نه فقط به عنوان کسی که خوب می جنگد بلکه رزمنده ای است با بصیرت و عالم به امور جنگ. رزمنده ای است متقی که بواسطۀ ایمان و تقوایش دست حمایت الهی را به همراه خویش دارد. خود می فرمایند: « همانا بصیرتها و اندیشه های روشن و حساب شدۀ خود را بر شمشیرهای خود حمل

ص: 285


1- مغازی،ج1، ص152.
2- سیرت رسول الله، ج2، ص698.

می کردند.» (1) نمونه های ذکر شده مشتی است از خروار که به همین تعداد بسنده می شود.

اعتراض حضرت زهرا(عَلَيْهَا السَّلاَمُ) به جریان سقیفه

موضع گیری حضرت زهرا(عَلَيْهَا السَّلاَمُ) در برابر جریان سقیفه و غصب حکومت توسط خلیفۀ اول و همراهانش باعث شد که عده ای از صحابه مانند سلمان،مقداد،ابوذر، عمار و ... در تشخیص حق از باطل به معیارهای صحیح و درست نائل آیند و در تصمیم گیری صحیح که همان دفاع و یاری از ولایت امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) بود ثابت قدم و پایدار بمانند و دیگران را نیز به این سمت و سو دعوت

نمایند.چرا که فاطمه سلام الله علیهادختر گرامی و والا مقام رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بود و در نزد حضرت ختمی مرتبت (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و درگاه الهی از مقام و جایگاهی والا و ارزشمند برخوردار بود و این مسئله ای بود که پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بارها و بارها به آن اشاره فرموده بود.جهت بیان شان و مقام حضرت زهراJ ذکر حدیثی از پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) که خطاب به حضرت (عَلَيْهَا السَّلاَمُ) فرمودندلازم است:« آیا راضی نیستی که سرور زنان عالم و بانوی زنان این امت و مهتر زنان مؤمن باشی؟» (2)

در اینجا لازم است به چند نمونه از اعتراضها و مخالفتهای حضرت زهرا(عَلَيْهَا السَّلاَمُ) به جریان سقیفه اشاره کرد:

· «بعد از این که با ابوبکر به عنوان خلیفه بیعت شد شب هنگام حضرت علیعلیه السلام حضرت زهرا0س) را سوار چهارپایی نمود و دست دو پسرش امام حسن

ص: 286


1- جاذبه و دافعه امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ)، ص159.
2- فاطمه الزهراء (عَلَيْهَا السَّلاَمُ) از ولادت تا شهادت، ص257.

(عَلَيْه السَّلاَمُ) و امام حسین (عَلَيْه السَّلاَمُ) را گرفت و هیچ یک از اهل بدر از مهاجرین و انصار باقی نگذاشت مگر آن که به خانه هایشان آمد و حق خود را بر ایشان یادآور شد و آنان را برای یاری خویش فراخواند.» (1)

حضرت زهرا (عَلَيْهَا السَّلاَمُ) فرمودند: « آیا فراموش کردید گفتار رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را در روز غدیر که فرمود: من کنت مولاه فعلی مولاه. و گفتار آن جناب را که فرمود(به علی(عَلَيْه السَّلاَمُ))انت منی بمنزلة هارون من موسی؟»(2)· و نیز زمانی که حضرت (عَلَيْهَا السَّلاَمُ) در بستر بیماری افتاده بود و ابوبکر و عمر جهت ملاقات ایشان آمده بودند. خطاب آنها فرمود:« آیا از پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) شنیدید که می فرمود:فاطمه پارۀ تن من است، هر کس او را اذیت کند مرا اذیت کرده است؟ گفتند: آری. حضرت دستها را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: خدایا این دو مرا اذیت کردند من شکایت این دو را به پیشگاه تو و پیامبرت می نمایم. نه به خدا قسم،هرگز از شما راضی نمی شوم تا پدرم پیامبررا ملاقات کنم و آنچه شما انجام دادید به او خبر دهم،تا دربارۀ شما حکم کند.» (3)

انحراف خلفا از نقشۀ راه پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)

یکی دیگر از عواملی که این چهار صحابه بزرگوار را بر حمایت از امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) ترغیب و تشویق می کرد برخی اعمال انحرافی و خلاف شئونات دینی و اسلامی خلفا بود.

ص: 287


1- اسرار آل محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، ص221.
2- الغدیر، ج2، ص43.
3- اسرار آل محمد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، ص567 – 568.

از آنجائی که نبی مکرم اسلام(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بهترین الگو و سرمشق ارائه شده از جانب خدا برای مردمان است لذا برخلاف سیرۀ نبوی فکر کردن و عمل کردن مقبول طبع برخی از صحابه مثل سلمان، مقداد، ابوذر، عمار و ... قرار نمی گرفت گرچه برخی از صحابه نیز با چشم پوشی کردن از واقعیت امر به خاطر بیشتر بهره بردن از دنیا با این جریان انحرافی همراهی می کردند اما این مسئله برای آنان که تشنۀ حقیقت بودند قابل اغماض نبود بنابراین همین کجرویها دلیلی شدندبرای ایستادگی و استقامت آنها در دفاع از حریم ولایت.در اینجا ذکر چند نمونه لازم می نماید:

- استفاده از جعل حدیث برای اثبات خویش و رد طرف مقابل یکی از شیوه های منفی و انحرافی بود که خلیفۀ اول آن را در جریان حکومت اسلامی باب کرد. آنجا که گفت:« ما اهل بیتی هستیم که خداوند ما را انتخاب کرده و ما را بزرگوار داشته و آخرت را برای ما بر دنیا ترجیح داده است و خداوند برای ما اهل بیت نبوت و خلافت را جمع نخواهد کرد.»(1) امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) در رد این ادعا اشاره به آیۀ 54 سورۀ نساء نمودند که : « " أم یحسدون ... ملکا عظیما، آیا بر مردم حسد می برند... و به آنان حکومت بزرگ دادیم" کتاب یعنی نبوت و حکمت یعنی خلافت و ما آل ابراهیم هستیم.»(2)

رواج تبعیض نژادی در جامعۀ اسلامی که این خود زمینه ای شد برای تفرقه و جدایی امت اسلامی برخلاف برابری و برادری که پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) سعی داشت میان

ص: 288


1- اسرار آل محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، ص231.
2- اسرار آل محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، ص234.

افراد جامعه برقرار سازد. به شهادت تاریخ « عمر برای عرب زشت می دانست که بعضی از آنها بردۀ بعضی دیگر باشند در حالی که سرزمین های عجم زیادی فتح کرده بودند و می توانستند از آنها برای بردگی استفاده کنند.» (1)و یا «انتقال مقام ابراهیم(عَلَيْه السَّلاَمُ) به محل آن در جاهلیت».(2)« تغییر پیمانۀ صاع و مُد پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) صاع و مُد دو پیمانۀ اندازه گیری در کیل است که صاع واحد بزرگ و مُد واحد کوچک است از آنجا که اندازۀ این دو پیمانه باید- دقیق باشد پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) مقدار دقیق آن را تعیین فرمودند ولی عمر مقدار پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را تغییر داد و آن را زیادتر کرد.» (همان)«حبس خمس »(3)و موارد فراوان دیگر.

در زمان خلیفۀ سوم حیف و میل اموال بیت المال و عدمرعایت عدالت و انصاف در حق مردم و گسترش ظلم و فساد در سرزمین های اسلامی از نکات مهم و قابل ذکر است. امام علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) در این مورد فرمودند: « ... و اولاد پدرانش (بنی امیه که خویشاوندان او بودند) با او همدست شدند، مال خدا (بیت المال مسلمین) را می خوردند مانند خوردن شتر با میل تمام گیاه بهار را.»(4)

ص: 289


1- الکامل، ج2، ص382.
2- اسرار آل محمد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، ص333.
3- اسرار آل محمد (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، ص385.
4- نهج البلاغه- خطبه شقشقیه.

نتیجه گیری

گرچه داشتن عنوان شیعه و پیرو امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) بودن، مصادف بود با از دست دادن جان و مال و... ولی هواداران حقیقت و مدافعان ولایت، مشتاقانه این خطر را به جان می خریدند و آن را پاسبانی می کردند و کلام رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) را که در صحرای غدیر خم فرموده بود : من کنت مولاه فهذا علی مولاه ... نسل به نسل، در میان خود زنده نگه داشته و آن را به انسانهای حقیقت طلب دیگر هم منتقل کردند و در میان شیعیان،آنهایی که توانستند چهار رکن جامعۀ شیعی را تشکیل دهند و پایه را از بیخ و بن محکم و استوار پی ریزی کنند و بهشت را ، طبق گفتۀ پیامبر (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ، مشتاق خویش گردانند، تنها سلمان بود و مقداد و ابوذر و عمار.

ندای الهی را لبیک گفته و به خواست خداوند ، مبنی بر وصایت و جانشینی امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) ، احترام گذاشته و سر تسلیم و تعظیم به درگاه الهی فرود آورده و نفس و خواهشهای نفسانی را به کرنش واداشتند. اگرچه در جامعۀ آن روز، اقلیتی بودند در برابر اکثریت مخالف و منحرف، اما این حزب خداست که همیشه پیروز است؛ بی باک و شجاع و با اراده ای مبتنی بر شعور و معرفت به حقیقت، خواست خدا و پیامبر(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) و خواست خود را، بر دیگران غلبه دادند و تلاش اکثریت را،برای یکدست نشان دادن جامعه و عدم مخالفت در آن، به ناکامی کشاندند.

سلمان، مقداد، ابوذر و عمار، الگویی هستند برای کسانی که به قدرت انسان

ص: 290

و نقش آفرینی وی باور ندارند؛الگویی ، دربرابر آنان که دچار ضعف اراده و آشفتگی درونی شده ، محیط را بر خویش مسلط می دیدند و نه خود را بر محیط.

برای آنها که ترس از بیان حق داشتند در برابر مخالفت دیگران. برای آنها که حق و حقیقت را خواب و خیالی بیش نمی دیدند و نیروهای شر را غالب می دانستند.گرچه به این چهار صحابۀ شریف، در دوران بعد از رسول خدا(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ، طعم تلخ روزگار را چشاندند، اما مردانه و مصرانه ماندند و پروانه وار به گرد مولایشان علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) سوختند تا بگویند : علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) با حق است و حق با علی (عَلَيْه السَّلاَمُ) و او به هر سو بچرخد حق همانجاست. و تاریخی را رقم زدند با عنوان تاریخ تشیع ، که در تعریف آن می توان گفت : تاریخ تشیع ،یعنی تاریخ شهادت امامان معصوم (عَلَيْه السَّلاَمُ) به جرم پاک بودن و پاک زیستن و دور بودن از ناپاکی های روزگار. تاریخ تشیع، یعنی تاریخ مجازات شیعه به خاطر حب علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) و یاد علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) تاریخ تشیع، یعنی تاریخ مظلومیت ها و محرومیت ها، تاریخ رعب ها و وحشتها، تاریخ فرارها و گریزها،تاریخ اشکها و سوزها. تاریخ تشیع، یعنی تاریخ صبر و استقامت و پایداری،تاریخ اسطوره ها، تاریخ رشادتها و دلاوریها و تاریخ سراسر غم و اندوه و تنها ردپای حق بر روی کرۀ خاکی و آیینۀ خواست الهی در میان مردم.

تشیع با تمام فرازها و فرودها،پستی ها و بلندیها یی که در طول اعصار و زمانها سپری کرده ماندگاری و بقاء خود را مدیون تلاشها،مجاهدتها واطلاع رسانیهای این چهار صحابۀ بزرگوار و امثال ایشان می داند که توانسته اند معرفت به امام

ص: 291

مظلوم علی بن ابی طالب(عَلَيْه السَّلاَمُ) و سایر امامان معصوم (عَلَيْه السَّلاَمُ) را به دیگران منتقل نمایند و این است نتیجۀ اعتقاد و رادمردی آنان.

ص: 292

فهرست منابع و مآخذ :

*قرآن

نهج البلاغه، ترجمه و شرح به قلم حاج سید علی نقی فیض الاسلام.

1- ابن اثیر،عزالدین علی ابی کرم ،(1371ش)،الکامل ،ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، مؤسسه مطبوعاتی علمی ،تهران.

2- ابن ابی الحدید،عبدالحمید،(1976م)، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، دار احیاء التراث العربی بیروت.

3- ابن اعثم کوفی، (1372ش)،الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفی هروی، تحقیق غلامرضا طباطبایی مجد، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی تهران.

4- ابن بطریق،یحیی بن حسن،(1407ق)، العمده، تحقیق جامعه مدرسین، جامعه مدرسین ،قم.

1- ابن الجوزی، ابوالفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد،(1412ق/1992م)،المنتظم فی تاریخ ملوک و الامم،به کوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر و نعیم زرزور،طبع الاولی، دار الکتب العلمیه، بیروت.

2- ابن خلدون،عبدالرحمن،(1375ش)،تاریخ ابن خلدون،ترجمه محمد پروین گنابادی،چاپ هشتم، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران.

3- ابن عبدالبر،ابوعمریوسف بن عبدالله بن محمد،(1992م/1412ق)،الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تحقیق علی محمد البجاوی،طبع الاولی، دارالجیل، بیروت.

4- ابن الفقیه، ابوبکر احمد محمد اسحاق همدانی، (1349ش)، ترجمه مختصر

ص: 293

البلدان( بخش مربوط به ایران)، ترجمه ح مسعود، بنیاد فرهنگ ایران، تهران.

5- ابن قتیبه دینوری،(1380ش)، الامامه و الاسیاسه ، ترجمه سید ناصر طباطبایی ،انتشارات ققنوس ، تهران.

6- ابن قتیبه،ابومحمد عبدالله بن مسلم،(1992م)،المعارف،تحقیق ثروت عکاشة،طبعة الثانیة، الهیئة المصریة العالمة الکتاب ،القاهره.

7- ابن هشام،عبدالملک بن هشام الحمیری المعافری، (بی تا)، السیرة النبویه، تحقیق مصطفی السقا و ابراهیم الابیاری و عبدالحفیظ شلبی،دار الفکر،بیروت.

8- ...............،..........................................،(

1375ش)، السیرة النبویه، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، انتشارات کتابچی، تهران

9- ...............،.........................................

،(1361ش)، سیرت رسول الله،ترجمه و انشای رفیع الدین اسحاق بن محمد همدانی قاضی ابرقوه،تحقیق اصغر مهدوی، انتشارات خوارزمی ،تهران.

10- ابوسعید واعظ خرگوشی،(1361ش)، شرف النبی،تحقیق محمد روشن، بابک ،تهران.

11- ابوالفتح محمد بن سید الناس،(1414ق/1993م)، عیون الاثر فی فنون المغازی و الشمائل و السیر، تعلیق ابراهیم محمد رمضان، دار القلم، بیروت.

12- اربلی، علی بن عیسی،(1405ق)،کشف الغمه،طبعة الثانی، بیروت ،دار الاضواء.

13- اسفراینی، ابوالمظفر شاهفور بن طاهر، ( 1375ش)،تاج التراجم فی تفسیر

ص: 294

القرآن للأعاجم، تحقیق نجیب مایل هروی و علی اکبر الهی خراسانی، چاپ اول، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران.

14- امین (معروف به بانو ایرانی)،(1371ش)،مخزن اللئالی در فضیلت مولی الموالی حضرت علی بن اب طالب(عَلَيْه السَّلاَمُ) ، نشاط ،اصفهان.

15- امینی،(1387ش)،الغدیر،بنیاد بعثت.

16- آل الفقیه، محمد جواد،(بی تا)،ابوذرغفاری وجدان بیدار آدمیت،ترجمه هوشنگ اجاقی،نشر آفاق.

17- البخاری،ابوعبدالله الجعفی،(1407ق)، الجامع الصحیح المختصر،چاپ سوم، دار ابن کثیر، بیروت.

18- بیهقی،ابوبکر احمد بن حسین،(1361ش)،دلائل النبوه و معرفة احوال الشریعة، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران.

19- بلاذری،احمد بن یحیی بن جابر،(1996م/1417ق)،جمل انساب الاشراف،تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، طبع الاولی، دارالفکر، بیروت.

20- بلعمی،تاریخ نامه طبری،تحقیق محمد روشن،تهران، چ دوم ، سروش ،(1378ش)،چ3،البرز،(1373ش).

21- پیشوایی،مهدی،(1389ش/1431ق)چاپ22، ناشر مؤسسه امام صادق،(عَلَيْه السَّلاَمُ)قم.

22- ثقفی کوفی،ابواسحاق ابراهیم بن محمد،(1373ش)،الغارات،ترجمه عزیزالله عطاردی، انتشارات عطارد.

23- ثعلبی نیشابوری،ابواسحاق احمد بن ابراهیم،(1422ق)، الکشف و البیان عن

ص: 295

تفسیر القرآن، دار احیاء التراث العربی، بیروت.

24- جعفریان،رسول،(1378ش)،تاریخ سیاسی اسلام2 ، نشر الهادی، قم.

25- ...............،.....،(1384ش)،حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(عَلَيْه السَّلاَمُ) ، انتشارات انصاریان قم.

26- جزری،عزالدین بن الاثیر ابوالحسن علی بن محمد،(1409ق/1989م)، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، دارالفکر، بیروت.

27- حاکم نیشابوری،(1430م)، مستدرک الصحیحین،بیروت، دارالفکر.

28- حموی،شهاب الدین ابوعبدالله یاقوت بن عبدالله،(1995م)،معجم البلدان،طبعة الثانیة، دارصادر، بیروت.

29- حسینی دشتی،سید مصطفی، (1376ش)،معارف و معاریف، نوبت دوم، چاپ دانش ، قم.

30- حلی،حسن بن یوسف،(1379ش)، نهج الحق و کشف الصدق، ترجمه علیرضا کهنسال، تاسوعا، تهران.

31- خیرالدین زرکلی، (1989م)، الاعلام قاموس تراجم لاشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، طبعة الثامنه، دار العلم للملاعین ، بیروت.

32- الدمشقی،محمد بن احمد،(1415ق)،جواهر المطالب فی مناقب الامام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ)،تحقیق محمدباقر محمودی، مجمع احیاء فرهنگ اسلامی ،قم.

33- الدمشقی، ابن العماد شهاب الدین ابوالفلاح عبدالحی بن احمد العکری الحنبلی، (1406ق/1986م)، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، تحقیق

ص: 296

الارناؤوط، دار ابن کثیر ، بیروت.

34- دمشقی،ابوالفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر،(1407ق/1986م)،البدایة و النهایة، دار الفکر، بیروت.

35- ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، (1413ق/1993م)، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، دار الکتاب العربی، بیروت.

36- رازی، ابوعلی مسکویه، تجارب الامم، ج1ترجمه ابوالقاسم امامی،(1369ش) ، سروش، تهران ، ج5 و6 علی نقی منزوی،(1376ش) ، توس، تهران.

37- رسولی محلاتی،سید هاشم،(1377ش)،خلاصه تاریخ اسلام ج2 زندگانی حضرت امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا و امام حسن مجتبی(عَلَيْه السَّلاَمُ)،تلخیص محمد علی چنارانی،دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

38- زرین کوب،عبدالحسین،(1362ش)،بامداد اسلام،چاپ پنجم، انتشارات امیر کبیر،تهران.

39- سید محمد بن علی اکبر، (معروف به سلطان الواعظین)،(1389ش)،شبهای پیشاور، نشر آدیینه سبز، تهران.

40- سراج،منهاج، (1363ش)،طبقات ناصری،تحقیق عبدالحی حبیبی، چاپ اول، دنیای کتاب ،تهران.

41- سور آبادی،ابوبکر عتیق بن محمد،(1380ش)، تفسیر سورآبادی،تحقیق علی اکبر سعیدی سیرجانی،چاپ اول، فرهنگ نشر نو، تهران.

ص: 297

42- شهیدی،سیدجعفر،(1358ش)،پس از پنجاه سال (پژوهشی تازه پیرامون قیام امام حسین(عَلَيْه السَّلاَمُ) سپهر، تهران.

43- .....،.......،( 1378ش)، تاریخ تحلیلی اسلام تا پایان امویان، مرکز نشر دانشگاهی، تهران.

44- شاذان قمی، شاذان بن جبریل،(1962م)،الفضائل لابن شاذان، المطبعة الحیدریة، نجف اشرف.

45- الصالحی الشامی، محمد بن یوسف، (1414ق/1993م)، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیرالعباد، تحقیق عادل احمد عبدالموجودو علی محمد معوض، دار الکتب العلمیه ،بیروت.

46- صدوق،محمد بن علی،(1405ق)،کمال الدین و تمام النعمه،تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری، سازمان انتشارات اسلامی، قم.

47- ...................،.............، الخصال، تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری ، جامعه مدرسین، قم.

48- طوسی،شیخ الطائفه ابی جعفر محمد بن حسن،(1427ق/1385ش)،رجال طوسی،تحقیق جواد قیومی اصفهانی،النشر الاسلامی،التابعة لجماعة المدرسین بقم المقدسة.

49- طبرسی، احمد بن علی بن ابی طالب،(1384ق)، الاحتجاج،تحقیق سید محمد باقر خراسان، دار النعمان، نجف.

50- ..........،...............................................

،(1403ق)، الاحتجاج علی اهل اللجاج،محقق

ص: 298

خراسان، نشر مرتضی، مشهد.

51- طبری،محمد بن جریر،(1375ش)،تاریخ طبری،ترجمه ابوالقاسم پاینده، اساطیر، تهران.

52- .........،........................، (1415ق)، المسترشد فی امامة علی بن ابی طالب (عَلَيْه السَّلاَمُ) ، محقق محمودی،کوشانپور،قم.

53- طباطبایی،سید محمد حسین،(1381ش)،تفسیر المیزان،ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، دفتر انتشارات اسلامی، قم.

54- عبدالزهرا، مهدی، (1421ق)،الهجوم علی بیت فاطمه(عَلَيْهَا السَّلاَمُ)،بی جا.

55- علی بن موسی امام هشتم، صحیفۀ الامام الرضا(عَلَيْه السَّلاَمُ)،(1406ق)،محقق محمد مهدی،نجف کنگرۀ امام رضا(عَلَيْه السَّلاَمُ)،مشهد.

56- علامه حلی،حسن بن یوسف،(1379ش)،نهج البلاغه و کشف الصدق،ترجمه علیرضا کهنسال،تاسوعا،تهران.

57- علامه امینی،(1387ش)،الغدیر،بنیاد بعثت.

58- قمی،شیخ عباس،(1390ش)،منتهی الآمال، بدرقه جاویدان تهران.

59- ......،................،(1373ش)،منتهی الآمال، انتشارات هجرت.

60- قزوینی،ابی عبدالله محمد بن یزید ابن ماجه،(بی تا)،سنن،دار احیاء الکتب العربیة.

61- ......، سید محمد کاظم،(1392ش)، فاطمة الزهراJ از ولادت تا شهادت،ترجمه دکتر حسین فریدونی، نشر آفاق، تهران.

ص: 299

62- قائمی، علی، (1375ش)، در مکتب امام امیرالمؤنین (عَلَيْه السَّلاَمُ)، انتشارات امیری.

63- کلینی،ثقة الاسلام ابی جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق،(1400ق)،اصول کافی،ترجمه محمد باقر بهبودی وعلی اکبر غفاری، المکتبة الاسلامیة، تهران.

64- کشّی، محمد بن عمر،(1348ش)، رجال کشّی، تلخیص محمد بن حسن طوسی،مصحح حسن مصطفوی، دانشگاه الهیات و معارف اسلامی،مرکز تحقیقات و مطالعات مشهد.

65- اللکنهوی،سید حامد حسین،(1404ق)،عبقات الانوار فی امامة الائمة الاطهار،مطبعة سید الشهداء(عَلَيْه السَّلاَمُ).

66- مفید،(1378ش)،الارشاد فی معرفة الحجج الله علی العباد، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران.

67- ...............،عبدالله محمد بن محمد نعمان عکبری، الاختصاص، جامعه مدرسین، قم.

68- موسوی اصفهانی،سید محمد تقی،(1388ش)،مکیال المکارم در فوائد دعا برای حضرت قائم(عَلَيْه السَّلاَمُ)،ترجمه حائری قزوینی، انتشارات مسجد مقدس جمکران قم.

69- محرمی،غلامحسن،(1389ش)،تاریخ تشیع از آغاز تا پایان غیبت صغری،انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ،قم.

70- معین،محمد،(1381ش)،فرهنگ فارسی،انتشارات امیرکبیر، تهران.

71- منقری،نصر بن مزاحم،(1370ش)،وقعة الصفین،ترجمه پرویز اتابکی،چاپ دوم، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، تهران.

ص: 300

72- مسعودی،ابوالحسن علی بن الحسین ،(1374ش)،مروج الذهب و معادن الجوهر،ترجمه ابوالقاسم پاینده،چاپ پنجم، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران.

73- مجلسی،محمد باقر،(1403ق)،بحارالانوار،مؤسسه الوفاء، بیروت.

74- ...........،................، (1403ق)، بحار الانوار، چاپ سوم، داراحیاء التراث العربی بیروت.

75- مقدسی،مطهر بن طاهر، (1374ش)، البدء و التاریخ، ترجمه محمد رضا شفیعی کدکنی، آگه ،تهران.

76- مستوفی قزوینی،حمدالله بن ابی بکر بن احمد،(1364ش)، تاریخ گزیده، تحقیق عبدالحسین نوایی،چاپ سوم، امیر کبیر، تهران.

77- مطهری،مرتضی،(1349ش)،جاذبه و دافعه امام علی(عَلَيْه السَّلاَمُ) ، مؤسسه اسلامی حسینیه ارشاد، تهران.

78- مقریزی، تقی الدین احمد بن علی، (1420ق/1999م)، امتاع الاسماع بما للنبی من الاحوال و الاموال و الحفده و المتاع، تحقیق محمد عبدالحمید النمیسی، دارالکتب العلمیه، بیروت.

79- میبدی،ابوالفضل رشید الدین،(1376ش)، کشف الاسرار و عدة الابرار معروف به تفسیر خواجه عبدالله انصاری، به اهتمام علی اصغر حکمت،انتشارات امیر کبیر، تهران.

80- .....، ...............، (1371ش)، ............، تحقیق علی اصغر حکمت، چاپ اول، انتشارات امیر کبیر، تهران.

ص: 301

81- نجفی، سید محمد باقر،(1364ش)، مدینه شناسی.

82- واقدی،محمد بن سعد کاتب،(1374ش)،طبقات الکبری،ترجمه محمود مهدوی دامغانی،انتشارات فرهنگ و اندیشه تهران.

83- .....،محمد بن عمر،(1369ش)، مغازی،ترجمه محمود مهدوی دامغانی،چاپ دوم، مرکز نشر دانشگاهی، تهران.

84- هلالی، سلیم بن قیس ،(1375ش)،اسرار آل محمد(صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ،ترجمه اسماعیل انصاری زنجانی خوئینی، نشر الهادی، قم.

85- یعقوبی،احمد بن ابی یعقوب بن ابی واضح،(1371ش)،تاریخ یعقوبی،ترجمه ابراهیم آیتی،چاپ ششم، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران.

ص: 302

The Survey, and analysis of Imam Ali’s Companions in Elucidation of Imam Ali’s Seccession ( Salman, Meghdad, Abuzar, and Ammar)

By: Fatemeh Khosravi Dasht Pagerdi

Abstract

The survey, analysis of Imam Ali’s companions role in elucidation of Hazrat-e-Ali (pbuh) (Salman, Meghdad, Abuzar, and Ammar). Saghifeh, and its events caused division, and fission, and separation between Moslem, and it coincided with the beginning of Imam Ali’s oppressing history. People with dominant whim, and defective wisdom hasten toward world in which there was no place for justice, equality, brotherhood, and alliance. So the only way to achieve them was jahad, and struggle.At the moment that Satan was proud of his vanity, will, and resistance of few people made him weak, and the demonstrate the power of faith ( Iman) to him.Few people who the prophet of God Hazrat-e- Mohammad brought about, and they demonstrated that they have learned the haven teachings very well.Salman, Meghdad, Abuzar, and Ammar persisted, and stayed, and invited others to the way of God. They persevered in staying in this way, and became a guidance factor of mankind.An attempt has been made in this research on some issues:

ص: 303

The influence of cultural, and belief factors in omitting the true, and real substitute of the prophet (pbuh) in Saghifeh.

ü The governing political condition on society from Saghifeh to later.

ü Non-divine approach of Caliphs in Saghifeh.

ü Description of the Saghifeh events, and Quranic verses in relation to Imam Ali’s substitution, and administration as their thought bankroll.ü Their continuous efforts in Caliphs’ period in order to express the transcendental position of Imam Ali (pbuh).

ü At last, citation of their verses from the prophet of God Hazrat-e-Mohammad (pbuh0, and other innocent Imams (pbut).

ü Key words: Imam Ali (pbuh), Salman, Megdad, Abuzar, Ammar, succession.

ص: 304

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109