محمد بن اسماعیل بن امام جعفر صادق علیه السلام

مشخصات کتاب

سرشناسه : خامه یار، احمد، 1358 -

عنوان و نام پديدآور : محمد بن اسماعیل بن امام جعفر صادق علیه السلام [کتاب]/ احمد خامه یار.

مشخصات نشر : تهران: نشر مشعر، 1395.

مشخصات ظاهری : 107 ص.: مصور.

شابک : 46000 ریال: 978-964-540-646-0

وضعیت فهرست نویسی : فاپا

یادداشت : کتابنامه: ص. [101] - 107؛ همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع : جعفر بن محمد (ع)، امام ششم، 83 - 148 ق.-- پسران

موضوع : Jafar ibn Muhammad‪, Imam VI-- Sons

موضوع : محمدبن اسماعیل، قرن2 ق.

موضوع : اسماعیلیه -- تاریخ

موضوع : Ismailites‪ -- History

موضوع : امامزادگان -- سرگذشتنامه

موضوع : *Imam's sons -- Biography

رده بندی کنگره : BP45/خ2م3 1395

رده بندی دیویی : 297/9553

شماره کتابشناسی ملی : 4236236

ص :1

اشاره

ص :2

محمد بن اسماعیل بن امام جعفر صادق علیه السلام

احمد خامه یار

ص :3

ص :4

فهرست

ديباچه 7

مقدمه 9

فصل اول: زندگى محمد بن اسماعيل 11

محمد بن اسماعيل در متون اسماعيليه 11

جايگاه محمد بن اسماعيل در عقيده اسماعيليه 19

محمد بن اسماعيل در منابع فرقه شناسى اسلامى 21

بررسى ارتباط عبدالله بن ميمون قدّاح با محمد بن اسماعيل 24

فرزندان محمد بن اسماعيل 35

سرنوشت و محل وفات محمد بن اسماعيل 38

فصل دوم: بررسى سعايت محمد از امام كاظم عليه السلام نزد هارون 41

منابع و روايات ديدگاه اول (سعايت محمد بن اسماعيل) 42

منابع و روايات ديدگاه دوم (سعايت على بن اسماعيل) 48

بررسى راويان روايات ديدگاه اول (سعايت محمد بن اسماعيل) 53

بررسى راويان روايات ديدگاه دوم (سعايت على بن اسماعيل) 55

الف) سند اولِ روايت ابوالفرج 55

ص:5

ب) سند دومِ روايت ابوالفرج 57

ج) سند روايت شيخ صدوق 59

نتيجه گيرى نهايى 62

فصل سوم: زيارتگاه هاى منسوب به محمد بن اسماعيل و امامان مستور اسماعيليه 65

زيارتگاه هاى منسوب به محمد بن اسماعيل 65

1. شهر بغداد - عراق 65

2. شهر تَدمُر - سوريه 67

3. روستاى شَلَمبه دماوند - ايران 70

زيارتگاه هاى امامان مستور اسماعيليه 75

1. مسجد و زيارتگاه امام اسماعيل در شهر «سَلَميه» 75

2. زيارتگاه احمد الوفى نزديك شهر «مصياف» 81

پيوست تصاوير 85

كتابنامه 95

ص:6

ديباچه

تاريخ، آئينه اى است كه تمام قامت جامعه هاى گذشته را در خود باز مى نماياند. انسان ها در اين تابلو، راز و رمز و شكست هاى پيشينيان را مشاهده مى كنند و از آن درس مى آموزند. زندگى گذشتگان مجموعه اى است از گران بهاترين تجربه هايى كه به رايگان در اختيار ما قرار گرفته است تا از آن بهره ببريم. ازاين رو پرداختن به زندگانى برخى از چهره هاى تاريخ اسلام و تشيع و تأثيرات آن در جوامع بشرى از اين موارد است.

گروه تاريخ و سيره پژوهشكده حج و زيارت در راستاى ايفاى رسالت خود براى ترويج فرهنگ اصيل اهل بيت عليهم السلام، شرح حال عده اى از مردان و زنان تأثيرگذار تاريخ تشيع را گردآورى كرده است كه اين اثر، به محمد بن اسماعيل بن امام صادق عليه السلام، مؤسس فرقه اسماعيليه اختصاص دارد. علت انتخاب اين شخص، آشفتگى و تناقص هاى موجود در زندگانى وى و نيز برخى اخبار مبنى بر

ص:7

سعايت او از امام موسى كاظم عليه السلام نزد هارون الرشيد است كه البته در برخى منابع، به برادرش على نسبت داده شده است.

كتاب حاضر نخستين تك نگارى درباره شخصيت جنجالى محمد بن اسماعيل است كه به قلم شيواى جناب آقاى احمد خامه يار به رشته تحرير درآمده است. در اين اثر، سعى شده علاوه بر نگاه منصفانه به زندگانى محمد بن اسماعيل، محل وفات و دفن، و مزارهاى منسوب به وى نيز بررسى شود.

در پايان، پژوهشكده حج و زيارت لازم مى داند كه از تلاش مؤلف محترم، ارزيابان و همه كسانى كه در به ثمر رسيدن اين اثر تلاش كرده اند، سپاس گزارى كند.

انه ولى التوفيق پژوهشكده حج و زيارت گروه تاريخ و سيره

ص:8

مقدمه

محمد بن اسماعيل بن امام جعفر صادق عليه السلام را مى توان مؤسس واقعى فرقه اسماعيليه به شمار آورد. فرقه اى كه همواره يكى از جنجالى ترين فرقه هاى اسلامى شناخته شده و منشأ تحولات فكرى و سياسى گسترده و تأثيرگذار در تاريخ اسلام بوده است.

با اين حال، نبود اطلاعات كافى و مطمئن در منابع تاريخى درباره جزئيات زندگى محمد بن اسماعيل از يك سو و آشفتگى و تناقض هاى موجود در اطلاعات موجود از سوى ديگر، مانع از اين بوده است تا از سوى پژوهشگران تاريخ اسماعيليه، تك نگارى مستقلى درباره وى نگاشته شود.

در منابع حديثى و رجالى شيعه نيز نام محمد بن اسماعيل، تنها در مورد قضيه سعايت وى از امام موسى كاظم عليه السلام نزد هارون الرشيد به چشم مى خورد؛ نقشى كه در بسيارى از اخبار و گزارش هاى تاريخى، به برادر وى، على بن اسماعيل نسبت داده شده است.

توجه به نكات فوق، نگارنده اين سطور را بر آن داشت تا به

ص:9

نگارش يك تك نگارى درباره اين شخصيت اقدام كند.

اين كتاب در سه فصل تنظيم شده است:

فصل اول با عنوان «زندگى محمد بن اسماعيل»، اطلاعات پراكنده اى كه در منابع تاريخى، فرقه شناختى و متون نويسندگان اسماعيلى درباره وى آمده، گردآورى و بررسى شده است.

فصل دوم به بررسى رواياتِ حاكى از نقش محمد يا برادر وى، على بن اسماعيل، در سعايت از امام موسى كاظم عليه السلام نزد هارون الرشيد مى پردازد كه به دستگيرى و شهادت امام عليه السلام منجر شد. در اين فصل تلاش بر آن بوده تا به اين پرسش پاسخ داده شود كه شخصى كه از امام كاظم عليه السلام سعايت كرد، محمد بن اسماعيل بود يا برادرش؟

فصل سوم نيز به معرفى زيارتگاه هاى منسوب به نامبرده در كشورهاى عراق، سوريه و ايران اختصاص دارد و در ادامه، تحقيق مختصرى درباره زيارتگاه هاى امامان مستور اسماعيليه (از نسل محمد بن اسماعيل) در كشور سوريه ارائه شده است.

با توجه به محدوديت زمانى و منابع اندكى كه در زمان تأليف در دسترس بود، طبيعى است كه اين كتاب خالى از كاستى نباشد. بنابراين نگارنده آمادگى خود را براى پذيرش پيشنهادها و انتقادهاى پژوهشگران محترم اعلام مى كند. اميد است كتاب حاضر براى پژوهشگران مفيد باشد.

و من الله التوفيق احمد خامه يار قم، آبان 1393

ص:10

فصل اول: زندگى محمد بن اسماعيل

محمد بن اسماعيل در متون اسماعيليه

در متون كهن اسماعيلى، اطلاعات بسيار اندكى درباره جزئيات زندگى محمد بن اسماعيل به چشم مى خورد. حاتم بن عمران بن زهره (م. 497 ه. ق)، داعى شهر سُرمين،(1) در سده پنجم درباره محمد بن اسماعيل، تنها اين مطلب را بيان كرده است كه او داعيان و حجّت هاى خود را به يمن، مغرب و سرزمين هاى شرقى فرستاد. اسامى چهار تن از آنها، عبدالله بن مبارك، عبدالله بن حمدان، عبدالله بن ميمون و عبدالله بن سعيد بن حسين بود.(2) ابراهيم بن حسين حامدى (م. 557 ه. ق) اشاره كرده است كه محمد ابن اسماعيل در تربيت، به عبدالله بن ميمون منسوب بوده

ص:11


1- (1) . شهر سرمين، امروزه در استان «اِدلب» در شمال سوريه واقع است.
2- (2) . «رسالة الاصول والاحكام»، حاتم بن عمران بن زهره؛ خمس رسائل اسماعيليه، عارف تامر، صص 120 و 121.

است.(1) ازسخن وى، چنين نتيجه گيرى مى شود كه محمد زير نظر عبدالله بن ميمون، آموزش و پرورش دينى يافته است.

از كهن ترين منابع اسماعيليه كه اطلاعات درخورى درباره جزئيات زندگى محمد بن اسماعيل به دست مى دهد، كتاب «دُستور المنجّمين» (از متون مذهبى اسماعيليان الموت) است. اطلاعاتى كه در اين كتاب درباره وى آمده، بدين شرح است:

محمد بن اسماعيل بن جعفر عليه السلام، در 13 ذى حجّه سال 121 ه. ق به دنيا آمد. غلام وى، مبارك، در زمان حيات جدّ وى، امام صادق عليه السلام، در حق او قائل به امامت شد و شيعيانش به «مباركيه» شهرت يافتند. گفته مى شود هارون الرشيد دستور احضارش را داد؛ اما به او گفتند كه نامبرده در «رى» به سر مى برد. هارون او را تا رى دنبال كرد، اما نشانى از وى نيافت. پس به هارون الرشيد گفتند، او در نيشابور است. هارون او را دنبال كرد، اما به وى گفتند كه محمد به هند رفته است. پس هارون به طوس رفت و در آنجا مُرد. به گفته برخى راويان، محمد بن اسماعيل با عموى خود، محمد بن امام جعفر صادق عليه السلام، عليه هارون قيام كرد و نزد اسحاق بن عباس، والى رى رفت. اسحاق، خواهرى به نام ساره داشت كه با زبيده، همسر هارون در ارتباط بود و محمد در رى با دختر ساره ازدواج كرد. زمانى كه هارون به دنبال وى تا رى آمد، او با خانواده خود به جايى در فاصله سه روز از رى

ص:12


1- (1) . كنز الولد، ابراهيم بن حسين الحامدى، ص 211.

فرار كرد و به «ديناوند» رفت. والى آنجا، منصور ابن خسرهان، محمد را در روستايى به نام «سوكلى» سكونت داد و زمانى كه هارون دستور احضار محمد را داد، منصور حاضر نشد جاى وى را نشان دهد.

سپس هارون او را به فجيع ترين شكل كشت و به سمت خراسان رفت. گفته مى شود محمد نيز به هند رفت.(1) همچنين مورخان بزرگ دوره ايلخانى نظير عطاملك جوينى (م. 681 ه. ق) و خواجه رشيدالدين فضل الله همدانى (مقتول در 718 ه. ق)، جزئياتى درباره زندگى محمد بن اسماعيل بيان كرده اند كه بى ترديد اين آگاهى ها را از اسناد و متون باقى مانده از اسماعيليان ايران، همچون دستور المنجّمين، نقل كرده اند.

عطاملك جوينى در تاريخ خود مى نويسد:

چون اسماعيل وفات كرد، پسر او محمد بن اسماعيل كه در روزگار جعفر [عليه السلام] بزرگ بود و از موسى [عليه السلام] به سن بزرگ تر بود، بر جانب جبال برفت و به رى آمد و از آنجا به دماوند به ديه «سمله» و «محمّدآباد» در رى منسوب به اوست.(2) خواجه رشيدالدين فضل الله همدانى در بخش اسماعيليان و فاطميان و نزاريان از «جامع التواريخ» آورده است:

و بعد از اين، عباسيان جهت دعوى امامت، به تيغ، تفحص ايشان مى كردند. اولاد اسماعيل نيز متوارى شدند و از مدينه، بعضى بر

ص:13


1- (1) . تاريخ و تأويل به روايت دُستور المنجمين، محمد كريمى زنجانى اصل، ص 128.
2- (2) . تاريخ جهانگشاى جوينى، عطاملك جوينى، تصحيح محمد قزوينى، ج 3، ص 148.

صوب عراق و خراسان و قومى به جانب مغرب رفتند. و چون اسماعيل وفات يافت، پسرش محمد بن اسماعيل كه به زمان جعفر [عليه السلام] بزرگ بود و از موسى [عليه السلام] به سال مهتر، بر صوب جبال برفت و به رى فرود آمد و از آنجا به دماوند شد به ديه «سلمبه» و «محمدآباد» در رى، منسوب به اوست. و او را فرزندان بود متوارى به خراسان و حدود قندهار، از ناحيت سند، متوطن شده. داعيان ايشان در ولايت ها افتادند و مردم را به مذهب خود دعوت مى كردند بر سبيل مظلومى، تا خلايق بسيار اجابت دعوت ايشان كردند. و از جانب مغرب، محمد بن اسماعيل [را] بخواند [ند] و متوجه جانب شام شد. و چون او طالب امامت نبود و كسى نيز متابعت او نمى كرد، آنجا بماند و هنوز از انساب او آنجا فرزندان هستند.(1) مى دانيم كه پدر محمد يعنى اسماعيل بن امام جعفر صادق عليه السلام، بنا بر قول مشهور و معتبر، در زمان حيات پدر خود يعنى امام ششم شيعيان عليه السلام از دنيا رفته است. البته در تاريخ درگذشت وى، در منابع تاريخى اختلاف نظر فراوانى وجود دارد؛ چنانكه اين تاريخ را ابن عنبه سال 133 ه. ق، مقريزى سال 138 ه. ق، و عطاملك جوينى - مطابق با روايت دستور المنجّمين - سال 145 ه. ق بيان كرده اند.(2) پس بى ترديد فرزندش محمد پيش از اين تاريخ به دنيا آمده است.

ص:14


1- (1) . جامع التواريخ، تصحيح محمدتقى دانش پژوه و محمد مدرسى، ج 2، ص 6.
2- (2) . براى آگاهى بيشتر در اين باره، ر. ك: تاريخ جهانگشاى جوينى، حواشى محمد قزوينى، ج 3، ص 311.

اگر روايت دستور المنجّمين مبنى بر تولد محمد بن اسماعيل در سال 121 ه. ق را بپذيريم، همانند مورخان دوره مغول همچون جوينى و خواجه رشيدالدين فضل الله، بايد قائل شويم به اينكه او حدود هفت سال از عموى خود امام موسى كاظم عليه السلام - كه در سال 128 به دنيا آمده - بزرگ تر بوده است. به هر حال چنانكه علامه قزوينى نيز نتيجه گيرى كرده است(1)، امام كاظم عليه السلام تقريباً در طول مدت حيات خود معاصر محمد بن اسماعيل بوده است.

پس از دستور المنجّمين، بيشترين آگاهى ها درباره محمد بن اسماعيل را عمادالدين ادريس قُرشى (م 872 ه. ق) داعى اسماعيلى طيبى در سده نهم هجرى، در دو كتاب خود «عيون الاخبار» و «زهر المعانى» به دست داده است. البته همين آگاهى ها نيز خالى از ابهام نيست و گاه اطلاعات بيان شده در اين دو كتاب با يكديگر تناقض دارد.

عمادالدين ادريس در عيون الاخبار از منبع نامشخصى نقل كرده است كه محمد بن اسماعيل در زمان وفات پدرش بيست و شش ساله، و برادرش على بن اسماعيل نيز جوانى هجده ساله بود؛ و اين دو نزد جدّ خود امام صادق عليه السلام بزرگ شدند.(2) اما همين نويسنده در زهر المعانى نوشته است، زمانى كه اجل اسماعيل بن جعفر عليه السلام فرا رسيد، به پدر خود وصيت كرد تا براى

ص:15


1- (1) . براى آگاهى بيشتر در اين باره، ر. ك: تاريخ جهانگشاى جوينى، حواشى محمد قزوينى، ج 3، صص 310 و 312.
2- (2) . عيون الاخبار وفنون الآثار - السبع الرابع، عمادالدين ادريس القُرشى، صص 351-356.

فرزندش محمد، «حجاب» و «مستودع» اختيار كند. امام صادق عليه السلام نيز محمد را از سن سه سالگى به ميمون قدّاح سپرد تا او را بزرگ كند و به عنوان «كفيل» و «مستودع» او را از ديده ها پنهان بدارد. در اين منبع، ميمون قدّاح از نوادگان سلمان فارسى معرفى شده كه نسبش تا سلمان بدين شرح است: ميمون بن غيلان بن بيدر بن مهران بن سلمان.(1) داعى عمادالدين در جاى ديگرى از كتاب زهرالمعانى نوشته است كه امام جعفر صادق عليه السلام، با هدف پنهان نگه داشتن محمد بن اسماعيل، امام موسى كاظم عليه السلام را به عنوان «حجاب» محمد، و ميمون قداح و سپس فرزندش عبدالله بن ميمون را به عنوان «كفيل» وى اختيار كرد. بدين ترتيب مسئله امامت محمد بن اسماعيل بر خاص و عام پوشيده ماند و تنها شمار كمى از مؤمنان عارف و خالص از اين مسئله مطلع بودند.(2) عمادالدين ادريس در ادامه كتاب خود مى افزايد، محمد بن اسماعيل به داعيان خود دستور داد تا با هدف دعوت مردم به امامت وى، به سرزمين هاى مختلف مهاجرت كنند. با گسترش دعوت محمد بن اسماعيل، هارون الرشيد دستور داد تا او را دستگير و نزد وى احضار كنند. زمانى كه مأموران هارون به مدينه رسيدند، محمد در سردابى كه در خانه خود درست كرده بود، پنهان شد و

ص:16


1- (1) . زهر المعانى، عمادالدين ادريس القُرشى، صص 199 و 200.
2- (2) . همان، ص 201.

آنها موفق به يافتن و دستگيرى وى نشدند. پس از بازگشت مأموران هارون به بغداد، محمد در حالى كه دو فرزند به نام هاى اسماعيل و جعفر در مدينه داشت، از اين شهر هجرت كرد و به صورت پنهانى به نيشابور رفت و همواره ميان اين شهر و سرزمين ديلم (گيلان امروزى) در رفت و آمد بود. او در نيشابور با زنى ازدواج كرد و از وى صاحب فرزندى شد كه او را «عبدالله» ناميد و ملقّب به «رضا» [در واقع: رَضى] گردانيد و به عنوان امام پس از خود تعيين كرد.(1) داعى عمادالدين ادريس در عيون الاخبار، گزارشى تفصيلى اما بسيار آشفته درباره مهاجرت هاى محمد بن اسماعيل ارائه داده است. به گفته وى، زمانى كه هارون الرشيد تصميم به وى گرفت، زبيده همسر هارون كه به ولايت اهل بيت عليهم السلام اعتقاد داشت، كسى را نزد محمد فرستاد تا او را از تصميم هارون برحذر سازد. محمد نيز با برادر خود على به كوفه مهاجرت كرد. سپس از آنجا به رى رفت و حاكم آنجا اسحاق بن عباس فارسى، كه در نهان از شيعيانش بود، از وى استقبال كرد و دختر خواهر خود، فاطمه بنت ساره بنت عباس را به ازدواج محمد درآورد. داعى عمادالدين در ادامه نوشته است كه اسحاق فارسى از حاكم نهاوند به نام «منصور بن جوش»، روستايى را به نام «سرحه» از رستاق «شلبنه» [كذا] براى محمد خريدارى كرد؛ و زمانى كه هارون از حضور وى در رى مطلع شد، او

ص:17


1- (1) . زهر المعانى، ص 205.

به ناچار به روستاى «سرحه» در كوه نهاوند مهاجرت كرد. محمد در آنجا با دختر منصور بن جوش ازدواج كرد و از وى صاحب چهار فرزند پسر شد. هارون شخصى را به نام محمد بن على خراسانى براى دستگيرى وى فرستاد. اما اين شخص پس از ديدن محمد به طرفداران وى پيوست و او را تا «شابور» همراهى كرد. محمد بن اسماعيل سرانجام پس از تعيين فرزندش «رضى الدين عبدالله» به عنوان جانشين خود، در «فرغانه» ماوراءالنهر از دنيا رفت و به خاك سپرده شد.(1) واضح است كه بخشى از ادعاهاى مطرح شده در گزارش فوق، همچون تشيع زبيده همسر هارون و همراهى كردن على بن اسماعيل برادرش محمد را به كوفه، از طريق منابع تاريخى ديگر قابل اثبات نيست و نيازمند بررسى بيشتر است. همچنين به نظر مى رسد كه برخى نام هاى اشخاص و اسامى اماكن، به صورت تحريف يا تصحيف شده، آمده است. به عنوان مثال، نام «منصور بن جوش» احتمالاً تحريف نام «منصور ابن حوشب»، و نهاوند تحريف دماوند، و شلبنه تحريف شلمبه، و شابور تحريف نيشابور - چنانكه در متون تاريخى قديمى تر آمده - است.

نويسندگان و پژوهشگران اسماعيلى دوره اخير، نظير مصطفى غالب و عارف تامر، درباره جزئيات زندگى محمد بن اسماعيل

ص:18


1- (1) عيون الاخبار وفنون الآثار، صص 351-356.

مطالبى بيان كرده اند كه بخشى از آنها با اقوال مورخان و نويسندگان پيش گفته نظير عطاملك جوينى، خواجه رشيدالدين فضل الله و داعى عمادالدين ادريس تطابق دارد و به نظر مى رسد منبع اصلى آنان، مورخان ياد شده است.

عارف تامر درباره محمد بن اسماعيل نوشته است كه او در سال 132 ه. ق در مدينه منوره به دنيا آمد و با پنهان شدن پدرش اسماعيل، در سن 16 سالگى به امامت رسيد. پس از اينكه هارون الرشيد دستور بازداشت وى را صادر كرد، در سال 159 ه. ق از مدينه خارج شد و به كوفه و پس از چندى نيز به رى مهاجرت كرد. او در ايران در روستايى به نام «سملا»(1) - كه بعداً «محمدآباد» ناميده شد - سكنا گزيد. اما سرانجام سال هاى آخر عمر خود را در شهر «تَدمُر» در ميان باديه شام سپرى كرد و در همين شهر در سال 193 ه. ق درگذشت.(2) مصطفى غالب در گزارش آشفته اى كه بخشى از آن برگرفته از عيون الاخبار قرشى است نوشته است كه محمد بن اسماعيل پس از هجرت از مدينه منوره، به رى رفت و حاكم آنجا، اسحاق بن عباس فارسى از وى استقبال كرد؛ سپس به نهاوند رفت و با دختر حاكم اين شهر «ابومنصور ابن جوش» ازدواج كرد و از وى صاحب

ص:19


1- (1) . به نظر مى رسد كه كلمه «سملا»، بنا بر آنچه در متون تاريخى همچون تاريخ جهانگشاى جوينى و جامع التواريخ آمده است، تحريف نام «سلمبه» (يا در واقع روستاى «شلمبه» امروزى، از توابع دماوند) است.
2- (2) . تاريخ الاسماعيليه، عارف تامر، ج 1، صص 118 و 119.

چهار فرزند شد. اما به دنبال حمله نظامى هارون الرشيد به اين شهر با هدف دستگيرى وى، به ناچار به دماوند مهاجرت كرد و در آنجا، شهر «محمودآباد» را تأسيس كرد.

مصطفى غالب در ادامه، با استناد به كتاب خطى «الهدى والبيان فى معرفة امام الزمان» افزوده است كه محمد بن اسماعيل در سال 191 ه. ق از دماوند به صورت پنهانى به شهر «تَدمُر» در سوريه مهاجرت كرد و در اين شهر از دنيا رفت.(1)

جايگاه محمد بن اسماعيل در عقيده اسماعيليه

ابراهيم بن حسين حامدى درباره محمد بن اسماعيل مى نويسد: «محمد ابن اسماعيل، هفتمين رسول است. او خاتمه دهنده شريعت است و حق آن را ادا و حدود آن را مشخص مى كند».(2) داعى عمادالدين ادريس قُرشى، باور اسماعيليان درباره محمد بن اسماعيل را به صورت مشروح بيان كرده است. به گفته وى، محمد بن اسماعيل پايان دهنده دور و مرحله اى است كه غايت شريعت ها به آن ختم مى شود و محمد بر مراتب حدود اين شريعت ها و علوم آنها، اشراف و احاطه دارد.(3)

ص:20


1- (1) . تاريخ الدعوة الاسماعيليه، مصطفى غالب، صص 131 و 132.
2- (2) . كنز الولد، ابراهيم بن حسين الحامدى، ص 211؛ «و أما محمد بن اسماعيل فهو متمّ شريعته وموفيها حقوقها وحدودها، وهو السابع من الرسل».
3- (3) زهر المعانى، ص 205؛ «وكان محمد بن اسماعيل متم الدر المنتهية اليه غاية الشرائع المختومة به، المشتمل على مراتب حدودها المحيط بعلومهم، وهو القائم بالقوة صاحب الكشفة الأولى».

او در ادامه مى نويسد:

پس محمد بن اسماعيل از آن روى به اين جايگاه اختصاص يافت كه در رديف مقام هاى دور «ستر» قرار گرفت. چراكه اگر آدم و وصى او و امامان دور وى را بشمارى، خاتم آنها ناطق است كه همان نوح است؛ و اگر نوح و وصى او و امامان دور وى را بشمارى، خاتم آنها يعنى ابراهيم، ناطق است؛ و اگر ابراهيم و وصى او و امامان دور وى را بشمارى، خاتم و ناطق آنها موسى است؛ و اگر موسى و وصى او و امامان دور وى را بشمارى، خاتم و ناطق آنها عيسى است؛ و اگر عيسى و وصى او و امامان دور وى را بشمارى، محمد صلى الله عليه و آله مراتب آنها را دريافت مى كند و او ناطق و خاتم ناطقان است و وصى او در فضيلت، يگانه و منفرد است؛ و اگر امامان دور وى را بشمارى، محمد بن اسماعيل هفتم آنان است و هفتم بر قبل از خود قدرت دارد. بنابراين او ناطق و خاتم براى هفت گانه و قائم گرديد و او با بيان معانى واقعى وآشكار كردن اسرار باطنى پنهان در شريعتِ صاحب دور ششم، ناسخ آن گرديد.(1)

ص:21


1- (1) . زهر المعانى، ص 206؛ «وإنما خصّ محمد بن اسماعيل بذلك لانتظامه فى سلك مقامات دور الستر، لأنك إذا عددت آدم ووصيه وأئمة دوره كان خاتمهم الناطق وهو نوح، وإذا عددت نوحاً ووصيه وأئمة دوره كان خاتمهم وهو إبراهيم ناطقاً، وإذا عددت إبراهيم ووصيه وأئمة دوره كان آخرهم ناطقاً، وهو موسى، وإذا عددت موسى ووصيه ومتمّى دوره كان خاتمهم ناطقاً وهو عيسى عليه السلام وإذا عددت عيسى ووصيه وأئمة دوره كان محمد صله الله عليه و آله متسلماً لمراتبهم، وهو الناطق الخاتم للنطقاء، وكان وصيه عليه السلام بالفضل منفرداً. وإذا عددت الأتماء فى دوره كان محمد بن اسماعيل سابعهم، وللسابع قوة على من تقدمه. فلذلك صار ناطقاً وخاتماً للأسبوع وقائماً، وهو ناسخ شريعة صاحب الدور السادس ببيان معانيها، وإظهار باطنها المبطن فيها».

خواجه رشيدالدين فضل الله نيز در تشريح عقايد اسماعيليان درمورد مسئله امامت مى نويسد:

و پيش از دور اسلام، دور ستر بود؛ امامان پوشيده بودند و به روزگار على عليه السلام كه امام آن دور بود، امامت ظاهر شد. و از عهد او تا اسماعيل و محمد، پسرش كه هفتم بود، ظاهر بودند و ابتداى ستر باز از اسماعيل بود. و از محمد، كه آخر دور ظهور بود، تمامت مستور شدند. و بعد از او، امامان مستور باشند تا وقتى كه باز زمان ظهور باشد.(1)

محمد بن اسماعيل در منابع فرقه شناسى اسلامى

در تعدادى از منابع فرقه شناسى، فرقه اى به نام «مباركيه» معرفى شده است كه پس از اسماعيل بن امام جعفر صادق عليه السلام به امامت فرزندش محمد قائل شدند.(2) تمايز اين فرقه با شاخه ديگر اسماعيليان يعنى فرقه «اسماعيليه خالصه» آن بود كه آنها امامت را در اسماعيل بن امام جعفر صادق عليه السلام متوقف دانستند و مرگ وى را انكار كردند و قائل به غيبت وى شدند و او را امام قائم [و در واقع مهدى موعود] دانستند.(3) شهرستانى (م. 548 ه. ق) براى فرقه مباركيه، دو شاخه قائل شده است كه يك شاخه از آنان امامت را منتهى به محمد بن اسماعيل

ص:22


1- (1) . جامع التواريخ، ج 2، ص 10.
2- (2) . الفرق بين الفرق، عبدالقاهر بن طاهر البغدادى، ص 64؛ الملل والنحل، محمد بن عبدالكريم الشهرستانى، ص 197.
3- (3) . فرق الشيعة، حسن بن موسى النوبختى، ص 68؛ ترجمه فارسى فرق الشيعة، ص 61.

دانستند و قائل به غيبت و رجعت وى شدند و شاخه دوم، قائل به استمرار امامت در امامان مستور و سپس امامان آشكار بودند.(1) نوبختى در تشريح عقايد فرقه «مباركيه» نوشته است:

آنها چنين پنداشتند كه پس از جعفر [صادق عليه السلام]، نوه او محمد بن اسماعيل بن جعفر امام است. زيرا اسماعيل در روزگار حيات پدر خود نامزد امامت بود و چون پيش از پدر درگذشت، جعفر [عليه السلام]، محمد فرزند اسماعيل را به جانشينى خود تعيين كرد؛ و امامت حق او بود و ديگرى را به جز وى شايسته نبود. چه پس از حسن و حسين [عليهما السلام]، امامت از برادرى به برادر ديگر نمى رسد و جز در فرزندان و بازماندگان امامان روا نباشد. پس دو برادر اسماعيل (عبدالله و موسى [عليه السلام]) را نيز حقى در امامت نيست؛ چنانكه محمدحنفيه با وجود على بن الحسين [زين العابدين عليه السلام]، حقى در امامت نداشت. و صاحبان اين عقيده، با انتساب به پيشوايشان كه «مبارك» غلام اسماعيل بن جعفر بود، به نام «مباركيه» شناخته مى شوند.(2) با اين وصف، واضح است كه اسماعيليان امروزى با شاخه هاى گوناگون خود، همان فرقه اى هستند كه در منابع با نام «مباركيه» از آنان ياد شده است. بنابراين از فرقه «اسماعيليه خالصه» وجودى باقى نمانده است و شايد بازمانده هاى آنان در سده هاى نخست هجرى به «مباركيه» (اسماعيليان امروزى) پيوسته اند.

ص:23


1- (1) . الملل والنحل، ص 197.
2- (2) . فرق الشيعة، صص 68 و 69؛ ترجمه فارسى فرق الشيعة، صص 61 و 62.

درباره نام «مبارك» نيز گفتنى است، ايوانف (پژوهشگر بزرگ تاريخ و عقايد اسماعيليان) معتقد است كه به احتمال قوى، نام مبارك، لقب ساخته اسماعيليان براى اسماعيل است. او دليل خود را عباراتى از ابويعقوب سجستانى (داعى بزرگ اسماعيلى در سده چهارم) مى داند كه بارها از اسماعيل با نام مبارك ياد كرده است.

شيخ طوسى نيز در رجال خود، در شمار اصحاب امام جعفر صادق عليه السلام، از شخصى با نام «مبارك مولى اسماعيل بن على بن عبدالله بن عباس» اهل كوفه، ياد كرده است(1) كه شايد بعدها به اشتباه، غلام اسماعيل بن جعفر عليه السلام دانسته شده و فرقه مباركيه را به وى نسبت داده اند.

بررسى ارتباط عبدالله بن ميمون قدّاح با محمد بن اسماعيل

عبدالله بن ميمون قدّاح، از شخصيت هايى است كه درباره وى ديدگاه هاى گوناگون و متضادى مطرح شده است و منابع مختلف فرقه هاى اسلامى، شخصيت متفاوتى از وى ترسيم كرده اند. آنچه ما را وادار به بررسى شخصيت وى در پژوهش حاضر مى كند، آن است كه تعدادى از مورخان متقدم، از نقش عبدالله بن ميمون قدّاح و پدرش در شكل گيرى فرقه اسماعيليه و ارتباط اين دو با محمد بن اسماعيل سخن گفته اند.

ص:24


1- (1) . رجال الطوسى، ص 304.

البته در ميان نويسندگان و پژوهشگران اسماعيلى، نظرات متفاوتى در اين باره ابراز شده است. شمارى از داعيان و نويسندگان اسماعيلى سده هاى ميانى و متأخر، اين پدر و پسر را داعيان امامان اسماعيلى دانسته اند. اما در دوره اخير، چند تن از پژوهشگران اسماعيلى همچون عارف تامر و فرهاد دفترى، ميمون قدّاح و فرزندش عبدالله بن ميمون را نام مستعار محمد بن اسماعيل و فرزند و امام پس از وى يعنى «عبدالله الرضى» دانسته اند.(1)

گفتنى است پيش از اين، مرحوم علامه محمد قزوينى در ضمن حواشى خود بر تصحيح تاريخ جهانگشاى جوينى (جلد 3، صفحات 312-340)، تحقيق مفصلى درباره عبدالله بن ميمون قَدّاح انجام داده است. ما نيز در اينجا به حكم ضرورت و با استفاده از نتايج تحقيقات آن مرحوم و ديگر پژوهشگران، به طور خلاصه و اجمالى به بررسى شخصيت عبدالله بن ميمون و ارتباط وى با اسماعيليه مى پردازيم.(2) درباره ميمون قدّاح، پدر عبدالله، در منابع رجالى شيعه، آگاهى هاى اندكى وجود دارد. برقى در رجال خود از ميمون قدّاح يك بار در شمار اصحاب و راويان امام باقر عليه السلام و بار ديگر در شمار كسانى كه

ص:25


1- (1) . تاريخ و عقايد اسماعيليه، فرهاد دفترى، ص 134؛ الإمامة فى الاسلام، عارف تامر، صص 173 و 174.
2- (2) در اين باره همچنين ر. ك: «عبدالله بن ميمون»، طاهره عظيم زاده طهرانى، مشكوة، ش 79، صص 123-138.

امام صادق عليه السلام را درك كرده و از وى روايت كرده اند، ياد مى كند و درباره وى، تعابير «مكّى» و «مولى بنى مخزوم» را به كار برده است.(1) شيخ طوسى نيز از وى در شمار اصحاب و راويان امام زين العابدين عليه السلام و امام محمد باقر عليه السلام ياد كرده و تعابيرى همچون تعابير برقى را درباره وى به كار برده است.(2) در منابع رجالى شيعه، از عبدالله بن ميمون قدّاح به عنوان يك راوى حديث ياد شده است. آيت الله العظمى سيد ابوالقاسم خوئى، 37 حديث را شمرده است كه نام وى در سند آنها قرار دارد و او به جز يك حديث، ساير اين احاديث را مستقيم از امام صادق عليه السلام روايت كرده است.(3) برقى و شيخ طوسى، عبدالله بن ميمون قدّاح را از اصحاب و راويان امام ششم عليه السلام دانسته اند و از وى - همچون پدرش - با تعابير «مكّى» و «از موالى بنى مخزوم» ياد كرده و افزوده اند كه او به پيشه تيرگرى يا تيرتراشى اشتغال داشت.(4) نجاشى نامبرده را چنين معرفى كرده است:

عبدالله بن ميمون بن اسود قدّاح، مولى بنى مخزوم، تيرگر و تيرتراش بوده است. پدرش از ابوجعفر و ابوعبدالله [امامين باقر و صادق عليهما السلام]

ص:26


1- (1) . رجال البرقى، صص 13 و 18.
2- (2) . رجال الطوسى، صص 120 و 145.
3- (3) . معجم رجال الحديث، السيد ابوالقاسم الخوئى، ج 11، ص 381.
4- (4) . رجال البرقى، ص 22؛ رجال الطوسى، ص 231.

روايت مى كرد و او از ابوعبدالله [امام صادق عليه السلام] روايت كرده و ثقه و مورد اعتماد است. داراى كتاب هايى است، از جمله كتاب «مبعث النبي صلى الله عليه و آله وأخباره»، و كتاب «صفة الجنّة والنار».(1) در رجال كشّى با سندى كه به خود عبدالله بن ميمون منتهى مى شود، از امام محمد باقر عليه السلام روايت شده است كه از وى پرسيد: «اى پسر ميمون! شما در مكه چند نفر هستيد؟» او گفت: «ما چهار نفريم». امام فرمود: «شما نورى در تاريكى هاى زمين هستيد».(2) در جاى ديگرى از رجال كشّى، پس از نقل روايت پيش گفته آمده است كه جبرئيل بن احمد از محمد بن عيسى شنيده است كه گفت: «كان عبدالله بن ميمون يقول بالتزيد».

از اين نقل چنين برداشت شده است كه عبدالله بن ميمون، زيدى بوده است. اما مرحوم خوئى اين برداشت را نپذيرفته و چنين استدلال كرده است كه اولاً اين روايت مرسل است، و ثانياً كلمه «تزيد» مجمل است و دلالت بر زيدى بودن وى ندارد. ايشان همچنين از سند روايت فوق چنين نتيجه گيرى كرده كه عبدالله بن ميمون از امام باقر عليه السلام نيز روايت كرده است.(3) با توجه به آنچه گذشت، مى توان گفت در منابع رجالى شيعه،

ص:27


1- (1) . رجال النجاشى، احمد بن على الكوفى (النجاشى)، صص 213 و 214.
2- (2) . اختيار معرفة الرجال (رجال الكشّى)، ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسى، تصحيح جواد قيومى اصفهانى، ص 212؛ تصحيح علامه مصطفوى، صص 245 و 246.
3- (3) . معجم رجال الحديث، السيد ابوالقاسم الخوئى، ج 11، صص 379 و 380.

هيچ نشانى از ارتباط عبدالله بن ميمون قدّاح با اسماعيليه نيست. در واقع چنانكه مرحوم قزوينى اشاره كرده است، اگر نامبرده از فرقه اسماعيليه بوده، علماى رجال شيعه در اين باره سكوت نمى كردند و بلكه در صورت انتساب يك راوى به ديگر فرق مخالف و انحرافى شيعه اماميه، به عنوان مثال به فطحى يا زيدى يا واقفى يا غالى بودن وى تصريح مى كرده اند.(1) همچنين در منابع تاريخى معتبرى همچون تاريخ طبرى (م. 310 ه. ق)، صله تاريخ طبرى از عُريب بن سعد (م. 370 ه. ق)، مروج الذهب (تأليف 336 ه. ق) و التنبيه والاشراف (تأليف 345 ه. ق) از مسعودى، و نيز منابع فرقه نگارى از جمله فرق الشيعه نوبختى (سده چهارم) و مقالات الاسلاميين اشعرى (م 324 ه. ق)، از ارتباط نامبرده با اسماعيليه سخنى در ميان نيست. اين موضوع مى تواند تأييدى بر ديدگاه علماى رجال اماميه باشد كه عبدالله بن ميمون را از راويان ثقه امام صادق عليه السلام دانسته اند و در كتب رجال خود اشاره اى به ارتباط وى با اسماعيليه نداشته اند.(2) شايد نخستين كسى كه از ارتباط ميان عبدالله بن ميمون و فرقه اسماعيليه سخن گفته است، ابوعبدالله محمد بن على بن رَزّام طائى كوفى، معروف به «ابن رزّام» (سده چهارم هجرى) است كه كتابى در ردّ اسماعيليه نوشته است. اگرچه اصل كتاب وى، امروزه به

ص:28


1- (1) تاريخ جهانگشاى جوينى، حواشى محمد قزوينى، ج 3، ص 317.
2- (2) . ر. ك: «عبدالله بن ميمون»، صص 126 و 127.

دست ما نرسيده، اما ابن نديم بخشى از سخنان وى را درباره عبدالله بن ميمون و نقش وى در شكل گيرى فرقه اسماعيليه، بدون پذيرش مسئوليت راست يا دروغ بودن اين مطالب، نقل كرده است.

خلاصه مطالبى كه ابن نديم از ابن رَزّام نقل كرده، بدين شرح است كه عبدالله فرزند ميمون - معروف به «ميمون قَدّاح» - از اهالى «قورح العباس»(1) نزديك شهر اهواز بود. پدرش ميمون، همان كسى است كه فرقه «ميمونه» به وى منسوب بوده و اين فرقه از ابوالخَطّاب محمد بن ابى زينب كه قائل به الوهيت على بن ابى طالب عليه السلام بود، پيروى كردند. ميمون و پسرش هر دو از «ديصانيه» بودند. عبدالله مدت ها ادعاى پيامبرى مى نمود و شعبده بازى مى كرد و مدعى طى الارض بود. او در همه جا جاسوسان و كبوتران نامه برى داشت كه وى را از كارهاى مردم و حوادث سرزمين هاى دوردست آگاه مى كردند و او با بيان اين اخبار براى مردم، چنين وانمود مى كرد كه از اخبار غيب مطلع است. او سپس به «عسكر مكرم» مهاجرت كرد و پس از چندى به «سَلَميه» (نزديك حمص) گريخت. در آنجا شخصى به نام «حمدان بن اشعث»، ملقّب به «قرمط» دعوت وى را اجابت كرد؛ و قرمط نيز پس از رسيدن به رياست، «عَبدان» را براى نشر دعوت خود برگزيد. تا اينكه پس از سال 261 ه. ق مرگ عبدالله فرارسيد و او فرزندش محمد را به جانشينى خود تعيين كرد. اما پس از مرگ

ص:29


1- (1) نام اين مكان در چاپ هاى قديمى تر فهرست ابن نديم به صورت «قوزح العباس» ضبط شده است. ر. ك: الفهرست، بيروت، چاپ دار المعرفه، ص 264.

محمد، داعيان و پيروان آنها دچار اختلاف شدند؛ و برخى گمان كردند كه جانشين وى برادرش احمد بن عبدالله، و برخى ديگر پنداشتند كه جانشين وى فرزندش احمد بن محمد ملقّب به «ابو الشلعلع» بود. پس از اينها، سعيد بن حسين بن عبدالله بن ميمون، كه پدرش حسين در زمان حيات پدرش عبدالله از دنيا رفته بود، دعوت را ادامه داد. عبدالله و فرزندانش پس از خروج از بصره همواره ادعا مى كردند كه از نسل عقيل بن ابى طالب هستند؛ و نسبى براى خود ساخته بودند. پس از فرزندان عبدالله، دعوت (به اسماعيليه) در زمين گسترش يافت و داعيان اسماعيلى به رى، طبرستان، خراسان، فارس، يمن، احساء و قطيف رفتند. از سوى ديگر سعيد به مصر رفت و ادعا كرد كه يك سيد علوى از نسل فاطمه زهرا عليها السلام است و نام عبيدالله را بر خود نهاد. پس از چندى به مغرب گريخت؛ چراكه داعيان وى در آنجا بر طوايف بربر غلبه كرده بودند. او در مغرب شرايط را براى خود مهيا ساخت و جوانى را به نام ابوالقاسم حسن به عنوان نوه محمد بن اسماعيل معرفى كرد كه پس از عبيدالله جانشين وى گشت.(1) اين روايت را با كمى اختلاف، شريف اخى محسن دمشقى (نيمه دوم سده چهارم هجرى) كه خود از نسل محمد بن اسماعيل بن جعفر صادق عليه السلام بود،(2) نقل كرده است و مقريزى گزارش وى را

ص:30


1- (1) . الفهرست، محمد بن اسحاق (النديم)، تصحيح: ايمن فؤاد سيد، ج 3، صص 666-668.
2- (2) . نام نسب وى چنين است: محمد بن على بن حسين بن احمد بن اسماعيل بن محمد بن اسماعيل بن امام جعفر صادق عليه السلام.

در كتاب خود آورده و گفته است كه منبع اخى محسن در بيان اين مطالب، همان نوشته هاى ابن رزام بوده است.(1) از جمله مشكلات تاريخى موجود در روايت فوق آن است كه بر اساس اين روايت، وقايع مربوط به عبدالله بن ميمون در سده سوم هجرى رخ داده و او در سال 261 ه. ق از دنيا رفته است؛ در حالى كه اگر بپذيريم عبدالله بن ميمون از اصحاب دو امام باقر و صادق عليهما السلام بوده است، بايد دوره حيات و زندگى وى را سده دوم هجرى بدانيم؛ چنانكه علامه قزوينى يادآور شده است:

وفات حضرت صادق [عليه السلام] در سنه صد و چهل و هشت بوده، پس چگونه يكى از اصحاب او تا سنه 261 يعنى تا صد و سيزده سال ديگر بعد از وفات او ممكن است در حيات باشد؟(2) بر اين اساس و با توجه به تناقضات تاريخى و ساختار محتوايى روايت ابن رَزّام، مرحوم علامه قزوينى آن را ساختگى دانسته و درباره آن چنين ابراز عقيده كرده است: بر شخص منصف بى غرض كه تا اندازه اى به تواريخ آن عهد انسى داشته باشد، جنبه مغرضانه اين حكايات به هيچ وجه پوشيده نيست و اغلب آنها به نظر به كلّى ساختگى و افترا و تهمت صرف مى آيد و منشأ آن افترا و تهمت لابد يكى بغض ذاتى متعصّبين اهل سنت با شيعه بوده

ص:31


1- (1) . اتعاظ الحنفا بأخبار الائمة الفاطميين الخلفا، تقى الدين احمد بن على (المقريزى)، ج 1، ص 22؛ المقفى الكبير، تقى الدين احمد بن على (المقريزى)، ج 4، صص 525 و 526.
2- (2) . تاريخ جهانگشاى جوينى، حواشى محمد قزوينى، ج 3، ص 335.

و ديگرى تحريك و تحريض خلفاى بنى عباس؛ زيرا كه خلفاى مزبور در مقابل قدرت روزافزون رقباى مقتدر خود يعنى خلفاى فاطميين كه نيمه مملكت آنان را از دست ايشان به در برده و در نيمه باقى نيز ايشان را متزلزل مى داشتند، از راه كمال عجز و ناتوانى براى تشفّى قلب خود چاره اى جز توسّل بدين گونه وسائل عاجزانه يعنى نشر اكاذيب و مفتريات در حقّ دشمنان قوى دست خود و قدح در انساب و مذاهب و اعمال و افعال ايشان و اعوان و انصار ايشان نداشته اند.(1) در واقع به نظر مى رسد كه اين روايت درباره عبدالله بن ميمون قدّاح را نخستين بار ابن رَزّام در سده چهارم هجرى ساخته و پرداخته است و پس از وى به منابع ديگر راه يافته است و شمارى از نويسندگان بعدى، به ويژه از اهل سنت، به آن دامن زده اند.(2) با اين حال، در برخى منابع تاريخى سده هاى ميانى، آگاهى هايى درباره عبدالله بن ميمون قداح به دست مى آيد كه بى شباهت با روايت ابن رزّام نيست. به عنوان مثال، عطاملك جوينى در محل سخن درباره داعيان اسماعيليه، گفته است: «و در ميان ايشان، داعيان خاستند كه يكى از ايشان ميمون قدّاح بود و پسر او عبداللّه بن ميمون كه او را از علماى بزرگ آن طايفه شمرند».(3)

ص:32


1- (1) . تاريخ جهانگشاى جوينى، حواشى محمد قزوينى، ج 3، ص 326.
2- (2) . بنگريد: تاريخ جهانگشاى جوينى، حواشى محمد قزوينى، ج 3، ص 330؛ «عبدالله بن ميمون»، ص 125.
3- (3) . تاريخ جهانگشاى جوينى، ج 3، ص 329.

خواجه رشيدالدين فضل الله نيز در اين باره نوشته است:

و در سال 295 [ه. ق]، عبداللّه بن ميمون قداح، كه به زىّ صوم و صلوة و طاعات و عبادات متحلى بود و بر سرّ آن دعوت آگاه، به عسكر مكرم مقام كرد، به موضع ساباط ابى نوح و اموال و اتباع او فراوان شد. اعدا قصد او كردند؛ از آنجا به بصره رفت و به محلت بنى عقيل فرو آمد و از آنجا به كوهستان عجم، به اهواز آمد و مردم را دعوت مى كرد و خلفاى خود را به جانب عراق، چون رى و اصفهان و همدان و قم فرستاد.... و عبداللّه بن ميمون قداح را پدر نماند؛ به نواحى شام رفت و به ديه سلميه، بر چهار فرسنگى حمص، نزول كرده و آنجا متوطن شد و داعيان به اطراف ملك فرستاد و همان جا از دنيا برفت. بعد از او، پسرش، احمد بن عبد اللّه، قائم مقام پدر شد.(1) اما از سوى ديگر، در منابع كهن و دست اول اسماعيليه، هيچ نامى از عبدالله بن ميمون قداح به عنوان مؤسس اين فرقه نيامده است. به گفته فرهاد دفترى، در قديمى ترين منابع اسماعيليه، «اصلا و ابدا» از ابن قداح و پسرش عبدالله، ذكرى به ميان نيامده است. حتى بعد از اينكه روايت ابن رزام پرداخته شد، در مرام و عقيده رسمى فاطميان، همه جا و هميشه هرگونه ارتباط ميان ابن قداح و اسماعيل انكار شده است.(2)

ص:33


1- (1) . جامع التواريخ، ج 2، ص 6.
2- (2) . تاريخ و عقايد اسماعيليه، ص 134.

در رساله افتتاح الدعوة، تأليف قاضى نعمان مغربى (م. 363 ه. ق) كه كهن ترين منبع تاريخى درباره روند شكل گيرى و روى كار آمدن فاطميان است، نامى از عبدالله بن ميمون قداح به عنوان مؤسس اسماعيليه نيست. تنها در شرح درگيرى هاى ابوعبدالله شيعى با امير اغلبى در سال 289 ه. ق، نامى از عبدالله بن ميمون - بدون ارائه هيچ توضيحى درباره وى - به ميان آمده و واضح است كه اين عبدالله، شخصيت ديگرى غير از عبدالله بن ميمون قداح بوده است.(1) با اين حال، همان گونه كه اشاره شد، شمارى از داعيان و نويسندگان اسماعيلى سده هاى ميانى و متأخر، براى ميمون قداح و عبدالله بن ميمون، شخصيت مستقل و تاريخى قائل شده اند. به عنوان مثال، حاتم بن عمران بن زهره از عبدالله بن ميمون در شمار داعيان چهارگانه محمد بن اسماعيل ياد كرده است.(2) داعى عمادالدين ادريس قُرَشى نيز نوشته است كه امام صادق عليه السلام با هدف پنهان كردن امامت محمد بن اسماعيل، ميمون قدّاح و سپس فرزندش عبدالله بن ميمون را به عنوان «كفيل» وى اختيار كرد.(3) بر پايه اين متون، مصطفى غالب (نويسنده اسماعيلى دوره متأخر) ميمون قدّاح را حجّت محمد بن اسماعيل دانسته است كه در مهاجرت وى از

ص:34


1- (1) . «عبدالله بن ميمون»، ص 134.
2- (2) . «رسالة الاصول والاحكام»، حاتم بن عمران بن زهره، خمس رسائل اسماعيليه، عارف تامر، صص 120 و 121.
3- (3) . زهر المعانى، ص 201.

مدينه به رى و شهرهاى ديگر، همواره او را همراهى مى كرده است.(1) با اين حال، فرهاد دفترى به رساله اى از خليفه چهارم فاطمى، معزّ، از سال 354 ه. ق اشاره كرده كه در آن آمده است، داعيان براى حفظ و در امان داشتن امامان مستور اسماعيليه، آنها را به نام هاى مستعار مى ناميدند و براى مثال، عبدالله، فرزند و جانشين محمد بن اسماعيل را عبدالله بن ميمون قدّاح خواندند.(2) دفترى همچنين به نامه عبيدالله المهدى به اسماعيليان يمن اشاره كرده كه در آن آمده است، امامان پس از امام جعفر صادق عليه السلام، نام هايى غير از نام واقعى خويش برگزيده بودند و خويشتن را مبارك، ميمون و سعيد مى خواندند. او سپس با اشاره به اينكه «مبارك»، لقب اسماعيل بن جعفر صادق عليه السلام و سعيد نيز نام مستعار عبيدالله المهدى، پيش از ظهورش در شمال آفريقا بوده، افزوده است: «اگر بتوان نشان داد كه ميمون، كنيه محمد بن اسماعيل بوده است، افسانه عبدالله بن ميمون حل مى شود».(3) او در ادامه سخن خود، با استناد به قول شيخ الشرف عُبَيدلى نسّابه (م. 439 ه. ق) كه از محمد بن اسماعيل با عبارت «امام ميمونيه» ياد كرده،(4) ابراز عقيده نموده است كه به احتمال قوى، ميمونيه مانند مباركيه،

ص:35


1- (1) . تاريخ الدعوة الاسماعيليه، ص 133.
2- (2) . تاريخ و عقايد اسماعيليه، ص 133.
3- (3) . همان.
4- (4) . ر. ك: المجدى فى انساب الطالبيين، ابوالحسن على بن محمد العلوى العمرى، ص 291.

بايد از نام هاى اصلى اسماعيليه باشد و در اين صورت، فرقه اسماعيليه با انتساب به لقب محمد بن اسماعيل، به نام «ميمونيه» خوانده شده است.(1) با توجه به شواهد پيش گفته، فرهاد دفترى چنين نتيجه گيرى كرده است كه عبدالله بن ميمون قدّاح، نام رمزى عبدالله، فرزند محمد بن اسماعيل است و با توجه به اينكه به طريق استعاره عبدالله بن ميمون خوانده مى شده است، مى تواند اتفاقى يا از روى عمد، با عبدالله بن ميمون قداح، محدث شيعه امامى، اشتباه گرفته شده باشد.(2)

عارف تامر نيز ابراز عقيده كرده است كه محمد بن اسماعيل در شهر «تدمر»، نام مستعار ميمون و لقب «قّداح» را براى خود برگزيد(3) و بنابراين، عبدالله بن ميمون قدّاح را منطبق بر عبدالله بن محمد بن اسماعيل دانسته است.(4)

فرزندان محمد بن اسماعيل

علماى انساب، براى محمد بن اسماعيل از دو فرزند به نام هاى اسماعيل و جعفر نام برده اند.(5) اسماعيل بن محمد بن اسماعيل، دو

ص:36


1- (1) . تاريخ و عقايد اسماعيليه، ص 133.
2- (2) . همان، ص 134.
3- (3) . تاريخ الاسماعيليه، ج 1، ص 119؛ الإمامة فى الاسلام، ص 173.
4- (4) . تاريخ الاسماعيليه، ج 1، ص 130؛ الإمامة فى الاسلام، ص 174.
5- (5) . سر السلسلة العلوية، سهل بن عبدالله (ابونصر البخارى)، ص 67؛ الشجرة المباركة فى انساب الطالبية، (منسوب به) فخرالدين رازى، ص 101؛ عمدة الطالب فى انساب آل ابى طالب، جمال الدين احمد بن على الحسنى (ابن عنبة)، ص 288.

فرزند به نام هاى احمد و على داشته است كه احمد، نوادگانى در نيشابور و على، بازماندگانى در خراسان داشته است.(1) ابونصر بخارى (سده چهارم) نوشته است، جعفر بن محمد بن اسماعيل ملقّب به «سلامى» بود؛ زيرا در مدينة السلام يا بغداد به دنيا آمد.(2) اما ابن عنبه (م. 828 ه. ق) لقب وى را «شاعر» ذكر كرده است.(3) جعفر بن محمد، نوادگانى در شام داشته است؛ اما كسانى همچون ابونصر بخارى و ابن دينار كوفى در استمرار نسب وى، تشكيك كرده اند.(4) درباره اينكه نسب خلفاى فاطمى مصر به كدام يك از فرزندان محمد بن اسماعيل منتهى مى شود، در منابع انساب، سخن واضح و آشكارى به چشم نمى خورد. ابونصر بخارى اشاره كرده است كه خلفاى فاطمى مصر از نسل على بن محمد بن اسماعيل بوده اند؛(5) در حالى كه همو و ساير علماى انساب، براى محمد بن اسماعيل فرزندى به نام على قائل نيستند.

صاحب شجره مباركه، عبيدالله المهدى، مؤسس خلافت فاطمى را فرزند محمد الحبيب بن جعفر بن محمد بن اسماعيل دانسته است.(6) اما پس از مطرح كردن اين قول، ديدگاه ديگرى را مطرح

ص:37


1- (1) . ر. ك: سر السلسلة العلوية، صص 68 و 69.
2- (2) . همان، ص 67.
3- (3) . عمدة الطالب فى انساب آل ابى طالب، ص 288.
4- (4) . ر. ك: سر السلسلة العلوية، ص 68؛ المجدى فى انساب الطالبيين، ص 292.
5- (5) . ر. ك: سر السلسلة العلوية، ص 68.
6- (6) . الشجرة المباركة فى انساب الطالبية، ص 102.

كرده است مبنى بر اينكه عبيدالله المهدى، فرزند جعفر بن حسن بن حسن بن محمد بن جعفر بن محمد بن اسماعيل بوده است.(1) مقريزى نيز به نقل از شيخ الشرف عبيدلى نسّابه (م. 437 ق)، نسب وى را چنين بيان كرده است: «ابومحمد عبدالله بن محمد بن جعفر بن محمد بن اسماعيل».(2)

اما روايت منابع تاريخى و متون اسماعيليه درباره فرزندان محمد بن اسماعيل و نسب خلفاى فاطمى مصر، متفاوت است. مقريزى پس از نقل اقوال مختلف درباره نسب عبيدالله المهدى، باور اسماعيليان را در اين باره نقل كرده است مبنى بر اينكه او عبيدالله بن تقى بن وفى بن رضى بوده است و رضى، لقب «عبدالله»، فرزند محمد بن اسماعيل بود و «وفى» نامش احمد، و «تقى» نامش حسين بود و اين سه تن، ملقّب به «مستور در ذات خدا» بودند و از آنجايى كه همواره از ناحيه بنى عباس تحت تعقيب بودند، خود را پنهان مى كردند.(3) بنا بر روايت اسماعيليان در دوره هاى بعد، محمد بن اسماعيل، افزون بر دو فرزند خود در مدينه منوره به نام هاى اسماعيل و جعفر، پس از هجرت از اين شهر، صاحب چهار فرزند ديگر شد كه از ميان آنها، «عبدالله» به عنوان جانشين محمد، به امامت

ص:38


1- (1) . عمدة الطالب فى انساب آل ابى طالب، ص 290.
2- (2) . المقفّى الكبير، ج 4، ص 524.
3- (3) . همان.

منصوب گشت.(1) مصطفى غالب، نام سه فرزند ديگر را محمد، احمد و حسين،(2) و عارف تامر، نام آنها را على، احمد و حسين ذكر كرده و نوشته است كه اين سه تن در خوارزم به دست عباسيان به قتل رسيدند.(3)

سرنوشت و محل وفات محمد بن اسماعيل

درباره محل وفات و زيارتگاه محمد بن اسماعيل، نمى توان به راحتى اظهار نظر كرد. همان گونه كه در ادامه اين كتاب خواهد آمد، از روايات منقول در برخى منابع حديثى و رجالى شيعه همچون كافى و رجال كشّى، چنين برمى آيد كه محمد بن اسماعيل نزد هارون الرشيد از امام موسى كاظم عليه السلام سعايت كرد و در واقع وى عامل دستگيرى و شهادت آن حضرت بود. شمارى از علماى انساب اين ديدگاه را پذيرفته اند و به صراحت از وفات و خاك سپارى وى در شهر بغداد سخن گفته اند. اما همان گونه كه در فصل بعدى خواهد آمد، به عقيده نگارنده اين سطور، عامل شهادت امام عليه السلام، على بن اسماعيل (برادر محمد) بود و هموست كه در بغداد از دنيا رفته است. بنابراين بايد مدفن محمد بن اسماعيل را در جاى ديگرى غير از بغداد جست وجو كنيم.

ص:39


1- (1) . ر. ك: تاريخ و عقايد اسماعيليه، ص 123.
2- (2) . تاريخ الدعوة الاسماعيليه، ص 133.
3- (3) . تاريخ الاسماعيليه، ج 1، ص 119.

در منابع اسماعيليه كه تصوير محمد بن اسماعيل را به صورت كاملاً متفاوتى از منابع شيعه و كتب انساب ارائه مى دهد، در مورد محل وفات وى، اختلاف نظر شديدى وجود دارد. مصطفى غالب از داعى بزرگ اسماعيلى، جعفر بن منصور اليمن (م. 380 ه. ق) نقل كرده است كه محمد ابن اسماعيل در شهر «فرغانه» (در ناحيه خراسان) اقامت داشت [و درواقع پايان عمر خود را در اين شهر سپرى كرد].(1) به گفته عمادالدين ادريس قُرَشى نيز، قبر محمد بن اسماعيل در فرغانه بوده است.(2) با اين حال، فرهاد دفترى، چنين ابراز عقيده نموده است كه ظاهراً محمد بن اسماعيل، بخش آخر زندگى خود را در منطقه خوزستان گذرانده است؛ جايى كه عده اى از پيروان وى در آنجا بودند و از آنجا داعيان خود را براى تبليغ به مناطق ديگر مى فرستاد.(3) اما از سوى ديگر، همان گونه كه بيان شد، نويسندگان اسماعيلى سوريه نظير مصطفى غالب و عارف تامر، تأكيد دارند كه محمد بن اسماعيل، سال هاى پايانى عمر خود را در شهر «تدمر» سوريه سپرى كرد و سرانجام در همانجا از دنيا رفت و هنوز هم زيارتگاهى منسوب به وى نزديك اين شهر وجود دارد كه در فصل سوم كتاب به آن اشاره خواهيم كرد.

ص:40


1- (1) . تاريخ الدعوة الاسماعيليه، ص 132.
2- (2) . عيون الاخبار وفنون الآثار - السبع الرابع، ص 356.
3- (3) . تاريخ و عقايد اسماعيليه، ص 122.

گفتنى است «سليمان بن حيدر» (1116-1210 ه. ق)، داعى ارشد اسماعيليان نزارى مؤمن شاهى منطقه شام در قرن 12 هجرى، در ابياتى از قصيده حيدريه خود كه در آن سلسله امامان اسماعيلى مؤمن شاهى را به نظم درآورده، در قالب شعر به وفات محمد بن اسماعيل در تدمر اشاره كرده است. او پس از ذكر اسماعيل بن امام جعفر صادق عليه السلام، چنين سروده است:

وإبنه محمد الموجود صلّى عليه الخالق المعبود

والضدّ رهط من بنى العباس فى ذلك الوقت من الارجاس

وقد اتى من طيبة مبادر للقدس فى تقية مهاجر

حتى انتهى لتدمر الامين فعاش فيها بين اهل الدين

مقامه فى رأس اعلى الجبل واسمه الكامل محمد بن على(1)

ص:41


1- (1) . مراجعات اسماعيليه، عارف تامر، ص 15. ترجمه ابيات: و فرزند او محمد است كه خالق و پروردگار، بر او درود فرستاد و مخالفان او گروهى از بنى عباس بودند كه در آن زمان در زمره پليدان بودند. او از مدينه آمد و در حال تقيه به قدس مهاجرت كرد؛ تا اينكه به شهر امن تدمر رسيد و در آنجا بين مردمى ديندار زندگى كرد. مزار او بر فراز بلندترين كوه قرار دارد و اسم كامل او محمد بن على است.

ص:42

فصل دوم: بررسى سعايت محمد از امام كاظم عليه السلام نزد هارون

اشاره

در برخى منابع روايى شيعه و نيز تعدادى از منابع انساب سادات، محمد بن اسماعيل، متهم شده است به اينكه نزد هارون الرشيد از امام موسى كاظم عليه السلام سعايت كرد و در واقع سعايت وى، عامل اصلى دستگيرى و انتقال امام عليه السلام به زندان هاى هارون بود و در نهايت به شهادت آن حضرت منجر شد. اما با اين حال، تعدادى از مورخان بزرگ و معتبر، شخص بدگو از امام عليه السلام نزد هارون را نه محمد بن اسماعيل، بلكه برادر وى على بن اسماعيل دانسته اند.

در اين فصل براى روشن كردن اينكه آيا شخص بدگو، محمد بوده است يا برادرش على، منابع روايت كننده هر يك از اين دو ديدگاه را معرفى و روايت هاى موجود در اين زمينه را نقل مى كنيم و سپس به بررسى سندى و محتوايى هر دو دسته از اين روايات مى پردازيم.

ص:43

منابع و روايات ديدگاه اول (سعايت محمد بن اسماعيل)

مهم ترين مستند ديدگاه سعايت محمد بن اسماعيل نزد هارون، روايتى است كه شيخ كلينى (م. 329 ه. ق) در اصول كافى از على العُريضى، فرزند امام جعفر صادق عليه السلام نقل كرده است. بر اساس اين روايت، محمد بن اسماعيل پيش از آنكه به بغداد مسافرت كند، در مكه به محضر امام هفتم عليه السلام رسيد تا از ايشان خداحافظى كند. امام عليه السلام نيز او را سه بار به تقوا در حفظ جان ايشان توصيه و صد دينار به وى كمك كرد. اما او راه بغداد را پيش گرفت و رفت. سند و متن اين روايت و ترجمه فارسى آن به شرح ذيل است:

از على بن ابراهيم، از محمد بن عيسى، از موسى بن قاسم بجلى، از على بن جعفر [روايت شده است] كه گفت:

در مكه، عمره ماه رجب را به جا آورده بوديم كه برادرزاده ام، محمد ابن اسماعيل، نزد من آمد و گفت: «عمو! مى خواهم به بغداد بروم و دوست دارم با عمويم ابوالحسن (موسى بن جعفر عليه السلام) وداع كنم و دوست دارم تو هم با من باشى». پس اندكى بعد از مغرب با وى به خانه برادرم رفتيم كه در خانه اش در «حوبه» بود. در را زدم و برادرم صدا زد: «كيستى؟». گفتم: «على». گفت: «الان خارج مى شوم»؛ و چون وضو را طول مى داد عرض كردم: «شتاب فرماييد». فرمود: «آمدم». حضرت تشريف آورد و جلوى در اتاق نشست. نزديك رفتم و سر امام را بوسيدم و گفتم: «براى كارى آمده ام كه اگر خير باشد، توفيق الهى است؛ وگرنه، ما اشتباهات فراوانى داريم».

ص:44

امام عليه السلام فرمود: «كارت چيست؟» گفتم: «برادرزاده ات مى خواهد با شما وداع كند و به بغداد برود». فرمود: «بگو بيايد». او را كه بيرون منتظر بود فراخواندم. نزديك آمد و سر امام را بوسيد و گفت: «قربانت گردم! مرا سفارشى فرماييد». امام عليه السلام فرمود: «تو را سفارش مى كنم كه از خدا بترسى و در [ريختن] خون من شريك مباشى». محمد گفت: «خدا ذليل كند كسى را كه سوء قصدى نسبت به شما داشته باشد»؛ و كسى را كه نسبت به امام سوء قصد داشته باشد، نفرين كرد.

سپس دوباره سر امام را بوسيد و گفت: «عمو جان مرا سفارشى فرماييد». امام عليه السلام دوباره فرمود: «تو را سفارش مى كنم كه از خدا بترسى و در [ريختن] خون من شريك مباشى». و او دوباره گفت: «خدا ذليل كند كسى را كه سوء قصدى نسبت به شما داشته باشد». سپس دوباره سر امام را بوسيد و گفت: «عمو جان مرا سفارشى فرماييد». امام عليه السلام باز هم فرمود: «تو را سفارش مى كنم كه از خدا بترسى و در [ريختن] خون من شريك مباشى». و او كسى را كه نسبت به امام سوء قصد داشته باشد نفرين كرد. سپس كنار رفت و من هم حركت كردم تا با او برگردم. امام عليه السلام فرمود: «على همين جا باش». سپس وارد اتاق شد و مرا خواست و من داخل شدم. امام كيسه اى حاوى صد دينار به من داد و فرمود: «به برادرزاده ات بده و بگو هزينه سفرش كند».

على بن جعفر گويد، آن را گرفتم و در گوشه عبايم جاى دادم. امام

ص:45

كيسه ديگرى داد و فرمود: «اين را نيز به او بده». سپس كيسه ديگرى داد و فرمود: «اين را هم به او بده». عرض كردم: «قربانت گردم! اگر شما از او بر جان خود بيم داريد، پس چرا كمكش مى كنيد؟» امام عليه السلام فرمود: «اگر من به او نيكى كنم و او قطع رحم كند، خداوند اجلش را قطع مى كند». سپس كيسه چرمى كه در آن سه هزار درهم نقره بود به من داد و فرمود: «اين را هم به او بده». از نزد امام بيرون آمدم و صد دينار اول را به او دادم. او بسيار خوشحال شد و براى عمويش دعا كرد. سپس كيسه دوم و سوم را به او دادم. او آن قدر خوشحال شد كه گمان كردم از اين سفر منصرف مى شود. سپس سه هزار درهم را به او دادم. او پول ها را گرفت و راه خود را پيش گرفت تا آنكه به دربار هارون وارد شد.(1) پس از كلينى، كشّى نيز در رجال خود، روايت ديگرى مشابه روايت پيش گفته و البته با اختلافاتى در برخى جزئيات آن نقل كرده است. ترجمه فارسى اين روايت بدين شرح است:

ابوجعفر محمد بن قولويه قمى، از يكى از مشايخ خود - بدون اينكه نامش را ببرد - از على بن جعفر بن محمد عليهما السلام روايت كرد كه گفت:

محمد بن اسماعيل بن جعفر نزد من آمد و از من خواست تا از ابوالحسن موسى عليه السلام بخواهم به او اجازه مسافرت به عراق بدهد و از او راضى باشد و او را سفارش و توصيه اى كند. از اين كار خوددارى كردم تا وقتى كه او به وضوخانه رفت و بيرون آمد و درمثل چنين

ص:46


1- (1) . الكافى، ج 1، ص 485.

زمانى مى توانستم با او خلوت كنم و سخن بگويم. پس به او گفتم: «برادرزاده ات، محمد بن اسماعيل، از تو مى خواهد كه به او اجازه دهى به عراق برود و او را به چيزى سفارش كنى». امام عليه السلام نيز به او اجازه داد.

زمانى كه امام عليه السلام به اتاق خود بازگشت، محمد بن اسماعيل برخاست و گفت: «عمو جان! مى خواهم مرا سفارشى بفرماييد». امام عليه السلام فرمود: «تو را سفارش مى كنم كه از خدا بترسى و در [ريختن] خون من شريك مباشى». محمد گفت: «خدا لعنت كند كسى را كه سوء قصدى نسبت به شما داشته باشد». سپس دوباره گفت: «عمو جان! مرا سفارشى فرماييد». سپس امام عليه السلام كيسه اى حاوى 150 دينار به محمد داد و او آن را گرفت. امام عليه السلام كيسه ديگرى حاوى 150 دينار به او داد و محمد آن را نيز گرفت. امام دوباره كيسه ديگرى حاوى 150 دينار به محمد داد و او آن را گرفت. سپس امام عليه السلام دستور داد تا 1500 درهم نيز به او بدهند.

به ايشان عرض كردم كه به او خيلى عطا كردى! امام عليه السلام پاسخ داد: «اين براى آن است كه اگر با من قطع رحم كرد، حجّت من تمام باشد كه با او صله رحم كردم». سپس محمد از آنجا رفت و رو به سمت عراق نهاد. وقتى كه به بغداد رسيد، پيش از استراحت و اقامت در جايى، مستقيماً با لباس سفر خود به دربار هارون رفت و اجازه ملاقات وى را خواست و به دربان گفت: «به اميرالمؤمنين بگو كه محمد بن اسماعيل بن جعفر، پشت در منتظر است». دربان گفت: «اول

ص:47

برو و لباس خود را عوض كن و بازگرد تا بدون نياز به اجازه، بگذارم به نزد وى روى كه اميرالمؤمنين الان در خواب به سر مى برد». محمد گفت: «به اميرالمؤمنين بگو كه من آمدم و تو به من اجازه ندادى».

دربان، هارون را از اين موضوع باخبر ساخت و او به وى اجازه ورود داد. محمد نزد هارون رفت و گفت: «اى اميرالمؤمنين! در زمين دو خليفه هست كه براى آنها خراج جمع آورى مى شود: موسى بن جعفر [عليهما السلام] در مدينه و تو در عراق». هارون پرسيد: «قسم به خدا؟» محمد گفت: «سوگند به خدا!» هارون دستور داد تا صد هزار درهم به وى بدهند. محمد پس از اينكه پول ها را گرفت و به منزل خود بُرد، شب هنگام دچار باد معده يا درد گلو(1) شد و سپس مُرد. روز بعد، پول هايى را كه برايش آورده بودند، بازگرداندند.(2) همچنين در ادامه اين روايت آمده است كه موسى بن قاسم بجلى از على بن جعفر عليه السلام نقل كرد كه گفت: «از برادرم موسى عليه السلام شنيدم كه گفت: پدرم (امام جعفر صادق عليه السلام) به برادرم عبدالله گفت: دو برادرزاده ات را درياب (تحويل بگير!) كه مرا به شدت آزرده خاطر ساخته اند و اين دو، وسوسه شيطان اند».(3) منظور امام عليه السلام

ص:48


1- (1) . نام اين بيمارى در تصحيح جواد قيومى از رجال كشّى (ص 226)، به صورت «ريحه» (باد معده) و در تصحيح علامه مصطفوى (ص 265) از همين كتاب به صورت «ذبحه» (درد گلو) بيان شده است.
2- (2) . اختيار معرفة الرجال (رجال الكشّى)، صص 225 و 226؛ تصحيح علامه مصطفوى، صص 263-265.
3- (3) . «اليك ابني اخيك! فقد ملآني بالسفه، فإنهما شرك شيطان».

از دو برادرزاده عبدالله، محمد بن اسماعيل و على بن اسماعيل بود؛ چراكه عبدالله و برادرش اسماعيل، از يك پدر و مادر بودند.(1) از ميان علماى انساب، به نظر مى رسد ابونصر بخارى (سده چهارم هجرى) نخستين كسى است كه محمد بن اسماعيل را عامل شهادت امام كاظم عليه السلام معرفى كرده است. او در اين باره مى نويسد:

محمد بن اسماعيل بن جعفر با عموى خود موسى بن جعفر عليه السلام بود و نامه هاى مخفيانه امام عليه السلام به شيعيان در نقاط مختلف را او مى نوشت. زمانى كه هارون الرشيد به حجاز آمد، محمد بن اسماعيل نزد هارون از عموى خود سعايت كرد و گفت: «آيا مى دانى كه در زمين دو خليفه وجود دارد كه برايشان ماليات جمع آورى مى شود؟» هارون گفت: «واى بر تو! من و چه كسى؟» محمد گفت: «موسى بن جعفر» و اسرار وى را فاش كرد. پس هارون امام را دستگير و زندانى كرد و اين مسئله عامل شهادت وى بود. محمد بن اسماعيل نيز نزد هارون، منزلتى يافت و با او به عراق رفت و در بغداد از دنيا رفت.(2) ابونصر بخارى همچنين افزوده است كه حضرت موسى بن جعفر [عليهما السلام]، او را نفرين كرد و خداوند دعاى امام عليه السلام عليه وى و فرزندانش را اجابت كرد.(3) صاحب المجدى نيز از ابوالغنائم حسينى از ابن خدّاع نقل كرده

ص:49


1- (1) . اختيار معرفة الرجال (رجال الكشّى)، تصحيح جواد قيومى اصفهانى، ص 226؛ همان منبع، تصحيح علامه مصطفوى، ص 265.
2- (2) . سر السلسلة العلوية، صص 67 و 68.
3- (3) . همان، ص 68.

است كه امام موسى عليه السلام از برادرزاده اش حذر داشت و به او نيكى مى كرد؛ اما محمد نزد سلطان بنى عباس از وى سعايت مى كرد.(1) ابن طقطقى (م. 709 ه. ق) نيز با اينكه محمد بن اسماعيل را شخص سعايت كننده از عموى خود، موسى بن جعفر عليهما السلام معرفى كرده، اما قبر على بن اسماعيل را در بغداد دانسته است.(2) ابن عنبه (827 ه. ق) پس از نقل اقوال نسب شناسان پيش از خود، افزوده است:

امام موسى بن جعفر عليهما السلام از اينكه با وجود سعايت محمد بن اسماعيل از ايشان، با وى صله رحم به جا آورد و در حق او نيكى كرد، مورد ملامت قرار گرفت. اما امام پاسخ داد كه پدرم از پدرش و او از پدربزرگش و او از پدرش به نقل از پدربزرگش، از رسول اكرم 9 روايت كرد كه:

«ان الرحم اذا قطعت فوصلت، ثم قطعت فوصلت، ثم قطعت فوصلت، ثم قطعت قطعها الله تعالى». ومن با اين كار [صله رحم با وى] خواستم كه خداوند رحم او را از من قطع كند.(3)

منابع و روايات ديدگاه دوم (سعايت على بن اسماعيل)

بر خلاف رواياتى كه محمد بن اسماعيل را متهم به سعايت از امام هفتم عليه السلام نزد هارون مى كند، تعداد ديگرى از مورخان معتبر

ص:50


1- (1) . المجدى فى انساب الطالبيين، ص 291.
2- (2) . الاصيلى فى انساب الطالبيين، محمد بن على الحسنى (ابن الطقطقى)، صص 197 و 199.
3- (3) . عمدة الطالب فى انساب آل ابى طالب، ص 288.

و محدّثان شيعه، از جمله ابوالفرج اصفهانى (284-356 ه. ق) در مقاتل الطالبيين، شيخ صدوق (م. 381 ه. ق) در عيون اخبار الرضا، شيخ مفيد (336-418 ه. ق) در ارشاد و شيخ طوسى در كتاب غيبت، در بيان علت و چگونگى دستگيرى و زندانى شدن امام موسى كاظم عليه السلام، گزارش تاريخى مفصلى را روايت كرده اند كه بر اساس آن، شخصى كه نزد هارون از امام عليه السلام، سعايت كرد، نه محمد بن اسماعيل، بلكه برادرش على بن اسماعيل بود.

جزئيات اين گزارش مطابق نقل ابوالفرج اصفهانى به شرح ذيل است:

احمد بن عبيدالله بن عمار به نقل از على بن محمد نوفلى، به نقل از پدرش، و نيز احمد بن سعيد به نقل از يحيى بن حسن علوى، و همچنين ديگران براى من روايت كردند كه سبب گرفتارى موسى ابن جعفر [عليهما السلام]، آن بود كه هارون، پسرش محمد (امين) را براى آموزش به جعفر بن محمد بن اشعث سپرد. يحيى بن خالد برمكى به جعفر حسد برد و گفت: «اگر خلافت به محمد امين برسد وزارت از دست من و فرزندانم خارج خواهد شد». ازاين رو در صدد برآمد تا به وسيله اى، دست جعفر بن محمد بن اشعث را از كار كوتاه كند و جعفر از كسانى بود كه قائل به امامت [موسى بن جعفر عليهما السلام] بود. يحيى بدين منظور باب دوستى و مراوده با جعفر را باز كرد و بسيار به خانه اش مى رفت و خصوصيات زندگى و كارهاى او را به هارون گزارش مى داد و بر آن چيزى هايى مى افزود كه از وى در دل هارون

ص:51

كينه و كدورت ايجاد مى كرد.

روزى يحيى بن خالد از برخى اشخاص مورد اطمينان خود پرسيد: «آيا مردى از آل ابى طالب را مى شناسيد كه تنگ دست باشد و [در قبال پول]، مرا از چيزهايى كه مى خواهم درباره موسى بن جعفر [عليهما السلام] بدانم، مطلع سازد؟» پس آنها على بن اسماعيل بن جعفر صادق [عليه السلام] را به وى معرفى كردند و موسى [عليه السلام] با اين شخص (على بن اسماعيل) انس و دوستى داشت و به او نيكى مى كرد و گاه اسرار خود را با وى در ميان مى گذاشت.

به هر حال يحيى بن خالد برمكى مالى براى على بن اسماعيل فرستاد و چون از او خواست تا به بغداد برود، موسى بن جعفر [عليهما السلام] مطلع شده، او را طلبيد و فرمود: «اى برادرزاده، به كجا مى روى؟» پاسخ داد: «به بغداد». حضرت پرسيد: «براى چه مى روى؟» گفت: «من بدهى دارم و مرد فقيرى هستم». حضرت فرمود: «من بدهى تو را مى پردازم و زياده بر آن نيز به تو خواهم داد». اما على بن اسماعيل اعتنايى نكرد و آماده حركت شد. موسى بن جعفر [عليهما السلام] باز او را طلبيد و به او فرمود: «آيا تصميم [قطعى] به رفتن دارى؟» گفت: «آرى، چاره اى ندارم». حضرت به او فرمود: «اى برادرزاده، از خدا بترس و كودكان مرا يتيم مكن!» و سپس دستور داد سيصد دينار و چهارهزار درهم به او بدهند.

على بن اسماعيل به بغداد آمد و نزد يحيى بن خالد برمكى رسيد. او اخبار موسى بن جعفر [عليهما السلام] را از وى گرفت و با اضافات خود بر اين

ص:52

اخبار، به هارون گزارش داد. سپس على بن اسماعيل را نزد هارون برد. هارون احوال عمويش (موسى بن جعفر عليهما السلام) را از وى پرسيد و او زبان به سعايت وى گشود و آنچه يحيى بن خالد گفته بود، همه را باز گفت و بر آن افزود و به هارون گفت: «اموالى از مشرق و مغرب براى وى (موسى بن جعفر عليهما السلام) مى آورند و او خانه هايى مخصوص گردآورى اموال دارد و مزرعه اى را به سى هزار دينار خريده و آن را يسيره نام نهاده است و چون سى هزار دينار را براى صاحب آن مزرعه بردند، گفت: من اين سكه ها را نمى خواهم و بايد سكه هاى ديگرى چنين و چنان برايم بياوريد. پس موسى بن جعفر [عليهما السلام] دستور داد، آن سكه ها را برگرداندند و سى هزار دينار ديگر به همان اوصافى كه صاحب مزرعه خواسته بود، به وى دادند».

هارون پس از شنيدن اين سخنان، دستور داد مبلغ دويست هزار درهم به على بن اسماعيل بدهند و اين مبلغ را از مشرق برايش تأمين كنند. فرستادگان وى براى دريافت پول رفتند. على بن اسماعيل روزى به بيت الخلا رفت؛ ناگهان به اسهالى دچار شد كه تمام روده هايش از بدنش بيرون ريخت و هرچه ديگران تلاش كردند او را معالجه كنند، نتوانستند. او به حال مرگ افتاد و در حالى كه مشغول جان كندن بود، آن اموال بيامد. او نيز گفت: «من كه در حال مردن هستم؛ اينها به چه كار من مى آيد؟»(1)

ص:53


1- (1) . ر. ك: مقاتل الطالبيين، صص 414 و 415؛ ترجمه مقاتل الطالبيين، صص 466-468؛ عيون اخبار الرضا، محمد بن على القمى (الشيخ الصدوق)، ج 1، صص 70-72؛ الارشاد فى معرفة حجج الله على العباد، محمد بن محمد النعمان (المفيد البغدادى)، ج 2، صص 237-239.

در ادامه اين روايت، جزئيات به حج رفتن هارون الرشيد و دستگير كردن امام موسى كاظم عليه السلام و فرستادن ايشان به زندان بصره، تا زمان شهادت و به خاك سپردن آن حضرت بيان شده است.

شيخ صدوق (م. 381 ه. ق) نيز در عيون اخبار الرضا، نزديك به اين خبر را، البته با افزوده ها يا كاسته هايى در برخى جزئيات آن (از جمله چگونگى مرگ على بن اسماعيل)، به نقل از محمد بن ابراهيم بن اسحاق طالقانى و او از محمد بن يحيى صولى، از ابوالعباس احمد بن عبدالله، از على بن محمد بن سليمان نوفلى، از صالح بن على بن عطيه نقل كرده است.(1) همچنين شيخ مفيد (336-413 ه. ق) در مورد بيان علت شهادت امام كاظم عليه السلام، مشابه خبر ابوالفرج را به نقل از راويان اصلى وى روايت كرده است كه نشان دهنده باور داشتن وى به نقش «على بن اسماعيل» در شهادت آن حضرت است.(2) شيخ طوسى (385-460 ه. ق) نيز گزارشى را كه ابوالفرج اصفهانى نقل كرده، با يك واسطه از وى، يعنى از طريق احمد بن عبدون روايت كرده است؛ اما با اين تفاوت كه در سند شيخ طوسى، نام احمد بن سعيد به صورت «احمد بن محمد بن سعيد»، و نام يحيى بن حسن علوى به صورت «محمد بن حسن علوى»

ص:54


1- (1) . عيون اخبار الرضا، ج 1، صص 70-72.
2- (2) . الارشاد فى معرفة حجج الله على العباد، ج 2، صص 237-239.

آمده است(1) كه نام دوم، بى گمان تحريف شده و صورت صحيح آن، يحيى بن حسن علوى است.

بررسى راويان روايات ديدگاه اول (سعايت محمد بن اسماعيل)

همان گونه كه گذشت، شيخ كشّى روايت خود را از ابن قولويه قمى و او به نقل از «يكى از مشايخ خود»، به طريق مرفوع، از على العُرَيضى، فرزند امام جعفر صادق عليه السلام نقل كرده است. ممكن است شيخِ روايتِ ابن قولويه كه از وى نام نبرده، همان على بن ابراهيم باشد كه شيخ كلينى، روايت خود را از وى نقل كرده است. بنابراين در اينجا به معرفى راويان مذكور در سند شيخ كلينى مى پردازيم:

1. على بن ابراهيم: على بن ابراهيم بن هاشم قمى، محدّث بزرگ و مشهور شيعه در سده سوم هجرى است كه در وثاقت و اعتبار وى نزد علماى شيعه ترديدى وجود ندارد. نجاشى به تعدادى از كتاب هاى وى از جمله تفسير، ناسخ و منسوخ، قرب الاسناد، شرائع، توحيد و شرك، مغازى، انبياء و فضايل اميرالمؤمنين عليه السلام، اشاره كرده است.(2) اما مشهورترين اين آثار، تفسير منسوب به وى است.

2. محمد بن عيسى: در جوامع حديثى شيعه از راويان متعددى كه «محمد بن عيسى» نام داشته اند، ياد شده است. اما به گفته مرحوم آيت الله العظمى خوئى، نام محمد بن عيسى (به طور مطلق)

ص:55


1- (1) . الغيبة، ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسى، ص 29.
2- (2) . رجال النجاشى، ص 260.

را مى توان بر دو راوى به نام هاى محمد بن عيسى بن عبدالله بن سعد بن مالك اشعرى و محمد بن عيسى ابن عُبَيد بن يقطين بغدادى منطبق كرد.(1) راوى نخست، يعنى محمد بن عيسى اشعرى، به نوشته نجاشى، بزرگ خاندان اشعرى و شيخ قمى ها بوده و امام رضا عليه السلام را ديده و از ايشان حديث شنيده و از امام محمد جواد عليه السلام نيز روايت نقل كرده است.(2) راوى دوم، يعنى محمد بن عيسى بغدادى، گاه به غلوِ در مذهب متهم بوده است.(3) شيخ طوسى گرچه از وى در شمار اصحاب چند تن از ائمه عليهم السلام از جمله امام رضا، امام هادى و امام حسن عسكرى عليهم السلام ياد كرده،(4) اما او را «يونسى» (پيرو يونس بن ظبيان) و از نظر قمى ها، ضعيف دانسته است.(5) با اين حال نجاشى از وى با صفات «جليل فى اصحابنا، ثقة، عين، كثير الرواية، حسن التصانيف» ياد كرده است.(6) شيخ كشّى نيز روايت كرده است كه فضل بن شاذان، نامبرده را دوست داشت و او را ستايش مى كرد و در ميان اقران خود، بى مانند مى دانست.(7) بر اين

ص:56


1- (1) . معجم رجال الحديث، ج 18، ص 113.
2- (2) . رجال النجاشى، ص 338.
3- (3) . الفهرست، ابوجعفر محمدبن الحسن الطوسى، ص 141.
4- (4) . رجال الطوسى، صص 367، 391 و 401.
5- (5) . همان، ص 391.
6- (6) . رجال النجاشى، ص 333.
7- (7) . اختيار معرفة الرجال، تصحيح: جواد القيومى الاصفهانى، ص 445.

اساس، آيت الله العظمى خوئى، وثاقت محمد ابن عيسى را پذيرفته و به وجوهى كه ديگران براى ضعيف بودن وى بدان استدلال كرده اند، پاسخ داده است.(1)3. موسى بن قاسم بجلى: در واقع نام او موسى بن قاسم بن معاوية ابن وهب بجلى است كه در جوامع حديثى شيعه، روايات متعددى به نقل از وى به چشم مى خورد.(2) شيخ طوسى وى را از ياران امام رضا و امام محمد جواد عليهما السلام، و برقى از اصحاب امام محمد جواد عليه السلام برشمرده است.(3) نجاشى از وى با صفات «ثقة جليل، واضح الحديث، حسن الطريقة» ياد كرده و داراى كتاب هايى در موضوعات فقهى نظير وضو، نماز، زكات، روزه، حج، نكاح، طلاق، حدود، ديات، شهادات و غيره بوده است.(4)4. على بن جعفر عليه السلام: او فرزند بزرگوار امام ششم شيعيان است كه با توجه به اقامت خود در روستاى «عُرَيض» مدينه، به على العُريضى شهرت داشته است. در منابع به جلالت قدر و صحيح العقيده بودن وى اذعان شده است.

به نظر مى رسد كه سند روايت شيخ كلينى، از منظر علم رجال و درايه، مشكل چندانى ندارد و حتى اگر «محمد بن عيسى» را

ص:57


1- (1) . ر. ك: معجم رجال الحديث، ج 18، صص 121-125.
2- (2) . براى آگاهى بيشتر درباره وى ر. ك: معجم رجال الحديث، ج 20، صص 76-79.
3- (3) . رجال الطوسى، صص 365 و 378؛ رجال البرقى، ص 56.
4- (4) . رجال النجاشى، ص 405.

منطبق بر محمد بن عيسى بن عبيد بغدادى بدانيم، به تصريح نجاشى و ديگران، ثقه و مطمئن بوده است.

بررسى راويان روايات ديدگاه دوم (سعايت على بن اسماعيل)

الف) سند اولِ روايت ابوالفرج

سند اول روايت ابوالفرج چنين است: احمد بن عبيدالله بن عمار، به نقل از على بن محمد نوفلى، به نقل از پدرش (محمد بن سليمان نوفلى).

1. احمد بن عبيدالله بن عمار: نسبتش ثقفى و كنيه اش ابوالعباس و كارش «كاتب» بوده است.(1) خطيب بغدادى وى را با عبارت «كان يتَشَيع» وصف كرده است.(2) او از دوستان محمد بن داوود بن جرّاح بود و مدتى نيز براى وزير معتضد و مكتفى عباسى، قاسم بن عبيدالله بن سليمان (م. 291 ه. ق) و فرزند وى خدمت كرد.(3) او به گفته خطيب بغدادى در سال 314 ه. ق و به گفته نديم در سال 319 ه. ق از دنيا رفت.(4) در فهرستِ نديم، عناوين تعدادى از تأليفات وى نام برده شده كه از آن جمله است: كتاب المُبَيضَة فى مقاتل آل ابى طالب، رساله در «تفضيل

ص:58


1- (1) . الفهرست، النديم، ج 3، ص 458؛ تاريخ بغداد، احمد بن على بن ثابت (الخطيب البغدادى)، ج 4، ص 417.
2- (2) . تاريخ بغداد، ج 4، ص 417.
3- (3) . الفهرست، النديم، ج 3، ص 458.
4- (4) . همان؛ تاريخ بغداد، ج 4، ص 418.

بنى هاشم و اوليائهم وذمّ بنى اميه و اتباعهم»، رساله در بنى اميه، رساله در «مثالب معاويه»، اخبار حجر بن عدى، اخبار عبدالله بن معاوية بن عبدالله ابن جعفر طيار، مثالب ابى نواس، اخبار ابى العتاهيه، اخبار ابن رومى و منتخب اشعار وى، و غيره.(1) ابوالقاسم ابن زنجى كاتب نيز براى وى كتاب هاى ديگرى از جمله «جمل» و «صفين» را نام برده است.(2) نام ابوالعباس ثقفى در برخى از اسناد روايات ائمه عليهم السلام در تعدادى از منابع حديثى شيعه به چشم مى خورد. گزارش هاى متعددى نيز به واسطه وى در منابع تاريخى نقل شده است و گزارش هاى تاريخى وى از منابع مهم كتاب مقاتل الطالبيين ابوالفرج اصفهانى به شمار مى آيد.

2. على بن محمد بن سليمان نوفلى: او از راويان و مورخان سده سوم هجرى است كه شيخ طوسى و برقى در رجال خود، او را از اصحاب و راويان امام على هادى عليه السلام برشمرده اند.(3) به جز اين دو اشاره، ديگر منابع رجال شيعه، آگاهى هاى چندانى درباره وى به دست نمى دهد. اما در منابع حديثى شيعه و نيز متون تاريخى، نقل هاى روايى و گزارش هاى تاريخى فراوانى از وى باقى مانده است. رسول جعفريان، بيشتر اخبار تاريخى وى را در قالب يك كتاب گردآورى كرده است.(4)

ص:59


1- (1) . الفهرست، النديم، ج 3، ص 459.
2- (2) . معجم الادباء، ياقوت الحموى، ج 1، ص 367.
3- (3) . رجال الطوسى، ص 388؛ رجال البرقى، ص 60.
4- (4) . ر. ك: «كتاب الاخبار»، على بن محمد نوفلى، مقدمه و تدوين: رسول جعفريان.

3. محمد بن سليمان نوفلى: او نيز همانند فرزندش على، از راويان و محدّثان برجسته است؛ چراكه على بن محمد نوفلى، بيش از هشتاد درصد از اخبار و گزارش هاى خود را از پدرش نقل كرده است. برخى شواهد نيز از ارتباط محمد بن سليمان با محافل شيعى حكايت دارد.(1) از آن جمله روايتى از شيخ صدوق است كه آن را على بن محمد نوفلى از پدرش از على بن يقطين نقل كرده است.(2)

ب) سند دومِ روايت ابوالفرج

سند مزبور چنين است: احمد بن سعيد به نقل از يحيى بن حسن علوى.

1. احمد بن سعيد: ابوالعباس احمد بن محمد بن سعيد كوفى همدانى، معروف به «ابن عُقده»، (249-332 ه. ق) از محدّثان بزرگ و معتبرى است كه علماى رجال مسلمان، در ستايش و جايگاه علمى وى، سخن ها گفته اند. او ميان علماى اماميه نيز مقبوليت بالايى داشته و بسيارى از روايات، اخبار و گزارش هاى تاريخى وى به فراوانى در اصول حديثى شيعه از جمله كتب اربعه نقل شده است. او رسائل و تأليفات متعددى داشته كه متأسفانه بيشتر آنها از بين رفته و به دست ما نرسيده است.

ص:60


1- (1) . براى آگاهى بيشتر درباره وى، ر. ك: «على بن محمد نوفلى و كتاب الاخبار او»، رسول جعفريان، فصلنامه علوم حديث، ش 49 و 50، ص 348.
2- (2) . ر. ك: علل الشرائع، ج 1، ص 71.

به گفته شيخ طوسى و نجاشى، ابن عقده تا زمان مرگ خود، مذهب زيدى جارودى داشته است.(1) خطيب بغدادى نيز به زيدى بودن پدر وى اشاره كرده است؟(2) با اين حال برخى از پژوهشگران معاصر، قائل به تشيع دوازده امامى ابن عقده شده اند و استدلال آنان، وجود روايات متعدد منقول از وى است كه در آن به نص بر ولايت اميرمؤمنان عليه السلام و وجود دوازده امام عليهم السلام و حضرت مهدى [تصريح شده است.(3) صاحب قاموس الرجال، نقل برخى از اين روايات از سوى ابن عقده را منافى زيدى بودن و مستلزم امامى بودن وى دانسته است.(4)2. يحيى بن حسن علوى: او از محدّثان و مورخان بزرگ سده سوم هجرى است. نسبش با چهار واسطه بدين شرح به امام زين العابدين عليه السلام مى رسد: يحيى بن حسن بن جعفر بن عبيدالله بن حسين بن امام سجاد عليه السلام.(5) نام پدر وى در بسيارى از اسناد روايات، به صورت «حسين» ضبط شده است.

شيخ طوسى در رجال خود در مورد كسانى كه از ائمه عليهم السلام

ص:61


1- (1) . الفهرست، ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسى، ص 28؛ رجال النجاشى، ص 94.
2- (2) . تاريخ بغداد، ج 6، ص 150.
3- (3) . براى آگاهى بيشتر در اين باره ر. ك: «بررسى شخصيت رجالى ابن عقده و واكاوى مذهب او در كتب تاريخى»، جعفر فيروزمندى و زهره نريمانى، مطالعات قرآن و حديث، ش 5، صص 148 125.
4- (4) . قاموس الرجال، محمد تقى التسترى، ج 1، ص 604.
5- (5) . الفهرست، الطوسى، ص 179؛ رجال النجاشى، ص 441.

روايت نكرده اند، از يحيى بن حسن علوى نام برده و از كتاب وى با عنوان «نسب آل ابى طالب» ياد كرده است.(1) همو در فهرست خود علاوه بر كتاب فوق، به «كتاب المناسك» وى - كه آن را از امام زين العابدين عليه السلام روايت نموده - اشاره كرده است.(2) به گفته نجاشى، او از امام رضا عليه السلام روايت كرده است و علاوه بر نسب آل ابى طالب، تأليف ديگرى به نام «كتاب المسجد» داشته است.(3) مرحوم آيت الله العظمى خوئى اشاره كرده است كه با وجود اشاره نجاشى مبنى بر روايت يحيى بن حسن علوى از امام رضا عليه السلام، هيچ روايتى از وى در كتب اربعه شيعه وجود ندارد. با اين حال روايات وى از امامان ديگر در تأليفات شيخ صدوق به چشم مى خورد.(4)

ج) سند روايت شيخ صدوق

شيخ صدوق روايت خود را از محمد بن ابراهيم بن اسحاق طالقانى و او از محمد بن يحيى صولى، از ابوالعباس احمد بن عبدالله، از على بن محمد بن سليمان نوفلى، از صالح بن على بن عطيه نقل كرده است.

1. محمد بن ابراهيم بن اسحاق طالقانى: در منابع رجالى متقدم شيعه از وى ياد نشده است. اما شيخ صدوق در تأليفات خود اخبار

ص:62


1- (1) . رجال الطوسى، ص 450.
2- (2) . الفهرست، الطوسى، ص 179.
3- (3) . رجال النجاشى، صص 441 و 442.
4- (4) . معجم رجال الحديث، ج 21، ص 47.

و روايات فراوانى را از وى نقل كرده است. از آن جمله، رواياتى است از امام رضا عليه السلام در فضيلت ماه رمضان و ماه رجب كه سند آن چنين است: محمد بن ابراهيم بن اسحاق طالقانى، از احمد بن محمد بن سعيد (ابن عقده)، از على بن حسن بن فضّال، از پدرش، از امام رضا عليه السلام.(1) شيخ صدوق همچنين در بيان توقيع هاى صادر شده از امام زمان [، روايتى از وى نقل كرده است مبنى بر اينكه حسين بن روح نوبختى در زمان حضور محمد بن ابراهيم نزد وى، به سؤال يكى از شيعيان پاسخ داد. سپس به محمد گفت كه اين پاسخ را از حضرت حجت [گرفته است.(2) مرحوم خوئى از اين روايت، تشيع محمد بن ابراهيم و حُسن عقيده وى را نتيجه گرفته، اما آن را براى اثبات وثاقت وى كافى ندانسته است.(3)2. محمد بن يحيى صولى: محمد بن يحيى بن عبدالله بن عباس، معروف به «ابوبكر صولى» (م. 330 ه. ق)، از اديبان و نويسندگان اواخر سده سوم و اوايل سده چهارم هجرى است. او دوست و هم نشين چند تن از خلفاى عباسى از جمله الراضى بالله و مكتفى و مقتدر بوده است. اما به علت اينكه در اواخر عمر خود، رساله اى در فضايل امام على عليه السلام تدوين كرد، تحت تعقيب قرار گرفت و از

ص:63


1- (1) . ر. ك: قاموس الرجال، محمد تقى التسترى، ج 9، ص 6.
2- (2) . كمال الدين و تمام النعمة، محمد بن على القمى (الشيخ الصدوق)، ج 2، صص 507-509.
3- (3) . معجم رجال الحديث، ج 15، ص 231.

ترس جان خود، باقى مانده عمر را به صورت پنهانى و ناشناس در بصره سپرى كرد.(1) نديم، فهرست مفصلى از نوشته ها و تأليفات تاريخى و ادبى وى را نام برده است كه از آن جمله مى توان به كتاب هاى اخبار الخلفاء، اخبار سيد حميرى و منتخب اشعارش، اخبار احمد بن يوسف و منتخب اشعارش، اخبار اسحاق بن ابراهيم و منتخب اشعارش، اخبار سُدَيف و منتخب اشعارش، اخبار ابوتمّام و كتاب الوزراء اشاره كرد.(2)3. ابوالعباس احمد بن عبدالله: در منابع رجالى و حديثى، راويان متعددى با نام احمد بن عبدالله ذكر شده است. اما در اينجا ظاهراً نام پدر راوى يعنى «عبدالله»، صورت تصحيف شده نام «عبيدالله» است و در اين صورت، مطابق سند اول روايت ابوالفرج، اين راوى همان ابوالعباس ثقفى است كه همانند سند مزبور، خبر خود را از على بن محمد بن سليمان نوفلى روايت كرده است.

4. على بن محمد بن سليمان نوفلى: وى را پيش تر معرفى كرديم.

5. صالح بن على بن عطيه: نسبت وى بغدادى بوده است. برقى او را در شمار اصحاب امام موسى كاظم عليه السلام و شيخ طوسى در شمار اصحاب امام رضا عليه السلام ياد كرده است.(3)

ص:64


1- (1) . الفهرست، النديم، ج 3، ص 464.
2- (2) . همان، صص 464 و 465.
3- (3) . رجال البرقى، ص 51؛ رجال الطوسى، ص 359.

نتيجه گيرى نهايى

روايت كلينى يك روايت داستانى است كه تنها بخشى از ماجراى سعايت از امام كاظم عليه السلام را در بر دارد و در آن به جزئيات بعدى آن - چنان كه در روايات تاريخى ديدگاه دوم آمده است - به ويژه به نقش محمد بن اسماعيل در سعايت از امام عليه السلام، به طور صريح و واضح اشاره اى نشده است. در واقع به قرينه وجود روايت شيخ كشى و اقوال علماى انساب است كه ارتباط اين روايت با مسئله سعايت محمد بن اسماعيل از امام كاظم عليه السلام نزد هارون و نقش وى در اين ماجرا آشكار مى شود.

همچنين با مقايسه روايت شيخ كلينى با اقوال و روايات تاريخى كه ابوالفرج اصفهانى و ديگران نقل كرده اند، مى توان نتيجه گرفت كه روايت كلينى ظاهراً مكمل اخبار تاريخى مورخان است و در واقع بيانگر جزئيات بيشترى از آن قسمت از روايات ديدگاه دوم است كه به آمادگى فرزند اسماعيل بن جعفر عليه السلام براى سفر به بغداد مربوط مى شود. بنابراين ميان روايت كلينى و اخبار تاريخى ديدگاه دوم، به جز نام شخص سعايت كننده، تناقض مهمى وجود ندارد.

شاهد بر اين ادعا آن است كه در روايت كلينى، مبلغ ذكرشده براى كمك هاى امام عليه السلام به برادرزاده خود، تقريباً منطبق با مبلغى است كه ابوالفرج در روايت خود ذكر كرده است. (همان گونه كه بيان شد، كلينى مبلغ را

ص:65

سيصد دينار و سه هزار درهم، و ابوالفرج سيصد دينار و چهار هزار درهم ذكر كرده است). بدين ترتيب، تفاوت اصلى ميان اين دو روايت، در نام شخص سعايت كننده است كه در روايت كلينى - و نيز شيخ كشّى - محمد بن اسماعيل، و در روايت ابوالفرج، على بن اسماعيل بيان شده است.

درباره بخش افزوده بر روايت شيخ كشّى نيز كه دربرگيرنده قدح امام صادق عليه السلام در حق دو نوه خويش يعنى فرزندان اسماعيل است، بايد گفت، افزون بر اينكه اين روايت با سند ناقص نقل شده است، در آن، نام على بن اسماعيل نيز در كنار نام محمد بن اسماعيل به چشم مى خورد كه مى تواند نشان دهنده اعتراف ضمنى به نقش و عملكرد منفى وى و در نتيجه رجحان اخبار حاكى از نقش وى در سعايت از امام كاظم عليه السلام باشد.

ضمن آنكه اساساً چنين اظهار نظرى از امام صادق عليه السلام درباره شخصى كه در آينده، خطايى هر چند بزرگ و نابخشودنى از وى سر خواهد زد، بعيد مى نمايد و با نوع رفتار و برخورد امام كاظم عليه السلام با برادرزاده اش پيش از سفر به بغداد، چنانكه در بخش اول همين روايت در رجال كشّى، و نيز در روايت مشابه آن در كافى آمده است، تناقض و منافات دارد.

از سوى ديگر، اخبار حاكى از سعايت على بن اسماعيل از امام كاظم عليه السلام و نقش وى در شهادت آن حضرت، گزارش هاى تاريخى كاملى است كه تعداد زيادى از مورخان معتبر دو سده سوم و

ص:66

چهارم هجرى همچون ابوالفرج اصفهانى، يحيى بن حسن علوى، ابن عقده كوفى، ابوبكر صولى، ابوالعباس احمد بن عبيدالله بن عمار ثقفى، ابوالحسن على بن محمد نوفلى و پدرش محمد بن سليمان، اين اخبار را نقل كرده اند. بيشتر اين افراد، شيعه اماميه بودند يا در صورت زيدى بودن نيز، عالمان شيعه و ساير مورخان مسلمان به آنها اعتماد داشتند. چنانكه چند تن از علماى بزرگ شيعه همچون شيخ صدوق، شيخ مفيد و شيخ طوسى، با نقل اين اخبار در كتب خود، به آنها اعتماد كرده و در واقع آن را پذيرفته اند.

بنابراين از مجموع آنچه گذشت، مى توان نتيجه گرفت كه سعايت از امام هفتم عليه السلام نزد هارون، در واقع از سوى على بن اسماعيل بن امام جعفر صادق عليه السلام انجام شده است؛ اما در دو روايت موجود در كافى و رجال كشّى، به اشتباه به محمد بن اسماعيل نسبت داده شده و اين ديدگاه از سوى برخى علماى انساب همچون ابونصر بخارى، پذيرفته شده است و نسب شناسان سده هاى بعدى به آن دامن زده اند.

در پايان، گفتنى است گرچه نگارنده اين سطور، خود به طور مستقل از نخستين مراحل نگارش اين كتاب، به اين نتيجه رسيده است كه شخص سعايت كننده نزد هارون، على بن اسماعيل بن جعفر صادق عليه السلام و نه برادرش محمد بن اسماعيل بوده است؛ اما با جست وجوهاى بعدى خود متوجه شد كه پيش از اين نيز،

ص:67

مرحوم عباس فيض (پژوهشگر بزرگ در حوزه انساب و زيارتگاه ها) به همين نتيجه رسيده است. اين فصل را با سخن وى در اين زمينه پايان مى دهيم:

برخى معتقدند كه محمد نزد هارون الرشيد درباره عم بزرگوار خود، موسى بن جعفر [عليهما السلام] به سعايت پرداخته... ولى به عقيده نگارنده، موافق گفته اغلب علماى رجال و انساب، برادر او على بن اسماعيل بود كه درباره امام كاظم [عليه السلام] نزد هارون به شرح فوق سعايت كرد و امام هم درباره او نفرين فرمود و همان شب به درد گلويى مبتلا گشته، به فاصله چند ساعت درگذشت و نام محمد در اين مورد به اشتباه ضبط شده است.(1)

ص:68


1- (1) . خلاصة المقال فى احوال الائمة والآل، عباس فيض، ص 515.

فصل سوم: زيارتگاه هاى منسوب به محمد بن اسماعيل و امامان مستور اسماعيليه

زيارتگاه هاى منسوب به محمد بن اسماعيل

1. شهر بغداد - عراق

همان گونه كه اشاره شد، به گفته چند تن از نسب شناسان بزرگ نظير ابونصر بخارى، ابوالحسن عمرى و ابن عنبه، محمد بن اسماعيل در بغداد از دنيا رفت و قبرش در اين شهر بوده است.(1) امروزه در بغداد، مسجد و زيارتگاه بزرگى به محمد بن اسماعيل منسوب است كه به نام «زيارتگاه محمد الفضل» يا به نام «جامع الفضل» شناخته مى شود. با اين حال برخى از مورخان و پژوهشگران، درباره انتساب اين زيارتگاه به محمد بن اسماعيل تشكيك كرده اند و آن را مدفن شخصيت ديگرى دانسته اند.

ص:69


1- (1) . ر. ك: سر السلسلة العلوية، ص 68؛ المجدى فى انساب الطالبيين، ص 291.

ابن عنبه، نسب شناس بزرگ، با اينكه قبر محمد بن اسماعيل را در بغداد مى داند، اما از شيخ خود، تاج الدين ابن مُعيه چنين نقل كرده است كه زيارتگاه مشهور «محمد الفضل» در بغداد، مدفن «محمد بن صالح علوى»(1) است؛ و اينكه گفته مى شود زيارتگاه مزبور، مدفن محمد بن اسماعيل بن جعفر صادق عليه السلام است، درست نيست؛ چراكه بعد از كارى كه او در حق پسرعموى خود امام موسى كاظم عليه السلام انجام داد و نزد هارون الرشيد از ايشان سعايت كرد، خداوند چيزى از فضل را به وى عطا نمى كند. ابن عنبه پس از اين نقل قول افزوده است: «اما من [در جاى ديگرى] يافتم كه محمد بن صالح در سامرا از دنيا رفت و بى گمان كسى او را به بغداد منتقل نكرده است، والله اعلم».(2) مصطفى جواد (پژوهشگر بزرگ بغدادى) نيز انتساب اين زيارتگاه به فضل بن اسماعيل را نپذيرفته و درباره شخصيت مدفون در آن، دو احتمال يا نظريه ديگر را مطرح كرده است:(3) يك - احتمال اول وى، با استناد به يكى از منابع تاريخ بغداد، آن است كه مدفون در اين مكان، غياث الدين محمد (م. 736 ه. ق) فرزند خواجه رشيدالدين فضل الله است كه خود، وزير سلطان ابوسعيد

ص:70


1- (1) . محمد بن صالح بن عبدالله بن موسى بن عبدالله محض بن حسن مثنّى، فرزند امام حسن مجتبى عليه السلام، از سادات علوى است كه در سال 252 ه. ق عليه منتصر عباسى قيام كرد و در همان سال مسموم شد.
2- (2) . عمدة الطالب فى انساب آل ابى طالب، ص 141.
3- (3) . دليل خارطة بغداد المفصّل، مصطفى جواد و احمد سوسة، ص 238.

بهادر خان (آخرين پادشاه ايلخانى در ايران) و پدرش، مورخ مشهور و صاحب جامع التواريخ و وزير سلطان محمد خدابنده بود.

دو - احتمال دوم وى آن است كه شخص مدفون در اين مكان، فضل ابن سهل بن بشر بن سعيد اسفرايينى (م. 548 ه. ق)، از محدثان اهل سنت در سده ششم هجرى است كه به نوشته ابن نجار (م. 643 ه. ق) پس از درگذشت وى، بر جنازه اش در «مدرسه تاجيه» نماز خواندند و او را در قبرستان «باب ابرز» به خاك سپردند.

به گفته مصطفى جواد، قبرستان باب ابرز، شامل محله كنونى «فضل» و بخشى از دو محله سيد عبدالله و قمرالدين بوده و گويا قبر ابواسحاق شيرازى و مدرسه تاجيه نيز متصل به مسجد «فضل» بوده است.(1)

2. شهر تَدمُر - سوريه

شهر «تَدمُر» ميان صحراى سوريه، در فاصله 245 كيلومترى شمال شرقى دمشق واقع است. فاصله آن از شهر حمص، 160 كيلومتر و از شهر ديرالزور، 213 كيلومتر است. تدمر از مهم ترين شهرهاى باستانى سوريه است كه در حاشيه نخلستان زيبا و وسيعى، ميان باديه شام ساخته شده و در گذشته، جاده ابريشم از آن مى گذشته است. يونانيان و روميان باستان، آن را «پالميرا»(2) (به معنى شهر نخل ها) ناميدند و تا به امروز نيز نزد غربى ها به همين نام شناخته مى شود. در اين شهر، آثار باستانى عظيم و باشكوهى از دوره روم

ص:71


1- (1) . دليل خارطة بغداد المفصّل، مصطفى جواد و احمد سوسة، ص 239.
2- (2) .Palmyra.

وجود دارد كه به آن شهرت جهانى بخشيده است؛ به همين علت جهانگردان بسيارى، همه ساله از تدمر بازديد مى كنند.

در فاصله 5 كيلومترى شمال شرقى تدمر، كوهى وجود دارد كه بر بلندترين قله آن، مزارى به نام «محمد بن على» وجود دارد. اين كوه با توجه به وجود اين مزار، به نام «جبل محمد بن على» شناخته مى شود. اين نام گذارى، چنين تصورى را ايجاد مى كند كه مزار مورد نظر، به محمد حنفيه، فرزند امام على عليه السلام منسوب است. اما همان گونه كه اشاره شد، نويسندگان اسماعيلى سوريه با استناد به منابع خاص خود نظير كتاب خطى «الهدى والبيان فى معرفة امام الزمان» و نيز منظومه سليمان ابن حيدر،(1) تأكيد دارند كه زيارتگاه محمد بن على در تدمر، مدفن مؤسس اين فرقه، يعنى محمد بن اسماعيل بن امام جعفر صادق عليه السلام است.(2) بنابراين بر اساس ديدگاه آنان، زيارتگاه پيش گفته ارتباطى با محمد حنفيه ندارد و با حذف واسطه هاى موجود در نسب محمد بن اسماعيل تا امام على عليه السلام و انتساب مستقيم وى به اميرمؤمنان عليه السلام، به مزار محمد بن على شهرت يافته است.(3)

ص:72


1- (1) . ر. ك: مراجعات اسماعيليه، عارف تامر، ص 15.
2- (2) . اعلام الاسماعيليه، مصطفى غالب، ص 450؛ الامامة فى الاسلام، عارف تامر، ص 173.
3- (3) . گفتنى است يكى از نويسندگان علوى سوريه، براى نگارنده چنين ابراز عقيده كرد كه اين مزار، قبر «ابوالحسين محمدبن على الجلّى» (م حدود 401 ه. ق)، شاگرد «حسين بن حمدان خصيبى» و از رجال دعوت فرقه نصيريه (علويان فعلى سوريه) است.

اين زيارتگاه در يك نقطه كوهستانى صعب العبور واقع شده است. براى رسيدن به آن، هيچ جاده اتومبيل رو وجود ندارد و تنها با پياده روى و كوهنوردى طولانى مدت مى توان به آنجا رسيد. نزديك اين مزار يكى از مناطق نظامى كشور سوريه قرار دارد و براى همين، بازديد از آن نيازمند دريافت مجوز ويژه است.

نگارنده اين سطور در تاريخ 2006/11/20 م، به منظور تحقيق ميدانى و بازديد از اين زيارتگاه، در سفرى يك روزه، از دمشق به تدمر رفت و براى صعود به نزديك ترين نقطه به زيارتگاه در بالاى كوه، يك اتومبيل جيپ ويژه صحرانوردى كرايه كرد. اما متأسفانه نيروهاى امنيتى مستقر در پاى كوه، جلوى اتومبيل را گرفته و مانع از ادامه مسير شدند. كوشش هاى بعدى نگارنده براى دريافت مجوز بازديد از اين زيارتگاه نيز به نتيجه اى نرسيد.

در يكى از انجمن هاى اينترنتى (به نام «منتدى مصياف العمرانى»)، تصاويرى از اين مزار منتشر شده است كه بر اساس آن، به توصيف اين مزار مى پردازيم: ساختمان مزار، قديمى و از هفت اتاق تشكيل شده كه برخى از آنها به علت قديمى بودن، آسيب ديده است. هر اتاق داراى گنبدى است كه شش گنبد باقى مانده و گنبد هفتم، ويران شده است. در هر اتاق، محرابى وجود دارد و در مجموع، هفت محراب در اين مزار به چشم مى خورد.(1) گفتنى است گروه تروريستى «داعش» پس از تصرّف شهر تدمر

ص:73


1- (1) .http://masyad.ahlamontada.net/t90-topic.

در خرداد ماه سال 1394، دست به انفجار اين زيارتگاه زدند و ساختمان آن را به طور كامل ويران كردند.

3. روستاى شَلَمبه دماوند - ايران

شَلَمبه در قرون اوليه اسلامى، شهر كوچكى در ناحيه دماوند بوده است و بسيارى از جغرافى دانان مسلمان از آن ياد كرده اند. از جمله ابن حوقل، شلمبه را در رديف «ويمه» (فيروزكوه كنونى)، شهر كوچكى از نواحى دماوند دانسته است.(1) ياقوت حموى نيز درباره آن نوشته است: «شهركى است در ناحيه دماوند نزديك ويمه، كه داراى مزارع و باغ ها و درختان انگور و بادام فراوان است».(2) در منطقه شلمبه، زيارتگاهى به نام امامزاده محمد قرار دارد كه در كنار جاده آسفالت تهران - فيروزكوه (از سمت شمال)، بعد از شهر گيلاوند و پل شلمبه و در ارتفاع 1870 متر از سطح دريا واقع شده است. پيرامون بنا، قبرستان عمومى وسيعى وجود دارد كه بسيارى از خانواده هاى شهر گيلاوند و روستاهاى نزديك، اموات خود را در آن به خاك مى سپارند. ساختمان زيارتگاه در اصل شامل يك برج (مقبره قديمى) بوده است كه با توجه به تركيب و سبك معمارى آن، كارشناسان سازمان ميراث فرهنگى، قدمت آن را از قرون 6 يا 7 تعيين كرده اند.(3)

ص:74


1- (1) . صورة الارض، ابن حوقل، ص 379.
2- (2) . معجم البلدان، ياقوت الحموى، ج 3، ص 360.
3- (3) . ر. ك: آثار تاريخى دماوند، ناصر پازوكى طرودى، صص 152 و 153.

در رابطه با ماهيت زيارتگاه و نسب امامزاده مدفون در آن، بايد اشاره كرد كه تا پيش از اين، در هيچ يك از تأليفاتى كه به معرفى و توصيف اين زيارتگاه پرداخته شده، از جمله كتاب «آثار تاريخى دماوند» تأليف ناصر پازوكى طردى و نيز «دائرة المعارف بقاع متبركه» تأليف محمد مهدى فقيه بحرالعلوم (كه البته هنوز منتشر نشده است)، درباره ماهيت اين بقعه و شخص مدفون در آن، سخنى به ميان نيامده است. همچنين در كتاب «شمارى از بقعه ها، مرقدها و مزارهاى استان هاى تهران و البرز» كه زير نظر مرحوم حسن حبيبى و به سرپرستى اميرهوشنگ انورى تأليف شده است، اين زيارتگاه از قلم افتاده و ناديده گرفته شده است.

البته گفتنى است كه در حال حاضر از طرف سازمان اوقاف، تابلويى بر سردر ورودى بقعه نصب شده كه مدفون در آن را فرزند امام موسى كاظم عليه السلام معرفى كرده است. اما برخى از اهالى منطقه براى نگارنده تأكيد كردند كه نصب اين تابلو و معرفى امامزاده به عنوان فرزند امام هفتم عليه السلام، اقدامى است كه در حدود يك يا دو دهه اخير از سوى اداره اوقاف صورت گرفته است و تا پيش از آن، اهالى منطقه، هيچ شناخت و اطلاعى از نسب اين امامزاده نداشته اند. سكوت ناصر پازوكى و فقيه بحرالعلوم درباره نسب و شخصيت مدفون در امامزاده نيز مى تواند تأييدى بر مجهول بودن نسب امامزاده نزد اهالى باشد. همچنين وجود زيارتگاه هاى مشهور

ص:75

و كهن ديگرى براى محمد بن امام كاظم عليه السلام در برخى مناطق ديگر (از جمله شيراز)، انتساب اين بقعه به وى را با سستى مواجه مى سازد.

اما از سوى ديگر، در برخى منابع تاريخى و متون فرقه اسماعيليه، اقوالى مبنى بر حضور محمد بن اسماعيل بن جعفر صادق عليه السلام در منطقه دماوند و شلمبه نقل شده است كه بر اساس آن، مى توان ميان وى و اين زيارتگاه ارتباط قائل شد. همان گونه كه اشاره شد، در «دُستور المنجّمين» (از متون اسماعيليه الموت)، به حضور محمد بن اسماعيل در رى و مهاجرت وى به «ديناوند» در فاصله سه روز از رى اشاره شده است.(1) واضح است كه ديناوند، مى تواند تحريف يا تصحيف نام «دماوند» باشد. از ميان مورخان نيز، عطاملك جوينى به حضور محمد بن اسماعيل در دماوند اشاره كرده است. او در تاريخ خود مى گويد:

چون اسماعيل وفات كرد، پسر او محمد بن اسماعيل كه در روزگار جعفر [عليه السلام] بزرگ بود و از موسى [عليه السلام] به سن، بزرگ تر بود، بر جانب جبال برفت و به رى آمد و از آنجا به دماوند به ديه «سمله». و «محمّدآباد» در رى منسوب به اوست.(2) پس از وى، خواجه رشيدالدين فضل الله همدانى در تاريخ خود آورده است:

و چون اسماعيل وفات يافت، پسرش محمد بن اسماعيل كه به زمان

ص:76


1- (1) . تاريخ و تأويل به روايت دُستور المنجمين، محمد كريمى زنجانى اصل، ص 128.
2- (2) . تاريخ جهانگشاى جوينى، ج 3، ص 148.

جعفر [عليه السلام] بزرگ بود و از موسى [عليه السلام] به سال مهتر، بر صوب جبال برفت و به رى فرو آمد و از آنجا به دماوند شد به ديه «سلمبه». و «محمدآباد» در رى، منسوب به اوست.(1) گفتنى است علامه قزوينى در پاورقى تصحيح خود از تاريخ جهانگشاى جوينى اشاره كرده است كه نام «سمله» در نسخه ديگرى از اين اثر، به صورت «سلمه» و در نسخه اى از جامع التواريخ به صورت «شمله» ضبط شده و سپس احتمال داده است كه اين كلمه، تحريف شلمبه باشد.(2) در حاشيه تصحيح دانش پژوه و مدرسى از جامع التواريخ نيز اشاره شده است كه نام «سلمبه» در نسخه ديگرى از جامع التواريخ و نيز در نسخه اى از مجمع التواريخ به صورت «سلمه»، و در نسخه ديگرى از مجمع التواريخ به صورت «سلمبه» ضبط شده است.(3) اما محمد روشن در تصحيح خود از جامع التواريخ، نام اين مكان را به صورت «سلميه» (شهرى در سوريه كنونى كه بعدها امامان مستور اسماعيليه در آن اقامت كردند) خوانده است.(4) در دوره اخير نيز برخى پژوهشگران اسماعيلى سوريه، به حضور محمد بن اسماعيل در ايران و دماوند اشاره كرده اند. به گفته مصطفى

ص:77


1- (1) . جامع التواريخ ج 2، ص 6.
2- (2) . تاريخ جهانگشاى جوينى، ج 3، ص 148.
3- (3) . جامع التواريخ، ج 2، ص 6.
4- (4) . جامع التواريخ - تاريخ اسماعيليان، تصحيح محمد روشن، ص 11.

غالب، محمد بن اسماعيل پس از خروج از مدينه منوره، به نهاوند رفت و مدتى در آنجا اقامت كرد؛ تا اينكه هارون الرشيد لشكرى را براى دستگيرى وى اعزام كرد. در نتيجه او به دماوند مهاجرت كرد و در آنجا، شهر «محمود آباد» را ساخت.(1) عارف تامر نيز نوشته است كه محمد بن اسماعيل در زمان حضور خود در ايران، روستايى به نام «سملا» تأسيس و مدتى در آن اقامت كرد كه اين روستا در دوره اخير به نام «محمدآباد» شناخته مى شود.(2) شباهت نام «سملا» با نام هاى «سمله» و «سلمبه» در تاريخ جهانگشا و جامع التواريخ قابل تأمل است. با اين وصف، همان گونه كه پيش از اين نيز علامه قزوينى احتمال داده است، مى توان گفت كه نام هاى سلمبه، سلمه، سمله و سملا، صورت هاى تحريف يافته نام شلمبه است.

بنابراين با توجه به گفته هاى پيشين، مى توان اين نظريه را مطرح كرد كه امامزاده محمد شلمبه - در جايگاه يك مقبره و زيارتگاه كهن با قدمتى لااقل از سده ششم و هفتم هجرى - زيارتگاهى منسوب به محمد بن اسماعيل بوده است. همچنين با توجه به اينكه در هيچ يك از منابع پيش گفته، سخنى از وفات و به خاك سپردن محمد بن اسماعيل در شلمبه در ميان نيست، مى توان چنين تصور كرد كه اين زيارتگاه، جايگاهى است كه اسماعيليان شمال ايران در قرون

ص:78


1- (1) . تاريخ الدعوة الاسماعيليه، صص 131 و 132.
2- (2) . تاريخ الاسماعيليه، ج 1، ص 119.

ميانى به يادبود محمد بن اسماعيل و به نشانه محل حضور وى در شلمبه ساخته اند و بعدها با ايجاد يك قبر در داخل آن، به صورت يك امامزاده درآمده است.

توصيف معمارى زيارتگاه: ساختمان امامزاده از دو بخش تشكيل شده است: بخش اول شامل بناى اصلى و قديمى امامزاده است كه هسته اوليه و مركزى آن، يك «برج - مقبره» هشت ضلعى از سنگ لاشه و ملات ساروج است. قبر امامزاده در وسط اين برج - مقبره قرار دارد و روى آن ضريح مشبّك فلزى جديدى نصب شده است. در شش ضلع مقبره، طاقنماهايى با قوس جناغى ايجاد شده است و در ضلع جنوبى، يك در به فضاى الحاقى مقبره وجود دارد. دو ضلع غربى و شرقى نيز به دو اتاق مستطيل شكل كوچك متصل است كه به نظر مى رسد مسجد يا چلّه خانه امامزاده بوده است. گنبد مقبره، دوپوشه و از بيرون به صورت رُك ساخته شده است. به تازگى سطح گنبد از داخل، آينه كارى و از بيرون، ايزوگام شده و سقف چله خانه ها نيز آينه كارى شده است.

بخش دوم ساختمان امامزاده، شامل بناى الحاقى به شكل L است كه تمامى ضلع جنوبى و غربى بناى اصلى را در برگرفته و در سال هاى اخير با مصالح جديد نظير سيمان و آجر ساخته شده و نماى بيرونى آن سنگ كارى و نماى داخلى آن با گچ پوشيده شده است. ورودى امامزاده در ضلع غربى آن قرار دارد و به تازگى يك

ص:79

سايبان كوچك در بيرون ورودى نصب شده است.(1) اين زيارتگاه با توجه به قدمت و ارزش معمارى ساختمان آن، در تاريخ 1381/12/20 به شماره 8514 به عنوان يك اثر تاريخى در فهرست سازمان ميراث فرهنگى ايران به ثبت رسيده است.(2)

زيارتگاه هاى امامان مستور اسماعيليه

1. مسجد و زيارتگاه امام اسماعيل در شهر «سَلَميه»

اين زيارتگاه، داخل مسجد تاريخى بزرگى ميان شهر سلميه، در فاصله 30 كيلومترى جنوب شرقى حماه قرار دارد. سلميه از شهرهاى تاريخى شام است كه نخستين امامان مستور فرقه شيعيان اسماعيلى در آن مى زيستند. نام گذارى اين زيارتگاه به امام اسماعيل، جديد است و تنها به سبب وجود قبر امام يا امامان فرقه اسماعيليه در آن است.

مسجدى كه زيارتگاه را دربرگرفته است، حدود 200 مترى جنوب ميدان مركزى شهر قرار دارد. در منابع تاريخى، از آن با نام «مسجد هفت محراب» ياد شده است. على بن ابى بكر هروى به اين مسجد اشاره كرده و درباره آن نوشته است: «در آنجا (سلميه)، [مسجد] هفت محراب قرار دارد و گفته مى شود زير آن، قبور برخى

ص:80


1- (1) . در توصيف معمارى بقعه، علاوه بر مشاهده و تحقيق ميدانى (به تاريخ جمعه 21 شهريور 1393)، از گزارش درج شده در پرونده ثبتى امامزاده كه آقاى ناصر پازوكى طرودى عيناً در كتاب خود منتشر كرده است، بهره برده ام. ر. ك: آثار تاريخى دماوند، صص 152 و 153.
2- (2) . ر. ك: آثار تاريخى دماوند، صص 152 و 153.

از تابعان وجود دارد».(1) درباره نام و تعداد امامان اسماعيلى مدفون در اين زيارتگاه، ميان پژوهشگران اسماعيلى اختلاف نظر وجود دارد. به عقيده مصطفى غالب، امام مدفون در اين زيارتگاه، حسين بن عبدالله ملقب به عبدالله الرضى يا رضى الدين عبدالله است كه پس از احمد الوفى و محمد التقى، امام سوم از نسل محمد بن اسماعيل بن جعفر صادق عليه السلام است. او در سال 212 ه. ق در سلميه به دنيا آمد و پس از وفات پدرش در سال 229 ه. ق، امامت اسماعيليه را برعهده گرفت. او تا پايان عمر خود در سلميه زندگى كرد و در سال 289 ه. ق از دنيا رفت.(2) اين تاريخ بر لوح سنگى جديد روى قبر ثبت شده است.

اما به عقيده عارف تامر، اين مسجد، مدفن دو امام اسماعيليان است كه نخستين آنها عبدالله، ملقب به «الرضى»، فرزند محمد بن اسماعيل بن جعفر صادق عليه السلام است. او در سال 179 ه. ق در نيشابور به دنيا آمد و پس از مسافرت به مناطق نهاوند، اهواز و طبرستان، به معرة النعمان آمد و سپس در سلميه اقامت گزيد و در سال 212 ه. ق در اين شهر از دنيا رفت.(3) دومين امام مدفون حسين بن احمد بن عبدالله بن محمد بن اسماعيل، ملقب به «حسين اهوازى»، چهارمين امام مستور اسماعيليان است. او در سال 219 ه. ق در «مصياف» به

ص:81


1- (1) . الاشارات الى معرفة الزيارات، على بن ابى بكر الهروى، ص 8.
2- (2) . اعلام الاسماعيليه، صص 264 و 265.
3- (3) . الامامة فى الاسلام، صص 174 و 175.

دنيا آمد و در سلميه سكونت گزيد. در سال 265 ه. ق در اين شهر از دنيا رفت و كنار جد خود، عبدالله الرضى به خاك سپرده شد.(1) عارف تامر در جاى ديگرى ابراز عقيده كرده است كه در سلميه، قبر هيچ يك از امامان اسماعيلى وجود ندارد؛ زيرا قبور آنان در معرض خطر بوده و احتمال داشته است كه خلفاى عباسى قبر آنان را نبش كنند و رفات (استخوان هاى) آنان را بسوزانند. ازاين رو پيروانشان رفات آنان را مخفيانه به «جبل القاهر»، نزديك شهر مصياف منتقل و در آنجا دفن كردند و امروزه از ميان اين قبور، تنها قبر امام احمد الوفى شناخته شده است.(2) اما به نظر مى رسد كه اين نظريه از اعتبار چندانى برخوردار نيست و شواهد تاريخى آن را تأييد نمى كند.

در لوح سنگى جديد نصب شده در مسجد كه بيانگر بازسازى هاى جديد مسجد از سوى داعى مطلق فرقه بهره (اسماعيليان مستعلوى) است، اين زيارتگاه محل دفن دو امام عبدالله و احمد دانسته شده است.

مسجد هفت محراب، پيشينه اى طولانى دارد. محل مسجد در دوره هلنيستى، معبدى براى پرستش زئوس، از خدايان يونان باستان بود. در دوره روم به معبد ژوپيتر (خداى خدايان روميان باستان) و در دوره بيزانس، به كليساى جامع مسيحيان تبديل شد. در دوره حضور اسماعيليان نخستين در شهر سلميه، در اواخر قرن دوم يا

ص:82


1- (1) . همان، صص 175 و 176.
2- (2) . مراجعات اسماعيليه، صص 6، 15 و 16.

قرن سوم هجرى، به مسجد تبديل شد.(1) هنوز هم روى برخى از ستون هاى سنگى موجود در مسجد، نقوش صليب كه از آثار دوره مسيحيت بوده، باقى مانده است.

بر اساس كتيبه قديمى سردر زيارتگاه، در سال 481 ه. ق، امير خلف ابن ملاعَب (م. 499 ه. ق) بر قبر امام يا امامان مدفون در اين مكان، در غرب مسجد، گنبدى بنا كرد. گفته شده كه اين گنبد در آن زمان، پوششى از طلاى خالص داشته است؛ به طورى كه در هنگام غروب آفتاب، از قله كوه «بلعاس»(2) نيز ديده شده است.(3) در قرون اخير، به مسجد هفت محراب بى توجهى شد تا اينكه به ويرانه تبديل گرديد. اما با تلاش محمد برهان الدين، داعى مطلق فرقه اسماعيليان بُهره، و پس از موافقت دولت سوريه و با همكارى وزارت اوقاف و نظارت مديريت آثار اين كشور، مسجد و زيارتگاه، بازسازى و در سال 1414 ه. ق افتتاح شد. اين موضوع در كتيبه سنگى ديوار مسجد ثبت شده است.

مسجد و زيارتگاه امام اسماعيل، با قالب هاى سنگ بازالت ساخته شده و از چند بخش، شامل شبستان، مقبره و چند زاويه تشكيل شده است. شبستان مسجد، مستطيل شكل و به طول 30 متر، در جهت

ص:83


1- (1) . سورية ارض الحضارة والجمال، على حسن موسى، ص 166.
2- (2) . كوه بلعاس در جنوب شرقى استان حماه، در 55 كيلومترى شرق شهر سلميه قرار دارد و امروزه به يك منطقه حفاظت شده طبيعى تبديل گشته است.
3- (3) . مشاهد و مزارات و مقامات آل البيت عليهم السلام فى سورية، هاشم عثمان، ص 94.

شرقى - غربى و عرض 20 متر است. اين شبستان، سه ورودى در ضلع شمالى دارد و فضاى داخلى، به واسطه دو رديف از طاق ها و ستون هاى سنگى، به سه رواق موازى تقسيم شده است. در هر رديف، پنج طاق وجود دارد كه بر چهار ستون استوار شده است. در ديوار جنوبى مسجد، تعدادى پنجره سنگى قديمى مزين به شكل هاى هندسى به چشم مى خورد كه اطراف آن، كتيبه هايى از آيات قرآن كريم به خط كوفى وجود دارد. در گذشته، ميان سقف آن، گنبدى وجود داشته است.(1) مناره مرتفع مربعى نيز در زاويه شمال غربى آن وجود دارد.

مقبره، شامل اتاق مربع وسيعى است كه در ضلع غربى شبستان قرار دارد. ورودى مقبره در ضلع شمالى آن است و سردر مرتفعى دارد. روى اين سردر، سنگى وجود دارد كه درون آن كتيبه اى به خط كوفى در دو سطر حك شده است. اين كتيبه بيانگر بناى زيارتگاه به دست امير خلف ابن ملاعب در سال 481 ه. ق است و روى آن چنين نوشته شده است:

- بسم الله الرحمن الرحيم عمل هذا المشهد المباركة العابد الاجل ابوالحسن بن حرمل.

- صانعه الامير الاجل سيف الدولة خلف بن ملاعب ادام الله علوه سنة احدى وثمانين واربعمائة.

ص:84


1- (1) . بنو مُلاعب فى التاريخ، محمود حسين امين، ص 119.

بالاى اين كتيبه، سنگ هايى قرار دارد كه حاوى نقوشى شبيه ستاره است و برخى از آنها ميان هلال هايى قرار گرفته است. گنبد مرتفعى بر مقبره وجود دارد كه داراى گردن دوازده ضلعى است و ميان هر ضلع آن، پنجره اى كوچك قرار دارد. منطقه انتقالى گنبد از داخل، حاوى مقرنس هايى به شيوه معمارى دوره فاطمى است. در ضلع جنوبى مقبره، محرابى وجود دارد و كنار ديوار شمالى مقبره، قبر امام اسماعيلى است كه روى آن سايبانى بر چهار ستون مرمر كوچك ساخته شده است. اين سايبان در بازسازى اخير زيارتگاه، به دست بُهره هاى هند ساخته شده و شيوه معمارى اسلامى هندى در آن مشهود است. روى قبر، لوحِ سنگى جديدى وجود دارد كه صاحب اين قبر را «امام رضى الدين عبدالله» معرفى مى كند كه در سال 289 ه. ق درگذشته است. تا چند سال پيش، در ديوار مجاور قبر، قطعه سنگى قديمى حاوى نقش برجسته يك طاووس وجود داشت. اما نگارنده در آخرين بازديد خود از اين زيارتگاه، متوجه شد كه اين سنگ از آنجا برداشته شده يا از بين رفته است.

مسجد، پنج زاويه دارد كه سه زاويه در سمت غربى و دو زاويه ديگر، در سمت شرقى آن قرار دارد و در هر يك، محرابى نيز تعبيه شده است. بنابراين با احتساب دو محراب موجود در شبستان و مقبره، تعداد محراب هاى مسجد به هفت عدد مى رسد كه وجه تسميه بنا به مسجد هفت محراب را مى رساند.(1)

ص:85


1- (1) . بنومُلاعب فى التاريخ، ص 123.

2. زيارتگاه احمد الوفى نزديك شهر «مصياف»

اين مزار بر كوه نسبتاً مرتفعى، در فاصله كمتر از 5 كيلومترى غرب شهر مصياف قرار دارد. اين كوه در گذشته به «جبل القاهر» شناخته مى شد؛ اما امروزه با توجه به وجود مزار احمد الوفى در آن، به «جبل المشهد» شهرت يافته است. اين مزار به نام «مشهد عالى» نيز شهرت دارد و در زبان عامه مردم، مشهد على گفته مى شود. شهر مصياف كه در 45 كيلومترى غرب شهر حماة قرار دارد، در گذشته از مراكز مهم اسماعيليان در شام و پايتخت «راشدالدين سنان»، رهبر اسماعيليان شام در سده ششم قمرى بود.

درباره امام يا ائمه مدفون در اين مزار، همانند مزار امام اسماعيل در سلميه، ميان پژوهشگران اسماعيلى اختلاف نظر وجود دارد. عارف تامر معتقد است كه اين مزار، قبر امام احمد، ملقب به «الوفى»، فرزند عبدالله ابن محمد بن اسماعيل بن جعفر صادق عليه السلام و سومين امام مستور اسماعيليان است. او در سال 198 ه. ق در سلميه به دنيا آمد و براى تبليغ انديشه هاى اسماعيلى، به كوفه و ديلم (گيلان امروزى) مسافرت هايى داشت. او در سال 265 ه. ق در مصياف درگذشت.(1) پيش تر اشاره شد كه عارف تامر در نظريه ديگرى، ابراز عقيده كرده است كه استخوان هاى دو امام ديگر اسماعيليه كه در سلميه دفن شده اند، بعدها به اين مكان انتقال يافته است.(2) اما به عقيده

ص:86


1- (1) . الامامة فى الاسلام، ص 175.
2- (2) . مراجعات اسماعيليه، صص 15 و 16.

مصطفى غالب، اين مزار محل دفن دو امام، يعنى عبدالله بن محمد بن اسماعيل بن جعفر صادق عليه السلام، ملقب به «احمد الوفى» و فرزند وى، احمد بن عبدالله بن محمد بن اسماعيل، ملقب به «محمد التقى» است. بر اساس اين ديدگاه، احمد الوفى دومين امام مستور است كه در سال 179 ه. ق در عسكر مكرم به دنيا آمد. سپس به صورت مخفيانه به زامهر و از آنجا به ديلم رفت و سرانجام در سلميه اقامت گزيد. او در سال 212 ه. ق در مصياف درگذشت.(1) فرزند وى محمد التقى نيز در سال 198 ه. ق در سلميه به دنيا آمد و پس از وفات پدرش، در سال 212 ه. ق، عهده دار امامت اسماعيليه شد. او در سال 229 ه. ق در مصياف درگذشت و در كوه مشهد به خاك سپرده شد.(2) همان طور كه ملاحظه شد، پژوهشگران اسماعيلى در انتساب اين مزار به احمد الوفى، اتفاق نظر دارند؛ اما در اينكه نام يا لقب كدام امام و ترتيب قرار گرفتن وى در سلسله ائمه چگونه بوده است، با يكديگر اختلاف نظر دارند. پژوهشگران اسماعيلى، احمد الوفى را مؤلف رسائل فلسفى معروف «اخوان الصفا وخلاّن الوفا» مى دانند.(3)

ص:87


1- (1) . اعلام الاسماعيليه، صص 342 و 344.
2- (2) . همان، صص 109 و 110.
3- (3) . اعلام الاسماعيليه، ص 342. عارف تامر معتقد است كه امام عبدالله الرضى، تأليف رسائل اخوان الصفا را شروع كرد؛ اما پيش از پايان تأليف آن درگذشت و پس از وى، فرزندش احمد الوفى آن را تكميل كرد. ر. ك: الامامة فى الاسلام، ص 175.

در مزار احمد الوفى، قبرى منسوب به راشدالدين سنان نيز وجود دارد. سنان بن سليمان بن محمد، اصالتاً از بصره بود؛ اما خانواده پدرى خود را رها كرد و به «الموت» رفت. پس از چندى «حسن بن كيا محمد»، او را به عنوان نماينده خود به شام فرستاد و سنان نيز، اسماعيليان اين سرزمين را به اطاعت خود درآورد.(1)

ص:88


1- (1) . ر. ك: تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير والاعلام، حوادث و وفيات، صص 330 و 581-590 (به نقل از ابن عديم حلبى).

راشدالدين سنان از بزرگ ترين شخصيت هاى تاريخ اسماعيليان به شمار مى آيد. در دوره وى، اسماعيليان شام به اوج قدرت سياسى - نظامى خود رسيدند. او همچون حسن صباح، ملقّب به شيخ الجبل است و همانند وى، فداييانى داشت كه با چاقوهاى مسموم، مخالفان خود را مى كشتند.

درباره جايگاه دينى راشدالدين سنان، اختلاف نظر وجود دارد. برخى او را يكى از امامان اسماعيلى الموت دانسته اند كه با اين اسم فعاليت مى كرد.(1) برخى نيز او را امامى دانسته اند كه با امامان اسماعيلى الموت ارتباطى نداشته است. اما ديگران معتقدند كه او تنها نماينده امام و حجت وى بود و با امامان اسماعيلى در ايران ارتباط داشت.(2) راشدالدين سنان در سال 588 ه. ق درگذشت. پژوهشگران اسماعيلى سوريه معتقدند كه محل دفن وى، همين مزار در كوه مشهد است. اما به نوشته فرهاد دفترى، او در قلعه كهف(3) از دنيا رفته است(4) و وجود مقبره ديگرى منسوب به وى نزديك همين قلعه، احتمال دوم را تقويت مى كند.

زيارتگاه امام احمد الوفى، بنايى هشت ضلعى است كه گنبدى نيم كره اى و سفيدرنگ دارد. نماى بنا، با سنگ مرمر سفيد پوشانده شده است. ورودى مقام در ضلع شرقى آن قرار دارد. داخل بنا، دو قبر بزرگ، به طول 4 متر و دو قبر كوچك، به طول 2 متر، به چشم مى خورد. همه اين قبور با پارچه هاى سبزرنگ يا سجاده و قاليچه پوشيده شده است.

يكى از دو قبر بزرگ، براى راشدالدين سنان است كه در نيمه شمالى بنا قرار دارد.

قبر ديگر، براى احمد الوفى است كه ميان مزار قرار دارد. اما دو قبر كوچك، كنار قبر احمد الوفى در نيمه جنوبى، بنا شده و به دو امام محمد التقى و عبدالله الرضى منسوب است. اما به نظر مى رسد كه اين دو قبر، تنها جنبه نمادين دارد.

ص:89


1- (1) . اين نظريه، ديدگاه فرقه اسماعيليان نزارى مؤمن شاهى است كه راشدالدين سنان را همان امام محمد بن حسن ابن نزاربن المستنصر بالله فاطمى مى دانند؛ ر. ك: الامامة فى الاسلام، ص 186.
2- (2) . اعلام الاسماعيليه، ص 303.
3- (3) . قلعه كهف، نخستين پايگاه راشدالدين سنان و از مهم ترين قلعه هاى تاريخى اسماعيليان شام است كه امروزه در منقطه دورافتاده و بسيار زيبايى در قلب كوهستان هاى غرب سوريه، در جنوب شهر قدموس واقع است.
4- (4) . تاريخ و عقايد اسماعيليه، ص 459.

ص:90

پيوست تصاوير

ص:91

ص:92

تصویر

تصاوير 1 تا 3: نماهايى از زيارتگاه «محمد بن على» (منسوب به محمد بن اسماعيل) نزديك شهر «تَدمُر» در سوريه، پيش از تخريب آن

(منبع: منتديات مصياف العمرانية، به آدرس: http://masyad.ahlamontada.net)

ص:93

تصویر

تصاوير 4 تا 6: لحظه تخريب زيارتگاه محمد بن اسماعيل در تدمر

ص:94

تصویر

تصوير 7: نماى ورودى و ضلع غربى بقعه امامزاده محمد در «شَلَمبه» دماوند

تصویر

تصوير 8: نماى بيرونى امامزاده محمد شلمبه از زاويه شمال شرقى

(عكس ها از مؤلف، به تاريخ 21 شهريور 1393)

ص:95

تصویر

تصوير 9: فضاى الحاقى به ساختمان اصلى و قديمى امامزاده محمد

تصویر

تصوير 10: فضاى داخلى چله خانه غربى امامزاده محمد

(عكس ها از مؤلف، به تاريخ 21 شهريور 1393)

ص:96

تصویر

تصوير 11: فضاى داخلى گنبدخانه و ضريح امامزاده محمد (عكس از مؤلف)

ص:97

تصویر

تصوير 12: مسجد و مزار امام اسماعيل در شهر «سَلَميه» در سوريه

(عكس از مؤلف)

ص:98

تصویر

تصوير 13: سردر ورودى مزار امام اسماعيل

(عكس از مؤلف)

تصوير 14: قبر امام عبدالله الرضى در مزار امام اسماعيل

(عكس از مؤلف)

ص:99

تصویر

تصوير 15: مزار امام احمد الوفى در كوه مشهد نزديك شهر «مِصياف» در سوريه

(عكس از مؤلف)

تصوير 16: نماى داخلى مزار امام احمد الوفى

(عكس از مؤلف)

ص:100

كتابنامه

كتب عربى

1. اتعاظ الحنفا بأخبار الائمة الفاطميين الخلفا، تقى الدين احمد بن على (المقريزى)، تحقيق: جمال الدين الشيال، چاپ 2، القاهرة، وزارة الاوقاف - لجنة احياء التراث الاسلامى، 1416 ه. ق/ 1996 م.

2. اختيار معرفة الرجال (رجال الكشّى)، ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسى، تحقيق: جواد القيومى الاصفهانى، چاپ 1، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1427 ه. ق.

3. اختيار معرفة الرجال (رجال الكشّى)، ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسى، تصحيح: حسن المصطفوى، چاپ 4، تهران، مركز نشر آثار العلامة المصطفوى، 1424 ه. ق/ 2004 م.

4. الارشاد فى معرفة حجج الله على العباد، محمد بن محمد بن النعمان (المفيد البغدادى)، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، چاپ 1، بيروت، مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث،

1416 ه. ق/ 1995 م.

5. الاشارات الى معرفة الزيارات، على بن ابى بكر الهروى، تحقيق: جانين

ص:101

سورديل طومين، دمشق، المعهد الفرنسى، 1953 م.

6. الاصيلى فى انساب الطالبيين، محمد بن على الحسنى (ابن الطقطقى)، تحقيق: السيد مهدى الرجائى، چاپ 2، قم، مكتبة سماحة آية الله العظمى المرعشى النجفى، 1433 ه. ق/ 2012 م/ 1390 ه. ش.

7. اعلام الاسماعيلية، مصطفى غالب، بيروت، دار اليقظة العربية، 1964 م.

8. الامامة فى الاسلام، عارف تامر، چاپ 1، بيروت، دار الاضواء، 1419 ه. ق/ 1998 م.

9. بنو ملاعب فى التاريخ، محمود حسين امين، چاپ 1، بيروت، دار الروضة، 1998 م.

10. تاريخ الاسماعيلية، عارف تامر، چاپ 1، بيروت، رياض الريس، 1991 م.

11. تاريخ بغداد، احمد بن على بن ثابت (الخطيب البغدادى)، تحقيق: بشّار عوّاد معروف، چاپ 1، بيروت، دار الغرب الاسلامى، 1422 ه. ق/ 2001 م.

12. تاريخ الدعوة الاسماعيلية، مصطفى غالب، چاپ 2، بيروت، دار الاندلس.

13. جامع الانوار فى مناقب الاخيار، صفاءالدين عيسى البندنيجى القادرى، تحقيق: اسامة ناصر النقشبندى و مهدى عبدالحسين النجم، چاپ 1، بيروت، الدار العربية للموسوعات، 1422 ه. ق/ 2002 م.

14. خير الزاد فى تاريخ مساجد وجوامع بغداد، السيد محمد سعيد الراوى، تحقيق و تعليق: عماد عبدالسلام رؤوف، بغداد، مركز البحوث والدراسات الاسلامية، 1427 ه. ق/ 2006 م.

15. دليل خارطة بغداد المفصّل فى خطط بغداد قديماً وحديثاً، مصطفى جواد و احمد سوسة، بيروت، مكتبة الحضارات، 1432 ه. ق/ 2011 م.

16. رجال البرقى، احمد بن ابى عبدالله البرقى، چاپ 2، تهران، انتشارات

ص:102

دانشگاه تهران، بى تا.

17. رجال الطوسى، ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسى، تحقيق: جواد القيومى الاصفهانى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1415 ه. ق.

18. رجال النجاشى، احمد بن على الكوفى (النجاشى)، چاپ 6، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1418 ه. ق.

19. رسالة الاصول والاحكام، حاتم بن عمران بن زهره، خمس رسائل اسماعيلية، تحقيق: عارف تامر، دار الانصاف، 1375 ه. ق/ 1956 م.

20. زهر المعانى، عمادالدين ادريس القُرشى، تحقيق: مصطفى غالب، چاپ 1، بيروت، المؤسسة الجامعية للدراسات والنشر والتوزيع، 1411 ه. ق/ 1991 م.

21. سر السلسلة العلوية، سهل بن عبدالله (ابونصر البخارى)، تحقيق: السيد مهدى الرجائى، چاپ 1، قم، مكتبة سماحة آية الله العظمى المرعشى النجفى الكبرى، 1432 ه. ق/ 2011 م، 1389 ش.

22. سورية ارض الحضارة والجمال، على حسن موسى، چاپ 1، دمشق، دار الصفدى، 2000 م.

23. الشجرة المباركة فى انساب الطالبية، (منسوب به) فخرالدين رازى، تحقيق: السيد مهدى الرجائى، چاپ 1، قم، مكتبة آية الله العظمى المرعشى النجفى العامة، 1419 ه. ق.

24. صورة الارض، محمد بن حوقل النصيبى (ابن حوقل)، بيروت، دار مكتبة الحياة، 1992 م.

25. العقد اللامع بآثار بغداد والمساجد والجوامع، عبدالحميد عبادة، تحقيق: عماد عبدالسلام رؤوف، چاپ 1، بغداد، انوار دجلة، 2004 م.

ص:103

26. علل الشرائع، محمد بن على القمى (الشيخ الصدوق)، النجف، المكتبة الحيدرية ومطبعتها، 1385 ه. ق/ 1966 م.

27. عمدة الطالب فى انساب آل ابى طالب، جمال الدين احمد بن على الحسنى (ابن عنبة)، تحقيق: السيد مهدى الرجائى، چاپ 1، قم، مكتبة سماحة آية الله العظمى المرعشى النجفى الكبرى، 1383 ش/ 1425 ه. ق/ 2004 م.

28. عيون اخبار الرضا، محمد بن على القمى (الشيخ الصدوق)، تصحيح: السيد مهدى الحسينى اللاجوردى، تهران، انتشارات جهان.

29. عيون الاخبار وفنون الآثار - السبع الرابع، عمادالدين ادريس القرشى، تحقيق: مصطفى غالب، بيروت، دار الاندلس، 1406 ه. ق / 1986 م.

30. الغيبة، ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسى، تصحيح: على اكبر الغفارى و بهراد الجعفرى، چاپ 2، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1429 ه. ق/ 1387 ش.

31. الفرق بين الفِرَق، عبدالقاهر بن طاهر البغدادى، تحقيق: محمد محيى الدين عبدالحميد، صيدا و بيروت، المكتبة العصرية، 1416 ه. ق/ 1995 م.

32. فرق الشيعة، حسن بن موسى النوبختى، بيروت، دار الاضواء، 1404 ه. ق.

33. الفهرست، محمد بن اسحاق (النديم)، تصحيح: ايمن فؤاد سيد، لندن، مؤسسة الفرقان للتراث الاسلامى، 1430 ه. ق/ 2009 م.

34. الفهرست، محمد بن اسحاق (النديم)، بيروت، دار المعرفة، 1417 ه. ق/ 1997 م.

35. الفهرست، ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسى، تصحيح: محمد صادق بحرالعلوم، النجف، المكتبة المرتضوية.

ص:104

36. قاموس الرجال، محمد تقى التسترى، چاپ 2، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1425 ه. ق.

37. الكافى، محمد بن يعقوب الكلينى، تصحيح: على اكبر الغفارى، چاپ 4، بيروت، دار صعب و دار التعارف، 1401 ه. ق.

38. كتاب الاخبار، على بن محمد نوفلى، مقدمه و تدوين: رسول جعفريان، چاپ 1، قم، نشر حبيب، 1387 ه.. ش.

39. كمال الدين و تمام النعمة، محمد بن على القمى (الشيخ الصدوق)، تصحيح: على اكبر الغفارى، چاپ 2، طهران، دار الكتب الاسلامية، 1395 ه. ق.

40. كنز الولد، ابراهيم بن حسين الحامدى، تحقيق: مصطفى غالب، بى جا، دار الاندلس، 1979 م.

41. المجدى فى انساب الطالبيين، ابوالحسن على بن محمد العلوى العمرى، تحقيق: احمد المهدوى الدامغانى، چاپ 2، قم، مكتبة آية الله العظمى المرعشى النجفى، 1422 ه. ق/ 1380 ش.

42. مراجعات اسماعيلية، عارف تامر، چاپ 1، بيروت، دار الاضواء، 1994 م.

43. مراقد بغداد، يونس الشيخ ابراهيم السامرائى، بغداد، مكتبة الشرق الجديد، بى جا.

44. مراقد المعارف، محمد حرزالدين، تحقيق: محمد حسين حرزالدين، قم، سعيد بن جبير، 2007 م.

45. مشاهد ومزارات ومقامات آل البيت عليهم السلام فى سورية، هاشم عثمان، چاپ 1، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1994 م.

46. معجم الادباء، ياقوت الحموى، تحقيق: احسان عباس، چاپ 1، بيروت،

ص:105

دار الغرب الاسلامى، 1993 م.

47. معجم رجال الحديث، السيد ابوالقاسم الخوئى، چاپ 5، 1413 ه. ق/ 1992 م.

48. مقاتل الطالبيين، ابوالفرج الاصفهانى، تحقيق: السيد احمد صقر، چاپ 2، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1408 ه. ق/ 1987 م.

49. المقفى الكبير، تقى الدين احمد بن على (المقريزى)، تحقيق: محمد اليعلاوى، چاپ 1، بيروت، دار الغرب الاسلامى، 1411 ه. ق / 1991 م.

50. الملل والنحل، محمد بن عبدالكريم الشهرستانى، تحقيق: امير على مهنا و على حسن فاعور، چاپ 3، بيروت، دار المعرفة، 1414 ه. ق/ 1993 م.

كتب فارسى

51. آثار تاريخى دماوند، ناصر پازوكى طرودى، تهران، سازمان ميراث فرهنگى كشور (پژوهشگاه)، 1381 ه. ش.

52. تاريخ جهانگشاى جوينى، علاءالدين عطاملك بن محمد جوينى، به اهتمام: سيد شاهرخ موسويان، بر اساس تصحيح: محمد قزوينى، تهران، دستان، 1385 ه. ش.

53. تاريخ و تأويل به روايت دستور المنجمين، محمد كريمى زنجانى اصل. Bonn: Goethe Hafis, 2013.

54. تاريخ و عقايد اسماعيليه، فرهاد دفترى، تهران، فرزان روز، 1386 ه. ش.

55. جامع التواريخ، رشيدالدين فضل الله همدانى، تصحيح: محمدتقى دانش پژوه و محمد مدرسى، تهران، شركت انتشارات علمى فرهنگى، 1381 ه. ش.

56. جامع التواريخ - تاريخ اسماعيليان، رشيدالدين فضل الله همدانى،

ص:106

تصحيح: محمد روشن، تهران، ميراث مكتوب، 1387 ه. ش.

57. خلاصة المقال فى احوال الائمة والآل، عباس فيض، قم، چاپخانه قم، 1330 ه. ش.

58. دانشنامه جهان اسلام. جلد 4.

59. دايرة المعارف بقاع متبركه، محمد مهدى فقيه بحرالعلوم، منتشر نشده.

60. فرق الشيعة، حسن بن موسى (النوبختى)، ترجمه: محمد جواد مشكور، تهران، شركت انتشارات علمى فرهنگى، 1386 ه. ش.

61. مقاتل الطالبيين (ترجمه فارسى)، ابوالفرج اصفهانى، ترجمه: سيدهاشم رسولى محلاتى، مقدمه و تصحيح: على اكبر غفارى. تهران، كتابفروشى صدوق، بى تا.

مقالات

62. «بررسى شخصيت رجالى ابن عقده و واكاوى مذهب او در كتب تاريخى»، جعفر فيروزمندى و زهره نريمانى، مطالعات قرآن و حديث، ش 5، پاييز و زمستان 1388 ه. ش.

63. «عبدالله بن ميمون»، طاهره عظيم زاده طهرانى، مشكوة، ش 79،

تابستان 1382 ه. ش.

64. «على بن محمد نوفلى و كتاب الاخبار او»، رسول جعفريان، فصلنامه علوم حديث، ش 49 و 50، پاييز و زمستان 1387 ه. ش.

سايت هاى اينترنتى

http://masyad.ahlamontada.net.

ص:107

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109