ضرورت توسل به اهل بیت علیهم السلام

مشخصات کتاب

سرشناسه:نورمفیدی، سیدمجتبی، 1343 -

عنوان و نام پديدآور: ضرورت توسل به اهل بیت علیهم السلام/ سیدمجتبی نورمفیدی،[صحیح: گردآورنده] مصطفی مسعودی.

مشخصات نشر:تهران : سازمان اوقاف و امور خیریه، انتشارات اسوه، 1396.

مشخصات ظاهری:256 ص.

شابک:80000 ریال 978-964-542-508-9 :

يادداشت:کتاب حاضر مجموعه سخنرانیهای سید مجتبی نور مفیدی است که در مهرماه 1394 مصادف با محرم 1407 قمری ایراد گردیده است.

یادداشت:کتابنامه: ص. [242] - 256، همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع:نورمفیدی، سیدمجتبی، 1343 - -- وعظ

موضوع:توسل

موضوع:Invocation

موضوع:توسل -- جنبه های قرآنی

موضوع:Invocation -- Qur'anic teaching

موضوع:توسل -- احادیث

موضوع:Invocation -- Hadiths

موضوع:توسل -- دفاعیه ها و ردیه ها

موضوع:Invocation -- Apologetic works

شناسه افزوده:مسعودی، مصطفی، گردآورنده

شناسه افزوده:سازمان اوقاف و امور خیریه. انتشارات اسوه

رده بندی کنگره:BP10/5/ن9ض4 1396

رده بندی دیویی:297/08

شماره کتابشناسی ملی:5088459

وضعيت ركورد:فاپا

ص: 1

اشاره

ص: 2

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 3

ص: 4

فه-رست م-طالب

سخن آغازین 11

مقدمه 13

پیش گفتار 17

1 / اهمیت بحث از توسل. 21

اهمیت موضوع. 21

1. تبلیغات سوء تکفیری ها و سلفی ها 22

2. فرقه های نوظهور انحرافی. 27

نمونه ای از فرقه های انحرافی. 29

برخی پیامدهای منفی شبکه های اجتماعی. 30

3. برداشت نادرست از توسل. 32

4. نیاز به توسل. 32

نمونه هایی از توسل. 33

2 / وسایل قرب به خداوند (1)37

معنای توسل. 37

ص: 5

وسایل قرب به خداوند. 38

1. ایمان به خداوند متعال و رسول اکرم(صلی الله علیه واله). 39

2. معرفت و شناخت.. 40

3. اسماء و صفات خداوند. 45

4. قرآن. 48

5. عمل صالح. 49

نتیجه 53

نمونه ای از توسل. 53

3 / وسایل قرب به خداوند (2) 57

اشاره ای به مطالب پیشین. 57

6. توسّل به پیامبر(صلی الله علیه واله) در زمان حیات او. 58

7. توسل به پیامبر(صلی الله علیه واله) پس از رحلت او. 65

8. توسل به اهل بیت: مطلقا 65

ریشه تاریخی انکار این دو قسم از توسل. 67

4 / نیاز بشر به واسطه 73

اشاره ای به مطالب پیشین. 73

لزوم استفاده از همه ی واسطه ها 74

مقدمه اول: معنای تقرب به خداوند. 76

مقدمه دوم: نظام عالم، نظام علت و معلول. 82

مقدمه سوم: تأثیر علل مادی و معنوی در عالم. 83

مقدمه چهارم: وصول به قرب الهی، غایت خلقت.. 88

ص: 6

نتیجه مقدمات چهارگانه: نیاز بشر به واسطه 89

نمونه هایی از توسل. 92

5 / پاسخ به دو شبهه 95

اشاره ای به مطالب پیشین. 95

بررسی دو شبهه 96

شبهه اول. 97

پاسخ. 98

شبهه دوم 111

پاسخ. 112

حقیقت توسل در فرهنگ شیعه 114

نمونه ای از توسل. 115

6 / توسل به اهل بیت(علیهم السلام) در قرآن و روایات 117

اشاره ای به مطالب پیشین. 117

آیه اول. 119

آیه دوم 122

آیه سوم 123

آیه چهارم 127

توسل انبیا به پیامبر(صلی الله علیه واله) و اهل بیت: و چگونگی آن. 128

نمونه ای از توسل. 139

7 / ضرورت توسل به پیامبر(صلی الله علیه واله) و اهل بیت(علیهم السلام)141

اشاره ای به مطالب پیشین. 141

ص: 7

اهمیت توسل به اهل بیت(علیهم السلام) 142

جایگاه اهل بیت: در نظام هستی. 144

اهل بیت: الگوی کامل بشریت.. 150

نمونه هایی از توسل. 161

8 / حقیقت توسل به اهل بیت(علیهم السلام) 165

اشاره ای به مطالب پیشین. 165

چگونگی توسل به اهل بیت(علیهم السلام) 166

1. معرفت و شناخت اهل بیت: 167

ادلة لزوم شناخت.. 168

2. محبت به اهل بیت: 174

حدّ محبت به اهل بیت(علیهم السلام) و آثار آن. 179

3. اطاعت از اهل بیت: 181

نتیجه 185

نمونه هایی از توسل. 187

9 / مراتب توسل به اهل بیت(علیهم السلام) 189

مرتبه عالی: توسل برای تقرّب به خداوند متعال. 189

امام(علیه السلام) محور عالم امکان. 196

مرتبه عالی توسل به اهل بیت(علیهم السلام) در ابعاد سه گانه 200

1. رابطه با خداوند متعال. 200

2. رابطه با مردم 205

3. رابطه با طبیعت.. 210

ص: 8

مرتبه متوسط: توسل برای رفع نیازهای معنوی. 212

مرتبه دانی: توسل برای رفع نیازهای مادی. 213

ضرورت مرتبه ی عالی توسل. 214

نمونه هایی از توسل. 215

10 / موانع توسل 219

اشاره ای به مطالب پیشین. 219

موانع توسل. 220

مانع اول: نقص معرفتی نسبت به اهل بیت(علیهم السلام) 221

مانع دوم: ارتکاب گناه 223

مانع سوم: تکبر. 227

مانع چهارم: حقّ النّاس.. 233

نمونه ای از توسل. 239

فهرست منابع و مآخذ 242

ص: 9

ص: 10

سخن آغازین

بسم الله الرحمن الرحیم

پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه واله) با معرفی «قرآن» و «عترت» به عنوان دو منبع اصیل معرفت، نقشة راهی را برای اهل ایمان ترسیم نمود تا در مسیر کمال جویی دچار کج اندیشی و کج روی نشوند. از این رو، پژوهشگران اسلامی که تبیین، تبلیغ و ترویج معارف دین را در پرتو آموزه های کتاب خدا، سنت پیامبر(صلی الله علیه واله) و اهل بیت آن حضرت بر خود لازم می دانند، همواره تلاش می کنند تا تشنگان معارف الهی را در ابعاد مختلف آن آگاه سازند؛ چرا که به استناد عقل و نقل، ایمان حقیقی و راستین بر آگاهی صحیح و نه جهل مرکب، استوار می شود.

از سوی دیگر، شفاف ساختن زوایای پنهان خرافات و آشکار کردن بدعت ها، مسئولیت بزرگ عالمان دین و مبلغان شریعت است و از آنان خواسته شده با انحراف مقابله کنند. پیامبر(صلی الله علیه واله) فرمود:

«إذا ظَهَرَتِ البِدَعُ في اُمَّتي فَليُظهِرِ العالِمُ عِلمَهُ، فَمَن لَم يَفعَل فَعَلَيهِ لَعنَةُ اللَّهِ»؛(1)

ص: 11


1- . اصول کافی، ج 1، ص 54.

هرگاه بدعت ها در میان امّتم پدیدار شوند، بر عالم است که علم خود را آشکار سازد. کسی که چنین نکند لعنت خدا بر او باد!

هم چنین امام صادق(علیه السلام) در روایت از رسول خدا(صلی الله علیه واله) نقل می کند که آن حضرت فرمود:

«يَحمِلُ هَذَا الدِّينَ فِي کُلِّ قَرنٍ عُدُولٌ يَنفُونَ عَنهُ تَأوِيلَ المُبطِلِينَ وَتَحرِيفَ الغَالِينَ وَانتِحالَ الجَاهِلِينَ...»؛(1)

بار حفظ این دین را در هر قرن، مردمان عادلی بر دوش دارند که تأویل های باطل اندیشان و تحریف های گزافه کاران و ساخته های نادانان را از آن دور و نابود می کند.

بر این اساس، مؤسسة فرهنگی - پژوهشی دار المعرفه (قم) یکی از مأموریت های خود را تبیین آموزه های برخاسته از قرآن، سنت پیامبر(صلی الله علیه واله) و اهل بیت(علیهم السلام) قرار داده و تاکنون گام هایی را در جهت انتشار آنها برداشته است.

اثر حاضر که ضرورت توسل به اهل بیت(علیهم السلام) نام گرفته، گفتارهای استاد سید مجتبی نورمفیدی است که پیرامون موضوع توسل و ضرورت آن ایراد شده و توسط جناب حجت الاسلام آقای مصطفی مسعودی تنظیم و اکنون در اختیار جویندگان معارف اسلامی قرار می گیرد. امید آن

می رود که با عنایت خداوند متعال، این حرکت استمرار یافته و بیش از پیش گسترش یابد.

مؤسسه فرهنگی - پژوهشی دار المعرفه قم

ص: 12


1- . بحارالانوار، ج 2، ص 93.

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحیم

آموزه های دینی همواره از دو ناحیه مورد تهدید بوده اند: یکی از سوی منکران و مخالفان معاند و دیگری از طرف پیروان و هواداران جاهل. این دو گروه در رهگذر تاریخ آسیب ها و خسارت هایی را متوجه اندیشه ی دینی نموده اند، به گونه ای که ترمیم آن همراه با تحمیل هزینه های فراوان مادی و معنوی و صرف بخشی از توان عالمان و اندیشمندان بوده است. هرچند تکاپوی متفکران حوزه ی دین در مواجهه با این تهدیدات سرانجام به رشد و بالندگی و تکامل مفاهیم دینی انجامیده است.

مفهوم توسل یکی از مفاهیمی است که از این دو سو آماج هجمه ها و آسیب ها واقع شده: از یک سو سلفیون و تکفیری ها آن را یکسره شرک و باطل دانسته واز سوی دیگر معتقدان و باورمندان نیز این حقیقت عالی را یا به مرتبه ای دانی تنزل داده و یا بعضا با رفتار و گفتار

خویش بهانه هایی برای منکران متعصب ساخته و پرداخته کرده اند.

ص: 13

در این میان، تلاش های درخور توجهی برای تبیین این امر سترگ و دفع شبهات و اشکالات صورت گرفته ولی اغلب آن ها در مقابله با تهدید اول سامان یافته و در رویارویی با آفت دوم کمتر شاهد کوشش قابل قبولی هستیم.

پاسخگویی به شبهات پیرامون توسل به اهل بیت(علیهم السلام) هرچند به نوبه ی خود واجد اهمیت است و بزرگان علم و عمل نسبت به آن اهتمام داشته و به این شبهات پاسخ داده اند اما آن چه اکنون کمبود آن احساس می شود، ارائه ی تصویری صحیح از توسل به اهل بیت(علیهم السلام) است که در پرتو آن معنای حقیقی زندگی و سعادت در دنیا و آخرت آشکار گردد. واضح است ارائه ی چنین تصویری زمینه ی بسیاری از شبهات را نیز از بین خواهد برد.

متأسفانه در تلقی عمومی از مفهوم توسل به اهل بیت(علیهم السلام)، توسل صرفاً یک امکان و فرصت برای انسان در جهت رفع پاره ای از مشکلات در مسیر زندگی است در حالی که این یک ضرورت اجتناب ناپذیر برای کسی است که طالب سعادت بوده و در صدد است به قله های کمال انسانیت دست یابد.

آن چه این اثر را از سایر آثار در این حوزه متمایز می نماید، تلاشی است که در آن برای تبیین مرتبه عالی توسل به اهل بیت(علیهم السلام) و تشریح ضرورت آن برای سعادت بشر صورت گرفته است. این مهم به ویژه از آن جهت رخ نمایی می کند که این مسئله ی اساسی به نحوی ساده و روان همراه با اجمال و اختصار و با نظمی منطقی ساماندهی شده است.

ص: 14

این مباحث هرچند برای مخاطبین عام و در قالب سخنرانی(1) طی ده جلسه ارائه شده ولی تکیه بر استدلال به نقل و عقل در بسیاری از موضوعات کم رنگ نشده و این سبب اتقان مطالب و استحکام آن شده است.

با این همه از آن جا که عمومیت مخاطب و محدودیت فرصت، خود را بر این مباحث تحمیل کرده اند، قطعاً کاستی ها و نواقصی در این اثر وجود دارد که از شما خواننده ی گرامی تقاضای عفو و تذکر دارم.

در پایان بر خود لازم می دانم از زحمات فاضل ارجمند و دلسوز، جناب حجت الاسلام آقای شیخ مصطفی مسعودی کمال تشکر را داشته باشم. ایشان با تلاش درخور ستایش این مباحث را تنظیم و آماده نشر نمودند و هم اکنون در اختیار شما علاقمندان به معارف اهل بیت(علیهم السلام) قرار گرفته است. امیدوارم در دنیا و آخرت مشمول عنایت این خاندان که کرامت پیشه ی آنان است، واقع شویم؛ ان شاء الله.

سید مجتبی نورمفیدی

قم. فروردین 1396

ص: 15


1- . این سخنرانی ها در مهرماه سال 1394 مصادف با محرم سال 1437قمری توسط استاد محترم ایراد گردیده است.

ص: 16

پیش گفتار

بسم الله الرحمن الرحیم

گاهی در بین مردم یا میان عالمان و اندیشمندان بر سر مفاهیمی اختلاف رُخ می دهد و هر یک برداشت خود را صحیح دانسته و بر آن اصرار می ورزند. دلایل این اختلاف هرچند گوناگون است ولی هر فرد یا گروه و فرقه ای می خواهد به هر نحوی سخن خود را حاکم کرده و دیگران را محکوم نماید. در این میان، تعصب نقش اصلی را در این منازعات ایفا می کند. گاهی نیز ریشه ی این اختلافات جهل است. برخی هم با آن که تمایل به درک حقیقت دارند اما یا شرایط آن فراهم نیست و یا موانعی بر سر راه وصول به حقیقت وجود دارد و سرانجام ممکن است بعضی نسبت به بخشی از حقیقت جاهل باشند، در حالی که گمان می کنند که همه ی حقیقت را درک کرده اند.

یکی از این مفاهیم مورد اختلاف مفهوم «توسل» است ولی چنان چه همگان به درستی آیات و روایات صحیح را به دور از اغراض خاص و تعصب مورد مداقّه قرار می دادند، این اختلافات فاحش پدید نمی آمد.

ص: 17

«توسل» قبل از آن که امری دینی باشد، امری فطری است و انسان ها صرف نظر از دین و قومیت و... به آن گرایش دارند. آنان دریافته اند که پاره ای امور بدون استمداد و توسل به دیگران پیش نخواهد رفت.

گذشته از این کمک خواستن افراد از یکدیگر امری عقلایی بوده و مطابق با احکام عقل است؛ زیرا انسان موجودی اجتماعی است و از برآوردن همه ی نیازهایش به تنهایی و بدون کمک دیگران عاجز و ناتوان است و لذا وجود افرادی که بتوانند نیازهای او را برطرف کنند، مایه ی امید و دلگرمی است. به علاوه آموزه های دینی مشحون از ادله ی محکمی است که این حقیقت را از غبار ابهام و اشکال خارج کرده و بر صحت و راستی آن گواهی می دهد.

حال با این همه جای تعجب دارد که برخی این لطف و عنایت الهی به بندگان خویش را شرک می پندارند!

کتابی که پیش رو دارید به موضوع «ضرورت توسل به اهل بیت(علیهم السلام)» پرداخته و محصول سخنرانی های استاد عزیز و بزرگوار، سید مجتبی نورمفیدی است که در دهه ی اول محرم سال 1394 ایراد گردیده است و از آن جا که این بیانات عالمانه مورد نیاز جامعه بوده و قدمی در راستای افزایش معرفت نسبت به مسئله ی «توسل به اهل بیت(علیهم السلام)» می باشد، تصمیم به انتشار آن گرفته شد. بر این اساس، ابتدا ده جلسه سخنرانی پیاده شده و پس از برخی حذف و اضافات و ویرایش متن و تأیید نهایی جناب استاد، به شکل موجود درآمد تا به محضر شما خواننده ی گرامی تقدیم گردد.

ص: 18

استاد محترم در این کتاب نخست به «اهمیت بحث از توسل» پرداخته و سپس «وسایل قرب به خداوند» را بیان نموده و «نیاز بشر به واسطه» را مورد توجه قرار داده اند. در ادامه به «بررسی دو شبهه پیرامون توسل» پرداخته و سپس «توسل به اهل بیت(علیهم السلام) در قرآن و روایات» را بازگو نموده و پس از بیان «مراتب توسل به اهل بیت(علیهم السلام)» به برخی از «موانع توسل» نیز اشاره نموده اند.

در طول جلسات سخنرانی سعی شده مباحث به نحو مستدل و به دور از تعصبات بی پایه، مورد موشکافی و مداقه قرار گیرد. امید است این گونه مباحث عالمانه و منطقی جایگزین قیل وقال های بی حاصل گردد که قطعاً سود آن برای مسلمین بیشتر و در راستای تقریب مذاهب گامی مؤثر به شمار می رود.

در پایان بر خود لازم می دانم از زحمات استاد عزیز و بزرگوارم، کمال تشکر و سپاسگزاری را داشته باشم که دلسوزانه در تمامی مراحل کار اینجانب را راهنمایی و تشویق نمودند.

امید است که این اثر مقبول امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) واقع شود و زمینه ی توسل بهتر و بیشتر به وجود نورانی اهل بیت(علیهم السلام) را برای ما فراهم نماید.

مصطفی مسعودی

قم. فروردین 1396

ص: 19

ص: 20

1-اهمیت بحث از توسل

اشاره

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله ربّ العالمین والصلوة والسلام علی أشرف الأنبیاء والمرسلین حبیب إله العالمین أبی القاسم المصطفی محمّد وعلی أهل بیته الطیّبین الطاهرین واللّعن علی أعدائهم أجمعین

قال الله الحکیم فی محکم کتابه، أعوذ بالله من الشّیطان الرجیم: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُواْ فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ.

اهمیت موضوع

موضوع سخنرانی در این شب ها مسئله ی توسل و به طور خاص توسّل به اهل بیت عصمت و طهارت: است. ممکن است توهم شود که مسئله ی توسل به ویژه توسل به ائمه اطهار: نیاز به بحث و گفتگو ندارد. مسئله ای که با گوشت و پوست ما عجین شده و زندگی خود را با آن می گذرانیم و پدران و اجداد ما در طول تاریخ، با آن عمر خود را به پایان رسانده اند، آن قدر واضح و روشن است که نیازی به بحث و گفتگو و صرف وقت ندارد.

ص: 21

برای رفع این توهم می بایست درباره ی اهمیت موضوع توسل و نیازی که در شرایط کنونی به تبیین این مسئله احساس می شود، مطالبی بازگو گردد. برخی از مفاهیم از فرط وضوح برای ما مبهم است. مثلاً در مورد مفهوم «وجود» می گویند: مفهومی است که در عین وضوح ابهام دارد. بعضی مفاهیم دینی مانند «توسل» نیز بر اساس نگاهی سطحی نیازی به تأمّل، دقت و تفکر ندارند، در حالی که این چنین نیست.

امیدوارم به لطف اهل بیت: در این جلسات روشن شود که توسل چه دریای با عظمتی است و ما از آن کم بهره یا بی بهره ایم. توسل چه چشمه ی زلال و آب گوارایی است و ما عطش خود را با آن برطرف نمی کنیم؛ چون از حقیقت آن غافلیم. به هر حال به چهار جهت، بحث از توسل در این شرایط لازم و مهم است که به صورت اختصار به آن ها اشاره می شود.

1. تبلیغات سوء تکفیری ها و سلفی ها

اشاره

امروزه مسئله ی توسل توسط گروه های سلفی، تکفیری و وهابی به عنوان یک اعتقاد شرک آلود مطرح می شود. متاسفانه در رسانه ها، شبکه های برون مرزی و ماهواره ها، درباره ی توسل به انبیا و اهل بیت(علیهم السلام)، زیارت قبور و تبرک جستن به آن ها تبلیغ می کنند که این ها از مصادیق شرک بوده و به این بهانه خون معتقدان به آن را هدر و اموالشان را مباح می دانند. داعشی ها یکی از نمونه های بارز این طرز

ص: 22

تفکر هستند که به صورت وحشیانه آدم کشی می کنند. تصاویر رقّت باری از قتل، اعدام و انسان سوزی آن ها در اینترنت و فضای مجازی پخش شده که مشاهده ی آ ن ها غیر قابل تحمّل است. تصاویری که کودکان و افرادی که ناراحتی قلبی دارند را از دیدن آن منع می کنند.

این گروه نوظهور وحشی در قرن چهاردهم زنان را به بردگی

می گیرند و در بازار خرید و فروش می کنند؛ زیرا همه را مشرک دانسته و معتقدند قتل مشرکین واجب و اموالشان مباح است و زنان و دختران آنان را به کنیزی می گیرند.

در این میان دردآورتر این است که برخی از روی اعتقاد به این اعمال شنیع روی می آورند و عقیده دارند که اگر به خود بمب ببندند و آن را در مسجد و محل تجمع شیعیان منفجر کنند به بهشت می روند. اسف بارتر آن که بعضی افراد تحصیل کرده فریب این سخنان را می خورند و این فجایع را به بار می آورند. قطعاً بخش مهمی از این رفتارها ناشی از همین تبلیغات منفی است.

وهابیت، گروه های سلفی و داعش با این که در مسائلی با یکدیگر اختلاف نظر دارند اما مشترکاً بر این عقیده اند که مسلمین به مرور دچار عقائد شرک آلود و رفتارهای کفرآمیز شده اند. به همین جهت و به بهانه ی مبارزه با بدعت و خرافه و انحراف، شعار بازگشت به گذشته را مطرح و ادعا می کنند که می خواهیم به آن چه سلف یعنی پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) و اصحاب و تابعین پایه گذاری کرده اند، بازگردیم.

ص: 23

پایه گذاران سلفیت و تکفیر

اکنون مقام بازگو کردن عقاید وهابیت و داعش نیست. این عقاید و افراطی گری ها تازگی نداشته بلکه از گذشته پایه گذاری شده است. انسداد باب تعقّل و خشک مغزی در طول تاریخ همواره نتایج شومی به

بار آورده و خسارات جبران ناپذیری بر جای گذاشته است. در این میان یکی از برجسته ترین بنیان گذاران تفکر سلفی و تکفیری را می توان «ابن تیمیه» دانست. مسلک وهابیت نیز هرچند توسط «محمد بن عبد الوهاب» پایه گذاری شده ولی قطعاً افکار و نظرات او برگرفته از آرا و اندیشه های «ابن تیمیه» است.

«ابن تیمیه» کیست؟

«احمد بن عبد الحلیم» معروف به «ابن تیمیّه» در سال 661 هجری بدنیا آمد. از خصوصیات بارز وی فتوا دادن بر خلاف آرای رایج بین مسلمین بود تا آن جا که سه بار او را به جهت این فتاوا و عقائد به زندان انداختند. آرا و افکار ابن تیمیه نزد علمای فریقین مردود و او نیز مطرود مسلمین بود. «محمد بن عبدالوهاب» قرن ها بعد، آرا و افکار او را نصب العین خود قرار داده و بدین وسیله اندیشه های «ابن تیمیه» جانی دوباره گرفت. از جمله آرای او می توان به نظرات کفر آمیزش در مورد ذات خداوند متعال و صفات پروردگار اشاره کرد.

او فتاوای مشهوری دارد؛ از جمله: حرمت زیارت قبر پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) و توسل به آن حضرت و طلب شفاعت از آن وجود مقدس و

ص: 24

دیگر اولیای خدا، حرمت بنا و تعمیر و تزیین قبور آن ها. البته علمای بزرگ شیعه و سنّی کتب بسیاری در ردّ نظرات او به رشته تحریر درآورده و به تمام شبهات او پاسخ داده اند.

دیدگاه عالمان اهل سنّت دربارة ابن تیمیه

1. ابن بطوطه در سفرنامه ی خود می نویسد: «من در دمشق فقیه حنابله، ابن تیمیّه را دیدم. او در علوم گوناگون سخن می گفت ولی در عقل او چیزی نبود».(1)

او در حالی که بر منبر بود، می گفت: «خداوند از آسمان به دنیا فرود می آید، مانند من که از منبر پایین می آیم». این حرف را زد و از منبر پایین آمد.

2. سُبکی می گوید: «افکار ابن تیمیّه هیچ گونه هماهنگی با عقیده ی مسلمین ندارد. وی در عقاید اسلامی انحراف ایجاد کرد و ارکان اسلام را در هم شکست و در پوشش پیروی از کتاب و سنّت و دعوت مردم به حق و هدایتشان به سوی بهشت، دست به بدعت در دین زد و از جماعت مسلمین خارج گردید».(2)

3. حصنی دمشقی معتقد است: «ابن تیمیّه فردی زندیق (ملحد) است و کسی که عقاید او را قبول داشته باشد، خون و مالش مباح و هدر است».(3)

4. ابن حجر هیثمی می گوید: «خدا او را خوار، گمراه، کور و کر

ص: 25


1- . السلف و السلفیون، ص 18.
2- . همان، ص 17.
3- . همان.

نموده است».(1)

5. ذهبی می گوید: «ابن تیمیّه نیکان را تحقیر نمود و بیشتر پیروانش، انسان هایی عقده ای، کم عقل یا عامی دروغگو، کند ذهن و حیله گر

می باشند».(2)

6. نبهانی می گوید: «همانند خورشید در روز روشن ثابت و واضح گردید که علمای مذاهب چهارگانه در مردود شمردن بدعت های ابن تیمیّه اتفاق نظر داشته و در حقیقت در عاقل بودن او تأمل دارند، چه رسد به خطا شمردن عقائد و نظرات او نسبت به مسایلی که در آن با اجماع مسلمین مخالفت کرده، به ویژه در مسئله ی زیارت قبر پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله)».(3)

عجیب است! کسی که خود عقاید کفرآمیزی دارد و مطرود عالمان اهل سنت است، دیگران اعم از شیعه و سنّی را متهم به شرک می کند.

محمد بن عبد الوهاب کیست؟

محمد بن عبدالوهاب در سال 1115 قمری بدنیا آمد. او مروّج اصلی افکار ابن تیمیه و پایه گذار مسلک وهابیت است. اولین کسانی که در برابر او موضع گرفتند، پدرش «عبد الوهاب» و برادرش «شیخ سلیمان عبد الوهاب» بودند. شیخ سلیمان کتابی به عنوان «الصّواعق الالهيّة فی الرد علی الوهابية» تألیف کرد و عقاید باطل برادرش را مردود دانست. محمد بن عبد الوهاب با همکاری محمد بن سعود به تبلیغ و ترویج

ص: 26


1- . همان.
2- . همان، ص 18.
3- . همان.

افکار باطل وهابیت پرداخت.

به هر حال متأسفانه امروز ما نتایج این افکار شوم که آمیخته با قدرت سیاسی و نظامی شده است را مشاهده می کنیم. پرواضح است که این افکار افراطی با استقبال دشمنان اسلام و مسلمین مواجه شده و آنان با حمایت از صاحبان این افکار تیشه به ریشه ی دین می زنند. آنان با شعار مبارزه با بدعت، خرافه و شرک جنایات بزرگی را مرتکب می شوند. در این میان، به نظر این گروه ها یکی از جلوه های شرک

مسئله ی توسل است.

با توجه به آن چه گفته شد، یکی از جهات اهمیت بحث از توسل، رفع شبهه و پاسخگویی به تبلیغات مسموم دشمن و ارائه ی تصویری صحیح از این مسئله ی ضروری و لازم در زندگی بشر است.

2. فرقه های نوظهور انحرافی

اشاره

جهت دیگری که بحث از توسل را ضروری می نماید این است که ما امروزه با صدها و بلکه هزاران فرقه عرفان گرا و معنویت گرا مواجه هستیم. جالب است بدانید چهل سال پیش و در دهه ی هفتاد میلادی تعداد این فرقه ها در دنیا از عدد هفتاد تجاوز نمی کرد ولی اکنون متجاوز از هفت هزار فرقه و نحله به این عنوان متولد شده اند. این فرقه ها اکنون هواداران زیادی پیدا کرده و در حال گسترش می باشند. البته این هم به نوبه خود موضوع مهمی است که چرا در آمریکا سه هزار و پانصد فرقه فعالیت می کنند، در حالی که هر روز گزارش

ص: 27

می دهند که دین داری مردم رو به ضعف گذاشته است. اخیراً در یکی از روزنامه ها مطلبی درباره ی چالش های دین داری در آمریکا نوشته بود و این که آمریکا باید بپذیرد مردمش در حال فاصله گرفتن از دین هستند. این در حالی است که ادیان باسابقه ای همانند مسیحیت و یهودیت حضور دارند ولی سؤال این است که با این همه، چرا این فرقه ها به شدّت در حال رشد هستند؟ این نکته حاکی از یک حقیقت غیرقابل انکار است و آن این که مردم اروپا و آمریکا از شرایط موجود خسته شده و به دنبال معنویت و پر کردن خلأهای زندگی خود هستند اما متأسفانه در باتلاق و منجلاب انحرافات دست و پا می زنند؛ چون سردمداران این فرقه ها از این نیاز سوء استفاده کرده و معنویت و عرفان بدلی به آنان تحمیل می کنند. متأسفانه باید عرض کنم در ایران نیز متجاوز از صد فرقه انحرافی در حال فعالیت هستند.

محور اساسی که عمدتاً در این فرقه ها بر آن تأکید می شود، این است که بشر برای رابطه با خدا نیاز به واسطه ندارد و این اعتقاد که ما بدون تحمل رنج دین یا مذهب می توانیم با خدا رابطه داشته باشیم، پر رنگ شده است و در توجیه آن می گویند: دین و مذهب نوعی خط کشی و مرزبندی است و جز نزاع و جنگ و خصومت چیزی به دنبال ندارد. یکی می گوید: من مسلمانم. دیگری می گوید: من مسیحی هستم. سومی می گوید: من یهودی هستم. این خود سبب نزاع و خصومت می شود. بر این اساس، آنان ادعا می کنند بشر بدون این که معتقد به دین و پایبند به مذهبی باشد، توانایی برقراری ارتباط با خدا

ص: 28

را دارد؛ چون این یک رابطه ی قلبی است و هر کسی در هر زمان و مکانی می تواند این رابطه را برقرار کند و حتی برخی فراتر رفته و می گویند انسان نیازی به عبادت هم ندارد و اعمال ظاهری مثل نماز خواندن و به کلیسا رفتن و ... لازم نیست؛ زیرا عبادت پوسته و ظاهر دین است و عمق آن ارتباط و اعتقاد به خداست و همه می توانند بدون اعتقاد و عمل دینی خاصی از آن برخوردار باشند.

با کمال تأسف باید بگویم این تفکر در دنیا رواج پیدا کرده و ما سعی خواهیم کرد بطلان این فکر و عقیده را ثابت کنیم. انسان بدون دین و مناسک و شریعت و بدون توسل و تمسک به وسیله نمی تواند به خداوند متعال نزدیک شود و به او متّصل گردد.

تأسف بارتر آن که نظیر این فرقه های انحرافی در بین مسلمین و شیعیان نیز پدیدار شده و ادعا می کنند ما نیازی به نماز، روزه، حج، خمس و زکات نداریم بلکه از این مسائل عبور کرده و به مقاماتی رسیده ایم.

نمونه ای از فرقه های انحرافی

من یک نمونه از این فرقه های انحرافی و برخی از اعتقاداتشان را برای شما بیان می کنم تا بدانید چرا این مجالس و توسل به اهل بیت: به ویژه توسل به امام حسین(علیه السلام) مهم است. گروهی در ایران تشکیل شد که متأسفانه افراد تحصیل کرده ی بسیاری را نیز جذب کرد. مؤسس این فرقه می گفت: تنها واسطه ی بین ما و خداوند حلقه های شعور کیهانی است و اگر کسی بخواهد به صورت فردی با خدا ارتباط برقرار کند از بین یک میلیون انسان یک نفر ممکن است به خدا برسد ولی اگر در

ص: 29

قالب این حلقه ها ارتباط با خدا شروع شود همه به خدا می رسند. او در جایی دیگر می گوید: برای چه بر امام حسین(علیه السلام) گریه می کنید؟ گریه به انسان فاز منفی می دهد، در حالی که بشر نیاز به شادی و امید دارد.

او غافل است و نمی داند یا خود را به نادانی می زند؛ چون گریه بر امام حسین(علیه السلام) سازنده است و به انسان عشق و امید می دهد.

برخی پیامدهای منفی شبکه های اجتماعی

من نمی خواهم مسائل را بدبینانه تحلیل کنم ولی تذکر مطلبی را لازم می دانم. این روزها در پیامک های تلفن همراه و در شبکه های اجتماعی

که هم فواید و هم مضرّاتی دارد، پیام هایی از این قبیل منتشر می شود: راز موفقیت، راز شاد زیستن، راز امیدواری. برخی از این پیام ها به نحوی زیرکانه به دنبال ترویج همان تفکری است که اشاره کردم. البته بعضی دیگر توصیه های خوبی هم دارند اما در همین عرفان ها که بعضاً به عنوان عرفان های روان شناختی و فرا روان شناختی معرفی می شوند، می گویند: ما کاری به دین شما نداریم. هر کسی هر دینی که می خواهد داشته باشد. ما فقط به دنبال تعالی معنوی و اخلاقی شما هستیم. این شعار زیبایی است. این که می بایست اخلاق همه خوب بوده و با هم مهربان باشند و جنگ و جدال را کنار بگذارند تا در محیط خانواده و محل کار، بهتر زندگی کنند، نه تنها اشکالی ندارد بلکه برای جامعه ی انسانی لازم است ولی باید توجه داشت که پشت پرده ی برخی از این مطالب یک نقطه ی انحرافی مهمی است و آن این که بشر می تواند به بهترین وجه زندگی کند، بدون این که متدین به دینی باشد. این همان نکته ی باریک تر از مو می باشد که اساساً

ص: 30

سعادت انسان بدون دین ممکن نیست.

دقت کنید منظور این نیست که اگر یکی از دوستانتان از این نوع پیام ها برای شما فرستاد به او بدگمان شوید بلکه مقصود این است که به روح برخی پیام ها و توصیه ها و نیز انگیزه هایی که در پس آن نهفته است، باید توجه نمود.

البته انسان باید از روش های علمی برای بهبود وضع زندگی بهره بگیرد و به توصیه ها و نصایح کارشناسان مجرب توجه کند اما باید این را بداند زندگی در این دنیا بدون هدف و بدون توجه به خداوند و پیامبر(صلی الله علیه واله) و اهل بیت: سرانجام خوشی نخواهد داشت.

این مطلب نیز بسیار مهم است که برخی از عرفان های کاذب در میان جوانان مسلمان و شیعه و درون خانواده ها این گونه القا می کنند که می توانید دین را از زندگی خود حذف نموده، اما خوب و بانشاط زندگی کنید. برخی نیز می گویند: اساساً نیاز به واسطه نیست و سرانجام جماعتی تبلیغ می کنند که برای فهم دین نیاز به مرجع تقلید و عالم ربانی نیست بلکه انسان می تواند بر اساس فهم خود به دین عمل کند.

این همان نقطه ی انحراف است. اگر ما و فرزندان مان را از اهل بیت: جدا کنند دیگر هیچ نداریم. دشمن با برنامه و به تدریج رسوخ و نفوذ می کند. از هم اکنون برای پنجاه سال دیگر برنامه می ریزد. آنان توسل به اهل بیت(علیهم السلام) را نشانه گرفته و در صدد نفی یا تحریف این حقیقت اند. بنابراین ما باید معنای توسل و دلیل نیاز به واسطه را به درستی بشناسیم.

ص: 31

3. برداشت نادرست از توسل

عامل سومی که بحث از توسل را ضروری می نماید این است که متأسفانه بسیاری از مسلمانان و شیعیان برداشت صحیحی از توسل ندارند. گروهی درباره ی اهل بیت(علیهم السلام) راه مبالغه و افراط را طیّ کرده، به نحوی که اهل بیت(علیهم السلام) را تا حد الوهیت بالا می برند و یا آنان را مسبب الاسباب به معنای تأثیر گذار مستقل در امور می دانند. برخی نیز دچار تفریط شده آن را بسیار محدود کرده اند. بر این اساس، جمع فراوانی درباره ی موضوع توسل شناخت سطحی داشته و گمان می کنند توسل به اهل بیت: فقط به این معناست که در هنگام گرفتاری و قرض و بیماری باید به آن بزرگواران توسل پیدا کنند. مقصود این نیست که در این مشکلات به اهل بیت: توسل نشود ولی نباید این گوهر ارزشمند را در این سطح محدود کرد. آیا توسل به اهل بیت(علیهم السلام) فقط برای این است که در زمان گرفتاری و مشکل به آنان پناه ببریم؟ متأسفانه بسیاری از ما دچار کج فهمی از معنای توسل شده و به حداقل و پایین ترین مرتبه آن اکتفا کرده ایم.

البته این افراط و تفریط ها نسبت به اهل بیت: از زمان خود اهل بیت(علیهم السلام) جریان داشته و ائمه معصومین: همواره راه صحیح را به

پیروانشان نشان داده و با مظاهر افراط و تفریط مقابله می کردند.

4. نیاز به توسل

اشاره

جهات سه گانه ای که تاکنون برای اثبات اهمیت بحث از توسل بیان شد، همگی عوامل بیرونی هستند. از این عوامل، مهم تر یک عامل

ص: 32

درونی است و آن نیاز ما به توسل می باشد. در یک جمله توسل تنها یک فرصت یا امکان نیست بلکه یک ضرورت است. در جلسات آینده به این مطلب خواهیم پرداخت اما به طور خلاصه باید گفت که انسان برای تقرب به خداوند نیازمند به توسل و واسطه است و بدون آن سرگشته و متحیّر و راه گم کرده خواهد بود و لذا نمی تواند به مقصد برسد. توسل به اهل بیت(علیهم السلام)، حضرت زهرا(علیها السلام) و امام حسین(علیه السلام) و... برای ما یک ضرورت است و ما به آن نیازمندیم. کسانی که در مجالس اهل بیت(علیهم السلام) و امام حسین(علیه السلام) حاضر می شوند یا در این مجالس خدمت می کنند منّتی بر خداوند متعال و اباعبدالله(علیه السلام) نگذارند؛ چون ما نیاز به این مجالس و محافل داریم نه آنان.

به هر حال امیدواریم طی این جلسات بتوانیم این حقیقت ارزشمند را تبیین کرده و گامی ناچیز در معرفی این گوهر گران سنگ برداریم. در هر جلسه نیز به ذکر نمونه هایی از توسل به پیامبر(صلی الله علیه واله) و اهل بیت(علیهم السلام) خواهیم پرداخت تا معلوم گردد مسلمین از صدر اول در امور مختلف به این وجودات مقدس متوسل می شدند.

نمونه هایی از توسل

توسل به پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) و اهل بیت(علیهم السلام) امری مرسوم و رایج بین مسلمین بوده و موارد فراوانی از آن در منابع معتبر اهل سنّت نقل شده؛ از جمله:

1. در یکی از سال های بعد از رحلت پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) مردم مدینه دچار قحطی شدیدی شدند. جمعی نزد عایشه رفته و از او چاره جویی

ص: 33

نمودند. وی به آنان گفت: به قبر پیامبر(صلی الله علیه واله) رو برده و شکافی از قبر به طرف آسمان قرار دهید تا بین قبر و آسمان سقفی قرار نگیرد. آنان این کار را انجام دادند و سپس بارانی بارید به گونه ای که در اثر آن علفزار پدید آمد و شتران چاق گردیدند و دنبه ی گوسفندان از کثرت چربی فراوان شد. به همین جهت آن سال، عام الفتق [سال گشایش] نامیده شد.(1)

این واقعه نشان می دهد که عایشه نیز توسل به پیامبر(صلی الله علیه واله) حتی بعد از حیات ایشان را مشروع می دانسته و به همین دلیل مسلمانان را به این عمل راهنمایی نمود.

2. انس بن مالک روایت می کند: من، ابوذر، سلمان، زید بن ثابت و زید بن ارقم در محضر رسول خدا(صلی الله علیه واله) بودیم. در این هنگام حسن و حسین(علیهما السلام) وارد شدند. رسول خدا(صلی الله علیه واله) آن دو را بوسید. ابوذر از جا برخاست و آن ها را در بر گرفت و دو دستشان را بوسید. سپس برگشت و در کنار ما نشست. آهسته به او گفتیم: تو مردی بزرگ از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه واله) هستی، آن گاه در مقابل دو کودک از بنی هاشم از جا برمی خیزی و آن ها ر ا در بر می گیری و می بوسی؟ ابوذر گفت: آری، اگر آن چه من درباره این دو از رسول خدا(صلی الله علیه واله) شنیده ام، شما نیز می شنیدید بیش از آن چه من کردم شما انجام می دادید.

از ابوذر سؤال کردند: درباره اینان از رسول خدا(صلی الله علیه واله) چه شنیده ای؟ گفت: درباره علی(علیه السلام) و این دو(علیهما السلام) از پیامبر گرامی(صلی الله علیه واله) شنیدم که می فرمود:

ص: 34


1- . سنن الدارمی، ج1، ص56. سبل الهدی و الرشاد، ج12، ص347. مشکاة المصابیح، ج 3، ص294. النهاية فی غریب الاثر، ج3، ص296.

يَا عَلِيُّ وَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ رَجُلًا صَامَ وَ صَلَّى حَتَّى يَصِيرَ كَالشَّنِّ الْبَالِي إِذاً مَا تَنْفَعُهُ صَلَاتُهُ وَ لَا صَوْمُهُ إِلَّا بِحُبِّكَ يَا عَلِيُّ مَنْ تَوَسَّلَ إِلَى اللَّهِ بِحُبِّكُمْ فَحَقٌّ عَلَى اللَّهِ أَنْ لَا يَرُدَّهُ يَا عَلِيُّ مَنْ أَحَبَّكُمْ وَ تَمَسَّكَ بِكُمْ فَقَدْ تَمَسَّكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى؛(1)

ای علی! به خدا سوگند! اگر فردی آن قدر نماز بخواند و روزه بگیرد به گونه ای که بسیار لاغر، رنجور و ضعیف گردد، نماز و روزه اش به حال او سودمند نیست، جز آن که محبّت تو را داشته باشد. کسی که به واسطه ی محبّت شما به خدا تقرّب جوید، سزاوار است که خدا خواسته اش را رد نکند. ای علی کسی که شما را دوست بدارد و به شما تمسّک جوید پس به راستی به دستگیره ای محکم و مطمئن چنگ زده است.

ان شاء الله خداوند به حق این مجالس و محافل به ما توفیق توسل به اهل بیت(علیهم السلام) را عنایت فرماید.

«والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته»

ص: 35


1- . بحارالانوار، ج 36، ص 302. کفاية الاثر فی النص علی الائمة الاثنا عشر، ص 71 (با اندکی تفاوت)

ص: 36

2-وسایل قرب به خداوند (1)

اشاره

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله ربّ العالمین والصّلوة والسلام علی أشرف الأنبیاء و المرسلین حبیب إله العالمین أبی القاسم المصطفی محمّد وعلی أهل بیته الطیبّین الطّاهرین والّلعن علی أعدائهم أجمعین

قال الله الحکیم فی محکم کتابه، أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُواْ فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ.

معنای توسل

توسل در لغت به معنای استفاده کردن از چیزی یا کسی برای رسیدن به مقصود است. مثلا اگر کسی در کارهای روزمره برای رسیدن به مقصود از دیگری کمک بگیرد یا هنگامی که با مشکل یا گرفتاری روبرو می شود، برای حل و رفع آن به کسی یا چیزی روی آورد، در این صورت می گویند او به فلان کس یا فلان چیز متوسل شد؛ یعنی به او پناه برد و او را واسطه قرار داد. پس وسیله یعنی آن چیزی که

ص: 37

واسطه بین انسان و مقصد اوست و وی را به مقصد می رساند.

معنای اصطلاحی توسل هم این است که انسان از واسطه ها و ابزارهایی برای وصول به قرب الهی یا برطرف شدن نیازها استفاده کند. بنابراین مقصد اعلی و هدف اصلی از توسل قرب به حق تعالی است.(1)

علامه طباطبایی; درباره معنای توسل می فرماید:

حقیقت وسیله در درگاه خدا مراعات راه خداست به این که اولاً به احکام او علم پیدا کنی. ثانیاً به بندگی او بپردازی. ثالثاً در جستجوی مکارم و عمل به مستحبّات شریعت باشی و این وسیله معنایی نظیر معنای کلمه قربت را دارد و چون وسیله نوعی توصل است و توصل در مورد خداوند متعال (که منزه از مکان و جسمانیت است) توصل معنوی و پیدا کردن رابطه ای است که بین بنده و پروردگارش اتصال برقرار کند و نیز از آن جا که بین بنده و پروردگارش هیچ رابطه ای به جز ذلّت عبودیّت نیست، قهراً وسیله عبارت است از این که انسان حقیقت عبودیت را در خود تحقق دهد و به درگاه خدای تعالی وجهه فقر و مسکنت به خود بگیرد.(2)

وسایل قرب به خداوند

اشاره

بر اساس آن چه گفته شد واسطه یکی از ارکان توسل به شمار می رود و

ص: 38


1- . در جلسه نهم مراتب و انواع توسل به صورت مبسوط بیان می شود و إن شاءالله خواهیم گفت که بالاترین مرتبه ی توسل، توسل برای تقرب به خداوند متعال است.
2- . ترجمه المیزان، ج 5، ص 535.

به همین جهت شناخت آن بسیار مهم است. در قرآن و روایات این وسیله ها و واسطه ها به ما معرّفی شده اند و گویا گفته اند: اگر می خواهید به خدا برسید این ابزارها در اختیار شماست. بدانید غیر از این وسایط، واسطه ی دیگری در کار نیست و بدون این واسطه ها هیچ کس نمی تواند به سرمنزل مقصود و سعادت واقعی برسد. معرفی این وسایل و واسطه ها و ابزارها نیز فقط بر عهده ی صاحبان شریعت است، چه این که شناخت و کشف این واسطه ها به وسیله ی عقل ممکن نیست. عقل ما فقط می تواند تشخیص دهد که ما نیازمند وسیله و واسطه برای قرب به خداوند هستیم اما این که وسیله ها و واسطه ها به طور مشخص چه اموری بوده و ابزارهایی که ما می توانیم با آن به مقصد برسیم، کدامند، چیزی نیست که عقل پاسخگوی آن باشد بلکه این امر بر عهده ی دین است.

در این قسمت به بیان مهم ترین واسطه های قرب به خداوند که در متن دین معرفی شده اند، می پردازم.

1. ایمان به خداوند متعال و رسول اکرم(صلی الله علیه واله)

اولین و مهم ترین واسطه و وسیله قرب به حق تعالی، ایمان به خداوند متعال و رسول خدا(صلی الله علیه واله) است؛ یعنی بدون ایمان و باور به خداوند و پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) کسی نمی تواند به مقصد برسد. کسی که در غیر این راه قدم بردارد به خطا رفته است. امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:

إِنَّ أَفْضَلَ مَا تَوَسَّلَ بِهِ الْمُتَوَسِّلُونَ إِلَى اللَّهِ الْإِيمَانُ بِهِ

ص: 39

وَبِرَسُولِهِ؛(1)

همانا بهترین چیزی که انسان ها می توانند با آن به خدای سبحان نزدیک شوند، ایمان به خدا و ایمان به پیامبر(صلی الله علیه واله) است.

ایمان یعنی باور قلبی به خدا و کسی که چنین باور و اعتقادی نداشته باشد، امکان ندارد به خداوند نزدیک شود.

امام سجاد(علیه السلام) در دعای ابوحمزه ثمالی خطاب به خداوند متعال عرض می کند:

اَللَّهُمَّ بِذِمَّةِ الإِسلاَمِ أَتَوَسَّلُ إِلَيْکَ؛(2)

خدایا به پیمان اسلام به درگاهت توسّل می جویم.

در این فراز نورانی امام سجاد(علیه السلام) اسلام را واسطه تقرّب به خداوند متعال قرار داده است.

2. معرفت و شناخت

هرچند معرفت و شناخت را کمتر به عنوان واسطه و وسیله برای تقرب به خداوند و در زمره ی واسطه ها ذکر می کنند ولی بر طبق روایات متعدد، قطعاً معرفت و شناخت از اموری است که انسان را به خداوند نزدیک می کند. امیرالمؤمنین(علیه السلام) در این باره می فرماید:

يا مُؤمِنُ! اِنَّ هذَا العِلمَ و َالاَدَبَ ثَمَنُ نَفْسِكَ فَاجْتَهِد فى

ص: 40


1- . نهج البلاغة، خطبه 110. علل الشرائع، ج 1، ص 247. تحف العقول، ص 149. امالی طوسی، ص 216.
2- . مصباح المتهجد، ج 2، ص 590. اقبال الاعمال (ط جدید)، ج 1، ص 166.

تَعَلُّمِهِما ، فَما يَزيدُ مِنْ عِلْمِكَ وَ اَدَبِكَ يَزيدُ فى ثَمَنِكَ وَ قَدْرِكَ ، فَاِنَّ بِالْعِلْمِ تَهْتَدى اِلى رَبِّكَ...؛(1)

ای مؤمن! همانا این علم و ادب بهای توست، پس در آموختن آن بکوش، زیرا هر چه به دانش و ادب تو افزوده شود بر قدر و قیمت تو افزوده می گردد، زیرا با دانش به سوی پروردگارت ره می بری.

مقصود از این علم کدام علم و معرفت است؟ آیا هر علمی انسان را به خدا نزدیک می کند؟ اگر این گونه باشد دانشمندان بسیاری در دنیا وجود دارند که فرمول های شیمی و ریاضی را به خوبی می دانند اما به خداوند هم اعتقادی ندارند یا حتی بعضی از عالمان دین چه بسا بر معارف دینی مسلط باشند ولی این علم حجابی بین آنان و خداوند شده و موجب دوری آنان از مقام قرب الهی گردیده است. بنابراین منظور از علم و معرفت، انباشته شدن ذهن از معلومات و اصطلاحات نیست بلکه مقصود، معرفت به نفس، معرفت به هستی و معرفت به خداوند است، همان طور که حضرت علی(علیه السلام) می فرماید:

فَاِنَّ بِالْعِلْمِ تَهْتَدى اِلى رَبِّكَ؛(2)

به وسیله علم به سوی خداوند هدایت می شوی.

آن علم و معرفتی ارزش دارد که نتیجه اش خوف و خشیت از خداوند باشد. قرآن کریم می فرماید:

ص: 41


1- . روضة الواعظین، ص 16. مشکاة الانوار، ص 135. نوادر الاخبار، ص 17.
2- . روضة الواعظین، ج1، ص11. مشکاة الانوار، ص 135.

)اِنَّمَا يَخْشَی اللّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ(؛(1)

از میان بندگان تنها عالمان خدا ترسند.

عالمان واقعی خداترس و باتقوا هستند؛ چون خداوند را به عظمت و بزرگی می شناسند و هر کس معرفت و شناختش نسبت به خدای عزّوجل بیشتر باشد، خوف و خشیتش از پروردگار افزون تر است.

امام باقر(علیه السلام) در مورد ارزش معرفت و علم می فرماید:

اِنّی نَظَرتُ فی کِتابٍ لِعَلیٍّ(علیه السلام) فَوَجَدتُ فِی الکِتابِ : اَنَّ قِيمَةَ کُلِّ امرِئٍ وَ قَدرَهُ مَعرِفَتُهُ...؛(2)

در کتاب علی(علیه السلام) خواندم که ارزش هر کس به اندازه ی معرفت و شناخت اوست.

و نیز امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:

مَا يَسُرُّنی لَوْ مِتُّ طِفْلاً وَدَخَلْتُ الْجَنَّةَ وَلَمْ أَکْبَرْ فَأعرِفَ رَبِّی عَزَّوَجَلَّ؛(3)

مسرور نمی کند مرا این که اگر بزرگ نمی شدم و در طفولیّت می مردم و به بهشت می رفتم؛ برای این که پروردگارم را بشناسم.

اطفال که می میرند به بهشت می روند؛ زیرا هنوز بار تکلیف بر دوش آنان گذاشته نشده تا نافرمانی و عصیان محقق شود، لذا پاک از دنیا

ص: 42


1- . سوره فاطر، آیه 28.
2- . الأصول الستّة عشر، ص 36. معانی الاخبار، ص 2.
3- . کنز العمّال، ج 13، ص 132. حلية الاولیاء، ج 1، ص 74.

می روند. بعضی از مردم عقیده دارند اگر قرار است ما چهل، پنجاه سال زندگی کنیم و معلوم نباشد عاقبت کارمان چه می شود، پس بهتر همان که در کودکی بمیریم و به بهشت برویم اما امیرالمؤمنین(علیه السلام) بسیار زیبا فرمود: من دوست نداشتم که در کودکی از دنیا بروم و با آن حال به بهشت وارد می شدم بلکه دوست دارم در این دنیا بمانم تا خدای خود را بشناسم.

آری، انسانی که معرفت حقیقی را کسب کرده، قطعاً نزد خداوند ارزش بیشتری دارد و مقرّب تر است. عالمی(1) در بستر بیماری و در آخرین لحظات زندگی مشغول گفتگوی علمی بود. یکی از حاضرین گفت: شما با این بیماری بهتر است به بحث علمی نپردازید. آن عالم گفت: آیا بدانم و بمیرم بهتر است یا ندانسته از دنیا بروم؟(2)

پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) فرمود:

أُطْلُبُوا الْعِلْم مِنَ الْمَهْدِ اِلَی اللَّحْد؛(3)

از گهواره تا گور دانش بجویید.

شما سروران و عزیزان در هر سنّی که هستید به دانستن اهتمام بورزید؛ دانستنی که شما را به خداوند نزدیک تر کند. گمان نکنید قرب به خداوند فقط به وسیله ی نماز است. نماز همراه با معرفت قطعاً برتر از نماز بدون معرفت است. قرب به خداوند با نماز همراه با معرفت

ص: 43


1- . این دانشمند ابوریحان بیرونی است که پشتکار عجیبی در تحصیل و فراگیری علم داشته و از نوابغ به شمار می رفت.
2- . مجموعه آثار شهید مطهری، ج 23، ص 623.
3- . نهج الفصاحه، ص 218، ح 327.

حاصل می شود. در مورد همین مجالس که در آن حاضر می شوید تفکر کنید، گمان نکنید که فقط گریه کردن ارزش دارد. البته گریه کردن بر سیدالشهدا(علیه السلام) قطعاً ارزش دارد اما نباید به آن بسنده کرد. در هر مجلس و محفلی باید مطالبی در راستای افزایش معرفت نسبت به توحید، نبوّت و امامت بیان شود. متأسفانه در برخی مجالس به نام دین، خدا و پیامبر(صلی الله علیه واله) مطالبی گفته می شود که نه تنها موجب افزایش آگاهی و معرفت مخاطبین نیست، بلکه سبب نقصان معرفتی آنان نیز می گردد. قطعاً این مجالس مورد رضایت خداوند نیست.

به هرحال معرفت نسبت به خداوند متعال، نسبت به اهل بیت:، نسبت به این عالم و نسبت به نفس باعث تقرب انسان به خداوند می شود. انسان داناتر به این معنا به خداوند نزدیک تر است.

پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) فرمود:

لَوْ عَرَفْتُمُ اللَّهَ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ لَزَايَلَتْ

بِدُعَائِكُمْ الجِبَالُ الرَّاسِيَاتُ؛(1)

اگر خدا را چنان که شایسته شناختن اوست می شناختید به دعای شما کوه ها جابه جا می شدند.

هرچه معرفت و درجه ی شناخت انسان به عالم هستی و مبدأ آن بالاتر برود، قدرت او بیشتر و نَفَس وی تأثیرگذارتر و نفوذ کلامش افزون تر می شود و قدرت تصرف در عالم تکوین پیدا می کند. لذا تلاش کنید معرفت و آگاهی خود را بالا ببرید و گمان نکنید از سنّ و سال شما

ص: 44


1- . عوالی اللئالی العزيزية، ج 4، ص 132.

گذشته است. از هر فرصتی برای دانستن حقایق دینی که مربوط به سعادت انسان است بهره برداری کنید. امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:

الفُرصَة تمُّر مرَّ السَحاب فانتَهِزوا فُرَصَ الخَيّر؛(1)

فرصت ها همانند ابر با شتاب و سرعت می گذرند پس فرصت ها را نیک و غنیمت شمارید.

درباره ی آیات قرآن و دعاهایی که می خوانید، تأمل و تفکر کنید و یقین داشته باشید ارزش این تفکر و تأمل برای قرب شما به حق تعالی بیشتر از آن است که چیزی را بخوانید و معنایش را ندانید. البته در قرائت قرآن، اگر معنای آن را هم متوجه نشوید باز هم نورانیت است امّا به صرف قرائت اکتفا نکنید. آیات بسیاری در قرآن انسان را دعوت به تفکر و تأمل نموده است. قرآن کریم می فرماید: )أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ(؛(2)

«آیا در (معانی) قرآن نمی اندیشید؟». تفکر و تأمل اولین قدم کسب معرفت و شناخت نسبت به پروردگار متعال است.

3. اسماء و صفات خداوند

یکی دیگر از وسائط برای قرب به حق تعالی اسماء و صفات خداوند است. طبق برخی روایات خداوند یکصد و اندی و طبق برخی 360 اسم دارد. در دعای جوشن کبیر خداوند به حدود یکهزار اسم خوانده می شود. این دعا را امام سجاد(علیه السلام) از رسول اکرم(صلی الله علیه واله) نقل می کند:

ص: 45


1- . نهج البلاغة، حکمت 21. نزهة الناظر وتنبیه الخاطر، ص 42. عیون الحکم والمواعظ، ص 69.
2- . سوره نساء، آیه 82.

اَللَّهُمَّ اِنِّی اَسئَلُکَ يَا اللهُ يَا رَحمَنُ يَا رَحيم...؛(1)

خدایا از تو می خواهم به حق نامت. ای خدا، ای بخشاینده، ای مهربان....

الله اسم اعظم خداوند است. پس از آن رحمن و رحیم آمده که از عام ترین اسماء خدوند می باشند، هرچند بین خود آن ها تفاوت است.

هم چنین در دعای سمات که از امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) نقل شده، خداوند را به اسماء و صفاتش قسم می دهیم؛

اللهُمَّ اِني اَسْئَلُكَ بِاسْمِكَ الْعَظيمِ الاَعْظَمِ الاَعَزِّ الاَجَلِّ الاَكْرَمِ اَلَّذي اِذا دُعيتَ بِهِ عَلى مَغالِقِ أبْوابِ السَماءِ لِلْفَتْحِ بِالرَّحْمَةِ انفتحَت...؛(2)

خدایا از تو می خواهم به حق نام بزرگت، آن نام بزرگ تر، عزیزتر و باشکوه تر و گرامی تر، همان نامی که هرگاه بر درهای بسته آسمان با آن نام خوانده شوی به رحمت گشوده می شود.

در دعای سحر ماه مبارک رمضان که از امام رضا(علیه السلام) نقل شده، نیز می خوانیم:

اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ مِنْ بَهاَّئِکَ بِاَبْهاهُ وَکُلُّ بَهاَّئِکَ بَهِىُّ، اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِبهائِکَ کُلِّه، اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ جَمَالِکَ بِأَجْمَلِهِ وَ کُلُّ جَمَالِکَ جَمِيلٌ؛(3)

ص: 46


1- . البلد الامین والدرع الحصین، ص 402. المصباح للکفعمی، ص 247.
2- . مصباح المتهجد وسلاح المتعبد، ج 1، ص 416.
3- . اقبال الاعمال، ج 1، ص 76.

خدایا از تو درخواست می کنم به حق زیباترین رتبه از زیبایی ات و همه ی مراتب زیبایی ات زیباست، خدایا از تو درخواست می کنم به حق همه ی مراتب زیبایی ات. خدایا از تو درخواست می کنم به حق نیکوترین رتبه از جمالت و همه مراتب جمال تو نیکوست.

مطلب قابل توجه این است که آیا مقصود از توسل به اسماء و صفات خداوند این است که ما این اسماء و صفات را به لفظ بر زبان جاری کنیم و صرف تلفظ به این الفاظ موجب قرب انسان به حق تعالی می شود؟ توضیح این مطلب به نحو کامل مجال دیگری می طلبد ولی آن چه اجمالاً در این فرصت می توان گفت این است که:

وساطت این اسماء و صفات برای قرب به حق تعالی به این معناست که انسان خود را متّصف به این صفات نماید. اگر انسان می خواهد به خداوند متعال نزدیک شود باید در حد وجود امکانی و ضعیف خویش، صفت رحمت، عدل، عفو و بخشش، ستر عیوب دیگران و... را در نفس خود حاکم نماید. انسانی که این صفات را در خود حاکم کند الهی شده و رنگ و بوی خدایی می گیرد. پس اگر گفته می شود باید به این اسماء و صفات متوسل شد به این معناست که غلبه این اوصاف در وجود انسان او را به حق تعالی که واجد همه این صفات کمالیه است، نزدیک می کند و به مقام قرب او نائل می شود.

البته ناگفته نماند که در مقام دعا و درخواست نیز می توان خدا را به این اسماء و صفات خواند و به سبب آن ها از ذات اقدس الهی استمداد نمود؛ چه در حاجت های اخروی و چه در حاجت های دنیوی.

ص: 47

4. قرآن

قرآن کتاب خداوند متعال است و ما باید آن ر ا واسطه تقرب خود به خداوند قرار دهیم. در شب های قدر قرآن را مقابل خود می گشاییم و می گوییم:

اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِكِتَابِكَ الْمُنْزَلِ وَمَا فِيهِ وَفِيهِ اسْمُكَ الْأَكْبَرُ وَأَسْمَاؤُكَ الْحُسْنَى وَمَا يُخَافُ وَيُرْجَى أَنْ تَجْعَلَنِي مِنْ عُتَقَائِكَ مِنَ النَّارِ؛(1)

خدایا از تو درخواست می کنم به حق کتاب نازل شده ات و آن چه در آن است و در آن است نام بزرگت و نام های نیکوترت و آن چه بیم انگیز و امیدبخش است این که مرا از آزاد شدگان از آتش دوزخ قرار دهی.

و هم چنین قرآن را بر سر می گذاریم و به خداوند عرض می کنیم:

اللَّهُمَّ بِحَقِّ هَذَا الْقُرْآنِ وَ بِحَقِّ مَنْ أَرْسَلْتَهُ بِهِ وَ بِحَقِّ كُلِّ مُؤْمِنٍ مَدَحْتَهُ فِيهِ وَبِحَقِّكَ عَلَيْهِمْ فَلا أَحَدَ أَعْرَفُ بِحَقِّكَ مِنْكَ؛(2)

خدایا به حق این قرآن و به حق کسی که آن را بر او فرستادی و به حق هر مؤمنی که او را در قرآن ستودی و به حق خود بر آنان، پس احدی شناساتر از تو به حق تو نیست.

در این دعا و امثال آن ما از خداوند به حق قرآن کریم درخواست و مسئلت می کنیم ولی مهم تر از آن چه گفته شد، این است که قرآن به عنوان کتاب هدایت و راهنمای بشر و قانون زندگی انسان، نقشه راه و

ص: 48


1- . کافی، ج 2، ص 629. اقبال الاعمال، ج 1، ص 346.
2- . امالی طوسی، ص 293. اقبال الاعمال، ج 1، ص 187.

عمل او باشد. کسی که به قرآن عمل کند در واقع به وساطت این کتاب برای نیل به مقصد اعلای خداوند از انزال آن، جامه ی عمل پوشانده است و پرواضح است که انسان در این صورت به خداوند متعال نزدیک می شود.

5. عمل صالح

عمل صالح واسطه ای برای نزدیک شدن انسان به خداوند است. امیرالمؤمنین(علیه السلام) در سخنی واسطه های تقرب به خداوند را ذکر می کند:

إِنَّ أَفْضَلَ مَاتَوَسَّلَ بِهِ الْمُتَوَسِّلُونَ

إِلَی اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی، الْإِيمَانُ بِهِ وَبِرَسُولِهِ، وَالْجِهَادُ فِی سَبِيلِهِ، فَإِنَّهُ ذِرْوَةُ الْإِسْلَامِ؛ وَکَلِمَةُ الْإِخْلَاصِ فَإِنَّهَا الْفِطْرَةُ؛ وَإِقَامُ الصَّلَاةِ فَإِنَّهَا الْمِلَّةُ؛ وَإِيتَاءُ الزَّکَاةِ فَإِنَّهَا فَرِيضَةٌ وَاجِبَةٌ؛ وَصَوْمُ شَهْرِ رَمَضَانَ فَإِنَّهُ جُنَّةٌ مِنَ الْعِقَابِ؛ وَحَجُّ الْبَيْتِ وَاعْتَِمارُهُ فَإِنَّهُمَا يَنْفِيَانِ الْفَقْرَ وَيَرْحَضَانِ الذَّنْبَ. وَصِلَةُ الرَّحِمِ فَإِنَّهَا مَثْرَاةٌ فِی الْمَالِ، وَمَنْسَأَةٌ فِی الْأَجَلِ؛ وَصَدَقَةُ السِّرِّ فَإِنَّهَا تُکَفِّرُ الْخَطِيئَةَ؛ وَصَدَقَةُ الْعَلَانِيَةِ فَإِنَّهَاتَدْفَعُ مِيتَةَ السُّوءِ؛ وَصَنَائِعُ الْمَعْرُوفِ فَإِنَّهَا تَقِی مَصَارِعَ الْهَوَانِ. أَفِيضُوا فِی ذِکْرِ اللَّهِ فَإِنَّهُ أَحْسَنُ الذِّکْرِ، وَارْغَبُوا فِيَما وَعَدَ الْمُتَّقِينَ فَإِنَّ وَعْدَهُ أَصْدَقُ الْوَعْدِ، وَاقْتَدُوا بِهَدْیِ نَبِيِّکُمْ فَإِنَّهُ أَفْضَلُ الْهَدْیِ. وَاسْتَنُّوا بِسُنَّتِهِ فَإِنَّهَا أَهْدَی السُّنَنِ؛(1)

همانا بهترین چیزی که انسان ها می توانند با آن به خدای

ص: 49


1- . نهج البلاغة، خطبه 110 (ترجمه دشتی). علل الشرائع، ج 1، ص 247. (با کمی اختلاف). امالی طوسی، ص 216 (با اندکی اختلاف)

سبحان نزدیک شوند، ایمان به خدا و ایمان به پیامبر(صلی الله علیه واله) و جهاد در راه خداست (که جهاد قلّه بلند اسلام است) و یکتا دانستن خدا (که فطرت انسانی است)، برپاداشتن نماز (که آیین ملّت اسلام است) و پرداختن زکات (که تکلیف واجب الهی است) و روزه ی ماه رمضان (که سپری برابر عذاب الهی است) و حج و عمره (که نابودکننده ی فقر و شستشودهنده ی گناهان است) و صله ی رحم (که مایه فزونی مال و طول عمر است) و صدقه های پنهانی (که نابودکننده ی گناهان است) و صدقه ی آشکارا (که مرگ های ناگهانی و زشت را بازمی دارد) و نیکوکاری (که از ذلّت و خواری نگه می دارد). به یاد خدا باشید که نیکوترین ذکر است و آن چه پرهیزگاران را وعده دادند آرزو کنید که وعده ی خدا راست ترین وعده هاست. از راه و رسم پیامبرتان پیروی کنید که بهترین راهنمای هدایت است. رفتارتان را با روش پیامبر(صلی الله علیه واله) تطبیق دهید که هدایت کننده ترین روشهاست.

امام المتقین(علیه السلام) در این کلام از اموری نام می برد که موجب تقرّب انسان به خداوند است؛ از جمله: 1. ایمان به خدا و رسول اکرم(صلی الله علیه واله). 2. جهاد. 3. اقامه ی نماز. 4. پرداخت زکات. 5. روزه. 6. حج و عمره. 7. صله رحم. 8. صدقه. 9. نیکوکاری. 10. به یاد خدا بودن. 11. پیروی از راه و رسم پیامبر(صلی الله علیه واله).

آن چه در این بیان از آن نام برده شده، مصداق عمل صالح است. عمل صالح یعنی هر کاری که خداوند به آن امر نموده، لذا اعمالی که

ص: 50

موجب قرب به حق تعالی است منحصر در این موارد نیست. پس به طور کلی یکی از وسایط که موجب ترقی انسان به مقام قرب الهی می شود، عمل صالح است.

)إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ(.(1)

عمل صالح علاوه بر آن که خود موجب رشد و ترقی انسان است، سبب رفع گرفتاری و برطرف شدن نیازها نیز می باشد.

مناسب است در این مقام، روایتی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) که در کتب شیعه و سنّی نقل شده و افرادی هم چون ابن تیمیه نیز آن را صحیح می دانند و با تفاوت هایی در جزئیات آن را نقل کرده اند، برای شما بیان کنم.

عثمان بن حنیف از پیامبر(صلی الله علیه واله) درباره ی نیکی به پدر و مادر سؤال کرد. پیامبر(صلی الله علیه واله) در پاسخ داستانی را برای او بازگو نمود؛ روزی سه نفر باهم در بیابانی حرکت می کردند که گرفتار باران شدیدی شده و به غاری پناه بردند. ناگهان سنگ بزرگی از کوه فرو افتاد و درب غار بسته شد. این سه نفر هرچه تلاش کردند نتوانستند سنگ را از جای خود تکان دهند. با هم صحبت می کردند که چگونه از این غار رهایی پیدا کنند. یکی از آن ها گفت: هر یک از ما خدا را به عمل صالحی که انجام داده قسم بدهد و از او بخواهد به خاطر آن عمل صالح به ما کمک کند.

نفر اول گفت: خدایا خودت می دانی من پدر و مادر پیری داشتم که همه وجودم را وقف آن ها کردم. با این که سرپرستی فرزندانم بر عهده من بود ولی از پدر و مادر خود غافل نبودم. هر روز کاسه شیری

ص: 51


1- . سوره فاطر، آیه 10.

می آوردم و تا پدر و مادرم از آن نمی خوردند به بچه هایم نمی دادم. یک روز دیرتر نزد پدر و مادرم آمدم. آن ها خوابیده بودند دلم نیامد آن ها را بیدار کنم. کاسه ی شیر در دست، بالای سر آن ها ایستادم تا این که از خواب بیدار شدند و من کاسه را به آن ها دادم. مقداری شیر خوردند و من نزد فرزندانم رفتم. خدایا اگر این کار را برای رضای تو انجام داده ام روزنه ای از این غار به سوی آسمان بگشا. طولی نکشید که روزنه ای به سوی آسمان باز شد و نوری از بیرون به داخل تابید.

نفر دوم گفت: روزی به دختری که مورد علاقه ام بود، پیشنهاد گناه دادم. او گفت: به شرطی پیشنهاد تو را می پذیرم که صد دینار به من بدهی و من قبول کردم. با زحمت فراوان صد دینار تهیه کرده و به او دادم. گمان می کردم پیشنهاد مرا می پذیرد اما او گفت: آیا از خدا شرم نمی کنی؟ من را راضی کردی اما خدا را چگونه راضی می کنی؟ این جمله مرا تکان داد و به خاطر خدا از آن عمل ناشایست دست برداشتم. خدایا اگر این کار را برای رضای تو انجام دادم روزنه ای از این غار به سوی آسمان بگشا. طولی نکشید که سنگ مقدار دیگری کنار رفت. [ببینید عمل صالح اثرش چگونه ظاهر می شود. کسی که به خاطر خدا، در خلوت از گناه چشم پوشی کند، خداوند برای این کار ارزشمند او حسابی باز می کند و جایی دست انسان را می گیرد که خود انسان هم فکرش را نمی کند].

نفر سوم گفت: من زمین کشاورزی داشتم. شخصی را اجیر کردم تا محصول آن را درو کند. پس از درو هنگامی که می خواستم اجرت و

ص: 52

دستمزدش را بدهم، نپذیرفت و ناراضی رفت. من با آن پول که حق او بود، کشاورزی کردم و درآمدم زیاد شد. گاو و گاوچران استخدام کردم. پس از مدتی آن کارگر آمد و همان اجرت را طلب کرد اما من گفتم: این اموال همه حق توست و تمامی اموال را به او دادم. خدایا اگر این کار را برای رضای تو انجام دادم ما را از این غار نجات بده.

ناگهان سنگ کنار رفت و هر سه از غار نجات پیدا کردند.(1)

نتیجه

پنج موردی که بیان شد؛ (1. ایمان به خدا و رسول اکرم(صلی الله علیه واله). 2. معرفت و شناخت 3. اسماء و صفات الهی 4. قرآن 5. عمل صالح) بالاتفاق وسیله و واسطه های تقرب به خداوند هستند و کسی آن ها را انکار نمی کند. بقیه ی موارد در جلسات آینده بیان خواهد شد.

نمونه ای از توسل

توسل به پیامبر(صلی الله علیه واله) و خاندان طاهرینش از اموری است که شواهد فراوان قرآنی، روایی و تاریخی دارد.

منصور خلیفه عباسی به منظور زیارت قبر پیامبر اسلام(صلی الله علیه واله) به همراه خدمه و محافظین خود به مسجد النبی(صلی الله علیه واله) وارد شد. مالک که یکی از امامان چهارگانه اهل سنت است نیز در مسجد مشغول زیارت بود. منصور به همراهان خود با صدای بلند امر و نهی می کرد. این رفتار

ص: 53


1- . محاسن، ج1، ص253. بحارالانوار، ج67، ص244.

باعث شد که مالک اعتراض کند. وی خطاب به منصور گفت: چرا این قدر سر و صدا می کنی؟ مگر نمی دانی این جا کجاست؟ مگر این آیه شریفه را نخوانده ای:

)يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَ لا

تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ(؛(1)

ای کسانی که ایمان آوردید! صدای خود را فراتر از صدای پیامبر نکنید، و در برابر او بلند سخن مگویید (و داد و فریاد نزنید) آن گونه که بعضی از شما در برابر بعضی بلند صدا می کنند، مبادا اعمال شما نابود گردد در حالی که نمی دانید.

منصور گفت: پیامبر(صلی الله علیه واله) که زنده نیست. این آیه مربوط به زمان حیات آن حضرت است! مالک گفت:

حُرمَتُهُ مَيِّتَاً کَحُرمَتِه حَيّاً؛(2)

احترام پیامبر(صلی الله علیه واله) پس از مرگ، همانند احترامش در زمان حیات لازم و واجب است.

سپس منصور نحوه ی زیارت پیامبر(صلی الله علیه واله) را از مالک پرسید و گفت:

يا أبا عبدالله أستقبِلُ القِبلَة وأدعُوا أم أستَقبلُ رسوُلَ الله(صلی الله علیه واله)؟؛

آیا رو به قبله کنم و دعا بنمایم یا رو به پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله)؟.

ص: 54


1- . سوره حجرات، آیه 2.
2- . بحارالانوار، ج 17، ص 22 و 23.

مالک در پاسخ گفت:

لِمَ تَصرِفُ وَجهَکَ عَنهُ وَهُوَ وَسيلَتُکَ

وَوسيلَةُ أبيکَ آدم(علیه السلام) إلی الله يَومَ القيامة بل استقبله واستشفع به فيشفّعُکَ الله قال الله تعالی: وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّ-هَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّ-هَ تَوَّابًا رَّحِيمًا؛(1)

چرا چهره از وی برمی تابی؟ او وسیله ی تو و وسیله ی پدر تو آدم(علیه السلام) در روز رستاخیز است. رو به او کن، او را شفیع خود قرار بده. خدا شفاعت او را در حق تو می پذیرد، خدا به پیامبرش می فرماید: اگر آنان هنگامی که [با ارتکاب گناهان] به خود ستم کرده اند نزد تو می آمدند و از خدا طلب مغفرت می کردند و پیامبر(صلی الله علیه واله) هم برای آنان طلب آمرزش می کرد، یقیناً خدا را توبه پذیر و مهربان می یافتند.

إن شاء الله خداوند به ما توفیق معرفت واقعی نسبت به اهل بیت(علیهم السلام) را عنایت فرماید.

«والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته»

ص: 55


1- . همان.

ص: 56

3-وسایل قرب به خداوند (2)

اشاره

أعوذ بالله من الشیّطان الرّجیم

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله ربّ العالمین والصّلوة والسّلام علی أشرف الأنبیاء و المرسلین حبیب إله العالمین أبی القاسم المصطفی محمّد وعلی أهل بیته الطیّبین الطّاهرین واللّعن علی أعدائهم أجمعین .

قال الله الحکیم فی محکم کتابه، أعوذ بالله من الشیطان الرجیم:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُواْ فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ.

اشاره ای به مطالب پیشین

در جلسه ی گذشته گفتیم بنابر آن چه در آیات و روایات وارد شده، خداوند متعال اموری را به عنوان وسیله و واسطه برای تقرب انسان به خویش قرار داده است. اصل این مسئله که بشر برای قرب به حق تعالی نیازمند وسیله و واسطه است، برای عقل قابل درک است اما این که آن وسایط و وسایل کدامند، برای عقل قابل درک نیست بلکه باید شرع آن ها را بیان کند. در بحث گذشته، برخی از وسیله هایی که

ص: 57

موجب تقرب انسان به خدا می باشند را برشمردیم: 1. ایمان به خدا و رسول اکرم(صلی الله علیه واله) 2. معرفت و شناخت 3. اسماء و صفات خدا 4. قرآن کریم 5. عمل صالح.

اگر کسی می خواهد به خداوند متعال نزدیک شود راه منحصر در این امور است: به خداوند و رسول اکرم(صلی الله علیه واله) ایمان بیاورد، به آن ها معرفت و شناخت پیدا کند، عمل صالح انجام دهد، از اسماء و صفات الهی استمداد کند و به قرآن کریم متوسل شود. این موارد بین مسلمین مورد اتفاق است و کسی منکر آن ها نشده است.

6. توسّل به پیامبر(صلی الله علیه واله) در زمان حیات او

اشاره

توسل به پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) در حال حیات او مورد پذیرش عموم مسلمین است. البته ابن تیمیه و پیروان او توسل به شخص پیامبر(صلی الله علیه واله) را حتی در حال حیات جایز نمی دانند بلکه معتقدند توسل به دعای پیامبر(صلی الله علیه واله) در زمان حیات او صحیح است، نه ذات او و بر این اساس، روایاتی که دال بر توسل به پیامبر(صلی الله علیه واله) در زمان حیات اوست را تأویل کرده و آن را بر توسل به دعای آن حضرت حمل می کنند. این در حالی است که موارد متعددی از توسل به شخص پیامبر(صلی الله علیه واله) در زمان حیات او در جوامع روایی شیعه و سنّی با سند صحیح نقل شده است که به برخی از آن ها اشاره می شود.

1. در یکی از سال ها که مردم جزیرة العرب دچار خشک سالی شدند رو به ابوطالب آورده و گفتند: قحطی سراسر بیابان را فرا گرفته

ص: 58

و گرسنگی بر فرزندان ما مسلط شده است. بیا و طلب باران کن. ابوطالب برای طلب باران بیرون آمد و نوجوانی را همراه خود آورد که صورت او مانند آفتاب می درخشید. او کسی نبود جز حضرت محمد(صلی الله علیه واله).

فأخذه أبوطالب وألصق ظهره بالکعبة ولاذَ باصبعه الغلام وما فی السَّماء قَزعَةُ، فاقبل السَّحاب من هاهنا و هاهنا ...؛(1)

ابوطالب دست نوجوانی را گرفت و پشت او را بر کعبه قرار داد و با انگشت خود به آسمان اشاره می کرد، در حالی که در آسمان پاره ای ابر نبود. ناگهان ابرها از این سو و آن سو گرد آمد و آسمان شروع به بارش کرد.

و ابوطالب لب به سخن گشود و این شعر را سرود:

وابيض يستسقی الغمام بوجهه

ثم-ال الي-تامی، عصمة للأرامل

يطوف ب-ه الهلاک من آل هاشم

فهم عن-ده في نعمة وفواضل(2)

سفیدرویی که از ابرها به جهت آبروی او درخواست باران می شود. او که متکفل یتیمان و پشت و پناه بیچارگان است.

ص: 59


1- . سیره حلبی، ج 1، ص 116. ایمان ابی طالب، ص 315. تاریخ اسلام (ذهبی)، ج 1، ص 53. سبل الهدی، ج 2، ص 137. مختصر تاریخ مدينة دمشق، ج 3، ص 161.
2- . عمدة القاری فی شرح حدیث البخاری، ج 7 ، ص 31. شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج14، ص80. سیره حلبی، ج 3، ص 263. ایمان ابی طالب، ص 315. سبل الهدی، ج 2، ص 137.

بی بضاعتان آل هاشم به او پناه برده و نزد او در نعمت و اکرام بسیار به سر می برند.

2. عارفان به مقام قرب و منزلت حضرت در کودکی نیز به وجود مبارک پیامبر(صلی الله علیه واله) متوسل شده و به برکت حضرت ختمی مرتبت رحمت الهی نازل گردید. زمانی که پیامبر(صلی الله علیه واله) دو سال داشت قحطی مکه را فرا گرفت. عبدالمطلب به ابوطالب گفت: فرزند خود «مصطفی» را بیاور. آن گاه رو به کعبه ایستاد، در حالی که فرزند خود را به سوی آسمان بلند می کرد، گفت:

يَا رَبِّ، بِحَقِّ هَذَا الْغُلاَمِ، اسْقِنَا غَيْثاً مُغِيثاً دَائِماً هَاطِلاً...؛(1)

پروردگارا به حق این طفل، ما را با باران دادرس و درشت دانه سیراب فرما ....

و خداوند به برکت توسل به پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) مردم را از قحطی و خشک سالی نجات داد.

3. مرد نابینایی نزد پیامبر(صلی الله علیه واله) آمد و عرض کرد: از خدا طلب کن به من عافیت ببخشد. پیامبر(صلی الله علیه واله) فرمود: اگر مایل هستی دعا کنم و اگر می خواهی صبر کن که این برای تو بهتر است. مرد نابینا گفت: دعا بفرمایید. پیامبر(صلی الله علیه واله) به او فرمود: وضو بگیر و دو رکعت نماز بخوان و این جملات را بگو:

اَللَّهُمَّ اِنِّی اَسْئَلُکَ وَاَتَوَجَّهُ اِلَيْکَ بِنَبِيِّکَ مُحَمَّدٍ نَبِیِّ الرَّحْمَةِ، يَا

ص: 60


1- . الملل و النحل، شهرستانی، ص 432. مرآة العقول، ج 5، ص 254.

مُحَمَّد إِنِّی اَتَوَجَّهُ بِکَ إِلَی رَبِّی فِی حَاجَتِی لِتَقْضِیَ اَللَّهُمَّ شَفِّعْهُ فِیَّ؛(1)

پروردگارا از تو درخواست می کنم و به وسیله ی پیامبرت محمد(صلی الله علیه واله) که پیامبر رحمت است به تو روی می آورم، ای محمد(صلی الله علیه واله) من درباره ی حاجتم به وسیله ی تو به سوی پروردگارم رو می کنم تا آن را برآورده بفرمایی، پروردگارا شفاعت او را درباره ی من بپذیر.

راوی می گوید: به خدا قسم! هنوز ما متفرق نشده بودیم که چشمان این شخص بینا شد.

در مواردی از این قبیل که بسیار است، وجود مبارک پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) واسطه قرار داده شده و آن چه ابن تیمیه و دیگران گفته اند که این در واقع توسل به دعای پیامبر(صلی الله علیه واله) است، با ظاهر روایت سازگار نیست.

4. روزی عرب بادیه نشینی سراسیمه خدمت پیامبر(صلی الله علیه واله) رسید و با اندوه و چشمانی گریان به پیامبر(صلی الله علیه واله) عرض کرد:

لَقَدْ اَتَيْنَاکَ وَمَا لَنَا بَعِيرٌ يَئط وَلاَ صَبِیّ يَغِطُّ؛

ما به سوی تو آمده ایم در حالی که نه شتری داریم که ناله کند و نه کودکی که بخوابد.

وی سپس این اشعار را سرود:

أَتَي-ْن-َاكَ وَالْ-عَ-ذْرَاءُ يَ-دْم-َى لَبَانُهَا

وَق-َدْ شُ-غِلَ-تْ أُمُّ الْبَنِينَ عَ-نِ الطِّفْلِ

ص: 61


1- . الدروع الواقیه، ص 146.

وَلَا شَ-يْ ءَ مِ-مَّا يَ-أْكُلُ النَّاسُ عِنْدَنَا

سِوَى الْحَنْظَلِ الْعَامِيِّ وَالْعِلْهِزِ الْفَسْلِ

وَلَ-ي-ْسَ لَ-ن-َا إِلَّا إِلَيْ-كَ فِ--رَارُنَ-ا

وَ أَي-ْنَ فِرَارُ النَّاسِ إِلَّا إِلَى ال-رُّسْل

ما به سوی تو آمده ایم، در حالی كه از سینه ی اسبها خون مى چكد و مادران از شدت بی حالی و بی آبی به فکر کودکان خود نیستند. چیزی نزد ما نیست که مردم بخورند مگر حنظل تلخی که در سال گرسنگی و قحطی می خورند و غذای بدی از چرک و خون، ما چاره ای جز پناه آوردن به سوی تو نداریم و پناه مردم جز به سوی پیامبران کجا می تواند باشد.(1)

وقتی پیامبر(صلی الله علیه واله) عرض حال سوزناک این مرد را شنید، متأثر شد. به سوی مسجد حرکت کرد، در حالی که از شدت ناراحتی عبای او به زمین کشیده می شد. حضرت بر فراز منبر نشست و دست به دعا برداشت و آن قدر دعا کرد تا باران رحمت شروع شد و مردم از خشکسالی و قحطی نجات یافتند.

در این داستان نیز عرب بادیه نشین به خود پیامبر(صلی الله علیه واله) پناه آورد، هرچند پیامبر(صلی الله علیه واله) برای او دعا نمود، ولی دعای پیامبر(صلی الله علیه واله) برای برآورده شدن حاجت او منافاتی با توسل به شخص پیامبر(صلی الله علیه واله) ندارد.

به هر حال بر اساس دو روایت اول، توسل به شخص پیامبر(صلی الله علیه واله) بوده نه دعای او و طبق دو روایت اخیر، پیامبر اکرم کسانی را که به

ص: 62


1- . البداية والنهاية، ج 6، ص 90. دلایل النبوة، ج 6، ص 141. سبل الهدی، ج 9، ص 440، عمدة القاری، ج 7، ص 31.

ایشان متوسل شدند، منع نکرده و به جهت پناه آوردن به او سرزنش نکرده است.

توسل فرزندان حضرت یعقوب به او

مسئله ی توسل اختصاص به پیامبر اسلام نداشته بلکه در زمان انبیای پیشین نیز مطرح بوده است. در داستان حضرت یوسف که در قرآن نقل شده، آمده است: هنگامی که برادران یوسف به اشتباه خود پی بردند و معلوم شد چه خطایی مرتکب شدند و قصد بازگشت داشتند، نزد پدرشان حضرت یعقوب آمده و عرض کردند:

)يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ(؛(1)

پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را طلب کن که ما خطاکار بودیم.

حضرت یعقوب در پاسخ فرمود:

)سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ(؛(2)

به زودی برای شما از پروردگارم آمرزش می طلبم که او آمرزنده و مهربان است.

طبق برخی روایات حضرت یعقوب طلب مغفرت برای فرزندانش را به تأخیر انداخت تا سحرگاه روز جمعه فرا رسد.(3) بنابر بعضی کتب اهل سُنّت

ص: 63


1- . سوره یوسف، آیه 97.
2- . سوره یوسف، آیه 98.
3- . تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 466. الکشف والبیان (ثعلبی)، ج 7، ص 238. تفسیر الخازن، ج 4، ص55.

نیز حضرت یعقوب طلب استغفار برای فرزندانش را تا سحرگاه جمعه ای که مصادف با شب عاشورا بود، به تأخیر انداخت.(1) به هرحال حضرت یعقوب در سحرگاه جمعه به درگاه خداوند استغاثه نمود و عرض کرد:

يَا رَبِ إِنَّمَا ذَنْبُهُمْ فِيمَا بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ، أَوْحَى اللهُ إِلَيْهِ أَنِّي قَدْ غَفَرْتُ لَهُم؛(2)

خدایا همانا گناه فرزندانم بین من و آنان است پس آن ها را ببخش. پس خداوند وحی فرمود: من گناه آنان را بخشیدم.

طبق این بیان، فرزندان حضرت یعقوب او را واسطه آمرزش قرار دادند و حضرت یعقوب نیز آنان را از این کار نهی نکرد بلکه از خداوند برای آنان طلب آمرزش کرد و خداوند آنان را مورد رحمت و آمرزش قرار داد.

البته در این مورد چه بسا توسل به دعای حضرت یعقوب است نه شخص او؛ چون از او می خواهند برای آنان طلب آمرزش کند.

به هر حال تردیدی در جواز توسل به پیامبر(صلی الله علیه واله) در حال حیات او نیست و نمونه های فراوانی مؤید این ادعاست، هرچند برخی این توسل را بر توسل به دعای پیامبر(صلی الله علیه واله) حمل کرده اند نه توسل به شخص او. البته این که توسل در چه اموری ممکن و مشروع است ومراتب آن کدامند، مطلبی است که پاسخ به آن در خلال مباحث آینده روشن خواهد شد؛ از جمله: توسل برای طلب باران، توسل برای رهایی از آتش جهنم، همان طور که در شب های قدر قرآن را واسطه برای رهایی

ص: 64


1- . تفسیر قرطبی، ج 10، ص 262.
2- . تفسیر عیاشی، ج 2، ص 196. بحارالانوار، ج 12، ص 318.

از آتش جهنم قرار می دهیم و می گوییم:

اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِكِتَابِكَ الْمُنْزَلِ وَمَا فِيهِ وَفِيهِ اسْمُكَ الأَكْبَرُ وَأَسْمَاؤُكَ الْحُسْنَى وَمَا يُخَافُ وَيُرْجَى أَنْ تَجْعَلَنِي مِنْ عُتَقَائِكَ مِنَ النَّارِ؛(1)

خدایا از تو درخواست می كنم به حق كتاب نازل شده ات، و آن چه در آن است، و در آن است نام بزرگت، و نام هاى نيكویت و آن چه بيم انگيز و اميدبخش است، اين كه مرا از آزادشدگان از آتش دوزخ قرار دهى.

و سرانجام بالاتر از همه توسل برای تقرب به خداوند است. ائمه معصومین: نیز برای مطالب و مقاصد عالی خویش وجود مبارک پیامبر(صلی الله علیه واله) و مادرشان حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام) را واسطه قرار داده و به آن ها توسل پیدا می کردند. امام حسن عسکری(علیه السلام) می فرماید:

نَحْنُ حُجَجُ اللهِ عَلَی خَلْقِهِ وَجَدَّتُنَا فَاطِمَة حُجَّةٌ عَلَيْنَا؛(2)

ما حجّت های خدا بر مردم هستیم و جدّه ما حضرت فاطمه(علیها السلام) حجّت خدا بر ماست.

7. توسل به پیامبر(صلی الله علیه واله) پس از رحلت او

8. توسل به اهل بیت: مطلقا

اشاره

درباره ی توسل به پیامبر(صلی الله علیه واله) پس از رحلت و نیز توسل به اهل بیت:

ص: 65


1- . کافی، ج 2، ص 629. اقبال الاعمال، ج 1، ص 186.
2- . عوالم العلوم، ج 11، ص 1030. اطیب البیان، ج 13، ص 225.

چه در حال حیات و چه پس از آن، اشکالاتی توسط گروهی اندک مطرح شده است ولی اکثریت قریب به اتفاق مسلمین این دو قسم از توسل را مشروع می دانند. در این مجال اندک ذکر برخی از انظار و آرای عالمان بزرگ اهل سنت در این باره خالی از فایده نیست.

1. شافعی که از ائمه چهارگانه اهل سنّت است، درباره ی توسل به اهل بیت(علیهم السلام) می گوید:

آل ال--نب-یّ ذري-عت-ی وه--ُم إلي-ه وسيلت--ی

أرجوا به-م اُعطی غداً بيدی اليمن-ی صحيفتی(1)

خاندان پیامبر(صلی الله علیه واله) وسیله من به سوی خدا هستند. امیدوارم فردای قیامت، به خاطر آنان نامه عمل من به دست راستم داده شود.

2. ابونعیم اصفهانی می گوید: این سند بر احمد بن حنبل قرائت شد:

علی بن موسی الرضا، عن ابيه موسی بن جعفر، عن ابيه الصادق جعفر بن محمد، عن ابيه أبی جعفر محمد بن علی، عن ابيه السجاد علی بن الحسين زين العابدين، عن ابيه الحسين بن علی، عن علی بن ابی طالب: قال لی احمد بن حنبل: ان قرأت هذا الاسناد علی مجنون برئ من جنونه؛(2)

علی بن موسی الرضا، از پدرش موسی بن جعفر، از پدرش صادق جعفر بن محمد، از پدرش ابو جعفر محمد بن علی، از پدرش

ص: 66


1- . الصواعق المحرقة، ج 2، ص 524. مناقب آل ابی طالب، ج 2، ص 151. احقاق الحق، ج 33، ص196.
2- . تاریخ اصفهان (ابونعیم اصفهانی)، ج 1، ص 138. عبقات الانوار، ج 9، ص 384.

سجاد علی بن الحسین زین العابدین، از پدرش حسین بن علی، از علی بن ابی طالب:، احمد بن حنبل به من گفت: اگر این سند را بر دیوانه ای بخوانی از جنونش بهبودی خواهد یافت.

ابونعیم آن گاه می گوید:

وکان بعض سلفنا من المحدثين إذا روی هذا الاسناد، قال: لو قرئ

هذا الاسناد علی مجنون لأفاق؛(1)

برخی از سلف ما از محدثین چون این سند خوانده می شد، می گفت: اگر این سند بر دیوانه خوانده شود، بهبود پیدا می کند.

3. ابوحنیفه در نصیحت خود به ابو یوسف می گوید:

واکثر من زيارة القبور والمشايخ والمواضع المبارکة، واقبل من العامة ما يقصون عليک من رؤياهم للنبی(صلی الله علیه واله) ورؤيا الصالحين في المنازل والمساجد والمقابر؛(2)

زیاد به زیارت قبور و بزرگان و مکان های مبارک برو و از عموم مردم آن چه نقل می کنند از خواب هایی که از پیامبر(صلی الله علیه واله) و صالحان در منازل و مساجد و مقبره ها می بینند، بپذیر.

ریشه تاریخی انکار این دو قسم از توسل

همان گونه که اشاره شد، گروه اندکی که فقط نام اسلام را یدک می کشند و عمدتاً از گروه های سلفی و تکفیری می باشند، این دو قسم از توسل را انکار کرده و اشکالاتی پیرامون آن مطرح کرده اند که پاسخ

ص: 67


1- . حلية الاولیاء، ج 3، ص 191. المسند الجامع، ج 13، ص 58.
2- . الطبقات السنية فی تراجم الحنفیه، ج 1، ص 53.

به همه ی شبهات و اشکالات فرصت و مجال دیگری می طلبد(1)

ولی ما به برخی از مهم ترین این شبهات در آینده خواهیم پرداخت. به هر حال

در پشت پرده این ماجرا اغراض سیاسی نهفته است. همان گونه که حکام جور از ناحیه ی خود اهل بیت: احساس خطر می کردند، قبور اهل بیت:، مجالس اهل بیت: و به طور کلی همه ی آثار اهل بیت(علیهم السلام) برای آنان خطرناک می نمود. بنی امیّه از جمله کسانی بودند که پایه گذار انکار این دو قسم از توسل محسوب می شوند. آنان ابتدا به اشکال مختلف و صور گوناگون به مخالفت برخاسته و سپس در قالب نظریه های علمی و تئوریک آن را تقویت کردند. اکنون به نمونه هایی از دشمنی امویان با مسئله توسل اشاره می شود.

1. روزی مروان بن حکم وارد مسجد پیامبر(صلی الله علیه واله) شد. ابو ایوب انصاری را دید که صورتش را روی قبر پیامبر(صلی الله علیه واله) گذارده و گریه می کند. بر سرش فریاد زد: چرا گریه می کنی؟ ابو ایوب سر بلند کرد و پاسخ دندان شکنی به او داد. وی گفت: به زیارت قبر پیامبر(صلی الله علیه واله) آمده ام نه به زیارت سنگ، سپس ادامه داد: از رسول خدا(صلی الله علیه واله) شنیدم که فرمود:

لاَ تَبْكُوا علي الدِّينِ إذا وَلِيَهُ أَهْلُهُ وَلَكِنِ ابْكُوا عليه إذا وَلِيَهُ غَيْرُ أَهْلِهِ؛(2)

زمانی که دین را اهل دین رهبری می کند بر دین گریه نکنید. آن گاه گریه کنید که رهبری دین را نا اهل بر عهده گیرد.

ص: 68


1- . در جلسه ی پنجم اشکالات اساسی پیرامون توسل بیان شده و به صورت مبسوط مورد بحث قرار می گیرد.
2- . مستدرک حاکم، ج 4، ص 560، ح 8571. المسند الجامع، ج 5، ص 117. الغدیر، ج 5، ص 218.

یعنی گریه من برای این است که دین خدا به دست افراد نالایق و ناشایسته ای هم چون تو سپرده شده است.

علامه امینی می گوید: این واقعه نشان می دهد که منع از توسل به قبور پاکان از بدعت های امویین است.(1)

2. به حجاج بن یوسف ثقفی خبر دادند که جمعی از مردم می خواهند به زیارت قبر شریف پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) بروند. وی به آنان گفت:

تباً لهم إنما يطوفون بأعواد ورمة بالية هلا طافوا بقصر أميرالمؤمنين عبد الملك ألا يعلمون أن خليفة المرء خير من رسوله؛(2)

مرگ بر این زیان کاران که بر اطراف استخوان های پوسیده پیامبر می چرخند. چرا این ها بر گرد قصر عبدالملک طواف نمی کنند. مگر نمی دانند خلیفه ی شخص بهتر از رسول اوست.

نمونه های بسیار دیگری از این قبیل در تاریخ ثبت شده است که جای هیچ تردیدی باقی نمی گذارد که افکار وهابیت و سلفی ها و تکفیری ها ریشه در بدعت های بنی امیه داشته اما علت منع آنان از توسل به پیامبر(صلی الله علیه واله) و اهل بیت(علیهم السلام) همان دلیلی است که به سبب آن با اهل بیت(علیهم السلام) مخالفت کردند و آنان را در تنگنا قرار دادند. مزار اهل بیت(علیهم السلام) هم اگر تخریب شد برای این بود که مردم را از ارتباط با اهل بیت(علیهم السلام) دور کنند و لذا توسل به آنان نیز حرام دانسته شد.

ص: 69


1- . الغدیر، ج 5، ص 219.
2- . شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج 15، ص 242. الغدیر، ج 10، ص 75.

بر همین اساس، وهابیون تبرک جستن به قبور انبیا و اولیا، گریه کردن بر قبور آنان، ساختن گنبد و بارگاه بر مزار آنان و تبرک جستن به آثار آنان را شرک می دانند. این گروه در حالی که خود گرفتار بزرگ ترین انحرافات فکری می باشند، دیگران را مشرک و مهدور الدم می دانند. به همین جهت به محض تسلط بر بلاد اسلامی، مزار اصحاب و بزرگان دین را تخریب می کنند. خداوند روزی را نیاورد که صاحبان افکار افراطی قدرت پیدا کنند. افراط گاهی فقط در مرحله ی فکر و اندیشه است. در عالم فکر و اندیشه همواره در زمینه های مختلف تقابل بین دیدگاه های افراطی و غیر آن وجود داشته اما اگر افراط با قدرت سیاسی و نظامی همراه شود، آن گاه فاجعه می آفریند. داعش نمونه ی بارز این تلفیق است؛ یعنی کسانی که افکار افراطی دارند با پشتیبانی استکبار و استعمار و آمریکا قدرت سیاسی و نظامی پیدا کرده و این فجایع را به بار آورده اند. این افکار افراطی همواره در طول تاریخ وجود داشته است. ابن تیمیه از پایه گذاران تفکر افراطی بود. محمد بن عبدالوهاب نیز از همین قشر به شمار می رفت ولی او با محمد بن سعود (جد خاندان آل سعود) که صاحب قدرت بود، متحد شد و با این پیوند شوم فجایع دردناکی را در عالم اسلام به وجود آوردند. این آثار فجیع در واقع تبلور قدرت پیدا کردن اندیشه افراطی است که سال ها و قرن ها در لابه لای کتب مدفون بوده و اکنون قدرت پیدا کرده است. نتیجه ی همراهی و آمیختگی افراط و قدرت سیاسی و نظامی همین جنایت هایی است که ما امروز شاهد آن هستیم. پرواضح است که اگر

ص: 70

وهابی ها و سلفی ها که غیر از خود، همه را کافر می دانند قدرت پیدا کنند شروع به قتل عام کرده و هر روز هزاران انسان بی گناه را به عنوان عمل به تکلیف شرعی می کشند.

به هرحال انکار این دو قسم از توسل از صدر اسلام شروع شد و پایه گذارانش دشمنان اهل بیت: مخصوصاً بنی امیه بودند و در زمان ما وهابیت و داعش داعیه دار این تفکر شوم و منحوس می باشند. آنان بر خلاف قاطبه علمای اسلام، آیات و روایات مربوط به این موضوع را به سلیقه و رأی خود تفسیر و شبهاتی را مطرح کرده اند ولی اکثر قریب به اتفاق دانشمندان مسلمان پاسخ این اشکالات را داده اند.

ما فعلاً در صدد بررسی این اشکالات و پاسخ به آن ها نیستیم. این مطلب باید مستقلاً مورد بحث قرار گیرد، چنان چه در کتاب های بسیاری به آن پرداخته شده است. آن چه در این جلسات بیشتر مورد نظر است اثبات این مطلب است که توسل به اهل بیت: نه تنها منعی ندارد، بلکه یک ضرورت است. برای این منظور ابتدا لازم است بدانیم که اساساً چرا انسان برای قرب به خداوند نیاز به واسطه و وسیله دارد؟ این مطلبی است که در جلسه ی آینده به آن خواهیم پرداخت.

«والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته»

ص: 71

ص: 72

4-نیاز بشر به واسطه

اشاره

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمین والصّلوة والسّلام علی أشرف الأنبیاء والمرسلین حبیب إله العالمین أبی القاسم المصطفی محمّد وعلی أهل بیته الطیّبین الطّاهرین واللّعن علی أعدائهم أجمعین

قال الله الحکیم فی محکم کتابه أعوذ بالله من الشّیطان الرجیم: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُواْ فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ.

اشاره ای به مطالب پیشین

در جلسات گذشته بیان شد که خداوند متعال واسطه ها و وسیله هایی برای قرب به خود معیّن کرده است و انسان بدون این واسطه ها و وسیله ها نمی تواند به سعادت و مقام قرب الهی برسد. در شش واسطه از هشت واسطه مهم، اختلافی بین مسلمین نیست اما عده اندکی با دو وسیله و واسطه، مخالفت کرده اند. اساس این مخالفت ها هم از زمان

بنی امیه شروع شد.

ص: 73

دو مورد که محل مناقشه اند، عبارتند از: 1. توسل به پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) بعد از رحلت. 2. توسل به اهل بیت: و اولیای دین؛ چه در حال حیات و چه پس از آن.

لزوم استفاده از همه ی واسطه ها

پرسشی که در جلسه ی گذشته مطرح شد و پاسخ به آن کلید فهم بسیاری از مسائل مربوط به توسل و پی بردن به حقیقت آن است، این است که چرا انسان برای ارتباط با خدا و قرب به او نیاز به وسیله و واسطه دارد؟ تاکنون هشت واسطه ذکر و گفته شد که خداوند خود فرموده: )وَابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ((1) اگر می خواهید به من نزدیک شوید باید به سبب این واسطه ها و وسیله ها باشد. چرا خداوند این واسطه ها را پیش روی ما قرار داده است؟ اگر این نکته واضح شود نه تنها فلسفه ی توسل آشکار می گردد بلکه التزام به تکالیف و ضرورت تهذیب روحی و رفتاری و در یک کلمه دین داری دیگر سنگین نخواهد بود. اگر این پرسش به صورتی بنیادین پاسخ داده شود انسان دیگر برای انجام واجباتش به دنبال چون و چرا نیست، دیگر لازم نیست کسی را برای نماز صبح به زحمت بیدار کند و به کسی بگوید به نامحرم نگاه نکن و حق مردم را رعایت نما و آبروی مردم را نریز.

دیگر لازم نیست کسی امر به حجاب کند. حجاب حکم خداوند است و باید مراعات شود. تعارف هم ندارد. یک تار مو بیرون باشد یا ده تار مو، فرقی نمی کند.

ص: 74


1- . سوره مائده، آیه 35.

نباید ساده انگاری کنیم. روی سخن من مخصوصاً با خانواده های مذهبی است. نباید در این امور مسامحه شود. اگر فضای عمومی جامعه هم تغییر کند و همه چادرهایشان را کنار بگذارند یک زن مسلمان نباید تحت تأثیر قرار بگیرد. منظور من این نیست که هر کسی چادر بر سر دارد خوب و متدین و هر کسی چادر بر سر ندارد فاسق و بد است بلکه مقصود این است که حجاب محدوده ای دارد و باید رعایت شود. متأسفانه برخی می گویند: مهم این است که قلبمان با خدا صاف باشد، چه این حجاب باشد چه نباشد ولی ارتباط قلبی به تنهایی کافی نیست. خداوند در قرآن کریم می فرماید:

)وَالْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ(؛(1)

به عصر سوگند، که انسان ها همه در زیانند، مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند و یکدیگر را به حق سفارش کرده و یکدیگر را به شکیبایی و استقامت توصیه نموده اند.

ایمان باید همراه با عمل صالح باشد و الاّ انسان از زیان کاران خواهد بود. ایمان بدون عمل صالح معنا ندارد.

به علاوه اگر خداوند برای تقرب انسان به خود مجموعه ای از راه ها و واسطه ها قرار داده دیگر ما نمی توانیم از میان آن ها گزینش و گلچین کرده و به برخی اخذ و برخی را رد کنیم. این مثل آن است که پزشک به بیمار بگوید: باید این چهار دارو را بخوری تا خوب شوی ولی بیمار

ص: 75


1- . سوره عصر.

بگوید: من از رنگ این دو دارو خوشم نمی آید و آن ها را نمی خورم ولی آن دو داروی دیگر را می خورم. در مورد واسطه هایی که خداوند برای ما قرار داده است نیز، همین گونه است. این وسایط و وسایل در واقع موجب رشد، ترقی، تعالی و کمال انسان است، لذا نمی توان گزینشی عمل کرد و یکی را پذیرفت و دیگری را رها کرد.

به هر حال واسطه ها عبارتند از: 1. ایمان به خدا و رسول. 2. معرفت و شناخت. 3. اسماء و صفات الهی. 4. قرآن. 5. عمل صالح. 6. توسل به پیامبر(صلی الله علیه واله) در حال حیات او. 7. توسل به پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) بعد از حیات ایشان. 8. توسل به اهل بیت: و اولیای دین در حال حیات و پس از رحلت آنان. بدون این واسطه ها انسان نمی تواند به مقام قرب خداوند دست پیدا کند. کسی نمی تواند ادعا کند من محبّ و پیرو اهل بیت: هستم و نماز نخواند. این بی راهه است. توسل به امام حسین(علیه السلام) بدون عمل صالح، ایمان قلبی، معرفت و شناخت برای رسیدن به مقصد کافی نیست. کسی که زکات و خمس نپردازد و واجبات را ترک کند و محرمات را مرتکب شود و در عین حال گمانش این باشد که با واسطه قرار دادن سیدالشهدا(علیه السلام) می تواند به مقام قرب الهی برسد، سخت در اشتباه است. اکنون باید به پرسشی که مطرح کردیم پاسخ دهیم. بدین منظور لازم است مطالبی به عنوان مقدمه ذکر شوند.

مقدمه اول: معنای تقرب به خداوند

قرب به معنای نزدیکی است خواه مادی باشد یا معنوی و در موارد گوناگون مانند نزدیکی از حیث زمان، مکان، نسبت و منزلت به کار

ص: 76

می رود. مثلاً دو نفر که در مکانی نزدیک هم نشسته اند، نسبت به یکدیگر قرب دارند. این قرب مکانی است. قرب زمانی مثل این که گفته می شود: فردا نزدیک تر از پس فردا است. یک ساعت دیگر نزدیک تر از دو ساعت دیگر است. نظیر آن چه گفته شد در مورد قرب از حیث نسبت خویشاوندی هم وجود دارد. اما آیا قرب انسان به خدا از این قبیل است؟ قرب زمانی و مکانی و خویشاوندی بین انسان و خدا معنا ندارد. پس قرب به خدا یعنی چه؟ هنگامی که می گوییم پیامبر(صلی الله علیه واله) نزدیک ترین و مقرب ترین موجود در عالم خلقت به پروردگار است یعنی چه؟ انسان مقرب به خداوند متعال چه ویژگی هایی دارد؟ قرب چیست و مراتبش کدام است و چگونه می توان به آن دست یافت؟ پاسخ به این سؤالات نیازمند بحث مبسوط و مفصّلی است و باید در جای خود از آن سخن گفت اما در این مجال اجمالاً مطالبی بیان می شود.

خداوند متعال عین وجود، هستی و نور و علم و قدرت مطلق و اکمل و اتمّ همه موجودات عالم است. اگر می خواهید خدا را بشناسید اسماء و صفات مذکور در ادعیه مثل دعای جوشن کبیر را بی نهایت کنید. نزدیکی به این وجود کاملِ تامِ لایتناهی و مطلق به آن است که انسان در این اسماء و صفات کامل تر شود. مثالی می زنم تا مطلب واضح تر شود: شما نور خورشید را با نور شمع مقایسه کنید. هر دو نور است. اما نور خورشید به قدری شدید است که نمی توان به مرکز آن نگاه کرد ولی به نور شمع می توان خیره شد. از باب تشبیه و تقریب به

ص: 77

ذهن عرض می کنم. وجود خداوند همانند نور خورشید است و وجود ما مانند نور شمع هم نیست. حال اگر کاری کنیم که نورانیت ما بیشتر شود، این بدان معناست که ما به خدا نزدیک تر شده ایم. کسی که متّصف به اوصاف الهی شود، سنخیت بیشتری با خداوند پیدا کرده و به خداوند نزدیک تر می شود. بر این اساس مقرب تر شدن به خداوند؛ یعنی معرفت بیشتر و اخلاق بهتر، بندگی و عبادت خالصانه، عفو و گذشت افزون تر، پوشاندن عیوب دیگران، ارزش و اعتبار قائل شدن برای موجودات این عالم به عنوان مخلوق خدا. هر انسانی که از نقص و عیب خالی تر و وجودش کامل تر باشد مقرب تر است. وجودی که از گناه، حسد، کینه و رذایل اخلاقی تهی باشد به خداوند نزدیک تر است. کسی که تعلقش به دنیا کمتر باشد قطعاً به خدا نزدیکتر است؛ چون محبت دنیا مهم ترین مانع تقرب به خداوند است. امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:

حُبُّ الدُّنْيَا رَأسُ کُلِّ خَطِيئَةٍ؛(1)

محبت نسبت به دنیا ریشه ی هر گناه و خطایی می باشد.

هر گناه و خطایی مانع تقرب انسان به خداوند است.

حال با توجه به آن چه گفته شد، اگر کسی شصت سال رو به قبله بایستد و دست ها را بالا ببرد و بگوید: «دو رکعت نماز می خوانم قربة الی الله»، اما روز به روز حسادت، کینه ورزی و بداخلاقی او بیشتر شود

ص: 78


1- . تصنیف غررالحکم و درر الکلم، ح 2519. کافی، ج 2، ص 131 و 317 عن علی بن الحسین(علیه السلام). الخصال، ج 1، ص 25 عن الصادق(علیه السلام). کنز الفوائد، ج 1، ص 217 عن رسول الله(صلی الله علیه واله). روضة الواعظین، ج 2، ص 441 عن الصادق(علیه السلام).

و لحظه به لحظه محبت دنیا در قلبش فزونی یابد، نه تنها قرب به خدا پیدا نکرده بلکه از خداوند دورتر هم شده است. پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) مقرب ترین موجود در درگاه خداست و کسی نزدیکتر از رسول اکرم(صلی الله علیه واله) به خداوند نیست؛ چون او «رحمة للعالمين»(1) است و این صفت الهی را تا حد ممکن در خود دارد. او نسبت به همه ی موجودات رحمت و رأفت دارد، به گونه ای که حتی حاضر نیست به درختی آسیب برساند یا کمترین ستمی به حیوانی روا دارد. امیرالمؤمنین(علیه السلام) بعد از پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) مقرب ترین انسان ها در درگاه خداوند است؛ چنان چه در کلام گهرباری فرمود:

وَاللَّهِ لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاكِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِيَ اللَّهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُه؛(2)

به خدا سوگند! اگر هفت اقلیم را با آن چه در زیر آسمان هاست به من دهند تا خدا را نافرمانی کنم که پوست جُوی را از مورچه ای به ناروا بگیرم چنین نخواهم کرد.

امیرالمؤمنین(علیه السلام) حاضر نیست به ناروا دانه ای را از دهان موری برگیرد؛ چون این رفتار را موجب سقوط از مقام قرب می داند. حضرت علی(علیه السلام) دانه ای که در دهان موری قرار گرفته را رزق خدا می داند و مانع رزق خدا حتی برای مورچه ای نمی شود. انسان ها، حیوانات،

ص: 79


1- . سوره انبیاء، آیه 107.
2- . نهج البلاغة (صبحی صالح)، خطبه 224. امالی صدوق، ص 623 (با اندکی اختلاف). مجموعه ورام، ج 1، ص 56. غرر الاخبار، ص 122.

درختان و تمامی موجودات نزد پیامبر(صلی الله علیه واله) و اهل بیت(علیهم السلام) در امان هستند.(1) هر موجودی در این عالم از دید پیامبر(صلی الله علیه واله) و اهل بیت: مخلوق خداست و شایسته توجه است. در این میان انسان گل سرسبد آفرینش جایگاه خاص خود را دارد. خداوند متعال در قرآن کریم فرمود:

)لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ(؛(2)

به یقین ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریده ایم [که شایسته هر گونه مقام و منزلت و بزرگواری است].

به هرحال آن کس که اوصاف الهی را بیشتر در خود تقویت کند نزد خدا مقرب تر است. هر انسانی ساتر و پوشاننده ی عیوب دیگران باشد به خدا نزدیکتر است؛ چون خداوند «ستّار العیوب» است. کسی که سال ها رو به قبله بایستد و مشغول رکوع و سجود باشد، اما پوشاننده عیوب مردم نباشد از خدا دور است. کسی که در سخن گفتن با مردم ادب را رعایت نمی کند، از خداوند دور است. حضرت علی(علیه السلام) می فرماید:

سُنَّةُ اللِّئَامِ قُبْحُ الْکَلاَمِ؛(3)

سنت و منش انسان های پست، بدزبانی است.

اشخاص پست هرچه می خواهند و می توانند بر زبان جاری می کنند، در حالی که انسان مقرب همواره ادب را رعایت می کند، حتی اگر به او ظلمی شود. شما ببینید چه اندازه نسبت به امیرالمؤمنین(علیه السلام) ظلم و ستم

ص: 80


1- . در جلسه نهم پیرامون چگونگی روابط اهل بیت: با مردم و طبیعت مطالبی بیان می شود.
2- سوره تین، آیه 4.
3- . تصنیف غررالحکم و درر الکلم، ح 4490. عیون الحکم والمواعظ (لیثی)، ص 283، ح 5106.

شد، اما آن حضرت چگونه سخن می گوید و چگونه صبر می کند. معنای قرب این است. ما نیز با این معیار باید خود را بسنجیم و ببینیم تا چه اندازه از خدا دوریم.

البته قرب مراتبی دارد و افراد بر اساس تلاش و همت خویش در مرتبه ای از آن قرار دارند اما راه ترقی بسته نیست. باید تمرین کرد و پلّه، پلّه بالا رفت. به همین جهت در دین اسلام بر مسئله ی تهذیب نفس و محاسبه ی اعمال تأکید و توصیه شده است. امام کاظم(علیه السلام) درباره اهمیت محاسبه ی نفس می فرماید:

لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِي كُلِّ يَوْمٍ فَإِنْ عَمِلَ حَسَناً اسْتَزَادَ اللَّهَ وَ إِنْ عَمِلَ سَيِّئاً اسْتَغْفَرَ اللَّهَ مِنْهُ وَ تَابَ إِلَيْه؛(1)

از ما نیست کسی که هر روز نفس خود را مورد محاسبه قرار نمی دهد، تا اگر عمل نیکی انجام داده بود از خدا بیشترش را بخواهد و اگر گناهی مرتکب شده بود، از خدا طلب آمرزش

نموده و توبه نماید.

آری، اولین گام برای کسی که می خواهد به خدا نزدیک شود تهذیب نفس و ترک گناه است. حتی یک گناه نیز موجب سقوط انسان از مقام قرب الهی است. اگر کسی ساعت ها رو به قبله بنشیند اما ترک گناه و معصیت نکند، آیا مقرب درگاه خداوند می شود؟

بنابراین باید سعی کنیم با تهذیب نفس و خودسازی مقرب درگاه

ص: 81


1- . کافی، ج 2، ص 453. تحف العقول، ص 396 عن الصادق(علیه السلام) (با اندکی اختلاف). اختصاص (مفید)، ص 26 و27.

خداوند شویم. قُرب به حق تعالی یعنی خدایی شدن. اکنون بیاییم خود را بسنجیم، سی سال، چهل سال، پنجاه سال زندگی کردیم. آیا با سال های گذشته تفاوتی کرده ایم؟ آیا تحمل مان بیشتر شده است؟ آیا اخلاق مان بهتر شده است؟ آیا نگاه مان به مردم محبت آمیزتر شده است؟

مقدمه دوم: نظام عالم، نظام علت و معلول

نظام این عالم نظام اسباب و مسببات است؛ یعنی هیچ چیز در این دنیا بدون علت و سبب پدید نمی آید. امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

أَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابٍ فَجَعَلَ لِكُلِّ شَيْ ءٍ سَبَبا؛(1)

خداوند امتناع فرموده که امور عالم را بدون اسباب فراهم کند، پس برای هر چیزی سبب و وسیله ای قرار داد.

خداوند متعال عالمی آفریده که در آن هیچ امری از جزئی ترین تا کلی ترین امور بدون سبب، علت و واسطه محقق نمی شود. حتی برگی از درخت بدون علت بر زمین نمی افتد. آیا تا به حال دیده اید که مثلاً چیزی بدون علت آتش بگیرد؟ حتی معجزات و کرامات که امور خارق العاده محسوب می شوند نیز خارج از نظام علت و معلول نیستند.

بنابراین خداوند نظامی را طراحی کرده و اموری را به عنوان علت و مؤثر در این عالم قرار داده است. البته این مطلب هیچ منافاتی با توحید در خالقیت ندارد. معنای توحید در خالقیت این است که فقط خداوند خالق عالم است ولی این گونه نیست که مانند مهندسی باشد که

ص: 82


1- . کافی (دارالحدیث)، ج 1، ص 448. بصائر الدرجات، ج 1، ص 6.

کارخانه ای را تأسیس کرده و سپس کنار رفته و هر چیزی کار خود را انجام می دهد. نظام عالم به گونه ای خلق شده که ادامه ی آن هر لحظه به عنایت خدا بستگی دارد. اگر یک لحظه افاضه ی خداوند از این عالم منقطع شود همه چیز از بین خواهد رفت. پس در این عالم همه چیز براساس علت و سبب محقق می شود و هیچ چیز بدون واسطه و سبب در این عالم به وجود نمی آید.

مقدمه سوم: تأثیر علل مادی و معنوی در عالم

علل و اموری که در این عالم مؤثرند فقط مادی نیستند بلکه نظام علّی و معلولی در امور معنوی هم ثابت است. مثلاً آتش یک علت مادی برای سوزاندن است اما بعضی از امور علل معنوی هم دارند. به عنوان مثال در مورد رزق و روزی برخی از امور معنوی در ازدیاد آن مؤثرند و این سببیت را خداوند برای آن ها قرار داده است؛ مثلاً خوش رفتاری با همسایه یکی از عوامل معنوی مؤثر در فزونی رزق و روزی است. اگر کسی از دید مادی به موضوع بنگرد گمان می کند خوش رفتاری با همسایه هیچ ارتباطی با افزایش رزق ندارد ولی این مسئله یکی از عوامل معنوی مؤثر در افزایش رزق و روزی است. امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

حُسنُ الجوار يَزيدُ فِی الرِّزق؛(1)

همسایگی نیکو (و خوش رفتاری با همسایه) موجب افزایش روزی است.

ص: 83


1- . کافی، ج 2، ص 666. الوافی، ج 5، ص 515.

یا مثلاً صله ی رحم، دیگر عامل معنوی در ازدیاد رزق و روزی است. پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) می فرماید:

صِلةُ الرَّحِم تَزيدُ فی العُمر وَتَنفِی

الفَقر؛(1)

صله ی رحم موجب طول عمر و برطرف شدن فقر است.

هم چنین نیکوکاری و صدقه از عوامل معنوی دیگر در افزایش رزق و روزی است. امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

البِرُّ وَالصَّدَقَة يَنفِيان الفَقر؛(2)

نیکی (به مردم) و صدقه پنهانی فقر را از بین می برد.

موارد بسیاری از تأثیر و سببیت امور معنوی در مسائل مادی در آموزه های دینی ذکر شده است؛ از جمله در مورد طول عمر. مرگ قطعاً علل مادی دارد ولی از دید اسلام علل معنوی هم بر آن اثرگذارند.

به عنوان مثال، صله ی رحم و نیکی به پدر و مادر از عوامل معنوی طول عمر است. پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) می فرماید:

يَابْنَ آدَمَ! بَرَّ واِلدَيْكَ وَصِلْ رَحِمَكَ يَزِد لَکَ عُمرِکَ ويُيَسَّر لَكَ يُسْرُكَ؛(3)

ای فرزند آدم! به پدر و مادرت نیکی کن و صله ی رحم داشته باش تا خداوند کارت را آسان و عمرت را طولانی بگرداند.

ص: 84


1- . قرب الاسناد، ص 76. الجعفریات (ابن اشعث)، ص 55 و 188. دعائم الاسلام، ج 2، ص 331. الخصال، ج 2، ص 505 (با اندکی اختلاف). کنز الفوائد، ج 2، ص157.
2- . کافی، ج 4، ص2. من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 66. الخصال، ج 1، ص 48. مکارم الاخلاق، ص136 و 388.
3- . اتحاف الخیرة، ج 6، ص 7.

نیکوکاری در حق خانواده نیز از علل معنوی طول عمر محسوب شده است. امام صادق(علیه السلام) در همین باره می فرماید:

مَنْ حَسُنَ بِرُّهُ بِأَهْلِهِ زَادَ اللَّهُ فِي عُمُرِه؛(1)

هرکس به شایستگی در حق خانواده اش نیکی کند، خداوند بر عمرش می افزاید.

حُسن خُلق هم موجب افزایش عمر است. امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

الْبِرُّ وَ حُسْنُ الْخُلُقِ يَعْمُرَانِ الدِّيَارَ وَ يَزِيدَانِ فِي الْأَعْمَار؛(2)

نیکوکاری و خوش اخلاقی، خانه ها را آباد و عمرها را طولانی می کند.

صدقه هم موجب طول عمر است. امام باقر(علیه السلام) فرمود:

الْبِرُّ وَالصَّدَقَةُ يَنْفِيَانِ الْفَقْرَ وَيَزِيدَانِ فِي الْعُمُرِ وَيَدْفَعَانِ عَنْ صَاحِبِهَا سَبْعِينَ مِيتَةَ سَوْء؛(3)

کار خیر و صدقه فقر را از بین می برد و بر عمر می افزاید و هفتاد مرگ بد را از صاحب خود دور می کند.

ترک گناه و معصیت نیز موجب افزایش عمر است. امام صادق(علیه السلام) در این باره می فرماید:

مَنْ يَمُوتُ بِالذُّنُوبِ أَكْثَرُ مِمَّنْ يَمُوتُ بِالْآجَالِ وَ مَنْ يَعِيشُ

ص: 85


1- . کافی، ج 8، ص 219. الخصال، ج 1، ص 88. عیون الحکم والمواعظ، ص 214.
2- . کافی، ج 2، ص 100. الزهد، ص 29. اعلام الدین فی صفات المؤمنین، ص 120.
3- . ثواب الاعمال، ص 141. الکافی، ج 4، ص 2. من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 66. الخصال، ج 1، ص 48.

بِالْإِحْسَانِ أَكْثَرُ مِمَّنْ يَعِيشُ بِالْأَعْمَار؛(1)

آن ها که با گناه می میرند بیش از آن ها هستند که با اجل طبیعی از دنیا می روند و آن ها که با نیکی زنده می مانند (و طول عمر پیدا می کنند) بیش از آن ها هستند که به عمر معمولی زندگی می کنند.

گناه در زندگی انسان و رزق و روزی او اثر وضعی دارد. کسی به ذهنش خطور نکند که این همه افراد در دنیا گناه می کنند اما از ما بهتر و سالم ترند و عمر طولانی دارند؛ زیرا در این امور عوامل متعددی تأثیرگذارند که باید همه ی آن ها با هم ملاحظه شوند.

مثلاً ظلم از عوامل معنوی مؤثر در کوتاهی عمر است. امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:

مَن جَارَ قَصُرَ عُمرُهُ؛(2)

هرکس ظلم کند، عمرش کوتاه می شود.

ظلم اثر وضعی داشته و در سلسله علل بعضی از پدیده ها قرار دارد و در این جهت فرقی بین کافر و مسلمان نیست. مسلمان هم اگر ظلم کند آثارش گریبان گیر او خواهد شد. اثر وضعی عمل به همین معناست. مخصوصاً ظلم کردن به صاحبان حقوق آثار سویی بر زندگی انسان دارد. جوانان! پدران و مادران شما و در رتبه ی بعد، معلمان شما صاحبان حق هستند. آزار و اذیت پدر و مادر و معلم به عنوان یک

ص: 86


1- . امالی طوسی، ص305. بحارالانوار، ج 5، ص 140.
2- . عیون الحکم و المواعظ، ص 429. مستدرک الوسائل، ج 12، ص 99.

عامل معنوی در زندگی انسان اثرگذار است. حتی حیوان آزاری در زندگی انسان اثر منفی دارد. پدر و مادر که جای خود دارند.

به هرحال کوتاهی عمر و طول عمر پدیده ای است که مجموعه ای از عوامل مادی و معنوی در آن تأثیرگذار است. تغذیه نامناسب به عنوان عامل مادی عمر را کوتاه می کند اما چنان چه دانسته شد کوتاهی عمر منحصر در عوامل مادی نیست بلکه عوامل معنوی هم دارد که به برخی از آن ها اشاره کردیم و توضیح و شرح آن ها فرصت بسیاری می طلبد که باید در مجال دیگری به آن پرداخت. خوب است به این نکته هم اشاره کنم که زمانی من درباره ی این مسئله فکر می کردم که در ایام دفاع مقدس با آن که این همه شهید می دادیم ولی مرگ های ناگهانی به مراتب کمتر از زمان حاضر بود. فضای حاکم بر جامعه در زمان دفاع مقدس، فضای ایثار، گذشت و توجه به خداوند متعال بود اما اکنون فضا متفاوت شده و لذا شاهد مرگ های ناگهانی جوانان نیز هستیم. البته عوامل متعددی در این مسئله دخیل هستند ولی به هر حال بخشی از این اتفاقات مربوط به ارتکاب گناهان است. امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

مَنْ يَمُوتُ بِالذُّنُوبِ أَكْثَرُ مِمَّنْ يَمُوتُ بِالْآجَالِ؛(1)

آن ها که با گناه می میرند بیش از آن ها هستند که با اجل طبیعی می میرند.

به همین جهت باید سعی کنیم گناه را کنار بگذاریم و حقوق دیگران

ص: 87


1- . امالی طوسی، ص 305. بحارالانوار، ج5، ص 140.

را مراعات کنیم. کسی را از خود نرنجانیم و از گرفتاری های دیگران خوشحال و شادمان نشویم. رعایت این مسائل خیلی مهم است.

به هر حال مقدمه سوم این است که عوامل و اسباب در این عالم فقط مادی نیستند بلکه برخی عوامل و اسباب مؤثر در این عالم معنوی اند.

مقدمه چهارم: وصول به قرب الهی، غایت خلقت

این عالم عبث و بیهوده آفریده نشده و انسان که اشرف موجودات این عالم است با هدف خاصی خلق شده است. خداوند متعال در قرآن

کریم می فرماید:

)أَفَحَسِبْتُم ْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُم ْ عَبَثَاً وَأَنَّكُم ْ إِلَيْنَا لاَ تُرْجَعُون َ(؛(1)

آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریده ایم و به سوی ما باز نمی گردید.

آفرینش انسان به هدف و قصد کمال اوست و اگر غیر از این باشد خلاف حکمت الهی است و از خداوند حکیم کار عبث و لغو سر نمی زند. بر این اساس، خداوند متعال بالاترین و اشرف غایات را برای اشرف موجودات یعنی انسان در نظر گرفته است. خداوند انسان را خلق کرده تا کمال یافته و به او برسد. در حدیث قدسی آمده:

كُنْتُ كَنْزاً مَخْفِيّاً فَأَحْبَبْتُ أَنْ اعْرَفَ فَخَلَقْتُ الخَلْقَ لِاعْرَف؛(2)

ص: 88


1- . سوره مؤمنون، آیه 115.
2- . بحارالانوار، ج 84، ص 199. مشارق انوار الیقین، ص 41. عوالی اللئالی، ج 1، ص 55.

من گنجی پنهان بودم، دوست داشتم که شناخته شوم، پس خلق را آفریدم تا مرا بشناسند.

غرض خداوند از خلق انسان این است که در بین موجودات موجودی پدیدار شود که متّصف به اوصاف الهی شود و به او قرب پیدا کند و رنگ او را بگیرد. خداوند در قرآن کریم می فرماید:

)صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً(؛(1)

رنگ خدایی (بپذیرید) و چه رنگی از رنگ خدایی بهتر است؟

نتیجه مقدمات چهارگانه: نیاز بشر به واسطه

گفته شد برای پاسخ به این سؤال اساسی که چرا بشر برای قرب به خداوند نیازمند واسطه و وسیله است، لازم است مطالبی به عنوان مقدمه بیان شود. این چهار مطلب عبارتند از: 1. قرب به خداوند به این معناست که صفات الهی در حد امکان در وجود انسان متجلی شود و هر انسانی که این صفات در او قوی تر باشد، کامل تر و در نتیجه به خداوند نزدیک تر است. بر این اساس وجود مقدس پیامبر(صلی الله علیه واله) و اهل بیت او: نزدیک ترین انسان ها به خداوند و کامل ترین موجودات عالم امکان هستند. 2. نظام عالم یک نظام علّی و معلولی است و هیچ امری در این عالم بدون سبب و واسطه محقق نمی شود. 3. اسباب و واسطه ها منحصر در علل مادی نیستند بلکه برخی از اسباب معنوی اند. 4. هدف از خلقت انسان رسیدن به قرب حق تعالی است. بنابراین ما

ص: 89


1- . سوره بقره، آیه 138.

باید به قرب الهی که هدف خلقت انسان است، برسیم.

پس با توجه به این که هیچ امری در این عالم بدون علت و سبب محقق نمی شود، کسی هم بدون سبب به قرب الهی دست پیدا نمی کند. انسان باید توجه داشته باشد که یک راه طولانی در پیش دارد و بداند که رسیدن به هدف و مقصد بدون واسطه و سبب امکان ندارد. حتی

پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) و اهل بیت: در قوس صعود با زحمت و تلاش و مجاهدت فراوان و البته با عنایت خداوند و اصطفاء و گزینش او به آن مقامات عالی دست یافتند. به هر حال ما راه طولانی و پرفراز و نشیبی پیش رو داریم و بدون سبب هم رسیدن به مقصد که همان قرب الهی است امکان ندارد. اسباب و وسایل تقرب ما به خداوند متعال نیز معنوی است. خداوند هدف از خلقت را معلوم کرده و مقصد را به ما نشان داده است. مقصد، کمال و سعه ی وجودی انسان و تلوّن به رنگ الهی و اتّصاف به صفات الهی است. نقشه ی راه یعنی شرایع و کتاب های آسمانی را به عنوان برنامه ی زندگی در اختیار انسان گذاشته و انسان های برگزیده را به عنوان الگو و اسوه معرفی نموده است. پس وسیله را هم معرفی کرده، سرمایه ی اولیه ی حرکت به سوی خود یعنی «فطرت» را هم به ما عنایت کرده است . گویا فرموده: با سرمایه اولیه یعنی «فطرت» طبق نقشه راه یعنی «آموزه های انبیا و کتب آسمانی» و تمسک به «وسیله ها» در مسیر تقرب من حرکت کنید و با استفاده از وسیله هایی مانند ایمان، معرفت و شناخت، عمل صالح، قرآن و تمسک به انسان کامل در مسیر تقرب به من قدم بگذارید.

ص: 90

با توجه به آن چه گفته شد معلوم می شود ما برای قرب به خداوند نیازمند واسطه و وسیله ایم و به سبب این وسایط است که می توانیم در مسیر طولانی و پرپیچ و خم تکامل گام برداریم. گمان نکنیم با این امور دنیوی که خود را به آن مشغول کرده ایم، می توانیم به سعادت برسیم. خداوند نه تنها دلبستگی به دنیا را واسطه ی قرب به خویش

قرار نداده بلکه فرموده: این مسئله انسان را از هدف خلقت دور می کند. خداوند عمل به واجبات را وسیله ی قرب به خویش قرار داده است. برای همین است که باید به واجبات اهمیت بدهیم. کسی گمان نکند بدون عمل به واجبات و ترک محرمات می تواند در مسیر تقرب به خداوند قدم بردارد. بنابراین خداوند برای تقرب انسان به خویش وسایل و اسبابی را مهیا کرده که باید از همه آن ها بهره برد. کسی نمی تواند به دلخواه یکی را انتخاب کند و دیگری را واگذارد.کسی نمی تواند بگوید من نماز نمی خوانم، دروغ می گویم، تهمت می زنم، شرب خمر می کنم، غیبت می کنم ولی در مجلس امام حسین(علیه السلام) شرکت می کنم و این برای من کافی است. کسی که واجبات را ترک کند و مرتکب محرمات شود، خود را از مسیر تقرب دور کرده است. لذا لازم است مجدداً تأکید شود این اسباب و وسایط، چنان چه همگی با هم مورد استفاده واقع شوند، کارآیی دارند.

پس معلوم شد برای رسیدن به مقصد یعنی قرب الهی واسطه و سبب لازم است و ما برای وصول به مقصد باید به این واسطه ها تمسک کنیم. به همین جهت در زیارت جامعه ی کبیره خطاب به ائمه عرض می کنیم:

ص: 91

متقرّبٌ بکُم إليه؛(1)

به سبب شما به سوی او (خداوند متعال) تقرب می جوییم.

حقیقت وجودی اهل بیت: حقیقت برتر است و ما باید به این

ریسمان الهی چنگ بزنیم. امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

نحنُ حَبلُ الله؛(2)

ما ریسمان خداییم.

لذا ما باید به اهل بیت: تمسک کنیم تا بتوانیم به کمال برسیم و به خداوند متعال نزدیک شویم. در جلسات آینده در این باره بیشتر سخن خواهیم گفت.

نمونه هایی از توسل

پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) نه تنها کسانی که به ایشان یا به خاندانش توسل می جستند را منع و نهی نمی فرمود بلکه آن را تایید می کرد. در این فرصت به ذکر دو نمونه بسنده می کنم.

1. امام باقر(علیه السلام) می فرماید: «در عصر رسول خدا(صلی الله علیه واله) مردی گناهی کرد و سپس خود را مخفی نمود (تا او را دستگیر نکنند) او در راهی خلوت حسن و حسین(علیهما السلام) را دید. آن ها را بر دوش خود گرفت و به محضر رسول خدا(صلی الله علیه واله) آمد و ملتمسانه عرض کرد: ای رسول خدا! من به وسیله ی این دو کودک به خدا پناه آورده ام. پیامبر(صلی الله علیه واله) فرمود: «إذهب

ص: 92


1- . من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 614. تهذیب الاحکام، ج 6، ص 99. المزار الکبیر، ص 530.
2- . تفسیر فرات کوفی، ص 91. الهداية الکبری، ص 240.

فَاَنتَ طَلیِقٌ»؛ برو که تو آزاد هستی. سپس به حسن و حسین(علیهما السلام) فرمود: این مرد شما را وسیله ی نجات و شفیع خود قرار داد تا او را شفاعت کنید. در این هنگام این آیه نازل شد:(1)

)لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحيماً(؛(2)

اگر آن ها که به خود ظلم کردند نزد تو می آمدند و از خدا طلب آمرزش می کردند و پیامبر هم برای آن ها استغفار می کرد، یقیناً خدا را توبه پذیر می یافتند.

2. گاهی شخص پیامبر(صلی الله علیه واله) خود نیز اهل بیت گرامیش را واسطه قرار می داد. امیرالمؤمنین(علیه السلام) در این مورد می فرماید:

أَنَا مِنْ رَسُولِ الله(صلی الله علیه واله) كَالْعَضُدِ مِنَ الْمِنْكَبِ وَكَالذِّرَاعِ مِنَ الْعَضُدِ وَكَالْكَفِّ مِنَ الذِّرَاعِ رَبَّانِي صَغِيراً وَ آخَانِي كَبِيراً وَلَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّي كَانَ لِي مِنْهُ مَجْلِسُ سِرّ لا يَطَّلِعُ عَلَيْهِ غَيْرِي وَأَنَّه أَوْصَى إِلَي دُونَ أَصْحَابِهِ وَأَهْلِ بَيْتِهِ وَلأَقُولَنَّ مَا لَمْ أَقُلْهُ لأَحَدِ قَبْلَ هَذَا الْيَوْمِ سَأَلْتُهُ مَرَّة أَن يَدْعُو لِي بِالْمَغْفِرَةِ فَقَالَ: أَفْعَلُ ثُمَّ قَامَ فَصَلَّى فَلَمَّا رَفَعَ يَدَهُ لِلدُّعَاءِ اسْتَمَعْتُ عَلَيْهِ فَإِذَا هُوَ قَائِلٌ اَللَّهُمَّ بِحَقِّ عَلِيّ عِنْدَكَ اِغْفِرْ لِعَلِيّ فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ الله مَا هَذَا؟ فَقال: أَو أَحَدِ أَكْرَمُ مِنْكَ عَلَيْهِ فَأسْتَشْفِعْ بِهِ إِلَيْهِ؟؛(3)

ص: 93


1- . مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 400. بحارالانوار، ج 43، ص 318. شرح الاخبار (ابن عیون)، ج3، ص 117. ریاض الابرار، ج 1، ص 96.
2- . سوره نساء، آیه 64.
3- . شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج 20، ص 315. اثبات الهداة بالنصوص والمعجزات، ج 3، ص274.

من نسبت به رسول خدا(صلی الله علیه واله) همانند بازو نسبت به شانه و ذراع نسبت به بازو و کف دست نسبت به ذراع بودم. او مرا در کودکی تربیت کرد و در بزرگی مرا برادر خود قرار داد و شما می دانید که من با او ملاقات خصوصی داشتم که بر آن کسی غیر از من مطّلع نبود و این که پیامبر(صلی الله علیه واله) به من وصیتی کرد که نسبت به اصحاب و اهل بیت خویش نکرد. چیزی را به شما می گویم که قبل از امروز به احدی نگفته ام. یک بار از او خواستم تا برای من دعا کرده و طلب مغفرت نماید. حضرت فرمود: انجام می دهم. آن گاه برخاست و نماز بجای آورد و چون دستان خود را به دعا بلند نمود، به سخنانش گوش فرا دادم که می گفت: بار خدایا! به حق بنده تو علی، علی را بیامرز. عرض کردم: ای رسول خدا! این چگونه دعایی است؟ حضرت فرمود: آیا کسی باکرامت تر از تو نزد خداست تا او را شفیع به سوی خدا قرار دهم؟

طبق این روایت، رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه واله) به حق علی بن ابی طالب(علیه السلام) قسم خورده و این به معنای واسطه قرار دادن او برای آمرزش خود اوست.

ان شاء الله خداوند به حق این مجالس و محافل به ما توفیق تمسّک و توسل به اهل بیت(علیهم السلام) را عنایت فرماید.

«والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته»

ص: 94

5-پاسخ به دو شبهه

اشاره

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله ربّ العالمین والصّلوة والسّلام علی أشرف الأنبیاء و المرسلین حبیب إله العالمین أبی القاسم المصطفی محمّد وعلی أهل بیته الطیّبین الطّاهرین واللّعن علی أعدائهم أجمعین

قال الله الحکیم فی محکم کتابه، أعوذ بالله من الشّیطان الرجیم: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُواْ فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ.

اشاره ای به مطالب پیشین

در جلسه ی قبل عرض شد که انسان برای تقرب به خداوند نیازمند واسطه، وسیله و توسل است و در جلسات آینده نیز خواهد آمد که توسل در برخی موارد لازم و در برخی موارد جایز است. توسل برای تقرب به خداوند که هدف اصلی خلقت انسان است، لازم و ضروری بوده و بدون این وسایط و وسایل تقرب به خداوند محال است، لکن

توسل برای برآورده شدن بعضی از حاجت ها و تقاضاهای اخروی و

ص: 95

دنیوی و رفع مشکلات جایز است؛ یعنی اگر کسی خواست می تواند این مقدسات را واسطه قرار دهد و اگر نخواست فرصتی را از دست داده است. به هر حال برای تقرب به خداوند متعال چاره ای جز تمسک به این واسطه ها نیست. دلیل نیاز انسان به واسطه نیز بیان شد و مهم ترین واسطه ها که از طریق شرع بازگو شده را برشمردیم. واسطه هایی که درباره ی آن ها تقریبا اختلافی نیست عبارتند از: 1. ایمان به خدا و رسول اکرم(صلی الله علیه واله) 2. معرفت و شناخت 3. اسماء و صفات الهی 4. قرآن 5. عمل صالح 6. توسل به پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) در حال حیات او. ولی در دو مورد به دلایل و اغراض گوناگون مخالفت هایی صورت گرفته است که عبارتند از: 7. توسل به پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) پس از حیات او 8. توسل به اهل بیت پیامبر چه در حال حیات آنان و چه پس از آن. این امور واسطه، سبب و وسیله برای ترقی، رشد و تکامل انسان هستند و کسی نمی تواند بدون وساطت این امور به خداوند تقرب پیدا کند.

بررسی دو شبهه

وهابیون و هم فکرانشان با آن که در برخی مسائل با یکدیگر اختلاف دارند اما توسل به پیامبر(صلی الله علیه واله) بعد از حیات ایشان و توسل به اهل بیت(علیهم السلام) و اولیا، چه در حال حیات آنان و چه پس از آن را جایز نمی دانند.

این جماعت در این دو قسم از توسل شبهاتی مطرح کرده اند که پاسخ گویی به همه ی آن ها بحث مفصّل و مبسوطی می طلبد اما عمده

ص: 96

اشکالات آنان حول دو محور است که آن ها را مطرح و به صورت مختصر پاسخ می دهیم.

شبهه اول

یکی از مهم ترین اشکالات منکرین توسل به پیامبر(صلی الله علیه واله) پس از رحلت او این است که میّت قادر به انجام کاری نیست و توسل به او لغو است. به ادعای آنان کسی که از دنیا رفته از کمک به دیگران عاجز است. لذا پیامبر(صلی الله علیه واله) هم که از دنیا رفته و میّت است، کاری از او برنمی آید. بر این اساس، معنا ندارد کسی مقابل قبر پیامبر(صلی الله علیه واله) بایستد و از او طلب کمک کند و مثلاً بگوید: مرا از آتش جهنم نجات بده یا فلان حاجت مرا برآورده کن. این گروه در تایید استدلال خود به آیاتی از قرآن تمسک می کنند؛ از جمله:

1. )إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى(؛(1)

مسلماً تو نمی توانی سخنت را به گوش مردگان برسانی.

2. )وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ(؛(2)

و تو نمی توانی سخنت را به گوش آنان که در گور خفته اند، برسانی.

به نظر وهابیون با وجود این آیات نمی توان بر سر قبر مردگان حاضر شد و از آنان در مورد حل مشکلات و گرفتاری ها طلب یاری نمود.

ص: 97


1- . سوره نمل، آیه 80.
2- . سوره فاطر، آیه 22.

واضح است که این شبهه صرفاً در مورد پیامبر(صلی الله علیه واله) نیست، بلکه شامل اهل بیت پیامبر و اولیای الهی نیز می شود.

پاسخ

ریشه ی این اشکال این است که صاحبان این تفکر بر خلاف همه مسلمین، گویا حیات برزخی را باور ندارند. آنان چگونه حقیقتی که بسیاری از آیات و روایات بر آن دلالت دارد و طبق آن حیات برزخی برای همه اعم از مسلمان و کافر، شهید و غیر شهید، صالح و فاسق اثبات می شود، انکار می کنند؟ آنان بر چه اساسی معتقدند کسی که از دنیا می رود حیاتش فقط در حد پاسخ گویی به سؤال نکیر منکر است؟ به نظر این گروه دایره ی حیات پس از مرگ بسیار محدود بوده و مختص به زمان خاصی است که آن دو ملَک در مورد اعتقادات انسان از او سؤال می کنند و پس از آن پرونده ی حیات بسته می شود. بنابراین ریشه اصلی اشکال وهابیون مبنی بر این که پیامبران، ائمه و اولیا نمی توانند سخن ما را بشنوند و پاسخ گوی ما باشند، نفی حیات برزخی است. در حالی که شواهد فراوانی در آیات و روایات، حیات برزخی را ثابت می کنند. در این مجال به برخی از آن ها اشاره می شود.

1. خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:

)حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَ بِّ ارْ جِعُونِ، لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَ کْتُ کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَ ائِهِم بَرْ زَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ(؛(1)

ص: 98


1- . سوره مؤمنون، آیات 99-100.

[دشمنان حق از دشمنی خود باز نمی ایستند] تا زمانی که مرگ یکی از آنان فرا رسد. می گوید: پروردگارا! مرا [برای جبران گناهان و تقصیرهایی که از من سرزده به دنیا] بازگردان. امید است در [برابر] آن چه [از عمر، مال و ثروت در دنیا] واگذاشته ام کار شایسته ای انجام دهم. [به او می گویند:] این چنین نیست [که می گویی] بدون تردید این سخنی است که او گوینده آن است و پیش رویشان برزخی است تا روزی که برانگیخته می شوند.

بنابراین موت مساوی با نابودی و معدوم شدن نیست بلکه انتقال از یک عالم به عالم دیگر است؛ یعنی روح از بدن مادی خارج شده و در قالب دیگری که از آن تعبیر به بدن مثالی می کنند، قرار می گیرد. لذا روح زنده است و درک می کند. البته با توجه به درجه و مرتبه ای که روح در این دنیا پیدا می کند، می تواند در عالم برزخ از مسائل دنیا مطلع شود و حتی تأثیرگذار باشد. به هر حال باید توجه داشت هر کاری می بایست در همین دنیا و تا دست انسان کوتاه نشده، انجام شود. دست انسان که از این دنیا کوتاه شد، دیگر مجالی برای عمل نیست. هر چه در این عالم وجود انسان کامل تر شود، در عالم برزخ و قبر راحت تر است و اشراف او به این عالم بیشتر خواهد بود.

2. خداوند متعال در مورد آل فرعون می فرماید:

)وَحاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَعَشِيًّا وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ(؛(1)

ص: 99


1- . سوره غافر، آیه 45-46.

و عذاب سختی بر فرعونیان وارد شد و آنان را فرا گرفت. همان آتش (در عالم برزخ) که فرعونیان هر صبح و شام بر آن عرضه می شوند و روزی که قیامت برپا شود (گفته می شود) فرعونیان را به سخت ترین عذاب ها درآورید.

طبق این آیه فرعونیان هر صبح و شام بر آتش عرضه می شوند. لذا سخن از دخول در آتش جهنم نیست؛ زیرا دخول در آتش جهنم مخصوص قیامت است. بنابراین مقصود عرضه فرعونیان بر آتش در عالم برزخ است. البته ما بیش از آن چه که در آیات و روایات وارد شده، از کم و کیف حیات برزخی اطلاعی نداریم ولی اصل حیات برزخی غیر قابل انکار است. به هر حال، انسان بعد از مرگ معدوم و نابود نمی شود بلکه حیات برزخی دارد و در آن دوره انسان همانند حیات دنیوی، گاهی معذب و زمانی متنعم است و از کار خیر و شرّی که بازماندگان در این دنیا انجام می دهند بهره مند یا متضرر می شود. بنا بر روایات مثلاً اگر کسی فرزند صالحی داشته باشد، از اعمال صالح او متنعم می شود و خدای ناکرده اگر فرزند ناصالحی داشته باشد در برزخ دچار رنج می گردد.

3. خداوند متعال در مورد شهدا می فرماید:

)وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ يُقْتَلُ فِی سَبيلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاء وَلَکِن لاَّ تَشْعُرُونَ(؛(1)

و به آنان که در راه خدا کشته می شوند، مرده نگویید، بلکه

ص: 100


1- . سوره بقره، آیه 154.

[در عالم برزخ] دارای حیات اند، ولی شما [کیفیت آن حیات را] درک نمی کنید.

این آیه دلالت بر حیات برزخی شهدا می کند. شهیدان دارای حیات روحانی و برزخی هستند با این امتیاز که در قرب رحمت پروردگار و متنعم به انواع نعمت های او می باشند.

فخر رازی از عالمان اهل سنت می گوید: چگونه می توانیم حیات بعد از مرگ را منکر شویم، در حالی که بعضی از ما هنگامی که پدر و مادرمان از دنیا می روند به خواب ما می آیند و به سؤالاتی که از آن ها می پرسیم، جواب صحیح می دهند و گاهی نشانی چیزی را که مخفی است و هیچ کس از آن اطلاع ندارد به ما می دهند و ما می بینیم درست است. این مسئله برای خیلی از افراد اتفاق افتاده است. اگر حیات برزخی نباشد این اتفاق ممکن نیست. شخصی که از دنیا رفته از چیزی خبر می دهد که در گذشته اتفاق نیفتاده تا بگوییم یادآوری است، بلکه از مطالبی سخن می گوید که مربوط به زمان حال است.

وی در ادامه ضمن نقل داستانی آن را مؤید حیات بعد از مرگ می داند و می گوید: زمانی که فردوسی شاهنامه را تمام کرد، آن را نزد سلطان محمود برد. با آن که او در شاهنامه از سلطان محمود تجلیل کرده بود، ولی سلطان آن چنان که شایسته بود از فردوسی تقدیر و تجلیل به عمل نیاورد. به همین جهت فردوسی دلگیر شد. شب رستم به خواب فردوسی آمد و به او گفت: من که زنده نیستم و نمی توانم از تو تشکر کنم ولی نشانی گنجی را به تو می دهم. این گنج پاداش کاری است که برای من انجام دادی. فردوسی از خواب برخاست و گفت: کرم رستم

ص: 101

بعد از مرگ از کرم سلطان محمود در زمان حیاتش بیشتر است.(1)

4. پیامبر(صلی الله علیه واله) پس از پایان یافتن جنگ بدر کنار چاهی آمد که اجساد کشته شدگان از کفّار در آن افکنده شده بود. او سپس یک یک

کشته شدگان را با نام هایشان صدا زد؛ یا ابوجهل، یا عتیبه، یا شیبه، آیا بهتر نبود که شما از خداوند و رسولش اطاعت می کردید؟ ما آن چه را که وعده خدا بود یافتیم، اما آیا شما آن چه را که پروردگارتان وعده داده بود، یافتید؟ عمر که شاهد این ماجرا بود رو به رسول اکرم(صلی الله علیه واله) کرده و گفت: با اجسادی سخن می گویی که روح ندارند! رسول خدا(صلی الله علیه واله) فرمود:

وَالَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ مَا أَنْتُمْ بِأَسْمَعَ لِمَا اَقُولُ مِنْهُمْ؛(2)

به خدا قسم! شما نسبت به آن چه می گویم از آن ها شنواتر نیستید.

5. پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) هنگامی که به قبرستان بقیع مرور می کرد، می ایستاد و می فرمود:

السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ الدِّيَارِ أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ وَ إِنَّا بِكُمْ لَاحِقُون؛(3)

درود بر شما خفتگان این سامان، شما در طلیعه این کاروان رفتید و ما از پی شما روانیم و به شما می پیوندیم.

ص: 102


1- . المطالب العالیه من العلم الالهی، ج 7، ص 228.
2- . صحیح بخاری، ج 5، ص 97. مسند احمد، ج 1، ص 181. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج14، ص 179. بحارالانوار، ج 19، ص 346.
3- . کافی، ج 4، ص 561. کامل الزیارات، ص 23. تهذیب الاحکام، ج 6، ص 18.

6. هنگامی که امیرالمؤمنین(علیه السلام) از جنگ صفین بازمی گشت به قبرستان

پشت دیوار کوفه رسید. آن گاه رو به مردگان کرد و با آنان در مورد ناپایداری دنیا سخن گفت و فرمود:

هذا خبرُ مَا عندَنا، فَما خبرُ مَا عندَکُم؛

این خبری است که ما داریم، حال شما چه خبر دارید؟

سپس رو به اصحاب خود کرد و فرمود:

أَمَا لَوْ أُذِنَ لَهُمْ فِي الْكَلَامِ لَأَخْبَرُوكُمْ أَنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى؛(1)

بدانید اگر این مردگان اجازه سخن گفتن داشتند، شما را خبر می دادند که بهترین توشه تقواست.

قطعاً سخن پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) با اموات صرفاً برای تعلیم دیگران و یا لغو نبوده است؛ چون آنان بدون حکمت کاری انجام نمی دادند. لذا این سخنان گویای حیات برزخی اموات است. آنان سخنان ما را می شنوند، اما اجازه سخن گفتن ندارند. این حیات برای مسلمان و غیرمسلمان ثابت است و البته حیات انسان های کامل مانند انبیا، اهل بیت: و اولیا متفاوت از حیات دیگران می باشد. به هر حال برخورداری از حیات برزخی همراه با آرامش و نعمت، نیازمند توشه ی تقوی و عمل صالح است. لذا دنیا دار عمل دانسته شده و پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) می فرماید:

ص: 103


1- . امالی صدوق، ص 108. من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 179 و180. نهج البلاغه (صبحی صالح)، قصار 130.

الدُّنيَا مَزرَعةُ الآخرَة؛(1)

دنیا کشتزار آخرت است.

باید در دنیا بذری کاشت تا بتوان در آخرت آن را درو کرد.

احاطه و اشراف پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) و اهل بیت: نسبت به این عالم

پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) و اهل بیت: کامل ترین وجودات در این عالم هستند. آنان در زمان حیات به تمام عالم احاطه و اشراف دارند و هیچ امری نزد آن ها مجهول و مبهم نیست. در این باره احادیث متعددی وارد شده؛ از جمله امام کاظم(علیه السلام) می فرماید:

إِنَّمَا مَنْزِلَةُ الْإِمَامِ فِي الْأَرْضِ بِمَنْزِلَةِ الْقَمَرِ فِي السَّمَاءِ وَ فِي مَوْضِعِهِ هُوَ مُطَّلِعٌ عَلَى جَمِيعِ الْأَشْيَاء؛(2)

جایگاه امام در زمین مانند جایگاه ماه در آسمان است، در حالی که در مکان خود قرار دارد بر تمام اشیا احاطه و اطلاع کامل دارد.

در روایت دیگری آمده است که راوی می گوید: پشت کاغذی نوشتم:

أَنَّ الدُّنْيَا مُمَثَّلَةٌ لِلْإِمَامِ كَفِلْقَةِ الْجَوْزَة؛

دنیا برای امام(علیه السلام) همچون تکه ای از گردوست.

سپس آن را به امام رضا(علیه السلام) عرضه کردم و گفتم: دوستان ما حدیثی

ص: 104


1- . مجموعه ورام، ج 1، ص 183. عوالی اللئالی، ج 1، ص 267.
2- . بصائرالدرجات، ج 1، ص 443. بحارالانوار، ج 26، ص 136.

روایت کرده اند که انکارش نکرده ام ولی می خواهم آن را از شما بشنوم. اندکی بعد فرمود:

هُوَ حَقٌّ فَحَوِّلْهُ فِي أَدِيم؛(1)

آن مطلب حق است از کاغذ به پوست منتقلش کن [تا برای آیندگان بماند].

آری، پیامبر(صلی الله علیه واله) و امام(علیه السلام) احاطه و اشراف کامل به این عالم دارند و دنیا با تمام عظمتش همانند تکه ای از گردو در دستان آن هاست. این احاطه و اشراف بعد از مرگ نیز برای آنان ثابت است، هم چنان که حقیقت وجودی آنان قبل از ولادت نیز اشراف به این عالم داشته و به همین جهت همه انبیا از آدم تا عیسی بن مریم در مواقع حساس به محمد و آل محمد(صلی الله علیه واله) متوسل می شدند.(2)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) مقرب ترین افراد بعد از پیامبر(صلی الله علیه واله) به وجود باری تعالی است و لذا پس از انتقال از این دنیا هم چنان حیات داشته و کمالات وجودی او باقی است. بنابراین وقتی ما می گوییم: «السلام علیک یا امیرالمؤمنین(علیه السلام)» آن حضرت صدای ما را می شنود. چگونه ممکن است کشته های بدر صدای پیامبر(صلی الله علیه واله) را بشنوند و امیرالمؤمنین(علیه السلام) با آن مقام و منزلت سخن ما را نشنود. در زیارت ها به ائمه: عرض می کنیم:

ص: 105


1- . بحارالانوار، ج 25، ص 368. بصائر الدرجات، ج 1، ص 408. الاختصاص، ص 217.
2- . در جلسه ی ششم درباره ی چگونگی توسل انبیای پیشین به اهل بیت: توضیحات مبسوطی ارائه می شود.

أشهَدُ أنَّکَ تَسمَعُ کَلامِی وَتَشهَدُ مَقَامِی؛(1)

شهادت می دهم که جایگاه مرا می بینی و کلام مرا می شنوی.

هم چنین می گوییم:

إِنَّكَ تَسْمَعُ كَلَامِي وَتَرُدُّ سَلَامِي؛(2)

شهادت می دهم که کلام مرا می شنوی و جواب سلام مرا می دهی.

کسی گمان نکند که سلام دادن مقابل قبر معصومین: یک کار تشریفاتی است. باور داشته باشیم که روح مطهر امام معصوم(علیه السلام) شاهد و ناظر ماست. نه فقط زمانی که در حرم مطهر آن ها حضور پیدا می کنیم بلکه همه جا شاهد و ناظر بر اعمال و رفتار ما هستند. اگر کار نیک و ثوابی انجام دهیم که مطلوب اهل بیت: است آنان خوشحال و اگر خدای ناکرده گناه و معصیتی از ما سر بزند آنان ناراحت و ناخرسند می شوند. روایات متعددی در این باره وارد شده که به برخی از آن ها اشاره می شود:

1. امام صادق(علیه السلام) رو به یارانش کرد و فرمود:

مَا لَكُمْ تَسُوءُونَ رَسُولَ اللَّهِ(صلی الله علیه واله) فَقَالَ رَجُلٌ كَيْفَ نَسُوؤُهُ فَقَالَ أَمَا تَعْلَمُونَ أَنَّ أَعْمَالَكُمْ تُعْرَضُ عَلَيْهِ فَإِذَا رَأَى فِيهَا مَعْصِيَةً سَاءَهُ ذَلِكَ فَلَا تَسُوءُوا رَسُولَ اللَّهِ وَسُرُّوه؛(3)

ص: 106


1- . بحارالانوار، ج 97، ص 376. المزار الکبیر، ص 211. اقبال الاعمال، ج 2، ص 610.
2- . بحارالانوار، ج 97، ص 295.
3- . کافی، ج 1، ص 219. امالی مفید، ص 196. مشکاة الانوار، ص 71.

چرا رسول خدا(صلی الله علیه واله) را از خود می رنجانید و او را اندوهگین می کنید؟ شخصی (با تعجب) عرض کرد: ما چگونه رسول خدا(صلی الله علیه واله) را نارحت می کنیم؟ حضرت فرمود: مگر نمی دانید اعمال شما به رسول خدا(صلی الله علیه واله) عرضه می شود. پس اگر معصیتی در اعمال شما مشاهده نماید باعث ناراحتی و رنجش خاطر او خواهد شد. پس (با اعمال بد خود) پیامبر(صلی الله علیه واله) را ناراحت نکنید بلکه (با عبادت و اطاعت خویش) او را خوشحال و مسرور سازید.

طبق این روایت رسول اکرم(صلی الله علیه واله) پس از مرگ در عالم برزخ شاهد و ناظر اعمال ماست و نسبت به آن ها بی تفاوت نمی باشد. اعمال ما نه تنها به رسول اکرم(صلی الله علیه واله) بلکه به ائمه معصومین(علیه السلام) نیز عرضه می شود.

2. عبدالله بن أبان که نزد امام رضا(علیه السلام) منزلتی داشت، می گوید به آن حضرت عرض کردم:

ادْعُ اللَّهَ لِي وَلِأَهْلِ بَيْتِي، فَقَالَ: أَوَ لَسْتُ أَفْعَلُ؟ وَاللَّهِ إِنَّ أَعْمَالَكُمْ لَتُعْرَضُ عَلَيَّ فِي كُلِّ يَوْمٍ وَلَيْلَةٍ قَالَ فَاسْتَعْظَمْتُ ذلِكَ، فَقَالَ لِي: أَمَا تَقْرَأُ كِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ قَالَ: هُوَ وَاللَّهِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیه السلام)؛(1)

برای من و خانواده ام به درگاه خداوند دعا بفرما، حضرت فرمود: مگر من دعا نمی کنم؟ به خدا اعمال شما در هر صبح و شام بر من عرضه می شود. [عبدالله می گوید:] من این مطلب را

ص: 107


1- . کافی، ج 1، ص 220. بصائر الدرجات، ج 1، ص 429 (با اندکی اختلاف). الوافی، ج 3، ص 545.

بزرگ شمردم. امام رضا(علیه السلام) فرمود: مگر تو قرآن نمی خوانی؟ خداوند فرمود: بگو (ای محمد) در انجام عمل بکوشید که خداوند و رسولش و مؤمنان کردار شما را می بینند. به خدا آن مؤمن علی بن ابی طالب(علیه السلام) است.

از این حدیث شریف نکات فراوانی قابل استفاده است؛ از جمله این که توسل به اهل بیت: در زمان حیاتشان نیز امری مرسوم و مشروع بوده است.

3. یعقوب بن شعیب می گوید از امام صادق(علیه السلام) درباره ی معنای آیه ی )اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ(،(1) سؤال کردم. حضرت فرمود:

هُمُ الأئمة؛(2)

منظور از مؤمنان در آیه شریفه ائمه معصومین: است.

بنابراین پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) و اهل بیت(علیهم السلام) حتی پس از مرگ، حاضر، شاهد و ناظر بر اعمال ما هستند و بر این دنیا احاطه و اشراف دارند هرچند پیکر و بدن آنان در خاک قرار گیرد، چون روح آن ها احاطه و اشراف به این عالم دارد. بر این اساس چه اشکالی دارد که ما به آن ها توسل بجوییم؟

سالم ماندن برخی پیکرها

هنگامی که روح از جسم مادی جدا می شود به طور طبیعی فاسد شده

ص: 108


1- . سوره توبه، آیه 105.
2- . کافی، ج 1، ص 219. تفسیر القمی، ج 1، ص 304. بصائر الدرجات، ج 1، ص 427.

و متلاشی می گردد و از بین می رود. اما بدن برخی از بزرگان و اولیا متلاشی نمی شود و سالم می ماند. امام معصوم(علیه السلام) که جای خود دارد و قابل مقایسه با کسی نیست. حتما داستان بزرگان و عالمانی را شنیده اید که بدن آن ها پس از سال ها زیر خاک سالم مانده است. البته سالم ماندن اجساد هم علت و سبب دارد و علت آن هم معنوی است. این مسئله هم خارج از نظام علّی و معلولی نیست. گمان نشود که خداوند برای سالم ماندن پیکر برخی انسان ها نظام علّی و معلولی عالم را بر هم می زند بلکه هنگامی که پیکری در قبر گذاشته می شود اسباب مادی در صدد تأثیرگذاری بر طبق مقتضای علیت خود هستند ولی اسباب و علل معنوی قوی تری وجود دارند که مانع تأثیرگذاری اسباب مادی می شوند. نمونه های فراوانی در این باره نقل شده است؛ از جمله:

1. سال ها قبل دیواره ی قبر شیخ طوسی (اعلی الله مقامه) فرو ریخت و نیاز به مرمت و تعمیر پیدا کرد. زمانی که خواستند قبر را تعمیر کنند، جنازه ی شیخ طوسی نمایان شد. جمعی از آیات عظام به زیارت بدن آن مرحوم رفتند و مشاهده کردند جنازه ی شیخ طوسی پس از گذشت قرن ها تازه و سالم مانده است.(1)

2. مقبره ی شیخ صدوق; در گذر زمان به خاطر جنگ ها و حوادث مختلف چندین مرتبه ویران شد و سال ها در زیر خاک پنهان بود. بر اثر سیل عظیمی که جاری شد خاک های روی مقبره ی ایشان کنار رفت و اطرف مزار شیخ صدوق تخریب شد. هنگامی که قصد تعمیر و

ص: 109


1- . روزنه هایی از عالم غیب، ص 162.

مرمت قبر را نمودند، قبر فرو ریخت و صورتی زیبا را دیدند که سالم و تازه

به نظر می رسید. علما و بزرگان جهت شناسایی پیکر شریف در آن مکان حضور پیدا کردند. پس از جستجو و بررسی تاریخی و با توجه به سنگ نوشته ای که در آن مکان یافتند، معلوم شد پیکر متعلق به شیخ صدوق; است که بعد از قرن ها سالم مانده است.(1)

3. از مرجع تقلید فقید آیت الله العظمی فاضل لنکرانی; شنیدم که می خواستند پیکر شهیدی را پایین قبر پدرشان مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی; دفن کنند. قبری را برای دفن شهید حفر کردند. در این هنگام دیواره ی قبر می ریزد و شاهدان عینی می بینند که جنازه ی آن مرحوم کاملاً سالم است و فقط کفن از بین رفته است.(2)

آری، بعضی اعمال در حفظ و سالم ماندن پیکر انسان پس از مرگ مؤثر است. این مرجع عالیقدر می فرمود: پدر ما به دو امر اهتمام داشت: یکی مداومت بر غسل جمعه و دیگری گره گشایی از کار مردم و طلاب بود. اگر کسی همّتش را صرف گره گشایی از کار مردم کند، آثار وضعی متعدد از جمله این اثر را دارد. خود ایشان هم این چنین بودند و نسبت به حل مشکلات مردم اهتمام داشتند. احسان به مردم کار کوچک و کم اهمیتی نیست. باید تا می توانیم گره از کار مردم باز کنیم. آن چه گفته شد در مورد علما و بزرگان است. حال وضعیت پیکر مطهر پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) و اهل بیت: که روشن است.

ص: 110


1- . فوائد رضویه، ص 704.
2- . اجساد جاویدان، ص 356.

بنابراین، این سخن وهابیت که مردگان نمی توانند و قدرت ندارند به ما کمک کنند و اساساً سخن ما را نمی شنوند، مطلب نادرستی است. از آن چه گفته شد معلوم گردید احاطه و اشراف اهل بیت(علیهم السلام) بر دنیا باقی است و نه تنها می توانند واسطه شوند بلکه از اشرف وسائط و وسائل هستند.

شبهه دوم

شبهه مهم دیگر این است که این دو قسم از توسل از مصادیق شرک است؛ چون در آن ها از غیر خدا کمک خواسته شده و این شرک محسوب می شود. در این رابطه به آیاتی از قرآن نیز استدلال می کنند؛ از جمله آیه ی:

)وَأَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً(؛(1)

و مساجد ویژه خداست، پس هیچ کس را با خدا مپرستید.

و نیز آیه ی:

)وَالَّذينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَي اللَّهِ زُلْفي(؛(2)

و آنان که به جای خدا سرپرستان و معبودانی برگزیده اند [و می گویند:] ما آنان را جز برای این که ما را هر چه بیشتر به خدا نزدیک کنند، نمی پرستیم.

ص: 111


1- . سوره جن، آیه 18.
2- . سوره زمر، آیه 3.

به ادعای وهابیت توسل به اهل بیت: با کار مشرکین یکسان است؛ چون مشرکین می گویند: ما بت ها را نمی پرستیم بلکه این ها واسطه ی بین ما و خدا هستند. معتقدان به توسل نیز می گویند: اهل بیت(علیهم السلام) واسطه ی بین ما و خدا هستند و ما آن ها را نمی پرستیم.

پاسخ

ریشه ی این اشکال جمود و بی دقتی و سطحی نگری است و بین عمل مشرکان و توسل فرق بسیار است. مشرکین در واقع بتها را می پرستیدند ولی در موضوع بحث، پیامبر(صلی الله علیه واله) و ائمه(علیه السلام) پرستیده نمی شوند بلکه واسطه ی تقرّب قرار می گیرند، آن هم به امر خداوند متعال.

به عبارت دیگر در واقع در آیه ی شریفه فقط از یک چیز نهی شده و آن «تقرب به خدا» از طریق عبادت مخلوق اوست. بت پرستان طبق صریح آیه، واسطه ها را می پرستیدند و پرستش خدا را کنار گذارده بودند، در حالی که متوسلان به مقرّبان درگاه الهی فقط خدا را می پرستند و غیر او را عبادت نمی کنند بلکه آنان را بندگان صالح خدا می دانند که بر اثر عبودیت و بندگی در پیشگاه خدا، قرب و منزلتی یافته اند. بنابراین هدف آیه تحریم تقرب به خدا از طریق عبادت و پرستش اشخاص و مخلوقات خداست، نه تقرب به خدا از طریق صالحان، بدون آن که پرستش شوند.

بار دیگر در مضمون آیه دقت کنید.

ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَي اللَّهِ زُلْفي؛

ص: 112

آنان را جز برای این نمی پرستیم که مایه ی تقرب ما در درگاه الهی باشند.

در این آیه از قول مشرکان تصریح به پرستش بت ها شده، لکن برای تقرب به خداوند. مشرکان می گویند: «ما نعبدهم إلاّ...»؛ «آنان را نمی پرستیم مگر...» همه اشکال متوجه این قسمت است. توضیح مطلب این که تقرب سه رکن دارد:

1. متقرِّب. 2. متقرِّبٌ الیه. 3. متقرَّب و یا مایه ی تقرب. «متقرّب» همان پرستنده بت می باشد. «متقرِّبٌ الیه» خداست. «وسیله و مایه ی تقرب» پرستش بندگان خداست. چنین تقربی که در آن «عبادت غیر خدا» باشد، حرام است. در این صورت مفاد آیه ارتباطی به بحث ما ندارد؛ زیرا متوسل جز خدا کسی را نمی پرستد و با توسل به پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) و اهل بیت: زمینه ی تقرب به خداوند را فراهم می سازد.

پس در واقع مشرکان دو کار انجام می دادند: نخست آن که غیر خدا را می پرستیدند و دیگر آن که پرستش را واسطه قرار می دادند. اشکال کار مشرکان در قسمت نخست است و این که پرستش بت ها کاری غلط و نامشروع می باشد ولی نسبت به قسمت دوم آیه یعنی توسل به افراد بدون پرستش آنان نفیاً و اثباتاً چیزی بیان نشده است. لذا در این مورد باید به ادله دیگر از قرآن و سنّت مراجعه کرد. چنان چه واسطه صلاحیت داشته باشد که انسان به وسیله ی آن تقرب جوید، در این صورت اشکال ندارد و الا تقرب به واسطه کاری غلط و بی فایده خواهد بود. به هرحال واسطه قرار دادن غیر از پرستش است.

ص: 113

نکته ای که لازم است در پایان بحث به آن اشاره شود این است که گاهی دیده می شود در حرم ائمه: برخی به سوی ضریح سجده می کنند. باید توجه داشت به فتوای علما و مراجع سجده در مقابل غیر خداوند حرام است. ولی اگر کسی به قصد شکر سجده کند اشکالی ندارد. لذا اگر به غیر قصد شکر در مقابل امام معصوم(علیه السلام) یا مزار او سجده کند، کار حرام مرتکب شده است. البته تکریم و تعظیم امام معصوم(علیه السلام) لازم است و ممکن است کسی بگوید من به قصد تعظیم و تکریم سجده می کنم اما این را بدانید سجده مخصوص خداست.

حقیقت توسل در فرهنگ شیعه

توسل در فرهنگ شیعه یعنی این که علّة العلل و مسبب الاسباب خداوند است و اگر به پیامبر(صلی الله علیه واله) و ائمه: تمسک می شود برای این است که آنان بین انسان و خدا واسطه شوند به این جهت که آنان مقرّب درگاه الهی هستند. لذا شیعه برای اهل بیت: نقش استقلالی قائل نیست. خداوند می فرماید: )وابتَغُوا إليهِ الوَسيلَة( و اهل بیت: وسیله اند و وسیله صرفاً واسطه ای برای رسیدن به مقصد است. این که برخی مداحان می گویند ما علی اللّهی یا زینب اللّهی هستیم، کفر است. استعاره و کنایه هرچند به کلام زیبایی می دهد، ولی باید مراقب بود برداشت سوء از آن نشود. همین سخنان باعث می شود که شیعه را متهم کنند. سخنرانان و مداحان باید مواظب گفتارشان باشند تا خدای ناکرده به جای اجر و ثواب برای آنان گناه ثبت نشود.

ص: 114

به هر حال، ما معتقدیم پیامبر(صلی الله علیه واله) و ائمه: اشرف وسائل و وسائط برای تقرب انسان به خداوند هستند. اگر هم حاجت های دنیوی و اخروی خویش را از آنان طلب می کنیم، در واقع می خواهیم از مقام، منزلت و آبروی آن ها نزد خداوند کمک بگیریم. بر این اساس، توسل به اهل بیت: نه تنها هیچ مشکل و منع عقلی ندارد و بر طبق آیات قرآن، روایات و عقل جایز و مشروع می باشد، بلکه در برخی موارد لازم و ضروری است. در این باره در آینده بیشتر سخن خواهیم گفت.

نمونه ای از توسل

همان طور که در جلسات گذشته بیان شد توسل به اهل بیت: از صدر اسلام مورد پذیرش مسلمین بوده است. زُهری از بزرگان اهل سنّت می گوید: بیماری بر من عارض شد و به مرگ نزدیک شدم. زندگی بر من تنگ آمد و کسی را نیافتم که به او توسل جویم جز علی بن الحسین(علیه السلام)، لذا نزد او رفته و از او درخواست دعا کردم. حضرت به من فرمود: کدام یک برای تو بهتر است، من دعا کنم و تو آمین بگویی یا تو دعا کنی و من آمین بگویم؟ من عرض کردم: دعای شما افضل است؛ چرا که دعای شما اجابت می شود درحالی که آمین آن از شما و من باشد. حضرت دستان خود را بالا برد و عرض کرد:

اللَّهُمَّ إِنَّ ابْنَ شِهَابٍ قَدْ فَزِعَ إِلَيَّ بِالْوَسِيلَةِ إِلَيْكَ بِآبَائِي فِيهَا بِالْإِخْلَاصِ مِنْ آبَائِي وَ أُمُّهَاتِي إِلَّا جُدْتَ عَلَيْهِ بِمَا قَدْ أَمَّلَ بِبَرَكَةِ دُعَائِي وَ اسْكُبْ لَهُ مِنَ الرِّزْقِ وَ ارْفَعْ لَهُ مِنَ الْقَدْرِ وَ

ص: 115

غَيِّرْهُ مَا يُصَيِّرُهُ كَفِتاً لِمَا عَلَّمْتَهُ مِنَ الْعِلْم؛(1)

بار خدایا! همانا ابن شهاب به سوی من استغاثه کرده و پدران مرا نزد تو وسیله آورده است. پس به حق اخلاصی که از پدران و مادران من می دانی بر ما جود فرما؛ زیرا من امید به برکت دعایم دارم و از روزی بر او سرازیرکن و مقدرات و امور او را به حدی بالا ببر و وضع او را تغییر بده که حافظ او باشد به خاطر آن چه او را یاد دادی از علم.

زهری می گوید: سوگند به کسی که جانم به دست اوست پس از آن هرگز مریض نشدم و بر من تنگدستی و گرفتاری عارض نشد، لذا تا این زمان در زندگی خوبی به سر می برم و آن چه از رحمت و مغفرت خدا آرزو دارم از این بیشتر است و این ها همه به دعای علی بن حسین(علیه السلام) می باشد.

این دیدگاه یکی از بزرگان اهل سنّت نسبت به توسل به اهل بیت(علیهم السلام) است. إن شاءالله خداوند به ما توفیق توسل واقعی به اهل بیت(علیهم السلام) را

عنایت فرماید.

«والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته»

ص: 116


1- . المجتنی من الدعاء المجتبی، ص 10.

6-توسل به اهل بیت(علیهم السلام) در قرآن و روایات

اشاره

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمین والصلوة والسّلام علی أشرف الأنبیاء والمرسلین حبیب إله العالمین أبی القاسم المصطفی محمّد وعلی أهل بیته الطیّبین الطّاهرین واللّعن علی أعدائهم أجمعین

قال الله الحکیم فی محکم کتابه، أعوذ بالله من الشیطان الرجیم: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُواْ فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ.

اشاره ای به مطالب پیشین

در جلسات گذشته بیان شد که خداوند متعال به ما امر کرده که برای تقرب و نزدیک شدن به او از واسطه استفاده کنیم. علاوه بر دستور شرع، انوار عقل هم با مقدماتی که گفته شد، این مطلب را درک می کند که بدون وسیله و واسطه نمی توان قرب به خداوند متعال پیدا کرد. بنابراین نیاز بشر به واسطه هم با شرع و هم با عقل قابل اثبات است.

اما این که آن وسایل و وسایط چه اموری هستند، عقل در تشخیص

ص: 117

آن ناتوان است. عقل فقط کلیات را درک می کند. آن چه هم که بر سر زبان ها جاری است که گاهی می گویند: عقل ما این طور می فهمد یا این حکم شرعی با عقل ما سازگار نیست، این در واقع درک عقل نیست بلکه اصطلاحاً به آن «وهم» گفته می شود. قوه ای که جزئیّات را درک می کند قوه واهمه است و البته این «وهم» نیز غیر از آن واژه ای است که بین مردم متداول است. آن چه در عرف شایع است وهم به معنای ترس است. به هر حال «عقل» قواعد و قوانین کلی را درک می کند و قادر به درک جزئیّات نیست.

در موضوع مورد بحث هم عقل درک نمی کند که چه اموری می توانند واسطه باشند، هرچند اصل سنخیت و تناسب متقرِّب و متقرِّب الیه را می فهمد چنان چه در مورد عبادات این چنین است. آن چه عقل می فهمد این است که بنده باید خدا را پرستش کند ولی بیان کیفیت پرستش بر عهده ی شارع است؛ مثلاً عقل نمی تواند بگوید چرا باید در نماز رو به قبله ایستاد یا چرا باید غسل را این گونه انجام داد؟ متأسفانه برخی با این بهانه که این امور با عقل ما سازگار نیست، بسیاری از احکام عبادی را زیر سؤال می برند، در حالی که آن عقلی که پاسخ گوی چرایی عبادت خداست، شأنش درک جزئیّات نیست.

به هرحال عقل اصل این مطلب را که ما برای نزدیک شدن به خدا نیاز به واسطه و وسیله داریم، درک می کند. به علاوه عقل می فهمد واسطه ی بین انسان و خداوند باید یک حقیقت برتر و موجود کامل تری باشد اما این که چه چیزهایی می توانند واسطه واقع شوند را

ص: 118

درک نمی کند. بر این اساس، شارع مقدس عهده دار بیان آن ها شده است. در جلسات گذشته به این واسطه ها اشاره شد و بیان گردید در مورد شش واسطه اختلافی نیست. عمده اشکال در وساطت پیامبر(صلی الله علیه واله) پس از حیات و نیز وساطت اهل بیت(علیهم السلام) است. در این مجال سعی می کنیم با استناد به آیات و روایات وساطت اهل بیت(علیهم السلام) را برای تقرب به خداوند اثبات کنیم.

به طور کلی در برخی آیات قرآن و بعضی روایات، «اهل بیت:» به عنوان «وسیله» معرفی شده اند. هر چند در این فرصت اندک نمی توان این موضوع مهم را به تفصیل بیان کرد اما در این جلسه به چند آیه و روایت اشاره می شود.

آیه اول

)يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ وَجاهِدُوا في سَبيلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ(؛(1)

ای اهل ایمان! از خدا پروا کنید و دست آویز و وسیله ای برای تقرب به سوی او بجویید و در راه او جهاد کنید تا رستگار شوید.

خداوند متعال در این آیه دستور به طلب «وسیله» داده و می فرماید:

برای رسیدن به خدا «وسیله» اختیار کنید. به نظر مفسّرین شیعه این آیه اطلاق دارد و شامل ائمه معصومین(علیه السلام) هم می شود. در روایات متعددی

ص: 119


1- . سوره مائده، آیه 35.

نیز «وسیله» به ائمه معصومین: تفسیر شده که به برخی از آن ها اشاره می شود.

1. پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) می فرماید:

الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ(علیه السلام) مَنْ أَطَاعَهُمْ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَمَنْ عَصَاهُمْ فَقَدْ عَصَى اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ هُمُ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى وَهُمُ الْوَسِيلَةُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَل؛(1)

امامان از نسل حسین(علیه السلام) هستند. کسی که آنان را اطاعت کند در حقیقت خدا را اطاعت کرده و کسی که از فرمان آنان سرپیچی کند در حقیقت از فرمان خدا سرپیچی کرده است. آنان ریسمان محکم الهی و وسیله تقرب به سوی خداوند هستند.

2. هم چنین پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) فرموده:

نَحنُ الوَسيلة إلیَ الله؛(2)

ما وسیله ی تقرب به سوی خداوند هستیم.

3. امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:

أنَا وَسيلَتُهُ؛(3)

من وسیله ی تقرب به خداوند هستم.

ص: 120


1- . عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 58. بحارالانوار، ج 36، ص 244. تفسیر الصافی، ج 2، ص 33. اثبات الهداة، ج 2، ص 57.
2- . بحارالانوار، ج 25، ص 223. مشارق انوار الیقین، ص 61.
3- . امالی (طوسی)، ص 157. مناقب آل ابی طالب (شهرآشوب)، ج 3، ص 75. ارشاد القلوب، ج 2، ص306.

4. امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

نَحنُ السَّبَب بَينَکُم وَبَينَ الله (عَزَّوَجَلَّ)؛(1)

ما سبب و واسطه بین شما و خدا هستیم.

البته این تفسیر از «وسیله» مختص شیعه نیست بلکه در برخی کتب اهل سنّت نیز احادیثی نقل شده که بر اساس آن ها منظور از «وسیله» اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه واله) می باشند؛ از جمله:

1. «علامه قندوزی» از علمای اهل سنّت در کتاب «ینابیع المودة» نقل می کند که رسول خدا(صلی الله علیه واله) درباره ی اهل بیت(علیهم السلام) فرمود:

هُم العُروَة الوُثقَی وَالوَسيلَة إلَی الله جَلَّ وعَلا؛(2)

آنان دستگیره ی محکم و وسیله برای تقرب به درگاه الهی هستند.

2. «ابن ابی الحدید» عالم اهل سنّت و شارح نهج البلاغه روایتی را از وجود با عظمت حضرت زهرا(علیها السلام) نقل می کند که ایشان می فرماید:

يَبتَغِی مَن فِی السَّموات وَالاَرض إلَيه الوَسيلَة وَنَحنُ وَسيلَته فِی خَلقِه؛(3)

تمام آن چه در آسمان و زمین هستند، برای تقرب به خداوند

به دنبال وسیله می باشند و ما وسیله و واسطه ی خداوند در میان خلقش هستیم.

ص: 121


1- . البرهان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 292. فضائل امیرالمؤمنین (ابن عقده)، ص 149. امالی طوسی، ص 157. بشارة المصطفی، ص 90. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 400.
2- . ینابیع المودة، ص 445.
3- . شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج 16، ص 211.

آیه دوم

)قُلِ ادْعُوا الَّذينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلا يَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنْکُمْ وَلا تَحْويلاً، أُولئِکَ الَّذينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلي رَبِّهِمُ الْوَسيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ وَيَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَيَخافُونَ عَذابَهُ إِنَّ عَذابَ رَبِّکَ کانَ مَحْذُوراً(؛(1)

بگو؛ کسانی را که به جای خدا [معبودان خود] پنداشتید، بخوانید، [تا بفهمید که] آن ها نمی توانند آسیب و گزندی را از شما دفع کنند و نه [آن را از شما به دیگری] انتقال دهند. کسانی [از فرشتگان، پریان و ارواح را ] که آنان [به عنوان معبود] می پرستند [خود آنان برای رفع نیازمندی هایشان] به سوی پروردگارشان وسیله می جویند. تا کدام شان نزدیک تر باشد و به رحمت او امید دارند و از عذابش می ترسند زیرا عذاب پروردگارت شایسته پرهیز است.

این آیه نیز مشتمل بر نکات فراوانی است ولی فقط به یک نکته اشاره می شود. به نظر اکثر مفسّرین شیعه منظور از «وسیله» «محمد و آل محمد(صلی الله علیه واله)» می باشند. برخی از مفسّرین اهل سنّت همانند حاکم

حسکانی در شواهد التنزیل نیز در مورد «وسیله» می گوید:

هُمُ النَّبی وَعَلِی وَفَاطِمَة وَالحَسَن وَالحُسَين:؛(2)

منظور از «وسیله» پیامبر(صلی الله علیه واله) و علی و فاطمه و حسن و حسین: هستند.

ص: 122


1- . سوره اسراء، آیه 56 - 57.
2- . شواهد التنزیل، ج 1، ص 446.

آیه سوم

)وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا(؛(1)

و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید.

در این آیه امر به اعتصام و چنگ زدن و آویزان شدن به «حبل الله» شده است. اکثر مفسّرین اهل سنّت بر اساس برخی روایات «حبل الله» را بر قرآن تطبیق نموده ولی برخی از روایات «حبل الله» را به عترت پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) تفسیر کرده اند. به نظر علامه طباطبایی; بین این دو دسته روایات منافاتی نیست. ایشان می فرماید: خداوند متعال در آیات قبل فرمود:

)وَكَيْفَ تَكْفُرُونَ وَأَنتُمْ تُتْلَى عَلَيْكُمْ آيَاتُ اللَّهِ وَفِيكُمْ رَسُولُهُ وَمَن يَعْتَصِم

بِاللَّهِ(.(2)

تمسک به آیات خداوند و رسول او تمسک به خداست و شخص متمسّک و معتصم در امان است و هدایتش ضمانت شده است کسی که دست به دامن رسول شود، دست به دامن کتاب شده است.

چون در همین کتاب می فرماید:

)وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا(.(3)

اینک در این آیه، اعتصام مذکور و سفارش شده در آن آیه را مبدل به «اعتصام به حبل الله» نموده تا بفهماند که اعتصام به خدا و رسول که

ص: 123


1- . سوره آل عمران، آیه 103.
2- . سوره آل عمران، آیه 101.
3- . سوره حشر، آیه 7.

قبلاً گفته شده، اعتصام به «حبل الله» است؛ یعنی آن رابط و واسطه ای که ربّ و عبد را به هم وصل می کند و آسمان را به زمین مرتبط می سازد؛ چون قبلاً گفتیم اعتصام به خدا و رسول، اعتصام به کتاب خداست که عبارت از وحی است که از آسمان به زمین می رسد و می توانی این طور بگویی: حبل الله همان قرآن و رسول خدا(صلی الله علیه واله) است. چون برگشت همه این ها به یک چیز است.(1)

حال که معلوم شد مقصود از «حبل الله» در این آیه کتاب خدا و رسول او هستند، به استناد روایتی از شخص پیامبر(صلی الله علیه واله)، بر اهل بیت(علیهم السلام) هم تطبیق شده است.

پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) در این باره فرمود:

إِنِّي مُخَلِّفٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ الثَّقَلُ الْأَكْبَرُ الْقُرْآنُ وَالثَّقَلُ الْأَصْغَرُ عِتْرَتِي وَأَهْلُ بَيْتِي هُمَا حَبْلُ اللَّهِ مَمْدُودٌ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَجَل مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَمْ تَضِلُّوا؛(2)

بدانید من بعد از خود دو چیز گران بها در میان شما به جای می گذارم. آن چیز گران قدری که بزرگ تر است کتاب خدا و گران قدر کوچک تر عترتم یعنی خاندان من هستند. آن دو ریسمان خدایند که میان شما و خدای (عزوجل) کشیده شده مادامی که آن ریسمان را دستگیر خود ساخته اید گمراه نمی شوید.

بنابراین مقصود از «حبل الله» قرآن و پیامبر(صلی الله علیه واله) و اهل بیت(علیهم السلام) است. به

ص: 124


1- . ترجمه تفسیر المیزان، ج 3، ص 572.
2- . بحارالانوار، ج 89، ص 102. ص 43. اثبات الهداة، ج 2، ص 199.

علاوه حقیقت قرآن با حقیقت اهل بیت(علیهم السلام) متحد است. امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:

أنَا کَلامُ الله النَّاطِق؛(1)

من قرآن ناطق هستم.

حقیقت قرآن در عمق جان و روح علی و اولاد علی(علیه السلام) نقش بسته است. بنابراین «واعتصموا بحبل الله»؛ یعنی «واعتصموا بالثقلین»؛ به کتاب خدا و اهل بیت(علیهم السلام) چنگ بزنید.

به علاوه روایات فراوانی نیز در تفسیر «حبل الله» وارد شده که به برخی از آن ها اشاره می شود.

1. اعرابی از پیامبر(صلی الله علیه واله) درباره «حبل الله» در این آیه سؤال کرد.

فَأَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه واله) يَدَهُ فَوَضَعَهَا عَلَى كَتِفِ عَلِيٍّ فَقَالَ يَا أَعْرَابِيٌّ هَذَا حَبْلُ اللَّهِ

فَاعْتَصِم بِهِ؛(2)

پیامبر(صلی الله علیه واله) دست بر شانه امیرالمؤمنین(علیه السلام) گذاشت و فرمود: ای اعرابی این حبل خداست پس به او اعتصام بجوی.

2. امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:

أنَا حَبلُ الله المَتِين؛(3)

من ریسمان محکم خدا هستم.

ص: 125


1- . بحارالانوار، ج 30، ص 546. الوافی، ج 2، ص 272.
2- . مناقب آل ابی طالب:، ج 3، ص 76. تفسیر فرات کوفی، ص 91 (با اندکی اختلاف). شرح الاخبار، ج 2، ص 207 و 266.
3- . معانی الاخبار، ص 17. الإختصاص، ص 248. بحارالانوار، ج 4، ص 9.

3. امام باقر(علیه السلام) فرمود:

آلُ مُحَمَّدٍ هُمْ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِينُ الَّذِي أُمِرَ بِالاعْتِصَامِ بِه؛(1)

اهل بیت محمد(صلی الله علیه واله) حبل الله متین هستند که امر به اعتصام به آنان شده است.

4. امام صادق(علیه السلام) فرمود:

نَحْنُ حَبْلُ اللَّه؛(2)

ما حبل خدا هستیم.

پس «حبل الله» چیزی غیر از خداوند متعال است. در آیه شریفه نفرموده: «واعتصموا بالله»؛ «به خدا چنگ زنید» بلکه فرمود: «واعتصموا

بحبل الله»؛ «به حبل خدا چنگ بزنید». حبل را اگر به ریسمان معنا کنیم به معنای واسطه بین انسان و خدا است که سبب اتصال می شود، همان طور که در دعای ندبه می گوییم:

أَيْنَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَيْنَ الْأَرْضِ وَالسَّمَاء؛(3)

کجاست آن وسیله ی پیوند بین زمین و آسمان.

اهل بیت(علیهم السلام) مفسّر و مبیّن قرآن کریم بوده و ما بدون مراجعه به آنان چه بسا از درک بسیاری از معانی قرآن عاجزیم. اگر اهل بیت: «حبل الله» را تفسیر نمی کردند ما به درستی مقصود آیه را درک نمی کردیم.

ص: 126


1- . تفسیر عیاشی، ج 1، ص 194. بحارالانوار، ج 65، ص 233.
2- . شواهد التنزیل، ج 1، ص 169. تفسیر فرات کوفی، ص 91. امالی طوسی، ص 654.
3- . المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص 579. اقبال الاعمال، ج 1، ص 297. زاد المعاد، ص 306.

متأسفانه برخی افراد بدون طی مقدمات می خواهند قرآن را تفسیر کنند. در قرآن آیات محکم و متشابه وجود دارد و بدون مراجعه به روایات اهل بیت: امکان تفسیر متشابهات نیست.

آیه چهارم

)فَتَلَقَّي آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ(؛(1)

پس آدم کلماتی را از سوی پروردگارش دریافت کرد و [پروردگار] توبه اش را پذیرفت.

هنگامی که حضرت آدم از بهشت رانده شد و متوجه اشتباهش گردید، در صدد برآمد که اشتباهش را جبران کند و به سوی خدا توبه نماید. طبق این آیه خداوند کلماتی به او آموخت و آدم این کلمات را

از خدا تلقّی کرد. در آیه شریفه نفرمود: «سمع آدم» بلکه فرمود: «فتلقّی آدم»، تلقّی به معنای فهم و شناخت دقیق و آگاهانه است. این «کلمات» زمینه ی توبه ی آدم و پذیرش آن را فراهم کرد.

در این باره سؤالاتی مطرح است؛ از جمله این که منظور از «کلمات» چیست؟ در روایات متعددی به تفسیر و توضیح «کلمات» پرداخته شده؛ از جمله:

خلیفه ی دوم از پیامبر(صلی الله علیه واله) روایتی نقل می کند که بر اساس آن منظور از «کلمات»، پیامبر(صلی الله علیه واله) بوده که حضرت آدم(علیه السلام) از خدا می خواهد به حق پیامبر(صلی الله علیه واله) او را مورد عفو قرار دهد. او به خداوند عرض می کند:

ص: 127


1- . سوره بقره، آیه 37.

أسئَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّد إلّا رَحمَتَنی؛(1)

پروردگارا! به حق محمد(صلی الله علیه واله) از تو می خواهم که مرا بیامرزی.

البته در این روایت که اهل سنّت آن را نقل کرده اند، اهل بیت(علیهم السلام) ذکر نشده ولی آنان نیز به این مطلب که حضرت آدم برای پذیرش توبه اش متوسل به وجود نازنین پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) شده است، معتقدند.

در بسیاری از روایات نیز «کلمات» به پیامبر و آل او تفسیر شده است؛ از جمله:

از امام باقر یا امام صادق (علیهما السلام) درباره ی معنای «کلمات» سؤال شد. حضرت فرمود:

سَأَلَهُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَعَلِيٍّ وَالْحَسَنِ

وَالْحُسَيْنِ وَفَاطِمَةَ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِم)؛(2)

حضرت [آدم] از او [خدا] به حق محمد و علی و حسن و حسین و فاطمه (که درود خدا به آن ها باد) درخواست کرد.

توسل انبیا به پیامبر(صلی الله علیه واله) و اهل بیت: و چگونگی آن

البته فقط حضرت آدم(علیه السلام) نبود که برای پذیرش توبه اش به پیامبر و آل او: توسل جست بلکه همه انبیای الهی در مواقع حساس و سرنوشت ساز به این انوار مقدس متوسل شده اند. برخی از روایات به این مطلب اشاره دارد؛ از جمله:

ص: 128


1- . بحارالانوار، ج 8، ص 181. وفاء الوفاء، ج 4، ص 1371. قصص الانبیا (راوندی)، ص 51.
2- . کافی، ج 8، ص 305. کشف الغمة، ج 1، ص 465. الوافی، ج 26، ص 426.

1. امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

أَتَى يَهُودِيٌّ النَّبِيَّ(صلی الله علیه واله) فَقَامَ بَيْنَ يَدَيْهِ يُحِدُّ النَّظَرَ إِلَيْهِ. فَقَالَ: يَا يَهُودِيُّ مَا حَاجَتُكَ؟ قَالَ: أَنْتَ أَفْضَلُ أَمْ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ النَّبِيُّ الَّذِي كَلَّمَهُ اللَّهُ وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ التَّوْرَاةَ وَ الْعَصَا وَ فَلَقَ لَهُ الْبَحْرَ وَ أَظَلَّهُ بِالْغَمَامِ؟ فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ(صلی الله علیه واله): إِنَّهُ يُكْرَهُ لِلْعَبْدِ أَنْ يُزَكِّيَ نَفْسَهُ وَ لَكِنِّي أَقُولُ إِنَّ آدَمَ(علیه السلام) لَمَّا أَصَابَ الْخَطِيئَةَ كَانَتْ تَوْبَتُهُ أَنْ قَالَ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ لَمَّا غَفَرْتَ لِي فَغَفَرَهَا اللَّهُ لَهُ وَ إِنَّ نُوحاً لَمَّا رَكِبَ فِي السَّفِينَةِ وَ خَافَ الْغَرَقَ قَالَ: اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ لَمَّا أَنْجَيْتَنِي مِنَ الْغَرَقِ فَنَجَّاهُ اللَّهُ عَنْهُ وَ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ(علیه السلام) لَمَّا أُلْقِيَ فِي النَّارِ قَالَ: اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ لَمَّا أَنْجَيْتَنِي مِنْهَا فَجَعَلَهَا اللَّهُ عَلَيْهِ بَرْداً وَ سَلاماً وَإِنَّ مُوسَى(علیه السلام) لَمَّا أَلْقَى عَصَاهُ وَ أَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً قَالَ: اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ لَمَّا آمَنْتَنِي فَقَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ لا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلى. يَا يَهُودِيُّ إِنَّ مُوسَى لَوْ أَدْرَكَنِي ثُمَّ لَمْ يُؤْمِنْ بِي وَ بِنُبُوَّتِي مَا نَفَعَهُ إِيمَانُهُ شَيْئاً وَ لَا نَفَعَتْهُ النُّبُوَّةُ يَا يَهُودِيُّ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِيَ الْمَهْدِيُّ إِذَا خَرَجَ نَزَلَ عِيسَى بْنُ مَرْيَمَ لِنُصْرَتِهِ فَقَدَّمَهُ وَ صَلَّى خَلْفَه؛(1)

شخصی یهودی محضر پیامبر(صلی الله علیه واله) رسید و با تندی به حضرت نگاه می کرد. حضرت فرمود: ای یهودی چه حاجتی داری؟ عرض

ص: 129


1- . امالی (صدوق)، ص 218. روضة الواعظین، ج 2، ص 272. جامع الاخبار، ص 8. الاحتجاج (طبرسی)، ج 1، ص 47.

کرد: تو برتری یا موسی بن عمران، پیامبری که خدا با او سخن گفت و تورات و عصا به او داد و دریا را برابرش شکافت و با ابر بر سرش سایه انداخت؟ [این یهودی برخی از معجزات حضرت موسی را بیان نمود و از پیامبر(صلی الله علیه واله) سؤال کرد با وجود این همه کرامات برای موسی بن عمران، آیا موسی بن عمران برتر است یا تو؟] پیامبر(صلی الله علیه واله) فرمود: سزاوار نیست کسی خود را بستاید ولی [برای روشن شدن مطلب] می گویم: هنگامی که آدم خطا کرد، توبه اش این بود که گفت: «خدایا تو را به حق محمد و آل محمد» مرا بیامرز و خدا او را آمرزید و چون نوح سوار کشتی شد و از غرق شدن ترسید، گفت: «خدایا از تو می خواهم به حق محمد و آل محمد» مرا از غرق شدن نجات دهی و خدا او را نجات داد و چون ابراهیم را به آتش افکندند، گفت: «خدایا به حق محمد و آل محمد» مرا از آتش نجات ده و خدا آتش را بر او سرد و سلامت کرد و چون موسی عصا افکند و از آن ترسید، گفت: «خدایا از تو می خواهم به حق محمد و آل محمد» که مرا امان دهی و خدای جلّ جلاله فرمود: مترس تو برتری. ای یهودی! اگر موسی مرا درک می کرد و به من ایمان نمی آورد، ایمانش و نبوّتش سودی برای او نداشت. ای یهودی از ذرّیه من مهدی است که چون ظهور کند عیسی بن مریم برای یاریش فرود آید و او را مقدم دارد و پشت سرش نماز گزارد.

2. امام صادق(علیه السلام) فرمود: چون برادران یوسف او را در چاه افکندند، جبرئیل نزد او آمد و گفت: ای پسرک در این جا چه می کنی؟ گفت:

ص: 130

همانا برادرانم مرا در چاه افکندند. جبرئیل گفت: اگر می خواهی از چاه خارج شوی و نجات یابی، این دعا را بخوان:

اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِأَنَّ لَكَ الْحَمْدَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ الْمَنَّانُ بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ذُو الْجَلالِ وَالإِكْرامِ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَأَنْ تَجْعَلَ لِي مِمَّا أَنَا فِيهِ فَرَجاً وَ مَخْرَجا؛(1)

خدایا! من از تو تقاضا می کنم؛ که حمد و ستایش برای توست، معبودی جز تو نیست، تویی که بر بندگان نعمت می بخشی، آفریننده آسمان ها و زمینی و صاحب جلال و اکرامی، بر محمد و آل او درود بفرست و گشایش و نجاتی از آن چه که در آن هستم، بر من قرار دهی.

امام صادق(علیه السلام) فرمود: پس داستانش همان شد که خداوند در کتابش فرموده است.

بنابراین توسل به اهل بیت: نه تنها در زمان حیات ایشان بلکه قبل از ولادت آن بزرگواران نیز صورت گرفته است.

چه بسا این سؤال به ذهن خطور کند که توسل به پیامبر(صلی الله علیه واله) و اهل بیت(علیهم السلام) پیش از ولادت آنان چگونه ممکن است؟ طبق برخی روایات آدم ابوالبشر (اولین انسانی که پا بر این عالم خاکی نهاده است)، نوح(علیه السلام)، ابراهیم(علیه السلام)، موسی(علیه السلام)، یوسف(علیه السلام) به پیامبر(صلی الله علیه واله) و اهل بیت: توسل جسته اند، در حالی که آنان در دوران انبیای پیشین نبودند. پس توسل به آن ها به چه معناست؟

ص: 131


1- . کافی، ج 2، ص 557. تفسیر عیاشی، ج 2، ص 170. الوافی، ج 9، ص 1620.

آن چه در پاسخ به این سؤال به صورت خلاصه می توان گفت این است که حقیقت وجود مقدس پیامبر(صلی الله علیه واله) و اهل بیت: اولین حقایق و انواری بودند که در ظلمت کده عالم امکان تابیده و تجلّی کرد ه اند. آنان کامل ترین حقایق پس از خداوند متعال هستند که پا به عالم وجود گذاشته اند.

متأسفانه ما به حدی خود را در عالم طبیعت سرگرم کرده ایم که از حقایق هستی غافلیم. تمام دنیای برخی انسان ها چهاردیواری است که در آن زندگی می کنند. هر کسی دنیا را با دید خود می بیند. اگر کمی با تدبّر و تعقّل همین عالم طبیعت را نظاره کنیم و دریاها و کوه ها را بنگریم، عظمت آن برای ما آشکارتر می شود. ستاره های فراوانی وجود دارند که میلیون ها سال نوری با ما فاصله دارند. آن گاه عالم طبیعت با همه عظمتش پایین ترین مرتبه هستی است. مراتب بالاتر از این عالم هم وجود دارند؛ عالم مثال، عالم ملکوت، عالم جبروت که ما نمی توانیم آن ها را درک کنیم.

حقیقت انسان کامل نمی تواند موجودی مادی باشد؛ چون بعد از خداوند کامل ترین وجود است و عالم ماده در پایین ترین مراتب وجود قرار دارد پس از آن جا که «حقیقت محمدیه» کامل ترین وجود است لذا باید اولین مخلوق باشد و بعد از او حقیقت وجودی امیرالمؤمنین(علیه السلام) و حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام) و اولاد طاهرین آنان کامل ترین موجودات هستند. روایات متعددی در این باره نقل شده است؛ از جمله:

1. رسول خدا(صلی الله علیه واله) فرمود:

أوَّلَ ما خَلَقَ الله نوری؛(1)

ص: 132


1- . بحارالانوار، ج 1، ص 97. مشارق انوار الیقین، ص 44. عوالی اللئالی، ج 4، ص 99.

اولین چیزی که خدا آفرید نور من بود.

2. امام سجاد(علیه السلام) فرمود:

إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ خَلَقَ مُحَمَّداً وَعَلِيّاً وَ الْأَئِمَّةَ الْأَحَدَ عَشَرَ مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ أَرْوَاحاً فِي ضِيَاءِ نُورِهِ يَعْبُدُونَهُ قَبْلَ

خَلْقِ الْخَلْقِ يُسَبِّحُونَ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ وَيُقَدِّسُونَهُ وَهُمُ الْأَئِمَّة مِن وُلدِ رسوُل الله؛(1)

خداوند عزوجل محمد(صلی الله علیه واله) و علی(علیه السلام) و یازده امام را از نور عظمتش آفرید و آنان را در درخشش نورش به صورت شبح قرار داد و قبل از آفرینش دیگر مخلوقات خداوند را می پرستیدند و تسبیح و تقدیس می کردند و آنان همان امامان هدایت گر از خاندان رسول خدا(صلی الله علیه واله) هستند.

این مطلب در جای خود ثابت شده که صادر اول اکمل موجودات است. بر همین اساس اولین موجودی که در عالم هستی پس از خداوند پا به عرصه ی وجود گذاشت همین حقیقت بود و همین حقیقت است که واسطه ی فیض الهی به همه ی عوالم هستی است و افاضه ی وجود به همه ی موجودات این عالم از طریق همین مخلوق صورت می گیرد.

هیچ یک از موجودات عالم این چنین نیستند. حتی ملائکه ی مقرب مانند جبرئیل نیز چنین خصوصیتی ندارند و از کمالات حقیقت انسان کامل بی بهره اند. در این باره حضرت می فرماید:

فَلَمَّا بَلَغَ إِلَى سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى فَانْتَهَى إِلَى الْحُجُبِ فَقَالَ

ص: 133


1- . بحارالانوار، ج 25، ص 15. کمال الدین وتمام النعمة، ج 1، ص 319.

جَبْرَئِيلُ: تَقَدَّمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ لَيْسَ لِي أَنْ أَجُوزَ هَذَا الْمَكَانَ وَلَوْ دَنَوْتُ أَنْمُلَةً لَاحْتَرَقْتُ؛(1)

پس چون به سدره المنتهی رسیدند و به حجاب ها منتهی شدند، پس جبرئیل گفت: پیش رو یا رسول الله، برای من ممکن نیست که از این مقام تجاوز کنم، اگر به قدر بند انگشتی نزدیک شوم می سوزم.

بنابراین بر طبق بسیاری از روایات نور پیامبر(صلی الله علیه واله) و اهل بیت او: اولین موجودی است که خداوند متعال خلق کرد؛ چون اولین مخلوق می بایست کامل ترین موجود پس از خداوند و از هر جهت به او نزدیک تر باشد که خدا در قالب آن تجلّی کند. این موجود به دلایلی که در جای خود مبرهن شده همان حقیقت «انسان کامل» است. اگر بخواهیم حقیقت «انسان کامل» را به ذهن نزدیک کنیم، می توانیم بگوییم: این حقیقت همانند آینه ای است که خداوند خودش را در آن می بیند و سایر حقایق را با آن نظاره می کند. این حقیقت، روح و نور پیامبر(صلی الله علیه واله) و اهل بیت: است؛ یعنی اولین چیزی که خداوند خلق نمود ارواح مطهره ی پیامبر(صلی الله علیه واله) و اهل بیت: بود.

پس هرچند در دوران انبیای پیشین جسم مادی پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) و اهل بیت: وجود نداشتند اما حقیقتی به نام «حقیقت محمدیه» یا «حقیقت انسان کامل» موجود بود و هر آن چه در این دنیا خلق شده از طریق این حقیقت است. البته این حقیقت پس از خلق، در عوالم متعدد

ص: 134


1- . بحارالانوار، ج 18، ص 382. مناقب آل ابی طالب، ج 1، ص 179.

حضور داشته تا به عالم مادی رسید. این حقایق مقدس کامل ترین موجودات و مقرّب ترین حقایق عالم به خداوند متعال هستند؛ اما چنان چه خواهد آمد این اشخاص پس از ولادت و حضور در عالم طبیعت با آن حقیقت متحد شدند.

به هر حال نه تنها آدم ابوالبشر برای پذیرش توبه اش به این حقیقت متوسل شده بلکه نوح(علیه السلام)، ابراهیم(علیه السلام)، موسی(علیه السلام)، عیسی(علیه السلام)، یوسف(علیه السلام) و تمام انبیای الهی در شرایط حساس به حقیقت این انوار مقدس متوسل شده اند.

بنابراین توسل انبیا به پیامبر(صلی الله علیه واله) و اهل بیت: کاملاً منطبق بر موازین است. ما باید افتخار کنیم خداوند شخصیت هایی را به عنوان وسیله و واسطه برای ما قرار داده که آدم(علیه السلام)، نوح(علیه السلام)، ابراهیم(علیه السلام)، موسی(علیه السلام)، عیسی(علیه السلام) و یوسف(علیه السلام) به آنان متوسل می شدند.

آری، اهل بیت: برترین وسایط الهی هستند که اگر دعا کنند بدون شک اجابت می شود. اگر روزی که امیرالمؤمنین(علیه السلام) آن چنان مورد ستم قرار گرفت حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام) لب به نفرین باز می کرد، دیگر مهلتی برای مردم مدینه باقی نمی ماند.(1) اما این خاندان می دانند کجا باید به اذن خداوند متعال چه کاری انجام دهند.

به لطف خداوند سرمایه ی عظیمی در اختیار ماست و متأسفانه نسبت به آن غفلت می ورزیم و تنها هنگام گرفتاری و حوائج و مشکلات دنیوی به سراغ آن بزرگواران می رویم. درست است که در چنین شرایطی باید

ص: 135


1- . بحارالانوار، ج 28، ص 228. تفسیر العیاشی، ج 2، ص 67. البرهان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص710.

به آن ها متوسل شویم اما این حداقل بهره بردن از توسل به اهل بیت: است. توسل مراتبی دارد که خواهیم گفت. سعی کنیم در امور مهم تر و در رأس همه، برای رسیدن به هدف غایی خلقت و وصول به مقام قرب الهی به اهل بیت: متوسل شویم. نه تنها اهل بیت: مقرّب درگاه خدا هستند بلکه قنبر (غلام امیرالمؤمنین(علیه السلام)) و فضّه (خادمه حضرت زهرا(علیها السلام)) نیز به خاطر خدمت به اهل بیت: و تربیت در مکتب آنان ارزش پیدا کرده و نزد خدا مقرّب شده اند.

نکته مهمی که توجه به آن لازم است این است که براساس آموزه های دینی، هرچند پیامبر(صلی الله علیه واله) و اهل بیت او انسان های برگزیده اند اما آنان از همان دوران کودکی با کوشش و تلاش، عبادت، بندگی خداوند و در یک کلمه مجاهدت فراگیر اوج گرفته و روح و جانشان را به آن

حقیقت متصل کرده اند. حقیقت محمدیه یعنی نور پیامبر(صلی الله علیه واله) هرچند اولین مخلوق بود ولی شخص او در زمان و مکان مشخصی پا به عالم مادی گذاشت. رسول خدا(صلی الله علیه واله) اگرچه انسان برگزیده ای بود لکن پس از آزمایش ها و ابتلائات فراوان به آن حقیقت اتصال پیدا کرد. حضرت ابراهیم خلیل الرحمن هم مورد امتحان قرار گرفت تا به مقام امامت دست یافت. قرآن کریم در این باره می فرماید:

وَاِذِ ابْتَلى اَبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَاَتَمَّهُنَّ قالَ اِنّى جاعِلُكَ لِلنّاس ِ اِمامَاً قالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتى قالَ لايَنالُ عَهْدِى الظّالِمينَ؛(1)

ص: 136


1- . سوره بقره، آیه 124.

و [به یاد آور] آن گاه که ابراهیم را پروردگارش به اموری آزمایش کرد و او آن ها را به انجام رسانید. [خداوند به او] فرمود: همانا من تو را برای مردم امام و پیشوا قرار دادم. ابراهیم گفت: و از فرزندان من [نیز پیشوایان قرار ده]. [پروردگار] فرمود: پیمان من به ستم کاران نمی رسد.

پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) هم امتحان شدند و از امتحانات سربلند بیرون آمدند و پس از طی کردن قوس صعود با حقیقت محمدیه اتصال پیدا کردند. بنابراین اهل بیت: مانند ملائکه نبودند؛ چرا که اگر این چنین بود دیگر فضیلت و امتیازی بر ملائکه مقربین نداشتند. اگر پیامبر(صلی الله علیه واله) به نحو غیر ارادی به آن اوج می رسید دیگر این امتیاز و فضیلتی برای او محسوب نمی شد. روح او به عنوان روح انسان کامل و برترین مخلوق الهی، صادر اول بود اما شخص پیامبر(صلی الله علیه واله) از دوران کودکی تحت تربیت الهی قرار گرفت و با کوشش، تلاش، عبادت و بندگی و مجاهدت به آن حقیقتی که مخلوق اول بود متصل شد و لذا همه ی عالم را محضر خدا دید و لحظه ای از یاد خدا غافل نشد.

لحظه ای که امیرالمؤمنین(علیه السلام) روی سینه ی عمرو بن عبدود نشسته و می خواهد او را بکشد، ناگهان او آب دهان به صورت امیرالمؤمنین(علیه السلام) می اندازد. علی(علیه السلام) هم به عنوان یک انسان قوه ی غضبیه دارد ولی این قوه تحت تسلط نفس کامل او قرار گرفته ولذا انتقام جویی شخصی در او راه ندارد. او می خواهد خشمش هم، در راه خدا و برای خدا باشد. به همین جهت از جا برمی خیزد و در میدان نبرد قدم می زند تا خشم

ص: 137

شخصی او فروکش کند. او نمی خواهد قتل دشمن رنگ غیر خدایی بگیرد. این روح به سبب اتصال با آن حقیقت به اندازه ای عظمت پیدا کرده که دیگر جایی برای «من» باقی نمانده است.

اگر ما معتقدیم امیرالمؤمنین(علیه السلام) و ائمه ی هدی: برترین انسان ها بعد از پیامبر(صلی الله علیه واله) هستند، به این دلیل است که روحشان به آن حقیقت متصل شده است. اگر می گوییم شأن اهل بیت: از همه ی انبیا بالاتر است برای این است که ارواح مطهر آنان در قوس نزول اولین مخلوق خداوند بوده و در قوس صعود دوباره با آن حقیقت متحد شدند. خداوند در قرآن کریم می فرماید:

)إنَّا لِله وَ إنَّا إلَيه راجعُون(؛(1)

ما مملوک خداییم و یقیناً به سوی او بازمی گردیم.

«إنَّا لله» اشاره به منشأ هستی انسان دارد. انسان از خداست و حقیقت انسان کامل اولین مخلوق خداست. فیض وجود در همه عوالم

هستی و موجودات از طریق همین حقیقت که صادر اول است، جاری می شود. عالم ماده که نازل ترین مرتبه وجود در بین عوالم هستی است، هستی خود را از طریق همین واسطه و سایر وسایط اخذ می کند ولی در بین همه موجودات تنها انسان است که قابلیت صعود و اتصال به حقیقت صادر اول را دارد و در بین انسان ها تنها پیامبر(صلی الله علیه واله) و ائمه ی معصومین: هستند که به نحو کامل (هر چند بین خود آن ها هم اختلاف مرتبه است) به آن حقیقت متصل شده اند. ما هم در این عالم

ص: 138


1- . سوره بقره، آیه 156.

می توانیم قوس صعود و حرکت به سوی بالا داشته باشیم. باید بالا برویم و قرب و نزدیکی به خداوند پیدا کنیم.

إن شاءالله خداوند به حق این مجالس و محافل به ما توفیق دهد که با توسل به اهل بیت: به مقام قرب الهی راه پیدا کنیم.

نمونه ای از توسل

توسل به انبیا و اهل بیت: مسئله ای است که مشروعیت آن قابل تردید نیست. کلام خود را با ذکر یک داستان در همین باره به پایان می رسانم.

پس از درگذشت فاطمه بنت اسد [مادر امیرالمؤمنین(علیه السلام)] رسول خدا(صلی الله علیه واله) بر بالین او نشست و فرمود: ای مادرم پس از مادرم، خدا تو را رحمت کند. سپس از برخی اصحاب خواست تا قبر را آماده کنند. وقتی قبر آماده شد، پیامبر خدا(صلی الله علیه واله) با دست خود لحدی ساخت و خاک آن را خود بیرون آورد. آن گاه در قبر به پهلو دراز کشید و این چنین دعا کرد:

اَلله الَّذی يُحيی وَ يُميت وَهُوَ حیٌ لا يَموُت، إغفِر لأُمّی فاطمة بنت أسَدٍ وَوَسَّع عَلَيها مَدخَلَها بحقِّ نَبيِّکَ وَالأنبياءِ الّذينَ مِن قَبلی؛(1)

خدایی که زنده می کند و می میراند و او زنده است و نمی میرد، مادرم فاطمه دختر اسد را بیامرز و جایگاه او را وسیع قرار ده، به حق پیامبرت و پیامبرانی که پیش از من بودند.

ص: 139


1- . کشف الإرتیاب، ص 312. بحارالانوار، ج 35، ص 179. کشف الغمة، ج 1، ص 64.

طبق این نقل، پیامبر(صلی الله علیه واله) انبیای پیشین و نیز خودش را واسطه قرار داده و فاطمه بنت اسد را دعا نمود.

ان شاء الله خداوند به برکت این مجالس به ما توفیق دهد تا معارف اهل بیت(علیهم السلام) را به صورت کامل و صحیح درک کنیم.

«والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته»

ص: 140

7-ضرورت توسل به پیامبر(صلی الله علیه واله) و اهل بیت(علیهم السلام)

اشاره

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله ربّ العالمین والصّلوة والسلام علی أشرف الأنبیاء و المرسلین حبیب إله العالمین أبی القاسم المصطفی محمّد وعلی أهل بیته الطیّبین الطّاهرین واللّعن علی أعدائهم أجمعین

قال الله الحکیم فی محکم کتابه، أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُواْ فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ.

اشاره ای به مطالب پیشین

طی جلسات گذشته به چند مطلب مهم پیرامون توسل پرداخته شد؛ از جمله این که بحث از توسل به جهات مختلف دارای اهمیت است. سپس در مورد معنای توسل گفتیم: توسل در واقع به معنای درخواست و استمداد حقیقی انسان از وسایل و وسایطی است که خداوند برای تقرب به خویش آن ها را معرفی کرده است. به همین مناسبت به موضوع نیاز بشر به واسطه برای تقرب خداوند پرداخته و دلیل آن

ص: 141

بیان گردید و گفته شد با این که خداوند به تعبیر قرآن از رگ گردن هم به انسان نزدیک تر است اما برای این که صفات الهی در او متجلّی شود و رنگ و بوی خدایی پیدا کند (که معنای قرب همین است)، نیاز به واسطه و وسیله دارد و بدون وسیله و واسطه امکان ندارد به مقصد برسد؛ زیرا در این عالم هیچ اتفاقی بدون سبب و علت مادی یا معنوی محقق نمی شود.

مطلب دیگری که مورد اشاره قرار گرفت، معرفی اجمالی وسایط قرب به خداوند بود و بیان شد بعضی از اقسام توسل مورد اتفاق است ولی پیرامون توسل به پیامبر(صلی الله علیه واله) و اهل بیت(علیهم السلام) شبهاتی مطرح شده، که ما دو شبهه ی مهم را بررسی کردیم. پس از آن هم به بررسی برخی آیات و روایات پیرامون توسل به اهل بیت(علیهم السلام) پرداختیم.

اهمیت توسل به اهل بیت(علیهم السلام)

اکنون سخن در این است که از میان وسایط و وسایل قرب به خداوند، پیامبر(صلی الله علیه واله) و اهل بیت(علیهم السلام) در چه جایگاهی قرار دارند و آیا امکان تقرب به خداوند بدون استفاده از این واسطه هست یا خیر؛ به عبارت دیگر، آیا توسل به پیامبر(صلی الله علیه واله) و اهل بیت(علیهم السلام) را می توان امری ضروری برای بشر دانست؟

آن چه از مطالب قبلی حاصل شد، این است که کسی نمی تواند بدون این واسطه ها به مقام قرب الهی برسد. در این میان، عده ای بر این باورند می توان صرفاً به واسطه قرآن و عمل صالح و بدون وساطت

ص: 142

انسان کامل (پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) و اهل بیت(علیهم السلام)) به قرب الهی رسید. در مقابل نیز عده ای بر این گمانند که فقط با توسل به پیامبر(صلی الله علیه واله) و اهل بیت(علیهم السلام) و بدون انجام تکالیف و عمل صالح، امکان وصول به مقام قرب الهی وجود دارد. هر دو دیدگاه اشتباه است. این واسطه ها باهم می توانند انسان را نجات دهند و باعث تقرّب او شوند. هم باید ایمان به خدا و رسول داشته باشیم و به قرآن تمسک کنیم و عمل صالح انجام دهیم و هم باید به پیامبر(صلی الله علیه واله) و اهل بیت: متوسل شویم و چه بسا توسل به این انسان های کامل مهم تر است.

امام باقر(علیه السلام) در این باره می فرماید:

بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسَةِ أَشْيَاءَ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الْحَجِّ وَالصَّوْمِ وَالْوَلَايَةِ، قَالَ زُرَارَةُ: فَقُلْتُ: وَأَيُّ شَيْ ءٍ مِنْ ذَلِكَ أَفْضَلُ؟ فَقَالَ: الْوَلَايَةُ أَفْضَلُ لِأَنَّهَا مِفْتَاحُهُنَّ وَ الْوَالِي هُوَ الدَّلِيلُ عَلَيْهِن؛(1)

دین اسلام بر پنج چیز بنا شده است؛ نماز، زکات، حج، روزه و ولایت. زراره می گوید: پرسیدم کدام یک از این ها بالاترند؟ حضرت فرمود: ولایت، زیرا ولایت کلید آن هاست و «والی» راهنمای مردم به برپا داری آن هاست.

طبق این بیان، ولایت افضل از نماز و زکات و حج و روزه است. اما باید دید منظور از «ولایت» چیست؟ آیا اگر کسی فقط در مجالس

ص: 143


1- . کافی، ج 2، ص 18. وسایل الشيعة، ج 1، ص 13. المحاسن، ج 1، ص 286. تفسیر عیاشی، ج 1، ص 191.

اهل بیت: شرکت کند و برای مصائب آنان اشک بریزد و بر زبانش ذکر «یا علی» و «یا حسین» جاری باشد برای نجات او کافی است، هر چند تکالیف الهی را ترک کند و اهل گناه باشد؟ متأسفانه این دیدگاه در دائره ی تفکر شیعی شکل گرفته و در ذهن برخی مردم رسوخ کرده است. منشأ آن هم برداشت های اشتباه از برخی روایات است.

آری ولایت اهل بیت: از همه اعمال مهم تر است اما نه آن گونه که برخی تصوّر می کنند. به هر حال، بحث در این است که چرا توسل به اهل بیت: یک ضرورت است؟ برای پاسخ به این سؤال ابتدا باید با جایگاه اهل بیت(علیهم السلام) در نظام هستی بیشتر آشنا شده و سپس دانست که چرا خداوند متعال چنین انسان هایی را خلق کرد؟

جایگاه اهل بیت: در نظام هستی

در جلسه ی گذشته تا حدودی با جایگاه اهل بیت(علیهم السلام) در نظام هستی آشنا شدید. اکنون مناسب است در این باره بیشتر سخن گفته شود و بهترین بیان، آن است که در کلام خود پیامبر(صلی الله علیه واله) و اهل بیت(علیهم السلام) آمده است.

پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) فرمود:

إِنَّ النُّجُومَ فِي السَّمَاءِ أَمَانٌ مِنَ الْغَرَقِ وَ أَهْلُ بَيْتِي أَمَانٌ لِأُمَّتِي مِنَ الضَّلَالَةِ فِي أَدْيَانِهِمْ لَا يَهْلِكُونَ مَا دَامَ مِنْهُمْ مَنْ يَتَّبِعُونَ هَدْيَهُ وَ سُنَّتَه؛(1)

ستارگان در آسمان مایه ایمنی از غرق شدن هستند و اهل بیت

ص: 144


1- . بحارالانوار، ج 23، ص 123. البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 310.

من برای امّتم، امان از گمراهی در دین می باشند. امت من در دین هلاک نخواهند شد تا زمانی که از هدایت و روش اهل بیت من پیروی کنند.

اما پرسش اساسی این است که چرا خداوند اهل بیت: را خلق و آنان را سبب هدایت و واسطه ی قرب به خویش قرار داد؟

قبلاً اشاره شد که خداوند متعال غیب مطلق بود ولی برای ظهور و بروز، موجودی را خلق کرد که پس از او کامل ترین، جامع ترین و تام ترین موجودات بود. حال این که نام اولین مخلوق و صادر اول چیست، چندان مهم نیست؛ چون تعابیر مختلفی از آن شده؛ مانند حقیقت انسان کامل، حقیقت ولایت، حقیقت محمدیه و... .

خداوند در حدیث قدسی می فرماید:

كُنْتُ كَنْزاً مَخْفِيّاً فَأَحْبَبْتُ أَنْ اعْرَفَ فَخَلَقْتُ الخَلْقَ لِاعْرَف؛(1)

من گنجی پنهان بودم، دوست داشتم که شناخته شوم، پس خلق کردم تا شناخته شوم.

به هر حال این حقیقت واسطه ی جاری شدن فیض خداوند در عالم هستی شد و از مجرای این حقیقت همه ی برکات و فیوضات به سوی عالم جاری و ساری گردید. شاید برخی هستی را همین عالم مادی بپندارند؛ یعنی آن چه که به چشم می بینند یا به یکی از حواس برای آن ها محسوس است اما عالم وجود بسیار گسترده تر از عالمی است که

ص: 145


1- . بحارالانوار، ج84، ص199. مشارق انوار الیقین، ص 41.

به عنوان عالم طبیعت و عالم ماده شناخته می شود. البته همین عالم نیز بسیار بزرگ است، از کهکشان ها تا اعماق اقیانوس ها همگی بخشی بسیار کوچک از عوالم وجود هستند. همه ی کرات، منظومه ها، ستاره ها، سیاره ها، و در یک کلام تمام دنیا با عظمتش، پایین ترین مرتبه از مراتب عالم وجودند. ما فوق این عالم، عوالم دیگری است که هر یک گسترده تر و بزرگ تر از دیگری می باشد.

به هر حال در عالم غیب و ملکوت خداوند موجودی را خلق کرد که منشأ وجودات دیگر شد. عوالم یکی پس از دیگری خلق شدند تا نوبت به خلق این عالم رسید که پایین ترین مرتبه از عوالم وجود است. بیان شد که صادر اول؛ یعنی حقیقت انسان کامل یا حقیقت محمدیه در واقع همان نور وجود پیامبر(صلی الله علیه واله) و اهل بیت: می باشد. نور امیرالمؤمنین(علیه السلام) با نور پیامبر(صلی الله علیه واله) متحد است و مقام آن ها مقام قُرب خداست که هیچ کس را یارای رسیدن به آن مقام نیست. حتی جبرئیل و میکائیل که برترین ملائکه خداوند هستند، راهی به سوی آن مقام ندارند. لذا هر چه در این عالم است، در پرتو وجود آن حقیقت و در ظل نور آن به وجود آمده است.

امام صادق(علیه السلام) در این باره می فرماید:

إِنَّ اللَّهَ كَانَ إِذْ لَا كَانَ فَخَلَقَ الْكَونَ وَ الْمَكَانَ وَ خَلَقَ نُورَ الْأَنْوَارِ الَّذِي نُوِّرَتْ مِنْهُ الْأَنْوَارُ وَ أَجْرَى فِيهِ مِنْ نُورِهِ الَّذِي نُوِّرَتْ مِنْهُ الْأَنْوَارُ وَ هُوَ النُّورُ الَّذِي خَلَقَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً فَلَمْ يَزَالا

ص: 146

نُورَيْنِ أَوَّلَيْنِ إِذْ لَا شَيْ ءَ كُوِّنَ قَبْلَهُمَا فَلَمْ يَزَالا يَجْرِيَانِ طَاهِرَيْنِ مُطَهَّرَيْنِ فِي الْأَصْلَابِ الطَّاهِرَةِ حَتَّى افْتَرَقَا فِي أَطْهَرِ طَاهِرِينَ فِي عَبْدِ اللَّهِ وَ أَبِي طَالِبٍ(علیه السلام)؛(1)

همانا خداوند بود و هیچ پدیده ای نبود، سپس کون و مکان را آفرید و نورالانوار را آفرید که همه نورها از او نور گرفت و از نور خود که همه نورها از آن نور یافت در آن (نورالانوار) جاری ساخت و آن نوری است که محمد و علی را از آن آفرید. پس محمد و علی دو نور نخستین بودند؛ زیرا پیش از آن ها چیزی پدید نیامده بود و آن دو همواره پاک و پاکیزه در صلب های پاک جاری بودند تا آن که در پاک ترین آن ها یعنی عبدالله و ابوطالب از یکدیگر جدا گشتند.

فهم این قبیل روایات هرچند مقداری مشکل است اما باید تلاش کرد اُنس بیشتری با حقایق و معارف اصیل دینی حاصل شود تا تصویر درستی از نسبت سایر موجودات با اهل بیت: به دست آید.

عارف بزرگ و واصل الی الله، امام خمینی;(2) در توضیح این روایت می فرماید: «منظور از این که فرمود: «پس آن دو، دو نور اول بودند؛ زیرا هیچ چیز پیش از آنان آفریده نشده بود» آن است که نور مقدس آن دو که از نور خدا منشأ گرفته، همان عقل مجردی است که بر عالم کون مقدم است. و این که فرمود: «فلم یزلا ... اشاراتی است به ظهور آن نور در عوالم نازله، از صلب عالم جبروت به بطن عالم ملکوت علیا

ص: 147


1- . کافی، ج 1، ص 442. الوافی، ج 3، ص 682. بحارالانوار، ج 15، ص 24.
2- . امام خمینی; در مسائل عرفانی صاحب نظر بوده و سالک این راه بودند هر چند بُعد سیاسی امام; ابعاد دیگر شخصیت ایشان از جمله بُعد علمی او را تحت الشعاع قرار داده است. (استاد)

و از صلب عالم ملکوت علیا به بطن عالم ملکوت سفلی و از صلب ملکوت سفلی به بطن عالم ملکوت. پس آن نور در چکیده و خلاصه ی همه ی عوالم و نسخه جامع آن ها، یعنی «انسان» که ابوالبشر است ظاهر گردید و از او [پیوسته] منتقل شد تا آن که [آن نور واحد] در پاک ترین صلب ها یعنی عبدالله و ابی طالب(علیهما السلام) جدا گردید و دو تا شد».(1)

پس در واقع این روایت اشاره به ظهور آن دو نور مبارک و مقدس در عوالم هستی دارد.

به هرحال این نور اولین نوری است که از خدا ساطع شده است. بنابراین نور اهل بیت: واسطه در وجود است. یعنی ابتدا این نور خلق شد و انوار و موجودات دیگر از این حقیقت ساطع شده اند. نور و حقیقت انسان کامل در عالم ماده متجلی شد و اولین مصداق آن آدم ابوالبشر است. از ابتدای خلقت انسان همواره یک مصداق انسان کامل بر روی زمین وجود داشته و الی یوم القيامة خواهد بود. البته این مصادیق در رتبه با یکدیگر مساوی نیستند. خداوند در مورد حضرت آدم(علیه السلام) می فرماید:

)وعَلَّمَ آدَم الاسماء کُلّها(؛(2)

و خداوند همه نام ها[یِ موجودات] را به آدم آموخت.

و درباره ی حضرت ابراهیم می فرماید:

)وَکَذلِکَ نُری إِبْراهيمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَکُونَ

ص: 148


1- . مصباح الهداية، ص 63.
2- . سوره بقره، آیه 31.

مِنَ الْمُوقِنينَ(؛(1)

و این گونه فرمانروایی و مالکیت و ربوبیّت خود را بر آسمان ها و زمین به ابراهیم نشان می دهیم تا از یقین کنندگان شود.

مرتبه «دیدن» از مرتبه «دانستن» برتر است و لذا رتبه ی حضرت ابراهیم(علیه السلام) بالاتر از رتبه ی حضرت آدم(علیه السلام) است و رتبه ی رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه واله) از همه ی انبیا برتر است. امام; می فرماید: «پیغمبر اسلام(صلی الله علیه واله) که اولین فرد انسان هاست و بزرگترین انسان کامل است»(2).

در مورد مقام والای پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) و اهل بیت: روایات بسیاری نقل شده است. امام هادی(علیه السلام) در مورد مقام و جایگاه رفیع اهل بیت(علیهم السلام) می فرماید:

خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ حَتَّى مَنَّ عَلَيْنَا بِكُم؛(3)

خداوند شما را نورهایی آفرید و گرداگرد عرش خود قرار داد و با آوردنتان به دنیا بر ما منّت نهاد.

پس این حقیقت از اول خلقت تا زمانی که پیامبر(صلی الله علیه واله) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) پا به عالم خاکی گذاشتند، وجود داشته است. به همین جهت پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) خطاب به امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:

کُنتَ مَعَ الأنبياء سرّاً ومعی جَهراً؛(4)

ص: 149


1- . سوره انعام، آیه 75.
2- . صحیفه امام، ج 16، ص 234.
3- . من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 613. تهذیب الاحکام، ج 6، ص 98. بحارالانوار، ج 99، ص 130.
4- . مظهر العجائب و مظهر الاسرار، ص 162. الانوار الساطعة، ج 5، ص 185 (با اندکی اختلاف) عن علی(علیه السلام).

تو در سرّ و پنهان با پیامبران گذشته بودی و با من در ظاهر و آشکار هستی.

اهل بیت: الگوی کامل بشریت

حال سؤال این است که چرا این موجودات نورانی پا به عرصه وجود گذاشتند و در این عالم خاکی جای گرفتند؟ اگر بخواهیم پاسخی بسیار کوتاه به این پرسش داشته باشیم، به یک جمله از امام خمینی; می توانیم استناد کنیم. امام; در شرح دعای سحر می فرماید: «این ساختمان وجودی نیز که محمد بن عبدالله(صلی الله علیه واله) نامیده شده، از عالم علم الهی برای رهایی اسیران زندان عالم طبیعت به عالم ملک نازل شده است».(1)

آن چه در این عبارت آمده در واقع بیان حقیقت فلسفه ی خلقت اهل بیت(علیهم السلام) است. خداوند متعال از انسان چیزی جز کمال او که در پرتو قرب به ذات خویش حاصل می شود، نمی خواهد. پیام خداوند به بشر این است: ای بشر تو باید به من نزدیک شوی، ولی این که تقرّب چگونه حاصل می شود، به دو صورت ممکن است بیان شود: 1. خداوند می تواند اوصاف مقرّبان را برای ما بیان کند و بگوید مقرّبان کسانی هستند که ایمان به خدا و رسول(صلی الله علیه واله) بیاورند، نماز بخوانند، روزه بگیرند. 2. خداوند می تواند نمونه عینی و الگو به ما معرفی کند؛ چون بشر فطرتاً نیازمند الگوست و مهم ترین راه تربیت انسان نیز ارائه الگو می باشد. هم اکنون در دنیا از راه الگو سازی، فکر، ذهن و شخصیت

ص: 150


1- . شرح دعاء السحر (ترجمه فارسی) ص80.

مخاطبین خود را تغییر می دهند. هر کسی در زندگی خود به دنبال انتخاب الگوست و لذا مهم ترین ابزاری که دشمنان امروزه در دنیا برای مسخ انسان ها و جوانان به کار می برند، استفاده از الگوهای بدلی است. آری، الگو سازی منحصر به دستگاه خداوند نیست بلکه شیطان هم الگو سازی می کند. خداوند برای پیمودن راه صحیح و تقرّب به او و اتّصاف به صفاتش «انسان کامل» را به عنوان الگو برای ما قرار داده و می فرماید:

)لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ(؛(1)

یقیناً [روش و رفتار] پیامبر(صلی الله علیه واله) الگوی نیکویی برای شما است.

وجود مقدس پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) «انسان کامل» است که از عالم جبروت به عالم مُلک و عالم ماده آمد تا در مقابل دیدگان ما قرار بگیرد و ما بدانیم به کجا باید برویم. مقرّب ترین انسان ها نسبت به خداوند پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) و حضرت زهرا(علیها السلام) و اولاد طاهرینش می باشند؛ زیرا آنان مظهر صفات او مانند رحمت و علم و حکمت و... در حد وجودات امکانی هستند. پیامبر(صلی الله علیه واله) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) مظهر صبرند اگر خداوند می فرماید: در مشکلات دنیا صبور باشید، پیامبر(صلی الله علیه واله) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) را در مقابل دیدگان ما قرار می دهد تا صبر در برابر مصائب و مشکلات را از عمق جان درک کنیم و دریابیم چگونه می توان در برابر کوهی از مشکلات صبور بود. خداوند از ما می خواهد انصاف داشته باشیم. ما هرچند فطرتاً درکی از انصاف داریم؛ چون فطرت

ص: 151


1- . سوره احزاب، آیه 21.

راهنمای درونی ماست ولی وقتی امیرالمؤمنین(علیه السلام) را مقابل ما قرار می دهد و او را به عنوان الگو معرفی می کند، بدین معناست که از ما می خواهد به سوی این نقطه حرکت کنیم و لذا حجّت بر ما تمام می شود.

امام حسن(علیه السلام) ظرف شیری را نزد امیرالمؤمنین(علیه السلام) آورد. حضرت کمی از آن را میل کرد و فرمود: «بقیه را نزد اسیرتان (ابن ملجم) ببرید. آن گاه به امام حسن(علیه السلام) فرمود: به آن حقی که بر گردن تو دارم، در لباس،

غذا و آن چه می پوشید و می خورید به او [ابن ملجم] نیز بپوشانید و بخورانید»(1).

خداوند مُنصف است و علی(علیه السلام) مظهر انصاف الهی است. اگر قرار است انصاف در عالم ماده تجلّی پیدا کند، اوج تجلّی آن در وجود پیامبر(صلی الله علیه واله) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) است. به همین جهت خداوند وجود مقدس پیامبر(صلی الله علیه واله) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) را مقابل ما قرار داده تا دریابیم انصاف چیست و چگونه می توان منصف بود.

شیعه ی علی(علیه السلام) یعنی کسی که قدم جای پای او بگذارد. اگر ما می خواهیم در تشیّع قوی تر شویم باید پیروی مان از امیرالمؤمنین(علیه السلام) بیشتر شود. علما درباره معنای شیعه می گویند:

مَن شايع عليّاً أی اتَّبَعه؛(2)

شیعه علی کسی است که از او پیروی نماید.

امیرالمؤمنین(علیه السلام) در تمام ابعاد برای ما الگو و سرمشق است؛ در

ص: 152


1- . بحارالانوار، ج 42، ص 289. مستدرک الوسائل، ج 11، ص 79.
2- . شرح اللمعة، ج 2، ص 228.

مسائل اجتماعی، سیاسی، خانوادگی و ... . او با آن که مدّت کمی خلافت ظاهری داشت اما در همین مدت کوتاه نمونه عالی یک حکومت الهی را ارائه کرد. زمانی که در یکی از شهرهای مرزی خلخال از پای زن یهودی ربودند، امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:

فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا كَانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ كَانَ بِهِ عِنْدِي جَدِيرا؛(1)

اگر برای این حادثه تلخ، مسلمانی از روی تأسف بمیرد، ملامت نخواهد شد بلکه از نظر من سزاوار است.

آری، امام معصوم(علیه السلام) دغدغه و دردی جز هدایت مردم و برقراری عدالت ندارد و لذا حکومت فی نفسه برای او ارزشمند نیست. چنان که علی(علیه السلام) بارها این مطلب را گوشزد نموده است.

ابن عباس می گوید: خدمت علی(علیه السلام) رسیدم در حالی که کفش خود را پینه می زد. تا مرا دید فرمود: قیمت این کفش چقدر است؟ گفتم: بها و قیمتی ندارد. حضرت فرمود:

وَاللَّهِ لَهِيَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ إِمْرَتِكُمْ إِلَّا أَنْ أُقِيمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلاً؛(2)

به خدا سوگند این کفش بی ارزش نزد من از حکومت بر شما محبوب تر است، مگر این که حقی را بپا دارم یا باطلی را دفع نمایم.

ص: 153


1- . نهج البلاغه، خطبه27. کافی، ج 5، ص 5. الوافی، ج 15، ص 48.
2- . نهج البلاغه، خطبه 33. بحار الانوار، ج32، ص76.

در جایی دیگر امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:

أَمَا وَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَقِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَمَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا ّ يُقَارّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَلا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَلَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا وَلَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ عِنْدِي أَزْهَدَ مِنْ عَفْطَةِ عَنْز؛(1)

سوگند به خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید، اگر حضور فراوان بیعت کنندگان نبود و یاران حجت را بر من تمام نمی کردند و اگر خداوند از علما عهد و پیمان نگرفته بود که در برابر شکم بارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته و رهایش می ساختم و آخر خلافت را به کاسه ی اول آن سیراب می کردم. آن گاه می دیدید که دنیای شما نزد من از آب بینی بزغاله ای بی ارزش تر است.

در کدامین مکتب چنین حاکمی یافت می شود؟ کدام فرمانروایی را می یابید که حکومت و سلطنت را با همه ی جاذبه ها و زیبایی هایش بی ارزش بداند، به گونه ای که حکومت برای او به اندازه ی کفش پینه زده یا آب بینی بزی ارزش نداشته باشد، مگر آن که در پرتو حکومت عدلی را اقامه کند. برای همین است که همه ی دنیا مجذوب حضرت علی(علیه السلام) شده اند.

ص: 154


1- . نهج البلاغه، خطبه3. علل الشرایع، ج1، ص151.

به هر حال همان گونه که قبلاً اشاره شد، اهل بیت: حجت های خدا بر ما هستند. چنان چه خطاب به آنان عرض می شود:

انتُم حُجَج الله عَلی خَلقِه؛(1)

شما حجت خداوند بر مخلوقات هستید.

و این حجت بودن در تمامی امور جریان دارد، نه فقط در مسائل عبادی، بلکه آنان در مسائل اجتماعی، سیاسی و ... بر ما حجت هستند.

امام راحل; می فرماید:

«منظور از حجت بودن امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و پدران بزرگوارش(علیه السلام) این است که خداوند به سبب وجود ایشان و سیره و رفتار و گفتار آنان در تمام شئون زندگی شان به بندگان احتجاج می کند. از جمله شئون امامان، عدالت آنان در همه ی زمینه های حکومت است. به عنوان مثال وجود امیرالمؤمنین(علیه السلام) برای تمام فرمانداران و حاکمان ستم پیشه حجت است؛ زیرا خداوند به واسطه ی سیرت آن بزرگوار باب عذر و بهانه را بر همه ی آنان در تعدّی از حدود الهی و تجاوز به اموال مسلمانان و سرپیچی از قوانین اسلام بسته است. و امیرالمؤمنین(علیه السلام) بر بندگان در تمام شئون حجت است. همین گونه اند سایر حجت های خداوند به ویژه حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) که عدل را در میان مردمان می گستراند و زمین را از قسط پر می کند و بر اساس نظامی عادلانه بر مردم حکم می راند. معنای دیگر «حجج الله علی العباد» این است که اگر مردم در مسائل شرعی و احکام الهی از تدبیر امور مسلمین تا

ص: 155


1- . بحار الانوار، ج97، ص344. المزار الکبیر، ص 248. الهداية الکبری، ص 339 با اندکی اختلاف.

اداره ی امور سیاسی و آن چه به حکومت وابسته است، به کسانی غیر از آن ها رجوع کنند، در صورتی که ایشان خود در جامعه حضور دارند عذری در پیشگاه خداوند نخواهند داشت. آری، زمانی که حاکمان ستمگر بر مردم چیره شوند و قدرت را از ائمه: سلب کنند آن گاه عذر مردم در عدم مراجعه به آنان در امور حکومتی (از نظر عقل) پذیرفته است؛ گر چه در همان زمان هم اولیای امور و زمامداران واقعی که از جانب خداوند معیّن شده اند، آنان هستند. ... از نظر مذهب تشیّع این از امور بدیهی است که «مفهوم حجت خدا بودن امام(علیه السلام)» آن است که امام دارای منصب الهی و صاحب ولایت مطلقه بر بندگان است و چنان نیست که او تنها مرجع بیان احکام الهی است ... و روشن است که مرجع این حقوق جعل ولایت از جانب خداوند برای امام(علیه السلام) است»(1).

هرچند ما در امر حکومت نمی توانیم مانند امیرالمؤمنین(علیه السلام) عمل کنیم ولی مسیرمان باید مسیر او باشد و حکومت ما باید رنگ و بوی حکومت او را داشته باشد.

بنابراین خداوند متعال آن حقایق مقدس را از عالم جبروت در صورت انسانی به عالم ناسوت آورد تا ما با آن ها پیوند برقرار کنیم و واسطه ی عروج و صعود ما شوند. به علاوه همان طور که اشاره شد اهل بیت(علیهم السلام) واسطه در وجودند؛ چون اولین مخلوقاتند و حقیقت آنان اولین نوری است که از خداوند ساطع شده و همه ی موجودات از مجرای وساطت و فیض

ص: 156


1- . امامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی;، ص210.

آن ها بهره مند می شوند. اگر آن حقیقت نباشد عالم زیر و رو می شود. همان طور که درباره ی حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) فرمودند:

وَبِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاء؛(1)

به وجود او زمین و آسمان ثابت است.

خداوند اهل بیت: را مقابل ما قرار داد تا اگر می خواهیم عبادت کنیم عبادت آن ها را ببینیم. بدون وجود این الگوها امکان ندارد ما بتوانیم راه را پیدا کنیم و اگر کسی این الگوها را کنار بگذارد محال است بتواند به مقصد برسد. ایمان به خدا بدون اقتدا به اهل بیت: ناقص است. قرآن بدون اهل بیت: انسان را به سرمنزل مقصود نمی رساند. عمل صالح بدون اطاعت از اهل بیت: مقبول نیست، آن هم پیروی عملی نه زبانی. متاسفانه این تفکر در ذهن برخی رسوخ کرده که هر کس شیعه باشد به بهشت می رود، هر چند با روش و منش اهل بیت: بسیار فاصله داشته باشد، در حالی که این چنین نیست. اهل بیت: همانند نورافکنی هستند که در پرتو نورانیّت آنان مسیر و راه زندگی مشخص و روشن می شود. امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

لَمْ يُنَادَ بِشَیءٍ مِثْلُ مَا نُودِیّ بِالْوِلايَة يَوْمَ الْغَدِير؛(2)

برای هیچ چیزی [در اسلام] آن چنان فریاد نشد که برای ولایت در روز غدیر فریاد شد.

ص: 157


1- . زاد المعاد، ص 423. مشارق انوار الیقین، ص 157.
2- . کافی، ج 2، ص 21. الوافی، ج 4، ص 88. اثبات الهداة، ج 1، ص 118.

این بدان جهت است که راهنمایی اهل بیت: و الگو قرار دادن آنان می تواند ما را به سر منزل مقصود برساند.

اهل بیت عصمت و طهارت: مقرّب ترین افراد به درگاه الهی هستند؛ چون آنان کامل ترین موجودات پس از خداوند می باشند و قُرب به خداوند یعنی کامل شدن وجود انسان. هر وجودی کامل تر باشد به خدا نزدیک تر است. کمال وجودی انسان نیز به علم، معرفت، اخلاق و تبلور ارزش های الهی و دینی و انسانی است. کسی که اخلاق زشت

دارد وجودش ناقص است. کسی که غیبت می کند، تهمت می زند، مال مردم را می خورد، در واقع خود را ناقص می کند و از کمال فاصله می گیرد. وجود کامل و تامّ یعنی وجودی که به خداوند شبیه است و رنگ خدایی دارد. به هر مقدار صفات الهی در انسان تقویت شود، وجود او کامل تر می گردد. بر این اساس ما باید اهل بیت(علیهم السلام) را در زندگی خود اُسوه و الگو قرار دهیم تا به خداوند نزدیک شویم.

مقام قرب الهی یعنی مقام پیامبر(صلی الله علیه واله)، مقام امیرالمؤمنین(علیه السلام) و مقام حضرت فاطمه(علیها السلام) و اولاد طاهرینش، لذا بیان شد توسل به آنان ضروری است و در میان وسایط مهم ترین وسیله و واسطه برای قرب به حق تعالی پیامبر(صلی الله علیه واله) و اهل بیت: می باشند. بهترین الگو و سرمشق در زندگی انسان ها، پیامبر(صلی الله علیه واله) و اهل بیت عصمت و طهارت: بوده و آنان حجت بر ما هستند. در زیارت جامعه کبیره می گوییم:

]أنْتُم[ حُجَجِ اللَّهِ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيَا وَالآخِرَة؛(1)

ص: 158


1- . من لا یحضره الفقیه، ج2، ص 610. تهذیب الاحکام، ج 6، ص 96.

]شما[ حجت های خدا بر اهل دنیا و آخرت هستید.

خداوند روز قیامت به این انوار مقدّس بر ما احتجاج می کند و می فرماید: مگر من برای شما الگو معرفی نکردم؟ مگر من امیرالمؤمنین(علیه السلام) و حضرت فاطمه(علیها السلام) را الگوی شما قرار ندادم؟ مگر در نماز نگفتید:

)إهدِنَا الصِّراطَ المُستَقيم(؛(1)

خدایا ما را به راه استوار هدایت کن.

صراط مستقیم صراط علی(علیه السلام) است. صراط مستقیم صراط ائمه: است. خداوند روز قیامت می فرماید: اعمال، اقوال و فرامین اهل بیت(علیهم السلام) در مقابل دیدگان شما بود. شما چه کردید و از چه کسانی پیروی و تبعیت نمودید؟ آیا گفتار، رفتار و کردارتان با یکدیگر در خانواده، نسبت به همسایه و در بازار مانند اهل بیت: بود؟ چرا سراغ دیگران رفتید؟ چرا دیگران را مدل و الگوی زندگی خود قرار دادید؟ شما که راه و روش امیرالمؤمنین(علیه السلام) را می دانستید، چرا طبق آن عمل نکردید؟ به خدا قسم ما باید افتخار کنیم که الگوهای ما ائمه: با آن مقامات معنوی و علمی هستند. اگر ما این بزرگواران را رها کنیم به دامان چه کسی پناه ببریم؟ زندگی اهل بیت(علیهم السلام) سراسر نور الهی است و آنان با کردار، رفتار و گفتار خویش، بهترین الگو را به ما ارائه داده ند.

ص: 159


1- . سوره حمد، آیه 6.

امام حسین(علیه السلام) می فرماید:

فَلَکُم فِیَّ أُسوَةٌ؛(1)

من برای شما سرمشق و الگو هستم.

امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) نیز می فرماید:

فِی إبنَةِ رَسول الله(صلی الله علیه واله) لِی أُسوَة حَسَنة؛(2)

برای من (زندگی و رفتار) دختر رسول خدا(صلی الله علیه واله) الگو و سرمشقی نیکو است.

وقتی امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) زندگی حضرت زهرا(علیها السلام) را سرمشق خود می داند، ما که جای خود داریم. ابعاد وجودی اهل بیت: آن قدر قابلیت الگوپذیری دارد که هیچ جای خالی را برای ما باقی نمی گذارد اما متاسفانه ما از این سرمایه بزرگ غافلیم و شخصیت آنان برای ما مغفول مانده است.

به هر حال خداوند همه اسباب سعادت را برای ما فراهم کرده و چیزی را فروگذار نکرده است. برای این منظور خدای متعال سه ابزار مهم را در اختیار ما قرار داده است:

اوّل: فطرت که یک سرمایه الهی است و در درون همه انسان ها قرار داده شده است. این ندای درونی ما را به سوی سعادت می خواند.

ص: 160


1- . مکاتیب الائمه، ج3، ص143. وقعة الطف، ص 172. تاریخ طبری، ج 5، ص 403. الکامل، ج 4، ص 48.
2- . الغيبة (طوسی)، ص286. الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج 2، ص 467. بحار الانوار، ج53، ص180.

دوم: انبیا را مبعوث و کتب آسمانی را نازل کرد و نقشه ی راه را در اختیار ما قرار داد.

سوم: «انسان کامل» (که وجود مقدس پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) و اهل بیت(علیهم السلام) هستند) را به عنوان الگو و اُسوه در مقابل دیدگان ما قرار داد.

خداوند متعال امام حسین(علیه السلام) را در میان ما قرار داد تا حقیقت رضایت الهی را درک کنیم و بفهمیم چگونه ممکن است کسی در اوج سختی ها، مصائب و مشکلات راضی به رضایت الهی باشد. سیدالشهدا(علیه السلام) در عین ایستادگی، پایمردی و شجاعت، بر بلندای رقت قلب و محبّت ایستاده است و تا آخرین لحظات، دلسوزانه و هدایت گرانه دشمن را نصیحت می کند تا بلکه کسی از خواب غفلت بیدار شده و در زمره ی یاران بهشتی او قرار گیرد.

إن شاء الله به برکت این مجالس و محافل توفیق پیدا کنیم هرچه بهتر و بیشتر این وجودات نورانی را بشناسیم و آنان را در مسائل اجتماعی، سیاسی، خانوادگی، فردی، عبادی و در تمام شؤون، الگو و سرمشق خود قرار دهیم.

نمونه هایی از توسل

توسل به اهل بیت: اختصاص به شیعه ندارد بلکه اهل سنت نیز قائل به توسل به اهل بیت: هستند. نمونه های فراوانی در منابع و کتب اهل سنت نقل شده است؛ از جمله:

1. ابن حبان یکی از علمای بزرگ اهل سنت است. وی درباره ی زیارت امام رضا(علیه السلام) می گوید: علی بن موسی الرضا(علیه السلام) بواسطه شربتی

ص: 161

که مأمون عباسی به او نوشاند در همان دم در طوس به شهادت رسید و قبر او در سناباد مشهد و مکان زیارتی است. او سپس می نویسد:

قد زرته مراراً کثيرة و ما حلت بی شدة فی وقت مقامی بطوس، فزرت قبر علی بن موسی الرضا صلوات الله علی جده وعليه ودعوت الله ازالتها عنی الا استجيب لی وزالت عنی تلک الشدة وهذا شئ جربته مراراً فوجدته کذلک، اماتنا الله علی محبّة المصطفی وأهل بيته صلی الله عليه وعليهم أجمعين؛(1)

من دفعات زیادی، آن قبر را زیارت کرده ام. زمانی که در طوس بودم، هر مشکلی برایم رخ می داد، قبر علی بن موسی الرضا را که - درود خدا بر جدش و خودش باد - زیارت می کردم و برای برطرف شدن مشکلم دعا می نمودم که دعایم مستجاب می شد و مشکل من برطرف می گردید. تا مادامی که در طوس

بودم این را بارها تجربه کردم و نتیجه گرفتم خداوند ما را بر محبت مصطفی و اهل بیتش - که درود خدا بر او و اهل بیتش باد - بمیراند.

2. خطیب بغدادی یکی دیگر از علمای بزرگ اهل سنت است. او در باب «ما ذکر فی مقابر بغداد المخصوصة بالعلما و الزهاد» از کتاب تاریخ خود می نویسد: «در سمت غرب بالای شهر، مقابر قریش است که در آن «موسی بن جعفر» و جمعی از افاضل مدفون هستند. وی

ص: 162


1- . الثقات، ج 8، ص 457.

سپس از قول «ابوعلی خلال» رئیس حنابله این جمله را نقل می کند:

ما همنی امر فقصدت قبر موسی بن جعفر فتوسلت به الا سهل الله تعالی لی ما احب؛(1)

هرگاه با مشکلی روبرو می شدم به زیارت قبر موسی بن جعفر(علیه السلام) می رفتم و به آن حضرت متوسل می شدم، خداوند آن چه را که دوست می داشتم، برایم آسان می نمود.

3. ابن حجر جریان زیارت امام رضا(علیه السلام) توسط ابن خزیمه را این گونه نقل می کند:

محمد بن المومل يقول: خرجنا مع

امام اهل الحديث أبی بکر بن خزيمه وعديله ابی علی الثقفی مع جماعة من مشائخنا و هم اذ ذاک متوافرون الی زيارة قبر علی بن موسی الرضا بطوس، قال: فرأيت من تعظيمه - يعنی ابن خزيمة - لتلک البقعة وتواضعه لها وتضرعه عندها ما تحيرنا؛(2)

محمد بن المومل می گوید: به همراه ابن خزیمه (امام اهل حدیث) و ابو علی ثقفی به همراه گروه زیادی از اساتیدمان به زیارت قبر امام رضا(علیه السلام) رفتیم. ابن خزیمه در مقابل قبر علی بن موسی الرضا(علیه السلام) تواضع و تضرع زیادی از خود نشان داد و ما همگی از احترام و تعظیم ابن خزیمه در مقابل قبر شریف امام رضا(علیه السلام) تعجب کردیم.

ص: 163


1- . تاریخ بغداد، ج 1، ص 120. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 305. اثبات الهداة، ج 4، ص 286. المنتظم (ابن جوزی)، ج 9، ص 89.
2- . تهذیب التهذیب، ج 7، ص 339.

البته ابن حجر بخشی از عبارت او را حذف کرده ولی حافظ جوینی ادامه ی جریان را این گونه نقل می کند:

... فدوّنوا شمائل ابی بکر ابن خزيمة عند الزيارة وفرحوا و تصدّقوا شکراً لله علی ما ظهر من امام العلماء عند ذلک الإمام والمشهد و قالوا باجمعهم: لو لم

يعلم هذا الامام انه سنة وفضيلة لما فعل؛(1)

ناظران چگونگی و طرز زیارت ابن خزیمه را تدوین کردند و از این برخورد و کیفیت زیارت بارگاه مقدس امام رضا(علیه السلام) بسیار خوشحال شدند و به شکرانه این نعمت صدقه دادند و همگی گفتند: اگر زیارت قبر شریف امام رضا(علیه السلام) سنت و فضیلت نبود هرگز ابن خزیمه این گونه زیارت نمی کرد.

به هر حال قدر توسل به اهل بیت: را بدانید و آن را دست کم نشمارید.

«والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته»

ص: 164


1- . فرائد السمطین، ج 2، ص 198.

8-حقیقت توسل به اهل بیت(علیهم السلام)

اشاره

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمین والصلوة والسلام علی أشرف الأنبیاء والمرسلین حبیب إله العالمین أبی القاسم المصطفی محمّد وعلی أهل بیته الطیَبین الطّاهرین واللّعن علی أعدائهم أجمعین

قال الله الحکیم فی محکم کتابه، أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُواْ فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ.

اشاره ای به مطالب پیشین

از مطالبی که در جلسات گذشته بیان شد معلوم گردید که ما برای ارتباط با خداوند نیازمند وسیله هستیم و بدون وسیله و واسطه ارتباط با خداوند ممکن نیست. وسیله ها و واسطه ها نیز در شرع بیان شده اند. مهم ترین وسیله و واسطه ی ما با خداوند متعال وجود مقدس نبی اکرم(صلی الله علیه واله) و اهل بیت: هستند و لذا توسل به آنان امری ضروری است. هم چنین بیان شد به چه دلیل خداوند متعال انسان کامل را وسیله و واسطه ی ارتباط و

ص: 165

اتّصال به خود قرار داده است. حال سؤال این است که چگونه می توان به وسیله ی اهل بیت: به خداوند نزدیک شد؟

چگونگی توسل به اهل بیت(علیهم السلام)

درک این مطلب که ایمان به خدا و رسول چگونه ما را به خداوند متعال نزدیک می کند چندان مشکل نیست. قرابت و نزدیکی به خدا به سبب باور قلبی به او با اندک تأملی معلوم می شود. هم چنین این که چگونه عمل صالح ما را به خداوند نزدیک می سازد تا حدودی قابل درک و فهم است. اما این که انسان هایی همانند پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) و اهل بیت: سبب قرب ما به خداوند متعال باشند، به سادگی قابل تصور نیست و نیاز به تبیین دارد.

تصویر این مسئله به ویژه برای ما که مسلمان و شیعه هستیم بسیار مهم است. لذا لازم است بیان شود که اهل بیت: چگونه سبب نزدیکی انسان به خداوند و وسیله ی رسیدن او به مقام قرب حق تعالی هستند؟

برداشت اغلب مردم از توسل نادرست یا ناقص است. بسیاری گمان می کنند فقط برای رفع گرفتاری و حل مشکل باید اهل بیت: را واسطه قرار داد، در حالی که توسل معنایی فراتر و عمیق تر دارد. حقیقت توسل این است که ما به این وجودات نورانی تمسّک کنیم تا خود را کامل تر و به مقام قرب الهی نزدیک تر شویم.

وساطت پیامبر(صلی الله علیه واله) و اهل بیت(علیهم السلام) برای رسیدن به مقصد و وصول به مقام قرب الهی نیازمند سه گام اساسی است. چنان چه کسی این سه گام را بردارد،

ص: 166

می تواند ادعا کند اهل بیت(علیهم السلام) را وسیله ی تقرب الهی قرار داده است.

1. معرفت و شناخت اهل بیت:

گام اول، معرفت و شناخت پیامبر(صلی الله علیه واله) و ائمه: است. انسان تا کسی را نشناسد نمی تواند با او ارتباط برقرار کند. منظور از شناخت، شناختن شناسنامه ای نیست. شناخت شناسنامه ای نسبت به اهل بیت: را غیر مسلمان ها هم می توانند کسب کنند. آن ها نیز می دانند پیامبر اسلام(صلی الله علیه واله) فرزند چه کسی بود و در چه تاریخی به دنیا آمد و چه سرگذشتی داشت. در چه تاریخی از دنیا رفت و در طول زندگی چه حوادثی برای او پیش آمد. بنابراین شناخت شناسنامه ای کمکی به ما نمی کند. آن چه

مهم است شناخت نسبی جایگاه آنان در نظام تکوین و تشریع و نسبت انسان با آن هاست؛ چون شناخت کامل امام معصوم و انسان کامل برای ما مقدور نیست. چنان که امام رضا(علیه السلام) می فرماید:

فَمَنْ ذَا الَّذِي يَبْلُغُ مَعْرِفَةَ الْإِمَامِ أَوْ يُمْكِنُهُ اخْتِيَارُهُ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ ضَلَّتِ الْعُقُولُ وَ تَاهَتِ الْحُلُومُ وَ حَارَتِ الْأَلْبَابُ وَ خَسَأَتِ الْعُيُونُ وَ تَصَاغَرَتِ الْعُظَمَاءُ وَ تَحَيَّرَتِ الْحُكَمَاءُ وَ تَقَاصَرَتِ الْحُلَمَاءُ وَ حَصِرَتِ الْخُطَبَاءُ وَ جَهِلَتِ الْأَلِبَّاءُ وَ كَلَّتِ الشُّعَرَاءُ وَ عَجَزَتِ الْأُدَبَاءُ وَ عَيِيَتِ الْبُلَغَاءُ عَنْ وَصْفِ شَأْنٍ مِنْ شَأْنِهِ أَوْ فَضِيلَةٍ مِنْ فَضَائِلِهِ وَ أَقَرَّتْ بِالْعَجْزِ وَ التَّقْصِيرِ وَ كَيْفَ يُوصَفُ بِكُلِّهِ أَوْ يُنْعَتُ بِكُنْهِهِ أَوْ يُفْهَمُ شَيْ ءٌ مِنْ أَمْرِهِ أَوْ يُوجَدُ مَنْ يَقُومُ مَقَامَهُ وَ يُغْنِي غِنَاهُ لَا كَيْفَ وَ أَنَّى وَ هُوَ بِحَيْثُ النَّجْمُ مِنْ يَدِ الْمُتَنَاوِلِينَ وَ وَصْفِ الْوَاصِفِينَ

ص: 167

فَأَيْنَ الِاخْتِيَارُ مِنْ هَذَا وَ أَيْنَ الْعُقُولُ عَنْ هَذَا؛(1)

چه کسی در این جهان به شناخت همه جانبه امام می رسد یا برایش ممکن است که امام و امامت را برای مردم انتخاب کند؟ هیهات، هیهات، در این جا خردها گم گشته، خویشتن داری ها بی راهه رفته و عقل ها سرگردان و دیده ها بی نور و بزرگان در این حریم کوچک شده و حکیمان متحیّر و خردمندان کوتاه فکر و خطیبان درمانده و خردمندان نادان و شعرا وامانده و ادبا ناتوان و سخن دانان درمانده اند که بتوانند یکی از شئون و فضایل امام را توصیف کنند. همگی به عجز و ناتوانی معترفند. چگونه ممکن است تمام اوصاف و حقیقت امام را بیان کرد یا مطلبی از امر امام را فهمید و جایگزینی که کار او را انجام دهد برایش پیدا کرد؟! ممکن نیست، چگونه و از کجا؟! در صورتی که او از دست یازان و وصف کنندگان اوج گرفته و مقام ستاره در آسمان را دارد، او کجا و انتخاب بشر؟ او کجا و خرد بشر؟!

البته عدم توانایی شناخت و معرفت کامل نسبت به امام معصوم عذری قابل قبول برای جهل نسبت به امام نیست بلکه باید در حد امکان برای کسب معرفت و شناخت امام تلاش کرد.

ادلة لزوم شناخت

کسب معرفت و شناخت نسبت به امام(علیه السلام) نیز به حکم فطرت، عقل،

ص: 168


1- . کافی، ج 1، ص 201. تحف العقول، ص 439. کمال الدین وتمام النعمة، ج 2، ص 678.

قرآن و روایات ضروری است. توضیح این مطلب بحثی مبسوط می طلبد اما اجمالاً به این ادله اشاره می شود.

یک) فطرت: انسان فطرتاً به دنبال الگو است و چون خداوند پیامبر(صلی الله علیه واله) و اهل بیت او را اسوه و الگو قرار داده، پس باید آن ها را شناخت.

دو) عقل: عقل همان گونه که نبوت و وجود نبی را لازم می شمارد، وجود امام را هم ضروری می داند و درک می کند که باید امام را شناخت تا بتوان از او اطاعت و پیروی کرد.

سه) قرآن: آیات متعددی در این باره نازل شده؛ از جمله آیه:

)يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ(؛(1)

[یاد کن] روزی را که هر گروهی از مردم را با امامشان می خوانیم.

در روز قیامت مردم گروه گروه برای رسیدگی اعمال فراخوانده می شوند. رسیدگی اعمال در چند مرحله انجام می شود. ابتدا صف ها را از هم جدا کرده و سپس یک به یک شروع به بررسی می کنند. تا کسی امامش را نشناسد نمی تواند به دنبال او برود. هر کسی برای خود امامی قرار داده و در گروه وی قرار می گیرد. بنابراین صف ها به این طریق از یکدیگر جدا شده و رسیدگی به اعمال آغاز می شود.

چهار) روایات: روایات بسیاری در مورد ضرورت کسب معرفت و شناخت امام معصوم وارد شده؛ از جمله:

ص: 169


1- . سوره اسراء، آیه 71.

1. پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله)فرمود:

مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ

مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة؛(1)

کسی که بمیرد و امام زمانش را نشناسد مرگش، مرگ جاهلیّت است.

2. راوی می گوید: از امام صادق(علیه السلام) در مورد این حدیث سؤال کردم.

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه واله): مَنْ مَاتَ ولا يَعْرِفُ إِمَامَهُ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً؟ قَالَ(علیه السلام): نَعَمْ، قُلْتُ: جَاهِلِيَّةً جَهْلاءَ أَوْ جَاهِلِيَّةً لَا يَعْرِفُ إِمَامَهُ؟ قَالَ(علیه السلام): جَاهِلِيَّةَ كُفْرٍ وَنِفَاقٍ وَضَلَال؛(2)

آیا پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) فرموده است: هرکس بمیرد و امامش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است؟ حضرت فرمود: آری، عرض کردم: جاهلیت کامل یا جاهلیتی که امامش را نشناسد؟ فرمود: جاهلیت کفر و نفاق و گمراهی.

گویا این مطلب برای راوی سنگین بوده، لذا می پرسد: منظور از جاهلیت کدام نوع از جاهلیت است؛ جاهلیت نسبی یا جاهلیت مطلق؟ حضرت فرمود: جاهلیت مطلق چون در روایت آمده که اگر کسی بمیرد و امام زمانش را نشناسد به جاهلیت کفر، نفاق و ضلال از دنیا رفته است.

ص: 170


1- . وسائل الشيعة، ج16، ص242. بحار الانوار، ج32، ص331. محاسن، ج 1، ص 92 (با اندکی اختلاف). بصائر الدرجات، ج 1، ص 510 (با اندکی اختلاف). کافی، ج 1، ص 377 (با اندکی اختلاف).
2- . کافی، ج1، ص337. الوافی، ج 2، ص 122. وسائل الشیعه، ج 28، ص 353.

3. امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

بِنَا عُبِدَ اللَّهُ وَبِنَا عُرِفَ اللَّهُ وَبِنَا وُحِّدَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى؛(1)

به وسیله ی ما خدا پرستش شد و به وسیله ی ما خدا شناخته شد و به وسیله ی ما خدای تبارک و تعالی را یگانه شناختند.

شرح این حدیث خود نیازمند مجال مبسوطی است. این که امام(علیه السلام) فرمود به وسیله ما خدا شناخته شد و پرستش شد و یگانه دانسته شد به چه معناست؟ در یک جمله می توان گفت آنان با گفتار و رفتار خویش خدا را به ما شناساندند و تعلیم دادند که چگونه باید خدا را عبادت کرد و معنای توحید حقیقی چیست. آنان در متن زندگی چگونگی زندگی موحّدانه را به نمایش گذاشتند. نکته ی دیگر آن که طبق این روایت معبود خداوند است و اهل بیت(علیهم السلام) هیچ گاه معبود نیستند تا برخی با اتهام شرک، توسل به آنان را زیر سؤال ببرند.

4. امام رضا(علیه السلام) در مورد ضرورت شناخت ائمه: می فرماید:

مَنْ عَرَفَهُمْ فَقَدْ عَرَفَ اللَّهَ وَمَنْ جَهِلَهُمْ فَقَدْ جَهِلَ اللَّه؛(2)

هر که ایشان [ائمه علیهم السلام] را بشناسد، خدای را شناخته و هر که ایشان را نشناسد، خدای را نشناخته است.

پس ما به وسیله ی اهل بیت: می توانیم خدا را بشناسیم و او را بپرستیم و از او اطاعت کنیم.

ممکن است این سؤال به ذهن برخی خطور کند که تکلیف کسانی

ص: 171


1- . کافی، ج 1، ص 145. بصائر الدرجات، ج 1، ص 64 (با اندکی اختلاف).
2- . کافی، ج 4، ص 579. کامل الزیارات، ص 315. من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 608.

که نماز می خوانند و عمل صالح انجام می دهند ولی امام را نمی شناسند چه می شود؟

امام باقر(علیه السلام) در این باره می فرماید:

إِنَّمَا يَعْرِفُ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ وَ يَعْبُدُهُ مَنْ عَرَفَ اللَّهَ وَعَرَفَ إِمَامَهُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ وَمَنْ لَا يَعْرِفِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَلَا يَعْرِفِ الْإِمَامَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ فَإِنَّمَا يَعْرِفُ وَيَعْبُدُ غَيْرَ اللَّهِ هَكَذَا وَاللَّهِ ضَلَالا؛(1)

تنها کسی به خدای (عزوجل) معرفت پیدا کند و او را پرستش کند که هم خدای (عزوجل) را و هم امام از خاندان ما را بشناسد و کسی که خدای (عزوجل) را نشناسد و امام از ما خاندان را نشناسد، غیر خدا را شناخته و عبادت کرده و این چنین [کسانی] به خدا گمراهند.

عبادت حقیقی خدا فقط از مجرای اهل بیت(علیهم السلام) میسّر است. اگر سخنان و مناجات اهل بیت: نباشد چگونه می توان خداوند متعال را شناخت؟ اگر دعای کمیل و ابوحمزه ثمالی و روایات اهل بیت: نباشد چگونه اوصاف خداوند از قبیل علم، قدرت، رحمت، حکمت قابل درک است؟

اگر معرفت و شناخت نسبت به اهل بیت(علیهم السلام) حاصل نشود چگونه می توان آن ها را الگو و مقتدای خویش قرار داد. اگر امام حسین(علیه السلام) برای ما مجهول باشد چگونه می توانیم به دنبال او حرکت کنیم و او را

ص: 172


1- . کافی، ج 4، ص 181. الوافی، ص 82.

سرمشق خود قرار دهیم؟ مهم تر آن که اگر شناخت و معرفت امام نباشد محبّت نسبت به او حاصل نمی شود؛ چون ممکن نیست انسان به مجهول مطلق محبت پیدا کند. لذا باید تا حدودی آن چیز شناخته شده باشد تا محبت نسبت به آن در دل پدید آید. البته معرفت مراتبی دارد. چه بسا کسی فقط به آن چه در مجالس می شنود اکتفا کند. این یک مرتبه از معرفت است، هرچند بر فرض صحت مطالب نیز کافی نیست.

بنابراین گام اول برای این که بخواهیم پیامبر(صلی الله علیه واله) و ائمه: را وسیله ی تقرب الهی قرار دهیم، معرفت آن بزرگواران: است. هرچه این معرفت عمیق تر باشد بهتر می تواند به ما برای تقرّب به خداوند کمک کند.

من به شما جوانان عزیز توصیه می کنم بخشی از وقت خود را صرف کسب معرفت و شناخت نسبت به اهل بیت: نمایید. همه باید سعی کنیم اهل بیت(علیهم السلام) را بهتر و بیشتر بشناسیم. سیره ی اهل بیت(علیهم السلام) و مباحث امام شناسی را دنبال کنیم. اگر ما اهل بیت: را بشناسیم آن گاه معنای «انسان کامل» را به طور نسبی درک خواهیم کرد و مقصد خود را خواهیم شناخت و خواهیم دانست برای قرب به خدا چه باید کرد. دیگر گمان نمی کنیم قرب به خدا منحصر در نماز و روزه است بلکه پی خواهیم برد قرب به خداوند در گرو نماز و روزه به همراه مبارزه با نفس اماره و انجام عمل صالح و دوری از رذایل اخلاقی و کسب فضایل اخلاقی است. قرب به خدا یعنی به گونه ای زندگی کنیم که همواره اخلاق، روش و منش ما به اهل بیت: نزدیک تر باشد.

ص: 173

2. محبت به اهل بیت:

گام دوم، محبت است. محبت زاییده ی معرفت است و لذا حد محبت ما به هر چیزی تابع میزان معرفت ما نسبت به اوست. این معرفت با شناخت شهودی یا با شناخت علمی حاصل می شود. در مورد محبت به اهل بیت: آیات و روایات بسیاری وارد شده؛ از جمله:

خداوند متعال در قرآن کریم خطاب به پیامبر(صلی الله علیه واله) می فرماید:

)قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى(؛(1)

بگو از شما در مقابل این (ابلاغ رسالتم) هیچ گونه پاداش و اجری طلب نمی کنم جز مودّت نسبت به نزدیکانم [اهل بیتم].

منظور از «قُربی» در آیه ی شریفه، اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه واله) می باشند و روایات متعددی از طرق شیعه و سنّی در این زمینه وارد شده است؛ از جمله:

1. روایت نبوی طولانی که مفسّرین سرشناس اهل سنّت همانند زمخشری و فخر رازی ذیل آیه ی شریفه مودّت بیان کرده اند. حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه واله) فرمود:

مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ شَهِيداً أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ مَغْفُوراً أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ تَائِباً أَلَا وَمَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ مُؤْمِناً مُسْتَكْمِلَ الْإِيمَانِ أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ بَشَّرَهُ مَلَكُ الْمَوْتِ بِالْجَنَّةِ ثُمَّ مُنْكَرٌ وَ نَكِيرٌ أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ فُتِحَ لَهُ فِي قَبْرِهِ بَابَانِ إِلَى الْجَنَّةِ أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ جَعَلَ اللَّهُ قَبْرَهُ مَزَارَ مَلَائِكَةِ الرَّحْمَةِ أَلَا وَ مَنْ

ص: 174


1- . سوره شوری، آیه 23.

مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ عَلَى السُّنَّةِ وَ الْجَمَاعَةِ أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَكْتُوبٌ بَيْنَ عَيْنَيْهِ آيِسٌ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ كَافِراً أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ لَمْ يَشَمَّ رَائِحَةَ الْجَنَّة؛(1)

هر کس با عشق و علاقه و محبت اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه واله) از دنیا برود در صف شهیدان است. آگاه باشید کسی که با محبت و عشق آل محمد(صلی الله علیه واله) از دنیا برود، آمرزیده و بخشوده خواهد بود. آگاه باشید کسی که با محبت و عشق آل محمد(صلی الله علیه واله) از دنیا برود، تائب (توبه کننده) از دنیا رفته است. آگاه باشید کسی که با محبت و عشق آل محمد(صلی الله علیه واله) بمیرد، مؤمن کامل الایمان از دنیا رفته است. آگاه باشید کسی که با محبت آل محمد(صلی الله علیه واله) از دنیا برود، فرشته ی مرگ او را بشارت به بهشت می دهد و سپس نکیر و منکر (فرشتگان سؤال و جواب در برزخ) به او بشارت دهند. آگاه باشید کسی که با محبت آل محمد(صلی الله علیه واله) بمیرد، او را همانند عروسی که به حجله می برند، به سوی بهشت می برند. آگاه باشید کسی که بر محبت آل محمد(صلی الله علیه واله) بمیرد، دو در از قبرش به سوی بهشت باز می شود. آگاه باشید کسی که با عشق آل محمد(صلی الله علیه واله) بمیرد، خداوند قبرش را زیارت گاه فرشتگان رحمت خود قرار می دهد. آگاه باشید کسی که با محبت آل محمد(صلی الله علیه واله) از دنیا برود، بر سنّت واقعی

ص: 175


1- . التفسیرالکبیر، ج 27، ص 595. تفسیر کشّاف، ج 4، ص 220.

پیامبر(صلی الله علیه واله) و اجتماع مسلمین از دنیا رفته است. آگاه باشید هر کس با بغض و کینه آل محمد(صلی الله علیه واله) بمیرد، روز قیامت [به صحرای محشر] می آید در حالی که بین چشمانش نوشته اند: این شخص مأیوس و ناامید از رحمت الهی است. آگاه باشید هرکس با بغض و کینه ی آل محمد(صلی الله علیه واله) بمیرد، کافر از دنیا می رود، آگاه باشید هرکس با بغض و کینه ی آل محمد(صلی الله علیه واله) بمیرد، بوی بهشت را استشمام نمی کند.

فخر رازی پس از نقل این روایت به توضیح و تفسیر «آل محمد(صلی الله علیه واله)» که محور روایت است، پرداخته و می گوید:

آل محمد(صلی الله علیه واله) کسانی هستند که بازگشت امرشان به سوی اوست. کسانی که ارتباطشان محکم تر و کامل تر باشد، «آل» او محسوب می شوند و شکی نیست که فاطمه و علی و حسن و حسین محکم ترین پیوند را با رسول خدا(صلی الله علیه واله) داشتند و این از مسلّمات و مستفاد از احادیث متواتر است.(1)

2. پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله)خطاب به ابوذر، سلمان و مقداد در مورد شروط اسلام فرمود:

... وَأَنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ وَصِيَّ مُحَمَّدٍ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَمَوْلَاهُمْ وَأَنَّ حَقَّهُ مِنَ اللَّهِ مَفْرُوضٌ وَاجِبٌ وَطَاعَتَهُ طَاعَةُ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِهِ وَأَنَّ مَوَدَّةَ أَهْلِ بَيْتِهِ مَفْرُوضَةٌ وَاجِبَةٌ عَلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَة؛(2)

ص: 176


1- . التفسیر الکبیر، ج27، ص595.
2- . وسائل الشيعة، ج9، ص553. بحار الانوار، ج65، ص393. اثبات الهداة، ج 2، ص 223.

... شهادت دهید به این که علی بن ابی طالب جانشین محمد(صلی الله علیه واله) و امیرالمؤمنین است و او رهبر و پیشوای مردم است و حقش از جانب خداوند بر مردم واجب است. اطاعت او اطاعت از خدا و رسول می باشد و امامان هم از فرزندان او می باشند. دوستی خاندان او بر هر مؤمن و مؤمنه ای واجب است و از آن ها باید اطاعت کنند.

محبت اهل بیت(علیهم السلام) به اندازه ای در روایات شیعه و سنّی مورد تاکید قرار گرفته که کسی نمی تواند آن را انکار کند. عموم برادران اهل سنت نیز نسبت به اهل بیت: با نهایت احترام، ادب، تکریم و محبت برخورد می کنند و حتی محبت به اهل بیت: را وظیفه می دانند. البته شیعیان و اهل سنت در یک مسئله مهم اختلاف نظر دارند و آن هم مسئله امامت و ولایت اهل بیت: است. آنان ولایت را به محبّت تفسیر می کنند اما نزد شیعیان ولایت به معنای امامت و سرپرستی است.

محبّت به اهل بیت: دارای مراتب مختلف است. همه ما نسبت به اهل بیت: محبّت داریم ولی باید سعی کنیم با کسب معرفت و شناخت نسبت به آن بزرگواران، محبت خویش به آنان را قوی تر نماییم.

محبّت نوعی کشش و جاذبه ی درونی است نسبت به کسی یا چیزی که به حسب دوری یا نزدیکی آن کس یا چیز از محبّ، کم و زیاد می شود و تابع جهات گوناگون است. محبّت به پیامبر(صلی الله علیه واله) و خاندان او نیز بی جهت نیست. پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) در این باره می فرماید:

أَحِبُّونِي لِحُبِّ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَأَحِبُّوا أَهْلَ بَيْتِي لِحُبِّي؛(1)

ص: 177


1- . امالی (صدوق)، ص 364. شرح الاخبار، ج 3، ص 4. علل الشرائع، ج 1، ص 139. امالی (طوسی)، ص 278. بشارة المصطفی لشيعة المرتضی، ص 61.

مرا به خاطر خدا دوست بدارید و اهل بیتم را به خاطر محبّت من دوست بدارید.

در واقع مقصود پیامبر(صلی الله علیه واله) این است که مرا به این دلیل که مطیع و مجری اوامر الهی و محبوب او هستم، دوست بدارید و اهل بیت مرا به این جهت که ادامه دهنده ی راه من و محبوب من هستند، دوست بدارید. بنابراین اگر ما دوستدار اهل بیت: هستیم بدین جهت است که آنان خلیفه و مأمور خداوند، مبلّغ دین و شارح آن هستند. اگر

حبّ اهل بیت(علیهم السلام) در دل ماست به جهت تجلّی خداوند متعال در وجود آن هاست. آنان مظهر تمام اسماء و صفات خداوند می باشند و این ویژگی در خصوص اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه واله) ثابت است و به همین سبب از انبیای الهی برترند. خداوند متعال با یکی از اسمائش بر حضرت موسی(علیه السلام) تجلّی کرد ولی او طاقت نیاورد و بیهوش شد. خداوند درباره این حادثه در قرآن کریم می فرماید:

)وَلَمَّا جاءَ مُوسي لِميقاتِنا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِني أَنْظُرْ إِلَيْکَ قالَ لَنْ تَراني وَلکِنِ انْظُرْ إِلَي الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَراني فَلَمَّا تَجَلَّي رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَخَرَّ مُوسي صَعِقاً(؛(1)

زمانی که موسی به میعادگاه ما آمد و پروردگارش با وی سخن گفت. عرض کرد: پروردگارا! جمال با کمال ذات بی نهایتت را [به قلب من] بنمای تا تو را [به رؤیت ویژه باطنی] بنگرم. خدا

ص: 178


1- . سوره اعراف، آیه 143.

فرمود: هرگز مرا نخواهی دید ولی به این کوه بنگر، اگر [پس از جلوه من] برجای خود ثابت و برقرار ماند، تو هم به زودی مرا خواهی دید. چون پروردگارش به کوه جلوه کرد، آن را متلاشی نمود و موسی بیهوش شد.

طبق این آیه، یک جلوه از جلوه های خداوند متعال بر کوه تجلّی کرد، کوه متلاشی و حضرت موسی(علیه السلام) بیهوش شد. اما خداوند متعال با همه اسماء و صفاتش در وجود مبارک پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) و اهل بیت: تجلّی کرده است. یعنی ظرف وجودی پیامبر(صلی الله علیه واله) و اهل بیت: به این اندازه وسعت دارد.

حدّ محبت به اهل بیت(علیهم السلام) و آثار آن

اکنون که لزوم محبّت به پیامبر(صلی الله علیه واله) و اهل بیت: آشکار گردید، لازم است حدّ این محبت و آثار آن بیان شود. پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) در این باره می فرماید:

لا يؤمن أَحدُکُم حَتّی أکوُنَ أحَبَّ إلَيهِ مَن ولده وَ والدِهِ وَالنَّاسِ أجمَعين؛(1)

هیچ یک از شما به مرحله ی ایمان نمی رسد، جز این که مرا از فرزند، پدر و مادرش و از همه ی مردم بیشتر دوست بدارد.

کسی که عاشق اهل بیت(علیهم السلام) شود آن ها را بر همه چیز و همه کس مقدم می دارد و به خاطر اهل بیت(علیهم السلام) از همسر، فرزند، مقام و ثروت

ص: 179


1- . کنزالعمال، ج 1، ص 37. مسکن الفواد عند فقد الاحبة والاولاد، ص 17 (با اندکی اختلاف)، مسند احمد، ج 27، ص 449. سنن نسائی، ج 6، ص 534. صحیح بخاری، ج 1، ص 14.

دست برمی دارد. البته محبّت در مرتبه پایین تر نیز آثار خود را دارد ولی باید به این مرحله رسید. قطعاً همین اندازه از محبّتی که ما به اهل بیت(علیهم السلام) داریم برایمان نافع است و إن شاء الله هنگام جان دادن و در برزخ و در قیامت و هنگام حسابرسی اعمال نجات بخش ما خواهد بود.

روایات بسیاری نیز در مورد آثار محبّت نسبت به اهل بیت(علیهم السلام) وارد شده است؛ از جمله:

1. پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) فرمود:

حُبِّي وَحُبُّ أَهْلِ بَيْتِي نَافِعٌ فِي سَبْعَةِ مَوَاطِنَ أَهْوَالُهُنَّ عَظِيمَةٌ عِنْدَ الْوَفَاةِ وَفِي الْقَبْرِ وَعِنْدَ النُّشُورِ وَعِنْدَ الْكِتَابِ وَعِنْدَ الْحِسَابِ وَعِنْدَ الْمِيزَانِ وَعِنْدَ الصِّرَاط؛(1)

دوست داشتن من و اهل بیتم، در هفت جای بسیار هولناک سود می بخشد؛ هنگام مردن، در قبر، روز محشر، هنگام دادن نامه ی اعمال، هنگام حساب، نزد میزان و نزد صراط.

2. هم چنین پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) فرمود:

يَا سَلْمَانُ حُبُّ فَاطِمَةَ يَنْفَعُ فِي مِائَةِ

مَوْطِن؛(2)

ای سلمان! دوستی فاطمه3 در صد جایگاه به حال انسان سودمند است.

إن شاءالله خداوند محبّت اهل بیت: را در دل ما روزافزون بفرماید.

ص: 180


1- . امالی (صدوق)، ص 10. الخصال، ج 2، ص 360. فضائل الشیعه، ص 6 (با اندکی اختلاف). روضة الواعظین، ج 2، ص 271. جامع الاخبار، ص 182. بحارالانوار، ج 7، ص 248.
2- . بحارالانوار، ج 27، ص 116. مائة منقبة من مناقب امیرالمؤمنین(علیه السلام)، ص 127. طرف من الانباء والمناقب، ص 384. ارشاد القلوب، ج 2، ص 294.

3. اطاعت از اهل بیت:

گام سوم در توسل به ائمه: برای تقرّب به خداوند، اطاعت از آنان است. معرفت، مولودی به نام محبّت و محبّت، مولودی به نام اطاعت و پیروی دارد. این امور زنجیر وار به هم متّصلند. هر چه معرفت و شناخت نسبت به اهل بیت(علیهم السلام) افزون گردد، اطاعت از آنان پابرجا تر است. شخص مجذوب و عاشق دیگر توجهی به خویش ندارد بلکه همه توجه او به سوی معشوق است و همه چیزش رنگ و بوی محبوب پیدا می کند و رفتار، حرکات و سکناتش هم مطابق میل و خواسته محبوبش می شود. اگر کسی اهل اطاعت و پیروی از اهل بیت(علیهم السلام) نباشد نام شیعه را نمی توان بر او گذاشت، البته اطاعت هم مراتبی دارد که در روایات به آن اشاره شده است؛ از جمله:

1. امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

لَيْسَ مِنْ شِيعَتِنَا مَنْ يَكُونُ فِي مِصْرٍ يَكُونُ فِيهِ آلَافٌ وَيَكُونُ فِي الْمِصْرِ أَوْرَعُ مِنْه؛(1)

شیعه ما نیست کسی که در شهری چند هزار نفری به سر برد و در آن شهر پارساتر از او وجود داشته باشد.

واضح است که این بیان برای ترغیب به حد اعلای پیروی است نه این که آن شخص واقعاً شیعه نباشد. انتظار اهل بیت: از ما این است که به فرامین آنان پای بند باشیم و از آن بزرگواران اطاعت کنیم؛ زیرا

ص: 181


1- . بحارالانوار، ج 65، ص 164. السرائر، ج 3، ص 639. وسائل الشیعه، ج 15، ص247.

کسی که مطیع آن ها باشد در واقع مطیع اوامر الهی است.

2. امام باقر(علیه السلام) فرمود:

يَا جَابِرُ، أَيَكْتَفِي مَنْ يَنْتَحِلُ التَّشَيُّعَ أَنْ يَقُولَ بِحُبِّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ؟ فَوَ اللَّهِ مَا شِيعَتُنَا إِلَّا مَنِ اتَّقَى اللَّهَ وَ أَطَاعَهُ، وَ مَا كَانُوا يُعْرَفُونَ يَا جَابِرُ إِلَّا بِالتَّوَاضُعِ، وَ التَّخَشُّعِ، وَ الْأَمَانَةِ، وَ كَثْرَةِ ذِكْرِ اللَّهِ، وَ الصَّوْمِ، وَ الصَّلَاةِ، وَ الْبِرِّ بِالْوَالِدَيْنِ، وَ التَّعَاهُدِ لِلْجِيرَانِ مِنَ الْفُقَرَاءِ وَ أَهْلِ الْمَسْكَنَةِ وَ الْغَارِمِينَ وَ الْأَيْتَامِ، وَ صِدْقِ الْحَدِيثِ، وَ تِلَاوَةِ الْقُرْآنِ، وَ كَفِّ الْأَلْسُنِ عَنِ النَّاسِ إِلَّا مِنْ خَيْرٍ، وَ

كَانُوا أُمَنَاءَ عَشَائِرِهِمْ فِي الْأَشْيَاءِ. قَالَ جَابِرٌ: فَقُلْتُ: يَا بن رَسُولِ اللَّهِ، مَا نَعْرِفُ الْيَوْمَ أَحَداً بِهذِهِ الصِّفَة، فَقَالَ: يَا جَابِرُ، لَاتَذْهَبَنَّ بِكَ الْمَذَاهِبُ، حَسْبُ الرَّجُلِ أَنْ يَقُول: أُحِبُّ عَلِيّاً وَ أَتَوَلَّاهُ، ثُمَّ لَايَكُونَ مَعَ ذلِكَ فَعَّالًا؟! فَلَوْ قَالَ: إِنِّي أُحِبُّ رَسُولَ اللَّهِ، فَرَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه واله) خَيْرٌ مِنْ عَلِيٍّ(علیه السلام)، ثُمَّ لَايَتَّبِعُ سِيرَتَهُ، وَ لَا يَعْمَلُ بِسنّتهِ، مَا نَفَعَهُ حُبُّهُ إِيَّاهُ شَيْئاً؛ فَاتَّقُوا اللَّهَ، وَ اعْمَلُوا لِمَا عِنْدَ اللَّهِ، لَيْسَ بَيْنَ اللَّهِ وَ بَيْنَ أَحَدٍ قَرَابَةٌ، أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ(عزّوجل) وَ أَكْرَمُهُمْ عَلَيْهِ أَتْقَاهُمْ، وَأَعْمَلُهُمْ بِطَاعَتِهِ. يَا جَابِرُ، وَ اللَّهِ مَا يُتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ(تَبَارَكَ وَ تَعَالى) إِلَّا بِالطَّاعَةِ، وَ مَا مَعَنَا بَرَاءَةٌ مِنَ النَّارِ، وَ لَا عَلَى اللَّهِ لِأَحَدٍ مِنْ حُجَّةٍ؛ مَنْ كَانَ لِلَّهِ مُطِيعاً، فَهُوَ لَنَا وَلِيٌّ؛ وَ مَنْ كَانَ لِلَّهِ عَاصِياً، فَهُوَ لَنَا عَدُوٌّ؛ وَ مَا تُنَالُ وَلَايَتُنَا إِلَّا بِالْعَمَل والورع؛(1)

اى جابر، كسى كه خود را از شيعيان ما ميداند آيا براى او

ص: 182


1- . کافی، ج3، ص189. امالی طوسی، ص 735. وسائل الشیعه، ج 15، ص 234.

كافى است كه فقط اظهار دوستى ما خاندان رسالت را بنمايد؟ به خدا سوگند شيعه ی ما نيست مگر آن كس كه از خدا بترسد و اطاعت دستور او را بنمايد و شیعه ی ما شناخته نمي شوند مگر با صفات تواضع و فروتنى و عبادت و امانت و درستى و بسیار به ياد خدا بودن و ذكر او و مراقبت به روزه و نماز و نيكى به پدر و مادر و رسيدگى به همسايه هاى مستمند و تهيدست و بدهكاران و يتيمان و راستگویى و قرائت قرآن و بازداشتن زبان از مردم مگر در كارهاى خوب (نصيحت و خيرخواهى و ارشاد و امر به معروف و نهى از منكر ...) و در ميان بستگان و طایفه امين بر همه چیز مردم باشند. جابر می گويد: عرضه داشتم يابن رسول اللَّه، من كسى را امروز با اين صفات سراغ ندارم. فرمود: اى جابر، روش هاى غلط تو را به غرور و باطل نكشاند. آيا اين بس است كه انسان با زبان بگويد على(علیه السلام) را دوست مي دارم و اهل ولايت هستم و در عين حال هیچ سعی و تلاشی در انجام وظایف عملى نداشته باشد؟ اگر به جاى اين بگويد رسول خدا(صلی الله علیه واله) را دوست مي دارم (البته معلوم است كه رسول خدا(صلی الله علیه واله) مقام و مرتبه اش از على(علیه السلام) برتر و بالاتر است) ولى از روش پيامبر(صلی الله علیه واله) پيروى نكند و به سنّت او عمل ننماید، اين چنين دوستى كه اثر عملى نداشته باشد سودى به حال او ندارد. پس از خدا بترسيد و براى به دست آوردن ثواب هاى اخروى عمل نمایيد. خداوند با هیچ کس قرابت و خويشاوندى ندارد. محبوب ترين بندگان نزد خدا و

ص: 183

گرامى ترین آنان پرهيزكارترین و مطيع ترین آنان است. اى جابر، به خدا سوگند نزديكى و تقرّب به خدا بدست نمي آيد مگر از راه بندگى و اطاعت و برات آزادى از آتش با ما نيست و حجت و دليل هم كسى بر خدا ندارد (كه بتواند اثبات كند كه من در ترك اطاعت عذر موجهى داشتم). به طور كلى هر كس مطيع خدا باشد و از فرمان خدا اطاعت نمايد او دوست ما است و هر كه معصيت او را نمايد دشمن ما است و نعمت ولايت و محبت ما بدست نمي آيد مگر از راه عمل و پرهيزكارى.

امام باقر(علیه السلام) صریحاً می فرماید که هرکس فرمان خدا را اطاعت کند او دوست ماست و هر که معصیت خدا نماید او دشمن ماست. پس چگونه برخی ادعای محبّت اهل بیت: دارند و گمان می کنند ولایت بدون اطاعت از اوامر و نواهی آن بزرگواران و ترک واجبات و ارتکاب معاصی حاصل می شود و باعث نجات آنان خواهد بود؟

3. امام رضا(علیه السلام) می فرماید:

أَنَّا لَا نُغْنِي مِنَ اللَّهِ شَيْئاً و أ َبْلِغْ شِيعَتَنَا أَنَّهُ لَا يُنَالُ مَا عِنْدَ اللَّهِ إِلَّا بِالْعَمَلِ، وَ أَبْلِغْ شِيعَتَنَا أَنَّ أَعْظَمَ النَّاسِ حَسْرَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَنْ وَصَفَ عَدْلًا ثُمَّ خَالَفَهُ إِلَى غَيْرِهِ، وَ أَبْلِغْ شِيعَتَنَا أَنَّهُمْ إِذَا قَامُوا بِمَا أُمِرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ يَوْمَ الْقِيَامَة؛(1)

به شیعیان ما ابلاغ کن که ما به هیچ وجه شما را از خدا بی نیاز نمی کنیم. (یعنی به اعتماد ما از عمل باز نمانند) و به

ص: 184


1- . وسائل الشیعۀ، ج1، ص93.

شیعیان برسان که آن چه نزد خداست به آن ها نرسد مگر به

عمل. و به شیعیان ابلاغ کن بزرگ ترین مردم از نظر حسرت کسی است که عدلی را وصف کند و سپس با آن مخالفت کرده و به سوی چیز دیگری عدول کند و به شیعیان ابلاغ کن اگر به آن چه که به آن مأمور شدند عمل کنند بدرستی که روز قیامت اهل نجات هستند.

برخی از شیعیان فقط عَلَم ائمه: را به دوش می کشند اما با دستورات آن ها مخالفت می کنند. حسرت این افراد از کسانی که شیعه نیستند بیشتر است. امام رضا(علیه السلام) چند بار تاکید فرمودند: «أَبْلِغْ شِيعَتَنَا؛ ابلاغ کن و برسان به شیعیان ما» که صرفاً ادعا فایده ای ندارد بلکه باید عمل کرد.

نتیجه

تقرّب به خداوند متعال از طریق اهل بیت: با این سه گام محقق می شود: 1. معرفت و شناخت اهل بیت:. 2. محبت به اهل بیت(علیهم السلام). 3. اطاعت و پیروی از اهل بیت(علیهم السلام).

بر این اساس، حقیقت توسل به اهل بیت(علیهم السلام) این است که امام را بشناسیم و به او عشق بورزیم و مطیع و پیرو او باشیم. اگر این سه گام برداشته شد آن گاه می توان گفت ما ائمه: را وسیله ی تقرّب به خداوند قرار داده ایم. در زیارت جامعه کبیره خطاب به ائمه: می گوییم: «ومتقرّب بِکُم إليه؛ و به واسطه شما به خدا تقرّب می جوییم». علامه طباطبایی; که فردی جامع در علوم منقول و معقول و اهل سیر

ص: 185

و سلوک بود، می فرمود: «هیچ بابی از معنویت گشوده نشده إلّا با توسل به امام حسین(علیه السلام) و زیارت ایشان».(1)

یکی از عالمان اهل سیر و سلوک فرموده: «غالب مردم نمی دانند توسل به اهل بیت: برای چیست. آن ها برای رفع مشکلات و گرفتاری های زندگی به اهل بیت: متوسل می شوند، در صورتی که ما برای طی کردن مراحل توحید و خداشناسی باید در خانه ی اهل بیت(علیهم السلام) برویم».(2)

متأسفانه جایگاه توسل در ذهن برخی به حدّی تنزل پیدا کرده که گویا اهل بیت: خلق شده اند تا اگر ما گرفتاری و مشکلی پیدا کردیم آن را برطرف کنند. هرچند آنان کریم و بزرگوارند و در رفع مشکلات یاری می رسانند. در زیارت جامعه کبیره می گوئیم: «عَادَتُكُمُ الْإِحْسَانُ وَسَجِيَّتُكُمُ الْكَرَم؛ روش تان احسان و اخلاق و خوی تان بزرگواری است». اگر کسی برای رفع مشکلات و گرفتاری های دنیوی نیز به آنان متوسل شود، چنان چه مصلحت باشد، گرفتاری را برطرف و حاجت را برآورده می کنند اما مهم تر از همه آن است که آیا برای رفع گرفتاری دنیوی به آن ها توسل می جوییم یا برای کشف حقایق هستی و رسیدن به توحید و معارف الهی دست به دامان آنان می شویم.

اهل بیت(علیهم السلام) کسی را بی پاسخ نمی گذارند، لکن آن چه ما از آنان طلب

ص: 186


1- . پایگاه اطلاع رسانی حوزه، مناسبت ها، کربلا، (کعبه عشق، ویژه محرم). http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/3282/4302/34821
2- . کیمیای محبت، ص 199.

می کنیم مهم است. اگر از اهل بیت: توحید، معرفت و فضایل اخلاقی بخواهیم و خود نیز تلاش و کوشش کنیم و شایستگی و لیاقت از خود نشان دهیم، قطعاً به ما عنایت می کنند. پس سعی کنیم در معنای توسل بیشتر تأمل کنیم و بدانیم هر چه معرفت، محبّت و اطاعت ما نسبت به اهل بیت(علیهم السلام) عمیق تر شود، تقرّب ما به خداوند بیشتر خواهد شد.

نمونه هایی از توسل

توسل به پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) و اهل بیت: در زمان حیات ایشان و پس از آن امری متداول بین اصحاب بوده است. در این جلسه به دو نمونه دیگر اشاره می شود.

1. «صفیه دختر عبدالمطلب» عمّه ی پیامبر گرامی(صلی الله علیه واله)، در رحلت حضرت اشعاری سرود که دو بیت آن این است:

أَلَا يَ-ا رَسُولَ اللَّهِ أُنْتَ رَجَاؤُن---ا

وَكُنْتَ بِنَا بَرّاً وَ لَمْ تَ-كُ جَ-افِي-ا

وَکُن--تُ بِ--نا بَ--رّاً رَؤوفاً نَبيّن-ا

ليَ-بکِ عَليکَ القوم مَن کانَ باکياً(1)

ای پیامبر گرامی تو امید ما هستی، تو فرد نیکوکاری بودی و هرگز جفا ننمودی، تو به ما نیکوکار و مهربان بودی، ای پیامبر ما، از این قوم هرکس گریان است، باید بر تو اشک بریزد.

ص: 187


1- . الاستیعاب، ج 1، ص 49. الاصابة، ج 8، ص 9 با اندکی اختلاف. انساب الاشراف، ج 1، ص594 با اندکی اختلاف.

از قطعه شعری که در محضر صحابه پیامبر(صلی الله علیه واله) القا شده، نکاتی قابل استفاده است؛ از جمله این که طبق عبارت «أُنْتَ رَجَاؤُنا» پیامبر(صلی الله علیه واله) همواره پناهگاه است و لذا اختصاص به زمان حیات او ندارد. این سیره مسلمین از صدر اسلام تا به حال جریان دارد.

2. ابو عبدالله زرقانی می گوید: مسلک و روش علامه خلیل چنین

است که به پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) متوسل و متوجه می شود. وی هم چنین می نویسد: «به پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) باید توسل جست و در توسل به احترام مقام آن حضرت از خداوند درخواست می شود؛ چون پیامبر(صلی الله علیه واله) محل نزول کوه های گناه و سنگینی آن هاست». کنایه از این که آن حضرت، شفاعت امتش را از خداوند می خواهد؛ چون به برکت شفاعت حضرت و عظمت او نزد پروردگار هیچ گناهی برابری نمی کند و هرکس خلاف این مطلب را معتقد باشد، محرومی است که خداوند بصیرتش را پوشانده و سریرتش را گمراه کرده است. آیا او سخن خدا را نشنیده است که فرمود: «اگر آنان که بر خویشتن ظلم کردند پیش تو (پیامبر) می آمدند تا از خدا برایشان آمرزش بخواهی...»(1) زرقانی آن گاه می گوید: «و شاید مراد علامه خلیل از این سخن تعریض بر ابن تیمیه باشد».(2)

ان شاء الله خداوند به برکت این مجالس و محافل توفیق شناخت و اطاعت بیشتر نسبت به اهل بیت(علیهم السلام) را به ما عنایت فرماید.

«والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته»

ص: 188


1- . سوره نساء، آیه 64.
2- . شرح المواهب اللدنية، ج 12، ص 219.

9-مراتب توسل به اهل بیت:

اشاره

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمین والصلوة والسلام علی أشرف الأنبیاء والمرسلین حبیب إله العالمین أبی القاسم المصطفی محمّد وعلی أهل بیته الطیّبین الطّاهرین واللّعن علی أعدائهم أجمعین

قال الله الحکیم فی محکم کتابه: أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُواْ فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ.

توسل به اهل بیت: سه مرتبه دارد؛ 1. مرتبه عالی. 2. مرتبه متوسط. 3. مرتبه دانی (پایین). اکثر مردم با مرتبه ی دوم و سوم توسل آشنایی دارند ولی از مرتبه ی اول غافلند. در این مجال اندک این مراتب اجمالاً توضیح داده می شوند.

مرتبه عالی: توسل برای تقرّب به خداوند متعال

مرتبه ی اول توسل به اهل بیت(علیهم السلام) که عالی ترین مرتبه آن می باشد، توسل به پیامبر(صلی الله علیه واله) و اهل بیت: برای تقرّب به خداوند متعال است.

ص: 189

در جلسات گذشته بیان شد که ما باید به خداوند متعال نزدیک شویم؛ چون هدف از خلق و آفرینش انسان قُرب به خداوند است. هرچند به تصریح قرآن خداوند به ما نزدیک است؛

)نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ(؛(1)

و ما به او [انسان] از رگ گردن و رگ های خونش نزدیک تریم.

خداوند به ما نزدیک است اما ما از خدا دوریم. برای روشن شدن مطلب مثالی ذکر می کنم. همه ی شما از شدت علاقه مادر به فرزند اطلاع دارید. معمولاً برای بیان برترین و والاترین محبّت بشری به محبت مادر به فرزند مثال زده می شود. مادر عاشق فرزند خویش و روز و شب به فکر اوست. تمام حواس مادر منعطف به فرزند است. از درد و رنج فرزند دردمند می شود. اگر فرزندش بیمار شود یا خاری به پای او برود مادر بی تاب می شود. اما در مقابل، غالباً فرزند در عالم خود سیر کرده و این محبّت را درک نمی کند و چه بسا به توصیه های دلسوزانه مادر اعتنایی ندارد. این همان دوری فرزند از مادر است. پس مادر به فرزند بسیار نزدیک، اما فرزند از مادر دور است. نسبت ما انسان ها و خداوند متعال از این جهت شبیه نسبت فرزند و مادر است. خداوند متعال (بلاتشبیه) نسبت به انسان ها همانند مادری است که نسبت به فرزندش عاشقانه و دلسوزانه رفتار می کند و نگران همه ابعاد زندگی بنده خویش، بلکه مهربان تر از مادر نسبت به فرزند است.

ص: 190


1- . سوره ق، آیه16.

پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) در همین باره می فرماید:

وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ اللَّهُ أَرْحَمُ بِعِبَادِهِ مِنَ الْوَالِدَةِ الْمُشْفِقَةِ عَلَى وَلَدِهَا؛(1)

قسم به آن که جانم در دست اوست؛ خداوند به بندگانش از مادر مهربان نسبت به فرزندش مهربان تر است.

پس خداوند نسبت به ما از مادر هم مهربان تر است ولی ما توجه به مهر و محبّت و رحمت خداوند نداشته و از آن غافلیم. لذا ما از خدا دوریم و خدا به ما نزدیک است.

انبیا مبعوث شده اند تا انسان را به خدا نزدیک کنند. پیامبران آمده اند تا انسان رنگ الهی بگیرد؛ چنان که خداوند در قرآن کریم می فرماید:

)صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً(؛(2)

رنگ خدایی [بپذیرید، رنگ ایمان، توحید و اسلام] و چه رنگی از رنگ خدایی بهتر است.

اگر هدف از خلقت انسان این بود که صرفاً بخورد و بیاشامد و لذت ببرد خلق حیوان برای این منظور کافی به نظر می رسید و دیگر لزومی نداشت انسان آفریده شود. انسانی که خداوند برای او ابزار درونی و بیرونی هدایت به سوی کمال را فراهم کرده، باید خدایی شود و رنگ و بوی الهی بگیرد. این مسیری است که انبیا و اولیای الهی آن

را طی کردند و ما هم باید در آن مسیر حرکت کنیم. قطعاً ما نمی توانیم

ص: 191


1- . مشکاة الانوار، ص 118. روضة الواعظین، ج 2، ص 503.
2- . سوره بقره، آیه 138.

به قله ای که پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) به آن دست یافته، برسیم ولی همه ی ما از قابلیت هایی برخورداریم و ابزارهایی در اختیار داریم که به کمک آن ها می توانیم به سوی آن قله حرکت کنیم. اما این چگونه ممکن است؟ خداوند، پیامبر(صلی الله علیه واله) و اهل بیت(علیهم السلام) را آفرید و بدین وسیله قلّه ی انسانیت را به ما نشان داد. اگر خدا چنین نمی کرد ما نمی توانستیم تصویری از یک انسان الهی داشته باشیم. اگر آنان نبودند ما الگو نداشتیم تا همانندسازی کنیم و بر طبق آن به سوی مقصد پیش برویم. انسان الگو را می بیند و سعی می کند تمام ابعاد زندگی و حتی شکل و شمائل خود را مانند او قرار دهد.

خداوند متعال می فرماید:

)لَقَدْ کانَ لَکُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ(؛(1)

یقیناً [روش و رفتار] پیامبر الگوی نیکویی برای شماست.

خداوند این اسوه را قرار داد تا ما بدانیم چه باید بشویم و کجا باید برویم. اهل بیت(علیهم السلام) چون دارای این مقامات و فضیلت ها هستند، الگو قرار داده شدند.

اگر می گوییم ائمه ی معصومین: به خداوند نزدیک تر و مقرّب ترند بدین معناست که سنخیتشان با خداوند بیشتر است و به همین جهت شأن و منزلت والایی دارند. در زیارت جامعه کبیره می خوانیم:

أَعْظَمَ شَأْنَكُمْ وَ أَجَلَّ خَطَرَكُم؛

مقام تان بزرگ و رتبه تان عظیم است.

ص: 192


1- . سوره احزاب، آیه 21.

این مطلبی است که برخی از آیات و روایات نیز بر آن دلالت دارند. تقرّب اهل بیت(علیهم السلام) به خداوند متعال با دلایلی از جمله آن چه ذیلاً می آید قابل اثبات است.

1. خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:

)السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ، أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ(؛(1)

آنان که (مشتاقانه در ایمان) بر همه پیشی گرفتند و (در اطاعت خدا و رسول) مقام تقدم یافتند، آنان به حقیقت مقرّبان درگاهند.

در بعضی روایات به نحو آشکار و روشن به مصداق «السابقون» که مقربان درگاه الهی هستند، اشاره شده است؛ از جمله امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

نَحْنُ السَّابِقُون وَنَحْنُ الآخَرُون؛(2)

ما پیشگامان و ما آخرون هستیم.

2. هم چنین خداوند در قرآن کریم می فرماید:

)فَأَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُقَرَّبينَ، فَرَوْحٌ وَرَيْحانٌ وَجَنَّةُ نَعيمٍ(؛(3)

پس اگر (آن محتضر) از مقرّبان باشد در راحتی و آسایش و

بهشت پر نعمت خواهد بود.

امام باقر(علیه السلام) درباره ی این آیه می فرماید:

ص: 193


1- . سوره واقعه، آیات 11 - 10.
2- . تفسیر صافی، ج5، ص120. بصائر الدرجات، ج 1، ص 63. کمال الدین وتمام النعمة، ج 1، ص206. امالی طوسی، ص 654. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 206. بحارالانوار، ج 24، ص4.
3- . سوره واقعه، آیه 89 – 88.

هَذَا فِي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَالْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِين؛(1)

این آیه درباره ی امیرالمؤمنین و ائمه: پس از اوست، درودهای خداوند بر همه ی آنان باد.

3. ابن عباس از پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) در مورد آیه )السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ، أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ( سؤال کرد. پیامبر(صلی الله علیه واله) فرمود:

ذَاكَ عَلِيٌّ وَشِيعَتُهُ، هُمُ السَّابِقُونَ إِلَى الْجَنَّةِ، الْمُقَرَّبُونَ مِنَ اللَّهِ بِكَرَامَتِهِ لَهُم؛(2)

آن ها علی و شیعیان (پیروان واقعی) او هستند که پیشگامان به سوی بهشت و مقرّبان پیشگاه پروردگارند به خاطر احترامی که خدا برای آنان قائل شده است.

4. امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

شِيعَتُنَا أَقْرَبُ الْخَلْقِ مِنْ عَرْشِ اللَّهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بَعْدَنَا؛(3)

روز قیامت بعد از ما نزدیک ترین خلق به عرش خداوند شیعیان ما (پیروان واقعی ما) هستند.

5. در زیارت جامعه کبیره به مقام قُرب اهل بیت: اعتراف کرده و می گوییم:

اللّهُمَّ إِنِّي لَوْ وَجَدْتُ شُفَعاءَ أَقْرَبَ إِلَيْكَ مِنْ مُحَمَّدٍ وَأَهْلِ

ص: 194


1- . بحارالانوار، ج 24، ص 4. البرهان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص276.
2- . نورالثقلین، ج 5، ص209. بحارالانوار، ج 65، ص 20.
3- . المحاسن، ج 1، ص 182. الکافی، ج 8، ص 365.

بَيْتِهِ الاَخْيارِ الأَئِمَّةِ الاَبْرارِ لَجَعَلْتَهُمْ شُفَعائِي؛

خدایا اگر من شفیعانی را به درگاهت نزدیک تر از محمد و اهل بیتش، آن خوبان و پیشوایان و نیکان می یافتم آن ها را شفیعان خود قرار می دادم.

آری، اهل بیت(علیهم السلام) برترین و بارزترین مصادیق مقرّبان خداوند متعال هستند و ما با تمسّک و توسّل به آن ها است که می توانیم به خداوند نزدیک شویم.

البته پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) و اهل بیت: با آن که در جوار قرب الهی سکنی گزیده اند، باز هم از خداوند قرب را مسئلت می کنند. امام سجاد(علیه السلام) در مناجاتش با خداوند متعال عرض می کند:

وَقُربُکَ غَايَةُ سُؤالِی؛(1)

و قرب تو نهایت خواسته من است.

چه بسا این پرسش به ذهن خطور کند که چرا مقرّب ترین انسان ها

به خداوند متعال نیز چنین درخواستی را مطرح می کنند؟ آن چه در پاسخ به این سؤال به صورت خلاصه می توان گفت این است که اهل بیت(علیهم السلام) در عالم ماده و طبیعت زندگی می کنند و طبیعتاً باید بخورند، بیاشامند وبا مقتضیات این عالم ایام را سپری کنند. لذا ممکن است به خاطر نیازهای مادی از جمله خواب، لحظاتی از آن مقام و توجه به ذات اقدس احدیّت غافل شوند و به همین جهت است که استغفار و طلب تقرّب می کنند. پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) در این باره می فرماید:

ص: 195


1- . زاد المعاد، ص 412. بحارالانوار، ج 91، ص 148.

إِنَّهُ لَيُغَانُ عَلَى قَلْبِي وَإِنِّي لَأَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فِي كُلِّ يَوْمٍ سَبْعِينَ مَرَّة؛(1)

همانا که قلبم را غباری می پوشاند و من روزی هفتاد مرتبه از خداوند متعال آمرزش می طلبم.

پیامبری که تمام وجودش را خدا احاطه کرده است، می فرماید: کدورت هایی برای قلب من حاصل می شود که برای آن استغفار می کنم. پس این استغفار، استغفار از معصیت و گناه نیست؛ زیرا پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) معصوم است و فکر گناه هم در خیال او نمی گنجد. اما همین مقدار که توجه او از وحدت به عالم کثرت و طبیعت معطوف می شود، احساس دوری از خدا کرده و استغفار می کند. درد و رنج پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) و اهل بیت: درد فراق است. حقیقت وجودی و روح آنان در جوار قرب الهی است اما در عالم ماده و طبیعت محصور شده اند.

به هرحال خداوند چنین موجودات نورانی را برای ما به عنوان واسطه قرار داده تا با توسل و تمسک و اقتدا به آنان به مقام قرب الهی دست یابیم.

امام(علیه السلام) محور عالم امکان

اگر کسی در منظومه ی معارف دینی و روایات تأمل کند پی خواهد برد که همه امور به سوی امام تنظیم شده است؛ بدین معنا که گویا برنامه ی

ص: 196


1- . مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 5، ص 320. جامع الاخبار (شعیری)، ص 57 (با اندکی اختلاف)، بحارالانوار، ج 25، ص 204.

شارع در هر مسئله ای این است که ذهن انسان ها را به سوی کانون آفرینش و نقطه پرگار هستی یعنی وجود مقدس امام معطوف کند. البته این مطلب بی جهت هم نیست. برای تقریب به ذهن ذکر یک مثال خالی از فایده نیست. در میدان جنگ توجه همه سربازان باید به فرمانده لشکر باشد. اگر سربازی در میدان نبرد غفلت ورزد و ذهنش از آرایش نظامی که فرمانده دستور داده، به جای دیگری معطوف شود، نظام آن لشکر از بین خواهد رفت و نتیجه اش شکست و غلبه دشمن است. بر این اساس، گویا خداوند متعال از ما طلب می کند که در میدان نبرد با شیطان و در مسیر دشوار سعادت و طریق پرفراز و نشیب قرب الهی، تمام توجه ما به «انسان کامل» باشد. به همین جهت در روایات، تعابیر بسیار بلندی در معرّفی انسان کامل بیان شده است. این تعابیر از سوی پیامبر(صلی الله علیه واله) و ائمه: خودستایی نیست بلکه صرفاً به این منظور بیان شده که بفهماند آنان جلوه خدا هستند و راه رسیدن به قرب الهی توجه

و تمسک به آنان است. به برخی از این روایات اشاره می شود.

1. امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:

أنا عين الله وأنَا يَدالله وأنَا جَنبُ الله وَأَنَا بابُ الله؛(1)

من چشم خدا هستم، من دست خدا هستم، من جنب خدا هستم و من باب خدا هستم.

2. امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

ص: 197


1- . بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد (صلی الله علیهم)، ج1، ص61. کافی، ج 1، ص 145.

نَحْنُ حُجَّةُ اللَّهِ وَنَحْنُ بَابُ اللَّهِ وَنَحْنُ لِسَانُ اللَّهِ وَنَحْنُ وَجْهُ اللَّهِ وَنَحْنُ عَيْنُ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ وَنَحْنُ وُلَاةُ أَمْرِ اللَّهِ فِي عِبَادِه؛(1)

ما حجت خدا هستیم، ما باب خدا هستیم، ما وجه خدا هستیم، ما چشم خدا هستیم در میان خلقش و مائیم والیان امر خدا در میان بندگانش.

3. هم چنین امام باقر(علیه السلام) در مورد آیه ی )عَمَّ

يَتَسَاءَلُونَ، عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ((2) می فرماید:

هِيَ فِي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ يَقُولُ مَا لِلَّهِ عَزَّ وَجَلَّ آيَةٌ هِيَ

أَكْبَرُ مِنِّي وَلَا لِلَّهِ مِنْ نَبَإٍ أَعْظَمُ مِنِّي؛(3)

این آیه در مورد امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) است. امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) می فرمود: خدا را آیه ای بزرگتر از من نیست و خدا را خبری بزرگ تر از من نیست».

4. امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

نَحنُ حَبلُ الله؛(4)

ما حبل خدا هستیم.

تعابیری هم چون: «عین الله، یدالله، جنب الله، باب الله، لسان الله،

ص: 198


1- . همان. الخرائج والجرائح، ج 1، ص 288.
2- . سوره نبأ، آیه 1-2.
3- . کافی، ج 1، ص 207. بصائر الدرجات، ج 1، ص 77. الوافی، ج 3، ص 523.
4- . شواهد التنزیل، ج 1، ص 169. تفسیر فرات کوفی، ص 91. فضائل امیرالمؤمنین(علیه السلام)، ص 185. الهداية الکبری، ص 240 عن ابی جعفر(علیه السلام). امالی طوسی، ص 654 عن ابی جعفر(علیه السلام).

وجه الله، حجت الله» همه از خصوصیات آن ارواح و انوار مقدس است. آن حقیقت با عناوینی مانند آیت کبرای الهی، حجت عظمای الهی، خلیفه الهی و ... معرفی شده است. بیان این اوصاف بر اساس آن چه که پیش تر گفته شد، به این جهت است که ذهن همه انسان ها به سوی این کانون آفرینش و هستی متوجه شود؛ زیرا این کانون محور و واسطه ی قُرب الهی است.

در دعای ندبه می خوانیم:

أينَ وَجهُ الّذِی يتوجّه اليه الاولياء؛

کجاست آن جلوه خدا که دوستان به سویش روی آورند.

آری، محوریت امام معصوم در عالم هستی به وضوح از مجموع روایات قابل استفاده است. لذا ذهن ما هم باید به این کانون آفرینش معطوف باشد. نه برای آن که اهل بیت: معبودند بلکه بدین جهت که آنان واسطه ی قرب الهی و مقتدا و الگو بوده و باید از آنان پیروی و اطاعت کرد و به همین دلیل است که آن بزرگواران خود را به عنوان «عین الله، یدالله، جنب الله، باب الله، لسان الله، وجه الله، حجت الله» معرفی می کنند. این عالی ترین مرتبه ی توسل است. در زیارت جامعه کبیره می گوییم: «ومتقَرّبٌ بِکُم اليه»؛ «و به واسطه ی شما به خدا تقرّّب می جویم». تقرب انسان به خداوند با وساطت پیامبر(صلی الله علیه واله) و اهل بیت(علیهم السلام) هم به این است که ما راه و روش بندگی و زندگی را از آنان بیاموزیم.

ص: 199

مرتبه عالی توسل به اهل بیت(علیهم السلام) در ابعاد سه گانه

اشاره

از آن چه بیان گردید، معلوم می شود مرتبه عالی توسل به اهل بیت(علیهم السلام) کدام است ولی نکته ای که برای تکمیل این بحث لازم است به آن اشاره شود، ابعاد مختلف توسل و تمسک به اهل بیت(علیهم السلام) در این مرتبه است. به طور کلی در این مرتبه به سه بُعد می توان اشاره کرد. 1. رابطه با خداوند متعال 2. رابطه با مردم 3. رابطه با طبیعت.

1. رابطه با خداوند متعال

یکی از ابعاد توسل به اهل بیت(علیهم السلام) برای تقرب به خداوند، بُعد ارتباط انسان با خداوند است. این بُعد از مهم ترین ابعاد زندگی انسان است و لذا می بایست به نحوی صحیح آن را تنظیم کند. چارچوب این ارتباط به بهترین و کامل ترین وجه توسط اهل بیت: هم در گفتار و هم در رفتار تبیین شده است. اگر اهل بیت: نبودند ما نمی توانستیم خداوندی که بر اساس حدیث قدسی «گنج پنهان»(1)

بوده، را بشناسیم و عبادت کنیم. امام باقر(علیه السلام) در همین باره می فرماید:

بنا عُبدالله وبنا عُرف الله؛(2)

به وسیله ما خدا پرستش شد و به وسیله ما خدا شناخته شد.

معنای این سخن آن نیست که هنگام عبادت به یاد اهل بیت:

ص: 200


1- . بحارالانوار، ج 84، ص 199. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص 163. مشارق انوار الیقین، ص 41.
2- . کافی، ج 1، ص 145. بصائر الدرجات، ج 1، ص 64.

باشیم. برداشت اشتباه صورت نگیرد. شهید مطهری نقل می کند: «زمانی من نزد سید هاشم حداد از شاگردان مرحوم قاضی رفتم. ایشان رو به من کردند و پرسیدند: نماز را چگونه می خوانی؟ عرض کردم: کاملاً توجه به معانی کلمات و جملات آن دارم. ایشان گفت: پس کِی نماز می خوانی؟ در نماز توجه ات به خدا باشد و بس!».(1) نهایت تلاش ما در نماز این است که به واژه ها و معانی آن ها توجه کنیم. مثلاً هنگام قرائت «إهدِنا الصِّراطَ المُستَقیم» معنای آن را در ذهن می گذرانیم که «ما را به راه راست [و استوار] هدایت کن». ولی نماز یعنی حضور قلب در برابر خدا و این فراتر از واژه هاست. لذا معنا ندارد هنگامی که نماز می خوانیم به اهل بیت(علیهم السلام) بیندیشیم. معنای تمسّک به اهل بیت: در بُعد ارتباط با خداوند متعال یعنی این که عبادت و بندگی و تسلیم در برابر خدا را از آنان فرا بگیریم و ببینیم آن ها چگونه در مقابل خداوند متعال به عبادت می پرداختند و آنان را سرمشق و الگوی خود قرار دهیم.

در حالات اهل بیت عصمت و طهارت: نوشته اند: هنگام نماز که فرا می رسید، حالشان متغیّر می شد و لرزه بر اندامشان می افتاد و رنگ رخسارشان دگرگون می گشت.

در مورد پیامبر(صلی الله علیه واله) نقل شده است:

كَانَ النَّبِيُّ(صلی الله علیه واله) إِذَا قَامَ إِلَى الصَّلَاةِ يَرْبَدُّ وَجْهُهُ خَوْفاً مِنَ اللَّهِ تَعَالَى...؛(2)

ص: 201


1- . روح مجرد، ص 162.
2- . بحار الانوار، ج81، ص248. فلاح السائل، ص 161. مستدرک الوسائل، ج 4، ص 93.

هنگامی که پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله)به نماز می ایستاد، چهره ی مبارکش از خوف خداوند برافروخته می شد.

هم چنین نقل شده:

إِنَّ النَّبِيَّ(صلی الله علیه واله) كَانَ إِذَا قَامَ إِلَى الصَّلَاةِ كَأَنَّهُ ثَوْبٌ مُلْقًى؛(1)

وقتی به نماز می ایستاد بدن مبارکش هم چون جامه ای که در معرض باد است، تکان می خورد.

در مورد حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام) نقل شده است:

هنگامی که به عبادت می ایستاد، بدنش از خوف مقام خداوند می لرزید و نفس نفس می زد و با تمام وجود به عبادت روی می آورد و موجب فخر خداوند بر فرشتگان بود.(2)

در مورد امیرالمؤمنین(علیه السلام) می گویند:

كَانَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیه السلام) إِذَا حَضَرَ وَقْتُ الصَّلَاةِ يَتَزَلْزَلُ وَ يَتَلَوَّنُ فَيُقَالُ لَهُ مَا لَكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ؟ فَيَقُولُ: جَاءَ وَقْتُ أَمَانَةِ اللَّهِ الَّتِي عَرَضَهَا عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ فَلَا أَدْرِي أُحْسِنُ أَدَاءَ مَا حَمَلْتُ أَمْ لا؟؛(3)

هرگاه وقت نماز فرا می رسید علی بن ابی طالب(علیه السلام) بر خود می لرزید و رنگش تغییر می کرد. از آن حضرت می پرسیدند: ای

ص: 202


1- . همان.
2- . عدة الداعی، ص 151 (با اندکی اختلاف). بحارالانوار، ج 67، ص 400.
3- . بحارالانوار، ج81، ص248. مستدرک الوسائل، ج4، ص94. جامع الاخبار، ص 65.

امیرالمؤمنین شما را چه می شود؟ می فرمود: وقت ادای امانت الهی فرا رسیده است. همان امانتی که خداوند به آسمان ها و زمین عرضه کرد و آن ها از برداشتن آن امتناع کرده و ترسیدند ولی انسان آن را برداشت و من نمی دانم آیا امانتی را که بر عهده دارم نیکو ادا خواهم کرد یا نه؟

همچنین در مورد سیدالشهدا(علیه السلام) نقل شده است:

«هرگاه امام حسین(علیه السلام) وضو می گرفت، رنگ چهره اش تغییر می کرد. به ایشان عرض کردند: چرا چنین حالتی به شما دست می دهد؟ حضرت فرمود: سزاوار است بر آن کسی که می خواهد بر خداوند وارد شود چنین باشد».(1)

در مورد امام سجاد(علیه السلام) این گونه نقل شده است:

أَنَّ مَوْلَانَا زَيْنَ الْعَابِدِينَ(علیه السلام) كَانَ إِذَا قَالَ مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ يُكَرِّرُهَا فِي قِرَاءَتِهِ حَتَّى كَانَ يَظُنُّ مَنْ يَرَاهُ أَنَّهُ قَدْ أَشْرَفَ عَلَى مَمَاتِه؛(2)

امام سجاد(علیه السلام) آن قدر در نماز جمله ی «مالک یوم الدین» را تکرار می کرد که بیننده گمان می کرد ایشان در آستانه ی جان دادن است.

امام صادق(علیه السلام) درباره ی امام سجاد(علیه السلام) می فرماید:

كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(علیه السلام) إِذَا حَضَرَتِ الصَّلَاةُ اقْشَعَرَّ جِلْدُهُ

ص: 203


1- . محجة البیضاء، ج1، ص351. جامع الاخبار، ص 65. بحارالانوار، ج 77، ص 346.
2- . بحارالانوار، ج81، ص247. فلاح السائل، ص 104. کافی، ج 2، ص 602 (با اندکی اختلاف).

وَاصْفَرَّ لَوْنُهُ وَارْتَعَدَ كَالسَّعَفَة؛(1)

هرگاه وقت نماز فرا می رسید، علی بن الحسین(علیه السلام) پوست بدنش می لرزید و رنگش زرد می شد و مانند بید به لرزه می افتاد.

در مورد امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) گفته شده:

کانَ ابوجعفر وابوعبدلله(علیهما السلام) إِذَا قَامَا فِي الصَّلَاةِ تَغَيَّرَتْ أَلْوَانُهُمَا مَرَّةً حُمْرَةً وَ مَرَّةً صُفْرَةً كَأَنَّمَا يُنَاجِيَانِ شَيْئاً يَرَيَانِه؛(2)

امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) هرگاه به نماز می ایستادند، رنگشان تغییر می کرد. گاهی سرخ و گاهی زرد می شدند. گویی با کسی مناجات می کنند که او را می بینند.

این نماز واقعی است. اگر می خواهیم به اهل بیت: تمسّک کنیم نماز ما باید به نماز امیرالمؤمنین(علیه السلام) نزدیک شود. اگر آنان در هنگام نماز می لرزیدند این واقعیتی اجتناب ناپذیر در نحوه ی ارتباط آنان با خدا بود و اثر تسلیم و عبودیت محض این چنین در جسم آنان نمودار می شد. گاهی انسان می بیند برخی موقع نماز خود را به لرزه در می آورند و

حرکات غیرمتعارفی انجام می دهند. این مصنوعی است و با آن چه از اهل بیت(علیهم السلام) گزارش شده ماهیتاً متفاوت است.

این نکته را هم متذکر شوم که ما وظیفه داریم معرفت خویش را نسبت به مفاهیم دینی ارتقا دهیم. باید سعی کنیم عقول خود را رشد

ص: 204


1- . بحارالانوار، ج81، ص248. فلاح السائل، ص 101. عوالم العلوم، ج 18، ص 128.
2- . دعائم الإسلام، ج1، ص159. فلاح السائل، ص161. بحارالانوار، ج 81، ص 265.

دهیم. انبیا و اولیا آمدند تا عقول بشر را کامل کنند و زمانی که ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ظهور کنند عقول مردم را کامل می نمایند. امام باقر(علیه السلام) در این باره می فرماید:

إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ اللَّهُ يَدَهُ عَلَى رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ كَمَلَتْ بِهِ أَحْلَامُهُم؛(1)

زمانی که قائم ما قیام کند خداوند دست رحمتش را بر سر بندگان گذارد سپس عقولشان را جمع کند [تا پیروی هوس نکنند و با یکدیگر اختلاف نورزند] و در نتیجه خردشان کامل شود [متانت و خودنگه داریشان کامل شود].

ممکن است فهم و تحلیل برخی معارف دشوار باشد، اما فهم بیشتر، نتیجه مطالعه و پرسش است. پیامبر(صلی الله علیه واله) می فرماید:

الْعِلْمُ خَزَائِنُ وَمَفَاتِيحُهُ السُّؤَال؛(2)

دانش گنجینه هایی است و کلیدهای آن پرسش است.

بنابراین هرگاه سؤالی در ذهنتان پدیدار می شود به دنبال پاسخ و کشف مجهول باشید که این کار باعث رشد و شکوفایی ذهن نیز می گردد.

2. رابطه با مردم

بُعد دیگر از ابعاد توسل به اهل بیت(علیهم السلام) برای تقرب به خداوند، بُعد ارتباط انسان با دیگران است. اهمیت این بُعد از بُعد اول کمتر نیست.

ص: 205


1- . کافی، ج 1، ص 25. الوافی، ج 1، ص 114. اثبات الهداة، ج 5، ص 61.
2- . تحف العقول، ص 41. عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج 2، ص 28. الخصال، ج 1، ص 245 عن ابی جعفر(علیه السلام).

در پرتو ارتباط با مردم است که انسان می تواند اوج بگیرد، چنان چه می تواند سقوط کند. میدان روابط اجتماعی صحنه ی ظهور خودخواهی و منیّت و نیز عرصه تجلّی مبارزه با انانیت و نبرد با هوای نفس است. کسی که در این میدان دست از خودخواهی بردارد و اهل عدل و انصاف و محبت و گذشت باشد، بی تردید به خداوند نزدیک می شود و در مقابل کسی که اهل ظلم و تعصب و عداوت و انتقام باشد، بدون شک از خداوند دور می شود. بر این اساس، نوع رابطه ی اهل بیت(علیهم السلام) با مردم مدرسه ی تقرب به خداوند است. در این مدرسه ما می آموزیم چگونه با کنار گذاشتن خودخواهی و رعایت حقوق دیگران به خداوند نزدیک شویم. آنان به عنوان معلمان این مدرسه به ما می آموزند که چگونه باید «خود» را کنار گذاشت تا بتوان به «خدا» رسید. با دقت در این مسئله کاملاً واضح می شود که قرب به خداوند متعال فقط به عبادت نیست. البته عبادت مظهر دین داری است ولی دین داری و وصول به قرب الهی در آن خلاصه نمی شود. به برخی از روایات در این باره اشاره می شود تا اهمیت رابطه با مردم بیشتر آشکار گردد.

1. پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) می فرماید:

أَمَرَنِي رَبِّي بِمُدَارَاةِ النَّاسِ كَمَا أَمَرَنِي بِأَدَاءِ الْفَرَائِض؛(1)

پروردگارم همان طور که مرا به انجام واجبات فرمان داده به مدارا کردن با مردم نیز فرمان داده است.

ص: 206


1- . کافی، ج 2، ص 117. معانی الاخبار، ص 386. امالی طوسی، ص 481، مشکاة الانوار، ص 211.

مدارا و رفق با مردم به اندازه ای مهم است که در کنار فرایض ذکر شده ولی متاسفأنه ما به عنوان مسلمان آن گونه که شایسته است به آن التفات نداریم.

2. حضرت عیسی(علیه السلام) در مواجهه با گروهی از مردم که تظاهر به دین داری می کردند، فرمود:

يَا عَبِيدَ السَّوْءِ تَلُومُونَ النَّاسَ عَلَى الظَّنِّ وَ لَا تَلُومُونَ أَنْفُسَكُمْ عَلَى الْيَقِينِ يَا عَبِيدَ الدُّنْيَا تَحْلِقُونَ رُءُوسَكُمْ تُقَصِّرُونَ قُمُصَكُمْ وَ تَنْكِسُونَ رُءُوسَكُمْ وَ لَا تَنْزِعُونَ الْغِلَّ مِنْ

قُلُوبِكُم؛(1)

ای بندگان بد! مردم را با گمان [بدی که نسبت به آن ها می برید] سرزنش می کنید و خود را با یقین [که به بدی خویش دارید] سرزنش نمی کنید؟ ای بندگان دنیا! سرهایتان را می تراشید و پیراهنتان را کوتاه می کنید و سرهایتان را به زیر می افکنید و کینه را از دل تان بر نمی کنید.

در آن زمان لباس های فاخر و بلند نمادی از گرایش به مظاهر دنیا به شمار می رفت و کوتاه کردن لباس و تراشیدن سر و سر به زیر افکندن گویای نوعی رفتار عابدانه و زاهدانه بود. از این سه نشانه که در این عبارت وارد شده، استفاده می شود که خطاب همراه با سرزنش حضرت عیسی به انسان های متظاهری بوده که می خواستند خود را به گونه ای دیگر جلوه دهند، در حالی که قلوب آنان انباشته از کینه نسبت به دیگران بود.

ص: 207


1- . بحارالانوار، ج 14، ص 305. تحف العقول، ص 501. الوافی، ج 26، ص 288.

ما معمولاً به ظاهر افراد بیشتر اهمیّت می دهیم. سخنان، نوع لباس و جایگاه ظاهری اشخاص را ملاک قضاوت قرار می دهیم و حکم به خوبی یا بدی شخص می کنیم اما خداوند طبق ظاهر انسان ها حکم نمی کند. او می داند در دل ها چه می گذرد و به عمق جان و فکر و اندیشه انسان ها عالم است. به هر حال طبق توصیه اهل بیت(علیهم السلام) ما نه تنها باید در رفتارمان با مردم اهل مدارا بوده بلکه در ذهن خویش نیز می بایست نسبت به مردم حُسن ظنّ داشته باشیم.

3. امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:

حُسْنُ الظَّنِّ مِنْ أَفْضَلِ السَّجَايَا وَأَجْزَلِ الْعَطَايَا؛(1)

حسن ظن از بهترین صفات انسانی و پربارترین مواهب الهی است.

4. هم چنین امیر بیان در حدیث دیگری می فرماید:

حُسْنُ الظَّنِّ رَاحَةُ الْقَلْبِ وَسَلَامَةُ الدِّين؛(2)

حسن ظن مایه آرامش قلب و سلامت دین است.

5. پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) در مذمّت سوء ظن می فرماید:

إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ مِنَ الْمُسْلِمِ دَمَهُ وَمَالَهُ وَعرضه وَأَنْ يُظَنَّ بِهِ السَّوْء؛(3)

خداوند متعال خون، مال و آبروی مسلمانان را بر یکدیگر حرام کرده و هم چنین گمان بد درباره ی آن ها را.

ص: 208


1- . تصنیف غرر الحکم، ح 5324. مستدرک الوسائل، ج 11، ص 252.
2- . تصنیف غرر الحکم، ح 5322. عیون الحکم والمواعظ، ص 229.
3- . محجة البیضاء، ج 5، ص 268. بحارالانوار، ج 72، ص 201.

6. امیرالمؤمنین(علیه السلام) در حدیث تکان دهنده ای می فرماید:

لا ايمانَ مَعَ سوءِ الظَّن؛(1)

کسی که سوء ظن دارد، اهل ایمان نیست.

سوء ظن یعنی کاری که از کسی سر می زند و قابل تفسیر به نیکی است را تفسیر نادرست کنیم؛ مثلاً کار خیر شخص را حمل بر ریا کاری نماییم. دایره حُسن ظن و سوء ظن بسیار وسیع است و در مسائل مختلف اجتماعی، اخلاقی، اقتصادی و سیاسی جریان دارد.

7. راوی می گوید من خدمت امام صادق(علیه السلام) بودم. حضرت رو به عده ای که در محضرش بودند، فرمود:

مَا لَكُمْ تَسْتَخِفُّونَ بِنَا قَالَ فَقَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ خُرَاسَانَ فَقَالَ مَعَاذٌ لِوَجْهِ اللَّهِ أَنْ نَسْتَخِفَّ بِكَ أَوْ بِشَيْ ءٍ مِنْ أَمْرِكَ فَقَالَ بَلَى إِنَّكَ أَحَدُ مَنِ اسْتَخَفَّ بِي فَقَالَ مَعَاذٌ لِوَجْهِ اللَّهِ أَنْ أَسْتَخِفَّ بِكَ فَقَالَ لَهُ وَيْحَكَ أَوَ لَمْ تَسْمَعْ فُلَاناً وَ نَحْنُ بِقُرْبِ الْجُحْفَةِ وَ هُوَ يَقُولُ لَكَ احْمِلْنِي قَدْرَ مِيلٍ فَقَدْ وَ اللَّهِ أَعْيَيْتُ وَ اللَّهِ مَا رَفَعْتَ بِهِ رَأْساً وَ لَقَدِ اسْتَخْفَفْتَ بِهِ وَ مَنِ اسْتَخَفَّ بِمُؤْمِنٍ فِينَا اسْتَخَفَّ وَ ضَيَّعَ حُرْمَةَ اللَّهِ عَزَّ وَجَل؛(2)

چرا شما ما را سبک می شمارید! مردی از اهل خراسان از جا برخاست و عرض کرد: ما به خدا پناه می بریم از این که شما را

سبک شماریم یا چیزی از دستورات شما را سبک شماریم.

ص: 209


1- . تصنیف غررالحکم، ح 5689. عیون الحکم والمواعظ، ص 536.
2- . کافی، ج 8، ص 102. الوافی، ج 5، ص 988. وسائل الشیعه، ج 12، ص 272.

حضرت فرمود: آری، تو یکی از کسانی هستی که ما را سبک شمردی، عرض کرد: پناه به خدا که من شما را سبک شمرده باشم. حضرت فرمود: وای بر تو! هنگامی که در نزدیک جحفه بودیم شخصی به تو گفت: مرا به مقدار یک میل راه سوار [بر مرکبت] کن که به خدا قسم درمانده و خسته شده ام و تو سرت را هم برای او بلند نکردی و او را سبک شمردی و هر کس مؤمنی را سبک بشمارد ما را سبک شمرده و احترام خدای عزوجل را تباه ساخته است.

طبق این روایت کسی که به برادرش بی اعتنایی کند، نه تنها او بلکه اهل بیت(علیهم السلام) و خداوند متعال را سبک شمرده و این قطعاً موجب دوری از خداوند است.

إن شاءالله در بحث از موانع توسل خواهد آمد که با سوء ظن، اهانت، کینه توزی فریب و خدعه و... نسبت به یکدیگر نمی توانیم به ساحت قدس ربوبی نزدیک شویم.

این مسئله از مسائل بسیار مهمی است که نیازمند بحث مستقلی است و باید در فرصت مقتضی به آن پرداخته شود؛ زیرا گستره ی وسیعی از روابط اجتماعی را در بر می گیرد.(1)

3. رابطه با طبیعت

بُعد سوم از ابعاد توسل به اهل بیت(علیهم السلام) برای تقرب به خداوند متعال،

ص: 210


1- . لازم به ذکر است که استاد محترم این بحث را تحت عنوان اصول اخلاق اجتماعی اهل بیت(علیهم السلام) مطرح و به آن پرداخته اند.

بُعد ارتباط انسان با طبیعت است. از آن جا که طبیعت به معنای عام مخلوق خداوند است، نگرش و کنش انسان نسبت به طبیعت و آن چه در آن است اعم از حیوانات، درختان و گیاهان و حتی جمادات، در موضوع تقرب به خداوند بسیار تعیین کننده است. چه بسا دور از ذهن باشد که میان نوع نگاه و رفتار انسان با طبیعت و مسئله تقرب الهی ارتباط وجود دارد اما چنان چه رفتار و نگاه اهل بیت(علیهم السلام) در این باره مورد مداقّه قرار گیرد، به وضوح این ارتباط آشکار خواهد شد. نگاه و رفتار انسان کامل که مظهر رحمت خداوند است با طبیعت، برخاسته از صفات و افعال خداوند نسبت به موجودات این عالم است. اهل بیت: به عنوان «انسان های کامل» که در این دنیا زندگی می کردند با طبیعت؛ أعم از نهرها، چشمه ها، درختان، گیاهان و حیوانات روابط زیبایی داشتند. گفتار و رفتار اهل بیت: در این باره موجب شگفتی است و به ما می آموزد برای تقرب به خداوند چگونه باید با طبیعت مواجه شویم. در این باره به ذکر چند روایت بسنده می شود.

1. امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

كَانَتْ لِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ نَاقَةٌ قَدْ حَجَّ عَلَيْهَا اثْنَتَيْنِ وَعِشْرِينَ حَجَّةً مَا

قَرَعَهَا بِمِقْرَعَةٍ قَط؛(1)

علی بن الحسین(علیه السلام) شتری داشت که بیست و دو مرتبه با آن به حج رفت و یک بار هم به او شلّاق نزد.

ص: 211


1- . بحارالانوار، ج 46، ص 147. بصائر الدرجات، ج 1، ص 353. کافی، ج 1، ص 467. الاختصاص، ص 301.

2. امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

وَلَا يَضْرِبُهَا فِي وَجْهِهَا فَإِنَّهَا تُسَبِّح؛(1)

نباید بر چهره ی حیوان تازیانه زد چرا که چهره هایشان تسبیح خدا می گویند.

روایات متعددی بر نهی از دشنام دادن، زدن، آزار و اذیت حیوان وارد شده است. ائمه معصومین: حتی امر به مدارا با حیوان نموده و از حمل بار بسیار سنگین به وسیله حیوان نهی کرده اند.

اهل بیت: مسلمانان را از آلوده کردن آب ها و بریدن درختان نهی فرموده و آنان را تشویق به حفظ محیط زیست نموده اند.

پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) درباره ی اهمیّت درخت کاری می فرماید:

إِنْ قَامَتِ السَّاعَةُ وَ فِي يَدِ أَحَدِكُمُ الْفَسِيلَةُ فَإِنِ اسْتَطَاعَ أَنْ لَا تَقُومَ السَّاعَةُ حَتَّى يَغْرِسَهَا فَلْيَغْرِسْهَا؛(2)

اگر نهالی در دست یکی از شماست و در آستانه برپایی قیامت به اندازه ی کاشتن آن فرصت دارد، آن را بکارد.

به هر حال ما با عطف توجه به محور عالم امکان یعنی امام معصوم می توانیم در سه بُعد رابطه با خداوند، رابطه با مردم و رابطه با طبیعت خود را به خداوند عالم نزدیک نموده و به ساحت قرب او وارد شویم.

مرتبه متوسط: توسل برای رفع نیازهای معنوی

مرتبه ی متوسط توسل، توسل به اهل بیت: برای برآورده شدن

ص: 212


1- . کافی، ج 6، ص 537. محاسن، ج 2، ص 627. امالی صدوق، ص 507. الوافی، ج 20، ص 829.
2- . مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 13، ص 460. نهج الفصاحه، ص 267.

حاجات اخروی و معنوی مانند بخشش گناهان، دوری از آتش جهنم، برکت در رزق، توفیق نماز شب و امثال آن است. این مرتبه از توسل هرچند به نوعی قابل بازگشت به مرتبه ی عالی است، چه این که حاجات معنوی و اخروی همه موجب کمال روحی و در نهایت سبب تقرب به حق تعالی هستند اما در عین حال از مرتبه ی مذکور استقلال دارد. بنابر آن چه گفته شد، مرتبه ی عالی توسل در واقع به معنای عطف توجه به محور این عالم و معرفت و محبت و اطاعت از انسان کامل است ولی مرتبه متوسط به معنای درخواست کمک و استمداد از او برای اموری مثل بخشش گناه و دوری از آتش و امثال آن است. در این مرتبه در واقع از آبروی اهل بیت: استفاده کرده و به خداوند عرض می کنیم به آبروی این بزرگواران مشکل معنوی ما را حل کن.

در دعای توسل می گوییم:

إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَاسْتَشْفَعْنَا وَتَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ

لَنَا عِنْدَ اللَّه؛(1)

ما به تو روی آوردیم و تو را واسطه قرار دادیم و به سوی خدا به تو متوسل شدیم و تو را پیش روی حاجت مان نهادیم، ای آبرومند نزد خدا، برای ما نزد خدا شفاعت کن.

مرتبه دانی: توسل برای رفع نیازهای مادی

پایین ترین مرتبه توسل، توسل به اهل بیت: برای برآورده شدن حاجات مادی و دنیوی است. در این قسم توسل، شخصی مثلاً برای

ص: 213


1- . بحارالانوار، ج 99، ص 247.

شفا یافتن یا خلاصی از مشکل مالی به اهل بیت: متوسل می شود و خدا را با این واسطه ها می خواند.

باید به این مطلب توجه داشت که توسل فقط در امور خیر امکان پذیر است، لذا نمی توان در کار شر توسل پیدا کرد. این که کسی مثلاً برای ورشکست شدن برادر مؤمنش و از روی حسادت به امام حسین(علیه السلام) متوسل شود، با فلسفه و حقیقت توسل ناسازگار است. پرواضح است که نمی توان اهل بیت(علیهم السلام) و آبروی آنان را در درگاه خداوند واسطه برای امری قرار داد که نارضایتی خداوند و اهل بیت(علیهم السلام) درآن است. این در واقع اهانت به اهل بیت(علیهم السلام) است که از آنان بخواهیم برای برآورده شدن خواسته ی نامشروع نزد خداوند وساطت کنند.

ضرورت مرتبه ی عالی توسل

مرتبه ی دوم و سوم توسل به اهل بیت: که برای برآورده شدن حاجات اخروی و دنیوی است، امری جایز و صرفاً فرصتی در اختیار انسان است که از آن استفاده و اهل بیت: را به عنوان واسطه قرار دهد تا حاجات و خواسته های او اجابت شود. لذا اگر کسی حاجتی داشته باشد ولی از ائمه: استمداد نکند، در واقع گناهی مرتکب نشده بلکه فرصتی را از دست داده است. اما مرتبه اول که توسل به اهل بیت: برای تقرب به خداوند است، امری لازم و ضروری است که تخلف از آن جایز نیست. این مرتبه از توسل در نظام فکری تشیع که قائل به امامت ائمه معصومین: می باشند، کاملاً واضح و روشن است، اما در نظر اهل سنّت این گونه نیست. هر چند اهل سنّت محبّت اهل بیت(علیهم السلام) را امری ضروری و

ص: 214

لازم می دانند ولی در این باره دیدگاه متفاوتی دارند. بررسی تفاوت دو دیدگاه مجال دیگری می طلبد. به هر حال توصیه می کنم درباره مسئله امامت بیشتر مطالعه، فکر و تأمّل کنید؛ چون امامت یکی از اصول مذهب و ستون خیمه اسلام است و با معرفت، محبّت و اطاعت از اهل بیت: اسباب عروج انسان به سوی خداوند فراهم می شود. بدیهی است پیمودن این راه بدون اهل بیت: امکان پذیر نیست.

نمونه هایی از توسل

1. «سواد بن قارب» یکی از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه واله) در ضمن اشعاری به آن حضرت توسل جست و از او طلب شفاعت کرد و حضرت هم او را نهی نکرده و با سکوت خود آن را تقریر نمود. آن اشعار این است:

وَأَشْ-هَدُ أَنَّ اللَّهَ لَا شَيْ ءَ غَيْ--رُهُ

وَأَنَّكَ مَأْمُورٌ عَ-لَ-ى كُلِّ غَ-ائِبٍ

وَأَنَّ-كَ أَدْنَ-ى الْمُرْسَلِينَ وَسِيلَةً

إِلَى اللَّهِ يَا ابْنَ الْأَكْرَمِي-نَ الْأَطَ-ايِب

فَ-مُرْن-َا بِمَا يَ-أْتِيكَ يَا خَيْ-رَ قَ-ادِرٍ

وَإِنْ كَانَ فِي-مَا جَا تَشِيبُ الذَّوَائِب

وَ كُنْ لِي شَفِيعاً يَوْمَ لَا ذُو شَفَاعَةٍ

إِلَى اللَّهِ يُغْنِي عَنْ سَوَادِ بْنِ قَارَب (1)

ص: 215


1- . الاختصاص، ص 183. بحارالانوار، ج 18، ص 100 (با اندکی اختلاف).

گواهی می دهم که پروردگاری جز خدا نیست و تو بر هر پنهانی، امین و گواهی.

و تو نزدیک ترین وسیله ای هستی از پیامبران به سوی خدا، ای فرزند گرامی ها و پاکیزه ها!

به ما دستور ده آن چه را به تو می رسد از بهترین فرستادگان! هر چند عمل کردن به آن فرمان و دستور، موجب سفید شدن موها شود.

و شفیع من باشی روزی که شفاعت شافعان به اندازه رشته خرما به حال سواد بن قارب سودی نمی بخشد.

2. توسل نه تنها به پیامبر(صلی الله علیه واله) و اهل بیت(علیهم السلام) واقع شده بلکه حتی برخی به نزدیکان پیامبر(صلی الله علیه واله) هم متوسل می شدند. توسل به عباس بن عبدالمطلب برای باریدن باران در سالی که خشک سالی همه جا را فرا گرفته بود یکی از این موارد است که منابع معتبر اهل سنّت آن را نقل کرده اند. «جزری» صاحب کتاب معروف «اسد الغابة فی معرفة الصحابة» می نویسد:

وَاستسقی عمر بن الخطّاب بالعبّاس

عام الرَّمادة لَمّا اشتدَّ القَحط فسقاهم الله تعالی به وأخصبت الأرض فقال عمر: هذا والله الوسيلة إلی الله والمکان منه وقال حسّان:

س-أَلَ الإمام وقد تتابع جدبُنا

فس-قی الغمام بغُ-رّة العباس

عمَّ النَّبیّ وصنوا والده الّذی

ورث النّبیّ بذاکَ دونَ النّاس

ص: 216

أحيا الإلهُ به البلادَ فأصبَحَت

مُحَضَّرَةَ الأجن-ابِ بَعدَ اليَاس

وَلَمّا سُقی النّاس طفقوا يتمَسَّحون بالعباس ويقولونَ هنيئاً لکَ ساقی الحرَمَين؛(1)

در سال رماده وقتی قحطی به اوج رسید، عمر بن خطاب به وسیله عباس طلب باران نمود. خداوند به وسیله او آنان را سیراب کرد و زمین ها سرسبز گردید. پس عمر رو به مردم کرد و گفت: به خدا سوگند! عباس وسیله ی ما است به سوی خدا و مقامی نزد خدا دارد. سپس «حسان بن ثابت» در این مورد اشعاری سرود و گفت: پیشوا، هنگامی که قحطی شدید همه جا را فرا گرفته بود درخواست باران نمود. آن گاه ابر آسمان به نورانیت عباس مردم را سیراب کرد. عباس که عموی پیامبر و همتای پدر پیامبر است، مقام و منزلت را از او به ارث برده است. خداوند به وسیله او سرزمین ها را زنده کرد، همه جا پس از نومیدی سرسبز گردید. و هنگامی که آب باران همه جا را گرفت، مردم با مسح دست بر بدن عباس تبرّک می جستند و می گفتند: آفرین بر تو ای ساقی دو حرم.

حال چگونه توسل به عباس عموی پیامبر(صلی الله علیه واله) امری جایز است اما توسل به اهل بیت: با آن مقام و منزلت ویژه جایز نباشد.

ان شاء الله خداوند به حق این مجالس توفیق تمسک و توسل به اهل بیت(علیهم السلام) را جهت وصول به قرب خود به ما عنایت فرماید.

«والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته»

ص: 217


1- . اسد الغابة، ج 3، ص 63.

ص: 218

10-موانع توسل

اشاره

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله ربّ العالمین والصلوة والسلام علی أشرف الأنبیاء والمرسلین حبیب إله العالمین أبی القاسم المصطفی محمّد وعلی أهل بیته الطیّبین الطاهرین واللّعن علی أعدائهم أجمعین

قال الله الحکیم فی محکم کتابه، أعوذ بالله من الشّیطان الرجیم: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُواْ فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ.

اشاره ای به مطالب پیشین

در جلسات گذشته مطالب مهمی درباره ی توسل بیان شد؛ از جمله این که ما برای ارتباط با خداوند، به حکم عقل و شرع نیازمند وسیله و واسطه هستیم و بدون وسیله و واسطه امکان کمال و قرب به حق تعالی وجود ندارد.

هم چنین گفته شد خداوند متعال وجود نورانی اهل بیت: را به عنوان وسیله برای قرب به خود قرار داد تا به کمک آن ها به سعادت و

ص: 219

هدف نهایی خلقت و آفرینش دست یابیم. در واقع وجود مقدس پیامبر(صلی الله علیه واله) و اهل بیت: روح و جان سایر وسایل و وسائط هستند.

مطلب دیگر پیرامون چگونگی تقرّب به پروردگار متعال با وساطت اهل بیت: بود. نتیجه این شد که بالاترین مرتبه ی توسل به اهل بیت: تمسک به این وجودات در پرتو معرفت و محبت و اطاعت از آنان برای تقرّب به خداوند متعال است. دو مرتبه ی دیگر هم برای توسل بیان شد و معلوم گردید مرتبه ی عالی توسل امری ضروری و مرتبه ی متوسط و دانی اموری جایز هستند.

مباحث دیگری در مورد توسل باقی مانده که از میان آن ها بحث از موانع توسل مهم تر است. البته بیان این موضوع به چندین جلسه نیاز دارد ولی در این جلسه به صورت مختصر به مهم ترین موانع توسل اشاره می شود.

موانع توسل

اشاره

در مقابل توسل با همه مراتبش، موانع مشترکی وجود دارد که یا از رسیدن انسان به هدف جلوگیری می کند یا حرکت به سوی هدف را کُند می نماید. البته در مورد هر یک از مراتب توسل موانع اختصاصی هم وجود دارد، لکن در این مجال اندک به بیان موانع مشترک پرداخته خواهد شد.

به طور خلاصه چهار مانع مهم و اساسی در مقابل توسل می توان ذکر کرد که با وجود آن ها کسی نمی تواند به معنای واقعی به اهل بیت: توسل پیدا کند و مقرّب درگاه خداوند شود؛ به عبارت دیگر

ص: 220

به سبب این موانع روح انسان سعه وجودی پیدا نکرده و نمی تواند به حقیقت انسانیت نزدیک و از حیوانیت فاصله بگیرد.

مانع اول: نقص معرفتی نسبت به اهل بیت(علیهم السلام)

مانع اول توسل، نقص معرفتی است. اگر در شناخت و معرفت نسبت به اهل بیت(علیهم السلام) کوتاهی کنیم در توسل به آنان، چنان که شایسته است موفق نخواهیم بود. قبلاً بیان شد که معرفت ریشه ی محبّت و محبّت ریشه ی اطاعت است. اگر چشمه ی معرفت کم آب باشد طبیعتاً در محبّت و به تبع آن در اطاعت انسان مؤثر است. لذا اگر می خواهیم به خداوند نزدیک شویم باید به اهل بیت: به عنوان محور این عالم توجه کامل داشته باشیم و این مهم در گرو شناخت آنان است. محور ممکنات انسان کامل است که در هر زمان مصداقی داشته و هم اکنون وجود مقدس حجة بن الحسن العسکری(عجل الله تعالی فرجه الشریف) قطب عالم امکان مصداق آن حقیقت است. اگر ما می خواهیم به وسیله ی اهل بیت: خدا را بشناسیم و به وسیله ی آنان خدا را عبادت کنیم و صفات الهی را در خود تقویت کنیم، بدون معرفت و شناخت آنان ممکن نیست.

امام حسین(علیه السلام) می فرماید:

أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِكْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِيَعْرِفُوهُ فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَا سِوَاهُ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي فَمَا مَعْرِفَةُ اللَّهِ قَالَ مَعْرِفَةُ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِي يَجِبُ عَلَيْهِمْ طَاعَتُه؛(1)

ص: 221


1- . بحارالانوار، ج 5، ص 312. علل الشرائع، ج 1، ص 9. کنز الفوائد، ج 1، ص 328.

ای مردم! همانا خداوند متعال بندگان را نیافرید، مگر برای آن که او را بشناسند. پس در آن هنگام که او را شناختند بندگی او را خواهند کرد و آن هنگام که او را بندگی کردند، با عبادت او از عبادت غیر او بی نیاز می گردند. شخصی پرسید: ای پسر رسول خدا! پدر و مادرم به فدایت، معنای شناخت خدا چیست؟ سیدالشهدا(علیه السلام) فرمود: معرفت خدا عبارت است از این که اهل هر زمانی امامی که اطاعتش بر آنان واجب است را بشناسند.

هرچه معرفت انسان بیشتر، اطاعت او افزون تر است و این انسان را به مقصد خلقت و هدف آفرینش نزدیک تر می سازد و در مقابل، عدم شناخت و یا شناخت ناقص زمینه ی اطاعت را تضعیف می کند؛ چون معرفت زمینه ساز محبّت و محبّت زمینه ساز اطاعت است. پس نقص معرفتی مانع توسل برای تقرّب به خداوند است. رشد و تکامل و در نتیجه سعادت ما در گرو آن است که امام شناسی خود را تقویت کنیم. درباره اهمیت امام شناسی به ذکر این حدیث تکان دهنده بسنده می شود.

زراره می گوید: نزد امام صادق(علیه السلام) بودم. آن حضرت از حجت غایب سخن به میان آورد و فرمود:

... أَنَّ اللَّهَ عزّوجل يُحِبُّ أَنْ يَمْتَحِنَ الشِّيعَةَ فَعِنْدَ ذَلِكَ يَرْتَابُ الْمُبْطِلُونَ يَا زُرَارَةُ، قَالَ: قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنْ أَدْرَكْتُ ذَلِكَ الزَّمَانَ أَيَّ شَيْ ءٍ أَعْمَلُ؟ قَالَ(علیه السلام): يَا زُرَارَةُ إِذَا أَدْرَكْتَ هَذَا الزَّمَانَ فَادْعُ بِهَذَا الدُّعَاءِ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ

ص: 222

إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي؛(1)

... خدای عزّوجل دوست دارد شیعه را بیازماید و ای زراره در زمان (غیبت) است که اهل باطل شک می کنند. زراره می گوید: عرض کردم: جانم به فدایت، اگر من آن زمان را درک کردم چه کنم؟ حضرت فرمود: ای زراره! اگر به آن زمان رسیدی این دعا را بخوان: خدایا خودت را به من بشناسان، زیرا اگر خودت را به من نشناسانی، من رسولت را نشناسم، خدایا پیامبرت را به من بشناسان، زیرا اگر پیامبرت را به من نشناسانی، من حجت تو را نمی شناسم، خدایا حجت خود را به من بشناسان، زیرا اگر حجت خود را به من نشناسانی، از دینم گمراه می شوم.

همان گونه که بیان شد، اهمیت معرفت امام به حدی است که عدم شناخت امام مساوی با مرگ جاهلیت که همان کفر، نفاق و ضلال است، دانسته شده و کسی که امامش را نشناسد از دینش گمراه می شود.

مانع دوم: ارتکاب گناه

مانع دیگر توسل، آلودگی به گناه است. بحث از حقیقت گناه و اقسام و آثار شوم آن مجال دیگری طلب می کند اما ذکر نکته ای خالی از فایده نیست.

از لطایف زبان عربی این است که الفاظی که برای معانی انتخاب می شوند و نام هایی که بر اشیاء می گذارند به نوعی با معنا تناسب دارند. این نکته در مورد دو کلمه ی «ذنب» و «اثم» هم جاری است.

ص: 223


1- . کافی، ج1، ص337.

کلمه «ذَنب»(1)

به معنای «دُم» و «عقب» و «إثم»(2)

به معنای «کُندی» و «عقب افتادن» است. بر این اساس به گناه اطلاق «ذَنب» یا «إثم» می شود؛ چون در حقیقت باعث عقب ماندن انسان از کاروان کمال و سعادت است. به گناه «ذَنب» گفته می شود؛ چون هر گناهی مانند جنایت و ستم به دیگران، دنباله و آثاری دارد که مستلزم عقوبت و انتقام است(3).

به هرحال گناه آثار سوء فراوانی دارد که در روایات به آن

اشاره شده؛ از جمله:

حضرت علی(علیه السلام) می فرماید:

مَا جَفَّتِ الدُّمُوعُ إِلَّا لِقَسْوَةِ الْقُلُوبِ وَمَا قَسَتِ الْقُلُوبُ إِلَّا لِكَثْرَةِ الذُّنُوب؛(4)

چشم ها خشک نشد مگر به سبب سختی دل و قساوت قلب و سخت دلی به وجود نیامد مگر به سبب گناهان زیاد.

گناه باعث قساوت قلب، تیرگی قلب و یا مرگ قلب می شود و قلبی که این چنین باشد، دیگر ظرفیت کمال و رشد را از دست داده و گنجایش تابش نور و تقرّب به خداوند را ندارد. گاهی هم گناه به حدی می رسد که انسان حتی در اصول اعتقادی خویش دچار تردید می شود. البته نمی توان هر شبهه ای را به پای ارتکاب گناه نوشت؛ چون گاهی سؤال و شبهه مقدمه ی رشد علمی و تقویت آگاهی است ولی در بسیاری

ص: 224


1- . الصحاح، ج 1، ص 128. معجم مقاییس اللغة، ج 2، ص 361. فرهنگ ابجدی، ص 410.
2- . معجم مقاییس اللغة، ج 1، ص 60. ترجمه مفردات الفاظ قرآن، ج 1، ص 149.
3- . مجمع البیان، ج 2، ص 713. التبیان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 415.
4- . بحارالانوار، ج 67، ص 55. علل الشرائع، ج 1، ص 81. مشکاة الانوار، ص 256.

از مواقع ارتکاب معاصی منشأ تردید برای کسی است که قبلاً با دلیل و برهان عقاید راسخی را در خود فراهم کرده و اکنون القائاتی شیطانی در او پدید آمده مثل این که چرا باید نماز بخوانم و از لذت های نامشروع اجتناب کنم. برای این که مانعیت گناه در توسل واضح تر شود، به آن چه قاصد امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به علی بن مهزیار گفته است، توجه کنید.

علی بن مهزیار کسی است که در دوران غیبت صغری(1) خدمت حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) شرفیاب شده است. او بیست بار به عشق ملاقات با آن حضرت، راهی سفر حج شد. در آخرین سفر کنار کعبه

ص: 225


1- . امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) دو غیبت داشتند: الف) غیبت صغری که حدود هفتاد سال بوده است [دوران غیبت صغری شصت و نه سال یا هفتاد و چهار سال بوده است، بنابر اختلافی که در مبدأ غیبت صغری وجود دارد، بعضی از علما آغاز غیبت صغری را از زمان امامت حضرت که پنج سال داشتند (یعنی سال 260ق) و برخی آغاز غیبت صغری را از بدو تولد حضرت که سال (255ق) بوده می دانند] در طول این دوران چهار تن از بزرگان شیعه به عنوان نائب خاص واسطه بین حضرت و مردم بودند. در این دوران به غیر از این چهار نائب خاص، برخی از خواص شیعه که اسامی آن ها نیز معلوم است خدمت حضرت تشرّف پیدا کرده اند. ب) غیبت کبری، پس از غیبت صغری دوران غیبت کبری آغاز می شود. اصل مسئله ارتباط و تشرف و ملاقات با امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در این دوران محل بحث است. برخی علما همانند؛ شیخ مفید، مرحوم نعمانی، مرحوم فیض کاشانی و شیخ جعفر کاشف الغطاء معتقدند که در عصر غیبت کبری دیدار و ملاقات با امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) امکان ندارد. برخی دیگر از علما همانند؛ شیخ طوسی معتقدند که دیدار و ملاقات با حضرت امکان دارد البته برای آن شرایط و محدودیت هایی قائل هستند. هر دو گروه ادله ای برای ادعای خود اقامه می کنند که من فعلاً در مقام بیان آن نیستم. متأسفانه در این زمان هم برخی ادعای ارتباط با امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) دارند. این افراد یا آگاهانه و یا از روی غرض و یا ناخواسته با دین مردم بازی می کنند. این از موارد غش در دین و مصداق فریب کاری و نیرنگ در دین است. دقت کنید. هر ادعایی را از هر کسی نپذیرید. امروزه کسانی به دروغ ادعای تشرف محضر مقدس بقية الله الاعظم(عجل الله تعالی فرجه الشریف) می کنند و از این طریق سوء استفاده و درآمد کسب می کنند. (استاد)

ایستاده بود که قاصد حضرت نزد او آمد و گفت: چه می خواهی؟ علی بن مهزیار گفت:

اُرِيدُ الإمَام الْمَحْجُوب عَنِ العَالَمِ؛

به دنبال امامی هستم که غایب از دیدگان عالم است.

قاصد گفت:

مَا هُوَ المَحْجُوب عَنِ العَالَم وَلَکِن حُجبِه سُوء اَعْمَالَکُم؛

او از دیدگان پنهان نیست. این اعمال بد شماست که او را پنهان کرده است.(1)

بر این اساس گناهان بین ما و امام(علیه السلام) حجاب هستند. اگر ما می خواهیم اهل بیت(علیهم السلام) را واسطه ی قرب به خداوند متعال قرار دهیم چگونه می توانیم با حجاب ضخیمی از گناهان به آن بزرگواران نزدیک شویم. اگر محبت به اهل بیت: واقعی باشد این مانع گناه است. اکنون باید خود را به دقت ارزیابی کنیم که محبّت ما به اهل بیت: واقعی است یا نه؟ آیا فقط به حضور در مجالس و محافل اهل بیت: بسنده می کنیم یا نسبت به واجبات و محرّمات الهی نیز حساسیت داریم؟ متأسفانه در جامعه اسلامی به برخی از واجبات الهی آن گونه که شایسته است، اهمیت داده نمی شود. مسأله حجاب از این قبیل است. برخی به خاطر سخنان بی ارزش و رفتار سخیف دیگران نسبت به حجاب بی تفاوت می شوند. اگر ما کسی را واقعاً از صمیم قلب دوست

ص: 226


1- . دلائل الامامة، ص 540. مدينة المعاجز، ج 8، ص 117.

داشته باشیم. قطعاً کاری نمی کنیم که موجب نارضایتی او باشد. بنابراین اگر امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را دوست داریم باید سعی کنیم او را از خود راضی و خشنود سازیم و این با عمل صالح و رعایت حدود و موازین شرعی و اخلاقی میسر است.

مانع سوم: تکبر

مانع سوم توسل به اهل بیت: «کبر» است. «کبر» یعنی انسان خود را از دیگران برتر ببیند. «کبر» اولین رذیله اخلاقی است که در این عالم با رفتار شیطان در مقابل امر خداوند به سجده بر آدم ظهور کرد. در روایت از کبر به «رداء الله» تعبیر شده است. در مورد کبر و آثار شوم آن روایات فراوانی وارد شده که به برخی از آن ها اشاره می شود.

1. امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

الْكِبْرُ رِدَاءُ اللَّهِ فَمَنْ نَازَعَ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ رِدَاءَهُ لَمْ يَزِدْهُ اللَّهُ إِلَّا سَفَالا؛(1)

کبر و بزرگی جامه ی مخصوص خداوند بی نیاز است [وشایسته آن ذات می باشد] کسی که با او در این صفت به معارضه برخیزد [و به مردم بزرگی بفروشد]. خداوند جز پستی و حقارت چیزی به او نمی افزاید.

کسی که تکبر می ورزد گویا در صدد است در مقیاس کوچک تر خدایی کند.

ص: 227


1- . کافی، ج 3، ص 309. روضة المتقین، ج 9، ص 355.

2. امیرالمؤمنین(علیه السلام) سخن مبسوطی در مذمّت تکبر ورزیدن شیطان بیان کرده اند که بخشی از آن این چنین است:

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْكِبْرِيَاءَ وَ اخْتَارَهُمَا لِنَفْسِهِ دُون خَلْقِهِ وَ جَعَلَهُمَا حِمًى وَ حَرَماً عَلَى غَيْرِهِ وَ اصْطَفَاهُمَا لِجَلَالِه وَ جَعَلَ اللَّعْنَةَ عَلَى مَنْ نَازَعَهُ فِيهِمَا مِنْ عِبَادِهِ ثُمَّ اخْتَبَرَ بِذَلِكَ مَلَائِكَتَهُ الْمُقَرَّبِينَ لِيَمِيزَ الْمُتَوَاضِعِينَ مِنْهُمْ مِنَ الْمُسْتَكْبِرِينَ فَقَالَ سُبْحَانَهُ وَ هُوَ الْعَالِمُ بِمُضْمَرَاتِ الْقُلُوبِ وَ مَحْجُوبَاتِ الْغُيُوبِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِينٍ فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلَّا إِبْلِيسَ

اعْتَرَضَتْهُ الْحَمِيَّةُ فَافْتَخَرَ عَلَى آدَمَ بِخَلْقِهِ وَ تَعَصَّبَ عَلَيْهِ لِأَصْلِهِ فَعَدُوُّ اللَّهِ إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِينَ وَ سَلَفُ الْمُسْتَكْبِرِينَ الَّذِي وَضَعَ أَسَاسَ الْعَصَبِيَّةِ وَ نَازَعَ اللَّهَ رِدَاءَ الْجَبْرِيَّةِ وَ ادَّرَعَ لِبَاسَ التَّعَزُّزِ وَخَلَعَ قِنَاعَ التَّذَلُّلِ أَ لَا [يَرَوْنَ] تَرَوْنَ كَيْفَ صَغَّرَهُ اللَّهُ بِتَكَبُّرِهِ وَ وَضَعَهُ بِتَرَفُّعِهِ فَجَعَلَهُ فِي الدُّنْيَا مَدْحُوراً وَ أَعَدَّ لَهُ فِي الْآخِرَةِ سَعِيرا وَ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُورٍ يَخْطَفُ الْأَبْصَارَ ضِيَاؤُهُ وَ يَبْهَرُ الْعُقُولَ رُوَاؤُهُ وَ طِيبٍ يَأْخُذُ الْأَنْفَاسَ عَرْفُهُ لَفَعَلَ وَ لَوْ فَعَلَ لَظَلَّتْ لَهُ الْأَعْنَاقُ خَاضِعَةً وَ لَخَفَّتِ الْبَلْوَى فِيهِ عَلَى الْمَلَائِكَة. وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَبْتَلِي خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا يَجْهَلُونَ أَصْلَهُ تَمْيِيزاً بِالاخْتِبَارِ لَهُمْ وَ نَفْياً لِلِاسْتِكْبَارِ عَنْهُمْ وَ إِبْعَاداً لِلْخُيَلَاءِ مِنْهُم فَاعْتَبِرُوا بِمَا كَانَ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ بِإِبْلِيسَ إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِيلَ وَ جَهْدَهُ الْجَهِيدَ وَ كَانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلَافِ سَنَةٍ لَا

يُدْرَى أَ مِنْ سِنِي الدُّنْيَا أَمْ

ص: 228

مِنْ سِنِي الْآخِرَةِ عَنْ كِبْرِ سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ فَمَنْ ذَا بَعْدَ إِبْلِيسَ يَسْلَمُ عَلَى اللَّهِ بِمِثْلِ مَعْصِيَتِه كَلَّا مَا كَانَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِيُدْخِلَ الْجَنَّةَ بَشَراً بِأَمْرٍ أَخْرَجَ بِهِ مِنْهَا مَلَكاً إِنَّ حُكْمَهُ فِي أَهْلِ السَّمَاءِ وَ أَهْلِ الْأَرْضِ لَوَاحِدٌ وَ مَا بَيْنَ اللَّهِ وَ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ هَوَادَةٌ فِي إِبَاحَةِ حِمًى حَرَّمَهُ عَلَى الْعَالَمِين؛(1)

ستایش خداوندی را سزاست که لباس عزت و بزرگی پوشید، و آن دو را برای خود انتخاب، و از دیگر پدیده ها بازداشت. آن دو را مرز میان خود و دیگران قرار داد، و آن دو را برای بزرگی و عظمت خویش برگزید و لعنت کرد آن کس را که در آرزوی عزت و بزرگی با خدا به ستیز برخیزد، از این رو فرشتگان مقرب خود را آزمود، فروتنان را از گردن کشان جدا فرمود. با آن که از آن چه در دل هاست و از اسرار نهان آگاه است، به فرشتگان فرمود: من بشری را از گل و خاک می آفرینم، آن گاه که آفرینش او به اتمام رسید و روح در او دمیدم، برای او سجده کنید، فرشتگان همه سجده کردند مگر ابلیس که عصبیت او را فرا گرفت.

شیطان بر آدم به جهت خلقت او از خاک، فخر فروخت، و با تکیه به اصل خود که از آتش است، دچار تعصب و غرور شد. پس شیطان دشمن خدا و پیشوای متعصب ها و سر سلسله ی متکبران است، که اساس عصبیت را بنا نهاد و بر سر لباس کبریایی و عظمت با خدا در افتاد، لباس بزرگی را بر تن پوشید

ص: 229


1- . نهج البلاغة، خطبه 192 (ترجمه دشتی). بحارالانوار، ج 14، ص 465.

و پوشش تواضع و فروتنی را از تن در آورد، آیا نمی نگرید که خدا به خاطر خود بزرگ بینی، او را کوچک ساخت و به جهت بلند پروازی او را پست و خوار گردانید؟ پس او را در دنیا طرد شده و آتش جهنم را در قیامت برای او مهیا فرمود؟

خداوند اگر اراده می کرد آدم را از نوری که چشم ها را خیره کند، و زیبایی اش عقل ها را مبهوت سازد، و عطر و پاکیزگی اش حس بویایی را تسخیر کند، می آفرید، که اگر چنین می کرد، گردن ها در برابر آدم فروتنی می کردند، و آزمایش فرشتگان برای سجده ی آدم آسان بود. اما خداوند مخلوقات خود را با اموری که آگاهی ندارند آزمایش می کند، تا بد و خوب تمییز داده شود، و تکبر و خودپسندی را از آنها بزداید و خود بزرگ بینی را از آنها دور کند. پس از آن چه خداوند نسبت به ابلیس انجام داد عبرت گیرید، زیرا اعمال فراوان و کوشش های مداوم او را با تکبر از بین برد. او شش هزار سال عبادت کرد که معلوم نیست از سال های دنیا است یا آخرت، اما با ساعتی تکبر همه را نابود کرد. چگونه ممکن است پس از ابلیس، فرد دیگری همان اشتباه را تکرار کند و سالم بماند؟ نه، هرگز! خداوند هیچ گاه انسانی را برای عملی وارد بهشت نمی کند که برای همان عمل فرشته ای را محروم سازد [یعنی خداوند انسان متکبر را وارد بهشت نمی کند درحالی که شیطان را به خاطر همین عمل از بهشت بیرون کرد] فرمان خدا در آسمان و زمین یکسان است و بین خدا و

ص: 230

خلق، دوستی خاصّی وجود ندارد که به خاطر آن، حرامی را که بر جهانیان ابلاغ فرموده، حلال بدارد.

3. امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:

فَلَوْ رَخَّصَ اللَّهُ فِي الْكِبْرِ لِأَحَدٍ مِنْ عِبَادِهِ لَرَخَّصَ فِيهِ لِخَاصَّةِ أَنْبِيَائِهِ وَ أَوْلِيَائِهِ وَ لَكِنَّهُ سُبْحَانَهُ كَرَّهَ إِلَيْهِمُ التَّكَابُرَ وَ رَضِيَ لَهُمُ التَّوَاضُع؛(1)

اگر خداوند به احدی از بندگانش در تکبر ورزیدن اجازه می داد، هر آینه به خواص از انبیا و اولیای خود این اجازه را می داد. اما خداوند سبحان تکبر را برای آنان نیز ناخوش داشت و فروتنی را برایشان پسندید.

کبر حالتی است که در جزئی ترین رفتارهای انسان نیز ظهور پیدا می کند؛ از پوشیدن لباس یا کفشی فاخر گرفته تا قرار گرفتن در یک

موقعیت و منصب خاص، هر یک می توانند موجب احساس تکبّر شده و باعث شوند انسان خود را از دیگران برتر بداند.

این احساس لزوماً در رفتار تجلی پیدا نمی کند بلکه چه بسا کسی صرفاً نگاهش به دیگران این چنین باشد، هرچند رفتار متکبرانه ای هم نداشته باشد. مسئله بسیار دقیق است. به این روایت توجه کنید.

4. امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

مَنْ ذَهَبَ يَرَى أَنَّ لَهُ عَلَى الْآخَرِ فَضْلًا فَهُوَ مِنَ الْمُسْتَكْبِرِينَ

ص: 231


1- . بحارالانوار، ج 14، ص 468. نهج البلاغه، بخشی از خطبه 192.

فَقُلْتُ لَهُ: إِنَّمَا يَرَى أَنَّ لَهُ عَلَيْهِ فَضْلًا بِالْعَافِيَةِ إِذَا رَآهُ مُرْتَكِباً لِلْمَعَاصِي فَقَالَ: هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ فَلَعَلَّهُ أَنْ يَكُونَ قَدْ غُفِرَ لَهُ مَا أَتَى وَ أَنْتَ مَوْقُوفٌ مُحَاسَب؛(1)

هر کس که معتقد باشد بر دیگری برتری دارد از متکبّران است. [حفص بن غیاث می گوید] عرض کردم: اگر گنه کاری را ببیند و به سبب بی گناهی و پاک دامنی خود، خویشتن را از او بهتر بداند؟ حضرت فرمود: هیهات [چگونه چنین عقیده ای پیدا می کند] با این که شاید گناه او آمرزیده شود ولی تو [یی که چنین گمان می کنی] مورد بازپرسی قرار گیری.

متأسفانه این حالت گاهی در برخی از ما پیش می آید که از مسجد یا مجلس اهل بیت(علیهم السلام) که خارج می شویم، در ذهن خود دیگران را به خاطر عدم حضور در این مجالس و محافل کوچک شمرده و خود را بالاتر از آنان می دانیم. این همان حالت تکبّر است یا اگر کار خیری می کنیم گمان می بریم بهترین بنده خدا هستیم. لذا در آموزه های دینی حتی نوع نگرش ما به افراد نیز مهم است.

به هر حال یکی از موانع مهم توسل به اهل بیت برای تقرب به خداوند متعال، تکبر است. کسی که حالت خود برتربینی و خویش بزرگ انگاری دارد، چگونه می تواند با این رداء که به خاطر آن شیطان از درگاه الهی رانده شده، به خداوند نزدیک و مقرب درگاه او شود؟ چگونه ممکن است کسی با حالتی که حتی اجازه آن به مقربان خاص داده نشده، به خداوند نزدیک شود؟

ص: 232


1- . کافی، ج 8، ص 128.

مانع چهارم: حقّ النّاس

مانع چهارم توسل به اهل بیت: برای تقرب به خداوند متعال، حق الناس است. مسئله حق الناس بسیار مهم است. با جستجو در منظومه ی معارف دینی و به ویژه روایات مشخص می شود که دامنه و گستره ی حق الناس تا چه اندازه وسیع است به گونه ای که تاکنون هیچ مکتب و صاحب مکتبی نتوانسته افزون بر آن، چیزی ارائه کند. آن چه مدعیان دفاع از حقوق مردم در این باره ارائه داده اند، در مقابل حقوقی که اهل بیت(علیهم السلام) برای مردم نسبت به یکدیگر بیان کرده اند، قطره ای در مقابل دریاست.

از دیدگاه اسلام حقوق مردم بسیار فراگیر و دقیق است. گستردگی این حقوق، از نوع نگاه و ذهنیت تا عمل مردم نسبت به یکدیگر را شامل می شود؛ به عبارت دیگر ما نه تنها در کردار و گفتار بلکه در پندارمان نیز باید مراقب باشیم تا حقی از کسی ضایع نشود. درباره ی مسئله حق الناس و اهمیت آن روایات فراوانی وارد شده است؛ از جمله:

1. پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) درباره ی اهمیت حق الناس می فرمایند:

أَوْحَى اللَّهُ إِلَيَّ أَنْ يَا أَخَا الْمُرْسَلِينَ يَا أَخَا الْمُنْذِرِينَ أَنْذِرْ قَوْمَكَ لَا يَدْخُلُوا بَيْتاً مِنْ بُيُوتِي وَ لِأَحَدٍ مِنْ عِبَادِي عِنْدَ أَحَدِهِمْ مَظْلِمَةٌ فَإِنِّي أَلْعَنُهُ مَا دَامَ قَائِماً يُصَلِّي بَيْنَ يَدَيَّ حَتَّى يَرُدَّ تِلْكَ الْمَظْلِمَة؛(1)

ص: 233


1- . بحارالانوار، ج 81، ص 257.

خداوند به من وحی فرستاد که ای برادر پیامبران مرسل! ای برادر پیامبران اندرز دهنده! به قوم خود بگو به خانه ای از خانه های من [مساجد] وارد نشوند در حالی که حقی از بندگان من بر گردن شان باشد که آن ها را لعنت می کنم تا زمانی که در برابر من به نماز ایستاده اند مگر آن که حق را به صاحبش برگردانند.

این حدیث به روشنی گویای اهمیت حق الناس است. البته حق الناس فقط حق مالی نیست بلکه طیف وسیعی از حقوق را شامل می شود.

یکی از اقسام حق الناس حقوق مالی است که اگر کسی مثلاً در معامله ای یک ریال به ناحق بستاند، چنان چه در صف اول نماز جماعت مسجد هم باشد، مشمول لعن الهی خواهد بود. در اهمیت این حق همین بس که سیدالشهدا(علیه السلام) در شب حساس و سرنوشت ساز

عاشورا و در آستانه نبرد بزرگ حق علیه باطل فرمود:

نَادِ أن لَا يُقتَل مَعِیَ رَجُلٌ عَلَيهِ دَينٌ وَنَادِ بِهَا فِی المَوَالِیِ فَإِنّی سَمِعتُ رَسوُلَ الله(صلی الله علیه واله) يَقوُلُ: مَن ماتَ وَعَلَيهِ دَينٌ اُخِذَ مِن حَسَنَاتِهِ يَومَ القِيَامَة؛(1)

ندا دهید هر کسی که دینی بر گردن اوست با من کشته نمی شود. این ندا را در بین تمام پیروانم سر دهید که من از رسول خدا(صلی الله علیه واله) شنیدم که فرمود: هر کس بمیرد در حالی که دینی بر گردن اوست، در قیامت آن را از حسنات او برمی دارند.

ص: 234


1- . احقاق الحق، ج 19، ص 429. المعجم الکبیر، ج 3، ص 123.

سپاه سیدالشهدا(علیه السلام) سپاه پاکان و خالصان بود. او می خواست اصحابش در حالی خدا را ملاقات کنند که هیچ ناخالصی در آن ها نباشد و به همین جهت فرمود: هر کسی که دینی بر گردن اوست، با من کشته نمی شود. چه این که اگر حقی از مردم بر گردن یکی از یاران او بود هم چون لکه سیاهی بر صفحه زیبا و سفید عاشورا خودنمایی می کرد.

یکی دیگر از اقسام حق الناس، حق عرض و آبرو است که چه بسا از حق مالی مهم تر باشد. کسی که در جامعه دارای عزّت و احترام است اگر با تهمت، اهانت و دروغ او را بی آبرو کنند، این خود از مصادیق تضییع حق الناس است. در روایات وارد شده که اگر کسی مؤمنی را سبک بشمارد یا خوار کند، اهل بیت: را سبک شمرده و حرمت خدا را ضایع کرده و مانند کسی است که به جنگ با خدا برخاسته است. اما متأسفانه برخی نسبت به علمای ربانی توهین می کنند و هر تهمتی را به آنان روا می دانند. در روایات اکیداً بر احترام عالمان و فقیهان توصیه شده است. پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله)در این باره می فرماید:

مَنْ أَهَانَ عَالِماً فَقَدْ أَهَانَنِي وَ مَنْ أَهَانَنِي فَقَدْ أَهَانَ اللَّهَ فَمَصِيرُهُ إِلَى النَّارِ وَ مَنْ أَكْرَمَ عَالِماً فَقَدْ أَكْرَمَنِي وَ مَنْ أَكْرَمَنِي فَقَدْ أَكْرَمَ اللَّه فَمَصِيرُهُ إلَی الجَنَّةِ؛(1)

هر کس به عالمی اهانت کند به من اهانت کرده و هر کس به من اهانت کند به خدا اهانت کرده است و به سوی دوزخ می رود و هر کس عالمی را اکرام کند مرا اکرام کرده و هر

ص: 235


1- . جامع الاخبار، ص38.

کس مرا اکرام کند خدا را اکرام کرده و هر کس خدا را اکرام کند به سوی بهشت می رود.

امام صادق(علیه السلام) نیز فرموده:

مَنْ أَكْرَمَ فَقِيهاً مُسْلِماً لَقِيَ اللَّهَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَهُوَ عَنْهُ رَاضٍ وَمَنْ أَهَانَ فَقِيهاً مُسْلِماً لَقِيَ اللَّهَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَهُوَ عَلَيْهِ غَضْبَان؛(1)

کسی که فقیه مسلمان و عالم به احکام شرعی را گرامی بدارد روز رستاخیز خداوند را ملاقات کند در حالی که راضی و خشنود از اوست (او را از رحمت خود بهره مند می سازد) و کسی که نسبت به فقیه مسلمانی اهانت کند روز قیامت خداوند را ملاقات می کند، در حالی که خدا بر او خشمگین است.

کسی که ادعا می کند مسلمان و شیعه است باید گفتار، رفتار و کردارش را بر مبنای گفتار و رفتار اهل بیت: قرار دهد. لازم است همه ی ما مراقب گفتار و اعمال مان باشیم و با فرهنگ اهل بیت: آشتی کنیم. گاهی انسان واقعاً متأثّر و متأسّف می شود؛ چون سخنان و رفتارهایی از صاحبان تریبون می بیند که احساس شرم می کند. چرا برخی از افراد شناخته شده در سخن گفتن هیچ حد و مرزی قائل نبوده

و اهل اهانت و توهین هستند؟

النَّاسُ عَلی دِينِ مُلوُکِهِم؛(2)

ص: 236


1- . عوالی اللئالی، ج1، ص359. بحار الانوار، ج2، ص44.
2- . کشف الغمّة، ج 2، ص 21.

مردم بر اساس رفتار و منش حکام و ملوک عمل می کنند.

زمانی که مردم می بینند کسی که باید الگو باشد، هیچ حریمی را رعایت نمی کند، آنان نیز به یکدیگر اهانت کرده و با یکدیگر کینه ورزی می کنند. متأسفانه علی رغم توصیه های فراوان اهل بیت: نسبت به حق الناس و حفظ حرمت مؤمن که از بالاترین حقوق است و با وجود تأکیدات امام ; و مقام معظم رهبری نسبت به حفظ ادب و نزاکت در سخن گفتن، عده ای صرفاً به این دلیل که کسی با فکر و نظر آنان مخالف است، انواع و اقسام اهانت ها را نثار او می کنند. این اعمال و رفتار با روح دیانت سازگار نیست و بدون تردید زبان، نگاه و رفتار موهن، زبان، نگاه و رفتار شیطانی است. دین اسلام برای مردم ارزش والایی قائل است. خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:

)يَا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ(؛(1)

ای اهل ایمان! از بسیاری از گمان ها [در حق مردم] بپرهیزید، زیرا برخی گمان ها گناه است.

ما حتی در ذهن خود هم حق نداریم نسبت به مردم سوء ظن داشته باشیم (مگر در موارد خاص) و اگر نسبت به کسی در ذهن خویش بدگمان باشیم حقی از او را ضایع کرده ایم. سعی کنیم دل های خود را از سوء ظن، کینه توزی و حسادت خالی کنیم.

ص: 237


1- . سوره حجرات، آیه 12.

شخصی به امام حسین(علیه السلام) عرض کرد: یا بن رسول الله! من از شیعیان شما هستم. حضرت فرمود:

اتَّقِ اللَّهَ وَ لَا تَدَّعِيَنَّ شَيْئاً يَقُولُ اللَّهُ لَكَ كَذَبْتَ وَ فَجَرْتَ فِي دَعْوَاكَ إِنَّ شِيعَتَنَا مَنْ سَلِمَتْ قُلُوبُهُمْ مِنْ كُلِّ غِشٍّ وَ غِلٍّ وَ دَغَلٍ وَ لَكِنْ قُلْ أَنَا مِنْ مُوَالِيكُمْ وَ مُحِبِّيكُم؛(1)

از خداوند بترس و مدعی مقامی نباش که خداوند تو را تکذیب کند و در ادعایت رسوا گردی، شیعیان ما کسانی هستند که دل آن ها از هر مکر، حیله، نیرنگ و فریب خالی باشد، بلکه بگو من از دوست داران شما هستم.

ریشه بسیاری از رذایل اخلاقی و منشأ تضییع بسیاری از حقوق، کینه توزی است. پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) می فرماید:

المُؤمِنُ لَيسَ بِحقُود؛(2)

مؤمن کینه توز نیست.

اگر کینه توزی در جامعه اسلامی رواج پیدا کند سبب عداوت و دشمنی می شود. عداوت و دشمنی نیز موجب تفرقه و از بین رفتن وحدت بین مسلمین گردیده و منشأ طمع ورزی دشمنان نسبت به جامعه ی اسلامی می شود. معنای اتحاد و وحدت این نیست که همه ی مردم مانند هم فکر کنند. اختلاف سلیقه امری طبیعی و بدیهی است. حتی دو نفر در یک خانه هم ممکن است اختلاف سلیقه داشته باشند.

ص: 238


1- . بحارالانوار، ج 65، ص 156.
2- . منية المرید، ص 321.

آن چه خطرناک است و اگر رواج پیدا کند اضمحلال جامعه را در پی خواهد داشت، کینه توزی است. سعی کنیم اهل مدارا و گذشت باشیم و بدانیم آموزه های دینی برای بهتر زندگی کردن در دنیاست. به قول امام موسی صدر: «دین پیش از آن که توشه ای برای آخرت باشد، والاترین وسیله برای زندگی است»(1).

متأسفانه نگاه بسیاری از ما به دین نگاه معامله گر است و همواره حساب می کنیم که با انجام این کار خیر در بهشت به ما چه نعمت هایی داده می شود. البته که باید برای آخرت توشه بیندوزیم ولی باید بدانیم دین قبل از آن که برای آخرت ما باشد، وسیله ای برای بهتر زندگی کردن ما در دنیاست و اساساً وضعیت ما در آخرت تابع نحوه ی زندگی ما در این دنیاست. لذا باید با معارف اهل بیت(علیهم السلام) بیشتر آشنا شویم و از آن مهم تر توصیه ها و هدایت های آنان را در زندگی به کار بندیم تا در دنیا و آخرت سعادت مند شویم.

به هر حال باید این موانع را از سر راه برداریم و اگر می خواهیم به وجود نورانی اهل بیت: تمسّک کنیم تا به مقام قرب الهی برسیم،

معرفت خود را نسبت به اهل بیت: بالا ببریم. مرتکب گناه و معصیت نشویم. متکبّر نباشیم و اهل تواضع و فروتنی باشیم. حقوق یکدیگر را رعایت کنیم.

نمونه ای از توسل

توسل به پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) و اهل بیت: برای بخشیده شدن گناهان، از اموری است که می توان آن را با استناد به آیات قرآن و روایات و سیره

ص: 239


1- . در قلمرو اندیشه امام موسی صدر، نای و نی، ص 230.

معصومین ثابت نمود.

امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) در این باره می فرماید: سه روز از دفن پیامبر(صلی الله علیه واله) گذشته بود که عرب بیابانی آمد و خود را بر قبر شریف پیامبر(صلی الله علیه واله) افکند و خاک قبر او را بر سر و روی خود پاشید و به پیامبر(صلی الله علیه واله) عرض کرد:

قُلْتَ فَسَمِعْنَا قَوْلَكَ، وَ وَعَيْتَ عَنِ اللَّهِ فَوَعَيْنَا عَنْكَ، وَ كَانَ فِيمَا أَنْزَلَهُ عَلَيْكَ «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُك فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا وَقَدْ ظَلَمتُ نَفْسِي وَجِئْتُكَ تَستَغْفِرُ لِي إلَی رَبِّي؛(1)

ای پیامبر خدا(صلی الله علیه واله) سخن گفتی ما نیز شنیدیم. حقایق را از خداوند گرفتی ما نیز از تو گرفتیم. از جمله چیزهایی که

خداوند بر تو نازل کرده این آیه است: «اگر آنان هنگامی که [با ارتکاب گناهان] بر خود ظلم کرده اند نزد تو می آمدند و از خدا طلب آمرزش می خواستند، یقیناً خدا را توبه پذیر و مهربان می یافتند». من بر خویشتن ستم کرده ام برای من از خدا طلب آمرزش بفرما.

ناگهان صدایی از داخل قبر شنیده شد:

اَن-ّهُ قَد غُفِرَ لَک؛

گناهان تو بخشوده شد.

ص: 240


1- . المزار (شهید اول)، ص 3.

ان شاء الله خداوند به حق این مجالس و محافل معرفت ما را نسبت به اهل بیت(علیهم السلام) کامل تر بفرماید تا بتوانیم موانع توسل به آن بزرگواران را از خود دور سازیم.

«والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته»

ص: 241

فهرست منابع و مآخذ

* قرآن کریم.

1. اتحاف الخیره، احمد بن ابی بکر بن اسماعیل البوصیری، دار الوطن، 1420ق.

2. اثبات الهداة بالنصوص والمعجزات، محمد بن حسن حر عاملی، اعلمی، 1425ق، اول، بیروت.

3. اجساد جاویدان، علی اکبر مهدی پور، نشر رسالت، 1393، قم، سوم.

4. الاحتجاج علی اهل اللجاج، احمد بن علی طبرسی، تصحیح محمدباقر خرسان، نشر مرتضی، 1403ق، اول، مشهد.

5. احقاق الحق، قاضی نور الله شوشتری، مکتبة آیت الله المرعشی، 1409ق، اول، قم.

6. الاختصاص، محمد بن محمد مفید، تصحیح علی اکبر غفاری و محمود محرمی زرندی، کنگره شیخ مفید، 1413ق، اول، قم.

7. ارشاد القلوب، حسن بن محمد دیلمی، الشریف الرضی، 1412ق، اول، قم.

8. الاستیعاب، ابو عمر یوسف بن عبدالله بن محمد بن عبدالبر، تصحیح علی محمد البجاوی، دار الجیل، 1412ق، اول، بیروت.

ص: 242

9. اسد الغابة، عز الدین بن الاثیر ابوالحسن علی بن محمد الجزری، دار الفکر، 1409ق، بیروت.

10. الاصابة، احمد بن علی بن حجر العسقلانی، تصحیح عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، دار الکتب العلمیه، 1415ق، اول، بیروت.

11. الاصول الستة عشر، گروهی از نویسندگان، دار الشبستری للمطبوعات، 1363ش، اول، قم.

12. اطیب البیان، سید عبدالحسین طیب، انتشارات اسلام، 1378ش، دوم، تهران.

13. اعلام الدین فی صفات المؤمنین، حسن بن محمد دیلمی، مؤسسة آل البیت:، 1408ق، اول، قم.

14. الافصاح فی الامامة، محمد بن محمد مفید، کنگره شیخ مفید، کنگره شیخ مفید، 1413ق، اول، قم.

15. اقبال الاعمال، علی بن موسی ابن طاووس، دار الکتب العلمیه، 1409ق، دوم، تهران.

16. امالی، محمد بن حسن طوسی، مؤسسة البعثة، دار الثقافة، 1414ق، اول، قم.

17. امالی، محمد بن علی بن بابویه، کتابچی، 1376ش، ششم، تهران.

18. امالی، محمد بن محمد مفید، تصحیح حسین استاد ولی و علی اکبر غفاری، کنگره شیخ مفید، 1413ق، اول، قم.

19. الامامة والتبصرة من الحیرة، علی بن حسین بن بابویه، مدرسه امام مهدی(علیه السلام)، مدرسة الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، 1404ق،

اول، قم.

ص: 243

20. امامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی، تدوین فروغ السادات رحیم پور، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1387، سوم، تهران.

21. امتاع الاسماع، تقی الدین احمد بن علی المقریزی، تصحیح محمد عبدالحمید النمیسی، دار الکتب العلمیه، 1420ق، اول، بیروت.

22. انساب الاشراف، احمد بن یحیی بن جابر البلاذری، تصحیح سهیل زکار و ریاض زرکلی، دار الفکر، 1417ق، اول، بیروت.

23. الانساب، ابوسعید عبدالکریم بن محمد بن منصور التمیمی السمعانی، تصحیح عبدالرحمن بن یحیی المعلمی الیمانی، مجلس دائرة المعارف العثمانیة، 1382ق، اول، حیدرآباد.

24. ایمان ابی طالب، فخار بن معد الموسوی، تصحیح محمد بحرالعلوم، دار الشهداء للنشر، 1410ق، اول، قم.

25. بحارالانوار، محمدباقر بن محمدتقی مجلسی، تصحیح جمعی از محققان، دار احیاء التراث العربی، 1403ق، دوم، بیروت.

26. البدایة والنهایة، ابوالفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقی، دار الفکر، 1407ق، بیروت.

27. البرهان فی تفسیر القرآن، سید هاشم بن سلیمان بحرانی، تحقیق قسم الدراسات الاسلامیة موسسة البعثة، مؤسسة البعثة، 1374ش، اول، قم.

28. بشارت المصطفی لشیعة المرتضی، عماد الدین ابی جعفر محمد بن ابی القاسم طبری آملی، المکتبة الحیدریة، 1383ق، دوم، نجف.

29. بصائر الدرجات، محمد بن حسن صفار، تصحیح محسن بن عباسعلی کوچه باغی، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، 1404ق، دوم، قم.

30. البلد الامین والدرع الحصین، ابراهیم بن علی عاملی کفعمی، مؤسسه

الاعلمی للمطبوعات، 1418ق، اول، بیروت.

ص: 244

31. تاریخ بغداد، احمد بن علی ابوبکر الخطیب البغدادی، دار الکتب العلمیه، بیروت.

32. تاریخ دمشق، علی بن الحسن ابن هبة الله بن عبدالله الشافعی ابن عساکر، تصحیح علی شیری، دار الفکر، 1419ق، اول، بیروت.

33. تاریخ طبری، ابوجعفر محمد بن جریر الطبری، تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم، دار التراث، 1387ق، دوم، بیروت.

34. تأویل الآیات الظاهرة، سید شرف الدین حسینی استرآبادی، تصحیح حسین استادولی، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1409ق، اول، قم.

35. التبیان فی تفسیر القرآن، محمد بن حسن طوسی، تصحیح احمد قصیر عاملی، دار احیاء التراث العربی، اول، بی جا.

36. تحف العقول، حسن بن علی بن شعبه حرانی، تصحیح علی اکبر غفاری، جامعه مدرسین، 1404ق، دوم، قم.

37. ترجمه تفسیر المیزان، سید محمدحسین طباطبایی، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1374ش، پنجم، قم.

38. ترجمه مفردات الفاظ قرآن، حسین بن محمد راغب اصفهانی، مرتضوی، 1374ش، دوم، تهران.

39. تصنیف غرر الحکم ودرر الکلم، عبدالواحد بن محمد تمیمی آمدی، تصحیح مصطفی درایتی، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1366ش، اول، قم.

40. تفسیر الصافی، محمد محسن بن شاه مرتضی فیض کاشانی، تصحیح

حسین اعلمی، مکتبة الصدر، 1415ق، دوم، تهران.

ص: 245

41. تفسیر العیاشی، محمد بن مسعود عیاشی، تصحیح سید هاشم رسولی محلاتی، المطبعة العلمیه، 1380ق، اول، تهران.

42. تفسیر القمی، علی بن ابراهیم قمی، تصحیح طیب موسوی جزایری، دار الکتب، 1404ق، سوم، قم.

43. التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب)، محمد بن عمر فخر رازی، دار احیاء التراث العربی، 1420ق، سوم، بیروت.

44. تفسیر الکشاف، محمود زمخشری، دار الکتاب العربی، 1407ق، سوم، بیروت.

45. تفسیر خازن (لباب التأویل فی معانی التنزیل)، علاء الدین علی بن محمد بغدادی، تصحیح محمدعلی شاهین، دار الکتب العلمیه، 1415ق، اول، بیروت.

46. تفسیر فرات کوفی، فرات بن ابرهیم کوفی، تصحیح محمد کاظم، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1410ق، اول، تهران.

47. تفسیر قرطبی (الجامع لاحکام القرآن)، محمد بن احمد قرطبی، انتشارات ناصرخسرو، 1364ش، اول، تهران.

48. تقریب المعارف، ابوالصلاح تقی بن نجم الحلبی، تصحیح حسون فارس تبریزیان.

49. تهذیب الاحکام، محمد بن حسن طوسی، تصحیح حسن موسوی خرسان، دار الکتب الاسلامیه، 1407ق، چهارم، تهران.

50. تهذیب التهذیب، شهاب الدین احمد بن علی بن حجر العسقلانی، دار الفکر، بی تا، اول، بیروت.

51. الثقات، محمد بن حبان، تصحیح شرف الدین احمد، دار الفکر،

1395ق، اول، بی جا.

ص: 246

52. جامع الاخبار، محمد بن محمد شعیری، مطبعه حیدریه، بی تا، اول، نجف.

53. الجعفریات، محمد بن محمد بن اشعث، مکتبة النینوی الحدیثة، اول، تهران.

54. حلیة الاولیاء، ابو نعیم احمد بن عبدالله الاصبهانی، دار الکتب العربی، 1405ق، چهارم، بیروت.

55. الخصال، محمد بن علی بن بابویه، تصحیح علی اکبر غفاری، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1362ش، اول، قم.

56. الدر النظیم فی معرفة الائمة اللهامیم، یوسف بن حاتم شامی، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1420ق، اول، قم.

57. در قلمرو اندیشه امام موسی صدر، نای و نی، مترجم: علی حجتی کرمانی، مؤسسه فرهنگی - تحقیقاتی امام موسی صدر، 1383، دوم، تهران.

58. الدروع الواقیه، علی بن موسی بن طاووس، مؤسسة آل البیت:، 1415ق، اول، بیروت.

59. دعائم الاسلام، ابن حیون نعمان بن محمد مغربی، مؤسسة آل البیت:، 1385ق، دوم، قم.

60. دلائل النبوة، اسماعیل بن محمد بن الفضل التمیمی الاصبهانی، تصحیح محمد محمد الحداد، دار طیبة، 1409ق، ریاض.

61. روح مجرد، سید محمدحسین حسینی طهرانی، نشر علامه طباطبایی، 1387ش.

62. روزنه هایی از عالم غیب، سید محسن خرازی، انتشارات مسجد

مقدس جمکران، قم، 1384، دوم.

ص: 247

63. روضة المتقین، محمدتقی مجلسی، تصحیح حسین موسوی کرمانی و علی پناه اشتهاردی، موسسه فرهنگی اسلامی کوشانپور، 1406ق، دوم، قم.

64. روضة الواعظین، محمد بن احمد فتال نیشابوری، انتشارات رضی، 1375ش، اول، قم.

65. ریاض الابرار، نعمت الله جزائری، مؤسسة التاریخ العربی، 1427ق، اول، بیروت.

66. زاد المعاد، محمدباقر مجلسی، تصحیح علاء الدین اعلمی، موسسة الاعلمی للمطبوعات، 1423ق، اول، بیروت.

67. الزهد، حسین بن سعید کوفی اهوازی، تصحیح غلامرضا عرفانیان یزدی، المطبعة العلمیة، 1402ق، دوم، قم.

68. سبل الهدی، الصالحی الشامی، تصحیح الشیخ عادل احمد عبدالموجود، دار الکتب العلمیة، 1414ق، اول، بیروت.

69. السرائر، محمد بن احمد بن ادریس، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1410ق، دوم، قم.

70. سفینة البحار، عباس قمی، اسوه، 1414ق، اول، قم.

71. السلف والسلفیون، نجم الدین طبسی، 1426ق، بی نا.

72. سنن الدارمی، عبدالله بن عبدالرحمن بن الفضل بن بهرام الدارمی.

73. شرح الاخبار، ابن حیون نعمان بن محمد مغربی، تصحیح محمدحسین حسینی جلالی، انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1409ق، اول، قم.

74. شرح اللمعة، زین الدین بن علی عاملی (شهید ثانی)، انتشارات دفتر

تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1412ق، اول، قم.

ص: 248

75. شرح دعای سحر، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1374ش.

76. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، 1404ق، اول، قم.

77. شواهد التنزیل، عبیدالله بن عبدالله حسکانی، تصحیح محمدباقر محمودی، مجمع احیاء الثقافة الاسلامیه، 1411ق، اول، تهران.

78. صحیح بخاری، محمد بن اسماعیل بن ابراهیم بن المغیره البخاری، دار ابن کثیر، 1407ق، سوم، بیروت.

79. صحیفه امام، مجموعه آثار امام خمینی;، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی;، 1389، پنجم، تهران.

80. الصواعق المحرقة، احمد بن محمد بن محمد بن علی بن حجر الهیتمی، تصحیح عبدالرحمن بن عبدالله الترکی و کامل محمد الخراط، موسسة الرسالة، 1997م، اول، بیروت.

81. طرف من الانباء، علی بن موسی بن طاووس، تصحیح قیس عطار، تاسوعا، 1420ق، اول، مشهد.

82. عبقات الانوار، علامه میرحامد حسین، کتابخانه عمومی امام امیرالمؤمنین علی(ع)، 1366ش، دوم، اصفهان.

83. عدة الداعی، احمد بن محمد بن فهد حلی، تصحیح احمد موحدی قمی، دار الکتب الاسلامی، 1407ق، اول، بی جا.

84. علل الشرائع، محمد بن علی بن بابویه، کتابفروشی داوری، 1385ش، اول، قم.

85. عوالم العلوم، عبدالله بن نورالله بحرانی اصفهانی، تصحیح محمدباقر موحد ابطحی اصفهانی، موسسة الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه

الشریف، 1382ش، دوم، قم.

ص: 249

86. عوالی اللئالی العزیزیة، محمد بن زین الدین بن ابی جمهور، تصحیح مجتبی عراقی، دار سیدالشهداء للنشر، 1405ق، اول، قم.

87. عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، محمد بن علی بن بابویه، تصحیح مهدی لاجوردی، نشر جهان، 1378ش، اول، تهران.

88. عیون الحکم والمواعظ، علی بن محمد لیثی واسطی، تصحیح حسین حسنی بیرجندی، دار الحدیث، 1376ش، اول، قم.

89. الغارات، ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال ثقفی، تصحیح عبدالزهراء حسینی، دار الکتاب الاسلامی، 1410ق، اول، قم.

90. الغدیر فی الکتاب والسنة، علامه عبدالحسین امینی، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، 1416ق، اول، قم.

91. غرر الاخبار، حسن بن محمد دیلمی، تصحیح اسماعیل ضیغم، انتشارات دلیل ما، 1427ق، اول، قم.

92. الغیبة، محمد بن ابراهیم بن ابی زینب، تصحیح علی اکبر غفاری، نشر صدوق، 1397ق، اول، تهران.

93. الغیبة، محمد بن حسن طوسی، تصحیح عبادالله تهرانی و علی احمد ناصح، دار المعارف الاسلامیه، 1411ق، اول، قم.

94. فرائد السمطین فی فضائل المرتضی والبتول والائمة من ذریتهم، ابراهیم بن محمد الجوینی، تحقیق محمدباقر محمودی، مؤسسة المحمودی، 1398ق، بیروت.

95. فرهنگ ابجدی، فؤاد افرام بستانی، ترجمه علی شیری، دار الاضواء، 1411ق، اول، بیروت.

96. فضائل امیرالمؤمنین(علیه السلام)، احمد بن محمد بن عقده کوفی، تصحیح عبدالرزاق محمد حسین حرز الدین، انتشارات دلیل ما، 1424ق، اول، قم.

ص: 250

97. الفضائل، ابوالفضل شاذان بن جبرئیل قمی، رضی، 1363ش، دوم، قم.

98. فلاح السائل، علی بن موسی بن طاووس، بوستان کتاب، 1406ق، اول، قم.

99. فوائد رضویه، شیخ عباس قمی، دفتر نشر نوید اسلام، 1385، اول، قم.

100. قرب الاسناد، عبدالله بن جعفر حمیری، تصحیح مؤسسة آل البیت:، مؤسسة آل البیت:، 1413ق، اول، قم.

101. قصص الانبیاء، سعید بن هبة الله قطب الدین راوندی، تصحیح غلامرضا عرفانیان یزدی، مرکز پژوهش های اسلامی، 1409ق، اول، مشهد.

102. الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، تصحیح علی اکبر غفاری و محمد آخوندی، دار الکتب الاسلامیه، 1407ق، چهارم، تهران.

103. کامل الزیارات، جعفر بن محمد بن قولویه، تصحیح عبدالحسین امینی، دار المرتضویه، 1365ش، اول، نجف اشرف.

104. کشف الارتیاب فی اتباع محمد بن عبدالوهاب، سید محسن امین حسینی عاملی، المجمع العالمی لاهل البیت:، 1432ق، اول، قم.

105. کشف الریبه، زین الدین بن علی عاملی (شهید ثانی)، دار المرتضوی للنشر، 1390ق، سوم، بی جا.

106. کشف الغمه، علی بن عیسی اربلی، سید هاشم رسولی محلاتی، انتشارات بنی هاشمی، 1381ق، اول، تبریز.

107. کشف الیقین فی فضائل امیرالمؤمنین(علیه السلام)، حسن بن یوسف بن مطهر حلی، تصحیح حسین درگاهی، انتشارات وزارت ارشاد، 1411ق، اول، تهران.

108. کفایة الاثر فی النص علی الائمة الاثنا عشر، علی بن محمد خزار رازی، تصحیح عبداللطیف حسینی کوهکمری، بیدار، 1401ق، قم.

ص: 251

109. کمال الدین وتمام النعمة، محمد بن علی بن بابویه، تصحیح علی اکبر

غفاری، اسلامیه، 1395ق، دوم، تهران.

110. کنز العمال، علی بن حسام الدین المتقی الهندی، مؤسسة الرسالة، 1989م، بیروت.

111. کنز الفوائد، محمد بن علی کراجکی، تصحیح عبدالله نعمة، دار الذخائر، 1410ق، اول، قم.

112. کیمیای محبت، محمد محمدی ری شهری، دار الحدیث، 1387، بیست و ششم، قم.

113. مائة منقبة من مناقب امیرالمؤمنین، محمد بن احمد بن شاذان، مدرسة الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، 1407ق، اول، قم.

114. المجتنی من الدعاء المجتبی، علی بن موسی بن طاووس، تصحیح ابوطالب کرمانی و تحریر محمد حسن، دار الذخائر، 1411ق، سوم، تهران.

115. مجمع البحرین، فخرالدین بن محمد طریحی، تصحیح سید احمد حسینی اشکوری، مرتضوی، 1375ش، سوم، تهران.

116. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، فضل بن حسن طبرسی، انتشارات ناصرخسرو، 1372، سوم، تهران.

117. مجموعه آثار استاد شهید مطهری، مرتضی مطهری، صدرا، 1388، تهران.

118. مجموعه ورام، مسعود بن عیسی ورام بن ابی فراس، تصحیح محمدرضا عطائی، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1369ش، مشهد.

119. المحاسن، احمد بن محمد بن خالد برقی، تصحیح جلال الدین محدث، دار الکتب الاسلامیه، 1371ق، دوم، قم.

ص: 252

120. مدینة المعاجز، سید هاشم بن سلیمان بحرانی، مؤسسة المعارف الاسلامیة، 1413ق، اول، قم.

121. مرآة العقول، محمدباقر مجلسی، تصحیح سید هاشم رسولی محلاتی، دار الکتب الاسلامیه، 1404ق، دوم، تهران.

122. المزار الکبیر، محمد بن جعفر بن مشهدی، تصحیح جواد قیومی اصفهانی، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1419ق، اول، قم.

123. المزار، محمد بن مکی (شهید اول)، تصحیح محمدباقر موحد ابطحی اصفهانی، مدرسه امام مهدی(علیه السلام)، اول، قم.

124. مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل، حسین بن محمدتقی نوری، مؤسسة آل البیت:، 1408ق، اول، قم.

125. مسکن الفؤاد عند فقد الاحبة والاولاد، زین الدین بن علی عاملی (شهید ثانی)، بصیرتی، اول، قم.

126. مسند احمد، ابوعبدالله احمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن اسد الشیبانی، موقع وزارة الاوقاف المصریة.

127. المسند الجامع، ابی الفضل السید ابو المعاطی النوری، تصحیح بشار عواد معروف احمد عبدالرزاق عید، دوم.

128. مشارق انوار الیقین، رجب بن محمد حافظ برسی، تصحیح علی عاشور، اعلمی، 1422ق، اول، بیروت.

129. مشکاة المصابیح، محمد بن عبدالله الخطیب التبریزی، تصحیح محمد ناصرالدین الالبانی، المکتب الاسلامی، 1405ق، سوم، بیروت.

130. مشکات الانوار، علی بن حسن طبرسی، المکتبة الحیدریة، 1385ق، دوم، نجف.

ص: 253

131. مصباح المتهجد وسلاح المتعبد، محمد بن الحسن طوسی، مؤسسه فقه الشیعه، 1411ق، اول، بیروت.

132. مصباح الهدایة، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی;، 1376ش، سوم، تهران.

133. المصباح للکفعمی، ابراهیم بن علی عاملی کفعمی، دار الرضی، 1405ق، دوم، قم.

134. معانی الاخبار، محمد بن علی بن بابویه، تصحیح علی اکبر غفاری، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1403ق، اول، قم.

135. معجم مقاییس اللغة، احمد بن فارس، تصحیح عبدالسلام محمد هارون، مکتب الاعلام الاسلامی، 1404ق، اول، قم.

136. مکاتیب الائمة، علی احمدی میانجی، تصحیح مجتبی فرجی، دار لحدیث، 1426ق، اول، قم.

137. مکارم الاخلاق، حسن بن فضل طبرسی، الشریف الرضی، 1412ق، چهارم، قم.

138. الملل والنحل، محمد بن عبدالکریم شهرستانی، منشورات الشریف الرضی، 1364ش، سوم، قم.

139. من لا یحضره الفقیه، محمد بن علی بن بابویه، تصحیح علی اکبر غفاری، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1413ق، دوم، قم.

140. مناقب آل ابی طالب(علیه السلام)، محمد بن علی بن شهرآشوب مازندرانی، نشر علامه، 1379ق، اول، قم.

141. منتخب الانوار المضیئه، علی بن عبدالکریم بهاء الدین نیلی نجفی، تصحیح عبداللطیف حسینی کوهکمری، مطبعة الخیام، 1360ش، اول، قم.

ص: 254

142. المنتظم، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی بن محمد بن الجوزی، تصحیح محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، دار الکتب العلمیة، 1412ق، بیروت.

143. منیة المرید، زین الدین بن علی (شهید ثانی)، تصحیح رضا مختاری، مکتب الاعلام الاسلامی، 1409ق، اول، قم.

144. نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، حسین بن محمد بن حسن بن نصر حلوانی، تصحیح و نشر مدرسة الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، 1408ق، اول، قم.

145. نوادر الاخبار، محمدمحسن فیض کاشانی، تصحیح مهدی انصاری قمی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1371ش، اول، تهران.

146. نور الثقلین، عبد علی بن جمعة العروسی الحویزی، تصحیح سید هاشم رسولی محلاتی، اسماعیلیان، 1415ق، چهارم، قم.

147. النهایة فی غریب الاثر، مبارک بن محمد ابن اثیر جزری، تصحیح محمود محمد طناحی، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، 1367ش، چهارم، قم.

148. نهج البلاغه، محمد بن حسین شریف الرضی، تصحیح محمد دشتی، مشهور، 1379ش، اول، قم.

149. نهج الفصاحه، ابوالقاسم پاینده، دنیای دانش، 1382ش، چهارم، تهران.

150. الوافی، محمدمحسن فیض کاشانی، کتابخانه امیرالمؤمنین علی7، 1406ق، اول، اصفهان.

151. وسائل الشیعه، محمدبن حسن حر عاملی، تحقیق و نشر مؤسسه آل البیت:، 1409ق، اول، قم.

ص: 255

152. وقعة الطف، لوط بن یحی ابومخنف کوفی، تصحیح محمدهادی یوسفی غروی، انتشارات جامعه مدرسین، 1417ق، سوم، قم.

153. الهدایة الکبری، ابی عبدالله الحسین بن حمدان الخصیبی، مؤسسة

البلاغ للطباعة والنشر، 1411ق، چهارم، بیروت.

154. ینابیع المودة، سلیمان بن ابراهیم القندوزی الحنفی، سید علی جمال اشرف الحسینی، دار الاسوة للطباعة والنشر، 1416ق، اول.

ص: 256

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109