اصول اخلاقی قیام امام حسین علیه السلام

مشخصات کتاب

سرشناسه:نورمفیدی، سیدمجتبی، 1343 -

عنوان و نام پديدآور:اصول اخلاقی قیام امام حسین علیه السلام [کتاب]/ گفتارهایی از سیدمجتبی نورمفیدی؛ به اهتمام مصطفی مسعودی.

مشخصات نشر:قم : دار المبلغین، 1394.

مشخصات ظاهری:240ص؛ 5/21×5/14 س م.

شابک:70000ریال 978-600-768-621-8 : ؛ 70000ریال(چاپ دوم)

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

يادداشت:کتاب حاضر مجموعه سخنرانیهای سید مجتبی نور مفیدی است.

يادداشت:چاپ دوم: 1394.

یادداشت:کتابنامه: ص. 232.

موضوع:نورمفیدی، سیدمجتبی، 1343 - -- وعظ

موضوع:حسین بن علی (ع)، امام سوم، 4 - 61ق.

موضوع:واقعه کربلا، 61ق.

شناسه افزوده:مسعودی، مصطفی، گردآورنده

رده بندی کنگره:BP41/4/ن8344 الف6 1394

رده بندی دیویی:297/9534

شماره کتابشناسی ملی:3963933

خیراندیش دیجیتالی : بیادبود مرحوم حاج سید مصطفی سید حنایی

ص: 1

اشاره

ص: 2

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 3

ص: 4

فهرست مطالب

سخن استاد. 11

پیشگفتار. 15

1 / اهمیت و جایگاه اخلاق.. 19

ارزش و جایگاه مجالس حسینی.. 19

رمز ماندگاری عاشورا 21

اهمیّت اخلاق و تربیت... 22

وضعیت اخلاقی در زمان امام حسین(علیه السلام). 24

نمونه ای از اخلاق حسینی.. 29

روضه. 31

2 / اصل اول: کرامت... 33

اهمّیت تحلیل وقایع کربلا.. 33

جایگاه کرامت... 35

معنای کرامت... 37

ص: 5

نشانه های کرامت از دیدگاه امیرالمؤمنین(علیه السلام). 38

کرامت امری فطری.. 49

رابطة گناه و کرامت انسانی.. 50

منزلت شخص کریم. 51

نمونه ای از انسان های کریم. 52

امام حسین(علیه السلام) مظهر کرامت... 53

روضه. 56

3 / اصل دوم: صداقت... 59

برترین صادقان. 60

اهمیت و جایگاه صداقت... 61

مراتب صدق.. 63

صدق در گفتار و اهمیّت زبان. 65

نمونه هایی از صدق و کذب... 65

مذّمت دروغ در روایات... 68

نهی از دروغ کوچک و شوخی دروغ. 70

پیامدهای منفی دروغ. 73

امام حسین(علیه السلام) مظهر صداقت... 74

روضه. 77

4 / اصل سوم: غیرت... 81

معنای غیرت... 81

غیرت ممدوح و غیرت مذموم. 83

ص: 6

امام حسین(علیه السلام) مظهر غیرت... 86

ما و غیرت دینی.. 88

روضه. 90

5 / اصل چهارم: محبّت... 93

اهمیت و جایگاه محبّت... 94

محبّت در قرآن کریم و روایات... 94

مذّمت عداوت و دشمنی.. 98

رابطة محبّت با معرفت و اطاعت... 99

محبت اهل بیت علیهم السلام . 100

سیاست خصمانة بنی اُمیّه؛ ترویج دشمنی با اهل بیت علیهم السلام . 103

آثار محبّت... 107

امام حسین(علیه السلام) مظهر محبّت... 112

روضه. 116

6 / اصل پنجم: همّت... 119

جایگاه و اهمیّت همّت... 119

تقسیم انسان ها بر اساس شاخص همّت... 121

همّت از دیدگاه روایات... 123

همت و تن آسایی.. 125

همّت ممدوح و همّت مذموم. 127

امام حسین(علیه السلام) مظهر همّت... 128

روضه. 132

ص: 7

7 / اصل ششم: عفّت... 135

معنای عفّت... 136

هتک و بی شرمی ضد عفّت... 139

عفّت در روایات... 139

امام حسین(علیه السلام) مظهر عفّت... 143

نمونه هایی از انسان های بی عفّت... 145

کربلا تقابل عفّت و هتک... 147

روضه. 149

8 / اصل هفتم: حُرّیت... 153

معنای حقیقی حُرّیت و آزادگی.. 154

حُرّیت و آزادگی در روایات... 157

پیام امام حسین(علیه السلام) حُریّت انسان ها 159

مقایسة سیاست بنی اُمیّه و اهل بیت علیهم السلام . 161

امام حسین(علیه السلام) مظهر حُرّیت... 163

روضه. 168

9 / اصل هشتم: رأفت... 171

معنای رأفت و درجات آن. 173

مهم ترین عوامل قساوت قلب... 175

مهم ترین عوامل رقّت قلب... 178

اهمیت مدارا با مردم و آثار آن. 181

قساوت قلب بدترین عقوبت الهی.. 183

ص: 8

رأفت پیامبر(صلی الله علیه و آله). 184

قساوت دشمنان پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت علیهم السلام . 188

امام حسین(علیه السلام) مظهر رأفت... 189

روضه. 192

10 / اصل نهم: رضایت... 197

معنای رضایت... 200

صبر و رضایت... 202

امام حسین(علیه السلام) مظهر رضایت... 206

روضه. 212

11 / ریشة فضایل و رذایل اخلاقی.. 215

خلقت انسان بر فطرت الهی.. 217

ابعاد وجود انسان. 218

رابطة فطرت و دین.. 220

محبّت دنیا مهم ترین مانع شکوفایی فطرت... 222

اعتدال راه نجات... 225

نتیجه. 226

روضه. 228

دعای پایانی.. 231

کتاب نامه. 233

ص: 9

ص: 10

سخن استاد

بسم الله الرحمن الرحیم

بعثت پیامبر مکرم اسلام(صلی الله علیه و آله) با هدف تتمیم مکارم اخلاق، آن هم در محیطی که مردمانش گرفتار انواع رذالت های اخلاقی و رقابت های زشت قومی و قبیله ای و تفاخر به آداب و عادات جاهلی بودند، چنان تحولی در آنان ایجاد کرد که در مدت زمان کوتاهی موجب سروری و عزت و شرافت اعراب و سبب ارتقای ظرفیت روحی و فکری و اخلاقی جامعة نوپای اسلامی شد.

آن چه در این میان بیش از همة عوامل اثرگذار بود، منش و روش اخلاقی خاتم انبیا محمد مصطفی(صلی الله علیه و آله) بود که آثار آن تا کنون قابل مشاهده است و هر روز بر فروغ و حرارت آن افزوده می شود. اهمیت این امر زمانی آشکارتر می شود که موانع و عوامل بازدارنده این حرکت عظیم را با همة گستردگی و عمق آن در طول تاریخ اسلام به دقت مورد توجه قرار دهیم. مهم ترین و اسفناک ترینحوادث در همان اوان

ص: 11

تابش نور نبوی بر آن ظلمتکده به وقوع پیوست و انحراف در همة ابعاد به ویژه انحطاط اخلاقی موجب بازگشت امت به گذشتة تاریک خویش و رقم زدن واقعة تلخ و غمناک عاشورا گردید.

عاشورا احیای مجدد اسلام و پیام رسان بزرگ آن بود که بر اساس اهداف بعثت و منش و روش بنیان گذار مکتب اسلام شکل گرفت و به صحنة مصاف فضایل و رذایل اخلاقی مبدل گردید. سیدالشهدا(علیه السلام) همان گونه که جدّ بزرگوارش فرمود: «حسينٌ منّی وأنا من حسين» با همان سیره، دین جدّش را احیا و موجب استمرار خط نبوت در پرتو نور ولایت گردید.

این کتاب مشتمل بر سخنرانی های اینجانب در محرم سال 1389 با موضوع اصول اخلاقی قیام امام حسین(علیه السلام) است که بنا بر ضرورت زمانه و نیاز وافر به این موضوع ایراد شده است.

بر خود لازم می دانم از فاضل محترم جناب حجة الاسلام آقای شیخ مصطفی مسعودی که زحمت فراوانی برای ارائة این مطالب متقبل شده اند، تشکر کنم. ایشان با انتخاب عناوین مناسب و استخراج مدارک و حذف زواید و افزودن برخی روایات راه استفاده بیشتر و بهتر را هموارتر کرده است. البته آن چه در این جلسات ارائه شده اهم اصول اخلاقی نهضت سیدالشهدا(علیه السلام) است نه همة آن ها و نیز بدیهی است محدودیت هایی از جمله اختلاف سطح مخاطبان و لزوم رعایت حال آنان که در جلسات سخنرانی عمومی اجتناب ناپذیر است، بر این نوشتار سایه انداخته و به همین جهت لازم است پیشاپیش بابتکاستی های آن عذرخواهی شود.

ص: 12

امید است این گام ناچیز مقبول ربّ الارباب واقع گردد و در روزی که «لاينفع مالٌ ولا بنون» بر طبق روایت نبوی با وساطت و شفاعت سیدالشهدا(علیه السلام) حائل بین ما و آتش جهنم به ویژه جهنم فراغ از حضرت باری تعالی و پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت طاهرینش(علیهم السلام) بالاخص امام حسین(علیه السلام) قرار گیرد، إن شاء الله.

سید مجتبی نورمفیدی

قم، تیرماه 1394

ص: 13

ص: 14

پیشگفتار

بسم الله الرحمن الرحیم

حادثه کربلا گذشته از آن که فاجعه ای بزرگ در اسلام و بلکه در عالم انسانیت بود و عقده گشایی اهریمنان از رسالت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و امامت امامان را نشان داد امّا درسهایی بزرگ و سازنده برای بشریت به ارمغان آورده است، درسهایی که عظمت امام حسین(علیه السلام) و فداکاری و وفاداری یارانش را به نمایش گذارده و عناصر زیبای انسانیت را به یادگار، ماندگار ساخته است.

آری کربلای حسینی درسهای متعددی به ما آموخت و صفات انسانی را در نهایت درجه خود تجّلی بخشید. عاشورا «کرامت» به معنای واقعی را متجلی ساخت و انسان های کریم را در برابر دیدگان ما نهاد و در مقابل انسان های پست و زبون را در معرض قضاوت تاریخ قرار داد و آثار و برکات کرامت را به رخ همگان کشید که:

این نمی بینی که قرب اولیا***صد کرامت دارد و کار و کیا

ص: 15

عاشورای حسینی نشان داد که «صداقت» انسانی چگونه با ابدیت پیوند برقرار کرده و آنان را از کژراهه ها مصون داشته و به شاهراه هدایت رهنمون می نماید. همگونی ظاهر و باطن و صدق در گفتار و رفتار و نیّت، راه نجات و سعادت و برخورد منافقانه و ریاکارانه با دین و خدا و پیامبر(صلی الله علیه و آله) راه کفر و ضلالت است. آری انسان های صادق، در پی امام صادق می روند تا بر گرد وجودش پروانه وار طواف نموده و پرواز کنند.

چون مرا دیدی خدا را دیده ای

گرد کعبة صدق گردیده ای

این نهضت درس «غیرت و جوانمردی» را نیز از درس های سازندة خود قرار داده و جایگاه رفیع غیرتمندان و جوانمردان را نمایان ساخته و از بی غیرتی و ناجوانمردی منافقان و ریاکاران نیز پرده برداشته است. غیور مردانی را در صفحة روزگار به نقش کشیده که غیرت آنان ریشه در غیرت حق دارد.

جمله عالم ز آن غیور آمد که حق

برد در غیرت بر این عالم سَبَق

«محبت» کلیدواژة دیگری است که در این نهضت الهی چون ستاره ای درخشان خودنمایی میکند و پیوند خود را با ولی و مولایی چون امام حسین(علیه السلام) عیان کرده و آثار گستردة این محبت را در زندگی دنیا و آخرت به محبان راستین نمایان می سازد.

«همّت» دیگر عنصری است که در این نهضت جایگاه خاصی دارد.

ص: 16

کربلا انسان هایی با همت بلند را به بشریت معرفی می کند و این که آنان با این عزم و همت بود که راه کمال را سپری کرده اند.

منگر که تو حقیری یا ضعیف

بنگر اندر همت خود ای شریف

«عفّت» درس دیگر این نهضت است. درس آموزان واقعة کربلا یاد می گیرند که چگونه با پاکی و پاکدامنی می توان عروج کرد و از ظلمتکدة کفر و شرک بیرون آمد. عاشورا به ما آموخت که چگونه شهوت طلبان و شکم پرستان سعادت ابدی را به هوسرانی چند روزة دنیا فروختند و شقاوت ابدی را برای خود رقم زدند.

«حُریّت و آزادگی» رکن دیگر این بنای زیبا و رفیع و جاودانه است که مفهوم و معنای آزادی و آزادگی را به بهترین وجه تبیین کرده و نشان داد که چگونه بندگان شکم و شهوت و بردگان ضلالت و جهالت همواره در اسارت اند و رها یافتگان از این قیود در هوای آزاد عزت و جلالت تنفس می کنند.

کیست مولا، آن که آزادت کند

بند رقیّت ز پایت بَر کَند

از جملة درس ها، درس صبر و استقامت است. این که انسان های آزاده و دارای آرمان باید به پای ارزش ها بایستند و پایداری پیشه سازند تا نتایج شیرین آن را لمس کرده و در نهایت به مقام «رضا» دست یابند.

گفت پیغمبر خدایش ایمان ندادهر که را صبری نباشد در نهاد

ص: 17

گفت صبری کن بر این رنج و حَرَض

صابران را فضل می بخشد عوض

این کتاب مشتمل بر سخنرانی های استاد عزیز و بزرگوار سید مجتبی نورمفیدی است که در دهة اول محرّم سال 1389 در مسجد جامع گلشن گرگان ایراد نموده اند. ایشان در این سخنرانی ها ضمن برشمردن و تعریف مهم ترین اصول اخلاقی و تبیین آثار و نتایج آن با استناد به آیات و روایات، به بیان تجلی این ارکان در شخصیت والای اهل بیت(علیهم السلام) به ویژه امام حسین(علیه السلام)، پرداخته و آن را در زوایای قیام سیدالشهدا(علیه السلام) جستجو کرده اند.

از آن جا که این بیانات عالمانه مورد نیاز جامعة ما بوده و می تواند راه گشای بسیاری از مشکلات اخلاقی امروز باشد، تصمیم بر انتشار آن گرفته شد. بر این اساس این سخنرانی ها ابتدا از نوار پیاده و پس از آماده سازی اولیه جهت بازبینی به استاد تحویل گردید و پس از اصلاحاتی به شکل موجود درآمد تا به محضر شما خوانندگان گرامی تقدیم گردد. امید است این اثر مورد بهره برداری اهل فضل قرارگرفته و تا حدودی بتواند چهرة ملکوتی امام حسین(علیه السلام) و یارانش را بشناساند، ان شاءالله.

مصطفی مسعودی

قم، تیرماه 1394

ص: 18

1- اهمیت و جایگاه اخلاق

اشاره

أعوذ بالله مِن الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السلام علی اشرف الانبیاء و المرسلین حبیب اله العالمین

ابی القاسم المصطفی محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و اللعن علی اعدائهم اجمعین

ارزش و جایگاه مجالس حسینی

قبل از آغاز سخن، برای این که قدر حضور در جلسات اقامة عزای اباعبدالله الحسین(علیه السلام) را بدانیم و ارزش لحظه لحظة حضور در این مراسم را بیشتر درک کنیم، داستانی را نقل می کنم که متوجّه بشویم بزرگان و علما با چه نیّت و انگیزه ای در این جلسات شرکت می کردند و هم چنین با حضور در این گونه مجالس منّتی بر خداوند متعال یا بر اباعبدالله(علیه السلام) نگذاریم.

مرحوم علامه طباطبائی(قدس سره) فردی جامع در علوم منقول و معقول و اهل سیر و سلوک بودند. ایشان می فرمود:

ص: 19

هیچ بابی، از معنویت گشوده نشده إلا با توّسل به امامحسین(علیه السلام) و زیارت ایشان.(1)

در شرح حال علاّمه نقل می کنند ایشان در مجالس روضه و عزاداری سیدالشهدا(علیه السلام) شرکت می کرد و می فرمود:

همین کتیبه های سیاهِ آویخته شده در این مجالس روز قیامت به زبان می آیند و حضور ما را شهادت می دهند و شفاعت ما را می کنند.(2)

خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:

«وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ وَلَكِن لاتَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ»؛(3)

هیچ موجودی نیست جز آن که تسبیح و حمد خداوند متعال را می گوید. ولی شما تسبیح آن ها را درک نمی کنید.

برخی گمان می کنند چون این ها جمادند، درک هم ندارند، در حالی که طبق آیة شریفه هم اکنون مشغول تسبیح هستند و ما متوجه این حقیقت نمی شویم. پس اگر آن ها تسبیح خدا می گویند، می توانند شهادت هم بدهند. در و دیوار حسینیه ها و تکایا با این که از جمادات هستند ولی همه چیز را ثبت می کنند و شهادت می دهند. پس لازم است قدر حضور در این مجالس را بدانیم و مطمئن باشیم یکی از

ص: 20


1- . پایگاه اطلاع رسانی حوزه، مناسبت ها، کربلا (کعبه عشق، ویژه محرم). www.hawzah.n(علیهم السلام)t/fa/magazin(علیهم السلام)/vi(علیهم السلام)w/(علیها السلام)282/4(علیها السلام)02/(علیها السلام)4821
2- . مرزبان وحی و خرد (یاد نامه مرحوم علامه طباطبایی)، ص 96.
3- . سورة اسراء، آیة 44.

اُموری که باعث نجات از ظلمت، تنهایی و وحشت قبر و قیامت می باشد، نور همین محافل و مجالس است.

رمز ماندگاری عاشورا

واقعة عاشورا و حوادث کربلا اگرچه برای مردم دنیا، مسلمین و بخصوص شیعه همواره الهام بخش بوده ولی آن چه در این حادثه بیشتر برجسته شده، جنبة حماسی آن است.

حال پرسش این است که چرا این حادثه تبدیل به یک حماسة ماندگار و درس آموز برای همة انسان ها گردیده است؟ شبیه این واقعه در طول تاریخ زیاد بوده و چه بسا اتفاقاتی بسیار دردناک بودهاند به گونه ای که انسان از شنیدن آن ها متأثر می شود، چه رسد به آن که بخواهد شاهد آن باشد. اما چرا حادثة عاشورا در بین همة حوادث تاریخی برجسته شد؟

با قطع نظر از شخصیتهای این واقعه و در رأس آن ها امام حسین(علیه السلام) که انسان کامل بود، مهم ترین دلیل ممتاز بودن این حادثه از سایر حوادث، فضیلت ها و اخلاق حاکم بر این نهضت است؛ یعنی از هنگامی که کاروان از مدینه به سمت مکّه و سپس به سوی کربلا حرکت می کند، تا روز عاشورا و پس از آن در طول این جریان از ابتدا تا انتها یک نقطة سیاه مشاهده نمی شود. تمام نقاط این حرکت سراسر فضیلت، نور و روشنایی است و همین باعث ماندگاری واقعة عاشورا شده است. آن چه واقعة کربلا را تبدیل به حماسه ای ماندگارنموده،

ص: 21

اصول اخلاقی است که در سخت ترین شرایط هم نادیده گرفته نشد.

انسان ها غالباً در حالت عادی، منطقی و خوب عمل می کنند، امّا هنگامی که در شرایط سخت و تحت فشار مشکلات قرار می گیرند، دیگر رفتار منطقی و اخلاقی ندارند. امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:

فِي تَقَلُّبِ الأحْوَالِ عِلْمُ جَوَاهِرِ الرِّجَال؛(1)

در تغییر حالت ها جوهرة شخصیتی افراد پدیدار می شود.

لذا باید همواره در صدد تربیت و تهذیب نفس باشیم تا با اندک تغییر شرایط از چارچوب تعریف شدة اخلاق خارج نشویم.

در این جلسات برآنیم که به برخی از اصول اخلاقی و تربیتی قیام امام حسین(علیه السلام) اشاره کنیم. پرداختن به حماسة حسینی مهّم است ولی نباید از اخلاق حسینی غافل شویم. اخلاق حسینی روی دیگر این سکّه می باشد که موجب ماندگاری این حماسه و باعث بهره بردن همة انسان ها از این واقعه است.

اهمیّت اخلاق و تربیت

امام حسین(علیه السلام) در زمان خویش با دو مشکل روبرو بودند؛ مشکل اوّل با حکومتی بود که اساس آن بر ظلم، گناه و معصیت استواربود. مشکل دوّم با مردمی بود که گرفتاری ها و مشکلات اخلاقی داشتند.

البتّه تربیت مردم کار آسانی نبود. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در شرایطی مبعوث

ص: 22


1- . الکافی، ج 8، ص 23. تحف العقول، ص 97. من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 388.

شد که بشریت از ناهنجاریهای اخلاقی رنج می برد و او هدفش تربیت مردم بود؛ مردمی که با اخلاقیات ناشایست خو گرفته بودند. پیامبر(صلی الله علیه و آله) چه زحمات طاقت فرسایی را تحمل کرد، تا از بین این مردم امثال ابوذرها را تربیت کند. پیامبر(صلی الله علیه و آله) می فرمود:

بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الأَخْلَاق؛(1)

من مبعوث شدم تا فضایل و مکارم اخلاقی شما را به کمال برسانم.

توجه کنید فضایل اخلاقی چه اهمیتی دارد که پیامبر(صلی الله علیه و آله) آن را هدف بعثت خود می داند.

یکی از زندانی های غیر مذهبی در زمان شاه با زندانی های مذهبی، سیاسی در حبس بودند. این زندانی کمونیست می گوید: روزی در زندان خوابیده بودم، نزدیک صبح احساس نمودم دستی سرم را نوازش می کند و با آرامی و نرمی می گوید: «فرزندم برخیز، نمازت قضا می شود». من خواب بودم، عصبانی شدم و با تندی گفتم: «آقا من کمونیست هستم، نماز نمی خوانم، رهایم کن». آن آقا گفت: «ببخشید،من نمی دانستم، شما کمونیست هستید». صبح به سمت من آمد و کنارم نشست و مجدداً عذرخواهی کرد و گفت: «من نمی دانستم شما کمونیست هستید، فکر می کردم این بندِ زندانی های مسلمان است، لذا شما را برای نماز بیدار کردم». این شخص می گوید: «این حادثه به

ص: 23


1- . بحارالانوار، ج 67، ص372. «إنما بعثت لاِتمم مکارم الاخلاق»، مکارم اخلاق، ص8. الفقه المنسوب إلی الإمام الرضا، ص 353.

اندازه ای در من تأثیر گذاشت که به این روحانی علاقه مند شدم و تا آخر عمرش با او ارتباط داشتم. آن روحانی مرحوم شهید آیت الله دستغیب بود. با این که مسلمان نبودم، در شهادت مرحوم دستغیب بسیار متأثر شدم و گریه کردم».(1)

تأثیر اخلاق حسنه را ببینید، با برخورد بزرگوارانة ایشان، چگونه یک فرد غیر مسلمان تحت تأثیر قرار می گیرد. این نوع تربیت مورد توجّه اسلام است.

اگر می خواهیم فرزندان، خانواده و جامعه مان را تربیت کنیم، راه و روش همین است. همان روشی که امام حسین(علیه السلام) در پیش گرفت و این راهی است که انبیا طی کردند و به وسیلة آن دل ها را متحّول نمودند.

وضعیت اخلاقی در زمان امام حسین (علیه السلام)

روایتی از امام حسین(علیه السلام) پیرامون اوضاع اخلاقی مردم آن زمان نقل شده است:

عن جعید بن همدان قال: أتیت الحسین بن علی(علیه السلام) و علی صدره سکینة بنت الحسین فقال؛ یا أخت کلب خذی ابنتک عنی، فسالنی فقال: أخبرنی عن شباب العرب (أو عن العرب). قال؛ قلت: أصحاب جلاهقات و مجالس!

قال: أخبرنی عن الموالی؟ قال: قلت: آکل الربا او حريص علی الدنيا.

ص: 24


1- . پایگاه اطلاع رسانی حوزه، سومین مسافر محراب (یادی از شهید دستغیب). www.hawzah.n(علیهم السلام)t/fa/magazin(علیهم السلام)/vi(علیهم السلام)w/(علیها السلام)282/4624/(علیها السلام)4(علیها السلام)05

قال، فقال: إنا لله وإنا اليه راجعون والله إنهما للصنفان اللذّان کنا نتحدَّث أن الله تبارک و تعالی ينتصر بهما لدينه، يا جعيد همدان الناس أربعة:

فمنهم من له خلقٌ وليس له خَلاقٌ

ومنهم من له خَلاق وليس له خلقٌ

ومنهم من له خلقٌ وخَلاقٌ و ذلک أفضلُ الناس

ومنهم من ليس له خلقٌ و لا خَلاق و ذاکَ شّر النّاس. (1)

جعید همدان نقل می کند که نزد امام حسین(علیه السلام) رفتم، در حالی که دخترش سکینه بر روی سینه اش بود. حضرت خطاب به همسرش فرمود: دخترت را از من بگیر. سپس از من سؤال کرد: «جوانان عرب (یا عربها) چگونهاند؟ (امام حسین(علیه السلام) می خواست از حال و هوای جوانان عرب کسب اطلاع کند و از متن جامعه با خبر باشد).

عرض کردم: ایشان مشغول مجالس لهو و لعباند.فرمود: موالی چگونهاند؟

عرض کردم: رباخوار یا حریص بر دنیا شدهاند.

فرمود: «إنا لله وإنا اليه راجعون»؛ اینان، آن دو گروهی بودند که ما می گفتیم، خدای سبحان با ایشان، دین خود را یاری می کند؛ ای جعید همدان! مردم چهار گروهند:

1. برخی طبع خوش دارند [اهل کرامت، حُرّیت و عزّت هستند و ظلم را نمی پذیرند] ولی نصیبی از خیر ندارند [یعنی متدّین

ص: 25


1- . ترجمة الامام الحسینعلیه السلام من الطبقات الکبیر، ج 36، ح 235.

نیستند و این طور نیستند که اعمال صالح انجام دهند].

2. برخی نصیبی از خیر دارند [دیندار هستند و به امید ثواب، اعمال صالح انجام می دهند] ولی طبع خوشی ندارند [یعنی کرامت، حریّت، شرافت و آزادگی ندارند].

3. برخی هم طبع خوشی دارند [یعنی اهل احسان، کرامت، آزادگی و حُرّیت هستند] و هم نصیبی از خیر دارند [یعنی هم متدّین هستند و هم کارهای ثواب و اعمال صالح انجام می دهند] این افراد بهترین مردم هستند.

4. برخی نه طبع خوشی دارند [آزادگی، حریّت، شرافت، کرامت، هیچ کدام از فضایل اخلاقی را ندارند] و نه نصیبی از خیر دارند [متدیّن و دیندار هم نیستند] این ها بدترین مردم هستند».

دقّت کنید، راوی می گوید: جوانان عرب مشغول مجالس لهو و لعب هستند، بیکارند. این وضعیت جوانان آن زمان است. البتّه این کهبیکاری چه عوارض سوئی به دنبال دارد، در روایات به آن اشاره شده است. امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

كَانَ النَّاسُ أَيْضاً يَصِيرُونَ بِالْفَرَاغِ إِلَى غَايَةِ الأَشَرِ وَالْبَطَرِ حَتَّى يَكْثُرَ الْفَسَادُ وَيَظْهَرَ الْفَوَاحِش؛(1)

اگر مردم به دنبال روزی نباشند و بیکار شوند این امر موجب طغیان و فساد آن ها می گردد و مرتکب انواع قبایح و فسادها می شوند.

ص: 26


1- . بحارالانوار، ج 3، ص 106.

جوانان عرب در آن زمان چنین وضعیتی داشتند. در ادامه هنگامی که امام(علیه السلام) از موالی سؤال می کنند، راوی می گوید: این گروه یا ربا خوارند یا حریص بر دنیا شدهاند. امام(علیه السلام) وقتی این خبر را می شنوند، آیة استرجاع(1) را تلاوت می کنند. این آیه معمولاً در هنگام اصابت یک مصیبت خوانده می شود، حال آن مصیبت یا فوت کسی است یا مصیبتی که بر جامعه وارد شده است. توجّه کنید اوضاع اخلاقی جامعه در آن زمان چقدر دردناک و تأسف برانگیز بوده که حضرت این آیه را تلاوت کردند.

حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) این دو گروه (موالی و جوانان) را مؤثرترین گروه در تحولات جامعه می دانند، لذا اگر اینان آلوده شدند «إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعونَ»؛ یعنی مصیبتی بزرگ بر جامعه وارد شدهاست.

البته تمام این مصائب و مشکلات موجود در جامعه معلول سیاست های بنی اُمیّه بود و من نمی خواهم وارد این بحث شوم؛ چون فرصت و مجال دیگری می طلبد.

امام حسین(علیه السلام) در ادامه می فرماید: «الناس اربعٌ» مردم چهار گروهاند:

1. «فمنهم من له خلق و ليس له خلاق»؛ یک عدّه ظلم پذیر نیستند و اهل کرامت، حُرّیت و عزّتاند ولی متدّین هم نیستند؛ یعنی اهل کار ثواب و دیانت نمی باشند.

2. «ومنهم من له خلاق وليس له خلق» عدّه ای دین دار هستند. به

ص: 27


1- . «إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعونَ»؛ «همانا ما از خداییم و به سوی او باز خواهیم گشت» (سورة بقره، آیة 156).

امید ثواب، عمل صالح انجام داده و به آن معتقدند ولی خلق ندارند یعنی کرامت، حُریّت، آزادی و شرافت ندارند.

3. «ومنهم من له خلق وخلاق وذالک أفضل الناس» عدّه ای اهل احسان، کرامت و آزادگی و حُرّیت هستند و دین دار هم می باشند. این افراد بهترین مردم هستند.

4. «ومنهم من ليس له خلقٌ ولا خَلاق وذاکَ شّر النّاس» عدّه ای نه اهل دین هستند و نه حُرّیت و آزادگی دارند. این گروه بدترین مردم هستند.

دو دستة دیگر هم که ذکر شد بین بهترین و بدترین مردم هستند.

وضع مردم از نظر دینی و اخلاقی در آن زمان در پایین ترین مرتبه بود، لذا امام حسین(علیه السلام) همانند پیامبر(صلی الله علیه و آله)عمل کردند؛ پیامبر(صلی الله علیه و آله) جامعه را به شکلی تربیت کردند و امام حسین(علیه السلام) به گونه ای دیگر.

برجسته ترین جلوة قیام امام حسین(علیه السلام) هدایت و تربیت جامعه بود و شهادت آن حضرت نیز بستری برای تربیت مردم فراهم کرد. حرکت سیدالشهدا(علیه السلام) در واقع برای بازگرداندن جامعه به مسیر صحیح و مقابله با انحرافات وسیعی بود که در دین و اخلاق مردم پدید آمده بود.

ریشة این انحراف بزرگ هم سیاست های بنی اُمیّه بود و به همین سبب امام حسین(علیه السلام) نمی تواست با یزید بیعت کند؛ زیرا بیعت او به معنای مشروعیت بخشیدن به همة انحرافات و در نهایت نابودی و از بین رفتن دین جدش بود. اما در این میان حرکت امام حسین(علیه السلام) که سراسر اخلاق و فضیلت بود، همة نقشه های ظالمان را بر هم ریخت و موجب احیای دین پیامبر(صلی الله علیه و آله) شد.

ص: 28

بر همین اساس لازم است اصول اخلاقی و تربیتی نهضت عاشورا بازشناسی و تفاوت دو اردوگاه از این منظر معلوم گردد.

نمونه ای از اخلاق حسینی

یکی از اموری که ذکرش متناسب با روزهای اوّل محرّم می باشد این است که با وجود همة مسائل و مشکلاتی که پیش آمد، امام حسین(علیه السلام) به هیچ وجه نمی خواست آغازگر جنگ باشد.روز دوّم محرّم هنگامی که امام حسین(علیه السلام) وارد کربلا شده و از اوضاع کوفه به تفصیل باخبر شدند، قصد بازگشت داشتند ولی حُرّ مانع شد.

امام(علیه السلام) فرمود: من به دعوت کوفیان آمدم ولی اکنون که آنان از دعوت خویش پشیمان شدهاند، باز می گردم و قصد جنگ ندارم.

حُرّ گفت: من مأمورم و مانع بازگشت امام شد.(1)

زهیر که در زمینة امور نظامی فردی مطّلع و سردار میدان های جنگ بود، در مورد سپاه حُرّ تحقیق و تفحّص کرد و به امام پیشنهاد داد اجازه بدهید همین جا کار سپاه حُرّ را تمام کنیم؛ چون این ها تعداد محدودی هستند. اگر این افراد را شکست بدهیم، اثر بزرگی دارد؛ زیرا خبر آن به کوفه می رسد و مردم کوفه که دل هایشان با شما و شمشیرهای ایشان با ابن زیاد است وقتی از این جریان مطّلع شوند، جرأت پیدا کرده و شورش می کنند و به ما ملحق می شوند.

ص: 29


1- . بحارالانوار، ج 44، ص 380.

پیشنهاد قابل توجهی بود. پیروزی نظامی در آن زمان می توانست تبدیل به پیروزی سیاسی شود. اگر کوفه تسخیر می شد، پس از آن نوبت بصره می رسید و به تدریج آن رُعب و وحشتی که دستگاه اموی در دل مردم ایجاد کرده بود از بین می رفت. بنابراین شاید قضایا به گونه دیگری رقم می خورد.

امام(علیه السلام) پیشنهاد زهیر را قبول نکرد و فرمود:مَا كُنْتُ لِأَبْدَأَهُمْ بِالْقِتَال؛(1)

نمی خواهم آغازگر جنگ باشم.

زهیر تسلیم کلام امام شد.

بار دیگر وقتی دشمنان از کوفه به لشکر عمر بن سعد ملحق می شدند، زهیر به امام(علیه السلام) عرض کرد: روستایی نزدیک ما و کنار رود فرات است که از فراوانیِ گیاه و پیچ و خم هایش مانند دژ [قلعه] است و فرات آن را از سه طرف در میان گرفته و چنان چه در این مکان مستقر شویم می توانیم با آنان بجنگیم.

حضرت فرمود: نام این روستا چیست؟

زهیر گفت: عُقْر.

امام حسین(علیه السلام) این پیشنهاد را هم نپذیرفت و فرمود:

أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْعُقْر؛(2)

از عُقْر، به خدا پناه می برم.

ص: 30


1- . همان.
2- . وقعة الطف، ص 179. مقتل مقرّم، ص 111.

برخی از اصحاب گفتند: در دفاع از خود به دشمنان شبیخون زده و به آن ها حمله می کنیم. امام(علیه السلام) این نظر را نیز رد کردند. این روش تا روز عاشورا ادامه داشت. حتی در آن روز نیز حضرت شروع کنندة جنگ نبودند.

به هر حال امام حسین(علیه السلام) یک هدف داشت و آن احیای دین بود. دینی که جدّش به مردم عرضه کرده بود، باید حفظ می شد.آن اصول اخلاقی و تربیتی که با آن ها رشد و نمو پیدا کرده بود، باید حفظ می شد. امام(علیه السلام) تا آخرین لحظه برای هدایت دل های گمراه تلاش کرد؛ چون نگران گمراهی مردم بود و نمی خواست آنان عمرشان را در راه ضلالت سپری کنند و عاقبت ایشان دوزخ باشد و به همین جهت حماسة حسینی ماندگار شد. اگر بگوییم زیربنا و پایة اصلی حماسة حسینی، اخلاق حسینی است، سخنی به گزاف نگفته ایم. اساس قیام حسینی اصول تربیتی حسینی است و امروز ما در زندگی اجتماعی خود به شدّت محتاج و نیازمند این اصول هستیم؛ انصاف، عدالت، وفای به عهد، احترام، تعظیم و تکریم دیگران و ... از جمله این اصول هستند.

از خداوند متعال می خواهیم به حقّ این مجالس به ما توفیق دهد که با این اصول تربیتی آشناتر شده و عامل به آن ها باشیم و موّدت و محبّت اهل بیت علیهم السلام همواره در دل های ما افزون شود.

روضه

امشب شب اوّل محرّم است و کاروان سیدالشهدا(علیه السلام) به کربلا می رسد. وقتی به این مکان می رسند، امام حسین(علیه السلام) سؤال می کنند: نام این

ص: 31

سرزمین چیست؟ جواب می دهند: نینوا.(1) امام خوابش را به یاد می آورد. هنگامی که می خواست با قبر پیامبر(صلی الله علیه وآله) وداع کند، فرمود: مدینه وطن علی و وطن من است ولی باید از آن خارج شوم. چند لحظه به خواب رفت. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را در خواب دید که می فرماید: حسینِ من پدرت منتظر توست، من منتظر تو هستم، مادرت منتظر توست، نزد ما بشتاب.(2)

دلم غیر از تو با کس آشنا نیست

جدایم از تو اما دل جدا نیست

خوشا آن دل که با مهر تو پیوست

به جز عشق تو با کس آشنا نیست

قرین دردم اما نیک می دانم

که جز کوی توام دارالشفا نیست

«ألا لعنة الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذّین ظلموا ای منقلب ینقلبون»

ص: 32


1- . الدمعة الساکبة، ج 4، ص 256. ناسخ التواریخ، ج 2، ص 168.
2- . بحارالانوار، ج 44، ص 313.

2- اصل اول: کرامت

اشاره

أعوذ بالله مِن الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السلام علی اشرف الانبیاء و المرسلین حبیب اله العالمین

ابی القاسم المصطفی محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و اللعن علی اعدائهم اجمعین

اهمّیت تحلیل وقایع کربلا

قبل از آغاز بحث باید به نکتة مهمی اشاره کنم و آن نکته ضرورت تحلیل وقایع کربلاست. موشکافی و تحلیل واقعة کربلا از این جهت لازم و ضروری است که ما نقاط روشن و عبرت آموز را شناسایی کنیم و در همة لحظات زندگی آن را سرمشق خود قرار دهیم.

قیام امام حسین(علیه السلام) صرفاً الگویی برای قیام ها و نهضت ها نمی باشد. اگر چه مبارزه با ظلم و فساد از مهّم ترین اهداف این قیام است، اما دایرة اهداف سیدالشهدا(علیه السلام) وسیع تر بوده و همین امروز و در همة ایّام زندگی می توانیم امام حسین(علیه السلام) را الگوی خود قرار دهیم. برای فتح

ص: 33

قله های سعادت و کمال باید این الگوپذیری در تمام ابعاد زندگی جاری باشد.شرایط حاکم بر جامعه در زمان سیدالشهدا(علیه السلام) را بیان کردیم. هنگامی که حضرت دربارة جوانان عرب و موالیان سؤال کردند، جعید همدان عرض کرد: جوانان مشغول لهو و لعب و موالیان به دنبال دنیا بوده و حرص دنیا دارند. امام حسین(علیه السلام) آیة استرجاع را تلاوت فرمودند: «إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعونَ».(1)

این امور نشانة انحطاط اخلاقی و اعتقادی مردم آن زمان بوده و از همین روی حکومت بنی اُمیّه مرتکب آن همه فجایع و ستم ها شد و امت پیامبر(صلی الله علیه و آله) تنها نظاره گر بودند.

وظیفة امام حسین(علیه السلام) درمان همین انحطاط، سقوط و انحراف و بیدار کردن مردم از خواب غفلتی بود که موجب چنان وضعیتی شده بود. همان گونه که در زیارت أربعین می خوانیم:

وَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادكَ مِنَ الضَّلالَةِ وَالْجَهَالَة؛(2)

[پروردگارا، حسین(علیه السلام)] جان خود را در راه تو داد تا بندگانت را از جهالت، نادانی، سرگردانی و گمراهی برهاند.

با توجه به این نکته اهمیت توجه به اصول اخلاقی حاکم بر این قیام آشکارتر می شود.

ص: 34


1- . سورة بقره، آیة 156.
2- . کامل الزیارات، ص228. کتاب المزار، ص 108. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص788.

جایگاه کرامت

در بین اصول تربیتی و اخلاقی قیام امام حسین(علیه السلام) محوری ترین و مهم ترین اصل «کرامت» است. معانی که به عنوان معادل برای این واژه می توان ذکر کرد عبارتند از: جوانمردی، بزرگواری، شرافت. این اصل محور تربیت اسلامی است و مقابل آن دنائت و پستی می باشد. کرامت ارزشی است که در همة انسان ها وجود دارد، فارغ از این که چه دین، سلیقه و عقیده ای داشته باشند؛ زیرا خداوند آن را در وجود همة انسان ها قرار داده و همگان این کرامت ذاتی را از خداوند متعال اخذ کردهاند.

خداوند در قرآن می فرماید:

«وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً»؛(1)

ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم و به آنان کرامت و عظمت بخشیدیم، و آن ها را در صحرا و دریا (بر مرکب های راهور) سوار کردیم و از نعمت های پاکیزه به آن ها روزی دادیم و آن ها را بر بسیاری از موجوداتی که خلق کرده ایم، برتری بخشیدیم.

بنابراین تمام انسان ها از این کرامت ذاتی بهره بردهاند ولی برخی این کرامت ذاتی را با کرامت اکتسابی یعنی با تعلیم و تربیت در جامعهو تحت نظر پدر و مادر و مربیّان تکمیل می کنند و برخی آن را در بند هواهای نفسانی اسیر کرده و به زنجیر می کشند.

ص: 35


1- . سورة اسراء، آیة 70.

از دیدگاه قرآن کریم برخی از افراد به اندازه ای اوج گرفته که بر قلّه کرامت تکیه کرده و از همة موجودات برتر می گردند و برخی نیز به حضیض پستی و دنائت سقوط می کنند تا جایی که از حیوانات هم پست تر می شوند:

«أوْلَئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»؛(1)

آنها مانند چهارپایان می باشند، بلکه گمراه ترند.

قرآن کریم در یک آیه هر دو وجه شخصّیت انسان را بیان نموده و می فرماید:

«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ»؛

همانا انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم که شایسته هر گونه مقام و منزلت و بزرگواری است. امّا پس از آن به سبب کفر، عصیان و گناه او را به پست ترین مرحله بازگرداندیم.(2)

«کریم» یکی از اسمای الهی است. هر انسانی که کرامت بیشتری داشته باشد، به این اسم نزدیک تر در نتیجه الهی تر است و هر انسانی که دنائت داشته باشد از خداوند متعال دورتر است.رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) می فرماید:

إنّ الله تعالى كريم يحبّ الكرم؛(3)

خداوند تبارک و تعالی کریم است و کرامت را دوست دارد.

ص: 36


1- . سورة اعراف، آیة 179.
2- . سورة تین، آیة 5-4.
3- . نهج الفصاحة، ح 112، ص 299.

معنای کرامت

با توجه به آن چه گفته شد مشخص گردید که کرامت چیزی است که توسط خداوند متعال در نهاد انسان به ودیعه گذاشته شده و شخصّیت انسان بر آن اساس استوار است. یکی از مسائلی که بارها در کلمات امام حسین(علیه السلام) مورد تأکید واقع شده مسئلة کرامت است.

برای روشن شدن معنای کرامت، واقعه ای را از صدر اسلام بیان می کنم؛ اسیرانی را از قبیلة طیّ (1) نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) آوردند. دختر حاتم طائی به نام سُفانه در بین اسیران بود. زیبایی و خوش سخنی او توجّه همگان را جلب کرده بود. پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: این ها چه کسانی هستند؟ عرض کردند: این ها اسیرانی از قبیلة طیّ می باشند. این دختر در مقابل پیامبر(صلی الله علیه و آله) ایستاد و خود را این گونه معرّفی کرد: من دختر حاتم هستم، پدرم از دنیا رفته، برادرم پنهان شده، نمی خواهم سرزنش دشمنان شامل حال شما و ما شود. پدرم اخلاق نیکو داشت، برهنه گان را می پوشاند، گرسنگان را سیر می کرد و هیچ آرزومندی را ناامید نمی کرد. پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: این صفاتی که بیان کردی صفات مؤمن است اگر پدرت زنده بود برایش طلب بخشش می کردم. پس پیامبر(صلی الله علیه و آله) دستور داد این دختر را به دلیل شرافت و کرامت پدرش آزاد کنند.(2)

با این نمونه تا حدودی معنای کرامت روشن می شود. حاتم طائی

ص: 37


1- . حاتم طائی از قبیلة طیّ بود.
2- . الاصابة، ج 4، ص 2535. اسد الغابة، ج 5، ص 475. مشروح داستان سُفانه در جلسه پنجم ذکر می گردد.

مسلمان نبود، اما شرافت و کرامت داشت.

یکی از مسائلی که بارها در کلمات امام حسین(علیه السلام) مورد تاکید واقع شده مسئلة کرامت است. نکتة جالب این است که از میان ائمه معصومین(علیهم السلام) دو امام بیشتر بر مسئلة «کرامت» تأکید کردهاند: حضرت علی(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) که شاید این تأکیدها مربوط به شرایط خاصّی بوده که این دو بزرگوار در آن زندگی می کردند و مردم در عصر آن دو امام دنائت را به اوج رساندند.

امام حسین(علیه السلام) در تمام مسیر مکه به سمت کربلا هر جا فرصتی پیش می آمد بر اصل کرامت تأکید می نمود.

نشانه های کرامت از دیدگاه امیرالمؤمنین(علیه السلام)

اشاره

کرامت و بزرگواری نشانه هایی دارد که باید خود را با آن بسنجیم و ببینیم تا چه اندازه به این صفات نزدیک یا از آن دور هستیم. برای شناخت این نشانه ها و علامت ها بخشی از کلمات حضرت علی(علیه السلام) را برای شما نقل می کنم. البته همة شما تا حدودی با ایننشانه ها آشنایی دارید و وقتی به درون خودتان مراجعه می کنید می بینید نسبت به این نشانه ها تمایل دارید و کسانی را که واجد این ویژگی ها هستند از صمیم قلب ستایش می کنید و آن ها را دوست دارید. این خود نشان دهندة فطری بودن کرامت است. مثلاً اگر ببینید کسی اهل رفق و مدارا است و اهل دعوا نیست او را تحسین می کنید ولی کسی که در مقابل دیگران با تندی رفتار می کند و به دنبال جنجال و هیاهو است از دید شما منفور است.

ص: 38

1. عدم توّقع پاداش

حضرت علی(علیه السلام) می فرماید:

الْكَرِيمُ يَرْفَعُ نَفْسَهُ فِي كُلِّ مَا أسْدَاهُ عَنْ حُسْنِ الْمُجَازَاة؛(1)

کریم و بزرگوار کسی است که خود را بالاتر از این بداند که برای نیکی ها یش عوض نیکو انتظار داشته باشد.

بنابراین کریم زمانی که به کسی نیکویی می کند، انتظار پاداش و عوضی از دیگران ندارد.

2. بخشش و گذشت

حضرت علی(علیه السلام) می فرماید:

الْمُبَادَرَةُ إِلَى الْعَفْوِ مِنْ أَخْلَاقِ الْكِرَام؛(2)سبقت در عفو و گذشت از اخلاق بزرگواران است.

در جای دیگری آن حضرت فرموده:

الْكَرِيمُ إِذَا قَدَرَ صَفَحَ؛(3)

کریم هرگاه قدرت پیدا کند، گذشت می کند.

انسان کریم هنگام قدرت گذشت می کند و اهل انتقام نیست. بعضی کم ظرفیت هستند یعنی هنگامی که قدرتی ندارند، ابزار و امکاناتی ندارند و مطیع و فرمانبردار هم ندارند، اهل گذشت هستند. اما چند

ص: 39


1- . تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ح 8634.
2- . همان، ح 5005.
3- . همان، ح 5034.

روزی که به حسب ظاهر قدرتی پیدا می کنند و عدّه ای دور آن ها جمع می شوند، دیگر خدا را هم بنده نیستند و اهل انتقام می شوند. این اخلاق به تعبیر امیرالمؤمنین(علیه السلام) دنائت است:

الْمُبَادَرَةُ إِلَى الِانْتِقَامِ مِنْ شِيَمِ اللِّئَام؛(1)

سبقت در انتقام از خصلتهای فرومایگان است.

کرامت آن است که در وقت قدرت گذشت کنیم.

3. انفاق

امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:

الْكَرِيمُ إِذَا أيْسَرَ أسْعَف؛(2)

کریم هنگامی که توانایی داشته باشد، حاجات را برآوردهمی نماید.

شخص کریم اهل بخشش است. ممکن است کسی ثروتمند هم باشد ولی به حدی سقوط کند که خیرش به هیچ کسی نرسد. این دنائت و پستی محسوب می شود. در مقابل، بعضی با حقوق و درآمد اندک اهل خیر هستند، این ها کریماند. البته این توفیق الهی است که نصیب هرکسی نمی شود.

4. برآورده کردن حاجات دیگران

از نشانه های کریم برآورده کردن حاجت مردم در هنگام درخواست

ص: 40


1- . همان، ح 7953.
2- . همان، ح 8491.

آنان است. حضرت علی(علیه السلام) در مورد شخص کریم می فرماید:

إِذَا سُئِلَ أَنْجَح؛(1)

زمانی که درخواستی از کریم بشود، او حاجت سائل را برآورده می کند.

به عنوان مثال اگر کسی گرفتاری دارد و نزد شما می آید سعی کنید مشکل او را حل نمایید. طوری نباشد زمانی که کسی برای رفع حاجتی به شما مراجعه می کند پشیمان شود.

5. احسان بدون منّت

امیر بیان(علیه السلام) می فرماید:

الْكَرِيمُ يَرَى مَكَارِمَ أفْعَالِهِ دَيْناً عَلَيْهِ يَقْضِيه؛(2)بزرگوار، نیکوکاری های خود را دینی به گردن خود می داند که باید بپردازد.

کریم برای کارهای خیری که انجام می دهد، منتّی بر سر دیگران نمی گذارد؛ چون این کارها را وظیفة خود می داند، اما شخص پست و فرومایه احسان خود را دینی به گردن دیگران می داند که باید آن خوبی ها را به وی بازگردانند. امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:

اللَّئِيمُ يَرَى سَوَالِفَ إِحْسَانِهِ دَيْناً لَهُ يَقْتَضِيه؛(3)

ص: 41


1- . همان، ح 5034.
2- . همان، ح 8886. عیون الحکم و المواعظ (لیثی)، ح 116.
3- . تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ح 5581.

شخص فرومایه احسان های خود را دینی به گردن دیگران می داند که باید پس بگیرد.

برای همین شخص پست همه را مدیون خود می داند، لذا همیشه طلبکارانه رفتار می کند.

6. اجابت درخواست دیگران و عدم توقع در وقت نیاز

حضرت علی(علیه السلام) میفرماید:

الْكَرِيمُ إِذَا احْتَاجَ إِلَيْكَ أَعْفَاكَ وَ إِذَا احْتَجْتَ إِلَيْهِ كَفَاك؛(1)

بزرگوار هرگاه به تو نیازمند شود، تو را معاف می کند و هرگاه تو به او نیاز پیدا کنی، نیاز تو را برطرف سازد.یعنی کریم در هنگام گرفتاری می گوید نزد او نروم و مزاحمش نشوم و هرگاه تو به او نیازمند شدی نیاز تو را برطرف می سازد. اما شخص پست هرگاه به تو نیازمند می شود تو را به ستوه می آورد و اگر تو به او نیازمند شوی تو را به زحمت می اندازد تا پشیمانت کند. امیرالمؤمنین می فرماید:

اللَّئِيمُ إِذَا احْتَاجَ إِلَيْكَ أجْفَاكَ [أعْيَاكَ] إِذَا احْتَجْتَ إِلَيْهِ عَنَاكَ؛(2)

فرومایه هرگاه به تو نیاز پیدا کند، تو را به ستوه آورد و هرگاه به او نیاز پیدا کنی تو را به رنج و زحمت افکند.

ص: 42


1- . همان، ح 8635.
2- . همان، ح 5583.

7. وفای به عهد و گذشت از وعید

امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:

الْكَرِيمُ إِذَا وَعَدَ وَفَى وَإذَا تَوَعَّدَ عَفَى؛(1)

کریم هرگاه وعده دهد به آن وفا می کند و هرگاه بیم دهد از آن درگذرد. هنگام مجازات که فرا رسید، می بخشد.

8. گفتار نیکو

امام المتقین(علیه السلام) می فرماید:

إِنَّ مِنَ الْكَرَمِ لِينَ الْكَلام؛(2)از نشانه های بزرگواری نرم خویی است.

انسان کریم خوش سخن و دارای لحنی نرم می باشد و زبانش دربند است و هر حرفی را نمی زند. گفتار بزرگوار وقتی به گوش انسان می رسد، سخن او آرامش بخش است و روح انسان را نوازش می دهد. امّا شخص پست زبان گزنده، درشت و سخت دارد و هر حرفی را می زند. حضرت علی(علیه السلام) میفرماید:

سُنَّةُ اللِّئَامِ قُبْحُ الْكَلام؛(3)

سُنّت و منش انسان های پست، بدزبانی است.

ص: 43


1- . همان، ح 5269.
2- . الکافی، ج 8، ص 24. روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، (طبع القدیمة)، ج 13، ص 174. شرح اصول کافی (مازندرانی) ج 11، ص 235. مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، ج 25، ص 53.
3- . تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ح 4490.

اشخاص پست هرچه می خواهند و می توانند بر زبان جاری می کنند؛ تهمت، دروغ، غیبت، در حالی که امیرالمومنین(علیه السلام) می فرماید:

الْغِيبَةُ جُهْدُ الْعَاجِز؛(1)

غیبت نمودن، کار افراد عاجز و ناتوان است.

طبق نصّ قرآن مجید، کریم و بزرگوار کسی است که هنگام برخورد با حرف های لغو و بیهوده، کریمانه از کنار آن می گذرد:

«وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا»؛(2)هرگاه به عمل لغوی (از مردم غافل) برخورد می کنند، بزرگوارانه از آن می گذرند.

9. پاداش بدی به نیکی

علی(علیه السلام) می فرماید:

الْكَرِيمُ مَنْ جَازَى الإِسَاءَةَ بِالإِحْسَان؛(3)

بزرگوار کسی است که در مقابل بدی، احسان و نیکویی کند.

شخص کریم می گوید: فلانی بد کرد اما ما بد نمی کنیم. وی نه تنها درصدد انتقام برنمی آید و از بدی دیگران می گذرد، بلکه در مقابل بدی ها، احسان و خوبی می کند.

ص: 44


1- . همان، ح 4441.
2- . سورة فرقان، آیة 72.
3- . تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ح 629.

10. صداقت

امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:

انّ الصّادق على شفا منجاة وكرامة؛(1)

راستگو مُشرف به نجات و اهل کرامت است.

انسان کریم دروغ نمی گوید، اهل صدق است هرچند سخن راست به ضرر او باشد.

11. دوری از کینه توزی

حضرت علی(علیه السلام) می فرماید:

لا يَكُونُ الْكَرِيمُ حَقُوداً؛(2)

انسان کریم کینه توز نیست.

انسان بزرگوار اهل کینه ورزی و حقد نیست. او از بدی های دیگران در قلبش نیز می گذرد و آن را فراموش می کند. در مقابل، انسان پست همواره آن را در قلب خویش حفظ کرده و در پی فرصتی برای انتقام جویی است.

12. تنفّر از پستی

حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) میفرماید:

الْكَرِيمُ يَزْدَجِرُ عَمَّا يَفْتَخِرُ بِهِ اللَّئِيمُ؛(3)

ص: 45


1- . همان، ح 4324.
2- . همان، ح 6786.
3- . همان، ح 8631.

بزرگوار از آن چه فرومایه به آن افتخار می کند، دوری می نماید.

انسان کریم به کارهای پست تن نمی دهد و هر ذلّت و حقارتی را برای خود روا نمی دارد. لکن افراد پست به کارهای زشت دست می زنند و به آن افتخار هم می کنند. آن حضرت هم چنین می فرماید:

الْكَرَمُ حُسْنُ السَّجِيَّةِ وَاجْتِنَابُ الدَّنِيَّة؛(1)بزرگواری و کرامت به خوش خلقی و پرهیز از رذالت و پستی است.

13. تغافل و چشم پوشی از خطا

امیرالمؤمنین(علیه السلام) میفرماید:

مِنْ أشْرَفِ أفْعَالِ الْكَرِيمِ تَغَافُلُهُ عَمَّا يَعْلَم؛(2)

بهترین اخلاقِ انسان کریم، تغافل و ابراز بی اطلاّعی است نسبت به آن چه که می داند.

انسان کریم نه تنها دیگران را می بخشد و عفو می کند بلکه اشتباهات دیگران را نادیده می گیرد و خود را به تغافل می زند و این گونه وانمود می کند که اصلاً متوّجه اشتباه او نشده است.

14. شادی از بخشش

حضرت علی(علیه السلام) میفرماید:

مَسَرَّةُ الْكِرَامِ فِي بَذْلِ الْعَطَاء؛(3)

ص: 46


1- . همان، ح 7312.
2- . همان، ح 9647.
3- . همان، ح 8502.

لذّت کریمان در عطا کردن است.

انسان کریم نه تنها اهل جود و سخاوت است بلکه از آن لذّت می برد و شاد می شود. اما افراد پست لذّت شان در بر آورده کردن نیازهای خویش و سیر کردن شکم های خودشان است. چنان کهحضرت میفرماید:

لَذَّةُ اللِّئَامِ فِي الطَّعَام؛(1)

خوشحالی و لذّت فرومایگان در خوردن است.

15. استقامت و پایداری

امیرالمؤمنین(علیه السلام) میفرماید:

النَّفْسُ الْكَرِيمَةُ لا تُؤَثِّرُ فِيهَا النَّكَبَات؛(2)

سختی ها و مصائب در نفس کریم تأثیر نمی گذارد.

انسان کریم دارای چنان روح مستحکمی است که در برابر حوادث ناگوار، قامت خم نمی کند و در راه رسیدن به هدف متزلزل نمی شود.

16. قدردانی در برابر کار اندک

حضرت علی(علیه السلام) میفرماید:

الْكَرِيمُ يَشْكُرُ الْقَلِيلَ وَاللَّئِيمُ يُكَفِّرُ الْجَزِيل؛(3)

ص: 47


1- . همان، ح 8499.
2- . همان، ح 4606.
3- . همان، ح 6107.

انسان کریم از [احسان] اندک سپاسگزاری می کند و فرومایه از بسیار [هم] ناسپاسی می کند.

انسان کریم در برابر عطای کم تشکّر نموده، اما فرد پست، بخشش زیاد را نیز ناسپاسی می کند.

17. کوچکی دنیا در چشمان کریم

امیرالمؤمنین(علیه السلام) میفرماید:

مَنْ كَرُمَتْ نَفْسُهُ صَغُرَتِ الدُّنْيَا فِي عَيْنِه؛(1)

هرکس که کرامت نفس داشته باشد، دنیا در نگاهش خُرد آید.

نزد انسان کریم، دنیا و آن چه در دنیا است کوچک و بی اهمیّت بوده، لذا به آن دل نمی بندد و از اموال خود برای قیامت، توشه و ذخیره ای فراهم می کند.

18. صبر در برابر آزارها

حضرت علی(علیه السلام) میفرماید:

احْتِمَالُ الدَّنِيَّةِ [الْأَذِيَّةِ] مِنْ كَرَمِ السَّجِيَّة؛(2)

تحمل اذّیت و آزارها از نیکویی و کرامت خصلت است.

انسان کریم در برابر آزارها و اذیتهای دیگران صبر و تحمّل می کند، چرا که سعة صدر دارد و درصدد انتقام یا مقابله به مثل برنمی آید.

ص: 48


1- . همان، ح 4613.
2- . همان، ح 9636.

کرامت امری فطری

کرامت امری فطری در انسان ها است و مردم فارغ از هر دین و آیینی عاشق کرامت می باشند و کریم نزد ایشان محترم و گرامی است. امامحسین(علیه السلام) در تمام دوران زندگی و بخصوص در فاصلة زمانی حرکت از مدینه تا کربلا بر اصل کرامت و بزرگواری تأکید کرده و می فرمود: «مردم خودتان را دریابید و بشناسید. خود را خوار و ذلیل نکنید و از پستی و دنائت دوری کنید». امام حسین(علیه السلام) برای مردانگی، فتّوت و جوانمردی ارزش قائل است.

قطعاً ارزش کرامت آگاهانه برتر و بالاتر از عبادت جاهلانه ای است که در پس آن توبیخ، سرزنش، تحقیر و ملامت دیگران باشد. این درس برگرفته از سیرة امام حسین(علیه السلام) است و ما باید در زندگی به این دستورات پای بند باشیم.

متأسفانه روّیه و روشی مثل خُوره به جان ما افتاده که دوستی ها و خیرخواهی ها را تبدیل به بدخواهی ها می کند. کینه توزی ها جای مهرورزی ها را گرفته و انتقام جای خود را به عفو داده است. همواره علیه یکدیگر سخن می گوییم و عمل می کنیم. علیه دوست و همکار و... فعالیت می کنیم و می خواهیم او را از هستی ساقط کنیم. امروز بیش از هر زمان جای کرامت در میان ما خالی است. باید حسینی شویم و حسینی شدن با شناخت هر چه بیشتر اصل کرامت و شخصّیت انسانی و سعی بر ایجاد آن در نفس حاصل می شود.

ص: 49

رابطة گناه و کرامت انسانی

امام حسین(علیه السلام) میفرماید: خودتان را فراموش کنید، خودتانرا حفظ کنید. معنای این کلام چیست؟ خودتان را فراموش کنید؛ یعنی منیّت ها را فراموش کنید. خودتان را حفظ کنید؛ یعنی ارزش های انسانی را احیا کنید. نفس فرمان دهنده به گناه را کنار بگذارید، اما روح انسانی که اساس شخصّیت شما را تشکیل می دهد حفظ کنید و برای آن ارزش قائل شوید. تن به هر گناهی ندهید؛ عزیز باشید؛ زیرا گناه مهّم ترین عاملی است که به کرامت و انسانیت آسیب می رساند و انسان را به ذلت می کشاند. حضرت علی(علیه السلام) میفرماید:

الْكَرِيمُ مَنْ تَجَنَّبَ الْمَحَارِمَ وَتَنَزَّهَ عَنِ الْعُيُوب؛(1)

بزرگوار کسی است که از حرام ها دوری کند و از معایب منزّه باشد.

نسبت به کردار و رفتار خود دقّت کنیم، ببینیم آیا خصوصیّات ذکر شده در مورد کریم را دارا می باشیم؟!

حضرت علی(علیه السلام) میفرماید:

مَا زَنَى غَيُورٌ قَط؛(2)

غیرتمند هرگز زنا نمی کند.

ص: 50


1- . تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ح 5833.
2- . نهج البلاغة، حکمت 305. عیون الحکم و المواعظ (لیثی)، ح 8728. مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل، ج 14، ص 331.

شخصی که غیرت داشته باشد هرگز تن به زنا نمی دهد، چه خدا را قبول داشته باشد چه نداشته باشد. شخص کریم چشم چرانی نمی کند وبه نامحرم نگاه شهوت آمیز ندارد. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) میفرماید:

لِكُلِّ عُضْوٍ مِنِ ابْنِ آدَمَ حَظٌّ مِنَ الزِّنَاءِ، الْعَيْنُ زِنَاهُ النَّظَر؛(1)

برای هر عضوی بهره ای از زناست و زنای چشم، نگاه آلوده (چشم چرانی) می باشد.

انسان کریم مال حرام نمی خورد، اما شخص پست به مال اندک حرام شاد می شود.

منزلت شخص کریم

حضرت علی(علیه السلام) میفرماید:

لَأَنَا أَشَدُّ اغْتِبَاطاً بِمَعْرِفَةِ الْكَرِيمِ مِنْ إِمْسَاكِي عَلَى الْجَوْهَرِ النَّفِيسِ الْغَالِي الثَّمَنِ؛(2)

من از آشنا شدن با شخص بزرگوار به مراتب شادتر می شوم تا از به دست آوردن گوهری گران بها و نفیس.

رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) میفرماید:

أَكْرِمُوا كَرِيمَ كُلِّ قَوْم؛(3)

کریم هر قومی را بزرگ بشمارید.

ص: 51


1- . جامع الاخبار، ص 145. جامع الاحادیث الشیعة، ج 25، ص 592.
2- . تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ح 9434.
3- . بحارالانوار، ج 31، ص 133. الغارات (ط الحدیثه)، ج 2، ص 825.

ممکن است این شخص کریم دین هم نداشته باشد، اما همین که امتیاز کرامت را دارا می باشد بر کسی که این خصوصیت را ندارد، برتری و رجحان دارد.

نمونه ای از انسان های کریم

هنگامی که مسلم وارد کوفه شد «نعمان بن بشیر» حاکم و والی کوفه بود، اما یزید به علّت مماشات با مسلم او را عزل کرد. وی بعد از حادثة عاشورا با یزید ملاقات کرد. یزید به او گفت: دیدی چگونه بر حسین(علیه السلام) پیروز شدم و او را کشتم. نعمان با آن که مدّت طولانی در دستگاه بنی اُمیّه بود، گفت: اگر پدرت معاویه زنده بود، این کار را نمی کرد. به هر حال او مسئولیت کاروان اهل بیت علیهم السلام که قصد بازگشت از شام به مدینه را داشتند، به عهده گرفت. وی در طول مسیر با اهل بیت علیهم السلام خوشرفتاری می کرد؛ چون بزرگوار و کریم بود. یکی از زنان خاندان رسول الله(صلی الله علیه و آله) قصد کرد به علت خوش رفتاریش هدیه ای به او بدهد، اما نعمان قبول نکرد و گفت: من به خاطر خدا و خویشاوندی شما با رسول الله(صلی الله علیه و آله) این کارها را انجام دادم.

در مقابل، هنگام بردن أسرا از کربلا به کوفه و شام مأمور حکومت شخص بسیار پستی بود که واقعاً اهل بیت را اذّیت و آزار کرد و همه از آن مطلع هستید.

توجه کنید پستی و بزرگواری به چه بُعدی از شخصّیت انسانبرمی گردد. بعضی ذاتاً پست هستند و برخی ذاتاً بزرگوارند. انسان

ص: 52

بزرگوار با هر عقیده و هر دینی قابل احترام است و بالعکس شخص پست قابل سرزنش است.

امام حسین(علیه السلام) مظهر کرامت

سیدالشهدا(علیه السلام) مردم را با گفتار و عمل به کرامت و بزرگواری دعوت می کرد. برای نمونه چند مورد از سیرة آن بزرگوار را نقل می کنم. دقت در این موارد مهم است. ما باید این رفتارها را نصب العین خودمان قرار دهیم. این بزرگان و بزرگواری ها یشان را بشناسیم و اخلاق خود را با این رفتارها منطبق کنیم. عاقبت خیر در همین است و این ها ست که نزد خداوند متعال و پیامبر(صلی الله علیه و آله) قیمت دارد.

الف) عصام بن مصطلق که از قبل نسبت به امام حسین(علیه السلام) و پدر بزرگوارش کینه بر دل داشت، از شام وارد مدینه شد و با امام حسین(علیه السلام) برخورد کرد و گفت: تو پسر ابوتراب(1) هستی؟! و شروع به دشنام دادن به امیرالمؤمنین(علیه السلام) نمود. حضرت با صبر و حوصله و دلسوزانه فرمود:

اعوذ بالله مِن الشیطان الرجیم، بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، خُذِالْعَفْوَ وَأمُرْ بِالْعُرْفِ وَأعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ؛(2)

با عفو و مدارا رفتار کن و به کارهای شایسته دعوت نما و از

ص: 53


1- . ابوتراب از القاب حضرت علیعلیه السلام بود. شامی ها وقتی می خواستند آن حضرت را تحقیر کنند با این لقب از او یاد می کردند.
2- . سورة اعراف، آیة 200-199.

جاهلان روی برگردان و با آنان ستیزه نکن و اگر وسوسه هایی از شیطان به تو رسید، به خدا پناه ببر که او شنوا و داناست.

سپس حضرت رو به او کرده و فرمود: اهل شام هستی؟ از خداوند متعال برای تو و خودم طلب آمرزش می کنم، اگر از ما کمک بخواهی و حاجتی داری، تو را اجابت می کنم، اگر مهمانی نوازشت می کنیم. عصام احساس پشیمانی کرد. امام(علیه السلام) متوّجه این مقدار از پشیمانی وی شد، اما از آن جا که امام(علیه السلام) حاضر نیست حتّی کسی که به او دشنام داده، احساس حقارت و کوچکی و شرمندگی کند، فرمود: سرزنش و گناهی بر تو نیست. شامی ها با تبلیغات سوء و جوّ مسموم این بلا را بر سرت آوردند.(1) امام(علیه السلام) با این سخن خواست این احساس را در او از بین ببرد و از شرمندگی بدر آید.

واقعاً فکر کنیم ائمه و پیشوایان ما چگونه بودند و ما چه رفتاری داریم. اگر دشنام با دشنام پاسخ داده شود، پس ارزش ها و فضیلت ها کجا می رود؟! بالاخره این ارزش ها و کرامت ها باید حفظ شود و این ایام فصل آشنایی بیشتر با این کرامت ها و اتصال با آن منبع کرامتاست. امام حسین(علیه السلام) در عاشورا و در نقطه، نقطة این حرکت ما را دعوت به این فضایل و اصول اخلاقی کرده و لبیک یا حسین یعنی متخلق شدن به اخلاق حسینی و کسب این فضیلت ها از جمله کرامت. او از آغاز حرکت «اصل کرامت» را سرلوحة قیام خود قرار داد. امام

ص: 54


1- . سفینة البحار، ج 2، ص 705.

حسین(علیه السلام) با صدای رسا فرمود:

خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَةِ عَلَى جِيدِ الْفَتَاة؛(1)

مرگ هم چون گلوبند برای دختران جوان می باشد.

نه تنها نهراسیدن از مرگ را گوشزد کرده بلکه آن را هم چون زینت می دانست و زندگی بدون کرامت و بزرگواری را که همراه با ذلّت باشد، نزد او عار و ننگ محسوب می شد و می فرمود:

الْمَوْتُ خَيْرٌ مِنْ رُكُوبِ الْعَار***وَالْعَارُ خَيْرٌ مِنْ دُخُولِ النَّار

وَاللهَ مِنْ هَذَا وَهَذَا جَار

مرگ بهتر است از ننگ

و ننگ بهتر است از آتش جهّنم

به خدا قسم بین ننگ و مرگ، مرگ را برمی گزینم.(2)

توجه کنید تا چه اندازه زندگی با کرامت و با عزت مهّم است که حضرت بین زندگی همراه با ذلّت و شهادت در راه خدا، راه دوّم را انتخاب می کنند.

ب) سیدالشهدا(علیه السلام) در آخرین لحظات عمرشان نیز دشمن را دعوت به بزرگواری و کرامت کردند. درست زمانی که حضرت بر زمین افتاده و توان و رمقی نداشت و خون از چهره اش جاری بود، دستش را بر روی زمین گذارده و نیم خیز به خیمه ها نگاه کرده و می فرماید:

ص: 55


1- . بحارالانوار، ج 44، ص 366. نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، ص 86.
2- . بحارالانوار، ج 75، ص 128.

وَيْحَكُمْ يَا شِيعَةَ آلِ أبِي سُفْيَانَ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِينٌ وَكُنْتُمْ لا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَكُونُوا أحْرَاراً فِي دُنْيَاكُم؛(1)

وای بر شما ای پیروان ابوسفیان اگر دین ندارید و از قیامت نمی ترسید، لااقل آزاد مرد باشید. [با کرامت رفتار کنید] تا من هستم متعرّض خاندان و حرم من نشوید.

ج) بزرگواری دیگر امام(علیه السلام) نسبت به حُرّ است. حُرّ راه را بر امام حسین(علیه السلام) بست، هنگامی که امام(علیه السلام) فرمود: می خواهم برگردم، او مانع شد. امام(علیه السلام) آثار خستگی را در صورت حُرّ و لشکریانش مشاهده کرد و دستور داد به آن ها و اسب ها یشان آب دادند.(2) چنین رفتاری را کجا می توان یافت که کسی به دشمن و اسبان سپاه دشمن آب بدهد. این اوج کرامت و بزرگواری آن حضرت است.

روضه

روز عاشورا حرّ به عمر بن سعد گفت: تو واقعاً قصد جنگ با پسر پیامبر(صلی الله علیه و آله) را داری؟ عمر سعد جواب داد: آری، آن هم چه جنگی، جنگی که افتادن دستها و جدا شدن سرها در آن آسان ترین امور است. حُرّ گفت: این کار را نکن، او فرزند پیامبر(صلی الله علیه و آله) است با گفتگو کار را حل کنید. عمر بن سعد پاسخ داد: مأمورم، نمی توانم.

ص: 56


1- . بحارالانوار، ج45، ص 51.
2- . همان، ج 44، ص 376.

یکی از بستگان حُرّ وی را دید در حالی که می لرزد. به او گفت: تو شجاع ترین مرد عرب بودی، تا به حال تو را این گونه ندیدم، چرا می لرزی!؟ حُرّ پاسخ داد: خود را مخیّر بین بهشت و جهّنم می بینم. زبان حال حُر:

تشنه بودم، تشنه، آبم داده ای*گل طلب کردم، گلابم داده ای

من خطا کردم، عطا کردی به من*من گنه کارم ثوابم داده ای

با خجالت بر تو آوردم سلام*تو به آقایی جوابم داده ای

حُر سرش را پایین انداخته و در اردوگاه امام حسین(علیه السلام)، مقابل خیمه ها ایستاد. اجازة ورود خواست و لحظاتی بعد خود را در برابر امام(علیه السلام) دید. نگاهی به چهرة امام حسین(علیه السلام) کرد و عرق شرم بر پیشانی او نشست. از این که با اهل بیت امام حسین(علیه السلام) روبرو شود، خجالت می کشید. زیر لب راز و نیاز کرده و می گوید:اللّهمّ إنّي تبت فتب عليّ، فقد أرعبت قلوب أوليائك وأولاد نبيّك؛(1)

خدایا من قلب دوستان تو را و فرزندان نبی تو را به درد آوردم، توبة مرا بپذیر.

امام حسین(علیه السلام) حُرّ را آرام کرد. حُرّ راهی میدان شد. مبارزه کرد تا آن که مجروح شد. رمقی در بدنش نمانده بود. بعضی اصحاب وی را خدمت امام آوردند. امام(علیه السلام) فرمود:

ص: 57


1- . تسلیة المجالس و زینة المجالس، ج 2، ص 280.

أنت حرّ كما سمّتك امّك، حرّ في الدّنيا وحرّ في الآخرة؛(1)

تو آزاد هستی، همان گونه که مادرت تو را حُرّ (آزاد) نامید، تو در دنیا و آخرت آزاد هستی.

«ألا لعنة الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذّین ظلموا ای منقلب ینقلبون»

ص: 58


1- . بحارالانوار، ج 45، ص 14.

3- اصل دوم: صداقت

اشاره

أعوذ بالله مِن الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السلام علی اشرف الانبیاء و المرسلین حبیب اله العالمین

ابی القاسم المصطفی محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و اللعن علی اعدائهم اجمعین

قیام سیدالشهدا(علیه السلام) و نهضت عاشورا بر مجموعه ای از اصول و ارکان اخلاقی مبتنی است که ما امروز به آن ها بسیار محتاج و نیازمندیم. اصل اوّل «کرامت» است که جلسة گذشته پیرامون آن به طور اجمال مطالبی گفته شد و معلوم گردید کرامت ریشة همة فضایل و دنائت ریشة همة رذایل است.

اصل دوّم «صداقت» است. صداقت یک اصل مهّم تربیتی در قیام امام حسین(علیه السلام) می باشد. یکی از اُموری که در آیات و روایات بر آن بسیار تأکید شده صداقت و راستی است. در مقابل صداقت، کذب و دروغ قرار دارد که به شدّت مذّمت و تقبیح شده است.

ص: 59

برترین صادقان

خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ؛(1)

ای کسانی که ایمان آورده اید، از (مخالفت فرمانِ) خداوند بترسید و [همراه] با صادقان و راستگویان باشید.

بسیاری از مفسرین، «صادقین» در این آیه را بر اهل بیت علیهم السلام منطبق کرده و بر اساس همین آیه تبعیت و همراهی با آنان را لازم می دانند. خواجه نصیرالدین طوسی برای اثبات امامت امیرالمؤمنین(علیه السلام) به این آیه استدلال کرده است.(2) به هر حال یکی از اوصاف ائمه(علیهم السلام) «صادقین» است.

در زیارت جامعه کبیره،(3) ائمه معصومین(علیهم السلام) با این اوصاف خطاب می شوند:

أَشْهَدُ أَنَّكُمُ الْأَئِمَّةُ الرَّاشِدُونَ الْمَهْدِيُّونَ الْمَعْصُومُونَ الْمُكَرَّمُونَ الْمُقَرَّبُونَ الْمُتَّقُونَ الصَّادِقُونَ الْمُصْطَفَوْنَ الْمُطِيعُونَ لِلَّه؛(4)

ص: 60


1- . سورة توبه، آیة 119.
2- . کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص 521.
3- . زیارت جامعه کبیره، از جمله زیارات معتبری است که شیخ صدوق در «من لایحضره الفقیه» و شیخ طوسی در «التهذیب» آن را از امام هادیعلیه السلام نقل کردهاند و مضامین عالی و بلندی در آن بیان شده است. علامّه مجلسی می فرماید: من هیچ یک از مشاهد مشرّفه را زیارت نکردم مگر به زیارت جامعه کبیره. این زیارت از نظر موارد صحیح ترین و از نظر فصاحت جامع ترین، کامل ترین و بلیغ ترین و از نظر رتبه در زمرة بالاترین و والاترین زیارت ها قرار دارد.
4- . تهذیب الاحکام (تحقیق خرسان)، ج 6، ص 97. من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 611. المزار الکبیر، ص 248. عیون أخبار الرضا، ج 2، ص 273. الوافی، ج 14، ص 1568.

شهادت می دهم که شما پیشوایان راهنما و راه یافته و دارای عصمت و نزد خدا گرامی و مقرّب هستید و اهل تقوی و صدق و حقیقت و برگزیدگان و مطیعان خدایید.

راستگوترین مردم ائمهاند و صداقت در زندگی تمام ائمه یک رکن و اصل است. در قیام امام حسین(علیه السلام) هر چه فشارها، مصائب و گرفتاری ها به اوج می رسد، ذرّه ای از این اصل عدول نمی شود.

صداقت یک اصل اخلاقی است و مقابل آن کذب می باشد. عاشورا صحنة درگیری صداقت و کذب بوده و یکی از تفاوت های مهم دو سپاه در همین مسئله است. اساس سپاه امام حسین(علیه السلام) بر صدق و اساس سپاه یزید بر کذب و دروغ بنا شده بود. این مطالب باید در زندگی ما سرمشق باشد.

اهمیت و جایگاه صداقت

در مورد صدق و کذب تعابیر عجیبی در روایات وارد شده است. از جمله: «الصدقُ صالحُ کلِّ شَیء»؛ «راستی باعث صلاح و درستی هر امری است»،(1) «الکذبُ فسادُ کلِّ شیء»؛ «دروغ، مایة تباهی و ریشة تمام مفاسد است»،(2) «الصدقُ رأسُ الاِيمان»؛ «صداقت و راستی رأس ایماناست»،(3) «الصدقُ عِمادُ الاِسلام»؛ «راستی ستون اسلام است»،(4) «الصدقُ

ص: 61


1- . تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ح 4340.
2- . همان، ح 4406.
3- . همان، ح 4312.
4- . همان، ح 4311.

رأسُ الدِّين»؛ «راستی و صدق رأس و سر دین است».(1)

در روایات کمتر در مورد چیزی این گونه تعابیر بیان گردیده؛ زیرا صدق و راستی به منزلة رأس ایمان دانسته شده است. البته در کلمات نورانی ائمه معصومین(علیهم السلام) بعضی از امور به عنوان رأس دین و ایمان معرفی شدهاند و این حاکی از اهمیت و نقش محوری این امور در دین و ایمان مؤمنین می باشد ولی این موارد اندک است.

به هر حال طبق بیان صریح پیامبر(صلی الله علیه و آله) یکی از صفات و خصلت هایی که برخورداری از آن ها بهشت را برای انسان تضمین می کند، صدق و راستی است:

تَقَبَّلُوا إِلَيَّ بِسِتِّ خِصَالٍ أَتَقَبَّلْ لَكُمْ بِالْجَنَّةِ إِذَا حَدَّثْتُمْ فَلا تَكْذِبُوا وَإِذَا وَعَدْتُمْ فَلا تُخْلِفُوا وَإِذَا ائْتُمِنْتُمْ فَلا تَخُونُوا وَغُضُّوا أَبْصَارَكُمْ وَاحْفَظُوا فُرُوجَكُمْ وَكُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَأَلْسِنَتَكُم؛(2)

شش چیز را از من قبول کنید و به آن متعهّد باشید تا من برای شما بهشت را ضمانت کنم: 1. هنگام سخن گفتن دروغ نگویید. 2. هنگامی که وعده دادید، تخّلف نکنید. 3. هنگامی که امین شمرده شدید، خیانت نکنید. 4. دیدة خود را از حرامببندید. 5. عفّت خود را حفظ کنید. 6. دست و زبان خود را از حرام نگه دارید.

ص: 62


1- . همان، ح 4309.
2- . بحارالانوار، ج 66، ص 372. خصال، ج 1، ص 321.

با توجه به آن چه گفته شد معلوم می شود صداقت و راستی در زندگی مؤمنانه و جایگاه اخروی اهمیت و مرتبة والایی دارد.

دربارة این موضوع قطعاً پرسش ها یی وجود دارد. از جمله آن که: صدق و کذب به چه معناست؟ راستگویی و دروغ گویی حد و مرزی دارد؟ بین کلام شوخی و جدی در این جهت فرقی هست؟ آیا هدف مقدس دروغ را توجیه می کند؟ مسلماً در این مجال و در یک جلسه نمی توان به همة این پرسش ها پاسخ داد ولی ما سعی می کنیم به نحو مختصر به این مطالب بپردازیم.

مراتب صدق

اشاره

علمای علم اخلاق برای صدق سه مرحله قائل شدهاند. این مراحل عبارتند از: 1. صدق در پندار، 2. صدق در گفتار، 3. صدق در کردار.

توضیح مختصری در مورد این سه مرحله عرض می کنم:

1. صدق در پندار

صدق در پندار یعنی آن که اعتقاد انسان مطابق با واقع باشد. رسیدن به این مرتبه متوقف بردرک صحیح از واقع بوده و چون دریافت ما از واقعیات این عالم ناقص است، امکان اشتباه و خطا در آن کم نیست. البته تشخیص این مرحله برای ما مشکل است و فقط خداوند متعال آنرا می داند. این مرتبه از صدق به نحو تام فقط در مورد ائمه معصومین(علیهم السلام) تحقق دارد؛ زیرا اعتقاد آن ها قطعاً مطابق با واقع است

ص: 63

بدین جهت که بین آنان و واقع حجاب و پرده ای نیست تا دچار اشتباه و خطا شوند. وجود آن ها یکپارچه نور بوده و ظلمت در وادی وجود آنان راهی ندارد، اما دیگران ممکن است در اعتقادات اشتباه کنند. بله، اگر بر اساس دلیل، برهان و سند معتبر به عقیده ای رسیدیم، حجّت داریم و مورد موأخذه قرار نمی گیریم.

2. صدق در گفتار

صدق در گفتار یعنی انسان سخنی بگوید که مطابق با واقع یا درک او از واقع باشد؛ زیرا همواره در ورای گفته های ما واقعیاتی وجود پیدا کردهاند یا محقق خواهند شد و ما در مقام حکایت و بازگو کردن آن ها هستیم. حال چنان چه گفتار ما با واقعیات منطبق باشد، در گفتار خود صادق و در غیر این صورت اهل کذب و دروغ می باشیم. البته گاهی هم ممکن است در فهم واقعیت دچار خطا شویم. در این صورت اگر گفتار ما با درکی که از واقع داریم مطابق باشد آن گاه صادق والا صادق نیستیم.

3. صدق در کردار

صدق در کردار یعنی پرهیز از تظاهر و ظاهرسازی، اجتناب از دورویی و نفاق. به عبارت دیگر عملی که ظاهر خوبی دارد، باطنش نیز خوب باشد. این طور نباشد که در ظاهر کاری کنیم، اما باطنش به گونة دیگریباشد. به ظاهر با مردم مهربان باشیم، اما در واقع تیشه به ریشة آن ها بزنیم. ظاهر خود را متدین نشان دهیم ولی در باطن لاابالی باشیم. در ظاهر زهدپیشه کنیم ولی در واقع دل بستة دنیا باشیم.

ص: 64

صدق در گفتار و اهمیّت زبان

از میان این مراتب، سخن ما بیشتر پیرامون صدق در گفتار است که به زبان آدمی مربوط می باشد. «زبان» آفات بسیاری دارد. روایت جالبی در مورد این عضو سرنوشت ساز از امام سجاد(علیه السلام) وارد شده است:

إِنَّ لِسَانَ ابْنِ آدَمَ يُشْرِفُ عَلَى جَمِيعِ جَوَارِحِهِ كُلَّ صَبَاحٍ فَيَقُولُ كَيْفَ أَصْبَحْتُمْ فَيَقُولُونَ بِخَيْرٍ إِنْ تَرَكْتَنَا وَيَقُولُونَ اللَّهَ اللهَ فِينَا وَيُنَاشِدُونَهُ وَيَقُولُونَ إِنَّمَا نُثَابُ وَنُعَاقَبُ بِك؛(1)

همانا زبان آدمی، هر روز صبح به دیگر اعضای بدن می گوید: چگونه صبح کردید؟ حالتان چطور است؟ آن ها می گویند: اگر تو ما را رها کنی، خوب هستیم. تو را به خدا قسم که ما را به سختی میفکن، چون ما به سبب تو پاداش می گیریم یا کیفر می شویم.

گناهان زیادی از زبان سر می زند که برخی تعداد آن را به دویست رساندهاند، مثل: غیبت، تهمت، عیب جویی، تمسّخر و... . دروغ یکی ازآن گناهان و چه بسا در زمرة بزرگترین آن ها باشد. به هر حال «صداقت» در دین ما اهمیّت بسیاری دارد و بر آن تأکید شده است.

نمونه هایی از صدق و کذب

الف) صدق در سیره حسینی

در زندگی و قیام امام حسین(علیه السلام) صداقت یک اصل محوری است. آن حضرت در تمام دوران زندگی و به ویژه از زمان ورود به مکّه یعنی قبل از

ص: 65


1- . الکافی، ج 2، باب الصمت وحفظ اللسان، ص115. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص237.

شروع حرکت تا لحظة شهادت یک لحظه از این اصل غافل نشدند.

زمانی که از طریق ولید پیام آوردند و حضرت را احضار کردند، امام حسین(علیه السلام) با عبدالله بن زبیر نشسته و مشغول صحبت بودند. امام(علیه السلام) فرمودند: «من دیشب خواب دیدم، منبر معاویه واژگون شده و خانه اش آتش گرفته، به گمانم بزرگ آن ها هلاک شده که این وقت شب ما را احضار کردهاند. گویا می خواهند از ما بیعت بگیرند». امام به ماموران ولید فرمود: «شما بروید، من خواهم آمد». بعضی به امام(علیه السلام) عرض کردند: شما الان بروید، شاید مورد اذّیت و آزار آن ها قرار بگیرید و متعّرض شما بشوند. امام فرمود: «من به ایشان گفته ام نزدشان می روم، پس باید بروم و به وعده ای که دادم، باید عمل کنم».(1) از این لحظه تا زمان شهادت آن حضرت، این اصلهمواره مراعات شده است. اهمیت این مطلب زمانی بیشتر آشکار می شود که می بینیم امام حسین(علیه السلام) حتی در مواجهه با دشمن صداقت دارد و حاضر نیست به آنان نیز دروغ بگوید.

آری، اگر صداقت از ناحیة امام(علیه السلام) کنار گذاشته می شد و او هم رفتار بنی اُمیّه را در پیش می گرفت قطعاً امروز پس از سالها مردم این اندازه شیفته و عاشق آن حضرت نبودند.

ب) کذب، پایه حکومت اُمویان

اما طرف مقابل امام حسین(علیه السلام)، اساس حرکات و سکناتشان بر کذب و دروغ استوار بود یکی از سیاستهای قبیح بنی اُمیّه جعل حدیث بود.

ص: 66


1- . تاریخ الطبری، ج 4، ص 549.

آنان عدّه ای را جمع کرده و به آن ها مزد می دادند تا جعل حدیث کنند.(1) در جوامع روایی اهل سنّت از یک نفر از همین افراد متجاوز از پنج هزار حدیث از پیامبر(صلی الله علیه و آله) نقل شده است.(2)

یکی از اموری که زمینه جعل را فراهم کرده بود این بود که محدثین در آن زمان، مورد توجّه و احترام بودند و این بدان جهت بود که احادیث مکتوب نبوده و به صورت شفاهی نقل می شدند، لذا اهتمام به نقل حدیث زیاد بود. در مقابل، مردم هم برای قدردانی از راویاناحادیث هدایایی به آنان می دادند. ولی متأسفانه کم کم نقل حدیث برای برخی وسیلة کسب و کار و ثروت اندوزی شده بود. در این میان وقتی این سیاست توسط دستگاه خلافت بنی اُمیّه با آن همه امکانات مادی برای پیشبرد مقاصدشان تعقیب می شد، قهراً بعضی افراد به آن اقبال نموده و لذا باب جعل حدیث باز شد و به همین جهت بررسی سندی روایات اهمیت دارد.

به هر حال بنی اُمیّه برای اعتبار بخشیدن به خلافت خود این احادیث را جعل می کردند. لذا اساس حکومت آن ها بر دروغ پایه گذاری شده بود، آن هم نه دروغ عادی، بلکه با دروغ بستن به خداوند متعال و پیامبر(صلی الله علیه و آله) که مجازات آن در روایت نبوی این گونه بیان شده است:

ص: 67


1- . شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج 11، ص 44.
2- . قال الحافظ الذهبی؛ المکثرون من روایة الحدیث من الصحابة: ابوهریرة مرویاته خمسة آلاف و ثلاثماة و اربعة و سبعون. (شذرات الذهب، ج 1، ص 63).

مَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ فِي النَّار؛(1)

کسی که عمداً بر من دروغ ببندد جایگاهش در آتش است.

مذّمت دروغ در روایات

روایات بسیاری در مذمت دروغ وارد شده که به برخی از آن ها اشاره می نماییم. امام عسکری(علیه السلام) می فرماید:

جُعِلَتِ الْخَبَائِثُ كُلُّهَا فِي بَيْتٍ وَجُعِلَ مِفْتَاحُهَا الْكَذِب؛(2)تمام پلیدی ها در خانه ای قرار داده شده و کلید آن خانه دروغ است.

آیا ما به دروغ به این صورت نگاه می کنیم؟ آیا به همان اندازه که زنا و شراب را قبیح می دانیم برای دروغ هم قبح قائلیم؟! آیا واقعاً رفتار ما مسلمانان با زن، فرزند، همکار، مشتری این گونه است یا به راحتی دروغ می گوییم، قسم دروغ می خوریم و چندان اهمیتی به دروغ گفتن نمی دهیم؟

در روایت دیگری از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمده است:

ثلاثة لا يكلّمهم الله يوم القيامة ولا ينظر إليهم: رجل حلف على سلعته لقد أعطى بها أكثر ممّا أعطى وهو كاذب ورجل حلف على يمين كاذبة ليقتطع بها مال رجل مسلم...؛(3)

سه کس هستند که روز قیامت خداوند با آن ها سخن نمی گوید

ص: 68


1- . بحارالانوار، ج 82، ص 326. البرهان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 101.
2- . بحارالانوار، ج 69، ص 263. جامع الاخبار، ص 148.
3- . نهج الفصاحة، ص 406، ح 1235.

و به ایشان نگاه نمی کند: مردی که به دروغ قسم بخورد که جنس خود را بیشتر از قیمت واقعی خریده است و مردی که قسم دروغ بخورد تا مال مسلمانی را بوسیلة آن تصرف کند ....

کسی که این گونه معامله کند، طبق فرمایش نبی گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) خداوند در قیامت از او روی بر می گرداند.

هم چنین در روایت دیگری وارد شده:

أن رجلا قال للنبي(صلی الله علیه و آله) أنا يا رسول اللهأستسر بخلال أربع الزنا وشرب الخمر والسرق والكذب فأيتهن شئت تركتها لك قال دع الكذب فلما ولى هم بالزنا فقال يسألني فإن جحدت نقضت ما جعلت له وإن أقررت حددت ثم هم بالسرق ثم بشرب الخمر ففكر في مثل ذلك فرجع إليه فقال قد أخذت على السبيل كله فقد تركتهن أجمع؛

شخصی به پیامبر(صلی الله علیه و آله) عرض کرد: چهار کار خوشایند من است: زنا، شراب خواری، دزدی، دروغ. هر یک را بفرمایید به خاطر شما ترک می کنم! حضرت فرمود: دروغ را رها کن. مرد رفت [و تصمیم گرفت به قولش پای بند باشد] قصد زنا کرد، اما با خودش گفت: پیامبر از من می پرسد [که زنا کرده ای یا نه؟] اگر انکار کنم قول و عهدی را که به ایشان داده ام، شکسته ام و اگر اقرار کنم حدّ می خورم. [بنابراین این خلاف را انجام نمی دهم.] تصمیم گرفت دزدی کند، [با خود فکر کرد، اگر این گناه را مرتکب شود و مورد سؤال پیامبر(صلی الله علیه و آله) قرار گیرد و اقرار کند حدّ می خورد و دروغ هم که نمی تواند بگوید،

ص: 69

بنابراین این گناه را هم ترک کرد] تصمیم گرفت شراب بخورد، اما این گناه را هم با همین فکر ترک کرد. نزد رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) آمد و عرض کرد؛ شما راه [گناه] را به کلی بر من بستید، من همة اینکارها را رها کردم.(1)

ما واقعاً با دروغ چگونه برخورد می کنیم؟ دروغ جدّی و شوخی، بزرگ و کوچک، همة اقسام آن مذموم است.

نهی از دروغ کوچک و شوخی دروغ

اسماء بنت عمیس می گوید:

كُنْتُ صَاحِبَةَ عَائِشَةَ الَّتِي هَيَّأْتُهَا وَ أَدْخَلْتُهَا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) وَمَعِي نِسْوَةٌ قَالَ فَوَ اللَّهِ مَا وَجَدْنَا عِنْدَهُ قُوتاً إِلَّا قَدَحاً مِنْ لَبَنٍ فَشَرِبَ ثُمَّ نَاوَلَهُ عَائِشَةَ قَالَتْ فَاسْتَحْيَتِ الْجَارِيَةُ فَقُلْتُ لَا تَرُدِّينَ يَدَ رَسُولِ اللَّهِ خُذِي مِنْهُ قَالَتْ فَأَخَذَتْهُ عَلَى حَيَاءٍ فَشَرِبَتْ مِنْهُ ثُمَّ قَالَ نَاوِلِي صَوَاحِبَكِ فَقُلْنَ لَا نَشْتَهِيهِ فَقَالَ لَا تَجْمَعْنَ جُوعاً وَ كَذِباً قَالَتْ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنْ قَالَتْ أَحَدُنَا لِشَيْ ءٍ يَشْتَهِيهِ لَا نَشْتَهِيهِ أَ يُعَدُّ ذَلِكَ كَذِباً قَالَ إِنَّ الْكَذِبَ لَيُكْتَبُ حَتَّى يُكْتَبَ الْكُذَيْبَةُ كُذَيْبَة؛

من ساقدوش عایشه بودم و او را آماده کردم و به نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بردم. عدّه ای از زنان با من بودند. نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خوراکی جز یک کاسة شیر نبود. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مقداری شیر

ص: 70


1- . شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج 6، ص 357.

نوشید و پس از آن کاسه را به دست عایشه داد. اسماء می گوید: دختر [ازگرفتن کاسه شیر] شرم کرد. من گفتم: دست رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را رد نکن، ظرف را بگیر. عایشه با حالت شرم کاسه را گرفت و مقداری شیر نوشید. حضرت سپس فرمود: به بقیّة زنان هم ظرف را بده تا بنوشند. آن ها گفتند: ما میل نداریم. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: گرسنگی و دروغ را با هم جمع نکنید. اسماء می گوید: عرض کردم: یا رسول الله(صلی الله علیه و آله) اگر کسی از ما میل به چیزی داشته باشد و بگوید: میل ندارم، آیا این دروغ به شمار می آید؟ فرمود: دروغ نوشته می شود، حتّی دروغ کوچک هم نوشته می شود.(1)

لذا در روایات حتی از دروغ کوچک هم نهی شده است. امام سجاد(علیه السلام) می فرماید:

اتَّقُوا الْكَذِبَ الصَّغِيرَ مِنْهُ وَ الْكَبِيرَ فِي كُلِّ جِدٍّ وَ هَزْلٍ فَإِنَّ الرَّجُلَ إِذَا كَذَبَ فِي الصَّغِيرِ اجْتَرَأَ عَلَى الْكَبِير؛

از دروغ کوچک و بزرگ، جدّی و شوخی بپرهیزید؛ زیرا انسان هرگاه در چیز کوچک دروغ بگوید به گفتن دروغ بزرگ جری می شود.(2)

دروغ کوچک به تدریج به دروغ بزرگ تبدیل می شود. وقتی قُبح دروغ ریخته شود، دیگر کوچک و بزرگ آن فرقی نمی کند. اگر افراد

ص: 71


1- . بحارالانوار، ج 69، ص 258.
2- . بحارالانوار، ج 10، ص 327. مجموعه ورّام، ج 2، ص 207. إرشاد القلوب، ج1، ص178.

جامعه به دروغ گویی عادت کنند جامعه دچار تنش و اضطراب می شود و هیچ کس به دیگری اطمینان و اعتماد نمی کند.

گاهی بین جوامع اسلامی و جوامع غربی مقایسه می شود و نتیجه می گیرند؛ آن جا مردم کمتر دروغ می گویند. این واقعاً تأسف بار است! این چه مسلمانی است که به راحتی دروغ بگوییم؟! دروغ در همة سطوح اشکال دارد در سطوح پایین تر آثار مخرّبش کمتر است و هر چه سطح آن بالاتر برود، آثار مخربش بیشتر می شود.

امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:

لا يَجِدُ عَبْدٌ طَعْمَ الْإِيمَانِ حَتَّى يَتْرُكَ الْكَذِبَ هَزْلَهُ وَ جِدَّه؛

هیچ بنده ای طعم ایمان را نمی چشد مگر آنگاه که دروغ گفتن را به شوخی و جدّی ترک کند.(1)

به روایت دیگری در این باره توجه کنید:

عن أبى الدّرداء: يا رسولَ اللّه ِ هل يَسرِقُ المؤمنُ؟ قال: قد يكونُ ذلكَ، قالَ: فهل يَزنى المؤمنُ؟ قالَ : بلي وإن كَرِهَ أبو الدَّرداءِ. قالَ: هَل يكذِبُ المؤمنُ؟ قالَ: إنّما يَفتَرِى الكذبَ مَن لا يُؤمِنُ، إنَّ العَبدَ يَزِلُّ الزَّلَّةَ ثُمّ يَرجِعُ إلي رَبِّهِ فَيَتوبُ فَيَتوبُ اللهُ علَيهِ؛

ابودرداء از پیامبر(صلی الله علیه و آله) سؤال کرد؛ آیا مؤمن دزدی می کند؟ حضرت فرمود: ممکن است. پرسید: آیا مؤمن زنامی کند؟

ص: 72


1- . الکافی، ج 2، ص 340.

حضرت فرمود: بله، هر چند خوش نداشته باشد. سؤال کرد: آیا مؤمن دروغ می گوید؟ حضرت فرمود: تنها کسی دروغ می گوید که مؤمن نیست، همانا بنده لغزشی می کند و سپس به سوی پروردگارش برمی گردد و توبه می کند و خداوند توبه اش را می پذیرد.(1)

توجه به این نکته لازم است که اگر سخن از زشت تر بودن دروغ نسبت به گناهانی مثل زنا و شراب است به این معنا نیست که کسی بتواند بگوید من دروغ نمی گویم ولی شراب می خورم و این بهتر از آن است که دروغ بگویم. این منطق نادرست است. از نظر شرع شخص مسلمان و مؤمن نه می تواند دروغ بگوید و نه شراب بخورد ولی همان طور که گفته شد مقصود این است که دروغ کلید همة بدی ها است و چنانچه دروغ ترک شود قهراً باعث ترک گناهان دیگر هم می شود. ما توجه نمی کنیم که دروغ چه گناه بزرگی است. دروغ «ام الرذائل» است. پس باید به خودمان بیاییم. هرکس در هر موقعیتی به قدر توانش سعی کند، تا این رذیلة اخلاقی را ترک کند.

پیامدهای منفی دروغ

دروغ آثار سوئی دارد که به عنوان یک سنّت إلهی دامن جامعه و فرد را خواهد گرفت و در این جهت فرقی بین جامعة دینی و غیردینی نیست. از آثار وضعی دروغ، فقر، گمراهی، رزق و روزی کم و محرومیت از

ص: 73


1- . کنز العمّال، ح 8994.

هدایت است. اگر امروز این آثار ظاهر نشود در نسل های بعدی خود را نشان می دهد.

قرآن کریم چند گروه را محروم از هدایت إلهی می داند. یکی از آن گروه ها کسانی هستند که دروغ می گویند. خداوند متعال در قرآن میفرماید:

«إِنَّ اللهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ»؛

خداوند کسی را که اسراف کار و بسیار دروغگوست هدایت نمی کند.(1)

از بدترین عوارض دروغ به خصوص هنگامی که شیوع پیدا کند و قُبحش بریزد، این است که جامعه دچار از هم گسیختگی می گردد و در نظام زندگی مردم اختلال به وجود می آید.

ما باید سعی کنیم از خودمان شروع کنیم. خود را اصلاح کنیم تا این عوارض از ما و جامعة ما رخت بربندد. پیشوایان ما دستورات دقیق و راهگشایی برای زندگی انسان ها ارائه نمودهاند و نه تنها در گفتار بلکه در عمل هم سرمشق و الگوی بشریت هستند.

امام حسین(علیه السلام) مظهر صداقت

اساس حرکت امام حسین(علیه السلام) بر صداقت بود. امام در طول حرکت از مکه تا کربلا به جز صداقت و راستی سخن نگفت و عملنکرد. در این دوران سخت و در اوج تنهایی که باید برای خود یارگیری کرده و

ص: 74


1- . سورة غافر، آیة 28.

نیرو جمع کند، فقط حقیقت را بازگو کرده و با وعده و وعید در صدد ازدیاد نفر نبود. هرکسی در آن شرایط فقط به فکر زیاد کردن عِدّه و عُدّه است اما سیدالشهدا(علیه السلام) با نهایت صداقت، آغاز و پایان کار را برای مردم تشریح می کند. امام حسین(علیه السلام) از ابتدای حرکت میفرماید:

مَنْ كَانَ فِينَا بَاذِلاً مُهْجَتَهُ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا؛(1)

هرکس خون دل خود را در راه ما نثار می کند و در طلب لقای پروردگار نفس خود را آماده نموده است، با ما کوچ کند.

به مناسبت های مختلف می فرمود که پایان این حرکت شهادت است.

در واقع کار امام حسین(علیه السلام) را می توانیم این گونه تشبیه کنیم که حضرت فیلترهایی قرار داد که اصحابش را خالص و تصفیه کند. هر چه ناخالصی بین اصحاب بود، جدا نمود و عدّه ای باقی ماندند که انسان های ناب، خالص و طاهر بودند و برای فرا رسیدن شهادت لحظه شماری می کردند.

سیدالشهدا(علیه السلام) در آن لحظات سخت و حسّاس آخرکار هم درصدد تصفیة افراد بود، لذا فرمود:

نَادِ أَن لاَ يُقْتَل مَعِی رَجُل عَلَيهِ دَيْنٌ وَنَادِ بِهَا فِی المَوَالِیِفَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ الله(صلی الله علیه و آله) يَقُولُ: مَن مَاتَ وَعَلَيهِ دَيْنٌ أُخِذَ مِنْ حَسَنَاتِهِ يَوْمَ الْقِيَامَة؛

ص: 75


1- . بحارالانوار، ج 44، ص 366. لهوف، (ترجمه فهری)، ص 61.

ندا دهید هر کسی که دینی بر گردن اوست با من کشته نمی شود. این ندا را در بین تمام پیروانم سر دهید که من از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم که فرمود: هرکس بمیرد در حالی که دینی بر گردن اوست، در قیامت آن را از حسنات او برمی دارند.(1)

شب عاشورا هم بیعت را از تمام خاندان و اصحابش برداشت و فرمود:

يَا أَهْلِي وَشِيعَتِي اتَّخِذُوا هَذَا اللَّيْلَ جَمَلاً لَكُمْ وَانْجُوا بِأَنْفُسِكُمْ فَلَيْسَ الْمَطْلُوبُ غَيْرِي وَلَوْ قَتَلُونِي مَا فَكَّرُوا فِيكُمْ فَانْجُوا بِأَنْفُسِكُمْ رَحِمَكُمُ اللهُ فَأَنْتُمْ فِي حِلٍّ وَسَعَةٍ مِنْ بَيْعَتِي وَعَهْدِ اللهِ الَّذِي عَاهَدْتُمُونِي؛

خاندان و شیعیان من؛ این شب را مرکب راهوار خود قرار دهید و بروید که اینان جز من قصد دیگری ندارند و چنان چه مرا بکشند، به شما نمی اندیشند، خدا رحمتتان کند، خود را نجات دهید که شما از بیعت و پیمانی که با من بسته اید، آزادید.(2)

اما هیچ کس آن حضرت را ترک نکرد و همة اصحاب ابراز وفاداریکردند. هنگامی که حضرت مشاهده کرد یاران به یقین رسیدند و لیاقت دارند، فرمود:

إِنْ کُنْتُمُ کَذَلِکَ فَارْفَعُوا رُؤُوسَکُمْ وَانْظُرُوا إِلَی مَنَازِلِکُم فِی الْجَنَّةِ؛

حال که چنین است، سربردارید و منازل خود را در بهشت بنگرید.(3)

ص: 76


1- . احقاق الحق، ج 19، ص 429. المعجم الکبیر، ج 3، ص 123.
2- . مدینة المعاجز، ج 4، ص 214. ناسخ التواریخ، ج 2، ص 220.
3- . معالی السبطین، ج 1، ص 340.

به اذن خداوند پرده از عوالم غیب برداشته شد و ایشان منازل و حوریان و قصرهای خود را دیدند.

امام حسین(علیه السلام) مطالب و خوابها و قضایایی را برای یارانش نقل می کرد. اما حتی یک بار هم برای جمع کردن سرباز، وعده و وعید نداد و دروغ نگفت. اگر نعوذ بالله یک دروغ هم گفته بود امروز بعد از هزار و چهارصد سال این همه درخشندگی پیدا نمی کرد و ما این جا برای عزاداری جمع نمی شدیم.

پس اساس کار امام حسین(علیه السلام) بر «صداقت» بود. این اصل تربیتی را به خاطر بسپاریم و به آن عمل کنیم. از همین امشب سعی کنیم پروندة دروغ را در زندگی مان ببنیدیم. ان شاء الله شرکت در این مجالس مبدأ تحوّل و حرکت در همه باشد و موجب شود عاقبت همة ما ختم به خیر شود.

روضه

از جمله کسانی که عاقبت بخیر شدند، «زهیر بن قین» است. او در ابتداچندان تعلق خاطری به اهل بیت(علیهم السلام) نداشت. اما خداوند اسباب هدایت او را فراهم کرد و به مقامی رسید که در زیارت ناحیه مقدّسه به او سلام می دهیم و می گوییم:

السَّلَامُ عَلَى زُهَيْرِ بْنِ الْقَيْنِ الْبَجَلِيِّ الْقَائِلِ لِلْحُسَيْنِ وَقَدْ أَذِنَ لَهُ فِي الِانْصِرَافِ لا وَاللهِ لَا يَكُونُ ذَلِكَ أَبَداً أَتْرُكُ ابْنَ رَسُولِ اللهِ أَسِيراً فِي يَدِ الْأَعْدَاءِ وَأَنْجُو لَا أَرَانِيَ اللَّهُ ذَلِكَ الْيَوْم؛(1)

ص: 77


1- . بحارالانوار، ج 45، ص 71. المزار الکبیر، ص 493. اقبال الاعمال (طبع القدیمة)، ج2، ص 576.

سلام بر زهیر بن قین بجلی که چون امام حسین(علیه السلام) اذن بازگشت به او داد، عرض کرد: نه والله، هرگز برنمی گردم. آیا فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را اسیر در دست دشمنان رها کنم و خود نجات یابم؟! خداوند هرگز چنین روزی را نیاورد.

وی خیمه گاه خود را با فاصله از خیمة امام(علیه السلام) برپا می کرد که با او روبرو نشود. با آن که خود را کنار می کشید اما امام حسین(علیه السلام) که برای هیچ کس پیکی نفرستاد، برای زهیر پیغام داد و او را به همراهی خویش دعوت کرد. همسر زهیر او را برای پیوستن به آن حضرت تشویق نموده و گفت: «حسین پسر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است از او روی مگردان».(1)

زهیر به دعوت امام(علیه السلام) لبیک گفت و از خود گذشتگینشان داد. در روز عاشورا هنگامی که امام(علیه السلام) و یارانش به نماز جماعت ایستادند، او همراه با سعد بن عبدالله برای حفاظت، سپر امام(علیه السلام) و مؤمنین شدند.(2)

شب عاشورا وقتی که امام(علیه السلام) بیعت را برداشتند و فرمودند: «از تاریکی شب استفاده کنید و بروید» زهیر برخاست و ابراز وفاداری نمود و عرض کرد:

وَاللَّهِ لَوَدِدْتُ أَنِّي قُتِلْتُ ثُمَّ نُشِرْتُ ثُمَّ قُتِلْتُ حَتَّى أُقْتَلَ هَكَذَا أَلْفَ مَرَّةٍ وَ إِنَّ اللَّهَ يَدْفَعُ بِذَلِكَ الْقَتْلَ عَنْ نَفْسِكَ وَ عَنْ أَنْفُسِ هَؤُلَاءِ الْفِتْيَانِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِك؛(3)

ص: 78


1- . بحارالانوار، ج 44 ص 371.
2- . الدمعة الساکبة، ج 4، ص 301. اعیان الشیعة، ج 1، ص 606.
3- . بحارالانوار، ج 44، ص 393.

به خدا قسم دوست دارم کشته شوم، باز زنده شوم و تا هزار بار این عمل تکرار شود و خدای بزرگ، تو و جوانان اهل بیتت را از کشته شدن حفظ نماید.

زهیر شب عاشورا این چنین صادقانه با حضرت سخن گفت و روز عاشورا صادقانه به میدان رفت. جنگ نمایانی کرد و تعدادی از دشمنان را به جهنم واصل نمود. او را محاصره کردند. شخصی با شمشیر به صورت زهیر ضربه ای زد و او بر زمین افتاد. امام(علیه السلام) خودش را بالای سر زهیر رساند. وقتی غبارها فرو نشست، دیدند سر زهیر در دامن سیدالشهدا(علیه السلام) است، در حالی که با او سخن می گوید. اما امان از آن لحظه که سیدالشهدا(علیه السلام) بر زمین افتاد. کسینبود سر حسین(علیه السلام) را به دامن بگیرد. آن نانجیب ها نه تنها سر او را به دامن نگرفتند بلکه بر سینة او نشستند. امام(علیه السلام) سنگینی بر سینة مبارکش احساس کرد. چشمان مبارک را گشود و دید... .(1)

«ألا لعنة الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذّین ظلموا ای منقلب ینقلبون»

ص: 79


1- . بحارالانوار، ج 45، ص 56.

ص: 80

4- اصل سوم: غیرت

اشاره

أعوذ بالله مِن الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السلام علی اشرف الانبیاء و المرسلین حبیب اله العالمین

ابی القاسم المصطفی محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و اللعن علی اعدائهم اجمعین

اصل سوّم از اصول اخلاقی و تربیتی نهضت سیدالشهدا(علیه السلام) «غیرت» است. غیرت سراسر وجود امام حسین(علیه السلام) را فرا گرفته بود و لذا حرکتی را شروع نمود که آثار آن را تا به امروز می بینیم.

معنای غیرت

غیرت از صفات خداوند است. امام صادق(علیه السلام) میفرماید:

إِنَّ اللهَ غَيُورٌ يُحِبُّ كُلَّ غَيُورٍ وَمِنْ غَيْرَتِهِ حَرَّمَ الْفَوَاحِشَ ظَاهِرَهَا وَبَاطِنَهَا؛(1)

ص: 81


1- . وسائل الشیعة، ج 20، ص 153.

خداوند غیور است و هر غیرتمندی را دوست دارد و چونغیرت دارد کارهای زشتِ آشکار و پنهان را حرام کرده است.

غیرت به چه معناست و انسان غیور چه می کند که محبوب خداوند می شود؟ غیرت یعنی انسان نسبت به اموری که محافظتش لازم است، نگاهبانی کند. در مقابل صفت غیرتمندی بی غیرتی است؛ یعنی انسان در نگاهبانی آن چه باید محافظت شود، سستی و سهل انگاری نماید. به خداوند غیور گفته می شود؛ چون خداوند نگاهبان ما انسان ها ست و به دلیل غیرتش ما را از گناه منع می کند.

غیرت نسبت به دین، غیرت نسبت به زن و فرزند، غیرت نسبت به آبرو و مال، غیرت نسبت به وطن و ... همه از اقسام غیرت محسوب می شوند.

غیرت دینی یعنی انسان از دین در مقابل بدعت ها و انحرافات نگاهبانی کند. غیرت نسبت به دین یعنی این که شخص در مقابل تهدید دین آرام نگیرد. در مقابل، بی غیرتی نسبت به دین یعنی هر انحراف و بدعتی در دین اتفّاق بیفتد بی تفاوت باشد. غیرت در دین اهمیّت فوق العاده ای دارد و هر انسانی غیورتر باشد، إلهی تر است. امام حسین(علیه السلام) یک انسان غیور است و غیرت او در درجة اعلی است، لذا می گوییم ایشان یک انسان به تمام معنا خدایی است.

غیرت در مورد زن و فرزند؛ یعنی انسان، زن و فرزندش را حفظ کند. حفظ زن یعنی این که پاکدامنی و عفّتش حفظ شود. بی غیرتی نسبت به زن و فرزند یعنی آن ها اگر هر کار اشتباهی انجام دادند، شخص بی تفاوت باشد و در مقابلشان هیچ اعتراضی نکند. در روایات

ص: 82

و آموزه های دینی ما تأکید بسیاری بر غیرت نسبت به زن و فرزند شده است. حضرت علی(علیه السلام) میفرماید:

يَا أَهْلَ الْعِرَاقِ نُبِّئْتُ أَنَّ نِسَاءَكُمْ يُدَافِعْنَ الرِّجَالَ فِي الطَّرِيقِ أَمَا تَسْتَحْيُون؛(1)

ای مردم عراق به من خبر رسیده که زنهای شما در راه با مردان نامحرم برخورد می کنند [مدافعه: یعنی شانه و تنه به یکدیگر می زنند، تا راه را باز کنند] آیا حیا نمی کنید؟

غیرت نسبت به آبرو یعنی شخص آبرویش را حفظ کند و نسبت به آن حسّاس باشد و بی غیرتی در آبرو یعنی ساکت بنشیند و چیزی نگوید تا آبروی او را به تاراج ببرند.

غیرت ممدوح و غیرت مذموم

غیرت در بعضی موارد بجا و مقبول و در برخی موارد نابجا و مردود است. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) میفرماید:

مِن الغَيرَةِ ما يُحِبُّ اللهُ ومِنها ما يَكرَهُ الله؛(2)

خداوند برخی غیرت ها را دوست دارد و برخی غیرت ها را دوست ندارد.

در تمام اقسام غیرت که بیان شد، غیرت بجا و نابجا داریم.

ص: 83


1- . الکافی، ج 5، ص 537. بحارالانوار، ج 76، ص 115.
2- . کنز العمّال، ح 7067.

یکی از موارد غیرت دینی نابجا این است که تا فردی سؤال و شبهه ای به ذهنش خطور می کند و مطرح می نماید، همه خشمگین و برافروخته شده و شمشیر افترا و تهمت را از نیام بر کشیده و می خواهند گردن او را بزنند. غیرت نابجا باعث افراط گری است. غلات که بیشترین ضربه را به حضرت علی(علیه السلام) وارد کردند، غیرت نابجا داشتند. مرحوم آیتی(1) می گوید: اهل بیت از دو ناحیه ضربه خوردند: یکی از ناحیة دوستان افراطی که غیرت نابجا داشتند و موجب تخریب چهرة اهل بیت(علیهم السلام) شدند. امروزه هم بعضی ها از اهل بیت علیهم السلام سخن می گویند ولی با غیرت ورزی نابجای خود جز ضربه زدن به اهل بیت علیهم السلام کاری نمی کنند. دیگری هم از ناحیة دشمنان کینه توز.

به هر حال غیرت های نابجا همواره مشکلاتی را ایجاد کرده و غیرت های بجا همواره به کمک دین و مذهب شتافته است. یکی از موارد غیرت دینی بجا و ممدوحی که به یاری دین و مذهب شتافت، حکمی بود که امام خمینی(قدس سره) برای اعدام سلمان رشدی صادر کرد.(2) یا آن جملة معروف امام(قدس سره) در سال 1343 در برابر تصویب لایحة کاپیتولاسیون که فرمود: «ای سران اسلام، به داد اسلام برسید، ای

ص: 84


1- . مرحوم آیتی دانشمند بزرگی است که شهید مطهری در مورد او می گوید: «مرحوم آیتی موّرخی است که نسبت به تاریخ صدر اسلام من به جرأت می توانم بگویم در همه تهران و شاید همه کشور کسی را نداریم که به تاریخ صد ساله اوّل اسلام مثل آقای آیتی احاطه داشته باشد، کسی مثل او نیست که بر جزئیات این قسمت از تاریخ احاطه و اطّلاع داشته باشد این مرد بر تمام متون تاریخی این قسمت مسلّط است و جزئیاتش را می داند». (مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج 25، ص 342).
2- . صحیفه نور، ج 21، ص 263.

علمای نجف، به داد اسلام برسید، ای علمای قم، به داد اسلام برسید...».(1) امام(قدس سره) جایی که اسلام را در خطر می دیدند، همیشه عکس العمل نشان می دادند.

غیرت نابجا در مورد همسر به این معناست که او را در خانه محدود و حبس کرده و اجازة هیچ کاری را به او ندهیم. این رفتار متأسفانه در گذشته مرسوم بود و در بعضی از اشعار مثل شعر زیر بروز و ظهور پیدا کرده:

چو زن راه بازار گیرد بزن

وگرنه تو در خانه بنشین چو زن

ز بیگانگان چشم زن دور باد

چو بیرون شد از خانه درگور باد

مشخص است که این غیرت در مورد زن نابجاست و در مواردی نتیجة عکس می دهد. حضرت علی(علیه السلام) می فرماید:

إِيَّاكَ وَالتَّغَايُرَ فِي غَيْرِ مَوْضِعِ الْغَيْرَةِ فَإِنَّ ذَلِكَ يَدْعُو الصَّحِيحَةَ مِنْهُنَّ إِلَى السَّقَم؛(2)

از غیرت نابجا [نسبت به زنان] بپرهیز که زن سالم را به بیماری و زن پاکدامن را به بدگمانی (اندیشة گنه کاری) می کشاند.

البتّه غیرت بجا نسبت به همسر و فرزند لازم است. غیرت بجا ایناست که دربارة دوستی ها و ارتباطات و رفت و آمد های همسر و عفت

ص: 85


1- . صحیفه نور، ج 1، ص 420.
2- . الکافی، ج 5، ص 537. تحف العقول، ص 87.

و پاکدامنی او بی تفاوت نباشیم و مراقبت های لازم را به عمل آوریم.

والله دشمن غیرت ما را هدف و نشانه گرفته، بعضی از فیلم هایی که در ماهواره ها پخش می شود، درصدد از بین بردن غیرت ماست. به راحتی به این گونه فیلم ها نگاه نکنید و اجازه ندهید افراد خانواده به تماشای آن ها بنشینند. تردید نداشته باشید هدف اصلی آن از بین بردن غیرت جامعة اسلامی است و بدانید اگر غیرت را از ما بگیرند دیگر هیچ چیز باقی نمی ماند. همان طور که بنی اُمیّه غیرت را از مردم گرفتند، لذا آن همه بدعت ها و جنایت ها در زمان اُمویان پیش آمد و مردم کاری نکردند و با بی تفاوتی فقط ناظر آن اتفاقات بودند و در مواردی نیز همراهی کردند.

غیرت بجا نسبت به فرزند این است که مراقب فرزند باشیم به کجا می رود؟ با چه کسی می رود؟ با چه کسانی ارتباط دارد؟ البته سخت گیری بی مورد خوب نیست ولی هشیاری لازم است.

امام حسین(علیه السلام) مظهر غیرت

امام حسین نمونة کامل غیرت إلهی بود. غیرت بجا نسبت به دین، آبرو، همسر و فرزند. عاشورا صحنة مصاف غیور مردان در مقابل بی غیرت ها ست. کسانی که بنی اُمیّه آن ها را بی غیرت کرده بود، جماعتی که نسبت به دین، آبرو، زن و فرزند غیرت نداشتند و همّ و غمّ آنان دنیا و لذت های دنیوی بود.امام حسین(علیه السلام) بر اساس غیرت الهی قیامش را شروع نمود. زمانی

ص: 86

که مشاهده کرد بدعت ها و انحرافات جامعه اسلامی را فرا گرفته، نتوانست سکوت کند و بر طبق وظیفة خود عمل نمود؛ چرا که پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرموده:

إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فِي أُمَّتِي فَلْيُظْهِرِ الْعَالِمُ عِلْمَهُ فَمَنْ لَمْ يَفْعَلْ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ الله؛(1)

هرگاه بدعت ها در اُمتّم پدیدار شوند، بر عالم [وظیفه] است که علم خود را آشکار کند و هرکس چنین نکند، لعنت خدا بر او باد.

در آن دوران بدعت های شومی در جامعة پدیدار شده بود. چه بدعتی بالاتر از این که امامت تبدیل به خلافت و سپس تبدیل به سلطنت شد. چه بدعتی بالاتر از این که شخص مدّعی جانشینی پیامبر(صلی الله علیه و آله) اهل شرابخواری، زن بارگی، هوسرانی و میمون بازی بود.(2) امویین احادیث دروغ را ترویج و تبلیغ می کردند و سخنان پیامبر(صلی الله علیه و آله) را تغییر می دادند و در یک جمله دین را بازیچه قرار داده بودند. این بدعت ها و انحرافات در دین، امام حسین(علیه السلام) را آرام نمی گذاشت. آن حضرت نسبت به دین و مردم و جامعه اش غیرتمند بود. او چگونه می توانست سکوت کند در حالی که جوانان عرب که به تعبیر حضرت پایه های حمایت دینهستند، گرفتار لهو و لعب و دنیا شده بودند. امام حسین(علیه السلام) نمی توانست ببیند که دنیا حکمرانان و مردم را

ص: 87


1- . الکافی، ج1، ص 54. وسائل الشیعة، ج 16، ص 269، دعائم الاسلام، ج 1، ص 411.
2- . گزیده ای جامع از الغدیر، ص 1012-1011.

آن قدر فریفته که به همه چیز فکر می کنند جز به دین و عاقبت مسلمین و جامعة دینی.

این مسائل خون امام حسین(علیه السلام) را به جوش آورد و قیام کرد، لذا فرمود:

مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلّاً لِحُرُمِ اللَّهِ نَاكِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ يَعْمَلُ فِي عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ ثُمَّ لَمْ يُغَيِّرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ كَانَ حَقِيقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مَدْخَلَه؛(1)

هرکس حاکم ستمکاری را ببیند که حرام خدا را حلال شمارده و پیمان خداوند را شکسته و با سنّت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مخالفت می کند و در میان بندگان خدا با گناه کاری و ستم حکم می نماید و او با گفتار و کردار خود آن را تغییر ندهد، سزاوار است که خداوند [در عقوبت] این شخص را با آن حاکم ظالم شریک و همنشین سازد.

یعنی ای مردم اگر در برابر یزید و مظالم بنی اُمیّه ساکت بنشینید، شما شریک آنان هستید و گرفتار مجازات الهی می شوید.

ما و غیرت دینی

آیا غیرت دینی در ما وجود دارد؟ آیا اگر به وجود نازنین پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) یا قرآن کریم اهانت و جسارتی شود واقعاً ناراحت می شویم و از غصّه خوابمان نمی برد؟ آیا خون مان به جوش می آید؟ آیا اگر به دین

ص: 88


1- . بحارالانوار، ج 44، ص 382، وقعة الطف، ص 171.

و مذهب اهانت شود واقعاً آن مقداری که برای از دست رفتن مال اندک دنیا غصّه دار می شویم و آن مقداری که از تعرّض به ناموس مان ناراحت شده و غیرتمند می شویم، غیرتمان تحریک می شود؟! اگر به اهل بیت علیهم السلام و آبروی مملکت توهین شود اندوهگین می شویم؟

متأسفانه یک دسته از مردم همة مسائل را رها کرده و نسبت به تمام اُمور بی تفاوت شده اند؛ همسر، دختر و پسر خود را رها کرده اند که هر عملی انجام دهند و هر جا خواستند بروند و با هرکسی رفت و آمد کنند و یا نسبت به دین و مملکت غیرت لازم را ندارند. دستة دیگر هم آن قدر سخت گیری می کنند که نتیجة عکس می دهد. در بسیاری از امور همین طور است یا راه افراط در پیش می گیریم یا راه تفریط. برخی هم در پوشش غیرت دینی و در واقع برای اغراض و مقاصد دنیوی و نفسانی خود کارهایی انجام می دهند که جز ضرر و خسارت حاصل دیگری ندارد. مرز بین این دو بسیار دقیق است. بالاتر از این گاهی غیرت دینی نه برای مقاصد جاه طلبانه بلکه به منظور دفاع از دین به جوش می آید ولی به جهت فهم ناقص و نادرست از دین و برای رضای خدا در برابر چیزی که گمان می کند انحراف و بدعت است حساسیت نشان می دهد، در حالی که به حسب واقع انحراف نیست. لذا شناخت دقیق و صحیح از دین مهم ترین رکن غیرت دینی است.به هر حال بنابر آن چه گفته شد؛ سومین اصل اخلاقی نهضت سیدالشهدا(علیه السلام) «غیرت» است و حضور در این مجالس و محافل باید ما را غیرتمندتر از گذشته بنماید.

ص: 89

امام حسین(علیه السلام) جانش را بر سر این غیرتمندی داد و خداوند متعال امام حسین(علیه السلام) را دوست دارد و او محبوب خداست؛ چون غیرتمند بود و ما اگر محبّان واقعی سیدالشهدا(علیه السلام) هستیم و می خواهیم محبوب خداوند باشیم باید غیرتمند شویم.

روضه

امام حسین(علیه السلام) مظهر غیرت است و این ویژگی تا آخرین لحظه از آن حضرت جدا نشد. سیدالشهدا(علیه السلام) نسبت به زن و فرزندانش خیلی غیرت داشت. در طول مسیر خیمه ها را طوری برپا می کردند که زن و فرزند از چشم ناپاکان و نامحرمان در امان باشند. وقتی خیمه ها را در صحرای کربلا برپا می کردند، دستور داد آرایش خیمه ها به نحوی باشد که خاندانش از دید نامحرمان و آسیب و حملة دشمن در امان باشند. به همین جهت شب عاشورا دور خیمه ها خندقی حفر کردند و داخل آن آتش روشن کردند(1) و حضرت ابوالفضل(علیه السلام) تا صبح نگاهبانی می داد.اما لحظات آخر امام حسین(علیه السلام) چه مصیبتی را تحمّل کرد. او بر زمین افتاده و بدنش سراسر زخم و جراحت است ولی هنگامی که مشاهده می کند دشمن به خیمه ها حمله ور شده، نیمه خیز شده و می فرماید:

وَيْحَكُمْ يَا شِيعَةَ آلِ أَبِي سُفْيَانَ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِينٌ وَ كُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَكُونُوا أَحْرَاراً فِي دُنْيَاكُم؛(2)

ص: 90


1- . الفتوح، ج 5، ص 107. مقتل الحسینعلیه السلام للخوارزمی، ج 1، ص 248.
2- . بحارالانوار، ج 45، ص 51. لهوف، ص 120.

وای بر شما ای پیروان ابوسفیان، اگر دین ندارید و از قیامت نمی ترسید، لااقل آزاد مرد باشید و تا من زنده ام، متعرّض خاندان و حرم من نشوید.

«ألا لعنة الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذّین ظلموا ای منقلب ینقلبون»

ص: 91

ص: 92

5- اصل چهارم: محبّت

اشاره

أعوذ بالله مِن الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السلام علی اشرف الانبیاء و المرسلین حبیب اله العالمین

أبی القاسم المصطفی محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و اللعن علی اعدائهم اجمعین

در جلسات گذشته به سه اصل از اصول اخلاقی قیام سیدالشهدا(علیه السلام) اشاره کردیم. سه پیام اخلاقی که عبارتند از:

1. کرامت، 2. صداقت، 3. غیرت.

اصل چهارم «محبّت» است. محبّت یکی از مهّم ترین اصول تربیتی قیام سیدالشهدا(علیه السلام) می باشد که در مقابل عداوت است و به عبارت ساده همان دوستی و دشمنی است.

سپاه امام حسین(علیه السلام) آکنده از محبّت و در مقابل اردوگاه یزید مملو از کینه، عداوت و دشمنی بود. سپاه سیدالشهدا(علیه السلام) بر اساس محبّت شکل گرفت که البتّه مطابق با قانون و سنّت آفرینش است.

ص: 93

اهمیت و جایگاه محبّت

در نظام عالم، محبّت اساس همه چیز است. واژة «محبّت» در لغت عرب نزدیک به 60 لفظ مُرادف و مُشابه دارد. ابن قیّم که از علمای علم لغت شمرده می شود در مورد کثرت اختراع الفاظ مُرادف می گوید: عرب برای بعضی از الفاظ مهّم و مورد احترام و علاقه اش الفاظ مُشابه و مُرادف وضع کرده است.

محبت یک کشش و میل درونی است که بر اساس آن انسان چیزی یا کسی را دوست می دارد و به طور کلی اساس آفرینش بر آن استوار شده و خداوند متعال آن را در نهاد همة موجودات عالم أعم از انسان و غیر انسان قرار داده، لذا محبّت از نعمتهای إلهی می باشد و خداوند در رأس محبیّن است.

در این میان محبت خداوند جایگاه ویژه ای دارد و در عمق جان و ذات همة موجودات به ویژه انسان این محبت موج می زند. به قول شاعر:

سِرّ حُبّ ازلی در همه اجزاء جاری است

ورنه بر گُل نزند بلبل بی دل فریادی

محبّت در قرآن کریم و روایات

در مورد محبّت مطالب فراوانی در قرآن کریم و روایات نقل شده که به صورت مختصر به برخی از آن ها اشاره می کنم:

1. خداوند متعال می فرماید:«وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ

ص: 94

عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ»؛(1)

و همگی به ریسمان خدا [قرآن و هر گونه وسیلة وحدت إلهی] چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمتِ (بزرگ) خدا را بر خود به یاد آورید که چگونه دشمن یکدیگر بودید و او میان دلهای شما الفت برقرار ساخت [بین شما محبّت و موّدت ایجاد کرد] و به برکت نعمت او برادر شدید.

خداوند در آیة فوق از محبّت تعبیر به نعمت نموده است.

محبّت علاوه بر این که در نظام آفرینش به عنوان یک رُکن تلقّی می شود، در جامعة انسانی هم یک نقش اساسی دارد. پیشرفت جامعه و پرورش استعدادهای موجود در آن به محبّت بستگی دارد. محبّت یک ابراز بسیار مهّم برای پیشبرد اهداف نظامی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در جامعه است.

2. پیامبر(صلی الله علیه و آله) از محبّت به عنوان مهم ترین ابزار برای تثبیت و ترویج دین اسلام استفاده می کرد و در مورد اهمیّت آن می فرمود:

لَا تَزَالُ أُمَّتِي بِخَيْرٍ مَا تَحَابُّوا وَتَهَادَوْا وَأَدَّوُا الأَمَانَةَ وَاجْتَنَبُواالْحَرَامَ وَقَرَوُا الضَّيْفَ وَ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَإِذَا لَمْ يَفْعَلُوا ذَلِكَ ابْتُلُوا بِالْقَحْطِ وَالسِّنِين؛(2)

ص: 95


1- . سورة آل عمران، آیة 103.
2- . بحارالانوار، ج 68، ص 206. ثواب الاعمال و عقاب الأعمال، ص 251.

اُمّت من همواره در مسیر خیر و سعادتاند، مادامی که به یکدیگر محبّت کنند، هدیه بدهند، امانت را به صاحبان آن بپردازند، از حرام بپرهیزند، مهمان را گرامی دارند، نماز را برپا کنند و زکات را بپردازند و هنگامی که چنین نکردند به قحطی و خشکسالی گرفتار می شوند.

ایشان در جای دیگری می فرماید:

التَّوَدُّدُ إِلَى النَّاسِ نِصْفُ الْعَقْل؛(1)

دوست داشتن و محبّت به مردم نصف عقل است.

3. امام علی(علیه السلام) در مورد محبّت می فرماید:

التَّوَدُّدُ إِلَى النَّاسِ رَأْسُ الْعَقْل؛(2)

محبّت به مردم اساس عقل است.

4. امام رضا(علیه السلام) می فرماید:

رَأْسُ الْعَقْلِ بَعْدَ الدِّينِ التَّوَدُّدُ إِلَى النَّاس؛(3)

اساس عقل بعد از دینداری و ایمان به خداوند متعال دوستی با مردم است.

5. حضرت داوود نبی(علیه السلام) برای اطلاع از میزان حکمت سلیمان(علیه السلام) از او سؤال نمود: «فَأَيُّ شَيْ ءٍ أَحْلَى؟» شیرین ترین چیزها در این عالم

ص: 96


1- . الکافی، ج 2، ص 643. تحف العقول، ص 443.
2- . تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ح 9410.
3- . صحیفة الإمام الرضا(ع)، ص 52. بحارالانوار، ج 71، ص 392.

چیست؟ سلیمان(علیه السلام) پاسخ داد: «الْمَحَبَّةُ وَهِيَ رَوْحُ اللَّهِ فِي عِبَادِه» محبّت که روح خدا در بین بندگان است. حضرت داوود(علیه السلام) لبخندی زد و متوّجه شد سلیمان به والاترین مرتبة حکمت نائل شده است.(1) دقت کنید چه تعبیر زیبا و لطیفی در مورد محبّت شده؛ روح جاری و ساری خداوند در بین بندگان.

6. امیرالمومنین علی(علیه السلام) به محمّد بن حنفیه سفارش می فرماید:

الْزِمْ نَفْسَكَ التَّوَدُّدَ؛(2)

خود را به دوستی و موّدت با مردم ملزم کن.

7. امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

اتَّقُوا اللهَ وَتَحَابُّوا وَتَزَاوَرُوا وَتَوَاصَلُوا وَتَرَاحَمُوا وَكُونُوا إِخْوَاناً بَرَرَة؛(3)

از [مخالفت با امر] خداوند بپرهیزید، نسبت به یکدیگر محبّت بورزید، به ملاقات یکدیگر بروید و با هم پیوند وارتباط داشته و نسبت به یکدیگر برادرانی نیکوکار باشید.

پس محبّت که اساس آفرینش بر آن استوار است و اساس عقل دانسته شده و پیشرفت و پرورش استعدادها در جوامع انسانی و رسیدن به اهداف عالیه منوط به آن است، قطعاً در بین یاران امام

ص: 97


1- . بحارالانوار، ج 13، ص 447.
2- . بحارالانوار، ج 70، ص 297. الخصال (ابن بابویه)، ج 1، ص 147.
3- . مشکاة الانوار فی غرر الأخبار، ص 70.

حسین(علیه السلام) و اردوگاه او جایگاه ویژه ای دارد. مگر می شود سپاه امام حسین(علیه السلام) از این عنصر اساسیِ حیات و آفرینش خالی باشد؟ قیام سیدالشهدا(علیه السلام) مطابق با فطرت است و لذا در سراسر این نهضت محبت به خدا و مردم موج می زند. البته باید توجه داشت که محبت در عین حال حدود و قیودی دارد که به آن اشاره خواهم کرد.

مذّمت عداوت و دشمنی

در مقابل محبت، عداوت و دشمنی و کینه توزی است. پیامبر(صلی الله علیه و آله) در مذّمت عداوت نسبت به دیگران می فرماید:

دَبَّ إِلَيْكُمْ دَاءُ الأمَمِ قَبْلَكُمْ الْبَغْضَاءُ وَ الْحَسَد؛(1)

بیماری اُمّت های پیشین به شما سرایت کرده [که عبارتند از:] دشمنی و حسادت.طبق این حدیث، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) دشمنی و عداوت را بیماری می داند و به همین جهت باید به دنبال درمان این بیماری بود.

هم چنین رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) می فرماید:

إِنَّ الشَّيْطَانَ يَئِسَ أَنْ يَعْبَده المصلّون فِي جَزِيرَةِ العَرَب ولکن فِی التَحريش بَينَهم؛(2)

ص: 98


1- . عیون أخبار الرضاعلیه السلام، ج 1، ص 313. معانی الأخبار (ابن بابویه)، 368. وسائل الشیعة، ج15، ص 367.
2- . الترغیب و الترهیب ، ج 3 ، ص 457.

شیطان از این که نماز گزاران جزیرة العرب او را بپرستند ناامید شد، امّا در به جان هم انداختن (و دشمنی) آنان امیدوار است.

در این روایت، عداوت و دشمنی باعث امیدواری شیطان دانسته شده است.

رابطة محبّت با معرفت و اطاعت

محبّت، واسطه ای میان معرفت و اطاعت است. محبّت از سویی معلول معرفت و از طرفی علّت طاعت است؛ زیرا محبّت بدون معرفت به دست نمی آید، چنان که اطاعت بدون محبّت محقّق نمی شود. بر همین اساس، محبّت محور تعلیم قرار گرفته و وجود مبارک رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) که حبیب خداست معلّم و راهنمای مردم شده و اجر رسالت خویش را به دستور خداوند مودّت به اهل بیت علیهم السلام دانسته است و لذا در قرآن کریم می فرماید:

«قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى»؛(1)

بگو از شما در مقابل این (ابلاغ رسالتم) هیچ گونه پاداش و اجری طلب نمی کنم جز مودّت نسبت به نزدیکانم [اهل بیتم].

مودّت به اهل بیت(علیهم السلام) نیز معلول معرفت به ایشان می باشد و بدون معرفت به حضرات این مودّت ایجاد نمی شود. از طرفی این محبّت و مودّت دلیل اطاعت و فرمان برداری از آن ها ست، چنان که امام صادق(علیه السلام)

ص: 99


1- . سورة شوری، آیة 23.

فرمود: هرکس خداوند را عصیان کند، محبّ خدا نیست.(1)

محّب هرگز دربارة محبوب خود عصیان نمی ورزد. وقتی محبت در همة جوانب محقّق شود، پیروی نیز همه جانبه خواهد بود. محبّت کامل، فرمان برداری کامل و محبّت ناقص، اطاعت ناقص به دنبال دارد.

محبت اهل بیت علیهم السلام

طبق برخی روایات اگر کسی خدا را اطاعت کند، ولی محبّ امیرالمؤمنین(علیه السلام) نباشد [و ولایت ایشان را نداشته باشد] به بهشت وارد نخواهد شد.

قال النبی(صلی الله علیه و آله):يَا عَلِيُّ لَوْ أَنَّ عَبْداً عَبَدَ اللَّهَ مِثْلَ مَا قَامَ نُوحٌ فِي قَوْمِهِ وَكَانَ لَهُ مِثْلُ أُحُدٍ ذَهَباً فَأَنْفَقَهُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَمُدَّ فِي عُمُرِهِ حَتَّى حَجَّ أَلْفَ عَامٍ عَلَى قَدَمَيْهِ ثُمَّ قُتِلَ بَيْنَ الصَّفَا وَالْمَرْوَةِ مَظْلُوماً ثُمَّ لَمْ يُوَالِكَ يَا عَلِيُّ لَمْ يَشَمَّ رَائِحَةَ الْجَنَّةِ وَلَمْ يَدْخُلْهَا؛(2)

ای علی اگر بنده ای سالیان طولانی آن گونه که نوح در میان قومش قیام کرد، خدا را عبادت کند و به اندازة کوه اُحد، طلا در راه خدا انفاق کند و عمرش به قدری طولانی شود که هزار حجّ خانه خدا پیاده انجام دهد و سرانجام مظلومانه میان صفا و مروه کشته شود ولی ولایت تو را نداشته باشد، بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد.

ص: 100


1- . بحار الانوار، ج 64، ص 557.
2- . بحارالانوار، ج 27، ص 194.

هم چنین رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود:

مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً قَبِلَ اللَّهُ تَعَالَى مِنْهُ صَلَاتَهُ وَ صِيَامَهُ وَ قِيَامَهُ وَ اسْتَجَابَ دُعَاءَه؛(1)

آگاه باشید، هرکس علی را دوست بدارد، خداوند نماز و روزه و قیام او را خواهد پذیرفت و دعایش را مستجاب خواهد کرد.

دلیل این امر نیز روشن است؛ چون کسی که محبت علی(علیه السلام) را نداشته باشد و از او پیروی نکند، در حقیقت از خداوند فرمان نبرده؛ زیرا خداوند متعال در قرآن می فرماید:«قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللهُ»؛(2)

بگو اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید، تا خداوند (نیز) شما را دوست بدارد.

طبق این آیة شریفه، ملاک و معیار محبّت، پیروی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است و بر طبق آیة شریفة مباهله(3) وجود مبارک امیرالمؤمنین بسان پیامبر(صلی الله علیه و آله) می باشد. بنابراین اگر کسی محبّ و پیرو امیرالمؤمنین(علیه السلام) نباشد، پیرو و محبّ رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) نیست و در نتیجه طبق آیة شریفه پیرو و محبّ خداوند متعال نخواهد بود.

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در مورد محبّت امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:

ص: 101


1- . بحارالانوار، ج 27، ص 120.
2- . سورة آل عمران، آیة 31.
3- . سورة آل عمران، آیة 61.

مَن أحبَّ عليَّاَ فَقَد أحبَّنی وَمَن أَحبَّنی فَقَد أَحَبَّ الله؛(1)

هرکس علی(علیه السلام) را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هرکس مرا دوست بدارد، خدا را دوست داشته است.

البته همان طور که اشاره شد، امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

ما أحبَّ الله مَن عَصاه؛

کسی که معصیت کند، محبّ (واقعی) خداوند نیست.چون محبّت واقعی باید انسان را به سوی اطاعت و سرسپردگی بکشاند و اساساً محبّت بدون اطاعت و پیروی، محبّت و مودّت نیست. لذا کسی هم که بر خلاف روش و منش علی(علیه السلام) رفتار کند، در واقع او را دوست ندارد.

«حاجب» یکی از شعرای زبر دست و ماهر بود. او که شاعری با صفا و دارای اشعار نغز بود، گاه هم چون عوام اشعار ناپسندی می سرود. روزی در وصف امیرالمؤمنین(علیه السلام) شعر نامناسبی به این عبارت سرود:

حاجب اگر معامله حشر با علی است

من ضامنم، هر چه خواهی گناه کن

یعنی اگر عشق و محبّت حضرت علی(علیه السلام) باشد، برای نجات کافی است، هرچند انسان غرق در گناه شود. این محبّت کاذب که در شعر آمده، چراغ سبزی برای گناه کاران است.

ص: 102


1- . بحارالانوار، ج 5، ص 69.

وی شبی حضرت علی(علیه السلام) را در خواب دید. حضرت به او فرمود: حاجب این چه شعری است که گفته ای؟!

حاجب عرض کرد: چگونه بگویم؟

حضرت شعر او را این گونه اصلاح کرد:

حاجب یقین محاسبه حشر با علی است

شرم از رُخ علی کن و کمتر گناه کن

سیاست خصمانة بنی اُمیّه؛ ترویج دشمنی با اهل بیت علیهم السلام

با وجود شواهد قرآنی و روایی بسیار و تأکید بر معرفت، محبّت و اطاعت نسبت به اهل بیت علیهم السلام ، اما امویان چه کردند؟!

از جمله سیاست های خصمانة بنی اُمیّه قطع پیوندهای محبّت بین مردم و اهل بیت علیهم السلام و رواج دشمنی و کینه توزی بر علیه آنان بود. بنی اُمیّه کینه توز بودند، لذا کینه را در بین مردم رواج می دادند. مگر امام مظلوم ما حضرت علی(علیه السلام) چه کرده بود که خطبا بر فراز 70 هزار منبر رسماً به لعن او و اولادش می پرداختند!؟(1) کسی هم جرأت اعتراض و مخالفت نداشت و اگر کسانی با این انحراف و بدعت مخالفت می کردند، سر آن ها را از بدنشان جدا می نمودند.(2) این اعمال بیان گر عداوت و دشمنی بی حد و مرز بنی اُمیّه نسبت به امیرالمؤمنین(علیه السلام) و

ص: 103


1- . گزیده ای جامع از الغدیر، ص 1017.
2- . از جمله کسانی که از لعن و برائت امیرالمؤمنینعلیه السلام استنکاف کرد و در این راه شهید شد، حُجر بن عدی است. گزیده ای جامع از الغدیر، ص 1108.

اولادش بود. هدف آن ها از انجام این اعمال شنیع، ترویج عداوت و دشمنی نسبت به اهل بیت علیهم السلام بود.

این جنایات و سیاست های خصمانه در حالی تعقیب می شد که شخص پیامبر(صلی الله علیه و آله) کراراً در مورد لزوم محبّت اهل بیت علیهم السلام و مذّمت بغض ایشان تذکر داده است. از جمله روایت مفصّل نبوی که مفسرّین سرشناس اهل سنّت همانند زمخشری و فخر رازیآن را ذیل آیة شریفه مودّت بیان کردهاند. حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند:

مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ شَهِيداً، أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ مَغْفُوراً لَهُ، أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ تَائِباً، أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ مُؤْمِناً مُسْتَكْمِلَ الْإِيمَانِ، أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِ آلِ مُحَمَّدٍ بَشَّرَهُ مَلَكُ الْمَوْتِ بِالْجَنَّةِ ثُمَّ مُنْكَرٌ وَ نَكِيرٌ، أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِ آلِ مُحَمَّدٍ يُزَفُّ إِلَى الْجَنَّةِ كَمَا تُزَفُّ الْعَرُوسُ إِلَى بَيْتِ زَوْجِهَا، أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِ آلِ مُحَمَّدٍ فتح لهُ فِی قَبرِهِ بابان الی الجَنَّه، أَلَا وَمَنْ مَاتَ عَلَى حُبِ آلِ مُحَمَّدٍ جَعَلَ اللَّهُ زُوَّارَ قَبْرِهِ الْمَلَائِكَةَ بِالرَّحْمَةِ، أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ عَلَى السُّنَّةِ وَالْجَمَاعَةِ، أَلَا وَمَنْ مَاتَ عَلَى بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَكْتُوباً بَيْنَ عَيْنَيْهِ آيِسٌ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ، أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ لَمْ يَشَمَّ رَائِحَةَ الْجَنَّة؛

هرکس با عشق و علاقه و محبّت اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) از دنیا

ص: 104

برود، در صف شهیدان است.

آگاه باشید کسانی که با محبّت و عشق آل محمد(صلی الله علیه و آله) از دنیا بروند، آمرزیده و بخشوده خواهند بود.

آگاه باشید کسی که با عشق و محبّت آل محمّد(صلی الله علیه و آله) از دنیا برود، تائب (توبه کننده) از دنیا رفته است.آگاه باشید کسی که با عشق و محبّت آل محمد(صلی الله علیه و آله) بمیرد، مؤمن کامل الایمان از دنیا رفته است.

آگاه باشید هر کسی که با محبّت آل محمّد(صلی الله علیه و آله) از دنیا برود، فرشته مرگ او را بشارت به بهشت می دهد و سپس نکیر و منکر (فرشتگان سؤال و جواب در برزخ) به او بشارت دهند.

آگاه باشید هر کسی با محبّت آل محمّد بمیرد، او را همانند عروسی که به حجله می برند، به سوی بهشت می برند.

آگاه باشید کسی که بر محبّت آل محمد(صلی الله علیه و آله) بمیرد، دو در از قبرش به سوی بهشت باز می شود.

آگاه باشید هر کسی با عشق آل محمد(صلی الله علیه و آله) بمیرد، خداوند قبرش را زیارتگاه فرشتگان رحمت خود قرار می دهد.

آگاه باشید هر کسی با محبّت آل محمد(صلی الله علیه و آله) از دنیا برود، بر سنّت (واقعی) پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اجتماع مسلمین از دنیا رفته است.

آگاه باشید هر کسی با بغض و کینه آل محمد(صلی الله علیه و آله) بمیرد، روز قیامت [به صحرای محشر] می آید درحالی که بین چشمانش نوشتهاند: این شخص مأیوس و ناامید از رحمت الهی است.

آگاه باشید کسی که با بُغض و کینه آل محمد(صلی الله علیه و آله) بمیرد، کافر

ص: 105

از دنیا می رود، آگاه باشید هرکسی که بابُغض آل محمد(صلی الله علیه و آله) بمیرد، بوی بهشت را استشمام نمی کند.

فخر رازی پس از نقل روایت به توضیح و تفسیر «آل محمد(صلی الله علیه و آله)» که محور روایت است پرداخته و می گوید:

«آل محمّد(صلی الله علیه و آله) کسانی هستند که بازگشت امرشان به سوی اوست، کسانی که ارتباطشان محکم تر و کامل تر باشد، «آل» محسوب می شوند و شکّی نیست که فاطمه و علی و حسن و حسین محکم ترین پیوند را با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) داشتند و این از مسلّمات و مستفاد از احادیث متواتر است».(1) طبق نقل بعضی جوامع روایی اهل سنت، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود:

مَن آذی عليَّاَ فَقَد آذانی؛(2)

هرکس علی را اذّیت کند، مرا اذّیت کرده است.

نیز می فرمود:

مَن سبَّ عليّاً فَقَد سَبَّنی؛(3)

هرکس علی را دشنام دهد، مرا دشنام داده است.

حال با وجود این روایات صریح و فراوان، بنی اُمیّه چه اصراری به لعن و اذّیت و آزار نسبت به امیرالمؤمنین(علیه السلام) و اولاد اوداشتند؟!

خلاصه آن که سیاست اُمویان ترویج بغض و کینه و دشمنی بین

ص: 106


1- . التفسیر الکبیر ، ج 27، ص 166.
2- . المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 122.
3- . همان ص 121.

امت و به ویژه نسبت به اهل بیت علیهم السلام بود، اما در مقابل، سیاست اهل بیت علیهم السلام همانند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ترویج و تحکیم پیوندها و محبّت ها در بین مردم بود.

آثار محبّت

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت علیهم السلام با محبّت به مردم در دل های آن ها انقلاب ایجاد می کردند و باعث تحوّل آن ها می شدند.

آیا ما این گونه هستیم؟! چرا سعی نمی کنیم رفتارمان محبّت آمیز باشد؟ چرا از محبتّی که عقل، شرع و عُرف می گویند دریغ می ورزیم؟ چرا دل های یکدیگر را بوسیلة محبّت جذب نمی کنیم؟ چرا محبّت در خانواده ها کم رنگ شده است؟ چرا در محیط کارمان از محبّت خبری نیست؟ چرا علیه یکدیگر سخن می گوییم و به دنبال ساقط کردن یکدیگر هستیم؟ چرا چیزی که آثار مثبت آن تجربه شده و تاریخ گواه بر آن است را کنار می گذاریم و چشم هایمان را بر واقعیت ها می بندیم؟ چنین زندگی به کجا ختم می شود؟

داستان دختر حاتم طائی و لطف پیامبر(صلی الله علیه و آله) نسبت به او و آزاد کردن وی را در جلسات گذشته نقل کردم.(1) اگر به کسی که ظرفیت دارد محبّت شود، حتماً مؤثر است. حال به ادامه ماجرا دقّت کنید و تأثیر محبّت را دریابید؛ دختر حاتم بعد از آزادی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) درخواست کرد او را با قافله ای همراه کند تا نزد برادرش در شام برود.

ص: 107


1- . در جلسه دوم، قسمتی از داستان آزادی دختر حاتم طائی توسّط پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) ذکر شد.

به محض ورود به ملاقات برادر رفت.

برادرش متعّجب شد. مدینه کجا؟ شام کجا؟ ماجرا را از او سوال کرد.

خواهر گلایه کرد، چرا مرا تنها رها کردی و پا به فرار گذاشتی؟!

عُدی سوال کرد: محمّد(صلی الله علیه و آله) چگونه فردی است؟

خواهر پاسخ داد: هر چه زودتر خود را به او برسان. اگر پیامبر(صلی الله علیه و آله) باشد به سعادت می رسی و اگر پادشاه باشد به شرافت خواهی رسید؛ چون تو فرزند حاتم هستی.

عُدی راهی مدینه شد. پس از ورود به مدینه، خود را به مسجد رسانید و داخل شد و به پیامبر(صلی الله علیه و آله) سلام کرد.

پیامبر(صلی الله علیه و آله) بعد از سلام فرمود: که هستی؟ پاسخ داد: من فرزند حاتم طائی ام.

پیامبر(صلی الله علیه و آله) او را به منزل دعوت کرد.

عُدی می گوید: در راه منزل با پیرزنی مواجه شدیم که حاجتی داشت و پیامبر(صلی الله علیه و آله) برای رفع حاجت پیرزن مدّتی معطّل شد. با خود گفتم: این شخص پادشاه نیست؛ چون پادشاهان برای رفع حاجت مردم این مقدار خود را به سختی و زحمت نمی اندازند. وارد منزل شدیم. پیامبر(صلی الله علیه و آله) به پوستی کهدر اطاق بود اشاره کرد و فرمود: روی آن پوست بنشین و خود مقابل من روی زمین نشست. یقین کردم او پادشاه نیست؛ چون هیچ پادشاهی چنین نمی کند.

محبّت پیامبر(صلی الله علیه و آله) به خواهر باعث شد که برادر برای یافتن حقیقت،

ص: 108

خود را از شام به مدینه رسانده و در نتیجه اسلام بیاورد.(1) عُدی پس از حدود 120 سال در سال شصت هجری وفات کرد.(2) وی در همة جنگ ها در رکاب حضرت علی(علیه السلام) بود و زمانی که امام حسن(علیه السلام) مردم را برای جنگ با معاویه دعوت کرد، او جزء اولین افرادی بود که به سپاه امام حسن(علیه السلام) پیوست.(3)

سه فرزند عُدی در رکاب حضرت علی(علیه السلام) به شهادت رسیدند. روزی معاویه به عُدی گفت: فرزندانت چه شدند؟ آیا انصاف است که هر سه فرزند تو کشته شوند و فرزندان علی(علیه السلام) زنده بمانند؟

عدی پاسخ داد: انصاف نبود که من زنده بمانم و علی(علیه السلام) کشته شود.

معاویه قصد تحریک او را داشت، اما نتوانست به مقصود خودبرسد. گفت: از علی(علیه السلام) برای من بگو.

عُدی از خوبی ها و فضايل علی(علیه السلام) گفت تا جایی که اشک معاویه جاری شد و گفت: راست می گویی، همة این فضايل در وجود علی(علیه السلام) است.(4)

دل عُدی در اثر محبّت پیامبر(صلی الله علیه و آله) دچار چنان تحوّلی شد که نه تنها اموالش بلکه جان خود و فرزندانش را هم در راه اسلام فدا کرد. این اثر محبّت است. چرا آن را از دیگران دریغ می کنیم در حالی که تا این اندازه مؤثّر است.

ص: 109


1- . اعیان الشیعة، ج 8، ص 143.
2- . سفینة البحار، ج 6، ص 184.
3- . همان.
4- . همان.

مولوی آثار محبّت را این گونه به تصویر کشیده است:

از محبّت تلخ ها شیرین می شود

از محبّت مس ها زرّین می شود

از محبّت دردها صافی می شود

وز محبّت دردها شافی می شود

از محبّت خارها گل می شود

وز محبّت سرکه ها مُل می شود

از محبّت دار تختی می شود

وز محبّت بار بختی می شود

از محبّت سجن گلشن می شود

بی محبّت روضه گُلخن می شوداز محبّت نار نوری می شود

وز محبّت دیو حوری می شود

از محبّت سنگ روغن می شود

بی محبّت موم آهن می شود

از محبّت حزن شادی می شود

وز محبّت غول هادی می شود

از محبّت نیش نوشی می شود

وز محبّت شیر موشی می شود

از محبّت سُقم صحّت می شود

وز محبّت قهر رحمت می شود

ص: 110

از محبّت مرده زنده می شود

وز محبّت شاه بنده می شود

این محبّت هم نتیجة دانش است

کی گزافه بر چنین تختی نشست(1)

محبّت چیزی است که همة انسان ها به دنبال آن و تشنة آن می باشند. مهرورزی اساس گفتار و رفتار اهل بیت علیهم السلام بوده و اگر این نکته به گوش مردم دنیا برسد، هر انسان آزاده ای تسلیم این پیام می شود، چنان که امام رضا(علیه السلام) می فرماید:

فَإِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ كَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا؛(2)مردم اگر تعالیم والا و سخنان زیبای ما را دریابند، بی گمان از ما پیروی می کنند.

پیام های واقعة عاشورا به عنوان یک حماسة عظیم انسانی از همین قبیل است. این پیام ها محدود به شیعه نمی باشد؛ چون در آن محبّت، کرامت، صداقت، غیرت وجود دارد، لذا هر انسانی با هر عقیده ای با این اصول احساس سنخیت کرده و آن را می ستاید. امام حسین(علیه السلام) مختصّ شیعه یا مسلمانان نیست بلکه متعلّق به همة بشریت است. از آن جا که بشر بر این اصول فطری خلق شده و نهضت سید الشهدا(علیه السلام) بر این اصول استوار است، لذا چنان چه داستان این قیام و شخصیت رهبر آن به گوش هر انسانی برسد مجذوب و شیفتة آن خواهد شد.

ص: 111


1- . مثنوی معنوی.
2- . بحارالانوار، ج 2، ص 30. وسائل الشیعة، ج 27، ص 92.

امام حسین(علیه السلام) مظهر محبّت

امام حسین(علیه السلام) در سراسر زندگیش به محبّت توصیه می کرد و مردم را به این اصل اخلاقی توّجه می داد. او به ویژه در این مدت نسبت به همة افراد با محبت و دلسوزی رفتار کرده و با دوست و دشمن دلسوزانه سخن می گوید.

محبّت حضرت به مردم به حدّی است که تا آخرین لحظه تلاش می کند آن ها را هدایت کرده و نگذارد به راهی بروند که آخرش دوزخ است. لذا تا لحظات آخر عمر شریفش ندای «هَل مِن مُعين»؛ «آیادادرسی هست؟»(1) و فریاد «هَل مِن مُغيث»؛ «آیا کمک کاری هست؟»(2) را سر می دهد. با آن که حضرت مشتاق شهادت است، اما دغدغة سرنوشت انسان هایی را دارد که در صف باطل قرار گرفتهاند تا بلکه در آخرین لحظات هم کسی از خواب غفلت بیدار شده و در زمرة یاران بهشتی او قرار گیرد و همین استغاثه ها موجب شد تا امثال «حُر»(3) و «سعد بن حارث» و برادرش(4) از راه ضلالت رهایی یابند.

امام(علیه السلام) روز عاشورا در چند مرحله برای مردم صحبت کرده که

ص: 112


1- . اللهوف علی قتلی الطفوف، ص 118. بحارالانوار، ج 45، ص 46.
2- . همان.
3- . هنگامی که حُرّ بن یزید ریاحی کلام استغاثه امامعلیه السلام را شنید نزد عمر سعد رفت و ... مقتل مُقرّم، ص 150. در کربلا چه گذشت (ترجمه نفس المهوم)، ص 230.
4- . سعد بن حارث و برادرش در لشکر ابن سعد بودند، استغاثه حسینعلیه السلام و گریة زنان را شنیدند. با شمشیرهای خود بر دشمنان حسینعلیه السلام حمله کردند و جنگیدند تا کشته شدند. مقتل مُقرّم، ص 154.

محور آن سخنان بر اساس محبت است. تصوّر کنید شخصی را که در تنگنا و محاصره قرار گرفته و اوضاع و شرایط بر او سخت شده، اما این گونه با فصاحت و بلاغت سخن می گوید. این حاکی از روح ملکوتی و با عظمت وی می باشد.

البته ناگفته نماند هدف سیدالشهدا(علیه السلام) نجات گمراهان و هدایت آن ها به سوی راه حق و جلوگیری از خونریزی بوده ولی برای آن که بعضی از آنان را از خواب غفلت بیدار کند، گاهی با لحنی تند و هشدار دهنده سخن می گوید، چنان چه خطاب به عمر سعد فرمود: توواقعاً می خواهی برای این زنا زاده پسر زنا زاده قدم برداری و برای به دست آوردن ولایت ری(1) حاضری فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را بکشی؟ مطمئن باش به این آرزو نخواهی رسید و در هر دو جهان سیاه روی خواهی شد و سرت را بر نیزه می کنند و کودکان بر آن سنگ می زنند.(2)

امام حسین(علیه السلام) روز عاشورا ضمن بیان سخنی که در واقع نفرین محسوب می شد، فرمود:

يَا أُمَّةَ السَّوْءِ بِئْسَمَا خَلَفْتُمْ مُحَمَّداً فِي عِتْرَتِهِ أَمَا إِنَّكُمْ لَنْ تَقْتُلُوا بَعْدِي عَبْداً مِنْ عِبَادِ اللَّهِ فَتَهَابُوا قَتْلَهُ بَلْ يَهُونُ عَلَيْكُمْ عِنْدَ قَتْلِكُمْ إِيَّايَ وَ ايْمُ اللَّهِ إِنِّي لَأَرْجُو أَنْ يُكْرِمَنِي رَبِّي بِالشَّهَادَةِ بِهَوَانِكُمْ ثُمَّ يَنْتَقِمُ لِي مِنْكُمْ مِنْ حَيْثُ لَا تَشْعُرُون؛

ص: 113


1- . در برخی کتب، مثل ریاض الابرار فی مناقب الائمه الاطهار، ج 1، ص 223 (ولایت ری و گرگان) ذکر شده است.
2- . ریاض الابرار فی مناقب الائمه الاطهار، ج 1، ص 223.

ای زشت سیرتان، شما در مورد خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله) بد عمل کردید. آری! شما پس از کشتن من از کشتن هیچ بنده ای از بندگان خدا هراسی ندارید؛ چرا که با کشتن من قتل هرکسی برایتان آسان خواهد بود. به خدا سوگند، امیدوارم که پروردگارم شما را خوار و مرا به شهادت (در راهش) گرامی بدارد. آن گاه از جایی که گمان نمی برید، انتقام مرا از شما بگیرد.حصین بن مالک سکونی فریاد برآورد و گفت: ای پسر فاطمه! چگونه خداوند انتقام تو را از ما بگیرد؟

امام(علیه السلام) فرمود:

يُلْقِي بَأْسَكُمْ بَيْنَكُمْ وَيَسْفِكُ دِمَاءَكُمْ ثُمَّ يَصُبُّ عَلَيْكُمُ الْعَذَابَ الأَلِيم؛(1)

نزاع، اختلاف و دشمنی را در میانتان می افکند و خونتان را به این سبب می ریزد، آن گاه شما را به عذاب دردناک گرفتار می سازد.

آری جامعه ای که در آن عداوت و خونریزی باشد، آن جامعه خوار و ذلیل است. اختلاف سلایق در جامعه اجتناب ناپذیر و بلکه لازم است و هیچ کس نمی تواند آن را از میان بردارد، اما اگر این اختلاف تبدیل به عداوت و کینه توزی شود آن جامعه گرفتار عذاب شده است.

باید مواظب باشیم و پیوندهای دوستی را بین خودمان تقویت کنیم.

ص: 114


1- . بحارالانوار، ج 45، ص 52.

برادر با برادر، دوست با دوست، زن و شوهر نسبت به یکدیگر. چرا برخی با کمترین کدورتی پیوندها را قطع می کنند. این اخلاق نه حسینی، نه محمدی و نه اسلامی است.

ائمه معصومین(علیهم السلام) همان طور که در سایر فضایل در اوج بودند، از حیث محبّت نیز این چنین بودند؛ نسبت به خانواده خود، نسبت به دوست و دشمن، نسبت به همة مردم محبت داشتند. کسی گمان نکندکه امام معصوم باید نعوذ بالله انسان عبوس و تروشرویی باشد. هرگز، آنان اهل ابراز محبّت بودند، شعر زیبایی از امام حسین(علیه السلام) نقل شده:

«لعمرک اننی لاحب دارا*تکون بها سکینة و الرباب»

«احبهما و ابذل جل مالی*ولیس لعاتب عندی عتاب»

«به جانت قسم، من خانه ای که در آن سکینه و رباب باشند را دوست دارم. فرزندم، همسرم و دخترم را دوست دارم و اگر همة اموالم را برای آن ها بدهم هیچ کس نمی تواند مرا به خاطر این دوست داشتن و محبّت و خرج مال سرزنش کند. من تا زنده ام به سرزنش سرزنش کنندگان توّجه نمی کنم تا زمانی که زیر خاک پنهان شوم و خاک مرا بپوشاند».(1)

ما باید این پیام ها و اصول تربیتی قیام امام حسین(علیه السلام) را در زندگی روزمرة خود به کار بندیم. حسینی بودن صرفاً به این نیست که به زبان، حسین حسین بگوییم. این خوب است، اما کافی نیست. مهّم تر جاری کردن، کرامت، صداقت، غیرت و محبّت در زندگی است.

ص: 115


1- . بحارالانوار، ج 45، ص 47.

روضه

یکی از کسانی که مورد محبّت امام حسین(علیه السلام) بود قاسم بن الحسن(علیه السلام) است. از زمان شهادت امام حسن(علیه السلام)وی تحت سرپرستی و تربیت سیدالشهدا(علیه السلام) قرار گرفت. او رخساره ای مثل ماه داشت.

حمید بن مسلم می گوید: هنگامی که حسین(علیه السلام) تنها و بی یاور شد، ناگهان دیدم نوجوانی نزد حسین(علیه السلام) رفته و دست و پای او را می بوسد و می گوید: به من اجازه دهید تا به میدان بروم. اما حسین بن علی(علیه السلام) اجازه نمی داد. آن قدر اصرار کرد تا امام حسین(علیه السلام) به او اجازه داد.

وی در حالی به میدان آمد که نه کلاه خُود و نه زره داشت و بند یکی از کفش ها یش پاره شده بود.

یازده برگ، گل یاس حسن بیش نداشت

که به گلزار شهادت به ظهور آمده بود

یوسف دیگری از آل علی رُخ او

چشم یعقوب زمان باز به نور آمده بود

بی کلاه و کمر از خیمه چو قاسم بشتافت

بس که از قاب تجلی به سرور آمده بود

قاسم جنگ نمایانی کرد و سرانجام با ضربه ای که بر سرش وارد شد، از اسب به زمین اُفتاد. امام حسین(علیه السلام) تا صدای قاسم را شنید که می گوید: «واعمّاه» مانند بازشکاری خود را بالای سر قاسم رساند. او را به آغوش گرفت و فرمود: «به خدا سوگند، بر عمویت

ص: 116

دشوار است که او را بخوانی و نتواند اجابت کند و چون اجابت ویاریت کند، برای تو سودی نداشته باشد. از رحمت خدا دور باشند قومی که تو را کشتند».(1)

«ألا لعنة الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذّین ظلموا ای منقلب ینقلبون»

ص: 117


1- . بحارالانوار، ج 45، ص 34.

ص: 118

6- اصل پنجم: همّت

اشاره

أعوذ بالله مِن الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السلام علی اشرف الانبیاء و المرسلین حبیب اله العالمین

ابی القاسم المصطفی محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و اللعن علی اعدائهم اجمعین

تا به حال چهار اصل از اصول تربیتی و اخلاقی قیام سیدالشهدا(علیه السلام) را بیان کردیم: 1. کرامت 2. صداقت 3. غیرت 4. محبت.

اصل پنجم از اصول اخلاقی و تربیتی قیام امام حسین(علیه السلام) همّت است که ریشه در فطرت انسان دارد.

جایگاه و اهمیّت همّت

فطرت انسان دو شعبه دارد: 1. عشق به کمال مطلق 2. تنفراز نقص. لذا هر انسانی از نقص متنفر است و عاشق کمال مطلق و بی نهایت می باشد.

این عشق انسان را به حرکت در آورده و در هر زمینه ای می خواهد به حدّ اعلا برسد. اگر دنبال قدرت باشد، می خواهد قدرت مطلقه باشد

ص: 119

و بر جهان سیطره پیدا کند. اگر طالب علم و دانش باشد، می خواهدیک دانشمند سرشناس در همة عالم باشد. اگر به دنبال ثروت است، می خواهد همة ثروت عالم مال او باشد. این مسئله امری فطری است لکن اشکال در این است که انسان ها در تشخیص مصادیق کمال اشتباه می کنند.

دین و انبیا آمدهاند که بگویند کمال انسان در چیست؟ رسولان الهی در صدد بودند به بشر بفهمانند که قدرت مطلق، علم و ثروت فی نفسه کمال نیستند، بلکه کمال انسان در چیز دیگری است.

امام خمینی(قدس سره) که عارف واصل کاملی بود در یکی از سخنرانی ها مطلبی به این مضمون فرموده که قدرتمندان عالم بدون این که متوجه باشند دنبال خداوند هستند؛ چون قدرت مطلق می خواهند و قدرت مطلق از آن خداست و لذا در واقع دنبال خدا هستند.

این میل در نهاد بشر وجود دارد که قانع نیست و در هر امری می خواهد به حد اعلا برسد و این فطرت او را وادار می کند که صاحب همّت شود. در واقع همّت والا ناشی از فطرت است. همّت والا و بلند یعنی انسان دنبال کارهای بزرگ و با ارزش باشد و همّت پست یعنی شخص به فکر کارهای بزرگ و با ارزش و مهم نباشد و به امور سطح پایین و پست قناعت کند. رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) می فرماید:

إِنَّ اللهَ يُحِبُّ مَعَالِى الاُمُور وَأَشْرَافَهَا وَيَكْرَهُ سَفْسَافَهَا؛(1)

ص: 120


1- . شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج 18، ص 129.

خداوند متعال کارهای والا و شریف را دوست دارد و کارهایپست و حقیر را خوش ندارد.

انسان ارزشمند با سعی، تلاش و کوشش و استقامت خستگی ناپذیر به دنبال خواسته اش می رود تا به آن ها برسد.

شاعر چقدر زیبا مصداق اکمل و اتم همّت والا را ترسیم نموده:

دست از طلب ندارم تا کام من برآید

یا جان رسد به جانان یا جان ز تن بر آید(1)

تقسیم انسان ها بر اساس شاخص همّت

انسان ها بر اساس شاخص همّت دو دستهاند: گروهی همّت بلند و والا دارند و گروهی همّت پایین و پست دارند.

برخی همّت شان پایین است و همانند کودکی هستند که همة دنیایش در متاع ناچیزی خلاصه می شود و اوج آرزوهایش این است که

مثلاً به او دوچرخه ای بدهند. کودک از عالم و بزرگی آن و این که در عالم چه چیزهایی هست، خبر ندارد و دنیایش کوچک است. بعضی از ما بزرگترها همان رفتارهای کودکانه را داریم. کسی که همة همّتش معطوف به این است که ماشینی داشته باشد تا با آن خانواده اش را به تفریح ببرد فرقی با کودک ندارد، جز آن که جای دوچرخه با ماشین عوض شده است. اگر ماشین هم داشته باشد، می خواهد مدل بالاتر از آن را تهیّه کند. دنیای کوچک انسان ها همّت های کوچک درست می کند.

ص: 121


1- . دیوان حافظ.

اما بعضی انسان ها این گونه نیستند بلکه همّتشان خیلی والاتر است. در تحصیل علم، در کسب ثروت، در وصول به مقامات معنوی به کم قانع نیستند.

امیرالمؤمنین(علیه السلام) مرد همّت است در همة ابعاد زندگی؛ در دانش، در معنویت، در محبّت و در ثروت. آن چنان برای کسب در آمد در زمین، باغ و نخلستان کار می کرد که عدّه ای او را شماتت می کردند و می گفتند: یا علی(علیه السلام) تو دیگر چرا؟! از تو بعید است، اگر دیگران این کارها را انجام دهند عیبی ندارد!

انسان های بی همّت معمولاً بر بی همّتی خودشان لباس زهد می پوشانند. در آن روزگار آنان با تمّسک به آیات زهد، علی(علیه السلام) را شماتت می کردند و می گفتند: یا علی(علیه السلام) زهد تو کجا رفته است؟! غافل از این که امیرالمومنین(علیه السلام) اگر پول و درآمدی کسب می کند، آن را صرف کمک به نیازمندان و ترویج و نشر دین می کند. ثروت برای علی(علیه السلام) هدف نیست، بلکه وسیله است. به هر حال کسب ثروت نیز همّتی می خواهد که هرکسی از آن برخوردار نیست. شهید مطهری(قدس سره) می گوید: برای من انسان های باهمتی که دنبال ثروت می روند، بسیار با ارزش مندترند از انسان هایی که به دلیل بی همّتی گوشه زهد را اختیار می کنند.

همّت والا از فطرت بشر بر می خیزد. قدر همّت های والا را بدانید و سپاس گذار هرکسی باشید که با همت والای خویش قدم بزرگی در جامعه برمی دارد. ولی متأسفانه گاهی با بزرگانی که کارهای تأثیرگذاریدر جامعه انجام می دهند، با ناسپاسی برخورد می شود. این کار درستی نیست. اگر

ص: 122

شخصی درآمدی دارد و کار خیر می کند، باید مورد تشویق و تقدیر قرار گیرد. کم هستند انسان هایی که این گونه قدم های خیر برمی دارند.

اهل بیت علیهم السلام همّت والا داشتند. بنابراین هرکس تابع اهل بیت علیهم السلام است باید همّت والا داشته باشد.

همّت از دیدگاه روایات

الف) حضرت علی(علیه السلام) می فرماید:

مَنْ دَنَتْ هِمَّتُهُ فَلَا تَصْحَبْه؛(1)

با کسی که همّتش پست است، همنشینی نکن.

با انسان هایی همنشینی کنید که همّتشان بلند است و انسان های ضعیف و بی همّت را به دوستی نگیرید. چرا که شما هم سست و ضعیف می شوید.

ب) در کلام دیگری امیرالمومنین می فرماید:

كُنْ بَعِيدَ الْهِمَمِ إِذَا طَلَبْت؛(2)

هرگاه در طلب چیزی برمی آیی [خواسته ای داری] بلند همّت باش.

ج) امام باقر(علیه السلام) به جابر جعفی می فرماید:لَا شَرَفَ كَبُعْدِ الْهِمَّةِ وَ لَا زُهْدَ كَقَصْرِ الْأَمَل؛(3)

ص: 123


1- . تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ح 9557.
2- . همان، ح 10276
3- . بحارالانوار، ج 75 ص 165.

هیچ شرافتی (و افتخاری) چون بلند همّتی نیست و هیچ زهدی همانند کوتاه کردن آرزوها نیست.

چگونه مرز بین آرزو و همّت را تشخیص بدهیم؟ از یک طرف می فرماید: «بلند همّت باشید» و ازطرف دیگر می فرماید: «آمال و آرزو های تان کوتاه باشد.» چگونه ممکن است انسان بلند همّت باشد و در عین حال آمال و آرزوهایش کوتاه باشد؟

مقصود از کوتاه شدن آرزوها و آمال این است که انسان امور دنیوی و مادی را به عنوان هدف قرار ندهد و وابستگی و دلبستگی به آن ها پیدا نکند بلکه باید به همه چیز از جمله قدرت، ثروت، علم و... نگاه ابزاری داشته باشد، آن هم برای یک زندگی سعادت مندانه که در آن قرب به خداوند تبارک و تعالی محور همة حرکات و سکنات است. اگر انسان برای وصول به این هدف عالی همة تلاش و کوشش خود را بکار ببرد و با همة توان فکری و جسمی و استفاده از همة ابزارها به سوی آن اهداف پیش برود، آن گاه می توان گفت این شخص دارای همت عالی است. مثلاً اگر کسی به دنبال تحصیل ثروت و کسب دانش است، این ها نباید برایش هدف باشد بلکه باید بداند که این ها وسیله ای بیش نیستند. البتّه بلند پروازی کردن و این که کسی بخواهد یک شبه ره صد ساله را برود و با هر روشی به هدفش برسد، اینصحیح نیست و از آن نهی شده است.

همّت بلند امری است که هر کسی می تواند از آن برخوردار باشد. همة افراد چه خوب، چه بد با همت بلند می توانند به اهداف شان برسند و لذا

ص: 124

ممکن است در جهت خیر و یا در جهت شر از آن استفاده شود. از دیکتاتور ایتالیا موسولینی نقل شده که می گفت: «من یک سال همانند شیر زندگی کنم بهتر از آن است که صد سال مثل گوسفند زندگی نمایم». او به شخصی پولی داده بود که این جمله را همواره به او یاد آوری کند و آن شخص همواره این مطلب را برایش متذکر می شد. در عین حال موسولینی سفارش کرده بود این مطلب را به هیچ کس نگوید؛ چون اگر دیگران هم این مطلب را بشنوند به فکر این می افتند که شیر شوند و اگر همه شیر شوند دیگر من نمی توانم شیر باشم. اسلام می خواهد همه شیر باشند اما او می خواهد همه گوسفند باشند تا خودش بتواند آن ها را بدرد.

همت و تن آسایی

امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:

قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ هِمَّتِه؛(1)

ص: 125


1- . تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ح 1627.

ارزش مرد به اندازه همّت اوست.

پس سعی کنیم بلند همّت باشیم تا ارزش مند شویم. هرچه همّتبیشتر و والاتر باشد، انسان باید سختی بیشتری را تحمّل کند، حضرت علی(علیه السلام) می فرماید:

مَنْ كَبُرَتْ هِمَّتُهُ كَبُرَ اهْتِمَامُه؛(1)

هر کس همتش بزرگ و والا باشد، همّ و غمّ [و سختی] او بیشتر است.

انسان بلند همّت باید آسایش را بر خود حرام کند؛ چون این دو با هم جمع نمی شوند. اگر کسی می خواهد بلند همّت باشد و به اهدافش برسد؛ مثلاً می خواهد عالم شود، باید از وقت گذرانی و تن آسایی صرف نظر کند. امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:

لَا يُدْرَكُ الْعِلْمُ بِرَاحَةِ الْجِسْم؛(2)

دانش با تن آسایی به دست نمی آید.

تحصیل علم، ثروت، قدرت و... بدون تحمل سختی و زحمت ممکن نیست و انسان با همت والا و تلاش و کوشش می تواند به خواسته ها یش برسد.

همّت بلند دار که مردان روزگار

از همّت بلند به جایی رسیدهاند(3)

همة کسانی که در طول تاریخ مؤثّر بودهاند، چه تأثیر مثبت چه تأثیرمنفی، آسایش نداشتند. نقل شده که صاحب کاروانسرایی گفت: دیدم نیمه شب در میزنند. در را باز کردم. شخصی داخل شد و گفت: چه داری بخوریم؟ به او و اسبش غذایی دادم. هنگامی که می خواست برود، کیسه ای اشرفی به من داد و گفت: این را بگیر و به فوجی که از

ص: 126


1- . همان، ح 10277.
2- . همان. ح 104.
3- . دیوان حافظ.

پی من می آیند، بگو: «نادر رفت، معطل نکنید، بیایید». صاحب کاروانسرا می گوید: آن هنگام فهمیدم این شخص نادرشاه است که پیش از سپاهش به سوی میدان جنگ و نبرد حرکت می کرد.(1)

نادرشاه با تمام ظلم هایی که داشت این گونه بود. همة آن هایی که در تاریخ تأثیرگذار بودند، چه افراد شایسته چه اشخاص ناشایست، با سعی و تلاش و همت بلند تأثیرگذار شدهاند.

ز آب خُرد ماهی خُرد خیزد

نهنگ آن به که با دریا ستیزد(2)

ماهی کوچک در آب کم زندگی می کند، اما نهنگ باید در دریا باشد و با طوفان های آن بسازد. انسان های بلند همّت این گونه هستند.

همة ما می توانیم صاحب همّت والا باشیم. همت بلند به این نیست که در ذهن خود افکار بلند داشته باشیم و در رختخواب خیالبافی کنیم بلکه به این است که سعی و تلاش کنیم و از حرکت به سوی هدف خسته نشویم.

همّت ممدوح و همّت مذموم

اهل بیت علیهم السلام همّت والا داشتند و به آن سفارش می کردند و در عین حال بیان هم کردهاند که این همّت صرف چه مسائلی شود و در چه مواردی به کار برده نشود.

ص: 127


1- . مجموعه آثار شهید مطهری ، ج 23 ، ص 625.
2- . دیوان نظامی.

حضرت علی(علیه السلام)می فرماید:

مَنْ كَانَتِ الدُّنْيَا هَمَّهُ طَالَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ شَقَاؤُهُ وَغَمُّه؛(1)

کسی که همّ و غمّش دنیا باشد، در روز قیامت، شقاوت و اندوهش طولانی می گردد.

و نیز ایشان می فرماید:

مَنْ كَانَتْ هِمَّتُهُ مَا يَدْخُلُ بَطْنَهُ كَانَتْ قِيمَتُهُ مَا يَخْرُجُ مِنْهُ؛(2)

هرکس همّتش معطوف به چیزی باشد که در شکمش داخل می شود [یعنی این که خوراکش چه باشد] ارزشش به اندازة همان چیزی است که از او خارج می شود.

صرف همّت در متاع دنیا و خورد و خوراک به صورتی که هدف انسان باشد، مذموم و ناپسند است. طبق کلام امیرالمومنین(علیه السلام) ارزش مرد به اندازة چیزی است که همت او مصروف آن می شود. بنابراین سعی کنیم همّت ما به امور والا تعلّق بگیرد. اگر هم در دنیا برای کسب درآمد تلاش می کنیم، آن را ذخیرة قبر و قیامت خودمانقرار دهیم.

امام حسین(علیه السلام) مظهر همّت

یک اصل مهم در زندگی سیدالشهدا(علیه السلام) همت والاست. این اصل به خصوص در قیام امام حسین(علیه السلام) به نحو ویژه ای تجلّی پیدا کرده است. همت او هم در والاترین درجات قرار دارد و از شمشیرها، زخم ها،

ص: 128


1- . تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ح 2467.
2- . همان، ح 2577.

آزار و اذّیت ها و اسارت همسر و فرزند، از هیچ کدام خوف و دلهره ندارد و همتش را صرف عالی ترین مسائل کرده است. توجه به برخی از نمونه ها می تواند این ادعا را اثبات کند.

الف) همّت سیدالشهدا(علیه السلام) برای اصلاح جامعه و اصلاح دین جدّ بزرگوارش مصروف گردید. چنان که فرمود:

وَأَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَأَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَأَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ؛(1)

من به جهت گردن کشی، تباه کاری، فساد و ظلم قیام نکردم، بلکه برای اصلاح [امور] اُمّت جدّم به پا خاستم تا مردم را به کارهای خیر و پسندیده دعوت کنم و از زشتی ها بر حذر دارم (امر به معروف و نهی از منکر نمایم) و به سیره و روش جدم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و پدرم علی بن ابی طالب(علیهالسلام) عمل نمایم.

ب) هنگامی که محمّد بن حنفیه در مدینه دلسوزانه قصد داشت امام حسین(علیه السلام) را از رفتن به سمت کوفه منصرف کند، به او عرض می کند: «برادرم، به مکّه برو، اگر آن جا را مناسب اقامت دیدی، چه بهتر وگرنه به شهرهای یمن سفر کن که آن ها از یاران جدّ و پدر تو هستند. آن ها مردمی مهربان و خوش قلب می باشند. اگر آسوده خاطر بودی آن جا بمان وگرنه به بیابان ها و درّه ها و کوه ها رو کن و از شهری به شهر

ص: 129


1- بحارالانوار، ج 44،ص 329.

دیگر برو تا سرانجام امر مردم معلوم شود».(1)

امام حسین(علیه السلام) در پاسخ او فرمود:

يَا أَخِي وَاللَّهِ لَوْ لَمْ يَكُنْ مَلْجَأ وَلا مَأْوًى لَمَا بَايَعْتُ يَزِيدَ بْنَ مُعَاوِيَة؛(2)

ای برادر، به خدا قسم اگر در دنیا هیچ ملجأ و پناه گاهی هم نداشته باشم با یزید بیعت نمی کنم.

این همّت سیدالشهدا(علیه السلام) است.

ج) هنگامی که ولید (حاکم وقت مدینه) امام حسین(علیه السلام) را دعوت به بیعت با یزید کرد، حضرت فرمود:

يَزِيدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِي لَا يُبَايِعُ مِثْلَهُ؛(3)یزید فاسق، شراب خوار و قاتل است او آشکارا مرتکب فسق و فجور می شود و هم چون منی با چنین شخصی [که این چنین پست است] بیعت نخواهد کرد.

اساس حرکت سیدالشهدا(علیه السلام) از مدینه به سمت مکّه و پس از آن به سمت کوفه و در کربلا مصداق اعلای همّت بلند و والاست. نه تنها امام حسین(علیه السلام) بلکه اهل بیت او و اصحابش نمونة بارز این همّت والا هستند.

ص: 130


1- . همان.
2- . همان.
3- . همان، ص 325.

اگر حسینی هستیم باید همّت های ما والا باشد. امام حسین(علیه السلام) آن قدر همّتش بالاست که در راه آرمانش خود و فرزندانش را قربانی می کند.

گفته شد یکی از اصول تربیتی و اخلاقی در زندگی سیدالشهدا(علیه السلام) محبّت است. آیا امام حسین(علیه السلام) محبّت به همسر و فرزند نداشت؟ والله محبت او نسبت به خانواده اش از همة ما بیشتر بود، اما هنگامی که امر دائر مدار حفظ و نجات دین و حفظ همسر و فرزندانش می شود، نجات دین را ترجیح می دهد. همان طور که قبلاً اشاره شد(1) اهل بیت علیهم السلام در اوج محبّت بودند. محیط خانواده آنان صمیمی ترین و رفاقت آمیز ترین محیط بود. این گونه نیست که اگر کسی اهل دیانت شد، در مهر و محبّت به خانواده ضعیف شود بلکه به عکس، هر چه شخص با تقواتر و دیندارتر باشد، محبّت و توّجه اش بهخانواده اش باید بیشتر شود. چنان که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود:

كُلَّمَا ازْدَادَ الْعَبْدُ إِيمَاناً ازْدَادَ حُبّاً لِلنِّسَاء؛(2)

هر اندازه بر ایمان بنده افزوده شود، محبّتش به همسرش افزون تر می شود.

همچنین رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) می فرماید:

يُؤْتِی بِالرَّجُلِ مِنْ اُمَّتِی يَوْمَ الْقِيَامَةَ وَمَا لَهُ مِن حَسَنَةٍ تُرْجَی لَهُ الْجَنَّة، فَيَقُولُ الرَّبُ تَعَالَی: اُدْخُلُوهُ الْجَنَّة، فَإنَّهُ کَانَ يَرْحَمُ عِيَالَه؛(3)

ص: 131


1- . در جلسه پنجم مطالبی پیرامون محبّت امام حسینعلیه السلام نسبت به همسر و فرزندانش ذکر شد.
2- . بحارالانوار، ج 100، ص 228.
3- . کنز العمّال، ج 16، ص 379.

در روز رستاخیر مردی از امّت مرا می آورند، در حالی که هیچ کار نیکی ندارد که به سبب آن امید بهشت داشته باشد، اما خداوند متعال می فرماید: او را به بهشت ببرید؛ چرا که به خانواده اش مهر می ورزید.

به هر حال حفظ اسلام بر همه چیز مقدم است. امام حسین(علیه السلام) خود را فدا کرد تا دین باقی بماند. همان طور که خود فرمود:

إنْ کَانَ دِينُ مُحَمَّدٍ لَمْ يَستَقِم إِلّا بِقَتْلِی فَيَا سُيُوف خُذِينِی؛(1)

اگر دین محمد(صلی الله علیه و آله) جز به کشتن من پایدار نمی ماند، پس ای شمشیرها مرا دربرگیرید.

امام(علیه السلام) در مقابل کسانی که نسبت به جان او بیم ناکبودند و آن را به مناسبت های مختلف اظهار می کردند، می فرمود: در شأن من نیست که از مرگ هراسان باشم. همت من والاتر از آن است که از مرگ بترسم.

آری امام حسین(علیه السلام) و یارانش مصادیق والاترین همّت ها بودند که از همة هستی خود برای نجات دین گذشتند و روز عاشورا این همّت را به نمایش گذاشتند.

روضه

طبق بعضی از نقل ها اولین شهید کربلا مسلم بن عوسجه است. مسلم همان کسی است که شب عاشورا به امام حسین(علیه السلام) عرض کرد: «اگر ما دست از تو برداریم جواب خدا را چه بدهیم و چه عذری بیاوریم؟! نه، به

ص: 132


1- . اعیان الشیعة، ج 1، ص 581.

خدا قسم می مانم و با نیزه ام آن قدر می جنگم تا آن را در سینة دشمن بشکنم. آن گاه دست به شمشیر می برم و تا وقتی قبضة آن در دستم باشد، با این قوم جهاد می کنم و از تو جدا نمی شوم. حتی اگر سلاحی نداشته باشم با سنگ بر سر دشمن می زنم، از تو جدا نشوم تا با تو بمیرم».(1)

مسلم روز عاشورا به وعدة خود عمل کرد. راهی میدان شد و جنگ نمایانی کرد و تعدادی را به هلاکت رساند. او را محاصره کردند و ضرباتی بر بدنش وارد کردند و پس از آن به خاک افتاد.

در آخرین لحظات حیاتش سیدالشهدا(علیه السلام) و حبیب بربالینش حاضر شدند. حضرت فرمود:

يَرْحَمُكَ اللَّهُ يَا مُسْلِمَ بْنَ عَوْسَجَة؛(2)

مسلم خدا تو را رحمت کند.

مسلم چشم باز کرد. چون نگاهش به امام حسین(علیه السلام) اُفتاد، تبسمی کرد و خطاب به حبیب وصیّت نمود: «تا جان در بدن داری، مبادا حسین(علیه السلام) را تنها بگذاری، او را یاری کن».(3)

«ألا لعنة الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذّین ظلموا ای منقلب ینقلبون»

ص: 133


1- . بحارالانوار، ج 45، ص 69.
2- . همان.
3- . همان، ص 20.

ص: 134

7- اصل ششم: عفّت

اشاره

أعوذ بالله مِن الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السلام علی اشرف الانبیاء و المرسلین حبیب اله العالمین

ابی القاسم المصطفی محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و اللعن علی اعدائهم اجمعین

در جلسات گذشته پنج اصل از اصول اخلاقی و تربیتی قیام سیدالشهدا(علیه السلام) را بیان کردیم:

1. کرامت، 2. صداقت، 3. غیرت، 4. محبّت، 5. همّت.

اصل ششم عبارت است از: عفّت، حُجب، حیا و در مقابل آن، بی حیایی و بی شرمی است. سیدالشهدا(علیه السلام) و خاندان و یارانش نماد عفّت و حیا بودند و در مقابل، بنی اُمیّه و به ویژه یزید جرثومه بی حیایی، بی شرمی و هتک به شمار می روند.

اردوگاه امام(علیه السلام) اردوگاه فضایل است و لشکر عمر بن سعد جولانگاه رذایل است.

ص: 135

معنای عفّت

آن چه از معنای عفّت در اذهان عمومی نقش بسته و از بعضی کتب اخلاقی بر می آید این است که عفّت در دو مورد خاص؛ یعنی عفّت بطن و عفّت فرج است. اما عفّت معنای وسیع تری دارد. برای روشن تر شدن معنای عفّت، توضیح مختصری عرض می کنم.

عفّت، حُجب و حیا به عنوان یکی از فضایل اخلاقی شمرده شده است. علمای علم اخلاق می گویند: نفس انسان دارای قوای متعدّدی می باشد که یکی از آن ها قوّة شهویه است. در انسان شهوت و میل به خیلی از چیزها وجود دارد؛ شهوت خوردن، شهوت جنسی، شهوت مال و مقام، شهوت کلام (سخن گفتن). مهم ترین این شهوات، شهوت جنسی است و البتّه این یک میل طبیعی است. این قوه از ناحیه خداوند در وجود بشر گذاشته شده و ضامن بقای نسل انسان است. بنابراین قوّة شهویه به خودی خود بد و ناپسند نیست بلکه افراط و تفریط در این قوّه مذموم و قبیح است.

امام خمینی(قدس سره) به تبع علمای اخلاق در مورد قوّة شهویة انسان می فرماید:

قوة شهوت از قوای شریفه است که حقّ تعالی به حیوان و انسان مرحمت فرموده برای حفظ شخص خود و بقای آن در عالم طبیعت و برای ابقای نوع و حفظ آن. [یعنی بقای نوع انسان مترتّب بر این قوّه می باشد] ..... و چون تحصیل سعادت ابدی [و کمال انسانی] بی بقای [بدون حضور] در عالم دنیا واقامه در

ص: 136

نشئة طبیعت صورت نگیرد [یعنی هرکس می خواهد به سعادت ابدی برسد باید از مسیر دنیا عبور کند بنابراین هیچ کس نمی تواند بدون حضور در این دنیای مادّی به کمال برسد؛ چون مسیر کمال از این دنیا می گذرد و تحصیل سعادت ابدی بدون وجود در این دنیا امکان ندارد] لذا سعادت ابدی انسان و حیات شریف ملکوتی او مرهون منّت این قوّة شریفه است.(1)

امام(قدس سره) از قوّة شهویه به مائدة آسمانی و هدیة الهی به انسان تعبیر می کند، البتّه تا زمانی که از حدّ اعتدال خارج نشود.(2)

اگر کسی در قوّة شهویه افراط کند منجّر به سقوط او می شود. اکثر انسان ها در این قوّه راه افراط را پیش می گیرند. در مقابل، عدّه ای همه چیز را رها کرده و گوشه نشینی اختیار می کنند. اما این خیلی کم اتفّاق می افتد. بیشتر افراد برای بر آورده شدن لذّت های جنسی افراط کرده و به مشروع و نامشروع توجه نمی کنند. هدف این افراد این است این لذّت ها تحصیل شود، چه در خورد و خوراک که افراط در آن یعنی در خوراک دقت نکردن و نیز در مقدار آن، در حلال و حرام آن و این همان شهوت در بطن است.

و چه در راه تحصیل مال که افراط در آن یعنی در کسب درآمد زیاده روی کردن و در حلال و حرام آن دقّت کافی نداشتن و این همانشهوت در مال است.

ص: 137


1- . شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 279.
2- . همان، ص 280.

و چه در سخن گفتن که افراط و زیاده روی در آن یعنی هر سخنی را بر زبان جاری نمودن، برخی فقط دوست دارند حرف بزنند و حرف های آنان نُقل مجالس شود و کاری ندارند که سخن حق باشد یا باطل و این همان شهوت در کلام است.

در مقابل این ها عفّت قرار دارد. عفّت عبارت است از اعتدال در قوّة شهویه که یکی از کمالات فطری انسان می باشد.

انسان عفیف کسی است که در غریزة جنسی افراط نمی کند، بله به غریزة جنسی باید توّجه کرد؛ چون ضامن سعادت بشر و ضامن نوع بشر و مائدة آسمانی است ولی عفت در غریزة جنسی یعنی اعتدال در ارضای این غریزه.

عفّت در خورد و خوراک یعنی اعتدال در مصرف و رعایت موازین شرعی در آن.

عفت در مال یعنی اعتدال در راه تحصیل مال و رعایت کردن حد و مرز بین مال مشروع و نامشروع.

عفت در کلام یعنی اعتدال در سخن گفتن به این معنا که موازین اخلاقی و دینی رعایت شود. دروغ، غیبت، تهمت، آبروریزی و... این گناهان نتیجه خروج از اعتدال است. عفّت در کلام یعنی در چارچوب موازین شرعی و اخلاقی صحبت نمودن.

بنا بر آن چه گفته شد، عفّت یکی از بزرگترین فضیلت های انسانی است. عفّت یعنی اعتدال در قوّة شهویه که یکی از نعمت ها ومائده های آسمانی است و اگر از حدّ خود خارج شود تبدیل به ضد

ص: 138

خودش می گردد؛ یعنی در این صورت نه تنها ضامن سعادت و ضامن نوع بشر نخواهد بود بلکه موجب نابودی بشر می گردد. انسانی که باید با استفاده از قوّة شهویه قلّه های کمال را فتح کند به سبب افراط در این قوّه در منجلابِ رذالت گرفتار می شود.

هتک و بی شرمی ضد عفّت

مقابل صفت اعتدال هتک و بی شرمی است. هتک یعنی افراط در قوّة شهویه. کسی که در راه بر آوردن نیازهای جنسی اش هیچ حریمی را رعایت نمی کند، فردی هتّاک و گرفتار رذایل اخلاقی است. کسی که در راه سیر کردن شکمش هیچ حدّ و مرزی نمی شناسد، گرفتار رذالت اخلاقی است. بنابراین انسان عفیف کسی است که در همة امور مانند؛ تحصیل مال، سخن گفتن، خوراک، شهوت و .... اعتدال داشته باشد و در راه افراط قدم برندارد.

عفّت در روایات

روایات بسیاری در مورد عفّت و اهمیّت آن وارد شده که به برخی از آن ها اشاره می کنم:

حضرت علی(علیه السلام) در مورد عفّت مطالبی بیان کرده که حاکی از اهمیت آن است. امیرالمومنین(علیه السلام) میفرماید:

الْعِفَّةُ رَأْسُ كُلِّ خَيْرٍ؛(1)

ص: 139


1- . تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ح 5399.

عفّت منشأ همة خوبی ها ست.

الْعِفَّةُ أَفْضَلُ [أَصْلُ] الْفُتُوَّةِ؛(1)

عفّت برترین جوانمردی ها ست.

الْعَفَافُ أَفْضَلُ شِيمَة؛(2)

عفّت برترین خصلت ها ست.

أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ الْعَفَاف؛(3)

برترین عبادت عفّت است.

الْعَفَافِ أَشْرَفُ الْأَشْرَاف؛(4)

عفّت شریف ترین صفات است.

عَلَيْكَ بِالْعِفَّةِ فَإِنَّهَا نِعْمَ الْقَرِين؛(5)

بر تو باد عفّت که بهترین همنشین است.

پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) از خداوند متعال طلب عفّت می نمود:

اللهمَّ انّی أَسْأَلُكَ الْهُدَى وَالتَّقْوَى وَالْيَقِينَ وَالْعَفَافَ وَالْغِنَى وَالْعَمَل؛(6)پروردگارا! من از تو راهنمایی، پرهیزگاری، عفّت و بی نیازی مسألت دارم.

ص: 140


1- . همان، ح 5401.
2- . همان، ح 5402.
3- . الکافی، ج 2، ص 79. وسائل الشیعة، ج 15، ص 250. بحارالانوار، ج 90، ص 295.
4- . تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ح 5404.
5- . همان، ح 5411.
6- . الاقبال الاعمال (ط- الحدیثه)، ج 2، ص 298. البلدالامین و الدرع الحصین، ص 131. بحارالانوار، ج 87، ص 199.

آری، انبیا، اولیا، شهدا و صالحین و به ویژه پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت او(علیهم السلام) همگی انسان های عفیف بودهاند. پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) می فرماید:

مَن طالَبَ حَقّا فلْيَطلُبْهُ فى عَفافٍ وافٍ أو غَيرِ وافٍ؛(1)

کسی که حقّی را مطالبه می کند باید آن را با عفّت و مناعت طبع مطالبه کند؛ عفّت کامل یا ناقص.

این نکته خیلی مهم است که مطالبة حق هم باید با رعایت عفّت باشد و بهترین حالت این است که عفّت در همة زمینه ها باشد. اگر عفّت در همة زمینه ها مقدور نبود عفّت ناقص بهتر از بی عفتی است. واضح است که این عفّت مربوط به شکم، خوراک و غریزه جنسی نیست بلکه معنای عامی دارد که در روایت هم به آن اشاره شده و تأکید کردهاند: عفّت را رعایت کنید حتّی در مطالبة حقّ، لذا حق نداریم حتی برای بیان حق هم از جادة اعتدال خارج شویم.

در آیات قرآنی نیز بر عفت تأکید شده:

وَمَن كَانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ؛(2)آن کس که غنّی و بی نیاز می باشد (نسبت به تصرّف در اموال یتیمانی که زیر نظر او نگهداری می شوند) عفّت ورزیده و (از برداشت حقّ الزحمه) خودداری کند.

پیام این آیه برای ثروتمندان آن است که خدمات اجتماعی را بدون

ص: 141


1- . سنن ابن ماجه، ح 2421.
2- . سورة نساء، آیة 6.

چشم داشت انجام دهند.(1)

کسانی که تمّکن مالی دارند غافل نشوند؛ چون گاهی توانگری و غنا باعث طغیان انسان می شود. کسانی که تمّکن مالی، مقام یا ریاستی دارند، بیشتر دقّت کنند. معمولاً این شرایط و موقعیت ها باعث طغیان و خروج از جادّة اعتدال در همة زمینه ها (غریزه جنسی، خوراک و...) می شود.

شخصی خدمت امام باقر(علیه السلام) عرض کرد: من فردی ضعیف و ناتوانم و نماز و روزة کمی به جا می آورم (به قدر واجب اکتفا می کنم)، اما سعی می کنم جز حلال نخورم و جز با حلال نزدیکی نکنم. امام باقر(علیه السلام) فرمودند:

أَيُّ جِهَادٍ أَفْضَلُ مِنْ عِفَّةِ بَطْنٍ وَفَرْج؛(2)

چه جهادی برتر از عفّت شکم و فرج.

آری، عفّت و خودنگه داری از محرّمات الهی کار کوچکی نیست و همة ما باید عفّت را بر وجود خود حاکم کنیم. اگر می خواهیم حسینی باشیم و حسینی بمانیم عفّت را در همة شؤون رعایت کنیم و از جادةاعتدال خارج نشویم.

امروز مشکل اساسی دنیا بی عفّتی است. در همة اُمور شرم و حیا کنار گذاشته شده و هتّاکی و پرده دری به اوج رسیده است. به همین جهت حفظ عفت در جامعه اسلامی و پاکدامنی جوانان مسلمان نیاز به تلاش و کوشش بیشتری دارد. لذا باید الگو سازی کرد و در این میان مجالس حسینی نقش بسیار مهمی دارد.

ص: 142


1- . تفسیر نور، ج 2، ص 245.
2- . محاسن، ج 1،ص 292. بحارالانوار، ج 68، ص 273.

امام حسین(علیه السلام) مظهر عفّت

امام حسین(علیه السلام) در اوج عفّت بود به نحوی که حتی در برخی موارد به خاطر هدایت انسان ها از حلال هم چشم پوشی می کرد.

روزی کنیز بسیار زیبایی نزد معاویه آوردند. آن قدر چهرة کنیز زیبا بود که همه متحّیر شدند. او کنیز را به صد هزار درهم خرید. جمعی در مجلس او نشسته بودند. از عمروعاص سوال کرد: این کنیز شایستة کیست؟

عمرو عاص گفت: شایستة امیر است، چه کسی بهتر و سزاوارتر از شما!

معاویه از دیگران پرسید: نظر شما چیست؟

همه گفتند: شایستة شماست یا امیر.

معاویه گفت: نه، این کنیز شایستة حسین بن علی بن ابی طالب است. حاضران تعجّب کردند. معاویه گفت: حسین شرافت دارد و خاندانش شریف هستند.معاویه به اطرافیان رو کرد و گفت: بین من و پدر حسین(علیه السلام) کدورت هایی بوده، الان فرصت خوبی است که این کنیز را نزد حسین(علیه السلام) بفرستم و از او دلجویی کنم.

به همین منظور کنیز را همراه با اموالی نزد امام(علیه السلام) فرستاد و خطاب به سیدالشهدا(علیه السلام) نامه ای نوشت و ماجرا را در آن ذکر کرد.

کنیز را همراه با هدایا خدمت امام(علیه السلام) آوردند. امام حسین(علیه السلام) از او پرسید: اسمت چیست؟

کنیز گفت: هوی.

حضرت فرمود: عجب اسم با مسمایی، چیزی بلد هستی؟

ص: 143

کنیز پاسخ داد: بله، قرآن و شعر آموخته ام و شروع کرد به تلاوت این آیه:

«وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الأَرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ»؛(1)

خزائن و گنجینه های غیب تنها نزد اوست و جز او کسی آن ها را نمی داند. او آن چه را که در خشکی و دریاست می داند، هیچ برگی (از درختی) نمی افتد، مگر اینکه از آن آگاه است و هیچ دانه ای در تاریکی های زمین و هیچ تر و خشکی وجود ندارد جز این که در کتابی آشکار ثبت است.امام(علیه السلام) فرمود: شعری هم بخوان.

کنیز پرسید: اگر بخوانم در امانم؟ سپس این شعر را خواند:

أَنْتَ نِعْمَ الفتَی لَوْ كُنْتَ تَبْقَى

غَيْرَ أنْ لَا بَقَاءَ لِلإِنْسَان

تو انسان خوب و جوانمردی هستی، اگر باقی می ماندی اما این را بدان که هیچ انسانی باقی نمی ماند.

کنیز باکمالی بود. امام(علیه السلام) پس از شنیدن این مطالب فرمود: تو آزادی. همة اموالی که معاویه همراه او فرستاده بود به علاوة هزار دینار به او بخشید. سپس برخاست و نماز خواند.(2)

ص: 144


1- . سورة انعام، آیة 59.
2- . تاریخ مدینه دمشق، ج 70، تراجم النساء، ص 196.

با آن که هیچ مشکلی برای کامجویی از کنیز نبود، اما سیدالشهدا(علیه السلام) بنا بر دلایلی از جمله کمالاتی که خود کنیز داشت او را آزاد کرد و حتّی هدایا را به کنیز بخشید. کمتر کسی از چنین تحفه هایی می گذرد. در مقابل، اُمویان چگونه بودند؟

نمونه هایی از انسان های بی عفّت

الف) دربارة یزید می گویند: شب به حالت مستی می خوابید، صبح هم به حالت خماری و گیجی بیدار می شد و در حال مستی نمازش را ترک می کرد.(1)

ب) دربارة عبدالملک مروان می گویند: گاهی آن قدر مست می کردکه نمی دانست آیا روی آسمان سیر می کند یا روی آب «أکانَ فِی السَّماء أم فِی الماء». وضع سایر عمّال بنی امیه نیز این چنین بود.

به هر حال بنیان گذار این هتّاکی ها و پرده دری ها در صدر اسلام خلفای بنی اُمیّه بودند. آنان واقعاً هتّاک بودند و عفّت نداشتند؛ نه عفّت شکم، نه عفّت فرج، نه عفّت در تحصیل مال.

بالاترین هتک از سوی آنان هتک خداوند متعال، دین و عترت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بود که از برنامه های رسمی بنی اُمیّه به شمار می رفت. تمام خطبا هم موظّف بودند این لعن ها و هتک ها را در منابر بگویند و به این ترتیب گفتن این کلمات بر منبرها رایج شد،(2) تا جایی که

ص: 145


1- . گزیده ای جامع از الغدیر، ص 923.
2- . همان.

کودکان با این سنّت [لعن بر حضرت علی(علیه السلام)] بزرگ شده و بزرگسالان با آن می مردند.(1)

این پرده دری ها و بی شرمی ها و بی حیایی ها در زمان یزید به حدّی رسید که قابل تحمّل نبود. امویان از مسیر اعتدال خارج شدند و افراط کردند و دین اسلام را در معرض نابودی دادند. به همین جهت بود که امام حسین(علیه السلام) فرمود:

وَعَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّي رَسُولَ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) يَقُولُ الْخِلَافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلَى آلِ أَبِي سُفْيَان؛(2)زمانی که بر جامعة اسلامی رهبری همانند یزید حکومت کند باید فاتحه اسلام را خواند. از جدّم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم که می فرمود: عهده داری خلافت بر آل ابی سفیان حرام است.

با این توصیفات امام حسین(علیه السلام) قیام کرد تا مانع هتاکی ها و پرده دری ها و بی شرمی ها شود و فرهنگ عفّت، شرم و حیا را در جامعه حاکم کند.

این که می گوییم یکی از اصول اخلاقی قیام سیدالشهدا(علیه السلام) عفّت و دعوت به اعتدال است، برای این است که یزید و عمّالش از این مسیر خارج شده و جامعه اسلامی را گرفتار بی عفتی و بی حیایی در همة ابعاد کرده بودند. آنان نه تنها از نظر اخلاقی بلکه از جهت اعتقادی نیز هتک و پرده دری را سرلوحة برنامه های خویش قرار داده بودند.

ص: 146


1- . مُروج الذهب، ج 2، ص 72. شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج 1 ص 463.
2- . بحارالانوار، ج 44، ص 326. لهوف، ص 24.

کربلا تقابل عفّت و هتک

با آن که امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا از اطراف در معرض حملة دشمن است، اما به هیچ وجه از اصل اخلاقی عفّت فاصله نمی گیرد. عفّت را حتّی در بیان حقّ رعایت می کند و در سخن گفتن با دشمنان هم اعتدال دارد. سید الشهدا(علیه السلام) در یکی از خطبه های روز عاشورا می فرماید:أَيُّهَا النَّاسُ اسْمَعُوا قَوْلِي وَ لَا تَعْجَلُوا حَتَّى أَعِظَكُمْ بِمَا يَحِقُّ لَكُمْ عَلَي؛(1)

ای مردم، سخن مرا بشنوید و در جنگ شتاب نکنید تا شما را به چیزی که ادای آن بر من فریضه است و حقّ شما بر من است موعظه کنم.

زمانی که عمر بن سعد سپاه خود را برای جنگ با امام حسین(علیه السلام) آماده کرده و حضرت را از هر طرف احاطه می کنند، امام(علیه السلام) در برابر سپاه کوفه می ایستد. دشمن با هلهله و فریاد در صدد بود مانع شنیدن سخنان حضرت شود. وی از آن ها خواست که ساکت شوند و گوش فرا دهند، اما آنان ساکت نشدند. امام حسین(علیه السلام) فرمود:

وَيْلَكُمْ مَا عَلَيْكُمْ أَنْ تُنْصِتُوا إِلَيَّ فَتَسْمَعُوا قَوْلِي وَإِنَّمَا أَدْعُوكُمْ إِلَى سَبِيلِ الرَّشَادِ فَمَنْ أَطَاعَنِي كَانَ مِنَ الْمُرْشَدِينَ وَمَنْ عَصَانِي كَانَ مِنَ الْمُهْلَكِينَ وَكُلُّكُمْ عَاصٍ لِأَمْرِي غَيْرُ مُسْتَمِعٍ قَوْلِي فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرَامِ وَطُبِعَ عَلَى

ص: 147


1- . بحارالانوار، ج 45، ص9.

قُلُوبِكُمْ وَيْلَكُمْ أَلَا تُنْصِتُونَ أَلَا تَسْمَعُون؟!؛(1)

وای بر شما! چه زیان و ضرری می بینید، اگر سخن مرا بشنوید؟! من شما را به راه راست فرا می خوانم هر کس فرمان مرا اطاعت کند بر راه حقّ می باشد و هر کس نافرمانی من راکند، هلاک می شود. شما از فرامین من سر باز می زنید و کلام مرا گوش نمی دهید، چرا که شکم های شما از حرام پر شده و بر دل های شما مُهر شقاوت نهاده شده است. وای بر شما! آیا خاموش نمی شوید و گوش نمی دهید؟!

تمام تلاش سیدالشهدا(علیه السلام) این بود که سخن حق را برای آنان بیان کند و ریشه های نافرمانی و عصیان در مقابل خداوند تبارک و تعالی و هتک خاندان پیامبر و عترت او را تبیین نماید. وی در گفتار و رفتار خویش و در اوج مشقت ها و فشارهایی که آن روز بر او و خانواده اش وارد می شد، ذره ای از این اصل عدول نکرد. هرچه دشمن سعی می کرد او را برآشفته نماید تا همانند خودشان به هتک و پرده دری روی آورد و به این سبب سربازان مردد و دودل سپاه خود را بر جنگ با سیدالشهدا(علیه السلام) باقی بدارد، اما دریغ از اظهار حتی یک کلمه از امام حسین(علیه السلام) که با این اصل اخلاقی منافات داشته باشد. آری روز عاشورا سیدالشهدا(علیه السلام) از دایرة عفّت خارج نشد.

اما در مقابل، عمر بن سعد و سپاهیانش هتک رفتاری و هتک گفتاری کردند. هم ناسزا به سیدالشهدا(علیه السلام) و خاندانش گفتند هم عملاً

ص: 148


1- . بحار الانوار، ج 45، ص 8.

آنان را هتک کردند و پرده دری و بی حرمتی روا داشتند.

روز عاشورا قبل از اتمام جنگ، شمر ملعون به سمت خیمه های اهل بیت علیهم السلام رفت و با نیزه آن ها را سوراخ کرد تا زنان و بچّه ها رابترساند. دستور داد آتش بیاورند و خیمه ها را بسوزانند.(1) این هتک حرم پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود. انسان عفیف و شریف حتی با دشمن خویش این چنین رفتار نمی کند.

روضه

علی اکبر که یک جوان 18 ساله بود مظهر عفّت است. او اولین نفر از بنی ها شم است که به میدان رفت. علی اکبر خدمت امام(علیه السلام) آمد و اذن جنگ طلب کرد. حضرت نگاهی به جوان رعنایش کرد. دستش را به محاسنش گرفت و سرش را به سوی آسمان بلند کرد و به خداوند متعال عرض کرد:

اللَّهُمَّ اشْهَدْ عَلَى هَؤُلَاء الْقَوْمِ فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ كُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِيِّكَ نَظَرْنَا إِلَى وَجْهِه؛(2)

خدایا، گواه باش جوانی را برای جنگ با کُفّار به میدان فرستادم که از نظر جمال و کمال و خلق و خوی شبیه ترین مردم به رسول تو می باشد و ما هر گاه مشتاق جمال مبارک

ص: 149


1- . مقتل مُقرّم، ص 157. لهوف، ص 149. در کربلا چه گذشت (ترجمه نفس المهوم) ص245.
2- . بحارالانوار، ج 45، ص 42.

پیامبر(صلی الله علیه و آله) می شدیم به صورت او نظر می کردیم.

علی اکبر به میدان رفت. امام حسین(علیه السلام) نگاه مأیوسانه ایبه او کرد. کمتر نقل شده که امام حسین(علیه السلام) (در غیر از موارد راز و نیاز با خداوند) گریه کرده باشد، اما چند جا اشک های

سیدالشهدا(علیه السلام) جاری شد. یک بار هنگام حضور در کنار پیکر مادرش فاطمه زهرا(علیها السلام)، زمانی که پدرش صدا زد: حسن و حسین بیایید با مادرتان وداع کنید. حسین(علیه السلام) به پای مادر افتاد و به شدت گریه کرد. بار دیگر زمانی بود که بالای سر علی اکبر(علیه السلام) حاضر شد.(1) داغ جوان خیلی سخت است. یکی از علما می فرمود: من هر وقت می خواهم سیدالشهدا(علیه السلام) را قسم بدهم، ایشان را به علی اکبر(علیه السلام) قسم می دهم؛ زیرا شهادت علی اکبر، امام حسین(علیه السلام) را به گریه انداخت.

ای که در حُسن و خِرد شُهره عالم بودی

اشبه الناس به پیغمبر بودی

پیش حُسن تو دم از یوسف کنعان نزنم

که تو زیباتر از او در همه عالم بودی

علی اکبر وارد میدان شد. شجاعانه جنگید و تعدادی از آنان را به هلاکت رساند. نانجیبی گفت: گناه عرب به گردن من باشد، اگر این جوان را نکشم و داغ او را بر دل پدرش نگذارم. ضربه ای بر او وارد کرد. علی اکبر با صورت بر زمین افتاد. همه به سوی او حمله کردند؛

ص: 150


1- . در کربلا چه گذشت (ترجمه نفس المهموم)، ص 279.

یکی با شمشیر، یکی با نیزه، بدن او را قطعه قطعه کردند. امام حسین(علیه السلام) با سرعت خودش را بالای سر علی اکبر رساند. فرمود: این ها نسبت به حرم پیامبر(صلی الله علیه و آله) گستاخی و هتک کردند، خدایا عذابشان را افزون کن.(1)

«ألا لعنة الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذّین ظلموا ای منقلب ینقلبون»

ص: 151


1- . همان، ص 278.

ص: 152

8- اصل هفتم: حُرّیت

اشاره

أعوذ بالله مِن الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السلام علی اشرف الانبیاء و المرسلین حبیب اله العالمین

ابی القاسم المصطفی محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و اللعن علی اعدائهم اجمعین

تا به حال شش اصل از اصول اخلاقی و تربیتی قیام امام حسین(علیه السلام) را بیان کردیم. هفتمین اصل از اُصول اخلاقی و تربیتی قیام سیدالشهدا(علیه السلام) حُرّیت است. انسان ها به حسب فطرتشان عاشق حُرّیت و آزادگی هستند و فارغ از هر عقیده، مذهب، نژاد، قوم و زبان، آزادی و آزادگی را ستایش می کنند.

خداوند متعال بشر را به گونه ای خلق کرده که دوست دارد آزاد باشد. همة انسان ها شخص آزاده را تحسین می کنند. اگر شما حُریتّی را از انسانی در غرب یا شرق عالم بشنوید او را تحسین می کنید. در شرق و غرب عالم، حُرّیت و آزادگی مدح و ستایش می شود؛ زیرا بشر بر اساس فطرتش میل و شوق و عشق به حُرّیت و آزادگی دارد.

ص: 153

معنای حقیقی حُرّیت و آزادگی

حُریّت و آزادگی یعنی این که انسان هر کاری را که می خواهد بدون هیچ مانع و مزاحمی و مطابق با میل خویش انجام دهد. بالاتر این که دلش می خواهد ارادة او نافذ باشد؛ یعنی دیگران هم بر طبق ارادة او عمل کنند و خواست او را محقق سازند. این میل به طور طبیعی در نهاد انسان وجود دارد و منشأ آن هم عشق به کمال مطلق است؛ چون حُرّیت و آزادی کمال محسوب شده و بشر میل دارد به آن کمال برسد.

در معارف دینی و آموزه های اهل بیت(علیهم السلام) حُرّیت و آزادگی فقط در سایة بندگی خداوند متعال حاصل می شود؛ یعنی اگر بندگی خداوند متعال نباشد حُرّیت معنا ندارد. حضرت علی(علیه السلام) می فرماید:

مَنْ قَامَ بِشرايط الْعُبُودِيَّةِ أُهِّلَ لِلْعِتْق وَمَن قَصرَ عن احکامِ الحُرية اعيد إلی الرِّق؛(1)

کسی که شرایط بندگی خداوند را در خود ایجاد کند، سزاوار آزادی می شود و کسی که در احکام و شرایط حُرّیت کوتاهی کند، به بندگی گرفته می شود.

چرا اگر کسی بندگی خدا کند، سزاوار آزادگی است؟ حُرّیت در نگاه دینی مساوی با بندگی خداست. برای پاسخ به این سئوال ابتدا باید معنای آزادی را بشناسیم.

آزادی مطلق یعنی چه؟ آزادی مطلق یعنی این که انسان از همة

ص: 154


1- . تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ح 3940.

خواسته های نفسانی خویش تبعیّت کند و جامة عمل بر آن بپوشاند. خواهش های نفس نسبت به ثروت، مقام و ... . بر آورده کردن این خواهش های نفسانی به تدریج انسان را به بندگی می کشاند.

انبیا مبعوث شدهاند تا انسان ها را از اسارت این امور آزاد کنند و این پیام را به گوش بشریت برسانند که نباید بندة مال، قدرت، شهوت، مقام و قدرت شوند.

با آن که انسان دارای دو بُعد روحانی و جسمانی است و روح او قدرت فراوانی دارد ولی همین روح اگر با مقام، قدرت، شهوت و ریاست پیوند بخورد، اسیر و بنده می شود. در صورتی می توان انسان را حُرّ و آزاد نامید که از این اسارت ها رهایی یابد. اگر روح انسان با مقام و قدرت و ثروت پیوستگی پیدا کند و تابع این امور شود این مستلزم محدود کردن روح و در حقیقت بندگی است. روحی که می تواند در عالم ملکوت سیر کرده و آسمان ها را درنوردد و به معارف و حقایق غیبی و ماورایی این عالم برسد، اگر تابع ثروت، مقام، منزل، زن، فرزند و مانند آن بشود، در قفس جسم و مادّیات اسیر شده است.

روح ما همراه با جسم ما به وجود می آید و به قول فلاسفه «جسمانیة الحدوث» است ولی در بقا دیگر مادی نیست و لذا گفته اند «روحانیة البقاء» است. بر این اساس، وابسته کردن روح به امور مادی در واقع اسیر کردن آن است و چه زیبا شاعر بُعد روحی انسان را ترسیم کرده است:

روزها فکر من این است و همه شب سخنم

که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

ص: 155

از کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود

به کجا می روم آخر ننمایی وطنم

مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا

یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم

مرغ باغ ملکوتم، نِیم از عالم خاک

چند روزی قفسی ساختهاند از بدنم

آری، انسان متعلّق به عالم ملکوت است و هدف ادیان و انبیا این است که انسان را متوّجه عالم ملکوت کنند و به او بگویند: ارزش روح تو برتر و بالاتر از این دنیا و مادیات است، پس اسیر مادّیات و مظاهر دنیوی نشو.

با توجه به آن چه گفته شد مشخص می شود حُرّیت و آزادگی فقط در سایة بندگی پیدا می شود.

به هر حال، امر ما انسان ها از دو حال خارج نیست؛ یا باید بندة خداوند باشیم یا بندة غیرخدا از چیزهایی که در دنیاست. فرض سومی هم ندارد. گمان می کنیم اگر بندة خداوند نباشیم، می توانیم بندة غیر خدا هم نباشیم! این امکان ندارد. کسی نمی تواند ادعا کند من بندة خدا نیستم و بندة غیر خدا هم نیستم. این محال است.

کسی که چنین ادعایی دارد بالاخره در زندگی روشی دارد و به چیزی دل می بندد. همین دل بستن ها و آرزوها زنجیرها و قفل هایی می شوند که او را به بند می کشند، لذا خواسته یا ناخواسته بندگی آن ها را می کند.

ص: 156

پس باید یا بندة خداوند (تبارک و تعالی) شویم یا بندة غیر خداوند، حال کدام یک سزاوارتر است؟ اگر بندة خدا شویم دیگر مقام سروری برای غیر خدا قائل نیستیم و آقای خودمان می شویم. این همان آزادگی و حریت و سروری است. اما اگر بندة غیر خدا شویم حُرّیت ما از بین می رود. لذا می گوییم حُرّیت و آزادی به معنای عام و مطلق در سایة بندگی خداوند محقق می شود.

حُرّیت و آزادگی در روایات

آن چه تا به حال گفته شد به نحو واضح و روشنی در روایات وارده از معصومین مورد تأکید قرار گرفته است. هم اصل آزادی و حریت انسان و هم حقیقت آن در کلمات نورانی ائمه اطهار(علیهم السلام) بیان شده است. به عنوان نمونه به چند روایت در این رابطه اشاره می شود:

الف) علی(علیه السلام) می فرماید:

أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ آدَمَ لَمْ يَلِدْ عَبْداً وَلَا أَمَةً وَإِنَّ النَّاسَ كُلَّهُمْ أَحْرَار؛(1)

ای مردم، حضرت آدم نه بنده و نه کنیزی زایید بلکه همة مردم آزادند.

ب) امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:

مَنْ تَرَكَ الشَّهَوَاتِ كَانَ حُرّاً؛(2)

هرکس خواهش های نفس را فرو گذارد، آزاده است.

ص: 157


1- . الکافی، ج 8، ص 69. بحارالانوار، ج 32، ص 134.
2- . تحف العقول، ص 88. بحارالانوار، ج 74، ص 237.

ج) امیر بیان علی(علیه السلام) هم چنین فرموده است:

لَيْسَ مَنِ ابْتَاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَهَا كَمَنْ بَاعَ نَفْسَهُ فَأَوْبَقَهَا؛(1)

آن کسی که نفس خود را خرید و آزاد کرد، هم چون کسی نیست که خویش را [به دنیا] فروخت و اسیر [آن] ساخت.

د) امام باقر(علیه السلام) این داستان را نقل فرموده است: «یزید بعد از واقعة عاشورا به قصد حج وارد مدینه شد. یکی از مردان قریش را احضار کرد و با تکبر و غرور به او گفت: آیا تو اعتراف می کنی بندة من هستی؛ اگر بخواهم تو را به فروش می رسانم و اگر بخواهم تو را به بردگی می گیرم؟

آن مرد قریشی پاسخ داد: والله این طور نیست؛ زیرا نه پدر تو از پدر من برتر بود، نه نژاد و تبار تو برتر و بالاتر است و نه تو دین دارتر از من هستی!

یزید به او گفت: یا اعتراف کن بندة من هستی یا دستور می دهم گردنت را بزنند.

آن مرد با شجاعت تمام در پاسخ گفت: تو حسین بن علی(علیه السلام) فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را به شهادت رساندی، پس کشتن من برای تو از آن بالاتر نیست.

یزید دستور داد او را کشتند».(2)

ببینید اُمویان چگونه می خواستند مردم را به بندگی خود وادار کنند!و) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

ص: 158


1- . الارشاد، ج 1، ص 298. بحارالانوار، ج 74، ص 419.
2- . الوافی، ج 2، ص 217.

خَمْسُ خِصَالٍ مَنْ لَمْ تَكُنْ فِيهِ خَصْلَةٌ مِنْهَا فَلَيْسَ فِيهِ كَثِيرُ مُسْتَمْتَعٍ أَوَّلُهَا الْوَفَاءُ وَالثَّانِيَةُ التَّدْبِيرُ وَالثَّالِثَةُ الْحَيَاءُ وَالرَّابِعَةُ حُسْنُ الْخُلُقِ وَ الْخَامِسَةُ وَهِيَ تَجْمَعُ هَذِهِ الْخِصَالَ الْحُرِّيَّة؛(1)

پنج خصلت است که در هرکسی یکی از آن ها نباشد خیر و بهرة زیادی در او نیست؛ اول: وفاداری، دوم: تدبیر، سوم: شرم و حیا، چهارم: خوش خویی، پنجم: که اگر این صفت را داشته باشد چهار صفت خیر دیگر هم در او وجود دارد: آزادگی.

پیام امام حسین(علیه السلام) حُریّت انسان ها

امام حسین(علیه السلام) مظهر حُرّیت و آزادگی است و می خواهد به مردم بفهماند شما سرور، آقا و حُرّ هستید، پس بندة کسی نشوید و خودتان را ارزان نفروشید و بندة شهوت، دنیا، مقام و... نشوید. اما در مقابل، یزید به ظاهر سروری و آقایی داشت ولی این در واقع رقیّت و بندگی بود و می خواست مردم هم بنده و بردة او باشند.

بنابراین حُرّیت و آزادی واقعی به غیر از طریق بندگی خداوند متعال امکان ندارد. چنان که فرمودند:

مَن کانَ لله کانَ الله لَه؛(2)

هرکس برای خداوند باشد [به اوامر و نواهی او پای بند باشدیعنی بندة واقعی باشد] خداوند برای اوست.

ص: 159


1- . الخصال، ج 1، ص 284. وسائل الشیعة، ج 20، ص 51. بحارالانوار، ج 66، ص387.
2- . بحارالانوار، ج 79، ص 197.

و کسی که خداوند متعال برای اوست، حُرّ و آزاد حقیقی است و می تواند فرمانروای دنیا باشد.

با خدا باش و پادشاهی کن

بی خدا باش و هرچه خواهی کن

معنای واقعی حُرّیت و آزادی این است. اگر کسی آزادی را غیر از این معنا کند و بگوید: معنای آزادی این است که هرکسی هر کاری دلش می خواهد بدون هیچ محدودیتی انجام دهد، این در واقع بزک کردن معنای آزادی است.

آن چه امروز در غرب به عنوان آزادی مطرح می شود، در واقع آزادی نیست. معنا و تفسیر صحیح آزادی که همة دنیا و همة انسان ها آن را تحسین می کنند همان است که گفتیم. بر این اساس، حُرّیت و آزادی واقعی فقط در سایة بندگی خدا تحقق پیدا می کند.

سعدی در وصف آزادگان می گوید: «حکیمی را پرسیدند: چندین درخت نامور که خدای عزوجّل آفریده است و برومند، هیچ یک را آزاد نخواندهاند مگر «سرو» را که ثمره ای ندارد، در این چه حکمت است؟

گفت: هر درختی را ثمره ای معیّن است که به وقتی معلوم بوجود آن تازه آید و گاهی به عدم آن پژمرده شود و سرو را هیچ از این نیست و همه وقت خوش است و این است صفت آزادگان».(1)

تنها درختی که همیشه با نشاط و سبز است «سرو» می باشد، در حالی که سایر درختان برای مدت محدودی سرسبزی و نشاط دارند و

ص: 160


1- . گلستان، (باب هشتم در آداب صحبت).

میوه می دهند. لذا درخت سرو به نماد آزادی و آزادگی تبدیل شده است. آزادگان نیز همواره ثابت قدم و استوارند.

در مکتب امام حسین(علیه السلام) حُرّیت و آزادگی یک رکن است. در قیام سیدالشهدا(علیه السلام) این رکن مجسم شده و به همین جهت ما او را سرور آزادگان جهان می دانیم.

مقایسة سیاست بنی اُمیّه و اهل بیت علیهم السلام

در مقایسة سیاست های شوم و ظالمانة اُمویان با سیاست های عادلانة اهل بیت(علیهم السلام) دو جهت (بندگی و رقیّت مردم و آزادی و حُرّیت آن ها) به وضوح قابل مشاهده و فهم است.

خواجه نصیرالدین طوسی(1) پیرامون سیاست و انواع آن می گوید:

سیاست [و حکومت] بر دو گونه بود و هر یک را غرضی باشد و لازمی [هر یک از اقسام سیاست دارای نوعی هدف و نتیجه است].

اما اقسام سیاست:

[قسم] اول: سیاست فاضله باشد که آن را امامت خوانند و غرض از آن تکمیل خلق بوده و لازمش نیل به سعادت [است، در این قسم از سیاست] سیاستمدار تمسّک به عدالت کند و رعیّت را به جای اصدقا دارد [مردم را دوست خود می داند] و مدینه [شهر] را از خیرات(امنیّت، آرامش، محبّت، عدل، پاک دامنی، وفای به عهد و ...) مَملو می نماید و خویش را مالک شهوات دارد.

ص: 161


1- . خواجه نصیرالدین طوسی، از دانشمندان طراز اوّل اسلام بود و دارای تألیفات زیادی می باشد و به جهت اشراف و تسلّط بر علوم فراوان به «ذوالفنون» ملقّب شد.

[قسم] دوم: سیاست ناقصه بود که آن را تغلّب خوانند و غرض از آن استعباد [به بندگی گرفتن] خلق بود و لازمه اش نیل به شقاوت و مذمّت [است. در این قسم] سیاستمدار تمسّک به جور می کند و رعیّت [مردم] را به جای عبید [برده] و مدینه [شهر] را از شرور (ترس و اضطراب، ناامنی، ستم، حرص، خیانت و ...) مملو [پر] می نماید و خویشتن را بنده شهوات دارد [می داند].(1)

دقت کنید، سیاستمدار کامل و فاضل خود را مالک شهوت می داند، حُرّ است و همة مردم را دعوت به حُرّیت می کند اما سیاستمدار ناقص خودش بنده است، لذا همة مردم را هم بنده و برده می خواهد.

در سیاست امامت «صعصعة بن صوحان» پرورش می یابد. هنگامی که امیرالمؤمنین خلافت را می پذیرد، او خطاب به حضرت عرض می کند:

ما زَانَتكَ، ورَفَعتَها وما رَفَعَتكَ، ولَهِيَ إليكَ أحوَجُ مِنكَ إليها؛(2)

خلافت به تو زینت نداد، تو به خلافت زینت بخشیدی. خلافت تو را بالا نبرد، تو که خلیفه شدی، مقام خلافت را بالا بردی. یا علی، خلافت به تو بیشتر نیاز داشت، تا تو به خلافت.

اما در سیاست تغلّب «زیاد بن أبیه» پرورش می یابد. «صعصعه» جانخود را برای مردم فدا می کند،(3) امّا «زیاد بن أبیه» جان مردم را می گیرد.

ص: 162


1- . اخلاق ناصری، ص 298.
2- . مکاتیب الائمه(علیهم السلام)، ج 1، ص 161.
3- . صعصعة بن صوحان از اکابر اصحاب امیرالمؤمنین بوده و از امام صادق علیه السلام روایت شده؛ در میان اصحاب حضرت علی علیه السلام کسی نبود که حق آن حضرت را چنان که سزاوار است، بداند مگر صعصعه و اصحاب او. منتهی الآمال، ص 282.

او زیاد خطبه می خواند. پدرش معلوم نبود و به همین دلیل او را زیاد پسر پدرش خطاب می کردند. مادرش از زنان بدکارة زمان جاهلیت بود. روزی «زیاد بن أبیه» خطبه می خواند، شخص زیرکی برخاست و گفت: ای امیر پدرت کیست؟ «زیاد» به مأمورین مسلحّی که در اطرافش بودند اشاره کرد و گفت: این ها جواب تو را می دهند. سربازان بیرون رفتند و گردن آن مرد را زدند.

در سایة سیاست اهل بیت علیهم السلام امثال «حجر بن عدی» پرورش می یابند و در ظلّ سیاست بنی اُمیّه امثال «عمروعاص» رشد می کنند. بدیهی است کسانی که در پرتو سیاست کامله تربیت شوند، انسان های آزاده و کسانی که در شعاع سیاست ناقصه تربیت شوند، از آزادگی بهره ای ندارند.

امام حسین(علیه السلام) مظهر حُرّیت

امام حسین(علیه السلام) از ابتدای زندگی در دامن احرار تربیت شد. در دامن حضرت زهرا(علیها السلام) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) پرورش یافت و لذا زندگی سیدالشهدا(علیه السلام) بر پایة حریت بنا شده بود. به مناسبت این بحث به جلوه هایی از حُرّیت حضرت اشارهمی کنم:

الف) پس از آن که حاکم مدینه امام(علیه السلام) را دعوت به بیعت با یزید نمود و سیدالشهدا(علیه السلام) از بیعت خودداری کرد و شبانه در یک کاروان کوچک همراه با زن و فرزند به سوی مکه رهسپار شد، حضرت سوار بر مرکب در تاریکی شب نگاهی به آسمان کرده و زیر لب این آیه را

ص: 163

زمزمه نمود:

«فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ»؛(1)

در حالی که ترسان و هر لحظه در انتظار حادثه ای بود، خارج شد و می گفت: بارالها، مرا از شرّ این قوم ستمکار رهایی ببخش.

این آیه بیان گر سخن حضرت موسی(علیه السلام) هنگام خروج از مصر است که از خداوند استمداد نمود. زمانی که بنی اسرائیل پیامبرشان حضرت موسی(علیه السلام) را مورد اذّیت و آزار قرار دادند، او ناچار به ترک مصر شد و این سخن را بر زبان جاری کرد.

چرا امام حسین(علیه السلام) آن شب هنگام خروج از مدینه این آیه را تلاوت کرد؟

نکتة لطیفی در قرائت این آیه وجود دارد. دقّت کنید! داستان حضرت موسی و فرار ایشان از قومش چه بود؟ بنی اسرائیل توسط فرعون خوار و ذلیل شدند و حُریّتشان گرفته شد. قرآن در مورد ایشانمی فرماید:

«فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ»؛(2)

فرعون قومش را خوار و خفیف کرد تا از او اطاعت کردند. به یقین آن ها افراد فاسقی بودند.

امام(علیه السلام) با قرائت این آیه خروج خود از مدینه را با خروج موسی(علیه السلام) از مصر مقایسه کرده و آن را از همان قبیل می داند.

ص: 164


1- . سورة قصص، آیة 21.
2- . سورة زخرف، آیة 54.

ب) هنگامی که عبدالله بن عمر خیرخواهانه در مکّه امام(علیه السلام) را نصیحت به صبر و صلح با یزید می کند، امام حسین(علیه السلام) می فرماید:

أَبَا عَبدالرَّحْمَن! أَنَا اُبَايِعُ يَزِيد وَادخُلُ فِي صُلْحِهِ وَقَد قَالَ النَّبِی(صلی الله علیه و آله) فِيهِ وَفِی أَبِيهِ مَا قَالَ؟!؛

ابا عبدالرحمن! آیا من با یزید بیعت کرده و سازش کنم با آن که پیامبر دربارة او و پدرش آن سخن ها را فرمود؟

عبدالله بن عمر سخنش را خیرخواهانه ادامه داده و می گوید: می ترسم شما بروید و چهرة زیبای تان آماج شمشیر ها شود و کشته شوید.

امام(علیه السلام) به او فرمود: «هیهات! ابن عمر! این گروه هرچند مرا به حق می دانند ولی رهایم نخواهند کرد و اگر (در پندار خود) به حق ندانند، از پی من خواهند آمد تا با اکراه، بیعت کنم یا مرا بکشند!ای عبدالله! آیا نمی دانی که از نشانه های پستی دنیا این است که سر یحیی بن زکریا را برای فاحشه ای از زنان هرزة بنی اسرائیل بردند، با این که سر بریده با آنان به برهان سخن می گفت؟! ابا عبدالرحمن! آیا نمی دانی که بنی اسرائیل از طلوع فجر تا طلوع آفتاب هفتاد پیامبر را کشتند، سپس در بازارهای خود نشسته، همگی به خرید و فروش پرداختند، آن چنان که گویی کاری نکردند. خداوند نیز در عذاب آنان شتاب نفرمود ولی بعد از مدّتی با صلابت و اقتدار آن ها را ذلیل و خوار کرد».(1)

ص: 165


1- . الفتوح، ج 5، ص 26. مقتل الحسین للخوارزمی، ج1، ص 192.

در سپاه سیدالشهدا(علیه السلام) حُرّیت و آزادگی موج می زد و همگی به دنبال رها کردن مردم از بندگی و مبارزه با زور و ظلم بودند؛ زیرا فقط برای رضای خداوند متعال پای به میدان گذاشتند. در مقابل، سپاه عمر سعد طوق بندگی بر گردن داشته؛ به این دلیل که عدّه ای به طمع پول آمدند، برخی برای دستیابی به مقام و ریاست و عدّه ای نیز از ترس جانشان قدم در این راه گذاشتند. برخی نیز بندة جهل و نادانی خویش بودند و در یک جمله می توان گفت همة آنان بنده و محبوس هواهای نفسانی خویش بودند.

ج) روز عاشورا امام حسین(علیه السلام) دو خطبة رسمی ایراد کردهاند. (البتّه با اشخاص نیز گفتگوهای مختلفی داشته از جمله گفتگو با عمر بن سعد و گفتگو با شمر و بعضی دیگر) امام(علیهالسلام) در خطبة اوّل فرمودند:

لَا وَاللهِ لا أعْطِيكُمْ بِيَدِي إِعْطَاءَ الذَّلِيلِ وَلا أفِرُّ فِرَارَ الْعَبِيد؛(1)

به خدا قسم، من دست ذلّت گونه به این ها نخواهم داد و همانند بندگان از مقابلشان فرار نخواهم کرد.

این نحوه سخن گفتن در چنان شرایطی فقط از یک انسان حُرّ برمی آید.

حضرت در خطبة دوّم می فرماید:

أَلَا وَإِنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيَّ قَدْ تَرَكَنِي بَيْنَ السِّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَهَيْهَاتَ لَهُ ذَلِكَ هَيْهَاتَ مِنِّي الذِّلَّة؛(2)

ص: 166


1- . بحارالانوار، ج 44، ص 191.
2- . بحارالانوار، ج 45، ص 83. الاحتجاج (للطبرسی)، ج 2، ص 300.

آگاه باشید زنازادة فرزند زنازاده میان دو چیز پافشاری کرده، کشتن من و ذلّت من [بیعت کردن با یزید] هیهات که من ذلّت بپذیرم.

و نیز فرمود:

وَاللَّهِ لَا يَدَعُونِّي حَتَّى يَسْتَخْرِجُوا هَذِهِ الْعَلَقَةَ مِنْ جَوْفِي فَإِذَا فَعَلُوا سَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مَنْ يُذِلُّهُمْ حَتَّى يَكُونُوا أَذَلَّ فِرَقِ الْأُمَم؛(1)

این قوم تا زمانی که خون قلبم را نریزند [مرا نکشند] رهایم نمی کنند، اما بدانند خداوند متعال بعد از من کسانی را برایشان مسلّط می کند که خوارترین اُمّت ها می شوند.و سرانجام پیش گویی سیدالشهدا(علیه السلام) محققّ شد و آن اشخاص خوارترین انسان ها در طول تاریخ شدند.

آری کربلا مصاف حُرّیت و رقیّت بود. مصاف آزادگی در مقابل بندگی. حُرّیتی که در سایة بندگی خدا پیدا می شود و بندگی که ظاهرش آزادی است، اما در واقع آزادی نیست. ما به عنوان پیروان مکتب امام حسین(علیه السلام) باید این حُرّیت را در خود تقویت کنیم.

در برخی گفته ها و نوشته ها نقل شده که روز عاشورا آن حضرت طفل شیرخوار را مقابل دشمن گرفت و تقاضای آب کرد. این مطلب در هیچ یک از منابع معتبر بیان نشده است. به علاوه این عمل با حُرّیت سیدالشهدا(علیه السلام) سازگاری ندارد. چگونه می توان پذیرفت بعد از شهادت تمام اصحاب و یارانش و تحمل آن همه مصائب و دشواری ها، امام(علیه السلام) تقاضای آب برای طفل کند؟! لذا مسئله به گونه دیگری بوده است.

ص: 167


1- . الارشاد، ج 2، ص 76. اعلام الوری، (طبع القدیمة)، ص 232.

روضه

«فَلَمّا رأَی الحُسَين مصارع الفتيان»؛ وقتی امام حسین(علیه السلام) دید جوانان و یارانش همه شهید شدهاند، تصمیم گرفت خود به میدان برود، لذا با صدای بلند فرمود:

هَلْ مِنْ ذَابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ يَخَافُ اللهَ فِينَا هَلْ مِنْ مُغِيثٍ يَرْجُوا اللهَ فِي إِغَاثَتِنَا؟ هَلْ مِنْمُعينٍ يَرْجُوا ما عِنْدَ الله في إِعَانَتِنَا؟؛

آیا کسی هست که از حرم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دفاع کند؟ آیا خداپرستی هست که دربارة ما از خدا بترسد؟ آیا دادرسی هست که به امید پاداش خداوند به داد ما برسد؟ آیا یاری کننده ای هست که به امید آن چه نزد خداست ما را یاری کند.(1)

زنان و کودکان چون صدای استغاثة حضرت را شنیدند، متوجه شدند این آخرین لحظاتی است که امام(علیه السلام) در میان آن ها ست و لذا گریه و شیون کردند. امام(علیه السلام) با شنیدن صدای اهل حرم به سوی خیمه آمد و فرمود:

نَاوِلُونِي عَلِيّاً ابْنِيَ الطِّفْلَ حَتَّى أوَدِّعَهُ فَنَاوَلُوهُ الصَّبِي؛(2)

فرزند خردسالم را بدهید تا با او وداع کنم.

از روز هفتم آب را بر حرم اهل بیت علیهم السلام بسته بودند.(3) البتّه این چند

ص: 168


1- . اللهوف علی قتلی الطفوف، ص 116. بحارالانوار، ج 45، ص 47.
2- . همان.
3- . بحارالانوار، ج44، ص 386.

روز در چند نوبت ابوالفضل العباس و علی اکبر به همراه سوارانی به سوی نهر آب رفته و پس از درگیری موفق شده بودند مقداری آب برای سپاه امام حسین و زنان و کودکان بیاورند.(1) اما از شب عاشورا تاروز بعد خبری از آب نبود. شما تصوّر کنید، یک طفل شیرخوار در آن گرما تا چه حد تشنه است. حتماً با آن وضعیت مادرش هم نمی توانست شیر کافی به او بدهد. طفل آن چنان بی حال شده بود که توان گریه هم نداشت. امام حسین(علیه السلام) او را در آغوش گرفت. آفتاب سوزان بر صورت بی رمق طفل می تابید. حضرت دستش را بالای صورت او گرفت تا آفتاب سوزان چهرة لطیف علی اصغر را بیش از این نسوزاند.

رخ مثل برگ پاییز، لب چون دو چوبه خشک

این غنچه بهاری، غیر از خزان ندارد

ای حرمله مکش تیغ، یک سو فکن کمان را

یک برگ گل که تاب تیر و کمان ندارد

حضرت نگاه محبّت آمیزی به طفل کرد و درعمق جانش آتش غمی نسبت به او زبانه کشید. او را به صورت خود نزدیک کرد، همین که خواست لب های مبارک را به صورت طفل بگذارد، حرملة نانجیب تیری به سوی علی اصغر پرتاپ کرد و به گلوی او اصابت نمود.

ص: 169


1- . همان.

در یک لحظه سر و صورت و لباس طفل آغشته به خون شد. نمی دانم حرمله تیر را برای کشتن سیدالشهدا(علیه السلام) پرتاب کرد یا قصد او طفل شیرخوار بود. هرچه بود این تیر سه شعبة زهرآلود به گونه ای به گلوی نازک او اصابت کرد که گویی گوش تا گوش سر اورا بریدهاند.(1)

«ألا لعنة الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذّین ظلموا ای منقلب ینقلبون»

ص: 170


1- . اللهوف علی قتلی الطفوف، ص 116.

9- اصل هشتم: رأفت

اشاره

أعوذ بالله مِن الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السلام علی اشرف الانبیاء و المرسلین حبیب اله العالمین

ابی القاسم المصطفی محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و اللعن علی اعدائهم اجمعین

هشتمین اصل از اصول اخلاقی و تربیتی مکتب سیدالشهدا(علیه السلام) و نهضت عاشورا اصل «رأفت» است. رأفت، رفق، مدارا، عطوفت و رقّت قلب در مقابل غلظت، شدّت و قساوت قلب قرار دارد و یکی از اسمای الهی است. در قرآن کریم «رئوف» برای خداوند تبارک و تعالی به کار رفته و بدین معناست که او نسبت به بندگان بسیار عطوف و مهربان است.

رأفت یکی از خصوصیاتی است که خداوند متعال در وجود همة انسان ها قرار داده و انسان به حسب فطرت رئوف و مهربان است و در اهمیّت آن همین بس که می گویند: اگر عطوفت و رأفت در نهاد انسان ها وجود نداشت جامعة انسانی قوام پیدا نمی کرد. حتّی حیوانات

ص: 171

هم به حسب غریزه سهمی از رأفت و عاطفه دارند؛ زیرا اگر حیواننسبت به مولود خودش عطوفت نداشته باشد در بدو تولد به او شیر نمی دهد و برای حفظ او در مقابل حملة جانوران دیگر تلاش نمی کند. البته رأفت انسانی ماهیتاً با آن چه در حیوان وجود دارد متفاوت است. مهم ترین جلوة رأفت انسانی رأفت مادر به فرزند است به گونه ای که همواره برای بیان اوج عطوفت و رأفت شخصی به شخص دیگر آن را تشبیه به عطوفت مادرانه می کنند. مشقّت هایی که یک مادر برای حفظ فرزندش متحمّل می شود فقط به دلیل رأفت و عطوفتی است که خداوند متعال در او قرار داده است. یک مادر با تب کردن و بیمار شدن فرزندش گریان شده و نیمه های شب، خواب ناز و شیرین را کنار می گذارد و از فرزندش مواظبت می کند. این حالت به دلیل رأفت و عطوفت خدادادی است و اساساً اگر این رأفت و عطوفت نباشد زندگی امکان پذیر نخواهد بود.

انبیا و معلمین روحانی انسان ها فقط به دلیل عطوفتی که به نوع بشر دارند، تمام مشقت ها و سختی ها را برای هدایت انسان ها تحمّل کرده و حتی تحمّل این سختی ها برای ایشان آسان است. همة انبیای الهی مانند پدر و مادر نسبت به امّت عطوفت و رأفت دارند.(1) اگر این ویژگی در نهاد انبیا وجود نمی داشت مشکلات و سختی ها برای آنان غیر قابل تحمّل می شدند. اگر نوح پیامبر (علی نبیّنا و علی آله و علیه السلام)

ص: 172


1- . پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «انا وعلی ابوا هذه الامة»؛ «من وعلی پدران این اُمّت هستیم». معانی الاخبار، ص 52. بحارالانوار، ج 36 ص 255. تفسیر صافی، ج 1 ص 150.

این همه سختی و مشقت را در مدت بسیار طولانی تحمل کرد برایاین بود که نسبت به امت خویش رئوف و عطوف بود.

بنابراین اساس نظام آفرینش بر رأفت استوار است. حتی مجازات هایی که از ناحیة دین برای مجرمین در این دنیا تعیین شده؛ مانند حد، قصاص و قطع ید و امثال آن به ظاهر غضب است، اما در باطن و واقع برای انسان ها رحمت و رأفت است. بلکه مجازات اخروی و جهّنم هم یک رحمت الهی است که به صورت غضب ظاهر شده؛ چون جهّنم وسیله ای است برای تطهیر انسان هایی که ناخالصی دارند. بعضی از گناه کاران بر اثر عذابی که در جهّنم تحمّل می کنند، تصفیه و پاک شده و استعداد ورود به بهشت را پیدا می کنند؛ به عبارت دیگر جهّنم برای برخی مقدّمة ورود به بهشت است؛ چون وسیلة تطهیر آن ها است. به همین جهت جهّنم هم در واقع جلوة رأفت و رحمت الهی است که به صورت غضب ظاهر می شود.

معنای رأفت و درجات آن

رأفت در مقابل قساوت عبارت است از پیدایش حالت تأثر و اندوه در روح و دل انسان که در مواجهه با درد و رنج دیگران پدیدار شده و از مشاهدة آلام و مصیبت های دیگران غمگین می شود. به این حالت رقّت قلب هم می گویند.

البته میزان رأفت و رقّت قلب در افراد متفاوت است. برخی این رقّت قلب را فقط نسبت به همسر و فرزند خود دارند. برخی دیگر

ص: 173

علاوه بر همسر و فرزند خویش نسبت به همسایه هم رقیق القلب هستند و بعضی نیز نسبت به اهالی محل و شهر خویش و یا اهل وطن خویش این احساس را دارند. اما برتر از همه، رأفت و رقّت نسبت به عموم مسلمین بلکه عموم بشریت است. پایین ترین مرتبه و درجه رقت قلب آن است که از رنج و درد دیگران فی الجمله حالت تأثر و اندوه در شخص پدیدار شود، هرچند گامی برای برطرف شدن آن برندارد.

در مقابل رقّت قلب، قساوت قلب است. قساوت قلب یعنی در انسان یک حالت و خصوصیتی باشد که از درد و رنج دیگران ناراحت و اندوهگین نشود.

قساوت قلب نیز مراتب و درجاتی دارد. ممکن است کسی اقدام عملی هم صورت ندهد ولی همین که نسبت به درد و رنج دیگران اندوهگین و ناراحت نشود، نشانة قساوت قلب است؛ مثلاً اگر شخصی ببیند یک نفر کنار خیابان از سرما و گرسنگی در حال مرگ است، اما اصلاً برای او مهّم نباشد، این قساوت قلب است یا کسی می داند همسایه اش از نظر مالی وضعیت مناسبی ندارد و دخترانش هم می خواهند ازدواج کنند و او می تواند کمک کند، اما اعتنا نمی کند و اندوهگین هم نمی شود؛ چون دستگیری از نیازمندان اساساً در قاموس او نیست. این قساوت قلب است.

قساوت قلب منشأ بسیاری از ظلم ها و مردم آزاری ها است. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) میفرماید:

الإِنْسَانِ مُضْغَةٌ إِذَا هِيَ سَلِمَتْ وَصَحَّتْ سَلِمَ بِهَا سَائِرُ الْجَسَدِ

ص: 174

فَإِذَا سَقِمَتْ سَقِمَ لَهَا سَائِرُ الْجَسَدِ وَفَسَدَ وَهِيَ الْقَلْب؛(1)

در انسان پاره گوشتی وجود دارد که اگر آن سالم و درست باشد دیگر اعضای بدن بوسیلة آن سالم می شوند و آن پاره گوشت هرگاه بیمار شود سایر اعضای بدن بیمار می شوند و آن قلب است.

انسان های رقیق القلب هیچ گاه نمی توانند به کسی ظلم کنند، هیچ گاه نمی توانند دیگران را مورد اذّیت و آزار قرار دهند؛ چون قلبشان سالم است و به تبع آن سایر اعضای بدنشان هم از مسیر اصلی خارج نمی شوند، لذا به اذّیت و آزار دیگران رو نمی آورند.

به هر حال رأفت امری فطری بوده و خداوند متعال همة انسان ها را از این نعمت بهره مند کرده ولی ممکن است کسی به تدریج تبدیل به یک شخص قسی القلب شود. این تغییر تدریجی به سبب عواملی صورت می گیرد که در این مجال مناسب است به مهم ترین آن ها اشاره کنم.

مهم ترین عوامل قساوت قلب

1. کثرت گناه

حضرت علی(علیه السلام) می فرماید:

مَا جَفَّتِ الدُّمُوعُ إِلَّا لِقَسْوَةِ الْقُلُوبِ وَمَا قَسَتِ الْقُلُوبُ إِلاّلِكَثْرَةِ الذُّنُوب؛(2)

ص: 175


1- . الخصال، ج 1، ص 31. بحارالانوار، ج 67، ص 50.
2- . علل الشرایع، ج1، ص 84. وسائل الشیعة، ج 16، ص 45. بحارالانوار، ج 67، ص55.

چشم ها خشک نشد مگر بر اثر سختی دل و قساوت قلب و سخت دلی به وجود نیامد مگر به سبب گناهان زیاد.

2. ترک عبادت

حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) می فرماید:

تَرْكُ الْعِبَادَةِ يُقْسِي الْقَلْب؛(1)

ترک عبادت قساوت قلب را بدنبال دارد.

عبادت اگر ترک شود به مرور در دل انسان قساوت ایجاد می کند. نماز از مهم ترین عباداتی است که ترکش موجب قساوت قلب می شود.

جوانان اگر می خواهید رأفت، محبّت و عاطفه قلبی شما حفظ شود، نماز را ترک نکنید و آن را سبک نشمارید. ترک نماز بعد از مدتی انسان را قسی القلب می کند.

3. فراموشی مرگ

حضرت عیسی می فرماید:

وَكَذَلِكَ الْقُلُوبُ إِذَا لَمْ تُرْفَقْ بِذِكْرِ الْمَوْتِ وَتَتْعَبُهَا دَءُوبٌ الْعِبَادَةِ تَقْسُو وَتَغْلُظ؛(2)هرگاه قلوب با یاد مرگ و عبادت مداوم نرم نشوند، سخت و سنگ می شوند.

ص: 176


1- . مجموعه ورّام، ج 2، ص 120.
2- . تحف العقول، ص 506.

4. پرخوری

رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) می فرماید:

لا تُمِيتُوا الْقُلُوبَ بِكَثْرَةِ الطَّعَامِ وَالشَّرَابِ وَإِنَّ الْقُلُوبَ تَمُوتُ كَالزَّرْعِ إِذَا كَثُرَ عَلَيْهِ الْمَاء؛(1)

دلها را با خوردن و آشامیدن زیادی نمیرانید؛ زیرا همان گونه که زراعت بر اثر آب زیاد از بین می رود، دلها بر اثر پرخوری از بین می روند.

5. مال حرام

امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا دشمن را دعوت به سکوت کرد، اما هلهله و فریاد آنان خاموش نشد. وی خطاب به آن ها فرمود:

وَيْلَكُمْ مَا عَلَيْكُمْ أَنْ تُنْصِتُوا إِلَيَّ فَتَسْمَعُوا قَوْلِي وَإِنَّمَا أَدْعُوكُمْ إِلَى سَبِيلِ الرَّشَادِ فَمَنْ أَطَاعَنِي كَانَ مِنَ الْمُرْشَدِينَ وَمَنْ عَصَانِي كَانَ مِنَ الْمُهْلَكِينَ وَكُلُّكُمْ عَاصٍ لِأَمْرِي غَيْرُ مُسْتَمِعٍ قَوْلِي فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرَامِ وَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِكُم؛(2)

وای بر شما! برای شما چه زیان و ضرری دارد که گفتار مرا بشنوید. همانا من شما را به راه راست دعوت می کنم.... اما همة شما از من نافرمانی می کنید و به سخنان من گوش نمی دهید؛

ص: 177


1- . مکارم الاخلاق، ص 150. مجموعه ورّام، ج 3، ص 46. بحارالانوار، ج 63، ص 331. نهج الفصاحة، ح 2489.
2- . بحارالانوار، ج 45، ص 8 .

زیرا شکم ها یتان از حرام پر شده و بر قلوب شما مُهر (غفلت) خورده است.

مهم ترین عوامل رقّت قلب

اشاره

همان طور که در روایات به برخی از عوامل قساوت قلب اشاره شده، عوامل رقّت قلب و راه های از بین بردن و درمان قساوت قلب نیز در برخی روایات ذکر شده که به مهم ترین آن ها اشاره می کنم.

1. ذکر الهی

امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

تَعَرَّضْ لِرِقَّةِ الْقَلْبِ بِكَثْرَةِ الذِّكْرِ فِي الْخَلَوَات؛(1)

رقّت قلب را بوسیلة ذکر بسیار خداوند در خلوت ها بجوی.

2. پندپذیری

حضرت علی(علیه السلام) می فرماید:

أحْيِ قَلْبَكَ بِالْمَوْعِظَة؛(2)

دلت را با موعظه زنده کن.

3. یتیم نوازی و اطعام به فقرا

حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) به مردی که از سخت دلی خود نزد آن حضرت

ص: 178


1- . تحف العقول، ص 285. الوافی، ج 26، ص 261. بحارالانوار، ج 75، ص 164.
2- . تحف العقول، ص69. تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ح897. بحارالانوار، ج74، ص217.

شکایت کرد، فرمود:

إِذَا أَرَدْتَ أَنْ يَلِينَ قَلبُكَ فَأطْعِمِ الْمِسْكِينَ وَامْسَحْ رَأسَ الْيَتِيم؛(1)

اگر می خواهی دلت نرم شود مستمند را اطعام کن و بر سر یتیم دست نوازش بکش.

4. تفّکر

امیرالمومنین(علیه السلام) می فرماید:

التَّفَكُّرَ حَيَاةُ قَلْبِ الْبَصِير؛(2)

اندیشه و تفّکر باعث زنده کردن قلب شخص بصیر است.

5. دیدار با اهل معرفت و اهل خیر

حضرت علی(علیه السلام) می فرماید:

لِقَاءُ أَهْلِ الْخَيْرِ عِمَارَةُ الْقَلْبِ؛(3)

دیدار با اهل خیر و نیکی مایة آبادی دل ها ست.

و هم چنین فرمود:

لِقَاءُ أَهْلِ الْمَعْرِفَةِ عِمَارَةُ الْقُلُوبِ وَمُسْتَفَادُ الْحِكْمَة؛دیدار با اهل معرفت مایة آبادی دلها و باعث فرا گرفتن حکمت ها ست.(4)

ص: 179


1- . مشکاة الانوار، ص 167.
2- . وسائل الشیعة، ج 6، ص 170.
3- . تحف العقول، ص 80. بحارالانوار، ج 74، ص 208.
4- . تصنیف غررالحکم و دررالحکم، ح 9795.

6. قرآن کریم

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) می فرماید:

جِلاءُ هَذِهِ الْقُلُوبِ ذِكْرُ اللهِ وَتِلاوَةُ الْقُرْآن؛(1)

صیقل دهنده این دل ها یاد خدا و تلاوت قرآن کریم است.

حضرت علی(علیه السلام) فرمود:

إِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَعِظْ أَحَداً بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ فَإِنَّهُ حَبْلُ اللهِ الْمَتِينُ وَسَبَبُهُ الأَمِينُ وَفِيهِ رَبِيعُ الْقَلْبِ وَيَنَابِيعُ الْعِلْمِ وَمَا لِلْقَلْبِ جَلاءٌ غَيْرُه؛

خداوند سبحان هیچ کس را به چیزی همانند قرآن پند نداده است... قرآن بهار دل است و چشمه های دانش و علم می باشد. بجز آن صیقل دهنده ای برای قلب وجود ندارد.(2)

از تلاوت قرآن کریم غافل نشویم و به دستورات و فرامین آن عمل کنیم تا گرفتار قساوت قلب نشویم.

7. استغفار

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:إِنَّ لِلْقُلُوبِ صَدَأً كَصَدَإِ النُّحَاسِ فَاجْلُوهَا بِالاسْتِغْفَارِ؛(3)

دلها نیز هم چون مس زنگار می زنند، پس آن ها را با استغفار صیقل دهید.

ص: 180


1- . مجموعه ورّام، ج 2، ص 122.
2- . بحارالانوار، ج 89، ص 24.
3- . بحارالانوار، ج74، ص172. نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، ص28. وسائل الشیعة، ج7، ص176.

8. یاد مرگ

رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) می فرماید:

إنّ هذهِ القُلوبَ تَصدَأُ كما يَصدأُ الحَديدُ إذا أصابَهُ الماءُ. قيلَ: وما جَلاؤُها؟ قالَ: كَثرَةُ ذِكرِ المَوتِ، وتِلاوَةِ القرآنِ؛(1)

همان طور که اگر آب به آهن برسد زنگ می زند، این دل ها زنگار می بندند. عرض شد صیقل دادن آن ها به چیست؟ فرمود: [صیقل دادن آن] بسیار به یاد مرگ بودن و تلاوت قرآن کریم [می باشد].

اهمیت مدارا با مردم و آثار آن

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) می فرماید:

أمَرَنِي رَبِّي بِمُدَارَاةِ النَّاسِ كَمَا أَمَرَنَا بِإِقَامَةِ الْفَرَائِض؛(2)

پروردگارم همان طور که مرا به انجام واجبات فرمان داده، به مدارا کردن با مردم نیز فرمان داده است.دقّت کنید مدارا و رفق با مردم تا چه اندازه مهّم است که در کنار امر به واجبات ذکر شده ولی متأسفانه ما به عنوان مسلمان آن طور که شاید و باید به آن توجه نداریم.

مسئلة رأفت به قدری دارای اهمیّت می باشد که در شرایط امر به

ص: 181


1- . کنز العمّال ، ح 42130.
2- . الکافی، ج2، ص 117. معانی الاخبار، ص 386. الامالی (للطوسی)، ص 481. بحارالانوار، ج2، ص69 (با اختلاف اندک در الفاظ).

معروف و نهی از منکر گفتهاند امر به معروف و نهی از منکر باید با مدارا و رأفت همراه باشد. اگر این دو فریضه خالی از رأفت باشند باعث می شود شخص معصیت کار بیشتر به سمت معصیت سوق پیدا کند و اگر همراه رأفت و مدارا باشند گناه کار به فکر فرو رفته و اگر زمینة توبه برای او فراهم باشد توبه می کند و به سوی خداوند متعال باز می گردد.

در مورد آثار رأفت روایات فراوانی داریم. به علاوه آن که این یک اصل عقلایی است و به تجربه ثابت شده که با مدارا چه تأثیراتی می توانیم در جامعه داشته باشیم.

حضرت علی(علیه السلام) می فرماید:

الرِّفْقُ يَفُلُّ حَدَّ [يقل جد] الْمُخَالَفَة؛(1)

مدارا و مهربانی، تندی مخالفت را کُند می کند.

یک مسئول و رئیس اگر می خواهد مخالفانش را کنترل کند با رفق و مدارا بهتر می تواند از شدت مخالفت ها بکاهد.

رفق و مدارا با مردم روش انبیا و اهل بیت علیهم السلام و پیروان واقعی ایشاناست.

بارها من این نکته را گفته ام که ما مدعیان پیروی از پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت علیهم السلام آن چنان که باید به این دستورات عمل نمی کنیم. رفتار ما به گونه ای است که گویا هنوز به باور و ایمان قلبی نرسیده ایم. امام

ص: 182


1- . تصنیف غررالحکم و درر الکلم، ح 4977.

خمینی(قدس سره) به مناسبتی در کتاب شرح جنود عقل و جهل می گوید: من در عجبم که اگر بچة ده ساله ای به ما خبر دهد که فلان اتفاق و گرفتاری برای شما پیش آمده یا در حال وقوع است به آن ترتیب اثر میدهیم ولی به سخنان انبیا و اولیا به اندازه آن بچة ده ساله اهمیت نمی دهیم. اگر ترتیب اثر می دادیم رفتار ما باید به گونة دیگری می بود. اگر بچه ای به ما بگوید خانة شما در حال آتش گرفتن است سراسیمه به سوی خانه رفته تا مانع آتش سوزی احتمالی شویم ولی این همه پیامبران و اولیا به ما می گویند شما خود در حال آتش گرفتن هستید ولی ما توجهی نکرده و به اعمال خود ادامه می دهیم. لازمة این رفتار به نوعی تکذیب آن بزرگواران است، هرچند ما به زبان آنان را تصدیق می نماییم.

قساوت قلب بدترین عقوبت الهی

خداوند روزی را نیاورد که قساوت بر قلب ما حاکم شود. همة ما باید قدردان نعمت رقّت قلب باشیم که خداوند به ما عنایت کرده است. نگذاریم این نعمت در ما کم رنگ شود. سعی کنیم عوامل رقّت قلب را بشناسیم و آن را حفظ و تقویت کرده و از عوامل قساوت قلبدوری کنیم و از خداوند بخواهیم که هیچ گاه ما را به قساوت قلب عقوبت نکند. امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

إِنَّ لِلَّهِ عُقُوبَاتٍ فِي الْقُلُوبِ وَالأَبْدَانِ ضَنْكٌ فِي الْمَعِيشَةِ وَوَهْنٌ فِي الْعِبَادَةِ وَمَا ضُرِبَ عَبْدٌ بِعُقُوبَةٍ أَعْظَمَ مِنْ قَسْوَةِ الْقَلْب؛(1)

ص: 183


1- . بحارالانوار، ج 75، ص 176. تحف العقول، ص 296.

خداوند برای قلب ها و بدن ها کیفرهایی قرار داده است؛ تنگی در معیشت و سستی در عبادت و به هیچ بنده ای کیفری بزرگ تر از سخت دلی و قساوت قلب نچشانده است.

دشمنان پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت علیهم السلام همگی قساوت قلب و سنگ دلی داشتند و به این کیفر الهی در دنیا مُبتلا شدند. از بقراط حکیم نقل شده که می گوید: من به نجات کشتی طوفان زده در دریا که گرفتار امواج سهمگین در شب تاریک شده، امیدوار هستم ولی به نجات انسان غضبناک قسی القلب امیدی ندارم.

رأفت پیامبر(صلی الله علیه و آله)

پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) مظهر رأفت، رفق، مدارا و رقت قلب بودند. قرآن کریم دربارة اخلاق پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و رقّت قلب او می فرماید:

«لَقَدْ جَاءكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌعَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ»؛(1)

به یقین پیامبری از میان شما به سویتان آمده که رنج های شما بر او سخت است [این همان رقّت قلب است] و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنین رئوف و مهربان است.

وجود مقدس پیامبر(صلی الله علیه و آله) رقیق القلب ترین موجودی است که خداوند در این عالم آفریده است.

ص: 184


1- . سورة توبه، آیة 128.

در آیة دیگر خطاب به پیامبر(صلی الله علیه و آله) می فرماید:

«لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ»؛(1)

گویا که می خواهی جانت را از شدّت اندوه از دست دهی، به خاطر این که آن ها ایمان نمی آورند.

خیلی عجیب است، خداوند متعال در این آیه پیامبر(صلی الله علیه و آله) را تسلّی می دهد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) به اندازه ای نسبت به مردم رقیق القلب و رئوف است که برای ایمان نیاوردن آن ها نزدیک است جانش را از دست بدهد.

پیامبر(صلی الله علیه و آله) همانند پدری برای مردم است، هم چنان که فرمود:

أنَا وَعَلِيٌّ أبَوَا هَذِهِ الأُمَّة؛(2)من و علی(علیه السلام) پدران این امت هستیم.

رأفت و دلسوزی پیامبر(صلی الله علیه و آله) نسبت به امت از جنس رأفت و دلسوزی پدر نسبت به فرزند بلکه بالاتر از آن است. زمانی که یک پدر از انحراف و آلودگی فرزندش مطلّع می شود، نگرانی و ناراحتی او قابل توصیف نیست به گونه ای که بعضی پدران از شدت ناراحتی نسبت به انحراف و آلودگی فرزندانشان دقّ کرده و از دنیا رفتهاند. همین حالت را پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نسبت به اُمتّش دارد.

امام حسین(علیه السلام) به پدرش عرض کرد؛ «پدر جان برای من رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را توصیف کن». امیرالمؤمنین(علیه السلام) اوصافی را برای پیامبر(صلی الله علیه و آله)

ص: 185


1- . سورة شعرا، آیة 2.
2- . تفسیر نور الثقلین، ج 4، ص237. بحارالانوار، ج 36، ص255. معانی الاخبار، ص52. تفسیر صافی، ج 1، ص 150.

ذکر کرده و در آخر می فرماید:

فَصارَ اباً لَهُم؛(1)

[پیامبر(صلی الله علیه و آله) آن قدر به مردم رأفت داشت که] تبدیل به پدر اُمّت شد.

پیامبر(صلی الله علیه و آله) نه تنها خودش این گونه بود بلکه به دیگران هم توصیه این امر مهم را می نمود. امام صادق(علیه السلام) می فرماید: «روزی پیامبر(صلی الله علیه و آله) خطاب به اصحاب فرمود: سوگند به کسی که جان من در دست اوست رحمت خداوندمتعال فقط شامل کسانی خواهد شد که نسبت به دیگران رحیم هستند.

سؤال کردند: آیا ما رئوف و مهربان هستیم؟

پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: کسی که فقط نسبت به زن و فرزندش رأفت دارد رئوف و رحیم نیست».(2) بر این اساس کسی که به همسر و فرزندانش رأفت و رحمت نداشته باشد، خارج از دایرة انسانیت است، اما اگر کسی نسبت به همسر و فرزندان خود رأفت و رحمت داشته باشد ولی نسبت به مردم این چنین نباشد، به تعبیر رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) رحیم نیست و کسی که نسبت به مردم و مسلمانان رحمت و رأفت نداشته باشد، مشمول رحمت خداوند نیست.

قرآن کریم دربارة پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) می فرماید:

ص: 186


1- . حلیة الابرار فی أحوال محمّد و آله الاطهار(علیهم السلام)، ج 1، ص 176.
2- . مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 9، ص 54.

«لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللهِ أسْوَةٌ حَسَنَةٌ»؛(1)

یقیناً [روش و رفتار] پیامبر الگوی نیکویی برای شما است.

حال به نمونه هایی از رأفت نبوی اشاره می کنم.

الف) روزی که مکّه توسط مسلمانان فتح شد، برخی از مسلمانان هنگام ورود به مکّه شعار می دادند: «الیَوم یَوم المَلحمَه» امروز روز در هم کوبیدن [و انتقام] است. پیامبر فرمود: شعار را عوض کنید و بگویید: «الیَوم یَوم المَرحَمَه» امروز روز رحمت [و بخشش] است.

بر همین اساس پیامبر(صلی الله علیه و آله)، امثال ابوسفیان را که سالیانطولانی بر علیه مسلمانان کارشکنی می کردند نیز مورد عفو قرار دادند.(2)

ب) در یکی از غزوات شرایطی برای پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) پیش آمد که از اصحاب جدا شدند. ناگهان سیلی آمد و راه را بر ایشان بست. حضرت تنها بر روی زمین نشسته و مشغول استراحت بودند. یکی از کفّار کینه توز با شمشیر بالای سر پیامبر(صلی الله علیه و آله) ایستاد و با فخر فریاد زد: حال کیست که تو را از دست من نجات دهد؟

پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: خداوند متعال.

تا شمشیر را کشید و خواست ضربه ای بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) وارد کند، پایش لغزید و نقش بر زمین شد و شمشیر از دستش افتاد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) شمشیر را گرفت و خطاب به او فرمود: «الان مَن يَمنعُک منّی»؛ «حال چه کسی تو را از دست من نجات می دهد؟» این شخص شنیده بود که پیامبر(صلی الله علیه و آله)

ص: 187


1- . سورة احزاب، آیة 21.
2- . شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج 17، ص 272.

چه خصوصیّات اخلاقی دارد، لذا گفت: «جُودُكَ وَكَرَمُكَ يَا مُحَمَّد کن خير آخذ»؛ «نجات دهندة من سخاوت و بزرگواری توست. ای محمد(صلی الله علیه و آله) اکنون بهترین انتخاب را اختیار کن». پیامبر او را بخشید و شمشیرش را در اختیارش گذاشت. او به سوی یاران خویش می رفت، در حالی که می گفت: «جئتُ مِنْ عِنْدِ خَيْرِ النَّاس»؛ «من از نزد بهترین افراد می آیم».(1)این اثر مدارا و رأفت است و بسیاری به دلیل همین اخلاق پیامبر(صلی الله علیه و آله) متحوّل شدند و اسلام آوردند.

قساوت دشمنان پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت علیهم السلام

همان طور که اشاره کردیم بدترین عقوبت الهی برای انسان قساوت قلب و سخت دلی است و دشمنان پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت علیهم السلام به این کیفر الهی مجازات شدند. بنی اُمیّه مظهر قساوت قلب بوده و تاریخ پر از قساوت های این سلسله نسبت به اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و مردم مسلمان است. داستان هند مادر معاویه را شنیده اید که پس از شهادت حمزه سیدالشهدا(علیه السلام) سینة او را شکافت و جگر او را به دندان گرفت. این کار جز از شخصی قسی القلب صورت نمی گیرد. بسیاری از یاران امیرالمومنین(علیه السلام) در دوران بنی اُمیّه به شهادت رسیدند. قساوت های عمّال آنان هم که اظهر من الشمس است!(2)

ص: 188


1- . الکافی، ج 8 ، ص 127. بحار الانوار، ج 20، ص 179.
2- . در جلسه هفتم برخی از قساوت های بنی امیه نسبت به اهل بیت علیهم السلام بیان شد.

به هر حال با وجود این اعمال مردم گمان می کردند معاویه فردی زیرک و سیاستمدار است و به امیرالمومنین(علیه السلام) ایراد می گرفتند که تو چرا این گونه نیستی، لکن حضرت علی(علیه السلام) می فرمود:

وَاللهِ مَا مُعَاوِيَةُ بِأَدْهَى مِنِّي وَلَكِنَّهُ يَغْدِرُ وَيَفْجُرُ وَلَوْ لَا كَرَاهِيَةُالْغَدْرِ لَكُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاسِ وَلَكِنْ كُلُّ غُدَرَةٍ فُجَرَةٌ وَكُلُّ فُجَرَةٍ كُفَرَةٌ وَلِكُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ يُعْرَفُ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَة؛(1)

سوگند به خدا! معاویه از من سیاستمدارتر و زیرک تر نیست، همانا معاویه حیله گر است. اگر نیرنگ ناپسند نبود من زیرک ترین افراد بودم. ولی هر نیرنگی گناه و هر گناهی نوعی کفر و انکار است. روز رستاخیر در دست هر حیله گری پرچمی است که با آن شناخته می شود.

یزید هم که در قساوت قلب گوی سبقت را از دیگران ربوده بود و هرچند قبل از او این اعمال تحت پوشش صورت می گرفت ولی او آن را آشکارا انجام می داد و حتی مراعات ظاهر را هم نمی کرد.

امام حسین(علیه السلام) مظهر رأفت

امام حسین(علیه السلام) و یارانش با همة صلابتی که داشتند، انسان هایی رئوف و رقیق القلب بودند. در این مجال به نمونه هایی از رأفت آن حضرت حتی نسبت به دشمنان اشاره می کنم.

الف) در جریان کشته شدن عثمان که آب را بر روی او بسته بودند،

ص: 189


1- . نهج البلاغة، ص 318.

سیدالشهدا(علیه السلام) در همان روز برای عثمان آب برد. اما ابن زیاد در نامه ای به عمر بن سعد می نویسد: «به حسین بن علی(علیه السلام) مهلت نده و گلویش را بگیر و میان آب و او مانع شو، همان گونه کهمیان عثمان و آب، در روز حادثه قتل عثمان مانع شدند».(1)

ب) امام حسین(علیه السلام) در بدو ورود حُرّ و سپاهش به آنان و اسب ها یشان آب دادند. علی بن طعّان محاربی می گوید: من آن روز در لشکر حُرّ بودم و آخرین نفری بودم که به آن جا رسیدم. چون حسین(علیه السلام) تشنگی من و اسبم را دید فرمود: «راویه» را بخوابان، راویه نزد من به معنای مشک بود (منظور حضرت را نفهمیدم). حضرت فرمود: شتر را بخوابان، پس فرمود: «اشرب»؛ «بنوش». من نوشیدن را آغاز کردم و چون می نوشیدم، آب از دهانة مشک بیرون می ریخت. حسین(علیه السلام) فرمود: «مشک را بپیچ» و من نمی دانستم چه کنم. حسین(علیه السلام) آمد و لب مشک را برگرداند و من [به راحتی] آب نوشیدم و اسبم را هم آب دادم.(2)

ج) صبح عاشورا امام حسین(علیه السلام) دستور دادند پشت خیمه ها خندقی حفر کرده و مقداری خاشاک درون آن ریختند و آتش زدند تا تنها از یک سو با دشمن بجنگند. دود آتش بلند شد و خبر به شمر و عمر بن سعد رسید.

شمر ملعون به سمت خیمه های امام حسین(علیه السلام) آمد و فریاد زد: ای حسین! در همین دنیا و پیش از فرا رسیدن قیامت به سوی آتش شتافتی!

ص: 190


1- . بحارالانوار، ج 44، ص 315.
2- . أنساب الاشراف، ج 3، ص 380.

امام حسین(علیه السلام) فرمود: این شخص کیست؟ گویا شمراست.

عرض کردند: بله، یا ابن رسول الله.

امام حسین(علیه السلام) فرمود: ای فرزند زن بُزچران تو به آتش سزاوارتری.

مسلم بن عوسجه تصمیم گرفت او را با تیر بزند. به حضرت عرض کرد: این فاسق از بزرگترین ستمگران است او را با تیر بزنم؟

حضرت اذن ندادند و فرمودند: «فانی اکره ان ابدا الحرب»؛ «من، خوش ندارم [و نمی خواهم] آغازگر جنگ باشم».(1)

آیا این رفتار حضرت برای تظاهر و تبلیغات بوده و فقط می خواست در تاریخ این گونه مطرح شود که او اهل صلح و سازش بوده است؟ قطعاً سیدالشهدا(علیه السلام) به دنبال هدایت افراد و نجات آن ها از گمراهی و جهالت بوده و با رأفت و رفق و مدارا درصدد جلوگیری از خون ریزی بود.

د) عمدة جنگ های عاشورا نبرد تن به تن بوده و حملة عمومی در آخر کار واقع شد. سیدالشهدا(علیه السلام) با شخصی به نام تمیم مبارزة تن به تن کرده و با ضربه ای که به پای تمیم زد پای او قطع گردید. تمیم نقش بر زمین شد. امام حسین(علیه السلام) سوار بر مرکب بالای سر او ایستاد و فرمود: «کمکی از من ساخته است؟»

تمیم گفت: «من توان راه رفتن ندارم، به قبیله ام خبر دهید بیایند و مرا ببرند».

حضرت فریاد زد: «بیایید و این شخص را ببرید».

در کدام یک از جنگ ها در طول تاریخ سراغ دارید با آن که شرایط

ص: 191


1- . مقتل مُقّرم، ص 141.

این گونه دشوار بوده و شخصی یکه و تنها در حالی که یاران و خاندانش کشته شدند، این گونه با رأفت برخورد کند؟

برادر همین شخص شاهد ماجرا بود. غیرتش به جوش آمد و سوار اسب شد و با عصبانیت و تندی به طرف امام حمله کرد. خواست افسار اسبش را بکشد، اما نتوانست آن را کنترل کند و لذا از روی اسب بر زمین افتاد.

هر کسی به جای سیدالشهدا(علیه السلام) بود، از همان دور نیزه ای پرتاب می کرد تا او را از بین ببرد. اما حضرت ایستاد و نگاهش کرد. مدّتی طول کشید. از جا برخاست. حضرت هم چنان او را نگاه می کرد و هیچ عکس العملی نشان نداد. هنگامی که او این برخورد سیدالشهدا(علیه السلام) را دید، سوار بر اسب شد و به سوی عمر بن سعد رفت و به او گفت: من نمی توانم به روی حسین(علیه السلام) شمشیر بکشم و پس از آن به صحرا رفت و ناپدید شد.

امام حسین(علیه السلام) و خاندانش مظهر رأفت و رقّت قلب بودند، اما دشمنان آنان در اوج قساوت و کینه توزی و بی رحمی.

روضه

این کینه ورزی و قساوت در بستن آب به روی اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) به وضوح آشکار می شود. هیچ دینی، هیچ مسلکی اجازهبستن آب را بر روی زنان و بچّه ها نمی دهد. حتی در مورد حیوان گفته شده اگر تشنه باشد کراهت دارد سرش بریده شود. در روز عاشورا بچه های

ص: 192

سیدالشهدا(علیه السلام) آن قدر تشنه بودند که صدای العطش، العطش آن ها به گوش می رسید، تا جایی که به تعبیر بعضی مقاتل «ذاب قلب الامام»؛ قلب امام(علیه السلام) از صدای العطش اطفال، ذوب شد و مثل شمع سوخت.

عمرو بن حجاج یکی از کسانی بود که به امام(علیه السلام) نامه نوشت و ایشان را به کوفه دعوت کرد. روز عاشورا وی مقابل حضرت ایستاد و با کمال قساوت فریاد زد:

«يا حسين! هذا الفرات تلغ فيه الکلاب وتشرب منه الحمير والخنازير والله لاتذوق منه جرعة حتی تذوق الحميم في نار جهنم»؛ «ای حسین! این آب فرات است که از آن، سگها، الاغ ها و خوک ها آب می نوشند. به خدا سوگند تو از آن جرعه ای هم نمی نوشی تا آن که در آتش دوزخ حمیم را بنوشی».(1) نعوذ بالله.

ببینید قساوت تا چه حدّی است!

عصر عاشورا بعد از شهادت امام حسین(علیه السلام) غارت خیمه ها شروع شد. زن ها و بچّه ها در بیابان آواره شده و دشمن به تعقیب آن ها می پرداخت. اوج قساوت زمانی بود که سر شهدا را از بدنشان جدا کرده و بر پیکرهای ایشان اسب تاختند.نمی دانم، بچّه ها این صحنه ها را مشاهده کردند یا نه؟

امشب، شب ابالفضل، قمر بنی ها شم، باب الحوائج است.

امام زین العابدین(علیه السلام) فرمود:

ص: 193


1- . أنساب الاشراف، ج 3، ص 390.

رَحِمَ اللهُ الْعَبَّاسَ فَلَقَدْ آثَرَ وَأَبْلَى وَفَدَى أَخَاهُ بِنَفْسِهِ حَتَّى قُطِعَتْ يَدَاهُ فَأَبْدَلَهُ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ بِهِمَا جَنَاحَيْنِ يَطِيرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِكَةِ فِي الْجَنَّةِ كَمَا جَعَلَ لِجَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَإِنَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اللهِ تَبَارَكَ وَتَعَالَى مَنْزِلَةً يَغْبِطُهُ بِهَا جَمِيعُ الشُّهَدَاءِ يَوْمَ الْقِيَامَة؛(1)

خدا رحمت کند عباس را که ایثار کرد و به بلا آزمایش شد و جان خود را در راه برادرش فدا کرد تا آنجا که دو دست او قطع گردید و خداوند به جای آن دو بال به او عنایت فرمود که در بهشت با فرشتگان پرواز می کند، همان گونه که دو بال به جعفر عنایت فرمود و به راستی برای عباس(علیه السلام) در پیشگاه خدای تبارک و تعالی جایگاه و مقامی است که همة شهیدان در روز قیامت به آن جایگاه غبطه می خورند.

شاعر عرب می گوید:

احقّ النّاس ان يبكى عليه*فتى ابكى الحسين بكربلاء

اخوه وابن والده على*ابو الفضل المضرّج بالدّماء

سزاوارترین کسی که اشک ها برای ایشان باید ریخته شود، جوانیاست که کشته شدنش امام حسین(علیه السلام) را به گریه آورد. برادر بزرگوارش ابوالفضل است. ابوالفضلی که به خون آغشته بود.(2)

أن العباس لما رأى وحدته(علیه السلام) أتى أخاه وقال يا أخي هل

ص: 194


1- . الخصال، ج 1، ص 68. بحارالانوار، ج 22، ص 274.
2- . لهوف، ص 118.

من رخصة فبكى الحسين(علیه السلام) بكاء شديدا ثم قال: يا أَخِي أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي وَإِذَا مَضَيْتَ تُفَرِّقُ عَسْكَرِي؛(1)

حضرت عباس(علیه السلام) چون تنهایی (و بی کسی) برادر را دید، خدمت او آمد و عرض کرد: برادر جان! آیا اجازة میدان دارم؟ امام سخت گریست و فرمود: برادرم تو پرچمدار منی، اگر تو بروی، سپاهم پراکنده می شود.

این جوان کیست که در قبضة او طوفان است

آسمان زیر سُم مرکب او حیران است

پنجه در پنجة آتش فکند گاه نبرد

دشت از هیبت این معرکه سرگردان است

مشک بر دوش فکنده ست و دل را در مشت

کوه مردی که همه آبروی میدان است

در این هنگام صدای العطش بچه ها را شنید. طبق بعضی از نقل ها سیدالشهدا(علیه السلام) و ابوالفضل با هم به سوی شریعه فراتحرکت کردند تا آب بیاورند. دشمن حمله کرد و بین این دو برادر جدایی انداخت، عباس یک طرف، امام یک طرف.

حمله کردند دست راست و چپ عباس را قطع کردند. با عمود آهنین ضربه ای به سرش وارد کردند. از بالای اسب به زمین افتاد، صدا زد: «يا اَخاه اَدرِک اَخاک»؛ «برادر، برادرت را دریاب».

ص: 195


1- . بحارالانوار، ج 45، ص 41.

امام حسین(علیه السلام) به سرعت خود را بالای سر برادر رساند. جمله ای فرمود که گویایِ اوج مصیبت است. فرمود:

الانَ انکسرَ ظَهرِی وقَلَّت حيلَتی؛(1)

الان کمرم شکست و توانم کم شد.

«ألا لعنة الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذّین ظلموا ای منقلب ینقلبون»

ص: 196


1- . بحارالانوار، ج 45 ص 42.

10- اصل نهم: رضایت

اشاره

أعوذ بالله مِن الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السلام علی اشرف الانبیاء و المرسلین حبیب اله العالمین

ابی القاسم المصطفی محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و اللعن علی اعدائهم اجمعین

یکی از اصول اخلاقی و تربیتی قیام سیدالشهدا(علیه السلام) «رضایت» است. در مقابل رضایت، سخط یعنی نارضایتی و ناخشنودی می باشد.

سیدالشهدا(علیه السلام) همة مصائب و سختی ها و گرفتاری ها را با طیب خاطر تحمّل کرد. مصائبی که روز عاشورا پیش آمد؛ شهادت اصحاب و یارانش، شهادت بستگانش، شهادت طفل شیرخوارش، تشنگی بچه ها و زنان، پیش بینی اسارت اهل بیت علیهم السلام ، رنج های اهل بیت از مدینه تا کربلا و خیانت کوفیان، تحمّل این همه مصیبت انصافاً دشوار بلکه به نظر غیر ممکن می آید.

قبل از آن نیز سیدالشهدا(علیه السلام) مصائب زیادی را تحمّل کرده، داغ از

ص: 197

دست دادن جدّ بزرگوارش، شهادت مظلومانة مادرش حضرت زهرا(علیها السلام)، مظلومیت و شهادت پدرشامیرالمؤمنین(علیه السلام) و سرانجام شهادت برادر بزرگوارش امام حسن(علیه السلام). امام(علیه السلام) همة این مصائب را شاهد بود و از همة مصائب مهم تر و بزرگ تر، انحرافی بود که در دین جدّش پدید آمده بود و برای او قابل تحمل نبود.

برای سیدالشهدا(علیه السلام) جهالت و گمراهی مردم دردآورتر از شهادت عزیزانش بود. انحرافات و بدعت ها یی که در جامعه ظاهر شده بودند و اسلام را به سوی انهدام سوق داده بود و مردمی که باب سعادت را بر روی خود بسته بودند، همة این ها مصائبی بود که امام حسین(علیه السلام) از آن رنج می کشید.

در تمام این مصائب و گرفتاری ها چه نیرویی امام حسین(علیه السلام) را حفظ کرده و استوار نگاه می داشت. روز عاشورا استواری آن حضرت به گونه ای بود که شاهدان عینی گفته اند: در آن روز نه تنها اثری از اضطراب در سیمای حضرت مشاهده نمی شد بلکه هر چه به لحظة شهادت نزدیک تر می شد، چهرة مبارکش برافروخته تر، بشاش تر و نورانی تر می گشت. امام سجاد(علیه السلام) می فرماید:

كُلَّمَا اشْتَدَّ الأَمْرُ تَغَيَّرَتْ أَلوَانُهُمْ وَارْتَعَدَتْ فَرَائِصُهُمْ وَوَجَبَتْ قُلُوبُهُمْ وَكَانَ الْحُسَيْنُ(علیه السلام) وَبَعْضُ مَنْ مَعَهُ مِنْ خَصَائِصِهِ تُشْرِقُ أَلْوَانُهُمْ وَتَهْدَأُ جَوَارِحُهُمْ وَتَسْكُنُ نُفُوسُهُم؛(1)

ص: 198


1- . معانی الاخبار، ص 288.

روز عاشورا رفته رفته که شرایط دشوارتر و فشار دشمن برامام(علیه السلام) بیشتر می شد... چهرة امام(علیه السلام) و بعضی از یارانش درخشان تر و اندامشان استوارتر و دلهایشان آرامتر می شد.

یکی از سپاهیان دشمن می گوید: من به سمت قتلگاه حسین(علیه السلام) رفتم و بر بالین او ایستادم:

فَوَ اللَّهِ مَا رَأَيْتُ قَطُّ قَتِيلاً مُضَمَّخاً بِدَمِهِ أَحْسَنَ مِنْهُ وَلا أَنوَرَ وَجْهاً وَلَقَدْ شَغَلَنِي نُورُ وَجْهِهِ وَجَمَالُ هَيْئَتِهِ عَنِ الْفِكْرَةِ فِي قَتْلِه؛(1)

به خدا قسم! هرگز کشتة آغشته به خونی را زیباتر و نورانی تر از او ندیدم و آن چنان دلباختة نور چهره و محو تماشای جمال او شدم که از کشتن وی منصرف گردیدم.

سیدالشهدا(علیه السلام) در اوج عاطفه بود و از جهت عاطفی و رقّت قلب از همة انسان ها رقیق القلب تر؛ به گونه ای که حتی نسبت به حیوانات و نباتات هم این حالت را داشت. با این همه چگونه او در برابر این مشکلات مقاومت کرده و خم به ابرو نیاورد؟

آن چه سیدالشهدا(علیه السلام) را در برابر تمام مشکلات هم چون کوه استوار نگاه داشت، مقام «رضایت» او بود. او به مقام «رضا» بلکه بالاتر از آن به مقام «فنا» رسیده بود. بحث مقام «فنا» از حوصلة جلسه خارج است، اما دربارة این مقام سیدالشهدا(علیه السلام) که از آن تعبیربه «رضایت» می کنند،

ص: 199


1- . بحارالانوار، ج 45، ص 57. لهوف، ص 128.

توضیح مختصری ذکر می کنم.

رضایت یکی از کمالات انسانی است که همة ما باید در پی آن باشیم، اگرچه به قلّه و اوج آن نمی رسیم و آن مرتبه ای است که جز معصومین به آن راهی ندارند.

معنای رضایت

خواجه عبدالله انصاری از عرفای نامدار قرن پنجم دربارة مقام «رضا» تعریفی ارائه داده و امام(قدس سره) بر آن اشکال کرده(1) که در این مجال نمی توان به آن پرداخت.

امام(قدس سره) در مورد معنای مقام «رضا» می فرماید: «رضا و رضایت یعنی خشنودی، خوشحالی و فرحناکی انسان نسبت به مرادات حقّ تعالی و قضا و قدر او که لازمة این خشنودی نسبت به حقّ، خشنودی به خلق و فرحناکی به خلق نیز می باشد».(2)

به تعبیر ساده تر «رضا» یعنی انسان از آن چه در زندگی برایش پیش می آید، نه تنها جزع و فزع نکند و به خدا بدبین نشود بلکه صبر کند و از این که این حوادث را خداوند برای او مقدّر کرده، خشنود گردد. در برابر رضایت، سخط قرار دارد. سخط یعنی نارضایتی، ناخرسندی و ناخشنودی. رضایت از جنود عقل و سخط از سربازان و جنود جهل

ص: 200


1- . امام خمینی(رحمه الله علیه) در مسائل عرفانی صاحب نظر بوده و خود ایشان نیز سالک این راه بودند. هرچند بُعد سیاسی امام(رحمه الله علیه) ابعاد مختلف شخصّیت ایشان از جمله بُعد علمی ایشان را تحت الشعاع خود قرار داده است.
2- . شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 162.

است. برای آن که این مطلب واضح تر شود لازم است به موضع انسان ها در برابر حوادث این عالم اشاره ای داشته باشم.

این دنیای مادّی و طبیعی بستر حوادث گوناگون است؛ عزیزی از دنیا می رود، زلزله ای رخ می دهد، منزل کسی خراب می شود، کسی شغلش را از دست می دهد و هزاران مصیبت و گرفتاری دیگر که لازمة زندگی در این دنیاست. حال انسان ها در برابر این حوادث چهار دستهاند:

1. عدّه ای در برابر حوادث ناراحتی می کنند، بد زبانی می کنند، نسبت به خداوند متعال انکار و اعتراض دارند و خداوند را مقصّر می دانند. مرحوم آیت الله شاه آبادی استاد بزرگوار امام خمینی(قدس سره) می گوید: «کسانی که محبّت دنیا دلشان را پر کرده، هنگام مصیبت چنین حالتی پیدا می کنند. بالاتر آن که هنگام مردن چون آن ها را از محبوبشان (یعنی دنیا) جدا می کنند و در آن زمان ملائکه را به عیان می بینند و آن ها را باعث جدایی از محبوبشان می دانند، با غضب به آن ها نگاه می کنند و با عداوت و دشمنی نسبت به آن ها از دنیا می روند».(1)

2. بعضی زبان به انکار و اعتراض نمی گشایند ولی در دل نسبت به خداوند برای پیش آمد حوادث و مشکلات اعتراض می کنند.

3. برخی آه و ناله سر می دهند و رفتارهای غیر عادی دارند و بی عقل می شوند ولی به خداوند متعال بدبین نمی شوند.

4. گروهی در برابر مصیبتها صبر می کنند و تسلیم تقدیر الهی می شوند و راضی به رضای پروردگارند.

ص: 201


1- . همان، ص 165.

سه دستة اوّل اهل سخط هستند یعنی ناراضیاند ولی دستة چهارم راضی هستند. عدّه ای کم از مردم یعنی اولیای الهی در دستة چهارم جای دارند.

صبر و رضایت

صبر یکی از بزرگترین طاعت های الهی است. امام سجاد(علیه السلام) می فرماید:

رَأسُ طَاعَةِ الله الصَّبرِ وَالرِّضَا؛(1)

صبر و رضایت رأس طاعات الهی است.

هنگامی که ما کلمة صبر را می شنویم، گمان می کنیم صبر فقط در برابر مصیبت است، در حالی که دایرة صبر بسیار وسیع است و انواع مختلفی دارد؛ از جمله صبر بر معصیت، صبر بر طاعت، صبر بر اذیت، صبر بر رفاه و نعمت. بحث در این موضوع فرصت دیگری می خواهد اما اجمالاً من به یکی از اقسام صبر اشاره ای می کنم.

یکی از موارد صبر، صبر بر اذّیت است. سیرة پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت علیهم السلام و اولیا و علمای وارسته صبر در برابر اذّیت ها، آزارها، ناسزاها و هتاکی ها بوده است. پیامبر اسلام در پایان یکی ازجنگ ها غنائم را تقسیم کردند. تقسیم غنائم که تمام شد، عربی در برابر جمع گفت: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در تقسیم غنائم خداوند را لحاظ نکرد [به عدالت رفتار نکرد]. زمانی که پیامبر(صلی الله علیه و آله) این خبر را شنید، گونه ها یش قرمز شد و

ص: 202


1- . کنز الفوائد، ج 1، ص 131.

فرمود: «خداوند برادرم موسی را رحمت کند که اذّیت شد و بر این اذّیت و آزارها صبر کرد».(1)

خداوند هم پیامبر(صلی الله علیه و آله) را دعوت به صبر نموده و می فرماید:

«فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ»؛(2)

پس صبر کن، آن گونه که پیامبران اولی العزم صبر کردند.

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) هم تا جایی که ممکن بود، صبر کرد و لذا فرمود:

ما اُوذِىَ أحدٌ مِثْلَ ما اُوذِيتُ فى الله؛(3)

هیچ کس به اندازه ای که من در راه خدا آزار دیده ام، اذّیت و آزار ندیده است.

اگر کسی نسبت به ما بدگویی یا توهین کند یا تهمت های ناروایی بزند و ما قدرت انتقام هم داشته باشیم ولی به خاطر خدا صبر کنیم، اجر صابران را نزد خداوند خواهیم داشت، چنان که خداوند در قرآن می فرماید:«إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَيْرِ حِسَابٍ»؛(4)

صابران اجر و پاداش خود را بی حساب دریافت می کنند.

آری اجر صابران بی شمار و بی حساب است.

دستور خداوند متعال در مواجهه با بدگویی ها، توهین ها و تهمت ها برخورد کریمانه است. چنان که می فرماید:

ص: 203


1- . حلیة الابرار، ج 1، ص 308.
2- . سورة احقاف، آیة 35.
3- . کنز العمّال، ح 5818.
4- . سورة زمر، آیة 10.

«إِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا»؛(1)

مؤمنان کسانی هستند که هنگام برخورد با لغو و بیهودگی، بزرگوارانه از آن می گذرند.

صحبت هایی که پشت سر انسان می شود، از مصادیق لغو بوده و قابل اعتنا نیست و لذا باید از کنار آن کریمانه عبورکرد.

امام(قدس سره) در کتاب «چهل حدیث» ضمن شرح حدیث 28 به مناسبت حمله های شدیدی که به علما و حکما می شد، در دفاع از آنان می فرماید:

اگر یکی از حقایق را از لسان عارف شوریده یا سالک دل سوخته یا حکیم متألهی بشنویم چون سامعة ما تاب شنیدن آن را ندارد و حبّ نفس مانع شود که به تصوّر خود حمل کنیم، فوراً او را مورد همه طور لعن و طعن و تکفیر و تفسیقی قرار می دهیم و از هیچ غیبت و تهمتی نسبت به او فرو گذار نمی کنیم. کتاب وقف می کنیم و شرط استفاده از آن را قرارمی دهیم روزی صد مرتبه لعن به مرحوم ملا محسن فیض(2) کنند. جناب صدرالمتألهین را که سرآمد اهل توحید است، زندیق می خوانیم و از هیچ گونه توهینی دربارة او دریغ نمی کنیم ... کسانی را که معلوم الحال هستند و به لسان خدا و رسول(صلی الله علیه و آله) ملعونند می گذاریم، کسی را که با صدای رسا داد ایمان به خدا و رسول و ائمه هدی(علیه السلام) می زند، لعن می کنیم. من

ص: 204


1- . سورة فرقان، آیة 72.
2- . ملا محسن فیض حدود 90 کتاب نوشته است ولی چون مشرب عرفانی داشته کسی در جایی کتاب وقف نموده و شرط استفاده آن را لعن به ملا محسن فیض قرار داده بود.

خود می دانم که این لعن و توهین ها به مقامات آن ها ضرری نمی زند بلکه شاید به حسنات آن ها افزاید و موجب ارتفاع درجات آن ها گردد ولی این ها برای خود ما ها ضرر دارد و چه بسا باشد که باعث سلب توفیق و خذلان ما گردد.

شیخ عارف ما (روحی فداه) می فرمود: «هیچ وقت لعن شخصی نکنید گرچه به کافری که ندانید از این عالم [چگونه] منتقل شده، مگر آن که ولی معصومی از حال بعد از مُردن او اطلاع دهد؛ زیرا که ممکن است در وقت مُردن مؤمن شده باشد، پس لعن به عنوان کلی بکنید».

یکی دارای چنین نفس قدّسیه ای است که راضی نمی شود به کسی که در ظاهر کافر مرده توهین شود به احتمال آن که شاید مؤمن شده باشد در دم مردن، یکی هم مثل ما است! و الیالله المشتکی.(1)

همواره در طول تاریخ، انبیا و در رأس آن ها وجود مبارک پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و پس از ایشان اهل بیت علیهم السلام و یاران اهل بیت علیهم السلام و بعدها علما و حکما مورد اذّیت و آزار بودهاند و بر این آزارها، صبر می کردند و این باید برای ما درس باشد.

حضرت علی(علیه السلام) می فرماید:

الصبرُ مفتاحُ الفرج؛(2)

ص: 205


1- . چهل حدیث، ص 384.
2- . شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج 20، ص 308.

صبر و شکیبایی کلید گشایش است.

صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند

در اثر صبر نوبت ظفر آید(1)

در روایات بسیاری امر به صبر و رضایت بر قضا و قدر الهی شده است. از جمله:

در روایت قدسی وارد شده که خداوند فرمود:

أَنَا الله لاَ إِلَهَ إلاّ أَنَا مَنْ لَمْ يَصْبِر عَلَی بَلاَئِی وَلَمْ يَرْضَ بِقَضَائِی فَلْيَتَّخِذْ رَبّاً سِوَائِی؛(2)

من خدایی هستم که جز من خدایی نیست، پس هرکس بر بلای من صبر نکند و راضی به قضای من نشود، پروردگاردیگری برای خود اختیار کند.

در همین رابطه امام سجاد(علیه السلام) می فرماید:

هرکس که صبر کند و راضی شود به مقدّرات إلهی، خداوند مقدّر نمی کند برای او مگر آن چه خیر اوست.(3)

امام حسین(علیه السلام) مظهر رضایت

در سراسر زندگی امام حسین(علیه السلام) رضایت به تقدیر الهی برجستگی خاصی داشته و روز عاشورا اوج آن است. در همین رابطه به برخی از

ص: 206


1- . دیوان حافظ.
2- . تسلیة العباد ترجمه مسکن الفواد، ص 107.
3- . الکافی، ج 2، ص 60.

جلوه های این اصل مهم اخلاقی و تربیتی در زندگی امام حسین(علیه السلام) اشاره می کنم.

1. امام حسین(علیه السلام) پسری داشت که از دنیا رفت. (این ماجرا در سالیان قبل از ماجرای کربلا بوده) حضرت خیلی خویشتن داری می کرد. سئوال کردند؛ چرا شما این گونه هستید؟

حضرت فرمود:

إنَّا أَهْلُ بَيْتٍ نَسْأَلُ الله عَزَّوَجَلَّ فَيُعْطِينَا، فَإذَا أَرَادَ مَا نَکْره فِيمَا يُحِبُّ رَضِينَا؛

ما خاندانی هستیم که از خداوند عزوّجل درخواست می کنیم و او می دهد، پس هرگاه چیزی را که ما خوش نداریم او بخواهد، ما نیز خشنود به آن هستیم.2. به امام حسین(علیه السلام) عرض شد، ابوذر می گفت: «برای من فقر محبوبتر از بی نیازی و مریضی محبوبتر از سلامتی است».

حضرت فرمود: «خدای متعال ابوذر را رحمت کند، اما من می گویم:

مَنِ اتَّكَلَ عَلَى حُسْنِ اخْتِيَارِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ لَهُ لَمْ يَتَمَنَّ أَنَّهُ فِي غَيْرِ الْحَالِ الَّتِي اخْتَارَهَا اللهُ تَعَالَى لَه؛(1)

هرکس به نیک گزینی خدا برای خود مطمئن شود، جز آن چه را که خدا برایش گزیده (و پیش آورده) است، آرزو نمی کند (و نمی طلبد).

ص: 207


1- 1. بحار الانوار، ج 75، ص 142.

2. معاویه از امام حسین(علیه السلام) سؤال کرد: چه چیزی پدرت را واداشت که روز در بصره با بصریان مبارزه کند و جمعی از آن ها را بکشد و شب در کوچه های آن شهر با دو جامه معمولی تنها راه برود؟

امام حسین(علیه السلام) فرمود: علم پدرم به این که آن چه باید به او برسد، خطا نمی رود، آن چه خطا رفته نباید به او می رسید. این امر باعث شد که این کار شجاعانه را انجام دهد.

البته راضی بودن به قضا و قدر الهی به معنای تنبلی نیست. برخی افراد بی همّتی خود را این گونه توجیه کرده و می گویند: راضی به رضای خداییم! باید تلاش شبانه روزی داشت، اما تسلیم قضا و قدر الهی بود. امام حسین(علیه السلام) که راضی به رضای خدا بود، بالاترین همّت را داشت.3. سیدالشهدا(علیه السلام) زمانی که تصمیم گرفت از مکّه به سمت کوفه حرکت کند، فرمود:

رضَى اللهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْتِ نَصْبِرُ عَلَى بَلَائِهِ وَيُوَفِّينَا أُجُورَ الصَّابِرِينَ؛(1)

خشنودی خدا، خشنودی ما خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله) است. بر بلای او صبر می کنیم که او پاداش کامل صابران را به ما عطا کند.

4. فرزدق شاعر در بین راه مکه و کوفه با امام حسین(علیه السلام) برخورد کرده و ملاقات خود با امام(علیه السلام) را این چنین شرح می دهد: «در سال شصتم هجری همراه مادرم به حجّ رفتم. بیرون مکّه امام حسین(علیه السلام) را با شمشیرها

ص: 208


1- . بحارالانوار، ج 44، ص 367.

و سپرها دیدم. نزد او رفته و سلام کردم. گفتم: «ای فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پدر و مادرم فدایت باد، چه با شتاب حجّ خود را انجام دادی؟!»

فرمود: «اگر شتاب نمی کردم دستگیر می شدم». آن گاه امام از اوضاع کوفه پرسید.

عرض کردم: از کسی که آگاه است، پرسیدی «قلوب الناس معک و أسیافهم علیک»؛ دلهای مردم با تو و شمشیرهایشان بر علیه توست.

حضرت فرمود:

إِنْ نَزَلَ الْقَضَاءُ بِمَا نُحِبُّ فَنَحْمَدُ اللهَ عَلَى نَعْمَائِهِ وَهُوَالْمُسْتَعَانُ عَلَى أَدَاءِ الشُّكْرِ وَإِنْ حَالَ الْقَضَاءُ دُونَ الرَّجَاءِ فَلَمْ يَبْعُدْ مَنْ كَانَ الْحَقَّ نِيَّتُهُ وَالتَّقْوَى سِيرَتُه؛(1)

اگر قضای خداوندی آن گونه که می خواهیم و دوست داریم نازل شود، خدا را بر نعمت ها یش سپاس می گوییم و در شکرش نیز از او کمک می جوییم و اگر قضای إلهی برخلاف امید ما فرود آید، این برای آن کسی که انگیزه اش حقّ و در نهادش تقواست دور از انتظار نیست.

5. عبدالله بن مطیع از عراق به سوی مکّه برمی گشت و امام حسین(علیه السلام) از مکّه به سوی کوفه در حال حرکت بود. در راه امام حسین(علیه السلام) را ملاقات نمود و سؤال کرد: ای سبط پیامبر چه چیزی تو را از مکّه و مدینه به سوی کوفه حرکت داده است؟

ص: 209


1- . الارشاد، ص 218، تاریخ الطبری، ج 3، ص 296. بحار الانوار، ج 44، ص 365.

امام(علیه السلام) فرمود: عراقیان نامه نوشتند و مرا به سوی خود فرا خوانده و دعوت نمودهاند.

عبدالله بن مطیع عرض کرد: تو را قسم می دهم که به سوی کوفه نروی که تو را می کشند.

امام(علیه السلام) فرمود:

لَنْ يُصِيبَنَا إِلاّ مَا کَتَبَ اللهُ لَنَا؛(1)

جز آن چه که خداوند مقرّر فرموده به ما نخواهد رسید.

6. امام حسین(علیه السلام) در دعای عرفه به خداوند متعال عرضمی کند:

اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي أَخْشَاكَ كَأَنِّي أَرَاكَ وَأَسْعِدْنِي بِتَقْوَاك وَلا تُشْقِنِي بِمَعْصِيَتِكَ وَخِرْ لِي فِي قَضَائِكَ وَبَارِكْ لِي فِي قَدَرِكَ حَتَّى لا أحِبَّ تَعْجِيلَ مَا أَخَّرْتَ وَلا تَأخِيرَ مَا عَجَّلْت؛(2)

خدایا! به من مقام ترس و خشیت از جلال و عظمتت را عطا کن که گویا تو را می بینم و مرا به تقوا و طاعت خویش سعادت بخش و به واسطة نافرمانیت شقاوت مند مگردان و قضا و قدر خودت را برای من خیر و مبارک گردان تا چنان نباشم که تعجیل آن چه را که تو تأخیر انداخته ای بخواهم و نه تأخیر آن چه را که تو پیش انداخته ای بخواهم.

عجله در چیزی که خداوند به تأخیر انداخته با رضایت سازگار نیست بلکه سخط است. در حال خود تأمل کنیم. ما چگونه ایم. آیا ما

ص: 210


1- . اخبار الطوال، ص 246.
2- . بحار الانوار، ج 95، ص 219.

هم مانند سیدالشهدا(علیه السلام) راضی به رضای حق تعالی هستیم یا برای رسیدن به خواسته ها یمان عجله داریم و گاهی اعتراض می کنیم که چرا به سرعت خواسته ها یمان عملی نمی شود.

7. هنگامی که سیدالشهدا(علیه السلام) و اصحاب و یارانش وارد صحرای کربلا شدند و خیمه گاه را برپا کردند، به خواهرش حضرت زینب کبری(علیها السلام) فرمود:

يَا أخْتَاهْ تَعَزَّيْ بِعَزَاءِ اللهِ فَإِنَ سُكَّانَ السَّمَاوَاتِ يَفْنُونَ وَأَهْلَالأَرْضِ كُلَّهُمْ يَمُوتُون؛(1)

خواهر جان! در راه خدا شکیبایی کن، زیرا ساکنین آسمان ها همه فانی می شوند و اهل زمین همه می میرند.

آری، مقام رضایت است که امام حسین(علیه السلام) را هم چون کوه استوار نگاه داشت و با وجود آن همه سختی و مصیبت اثری از اضطراب و نگرانی در چهرة او دیده نشد بلکه هرچه به لحظة شهادت نزدیکتر می شد چهرة او برافروخته تر و نورانی تر می گردید.

حسینی شدن یعنی رفتن به سمت مقام رضا، حسینی شدن یعنی کریم بودن، حسینی شدن یعنی عفیف بودن، حسینی شدن یعنی رأفت داشتن، حسینی شدن یعنی صداقت داشتن، حسینی شدن یعنی همّت داشتن، حسینی شدن یعنی محبّت داشتن، حسینی شدن یعنی غیرت داشتن و در یک کلمه حسینی شدن یعنی حرکت به سوی آراستگی به فضایل اخلاقی.

ص: 211


1- . لهوف، ص 82.

روز عاشورا وقتی سیدالشهدا(علیه السلام) یکّه و تنها شد، خطاب به زینب کبری(علیها السلام) و زنان حرم فرمود:

اِسْتَعِدُّوا لِلْبَلَاء وَاعْلَمُوا أَنَّ الله تَعَالَی حَامِيکُم وَحَافِظُکُم...؛(1)

آمادة بلاها باشید و بدانید که خداوند نگهدار و یاور شماست....حضرت زینب کبری(علیها السلام) تالی تلو معصوم بوده و به مقام رضا واصل شده است. آری، اوست که در مجلس ابن زیاد می فرماید:

ما رأيتُ إلّا جميلاً؛(2)

جز زیبایی چیزی ندیدم.

و با قدرت و صلابت هم در کوفه و هم در شام، مجلس ابن زیاد و یزید را مدیریت می کند. آن گاه چگونه عدّه ای حضرت زینب(علیها السلام) را به گونه ای دیگر معرفی می کنند و بعضی کارها و سخنان را به این بانوی با فضیلت نسبت می دهند که حاکی از ضعف و نارضایتی اوست؟ کسی که به «مقام رضا» رسیده باشد این کارها برای او باعث سقوط در درجات معنوی است.

روضه

روز عاشورا بعد از شهادت امام حسین(علیه السلام) چهار مصیبت به اهل بیت(علیهم السلام) وارد شد و زینب کبری(علیها السلام) همة این ها را شاهد و ناظر بوده

ص: 212


1- . الدمعة الساکبة، ج 4، ص 346.
2- . لهوف، ص 160.

و تحمل کرده است.

مصیبت اول: غارت وسایل امام حسین(علیه السلام) یعنی شمشیر، کلاه خود، انگشتر و حتی لباس های حضرت را به غارت بردند(1) و بدن مطّهر سیدالشهدا(علیه السلام) سه روز عریان بر خاک کربلا بود.

در تاریخ نوشتهاند چه کسی شمشیر، انگشتر و ... را به غارت بردهاست و این نانجیب ها بعدها به جنایات خود افتخار می کردند و حتی طائفه های آن ها به نام وسایلِ به غارت برده شده، معروف و مشهور شدند.(2)

مصیبت دوم: تاختن اسب بر پیکر امام حسین(علیه السلام)؛ عمر بن سعد فریاد زد: چه کسی حاضر است بر بدن حسین(علیه السلام) اسب بتازد؟ ده نفر سوار بر اسب های تازه نعل شده بر بدن حضرت تاختند به حدی که پیکر حضرت گویا به زمین چسبیده بود.(3)

مصیبت سوم: تاراج خیمه ها؛ آن نابکاران سپس به سوی خیمه ها هجوم آورده و همه چیز را غارت کردند؛ حتی چادر از سر زن ها کشیدند.(4)

مصیبت چهارم: آتش زدن خیمه ها؛ نانجیبی فریاد زد: «أحرقوا بيوت الظالمين»؛ خیمة ستمگران را به آتش بکشید و این کار را کردند.(5)

حال زینب(علیها السلام) تنها شده و بار مسئولیت کاروان بر دوش اوست. کودکان در بیابان هریک به سویی می دوند. طفلی دامنش آتش گرفته و

ص: 213


1- . در کربلا چه گذشت (ترجمه نفس المهموم)، ص 333.
2- . همان.
3- . همان، ص 343.
4- . همان، ص 338.
5- . بحار الانوار، ج 45، ص 58.

زینب کبری(علیها السلام) آتش را خاموش می کند. طفل دیگری گریه می کند باید او را آرام کند، خدا می داند این بانو در آن لحظات چه حالی داشت و بر او چه گذشت.بسوی شام و کوفه ام چه ظالمانه می برند

نمی روم ولی مرا به تازیانه می برند

سر ترا به نیزه ای نشانده دشمن علی(علیه السلام)

نمی روم ولی مرا به این بهانه می برند

امام سجاد(علیه السلام) می فرماید:

آن روز به عمه ام زینب(علیها السلام) خیلی سخت گذشت. اما همان شب نیز نماز شبش ترک نشد.

«ألا لعنة الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذّین ظلموا ای منقلب ینقلبون»

ص: 214

11- ریشة فضایل و رذایل اخلاقی

اشاره

أعوذ بالله مِن الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السلام علی اشرف الانبیاء و المرسلین حبیب اله العالمین

ابی القاسم المصطفی محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و اللعن علی اعدائهم اجمعین

مواردی را به عنوان اصول اخلاقی و تربیتی قیام سیدالشهدا(علیه السلام) و نهضت عاشورا بیان کردیم. البتّه موارد مذکور مهم ترین و شاخص ترین اصول اخلاقی قیام امام حسین(علیه السلام) است والّا اصول دیگری هم وجود دارد که در وقت و مجال دیگری باید به آن پرداخت.

آن چه مهّم است این است که این اُصول اخلاقی در سخت ترین شرایط و مصیبت ها و شداید از ناحیه سیدالشهدا(علیه السلام) و یارانش نادیده گرفته نشد بلکه هرچه مصیبت ها و فشارهای روحی بیشتر می شد، این اُصول بیشتر تجّلی پیدا می کرد.

از آن جا که این اصول اخلاقی ریشه در فطرت انسان ها دارد، هر

ص: 215

کسی با هر دین و مسلک و عقیده ای با واقعة عاشورا و شخصّیت امامحسین(علیه السلام) آشنا شود، مجذوب این شخصیت و یاران وفادار او می گردد. حتی غیر مسلمان ها؛ بودایی ها، مسیحی ها، مارکسیست ها، همگی تحت تأثیر این شخصّیت قرار می گیرند؛ چون مطابق با فطرت آن ها است و به همین جهت این قیام را مورد تحسین قرار می دهند.

رعایت اخلاق در شرایط عادی چندان مهّم نیست. اکثر ما در شرایط عادی سعی می کنیم اخلاقی زندگی کنیم. در شرایط عادی شاید دروغ نگويیم، اهل عفّت و با محبّت باشیم، اما چنان چه شرایط تغییر کند و در محیط کسب و کار یا در زندگی یا در اداره و خانواده کمی اوضاع سخت شود، خوش اخلاقی رنگ می بازد. صداقت تبدیل به کذب و دروغ می شود، انسان رقیق القلب ناگهان قسی القلب می شود و یا عفت را زیر پا می گذارد و... .

بنابراین حفظ این اصول در شرایط سخت بسیار مهّم است و سید الشهدا(علیه السلام) در اوج مصیبت ها این اُصول را حفظ کرد و به دیگران هم رعایت آن را توصیه نمود.

سوال مهم و اساسی آن است که رمز دستیابی به فضایل اخلاقی و عامل اتصاف به رذایل اخلاقی کدام است؟

آن چه منشأ تجمع همة فضیلت ها در شخصیتی مثل امام حسین(علیه السلام) و یارانش می شود چیست؟ چه عاملی سبب جمع شدن همة رذایل اخلاقی در بنی اُمیّه و عمّالش شده است؟ این سوالی است که پاسخ آن می تواند مسیر زندگی همة ما را تعیین کند و هم چون مشعلی فروزان

ص: 216

فراروی ما قرار گیرد. برای این منظور ابتدا لازم است اشاره ایکوتاه به مسئلة فطرت داشته باشیم.

خلقت انسان بر فطرت الهی

قرآن کریم می فرماید:

«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ»؛(1)

به یقین ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم [که شایسته هرگونه مقام و منزلت و بزرگواری است]، اما پس از آن [به سبب کفر، عصیان و گناه] او را به پست ترین مرحله بازگرداندیم.

انسانی که خلقتش در «أحسن التقویم» است به «أسفل السافلین» می رسد. تفاوت سپاه سیدالشهدا(علیه السلام) و سپاه یزید در همین دو نقطه است. هر دو در «أحسن التقویم» خلق شدند، اما یک گروه به بالاترین مرتبه رسیدند و گروهی دیگر به «أسفل السافلین» سقوط کردند. عامل صعود و سقوط این دو گروه چیست؟

خداوند متعال فرمود:

«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ»؛

به یقین ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم.

سؤال این است که بهترین صورت و نظامی که انسان طبق آن آفریده

ص: 217


1- . سورة تین، آیة 4 و 5.

شده، کدام است؟ پاسخ این سؤال را از خود قرآن می توان یافت:

«فِطْرَةَ اللهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا»؛(1)

[بهترین حالتی که انسان بر طبق آن خلق شده] فطرت و سرشت الهی است که خداوند انسان ها را بر آن آفریده است.

انسان ها بر فطرت الهی خلق شدهاند و استثنایی در کار نیست. فطرت الهی نوری است از جانب پروردگار متعال که در وجود همة انسان ها نهاده شده است. در حدیث قدسی آمده:

خَمَّرْتُ طِينَةَ آدَمَ بِيَدِي أَرْبَعِينَ صَبَاحاً؛(2)

آدم را با دست خودم در چهل روز مخمر ساختم [آفریدم].

این فطرت، فطرتی است که طالب و عاشق حق تعالی است.

پس چگونه انسان هایی که با این فطرت پاک خلق شدهاند به «اسفل السافلین» سقوط می کنند و در منجلاب قساوت، عداوت و دنائت گرفتار می شوند؟ برای دانستن این مطلب لازم است با ابعاد مختلف وجودی انسان آشنا شویم.

ابعاد وجود انسان

انسان دارای دو بُعد می باشد:

1. بُعدی از انسان متوجّه عالم بالا و ملکوت یعنی عالم غیب وروحانیت است.

ص: 218


1- . سورة روم، آیة 30.
2- . عوالی اللئالی العزیزیة فی الاحادیث الدینیة، ج 4، ص 98.

2. بُعد دیگر انسان متوجه عالم شهادت و عالم طبیعت است.

فطرت (آن چیزی که خداوند متعال در وجود انسان قرار داده) توّجه به عالم ملکوت و روحانیت دارد ولی چون انسان در این دنیا زندگی می کند، توجه به عالم شهادت و طبیعت هم دارد. انسان مولود این دنیاست. وقتی بچه ای به دنیا می آید و قدم در عالم طبیعت می گذارد، سر و کارش با محسوسات و مادّه است و لذا با آن چه که به ظاهر می بیند مشغول می شود؛ زیرا چشم به عنوان یکی از ابزاری که در اختیار انسان است محدود بوده و فقط محسوسات را می بیند. اما عالم ملکوت و غیب با این چشم قابل درک و رؤیت نیست.

پس نفس ارتباط با طبیعت و دنیای مادی زمینه کدورت را فراهم می کند. شما شنیده اید که می گویند بچه پاک است، این بدان جهت است که هنوز آغشته به دنیا نشده است.

به مرور که انسان رُشد و نمو پیدا می کند و ارتباط او با محیط پیرامونش بیشتر می شود، توجه او به آن چه در دنیاست، افزون تر می گردد و این موجب نزاع درونی بین توجه به عالم غیب و توجه به عالم شهود می شود. از طرفی انسان به حسب فطرت خویش متوّجه عالم بالا و ملکوت است و از سوی دیگر به دلیل ارتباط با دنیا متوجه عالم شهود و طبیعت. بچّه هرچه بزرگ تر می شود، توجه اش به مظاهر دنیوی بیشتر می گردد؛ چون انسان باید غذا بخورد، ازدواج کند. در طول زندگی بیمار می شود و در یک کلام باید در این دنیا زندگی کند،لذا این مقدار توجه به دنیا اجتناب ناپذیر است. مشکل این جاست که

ص: 219

انسان باید بین توجه به عالم ملکوت و عالم ماده جمع کند و بداند توجه به هریک تا چه اندازه باید باشد. این نقطه ای است که زمینة خطا و انحراف در آن فراهم می شود. چنان چه انسان در تشخیص اصل و فرع اشتباه کند و به جای آن که توجه اصلی او به عالم ملکوت باشد، متوجه عالم طبیعت شود، انحراف و سقوط او آغاز می گردد.

رابطة فطرت و دین

در این میان خداوند متعال برای کمک به انسان در تنازع بین «توجه به عالم غیب» و «توجه به عالم طبیعت» از سر لطف، اقدام به ارسال رسل و انزال کتب نموده است. یعنی خداوند یک سرمایة اوّلیه به نام «فطرت» به ما عنایت فرمود. سپس «انبیا و کتاب های آسمانی» را برای ما فرستاد تا نقشة راه را به ما نشان دهد و بگوید راه نجات در این تنازع کدام است. درست مانند پدری که به فرزندش سرمایه ای داده و به او می گوید: دنبال تجارت برو و پس از آن راه کسب و تجارت را هم به او نشان دهد و به او بیاموزد که اگر می خواهی سود کنی راهش این است که با چه کسانی معامله کنی و با چه کسانی وارد معامله نشوی.

خداوند تبارک و تعالی دقیقاً همین کار را انجام داده است. ابتدا سرمایه ای به نام فطرت به انسان عنایت فرموده و همه از آن برخوردارند. هیچ کس نمی تواند بگوید من این سرمایه را ندارم. پس ازآن نیز نقشة راه را به انسان نشان داده؛ یعنی انبیا را همراه با کتب آسمانی فرستاده و فرموده: این گونه زندگی کنید تا سرمایه تان افزون

ص: 220

شود. اگر می خواهید سرمایة شما بیشتر شود راهش این است و الاّ سرمایه را تباه کرده و نه تنها به جایی نمی رسید بلکه سرمایه را هم از دست می دهید و ورشکسته مطلق می شوید.

البتّه فطرت و تعالیم انبیا کاملاً بر هم منطبق هستند یعنی هر دستوری که در شریعت وارد شده مطابق فطرت انسان است؛ مثلاً در مورد واجبات و محرّمات گفتهاند که هر کدام از نماز، روزه، حجّ و ... مطابق با کدام شعبه از فطرت است.

به هر حال خداوند عزّوجل دو لطف بزرگ در حق ما روا داشته: یکی این که سرمایة اولیة «فطرت» را در اختیار ما قرار داده و دیگر آن که نقشة راه «تعالیم انبیای الهی» را هم در برابر ما نهاده است. فطرت و تعالیم انبیا به ما می گویند: چه کارهایی باید انجام دهیم تا توجّه به عالم غیب پیدا کنیم و کدورت ها و آلودگی ها یی که در اثر توجه به عالم طبیعت پیدا می شود، از ما دور گردد.

پس اوامر و نواهی الهی راه تجارت با سرمایة اوّلیة فطرت است و کسی نمی تواند بدون اطاعت و پیروی از این اوامر و نواهی راه به جایی ببرد. برخی افراد از جمله مدعیان عرفان های کاذب می گویند: احکام و تعالیم دینی پوسته و قشر است، در حالی که ما باید به حقیقت برسیم. متأسفانه این گونه افراد به عناوین مختلف جوانان ما را فریب می دهند و به ادّعای واهی رسیدن به حقیقت، شریعت را زیر سوالمی برند ولی باید دانست غیر از راه شریعت و متعبّد بودن نسبت به احکام آن، راه دیگری برای رسیدن به حقیقت وجود ندارد. اگر کسی

ص: 221

گمان کند با کنار گذاشتن شریعت می تواند به حقیقت برسد، اشتباه بزرگی کرده است. تعالیم انبیا؛ احکام، عقاید و اخلاق، همگی نقشة راه ماست. ما با آن سرمایة اوّلیه و این نقشة راه می توانیم به حقیقت برسیم و به قله ای که خداوند متعال برای ما در نظر گرفته، دست یابیم.

محبّت دنیا مهم ترین مانع شکوفایی فطرت

با توجه به این که انسان در عالم طبیعت و این دنیا زندگی می کند، هرچه پیش می رود و از لذّت های دنیا بیشتر بهره مند می شود علاقه اش نسبت به دنیا افزون تر می گردد؛ مثلاً از غذای خوبی که می خورد لذّت می برد، آن گاه این لذّت را مبنای لذّت های بعدی قرار می دهد و میل او بیشتر می شود یا از ریاست لذّت می برد، لذا این باعث می شود که بیشتر به سمت آن برود. این لذّت ها به تدریج باعث می شود توجه انسان به عالم طبیعت بیشتر و به مرور زمان فطرت گرفتار زنگار شده و در نتیجه توجه انسان به عالم غیب ضعیف تر شود.

البته همة امور در این دنیا لذت بخش نیستند بلکه چه بسا زندگی در این دنیا محفوف به درد و رنج و الم هم باشد، اما درد و رنج لزوماً موجب توجه به عالم غیب نمی شود و حتی ممکن است شخص دردمند و رنجیده را بیشتر متوجه دنیا کند لکن به نحوی دیگر.

اساساً خصوصیت روح انسانی این است که هرچه توجه اش به عالم مادّه و طبیعت بیشتر شود، ارتباطش با عالم غیب ضعیف تر می شود و هرچه ارتباطش با عالم غیب بیشتر شود توجه اش به عالم ماده و

ص: 222

طبیعت ضعیف تر می شود. حتما داستان هایی را از مرتاض های هندی شنیده اید که چه کارهای خارق العاده ای انجام می دهند. آنان با آن که مسلمان نیستند، اما قدرت های فوق العاده ای دارند. این بدان جهت است که روح آنان در اثر ریاضت ها و سختی های بعضاً نامشروع تقویت شده است. در این که مرتاض ها راه را اشتباه طی می کنند، تردیدی نیست ولی این یک اصل مسلّم است که هرچه روح آدمی از این عالم و اسارت طبیعت و مادیات آزادتر باشد، قوی تر خواهد شد.

به هر حال اگر مراقب نباشیم به مرور لذّت های دنیا و توجه به عالم طبیعت، آن چنان در ما رسوخ می کند که روح بلند آزاد ما را اسیر خود کرده و نور فطرت در ما ضعیف و سپس خاموش می شود. ضعف و خاموشی نور فطرت هم منشأ همة فسادها و آلودگی ها و موجب همة رذایل اخلاقی است.

آری، فطرت؛ آن سرمایه ای که خداوند از روز اوّل در نهاد و جان ما قرار داده، تدریجا به دلیل انس با طبیعت و ماده تباه می شود. سرمایه ای را که باید با آن معامله و سود می کردیم؛ روز به روز کم و کمتر می شود و در نهایت باعث سقوط به منجلاب فساد و تباهی می گردد.

این که حضرت علی(علیه السلام) می فرماید: «حُبُ الدُّنْيَا رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَة»؛ «محبت نسبت به دنیا ریشة هر گناه و خطایی می باشد»،(1)مقصود آن است که محبّت دنیا امر مذمومی است، نه خود دنیا بلکه دنیا بستری برای کمال انسان می باشد که خداوند متعال آن را آفریده است. محبّت به دنیا سبب

ص: 223


1- . تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ح 2519.

می شود انسان توجه اش صرفاً به عالم طبیعت باشد و از عالم ملکوت غافل شود. این محبّت مهم ترین مانع شکوفایی فطرت است.

اگر بنی اُمیّه آن قدر از خود پستی نشان دادند و مرتکب جنایات بسیار شدند علتّش فقط «حبّ الدنیا» و دستیابی به قدرت وثروت دنیای فانی بود. امام حسین(علیه السلام) دربارة فانی بودن دنیا می فرماید: «دنیا هم چون سوار شدن و پیاده شدن از اسب زود گذر است».

البته دنیا جاذبه های زیادی دارد و گذشتن از آن چندان ساده نیست. هر روز در این دنیا شیاطین و زرق و برق های آن ما را به سوی خود دعوت می کنند. دنیا فقط ثروت و مقام نیست. بعضی اوقات دنیا در جلب توجه و رغبت مردم است. گاهی دنیا جلب رضایت مردم است. وسوسه های دنیوی برای افراد مختلف متفاوت می باشد. چه بسا کسانی زهد پیشه کنند و به عبادت مشغول باشند ولی این دنیای آن ها باشد؛ یعنی همة سعی و تلاش آن ها این است که به این عنوان شناخته و به زهد و تقوا معروف شوند.

هیچ کس غیر از خداوند متعال و خود ما از قلوب ما آگاه نیست. بنابراین باید خودمان را ارزیابی کنیم که آیا واقعا برای دنیا کار می کنیم یا برای آخرت؟

برای امیرالمؤمنین(علیه السلام)، چه زمانی که تمام مملکت اسلامیزیر سیطره اوست و چه آن هنگام که به ظاهر قدرت و حکومتی ندارد، یکسان است؛ چون محبّت دنیا در دلش وجود ندارد. ما باید سعی کنیم پیرو آن حضرت باشیم و در این مسیر قرار بگیریم.

ص: 224

اعتدال راه نجات

بشر غالباً یا راه افراط یا راه تفریط را پیش می گیرد. عدّه ای آن قدر در دنیا و مادیات غرق شدند که آخرت را به فراموشی سپردند و در مقابل، عدّة دیگری به جهت ترسی که از دنیا داشتند به کلی دنیا را رها کرده و رهبانیت اختیار کردند. این تفکر از صدر اسلام وجود داشته و مورد مذّمت قرار گرفته است.

روزی سه زن خدمت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) رسیده و از همسرانشان گلایه کردند. یکی گفت: همسر من لب به گوشت نمی زند. دیگری گفت: همسر من هیچ گاه بوی خوش استعمال نمی کند، سومی گفت: همسرم به من توجه نمی کند. پیامبر(صلی الله علیه و آله) پس از شنیدن این جملات ناراحت شده و بلافاصله به سوی مسجد حرکت کردند، به گونه ای که لباس ایشان در راه به زمین کشیده می شد. حضرت بعد از حمد و ستایش خداوند متعال فرمود: «چرا عدّه ای از اصحابم گوشت نمی خورند، از بوی خوش استفاده نمی کنند و با زنان آمیزش ندارند»؟ سپس فرمود: «بدانید! من گوشت می خورم، از بوی خوش استفاده می کنم و با همسرانم آمیزش دارم،پس هر کس از سیره و سنّت من روی برگرداند، از من نیست».(1)

عدّه ای حلال خداوند را هم حرام می کنند. این ها تفریط است. متأسفانه بشر گرفتار افراط یا تفریط می شود. حضرت علی(علیه السلام) می فرماید:

ص: 225


1- . الکافی، ج 5، ص 496. بحارالانوار، ج 22، ص 124.

لا يُرَى الْجَاهِلُ إِلَّا مُفَرِّطا أو مُفَرَّطا؛(1)

جاهل و نادان دیده نمی شود جز در حالت افراط (زیاده روی) یا تفریط (کوتاهی).

از نشانه های جهالت همین افراط ها و تفریط ها ست. جاهل نمی تواند اعتدال داشته باشد، بنابراین از راه صحیح خارج می شود.

امیرالمومنین(علیه السلام) می فرماید:

الْيَمِينُ وَالشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَالطَّرِيقُ الْوُسْطَى هِيَ الْجَادَّة؛(2)

انحراف به راست و چپ [غلط و هر دو] گمراهی است، راه درست و صحیح، میانه روی (اعتدال) است.

در طول تاریخ عدّه ای سر به بیابان گذاشتند و به قول معروف تقوای گریز اختیار کردند. این تقوا ارزش ندارد که کسی خودش را از دنیا کنار بکشد به این جهت که مبادا گرفتار شود! مهّم این است که در متن زندگی و دنیا باشد و تعلّق و دلبستگی پیدا نکند.

با توجه به آن چه گفتیم روشن و واضح می شود که ریشة رذایلاخلاقی محبت دنیاست.

نتیجه

اساس همة فضایل اخلاقی «فطرت الهی» است؛ یعنی همان نوری که خداوند متعال به عنوان سرمایه در وجود ما قرار داده و محبت دنیا

ص: 226


1- . تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ح 1161.
2- . الکافی، ج 8، ص 68. بحارالانوار، ج 29، ص 585.

بزرگترین مانع در برابر آن است. آن چه باعث می شود نور فطرت کم فروغ و خاموش شود، حبّ دنیاست که ریشة همة گناهان و رذایل است. این نور در سایة تعالیم انبیا و اخلاق و احکام و عقاید دینی پرفروغ تر شده و موجب سعادت انسان خواهد شد. برای رسیدن به قلة سعادت باید توجه اصلی انسان به عالم ملکوت و عالم غیب باشد و چنان چه توجه او به عالم طبیعت و دنیا معطوف شود بدبختی های او شروع خواهد شد.

آن چه بنی اُمیّه را به آن همه جنایت و قساوت وادار کرد چیزی جز محبت دنیا نبود. اما در مقابل، امام حسین(علیه السلام) نه تنها سرمایة فطرت را حفظ بلکه آن را افزون کرد. سیدالشهدا(علیه السلام) و یارانش در «احسن التقویم» خلق شدند و اوج گرفتند. او و یارانش، این راه را پیمودند و اخلاق را به تمام معنا مجّسم کردند و به ما این پیام را دادند: «ای انسان می توان در این دنیا زندگی کرد و به اصول اخلاقی پایبند بود».

اینک بر ما لازم است فضایل اخلاقی آن حضرت را بشناسیم و حسینی شویم؛ حسینی شدن یعنی انسان سعی کند خود را به صفاتیمانند: «کرامت، صداقت، غیرت، محبّت، همّت، رأفت، عفّت، رضایت، و حرّیت» آراسته کند و در مقابل، یزیدی بودن یعنی رذایلی مانند دنائت، قساوت، ذلّت در انسان متجلی شود. شخصی که غیرّت، عفت و صداقت ندارد و قسی القلب است و تن به هر ذلّت و پستی می دهد، یزیدی است.

ان شاء الله خداوند به حق این مجالس به ما توفیق عنایات فرماید

ص: 227

روز به روز حسینی تر شویم و این فضایل اخلاقی را کسب کرده و رذایل اخلاقی را از خود دور کنیم.

روضه

امشب بنا بر روایتی شب شهادت امام زین العابدین(علیه السلام) است. امام(علیه السلام) با جسمی رنجور و بیمار شاهد حوادث تلخ و وقایع ناگوار روز عاشورا بود، اما توانایی یاری پدر بزرگوارش را نداشت، لذا به شدّت غمگین و متاثر بود.

امام سجاد(علیه السلام) دو بار در روز عاشورا با وجود ضعف و بیماری سعی کرد به کمک سیدالشهدا(علیه السلام) برود. اما صدای امام حسین(علیه السلام) بلند شد؛ «خواهرم فرزندم علی(علیه السلام) را دریاب»(1) و به دنبال آن، حضرت زینب کبری(علیها السلام) مانع میدان رفتن امام سجاد(علیه السلام) شدند.تا چند سال بعد از وقایع کربلا، هرگاه امام سجاد(علیه السلام) چشمش به آب می افتاد به یاد تشنگی امام حسین(علیه السلام) و فرزندانش گریه می کرد.

روزی شخصی امام زین العابدین(علیه السلام) را دید، در حالی که به سجده افتاده و گریه می کند. عرض کرد: «آیا وقت حُزن به پایان نرسیده است»؟ امام سجاد(علیه السلام) فرمود:

وَيْحَكَ إِنَّ يَعْقُوبَ بْنَ إِسْحَاقَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ كَانَ نَبِيّاً ابْنَ نَبِيٍّ كَانَ لَهُ اثْنَا عَشَرَ ابْناً فَغَيَّبَ اللهُ سُبْحَانَهُ وَاحِداً مِنْهُمْ فَشَابَ رَأْسُهُ مِنَ الْحُزْنِ وَاحْدَوْدَبَ ظَهْرُهُ مِنَ الْغَمِّ وَذَهَبَ بَصَرُهُ مِنَ الْبُكَاءِ وَابْنُهُ

ص: 228


1- . بحارالانوار، ج 45 ص 46.

حَيٌّ فِي دَارِ الدُّنْيَا وَأَنَا فَقَدْتُ أَبِي وَأَخِي وَسَبْعَةَ عَشَرَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي صَرْعَى مَقْتُولِينَ فَكَيْفَ يَنْقَضِي حُزْنِي وَيَقِلُّ بُكَائِي؛(1)

وای بر تو، یعقوب پیامبر(صلی الله علیه و آله) در میان دوازده پسر، یکی از پسرانش (حضرت یوسف) از نظرش غایب گردید و از اندوه هجر او موی سرش سفید گشت و از انبوه غم کمرش خم شد و از گریة بسیار چشمانش نابینا شد، درحالی که فرزندش زنده بود [و فقط از او دور بود] ولی من دیدم که پدرم، برادرم و هفده نفر از بستگانم را چگونه کشتهاند. پس چگونه حُزن من تمام شده و گریه ام قطع شود؟

هنگام افطار در ماه رمضان آب بر سفره می آوردند. اشک از چشمان حضرت سرازیر می شد. همیشه به یاد عطش سیدالشهدا(علیه السلام) وبرادرانش بود.(2)

عمر بن سعد نزدیک ظهر روز یازدهم فرمان حرکت به سمت کوفه را صادر کرد. سر امام را زودتر به کوفه فرستاد و سرهای دیگر بر بالای نیزه ها بودند. زینب(علیها السلام) و همسر و فرزندان سیدالشهدا(علیه السلام) چه حالی داشتند؟ کاروان را حرکت دادند، اما چگونه؟

کاروان را از کنار کشته ها عبور دادند. چشم زن ها و بچه ها به کشته های بی سر افتاد. ناگهان صدای ناله و شیون بلند شد و مانند برگ خزان خود را از روی شترها به زمین انداختند.

زینب کبری(علیها السلام) جمله ای فرمود که دوست و دشمن با شنیدن آن گریه

ص: 229


1- . بحارالانوار، ج 45، ص 149.
2- . در کربلا چه گذشت (ترجمه نفس المهموم)، ص 428.

کردند. تا چشمان مبارک آن حضرت به پیکر بدون سر سیدالشهدا(علیه السلام) افتاد، جدّ بزرگوارش را مورد خطاب قرار داد و عرض کرد:

يَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَيْكَ مَلِيكُ السَّمَاءِ هَذَا حُسَيْنٌ بِالْعَرَاء مَسْلُوبُ الْعِمَامَةِ وَ الرِّدَا مَقَطَّعُ الْأَعْضَاءِ وَ بَنَاتُكَ سَبَايَا إِلَى اللَّهِ الْمُشْتَكَى وَ إِلَى عَلِيٍّ الْمُرْتَضَى وَإِلَى فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ وَإِلَى حَمْزَةَ سَيِّدِ الشُّهَدَاء؛

ای محمد(صلی الله علیه و آله)! ای رسول خدا(صلی الله علیه و آله)! درود فرمانروای آسمان ها بر تو باد! این حسین(علیه السلام) توست که در بیابان خشک و سوزان به خون خویش غوطه ور گردیده و با پیکری قطعه قطعه بر خاک افتاده است!ای محمّد(صلی الله علیه و آله) این دختران آزادة تو هستند که به بند اسارت کشیده شدهاند. شکایت می برم به خداوند و به جدم رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) و به پدرم علی(علیه السلام) و به مادرم فاطمه زهرا(علیها السلام) و به حمزه سیدالشهدا».(1)

ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان

بر پیکر شریف امام زمان فتاد

پس با زبان پر گله آن بضعة الرسول

رو در مدینه کرد که یا ایها الرسول

این کشتة فتاده به ها مون حسین توست

وین صید دست و پا زده در خون حسین توست

«ألا لعنة الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذّین ظلموا ای منقلب ینقلبون»

ص: 230


1- . بحارالانوار، ج 45، ص 58.

دعای پایانی

در پایان چند کلمه ای دعا کنیم و با این اشک های پاک خدا را قسم دهیم تا حوائج مشروعة ما را برآورده به خیر بفرماید.

خدایا: تو را به محمد و آل محمد(علیهم السلام) لحظه ای ما را به خودمان وامگذار.

خدایا: تو را به مظلومیت اهل بیت علیهم السلام امام زمان را از ما راضی و خشنود بگردان.

خدایا: تو را به خون دل زینب(علیها السلام) با ظهور امام زمان اسلام و مسلمین را عزت عنایت بفرما.

خدایا: تو را به خون سیدالشهدا(علیه السلام) عاقبت همة ما ختم به خیر بفرما.

خدایا: تو را به ابوالفضل العباس ما را وفادار به اهل بیت علیهم السلام بمیران.

خدایا: تو را به شهدای کربلا این نظام و انقلاب را حفظ بفرما.

خدایا: تو را به خون دل بچه های امام حسین(علیه السلام) دشمنان این مملکت و انقلاب را نابود بگردان.

خدایا: تو را به عزت و جلالت درجات امام راحل ما را متعالیبگردان.

خدایا: تو را به اشک های زینب کبری(علیها السلام) حوزه های علمیه، مراجع

ص: 231

تقلید به ویژه رهبر معظم انقلاب را حفظ بفرما.

خدایا: تو را به امام سجاد(علیه السلام) همة بیماران به ویژه منظورین را لباس عافیت بپوشان.

خدایا: تو را به علی اکبر امام حسین(علیه السلام) جوانان ما را از شر بدخواهان محافظت بفرما.

خدایا: تو را به مظلومیت امیرالمؤمنین(علیه السلام) از همة مظلومین عالم رفع ظلم بفرما.

و بار خدایا: این قلیل توسلات و عزاداری از همة ما قبول و ذخیرة قبر و قیامت ما قرار بده و ثواب و بهره ای از آن به ارواح مؤمنین و مؤمنات و ذوی الحقوق و آن ها که در انتظارند، عائد و واصل بفرما.

«اللهم ارنی الطلعة الرشیدة و الغرة الحمیدة و اجعلنا من اعوانه و انصاره»

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص: 232

کتاب نامه

* قرآن کریم.

1. الاحتجاج علی أهل اللجاج، نشر مرتضی، مشهد، 1403ق، اوّل.

2. احقاق الحقّ، سید نور الله حسینی مرعشی تستری، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، قم.

3. اخبار الطوال، ابوحنیفة احمد بن داود الدینوری، احیاء الکتب العربی، قاهره، 1960م.

4. اخلاق ناصری، خواجه نصیر الدین طوسی، مؤسسه انتشارات فراهانی، تهران.

5. ارشاد القلوب، حسن بن محمد دیلمی، انتشارات شریف رضی، قم، 1412ق.

6. الارشاد، محمد بن نعمان (شیخ مفید)، کتابفروشی بصیرتی، قم.

7. اسد الغابة فی معرفه الصحابه، ابن اثیر، المکتبة الاسلامیة، تهران، 1336ش.8. الاصابة، ابن حجر عسقلانی، دارالمعرفة، بیروت، 1431ق، دوّم.

9. اعلام الوری بأعلام الهدی، فضل بن حسن طبرسی، مؤسسه آل البیت، قم، 1417ق، اوّل.

ص: 233

10. اعیان الشیعة، سید محسن امین، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، 1403ق.

11. اقبال الاعمال، علی بن موسی ابن طاووس، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1409ق، دوّم.

12. الامالی، محمد بن حسن طوسی، ناشر: دارالثقافة، قم، 1414ق، اوّل.

13. انساب الاشراف، احمد بلاذری، دارالفکر، بیروت، اوّل.

14. بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1403ق.

15. البرهان فی تفسیر القرآن، سید هاشم بحرانی، مؤسسه بعثه، قم، 1374ش، اوّل.

16. البلد الامین والدرع الحصین، ابراهیم بن علی عاملی کفعمی، موسسه الأعلمی للمطبوعات، بیروت، 1418ق، اوّل.

17. تاریخ الطبری، لابی جعفر محمّد بن جریر طبری، تحقیق؛ علی مهنا، موسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1418ق.

18. تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، دارالفکر، بیروت، 1419ق.

19. تحف العقول، حسن بن علی ابن شعبه حرّانی، محقق علی اکبر غفاری، جامعه مدرسین، قم، 1404ق، دوّم.

20. ترجمة الامام الحسین (علیه السلام)ومقتله من الطبقات الکبیر لابن سعد، 168ه، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث.21. الترغیب و الترهیب من الحدیث الشریف لعبد العظیم بن عبد القوی الشامی، داراحیاء التراث، بیروت، 1388ق، سوم.

22. تسلیة العباد در ترجمة مُسکن الفواد، زین الدین بن علی شهید ثانی، مترجم: اسماعیل مجد الادبا خراسانی، هجرت، دفتر نشر میراث مکتوب، 1374ش، اوّل.

ص: 234

23. تسلیة المجالس و زینه المجالس، محمد بن ابی طالب حسینی موسوی، موسسة المعارف الاسلإمیه، قم، 1418ق، اوّل.

24. تصنیف غررالحکم و دررالکلم، عبدالواحد بن محمد تمیمی آمدی، دفتر تبلیغات قم، 1366ش، اول.

25. تفسیر الصافی، محمد بن شاه مرتضی، فیض کاشانی، مکتبة الصدر، تهران، 1415ق، دوّم.

26. التفسیر الکبیر، فخر رازی، دارالکتب العلمیّة، تهران.

27. تفسیر نور الثقلین، عبد علی العروس الحویزی، هاشم رسولی محلاتی، اسماعیلیان، قم، 1415ق، چهارم.

28. تفسیر نور، محسن قرائتی، ناشر، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، تهران، 1383ش.

29. تهذیب الاحکام، محمد بن الحسن طوسی، دارالکتب الإسلامیة، تهران، 1407، چهارم.

30. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، محمد بن علی ابن بابویه، ناشر دارالشریف الرضی، قم، 1406ق، دوّم.

31. جامع الاحادیث الشیعة، آقا حسین بروجردی، انتشارات فرهنگ سبز، تهران، 1386ش.32. جامع الاخبار، محمد بن محمد شعیری، مطبعة حیدریة، نجف، اوّل.

33. چهل حدیث، امام خمینی(قدس سره)، چاپ گلشن، تهران، 1368ش، اوّل.

34. حلیة الابرار فی احوال محمد و آله اطهار(علیهم السلام)، سید هاشم بحرانی، مؤسسه المعارف الإسلامیة، قم، 1411ق، اوّل.

35. الخصال، محمد بن علی ابن بابویه، جامعه مدرسین، قم، 1362ش، اوّل.

ص: 235

36. در کربلا چه گذشت (ترجمه نفس المهوم)، شیخ عباس قمی، مترجم محمد باقر کمره ای، انتشارات مسجد جمکران، 1392ش، سی و دوم.

37. دعائم الاسلام، نعمان بن محمد مغربی، موسسة آل البیت(علیهم السلام)، قم، 1385ش.

38. الدمعة الساکبة، ملا محمد باقر بهبهانی، مؤسسه الاعلمی بیروت، 1409ق.

39. دیوان حافظ، شمس الدین محمّد حافظ، بر اساس نسخه غنی قزوینی، عروج اندیشه، مشهد، 1387ش، دوّم.

40. دیوان نظامی، الیاس بن یوسف نظامی، تصحیح؛ وحید دستگردی، ناشر؛ نگاه، 1390، دوّم.

41. روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، محمد تقی مجلسی، مؤسسه فرهنگی اسلامی کاشانبور، قم، 1406ق، دوم.

42. ریاض الابرار فی مناقب الائمه الأطهار، نعمت الله جزائری، مؤسسه التاریخ العربی، بیروت، 1427ق، اوّل.

43. سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ناشر، دارالاسوة، 1427ق، چهارم.44. سنن ابن ماجه، لأبی عبدالله محمد بن یزید بن ماجه القزوینی، تحقیق: محمد فواد عبدالباقی، داراحیاء التراث، بیروت، 1395ق، اول.

45. شذرات الذهب فی اخبار الذهب، ابن عماد الحنبلی، داراحیاء التراث العربی، بیروت.

46. شرح الکافی، محمد صالح بن احمد مازندرانی، المکتبة الإسلامیة، تهران، 1382ق، اوّل.

47. شرح حدیث جنود عقل و جهل، امام خمینی(قدس سره)، موسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی(قدس سره)، 1377ش، اوّل.

48. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ابی ابن الحدید، مکتبة آیه الله المرعشی النجفی، قم، 1404ق.

ص: 236

49. صحیفة الامام الرضا(علیه السلام)، علی بن موسی، امام هشتم(علیه السلام)، کنگره جهانی امام رضا(علیه السلام)، مشهد، 1406ق، اول.

50. صحیفه امام، مجموعه آثار امام خمینی(قدس سره)، مؤسسه تنظیم نشر آثار امام خمینی(قدس سره)، تهران، 1389ش، پنجم.

51. علل الشرائع، محمد بن علی ابن بابویه، کتابفروشی داوری، قم، 1385ش، اوّل.

52. عوالی اللئالی العزیزیة فی احادیث الدینیة، محمد بن زین الدین ابن ابی جمهور، دارسیدالشهدا(علیه السلام)، قم، 1405ق، اوّل.

53. عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، محمد بن علی ابن بابویه، نشر جهان، تهران، 1378ق، اول.

54. عیون الحکم و المواعظ، علی بن محمد لیثی واسطی، دارالحدیث، 1376ش، اول.55. الغارات، ابراهیم بن محمد ثقفی، انجمن آثار ملی، تهران، 1359ق، اوّل.

56. الفتوح، ابومحمّد احمد بن اعثم کوفی، دارالکتب الاسلامیة، بیروت، 1406ق.

57. الفقه المنسوب إلی الإمام الرضا(علیه السلام)، منسوب به امام رضا(علیه السلام)، مؤسسة آل البیت(علیهم السلام)، مشهد، 1406ق.

58. الکافی، محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی، دارالکتب الإسلامیه، تهران، 1407ق.

59. کامل الزیارات، جعفر بن محمد ابن قولویه، انتشارات دارالمرتضویه، نجف اشرف، 1356ش.

60. کتاب المزار، مناسک المزار، محمد بن محمد مفید، کنگرة جهانی هزاره شیخ مفید، آستان قدس رضوی، مشهد، 1364ش، اول.

ص: 237

61. کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، خواجه نصیر الدین محمد طوسی، شرح جمال الدین علامه حلی، ترجمه: ابوالحسن شعرانی، کتابفروشی اسلامیه، 1398 ق، دوّم.

62. کنز العمال فی سنن الاقوال و الأفعال، علی المتقی بن حسام الدین الهندی، تصحیح: صفوة السقا، مکتبة التراث الإسلامی، بیروت، 1397ق، اول.

63. کنز الفوائد، محمد بن علی کراجکی، دارالذخائر، قم، 1410ق، اوّل.

64. گزیده ای جامع از الغدیر، عبدالحسین امینی نجفی، ترجمه و تحقیق، محمد حسن شفیعی شاهرودی، میراث نبوت، قم، 1429ق، اوّل.

65. گلستان سعدی، سعدی، تصحیح؛ دکتر علی شیروانی، نشر طلا، چاپاوّل.

66. اللهوف علی قتلی الطفوف، علی بن موسی بن طاووس، ترجمه عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، دفتر نشر نوید اسلام، قم، چاپ شانزدهم، 1386ش.

67. اللهوف علی قتلی الطفوف، علی بن موسی ابن طاووس، ترجمه فهری زنجانی، انتشارات جهان، تهران، 1348ش، اول.

68. مثنوی معنوی، جلال الدین محمد بن محمد مولوی، نشر سایا، قم، 1389ش، اوّل.

69. مجموعه آثار استاد شهید مطهری، مرتضی مطهری، صدرا، تهران، 1388ش.

70. مجموعه ورام، ورام بن أبی فراس، مکتبة فقیه، قم، 1410ق، اوّل.

71. المحاسن، احمد بن محمد بن خالد برقی، دارالکتب الاسلامیة، قم، 1371ق، دوّم.

72. مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی، موسسة معارف اسلامی، قم، 1414ق.

73. مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، محمد باقر مجلسی، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1404ق، دوّم.

ص: 238

74. مرزبان وحی و خرد، یادنامه مرحوم علّامه سید محمد حسین طباطبائی، مؤسسه بوستان کتاب، قم، 1381ش، اوّل.

75. المزار الکبیر، محمد بن جعفر ابن مشهدی، دفتر انتشارات وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، 1419ق.

76. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، حسین بن محمد تقی نوری،موسسة آل البیت(علیهم السلام)، قم، 1408ق، اوّل.

77. المستدرک علی الصحیحین، ابی عبدالله الحاکم النیشابوری، مکتب المطبوعات الإسلامیة، بیروت.

78. مشکاة الانوار فی غرر الأخبار، علی بن حسن طبرسی، المکتبة الحیدریه، نجف، 1385ق، دوّم.

79. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، محمد بن الحسن طوسی، مؤسسه فقه الشیعة، بیروت، 1411ق.

80. معالی السبطین، شیخ محمد مهدی حائری، انتشارات شریف رضی، قم، 1049ق.

81. معانی الاخبار، ابن بابویه، قمی، محقّق؛ علی اکبر غفاری، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1403ق، اوّل.

82. معانی الأخبار، شیخ الصدوق، ابن بابویه قمی، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1361ق.

83. معجم الکبیر، ابوالقاسم سلیمان بن احمد طبرانی، احیاء التراث، بیروت، 1404ق .

84. مقتل الحسین(علیه السلام)، ابوالمؤید موفق بن احمد مکی اخطب خوارزم، انتشارات مفید، قم.

ص: 239

85. مقتل مقرّم، سید عبدالرزاق موسوی مقرّم، دفتر نشر نوید اسلام، قم، 1381ش.

86. مکاتیب الائمة(علیهم السلام)، علی احمدی میانجی، دارالحدیث، قم، 1426ق.

87. مکارم اخلاق، حسن بن فضل طبرسی، انتشارات شریف رضی، قم،1412ق، چهارم.

88. من لا یحضره الفقیه، محمد بن علی ابن بابویه، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1413ق.

89. منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، نشر بو کتاب، 1385ش، سوم.

90. ناسخ التواریخ، محمد تقی سپهر، کتابخانه الاسلامیة، تهران، 1363ش.

91. نزهة الناظر و تنبیه الخواطر، حسین بن محمد حلوانی، مدرسه الإمام المهدی، قم، 1408ق، اوّل.

92. نزهة النواظر، محمد بن علی کراجکی، اسلامیه، تهران، اول.

93. نهج البلاغة، محمد بن حسین شریف الرضی، محقق: صبحی صالح، هجرت، قم، 1414ق، اوّل.

94. نهج الفصاحة، ابوالقاسم پاینده، دنیای دانش، تهران، 1382ش، چهارم.

95. الوافی، محمد محسن فیض کاشانی، کتابخانه امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)، 1046ق، اوّل.

96. وسائل الشیعة، محمد بن حسن حُر عاملی، مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، قم، 1409ق، اول.

97. وقعة الطف، لوط بن یحیی ابومخنف کوفی، جامعه مدرسین، قم، 1417ق.

98. پایگاه اطلاع رسانی حوزه

www.hawzah.net

ص: 240

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109