سرشناسه : لنگرودی، سید محمد حسین، 1307-
عنوان و نام پديدآور : اقسام شبانه روز/ سیدمحمدحسین مرتضوی لنگرودی.
مشخصات نشر : تهران: دلیل ما، 1398.
مشخصات ظاهری : 67 ص.؛ 5/14×5/21 س م.
فروست : ابحاث ناب فقهی.
شابک : 100000 ریال 978-600-442-147-8 :
وضعیت فهرست نویسی : فاپا
یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.
موضوع : اوقات شرعی
موضوع : *Religious times
موضوع : اعمال السنه
موضوع : Islamic devotional calendars
رده بندی کنگره : BP186/6/ل9الف7 1398
رده بندی دیویی : 297/353
شماره کتابشناسی ملی : 5652329
وضعيت ركورد : فاپا
ص: 1
بَعدَ الحَمدِ لِلّهِ المُتعالِ وَالصَّلوةِ
عَلَی الرَّسولِ وَ الآلِ وَاللَّعنِ
عَلَی عَدُوِّهِمُ الضَّالِّ
ص: 2
سرشناسه : لنگرودی، سید محمد حسین، 1307-
عنوان و نام پديدآور : اقسام شبانه روز/ سیدمحمدحسین مرتضوی لنگرودی.
مشخصات نشر : تهران: دلیل ما، 1398.
مشخصات ظاهری : 67 ص.؛ 5/14×5/21 س م.
فروست : ابحاث ناب فقهی.
شابک : 100000 ریال 978-600-442-147-8 :
وضعیت فهرست نویسی : فاپا
یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.
موضوع : اوقات شرعی
موضوع : *Religious times
موضوع : اعمال السنه
موضوع : Islamic devotional calendars
رده بندی کنگره : BP186/6/ل9الف7 1398
رده بندی دیویی : 297/353
شماره کتابشناسی ملی : 5652329
وضعيت ركورد : فاپا
ص: 3
اقسام شبانه روز
حضرت آيت الله العظمي سيّد محمّد حسين مرتضوي لنگرودي مدّ ظلّه العالي
ص: 4
ص: 5
ص: 6
بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحیمِ
قالَ اللهُ تَبارَکَ وَتَعالَی:
(هُوَ الَّذي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فيهِ وَالنَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ في ذلِكَ لآياتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ: او كسى است كه شب را براى شما آفريد، تا در آن آرامش بيابيد و روز را روشنى بخش قرار داد در اينها نشانه هايى است براى كسانى كه گوش شنوا دارند! (سورة یونس / آیة 67))
(وَأقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ وَزُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ ذلِكَ ذِكْرى لِلذَّاكِرينَ: نماز را در دو طرف روز و بخشی از شب به پا دار؛ چرا كه اعمال نیک بدیها را از بين مى برد؛ اين تذكّرى است براى كسانى كه اهل تذكّرند! (سورة هود / آیة 114))
ص: 7
(وَجَعَلْنَا اللَّيْلَ وَالنَّهارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنا آيَةَ اللَّيْلِ وَجَعَلْنا آيَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّكُمْ وَلِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنينَ وَالْحِسابَ وَكُلَّ شَيْ ءٍ فَصَّلْناهُ تَفْصيلاً: و شب و روز را دو نشانه قرار داديم؛ سپس نشانة شب را محو كرده، و نشانة روز را روشنى بخش ساختيم تا فضل پروردگارتان را طلب کنید و نیز عدد سالها و حساب و کتاب را بدانيد. و هر چيزى را بطور کامل شرح نمودیم. (سورة اسرا / آیة 12))
(وَمِنْ آياتِهِ مَنامُكُمْ بِاللَّيْلِ وَالنَّهارِ وَابْتِغاؤُكُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ في ذلِكَ لآياتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ: و از نشانه هاى اوست خواب شما در شب و روز، و تلاش شما براى بهره گيرى از فضل پروردگار؛ در اين امور نشانه هايى است براى آنان كه گوش شنوا دارند! (سورة روم/ آیة 23))
(وَمِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهارَ لِتَسْكُنُوا فيهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ: و از باب رحمتش براى شما شب و روز را قرار داد تا در آن به آرامش دست یابید و به طلب فضل خدا بپردازید و او را شكرگزار باشید (سورة قصص/ آیة 73))
ص: 8
(إِنَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أنَّكَ تَقُومُ أدْنى مِنْ ثُلُثَيِ اللَّيْلِ وَنِصْفَهُ وَثُلُثَهُ وَطائِفَةٌ مِنَ الَّذينَ مَعَكَ وَاللهُ يُقَدِّرُ اللَّيْلَ وَالنَّهارَ عَلِمَ أنْ لَنْ تُحْصُوهُ فَتابَ عَلَيْكُمْ فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ: بدون شکّ پروردگارت مى داند كه تو و گروهى از آنها كه با تو هستند، نزديك دو سوّم يا نصف يا یک سوّم از شب را به پا مى خيزید. خداوند شب و روز را اندازه گيرى مى كند. او مى داند كه شما نمى توانيد مقدار آن را اندازه گيرى كنيد لذا شما را بخشيد، پس هر چه می توانید قرآن بخوانيد. (سورة مزّمّل/ آیة 20))
(وَاللَّيْلِ إِذا عَسْعَسَ وَالصُّبحِ إِذا تَنَفَّسَ: و سوگند به شب هنگامى كه با تاریکی خود پشت كند و سوگند به صبح آن هنگام که بر آید و امتداد یابد. (سورة تکویر/ آیة 17 و 18))
(وَالضُّحَی وَاللَّيْلِ إِذا سَجَى: سوگند به روز آن هنگام كه آفتاب برآيد و سوگند به شب زمانی که تاریکی آن استقرار یابد. (سورة ضحی/ آیة 1 و 2)).
آیاتی که در بالا از نظر گرامیتان گذشت گوشه ای از کلمات الهی است که به نوعی با شبانه روز و بیان جایگاه و اهمّیّت آن در
ص: 9
ارتباط است. گرچه جایگاه شبانه روز و اهمّیّت آن بر کسی پوشیده نیست، ولی این اهمّیّت، زمانی که به آیات فوق الذّکر که خداوند در آن به شب، روز و آمد و شد آن دو اشاره نموده و گاه سوگند یاد نموده و یا متذکّر شده که نشانه های خویش را در آن دو نهاده می نگریم، دو چندان می شود.
شب و روز در عین این که ظرف زمان برای انجام برخی از عبادات است، در پاره ای از عبادات - همچون روز نسبت به روزه - شرط رکنی محسوب می شوند. گذشته از این، شبانه روز مباحث مخصوص به خود را هم دارد؛ از جملة این مباحث می توان به موارد زیر اشاره نمود:
الف) شب به چه مدّت از شبانه روز گفته می شود؟
ب) روز از چه زمانی شروع و در چه زمانی پایان می یابد؟
ج) شب از باب تقدّم عدم بر وجود بر روز مقدّم است و یا روز از آن جهت که امری وجودی است بر شب تقدّم دارد؟
مباحثی از این قبیل - جدای از وقوع احکام در شب یا روز - به مقولة شبانه روز اختصاص دارد.
ص: 10
امّا آنچه که مؤلّف محترم حضرت آیت الله العظمی سیّدمحمّدحسین مرتضوی لنگرودی - مُدَّ ظِلّهُ - در این بخش از ابحاث ناب(1) در پی آن است، بررسی و بیان کیفیّت گسترش شب و روز در مناطق مختلف کرة زمین می باشد. معظّم له در این کتاب به تقسیم شبانه روز به منطقه ای و سراسری پرداخته و به بررسی وجود مبدئی واحد برای این شبانه روز مبادرت می ورزند. ایشان در ضمن مباحث مذکور به بیان پاره ای از احکام مرتبط با این چند موضوع از جمله چگونگی انجام وظایف عبادی در قطبین و نیز رفع و دفع شبهات وارده همّت می گمارند.
ص: 11
«روز» و «شب» که از آن دو در لسان عرب به «يوم» و «لیل» تعبیر می شود، بر دو گونه می باشند: حقيقي و عرفي.
روز حقيقي از طلوع خورشید شروع شده و به غروب آن ختم مي گردد. در مقابل آن، شب حقيقي است كه از غروب خورشید شروع شده و به طلوع خورشید ختم مي شود.
بنابراين، مابين الطّلوعين (مقدار زمان بین طلوع فجر صادق و طلوع خورشید) جزئی از شب حقيقي است و در روز حقيقي داخل نمي باشد. و چنانچه از شارع مقدّس امري برسد كه ظرف زمانی عمل به آن، روز باشد، منظور همين روز حقيقي است كه از طلوع خورشید شروع مي شود. مگر آن كه دليلی بر خلاف آن قائم
ص: 12
شود؛ مثل روزه كه از طلوع فجر صادق(1)
شروع مي شود و همچنين غسل روز جمعه که ابتدای ظرف زمانی آن از همان فجر صادق می باشد؛ چنانکه آية مباركة (وَكُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الأبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الأسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أتِمُّوا الصِّيامَ إِلَى اللَّيْل)(2) بر ظرف زمان روزه، و روايات معتبره بر ظرف زمان غسل جمعه قائم است(3).
به هر حال، زوال ظهر كه نيمة روز، و زوال شب كه نيمة شب است، منصّف و نيمة همين روز و شب است. اين روز و شب حقيقي در اعتدال ربيعي و خریفی، هر يك دوازده ساعت است و در فصول ديگر مختلف مي شوند؛ چنانکه پوشيده نيست.
ص: 13
امّا روز عرفي بيست و چهار ساعت می باشد و در مبدأ آن بين ملل عالم اختلاف است؛ روز عرفي در نظر ملّت عرب كه شرع مطهّر آن را امضا فرموده، از غروب خورشید شروع شده و تا غروب خورشید روز بعد ادامه دارد(1).
همین روز عرفی در ملّت فارس از طلوع خورشید آغاز شده و تا طلوع بعدی خورشید ادامه دارد. اين دو ملّت در اعتدال ربيعي و خريفي، بر 12 ساعت بودن هر یک از شب و روز متّحد مي شوند، البتّه با این فرق که اگر مبدأ را غروب بدانيم، ساعت اوّل طلوع، ساعت سيزده به بعد مي شود و اگر مبدأ را طلوع بدانيم، ساعت اوّل غروب را ساعت سيزده به بعد می خوانند.
مبدأ روز عرفی در نظر ملّت اروپا نیمة شب است و در ملّت چين، نيمة روز و ظهر است. اين دو ملّت نیز در اعتدال ربیعی و خریفی بر 12 ساعت بودن هر یک از شب و روز موافق مي شوند. با همان تفاوت که اگر مبدأ نيمة شب گرفته شود - چنانکه در اروپا اینگونه عمل می شود - ساعت اوّل ظهر به بعد، سيزده،
ص: 14
چهارده و هكذا خوانده مي شود، و چنانچه مبدأ روز عرفی، نیمة روز و ظهر باشد، ساعت اوّل نيمة شب، ساعت سيزده، چهارده و هكذا نامگذاری مي شود.
بنابراين، ساعت غروب كوك و يا طلوع كوك، ساعت عربي، فارسي و در کلّ ملّي است، ولي ساعت ظهر كوك و يا نيمه شب كوك، ساعت اروپایي، چيني و در کلّ فرنگي مي باشد. از این رو ساعت ظهر كوك که ابتداءً در ایران متداول بود، به ساعت فرنگي معروف شده بود كه رفته رفته ساعت معمول ایران شد و متأسّفانه شب و روز را مختلط نمود. يعني انسان را به گذشت ساعت معتاد كرده نه به گذشت شب و روز كه در قديم متداول بود.
پس همانطور که در هر منطقه ای شبانه روز 24 ساعت است و ابتدا و انتهای این 24 ساعت مورد اختلاف می باشد، مدّت شبانه روز در کلّ کرة زمین یا به تعبیری طول شبانه روز سراسری نیز از این نظر که چند ساعت به طول می انجامد تا کلّ مناطق کرة زمین را شب یا روز فرا گیرد، مورد بحث و نظر می باشد.
به بیان دیگر، اگر زمانهایی که در هر منطقه از کرة زمین شب یا روز است را با یکدیگر جمع کنیم، مجموع این روز و شب
ص: 15
سراسری چند ساعت می شود و مبدأ و منتهای این شبانه روز سراسری چه نقطه ای می باشد و یا بهتر است باشد؟
در این رساله بر آنیم که به بیان حقيقت شبانه روز واحد سراسري 72 ساعته (هر يک 36 ساعت)(1) که تمام مناطق کرة روي زمين را (پس از تداخل در 48 ساعت) فرا مي گيرد، و مورد انطباق ايّام و ليالي مبارک شرعي و عرفي مي باشد، بپردازیم.
قبل از ورود در اين بحث، تذکّر چند امر لازم است:
ص: 16
واضح است که همواره نصف تقريبي کرة زمين و مناطق آن - برخلاف قطب شمال و جنوب که شب و روز مخصوص خود را دارند - به ملاحظة تابش خورشيد، روشن و روز است و قهراً نصف ديگر آن، تاريک و شب مي باشد. این شب و روز اعمّ است از شب و روز منطقه ای و سراسری؛ چنانکه تشریح خواهد شد. إن شاء الله تعالی.
اين روشنايي و تاريکي روز و شب، در اثر حرکت وضعي زمين (حرکت به دور خودش) که از راست به چپ (در صورتی که رو به جنوب بایستیم) يعني از مغرب به مشرق صورت مي گيرد(1)، در تغيّر و تبدّل است، به اين نحو که در هر ساعتي نقطه اي شب و نقطة ديگر، روز مي شود و نقاط ديگر هم در آن ساعت، شب و روز خود را مي گذرانند.
ص: 17
به عبارت ديگر، آن نصف کره که در ساعاتي شب بوده، در ساعات ديگر، روز مي شود و بالعکس: آن قسمت که در ساعاتي روز بوده، در ساعات ديگر شب مي شود.
امّا فصول چهارگانة بهار، تابستان، پاييز و زمستان، از حرکت انتقالي زمين، از شمال به جنوب و از جنوب به شمال حادث مي شود. و همچنين در اثر حرکت انتقالي زمين، در قطبين شش ماه شب و شش ماه روز حاصل مي شود؛ يعني در اثر تابش خورشيد و يا پوشش شب، در يکي از قطبين شش ماه روز، و در ديگري شش ماه شب پدید مي گردد.
شبانه روز بر دو گونه است:
قسم اوّل: شبانه روز مقطعی و منطقه ای است که متعدّد و بسیار است؛ هر نقطه اي از نقاط عالم شبانه روز خاصّي دارد که شبش، تابع غروب و طلوع، و روزش، تابع طلوع و غروب همان منطقه است؛ چنانکه ظهر و عصر خاصّ و مغرب و عشاي خاصّ و نيمة شب و فجر خاصّ و موارد خاصّ ديگري دارد که تابع
ص: 18
وضع خاصّ خورشيد در آن منطقه مي باشد، و معمولاً در فصول معتدل، روز هر منطقه، 12 ساعت و شب آن نيز 12 ساعت مي باشد، وچنانچه غیر معتدل باشد، مدّت مجموع آن دو، مانند مجموع شب و روز معتدل از 24 ساعت تجاوز نمی کند(1)، و هر کدام از روز و شب منطقه در نقطة خاصّ خود، با همان خصوصيّات، به عناوين شرعي و عرفي مثل ليلة القدر و شب جمعه - نسبت به شب - و عيد فطر و روز جمعه - نسبت به روز - و نظاير آنها معنون مي شوند. البتّه پس از آنکه شب و روز منطقه، در شبانه روز سراسري - که خواهد آمد - مندرج شود؛ چنانکه پوشيده نيست.
قسم دوّم: شبانه روز سراسري و پيوسته که به طور واحد اعتباري، به نقطة خاصّي اختصاص ندارد، بلکه تمام نقاط روي زمين را در ظرف دو دوره حرکت وضعي خود، به مدّت 48 ساعت فرا مي گيرد، و خطّ سياه و سفيد اين شبانه روز بر روي تک
ص: 19
تکِ منطقه ها، 24 ساعت و براي خصوص هر يک از شب و يا روز هر منطقه در فصل معتدل، 12 ساعت مي گذرد.
هر يک از شب و يا روز نيز مانند شبانه روز بر دو قسم است: مقطعي و سراسري. شب و روز مقطعي، واضح است. امّا شب و روز سراسري، هر یک 36 ساعت مي باشد که پس از تداخل، 24 ساعت مي شود؛ چنانکه بيايد(1).
هر چند که عرفاً در مبدء و منتهاي زماني هر دو شبانه روز مقطعي و سراسري اختلاف است، ولي تنها يکي از آنها، شرعاً ممضا و معتبر است، و آن عرف محيط حجاز است که از صدر
ص: 20
اسلام تاکنون غروب و اوّل شب را مبدء و منتها مي دانند(1)، نه چون ايرانيان قديم اوّل روز را و نه چون اروپائيان و چينيان - بنابر آنچه شنيده شده - نيمة شب و يا نيمة روز را. از اين روست که روزهاي هفته و ماه و سال قمري - بلکه ایّام هفته که مستقلّ بوده و به ماه و سال مرتبط نیست - و نظاير آن در آن سامان، از غروب آفتاب(2) شروع مي شود و شب آنها قبل از روز مشخّص مي گردد، و شرع مقدّس اسلام هم اين معني و اساس را امضا نموده و اعتبار فرموده است؛ لذا ايّام و ليالي مبارکي مثل شب قدر و اعياد اسلامي و نحو آن، از غروب آفتاب شروع مي شود؛ مثلاً جمعه و نيمة شعبان از اوّل شب متحقّق و شروع مي شود، و سپس روز آنها فرا مي رسد. پس عرف موجود در محيط حجاز که سرزمين وحي و نبوّت است، مورد اعتبار و امضاي شرع مقدّس اسلام مي باشد.
ص: 21
آنچه در امر سوّم گفتيم، تعيين مبدء و منتهاي زماني براي آن دو قسم شبانه روز بود، ولي خصوص شبانه روز سراسري نيز به تعيين مبدء و منتهاي مکاني نياز دارد و آن نفس سرزمين حجاز است که به لحاظ آنکه محلّ نزول وحي و منطقة ظهور نبوّت است، همانند مبدء زماني مزبور، مورد امضا و اعتبار شرع مي باشد؛ چه آنکه ممکن است عرف محيط ها در اعتبار نقطة مبدء و منتهاي شبانه روز سراسري، اختلاف داشته باشند. به اين معنا که هر عرف و محيطي - فرضاً قارّة اروپا - نقطه اي از سرزمين خود را مبدء و منتهاي اين شبانه روز بداند، وعرف هاي ديگر را در اين شبانه روز تابع عرف خود پندارد (1).
ص: 22
پس مبدء اعتباري اين شبانه روز سراسري شرعاً، غروب خورشيد از سرزمين حجاز است که به مجرّد خروج آن سرزمين از تحت تابش خورشید، شب اين شبانه روز حادث مي شود؛ چنانکه مبدء روز آن هم به مجرّد طلوع و دخول سمت ديگر اين سرزمين در تحت تابش خورشید حادث مي گردد(1). در اينجا شبهه اي نسبت به مبدء مکاني بودن سرزمين حجاز براي شبانه روز ماهانه بر مبناي اعتبار اتّحاد اُفُق، در حکم به رؤيت هلال مطرح مي شود که جوابش - إن شاء الله تعالي - خواهد آمد(2).
گرچه مدّت شبانه روزهاي مقطعي غالب مناطق روي زمين در فصول معتدل در اثر تابش و عدم تابش خورشید عالمتاب، 24 ساعت - هر يک از شب و روز آنها 12 ساعت - به طول مي انجامد، امّا شبانه روز سراسري بمانند شبانه روز منطقه اي، به 12
ص: 23
ساعت و يا 24 ساعت ختم نمي شود، بلکه تا حدّی که هر يک از شب و يا روز، تمام نقاط زمين را به طور تمام و کمال فرا گيرد، امتداد دارد؛ يعني تا آنکه بر آخرين نقطة آن، همچون اوّلين نقطه، تمام ساعات شب و يا روز بگذرد. اين در فرضي است که نقاط دور زمين غير از قطبين را همچون ساعات حرکتِ زمين، بر 24 قسمت به صورت شياروار شمالي و جنوبي تقسيم کنيم، به طوري که وقتي روز و يا شب بر اوّلين نقطة آن بگذرد، اين روز و يا شب کشيده شده و بر نقطة بيست و چهارم آن نيز تمام روز و يا تمام شب بگذرد.
لذا نفس مناطق نامبرده بر 24 منطقه اعتبار مي شود، و براي تسهيل در تعيين مبدء و منتهاي شبانه روز سراسري، از منطقة شمارة يک حجاز، شروع و پس از مقدار دو دور حرکت زمين به دور خود، به منطقة 24 ختم می گردد. البتّه - چنانکه اشاره شد - اين مبدء و منتهاي مکاني شبانه روز سراسري است؛ همانگونه که زمان غروب و طلوع منطقة حجاز، مبدء و منتهاي زماني اين شبانه روز و شبانه روز مقطعي بود.
شايسته است براي روشن شدن امر به شکل زير رجوع شود.
ص: 24
بدانکه ايّام و ليالي مبارک و شبانه روزهايي که به عناوين شرعي و عرفي - همچون ايّام هفته، سال و ماه، اعياد، شب قدر و نظاير آنها - معنون است، بايد سراسري و مناطقي باشند؛ و الاّ لازم مي آيد که يا هر يک از آنها بر خلاف واقع امر و مغروس اذهان متشرّعه، متعدّد باشد؛ مثل اينکه در هفته بيش از يک جمعه، و در ماه، بيش از یک اوّل ماه، و در سال، چند عيد فطر و شب قدر(1) داشته باشيم.
و يا اينکه آنها فقط در يک نقطة نامعلوم از نقاط(2) باشند، و يا در نقطة معلوم و مشخّص - آن هم براي دفع ترجيح بلامرجّح نقطة سرزمين حجاز که محلّ ظهور نبوّت و نزول وحي است - تحقّق داشته باشد و اساساً در مناطق ديگر وجودي نداشته باشند(3) و غير اين موارد از لوازمي که ملتزم شدن به آنها خالي از اشکال است.
ص: 25
واضح است که در اثر حرکت زمين و جابجا شدن مناطق بيست و چهارگانة روي زمين، در هر آني از آنات، هر نقطه اي از نقاط زمين، يکايک اوقات: ظهر، عصر، غروب، مغرب، عشا، نيمة شب، مطلع فجر، طلوع آفتاب و غير آن را خواهد داشت. پس به مجرّد اينکه شبانه روز سراسري با غروب خورشید از سرزمين حجاز که - علي الفرض - منطقة شمارة يک مي باشد، شروع شود، براي ساير امکنة عالم - از جمله طرفين سرزمين حجاز که منطقة شمارة 2 و منطقة شمارة 24 محسوب مي شوند - امور ديگر حادث مي گردد. يعني همانگونه که منطقة سرزمين حجاز، پس از غروب خورشید، دگرگون شده و در عمق شب جمعه - مثلاً - تا مدّت 12 ساعت فرو مي رود، منطقة شمارة 24 هم، رفته رفته رو به خارج شدن از شب خود يعني شب پنجشنبه مي گذارد، و در همان حال، منطقة شمارة 2 به ميان روز خود يعني روز پنجشنبه مي رسد، و همين طور بقيّة مناطق؛ چنانکه روشن خواهد شد.
ص: 26
پس از تمهيد اين امور هفتگانه مي گوييم که شبانه روز سراسري، زماني تمام مناطق بيست و چهارگانة مفروض روي زمين را فرا مي گيرد که هر يک از شب و روز آن را از مبدئي تا مدّت 36 ساعت ادامه دهيم. يعني تا حدّي که هر يک از دو خطّ سياه و سفيد شب و روز اين شبانه روز سراسري، بر يکا يک آن مناطق تا آخرين منطقه، 12 ساعت در فصول معتدل که شب و روز در مجموع 24 ساعت مي شود، کشيده شود، و آن موقعي است که خطّ سياه شب را از نقطة غروب خورشید زمين حجاز تا گذشت مدّت 36 ساعت، و همچنين خطّ سفيد روز را از نقطة طلوع بعد از غروب که همان نقطة طلوع خورشید حجاز از سمت ديگرش است، تا گذشت 36 ساعت امتداد دهيم. اين معنی به اين محقّق مي شود که 5/1 دور از حرکت زمين به دور خود را به شب اين شبانه روز سراسري، و 5/1 دورش را به روز آن اختصاص دهيم که اين سه دور، هر چند مجموعاً به مدّت 72 ساعت مي شود (72 = 3 × 24) ولي در اثر تداخل دو ثلث هر يک از شب و روز آن در دو ثلث ديگر يعني تداخل يک دور حرکت 24 ساعتة شب در يک دور حرکت 24 ساعتة روز از مدّت 72 ساعت به چهل و هشت ساعت و از سه دور حرکت زمين به دور خود به دو دور حرکت (يک دور تداخلي و يک دور جدا از همديگر) تنزّل مي يابد.
براي وضوح امر محاسبة مدّت شبانه روز سراسري و دانستن مقدار تداخل شب و روز آنها در همديگر و با شب و روز ديگر،
ص: 27
لازم است شبانه روزي را - مثلاً شب جمعه - فرض نمود و مبدء آن را اوّل غروب قرار دهيم. هر چند مي توان هر يک از شب و روز اين شبانه روز را به سه قسمت دوازده ساعته و مجموعاً به شش قسمت تقسيم نمود، ولي اين شش قسمت در اثر تداخل دو ثلث مياني در همديگر - چنانکه اشاره شده و مي شود - به چهار قسمت تنزّل مي يابد که روي اين حساب، مجموع اين شبانه روز سراسري به چهار قسمت مساوي دوازده ساعته منقسم مي گردد، و در حقيقت هر قسمت از اين چهار قسمت، خود مجتمعي است از قسمت هاي سه گانه که جمعاً دوازده قسمت مي شود و با تداخل در همديگر، به چهار قسمت مي رسد؛ چنانکه يک به يک تشريح خواهد شد.
قسمت هاي دوازده گانة متداخله در اقسام دوازده ساعتة چهارگانه، بعد از فرض مبدء زماني و مکاني جمعه از غروب خورشید در سرزمين حجاز عبارتند از:
قسم اوّل متداخل دوازده ساعتة شبانه روز سراسري جمعة مفروض:
1- قسمت اوّل شب جمعة سراسري تداخل دارد با
2- قسمت مياني روز پنجشنبة سراسري و
3- قسمت آخر شب پنجشنبة سراسري؛
يعني در ظرف دوازده ساعتِ اوّل، قسمت اوّل شب جمعة سراسري، به غروب نمودن خورشید از مناطق شمارة يک حجاز تا شمارة دوازده شروع مي شود، و در عين حال، قسمت مياني روز پنجشنبة گذشتة آن، به گذشتن روز مناطق شمارة سيزده تا هجده مي گذرد، و نيز قسمت آخر يعني بقاياي شب پنجشنبة گذشتة آن، به سپري شدنِ شب مناطق شمارة نوزده تا بيست و چهار سپري مي شود.
قسم دوّم متداخل دوازده ساعتة شبانه روز سراسري جمعة مفروض:
1- قسمت دوّم شب جمعة سراسري تداخل دارد با
ص: 28
2- قسمت اوّل روز جمعة سراسري و
3- قسمت آخر روز پنجشنبة سراسري؛
يعني در ظرف دوازده ساعتِ ديگر، قسمت دوّم شب جمعة سراسري، به غروب نمودنِ خورشید از مناطق سيزده تا هجده طيّ مي شود، و در عين حال، قسمت اوّل روز جمعة سراسري، به طلوع نمودنِ خورشید از سمت ديگر مناطق شمارة يک تا شمارة دوازده شروع مي گردد، و نيز قسمت آخر بقاياي روز سراسري پنجشنبة گذشته، به سپري شدن روز مناطق شمارة نوزده تا شمارة بيست و چهار سپري مي گردد.
قسم سوّم متداخل دوازده ساعتة شبانه روز سراسري جمعة مفروض:
1- قسمت آخر شب جمعة سراسري تداخل دارد با
2- قسمت اوّل شب شنبة سراسري و
3- قسمت مياني روز جمعة سراسري؛
ص: 29
يعني در ظرف دوازده ساعت سوّم، قسمت آخر روز جمعة سراسري به غروب نمودن خورشید از مناطق شمارة نوزده تا شمارة بيست و چهار، خاتمه يافته و خطّ سفيد روز جمعة سراسري که در هر منطقه اي حتّي آخرين منطقه، دوازده ساعت کشش داشت، در ظرف سي و شش ساعت به پايان مي رسد، و در عين آن مدّت، قسمت اوّل شب شنبة سراسري، به غروب خورشید از مناطق شمارة يک حجاز تا شمارة دوازده شروع مي شود، و نيز قسمت مياني روز جمعة سراسري به طلوع خورشید در مناطق شمارة سيزده تا هجده فرا مي رسد.
قسم چهارم متداخل دوازده ساعتة شبانه روز سراسري جمعة مفروض:
1- قسمت آخر روز جمعة سراسري تداخل دارد با
2- قسمت اوّل روز شنبة سراسري و
3- قسمت مياني شب شنبة سراسري؛
يعني در ظرف دوازده ساعت چهارم، قسمت آخر روز جمعة سراسري به غروب خورشید از مناطق شمارة نوزده تا شمارة
ص: 30
بيست و چهار خاتمه يافته و خطّ سفيد روز جمعة سراسري که در هر منطقه اي تا آخرين منطقه، دوازده ساعت تابش داشت، در ظرف سي و شش ساعت(1) پايان مي پذيرد، و در عين حال، قسمت اوّل روز شنبة سراسري به گذشتن روز مناطق شمارة يک تا شمارة دوازده حجاز آغاز مي گردد، و نيز قسمت مياني شب شنبة سراسري به غروب نمودن خورشید در مناطق شمارة سیزده تا شمارة هجده فرا مي رسد.
بنابراين، هر يک از شب جمعة سراسري و روز جمعة آن، 36 ساعت است، و مجموعاً - هر چند بايد دو برابر يعني 72 ساعت باشد، ولي در اثر تداخل 24 ساعت هر يک در 24 ساعت ديگري، قهراً مدّت 24 ساعت از 72 ساعت کسر و تنزّل مي يابد و روي اين حساب، مجموع شبانه روز سراسري از 48 ساعت تجاوز
ص: 31
نمي کند، بلکه در اثر اين تداخل، شب و روز سراسري جمعه، 24 ساعت از مجموع 72 ساعته اش کسر مي شود، و همچنين 24 ساعت ديگر آن 48 ساعت باقيمانده، در اثر تداخل طرفين غير متداخل اين شب و روز با همديگر يعني 12 ساعت اوّل و 12 ساعت چهارم با روز و شب پنجشنبة سراسري گذشتة بر شب جمعة سراسري، و روز و شب شنبة سراسري آيندة بعد از روز جمعة سراسري، کسر مي شود، و بدين ترتيب، چيزي بر مجموع ايّام سال اضافه نمي شود؛ يعني در عين اينکه مدّت هر شبانه روز سراسري 48، بلکه 72 ساعت است که دو برابر، بلکه سه برابر روز منطقه اي در فصول معتدل مي باشد، ولي اين افزودگي ها در اثر تداخلات مذکور در تضعيف ايّام سال، ماه، برج و هفته اثري ندارد.
پس ثابت شد که شبانه روز سراسري، واحدِ اعتباري عرفي و شرعي است، و به مدّت 48 ساعت که هر يک از شب و روز آن در فصل معتدل 12 ساعت مي باشد، امتداد دارد، و مبدء و منتهاي زماني و مکاني آن شرعاً، بلکه عرفاً، غروب خورشید از سرزمين حجاز است، و مناطقي که پيشاپيش اين سرزمين غروب و يا طلوع
ص: 32
مي کند، محکوم به حکم اين شبانه روز نيست، بلکه محکوم به حکم شبانه روز گذشتة آنست.
آري، ممکن است سرزميني، مثل سرزمين منطقة 24، از نظر قرب مکاني که با سرزمين حجاز دارد، عرفاً به حکم اين شبانه روز محکوم باشد، ولي شرعاً نمي تواند به حکم آن محکوم باشد؛ دقّت کنيد. فَالْحَمْدُ للهِ الَّذِي هَدانا لِهَذا وما کُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلاَ أنْ هَدانَا اللهُ تَعالَي.
در خاتمه شايسته است که برخي از شبهات، و دفع و رفع آنها ذکر شود.
اگر شبهه شود که چرا بايد مطلقاً و در همه جا، مبدء مکاني شبانه روز سراسري، سرزمين حجاز باشد؛ در حالي که ملاک مبدئيّت مکاني در شبانه روز ماه هاي قمري، حتّي در عرف خود
ص: 33
اهل حجاز، اوّلين سرزميني است که در موقع غروبش، رؤيت هلال مي شود و اوّل ماه ثابت مي گردد، چه آن سرزمين، حجاز باشد يا از نظر اعتبار، قبل و يا بعد از حجاز باشد، مخصوصاً که - همچون مشهور - اتّحاد اُفُق(1) را در ثبوت اوّل ماه به رؤيت هلال اعتبار کنيم؛ چه آنکه روي اين مبنا، به هيچ وجه نمي توان سرزمين حجاز را که با آن سرزمين در اُفُق متّحد نيست، مبدء مکاني در شبانه روز سراسري اوّل ماه قرار داد؛ چنانکه واضح است.
در جواب مي گویيم: اين شبهه بنا بر هيچ يک از دو مبناي اتّحاد و عدم اتّحاد اُفُق وارد نيست.
امّا بر مبناي اتّحاد اُفُق که قول مشهور است، دو صورت قابل تصوّر است: يا اينکه هلال در نقطه اي ديده مي شود که با اُفُق حجاز يکي باشد که در اين صورت، بايد گفت که مبدء مکاني شبانه روز، مطلقاً همان سرزمين حجاز مي باشد که با آن نقطه، در اُفُق متّحد است، چه قبل از سرزمين حجاز، شب و رؤيت هلال در آن نقطه رخ داده باشد، و چه بعد از آن؛ نهايتاً اگر بعد از حجاز
ص: 34
باشد، به مجرّد رؤيت هلال در آن نقطه کشف مي شود که هلال در سرزمين حجاز، از همان قبل رؤيت شده است.
يا اينکه در نقطه اي ديده مي شود که با اُفُق حجاز متّحد نيست. در اين صورت - هر چند به لحاظ تعدّد اُفُق، بايد به شبانه روزي جدا و اوّل ماهي عليحده که مبدء مکانيش، نه سرزمين حجاز، بلکه نقطة مورد نظر مي باشد، قائل بود، ولي - مي توان گفت: اوّلاً اگر سرزمين حجاز براي شب و روز سرزمين هاي غير هم اُفُق خود، مبدء مکاني نباشد، لااقلّ براي شب و روز سرزمين هاي هم اُفُق خود، مبدء مکاني است. ثانياً وقتي پس از محاق قمر در مطلق اُفُقها - که بسيارند و ممکن است به عدد مناطق بيست و چهارگانة اعتبار شده و يا بيشتر باشند - هلال در اُفُقي رؤيت شد، و همچنين در اُفُقهاي بعد، يکي پس از ديگري رؤيت گرديد، هرچند بنابر اين مبنا، اوّل ماه بمانند تعدّد شب و روزهاي مقطعي متعدّد مي شود، ولي در عين حال، خود به خود يک شبانه روز اعتباري سراسري - ماهانة چهل و هشت ساعته - به وجود مي آيد که مبدء مکاني آن، اوّلين سرزمين رؤيت است، و بر حسب مبناي مشهور، هرچند قبل از رؤيت هلال در اُفُقهاي ديگر، به اوّل ماه در آنها حکم نمي شود، بلکه فقط نسبت به سرزمين
ص: 35
رؤيت هلال و سرزمين هايي که با آن، هم اُفُق هستند حکم مي شود و نسبت به سرزمين هاي ديگر در وقت ديگري به اوّل ماه حکم مي گردد(1)، و لکن في الواقع بايد گفت: بنابر اين مبنا، سرزميني که هلال در غروب آن رؤيت شده، محکوم به اوّل ماه است به اضافة
ص: 36
سرزمين هاي ديگري که در آن وقت غروب بوده، سپس سرزمين هايي که بعد از آن، يکي پس از ديگري وارد غروب مي شوند تا آخرين سرزمين که با آن، شب اوّل ماه سراسري به پايان مي رسد، و متعاقب شب هر سرزمين، روز آن - به فواصل مختلف به اختلاف فصول - فرامي رسد و پايان مي يابد، و بدينوسيله شبانه روز سراسري اوّل ماه ها به انتها مي رسد. اين شبانه روز سراسري ماهانه، هر چند مبدئش همان اوّلين سرزمين رؤيت هلال است که اگر اوّلين سرزمين رؤيت، حجاز و يا سرزمين هاي هم اُفُق آن باشد، مبدء مکاني اين شبانه روز هم بمانند شبانه روز هفتگي شرعاً و عرفاً همان سرزمين حجاز خواهد بود، ولي اگر اوّلين سرزمين رؤيت، سرزمين حجاز و يا هم اُفُقهايش نباشد، در اين صورت، هرچند مبدء مکاني اين شبانه روز ماهانه، بر مبناي مشهور، همان سرزمين که علي الفرض غير حجاز است، مي شود، و لکن از آنجا که قسمتي از اين شبانه روز، با قسمتي از شبانه روز سراسري هفتگي که مبدئش سرزمين حجاز است، تداخل دارد، تا جايي که چه بسا حدود سه ربع قسمت در هم مندرجند، نمي توان گفت که مبدئيّت سرزمين حجاز به کلّي از اين شبانه روز سراسري ماهانه بيگانه است.
ص: 37
آري، اين شبانه روز ماهانه همانطور که - علي الفرض و علي المبنا(1) - ديرتر شروع شده، ديرتر هم ختم مي گردد. مثلاً چنانچه شبانه روز ماهانه، بعد از گذشت يک ربع قسمت از شبانه روز هفتگي آغاز شود، قهراً بعد از گذشت مدّت يک ربع از پايان شبانه روز هفتگي نيز پايان مي يابد؛ چه آنکه در امر ششم گذشت که علاوه بر شبانه روز منطقه اي، به شبانه روز سراسري هفتگي و ماهانه نياز است. بنابراين، وقتي پس از گذشت دوازده ساعت از شب جمعة سرزمين حجاز، و رسيدن روز جمعة آن، هلال در غروب شب جمعة نقطة مقابل آن سرزمين يعني منطقة سيزده رؤيت شود، شب جمعة سراسري هفتگي به انتها رسيده و روز شنبة حجاز به پايان مي رسد، ولي شب اوّل ماه سراسري تا پايان شب يکشنبة حجاز ادامه مي يابد؛ دقّت کنيد.
براي وضوح بيشتر، به جدول زير و توضيحات ذيل آن توجّه کنيد:
ص: 38
1- قسمت اوّل (شب جمعة حجاز) شبانه روز جمعة سراسري (تداخل دارد) با قسمت چهارم شبانه روز آخر ماه سراسري.
2- قسمت دوّم (روز جمعة حجاز) شبانه روز جمعة سراسري (تداخل دارد) با قسمت اوّل (شب جمعة مقابل) شبانه روز اوّل ماه سراسري.
3- قسمت سوّم (شب شنبة حجاز) شبانه روز جمعة سراسري (تداخل دارد) با قسمت دوّم (روز جمعة مقابل) شبانه روز اوّل ماه سراسري.
4- قسمت چهارم (روز شنبة حجاز) شبانه روز جمعة سراسري (تداخل دارد) با قسمت سوّم (شب شنبة مقابل) شبانه روز اوّل ماه سراسري.
5- قسمت اوّل (شب شنبة حجاز) شبانه روز يکشنبة سراسري (تداخل دارد) با قسمت چهارم (روز شنبة مقابل) شبانه روز آخر ماه سراسري.
اين جدول وضعيّت تداخل شبانه روز اوّل ماه اُفُق ديگر را با شبانه روز جمعة اُفُق حجاز نشان مي دهد که چون از قسمت دوّم
ص: 39
آن شروع به تداخل نموده، لذا از قسمت چهارم آن مي گذرد، و در نتيجه، قسمت اوّل ماه با يکشنبه و قسمت اوّل جمعه با آخر ماه تداخل دارد؛ و بر همين قياس است ساير ايّام هفته و ماه.
پس واضح شد که بنابر قول مشهور، مبدء مکاني شبانه روزها در ایّام هفته شرعاً و عرفاً، سرزمين حجاز است؛ به اين ترتيب که غروب شب جمعة سرزمين حجاز و مناطقي که با حجاز هم اُفُق است، و بلکه بعضي از ديگر اُفُقها که به آن اُفُق نزديک است به طوري که از نظر عرف، در حکم آن اُفُق محسوب مي شود، مبدء مکاني شب جمعة سراسري می باشد که تا آخر شب جمعة آخرين نقطة زمين ادامه دارد.
روي اين حساب، جمعه هاي ساير مناطق، بايد بعد از جمعة سرزمين حجاز محقّق شود؛ يعني شنبة حجاز - مثلاً - جمعة ساير مناطق در اين شبانه روز سراسري باشد، و چنانچه قبل از جمعه، يعني در پنجشنبه محقّق شود، آثاري که در شرع مطهّر، براي جمعه وارد است، بر آن مترتّب نمي شود؛ دقّت شود.
خلاصه، اگر جمعة ساير مناطق به صورت اوّل و بعد از جمعة مرکز توحيد و وحي تحقّق يابد، محقّقاً آثار جمعه بر آن بار
ص: 40
است، و چنانچه به صورت دوّم باشد، محلّ شبهه است. بر همين قياس است ساير ايّام هفته که در شرع مطهّر، مورد بعضي از آثار و احکام قرار گرفته باشد.
اگر در مثل ایّام سال و ماه قمری، مبدء مکاني بعضي از شبانه روزهاي ماهانه، غير از آن سرزمين باشد، احياني و گاهگاهي است و در ماه هايي است که در غير حجاز و غير سرزمين هاي هم اُفُق آن، رؤيت هلال شده باشد که در اين صورت، هر چند مبدء مکاني، بر حسب اين مبنا، سرزميني غير از حجاز مي شود(1)، ولي در بسياري از بخش ها و قطعاتش، در شبانه روز هفتگي سراسري که مبدء مکانيش، سرزمين حجاز است، متداخل و مندرج مي باشد.
و امّا بر مبناي عدم اعتبار اتّحاد اُفُق که قول غير مشهور است نيز هيچ مانعي نيست که مبدء مکاني کلّيّة شبانه روزهاي سراسري و ایّام هفته، حتّي ماهانة قمري، همان سرزمين حجاز باشد؛ مثلاً اوّل ماه همچون اوّل هفته، از منطقة حجاز شروع شود،
ص: 41
به طوري که مبدء شب آن از غروب شب آن منطقه، و مبدء روز آن از طلوع روز حجاز سرچشمه بگیرد؛ زيرا روي اين اساس به مجرّد رؤيت هلال در هر نقطه اي از نقاط عالم پس از محاق قمر در نور شمس، شب اوّل ماه تمام نقاطي که در آن موقع شب بوده، شروع مي شود. هر چند در اُفُق با نقطة رؤيت هلال متّحد نباشند، ولي مبدء مکاني آن شب اوّل ماه طبق روال شرعي و عرفي خود - چنانکه واضح شد - همان سرزمين حجاز خواهد بود، هر چند غروب و رؤيت هلال در زمين حجاز بعد از آن نقطه واقع شده باشد؛ چه در اين صورت، بر حسب مبناي غير مشهور کشف مي شود که سرزمين حجاز مبدء مکاني اين شبانه روز سراسري ماهانه بوده، نه اوّلين نقطه اي که در آن، هلال ماه رؤيت شده است. و اين خود دو فرق فارق و دو ثمرة عملي بين اين مبنا و مبناي مشهور است:
فرق اوّل: بنابر مبناي مشهور، تنها اوّلين نقطه اي که پس از خروج قمر از محاق، هلال در آن رؤيت شود، همچنين نقاطي که با آن نقطه، هم اُفُقند، به اوّل ماه محکوم خواهد بود، نه مطلق نقاط، ولي بنابر مبناي غير مشهور، ثبوتاً در همة نقاط اوّل ماه است، و
ص: 42
چنانچه بر حسب موازين شرعي ثابت گردد، اثباتاً نيز اوّل ماه خواهد بود.
فرق دوّم: آنکه بنابر مبناي مشهور، اوّلين نقطة رؤيت هلال، مبدء مکاني شبانه روز سراسري ماهانه مي شود که اکثراً با مبدء مکاني شبانه روز هفتگي، که به طور دائم - طبق عرف که به امضاي شارع نيز رسيده - سرزمين حجاز است، فرق مي کند، و کمتر متّحد مي شوند. صورت اتّحاد، زماني است که اوّلين نقطة رؤيت هلال، سرزمين حجاز و يا نقاطي که با آن هم اُفُقند، باشد.
آري، ممکن است کسي بر اين مبنا، اين چنين شبهه وارد کند که چگونه ممکن است اوّل ماه، از سرزمين حجاز شروع شود، به اين معني که حجاز، مبدء مکاني شبانه روز سراسري ماهانه باشد، در حالي که ممکن است اوّلين رؤيت هلال، در شب و اوّل شب سرزميني شود، که در آن زمان، سرزمين حجاز، در حال گذراندن روز و اوّل روز خود، باشد؟ وجه شبهه اين است که نمي توان بر روزي که شب آن به اوّل ماه محکوم نبوده، به اوّل ماه حکم نمود.
در جواب اين شبهه مي توان گفت: هر چند بنابر اين فرض - که سرزمين حجاز، روز خود را مي گذراند - بايد يا شب سابق آن
ص: 43
روز، اوّل ماه باشد، و آن روز، روز اوّل ماه، يا شب لاحق آن روز، اوّل ماه باشد، و آن روز روز آخر ماه گذشته محسوب شود، ولي مقتضاي عرف که به امضاي شرع نيز رسيده، و بنابرآن، مبدء مکاني شبانه روز سراسري را سرزمين حجاز مي دانيم، آن است که بر اين مبنا، شب سابق، اوّل ماه باشد، نه شب لاحق، و اوّلين نقطة رؤيت هلال، از اين قضيّه پرده برمي دارد، و شبهه از اصل مندفع شده، نه بر مبدء مکاني وارد است، و نه بر مبناي غير مشهور.
البتّه جوابي که از مفروض شبهه، داده شد، در صورتي که در سرزمين حجاز، اوّل روز باشد، واضح و روشن است، ولي در صورتي که در زمان رؤيت هلال، از روز سرزمين حجاز مقداري گذشته باشد، و يا نيمه، و بلکه اواخر روز باشد، باز هم طبق همان عرف امضا شده توسّط شرع، بايد گفت که شب سابق و مقدار گذشتة از روزش به اضافة باقيماندة از روز، همه از طريق کشف، به اوّل ماه، محکوم مي باشند، نه اينکه بگوييم اوّل ماه از شب لاحق و آينده، و يا حتّي از مقدار باقيماندة روز، شروع شده، و شب سابق و مقدار گذشتة از روزش، و بلکه مقدار باقيماندة روز، از آخر ماه گذشته مي باشد؛ دقّت کنيد.
ص: 44
و امّا در بارة مراد از «اُفُق» به ضمّة همزه و فاء، بايد گفت: «اُفُق» از نظر لغوي، عبارت است از آنچه که از اطراف فلک يعني آسمان و فضا، که با کرة زمين تماس دارد و ظاهر و آشکار در ديد ما قرار مي گيرد؛ يعني آنچه که در صحراي وسيع، از اطراف آسمان به طور دايرة محيط به نصف کرة زمين، به ديد انسان مي آيد، اُفُق است. البتّه اين اُفُق، محلّي و مقطعي است، امّا اُفُق حقيقي سراسري، آن است که نصف کرة زمين را به طور حقيقت فرا گيرد، و بهترين تعريف اُفُق محلّي - هر چند تفسيري است که در بعضي از فرهنگ هاي جديد، چون فرهنگ فارسي معين(1) و عميد، وارد شده است - حدّ فاصل ميان مرئي و نامرئي آسمان مي باشد.
مطلب شايان توجّه، اين است که به نظر مي رسد براي وضوح امر اُفُق اوقات و کواکب - مثل هلال ماه - ناگزيريم که از تعريف فوق، چنين تعبير کنيم: حدّ فاصل ميان مرئي و نامرئي آسمان، به طوري که آن دائرة حدّ فاصل، از طرف جنوب و شمال، تا مقداري که به قطبها نرسد، امتداد يابد؛ يعني بايد آن دائره را از
ص: 45
دو طرف جنوب و شمال، تا نقاطي که با اين نقطة محلّي، از نظر وقت و امکان رؤيت کوکب، متّحد باشند، ادامه و توسعه داد، هر چند که آن نقاط، از نظر ديد ظاهري، مرئي نباشند، بلکه بسيار دورتر از حدّ فاصل مرئي قرار داشته باشند.
به عبارت بهتر: در اُفُق محلّي، هرچند نصف دائرة محيطِ از فلک که به ديد انسان مي آيد، از نظر جوانب و اطراف متساوي است، ولي بايد از جانب جنوب و شمال، تا آن حدّ مزبور ادامه يابد؛ چرا که نقاط غير مرئي دو طرف، همانند نقاط مرئي اطراف، در وقت و در امکان رؤيت هلال، با نقطة محلّي متّحدند؛ همچنانکه پوشيده نيست.
و ظاهراً مراد مشهور و غير مشهور در بحث اعتبار و عدم اعتبار اتّحاد اُفُق ، در حکم به ثبوت و اثبات اوّل ماه، همين عبارت جامع اخير است.
شبهة ديگري که در اينجا مطرح مي شود اين است که اعتبار شبانه روز واحد سراسري، موجب وحدت اوقات، به اين معنا که
ص: 46
مثلاً تنها يک ظهر و يک عصر در آن شبانه روز داشته باشيم، نمي شود؛ زيرا وحدت آنها، تابع وحدت شبانه روز مقطعي و منطقه اي است، و در شبانه روز سراسري، هر يک از آن اوقات، فراوان يافت مي شود، در هر آن به آن، هر يک يک آنها در نقاط مختلف وجود دارد؛ زيرا اوقات، حالاتي هستند که در اثر حرکت وضعي زمين و چگونگی وضع کرة زمين با قرص خورشيد، محقّق مي شوند. فرض تعدّد اوقات در يک شبانه روز سراسري با آنچه که در فضيلت نماز اوّل وقت گفته شده است که نماز اوّل وقت مردم، با نماز حضرت وليّ عصر(عج) که محقّقاً در اوّل وقت برپا مي شود، بالا مي رود و نماز آنها، به برکت قبولي نماز اوّل وقت حضرت، مورد قبول واقع مي شود، قابل توجيه نيست؛ زيرا ممکن است حضرت، در نقطه اي حضور داشته باشند که ظهر شده، ولي افرادي هنوز وقت ظهرشان نرسيده و نماز اوّل وقت نخوانده اند، و يا افرادي وقت ظهرشان رسيده و نمازشان را در اوّل وقت خوانده اند، ولي حضرت، از نظر ظاهر امر، در نقطه اي باشند که هنوز وقت ظهر آن نقطه نرسيده، لذا هنوز به نماز ظهر متلبّس نشده اند؟
در جواب مي گوييم:
ص: 47
اوّلاً اين شبهه مشترک الورود است و در صورت عدم اعتبار واحد شبانه روز سراسري نيز وارد است، بلکه در صورت اعتبار، مي توان جوابي داد که در صورت عدم، مفيد نيست. جواب مزبور اين است که تمام نمازهاي اوّل وقت ظهرهاي يک شبانه روز سراسري(1)
را که در هر نقطه اي از نقاط عالم خوانده شده - چه
ص: 48
قبل از نماز حضرت و چه بعد از آن و چه با آن - همه را با هم، تحت جامع واحدي (واحد شبانه روز سراسري) بالا مي برند، و تحت جامع ديگري، نمازهاي اوّل وقت ظهرهاي شبانه روز ديگر را بالا مي برند که در صورت عدم اعتبار چنين جامع واحدي، آن متفرّقات، تحت ضابطه اي نخواهد آمد، مگر اينکه گفته شود که نمازها، بالطبع و به خاصيّت اوّل وقتي که سيرة آن حضرت است، همه با هم و به تبع نماز آن حضرت بالا مي روند، هر چند تحت جامعي در نيايند، بلکه تحت عنوان ظهر و يا عصر هم نباشند، بلکه فقط همان وجود اوّل وقتي داشته باشند؛ دقّت کنيد.
و ثانياً نمازهاي اوّل وقت، هر چند از لحاظ عالم مادّه، زماناً و مکاناً متفاوت و متفرّقند، ولي گفته اند که آنچه در سلسلة زمان، به
ص: 49
طور متفرّق و پراکنده وجود دارد، در مافوق زمان، يکجا مجتمع است.
و ثالثاً ممکن است منظور نظر، نمازهاي اوّل وقت افرادي باشد که از نظر زمان و مکان با نماز حضرت، متّحد باشند، يعني در منطقه اي که حضرت حضور دارند و در آن منطقه، نماز اوّل وقت مي خوانند، ساير افراد آن منطقه، اگر چنين کنند، چنان خاصيّتي دارد، نه افراد ساير مناطق، و البتّه چون معلوم نيست که حضرت، در کدام منطقه حضور دارند، لذا براي اهالي همة مناطق، اين اميد هست که اگر در اوّل وقت نماز بخوانند، به چنين موفّقيّتي نايل شوند؛ همچنانکه اميد درک شب قدر، در همة شبها، و يا شبهاي خاصّي از سال، متوقّع است.
شبهة ديگري که ممکن است وارد شود، دربارة روايتي(1)
است که مي گويد: آواز خروس هاي روي زمين، در اوقات معيّن، در اثر
ص: 50
تبعيّت از آواز خروس عرشي است که در همان اوقات معيّن، آواز سرمي دهد؛ لازمة اين روايت، با لحاظ اين که هر يک از آن اوقات در هر آن و لحظه اي، براي کرة زمين وجود دارد، لذا بايد خروس عرشي، در همة وقت ها آواز سردهد، اين است که خروس هاي خاکي، در هر منطقه اي که هستند، به حکم تبعيّت، در همه وقت بخوانند، نه در خصوص اوقات معيّن.
در توجيه حديث فوق، و دفع و رفع شبهه، پس از قبول آنکه خروس عرشي، موجودي مجسّم شبيه به خروس هاي خاکي باشد، نه وجودي مجرّد و مافوق زمان و مکان، و پذيرش اينکه تبعيّت خروس هاي زميني، از راه سماع و استماع باشد، نه از طريق الهام تکويني و نحو آن، مي گوييم: هيچ مانعي ندارد که خروس عرشي کذايي، خوانندگي هميشگي و مدام داشته باشد، و هر وقت در اثر حرکت کرة زمين، منطقه اي از مناطق کره، با آن مواجه شود، خروس هاي آن منطقه شنيده و تبعيّت کنند، و يا آنکه خروس عرشي، فقط در اوقات معيّنِ منطقة خاصّي - مثل منطقة حجاز - مي خواند، ولي صداي آن که - همچون نوار ضبط - در فضا پخش
ص: 51
است، در هر منطقه اي که اوقات معيّنش رسيده باشد، به گوش خروس هاي آن منطقه مي رسد. البتّه واقع امر درست نيست، و آنچه ذکر شد بر حسب ظاهر امر و دفع و رفع بعضي استبعادات مي باشد.
اگر کسي به عنوان شبهه، سؤالي به اين نحو مطرح کند که مراد از شب اوّل قبر که در آن، اوضاع و احوال مخصوصي که در اخبار(1) وارد است، بر مرده مي گذرد، و از بازماندگان، نماز مخصوص ليلة الدّفن (نماز وحشت) مطلوب است، چه شبي است؟ آيا شب مقطعي مراد است، يا شب سراسري سي و شش ساعته؟
در جواب گفته مي شود:
اوّلاً در مورد شب اوّل قبر، و اوضاع و احوال مردگان در آن شب بايد گفت: در آن عالم که فوق زمان است، شب و روزي
ص: 52
همچون شب و روز اين عالم وجود ندارد، و آنچه در لسان آيات و اخبار وارد شده به اعتبار دنيا و لحاظ فهم اهل اين عالم است، و مراد اين است که آن اوضاع و احوال، به مدّت يک شبِ اين عالم ادامه دارد، و آن شب هم به مجرّد دفن ميّت - هر چند در روز رخ بدهد - شروع مي گردد، و اگر در روز، دفن شده باشد(1)، فرارسيدن شب اوّل قبر، بر دخول شب منطقة دفن توقّف ندارد؛ هر چند محتمل است که مبدء شب اوّل قبر، شب منطقه اي باشد که شخص در آن دفن شده است(2).
به هر حال، آيا مراد از شب اوّل قبر، مدّت يک شب مقطعي اين عالم است، يا مدّت يک شب سراسري؟ در جواب بايد گفت: ما مراد واقعي آن را نمي دانيم، ولي شايد بتوان از ظواهر آثار وارده استفاده نمود که منظور يک شب سراسري سي و شش ساعته مي باشد؛ زيرا در غير آن، از نظر فصول و مناطق مختلف مي شود؛
ص: 53
مخصوصاً که در بعضي از مناطق، شبهاي طولاني - مثل شب شش ماهه - وجود دارد، و وجهي ندارد که خصوص اموات آن سامان، چنانچه در شب و اوّل شب، فوت و دفن شوند، چنين شب اوّل قبر طولاني داشته باشند، و چنانچه در روز آن مناطق که شش ماه به طول مي انجامد، فوت و دفن شوند، شب اوّل قبري نداشته باشند، و يا پس از سپري شدن روز شش ماهه و رسيدن شب، تازه شب اوّل قبر آنان با آن همه طول و درازا شروع شود!!
ثانياً در امر به جا آوردن نماز ليلة الدّفن - و يا ليلة الفوت که بعضي از فقها(1)،
خواندنِ آن نماز را براي کسي که بعد از روز فوت، دفن شده و يا اساساً دفن نشده باشد، تجويز نموده اند - ظاهراً چنانچه ميّتی روزهنگام، در منطقه اي فوت و يا دفن شده باشد، خواندنِ آن نماز به مجرّد دفن يا مرگ مشروع نباشد، مگر بعد از غروب و فرا رسيدن شب آن منطقه.
آري، اهل مناطق دیگري که وقتِ مرگ و دفن آن میّت در روز، در مناطق آنها شب مستولی بوده است - چه اوّل شب يا نيمه
ص: 54
و يا آخر شب - مي توانند نماز ليلة الدّفن را بخوانند(1)، و وقت خواندن آن، تا گذشت مدّت يک شب سراسري سي و شش ساعته امتداد دارد؛ البتّه اين شب، از غروب منطقة موت و دفن شروع مي شود، و احتمال قوي مي رود که از همان موقع موت و دفن حساب شود(2)؛ زيرا در آن موقع، مناطقي شب بوده و مبدء همان مي شود، لکن در اين صورت، چون سي و شش ساعت اين شب، زودتر از سي و شش ساعت شبي که مبدئش غروب منطقة فوت و دفن است، به انتها مي رسد، لذا به مقدار ما به التّفاوت بين ساعت فوت و دفن، و ساعت غروب منطقه، بر مدّت معمولي شب سراسري افزوده مي گردد؛ مثلاً اگر شخصي، اوّل صبح منطقة سيزده از مناطق بيست و چهارگانة مفروض، فوت و يا دفن شود،
ص: 55
قهراً شب سي و شش ساعته سراسري ليلة الموت والدّفن، از اوّل غروب شب منطقة حجاز شروع مي گردد و تا صبح شب بعدي حجاز ختم نمي شود، بلکه تا غروب روز بعد از شب بعدي حجاز ادامه پيدا مي کند؛ دقّت کنيد.
مخفي نماند که روي اين مبنا، مناطقي که در موقع فوت و دفن، شب بوده، هر چند نماز ليلة الدّفن در روز آن مناطق، مشروع نخواهد بود، ولي چنانچه بر آن مناطق مجدّداً شب مستولي شود، نماز ليلة الدّفن مشروع مي شود، تا وقتي که مدّت شب مفروض سراسري به انتهاي خود برسد؛ باز هم دقّت شود که جاي دقّت است.
در جواب از شبهه و سؤال چگونگی انجام وظايف شرعي، در دو قطب و نظاير آن، از قطعات نادر کرة زمين که شب و روز آنها، برخلاف ساير نقاط متعارف زمين، مدّت مديدي - مثلاً شش ماه - به طول مي انجامد، بیان چند نکته برای وضوح مطلب لازم است:
ص: 56
زمين همواره در حرکت انتقالي خود به دور خورشيد و زير قرص آن، از نقطة اعتدال به طرف شمال و جنوب خود، دور شده، و مجدّداً به نقطة اعتدال خود نزديک مي شود. در هر يک از اين دو ذهاب و اياب، فصلي از فصول چهارگانه شکل مي گيرد. سه ماه که از اين نقطه، به طرف شمال مي رود، بهار قسمت شمال و پاييز قسمت جنوب فرا مي رسد، و سه ماه که از آنجا برمي گردد، تابستان قسمت شمال و زمستان قسمت جنوب حادث مي شود. در مدّت اين شش ماهة ذهاب و اياب، در قطب شمالي، روز حاکم است و قطب جنوبي در این مدّت، در شب فرو رفته است. در مقابل، سه ماه که از نقطة اعتدال به طرف جنوب مي رود، بهار قسمت جنوب و پاييز قسمت شمال محقّق مي شود و سه ماه که از آنجا برمي گردد، تابستان قسمت جنوب و زمستان قسمت شمال را در پي دارد. در اين شش ماهة دوّم، قطب شمال در شب غوطه ور بوده و قطب جنوب در روز به سر مي برد.
خلاصه، در مدّت اين دو شش ماه (دوازده ماه) به قدرت کاملة حق تعالي، در سراسر نقاط زمين غير از قطبين، دو بهار، دو پاييز، دو تابستان و دو زمستان شمالاً و جنوباً حاصل مي گردد، و در قطبين نيز فصول اربعه به وضع مخصوص، به طور مکرّر
ص: 57
حاصل مي شود؛ بدين معني که در شش ماه اوّل، قطب شمال که روز است فصل بهار و تابستان مخصوص خود را دارد، و در قطب جنوب که شب است نيز به نحوي مخصوص، فصل پاييز و زمستان جريان دارد. عکس اين حالت در شش ماه ديگر، در قطبين مشاهده مي شود؛ به اين ترتيب که قطب جنوب روز است و فصل بهار و تابستان مخصوص در آن جريان دارد، و در قطب شمال که شب است، فصل پاييز و زمستان مخصوص جاري مي باشد.
امّا اينکه گفتيم در قطب ها، فصول مخصوص به آنجا وجود دارد، بدين معني است که مثلاً سه ماه اوّل آن شش ماه روز، بهار، و سه ماه دوّم آن که قاعدتاً گرمتر مي شود، تابستان خواهد بود؛ و همچنين، سه ماه اوّل آن شش ماه شب، پاييز، و سه ماه دوّم آن که سردتر است، زمستان مي باشد.
نکتة دیگري که شايان ذکر بوده و نبايد مخفي بماند، اين است که معروف است مدّت هر يک از بين الطّلوعين و بين
ص: 58
الغروبين(1)،
خُمس مجموع روز و شب آن است. نتيجتاً در قطبين که روز و شب طولاني حاکم است، بين الطّلوعين و بين الغروبين آن نيز نسبت به ساير بين الطّلوعين ها و بين الغروبين ها طولاني تر خواهد بود.
امّا در جواب از این سؤال مي گوييم:
اگر مقداري از آن قطعات، با شبهاي مبارکِ ساير مناطق متعارف - مثل شب قدر - و يا با شب واحد سراسري نامبرده، مصادف باشد، بعيد نيست که آن مقدار شب متصادف، حکماً، بلکه موضوعاً، ليلة القدر آن قطعات باشد که گذشته بر داشتن فضيلت ليلة القدر، اصل تقديرات و نزول ملائکه و روح و نظاير آنها - که حقيقت ليلة القدر است - در آن مقدار از شبِ آن قطعات تحقّق داشته باشد.
ولي اينکه ايّام مبارکي مثل روزهاي اعياد اسلامي را بر مقداري از شب قطعات نادر که با روزهاي مبارک مناطق متعارف،
ص: 59
و يا با روز واحد سراسري مصادف مي باشد، منطبق کرده و به روز عيد بودن آن مقدار از شب مزبور حکم نمود، مشکل است، چه رسد به آنکه موضوعاً هم چنين باشد، هر چند محتمل است که در حکمِ آنها باشد(1). و همچنين است چنانچه مقداري از روز آن قطعات، با روزهاي مبارکي مثل عيد فطرِ ساير مناطق متعارف، و يا با روز واحد سراسري نامبرده، مصادف باشد که بعيد نيست آن روز متصادف، حکماً، بلکه موضوعاً، عيد فطر آن قطعات باشد، که گذشته بر داشتن فضيلت عيد فطر، اصل حرمت صوم و وجوب اداي زکات فطره و استحباب نماز عيد و نظاير آن احکام، بر آن
ص: 60
مقدار روز مترتّب باشد، ولي مشکل است شب مبارکي همچون ليلة القدر را بر مقداري از روز آن قطعات - که با شب مبارک قدر مناطق متعارف، و يا با شب واحد سراسري نامبرده، مصادف بوده - منطبق نمود، چه رسد به آنکه از موضوع آن نيز باشد، هر چند محتمل است که در حکم آن باشد(1).
ولي به احتمال قوي - چنانکه غير واحدي از اعاظم گذشته، بدان مايل شده اند - در دفع اين شبهه مي توان گفت که آن قطعات در احکام شرعي شب و روز، تابع نزديکترين شهرها به آن قطعات
ص: 61
- مطلقاً و يا خصوص نزديکترين شهري که شب و روز متعارفي دارد - مي باشند.
خلاصه، انسان بايد طبق شب و روز مناطق نزديک رفتار کند، هر چند که خودش در آن حال، فقط در شب طولاني آن قطعات و يا روز طولاني آنها به سر مي برد. همچنين ناگفته نماند که چنانچه کسي به سکونت در قطبين مبتلا شد، اگر برايش امکان داشته باشد، بايد از اين محلّ که نمي شود تکاليف را - کما هو حقّه - در آن انجام داد، هجرت کند. امّا اگر امکان هجرت نداشته باشد، احتمال ديگر اين است که از ماه ها، هفته ها، روزها و ساعت هاي تنظيم شده اي که در زمان ما، توسّط امواج راديويي و تلويزيوني، طبق مرکز دنيا تنظيم مي شود، و طبق آن، کارها اعمّ از خورد و خوراک، استراحت و غير آن مرتّب مي گردند، تبعیّت نمایند؛ يعني بايد احکامي - مثل وجوب نمازهاي يوميّه، استحباب نوافل در اوقات معيّن ظهر، عصر، مغرب، عشا و صبح، وجوب روزة ماه مبارک رمضان، حرمت روزة عيد فطر و قربان، استحباب و يا کراهت بعضي روزه ها و غير اين موارد، از احکام و امور شرعي را - که
بر روزها و شبها، مترتّب است، طبق ماه ها و هفته ها و ساعات تنظيم شده قرار داد؛ در اين صورت، هر چند
ص: 62
انسان در حال شب ظلماني آن سامان، به سر مي برد، ولي بايد به حساب روز تنظيم شده در آيد، و يا هر چند، در حال روز به سر مي برد، بايد به حساب تنظيم شده در آيد، و چه بسا - و لو با فرض اعتباري بودن تنظيمات مذکور - عملي ساختن امور شرعي بر زمانهاي تنظيم شده لازم باشد، ولي فعلاً با وجود رسانه هاي گروهي مي توان گفت که اعتباري محض نيست، بلکه طبق نظم ماه ها و هفته ها و شبانه روزهاي متعارف مرکزي دنيا تنظيم مي شود، ولي در عين حال، مرتّب ساختن بعضي از احکام وضعي بر ازمنة تنظيم شده مشکل است؛ مثل اينکه شخص، در اوقاتي که ماه مبارک رمضان محسوب شده، روزه اش را عمداً بخورد، آيا مي توان به وجوب کفّارة عمدي و خصال ثلاث: 1- روزة دو ماه پي در پي، 2- آزاد کردن يک بنده، 3- سير کردن شصت فقير، حکم نمود؟
البتّه توهّم سقوط وجوب روزه حتّي از قضاي آن، مطرح است، ولي در صورت صحّت اين توهّم، احتياط آن است که قضاي آن روزه را در بلاد ديگر بجا آورده و يا به استيجار قضاي روزه در آن بلاد وصيّت کند. والله العالم.
ص: 63
آري، بعيد نيست که به فديه که در زبان مردم، به کفّارة تأخير تعبير مي شود، حکم نمود، آن هم در صورتي که در طيّ شبانه روز طولاني آن قطعات، از مدّت تأخير سالانة قضاي روزه بگذرد؛ دقّت کنيد.
و امّا احتمال به غايت بعيدي هم در اينجا مطرح مي شود، و آن اين است که براي اهالي چنين مناطقي، تمام آن مدّت مديد شب و روز، به منزلة يک شبانه روز متعارف مقطعي، داراي يک طلوع، يک غروب، يک نيمة روز و يک نيمة شب، بلکه يک ظهر، يک عصر، يک مغرب، يک عشا، يک صبح و ... باشد که در نتيجه براي اهالي آن سامان، سالي جز يک شبانه روز طولاني نخواهد بود(1) و مثلاً از نمازهاي يوميّه - در عرض آن مدّت طولاني معادل يک سال - جز اداي يک دورة هفده رکعت واجب و يک دورة سي و چهار رکعت نوافل مستحبّ، چيز ديگري بر ذمّة مکلّفين
ص: 64
نباشد(1)، و وجوب روزه هم در مجموع آن مدّت - حتّي در آن روز طولاني - به حکم ضرورت منتفي باشد، و همچنين استحباب اِحياي ليلة القدر، منتفي شود؛ زيرا اوّلاً فرض آن است که ماه صيامي و يا ليلة القدري وجود ندارد. و ثانياً به فرض وجود(2)، روزه بودن در آن روز طويل، و يا اِحيا داشتن در آن شب طولاني، به هيچ وجه نمي تواند امکان و تحقّق داشته باشد(3)؛ پس اين
ص: 65
احتمال هم بعيد است به غايت بُعد - چنانکه اشاره شد - و هم برخلاف ضرورت دين و مذهب و ذوق متشرّعه است و جدّاً بديهيّ البطلان است.
چون در اين بحث، از شب قدر صحبت به ميان آمد، لذا شايسته است بيان این نکته که بعيد نيست منظور از شب قدر که مخفي گذارده شده، تمام شبهاي يک سال و يا يک ماه رمضان باشد؛ يعني چون تمام شبهاي سال، و يا شبهاي ماه رمضان مورد اهمّيّت بوده که اِحيا شود، لذا بدين نحوة اِخفايي صادر گرديده؛ همانطور که مي توان گفت: مراد از «الصَّلَوةُ الْوُسْطَي»(1)،
يک يک نمازهاي پنجگانه مي باشد(2)، و مراد، آن است که به همة آنها اهمّيّت داده شود؛ و يا مراد از اسم اعظم حقّ تعالي که مخفي است، تمام هزار و يک اسم آن حضرت باشد که همة آنها داراي اهمّيّت هستند، و چنانچه انسان بخواهد به استجابت نزديک شود، سزاوار است که خدا را به تمام آنها بخواند، و بسياري از امور عظيمي را که مخفي شده، مي توان بر اين موارد قياس کرد.
ناگفته نماند که در اسم اعظم، وجه ديگري نيز مي توان گفت؛ به اين بيان که اثر بارز اسم اعظم، قائم به شخص گوينده باشد. چه بسا اشخاص غير شايسته آن را بر زبان جاري کنند، ولي اثر عظيمي را که از زبان شايسته برمي خيزد، برای آنان نداشته باشد.
وَآخِرُ دَعْوانَا أنِ الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعالَمينَ
وَالصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینَ
ص: 66
که به زیور طبع آراسته شده و یا در شرف طبع و نشر قرار دارد، عبارت است از:
1 - الرَّسائل التِّسع فی مسائل فقهیّة استدلالیّة
2 - سِتُّ رسالات فقهیّة استدلالیّة
3 - تولّی و تبرّی
4 - تفسیر سورة «العصر»
5 - اشارات قرآنی
6 - فلسفه عنائیّه
7 - المصابیح
8 - و ...
ص: 67