عنوان و نام پديدآور: مجله مکتب وحی سال اول - شماره اول - آذر 86
مشخصات نشر:مشهد: [بی نا]، 1386 -
فاصله انتشار:نامعلوم
يادداشت:فهرست نویسی بر اساس سال اول شماره 3، بهمن 1386.
يادداشت:سردبیر: جعفر فاضل
ترجمه عنوان:Maktab-e-Vahy
شماره کتابشناسی ملی:4889311
دسترسی و محل الکترونیکی:آدرس الکترونیکی منبع
زبان متن نوشتاري يا گفتاري و مانند آن:فارسی
ص: 1
1- سرمقاله/ سردبیر
2- سلسله مباحث تحقیقی در «عقاید وهّابیّت » / آیت الله سیّد جعفر سیّدان
5- معرفی سایت/ معرفی نرم افزار
6- مباحثی کوتاه پیرامون اهل کتاب/ حجت الاسلام استاد مردانی
9- نظر برخی از مراجع تقلید و بزرگان درباره مولوی
10- مصاحبه با آیت الله زنجانی پیرامون مولوی
11- مولوی، شیعه یا سنّی / آیت الله سیّد جواد مدرسی یزدی
13- امکان دیدار امام زمان - عجّل الله تعالی فرجه - در عصر غیبت / جعفر فاضل
18- معرفی کتاب
19- مناجات / مناسب های ماه ذیقعده
20- شرح حال ثامن الائمه عليه السلام
***
نشانی : مشهد مقدس - خ آزادی - پشت باغ نادری - ک سالاری - پ 86
تلفن تماس : 2220903 - 0511
URL:http://www.maktabvahy.com
اسلام آخرین دین الهی است که از هر جهت جامع و کامل است و محتوای بلند آن، جانهای تشنه را سیراب میکند و عمل به دستوراتش انسان را مقرب درگاه احدیت می سازد.
رسول اکرم بخاطر استدامه هدایت بشر، مردم را به رجوع به قرآن و اهل بیت عصمت و طهارت سفارش نمودند و فرمودند مادامی که به این دو تمسک بجویید گمراه نمیشوید. ولی مع الاسف بعضی به جای رجوع به قرآن و اهل بیت، به سراغ افکار بشری رفته و قرآن و روایات را با آن مبانی، توجیه و تفسیر کردند و چنین پنداشتند که متون وحی ناتوان از بیان مطالب خود است و نیازمند به دیگران است.
این جریان باعث ورود افکار بشری به حوزه معارف برحق الهی شده است. بر دانشمندان مکتب اهل بیت است که مردم را ازاین خطر آگاه ساخته و با استناد به مدارک وحی سره را از ناسره تمییز داده و از کیان دین و معارف الهی حفاظت کنند.
از طرفی فعالیت وسیع صوفیه و نیز فرقه های وهابی و بابی و حتی شیطان پرستان خطر دیگری است که جامعه به خصوص جوانان ما را تهدید میکند. حال چه باید کرد؟ آیا ما در این مورد تکلیفی نداریم؟
مجله مکتب وحی تلاشی است اندک و قدمی است کوچک برای احیای معارف الهی و ابطال عقاید انحرافی. ما تلاش میکنیم که با استناد به متون وحی، حق را از باطل جدا ساخته و معارف الهی را از عقاید منحرف پاک سازیم و از همه اندیشمندان و دلسوزان، تقاضا داریم که ما را در این مهم یاری سازند.
شما میتوانید با ارسال مقاله و انعکاس نظریات خود، ما را دراین رسالت کمک کنید. ضمنا از انتقاد و پیشنهاد شما با کمال میل، استقبال می کنیم.
سردبیر/ جعفر فاضل
ص: 1
آیت الله سیّد جعفر سیّدان
مباحث این نوشتار توسط استاد آیت الله سیدان، برای جمعی از طلاب حوزه علمیه خراسان در سال 1350 هجری شمسی مطرح گردیده است که پس از قدری ویراش در اختیار شما علاقمندان قرار می گیرد.
هريك از فرق اسلامي در اصول دين مباحثي را مطرح مي كنند. فرقه وهّابيت - كه موسّس آن محمد بن عبد الوهّاب و بذر افشان آن أحمد بن تيميمه است - در مباحث توحيد مدّعي است كه آنها موحّد حقیقي اند و اينان با اعتقاداتشان جميع مسلمانان را مخالفت مي كنند و تمام آنها را مشرك مي دانند و در حقيقت اين فرقه نسبت به توحيد و خداي باري تعالي نسبت هاي ناشايستي را روا مي دارند ( سُبْحانَهُ وَ تَعَالَي عَمَّا يَشْرِكُونَ ).
آنها مي گويند: براي خداوند جهت فوق و استواء علي العرش، نزول، قرب مجييء، عینین، يد يُمني، يد شمال، وجه، اصابع، کف بدون تأویل است. گرچه آنها را به معنای وجه و ید و عين انسانی نمي دانند، ولي بدون تأويل، اين كلمات را به معناي حقيقي خود به خداوند متعال نسبت مي دهند(1).
آنها مي گويند: طلب شفاعت از انبياء و صلحاء و قسم به حق آنها و إستغاثه به آنها و توّسل به آنها مانند جملات « يا رَسوُلَ الله أتَوَسّل بِكَ إليَ اللهِ » و صلوات و دعا نزد قبور و تبرّك به قبور و تعظيم قبور و نذر براي انبياء و صلحاء و ذبح براي آنها و تزيين قبور و تعمير و بناي قبّه بر قبور، شرك و كفر است و كساني كه چنين اعمالي داشته باشند همانند بن پرستان مشرك و مهدور الدّم هستند(2).
آنها مي گويند: انبياء و صلحا فوت شده اند و هيچگونه احترامي ندارند. بعضي از اتباع و نزديكان محمّد بن عبد الوهاب نسبت به پيامبر صلي الله عليه و آله مي گفتند: « عصايَ هذه، خير من محمّد » ( عصاي من از پيامبر فوت شده بهتر است ) زيرا با عصاي خود مي توانم ماري را بُكشم ولي پيامبر كه مُرد ديگر مّرده است و كاري از او ساخته نيست(3).
آنان مي گويند: توحيد بر دوقسم است:
1- توحيد در ربوبيّت
2- توحيد در عبادت
ص: 2
و توحيد اوّلي بدون توحيد دوّمي نفع ندارد. مشركين قريش به توحيد اوّل معتقد بودند ولي چون به معناي دوّم مُوحّد نبودند توحيدشان براي آنان نافع نبود ( ... كذلك المسلمون لا ينفعهم الاقرار بتوحيد الربوبية لعبادتهم الانبياء و الصالحين و قبور هم بنفس الاشياء ... )(1)
آنان مي گويند: كفر دو نوع است:
1- كفر مطلق
2- كفر مقّيد
كفر مطلق، إنكار جميع ما جاء به الّرسول است و كفر مقيّد، انكار بعضي از ما جاء به الرسول مي باشد. حتي بعضي از علماء، كسي را كه فرعي از از فروع إجماعي را إنكار كند، كافر دانسته اند! (بنابراين، كفر مسلمين امروزي مسلّم است ).(2)
آنان مي گويند: شرك بر دو قسم است:
1 - شرك اكبر
2 - شرك اصغر؛ توسّل و طلب شفاعت و تعظيم غير خدا شرك اكبر است!!(3)
قبل از ورود به مباحث مربوطه، شناخت معناي عبادت و شرك ضروري است.
« عبادة » ، در لغت به معناي تذلّل و خضوع آمده است و راهي را كه با رفتن هموار شده، « طريق معبَّد » گويند، يعني مذلّل(4).
ولي در متون ديني (كتاب و سنّت )، به معناي مطلق تذلّل و خضوع نيست؛ بلكه تذلّل و خضوع خاصّي مراد است كه در فارسي، « پرستش » و در استعمالات عربي « تألّه » (خداگيري) ناميده مي شود. همانند صلوه و زكوه و صوم وحجّ كه در اصل به معناي دعاء پاكي و إمساك و قصد آمده است و در متون ديني ما به مناسبت همان معاني لغوي، براي دعاي مخصوص و پاكي مخصوص و امساك مخصوص و قصد مخصوص استعمال شده است. بنابراين براي اين عبارت، معاني خاصي است كه اگر در موارد استعمال قرينه بر هر يك بود جاي ابهامي نخواهد ماند و الاّ مجمل خواهد بود.
« شِرْك » در لغت، اسم براي اعتقاد تعدّد آلهه است و مشرك كسي است كه براي خدا شريك قرار بدهد(5) و غير خداي تعالي را ( در حالي كه از خود
ص: 3
استقلال داشته باشد ) موثر و قدرتمند در انجام امور بداند.
شرك اقسام متعددي دارد:
1. شرك در خلقت: اعتقاد به مساوات با خداي در ذات و صفات مانند اعتقاد جمعي به اُلوهيّت حضرت عيسي بن مريم و امثال آن ( و يا حلول خداوند متعال در موجودي ).
2. شرك در تدبير عالم: اعتقاد به دو مبداء مستقل براي عالم همچون نور ظلمت.
3. شرك در عبادت: پرستش غير خدا مانند پرستيدن بت، خورشيد، انسان و امثال آن ...
اين سه قسم را، شرك جلّّي نيز مي گويند.
4. شرك خفّي: غير از خدا را نيز در كارها مراعات بكند و يا انگيزه غير الهي در عمل شرعي عبادي داشته باشد.
وهّابي ها مي گويند: آنچه قبلاً از عقايد مسلمين ذكر شد همه اش شرك است؛ زيرا عبادت به معنای تذلّل و كوچكي كردن است و عبادت و تذلّل براي غیر خدا شرك است. پس خواندن أنبياء و أولياء فوت شده و درخواست حوائج از آنها و تعظيم قبور آنها و بقيّه اموري كه گذشت، شرك خواهد بود(1).
مطلق تذلّل و كوچكي كردن شرك نيست. و الاّ لازم مي آيد تذلّل و كوچكي نزد پدر و مادر و استاد و ...، و احترام كردن عقلاء يكديگر را، شرك باشد و حال آن كه اين امور در قرآن كريم، احاديث ترغيب و تشويق و نزد بزرگان هم پسنديده است. بنابراين هرگونه تواضع و احترامي عبادت نيست. بلكه تواضع و كوچكي كردن براي كسي به جهت اُلوهيّت و اين كه او مستقلاً در امور مؤثر است عبادت مي باشد و اين عبادت منحصر به باري تعالي است.
1 - قوله تعالي: يَا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنوُا مَن يَرتَدَّ مِنكُم عَن دينِهِ فَسَوفَ يَأتِي اللهُ بِقَومٍ يُحِبُّهُم وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَي المُؤمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَي الكافِرينَ (2)
2 - قوله تعالي: وَ اخفَض لَهُما جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحمَةِ وَ قُل رَبِّ ارحَمهُما كَما رَبَّياني صَغيراً (3)
3 - في الرّساله الحقوق الامام السّجاد عليه السّلام:
وَ امّا حق الكَبير فَإنَّ حقّه توقير سِنّه، و إجلال إسلامِه إذا كان مِن أهلِ الفَضل فِي الإسلامِ بِتَقديمِهِ فيه وَ تَركُ مُقابِلَتِهِ عِندَ الخِصام وَ لا تَسبِقه إلي طَريقٍ وَ لا تَؤمُّهُ في طريقٍ وَ لا تَستَجهِله وَ إن جَهِلَ عَلَيكَ تَحَمَّلتَ وَ أَكرَمتَهُ بِحَقِّ إِسلامِهِ مَعَ سِنِّهِ فِإنَّما حَقُّ السنِّ بقدرِ الإسلامِ وَ لا قُوَّةَ إلاّ بِاللهِ.(4)
آنچه گفته شد اشكال كلي و اجمالي، مربوط به همه مباحث مذكور و نيز جوابي كلي براي آنان بود و
ص: 4
اكنون به برسي مفصل نسبت به هر يك از اين مباحث می پردازیم.
یکی از مباحث مورد نظر، موضوع توّسل است و چون بحث توسل بیشتر مورد ابتلاء است، مقدم بر بحث هاي ديگر مطرح مي گردد.
توسل یعنی طلب وسیله نمودن برای رسیدن به مطلوب و مقصود(1).
توسل مورد بحث، وسیله قرار دادن انبیاء و اولیاء است برای رسیدن به حوائج یا رفع ضرر و یا جلب منفعت در امورِ دنیوی یا اخروی.
توسل به انبیاء و اولیاء را به هشت قسم می توان تقسیم کرد:
1. خداوند را به حق انبیاء و اولیاء خواندن، بدون خطاب به آنها در زمان حیات و زندگی دنیوی آنان.
2. خداوند را به حق انبیاء و اولیاء خواندن، بدون خطاب به آنها پس از فوت و در زندگی اخروی آنان.
3. خطاب به انبیاء و اولیاء خدا و درخواست دعا کردن در زمان حیات آنان.
4. خطاب به انبیاء و اولیاء خدا و درخواست دعا کردن در زمان پس از فوت آنان.
5و6 . خطاب به انبیاء و اولیاء و درخواست حوائج از آنان، با اعتقاد به این که ایشان در انجام امور و حوائج مؤمنین استقلال دارند ( و هر کمال و قدرتی که دارند ذاتاً از خودشان می باشد ) در زمان حیات آنان و یا پس از فوت آنان.
7و8. خطاب به انبیاء و اولیاء و درخواست حوائج از آنان، با اعتقاد به این که ایشان در انجام امور و حوائج مؤمنین استقلال ندارند ( و هر کمال و قدرتی از جانب خدا و به إذن خداست ) در زمان حیات آنان و یا پس از فوت آنان.
به طور کلی در ادامه بحث بیان می شود که توسل به معنای پنجم و ششم، باطل و شرک است و بقیّه اقسام، صحیح و بلا اشکال است.
ادامه دارد ...
ص: 5
آنچه در این شماره و شماره های بعدی در باب اهل کتاب می خوانیم، تقریرات درس استاد محمد مردانی است که در تابستان 86 ، در موسسه مکتب وحی مطرح شده است.
آیاتی که در قرآن، نام اهل کتاب در آن برده شده است، عبارتست از سوره بقره آیه 62، سوره مائده آیه 69 و سوره حج آیه 17 .
در این آیات از اهل کتاب به یهود، نصاری، مجوس، صابئین نام برده شده است.
در اینکه آیا مجوس همان زردشت است یا خیر، اختلاف می باشد ولی اکثر بزرگان می گویند همان زردشت است.
بحثی بین فقهای عظام مطرح است که آیا اهل کتاب پاک هستند یا نجس، که دو فتوا وجود دارد :
الف) عده ای می فرمایند نجس هستند زیرا با ظهور اسلام دیگر دلیلی نداشت که آنها به اهل کتاب بودنشان باقی بمانند و باید مسلمان می شدند. علماء و فقها از دوران قدیم تا دوره مرحوم آیت الله حکیم بر این استدلال، آنها را نجس می دانستند.
ب) عده ای از فقها همانند مرحوم آیت الله حکیم و مرحوم آیت الله خویی و شاگردانشان می فرمایند اهل کتاب پاک هستند: به عنوان اینکه نجس دانستن آنها جنبه سیاسی دارد تا مسلمانان با آنها رابطه برقرار نکنند، عقایدشان بر مسلمین تأثیر منفی نگذارد. به نظر می رسد اولین کسی اهل کتاب را پاک دانست، مرحوم آیت الله حکیم بود. آیت الله خویی و شاگردانشان نیز آنان را پاک دانسته و قائل بودند که اهل کتاب نجاست ذاتی ندارند.
* مرحوم کوکبی تبریزی در مسأله 128 رساله شان می فرمایند: در عین اینکه اهل کتاب از کفار هستند ولی نجاست آنها ذاتی نیست، بلکه عرضی است.
* آیت الله سیستانی می فرمایند : بنابر مشهور نجس اند ولی حکم به طهارت آنها دور نیست، اگر چه احتیاط بهتر است.
* آیت الله شیخ جواد تبریزی در مسأله 107 رساله عملیه می فرمایند: اهل کتاب ( یهود، نصاری و مجوس ) بنابر مشهور نجس و این قول موافق احتیاط است و لکن بنابر اظهر پاکند.
* آیت الله حسین نوری همدانی مسأله 106 می فرمایند: ... ذاتاً پاکند.
* آیت الله فاضل مسأله 114 می فرمایند : ... ولی اهل کتاب پاکند.
* آیت الله خامنه ای در رساله عربی می فرمایند : یهود، نصاری و زردشتی ها پاکند.
* آیت الله مکارم در حاشیه بر عروة الوثقی: اهل کتاب پاکند.
* آیت الله وحید خراسانی و آیت الله موسوی اردبیلی می فرمایند : پاکند.
* آیت الله بهجت و آیت الله صافی می فرمایند نجس اند.
ص: 6
مقصود از نقل فتاوی فوق این بود که بدانیم عده ای از علمای معاصر، یهود و نصاری را پاک می دانند و بعضی نیز مجوس و یا زردشت را هم اضافه کرده اند.
در اینکه حضرت عیسی و حضرت موسی علی نبینا و آله و علیهما السّلام از انبیاء الهی می باشند شکی نیست و اینکه تورات و انجیل هم کتب ایشان بوده است اسلام قبول دارد و در قرآن هم تأیید شده است.
حال صحبت در این است که آیا این توراتِ در دست یهود و انجیل مسیحیت کتابهای اصلی هستند و متعلق به آن دو پیامبر بزرگوار است یا خیر؟ ما قائلیم این کتب به عنوان تورات و انجیل اصلی نیستند و اصالت وحیانی ندارند و کتب آسمانی نمی باشند.(1)
در ابتدا سؤالی از یهودی ها و مسیحی ها داریم، چون معتقدند این تورات بر حضرت موسی (ع) نازل شده است ( و یا حداقل همه متفق القول می گویند: اگر هیچ قسمت از تورات بر حضرت موسی (ع) نازل نشده باشد، اسفار خمسه بطور قطعی وحی است و بر او نازل شده است.)
در تورات سفر تثنیه، باب 34 آیات 5 تا 12 دارد(2)
:
« پس موسی بنده خداوند در آنجا به زمین موآب بر حسب قول خداوند مُرد و او را در زمین موآب در مقابل بیت فعور در درّه دفن کرد، و احدی قبر او را تا امروز ندانسته است و موسی چون وفات یافت 120 سال داشت و نه چشمش تار، و نه قوتش کم شده بود و بنی اسرائیل برای موسی در عربات موآب 30 روز ماتم گرفتند، پس روزهای ماتم و نوحه گری برای موسی سپری گشت و یوشع بن نون که از روح حکمت مملو بود، چون که موسی دست های خود را بر او نهاده بود، و بنی اسرائیل او را اطاعت نمودند و بر حسب آنچه خداوند به موسی امر فرموده عمل کردند و نبی ای مثل موسی تا به حال در اسرائیل بر نخواسته است که خداوند او را روبرو شناخته باشد »
سؤال: آیا به واقع عقل سلیم قبول می کند که این آیات بر موسی نازل شده باشد؟ یعنی بر حضرت موسی (ع) نازل شد که موسی مرد، او را دفن کردند، بر او عزاداری کردند و...؟
و در جای دیگر مثلاً : فصل 24 سفر خروج آیه 1 تا 12 می گوید:
« خدا به موسی گفت: به نزد من به کوه بالا بیا »
و در سفر خروج باب 19 آیه 21 می نویسد:
« خداوند بر کوه سینا بر قله کوه نازل شد و خدا موسی را به قله کوه خواند و موسی بالا رفت و... »
ظاهر این جملات نشان می دهد که این کتاب، کتاب تاریخ است که عده ای یا کسی نشسته و نوشته اند که موسی چنین کرد و چنان کرد، و البته اگر بگوییم این را دیگران نوشته اند هیچ اشکال ندارد و همه قبول داریم که به نوعی کتاب تاریخ است. به هر
ص: 7
حال در آینده گفته خواهد شد که این تورات اصالت ندارد و از بین رفته و عده ای آن را نوشته اند. و باز در حملات بخت النصر این تورات از بین رفته و چیزی نمانده است. وقتی در دوران حضرت سلیمان (ع) اصلاً توراتی وجود نداشته است و آن صندوق عهد را که حضرت سلیمان می گشایند، فقط دو لوح سنگی از آن بیرون می آید که ده جمله بر آن نوشته شده است و این 10 جمله را احکام عشره و یا ناموس می گویند. ( که ان شاء الله به طور مفصل به توضیح آن خواهیم پرداخت )
در حال حاضر 4 انجیل به اضافه اضافاتش که روی هم رفته 27 کتاب است در یک مجموعه به عنوان عهد جدید جمع آوری شده است و این در حالی است که خود مسیحیت می نویسد : اناجیل فراوان بوده اند (76، 102، 106، 160 انجیل هم گفته شده است.)
و اینها آنقدر زیاد بوده اند که مسیحیت حیران مانده بود، لذا در زمان کنستانتین اول در نیسه در قرن چهارم بعد از میلاد مسیح مجلسی تشکیل داده شد و تمام اناجیل را دور ریختند و از میان همه این چهار انجیل (متی، لوقا، مرقوس، یوحنّی) را انتخاب کردند.
1. در میان این چهار انجیل با اختلافات فراوان که نمی توان بین همه جمع کرد، کدامیک از حضرت عیسی (ع) است؟(1)
2. چرا این انجیل ها به اسم حضرت عیسی (ع) نیست؟
3. علت چه بوده که از میان تمام اناجیل این چهار تا را انتخاب کرده اند؟
1. یک انجیل بر عیسی نازل شده است که مسیحیت آن را ندارد!
2. کتابی که به عنوان وحی الهی بتوان به آن استناد کرد، باید از زبان شخص معصوم و منصوب از ناحیه خدا باشد، در حالی که در این انجیل ها اشخاص نا معلوم مطالبی را نوشته اند و حال آنکه نمی دانیم چگونه افرادی بوده اند؟!
3. دیگر اینکه انجیل و تورات به زبان عبری بوده است و الان تورات و انجیل به زبان عبری وجود ندارد و ترجمه های مختلف این کتب، معانی متفاوتی می رساند. بطور مثال در ترجمه فارسی انجیل همه جا می گوید : « من به نزد پدر می روم ...» و از این قبیل جملات که همه جا نام پدر آورده شده است ولی در ترجمه عربی کلمه آب آمده است که می دانیم اَب به معنای پدر با آب خیلی فرق دارد و حتی مستر هاکس آمریکائی در کتاب خودش که قاموس کتاب مقدس است در صفحه 2 تا 5 نوشته است که آب معادل با خالق است ( هر چند قبلش به پدر ترجمه کرده است ) و در اصل بحث پدر به معنای اَب در اناجیل عربی وجود ندارد و همه آب است. و این ترجمه ها همه قابل اشکال اند!
4. این کتب موجود، و انجیل های مطرح بیشتر کتب تاریخی به نظر می رسند نه وحی آسمانی و الهی، هر چند در نقل تاریخ هم در آنان اشتباهات فاحشی می باشد که ما قبول نداریم به طور مثال می گوید: پیامبر با دختر خود و یا عروس خود زنا کرده ( نعوذ بالله ) و نسل پیامبران بعدی را به این زنا زاده ها می رسانند، یا پیغمبری لخت بوده و عورتش پیدا شده و شخصی آمده و روی آن را پوشانده و امثال این مطالبی که حتی به یک انسان عادی هم نمی توان نسبت داد! پس چگونه به پیامبران الهی نسبت دهیم! و چگونه چنین کتاب هایی را وحی آسمانی بدانیم!
نتیجه بحث اینکه :
« هر چند دین یهود و نصاری اصالت دارد، ولی کتاب فعلی شان اصالت ندارد. »
ادامه دارد ...
ص: 8
آیت الله صافی گلپایگانی برگزاری مراسم بزرگداشت مولوی در تهران و دیگر شهرهای کشور را محکوم کرد.
به گزارش خبرگزاري فارس، آیت الله لطف الله صافی گلپایگانی امروز در دیدار برگزار کنندگان کنگره علامه بلاغی گفت: افرادی که کنگره بزرگداشت مولوی را در ایران برگزار کرده اند و آن حرف ها را بیان نمودند، باید از امام زمان (عج) خجالت بکشند.
وی ضمن محکوم کردن برگزاری این کنگره ادامه داد: بنده به شدت کنگره مولوی را محکوم کرده و مخالف برگزاری آن بودم.
این مرجع تقلید افزود: پول هایی که در این مراسم هزینه شد، باید در مراسم های تبیین شخصیت های علمی و دینی هزینه می گردید.
آیت الله صافی گلپایگانی در بخش دیگری از سخنان خود به برگزاری کنگره علامه بلاغی که اواخر بهمن ماه در قم برگزار می شود، اشاره کرد و گفت: برگزاری این کنگره بسیار با اهمیت بوده و موجب معرفی شخصیت این عالم به جوانان و حوزویان می گردد.
وی در خصوص شخصیت علامه بلاغی گفت: ایشان فردی بزرگ در تمام عرصه ها بود و در تمام عمر پربرکتش به دفاع از اسلام پرداخت. استاد حوزه علمیه قم اضافه کرد: جامعیت عقلی ایشان به گونه ای بود که در زمان زندگیشان مردم فریب خورده ایران را که اسیر فرهنگ غرب شده بودند، نجات داد.
وی افزود: علامه بلاغی در رشته های تفسیر و فقه جز افراد تراز اول زمان بودند که کتب و آثار ایشان نمونه بارز این مطلب است.
آیت الله صافی گلپایگانی با بیان اینکه افرادی مانند علامه بلاغی باید الگوی ما قرار گیرند گفت: ایشان هیچ گاه به دنبال مسائل مادی نبوده و همواره با اخلاق و توجه به خدا به مسائل علمی و دینی می پرداخت.
وی گفت: علامه بلاغی جز افتخارات اسلام و ایران است و باید مراسم بزرگداشت ایشان و معرفی وی به نسل سوم جامعه به
صورت باشکوه انجام شود.
ص: 9
ایسکانیوز: آیت الله العظمی نوری همدانی گفت: کتاب شعر مولوی از نظر ادب و تمثیل قابل استفاده است، ولی در این کتاب انحرافات بسیاری وجود دارد که با اصول و عقاید ما همخوانی ندارد و سبب منحرف شدن جامعه می شود.
معظم له در دیدار مسئولین هماهنگ کننده سازمان تبلیغات سراسر کشور با انتقاد از برگزاری مراسم بزرگداشت مولوی گفت: مولوی بینش درستی نسبت به اهل بیت (ع) نداشت و برخی از آثار او از اندیشه های انحرافی سرچشمه گرفته است و کلمه مولا را در روایت من کنت مولاه فهذا علی مولاه به معنای دوست می گیرد در حالیکه در تفکر شیعی به معنای سرپرست و زعامت جامعه است.
وی افزود: مراسمی که برای مولوی در چند روز اخیر بر پا شد، برای پیامبر و ائمه اطهار(علیهم السلام) برپا نمی شود.
تاريخ : 1386/8/22
با توجه به اين موضوع كه امسال به عنوان سال جلال الدين بلخي معروف به مولوي نام گذاري شده و تبليغات بسياري از افكار و عقائد اين شخصيت مي شود خواستيم نظر جنابعالي را در مورد افكار و عقائد مولوي بدانيم و نظر شما را به صورت مكتوب در دسترس علاقه مندان قرار دهيم؟
در اينكه ايشان ] مولوی [ اعتقاد به اهل بيت عليهم السّلام ندارند و مطالبي بسيار بسيار بد و زننده دارند، حرفي نيست.
مشرب ايشان سني است و عايشه را كه در مقابل حجت عصر اميرالمؤمنين (ع) لشگركشي كرد و جنگ جمل را به راه انداخت و دشمن مولاي متقيان بود را خاتون پاك معرفي مي كند.
بدبختي مولوي اين است كه ابوطالب (ع) را مشرك مي داند. بدبخت بيچاره مي گويد كه ابوطالب (ع) در جهنم كفش آهني از آتش دارد. در حالی که حضرت ابوطالب (ع) معصومند؛ كما اينكه در زيارت ششم اميرالمؤمنين (ع) مي خوانيم : « اَشهَدُ اَنَّكَ طُهرٌ طاهرٌ مُطَهَّرٌ مِن طُهرٍ طاهِرٍ مُطَهَّرٍ» . بلكه اين عبارت به نظر من بالاتر از عصمت را مي رساند.
حضرت ابوطالب (ع) چه خدماتي كه به رسول الله (ص) نكردند تا مادامي كه زنده بودند كسي جرأت جسارت به رسول الله (ص) را نداشت.
اما در اينكه مولوي معلومات زياد داشته حرفي نيست و منافات ندارد كه مولوي عليرغم عقائد نادرستش، حرف هاي خوبي هم داشته باشد، حرف هايي كه عالم پسند باشد.
اگر ما حرف هاي خوب او را انكار كنيم به او صدمه نمي خورد، به ما صدمه مي خورد چون اين حرف ها در تمام دنيا روشن است و جاي انكار ندارد و اشكالي در گفتن حرف هاي خوبش نيست، چنانچه در روايات هم آمده است.
سپس معظم له به حالت شوخي فرمودند: مولوي حرف هاي خوبي دارد، كما اينكه چرچيل هم حرف هاي بسيار خوبي داشت و لابد بوش هم حرف هاي خوبي دارد.
ص: 10
مولوی شیعه یا سُنّی ؟!(1)
آیت الله سیّد جواد مدرسی یزدی
مولوي با اينكه از گروه صوفيه است ( و آنها بيشتر از ديگران مدعي علاقه به اهل بيت هستند ) در اشعار و آثار خود نشان داده كه از فيض ارتباط با اهل بيت (علیهم السلام) محروم بوده، و در اين زمينه حتي از بعضي اقران صوفي مشرب خود نيزعقب ترمانده است . تا آنجا كه دشمنان اهل بيت (علیهم السلام) چون معاويه را مشمول الطاف صوفيانه خود قرار داده و براي آنها انواع كرامت ها تراشيده است . درحالي كه مثلاً سنايي يعني همان شخصي كه مولوي شديداً به او علاقه مند و اشعارش مورد توجه وي است درمورد معاويه چنين مي گويد :
داستان پسر هند مگر نشنيدي
كه از او و سه كسِ او به پيمبر چه رسيد
مواردي كه درمتن آمده(2)
براي اثبات تسنن مولوي كافي است. ولي براي روشن ترشدن مطلب و بستن راه هرگونه بهانه و عذر ، نكات ديگري به اجمال اضافه مي شود:
الف - پدر مولوي، بهاء ولد، كه اولين استاد و مربي وي است سني حنفي صوفي بوده است ( رجوع شود به معارف بهاء ولد وكتب تراجم )
ب - اساتيد ديگر مولوي كه عمدتاً در دمشق و حلب يعني محل تحصيل مولوي سكونت داشته اند، از عامه بوده اند.(3)
ج - پير و مراد معشوق مولوي يعني شمس تبريزي شيعه و امامي نبوده و ارتباطي با مكتب تشيع نداشته است.(4)
د - مصادر و منابعي كه شرح حال مولوي را نوشته و نزديك به عصر وي بوده اند ، مولوي را فقيه حنفي معرفي كرده و نام او را در طبقات و تراجم حنفي ها آورده اند.(5)
ه- مريدان و شاگردان و فرزند محبوب مولوي (سلطان ولد ) نيز سني و نوعاً حنفي هستند و سخنان و اشعار آنها ( به خصوص سلطان ولد) كاملاً بر اين مطلب گواهي مي دهد، به عبارت ديگر تسنن وحنفي بودن ( همچنين تصوف ) ميراث خانوادگي مولوي است و تا آنجا پيش رفته اند كه سلطان ولد در زمان علامه حلّي و شيعه شدن سلطان خدابنده، فرزند خود را روانه سلطانيّه مي كند تا از اين مصيبت به خيال خود يعني تشيّع سلطان و تبعات آن جلوگيري كند.(6)
نمونه ها و نشانه هاي زياد ديگري است كه اين پاورقي گنجايش آن را ندارد.
با وجود اين همه دلايل و شواهد، اين ادعا، كه مولوي مثلاً شيعه است، مضحكه اي بيش نيست، و به اصطلاح اجتهاد در مقابل نص است. تنها رگ صوفي گري است كه بعضي افراد را وادار مي كند تا با پرده پوشي بر واقعيات، چنين سخنان بي اساس را اظهار كنند.
همين عامل باعث شده است كه اشعار مجعول و غيرواقعي ( درمدح اهل بيت علیهم السلام و تشيع ) را به مولوي نسبت بدهند و خصوصاً بعد از رخنه و نفوذ تصوف در شيعه ( ازقرن نهم و بالاٌخص در دوران صفويه ) اشعاري به نفع وي جعل كنند، تا مگر مولوي ( در رابطه با تشيع ) اعاده حيثيت شود و او را با شيعه آشتي دهند.
كتاب تاريخ ادبيات ايران مي نويسد : ... به مولوي غزل ها و اشعاري درعهد صفويه نسبت داده اند كه دلالت بر تشيع او مي كند و حال آنكه او سني و فقيه حنفي بود و پيداست كه اين اشعار، از مجعولات شيعه ( صوفي ) و مخصوصاً از مخترعات صفوي است(7).
از آنچه گفته شد روشن مي شود كه عنوان كردن تقيه براي توجيه روش مولوي نيز مضحكه ديگري است كه سخنان و آثار مولوي آن را به شدت تكذيب مي كند .
ص: 11
اگر واقعاً كسي شيعه و پيرو مذهب اهل بيت (علیهم السلام) باشد و در عين حال در موقعيت و شرايط تقيه قرار بگيرد، افعال و سخنان وي متناسب با جو تقيه و در حد ضرورت شكل مي گيرد ، ( و اين براي كساني كه از بيرون شاهد آن هستند و به خصوص آيندگان ملموس و روشن خواهد بود )، نه اين كه چون كاسه داغ تر از آش معاويه را تا مقام اولياي الهي بالا ببرد و لباس كرامت بر او بپوشاند، يا سكوت و عجز عثمان از بيان خطبه ( درنمازجمعه ) را رندانه و با زيركي ، كرامت و فضيلت جا بزند .
براستي چه ضرورت و دليلي وجود داشت كه تا اين حد در ستايش افراد مذكور پيش برود و درباره اشخاصي چون معاويه و عثمان سخناني بگويد و ابتكاري به خرج بدهد که شايد هيچ عالم سني قبل از او به زبان نياورده باشد. آيا كتاب هايي چون حليه الاولياء، طبقات شعراني و حتي تذكره الاولياء عطاركه نام برخي از ائمه (علیهم السلام) و سخنان آنان را (هرچند كم) آورده اند خلاف تقيه عمل كرده اند؟ به قول يكي از بزرگان توجيه مذكور شبيه به داستان آن مرد است كه دركمال زيبايي مي رقصيد و انواع حركات را از خود بروز مي داد. وقتي به او اعتراض كردند كه چرا چنين عملي را انجام دادي، در مقام عذرخواهي برآمد و گفت: مجبور بودم. به او گفتند: اي بدبخت اگر مجبور بودي پس چرا چنين خوش رقصيدي؟ كسي كه از هنر رقاصي تو خبر نداشت.
ثانياً: مولوي نشان داده كه در مذهب و مرام خود چندان هم اهل نرمش و گذشت و اعمال تقيه نبوده است. افراط و اصرار مولوي برسماع، عليرغم مخالفت هاي شديد فقها و حتي برخي صوفيان معاصر خود ( چنانكه در جاي خود خواهد آمد، و همچنين پيروي بي چون و چرا نسبت به شمس تبريزي، با همه اعترض ها و كشمكش ها كه پيش آمد و نشان مي دهد كه مولوي در مسايل اصولي ( به عقيده خود ) اهل مماشات و تسامح و تقيه نبوده است.
ثالثاً: محيط قونيه و به طوركلي آسيا ي صغير ( روم ) كه مولوي در آنجا زندگي مي كرده ، به علل مختلف از جمله حضور عده كثيري از كفار ( مسيحي، يهودي و ... ) درميان مسلمانان، شيوع تصوف، سهل انگاري حكام سلجوقي درباره اديان و مذاهب، تركتازي مغول و ... محيطي بود كه تا حدودي لاقيد و كم تعصب به شمار مي رفت، و انواع مذاهب و اديان را در خود جاي داده بود.(1)
در هر صورت جواب ناآگاهان يا متجاهلان، بايد سخن فرزند مورد علاقه مولوي يعني سلطان ولد را يادآوري كرد كه درحق پدرش مي گويد: حضرت پدرم از اول حال تا آخر عمر ( عمروار ) هرچه كرد براي خدا كرد.(2)
تصاویر زیر، بهوضوح نشان میدهد مبانی شرعی در مکتب صوفیه رعایت نمیشود.
زنان صوفی، دست مُراد خود (آقای مردانی) را می بوسند و بالعکس !!
ص: 12
جعفر فاضل
چندی قبل در روزنامه جمهوری اسلامی مقاله ای تحت عنوان مدّعیان دروغگویند چاپ گردید. نویسنده مقاله مدعی شده بود که هر مدعی زیارت امام زمان - عجل الله تعالی فرجه - در عصر غیبت دروغگوست و بدین ترتیب بسیاری از کسانی که توفیق تشرف خدمت امام زمان یافته بودند را متهم به کذب نموده بود. درج این مقاله غیر کارشناسانه در روزنامه جمهوری اسلامی بدون ذکر نام نویسنده و بدون هیچ گونه تأییدی از ناحیه علما، باعث ایجاد شبهه در اذهان عمومی بخصوص جوانان گردید. برای دفع این شبهات مطالبی از این قرار تحریر گردید که تقدیم حضور شما می شود.
اما چرا بعضي گمان كرده اند كه هر مدعي دروغگو است. ريشه سخن ايشان از چند فرض خارج نيست:
الف) يا نگران اين هستند كه عده اي با ادعاي دروغين با احساسات مردم و مقدسات مذهبي بازي كنند.
ب ) يا چون براي خودشان، ديدار، اتفاق نيفتاده است، باور نمي كنند كسي به اين توفيق نائل شده باشد.
ج ) يا مستند سخن ايشان، توقيع شريف است كه در آن بيان شده است كه هر مدعي مشاهده دروغگو است.
جواب هر يك از اين سه فرض، از اين قرار است:
نبايد براي مبارزه با مدعيان دروغين، اصل امكان رؤيت امام زمان را مورد انكار قرار داد. زيرا این امر، علاوه بر اين كه خلاف منطق است، آثار زيان بار متعددي مثل تكذيب بزرگان علماي شيعه، در پي دارد.
بديهي است كه صحيح نيست مثلاً براي انكار مدعيان دروغين نبوت، اصل نبوت را تخريب نمود!
اين كه امري براي ما حاصل نشده و يا ما به آن نرسيده ايم دليل بر اين كه ديگران به آن نرسيده باشند نيست. و اگر كسي بگويد من در كمال تقوا هستم چرا امام زمان را نبينم و مثل فلان شخص ببيند؟ جوابش، به طور كامل مشخص است؛ زيرا درست است كه پيش فرض توفيق زيارت حضرت - براي كساني كه در اضطرار و مشكلي نباشند - تقوا و پرهيزگاري است و يا در اصطلاح، مقتضي ديدار، تقوا است ولي تمام مطلب اين نيست و مصالح و علت هاي فراواني ديگري نيز در توفيق زيارت دخيل است. علاوه بر اين كه بايد مانع هم مفقود باشد. ( كه البته توضيح بیشتر اين مطلب فرصت دیگری مي طلبد. )
تنها دليل نقلي كه بر تكذيب مدعيان ديدار امام زمان وجود دارد، توقيع شريف است كه در آن بيان شده است كه كسي كه ادعاي مشاهده كند دروغ گو است. اما توجه به عبارت اين حديث به خصوص كلمه مشاهده و قرائن حاليه و مقاليه موجود درتوقيع ، ما را به واقعيت امر، نزديك مي كند. آن واقعيت چيست؟
براي رسيدن به حق مطلب، توجه به مطالب زير ضروري است:
1 - مشاهده غير از رؤيت است. و آنچه در اين روايت، مورد انكار قرار گرفته شده است مشاهده است نه رؤيت.
ص: 13
مشاهده از باب مفاعله است و در باب مفاعله هر طرف هم فاعل و هم مفعول است. بخلاف باب تفاعل كه يك طرف فاعل است و يك طرف مفعول. بنا بر اين معناي مشاهده اين است كه كسي ادعا كند من مي توانم به حضور برسم و اين غير از ادعاي رؤيت است كه بگويد من حضور حضرتش رسيدم. مدعي مشاهده دروغ گوست ولي مدعي رؤيت اگر عادل باشد، تصديق مي شود.
به سخن ديگر آنچه در روايت مورد انكار قرار گرفته شده است، ادعاي نبابت خاصي حضرت است.
2 - جهت صدور روايت، كه براي اعلان اتمام زمان غيبت صغري و شروع شدن غيبت تامه مي باشد، نيز خود مؤيدي است كه منظور از ادعاي مشاهده، ادعاي نيابت خاص است.
3 - امام زمان درباره مدعي مشاهده فرمودند فهو كذاب مفترو كلمه مفتر نيز خود شاهدي است كه آنچه مورد نفي قرار گرفته است، نيابت خاص است. و اگر چنانچه نفس رؤيت مورد انكار بود، كلمه كذاب كافي بود.
4 - امام زمان به علي بن محمد سمري فرمودند: « امور زندگي خود را سامان بده و هيچكس را وصي و جانشين خويش قرار مده » و پس از آن فرمودند: « هر كس مدعي مشاهده شود دورغگو است. » به قرينه مقابله به طور كامل مشخص است كه مراد از ادعاي مشاهده، ادعاي نيابت از سوي امام زمان است كه مورد انكار قرار گرفته است.
5 - كلمه شيعتي در اين فراز از توقيع « ... سيأتي من (الي) شيعتي من يدعي المشاهده ... » خود قرينه ديگري است كه مراد از مشاهده ادعاي نيابت و بابيت است نه نفس رؤيت و ديدار.
اگر منظور روايت، نفي اصل رؤيت باشد، نبايد كلمه « شيعتي » مي آمد زيرا چه شيعه و چه سني و چه هر كس ديگر، ادعا كند، بايد مشمول حكم تكذيب مي شد. كما اينكه در كتب ما، كساني كه از اهل تسنن در گرفتاري و اضطرار خدمت حضرت رسيده اند، كم نيستند. تخصيص به ذكر كلمه « شيعتي » ، خود حامل اين پيام است كه هر كس ادعاي بابيت كرد، او دروغگو است و مشخص است اين نوع ادعا، تنها از سوي شيعه قابليت طرح دارد و امام آن را نفي كردند.
6 - علاوه بر قرائن ذكر شده، شواهدي خارج از متن حديث، موجود است كه نشان مي دهد مراد از ادعاي مشاهده، ادعاي نیابت و يا ادعاي اتصال اختياري با حضرت صاحب الزمان است. يكي از آن شواهد، دعاهايي است كه از سوي معصومين علیهم السلام به ما رسيده است.
زيارت حضرت در سرداب(1)
« اللّهم ارنا وجه وليّك الميمون في حياتنا و بعد المنون »
پروردگارا صورت ولي پر بركت خود را در زندگاني و بعد از مرگ به ما بنمايان.
« اللهم ارني الطلعة الرشيدة و الغرة الحميدة و اكحل ناظري بنظرة مني اليه »
پروردگارا! آن چهره زيبا و سبب چشم روشني دلنشين را به من بنمايان و چشمم را به نگاهي به او، زينت بخش.
« هل اليك يا بن احمد سبيل فتلقي »
اي پسر احمد آيا راهي براي ملاقات شما هست؟
چطور ممكن است كه خود معصومين به ما بياموزند كه از خدا بخواهيد امام زمانتان را ببينيد و از طرفي بگويند ديدار حضرت در عصر غيبت ممكن نيست؟
بنابراين با توجه به اطلاق روايات تقاضاي رؤيت و اباي بعضي از آنها در اختصاص به زمان ظهور، به اين نتيجه مي رسيم كه مراد از ادعاي مشاهده كه مورد نفي قرار گرفته است، ادعاي نيابت و يا ادعاي رؤيت اختياري است.
ص: 14
7 - بر فرض مفاد توقيع شريف، نفي خود رؤيت باشد و نتيجه روايت اين باشد كه مدعي رؤيت، دروغگو است. ولي در حكم به دروغگو بودن هر مدعي رؤيت كافي نيست؛ زيرا ما آيات و رواياتي داريم كه به ما امر مي كند شخص عادل را تصديق كنيد و مقتضاي جمع بين ادله، مطابق روش هاي مدون در اصول فقه، اين خواهد شد كه مدعي رؤيت اگر عادل بود تصديق و اگر غير عادل بود به شدت تكذيب مي شود. و علت اينكه امام اين مطلب واضح را با تأكيد بيان كرده اند، اهميت مطلب است؛ زيرا تصديق دروغگويان اين جريان، صدمات فراوان اعتقادي و عملي دارد.
ولي به هر حال، اگر كسي به هر علتي، اين جمع را نپذيرد، به او مي گوييم: خبر توقيع همانطور كه علامه در بحار گفته است مرسل است و تاب مقاومت در مقابله ادله قطعي الصدور صدق العادل را ندارد. ولي به هر حال مي گوييم: الجمع مهما امكن اولي من الطرح.
8 - علماي اعلام كه با حال و هواي روايات كاملا آشنا هستند، از اين روايت، انكار اصل رؤيت را استنباط نكرده اند و بعضي كه گفته اند راهي براي ديدار حضرت نيست منظور اين است كه كسي جا و مكان حضرت را نمي داند و ديدار اختياري، مقدور كسي نيست نه اين كه مراد اين باشد كه با خواست حضرت مهدي هم كسي نتواند به حضور امام شرفياب شود.
« و سياتي الي شيعتي من يدعي المشاهده،الا فمن ادعي المشاهده...فهو كذاب مفتر »(1)
« اگر از اين تو قيع، محروم بودن كل مردم از تشرف به ديدار حضرت استفاده شود، با حكايات فراواني كه شكي در صحت آنها به خصوص تشرف عده اي از بزرگان علما نيست، منافات پيدا مي كند و اين قرينه اي است بر اينكه مراد از« من يدعي» چنانكه چنين ادعايي براي سفيران خاص حضرت در غيبت صغري محقق بوده، مشاهده از روي نيابت و وساطت بين مردم و امام است.»(2)
« ما قائليم كه اين توقيع حمل مي شود به كسي كه ادعاي مشاهده حضرت كند از جهت نيابت و رساندن اخبار از ناحيه حضرت به شيعيان گرامي از موضع سفارت و نيابت باشد و الا اخبار فراوان و آثار پي در پي از جمع كثيري از موثقين نيكو مقام از قدما و معاصرين بر اين دلالت دارد كه كساني حضرت را در عصر غيبت كبري ديده و مشاهده نموده اند.علماي محدث هم در كتابهايشان بويژه علامه مجلسي در كتاب بحار جداگانه بابي را براي تشرف يافتگان اختصاص داده اند و به صراحت واين خبر و مانند آن را براي اينكه با ساير اخبار منافات نداشته باشد، حمل بر مشاهده، از روي نيابت و سفارت كرده اند.»(3)
ص: 15
« به قرينه صدر كلام حضرت ، شبهه اي نيست كه مراد از ادعاي مشاهده ، مشاهده از موضع سفارت چهار نفر نايب خاص حضرت در غيبت صغري است و تصريح كرد كه هر كس مدعي مشاهده اين چنيني در غيبت كبري شود پس او بسيار دروغگو و اهل افترا است و نيرو و قوتي نيست مگر به خداي بزرگ.
نتيجه اين كه مراد از مشاهده، مشاهده مقيد به بابيت و نيابت خاصه مثل آنچه كه براي نواب خاص در غيبت صغري بود، مي باشد نه مطلق مشاهده.»(1)
« در اين توقيع، برخورد مي كنيم با عبارت« هر كس ادعاي مشاهده امام در غيبت كبري كند، او دروغگو و اهل افترا است.» با اينكه قطعي است و به تواتر نقل شده كه جمعيت زيادي از علماي بزرگوار و شايستگان شيعه به رؤيت و ملاقات حضرت تشرف يافته اند و اين عبارت را تأويل هاي زيادي كرده اند كه بهترين آن اين است كه مشاهده از موضع نيابت و سفارت در عصر غيبت كبري توجيه شود و اين را توجيه بهتر يافتم.»(2)
« و اين خبر به ظاهرش با بسياري از حكايات تشرف كه در بحار گذشت، منافات دارد.جواب از آن به وجوهي است:
1- اين خبر مرسل و غير علمي است لذا با آن حكايات و قصه هاي تشرف كه قطعي است و بيانگر كرامات و مفاخر است، تعارض پيدا نمي كند. پس چگونه مي شود از اين حكايات به خاطر خبر ضعيف، اعراض كرد.
2- شايد حمل شود بركسي كه ادعاي مشاهده از موضع نيابت خاصه نمايد و يا مثل سفيران حضرت ادعاي رساندن اخبار از جانب ايشان به شيعيان نمايد.
3- غيبت حضرت به خاطر ترس از دشمنان و ظالمين اهل بيت بوده كه دست به قتل حضرت نزنند، حال كه دشمنان از يافتن حضرت نوميد شده اند و بلاد شيعه از رنج وستمشان در امان است، چه منافاتي دارد كه حضرت آشكار شده وعده اي ايشان را مشاهده كرده باشند.
4- توقيع، مشاهده را با ادعا و شناخت حضرت مطرح كرده و حال اينكه بسياري از كساني كه تشرف يافته اند ، نه ادعاي مشاهده و مطرح كردن خود داشته اند و نه ايشان را در لحظه تشرف شناخته اند.
5 - امتناع مشاهده براي خواص حضرت پذيرفته نيست، زيرا روايت داريم از امام صادق عليه السلام همانطور كه كليني در كافي و نعماني در غيبه و شيخ در الغيبه به سندهاي معتبر روايت كرده اند كه امام عصر ارواحنا فداه در عصر غيبت كبري سي نفر يار خاص دارند كه با حضرت همواره مأنوسند و اگر كسي از آنها مي ميرد حضرت از ميان ساير دوستان خاص خود، جايگزين مي نمايد.
6- شايد منظور اين باشد كه در عصر غيبت كبري، مكان ونشاني حضرت بر مردم مخفي است، لذا مكان و نشاني حضرت را احدي حتي ممكن است فرزندان ايشان، نداشته باشند.»(3)
ص: 16
بين اين توقيع و بين ادعاي رؤيت توجيهات و محملهايي وجود دارد:
1- رؤيت را حمل بر رؤيت از موضع نيابت و سفارت در عصر غيبت كبري كنيم.زيرا در عصر غيبت كبري نيابت شخصيه امكان ندارد...
2- حمل بر رؤيتي شود كه آثار معيني را بر قول مدعي ايجاد كند مثل اينكه بگويد من حضرت را ديدم و فرمودند اينگونه عمل كن... پس شايد منظور امام از « لا تصدقوه» اين باشد كه بر ادعاي او ترتيب اثر ندهيد نه اينكه منظور حضرت اين باشد كه او نديده است.
3- حمل شود به رؤيتي كه از روي شناخت يقيني باشد زيرا شناخت و تشخيص يقيني حضرت در عصر غيبت كبري بطور عادي حاصل نمي شود.(1)
در نهايت بر دفع شبهات احتمالي و سؤال هاي مقدر توجه شما را به چند نكته جلب مي كنيم:
1- از نظر عقلي هيچ دليلي بر استحاله ديدار امام زمان وجود ندارد و اين امر خود بخود امر ممكني است.
2- ديدار عده اي خاص، با حكمت غيبت امام زمان منافات ندارد.
3- ديدار خوبان با امام زمان، باعث تقويت ايمان و ازدياد هدايت مي شود و اين امر مطلوب است.
4- ديدار عده اي خاص با امام زمان و اعلان آن، براي تقويت ايمان مؤمنين بسيار مفيد است.
5 - ديدار عده اي خاص، با امام زمان در طول اعصار غيبت خود دليل واضحي بر زنده بودن حضرت مهدي خواهد بود.
6 - گفتار عادل، بايد تصديق شود و گرنه احكام شريعت همه باطل خواهد شد و در واقع، ديني باقي نمي ماند زيرا اتصال ما به گذشته بوسيله به وسيله اخبار عدول است.
7- تكذيب مدعيان عادل ديدار امام زمان مخالف نص صريح روايات است كه فرمودند عادل را تصديق كنيد.
8 - تفسيق اهل تقوا گناه بزرگي است. و تكذيب شخص عادل در مورد ديدار حضرت مهدي از مصاديق تفسيق عدول است و خود گناه بزرگي است. بنابراين، اگر كسي بگويد « هر مدعي دروغگو است » در واقع تفسيق بزرگان و اعاظم شيعه مانند علامه حلي و سيد بن طاووس نموده است.
9- عمل مجرب قابل انكار نيست. و به كرات تجربه شده است كساني با بيتوته در مسجد سهله و يا كوفه و يا حائر حسيني به مدت چهل شب يا چهل شب جمعه يا چهل شب چهار شنبه، به حضور امام زمان عليه السلام مشرف شده اند.
10- در روايات، علت عدم توفيق ديدار امام زمان، گناهان ذكر شده است. و در توقیع خود حضرت فرمودند اگر نبود گناهان شما هر آينه به فوز زيارت ما نائل مي شديد. لذا اصل رؤيت، نمي تواند منتفي باشد.
ص: 17
مؤلف : ميرزا علي اكبر مصلايي يزدي و سيد جواد مدرسي يزدي
ناشر : انتشارات انصاريان - قم/چاپ دوم تابستان 1382
شابک: 5-472-438-964 / قیمت پشت جلد: 40000 ریال
محتواي كتاب : در اين كتاب دو نويسنده محترم به نقد و بررسي مثنوي معنوي پرداخته و شواهد متقني را ذكر كرده كه مولوي سني صوفي مي باشد و عقائد او در باب خداشناسي و در خيلي موارد ديگر مخالف مكتب وحي مي باشد.
مؤلف : سيد محمد علي مدرسي (طباطبائي)
ناشر : انتشارات انصاريان/چاپ اول 1386
شابک: 0-903-438-964-978
محتواي كتاب : در اين كتاب نويسنده محترم به تعريف «سماع» پرداخته و سپس آن را از منظر فقهي و منظر عرفاني مورد بررسي قرار داده و ديدگاه نادرست افرادي مانند مولوي، شمس تبريزي و ابن عربي در مورد سماع را بطور كامل توضيح داده است. و بعد از آن به بررسي سماع از ديدگاه روان شناسي پرداخته است.
مؤلف : سيد تقي واحدي « صالح عليشاه »
ناشر : انتشارات نخل دانش/چاپ چهارم بهار 1384
محتواي كتاب : در اين كتاب نويسنده محترم به آسيب هايي كه تصوف بر پيكرة اسلام وارد كرده پرداخته و مباينت افكار و عقائد تصوف اب تشيّع را بيان نموده است. و سپس به توضيح بدعتهاي صوفيانه پرداخته و سر آخر فرقه هاي مطرح صوفيه را با ذكر انتقاداتي مستند معرفي نموده است.
ص: 18
اَللّهُمَّ اَصلِح عَبدَکَ وَ خَلیفَتَکَ بِما اَصلَحتَ(بِهِ) اَنبِیائَکَ وَ رُسُلَکَ وَ حُفَّهُ بِمَلائِکَتِکَ وَ اَیِّدهُ بِرُوحِ القُدُسِ مِن عِندِکَ(1) وَ اسلُکهُ مِن بَینِ یَدَیهِ وَ مِن خَلفِهِ رَصَداً، یَحفَظوُنَهُ مِن کُلِّ سُوءٍ (وَ) اَبدِلهُ مِن بَعدِ خَوفِهِ اَمناً یَعبُدُکَ لا یُشرِکَ(2) بِکَ شَیئاً، وَ لا تَجعَل لاَحَدٍ مِن خَلقِکَ عَلی وَلِیِّکَ سُلطاناً وَ ائذَن لَهُ فی جِهادِ عَدُوِّکَ وَ عَدُوِّهِ وَ اجعَلنی مِن اَنصارِهِ(3) اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَی ءٍ قَدیرٍ(4)
جمال الاسبوع سیدابن طاووس (ره) / صفحه 256 ؛ فصل 34
اخراج حضرت آدم(ع) از بهشت/ آغاز ميقات موسي بن عمران(ع) در كوه طور/ ازدواج پيامبر(ص) با زينب بنت جَحش - سال پنجم
هجري قمري / آغاز غزوه حديبيه - سال ششم هجري قمري / بازگشت انقلابيون مصر به مدينه و محاصره عثمان - سال 35 هجري قمري / وفات محمد بن علي بن عبدالله، پايه گذار جنبش عباسيان - سال 126 قمري / ميلاد فرخنده حضرت فاطمه معصومه(س) - سال 173 قمري / درگذشت شريك بن عبدالله نخعي - سال 177 هجري قمري / وفات جعفر بن محمد حسني - سال 308 هجري قمري
بناي پايه هاي كعبه، توسط ابراهيم(ع) و فرزندش اسماعيل(ع)
درگذشت احمد بن طولون در مصر - سال 270 هجري قمري
ميلاد مسعود امام علي بن موسي الرضا (ع) - سال 148 هجري قمري
آغاز قيام حسين بن علي (شهيد فخّ) - سال 169 هجري قمري
قتل عام بني اميه در شام توسط سپاهيان عباسي - سال 132 هجري قمري / بناي شهر سامرا توسط معتصم - سال 220
هجري قمري
درگذشت مكتفي عباسي - سال 295 هجري قمري
آغاز غزوه بني قريظه - سال پنجم هجري قمري / شهادت امام رضا(ع)، بنا بر قولي - سال 203 هجري قمري / مرگ زبير بن بكار قرشي - سال 256 هجري قمري
كشته شدن حسين بن منصور حلّاج - سال 309 هجري قمري
بناي كعبه معظمه توسط حضرت آدم(ع) / ولادت حضرت ابراهيم(ع) و حضرت عيسي بن مريم(ع) / حركت پيامبر(ص) از مدينه براي حجه الوداع - سال دهم هجري قمري / كشته شدن ابراهيم باخمري - سال 145 هجري قمري / مرگ حسن بن سهل - سال 235 هجري قمري
ص: 19
ولادت محمد بن ابي بكر - سال دهم هجري قمري
فتح شهر فِحْل به دست مسلمانان - سال 14 هجري قمري
اعدام شلمغاني كذاب در عصر غيبت صغري - سال 322 هجري قمري
مرگ يزيد بن وليد - سال 126 هجري قمري / شهادت امام محمد تقي(ع) - سال 220 هجري قمري
امام رضا عليه السلام در روز پنجشنبه سال 148 هجری قمری، در مدينه طيبه به دنيا آمد. ولادت آن حضرت 11 ذي الحجه و 11 ربيع الاول نيز ذكر شده است.
پدر آن حضرت امام موسي بن جعفر عليه السلام و مادرشان ام البنين نجمه عليها السلام است. نام مباركشان علي، كنيه آن حضرت ابو الحسن است و كنيه خاصشان ابوعلي است.
القاب حضرت، سراج الله ، نور الهدي ، قره عين الرسول ، مكيده الملحدين ، كافي الخلق ، رب السرير و رئاب التدبير ذكر شده است. القاب فاضل ، صابر ، وفي ، صديق و رضي از مشهورترين القاب حضرتش مي باشد.
هنگامي كه آن حضرت به دنيا آمد پدرشان امام كاظم عليه السلام در گوش راست ايشان اذان و در گوش چپ اقامه گفتند.
امام كاظم كام فرزند خود را با آب فرات برداشتند.
سراسر زندگي امام رضا در عبادت حضرت حق و خدمت به دين طي شد و گرچه ظالمان زمان بخصوص مأمون سعي در ترور شخصيت امام داشتند، ولي به خواست خدا، هر روز عظمت شخصيت امام براي مردم بيشتر از روز قبل نمودار مي گرديد.
امام رضا با ورود به شهر نيشابور - كه در آن زمان مهد دانشمندان بود - با بيان يك جمله مردم را به تشيع دعوت نمودند. فرمودند بدون قبول ولايت امامان كسي وارد بهشت نمي شود وشرط ورود به بهشت قبول ولايت دوازده امام است. اگر امروز ايران ما مهد تشيّع و توجه به اهل بيت عصمت و طهارت است از ثمرات قدوم مبارك حضرتش است و همه خرد و كلان، چه بدانند و چه ندانند در سفره پر بر كت امام رئوف نشسته اند.
در عيون اخبار الرضا جلد دوم صفحه 180 مي خوانيم كه امام رضا علیه السلام در هر سه روز يك ختم قران مي نمودند و مي فرمود: « اگر بخواهم مي توانم زود تر هم ختم كنم ولي دوست دارم هر آيه را با تدبر بخوانم.»
امام رضا كه خود قرآن ناطق ا ست تمام سيره و رفتارشان مطابق قرآن كريم بود. ابراهيم عباس مي گويد: سخن امام رضا و جواب هاي او و حتي مثال ها يي كه مي زد منتزع از قرآن بود.
امام بسيار ساده زندگي مي كردند و به محرومين توجه خاص داشتند.
مرحوم كليني در كافي از مردي از اهل بلخ روايت كرد كه گفت با حضرت امام رضا عليه السلام در سفر به خراسان همراه بودم. حضرت وقت خوردن غذا همه از جمله غلامان سياه را سر سفره مي خواندند. من گفتم فدايت شوم كاش سفره آنان را جدا مي كرديد. امام فرمود: « سكوت كن. پروردگار ما يكي است و پدر و مادر ما يكي است و جزا به اعمال است.»
در وصف و مدح امام چه بگوييم كه به كنه مقام امام كسي نرسد و چه نيكو سرود ابونواس:
قيل لي انت اوحد الناس طرا
في علوم الوري و شعر البديه
لك من جوهر الكلام نظام
يثمر الدر في يدي مجتنيه
فعلي م تركت مدح ابن موسي
و الخصال التي تجمعن فيه
ص: 20
قلت لا استطيع مدح امام
كان جبرئيل خادما لابيه
ص: 21
خصال حیدریّ او در همه جا زبانزد است
رئوفیش، عطوفیش به هر کجا زبانزد است
سخاوت و کرامت امام ما زبانزد است
خلاصه هرکجا روی، امام رضا زبانزد است
چنین مقام و رتبه ای که امتیاز بر همه است
تعلقش در این جهان به بچه های فاطمه است
بنازم این امام را که شمس بی زوال، اوست
بنازم این امام را که صاحب جمال، اوست
بنازم این امام را که منشأ کمال، اوست
بنازم این امام را جواب هر سؤال، اوست
علوم غیب نزد او عالم آل احمد است
ز دودمان حیدر و سلاله محمد است
مثال او، خودش بود که کار بی مثل کند
برای دین به شیوه خدای خود عمل کند
مقابل نگاه آنکه بهر او دغل کند
به یک اشاره عکس را به شیر نر بدل کند
اراده اش اراده خدای کبریایی است
تمام کارهای او بدون شک خدائی است
قلمرو حکومتش تمامی جهان بود
به نه فلک خلیفه خدای مهربان بود
ولایتش ولایت امیرمؤمنان بود
کسی که می پذیردش همیشه در امان بود
محبت و ولایتش به سینه نور می دهد
ضمانتش به دست ما حکم عبور می دهد
شاعر و مداح اهل بیت : آقای فرامرزی
ص: 22