به سوی دولت کریمه

مشخصات کتاب

سرشناسه:صافی گلپایگانی، لطف الله، 1298 -

عنوان و نام پديدآور:به سوی دولت کریمه [کتاب]/ صافی گلپایگانی مد ظله الشریف.

مشخصات نشر:قم: دفتر تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ لطف الله صافی گلپایگانی، 1434ق.= 1392.

مشخصات ظاهری:65 ص.؛ 5/14×5/20 س م.

فروست:سلسله مباحث امامت و مهدویت؛ 14.

شابک:20000 ریال : 978-600-5105-68-1

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت:کتابنامه: ص. [71]- 75؛ همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع:مدینه فاضله -- جنبه های مذهبی -- اسلام

موضوع:مهدویت

رده بندی کنگره:BP230/12/ص24ب9 1392

رده بندی دیویی:297/473

شماره کتابشناسی ملی: 3219676

ص: 1

اشاره

به سوی دولت کریمه

صافی گلپایگانی مد ظله الشریف.

ص: 2

فهرست مطالب

سخنى با منتظران.. 5

امداد غيبى و ويژگى هاى جامعة موعود. 13

تذكّر لازم. 17

قوانين حاكم، قوانين و احكام اسلام است... 19

حاكم، خليفة الله و امام زمان است... 21

امتيازات و تبعيضات نژادى و طبقه اى وجود ندارد. 25

حذف تجمّل گرايى.. 35

تذكّر و رفع اشتباه 41

امنيت و صلح عمومى.. 45

شكوفايى وضع اقتصادى.. 46

همه خدا را مى پرستند.. 47

قسط و عدل جهانى.. 57

به اميد آن روز، آن عصر و آن دولت كريمه. 63

کتاب نامه. 67

آثار حضرت آيت الله العظمى صافى گلپايگانی مدظله الوارف در يک نگاه. 73

ص: 3

ص: 4

سخنى با منتظران

برادر و خواهر عزيز كه روز و شب در انتظار ظهور آقا و مولايت و مولاى همه، حضرت صاحب الامر مهدى (علیه السلام) هستى، به ياد آن زمان و آن عصر الهى اشك شوق مى ريزى و آرزو مى كنى در التزام ركاب آن حضرت به درجه رفيع شهادت برسى، در روزهاى عيد فطر، قربان، غدير و هر روز جمعه، دعاى ندبه(1) را عاشقانه با آن شور و سوز و گريه و ندبه مى خوانى و با هر وسيله ممكن، مى خواهى ارتباط خود را با آن حجت خدا، زنده و زنده تر سازى.

درود بر تو و آفرين بر احساسات پاك و تابناك؛

ثَبَّتَكَ اللهُ عَلَى هَذِهِ اِلْحَالَةِ النُّورِيَّةِ الرُّوحَانِيَّةِ لَقَدْ فُزْتَ فَوْزاً عَظيماً؛

خداوند تو را بر این حال نورانی روحانی پابرجا بدارد به یقین به یک موفقیت بزرگی دست یافتی و رسیدی.

ص: 5


1- . دعاى ندبه كه مشتمل است بر عقايد شيعه و تأسف بر غيبت حضرت قائم(عج)، منقول است كه سنّت است اين دعاى ندبه را در چهار عيد بخوانند (يعنى در روز جمعه، روز عيد فطر، عيد قربان و عيد غدير). مشهدی، المزار، ص573 - 584؛ مجلسى، زادالمعاد، ص303.

عزيزان منتظر! شما كه به حقّ، رضاى امام زمان (عج) را فوز اكبر مى دانيد، ويژگى هايى كه در اين نوشتار مى خوانيد برخى از خصوصيات نظام و جامعه اى است كه شما منتظر آن هستيد؛ هركس در خط ولايت و انتظار قدم برمى دارد، بايد آن ويژگى ها را بشناسد و خودش را با توجّه به آنها، به طورى كه لايق عضويت در آن جامعه جهانى و الهى شود، بسازد؛ بايد همه اين ويژگى ها را دوست داشته و براى تحقق آنها در جامعه، كشور و شهرش تلاش نمايند؛ كسانى كه به ارزش هاى ضد آن جامعة جهانى گرايش دارند، بايد در وضع خود تجديدنظر كنند و با گرايش به ارزش هاى اسلامى صداقت خود را در دعوى انتظار، نشان بدهند و با اجراى احكام الله و اقامه عدل و قسط و احقاق حقوق و ساده زيستن و حفظ شخصيت اسلامى خود، رضاى آن آقاى عزيز و موعود انبيا را فراهم نمايند.

«اَللَّهُمَّ إِنّا نَرْغَبُ إِلَيْكَ فِي دَوْلَةٍ كَريمَةٍ، تُعِزُّ بِهَا الإِسْلامَ وَأَهْلَهُ»؛(1)

«خداوندا! ما دولت باكرامتى را از لطف تو مشتاق هستيم كه با آن اسلام و اهلش را عزيز گردانى».

يكى از برنامه هاى مهمّ رسالت انبيا، خصوصاً رسالت رسول خاتم(صلی الله علیه و آله)، سوق دادن جامعه اسلامى به سوى امّت واحدهو دولت

ص: 6


1- . طوسی، مصباح المتهجد، ص581؛ کفعمی، المصباح، ص581؛ محدث قمی، مفاتيح الجنان، ص321 (دعاى افتتاح).

عدل جهانى است كه اين برنامه در متن دعوت اسلام قرار گرفته و به طور حتم و يقين با ظهور حضرت مهدى(عج) اين جامعه و حكومت برقرار مى شود و دنيا تحت يك نظام و قانون واحد و امّت واحده اداره خواهد شد؛ اين وعده الهى است كه قرآن كريم و احاديث بسيار و متواتر بر آن دلالت و صراحت دارند.

ازجمله در آيه 33 سوره توبه و آيه 9 سوره صف مى فرمايد:

(هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ)؛

«او (خدا) كسى است كه پيامبر خود را به هدايت و دين حقّ فرستاد تا اينكه دين حقّ را بر هر دين ديگر غالب نمايد».

اهل ادب مى دانند، اگر لام در «لَيُظْهِرَهُ» لام غايت و نهايت باشد، مفاد آيه اين است كه، اين دين حقّ پيش مى رود تا خدا آن را به نهايت كمال برساند و بر همه اديان غالب گرداند؛ و اگر لام براى تعليل باشد، باز هم علّت غايى فرستادن پيامبر را كه غلبه يافتن دين او بر همه اديان است، بيان مى نمايد.

و نيز در همين دو سوره وعده مى دهد: تلاش هاى كفّار كه مى خواهند با دهان هاى خود نور خدا را خاموش كنند، نقش بر آبو بى نتيجه خواهد شد و خدا نورش را تمام و كامل مى گرداند.

در سوره انبياء، نور، قصص، صافّات و سوره هاى ديگر قرآن، آيات

ص: 7

متضمّن وعده و بشارت به اين ظهور و اين حكومت الهى بسيار آمده است و در احاديث معتبر كه در جوامع حديث و صحاح و مسانيد شيعه و سنى روايت شده، نيز اين وعده به صراحت داده شده است.

در تأكيد بر حتميّت اين ظهور و اينكه وقوع آن - هرچند به تأخير افتد - تخلّف ناپذير است، يكى از روايات معروف كه اِشعار به امتداد بسيار طولانى زمان قبل از ظهور دارد، به اين مضمون است:

«اگر از دنيا باقى نماند مگر يك روز، خدا آن قدر آن را طولانى و دراز مى نمايد تا امام موعود، ظهور نمايد و عالم را پر از قسط و عدل نمايد، چنان كه پر از ظلم و جور شده است».(1)

بديهى است شخص مؤمن به خدا و رسول؛ وقوع اين ظهور را استبعاد نمى نمايد؛ چون خداوند متعال بر هر امرى قادر و تواناست، خدايى كه اين عوالم بزرگ و كوچك و اين ميلياردها ميليارد كهكشان و منظومه را آفريده و عجايب و نيروهايى كه در ذرّات اين عالمو اتم ها خلق كرده است، عقل بشر را به حيرت انداخته و كوچك ترين مخلوق او، انديشه هاى همه كاوشگران را به خود مشغول ساخته است، قادر است مقدمات و تمام اسباب اين ظهور را فراهم نمايد؛ و نه در صدق پيامبرى كه وعده هاى بسيارش از غيب و آينده جهان

ص: 8


1- . احمد بن حنبل، مسند، ج1، ص99؛ ابوداوود سجستانی، سنن ابی داوود، ج2، ص310؛ کوفی، مناقب الامام امیرالمؤمنین(علیه السلام)، ج2، ص133؛ طوسی، الغیبه، ص46؛ صافی گلپایگانی، منتخب الاثر، ص247 - 250.

و اشخاص به وقوع پيوسته، شكّ و ترديد مى نمايد؛ چون واضح است زمينه تصديق پيغمبر(صلی الله علیه و آله) بعد از وقوع اين همه خبرهاى غيبى قرآن كريم و خود آن حضرت و اميرالمؤمنين على(علیهما السلام) براى كسانى كه در بسيارى از اين وعده ها، صدق آن حضرت را تجربه كرده و درك نموده اند، به مراتب زيادتر و وسيع تر از آغاز ظهور اسلام و اعلام اين وعده هاست. بااين حال، مسلمانان مؤمن و روشندل كه به آن حضرت ايمان آورده بودند، به همه وعده هاى ایشان ايمان محكم داشتند.

توضيحاً اضافه مى شود، پيغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله) از آغاز بعثت و هنگامى كه خودش بود و غير از فرزند نورسته عمويش ابوطالب، على(علیه السلام) و همسر بيداردل و آگاهش خديجه(علیها السلام) كه علناً ايمان و همبستگى خود را به او اعلام مى كردند، و غير از ابوطالب كه يگانه حامى و پشتيبان و مدافع او بود و ايمان خود را مانند مؤمن آل فرعون كتمان مى كرد و كمتر به زبان مى آورد، طرف دار و همراهو يار و ياورى نداشت و همة سران كفار و بت پرستان و گردنكشان قريش در برابر او بودند و دعوت او را به مسخره و استهزا مى گرفتند و نفوذ او را در يك روستا و يك قبيله باور نمى كردند، در آن هنگام مردم را به پرستش خداى يگانه دعوت مى كرد كه بگوييد: «لا إِلَهَ إِلا الله» تا مستكبران و ابرقدرت هاى جهان را از مركب استكبار و قدرت پياده كرده و خلع سلاح نماييد و گنج ها و خزاين آنها را انفاق نماييد و ... براى بسيارى

ص: 9

- غير از آن چهار نفر (شخص پيامبر، ابوطالب، على و خديجه) - اين وعده ها از جانب كسى كه در شهر و محلّة خودش، در معرض اذيت و آزار است و قوم و قبيله اش با او به شدت به ضدّيت برخاسته و هيچ لشكر و سپاه و تجهيزات و امكانات مادّى در اختيار ندارد، باوركردنى و به اصطلاح امروز واقع بينانه و دورانديشانه نبود؛ ولى همان مردم ديدند كه، زمان به سرعت گذشت و در مدت كوتاه بيست و سه سال عصر رسالت، اسلام مشكلات بسيار بزرگى را يكى پس از ديگرى پشت سر گذاشت، همه اقوام و قبايل را به دين خدا فراخواند و همه فوج فوج به اسلام گرويدند و عادات ناپسندى كه شمشير و زور هيچ امپراتورى نمى توانست تغيير دهد، متروك و فراموش شد.

زن ها كه در آن جامعة ضدانسانى زنده به گور مى شدند، آزاد شدند. رباو قمار و ميگسارى و فحشا و آدم كشى و راهزنى همه منسوخ شد و جاى خود را به اخلاق و روش هاى انسانى داد و از همه مهم تر و بالاتر، كيش بت پرستى كه با خون و جان مردم درآميخته بود، محو و نابود و همه بت ها شكسته و معدوم گرديد و دين توحيد، آن دل هاى سخت و تيره را نرم و روشن نمود و صداى دلنواز «أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا الله» پرده هاى شرك را پاره كرد؛ علاوه بر مكّه و مدينه، تمام شبه جزيره در قلمرو نظام الهى اسلام قرار گرفت و دعوت آن حضرت(صلی الله علیه و آله) دل ها را مسخّر نمود و به آينده اميدوار ساخت. پس از آن هم قلمرو نفوذ اسلام

ص: 10

آن گونه گسترش يافت و اسلام دل هاى مردم هوشمند ايران را كه از مظالم نظام استبدادى شاهنشاهى و تبعيضات طبقاتى به ستوه آمده بودند، فتح نمود و هنوز يك قرن نگذشته بود که اسلام از شرق تا ديوار چين و از سوى غرب به درياى آتلانتيك رسيد.

با اين رويدادها، همه صدق دعوت پيغمبر اعظم(صلی الله علیه و آله) و قوّت دعوت و نفوذ رسالت او را كه از پشت پرده هاى ضخيم عادات و تعصّبات و اخلاق زشت به درون قلوب وارد مى شد و مردم را منقلب و شيفته و دلباخته اسلام مى ساخت، همواره ظاهر مى شد و مسلمانان با اطمينان به اينكه آتية روشن و تابناكى در پيش دارند، بهجلو مى رفتند و از مهالك و انبوه لشكريان تا دندان مسلح ايران و روم و آن همه تشريفات رعب آميز نمى هراسيدند.

اين وقايع كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از آن خبر داده بود، صدق دعوت آن حضرت را بر همگان آشكار و آشكارتر ساخت و باورها را به نبوّت و رسالت محكم تر نمود و همه را در انتظار وقوع اين وعدة قرآنى - كه اسلام بر همه اديان غالب و حكومت عدل الهى جهانى برقرار خواهد شد - قرار داد، حصول آن همه وعده ها و وقوع آن همه خبرهاى غيبى را همه ديدند؛ حصول اين وعده را نيز همگان خواهند ديد.

ان شاء الله

ص: 11

ص: 12

امداد غيبى و ويژگى هاى جامعة موعود

برحسب آنچه از آيات و احاديث استفاده مى شود، اين ظهور پس از امتحانات شديد، به مدد الهى همراه با معجزات و خوارق عادات و آيات بزرگ تحقق مى يابد و ويژگى هايى كه دارد، اگرچه تمام درضمن تعاليم اسلام بيان شده است و برخى از آن ويژگى ها را در عصر رسالت و عصر زمامدارى اميرالمؤمنين على(علیه السلام) مشاهده مى كنيم؛ ولى فعليت تمام آنها در جامعة موعود تحقق خواهد يافت.

شناخت اين ويژگى ها ازنظر عقيده و ايمان و معرفت امام(علیه السلام) داراى اصالت و اهمّيت است، تا آنجا كه در خبر مشهور بين مسلمين از پيغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله) روايت مى شود:

«هركس بميرد و امام زمان خود را نشناخته باشد، به مردن جاهليت مرده است».(1)

ص: 13


1- . کلینی، الکافی، ج1، ص376 - 377؛ ابن بابویه، الامامة و التبصره، ص10؛ نعمانى، الغیبه، ص129؛ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ص409؛ خزاز قمی، کفایة الاثر، ص296.

و فخر رازى روايت مى كند از آن حضرت که فرمود:

قَالَ رَسُولُ اللهِ(صلی الله علیه و آله):

«مَنْ مَاتَ وَلَمْ يَعرِفْ إِمَامَ زَمانِهِ فَلَيَمُتْ إِنْ شَاءَ يَهُوديّاً وإِنْ شَاءَ نَصْرانيّاً»؛

«هركس بميرد و امام زمان خود را نشناسد، بميرد اگر مى خواهد يهودى و اگر مى خواهد نصرانى».(1)

و ازنظر اسلام شناسى و شناخت نوع حكومت و چگونگی و اهداف حكومت در اسلام و ولايت حاكم و مسائل مهم ديگر نيز ارزنده و مفيد است.

و از اين نظر كه، آن جامعه و آن نظام، جامعه و نظام كامل اسلامى و تمام شرعى است، نظامى الگو و اسوه و معيار و ميزان است و جوامع كوچك يا بزرگ، هرچه به آن همانندتر و شباهت بيشتر داشته باشند، مشروعيت بيشتر دارند. شناخت اين جامعه براى تعيين جهت و سمتى كه جوامع بايد به سوى آن داشته باشند، مفيد و سودمند است.

و بالاخره از اين لحاظ كه مؤمنان به آن ظهور و وعده الهى، مشتاقانه در انتظار آن هستند و براى وقوع آن تحول بزرگ جهانى و الهى، چشم به آينده دوخته و در هيچ شرايطى از بهبود اوضاع نااميد نمى شوند و در ميان طوفان ها، شدايد و سختى ها، قوى القلب، باايمان، استوار و محكم،به آينده اميدوار و باقاطعيت به سوى جلو گام برمى دارند و بر كوشش

ص: 14


1- . فخر رازی، المسائل الخمسون فی اصول الدین، ص71، مسألة 47.

و تلاش و اقدام خود مى افزايند، شايان اهمّيت است.

از همه اين جهات و نیز ابعاد ديگر، شناخت اين جامعه به استقامت فكر و اخلاق و اعمال انسان كمك مى نمايد. ما در اين گفتار به اين فايده و وظيفه بزرگ نظر و اشارت داريم كه چنين جامعه يگانه اى را كه انبياى گذشته بشارت آن را داده اند و آيات قرآن مجيد و روايات متواتر، باصراحت به تحقق آن تأكيد دارند و آن را اوج كمال اجتماع بشرى و نظام عدل كامل الهى معرفى كرده اند. هركس كه به آن معتقد است، بايد به سوى آن گام بردارد و ويژگى هاى آن را در خود و جامعه متجلّى سازد. بايد فاصله را با آن كم كرد و با تلاش و مجاهده به آن نزديك و نزديك تر شد.

از اينكه فاصلة ما و جامعة ما با آن جامعه و رهبر عزيز آن زياد شود که از او دور شویم، بايد به شدت پرهيز كنيم.

بايد اخلاق و اعمالى را كه با عضويت در چنان جامعه اى سازگار نيست و صاحب آنها از آن جامعه مطرود است، ترك كنيم و براى قبول شدن در چنان جامعه اى خود را بسازيم و تلاش نماييم؛ که اين معناى صحيح انتظار است.

اصلاً يكى از فوايد بزرگ معرفت پيغمبر و امام و يكى ازحكمت هاى گزينش پيغمبر و امام از خودِ بشر، همين است كه آنها اسوه باشند و رفتار و روش و سيره آنها - علاوه بر گفتار و تعليمات

ص: 15

قولى آنان هم - راهنماى زندگى باشد كه در قرآن مجيد مى فرمايد:

(لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ)؛(1)

«مسلّماً برای شما در زندگی، رسول خدا سرمشق نیکویی بود».

و هم مى فرمايد:

(وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَكاً لَجَعَلْناهُ رَجُلا وَلَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ ما يَلْبِسُونَ)؛(2)

«و اگر او را فرشته ای قرار می دادیم حتماً وی را به صورت انسانی درمی آوردیم (باز به پندار آنان) کار را بر آنان مشتبه می ساختیم همان طور که آنها کار را بر دیگران مشتبه می سازند».

بلكه در معرفت خداوند متعال كه بالذّات كمال انسان است و نهايت همه كمالات است و بالاتر از آن كمالى نيست، همين كيفيت براى شخص خداشناس ارزنده است كه با معرفت به اسماء الحسنى و صفات علياى الهى، چنان كه فرموده اند: «تَخَلَّقُوا بِأَخْلاقِ اللهِ»؛(3) تخلق بهاين اسما و صفات را وجهه همّت قرار مى دهد؛ مثلاً چنان كه خداوند ستّارالعيوب و غفّارالذّنوب و حليم و عليم و بخشنده و مهربان و شكور و محسن و ... است، بندة خداشناس و كمال دوست او نيز

ص: 16


1- . احزاب، 21.
2- . انعام، 9.
3- . فخر رازی، التفسیرالکبیر، ج7، ص72؛ ج9، ص64؛ ج16، ص101؛ مجلسی، بحارالانوار، ج85، ص129.

خود را به اين صفات متحلّى مى سازد.

معرفت امام وقت و صاحب عصر و ولىّ امر و آن موعود عظيم الشأن نيز بايد همين اثر را داشته باشد و كيميايى باشد كه مس وجود دوست و منتظران او را به طلاى اصل و خالص تبدیل نمايد.

بايد در شخص عارف به آن حضرت و سيره و اعمال و برنامه هاى آن بزرگوار، عملاً علاقه به آن اخلاق و روش، نمایان باشد كه از صميم جان، مشتاق حضور و عضويت در آن جامعه موعود است.

بنابراين معرفت امام عصر، حضرت مهدى موعود(عج) و شناخت ويژگى هاى ظهور و حكومت و چگونگى اداره و نظامى كه در عالم برقرار مى كند و جامعه اى را كه به وجود مى آورد، براى ما كه در عصر غيبت و عصر امتحان زندگى مى كنيم، بسيار سودمند و لازم است. هم راهنما و خط دهنده، و هم عامل مهمّى در بازدارى از خطا و گناه و اخلاق ناپسند است، و هم مشوّق ميل و اقبال به كارهاى نيك، عدالت، التزام و احترام به نظامات شرعيه است.

تذكّر لازم

پيش از اينكه به بيان ويژگى هاى جامعة موعود بپردازيم، اين تذكّر لازم است كه ويژگى هاى جامعة جهانى اسلامى، ويژگى هاى نظام و جامعة اسلامى است كه بايد در جهان برقرار شود و هدف هاى بعثت حضرت خاتم الانبيا(صلی الله علیه و آله) است؛ آن جامعة جهانى ادامه تحقق اهداف

ص: 17

انقلاب عظيم اسلام است.

آنچه از اين ويژگى ها، تاكنون تحقق نيافته، يا به طور كامل حاصل نشده است، به واسطه فقدان شرايط خارجى يا موانع است؛ رسيدن جامعه به آن جامعة جهانى، سير اسلام و دعوت حضرت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است كه اين رسالت و دعوت، به آن نقطه كمال و فعليت اهدافى كه داشته و دارد، خواهد رسيد.

وَمَا ذَلِكَ عَلَى اللهِ بِعَزِيزٍ

ص: 18

1- قوانين حاكم، قوانين و احكام اسلام است

قوانين حاكم بر اين نظام و اجتماع، قوانين اسلام است كه به وسيله وحى اعلام شده و احدى نمى تواند چيزى بر آن بيفزايد يا چيزى را از آن كم كند كه:

«حَلالُ مُحَمَّدٍ(صلی الله علیه و آله) حَلالٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيامَةِ وَحَرامُهُ حَرامٌ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ»؛(1)

«حلال محمّد تا روز قیامت حلال و حرام او تا روز قیامت حرام است».

بايد همگان خصوصاً هيئت حاكمه، در اين خط مستقيم، با احساس مسئوليت و تعهد قدم بردارند و هواها و سليقه هاى شخصى يا گروهى خود را كنار بگذارند و به راست و چپ منحرف نشوند، چنان كه رسول اكرم(صلی الله علیه و آله) مى فرمايند:

ص: 19


1- . صفار، بصائرالدرجات، ص168؛ کلینی، الکافی، ج1، ص58؛ مجلسی، بحارالانوار، ج86، ص148.

«لا يُؤمِنُ أَحَدُکُمْ حَتَّی يَکُونَ هَواهُ تَبَعاً لِما جِئْتُ بِهِ»؛(1)

«بنده اى مؤمن نخواهد بود تا هوى و خواست او تابع آنچه من آورده ام باشد».

جلوه هاى بسيارى از اين احساس مسئوليت و خوف از خدا را در ارتباط با زمامدارى و اداره اجتماع و حقوق مردم، خصوصاً محرومان و مستضعفان و طبقات به ظاهر پايين اجتماع، را می توان در زندگى رسول خدا و اميرالمؤمنين على(علیهما السلام)، مشاهده كرد كه در اداى تكاليف و وظايف خود، ذرّه اى كوتاهى ننموده اند؛ بااین حال، از مسئوليت زمامدارى، به شدّت نگران بوده و مى گريستند، و نشان دادند كه در نظام اسلام، اگر زمامدارى، تكليف و وظيفه نبود، هيچ انگيزه اى صاحبان شرعى اين مقام را، به قبول آن برنمى انگيخت.(2)

در رابطه با زمامدارى و مديريت ها در سطوح مختلف، درس هاى بسيار آموزنده در سيره پيغمبر و امام على(علیهما السلام) داريم كه متأسفانه به خاطر طولانى شدن كلام از بيان آنها معذوريم.

ص: 20


1- . ابن ابی عاصم، کتاب السنه، ص12؛ نسوی، الاربعین، ص51؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج5، ص133؛ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج16، ص167.
2- . نهج البلاغه، خطبه 3 (ج1، ص36)؛ صدوق، علل الشرائع، ج1، ص151؛ طبرسی، الاحتجاج، ج1، ص288.

2- حاكم، خليفة الله و امام زمان است

حاكم و رهبر و پيشواى كلّ نظام موعود جهانى، مانند نظام مدينه در عصر رسول اكرم(صلی الله علیه و آله)، و نظام كوفه در عصر اميرالمؤمنين على (علیه السلام)، نايب خدا و خليفة الله است، كه عادل و معصوم از گناه و خطا و عمل به هواى نفسانى است؛ در پرهيزكارى و رعايت حقّ و عدالت، در تصميمات، عزل، نصب و تصرف در بيت المال، الگو و نمونه و آينة تمام نماى قوانين عدل و قسط اسلام است.

علامه حلّى در كتاب الالفين، يك هزار دليل محكم بر عصمت امام (علیه السلام)، اقامه فرموده است كه امام و خليفة خدا و رهبر جامعه، بايد به آن متّصف و متحلّى باشد و در اين امّت براى احدى غير از فاطمة زهرا و ائمه اثنى عشر(علیهم السلام) - كه امامت و خلافت آنها برحسب صدها حديث معتبر منصوص است - قابل اثبات نيست.(1)

ازجمله آياتى كه بر لزوم صلاحيت علمى، عملى و اخلاقى رهبر آن

ص: 21


1- . ر.ک: علامه حلی، الالفین، ص21 - 454.

نظام منصوص - كه يگانه نظام مشروع است - بر آن استناد شده است، اين آيات است:

)أَفَمَنْ يَهْدِى إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّن لا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى(؛(1)

«آيا كسى كه راه مى نمايد (مردم را) به سوى حقّ، سزاوارتر است كه از او پيروى كنند، يا كسى كه خود راه نمى يابد مگر آنكه راهنمايى اش كنند».

(هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ)؛(2)

«آيا يكسان اند آنان كه مى دانند و آنان كه نمى دانند؟!».

(وَإِذِ ابْتَلَى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَات ٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّى جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظّالِمِينَ)؛(3)

«(به ياد آور) زمانى كه آزمود ابراهيم را پروردگارش به امورى چند، پس او به انجام رسانيد آنها را، خدا فرمود: البته من قرار دادم تو را براى مردم پيشوا (در دين). ابراهيم گفت: و از فرزندان من نيز (چنين فرما). خدا گفت: نرسد عهد من (كه امامت است) به ستمكاران».

بديهى است مقام امامت كه اعظم مناصب و خلافةالله است، به كسى

ص: 22


1- . يونس، 35.
2- . زمر، 9.
3- . بقره، 124.

اعطا مى شود كه از همه صالح تر، عالم تر و پاك تر باشد و سوابق سوء و انحراف از حقّ، در پرونده زندگى اش ثبت نشده باشد.

در اين نظام، در گزينش براى مقامات پايين نيز همين اصل صلاحيت علمى و عملى و قدرت بر اداره و حسن تدبير معيار است و باوجود اصلح و اَليَق و اعلم، به صالح و لايق و عالم، مقامى اعطا نمى شود.

از خيانت هاى بزرگ در دايره اين نظام، اين است كه مقام و منصبى به كسى اعطا شود درحالى كه شخص ديگرى براى تصدّى آن مقام صالح تر از او باشد؛ چنان كه قبول هر مقام و منصب با علم به صلاحيت و كفايت بيشتر ديگرى نيز جايز نيست و در نظام اسلام، هيچ كس خود را به جاى صالح تر از خود معرفى نمى كند و نامزد مقامى كه صالح تر از او براى آن نامزد شده است، نمى نمايد؛ اگر هم به او پيشنهاد كنند، مردم را به اصلح از خود راهنمايى مى نمايد.

اين روشى است كه در جوامع كنونى غيرمسلمان دنيا اصلاً ديده نمى شود و در جوامع اسلامى هم به ندرت مشاهده مى شود. در پايان مناسب است به سخن جامع و كامل خليل بن احمد فراهیدی(1) اشارهكنيم، كه از او پرسيدند: دليل بر امامت على(علیه السلام) بر كلّ امّت چيست؟

ص: 23


1- . در مورد خليل بن احمد مراجعه شود به: صدر، تأسيس الشيعه، ص150- 154، 178- 179؛ مرزبانی، نورالقبس، ص56-57 كه در آن كتاب، مؤلف در ضمن ترجمه او، كلام ممتاز ديگرى از خليل بن احمد، در بيان برترى اميرالمؤمنين علی(علیه السلام) بر ساير اصحاب و تشاكل با يكديگر و تفرّد امام به خصائص عالى نقل نموده است.

آن مرد بزرگ اين گونه پاسخ داد:

إفتِقارُ الْکُلّ ِإلَيْهِ وَ اسْتِغْنَاؤُهُ عَنِ الْکُلّ ِیُثْبِتُ (یُعْطِي) أنَّهُ إِمَامُ الْکُلِّ فِي الْکُلِّ؛(1)

محتاج بودن همه به وى (حضرت على (علیه السلام)) و بى نيازى او از همه كس، دليل آن است كه او امام و پيشواى همگان در همه چیز است.

ص: 24


1- . جعفری، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ج 16؛ ص9؛ ج21، ص117.

3- امتيازات و تبعيضات نژادى و طبقه اى وجود ندارد

امتيازات نژادى و طبقه اى و صنفى و القاب و عناوين ظاهرى در جامعه اسلامى - كه جامعه موعود جهانى و همگانى خواهد بود - ملغى و بى اعتبار است؛ در برابر قانون همه باهم برابرند؛ عالم با جاهل، عادل با فاسق، والى و رئيس، و صاحب هر مقام سياسى با هر شخص عادى و متعارف مساوى هستند؛ مثلاً حكم قتل عمد، قصاص و حكم قتل شبه عمد و خطا، ديه است؛ قاتل هركس كه باشد و مقتول هم هركس باشد، و همچنين حكم خدا در مورد سارق با شرايطى كه در فقه بيان شده، قطع دست است و حكم زانى رجم يا جلد است؛ سارق و زانى، هركس و فرزند هركس و صاحب هر سابقه و وابسته به هركس و هر فاميل باشد، حكم هرگز تفاوت نخواهد كرد.

اين ويژگى جامعه بزرگ اسلامى را در سيره شخص پيغمبر اكرم و اميرالمؤمنين على (علیهما السلام) در جامعه اسلامى مدينه و كوفه ملاحظه كنيد، در اين دو جامعه، احكام اسلام نسبت به همگان به طور مساوى اجرا

ص: 25

مى شد، همان طور كه در نماز جماعت فقير در كنار غنى، سياه در كنار سفيد و بنده در كنار مولا يا در صف مقدم قرار مى گرفت، در اجراى احكام سياسى و انتظامى نيز به همه به طور مساوى نگاه مى شد، و حتى به مجالست و معاشرت با فقرا بيشتر رغبت نشان مى دادند و آن را عامل تربيت و توانمندى روح و موجب تقرب به خدا مى دانستند، و به عكس مجالست با اغنيا، توانگران و مرفّهان كه نسبت به اسلام و مسلمين و اوضاع اجتماعى بى تفاوت بودند، را موجب دل مردگى و سقوط انسان مى شمردند.

برحسب قرآن مجيد و تفاسير(1)، ثروتمندان و سران قريش از حضرت(صلی الله علیه و آله) تقاضا كردند كه از فقرا و طبقات پايين اجتماع فاصله بگيرد؛ زيرا حضور آنها را با خودشان خلاف شأن و اعتبار پوچ خود مى دانستند، وقتى پيشنهاد دادند كه مجلس آنها با مجلس اين به اصطلاح اشراف از هم جدا باشد؛ حضرت نپذيرفت و اين آيه نازل شد:

(وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَوةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَلا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَلا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنا وَاتَّبَعَ هَوَيهُ وَكانَ أَمْرُهُ فُرُطاً)؛(2)

ص: 26


1- . قمی، تفسیر، ج2، ص34 - 35؛ طبری، جامع البیان، ج15، ص156؛ طبرسی، مجمع البیان، ج6، ص717 - 718.
2- . كهف، 28.

«خودت را با آنها كه خدا را در بامداد و شامگاه مى خوانند و وجه او (قرب رضاى او) را مى خواهند، شكيبا بدار و چشم هايت را از آنها برنگردان در حالى كه خواستار زينت زندگى دنيا باشى، و اطاعت نكن از كسى كه دلش را از يادمان غافل كرده ايم (و از لذّت ياد خودمان محروم ساخته ايم) و پيروى هواى خود كرده و كارش از حدّ گذشته و در افراط افتاده است».

در احاديث، به اين مضمون رسيده است كه روزى شخصی از اغنيا نشسته بود، فقیری وارد شد و در كنار او نشست. مرد ثروتمند خود را جمع كرد - مثل بعضى از اهل رفاه و ثروتمندان زمان ما كه از تماس با فقرا و زيردستان و هم نشينى و هم گامى با آنها پرهيز مى نمايند و آن را كسر شأن خود مى دانند - پيامبر(صلی الله علیه و آله) از اين كار او ناخرسند شده، فرمودند:

«ترسيدى از فقر او چيزى به تو برسد يا از مال و ثروت تو به او چيزى برسد».

مرد ثروتمند از آن موعظه بيدار و هوشيار شد، عرض كرد: به كفّاره اين عمل نصف يا تمام مالم را به او بخشيدم.

مرد فقير نپذيرفت و گفت: مى ترسم به من، آن وارد شود كه بر تووارد شده بود.(1)

يكى از خصايص و فضايل اميرالمؤمنين على(علیه السلام) اين است كه

ص: 27


1- . کلینی، الکافی، ج2، ص262 - 263؛ بحرانی، حلیةالابرار، ج1، ص381.

خداوند به او دوستى محرومان و فقرا را عطا كرده بود و آنها هم آن حضرت را دوست مى داشتند.(1)

يكى از نمايش هاى اين تساوى، تواضع آن بزرگواران و مظاهر حضور آنها در اجتماع است كه هيچ گونه تشريفاتى نداشته و مانند فردى عادى بودند.

در سيرة رسول اكرم(صلی الله علیه و آله) همه چیز از ساده زيستی و زهد و بى امتيازى حكايت دارد. در مقابل، زندگى ارباب جاه و مناصب دنيا و كاخ سفيد و كرملين و بوگينكهام و اليزه و همه اختصاصات و تشريفات اين كاخ نشين ها و هواپيماهاى اختصاصى و خودروهاى آن چنانى و هزار و يك امتياز ديگر را در نظر بگيريد و تعجّب كنيد.

آرى! اينان مردان دنيا و انسان هاى بى محتوايى هستند كه اگر آن تشريفات را نداشته باشند و اين جاه و جلال هاى ظاهرى را به رخ مردم نكشند، هيچ كس براى آنها حسابى باز نمى كند؛ امّا مردان خداو رجال الهى نيازی به اين ظواهر ندارند؛ عظمت روح آنها مردم را مسخّر و تحت نفوذ آنها قرار مى دهد.

كلام گهربار اميرالمؤمنين على(علیه السلام) در وصف رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بسيار آموزنده است؛ از خوانندگان خواهشمند است مكرّر آن را بخوانند و در آن تأمّل نمايند.

ص: 28


1- . فرات کوفی، تفسیر، ص265؛ صدوق، الامالی، ص655؛ خزازقمی، کفایة الاثر، ص184.

هرگز اربابان قدرت ظاهرى و وابستگان به تشريفات، نمى توانند باور كنند كه مردى با اين ظهور و حضور در صحنه اجتماع بتواند آن انقلاب بى مانند فكرى، سياسى و اجتماعى را به اين استحكام پايه ريزى نمايد؛ كه امروز پس از هزار و چهارصد سال، راه او همچنان در دنيا زنده و استحكام و استوارى اش هر روز بيش ازپيش، ظاهرتر مى شود. اين اوصافى كه اميرالمؤمنين على(علیه السلام) بيان مى نمايد، اوصاف فريادگر توحيد، و آن آورنده قرآن و آن منادى حقّ و عدل و حرّيت؛ يعنى عقل كلّ و خاتم رسل و شمع سبل حضرت محمّد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله) است.

محمّد كه ازل تا ابد هرچه هست

چراغى كه انوار بينش از اوست

به آرايش نام او نقش بست

فروغ همه آفرينش از اوست

همان فردى كه فلاسفه و انسان شناسان جهان، همه در برابرعظمتش، سر تعظيم فرود آورده اند و با شبلى شمّيل هم زبان مى گويند:

مِنْ دُونِهِ الْأَبْطالُ فِي كُلِّ الْوَرَى

مِنْ حاضِرٍ أَوْ غائِبٍ أَوْ آتٍ

در میان همة خلق، چه حاضر و چه غایب و چه آنکه خواهد آمد از قهرمانان کسی به پایة او نمی رسد.

آرى، على(علیه السلام) كه از پيش از بعثت و در حال بعثت و بعد از بعثت با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بود و محرم اسرار و آگاه از پنهان و آشكار او بود، سيره و زندگانى آن حضرت(صلی الله علیه و آله) را چنين توصيف مى نمايد:

ص: 29

«فَتَأَسَّ بِنَبِيِّكَ الْأَطْيَبِ الْأَطْهَرِ (صلی الله علیه و آله)... وَلَقَدْ كانَ – صَلَّی اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ - يَأْكُلُ عَلَى الْأَرْضِ وَيَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ وَيَخْصِفُ بِيَدِهِ نَعْلَهُ وَيَرْقَعُ بِيَدِهِ ثَوْبَهُ وَيَرْكَبُ الْحِمارَ الْعارِيَ وَيُرْدِفُ خَلْفَهُ...»؛(1)

«تأسّى كن به پيغمبر خوشبوتر و پاكيزه ترت(صلی الله علیه و آله)، ... بر روى زمين غذا مى خورد و مانند برده مى نشست و پارگى كفش خود را به دست خود مى دوخت و به دست خود جامه اش را وصله مى زد و بر مركب بى پالان سوار مى شد و دیگری راپشت سر خویش سوار می کرد...».

در سيرة اميرالمؤمنين على(علیه السلام) نيز، جلوه هاى بسيارى است كه همه آموزنده است و ياد مى دهد كه چگونه بايد مراقبت داشت از مقام خود، استفاده شخصى - هرچند خود اراده نكرده باشد - نبرد كه اين مقام و اين منصب الهى، بايد در راه اطاعت خدا و خدمت به خلق قرار بگيرد.

در يكى از خطبه هاى نهج البلاغه است كه پس از آن سخنان مشحون از علم و حكمت و معرفت، شخصى كه تحت تأثير آن علم بي كران و معارف بى پايان علوى قرار گرفت، زبان به مدح و ثناى آن حضرت(علیه السلام) گشود و متواضعانه و با تعظيم آن حضرت را مخاطب قرار داد؛ حضرت در بيانات مفصّلى - كه فرازها و جمله هاى آن انسان را تكان

ص: 30


1- . نهج البلاغه، خطبه 160 (ج2، ص58 - 59)؛ طبرسی، مکارم الاخلاق، ص9 - 10.

مى دهد - به او تذكّر داد كه با من با اين الفاظ سخن نگوييد و اين چنين مرا مخاطب نسازيد، كه من و شما، همه بندگان پروردگار و خدايى هستيم كه غير از او خدايى نيست و ... .(1)

داستان آن مردمانى كه به استقبال او آمده و برنامه اى را به احترام آن حضرت انجام دادند، معروف و در نهج البلاغه مذكور است.حضرت از آنها پرسيد: اين چه كار و برنامه اى است؟ گفتند: روش و برنامه اى است كه به عنوان تعظيم و احترام از امراى خود انجام مى دهيم، حضرت فرمود:

«وَاللهِ ما يَنْتَفِعُ بِهَذَا أُمَرَاؤُكُمْ وَإِنَّكُمْ لَتَشُقُّونَ عَلَى أَنْفُسِكُمْ فِي دُنْياكُمْ وَتَشْقَوْنَ بِهِ فِي آخِرَتِكُمْ، وَما أَخْسَرَ الْمَشَقَّةَ وَرَاءَهَا الْعِقابُ وَأَرْبَحَ الدَّعَةَ مَعَهَا الْأَمانُ مِنَ النَّارِ»؛(2)

«سوگند به خدا! حكمرانان شما در اين كار سود نمى برند و شما خود را در دنيايتان به رنج و در آخرتتان با اين كار به بدبختى گرفتار مى سازيد (چون فروتنى براى غيرخدا گناه و مستلزم عذاب است) و چه بسيار زيان دارد رنجى (فروتنى براى غير خدا) كه پى آن كيفر باشد و چه بسيار سود دارد آسودگى (رنج

ص: 31


1- . نهج البلاغه، خطبه 216 (ج2، ص201)؛ مجلسی، بحارالانوار، ج27، ص253.
2- . نهج البلاغه، حکمت 37 (ج4، ص10 - 11)؛ ر.ك: ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج1، ص372.

نبردن براى خوش آمدن مخلوق) كه همراه آن ايمنى از آتش (دوزخ) باشد».

همچنين حكايت است كه، حضرت على(علیه السلام) سواره و در حال حركت بود، شخصى عرايض و مطالبى را كه داشت، به عرض ايشان رسانيد، سپس به احترام در ركاب آن حضرت پياده مى رفت؛ امام (علیهالسلام) او را نهى كردند؛ چون براى او ذلّت و براى والى و حاكم فتنه است.(1) بديهى است كه آن حضرت از اينكه تحت تأثير اين برنامه ها قرار بگيرد و اين برنامه ها مقام و منصب او را عوض كند، منزّه و مبرّا بود.

على (علیه السلام) بود كه مى فرمود:

«وَاللهِ لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقالِيمَ السَّبْعَةَ بِما تَحْتَ أَفْلاكِها عَلى أَنْ أَعْصِيَ اللهَ في نَمْلَةٍ أَسْلُبُها جُلْبَ شَعِيرَةٍ ما فَعَلْتُهُ وَإِنَّ دُنْياكُمْ عِنْدِي لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ في فَمِ جَرادَةٍ تَقْضَمُها، ما لِعَلِيٍّ وَلِنَعيمٍ يَفْنَى وَلَذَّةٍ لا تَبْقَى»؛(2)

«سوگند به خدا! اگر هفت اقليم را با هر آنچه در زير آسمان هاى آنها است، به من بدهند؛ براى اينكه خدا را درباره مورچه اى كه پوست جوى را از آن بربايم، نافرمانى نمايم، نمى كنم و به تحقيق دنياى شما نزد من پست تر و خوارتر است از برگى كه در دهان

ص: 32


1- . نهج البلاغه، حکمت 322 (ج4، ص76- 77)؛ طبری، تاریخ، ج4، ص45؛ اسکافی، المعیار و الموازنه، ص193؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 32، ص554، 619.
2- . نهج البلاغه، خطبه 224 (ج2، ص218)؛ مجلسی، بحارالانوار، ج41، ص161 - 162.

ملخى باشد كه آن را مى جود. چه كار است على را با نعمتى كه از دست مى رود و خوشى كه برجا نمى ماند؟!».بلكه براى سرمشق به ديگران و به هم نزديك كردن راعى و رعيت و زمامدار و جامعه، اين برنامه ها را پياده مى كردند و اين سخنان و تذكّرات را مى دادند؛ مبادا در جامعه اسلامى كسى را جاه و مقام سست نمايد.

خطرى كه در اسلام به بزرگان و همه صاحبان مقامات و زيردستان از هجوم آن هشدار داده اند، كه حتى فرموده اند:

«لَيْسَ شَيْءٌ أَضَرَّ بِالرِّجالِ مِنْ خَفْقِ النِّعالِ مِنْ وَراءِ ظُهورِهِمْ»؛(1)

«چيزى ضررزننده تر به شخصيت ها از صداى كفش مردم كه پشت سرشان مى روند، نيست».

در اين رابطه از حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) روايت است كه: «كَانَ يَسُوقُ أَصْحابَهُ».(2) ابن اثير مى گويد: معنايش اين است كه حضرت اصحاب خود را جلو مى انداخت و از روى تواضع و فروتنى، خودش پشت سر آنها مى رفت و احدى را نمى گذارد كه پشت سرش راه برود.(3)

در اين موضوع سخن بسيار است؛ امّا جهت اينكه سخن از اين

ص: 33


1- . وارم بن ابی فراس، مجموعه ورام، ج1، ص65؛ ری شهری، میزان الحکمه، ج2، ص1522.
2- . طبرانی، المعجم الکبیر، ج22، ص156؛ طبرسی، مکارم الاخلاق، ص12؛ ابن جوزی، صفةالصفوه، ج1، ص156؛ مناوی، فیض القدیر، ج5، ص309.
3- . ابن اثیر، النهایه، ج2، ص423.

طولانى تر نشود، به همين اندازه اكتفا مى كنيم. كيست كه اندكى مطالعه در تاريخ و سيره پيغمبر و ائمه هدى(علیهم السلام) داشته باشد و تفاصيل بسيار از اين حقايق را نداند؟! اينها كه گفتيم، از ويژگى هاى جامعه اسلامى است كه بشريت به طور متعالى در آن جامعه موعود جهانى به آن خواهد رسيد.

ص: 34

4- حذف تجمّل گرايى

اشاره

در جامعه جهانى اسلام، تجمّل گرايى و افراط در مصرف و خوش گذرانى و تكلّف در پذيرايى ها و مهمانى ها و مراسم ديگر و لباس و پوشاك و مركب و مسكن و ... مطرود است. امورى كه در زمان ما، عامل مهم دشوارى زندگى و كمبود عوايد از هزينه و مخارج است؛ حتى در مراسمى كه براى اموات برگزار مى شود، نيز رقابت در پذيرايى هاى كمرشكن رايج شده است، به طورى كه مصيبت صاحب عزا دوچندان مى شود!

درحالى كه هزاران جوان دختر و پسر بى همسر، به واسطه فقر از زندگى زناشويى و تشكيل خانواده، محروم هستند و مفاسد اجتماعى گوناگون آن، سعادت و امنيت همه جامعه را تهديد مى نمايد، ملاحظه مى شود كه برخى مرفّهان در مجلّل ترين هتل ها مبالغى را صرف مى نمايند كه با آن مى شود خانواده هايى را از فقر نجات داد. روشن

ص: 35

است وقتى در جامعه اين گونه امور، افتخار و احترام آفرين باشد، فسادهاى بسيار، گريبان گير آن جامعه مى شود.

تحريم، اسراف، تبذير و تشويق به اقتصاد و ميانه روى، و هدايت مردم به استفاده صحيح از مال و سرمايه، كه موجب استحكام بنيان اجتماع و بى نيازى از بيگانگان مى شود و تعاليم بسيار ديگر، همه در كنترل اين گرايش مردم به تجمّل پرستى و حفظ اعتدال و میانه روی مؤثر است.

از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) روايت است:

«نَحْنُ مَعاشِرَ الْأَنْبِياءِ وَالْأَوْلِياءِ بُرَآءٌ مِنَ التَّكَلُّفِ»؛(1)

«ما گروه پيغمبران و اوليا از تكلّف بيزاريم».

در سيره پيغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله) درباره ساده زيستی و دورى از تجمّلات، حكايت هاى آموزنده بسيار است كه با توجّه به آن، كسانى كه هزینه تجمّلات خانه، اتاق و محلّ كارشان، بسا بالغ بر ميليون ها مى شود و در انواع تنعّمات خارج از اندازه و غيرلازم؛ و بلكه لغو با وسايل تفريحى و سرگرمى گران بها غرق و غافل زندگى مى كنند، را نمی توان به راستى، تربيت شدة مكتب آن حضرت(صلی الله علیه و آله)شمرد.

پيشوا و پيامبرى كه هنگام بازگشت از سفر، وارد خانة يگانه فرزند عزيزش - كه از بس او را دوست مى داشت، هر وقت از سفرى

ص: 36


1- . مجلسی، بحارالانوار، ج70، ص394.

مى آمد، اوّل به ديدار او مى شتافت و در هنگام عزيمت به سفر آخرين كسى بود كه با او وداع مى كرد - شد و به ديدار او رفت، پرده هايى كه بر درِ خانه دختر عزيزش آويخته بود، را مشاهده كرد، از خانه بيرون آمد، وقتى فاطمة زهرا(علیها السلام) آن پرده ها را نزد آن حضرت(صلی الله علیه و آله) مى فرستند كه به اهل صفّه و يا فقرا بدهد، خوشحال و مسرور مى شود و مى فرمايد: «فِدَاها أَبُوها».(1)

معلوم است چقدر به زندگى دور از تكلّفات و ساده، اهمّيت مى داده است. او همان بزرگوارى است كه وقتى با آن همه عظمت و شوكت و قدرت، مكّه را فتح مى كند درحالى كه آن لشكر مجهز (مشرکان) را - كه از جهت تجهيزات و نفرات تا آن زمان شبه جزيره به خود نديده بود - زير فرمان داشت و همه اشراف مكّه افتخار مى كردند كه از او مانند بزرگ ترين ابرقدرت ها با تشريفات و غذاهاى رنگارنگ و سفره هاى گسترده، پذيرايى نمايند؛ در چنين موقعيتى، آن بنده خالص و متواضع خدا، در آن روز بزرگ و تاريخى، به خانة امّ هانىدختر مكرمه ابوطالب و خواهر اميرالمؤمنين على(علیه السلام) مى رود - كه برحسب بعضی اخبار، همان خانه اى است كه معراج و عروجش به عالم بالا از آنجا واقع شد - وقتى بر او وارد شد و تقاضايى را كه او در مورد پناهندگان به خانه اش داشت، پذيرفت و فرمود:

ص: 37


1- . صدوق، الامالی، ص305؛ فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص443 - 444؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج3، ص121. «پدرش فدایش باد».

«هَلْ عِنْدَكَ مِنْ طَعامٍ نَأْكُلُهُ؟»؛

«آيا طعامى دارى كه از آن بخوريم؟».

عرض كرد:

«لَيْسَ عِنْدِي إِلا كَسْرٌ(كَسْرةٌ) يابِسَةٌ، وَإِنِّي لأَسْتَحْيي أَنْ أُقَدِّمَها إِلَيْكَ»؛

«غير از نان پاره هاى خشك ندارم و من حيا مى كنم كه با آنها از شما پذيرايى كنم».

فرمود:

«هَلُمِّي بِهِنَّ»؛

«همان نان پاره ها را بياور».

و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آن نان پاره ها را در مقدارى آب تريد كرد، امّ هانى قدرى نمك هم حاضر كرد، سپس فرمود:

«هَلْ مِنْ إِدَامٍ؟»؛

«آيا نان خورش است؟».

امّ هانى عرض كرد: غير از مقدارى سركه چيزى حاضر نيست،فرمود: بياور آن را! سپس آن را بر روى آن نان ها ريخت و از آن ميل فرمود، پس از آن، حمد خداى عزّوجلّ را به جا آورد و فرمود:

«نِعْمَ الإِدَامُ الْخَلُّ يا أُمَّ هَاني! لا يَقْفِرُ بَيْتٌ فِيهِ خَلٌّ»؛(1)

ص: 38


1- . طبرانی، المعجم الصغیر، ج2، ص66 - 67؛ هیثمی، مجمع الزوائد، ج6، ص176؛ صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج5، ص235.

«سركه، خوب نان خورشى است؛ خانه اى كه در آن سركه باشد، خالى از نان خورش نيست».

اميرالمؤمنين على(علیه السلام) نيز همين سيره و روش را داشت؛ در وقتى كه خلافت ظاهرى هم در اختيار او قرار گرفت، معاش و لباس و برخوردارى هاى او از دنيا، همان بود كه همه شنيده و خوانده ايد.

روزى احنف بن قيس نزد معاويه بود، هنگامى كه سفره انداختند، در آن، همه رنگ غذا ديده مى شد كه احنف از آنها تعجب كرد، ازجمله، يك رنگ غذايى بود كه احنف آن را نشناخت، از معاويه پرسيد، در جواب گفت: اين روده هاى مرغابى است كه از مغز آن را پركرده، و با روغن پسته سرخ شده و شكر بر آن پاشيده اند.

احنف به گريه افتاد، معاويه از سبب گريه او پرسيد، گفت: به ياد على(علیه السلام) افتادم كه روزى در خدمت او مشرف بودم، وقتى هنگام افطار شد، از من خواست كه در خدمتش باشم، انبانى سر به مهرنزد او آوردند، پرسيدم: در اين انبان چيست؟ فرمود: آردى است از سبوس جو. از سربه مهر بودن آن پرسيدم، فرمود: مى ترسم حسن يا حسين آن را به روغن مخلوط نمايند.(1)

على(علیه السلام) خودش لباس خود را وصله مى زد، وقتى ابن عباس آن حضرت را در حال اصلاح كفش خود ديد، به ابن عباس فرمود:

ص: 39


1- . بحرانی، حلیةالابرار، ج2، ص233؛ همو، غایةالمرام، ج7، ص13 - 14؛ کاشف الغطاء، اصل الشیعه و اصولها، ص199.

«ما قِيمَةُ هذَا النَّعْلِ؟»؛

«اين كفش چقدر قيمت دارد؟».

عرض كرد:

«لا قيمَةَ لَها»؛(1)

«بهايى ندارد».

فرمود:

«وَاللهِ لَهِيَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ اِمْرَتِكُمْ إِلا أَنْ أُقيمَ حَقّاً أوْ أَدْفَعَ باطِلاً»؛(2)

«به خدا سوگند اين كفش بى قيمت، از امارت و فرمانروايى بر شمانزد من بهتر است مگر آنكه حقى را به پا دارم يا باطلى را دفع كنم».

يعنى اين منصب و مقام وقتى ارزشى دارد كه صاحب آن با آن اقامه حقّ و دفع باطل نمايد؛ در جامعة موعود حضرت ولىّ عصر(عج) نيز برنامه همين است و سيره آن حضرت نیز، همين سيره است. در احاديث آمده است:

«ما لِباسُ الْقائِمِ(علیه السلام) إِلا الْغَلِيظَ، وَما طَعامُهُ إِلا الْجَشْبَ»؛(3)

ص: 40


1- . من عرض مى كنم: يا اميرالمؤمنين! قربان خاك راه قنبرت و همه شيعيانت! آن كفش بى قيمت بود، به اين معنا كه براى آن با جواهرات و اثمان جهان تعيين قيمت ممكن نبود، اى كاش در برابر بذل جان براى من تشرّف بوسيدن آن ميسّر مى شد.
2- . نهج البلاغه، خطبه 33 (ج1، ص80).
3- . نعمانی، الغیبه، ص293، 296؛ مجلسی، بحارالانوار، ج52، ص359؛ صافی گلپایگانی، منتخب الاثر، ص307.

«لباس حضرت قائم(عج) جز جامه خشن (مثل لباس جنگ) و غذاى او جز غذاى ناگوار (نان جو ساده و بدون خورش) نيست».

تذكّر و رفع اشتباه

مفهوم اين ويژگى هاى جامه اسلامى و سيره پیامبر و ائمه طاهرين(علیهم السلام) اين نيست كه نباید از نعمت هاى الهى و جمال حيات دنيا كه جلوه هاى آن بسيار است و بى شمار و بر جمال خداوند جمال آفرين دلالت دارند، بهره گرفت، يا به كار، فعاليت، سعى، عمل،توليد، زراعت، صناعت و علومى كه جامعه به آن نيازمند است، نپرداخت و غرايز و استعدادها را حبس و ضايع و معطّل نمود و گوشه گيرى و كم كارى پيشه كرد. اين افكار، افكارى است كه اسلام با آن به ضدّيّت برخاسته و با تعاليم آن سازش ندارد.

در قرآن مجيد مى فرمايد:

(قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَالطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ)؛(1)

«بگو اى پيامبر! چه كسى زينت هاى خداوند را كه براى بندگانش آفريد و روزى هاى پاك را حرام كرده است؟!».

ص: 41


1- . اعراف، 32.

و نيز مى فرمايد:

(يا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّباتِ وَاعْمَلُوا صالِحاً)؛(1)

«اى رسولان ما! از غذاهاى پاكيزه و حلال تناول كنيد و عمل صالح انجام دهيد».

همچنين كار و زحمت و انواع مشاغل حلال براى توسعه بر عائله و بى نيازى از ديگران و هدف هاى عالى تر، مثل رسيدن جامعه مسلمان به خودكفايى و رفع وابستگى اقتصادى به كفّار نه تنها ممنوع نيست؛ بلكه از عبادات و طاعات بزرگ است.خداى تعالى در قرآن مجيد مى فرمايد:

(وَللِّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ)؛(2)

«عزّت مخصوص خداوند و پيامبرش و مؤمنين است».

بديهى است، يكى از موجبات مهم عزّت و حفظ شرافت، استقلال اقتصادى و خودكفايى در همه جهات زندگى است؛ چنان كه از عوامل مهم ذلّت، فقر و احتياج به بيگانه است و بايد هر مسلمانى براى مبارزه با اين ذلّت و حفظ آن عزّت، هرچه در امكان دارد تلاش نمايد.

حرص، فخر به مال، تجمّل گرايى و حبّ دنيا، كه سرّ هر گناه است، غير از كار و عمل و به تعطيل نكشاندن قوا و استعداد است؛ و به عبارت ديگر، دنيا را براى دنيا، براى تكاثر و استكبار و استعلا به

ص: 42


1- . مؤمنون، 51.
2- . منافقون، 8.

هر شكل و صورت خواستن، مذموم و ضد ارزش هاى والاى انسانى است؛ امّا دنياخواهى براى مقاصد صحيح و هدف هاى مشروع، و خودكفايى شخصى و عمومى، ممدوح و پسنديده است.

از زهد، قناعت، توكّل، دعا، زيارت و عزادارى سيدالشهدا (علیه السلام) و انتظار ظهور و فرج و ثواب بسيارى از دعاها و اعمال نيك و آثار توبه و ساير اين گونه اصطلاحات و اعمال مذهبى برداشت هاىنادرستى مى شود؛ و برخی به اصطلاح روشنفكر، آنها را به مذهبى ها نسبت مى دهند، هيچ وقت در بين نبوده و سبب ايستايى جامعه و ركون و ركود و غرور نگشته و عرف اجتماع مذهبى همه را در جاى خود شناخته است و اگر هم افرادى ديده شوند كه اين اصطلاحات را به مفهوم واقعى آنها نشناخته باشند، معدودند و روى برداشت آنها نمى توان داورى كرد، اينها همه در نظام تربيتى اسلام جايگاه ويژه و مفهوم خاص خود را دارند.

هدف اسلام ساختن انسان الهى است، نه انسان مال و نه انسان مقام و نه انسان ماشين و تكنولوژى و ساير مظاهر مادّى؛ هدف انسانى است كه همه اينها را به طور صحيح و مشروع به خدمت كمال انسانى خود بگيرد كه همه مظاهر زندگى، حتى جنگ او وجهه الهى داشته باشد؛

«لِتَكُونَ كَلِمَةُ الله هِيَ الْعُلْيَا وَكَلِمَةُ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلَى».(1)

ص: 43


1- . اشاره به آیه 40 سوره توبه. «تا سخن خدا بلند آوازه و سخن کافران پست و پایین باشد».

امّا تجمّل گرايى همان است كه هركس مى تواند نظاير آن را در خانه هاى شمال بعضى شهرها و تزئينات ظاهر و داخل آنها ببيند.

حاصل سخن اين است كه، راه ها مشخص است و عرف مسلمان معناى لفظ زهد، قناعت، حرص، تكاثر، تجمل، اسراف، تبذير و موارد ديگر را تشخيص مى دهد و از مظاهر زندگى و خانه و ماشين و لباسو مهمانى و عزا و عروسى اشخاص، آن را كه حاصل تربيت اسلامى و محبوب خداست، يا به آن شباهت بيشتر دارد، و آن را كه به تربيت غيراسلامى و قارون مآبى و طاغوت گرايى شبيه است، مى شناسد؛ و كار و عمل و تلاش و توليد و صنعت و اختراع و كسب هاى مشروع را با تكاثرهاى قارونى و تشريفات طاغوتى اشتباه نمى كند.

البته بايد پيرامون تمام اين مفاهيم و جنود عقل و جهل و تعليمات قولى و عملى پيامبر اكرم و ائمه طاهرين (علیهم السلام) و مواضع آنها در مقامات و مواجهه با جريان ها و جوّهاى مختلف، هميشه تعليم وتعلّم ادامه داشته باشد و مكتب آموختن از آن بزرگواران باز و مفتوح باشد و ما در اينجا از اطاله بحث بيش از اين معذوريم.

ص: 44

5- امنيت و صلح عمومى

امنيت، صلح واقعى و آرامش از ويژگى هاى دولت آقا امام زمان - روحى لتراب مقدمه الفداء - است، خوف ها زايل مى شود و جان و مال و آبروى اشخاص در ضمان امان قرار مى گيرد و در سراسر جهان امن عمومى حاكم مى شود و اختناق و استبداد و استكبار و استضعاف - كه همه از آثار حكومت هاى غيرالهى است - از جهان ريشه كن مى گردد و حكومت هاى طواغيت به هر شكل و هر عنوان برچيده مى شود.

از اخبار و روايات استفاده مى شود كه:

به واسطه حضرت ولىّ عصر(عج) راه ها آن قدر امن مى شود كه احدى حتى ضعيف ترين مردم از مشرق به مغرب سفر مى نمايد، از احدى به او اذيت و آزار نمى رسد.(1)

ص: 45


1- . قندوزی، ینابیع الموده، ج3، ص240؛ صافی گلپایگانی، منتخب الاثر، ص308، فصل 2، باب 43، حديث 2.

6- شكوفايى وضع اقتصادى

در دولت آن حضرت(عج)، وضع اقتصاد عمومى بهبود كامل يافته، نعمت ها فراوان، آب ها مهار، زمين ها آباد و حاصل خيز و معادن ظاهر مى شود، تا جايى كه ديگر فقيرى كه از بيت المال چيزى دريافت كند، باقى نماند، و كسى براى دريافت كمك مالى به خزانه عمومى مراجعه ننمايد و اگر اتفاقاً كسى نیز مراجعه كرد، به او مى گويند که هر اندازه نياز دارد، دريافت كند؛ كه او هم پس از دريافت وجه از گرفتن پشيمان مى شود و در مقام ردّ آن به خزانه برمى آيد؛ ولى از او قبول نمى شود.(1)

ص: 46


1- . صافی گلپایگانی، منتخب الاثر، ص473، فصل 7، باب4.

7- همه خدا را مى پرستند

از ديگر ويژگى هاى ممتاز آن جامعة جهانى اين است كه، همگان موحّد، و خدا را به يگانگى پرستش مى نمايند و شريكى براى او قرار نمى دهند، او را بى شريك، بى نظير، واحد، يگانه و يكتا مى شناسند.

وحده لا شريك له صفتش

شرك را سوى وحدتش رَه نه

هست در وصف كبريا و جلال

تعالى الله يكى بى مثل و مانند

منزّه ذات او از چند و از چون

بَرى از ضدّ و ندّ وخويش و از كس

و هو الفرد اصل معرفتش

عقل از كُنه ذاتش آگه نه

شرك نالايق و شريك محال

كه خوانندش خداوندان خداوند

تعالى شأنه عَمَّا يَقُولُون

صفاتش قل هو الله احد بس

اين امتيازی بزرگ و از ويژگى هاى جامعه اسلامى است كه در آن عصر عزيز، همه افراد به آن ممتاز و سرفراز مى باشند، همه حقّ را مى پرستند و در پرستش حقّ كسى و چيزى را شريك او قرار نمی دهند و توحيد، خالص و منزّه و پاك از هر شائبه شرك حاكم مى شود.

ص: 47

يكى از جامعه شناسان معروف در كتاب خود تمدن اسلام و عرب مى گويد:

«عقيده به توحيد، تاج افتخارى است كه در ميان اديان، بر سر دين اسلام قرار دارد».(1)

هرچند برحسب قرآن مجيد، همه انبيا دعوت به توحيد داشتند و موحّد بوده اند؛ امّا اين جامعه شناس نظر به معتقدات جوامع فعلى بشرى دارد كه از طريق توحيد منحرف و گرايش به شرك دارند؛ كه اگر دين آنها بر اساس توحيد بوده است، در حال حاضر به واسطه وقوع تحريفات، در اين اديان به شرك گراييده و موحّد شمرده نمى شوند و اين اسلام است كه دعوتش به توحيد، خالص و پاك باقى مانده و پيروانش بر اين عقيده ثابت و استوارند و اين فقط مسلمان ها هستند كه بانگ دل نواز و روح پرور و معراج آفرين توحيدشان در هنگام اذان به گوش جهانيان مى رسد و اين قرآن، كتاب آسمانى مسلمان هاست كه اعلام مى كند كه همه انبيا به توحيد دعوت كرده اند:

)وَلَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّة ٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَاجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ(؛(2)

«و به تحقيق در ميان هر امتى پيامبرى را مبعوث كرديم (تا به

ص: 48


1- . گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ص143.
2- . نحل، 36.

خلق ابلاغ كند) كه خداى يكتا را عبادت كنيد و از (اطاعت) طاغوت، دورى كنيد».

و مى فرمايد:

(شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصّى بِهِ نُوحاً وَالَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ)(1)

«خدا شرع و آيينى كه براى شما مسلمانان قرار داد، حقايق و احكامى است كه نوح را هم به آن سفارش كرد و بر تو نيز همان را وحى كرديم و به ابراهيم و موسى و عيسى هم آن را سفارش كرديم كه دين خدا را برپا داريد و هرگز تفرقه و اختلاف در دين نكنيد. مشركان را كه به خداى يگانه دعوت مى كنى، بسيارى در نظرشان بزرگ مى آيد».

كلمه توحيد، كلمه اى است كه هيچ كس، بشر را به كلمه اى پربارتر و سازنده تر از آن نخوانده است؛ كلمه اخلاص، كلمه توحيد، كلمه آزادى، كلمه برابرى و مساوات، كلمه انسان، كلمه زمين و آسمان و كوه ها و درياها و ستاره ها و كهكشان ها و عرش و كرسى و همه موجودات و همه كلمات است.كلمه اى بود كه از آغاز پیامبر(صلی الله علیه و آله) مردم را به آن دعوت فرمود؛ «قُولُوا

ص: 49


1- . شورى، 13.

لا إِلهَ إِلا اللهُ تُفْلِحُوا»(1) و تا پايان هرچه فرمود، تفسير، تبيين و شرح اين كلمه بود؛ كلمه همه آنهايى است كه به اسلام گرويدند و خواهند گرويد، كلمه اعلام عقيده به توحيد و ايمان به خداى يگانه است.

قرآن مجيد در خطاب به اهل كتاب مى فرمايد:

(قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّااللّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَابًا مِن دُونِ اللّهِ)(2)

«بگو: ای اهل کتاب، بياييد به سوى كلمه اى كه ميان ما و شما مساوى و برابر است؛ يعنى ما و شما و همه را در يك خط و يكسان و مساوى قرار مى دهد و آن اين است كه: پرستش نكنيم مگر خدا را و چيزى را براى او شريك نگيريم و بعضی از ما، بعضی دیگر را غیر از خدای یگانه به خدایی نپذیرید».

در اينجا چون مى خواهيم ويژگى هاى جامعه اسلامى را بشناسيم،بايد متوجّه باشيم كه توحيد در عبادت و شريك براى خدا قرار ندادن، به اين است كه خدا را به عبادتى كه شرع دستور داده، يا عباديت و مناسبت آنها را با عبادت، امضا فرموده است، عبادت كنيم و از انجام

ص: 50


1- . ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج1، ص51؛ بحرانی، مدینة معاجز الأئمة الاثنی عشر، ج1، ص12؛ مجلسی، بحارالانوار، ج18، ص202. «بگویید: خدایی جز خدای یگانه نیست، تا رستگار شوید».
2- . آل عمران، 64.

اين عبادات براى غير خدا و همچنين اعمالى كه مشركان به عنوان پرستش و عبادت مشركانه انجام مى دادند، اجتناب نماييم؛ چنان كه بايد از برنامه هاى عبادى صوفيه و مدّعيان دروغين عرفان كه ازطريق اهل بيت(علیهم السلام) و كتب حديث نرسيده، به عنوان انجام برنامه و وظيفه و پيروى از سران اين طوايف خوددارى شود، كه اين همه مرتبه اى از شرك است، و خلاصه اقتضاى توحيد اين است كه، در تعاليم قرآن و احكام اسلام ذوب شويم و به هيچ جا و هيچ كس و نقطه اى غير از خدا و پيغمبر و ائمه هدى (علیهم السلام) توجّه نكنيم، و در كار دين و برنامه هاى زندگى فقط به آنها اعتماد نماييم؛ درضمن نبايد تعظيم و احترام از شعائر و مشاهد و بيوت و مقامات انبيا و اوليا را - كه قرآن و سنّت بر جواز و بلكه استحباب بسيار مؤكّد، حتى وجوب آن دلالت دارند - با احترام و تعظيم از چيزها و اشخاصى كه به خدا استناد ندارند و كتاب و سنّت آن را تأييد نمى نمايند، اشتباه كرد؛ خانه هاى انبيا و اوليا و اماكن مقدّسه، از خانه هايى است كه بايد مورد احترام باشند و در آنجاها خدا ياد شود و تسبيح خدا گفته شود،چنان كه آيه كريمه بر آن صراحت دارد:

(فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيها اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيها بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ)؛(1)

ص: 51


1- . نور، 36.

«در خانه هايى که خداوند اجازه داده آنجا رفعت يابد و نام خداوند ياد شود و صبح و شام، تسبيح و تنزيه ذات پاك او كنند».

در روايات، ازطريق اهل سنّت است كه ابوبكر از پیغمبر(صلی الله علیه و آله) سؤال كرد: آيا بيت فاطمه و على(علیهما السلام) از اين بيوت است؟ فرمود: از فاضل ترين آنهاست.(1)

نكته ديگرى كه در اينجا به آن اشاره مى كنيم تا اهل انتظار فرج امام عصر(عج) به آن هم توجّه داشته باشند، اين است كه توحيد در عبادت مفهوم ابتدايى و شايد مطابقش پرستش نكردن غير خدا و اخلاص در عبادت حقّ تعالى است؛ امّا به نظر وسيع تر، توحيد در عبادت و خلوص آن از هر شائبه، فرمان برى از خداوند متعال است به گونه اى كه غير از خدا و كسانى كه اطاعت آنها در طول اطاعت خدا و به امر خداست، از احدى و مقامى به عنوان اينكه خودبه خود يا طبق نظامات مختلف مستحق اطاعت است، اطاعت ننمايد؛ زيرا ايناستحقاق بالذّات و بنفسه براى خدا ثابت است و براى غير خدا مثل انبيا و ائمه هدى(علیهم السلام) و كسانى كه از جانب آنها بالخصوص يا به طور عام ولايت دارند، نيز از اين جهت ثابت است. اطاعت از آنها موضوع اطاعت از خداوند متعال است؛ درنتيجه اطاعت از طاغوتیان و سلاطين و هر حاكمى كه مأذون من جانب الله يا مأذون از جانب مأذون من قبل الله نباشد؛ خواه حكومت هاى استبدادى و فردى يا به اصطلاح

ص: 52


1- . حاکم حسکانی، شواهدالتنزیل، ج1، ص532 - 534.

قانونى و نظام اكثريت يا حزبى باشد، هيچ يك با توحيد در اطاعت سازگار نيست، و اگر نگوييم: همان شرك جلىّ در عبادت، به مفهوم واضح و مصداق روشن آن است، نوعى شرك خفىّ است كه با خلوص موحّدين در توحيد منافات دارد و شايد اين معنا از اين آيه هم استفاده شود:

(وَلَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّة ٍ رَسُولَاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَاجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ)؛(1)

«و به تحقيق، ما در ميان هر امّتى رسولى را مبعوث كرديم (تا به خلق ابلاغ كند) خدا را عبادت كنيد و از طاغوت دورى كنيد».زيرا ممكن است گفته شود كه چنين استفاده مى شود كه اجتناب از طاغوت به هر صورت و به هر شكل كه اهم آن عبادت و اطاعت او است، مضادّ عبادت خداست؛ و مثل اين آيه نيز ممكن است كه به همين معنا دلالت داشته باشد:

(وَما أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ)؛(2)

«امر نشدند مگر اينكه خدا را عبادت كنند درحالى كه خالص كنندگان دين و اطاعت براى خدا باشند».

و از اين ميان، معناى تفسيرى كه از آيه شريفه ذيل شده است:

ص: 53


1- . نحل، 36.
2- . بينه، 5.

(فَمَن كانَ يَرْجُوا لِقآءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَلَا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً)؛(1)

«پس هركس به لقاى خداوند اميدوار است، بايد عمل صالح انجام دهد و در عبادت پروردگارش احدى را شريك قرار ندهد».

ظاهر مى شود، كه فرموده اند: (وَلا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ) يعنى «لا يُشْرِكْ مَعَ عَلِيٍّ (علیه السلام) أَحَداً في الْخِلافَةِ»،(2) نه اين است كه مراد از ربّ در اينجا،اميرالمؤمنين على(علیه السلام) باشد؛ چون اطلاق آن بر غير خدا نيز جايز است؛ بلكه مراد از ربّ، همان ربّ حقيقى و خداوند متعال است؛ ولى چون غير على(علیه السلام) را با آن حضرت شريك در امر خلافت و واجب الطاعه دانستن، هيچ گاه در طول اطاعت از خدا و موضوع آن قرار نمى گيرد - و اطاعت از غيرخداست - پس با خلوص توحيد به خصوص توحيد در عبادت منافات دارد.

و مثل اين روايت نيز، مسئله اطاعت از رژيم هاى مختلف غيرمشروع را - اگرچه نظام اكثريت باشد - آشكار مى سازد.

حبيب سجستانى از امام محمّد باقر(علیه السلام) روايت كرده كه:

خداوند متعال فرموده است:

ص: 54


1- . كهف، 110.
2- . عیاشی، تفسیر، ج2، ص353؛ بحرانی، البرهان، ج3، ص691.

«لَاُعَذِّبَنَّ كُلَّ رَعِيَّةٍ في الْإسْلامِ دانَتْ بِوِلايَةِ كُلِّ إِمامٍ جائرٍ لَيْسَ مِنَ اللّهِ وإنْ كانَتْ الرَّعِيَّةُ فِي أَعْمالِها بَرَّةً تَقِيَّةً»؛(1)

«هرآینه عذاب مى كنم هر رعيت را كه در اسلام ملتزم و متدين شود، به ولايت هر پيشواى جائرى كه از سوى خدا نيست؛ اگرچه آن رعيت در كارهاى خود نيكوكار و پرهيزكار باشد».

خلاصه از آنچه بيان شد، معلوم مى شود كه در حكومت حقّه امام عصر (عج) و آن جامعه موعود، اهداف زير تحقق خواهد يافت:اوّلا: در سراسر جهان خدا پرستش مى شود و از شرك اثرى باقى نمى ماند.

ثانياً: اطاعت مختص به خدا، و نظام الهى اسلامى و ولايت منصوصه حضرت ولىّ عصر(عج) مى گردد و اين بساط هاى مشركانه رژيم هاى گوناگون كه همه از مصاديق آيه ذيل مى باشند، برچيده مى شود:

(إِنْ هِىَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوها أَنتُمْ وَآباؤُكُمْ ما أَنزَلَ اللّهُ بِها مِن سُلْطان)؛(2)

«آنها (لات، عزّى، منات) جز اسم هايى كه شما و پدرانتان بر بت ها ناميده ايد، نيستند و خداوند هيچ دليلى بر معبود بودن آنها نازل نفرموده است».

بنابراين از آيه فوق استفاده مى شود كه، دين و اطاعت، براى خدا

ص: 55


1- . کلینی، الکافی، ج1، ص376؛ نعمانی، الغیبه، ص131؛ طوسی، الامالی، ص634.
2- . نجم، 23.

خالص مى گردد و توحيد در ولايت و حكومت و سلطنت و مالكيت، همه تحقق مى يابد و عالم، عالم ظهور اسماءالحُسنى؛ مانند «هو الولى» و «هو الحاكم» و «هو السلطان» و «هو المالك» مى گردد و ايمان همگانى به معناى «له الحكم» و «له الأمر» و «له السلطان» ظاهر مى شود؛ البته همه اينها معانى و امورى است كه مؤمن به آن ظهور، بايد تلاش كند كه خودش را مناسب با آنها و با الهام از آنها بسازد و در حدّممكن، در جامعه اى كه در آن زندگى مى كند، آن را پياده نمايد.

ص: 56

8- قسط و عدل جهانى

بارزترين ويژگى هاى آن جامعه موعود و دولت كريمه، گسترش جهانى قسط و عدل است كه در بيش از يك صد خبر با تعابیر مختلف به آن تصريح شده است. ازجمله در بعض روايات با این تعبیر:

«يَمْلَأُها قِسْطاً وَعَدْلاً كَما مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً»؛(1)

«خداوند زمین را با عدل و داد پرمی کند، آن گونه که با جور و ستم و بیداد پرشده باشد».

در بعضی با این تعبیر:

«يَمْلَأُ اللهُ بِهِ الْأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلاً كَما مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً»؛(2)

«خدا به وسیلة او زمین را پر از عدل و داد کند همان گونه که با ظلم و بیداد پرشده باشد».

ص: 57


1- . مغربی، شرح الاخبار، ج3، ص391؛ صدوق، کمال الدین، ص280، 383؛ مجلسی، بحارالانوار، ج24، ص239.
2- . صدوق، کمال الدین، ص288، 426؛ فتال نیشابوری، روضةالواعظین، ص258؛ مجلسی، بحارالانوار، ج38، ص126.

و در رواياتى نیز به اين تعبیر رسيده است:

«بَعْدَ ما مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً»؛(1)

«بعد از آنکه با جور و ظلم پر شده باشد».

و در بعضی ديگر به تقديم ظلم بر جور.(2)

اين الفاظ مشهور و معروف است و علما و محدثان شيعه و سنّى در ضمن کتب، احاديث بسيار روايت كرده اند و يكى از احاديث كه مانند ديگر احاديثى كه به آن اشاره شد، مشهور نيست؛ امّا جالب و شايان توجّه، اين عبارت است:

«يَمْلأُ اللهُ بِهِ الأَرْضَ نُوراً بَعْدَ ظُلْمَتِها وَعَدْلاً بَعْدَ جَوْرِها وَعِلْماً بَعْدَ جَهْلِها»؛(3)

«خدا زمين را به وسيلة حضرت مهدى (عج) پر از نور و روشنايى مى كند بعد از تاريكى و ظلمت آن، و پر از عدل مى كند بعد از جور و ستم، و پر از علم و دانايى مى كند بعد از جهل و نادانى».

البته روشن است كه مقصود از تاريكى و ظلمتى كه در اين حديث، به آن اشاره شده است، تاريكى ظاهرى كه در اثر غروب آفتاب يا خاموشى هاى برق پيدا مى شود، نيست؛ بلكه مقصود تاريكى هايى است

ص: 58


1- . قندوزی، ینابیع الموده، ج1، ص241.
2- . صدوق، الخصال، ص396؛ همو، معانی الاخبار، ص124؛ نعمانی، الغیبه، ص69؛ طوسی، الغیبه، ص46؛ ابن طاووس، الطرائف، ص177.
3- . صدوق، کمال الدین، ص260؛ طبرسی، اعلام الوری، ج2، ص 185؛ مجلسی، بحارالانوار، ج36، ص253؛ صافی گلپایگانی، منتخب الاثر، ص92، فصل1، باب7، حدیث24.

كه در آن روزگار در اثر دورى از معارف حقّه و نداشتن بينش صحيح و گم كردن راه ارتباط با خدا، جامعه به آن مبتلا مى شود.

چنان كه مقصود از نور هم نور حسّى نيست؛ بلكه نور معرفت خدا و پيغمبر و امام و درك حقايق و نور عقل و فطرت و وجدان است.

و همچنين مراد از جهل، جهل به علوم متعارفه و مبادى تمدن مادى و تكنولوژى نيست؛ بلكه مراد همين جهلى است كه امروز بر دنياى علم و صنعت مستولى شده و روز به روز رو به افزايش است.

و مراد از علوم، علوم حقيقی و دانايى ها و دانش هايى است كه به انسان كمال مى بخشد و او را از ظاهر اين عالم به باطن آن مى رساند و سبب خوف و خشيت از خداوند متعال مى گردد.

همانا واقعيت امر اين است كه، از ميان بندگان خداوند، تنها اهل علم و معرفت، او را عبادت مى كنند، چنان كه در قرآن مجيد مى فرمايد:

(إِنَّما يَخْشَى اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ)؛(1)

«از میان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او می ترسند».

عدل و قسط از امورى است كه همه افراد بشر به برقرار نمودن آن اظهار علاقه و ميل مى نمايند و بالفطره مى خواهند همگان عادل باشندو به حكم وجدان خود نمى توانند حسن عدل و فضل شخص عادل را

ص: 59


1- . فاطر، 28.

انكار كنند و اگر به زبان هم انكار كنند، در پيشگاه وجدان به فضيلت آن اعتراف دارند.

هدف از فرستادن پيامبران و نزول كتاب هاى آسمانى و قوانين و موازين محكم الهى برپايى امور مردم به قسط است، برحسب اين آيه شريفه:

(لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَأَنزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ)؛(1)

«ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب (آسمانی) و میزان (شناسایی حق از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند».

عدل و قسط؛ خواه آنها را مانند دو كلمه مترادف داراى مفهوم واحد بدانيم چنان كه بعضى از مفسرين و اهل لغت گفته اند و قسط را - مخصوصاً در مواردى كه به تنهايى استعمال شده است - به عدل معنا كرده اند، چنان كه ظاهر آن هم همين معناست؛ و خواه براى آنها - خصوصاً در مواردى كه باهم در كلامى آورده شده باشند - معناى مشابه و مرتبط به هم درنظر بگيريم؛ هم شامل اعتدال و تناسب درسهام و حقوق و نظامات مالى و اقتصادى و اجتماعى است، و هم شامل عمل به اين حقوق و مقررات و تخطى نكردن از آنها، و هم

ص: 60


1- . حديد، 25.

شامل حكم به اين نظامات است؛ بنابراين، حاكم عادل آن كسى است كه نظاماتى را اجرا مى نمايد كه بر اساس قسط و اعتدال و تناسب مقرر شده باشد.

امّا اگر قانون، ضعيف و ناقص تدوين شده باشد؛ مثل قوانين بشرى، به كسى كه آن قانون را اجرا مى نمايد، عادل اطلاق نمى شود. عدل حاكم بدون عدل قانون مفهوم پيدا نخواهد كرد، همان طورى كه عدل قانون نيز بدون عدل مجرى مثمر ثمر نخواهد شد.

انزال كتاب و ميزان در آيه شريفه، اشاره به قوانين كافى و جامعى است كه بر انبيا نازل شده و در هر جهت حقوق و مقرراتى كه بيان نموده اند، بر اساس قسط است.

در دين اسلام چنان نيست كه كسى بتواند بگويد: جايى كه دل راضى است، قسط ناخشنود است - هرچند قسط را به معناى تعادل در نصيب و سهم بگيريم - زيرا قوانين اسلام كه به عقيده هر مسلمانى كامل و جهانى است، عدل در سهام و حقوق را رعايت كرده است، هرچند در بعضی موارد نكته آن بر ما يا عده اى معلوم نباشد؛ بنابراين هر حاكمى كه احكام اسلام را اجرا نمايد و هركسى حكم برطبقموازين اسلامى بدهد، حكمش به عدل است، هم از اين جهت كه، برطبق آن موازينى حكم كرده كه مطابق با قسط و عدل بوده؛ و هم از اين جهت كه خودش در اين حكم از قانون خدا منحرف نشده است.

ص: 61

و خلاصه كلام اين است كه، عدل و قسطى كه حضرت ولى عصر، صاحب الزمان(عج) جهان را از آن پر مى نمايند، معلول اجراى كامل احكام اسلام است كه يگانه راه رسيدن به عدالت اجتماعى صحيح است و با اجراى آن، اين مظاهر زرق وبرق و بى كنترل مترفين و مرفهين از ميان مى رود و خصوصاً امكانات دولتى بيت المال همه در اختيار نيازمندان قرار مى گيرد.

ص: 62

به اميد آن روز، آن عصر و آن دولت كريمه

در اينجا به علّت طولانى شدن مقاله، از بيان ساير ويژگى هاى دولت كريمه و جامعه موعود معذوريم، مى توانيد با مراجعه به كتاب منتخب الاثر - تأليف حقير - بخش هاى ديگر از اين ويژگى ها را بررسى فرماييد؛ اگرچه در آنجا هم موفّق به استقصاى همه ويژگى ها نشده ايم.

در پايان به عرض مى رسانم، يكى از علل مهمّى كه موجب به وجود آمدن آن جامعه سالم است، تكامل عقول و رشد فكرى مردم است كه با توجّه به اين ويژگى، بسيارى از كمبودها و نواقصى كه در اجتماعات كنونى است، مرتفع مى شود. تنگ نظرى ها و زور و زراندوزى در چنان جامعه وجهه همت همه يا بيشتر افراد نيست، زندگانى آنها درعين حالى كه انواع تنعمات در اختيار افراد است، زندگى عقلانى و روحانى و انسانى است، همان اهداف و فضايلى كه امروز هم بايد شيعيان آن حضرت و منتظران آن دولت به آن آراسته باشند؛ و اگر اين دعا را مى خوانند:

ص: 63

«اَلَلّهُمَّ إِنّا نَرْغَبُ إِلَيْكَ فِي دَوْلَةٍ كَرِيمَةٍ، تُعِزُّ بِهَا الْاِسْلامَ وَأَهْلَهُ، وَتُذِلُّبِهَا النِّفاقَ وَأَهْلَهُ، وَتَجْعَلُنا فِيها مِنَ الدُّعاةِ إِلى طاعَتِكَ»؛(1)

«خداوندا از تو خواستاريم دولتى باکرامت كه به وسيلة آن اسلام و مسلمين را عزّت بخشى و نفاق و منافقين را منكوب سازى و ما را در آن دولت از زمرة خوانندگان مردم به سوى اطاعت خود قرار دهى».

عملاً رغبت خود را به برقرارى آن دولت و علاقه مندى خود را به عزّت اسلام و ذلّت كفر و نفاق با حضور در صحنه هاى خدمت به اعتلای كلمة اسلام نشان دهند و دعوت به راه خدا و دين خدا را قولاً و عملاً وجهه همّت قرار دهند و طورى خود را بسازند و به قوّت ايمان و صبر و ايثار و جهاد و تلاش بيارايند كه از بوته هر امتحان، بى غلّ وغَشّ بيرون آيند تا از آنها باشند كه مورد اين بشارت بزرگ پیامبر(صلی الله علیه و آله) هستند.

«اُولئِكَ الْمُخْلَصُون حَقّاً وَشِيعَتُنا صِدْقاً وَالدُّعاةُ إِلى دِينِ اللهِ سِرّاً وَجَهْراً»؛(2)

«آنها به حق مردان با اخلاص و شیعیان راستین ما و دعوت کنندگان به دین خدا در پنهان و آشکار هستند».

ص: 64


1- . طوسی، مصباح المتهجد، ص581؛ کفعمی، المصباح، ص581؛ محدث قمی، مفاتیح الجنان، ص321 (دعای افتتاح).
2- . صدوق، کمال الدین، ص320؛ طبرسی، الاحتجاج، ج2، ص50؛ طبرسی، اعلام الوری، ج2، ص196.

و هم اين بشارت ها شامل حالشان باشد:

«طُوبى لِلصّابِرِينَ فِي غَيْبَتِهِ! طُوبى لِلْمُتَّقِينَ عَلی مَحجَّتِهِمْ. اُولئِكَ مَنْ وَصَفَهُمْ فِي كِتابِهِ، فَقالَ: )الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ((1)...)أُولئِكَ حِزْبُ اللّهِ أَلا إِنَّ حِزبَ اللّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ((2)»؛(3)

«خوشا به حال صبرکنندگان در دوران غیبت آن حضرت و خوشا به حال کسانی که بر راه و طریقة آنها تقوا و پرهیز پیشه کنند. آنها کسانی هستند که خداوند در کتاب خود، آنان را این گونه توصیف کرده و گفته است: کسانی که به غیب ایمان مي ورزند ... آنان حزب و گروه خدایند، هان که حزب خدا همانا رستگارانند».

وَعَجِّلِ اللّهُمَّ فِي ظُهُورِ مَوْلانا صاحِبِ الزَّمانِ وَاجْعَلْنا مِنْ أَعْوانِهِ وَأَنْصارِهِ. وَآخَرُ دَعْوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ؛

بارخدایا در ظهور آقایمان صاحب زمان تعجیل بفرما و ما را از یاران و مددکاران آن بزرگوار قرار بده و آخرین خواسته و گفتة ما حمد و شکر خداست که پروردگار عالم هاست.

ربيع المولود 1412

لطف الله صافى گلپايگانى، قم

ص: 65


1- . بقره، 3.
2- . مجادله، 22.
3- . خزاز قمی، کفایةالاثر، ص60؛ مجلسی، بحارالانوار، ج52، ص143.

ص: 66

کتاب نامه

1.قرآن کریم.

2. نهج البلاغه، الامام علی بن ابی طالب(علیه السلام)، الشریف الرضی، تحقیق و شرح محمد عبده، بیروت، دار المعرفة، 1412ق.

3. الاحتجاج، طبرسی، احمد بن علی (م. 560ق.)، النجف الاشرف، دار النعمان، 1386ق.

4. الاربعین، نسوی، حسن بن سفیان (م.303ق.)، الکویت، دار البشائر الاسلامیة، 1414ق.

5. اصل الشیعة و اصولها، کاشف الغطاء، محمدحسین (م. 1373ق.)، مؤسسة الامام علی(علیه السلام)، 1415ق.

6. إعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، فضل بن حسن (م. 548ق.)، قم، مؤسسة آل البیت(علیهم السلام) لاحیاء التراث، 1417ق.

7. الالفین فی امامة امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیه السلام)، علامه حلی، حسن بن یوسف (م. 726ق.)، کویت، مکتبة الالفین، 1405ق.

1. الامالی، طوسی، محمد بن حسن (م. 460ق.)، قم، دار الثقافة، 1414ق.

ص: 67

9. الامالی، صدوق، محمد بن علی (م. 381ق.)، قم، مؤسسة البعثة، 1417ق.

10. الامامة و التبصرة من الحیره، ابن بابویه، علی بن حسین (م. 329ق.)، قم، مدرسه امام مهدی(عج)،1404ق.

11. بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار (علیهم السلام)، مجلسی، محمدباقر (م. 1111ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق.

12. بصائر الدرجات في فضائل آل محمد (صلی الله علیه و آله)، صفار، محمد بن حسن (م. 290ق.)، تهران، موسسة الاعلمی،1404ق.

13. تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر (م. 310ق.)،بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1403ق.

14. تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، احمد بن علی (م. 463ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1417ق.

15. ترجمه و شرح نهج البلاغه، جعفری، محمدتقی (م. 1377ش.)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1375ش.

16. تفسیر القمی، قمی، علی بن ابراهیم (م. 307ق.)، قم، دارالکتاب، 1404ق.

17. التفسیرالکبیر، فخر رازی، محمد بن عمر (م. 606ق.)، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1413ق.

18. تفسیر فرات الکوفی، فرات کوفی، فرات بن ابراهیم (م. 307ق.)، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1410ق.

19. تمدن اسلام و عرب، لوبون، گوستاو (م. 1931م.)، ترجمه سیدمحمدتقی فخر داعی گیلانی، تهران، بنگاه مطبوعاتی علی اکبر علمی، 1334ش.

ص: 68

20. تنبیه الخواطر و نزهة النواظر (مجموعه ورام)، ورام بن ابی فراس، مسعود بن ورام (م. 605ق.)، قم، مکتبة الفقیه، 1410ق.

21. جامع البیان فی تفسیر القرآن، طبری، محمد بن جریر (م. 310ق.)، بیروت، دارالمعرفة، 1412ق.

22. الجامع لاحکام القرآن (تفسیرقرطبی)، قرطبی، محمد بن احمد (م. 671ق.)، تهران، انتشارات ناصر خسرو، 1364ش.

23. حلیة الابرار، بحرانی، سیدهاشم حسینی (م. 1107ق.)، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیة، 1414ق.

24. الخصال، صدوق، محمد بن علی (م. 381ق.)، قم، نشر اسلامی، 1403ق.

25. روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، فتال نیشابوری، محمد بن حسن (م. 508ق.)، قم، الشریف الرضی، 1375ش.

26. زاد المعاد، مجلسی، محمدباقر (م. 1111ق.)، موسسة الاعلمی، 1423ق.

27. سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، صالحی شامی، محمد بن یوسف (م. 942ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1414ق.

28. سنن ابی داوود، ابوداوود سجستانی، سلیمان بن اشعث (م. 275ق.)، بیروت، دار الفکر، 1410ق.

29. شرح الاخبار فی فضائل الائمةالاطهار (علیهم السلام)، مغربی، قاضی نعمان بن محمد تمیمی (م. 363ق.)، قم، نشر اسلامی، 1414ق.

30. شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، عبیدالله بن عبدالله (م. 506ق.)، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1411ق.

ص: 69

31. صفة الصفوة، ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی (م. 597ق.)، بیروت، دار المعرفة، 1399ق.

32. الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، ابن طاووس، سیدعلی بن موسی (م. 664ق.)، قم، مطبعة الخیام، 1399ق.

33. علل الشرائع، صدوق، محمد بن علی (م. 381ق.)، النجف الاشرف، المکتبة الحیدریة، 1385ق.

34. غایة المرام و حجة الخصام، بحرانی، سیدهاشم حسینی (م. 1107ق.).

35. الغیبه، طوسی، محمد بن حسن (م. 460ق.)، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیة، 1411ق.

36. الغیبه، نعمانی، محمد بن ابراهیم (م. 360ق.)، قم، انتشارات انوار الهدی، 1422ق.

37. فیض القدیر شرح الجامع الصغیر من احادیث البشیر النذیر، مناوی، محمد بن علی (م. 1031ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1415ق.

38. الکافی، کلینی، محمد بن یعقوب (م. 329ق.)، تهران، دار الکتب الاسلامیة، 1363ش.

39. کتاب السنه، ابن ابی عاصم، احمد بن عمرو (م. 287ق.)، بیروت، المکتب الاسلامی، 1413ق.

40. کفایة الاثر فی النص علی الائمة الاثنی عشر (علیهم السلام)، خزاز قمی، علی بن محمد (م.400ق.)، قم، انتشارات بیدار، 1401ق.

ص: 70

41. کمال الدین و تمام النعمه، صدوق، محمد بن علی (م. 381ق.)، قم، نشر اسلامی، 1405ق.

42. مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، طبرسی، فضل بن حسن (م. 548ق.)، تهران، انتشارات ناصر خسرو، 1372ش.

43. مجمع الزوائد و منبع الفوائد، هیثمی، علی بن ابی بکر (م. 807ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1408ق.

44. مدینة معاجز الائمة الاثنی عشر و دلائل الحجج علی البشر، بحرانی، سیدهاشم حسینی (م. 1107ق.)، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیة، 1413ق.

45. المزارالکبیر، مشهدی، محمد بن جعفر (م. 610ق.)، قم، نشر اسلامی، 1419ق.

46. المسائل الخمسون فی اصول الدین، فخر رازی، محمد بن عمر (م. 606ق.)، القاهره، مکتبة الثقافیة، 1989م.

47. مسند احمد بن حنبل، احمد بن حنبل، شیبانی (م. 241ق.)، بیروت، دار صادر.

48. مصباح المتهجد، طوسی، محمد بن حسن (م. 460ق.)، بیروت، مؤسسة فقه الشیعة، 1411ق.

49. المصباح، کفعمی، ابراهیم بن علی (م. 905ق.)، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1403ق.

50. معانی الاخبار، صدوق، محمد بن علی (م. 381ق.)، قم، نشر اسلامی، 1361ش.

51. المعجم الصغیر، طبرانی، سلیمان بن احمد (م. 360ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه.

ص: 71

52. المعجم الکبیر، طبرانی، سلیمان بن احمد (م. 360ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1404ق.

53. المعیار و الموازنة فی فضائل الامام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیه السلام)، اسکافی، محمد بن عبدالله (م. 240ق.)، 1402ق.

54. مفاتیح الجنان، محدث قمی، عباس (م. 1359ق.)، ترجمه الهی قمشه ای، قم، انتشارات آیین دانش، 1386ش.

55. مکارم الاخلاق، طبرسی، حسن بن فضل (م. 554ق.)، الشریف الرضی، 1392ق.

56. مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، محمد بن علی (م. 588ق.)، النجف الاشرف، المکتبة الحیدریة، 1376ق.

57. مناقب الامام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیه السلام)، کوفی، محمد بن سلیمان (م. قرن 3)، قم، مجمع احیاء الثقافة الاسلامیة، 1412ق.

58. منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر(علیه السلام)، صافی گلپایگانی، لطف الله، تهران، مکتبة الصدر.

59. میزان الحکمه، ری شهری، محمد، قم، انتشارات دار الحدیث، 1375ش.

60. النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ابن اثیر، مبارک بن محمد (م. 606ق.)، قم، انتشارات اسماعیلیان، 1364ش.

61. نورالقبس (المختصر من المقتبس فی اخبار النحاة و الادباء و الشعراء و العلماء)، مرزبانی، محمد بن عمران (م.384ق.)، قیسبادن، فرانتس شتاینر، 1384ق.

62. ینابیع المودة لذوی القربی، قندوزی، سلیمان بن ابراهیم (م. 1294ق.)، دار الاسوة، 1416ق.

ص: 72

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109