یک پنجره خورشید : سيره و سيمای پيامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم به روايت عالم آل محمد علیه السلام

مشخصات کتاب

سرشناسه : زاهدی، محمد هادی، 1346-

عنوان و نام پديدآور : یک پنجره خورشید : (سيره و سيمای پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) به روايت عالم آل محمد (علیه السلام))/ مولف: محمدهادی زاهدی؛ به سفارش معاونت تبلیغات اسلامی.

مشخصات نشر : مشهد: آستان قدس رضوی، معاونت تبلیغات اسلامی، 1398 .

مشخصات ظاهری : 128 ص.

شابک: 0- 18 - 6852 - 622 - 97

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

عنوان دیگر : سیره و شمایل پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از زبان امام رضا (علیه السلام)

موضوع :علی بن موسی (علیه السلام)، امام هشتم، 153? - 203 ق. - دیدگاه درباره محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، پیامبر اسلام.

موضوع : Ali ibn Musa, Imam VIII - Views on Muhammad, Prophet

موضوع : محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، پیامبر اسلام، 53 سال قبل از هجرت - 11ق.- فضایل

موضوع : Muhammad, Prophet - *Virtues

شناسه افزوده : آستان قدس رضوی. معاونت تبلیغات اسلامی

شناسه افزوده : Astan Qods Razavi . Islamic Relief and Communication Assistant.

شناسه افزوده : آستان قدس رضوی. معاونت تبلیغات اسلامی

شناسه افزوده : Astan Qods Razavi . The Islamic Propagation Department

رده بندی کنگره : BP 47/35

رده بندی دیویی : 297/957

شماره کتاب شناسی ملی : 5889638

عنوان: یک پنجره خورشید؛ سیره و سیمای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به روايت عالم آل محمد (علیه السلام)

گردآورنده: محمدهادی زاهدی

تهیه و تولید: ادارۀ تولیدات فرهنگی آستان قدس رضوی

ویراستار زبانی و صوری: سمیرا علمدار علی ا کبری

ارزیاب علمی :حجت الاسلام والمسلمین جواد محدثی

تصویرگر: محمود محمدیگرافیست و صفحه آرا: سعید صفارنژاد

ناشر: معاونت تبلیغات اسلامی آستان قدس رضوی

چاپخانه: مؤسسۀ چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی

نوبت چاپ: اول، 1398

شمارگان: 3000

شابک: 0- 18 - 6852 - 622 - 978

قیمت: 100000 ریال

نشانی: مشهد، حرم مطهر، صحن جامع رضوی، ضلع غربی، بین باب الهادی (علیه السلام) و صحن غدیر، مدیریت فرهنگی.

صندوق پستی: 351- 91735 تلفن: 32002567-051

سامانۀ پیامکی دریافت پیشنهادها و انتقادها: 3000802222

حق چاپ محفوظ است.

ص:1

اشاره

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

دعای مطالعه

«اَللّهُمَّ اَخْرِجْنى مِنْ ظُلُماتِ الْوَهْمِ وَ اَكْرِمْنِى بِنُورِ الْفَهْمِ اَللّهُمَّ افْتَحْ عَلَيْنا اَبْوابَ رَحْمَتِکَ وَ انْشُرْ عَلَيْنا خَزائِنَ عُلُومِکَ بِرَحْمَتِکَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمِينَ.»(1)

(خدايا، مرا از تاريكی های وهم خارج كن و به نور فهم گرامی ام بدار. خدايا، درهاى رحمتت را به روى ما بگشا و خزانه هاى علومت را برایمان باز كن؛ به مهربانی ات، اى مهربان ترينِ مهربانان!)

ص: 2


1- عباس قمی، مفاتیح الجنان، دعای مطالعه.

تقدیم به

تقدیم به پیشگاه بلند و آسمانی پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ارواح قدسیِ ائمۀ معصومین (علیهم السلام)، به ویژه مولا و مقتدای زمان، حضرت بقیةالله الاعظم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ؛ شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس؛ مدافعان مظلوم حرم اهل بیت و زائران آستان ملکوتیِ امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام)!

ص: 3

یک پنجره خورشید

سيره و سيمای پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) به روايت عالم آ ل محمد (علیه السلام)

محمدهادی زاهدی

ص: 4

فهرست

سخن ناشر..... 9

مقدمه..........11

فصل اول

سپیده دمِ آفتاب... 13

یتیم مکه..... 14

نوری که در پیشگاه خدا بود.......... 15

روزشمار وقایع زندگی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قبل از بعثت......... 17

حجرالاسود و تدبیر محمد امین......... 21

ازدواج با خدیجه..... 22

فرزندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) .......... 24

پسرخوانده های پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) .......... 26

خشم و لبخند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) .... 26

اوصاف پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در روایت امام هشتم (علیه السلام) ... 27

فصل دوم

رسمِ آفتاب.... 31

حیای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) .... 33

ص: 5

راه ورود به بهشت..... 33

نتایج حیا...... 35

سلام کردن به همگان....... 39

پنج سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ......... 40

سخن گفتن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ....... 40

محمد امین... 40

مرد را دردی اگر باشد، خوش است..... 41

شوخی های شیرین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ....... 42

تشویق به شوخی های حلال... 44

بازی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با نوه های خود.... 44

سخن به اندازه گفتن......... 44

تشکر از هدیه های اندک....... 45

غذای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) .... 45

فصل سوم

دنیا از نگاهِ آفتاب........ 47

دنیا در نگاه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ...... 49

موقوفات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) .......... 50

دنیاگریزی.....50.

یک دشت طلا!........ 53

حرکت بر مدار حق... 54

فصل چهارم

رفتارِ آفتاب......... 55

ویژگی های رفتاری پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ...... 57

شجاعت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ......... 58

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در خانه......... 62

مدیریت زمان........ 63

ص: 6

کارهای شخصی...... 65

فصل پنجم

آفتاب و مردم........ 67

رسیدگی به امور مردم........ 69

توجه به مردم......... 70

پاداش برطرف کردن نیاز مردم........ 71

قرض گرفتن برای کمک به دیگران!........ 72

شفاعت از مددکاران مردم..... 76

فصل ششم

آفتاب و نیازمندان........ 77

حفظ حرمت نیازمندان........ 79

پرهیز از اظهار حاجت... 81

ابلاغ نیاز مردم به مسئولان..... 82

تشویق کمک به نیازمندان.......... 86

مسئولان و نیازمندان.......... 86

رسیدگی به مشکلات مردم.... 87

رفتن به دنبال مردم برای حل مشکلات آنان......... 89

لبی پر از خنده.......... 90

خبرداشتن از حال مردم......... 91

بهشت برای برداشتن یک بوتۀ خار!... 91

تشویق و تنبیه....... 92

فصل هفتم

شیوۀ آفتاب......... 95

اعتدال........97

حق مداری... 97

ص: 7

خیرخواهی برای مردم........ 97

باغ های بهشت........ 99

نگاه یکسان......... 101

خُلق نیکو در برابر نیازمندان... 102

مدارا، حیا، راستی و امانت.... 103

گذشت پیامبر....... 105

فصل هشتم

سکوت و سخنِ آفتاب......... 109

زبان خدایی... 111

سه سخنی که هرگز نگفت... 111

سه کاری که دربارۀ هیچکس انجام نداد.... 112

پرهیز از بحث و جدل.......... 113

تحمل در برابر غریبان......... 114

قطع نکردن سخن هیچکس.......... 116

سکوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ... 117

تأمل و تفکر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ...... 118

احتیاط های پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ..... 118

کتابنامه.....119

مسابقۀ فرهنگی یک پنجره خورشید........ 123

ص: 8

سخن ناشر

حضور در حرم جزو لحظه های به یادماندنی زندگی هر زائر است. او در این بوستان بهشت، خود را به دست نسیم رحمت الهی می سپارد و در پرتو حضور در محضر ولیّ خدا، زندگی دنیوی و اخروی خویش را با انوار خورشید امامت، نورانی می سازد.

انتشارات معاونت تبلیغات اسامی آستان قدس رضوی این افتخار را دارد که با بهره گیری از ظرفیت ها و توانمندی های بی بدیل اهل علم و قلم و هنر که به برکت این امام رئوف، بر این قطعه از بهشت منعطف شده است، در جهت توسعه و ترویج آموزه های اسلامی، فرهنگ رضوی و انتقال پیام انقلاب شکوهمند اسلامی، به زائران آستان جانان خدمت می کند. امید است که مقبول افتد.پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) و خاندان پاکش فرمان روایان اقالیم سخن و رفتارند. جوشش سخن در لبان گوهربار آنان، چونان جوشش نور از چشمۀ خورشید و رفتار حکیمانۀ آنان نرم تر از آب در جان جویباران است.

تردیدی نیست که برای دستیابی به سرچشمۀ دانش و معدن حکمت باید رو به درگاه آن بزرگان نهاد و گوهر علم و حکمت را در نزد آنان جست. از این منظر کتاب یک پنجره خورشید که همزمان با عید سعید مبعث، پیشکش پیروان آن حضرت می شود، تبیین روایتی است از امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) .

این روایت از امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) که تربیت یافتۀ دامان وحی اند، نقل شده است و خواننده را با اخلاق و

ص: 9

رفتار و منش پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که برگرفته از تعالیم قرآنی است، آشنا می کند.

معاونت تبلیغات اسلامی آستان قدس رضوی

ص: 10

مقدمه

ای رسول خدا!

ای ستودۀ آسمانی

کدامین واژه را بردارم که منظومۀ نگاه تو را بسراید؟

تصویر تو تنها در «قاب قوسین» می گنجد

و تمام تو را تنها در کنار «سدرة المنتهی» می توان تماشا کرد!

تو از بال های جبرئیل نیز فراتری

و اوج پرواز تو را گل واژۀ «أو أدنی» می داند!

ای سفرکرده به معراج

پرواز برای فرازمندی تو حجم ناچیزی است.

ای یتیم مکه!

پدر تویی که روح حیات را در کالبد انسان دمیده ای!

تویی که سوختی تا شمع جمع کودکان زمین باشی

و پدرانی بیافرینی تا رسم پدری را در زمین پاسداری کنند

و زنانی که رسم «سرور زنان جهان» را در بسیط جهان بگسترانند.

یا محمد!

ای ستودۀ خدای جهانیان!

قد قامتِ واژه ها نیز به بلندای تو نمی رسد.

ستایش تو ستایش منظومۀ خورشید است و مدح آفتاب!

و ماه، مگر تو را در شب من بتاباند...

ص: 11

دربارۀ سیره و شمایل پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از همان سده های نخستین اسلامی، کتاب های متعددی نوشته شده است و هرکدام کوشیده اند جلوه ای از این خورشید پرفروغ و بی غروب را برای خوانندگان خود ترسیم کنند و بی تردید از بهترین شمایل ها و سیره هایی که به اختصار توانسته بارقه هایی چشم نواز و راهگشا را از آن ستارۀ تابان و خورشید نورافشان بیان کند، روایتی است که امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) از پدران ارجمند خود از زبان دو سبط پیامبر، امام حسن و امام حسین (علیهما السلام)، روایت کرده که آن دو بزرگوار نیز آن را از دایی(1)

و پدر خود روایت کرده اند و این روایت تقریباً در سیره هایی که پس از قرن سوم نوشته شده، بازتاب یافته است.

افزون بر روایت هند بن ابی هاله، در کتاب عیون اخبار الرضا (علیه السلام) نیز توصیفات دیگری دربارۀ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است که آن ها را نیز به این نوشته افزودم و برای تبیین مطالبی که در این روایت آمده، از دیگر منابع معتبر نیز مدد گرفته ام تا مجموعه ای کم حجم، اما تا حد ممکن گویا، در اختیار خوانندگان این اثر قرار گیرد و بدیهی است که ترتیب مطالب و نوشته ها بر اساس همان روایت امام هشتم (علیه السلام) است.

در پایان، امید بسیار دارم که این اثر موردتوجه رحمة للعالمین، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و پارۀ تن او، امام هشتم (علیه السلام) قرار گیرد و گوشۀ چشم و نظر عنایتی به آن بفرمایند.

از خوانندگان این مختصر نیز تقاضا دارم مرا از راهنمایی و دعای خیر خود بهره مند فرمایند.

محمدهادی زاهدی

مرداد1398

ص: 12


1- منظور از «دایی»، همان «هندبن ابی هاله» فرزندخواندۀ حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است.

فصل اول: سپیده دم آفتاب

اشاره

ص: 13

محمد رسول الله، فرزند عبدالله بن عبدالمطلب و آمنه بنت وهب است. ایشان در روز جمعه، هفدهم ربیع الاول، در عام الفیل به دنیا آمد، در بیست وهفتم رجب در چهل سالگی به پیامبری مبعوث شد و در بیست وهشتم صفر بر اثر زهری که به ایشان خورانده بودند، در مدینه از دنیا رفت. عمر ایشان در آن هنگام شصت وسه سال بود.(1)

یتیم مکه

پیامبر اسلام هنوز به دنیا نیامده بود که پدرش، عبدالله، در مدینه از دنیا رفت و فرزند آمنه، یتیم به دنیا آمد. مادرش که سوگوار شوهر جوان خود بود، چند روزی بیشتر نتوانست به او شیر بدهد. بنابراین او را به زنی به نام «ثویبه» سپردند که قبلاً حمزه، عموی پیامبر را نیز شیر داده بود؛ اما او هم نتوانست بیش از چند روز به این کودک یتیم شیر بدهد. جست وجو کردند و زنی پاک دامن و خوش نام را یافتند تا به یتیم مکه شیر بدهد و از او نگهداری کند. او «حلیمه سعدیه» بود و محمد مدت ها نزد او ماند.(2)

ص: 14


1- محمدبن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج6، ص2.
2- تقی الدین احمد مقریزى، إمتاع الأسماع، ج1، ص9 تا 13.

شش سال و سه ماه از عمر محمد گذشته بود که مادرش آمنه نیز از دنیا رفت. آمنه برای دیدن دایی های خود به مدینه رفته بود؛ اما در راه بازگشت به مکه بیمار شد و در جایی به نام «ابواء» درگذشت.(1)

درگذشتِ مادر، درد یتیمی او را دوچندان کرد.(2)

نوری که در پیشگاه خدا بود

سیدبن طاووس نقل می کند:

روزی علی (علیه السلام) در مسجدالنبی بود. عده ای آنجا نشسته بودند و هر گروهی از خودش تعریف می کرد. دسته ای از آنان دربارۀ فضایل قریش و عده ای دیگر دربارۀ فضایل انصار بحث و گفت وگو می کردند.

ص: 15


1- نک: محمدبن جریر طبری، تاریخ الأمم و الرسل و الملوک، ج1، ص453؛ محمد حضرمی شافعی، حدائق الأنوار و مطالع الأسرار فی سیرة النبی المختار، ص59.
2- امام رضا (علیه السلام) از پدران خود نقل می کند که از امام سجاد (علیه السلام) پرسیدند: «چرا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در کودکی یتیم شد و پدر و مادرش را از دست داد؟» فرمود: «برای اینکه مجبور نباشد از هیچ آفریده ای اطاعت کند» (شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج2، ص48).

علی (علیه السلام) در آن میان ساکت بود و چیزی نمی گفت. گفتند: «شما چرا اظهارنظر نمی کنید و چیزی نمی گویید؟» امام علی (علیه السلام) گفت: «پسرعمویم، رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، فرمود: ’چهارهزار سال پیش از آنکه خدا آدم را خلق کند، من و اهل بیتم نوری بودیم در پیشگاه خدای عزّوجل. وقتی خدا حضرت آدم را آفرید، این نور به تن آدم منتقل شد. حضرت آدم به زمین فرود آمد. سال ها گذشت. آن نور در پشت نوحبود، وقتی سوار بر کشتی شد. سال ها گذشت. آن نور با ابراهیم بود، وقتی در آتش افتاد و همواره خدا نور ما را از پدری پاک به مادری پاک دامن منتقل کرد تا ما پای به این دنیا گذاشتیم.‘»

در آن جمع، همۀ کسانی که اهل بدر و اُحد بودند، سخنان علی (علیه السلام) را تأیید کردند و گفتند: «بله، ما هم این سخنان را از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده ایم.»(1)

ص: 16


1- ابن طاووس، التحصین لاسرار ما زاد من کتاب الیقین، ص59؛ محمدباقر مجلسی، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج26، ص369.

روزشمار وقایع زندگی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قبل از بعثت

سال های عمر محمد امین، سال هایی پر از حادثه بود. محمد امین چهارده ساله بود که آخرین جنگ از سلسله جنگ های معروف به «فجار» درگرفت و در سال بعد، «سوق عکاظ» که بازار معروف حجاز بود، برای نخستین بار شکل گرفت. این بازار نقش بسیار مهمی در تعامل و ارتباط بین قبایل شبه جزیره ایفا می کرد و یکی از کارکردهایش این بود که شاعران عرب از همه جا در این بازار گرد هم می آمدند و آخرین سروده های خود را ارائه می کردند.

ص: 17

محمد امین به نوزده سالگی رسیده بود که هرمز، پادشاه ایران، از دنیا رفت و خسروپرویز به جای او نشست تا ورقی مهم در تاریخ روابط ایران و شبه جزیره گشوده شود.

ص: 18

در بیست سالگیِ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، پیمان معروف به «حِلفُ الفضول»(1) که پیمانی برای دفاع از ستمدیدگان بود، بسته شد. این نخستین پیمانی بود که در میان اعراب دوران جاهلیت بسته شد که از مظلومان، فارغ از اینکه فرد مظلوم به کدامین قبیله وابسته است، دفاع می کرد.(2)

ص: 19


1- پیمان جوانمردان.
2- نک: ابوالفرج ابن جوزی، الوفا بتعریف فضائل المصطفى، ص57.

تصویر

ص: 20

حجرالاسود و تدبیر محمد امین

در سی وپنج سالگیِ محمد امین، سیلی ویرانگر کعبه را ویران کرد. مردم مکه جمع شدند تا آن را از نو بسازند. رؤسای قبایل جمع شدند و همه در ساختن آن مشارکت کردند؛ زیرا ساختن بیت را فضیلتی می دانستند که هیچ قبیله ای حاضر نبود از آن بگذرد و در کار ساختن خانۀ خدا مشارکت نداشته باشد. دیوار خانه بالا آمد. نوبت به حجرالاسود رسید. رقابت بین قبایل شروع شد. هرکدام مدعی بودند که قبیلۀ خودشان باید حجر را در جای خود قرار دهد. نزدیک بود کار به جاهای باریک کشیده شود که یکی پیشنهاد کرد: «محمد هرچه گفت، عمل می کنیم.» محمد آمد و عبای خود را روی زمین انداخت، سنگ را روی عبا گذاشت و به رؤسای قبایل فرمود: «هرکدام گوشه ای از عبا را بگیرید و آن را بلند کنید.»

وقتی آن را بلند کردند، حجر را برداشت و با دست خود روی دیوار گذاشت. همه از این اقدام خردمندانه، شادمان و خشنود بودند.(1)

ص: 21


1- ابوحاتم رازی، اعلام النبوة، ص74.

ازدواج با خدیجه

ابوطالب که پس از پدرش، عبدالمطلب، سرپرستی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را بر عهده داشت، به محمد گفت: «می خواهم تو را داماد کنم؛ اما متأسفانه پولی ندارم که بتوانم هزینۀ ازدواجت را بپردازم. می دانی که خدیجه هر سال گروهی را به شام می فرستد تا برای او تجارت کنند. تو هم اگر دوست داری، امسال با این ها برو تا شاید بتوانیم هزینۀ دامادی ات را فراهم کنیم.»

محمد گفت: «باشد، می روم.»

ابوطالب به خانۀ خدیجه رفت و گفت: «اگر اجازه بدهی، امسال محمد نیز با کاروان تجاری شما همراه باشد.»

خدیجه که تعریف صداقت و امانت محمد را شنیده بود، خیلی خوش حال شد و به غلام خودش که میسره نام داشت، گفت: «تو و هرچه در کاروان دارم، همه در اختیار محمد هستید. هرچه او گفت، باید انجام بدهید.»

وقتی کاروان از سفر برگشت، میسره ماجراهایی را که در طول سفر اتفاق افتاده بود، برای خدیجه تعریف کرد و گزارش مالی نیز نشان می داد که در این سفر، سود سرشاری نصیب خدیجه شده است.

میسره سپس نزد محمد رفت و گفت: «به نظرم اگر خودت بیایی و حساب و سود سفر را به خدیجه گزارش کنی، بد نیست.» محمد پذیرفت و سوار بر شتر

ص: 22

خود، به درِ خانۀ خدیجه آمد تا گزارش سفر خود را به خدیجه ارائه کند.

خدیجه آن روز در بالکن خانۀ خود، با تعدادی از زنان نشسته بود. محمد امین از راه رسید. خدیجه محو محمد امین شده بود و در دل خود، نوری تازه و شعله ای خدایی احساس می کرد. او مرد رؤیاهای خود را یافته بود.خدیجه همان جا کسی را فرستاد تا ابوطالب را به خانه اش دعوت کند. ابوطالب که از راه رسید، خدیجه گفت: «اگر محمد امین نیز مرا دوست دارد، بیایید به خانۀ عمویم برویم تا مرا برای او عقد کند.»

پاسخ محمد امین نیز مثبت بود. همه به سوی خانۀ عموی خدیجه رفتند و ابوطالب از خدیجه خواستگاری کرد و پیوند ازدواج بین محمد و خدیجه بسته شد.(1)

ص: 23


1- نک: قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج1، ص140 تا 148.

فرزندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

امام صادق (علیه السلام) فرمود:

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از خدیجه سه پسر داشت، به نام های قاسم که کنیۀ پیامبر از نام او گرفته شده بود و عبدالله و طاهر و چهار دختر به نام های زینب، رقیه، ام کلثوم که اسمش آمنه بود و فاطمۀ زهرا که سرور زنان دو جهان است. آن حضرت پسری دیگر به نام ابراهیم نیز داشت که مادرش ماریه قبطیه بود.(1)

ص: 24


1- حسین بن حمدان خصیبی، الهدایة الکبرى، ص40.

تصویر

ص: 25

پسرخوانده های پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دو پسرخوانده داشت که آنان را در دامان خود بزرگ کرده بود. یکی از آنان «زیدبن حارثه» نام داشت که در کودکی اسیر شده بود و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را آزاد کرد و در خانۀ خود نگه داشت. او همیشه همراه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و مردم مکه او را «زیدبن محمد» می خواندند. او سرانجام در جنگ موته به شهادت رسید.

پسر دیگر ایشان، «هندبن ابی هاله» بود. او پسر حضرت خدیجه (علیها السلام) و از همسر سابق ایشان بود که ابوهاله نام داشت. هند در خانۀ پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) بزرگ شد. او یکی از کسانی است که ماجرای هجرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و لیلة المبیت را روایت کرده است. وی سرانجام در جنگ جمل در رکاب امام علی (علیه السلام) به شهادت رسید.(1)

او می گفت: «من بهترین پدر و مادر و برادر و خواهر را دارم. پدرم رسول خداست [زیرا پیامبر، هند را بزرگ کرده بود]. مادرم خدیجه، برادرم قاسم و خواهرم فاطمه است.»(2)هندبن ابی هاله افزون بر آنکه ماجرای لیلة المبیت و هجرت پیامبر را روایت کرده، خودش نیز در ماجرای هجرت، به حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) کمک کرد تا آن حضرت بتواند از مکه به مدینه هجرت کند. او راوی شمایل و سیرۀ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در کتابِ پیشِ رویتان است.

خشم و لبخند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

رازی می گوید:

هروقت به خاطر موضوعی خشمگین می شد، صورتش سرخ و عرق از پیشانی اش سرازیر می شد؛ اما به شدت خویشتن دار بود و در حال خشم و غضب هیچ چیزی نمی گفت و هیچ اقدامی نمی کرد. هیچ گاه کسی ندید که قهقهه بزند یا بیجا بخندد. خندۀ او همیشه در حد تبسم و لبخند بود. گاهی

ص: 26


1- محمدتقی شوشتری، قاموس الرجال، ج10، ص579 تا580.
2- علی بن برهان حلبی، السیرة الحلبیة، ج1، ص229.

مسائل مهمی پیش می آمد که آزمون سختی بود؛ اما او به هم نمی ریخت و با صبر و شکیبایی فراوان و قدرتی عجیب با آن مواجه می شد و پیشامدهای سخت و ناگوار را برای خدا تحمل می کرد و به همین دلیل خدا به امت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور داده که او را الگوی خود بدانند و در مصیبت ها و سختی های دنیا، مانند او صبور و بردبار باشند.(1)

اوصاف پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در روایت امام هشتم (علیه السلام)

امام رضا (علیه السلام) از پدران بزرگوار خود و آن بزرگواران از امام حسن مجتبی (علیه السلام) نقل کردند که آن حضرت فرمود:

از دایی ام هندبن ابی هاله خواستم ویژگی های پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را برایم بازگو کند؛ زیرا او در این زمینه دقت فراوان داشت و همه چیز را به خوبی به خاطر سپرده بود. گفت: «إِنَ رَسُولُ اَللَهِ فَخْماً مُفَخَّماً يَتَلَأْلَأُ وَجْهُهُ تَلَأْلُؤَ اَلْقَمَرِ لَيْلَةَ اَلْبَدْرِ أَطْوَلَ مِنَ اَلْمَرْبُوعِ وَ أَقْصَرَ مِنَ اَلْمُشَذَّبِ عَظِيمَ اَلْهَامَةِ رَجِلَ اَلشَّعْرِ إِذَا اِنْفَرَقَتْ عَقِيقَتُهُ فَرَقَ وَ إِلاَّ فَلاَ يُجَاوِزُ شَعْرُهُ شَحْمَةَ أُذُنَيْهِ إِذَا هُوَ وَفَّرَهُ أَزْهَرَ اَللَّوْنِ وَاسِعَ اَلْجَبِينِ أَزَجَّ اَلْحَاجِبَيْنِ سَوَابِغَ فِي غَيْرِ قَرَنٍ بَيْنَهُمَا عِرْقٌ يُدِرُّهُ اَلْغَضَبُ.» (حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) بسیار باشکوه و باهیبت بود. چهرۀ ایشان مانند ماه شب چهارده می درخشید. قد ایشان از متوسط بلندتر، ولی بسیار بلند نبود. سر ایشان بزرگ و مویش نه بسیار پیچیده و نه کاملاً افتاده بود. موی سرش اکثر اوقات از نرمۀ گوش نمی گذشت و اگر بلندتر می شد، میانه اش را می شکافت و بر دو طرف سر می افکند. رنگ چهره اش درخشان بود. پیشانی ایشان بلند و ابروهای ایشان کمانی بود و هرچند ابروهای کشیده ای داشت، به هم پیوسته نبود. وقتی خشمگین می شد، رگی میان ابروهای ایشان برجسته می شد.)(2)

ص: 27


1- ابوحاتم رازی، اعلام النبوة، ص81؛ نک: تقی الدین احمد مقریزى، إمتاع الأسماع، ج2، ص152.
2- یکی از موضوعاتی که موردتوجه تاریخ نگاران و اهل حدیث بوده، شمایل نویسی است که در آن به ترسیم شمایل ظاهری حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پرداخته اند. دو نمونۀ مشهور از این کتاب ها، الشمائل نوشتۀ ترمذی (متوفای 279) و الشمائل الشریفة نوشتۀ جلال الدین عبدالرحمن بن أبی بکر سیوطی است.

امام رضا (علیه السلام) در ادامۀ روایت می فرمایند: «أَقْنَى اَلْعِرْنِينِ لَهُ نُورٌ يَعْلُوهُ يَحْسَبُهُ مَنْ لَمْ يَتَأَمَّلْهُ أَشَمَّ كَثَّ اَللِّحْيَةِ سَهْلَ اَلْخَدَّيْنِ ضَلِيعَ اَلْفَمِ أَشْنَبَ مُفَلَّجَ اَلْأَسْنَانِ دَقِيقَ اَلْمَسْرُبَةِ كَأَنَّ عُنُقَهُ جِيدُ دُمْيَةٍ فِی صَفَاءِ اَلْفِضَّةِ مُعْتَدِلَ اَلْخَلْقِ بَادِناً مُتَماسِكاً.» (بینی ایشان باریک و میان بینی شان برجسته بود. نورانیتی داشت که همواره ایشان را دربرمی گرفت؛ به گونه ای که اگر کسی تأمل نمی کرد، فکر می کرد اهل تکبر است. محاسنش پرپشت و کوتاه بود. گونه هایش صاف بود. دهان کوچکی نداشت و دندان هایش فاصله دار بود. موی کمی در سینه داشت و گردن ایشان زیبا و نقره فام بود. اندامی متوازن داشت و خوش قیافه بود.)

«سَوَاءَ اَلْبَطْنِ وَ اَلصَّدْرِ بَعِيدَ مَا بَيْنَ اَلْمَنْكِبَيْنِ ضَخْمَ اَلْكَرَادِيسِ أَنْوَرَ اَلْمُتَجَرِّدِ مَوْصُولَ مَا بَيْنَ اَللَّبَّةِ وَ اَلسُّرَّةِ بِشَعْرٍ يَجْرِي كَالْخَطِّ عَارِيَ اَلثَّدْيَيْنِ وَ اَلْبَطْنِ وَ مَا سِوَى ذَلِكَ أَشْعَرَ اَلذِّرَاعَيْنِ وَ اَلْمَنْكِبَيْنِ وَ أَعَالِي اَلصَّدْرِ طَوِيلَ اَلزَّنْدَيْنِ رَحْبَ اَلرَّاحَةِ شَثْنَ اَلْكَفَّيْنِ وَ اَلْقَدَمَيْنِ» (سینه و شکم ایشان در یک راستا قرار داشت. شانه هایی پهن و بازوهایی ستبر و قوی داشت...، بازوهایی کشیده و بلند و دست وپایی درشت و مردانه داشت.)(1)

«سَائِلَ اَلْأَطْرَافِ سَبِطَ اَلْعَصَبِ خُمْصَانَ اَلْأَخْمَصَيْنِ فَسِيحَ اَلْقَدَمَيْنِ يَنْبُو عَنْهُمَا اَلْمَاءُ إِذَا زَالَ زَالَ تَقَلُّعاً يَخْطُو تَكَفِّياً وَ يَمْشِی هَوْناً ذَرِيعَ اَلْمِشْيَةِ إِذَا مَشَى كَأَنَّمَا يَنْحَطُّ مِنْ صَبَبٍ وَ إِذَا اِلْتَفَتَ اِلْتَفَتَ جَمِيعاً» (آن حضرت انگشت هایی کشیده و اندامی موزون داشت. کف پاهای ایشان گود بود و روی پاهایش صاف و صیقلی بود که اگر آب روی آن می ریخت، به سرعت از روی آن رد می شد. متمایل به جلو گام برمی داشت. متواضعانه راه می رفت. نه تند می رفت و نه کند؛ گویا در سرازیری و به سمت پایین حرکت می کند.)

کسی که در سرازیری های تند حرکت می کند، نه می دود و نه می ایستد؛ بلکه گام ها را محکم و پشت سرهم، اما تند برمی دارد. ابن عباس می گوید:

ص: 28


1- زبربودن دست های پیامبر نشانۀ آن بود که آن حضرت بسیار کار می کرد و اهل نشستن و فرمان دادن نبود.

تصویر

«رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی راه می رفت، می فهمیدی که این نوع راه رفتن، کار آدم های خسته و ناتوان نیست.»(1)

«هنگامی که می خواست به چپ و راست توجه کند، با تمام بدن به آن سو برمی گشت.»

عادت انسان های متکبر و اهالی قدرت این است که اگر بخواهند به کسی نگاهی بکنند، با گوشۀ چشم نگاه می کنند، به سمت او برنمی گردند و در بیشتر موارد اصلاً به طرف حتی نگاهی هم نمی اندازند؛ اما پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با تمام وجود به سمت گوینده برمی گشت و این نشانۀ تواضع آن حضرت و اهمیت دادن به مردم و مردم دوستی است.

«نگاهش به پایین بود و به زمین طولانی تر از آسمان نگاه می کرد.»

ص: 29


1- محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج16، ص236.

خداوند در قرآن کریم می فرماید که لقمان حکیم به پسرش گفت: {وَ لَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّک لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً}(1) «از روی تکبر و خودخواهی بر روی زمین راه مرو؛ تو قطعاً نمی توانی زمین را بشکافی و قطعاً قدت به کوه ها نمی رسد!» یعنی، تو موجود ناچیز و کوچک در برابر این زمین گستردۀ خداوند چیزی نیستی و هرچه گردن فرازی کنی، قامتی به بلندای کوه نخواهی یافت.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: «من تواضع لله رفعه الله و من تکبر خفضه الله»(2) (هرکس به خاطر خدا در مقابل مردم فروتنی و تواضع کند، خدا جایگاه و مقام او را بالا می برد و هرکس با مردم از روی تکبر و خودخواهی برخورد کند، خدا او را خوار و ذلیل می کند.)

ص: 30


1- اسراء، 37.
2- محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج16، ص265.

فصل دوم: رسم آفتاب

اشاره

ص: 31

تصویر

ص: 32

حیای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

«خافِضَ اَلطَّرْفِ نَظَرُهُ إِلَى اَلْأَرْضِ أَطْوَلُ مِنْ نَظَرِهِ إِلَى اَلسَّمَاءِ جُلُّ نَظَرِهِ اَلْمُلاَحَظَةُ» (معمولاً به کسی خیره نمی شد. نگاهش بیشتر به زمین بود تا آسمان و تمام نگاه های او به دیگران، نگاهی سرشار از حیا بود و کمی در چشم دیگران نگاه می کرد.)

روشن است که زل زدن و خیره شدن در چشم دیگران نشانۀ پررویی است؛ اما پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که نمونه ای واقعی از یک انسان باحیا بود، هیچ گاه در چشم کسی خیره نمی شد و نه تنها خود ایشان بسیار باحیا بود، بلکه به حیا نیز بسیار اهمیت می داد.)

راه ورود به بهشت!

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در بخشی از یک حدیث مفصل به ابوذر فرمود:

«ای ابوذر آیا دلت می خواهد به بهشت بروی؟» گفتم: «بله یا رسول الله، تمام هستی ام فدایت!» فرمود: «پس آرزوهایت را کوتاه کن، مرگ را همواره در نظر داشته باش و از خدا حیا کن؛ چنان که شایسته است.» گفتم:

ص: 33

«یا رسول الله ما که از خدا حیا می کنیم!» فرمود: «نه، مقصودم این نیست. مقصود از حیا این است: 1. خوابیدن در گور و پوسیدن بدنت را فراموش نکنی؛ 2. مراقب شکم و چیزهایی که در آن می ریزی، باشی؛ 3. مراقب سر و اندیشه های خود باشی.»

علامه مجلسی در توضیح این روایت می گوید:

انسان باید مراقب شکم و چیزهایی که در آن است، مانند خوردنی ها و نوشیدنی ها باشد که حرام نباشد و از طریق حرام به دست نیامده باشد و ممکن است شکم در اینجا شامل شهوت نیز بشود و دربارۀ سر، یعنی مراقب چشم و گوش و زبان خود باشد و از خدا شرم کند و آن ها را در مسیر حرام به کار نگیرد.(1)

ص: 34


1- محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج6، ص131.

نتایج حیا

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در حدیثی مفصل، عقل و شاخه های آن را بیان کرد و فرمود:

یکی از شاخه ها و شعبه های عقل، حیا و آزرم است که از آن شاخه هایی پدید آمده است. این شاخه ها عبارت اند از: نرم خویی، مهربانی، سلامت بودن و سلامت ماندن، دوری از شرّ و بدی، خنده روبودن، گذشت، پیروزی، برخورداری از نام نیک در میان مردم و این ها چیزهایی که است که انسان عاقل و خردمند از طریق حیا به دست می آورد.(1)

این حدیث، بسیار زیبا و جالب توجه است و همان طور که ملاحظه می شود، حیا منشأ بسیاری از صفات پسندیده و ویژگی های ممتاز آدمی است.

ص: 35


1- محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج1، ص118.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در حدیثی دیگر، ده ویژگی برای انسان عاقل و فرزانه برشمرده است که آن نیز بسیار زیبا و راهگشاست. ویژگی های انسان عاقل در حدیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به این شرح است:

1. در برابر کسی که با او از سر نادانی و جهل رفتار می کند، بردبار باشد؛

2. از کسی که به او ستم کرده، بگذرد؛

3. در برابر کسی که از او پایین تر است، تواضع داشته باشد؛

4. با کسی که کار نیک انجام می دهد، مسابقه بگذارد؛

5. وقتی می خواهد چیزی بگوید، فکر کند اگر خوب است بگوید، تا فایده ای داشته باشد و اگر بد است نگوید، تا دچار پیامدهای آن نشود؛

ص: 36

6. وقتی با فتنه ای مواجه شد، به خدا پناه ببرد؛

7. مراقب دست و زبان خود باشد؛

8. وقتی کار خیر و فضیلتی در میان بود، به سرعت اقدام کند.

9. هیچ وقت بی حیایی نکند؛

10. حرص نزند.(1)

و این سخن از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بسیار شایان توجه است که فرمود: «قیامت فرانخواهد رسید، مگر آنگاه که حیا از زنان و کودکان برداشته شود.»(2)و شاید بتوان از این حدیث برداشت کرد که ازبین رفتن حیا به معنای پایان حیات انسان است!

ص: 37


1- محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج1، ص129.
2- محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج6، ص315.

تصویر

ص: 38

سلام کردن به همگان

«يَبْدُرُ مَنْ لَقِيَهُ بِالسَّلاَمِ» (به هرکس می رسید، سلام می کرد.)

کسی که خود را برتر از دیگران نمی پندارد، به دیگران سلام می کند و پیامبر در این زمینه نیز نمونه بود. ایشان حتی به کودکان نیز سلام می کرد تا بین مردم سنت شود و هیچ کس خود را از دیگران برتر نداند.

ص: 39

پنج سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

امام رضا (علیه السلام) به نقل از پدران خود نقل کرده که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:

من پنج کار را تا زنده ام، ترک نخواهم کرد: 1. غذاخوردن با بردگان بر روی زمین؛ 2. سوارشدن بر الاغ و پالان کردن آن؛ 3. دوشیدن بز با دست های خودم؛ 4. پوشیدن لباس های پشمی و خشن؛ 5. سلام کردن بر کودکان. من این کارها را انجام می دهم تا پس از من، به عنوان سنت، به آن ها توجه شود و مردم به آن اقتدا کنند.(1)

سخن گفتن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

«قالَ قُلْتُ صِفْ لِی مَنْطِقَهُ فَقالَ كَانَ صَلَّى اللَهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مُتَوَاصِلَ اَلْأَحْزَانِ دَائِمَ اَلْفِكْرَةِ لَيْسَتْ لَهُ راحَةٌ» (به دایی ام گفتم: ’سخن گفتن آن حضرت چگونه بود؟‘ گفت: ’آن حضرت پیوسته محزون و مدام در حال تفکر بود. آسایش و راحتی نداشت.‘)

محمد امین

دربارۀ سخن گفتن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، این نکته شایان توجه است که ایشان همواره به عنوان انسانی راست گو و امین مشهور و معروف بوده است و هیچ گاه در هیچ موقعیتی، حتی قبل از بعثت نیز، از او سخن دروغی شنیده نشده بود و همه بهراست گوبودن او ایمان و باور داشتند. او نه تنها در سخن راست می گفت، بلکه در عمل نیز صادق بود و کردار ایشان نیز از صداقت و راستی سرشار بود و به همین دلیل او را امین می خواندند؛ زیرا امین کسی است که صداقت و راستی را در عمل نشان داده باشد.

ص: 40


1- محمدبن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا، ج2، ص81. بدیهی است مقصود پیامبر اعظم از این مثال ها آن است که مدیران جامعه، خود را هم رنگ و همانند مردم بدانند، خود را از دیگران برتر و بهتر ندانند، با فقیران و بینوایان غذا بخورند، مانند آنان لباس بپوشند و مانند آنان زندگی کنند. البته این موضوع منحصر به مدیران نیست؛ بلکه شامل همۀ مردم و کسانی که ثروت و شهرت و... دارند نیز می شود.

مرد را دردی اگر باشد، خوش است

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اهل درد بود و می فرمود: «وقتی خدا کسی را دوست داشته باشد، ابری باران زا همواره در دل او می بارد» و فرمود:

خدا دل های اندوهگین را دوست دارد و محال است کسی که از ترس خدا می گرید، به جهنم برود. همان طور که محال است شیر به پستان بازگردد و حلق و گلویی که در راه خدا گردوغبار خورده، دود جهنم را نخواهد خورد. خندیدنِ بسیار دل را می میراند و خدا کسانی را که هیچ دردی ندارند و همواره مست خوشی هایند، دوست ندارد.(1)

درد یکی از مفاهیم بلند در ادبیات عرفانی ماست و آنچه باعث می شود انسان از دیگران، حتی فرشتگان نیز مقامی ارجمندتر و والاتر داشته باشد، درد است و انسان عارف این درد را با تمام وجود دوست دارد و به هیچ روی حاضر نیست آن را درمان کند.

عطار می گوید:

دوست تر دارم منِ آشفته دل * ذره ای دردت ز هر درمان که هست

و تنها چیزی که دردهای انسان را درمان می کند، همین درد است. می گوید:

هر آن دردی که دلدارم فرستد * شفای جان بیمارم فرستد

چو درمان است درد او دلم را * سزد گر درد بسیارم فرستد

نیاز به گفتن ندارد که این درد، درد ناشی از بیماری و غم و اندوه هایی نیست که معمولاً انسان ها به آن دچارند؛ بلکه دردی الهی است که حتی شرح آن نیز در بیان نمی گنجد.

حافظ می گوید:

خوشا نماز و نیاز کسی که از سر درد * به آب دیده و خون جگر طهارت کرد

دردی که عارف در سینه دارد، دردی روزافزون است و هر دم غمی تازه بر غم پیشین می افزاید و این درد تازه ازراه رسیده، چقدر برای عارف خوشایند و خواستنی است.

ص: 41


1- احمدبن فهد حلی، عدة الداعی، ص168.

تا شدم حلقه به گوش در میخانۀ عشق * هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم

و این درد چنان بر وجود عارف پنجه می اندازد که همۀ عالم را از یاد می برد و دنیا با همۀ زیبایی هایش در نگاه او هیچ ارزش و جاذبه ای ندارد:

سر درس عشق دارد دل دردمند حافظ * که نه خاطر تماشا نه هوای باغ دارد

و اینجاست که خدا هرکس را که بیشتر دوست دارد، بیشتر به او جرعه های درد می نوشاند. پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «أَعْظَمُ اَلنَّاسِ بَلاَءً اَلْأَنْبِيَاءُ ثُمَّ اَلْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ» (سخت ترین آزمون ها، برای پیامبران است و پس از آنان، برای هرکس که به آنان شباهت بیشتری داشته باشد.)(1)

بااین همه آن حضرت اهل مزاح بود و با مردم شوخی می کرد. ابن ابی الحدید می گوید این حدیث را همه روایت کرده اند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «إِنِّی لَأَمْزَحُ وَ لاَ أَقُولُ إِلاَّ حَقّاً» (من شوخی و مزاح می کنم؛ اما در همان شوخی نیز چیزی جز حق نمی گویم.)(2)

شوخی های شیرین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

روزی پیرزنی نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و از ایشان خواست دعا کند تا خدا او را به بهشت ببرد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «پیرزن ها به بهشت نمی روند!» پیرزن خیلی نگران شد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تبسمی کرد و این آیه را تلاوت فرمود: {إِنَّا أَنشَأْنَاهُنَّ إِنشَاءً فجَعَلْنَاهُنَّ أَبْكاَرًا}(3) «ما آنان را از نو می سازیم و آنان به صورت دوشیزگان وارد بهشت خواهند شد.»(4)

ص: 42


1- محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج12، ص348.
2- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ص331.
3- واقعه، 35 و 36.
4- محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج12، ص348؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ص331.

تصویر

ص: 43

تشویق به شوخی های حلال

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نه تنها شوخی می کرد، بلکه انسان های شوخ طبع را تشویق می کرد. نعیمان از کسانی بود که در جنگ بدر در رکاب پیامبر جنگیده بود. او بسیار اهل شوخی بود و خیلی می خندید و دیگران را می خنداند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دربارۀ او فرمود: «او با همین لب خندان به بهشت خواهد رفت.»(1)

بازی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با نوه های خود

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با دو فرزند خودش، حسن و حسین، شوخی می کرد و حسین را روی شکم خود می گذاشت و او را می خواباند و می گفت: «حَزَّقَةٌ حَزَّقَة تَرَقَّ عین بَقَّة.»(2)

سخن به اندازه گفتن

«وَ لا يَتَكَلَّمُ فِي غَيْرِ حَاجَةٍ يَفْتَتِحُ اَلْكَلاَمَ وَ يَخْتِمُهُ بِأَشْدَاقِهِ يَتَكَلَّمُ بِجَوَامِعِ اَلْكَلِمِ فَصْلاً لا فُضُولَ فِيهِ وَ لا تَقْصِيرَ دَمِثاً لَيْسَ بِالْجَافِي وَ لا بِالْمَهِينِ» (در جایی که نیاز نبود، سخن نمی گفت. آغاز و انجام سخنش، رسا و سخن ایشان جامع بود. نه اضافه سخن می گفت، نه کم. کلامش دل پذیر بود. سست و سبک سخن نمی گفت.)

دربارۀ کم گویی و پرهیز از زیاده گویی، روایات فراوانی به دست ما رسیده است که به برخی از آن ها اشاره می شود: «مَنْ قَلَّ كَلاَمُهُ بَطَنَ عَيْبُهُ» (هرکس کم سخن بگوید، عیبش پوشیده می ماند.)

«مَنْ أَمْسَکَ عَنْ فُضُولِ اَلْمَقَالِ شَهِدَتْ بِعَقْلِهِ اَلرِّجَالُ» (هرکس از زیاده گویی بپرهیزد، دانایان او را خردمند می دانند.)(3)

ص: 44


1- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ص332.
2- محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج16، ص296.
3- ابوالفتح آمدی، غرر الحکم و درر الکلم، ص212.

و سعدی می گوید:

زبان بریده به کُنجی نشسته صم بکم * بِه از کسی که نباشد زبانش اندر حکم

تشکر از هدیه های اندک

«تَعْظُمُ عِنْدَهُ اَلنِّعْمَةُ وَ إِنْ دَقَّتْ لاَ يَذُمُّ مِنْهَا شَيْئاً» (هدایا و پیشکش های دیگران هرچند کم، در نظرش بزرگ بود و هیچ گاه از هدیۀ کسی مذمت نمی کرد.)

علامه طباطبایی در سنن النبی به نقل از مناقب می گوید: «پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هدیه را می پذیرفت؛ حتی اگر یک جرعه شیر بود و آن را می خورد؛ اما صدقه از کسی قبول نمی کرد.»(1)

غذای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

«غَيْرَ أَنَّهُ كانَ لا يَذُمُّ ذَوَّاقاً وَ لا يَمْدَحُهُ» (از طعم غذا، تعریف یا مذمت نمی کرد.)

در اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از غذایی تعریف یا مذمت نمی کرد، رازی وجود دارد که توجه به آن ضروری است: نخست آنکه همۀ غذاها نعمت خدا هستند و انسان آگاه باید در برابر نعمت ها اهل شکر و سپاس باشد. دوم اینکه تعریف یا مذمت غذا غیر از ستایش و تشکر از آشپز و صاحب خانه است و طبیعی است که آن حضرت از هرکس که کاری انجام می داد، به نحو شایسته تشکر و قدردانی می کرد.نکتۀ دیگری که از این روایت می توان فهمید، این است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای آنکه همسران یا میزبانان خود را به زحمت نیندازد، از غذایی تعریف نمی کرد تا کسان دیگر هم بگویند باید برای رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) همان غذا را تهیه کنیم و طبیعی است که این کار، مستلزم هزینه و زحمت

ص: 45


1- سیدمحمدحسین طباطبایی، سنن النبی، ص129.

بود. نکتۀ آخر آنکه غذای موردعلاقۀ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، قطعاً موردتوجه مسلمانان قرار می گرفت و در نتیجه ممکن بود مسلمانان بخواهند غذای موردعلاقۀ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را روی سفره های خودشان داشته باشند که این نیز مشکلاتی را برای مردم ایجاد می کرد.

ص: 46

فصل سوم: دنیا از نگاه آفتاب

اشاره

ص: 47

تصویر

ص: 48

دنیا در نگاه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

«وَ لا تُغْضِبُهُ اَلدُّنْيا وَ ما كانَ لَها» (دنیا و داشته های آن، او را عصبانی و خشمگین نمی کرد.)

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمود: «خدایا مرا مانند بینوایان زنده بدار، مانند بینوایان بمیران و مرا در جمع بینوایان محشور کن!»(1)

و می فرمود: «اَلْفَقْرُ فَخْرِی»(2)

(فقر افتخار من است.)

و بدیهی است کسی که دعا می کند خدا او را در همۀ احوال در بینوایی و میان بینوایان قرار دهد و به فقیربودن افتخار می کند، مال و قدرت دنیا برای او ارزشی ندارد و این درسی بزرگ برای کسانی است که در منصب و جایگاه قدرت و مدیریت می نشینند.

البته در نظر مردان خدا، پادشاهی و قدرت واقعی همان بندگی خداست و این گنج شایگان که کنج فقر است، در گنجینۀ پادشاهان نیز یافت نمی شود. حافظ می گوید:

گوشۀ ابروی توست منزل جانم * خوش تر از این گوشه پادشاه ندارد

ص: 49


1- سیدمحمدحسین طباطبایی، سنن النبی، ص130.
2- محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج69، ص49.

موقوفات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چیزی برای خود پس انداز نمی کرد. صدقات را از ثروتمندان می گرفت و بلافاصله همۀ آن را بین فقرا تقسیم می کرد و چیزی از آن برای خود برنمی داشت یا ملکی برای خود نمی خرید؛ اگر از سهمی که از غنائم بر می داشت، چیزی از خرج زندگی شان اضافه می مانْد، با آن مِلکی می خرید و آن را وقف می کرد. برخی از موقوفات ایشان، تا قرن چهارم، هنوز باقی بود.(1)

دنیاگریزی

امام علی (علیه السلام) می فرماید:

به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اقتدا کن و از او الگو بگیر؛ زیرا او بهترین الگو و بهترین سرمشق زندگی است و کسی نزد خدا محبوب تر است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را الگوی خودش بداند و پا جای پای او بگذارد.

او با بی میلی، مقدار اندکی از خوردنی های دنیا را خورد.

به دنیا حتی نگاهی هم نکرد.

پهلوهایش از همۀ مردم لاغرتر و شکمش از همگان کوچک تر بود.

می خواستند دنیا را به او بدهند؛ اما او نپذیرفت و چون می دانست خدا چیزی را دوست ندارد، او نیز آن را دوست نمی داشت و هرچه در نظر خدا حقیر و پست بود، در نظر او نیز حقیر و پست بود و هرچه در نگاه خدا کوچک بود، در نظر او نیز ناچیز بود...

او روی خاک می نشست و غذا می خورد و مانند بردگان می نشست.

با دست خودش کفشش را می دوخت و با دست خودش لباسش را پینه می زد.

روی الاغِ برهنه سوار می شد و دیگران را نیز پشت سر خود سوار می کرد.

ص: 50


1- ابوحاتم رازی، اعلام النبوة، ص76.

تصویر

ص: 51

پرده ای بر در خانه اش آویخته بودند که روی آن تصاویری وجود داشت. به همسرش گفت: «این را بردار؛ زیرا وقتی آن را می بینم، به یاد دنیا و زرق وبرق آن می افتم.»

او با تمام وجود از دنیا بریده بود و یاد دنیا را نیز در ذهن و اندیشۀ خود کشته بود و دوست داشت چیزی از تزیینات دنیا پیش چشمش نباشد تا دل به داشته های دنیا نبندد و دنیا را محل آسایش خود نداند و امید ماندن در این دنیا را نداشته باشد. بنابراین او دنیا را از جانش بیرون کرده بود و آن را از دلش رانده بود و از چشمش دور کرده بود و طبیعی است که اگر کسی از چیزی بدش بیاید، دوست ندارد که به آن نگاه کند یا دربارۀ آن حرفی زده شود.

او لاغر از دنیا رفت و به سلامت به سرای باقی شتافت.

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تا آنگاه که از دنیا رفت و دعوت حق را لبیک گفت، سنگی روی سنگ دیگر نگذاشت. این لطف و نعمت خداست که ما چنین الگویی داریم و می توانیم از او پیروی کنیم. ما چنین پیشوایی داریم که می توانیم راه او را ادامه دهیم و من همین لباسم را آن قدر پینه زده ام که از پینه دوز خجالت می کشم وکسی به من گفت: «اگر خودت نمی توانی، من آن را دور بیندازم؟» گفتم: «دور شو! دور شو! که صبحگاهان، مردم تعریف می کنند که شبروان چه هنری داشته اند.»(1)

ص: 52


1- نهج البلاغه، خطبۀ 159.

یک دشت طلا!

امام رضا (علیه السلام) از پدران خود نقل کردند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:

فرشته ای به دیدار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و گفت: «خدای عزّوجل به تو سلام رساند و فرمود: ’اگر تمایل داشته باشی، تمام منطقۀ مکه را برایت از طلا پر می کنم!‘»

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را نپذیرفت و سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت: «خدایا می خواهم یک روز سیر باشم و از تو تشکر کنم و یک روز گرسنه باشم و از تو درخواست کنم.»(1)

ص: 53


1- محمدبن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج2، ص30.

حرکت بر مدار حق

«فَإِذا تُعُوطِیَ اَلْحَقُّ لَمْ يَعْرِفْهُ أَحَدٌ وَ لَمْ يَقُمْ لِغَضَبِهِ شَیْءٌ حَتَّى يُنْتَصَرَ لَهُ وَ إِذَا أَشارَ أَشَارَ بِكَفِّهِ كُلِّها وَ إِذا تَعَجَّبَ قَلَبَها وَ إِذا تَحَدَّثَ قَارَبَ يَدَهُ اَلْيُمْنَى مِنَ اَلْيُسْرَى فَضَرَبَ بِإِبْهامِهِ اَلْيُمْنَى راحَةَ اَلْيُسْرَى وَ إِذا غَضِبَ أَعْرَضَ بِوَجْهِهِ وَ أَشاحَ وَ إِذا فَرِحَ غَضَّ طَرْفَهُ جُلُّ ضِحْكِهِ اَلتَّبَسُّمُ يَفْتَرُّ عَنْ مِثْلِ حَبِّ اَلْغَمامِ.»

(وقتی پای حق در میان بود، کسی را نمی شناخت و ملاک او حق بود، نه افراد. چیزی در برابر خشم ایشان، تاب مقاومت نداشت و تمامی توان خود را به کار می گرفت تا حق را پیروز کند. وقتی به کسی اشاره می کرد، با تمام دست [و نه با انگشت] اشاره می فرمود و در هنگام تعجب، دست خود را برمی گرداند و در هنگام صحبت، دست راست را به دست چپ نزدیک می کرد و با شست راست خود، به کف دست چپ می زد. در هنگام خشم، روی مبارک خود را برمی گرداند. در هنگام خوش حالی، سر خود را پایین می انداخت. بیشتر خندۀ ایشان تبسّم بود و در هنگام خنده، دندان های سفیدش آشکار می شد.)

تصویر

ص: 54

فصل چهارم: رفتار آفتاب

اشاره

ص: 55

تصویر

ص: 56

ویژگی های رفتاری پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

علامه مجلسی به نقل از کتاب نبوت روایت می کند که امام علی (علیه السلام) در توصیف پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:

هرگاه با کسی دست می داد، صبر می کرد تا او دستش را بکشد و هیچ گاه پیامبر ابتدا دست خود را نمی کشید.

اگر کسی با ایشان صحبت می کرد، تا وقتی که او نمی رفت، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می ایستاد و به حرفش گوش می داد و هیچ وقت نشد که حرف طرف تمام نشده باشد و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برود. اگر کسی با ایشان بحثی داشت، این پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که سکوت می کرد.

هیچ گاه پای خودش را پیش کسی دراز نمی کرد.

اگر دو کار می بایست انجام شود، او کار سخت تر را انتخاب می کرد و انجام می داد.

هیچ گاه به نفع خودش موضع نمی گرفت؛ مگر جایی که حرمت های الهی در خطر بود که آنجا برای خدا خشمگین می شد.

هیچ وقت در حال تکیه دادن غذا نمی خورد.

هیچ گاه به بینوایان نه نمی گفت و هیچ فقیری را محروم

ص: 57

نمی ساخت و چیزی به او می داد و اگر هیچ چیزی نداشت، او را دلداری می داد.

نمازش از همه کوتاه تر بود.(1)

سخنرانی اش از همۀ سخنرانان کوتاه تر بود و حرف اضافه به هیچ وجه نداشت.

حضور او، از بوی خوشش معلوم بود.

وقتی مهمان داشت، پیش از همه شروع می کرد و آخر از همه، از غذاخوردن دست می کشید.

از همان چیزی که پیشش بود، برمی داشت و دست به جاهای دیگر سفره دراز نمی کرد.

بیشتر خرما و رطب می خورد.آب را می مکید و آن را یک نفس نمی نوشید.

با دست راست غذا می خورد، آب می نوشید و با همان دست چیزی به مردم می داد و می گرفت و دست چپش برای بقیۀ کارها بود.

وقتی برای کسی دعا می کرد، سه بار دعا می کرد؛ ولی سخن های دیگر خود را تکرار نمی کرد.

برای ورود به خانۀ مردم، سه بار اجازه می گرفت.

برای مخاطب خود به روشنی و سادگی سخن می گفت و همه منظور ایشان را می فهمیدند. وقتی سخن می گفت، انگار نور از بین دندان هایش بیرون می تراوید... .(2)

شجاعت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

در جنگ احد، کار سخت شد. دشمن هجوم آورده بود. هرکدام از سربازان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می خواستند از خودشان دفاع کنند و سربازان یکی یکی به

ص: 58


1- به قرینۀ بخش بعدی، مقصود نمازجماعت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است که بسیار کوتاه بود.
2- محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج16، ص237.

تصویر

ص: 59

شهادت می رسیدند. سوارکارانِ معروف قریش با همدیگر قرار گذاشتند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را بکشند. از همه طرف به سمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هجوم آوردند. عده ای نیز به سمت ایشان سنگ پرتاب می کردند. سنگی بر پیشانی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خورد و پیشانی ایشان شکست و خون از پیشانی، روی محاسن ایشان می ریخت. یکی از حلقه های کلاه خود در پیشانی پیامبر فرو رفته بود. دندان ایشان شکسته و لب ایشان پاره شده بود. ابیّ بن خلف که از یکه سواران قریش بود، گفت: «خدا مرا بکشد، اگر محمد را نکشم!»

ص: 60

علی (علیه السلام) و گروهی از مسلمانان نمی گذاشتند که او به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نزدیک شود. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی او را دید، فرمود: «بگذارید بیاید.» او پیش تاخت و نزدیک پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که رسید، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ضربه ای بر گردن او زد که از روی اسب به زمین افتاد و برخاست و با سرعت تمام، همراه دوستانش پا به فرار گذاشت و مانند گاوی زخم خورده ناله می کرد. دوستانش به او گفتند: «چرا این قدر دادوبیداد می کنی؟ فقط یک ضربۀ ساده که بیشتر نبود؟»

گفت: «به خدا قسم، اگر محمد این ضربه را به اهل حجاز زده بود، همه می مردند!»و در جنگ حنین، وقتی یارانش همه فرار کردند و هریک به سمتی گریختند، در میانۀ کارزار ایستاده بود و فقط علی (علیه السلام) و چند نفری از یارانش در کنارش مانده بودند و سنگ و تیر، مانند باران بر سرش می بارید؛ اما از جای خود تکان نخورد و صدا می زد: «برگردید، من محمد بن عبدالله هستم. من محمد رسول الله هستم» و آ ن قدر ایستادگی کرد تا در جنگ پیروز شد.(1)

ص: 61


1- ابوحاتم رازی، اعلام النبوة، ص114.

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در خانه

«قالَ اَلْحَسَنُ (علیه السلام) فَكَتَمْتُ هَذَا اَلْخَبَرَ عَنِ اَلْحُسَيْنِ (علیه السلام) زَمَاناً ثُمَّ حَدَّثْتُهُ فَوَجَدْتُهُ قَدْ سَبَقَنِي إِلَيْهِ وَ سَأَلَهُ عَمَّا سَأَلْتُهُ عَنْهُ فَوَجَدْتُهُ قَدْ سَأَلَ أَبَاهُ عَنْ مَدْخَلِ اَلنَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ مَخْرَجِهِ وَ مَجْلِسِهِ وَ شَكْلِهِ فَلَمْ يَدَعْ مِنْهُ شَيْئاً قَالَ اَلْحُسَيْنُ (علیه السلام) سَأَلْتُ أَبِی (علیه السلام) عَنْ مَدْخَلِ رَسُولِ اَللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَقالَ كَانَ دُخُولُهُ لِنَفْسِهِ مَأْذُوناً لَهُ فِی ذَلِكَ فَإِذَا أَوَى إِلَى مَنْزِلِهِ جَزَّأَ دُخُولَهُ ثَلاَثَةَ أَجْزَاءٍ جُزْءاً لِلَهِ تَعالَى وَ جُزْءاً لِأَهْلِهِ وَ جُزْءاً لِنَفْسِهِ.»

(امام حسن (علیه السلام) فرمود: «من این خبر را تا مدتی به حسین (علیه السلام) نگفتم و وقتی به او گفتم، دیدم او پیش از من، از دایی مان(1)

همین موضوع را پرسیده است و نیز متوجه شدم که برادرم، حسین (علیه السلام)، علاوه بر دایی، از پدرمان نیز دربارۀ نحوۀ ورود و خروج و نشستن و شکل و شمایل آن حضرت سؤال کرده و همه چیز را پرسیده بود.»

امام حسین (علیه السلام) فرمود: «از پدرم دربارۀ چگونگی ورود حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) به خانه و کارهایی که در خانه انجام می داد، سؤال کردم. پدرم فرمود: ’ورود آن حضرت در اختیار خودشان بود. ایشان وقتی به خانه می رفت، وقت خود را سه قسمت می کرد: یک قسمت برای خداوند تبارک وتعالی، یک قسمت برای خانواده و یک قسمت نیز برای خودش.‘»

ص: 62


1- منظور از «دایی» در این کتاب، همان «هندبن ابی هاله» است.

مدیریت زمان

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:

هرکس عاقل باشد، باید وقت خود را به چهار قسمت تقسیم کند: بخشی از آن را به مناجات با خدا اختصاص دهد؛ بخشی از آن را به حضور در نزد عالمان و فرزانگان اختصاص دهد تا دین را به او بیاموزند و او را نصیحت کنند؛ بخشی را برای رسیدگی به حساب خودش و کارهایی که کرده اختصاص دهد و بخش دیگر را به لذت و تفریح حلال اختصاص دهد.(1)

در حدیث ابوذر نیز آمده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:آدم عاقل باید وقت خود را مدیریت کند. بخشی را به مناجات با خدا اختصاص دهد، بخشی را به محاسبۀ نفس خود بگذراند، بخشی از آن را در تفکر در آفرینش سپری کند و بخش دیگر را به نیازهای خود، مانند خوردن و آشامیدن، اختصاص دهد.

ص: 63


1- محمدبن محمد سبزواری، جامع الأخبار، ص513.

تصویر

ص: 64

همچنین فرمود: «آدم عاقل برای سه کار راهی سفر می شود: توشه یافتن برای آخرت، کسب معاش و تفریحات حلال.»(1)

کارهای شخصی

علامه طباطبایی در سنن النبی به نقل از مناقب می گوید:

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با دست خود کفشش را پینه می کرد، لباسش را می دوخت؛

در را خودش باز می کرد و به کسی دستور نمی داد که در را باز کند؛

خودش گوسفندان را می دوشید و شتر را می بست و می دوشید؛

ص: 65


1- ابن ابی جمهور احسائی، عوالی اللآلی، ج1، ص93.

وقتی خادم ایشان خسته می شد، خودش گندم یا جو را آرد می کرد؛

رختخوابش را خودش پهن می کرد؛

کسی در راه، پیشاپیشِ ایشان نمی رفت تا راه را باز کند [و کور باش و دور باش بگوید]؛

وقتی می نشست، به متکا تکیه نمی زد؛

در کارِ خانه به خانواده اش کمک می کرد؛

گوشت را خودش ریز می کرد؛

وقتی بر سر سفره حاضر می شد، بسیار ساده می نشست و انگشتان خود را پاک می کرد و هرگز آروغ نمی زد و دعوت آقا و نوکر را برای غذا می پذیرفت؛ ولو غذای آنان پاچۀ گوسفندی باشد.(1)

ص: 66


1- محمدحسین طباطبایی، سنن النبی، ص129.

فصل پنجم: آفتاب و مردم

اشاره

ص: 67

تصویر

ص: 68

رسیدگی به امور مردم

«ثُمَّ جَزَّأَ جُزْأَهُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اَلنَّاسِ فَيَرُدُّ ذَلِکَ بِالْخاصَّةِ عَلَى اَلْعامَّةِ وَ لا يَدَّخِرُ عَنْهُمْ مِنْهُ شَيْئاً وَ كانَ مِنْ سِيرَتِهِ فِی جُزْءِ اَلْأُمَّةِ إِيثارُ أَهْلِ اَلْفَضْلِ بِإِذْنِهِ وَ قَسَّمَهُ عَلَى قَدْرِ فَضْلِهِمْ فِی اَلدِّينِ فَمِنْهُمْ ذُو اَلْحاجَةِ وَ مِنْهُمْ ذُو اَلْحاجَتَيْنِ وَ مِنْهُمْ ذُو اَلْحَوائِجِ فَيَتَشاغَلُ وَ يَشْغَلُهُمْ فِيمَا أَصْلَحَهُمْ وَ أَصْلَحَ اَلْأُمَّةَ مِنْ مَسْأَلَتِهِ عَنْهُمْ وَ إِخْبارِهِمْ بِالَّذِی يَنْبَغِی.»

(سپس قسمت خود را بین خود و مردم تقسیم می کرد: اول خواص وارد می شدند و پس از آن سایر مردم و وقتی که به مردم اختصاص داشت، همه را صرف رسیدگی به آنان می کرد و خود ایشان از این وقت استفاده نمی کرد. اهل دانش را احترام می کرد و وقت بیشتری به آنان اختصاص می داد. بعضی از مراجعان، خواسته های متعددی داشتند. حضرت به همۀ آن ها رسیدگی می کرد و آن ها را به کاری وامی داشت که صلاح آن ها و صلاح امت در آن بود و آنان را راهنمایی می کرد که چه چیزی به خیر و صلاح آن هاست.)

ص: 69

توجه به مردم

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:

خدا گروهی را آفریده است که وجودشان ناشی از رحمت خداست. برای رحمت خدا آفریده شده اند و خدا آن ها را به رحمت خود آفریده است و آن ها کسانی هستند که نیازهای مردم را برطرف می کنند و هرکس از شماها که می تواند از این گروه باشد، شتاب کند که راه برای او باز است.(1)

امیر مؤمنان (علیه السلام) فرمود:

از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که فرمود: «هرکس یک نیاز از برادر مؤمن خود برطرف کند، مانند کسی است که تمام عمر را به عبادت خدا سپری کرده و هرکس پشت سر انسانی مؤمن برای او دعا کند، فرشتگان می گویند: ’خدا همین دعا را در حق تو نیز مستجاب کند و...‘»(2)

ص: 70


1- حسین بن محمد نوری، خاتمة المستدرک، ج2، ص316.
2- محمدبن حسن طوسی، الأمالی، ص482.

پاداش برطرف کردن نیاز مردم

امام صادق (علیه السلام) فرمود: «قسم به همان خدایی که محمد را با بشارت و بیم مبعوث کرده، قطعاً برطرف کردن نیاز انسانی مسلمان، از حج و طواف بهتر است، از حج و طواف بهتر است...» و تا ده مرتبه این حج و طواف را تکرار کرد و فرمود: «تقوا داشته باشید و از انجام دادن کار خیر خسته و دلگیر نشوید که خدای بزرگ و پیامبر او نیازی به شما ندارند؛ بلکه این شمایید که به او نیاز دارید و خدا می خواهد به این وسیله دلیلی داشته باشد تا شما را به بهشت ببرد.»(1)

ص: 71


1- محمدبن حسن طوسی، الأمالی، ص695.

قرض گرفتن برای کمک به دیگران!

روزی بینوایی نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و از آن حضرت چیزی خواست. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که چیزی نداشت تا به او بدهد، رو به اصحاب کرد و فرمود: «کسی به من قرض می دهد؟»

ص: 72

تصویر

ص: 73

یکی از انصار برخاست و گفت : «من می دهم.»

فرمود: «پس به این بندۀ خدا چهار جوال خرما بده.»

آن مرد انصاری رفت و به او چهار جوال خرما داد. بعد نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و گفت: «لطفاً خرماهای مرا بدهید.» پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که خرمایی نداشت، فرمود: «ان شاءالله می دهم.» دوباره آمد و تقاضای خود را تکرار کرد. فرمود: «ان شاءالله می دهم.» بار سوم آمد و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «ان شاء الله.»

مرد انصاری گفت: «یا رسول الله، شما که فقط می گویید ان شاءالله!»

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خندید و فرمود: «بازهم کسی هست که به من قرض بدهد؟»

مردی از میان جمع برخاست و گفت: «من می دهم.»

فرمود: «چقدر خرما داری؟» گفت: «هرچه بخواهید.»

فرمود: «به این مرد هشت جوال خرما بده.»

مرد انصاری گفت: «ولی طلب من چهار تا بیشتر نبود؟»فرمود: «بله، ولی من چهار جوال اضافه به تو می دهم تا کاملاً راضی باشی.»(1)

ص: 74


1- عبدالله بن جعفر حمیری، قرب الاسناد، ص114.

ص: 75

شفاعت از مددکاران مردم

داوود رقی از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند که فرمود:

خدا وقتی به کسی نعمتی داد، نیازهای مردم را به او حواله می کند. اگر او بدون آنکه نیازمندان را تحقیر کند، نیاز آنان را برطرف کرد، او را به بهشت خواهد برد و اگر نیازشان را برطرف نکرد، علاوه بر اینکه او را به جهنم خواهد برد، هرچه به او داده نیز، از او خواهد گرفت و در روز قیامت هم از شفاعت رسول خدا بی بهره خواهد ماند.(1)

بی بهره ماندن از شفاعت رسول خدا تأکیدی است بر آنکه آن حضرت به رفع نیاز نیازمندان توجه بسیار ویژه ای داشته است و کسانی را که به این امر مهم بی توجه اند، در روز قیامت از شفاعت خود محروم خواهد کرد.

ص: 76


1- علی نمازی، مستدرک سفینة البحار، ج10، ص102؛ عبدالله بن جعفر حمیری، قرب الاسناد، ص114.

فصل ششم: آفتاب و نیازمندان

اشاره

ص: 77

تصویر

ص: 78

حفظ حرمت نیازمندان

یسع بن حمزه می گوید:

من در خانۀ امام رضا (علیه السلام) بودم و با ایشان گفت وگو می کردم. جمعیت انبوهی در آنجا حاضر بودند و هرکس از ایشان سؤالی می پرسید و جواب می گرفت. در همین بین، مردی بلندقد و لاغر وارد مجلس شد و سلام کرد و به ایشان گفت: «یابن رسول الله، من طرفدار شما و پدران شما هستم. از حج می آمدم که پول هایم گم شد و الان چیزی ندارم که بتوانم به شهرم برگردم. اگر شما به من لطف کنید و پولی بدهید، وقتی به شهر خودم رسیدم، هرچه به من داده اید، به عنوان صدقه به نیازمندان خواهم داد. من در شهر خودم آدم فقیری نیستم و به صدقه نیازی ندارم. الان اینجا، درمانده و گرفتار شده ام.»

امام فرمود: «بنشین تا کمی آسوده شوی.»

و بعد رو به مردم کرد و بحث و گفت وگو با آنان را ادامه داد. وقتی مردم رفتند، من و سلیمان جعفرى و خیثمة و همان مرد قدبلند ماندیم.

امام رضا (علیه السلام) به ما گفت: «اجازه می دهید من داخل اتاقم بروم؟»

ص: 79

سلیمان گفت: «شما صاحب اجازه اید.»

امام رفت و لحظه ای بعد دستش را از گوشۀ در بیرون آورد و فرمود: «آن مرد خراسانی کجاست؟»

مرد قدبلند خراسانی گفت: «اینجا هستم.»

فرمود: «این دویست دینار را بگیر تا بتوانی به شهر و دیار خودت برگردی. این تبرک است و نیازی نیست که آن را از جانب من به کسی صدقه بدهی و برو.»

سلیمان گفت: «فدایت شوم، شما که این همه پول به این مرد دادید، چرا روی خودتان را از او پوشاندید؟»

فرمود: «چون نمی خواستم شرمندگی را در نگاهش ببینم. آیا این حدیث را نشنیده ای که رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ’کسی که کار نیک را پنهانی انجام دهد، کارش به اندازۀ هفتاد حج ارزش دارد وکسی که کار زشت خود را افشا کند، بیچاره می شود و کسی که آن را پنهان کند، آمرزیده خواهد شد‘(1) و این شعر را نشنیده ای که ’متى آته یوما لاطلب حاجة * رجعت إلى أهلی و وجهی بمائه‘؛ هرگاه می روم و از او چیزی می خواهم، وقتی برمی گردم، هنوز آبرویم باقی است.»(2)

ص: 80


1- «المستتر بالحسنة یعدل سبعین حجة و المذیع بالسیئة مخذول و المستتر بها مغفور له.» محمدبن یعقوب کلینی، کافی، ج4، ص33.
2- محمدبن یعقوب کلینی، کافی، ج4، ص33.

پرهیز از اظهار حاجت

حارث همدانی می گوید:

شبی در خدمت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بودم، گفتم: «من از شما خواهشی دارم که برایم انجام دهید.»

فرمود: «من می توانم آن را برایت انجام دهم؟»

گفتم: «بله یا امیرالمؤمنین!»

فرمود: «خدا خیرت دهد.»

و بعد برخاست و چراغ را خاموش کرد و فرمود: «حالا بگو. چراغ را خاموش کردم که تو شرمنده نشوی و هرچه می خواهی، از من درخواست کنی؛ زیرا من از رسول خدا شنیدم که فرمود: ’نیازها امانت اند که خدا آن ها را در دل بندگان خود گذاشته. اگر آن را در دل خود نگه داشتند، برایشان عبادت محسوب خواهد شد و اگر آن را بر زبان آوردند، کسی که آن را شنیده و از آن مطلع شده است، باید کمکش کند.‘»(1)

ص: 81


1- محمدبن یعقوب کلینی، کافی، ج4، ص35.

ابلاغ نیاز مردم به مسئولان

«وَ يَقُولُ لِيُبَلِّغِ اَلشّاهِدُ مِنْكُمُ اَلْغائِبَ وَ أَبْلِغُونِی حَاجَةَ مَنْ لا يَقْدِرُ عَلَى إِبْلاغِ حاجَتِهِ فَإِنَّهُ مَنْ أَبْلَغَ سُلْطاناً حاجَةَ مَنْ لا يَقْدِرُ عَلَى إِبْلاغِها ثَبَّتَ اَللَهُ قَدَمَيْهِ يَوْمَ اَلْقِيامَةِ» (می فرمود: حاضران به غایبان این پیام را برسانند. هرکس به من دسترسی ندارد، حاجتش را به من اطلاع دهید؛ زیرا هرکس حاجت نیازمندی را به اطلاع حاکمی برساند، به ویژه دربارۀ کسی که دسترسی به حاکم ندارد و مشکل او را پیگیری کند، خداوند در روز قیامت به او گام های استوار عنایت خواهد فرمود.)

ص: 82

سلطان های روی زمین دو نوع اند: سلطان هایی که بر اساس حق به قدرت رسیده اند و بر اساس عدل و انصاف با مردم رفتار می کنند و سلطان هایی که به ناحق بر ملت حکومت یافته اند و بر اساس ستم و بیرون از انصاف با مردم رفتار می کنند. سلطان، تنها حاکم یک کشور نیست. گاهی سلطان کسی است که حوزۀ قدرت محدودتری دارد و کاری در قسمتی از کشور، استان، شهرستان و... به او سپرده شده است یا مدیریتی در سازمان و مؤسسه ای دارد. همۀ این سلطان ها می توانند مشمول این سخن ارجمند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باشند و به نیازهای مردم توجه کنند و تا جایی که ممکن است نیازشان را برطرف کنند و بین خود و مردم فاصله نگذارند و میان خود و مردم خطی ارتباطی برقرار کنند تا نیازمندان و گرفتاران بتوانند به سهولت به آنان دسترسی داشته باشند.

ص: 83

از سوی دیگر، کسانی نیز هستند که در دستگاه قدرت، اعم از خوب و بد، جایگاهی دارند و می توانند با صاحبان قدرت ارتباط داشته باشند و حرفشان توسط حاکمان و مدیران شنیده می شود. چنین کسانی نیز در موقعیتی بسیار حساس و خطرناک قرار دارند و حرفی که می زنند، می تواند آنان را بهشتی یا جهنمی کند و گاهی حرفی که می زنند، می تواند باعث خیری فراگیر یا شرّی گسترده شود و گاه کسانی با گفتن حرفی در نزد سلطان، گناهی بزرگ و غیر قابل بخشش بر دوش می کشند؛ درحالی که هیچ سودی از نتیجۀ کار خود نمی برند.

ص: 84

به این حدیث از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) توجه فرمایید:

هرکس با گفتن حرفی در نزد سلطان، مؤمنی را بترساند تا او را گرفتار کند، حتی اگر حرف او نتیجه ای نداشته باشد و سلطان هم با آن فرد مؤمن کاری نداشته باشد، گویندۀ آن حرف قطعاً به جهنم خواهد رفت و اگر حرفی که زده، نتیجه داشته باشد و باعث گرفتاری آن فرد مؤمن شود، چنین کسی در همان جایی از جهنم خواهد بود که فرعون و هوادارانش هستند.

و فرمود: «هرکس دربارۀ مؤمنی چیزی بگوید که باعث وحشت و گرفتاری او شود، روز قیامت در حالی به محشر وارد خواهد شد که روی پیشانی اش نوشته اند این فرد از رحمت خدا محروم است.»(1)

ص: 85


1- ورام بن ابی فراس، مجموعة ورام، ج2، ص163.

تشویق کمک به نیازمندان

از طرف دیگر، اگر کسی برای انسانی مؤمن کاری بکند، پاداشی بسیار بزرگ خواهد داشت.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:مسلمان با مسلمان برادر است و نباید به او ستم کند یا او را به حال خود رها کند و از او بی خبر باشد و هرکس کوشش کند نیاز برادرش را برطرف کند، خدا نیازش را برطرف خواهد کرد و هرکس گرفتاری مؤمنی را برطرف کند، خدا در روز قیامت اندوه او را برطرف خواهد کرد و هرکس عیب مسلمانی را بپوشاند، خدا در روز قیامت عیب او را خواهد پوشاند. یا هرکس دل مسلمانی را شاد کند، خدا در روز قیامت دل او را شاد خواهد کرد.(1)

همچنین فرمود:

هرکس به برادر مؤمنش کمکی بکند یا به فریاد او برسد و او را از غصه یا گرفتاری و پرتگاهی نجات دهد، خدا برای او ده حسنه ثبت خواهد کرد و ده رتبه به او خواهد داد و پاداش آزادکردن ده برده به او خواهد بخشید و در روز قیامت ده شفیع در کنار او قرار خواهد داد.(2)

مسئولان و نیازمندان

ابومریم از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده که فرمود:

هرکس مدیریتی در جامعۀ اسلامی داشته باشد، ولی روی خود را از مردم پنهان کند و نیازمندان دسترسی به او نداشته باشند، خدا نیز در روز قیامت که روز نیاز و بینوایی و فقر است، روی خود را از او برخواهد گرداند.(3)

ص: 86


1- ابن ابی جمهور احسائی، عوالی اللآلی، ج1، ص128.
2- ابن ابی جمهور احسائی، عوالی اللآلی، ج1، ص357.
3- ابن ابی جمهور احسائی، عوالی اللآلی، ج2، ص344.

رسیدگی به مشکلات مردم

«لا يَذْكُرُ عِنْدَهُ إِلاَّ ذَلِکَ وَ لا يَقْبَلُ مِنْ أَحَدٍ غَيْرِهِ يَدْخُلُونَ رُوَّاداً وَ لا يَفْتَرِقُونَ إِلاَّ عَنْ ذَوَاقٍ وَ يَخْرُجُونَ أَدِلَّةً فُقَهَاءَ فَسَأَلْتُهُ عَنْ مَخْرَجِ رَسُولِ اَللَهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) كَيْفَ كانَ يَصْنَعُ فِيهِ فَقالَ كانَ رَسُولُ اَللَهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) يَخْزُنُ لِسَانَهُ إِلا عَمَّا يَعْنِيهِ وَ يُؤْلِفُهُمْ وَ لا يُنَفِّرُهُمْ وَ يُكْرِمُ كَرِيمَ كُلِّ قَوْمٍ وَ يُوَلِّيهِ عَلَيْهِمْ» (در نزد آن حضرت، فقط مسائل ضروری و مشکلات نیازمندان مطرح می شد و اجازه نمی داد کسی دربارۀ چیزی دیگر حرف بزند. مردم با نیاز فراوان وارد خانۀ آن حضرت می شدند و با دست پر از آنجا بیرون می آمدند. وقتی بیرون می آمدند، خودشان مثل یک راهنمای آگاه بودند. از پدرم دربارۀ بیرون رفتن رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از خانه و اینکه در بیرون چه می کرد، سؤال کردم. پدرم فرمود: «رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) زبان خود را حفظ می کرد. جز در مواردی که لازمبود، سخنی نمی گفت. کاری می کرد که باعث وحدت و الفت مردم شود و مردم دچار تفرقه نشوند. انسان های بزرگوار را به عنوان رئیس قبیله انتخاب می کرد.»)

ص: 87

تصویر

ص: 88

رفتن به دنبال مردم برای حل مشکلات آنان

در یکی از کوچه های مدینه، پیرزنی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید و گفت: «من با شما حرفی دارم و می خواهم برایم کاری بکنید.»

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «ای مادرِ فلانی، هرجا که خواستی بگو تا بیایم و ببینم مشکلت چیست.» او آدرسی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) داد و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفت و به صحبت های او گوش داد و مشکل او را برطرف کرد.(1)

نکتۀ بسیار جالبی که در این روایت است، آن است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نفرمود «به خانۀ ما بیا»، یا «به مسجد بیا تا ببینم مشکلت چیست»؛ بلکه برخلاف ارباب قدرت که حتی در دفتر خود مردم را راه نمی دهند، به راه می افتد تا پای درددل پیرزنی درمانده بنشیند و مشکلش را حل کند.

ص: 89


1- حسین بن مسعود بغوی، الأنوار فی شمائل النبی المختار، ص163.

لبی پر از لبخند

«وَ يُحَذِّرُ اَلنّاسَ وَ يَحْتَرِسُ مِنْهُمْ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَطْوِیَ عَنْ أَحَدٍ بِشْرَهُ وَ لا خُلُقَهُ» (از مردم برحذر بود؛ بدون اینکه خوش رویی و اخلاق خوشش را از آنان دریغ کند.)

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نمونۀ بی نظیر یک انسان خوش اخلاق بود. اخلاق نیکوی آن حضرت، در قرآن کریم با عبارتی بسیار ممتاز بیان شده است: {وَ إِنَّكَ لَعَلىَ خُلُقٍ عَظِيم}(1) «تو ای پیامبر، برخوردار از اخلاقی عظیم و بی کران هستی.»

هنگامى که مشرکان خون خوار و جنایت پیشه که سالیان دراز هرچه در توان داشتند بر ضدّ اسلام و شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به کار گرفتند، در چنگال مسلمانان گرفتار شدند، پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برخلاف تمام محاسبات دوستان و دشمنان فرمان عفو عمومى آن ها را صادر کرد و تمام جنایات آن ها را به دست فراموشى سپرد و همین سبب شد که به مصداق {يَدْخُلُونَ فىِ دِينِ اللهِ أَفْوَاجًا}(2) فوج فوج مسلمان شوند.(3)

ص: 90


1- قلم، 4.
2- نصر، 2.
3- ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ذیل آیۀ {وَ إِنَّكَ لَعَلىَ خُلُقٍ عَظِيم}.

خبرداشتن از حال مردم

«وَ يَتَفَقَّدُ أَصْحابَهُ وَ يَسْأَلُ اَلنّاسَ عَمّا فِی اَلنّاسِ» (احوال اصحاب خود را می پرسید و از آنان دل جویی می کرد و از مردم دربارۀ مشکلاتشان پرس وجو می فرمود.)

در حدیثی که بسیار مشهور است، آن حضرت توجه به امور مسلمانان را معیار مسلمانی می داند و می فرماید: «هرکس به فکر مسلمانان نباشد و درد مسلمانان را نداشته باشد، مسلمان نیست و هرکس فریاد دادخواهی مسلمانی را بشنود و بی تفاوت بگذرد، مسلمان نیست.»(1)

بهشت برای برداشتن یک بوتۀ خار

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمود: «مردی به خاطر بوتۀ خاری وارد بهشت شد!»

حاضران گفتند: «مگر می شود که کسی به چنین دلیلی وارد بهشت شود؟!»

فرمود: «آن بوتۀ خار در راه مردم بود و او آن را از سر راه مردم برداشت!»(2)

بنابراین توجه به امور مردم آن قدر در نظر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اسلام مهم است که کوچک ترین اقدام در راستای خدمت به مردم نیز پاداشی به بزرگی و اهمیت بهشت دارد.

نگاهی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مردم دارد، بسیار شگفت انگیز است. چنین تصویری از مردم در هیچ مکتبی از مکاتب بشری و حتی الهی نیز دیده نشده است. حضرت می فرمود: «مردم خانوادۀ خدایند! آن ها مثل زن و فرزند خدا هستند و هرکس کاری برای خانوادۀ خدا انجام دهد و خانوادۀ او را شاد کند، خدا او را از همه بیشتر دوست دارد!»(3)

ص: 91


1- محمدبن حسن حر عاملی، وسائل الشیعة، ج16، ص337.
2- محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج72، ص49.
3- محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج16، ص341.

از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود: «از رسول خدا پرسیدند که خدا چه کسی را از همه بیشتر دوست دارد؟ فرمود: ’آن کسی که بیشتر از همه به نفع مردم و برای آنان کار کند.‘»(1)

تشویق و تنبیه

«وَ يُحَسِّنُ اَلْحَسَنَ وَ يُقَوِّيهِ وَ يُقَبِّحُ اَلْقَبِيحَ وَ يُوهِنُهُ» (کار نیکو را تحسین و تصویب و کار زشت را تقبیح و ردّ می کرد.)تشویق و تنبیه در تربیت و رشد یک انسان بسیار مؤثر است. انسانی که برای کار خوب خود تشویق نشود و برای کار بد خود تنبیه نشود، نه تنها رشد نخواهد کرد، بلکه به رخوت و رکود دچار خواهد شد. جامعه نیز همین گونه است؛ زیرا جامعه نیز اندام واره ای است که همان معیارها و اصول یک انسان زنده در آن جریان دارد. جامعه ای که برای نیکی های خود پاداش دریافت نکند و برای بدی ها و کژی های خود تنبیه لازم را دریافت نکند، به رخوت و سرانجام به فروپاشی و اضمحلال دچار خواهد شد.

خدای مهربان برای اینکه تشویق و تنبیه را در جامعۀ اسلامی نهادینه کند و تشویق و تنبیه نه به عنوان یک وظیفۀ گاه به گاه، بلکه به عنوان یک اصلِ همواره جاری، در کانون توجه همۀ مردم قرار گیرد، توسط پیامبر خود، اصلی مترقی و پیشرو ارائه کرده که همان «امربه معروف و نهی ازمنکر» است.

ص: 92


1- شیخ علی نمازی، مستدرک سفینة البحار، ج9، ص117.

تصویر

ص: 93

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:

امت من در مسیر خیر و سعادت اند، تا وقتی که امربه معروف و نهی ازمنکر کنند و در کارهای خیر و تقوای الهی مددکار یکدیگر باشند؛ اما وقتی این کار را نکنند، برکت از جامعۀ آنان رخت برخواهد بست و عده ای بر دوش دیگران سوار خواهند شد و آن وقت هیچ کس در آسمان و زمین به فریادشان نخواهد رسید.(1)

امام رضا (علیه السلام) نیز فرمود: «امربه معروف و نهی ازمنکر کنید؛ وگرنه انسان های بد بر شما مسلط خواهند شد و آن وقت دعای انسان های خوب هم مستجاب نخواهد شد.»(2)

بنابراین، تشویق و تنبیه یا همان امربه معروف و نهی ازمنکر، عامل اصلی بقا و پایداری جوامع است و این اصل یکی از اصول مهم و سرنوشت ساز در تمدنی بود که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را پایه گذاری کرد.

ص: 94


1- محمدبن حسن حر عاملی، وسائل الشیعة، ج16، ص123.
2- محمدبن حسن حر عاملی، وسائل الشیعة، ج16، ص118.

فصل هفتم: شیوۀ آفتاب

اشاره

ص: 95

تصویر

ص: 96

اعتدال

«مُعْتَدِلَ اَلْأَمْرِ غَيْرَ مُخْتَلِفٍ لا يَغْفُلُ مَخافَةَ أَنْ يَغْفُلُوا أَوْ يَمِيلُوا» (میانه رو بود و روش ایشان تغییر نمی کرد. هیچ گاه از اوضاع مردم و جامعه بی خبر نمی ماند؛ مبادا که مردم به غفلت یا خستگی دچار شوند.)

حق مداری

«وَ لا يَقْصُرُ عَنِ اَلْحَقِّ وَ لا يَجُوزُهُ» (از حق کوتاه نمی آمد و از آن تجاوز نمی کرد.)

خیرخواهی برای مردم

«اَلَّذِينَ يَلُونَهُ مِنَ اَلنّاسِ خِيارُهُمْ أَفْضَلُهُمْ عِنْدَهُ وَ أَعَمُّهُمْ نَصِيحَةً لِلْمُسْلِمِينَ وَ أَعْظَمُهُمْ عِنْدَهُ مَنْزِلَةً أَحْسَنُهُمْ مُواساةً وَ مُوازَرَةً» (کسانی که ولایت ایشان را پذیرفته بودند، از بهترین مردم بودند. هرکس بیشتر خیرخواه مردم بود، در نزد او گرامی تر بود و هرکس بیشتر به مردم کمک و با آنان همدردی می کرد، نزد ایشان جایگاهی والاتر داشت.)

ص: 97

تصویر

ص: 98

باغ های بهشت

امام حسین (علیه السلام) فرمود: «دربارۀ نشستن حضرت سؤال کردم. پدرم فرمود: ’لا یجلس و لا یقوم إلا علی ذکر؛ همواره در حال ذکر بود، چه نشسته و چه ایستاده.‘»(1)

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روزی به میان یاران خود رفت و به آنان فرمود: «در باغ های بهشت گشتی بزنید!»

ص: 99


1- یکی از موضوعاتی که موردتوجه تاریخ نگاران و اهل حدیث بوده، شمایل نویسی است که در آن به ترسیم شمایل ظاهری حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پرداخته اند. دو نمونۀ مشهور از این کتاب ها، الشمائل نوشتۀ ترمذی (متوفای 279) و الشمائل الشریفة نوشتۀ جلال الدین عبدالرحمن بن أبی بکر سیوطی است.

گفتند: «باغ های بهشت کجاست؟»

فرمود: «مجالس ذکر خدا! صبحگاهان و شبانگاهان بروید و خدا را یاد کنید.»(1)

و فرمود: «هرکس می خواهد بداند که در پیشگاه خدا چه جایگاهی دارد، نگاه کند و ببیند که خدا در دل او چه جایگاهی دارد؛ زیرا خدا بندۀ خود را همان جایی می نشاند که او خدا را در آنجا نشانده است.»(2)

و می فرمود: «خدا رحمت کند کسی را که سخن می گوید تا نتیجه و بهره ای ببرد و سکوت می کند تا گرفتار معصیت نشود و بدانید که تسلط زبان بر انسان از همۀ چیزها بیشتر است و حرف هایی که انسان می گوید، همه به زیان اوست؛ مگر اینکه یاد خدا باشد، یا امربه معروف و نهی ازمنکر باشد، یا برای اصلاح بین مؤمنین گفته شود.»

معاذبن جبل گفت: «یعنی ما به خاطر حرف هایی که می زنیم، ممکن است مجازات شویم؟»

فرمود: «مگر چیزی غیر از زبان، آدم ها را در آتش جهنم سرنگون می کند؟ هرکس می خواهد گرفتار نشود، باید زبان خودش را حفظ کند، مراقب دل و فکر خودش باشد، کار نیک انجام دهد و آرزوهایش را کوتاه کند.»(3)

ص: 100


1- حسن بن ابی الحسن الديلمی، اعلام الدین فی صفات المؤمنین، ص276.
2- حسن دیلمی، أعلام الدِّین فی صفات المؤمنین، ص276.
3- حسن دیلمی، أعلام الدِّین فی صفات المؤمنین، ص335.

تصویر

نگاه یکسان

«وَ لا يُوطِنُ اَلْأَماكِنَ وَ يَنْهَى عَنْ إِيطانِها وَ إِذا اِنْتَهَى إِلَى قَوْمٍ جَلَسَ حَيْثُ يَنْتَهِي بِهِ اَلْمَجْلِسُ وَ يَأْمُرُ بِذَلِکَ وَ يُعْطِی كُلَّ جُلَسَائِهِ نَصِيبَهُ حَتَّى لا يَحْسَبُ أَحَدٌ مِنْ جُلَسَائِهِ أَنَّ أَحَداً أَكْرَمُ عَلَيْهِ مِنْهُ مَنْ جالَسَهُ صَابَرَهُ حَتَّى يَكُونَ هُوَ اَلْمُنْصَرِفَ عَنْهُ» (هرگز در مکان های عمومی نمی ایستاد و به دیگران هم می فرمود این کار را نکنند. وقتی در مجلسی حاضر می شد، تا پایان جلسه می ماند و به دیگران هم می فرمود این کار را بکنند. در تمامی جلسات با حضار یکسان برخورد می کرد تا کسی گمان نکند که حضرت به او توجه بیشتری کرده است. هرکس به دیدار ایشان می آمد، در کنار او می ماند تا اینکه خودش برخیزد و برود.)

ص: 101

روزی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را دیدند که کنار پیرزنی ایستاده و پیرزن برای او صحبت می کند. پیرزن خیلی حرف برای گفتن داشت و مدتی طولانی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را سر پا نگه داشته بود و صحبت می کرد. وقتی حرف های پیرزن تمام شد، به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گفتند: «چقدر طولانی شد! این همه اینجا ایستادید؟» فرمود: «این پیرزن وقتی خدیجه زنده بود، به خانۀ ما می آمد و نکوداشت رابطه ها بخشی از ایمان است.»(1)

خُلق نیکو در برابر نیازمندان

«مَنْ سَأَلَهُ حَاجَةً لَمْ يَرْجِعْ إِلا بِهَا أَوْ بِمَيْسُورٍ مِنَ اَلْقَوْلِ» (هرکس نیازی داشت و نزد ایشان می آمد، به خواسته اش می رسید یا اگر اجابت خواسته اش ممکن نبود، با زبانی خوش و گفتاری نرم با او سخن می گفت.)

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمود: «شما نمی توانید با اموال و دارایی خودتان به همۀ مردم کمک کنید؛ پس با اخلاقتان به آن ها کمک کنید.»(2)

ص: 102


1- ابوحاتم رازی، اعلام النبوة، ص82.
2- محمدبن مکی عاملی نبطی جزینی (شهید اول)، الدُّرًّةُ الباهرة من الأصداف الطاهرة، ص5.

مدارا، حیا، راستی و امانت

«قَدْ وَسِعَ اَلنّاسَ مِنْهُ خُلُقُهُ وَ صارَ لَهُمْ أَباً رَحِيماً وَ صَارُوا عِنْدَهُ فِي اَلْحَقِّ سَوَاءً مَجْلِسُهُ مَجْلِسُ حِلْمٍ وَ حَيَاءٍ وَ صِدْقٍ وَ أَمَانَةٍ لا تُرْفَعُ فِيهِ اَلْأَصْوَاتُ وَ لا تُؤْبَنُ فِيهِ اَلْحُرَمُ وَ لا تُثْنَى فَلَتَاتُهُ مُتَعَادِلِينَ مُتَوَاصِلِينَ فِيهِ بِالتَّقْوَى مُتَوَاضِعِينَ يُوَقِّرُونَ اَلْكَبِيرَ وَ يَرْحَمُونَ اَلصَّغِيرَ وَ يُؤْثِرُونَ ذا اَلْحَاجَةِ وَ يَحْفَظُونَ اَلْغَرِيبَ فَقُلْتُ كَيْفَ كَانَ سِيرَتُهُ فِی جُلَسَائِهِ فَقالَ كَانَ دَائِمَ اَلْبِشْرِ سَهْلَ اَلْخُلُقِ لَيِّنَ اَلْجَانِبِ لَيْسَ بِفَظٍّ وَ لاَ غَلِيظٍ وَ لاَ صَخَّابٍ.»

(اخلاق نیکوی ایشان شامل همۀ مردم می شد و برای مردم مانند پدری مهربان بود و همه در نظر ایشان از حقوق یکسان برخوردار بودند. مجلس ایشان، مجلس مدارا و حیا و راستی و امانت بود. در مجلس ایشان صدای کسی بلند و حرمت کسی شکسته نمی شد و کسی حق نداشت عیب کسی را بازگو کند. همه بر اساس تقوا، برابر و دل بستۀ یکدیگر بودند. اهل تواضع بود، بزرگان را احترام می گذاشت و به کودکان ترحم می کرد. نیازمندان را بر خود ترجیح می داد و پناه غریبان بود. پرسیدم: «رفتارشان با هم نشینان خود چگونه بود؟» پدرم فرمود: «همیشه لبخند روی لبان مبارکش بود. نرم و خوش اخلاق بود. سخت گیر و خشن نبود. داد وفریاد نمی کرد.»)

ص: 103

تصویر

ص: 104

گذشت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

آن ها سال ها، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را از شهر خودش بیرون کرده بودند. بارها توطئه کردند که او را بکشند. بارها با او جنگیده بودند؛ اما وقتی مکه فتح شد، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور داد در میان سربازان مسلمان فریاد بزنند که کسی حق ندارد احدی از مردم مکه را بکشد.پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از میان این همه، چهار نفر را قبلاً استثنا کرده و فرموده بود: «این ها را بکشید؛ حتی اگر در زیر پردۀ کعبه باشند.» آن ها کسانی بودند که تعدادی از مسلمانان را ترور کرده بودند؛ اما برخی از همین چهار نفر، بعدها آمدند و توبه کردند و آن حضرت توبۀ آنان را پذیرفت و از خونشان گذشت.

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از ابوسفیان که بزرگ ترین دشمنش بود، گذشت و خانۀ او را از جمله مکان هایی قرار داد که هرکس در روز فتح به آن پناهنده شود، در امان است. ابوسفیان همان کسی بود که جنگ بدر را به راه انداخته بود. در احد، او نیرو جمع کرد و به جنگ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد. در بقیۀ جنگ ها او نقشی مؤثر داشت.

ص: 105

زن ابوسفیان شکم حضرت حمزه را درید و جگر او را به دندان کشید و حتی در روز فتح مکه نیز مردم را تحریک می کرد که با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بجنگند و ابوسفیان را سرزنش می کرد که چرا نمی جنگد؛ اما همین زن وقتی گفت «مسلمان شده ام»، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از او نیز گذشت؛ با وجود اینکه عمویش حمزه را خیلی دوست داشت و حتی از خون وحشی، قاتل حمزه، نیز گذشت.

صفوان بن امیه که رئیس قبیله و از دشمنان سرسخت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، وقتی مکه فتح شد، به سمت جده گریخت.

عمیر به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: «صفوان فرار کرد و رفت که خودش را در دریا غرق کند!»

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «او در امان است!» و عمامۀ خود را نیز به عمیر داد تا به صفوان بدهند و او خیالش راحت باشد که در امان است و کسی به او کاری ندارد.

عمیر رفت و خودش را به صفوان رساند و سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به او گفت و او را با خودش به مکه آورد.

صفوان به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: «ای محمد، مگر غیر از این است که تو به من امان داده ای؟»

فرمود: «بله، درست است.»

گفت: «من دو ماه مهلت می خواهم که دربارۀ دین تو فکر کنم.»

فرمود: «تو چهار ماه فکر کن!»

و شاعرانی که بدترین شعرها را دربارۀ آن حضرت گفته بودند، مانند عبدالله بن زبعری و کعب بن زهیر، وقتی آمدند و اظهار پشیمانی کردند، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از آنان گذشت و آنان را بخشید؛ درحالی که صاحبان قدرت برای سخنانی به مراتب کمتر از این، گویندگان آن را می کشتند.(1)

ص: 106


1- ابوحاتم رازی، اعلام النبوة، ص82 تا 84.

تصویر

دربارۀ اخلاق پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، در قرآن کریم آیات متعددی وجود دارد که به برخی از آن ها اشاره می شود:

1. {لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَّحِيم}(1)

«برای شما پیامبری آمده که از خود شماست. مشکلات و غم های شما برای او ناگوار است. او غم خوار شماست و به مؤمنان دل سوز و مهربان است.»2. {وَ مَا أَرْسَلْنَكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِين}(2) «ما تو را برای آن فرستادیم که مایۀ رحمت برای همۀ مردم عالم باشی.»

3. مشرکان به پیامبر گفتند «این فقیر و بیچاره هایی را که دور خودت جمع کرده ای، دور کن تا ما بیاییم و در کنار تو باشیم.» این پیشنهاد بسیار وسوسه انگیز بود. بزرگان قوم پیشنهاد داده بودند که اگر این ها را طرد کنی و با این ها رابطه نداشته باشی، ما که قدرت و ثروت و موقعیت داریم، می آییم و در کنار تو می ایستیم و کمک می کنیم تا کار به سامان برسد و روشن است که چنین پیشنهادی برای کسی که می خواهد حرکتی بزرگ را به سامان برساند، بسیار دل پذیر است؛ اما برخلاف تمامی

ص: 107


1- توبه، 128.
2- انبیاء، 107.

جویندگان قدرت که منتظر چنین پیشنهادهایی هستند، پیامبر دست رد به سینۀ آنان زد و ازآنجاکه معیارهای او با معیارهای جویندگان قدرت تفاوتی اساسی داشت، فرمود: {وَ مَا أَنَا بِطَارِدِ الَّذِينَ ءَامَنُوا}(1) «من هرگز کسانی را که ایمان آورده اند، از کنار خودم طرد نخواهم کرد» و نه تنها در آن برهه کسی را طرد نکرد، بلکه در تمامی عمر خود نیز با تمام وجود در کنار همانان ماند و در میان آنان زیست و در دل نسل های پس از آنان نیز جاودانه شد.

4. {وَ إِنَّكَ لَعَلىَ خُلُقٍ عَظِيم}(2) «تو دارای خلق وخویی عظیم هستی.» این آیه بیت الغزل آیات مربوط به اخلاق پیامبر است. چیزی را که خدا عظیم دانسته باشد، تنها خود خدا ابعاد و زوایای آن را می داند!

ص: 108


1- هود، 29.
2- قلم، 4.

فصل هشتم: سکوت و سخن آفتاب

اشاره

ص: 109

تصویر

ص: 110

زبان خدایی

«وَ لا فَحَّاشٍ وَ لا عَيَّابٍ وَ لا مَزَّاحٍ وَ لا مَدَّاحٍ يَتَغَافَلُ عَمَّا لا يَشْتَهِي فَلا يُؤْيِسُ مِنْهُ وَ لا يُخَيِّبُ فِيهِ مُؤَمِّلِيهِ» (حرف بد به کسی نمی گفت. عیب جو نبود. خیلی شوخی نمی کرد. بیهوده کسی را ستایش نمی کرد. اگر چیزی یا کاری برایش ناخوشایند بود، تغافل می کرد؛ انگار که ندیده است. هیچ کس از لطف ایشان نومید و مأیوس نمی شد.)

سه سخنی که هرگز نگفت

«قَدْ تَرَکَ نَفْسَهُ مِنْ ثَلاَثٍ اَلْمِرَاءِ وَ اَلْإِكْثَارِ وَ مَا لاَ يَعْنِيهِ» (سه چیز را به طور کلی کنار گذاشته بود: بحث وجدل، زیاده گویی و سخن گفتن دربارۀ چیزی که به ایشان مربوط نبود.)

ص: 111

سه کاری که دربارۀ هیچ کس انجام نداد

«وَ تَرَکَ اَلنَّاسَ مِنْ ثَلاَثٍ كانَ لاَ يَذُمُّ أَحَداً وَ لا يُعَيِّرُهُ وَ لا يَطْلُبُ عَثَرَاتِهِ وَ لا عَوْرَتَهُ وَ لا يَتَكَلَّمُ إِلاَّ فِيما رَجا ثَوَابَهُ» (و سه چیز را دربارۀ مردم انجام نمی داد: به هیچ وجه کسی را مذمت و سرزنش نمی کرد، در پی یافتن لغزش ها و کارهای پوشیده و پنهان مردم نبود و دربارۀ مردم فقط چیزی را می گفت که رضای خدا در آن بود.)

ص: 112

پرهیز از بحث وجدل

«إِذا تَكَلَّمَ أَطْرَقَ جُلَسَاؤُهُ كَأَنَّمَا عَلَى رُءُوسِهِمُ اَلطَّيْرُ وَ إِذَا سَكَتَ تَكَلَّمُوا وَ لاَ يَتَنَازَعُونَ عِنْدَهُ اَلْحَدِيثَ وَ إِذَا تَكَلَّمَ عِنْدَهُ أَحَدٌ أَنْصَتُوا لَهُ حَتَّى يَفْرُغَ مِنْ حَدِيثِهِ يَضْحَكُ مِمَّا يَضْحَكُونَ مِنْهُ وَ يَتَعَجَّبُ مِمَّا يَتَعَجَّبُونَ مِنْهُ» (وقتی سخن می گفت، همه سراپا گوش می شدند و چشم به لبان مبارکش داشتند و هرگاه سکوت می کرد، دیگران سخن می گفتند. در محضر ایشان هیچ کسبحث وجدل نمی کرد. وقتی یکی صحبت می کرد، بقیه گوش می دادند و هیچ کس از موضوع بحث خارج نمی شد. به چیزی که دیگران می خندیدند، ایشان هم می خندید و از چیزی که دیگران تعجب می کردند، ایشان نیز تعجب می کرد.)

ص: 113

تحمل در برابر غریبان

اگر غریبی از راه می رسید و خواستۀ نامعقولی داشت یا سخن نازیبایی بر زبان می راند، صبر و مدارا پیشه می کرد و حتی به اصحاب خود سپرده بود که افراد غریب و نیازمند را بیابند و می فرمود: «اگر نیازمندی را دیدید، از او پذیرایی کنید.» مدح و ثنای هیچ کس را نمی پذیرفت؛ مگر از کسی که می خواست بابت کاری تشکر و قدردانی کند.(1)

ص: 114


1- «و یصبر للغریب علی الجفوة فی المسألة و المنطق حتی أن کان أصحابه لیستجلبونهم و یقول إذا رأیتم طالب حاجة یطلبها فارفدوه و لا یقبل الثناء إلا من مکافئ.» نک: ترمذی، الشمائل؛ جلال الدین عبدالرحمن بن أبی بکر سیوطی، الشمائل الشریفه.

تصویر

ص: 115

شیخ صدوق (رحمة الله علیه) در امالی می گوید: «فی مناهی النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) أنّه نهى عن المدح و قال: احثوا فی وجوه المدّاحین التراب»(1)

(یکی از کارهایی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از آن نهی کرده بود، مدح و ستایش بی جهت بود. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «به صورت چاپلوسان خاک بپاشید.»)

قطع نکردن سخن هیچ کس

«وَ لا يَقْطَعُ عَلَى أَحَدٍ كَلاَمَهُ حَتَّى يَجُوزَهُ فَيَقْطَعَهُ بِنَهْيٍ أَوْ قِيامٍ» (سخن هیچ کس را قطع نمی کرد؛ مگر اینکه از حدود خارج شود یا زمان بگذرد که در این صورت از ادامۀ سخنش ممانعت می کرد یا برمی خاست.)

ص: 116


1- علی نمازی، مستدرک سفینة البحار، ج9، ص343.

تصویر

سکوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

«قَالَ فَسَأَلْتُهُ عَنْ سُكُوتِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ كَانَ سُكُوتُهُ عَلَى أَرْبَعٍ اَلْحِلْمِ وَ اَلْحَذَرِ وَ اَلتَّقْدِيرِ وَ اَلتَّفَكُّرِ فَأَمَّا اَلتَّقْدِيرُ فَفِي تَسْوِيَةِ اَلنَّظَرِ وَ اَلاِسْتِمَاعِ بَيْنَ اَلنَّاسِ» (امام حسین (علیه السلام) می فرماید: «از پدرم دربارۀ سکوت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسیدم، فرمود: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در چهار هنگام سکوت می کرد: 1. سکوت ناشی از بردباری؛ 2. سکوت در مواقعاحتیاط آمیز؛ 3. سکوت در جایی که به بررسی و تفکر و اندیشیدن نیاز داشت؛ 4. سکوت برای شنیدن نظر مردم تا آن را سبک و سنگین کند.»)

ص: 117

تأمل و تفکر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

«وَ أَمَّا تَفَكُّرُهُ فَفِيمَا يَبْقَى وَ يَفْنَى وَ جُمِعَ لَهُ اَلْحِلْمُ فِي اَلصَّبْرِ فَكَانَ لاَ يُغْضِبُهُ شَيْءٌ وَ لاَ يَسْتَفِزُّهُ» (و تفکر ایشان نیز دربارۀ مسائل دنیوی و اخروی بود و بردباری ایشان، در صبر فراوانی که داشت، جلوه گر بود. هیچ چیزی ایشان را خشمگین نمی کرد و از کوره به در نمی برد.)

احتیاط های پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

«وَ جُمِعَ لَهُ اَلْحَذَرُ فِي أَرْبَعٍ أَخْذِهِ اَلْحَسَنَ لِيُقْتَدَى بِهِ وَ تَرْكِهِ اَلْقَبِيحَ لِيُنْتَهَى عَنْهُ وَ اِجْتِهَادِهِ اَلرَّأْيَ فِي إِصْلاَحِ أُمَّتِهِ وَ اَلْقِيَامِ فِيمَا جَمَعَ لَهُمْ مِنْ خَيْرِ اَلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اَلطَّاهِرِينَ» (در چهار زمینه نیز احتیاط می کرد: 1. بهترین راه را ارائه کند تا الگوی دیگران شود؛ 2. از کار ناروا پیشگیری کند تا کسی آن را انجام ندهد؛ 3. بهترین راه برای اصلاح امت ارائه کند؛ 4. به کارهایی که خیر دنیا و آخرت را برای مردم به دنبال داشته باشد، اقدام کند. درود و صلوات خدا نثار او و خاندان پاکش باد.)

ص: 118

کتابنامه

ص: 119

1.قرآن کریم.

2.علی بن ابی طالب (علیه السلام)، نهج البلاغه.

3.تمیمی آمدی، عبدالواحدبن محمد، به تحیق و تصحیح سیدمهدی رجایی، غرر الحکم و درر الکلم، چ2، قم: دار الکتاب الاسلامی، 1410.

4.ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمیدبن هبة الله بن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، به تحقیقِ محمد عبدالکریم النمری، چ1، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1418ق، 1998م.

5.ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی بن جوزی، الوفا بتعریف فضائل المصطفى، بیروت: دار المعرفة، [بی تا].

6.ابن شهر آشوب سَرَوی مازندرانی، محمدبن علی بن شهرآشوب، مناقب آل أبى طالب، نجف: المطبعة الحیدریة، 1376ش، 1956م.

7.ابن طاووس (سیدبن طاووس)، علی بن موسی بن جعفر بن طاووس، التحصین لأسرار ما زاد من کتاب الیقین، قم: دار الکتاب جزائری، 1413.

8.اَحسائى (ابن ابی جمهور)، محمدبن زین الدین علی بن ابراهیم بن حسن بن ابراهیم بن ابى جمهور، عوالی اللئالی العزیزیة فی الاحادیث الدینیة، به تحقیق و تصحیح مجتبی عراقی، چ1، قم: سیدالشهداء (علیه السلام)، 1405.

9.بغوی، حسین بن مسعود، الأنوار فی شمائل النبی المختار، به تحقیقِ ابراهیم یعقوبی، بیروت: دار الضیاء، 1409ق، 1989م.

10.حافظ شیرازی، محمد، دیوان حافظ.

11.حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة الی التحصیل المسائل الشریعة، ج16، چ1، قم: مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، 1409.

12.حضرمی شافعی، محمد بن عمر بحرق، حدائق الأنوار و مطالع الأسرار فی سیرة النبی المختار، به تحقیقِ محمد غسان نصوح عزقول، چ1، بیروت: دار الحاوی، 1998.

13.حلبی شافعی، علی بن ابراهیم بن احمد برهان الدین، السیرة الحلبیة (انسان العیون فی سیرة الأمین المأمون)، بیروت: دار المعرفة، 1400.

14.حمیری قمی، عبدالله بن جعفر، قرب الاِسناد، قم: مؤسسة آل البیت (علیهم السلام)

ص: 120

لاحیاء التراث، [بی تا].

15.خصیبى، حسین بن حمدان، الهدایة الکبرى، چ4، بیروت: مؤسسة البلاغ، 1411ق، 1991م.

16.دیلمی، حسن بن أبی الحسن بن محمد، إرشاد القلوب الی صواب المنجی من عمل به من ألیم العقاب، به تحقیقِ سیدهاشم میلانی، نجف: مرکز الأبحاث العقائدیة، [بی تا].

17.دیلمی، حسن بن أبی الحسن بن محمد، أعلامُ الدِّین فی صفات المؤمنین، قم: مؤسسة آل البیتِ (علیهم السلام) لإحیاء التراث، [بی تا].

18.رازی وَرسَنانی (ابوحاتم رازی)، احمدبن حمدان، اعلام النبوة، به تحقیق و تصحیح و مقدمۀ صلاح الصاوی و غلام رضا اعوانی، تهران: مؤسسۀ پژوهشی حکمت و فلسفۀ ایران، 1381ش.

19.راوندی (قطب الدین راوندی)، الخرائج و الجرائح، چ1، قم: مؤسسۀ امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، 1409.

20.سبزواری، محمدبن محمد، جامع الأخبار أو معارج الیقین فی اصول الدّین، به تحقیق علاء آل جعفر، نجف: مطبعة الحیدریة، [بی تا].

21.سعدی، مصلح بن عبدالله بن مشرّف شیرازی، گلستان سعدی.

22.شامی عاملی نبطی جزینی (شهید اول)، محمد بن مکی بن مکی بن محمد، الدُّرًّةُ البَاهرة من الأصداف الطاهرة، به تحقیقِ جلال الدین علی الصغیر، قم: زائر، 1379ش.

23.شوشتری، محمدتقی، قاموس الرجال، تهران: مؤسسة النشر الاسلامی، 1378ش.

24.صدوق (شیخ صدوق)، أبی جعفر محمدبن على بن بابویه قمی، عیون أخبار الرضا، به تصحیحِ حسین اعلمی، چ1، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1404ق، 1984م.

25.طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1363ش.

26.طباطبایی، سیدمحمدحسین، سنن النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)، همراه با ملحقات و ترجمۀ محمدهادی فقهی، قم: مؤسسۀ نشر اسلامی وابسته به جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، [بی تا].

27.طبرسی، علی بن حسن، مشکات الانوار فی غرر الاخبار، نجف: مکتبة الحیدریة، 1385ق.

ص: 121

28.طبری، محمدبن جریر، تاریخ الأمم و الرسل و الملوک، چ1، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1407.

29.طوسى، محمد بن حسن، الأمالی، قم: دار الثقافة، 1414.

30.طوسى، محمدبن حسن، تهذیب الاحکام فی شرح المقنعة للشیخ المفید(رضوان الله علیه)، به تصحیح علی اکبر غفاری، بی جا: صدوق، 1376ش.

31.عطار نیشابوری، فریدالدین، دیوان اشعار، تهران: علمی و فرهنگی، 1368ش.

32.علی بن ابی طالب (علیه السلام)، نهج البلاغه

33.کلینی رازی، محمد بن یعقوب، الاصول من الکافی، به تصحیحِ على اکبر غفاری، بی جا: صدوق، 1381ق.

34.مالکی اشتری، ورّام بن ابى فراس، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر المعروف بمجموعة ورّام، قم: مکتبة الفقیه، [بی تا].

35.مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الاطهار، بیروت: مؤسسة الوفا، 1403ق، 1983م.

36.مجلسی، محمدباقر، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، به تحقیق بهراد جعفری، تهران: دار الکتب الاسلامیة، 1389ق.

37.محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمة، ویرایش دوم، قم: دار الحدیث، 1416.

38.مفید، محمدبن محمدبن نعمان عکبری بغدادی، کتاب الأمالی، به تحقیق و تصحیح حسین استادولی و علی اکبر غفاری، چ1، قم: کنگرۀ جهانى شیخ مفید (رحمة الله)، 1413.

39.مقریزى، احمد بن على، إمتاع الأسماع بما للنبى من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، چ1، به تحقیقِ محمد عبدالحمید النمیسى، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1420ق، 1999م.

40.میرداماد، محمدباقر حسینی مرعشی، الرواشح السماویة فی شرح الاحادیث الامامیة، قم: کتابخانۀ آیت الله العظمى مرعشى نجفى (رحمة الله)، 1405.

41.نوری طبرسی، حسین، خاتمة مستدرک الوسائل، قم: مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، 1373ق.

42.نمازی شاهرودی، علی، مستدرک سفینة البحار، قم: مؤسسۀ انتشارات اسلامی وابسته به جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، 1385ق.

ص: 122

مسابقۀ فرهنگی یک پنجره خورشید

ص: 123

توضیحات شرکت در مسابقه

*

پرسش ها از متن موجود طرح شده است و افراد بالای دوازده سال می توانند در مسابقه شرکت کنند.

* به روش های زیر می توانید در مسابقات فرهنگی شرکت کنید:

1. ارسال پاسخ به سامانۀ پیامکی:

برای این کار، کافی است به ترتیب نام مسابقه و شمارۀ گزینه های صحیح پرسش ها را به صورت یک عدد چهار رقمی از چپ به راست، همراه با نام و نام خانوادگی خود به سامانۀ پیامکی 3000802222 ارسال کنید.

مثال: یک پنجره خورشید 1324 احسان رضوانی پور

2. مراجعه به بخش مسابقات پرتال جامع آستان قدس رضوی:

https://haram.razavi.ir/@mosabeghat

پاسخ به پرسش ها در پاسخ نامه: پاسخ نامۀ تکمیل شده را می توانید به صندوق های مخصوص مستقر در پایگاه های اطلاع رسانی فرهنگی بیندازید یا به صندوق پستی 351 – 91735 ارسال کنید.

ص: 124

* هزینۀ ارسال پاسخ نامه از طریق قرارداد «پست جواب قبول» پرداخت شده است و لازم نیست از پاکت و تمبر استفاده کنید.

* آخرین مهلت شرکت در مسابقه، يک ماه پس از دريافت كتاب است.

* قرعه کشی از بین پاسخ های کامل و صحیح و به صورت روزانه انجام می شود و نتیجۀ آن نيز از طریق سامانۀ پیامکی گفته شده به اطلاع برندگان می رسد.

تذکر: پیشنهادها و انتقادهای خود را در پیامکی جداگانه ارسال کنید.

تلفن: 32002569 – 051

پرسش ها

پرسش اول: بر اساس فرمایش پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آدم عاقل برای چه کاری راهی سفر می شود؟

1. توشه یافتن برای آخرت

2. کسب معیشت

3. تفریحات حلال

4. همۀ گزینه ها

پرسش دوم: یکی از اصول مهم و سرنوشت ساز که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در تمدن پایه گذاری کرد، کدام گزینه است؟

1. امربه معروف و نهی ازمنکر

2. آگاهی بخشی و برطرف کردن جهل

3. گسترش دادن مهربانی و رحمت

4. برابری و برادری همه انسان ها

پرسش سوم: فرمایش پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) «من این کار را تا زنده ام، ترک نخواهم کرد.» در کدام گزینه بیان شده است؟

1. بردن بردگان به جنگ

2. سلام کردن بر کودکان

3. غسل کردن روز سه شنبه

4. سوارشدن بر شتر

ص: 125

پرسش چهارم: کدام گزینه از نتایج حیا در نگاه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است؟

1. تحمل مصیبت ها

2. قدرت و زورگویی

3. نرم خویی و مهربانی

4. مشورت کردن در امور

ص: 126

تصویر

ص: 127

تصویر

ص: 128

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109