از نگاه آفتاب: سيماي امام حسين عليه السلام در احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله

مشخصات کتاب

سرشناسه: صافي گلپايگاني، لطف الله

عنوان و نام پديدآور: از نگاه آفتاب: سيماي امام حسين عليه السلام در احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله / لطف الله صافى گلپايگانى؛ به كوشش محمدصادق منتظرى، احمد كريمى.

مشخصات نشر: قم: دفتر تنظيم و نشر آثار حضرت آيت الله العظمى لطف الله صافى گلپايگانى مدظله العالى، 1393

وضعيت ويراست: ويراست 2.

مشخصات ظاهرى: 64 ص.

شابك: 5-86-5105-600-25000978: ريال

وضعيت فهرست نويسى: فيپا

يادداشت: كتاب نامه؛ ص 51؛ همچنين به صورت زيرنويس.

موضوع: سيماي امام حسين عليه السلام در احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله

موضوع: محمد صلى الله عليه و آله پيامبر اسلام، 53 قبل از هجرت - 11 ق. -- احاديث.

موضوع: واقعه كربلا، 61 ق.

شناسه افزوده: دفتر تنظيم و نشر آثار حضرت آيت الله العظمى صافى گلپايگانى مدظله العالى

رده بندى كنگره: 4 1393 الف 2 ص/ 41/4 BP

رده بندى ديويى: 297/953

ص :1

اشاره

ص :2

ص :3

* شناسنامه

سرشناسه: صافي گلپايگاني، لطف الله

عنوان و نام پديدآور: از نگاه آفتاب: سيماي امام حسين عليه السلام در احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله / لطف الله صافى گلپايگانى؛ به كوشش محمدصادق منتظرى، احمد كريمى.

مشخصات نشر: قم: دفتر تنظيم و نشر آثار حضرت آيت الله العظمى لطف الله صافى گلپايگانى مدظله العالى، 1393

وضعيت ويراست: ويراست 2.

مشخصات ظاهرى: 64 ص.

شابك: 5-86-5105-600-25000978: ريال

وضعيت فهرست نويسى: فيپا

يادداشت: كتاب نامه؛ ص 51؛ همچنين به صورت زيرنويس.

موضوع: سيماي امام حسين عليه السلام در احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله

موضوع: محمد صلى الله عليه و آله پيامبر اسلام، 53 قبل از هجرت - 11 ق. -- احاديث.

موضوع: واقعه كربلا، 61 ق.

شناسه افزوده: دفتر تنظيم و نشر آثار حضرت آيت الله العظمى صافى گلپايگانى مدظله العالى

رده بندى كنگره: 4 1393 الف 2 ص/ 41/4 BP

رده بندى ديويى: 297/953

شماره كتابشناسى ملّى: 3618424

دفتر تنظيم و نشر آثار

نام كتاب: از نگاه آفتاب (سيماى امام حسين عليه السلام در احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله)

مؤلف: حضرت آيت الله العظمى لطف الله صافى گلپايگانى مدظله الوارف

به كوشش: محمدصادق منتظرى / احمد كريمى

چاپ سوم (ويراست دوم): ذى الحجه 1435 / پاييز 1393

شمارگان: 5000

بها: 2500 تومان

شابك: 5-86-5105-600-978

سايت الكترونيكى: www.saafi.net

پست الكترونيكى: saafi@saafi.net

آدرس پستى: قم / انقلاب 6 / پلاك 181

تلفن: 37723380 (025)

ص:4

سخن ناشر

پيرامون شخصيت والاى سيد شهيدان، امام حسين عليه السلام، بسيار گفته اند و بسيار شنيده ايم؛ امّا عمق و كيفيت و ابعاد شناخت اگر «از نگاه آفتاب» سيدالأوصيا و خاتم الأنبيا، حضرت محمد مصطفى صلى الله عليه و آله، باشد بدون شك بسيار فراگير و تأثيرگذارتر است.

اين كتاب با قلمى روان و گيرا به ترسيم جايگاه و موقعيت ممتاز حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام نزد رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله مى پردازد.

از نگاه آفتاب در 14 فصل و با عناوينى چون: «سَرور جوانان»، «او از من است»، «ريحانۀ پيامبر صلى الله عليه و آله»، «صاحبان بهشت»، «معيار بهشت و دوزخ»، «وارث آفتاب»، «اشك پيامبر صلى الله عليه و آله بر حسين عليه السلام» و... تنظيم گرديده است.

از نگاه آفتاب گامى در جهت بازشناخت و معرفت بيشتر و نظام مند به ساحت مقدس حضرت سيدالشهدا عليه السلام است. مطالعۀ آن را به همۀ تشنگان معارف اهل بيت عليهم السلام به ويژه جوانان عزيز، توصيه مى كنيم.

مركز تنظيم و نشر آثار

حضرت آيت الله العظمى صافى گلپايگانى مدظله العالى

ص:5

ص:6

فهرست مطالب

فصل اول: سرور جوانان 9

فصل دوم: او از من است 11

خدا او را دوست دارد 12

او را مى بوسيد 13

او را دوست دارم 14

گريه مكن! 15

فصل سوم: ريحانه پيامبر صلى الله عليه و آله 17

ظهور مهربانى 18

روى سينۀ پيامبر صلى الله عليه و آله 19

بوسۀ شيرين پيامبر صلى الله عليه و آله 20

بر دوش پيامبر صلى الله عليه و آله 21

فصل چهارم: شرط دوستى پيامبر صلى الله عليه و آله 23

فصل پنجم: معيار بهشت و دوزخ 25

فصل ششم: در جوار آفتاب 27

فصل هفتم: كيست او را يارى كند؟ 30

او را واگذاردند 30

ص:7

فصل هشتم: صاحبان بهشت 34

فصل نهم: از نسل حسين عليه السلام 36

نهمين فرزند 36

فصل دهم: ميوه درخت نبوّت 38

فصل يازدهم: وديعه پيغمبر صلى الله عليه و آله 40

فصل دوازدهم: خواسته پيامبر صلى الله عليه و آله از خدا 42

حسين يعنى چه ؟ 42

فصل سيزدهم: وارث آفتاب 44

ميزان اعتدال 45

ارثيۀ پيامبر صلى الله عليه و آله 47

فصل چهاردهم: اشك پيامبر صلى الله عليه و آله بر حسين عليه السلام 49

خاك سرخ 50

صبور باش! 50

اينجا كربلاست 51

تربت خونين 52

كتاب نامه 53

آثار حضرت آيت الله العظمى صافى گلپايگانى مدظله الوارف در يك نگاه 59

ص:8

فصل اول: سرور جوانان

پيامبراكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد: فرشته اى آسمانى كه مرا ديدار نكرده بود از خدا براى زيارتم اذن خواست، پس به من مژده داد كه:

«إِنَّ ابْنَتِي فَاطِمَةَ سَيِّدةُ نِساء أَهْل الْجَنّة وَإِنَّ الْحَسَنَ وَالحُسَيْنَ سَيِّدَا شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ»؛(1)

«دخترم فاطمه سرور زنان بهشت است و حسن و حسين دو آقاى جوانان اهل بهشت مى باشند».

و در بعضى روايات اين جمله نيز، از پيامبر صلى الله عليه و آله مذكور است:

«وَأَبُوهُمَا خَيْرٌ مِنْهُمَا»؛(2)

«و پدرشان از آنها بهتر است».

ص:9


1- طوسى، الامالى، ص 85؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 37، ص 39
2- حميرى قمى، قرب الاسناد، ص 111؛ ابن حجر هيتمى، الصواعق المحرقه، ص 119؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 39، ص 90.

ص:10

فصل دوم: او از من است

اشاره

رسول خدا صلى الله عليه و آله حسنين عليهما السلام را بسيار دوست مى داشت و نسبت به آنها فوق العاده اظهار علاقه و عطوفت مى كرد. روايات و تواريخ بر اين اتّفاق دارند كه آن حضرت صلى الله عليه و آله نسبت به على، فاطمه و حسنين عليهم السلام از تمام مردم و نزديكان خود اظهار مودّت بيشترى مى نمود. دوستى آنها يك دوستى سادۀ پدر نسبت به فرزند نبود؛ بلكه ريشه در علائق، مبانى عميق و يگانگى روحى داشت؛ نشانۀ يك اتّحاد و اتّصال ناگسستنى معنوى و توافق كامل فكرى بود؛ ازاين رو پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمود:

«أَنَا سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمْتُمْ وَحَرْبٌ لِمَنْ حَارَبْتُمْ»؛(1)

«من با هركس كه با شما در صلح و سازش باشد در صلح و سازشم، و با هركس كه با شما در جنگ و نبرد باشد در جنگ و نبرد هستم».

يك اتّصال واقعى روحى، و همفكرى تمام عيار و يگانگى خالص، لازم است تا پيغمبر صلى الله عليه و آله آن را اين گونه شرح دهد. جملۀ

«أَنَا سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمْتُمْ وَحَرْبٌ لِمَنْ حَارَبْتُمْ» صريح در اين است كه طرز تفكر، سلوك و روش آنها با سلوك و روش پيغمبر صلى الله عليه و آله يكى است، و هيچ گونه تفاوتى ندارد. كردار، رفتار، جنگ و صلح آنها دقيقاً همان كردار، رفتار، جنگ و صلح رسول خدا صلى الله عليه و آله است.

ص:11


1- ابن ماجه قزوينى، سنن، ج 1، ص 52؛ ترمذى، سنن، ج 5، ص 360؛ طبرانى، المعجم الكبير، ج 3، ص 40.

زمانى كه اين اخبار را مطالعه مى كنيم و از شدّت علاقه و دوستى پيامبر صلى الله عليه و آله به امام حسين عليه السلام آگاه مى شويم، نبايد فراموش كنيم كه گويندۀ اين كلمات و الفاظ، پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله است. او كسى است كه در دورۀ زندگانى با گزافه گويى، سخنان دور از حقيقت و مدح بيجا مبارزه داشت؛ سخنان و كارهايش براى بشر حجّت، قانون و شريعت بود و آنچه فرمود، ترجمان حقيقت است.

پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله غير از فاطمه عليها السلام دختران ديگر، و غير از على عليه السلام نيز عموزاده ها و خويشاوندان بسيارى داشت، پس چرا اين همه اظهار علاقه و محبّت، مخصوص فاطمه عليها السلام و على عليه السلام و فرزندان آنها بود؟ و چرا پيغمبر صلى الله عليه و آله از ميان همۀ كسان و اصحاب خود، آنها را برگزيد؟ زيرا اين چهار تن نمايندۀ صفات، روحيات، اخلاق و كمالات او بودند.

خدا او را دوست دارد

ازجمله احاديثى كه از دوستى و علاقۀ پيغمبر صلى الله عليه و آله حكايت مى نمايد، حديث يعلى بن مرّة است. اصحاب در خدمت پيغمبر صلى الله عليه و آله به مجلس ميهمانى رهسپار شدند؛ ناگاه به حسين عليه السلام برخورد نمودند كه در كوچه، بازى مى كرد. پيغمبر صلى الله عليه و آله جلوى همراهان رفت و دست هاى خود را گشود، كودك از اين سوى به آن سوى مى گريخت و پيغمبر صلى الله عليه و آله او را مى خندانيد تا وى را گرفت؛ پس يك دست بر زير چانه حسين عليه السلام و دست ديگر را پشت سر او گذارد و او را بوسيد و فرمود:

ص:12

«حُسَيْنٌ مِنِّي وَأَنَا مِنْهُ أَحَبَّ اللهُ مَنْ احَبَّ حُسَيْناً، حُسَيْنٌ سِبْطٌ مِنَ الْأَسْبَاطِ»؛(1)

«حسين از من است و من از حسينم. خدا دوست دارد كسى را كه حسين را دوست داشته باشد. حسين، سبطى از اسباط است».

و نيز همين حديث شريف را بخارى(2) ، ترمذى(3) ، ابن ماجه(4) و حاكم(5) به اين لفظ روايت مى نمايند.

بعد از آنكه شرباصى از قاموس نقل مى كند كه:

«حُسَيْنٌ سِبْطٌ مِنَ الْأَسْباطِ: امَّةٌ مِنَ الْأُمَمِ».

مى نويسد: معناى «سبط»، جماعت و قبيله است و شايد معناى حديث اين باشد كه حسين در رفعت و بلندى مقام، مرتبۀ يك امّت را دارد؛ يا اينكه اجر و ثواب كارى كه از او صادر شده به اندازۀ اجر يك امّت است».(6)

او را مى بوسيد

پيغمبر صلى الله عليه و آله به فاطمه عليها السلام مى فرمود:

ص:13


1- ابن ابى شبيه كوفى، المصنف، ج 7، ص 515؛ طبرانى، المعجم الكبير، ج 3، ص 33؛ ج 22، ص 274.
2- بخارى، الادب المفرد، ص 85.
3- ترمذى، سنن، ج 5، ص 324.
4- ابن ماجه قزوينى، سنن، ج 1، ص 51.
5- حاكم نيشابورى، المستدرك، ج 3، ص 177.
6- شرباصى، حفيدة الرسول، ص 40.

«اُدْعِي لِي إِبْنَيّ فَيَشُمُّهُمَا وَيَضُمُّهُمَا إِلَيْهِ»؛(1)

«پسرهايم را برايم بخوان (صدايشان كن تا پيش من بيايند) پس آنها را مى بوييد و به خود مى چسبانيد».

او را دوست دارم

در آثار دوستى حسين عليه السلام همين بس كه خاتم پيامبران فرمود:

«اَللَّهُمَّ إِنِّي احِبُّ حُسَيْناً فَأَحِبَّهُ، وَأَحِبَّ مَنْ يُحِبُّهُ»؛(2)

«خدايا! من حسين را دوست مى دارم، پس دوست بدار او را و هركس كه او را دوست مى دارد».

ابن ابى شيبه نيز از آن حضرت صلى الله عليه و آله روايت كرده كه فرمود:

«اَللَّهُمَّ إِنِّي احِبُّهُمَا فَأَحِبَّهُمَا وَأَبْغِضْ مَنْ يُبْغِضُهُمَا (أَبْغَضَهُمَا)»؛(3)

«خدايا! من حسن و حسين را دوست مى دارم، پس دوست بدار آنها را، و دشمن بدار هركس كه آنها را دشمن مى دارد».

ابوالحسن بن ضحّاك از ابوهريره روايت مى كند كه، گفت:

ص:14


1- ابويعلى موصلى، مسند، ج 7، ص 274؛ ترمذى، سننن، ج 5، ص 323؛ مغربى، شرح الاخبار، ج 3، ص 113؛ طبرى، ذخائرالعقبى، ص 122-123.
2- مناوى، كنوزالحقائق، ج 1، ص 44.
3- ابن ابى شيبه كوفى، المصنف، ج 7، ص 513 511؛ طبرانى، المعجم الكبير، ج 3، ص 49؛ قندوزى، ينابيع الموده، ج 2، ص 71.

رَأيْتُ رَسُولَ اللهِ يَمْتَصُّ لِعَابَ الْحُسَيْنِ كَمَا يَمْتَصُّ الرَّجُلُ التَّمْرَةَ؛(1)

ديدم رسول خدا، آب دهان حسين را مى مكيد همان گونه كه مرد، خرما را مى مكد.

گريه مكن!

در حديث است كه پيغمبر صلى الله عليه و آله از خانۀ عايشه بيرون آمد. پس از كنار خانۀ فاطمه عليها السلام عبور كرد، صداى گريه حسين عليه السلام را شنيد و فرمود:

«أَ لَمْ تَعْلَمِي أَنَّ بُكَاءَهُ يُؤذِينِي»؛(2)

«آيا نمى دانى گريۀ او مرا آزار مى دهد».

ص:15


1- صالحى شامى، سبل الهدى و الرشاد، ج 11، ص 72؛ مرعشى نجفى، شرح احقاق الحق، ج 11، ص 303؛ ج 19، ص 371.
2- طبرانى، المعجم الكبير، ج 3، ص 116؛ ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، ج 14، ص 171؛ طبرى، ذخائرالعقبى، ص 143؛ هيثمى، مجمع الزوائد، ج 9، ص 201.

ص:16

فصل سوم: ريحانه پيامبر صلى الله عليه و آله

اشاره

يكى از مظاهر محبّت و عاطفۀ پدر و مادر، نسبت به فرزند، بوسيدن اوست. در جاهليت، و پيش از ظهور آفتاب درخشان هدايت اسلام، ارزش عاطفه و احساسات پاك انسانى مخصوصاً در بين عرب ها از ميان رفته بود. رَحم، مهر، رأفت، رحمت و رقَّت قلب را يك نوع ضعف نفس شمرده و سنگدلى را افتخار مى دانستند. وحشتناك ترين مظهر قساوت قلب و سقوط عواطف، همان زنده به گوركردن دختران بود. پدرها با دست خود دختران خود را زنده در گور مى كردند.

بوسيدن فرزند، و اظهار عاطفه نسبت به او عار و ننگ شمرده مى شد، به ويژه اگر فرزند، دختر بود. اگر كسى فرزند خود را مى بوسيد ديگران از كار او متعجّب مى شدند.

گردن كشان و متكبّران، بوسيدن طفل و به دوش سواركردن او را به دور از ابهّت و حشمت مى دانستند. اينان با رياكارى و تشريفات، خود را در نظر مردم بزرگ نشان مى دادند.

ص:17

ظهور مهربانى

رحمةٌ للعالمين، محمد صلى الله عليه و آله از ريا و نفاق، مبرّا بود و مانند يك فرد عادى زندگى مى كرد. بسط رحمت، مهر، احسان، محبّت نسبت به همۀ مردم، بشردوستى، ايثار و هدايت عقل و احساسات، جزء برنامه هاى مهم دعوت او بودند.

همان گونه كه نسبت به مردم، مظهر تمام و كمال عواطف عالى انسانى بود، عاطفۀ پدرانه اش نسبت به فاطمۀ زهرا عليها السلام و فرزندان او نيز در حدّ كمال بود. وجود حسن و حسين عليهما السلام را امتداد وجود خود، و بقا و زندگى آنها را بقاى زندگى خود مى ديد.

دكتر بنت الشّاطى، بانوى دانشمند مصرى و استاد دانشگاه عين الشّمس در مورد شدّت حُبّ و عاطفۀ پيغمبر صلى الله عليه و آله نسبت به فرزندان دخترِ عزيزش زهرا عليها السلام فصل بليغى نگاشته و درضمن آن مى نويسد:

پيغمبر صلى الله عليه و آله از روزى كه به مصيبت مرگ خديجه عليها السلام، يگانه همسر عالى قدرش مبتلا شد تا سال سوم هجرت غير از ابراهيم - كه او هم عمر كوتاهى داشت - صاحب فرزندى نشد، و در مدّت هفده سال بعد از خديجه عليها السلام بااينكه با زنان متعدّد، ازدواج نمود، امّا هيچ يك را از پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله فرزندى روزى نگشت.

بر همه آشكار بود كه نسل پيغمبر صلى الله عليه و آله بايد از فاطمۀ زهرا عليها السلام باقى بماند پس تعجّبى ندارد اگر دل پيامبر صلى الله عليه و آله از حبّ و مهر فرزندان فاطمه عليها السلام پر باشد و با تمام وجود به آنها عشق بورزد. دل نبى صلى الله عليه و آله براى دو فرزند عزيز فاطمه عليها السلام گشوده شد، و آنها را به تمام عاطفۀ پدرانه اى كه دل بزرگ و وسيع او داشت فرا گرفت، و به آنان انس يافت.

ص:18

نام حسن و حسين عليهما السلام براى او آهنگ خوش و صداى دلنوازى بود كه پيغمبر صلى الله عليه و آله از تكرار آن خسته نمى شد؛ آنها را پسران خود مى خواند، و بااينكه پيغمبر صلى الله عليه و آله خارج از خانۀ فاطمه عليها السلام مى زيست امّا دلش در خانۀ زهرا سير مى كرد.

خداوند، زهرا عليها السلام را به نعمتى بسيار بزرگ برگزيد. با عنايت پروردگار، ذرّيۀ پيغمبر صلى الله عليه و آله منحصر در فرزندان زهرا عليها السلام شد. خدا على عليه السلام را به اين كرامت مخصوص گردانيد كه نسل خاتم الأنبيا صلى الله عليه و آله را در صلب او گذارد و از اين شرف، عظمت جاودانى و پايدارى و عزّت هميشگى را به على عليه السلام اختصاص داد.

زهرا عليها السلام از ميان تمام دختران پيغمبر صلى الله عليه و آله باقى ماند تا رسول خدا صلى الله عليه و آله فرزندى داشته باشد كه او را پدر بخواند، و فرزندان زهرا عليها السلام باقى ماندند تا پيغمبر صلى الله عليه و آله از تكرار نام شيرين و لفظ گواراى «پسرهايم» لذّت ببرد.(1)

روى سينۀ پيامبر صلى الله عليه و آله

ابوهريره مى گفت: اين چشم هايم ديد و گوش هايم شنيد كه پيغمبر صلى الله عليه و آله هر دو دست حسين را گرفته بود و پاهاى حسين بر روى پاهاى پيامبر صلى الله عليه و آله بود. رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود:

«تَرَقَّ عَيْنَ بَقَّة».(2)

ص:19


1- بنت الشاطى، بنات النبى، ص 244-253 (ترجمه به اختصار و نقل به معنا).
2- (يعنى: برو بالا؛ كوچولوى من). همچنين ابن عساكر (تاريخ مدينة دمشق، ج 13، ص 194) از ابوهريره به اين لفظ روايت كرده: «حزقّةٌ حزقّةٌ تَرَقَّ عَيْنَ بَقَّةٍ». «حزقّة» (به فتح حاء و ضم زا، يا به ضم هر دو) چنانچه در قاموس گفته به كسى گويند كه به واسطۀ ضعف يا خردى و كوچكى، قدم هايش كوتاه و به هم نزديك باشد. و «تَرَقَّ» به معناى «اصعدْ» است يعنى بالا برو! و «عَينَ بَقَّة» چنانچه علايلى گويد، كنايه از كوچكى جسم و خردى جثّه است. اين جمله را عرب هنگام اظهار ملاطفت و مزاح با طفل و به نشاط آوردن او مى گويد.

حسين بالا رفت تا پاهايش را بر سينه پيغمبر گذارد. پس پيغمبر فرمود: «دهان باز كن!»، پس بوسيدش و سپس گفت: «خدايا! او را دوست بدار؛ زيرا من او را دوست مى دارم».

«اَللَّهُمَّ أَحِبَّهُ فَإِنِّي احِبُّهُ».(1)

علايلى مى نويسد: «عَين بَقَّة» كلمه اى است كه در روح طفل، طراوت، سبكى و ملاحت مى آورد.(2)

بوسۀ شيرين پيامبر صلى الله عليه و آله

پيغمبر صلى الله عليه و آله حسين عليه السلام را با آن بوسۀ شيرين و لذيذ مى بوسيد؛ چون جانش گنجينۀ معانى و حقايق بزرگ بود.

و آن گاه كه مى فرمود:

«اَللَّهُمَّ أَحِبَّهُ فَإِنِّي احِبُّهُ»؛

«خدايا! او را دوست بدار، زيرا من او را دوست مى دارم».

گويى درحالى كه به حسين عليه السلام اشاره مى كرد به مردم مى فرمود:

«أَنَا هُنَا»؛

«من اينجا هستم».

يعنى؛ مرا پيش حسين عليه السلام بجوييد.

علايلى ادامه مى دهد: فرق حبّ و عاطفه، اين است كه عاطفه كمتر از

ص:20


1- ابن عبدالبر، الاستيعاب، ج 1، ص 397-398؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 159؛ طبرى، ذخائرالعقبى، ص 122.
2- علايلى، سموالمعنى، ص 76.

حبّ بوده و شرايط محبّت در آن ملاحظه نمى شود، امّا حبّ زمانى هويدا مى گردد كه محبوب برگزيده باشد، و پيغمبر صلى الله عليه و آله حسين را به حقيقت دوستى و حُبّ، دوست مى داشت؛ زيرا حسين برگزيدۀ او بود، و خدا حسين را دوست مى داشت؛ زيرا كه او شفق آفتاب نبوّت بود.(1)

بر دوش پيامبر صلى الله عليه و آله

جمعى از اهل سنّت مانند ابن حجر عسقلانى(2) از ابوهريره، عبدالله و بغوى از شداد بن الهاد، و ابى نعيم در حلية الاولياء از ابن مسعود، و ابى حاتم از عبدالله(3) ، و جابر و ابن ابى الفراء از انس؛ نوازش و اظهار محبّت پيغمبر صلى الله عليه و آله به حسن و حسين عليهما السلام را روايت كرده اند.(4)

از اين احاديث استفاده مى شود كه آن حضرت صلى الله عليه و آله هميشه حسنين عليهما السلام را به دوش مى گرفت؛ آنان در حال نماز و در حالات ديگر بر كتف آن حضرت صلى الله عليه و آله مى نشستند و پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله كمال لطف و مهربانى را نسبت به آنها ابراز مى داشت. از بعضى از اين احاديث، مانند «حديث انس»، شدّت محبّت پيغمبر صلى الله عليه و آله به آنها و توبيخ سخت نسبت به كسى كه قدر و منزلت آنها را نشناسد، استفاده مى شود.

ابوسعيد در شرف النبوّه (شرف المصطفى) روايت نموده كه پيامبر صلى الله عليه و آله نشسته بود كه حسن و حسين عليهما السلام به سوى او آمدند. چون رسول خدا صلى الله عليه و آله آنها را ديد

ص:21


1- علايلى، سموالمعنى، ص 76-77
2- 2. ابن حجر عسقلانى، الاصابه، ج 2، ص 62.
3- طبرى، ذخائرالعقبى، ص 123.
4- ابن حجر عسقلانى، فتح البارى، ج 4، ص 278.

به خاطر ايشان برخاست و آمدنشان را دير شمرد (يعنى فرمود: دير آمديد يا چرا دير آمديد؟) پس از آنها استقبال كرد و آنها را بر دوش خود گذارد و فرمود:

«نِعْمَ الْمَطِيُّ مَطِيُّكُمَا، وَنِعْمَ الرَّاكِبَانِ أَنْتُمَا»؛(1)

«خوب مركبى است مركب شما، و خوب سوارهايى هستيد شما!».

ص:22


1- ابوسعيد، شرف المصطفى، ج 5، ص 293؛ ر. ك: ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 158؛ طبرى، ذخائرالعقبى، ص 130.

فصل چهارم: شرط دوستى پيامبر صلى الله عليه و آله

احاديث در وجوب دوستى و مودّت حسين عليه السلام متواتر است. ازجملۀ اين احاديث، حديث نبوى زير است:

«مَنْ أَحَبَّنِي فَلْيُحِبَّ هَذَيْنِ»؛(1)

«هركس مرا دوست دارد بايد اين دو (حسن و حسين) را (نيز) دوست بدارد».

دولابى و احمد بن حنبل از يعلى بن مرّة روايت كرده اند كه حسن و حسين عليهما السلام به سوى پيغمبر صلى الله عليه و آله آمدند درحالى كه در تشرّف به محضر جدّ بزرگوار خود از يكديگر پيشى مى جستند؛ يكى از ايشان، پيش از ديگرى رسيد؛ پيغمبر صلى الله عليه و آله دست به گردن او انداخت و او را به سينۀ خويش چسبانيد و بوسيد و سپس آن يكى را بوسيد. آن گاه فرمود:

«إِنِّي احِبُّهُمَا فَأَحِبُّوهُمَا»؛(2)

«من ايشان را دوست مى دارم، پس شما نيز ايشان را دوست بداريد».

ص:23


1- ابن ابى شيبه كوفى، المصنف، ج 7، ص 511؛ مفيد، الارشاد، ج 2، ص 28؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 156، 154؛ ابن حجر عسقلانى، العصابه، ج 2، ص 63.
2- طبرى، ذخائرالعقبى، ص 123.

ص:24

فصل پنجم: معيار بهشت و دوزخ

در روايت نبوى، معيار بهشت و دوزخ در گرو دوستى و دشمنى با دو دردانۀ رسول اكرم صلى الله عليه و آله ذكر شده است.

«اَلْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ مَنْ أَحَبَّهُمَا فَفِي الْجَنَّةِ، وَمَنْ أَبْغَضَهُمَا فَفِي النَّارِ»؛(1)

«هركس حسن و حسين را دوست بدارد در بهشت است، و هركس آنها را دشمن بدارد در آتش است».

إِنَّ رَسُولَ اللّهِ صلي الله عليه و آله أَخَذَ بِيَدِ حَسَنٍ وَحُسَيْنٍ فَقَالَ: «مَنْ أَحَبَّنِي وَأَحَبَّ هَذَيْنِ وَأَبَاهُمَا وَأُمَّهُمَا كَانَ مَعِيَ فِي دَرَجَتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ»؛(2)

رسول خدا صلى الله عليه و آله دست حسن و حسين را گرفت، پس فرمود: «هركس مرا دوست بدارد و دوستدار اين دو و پدر و مادرشان باشد، در روز قيامت با من در درجۀ من خواهد بود».

ص:25


1- زرندى، نظم دررالسمطين، ص 210؛ مرعشى نجفى، شرح احقاق الحق، ج 10، ص 707.
2- احمد بن حنبل، مسند، ج 1، ص 77؛ ترمذى، سنن، ج 5، ص 305؛ دولابى، الذرية الطاهره، ص 167؛ طبرانى، المعجم الصغير، ج 2، ص 70؛ همو، المعجم الكبير، ج 3، ص 50؛ خطيب بغدادى، تاريخ بغداد، ج 13، ص 196؛ ابن حجر، هيتمى، الصواعق المحرقه، ص 192.

طبرانى از سلمان نقل كرده كه پيغمبر صلى الله عليه و آله درباره حسن وحسين عليهما السلام فرمود:

«مَنْ أَحَبَّهُمَا أَحْبَبْتُهُ، وَمَنْ أَحْبَبْتُهُ أَحَبَّهُ اللهُ وَأَدْخَلَهُ جَنَّاتِ النَّعِيمِ، وَمَنْ أَبْغَضَهُمَا أَوْ بَغَى عَلَيْهِمَا أَبْغَضْتُهُ وَمَنْ أَبْغَضْتُهُ أَبْغَضَهُ اللهُ، وَأَدْخَلَهُ جَهَنَّمَ وَلَهُ عَذَابٌ مُقِيمٌ»؛(1)

«هركس حسن و حسين را دوست بدارد من او را دوست مى دارم، و هركس را من دوست دارم خدا او را دوست دارد، و او را داخل بهشت گرداند؛ و هركس آنها را دشمن بدارد يا بر آنها ستم كند من او را دشمن دارم، و هركس را من دشمن دارم خدا دشمن دارد و او را داخل جهنّم سازد و براى او عذاب جاودان است».

ص:26


1- طبرانى، المعجم الكبير، ج 3، ص 50؛ ر. ك: ابونعيم اصفهانى، ذكر اخبار اصبهان، ص 56؛ ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، ج 14، ص 156؛ صالحى شامى، سبل الهدى و الرشاد، ج 11، ص 57؛ متقى هندى، كنزالعمال، ج 12، ص 120-121.

فصل ششم: در جوار آفتاب

از اميرالمؤمنين على عليه السلام روايت مى كنند كه، پيغمبر صلى الله عليه و آله به فاطمه عليها السلام فرمود:

«إِنِّي وَإِيَّاكِ وَهَذَا الرَّاقِدَ - يَعْنِي عَلِيّاً - وَالْحَسَنَ وَالْحُسَيْنَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ لَفِي مَكَانٍ وَاحِدٍ»؛(1)

«من و تو و اين كسى كه خوابيده (يعنى على) و حسن و حسين، روز قيامت در يك مكان مى باشيم».

طبرانى از ابوموسى نقل كرده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«أَنَا وَعَلِيٌّ وَفَاطِمَةُ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي قُبَّةٍ تَحْتَ الْعَرْشِ»؛(2)

«من، على، فاطمه، حسن وحسين روز قيامت در يك قبّه در زير عرش هستيم».

عمر بن خطّاب نقل كرده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

ص:27


1- احمد بن حنبل، مسند، ج 1، ص 101؛ حاكم نيشابورى، المستدرك، ج 3، ص 137؛ طبرى، ذخائرالعقبى، ص 25؛ مرعشى نجفى، شرح احقاق الحق، ج 26، ص 197-199.
2- مغربى، شرح الاخبار، ج 3، ص 3-4؛ جوينى خراسانى، فرائدالسمطين، ج 1، ص 49، ح 13؛ ابن حجر عسقلانى، لسان الميزان، ج 2، ص 94؛ هيثمى، مجمع الزوائد، ج 9، ص 174؛ متقى هندى، كنزالعمال، ج 12، ص 100.

«أَنَا وَعَلِيٌّ وَفَاطِمَةُ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ فِي حَظِيرَةِ الْقُدْسِ فِي قُبَّةٍ بَيْضَاءَ وَسَقْفُهَا عَرْشُ الرَّحْمَنِ»؛(1)

«من، على، فاطمه، حسن و حسين در حظيرة القدس در قبّۀ سفيدى كه سقف آن عرش رحمان است مى باشيم».

ص:28


1- جوينى خراسانى، فرائدالسمطين، ج 1، ص 49، ح 14؛ مرعشى نجفى، شرح احقاق الحق، ج 23، ص 376.

فصل هفتم: كيست او را يارى كند؟

اشاره

وجوب يارى امام حسين عليه السلام از احاديث بسيارى درك مى شود. اگر سران مسلمانان، كه حكومت يزيد را شرعى نمى دانستند؛ مانند ابن زبير، ابن عمر و ديگران، امام حسين عليه السلام را يارى كرده بودند تاريخ اسلام غير از اين بود كه اكنون هست و اعتراض بزرگى كه بر آن مردم وارد است، همين مى باشد.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«إِنَّ ابْنِي هَذَا - يَعْنِي الْحُسَيْن - يُقْتَلُ بِأَرْضٍ مِنْ أَرْضِ الْعِرَاقِ يُقَالُ لَهَا كَرْبَلَاءَ فَمَنْ شَهِدَ ذَلِكَ مِنْهُمْ (مِنْكُمْ) فَلْيَنْصُرْهُ»؛(1)

«به درستى كه اين پسرم در زمينى از عراق كه به آن كربلا گفته مى شود كشته مى گردد، پس هركس (ازشما) او را درك كند بايد يارى اش رساند».

او را واگذاردند

خوارزمى درضمن خبرى طولانى نقل كرده كه حسين عليه السلام به ابن عبّاس فرمود: «آيا مى دانى كه من پسر دختر رسول خدا هستم ؟».

ص:29


1- ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، ج 14، ص 224؛ ابن كثير، البداية و النهايه، ج 8، ص 271؛ ابن حجر عسقلانى، الاصابه، ج 1، ص 271؛ صالحى شامى، سبل الهدى و الرشاد، ج 11، ص 75؛ متقى هندى، كنزالعمال، ج 12، ص 126.

عرض كرد: آرى! غير از تو كسى را نمى شناسم كه پسر پيغمبر باشد، و يارى و نصرت تو بر اين امّت واجب است آن چنان كه روزه و زكات واجب است كه يكى از اين دو بدون ديگرى پذيرفته نشود.

حسين عليه السلام فرمود: «پس رأى تو چيست در حق مردمى كه پسرِ دختر پيغمبر را از وطن و خانه و جايگاه و زادگاهش، و حرم رسول و جوار قبر پيغمبر و مسجد و محلّ هجرت آن حضرت، خارج نمودند؛ او را بيمناك و سرگردان گذاردند كه قرارگاه، منزل و مأوايى نداشته باشد و قصدشان از اين سختگيرى ها كشتن او و ريختن خونش باشد درحالى كه او شركى به خدا نورزيده و غيرِخدا را ولى امر خود قرار نداده و از روش پيغمبر و جانشينان او تخلّف ننموده است ؟».

ابن عبّاس گفت: نمى گويم در حق آنها مگر آنكه آن كسان، به خدا و پيغمبر، كافر شدند و اگر نماز بخوانند از روى كسالت و رياكارى است و بر امثال اين مردم عذاب بزرگ تر خدا نازل گردد؛ و امّا تو، اباعبداللّه! پس تو سرسلسلۀ افتخار و مباهاتى، تو پسر پيغمبر هستى، تو پسر وصى پيغمبر و فرزند زهرا مى باشى، زهرايى كه همانند مريم بود؛ پس اى پسر رسول خدا! گمان مبر كه خدا از آنچه ستمكاران مى كنند غافل است، و من گواهى مى دهم كه هركس از مجاورت تو و مجاورت فرزندان تو كناره گيرى كند در آخرت، نصيب وبهره اى نخواهد داشت.

حسين عليه السلام فرمود: «خدايا گواه باش!».

ابن عبّاس گفت: فداى تو شوم! گويا به من خبر از مرگ خودت مى دهى و

ص:30

از من مى خواهى تو را يارى كنم! سوگند به خدايى كه غير از او خدايى نيست! اگر در پيش روى تو شمشير بزنم تا شمشيرم بشكند و دست هايم قطع شود، اندكى از حق تو را ادا نكرده باشم. هم اكنون من حاضر به خدمت تو هستم هرگونه كه صلاح مى دانى، فرمان بده!.(1)

اين خبر طولانى است و در اين مجال نمى گنجد امّا در آغاز اين خبر عبدالله بن عمر گفت، شنيدم رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«حُسَيْنٌ مَقْتُولٌ فَلَئِنْ خَذَلُوهُ وَلَمْ يَنْصُرُوهُ لَيَخْذُلَنَّهُمُ اللهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»؛(2)

«حسين كشته مى شود پس اگر او را وابگذارند، و يارى اش نكنند خدا آنها را تا روز قيامت يارى نخواهد كرد».

ص:31


1- خوارزمى، مقتل الحسين عليه السلام، ص 192 191، فصل 10؛ نيز رجوع كنيد به: ابن اعثم كوفى، الفتوح، ج 5، ص 24.
2- خوارزمى، مقتل الحسين عليه السلام، ص 191، فصل 10؛ نيز رجوع كنيد به: ابن اعثم كوفى، ج 5، ص 23-26.

ص:32

فصل هشتم: صاحبان بهشت

حاكم و ابن سعد از على عليه السلام روايت كرده اند(1) كه پيغمبر صلى الله عليه و آله به او فرمود:

«إِنَّ أَوَّلَ مَنْ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ أَنَا وَأَنْتَ وَفَاطِمَةُ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ»؛.

«اول كسى كه داخل بهشت مى شود من، تو، فاطمه، حسن و حسين هستيم».

«قُلْتُ يَا رَسُولَ اللهِ: فَمُحِبُّونَا»؛

«على عرض كرد: پس دوستان ما (چه)؟».

پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«مِنْ وَرَائِكُمْ»؛

«به دنبال شما وارد مى شوند».

ص:33


1- حاكم نيشابورى، المستدرك، ج 3، ص 151؛ طبرى، ذخائرالعقبى، ص 123؛ طبرى، بشارة المصطفى، ص 84؛ ر. ك: ابن حجر هيتمى، الصواعق المحرقه، ص 153؛ قندوزى، ينابيع الموده، ج 2، ص 445.

ص:34

فصل نهم: از نسل حسين عليه السلام

اشاره

حذيفه از پيغمبر صلى الله عليه و آله روايت كرده كه فرمود:

«لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا الَّا يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللهُ ذَلِكَ الْيَوْمَ حَتَّى يَبْعَثَ رَجُلًا مِنْ وُلْدِي اسْمُهُ كَاِسْمي. فَقَالَ سَلْمَانُ مِنْ أَيِّ وُلْدِكَ يَا رَسُولَ اللهِ؟ قَالَ: «مِنْ وُلْدِي هَذَا» وَضَرَبَ بِيَدِهِ عَلَى الْحُسَيْنِ»؛(1)

«اگر از دنيا باقى نماند مگر يك روز، خدا آن روز را طولانى سازد تا مردى از فرزندانم را برانگيزد كه همنام من است». آن گاه سلمان عرض كرد: از كدام فرزندان توست يا رسول اللّه ؟ فرمود: «از اين فرزندم!» و دستش را بر حسين زد.

نهمين فرزند

سلمان مى گويد: بر پيغمبر صلى الله عليه و آله وارد شدم درحالى كه حسين بر زانوى مرحمت او بود. پيغمبر به او روى مى كرد و دهان او را مى بوسيد و

ص:35


1- طبرى، ذخائرالعقبى، ص 136-137؛ اربلى، كشف الغمه، ج 3، ص 269 268؛ ر. ك: مجلسى، بحارالانوار، ج 51، ص 80 79؛ قندوزى، ينابيع الموده، ج 2، ص 210؛ ج 3، ص 386 385. بيش از 180 حديث بر اين مضمون دلالت دارد. ر. ك: منتخب الأثر، تأليف نگارنده، باب 8، فصل 2.

مى فرمود: «تو آقا، پسر آقا و پدر آقايانى! تو امام، پسر امام و پدر امامانى! تو حجّت، پسر حجّت و پدر حجّت هاى نه گانه اى كه از صُلب تو هستند و نهمين ايشان قائم آنها است».(1)

حموينى در حديثى مفصل و طولانى از پيغمبر صلى الله عليه و آله روايت كرده كه فرمود: حسن و حسين دو امام امّت من بعد از پدرشان و دو آقاى جوانان اهل بهشت هستند. مادرشان سيده زنان جهانيان، و پدرشان سيدالوصيين است. از فرزندان حسين نه نفرند كه نهمين آنها قائم از فرزندان من است؛ طاعت ايشان طاعت من و معصيت و مخالفت با ايشان، معصيت و مخالفت با من است. از كسانى كه فضيلت ايشان را انكار و احترامشان را بعد از من ضايع مى نمايند به سوى خدا شكايت مى كنم. در ولايت كارها و نصرت عترت من و امامان امّت من، خداوند كفايت مى كند؛ او انتقام گيرنده است از كسانى كه حق آنها را انكار نمايند:

وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ2

ص:36


1- صدوق، الخصاص، ص 475؛ همو، كمال الدين، ص 262؛ خزاز قمى، كفاية الاثر، ص 46؛ مفيد، الاختصاص، ص 207-208؛ مجلسى بحار الانوار، ج 36، ص 360؛ قندوزى، ينابيع الموده، ج 2، ص 44، 316.

فصل دهم: ميوه درخت نبوّت

جابر مى گويد: پيغمبر صلى الله عليه و آله در عرفات بود و على عليه السلام روبه روى آن حضرت قرار داشت. پيامبر صلى الله عليه و آله به من و على عليه السلام اشاره فرمود و ما خدمت او رفتيم، پس فرمود: «يا على! نزديك من بيا». على عليه السلام نزديك رفت؛ فرمود: «دستت را در دست من بگذار!»، سپس فرمود: «يا على! من و تو از يك درختيم، من اصل و ريشۀ آن و تو فرع آن و حسن و حسين شاخه هاى آن؛ هركس به يكى از شاخه هاى آن متعلّق گردد خدا او را داخل بهشت نمايد. يا على! اگر امّت من روزه بگيرند به قدرى كه مثل كمان ها خميده شوند و نماز بخوانند به قدرى كه مثل ميخ ها خشك و بى حركت گردند امّا تو را دشمن بدارند، خداوند آنها را به رو در آتش اندازد».(1)

گنجى شافعى از خطيب بغدادى در تاريخ از على عليه السلام روايت دارد كه پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد: «درختى است كه من ريشه و اصل آن، و على فرع آن، و

ص:37


1- جوينى خراسانى، فرائدالسمطين، ج 1، ص 51، ح 16؛ خوارزمى، مقتل الحسين عليه السلام، ج 1، ص 108، فصل 6؛ ابن طاووس، الطرائف، ص 266؛ قندوزى، ينابيع الموده، ج 1، ص 270.

حسن و حسين ثمره و ميوۀ آن، و شيعه برگ آن هستند؛ پس آيا بيرون مى شود از پاكيزه و طيب غير از طيب و پاكيزه ؟».(1)

يعنى: فرع، ميوه و برگ درخت پاك، پاك و طاهر مى باشد.

نظير اين حديث را نيز از ابوامامه باهلى روايت كرده است.(2)

ص:38


1- گنجى شافعى، كفاية الطالب، ص 220.
2- گنجى شافعى، كفاية الطالب، ص 317.

فصل يازدهم: وديعه پيغمبر صلى الله عليه و آله

ابن اثير(1) و سبط ابن جوزى(2) و طبرى(3) نقل كرده اند كه: وقتى سرهاى شهدا را نزد ابن زياد آوردند با شمشير يا چوب به لب هاى مبارك حسين عليه السلام مى زد؛ زيد بن ارقم وقتى ديد ابن زياد، دست از اين بى ادبى برنمى دارد، گفت: چوبت را برگير! قسم به آن كسى كه غير از او خدايى نيست! من در زمانى طولانى مى ديدم پيغمبر صلى الله عليه و آله ميان اين دو لب را مى بوسيد. زيد گريست و ابن زياد با او درشتى كرد و او را به كشتن تهديد نمود و گفت: خدا چشمانت را بگرياند! اگر پير خرفتى نبودى گردنت را مى زدم.

زيد از مجلس ابن زياد برخاست، و مى گفت: مردم!، شما از اين پس بندگانيد (يعنى بايد غلام و بندۀ بنى اميه و كارگزاران آنها باشيد)، پسر فاطمه عليها السلام را كشتيد و پسر مرجانه را زمامدارى و حكومت داديد. به خدا نيكانِ شما را مى كشند، و بدان شما را بنده مى سازند. پس دور باد از عزّت،

ص:39


1- ابن اثير جزرى، الكامل فى التاريخ، ج 4، ص 81؛ همو، اسدالغابه، ج 2، ص 21.
2- سبط ابن جوزى، تذكرة الخواص، ص 231.
3- طبرى، تاريخ، ج 4، ص 349.

آن كسى كه راضى به ذلّت و عار گردد. سپس بازگشت و به ابن زياد گفت:

حديثى براى تو بگويم كه خشم تو از آن بيشتر شود: ديدم پيغمبر صلى الله عليه و آله حسن را بر پاى راستش نشانده بود، و حسين را بر پاى چپ، پس دست خود را بر سر آنها گذارد و گفت:

«اَللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَوْدِعُكَ إِيَّاهُمَا وَصَالِحَ الْمُؤْمِنِينَ»؛(1)

«خدايا! من اين دو و صالح المؤمنين (على) را نزد تو وديعه و سپرده گذاردم».

پس وديعۀ رسول خدا در نزد تو چگونه است اى پسر زياد؟».

ابن زياد به خشم آمد و تصميم به قتل زيد گرفت.

ص:40


1- ابن نما حلى، مثيرالاحزان، ص 72؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 45، ص 118؛ بحرانى اصفهانى، عوالم العلوم، ص 385.

فصل دوازدهم: خواسته پيامبر صلى الله عليه و آله از خدا

اشاره

پيغمبر صلى الله عليه و آله اين گونه در حق على، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام دعا كرد:

اللَّهُمَّ إِنَّكَ جَعَلْتَ صَلَوَاتِكَ وَرَحْمَتَكَ وَمَغْفِرَتَكَ وَرِضْوَانَك عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَآلِ إِبْرَاهِيمَ اللَّهُمَّ إِنَّهُمْ مِنِّي وَأَنَا مِنْهُمْ فَاجْعَلْ صَلَوَاتِكَ وَرَحْمَتَكَ وَمَغْفِرَتَكَ، وَرِضْوَانَكَ عَلَيَّ وَعَلَيْهِمْ (يَعْنِي: عَلِيّاً، وَفَاطِمَةَ، وَحَسَناً وَحُسَيْناً)؛(1)

«خدايا! تو قرار دادى صلوات، رحمت، مغفرت و خشنودى ات را بر ابراهيم و آل ابراهيم. خدايا! ايشان (يعنى على، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام) از من اند، و من از ايشان هستم. پس صلوات، رحمت، آمرزش و خشنودى ات را بر من و بر آنها قرار بده».

حسين يعنى چه ؟

پيغمبر صلى الله عليه و آله درضمنِ حديثى روايت كرده كه چون خدا آدم را آفريد، در سمت راست عرش، پنج شَبَح در نور ديد كه در سجده و ركوع هستند. آدم پرسيد: «اين پنج شَبَح كه در هيبت و صورت من اند چه كسانى هستند؟».

ص:41


1- متقى هندى، كنزالعمال، ج 12، ص 101.

خطاب شد: «اينان پنج تن از فرزندان تو هستند كه پنج نام براى آنها از نام هاى خود مشتقّ كرده ام و اگر براى ايشان نبود بهشت و جهنّم، عرش و كرسى، آسمان و زمين، فرشتگان و آدميان و جنّيان را نمى آفريدم؛ پس من محمودم، و اين محمد است؛ من عالى هستم، و اين على است؛ من فاطرم، و اين فاطمه است؛ من احسانم، و اين حسن است؛ من محسنم و اين حسين است. به عزّتم، سوگند ياد نموده ام كه هركس ذرّه اى از كينۀ ايشان را در دل داشته باشد او را داخل آتش مى كنم. ايشان برگزيدگان من هستند، به ايشان نجات مى دهم، و به ايشان هلاك مى نمايم. هروقت حاجتى دارى به اين پنج تن متوسّل شو». پس پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: «ماييم كشتى نجات! هركس به آن متعلّق شود نجات يابد و هركس از آن برگردد هلاك گردد».(1)

در روايتى ديگر سلمان فارسى از پيامبر صلى الله عليه و آله حديث مى كند كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «خداوند براى ما نام هايى از نام هاى خويش مشتقّ ساخت؛ پس خداوند - عزَّوجلَّ - محمود است و من محمدم، و خداوند اعلى است، وبرادرم على است و خداوند فاطر است، و دخترم فاطمه است، و خداوند محسن است و دو پسرم حسن و حسين مى باشند».(2)

ص:42


1- مغربى، شرح الاخبار، ج 2، ص 500-501؛ بحرانى، غاية المرام، ج 1، ص 25-26؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 27، ص 5؛ امينى، الغدير، ج 2، ص 300.
2- جوينى خراسانى، فرائدالسمطين، ص 41، ح 5. اين گونه احاديث ممكن است اشاره به مقام كمال پنج تن و خمسۀ طيبه باشد و اينكه آنها مؤدّب به آداب الهى، و مربّى به تربيت ربوبى هستند و به اخلاق الهى تخلّق دارند و چنان كه نام، انسان را به مسمّى مى رساند، آنها نيز كه اسم هاى حق و مشتقّ از نام هاى او هستند ما را به خدا هدايت مى كنند و همچنين دلالت بر ارتباط آنها با عوالم غيب دارد، و در روايات است كه «نَحْنُ وَاللهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى». عياشى، تفسير، ج 2، ص 42؛ كلينى، الكافى، ج 1، ص 144 143؛ فيض كاشانى، تفسيرالصافى، ج 2، ص 255. و اگرچه همۀ موجودات به اين معنا اسم هاى حق هستند امّا اين پنج نور مقدس، مقام شامخ ديگرى دارند و دلالت آنها بر مسمّى، اظهر و ابين است و امّا اينكه چرا اين پنج نور هركدام مخصوص به اسمى شده اند؛ شرحش از حوصلۀ اين كتاب خارج است.

فصل سيزدهم: وارث آفتاب

اشاره

حسن و حسين عليهما السلام وارث كمالات علمى، روحى، اخلاقى و جسمى پيغمبر صلى الله عليه و آله بودند. مردم در سيما، رفتار و روش آنها، پيغمبر صلى الله عليه و آله را مى ديدند و عظمت و روحانيت او را تماشا مى نمودند. وجود پيغمبر صلى الله عليه و آله نسبت به حسنين عليهما السلام كانون مهر، شفقت، نوازش، لطف و رحمت پدرانه بود. آنها را دوست مى داشت و مى بوييد و مى بوسيد؛ زبانشان را مى مكيد و بر دوش مبارك خويش سوارشان مى كرد. خود از آنها پرستارى مى فرمود؛ آنها را پسر خود مى خواند، از گريۀ آنها ناراحت مى شد؛ آنها را روى سينۀ خود مى خوابانيد و از شنيدن نامشان لذّت مى برد. در كوچه، در خانه، در مسجد، در حضور صحابه و مردم، در هنگام سخنرانى و خطبه و در حال نماز، حسنين عليهما السلام مشمول مراحم مخصوص پيغمبر صلى الله عليه و آله بودند.

اخبارى در كتب معتبر اهل سنّت است كه حكايت از اين عواطف پاك دارد. اين مهربانى ها درعين حال كه نمونه اى از تواضع و فروتنى فوق العاده و سادگى زندگى پيغمبر صلى الله عليه و آله باعظمت اسلام بود، تمركز عواطف شديد پدرانۀ او را در حسنين و فاطمۀ زهرا عليهم السلام نشان مى داد. اين عواطف از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله صادر مى شد، كه در اوج كمالات و در حدّ اعتدال و استقامت بود.

ص:43

محبّت و رضا هيچ گاه او را بر آن نمى داشت كه از سخن راست و حقيقت، كلمه اى بيشتر بگويد و همين راست گويى، دليل كمال لياقت، صلاحيت و شايستگى حسنين عليهما السلام بود؛ زيرا تعبيراتى كه پيغمبر صلى الله عليه و آله در حق آنها مى فرمود و اوصافى كه در حق آنها مى گفت تنها از عواطف و احساسات پدرانه برنمى آمد و معلوم بود كه ايشان در سيماى آنها يك سرّ الهى مشاهده مى كند.

ميزان اعتدال

برحسب احاديث شريفۀ ثقلين، احاديث امان، احاديث سفينه و احاديث بسيار ديگر(1) حسن و حسين عليهما السلام وارث علوم پيغمبر صلى الله عليه و آله بوده و هريك در عصر خود، رهبر حقيقى امّت اسلام و حافظ آفتاب جهان تابِ شرع بودند.

يكى از صفات برجستۀ امام، وصى و جانشين پيغمبر همين است كه ميزان تعادل و اعتدال امور باشد. امام در حقيقت، مركزى است كه واماندگان راه حقيقت و كُندروها به آن سو سوق داده مى شوند تا عقب نمانند و فاصلۀ آنها با امام، كه پيشرو قافلۀ خداپرستان است، زياد نشود و تندروهاى افراطى به آن مركز برگردانده مى شوند تا شتاب خارج از حدّ، سبب گمراهى آنها نگردد.(2) و اين است حقيقت معناى كلام پيغمبر صلى الله عليه و آله در ذيل بعضى از احاديث صحيحۀ ثقلين:

ص:44


1- ر. ك: امان الأمة من الضلال و الاختلاف، اثر نگارنده كه در اثبات حجيت فقه شيعه، و وجوب رجوع به احاديث اماميه در احكام نوشته ايم و آن احاديث را ذكر كرده و صحّت اسناد و دلالت آنها را واضح و آشكار ساخته ايم.
2- نهج البلاغه، خطبه 2 (ج 1، ص 30)، حكمت 109 (ج 4، ص 26).

«فَلَا تُقَدِّمُوهُمَا فَتُهْلِكُوا وَلَا تَقْصُرُوا عَنْهُمَا فَتُهْلِكُوا وَلَا تُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُمْ»؛(1)

«بر قرآن و عترت مقدّم نشويد كه هلاك مى گرديد و از آنها عقب نيفتيد كه هلاك مى شويد و به عترت چيزى نياموزيد؛ زيرا آنها از شما داناترند».

پس حسين عليه السلام بى ترديد وارث علم و كمال پيغمبر صلى الله عليه و آله است و همۀ مردم به علم و دانش او محتاج هستند.

ارثيۀ پيامبر صلى الله عليه و آله

برحسب روايات متعدّدى كه در كتاب هاى معتبر نقل شده، فاطمۀ زهرا عليها السلام در هنگامۀ موت پدر، حسن و حسين عليهما السلام را نزد آن حضرت آورد و عرض كرد: «يا رسول اللّه! اين دو پسران تو هستند آنها را به بخشش و عطايى مخصوص فرما، يا به آنها چيزى به ارث عطا كن!».

پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: «به حسن عظمت و بردبارى مى بخشم، و به حسين جود و مهربانى».(2)

و در روايتى ديگر فرمود: «به اين بزرگ (يعنى حسن) مهابت و حلم بخشيدم و به آن كوچك (يعنى حسين) محبّت و رضا»(3). در حديثى ديگر

ص:45


1- طبرانى، المعجم الكبير، ج 5، ص 168؛ ابن حجر هيتمى، الصواعق المحرقه، ص 150، 228 متقى هندى، كنزالعمال، ج 1، ص 188.
2- زرندى، نظم دررالسمطين، ص 212؛ متقى هندى، كنزالعمال، ج 13، ص 670.
3- زرندى، نظم دررالسمطين، ص 212.

فرمود: «امّا حسن، پس هيبت و آقايى من براى اوست، و امّا حسين، پس جود و جرئت من براى او مى باشد».(1)

اين احاديث، گوشه اى از كمالات و خلقياتى كه حسن و حسين عليهما السلام از جدّ بزرگوار خود به ارث برده اند را نشان مى دهند.

سرّ اين تعبيرات به روش هاى خاصّ حسن و حسين، چگونگى رهبرى و برنامه هاى آنها و تصديق روش هر دو است تا مردم بدانند كه سرچشمه و منبع اين دو روش، بر اساس مأموريت هاى دينى و تكاليف خاصّى است كه پيغمبر صلى الله عليه و آله با وحى الهى آن دو را به اين مأموريت و تكليف مكلّف ساخته است. هر دو روش از روش پيغمبر صلى الله عليه و آله و سيرۀ او جدا نمى باشد؛ ازاين روست كه حسن و حسين عليهما السلام جامع تمام كمالات اخلاقى، وارث جدّ و پدر و حافظ دين و قرآن مقدس بوده اند.

ص:46


1- گنجى شافعى، كفاية الطالب، ص 424؛ طبرى، ذخائرالعقبى، ص 129؛ زرندى، نظم دررالسمطين، ص 212؛ ابن حجر عسقلانى، الاصابه، ج 8، ص 158؛ ابن حجر هيتمى، الصواعق المحرقه، ص 191.

فصل چهاردهم: اشك پيامبر صلى الله عليه و آله بر حسين عليه السلام

اشاره

يكى از معجزات بزرگ، روشن و غيرقابل انكار پيغمبر صلى الله عليه و آله پيشگويى ها و خبرهايى است كه آن حضرت از حوادث آينده داده است.(1) معتبرترين اسناد و مدارك تاريخى، اين پيشگويى ها را حفظ كرده اند و هركس با تاريخ اسلام آشنا شود در حقيقتِ اين اخبار شبهه و ترديد نمى نمايد.

يكى از خبرهاى غيبى پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله خبرهايى است كه از شهادت سيدالشهدا عليه السلام داده است. علاوه بر آن همه احاديثى كه از طرق متعدّد شيعه روايت شده، در تواريخ و كتب حديث و تراجم اهل سنّت نيز، روايات بسيارى آمده است. اين گزارش هاى تاريخى و احاديث وارد در اين كتب، يقينى بودن اخبار غيبى پيامبر صلى الله عليه و آله را تأييد و اثبات مى نمايند. مهمتر آنكه اين احاديث ازنظر معنا و مضمون در حدّ تواتر، بلكه مافوق تواترند. اكنون برخى از اين احاديث را ذكر مى كنيم:

ص:47


1- بعد از نوشتن اين فصل، مقاله اى از دانشمند فيزيكدان «رابرت موريس پيچ» تحت عنوان «يك آزمون نتيجه بخش» در كتاب اثبات خدا (ص 25) به نظر رسيد كه وجود خدا را بر اساس پيشگويى هاى پيامبران اثبات نموده است. اگر اين مرد دانشمند كه داراى 37 اختراع ثبت شده است و موفّق به دريافت جايزه هاى باارزش علمى گرديده، از تاريخ اسلام و پيشگويى هاى پيغمبر و ائمه علیهم السلام آگاهى داشت؛ ايمانش به خدا استوارتر مى شد.

خاك سرخ

احمد بن حنبل از پيغمبر صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود:

«لَقَدْ دَخَلَ عَلَيَّ الْبَيْتَ مَلَكٌ لَمْ يَدْخُلْ عَلَيَّ قَبْلَهَا فَقَالَ لِي: إِنَّ ابْنَكَ هَذَا حُسَيْناً مَقْتُولٌ، وَإِنْ شِئْتَ أَرَيْتُكَ مِنْ تُربَةِ الْأَرْضِ الَّتِي يُقْتَلُ بِهَا قَالَ: فَأَخْرَجَ تُرْبَةً حَمْرَاءَ»؛(1)

«در خانه فرشته اى بر من وارد شد كه پيش از اين بر من وارد نشده بود، گفت: «اين پسرت حسين مقتول است و اگر بخواهى، تربت آن زمينى كه در آن كشته مى شود را به تو نشان مى دهم، پس خاك سرخى را بيرون آورد».

صبور باش!

آن گاه كه على عليه السلام به صفين مى رفت، از كربلا گذر كرد. به محاذى نينوا كه دهى در كنار فرات است رسيد، ايستاد و از نام آن زمين پرسيد؛ گفته شد: «كربلاست». پس گريست آن قدر كه زمين از اشك چشمانش تر شد و (به روايت عبداللّه بن يحيى از پدرش كه در التزام ركاب على عليه السلام بود) فرمود:

«صَبْراً أَبَا عَبْدِ اللهِ صَبْراً أَبَا عَبْدِ اللهِ بِشَاطِئ الْفُرَاتِ».(2)

«صبور باش اى اباعبدالله، صبور باش اى اباعبدالله، بر كنار فرات».

پس فرمود: وارد شدم بر پيغمبر صلى الله عليه و آله درحالى كه آن حضرت گريه مى كرد؛

ص:48


1- ابن حجر هيتمى، الصواعق المحرقه، ص 192؛ مرعشى نجفى، شرح احقاق الحق، ج 11، ص 406؛ ج 27، ص 266.
2- طبرى، ذخائرالعقبى، ص 148.

از سبب گريه پرسيدم، فرمود:

كَانَ عِنْدِي جِبْرَئِيلُ آنِفاً وَأَخْبَرَنِي أَنَّ وَلَدِيَ الْحُسَيْنَ يُقْتَلُ بِشَاطِئِ (بِشَطِّ) الْفُرَاتِ بِمَوْضِعٍ يُقَالُ لَهُ كَرْبَلَا ثُمَّ قَبَضَ جِبْرَئِيلُ قَبْضَةً مِنْ تُرَابٍ شَمَّنِي إِيَّاهَا فَلَمْ أَمْلِكْ عَيْنَيْ أَنْ فَاضَتَا»؛(1)

«جبرئيل هم اكنون نزد من بود و مرا خبر داد كه فرزندم حسين در كنار فرات كشته مى شود در موضعى كه به آن كربلا گفته مى شود. پس جبرئيل يك مشت از خاك قبض كرد و به مشام من رسانيد، پس نتوانستم ديدگانم را از ريختن اشك نگاه دارم».

اينجا كربلاست

چون حسين عليه السلام به زمين كربلا رسيد، پرسيد: «اين زمين چه نام دارد؟». گفتند: «كربلا، و نينوا هم به آن گفته مى شود كه نام دهى است در آن».

حسين عليه السلام گريست و فرمود: «كرب است و بلاء. امّسلمه به من خبر داد كه جبرئيل نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله بود و تو با من بودى پيغمبر فرمود: «پسرم را رها كن»، پس تو را گرفت و در دامن خود گذارد. جبرئيل گفت: «او را دوست مى دارى ؟» فرمود: «آرى!».

گفت: «امّت تو او را خواهند كشت و اگر بخواهى زمينى را كه در آن

ص:49


1- ابن سعد، الطبقات الكبرى، ج 10، ص 429؛ سبط ابن جوزى، تذكرة الخواص، ص 225؛ ابن حجر هيتمى، الصواعق المحرقه، ص 193؛ مرعشى نجفى، شرح احقاق الحق، ج 11، ص 374؛ ج 19، ص 377.

كشته مى شود به تو نشان مى دهم!». پس جبرئيل زمين كربلا را به پيغمبر صلى الله عليه و آله نشان داد.

چون به حسين عليه السلام گفته شد اينجا زمين كربلاست آن را بوييد و فرمود: «اين است زمينى كه جبرئيل به پيغمبر صلى الله عليه و آله خبر داد كه من در آن كشته مى شوم».(1)

تربت خونين

يعقوبى مى نويسد: اولين كسى كه بانگ ناله اش در مصيبت حسين عليه السلام در مدينه بلند شد، امّسلمه، همسر پيغمبر صلى الله عليه و آله بود؛ زيرا پيامبر صلى الله عليه و آله شيشه اى را كه در آن تربتى قرار داشت به او داد و فرمود: «جبرئيل به من اعلام كرده كه امّت من حسين را مى كشند» و اين تربت را به من داد. آن گاه به امّسلمه فرمود: «وقتى اين خاك به خون تازه تبديل گرديد، بدان كه حسين كشته شده است». آن خاك نزد امّسلمه بود (تا وقتى كه حسين به عراق حركت كرد). امّسلمه همواره در آن نظر مى كرد وقتى ديد آن خاك، خون شده، فرياد زد: «وَاحُسَيناهُ وَا إِبْنَ رَسُولِ اللهِ».

زن ها از هر سو بانگ شان به ناله بلند شد تا آنكه مدينه پر از شيون و ضجّه گرديد به طورى كه مانند آن هرگز شنيده نشده بود.(2)

ص:50


1- سبط ابن جوزى، تذكرة الخواص، ص 225.
2- يعقوبى، تاريخ، ج 2، ص 245-246.

كتاب نامه

1. قرآن كريم.

2. نهج البلاغه، الامام على بن ابى طالب عليه السلام، الشريف الرضى، تحقيق و شرح محمد عبده، بيروت، دارالمعرفة، 1412 ق.

3. الاختصاص، مفيد، محمد بن محمد (م. 413 ق.)، تحقيق على اكبر غفارى، قم، نشر اسلامى، 1414 ق.

4. الادب المفرد، بخارى، محمد بن اسماعيل (م. 256 ق.)، بيروت، مؤسسة الكتب الثقافية، 1406 ق.

5. الارشاد فى معرفة حجج الله على العباد، مفيد، محمد بن محمد (م. 413 ق.)، تحقيق مؤسسة آل البيت عليهم السلام لتحقيق التراث، بيروت، دارالمفيد، 1414 ق.

6. الاستيعاب فى معرفة الاصحاب، ابن عبدالبر، يوسف بن عبدالله قرطبى (م. 463 ق.)، تحقيق على محمد بجاوى، بيروت، دارالجيل، 1412 ق.

7. اسدالغابة فى معرفة الصحابه، ابن اثير جزرى، على بن محمد (م. 630 ق.)، تهران، انتشارات اسماعيليان.

8. الاصابة فى تمييز الصحابه، ابن حجر عسقلانى، احمد بن على (م. 852 ق.)، تحقيق عادل احمد عبدالموجود على محمد معوض، بيروت، دارالكتب العلمية، 1415 ق.

9. الامالى، طوسى، محمد بن حسن (م. 460 ق.)، تحقيق مؤسسة البعثة، قم، دارالثقافة، 1414 ق.

ص:51

10. امان الامة من الضلال و الاختلاف، صافى گلپايگانى، لطف الله، قم، المطبعة العلمية، 1397 ق.

11. بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار عليهم السلام، مجلسى، محمدباقر (م. 1111 ق.)، تحقيق محمدباقر بهبودى، بيروت، داراحياء التراث العربى، 1403 ق.

12. البداية و النهايه، ابن كثير، اسماعيل بن عمر (م. 774 ق.)، تحقيق على شيرى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1408 ق.

13. بشارة المصطفى صلى الله عليه و آله لشيعة المرتضى عليه السلام، طبرى، محمد بن ابى القاسم (م. 525 ق.)، تحقيق جواد قيومى، قم، نشر اسلامى، 1420 ق.

14. بنات النبى، بنت الشاطى، عائشة عبدالرحمن، بيروت، دارالكتاب العربى، 1406 ق.

15. تاريخ الامم و الملوك، طبرى، محمد بن جرير (م. 310 ق.)، تحقيق گروهى از دانشمندان، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1403 ق.

16. تاريخ بغداد، خطيب بغدادى، احمد بن على (م. 463 ق.)، تحقيق مصطفى عبدالقادر عطا، بيروت، دارالكتب العلمية، 1417 ق.

17. تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر، على بن حسن (م. 571 ق.)، تحقيق على شيرى، بيروت، دارالفكر، 1415 ق.

18. تاريخ اليعقوبى، يعقوبى، احمد بن ابى يعقوب (م. 292 ق.)، قم، مؤسسه فرهنگ اهل بيت عليهم السلام.

19. تذكرة الخواص، سبط ابن جوزى، يوسف بن حسام الدين (م. 654 ق.)، قم، الشريف الرضى، 1418 ق.

20. تفسيرالصافى، فيض كاشانى، محسن بن مرتضى (م. 1091 ق.)، تحقيق حسين اعلمى، تهران، مكتبة الصدر، 1416 ق.

21. تفسيرالعياشى، عياشى، محمد بن مسعود (م. 320 ق.)، تحقيق سيد هاشم رسولى محلاتى، تهران، المكتبة العلمية الاسلاميه.

ص:52

22. حفيدة الرسول (لمحات من سيرة السيدة زينب)، شرباصى، احمد، مطابع الدارالقوميه.

23. الخصال، صدوق، محمد بن على (م. 381 ق.)، تحقيق على اكبر غفارى، قم، نشر اسلامى، 1403 ق.

24. ذخائرالعقبى فى مناقب ذوى القربى، طبرى، احمد بن عبدالله (م. 694 ق.)، القاهرة، مكتبة القدسى، 1356 ق.

25. الذرية الطاهرة النبويه، دولابى، محمد بن احمد (م. 310 ق.)، تحقيق سيد محمدجواد حسينى، قم، نشر اسلامى، 1407 ق.

26. ذكر اخبار اصبهان، ابونعيم اصفهانى، احمد بن عبدالله (م. 430 ق.) ليدن المحروسة، مطبعة بريل، 1934 م.

27. سبل الهدى و الرشاد فى سيرة خيرالعباد، صالحى شامى، محمد بن يوسف (م. 942 ق.)، تحقيق عادل احمد عبدالموجود، على محمد معوض، بيروت، دارالكتب العلمية، 1414 ق.

28. سموالمعنى فى سموالذات او اشعة من حياة الحسين، علايلى، عبدالله (م. 1997 ميلادى)، بيروت، دار مكتبة التربية، 1351 ق.

29. سنن ابن ماجه، ابن ماجه قزوينى، محمد بن يزيد (م. 275 ق.)، تحقيق محمدفؤاد عبدالباقى، دارالفكر.

30. سنن الترمذى، ترمذى، محمد بن عيسى (م. 279 ق.)، تحقيق عبدالوهاب عبداللطيف، بيروت، دارالفكر، 1403 ق.

31. شرح احقاق الحق، مرعشى نجفى، سيد شهاب الدين (م. 1411 ق.)، قم، كتابخانه مرعشى نجفى، 1409 ق.

32. شرح الاخبار فى فضائل الائمة الاطهار عليهم السلام، مغربى، قاضى نعمان بن محمد تميمى (م. 363 ق.)، تحقيق سيد محمد حسينى جلالى، قم، نشر اسلامى، 1414 ق.

ص:53

33. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، عزالدين (م. 656 ق.)، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، دار احياء الكتب العربية، 1378 ق.

34. شرف المصطفى، ابو سعيد، عبدالملك بن محمد واعظ خرگوشى نيشابورى (م. 406 ق.)، تحقيق ابو عاصم نبيل بن هاشم غمرى آل باعلوى، مكة، دارالبشائر الاسلامية، 1424 ق.

35. الصواعق المحرقه، هيتمى، احمد بن حجر (م. 947 ق.)، تحقيق عبدالوهاب عبداللطيف، القاهرة، مكتبة القاهرة، 1385 ق.

36. الطبقات الكبرى، ابن سعد، محمد بن سعد (م. 230 ق.)، بيروت، دار صادر.

37. الطرائف فى معرفة الطوائف، ابن طاووس، سيد على بن موسى (م. 664 ق.)، قم، مطبعة الخيام، 1399 ق.

38. عوالم العلوم و المعارف و الاحوال، بحرانى اصفهانى، عبدالله بن نورالله (م. قرن 12)، قم، مؤسسه امام مهدى عليه السلام، 1407 ق.

39. غاية المرام و حجة الخصام، بحرانى، سيد هاشم حسينى (م. 1107 ق.)، تحقيق سيد على عاشور.

40. الغدير فى الكتاب و السنة و الادب، امينى، عبدالحسين (م. 1392 ق.)، بيروت، دارالكتاب العربى، 1397 ق.

41. فتح البارى شرح صحيح البخارى، ابن حجر عسقلانى، احمد بن على (م. 852 ق.)، بيروت، دارالمعرفه.

42. الفتوح، ابن اعثم كوفى، احمد بن على (م. 314 ق.)، تحقيق على شيرى، بيروت، دار الاضواء، 1411 ق.

43. فرائدالسمطين فى فضائل المرتضى و البتول و السبطين و الائمة من ذريتهم عليهم السلام، جوينى خراسانى، ابراهيم بن محمد (م. 730 ق.)، تحقيق محمدباقر، بيروت مؤسسة المحمودى، 1389 ق.

44. قرب الاسناد، حميرى قمى، عبدالله بن جعفر (م. 300 ق.)، قم، مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، 1433 ق.

ص:54

45. الكافى، كلينى، محمد بن يعقوب (م. 329 ق.)، تحقيق على اكبر غفارى، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1363 ش.

46. الكامل فى التاريخ، ابن اثير جزرى، على بن محمد (م. 630 ق.)، بيروت، دار صادر، 1386 ق.

47. كشف الغمة فى معرفة الائمه عليهم السلام، اربلى، على بن عيسى (م. 693 ق.)، بيروت، دارالاضواء، 1405 ق.

48. كفاية الطالب فى مناقب على بن ابى طالب عليه السلام، گنجى شافعى، محمد بن يوسف (م. 658 ق.)، تحقيق محمدهادى امينى، تهران، داراحياء تراث اهل البيت عليهم السلام، 1404 ق.

49. كفاية الاثر فى النص على الائمة الاثنى عشر عليهم السلام، خزاز قمى، على بن محمد (م. 400 ق.)، تحقيق سيد عبداللطيف حسينى كوه كمرى، قم، انتشارات بيدار، 1401 ق.

50. كمال الدين و تمام النعمه، صدوق، محمد بن على (م. 381 ق.)، تحقيق على اكبر غفارى، قم، نشر اسلامى، 1405 ق.

51. كنزالعمال فى سنن الاقوال و الافعال، متقى هندى، على (م. 975 ق.)، تحقيق بكرى حيانى، صفوة السقا، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1409 ق.

52. كنوزالحقائق فى حديث خيرالخلائق، مناوى، عبدالرؤوف محمد بن على (م. 1031 ق.)، مصر، شركة مكتبة و مطبعة المصطفى البابى الحلبى و اولاده.

53. لسان الميزان، ابن حجر عسقلانى، احمد بن على (م. 852 ق.)، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1390 ق.

54. مثيرالاحزان، ابن نما حلى، محمد بن جعفر (م. 645 ق.)، النجف الاشرف، المطبعة الحيدرية، 1369 ق.

55. مجمع الزوائد و منبع الفوائد، هيثمى، على بن ابى بكر (م. 807 ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، 1408 ق.

56. المستدرك على الصحيحين، حاكم نيشابورى، محمد بن عبدالله (م. 405 ق.)، تحقيق يوسف مرعشلى، بيروت، دارالمعرفه.

ص:55

57. مسند ابويعلى الموصلى، ابويعلى موصلى، اسماعيل بن محمد (م. 307 ق.)، تحقيق حسين سليم اسد، دمشق، دارالمأمون للتراث.

58. مسند ابى داوود الطيالسى، طيالسى، سليمان بن داوود (م. 204 ق.)، بيروت، دارالمعرفه.

59. مسند احمد بن حنبل، احمد بن حنبل، شيبانى (م. 241 ق.)، بيروت، دارصادر.

60. المصنف فى الاحاديث و الآثار، ابن ابى شيبه كوفى، عبدالله بن محمد (م. 235 ق.)، تحقيق سعيد لحام، بيروت، دارالفكر، 1409 ق.

61. المعجم الصغير، طبرانى، سليمان بن احمد (م. 360 ق.)، بيروت، دارالكتب العلميه.

62. المعجم الكبير، طبرانى، سليمان بن احمد (م. 360 ق.)، تحقيق حمدى سلفى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1404 ق.

63. مقتل الحسين عليه السلام، خوارزمى، موفق بن احمد (م. 568 ق.)، تحقيق محمد سماوى، قم، مكتبة المفيد.

64. مناقب آل ابى طالب، ابن شهر آشوب، محمد بن على (م. 588 ق.)، تحقيق گروهى از اساتيد نجف اشرف، النجف الاشرف، المكتبة الحيدرية، 1376 ق.

65. منتخب الاثر فى الامام الثانى عشر عليه السلام، صافى گلپايگانى، لطف الله، تهران، مكتبة الصدر.

66. نظم دررالسمطين فى فضائل المصطفى و المرتضى و البتول و السبطين عليهم السلام، زرندى، محمد بن يوسف (م. 750 ق.)، اصفهان، مكتبة الامام اميرالمؤمنين عليه السلام العامة، 1377 ق.

67. ينابيع المودة لذوى القربى، قندوزى، سليمان بن ابراهيم (م. 1294 ق.)، تحقيق سيد على جمال اشرف حسينى، دارالاسوة، 1416 ق.

ص:56

آثار حضرت آيت الله العظمى صافى گلپايگانى مدظله الوارف در يك نگاه

ص:57

ص:58

ص:59

ص:60

ص:61

ص:62

ص:63

Opinion of the Sun (Az Nigahe Aftab)

Visage of Imam Husain (as) in traditions of the holy Prophet (pbuh)

By Hazrat Ayatollah al Uzma Saafi Gulpaygani

Publishers Note

A lot has been said and heard about the movement of Imam Husain (as), the grandson of Hazrat Muhammad (pbuh) but if the profundity and recognition be through the traditions of the holy Prophet (pbuh), undoubtedly would be more effective.

This book deals with the importance and place of Imam Husain (as) near the holy Prophet Hazrat Muhammad (pbuh) in depth.

The book has been compiled in 14 chapters with these titles.

Chapter1. Leader of the young

Chapter2. He is from me

Chapter3. Fragrance of the Prophet (pbuh)

Chapter4. Condition for the friendship of the Prophet (pbuh)

Chapter5. Criteria for heaven and hell

Chapter6. In the vicinity of sun

Chapter7. Who will help him?

Chapter8. Masters of heaven

Chapter9. From the lineage of Husain (as)

Chapter10. Fruit from the tree of Prophet hood

Chapter11. Gift of the Prophet (pbuh)

Chapter12. Prophet's prayer to God

Chapter13. Heir of sun

Chapter14. Prophet's tears for Husain (as)"Opinion of the Sun" is another step in the re recognition and further acquaintance with Imam Husain (as), written by great Muslim scholar Ayatollah al Uzma Saafi, one of the major Shia marjas who has composed more than 100 books about Islamic subjects.

We advise all those eager to acquire the teachings of the household, specially the youth to read the book.

Centre for compilation and publication of

Hazrat Ayatollah al Uzma Saafi works

ص:64

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109