سرشناسه:محقق مرندی، محمد
عنوان قراردادی:تهاویل الربیع .فارسی .برگزیده
عنوان و نام پديدآور:گزیده دایره المعارف تهاویل الربیع/ مولف محمد محقق مرندی (دامت برکاته)؛ تنظیم کننده جواد وفادار.
مشخصات نشر:تهران: سیرت قلم، 1396.
مشخصات ظاهری: 3ج
شابک:140000 ریال 978-600-95849-2-5 :
وضعیت فهرست نویسی:فاپا
یادداشت:کتابنامه به صورت زیرنویس.
موضوع:اسلام -- مطالب گونه گون
موضوع:Islam -- Miscellanea
رده بندی کنگره:BP11/م3155ت904218 1396
رده بندی دیویی:297/02
شماره کتابشناسی ملی:4895945
وضعيت ركورد:فاپا
ص: 1
بسم الله الرحمن الرحیم
ص: 2
گزیده تهاویل الربیع (فرنودسار) جلد 2
تألیف: آیت الله حاج شیخ محمد محقق مرندی(دامت برکاته)
ص: 3
نام كتاب ....گزيده تهاويل الربيع (فرنودسار) جلد دوم
مؤلف ... آیت الله حاج شیخ محمد محقق مرندی(دامت برکاته)
تصحیح و تنظیم نهائی ... جواد وفادار
حروف نگاري و صفحه آرائي..... جواد وفادار
ص: 4
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه جلد دوم گزیده تهاویل الربیع
الحمد لله رب العالمین، و صلّ اللهم علی محمد و اله الطاهرین، و العن منکری فضائلهم.
مخفی نماند که استعمال الفاظ مترادفه خلاف سلیقه حقیر بوده و هست، و نتیجه ای به غیر صرف کاغذ بی خود و تضیيع عمر نیست، بحکم الکلمة ما قلّ و دلّ سعی کردیم مطلب را با عبارت ساده و کم لفظ در اختیار خواننده قرار دهیم، و این روش را کسانی که جلد اول گزیده تهاویل الربیع را مطالعه کرده اند احساس نموده اند، و اینک بحول الله و قوته به نوشتن جلد دوم آن شروع می کنیم، و ما توفیقی الا بالله، محمد محقق مرندی.
ستایش کنم ایزد پاک را
که گویا و بینا کند خاک را
16 ذیحجة الحرام 1431
ص: 5
ص: 6
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و الصلوة و السلام علی محمّد و آله الطاهرین و اللعن علی اعدائهم.
این چند جلد کتاب موسوم به تهاویل الربیع که از نظرتان می گذرد یادداشت هایی است که مؤلّف آن ها را به رسم اجمال نویسی تحریر کرده، نتیجه گلچینی از صدها کتاب است، چطوری که در مقدمه مؤلّف آمده اگر توضیحی برای مطالب داده شود شاید عدد مجلّدات به بیش از بیست جلد هم برسد، دلیل بر صدق این ادعا این است که در عرض هیجده سال در ایام تعطیلی ( حدود دو ماه تابستان ها، و شب های ماه رمضان ها، و صبح پنج شنبه ها بعد از زیارت عاشورا در داخل سال، ) فقط صد جلد از بحارالانوار، و یک دوره روضات الجنات، و یازده جلد از وسائل الشیعه توضیح داده شده است، مؤلّف برای این که هی به عدد دفترها اضافه نکند، سعی کرده مطالب را به هر عبارتی از فارسی و عربی که کم لفظ باشد به قلم بیاورد و اهمیت به مهارکردن مطلب داده و به تحسین عبارت نپرداخته است، کم گوی و گزیده گوی چون درّ، رفقای پای بحث مؤلّف ملاحظه کردند که اگر منتظر شوند که کتاب با توضیحات لازم در اختیار عموم قرار گیرد شاید فرصت از دست برود، و به هیچ یک از اجمال و تفضیل نرسند، و کم له من نظیر، و تصمیم گرفتند بحکم الفرصة تمرّ مرّ السّحاب، و ما لا یدرک کلّه لا یترک کلّه، اقلاً این اجمال را به صورت کتاب و گرنه سی دی، در معرض مطالعه تشنگان از اهل
ص: 7
تحقیق، و جویندگان دانش قرار بدهند، انشاء الله در فرصت مناسب برای کامل بلکه اکمل کردن بحث اقدام خواهد شد، این خام نویسی در عین اجمالی که دارد اکثراً برای عموم قابل استفاده است، بلی استفاده اکمل با فضلائی است رمز و اشاره حالی می شوند، چون بعضی از مطالب بر غیر محققین حکم نسخه دکتر را دارد که فقط با راهنمايی دارو خانه چی ماهر قابل فهم می شود، لذا تقاضا از ناظرین محترم این است که اگر اهل خبره نیستند نظر نداده، و ایراد نگیرند، شاید در اقدام دوستان تقدیر از جانب ربّ ودود بود که، زحمات حدود چهل ساله مؤلّف اگر کامل ترش در معرض قرار نمی گیرد اجمالش به دست دانش پژوهان برسد، که خودشان در فرصت های مناسب به صورت کتاب یا خطابه یا به عناوین دیگر در اختیار دوست داران اهل بیت(علیهم السلام) قرار بدهند، و چون در ذیل هر مطلبی آدرس کتاب داده شده، احیاناً اگر اجمال از طریق قلم مؤلّف حل نشد از طریق اصل مدرک حلّ شود، در واقع قلم مؤلّف حکم پلی را دارد که شما را به وادی علوم بیکران معصومین(علیهم السلام) می رساند، اگر تکراری در بعضی از مطالب دیده شود برای آدرس بیشتر دادن است که، این خود برای اهل علم مطلوب است، شماره و ترتیب مجلّدات با انتخاب رفقا شده و الاّ از نظر مؤلّف جلد اول همان است که با استطراف سفینة البحار شروع شده است، و تاریخ ختم مطالب کتب، بر این گفته بهترین گواه است، در صورت رفیق بودن توفیق در آینده مشخصات کتب مورد استفاده، داده خواهد شد انشاءالله، مناسب است شعری را که یکی از مؤمنین در وصف کتاب سروده در این جا بیاوریم:
ص: 8
محقق مرندی برندی شکست
طبع نفس از خود گسست
تهاویل عمرش ربیع من است
خوشا آن لو(1) که باد نکو در الست
زبان حال مؤلّف و لجنه بررسی
این بضاعة مزجاة را به پیشگاه رفیع خاتم اوصیاء مهدی موعود امام عصر( عجل الله فرجه الشریف ) تقدیم نموده، و عرض می کنیم یا ایها العزیز مسنّا و اهلنا الضرّ و جئنا ببضاعة مزجاة فاوف، لنا الکیل و تصدق علینا.
لجنه بررسی نشر تهاویل الربیع
ص: 9
ص: 10
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمین و صلي الله علي محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم الابد و العذاب السرمد علي اعاديهم و منكري فضائلهم من الآن الي يوم الدين.
بحث هايي كه ذيلاً از نظر خوانندگان مي گذرد مطالبي است كه در مدت عمر با مطالعة صدها كتاب در علوم مختلفه گلچين و استخراج لطايف شده است.
اگر الطاف خفيّه رب العالمين شامل حال شود، ممكن است در ده ها جلد قطور به رشته تحرير و نگارش درآيد و به ملاحظه اينكه بحث هاي مختلف آن گل هاي رنگارنگ بهاري و يا پژوهش و تحقيق در انواع دانش است، اسم آن تهاويل الربيع يا فرنود سار (دائره المعارف) نام گذاري نموديم. اميد است مورد قبول خداي بزرگ و قابل توجه ولي الله الاعظم امام زمان عجل الله فرجه الشريف قرار بگيرد.
از دوستان فاضل و دانشمندم (لجنه نشر تهاويل الربيع) كه در مقدمات نشر ياريم كردند، مخصوصاً از برادر فاضل ( آقاي جواد وفادار ) كه در احياء اين مهمّ با تمام وجود وفاداري كرد، صميمانه تشكر مي كنم جزاهم الله خير الجزاء.
يا ايها العزيز، مسنّا و اهلنا الضرّ و جئنا ببضاعة
مزجاة، فاوف لنا الكيل و تصدق علينا ان الله
يجزي المتصدقين.
مؤلف
ص: 11
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمد لله رب العالمین و الصلوة و السلام علی محمّد و آله الطاهرین و اللعن علی اعدائهم.
به دنبال انتشار محدود اصل کتاب «تهاويل الربيع» و استقبال فراوان و شایسته شما خوانندگان محترم و تقاضای مکرر از عزیزان خواننده، مبنی بر انتشار کتاب، از میان تقاضاهای فراوان و بسیاری از دانشجویان و طلب کنندگان علم، که از تهران و شهرستان ها به ما می رسید، حضرت آیت الله محقق مرندی (دام ظله العالی) با صبر و حوصله قسمت های مهمی از اصل کتاب «تهاویل الربیع» که تا کنون پنج جلد شده؛ که در صورت توضیح و تنقیح به حدود 25 جلد می رسد را انتخاب کرده و به صورت کنونی «گزیدة تهاویل الربیع» یا «فرنودسار» در اختیار شما عزیزان قرار خواهد گرفت. و چه بسيار زحمت ها كه برده مى شود تا موضوعى علمی منقّح و تميز شود، و سپس سامان يابد، دست نوشته هايى فراهم آيد و سرانجام کتابی موجز و مفيد فایده پديدار شود؛ امّا کتاب كه نتیجه نهايى آن همه زحمت است، نمى تواند بازتاباننده همه دريافت ها در آن موضوع باشد. ليکن لازم به توضیح است که حضرت استاد (دام ظله العالی)
اسم هر کتاب را در اول هر بحث آورده و صفحات آن کتاب را در پایان هر مطلب ذکر کرده
است. امید است که این کتاب راهگشای مشکلات بسیاری از مؤمنین و مؤمنات، به ویژه فضلاء و دانشمندان، و ذخیره ای برای عالم قبر و قیامت ما باشد، و مورد قبول خداوند متعال و حضرت زهرا (سلام الله علیها) و مولی الموحدین امام علی بن ابی طالب(سلام الله علیه) و حضرت ولي عصر، عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار گیرد.
رَبَّن-ا تَقَبَّ-لْ مِنَّ-ا إِنَّ-كَ أَنْتَ السَّمِي-عُ الْعَلِي-م
قم المقدسه
جواد وفادار
ص: 12
مؤمن در وقت عبور از صراط بسم الله الرحمن الرحیم می گوید، آتش جهنم ندا می دهد: بگذر ای مؤمن که نور تو خاموش می کند آتش مرا. (1)
فردوسی:
شهی که زد بدو انگشت مرّه را بدو نیم
زبهر قتل عدوّ ساخت ذوالفقار انگشت
حسن بن علّی الفضال از امام رضا(علیه السلام) سؤال کرد که چرا جدّ بزرگوارتان مکّنی ب ابی القاسم شد؟ امام(علیه السلام) فرمود چون فرزندی داشت به نام قاسم(2) راوی دانشمند عرض کرد زِدنی یابن رسول الله(صلی الله علیه و آله)، یعنی با بیان دقیق تر بر مخلص خویش منّت بگذارید، فرمودند مگر نمی دانی که جدم پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرموده اند انا و علّی ابوا هذه الامة یعنی من و علی(علیه السلام) دو پدر این امت هستیم عرض کرد بلی می دانم، فرمود رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در عین اینکه پدر
امّت است پدر امیرالمؤمنین(علیه السلام) هم هست (3)
و چون علی(علیه السلام) قاسم النار و الجنه است پس پیغمبر(صلی الله علیه و آله) ابوالقاسم می شود .(4)
ص: 13
نگارنده گوید: یکی از بزرگان گوید: من به جای راوی بودم دوباره عرض می کردم زِدنی یابن رسول الله، تا امام مطلبی اشدّ لطافتاً از این هم شاید بفرماید .
چطوری که از مرحوم میرزای شیرازی محرِّم تنباکو نقل است که، روزی به قصد تشرف به کربلا وادی السلام نجف را ترک می کردم، شخصی به من رسید و پس از سلام از من پرسید به کجا عازم هستید؟ گفتم به عتبه بوسی امام حسین(علیه السلام) قصد دارم بروم، گفت چه بهتر من هم چنین نظر دارم، رفیق کربلائیم از من پرسید آقا شما چقدر حدیث حفظ کرده اید؟ جواب دادم که چندان حافظ حدیث نیستم، ناراحت شد و گفت پس شما چطور اهل علم هستید که حدیث حافظ نیستید، من که یک شخصی هستم دوازده هزار روایت را حفظ کرده ام، گفتم درس و بحث طلبگی ما را به خود مشغول کرده و ملاحظه کردن اهمّ و مهم مانع از این کار شده است حالا که شما الحمدلله دوازده هزار حدیث از بر هستید، یکی از آن ها را بخوانید تا در عین اینکه از انوار فرمایشات معصومین(علیه
السلام) بهره مندیم مشغولیتی هم برای سفرمان باشد دوست تاجرم حدیثی را خواند، پرسیدم به نظر شما معنی حدیث چه باشد؟ او معنی ظاهری حدیث را بازگویی کرد، گفتم نکند که معنای این حدیث این باشد، گفت معنای شما لطیف تر است، باز گفتم نکند که معنای این باشد، گفت بلی این از معنای جلويی هم بهتر است، باز گفتم نکند این معنای باشد، تصدیق کرد بلی اشدّ لطافتاً است، بالاخره وقتي چند تا معانی مختلفه بیان کردم، با تعجب سؤال کرد شما اهل کجايید؟ گفتم اهل ایرانم، پرسید از کجای ایران؟ گفتم
ص: 14
شیراز، پرسید اسمتان چیست؟ گفتم محمد حسن، گفت آقا محمد حسن شیرازی شما هستید؟ گفتم بلی، شروع کرد به عذر خواهی و گفت ببخشید که من جسارت کردم، و شما را برای حفظ نکردن ظاهر حدیث مذمّت کردم، گفتم بلی حفظ لفظ حدیث لازم است، لکن اهمیّت بیشتر در فقه حدیث است، و آن هم به غیر درس و بحث طلبگی ممکن نیست. نگارنده گوید همسفر آقا طبق درک خود از آقا تقاضای کار دستگاه ضبط صوتی را داشت، چطوری که گاهی از بعضی ها می شنویم موبایل یا سی دی آن ها هزارها کتاب حدیث، یا تفسیر، یا تاریخ را، شامل است وقتی سؤال شود شما خودتان چقدر از بحث های علمی اطلاع دارید اظهار بی اطلاعی می کنند، من آنم که رستم بود پهلوان، همسفر مرحوم مجدد وقتی قیافه آيةاللّهی را در وضع لباس او ندید او را کم شمرد، و
بعد ها فهمید که اشتباه کرده است، در روایت داریم کسی را که خداوند نعمت علم به او داده حقیر نشمارید زیرا که خداوند وقتی این نعمت را به او داد او را حقیر نشمارد.
جرجی زیدان مورخ معروف! در کتاب آداب اللغة العربیه نوشت: شیعه طایفه ای بود کوچک و آثار قابل اعتمادی نداشت، و اکنون شیعه ای در دنیا وجود ندارد،
این حرف مرحوم حاج آقا بزرگ طهرانی، و دو همردیف علمی اش ( مرحوم سید حسن صدر و شیخ محمد حسین کاشف الغطاء ) رضوان الله تعالی علیهم را هم پیمان کرد که، هر کدام در باب معرّفی شیعه کاری بر عهده بگیرند، سید حسن صدر کتاب تأسیس الشیعه لفنون الاسلام در تأسیس و تکمیل اسلامی، و حق شیعه را در این مهمّ بیان کرد، و
ص: 15
کاشف الغطاء تاریخ آداب اللغة را نقد کرد، و اشتباهات جرجی زیدان را گرفت، حتی خطاهای املائی بر جرجی زیدان اثبات کرد، و حاج آقا بزرگ فهرستی برای تألیفات شیعه نوشت که، بحول الله 29 جلد کتاب الذریعه فقط در بیان اسامی کتاب هايی است که، مؤلفین شیعه نوشته اند، تازه خیلی از کتاب های شیعه در طول تاریخ تألیف شده و به دست مرحوم حاج آقا بزرگ نرسیده است که، مشخصات آن ها را در کتابش بیاورد . (1)
مناقشه در مثال از دأب فضلا نیست گویند دیوانه ای بود در حمام عمومی واردین آنجا را اذیت می کرد، آدم عاقلی خواست شرّ آن دیوانه را از سر مردم کوتاه کند، روزی که دیوانه در حمام بود این شخص عاقل همین که دیوانه را دید لنگ تری تهیّه کرد هر چه ممکن بود دیوانه را با آن زد، دیوانه فرارکرد و رفت در بیت وسطی حمام قرارگرفت، هر که تازه وارد می شد می گفت نرو که در حمام دیوانه ای است، بلی جواب سگ را با سنگ باید داد.
در یکی از دعاهای رسولخدا(صلی الله علیه و آله) آمده: خدایا به تو پناه می برم از اینکه به ارذل العمر برسم ( جلد اول مجموعه ورام ص 180 ) نگارنده گوید: در روضه کافی ارذل العمر را صد سال روایت کرده، 180 و در جای دیگر 75 سال معنا شده است. (2)
ص: 16
کتاب تاریخ یعقوبی قدیم ترین کتاب تاریخ است که، مؤلف آن دقت زیادی در نقل مطالب به خرج داده است، او در سال 292 وفات کرده است، چون نکات جالب و در عین حال مختصر دارد بعضی از ظرایف آن درج می گردد، در جلد دوم آن آمده: رسول
خدا(صلی الله علیه و آله) پنجاه روز پس از جریان اصحاب فیل متولد شد صفحه 4 ثویبه کنیز ابولهب رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، و حمز بن عبدالمطلب، و جعفر بن ابی طالب علیهم السلام را شیر داده بود، ابولهب او را به جهت شیردادنش به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آزاد کرد، و لذا در جهنّم از طریق مکیدن انگشت ابهامش رفع تشنگی می کند، حضرت عبداللّه پدر پیغمبر(صلی الله علیه و آله) دو ماه پس از تولد حضرتش دار فانی را وداع گفت، صفحه 6 حضرت عبداللّه در سنّ 25 سالگی، و حضرت آمنه مادر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در سن سی سالگی از دنیا رفتند، صفحه 7 از ترس اصحاب فیل همه از مکّه خارج شدند جز حضرت عبدالمطلب جدّ پیغمبر(صلی الله علیه و آله) که، او را قریش ابراهیم دوم لقب می دادند، او در کنار کعبه ماند و فرمود از حرم خدا خارج نمی شوم که عزّت را در غیر آن بجویم (1)، حضرت عبداللّه بود که مژده قدرت نمايی خدا
ص: 17
را در فانی کردن اصحاب فیل به قریش آورد، صفحه 8 حضرت عبدالمطلب در صد و بیست سالگی، یا صد و چهل سالگی، رحلت فرمود که، آن روز از عمر مبارک رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هشت سال می گذشت صفحه 10 نزدیکی های بعثت پیغمبر(صلی الله علیه و آله) کعبه به وسیله سیل، یا آتش منهدم شد، و قریش تجدید بنا کردند، ارتفاع کعبه را دو مقابل گرفته، و علاوه سقف نداشت مسقّف کردند، سر نصب حجرالاسود اختلاف شدید پیش آمد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به طرز لطیفی آن را بجای گذاشت، صفحه 14 کسانی که به غلامان خویش دستور داده بودند که فضلات شکم شتر را بر کتف رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در حال سجده بیندازند، ابوطالب(علیه السلام) به غلام خویش امر کرد که همان فضلات را به روی ارباب ها بپاشد، و کسی هم الحمدلله جرئت حرف زدن پیدا نکرد، صفحه 20 حضرت خدیجه در 65 سالگی و حضرت ابوطالب در 86 یا 90 سالگی رحلت کردند، صفحه 28 عباس عموی پیغمبر(صلی الله علیه و آله) زینب دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را از طایف به مدینه آورد، دوباره برگشت صفحه 34 ابولهب به جهت مریضی، یا به دلیل اینکه عاص بن هشام را در بازی قمار برده بود و او را به جای خویش به جنگ بدر
فرستاد، خودش نرفت و چهار هزار درهم به مشرکین کمک کرد، از جمله کسانی که ده شتر در بدر برای مشرکین سر بریدند، یکی
ص: 18
هم عباس عموی پیغمبر(صلی الله علیه و آله) بود صفحه 37 ابولهب پس از شنیدن مغلوبیت مشرکین در جنگ بدر، به فاصله 9 روز به درک رفت، عباس جزء اسراي بدر شد، وقتی از او هم فدیه خواستند گفت ندارم اجازه بدهید گدايی کنم تا بپردازم، پیغمبر(صلی الله علیه و آله) از مالی که پیش زنش گذاشته بود وقتی خبر کرد مسلمان شد، ولی در مکه ایمانش را مخفی می کرد، صفحه 38 رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مرض مرگش 14 روز طول کشید، اسامه هفده ساله را پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمانده لشکر قرارداد، و به مهاجرین و انصار دستور فرمانبری داد، و کسانی را که بر کمی سنّ او اشکال می کردند پیغمبر(صلی الله علیه و آله) جواب می داد، و ابوبکر و عمر جزء سربازان او بودند صفحه 103 ولید بن عقبه فرماندار کوفه در دولت عثمان، عرق زهرمار کرد و نماز صبح را چهار رکعت خواند، و به مردم گفت اگر خواستید بیشتر هم بخوانم، سپس در محراب قیّ کرد صفحه 155 عثمان سه (3 ) روز بدنش روی زمین بود سپس شبانه با حضور چهار نفر دفن شد، گفته شده حتی نماز میت هم برایش نخواندند، صفحه 165 در سال 42 معاویه با سلطان روم صلح کرد، بنا شد معاویه سالی صد هزار درهم به او بپردازد، صفحه 206 عمر و عاص در سنّ 98 سالگی در سال 43 درک رفت، می گفت ای کاش سی(30) سال پیش مرده بودم دنیای معاویه را آباد نمي كردم و دین خود را بر باد نمی دادم، به زیادی مالش حسرت می خورد، و می گفت ای کاش
این ها پشکل بودند، پس از مرگش همه مال او را معاویه مصادره کرد، ده سال حاکم مصر بود چهار سال از طرف عمر، و چهار سال از طرف عثمان، و دو سال از طرف معاویه، صفحه 211 معاویه برخلاف دستور دین خطبه نماز عید را پیش از نماز خواند، چون مردم برای اینکه
ص: 19
فقره لعن بر امیرالمؤمنین(علیه السلام) را نشنوند، بعد از نماز بلند می شدند و می رفتند، فدک را به مروان بخشید تا آل رسول بیشتر ناراحت شوند، و ابن آثال نصرانی را عامل خراج حمص قرار داد، صفحه 212 معاویه درباره شیرین سخنی امام حسن(علیه السلام) گفت: او تنها کسی بود که وقتی سخن می گفت دوست نداشتم حرفش را قطع کند صفحه 215 .
اسماء مؤنثه که علامت تأنیث در آن ها نیست، ولی در لغت عرب حکم مؤنث بر آن ها بار است، ابن حاجب در قصیده اش آن ها را آورده، و عدد آن ها را به شصت اسم رسانیده است، برای راحتی حفظ درج می گردد که اهلش را بکار آید:
نفسی فدا لسائل و افانی
بمسائل فاحت کروض جنان
اسماء تأنیث بلاعلامة
هی یافتی فی عرفهم ضربان
قد کان منها ما یؤنث ثم ما
خیّرت فیه باختلاف معان
امّا الذی لابدّ من تأنیثه
ستون منها العین و الاذنان
و النفس و الدّار ثم الدّلومن
اعدادها و السنّ و الکتفان
و جهنّم ثم السعیر و عقرب
والارض ثمّ الاُست و العضدان
ثم الجحیم و نارها ثم العصا
و الریح منها و اللّظی و یدان
و الغول و الفردوس و الفلک التی
فی البحر تجری و هی فی القران
و عروض شعر و الذراع و ثعلب
و الملح ثمّ الفأس و الورکان
و القوس ثمّ المنجنیق و ارنب
و الخمر ثم البئر و الفخذان
ص: 20
و کذلک فی ذئب و فهد حکمهم
ابداً و فی عرب بکلّ مکان
و العین للینبوع و الدرع التی
هی من حدید قطّ و القدمان
و کذلک فی کبد و فی کرش و فی
سقر و منها الحرب والنعلان
و کذلک فی فرس و فی کاس و فی
ا فعی و منها الشمس و العقبان
و العنکبوت تحوک و الموسی معاً
ثم الیمین و اصبع الانسان
و الرجل منها و السراویل التی
فی الرجل کانت زینته العریان
و کذا الشمال من الاناس و مثلها
ضبع و منها الکفّ و الساقان(1)
که دنیائی که، این همه مذمت شده است دل بستن بر رذائل آن است که، در حدیث آمده حبّ الدنیا رأس کلّ خطیئة ( محبت رساندن به دنیا سر لوحه تمام خطاهاست ) باز آمده الدنیا جیفة و طالبها الکلاب ( دنیا مرداری است و طلب کنندگان آن سگ هاست ) که سر مردار خوردن به همدیگر سبقت می گیرند و رقیب را تا بتوانند از سر آن دور می کنند، و گرنه قرآن در دنیا نازل شده، و پیامبران الهی در دنیا مردم را به خدا دعوت کرده اند، و بندگان صالح در آن بهشت را تحصیل می کنند، و حتی برای به دست آوردن مال حلال و انفاق آن در رضایت خدا ترغیب کرده اند، و مذمت کنندگان اغنیاء دیندار را سرزنش فرموده اند. مرحوم نراقی در جامع السعادات روایت کرده است که، حضرت
ص: 21
ابراهیم(علیه السلام) برای قرض کردن پیش دوستش رفت، او نداد حضرت محزون شد، وحی شد یا ابراهیم اگر از خلیل خود می خواستی برایت می داد، عرض کرد چون می دانم دنیا را دوست نداری، لذا از تو رب العالمین نخواستم، وحی شد که اندازه احتیاج، دنیا نیست. (1)
پیغمبر(صلی الله علیه و آله) می فرماید: یا اباذر ما من خطیب یخطب الّا عرضت علیه خطبته یوم القیامة و ما اراد(2)
یعنی هر سخنرانی که سخن می گوید روز قیامت خطابه اش به او نشان داده می شود، و هر چه منظورش بود از خشنودی خدا یا رضایت مردم، به او معلوم می کنند، نکند که خداي نکرده منظور واعظی جلب رضایت صاحب مجلس باشد، نه رضایت خدای آن که، منبرش وسیله حسرت باشد در آن روز، بالاخره مردم به زبان ما و خدا به دل ما مشتری است.
مؤلف مؤجج الاحزان فی وفات غریب خراسان از ابوالصلت روایت می کند که، دعبل وقتی در محضر امام رضا(علیه السلام) قصیده تائیّه خویش را انشاد می کرد، به این شعر رسید:
خروج امام لامحالة خارج
یقوم علی اسم الله و البرکات
امام رضا(علیه السلام) با شنیدن این شعر بلند شدند و روی دو قدم ایستاده و سر مبارک را به طرف زمین آوردند، و در آن حال دست راست بر سر گذاشتند، و گفتند خدایا فرجش را
ص: 22
نزدیک کن، و وسائل تشریف آوردنشان را فراهم کرده، و به وسیله آن حضرت نصرت عالی العال نصیب ما بگردان، بعضی از فضلا فرموده اند علّت اینکه شیعه با یاد کردن حضرت قائم عجل الله فرجه الشریف می ایستند و سرشان را به طرف زمین خم کرده و در آن حال دست بر سر می گذارند، از عمل امام رضا(علیه السلام) با این ادب مؤدب شده اند. (1)
یکی از داستان های شاهنامه که عبارت از سرگذشت رستم در سفر مازندران است، هنگامی که کیکاوس در مازندران به بند افتاده بود رستم برای نجات دادن او رفت، و در راه به دشواری ها و بلاهايی دچارشد، و هفت واقعه مهمّ برای او رخ داد که، از آن ها به سلامت و پیروزی گذشت، و آن ها را هفت خوان گفته اند، هفت خان هم گفته شده، نظیر این سرگذشت برای اسفندیار هم رخ داده است، اکنون وقتی کسی به کار مهمّ و دشوار اقدام کند می گویند باید از هفت خان بگذرد(2)
مخفی نماند در ذریعه در ترجمه هفت خان به عربی سبعة موانع تعبیر آورده است.(3)
در اینکه دستور از ابن زیاد رسید که روی بدن شریف امام حسین(علیه السلام) اسب بتازند و آن ده نفر نعل های تازه بر اسب هایشان زدند و دستور را عملی کردند شک کردن مشکل است بلی از دیدن روایت کافی شریف (شیری از طرف خدا مأموریت پیدا کرد و مانع از
ص: 23
تاختن اسب ها شد ) غواص بحار الانوار رضوان الله تعالی علیه به تردید افتاده(1)
لکن خدایش رحمت کند فاضل برغانی بین اینکه مشهور است و بین مانع شدن شیر جمع کرده به اینکه اسب ها را تاختند و گویا تصمیم دیگری گرفتند که دوباره بتازند، تا جسد شریف با خاک یکسان شده، و قابل دفن نباشد، اینجا بود که در مقابل تصمیم حیوان های دو پايی، امداد غیبی به وسیله حیوان چهار پايی رسید، و نقش شومشان را نقش بر آب کرد(2)
مخفی نماند که بیان فاضل برغانی را معالی السبطین به مرحوم سید مرتضی علم الهدی هم نسبت داده است(3)
مخفی نماند که عبارت مقتل از عمر سعد من ینتدب للحسین(علیه السلام) فیوطی الخیل ظهره آمده، لکن بقرینه اینکه اسب تازان ده نفر شدند، روشن می شود که تنها بدن شریف امام حسین(علیه السلام) منظور نبوده، بلکه همه ابدان طاهر شهداء (عليهم السلام) مقصود بوده است.
تا وقتی که دوربین رصدخانه پالومار را نساخته بودند وسعت دنیايی که به نظر ما می رسد بیش از پانصد سال نوری نبود، ولی این دوربین وسعت دنیایی ما را به هزار میلیون سال نوری می رساند، و در نتیجه میلیون ها کهکشان جدید کشف شد که، حتی بعضی از آن ها هزار میلیون سال نوری با ما فاصله دارند، ولی بعد از فاصله هزار میلیون سال نوری
ص: 24
فضای عظیم مهیب و تاریکی به چشم می خورد که، هیچ چیز در آن دیده نمی شود، یعنی روشنایی از آنجا عبور نمی کند تا صفحه عکاسی دوربین رصدخانه را متأثر کند، ولی بدون تردید در آن فضای مهیب و تاریک صدها میلیون کهکشان وجود دارد که، دنیايی که در سمت ماست با جاذبه آن کهکشان ها نگهداری می شود، تمام این دنیايی که به نظر می رسد و دارای صدها هزار میلیون کهکشان است، جز ذرّه ای کوچک و بی مقدار از یک دنیای عظیم تر نیست، و هنوز اطمینان نداریم که در فراسوی آن دنیای دوم دنیای دیگری نباشد، به نقل از مجلّه فضا شماره 56 فروردین 1351 (1)
نگارنده گوید این عظمت که از مطلب بالابی معلوم شد همه اش تازه حاکی از اهمیت آسمان اول است که، قرآن درباره آن می فرماید انّا زینّا السماء الدنیا بزینه الکواکب (ما آسمان پايین را با ستاره ها زینت دادیم)، طبق آیات و روایات زیادی آسمان ها هفت تاست که، آسمان ما در مقابل آسمان دوم مثل حلقه ای می ماند از صحرای وسیعی، آسمان دوم در مقابل آسمان سوم به همان نسبت، (حلقه ای از صحرای وسیعی) و همانطور هر آسمانی پايینی در
مقابل آسمان بالاتر از خودش،(2)
تازه مطلب به اینجا ختم نمی شود، زیرا که مرحوم مجلسی از خصال صدوق نقل می کند او به سند خود از امام صادق(علیه السلام) روایت می کند که، خداوند دوازده هزار عالم خلق کرده، هر عالمی از آن ها بزرگتر از هفت آسمان و
ص: 25
هفت زمین است که، اهل هر عالمی غیر عالم خودشان عالم دیگر را نمی شناسند، و من امام صادق حجت بر همه آن ها هستم. (1)
دکتر کمال الدین حسین مصری در وقتی که مشغول ساختن قبله نمای ارزان قیمت بود، در نقشه ای که ابعاد شهرهای دنیا را نسبت به مکه ترسیم کرده بود، یک دفعه متوجّه می شود که شهر مکه در مرکز جهان واقع شده است، مؤلف کتاب از میقات تا میعاد می نویسد این کشف دکتر کمال الدین حسین یکی از معجزات علمی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را ثابت می کند که، در وجه تسمیه مکّه به مکه فرمود مکه گفتند برای اینکه در وسط زمین قرار گرفته است، مصاحبه دکتر کمال الدین در روزنامه الاهرام به شماره 32898 درج گردیده است موّرخه 5/1/1977.(2)
مرحوم سید شرف الدین رضوان الله علیه، در زمان عبدالعزیز شاه سعودی در سلام عید قربان در موقع دست دادن با ملک قرآنی را به عبدالعزیر هدیه کرد، او به مجرّد دست گرفتن آن را بوسید، سیّد پرسید چرا بوسیدی اینکه پوست بزی بیش نیست، گفت برای اینکه قرآن داخلش هست، سید فرمود ما هم پنجره قبر پیغمبر(صلی الله علیه و آله) را بدین خاطر می بوسیم، حاضرین صدای تکبیرشان بلند شد، ملک دستور داد از تبرک جستن حجاج از
ص: 26
آثار پیغمبر(صلی الله علیه و آله) منع نشود، متأسفانه پس از مرگ عبدالعزیز دولت وهابی رسم غلط خود را از سر گرفت. (1)
روزی بین معاویه و عمروعاص بحثی شد، و عمروعاص تعریف زیاد از حیله گری خویش کرد، معاویه حقه باز گفت گوشت را نزدیک کن سرّی را می خواهم به تو بگویم، عمروعاص گوشش را نزدیک دهان معاویه گرفت، معاویه با دندان خویش گوش او را گزید، و گفت ثابت شد که من از تو بیشتر حیله بلدم، زیرا که در خانه غیر از من و تو وقتی کسی نیست نجوی کردن مفهومی ندارد. (2)
که اهل سنّت از آن ها حظّی ندارند، مرحوم شیخ طوسی در کتاب مصباح المتهجدین از امام حسن عسکری(علیه السلام) روایت می کند که، پنج چیز از علامات مؤمن است، پنجاه و یک رکعت نماز خواندن (در هر شبانه روزی)، و زیارت اربعین، و انگشتر در دست راست کردن، و جبین را در سجده به خاک گذاشتن، و بسم الله الرحمن الرحیم را بلند گفتن. صفحه 730 در کتاب تحقیق درباره اربعین به این گونه شرح کرده: اما در شبانه روزی پنجاه و یک رکعت از خصوصیات شیعه است و جهش این است که، تنها شیعه است که عدد
ص: 27
نافله های شبانه روزی را 34 رکعت می داند، و اهل سنت این عدد را قائل نیستند، نگارنده گوید با رجوع به کتاب الخلاف مرحوم شیخ طوسی معلوم شد که، عدد رکعات نافله علی اختلاف اقوال پیش آنها 11، 13، 17 و آخرین عدد بیست است که ابوحنیفه قائل است(1).
و اما نعمت زیارت اربعین روشن است که آنان توفیق زیارت امام حسین(علیه السلام) را در روز اربعین ندارند، و اما انگشتر به دست راست کردن آنان با اقرار به اینکه آنچه تشریع شده انگشتر به دست راست کردن است، ولکن چون این (انگشتر دست راست کردن) شعار رافضی هاست لذا به دست چپ می کنیم، و اول کسی که به دست چپ انگشتر کرد معاویه بود، چنانچه مؤلف الهدایة که یکی از علمای حنفی
است به این مطلب تصریح کرده است(2)
اما جبین در سجده به خاک گذاشتن از علامت شیعه بوده است:
دلیلش این است که، اگر مقصود از جبین به خاک گذاشتن، پیشانی در سجده به خاک و یا چیزی که سجده بر آن صحیح است گذاشتن باشد، چطوری که صاحب حدائق مدعی
ص: 28
است که، مقصود امام(علیه السلام) از تعفیر جبین در عبارت روایت همین است، پر واضح است که اهل خلاف بر هر چیزی سجده می کنند(1)
و اگر مقصود از آن دو طرف پیشانی بر خاک گذاشتن باشد در سجده شکر، وجه اختصاص شیعه بر این علامت این است که، علماي اهل سنّت دو دسته هستند یک قسمت آنان سجده شکر را بعد از نماز مکروه می دانند و دسته دیگر سجده شکر را مخصوص به حال رسیدن نعمت یا دفع نقمت می کنند(2)
اما بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحیم از خواص شیعه است، علت
اش این است که، امیرالمؤمنین(علیه السلام) طبق گفته فخر رازی خیلی به آن اهمیّت می داد، بنی امیه در قطب مخالف امیرالمؤمنین(علیه السلام) قرار گرفتند، و حتی معاویه ترک بسم الله کرد، و در ایام خلافت خویش در نماز جهری در مدینه بسم الله نگفت وقتی با مخالفت مهاجر و انصار روبرو شد مجبور شد نماز را دوباره بخواند . (3)
مرحوم حاج آقا بزرگ طهرانی، اسامی شعراي حدیث شریف کساء را که در طول تاریخ آن را به شعر کشیده اند، با بیان مشخصات آن ها در پنج صفحه در کتاب الذریعه آورده است (از صفحه 205-209 جلد 24) و درصفحه 205 دارد که آقای سید شهاب الدین المرعشی در سند، و سید مرتضی عسکری ساوجی تحقیقی درباره حدیث کساء دارند،
ص: 29
نگارنده گوید مرحوم رحمانی همدانی در کتاب خود فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفی، حدیث کساء معروف را از عوالم شیخ عبداللّه بحرانی نقل کرده است که، او هم از خط سید هاشم بحرانی از استادش که، جمعی از بزرگان شیعه مثل صاحب معالم و محقق اردبیلی و شهید اوّل و علامه حلّی و محقق و شیخ طوسی و شیخ مفید و ابن قولویه و کلینی تا برسد به ابان بن تغلب عن جابر جعفی عن جابر انصاری رضوان الله تعالی علیهم اجمعین، از فاطمة زهرا سلام الله علیها،(1)
از کسانی که متن حدیث کساء را کامل نقل
کرده اند طریحی، در کتاب المنتخب الکبیر، و نصف آن را نقل کرده دیلمی صاحب ارشاد دیلمی در کتاب الغرر و الدرر، و دو نفر دیگر را در پاورقی ذکر کرده که از جلد دوم احقاق الحق ص 554 آدرس داده است، بعد شعری را یکی از علمای شیعه حدیث معروف را منظوم کرده که، انصافاً خیلی عالی سروده، و در آخر هفت شعر هم به آن اضافه کرده: مضمونش این است که، امین وحی الله بدون اجازه وارد نمی شود، ولکن اهل خیانت (مؤسسّین سقیفه) به بیت پیغمبر(صلی الله علیه و آله) هجوم آوردند، از جمله این شعر است:
لکنها لاذت وراء الباب
رعایه للستر و الحجاب
و از قول سلیم که از سلمان نقل می کند،
فمذ رأوها عصروها عصر
کادت بروحی ان تموت حسر
تصیح یا فضّه اسندینی
فقد و ربّی قتلوا جنینی(2)
ص: 30
نگارنده گوید لازم دیدم مطلبی را که در پاورقی ص 163 جلد سوم تهاویل الربیع، راجع به بحث مرحوم رحمانی همدانی نوشته ام، تکرار کنم، و آن اینکه با داشتن چنین سندی، و با دارا بودن حدیث کساء به چنین متن فصیحی که، عادتاً بعید است ازغیر معصوم صادر شود، تشکیک بعضی ها آیا حاکی از قلت بضاعت، و احیاناً از ضعف ورع نمی شود؟ در جلد 30 بحار الانوار، ص 224، مطلبی آورده مناسبت زیادی با این موضوع دارد، و آن
اینکه: پیغمبر(صلی الله علیه و آله) با فرمودن سلمان منّا اهل البیت، او را در دریف جبرئیل(علیه السلام) قرار داد که، در روز عبا، وقتی عرض کرد و انا منکم؟ فقال(صلی الله علیه و آله): و انت منّا، جبرئیل به اهل ملکوت اعلی افتخار کرد، من مثلی، بخ بخ، و انا من اهل بیت محمّد(صلی الله علیه و آله).
مرحوم مجلسی می فرماید: اولی و احوط این است که، صاحب حاجت خودش استخاره کند، زیرا که ما روایتی ندیدیم که بفرماید در طلب خیر کردن از خدا کسی را وکیل خویش قرار دهید، اگر چنین چیزی جایز یا راجح بود، شاگردان ائمه علیهم السلام برای استخارات خود از آن حضرات چنین چیزی را تقاضا می کردند، و در صورت رخ دادن چنین چیزی اقلاً در روایتی به ما می رسید، و علاوه صاحب حاجت مضطرّ، اولی به اجابت بوده، و خواسته اش به خلوص نیّت نزدیک تر است از غیری که، از طرف او استخاره می کند.(1)
ص: 31
در دعای عید فطر طبق روایت اقبال الاعمال، و مصباح کفعمی، امام سجّاد(علیه السلام) تصریح می کند به اینکه، مقصود از حروف مقطعه قرآن اسامی مختلفه نبی گرامی
اسلام(صلی الله علیه و آله) است، و مرحوم مجلسی هم به این مطلب اذعان دارد که، می فرماید: این دعا دلالت دارد بر اینکه تمامی فواتح سور اسماء پیغمبرند(صلی الله علیه و آله) و پس از قدری بحث درباره این حروف می فرماید: اگر حروف اوائل سوره ها را جمع کنی، و مکررات آن ها را حذف کنی، بقيّه عليّ صراط حق نمسكه مي ماند(1)
مخفی نماند که دعا در تتمة المفاتیح در ص 124 موجود است. باز مخفي نماند كه در جلد 55 تفسير البصائر ص 457 آمده: نام مقدس پيغمبر(صلی الله علیه و آله) در قرآن چهار هزار بار صريحاً يا با ضمير ذكر شده است.
از استاد مرحوم آیة الله حاج شیخ باقر مرندی شنیدم که، از آقايی که معروف به صاحب الزمانی بود (به جهت تشرف زیادش به مسجد جمکران) نقل کردند که، گفت: در ایام جوانی برای تحصیل کمالات به حوزه نجف اشرف رفتم، وسائل تندرو آن روزها نبود، و هرکسی که کربلا مشرف می شد می بایست به رسم قافله واری برود، روزی از روزها مادرم را درب مدرسه ام مشاهده کردم، ازکثرت شعف و خوشحالی نمی دانستم که چه کنم، پس از زیارت امیرالمؤمنین(علیه السلام) به مناسبت ایام عاشورا، به تبعیّت قافله شان که از
ص: 32
مراغه قاصد کربلا بودند، مرا هم به همراه خویش کربلا برد، در کنار ضریح مقدس حسینی(علیه السلام) شنیدم مادرم به زبان آذری عرض می کند: یا امام حسین(علیه السلام) شنیده ام شما یک غلام ترکی هم داشتید، آقا، پسر مرا به عنوان غلام ترکی دیگر بپذیرید، من از مادر جدا شدم و در مجلس روضه ای که به مناسبت ایام عاشورا در صحن مقدس منعقد بود شرکت کردم، از حسن تقدیر نزدیک منبر جای گرفتم، دقیقه به دقیقه بر کثرت جمعیّت اضافه می شد، تا وقت منبر رفتن واعظ رسید، لکن از آمدن سخنگوی خبری نشد، و طبق رسم علمای نجف خیلی هایشان به کربلا مشرف شده اند، هر چه انتظار کشیدند از آمدن منبری خبری نشد، آخر الامر گرداننده مجلس که یک عرب بلند و بالايی بود، خطاب به علماي حاضر در مجلس گفت: الیس منکم رجل رشید؟ هر کدام از آقایان به ملاحظه دیگری حاضر نشد که منبر برود، مدیر مجلس از من نزدیک تر به منبر و به علاوه سبک تر ندید، به سراغ من آمد و زیر بغل مرا گرفت و روی منبر گذاشت، من جوان کم سنّ، و غیر وارد در شئون منبر، یک دفعه خودم را در مجلس کذائی روی منبر دیدم، فوری به یاد عرض مادرم افتادم، و از طریق دل به امام حسین(علیه السلام) عرض کردم آقا اگر حرف مادرم را قبول کرده اید کمکم كنید، در اینجا به یاد شعری که چند روز پیش در نجف، یکی از وعاظ خوانده بود، و چون خوشم آمده بود حفظ کرده بودم، خطاب به جمعیت حاضر کرده و گفتم: مسئله کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا، اگر در جاهای دیگر یک نوع مسامحه داشته باشد، در اینجا عین
حقیقت است، من به مناسبت جوانیم شما را موعظه نمی کنم، ولکن ذکر مصیبتی می کنم که انشاءالله مورد عنایت ولی
ص: 33
نعمتم ابی عبداللّه قرار بگیرد، سپس شروع کردم به خواندن آن شعرها، مجلس از بس گرفت حتی بعضی ها بی هوش شدند، از آن وقت جزء روضه خوان های امام حسین(علیه السلام) قرار گرفتم. نگارنده گوید معروف است که مؤسس حوزه قم مرحوم آية ا للّه العظمي آقای حاج شیخ عبدالکریم حائری، هر روز قبل از درسش، آقای صاحب الزمانی ذکر مصیبت می کرد، بعد آقا شروع به درس می فرمود.
در سال 1307 یکی از دختران فتح علی شاه، با وجود حدود بیست هزار نفر مَحرَم از نسل پدرش، زندگی می کرد،(1) چنانچه در تتمه المنتهی آمده: در سنه 583 روز اول سال، با روز اول هفته ، و اول سال شمسی و قمری، موافق آمد، و این از عجایب است.(2)
شیخ بزرگوار بهايی در کتاب توضیح المقاصد، می فرماید: روز چهلمین امام حسین(علیه السلام) نوزدهم صفر می شود، علت اینکه روز بیستم صفر را اربعین گفتند، به جهت الحاق سر مبارک امام حسین(علیه السلام) به بدنش شد، و در کتاب تحقیق درباره
اربعین می نویسد: سید بن طاووس، و مجلسی، و ابوریحان، در کتاب الآثار الباقیه، و شیخ طوسی، و سید مرتضی، و علامه امین عاملی، قدس الله اسرار هم گویند: علت اهمیّت زیارت اربعین به جهت لاحق شدن سرهای شهداي کربلا به بدن هایشان می باشد که، ابوریحان گفت:
ص: 34
چهل نفر از اهل بیت امام حسین(علیه السلام) پس از مراجعت از شام، در روز اربعین امام حسین(علیه السلام) را زیارت کردند . (1)
سلطان خدابنده مغول، در سال 709 اراده کرد قبر امیرالمؤمنین(علیه السلام) را از نجف به سلطانیه زنجان انتقال دهد، جلوتر مرقد خیلی عالی ساخت و اسمش را جنة الفردوس نامید، و در وسط آن چهار نهر جاری کرد، خصوصیات آن چهار نهر را از سوره حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) گرفت که، در شأن نهرهای بهشت بیان فرموده است، روزی را که برای کندن قبر مطهر امیرالمؤمنين(علیه السلام) تعیین کرده بود، در شب جلویش امام(علیه السلام) را درخواب دید فرمود: شاه خدابنده سنونکی سنده منمکی منده، از این نهی امیر(علیه السلام) منتهی شد، و ترک اقدام کرد،(2) نگارنده گوید اینجا تذکر دو مطلب لازم به نظر می رسد، 1 شخصی که به شهر خدابنده رفته بود ادعا می کرد که، هنوز هم بعضی از آثار جنه الفردوس باقی است، 2 شاه خدابنده از مغول است و اگر اشتباه نکنم
نوه چنگیزخان هم هست، مغول ها که با بلاد اسلامی شش ماه راه، فاصله داشتند، جنایات آن ها روی تاریخ را سیاه کرده است، ابن ابی الحدید که حمله مغول در زمان او اتفاق افتاد، جنایات آن ها را شرح داده است،(3)
از کثرت وحشی گری هرکجا می رسیدند قتل عام کرده، حتی آتش هم می زدند، و مرده و سگ و خوک خوردن از کارهای رسمی آنان به شمار می رفت، در سایه تربیت مربّی
ص: 35
صالح مثل علامه حلّی، نوه چنگیزخان راضی نمی شود حرم نجف با داشتن آن زینت فوق العاده، مدفن برای امیرمؤمنان باشد، و لازم می داند که محلّ دفن آن حضرت بهشت برین باشد، جدّاً تربیت معجزه می کند، در هر دوره ای که علمای شیعه توانستند شاهان وقت را تحت نظر بگیرند، چه ترقیات شگفتی نصیب مذهب تشیع شد، مثلاً صدوق رضوان الله علیه در زمان آل بویه، محقق کرکی، و شیخ بهايی، و میرداماد، و مجلسی، در زمان شاهان صفوی که مذهب تشیع را مذهب رسمی مملکت کردند، چه خدماتي را انجام ندادند شاه طهماسب در آن اعلامیه مفصل خود نوشت: چون در زمان غیبت حکومت از آن مجتهدین شیعه است، بنابراین سلطان حقیقی ما آقای شیخ علی کرکی است، (محقق ثانی)، من نایب السلطنه هستم، چه گویم از اثر تربیت که ابن ابی الحدید می نویسد در دستگاه عضدالدوله شیرها را مثل سگ شکاری به شکار می بردند، و شکار را شيرها بدون هیچگونه تصرف تحویل صیاد می دادند،(1)
در بعضی جاها از میمون ها کار
خیاطی می کشیدند، خداوند توفیق عمل صحیح و تربیت سالم، به همه مخصوصاً به علمای عاملین احسان کند كه صلاح آنان وسيله صلاح ديگران است.
ص: 36
آیه کریمه ان علینا جمعه و قرانه سوره قیامت آیه 17، صریح است در اینکه قرآن مجموعه خودِ باری تعالی است، چطوریکه آیه ]انّا نحن نزّلنا الذکر و انّا له لحافظون[(1)، تضمین کننده محفوظ بودن قرآن از هر دسّ و تحریفی است، اگر جامع، غیرِ خداوندی بود باری حکیم به فصحای عرب تحدی نمی کرد، زیرا که آن وقت اسلوب و نظم بشری می شد، (بین افراد بشر هم فرقی نیست)، و قرآن معجزه نمی شد، بلی امیرالمؤمنین(علیه السلام) از پوست ها و کتف ها در آورد و مصحف (بین الدفتین) قرار داد، وقت مصحف کردن پس از شهادت پیغمبر(صلی الله علیه و آله) است، زیرا که تا پیغمبر(صلی الله علیه و آله) زنده بود هنوز وحی قطع نشده بود، پس با شهادت پیغمبر(صلی الله علیه و آله) وقت مصحف کردن می رسد نه وقت جمع، مجمع البیان از قول سید مرتضی نقل می کند که قرآن در زمان پیغمبر(صلی الله علیه و آله) جمع شده بود، و لذا تدریس می شد، و پیغمبر(صلی الله علیه و آله) عده ای را برای حفظ آن مأمور کرده بود عبداللّه بن مسعود، و ابیّ بن کعب، چند دفعه قرآن را به پیغمبر(صلی الله علیه و آله) خوانده بودند، و هر کسی غیر این را بگوید به یک روایت ضعیف چسبیده است، پس نزول و جمع قرآن هر دو از خداست حتی از پیغمبر(صلی الله علیه و آله) هم نیست، تا چه رسد بر بی خردان و جهّال مثل دومی و سومی، و نسبت جمع به غیر خدا دادن توهین به قرآن کردن، و بالابردن مقام خلفای غاصب است، خدايی که پیغمبرش را نهی از قرائت قرآن قبل از القاي جبرئیل(علیه السلام) می کند، آیا ممکن است که جمع آن را به عهده اغیار، و ریاست طلب های جاهل قرار دهد، تکرار می کنم جمع
ص: 37
امیرالمؤمنین از رقاع و کتف ها و پارچه ها بود، نه از سینه ها که بعضی از کم فکرها خیال کرده اند مصحف امیرالمؤمنین(علیه السلام) همین است که دست ماست، و علّت اینکه آن را ردّ کردند، برای تفسیرها و تأویلاتی بود که در افتضاح منافقین از قول پیغمبر(صلی الله علیه و آله) بیان کرده بود، حتی حرف عمر که به مولای متقیان عرض کرد تو قرآن داری ما هم قرآن داریم، و احتیاج به قرآن تو نداریم، بهترین شاهد است بر اینکه قرآن جمع شده بود، او با ردّ قرآن علوی(علیه السلام)، می خواست لنگه قرآن که عترت است ردّ کند، زیرا که این حرف در مقابل فرمایش امام(علیه السلام) که فرمود پیغمبر(صلی الله علیه و آله) دو چیز را پیش مردم امانت گذاشت یکی قرآن و دیگری عترت که من هستم، مناقب اخطب خوارزم گوید قرآن را علی(علیه السلام) در زمان پیغمبر(صلی الله علیه و آله) جمع کرد، و از اینکه جامع مصنوعی را گاهی ابوبکر، و گاهی عمر، و گاهی عثمان، معرفی می کنند، و مأمور و مسئول گاهی زید، و گاهی دیگری می گویند، دلیل است بر اینکه اصل قضیّه دروغ است.(1)
نگارنده گويد: در تحكيم اين مطلب مناسب ديدم حرفي را كه مجمع البيان در تفسير آيه ]وَ اتَّقُوا يَوْماً تُرْجَعُونَ فيهِ إِلَى اللَّهِ[،(2) الايه فرموده عرض كنم: آن مرحوم در بحث نزول مي فرمايد: اين آيه آخرين آيه است از آيات قرآن، ابن عباس و سدي روايت كرده اند كه، جبرئيل عرض كرد اين آيه را در سوره بقره، آيه 281 قرار مي دهي، در پاورقي فرموده بر دانشمندان وارد بر سيره پيغمبر(صلی الله علیه و آله) معلوم است كه، تركيب سوره ها از آيات، به دستور پيغمبر(صلی الله علیه و آله) بوده است، و آن حضرت
ص: 38
رحلت فرمود در حاليكه سوره هاي قرآن مرتب بودند، و در حالي كه هر سوره به اسمي نامگذاري شده بود، اسامي سوره ها در روايات وارده از پيغمبر(صلی الله علیه و آله)، زياد ذكر شده است، پس جمع قرآن پس از رحلت پيغمبر(صلی الله علیه و آله)، معني اش جمع سوره ها در بين دو جلد است، (كتاب كردن) نه به معني جمع آيات در سوره ها است. (1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) از علت پریشانی عمار سؤال می کند، در جواب فقر و قرض را عامل پریشانی معرّفی می کند، مولای متقیان سنگی از زمین بر می دارد و می فرماید:
قرضت را با این اداء کن، عرض می کند اینکه سنگ است، می فرماید: خدا را با بردن نام من، بخوان طلا می شود، وقتی دستور را عملی کرد، سنگ طلا شد، و فرمود: به اندازه احتیاجت بردار بقیّه را بینداز، گفت سفت است فرمود ای ضعیف الیقین باز نام مرا وسیله قرار بده نرم شود، چنانچه آهن به سبب نام من بر حضرت داوود(علیه السلام) نرم می شد، عمار دوباره نام مقدس علوی(علیه السلام) را وسیله قرار داد و از طلای نرم اندازه احتیاج برداشت، و بقیّه سنگ سفت شد (2)،
مخفی نماند حدیث در کتاب مدینة المعاجز به شماره 177 آمده است، و به احتمال قوی در تفسیر البرهان هم دیده ام.
ص: 39
صاحب کتاب معالی السبطین نقل می کند از بعضی کتب که، امام حسین(علیه السلام) با خود از مدینه به کربلا، 222 نفر از مرد و زن، 250 رأس اسب و شتر، به علاوه هفتاد شتر برای خیمه ها، و چهل شتر دیگر برای ظروف و سایر اثاث، و سی وشش شتر برای حمل مشک آب، و دوازده شتر دیگر برای حمل دراهم و دنانیر، و حُلل، و بردها، و زعفران و عطریات، و لباس ها، و برد های یمانی، و امر فرمود پنجاه شقّه محمل برای زن و بچه ها بردارند، و سایر شترهای متفرقه برای سایر اثاث، جمع شترها منهای
متفرقه 402 شتر می شود(1)،
نگارنده گوید: با ملاحظه کردن این آمار، معلوم می شود که آن حضرت با دستگاه شاهانه حرکت فرمود، آن همه دراهم و دنانیر و حلل و غیرها اکثرشان برای بذل و بخشش وسط راهی بوده است، شاید امام(علیه السلام) با این کارش می خواست معلوم کند که، نظرش در این قیام به غیر از امر به معروف و نهی از منکر، و به غیر از اعلان عدم کفایت یزیدها، به رهبری و امامت مردم، قصد دیگری ندارد، تا کوتاه نظران فکر نکنند که آن حضرت غرضش از قیام رسیدن به ریاست دنیايی، و مال و منال بوده است. در تأیید این آمار چیزی را اضافه می کنم که خودش مطلب لطیفی است و آن اینکه در مجلس روضه در ایام عاشورا در منزل مرحوم آية العظمي آقای بروجردی قدس سره واعظ مشهور آن زمان (محقق خراسانی) در حضور آن بزرگ مرجع شیعه فرمود که امام حسین(علیه السلام) با خود صد و پنجاه خیمه شاهانه به کربلا آورد، صد و چهل و هشت از آن ها
ص: 40
به غارت رفت(1) و به دو تای از آن ها آتش زدند، یکی خیمه ای بود که حکم مسجد را داشته، و نماز در داخل آن می خواندند، و دوّمی خیمه ای بود که مشک ها را داخل
می گذاشتند، یکی تمام سوخت و دیگری نیم سوخته شد، شب شام غریبان همه 83 نفر زن و بچه را در داخل آن جای دادند، و امام زین العابدین(علیه السلام) را به جهت نبودن جای در داخل خیمه، بیرون آن خواباندند.
همین واعظ در جای دیگری که، راجع به معراج رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سخنرانی می فرمود، در فلسفه اینکه چرا شب معراج، به خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شیر و عسل و غیر آن آوردند بحث می فرمود، در وجه مناسبت هر کدام آنچه به نظرش رسیده بود بیان کرد، سپس فرمود و شاید فلسفه دیگر داشته باشد که به ذهن ما نمی رسد، به قول مثل معروف نه کَدام نه کِدام هیچ کَُدام، در تقریب این مطلب فرمودند یک شعر به ظاهر جالب، در زمانی به سر زبان ها افتاد،
(گل و لاله در بیابان نخورند آب بی تو به گلوی شیشه می نرود شراب بی تو)
در توجیه مراد شاعر، هر کسی نظری را اظهار کرد، و اهل هر علم و دانش طبق اطلاعات خویش معنايی بر آن کرد، به طوری که جزوات و کتابچه ها حتی کتاب ها
ص: 41
تألیف شد، و اهل هر نظری مراد دیگری را ردّ کرد، آخر یکی از آن ها گفت رفقا راه دیگری هم در فهمیدن مراد شاعر هست، و آن اینکه بگردیم بلکه شاعر شعر را پیدا
کنیم، به قول مثل معروف المعنی فی بطن الشاعر، دیگران گفتند پیشنهاد خوبی کرد، پس از تلاش زیادی معلوم شد که، شاعر در فلان دهکده سرکوه ساکن است، پس از ملاقات با تمام احترام گفتند استاد عزیز: این شعر شما خیلی افکار ما را مشوّش کرده، لطفاً مرادتان از آن را بر مخلصین روشن نمايید، شاعر شیرین زبان فرمود مقصودم از گل و لاله در بیابان نخورند آب بی تو، بیل است که، آن نباشد به چه وسیله آب به گل و لاله برسد، و مراد از مشارالیه مصراع بعدی قیف است که، آن نباشد به داخل شیشه چیزی وارد نمی شود، گفتند خدا پدرت را بیامرزد که، این مشکل لاینحلّ را بر ما حلّ کردی، دست شما درد نکند.
معالی السبطین از شرح تهذیب مرحوم سید نعمت الله جزائری نقل می کند که، وقتی امام زین العابدین(علیه السلام) از شام به کربلا برگشت، نهر علقمی را جاری دید، فرمود: ای آب تو را از ابیعبداللّه منع کردند هنوز تو جاری هستی؟ فی الفور آب جریانش قطع شده و آثارش ناپدید شد، و جاری نخواهد شد تا حضرت مهدی عجل الله فرجه الشریف ظاهر شود، و امام حسین(علیه السلام) بیاید، از قاتلین خود و از کسانی که بر پدرش ظلم کردند انتقام بگیرد.(1) و به روایت دیگر وزیر علقمی خوشبخت، شنید که از امام صادق(علیه السلام) نقل می کنند که،
ص: 42
روزی آن حضرت خطاب به نهر علقمی کردند و فرمودند که، جدّم را از تو منع کردند تو هنوز هم جاری هستی؟ دستور داد آن نهر را خراب کردند(1).
معالی السبطین از کتاب حبیب السیر آورده که، ابن زیاد سر مقدس امام حسین(علیه السلام) را برای مسخره دست گرفت، و داشت به او توهین می کرد دستش بلرز آمد، روی ران خود گذاشت، یک قطره خون از گلوی مبارک امام روی لباس آن مردک احمق دیکتاتور افتاد، لباس را پاره کرده بر بدن رسید، زخم ناجوری ایجاد کرد، بطوری که هر چه سعی کرد قابل معالجه نشد، و عفونت عجیبی پیدا کرد، برای خنثی کردن عفونت از عطر مشک مخصوص استفاده می کرد، تا درک رفت.(2)
نگارنده گوید: از مرحوم استاد آیة الله حاج شیخ باقر مرندی شنیدم که، فرمودند ابراهیم بن مالک اشتر فرمانده لشکر مختار رضوان الله علیهما، در روز عاشورا سال 67 فرمود شب گذشته در فلان منطقه من ابن زیاد را کشتم بروید تحقیق کنید، وقتی خبر را مطابق واقع یافتند سؤال کردند، از کجا در تاریکی شب فهمیدید که کشته شده ابن زیاد است؟ فرمود از بوی عطر مخصوصش، خدا انگشت ندارد ولی چشم در می آورد، در روز عاشورای سال 61 امام حسین(علیه السلام) مظلومانه شهید می شود، و در شب عاشورای سال 67 عبیدالله بن زیاد به درکات جحیم رهسپار می شود، بخوان این خدا را بیشتر بشناس محقق مرندی.
ص: 43
علامه امینی از قول علامه سهمودی نقل می کند که، حدیث ثقلین دلالت دارد بر اینکه، تا روز قیامت از عترت پیغمبر(صلی الله علیه و آله) باید کسی باشد بشود بر او تمسک کرد، و فرمان او را حکم خدا دانست، به عبارت دیگر چطوری که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) دستور می دهد که مردم تا روز قیامت به قرآن چنگ بزنند، همانطور دستور می دهد تا روز قیامت به عترت آن حضرت چنگ بزنند، زیرا کسی که لنگه قرآن می تواند بشود، جز امام معصوم نیست(1) این حقیقت را مرحوم مجلسی از لابلای بحث فخر رازی کوردل بیرون می کشد که، او من حیث لایشعر، اعتراف می کند بر اینکه، آیه و کونوا مع الصادقین می رساند که، در هر زمانی لازم است یک صادق حقیقی باشد، (امام معصوم) و الّا اطلاق کینونة مع الصادقین، معنا ندارد.(2)
تاریخ یعقوبی می نویسد وقتی ابن ملجم لعنة الله علیه به سر مطهر امیرالمؤمنین(علیه السلام) ضربت زد آن حضرت صدا زد بگیريد، کسی نتوانست نزدیک شود چون با شمشیر از خود دفاع می کرد، فقط کسی که جرئت این کار کرد پسر عمویش قثم بن
عباس بود، گرفت و زمینش زد، اینجا بود مرادی صدا زد یا علی نحّ عنی کلبک (یا علی(علیه السلام) شیرت را از من دور کن) قثم او را خدمت مولی آورد، امام(علیه السلام) به آقا زاده اوّلین دستور که داد فرمود
ص: 44
شکمش را سیر کن، بعد فرمود محکم ببند، اگر من مُردم او را بر من لاحق کن که، در پیشگاه خدا با او مخاصمه کنم، و اگر زنده ماندم بینم از عفو و قصاص کدام را انتخاب کنم.(1)
قثم خیلی مورد توجه آقا امیرالمؤمنین(علیه السلام) بوده است، نامه 67 نهج البلاغه مقام او را خیلی بالا برده است که، علی(علیه السلام) خطاباً به او می نویسد: اقم للناس الحجّ و ذکّرهم بایام الله، و اجلس لهم العصرین، فافت المستفتی، و علّم الجاهل، و ذکّر العالم. یعنی با مردم حج را برپادار، (آنان را برای حج صحیح آوردن تشویق کن، مبادا در سایه ندانستن مسائل حج، عملشان باطل شده، و از اسرار تشریع حج غافل بشوند) و بندگان خدا را با روزهايی که در آن ها خدا یاد می شود آشنا کن، (تا از فرصت ها بر منفعت آخرتشان استفاده کرده، و متوجّه به نتیجه عمل خوب و بدشان بشوند) و صبحگاهان و شامگاهان بنشین که، مردم بیایند و از دانش تو استفاده کنند، و جواب سؤال کنندگان از احکام دین را بده، و بر نادانان دانش و بینش تعلیم کن، و سطح معلوماتشان را بالا ببر، و با دانایان هم صحبت باش و مذاکره علمی بکن، تا آخر نامه که مفصل است، قثم عامل
امیر المؤمنین(علیه السلام) در مکه بوده، و این سمت برای او از وقتی که مولا به جنگ جمل تشریف برد تا آخر عمر آن امام همام بود،(2)
قبر شریفش در سمرقند است، و در دفن بدن شریف پیغمبر(صلی الله علیه و آله) وارد
ص: 45
قبر آن حضرت شد، و در زمان کودکی اش پیغمبر(صلی الله علیه و آله) او را روزی بر مرکب خود سوار کرده، و دعایش فرمود، و او شبیه پیغمبر(صلی الله علیه و آله) بوده است.(1) صاحب معالی السبطین روایت می کند که، قثم رضوان الله علیه روزی وارد مجلس معاویه می شود، معاویه می گوید ای پسر عباس می دانی که چه گرفتاری بر خانواده شما رسیده؟ فرمود نمی دانم خدا بر همه چیز آگاه است و بس، لکن از چهره تو و همراهانت آثار خوشحالی هویداست، انشاءالله دهنش پر از آتش جهنم گردد گفت امام حسن(علیه السلام) مرده است، قثم فرمود مرگ آن امام ممتحن، در عمر تو چیزی نیفزوده است، و بدن پاک و مطهّر او قبر تو را پر نکرده است، ما خانواده مصیبت بالاتر از این هم که مصیبت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است دیده ایم، خداوند در آن مصیبت ما را از ضایع شدن حفظ فرمود، و در این مصیبت هم حفظ می کند، قثم بلند شد و فرمود پس از شهادت امام حسن(علیه السلام) دیگر وارد مدینه نمی شوم.(2)
در تفسیر برهان از کتاب الدورع الواقیه سید بن طاووس روایت مفصّلی را نقل کرده، قسمتی از آن چون فوق العاده جالب است در اینجا نقل می کنم، لیهلک من هلک عن بیّنه، و آن اینکه: نعوذ بالله اهل آتش وقتی داخل آن شدند و درک عذاب کردند، و فهمیدند که اهل بهشت در کمال رفاه و راحتی هستند، به طمع اینکه شاید آن ها بتوانند
ص: 46
کاری بکنند می گویند ]أَنْ أَفيضُوا عَلَيْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّه[،(1)
پس از چهل سال با کمال استحقار جواب می دهند ]إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْكافِرين[،(2)
پس از مأیوس شدن از جواب اهل بهشت به مأمورین جهنّم عرض می کنند: ]ادْعُوا رَبَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْماً مِنَ الْعَذاب[،(3)
پس از چهل سال با کمال بی اعتنائی جواب می آید فادعوا و ما دعاء الکافرین الا فی ضلال، وقتی از آن ها هم مأیوس شدند به مالک جهنّم رئیس خزنه، متوسل می شوند، و می گویند ]يا مالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنا رَبُّكَ[(4) پس از چهل سال جواب می دهد ]إِنَّكُمْ ماكِثُون[(5)، سپس به خود رب العالمین پناه می برند، و عرض می کنند
]رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَيْنا شِقْوَتُنا وَ كُنَّا قَوْماً ضالِّينَ * رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُون[،(6)
پس از چهل سال جواب می آید ]اخْسَؤُا فيها وَ لا تُكَلِّمُون[،(7)
پس از هر فرجی نا امید می شوند، ابواب جهنّم بر ایشان بسته می شود، و تدوم علیهم ماتم
ص: 47
الهلاک،(1) خدایا به ذات اقدس تو پناه می بریم به حق محمد و آل آن حضرت، همه کسانی که محبت امیرالمؤمنین در قلبشان هست، از این بدبختی نجات بده آمین.
این کتاب طبق فرموده شیخ طوسی، و شیخ منتجب الدین، و ابن شهر آشوب، از کتاب من لایحضره الفقیه بزرگ تر است، از مؤلفات رئیس المحدثین مرحوم شیخ صدوق علیه الرحمة است، ابن شهر آشوب می فرماید من لایحضره الفقیه چهار جزء است، ولی مدینة العلم ده جزء می باشد، مرحوم حاج آقا بزرگ طهرانی از عبارت والد شیخ بهائی استفاده می کند که، این کتاب به دست ایشان بوده است،(2)
مرحوم مجلسی، و سید شفتی، برای به دست آوردن آن خیلی سعی کردند، و پول زیادی هم خرج نمودند لکن به مراد نرسیدند، سیّد بن طاووس، و شیخ جمال الدین یوسف شاگرد محقق حلّی، از آن کتاب
روایت کرده اند، فرق بین مدینة العلم و من لایحضره الفقیه این است که، دومی مثل کافی مبوّب، و اوّلی مثل روضه کافی می ماند، مرحوم حاج آقا بزرگ در ذریعه شرح بیشتری دارد، از جمله از سقاقلی حیدر آبادی نقل می کند که مدینة العلم به دست او رسیده است، و از روی آن دو نسخه دیگر هم استنساخ کرده است، سقاقلی این روایت را
ص: 48
از مدینة العلم نقل می کند که، یک شب را در نجف صبح کردن از عبادت هفتصد سال، و در کربلا از عبادت هفتاد سال، بالاتر است، خلاصه بنابراین، تاریخ فقدان مدینة العلم حدود صد سال از زمان شیخ بهائی عقب تر می شود(1) نگارنده گوید: در دوران جوانی در مجله شماره یک مکتبة امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نجف، در مقاله ای که علامه امینی مؤسس همان مکتبة، درباره کتابخانه های مهم جهان تحریر فرموده بودند، مطلبی را خواندم اگر از بیان آن دست نگاه دارم، انصاف به خرج نداده ام، و آن اینکه از یک کتابخانه پنج میلیونی در آلمان شرح داده بود، و نوشته بودند اکثر کتاب های این کتابخانه، به وسیله دلالان یهودی از شرق به اینجا منتقل شده است، از کجا که مدینة العلم از آن ها نباشد، از سر زبان ها شنیده ام که این کتاب فعلاً در واشنگتن موجود است، مخفی نماند که مجلّه مذکور آمار سرسام آوری از کتابخانه های بزرگ دنیا، و از عدد
کتاب های آن ها نوشته بود، من اگر بگویم شما دیر باور می کنید، معلوم می شود که ترقّی ممالک مترقی، از داشتن آلات علمی است مخصوصاً کتاب.
تقریباً نود سال پیش یکی از علمای عامه به نام شیخ منصور علی ناصف، صحاح سته اهل سنّت را بلاتشبیه، مثل وافی فیض کاشانی در کتابی به نام التاج در پنج جلد جمع
ص: 49
کرد، متأسفانه مؤلف خودش را از فرزندان امام زین العابدین(علیه السلام) معرّفی می کند،(1) لکن فرزند ناخلف است، زیرا که در کتاب او نه از توحید صحیحی خبری بوده، و نه از معرّفی درستی نسبت به پیغمبر(صلی الله علیه و آله) و آل او اثری است، برای اثبات این ادّعاء بعضی از روایات تاج را نقل می کنم هم بدانید که، جزاف نگفته ام، و هم قدر مکتب خودتان را بدانید، و خدا را برای تالیتلو بودن فرمایشات اهل بیت با قرآن حکیم، و براي دوازده امامی بودنتان شکر کنید.
کتاب التاج در عرض 7 سال تألیف شده، و 7 سال هم پاورقی هایش وقت برده، و چهار سال هم کتاب زیر چاپ بوده است، و عدد احادیث آن 5887 می باشد.(2)
پس بحول الله به ترتیب مجلدات 1- 5 شروع می کنیم، و عدد صفحاتی که از آنها مطلب گرفته ایم یکی پس از دیگری یادداشت می کنیم.
امّا جلد اوّل:
صحیح بخاری که، در عرض شانزده سال جمع شده، با حذف مکررات و احادیث موقوفه و معلّقه از آن، عدد احاديث 2760 می باشد، مؤلف آن این کتاب را از ششصد هزار حدیث
ص: 50
انتخاب کرده است،(1) نود هزار راوی از بخاری احادیث آن را شنیده است، مسلم هم صحیح خود را از سیصد هزار حدیث برگزیده است و چهار هزار حدیث دارد، و ابوداود سنن خویش را از پانصد هزار حدیث جدا کرده است، چهار هزار و هشتصد حدیث دارد ص 15. بخاری و مسلم و ترمذی و نسائی و ابوداود همه از عجم هستند، بخاری در فروع مذهبش معلوم نیست، ولی آن چهار نفر دیگر شافعی مذهب هستند ص 16 بیعت شکنی عبارتی که در صیغه بیعت مردم با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمده، (و علی ان لاننازع الامر اهله) می رساند که، مسئله خلافت از روز اول در اسلام مطرح بوده است، پس اهل سنت با این پیمان مخالف شده اند، ص 42.
مخفی نماند که اهل سنّت نماز احتیاط ندارند، و سجده سهو درمان کلّیه سهوها و شک هاست، حتی در من لایدری کم صلّی، و محلّ سجده سهو قبل از سلام نماز است، ص 218 در پاورقی می گوید: در ذکر سجده سهو بهتر است که گوید: سبحان من لاینام و لایسهو 219
الی ما شاء الشیطان برسول الله معصوم، سهو کردن نسبت می دهند، چطوری که ماه را می بینید، روز قیامت خدا را خواهید دید 137 خدا می خندد، و به آسمان اول می آید، 323
ص: 51
تا جايی که مثلاً نبیّ اکرم روزی به نماز صبح دیر تشریف می آورد، و نزدیک طلوع آفتاب یک نمازی می خواند، و علت دیر آمدن را رؤیت خدا، گذاشتن او دستش را بین دو کتف رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، بیان می کند که، سردی انگشتان خدا را درک فرمود 248.
ساخته اند که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) ابوبکر را مثلاً در مرض مرگ به مردم امام جماعت کند، حتی خودش هم اقتدا کند، و از باب سبک مجاز از مجاز، (امامت صغری را دلیل امامت کبری کرده اند) که، عمر در جریان سقیفه گفت پیغمبر(صلی الله علیه و آله)
ابوبکر را بر امامت دین ما (نماز،) راضی شد، ما چطور او را به امامت دنیامان راضی نشویم، (خلافت) 271.
ابن عباس در فوت یکی از زنان پیغمبر(صلی الله علیه و آله) سجده می کند، پرسیدند این ساعت سجده می کنی؟ گفت بلی، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود اگر آیتی را دیدید سجده کنید، و چه آیتی بزرگ تر از فوت ازواج نبی که، فوت آن ها حکم آیات آسمانی دارد که، نماز آیات واجب می شود 312 ولکن از نظر اهل خرد سجده شکر بوده، مخصوصاً بنابر احتمال حفصه. بودن متوّفات.
نماز جعفر طیار که، از افتخارات حضرت جعفر بن ابی طالب(علیه السلام) است، به جرم اینکه او برادر علی(علیه السلام) است، از او گرفتند و به عباس چسباندند، و اسم آن را صلا تسابیح نامیدند. 334
ص: 52
یهودی به عمر گفت آیه ای از قرآن شماست، اگر ما آن را داشتیم آن روز را عید می گرفتیم، پرسید کدام آیه گفت: الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً، گفت ما هم احترام آن روز را شناختیم که، آیه به روز جمعه
وقتی پیغمبر(صلی الله علیه و آله) در عرفات بود نازل شد 33 نگارنده گوید حتی طبق روایات اهل سنّت هم، اين آيه در روز عید غدیر نازل شده است، پس اين حرف عمر دروغ است برای نمونه به جلد 5 المیزان ص 205 رجوع شود، یعرفون نعمة الله ثم ینکرونها، مخفی نماند که، خداوند در چند جای قرآن وعده اتمام نعمت داده است، مثل آیه تیمم، و آیه تغییر قبله، و آیه اوّل سوره فتح، همه به صیغه مضارع بوده است، در آیه سوم سوره مائده الحمدلله انجاز وعده فرمود، و به صیغه ماضی ادا کرد، و فرمود و اتممت علیکم نعمتی، انتظار تتمیم نعمت در روز غدیر به پایان رسید. دقّت كنيد كه حرف خيلي لطيف است و سرسري از روي آن ردّ نشويد. مؤلف
ترمذی، و مسلم، از زیدبن ارقم از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) روایت کرده اند که، فرمود: انّی تارک فیکم کتاب الله و عترتی اهل بیتی، لکن در پاورقی تفسیر ما لایرضی صاحبه کرده، آل عباس، آل جعفر، آل عقیل را به آل علی(علیه السلام) و فاطمه(علیها السلام)، اضافه کرده است 47 روایت 74، جلد 4، التاج شاهد این تفسیر غلط است، مؤلف: یاللعجب پیغمبر(صلی الله علیه و آله) از عمر التماس دعا می کند 319 .
ص: 53
رو به قبله کردن محتضر را مستحب می دانند، و کیفیت آن این است اوّل به پهلوی راست، و گرنه به پهلوی چپ، اگر آن هم ممکن نشد به پشت بخوابانند 340 .
در کار دفن پیغمبر(صلی الله علیه و آله) اسامه بن زید را هم دخالت داده اند، و شاید غرضشان به فراموشي سپردن حدیث لعن الله من تخلّف عن جیش اسامة بود(1) 352.
فقط ابوحنیفه است که نماز را واجب می داند، مشهور عدم وجوب نماز است، حتی نماز خواندن پیغمبر(صلی الله علیه و آله) به شهداي احد را، حمل بر دعا کرده اند 355.
از نظر اهل سنت چهار تکبیر دارد، بعد از تکبیر اول سوره حمد، و بعد از تکبیر دوم صلوات بر پیغمبر(صلی الله علیه و آله)، و پس از تکبیر سوم دعا، و بعد از تکبیر چهارم سلام 358. جلد دوم التاج ملاحظه کردنی چندان نداشت.
قلمش بشکند:
در حدیثی که سه(3) نفر از محدثین شان نقل کرده اند، جبرئیل(علیه السلام) به پیغمبر(صلی الله علیه و آله) وعده داده بود که، در فلان ساعت خدمت پیغمبر(صلی الله علیه و آله) برسد آن وقت رسید ولی جبرئیل(علیه السلام)
ص: 54
نیامد، پیغمبر(صلی الله علیه و آله) عصائی را که در دست داشت انداخت، و فرمود: الله و فرستادگان او خلاف وعده نمی کنند، از قضا در زیر تخت پیغمبر(صلی الله علیه و آله) توله سگی دیده شد، از عایشه پرسید این توله سگ از کی به اینجا آمده؟ گفت خبر ندارم، دستور داد توله را بیرون کردند، پس جبرئیل(علیه السلام) آمد، از علت تأخیر آمدنش سؤال فرمود، گفت ما ملائکه جايی که سگ باشد یا عکس باشد نمی آيیم، بی ادب در پاورقی نوشته است این توله سگ یا مال حسن(علیه السلام) یا مال حسین(علیه السلام) بود 186 جلد 3 نگارنده گوید کدام سیره نویسی نوشته است که، پیغمبر(صلی الله علیه و آله) تخت داشته است اطاق پیغمبر(صلی الله علیه و آله) به قدری کوچک بود وقتی پیغمبر(صلی الله علیه و آله) نماز می خواند، در حالی که عایشه خوابیده بود، اشاره می کرد که پایت را جمع کن تا سجده کنم، و علاوه امام حسن(علیه السلام) و حسین(علیه السلام) امام به دنیا آمده اند سگ بازی صفت یزیدها بود، نه صفت امامان(علیه السلام) سبحانک اللهم هذا بهتان عظیم.
در پاورقی آورده، چون مفید است می نویسم: حکما از چهار هزار حرف حکیمانه، چهار تای آن را انتخاب کرده اند 1- به زن ها خاطر جمع نشو که هر چه در دل داری
برایشان بگويی، 2- معده ات را بر چیزی که قدرت تحمّل ندارد مجبور نکن، 3- گول مال را نخور، هر چند زیاد هم باشد، 4- علمی را اخذ کن که بر تو نافع باشد، 200 ابن عباس از سه غلام حجامت گیرش یکی را مخصوص حجامت خانواده کرده، و از دو تای دیگر کاسبی می کرد، 202 .
ص: 55
1 ده صفحه برای هجرت پیغمبر(صلی الله علیه و آله) روایات نقل کرده، ابوبکر را در مسئله هجرت اصیل و پیغمبر(صلی الله علیه و آله) را تابع معرّفی کرده، همه بر می گردد به اینکه ابوبکر خواست به مدینه برود، پیغمبر(صلی الله علیه و آله) بفرماید: باش تا من با تو بیایم، و در این ده صفحه اصلاً اسمی از امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) به میان نیامده مطالعه کن 263 . مرض تفضیل خلفا و عایشه بر پیغمبر(صلی الله علیه و آله) در کالبد محدثین و مورّخین اهل سنت قابل علاج نیست، و کتاب التاج پر است برای نمونه ص 327 را مطالعه کنید و مرحوم مظفّر درکتاب دلائل الصدق خیلی از آن ها را نقل کرده، در اصل تهاویل الربیع مقداری از آن ها را حقیر آورده ام.
جلد 1 ص 304، جلد 2 ص 301، جلد 3 ص 81، و 314، و 327، جلد 4 ص 9 رجوع شود.
در مجلدات کتاب التاج، جلد 1 ص 137، و 248، و 323، جلد 2 ص 93، جلد 4 ص 38، و 115، و 221، و 242، و 241، جلد 5 ص 296، و 422، و 437.
روایت می کند در وقت شهادت پیغمبر(صلی الله علیه و آله) ابوبکر در سنح پیش زن خود بنت خارجة الانصاری بود، عمر منکر مرگ پیغمبر(صلی الله علیه و آله) شد تا ابوبکر آمد قانع کرد، 308 نگارنده گوید: ابوبکر می بایست در جیش اسامه باشد نه در سنح پیش زنش، و مسئله انکار عمر رحلت
ص: 56
رسول الله(صلی الله علیه و آله)، را به احتمال قوی برای گرم کردن سر مردم بود که، ابوبکر برسد و آرم خلافت به غیر سینه او نچسبد، تا در آینده به وصیت ابوبکر عمر خلیفه دوم شود.
در پاورقی صفحه 326، نوشته عثمان 950 شتر، و پنجاه اسب، و هزار دینار، به جیش عسره کمک کرد، نگارنده گوید اگر این ادعا درست باشد، باید اسم آن جیش را عوض کنند، و جیش یسره نامگذاری کنند.
در پاورقی 337 تصدیق کرده که، کتاب نهج البلاغه بزرگ ترین دلیل برای اعلمّیت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) است.
روایت می کند وقتی پیغمبر(صلی الله علیه و آله) اسامة بن زید را فرمانده کرد، مردم اعتراض کردند، پیغمبر(صلی الله علیه و آله) قبول نفرمود، و گفت جلوتر هم به فرماندهی پدرش اعتراض می کردید.
عمر شهریه اسامه بن زید را سه هزار و پانصد می داد، در حالی که شهریه فرزندش عبدالله عمر سه هزار بود، و توجیه صاحب کتاب نمی چسبد حتی با چسب دوقلو، و علّت آن نیک هویداست، (حق سکوت سرباز به امیر لشکرش) 362 .
ص: 57
امّا جلد چهارم:
روایت می کند از عمران بن حُصین حکم جواز متعه (نکاح موقت) در قرآن نازل شد، و در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) طبق آن عمل شد، و آیه دیگری که از آن نهی کند نازل نشد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) تا زنده بود از آن نهی نفرمود، و پس از رحلت
آن حضرت مردی پیش خود آن را حرام کرد(1)
نگارنده گوید در پاورقی گفته آن مرد عثمان بوده است لکن عمداً سهو کرده نهی کننده عمر بوده و عثمان تابع شد.
در گذشته نوشتم که اهل سنّت برای بالا بردن مقام خلفایشان، و یا هرکسی را که دوست دارند، و گاهی هم برای تبرئه آنان از خلاف هايی که کرده اند، و بعضی از وقت ها برای صالح معرفی کردن غیر صالحین، به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) توهین کرده اند، متأسفانه گاهی هم برای رسمیّت دادن به بدعت هايی که خلفایشان مؤسس آن ها بوده، از قول امیرالمؤمنین(علیه السلام) هم جواز آن را نقل کرده اند، مثل دست رو دست گذاشتن زیر ناف در نماز،(2) و مثل نهی کردن پیغمبر(صلی الله علیه و آله) از متعه،(3) ای کاش به این اکتفا می کردند، برای پاک کردن بعضی ها که الحمدلله تاریخ، عرق خوری های آن ها را ضبط کرده است، علی(علیه السلام) معصوم را که در دنیا فکر گناه هم در دل او پیدا نشد عرق خور معرّفی نمی کردند که،
ص: 58
ترمذی و ابوداود به سند صحیح (به عقیده خودشان) از قول آن حضرت نقل نمی کردند که، بفرماید عبدالرحمن بن عوف طعامی را برای ما آماده کرد، و شراب هم به ما نوشانید، پس وقت نماز رسید، مرا امام جماعت قرار دادند، سر نماز قل یا ایها الکافرون
خواندم، بعد از خواندن لااعبد ما تعبدون، از سرمستی که داشتم، اضافه کردم : و نحن نعبد ما تعبدون، را، پس خدا نازل فرمود، یا ایها الذین آمنوا لا تقربوا الصلو و انتم سکاری حتی تعلموا ما تقولون ص 94 .
در ضمن خطبه ای از رسول خدا(صلی الله علیه و آله): عدّه ای از یارانم در قیامت از اصحاب شمال قرار می گیرند، عرض می کنم این ها اصحاب من بودند چرا از اصحاب شمال شدند، جواب می دهند تو نمی دانی که، بعد از رفتن تو این ها چه کرده اند ص 111 نگارنده گوید مثلاً: با تشکیل سقیفه حق وصی تو را از بین بردند، و دخترت را کشتند، و با کشتن حضرت محسن ثلث سادات جهان را از بین بردند.
مؤلف التاج موفق شد حقیقتی را که، اکثر اهل سنت از گفتن آن دریغ دارند، آشکار کرده، و مؤمن بودن حضرت ابی طالب(علیه السلام) را اعلان کند، و آیه ای را(1)
که هم ذهبانش آن را برای مشرک بودن ابوطالب(علیه السلام) دلیل گرفته اند، ردّ کند و بگوید: این آیه و سوره ای که آیه در آن است، حدود ده سال پس از رحلت حضرت ابی طالب(علیه السلام) نازل شده است، چون
ص: 59
سوره مدنی است، و شعرهايی که حضرت ابی طالب(علیه السلام) در مدح پیغمبر(صلی الله علیه و آله) و دین او سروده، و خطبه ای را که در عقد ازدواج پیغمبر(صلی الله علیه و آله) با خدیجه خوانده، از بهترین ادلّه برای ایمان آن حضرت دانسته است، 137 و 198 نگارنده گوید در پاورقی مطلب شماره 7، گذشت حرفی که در اینجا خیلی نافع است، علامه طباطبايی می فرماید: ابوطالب(علیه السلام) در ده سال اول اسلام مجاهداتش برابر است، با مجاهدات همه مهاجرین و انصار در ده سال بعد از هجرت.(1)
روایاتش حاکی است که، اوائل سوره حجرات در مذمت ابوبکر و عمر که، احترام مجلس پیغمبر(صلی الله علیه و آله) را نگاه نداشتند و صدایشان را پیش آن حضرت بلند می کردند، نازل شده 238، و همینطور سوره تحریم در مذمت دخترانشان (عایشه و حفصه) نازل شده، و در سرزنش کردن آن دو، هیچ کوتاه نیامده است، و عمر خودش بر این مطلب تصریح دارد 268 .
بر اهل بصیرت مثل آفتاب روشن است فعالیّت های امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)، در اکثر جنگ های پیغمبر(صلی الله علیه و آله)، متأسفانه در صحاح اهل سنت در غیر جنگ خیبر، از مجاهدت های آن حضرت اثری نیست، هر کس خواست مطالعه کند امتحانش مجّانی است، بلی حدیث رایت را از قول پیغمبر(صلی الله علیه و آله) آورده اند، (لاعطّین
هذه الرایه غداً رجلاً يفتح الله علی یدیه، یحبّ الله و رسوله، و یحبّه الله و رسوله،) و اضافه کرده اند که فتح خیبر با دست پر برکت
ص: 60
آن حضرت حاصل شد، و در پاورقی نوشته روز اول ابوبکر، و روز دوم عمر به میدان رفت، و هیچکدام نتوانستند پیروزی حاصل کنند، روز سوّم علی(علیه السلام) وارد جنگ شد و ابتدای فتح خیبر را با کشتن مرحب بدست آورد 421.
و امّا جلد پنجم:
فرمایش نبوی(صلی الله علیه و آله): (و افضل العباد انتظار الفرج) را معنای صحیحی نکرده، فکرکرده مقصود از انتظار فرج، منتظر جواب دعا بودن است 111، در حالی که مراد از انتظار فرج، طبق روایات فریقین، انتظار فرج آل محمّد(صلی الله علیه و آله) کشیدن است که، در فرج آن ها، فرج تمامی کائنات است که، در دولت کریمه هر موجودی به حق ثابت خویش خواهد رسید، حتی غذای گرگ از طریق دیگری می رسد که، مزاحم گوسفند نشود، و انسان هم از اذیت مار، در امان باشد، اللهم عجل لولیّک الفرج آمین.
از پیغمبر(صلی الله علیه و آله) نقل می کنند که، در آخر الزمان مسلمانان با یهود به ستیز بر می خیزند، و غلبه با مسلمین می شود، یهود در پشت هر درختی و سنگی به خود جای
می گیرند، و همان درخت و سنگ هم، در زوال یهود بر مسلمین کمک می دهد 335 نگارنده گوید: حدیث با اسرائیل زمان قابل تطبیق است، خداوند وسائل گرفتاری آن ها را با به جوش آوردن غیرت مسلمین، زودتر فراهم کند، انشاء الله ضعیف بودن راوی حدیث (ابوهریره) از تحقق مضمون آن جلوگیری نکند، انّ الکذوب قد یصدق.
ص: 61
در پاورقی ص 341، به شدت حمله کرده بر کسانی که مثل ابن خلدون، روایات ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی له الفرج را، ضعیف دانسته اند، و در پاورقی 360 نوشته: روایات ظهور حضرت مهدی(عج)، و احادیث نزول حضرت عیسی، برای کمک کردن بر حضرت مهدی(عج)، و هکذا روایات خروج دجال و کشته شدن او به دست حضرت عیسی هر سه(3) دسته از متواترات است، و بر هر کسی که ذره ای ایمان دارد، و کَمَکی انصاف، این مطلب پوشیده نیست، اللهم عجل لویک الفرج، و اجعلنا مِن اعوانه و انصاره، والذّابین عنه، در اینجا بحث ما با مؤلف التاج به پایان می رسد، و می خواهم خواننده عزیز را دعوت کنم به بحث دیگری که، آن هم فایده اش خیلی زیاد است، مضافاً بر این که در قدردانی مذهب خویش، بیش از پیش اهمیّت می دهید، از نظر علمی و اطلاعات عمومی به شما خیلی کمک می کند و اسم آن بحث اعترافات و اشتباهات ابن ابی الحدید است و در این بحث هم مثل بحث قبلي، مجلدات بیست گانه شرح نهج
البلاغه ابن ابی الحدید المعتزلی را یک به یک بررسی کرده، و سیر علمی در دانشنامه او می کنیم، و این مهمّ را از جلد اول آن شروع می کنیم، و شماره صفحات را در آخر هر مبحثی یادداشت می کنیم که، مطالعه کننده اگر خواست تصدیق کند پس از تصوّر انجام دهد.
ص: 62
امّا جلد اول
که آدم آن ها با دست کریمانه علی بن ابی طالب(علیه السلام) کشته شده است، چنانچه خواهر عمرو بن عبدوَدّ، در مرثیه برادر خویش گفت اگر قاتل برادرم غیر علی(علیه السلام) بود، تا روح در بدن داشتم اشک می ریختم، کسی در جنگ ها با علی(علیه السلام) طرف نشد مگر این که کشته شد، و هرکسی را هم می کشت به یک ضربت می کشت، و تکرار ضربت لازم نبود، 20.
در بیان شارح آمده تبسم وجه، و اخلاق کریمه را از علی(علیه السلام) دوستانش ارث برده اند، چطوری که دشمنانش عبوس بودن و رزایل اخلاقي را دارا هستند، کسی که از اخلاق انسان ها اطلاع دارد، این حقیقت را به آسانی درک می کند، 26 نگارنده گوید بر خلاف تصور عده ای، حتی از دوستان آن امام همام، آن حضرت خیلی خوش اخلاق و متبسم، به اصطلاح قوه جاذبه اش قوی بود، حتی دشمنانش خوش اخلاقی، و خنده رو
بودن را، چون خودشان خشونت داشتند، بر آن حجت خدا ایراد گرفتند، مثل عمر و عاص که در مصر خنده رو بودن را از عیوب آن حضرت معرفی کرد، و عمر هم دُعابه داشتن آن حضرت را دلیل عدم تعیین او به خلافت قرار داد. (1)
ص: 63
شارح گوید! چه گویم درباره کسی که، یهود و نصاری با این که منکر نبوّت حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) هستند، امّا علی(علیه السلام) را دوست دارند، و فلاسفه با مخالفتی که با اهل اسلام دارند، در مقابل علی(علیه السلام) تعظیم می کنند، و سلاطین روم و فرنگ، عکس او را در عبادت گاهشان ترسیم می کنند، و ملوک ترک و دیلم بر قبضه شمشیرهایشان، عکس او را می کشند، چنانچه بر شمشیر عضدالدوله، و پدرش رکن الدوله، و هکذا بر شمشیر آلب ارسلان، و فرزندش ملکشاه، عکس آن حضرت بود، گویا با کشیدن عکس آن امام همام، طلب ظفر و نصرت می کردند 28.
پیش احمد حنبل بحث زیادی از خلافت ابوبکر و علی(علیه السلام) شد، سرش را بلند کرد و گفت: حرف زیاد زدید، علی(علیه السلام) را خلافت زینت نداد، بلکه او خلافت را زینت داد، شارح گوید این حرف مفهوم دارد، و آن این که، دیگران ناقص بودند، و می
خواستند با رساندن خویش به خلافت کامل شوند، اما علی(علیه السلام) کامل بود با قبول خلافت نقص خلافت را تکمیل کرد 52.
عمر برای سؤالی از یک زن او را خواست، او از هیبت عمر بچه سقط کرد، صحابه را جمع و مسئله را طرح کرد، همه گفتند چیزی به گردن تو نیست، امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود اگر ملاحظه حال تو را کرده اند، بر تو خیانت کرده اند، اگر این عقیده شان است،
ص: 64
خطا رفته اند، بر تو لازم است که، یک غلام آزاد کنی، همه رأی علی(علیه السلام) را قبول کردند. 74
ابن ابی الحدید در مقابل کسانی که می گویند: خطبه شقشقیه از منشاء ات رضی قدس سره است از بزرگان اهل سنّت مثل: ابن خشاب نقل می کند که، دویست سال قبل از تولد رضی، این خطبه را کتاب های علمای گذشته دیده است، به علاوه رضی و غیر رضی، از کجا می توانند با این فصاحت و بلاغت حرف بزنند، بعد خود شارح اضافه می کند که، من خودم قسمت زیادی از این خطبه را، در کتاب های ابوالقاسم بلخی، امام معتزلی های بغداد که، در زمان خلیفه مقتدر می زیست که، خیلی مانده بود که رضی
متولد شود، و هکذا در کتاب الانصاف شاگرد بلخی (ابن قبه یکی از متکلمین امامیه است) دیدم، و ابن قبه از دنیا رفت، پيش از این که رضی متولد شود 205 نگارنده گوید ابن قبه معاصر صفار است، و او متوفی 290 می باشد، و فوت مرحوم رضی406 می باشد.
وقتی خبر خلافت ابی بکر به پدرش رسید که، او را به جهت زیادی سنّ اش خلیفه کردند، گفت اگر زیادی سنّ میزان باشد، من سنّم از سن پسرم زیادتر است 222
شارح گوید بحثی است درباره خوله بنت جعفر، مادر محمد حنفیه پسر امیرالمؤمنین(علیه السلام)، از بهترین اقوال یکی این است که او از اسیرهای زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است، و دوّمی این
ص: 65
است که، علی(علیه السلام) او را پس از آزاد کردن با عقد ازدواج حلال خود کرد در جلد 30 بحار صفحه 488 آمده پس از اسیری ناصحیح خالد، حنفیه را، دستور داد پیش اسماء بنت عمیس باشد، وقتی برادرش آمد، علی(علیه السلام) با او ازدواج کرد 244.
خطبه امیرالمؤمنین(علیه السلام) در مذمت کسانی که در دین به آراي خود نظر می دهند: آیا خدا دین را ناقص فرستاد که، این ها تکمیل می کنند؟ یا ایشان شریکان خدایند
که، بدعت بگذارند و خدا هم راضی باشد؟ یا نعوذ بالله پیغمبر(صلی الله علیه و آله) خیانت کرده این ها اصلاح می کنند؟ 228.
اشعث بن قیس ملعون خارجی، در زمان ابی بکر قوم خود را علیه مسلمین تحریک کرد، و گرفتار شدند، برای نجات خویش، و ده نفر از هشتصد نفر، خواستار شد که، او را پیش ابوبکر ببرند، او را در حالی که به آهن بسته بودند، پیش ابی بکر حاضر کردند، خلیفه او را عفو کرد، و خواهر کورش ام فروه را، به او تزویج کرد، از او محمّد و اسماعیل و اسحاق را زایید 296 نگارنده گوید: خدا لعائن جنّ و انس را به روح خبیث این اشعث نازل کند، این بی دین در قتل دوّمین شخصیّت عالم وجود، آقا امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)، سهم به سزايی دارد، یک ماه تمام در کوفه میزبان ابن ملجم بود، و در جنگ صفّین صدی نود چند، گرفتاری امیرالمؤمنین(علیه السلام) از این ذات هپل هپا بود، و پسرش محمّد کسی است که، گرفتاری حضرت مسلم(علیه السلام) را درکوفه فراهم آورد، و او بود که روز عاشورا وقتی
ص: 66
امام حسین(علیه السلام) استدلال به قرابت خویش با رسول الله(صلی الله علیه و آله) فرمود، این ناکس گفت تو چه قرابتی با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) داری، امام(علیه
السلام) آیه مبارکه ان الله اصطفی آدم و نوحاً و ال ابراهیم و ال عمران علی العالمین(1) خواند، و عرض کرد خدایا، ذلّت فوری این شخص را در این روز، بر من نشان بده، چیزی از نفرین امام(علیه السلام) نگذشت، محمّد رفت تولید مثل کند، عقربی آلت او را گزید در فضله خود غلطید، و درک رفت. (2)
نقل می کند از زمخشری، در کتاب ربیع الابرارش که، معاویه به چهار، نفر نسبت داده می شود 336 نگارنده گوید: اسامی آن چهار نفر را در این صفحه آورده، و ابوسفیان را جزء آن ها ننوشته است، با اینکه او به ظاهر پدر معاویه بود، بنابراین معاویه پنج پدری می شود،(3)
شاید از این جهت است که، در زیارت عاشورا، معاویه را پسر ابوسفیان نخوانده است، ناراحت نشوید، رسم پدر زیاد داری، در دشمنان اهل بیت(علیه السلام) عزیزالوجود نیست، مثلاً عمر و عاص به شش نفر نسبت داده می شود، و از این است که در نهج البلاغه امیرالمؤمنین(علیه السلام)، او را به مادر نسبت می هد، در جايی که می فرماید:
ص: 67
«عَجَباً لِابْنِ النَّابِغَةِ يَزْعُمُ لِأَهْلِ الشَّامِ أَنَ فِيَ دُعَابَة»(1)
و پدر ابن زیاد را، زیاد بن ابیه می خواندند، چون پدر معلوم نداشت، و لذا وقتی از حکیمی از اسم پدر زیاد، سؤال کردند گفت: نمی دانم لکن رسم عرب جاری است بر این که، به حیوانات هم کنیه بدهند، و کنیه الاغ را، ابوزیاد می گویند.
ص: 68
و اما جلد دوّم
روزی عمر به پسرش می گوید: امروز به کسی ملاقات نده، از قضا عبدالرحمن ابی بکر اذن دخول می خواهد، پسر عمر جریان را به پدرش بازگويی می کند، عمر می گوید عبدالرحمن کرم سیاهی است، ولکن از پدرش بهتر است، عبدالله بن عمر با تعجب از بابا می پرسد، از بابایش عبدالرحمن بهتر است؟ عمر می گوید: مادر نباشد تو را، مگر کسی است که در عالم بهتر از پدر عبدالرحمن نباشد، تا آخر مطلب بدگويي های زیادی را، در شش صفحه از عمر نسبت به ابی بکر شارح نقل کرده است 28- 34 .
روایت می کند که امیرالمؤمنین(علیه السلام)، در حیات رسول الله(صلی الله علیه و آله) باکدّیمین، و عرق جبین، هزار غلام آزاد کرد 202 .
شارح گوید: اگر کسی قسم بخورد که، در عرب و عجم کسی شجاعت بیش از مالک اشتر نداشت، مگر استادش علی(علیه السلام)، گناه نکرده است 213.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید من به رسول الله(صلی الله علیه و آله) چطور بودم مالک اشتر بر من چنان بود 214.
ص: 69
و امّا جلد سوم:
شارح بی توفیق با اقرار به این که روایت نصّ در امامت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، باز تأویل می کند 98 محمد بن ابی مخنف گوید: من در سالی که امیرالمؤمنین(علیه السلام) پس از پایان جنگ جمل وارد کوفه شد بالغ شدم، و با پدرم خدمت آن حضرت شرفیاب شدم 106. نگارنده گويد: مقتل ابي مخنف معروف تأليف اين آقا باشد، در غايت اعتبار مي شود، لكن چطوري كه در كتاب تحقيق درباره اربعين ادّعا كرده (ص 76)، اصل مقتل دردست نيست و آن چه هست مجعول مي باشد. العلم عندالله.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) به کوفه آمد ولی در قصر وارد نشد، و به خانه پسر خواهرش تشریف برد 104 و 105.
خوارج می خواستند به بصره فرار کنند، به امیرالمؤمنین(علیه السلام) عرض کردند رئیسشان را زندان کند، فرمود: اگر بخواهم با هر متّهمی این کار بکنم، زندان ها پر می شود، تا خلاف کسی ثابت نشود کاری نمی کنم 129 امیرالمؤمنین(علیه السلام) قاطرش را به کسی سپرد که، در دم مسجد نگاه دارد، تا امام(علیه السلام) از مسجد بیرون بیاید، دو درهم هم در دست گرفت به او بدهد، وقتی از مسجد خارج شد قاطر را بی لجام دید،
آن را به کسی داد که لجامی تهیّه کند از قضا همان لجام اوّلی را خرید آورد، فرمود بنده خدا روزی حلال را بر
ص: 70
خود با صبر نکردن حرام می کند، و از حرام هم بیش از آنچه مقدّر است گیرش نمی آید 160 شرح نزول امیرالمؤمنین(علیه السلام) در مسیر صفّین به کربلا در سه صفحه 169 در راه صفین اهل خراج هدایا، و غذاها، خدمت امیرالمؤمنین(علیه السلام) آوردند، هدایا را به علّت این که وضع ما از وضع شما بهتر است نپذیرفت، مگر این که از خراج حساب کنند، و غذاها را به شرط قیمت گذاری قبول فرمود 204 جانم به فدایت ای امام رئوف، ابوایوب انصاری و عده ای از انصار ، به علّی(علیه السلام) یا مولانا خطاب کردند، چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در روز غدیر من کنت مولاه فعلّی مولاه فرموده بود 208.
عثمان را دو نفرکشتند، (قتیر بن وهب، و سودان بن حُمران) و آن دو تا را، در آن روز غلامان عثمان کشتند، معاویه دیگر از چه کسی خونخواهی می کند 16 اعتراف صریح شارح به این که: در سوره تحریم آیاتی در مذمت عایشه و حفصه نازل شده، و آن دو تا را به دو زن کافر تشبیه کرده که، شوهرهایشان را اذیت می کردند، یکی زن حضرت نوح، و دیگری زن حضرت لوط بودند 66 .
معاویه برای این كه جایگاه لشکر امیرالمؤمنین(علیه السلام) را به دست بیاورد، حیله ای به خرج داد که ، لشکر امام از جایگاه خویش بیرون بروند، و آن این بود که، در تیری نوشتند که، یک بنده خدا شما را نصیحت می کند به این که، معاویه می خواهد فرات را به طرف شما بچرخاند، و شما را غرق کند، هرچه زودتر جایتان را عوض کنید، و این تیر را در کمان
ص: 71
گذاشتند، و به طرف سپاه امیرالمؤمنین(علیه السلام) رها کردند، در نتیجه ترس به دل آن ها افتاد، امیرالمؤمنین(علیه السلام) هرچه فرمود این نقشه است، و معاویه چنین قدرتی را ندارد، قشونش گوش ندادند، همین که این ها حرکت کردند، لشکر معاویه جای آنان را متصرّف شدند.
در زمان بنی امیه از کثرت تقیّه، کسی جرئت نقل حدیثی در مناقب علی(علیه السلام) نداشت، حتی اگر شخصی می خواست در حلال و حرام، از آن حضرت چیزی روایت کند، نمی توانست که، کلمه مبارکه علی را بر زبان جاری کند، می گفت ابو زینب این طور نقل کرد، عطا گوید عبداله بن شدّاد می گفت راضیم اجازه بدهند، یک روز تا شب در فضائل امیرالمؤمنین(علیه السلام) حدیث نقل کنم، سپس گردنم را بزنند، شارح گويد:استادم ابوجعفر می گفت: فضائل علی(علیه السلام) در شهرت و استفاضه، و کثرت
نقل، بی نهایت اگر نبود، با آن طور حکومتی که بنی امیّه داشتند، حتی یک حدیث هم نقل نمی شد، اگر عنایت خاصّه رب العالمین، بر بنده صالحش علی(علیه السلام) شامل نمی شد، اثری از فضائل و مناقب او باقی نمی ماند، مگر نمی بینی که رئیس دهی اگر بر کسی غضب کند، چطور ذکرش فراموش شده، و در عین این که از اَحیاء است جزء اموات می شود 73 نگارنده گوید: مرحوم مظفّر رضوان الله علیه، در جلد اول دلائل الصدق، راجع به این موضوع بحث خوبی کرده است، اگر حال دیدن همه آن را ندارید، لااقل خلاصه مهمّ آن را در جلد سوم اصل تهاویل الربیع، در بخش استطراف دلائل الصدق، (ص285) مطالعه کنید.
ص: 72
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در قضاوتی بر شریح قاضی ایراد گرفت، و فرمود دو ماه تو را به بانقیا (یکی از شهرک های کوفه) تبعید می کنم که، بروی بین یهود آنجا قضاوت کنی، این مهمّ به جهت شهادت آن حضرت، با دست خودش انجام نگرفت، الحمدلله با دست مختار رضوان الله تعالی علیه انجام شد 79 معلوم می شود دست مختار را به جای دست خودشان تنزیل فرموده اند، اگر می خواهید حقیقت مختار را خوب بشناسید، مقاله حقیر را که، اواخر جلد اول گزیده تهاویل الربیع آمده، مطالعه کنید. (179)
در روایات صحاح آمده که، از سال تولد امیرالمؤمنین(علیه السلام) مقدمات رسالت پیغمبر(صلی الله علیه و آله) شروع شد، که ده سال قبل از بعثت صدای ملک را می شنید، ولی او را نمی دید، و نوری را مشاهده می کرد، ولي خطابی از طرف آن نمی رسید، در حین شروع این کار بود که، وصیّ اش پا به دنیا گذاشت، و حضرت ختمي مرتبت آن سال را سال خیر و برکت نامگذاری فرمود. 114 و 115.
شارح در شرح فرمایش امیرالمؤمنین(علیه السلام): و سبقت الی الایمان و الهجر، (خطبه 57) دغدغه می کند، و هجرت ابی بکر را مقدم بر هجرت آن حضرت می داند، و فرمایش امام(علیه السلام) را توجیه خوبی نمی کند، چطوری که مؤلف کامل بهائی قدس سره تذکر داده، هجرت مطلوب پیش خدا، طبق نصّ آیه کریمه: و من یخرج من بیته مهاجراً الی الله و
ص: 73
رسوله نساء 101، هجرت الی الله و الی الرسول، و از ابوبکر در هجرت اگر غرض دیگری نداشته باشد، هجرت مع الرسول، نه الی الرسول، و علاوه او قبل از پیغمبر(صلی الله علیه و آله) وارد مدینه شد، پس پیغمبر(صلی الله علیه و آله) به طرف او هجرت کرد، نه ابوبکر بطرف پیغمبر(صلی الله علیه و آله) کامل ص 324 پس بحول الله کلام کلام
الله الناطق، علی(علیه السلام) کاشف الاسرار و الحقایق، ثابت شد که او اوّل من هاجر الی الرسول(صلی الله علیه و آله) است.
و امّا جلد پنجم
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در روز هفتم ماه صفر سال 37، که چند روز از جبهه گیری جنگ صفین می گذشت، خواستار شد کسی قرآنی را که، دست امام(علیه السلام) بود، ببرد پیش لشکر معاویه، و آنان را به عمل کردن به دستور قرآن، و حکم بودن آن، بخواند، جوانی به نام سعید، رضوان الله تعالی علیه، حاضر شد که، این مهمّ را انجاز کند، وقتی ابلاغ رسالت کرد، بنده خدا را شهید کردند، پس امیرالمؤمنین(علیه السلام) به عبدالله بن بدیل، فرمانده میمنه لشکرش، دستور حمله داد 196. نگارنده گويد: در آخرهاي جنگ صفين حدود يك سال از شهادت مرحوم سعيد گذشته بود، وقتي كه لشگر معاويه نزديك بود كه به ته برسد، مسئله حكم بودن قرآن را عمر و عاص عنوان كرده، و اشعث بي دين در لشگر اميرالمؤمنين(علیه السلام) از عمر و عاص جانبداري كرد، در نتيجه شكست جبران ناپذير نصيب اميرالمؤمنين(علیه السلام) شد، و حضرتش به شهادت رسيد.
ص: 74
در جنگ صفین شمر جزء سربازان امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، پناه به خدا وقتی توفیق از او گرفته شد، پس از 23 سال، روی سینه فرزند امیرالمؤمنین(علیه السلام) می
نشیند، و سر مطهر امام حسین(علیه السلام) را از پشت می برد، و در مقابل سؤال پسر پیغمبر(صلی الله علیه و آله) که، چرا مرا می کشید شعار بغضاً لابیک سر می دهد، اللّهم اجعل عواقب امورنا خیراً 213.
ابو ایوب نامی از سربازان امیرالمؤمنین(علیه السلام)، طرف خود از اهل شام را طوری گردن زد، سر از بدن جدا، ولی تا اسب او را به لشکرگاه خویش نرسانید نیفتاد، در مقابل تعجب علی(علیه السلام) عرض کرد: این ضرب شست را، از امام عزیزم یاد گرفته ام 214.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مکرر فرمودند: لعن الله من تخلّف عن جیش اسامه 52 فرمایش یکی از نوه های امام حسن مجتبی(علیه السلام):
اتموت البتول و نرضی
ما هکذا يصنع البنون الکرام 50
پس از شهادت محمد بن ابی بکر، و مالک اشتر، نامه هايی که امیرالمؤمنین(علیه السلام) به محمد نوشته بود، و هکذا عهد نامه مالک اشتر، به دست معاویه افتاد، در سیاست خود از آن ها استفاده کرد، علی(علیه السلام) از افتادن عهد نامه به دست دشمن خیلی ناراحت شد،
ص: 75
وخلفای بنی امیه آن ها را در خزائن خود نگاه می داشتند، عمر بن عبدالعزیز در زمان خود حقیقت را آشکار کرد، معاویه از خواندن نامه امام به محمد بن ابی بکر، خیلی تعجب می کرد، ولیدبن عقبه گفت دستور بده این نامه ها را پاره کنند، زیرا که اگر مردم بدانند این ها دستورات علی(علیه السلام) است، و تو از آن ها استفاده می کنی، کسر شأن به تو می شود، گفت وای به تو می گوئی من مثل این علم را از بین ببرم، نه نمی کنم اگر کسی دید نامه ها را، می گویم ابوبکر به فرزندش محمد نوشته است 72 و 73.
معاویه کسی را برای زهر خوراندن به مالک اشتر معیّن کرد، پس از فراهم کردن مقدمات، و یقین به حصول مطلب، به مردم نافهم شام گفت: بیايید بر مالک نفرین کنیم که، او بمیرد زیرا که خیلی طرفداری از علی(علیه السلام) می کند، وقتی آن جرثومه تقوی، و عاقل مرد زمان، به درجه شهادت رسید، به مردم گفت نفرین شما اثر گذاشت و مالک مرد 76.
معاویه با شنیدن خبر قتل محمد پسر ابوبکر، از فرط شادی در بالای منبر اذان گفت، و مردم شام بیش از حدّ خوشحالی کردند، وقتی در خدمت امیرالمؤمنین(علیه السلام)
عرض کردند: تا حال من این اندازه خوشحالی ندیده بودم که، در شهادت محمد در شام دیدم، امام فرمود چند مقابل خوشحالی آنان در شهادت محمّد، ما غمناک هستیم 91.
ص: 76
وقتی آن مردک چاپلوس، برای خوش آیند معاویه، در مقابل سؤال او از کجا می آيی، گفت جئتک من عند اعیی الناس، یعنی از پیش کسی دارم می آیم که، حرف زدن بلد نیست، مقصودش آقا امیرالمؤمنین(علیه السلام) بود، معاویه گفت ای فرزند زن بد بو، درباره علی(علیه السلام) این حرف را می زنی که، در قریش استاد فصاحت غیر او کسی دیگری هم هست؟ 279
و امّا جلد هفتم
شارح گوید:این خطبه (90) را نضربن کنانه (جدّ سیزدهم رسول خدا(صلی الله علیه و آله)) که معروف به فصاحت بود، اگر بشنود گوید علی عزیزم، من از تو هستم، نه این که تو از من باشی(1)
و ابراهیم خلیل الرحمن با شنیدن آن، چشمش روشن شده، و گوید معالم توحید را که من محکم کرده بودم، از بین نرفت، و فرزندم در جاهلیّت عرب، مطالبی از توحید را ابداع کرد که، من در جاهلیّت نبط نکرده بودم، و اگر ارسطو بشنود قلبش خاشع
شده، و موهایش سیخ شده، و فکرش مضطرب می شود، و به نفهم گری خویش اقرار می کند، و از عقیده غلط خویش، (خداوند جزئیات را نمی داند) بر می گردد، خلاصه من شارح کلامی را نمی شناسم که، شبیه این بیان علی(علیه السلام) باشد، جز کلام خالق، گویا علی(علیه السلام) با این خطبه اش، آیه و عنده مفاتح الغیب لایعلمها الّا هو را تفسیر می کند. هر وقت
ص: 77
امیرالمؤمنین(علیه السلام) غضب می کرد می فرمود انا ابوالحسن دیگران از شنیدن این کلمه حساب می بردند 40 .
وقتی که حکومت بني امیه منقرض شد، عبدالله بن مروان بن محمد، به بلاد نوبه فرار کرد، شاه آنجا از ایشان خوب پذیرايی کرد، روزی سؤال کرد چرا شما عرق خوردید، در حالی که در شریعت شما حرام است، گفت غلامان ما این کار را کردند، پرسید چرا زراعت مردم را در زیر پایتان له کردید، گفت کارمردان ما از روی جهل و نادانی مرتکب آن شدند، سؤال کرد پس چرا از ابریشم و طلا استفاده کردید که، دین تان آن را اجازه نمی داد، گفت نویسندگان دیوان ما، طبق رسم سابق قبل از اسلامشان این خلاف را مرتکب شدند، و ما راضی نبودیم، گفت این طور نیست خودتان این خلاف ها را انجام دادید، خداوند ملک را از شما گرفت، در نتیجه اعمالِ زشتتان ذلیل شدید و بیش از این
هم خواهید شد، می ترسم که در گرفتاری هایتان ما هم بهره مند شویم، سه روز مهمانی بس است، از زمین ما بیرون روید.163
از سطوت مسلمین دولت های دوردست هم، مثل چین و هند می ترسیدند، چون می شنیدند که آن ها مؤیَّد به نیروی آسمانی هستند که، در حال هیجان شدید آب دجله، از آن عبور کردند، ایرانی ها هرچه به آن ها تیراندازی کردند مؤثر نشد 177 این خطبه (108) اگر بر منکر بعث و نشور درجه یک خوانده شود از عقیده فاسد خویش برمی گردد
ص: 78
بعد از کلام الله و رسوله کلمات دیگران در مقابل آن نسبت سنگ های سیاه دارد در مقابل ستارگان درخشان 202.
جنایت بیست ساله بابک خرم دین فقط در خطّه آذربایجان و ظلم بخت نصّر درباره یهود و شام و بیت المقدس جلوه کرد ولکن تعدّی های مغول در کل جهان تاریکی ایجاد کرد مخفی نماند که شارح جریان مغول را که در زمان او این بلا به اهل عالم نازل شده است مفصلاً نوشته است هر کس طالب باشد می تواند از این صفحه شروع کند به مطالعه 218.
و امّا جلد نهم
خداوند بر جمیع ظالمین آل محمّد(صلی الله علیه و آله) لعنت کند، عثمان سر ظهر امیرالمؤمنین(علیه السلام) را پیش خود می خواند، و حضرتش را مجبور می کند که، از بیت المال برای خودش هر چقدر می خواهد بردارد، آن امام همام به دلیل صحیح نبودن این بذل و بخشش نمی پذیرد، عثمان با حربه ای که در دست داشت هر چه قدر دلش می خواهد به حجت خدا می زند، پس امام(علیه السلام) لباس به خود می پیچد و از کاخ او خارج می شود 16.
شارح پس از نقل 24 حدیث در فضائل امیرالمؤمنین(علیه السلام) در 9 صفحه، در آخر می نویسد مقصود از نوشتن این فضائل این است که، علی(علیه السلام) با داشتن این فضائل، اگر به آسمان
ص: 79
رود و به انبیاء(علیه السلام) و ملائکه افتخار کند، جای دارد، تازه اصلاً فخر فروشی در فرمایشات آن حضرت دیده نمی شود، بلکه من باب امر به معروف و نهی از منکر است که، در حق او بندگان خدا انحراف نروند، و دیگران را بر او مقدم ندارند که، خداوند از آن نهی فرموده است که، می فرماید: افمن یهدی الی الحق احق ان یتّبع امن لا یهدی الا ان یُهدی فما لکم کیف تحکمون، و مولا با این حرف هایشان شکر نعمت حضرت حق را بجای می آورد، و در واقع آه مظلوم، و تنفّس مهموم است، و امثال عمرها که
نسبت فخر فروشی به حضرتش می دهند، دور از حقیقت حرف می زنند 174. بیچاره شارح در عبارت خود به حضرت عیسی(علیه السلام) نسبت شرب خمر می دهد (علی انه اکل اللحم و شرب الخمر) و تعریفی را که امیرالمؤمنین(علیه السلام) در زهد حضرت داوود و حضرت عیسی(علیه السلام) دارد حمل بر اکثر اوقات زندگی شان کرده که خلاف ظاهر است 231.
شارح از استاد خویش نقیب می پرسد، مقصود امیرالمؤمنین(علیه السلام) از قومی که حسدش کردند، آیا قوم سقیفه است، یا قوم شورای عمری، گفت البته که قوم سقیفه منظور است، گفتم که دلم اجازه نمی دهد که به اصحاب رسول الله(صلی الله علیه و آله)، خلاف دستور رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نسبت دهم، گفت من هم دلم اجازه نمی دهد که، به رسول الله(صلی الله علیه و آله) اهمال کاری نسبت بدهم در امر امامت، زیرا که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به عقیده همه صاحبان ادیان، حتی فلاسفه، اعقل ناس بوده، حضرتش هیچوقت نشد مدینه را حتی برای مدت کمی که، بیرون می رفت بدون تعیین نایب رها کند، چطور می شود که با علم به کینه اعراب و انتقام
ص: 80
جويی آنان، و حقد و حسدهایشان که نسبت به امیرالمؤمین(علیه السلام)، و سایر اهل بیت پیغمبر(صلی الله علیه و آله) داشتند، در سفر آخرتی اش برای خود وصی و خلیفه تعیین نکند، و دین و قرآن و خانواده اش را، بدون تعیین امام، بی سرپرست بگذارد،
سبحانک هذا بهتان عظیم، این بحث در چهار صفحه آمده، تعجب است از شارح بر خلاف عادتش که حرف های صحیح را معمولاً تأویل می کند، در این بحث، راه تأویل را نگرفت 248.
ابن عباس می گوید: قبل از شروع جنگ جمل، امیرالمؤمنین(علیه السلام) مرا پیش طلحه و زبیر فرستاد، و قرآنِ بازی که باد ورق های آن را به هم می زد به من داد، و فرمود به آن ها بگو بیائید این قرآن بین من و شما حکم کند، چه از من می خواهید؟ گفتند دلمان ملک می خواهد، مردی از اهل بصره، پیش طلحه و زبیر آمد، و گفت شما از صحابه پیغمبر(صلی الله علیه و آله) هستید، بفرمايید ببینم آیا از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دستوری بر شما رسیده که این جنگ را راه بیندازید، یا نظر شخصی شما این را تقاضا می کند، طلحه سرش را پايین انداخت و ساکت شد، ولی زبیر گفت وای به تو به ما رسیده که، اینجا دراهم زیادی است آمده ایم از آن ها بهره مند شویم. 317 طلحه و زبیر پس از ورود به بصره، سر امام جماعت بودن دعوا می کردند، زیرا که در صورت پیروزی، امام جماعتی امروز ملاک خلافتی آینده است، عایشه خانم برای خواباندن غائله، امام جماعتی را بین دو پسر آن دو قرار داد. (عبدالله بن زبیر و محمد بن طلحه) 322.
ص: 81
و امّا جلد دهم
از فرمایش امیرالمؤمنین(علیه السلام) در خطبه همام: و ان بُغی علیه صبر حتی یکون الله هو الذی ینتقم له 149 استفاده می شود که، مؤمن اگر مظلوم شد صبر کند، تا خداوند انتقام او را بگیرد، پرواضح است که رب العالمین به کیفیت انتقام، حتماً از بنده اش واردتر است، در جامع السعادات در این مورد خوب بحث کرده، در جلد چهارم تهاویل الربیع استطراف شده است، به آنجا رجوع شود.جلد اول جامع السعادات 291. نقیب در 9 صفحه، در این که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با امیرالمؤمنین(علیه السلام) در کمالات و گرفتاری ها برابر هستند، و فارق فقط نداشتن نبوت در علی(علیه السلام) است، بررسی تاریخی و قرآنی خوبی کرده است، 214.
نقیب در بیان عقیده در خصوص شیخین از شارح تقیّه می کند، و حاقّ مطلب را با ذکر آیات قرآنی درباره منافقین، کاملاً بیان کرده است، و از ترس شارح فقط اسم آنان را ذکر نکرده است 222.
بنابراین شکّ در معتزلی بودن شارح، و احتمال تشیّع درباره او دادن، از کمی اطلاع است، در خصوص روایات ناصّه غدیره، وقتی از سند مأیوس می شود، وسوسه در دلالت می کند، کسانی که مجلدات اولیّه شرح نهج البلاغه را مطالعه کنند، این مطلب برایشان واضح می شود، برای نمونه به صفحه 60 جلد دوم و جلد دهم صفحه 226 رجوع شود،
ص: 82
مگر و قدّم المفضول علی الافضل لمصلحة اقتضاها التکلیف، در خطبه کتاب کم نیشی است؟
روزی شارح از نقیب سؤال می کند، اینکه مردم این همه عشق به علی(علیه السلام) می ورزند برای چیست، تمنّا دارم بدون چنگ زدن به شجاعت و علم و فصاحت آن حضرت جواب بدهید، زیرا که این را می دانم که، خداوند این بنده اش به خیلی از کمالات مخصوص کرده است، نقیب خندید پس از بیان مقدمه ای گفت: انسان به طبعه طرفدار مظلوم است، لذا آدم غرق شده را نجات می دهد، بدون در نظر گرفتن عقیده و مذهب و سایر خصوصیات آن، سعی می کند آن غریق ناشناخته را نجات بدهد، چطوری که اگر خودش غرق می شد، با تمام سعی اش به فکر نجات خویش بود شخصیّتی مثل علی(علیه السلام) با داشتن آن همه کمالات، فزون از حدّ در دست افراد پست فطرت، و رذل که، او را محتاج خود کردند، و فامیلش را در زندان ها انداختند، اهل و عیالش را به اسارت بردند، و خودش را در محراب کشتند، در حالی که او و خانواده اش از هر جهت اشرف ناس بودند، با داشتن این همه کمالات، آن همه محرومیت ها دیدند، آیا انسان های صحیح الفطر به چینین شخصیّت، و شخصیت ها، عشق نورزند؟ پس چه کنند، پس شارح از نقیب درباره شیوخ ثلاثه می پرسد جواب می شنود، و از معاویه سؤال می کند، درباره او بدون ترس اظهار می کند که، از اهل جهنّم است نه تنها به مخالفتش با
علی(علیه السلام) بلکه برای کفر باطنیش در آخر بحث نقیب عصبانی شده می گوید: من تابع نصّ هستم و شما نصّ را قبول
ص: 83
ندارید، و اگر بنا باشد هر چیزی را تأویل کنید، لا اله الا الله و محمّد رسول الله هم قابل تأویل می شود 223- 227 از جمله علل غضب مردم بر عثمان، یکی هم ابقاي معاویه به حکومت شام بود، پس سخت در اشتباه اند کسانی که، می گویند چرا امیرالمؤمنین(علیه السلام) برای مدّتی با معاویه کنار نیامد 232.
معاویه پس از رسیدن نامه مروان راجع به قتل عثمان، به صنادید بنی امیه، و به طلحه و زبیر نامه نوشت، و همه را به قیام بر علیه امیرالمؤمنین(علیه السلام) به بهانه گرفتن خون عثمان تحریک کرد، و در نامه زبیر هندوانه زیر بغل او گذاشت، و گفت تو شخصیّتی هستی که تو را عمر، از هیئت شش نفری شورا قرار داد 235- 247 به قول مرحوم مجلسی، این تعیین عمر آنان را به مخالفت بر امیرالمؤمنین(علیه السلام) واداشت، و فکر کردند که واقعاً لنگه امیرالمؤمنین(علیه السلام) هستند، امان از شرالوسواس الخناس.
و امّا جلد یازدهم
عمر نگذاشت کسی از بزرگان مهاجر و انصار از مدینه بیرون برود، و اجازه نداد کسی با هیچکدام از آنان انس بگیرد، این سیاست سبب بقاي حکومت او شد که، نکند آنان با تماس با مردم، روزی در اطرافشان وقتی کسانی را دیدند، به فکر ریاست بیفتند، در نتیجه قدرت حکومت او کم شود، اما پس از زخمی شدن به وسیله ابولؤلؤ، وقتی قدرت بعدی را بین 6 نفر قرار داد، هرکدام از آنها خودشان را یلی فکر کردند، صفحه 11.
ص: 84
نگارنده گويد: سیره تقسیم بیت المال با سوابق را که، جلوتر عمر و ابوبکر تأسیس کرده بودند، وقتی امیرالمؤمنین(علیه السلام) سیره پیغمبر(صلی الله علیه و آله) در تقسیم بالسّویه را راه انداخت، امثال طلحه و زبیر که خودشان را شخصی حساب کردند (به جهت بودنشان در شورای شش نفری،) منشاء اختلافات بعدی شد، تا جايی که حتی معاویه های کافر به فکر خلیفه المسلمین بودن افتادند، در نتيجه نوبه به خلفای اموی، و عباسی، رسید که، داریم می بینیم اسلام ناب محمّدی چه تغییراتی به خود ندید، و تا حضرت بقیّه الله ظهور نکند کش خواهد داشت، و از اینکه عمر مانع شد مردم با بزرگان مهاجر و انصار تماس بگیرند، سبب مشهور شدن او به زهد و عدالت شد، و الّا زهد، و عدالت، با کارهايی که او در زمان حکومت خود، و زمان حکومت ابوبکر انجام داد، قابل توجیه نیست، خدا همه ما را از زهد و عدالت واقعی بهره مند کند انشاءالله.
در دوران حکومت عبدالملک بن مروان که، حجاج بن یوسف والی شد به شیعه خیلی سخت گذشت، جدّ اصمعی در پیش حجاج داد زد و گفت: ایها الامیر، پدر و مادرم برمن ظلم کرده اند که، اسم مرا علی گذاشته اند، بی بضاعت هستم و به صله امیر احتیاج دارم، حجاج خنده اش گرفت و گفت: به چیز لطیفی چنگ زدی، و به چیز خوبی توسل کردی، فرمانداری فلان شهر را به تو واگذار کردم 46 مأمون کسی را والی کوفه قرار داد، اهل کوفه به شکایت از والی پیش مأمون رفتند، مأمون گفت از قضا او از همه والی های ما عادلتر است، و بیش از دیگران مدارا می کند، یکی از حاضرین گفت خلیفه عدالتش از
ص: 85
همه بیشتر است، و عدالت او تقاضا می کند که، برای اینکه شهرهای دیگر هم از عدالت او بهره مند شوند، به شهرهای دیگر هم والی قرار دهد، کوفه سه سال برایش کافی است، مأمون خندید و دستور عزل صادر کرد 99.
در شرح خطبه 216 که، امیرالمؤمنین(علیه السلام) بیان خیلی لطیفي در حقیقت مرگ، و گرفتاری های بعد از آن دارد که، انسان با مطالعه آن موهایش سیخ می شود، شارح می گوید تعجّب من تمام شدنی نیست، از مردی (امیرالمؤمنین)که در جنگ و جهاد، خطبه ای را ایراد می کند که، شنونده آن فکر می کند که، گوینده این کلام طبع شیرها و یوزپلنگ ها را دارد، و وقتی که موعظه می کند شنونده خیال می کند که، خطیب یکی از
رهبانان است، گاهی به صورت سقراط یونانی، و گاهی به صورت عیسی بن مریم الهی است، قسم به آنچه همه امّت ها به آن قسم می خورند، پنجاه سال است این خطبه را می خوانم، و بیش از هزار مرتبه خوانده ام، در هر دفعه از خوف و موعظه، چیز تازه ای درک کرده ام که جلوتر مُدرِک آن نبودم 153.
شارح درباره آیه شریفه: ما غرّک بربک الکریم، گوید: چطوری که دیگران هم گفته اند که، کسی را نرسد که گوید غرّنی کرمک، زیرا که مجموعه صفت هايی که در آیه آمده، در حکم یک صفت است، معنا این می شود که، چه چیز تو را مغرور کرده، بر خدايی که،
ص: 86
اگر بخواهد تو را به صورت میمون، یا خوک، یا به صورت سایر حیوانات وحشی مسخ می کند 240.
و امّا جلد دوازدهم
جاحظ در کتاب البیان والتبین گوید: عمر خطبه های طولانی ندارد، فقط صاحب خطبه های طولانی علی بن ابی طالب(علیه السلام) است 108
عمر هیچ عجمی بالغ را اجازه ورود به مدینه نمی داد، تا مغیره از کوفه نوشت که، پسری از عجم هست که، هنر زیاد دارد که، به درد مردم می خورد، اجازه می خواهد وارد مدینه
شود، نقاشی، و آهنگری، و نجّاری، خوب بلد است اجازه داد، ابولؤلؤ وارد مدینه شد الحمدلله.
و امّا جلد سیزدهم
نون در لنعلم من یتبع الرسول، نون جمع است نه عظمت، ای تکونوا کلکّم مشارکین لی فی العلم بذلک 129 اسکافی گوید اگر فضائل امیرالمؤمنین(علیه السلام)، در شهرت مثل قبله بودن کعبه نبود، در مقابل فعالیت های فراعنه چیزی به ما نمی رسید، باز اسکافی می گوید اگر گفته تو جاحظ درست باشد که، اول من آمن بالله بودن ابوبکر سبب خلافت او شد، چرا پس خود ابوبکر در روز سقیفه، این را ادعاء نکرد، و چرا عمر خلافت ابوبکر را
ص: 87
فلته خواند 224 نگارنده گوید از صفحه 215-295، شارح مناظره ای بین ابوعثمان جاحظ که، کتابی نوشت به نام کتاب العثمانیه، در اینکه ایمان ابوبکر افضل از ایمان امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، زیرا که او در سنّ چهل سالگی اسلام آورد، ولی امیرالمؤمنین(علیه السلام) بلوغ نرسیده ایمان آورد، و صغر سنّ خلاف کمال است،(1)
از باب اللهم اشغل الظالمین بالظالمین، و ابوجعفر اسکافی معتزلی، کتابی نوشت به نام نقض العثمانیه، در ردّ کتاب جاحظ، چطوری که در پاورقی ص 219 آمده است، اسکافی معتزلی است، و به سال 240 درگذشته است، کم کم بحث از افضل بودن ایمان کدام
یک، کشید به افضل بودن کدام یک از این دو نفر از دیگری، ابن ابی الحدید در هشتاد صفحه این بحث را آورده، مطالب حسّاسی دارد، در جلد سوم تهاویل الربیع صفحه 113، به بعد یک قسمت مهم آن را می توانید ببینید، در ضمن اسکافی به جاحظ، در استدلالش به آیه آغاز می گوید: مطاعن شیعه را به خود متوجه کرده است، (264) لکن حق مطلب را باید و شاید نگفته است، که امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام)، اوّلی در روایت 27 بحار ص 323، و دوّمی در حدیث صفحه 231 جلد 30 بحار، از جمع بین دو آیه از سوره توبه، (آیه 40 با آیه 25 و 26) مطلب خیلی لطیفی، بر ضرر کسانی که آیه غار را دلیل خلافت ابوبکر گرفته اند، بیان فرموده اند. و آيه آغاز را دليل كفر يار غار گرفته اند، به اين دو آدرس مراجعه شود كه استدلال لطيفي است، خدايا اگر اهل بيت(علیه السلام) را براي ملت ها رهنما قرار نداده بودي، مردم در جهالت هميشه مي ماندند، خانه احساست آباد باد.
ص: 88
کفّار قریش در شب هجرت پیغمبر(صلی الله علیه و آله)، به خیال اینکه پیغمبر(صلی الله علیه و آله) است که در رختخوابش خوابیده، آنقدر بر بدن امیرالمؤمنین(علیه السلام) سنگ زدند، صبح دیدند که امام(علیه السلام) مشرف بر مرگ شده است 305 نگارنده گوید در بعضی از روایات هم آمده، به حضرتش کتک مفصلی هم زدند، و پس از آن در اطاقی انداختند، و قفل زدند، و کلیدش را به یک پیرزنی دادند، پس از رفتن دشمنانش،
امیرالمؤمنین(علیه السلام) سه دفعه کلمه یا علی بشنوند، در اوّلی درد بدنش آرام گیرد، در دوّمی در باز شود، و در سومی آن حضرت بیرون رود، در حاليكه دربان (پیرزن) بیرون در نشسته بود، با این همه زجر و اذیّت، جاي ندارد كه یک عده مغرض بگویند علی(علیه السلام) که جان سالم به دربرد، بلی پس از این همه زحمت، چرا کامل بهائی هم از مرحوم سید مرتضی نقل می کند که، علی(علیه السلام) در آن شب وقتی با کفّار درگیر شد، می زد و می خورد، تا از دست آن ها خلاصی یافت ص 391.
و امّا جلد چهاردهم
1- حارثه بن سراقه در جنگ بدر شهید شد، مشرکین از خونش هم خوردند، خبر به مادر و خواهرش رسید، مادرش گریه نکرد، و منتظر تشریف آوردن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شد، اگر پیغمبر(صلی الله علیه و آله) بفرماید در بهشت است گریه نخواهم کرد، و اگر در جهنم باشد گریه می کنم چه گریه ای، وقتی شنید که در فردوس اعلی جای دارد گریه نکرد، و این مادر و خواهر از برکت عنایت خاصّه رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، از همه خوشحال تر و چشم روشن تر بودند 147.
ص: 89
2- ابولهب به وسیله مرض عدسه که، مثل طاعون مرض مُسری بود نعوذ بالله سقط شد، از ترس سرایت مرض، فرزندانش نتوانستند دفن کنند، تا بدن بو برداشت، عوض
غسل از دور آب پاشیدند، و به زحمت زيادي بدن او را بالای مکه بردند، و عوض دفن، سنگ ها را به رویش انداختند 182.
نقیب به شارح گوید: فرض کنید فدک ملک شخصی حضرت فاطمه(علیها السلام) نبود، آیا جا نداشت وقتی او خواستکار آن شد، ابوبکر و عمر از مردم بخواهند، و بگویند دختر پیغمبرتان دوست دارد فدک از آن او باشد، بیاييد شما مسلمانان به احترام پیغمبرتان، دختر او را خوشحال کنید، چطوری که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از مردم خواست، شوهر دخترش زینب را آزاد کردند، و فدای او را که گردنبندی از یادگارهای خانم خدیجه(علیها السلام) بود، مسلمانان به او هدیه کردند، مقام فاطمه(علیها السلام) سیده نساء العالمین که، بالاتر از مقام زینب بود 190.
شارح به نقیب خبر هدر کردن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در روز فتح مکه، خون هبّار بن الاسود را که، دخترش زینب را ترسانیده بود که، سقط جنین کرد، می خواند، نقیب گوید اگر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) زنده بود، هدر می کرد خون کسی را که، فاطمه(علیها السلام) را ترسانید تا محسن اش را سقط کرد، شارح دوباره می پرسد، این حرف را از شما نقل کنم نقیب تقیّه می کند، و می گوید این را نقل نکن، و ضدّش را هم نقل کن 193.
ص: 90
در اُحد طلحه بن ابی طلحه برای نجات دادن جان خویش، از دست اسدالله امیرالمؤمنین(علیه السلام)، کشف عورت خویش کرد 235 نگارنده گوید او استاد این دانشکده بود، و عمر و عاص در جنگ صفین، از او تقلید کرد، و شخص سوم در تاریخ هم آمده است، در جايی از اصل تهاویل الربیع نقل شده است، فعلاً اسم شخص سوم یادم نیست، هر که بود او هم شاگرد طلحه بن ابی طلحه، صاحب لواء المشرکین در جنگ احد است.
و امّا جلد پانزدهم
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نامه اش به معاویه می نویسد: تذکر می دهم چیزی را که فراموش نکرده ای، و آن اینکه در روز بدر برادرت حنظله را کشتم، و بدنش را به چاه بدر انداختم، و برادر دیگرت عمرو را اسیر گرفتم، و گردنش را با طناب بستم، و تو را هم قصد کردم لکن فرار کردی، اگر نبود که فرارکننده را تعقیب نمی کنم، تو را هم مثل دو برادرت می کردم 84 بلكه بالاتر شارح از نقیب می پرسد معاویه هم در بدر با مشرکین بود؟ گفت بلی لکن فرار کرد تا مکّه، و دو ماه معالجه کرد تا زخم پاهایش بهتر شد، نقیب اضافه کرد و گفت از بدر فرار کرد کسی که بالاتر از اینها بود، و آن عمرو بن عبدوّد بود، که وقتی به مکّه رسید مشرف به مرگ بود، و لذا در جنگ اُحد نتوانست
شرکت کند، در جنگ خندق آمد، و کشت او را کسی که قاتل پهلوانان بود، (علی(علیه السلام) تدارک کرد در
ص: 91
خندق، آن را که در بدر از دستش در رفته بود 85 )(1)
نقیب دوباره اضافه کرد و گفت: مگر نشنیده ای حرف اعمش را، وقتی کسی از او سؤال کرد آیا معاویه در بدر شرکت کرد، (آن روز کسانی که جنگ بدر دیده بودند افتخار می کردند،) سائل گویامی خواهد بداند که، معاویه هم در جنگ بدر جزء مسلمین بود ، تا این افتخار شامل حال او هم باشد) مرحوم اعمش در جواب فرمود، بلی لکن از این طرف 86.
نقیب گوید: معاویه با اغواي عمروعاص در نامه ها، و یا به وسیله افرادي كه به در خدمت امام علی(علیه السلام) می فرستاد، هی فضائل و تعریف ابوبکر و عمر را پیش می کشید، و در این امر اصرار می کرد، تا علی(علیه السلام) را عصبانی کند، آنیکه در دل نسبت به آن دو، و احیاناً نسبت به عثمان دارد اظهار کند، این امر سبب بشود، مضافاً بر اینکه اهل شام را بیش از پیش به علی(علیه السلام) بدبین کند، لشکر عراق را هم که لشکر علی(علیه السلام) به حساب می آیند، از امیرالمؤمنین(علیه السلام) برنجاند، و بگوید این امام شماست، ببینید چقدر توهین به ابوبکر و عمر کرده است، و چطور آن دو نفر را غاصب می داند، چون لشگر عراق امامت ابوبکر و عمر را اعتقاد داشتند فقط عدّه
قلیلی از شیعه متوجّه حقیقت امر بودند که، آن دو نفر جدّاً غاصب هستند، لکن معاویه علی(علیه السلام) را نشناخته، و نمی داند که آن حضرت حواسش جمع، و خیلی آگاه است، و می داند غرض دشمن را، لذا جواب نامه و فرستاده ها
ص: 92
را جوری می داد، معاویه ها نمی توانستند آن نامه را پیراهن جدید عثمان درست کنند 184.
عبدالقاهر گوید: نگاه کن به سوره نساء، فواصلش همه نصب است، و سوره بعدی (مائده) در آن اصلاً فاصله نصب نیست، اگر این دو سوره را به هم قاطی کنی قاطی نمی شود 146 ابن عباس گوید اوّلين ذلّتی که بر عرب داخل شد، با مرگ امام حسن(علیه السلام) بود 10 سفیان بن ابی لیلی وقتی از صلح امام حسن(علیه السلام) اظهار ناراحتی می کند، امام حسن(علیه السلام) می فرماید: مژده باد بر تو ای سفیان، تا امام حق از آل محمّد(صلی الله علیه و آله) ظاهر نشود، دنیا پذیرای هر دو از خوب و بد را خواهد بود 45 در بخشی از وصیّت امیرالمؤمنین(علیه السلام) بر امام حسن(علیه السلام) آمده، مبادا حرف های خنده آور، را ولو از دیگران نقل کنی، به زبان بیاوری 121 شارح درباره کمالات امیرالمؤمنین(علیه السلام) گوید: پاک و منزّه است خدايی که بر این مرد این همه مزایا نفسیّه، و خصایص شریفه، مرحمت کرده است 146 ابوسفیان پا به قبر حضرت حمزه زد و گفت دینی را که برای به دست آوردن آن به همدیگر شمشیر کشیدیم،
اکنون به دست بچه های ما افتاده، دارند با آن بازی می کنند 136 معاویه در زمانی که زیاد بن ابیه را هنوز استحمار نکرده بود، در نامه تهدید آوری که به او نوشت، او را فرزند سمیّه خواند، کنایه از اینکه پدر معلومی ندارد، زیاد هم در جواب نامه او نوشت:
ص: 93
من اگر فرزند سمیّه باشم، تو فرزند جماعة هستی 183 نگارنده گوید احتیاط جمع است، حرف هر دو صحیح است، حمد بر خدايی که ظالم ها را به جان هم می اندازد. (1)
پس از آنچه حضرت زهرا(علیها السلام) خطبه بلیغه نادره تاریخیّه را، در مسجد رسول الله(صلی الله علیه و آله) ایراد فرمود، ابوبکر منبر رفت، و حرفی زد که، در آن توهین بزرگ به چهار معصوم کرد، مخصوصاً به امیرالمؤمنین(علیه السلام)، شارح پس از نقل حرف ابوبکر گوید: این کلام را بر نقیب خواندم، و گفتم ابوبکر با این حرف به که تعرّض می کند؟ نقیب جواب داد تعرّض نیست بلکه تصریح است، گفتم اگر تصریح بود احتیاج به سؤال من نبود، نقیب خندید و گفت: توهین به علّی(علیه السلام) است، گفتم همه این کلام درباره علی(علیه السلام) است فرمود بلی، این ریاست است پسرم 215 چون جلد هفدهم چندان مطلب حسّاسی نداشت و امّا جلد هیجدهم معاویه در روز غدیر شاهد جریان بود، چون در حجة الوداع شرکت داشت، 24.
در قرارداد خریدن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سلمان را از اربابان یهودی اش، مضافاً بر دراهم شرط شد که، چقدر برای آن ها درخت خرما بکارد، وقتی میوه دادند آزاد شود، همه آنچه را قرار بود پیغمبر(صلی الله علیه و آله) کاشت، و همان سال هم میوه دادند، جز یکی پرسید این را که کاشته؟
ص: 94
گفتند عمر کاشته است، پیغمبر(صلی الله علیه و آله) آن را کند و با دست مبارک خود کاشت، آن هم میوه داد 35 نگارنده گوید: ابن ابی الحدید این قدر نوشته است، لکن در جلد 22 بحارالانوار، ص 367، چنین آمده: مولی سلمان یک نفر یهودی بود، در جلد اول گزیده، در بحث تاریخ گذشت(ص37) اسمش عثمان بن اشهل بود، او سلمان را مکاتبه کرد به پانصد درخت خرمای میوه دار، به علاوه چهل اوقیه طلای خالص، پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود برو قبول کن، پس از قبول کردن فرمود پانصد تا هسته خرما بیاور، سلمان هسته ها را آورد، فرمود تحویل علی(علیه السلام) بده، پس از تحویل دادن، فرمود جای کشت درخت ها را معلوم کن، پیغمبر(صلی الله علیه و آله) با انگشت خویش زمین را سوراخ می کرد، به امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرمود: یک هسته بینداز، پس خاک می ریخت، پیغمبر انگشتان خود را باز می کرد آب از میان آنها جاری می شد، وقتی به سراغ هسته دوم می رفت، اوّلی سبز شده بود، وقتی به سراغ هسته سوم می رفت، اوّلی
میوه داده است، تا آخر پانصد درخت، و اما مسئله چهل اوقیه طلا، پیغمبر(صلی الله علیه و آله) سنگی از زمین برداشت طلا کرد، بدون هیچ کم و زیادی، چهل اوقیه شد. (1)
عمروعاص در روزی که، بنا بود رأی حَکَمین صادر شود، به طرفدارانش گفت: امروز هرچه توانستید به ابوموسی از غذاهای لذیذ، بیشتر بخورانید، قسم به خدا هیچ قومی شکمشان پر نمی شود، مگر اینکه همه عقل، یا بعضی از عقلشان را، از دست می دهند
ص: 95
186 عرب جاهلی عقیده داشتند برای دفع وبا، و یا اذیّت جنّ محلّی، در موقع رسیدن به آنجا مثل الاغ، اگر عرعر کنند شومی آن محلّ برطرف می شود 394.
مخفی نماند که، شرح نهج البلاغه ای که، به قلم سید رضی رضوان الله تعالی علیه بود، در صفحه 251 جلد بیستم شرح ابی الحدید، تمام شد، از آنجا تا آخر جلد بیستم، حرف هاي حکيمانه منسوبه به امیرالمؤمنین(علیه السلام) است که، مخصوص این شرح است، از جاهای مختلف شارح پیدا کرده است، و مدّعی است که هزار کلمه است، ولو اینکه در عدد ضبط شده، دو تایش کم است، امکان دارد که بعضی در بعضي دیگر،
مندک شده باشد، بالاخره یک قسمت از نکات دقیقه اش را، در اینجا نقل می کنیم، از آن جمله: 1- تکبّر کردن در مقابل متکبرین، خودش تواضع است. 2- اگر کسی را بیش از اندازه اش بلند کردی، منتظر باش به اندازه اضافی، تو را کم خواهد کرد. 3- سؤال کردند یا امیرالمؤمنین، پیغمبر(صلی الله علیه و آله) اگر فرزندی برجسته، از خود یادگار می گذاشت، آیا عرب قبول می کردند، فرمود نه، اگر آنچه را من کردم نمی کرد می کشتند. 4- اگر ممکن بود بدون بردن اسم پیغمبر(صلی الله علیه و آله)، ریاست کنند، یک روز هم عبادت خدا نمی کردند. 5- پیغمبر(صلی الله علیه و آله) آن همه احترام از من گرفت، برای نسب من نبود، بلکه برای جهاد من بود 298 . 6- فرمود خوردن دارو برای بدن، حکم صابون را بر لباس دارد، لباس را تمیز کرده، ولکن کهنه اش می کند. 7- فرمود جزیه مؤمن کرایه خانه اش است، و عذاب مؤمن در بدی اخلاق زن
ص: 96
اوست 300 . 8- فرمود مصلحت فامیل در این است که، از همدیگر فاصله مکانی داشته باشند، ولی به دیدن همدیگر بروند 322 . 9-
اگر می خواهی بدانی که انسان فلانی، تو را دوست دارد یا نه، از قلب خویش سؤال کن 323 . 10- شخص قدرتمند چطور کار نیک انجام دهد، در حالی که هر خلافی که کرد توجیه کننده دارد 330 . 11- عمر و عاص کسی را پیش امام امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرستاد که، جواب اشکال هایش را بدهد، از جمله چرا تو حسن و حسین(علیه السلام) را فرزندان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می خوانی؟ فرمود به شانی پسر شانی بگو: اگر حسن و حسین(علیه السلام) فرزندان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نباشند پیغمبر(صلی الله علیه
و آله) ابتر می شود، چطوری که بابایت خیال کرد 334 نگارنده گوید: توجه دارید که، امیر(علیه السلام) عمروعاص را هم مثل پدرش شانی خوانده، و قرآن هم شانی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را ابتر خوانده، نتیجه این می شود چطوری که تو مال بابایت نیستی، فرزندانت هم مال تو نیستند. 12- و می فرماید همه مردم مأمور شدند لا اله الا الله بگویند، جز رسول خدا(صلی الله علیه و آله) که، قرآن از او گفتن لا اله الا الله نخواست، بلکه علم به لا اله الاالله خواست، که می فرماید فاعلم انه لا اله الا الله، این مقام و منزلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را، بالا بردن است 342 شارح گوید: شرح نهج البلاغه در چهار سال و هشت ماه تمام شد، اندازه خلافت امیرالمؤمنین(علیه السلام)، 349
نگارنده گويد: نظرش بر خلافت ظاهری آن حضرت است، و الّا هر دو چشمش از دیدن خلافت واقعی کور است، اللهم وفقّنا لما تحبّ و ترضی.
ص: 97
جلد اول کشکول شیخ بهائی
از امام صادق(علیه السلام) سؤال شد از روایتی که می فرماید نگاه کردن به صورت عالم عبادت است، فرمود آن عالمی است وقتی به او نگاه کنی آخرت به یادت بیاید، و اگر
کسی بر خلاف آن شد، نگاه کردن بر وی فتنه می شود 237 از حکیمی پرسیدند چرا برادرت مرد؟ گفت چون زنده بود 281 از دیگری سؤال شد شرّ محبوب کدام است فرمود ثروت 296 وقتی فرزند کوچک حضرت یعقوب در مصر گرفتار شد، آن حضرت به عنوان عزیز مصر نامه ای نوشت، و جریان گرفتاری فرزندش را تذکر داد، حضرت یوسف وقتی نامه را خواند گریه بر حضرتش غالب شد، در جواب نامه نوشت صبر کن چطوری که بزرگان صبر کردند، به مرامت نایل می شوی چطوری که دیگران نایل شدند 310 .(1)
135- و امّا جلد دوم کشکول
حجاج بن یوسف روزی در نزهتگاه خویش با پیرمردی از بنی عجل مصادف شد، از او از کارهای عمّال خویش سؤال کرد، پیرمرد هرچه بلد بود گفت، وقتی از خود حجاج سؤال کرد گفت تا حال عراق مثل این والی ندیده است، خدا لعنت کند او را و کسی که آن را والی قرار داده، یعنی عبدالملک، حجاج گفت می شناسی که من کیم گفت نه، گفت من حجّاجم، پیرمرد گفت می شناسی من کیم گفت نه، گفت من مجنون بنی عجل ام، روزی
ص: 98
دو دفعه دیوانه می شوم، حجاج خنده کرد و جایزه بزرگی برایش داد 90 عبدالله مبارک گفت اگر خواستم غیبت کسی بکنم غیبت مادرم را می کنم که حسناتم را به او بدهند. (1)
کوری در بغداد می گفت هر کسی یک فلوس به من بدهد با دست معاویه سیراب گردد، یکی خلوت کرد و به او زد، و گفت چرا نمی گوئی با دست مولی امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)، گفت می خواهی با دست امیر(علیه السلام) به یک فلوس سیراب کنم، نه والله نمی کنم 121 از عربی پرسیدند برای زمستان چه چیز آماده کرده ای، گفت لرزیدن اندام و بغل کردن زانوها 390. (2)
در تفسیر البرهان نکات عالیه نوشته شده، می خواهم خواننده عزیز را با آنها آشنا کنم، باز مثل شرح نهج البلاغه به حساب مجلدات پیش می رویم.
اما مقدمه تفسیر برهان، المولی ابوالحسن الفتونی، مؤلف تفسیر مرأ الانوار که، بعدها به جای مقدمه تفسیر البرهان گذاشته شده است، با بعضی از نوه های مجلسی اول ازدواج کرد، بعد دخترش را به پدر صاحب جواهر داد، (ص1) نگارنده گوید: لذا در جلد دوم روضات صفحه 306
می نویسد که، صاحب جواهر خودش را از اولاد مجلسی معرفی
ص: 99
می کند، و هکذا در جلد 24 ذریعه، صفحه 59: العلامه محمد حسن بن باقرالاصفهانی تعبیر آورده است.
حالا که صاحب جواهر قدس سره اصفهانی الاصل شد، چه عیب دارد برای حفظ حقیقت نسبت ها، شخصیت دیگری را که معروف به اصفهانی بودن است، اصالت ایشان هم معلوم شود، و آن علامه کمپانی است، ایشان نخجوانی الاصل هستند، به جهت مهاجرت جدشان حاج محمد اسماعیل به اصفهان، معروف به اصفهانی شد.(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در عالم ارواح مأمور شد انبیاء را به توحید خداوندی، و اطاعت محمدی(صلی الله علیه و آله) دعوت کند 9 علی بن ابراهیم روایت می کند که امیرالمؤمنین(علیه السلام) قرآن را در پارچه زرد رنگی جمع کرد 36 .
امام جواد(علیه السلام) لعنت می کند کسانی را که می گویند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نوشتن بلد نبوده است، بلکه با هفتاد و سه زبان می نوشت 81 و جلد اول برهان 541
ص: 100
به امیرالمؤمنین(علیه السلام) در پیش اغیار لقب خلیفه چهارم بدهیم باز درست است، زیرا که طبق آیات قرآنی حضرت آدم خلیفه اول است، انّی ارید ان اجعل فی الارض خلیفة، و حضرت داود خلیفه دوم، یا داود انّا جعلناک خلیفة فی الارض، حضرت هارون خلیفه سوم، و قال موسی لاخیه هرون اخلفنی، امیرالمؤمنین چهارمی می شود، به دلیل انت منّی بمنزله هرون من موسی 75 امام صادق(علیه السلام) می فرماید حضرت ابراهیم از کیفیّت احیاء سؤال کرد، و این هیچگونه نقص در توحید تولید نمی کند، چون کیفیّت فعل خداست، عالم اگر آن را نداند عیبی متوجه آن نمی شود 249 ابن شهر آشوب در مقام بیان راویان حدیث غدیر می نویسد: علی بن هلال مهلبی کتاب الغدیر تصنیف فرموده است، و شهر آشوب جدّ ابن شهر آشوب از ابی المعالی الجوینی نقل می کند که ، در دست صحاف جلد 28 حدیث من کنت مولاه را دیده است، و در آخر آن آمده: بقیّه بحث در جلد 29 می آید 446 نگارنده گوید حق هم این است که، این حدیث این قدر راوی داشته باشد، زیرا که در دشت غدیر بیعت سه روز طول کشید، و طبق نوشته
مرحوم علامه امینی(1) تنها از مدینه و اطراف آن، 124 هزار نفر در رکاب همایونی رسول خدا(صلی الله علیه و آله)
ص: 101
آمده بودند، به حجة الوداع، از یمن و طائف و جاهای دیگر چقدر بودند خدا می داند، و همه هم در صحرای غدیر حاضر شدند،.(1)
عده ای برای اینکه درس قرآن گفتن تعطیل شود، می گفتند اجرت گرفتن برای تدریس قرآن حرام است، امام صادق(علیه السلام) فرمود اگر کسی دیه فرزندش را به عنوان حق زحمت، به معلّم قرآن او بدهد، بر آموزگار گرفتن آن حلال است 475.
عمّار ساباطی از امام صادق(علیه السلام) روایت می کند، انگشتری را امیرالمؤمنین(علیه السلام) در حال رکوع در نماز، پشت سر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) (2)
به سائل داد، قیمتش اندازه خراج شام بود، از کشتن مروان بن طوق، به حضرتش از باب من قتل
قتیلاً فله سلبه، متعلق شده بود که، این خودش قانونی در باب غنیمت است 485 بیان امیرالمؤمنین(علیه السلام) حالات مختلفه اهل محشر را، از جمله عدّه ای خون گریه می کنند 521.
ص: 102
زراره از امام(علیه السلام) سؤال می کند آیا زبیر در جنگ بدر حاضر بود، فرمود بلی، لکن در روز جمل فرار کرد 69
امام زمان در وقت ظهور، با عمامه سفید ظاهر خواهد شد 122 پسری که به پدرش خرجی نمی داد، و به دروغ در محضر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت ندارم، در عرض یک روز از پدرش فقیرتر شد 194 پیغمبر(صلی الله علیه و آله) از جبرئیل(علیه السلام) سؤال می کند از معنی توکل، عرض کرد از مخلوق مأیوس شود، و بداند که مخلوق هیچ ضرر و نفعی نمی تواند برساند، و همه کاره خداست 241.
امام صادق(علیه السلام) می فرماید حضرت یوسف(علیه السلام) در دوازده سالگی زندان رفت، و هیجده سال در آن بود، و پس از بیرون آمدن هشتاد سال عمر کرد 245 در سه حدیث آمده، حضرت یوسف(علیه السلام) بر عربی که آمده بود گندم بخرد، آدرس خانه
پدرش را داد، برود بگوید که، در مصر مردی سلامت رسانید، و گفت من امانت تو هستم پیش خدا 263
در دو حدیث از امام صادق(علیه السلام) سؤال می شود آیا برادران حضرت یوسف پیغمبران بودند؟ فرمود نه، بلکه اهل تقوی هم نبودند، چطور می شود که اهل تقوی باشند، در حالی که به پدرشان گفتند، تو در گمراهی سابقت هستی 266 امام رضا(علیه السلام) می فرماید معصوم گناه نمی کند، و اراده آن را هم نمی کند 250 حضرت یوسف(علیه السلام) مثل حضرت
ص: 103
آدم حکم قبله را داشته، سجده بر خدا و تحیّت بر حضرت یوسف(علیه السلام) بوده است، مخفی نماند که، المیزان از علی بن ابراهیم روایت می کند که، حضرت یوسف هم با پدر و برادران جزء سجده کننده ها شد، لاوی در وقتی که برادران برای حضرت یوسف نقشه می کشیدند، گفت یوسف را نکشید، و در مصر هم او بود که گفت: تا برادرم را (بنیامین) آزاد نکنم، تا از پدرم اجازه نرسد، از مصر بیرون نمی روم، خداوند به خاطر این کار او، در نسل او انبیاء قرارداد، و حضرت موسی(علیه السلام) با سه واسطه به او می رسد 270 .
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در علائم ظهور حضرت بقیه الله می فرماید، ظلم به قدری زیاد می شود حتی جای قدمتان را مالک نمی شوید، و در پیش اغیار از مردار هم پست تر می شوید، آن وقت است که نصرت و فتح شامل حالتان می شود 276 امام باقر(علیه السلام) می فرماید قسم به خدا صلحی را که امام حسن(علیه السلام) انجام داد، بر این امت از هر چیزی که آفتاب به آن بتابد بهتر بود، 321 اسم زن ابلیس لهبا دختر روحا آمده، در حدیث مفصل از امام صادق(علیه السلام) به نقل از تحفه الاخوان، 329 مخفی نماند که مرحوم نوری در مستدرک الوسائل، جلد سوم، در باب اول کتاب طلاق، می نویسد تحفه الاخوان للمولی سعید المرندی، حضرت آدم اول چیزی که از میوه بهشت خورد انگور سفید بود 332 .
ص: 104
هرکس بر حضرت آدم و حواء علیهماالسلام، در وقت یاد کردن آنها صلوات نفرستد، عاق شده است 337
امام باقر(علیه السلام) می فرماید حضرت لوط پسر خاله حضرت ابراهیم بود، و خانم ساره خواهر او بود، و حضرت لوط در قوم خویش غریب بوده و فامیل نداشت 349
نگارنده گوید از این است که در المیزان گوید: ضمیر من ذریته به حضرت نوح(علیه السلام) بر می گردد، نه به حضرت ابراهیم زیرا که، در آن آیه اسم حضرت لوط هم آمده، او از ذریه حضرت ابراهیم نبود.
حضرت زکریا دايی حضرت مریم بود 8 .
اسماعیل بن فضل هاشمی از امام صادق(علیه السلام) سؤال می کند، چرا حضرت موسی(علیه السلام) با دیدن سحرهای سَحَره فرعون ترسید، ولی ابراهیم(علیه السلام) در منجنیق که به طرف آتش می رفت نترسید، فرمود حضرت ابراهیم به پشتیبانگی حجج خدا که، در صلبش بود، (پیغمبر(صلی الله علیه و آله) و دوازده امام عليهم السلام) ترس برایش عارض نشد 38 .
ص: 105
کافی از امام باقر(علیه السلام) نقل می کند، اوّل چیزی که خداوند از مخلوقات خلق فرمود آب بود، و سایر چیزهای زنده و غیر زنده را، از آب خلق فرمود، پس فرمود آتش را
هم از آب خلق کرد 58 نگارنده گوید مخفی نماند که آب از مادیات اول ما خلق الله است، و الا از معنویات اول ما خلق الله نور نبیّک یا جابر، خصائص حسینی(علیه السلام) صفحه 91، و جلد 4 الانتصار صفحه 221 .
نمرود وقتی دید آتش حضرت ابراهیم را نسوزانید، گفت هرکس خدايی به خود انتخاب می کند، مثل ابراهیم اتّخاذ کند 63 .
در ضمن فرمایش امام صادق(علیه السلام) آمده: پايین ترين مرتبه از اهل بهشت آن قدر مسکنش وسعت خواهد داشت، اگر جنّ و انس را بخواهد پذیرايی کند از خوردنی و نوشیدنی،کم نخواهد آورد 82 کعبه را بیت عتیق نامید، علت آن در فرمایش امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) دو چیز آمد:
1) زمین کعبه از اول خلق، مال کسی نشده، و آزاد است.
2) در طوفان حضرت نوح همه جا را آب گرفت جز کعبه، و محدوده حرم مکه که، آزاد از غرق شد 90
ص: 106
نگارنده گوید مناسب دیدم اینجا نقل کنم مطلبی را که، آقای جوادی آملی از بیان علامه طباطبايی نقل کرده است: غرب فکر می کند دمکراسی و آزادی را او بر ملت ها آورده است، و حال اینکه اسلام هزار و چهار صد سال پیش، کعبه را بیت عتیق خوانده، (به فرمایش امام باقر(علیه السلام) آنجا را کسی از جباران مالک نشده است) کعبه سمبل آزادی است، اسلام مردم را واداشته که، به طرف آن سمبل نماز بخوانند، و طواف به دور آن کنند، و در مثل قرائت قرآن رو به طرف کعبه مستحب، و برخی از کارهای زشت را حتماً به طرف آن نکنند، و بعضی دیگر را مکروه فرمود، پس تمام انسان ها حتی در آخرین دقایق عمر، ارتباط تنگاتنگ با این بیت لازم داشته باشند، پس انسان مسلمان همواره باید ازحیات آزاد خود پاسداری کند، و هرگز آزادی آسمانی خویش را، فدای افسون های اسارت آور طبیعت، و خاک نسازد، پس اولین آزادی خواهان، انبیاء (عليهم السلام) هستند، و وجود رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در حلقه آنان چون خاتم می درخشد، این مطلب مضمون فرمایش نیم قرن پیش علامه طباطبايی ره است، که اسلام با قوانین حیات بخش خویش آزادی آورده، و غرب می خواهد به خود منسوب کند.(1)
در تولد امیرالمؤمنین(علیه السلام) درکعبه آمده، همین که فاطمه بنت اسد مادر آن حضرت در کنار کعبه وا ایستاد عرض کرد: ای خدا، من مؤمن به تو، و به آنی که پیغمبرت، و سایر
ص: 107
پیغمبران از جانب تو آورده اند، ایمان دارم، یک وقت دیدند که کعبه از پشت باز شد، و فاطمه خانم وارد آن شد این حدیث را امام صادق(علیه السلام) نقل می کند، و عباس بن عبدالمطلب با چشم خود دید، گوید پس از بسته شدن دیوار، هر چه به در کعبه فشار آوردند که باز شود، تا یکی از زن هایمان برای کمک فاطمه وارد بیت شود، در باز نشد، جریان دخول فاطمه(علیها السلام) به بیت، سه روز نقل مجلس اهل مکه شد، تا پس از سه روز، دوباره از آنجايی که دیوار شقّ شده بود، دوباره باز شد، فاطمه خانم(علیها السلام) با فرزند عزیزش بیرون آمد 107
حضرت سلمان وقتی از قول رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنید که، او در رکاب حضرت بقیّه الله، در وقت ظهور حضور خواهد داشت، خوشحال شد، و گفت دیگر باک ندارم بعد از این، که مرگ به سراغ سلمان بیاید، یا سلمان به طرف مرگ برود 219.
پیدایش مثال امیرالمؤمنین(علیه السلام) بر فرعون، و تهدیدش فرعون را که، حضرت موسی و هارون را تحویل بگیرد، و آیه کریمه ونجعل لکما سلطاناً، اشاره است به این مطلب، باز تمثل آن حضرت، و انداختنش دست جنّی را که، می خواست کشتی حضرت نوح را غرق کند، و هکذا تمثل آن حضرت بر آن جنّی که، تمرّد بر حضرت سلیمان کرد، و چند نفر جنّی دیگر، قادر نشدند که جلو فضولی او را بگیرند، مثال علوی(علیه السلام) با زخم زدن به دست آن جنّی و اسیر کردنش، حضرت سلیمان را از شرّ او نجات داد، 226 .
ص: 108
امام صادق(علیه السلام) می فرماید هر چیزی حتی نماز و روزه حدّی دارد با رسیدن به آن تمام می شود مگر ذکر خدا که پایان ندارد، و قرآن می فرماید: یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکراً کثیراً، بلی تسبیح حضرت زهرا، وهکذا دویست مرتبه ذکرکردن را، از مصادیق ذکر کثیر حساب کرده اند 327 امام صادق(علیه السلام) می فرماید، شیعیان ما وقتی خلوت کردند، خداوند را زیاد ذکر می کنند، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرماید، آدم کثیر الذکر از آتش و از نفاق در امان است 328 امام صادق(علیه السلام) می فرماید هیچ مخلوقی در زیادی، اندازه ملائکه نیست 356 .
امام صادق(علیه السلام) می فرماید کسی که عملش قول او را تصدیق نکند، عالِم نیست 361 دو حدیث در اینکه ثروتمند اگر صله رحم کند، و به برادران دینی کمک کند، طبق آیه کریمه دو اجر خواهد داشت، فاولئک لهم جزاء الضعف 352 .
در لیله المبیت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به سر هر کدام از مشرکین که، درب خانه آن حضرت برای کشتن حضرتش اجتماع کرده بودند، یک مشت خاک ریخت، و از جلو چشم آنان تشریف برد، و آن ها متوجّه نشدند 4 .
ص: 109
علی بن ابراهیم روایت کرده در روز قیامت وقتی گناهکاران نامه عمل خود را دیدند، می گویند این اعمال را ما انجام ندادیم، ملائکه شهادت می دهند که اعمال مال شماست که، در صحیفه اعمال شما ثبت شده است، می گویند ملائکه بر له تو شهادت می دهند ای خدای ما، و بر این ادّعای خودشان قسم هم می خورند، (یحلفون له کما یحلفون لکم) در اینجا باری تعالی زبان شان را می بندد، و اعضاء و جوارح آنان، علیه شان شهادت می دهند، نگارنده گوید: چطوری که در تفسیر المیزان آمده این قسم دروغ، طبق رسم غلطی که در دنیا عادت کرده بودند (خوردن قسم دروغ) انجام می گیرد.
منکرین خدا گفتند طبیعی است که هر وقت نطفه ای در رحم زنی قرار گرفت، کم کم رشد می کند، تا به صورت انسان کامل از شکم مادر بیرون می آید، و در روی خاک با استفاده از غذاها، به صورت مرد یا زن کامل در می آید، دیگر چه احتیاجی به خداست که، اهل توحید ادعا می کنند که، عالم را خالقی هست، خداوند متعال در کلام خیلی کوتاهی، جواب این یاوه گویان را داد، و فرمود و من نعمّره ننکّسه فی الخلق افلا تعقلون، یعنی اگر طبیعی بود می بایست رشد تعطیل نشود، و هی بر آن اضافه شود، چرا در دوران پیری دوباره به حال بچگی بر می گردد، چرا عقلتان را به کار نمی اندازید که، بدانید انسان هم احتیاج به مدیر مدبّر دارد 12.
ص: 110
در کیفیّت بیرون رفتن حضرت زهرا(علیها السلام)، با اجازه شوهر به بیت پدر بزرگوارش، چنین آمده: فتجلبت بجلبابها، و تبرقعت ببرقعها، یعنی آن بی بی دو عالم جلباب به خود گرفته، و با برقع صورت خویش را پوشانید، و عازم بیت پدر بزرگوارش شد 224 نگارنده گوید این بود شیوه سید نساء العالمین، و مردم روز هر جور می خواهند حجاب را توجیه کنند، از ام سلمه روایت شده پس از نزول آیه حجاب، زن های انصار در مدینه با پوشیدن
لباس های سیاه طوری راه می رفتند گويیا بالای سر هر کدام غرابی نشسته است(1)
در کتاب المنجد جلباب را به معنی پیراهن، يا لباس وسیع، معنی کرده، و برقع را به معنی چیزی که زن صورت خود را با آن می پوشاند، تفسیر کرده است، و در جلد 3 کتاب التاج صفحه 167 در تفسیر آیه حجاب،(یدنین علیهن من جلابیبهنّ) جلباب را به معنی لباس رويی که، تمام بدن را بپوشاند جز دو چشم ها، گرفته است، رو هم از بیان ادلّه استفاده می شود که، جلبات لباسی بود بالاتر از چادر معمولی، یادَم است در جايی روایتی از ابن عباس دیده ام که جلباب را به آن معنی که کتاب التاج معنی کرده، تفسیر کرده است(2)
خدا رحمت کند مرحوم قمشه ای را اقلاً در مقابل رسم ناجور زمان، کلمه جلابیب را به چادرها ترجمه کرده است.(3)
ص: 111
ابن عباس روایت می کند: در زمان ظهور حضرت بقیة الله امنیّت کلیه همه چیز را شامل می شود، و حتی گرگ و گوسفند، و گاو و شیر، و انسان و مار، از همدیگر در امان بوده، و هیچ موشی ظرف پوستی را سوراخ نمی کند، لیظهره علی الدین کلّه و لو کره المشرکون
330 در سند حدیث هفتم که، راوی آن را به سال 473 از عبدالرزاق الطهرانی نقل می کند، معلوم می شود در همان سال، طهرانی وجود داشته است 378 .
پناه به ذات اقدس الهی می بریم، وقتی خطاب خذوه فغلّوه از درگاه ربوبی صادر شود، برای عظمت خطاب، هفتاد هزار ملک حرکت می کنند، کافر به ملائکه عرض می کند آیا به من رحم نمی کنید؟ جواب می شنود ای شقی، چطور رحمَت بکنیم در حالی که ارحم الراحمین رحم به تو نمی کند 379 .
پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود روز قیامت پنجاه هزار سالی، به مؤمن به اندازه یک نماز واجبی که، در دنیا می خواند خواهد گذشت، امام صادق(علیه السلام) می فرماید: حکومت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در رجعت، پنجاه هزار سال خواهد شد 383 ، چطوری که حکومت خاصّه امیرالمؤمنین(علیه السلام) چهل و چهار هزار خواهد شد 383 .
ص: 112
از جمله سفارشات امیرالمؤمنین(علیه السلام) به مسلمانان، در وقتی که جنگ شروع می شد، یکی هم زیاد خواندن نماز بوده است 404
نگارنده گوید: ملاحظه کنید اهمیّت
نماز را که، حتی در لحظات حساس زندگی، علی(علیه السلام) نماز شناس بر آن وصیت می کند که، فرصت های مناسب را به هیچ عنوانی از دست ندهند، یادم هست در جايی دیده ام، و حتماً در اصل تهاویل یک جا درج شده است که، در یکی از روزهای حساس جنگ صفین، نزدیک وقت ظهر امیرالمؤمنین(علیه السلام) چشمش به آسمان بوده، تا به مجرّد تحقق وقت، وظیفه نمازی آن روزش، به هر کیفیتی بود انجام دهد، ابن عباس گفت یا امیرالمؤمنین الان دیگر وقت نماز نیست، در جواب بفرماید پس برای چه با معاویه جنگ می کنیم؟.
از عبدالله بن عباس سؤال کردند، چرا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) علی(علیه السلام) را ابوتراب کنیه داد، گفت برای اینکه علی(علیه السلام) صاحب زمین است، و حجت خداست در روی آن بر مردم، و بقای زمین به برکت وجود اوست، و از طفیلی وجود او زمین اضطراب ندارد 423 نگارنده گوید: این فرمایش عبار اخری بوجوده ثبتت الارض و السماء که، در زیارتنامه های حضرت بقیّه الله کراراً می خوانیم، ولو اینکه اغیار، چنین کنیه اهمیّت داری را، پیش خودشان وسیله تنقیص برای مولی الموحدین حساب می کنند، و خیال کرده اند که امیرمؤمنان در روی خاک ها خوابیده بود، پیغمبر(صلی الله علیه و آله) مثلاً با پایش به او بزند، و بگوید قم
ص: 113
یا اباتراب، جبرئیل عرض کرد خدایا به فرعون آنقدر مهلت دادی انا ربکم الا علی هم گفت، رب العالمین فرمود این حرف را مثل تويی می گوید که، از فوت شدن فرصت ها می ترسد 425 .
به امام عرض کردند شب قدر را می شناسید، فرمود چطور نشناسم در حالی که آن شب ملائکه گرد ما طواف می کنند 488 .
پیغمبر(صلی الله علیه و آله) پس از نزول سوره نصر، و اخبار از مرگ خویش، بلند گریه می کند، عرض می کنند یا رسول الله(صلی الله علیه و آله) شما که تضمین شده هستید، فرمود پس کجاست ناراحتی های دم مرگ، و تنگی قبر، و ظلمت لحد، و کجاست قیامت و ترس های آن 517.
دوست دارم برای تشویق دوستان روحانی، و اخلّاء ایمانی، نکات اخلاقی از بزرگان علمای عاملین، درج کنم، تا با انس گرفتن با یادگاری های آنان، انشاءالله فرزندان صالحی نسبت به پدران روحانی خود باشیم، مخفی نماند که در اصل تهاویل الربیع، استطراف کامل از کتاب پر محتوای روضات الجنات و قصص العلماء به عمل آمده، فعلاً بحث درباره کتاب های دیگر است.
ص: 114
ملا صالح مازندرانی در صغر سن بر کتاب معالم حاشیه نوشت، او با آن همه فضل از شرح فروع کافی خودداری کرد که، نکند چیزی را به دین خدا نسبت دهد که در واقع نباشد، صفحه 111 امام صادق(علیه السلام)
می فرماید: کسی که مردم را به فتوای خویش دعوت کند در حالی که از او عالم تر در آن زمان باشد، چنین شخصي بدعت گذار و گمراه کننده است 132.
مرحوم آقای بروجردی در آخر عمر، برای اینکه از فرصت ها شاید استفاده کامل به دست نیاورده باشد، ناراحت بود، آقايی گفت الحمدلله شما این همه آثار از خودتان به یادگار گذاشته اید، ناراحتی ندارد، فرمود: اَخلِص العملَ فانّ الناقد بَصیرٌ بصیرٌ، یعنی در اخلاص عمل سعی کن که صاحب نظر مهارت تامّ و تمام دارد، و نباید تعریف دیگران انسان را از بندگی خدا وا بگذارد، خدایِ مطلع بر جمع شئونات بشری، عمل خالص مي خواهد 123 .
سید مجاهد (آقای سیدمحمد آقازاده صاحب ریاض، نوه آقا باقر بهبهانی، و داماد سید بحرالعلوم، و استاد شیخ انصاری) وارد قم می شود، مرحوم میرزای قمی هم بحث، و رفیق
شفیق مرحوم صاحب ریاض و بحرالعلوم، مجلسی را فراهم می کند، و در حضور جمعی از علمای طراز اول، بحثی را عنوان می کند که هر صاحب نظری عقیده خویش را بیان
ص: 115
کند، پس از انقضاي بحث، مرحوم میرزا به سید مجاهد می فرماید: غرض از انعقاد مجلس این بود که چون من پیر شده ام، می ترسم قوه استنباط از من سلب شود، خواستم بدانم که قوه اجتهاد را باز دارم یا نه، سید می گوید اگر ملکه اجتهاد آن است که شما دارید، آن برای من و امثال من نیست 141.
از اسباب معنوی غافل نشوید
از آقازاده محدث قمی نقل می کند: پدرم وقتی از خواب بیدار شد چشمش به شدّت درد می کرد، و از تعطیل شدن کارش خیلی ناراحت بود، ظهر که به خانه برگشتم دیدم درد کاملاً برطرف شده، و مشغول نوشتن است، سؤال کردم فرمود وضو گرفتم و رو به قبله نشستم، و کتاب کافی را به چشمم مالیدم، بهتر شد، و دیگر تا پایان عمرش درد چشم ندید، و این کتاب کافی به خطّ ملاعبدالله تونی بود، و پدرم به آن خیلی علاقه داشت 186 .
مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه قم، حفظها الله تعالی عن التهادم و التصادم، حتی پس از مرجعیت مثل مردم عادی، وارد دسته شده و سینه می زد، 192
نگارنده گوید: جای داشت که این حسین چی بودن ایشان، او را مفتخر به گرفتن مدال مؤسسی حوزه ای، مثل حوزه قم قرار دهد، و الّا در طول تاریخ علمای طراز اول زیاد داشتیم، ای دل برو غلام شه مردان باش شاه باش، کمی فکر کنیم می فهمیم که، امام حسین(علیه السلام) چه عطای بزرگی به ایشان كرده است طبق روایات من سنّ سنّة
ص: 116
حسنة، هر کسی بیاید در قم درس بخواند، و برود خدمات اسلامی انجام دهد، هر چه ثواب به او بدهند اندازه آن را به مرحوم مؤسس مرحمت می کنند، بدون اینکه از ثواب عمل کننده چیزی کم شود.
سنّت پیاده رفتن از نجف به کربلا، در زمان شیخ انصاری قدس سره رایج بود، بعد ها کم کم یک نوع علامت فقر حساب شده بود، تا مرحوم نوری نورالله مرقده، رایج کرد 193.
مرحوم سلطان الواعظین گوید: در ایامی که مفاتیح الجنان تازه چاپ شده بود، در سرداب غیبت سامرّا، از روی آن می خواندم دیدم یک شیخ با قبای کرباس، و عمامه کوچک، مشغول ذکر است، از من پرسید این کتاب را که نوشته است، گفتم مؤلف این کتاب حاج
شیخ عباس قمی است، با تعریف و توصیف زیاد بیان کردم، فرمود چندان هم تعریف ندارد، من با ناراحتی گفتم پاشو از اینجا برو بیرون، کسی که پهلوی من بود گفت: مؤدّب باش، آقا خود محدّث قمی است، عذر خواه شدم و خواستم دستش را ببوسم، او دست مرا بوسید فرمود شما سیّد هستید 254 .
آخوند خراسانی رضوان الله علیه، بر اهل علم خیلی تواضع می کرد، حتی برای یک طلبه در مجلس بلند می شد، طلبه ای به نجف اشرف تازه وارد شده بود، شبانه وقتِ وضعِ حملِ زنش می رسد، چون کسی را نمی شناخت، ناچار در خانه مرحوم آخوند را می زند، آقای
ص: 117
آخوند در حالی که شال سفید به سر بسته بود، در را باز کرد، و فرمود چه فرمایشی دارید؟ طلبه از کثرت خجالت، سلام کردن را فراموش می کند، و آقا سلامش می کند، پس از اطلاع یافتن، می فرماید صبر کنید بیایم در خانه قابله را نشان بدهم، طلبه عرض می کند دستور بدهید خادمتان بیاید، می فرماید وقت کار او تمام شده، و الان وقت استراحتش است، بالاخره آقای آخوند عبا به دوش می گیرد، و با فانوس بیرون می آید، و در خانه قابله را نشان می دهد، در برگشتنی آقا فانوس دست گرفته، و طلبه و قابله پشت سر او به حرکت می افتند 288.
علامه طباطبايی مثل یک بچه طلبه در کنار صحن مدرسه فیضیّه به زمین می نشست، نزدیک غروب برای شرکت در نماز جماعت آقای سید محمد تقی خوانساری، آماده می شد، آنقدر ادب به خرج می داد که، روزی یکی از شاگردانش عرض کرد، شما را به خدا فکری به حال ما بکنید، ادب شما ما را بی ادب می کند، در مجلس به متکا و بالش تکیه نمی زد، و همیشه قدری فاصله می گرفت، در مدت سی سال کلمه من را از ایشان نشنیدم، و اما کلمه نمی دانم را از آن عزیز خیلی شنیدم، پاسخ سؤال را به صورت احتمال می رود، یا به نظر می رسد، بیان می فرمود، و روشن دلی آهسته با چشمان تر می گفت: در شگفتم که، چگونه زمین سنگینی چنین مردانی را تحمل می کند، در مدت سی سال ندیدم که به شاگردی عصبانی شود، خیلی زود، افراد با او دوست می شدند در بذل دانش حریص بود، حتی به دو یا سه نفر درس می فرمود، وقتی کلمه استاد تعبیر می کردیم،
ص: 118
می فرمود دوست ندارم، گرد هم آمدیم در معارف اسلامی هم فکری کنیم، و غالباً پیاده راه می رفت، و جواب سؤال کننده را در راه می داد 297 از مرحوم شیخ انصاری، اگر سؤال می کردند از چیزی که نمی داند، تعمّد داشت که بفرماید: ندانم ندانم 312 .
مرحوم آقای سید علی قاضی را در نجف دیدند، بر خلاف رسم اکثر مردم، کاهوهای سفت را جدا می کند، از علّت آن پرسیدند فرمود این مرد وضع مالی اش خوب نیست، من گاهی به او کمک می کنم و نمی خواهم که بِلا عوض بدهم که، عزّت و شرف او لکه دار
شود، و یا بدآموز شود، برای خوردن ما چه فرق می کند کاهو نرم باشد یا سفت، و ممکن است کاهوي سفت را دیگری نخرد و به ظرف آشغال بریزد 349 .
آقای بروجردی طبق نذری که کرده بود که، به زیارت آقا امام رضا مشرف شود، بعضی از ملازمین آقا به فکر اینکه چون ایشان تازه به قم آمده، و هنوز شناسايی نشده است، امکان دارد که احترام مناسب شأن یک مرجعی مثل ایشان، در وسط راه حاصل نشود، موافقت نشان نمی دادند، وقتی به نقطه نظر آنان اطلاع یافت فرمود: هفتاد سال است که از باری تعالی بدون اینکه از من تدبیری بشود، تفضلاتی رسیده است، حالا پس از هفتاد سال این چه فکری است که بکنم، فقط به فکر ادای وظیفه ام، پس حرکت کردند 390.
ص: 119
بازرگانان بغداد از حلال ترین اموالشان، قدری جمع کرده خدمت بزرگ مرجع شیعه، مرحوم شیخ انصاری فرستادند که، برای خود در سنین پیری وسعت دهد، و در این امر اصرار زیاد هم کردند، شیخ فرمود حیف نیست که عمری را در زیّ فقرا سپری کرده ام، در آخر آن نامم از طومار آنان محذوف شود، و در قیامت از پاداش فقرا بی نصیب شوم 399 .
ناصرالدین شاه در سفر خراسانش، تصمیم ملاقات با حاجی ملاهادی سبزواری را گرفت، به او گفتند حکیم شاه و وزیر نمی شناسد، گفت لکن ناصر حکیم شناس است، سر ظهر با یک خدمتکار وارد بیت حکیم شد، خانه ای ساده دید، عرض کرد هر نعمتی شکری را لازم دارد، و شکر نعمت سلطنت هم، قضای حاجات مردم است، دوست دارم چیزی را از من بخواهید انجام دهم، فرمود احتیاجی ندارم، گفت شنیده ام که یک زمین زراعتی دارید که، مورد تعلّق مالیات است، اجازه بدهید دستور بدهم شما را از پرداخت مالیات معاف دارند، فرمود از هر شهری مالیاتی را می گیرند، اگر از من نگیرند به گردن دیگران می اندازند، سلطان راضی نشود که بر یتیمان و زنان تحمیل شود، گفت دوست دارم از غذای شما بخورم، حکیم صدا زد غذای مرا بیاورید، فوری طبق چوبینی، حاوی یک کاسه دوغ، و چند قرص نان، و چند تا قاشق، با مقداری نمک حاضر شد، فرمود بخور که حلال است، با دست رنج خودم به عمل آمده است، چون به مذاق شاه آن غذا مناسب
ص: 120
نیامد، اجازه گرفت چند قرص نان را به عنوان تبرک به دستمالش بگذارد، پس با یک دنیا حیرت و بهت، خانه حکیم را ترک کرد 403 و در صفحه 468، اضافه کرده که، در جواب اصرار شاه گفت: این سه نمد را که، در این سه اطاق انداخته ام با خودم نخواهم برد، کسی به شیخ انصاری عرض کرد، خیلی هنر دارید، با این همه وجوهات که در اختیار دارید، باز با فقر زندگی می کنید، فرمود هنر من اندازه هنر خرک چی های کاشان
است که، از مردم پول می گیرند، و از اصفهان برایشان جنس مي آورند، یعنی چطوری که آنان امانت دارند و صاحب پول نیستند، همانطور من هستم، هر چه دست من است امانت است، مال خودم نیست که، به دلخواه صرف کنم 457 .
شیخ انصاری قدس سره دخترش را به برادر زاده خود شیخ محمد حسن انصاری داد با جهیزه خیلی کم، وکیل مرحوم شیخ (حاج محمد صالح کبّه) از بغداد آمد، و حاضر شد از مال شخصی خود جهیزیه مناسب بدهد، شیخ قبول نفرمود 458 .
مرحوم محدث نوری در فرمایش مفصل خود، درباره مفاسد اختلاط مسلمین با کفار، به مطالبی اشاره کرده است، از مهم ترین آن ها به سه مطلب اشاره می شود:
1) بغض قلبی مسلمین با کفار که، از ارکان دین است، در سایه اختلاط از بین می رود، و قرآن می فرماید: لاتجدون قوماً یؤمنون بالله و الیوم الاخر، یوادّون من حادّ الله و رسوله،
ص: 121
و لو کانوا آبائهم، او ابنائهم، او اخوانهم، او عشیرتهم، باز می فرماید یا ایها الذین آمنوا لاتتّخذوا عدوّی و عدوّکم اولیاء.
2) متدینین عمل کننده به روش دین تمسخر می شوند.
3) مؤمنین برای رسیدن به تجملات کفار، حلال و حرام را جمع می کنند 484-486.
نگارنده گوید خدایش رحمت کند، المؤمن ینظر بنورالله، بیش از صد سال پیش، گرفتاری های امروز مسلمین را می دیدند، و می دانستند که، ضعف ایمان حاصل شده از اختلاط، چه اثرهای سوئی را، برای مسلمین ارمغان خواهد آورد.(1)
شیخ محمد امین انصاری پدر مرحوم شیخ انصاری از بزرگان علمای عاملین است 24 حتی یک رکعت نماز شب مادر شیخ انصاری در مدت عمرش تعطیل نشد و شیخ را بدون وضو شیر نداد برادر کوچک شیخ انصاری شیخ منصور گرفتار فقر بود مادرش خواستار شد که شیخ از وجوهات بقدر کفایت (البته نه زیاده روی) برایش بدهد گفت مادر با قبول مسئولیت آخرتی کلید غرفه اموال در اختیار شماست او از ترس آخرت، فقر فرزند دلبندش را نادیده گرفت و کلید تحویل نگرفت 25
شیخ در سنّ هیجده سالگی با معیّت پدرش سر درس سیّد مجاهد حاضر شد، سید پدر را خوش آمد گفت و در صدر مجلس جای داد، و شیخ طبق اقتضای سنّ در پايین مجلس نشست، سیّد در اثبات
ص: 122
حرمت نماز جمعه در زمان غیبت، بحث می فرمود، شیخ بر استدلال آقا اشکال کرد، سپس از طریق دیگر اثبات حرمت کرد، سیّد هم از اشکال، و هم از استدلال جدید تعجب کرد، و فرمود این آقای تازه وارد کیست؟ پدرش گفت بنده زاده است، سید فرمود
بگذار در کربلا باشد 30 شیخ انصاری از اجازه نامه ای که، از آقای شیخ محمد سعید قرجه داغی داشت، افتخار می کرد 109.
تعبیر خوبی که، مرحوم استاد آقای شیخ هاشم آملی در این موارد اصطلاح می فرمود،: در ایام بیماری صاحب جواهر، لجنه تحقیق درباره مرجع بعدی، شک نداشتند که، آقای شیخ عبدالحسین جواهری، آقازاده صاحب جواهر، لازم است که اعباء مرجعیت آینده را به دوش بکشد، لکن خود صاحب جواهر چون شیخ انصاری را اعلم می دانست، فرمود چرا پس آقای شیخ مرتضی در جمع حاضر نیست، دستور داد شیخ انصاری حاضر شود، وقتی پیغام به شیخ رسید، پس از مدتی وارد منزل صاحب جواهر شد، آقا دست شیخ انصاری را گرفت بر سینه خود چسبانید، و فرمود الآن طاب لی الموت، الآن ساغ لی الرحیل، پس خطاب به حاضرین کرد، و فرمود مرجع بعد از من این آقای شیخ مرتضی است، و خطاب دیگر بر شیخ کرد و فرمود: قللّ احتیاطاتک فانّ الشریعة سهلة وسمهة 117 پس از ارتحال صاحب جواهر، بر شیخ انصاری اصرار زیاد، برای قبول زعامت دینی شد، فرمود من تقلید اعلم را لازم می دانم، در وقتی که با سعید العلماء مازندرانی، در پای درس استاد شریف العلما بودم، آقای شیخ سعید را دقیق تر از خودم می دیدم، با وجود
ص: 123
ایشان نمی توانم این سمت را بپذیرم، علماء مسئول نامه به سعید العلماء فرستادند، و جریان را تذکر دادند، آقای شیخ سعید نوشت بلی، آن روز من جلوتر بودم، اما چون فعلاًً
از حوزه دور افتاده ام، الان آقای شیخ مرتضی اعلم است، پس شیخ به حرم مولای متقیان آقا امیرالمؤمنین(علیه السلام) مشرف شد، خدا را به حق صاحب قبر قسم داد که، در این کار خطیر او را از لغزش ها نگاه دارد.
نگارنده گوید از مرحوم استاد آقای سید جواد خطیبی شنیدم، و به احتمال قوی درکتابی که، به قلم سبط الشیخ منسوب است، دیدم که، هر چه اصرار بیشتر می شد، شیخ جرأت قبول زعامت نمی کرد، در آخر امر گفت: تا حضرت بقیه الله تصدیق نفرماید اجتهادم را، قدرت اقدام را ندارم، گفتند صاحب جواهر با آن عظمت، شما را تصدیق، و سعید العلماء اعلمیّت شما را امضاء کرد، تصدیق اجتهاد امام زمان(عج) را، از کجا گیر بیاوریم، بالاخره قضیّه زیر بار مرجعیت نرفتن شیخ، نُقل مجلس ها در نجف بود، تا روزی مرحوم شیخ در جمع علماء بودند، سیّد بزرگواری وارد مجلس می شود، و از شیخ می پرسد زنی شوهرش مسخ شده، دیگر به صورت انسان نیست، آیا این خانم عدّه وفات نگاه دارد، یا عدّه طلاق، شیخ عرض می کند سیّدنا، این مسئله را در هیچ کتابی معنون ندیده ام، آنچه به ذهن می رسد این است که، چون مسخ شدن طبیعت عوض کردن است، و آن به مرگ اشبه است، پس عدّه وفات با قواعد بیشتر می خواند، آقای تازه وارد سه دفعه می فرماید: انت المجتهد، سپس از اطاق خارج می شود، هر چه می گردند حضرتش را نمی بینند،
ص: 124
می گویند این هم تصدیق صاحب الامر عجل الله فرجه الشریف است. از خادم حرم امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل می کنند، در آخر شب دیدم که، شیخ با صدای بلند گریه می کند، و عرض می کند: سیّدی اباالحسن، مولای، امیرالمؤمنین، مسؤلیت سنگینی به گردنم گذاشتند اگر کمکم نکنید فرار می کنم 123 .
در پای درس شیخ بیش از هزار نفر می نشستند، و پانصد نفر مجتهد مسلّم تحویل اسلام داد، از اعاجیب دهر است این شخصیّت، با اینکه کار درس را بدون هیچ وقفه ای انجام می داد، و کارهای دیگر زعامت را به تنهايی جابجا می کرد، از زیارت مخصوصه امام حسین(علیه السلام) کاملاً بهره مند بود، نوافلش ترک نمی شد، کار تألیف، و عیادت مرضی اش هم، تعطیل نمی شد، و لعمر الحق کان من اعاجیب الدهر، و فلتات الطبیعه، و شواذها، پاک و منزّه است خدايی که، این چنین لیاقتی را، بر این عبد صالحش، عطا فرمود، و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا 126
نگارنده گوید دست مبارک امیرالمؤمنین(علیه السلام) درد نکند، ببینید چطور زیر بغل مرحوم شیخ را گرفت، و نگذاشت فرار کند.
از سهم کمی که، از وجوهات برای خویش اختصاص می داد، یکی از خواص نزدیک نالید، فرمود می توانی فاضلاب لباس شسته را بخوری؟ گفت نه فرمود چرا؟ گفت چون
چرک است، فرمود این مال ها هم پیش من امانت است، چرک اموال مردم است، من چطور بخورم، ما با سایر فقرا فرقی نداریم.
ص: 125
یکی از مریدان شیخ، چون عبای او را مناسب با مقام مرجعیت ندید، عبای قیمتی زمستانی، برایشان هدیه کرد، فردا شب سر نماز جماعت، همان عبای وصله دار را، بر دوش مرجع خود دید، وقتی سؤال کرد، فرمود آن را به دوازده عبای معمولی تبدیل کردم، و به دوازده نفر دادم، دوازده نفر عبادار باشند، بهتر است از اینکه یک نفر صاحب عبا شود.
یکی از مقلدین شیخ از مال مخصوص خویش، برای نجات مرجع از مستأجری، پول خانه به او هدیه کرد که، در مراجعت از سفر حج برود خانه آقا را ببیند، پس از مراجعت از مکه، خواستار شد که با آقا بروند خانه نو را ببیند، آقا مسجدی را که بعدها معروف به مسجد شيخ انصاري شد ، نشان داد، عرض کرد اینکه خانه نیست، فرمود اگر خانه معمولی می خریدم، چند روز دیگر مال وارث می شد، ولی این خانه برای همیشه مال من است، خانه شیخ همیشه برای درس و بحث، و نماز، و عزاداری در ایام عاشورا از طرف ترک زبان ها آماده است 130 .
از مجدّد شیرازی سؤال شد، چرا در فقه و اصول نمی خواهید تألیفی داشته باشید، فرمود پس از رسائل و مکاسب، مناسب نمی دانم که، در این دو علم چیزی بنویسم 141
ص: 126
نگارنده گوید: شیخ بزرگوار انصاری تنها مجتهدی است که، دو کتابش کتاب درسی قرار گرفته است، این هم از برکت زیر بغل گرفتن امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.
مرحوم شیخ انصاری را در حال احتضار به طرف قبله می کشیدند او هم برمی گشت، سؤال کردند فرمود شما وظیفه دارید که، مرا به طرف قبله بکشید، من هم وظیفه ام در این است که برگردم، به جهت مرض اسهالی که داشت، که قضای حاجت به طرف قبله حرام است، تا وقتی که دیگر از قدرت افتاد، رو به قبله کردند جان به جان آفرین تسلیم کرد، رضوان الله علیه، و حشرنا معه و امثاله، تَرَکه مرحوم شیخ در وقت مرگ 3 دینار عراقی قیمت گذاری شد، فاعتبروا یا اولی الابصار 213 تمام شد آنچه از مقدمه مکاسب، به قلم آقای کلانتر بود.
از واعظ معروف حاج شیخ مرتضی انصاری قمی شنیدم که، خواهر ناصرالدین شاه با دیدن، و شنیدن مقام شامخ شیخ انصاری، هوس بوسیدن سینه مادرش کرد، مادرش فرمود برای چه سینه مرا می بوسی؟ گفت فرزندی را با این سینه تحویل اسلام دادی که کم نظیر است، فرمود نه چندان بُرد نکرده ام، گفت مگر چه کردی که با داشتن چنین فرزندی هنوز کم داری؟ فرمود او را بدون وضو شیر نداده ام، خدا رحمت کند چنین مادرانی را.
ص: 127
باز از ایشان شنیدم که فرمود یکی از تجّار ایرانی، علاقه داشت روزی با مرحوم شیخ انصاری هم غذا باشد، خوشبختانه روزی به این آرزو نائل شد، سر ظهر در منزل مرجع خویش بوده، آقا تقاضا کرد که باشند و با هم نهار بخورند، خلاصه غذائی از اندرون آمد، مهمان خیلی به خود فشار آورد، تا اسم غذای حاضر را آبگوشت گذاشت، عرض کرد من حاضرم از مال شخصی خود، در اختیار شما بگذارم که، قدری به خودتان وسعت بدهید، تا بتوانید اعباء مرجعیت را به دوش بکشید، آقا هر چه صحبت را می خواست به طرف دیگر سوق دهد، تاجر به حرف اول بر می گشت، آخر شیخ فرمود پس بگذار قصه ای را
برایتان تعریف کنم، تا بدانید که این غذا از اندرون آمده، و شما نمی توانید اسم آن را آبگوشت بگذارید، غذای سلطنتی ماست، گفت مگر این غذا چقدر مهمّ است که، غذای سلطنتی حساب شود، فرمود چهل روز در دوران طلبگی ام، پول گیرم نیامد مجبور شدم که، از نانوا نسیه بخرم، روز چهل و یکم دوباره رفتم که به عنوان نسیه نان بخرم، گفت برو اوّل قرض های جلوی را بده، بعد نان جدید بخر، آمدم به اطاقم دو روز با گرسنگی ساختم، روز سوم فکر کردم اگر صدایم را به جايی نرسانم، احتمال مردن از گرسنگی قوی است، پیش آقای بزرگ رفتم، دیدم آقا مشغول درس گفتن است، چون دیدند که من وقت رفتنم به درس ایشان نیست، درس را قطع فرمودند، و از من پرسیدند حرفی دارید؟ عرض کردم، بعد از پایان درس عرض می کنم، درس ادامه یافت تا تمام شد، شاگردان که رفتند، از من پرسید فرمایشت چیست؟ جریان را عرض کردم، آقا خیلی
ص: 128
ناراحت شد، قلّک را هرچه نگاه کرد چیزی داخل آن ندید، یک دفعه دیدم رنگ آقا از زردی مبدّل به رنگ خوشحالی شد، دست به انگشتری که در دست داشت کرد، و به من تحویل داد، فرمود برو با این انگشتر قرضت را ادا کن، و نان هم بخر، من انشاءالله در اولین فرصت دستی به تو می رسانم، از اطاق آقا بیرون آمدم، در فکر مشتری انگشتر بودم، چیزی به ذهنم رسید و آن اینکه، ببرم به خود نانوا بفروشم، هم قرضم ادا شود، و هم نان جدید برایم بدهد، وقتی نانوا انگشتر آقا را در دست من دید، فکر کرد آقا مثلاًدر جايی وضو می گرفت، من انگشتر ایشان را دزدیده ام، یک سیلی نثار من کرد، من
بی هوش افتادم، یک وقت احساس کردم که باران دارد می آید، متوجه شدم که سرم به زانوی آقاست، و باران نیست بلکه اشک چشم آقاست که، به صورت من می ریزد، آقای تاجر ایرانی، الآن معلوم شد که، این غذا که شما نمی توانید اسم آبگوشت را به آن بگذارید، و به قول ما طلبه ها صحت سلب دارد، غذای سلطنتی هست؟ و کم له من نظیر، محقق مرندی.
ببخشید این بحث طولانی شد، با نقل قصه ای از مرحوم شیخ مهدی نراقی، پدر استاد شیخ انصاری، اعلان خاتمه می کنم، و آن اینکه کسی در اصفهان یک دست لباس، به جهت مندرس بودن لباس مرحوم نراقی، به او با اصرار هدیه کرد، فردای آن روز نراقی قدس سره، لباس را برگردانید، پرسید برای چه ردّ هدیه می کنید؟ فرمود هر وقت شما را
ص: 129
می بینم احساس حقارت می کنم،(1)
مخفی نماند که استطراف سه جلد جامع السعادات را، در جلد چهارم تهاویل الربیع، مطالعه کنید انشاءالله تعالی با بحث های اخلاقی عالی آشنا می شوید.
تألیف شیخ ورع زین الدین، علی بن فاضل مازندرانی، (صاحب قضیه جزیره خضراء، متوفی 699 قمری) این کتاب حاوی اخبار و احادیثی است که، شیخ بزرگوار مذکور، از جناب سید شمس الدین محمد، فرزند حضرت صاحب الامر، عجل الله فرجه الشریف، روایت کرده است، از تألیف چنین کتابی، فقط عدّه خاصی از مؤمنین، اطلاع داشتند، چطوری که در بحارالانوار آمده. (2)
مقاله لطیفه ای که، مرحوم سید شرف الدین، در سال 1374 قمری، وقتی که ایرانی ها ضریح مقدس حضرت زینب(علیها السلام) را، به سوریه بردند، همین سیّد بزرگوار در آن سال، در فضیلت اهل بیت(عليهم السلام)، مخصوصاً حضرت زینب(علیها السلام) بیان فرموده، و در ضمن سه آیه، از آیات قرآنی را قرائت فرمودند، (فسوف یأتی الله بقوم یحبّهم و یحبّونه 54 مائده، و ان تتولّوا یستبدل قوماً غیرکم ثم لایکون امثالکم سوره محمد(صلی الله علیه و آله) آیه 3، و
ص: 130
آخرین منهم لما یلحقوا بهم سوره جمعه) و گفتند که این سه آیه، طبق اظهار مفسرین، و بیان رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، در فضیلت ایرانی هاست .(1)
کتابی است که، هزار و دویست لغت عربی را، به فارسی ترجمه کرده، و به صورت نظم، در دویست شعر، به اتمام رسانیده، مؤلف آن (ابونصر فراهی سنجری است، و سنجر یکی از روستاهای سیستان می باشد) نابینا به دنیا آمده، با داشتن استعداد فوق العاده، در ادبیات به مراتب عالیه رسید، و کتابش را به سال 617 تمام کرده، و به سال 640 ، دنیا را وداع گفت، مرحوم حاج شیخ عباس قمی، این کتاب را شرح کرده، و اسم کتابش را الدّرة التیمه گذاشت، و این کتاب اولین تصنیف مرحوم محدث قمی است، رضوان الله علیه .(2)
کتابی است منسوب به بحرالعلوم، رضوان الله علیه، نسخه این کتاب در نجف در بیت مرحوم بحرالعلوم محفوظ است، مؤلف الذریعه می فرماید: لکن در آخرهای رساله مطالبی آمده که، با مذاق سید بحرالعلوم سازگار نیست، در اول رساله حدود یک صفحه، در خاصیّت عدد چهل بحث خوبی کرده است، و این عبارت در آن بحث آمده است: من بلغ اربعین سنه و لم یأخذ العصاء، عصی، لانّه صار مسافراً للاخرة، و العصاء مستحب للمسافر .(3)
ص: 131
مؤلف آن موسی بن ابراهیم مروزی، استاد فرزندان سندی بن شاهک است، در آن زمانی که آقا موسی بن جعفر(علیه السلام)، در زندان سندی محبوس بوده، مروزي از حضرتش احاديثی شنید، و به صورت یک کتاب در آورد، نجاشی این کتاب را با چهار واسطه، از آن امام همام(علیه السلام) نقل می کند،(1)
نگارنده گوید: خوشا به حال کسانی که از فرصت ها استفاده می کنند، موسی مروزی در اینجا از شرایط سخت حظّ وافر برد، چطوری که علی بن فاضل مازندرانی، از فرصت جزیره خضراء، از بیانات آقا سید شمس الدین محمد، بن بقیه الله عجل الله فرجه، آن کتاب را تألیف کرد.
مرحوم سید جزایری در مرگ جوانش سید حبیب الله، خیلی ناراحت بود، برای تسکین دل مبارکش، از مطایبات، بیشتر وارد کرد، اما در وقت تألیف جلد دوم زهرالربیع، چون دلش آرام گرفته بود، مطایبات را وارد نکرد، و لذا جلد دوم کم مشتری شد. (2)
نگارنده گوید: چطوری که مرحوم شهید ثانی، در نوشتن کتاب شریف مسکّن الفؤاد فی فقد الاحبّة و الاولاد، همین حال را داشت، چون ایشان چند نفر از اولاد ذکور را، یکی
پس از دیگری از دست دادند، برای تسلّی دل مبارکشان، و برای کسان دیگری مصیبت زده، این کتاب را تألیف فرمودند، در موقع شهادتشان، تنها فرزند ذکورش، مرحوم صاحب
ص: 132
معالم آقای شیخ حسن بود، و برای آن هم خاطر جمع نبود که، بماند و بعد از خودش چراغش را روشن کند، زیرا که به احتمال قوی، ایشان هم مثل برادران دیگرش، در سنین کودکی ممکن بود، از دنیا برود، لکن اراده خدای بزرگ تعلق گرفت که، او زنده بماند، و زحمات پدر بزرگوارش (بهترین شهید راه ولایت) را تکمیل کند، و الحمدلله همانطور هم شد، هزاران شکر نوه محترمش، مرحوم آقا سید محمد صاحب المدارک هم، در تکمیل زحمات جدّ والا مقامش، سنگ تمام گذاشت، و مسالک ایشان را با نوشتن كتاب مدارک، کامل کرد، واقعاً فرزند صالح گلی از باغ های بهشت است، خداوند دست هیچ زحمت کش علمی را، از این گل، خالی نگذارد، بمحمّد و اله الطاهرین، آمین.
بعضی از اهل تتبع مدعی هستند که، کتاب زهرالربیع، و کشکول، و مخلاة شیخ بهائی، و مکارم الاخلاق طبرسی چاپ مصر، و حتی فصل الخطاب مرحوم محدث نوری که، اسم صحیح کتاب، فصل الخطاب فی عدم تحریف الکتاب بوده است، از دخالت ید جعل،
بی نصیب نبوده اند، زیرا که بعضی از مطالب این کتب، با مقام شامخ مؤلفان آن، تطابق ندارد. (1)
آورده اند که شاهی به وزیر خویش گفت، برو از هر مردی که از زن خود می ترسد یک مرغی بگیر، وزیر در اجرای امر ملوکانه به جان شهر افتاد، و از هر کسی که معلومش
ص: 133
می شد از زنش می ترسد یک مرغ گرفت، دم غروب با هزاران مرغ در حال قدقد کنان، وارد کاخ شد، سلطان گفت معلوم می شود که همه مردها از زنانشان می ترسند، گفت بلی قربان، لکن در این سیری که امروز در پایتخت داشتم، دختری را دیدم که خیلی مناسبت با ذات ملوکانه داشت، خواستم خواستگاری کنم، گفتم اول از شما اجازه بگیرم، گفت یواش بگو شاه بانو نشنود، وزیر از فرصت استفاده کرد و گفت، معلوم است که اعلیحضرت هم از شهبانو می ترسد، و چون شما شاهید، پس دو تا مرغ باید بدهید.
در اینجا دلم می خواهد با شما همکاران عزیز، به طرف وادی مقتل سیری انجام بدهم، تا با نوآوری های آن ها، با دست پر به سخن رانی بپردازیم، در ابتدا وارد مقتل معالی السبطین می شویم .
کسی که به امام حسن(علیه السلام) ابن فاطمه الزهرا خطاب کرد، فرمود بگو ابن علی بن ابی طالب، پدرم از مادرم بهتر است4 ام الفضل زن عباس عموی پیغمبر(صلی الله علیه و آله)، با شیر فرزندش قثم، امام حسن(علیه السلام) را شیر داد 5 امام حسن(علیه السلام) می فرماید بهترین احسان پیش از سؤال کردن است، اگر از پس خواستن بدهی، در مقابل آبروی طرف داده ای 13 کسی اشکال به صلح امام حسن(علیه السلام) گرفت، فرمود ساکت باش که با صلح خویش جان شیعه را حفظ کردم، پس پای مبارکش را در کوفه زمین زد، معاویه را در دمشق، و عمر و عاص را در مصر دیدم، فرمود اگر بخواهم این دو تا را پائین می کشم، لکن بر خلاف
ص: 134
رویّه جدّ و پدرم رفتار نمی کنم 18
می گویند قاطری را که عایشه سوار آن شد، و رجّاله های بنی امیه را تحریک به تیراندازی به نعش امام حسن(علیه السلام) کرد، امام حسن(علیه السلام) آن را به مروان هدیه کرده بود، او عایشه را بر آن سوار کرد 15 جعده پس از زهر دادن به امام حسن(علیه السلام)، به شام پیش پدرش رفت، و از معاویه خواست که به وعده خویش عمل کند، (او را تزویج به یزید کند) معاویه گفت: طبق اقرار خودت، امام حسن(علیه السلام) دارای همه کمالات بود، تو او را کشتی، یزید که در قطب مخالف امام حسن(علیه السلام) است، تو او را نمی کشی؟ پس دستور داد او را کشتند، الحمدلله 32 نگارنده گوید اگر اشتباه نکنم یک جا دیده ام که، دستور داد در لجن فرو بردند، با آل علی هر که درافتاد ورافتاد.
ولیدبن عتبه امیر مدینه، زمینی از امام حسین(علیه السلام) را می خواست تصرف کند، امام(علیه السلام) در مقام دفاع با تمام قد وایستاد، حتی عمامه ولید را به گردن او پیچید، مروان گفت ندیدم کسی بر امیر خویش این قدر جسور باشد، ولید گفت تو با این حرف نمی خواهی از من دفاع کنی، بلکه می خواهی اختلاف اندازی کنی، حق با امام حسین(علیه السلام) است، من طمع در زمین ایشان کرده بودم، امام فرمود حالا که اقرار کردی زمین از آن تو باشد 66 خدا بر کسی خیر خواهد، محبت امام حسین(علیه السلام) و دوست داری زیارت آن حضرت را، در دلش می اندازد 78 .
امام باقر(علیه السلام) به زیارت کسی که، از سفر کربلا برگشته بود تشریف برد 81 .
ص: 135
مرحوم شیخ جعفر شوشتری می فرماید: امام حسین(علیه السلام) احترام کعبه را گرفت، و نخواست خونش در مکه ریخته شود، متقابلاً خداوند هم احترام امام حسین(علیه السلام) را گرفت، در روز عرفه اول نظر رحمت به زوّار حسینی(علیه السلام) می کند، بعد به زوّار کعبه 82
چند نفر از متعصّبین اهل سنّت به یک شیعه عوام، فقیر، عجم، گفتند چرا شما در ایام عاشورا دیوانه می شوید؟ خداوند به دل آن آدم درس نخوانده انداخت، در
جواب گفت: اگر در ایام عاشورا سینه نمی زدیم، عاشورا را مثل غدیر لوث می دادید 100 ابن عباس گوید پیغمبر(صلی الله علیه و آله) در وقت اشتداد مرض مرگش، امام حسین(علیه السلام) را به سینه چسبانید و فرمود مالی و لیزید، (من به یزید چه کرده ام) 115 .
عربی از معاویه چیزی می خواست، امام حسین(علیه السلام) وارد شد، معاویه کاملاً متوجه امام(علیه السلام) شده از عرب غافل شد، عرب پرسید این آقا کیست؟ گفتند امام حسین(علیه السلام) است، عرب متوجه امام شد و عرض نمود: ای پسر دختر پیغمبر(صلی الله علیه و آله)، دستور بدهید معاویه حاجت مرا برآورد، امام(علیه السلام) خواست و مشکل عرب حلّ شد، و از امام(علیه السلام) تشکر کرد، و به معاویه نپرداخت، معاویه گفت عطا را من کردم تو تشکر از آن حضرت می کنی، گفت بلی حق او را به دستور او به من دادی، 121 .
ص: 136
طبق نقل طوسی در کتاب سقیفه، در موقع خروج از مدینه به طرف مکه امام حسین(علیه السلام) دستور داد قیس بن سعد بن عباده، با دویست نفر از خویشان
خویش، پشت سر قافله امام(علیه السلام) حرکت کنند، اگر از طرف دشمن اقدامی شود، از یک طرف امام و انصارش، و از طرف دیگر قیس بن سعد با یارانش، وارد نبرد شوند که، هلاکت نصیب دشمن شود 135 حضرت مسلم سلام الله علیه، در نیمه ماه رمضان سال شصت، از مکه حرکت، و پنجم شوال وارد کوفه گشت، و بیست و هفت روز قبل از شهادتش، خدمت امام حسین(علیه السلام) نوشت که، صد هزار شمشیر در کوفه، برای اجرای امر شما آماده به کار است، هر چند زودتر به طرف کوفه تشریف بیاورید، پس از این نامه، خبری از حضرت مسلم نشد، امام حسین(علیه السلام) دلش برای حضرت مسلم تنگ شده، و نگران شد، و به یاران دستور داد که آماده حرکت به مدینه شوند 141.
نگارنده گوید چطوری که مرحوم واعظ شهیر، آقای برقعی می فرمود: و شواهدی در اصل تهاویل الربیع از کتاب شریف بحار الانوار و غیره دارم، و این روایت هم تصریح فرمود که، امام(علیه السلام) دستور داد که به طرف مدینه حرکت کنند همه این ها می رسانند که، شهر مدینه در مسیر کسی که، از مکه به کوفه برود، واقع شده است، و آن سؤال و جواب ها
ص: 137
که بین امام حسین(علیه السلام)، و کسانی که مانع از رفتن آن حضرت به طرف کوفه شدند در این مسیر واقع شده است، چون ایام حج بوده، و عدّه زیادی از مردم مدینه، برای انجام دادن اعمال حج، از مدینه بیرون رفته بودند، و مدینه خلوت شده بود، زمینه برای صحبت بین امام حسین(علیه السلام) و بین محمد حنفیه، و جابر، و عبدالله عمر، و عبدالله عباس، فراهم شده است، و الّا در مسیر اوّلی امام(علیه السلام) از مدینه به مکه، در حال خوف حرکت فرمود، موقعیت مناسبی برای این صحبت ها نبود،
207- سفارش فرماندار مدینه امام حسین(علیه السلام) را به ابن زیاد
از کتاب نفس المهموم نقل می کند که، ولید بن عتبه فرماندار مدینه، وقتی متوجه شد که امام حسین(علیه السلام) به طرف کوفه حرکت کرده است، نامه ای به ابن زیاد نوشت، و او را از مقابله با امام حسین(علیه السلام) بر حذر داشت، والّا رسوايی دنیا و آخرت نصیبش خواهد شد، لکن آن جرثومه کفر، و فساد، به حرف ولید گوش نداد، و در دارالاماره سر مقدس امام حسین(علیه السلام) را در جلو خود گذاشت، و به عنوان تمسخر بر او خندید 157 نگارنده گوید ولید بن عتبه، در عین اینکه فرماندار دولت یزید بود، لکن از این قضیّه، و از جریان مطلب صفحه 66 معالی السبطین(شماره 202)، معلوم می شود که قدری داخل آدم بوده است.
مرحوم شیخ جعفر شوشتری می فرماید، بزرگترین مصیبت برای امام حسین(علیه السلام) این شد که، نزدیکی قبر پدر بزرگوارش امیرالمؤمنین(علیه السلام) رسید، ولکن نتوانست او را زیارت کند
ص: 138
174 عمر سعد پس از قتل امام حسین(علیه السلام)، ندای علّیَ بالنار حتی احرق بیوت الظالمین داد 179
نگارنده گوید: خاک بر سر روزگاری که در آن یزید، و ابن زیاد، و عمر سعدها، از اهل عدالت و تقوی معرفی شوند، و امام حسین(علیه السلام) را از ظالمین بدانند.
در روز تاسوعا عمر سعد، از کثرت گرمی هوا در آب فرات داخل شده بود که، آخرین فرمان از ابن زیاد رسید، و قاصد را مأمور کرده بود که در صورت سستی، گردن او را بزند، عمر سعد وقتی به اهمیّت مطلب پی برد، از آب بیرون آمد و لباس جنگی به تن کرده، و دستور حرکت لشکر به طرف خیام امام حسین(علیه السلام) را صادر کرد 193 نگارنده گوید خدای صبر دهد زین قضیّه زهرا(علیها السلام)، را که عمر سعدها با تمام بدن، در آب فرات فرو روند، و بچه های پیغمبر(صلی الله علیه و آله) یک قطره آبی نداشته باشند که، لب هایشان را با آن تر کنند.
شیخ جعفر شوشتری می فرمايد: عطش در چهار عضو امام حسین(علیه السلام) اثر زیادی را گذاشته بود، کبد، زبان، لب، و چشم، چشم دیدش کم شده بود، و زبان از کثرت مالیدن زخم شده بود، و لبهایشان خشکیده بود، و جگر می سوخت 195 نگارنده گوید خدا باعث و بانی را از سقیفه، تا کربلا، با قدرت بالغه خود، به عذاب ابدی گرفتار کند آمین.
ص: 139
شبراوی شافعی گوید: آب زلال را در ظرفهای بلوری، در هوای گرم، به امام حسین(علیه السلام) نشان می دادند، و آن حضرت به حق جدّش قسمشان می داد که، جرعه ای از آن بدهند لب هایشان را تر کند، ولی نمی دادند 195 .
در عصر روز تاسوعا، هر کدام از امام حسین، و حضرت ابی الفضل، همدیگر را برادر خطاب می کنند 204
و صفحه 78 مقتل ذریعه، نگارنده گوید پس اینکه مشهور است که، حضرت ابی الفضل در موقع افتادن از اسب، امام(علیه السلام) را برادر خطاب کرده، و تا آن وقت مولا خطاب می کرد، ثابت نیست.
سی نفر از اصحاب عمر سعد، شب عاشورا به امام حسین(علیه السلام) ملحق شدند، خوشا به حالشان، سلام الله علیهم، و حشرنا معهم، 207 امام حسین(علیه السلام) به زینب کبری(علیها السلام) می فرماید: بدان که این ها اصحاب من هستند از عالم ذرّ، جدّم پیغمبر(صلی الله علیه و آله) این را به من خبر کرده است 210 .
طبق روایت مرحوم شیخ مفید، تصمیم عمر سعد با رؤسای لشگرش، این بود که، صبح روز عاشورا یکدفعه از چهار طرف بر امام حسین(علیه السلام) حمله کنند، و در یک ساعت کار آن
ص: 140
حضرت را خاتمه دهند، و بدین منظور هم حمله کردند، لکن کور خوانده بودند، اصحاب باوفای امام(علیه السلام) در شب عاشورا، خندق دور خیمه ها کنده، و صبح عاشورا آتش داخل آن روشن کرده بودند، و این اقدام وسیله عصبانیت اصحاب عمر سعد شد، شمربن ذی الجوشن جسارتی کرد، و مرحوم مسلم بن عوسجه خواست با تیر جواب بدهد، امام حسین(علیه السلام) فرمود ما ابتداء به جنگ نمی کنیم، عرض کرد این فرصت گیر نمی آید، اجازه بده جوابش بدهم، باز امام(علیه السلام) اجازه نداد 214
نگارنده گوید این خندق را در در عرض چند ساعت، دور خیمه ها کندند، رضوان الله علیهم، چه همتی از
خود نشان دادند، ولی رسم خندق کنی، با آب پر کردن بود، چون آب نبود لذا با نی و هیزم پر کردند.
در فرمایش امام صادق(علیه السلام) آمده: دختران فاطمه(علیها السلام)، در مصیبت امام حسین(علیه السلام) یقه پاره کرده، و سیلی به صورت زدند، و لباس سیاه بر تن کردند، و باکی از سرما و گرما نداشتند، و پنج سال از خانه آل هاشم، دودی بلند نشد، و امام زین العابدین غذای ماتم بر آن ها تهیّه می کرد، و از هیچ گونه وسیله زینتی حتی شانه زدن به مو، استفاده نکردند، تا سر ابن زیاد خدمت امام زین العابدین(علیه السلام) رسید 217 .
نگارنده گوید: مناسب است در اینجا مطلبی را بنویسم که، بیان آن اهمیّت به سزائی دارد، و آن اینکه چطوری که در این حدیث خواندید که، دختران فاطمه (سلام الله علیها) در مصیبت امام حسین(علیه السلام) لباس سیاه به تن کردند، گاهی سؤال می شود جامه سیاه
ص: 141
پوشیدن در سوگ چهارده معصوم(علیه السلام)، از قانون کراهت مطلق سیاه پوشی جداست؟ یا اینکه هر دو یک حکم را دارند؟ در جواب باید گفت بلی سیاه پوشی در ماتم
اهل بیت مکروه که نیست، مطلوبیت شایانی هم دارد، مخصوصاً در این زمان که یک نوع شعار ضدّ وهابی ها حساب می شود، یکی از فضلای قم (آقای شیخ علی ابوالحسنی) در اثبات این مدّعا کتابی نوشت، به نام سیاه پوشی در سوگ ائمه نور علیهم السلام، و در آن از جهات مختلف در اثبات این حقیقت قلم فرسايی فرمود، خداوند جزای خیر به ایشان مرحمت کند که، ما را از تحقیقات بیشتری، در این زمینه بی نیاز کرد، و لذا آدرس دلايلی را که می آوریم از کتاب ایشان می دهیم، و ما توفیقی الا بالله.
1) امام حسن(علیه السلام) در روز بیست و یکم رمضان، پس از دفن پدر بزرگوارش، در وقتی که در مسجد کوفه برای مردم خطبه مي خواند، لباس سیاه پوشیده بودند، مدارکی را که بر این مطلب ارائه کرده، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، و کتاب مقتل الامام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیه السلام)، به قلم ابن ابی الدنیا، و اثبات الوصیه مسعودی، و مدارک دیگری که در پاورقی آورده است 111- 113 .
2) مرحوم مامقانی قدس سره، در رساله مجمع الدرر فی مسائل اثنی عشر، به نقل از شرح نهج البلاغه معتزلی، از اصبغ بن نباته روایت کرده که، امام حسن و حسین (عليهما السلام) را در شهادت امیرالمؤمنین(علیه السلام)، در مسجد کوفه سیاه پوش دیده است 113 و 233 .
ص: 142
3) مرحوم مجلسی و نوری در بحارالانوار و مستدرک الوسائل به نقل از طریحی، در کتاب منتخب، جلد 2، صفحه 482، وقتی یزید اسراي اهل بیت(عليهما السلام) را آزاد گذاشت، هیچ زن هاشمی و قريشی نماند، مگر اینکه برای امام حسین(علیه السلام) سیاه پوش شدند 126 .
4) در مقتل ابی مخنف آمده، وقتی نعمان بن بشیر در مدینه اعلان شهادت امام حسین(علیه السلام)، و رسیدن اسراي اهل بیت را به مدینه کرد، همه مخدّرات مدینه سیاه پوش شدند، و ناله سر دادند 127 .
5) ام سلمه دختر عمّه پیغمبر(صلی الله علیه و آله)، و همسر آن حضرت، پس از شنیدن خبر شهادت امام حسین(علیه السلام)، در مسجد پیغمبر(صلی الله علیه و آله) قبّه سیاه پوش زده، و جامه سیاه پوشید 130 .
6) طبق روایت بصائر الدرجات از امام صادق(علیه السلام)، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نزدیکی های شهادتش، بر خلاف رسم همیشگی اش که، لباس سفید می پوشید، با پیراهن سیاه بر مردم ظاهر شد، و آنان را موعظه فرمود 105
این حدیث حاکی از این است که در سياه پوشي مشكلي نيست سیاه پوشی بنی عباس در اوّل کارشان، جنبه عزاداری در سوگ شهداي اهل بیت(عليهما السلام) را داشت (طبق رسم زمان که عزاداران لباس سیاه (می پوشیدند) لکن بعدها جنبه شعار به خود گرفت، و به احتمال قوی نهی ائمه(علیه السلام) از سیاه پوشی، مربوط به جنبه شعاری بوده است، و عمل خود رسول الله(صلی الله علیه و آله) بهترین شاهد بر اصل جواز است، و احیاناً اگر اصل پوشیدن
سیاه در مواقع عادی مذموم باشد، دلايل شش گانه بالايی به علاوه هفتمی که می آید، شاهد است بر روا، و مطلوب بودن آن، در مصائب اهل بیت(عليهما السلام) است.
ص: 143
7) فاضل محترم آقای ابوالحسنی، به علاوه دلايلی که از روایات و غیر آن ها آورده، و حقیر به یک قسمت آن ها پرداخت كردم، فتاوی 37 نفر از بزرگان مراجع از قدیم، و از متأخرین را آورده، و زینت بخش کتابش قرار داده است، برای نمونه متن فتوای مرحوم صاحب عروه را می آوریم،: سیاه پوشی در عزای سالار شهیدان راجح، و موجب خشنودی پیغمبر(صلی الله علیه و آله)، و ائمه هدی است، صلوات الله علیهم اجمعین 209 مضافاً بر آنچه گذشت، عمل بزرگان بعضی از مراجع هم، جاری بر این شده است، ما خودمان آقای مرعشی نجفی را دیدیم، و آقای ابوالحسنی عکس ایشان را با لباس سیاه، در صفحه 221 آورده است، و در پاورقی صفحه 229، از قول آقای عرفانیان آورده که، ایشان شاهد سیاه پوشی آقای خويی، در وفیات ائمه(علیه السلام)، خصوصاً محرم و صفر بوده است، علاوه بر پیراهن مشکی، عبا و قبایشان را نیز، سیاه انتخاب می کردند، آقای ابوالحسنی مقاله استدلالی، در این بحث، از جناب آقای لطف الله صافی، در شش صفحه آورده، اول آن در صفحه 223 می باشد، به بعضی از فقرات آن اشاره می کنیم، که اهلش را به کار آید: در کراهت پوشیدن جامه سیاه، گاهی به اجماع و اخبار چنگ زده می شود، اجماع محصّل نیست، و در صورت محصل بودن به احتمال قوی مدرک مجمعین اخبار مسئله باشد، پس کاشف جدید از قول معصوم(علیه السلام) نمی شود، و
اخبار هم ضعاف و مراسیل است، تسامح را در ادلّه مکروهات جریاً، علی التسامح در ادله مستحبات، اثبات حکم شارع بر کراهت نمی کند، تازه تسامح در ادله سنن خودش محلّ خدشه است، زیرا دادن ثواب بر عملی که بر آن ثوابی از پیغمبر(صلی الله علیه و آله) رسیده، اثبات استحباب آن عمل نمی کند، و کراهت وقتی ثابت می
ص: 144
شود که، عنوان تشبّه بر ظلمه بنی عباس موجود باشد، چطوری که از خود اخبار استفاده می شود، و علی فرض اینکه اصل پوشیدن جامه سیاه کراهت داشته باشد، قدر متیقن از آن غیر پوشیدن در عزای ائمه(عليهما السلام) است، و اگر اخبار را مدرک کراهت پوشیدن جامه سیاه بدانیم، باز شمول اطلاق و عموم آن ها، در عزاداری قابل منع است.
پسر مرحوم حرّ ریاحی که اسمش بکیر بود، در خدمت پدرش به محضر امام حسین(علیه السلام) رسید، وقتی اجازه میدان گرفت، دست و پای امام حسین(علیه السلام) را بوسید، و قبل از پدرش به شرف شهادت رسید، وقتی حرّ جنازه فرزندش را دید گفت، حمد بر خدايی که بر تو منت گذاشت، و تو را شهید در راه دین، در محضر پسر دختر پیغمبر(صلی الله علیه و آله) قرار داد 227 مرحوم حرّ وقتی در مقابل اصحاب عمر سعد قرار گرفت، شروع به رجز خوانی کرد، برادرش مصعب از آن طرف حرکت کرد، قشون عمر سعد فکرکردند که می رود با برادر خود جنگ کند، وقتی خدمت برادر رسید بر او آفرین گفت، و عرض کرد برادر مرا هدایت کردی، و حرّ او را هم خدمت امام
حسین(علیه السلام) آورد، وقتی او را در صف اصحاب امام قرار داد، دوباره حرّ به میدان رفت، و جنگ کرد تا شهید شد، حامل سر مرحوم حرّ در وقت وارد شدن به دمشق، شمر بود، قصیده ای را که حرّ در وقت توبه کردن در خدمت امام حسین(علیه السلام) خوانده بود، از گوش آن سعید آویزان کرده بودند، چون در آن توهین به یزید، و بنی امیه، و ابن زیاد کرده بود، برای تحریک غضب یزید نوشته، و از گوشش آویزان کرده بودند 226 گفته شده است که وقتی بنا شد اسب روی اجساد شهدا بتازند،
ص: 145
فامیل های حرّ گفتند: داخل آن ها بزرگ طایفه ماست، (حرّ) اجازه گرفتند که از شهداي دیگر جدا کنند، بردند در آنجا که حدود یک فرسخ فاصله دارد، دفن کردند، نگارنده گويد: ای کاش پسر پیغمبر(صلی الله علیه و آله) هم شفیعی داشت، و بدن مبارکش زیر سمّ اسب ها نمی ماند، 227 .
نگارنده گوید یادم است که یک وقت درباره قبور شهدا مطالعه داشتم، از فرمایش امام صادق(علیه السلام) مستفاد این شد که، غیر از حضرت ابی الفضل، سایر شهدا از همدیگر در قبر جدا نیستند، خواستم ايجاد شبهه كنم تا اهل تحقیق متون روایات را برسند.
عنوان نامه امام حسین(علیه السلام)، به شهید سعید حبیب بن مظاهر: من الحسین بن علی(علیه السلام) الی الرجل الفقیه است، یک وقت این لقب را یک فرد عادی به کسی می دهد، یک وقت هم حجت خدا این لقب را به کسی عطا کند، فرق از ثری تا ثریاست.
چطوری که از خطاب امام باقر(علیه السلام)، به فرزند مرحوم مختار ثقفی، (حکم بن مختار) که سه دفعه فرمود: رحم الله اباک، عظمت و منزلت مختار پیش ائمه اطهار(علیه السلام)، معلوم می شود اگر امامی به کسی رحمک الله بفرماید، از هر توثیق و تعدیلی که، رجالیّون به
ص: 146
کسی بکنند، به مراتب بالاتر می شود، وقتی این کلمه سه دفعه گفته شود عظمت آن شخص، خیلی خیلی معلوم می شود.
لمّا قتل الحبیب، بان الانکسار فی وجه الحسین(علیه السلام)، و قال(علیه السلام) للّه درّک یا حبیب، لقد کنت فاضلاً، تختم القران فی لیلة واحدة، یعنی وقتی حبیب بن
مظاهر شهید شد، شکستگی در چهره امام حسین(علیه السلام) آشکار شد و فرمود خدایت جزای خیر بدهد مرد باعظمت و فاضلی بودی، و در یک شب ختم قرآن می کردی 231 .
حبیب در کربلا یکی از سه علمدار بود، عَلَم میسره لشكر با او، و عَلَم میمنه آن با زهیر، و علم قلب با حضرت ابی الفضل العباس(علیه السلام) بود 232 مادر لیلی خانم، میمونه خانم دختر ابوسفیان بود، پس معاویه اگر فرزند ابوسفیان باشد، دايی لیلی خانم مادر حضرت علی اکبر(علیه السلام) می شود، پس شهادت حضرت علي اكبر(علیه السلام) حاكي است كه بنواميه در مقام قدرت نزديك ترين رحم را هم مي كشند.
رسم آن زمان بود که اهل کرم برای جلب مهمانان، و بیچارگان، بالای پشت بام خانه هایشان، آتش روشن می کردند، آتش پشت بام حضرت علی اکبر(علیه السلام) از همه قوی تر، و غذاهایشان از همه غذاها عالی تر بود، خدا نیامرزد دستی را که، چنین مرد باکرامت را شهید کرد 249 در زیارتنامه حضرت علی اکبر(علیه السلام) منقوله از امام
ص: 147
صادق(علیه السلام)، پس از چند مرتبه بابی انت و امی گفتن، این عبارت آمده: صلی الله علیک و علی عترتک، و اهل بیتک و آبائک و ابنائک 252 .
نگارنده گوید این عبارت صریح است که حضرت علی اکبر(علیه السلام) ذریّه دارد، و صاحب فرزندان هم هست، روی این حساب جای دارد که چطوری که، مؤلف کتاب (معالی السبطین) در صفحه 250 نقل کرد که، ابن ادریس فرموده که حضرت علی اکبر(علیه السلام) در اول خلافت عثمان متولد شده است، و از جدّ بزرگوارش علی بن ابی طالب(علیه السلام) روایت نقل کرده است، و در جلد 46 بحارالانوار در صفحه 164 بزنطی از امام رضا(علیه السلام) روایتی را به این عبارت نقل می کند،: انّما تزوّج علی بن الحسین ابنة الحسن(علیه السلام)، و ام ولد لعلی بن الحسین المقتول عندکم، یعنی امام زین العابدین(علیه السلام) دختر امام حسن(علیه السلام) و ام ولد علی اکبر(علیه السلام) را گرفت، و ام ولد در اصطلاح فقهی کنیزی را گویند که، مولایش از آن فرزند داشته باشد، پس بنابر آنچه گذشت سنّ مبارک علی اکبر زیاد می شود، نه 18 که ابن شهر آشوب گفته، و نه 19 که از شیخ مفید نقل می شود، و از آنجايی که عثمان در اول محرم سال بیست و چهارم هجری، بر اریکه سلطنت نشست، و طبق فرموده ابن ادریس حضرت علی اکبر(علیه السلام) در اوايل خلافت او به دنیا آمد، عمر مبارک ایشان در روز شهادت سی و اندی می شود.
ص: 148
عمر سعد با لیلی خانم مادر حضرت علی اکبر(علیه السلام)، پسر خاله و دختر خاله اند، ابوسفیان یک دختر (ام حبیبه) به پیغمبر(صلی الله علیه و آله)، و دختر دیگرش را به سعد وقاص داد، و از آن عمر سعد به دنیا آمد، و دختر دیگرش را به ابومرّه پدر لیلی خانم داد، و از آن لیلی خانم به دنیا آمد، سعد وقاص پدر عمر سعد، پسر عموی آمنه خاتون مادر پیغمبر(صلی الله علیه و آله) هم است 253 در دعايی که به حضرت لیلی منسوب است، خدا را به عطش و غربت امام حسین(علیه السلام) قسم می دهد 255 حضرت ابی الفضل(علیه السلام) از زن خود (لبابه دختر عبیدالله بن عباس) دو فرزند دارد یکی فضل، و دیگری عبیدالله است، و نسل آن حضرت از عبیدالله است، در مناقب محمد بن عباس را جز شهداي کربلا شمرده است، 265 (1)
روي اين حساب حضرت ابي الفضل(علیه السلام) پدر شهيد هم هست.
نگارنده گوید نسل حضرت ابی الفضل خیلی با برکت است، علمای بزرگ از نسل ایشان زیادند، و طبق نوشته مجلسی بزرگ در کتاب روضة المتقین، جلد 14 ص 444، مادر حضرت بقیة الله عجل الله فرجه، در ایام شهادت امام حسن عسكری(علیه السلام)، برای
محفوظ بودنش از شرّ خلیفه، در خانه محمدبن علی، یکی از نوادگان حضرت ابوالفضل که، با پنج واسطه به حضرتش می رسید ساکن شد.
ص: 149
همت تماشا کن، حضرت ابی الفضل(علیه السلام) شش مرتبه، پس از وارد شدن به فرات که می خواست مشک را پرآب کند، حمله کردند، و مانع از پرکردن آن شدند، در مرتبه ششم دشمن کاملاً دور شد، توانست مشک را پر کند، باز برای دفعه هفتم حمله شد،؛ مشک را زمین گذاشت، و دشمن را دفع کرد، و به دوش گرفت و به طرف خیام حرکت کرد 268.
حضرت ابي الفضل(علیه السلام) به ثواب گریه بر امام حسین(علیه السلام) هم رسید، در وقتی که امام(علیه السلام) سر او را به دامن گرفته بود، فرمود چرا گریه می کنی؟ عرض کرد الان شما سر مرا از روی خاک برداشتی، یک ساعت بعد چه کسی سر تو را از روی خاک بردارد 274 صاحب کتاب گوید: انسان تمام بلیّات را با چشم و دست دفع می کند، حضرت ابی الفضل(علیه السلام) هیچکدام را نداشت پس چه کرد، نگارنده عرض می
کند کسی که چشم نداشته باشد، عوض اینکه از دشمن فرار کند، امکان دارد که به طرف او هم برود، صلوات الله علیه و لعنة الله علی ظالمیه.
تعبیر لایوم کیومک یا اباعبدالله از سه امام: از امام حسن(علیه السلام) و حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) به این عبارة، و از امام سجاد(علیه السلام) به عبارة لایوم کیوم الحسین(علیه السلام) 3.
ص: 150
فاضل دربندی مطلبی را در کتاب شریف اسرار الشهاده آورده، مضمونش این است: که، در میدان برای امام حسین(علیه السلام) حیرتی روی داد، زیرا که از یک طرف ابدان مطهره شهدا را روی خاک می بیند، و از طرف دیگر تنهايی و غربت خویش را ملاحظه کرد، و از سوی دیگر تفکر در غربت زنان، و عطش و اسارت آن ها، امام(علیه السلام) را ضجر می داد، و از ناحیه چهارم شماتت دشمن برای حضرت طاقت فرسا گشت، در اینجا بود با صوت حزین و بلند فرمود آیا کسی هست که ما را کمک بدهد، و کسی هست که از حرم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دفع شرّ کند، و آیا خداپرستی هست که درباره
ما از خدا بترسد، و آنچه را که خداوند لازم کرده انجام دهد، از بلند شدن این نداي مظلومانه، قوائم عرش خدا به زلزله افتاد، و ملائکه زمین و آسمان به ناله و ضجّه افتادند، و عرضه داشتند که خدایا حسین(علیه السلام) دوست تو، و قرة عین حبیب تو (رسول خدا(صلی الله علیه و آله)) است، به ما اجازه بده او را نصرت دهیم، در این حال بود که امام صحیفه ای در دست خود مشاهده کرد، وقتی باز کرد دید همان عهدنامه است که روز ازل، با خدا بسته که در چنین معرکه ای صبر به خرج بدهد، و شهادت را بپذیرد، و ملاحظه کرد که در پشت صحیفه با خط جلی نوشته شده است: حسین ما شهادت را بر تو حتمی نکرده ایم، حق فسخ معامله با توست، اگر خواستی حاضرم بلا را برطرف کنم، و ملائکه و اجنّه را در فرمان تو قرار داده ام، ناگاه دید که ملائکه با حربه های آتشین، منتظر فرمان هستند، نامه را به طرف آسمان حواله کرد، و عرض نمود دوست دارم هفتاد هزار مرتبه، در رضایت تو کشته و زنده شوم،
ص: 151
مخصوصاً اگر در قتل من نصرت دین تو باشد، به علاوه پس از شهادت یارانم از زندگی خسته شده ام، پس با عزم راسخ به طرف میدان و جنگ با دشمن حرکت کرد، سلام خدا بر او و بر کسانی که در رکاب همایونی حضرتش، به شرف شهادت نایل آمدند 9 فرمایش امام باقر(علیه السلام): و لقد او طئوه الخیل بعد ذلک، (القتل)، صریح است بر اسب دوانی بر روی بدن شریف امام حسین(علیه السلام) 13 .
امام حسین(علیه السلام) در وداع آخری، اهل حرم را امر می کند که مستعدّ بلا باشند، و می فرماید ازارها، و مقنعه هایشان بپوشند، بی بی زینب سؤال می کند چرا؟ می فرماید به این نزدیکی دارم می بینم که، مثل غلامان و کنیزان، شما را سوق می دهند 14 امام حسین(علیه السلام) در وسط جنگ فرصتی به دست می آورد، می آمد در جايی که از آنجا خیمه هایش را می دید، می ایستاد با صدای بلند لاحول ولا قوة الا بالله می گفت، تا اهل حرم بدانند که هنوز زنده است 16 .
طبری می نویسد که امام حسین(علیه السلام) در حال بیهوشی افتاده بود، کسی نزدیک نمی شد که به کار امام حسین(علیه السلام) خاتمه بدهد، زیرا هر کدام دوست داشت که، مسئولیت کشتن پسر پیغمبر(صلی الله علیه و آله) را دیگری عهده بگیرد 21 .
ص: 152
عمرو بن الحجاج زبیدی آمد که، سر حضرتش را جدا کند، به عقب برگشت، شمر پرسید چرا نکشتی؟ گفت وقتی چشمم به چشمان حسین(علیه السلام) افتاد، به یاد چشمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) افتادم، و نخواستم که خدا را با ریختن خون حسین(علیه السلام) ملاقات بکنم، شمر هر چه شمشیر را بر گلوی امام حسین(علیه السلام) فشار داد نبرید، امام(علیه السلام) فرمود فکر می کند که شمشیر ببرد جايی را که، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آنجا را خیلی بوسیده است، با شنیدن این حرف امام(علیه السلام) را به رو انداخت، و از پشت، سر حضرتش را جدا کرد، لعنت خدا بر او، و بر هم مرامانش 24 مؤلف معالي السبطین گوید: مستفاد از این خبر، و اخبار دیگر این است که، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن (علیهم السلام)، از روز عاشورا تا دفن شهدا در کربلا بودند، و ناظر جریانات بودند. ابن حجر در صواعق آورده وقتی که، سر امام حسین(علیه السلام) را می خواستند جدا کنند، هوا تیره و تاریک شد، حتی ستاره ها دیده شدند.
و در روایت کافی آمده: ملائکه از خدا تقاضای هلاک خلق کردند، باری تعالی پیغمبر(صلی الله علیه و آله) را با دوازده امام نشان داد، و به حضرت بقیة الله اشاره فرمود، و سه دفعه فرمود با این انتقام می گیرم 26 الله یعلم نقل می کند که، پس از انصراف
لشكر عمر سعد، مردي اسدی از جمله چيزهايي که در کنار بدن امام حسین(علیه السلام) مشاهده کرده است، شیری را می بیند که صورت خود را بر آن بدن مطهر می مالد، و نساء جنّ که بر امام(علیه السلام) نوحه
ص: 153
می کردند، گویند آن شیر پدرش امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، لکن مرد اسدی به صورت شیر دیده است 34 .
نگارنده گوید: این حدیث و مطلب صفحه 26، می رساند که، اراده خدايی تعلق گرفته بود که زیارت امام حسین(علیه السلام)، از وقت شهادت تا وقتی که خدا اراده کند، تعطیل نشود، حتی در ایام سخت گیری متوکل عباسی، باز زیارت امام حسین(علیه السلام) تعطیل نشد، و در آن دوران به وسیله دو نفر، انسان عاقل به تمام معنا، و به ظاهر دیوانه، (مرحوم بهلول و زید مصری که، هر دو مجنونِ مُطبقِ سیاسی بودند) انجام گرفت . (1)
نگارنده گوید: مناسب دیدم که در اینجا، به مناسبت آمدن اسم مرحوم بهلول، یک قسمت از شرح زندگانی ایشان را از کتاب شریف روضات الجنات بنویسم که، حایز اهمیّت است، اسم مبارک ایشان وهب و بهلول لقب ایشان می باشد، او از شاگردان مخصوص
امام صادق(علیه السلام) است، و جز فقهاي بزرگ شیعه بوده، و پیش اهل سنت نیز اعتبار دارد، و پسر عموی هارون الرشید است، هارون از همه فقها فتوا گرفت که، امام کاظم(علیه السلام) چون قصد خروج دارد، خونش هدر است، تنها کسی که حاضر نشد در ریختن خون امام شرکت کند، مرحوم بهلول بود، پس به دستور امام کاظم(علیه السلام)، خودش را به جنون زد، هم خون خویش را محفوظ داشت، و هم خیلی از حق ها را، احقاق کرد، هارون به صلاح
ص: 154
دید همه فقها، او را برای قضاوت بغداد لایق دانست، بهلول فرمود لایق نیستم، گفت همه فقها تو را اهل می دانند، فرمود در این ادّعا یا صادقم، یا کاذب، اگر صادق باشم لیاقت قضاوت را ندارم، اگر کاذب باشم عادل نیستم، و شخص غیر عادل حق قضاوت را ندارد، پس از اصرار زیاد یک شب مهلت خواست، فردا دیدند که سوار یک نی شده، و در بازار راه می رود، و می گوید بروید کنار که اسب من شما را زیر نگیرد، همه گفتند بنده خدا دیوانه شده است، هارون گفت ما جنّ، ولکن فرّ بدینه منّا ( دیوانه نشده است، لکن دین خود را برداشته، فرار می کند از شرّ ما) چطوری که وقتی جابر جعفی، فضائل آل محمد علیهم السلام را نقل می کرد، خلیفه سر او را از والی خواست، جنون مصلحتی او
را نجات داد، در زمان بهلول شدت تقیه بود، جنون او مطّبق شد، و جنون جابر ادواری شد، پس از زوال تقیه بهتر شد.(1)
ابن زیاد برای رساندن خبر شهادت امام حسین(علیه السلام) به حاکم مدینه، به قاصد تندروی پول زیادی داد که، به سرعت خودش را به مدینه برساند، و دستور داد که، در هر منزلی مرکب تازه تهیه کند که، وقفه ای در حرکت رخ ندهد، تا خبر پیروزی یزید در آنجا اعلان شود، قاصد گوید وقتی خبر شهادت از طریق والی اعلان شد، زنان بنی هاشم در خانه هایشان، ناله و شیونی سردادند که، مثل آن را نشنیده بودم، ولکن حاکم مدینه (عمرو بن سعید) خنده می کرد، پس منبر رفت، به قبر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خطاب کرد، و گفت یوم بیوم
ص: 155
بدر 36 مؤلف کتاب می فرماید: اینکه ابن ابی الحدید می نویسد(1)
که، مروان حاکم مدینه، منبر رفت و از بالای منبر سر امام حسین(علیه السلام) را روی قبر پیغمبر(صلی الله علیه و آله) انداخت، و گفت یوم بیوم بدر یا محمّد(صلی الله علیه و آله)، درست به نظر نمی رسد، زیرا که حاکم عمرو بن سعید بن العاص بوده، نه مروان، و علاوه سر مقدس امام حسین(علیه السلام) به طرف شام رهسپار شد، نه مدینه 37. (2)
پنج نفر طفل در هجوم لشكر عمر سعد، برای غارت خیمه ها، از ترس، و از کثرت تشنگی شهید شدند، عبدالرحمن بن عقیل، خودش در معرکه قتال شهید شد، از زن خود خدیجه خانم، دختر امیرالمؤمنین(علیه السلام) دو پسر، به نام 1- سعید و 2- عقیل، در حمله لشكر از دنیا رفتند، حضرت مسلم هم از زن خود، خانم رقیه کبری، دختر امیرالمؤمنین(علیه السلام) دو پسر و یک دختر داشت، دو پسرش محمد و عبدالله، در خدمت امام حسین(علیه السلام) شهید شدند، و دختر هفت ساله اش به نام 3- عاتکه، در هجوم لشكر از دنیا رفت، احمد بن الحسن(علیه السلام)، آقازاده شانزده ساله امام حسن مجتبی، در خدمت عمو
ص: 156
عزیزش شهید، و دو خواهر مادریش به نام 4- ام الحسن و 5- ام الحسین، در وقت حمله قشون شهید شدند، ص 53 .
در فرمایش امام سجاد(علیه السلام) و امام باقر(علیه السلام)، کسانی که از اهل بیت پیغمبر(صلی الله علیه و آله) از قسمت ذکور، بر یزید دست به گردن بسته وارد شده اند، دوازده نفر بودند، از همه بزرگ تر امام سجاد(علیه السلام) بود، در فرمایش امام باقر(علیه السلام) آمده، ما دوازده پسر، بر یزید دست به گردن بسته وارد شدیم 94 نگارنده گوید: امام باقر(علیه السلام) در کربلا خیلی کم سنّ بود، معلوم می شود اطفال ذکور را هم، دستشان را به گردن بسته بودند.
مخفی نماند چطوری که در تقویم الفقهاء نوشتم،(1)
زن های شهدا اصحاب امام حسین(علیه السلام)، به شفاعت قبایلشان، در کوفه آزاد شدند، فقط زن ها و بچه های شهداي اهل بیت(علیه السلام)، به شام رهسپار شدند.
یزید با اطرافیانش درباره قتل امام سجاد(علیه السلام)، مشورت کرد، همه شان امر به قتل امام(علیه السلام) کردند، امام باقر دو ساله، شروع به سخن کرد و پس از حمد و ثناء فرمود یزید، این ها بر خلاف اطرافیان فرعون حرف زدند، و این هم علت دارد، پرسید آن
چیست؟ فرمود اطرافیان فرعون نطفه شان پاک بود، و این ها ولد زنا هستند و انبیا و اولاد انبیا را،
ص: 157
ولد زنا ها می کشند، یزید سرش را پایین انداخت 95 از اسراي دختران امیرالمؤمنین(علیه السلام)، دو نفر ام کلثوم معرفی شده است، یکی به قید کبری، دیگری به صغری 96 . نگارنده گويد: به احتمال قوي ميزبان اميرالمؤمنين(علیه السلام) در شب نوزدهم رمضان، همان ام كلثوم كبري كه، مراد حضرت زينب(علیها السلام) باشد، بود، اين را براي تحريك اهل تحقيق نوشتم كه، با تحقيق شان حق مطلب از شك به يقين مبدّل شود.
یزید بعد از بیداری مختصر مردم، مجبور شد اجازه عزاداری بر اهل بیت(علیه السلام) بدهد، هر روز جمعیت حاضرین در مجلس زیاد شد، تا جايی که تصمیم گرفتند یزید را بکشند، مروان متوجّه قضیّه شد، گفت صلاح در این است که اسرا را هر چه زودتر آزاد کند 109.
مؤلف مشارق الانوار، به نقل از کتاب درالاصداف، برای امام حسین(علیه السلام) دختری به نام رقیه، نقل کرده است، دوباره از خمراوی، در کتاب نفحات، دختری به نام رقیه، نقل کرده است 127. (1)
ص: 158
گفته شده که اسم مادر حضرت قاسم، و دو برادرش عبدالله و عمرو، رمله بوده است 140 .
مخفی نماند که حضرت زینب(علیها السلام) وقتی در مجلس یزید، فرصتی برای دفاع از حقیقت به دست آورد، در اوايل خطبه اش از حجاب دفاع می کند، و می فرماید: امن العدل یابن الطلقاء، تخدیرک حرائک و امائک، و سوقک بنات رسول الله سبایاً، یعنی از عدل و انصاف است، ای پسر آزاد شده ها، (در روز فتح مکه، جد بزرگوارم رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، همه فامیل تو را اعم از پدر و جدّ، و سایر فامیل هایت را آزاد کرد، و
طبق قانون جنگ و صلح، می توانست همه آن ها را غلام و کنیز بکند) زنان و کنیزان تو در پس پرده قرار بگیرند، ولی دختران رسول الله(صلی الله علیه و آله) در مجالس نامحرم ها باشند، 97 . پس خانم هايي كه روي بي پروايي مي خواهند بدون ملاحظه، از روي ميل و علاقه به سخن راني كه طبع خانم هاست، حتي در بين مردها حرف بزنند، به سخن راني حضرت زهرا(علیها السلام) حضرت زينب(علیها السلام) چنگ نزنند، زيرا كه آن دو خانم در مقام ضرورت شديد (دفاع از حريم ولايت)، مجبور به سخن گفتن شدند، در همان حال مقررات قانوني را ملاحظه كردند. چه نسبت خاك را با عالم پاك.
ص: 159
ابومخنف در کیفیت دَرَک رَوی یزید می نویسد: 1- او روزی به شکار رفت، آهويی را دید و اسبش را به راه انداخت، و به همراهان گفت کسی با من نیاید، پس از قدری راه رفتن به عربی رسید، اعرابی از او پرسید، اگر راه را گم کرده ای بگو هدایتت کنم، و اگر تشنه و گرسنه ای، خبر کن نان و آب برایت حاضر کنم، یزید گفت اگر بشناسی که من کیم، بیشتر احترام می گذاری، پرسید كه هستی، گفت یزید بن معاویه ام، وقتی شناخت گفت بدا به حال تو، خوش نیامدی، و با خود نکبت آوردی، و با حرف زدنت ناراحتم کردی، به خدا قسم تو را می کشم، چطوری که امام حسین(علیه السلام) را کشتی، پس اعرابی شمشیر کشید، از برق شمشیر او، اسب یزید اختیار از دست داد، و یزید را انداخته، و پا روی شکمش گذاشت، امعاء و احشا او را پایمال کرد، در حال تشنگی به جهنّم واصل
شد، 2- و به روایت دیگر، در آن حالی که راه گم کرده بود، ملکی از ملائکه موکلین به جهنم، با تازیانه ای از آتش به او حمله کرد، سقط شد، و ناپیدا گشت، اصحابش آمدند هر چه گشتند پیدا نکردند، رفتند در دمشق برای او مراسم ماتم چیدند، 3- و در نقل دیگر، در آن حال تشنگی به کنار چاهی رسید، در کنار آن، مرغ بزرگ جثّه و وحشتناکی را مشاهده کرد، آن مرغ یزید را بلعید، و به آسمان برد، دوباره برگشت و او را از شکمش بیرون انداخت، در حالی که زنده بود خواست آب بخورد، مرغ او را با منقار خویش خُرد خُرد کرد، 4- و به روایت بحارالانوار در حال مستی به خواب رفت، او را در حالی که کاملاً رنگش تغییر یافته بود مرده دیدند، خدا لعنتش کند 156 نگارنده گوید: در کامل
ص: 160
بهايی صفحه 516، آمده 5- یزید در حال مستی روي پشت بام رقص می کرد، افتاد و درک رفت، هنوز صلیب رومی به گردن داشت، 6- و جمعی هم گفته اند که در حالی که در تعقیب آهو اسب می تاخت، زمین او را فرو برد، 7- و در پاورقی صفحه 517 آمده، قرمانی در کتاب اخبار الدول، علت مرگ یزید را مرض ذات الجنب، 8- و در فتوح ابن اعثم افراط شرب خمر، دانسته است، و در صفحه 62
کامل الزیارات، راوی حدیث (عبدالرحمن الغنوی) اضافه کرده، خود یزید در حال مستی به خواب رفت صبح او را مرده متغیّر دریافتند، و کسانی که از او تبعیت در قتل امام حسین(علیه السلام) کرده بودند، گرفتار جنون، یا برص، یا جذام، شدند، حتی این بدبختی ها، در نسلشان هم ماند، بنابراین در کیفیت دَرَک رَوی یزید هشت قول تا كنون پیدا کردیم الحمدلله، فعلاً از
مقتل معالی السبطین، به این مقدار بسنده شود بهتر است، بحث مفصل تر را، از اصل تهاویل الربیع جلد سوم تهیه کنید محقق مرندی.
مرحوم گرمرودی در مقتل خود، (ذریعه) از بحار الانوار آورده که، امام حسین(علیه السلام) شتری برای خود مخصوص کرده بود، اثاث و خیمه اش را بر آن حمل می کرد، و با آن برای موعظه عمر سعد و لشكرش رفت، وقتی خیمه ها به غارت رفت، آن حیوان آمد جای خیمه امام حسین(علیه السلام) را خالی دید، در جای آن خوابید و ناله سرداد، خواستند آن را هم به عنوان غارت ببرند، متابعت نکرد، با دندان ران و پشت خود را گاز گرفت، تا ضعیف
ص: 161
شد، سرش را بریدند، گوشتش پخته نشد، یا مثل هندوانه ابوجهل تلخ شد، و یا با دیگ یکدفعه آتش گرفت 154 .
در کتاب تحقیق درباره اربعین می نویسد: از اینکه پاسبانان یزید، به زبان رومی حرف زدند، و تنها امام سجاد(علیه السلام) زبان آن ها را فهمید، که گفتند از فرو ریختن سقف خانه این ها در ترس اند، در حالی که فردا آنان را خواهند کشت، دو چیز معلوم می شود،
اوّل: دستگاه گرداننده یزید، فامیل خودِ یزید بودند (رومی ها که امیّه غلام رومی بود) دوّم: معلوم می شود که، نظر اوّل درباره اسراي اهل بیت(علیه السلام)، کشتن بود، بعد تصمیم عوض شد، پاسبانان کاخ افراد مطلع آن هستند، وقتی افکار عمومی بیدار شود، تصمیم ها عوض می شود، تحقیق درباره اربعین 655 بیش از ده نفر از شهداي اهل بیت(علیه السلام)، نامشان در زیارت ناحیه نیامده است، و از اینکه امام سجاد(علیه السلام) می فرماید ذبحت اطفالنا، معلوم می شود که افراد زیادی از بچه ها شهید شدند 661 . نگاه به مطلب 239 .
از اینکه امام حسین(علیه السلام) طفلش را در بغل نشاند، معلوم می شود که، نوزاد نبود، و آن غیر این است، چون نوزاد نمی تواند بنشیند، عبدالله رضیع تازه مولود، در بغل امام(علیه السلام) بود در جلو چشم بانوان تیر به او رسید، و امام(علیه السلام) جنازه او را، در کنار بدن های سایر شهدا قرار داد، پس این با علی اصغر فرق دارد که، بدنش دفن شد، جمع مطلب دو صفحه یعنی 662 و 676 فاطمه خانم دختر امام حسین(علیه السلام) زن حسن مُثنّی، جدّه سادات
ص: 162
حسنی(علیه السلام)، و طباطبايین است، آن ها به وسیله این خانم حسینی هم شدند، تحقیق صفحه 684 .
مؤلف تحقیق درباره اربعین گوید: گفتن اینکه همه لشكر عمر سعد از کوفه بودند، و از شام کسی با آن ها نبود، از دروغ های بنی امیّه است که، متأسفانه وارد مروج الذهب هم شده است(1) بلکه از لشكر شام بسیار بود، به چند دلیل:
1) عبارت ابن عباس در نامه توبیخ آمیزی که، به یزید پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) نوشت: (غادرتهم جنودک بامرک، صرعی فی صعید).
2) شعر دعبل: جائوا من الشام المشمومه
اهلها یقدم جندهم ابلیس
که در صفحه 564 گذشت.
3) در جواب امام حسین که سؤال فرمود چرا مرا می کشید؟ گفتند نقتلک بغضاً لابیک، این حرف را عثمانیون و خوارج می زدند، نه شیعه امام حسین(علیه السلام)، پس قول ابن تیمیه که، گوید شیعه امام حسین(علیه السلام)، او را دعوت کردند، و کمکش ننمودند، دروغ است، رؤسای شیعه در زندان بودند 806 و 807 نگارنده گوید:
4) فرمایش امام صادق(علیه السلام) در روایت وسائل الشیعه، جلد 7، ص 339: تاسوعا یوم حوصر فیه الحسین(علیه السلام) و اصحابه، رضی الله عنهم بکربلا، و اجتمع علیه خیل اهل الشام.
ص: 163
5) در معالی السبطین جلد 2 صفحه 17، آمده: فی خبر فخرج الیه(علیه السلام) تمیم بن قحطبه، و هو من امراء الشام.
6) در صفحه 25 هم آمده: قال الصدوق فی الامالی فاقبل عدوّ الله سنان بن انس الایادی، و شمربن ذی الجوشن العامری، فی رجال من اهل الشام، حتی وقفوا علی رأس الحسین(علیه السلام) .
7) در کتاب شهر حسین(علیه السلام) صفحه 132 آمده، یعقوب عسقلانی که از امرا شام بود، در حادثه عاشورا حضور داشت، با سپاه حامل سرهای شهدا(علیه السلام)، وارد شهر عسقلان شد، و فرمانروای شهر عسقلان با او بود، دستور داد شهر عسقلان را آذین بستند.
پس رو هم رفته بودن اهل شام در داخل لشكر عمر سعد، به هفت دليل ثابت مي شود.
در کتاب لوامع الانوار ص 17، از شیخ جلیل شیخ بحرینی روایت کرده است که، روزی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بر نور دیده اش امام حسین(علیه السلام) خطاب کند، و بفرماید: ما همه چهارده معصوم در خاک تو دفن می شویم، امام حسین(علیه السلام) عرض کند از خود شما، و از پدرم امیرالمؤمنین(علیه السلام) شنیده ام که، قبرهای ما در نقاط مختلف خواهد بود، چطور همه در خاک من دفن خواهيد شد، فرمود وقتی هر یک از ما را وقت مرگ فرا رسد، جبرئیل از آسمان می آید به اندازه ای که برای دفن ما خاک لازم است، از حایر تو می آورد، و در آن خاک دفن می شویم.
ص: 164
نگارنده گوید کلمه حایر در کلام رسول خدا(صلی الله علیه و آله): فاخذ مقدار تربته من حایرک، معلوم می کند که اصطلاح حایر، درباره حرم امام حسین(علیه السلام) از زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بوده است، بنابراین مؤلف کتاب شهر حسین(علیه السلام) که، می فرماید ص 179
اصطلاح حایر از زمان امام صادق(علیه السلام) که، از سال 125 به بالا معروف شده، صحیح به نظر نمی رسد، زیرا که به علاوه این روایت، خودشان در ص 229 همین کلمه را، (عبارت حاير) در روایت امام باقر(علیه السلام)، باز نقل کرده است، اینجا وقت آن رسید که بحث مقتلی را تعطیل کنم، و به سراغ بحث های دیگر بروم، و هرکسی بیش از این را طالب باشد، به اصل تهاویل الربیع رجوع کند، محقق مرندی.
چند بحث اخلاقی از کتاب چهل حدیث
حکما گفته اند کشتی بی ناخدا، در موج های سخت دریا، به نجات نزدیک تر است، از انسان در حال غضب،(1) ایمان غیر از علم است، ابلیس همه معارف حقه را می داند، ولی کافر است 37 .
ص: 165
علّت اینکه شیطان با ما کار دارد، این است که، ما بنده خالص خدا نیستیم، و الّا آن ملعون با خدا عهد کرده که، با بندگان مخلص او، کار نداشته باشد، شیطان سگ درگاه است، و سگ با دوستان صاحب خانه عوعو ندارد 52 .
خلیل الرحمن عرض حاجت به اَمین وحی الله نکرد، ما اگر احتمال بدهیم که شیطان حاجت ما را برآورد، از او خواستار می شویم 205 .
هر کس خدا را بیشتر بشناسد، از گناه مردم بیشتر ناراحت می شود، و هر کس بندگان خدا را بیشتر دوست داشته باشد، از اعوجاج و شقاوت آنان، بیشتر ناراحت می شود، تواند بود که، معنی ما اوذی نبیّ مثل ما اوذیت، این باشد 246 اهل دنیا و ریاست را ببین که،
تملّق آن ها بیش از دیگران است، مریدپرورها خواری ها می کشند، و ارادت ها می ورزند، من خودم در میان اهل ثروت، کسانی را دیدم که، اظهارات آن ها را هیچ فقیر با آبرو نمی کند، یهود در عین ثروتمند بودنشان، فقر و فاقه از چهره شان هویداست، و تمام عمر را با ذلّت و خواری به سر می برند، قال الصادق: الحرُّ حرُّ علی جمیع احواله 257.
در روایات بیانات مختلف است، ولی مناقات بین آن ها نیست، و همه صحیح است، در بعضی از روایات آمده 1- غیبت کننده، گوشت مردار خواهد خورد، 2- در بیان دیگر آمده،
ص: 166
گوشتِ خود را خواهد خورد، 3- در تعبیر دیگر، به صورت سگ افتاده، و خوراکش مردار خواهد بود، 4- در روایت دیگر، غیبت کننده مردار شود، و غذای سگ های جهنّم قرار می گیرد، و دلیل صحیح بودن همه این تعابیر، این است که در عالم آخرت، صور تابع جهات فاعلی است، و یک موجود ممکن است، صور عدیده به خود بگیرد، چنانچه در محلّ خود مقرّر شده است 304 .
ممکن است به یک حرف زدن، عناوین زیادی منطبق شود، و معصیت های زیادی بر آن بار شود: 1- اهانت مؤمن، 2- اذلال آن، 3- احتقار مؤمن، 4- استخفاف آن 5- تحقیر، 6- تعییر، 7- احصاء عثرات، 8- و طعن بر مؤمن.
از حضرت عیسی نقل شده که، مثل مگس نباشید که بر قاذورات بنشیند، (موارد عیوب مردم را ببینید) خود آن حضرت حاضر نشد که، به یک مصنوع حق تعالی، ذکر سوء کند، و لذا کمال آن را منظور فرمود، و گفت: دندانهایش چقدر سفید است، و مثل دوروبری هایش، نگفت این سگ مرده چقدر بوی بدی دارد، هیچ عیبی مثل این نیست که، انسان متوجه عیوب خودش نشود، 314 در بعضی از احادیث آمده گناه کسی که قادر بر ردّ غیبت باشد نکند، هفتاد مرتبه، از گناه غیبت کننده بیشتر می شود، در صفحه جلوی فرمود، شاید برای عَجب عَجب گفتن او، و یا برای استغفارهای بی خودش، که طرف را جری بر غیبت کردن کند، باشد316 .
ص: 167
تفویضی بودن ما در کارهای دنیوی، (که همه به اسباب ظاهری بچسبیم، و خیال کنیم که غیر از اسباب ظاهری، مؤثر دیگری در کار نیست) و جبری شدنمان در امور آخرتی، (بگويیم خدا کریم است، و برای آخرت کاری نکنیم) از تسویلات شیطانی است، و عملاً تکذیب ائمه(عليهم السلام) است که، فکر کنیم آنان به رحمت خداوندی عقیده نداشتند که، این همه بندگی می کردند 363
.
مال تو سه شریک دارد: 1- قَدَر که هرکدام از خوب یا بد را خواست می برد، 2- وارث 3- خود مال جمع کن، سعی کن سهم خودت کمتر از آن دو شریک نشود، قرآن می فرماید لن تنالوا البرّ حتی تنفقوا ممّا تحبون، ابوذر رضوان الله علیه به مهمانش گفت، یک شتر از شترهایش را برای پذیرايی او بکشد، مهمان شتر لاغر را در نظر گرفت، و گفت شتر چاق را برای احتیاج شما نگاه می دارم، فرمود روز احتیاج من وقتی است که، وارد قبر می شوم 491.
کسی از ظریفی پرسید این هواپیما ربایان، چطور این جسم به این بزرگی را می ربایند، گفت وقتی اوج گرفت و کوچک شد می برند، سؤال دوم، ماه که در هر سی روز یکدفعه عوض می شود، ماه جلوی چه می شود؟ گفت آن را ستاره می کنند.
ص: 168
ابن جوزی در وقایع سال 449، می نویسد: به خانه شیخ طوسی در محله کرخ حمله بردند، کتاب ها، و منبر تدریس، و سه عدد منجنیق که از قدیم الایام زوّار محله کرخ، وقتی به زیارت امیرالمؤمنین(علیه السلام) مشرف می شدند، با خود می بردند، آتش زدند.(1)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در یکی از روزهای شدّت مرضش، و قتی صدای اذان صبح بلال را شنید، فرمود یک نفر امام جماعت شود، وقتی متوجه شد عایشه و حفصه، سراغ باباهایشان فرستادند، از تخلّف آن دو از جیش اسامه ناراحت شد، و به آن دو زن نهیب زد، و فرمود شما شبیه زنانی می باشید که، خواستند یوسف(علیه السلام) را گمراه کنند، ناچار بر علی(علیه السلام) و فضل تکیه کرد، و با آن حال به مسجد آمد، و ابوبکر را کنار زد، و نماز را از اول شروع کرد، و به آن مقداری که از نماز ابوبکر خوانده بود اعتنا نکرد. (2)
معاویه در حزب عمر بود، و کشتن او محمد ابوبکر، و قطعه قطعه کردن عایشه، و زنده به گور کردن عبدالرحمن بن ابی بکر، و شرکت او در قتل اعوان حکومتی ابوبکر، از بهترین شواهد است، با دست راست اینها را می کشت، و با دست چپ برای بقای حکومت، و طولانی شدن دولت، دستور جعل فضايل ابی بکر، و عایشه را می داد،(3)
نگارنده گوید: قطعه قطعه کردن معاویه عایشه را، در جايی ندیدم، ولی وعده کردن او به عایشه،
ص: 169
و کشیدن او را به دمشق، و به چاه انداختن او و غلامش، و خر مصریش را، مؤلف کتاب کامل بهائی آورده است که، از موضوع مخفیانه کشته شدن عایشه در چاه، به وسیله معاویه، کسی اطلاع نیافت، فقط امام حسین(علیه السلام) متوجه شد، و ترکه عایشه را بین وارث او تقسیم کرد.(1)
در لیله المبیت مهاجمین شبانه خواستند که، از دیوار خانه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پایین بیایند، چون ناله زنان بلند شد به صبح موکول کردند، از جمله مهاجمین ابولهب، عمر وعاص، معاویه، خالد بن ولید بودند، از ترس سرزنش عرب، از شنیدن ناله فاطمه(علیها السلام)، از شبانه ریختن خودداری کردند، در مکه فاطمه(علیها السلام) مانع هجوم قومی به ریاست ابی جهل، و در مدینه مانع هجوم قوم دیگر، به ریاست عمر، در اوّلی نجات یافت، و در دوّمی شهیده گشت(2)
خطیب گوید: خوابیدن علی(علیه السلام) در جای پیغمبر(صلی الله علیه و آله)، دلیل خلافت اوست. (3)
در مقابل عید غدیر، عیدی به نام عید مهاجرة ابی بکر مع النبی(صلی الله علیه و آله)، جعل کردند، مدتی هم بود، چون باعث آبروریزی شد، جمع کردند، غدیر چون حقیقت داشت، الحمدلله هنوز هم می درخشد. (4)
ص: 170
برقی ام هانی دختر ابی طالب(علیه السلام) را، از زن های رسول خدا(صلی الله علیه و آله) رقم کرده است(1) نگارنده گوید: پس معلوم شد که، چرا در دفن مادر امیرالمؤمنین(علیه السلام)، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) او را مثل محرم ها دفن می کرد.
حضرت مسلم مثل امام حسن(علیه السلام)، و امام حسین(علیه السلام)، در جنگ صفین در میمنه لشكر بود، . (2)
مهمان دیروزی امام صادق(علیه السلام)، دیشب به منزل امام(علیه السلام) نیامد، به دلیل اینکه فرستاده شما، دیشب به سراغ من نیامد، امام(علیه السلام) فرمود من فرستاده خودم هستم، تا در این شهر اقامت داری . (3)
محمد بن ابی حذیفه پسر دايی معاویه، از خواص امیرالمؤمنین(علیه السلام) بود، پس از شهادت امیرالمؤمنین(علیه السلام) در زندان معاویه از دنیا رفت، رضوان الله علیه، معاویه اصرار می کرد که
ص: 171
از عقیده خود برگردد، او پس از اقرار گرفتن از معاویه که، از نزدیک ترین افراد است بر او، فرمود قاتل عثمان و طلحه، و زبیر، و عایشه،تو بودی. (1)
271- هركس لعن نكند خودش ملعون است
امام جواد(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) روایت می کند: هر کس از لعن کردن کسانی که، خدا آنها را لعن کرده، کوتاهی کند، ملعون خداست(2)
ابان بن تغلب تفسیر کرد، العجب کل العجب بین جمادی و رجب را، به لقاء الاحیاء بالاموات.
آقای شیخ محمّدجواد خراسانی رحمةالله علیه، در کتاب خود (الامامة عند الشیعة،) می نویسد: آنچه بر من ظاهر می شود این است که، عنوان ولایت تکوینی و تشریعی، از ساخته های صوفیه است، زیرا که آنان هستند که، به والی پس از وصل شدن به حق، مقام ولایت جزئیه، و به قطب الاقطاب که، لقب دیگرش غوث است، ولایت کلیه می دهند، به یافعی که شیخ، و استاد، و قطب، نعمه الله است، و هکذا به عبدالقادر جیلانی، ولایت کلیه معتقدند، و می گویند: فتنه مغول از نفرین نجم الدین کری، صاحب ولایت کلیّه بعد از عبدالقادر، سرچشمه گرفت.(3)
ص: 172
پیغمبر(صلی الله علیه و آله) احتیاج به مشورت نداشت، و آیه شاورهم، از باب استماله قلوب است، و لذا فرمود فاذا عزمت فتوکل علی الله، و نفرمود فاذا استوصبت رایأً، فتوکل علی الله. (1)
274- استدلال لطیف
استدلال مرحوم علامه مجلسی و امینی: به حق بودن حضرت فاطمه(علیها السلام) و امیرالمؤمنین(علیه السلام)، و کفر مخالفینشان، به حدیث متواتر پیش شیعه و سنّی: من
مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة،(2)
سؤال امام زمان: علي و فاطمه كه بوده است؟
275- یک تیر دو نشان
پس از نقل اخبار داله بر تولد حضرت زهرا به سال پنجم بعثت، می فرماید: شاید کسانی که از عامه، قائل به تولد بی بی پنج سال پیش از بعثت بوده، مرام شومی دارند که، می خواهند فضیلت تولد آن حضرت را از میوه درخت بهشتی سلب کنند،(3)
نگارنده گوید: شاید فضیلت دیگری را هم می خواهند بگیرند، (تولد آن حضرت در سنّ شصت سالگی مادر،).(4)
ص: 173
از مناقب نقل می کند که، احمد بلاذری، و ابوالقاسم کوفی، و سید مرتضی، در کتاب شافی، و ابوجعفر در تلخیص شافی، عقیده دارند که خدیجه (علیها السلام) قبل از ازدواج با پیغمبر(صلی الله علیه و آله)، با کسی ازدواج نکرده بود. (1)
حدیثی از مسند احمد نقل می کند، و به چند نفر از علمای عامه، و از خاصه به مثل مرحوم نوری در مستدرک الوسائل، و به مناقب، و به کشف الغمّه، نسبت می دهد که، امّ سِلمي زن ابورافع، حضرت زهرا را در مرض مرگش پرستاری می کرد، و روایت غسل کردن حضرت فاطمه را قبل از شهادتش، از او نقل می کند . (2)
پیغمبر(صلی الله علیه و آله) پس از ازدواج امیرالمؤمنین(علیه السلام) با فاطمه(علیها السلام)، از امیرالمؤمنین(علیه السلام) سؤال می کند: زنت را چطور می یابی؟ عرض می کند: نعم العون علی طاعةالله، (چه کمک خوبی است در جلب رضایت رب العالمین)(3)
نگارنده گوید خانم های متدین از بی بی درس بگیرند و شوهر هايشان را در بندگي خدا كمك كنند، و با توقّعات بي جا آنان را به
ص: 174
خلاف دستورات دين دعوت نكنند، قرآن مي فرمايد: ]قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ[(1)، آقاي ضياء آبادي در تفسير سوره يس روايت كرده، جهنّمي را اگر از آن بيرون كنند، و در تنور سوزان دنيا بيندازند از كثرت راحتي خوابش مي برد 213 اعاذننا الله و اياكم.
یزید درباره امام سجاد(علیه السلام) گفت: انّه من اهل بیت زقّوا العلم زقّاً، یعنی علی بن الحسین(علیه السلام) از خانواده ای است كه علم را از دوران طفولیت، بلکه از حین تولد با خودشان آورده اند، مرغ اگر بخواهد به بچه اش دانه بدهد، در چینه دان خود نرم می کند، و به دهان بچه اش می ریزد، این كار مرغ را زقّ می گویند، خلاصه این خانواده علم لدنّی دارند نه کسبی، همین مطلب را امام سجاد(علیه السلام) درباره عمه اش زینب فرمود: انتِ بحمدالله، عالمة غیر معلّمة و فهمة غیر مفهّمة.
در زمان جاهلیت راه های زیادی برای برده گیری رایج بود، گاهی از راه غنیمت جنگی، و بعضی وقت ها از طریق ربا که، مدیون وقتی قادر به پرداخت قرض نمی شد، خودش غلام طلبکار می شد، و احیاناً در قمار، وقتی همه چیزش را می باخت، نوبت به خود یا به زن و بچه اش می رسید، طرف برنده مالک وجودِ بازَنده می شد، و از جمله راه های
ص: 175
برده گیری غلبه بود، شخص قوی فرد ضعیفی را گیر می آورد، و او را تهدید به قتل، یا اذیت های دیگر می کرد، طرف مجبور می شد، خودش را غلام شخص پرزور قرار دهد، او هم با کمال بی حیايی غلام تازه تهیه کرده اش را می برد و می فروخت، و از جمله راه ها فروش پدران فرزندان خویش را بود، و... اسلام همه راه های برده گیری را بست، فقط یک راه را باز گذاشت، و آن هم برای ملاحظه مصالح زیادی بود، و آن غنیمت جنگی بود، فقط درباره کافر حربی که، اسیر آن را اگر آزاد می کرد، هم شاخه و هم ریشه را می سوزانید، و به علاوه کافر حربی دشمن فطرت انسانیت است، در اوايل اسلام یکی از راه های مهم اقتصاد و تجارت، برده فروشی بود، با تعطیل اصل آن ضررهای بی شماری به اقتصاد جامعه اسلامی وارد می شد، و خلاف سیاست جنگی بود، زیرا که کفّار وقتی اسیری از مسلمین را می گرفتند، به انواع اذیت ها اذیت می کردند، اگر اسلام اسیر او را آزاد می کرد، نقض غرض می شد، و کشتن اسیر هم بر خلاف رأفت اسلامی بود، اسلام دین احیاء است نه اماته، بهترین شاهد بر این ادّعا، ملاحظه جنگ های رسول الله(صلی
الله علیه و آله) است، در کتاب الصیاغة الجدیدة ص 352 آمده: رسول الله(صلی الله علیه و آله) فتوحاتش بیش از یک میلیون میل میل بوده، (همه اروپا منهای روسیه) لکن عدد کشته ها، و شهیدان، از دو طرف (کفر و اسلام،) را از صد و پنجاه، تا هزار و چهار صد نفر نوشته اند، تازه بین اسیر گرفتن اسلام و کفر، از ثری تا ثریا فاصله است، کسی که کتاب جهاد اسلامی را مطالعه کند، چه دستورات رأفت انگیزی را، درباره اسراء می بیند، برای نمونه اسارت دختر حاتم طايی را، در تاریخ ببینید که، رأفت اسلامی چطور با او مدارا کرد، و چه نتایج خوبی به
ص: 176
دست آمده، تا جايی که عدی بن حاتم، از جمله مدافعین سر سخت ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام)، (حقیقت اسلام) شد، جای دارد که این شعر مرحوم شهریار را با هم ترنّم کنیم:
به جز از علی(علیه السلام) که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا
اسلام در عین تصدیقش اصل اسیری را در جنگ، آن را از داخلش به انواع راه ها خراب کرد، مثلاً برای آزاد کردن مفت و مجّانی اسرا تشویق های زیادی کرد، یا آزاد کردن اسیر را، کفاره خوردن روزه، و یا کفاره قتل های مختلف، و یا کفاره خُلف نذر و ظِهار کرد، پیغمبر(صلی الله علیه و آله) غلامان را با افراد حرّ برادر کرد، (با ملاحظه اینکه محبت
برادری بین دو نفر چقدر ايجاد صفا و صمیمیت می کند،) مثلاً عمویش حمزه را با زید غلام خود پیغمبر(صلی الله علیه و آله)، برادر کرد، و بلال را با خالد بن رویحه خثعمی برادر نامید، و عُلقه ازدواج بین زن های آزاد و غلامان ایجاد کرد، مثلاً دختر عمه اش(زینب بنت جحش) را زن زید کرد، و آنقدر تبلیغ فرمود که، زن حریّ هیچگونه احساس حقارت، با ازدواج با غلام نکرد، و در دادن سِمَت های بزرگ به دست غلامان، اسلام گوی سبقت را ربود، مثلاً غلام خویش زید را امیر لشكری قرار داد که، محترمین از مهاجر و انصار در آن سیاه بودند، و اسامه بن زید را فرمانده قشونی کرد که، از جمله سربازان او ابوبکر و عمر بود، و آنقدر به فرماندهی اسامه اهمیت قائل شد، حدیث معروف بین شیعه و سنّی را( لعن الله من تخلّف عن
ص: 177
جیش اسامه)(1)
سرلوحه قرار داد، لازم به تذکر است که حساب اسلام، با حساب بعضی از فرماندهان بنام اسلام، جداست، مثلاً خالد بن ولید حتی در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مرتکب خلاف شد، چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) زنده بود خطای او را معلوم کرد، و ضرری را که بر مسلمین وارد کرده بود، با دست امیرالمؤمنین(علیه السلام) اصلاح کرد، لکن خلافی را که او در زمان ابوبکر در فرماندهی انجام داد، هنوز جبران نشده است، انشاءالله امام زمان ظاهر شود انتقام بگیرد، اروپا اسلام را برای تصدیق یک نوع اسیری با کمالاتی که دارد، متهم کرد لکن خودش به مراتب رقیّتی را ایجاد کرد که،
اسلام از آن نهی قانونی دارد، مخفي نماند كه اصل اين بحث از جلد 55 تفسيرالبصائر، ( از صفحه 696 – 699 ) مي باشد. با بعضی از توضیحات لازم از نگارنده، و علامه طباطبايی در جلد ششم المیزان (صفحه 373- 377) مطلبی دارد که، در تکمیل این بحث سزاوار نوشتن است، و انضمام این دو بیان با همدیگر، مرج البحرین یلتقیان، یخرج منهما اللؤلؤ و المرجان می شود، خلاصه اش این است: درست است که ملل مترقیه!!، در سال 1890 میلادی از فروش انسان، منع جدّی و عمومی به عمل آورد، لکن باید ملاحظه کرد که آیا تنها کافی است، اسم کسی را حرّ و آزاد مرد بگذاریم، دست کسی را از منافعش خالی کنی، باز چون اسمش حرّ است کفایت می کند؟ در جنگ بین المللی دوم، میلیون ها انسان را دول غالبه، مثل حیوان ها سوق دادند، و هر جور دلشان خواست با آن ها رفتار کردند، و هیچ ملاحظه نکردند که این ها هم انسانند، چون منع عمومی از فروش انسان ها شده است نباید اسم کسی را
ص: 178
اسیر بگذاریم، پس اسم این بدبخت ها را چه بگذاریم، اسلامی که برده را با آن همه ملاطفت و مهربانی، و حفظ شرافت انسانی، برای ملاحظه مصالح زیادی، فقط گیرآوردن آن را از طریق جنگ، آن هم نسبت به کافر حربی که، آزادیش مخلّ به آزادی نوع بشری است، شما ملل به اصطلاح مترقّي !! استعباد خواندید، چرا اسم این خشونت ها را که، دُوَل انسان خوار انجام می دهند، برده گیری نمی گذاردند، مگر برده گیری شاخ و دم دارد؟ درکشور ما که به عنوان وقایه و محبت، در جنگ دوم وارد شدند، چه خلاف هايی
را مرتکب نشدند، پس در کشورهای دیگر که، به عنوان عداوت و انتقام رفتند چه شد، خدا می داند، پس معلوم می شود که، الغاء استعباد سیاست بوده، نه خدمت به نوع بشری، اقدام فرانسه با الجزایر، و انگلیس با دول غربی، بهترین شاهد بر صدق این مدّعاست، اگر اسلام اسیر گرفت بین مجاهدین تقسیم کرد، لکن اَبَر جنایت كارها، اسیرهایشان را در اختیار دولت ها گذاشتند، گويیا بشر ضعیف سمّ مُهلک، و صاحبان زور تام الاختیارند، این است تساوی حقوق بشر؟ اسلام از اسیر به غلبه نهی قانونی فرمود، این ها آن را به نام حمایت و اعانت انجام می دهند، گاهی گفته می شود چرا اسلام به اسیر جنگی اجازه نمی دهد، در مالش تصرف کند، و چرا پس از قبول اسلام او را فوراً آزاد نمی کند؟ جواب این است که، برای اینکه با مال دار بودن، فساد را از سر نگیرد تا به خوب بودن، خاطر جمع نشود ممنوع می کند، و پس از ثبوت درستکاری اش، کاملاً از او حمایت می کند، این بود مضمون بیان علامه طباطبايی قدس سره.
ص: 179
در زمان امام صادق(علیه السلام)، چهار نفر از منحرفین دانشمند نما، که از کثرت باد دماغ خودشان را چیزی حساب می کردند، در موسم حج حاجی ها را مسخره می کردند، و فکر می کردند که می توانند مثل قرآن را بیاورند، با همدیگر قرار گذاشتند تا وقت حج
سال آینده، هر کدام یک چهارم قرآن را انشاء کنند، و بیاورند، در موسم حج یک قرآنی جدید، شبیه قرآن مجید به مردم ارائه کنند، و به ندای تحدّی قرآن که، می فرماید اگر قبول ندارید که، من از طرف خدای احد و واحد هستم، یک سوره مثل مرا بیاورید، لبیک بگویند، و بدین وسیله قرآن را از کلام حق، و معجزه بودن ساقط کنند، موسم سال بعدی رسید، آن چهار نفر جمع شدند، و همه شان اظهار عجز کردند، نفر اوّل (ابن ابی العوجا) گفت: تأمل در فصاحت و بلاغت آیه، ]فَلَمَّا اسْتَيْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِيًّا[،(1)
دست مرا لرزاند، و نتوانستم چیزی بنویسم، نفر دوم (عبدالملک البصری) گفت دقت در آیه ]يا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوب[،(2)
فکر مرا کلیل کرد، و توان آوردن به مثل قرآن را از من گرفت، نفر سوم
ص: 180
(ابوشاکر الدیصانی) گفت: آیه ]لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا[،(1)
توان از من سلب کرد، نفر چهارم (ابن مقفع) اظهار داشت که، کریمه یا ارض ابلعی ماءکِ و یا سماء اقلعی، و غیض الماء، و استودت علی الجودی، و قیل بعداً للقوم الظالمین، مرا متوجه جهالت خویش کرد، و آرزوی آوردن مثل قرآن را، از من گرفت، در این حال بود که، امام
صادق(علیه السلام) با خبر از راز دل ها، به آنان مرور کرده، و با خواندن کریمه ]قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيراً[،(2)
روی بی آبروی آن ها را سیاه کرد.(3)
دو نفر از اصحاب امام صادق(علیه السلام) که از ری و خراسان حامل اموال حضرتش بودند، نزدیک مدینه یک کیسه از آن را گم کردند، و ناراحت شدند، وقتی به محضر امام(علیه السلام) رسیدند، صحبت گم شدن آن کیسه شد، فرمود اگر ببینید می شناسید؟ عرض کردند بلی، وقتی دیدند شناختند امام(علیه السلام) فرمود، نیمه شب احتیاج پیدا کردم، به یکی از شیعیانمان از اجنّه دستور دادم از داخل متاع شما برایم آوردند،(4)
پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود هر کس می خواهد که به خدا توکل کند باید اهل بیت مرا دوست داشته باشد . (5)
ص: 181
سه نفر از خوارج قرار گذاشتند که، در شب نوزدهم ماه رمضان، هر کدامشان به سراغ یکی از امیرالمؤمنین(علیه السلام)، و معاویه، و عمر و عاص، بروند و بکشند، امیرالمؤمنین(علیه السلام) ضربت خورد و شهید شد، و اما معاویه شمشیر طرف بر او اصابت کرد، و طوری نشد، و عمر و عاص هم آن شب مسجد نرفت، و خارجه فرزند خراقه را به جای خود امام جماعت قرار داد،(1)
نگارنده گوید این مطلب با حرفی که، در جلد 42 بحار صفحه 239، آمده که چک صد هزار درهمی، به امضاي وکیل عمر و عاص، از بار ابن ملجم پیدا شد که، مَهر قطام کرد، همدیگر را خوب می خواند که، هر چه آن شب گذشت نقشه عمر و عاص بوده است، خدا لعنت کند او را، و ارباب شیطان تر از خودش معاویه را.
از امام باقر(علیه السلام) سؤال می شود از آیه و انّ هذا صراطی مستقیماً فاتبعوه و لاتتبعوا السُبل، امام(علیه السلام) در دست چپ خود دائره ای می کشد، و می فرماید ما صراط مستقیم خدا هستیم، تابع آن باشید، و تابع راه دیگران نباشید که، شما را از صراط مستقیم، به طرف راست و چپ بچرخانند،(2)
نگارنده گوید: در حاشیه بحار کمپانی مطلبی نوشته شارح فرمایش امام باقر(علیه السلام) است، می فرماید این بیان امام اشاره است بر اینکه، تعدّد امامان منافات با یک خطّی بودن آنان ندارد، زیرا که حقیقت نورانیه، و
هیاکل معنویه، یکی است، مَثَل آنان که خود امام(علیه السلام) هم به آن اشاره کرد، مَثَل دايره می ماند، هر کجای آن را می شود اول، و
ص: 182
آخر، و وسط، فرض کرد، به خلاف راه دشمنان اهل بیت که، هر کدام آن ها راهی را پیش گرفتند، و امکان ندارد دو خط مخالف با هم، یکی حساب شود، و تايید می کند این ادّعا را روایتی(1) باز از قول امام باقر(علیه السلام): اوّلنا محمّد، و وسطنا محمّد، و آخرنا محمّد، و کلنا محمّد.
امام رضا(علیه السلام) با مهمانشان نشسته بود، چراغ احتیاج به اصلاح پیدا کرد، مهمان بلند شد که اصلاح کند، امام(علیه السلام) منع فرمود، و خودشان اقدام به اصلاح کردند، و فرمودند ما از اهل بیتی هستیم که، مهمانمان را به خدمت نمی گیریم،(2)
زندیق معرّب زندكیش است، در اصطلاح بلامذهب گویند. (3)
در علّت استیصال برامکه حرف زیاد است، ولکن کیفیّت قضیّه می رساند که این بدبختی از ناحیه کشتن یحیی بن خالد برمکی، آقا امام موسی بن جعفر(علیه السلام) شد، و الّا
هیچ عاملی نمی توانست، پس از آن همه قدرت، این همه بیچارگی تولید کند در اثبات الوصیه آمده که، آقا امام رضا(علیه السلام)، در عرفات به برامکه نفرین فرمود(4)
خیلی مناسب است که نگارنده، به همراه شما مطالعه کننده، صفحات تاریخ را ورق بزنیم، تا حقیقت مطلب
ص: 183
روشن شود، کتابی را که می خواهیم ورق بزنیم، جلد دوم ناسخ التواریخ امام رضا(علیه السلام) است: هارون الرشید چون شیر مادر فضل بن یحیی را خورده بود، لذا جعفر را برادر می خواند،(1) هارون دستور داد خیاط لباسی بدوزد که، دو سر داشته باشد، تا هرکدام از هارون و جعفر، از یک گریبان آن، سر بیرون کند،(2)
پس از آن همه وحدت و مودّت خاندان برامکه، یک دفعه مورد غضب هارون قرار گرفت، و حدود هزار نفر از آنان را هارون کشت، و باقی جلاي وطن شدند، و یحیی و پسرش فضل را، در زندان مطموره زندان کرد،(3)
و قصد کشتن جعفر بن یحیی کرد، و به کیفیت عجیبی او را کشت، جعفر وقتی دید چاره ای غیر از کشته شدن ندارد، چشمانش را با دستمالی بست، به دستور هارون گردنش زده شد،(4)
یاسر خادم وقتی حکم هارون را اجرا کرد، دستور داد دو نفر
گردن یاسر را زدند، و گفت من طاقت دیدن قاتل جعفر را ندارم،(5)
از بس دستور قتل جعفر فوری شد، قاتل جعفر اجازه نداد، حتی جعفر رکعت دوم نمازش را تمام کند، وقتی جعفر مقتول شد، هارون قضیب به دندان جعفر زد و گفت: ای جعفر تو را به جای خویش مگر قرار نداده بودم که، این همه غضب مرا به جوش آوردی،(6)
بدن جعفر به سه قسمت تقسیم شد، سندی بن شاهک داروغه بغداد، دستور داد سرش را به جسر اوسط، و نصف
ص: 184
بدن را به جسر اعلا، و نصف دیگرش را به جسر اسفل، آویزان کنند،(1)
پس از مدتی دستور داد به بدن جعفر نفت پاشیده، و آتش زدند،(2) حتی عباسه خواهر هارون را، به وضع فجیعی کشت، چون زن جعفر بود، و با او شرط کرده بود که، زن و شوهر هم بستر نشوند، بر خلاف شرط سه تا بچه هم تولید کرده بودند، و از ترس هارون آن ها را به یمن فرستاده بودند، وقتی دو نفر مأمورِ قتلِ عباسه، او را کشتند، بدن خواهر را با همه زر و زیور، داخل صندوقی گذاشت، و در صندوق را بست، و به ده کارگر آماده به خدمت، دستور رسید که، در وسط مقصوره زمین را تا به آب برسد کندند، و در حضور خود هارون، صندوق را در آنجا گذاشته، و خاک ریختند، و زمین را کاملاً صاف کردند، پس به مسرور خادم دستور داد که، مزد آن دوازده نفر را بدهد، (ده عمله، و دو نفر قاتل خواهر)
و او هم دستور داد، هر کدام را در جوالی گذاشته، و با گذاشتن سنگ پهلوی هر کدام، جوال ها را سنگین کرده، و زنده زنده به دجله بیندازند،(3)
و بچه های خواهر را از یمن آورد، و پس از کشتن، در چاهی نزدیک مادرشان دفن کردند،(4)
.خواننده عزیز معلوم می شود برای این همه دیوانگی هارون، هیچ عاملی غیر از قتل معصومی، و نفرین معصوم دیگر، دلیلي پیدا نخواهد شد، جنون هارون و استیصال برامکه، هر دو با صدای بلند ندا می دهند، با آل علی هر که در افتاد ور افتاد.
ص: 185
اما علت قتل یحیی برمکی امام کاظم(علیه السلام) را،: یحیی برمکی دید، هارون فرزند خویش امین را، پیش جعفر بن محمد اشعث گذاشت که، درس بخواند، فکر کرد امین اگر خلیفه شود، وزارت از آل برمک، به استاد امین منتقل خواهد شد، پیش هارون سعایت کرد که استادِ امین امامی است و امام کاظم(علیه السلام) را امام می داند، و تدبیری کرد علی بن محمد بن اسماعیل بن جعفر الصادق(علیه السلام)، به بغداد آمد، و سبب شهادت امام کاظم(علیه السلام) را فراهم کرد، هارون دیوانه، پس از فراهم شدن سبب قتل، از فضل بن ربیع خواست امام(علیه السلام) را بکشد، و او قبول نکرد، این امر را بر فضل بن یحیی برمکی تحمیل کرد، او هم قبول نکرد، و مغضوب هارون شد،
یحیی خودش برای دفع غضب هارون، به غضب خدا گرفتار شده، و اراده قتل امام کاظم(علیه السلام) کرد، امام(علیه السلام) در اقدام یحیی، استیصال برامکه را پیش بینی کرد، حتی چند مرتبه از زندان، به یحیی پیغام داد که، چرا مرا از وطنم دور ساختی، و زندانم کردی، او به دروغ قسم می خورد که، من خبر ندارم، باز امام(علیه السلام) برای اتمام حجت بیشتر پیغام فرستاد چطوری که، زندانم کردی، به فکر خلاصی ام باش، وگرنه نفرین می کنم، و نفرینم ردّ ندارد،(1)
امام رضا(علیه السلام) می فرماید: اما رأیت ما صنع الله لآل برمک، وما انتقم الله لابی الحسن(علیه السلام)، و قد کان بنو الا شعث علی خطر عظیم، فدفع الله عنهم بولایتهم لابی الحسن(علیه السلام).(2)
ص: 186
یکی از وعاظ معروف ایران، در قم به حجره آقای مطهری وارد می شود، و به وسیله ایشان از آقای بروجردی، در وقت مطالعه جلو درسی، اجازه ملاقات می خواهد، آقا اجازه نمی دهد، مهمان قم را ترک می کند، در موقع مناسب به آقای مطهری می فرماید: چطوری که ایشان در وقت منبرش، حاضر نیست به کسی ملاقاتی بدهد، من هم در
وقت مطالعه حاضر نشدم، از قضا آن واعظ، از رُک گويی مرجع مسلمین، خوشش می آید.(1)
آورده اند که پیرزنی با گربه خانه مأنوس بود، روزی اختلاف بین آن دو پیدا شد، گربه خانه پیرزن را ترک کرد، کدخدای روستا به دوستانش می گوید: بیايید برویم بین پیرزن و گربه اش صلح برقرار کنیم، اختلاف به هر کیفیتی باشد ضرر دارد، دوستان می گویند مگر بیکاریم، خلاصه حرف بزرگ روستا به گوش مردم نرفت، از قضا موش ها از فرصت آزادی، در خانه پیرزن استفاده می کنند، پیرزن از کثرت اذیت موش ها، یکی از آنها را گیر می آورد، بر آن نفت می پاشد و آتش می زند، موش بی اختیار به طرف انبار ده حرکت می کند، در نتیجه هر چه در انبار بوده می سوزد، وقتی مردم در حال تأسف حرف می زدند، کدخدا گفت روز اول من شما را برای رفع اختلاف تشویق کردم، شما به حرف من گوش ندادید.
ص: 187
وقتی حکومت انگلیس بر خلاف انتظارش، در مسئله تحریم تنباکو شکست خورد، سفیر بریتانیا، در ترکیه پیش خلیفه عبدالحمید می رود، و از او می پرسد محمد حسن شیرازی
کیست؟، و چقدر لشكر دارد، و این همه قدرت را از کجا به دست آورده است؟، آیا در بلاد اسلامی غیر از تو، و شاه قدرتمند دیگری هم هست؟، سلطان حمید جواب داد، آقا محمد حسن شیرازی عِدّه و عُدّه ندارد، فقط دو خادم دارد به وسیله آن دو از هر قدرتی بهره مند است، سفیر در حال نگرانی پرسید، آن دو کدامند؟ عبدالحمید گفت، یکی عبدالحمید، و دیگری شاه ناصرالدین . (1)
در حدیثی از قول حضرت عیسی(علیه السلام) آمده، مضمونش این است اگر کسی به طرف راست صورتت سیلی زد، طرف چپ روی را هم آماده کن، بعضی ها که به ظاهر روایت نظر می کنند، فکر می کنند که، حدیث امر بر زیر بار ظلم رفتن می کند، و حق دفاع را ساقط می کند، لکن حدیث خطاب به مصلحین اسلامی است که، در مقام پیش برد هدف دین، از هر فرصتی استفاده کنند،(2) نگارنده گوید در کتابی می خواندم، مرحوم بافقی در ایّامی که در تبعید به سر می برد، کسی را می بیند که، به صورتش تیغ می زد، آقا می فرماید این کار حرام است نکن، طرف به صورت آن مرد الهی سیلی می زند، و
ص: 188
می گوید به تو مربوط نیست، آن مرحوم می گوید یک سیلی دیگر هم بزن، ولی ریش تراشی نکن.
ناصرالدین شاه با وزیر خویش به یکی از ممالک اروپا وارد می شود، شاه آنجا لشكرش را به سلطان ایران نشان می دهد، برای اینکه بفهمد زیادی قشون در دل شاه ایران چه اثری گذاشت، از او می پرسد: ایران چقدر سرباز دارد، وزیر می گوید من رنگم پرید، و ناراحت شدم، زیرا اگر شاه حقیقت را بگوید، خجالت زده می شویم، و اگر خلاف بگوید خواهی نخواهی معلوم می شود، خوشبختانه شاه با تمام آرامش گفت: لشگر ایران در وقت صلح ده هزار، و در موقع بروز جنگ ده میلیون نفر می شود، شاه آنجا گفت این تفاوت خیلی عجیب است، بر من مفهوم نشد، ناصرالدین شاه گفت ده هزار وقت صلح، برای حفظ امنیّت داخلی است، و خرجش به عهده دولت می باشد، اما در روز مبادا، رئیس مذهب ما به وجوب جهاد حکم می کند، همه ملّت با خرج خود به طرف جبهه رهسپار می شوند، شاه آنجا از شنیدن این جواب رنگش پرید، و حرفی نزد. (1)
293- استقامت كرد به نتيجه رسيد
کاشف برق برای حفظ نور در شیشه، بیش از نه هزار مرتبه تجربه کرد، تا موفق شد، و به حرف کسانی که مذمت می کردند که، این همه تجربه تضییع عمر است، گوش نداد. (2)
ص: 189
جابربن حیان از ترس سلطان وقت در مخفیگاه مرد، و خواجه نصیرالدین چند سال زندانی شد، پس گرفتاری مخصوص فقها و محدثین نبود. (1)
شخص منحرف هم به عطوفت و مهربانی احتیاج دارد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، و امیرالمؤمنین(علیه السلام)، با اینکه گاهی حدود اسلامی را جاری می کردند، با منافقین، و کسانی که، از جهاد فرار می کردند، و با آن ها كه جبهه می گرفتند، حتی با قاتل مثل حضرت حمزه، و با کسانی که در عقبه، می خواستند شتر پیغمبر(صلی الله علیه و آله) را، رم بدهند، به اقلّ مرتبه شدّت، معامله می کردند، امیرالمؤمنین(علیه السلام) در عین اینکه در قتل حضرتش، چند نفر شرکت داشتند، وصیت فرمود تنها قاتلش را بکشند، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بانیان عقبه را نکشت، همه این ها نشانگر این است که، عِقاب از نظر اسلام اضطرار است، نه تشفّی، و کمّ و کیف عِقاب، به قدر اضطرار است، مثل عمل جراحی، خداوند بشر را برای رحمت خلق کرده است، چطوری که قرآن می فرماید: و لذلک خلقهم، در آخرت هم، خداي نکرده عفو و شفاعت، شامل حال بنده ای نشد، صحبت جزاء وفاقاً، پیش می آید، شعار اسلام خُذ العفو، و امر بالمعروف، و اعرض عن الجاهلین، و اِدفع بالتی هی احسن، است.(2)
ص: 190
امیرالمؤمنین(علیه السلام) ابوالاسود دئلی را از قضاوت عزل می کند، وقتی از علت عزل سؤال می کند، می فرماید به دلیل اینکه صدای تو را از صدای مراجعه کنندگان بلندتر دیدم،(1) عراق پس از هفت قرن، هنوز ضرر جنگ مغول را جبران نکرده، و شادابی جلوی را به خود نگرفته است، 338 (2)
نگارنده گوید: متأسفانه زیر چکمه آمریکا قرار گرفت، اسلام براي زن ها خیلی اهمیّت قائل شده، تا جايی که فرموده، الجنة تحت اَقدام الامّهات،350 .(3)
در حدیث صحیح کافی آمده است که، مهریه حضرت زهرا (علیها السلام)، سی و شش درهم بوده است، درهم تقریباً نصف مثقال نقره است، 355، (4)
نگارنده گوید در صفحه 117 کتاب مستطرفات آمده، اگر زیادی مهر کرامت بود، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سبقت می گرفت.
دانشمندان گویند مغز طفل حوادث را ضبط می کند، شاید از اینجاست که اسلام بر گفتن اذان و اقامه، در گوش بچه تأکید کرده است، 363
.(5)
ص: 191
گاهی زن و مرد برابر ارث می برند، مثل ارث از اقربای مادرشان، و گاهی زن بیشتر می برد، مثل دختر پسر که، در ارث جدّ، بیش از پسر دختر می برد، و گاهی هم مرد بیشتر می برد، 369 . (1)
مدینه در وقت تشریف آوردن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به آنجا، ده هزار نفر جمعیت داشت،(2)
نگارنده گوید در سال دهم هجرت، وقتی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای مراسم حجةالوداع، و غدیر، به مکه تشریف می برد، در رکاب همایونی با اینکه مرض جدری یا حصبه شایع بوده، باز بیش از صد و بیست و چهار هزار نفر از مدینه با پیغمبر(صلی الله علیه و آله) حرکت کردند. (3)
در کوفه چهار میلیونی، در زمان امیرالمؤمنین(علیه السلام)، زندان فقط یک اطاق کوچکی بوده، رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، و امیرالمؤمنین(علیه السلام)، از افراد معمولی کمتر می خوردند. (4)
امیرمؤمنان(علیه السلام) فقط روز عید قربان، گوشت میل می فرمود، چون می دانست که آن روز همه، از نعمت گوشت بهره مند هستند،(5) نگارنده گويد: آن امام همام(علیه السلام)، اگر در زمان فريزر بودند، به احتمال قوي روز قربان هم گوشت ميل نمي كردند، زيرا كه گوشت
ص: 192
قرباني را فريزر مي خورد، به فقرا كم مي رسد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: خدا به گوشت قرباني تأكيد كرد كه، بينوايان از گوشت سير شوند.
مفضّل خدمت امام صادق(علیه السلام) مشرف می شود، سؤال می کند با که وارد مدینه شدی، عرض می کند با یک نفر از برادران شیعه، امام(علیه السلام) می پرسد کجا رفت، عرض می کند از وقتی که وارد مدینه شده ام، از او خبر ندارم، می فرماید مگر نمی دانی کسی که، با مؤمنی چهل قدم راه برود، روز قیامت از او سؤال خواهند کرد (1)
.
کسی كه خلاف و گناهی را، بشنود و فاش کند، مثل کسی می ماند که آن را آورده است، و همین طور اگر کار خوبی کسی را كه انجام داده شایع کند، مثل کننده آن کار می ماند.(2)
1) رکن شرقی یا رکن حجر آن رکنی را گویند که، حجرالاسود در آن است.
2) رکن شامی و یا عراقی خوانده می شود، رکنی که، درب کعبه در آن است.
3) رکنی که ناودان بیت در آن است، رکن عراقي نام دارد.
4) آنچه مستجار در آن است، رکن یمانی نامیده می شود.(3)
ص: 193
طناوی گوید قرآن چهل قَسم در آن هست، بیست قَسم از آنها مربوط به آسمانی ها، و بیست قسم دیگر مربوط به زمینی هاست، و آخرین سوره قسم دار، سوره والعصر است.(1)
شیخ مفید می فرماید: در روی زمین بر هیچ نسلی مثل نسل امیرالمؤمنین(علیه السلام)، خوف و ترس، و دوری از وطن، و انواع قتل ها، عارض نشده، حتی بعضی از آنها زنده
زنده، در لای ساختمان ها گذاشته شدند، بعضی نسبشان را نه تنها از دشمنان، بلکه از دوستان هم مخفی می کردند، و از ترس سلاطین، خیلی ها نمی توانستند به آنان نزدیک بشوند، و این نسل مقیّد بود که، با غیر فامیل خود ازدواج نکنند، این عوامل، و غیر از این ها، در هر نسلی پیدا شود، سبب کمی بلکه نابودی آن می شود، لکن بحمدالله این نسل شریف، عالَم را پر کرده است، و آن نیست مگر از برکت معجزه رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، و امیرالمؤمنین(علیه السلام). (2)
کسی بر امام صادق(علیه السلام)، و جماعتی از اهل بیت(عليهم السلام)، عرض کرد فضیلت شما آل علی(علیه السلام)، و فاطمه(علیها السلام) چیست؟ همه همراهان امام(علیه السلام) سکوت کردند، لکن آن حضرت فرمود فضل ما این است که ما آرزو نمی کنیم که، از نسل دیگری باشیم کسی از
ص: 194
غیر ما اگر آرزو کند از ما نباشد، مشرک می شود، پس امام صادق(علیه السلام) فرمود این حدیث را نقل کنید.(1)
از فوائد السمطین شیخ حموی، نقل می کند که روزی امام رضا(علیه السلام) وارد بر مأمون می شود، و او را غمناک می بیند، و از سبب آن می پرسد، عرض می کند عربی هفت عدد مو، به حساب موی رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، برایم آورده، و تقاضای جایزه کرده است، اگر راست گوید و جایزه ندهم، به شرف خودم صدمه زده ام، و اگر دروغگو باشد، بدهم مسخره ام کرده است، امام(علیه السلام) موها را بو کرد، فرمود این چهار تا موی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است، و این سه تا نه، عرض کرد به چه دلیل، فرمود آتش بیاورید، آن چهار تا نسوخت، ولی آن سه تای دیگر سوختند، مأمون عرب را خواست، و گفت اگر دروغ بگويی دستور می دهم گردنت را بزنند، عرب اقرار کرد، که آن سه تا از موی ریش خودش بوده است، مأمون از کثرت حسد که، چرا امام رضا(علیه السلام) می داند چیزهايی را که، مأمون در آن ها جاهل است، تصمیم قتل امام(علیه السلام) را گرفت، و در طوس به حضرتش زهر خورانید. (2)
مرحوم شاه خدا بنده روزی در مجلس موعظه حضور داشت، واعظ در فضیلت صلوات بر محمد و آلش(صلی الله علیه و آله)، سخن می گفت، سلطان پرسید: چرا در قرآن درباره انبیاي گذشته، هر
ص: 195
وقت درود بر آنها می فرستد، آل آنان را شریک نمی کند، ولی در خاتم انبیا(صلی الله علیه و آله) آل او هم شریک اویند، ( سلام علی آلِ یاسین) واعظ جوابی به ذهنش نرسید، سلطان گفت در این موضوع دو مطلب به ذهن می رسد، 1- دشمنان حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) او را ابتر خواندند، خدای مهربان خواست بفرماید: پیغمبر من(صلی الله علیه و آله) بلاعقب که نیست، آلش هم در فضیلت مثل او می ماند، می بایست در سلام و تحیّت با او باشند، 2- انبیاي گذشته آمد رسالت، و شریعتشان، محدود بوده است، و پس از مدتی، پیغمبر و رسول دیگری، می خواست مبعوث بشود، و چون پس از حضرت محمّد، بنا نبود پیغمبر دیگری باشد، می بایست اهل بیت حافظ شریعت او شوند، خداوند آل او را در صلوات، شریک او قرار داد، تا امّت او اهمیّت امامان را بدانند، و از اطاعت آنان سرپیچی نکنند، حاضرین در مجلس موعظه، لطافت بیان سلطان را تصدیق کردند.
ایرانی های گوهرشناس چون آل محمّد، را در دارا بودن علوم خدايی، اهل دیدند، از روز اول از مکتب آنان تبعیت کردند، نه به جهت اینکه مادر حضرت سجاد(علیه السلام) ایرانی بوده است، و گرنه نمی بایست یزدگرد هیجده سال، در حال فرار باشد، که در نتیجه به بلخ برود، این شیعه نیست که عدل و امامت را بر اسلام بیفزاید، بلکه اسلام منهای این دو اسلام نیست، جنگ بین شیعه و سنّی، قبل از اینکه تاریخی باشد یا
فرقه ای، جنگ عدل و امامت بود، پس از پیغمبر(صلی الله علیه و آله) جاهلیّت جدید بود که، نژاد پرستی، و حکومت، و طبقه بندی، را بر اسلام افزود، علی(علیه السلام) بر محمّد(صلی الله علیه و آله) اضافه نشد، بلکه علی(علیه السلام) را گرفتیم که
ص: 196
محمّد(صلی الله علیه و آله) را گم نکنیم، و الّا خلفای بنی امیّه، و بنی عباس، همه از محمّد(صلی الله علیه و آله) سخن می گویند، در حالی که آنان، خلفای قیصرها، و خسروها، و فرعون های، تاریخند، و وارثان ابوجهل، و ابوسفیان، این خانواده حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) است که، از آنان می پرسیم که، او چه می کرد، و چه می گفت، و چه می خواست، قرآنی را که نخوانند و نفهمند با هر دفتر سفید برابر است، شفیع آموزگاری است که اگر طبق تعلیم او رفتار شود، طرف پیروز می شود، نه اینکه تنها پارتی حساب شود، تا با عمل خویش در این جهان راه عبور از صراط را نداشته باشیم، نمی شود از آن عبور کرد، چرا پیغمبر(صلی الله علیه و آله) در مرض مرگش به روم سپاه می فرستد؟ آن هم برای یک جنگ انتقامی نه فوری دفاعی؟ چرا ابوبکر و عمر را سرباز عادی این جنگ قرار می دهد؟ و چرا اسامه هیجده ساله را فرمانده قرار می دهد؟ و چرا بر کسانی که به کمی سنّ او ایراد می گیرند به شدّت خشمگین می شود؟ و شایستگی را ملاک ریاست می داند نه سنّ را؟ و چرا علی(علیه السلام) را به این جنگ نفرستاد؟ و چرا با اصرار زیاد شیوخ را بیرون می کند؟ و چرا کاغذ و قلم می خواهد که چیزی بنویسد که با عمل کردن به آن گمراه نشوند؟ و چرا کسانی که امروز سرِکارند مانع نوشتن رسول
خدا(صلی الله علیه و آله) شدند؟ و حتی هیاهو راه انداختند و پیغمبر(صلی الله علیه و آله) را آزردند؟ و اهانت کردند؟ و به زن های پیغمبر(صلی الله علیه و آله) که گفتند کتف قلم بیاورید که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) وصیت می کند پرخاش کردند؟ و آنان را یاران یوسف(علیه السلام) خواندند؟ و چرا وقتی بلال اذان نماز را گفت و پیغمبر(صلی الله علیه و آله) نتوانست برای نماز بلند شود فرمود علی(علیه السلام) را بگويید بیاید مانع شدند؟ درِ خانه فاطمه(علیها السلام) به شدّت تکان می خورد، و زبانه های آتشی که افروخته اند از روزنه های در پیداست، و
ص: 197
فریادهای عمر هر لحظه تندتر می شود، و فاطمه(علیها السلام) مي گويد ای پدر بعد از تو از پسر خطّاب(1) و پسر ابی قحافه چه ها که ندیدم، پس من خداوند و فرشتگان را گواه می گیرم که، شما دو تن مرا به خشم آوردید و خشنودم نساختید، کارگذاران و مصلحت اندیشان قدرت، ابوبکر را قانع کردند که صلاح نیست شما کنار بکشید، و او هم قبول کرد و به خیال خود اقدام به نصرت اسلام و اجرای سنّت رسول الله(صلی الله علیه و آله) كرد ، و نخستین تصمیم مصادره فدک شد، و فاطمه(علیها السلام) از پا ننشست و اثبات کرد که، خلیفه ناشایست از او انتقام سیاسی گرفته، و بر علی(علیه السلام) ضربه اقتصادی فرود آورده است، فدک کوچک تر از آن بود که فاطمه(علیها السلام) بر سر آن
جنگ کند، فقط برای اثبات زور و ظلم رژیم بود، که آن ها برای مصلحت خویش، حاضرند حتی از قول پیغمبر(صلی الله علیه و آله) دروغ بگویند، و حقّی را كه اسلام برای هر فردی داده، درباره فرزند پیغمبر(صلی الله علیه و آله) نادیده بگیرند، با اینکه همه جز عدّه ای خاص سقیفه را قبول کرده بودند، فاطمه(علیها السلام) باز از مبارزه نایستاد، اگر نمی تواند باطل را ساقط کند لااقلّ رسوا کند، و اگر نشود حق را گرفت لااقلّ اثبات کند، تا همه بدانند آنچه روی کار است ظلم است، و آنچه زندانی است عدل و آزادی، چون مهاجرین بیشتر از قریش و خلیفه از آنان است، و همه یک بافت سیاسی دیرینه، به هم بسته در منافع حکومت با هم هستند، لذا علی(علیه السلام) شبانه فاطمه(علیها السلام) را به در خانه انصار می برد، جهالت ابوبکر، و خشونت عمر، و شمشیر خالد، و حیله گری عمر و عاص، گرداگرد مدینه حصاری بلند کشید، اصحاب آگاهانه یا ناآگاهانه در میان آن قرار گرفتند، و صدای
ص: 198
فاطمه(علیها السلام) به کسی نمی رسد، دشمنان فاطمه(علیها السلام) فعلاً بسیار نیرومند تر از دشمنان پدرش درمکّه هستند، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بر آن ها در ضعف اوايل اسلام غالب می شد، و توهین به بت ها و پدران بی عقلشان می کرد، ولی در مدینه در اوج قدرت خویش، سپاه اسامه را نتوانست راه بیندازد، و حتی در خانه اش نگذاشتند آن نامه را بنویسد، و هر چه هم وصیت کرد تحریف کردند، همیشه مبارزه در جبهه داخلی مشکل تر از خارجی است، در آن جبهه ابوجهل ها، و ابوسفیان های جاهل،
ولی در این جبهه ابوبکر که گویند مثلاً نخستین کسی که، از بیرون خانواده پیغمبر(صلی الله علیه و آله) ایمان آورده است، و یار غار، و پدر عایشه است، و عمر که می گویند با ایمان آوردن او پس از چهل نفر، اسلام قوی شد، و عثمان است که می گویند هجرت بر حبشه و مدینه کرده است، و داماد پیغمبر(صلی الله علیه و آله) بر دو دخترش است، گفتند فعلاً صلاح نيست جوان سی و چند ساله، آن هم با سابقه کشتن افراد که، فامیل آن ها با او خوب نیستند، حکومت کند، آری مصلحت، تازیانه شومی است که، همیشه بر گرده حقیقت نواخته است، و زرنگ ها همیشه با آن حقیقت را ذبح شرعی کرده اند که گوشتش حلال و طاهر شده است، آن اسلحه ای است که قدرت طلبان با آن مسلّح می شوند، در مقابل آن هیچ چیزی کارگر نیست، ولو فریاد فاطمه(علیها السلام)باشد. دیديم که قربانی آن تمام خاندان پیغمبر(صلی الله علیه و آله) شد، اشرافیت و قومیّت باز برخاست، و بیعت به جای وصایت نشست، تازه این کار با حضور افرادی شد که همیشه با پیغمبر(صلی الله علیه و آله) بودند، و احکام اسلام را از او یاد گرفته بودند ، فردا که اسلام از مدینه بیرون رفت، و این نسل منقرض شد، آن وقت این بیعت چه سرنوشت شومی برای رهبری مردم خواهد داشت، حالا که مردم
ص: 199
با علی(علیه السلام) اینطور رفتار کردند، فردا با فرزندان او چه خواهند کرد، خانه نشینی علی(علیه السلام) آغاز یک تاریخ هولناک، و بیعت سقیفه بیعت هايی به دنبال خواهد داشت، و فدک سرآغاز غصب های بزرگ خواهد بود.
درباره عدالت عمر آنقدر دروغ ساخته اند، حتی گفته شده که او را ایستاده دفن کرده اند که، با خوابیدن او عدالت نخوابد(1)
در علم او گفته اند که، اعلم اصحاب پیغمبر(صلی الله علیه و آله) است، و نظرات او را وحی تصدیق کرده است، در شجاعت او گفته اند وقتی که او اسلام را قبول کرد قریش به وحشت افتادند، در تقوای او گفته اند اگر قاطری در عراق پایش، می لغزید او ناراحت می شد که چرا جاده را صاف نکرده که، این ظلم به قاطر شود.(2)
اكثر بزرگان اهل سنت ایرانی هستند: ابوحنیفه، نسائی، ترمذی، بخاری، مسلم، ابن ماجه، رازی، غزّالی، ابن سینا، اگر ایرانی متعصب و ناسویالیست بود، می بایست سلمان را برای خود امام قرار بدهند، نه ائمه دوازده گانه علیهم السلام را که، همه عرب هستند(3) بارالها از اینکه در گذشته در اثر جهالت، تبعیت از اهل سنت کردم مرا ببخش، همانا رسولت(صلی الله علیه و آله) فرمود جاهل در جهالتش بهانه ای ندارد، خداوندا بزرگان ما را بیراهه بردند، و اصحاب
ص: 200
مرتدّ، و دگرگونِ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را، برای ما فرشته وانمودند، که این خواست امویان و عباسیان بود.(1)
معاویه که پس از فتح مکه تظاهر به سلام کرد، و محلّ سکونتش مکّه بوده، و کسی او را ساکن مدینه ننوشته، و پیغمبر(صلی الله علیه و آله) هم پس از فتح مکه در مکه نمانده، چطور علمای اهل سنت او را کاتب وحی معرّفی می کنند(2)
مگر ابوبکر نگفت که پیغمبران ارث نمی گذارند، پس چطور همه خانه پیغمبر(صلی الله علیه و آله) را، به عنوان ارث به عایشه دادند.(3)
اخیراً شنیدم که در فیلم مرحوم مختار رضوان الله علیه، درباره تابعی بلکه صحابی جلیل القدر، و عظیم المنزله، و امیر توّابین، مرحوم سلیمان بن صرد الخزائی، کوته نظری به خرج داده، و حق این شیعه حقیقی، و ناصر ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام)، و امام حسن و حسین علیهم السلام را، ادا نکرده اند، چطوری که جلوتر در فیلم حضرت
یوسف(علیه السلام)، حق آن رجل آسمانی را، به جای نیاورده بودند(4)
لازم دانستم که براي شناساندن چهره
ص: 201
واقعی سلیمان قدس سره، مقاله ای تنظیم کنم، و دلیل و راهنمای ما در این مقاله، رجال مامقانی، و معجم الرجال است. (1)
مامقانی قدس سره می نویسد: اسم سلیمان در زمان جاهلیت یسار بوده است، پیغمبر خدا(صلی الله علیه و آله) آن را تبدیل به سلیمان کرد، کتب رجال عامه و بعضی از خاصه، او را از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین و الحسن و الحسین(عليهم السلام) رقم کرده اند، لکن چطوری که در معجم الرجال آمده، كشّي قدس سره به نقل از فضل بن شاذان، او را به لقب تابعی، ملقب کرده است. بالاخره ایشان عزیز فامیل، و از بزرگان زهّاد، و امیر توّابین بود، و شیخ مفید او را از جمله کسانی که، به خلافت ظاهری امیرالمؤمنین(علیه السلام)، بعد از کشته شدن عثمان اجماع کرده اند، معرّفی کرده است، ذهبی می نویسد: او از شیعیان امیرالمؤمنین(علیه السلام)، و امام حسن و حسین(علیه السلام)، بوده، و شیعيان کوفه در خانه او، نامه های دعوت به
امام حسین(علیه السلام) را نوشتند، لکن بعداً از کمک کردن به آن حضرت عاجز شد،(2)
پس از شهادت امام حسین(علیه السلام)، با توابین که چهار هزار نفر بودند، و او رئیس آنان شد، به خونخواهی آن حضرت قیام کرده، و همه شهید شدند. و ابن اثیر در اسدالغابه
می نویسد: او اوّلین روزی که مسلمانان به کوفه اقبال کردند، ساکن آنجا شد، و با امیرالمؤمنین(علیه السلام) در تمام جنگ هایش بود، و در جنگ صفّین حوشب ذاظلیم را او کشت، و بعد از مردن معاویه، به امام حسین(علیه السلام) نامه نوشتند، ولکن پس از تشریف فرمايی امام حسین(علیه السلام) به طرف کوفه، کمک نکرد، و پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) پشیمان شد،
ص: 202
او و مسیّب بن نجیّه الفرازی، و سایر کسانی که به امام حسین(علیه السلام) کمک نکرده بودند، برای جبران گذشته، به فکر خونخواهی افتادند، با ریاست سلیمان در اول ربیع الثانی سال 65، توابین، خروج کردند، و به استقبال عبیدالله بن زیاد که، با لشگر قوی از شام می آمد، رفتند، و در عین ورده، از زمین جزیره، دو لشکر ملاقات کردند، و سر سلیمان و مسیّب را در شام پیش مروان بن حکم بردند، سلیمان در وقت شهادت 93 سال داشت. و شیخ طوسی سلیمان را، از متخلّفین جنگ جمل، رقم کرده است. مرحوم مامقانی می نویسد: تخلف سلیمان را از جنگ جمل، با تتبع زیادی که کردم، در هیچ
کتاب تاریخ و سیره، حتی در کتاب فتنة الجمل مرحوم شیخ مفید، ندیدم، و مشاهده کردید که ابن اثیر نوشت که، سلیمان در تمامی جنگ های امیرالمؤمنین(علیه السلام) حاضر بود، حتی در جنگ صفین در میمنه آن بود. و اما اینکه ابن اثیر نوشت: او پس از نامه نوشتن به امام حسین(علیه السلام)، به آن امام همام کمک نکرد، بدون شک سهو القلم است(1)
زیرا که خلاف اتفاق کتاب های تاریخ و سیره است که، همه نوشته اند وقتی ابن زیاد متوجه شد که، اهل کوفه به امام حسین(علیه السلام) نامه ها نوشته اند، 4500 نفر از شخصیت ها، و پهلوانان آن ها را زندان کرد، که سلیمان، و ابراهیم بن مالک اشتر، و ابن صفوان، و یحیی بن عوف، و صعصعه العبدی از آن جمله است، و زنجیر هم به آن ها زده بودند، یک روز غذا داده و روز دیگر نمی دادند، وقتی خبر دَرَک رَوی یزید در کوفه شایع شد، و ابن زیاد در آن روز
ص: 203
در بصره بود، شیعه به دارالاماره ریخته، و محافظین آنجا را كشته، و اموالش را به غارت بردند، و در زندان را باز کرده، و آن 4500
نفر را آزاد کردند، پس تصمیم انتقام خون امام حسین(علیه السلام) گرفتند، و چون شنیدند که، ابن زیاد برای استمداد به شام رفته، مجاهدین به استقبال او شتافتند، و از سیصد هزار لشكری که می آمد، صد هزارش در مقدمه بود، توابین به شعار یالثارات الحسین، یکدست به مقدمه حمله کردند، در روز اول
از توابین صد نفر شهید، و از ابن زیاد ده هزار کشته پدید آمد، روز دوم عدد کشته های ابن زیاد به چهل هزار رسید، و بقیّه پا به فرار گذاشتند، ابن زياد از عقب رسید، فراری مقدمه را با بقیّه لشگر (200 هزار)، آورد، 7 روز دیگر باز جنگ کردند، از لشگر سلیمان فقط 27 نفر زنده بود، آن هم با جراحات سنگین، و آنان از سلیمان اجازه فرار کردن خواستند، فرمود نه تا دم مرگ باید صبر کرد، شب هشتم سلیمان در عالم رؤیا، خدیجه کبری(علیها السلام)، و فاطمه زهرا(علیها السلام)، و امام حسن و حسین(عليهم السلام) را دید، خانم خدیجه اعلان رضایت رب العالمین، از سلیمان و هم رزمانش کرد، و فرمود در بهشت با ما خواهید بود، و فرمود مژده باد به تو که، فردا ظهر به ما می رسی، و یک ظرف پر از آب هم به او داد که، بر بدنش بریزد، سلیمان از خواب پرید و ظرف آب را در بیداری دید، وقتی آب را بر بدن ریخت، زخمانش از بين رفت، وقتی لباس هایش را پوشید دیگر ظرف آب را ندید، از صدای تکبیر سلیمان هم نبردهایش، بیدار شدند، فردا دوباره ستیز كردند، همه به مقام شهادت نایل آمدند، رضوان الله تعالی علیهم و حشرنا معهم آمین.
ص: 204
مرحوم مامقانی اضافه کرد: از این بیان معلوم شد که، سلیمان از شیعه مخلص بوده، من او را ثقه، و مقبول الروایه می دانم، و از خدای متعال مسئلت می کنم که، مرا با او و هم رزم هایش، محشور کند به حق حسین(علیه السلام).(1)
در معجم رجال الحدیث این چنین مرقوم فرموده: شک در عظمت و جلالت سلیمان بن صرد نیست، چون که فضل بن شاذان بر این شهادت می دهد، و تخلّفی که از جنگ جمل به او نسبت می دهند ثابت نیست، احیاناً اگر حاضر نشده باشد، یا برای عذری بوده، و یا اینکه خود امیرالمؤمنین (علیه السلام)مأموریتی به او داده است، و تازه چطوری که شیخ خودش احتمال داده، اصل نسبت دروغ باشد، و روایتی را که در این باره نقل می کنند: (امیرالمؤمنین(علیه السلام) پس از مراجعت از جنگ جمل، سلیمان را برای تخلفش عزل فرمود) چون چند نفر از روات آن توثیق نشده است، قابل اعتماد نیست، به علاوه استناد کتاب صفین که این روایت را، از آن کتاب نقل می کنند، به نصربن مزاحم، از طریق معتبر معلوم نیست. نگارنده گوید استناد کتاب صفین به نصربن مزاحم، به دلیلی که در حاشیه معجم الرجال آورده ام، بعید نیست، بلی بعضی از رجال حدیث توثیق نشده است. بعد معجم الرجال اضافه فرموده: بودن سلیمان از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ثابت نیست، زیرا که فضل بن شاذان تصریح بر تابعی بودن او کرده است، و شاید شیخ طوسی این حرف را از کتب رجال عامه گرفته است. (2)
ص: 205
بی بی زینب کبری(علیها السلام)، روی عظمتی که دارد، هر کدام از اهل مصر، و سوریه، مدعی هستند که قبر مبارک آن عالمه غیر معلمه، در خاک آن هاست، اندازه همان حرم سوریه، یا بالاتر از آن در مصر هم به آن قافله سالار اسراي اهل بیت، منسوب است، مؤلف تحقیق درباره اربعین می خواهد طرفداری از مدفن مصر کند(1)
الا اینکه این قول را اعتبار تأیید نمی کند، لازم دیدم مطلبی را که مؤلف کتاب شهر حسین(علیه السلام)، از کتاب ریاحین الشریعه و غیر آن نقل کرده، چون متین است نقل کنم:
1 با ورود اسرای اهل بیت(علیه السلام) به مدینه، به رهبری عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه، انقلابی در مدینه شد، از بنی امیه هر کس که بود، از مدینه بیرون کردند، و تا جریان حرّه یزید تسلّط به مدینه نداشت که، حضرت زینب را تبعید کند.(2)
2 چرا شوهر آن حضرت با آن همه غیرتی که داشت همراه زنش نرفت.
3 چرا آن مخدره مصر عثمانی را، بر یمن علوی، ترجیح داد.
4 چرا در مصر وارد خانه مسلمه بن مخلد، دشمن امیرالمؤمنین(علیه السلام) شد.
ص: 206
5 اگر حرف عبیدلی حقیقت داشت، چرا محدثین ثلات اولین، (کلینی و صدوق و شیخ طوسی رضوان الله تعالی علیهم)، به علاوه شیخ بزرگوار مفید، و محدثین آخرین (مرحوم فیض کاشانی، و مجلسی، و شیخ حرّ، صاحب وسائل،) قدس الله اسرار هم، اشاره ای بر این مطلب نکرده اند، در حالی که تبعید آن مظلومه، از خروج امام حسین(علیه السلام) کمتر نبوده است.
6 چرا یعقوبی، و ابن اثیر، و طبری، اشاره ای بر این جریان نکرده اند، مخفی نماند اکثر طرفداران مزار مصر، مصری هستند، ارتکاز ذهنی شان از اول صباوت، بودن قبر آن حضرت در مصر، ریشه دوانده، به این آسانی از ذهن شان، در نمی رود،(1) نگارنده گوید روزی مرحوم آقای برقعی در بالای منبر فرمود، عظمت بی بی زینب(علیها السلام) را ببین، یک سال تمام مجلّه های سوریه با مجله هاي مصر، در بحث بودند، و هر کدام اثبات می کردند که، قبر دختر امیرالمؤمنین(علیه السلام)، در خاک آن هاست، ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء من عباده.
به حمدالله شب چهارشنبه سوم شوال به سال 247، به امر منتصر پدرش متوکل، به وسیله غلامان ترک به درک رفت، او در پانزده سال سلطنت، چهار مرتبه دستور تخریب قبر امام حسین(علیه السلام) را داد، منتصر بر خلاف پدر گور به گورش، بارگاه امام
حسین(علیه السلام)را دستور تعمیر اساسی داد، و سادات علوی را خیلی تعظیم، و فدک را به اولاد امام حسن و
ص: 207
امام حسین(عليهم السلام) داد، و همینطور کلیّه اوقاف امیرالمؤمنین(علیه السلام)را، به اولاد آن حضرت تحویل داده، و قبر امیرالمؤمنین(علیه السلام) را تعمیر کرد. (1)
محمد بن مسلم بر امام باقر(علیه السلام) از غربت شکایت کرد، امام(علیه السلام) فرمود: مؤمن در دنیا در میان مردم معکوس القلوب، غریب است تا از دنیا برود، باز امام(علیه السلام) به محمد بن مسلم فرمود: هر کس در راه زیارت امام حسین(علیه السلام) بترسد، از خوف روز قیامت در امان است، ملائکه بر او سلام می کنند، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) او را زیارت می کند. (2)
ابن زیاد پس از واقعه عاشورا، از عمر سعد خواستار ردّ فرمان قتل امام حسین(علیه السلام) شد، او جواب داد که می خواهم نامه فرمان قتل را، به بیوه زنان مدینه بخوانم، و عذر بخواهم. (3)
در کربلا در محلّه باب السلام فعلی سابقاً معروف به محلّه الچاچین محرّف دکاکین بود، در شمال غربی آن، محل اجتماع امام حسین(علیه السلام) با عمر سعد در نصف شب موجود است، با علامتی از شبکه چوبی، به ارتفاع 5/2 متر، و به عرض 2 متر، و متصل به خانه شماره 322،(4) نگارنده گوید این آدرس را دادم، و از هر کسی که برود پیدا کند، و در
ص: 208
آنجا به امام حسین(علیه السلام) سلام کند، تمنای عاجزانه دارم که، از قول حقیر هم سلام دهد، پیشاپیش سلام خدا بر چنین کسی باد.
العراقی النهروانی، از کیفیت وزیدن باد، خبر از دَرَک رَوی معاویه کرد، جمعه بعدی قاصد از شام آمد، صحت پیشگويی ثابت شد،(1) امام حسین(علیه السلام) در مسیر کربلا، روزی پانزده فرسخ راه می رفتند، معلوم می شود که، وسیله سریع در اختیار داشتند،(2)
ابن زیاد چون شیوخ را زندان کرده بود، سعی می کرد هرچه زودتر، اسرای اهل بیت(علیه السلام) را از کوفه خارج کند،(3)
از امالي طوسی نقل می کند که، مرحوم مختار، هر خانه ای که در
کوفه، از گوشت شتر غارت شده از امام حسین(علیه السلام)، به آن رسیده بود، خراب کرد. (4)
شیخ محمد سعید عرفی انسان حق گو، و سنّی کم تعصّب، در کتاب خود (سرّ انحلال الامّه العربیّه و وهن المسلمین) گوید: جامعة الازهر در عین اینکه، یکی از حسنات شیعه است، چون فاطمیون آنجا را تأسیس کرده اند، متأسفانه فقه اهل البیت (عليهم السلام) در
ص: 209
آنجا خوانده نمی شود، این مرد شریف خیلی از حقایق را در این کتاب بیان کرده است،(1)
نگارنده گوید در سال 357، به دستور معزالدین فاطمی سلطان شیعی تأسیس شده است.
تاریخ سراغ ندارد، از بزرگی وقتی اسمش برده شود، تابعینش صدا به شعاری، در حقش بلند کنند، جز خاتم انبیا(صلی الله علیه و آله)، امت محمدی(صلی الله علیه و آله) او را در تشهد، و اذان، پس از شهادت به وحدانیت، به رسالت شهادت می دهند،(2)
و خداوند به عمر احدی از انبیا (عليهم السلام) قسم نخورد، جز خاتم النبیّين(صلی الله علیه و آله) (لعمرک انهم لفی سکرتهم یعمهون).
زمخشری گوید بر اهل بیت(عليهم السلام) به تنهايی صلوات نفرستید، متّهم به رافضی بودن می شوید، این حرف او تعصّب شدید است، زیرا که خداوند در قرآن به غیر انبیا(عليهم السلام) هم، صلوات فرستاده، ( هو الذی یصلی علیکم و ملائکته، و صل علیهم ان صلاتک سکن لهم، و الذین اذا اصابتهم مصیبه، قالوا انّا لله و انّا الیه راجعون، اولئک علیهم صلوات من ربهم)(3)
حومانی گوید ما به همدیگر سلام می کنیم، چرا به علی(علیه السلام) سلام نکنیم. (4)
ص: 210
وقتی در سال 1350 قمری، علمای اکثر بلاد مسلمین، در بیت المقدس اجتماع کردند، و به مجتهد بزرگ شیعه، مرحوم استاد کاشف الغطاء در نماز اقتدا کردند، انگلیسی ها از این وحدت هراسناک شدند، متعصب فلسطینی (نشاشیبی) را واداشتند که، با نوشتن کتاب الاسلام الصحیح، بین مسلمین اختلاف انداخت، الفتنه نائمة، لعن الله من ایقظها، او در اواخر عمرش به جزای عمل رسید، کور گشته و کمرش هم خم شد به حدّی که، صورتش به زمین کشیده شد، این خبیث نسب اموی داشت، نه تنها نشاشیبی، بلکه هر
کسی به هر نحوی با امام حسین(علیه السلام) مخالفت کند، یا از فضائل اهل بیت(عليهم السلام) خوشدل نباشد، به طور حتم در نسبش خبری است. (1)
از افترائاتی که اهل سنت به پیغمبر(صلی الله علیه و آله) بسته اند، یکی هم این است که از حضرتش سؤال کردند، شما هم شیطان دارید؟ در جواب مثلاً بفرماید، من هم شیطان دارم، الا اینکه من شیطانم را مسلمان کرده ام، این حرف افترا است، پیغمبر(صلی الله علیه و آله) ما مؤید به ملائکه بود، و شیطان نداشت. (2)
ص: 211
اگر ابوبکر و عمر برای رضای خدا حکومت را قبول کردند، چطوری که دوستانشان می گویند، چرا به حکومت سعد انصاری راضی نشدند، به اقرار خودشان عقد و حلّ و امور لشكری با انصار بود،(1) نگارنده گوید چرا پس مغیرة بن شعبه، و خالد بن وليد، زحمت کشیدند از مدینه به شام رفتند، و از دور سعدبن عباده (دور از وطن) را تیرباران کردند، و از قول اجنّه شعر گفتند:
قد قتلنا سید الخزرج سعد بن عبادة
و رمیناه بسهم فلم نخط فؤاده
پیغمبر(صلی الله علیه و آله) ما ینطق عن الهوی ان هو الّا وحی یوحی، پنج روز قبل از شهادتش کتف و قلم خواست، یهجر لقبش دادند، و ابوبکری که در دم مرگ غش کرد، و عثمان بقیّه وصیت نامه را نوشت: (عمر را برای شما خلیفه قرار دادم) یهجر نشد، ان هو الّا قسمة ضيزي. (2)
علّامه حلّی می فرماید پیغمبر(صلی الله علیه و آله) از یهود و نصارا و مجوس جزیه می گرفت، و متابعت اجباری نمی کرد، ولی بانیان سقیفه آتش به در خانه دختر پیغمبر زدند که، با زور بیایند تبعیت کنند، و چرا به در خانه های دیگر مخالفین، مثل سلمان، و ابی ذر، و مقداد، آتش
ص: 212
نزدند و چرا اسامه که تا آخر عمرش بیعت نکرد، و گفت مرا پیغمبر(صلی الله علیه و آله) برای شما امیر قرار داد، تو ابوبکر را چه کسی برای من امیر قرار داد،؟ در خانه او را آتش نزدند. (1)
اینکه عمر گفت: علی(علیه السلام) را اگر برای شما خلیفه قرار دهم، شما را به صراط مستقیم می کشد، منظورش تعریف نبود، بلکه می خواست به آن پنج نفر دیگر معلوم کند، اگر علی(علیه السلام) در رأس امور قرار گیرد، به دنیای دلخواهشان نخواهند رسید،(2)
نگارنده گوید چطوری که گذاشتن الصلوة خیر من النوم، در اذان، به جای حیّ علی خیر العمل، برای غرضی بود، و آن اینکه آن دو رکعت نمازی که، ابوبکر به زعم باطل شان، در ایام مرض پیغمبر(صلی الله علیه و آله) خواند، از خوابیدن علی(علیه السلام) در رختخواب پیغمبر(صلی الله علیه و آله)، در شب هجرت، بهتر بوده است، و الّا همه می دانند که نماز از خواب بهتر است.
قوشجی مخالفت عمر را با الله و رسول در دو متعه، و در حی علی خیرالعمل، از باب مخالفت دو مجتهد حساب کرده است، (الله و عمر) بخوان تعجب کن،(3)
علت اینکه خلفای عباسی، تعظیم ابوبکر، و عمر، و عثمان، می کردند، این بود كه آنان زمینه خلافت غیر آل رسول(صلی الله علیه و آله) را فراهم کردند. (4)
ص: 213
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در شب نوزدهم رمضان در خانه دخترش، سر سفره افطار دو قرص نان به علاوه نمک و شیر می بیند، سرش را تکان داده بلند گریه کرد، و فرمود باور نمی کردم دختری بدخواه بابایش باشد، ام کلثوم عرض کرد مگر چه کردم؟ فرمود می خواهی وقوف من در روز قیامت طولانی باشد؟ هر کسی غذا و آبش طیّب باشد، و لباسش نرم، وقوفش در عرصه قیامت طولانی خواهد بود. (1)
ص: 214
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السلام علی محمّد و آله اجمعین و اللعن علی اعدائهم اجمعین الی قیام یوم الدین.
چون دانستن وقایع الایّام و اتفاقات روزها، بر اهل دانش و بینش به ویژه برای وعاظ و سخنرانان عالیقدر که، می خواهند طبق مناسبات ایام سخن سرايی کنند، از اهمیّت خاصی برخوردار است، برای کمک رسانی به این قسمت از دانشمندان بر استخراج این تقویم اقدام گردید، و آن را به نام تقویم الفقهاء مسمّی کردم که، معمولاً به ایّام درگذشت مشاهیر آن ها تا آنجا که اطلاع داشتم اشاره شده، و طبق ایام ماه های قمری درج گردیده است. و ما التوفیق الابالله.
طهران، محمد محقق
مرندی، 21 محرم الحرام 1430= 29/10/1387.
ص: 215
اتفاقات روز اول محرّم الحرام: (1)
1- شروع ایام حزن شیعه در مصائب امام حسین(علیه السلام).
2- در پی تصمیم کفار بر قطع ارتباط با بنی هاشم ( به جهت حمایت آنان از پیغمبر(صلی الله علیه و آله)) حضرت ابی طالب(علیه السلام) (2)(2) مؤمنین از آل هاشم را در مثل چنین روزی در سال 6210 هبوط، به درّه ای که منتسب به ابی طالب(علیه السلام) بود انتقال داد.
3- اوّلین جمع آوری زکات به امر پیغمبر(صلی الله علیه و آله) در سال نهم قمری.
4- قیام مردم مدینه علیه یزید، و اخراج اموی ها از مدینه که، منجرّ به وقوع وقعه حرّه گردید.
5- رحلت محمد حنیفه فرزند امیرالمؤمنین به سال 81 قمری.
6- فتح مصر به سال 20 قمری.
7- ارتحال نور چشم شهید ثانی آشیخ حسن صاحب معالم به سال 1011 قمری.
ص: 216
1- پس از دو روز و نصف جرّ و بحث با حرّ ریاحی كم فكر آن روز، سیّد شهدا عالم (امام حسین(علیه السلام)) در مثل چنین روزی وارد زمین پربلای کربلا گردید به سال 61 .
1- امام حسین(علیه السلام) برای اتمام حجت، به وسیله قیس بن مسهّر صیداوی به اهل کوفه نامه فرستاد، متأسفانه حامل نامه به شهادت رسید اما مضمون نامه را ابلاغ کرد، رضوان الله تعالی علیه و عذّب قاتله.
2- به احتمالی امروز، و یا روز چهارم عمر سعد وارد کربلا گردید، علیه و علی آمره و انصاره لعائن الله.
1- ابن زیاد با استناد به فتوای شریح قاضی، در مسجد کوفه خطبه خواند و مردم را براي رفتن به کربلا تحریک کرد، عذّبه الله عذاباً الیماً.
1- حبیب بن مظاهر رضوان الله علیه از طرف امام حسین(علیه السلام) برای جلب کمک به سوی قبیله بنی اسد در شب ششم تشریف برد، ليکن به مراد نرسید.
ص: 217
2- ارتحال جامع کتاب شریف نهج البلاغه( سید رضی ) رحمة الله علیه به سال 406.
1- ملاقات امام حسین(علیه السلام) با عمر سعد در شب هفتم برای اتمام حجت.
2- چهار هزار تیرانداز مأمور به منع آب برای امام حسین(علیه السلام) شدند، اللهم العنهم لعناً وبیلاً.
1- محاصره خیمه های امام حسین(علیه السلام) در کربلا.
2- شمر نامه امان برای حضرت ابی الفضل و برادرانش آورد.
3- در پی یورش ناجوانمردانه دشمن، از سوی امام حسین(علیه السلام) درخواست تأخیر جنگ به فردا شد.
4- خطبه خواندن امام حسین(علیه السلام) بر اصحاب خویش و اظهار وفاداری عجیب از آنان، رضوان الله تعالی علیهم و حشرنا معهم آمین.
1- شهادت امام حسین و اصحاب و اقاربش(عليهم السلام) و سایر جریانات عاشورا در سال 61.
ص: 218
2- به روایتی قیام حضرت مهدی عجل الله فرجه الشریف در روز عاشورا خواهد شد.
3- رحلت ام سلمه همسر با وفای رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، در سال 62-63.
4- بمب گذاری در حرم امام رضا(علیه السلام) که منجرّ به شهادت 27 تن، و مجروح شدن جمع زیادی، گردید به سال 1415 قمری.
5- به درکات جهنم شتافت در شب عاشوراي سال 67 ابن زیاد با دست باکفایت ابراهیم فرزند مالک اشتر، (فرمانده لشکر مختار ) رضوان الله تعالی علیهما.
مخفی نماند از جمله کسانی که در این جنگ به دَرَک رفت، حُصین بن نمیر رئیس شرطه ابن زیاد است که، راه ها را از شعاع 16 فرسخی بر امام حسین(علیه السلام) قوروق کرده بود.
1- شب یازدهم شام غریبان امام حسین(علیه السلام) است که چهره تاریخ را تاریک کرده است.
2- پذیرايی از سر مطهر امام حسین(علیه السلام) در تنور منزل خولی، علیه اللعنه.
3- عصر روز یازدهم کاروان اسراي آل الله را به سوی کوفه حرکت دادند.
1- دفن ابدان مطهره شهداء کربلا.
ص: 219
2- ورود اسراي اهل بیت(عليهم السلام) به کوفه. با توجه به تاريخ حركت از كربلا، و ورود به كوفه، و بُعد فاصله بين كوفه و كربلا، و ناجوري مركب به اسراء مخصوصاً به بچه ها چه گذشت، خداي صبر دهد زين قضيّه زهرا(علیها السلام) را.
1- اسراي در مجلس ابن زیاد.
2- اسراي در زندان ابن زیاد.
3- قیام و شهادت عبدالله بن عفیف رضوان الله علیه.
1- فرستادن سرهای شهدا به طرف شام شوم.
1- ارتحال علامه طباطبايی مؤلف المیزان به سال 1402 قمری.
1- حرکت کاروان اسراي کربلا به سوی شام.
مخفی نماند که تقویم شیعه از کتاب ابصار العین نقل می کند که، زن های شهداي اصحاب امام حسین(علیه السلام) به شفاعت قبایلشان در کوفه آزاد شدند، فقط زن ها و بچه های شهداي اهل بیت پیغمبر(صلی الله علیه و آله) به شام رهسپار شدند.
ص: 220
1- جون غلام نود ساله ابوذر رضوان الله علیهما، بدن مطهرش پس از ده روز از واقعه عاشورا، در مثل امروز پیدا شده و دفن گردید.
1- ارتحال فقیه بسیط آیة الله علامه حلّی رضوان الله علیه، به سال 726.
1- ارتحال شیخ الطایفة الامامیة مرحوم شیخ طوسی قدس سره، به سال 460.
1- شهادت فخرالساجدین الامام زین العابدین(علیه السلام) به سال 95.
1- شهادت علّیٍ الخیر پدر شهید فخّ در زندان منصور به سال 146.
1- ارتحال آخوند ملاعلی کنی به سال 1306 قمری.
2- شهادت سید جمال الدین اسدآبادی به دستور سلطان عبدالحمید عثمانی به سال 1275 شمسی.
ص: 221
1- رحلت حذیفة بن یمان در چهلمین روز خلافت ظاهری امیرالمؤمنین(علیه السلام). او یکی از آن هفت نفری است که بر جنازه فاطمه علیها السلام نماز خواندند.
2- تبعید امام جواد(علیه السلام) به بغداد به دستور معتصم به سال 220.
3- انقراض دولت بنی العباس با قتل مستعصم توسط هلاکو به سال 656.
1- کتابت صحیفه ملعونه به سال 11.
2- رحلت ماریه قبطیّه همسر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به سال 15-16.
ص: 222
1- ورود اسرا با رئوس شهدا به شام به سال 61.
2- شروع جنگ صفّین به سال 37.
3- شهادت زید فرزند امام زین العابدین به سال 121.
4- سقوط دولت برامکه به سال 187.
1- فرخنده میلاد امام باقر(علیه السلام) به سال 57.
2- ارتحال آمیرزا محمد علی شاه آبادی به سال 1369 قمری.
3- درگذشت حاکم نیشابوری مؤلف المستدرک علی الصحیحین به سال 405.
1- شهادت دختر سه یا چهار ساله امام حسین(علیه السلام) در خرابه شام شوم به سال 61. توجه شما را به شماره 244 جلب مي نمايم.
1- فرخنده میلاد هفتمین ستاره درخشان امامت امام کاظم(علیه السلام) به سال 128.
ص: 223
2- ارتحال آقای مرعشی نجفی مؤسس کتابخانه معروف در قم به سال 1411 قمری.
1- رحلت فقیه اول اسلام و مؤمن کامل الایمان، حضرت سلمان فارسی رضوان الله علیه به سال 36.
2- ارتحال مؤلف معجم رجال الحدیث آقای سید ابوالقاسم الخويی به سال 1413 قمری.
1- شهادت حضرت عمار یاسر و خزیمة بن ثابت در جنگ صفین به سال 37.
2- شروع جنگ نهروان به سال 38.
1- ارتحال آقای حاج سیدعبدالهادی شیرازی به سال 1382 قمری.
1- شهادت محمدبن ابی بکر به سال 38.
ص: 224
1- ابتدای بیماری چهارده روزه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به وسیله زهر عایشه و حفصه به سال 11.
2- ارتحال رجالی معروف ابن غضايری (حسین بن عبیدالله) به سال 411.
1- ارتحال مدافع حریم تشیّع علامه میرحامد حسین هندی مؤلف عبقات الانوار به سال 1306 قمری.
1- اربعین امام حسین(علیه السلام) و بازگشت اهل بیت (عليهم السلام) از شام به کربلا به سال 61.
2- ارتحال فقیه و واعظ مشهور آقای شیخ جعفر شوشتری به سال 1303 قمری.
1- ارتحال صاحب بن عباد به سال 385.
1- دوات و کتف خواستن پیغمبر(صلی الله علیه و آله) که، بنویسد چیزی را که با مدرک کتبی به دست دادن آن حضرت، و عمل کردن امت بر آن، تا روز قیامت رستگاری بر ملّت ها
ص: 225
لازم شود، متأسفانه با تبانی سابق بین رجّاله های زمان این امر با مانع روبرو شد، و رئیس آن ها بر پیغمبر ما ینطق عن الهوی، نسبت هذیان داد، و بدین وسیله این امت را تا ظهور امام زمان(عج) در رنج و گرفتاری قرار دادند، خداوند جزایشان بدهد.
1- تجهیز لشکر اسامه: پیغمبر(صلی الله علیه و آله) با فرمانده قراردادن اسامه 17 ساله، و سرباز قراردادن پیرمردهايی که بعدها خودشان را خلیفه کردند، اندازه لیاقت اشخاص را معلوم کرد، بلکه این امّت تازه مسلمان ناشی را از دست دیوِ جهالت ها نجات بدهد، متأسفانه تعصب های قومی غلط اجازه بیدار شدن از خواب غفلت را به آن ها نداد.
1- شهادت اشرف کاينات حضرت محمد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله) به وسیله زهر عایشه و حفصه در سال 11.
2- غصب خلافت امیرالمؤمنین و نادیده گرفتن بیعت غدیر خم توسط اهل سقیفه.
3- شهادت سبط اکبر امام دوم حسن مجتبی(علیه السلام) در سال 50.
1- شهادت حضرت امام رضا علیه آلاف التحیة و الثناء به سال 203.
ص: 226
1- دفن بدن خاتم پیغمبران(صلی الله علیه و آله) در نیمه شب.
2- لیلة المبیت و هجرت پیغمبر(صلی الله علیه و آله) از مکه به مدینه به سال 13 بعثت.
3- هجوم اهل سقیفه به خانه وحی.
4- احتمال مسومیت امام حسن عسکری(علیه السلام) به سال 260.
1- ارتحال مجری حدود اسلامی سیدمحمدباقر شفتی معروف به حجة الاسلام به سال 1260.
1- تخریب کعبه توسط عامل یزید برای گرفتار کردن عبدالله بن زبیر که به آنجا پناه برده بود به سال 64. مخفی نماند که یزید به فاصله یازده روز به درکات جهنم رفت.
1- بیرون آمدن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از غار ثور و حرکت به سوی مدینه.
2- ارتحال صاحب حدايق رضوان الله علیه به سال 1186.
ص: 227
1- رحلت سکینه خاتون دختر امام حسین(علیه السلام) به سال 117.
1- شهادت کسی که با شهادت او ثلث سادات علوی و فاطمی جهان از بین رفت، (حضرت محسن بن علی(علیه السلام) ) به وسیله هجوم رجّاله های سقیفه.
1- شهادت امام حسن عسکری(علیه السلام) و آغاز امامت ظاهری حضرت بقیة الله، عجل الله تعالی فرجه الشریف به سال 260.
2- ارتحال آشیخ حسین والد شیخ بهايی به سال 984.
قاتلین امام حسین(علیه السلام)، مختار ثقفی محبوب ائمه معصومین(عليهم السلام) به سال 67.
2- یعقوبی می نویسد روز دَرَک رَوی هشام بن عبدالملک مروان به سال 125 در این روز واقع شد.
3- بنا به نوشته فرید و جدی از نظر اهل سنت روز ولادت با سعادت خاتم انبیاء علیهم السلام است.
1- ازدواج پیغمبر(صلی الله علیه و آله) با خدیجه کبری در بیست و پنجمین سال تولد نبوی(صلی الله علیه و آله).
2- رحلت جناب عبدالمطلب جدّ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در هشتمین سال ولادت پیغمبر(صلی الله علیه و آله).
3- مرگ داوود بن علی( عموی سفاح ) به جهت نفرین امام صادق(علیه السلام) برای قتل معلّی بن خنیس، رضوان الله علیه.
4- اولین روز خلافت جائرانه معاویه انیس الهاویه.
1- ورود پیغمبر(صلی الله علیه و آله) به شهر مدینه و امر نمودن آن حضرت بر جعل هجرت ابتداي تاریخ اسلامی به استناد وحی سماوی، اگر می خواهید بدانید که جعل
تاریخ هجری با دست رسول خدا(صلی الله علیه و آله) انجام گرفته است نه به دستور عمر، مقاله حقیر را در کتاب جلد اول گزیده تهاویل الربیع مطالعه کنید.
ص: 229
2- دَرَک رَوی قاتل امام جواد(علیه السلام) (معتصم عباسی) به سال 227.
3- مرگ احمد حنبل، امام حنبلی ها از آن هاست وهابی ها به سال 241.
1- دَرَک رَوی یزید بن معاویه علیهما الهاویه به سال 64.
2- مرگ خلیفه چهارم عباسی (موسی بن مهدی) به سال 170.
3- بنابر نقل معالی السبطین ابتداي قیام مختار علیه الرحمة به سال 67.
4- مرگ مالک بن انس امام مالکی ها به سال 179.
1- ارتحال محدث جلیل القدر مرحوم اعمش به سال 148.
1- فرخنده میلاد خاتم پیامبران حضرت محمد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله) در سال معروف به عام الفیل، و ولادت با سعادت ششمین اختر تابناک، امام به حق ناطق حضرت جعفر صادق(علیه السلام) به سال 83.
1- ارتحال فقیه نامی سید محمد صاحب المدارک نوه دختری شهید ثانی (رحمة الله علیهما) به سال 1009.
ص: 230
1- به احتمالی امروز حضرت معصومه علیها السلام وارد قم گشته است به سال 201.
1- وقوع جنگ دومة الجندل به سال پنجم هجری.
2- قرارداد صلح اضطراری و اجباری، بین امام حسن مجتبی علیه آلاف التحیة والثناء، و بین معاویه علیه الهاویه.
3- ارتحال فقیه علامه سید مرتضی علم الهدی به سال 436.
1- ارتحال مؤلّف مستمسک العرو الوثقی آسید محسن الحکیم به سال 1390 قمری.
1- تأسیس دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه در قاهره در سال 1366 قمری.
ص: 231
1- قیام توّابین برای خونخواهی امام حسین(علیه السلام) به ریاست سلیمان بن صُرد به سال 65. معلوم باد که طبق فرموده مرحوم مامقانی در تنقیح المقال، ابن زیاد چهار هزار و پانصد نفر از شخصیت های کوفه را در جریان عاشورا زنداني کرده بود، بزرگان توابین از آنها بودند حتی خود مرحوم مختار رضوان الله علیهم.
1- بنا به نقلی امام حسن عسکری(علیه السلام) در مثل امروز به جرجان سفر کرد.
1- فرخنده میلاد حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) به سال 232.
1- رحلت حضرت معصومه(علیها السلام) به سال 201.
2- به توپ بستن گنبد مطهر امام رضا(علیه السلام) توسط عمال روسیّه به سال 1330 قمری.
ص: 232
اتفاقات روز یازدهم ربیع الثانی:
1- کشتار مردم به پا خواسته بر ضدّ کشف حجاب در مسجد گوهر شاد، توسط عمّال رضا شاه به سال 1354 قمری.
1- ارتحال آقای حاج شیخ علی اکبر نهاوندی به سال 1369.
2- ارتحال آقای سید صدر الدین صدر به سال 1373 قمری.
1- رحلت موسی مبرقع فرزند امام جواد(علیه السلام) به سال 296.
2- ارتحال مؤلّف وافی شریف، ملامحسن فیض کاشانی به سال 1091.
1- ارتحال عالم ربانی، ملا احمد نراقی استاد شیخ انصاری، به سال 1245.
1- خلع کردن معاویة بن یزید خود را از خلافت به سال 64.
اتفاقات روز بیست و ششم ربیع الثانی:
1- ارتحال فقیه نامی صاحب شرایع، محقق حلّی به سال 676.
ص: 233
1- ارتحال عامل کامل آقای سید احمد خوانساری به سال 1405 قمری. در آداب الطلاب نوشته ایشان در سنین بالا هم نوافل را ایستاده می خواندند.
ص: 234
1- ارتحال مؤسس مدرسه حجتیه قم آقای سید محمد حجت کوه کمری به سال 1373 قمری.
1- فرخنده میلاد بابرکت ام المصائب حضرت زینب کبری(علیها السلام) به سال 5 یا 6 هجرت.
1- جنگ موته و شهادت حضرت جعفر طیّار به سال 7 هجرت.
1- ارتحال مؤلّف روضات الجنات، آقای سید محمد باقر خوانساری به سال 1313 قمری.
1- شهادت پرافتخار مدافع حریم ولایت، فقیه نامی مرحوم شهید اول به سال 786.
1- حادثه جنگ جمل به سال 36.
ص: 235
1- شهادت بهترین زنان عالم، حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام) بنا به روایت 75 روز در سال 11.
1- ارتحال فقیه بزرگوار آقای حاج میرزا حبیب الله رشتی به سال 1312 قمری.
1- ارتحال فقیه و اصولی استاد اساتیدمان، آمیرزا حسین نايينی به سال 1355.
1- رحلت دوّمین سفیر حضرت بقیة الله، جناب محمد بن عثمان عَمروی به سال 305.
ص: 236
1- شهادت صدیقه کبری فاطمه مرضیّه دخت والا گهر خاتم انبیا (علیهم السلام) به سال 11.
1- دَرَک رَوی هارون الرشید به سال 193.
1- فوت ابن ابی الحدید معتزلی شارح نهج البلاغه به سال 665.
1- ارتحال مدافع حریم تشیع مؤلّف المراجعات مرحوم سید شرف الدین به سال 1377 قمری.
1- رحلت حضرت ام البنین مادر حضرت ابی الفضل علیهما السلام به سال 64.
1- شهادت مظلومانه علامه مجاهد قاضی نور الله شوشتری مؤلّف احقاق الحق به سال 1019.
ص: 237
2- ارتحال استاد المتأخرین شیخ بزرگوار انصاری، کسی که از کمال لطف خدا دو کتابش کتاب درسی قرار گرفت، (رسائل و مکاسب) به سال 1281.
1- ازدواج حضرت عبدالله والد پیغمبر(صلی الله علیه و آله) با آمنه خاتون سلام الله علیهما.
1- فرخنده میلاد پربرکت دخت والاگهر خاتم انبیا، فاطمه زهرا(علیها السلام) به سال 5 بعثت.
1- رحلت حضرت ام کلثوم دختر امیرالمؤمنین به فاصله چهار ماه پس از مراجعت از شام.
1- ارتحال آقای سید محمد رضا گلپایگانی به سال 1414 قمری.
1- ارتحال فخر المحققین به سال 771.
2- ارتحال آقای شیخ محمد علی اراکی به سال 1415 قمری.
ص: 238
1- فوت ابی بکر به سال 13.
2- شهادت حضرت سلطان علی بن امام محمد باقر(علیه السلام) در اردهال کاشان به سال 116.
3- ارتحال مؤلّف مستدرک الوسائل آقای حاج میرزا حسین نوری به سال 1320 قمری.
1- تحویل پیغمبر(صلی الله علیه و آله) به مادر شیری اش حلیمه سعدیه سلام الله علیها.
1- رحلت صاحب مزار معروف در شش فرسخی سامرّا، امام زاده لازم التعظیم آقای سید محمد، فرزند امام هادی(علیه السلام) به سال 252.
در سال 71 شهادت ابراهیم فرزند مالک اشتر کشنده ابن زیاد، در این ماه واقع شد، رضوان الله علیه و علی ابیه من قبل.
ص: 239
1- درگذشت ابوریحان بیرونی به سال 440.
1- شهادت دهمین اخترک تابناک امامت امام هادی(علیه السلام) به سال 254.
1- شهادت مدافع ولایت علوی(علیه السلام) مرحوم ابن سکّیت به دستور متوکل به سال 244.
1- فرخنده ولادت با سعادت امام جواد(علیه السلام) به سال 195.
1- تشریف فرمايی امیرالمؤمنین به شهر کوفه پس از اتمام غائله جنگ جمل به سال 36.
2- ارتحال علامه مجاهد سید محسن امین مؤلف اعیان الشیعه به سال 1371 قمری.
ص: 240
1- فرخنده میلاد برکت آفرین دوّمین شخصیت عالم انسانیت، ولید کعبه بنده خالص خدا، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیهما السلام، در سال سی ام عام الفیل.
2- شهادت شیخ فضل الله نوری به سال 1327 قمری.
1- معتمد عباسی قاتل امام حسن عسکری(علیه السلام) به درک رفت به سال 279.
1- رحلت دختر والا گهر امیرالمؤمنین، ام المصائب زینب کبری به سال 62.
2- تحویل قبله از بیت المقدس به سوی کعبه به سال دوّم هجرت.
3- معاویه به درکات جهنم رهسپار شد به سال 60.
4- خروج پیغمبر(صلی الله علیه و آله) و بنی هاشم از شعب ابی طالب(علیه السلام).
1- مأمون وارد جهنّم شد به سال 218.
1- ابراهیم فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به ملکوت اعلی پیوست به سال دهم قمری.
ص: 241
1- مجروح شدن امام حسن مجتبی(علیه السلام) در مدائن.
1- فتح خیبر با دست باکفایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) به سال هفتم.
2- بازگشت حضرت جعفر طیار از حبشه.
3- ارتحال آقای سید محمد کاظم شریعتمداری.
1- شهادت هفتمین اختر تابناک آسمان امامت آقا موسی بن جعفر(علیه السلام) به سال 183.
1- رحلت حضرت ابی طالب(علیه السلام) در سال دهم بعثت.
1- بعثت حضرت محمد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله) به رسالت الهی در چهل سالگی.
1- حرکت امام حسین(علیه السلام) از مدینه به سوی مکه در مسیر کربلا به سال 60.
ص: 242
2- ارتحال فقیه نامی آقای سید محمد کاظم یزدی صاحب العرو الوثقی به سال 1337.
1- رحلت حضرت خدیجه کبری(علیها السلام) به سال دهم بعثت.
2- ارتحال آقای سید محمد هادی میلانی به سال 1395.
1- فوت شافعی در مصر به سال 204.
2- مرگ ابوحنیفه به سال 150.
1- هجرت مسلمانان به حبشه.
2- غزوه نخله به سال دوّم.
3- درگذشت نجاشی پادشاه مسلمان حبشه که، مسلمانان مهاجر را در آنجا پناه داد، به سال نهم هجری قمری.
ص: 243
1- ارتحال فقیه نامی ذی حق بر علمای بعدی، مرحوم صاحب جواهر به سال 1266.
1- معتزّ عباسی قاتل امام هادی(علیه السلام) به جهنّم رفت به سال 255.
1- فرخنده میلاد بابرکت امام حسین(علیه السلام) به سال 4 قمری.
2- ورود امام حسین(علیه السلام) به مکّه در مسیر کربلا به سال 60.
1- ولادت باسعادت قمر منیر بنی هاشم به سال 26.
1- میلاد فرخنده امام ساجدین، حضرت زین العابدین(علیه السلام) به سال 38.
2- درگذشت شیمیدان معروف محمد بن زکریا رازی به سال 311.
1- ارتحال فقیه نامی قاضی ابن براج در طرابلس به سال 481.
ص: 244
1- ولادت فخرآفرین حضرت علی اکبر(علیه السلام) به سال 33.
1- میلاد بابرکت منجی عالم بشریت، بلکه منجی جمیع صاحبان حیات، بقیّه الله الاعظم به سال 255.
2- ارتحال ملکوتی چهارمین سفیر ناحیه مقدسه علی بن محمد سَمُری به سال 329.
1- ارتحال آقای حاج سید محمود شاهرودی به سال 1395 قمری.
1- ارتحال ملکوتی سوّمین سفیر ناحیه مقدسه حسین بن روح به سال 326.
1- وقوع جنگ بنی المصطلق در سال ششم هجری.
ص: 245
1- برای انجام دادن کارهای مقدماتی قتل امیرالمؤمنین(علیه السلام)، ابن ملجم امروز وارد کوفه شد، در این یک ماه مهمان اشعث بود تا مرتکب آن جنایت گردید، علیه و علی شرکائه لعائن الله. یعقوبی جلد 2 ص 202.
1- ارتحال ابن شهرآشوب مؤلف المناقب به سال 588.
1- ارتحال آمیرزا محمد حسن شیرازی به سال 1312 قمری.
1- شهادت سعید بن جبیر به سال 95.
2- جنگ پیغمبر(صلی الله علیه و آله) با بنی سعد به سال ششم.
3- مرگ حفصه دختر عمر به سال 45.
4- دَرَک رَوی همه کاره معاویه: سابّ امیرالمؤمنین و آمر خطباء بر سبّ آن حضرت، کتک زننده حضرت زهرا(علیها السلام) و شرکت کننده در زدن آتش به در خانه وحی، و جزء امضاء کنندگان صحیفه ملعونه، و یکی از چهارده نفر لیله العقبه، و یکی از دو جنّ
ص: 246
تیرانداز به سعد بن عباده، (مغیر بن شعبه) علیه و علی شرکائه لعائن الله در سال 50.
ص: 247
1- قبول ولایتعهدی امام رضا(علیه السلام) با اجبار مأمون دغا، در سال 201.
2- درک روی مروان بن حکم به سال 65.
3- جنگ تبوک به سال 9.
4- رحلت نفیسه خاتون بانوی زاهده در مصر، (نوه امام حسن مجتبی(علیه السلام)، و نوه دختری قمر بنی هاشم، و عروس امام صادق علیهم السلام،) به سال 208.
5- وفات ابوعلی سینا به سال 428.
1- ارتحال شیخ المشایخ مرحوم شیخ مفید به سال 413.
1- به درکات جهنّم شتافت به جهت نفرین اولیاي خدا، قلع و قم کننده آل رسول(صلی الله علیه و آله)، (زیاد بن ابیه) به سال 53.
2- ارتحال آقای حاج میرزاهاشم آملی به سال 1413
1- ارتحال فقیه نامی سلار دیلمی به سال 463.
ص: 248
مخفی نماند که در لغت فارسی سلّار معنی ندارد، لذا بزرگان مثل مامقانی و نوری احتمال می دهند که صحیح کلمه سالار باشد که، از رسم خط گذاشتن الف کوچک عوض الف بزرگ بر روی حرف سین، این اشتباه عارض شده است.
1- مراسم عقد اخوّت بین اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در سال اول هجرت.
1- به درکات جحیم شتافت حجاج بن یوسف به سال 95. شعبی گوید اگر امّت های گذشته فاسق هایشان ارائه می دادند، و ما تنها حجاج را در برابر آنها قرار می دادیم برنده می شدیم، علیه و علی من عمل مثل عمله لعاین الله.
1- شهادت مرحوم مختار، خوشحال کننده ائمه اهل بیت(علیه السلام) و منتقم خون امام حسین(علیه السلام) به سال 67.
1- فرخنده میلاد بابرکت سبط اکبر امام حسن مجتبی(علیه السلام) به سال سوّم هجرت.
2- اعزام حضرت مسلم به سوی کوفه از طرف امام حسین(علیه السلام) به سال 60.
ص: 249
1- معراج پیغمبر(صلی الله علیه و آله) شش ماه قبل از هجرت.
2- جنگ بدر به سال دوّم.
3- قتل عایشه دختر ابی بکر به سال 58.
1- ضربت خوردن امیرالمؤمنین(علیه السلام) با دست اشقی الاولین و الاخرین ابن ملجم، علیه و علی آمریه لعائن الله.
1- فتح مکّه به سال هشتم هجری.
1- شهادت امیرالمؤمنین(علیه السلام) مقارن طلوع صبح.
2- بیعت با امام حسن(علیه السلام).
3- قتل ابن ملجم.
4- ارتحال صاحب وسائل الشیعه شیخ حرّ عاملی به سال 1104.
ص: 250
1- شب نزول قرآن.
1- به درک رفت کسی که یک سوره در لعن و نفرین او نازل شد، (ابولهب).
1- ارتحال مؤلّف کشف اللثام فاضل اصفهانی، معروف به فاضل هندی به سال 1137.
1- ارتحال آقا جمال خوانساری به سال 1125.
1- ارتحال علّامه بزرگوار خِرّیت فن اخبار، ناصرائمه اطهار، جامع بحارالانوار، مولانا محمد باقر مجلسی، رضوان الله علیه به سال 1111.
1- غزوه حنین به سال هشتم هجرت.
ص: 251
1- آمدن باران به دعاء پیغمبر(صلی الله علیه و آله) در سال ششم هجرت.
2- بدعت نماز تراویح، با دست عمر حطاب به سال 14.
ص: 252
1- عید سعید فطر.
2- به عذاب جهنّمی گرفتار شد شیطان بزرگ عمر و عاص به سال 41.
3- جنگ قرقره الکدر رخ داد به سال دوّم هجری.
1- ارتحال ورّام بن ابی فراس، مؤلف مجموعه ورّام به سال 605.
1- قتل متوکل عباسی به سال 247.
1- ورود حضرت مسلم(علیه السلام) به شهر کوفه به سال 60.
1- ارتحال آقای سید ابوالقاسم کاشانی به سال 1381 قمری.
1- تخریب قبور ائمه بقیع و قبر حضرت حمزه در احد، سلام الله علیهم اجمعین و لعن الله مخرّبیها.
ص: 253
2- درگذشت عضدالدوله دیلمی بانی بارگاه نجف به سال 372.
3- جنگ حمراء الاسد به سال سوّم هجرت.
1- ارتحال مرحوم شیخ بهائی به سال 1030.
1- ارتحال مرجع بزرگ بانی مسجد اعظم قم، آقای بروجردی.
1- ارتحال قطب راوندی مؤلّف خرایج به سال 548.
2- درک روی عبدالملک مروان به سال 86.
1- جنگ احد و شهادت حضرت حمزه در سال سوّم هجرت.
2- ردّ شمس بر امیرالمؤمنین(علیه السلام).
3- جنگ بنی قینقاع.
4- شهادت حضرت عبدالعظیم(علیه السلام).
5- ارتحال مؤلّف هدایه المسترشدین آقای شیخ محمد تقی به سال 1248.
ص: 254
1- ارتحال آشیخ عبداله مامقانی، مؤلّف تنقیح المقال به سال 1351.
1- جنگ خندق در سال پنجم هجری.
2- رحلت اباصلت هروی به سال 207.
1- ارتحال فقیه نامی مؤلّف سرائر ابن ادریس حلّی به سال 598.
1- دستگیری امام کاظم(علیه السلام) که منجرّ به شهادت حضرتش شد به سال 179.
1- ارتحال مؤلّف انوارالنعامیه، سید نعمت الله جزائری به سال 1112.
1- شهادت ستاره درخشان آسمان علم و امامت، صادق آل محمّد(صلی الله علیه و آله) امام صادق(علیه السلام) به سال 148.
ص: 255
1- ارتحال فقیه کم نظیر استاد مثل بحرالعلوم ها، آقا باقر بهبهانی به سال 1208.
2- ارتحال بنیانگذار جمهوری اسلامی آقا سید روح الله خمینی به سال 1409.
ص: 256
1- ولادت باسعادت زعیم و ولی نعمت حوزه علمیه قم حضرت معصومه(علیها السلام) به سال 173.
2- جنگ بدر صغری به سال چهارم هجرت.
3- به درکات جحیم شتافتن شریک قتل امیرالمؤمنین، و عامل معاویه در سپاه آن حضرت، منافق کوردل، و شوهر خواهر ابی بکر، پدر جعده، اشعث بن قیس به سال 40.
1- ارتحال مؤلّف اقبال الاعمال مرحوم سید بن طاووس به سال 664.
1- حضرت مسلم در نامه ای که 27 روز قبل از شهادت نوشت از بیعت هیجده هزار نفر اخبار کرد.
1- فرخنده میلاد باسعادت هشتمین کوکب درخشان آسمان امامت، امام رضا(علیه السلام) به سال 148.
ص: 257
1- ارتحال مؤسس حوزه علمیه قم آقای شیخ عبدالکریم حائری به سال 1355 قمری.
1- جنگ بنی قریظه به سال چهارم هجری.
1- ارتحال شریف العلماء مازندرانی به سال 1246.
1- حرکت امام رضا(علیه السلام) از مدینه به طرف مرو با اجبار مأمون.
2- روز دحوالارض.
3- خروج پیغمبر(صلی الله علیه و آله) از مدینه برای انجام دادن حجة الوداع به سال دهم.
1- ارتحال فقیه و اصولی معروف، آقا ضیاء عراقی به سال 1361 قمری.
ص: 258
1- شهادت نهمین کوکب درّی آسمان امامت امام جواد(علیه السلام) به سال 220.
مخفی نماند که صلح حدیبیّه در ماه ذیقعده انجام گرفت به سال ششم هجرت.
ص: 259
1- سالروز ازدواج امیرالمؤمنین(علیه السلام) با فاطمه زهرا(علیها السلام) به سال دوم هجرت.
2- عزل ابی بکر از تبلیغ سوره برائت در سال نهم هجری.
1- ارتحال آقای محقق داماد به سال 1388.
1- ورود پیغمبر(صلی الله علیه و آله) به شهر مکه در سفر حجة الوداع با سال دهم.
1- جنگ سویق در سال دوّم هجری.
2- ارتحال فقیه نامی شیخ مشایخنا آقای کمپانی به سال 1361 قمری.
1- درک روی بزرگ ظالم پست فطرت منصور دوانقی به سال 158.
ص: 260
1- شهادت پنجمین امام به حق باقر علوم النبیین(علیه السلام) امام محمد باقر(علیه السلام) به سال 114.
2- ارتحال عالم ربانی آقای سید محمد تقی خوانساری به سال 1371 قمری.
3- امام کاظم(علیه السلام) وارد زندان بصره شد.
1- حرکت امام حسین(علیه السلام) از مکّه به سوی کوفه به سال 60 .
1- شهادت حضرت مسلم و هانی بن عرو به سال 60 .
2- ارتحال مرجع بزرگ آقای سید ابوالحسن اصفهانی به سال 1365.
3- روز سدّ ابواب.
1- عید سعید قربان.
2- روز تاریخی به نماز عید رفتن امام رضا(علیه السلام) و ممنوع بودن از اتمام آن.
3- شهادت عده ای از نوادگان امام حسن(علیه السلام) در زندان منصور به سال 145.
4- ارتحال امین الاسلام طبرسی صاحب مجمع البیان به سال 548.
ص: 261
1- شق القمر.
2- ارتحال آمیرزا محمد تقی شیرازی به سال 1338 قمری.
3- ارتحال مؤلّف الذریعه حاج آقا بزرگ طهرانی به سال 1389 قمری.
1- فدک به حضرت زهرا(علیها السلام) تحویل داده شد در سال هفتم، دوری از رحمت خدا باد بر غاصبین آن.
1- میلاد با سعادت دهمین امام همام، حضرت هادی علیه السلام به سال 212.
اتفاقات روز هیجدهم ذیحجّه:
1- نصب امیرالمؤمنین به ولایت مطلقه به امر اکید من الله، درسال دهم.
2- اجتماع مسلمین بر مهدورالدم بودن عثمان، و کشتن آنان او را به سال 34.
3- ارتحال کسی که روح القدس به زبان او دوازده امام خواجه را انشا کرد، (خواجه نصیرالدین طوسی) به سال 672.
4- ارتحال مؤلّف نفحات اللاهوت، و کسی که با وجود آمدن او واژه محقق وصف ثانی به خود گرفت، (آشیخ علی محقق کرکی) به سال 940.
ص: 262
1- حرکت ابراهیم بن مالک اشتر با سپاه خود برای جنگ با ابن زیاد.
2- ارتحال فقیه و اصولی صاحب کفایه الاصول، آخوند خراسانی به سال 1329 قمری.
1- شهادت میثم تمّار به دستور ابن زیاد، به جرم وفاداری از امام حسین(علیه السلام) به سال 60 .
2- ارتحال مؤلّف منظومه و ناظم آن، آقای حاج ملاهادی سبزواری به سال 1290 قمری.
1- ارتحال مؤلّف مفاتیح الجنان آقای حاج شیخ عباس قمی به سال 1359 قمری.
1- روز تاریخی مباهله به سال دهم هجری.
2- انگشتر بخشی امیرالمؤمنین(علیه السلام) در حال رکوع نماز.
1- نزول سوره هل اتی در شأن اهل بیت پیغمبر(صلی الله علیه و آله).
ص: 263
1- در نتیجه قیام مردم مدینه بر علیه یزید پلید واقعه حرّه صورت گرفت در سال 63.
2- مرگ مروان حمار آخرین خلیفه اموی به سال 133.
3- رحلت امامزاده لازم التعظیم علی بن جعفر سلام الله علیهما به سال 210.
1- ابوقحافه پدر ابی بکر، حدود شش ماه از مرگ فرزند گذشته، به پسر لاحق شد به سال 13.
2- هند مادر معاویه قرین هاویه شد به سال 13.
1- نامه نوشتن پیغمبر(صلی الله علیه و آله) به شاهان بزرگ، و دعوت کردنشان با سلام، به سال ششم هجری.
2- رحلت صحابی راستگو ابوذر رضوان الله علیه.
3- به درکات جحیم شتافت ابوموسی اشعری 42-52 .
4- ارتحال اولین فقیه بعد از حضرت سلمان، و بزرگ شاگرد امام صادق(علیه السلام) زرار بن اعین به سال 148.
ص: 264
تمام شد بحول الله و حسن توفیقاته فی 21 محرم 1430= 29/10/1387 و آخر دعویهم ان الحمدلله رب العالمین
طهران
محمّد محقق مرندی.
ص: 265
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین ، و صلی الله علی محمد و اله الطاهرین ، و اللعن علی اعدائهم اجمعین.
و بعد در دوران جوانی که استفاده از کتب معتبره برایم سهل و آسان بود، جزوه ای هم راجع به تاریخ شهر تاریخی و مذهبی مان ( مرند ) تألیف کرده بودم، و چون خاطر جمع نبودم که در معرض استفاده همشهری ها و غیر آنان قرار گیرد ، لذا به فکر تکمیل آن نیفتادم ، استاد محترم حضرت آیت الله حاج شیخ باقر آقا مرندی خدایش درجاتش را عالی است انشاء الله ، متعالی کند، هم در این باره تألیف دارند ، وقتی اطلاع یافتند که حقیر هم جزوه ای دارم ازم خواستند که جزوه ام را چند روز در اختیار ایشان قرار بدهم ، لذا کتاب ایشان یقیناً جامع تر و عالی تر خواهد بود(1)
در ماه رمضان گذشته اخوی بزرگوارم جناب آقای حاج لطف اله ادیب فرمودند : کتابتان را بدهید در سایت همشریها وارد شود ، برای اجابت امر ایشان دوباره مرور کردم ، و اینک الحمد لله مورد مطالعه عزیزان قرار می گیرد ، مخفی نماند که حقیر مطالبی راجع به مرند و بزرگان علمای آن ، در لابلای مجلات تهاویل الربیع آورده ام ، مخصوصاً در جلد سوم در قسمت استطراف کتاب 29 جلدی الذریعه ، هر که طالب باشد می تواند برسد ، فعلاً مصلحت را در کوتاه نویسی دیدم ، محمد محقق مرندی.
شوال المکرم 1431 = شهریور 1389
ص: 266
1- بلاذری متوفّی 279 در کتاب خود ( فتوح البلدان ) جلد 1 صفحه 338 می نویسد : مرند شهر کوچکی بود حلبس ساکن آن شد ، پسرش بعیث و پس از آن هم پسر او ( محمد ) بدور آن دیوار کشیدند ، و محمد قصرهایی هم در آن ایجاد کرد ، و چون محمد با خلیفه عباسی متوکل مخالفت کرد ، سردار متوکل ( بغا الصغیر ) با او جنگید و او را اسیر کرده به سرّ من رأی ( سامّراء ) برد ، و دیوار مرند و قصر محمّد را هم خراب کرد.
- یاقوت حموی متوفی 626 در کتاب خود ( معجم البلدان ) جلد 8 صفحه 29 گوید: مرند از مشهورترین شهرهای آذربایجان است، و فاصله آن با تبریز اندازه دو روز راه است، و فعلاً به جهت نهب و غارت گرجی ها اموال، و اسیر کردن اهل آن، خرابی در مرند پیدا شده است، بطلیموس طول مرند را 73 درجه، و عرض آن را 37 درجه تعیین کرده است، سپس می فرماید علمائی منسوب به مرند هستند، از آن جمله محمد بن عبداله بن بندار المرندی است که، در دمشق از استادان خود مثل دار قطنی، و ابن شاهین، و ابوحفص کنانی به سال 433 حدیث اخذ کرد، و شاگردانی مثل عبدالعزیز کنانی، و ابوالقاسم بن ابی العلاء، و ابوالحسن علی بن الحسن بن الحرور، از او نقل
کرده اند. و از آن جمله ابوالوفاء خلیل بن احمد المرندی است که، روایت می کند از استاد خویش محمد بن محمد الزینبی متوفی 612 و روایت می کند از او شاگردش ابوبکر. و
ص: 267
از آن جمله محمد بن موسی المرندی روایت می کند از استادش ابراهیم بن الحسین الهمدانی، و روایت می کنند از او شیوخ قزوین، و خیلی هم از او تعریف می کنند.
3- تاریخ یعقوبی در جلد 3 صفحه های 207 و 208 و 219 نام مرند را برده و اشاره به گرفتاری بابک و محمد بن بعیث کرده است.
1- قاموس الاعلام در جلد 6 می نویسد: مرند آذربیجانده تبریز دن ایکی گونگ مسافة ده مشهور بر معموره اولوب، یدنجی قرن هجریدن اول گرجیلر ظرفندن نهب و تخریب اولمشدی.
2- مادام فرانسوی با شوهر خود مارسل در سال 1881 میلادی از راه جلفا و قفقاز وارد ایران شده، در سفرنامه خویش صفحه 37 می نویسد: امروز ( 19 اوریل ) به نزدیکی مرند رسیده ایم، این شهر کوچک است و شاید سه الی چهار هزار سکنه داشته باشد، بنابر روایات تاریخی افسانه مانند ارمنی ها، دشت های مجاور این شهر تاحدود ایروان دارای افتخارات تاریخی هستند، زیرا چنانچه نقل می کنند، پس از طوفان نوح(علیه السلام) اولین ناحیه است که مجدّداً روی آبادانی دید همین ناحیه بوده است، تورات هم می گوید
نوح(علیه السلام)، پس از یک عمر طولانی در مرند به خاک سپرده شد(1)1 باری شهر مرند در کنار رودخانه
ص: 268
نشاط آوری واقع شده که در میان آن درختهای تبریزی سیمین، و اشجار بید زمرّدین، سر به آسمان می سایند آب این رودخانه جابجا به مجاری متعدد داخل شده و با سرعت روان است، منازل مسکونی همه با خشت و گل بنا شده، و در روی بام ها دیوارهای کوتاه کنگره داری، قرار دارد، هر خانه مسکونی فقط دارای یک در ورودی است، و پنجره و روزنه ای به طرف کوچه ندارد، اطاق ها از حیاط روشنائی می گیرند، پاره ای از آن ها هم به رودخانه مسلّط و دارای منظره باشکوهی هستند، و به ندرت پنجره کوچک
مشبک چوبی دیده می شود که، زنان در پشت آن ایستاده و عابرین کوچه را تماشا می کنند ولی خود آن ها از کوچه دیده نمی شوند. 2
ص: 269
3- المنجد می نویسد مرند شهری است در آذربایجان ایران در داستانهای ارامنه آمده که قبر مرند زوجه نوح(علیه السلام) در آنجا واقع شده است. (1)
4- حضرت آیة الله حاجی میزا ابوالحسن المرندی متوفی 1339 که، پس از مراجعت از نجف اشرف مقیم ری بودند، و قبر شریفش در بالا سر حضرت عبد العظیم آنجا که وارد مقبره ناصرالدین شاه می شود واقع شده ، و صاحب قبر بالقب جامع المعقول و المنقول ملقب شده است ، مؤلف کتاب های زیادی است از جمله لوامع الانوار ، و نور الانوار ، و جامع النورین ، در کتاب لوامع الانوار ص 162 می نویسد: در بعضی از تألیفات صاحب کتاب حافظ الادب که ، از بزرگان اهل سنّت است دیدم که ، مسلم عوسجه شهید کربلا علیه الرحمه از جانب عمر بن الحطاب(2)
در فتح آذربایجان سردار اول لشکر اسلام بود، پیش از لشکر اسلام با امراء جیش وارد بلده مرند شده، اهالی سه قصبه مرند و گرگر و
اردوباد مستعدّ جنگ شدند، چون مسلم بن عوسجه سردار اول لشکر اسلام، و محمد بن اشعث سردار دوم، و سردار سوّم شبث بن ربعی بوده، پیش از تلاقی فریقین، مسلم بن عوسجه شش نفر از مشرکین را به دارالبوار فرستاد، از ترس شمشیر آن جناب جمیع اهالی مرند و گرگر و اردوباد از مشرکین، به شرف اسلام مشرف شدند، با اینکه امارت
ص: 270
لشکر اسلام به امر عمر حطاب به مسلم بن عوسجه مفوّض، و سردار اول بوده، خلافت امیرالمؤمنین(علیه السلام) را به مشرکین عرض کرده، و تمام لشکر کفّار پس از تشرف به شرف اسلام، به امر مسلم با امیرالمؤمنین(علیه السلام) بیعت نموده که، خدمت بزرگ به امیرالمؤمنین(علیه السلام) نمود، مسلم بن عوسجه در آخر عمرش در سنّ نود و چهار سالگی در یوم الطّف شهید شد، رضوان الله علیه و حشرنا معهم.
5- حمدالله مستوفی در کتاب خود ( نزهت القلوب ) ص 159 می نویسد: تومان مرند ولایتی چند از توابع آن است، مرند از اقلیم چهارم شهری بزرگ بوده است، دور با رویش هشت هزار گام است، اکنون کمابیش نیمه ای از او برجاست، و هوایش معتدل است، و آبش از رود زلولو، حاصلش غلّه و پنبه و حبوبات دیگر از انگور و میوه بود، و از میوه هایش شفتالو، زردآلو، و به، در غایت خوبی باشد، ولایتش شصت پاره ده است، و حاصل نیکو و زمین مرتفع دارد، و حقوق دیوانیش بیست و چهار هزار دینار است.
6- مسعود کیهان در جلد دوم کتاب خود ( جغرافیای مفصل ایران ) که، در سال 1310 چاپ شده، در صفحه 159 چنین می نویسد: مرند در شمال شرقی دریاچه ارومیه واقع
شده، و ولایتی حاصلخیز، و مرکز آن قصبه مرند در ارتفاع 1240 متر بنا شده، دارای باغ های فراوان و جویبار متعدد است، و در موقع صافی هوا قلّه نوح کوچک را می توان دید، و همان شهری است که، بطلیموس آن را مانداگارانا نامیده است، و مطابق تورات مکانی است که حضرت نوح(علیه السلام) در آن مدفون می باشد، سابقاً اهمیت آن بیشتر بوده، و به واسطه راه آهن ممکن است بعدها نیز ترقّی کند، و توابع آن از این قرار است، بعد
ص: 271
جدولی تنظیم کرده عدد آبادانی های اطراف 171، و جمیع مسافت 155 فرسخ، و عدد خانوار را 24430 نشان داده است، و در جلد سوم همان کتاب در جزء آثار باستانی محراب مسجد مرند را می نویسدکه، در سال 731 به دستور ابوسعید بهادرخان ساخته شده است.
7- در شماره 10 دوره سوم نیمه بهمن سال 1351، مجلّه پیک جوان مطلبی می نویسد: خلاصه اش این است: احمد کسروی مورخ ایرانی، مرند را تحریف شده ( مادوند ) به معنی جایگاه مادها می داند، مرند از شش محلّه عمده، و سی محلّه کوچک، تشکیل یافته است، 1- قدیمترین محلّه عمده، یالدیر یا امامزده ابراهیم معروف است، می گویند یکی از برادران امام رضا(علیه السلام) بوده است، 2 محلّه شمال شرقی قنبر چشمه نام دارد، 3 جانغا نام دارد، لکن از وقتی که عده ای از سادات اصفهانی در این محلّ ساکن شدند، محلّه صاحبعا معروف شد، 4 محلّه نوح(علیه السلام) که در شمال غربی واقع شده است،
5 قره آغاج که به سبب وجود دو درخت نارون، قره آغاج نامیده شد، گویا آن دو درخت پانصد یا ششصد سال عمر کرده بودند، و چند سالی است که از ریشه افتاده اند، 6 محلّه هاشملو نام دارد، به یاد سید جلیل القدری که، سالها در آنجا زندگی می کرده است، شهر مرند سی و دو مسجد دارد، معروفترین و قدیمی همه مسجد جامع است، آثار و علائم باقی مانده این مسجد نشان می دهد که، از بناهای تاریخی پیش از اسلام بوده است، به علّت نداشتن سردر، و صحن های معمول در مساجد دیگر، حدس می زنند که بنای اصلی برای کلیسا بوده است، اما اول بار به امر ابوسعید بهادر ایلخان مغول در سال 732 هجری تجدید بنا
ص: 272
شده است، و از آن زمان تنها محراب قدیمی در شبستان مسجد باقی مانده است، این محراب از لحاظ کچبری، و شکل ساختمان، و ستونهای مدور، با حاشیه های مکرر، وکتیبه هائی به خط کوفی، و نقوش ظریف، و ریزه کاریهای دقیق، یکی از آثار اصیل و معتبر دوران مغول حساب می شود، و معتقدندکه قبر مادر نوح پیامبر در محراب این مسجد واقع شده است، مسجد سید فخرالدین چون قبر سیّد هاشملو آنجاست، باز بیشتر صورت زیارتگاه پیدا کرده است،مرند در طول تاریخ امیرنشین معتبری بوده است، محمدبن بعیث یکی از امیران شهر که مرد آزاده و ادیب بود، و به فارسی و عربی شعر می گفت، از دوستان نزدیک بابک خرم دین بوده است، لکن یک بار برای خشنودی خلیفه ( معتصم ) یکی از سرداران بابک را که به مهمانی وی آمده بود، دستگیر و به
بغداد فرستاد، بعد از این کار پشیمان شده و سر به شورش برداشت، به امر خلیفه محمد دستگیر شده و در زندان بغداد به بند کشیده شد، در سال دویست و سی و چهار هجری از زندان فرار کرده، و به مرند برگشت، و هشت ماه تمام با لشکریان خلیفه جنگید، و آخرسر دوباره گرفتار شد، غیر از این دور کوتاه، مرند کمتر مرکز شورش بوده است، فعلاً در مرند 1327 کارگاهی قالی بافی وجود دارد.
8- اما در لغت نامه دهخدا: مساحت مرند 3844 کیلومتر مربع است، مرند در اقتدار کلده و آشور مرکز مهمی بوده است، جماعتی که در این منطقه سکونت داشته اند تا دریاچه ارومیّه حکومت می کردند، به روایتی واژه مرند در زبان ارمنی به معنی دفن، یا دفینه (به حساب دفن حضرت نوح یا مادرش) موّرخان قدیم نوشته اند که، مرند پایتخت واسیورگان
ص: 273
در دوره ساسانی بوده، و بقایای آتشکده ای در تپه خاکستری مرند، می توان دلیل آن باشد، نشانه هايی از تمدّن ساسانی و مادها، در این منطقه وجود دارد که، از طرف بسیاری از مورّخین تأیید شده است، آرارات در منابع فارسی کوه نوح(علیه السلام)، و در منابع اسلامی عربی حارث یا جودی، ذکر شده است و آخر دعویهم ان الحمد... رب العالمین محمد محقق مرندی.
مخفی نماند از جمله علمای مرند خیلی مشهور است المولی سعید المرندی صاحب کتاب تحفه الاخوان که مرحوم نوری در مستدرک الوسائل جلد 3 باب اول طلاق فرموده تحفة
الاخوان للمولی سعید المرندی این کتاب جزء مدارک تفسیرالبرهان واقع شده. حقیر روایات تحفة الاخوان را در مجلدات تفسیر البرهان آدرس داده ام رجوع شود به تهاویل الربیع جلد 3 بخش استطراف تفسیر برهان.
اين نامه كه خامه كرد بنياد
توقيع قبول روزيش باد
ص: 274
بسم الله الرحمن الرحیم
توضيح
الحمدلله رب العالمین و الصلاه و السلام علی اشرف الانبیاء و المرسلین محمد و آله الطیبین الطاهرین لاسیما بقیه الله فی الارضین و اللعنه الدائمه علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین
پس از شمول عنایات خفیۀ رب الارباب جل عزه در نشر کتاب ذی ارزش و قیّم ((تتمه مفاتیح الجنان)) و منوّر کردن آسمان کتب ادعیه و مناجات و سیراب نمودن تشنگان وادی تعبد و تهجد، تلامیذ استاد معظم و معزّز حضرت آیت الله آقای حاج شیخ محمد محقق مرندی ((مدظله العالی)) بر خود لازم دیدند که با همت وسیع وسعی بلیغ، دیگر آثار معظم له را در دسترس عموم قرار دهند تا در این عصر و زمان، با ظهور و حضور چنین تألیفاتی، هم مؤلفین به راه تألیف آشناتر، و هم طالبین حق و حقیقت و جویندگان فضل و فضیلت ملاکی دیگر برای یافتن اصل از فرع، و صحیح از سَقیم به دست آورند.
لذا با استمداد از ساحت قدس ربوبی جل و علاء و نزول الطاف آن رب بی منتها و توجهات حضرت صاحب الامر و الزمان عج الله تعالی فرجه، منتخبات معظم له از مطالعۀ صدها کتاب ( که در ذیل نام بخشی از آن ها برده می شود ) در ابعاد مختلف در طول سالیان متمادی که خود مجموعه ای بس ارزشمند و حقیقتاً دُرّ درخشان و
ص: 275
شمس فروزان و هادی جستجوگران و رهنمای گم گشتگان می باشد، و آن را موسوم به ((تهاویل الربیع)) که همان ((گُلهای رنگارنگ بهاری)) است، نام نهاده، به زینت چاپ و نشر مزیّن شد که بحمدلله در حال حاضر بخشی از آن را پیش رو دارید.
امیدواریم که با استمرار توجهات خاصۀ الهی جل شأنه و عنایات ویژه مهدوی علیه السلام، دیگر بخشها و مجلدات آن نیز در دسترس علاقمندان قرار گیرد.
در خاتمه بخشی از کُتبی را که معظم له با کثرت اشتغالات علمی، در فرصت های به دست آمده در طول سنوات کثیره، با دقت نظر قابل وصف مطالعه نموده و مطالب حساس و مفید و ظریف آن را محصور به حصر نگارش کرده، و به عبارت دیگر بخشی از مآخذ این کتاب می باشد، را متذکر می شویم تا برای اهل تحقیق، نافع و برای مطالعه کنندگان موجب اطمینان و آرامش باشد، لازم بذکر است کُتبی که ذیلاً نامبرده می شود اکثراً دورۀ کامل آن ها توسط معظم له مطالعه شده و چند مورد محدود است که نصف و یا چند مجلد از آن مورد استفاده قرار گرفته است .
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
اول جمادی الثانیه 1421ه. ق
تهران، غلامرضا مردانی گرمدره
ص: 276
تصویر
ص: 277
تصویر
ص: 278
تصویر
ص: 279
تصویر
ص: 280
مژده به عاشقان مناجات
كتاب
تتمّه مفاتيح الجنان
كه در برگيرنده دعاهاي ارجاع داده شده در كتاب شريف مفاتيح الجنان به ديگر كتب ادعيه است
توسط استاد معظم
آيت الله محمد محقق مرندي(دام ظله)
(مؤلف كتاب حاضر)
به رشته تحرير در آمده و به كوشش انتشارات دارالكتب اسلاميه به زيور طبع آراسته شده است
ص: 281
پيشگفتار 12
1- قدرت ايمان چه می کند. 13
3- میرزای شیرازی و همسفر کربلايی اش 14
4- جواب ابلهان را باید داد. 15
5- البه قیاس مع الفارق است... 16
6- ارذلالعمر. 16
7- از تاریخ یعقوبی.. 17
8- مؤنثات سماعیه. 20
9- اشتباه نشود. 21
10- خطبا توجه کنند. 22
11- شیعه این ادب را از امام رضا(علیه السلام) یاد گرفته اند 22
12- هفت خان.. 23
13- ذوق سلیم این جمع را میپسندد 23
14- سبحانک خالقاً و معبوداً 24
15- مکه در قلب کره زمین.. 26
16- اقبّل ذا الجدار و لا الجدار 26
17- هر دو احمقند. 27
18- چرا این پنج چیز مخصوص شیعه شد 27
19- شعرای هفدهگانه حدیث شریف کساء 29
20- استخاره را خود انسان بکند. 31
21- حروف مقطعه از نظر امام سجّاد(علیه السلام) 32
22- غلام ترک دوّم. 32
23- از تاریخ بعید نیست... 34
24- اهمیّت اربعین از چه جهت است... 34
25- امیرالمؤمنین(علیه السلام) ترکی حرف میزند 35
ص: 282
26- قرآن غیر از ربالعالمین جامع دیگری ندارد 37
27- حضرت داوود هم با بردن نام من آهن برای حضرتش نرم می شد 39
28- امام حسین(علیه السلام) با دستگاه شاهانه حرکت کرد 40
29- الکلام یجرّ الکلام. 41
30- نهر علقمی چرا ناپدید شد؟. 42
31- یک قطره خون امام حسین(علیه السلام) ابن زیاد را بیچاره کرد 43
32- مرحباً بناصرنا 44
33- همه گویند یا علی قاتلش هم گفت یا علی 44
34- ترجمه قثم بن عباس.... 45
35- بالاترین ذلت و خواری... 46
36- مدینة العلم یا یکی از اصول خمسه شیعه 48
37- التاج و ما ادریک ما التاج.. 49
38- در چهارده سال.. 50
39- ببین چه غوغا است... 50
40- نماز احتیاط ندارند. 51
41- خدا و رسول از نظر عامّه(اهل سنّت) 51
42- این را ساختم که آن را ثابتکنم.. 52
43- عاقلان دانند. 52
44- مظلومیّت امیرالمؤمنین(علیه السلام) در اطراف هم اثر گذاشت 52
45- آری به جان بابایت... 53
46- نمیدانم چه مرضی دارند. 53
47- رو به قبله. 54
48- اسامه که در مدینه نبود. 54
49- شهید نه غسل دارد و نه نماز 54
50- کیفیت نماز میّت... 54
51 - و امّا جلد سوم کتاب التاج. 54
قلمش بشکند: 54
ص: 283
52- چهار کلمه حکیمانه. 55
53- تعصب هم اندازه دارد. 56
54- توهین هايی که به رسولخدا(صلی الله علیه و آله) در روایات التاج شده 56
55- روایات اهل سنت درباره دیدنشان خدا را 56
56- ابوبکر در سُنح.. 56
57- اسمش را میبایست جیش یسره بگذارند 57
58- چه عجب... 57
59- قبول نفرمودند. 57
60- حق سکوت... 57
امّا جلد چهارم: 58
61 - حکم متعه نسخ نشدهاست... 58
62- جنایت بسیار بزرگ... 58
63- حقیقتی از قلم خودشان ظاهر شده است 59
64- موفق شد. 59
65- نزول دو سوره در مذمّت دو پدر و دو دختر 60
66- عمداً سهو کردهاند. 60
و امّا جلد پنجم: 61
67- صحیح معنی نکرده است... 61
68- مژده بسیار بزرگ... 61
69- حدیث هر سه از متواترات است... 62
امّا جلد اول.. 63
70- فامیل های مقتولین با دست امیرالمؤمنین افتخار میکردند 63
71- به دوستانش به ارث رسیدهاست... 63
72- همه فِرَقِ عالم علی(علیه السلام) را دوست دارند 64
73- اعتراف و اعجاب احمد حنبل.. 64
74- پناه به خدا از این قیافه. 64
75- وسوسه شیطانی است... 65
ص: 284
76- حرف حسابی جواب ندارد. 65
77- مادر محمد حنفیه: 65
78- هیچ کدام نیست... 66
79- دامادی او را نجات داد. 66
80- چهار پدری... 67
و اما جلد دوّم. 69
81- اللهم اشغل الظالمین بالظالمین: 69
82- هزار غلام. 69
83- گناه نکرده است... 69
84- غایت تعریف... 69
و امّا جلد سوم: 70
85- باز تأویل می کند: 70
86- وارد قصر نشد. 70
87- تا خلاف کسی ثابت نشود. 70
88- و امّا جلد چهارم. 71
89- روباه صفتی.. 71
90- در دوران بوزینگان چه گذشت: 72
91- دست مختار به جای دست امیرالمؤمنین(علیه السلام) 73
92- پیغمبر(صلی الله علیه و آله) سال تولد امیرالمؤمنین (علیه السلام)را سال پر خیر و برکت نامید 73
93- بعید نیست واقعاً غفلت داشته باشد 73
و امّا جلد پنجم.. 74
94- اول ما بودیم که قرآن را حکم قرار دادیم 74
95- شمربن ذیالجوشن سرباز امیرالمؤمنین(علیه السلام) 75
96- این ضرب شست را از امام یاد گرفته ام 75
97- و اما جلد ششم.. 75
98- به دست دشمن افتاد و استفاده کرد 75
99- نقشه جدید معاویه در استحمار مردم شام 76
ص: 285
100- خوشحالی فراوان معاویه در شهادت محمد بن ابی بکر 76
101- دشمن را هم ناراحت کرد. 77
و امّا جلد هفتم.. 77
102- علی جان من از تو هستم نه اینکه تو از من باشی 77
103- نتیجه عمل.. 78
104- ترس حتی در دولت های دوردست 78
105- و امّا جلد هشتم.. 79
و امّا جلد نهم.. 79
106- بلی طرفداران دین کتک هم میخورند 79
107- الحمدلله آفتاب زیر ابر نمانده. 79
108- الحمدلله این حرف را تأویل نکرد 80
109- طلحه و زبیر مجاب میشوند. 81
و امّا جلد دهم.. 82
110- جای شک نیست... 82
111- کَم نیشی نيست... 82
112- شارح نقیب را عصبانی کرد. 83
113- معاویه شخصیّت های خیالی را استحمار میکند 84
و امّا جلد یازدهم.. 84
114- سیاست عمری... 84
115- امان از دوران حجاج.. 85
116- در پنجاه سال بیش از هزار مرتبه مطالعه 86
117- بترس از چنین خدا 86
و امّا جلد دوازدهم.. 87
118- عمر خطبه طولانی ندارد. 87
119- عمر گیر افتاد. 87
و امّا جلد سیزدهم.. 87
120- مناظره اسکافی با جاحظ.. 87
ص: 286
121- چه کشید امیرالمؤمنین(علیه السلام) در لیلهالمبیت 89
و امّا جلد چهاردهم.. 89
122- این دو تا را به هم قیاس کنید 89
123- گیرم که فدک مال حضرت زهرا(علیها السلام) نبود 90
124- اگر رسولخدا(صلی الله علیه و آله) زنده بود هدر میکرد 90
125- او مبتکر بود. 91
و امّا جلد پانزدهم.. 91
126- ای کاش کرم امیرالمؤمنین(علیه السلام) مانع از کشتن نمیشد 91
127- علی(علیه السلام) آگاه گول نمی خورد 92
128- و امّا جلد شانزدهم.. 93
129- توهین بسیار بزرگ... 94
130- چون که آن را عمر کاشته بود 94
131- و امّا جلد نوزدهم.. 95
و امّا جلد بیستم.. 96
132- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 96
133- نگاه کردن به صورت او عبادت است 98
135- و امّا کشکول سوم. 99
در گلستان تفسیر البرهان.. 99
136- صاحب جواهر اصفهانی الاصل است 99
137-مقابله به مثل.. 100
138- دعوت در عالم ارواح.. 100
139- پیغمبر(صلی الله علیه و آله) با 73 زبان مینوشت 100
و اما جلد اول تفسیرالبرهان.. 101
140- خلیفه چهارم: 101
141- نقش بر آب شد. 102
142- هدیه قانونی را صدقه کرد. 102
و اما جلد دوم تفسیر البرهان.. 103
ص: 287
143- با عمامه سفید ظهور خواهد کرد 103
144- هیجده سال در زندان.. 103
145- برادران حضرت یوسف انبیا نشدند اتقیا هم نبودند 103
146- حتی جای قدمتان را مالک نمی شوید 104
147- عاق نشوید. 105
148- ضمیر من ذریته به نوح(علیه السلام) بر میگردد 105
149- امّا جلد سوم تفسیر البرهان.. 105
150- چرا حضرت ابراهیم(علیه السلام) از آتش نترسید 105
151- آتش هم از آب خلق شده است... 106
152- نمرود گفت مثل خدای ابراهیم انتخاب کنید 106
153- وسعت مسکن مؤمن در بهشت... 106
154- آزادی را انبیا آورده اند. 107
155- تولد امیرالمؤمنین(علیه السلام) در کعبه 107
156- امیرالمؤمنین یا علّت مبقیه جریان کشتی حضرت نوح و ملک سلیمان(عليهم السلام) 108
157- ذکر خدا حدّ ندارد. 109
158- عالم نیست... 109
159- و امّا جلد چهارم. 109
160- قسم بیفایده. 110
161- پس مدبّری هست... 110
162- حضرت زهرا(علیها السلام) و حجاب آن 111
163- امنیّت کلیه در تمام سطح جهان 112
164- از عظمت خطاب... 112
165- حكومت پنجاه هزار سالي.. 112
166- علی(علیه السلام) نماز شناس، چه عشقی به نماز ایجاد می کند 113
167 - از عناوین سوء استفاده نکنید. 113
168- چرا نشناسیم.. 114
ص: 288
169- گریه پیغمبر(صلی الله علیه و آله) برای مابعد مرگ 114
170 - از یادگاریهای اسلافمان خوب بهره ببریم 114
171-کتاب سیمای فرزانگان: با این همه فضل از فتوا دادن می ترسد 115
172- انّ الناقد بصیر بصیر. 115
173- الله اکبر از این ورع. 115
174- از اسباب معنوی غافل نشوید 116
175 - مدال مؤسس بودن حوزه قم.. 116
176- عمل بزرگان علما را باید پاسداری کرد 117
177- ظاهر بین نباشید. 117
178- انسان فوقالعاده. 117
179- گرد هم آمدیم برای حمایت معارف اسلامی 118
180- مواظب عزّت و شرف دیگران باشیم 119
181- به فکر ادای وظیفه باشیم.. 119
182- نمیخواهم نامم از طومار فقرا حذف شود 120
183- حکیم شاه نشناسد من حکیم شناسم 120
184- شما می دهید من چرا قبول کنم 121
185- المؤمن ینظر بنورالله... 121
کتاب مقدمه کلانتر: 122
186 - مرجعیت با او افتخار میکند. 122
187 - عصمت اختیاری... 123
188 - تصدیق حضرت بقیهالله مرجعیت شیخ بزرگوار انصاری را : 124
189 - خدای شیخ او را از اعاجیب قرار داد 125
190 - چرک اموال نخوردن هنر است... 125
191 - دوازده نفر عبادار بشوند بهتر است 126
192 - بلد بود چه خانهای را بخرد. 126
193 - هیاهوی روزگار نتوانست، رسائلومکاسب را از کتاب درسی بودن ساقط کند. 126
ص: 289
194- شما یک وظیفه دارید من وظیفه دیگر 127
195- امّا مسموعات: 127
الف : 127
ب : حکایت دوم. 128
ج: 129
196- آشنائی با چند کتاب: 130
أ- الفوائد الشمسیه. 130
ب - عقیلة الوحی.. 130
ج - نصاب الصبیان.. 131
د- رساله سیر و سلوک... 131
ه- - کتاب دیگر. 132
197- چرا جلد دوم زهرالربیع، مثل جلد اول آن پرمشتری نشد 132
198- تبصرة لا تخلو عن تذکرة. 133
199- از مطایبه خالی نشود. 133
سیری در کتب مقاتل.. 134
200- حتی از کمترین توهین هم باید پرهیز کرد 134
201- در مقام احقاق حق با تمام قد وایستاد 135
202- به زیارت زائر حسینی(علیه السلام) تشریف برد 135
203- این احترام تنیجه آن احترام است 136
204- حق او را به دستور او دادی از تو جای تشکر نیست 136
205- قیس بن سعد با دویست نفر از انصار، امام حسین(علیه السلام) را بدرقه میکند 137
206- اعتراضات افراد بر مسافرت امام حسين(علیه السلام)، و جوابهاي آن حضرت در مسير حركت از مكّه به كوفه رخ داد، نه در حركت از مدينه به مكّه. 137
208- بزرگترین مصیبت بر امام حسین(علیه السلام) 138
209- خدای صبر دهد زین قضیّه زهرا(علیها السلام) را 139
210- عطش در چهار عضو امام حسین(علیه السلام) فوق العاده اثر کرد 139
211- دیگر نگو امام حسین(علیه السلام) تقاضای آب نکرد 140
ص: 290
212- در عصر روز تاسوعا هر کدام از امام حسین(علیه السلام) و ابوالفضل(علیه السلام) همدیگر را برادر خطاب می کنند 140
213- خوشبخت ها 140
214- همّت تماشا کن.. 140
215- پنج سال دودی از خانه های آل هاشم بلند نشد 141
216- سیاهپوشی در سوگ اهل بیت( به شایانی مطلوب است 141
اما دلايل: 142
217- مرحوم حرّ ریاحی تنها نبود و پسر و برادر را هم با خود آورد 145
218 - معلوم نیست که غیر از حضرت ابیالفضل شهید دیگری قبرش جدا باشد 146
219- امام حسین(علیه السلام) در عنوان نامه بر حبیب کلمه فقيه تعبیر آورده است 146
220- عظمت مرحوم مختار را نشان می دهد 146
221- با شهادت حبیب شکستگی در چهره امام حسین(علیه السلام) نمایان شد 147
222- عَلَم میسره لشكر امام حسین(علیه السلام) به دست حبیب بود 147
223- كرم تماشا كن.. 147
224- تحقیق در سنّ مبارک حضرت علی اکبر(علیه السلام) 148
225- عمر سعد پسر خاله لیلی خانم و پدرش پسر عموی آمنه خاتون است 149
226- نسل حضرت ابیالفضل(علیه السلام) خیلی بابرکت بوده است 149
227- همت ابیالفضلي(علیه السلام) تماشا کن 150
228- حضرت ابی الفضل به ثواب گریه بر امام حسین(علیه السلام) نایل شد 150
جلد دوم معالی السبطین: 150
229- لایوم کیومک.... 150
230- امتحان فوق العادة در وقت فوق العادة 151
231- امام حسین(علیه السلام) در وداع آخری می فرماید مستعدّ بلا باشید 152
232- هیچ یک دوست نداشتند مسؤلیت کشتن پسر پیغمبر(صلی الله علیه و آله) را به عهده بگیرند 152
223- دیدن چشم او مرا به یاد چشم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) انداخت 153
234- با این انتقام می گیرم. 153
235- زیارت امام حسین(علیه السلام) حتی در زمان متوکل تعطیل نشد 154
ص: 291
236- بهلول و شخصيّت ديني و علمي او 154
237- اعلان پیروزی یزید در مدینه چه کرد 155
238- در وقت هجوم لشكر به خیمه ها پنج طفل شهید شدند 156
239- حتی بچههای اهلبیت را هم دستشان را به گردن بسته بودند 157
240- زنها و فرزندان اصحاب امام حسین(علیه السلام) در کوفه آزاد شدند 157
241- خطبه خواندن امام باقر(علیه السلام) دو ساله در مجلس یزید 157
242- صدور اجازه عزاداری... 158
243- امام حسین(علیه السلام) دختری به نام رقیه دارد از سه كتاب 158
244- اسم مادر حضرت قاسم(علیه السلام) 159
245- حضرت زینب(علیها السلام) در خطبهاش دفاع از حجاب میکند 159
246- کیفیّت دَرَک رَوی یزید. 160
و امّا مقتل های دیگر. 161
247- سرنوشت شتر مخصوص امام حسین(علیه السلام) 161
248- تصمیم یزید عوض شد. 162
249- فرق بین حضرت علیاصغر و عبداللهرضیع 162
250- درکربلا از لشكر شام هم بود. 163
251- همه چهارده معصوم(علیه السلام) در خاک کربلا دفن شدند 164
252- اصطلاح حاير از زمان رسولخدا(صلی الله علیه و آله) بود 165
253- ايمان غير علم است... 165
254- چرا شیطان با ما کار دارد. 166
255- ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا 166
256- ما اوذی نبیّ مثل ما اوذیت... 166
257- همه شان صحیح هستند. 166
258- بر یک حرف زدن ممکن است چند گناه کبیره بار شود 167
259- مثل مگس نشوید. 167
260- نه این است نه آن.. 168
261- کمتر از آن دو نباش.... 168
ص: 292
262- ستاره می سازند. 168
263- گرفتاری جدید رسولخدا(صلی الله علیه و آله) 169
264- معاویه در حزب عمر بود. 169
265- در لیله المبیت ناله فاطمه(علیها السلام) باعث نجات، ولی در مدینه نشد 170
266- در مقابل عید غدیر عیدی به نام مهاجرة ابیبکر ساختند ولی نگرفت 170
267- معلوم شد چرا رسولخدا(صلی الله علیه و آله) مادر امیرالمؤمنین(علیه السلام) را مثل محرم ها دفن کرد 171
268- حضرت مسلم مثل حسنین(علیه السلام) در میمنه لشگر بود 171
269- من فرستاده خودم هستم.. 171
270- پسر دايی معاویه با امیرالمؤمنین(علیه السلام) بود 171
272- ولایت تکوینی از کجا پیدا شد 172
273- پیغمبر(صلی الله علیه و آله) احتیاج به مشورت نداشت 173
276- عقیده چند نفر از بزرگان که خدیجه(علیها السلام) جلوتر با کسی ازدواج نکرده بود 174
277- امّ سِلمي زن ابورافع پرستار حضرت زهرا(علیها السلام) 174
278- نعم العون علی طاعةالله... 174
279- یزید گفت انه من اهل بیت زقّوا العلم زقّاً 175
280- اسلام در لغو بردهگیری چه سیاستی به خرج داد 175
281- رسوايي بي اندازه. 180
282- اجنّه در خدمت امامان(علیه السلام) 181
283- اين همه آوازها از خر بود. 182
284- كلّنا محمّد(صلی الله علیه و آله) 182
285- ما مهمان را به خدمت نميگيريم 183
286- علت استيصال برامكه. 183
287- چرا يحيي برمكي امام كاظم(علیه السلام) را كشت؟ 186
288- مرجع رُك گو. 187
289- نتيجه اختلافات بين گربه و پيرزن چه شد؟ 187
290- ايشان دو خادم دارند. 188
291- حديث را درست معنا كنيد. 188
ص: 293
292- ده هزار در وقت صلح ده ميليون در روز مبادا 189
294- گرفتاري مخصوص فقها نبود. 190
295- شخص منحرف هم به عطوفت احتياج دارد 190
296- قاضي حتي براي خلاف جزئي معزول گشت 191
297- مهريه حضرت زهرا(علیها السلام) 191
298- چرا به گوش بچّه اذان و اقامه گفته مي شود؟ 191
299- بعضي وقتها زن بيشتر از مرد ارث ميبرد 192
300- مدينه در وقت ورود رسولخدا (صلی الله علیه و آله)ده هزار نفر جمعيت داشت 192
301- زندان كوفه چهار ميليوني.. 192
302- اميرالمؤمنين(علیه السلام) فقط روز عيد قربان گوشت ميخورد 192
303- چرا بي اطّلاع باشي؟. 193
304- شايع كننده گناه و ثواب مثل آورنده آن است 193
305- اسامی ارکان کعبه: 193
306- قرآن چهل تا قسم دارد. 194
307- خدا چه بركتي بر نسل اميرالمؤمنين(علیه السلام) داده است 194
308- كسي از غير ما، آرزو كند كه از ما نباشد، مشرك ميشود 194
309- فقط اين چهار تا، موي رسولخدا(صلی الله علیه و آله) است 195
310- چرا در قرآن تنها بر آل پيغمبر ما سلام گفته؟ 195
311- نکاتی از کتاب فاطمه فاطمه(علیها السلام) است(بدون تعیین صفحات): 196
312- او را ايستاده دفن كردند. 200
313- ايراني متعصّب نشد. 200
314- معاويه از كجا كاتب وحي ميتواند باشد 201
315- سلیمان بن صرد خزائی را از نو بشناسیم: 201
316- قبرحضرت زینب(علیها السلام) در شام است 206
317- عقیده و ایمان به زور غلبه کرد: 207
318- مؤمن در دنیا غریب است... 208
319- لعنت خدا بر هر دو. 208
ص: 294
320- آدرس محل اجتماع امام حسین(علیه السلام) با عمر سعد 208
321- میثمالتمار ایرانیالاصل است... 209
322- گوینده حق عزیز است... 209
323- و رفعنا لک ذکرک... 210
324- چرا زمخشری مانع میشود. 210
325- نشاشیبی چطور به جزای عمل خویش رسید؟ 211
326- پیغمبر(صلی الله علیه و آله) شیطان ندارد 211
327- چرا سعد انصاری نشد. 212
328- تلک اذاً قسمه ضيزي... 212
329- از مجوس هم بدتر حساب کردند 212
330- حتماً سوء قصد داشت... 213
331- گريه با صداي بلند. 214
ماه محرّم. 216
اتفاقات روز اول محرّم الحرام: 216
اتفاقات روز دوم محرّم: 217
اتفاقات روز سوّم محرّم: 217
اتفاقات روز چهارم محرّم: 217
اتفاقات روز ششم محرّم: 217
اتفاقات روز هفتم ماه محرّم: 218
اتفاقات روز نهم محرّم: 218
اتفاقات روز دهم محرّم: 218
اتفاقات روز یازدهم محرّم: 219
اتفاقات روز دوازدهم محرّم: 219
اتفاقات روز سیزدهم محرّم: 220
اتفاقات روز پانزدهم محرّم: 220
اتفاقات روز هیجدهم محرّم: 220
اتفاقات روز نوزدهم محرّم: 220
ص: 295
اتفاقات روز بیستم محرّم: 221
اتفاقات روز بیست و یکم محرّم: 221
اتفاقات روز بیست و دوّم محرّم: 221
اتفاقات روز بیست و پنجم محرّم: 221
اتفاقات روز بیست و ششم محرّم: 221
اتفاقات روز بیست و هفتم محرّم: 221
اتفاقات روز بیست و هشتم محرّم: 222
در ماه محرّم بدون تعیین روز: 222
ماه صفر الخیر: 223
اتفاقات روز اول صفر: 223
اتفاقات روز سوّم صفر: 223
اتفاقات روز پنجم صفر: 223
اتفاقات روز هفتم صفر: 223
اتفاقات روز هشتم صفر: 224
اتفاقات روز نهم صفر: 224
اتفاقات روز دهم صفر: 224
اتفاقات روز چهاردهم صفر: 224
اتفاقات روز پانزدهم صفر: 225
اتفاقات روز هیجدهم صفر: 225
اتفاقات روز بیستم صفر: 225
اتفاقات روز بیست و چهارم صفر: 225
اتفاقات روز بیست و پنجم صفر: 225
اتفاقات روز بیست و ششم صفر: 226
اتفاقات روز بیست و هشتم صفر: 226
اتفاقات روز آخر صفر: 226
ماه ربیع الاول.. 227
اتفاقات روز اوّل ربیع الاول: 227
ص: 296
اتفاقات روز دوّم ربیع الاول: 227
اتفاقات روزسوّم ربیع الاول: 227
اتفاقات روزچهارم ربیع الاول: 227
اتفاقات روز پنجم ربیع الاول: 228
اتفاقات روز هفتم ربیع الاول: 228
اتفاقات روز هشتم ربیع الاول: 228
اتفاقات روز نهم ربیع الاول: 228
اتفاقات روز دهم ربیع الاول: 229
اتفاقات روز دوازدهم ربیع الاول: 229
اتفاقات روز چهاردهم ربیع الاول: 230
اتفاقات روز پانزدهم ربیع الاول: 230
اتفاقات روز هفدهم ربیع الاول: 230
اتفاقات روز هیجدهم ربیع الاول: 230
اتفاقات روز بیست و دوّم ربیع الاول: 231
اتفاقات روز بیست و پنجم ربیع الاول: 231
اتفاقات روز بیست و هفتم ربیع الاول: 231
اتفاقات روز سی ام ربیع الاول: 231
ماه ربیع الثانی.. 232
اتفاقات روز اوّل ربیع الثانی: 232
اتفاقات روزسوّم ربیع الثانی: 232
اتفاقات روزهشتم ربیع الثانی: 232
اتفاقات روز دهم ربیع الثانی: 232
اتفاقات روز یازدهم ربیع الثانی: 233
اتفاقات روز نوزدهم ربیع الثانی: 233
اتفاقات روز بیست و دوّم ربیع الثانی: 233
اتفاقات روز بیست و سوّم ربیع الثانی: 233
اتفاقات روز بیست و پنجم ربیع الثانی: 233
ص: 297
اتفاقات روز بیست و هفتم ربیع الثانی: 234
ماه جمادی الاولی.. 235
اتفاقات روز سوّم جمادی الاولی: 235
اتفاقات روز پنجم جمادی الاولی: 235
اتفاقات روز ششم جمادی الاولی: 235
اتفاقات روز هشتم جمادی الاولی: 235
اتفاقات روز نهم جمادی الاولی: 235
اتفاقات روز دهم جمادی الاولی: 235
اتفاقات روز سیزدهم جمادی الاولی: 236
اتفاقات روز چهاردهم جمادی الاولی: 236
اتفاقات روز بیست و ششم جمادی الاولی: 236
اتفاقات روز بیست و نهم جمادی الاولی: 236
ماه جمادی الثانیه. 237
اتفاقات روز سوّم جمادی الثانیه: 237
اتفاقات روز چهارم جمادی الثانیه: 237
اتفاقات روز پنجم جمادی الثانیه: 237
اتفاقات روز نهم جمادی الثانیه: 237
اتفاقات روز سیزدهم جمادی الثانیه: 237
اتفاقات روز هیجدهم جمادی الثانیه: 237
اتفاقات روز نوزدهم جمادی الثانیه: 238
اتفاقات روز بیستم جمادی الثانیه: 238
اتفاقات روز بیست و یکم جمادی الثانیه: 238
اتفاقات روز بیست و چهارم جمادی الثانیه: 238
اتفاقات روز بیست و پنجم جمادی الثانیه: 238
اتفاقات روز بیست و هفتم جمادی الثانیه: 239
اتفاقات روز بیست و هشتم جمادی الثانیه: 239
اتفاقات روز بیست و نهم جمادی الثانیه: 239
ص: 298
در ماه جمادی الثانیه بدون تعیین روز 239
ماه رجب المرجب... 240
اتفاقات روز دوّم رجب: 240
اتفاقات روز سوّم رجب: 240
اتفاقات روز پنجم رجب: 240
اتفاقات روز دهم رجب: 240
اتفاقات روز دوازدهم رجب: 240
اتفاقات روز سیزدهم رجب: 241
اتفاقات روز چهاردهم رجب: 241
اتفاقات روز پانزدهم رجب: 241
اتفاقات روز هفدهم رجب: 241
اتفاقات روز هیجدهم رجب: 241
اتفاقات روز بیست و سوّم رجب: 242
اتفاقات روز بیست و چهارم رجب: 242
اتفاقات روز بیست و پنجم رجب: 242
اتفاقات روز بیست و ششم رجب: 242
اتفاقات روز بیست و هفتم رجب: 242
اتفاقات روز بیست و هشتم رجب: 242
اتفاقات روز بیست و نهم رجب: 243
2- ارتحال آقای سید محمد هادی میلانی به سال 1395. 243
اتفاقات روز سی ام رجب: 243
در ماه رجب بدون تعیین روز: 243
ماه شعبان.. 244
اتفاقات روز اوّل شعبان: 244
اتفاقات روز دوّم شعبان: 244
اتفاقات روز سوّم شعبان: 244
اتفاقات روز چهارم شعبان: 244
ص: 299
اتفاقات روزپنجم شعبان: 244
اتفاقات روز نهم شعبان: 244
اتفاقات روز یازدهم شعبان: 245
اتفاقات روز پانزدهم شعبان: 245
اتفاقات روز شانزدهم شعبان: 245
اتفاقات روز هیجدهم شعبان: 245
اتفاقات روز نوزدهم شعبان: 245
اتفاقات روز بیستم شعبان: 246
اتفاقات روز بیست و دوّم شعبان: 246
اتفاقات روز بیست و چهارم شعبان: 246
در ماه شعبان بدون تعیین روز: 246
ماه رمضان.. 248
اتفاقات روز اوّل رمضان: 248
اتفاقات روز سوّم رمضان: 248
اتفاقات روز چهارم رمضان: 248
اتفاقات روز ششم رمضان: 248
اتفاقات روز دوازدهم رمضان: 249
اتفاقات روز سیزدهم رمضان: 249
اتفاقات روز چهاردهم رمضان: 249
اتفاقات روز پانزدهم رمضان: 249
اتفاقات روز هفدهم رمضان: 250
اتفاقات روز نوزدهم رمضان: 250
اتفاقات روز بیستم رمضان: 250
اتفاقات روز بیست و یکم رمضان: 250
اتفاقات روز بیست و سوّم رمضان: 251
اتفاقات روز بیست و چهارم رمضان: 251
اتفاقات روز بیست و پنجم رمضان: 251
ص: 300
اتفاقات روز بیست وششم رمضان: 251
اتفاقات روز بیست و هفتم رمضان: 251
اتفاقات روز سی ام رمضان: 251
در ماه رمضان بدون تعیین روز: 252
ماه شوّال.. 253
اتفاقات روز اوّل شوّال: 253
اتفاقات روز دوّم شوّال: 253
اتفاقات روز سوّم شوّال: 253
اتفاقات روز پنجم شوّال: 253
اتفاقات روز هفتم شوّال: 253
اتفاقات روز هشتم شوّال: 253
اتفاقات روز دوازدهم شوّال: 254
اتفاقات روز سیزدهم شوّال: 254
اتفاقات روز چهاردهم شوّال: 254
اتفاقات روز پانزدهم شوّال: 254
اتفاقات روز شانزدهم شوّال: 255
اتفاقات روز هفدهم شوّال: 255
اتفاقات روز هیجدهم شوّال: 255
اتفاقات روز بیستم شوّال: 255
اتفاقات روز بیست سوّم شوّال: 255
اتفاقات روز بیست و پنجم شوّال: 255
اتفاقات روز بیست و نهم شوّال: 256
ماه ذيقعده: 257
اتفاقات روز اوّل ذیقعده: 257
اتفاقات روز پنجم ذیقعده: 257
اتفاقات روز نهم ذیقعده: 257
اتفاقات روز یازدهم ذیقعده: 257
ص: 301
اتفاقات روز هفدهم ذیقعده: 258
اتفاقات روز بیست و سوّم ذیقعده: 258
اتفاقات روز بیست و چهارم ذیقعده: 258
اتفاقات روز بیست و پنجم ذیقعده: 258
اتفاقات روز بیست و هشتم ذیقعده: 258
اتفاقات روز آخر ذیقعده: 259
ماه ذيحجّه. 260
اتفاقات روز اوّل ذیحجّه: 260
اتفاقات روز دوّم ذیحجّه: 260
اتفاقات روز سوّم ذیحجّه: 260
اتفاقات روز پنجم ذیحجّه: 260
اتفاقات روز ششم ذیحجّه: 260
اتفاقات روز هفتم ذیحجّه: 261
اتفاقات روز هشتم ذیحجّه: 261
اتفاقات روز نهم ذیحجّه: 261
اتفاقات روز دهم ذیحجّه: 261
اتفاقات روز سیزدهم ذیحجّه: 262
اتفاقات روز چهاردهم ذیحجّه: 262
اتفاقات روز پانزدهم ذیحجّه: 262
اتفاقات روز بیستم ذیحجّه: 263
اتفاقات روز بیست و دوّم ذیحجّه: 263
اتفاقات روز بیست و سوّم ذیحجّه: 263
اتفاقات روز بیست و چهارم ذیحجّه: 263
اتفاقات روز بیست و پنجم ذیحجّه: 263
اتفاقات روز بیست و هفتم ذیحجّه: 264
اتفاقات روز آخر ذیحجّه: 264
بدون تعیین روز در ماه ذیحجه واقع شد: 264
ص: 302
مرند در تاریخ و جغرافی های قدیم: 267
مرند در کتابهای متأخرین: 268
اسامی کتب مورد مطالعه. 277
ص: 303