مجموعه مقالات کنگره بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمومنین علی علیه السلام جلد 3

مشخصات کتاب

سرشناسه:کنگره بازخوانی ابعاد شخصیت امیرالمومنین امام علی علیه السلام ‫ ( 1398 ‫ : قم)

عنوان و نام پدیدآور:مجموعه مقالات کنگره بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمومنین علی علیه السلام/ تالیف جمعی از محققان؛ با نظارت محمدعلی رضایی اصفهانی.

مشخصات نشر:تهران: دانشگاه آزاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات: دانشگاه آزاد اسلامی، پژوهشکده قرآن و عترت(ع) ؛ اصفهان: دانشگاه آزاد اسلامی، واحد خوراسگان ‫، 1398.

مشخصات ظاهری:14ج.

شابک: ‫دوره : ‫ 978-964-10-6060-4 ؛ ‫ج.1 : ‫ 978-964-10-6068-0 ؛ ‫ج.2 ‫: ‫ 978-964-10-6069-7 ؛ ‫ج.3 ‫: ‫ 978-964-10-6070-3 ؛ ‫ج.4 ‫: ‫ 978-964-10-6071-0 ؛ ‫ج.5 ‫: ‫ 978-964-10-6072-7 ؛ ‫ج.6 ‫: ‫ 978-964-10-6073-4 ؛ ‫ج.7 ‫: ‫ 978-964-10-6074-1 ؛ ‫ج.8 ‫: ‫ 978-964-10-6075-8 ؛ ‫ج.9 ‫: ‫ 978-964-10-6076-5 ؛ ‫ج.10 ‫: ‫ 978-964-10-6077-2 ؛ ‫ج.11 ‫: ‫ 978-964-10-6078-9 ؛ ج. 12 ‫: ‫ 978-964-10-6079-6 ؛ ‫ج.13 ‫: ‫ 978-964-10-6080-2 ؛ ‫ج.14 ‫ 978-964-106081-9 :

وضعیت فهرست نویسی:فیپا

مندرجات:ج.1. قرآن و امام علی علیه السلام.--ج.2. قرآن و امام علی علیه السلام.-- ج.3. ولایت و امامت.--ج.4. امام علی علیه السلام و نهج البلاغه.--ج.5. امام علی علیه السلام از منظر دانشمندان و مستشرقان.--ج.6. امام علی علیه السلام در آیینه شعر و ادب.--ج.7. امام علی و علوم انسانی (1) - تاریخ.--ج.8. امام علی و علوم انسانی (2) - تربیت.--ج.9. امام علی و علوم انسانی (3) - اخلاق و عرفان.--ج.10. امام علی و علوم انسانی (4) - اجتماعی.--ج.11. امام علی و علوم انسانی (5) - اقتصاد.--ج.12. امام علی علیه السلام و علوم انسانی (6) - مدیریت و سیاست.--ج.13. مقالات غیر فارسی(عربی، اردو، آذری و اسپانیولی)

موضوع:علی بن ابی طالب ‫ ‫(ع) ، امام اول، ‫23 قبل از هجرت - 40ق. -- کنگره ها

موضوع:Ali ibn Abi-talib, Imam I, 600-661 -- Congresses

موضوع:علی بن ابی طالب ‫ ‫(ع) ، امام اول، ‫23 قبل از هجرت - 40ق. -- نقد و تفسیر -- کنگره ها

موضوع:Ali ibn Abi-talib, Imam I, 600-661 -- Criticism and interpretation -- Congresses

شناسه افزوده:رضایی اصفهانی ، محمدعلی ، ‫1341 -

شناسه افزوده:Rezae Esfahani, Mohammad Ali

شناسه افزوده:دانشگاه آزاد اسلامی. سازمان چاپ و انتشارات

شناسه افزوده:Islamic Azad University Publication

شناسه افزوده:دانشگاه آزاد اسلامی. پژوهشکده قرآن و عترت(ع)

شناسه افزوده:دانشگاه آزاد اسلامی. واحد خوراسگان

رده بندی کنگره: ‫ BP37/7 ‫

رده بندی دیویی: ‫ 297/951

شماره کتابشناسی ملی:6026010

ص: 1

اشاره

جلد سوم

مجموعه مقالات کنگره بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام

امام علی(علیه السلام) و نهج البلاغه

به کوشش جمعی از محققان

مجموعه مقالات کنگره بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمؤمنین، امام علی(علیه السلام)، جلد پنجم (امام علی(علیه السلام) و نهج البلاغه)

جمعی از محققان: زیر نظر دبیر علمی، دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی

سرویراستار: علی اکبر فراهی بخشایش

ناشر:دبیرخانه کنگره بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمؤمنین امام علی(علیه السلام)

چاپ

تیراژ:500 جلد

قیمت :اهدایی به ساحت مقدس امیرالمؤمنین امام علی(علیه السلام)

نوبت نشر :اول

شابک

ارتباط با ما :اصفهان، خیابان نشاط، ابتدای خیابان فرشادی، مؤسسه تحقیقات و نشر

معارف اهل البیت(علیهم السلام)،دبیرخانه کنگره

ص: 2

فهرست

فهرست 3

مقدمه دبیر علمی کنگره 11

مقدمه رئیس شورای سیاستگذاری کنگره 21

1. شناخت اسلام از زبان امام علی(علیه السلام) در نهج البلاغه 25

چکیده 27

مقدمه 28

نسبت بین اسلام و امام علی(علیه السلام)؛ نهج البلاغه در بستر فرهنگ اسلامی 28

تعریف 29

معنای لغوی اسلام 29

نسبت بین اسلام و امام علی(علیه السلام) 34

الف) اسلام، دین خدا 34

ب) قرآن، کتاب آسمانی دین خدا 35

ج) پیامبرگرامی، فرستاده و رسول خدا 35

چهار شاهد نهج البلاغه ای برای عناصر سه گانه پیشنهادی(نسبت بین اسلام و امام علی (علیه السلام) )36

_ ارسال رسل و انزال کتب، سنت الهی و تاریخی برای نظام بشری 36

_ نکوهش امام از اختلاف رأی عالمان دراحکام قطعی اسلام 36

_ نعمت های بزرگ الهی به هنگام بعثت پیامبر 36

_ خداوند به واسطه نزول قرآن بر پیامبراکرم برای هدایت بشر اتمام حجت کرده است 37

ص: 3

عناصر سه گانه پیشنهادی (نسبت بین اسلام و امام علی(علیه السلام)) و فضائل ده گانه تاریخی امام علی(علیه السلام) در زمان حیات رسالت 38

عناصر سه گانه پیشنهادی (نسبت بین اسلام و امام علی(علیه السلام)) و معرفی امام از زبان آن حضرت در نهج البلاغه 39

عناصر سه گانه پیشنهادی و روابط تنگاتنگ بین آن ها در نهج البلاغه 42

یک _ بیانات و کلمات نهج البلاغه ای درخصوص اسلام: دین خدا 42

دو _ بیانات و کلمات نهج البلاغه ای درخصوص پیامبر گرامی: رسول خدا 42

سه _ بیانات و کلمات نهج البلاغه ای درخصوص قرآن: کتاب خدا 42

پیشینه 43

بررسی 46

الف) خطبه های نهج البلاغه 46

ب) نامه های نهج البلاغه 56

ج) حکمت های نهج البلاغه 57

دسته بندی آماری نتایج پژوهش 57

نتیجه 61

2. بررسی و تحلیل منطقی «نبوت» در نهج البلاغه 63

چکیده 65

1_ مقدمه 66

2_ معنای لغوی نبی 66

3_ ضرورت بعثت انبیا 67

_ نارسایی دانش بشری 69

4_ حکمت های بعثت انبیا 70

5 _ سیره انبیا الهی 74

الف. حضرت آدم(علیه السلام) 74

ب. حضرت موسی(علیه السلام) و هارون(علیه السلام) 77

ج. حضرت محمد(صلی الله علیه واله) 79

نتیجه 81

ص: 4

3. واژه شناسی تسبییح و معناپژوهی تنزیه الهی در لسان قرآن ونهج البلاغه 83

چکیده 85

مقدمه 86

مفهوم شناسی «تسبیح» در قرآن 86

الف) تنزیه خداوند از آنچه مشرکان به آن اعتقاد دارند 87

ب) تنزیه خداوند از بدی (سوء) 87

ج) تنزیه از نقایص کائنات 88

د) شهادت به ربوبیت و وحدانیت 88

ه_ ) گونه های وجودی تسبیح در نهج البلاغه 90

و) مراتب تسبیح وجودی 94

ز) تسبیح، مقدمه حمد الهی 96

نتیجه 99

4. آفرینش هستی از منظر قرآن و نهج البلاغه 103

چکیده 105

مقدمه 105

1. پیشینه 106

2. روش شناسی تحقیق 106

3. یافته ها 106

الف) خداشناسی سرآغاز هستی شناسی 106

ب) جهان شناسی دلیل خداشناسی 107

ج) شگفتی آفرینش پدیده ها 109

د) محورهای توجه به آفرینش هستی 110

نتیجه 121

5. بررسی شگفتی های علمی امام علی(علیه السلام) در نهج البلاغه 123

چکیده 125

مقدمه 125

شگفتی های علمی امام علی(علیه السلام) 126

شگفتی های خلقت جهان 127

ص: 5

اشاره به آغاز خلقت جهان و ماده اولیه آن 127

اشاره به خلقت موجودات زنده 131

بیان شگفتی های زمین 132

خلقت آسمان ها 139

نتیجه 142

6. روش تشویق و ت_نبیه از منظر نهج البلاغه 145

چکیده 147

مقدمه و بیان مسئله 148

مروری بر پیشینه پژوهش 149

روش شناسی پژوهش 151

بحث و بررسی 151

تحلیل یافته ها 153

پیشنهادها و راهکارهای عملی 156

نتیجه 158

7. ویژگی های فردی امام علی(علیه السلام) در نهج البلاغه 163

چکیده 165

مقدمه 166

1. ایمان و تقوا 167

2. نگرش توحیدی 169

3. خلوت با خدا 171

4. زهد و دنیا گریزی 173

5. عشق به شهادت 175

6. تعقل همراه با تدبیر 176

7. مطالعه پیوسته 177

8. توان جسمی بالا 178

9. فصاحت و بلاغت 179

نتیجه 182

ص: 6

8. تربیت در نهج البلاغه (با تأکید بر تربیت اجتماعی) 185

چکیده 187

مقدمه 187

پیشینه 189

اصول تربیت اجتماعی در نهج البلاغه 189

1.اصل کرامت 189

2.اصل عزت 190

3.اصل اصلاح شرایط و روابط انسانی 191

4.اصل مسئولیت و ادای وظیفه 192

5.اصل آراستگی 193

6.اصل اتکا و توجه به سنت های اجتماعی و فرهنگی و گزینش آن ها 194

7.اصل عدالت ورزی 194

8.اصل اعتدال 195

9.اصل مدارا 195

10.اصل تعامل موثر اجتماعی 196

11.اصل مشارکت اجتماعی 197

نتیجه 197

9. روش های تربیت عقلانی از دیدگاه نهج البلاغه 199

چکیده 201

مقدمه 201

پیشینه 202

مفهوم تربیت عقلانی 203

ارزش و اهمیت تربیت عقلانی 204

اسلام و تربیت عقلانی 205

روش های تربیت عقلانی 207

روش الگویی در تربیت عقلانی 207

روش موعظه در تربیت عقلانی 208

روش استدلالی در تربیت عقلانی 209

ص: 7

روش مطالعه و علم آموزی در تربیت عقلانی 210

روش تشویق در تربیت عقلانی 212

نتیجه 213

10. راهکارهای تربیتی مقابله با شیطان در نهج البلاغه 217

چکیده 219

مقدمه 219

پیشینه 221

1. واژه شناسی 221

معنای لغوی شیطان: دور شده، متمرد. 221

2. راهکارهای تربیتی مقابله با شیطان در نهج البلاغه 222

الف. راهکار فکری _ قلبی 222

یک. افزایش شناخت 223

دو. بیداری 224

سه. محبت خدا 225

ب) راهکارهای عملی 226

یک. تقوا 226

دو. تمسک به قرآن 228

سه. عبادت 229

چهار. دعا 229

پنج. امر به زیردستان برای سرپیچی از شیطان 230

نتیجه 231

11. تغییر نسلی، پیامدهای تربیتی و شیوه های برخورد با آن در نهج البلاغه 235

چکیده 237

مقدمه 238

1. پیشینه 240

2. مفهوم شناسی 240

الف) نسل 240

ب) تغییر نسلی 241

ص: 8

ج) شکاف نسلی 242

د) سنت 243

ه_) اجتماع 247

و) خانواده 247

ز) خویشاوندی 248

3. عوامل تغییر نسلی 248

الف) عوامل تغییر نسلی از دیدگاه جامعه شناسان 248

ب) عوامل تغییر نسلی در نهج البلاغه 252

4. عوامل شکاف نسلی 254

الف) عوامل شکاف نسلی از دیدگاه جامعه شناسان 254

ب) عوامل شکاف نسلی در نهج البلاغه 255

5. آثار تغییر و گسست نسلی 257

الف) آثار تغییر و گسست نسلی 258

ب) آثار تغییر و گسست نسلی در نهج البلاغه 258

6. کیفیت برخورد با پدیده تغییر، تزاحم، گسست و انقطاع نسلی 260

الف) کیفیت برخورد با پدیده تفاوت نسلی در جامعه شناسی 261

ب) کیفیت برخورد با پدیده تفاوت نسلی در نهج البلاغه 262

نتیجه 263

12. شناخت باطل از منظر نهج البلاغه در راستای انجام جهاد کبیر 267

چکیده 269

مقدمه 269

پیشینه 270

1. مفهوم شناسی 270

الف) باطل 270

یک. باطل در لغت 270

دو. باطل در اصطلاح قرآنی 271

2. جهاد کبیر 272

3. کافر 273

ص: 9

الف) معنای لغوی 273

ب) معنای اصطلاحی کافر در آیه جهاد کبیر 274

4. ویژگی های کافران در قرآن کریم 275

الف) ایمان به باطل 275

ب) پیروان باطل 275

ج) ابطال باطل 276

5. ویژگی های باطل در نهج البلاغه 276

الف) تظاهر و جلوه گری 276

ب) کثرت طرفداران 277

ج) پر سر و صدابودن 279

د) شباهت با حق 280

ه_) گوشه نشینی خواص 281

و) نیت باطل 283

6. ویژگی های طرفداران باطل در نهج البلاغه 286

الف) شعارگرایی 286

ب) مدّعیان دروغین 288

ج) ایستادگی در مقابل حق 289

د) شراکت با شیطان 290

ه_) خودمحوری 293

و) مصادیق باطل در نهج البلاغه 294

نتیجه 301

ص: 10

مقدمه دبیر علمی کنگره

درآمد قال رسول الله(صلی الله علیه واله): «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاه » چهارده قرن قبل، نور اسلام بر جهان تابید و وحی قرآن قلب پیامبر اسلام(صلی الله علیه واله) را منور ساخت و این نور بر قلب یار و همراه ایشان حضرت علی بن ابی طالب(علیه السلام) منعکس گردید و در قالب امامت و ولایت او بر جهانیان عرضه شد. در قرآن کریم بیش از هفتصد آیه در مورد امام علی(علیه السلام) تفسیر، تأویل و یا تطبیق شده است که پیوند عمیق ایشان را با وحی قرآن نشان می دهد.

امام علی(علیه السلام) نوری الهی است که بعد از پیامبر(صلی الله علیه واله) برای هدایت بشر جلوه گر شد و در ابعاد معنوی، علمی و... راه بشر را روشن کرده و او را به سعادت رهنمون می شود.

نهج البلاغه اوست که شیوه های تربیت انسان، روابط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، مدیریتی و ... را به صورت کلی و راهبردی (و گاهی به صورت جزئی) بیان کرده است. رهنمودهای امام علی(علیه السلام) به علوم بشری، به ویژه علوم انسانی جهت دهی می کند تا از این طریق هدایت همه جانبه انسان را محقق سازد و از انحرافاتی جلوگیری کند که در اثر علم ناقص بشری حاصل می شود؛ همان طور که ولایت باطنی و معنوی امام علی(علیه السلام) و فرزندان معصومش دست انسان ها را می گیرد و در ساحت های مختلف زندگی معنوی راهبری می کند تا انسان به سعادت و کمال نهایی خود برسد.

ص: 11

اول: ضرورت موضوع کنگره بعد از گذشت چهارده قرن از شهادت امام علی(علیه السلام) هنوز نور ولایت و امامت او بر جهانیان می تابد، ازاین رو ضرورت دارد که علل و عوامل این ماندگاری بررسی شود و ابعاد وجودی این شخصیت ملکوتی بازخوانی و بار دیگر با زبان روز بر جهانیان عرضه شود.

در این راستا مهم ترین دلایل ضرورت این کنگره عبارت اند از:

1_ شناخت مجدد امام علی(علیه السلام) برای تبیین ابعاد ناشناخته وجودی ایشان؛

2_ بازخوانی و عرضه ابعاد وجودی آن حضرت با زبان روزآمد؛

3_ تبیین رهنمودهای امام علی(علیه السلام) در عرصه های جدید ابعاد زندگی بشر همچون علوم انسانی در راستای تحول در این علوم؛

4_ بهره مندی بیشتر جامعه بشری از نور ولایت و امامت آن حضرت با ارائه کتاب ها، مقالات و آثار هنری؛

5_ تجلیل از خادمان علمی و عملی امام علی(علیه السلام)؛

6_ گسترش معارف ناب علوی در قالب نگارش مقالات و کتاب ها و آثار هنری؛

7_ ترجمه آثار برجسته پدید آمده در کنگره به زبان های دیگر در راستای نشر معارف و آموزه های علوی در کشورهای دیگر.

دوم: پیشینه کنگره

ایده کنگره در مراسم حج سال 1397 ش بین فرهیختگان اصفهانی حاضر در حج بیان شد. سپس با ابتکار و پشتکار دوست ولایتمدار و خیراندیش جناب آقای حاج سید حسین رضازاده (زید عزه) مقدمات آن فراهم شد و از بهار 1398ش کار کنگره با جلساتی در موسسه اهل بیت(علیهم السلام) شروع گردید و با همکاری دوست دانشمند ما، جناب حجت الاسلام والمسلمین سجادی راه کمال در پیش گرفت و درنهایت توفیق علوی شامل حال ما شد و از خرداد 1398 ش مسئولیت دبیر علمی کنگره را پذیرفتم. سپس در قم،

ص: 12

جناب حجت الاسلام والمسلمین دکتر فراهی بخشایش یار و همراه ما شد و امور علمی کنگره با همکاری اساتید تکمیل گردید و نویسندگان زیادی از مراکز علمی داخل و خارج کشور به ویژه در قم (مانند مجتمع آموزش عالی قرآن و حدیث جامعة المصطفی العالمیة، مرکز تخصصی شیعه شناسی و بنیاد نهج البلاغه و...) وارد صحنه شدند و اقدام به برگزاری پیش نشست ها و نگارش مقالات و ارزیابی آثار کردند و حتی مراجع معظم تقلید پیام هایی برای کنگره فرستادند. کم کم کنگره ای عظیم به برکت یاد امام علی علیه السلام شکل گرفت که بسیاری از افراد باور نمی کردند، این همه آثار و برکات علمی، معنوی و هنری به دنبال داشته باشد. ازاین رو در روزهای آخر دریافت آثار کنگره، استقبال از آن به شدت افزایش یافت و حتی چند بار زمان دریافت آثار تمدید شد.

امید است برگزاری این کنگره زمینه ساز کنگره های بزرگ تر و کامل تر بعدی در سال های آینده شود و موردقبول خدای متعال و مورد عنایت خاص امام علی(علیه السلام) و فرزندش حجت ابن الحسن قرار گیرد.

سوم: ساختار کنگره

الف: شورای سیاست گذاری

1_ آقای حاج سید حسن رضازاده، رئیس شورای سیاست گذاری؛

2_ حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید احمد سجادی؛

3_ حجت الاسلام والمسلمین علی اصغر بیگی؛

4_ حجت الاسلام والمسلمین جعفر عمادی؛

5_ دکتر حمیدرضا چاکری؛

6_ دکتر مجتبی بهرام پور؛

7_ حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی؛

8_ دکتر احسان مشکلانی؛

9_ مهندس حمید نیلفروشان؛

ص: 13

10_ حجت الاسلام والمسلمین سید مصطفی میرلوحی؛

11_ حجت الاسلام والمسلمین دکتر ابراهیم کلانتری؛

12_ دکتر عبدالمجید طالب تاش؛

13_ دکتر علیرضا هزار.

ب: شورای علمی

حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر ناصر رفیعی محمدی؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر نعمت الله صفری فروشانی؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر عبدالمحمدی؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدجواد اسکندرلو؛

حجت الاسلام والمسلمین محمد فاکر میبدی؛

حجت الاسلام والمسلمین حسین علوی مهر؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید عیسی مسترحمی؛

دکتر سید محمدتقی طیب؛

دکتر اصغر منتظر القائم؛

دکتر حمیدرضا چاکری؛

دکتر مهدی مظاهری؛

دکتر محمدرضا ستوده نیا؛

دکتر محمدحسین ریاحی؛

دکتر محمد صالح طیب نیا؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید احمد سجادی؛

دکتر سید مهدی مرتضوی؛

حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ مهدی انصاری قمی؛

حجت الاسلام والمسلمین جعفر عمادی؛

ص: 14

حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدعلی مهدوی راد؛

حجت الاسلام والمسلمین علی اصغر بیگی.

ج: کمیته اجرایی

سید حسین رضازاده، دبیر اجرایی و رئیس شورای سیاست گذاری کنگره؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدعلی رضایی، دبیر علمی کنگره؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر علی اکبر فراهی بخشایش، معاون علمی _ پژوهشی کنگره؛

حجت الاسلام والمسلمین حسن صادقی زفره، مسئول برگزاری پیش نشست ها؛

دکتر حمیدرضا چاکری، دبیر شورای راهبردی کنگره؛

مهندس حمید نیلفروشان، معاون علمی _ پژوهشی مؤسسه اهل البیت(علیهم السلام)؛

مهندس سعید گودرزی، مسئول انفورماتیک مؤسسه اهل البیت(علیهم السلام)؛

مهندس محمد رضایی، مسئول آماده سازی متون؛

خانم مهندس الهام صفائی، مسئول دبیرخانه کنگره؛

خانم مهندس فرزانه صفائی، مسئول سایت کنگره؛

خانم آزاده فخاری، مسئول روابط عمومی کنگره؛

د: کارگزاران دبیر علمی کنگره:

حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی، عضو هیئت علمی و استاد تمام جامعه المصطفی العالمیه دبیر اجرایی کنگره:

آقای حاج سید حسین رضازاده معاون علمی _ پژوهشی: حجت الاسلام والمسلمین دکتر علی اکبر فراهی بخشایش معاون اجرایی: سرکار خانم مهندس الهام صفائی

ص: 15

چهارم: برونداد کنگره

الف: کتاب مجموعه مقالات

1_ قرآن و امام علی(علیه السلام) (1) ؛

2_ قرآن و امام علی(علیه السلام) (2) ؛

3_ ولایت و امامت؛

4_ امام علی(علیه السلام) و نهج البلاغه؛

5_ امام علی(علیه السلام) از منظر دانشمندان و مستشرقان؛

6_ امام علی(علیه السلام) در آینه شعر و ادب؛

7_ امام علی(علیه السلام) و علوم انسانی (1) _ تاریخ؛

8_ امام علی(علیه السلام) و علوم انسانی (2) _ تربیت؛

9_ امام علی(علیه السلام) و علوم انسانی (3) _ اخلاق و عرفان؛

10_ امام علی(علیه السلام) و علوم انسانی (4) _ اجتماعی؛

11_ امام علی(علیه السلام) و علوم انسانی (5) _ اقتصاد؛

12_ امام علی(علیه السلام) و علوم انسانی (6) _ مدیریت و سیاست؛

13_ مقالات غیرفارسی (عربی، آذری، اردو و اسپانیولی)؛

14_ چکیده مقالات فارسی کنگره.

ب: نرم افزار

1_ مجموعه مقالات کنگره بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمؤمنین امام علی (ع)؛

2_ تیزر، پنل های تخصصی و فیلم گزارش برگزاری کنگره در سالن اصلی و دانشگاه آزاد اسلامی واحد خوراسگان .

ج: نشریات و وبگاه

خبرنامه شماره 1

پایگاه اطلاع رسانی کنگره به آدرس: imamali.wiki

ص: 16

د: لیست آثار رسیده (759 اثر)

1.تعداد کل مقالات رسیده: 460؛

تعداد مقالات مورد قبول: 198.

2. تعدا کل کتاب های رسیده: 69؛ تعداد کتاب های برتر: 3.

3. تعداد کل پایان نامه های رسیده: 73؛ تعداد پایان نامه های برتر: 3.

4. تعداد کل هنری های تجسمی رسیده: 34؛ تعداد برتر: 3.

5. تعداد کل اشعار رسیده: 123؛ تعداد اشعار مورد قبول: 35.

پنجم: مراکز و تشکل های همکار

1. معاونت فرهنگی _ اجتماعی دانشگاه آزاد اسلامی؛

2. پژوهشکده قرآن و عترت دانشگاه آزاد اسلامی؛

3. دانشگاه آزاد اسلامی اصفهان (خوراسگان)؛

4. جامعة المصطفی العالمیة؛

5. مرکز تحقیقات رایانه ای حوزه علمیه اصفهان؛

6. استانداری اصفهان؛

7. شهرداری اصفهان؛

8. اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی اصفهان؛

9. مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی؛

10. سازمان فرهنگی آستان قدس رضوی؛

11. بنیاد بین المللی نهج البلاغه؛

12. بنیاد بین المللی غدیر استان اصفهان؛

13. نهاد رهبری در دانشگاه های استان اصفهان؛

14. دانشگاه امام صادق(علیه السلام)؛

15. دانشگاه معارف قرآن و عترت؛

ص: 17

16. دانشگاه اصفهان؛

17. مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی نور (سمیم نور)؛

18. حوزه علمیه اصفهان؛

19. موسسه نهج البلاغه اصفهان؛

20. مجامع ادبی استان اصفهان؛

21. سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان؛

22. مرکز پژوهشی قرآن کریم المهدی؛

23. مرکز تخصصی قرآن کریم امام علی بن ابی طالب(علیه السلام)؛

24. مرکز تخصصی کنفرانس های ایران (سیویلیکا)؛

25. مجمع عالی حکمت اسلامی؛

26. دانشگاه صنعتی اصفهان؛

27. مرکز تخصصی شیعه شناسی؛

28. پایگاه استنادی جهان اسلام؛

29. انجمن علمی دانش پژوهان علوم قرآن مدرسه عالی قرآن و حدیث؛

30. انجمن علمی دانش پژوهان علوم حدیث مدرسه عالی قرآن و حدیث؛

ششم: پیش نشست ها

1. پیش نشست کنگره در مدرسه عالی تفسیر مجتمع آموزش عالی قرآن و حدیث جامعة المصطفی العالمیة؛

موضوع: نقش امام علی(علیه السلام) در گسترش علوم اسلامی؛

2. پیش نشست کنگره در مجتمع آموزش عالی قرآن و حدیث جامعة المصطفی العالمیة؛

موضوع: بررسی نظریه اشارات ولایی قرآن؛

3. پیش نشست کنگره در مرکز تخصصی شیعه شناسی؛

ص: 18

موضوع: امام علی(علیه السلام) از دیدگاه مستشرقین؛

4. پیش نشست کنگره در جامعة المصطفی العالمیه واحد اصفهان؛

موضوع: شأن و جایگاه امام علی(علیه السلام) در نهج البلاغه؛

5. پیش نشست کنگره در مدرسه علمیه خواهران حضرت حکیمه سپاهان شهر اصفهان؛

موضوع: بررسی ابعاد شخصیتی امیرالمؤمنین امام علی(علیه السلام)؛

6. پیش نشست کنگره در حوزه علمیه صدر اصفهان؛

موضوع: معرفی شخصیت امیرالمؤمنین امام علی(علیه السلام) ؛

7. پیش نشست کنگره در گروه علوم حدیث جامعة المصطفی العالمیة؛

موضوع: استخراج سبک زندگی از قرآن و احادیث (با تأکید بر نهج البلاغه)؛

هفتم: ارزیابان

حسین علوی مهر، حسن رضا رضایی، عبدالله جبرئیلی جلودار، محمد ایلیا یعقوبی، علی آقاصفری، عبدالمومن حکیمی، محمدنظیر عرفانی، علی اکبر فراهی بخشایش، اکبر محمودی، میثم ناظمی، عباس الهی، عبدالرشید صمیمی، عبدالله مرتضوی نیا، علی محمد راهی، سید عیسی مسترحمی، عبدالحسین شورچه، مهدی جهانی، باقر ریاحی مهر، محمد عزتی، انار حسین اف، محمد شایان، مهدی اعتصامی، سید مجتبی رضوی اصیل، سهیل اسعد.

هشتم: ویراستاران

سرویراستار:علی اکبر فراهی بخشایش.

ویراستاران: حسین حبیبی، حسن عباس زاده، نصرالله سلیمانی نجف آبادی، مهدی سازندگی، نجف عرفانی.

ص: 19

نهم: ملیت های شرکت کننده ملیت های شرکت کننده در کنگره از کشورهای: ایران، عراق، تونس، نیجریه، افغانستان، پاکستان، هندوستان، آذربایجان، بنگلادش، اسپانیا. در پایان از همه اساتید همکار، نویسندگان، ارزیابان، ویراستاران و همکاران اجرایی کنگره به ویژه خادم اهل بیت(علیهم السلام) جناب آقای حاج حسین رضازاده زید عزه و معاون پژوهشی ما جناب حجة الاسلام و المسلمین دکتر بخشایش تشکر می کنم که این کنگره حاصل تلاش شبانه روزی آنهاست. امیدوارم همگی مورد عنایت خاص امام علی(علیه السلام) قرار گیریم و این تلاش علمی مورد قبول خدای متعال قرار گیرد. امید است برگزاری این کنگره زمینه ساز کنگره های بزرگ تر و کامل تر بعدی در سال های آینده شود و مورد قبول خدای متعال و مورد عنایت خاص امام علی(علیه السلام) و فرزندش حجت ابن الحسن قرار گیرد.

والحمدلله رب العالمین

دبیر علمی کنگره

دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی

استاد تمام جامعه المصطفی العالمیه

19/9/1398

ص: 20

مقدمه رئیس شورای سیاستگذاری کنگره

بسم الله الرحمن الرحیم وَلَایَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی (صدوق، عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج 2، ص 146) به خدای عزوجل قسم که مرا خدای تو یا علی زده بر صحیفه دل رقم، ز ازل ولای تو یا علی قال رسول الله(صلی الله علیه واله): «عَلِیٌّ مَعَ القُرآنِ وَ القُرآنُ مَعَ عَلِیٍّ، لَن یَفتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ» (حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 134) خلقت انسان، شگفتناک ترین شاهکار خالق هستی است و این اشرف مخلوقات، شورانگیزترین موجودی است که ضمن توجه به آداب بندگی، خود مبدع و خالق خلاق پدیده هایی است که می تواند قدرت و عظمت انسان را با اراده خالق مطلق به نمایشی تمام عیار بگذارد.

{هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنْسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئًا مَذْکُورًا} (انسان/1).

ص: 21

حصول چنین قدرت و اقتداری، وام دار اتصاف به آداب و ترتیبی است که باید بدان آراسته بود.

در میان بندگان برگزیده خدا و پس از حضرت خاتم رسل محمد مصطفی(صلی الله علیه واله)، شخصیت ممتاز امیرالمؤمنین حضرت علی بن ابی طالب(علیه السلام)، افضل و اولی به حجت الهی است.

همو که در «کعبه» زاده شد تا گواه عظمت وجود نازنینش باشد.

همو که در مکتب محمد امین، با ایمان ترین است و در اطاعت پذیری از خدا و رسولش بی نظیرترین و علم وافرش بهره مند از قرآنی است که خود در وصفش این چنین بیان می دارد:

«وَ إِنَّ القُرآنَ ظَاهِرُهُ أَنِیقٌ، وَ بَاطِنُهُ عَمِیقٌ، لاَ تَفْنَی عَجَائِبُهُ، وَلاَ تَنْقَضِی غَرَائِبُهُ» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه/18)؛ «هم او که از «لیلةالمبیت» شجاعت و اخلاص و بندگی اش عیان شد و آیه {وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَاد} (بقره/207)، از سوی جبرئیل امین در وصفش نازل و در «خیبر» به کمال رسید و از لحظه جانشینی پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) در «غدیر» و در روز تکمیل دین تا لحظه ای که گفت «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَة» جز دل بر عشق الله و رسول و تحقق آیات الهی، سودایی دیگر نداشت.

امامت او، امانت حق طلبی و ظلم ستیزی بود و رسالت او استقرار حکومت عدل و دادگستری در پهنه عالم.

جهان درونش در جهاد همواره اکبر بود و جهان برونش، جان بازی برای مهرورزی ابنای آدم و ترجمان عینی «رُهْبَانٌ بِاللَّیْلِ أُسُدٌ بِالنَّهَار» (کلینی، الکافی، ج2، ص232).

کلام جاودانه اش (نهج البلاغه) منشور حکمت و حیات است و به عنوان متنی عرفانی، مشحون از اسرار و معارف ربانی الهی و حکمی، فلسفی، تاریخی، سیاسی، اخلاقی، اجتماعی و اقتصادی نیاز بنیادین و راهگشای زمانه ی ما و شرح منش و مرامش، کیمیای سعادت رهپویان.

ص: 22

ولایت علوی، نشان دارترین و پرافتخارترین حقیقتی است که شیعیان مشمول این لطف دائم اند.

رهپویی چنین امام همامی، عزتی مستدام و توفیقی بزرگ است که جمعی از دوستداران حضرتش را بر آن داشت تا با برپایی "کنگره تبیین ابعاد شخصیتی امام علی(علیه السلام)، وجوه پیدا و ناپیدای شخصیت ممتاز و آسمانی انسانی کامل و ملکوتی ترین انسان تاریخ بشریت از رهگذر نسیم عنایتش مورد تأمل و مطالعه علوی پژوهان قرار گیرد. بی گمان با وجود همه آثار و اوصافی که درباره آن حضرت وجود دارد، فقط ذره ای و گوشه ای از اقیانوس معرفت و معنویت و حقیقت وجودی امام علی(علیه السلام) بازنموده شده و همچنان نیازمند آنیم که در ساحل شناخت پرشکوهش زانو بزنیم و قبساتی از آفتاب رأفت و رحمتش برگیریم.

به یقین او حصن حصین است و هر سعادت خواه و سعادتمندی باید از دانشگاه علوی، درس های حقیقت و حقیقی زندگی را بیاموزد و بیاموزاند.

با چنین رویکرد و رهیافتی، دبیرخانه کنگره «بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمؤمنین امام علی(علیه السلام)» با اعلام فراخوانی در سی وچهار محور، اندیشمندان و دانشمندان را به جریان سازی در این نهضت مقدس دعوت کرد؛ بدان امید که در سال های آتی این حرکت نورانی بتواند در جغرافیای جهان اسلام گسترش یابد و از ابعاد شخصیت جهان شمول آن حضرت، جهانیان طالب حقیقت و دانش الهی نیز توشه معرفت و دانایی برگیرند و جهان تشنه حق و عدل را پاسخی درخور و شایسته منظومه اندیشه و گفتمان آسمانی اش یابند.

موسوعه چهارده جلدی از مقالات منتخب از مقالات فراوان رسیده به دبیرخانه که عزّ وصول شده، تحت عناوین قرآن و امام علی(علیه السلام) (1)؛ قرآن و امام علی(علیه السلام) (2)؛ ولایت و امامت؛ امام علی(علیه السلام) و نهج البلاغه؛ امام علی(علیه السلام) از منظر دانشمندان و مستشرقان؛ امام علی(علیه السلام) در آیینه شعر و ادب؛ امام علی(علیه السلام) و علوم انسانی (1) _ تاریخ؛ امام علی(علیه السلام) و علوم انسانی (2) _ تربیت؛ امام علی(علیه السلام) و علوم انسانی (3) _ اخلاق و عرفان، امام علی(علیه السلام) و علوم انسانی (4) _ اجتماعی، امام علی(علیه السلام) و علوم انسانی (5) _ اقتصاد، امام علی(علیه السلام) و علوم انسانی (6) _ مدیریت و سیاست؛ مقالات غیرفارسی (عربی، اردو، آذری، اسپانیولی)

ص: 23

و چکیده مقالات کنگره، با یاری همه شیفتگان و دلدادگان ولایت به ویژه دبیر علمی کنگره حضرت حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی دام عزه و همت عالیه پژوهشکده قرآن و عترت دانشگاه آزاد اسلامی که سپاس فراوان از این همت ستودنی شان بر ما فرض و اجرشان در درگاه حضرت باری عزّ اسمه و حضرات ائمه معصومین(علیهم السلام) محفوظ؛ برای استفاده پژوهشگران و اندیشمندان حوزه و دانشگاه و اقشار مختلف اجتماع به زیور طبع آراسته و تقدیم می گردد.

فردا که هر کسی به شفیعی زنند دست

ماییم و دست و دامن معصوم مرتضی

حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق

بدرقه رهت شود همت شحنه نجف

سید حسین رضازاده

رئیس شورای سیاست گذاری کنگره بازخوانی ابعاد

شخصیتی امیرالمؤمنین امام علی(علیه السلام)

26 دی ماه 1398 مطابق با 20 جمادی الاولی 1441 ق

ص: 24

شناخت اسلام از زبان امام علی(علیه السلام) در نهج البلاغه

اشاره

محمد علی زکی(1)

ص: 25


1- . دانشیارجامعه شناسی دانشگاه امام حسین(علیه السلام)، Mazaki42@yahoo.com

ص: 26

چکیده

خداوند متعال اسلام را دینی کامل، خاتم و جامع بر رسول گرامی(صلی الله علیه واله) برای هدایت و سعادت دنیوی و اخروی بشر فرستاد و قرآن را کتاب آسمانی آن قرار داد. بی تردید یکی از لوازم مهم، ضروری و اساسی در باز خوانی ابعاد شخصیتی امام علی(علیه السلام) توجه به عناصر سه گانه اسلام، رسالت و قرآن می باشد. از سویی مسلمانان نسبت به شناخت درست، دقیق و کامل اسلام وظایفی دارند که در ابعاد شناختی و هم چنین رفتاری هر مسلمان آشکار می گردد و موجبات تعمیق، استواری و تداوم عنصر ایمان فرد می گردد. بخشی از رسالت دانشی مسلمانان، جست و جوگری شناخت اسلام برحسب منابع معتبر، هم چون پیامبر اسلام و اهل بیت گرامی ایشان می باشد. کلمات و جملات امام علی(علیه السلام) منبعی ارزشمند درموضوعات مختلف هم چون «شناخت اسلام» می باشد. نهج البلاغه همانند قرآن دائره المعارف عظیمی است که یک دوره کامل اسلام شناسی است و لیکن پژوهش حاضر با تکیه بر کاربرد واژه «اسلام» در نهج البلاغه و با هدف «توصیف، معرفی و شناخت سیمای اسلام از زبان امام علی(علیه السلام) در نهج البلاغه» خواهد بود. در این پژوهش به چیستی توصیف اسلام با دید کلیت اسلام از دیدگاه امام علی(علیه السلام) تکیه شده و فارغ از بررسی جهت گیری آن حضرت در زمینه اصول دین و هم چنین فروع دین خواهد بود. نوع پژوهش بر اساس «استفاده از منابع موجود» (مطالعه اسنادی) و روش گردآوری اطلاعات «روش تحلیل محتوا» در نظر گرفته شد. بر اساس بررسی و مطالعه دقیق هشت منبع و فهرست های موضوعی نهج البلاغه در مجموع تعداد 37 مورد (عنوان) استخراج و شناسایی گردید. شناخت اسلام در نهج البلاغه به تفکیک خطبه ها، نامه ها و حکمت ها انجام گرفته است.

کلید واژه ها: امام علی(علیه السلام)، نهج البلاغه، شناخت اسلام، تحلیل محتوا.

ص: 27

مقدمه

نسبت بین اسلام و امام علی(علیه السلام)؛ نهج البلاغه در بستر فرهنگ اسلامی

اسلام دینی کامل و جامع است که به قطع و حتم می توان به آن افتخار نمود. بی شک وظیفه هر مسلمانی کسب شناخت درست، دقیق و کامل نسبت به دین اسلام است. تحقق این وظیفه در ابعاد شناختی و رفتاری هرمسلمانی تجلی می یابد. آگاهی نسبت به حقانیت و کلیات دین اسلام موجبات تعمیق، استواری و تداوم عنصر ایمان فرد می گردد. از سویی دیگر در وجوه مختلف رفتارهای افراد آشکار می گردد. کسب آگاهی و شناخت اسلام امری فردی و درونی نبوده و اثرات آن در زندگی افراد (خواه ناخواه) آشکار می گردد. روش های دقیق، درست و مناسب کسب شناخت اسلام زمینه ساز آشکاری این اثرات خواهد بود. سخنان گهربار بزرگان دین، منبعی ارزشمند در این خصوص میباشد. بخشی از رسالت دانشی مسلمانان، جستجوگری شناخت اسلام برحسب منابع آن، هم چون پیامبر اسلام و اهل بیت گرامی ایشان می باشد. امام علی(علیه السلام) خود سبقت گیرنده به اسلام بود. ایشان در دامن مقام رسالت بزرگ شده، شاهد نزول وحی بوده و سبقت ایشان در اسلام مورد اتفاق تمامی اندیشمندان شیعه و اهل سنت است. کلمات و جملات امام علی(علیه السلام) منبعی ارزشمند در موضوعات مختلف هم چون «شناخت اسلام» می باشد.

به گواه تاریخ، حضرت علی(علیه السلام) دارای شخصیتی ممتاز و برجسته بود که او را از سایرین متمایز می کند. از سویی آن حضرت آن گونه که باید شناخته نشده و بسیاری از زوایای شخصیتی وی در لابه لای ورقه های تاریخ پنهان مانده است. با نگاهی به آنچه که در مورد وی گفته و نوشته شده است، متوجه می شویم که علم آن حضرت بیش از هر چیز دیگر شگفتی و اعجاب دیگران را برانگیخته است. علمی که پس از گذشت سالیان متمادی، راهنمای بسیاری از علما و اندیشمندان درحوزه های مختلف ادبی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و حکومتی شده و بازار پژوهشی آنان را رونق بخشیده است.

ص: 28

نهج البلاغه تجلی گاه بارز و مشخص کلمات و جملات امام علی(علیه السلام) است که منبعی ارزشمند و معتبر برای کسب شناخت در خصوص اسلام می تواند مورد استناد قرارگیرد. زیرا که سخنان آن جدا از کلام خدا نیست و یکی از راه هایی است که به صراط مستقیم الهی می رسد و خوانندگان خود را به رستگاری می کشاند. نهج البلاغه را «اخ القرآن» نامیده اند زیرا از نظر مضامین و معارف از قرآن تأثیر پذیرفته است. تنوع موضوعات نهج البلاغه همانند تنوع موضوعات قرآنی گوناگون و گسترده است. نهج البلاغه همانند قرآن دائره المعارف عظیمی است که از موضوعات مادی و معنوی، طبیعت و ماوراء الطبیعه، اجتماعی، سیاست، عقیده، خلقت و آفرینش، راه زندگی، وصول به سر منزل مقصود، تاریخ و عبرت ها تربیت و تعلیم، حکمت وموعظه، مدیریت و حکومت، عدالت و انسانیت و ... سخن به میان آورده است. این کتاب به گواه بسیاری پس از قرآن زیباترین و برترین تجلی بلاغت است و به برادر کوچک قرآن نامیده شده است. نهج البلاغه امروزه بیشتر به جهت مباحث گسترده توحیدی، اجتماعی، اخلاقی، تاریخی و سیاسی آن در نزد مسلمانان حائز اهمیت است و تاکنون بسیاری از عالمان شیعه و سنی آن را شرح نموده اند.

نوشتار حاضر با تکیه بر کاربرد واژه «اسلام» در نهج البلاغه توجه دارد. در این بررسی به چیستی توصیف کلیت اسلام از منظر امام علی(علیه السلام) تکیه شده است و فارغ از بررسی جهت گیری آن حضرت در زمینه اصول دین (توحید، نبوت ومعاد) و هم چنین فروع دین خواهد بود. امام چه تصویری از اسلام در حالت کلی و عمومی، فارغ از مباحث اصول و فروع دین اسلام ارائه داده است؟

تعریف

معنای لغوی اسلام

اسلام در لغت به معنای تسلیم شدن و گردن نهادن است و قرآن کریم دینی را که به سوی آن دعوت می کند، از این روی اسلام نامیده که برنامه کلی آن تسلیم شدن انسان در مقابل خدای جهان است.

در جلد دوم «دایرةالمعارف تشیع» (1369) ذیل مدخل «اسلام» چنین گزارش شده است:

ص: 29

_ «اسلام»، ازادیان توحیدی و ابراهیمی است. پیام آور این دین حضرت محمد[(صلی الله علیه واله)] است که از طریق وحی از جانب خدا قرآن را برای بشریت آورده است. شروع دعوت به اسلام در سال 610 میلادی در مکه واقع در شبه جزیره عربستان بود. توسعه روز افزون اسلام پس از هجرت پیامبر اسلام به شهرمدینه آغاز شد. از نظر مسلمانان حضرت محمد[(صلی الله علیه واله)] آخرین پیامبر الهی و اسلام آخرین دین است. قرآن و سنت پیامبراسلام و ائمه اصلی ترین منبع برای شناخت باورها و اعمال دینی اسلام هستند. به اعتقاد مسلمانان در قرآن هیچ گونه باطل و اشتباهی راه ندارد و از زمان نزول تاکنون بدون تحریف باقی مانده است. سنت نیز شامل گفتار و رفتار پیامبر و ائمه است که به صورت مکتوب نسل به نسل منتقل شده است.

مهم ترین ارکان اعتقادی اسلام توحید، نبوت پیامبر اسلام و معاد هستند. دستورات عملی اسلام به سه دسته عبادات، اخلاق و احکام مدنی و اجتماعی تقسیم می شوند. مهم ترین اعمال عبادی در اسلام نماز، روزه، خمس، زکات، حج و جهاد هستند. بخش زیادی از منابع اسلامی به معرفی اخلاق پسندیده و ناپسند و راه های عملی رسیدن به کمالات اخلاقی اختصاص دارد. توصیه به رعایت حقوق دیگران و دستوراتی برای تنظیم روابط اجتماعی و خانوادگی از جمله تعالیم اخلاقی اسلام است. اسلام برای بسیاری از امور زندگی روزمره نیز دستوراتی دارد، اموری مثل ازدواج، طلاق، خرید و فروش، اجاره و قضاوت که احکامشان درکتب فقهی تحت عنوان معاملات مورد بحث قرار می گیرد.

در دین اسلام دو مذهب اصلی شیعه و اهل سنت وجود دارد که هر یک به فرقه های متعدد تقسیم شده اند. مهم ترین اختلاف بین این دو مذهب مسئله امامت یا جانشینی پیامبر اسلام است. اما علاوه بر آن در بعضی مسائل اعتقادی واحکام نیز با یکدیگر تفاوت دارند. امروزه در بیشتر کشورهای جهان مسلمانان حضور دارند. جمعیت مسلمانان جهان حدود یک و نیم میلیارد نفراست. اکثر مسلمانان در قاره آسیا و به ویژه خاورمیانه زندگی می کنند.

_ «واژه شناسی لغوی اسلام»، واژه اسلام از ماده «س _ ل _ م» به معنای صحت و

ص: 30

عافیت و دوری از هر گونه عیب و نقص و فساد است و به معانی اطاعت کلی و بی قید و شرط و تسلیم محض بودن، اذعان به حکم الهی و اخلاص در عبادت به کار رفته است. اصطلاح اسلام در میان عرب های ساکن عربستان و قبل از دوران اسلام به معنای ترک کردن و دست کشیدن بوده است و عرب ها هنگامی فعل «اَسْلَمَ» را به کار می بردند که شخص از چیزی که برای او بسیار عزیز و گران بها بود دست می کشید و آن را به دیگری که خواستار آن بود وا می گذاشت و در صورتی که آن چیز خودِ شخصِ وی باشد که گران بهاترین موجودی انسان است، در این حالت اسلام به معنای اطاعت کلی و بی ­قید و شرط و تسلیم محض بودن است. به گفته علامه طباطبایی علت نام گذاری این دین به اسلام این است که در این دین بنده تسلیم اراده خدای سبحان است. کلمه اسلام در قرآن به کار رفته است و بنابر برخی آیات قرآن هر دینی به جز اسلام غیرمقبول است و بعد از آمدن اسلام، تنها دین معتبر نزد خداوند اسلام است. سخنان بسیاری نیز از پیامبراسلام نقل شده که از دین خود به نام اسلام و از پیروان خود با عنوان مسلمان (مسلم) یاد کرده است. در تقسیم بندی ادیان، اسلام یکی از ادیان الهی، توحیدی و ابراهیمی است. مسلمانان معتقد به خدای یگانه هستند. پیامبردین اسلام، حضرت محمد بن عبدالله[(صلی الله علیه واله)]است که از سوی خداوند مأمور به ابلاغ پیام الهی یا وحی به مردم شده است. کتاب قرآن، حاوی وحی الهی به حضرت محمد[(صلی الله علیه واله)] است. نقطه آغاز اسلام از شهر مکه در شبه جزیره عربستان است. نماز مهم ترین عمل عبادی مسلمانان است. خانه کعبه در شهر مکه قبله مسلمانان است و مسلمانان به سوی آن نماز می گزارند.

_ «پیامبر»، بنیان گذار دین اسلام حضرت محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب است. براساس متون اسلامی او آخرین فرستاده خداوند به سوی انسان هاست. مسلمانان او را برترین انسان و بهترین الگو برای زندگی می دانند. به اعتقاد بسیاری از مسلمانان حضرت محمد[(صلی الله علیه واله)] دارای مقام عصمت و علم غیب بوده است. او که از نژاد عرب و از قبیله قریش ساکن در شهر مکه در شبه جزیره عربستان بود در سال 570 میلادی در مکه به دنیا آمد.

ص: 31

دراوان کودکی پدر و مادر خود را از دست داد و تحت سرپرستی پدربزرگش عبدالمطلب و پس از چندی عمویش ابوطالب بزرگ شد. در طول زندگی خود هیچ گاه پیرو آیین بت پرستی رایج در مکه نبود. مردم مکه او را به امانت داری می شناختند. خداوند در چهل سالگی او را به پیامبری مبعوث کرد. اولین پیغام خداوند توسط جبرئیل درغار حرا در مکه وقتی که او چهل ساله بود بر وی نازل گشت.

_ «قرآن:کتاب آسمانی»، کتاب مقدس و آسمانی مسلمانان قرآن است و منبع اصلی باورها و اعمال دینی ایشان به شمار می رود. بر اساس باورهای اسلامی متن قرآن وحی الهی است و از سوی خداوند توسط فرشته وحی (جبرئیل) بر پیامبر نازل شده است. به اعتقاد مسلمانان در قرآن هیچ گونه باطل و اشتباهی راه ندارد و از زمان نزول تاکنون بدون تحریف باقی مانده است. قرآن کتابی است که در114سوره دسته بندی شده است. هر سوره شامل تعدادی آیه است. جلد هشتم «دایرةالمعارف بزرگ اسلامی» (1377) طی 194 صفحه (صفحات 395 تا 588) مباحثی در زمینه «اسلام» گزارش نموده که بخش ابتدایی آن اختصاص به «تعریف اسلام» دارد:

«اسلام،یکی از ادیان توحیدی که از حدود 610 میلادی به وسیله حضرت محمد[(صلی الله علیه واله)] در مکه تبلیغ گردید و با گسترش سریع و چشم گیر در فاصله ای کمتر از نیم قرن دین غالب بربخش وسیعی از آسیا و آفریقا گشت. پیروان این دین مسلم یا مسلمانان خوانده می شوند. اسلام در لغت به معنای انقیاد و گردن نهادن به حکم است و در کاربرد دینی آن اشاره به تسلیم در برابر فرمان و حکم الهی است (سوره بقره آیات 112 و 118). بنابراین قرآنی که اصیل ترین منبع شناخت اسلام است و این دین به هیچ روی میان پیامبران الهی جدایی قائل نیست (بقره، آیه 136) بلکه در بیان قرآن همه پیامبران مبلغ دینی واحد با صورت های گوناگون بوده اند که همان دین اسلام بوده و تعلیم مشترک آن یا به تعبیری دین الله اراده شده است. که همه انبیاء مبلغ آنند و دینی جز آن نزد خداوند پذیرفته نیست (آل عمران، آیات 19،83و85 و مائده، آیه 44). والاترین نمونه آن دینی است تکمیل کننده

ص: 32

ادیان پیشین الهی که حضرت محمد[(صلی الله علیه واله)] به تبلیغ آن مبغوث شده و در طول 23 سال به ادای این رسالت اهتمام نموده است (مائده، آیه 3)».

حسین دیبا (1385) در«دایرةالمعارف قرآن کریم» ذیل واژه «اسلام»، به تعریف آن پرداخته است: «اسلام آخرین و کامل ترین شریعت الهی، ارائه شده به وسیله پیامبر اکرم، محمد بن عبدالله[(صلی الله علیه واله)] است». علاوه بر تعریف، در بررسی اسلام به موضوعات ذیل پرداخته شده است:

الف) واژه شناسی لغوی؛ ب) حقیقت اسلام؛ ج) اسلام، تنها دین پذیرفته خداوند؛ د) رابطه اسلام با ایمان؛ ه_) مشخصات اسلام؛ و) نقش ولایت دراسلام؛ ز) آثار اسلام.

در «بخش نخست» در خصوص «واژه شناسی لغوی» گزارش شده است:

_ واژه اسلام مصدر باب اِفعال از ماده «س _ ل _ م» به معنای صحت وعافیت و دوری از هر گونه عیب و نقص و فساد و در بابِ افعال به معانی زیر است:

انقیاد، امتثال امر و نهی بدون هیچ گونه اعتراض، اطاعت کلی و بی قید و شرط و تسلیم محض بودن، اذعان به حکم الهی، اخلاص درعبادت و ادای طاعات به دور از هر گونه فریب.

_ برخی اصل واحد دراین ماده را موافقت کامل ظاهری و باطنی دانسته اند. به گونه ای که مخالفتی در کار نباشد و معانی دیگری مانند انقیاد، صلح و رضا را از لوازم این معنا به شمار آورده اند. اسلام در اصطلاح، برشریعت پیامبر خاتم اطلاق شده است.

_ رابطه میان معنای اصطلاحی و معانی لغوی اسلام این است که دین اسلام سراسر طاعت در برابر خداوند و پذیرش و انقیاد اوامر، بدون هیچ گونه اعتراض است و در آن، سلامت از امتناع و سرکشی وجود دارد؛ انسان مسلمان با اظهار فروتنی و ابراز پذیرش شریعت، به آن چه پیامبر اکرم آورده، ملتزم شده است.

_ ایزوتسو با ریشه یابی کلمه اسلام در میان اعرابِ پیش ازاسلام براین باور است که این واژه مانند بیشتر اصطلاحات کلیدی قرآن پیشینه ای خاص در جاهلیت دارد. به عقیده وی این اصطلاح در آن دوران به کلی به معنای ترک کردن و دست کشیدن بوده است و عرب ها

ص: 33

هنگامی فعل «اَسْلَمَ» را به کار می بردند که شخص ازچیزی که برای او بسیار عزیز و گران بها بود دست می کشید و آن را به دیگری که خواستار آن بود وا می گذاشت و در صورتی که آن چیز خودِ شخصِ وی باشد که گران بهاترین موجودی انسان است، دراین حالت اسلام به معنای اطاعت کلی و بی قید و شرط و تسلیم محض بودن است. وی حقیقت اسلام را درفرهنگ قرآن حاکی از پیدایش دوره ای جدید در زندگی عرب ها پس از گذراندن دوران جاهلیت می داند. به عقیده وی واژه اسلام در برابر جاهلیت است؛ مسلمان بودن این است که انسان از همه خود پسندی ها و مغرور بودن به قدرت دست کشیده، در برابر خداوند هم چون بنده خدمت گزاری حالت خضوع و اطاعت و فروتنی را برگزیند. این حالت، پایان دوره جاهلیت است که در آن، مغرور بودن به قدرت بشری، اعتماد به نفس نامحدود، استقلال مطلق و تصمیم تزلزل ناپذیر برای سر فرود نیاوردن در برابر هیچ قدرتی جزء لاینفک زندگی بوده است (دیبا، دایرةالمعارف قرآن کریم، ج3، ص237_260).

نسبت بین اسلام و امام علی(علیه السلام)

اشاره

امام علی(علیه السلام) بندگی خدا را سر لوحه زندگی خویش قرار داده بودند. اهمیت روابط تنگاتنگ بین اسلام، قرآن و رسالت، از جمله شرایط ضروری بازخوانی ابعاد شخصیتی امام علی(علیه السلام) بایستی در نظر گرفته شوند. بی شک یکی از لوازم مهم، ضروری و اساسی در باز خوانی ابعاد شخصیتی امام علی(علیه السلام) توجه به این عناصر سه گانه بوده و در صورت غفلت از آن عناصر، شناخت آن حضرت امری بسیار دشوار، غیرممکن و غیرواقعی خواهد بود:

الف) اسلام، دین خدا

فضائل تاریخی و مورد اعتراف تمام محققان و اندیشمندان گویای، تسلیم آن حضرت نسبت به آن بود. تاثیر اسلام برای امام علی(علیه السلام) را می توان در مراحل مختلف حیات آن حضرت (از تولد تا شهادت ایشان) مشاهده نمود. پیش گامی اسلام آوردن آن حضرت در ابتدای ظهور اسلام، نشانه تاریخی تاثیر شگفت انگیز اسلام بر ایشان است. تمام هم و غم آن حضرت دایرمدار اسلام بود. امام علی(علیه السلام) ذوب در اسلام بود و دغدغه آن را داشت. نقل

ص: 34

قول و عمل آن حضرت نمونه واقعی فرهنگ حیات بخش اسلام بود. از سویی دیگر، تاثیرآن حضرت براسلام به گونه ای است که تلاش ها و فعالیت های شبانه روز آن حضرت نقشی موثر و فعال در اسلام داشته است. فضائل آن حضرت درمراحل مختلف پیدایش وهم چنین گسترش اسلام، شواهدی مستند واقعی، تاریخی و به دور از تعصب براین ادعاست.

ب) قرآن، کتاب آسمانی دین خدا

از نخستین مراحل آغاز نزول وحی بر مقام رسالت شاهد حضورآن حضرت بوده و در مراحل جمع آوری،حفظ وحی نقشی بنیادین و تاریخی ایفاء نموده است. تا آنجا که به توصیه مقام رسالت مهم ترین وظیفه آن حضرت در ایام پس از رحلت، جمع آوری قرآن بوده است. نسبت امام علی(علیه السلام) با قرآن به مثابه کتاب آسمانی اسلام موضوعی نیست که بتوان آن را پنهان نمود.

ج) پیامبرگرامی، فرستاده و رسول خدا

از نخستین انسان های مورد اعتماد و مرتبط با آن حضرت بود. شواهد تاریخی فراوان نشان از تعلقات واقعی آن حضرت به مقام رسالت داشته تا آن گونه که گوی سبقت در پذیرش دعوت اسلامی مقام رسالت را بر همگان ربوده بود. آن حضرت از کودکی در دامن مقام رسالت رشد و تربیت یافته بود و در تمام مراحل ظهور و گسترش اسلام به مثابه یار و یاور مقام رسالت محسوب می گردید (نمودار شماره1).

نمودار شماره (1) عناصرسه گانه موثر در بازخوانی ابعاد شخصیتی امام علی(علیه السلام)

ص: 35

چهار شاهد نهج البلاغه ای برای عناصر سه گانه پیشنهادی(نسبت بین اسلام و امام علی(علیه السلام))

_ ارسال رسل و انزال کتب، سنت الهی و تاریخی برای نظام بشری

«وَلَمْ یخْلِ اللهُ سُبْحَانَهُ خَلْقَهُ مِنْ نَبِی مُرْسَلٍ، أَوْ کِتَابٍ مُنْزَلٍ، أَوْ حُجَّةٍ لاَزِمَة، أَو ْمَحَجَّةٍ قَائِمَةٍ»؛ «خداوند بندگان خود را از رسالت پیامبران، بی نصیب نساخت بلکه همواره برآنان، کتاب فرو فرستاد و برهان و دلیل راستی و درستی آیین خویش را برایشان آشکار ساخت و راه راست و روشن را خود در پیش پایشان بگشود» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه1، فراز37).

_ نکوهش امام از اختلاف رأی عالمان دراحکام قطعی اسلام

«أَمْ أَنْزَلَ اللهُ سُبْحَانَهُ دِیناً نَاقِصاً فَاسْتَعَانَ بِهِمْ عَلَی إِتْمَامِهِ! أَمْ کَانُواشُرَکَاءَ لَهُ فَلَهُمْ أَنْ یقُولُوا وَعَلَیهِ أَنْ یرْضِی؟ أَمْ أَنْزَلَ اللهُ سُبْحَانَهُ دِیناً تَامًّا فَقَصَّرَالرَّسُولُ(صلی الله علیه واله) عَنْ تَبْلِیغِهِ وَ أَدَائِهِ وَاللهُ سُبْحَانَهُ یقُولُ: (مَا فَرَّطْنَافی الْکِتَابِ مِنْ شَیءٍ) و َفِیهِ تِبْیانٌ لِکُلِّ شَیءٍ، و َذَکَر َأَنَّ الْکِتَابَ یصَدِّقُ بَعْضَهُ بَعْضاً، وَ أَنَّهُ لاَ اخْتِلافَ فِیهِ، فَقَالَ سُبْحَانَهُ: (وَلَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَیرِ اللهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً»؛ «آیا خدای سبحان، دین ناقصی فرستاد و در تکمیل آن از آن ها استمداد کرده است؟ آیا آن ها شرکاء خدایند که هر چه می خواهند در احکام دین بگویند، و خدا رضایت دهد؟ آیا خدای سبحان، دین کاملی فرستاد پس پیامبر در ابلاغ آن کوتاهی ورزید؟ در حالی که خدای سبحان می فرماید: (ما در قرآن چیزی را فرو گذار نکردیم) و فرمود: (در قرآن بیان هرچیزی است) و یادآور شدیم که: بعض قرآن گواه بعض دیگر است و اختلافی در آن نیست. پس خدای سبحان فرمود: (اگر قرآن از طرف غیر خدا نازل می شد اختلافات زیادی در آن می یافتند) همانا قرآن دارای ظاهری زیبا، و باطنی ژرف و ناپیداست، مطالب شگفت آورآن تمام نمی شود، و اسرار نهفته آن پایان نمی پذیرد، و در تاریکی ها بدون قرآن بر طرف نخواهد شد» (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه18، فراز4و5).

_ نعمت های بزرگ الهی به هنگام بعثت پیامبر

«فَانْظُرُوا إِلَی مَوَاقِعِ نِعَمِ اللهِ سُبْحَانَهُ عَلَیهِمْ حِینَ بَعَثَ إِلَیهِمْ رَسُولاً، فَعَقَدَ بِمِلَّتِهِ طَاعَتَهُمْ، وَجَمَعَ عَلَی

ص: 36

دَعْوَتِهِ أُلْفَتَهُمْ، کَیفَ نَشَرَتِ النِّعْمَةُ عَلَیهِمْ جَنَاحَ کَرَامَتِهَا، وَأَسَالَتْ لَهُمْ جَدَاوِلَ نَعِیمِهَا، وَالْتَفَّتِ الْمِلَّةُ بِهِمْ فِی عَوَائِدِ بَرَکَتِهَا، فَأَصْبَحُوا فِی نِعْمَتِهَا غَرِقِینَ، وَفِی خُضْرَةِ عَیشِهَا فَکِهِینَ، قَدْ تَرَبَّعَتِ الْأُمُورُ بِهِمْ، فِی ظِلِّ سُلْطَانٍ قَاهِرٍ، وَآوَتْهُمُ الْحَالُ إِلَی کَنَفِ عِزٍّ غَالِبٍ، وَتَعَطَّفَتِ الْأُمُورُعَلَیهِمْ فِی ذُرَی مُلْکٍ ثَابِتٍ، فَهُمْ حُکَّامٌ عَلَی الْعَالَمِینَ، وَمُلُوکٌ فِی أَطْرَافِ الْأَرَضِینَ، یمْلِکُونَ الْأُمُورَ عَلَی مَنْ کَانَ یمْلِکُهَا عَلَیهِمْ، وَیمْضُونَ الْأَحْکَامَ فِیمَنْ کَانَ یمْضِیهَا فِیهِمْ! لاَتُغْمَزُ لَهُمْ قَنَاةٌ وَلاَ تُقْرَعُ لَهُمْ صَفَاةٌ!»؛ «حال به نعمت های بزرگ الهی که به هنگامه بعثت پیامبر برآنان فرو ریخت بنگرید، که چگونه اطاعت آنان را با دین خود پیوند داد؟ و با دعوتش آن ها را به وحدت رساند؟ چگونه نعمت های الهی بال های کرامت خود را بر آنان گستراند، و جویبارهای آسایش و رفاه بر ایشان روان ساخت؟ و تمام برکات آیین حق آن ها را در بر گرفت؟ در میان نعمت ها غرق گشتند، و در خرمی زندگانی شادمان شدند، امور اجتماعی آنان درسایه قدرت حکومت اسلام استوار شد، و در پرتو عزتی پایدار آرام گرفتند، و به حکومتی پایدار رسیدند، پس آنان حاکم و زمامدار جهان شدند، و سلاطین روی زمین گردیدند، و فرمانروای کسانی شدند که در گذشته حاکم بودند، و قوانین الهی را بر کسانی اجرا می کنند که آن ها مجریان احکام بودند، و در گذشته کسی قدرت درهم شکستن نیروی آنان را نداشت، و هیچ کس خیال مبارزه با آنان را در سر نمی پروراند» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه234، فراز 49_51).

_ خداوند به واسطه نزول قرآن بر پیامبراکرم برای هدایت بشر اتمام حجت کرده است

«فَالْقُرآنُ آمِرٌ زَاجِرٌ، وَ صَامِتٌ نَاطِقٌ. حُجَّةُ اللهِ عَلَی خَلْقِهِ، أَخَذَ عَلَیهِمْ مِیثاقَهُمْ، وَارْتَهَنَ عَلَیهِمْ أَنْفُسَهُمْ، أَتَمَّ نُورَهُ، وَأکْمَلَ بِهِ دِینَهُ، وَقَبَضَ نَبِیهُ(صلی الله علیه واله) وَقَدْ فَرَغَ إِلَی الْخَلْقِ مِنْ أَحکَامِ الْهُدَی بِهِ. فَعَظِّمُوا مِنهُ سُبْحَانَهُ مَا عَظَّمَ مِنْ نَفْسِهِ، فَإِنَّهُ لَمْ یخْفِ عَنْکُمْ شَیئاً مِنْ دِینِهِ، وَلَمْ یتْرُکْ شَیئاً رَضِیهُ أَوْ کَرِهَهُ إِلاَّ وَ جَعَلَ لَهُ عَلَماً بَادِیاً، وَآیةً مُحْکَمَةً، تَزْجُرُ عَنْهُ، أَوْ تَدْعُو إِلَیهِ، فَرِضَاهُ فِیما بَقِی وَاحِدٌ، وَسَخَطُهُ فِیما بَقِی وَاحِدٌ»؛ «قرآن فرماندهی باز دارنده، و ساکتی گویا، و حجت خدا برمخلوقات است، خداوند پیمان عمل کردن به قرآن را از بندگان گرفته، و آنان را در گرو دستوراتش قرارداده است، نورانیت قرآن را تمام، ودین خود را به وسیله آن کامل فرمود، و پیامبرش را هنگامی از جهان برد که از تبلیغ

ص: 37

احکام قرآن فراغت یافته بود، پس خدا را آن گونه بزرگ بشمارید که خود بیان داشته است. خداوند چیزی ازدینش را پنهان نکرده، و آن چه مورد رضایت یا خشم او بود وا نگذاشته، جز آن که نشانه ای آشکار، و آیتی استوار برای آن قرارداده است، که به سوی آن دعوت یا پرهیز داده شوند، پس خشنودی و خشم خدا در گذشته و حال یکسان است» (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه182، فراز 5_7).

عناصر سه گانه پیشنهادی (نسبت بین اسلام و امام علی(علیه السلام)) و فضائل ده گانه تاریخی امام علی(علیه السلام) در زمان حیات رسالت

_ تولد حضرت در کعبه _ کفالت آن حضرت توسط مقام رسالت در کودکی _ همراهی با پیامبر درمرحله آغاز وحی در غارحراء _ اسلام آوردن آن حضرت _ تدوام دعوت اسلامی درمکه _ لیله المبیت وهجرت به مدینه _ عقد اخوت در آغاز هجرت در مدینه _ شجاعت آن حضرت در غزوات مختلف درمدینه _ ابلاغ پیام برائت از مشرکین به نیابت مقام رسالت در سال نهم هجرت _ نصب به ولایت و خلافت در غدیرخم انواع فراوان، متعدد و گوناگون فضائل امام علی علیه السلام در کتب معتبر مورد بررسی قرار گرفته اند که عناوین مهم ترین کتب عبارتند از:

_ کتاب «خصائص امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب» تألیف ابوعبدالرحمن حافظ نسائی؛ _ کتاب «مناقب علی بن ابی طالب» تألیف ابوالحسن علی بن محمد واسطی شافعی مشهور به «ابن المغازلی»؛ _ کتاب «الامام علی بن ابی طالب رابع الخلفاء الراشیدین» تألیف محمدرضا مصری؛

ص: 38

_ کتاب «تاریخ الخلفاء» تألیف جلال الدین سیوطی شافعی؛ _ کتاب «صهرین» تألیف علامه سید عبدالرحیم خطیب؛ _ کتاب «علی در کتب اهل سنت» تألیف آیت الله سیدمحمدباقر موسوی همدانی.

عناصر سه گانه پیشنهادی (نسبت بین اسلام و امام علی(علیه السلام)) و معرفی امام از زبان آن حضرت در نهج البلاغه

بخش قابل توجه ای از بیانات امام علی(علیه السلام) در نهج البلاغه اختصاص به معرفی ایشان از زبان خود آن حضرت دارد. علامه محمدتقی جعفری، بخش مستقلی درباره «شناخت و معرفی علی از زبان آن حضرت در نهج البلاغه» ذیل شرح خطبه 37 (تعداد 124 مورد طی 65 صفحه) را گزارش نموده است که در تکمیل مطالب، بیست و پنج مورد نهج البلاغه ای در زمینه عناصر سه گانه پیشنهادی پژوهش حاضر از کتاب «ترجمه و تفسیر نهج البلاغه» به صورت فشرده اشاره می شوند:

*هیچ شرف و بزرگی بالاتر از اسلام (که به سعادت دنیا و آخرت می رساند) نیست (شریف رضی، نهج البلاغه، حکمت363، فراز1)؛ *آن ها (اهل البیت) ستون های استوار اسلام می باشند (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 239، فراز2)؛ *اسلام ما معلوم است!!!؟؟؟ (نامه به معاویه): اسلام ما را همه شنیده، و شرافت ما را همه دیده اند، و کتاب خدا برای ما فراهم آورد آن چه را به ما نرسیده (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه/ 28، فراز2)؛ *پیامبر اکرم هرگز دروغی در گفتارم نیافت و اشتباهی در فعل و کردارم پیدا ننمود... من هم چون سایه ای به دنبال آن حضرت (مقام رسالت) حرکت می کردم و او هر روز نکته تازه ای از اخلاق نیک را برای من آشکارمی ساخت و مرا فرمان می داد که به او اقتداء کنم... در آن روزها (اوائل دعوت اسلامی)، در هیچ خانه مسلمانی راه نیافت جز خانه رسول خدا

ص: 39

که خدیجه هم در آن بود و من سومین آنان بودم،... (درآغاز نزول وحی در غار حراء) من نور وحی و رسالت را می دیدم، و بوی نبوت را می بوییدم... پیامبر فرمود: علی! تو آن چه را من می شنوم، می شنوی، و آن چه را که من می بینم، می بینی، جز این که تو پیامبر نیستی، بلکه وزیر من بوده و به راه خیر می روی (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 234، فراز60، 61و62) من گفتم: لااله الا الله ای رسول خدا من نخستین کسی هستم که به تو ایمان آوردم (فراز 69) من از گروهی هستم که در راه خدا آنان را توبیخ سرزنش کننده ای باز نمی دارد (فراز70)؛ *بر فطرت توحید زاده شده ام و به ایمان سبقت گرفته ام (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 56، فراز3)؛ *ما ساخته شده پروردگارمانم هستیم (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه/ 28، فراز 5)؛ *هیچ کس نتوانسته از من عیب و نقصی بگیرد... از قضا و قدر الهی خوشنود و تسلیم فرمان او هستیم... سوگند به خدا، من اولین کسی هستم که پیامبر را تصدیق کرده ام. پس اولین کسی نخواهم بود که به او دروغی ببندم (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 37، فراز4 _ 7)؛ *قرآن با من است، از آن هنگام که یار قرآن گشتم از آن جدا نشدم، همیشه با پیامبر همراهی داشته ام (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 121، فراز 7 و 8)؛ *کتاب خدا را به شما آموختم (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 179، فراز 6)؛ *من شما را ازمعارف آن (قرآن) خبرمی دهم (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 157، فراز 2)؛ *اتصال من با رسول خدا مانند اتصال نخلی است از نخل و مانند اتصال دست است به بازو (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه/ 45 ،فراز 9)؛ *جلودار لشگراسلام و شکافنده باطل (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 103، فراز 4 و 5)؛ *مگر من در میان شما بر اساس (ثقل اکبر) که قرآن است عمل نکردم؟ و (ثقل اصغر) عترت پیامبر را در میان شما باقی نگذاردم؟ مگر من پرچم ایمان را در بین شما استوارنساختم؟ (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 86، فراز 17)؛

ص: 40

*تبلیغ رسالات و معانی قرآن را از مقام رسالت فراگرفتم (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 119، فراز 1)؛ *درزمان رجوع و حکم کردن بر اساس کتاب، روگردان از قرآن نبودیم (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 125، فراز3)؛ *براساس حکم قرآن ما برای امامت سزاواریم (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 125، فراز 4)؛ *حکومت کردن فقط برای بازگرداندن معالم وآثاردین خداست (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 131، فراز 3)؛ *من نخستین کسی بودم که به حق رسیدم (اسلام پذیرفتم) وهیچ کس بر من به نماز پیشی نگرفت مگر رسول خدا (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 131، فراز 4)؛ *هیچ کس پیش از من به دعوت حق (اسلام) و پیوند با خویشان و به احسان و بخشش نشتافته (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 139، فراز 1)؛ *من به شما پندهایی دادم که پیامبران امت های خود را به آن ها پند دادند (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 181، فراز 23)؛ *من هرگزساعتی از فرمان خدا و رسول دور نمانده ام و از جان خود درباره پیامبر دریغ ننموده ام... پیامبر قبض روح شد درحالی که سرش برسینه من بود و بر روی دستم جان ازبدنش جداشد... پس کیست درحال حیات و ممات به آن حضرت از من سزاوارتر؟... سوگند به خدا من به راه حق هستم (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 188، فراز 1 تا 3)؛ *به جانم سوگند! اگر ما در مبارزه مثل شما بودیم هرگز پایه ای برای دین استوار نمی ماند، و شاخه ای ازدرخت ایمان سبز نمی گردید (شریف رضی، نهج البلاغه،خطبه 55، فراز 3)؛ *خطاب به معاویه: دین دیگری اختیار ننموده و پیامبر نو و تازه ای نگرفته ام (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه10، فراز 6)؛ *هیچ گاه دروغ نگفتم و دورغ گفته نشدم (از پیامبر دروغ نشنیدم)، و گمراه نشده و کسی به وسیله من گمراه نگشت (شریف رضی، نهج البلاغه، حکمت176).

ص: 41

عناصر سه گانه پیشنهادی و روابط تنگاتنگ بین آن ها در نهج البلاغه

اشاره

علاوه برنکات گفته شده مجموعه بیانات آن حضرت درنهج البلاغه بیان کننده روابط تنگاتنگ عناصر سه گانه پیشنهادی تحقیق حاضرمی باشد:

یک _ بیانات و کلمات نهج البلاغه ای درخصوص اسلام: دین خدا

بخش قابل توجه ای ازکلمات آن حضرت اختصاص به معرفی و شناخت اسلام به عنوان دین خدا دارد که هدف پژوهش حاضر بررسی آن خواهد بود.

دو _ بیانات و کلمات نهج البلاغه ای درخصوص پیامبر گرامی: رسول خدا

بخش فزاینده ای از جملات آن حضرت مربوط به معرفی و شناخت ابعاد گوناگون و مختلف شخصیت مقام رسالت داشته که اهمیت آن جملات، به گونه ای بوده که بخشی ازتلاش اندیشمندان بررسی شخصت مقام رسالت از زبان امام علی علیه السلام بوده است. کلمات نهج البلاغه ای درموضوع مقام رسالت به عنوان یکی از منابع غنی و ارزشمند علمی در نظر گرفته شده است. آثارعلمی متعدد و مختلف در حوزه نشر کتاب و درج مقالات علمی بیانگر اهمیت این امر می باشد:

1) شخصیت محمد(صلی الله علیه واله) در سخنان علی(علیه السلام) (منصورپویا،1341) (گزارش چهار بخش) 2) سیمای محمد(صلی الله علیه واله) در نهج البلاغه (شکرالله جهان مهین، 1359) (گزارش 50 مورد) 3)سیمای پیامبراکرم در نهج البلاغه (عبدالمجید زهادت، 1384) (گزارش چهار فصل)

سه _ بیانات و کلمات نهج البلاغه ای درخصوص قرآن: کتاب خدا

پس از پیامبر اکرم آشناترین فرد به مفاهیم بلند قرآن، امام علی(علیه السلام) است. حداقل دو دلیل در این زمینه می توان ابراز داشت:

یک _ شناخت کامل امام علی(علیه السلام) از قرآن در سایه دریافت معارف آن از پیامبر؛ دو _ انس و همراهی دائمی امام علی(علیه السلام) با قرآن.

بخش مهمی از بیانات آن حضرت اختصاص به موضوع قرآن داشته که ابعاد، تنوع و

ص: 42

گستردگی آن بیانات به گونه ای است که نیازمند بررسی علمی مستقلی می باشد. ارتباط مستمر حضرت علی(علیه السلام) با قرآن و حضور ایشان در خانه وحی، مشاهده نزول آیات بر پیامبر و جمع آوری قرآن به وسیله آن حضرت، سبب اثر پذیری نهج البلاغه از قرآن کریم شده است. امام علی(علیه السلام) به عنوان بزرگ ترین پرورش یافته مکتب قرآن و پیامبر اعظم همواره درسراسر نهج البلاغه در کلمات، خطبه ها و نامه های خود به مناسبت های مختلف ویژگی های قرآن را بیان نموده و ارزش های آن را برای مردم برشمرده و از قرآن کریم تجلیل کرده اند و بارها مردم را به رعایت حق قرآن و تدبر در آن ترغیب فرموده اند. به گونه ای که حتی درواپسین لحظات زندگی دنیایی خویش فرزندان مادی و معنوی خود را در عمل کردن به آن وصیت می کند. عناصر محوری حضور قرآن در نهج البلاغه در دو بخشِ «استشهادات امیرالمؤمنین(علیه السلام) به آیات قرآنی درنهج البلاغه» و «تعریف و تبیین حقیقت قرآن» قابل تقسیم و تفکیک بوده است. بررسی نشان داده که در خصوص دو جهت گیری مذکور تعداد 17 کتاب در حوزه نشر و 14 مقاله در مجلات علمی تاکنون به چاپ رسیده است.

پیشینه

جرج جرداق نهج البلاغه پژوه مسیحی در کتاب ارزشمند «شگفتی های نهج البلاغه» (1356) اگر چه به بررسی کاربردی و جامع 11 موضوع خاص، از جمله علی و خدا، علی و پیامبران، علی و محمد‘، علی و امامت، علی و قرآن، علی و دنیا، علی و آخرت، علی وعدالت، علی و حکومت، علی و اخلاق و علی و علی پرداخته ولیکن موضوع «نسبت بین امام علی(علیه السلام) و اسلام» را مورد بررسی قرار نداده و از این موضوع بسیار مهم و اساسی غفلت ورزیده است!!!؟؟؟ «کتاب نامه نهج البلاغه»، تألیف رضا استادی(1359) اسامی بیش از٣٠٠ کتاب که درپیرامون نهج البلاغه نوشته شده، گردآمده است. این کتاب نامه شامل عمده کتاب ها و رساله هایی است که پیرامون نهج البلاغه یا بخشی از آن در طول ده قرن به زبان های عربی،

ص: 43

فارسی، ترکی، اردو، فرانسه، انگلیسی و غیره نگاشته شده است. بررسی نشان داد که در این کتاب نامه اثری در موضوع «اسلام در نهج البلاغه» گزارش نشده است.

کتاب «بهج الصباغه فی شرح نهج البلاغه» نوشته علامه محمدتقی شوشتری (1376)، یکی ازشرح های مهم نهج البلاغه است که در14 مجلد انتشار یافته، نقطه عطفی درشرح نویسی نهج البلاغه ایجاد کرده است. این شرح «نخستین شرح موضوعی نهج البلاغه» تلقی می شود که مرحوم علامه شوشتری در60 فصل تنظیم کرده است. هر یک از این فصل ها در موضوع خاصی است و در مجموع، 933 عنوان را دارا می باشد. فصل 40 کتاب (جلد12) اختصاص به موضوع «اسلام، کفر، ایمان و نفاق» (صفحات 321 تا 604) داشته و به گزارش 30 عنوان پرداخته که از بین آنها فقط چهار گزارش (عناوین 1، 2،3و7) مربوط به موضوع «اسلام» بوده است!!!؟؟؟ محمدمهدی علی قلی در بررسی و معرفی "کتاب شناسی نهج البلاغه" (1379) بیش از760 کتاب در زمینه نهج البلاغه معرفی نموده که تعداد 28 کتاب در زمینه «اصول دین در نهج البلاغه» و 12 کتاب در زمینه «فروع دین در نهج البلاغه» گزارش نموده است. گزارش مذکور کتابی درخصوص «اسلام در نهج البلاغه» ثبت ننموده است.

کتاب «مصادرالدراسه عن نهج البلاغه» نوشته حیدر الکاظم الحیدری بوده که توسط آستان مقدس علوی (نجف _ عراق) در سال 2011 میلادی در 147 صفحه منتشر شده و به معرفی کتاب شناختی 593 مدرک علمی پرداخته است. بررسی تحقیق محمدعلی زکی (1398) درخصوص معرفی و نقد کتاب مذکور بیانگر آن بوده که تعداد 593 اثرعلمی معرفی شده درحوزه نهج البلاغه قابل تفکیک در "پنج موضوع اصلی و56 موضوع فرعی" بوده اند که 5 اثرعلمی معرفی شده در زمینه «اسلام و نهج البلاغه» شمارش شده است.

جستجوگری در چهار سایت اینترنتی مقالات علمی هم چون نورمگز (Noormags.ir)، پایگاه اطلاعات علمی جهاد دانشگاهی (sid.ir)، پایگاه اطلاع رسانی نشریات علمی ایران

ص: 44

(مگ ایران) (magiran.com)، پرتال جامع علوم انسانی (Ensani.ir) بر اساس کلید واژه «اسلام» و «نهج البلاغه» بیانگر آن بوده که هیچ گونه پژوهشی در زمینه موضوع تحقیق حاضر ثبت نشده است. البته درحوزه نشر کتاب چهار عنوان گزارش شده اند که به موضوع نوشتار حاضر نزدیک می باشند:

1. دین در نهج البلاغه (جواد مصطفوی، 1365) انتشارت آستان قدس رضوی مشهد؛ 2. کتاب اصول دین در پرتو نهج البلاغه (1365) نوشته محمدباقر بهبودی به ترتیب درباره توحید، رسالت، امامت، عدالت و رستاخیز قیامت در پرتو نهج البلاغه بحث می کند؛ 3. ابراهیم سیدعلوی در کتاب ارکان اسلام در نهج البلاغه (1378)، ارکان اسلام را براساس نصوص نهج البلاغه عرضه کرده است. عناوینی که درباره آن ها جملات نهج البلاغه عرضه شده است، عبارتند از: نماز، روزه، خمس، زکات، حج، جهاد، امر به معروف، نهی از منکر، تولی و تبری؛ 4. اصول و فروع دین در نهج البلاغه (سیدمحمود حسینی سیرجانی، 1397).

با توجه به هدف تحقیق، نوع پژوهش براساس «استفاده از منابع موجود» (مطالعه کتابخانه ای یا اسنادی) و روش گردآوری اطلاعات «روش تحلیل محتوا» در نظر گرفته شد. مراحل نوشتار حاضر به صورت ذیل انجام گرفته است:

الف) مراجعه به منابع و فهارس موضوعی نهج البلاغه در راستای شناسایی اولیه موارد مربوط به موضوع اسلام:

1. الکاشف عن الفاظ نهج البلاغه اثر جواد مصطفوی (گزارش 50 مورد لفظ اسلام)؛ 2. تصنیف نهج البلاغه اثر لبیب بیضون (45 شاهد در موضوع دین و اسلام)؛ 3. الهادی الی موضوعات نهج البلاغه تألیف آیة الله مشکینی (گزارش 8 مورد)؛ 4. الدلیل علی موضوعات نهج البلاغه، تألیف علی انصاریان (گزارش 29 مورد)؛ 5. المعجم الموضوعی لنهج البلاغه اثر أویس کریم محمد (گزارش 11 موضوع اصلی)؛

ص: 45

6. شرح نهج البلاغه اثر شیخ محمدتقی شوشتری (گزارش 4 عنوان)؛ 7.الکتاب المعجم لموضوعات نهج البلاغه اثرسیدکاظم ارفع (گزارش 24 عنوان)؛ 8. شرح نهج البلاغه صبحی صالح (گزارش 13 مورد).

ب) استخراج موارد معرفی «اسلام در نهج البلاغه» برحسب منابع و فهارس موضوعی نهج البلاغه: براساس منابع مورد بررسی، درمجموع 37 عنوان در بخش «اسلام» در نهج البلاغه شناسایی گردید که درمرحله ارزیابی و پالایش تعداد 11 عنوان در بردارنده لغت «اسلام» بوده اند و لیکن تناسبی با معرفی اسلام از زبان امام علی در نهج البلاغه نداشته و خارج از موضوع نوشتار حاضر ارزیابی شده و حذف گردیدند.

که عبارتند از خطبه121 (فراز9)، خطبه127 (فراز3)، خطبه151 (فراز14)، خطبه168 (فراز3)، خطبه238 (فراز3)، خطبه201 (فراز3)، نامه28 (فراز2)، نامه51 (فراز3)، نامه53 (فراز43)، نامه58 (فراز1) و نامه62 (فراز 6) (دو بار کلمه اسلام) و در پایان بررسی تعداد 26 عنوان نهایی شد.

ج) مطالعه، فیش برداری و فهرست نویسی نهایی و جامع درخصوص معرفی اسلام درنهج البلاغه بر حسب 26 عنوان نهایی به تفکیک خطب، نامه ها و حکمتها (24 مورد شامل 18 خطبه، سه نامه و سه حکمت) (درخطبه 234 سه بار کلمه اسلام گزارش شده است).

د) نگارش نهایی گزارش تحلیل داده های تحقیق براساس 26 عنوان معرفی «اسلام در نهج البلاغه» به ترتیب ساختار نهج البلاغه (خطب، نامه ها و حکمت های نهج البلاغه) براساس ترجمه فارسی فیض الاسلام.

بررسی

الف) خطبه های نهج البلاغه

یک _ خطبه اول، فراز47 «جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ لِلْإِسْلامِ عَلَماً، وَلِلْعَائِذِینَ حَرَماً، فَرَضَ حَقَّه، وَأَوْجَبَ حَجَّهُ ُ، وَکَتَبَ عَلَیکُمْ وِفَادَتَهُ،

ص: 46

فَقَالَ سُبْحَانَهُ: (وَللهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیهِ سَبِیلاً وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللهَ غَنِی عَنِ العَالَمینَ»؛ «خداوند، سبحانه و تعالی، حج را نشانه و علامت اسلام قرارداد و کعبه را پناهگاه پناهندگان و حج را فریضتی واجب ساخت و حقش را واجب گردانید و حج را بر شما مقرر فرمود و گفت: «برای خدا حج آن خانه برکسانی که قدرت رفتن به آن داشته باشند، واجب است و هر که راه کفر پیش گیرد بداند که خدا از جهانیان بی نیاز است».

دو _ خطبه55، فراز3 «وَ لَقَدْ کُنَّا مَعَ رَسُولِ اللهِ’، نَقْتُلُ آبَاءَنا وَأَبْنَاءَنَا وَ إخْوَانَنا وَ أَعْمَامَنَا، مَایزِیدُنَا ذلِکَ إلاَّ إِیمَاناً وَتَسْلِیماً، وَ مُضِیاً عَلَی اللَّقَمِ، وَصَبْراً عَلی مَضَضِ الْأَلَمِ، وَجِدّاً عَلی جِهَادِ الْعَدُوِّ، وَلَقَدْ کَانَ الرَّجُلُ مِنَّا وَالْآخَرُ مِنْ عَدُوِّنا یتَصَاوَلاَنِ تَصَاوُلَ الْفَحْلَینِ، یتَخَالَسَانِ أَنْفُسَهُمَا: أیهُمَا یسْقِی صَاحِبَهُ کَأْسَ المَنُونِ، فَمَرَّةً لَنَا مِنْ عَدُوِّنَا، ومَرَّةً لِعَدُوِّنا مِنَّا، فَلَمَّا رَأَی اللهُ صِدْقَنَا أَنْزَلَ بِعَدُوِّنَا الْکَبْتَ، وَ أَنْزَلَ عَلَینَا النَّصرَ، حَتَّی اسْتَقَرَّ الْإِسْلاَمُ مُلْقِیاً جِرَانَهُ وَمُتَبَوِّئاً أَوْطَانَهُ، وَلَعَمْرِی لَوْ کُنَّا نَأْتِی مَا أَتَیتُمْ، مَا قَامَ لِلدِّینِ عَمُودٌ، وَلاَ اخْضَرَّ لِلْإِیمَانِ عُودٌ»؛ «در رکاب پیامبر خدا’ بودیم و با پدران و فرزندان و برادران و عموهای خود جنگ می کردیم، که این مبارزه بر ایمان و تسلیم ما می افزود، و ما را در جاده وسیع حق و صبر و بردباری برابر ناگواری ها و جهاد و کوشش برابر دشمن، ثابت قدم می ساخت. گاهی یک نفر از ما و دیگری از دشمنان ما، مانند دو پهلوان نبرد می کردند، و هر کدام می خواست کار دیگری را بسازد و جام مرگ را به دیگری بنوشاند، گاهی ما بر دشمن پیروز می شدیم و زمانی دشمن بر ما غلبه می کرد. پس آنگاه که خدا، راستی و اخلاص ما را دید، خواری و ذلت را بر دشمنان ما نازل و پیروزی را به ما عنایت فرمود، تا آنجا که اسلام استحکام یافته فراگیر شد و در سرزمین های پهناوری نفوذ کرد، به جانم سوگند! اگر ما در مبارزه مثل شما بودیم هرگز پایه ای برای دین استوار نمی ماند، و شاخه ای از درخت ایمان سبز نمی گردید».

سه _ خطبه102، فراز10 «و منها: وَ ذلِکَ زَمَانٌ لاَینْجُو فِیهِ إِلاَّ کُلُّ مٌؤْمِن نُوَمَةٍ، «إِنْ شَهِدَ لَمْ یعْرَفْ، وَ إِنْ غَابَ لَمْ یفْتَقَدْ، أُولَئِکَ مَصَابِیحُ الْهُدَی،» وَأَعْلاَمُ السُّرَی، لَیسُوا بِالْمَسَاییحِ، وَ لاَ الْمَذَاییعِ الْبُذُرِ، أُولَئِکَ یفْتَحُ اللهُ لَهُمْ أَبْوَابَ رَحْمَتِهِ، وَ

ص: 47

یکْشِفُ عَنْهُمْ ضَرَّاءَ نِقْمَتِهِ. أَیهَا النَّاسُ، سَیأْتی عَلَیکُمْ زَمَانٌ یکْفَأُ فِیهِ الْإِسْلاَمُ، کَمَا یکْفَأُ الْإِنَاءُ بِمَا فِیهِ»؛ «آن ها چراغ های هدایت، و نشانه های رستگاریند، نه فتنه انگیزند و اهل فساد، و نه سخنان دیگران و زشتی این و آن را به مردم رسانند، خدا درهای رحمت را به روی آنان باز کرده و سختی عذاب خویش را از آنان گرفته است. ای مردم! به زودی زمانی برشما خواهد رسید که اسلام چونان ظرف واژگون شده، آن چه در آن بود ریخته می شود».

چهار _ خطبه105، فراز1_4 «الْحَمْدُ للهِ الَّذِی شَرَعَ الْإِسْلاَمَ فَسَهَّلَ شَرَائِعَهُ لِمَنْ وَرَدَهُ، وَأَعَزَّ أَرْکَانَهُ عَلَی مَنْ غَالَبَهُ، فَجَعَلَهُ أَمْناً لِمَنْ عَلِقَهُ، وَسِلْماً لِمَنْ دَخَلَهُ، وَبُرْهَاناً لِمَنْ تَکَلَّمَ بِهِ، وَشَاهِداً لِمَنْ خَاصَمَ بِهِ، وَنُوراً لِمَنِ اسْتَضَاءَ بِهِ، وَفَهْماً لِمَنْ عَقَلَ، وَلُبّاً لَمِنْ تَدَبَّرَ، وَآیةً لِمَنْ تَوَسَّمَ، وَتَبْصِرَةً لِمَنْ عَزَمَ، وَعِبْرَةً لِمَنِ اتَّعَظَ، وَنَجَاةً لِمَنْ صَدَّقَ، وَثِقَةً لِمَنْ تَوَکَّلَ، وَرَاحَةً لِمَنْ فَوَّضَ، وَجُنَّةً لِمَنْ صَبَرَ. فَهُوَ أبْلَجُ الْمَنَاهجِ وَاضِحُ الْوَلاَئِجِ، مُشْرَفُ الْمَنَارِ، مُشْرِقُ الْجَوَادِّ، مُضِیءُ الْمَصَابِیحِ، کَرَیمُ الْمِضْمارِ، رَفِیعُ الْغَایةِ، جَامِعُ الْحَلْبَةِ، مُتَنَافِسُ السُّبْقَةِ، شَرِیفُ الْفُرْسَانِ. التَّصْدِیقُ مِنْهَاجُهُ، وَالصَّالِحَاتُ مَنَارُهُ، وَالْمَوْتُ غَایتُهُ، وَالدُّنْیا مِضْمارُهُ، وَالْقِیامَةُ حَلْبَتُهُ، وَالْجَنَّةُ سُبْقَتُهُ»؛ «ستایش خداوندی را سزاست که راه اسلام را گشود، و راه نوشیدن آب زلالش را بر تشنگان آسان فرمود، ستون های اسلام را در برابر ستیزه جویان استوار نمود، و آن را پناهگاه امنی برای پناه برندگان، و مایه آرامش برای واردشوندگان قرار داد اسلام، حجت و برهان برای گویندگان، و گواه روشن برای دفاع کنندگان، و نور هدایتگر برای روشنی خواهان، و مایه آرامش برای واردشوندگان قرار داد اسلام، حجت و برهان برای گویندگان، و گواه روشن برای دفاع کنندگان، و نور هدایت گر برای روشنی خواهان، و مایه فهمیدن برای خردمندان، و عقل و درک برای تدبیرکنندگان، و نشانه گویا برای جویندگان حق، و روشن بینی برای صاحبان عزم و اراده، پندپذیری برای عبرت گیرندگان، عامل نجات و رستگاری برای تصدیق کنندگان، و آرامش دهنده تکیه کنندگان، راحت و آسایش توکل کنندگان، و سپری نگهدارنده برای استقامت دارندگان است. اسلام روشن ترین راه ها است، جاده هایش درخشان، نشانه های آن در بلندترین جایگاه، چراغ هایش پرفروغ و سوزان، میدان مسابقه آن

ص: 48

پاکیزه برای پاکان، سرانجام مسابقه های آن روشن و بی پایان، مسابقه دهندگان آن پیشی گیرنده و چابک سوارانند، برنامه این مسابقه، صدیق کردن به حق، راهنمایان آن، اعمال صالح، پایان آن، مرگ، میدان مسابقه، دنیا، مرکز گردآمدن مسابقه دهندگان، قیامت، و جایزه آن بهشت است».

پنج _ خطبه107، فراز18 «وَاسْتُعْمِلَتِ الْمَوَدَّةُ بِاللِّسَانِ، وَتَشَاجَرَ النَّاسُ بِالْقُلُوبِ، وَصَارَ الْفُسُوقُ نَسَباً، وَالْعَفَافُ عَجَباً، وَلُبِسَ الْأَسْلاَمُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوباً»؛ «بازبان تظاهر به دوستی دارند اما دردل دشمن هستند، به گناه افتخار می کنند، و از پاکدامنی به شگفت می آیند، و اسلام را چون پوستینی واژگونه می پوشند».

شش _ خطبه 109، فراز1و2 «إِنَّ أَفْضَلَ مَا تَوَسَّلَ بِهِ الْمُتَوَسِّلُونَ إِلَی اللهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی: الْأَیمَانُ بِهِ وَبِرَسُولِهِ، وَالْجِهادُ فِی سَبِیلِهِ فَإِنَّهُ ذِرْوَةُ الْإِسْلاَم»؛ «همانا بهترین چیزی که انسان ها می توانند با آن به خدای سبحان نزدیک شوند، ایمان به خدا و ایمان به پیامبر و جهاد در راه خداست، که جهاد قله بلند اسلام».

هفت _ خطبه119، فراز3 «تَاللهِ لَقَدْ عُلِّمْتُ تَبْلِیغَ الرِّسَالاَتِ، وَإِتْمَامَ الْعِدَاتِ، وَتَمَامَ الْکَلِمَاتَ. وَعِنْدَنَا _ أَهْلَ الْبَیتِ _ أَبْوَابُ الْحُکْمِ وَضِیاءُ الْأَمْرِ َلاَ وَإِنَّ شَرَائِعَ الدِّینِ وَاحِدَةٌ، وَسُبُلَهُ قَاصِدَةٌ، مَنْ أَخَذَ بِهَا لَحِقَ وَغَنِمَ، وَمَنْ وَقَفَ عَنْهَا ضَلَّ وَنَدِمَ»؛ «به خدا سوگند! تبلیغ رسالت ها، وفای به پیمان ها، و تفسیر اوامر و هشدارهای الهی به من آموزش داده شد، درهای دانش و روشنایی امور انسان ها نزد ما اهل بیت پیامبر است، آگاه باشید که قوانین دین یکی و راه های آن آسان و راست است، کسی که از آن برود به قافله و سرمنزل رسد، و غنیمت برد، و هر کس که از آن راه نرود گمراه شده پشیمان گردد».

هشت _ خطبه120، فراز5 «أَینَ الْقَوْمُ الَّذِینَ دُعُوا إِلَی الْإِسْلاَمِ فَقَبِلُوهُ؟ وَقَرَأُوا الْقُرْآنَ فَأَحْکَمُوهُ؟ وَهِیجُوا إِلی الْجِهَادِ فَوَلِهُوا وَلَهَ اللِّقَاحِ إِلَی أَوْلاَدِهَا»؛ «کجا هستند مردمی که به اسلام دعوت شده و پذیرفتند، قرآن تلاوت

ص: 49

کردند و معانی آیات را شناختند، به سوی جهاد برانگیخته شده چونان شتری که به سوی بچه خود روی آورد شیفته جهاد گردیدند».

نُه _ خطبه146، فراز1 «إِنَّ هذَاالْأَمْرَلَمْ یکُنْ نَصْرُهُ وَلاَخِذْلاَنُهُ بِکَثْرَةٍ وَلاَبِقِلَّةٍ،وَهُوَدِینُ اللهِ الَّذِی أَظْهَرَهُ،وَجُنْدُهُ الَّذِی أَعَدَّهُ وَأَمَدَّهُ،حَتَّی بَلَغَ مَابَلَغَ،وَطَلَعَ حَیثُ طَلَعَ،وَنَحْنُ عَلَی مَوْعُودٍمِنَ اللهِ،وَاللهُ مُنْجِزٌوَعْدَهُ،وَنَاصِرٌجُنْدَهُ»؛ «علل پیروزی اسلام و مسلمین پیروزی و شکست اسلام، به فراوانی و کمی طرف داران آن نبود، اسلام دین خداست که آن را پیروزساخت، و سپاه اوست که آن را آماده و یاری فرمود و رسید تا آنجا که باید برسد، درهرجا که لازم بود طلوع کرد، وما بر وعده پروردگارخود امیدواریم که او به وعده خود وفا می کند، و سپاه خود را یاری خواهد کرد».

ده _ خطبه152، فراز9_13 «إِنَّ اللهَ خَصَّکُمْ بَالْإِسْلاَمِ، وَاسْتَخْلَصَکُمْ لَهُ، وَذلِکَ لاَِنَّهُ اسْمُ سَلاَمَةٍ، وَجِمَاعُ کَرَامَةٍ، اصْطَفَی اللهُ تَعَالَی مَنْهَجَهُ، وَبَینَ حُجَجَهُ، مِنْ ظَاهِرِ عِلْمٍ، وَبَاطِنِ حِکَمٍ. لاَ تَفْنَی غَرَائِبُهُ، وَلاَ تَنْقَضِی عَجَائِبُهُ. فِیهِ مَرَابِیعُ النِّعَمِ، وَمَصَابِیحُ الظُّلَمِ. لاَ تُفْتَحُ الْخَیرَاتُ إِلاَّ بِمَفَاتِحِهِ، وَلاَ تُکْشَفُ الظُّلُمَاتُ إِلاَّ بِمَصَابِحِهِ. قَدْ أَحْمَی حِمَاهُ، وَأَرْعَی مَرْعَاهُ. فِیهِ شِفَاءُ الْمُسْتَشْفِی، وَکِفَایةُ الْمُکْتَفِی»؛ «همانا خدای متعال شما را به اسلام اختصاص داد و برای اسلام برگزید، زیرا اسلام نامی از سلامت است، و فراهم کننده کرامت جامعه می باشد، راه روشن آن را خدا برگزید، و حجت های آن را روشن گردانید. و یژگی های قرآن را فرو فرستاد که ظاهرش علم، و باطنش حکمت است، نوآوری های آن پایان نگیرد و شگفتی هایش تمام نمی شود، در قرآن برکات و خیرات چونان سرزمین های پرگیاه در اول بهاران، فراوان است، و چراغ های روشنی بخش تاریکی ها فراوان دارد، که در نیکی ها جز با کلیدهای قرآن باز نشود، و تاریکی ها را جز با چراغ های آن روشنایی نمی توان بخشید، مرزهایش محفوظ، و چراگاه هایش را خود نگهبان است، هر درمان خواهی را درمان، و هر بی نیازی طلبی را کافی است».

ص: 50

یازده _ خطبه160، فراز5و6 «أَظْهَرَ بِهِ الشَّرائِعَ الْمَجْهُولَةَ، وَقَمَعَ بِهِ الْبِدَعَ الْمَدْخُولَةَ، وَبَینَ بِهِ الْأَحْکَامَ الْمَفْصُولَةَ. فَ_ (مَنْ یبْتَغِ غَیرَ الاسْلامِ دِیناً) تَتَحَقَّقْ شِقْوَتُهُ، وَتَنْفَصِمْ عُرْوَتُهُ، وَتَعْظُمْ کَبْوَتُهُ، وَیکُنْ مَآبُهُ إلَی الْحُزْنِ الطَّوِیلِ وَالْعَذَابِ الْوَبیلِ»؛ «با فرستادن پیامبر شریعت های ناشناخته را شناساند، و ریشه بدعت های راه یافته در ادیان آسمانی را قطع کرد، و احکام و مقررات الهی را بیان فرمود. پس هر کس جز اسلام دینی را انتخاب کند به یقین شقاوت او ثابت، و پیوند او با خدا قطع، و سقوطش سهمگین خواهد بود، و سرانجامش رنج و اندوهی بی پایان وشکنجه ای پردرد می باشد».

دوازده _ خطبه175، فراز12و13 «الْعَمَلَ الْعَمَلَ، ثُمَّ النِّهَایةَ النِّهَایةَ، وَالْإِسْتَقَامَةَ الْإِسْتِقَامَةَ، ثُمَّ الصَّبْرَ الصَّبْرَ، وَالْوَرَعَ الْوَرَعَ! إنَّ لَکُمْ نِهَایةً فَانْتَهُوا إلی نِهَایتِکُمْ، وَإنَّ لَکُمْ عَلَماً فَاهْتَدُوا بِعَلَمِکُمْ، وَإنَّ لِلْإِسْلاَمِ غَایةً فانْتَهُوا إلی غَایتِهِ. وَاخْرُجُوا إلَی اللهِ بِمَا افْتَرَضَ عَلَیکُمْ مِنْ حَقِّهِ، وَبَینَ لکُمْ مِنْ وَظَائِفِهِ. أَنَا شَاهِدٌ لَکُمْ، وَحَجِیجٌ یوْمَ الْقِیامَةِ عَنْکُمْ»؛ «تشویق به اعمال نیکو عمل صالح! عمل صالح! سپس آینده نگری! آینده نگری! و استقامت! استقامت! آنگاه، بردباری! بردباری! و پرهیزکاری! پرهیزکاری! برای هر کدام از شما عاقبت و پایان مهلتی تعیین شده، با نیکوکاری بدان جا برسید، و همانا پرچم هدایتی برای شما برافراشتند، با آن هدایت شوید، و برای اسلام نیز هدف و نتیجه ای است به آن دسترسی پیدا کنید، و با انجام واجبات، حقوق الهی را ادا کنید، که وظائف شما را آشکارا بیان کرده و من گواه اعمال شما بوده و در روز قیامت از شما دفاع می کنم و به سود شما گواهی می دهم».

سیزده _ خطبه179، فراز4 «لِلَّهِ أَنْتُمْ! أمَا دِینٌ یجْمَعُکُمْ! وَلاَ حَمِیةٌ تَشْحَذُکُمْ ! أَوَلَیسَ عَجَباً أَنَّ مُعَاوِیةَ یدْعُو الْجُفَاةَ الطَّغَامَ فَیتَّبِعُونَهُ عَلَی غَیرِ مَعُونَةٍ وَلاَ عَطَاءٍ، وَأَنَا أَدْعُوکُمْ _ وَأَنْتُمْ تَرِیکَةُ الْإِسْلاَمِ، وَبَقِیةُ النَّاسِ _ إلَی الْمَعُونَةِ أَوطَائِفَةٍ مِنَ الْعَطَاءِ، فَتَفَرَّقُونَ عَنِّی وَتَخْتَلِفُونَ عَلَی؟»؛ «خدا خیرتان دهد، آیا دینی نیست که شما را گردآورد؟ آیا غیرتی نیست که شما را برای جنگ با دشمن بسیج کند؟ شگفت آور نیست که معاویه انسان های جفاکار پست را می خواند و آن ها بدون انتظار کمک و بخششی از او پیروی

ص: 51

می کنند!! و من شما را برای یاری حق می خوانم، در حالی که شما بازماندگان اسلام، و یادگار مسلمانان پیشین می باشید، با کمک و عطایا شما را دعوت می کنم ولی از اطراف من پراکنده می شوید، و به تفرقه و اختلاف روی می آورید».

چهارده _ خطبه181، فراز21و22: وصف حضرت مهدی «قَدْ لَبِسَ لِلْحِکْمَةِ جُنَّتَهَا، وَأَخَذَهَا بِجَمِیعِ أَدَبِهَا، مِنَ الْإِقْبَالِ عَلَیهَا، وَالْمَعْرِفِةِ بهَا، وَالتَّفَرُّغِ لَهَا، فَهِی عِنْدَ نَفْسِهِ ضَالَّتُهُ الَّتِی یطْلُبُهَا، وَحَاجَتُهُ الَّتِی یسْأَلُ عَنْهَا، فَهُوُ مُغْتَرِبٌ إِذَا اغْتَرَبَ الْإِسْلاَمُ، وَضَرَبَ بِعَسِیبِ ذَنَبِهِ، وَأَلْصَقَ الْأَرْضَ بِجِرَانِهِ، بَقِیةٌ مِنْ بَقَایا حُجَّتِهِ، خَلِیفَةٌ مِنْ خَلاَئِفِ أَنْبِیائِهِ»؛ «زره دانش بر تن دارد، و با تمامی آداب، و با توجه و معرفت کامل آن را فرا گرفته، حکمت گمشده اوست که همواره در جستجوی آن می باشد، و نیاز اوست که در به دست آوردنش می پرسد. در آن هنگام که اسلام غروب می کند و چونان شتری در راه مانده بر زمین می ماند، و سینه به زمین می چسباند او پنهان خواهد شد (دوران غیبت صغری و کبری) او باقی مانده حجت های الهی است، و جانشینان پیامبران» پانزده _ خطبه189، فراز10_15 «ثُمَّ إِنَّ هذَا الْإِسْلاَمَ دِینُ اللهِ الَّذِی اصْطَفَاهُ لِنَفْسهِ، وَاصْطَنَعَهُ عَلی عَینِهِ، وَأَصْفَاهُ خِیرَةَ خَلْقِهِ، وَأَقَامَ دَعَائِمَهُ عَلَی مَحَبَّتِهِ، أَذَلَّ الْأَدْیانَ بِعِزَّتِهِ، وَوَضَعَ الْمِلَلَ بِرَفْعِهِ، وَأَهَانَ أَعْدَاءَهُ بِکَرَامَتِهِ، وَخَذَلَ مُحَادِّیهِ بِنَصْرِهِ، وَهَدَمَ أَرْکَانَ الضَّلاَلَةِ بِرُکْنِهِ، وَسَقَی مَنْ عَطِشَ مِنْ حِیاضِهِ، وَأَتْأَقَ الْحِیاضَ بِمَوَاتِحِهِ. ثُمَّ جَعَلَهُ لاَ انْفِصَامَ لِعُرْوَتِهِ، وَلاَ فَکَّ لِحَلْقَتِهِ، وَلاَ انْهِدَامَ لِأَسَاسِهِ، وَلاَ زَوَالَ لِدَعَائِمِهِ، وَلاَ انْقِلاَعَ لِشَجَرَتِهِ، وَلاَ انْقِطَاعَ لِمُدَّتِهِ، وَلاَ عَفَاءَ لِشَرَائِعِهِ، وَلاَ جَذَّ لِفُرُوعِهِ، وَلاَ ضَنْکَ لِطُرُقِهِ، وَلاَ وُعُوثَةَ لِسُهُولَتِهِ، وَلاَ سَوَادَ لِوَضَحِهِ، وَلاَ عِوَجَ لِإِنْتِصَابِهِ، وَلاَ عَصَلَ فِی عُودِهِ، وَلاَ وَعَثَ لِفَجِّهِ، وَلاَ انْطِفَاءَ لِمَصَابِیحِهِ، وَلاَ مَرَارَةَ لِحَلاَوَتِهِ. فَهُوَ دَعَائِمُ أَسَاخَ فِی الْحَقِّ أَسْنَاخَهَا، وَثَبَّتَ لَهَا آسَاسَهَا، وَینَابِیعُ غَزُرَتْ عُیونُهَا، وَمَصَابِیحُ شَبَّتْ نِیرَانُهَا، وَمَنَارٌ اقْتَدَی بِهَا سُفَّارُهَا، وَأَعلاَمٌ قُصِدَ بِهَا فِجَاجُهَا، وَمَنَاهِلُ رَوِی بِهَا وُرَّادُهَا. جَعَلَ اللهُ فِیهِ مُنْتَهَی رِضْوَانِهِ، وَذِرْوَةَ دَعَائِمِهِ، وَسَنَامَ طَاعَتِهِ، فَهُوَ عِنْدَ اللهِ وَثِیقُ الْأَرْکَانِ، رَفِیعُ الْبُنْیانِ، مُنِیرُ الْبُرْهَانِ، مُضِیءُ النِّیرَانِ، عَزِیرُ السُّلْطَانِ، مُشْرِفُ الْمَنَارِ، مُعْوِذُ الْمَثَارِ. فَشَرِّفُوهُ وَاتَّبِعُوهُ، وَأَدُّوا إِلَیهِ حَقَّهُ، وَضَعُوهُ مَوَاضِعَهُ»؛ «ویژگی های اسلام

ص: 52

همانا این اسلام، دین خداوندی است که آن را برای خود برگزید، و با دیده عنایت پروراند، و بهترین آفریدگان خود را مخصوص ابلاغ آن قرار داد، پایه های اسلام را بر محبت خویش استوار کرد، و ادیان و مذاهب گذشته را با عزت آن، خوار نمود، و با سربلند کردن آن دیگر ملت ها را بی مقدار کرد، و با محترم داشتن آن دشمنان را خوار گردانید، و با یاری کردن آن دشمنان سرسخت را شکست داد، و با نیرومند ساختن آن ارکان گمراهی را درهم کوبید، و تشنگان را از چشمه زلال آن سیراب کرد، و آبگیره های اسلام را پرآب نمود. خداوند اسلام را به گونه ای استحکام بخشید که پیوندهایش نگسلد، و حلقه هایش از هم جدا نشود، و ستون هایش خراب نگردد، در پایه هایش زوال راه نیاید، درخت وجودش از ریشه کنده نشود، زمانش پایان نگیرد، قوانینش کهنگی نپذیرد، شاخه هایش قطع نگردد، راه هایش تنگ و خراب نشود، و پیمودن راهش دشوار نباشد، تیرگی در روشنایی آن داخل نشود، و راه راست آن کجی نیابد، ستون هایش خم نشود، و گذرگاهش بدون دشواری قابل پیمودن باشد، در چراغ اسلام خاموشی، و در شیرینی آن تلخی راه نیابد. اسلام ستون های استواری است که خداوند آن را در دل حق برقرار کرد، اساس و پایه آن را ثابت فرمود، اسلام چشمه ساری است که آب آن در فوران، چراغی است که شعله های آن فروزان، و نشانه همیشه استواری است که روندگان راه حق با آن هدایت شوند، پرچمی است که برای راهنمایی پویندگان راه خدا نصب گردیده، و آبش خوری است که واردشوندگان آن سیراب می شوند. خداوند نهایت خشنودی خود را در اسلام قرار داده، و بزرگ ترین ستون های دینش، و بلندترین قله اطاعت او در اسلام جای گرفته است، اسلام در پیشگاه خداوند، دارای ستون هایی مطمئن، بنایی بلند، راهنمایی همیشه روشن، شعله ای روشنی بخش، برهانی نیرومند، و نشانه ای بلندپایه است، که درافتادن با آن ممکن نیست، پس اسلام را بزرگ بشمارید، از آن پیروی کنید، حق آن را ادا نمایید، و در جایگاه شایسته خویش قرار دهید».

شانزده _ خطبه227، فراز9 «وَأَشْهَدُأَنَّ مُحَمَّداًعَبْدُهُ الصَّفِی،وَأَمِینُهُ الرَّضِی(صلی الله علیه واله) أَرْسَلَهُ بِوُجُوبِ الْحُجَجِ، وَ ظُهُورِالْفَلَجِ،وَإِیضَاحِ

ص: 53

الْمَنْهَجِ،فَبَلَّغُ الرِّسَالَةَ صَادِعاًبِهَا،وَحَمَلَ عَلَی الْمَحَجَّةِ دالاًّعَلَیهَا،وَأَقَامَ أَعْلاَمَ الْإِهْتِدَاءِوَمَنَارَ الضِّیاءِ،وَجَعَلَ أَمْرَاسَ الْإِسْلاَمِ مَتِینَةً،وَعُرَاالْإِیمَانِ وَثِیقَةً»؛ «گواهی می دهم که محمد(صلی الله علیه واله) بنده و فرستاده خدا، و پیامبر برگزیده، و امانت دار پسندیده اوست (درود خدا بر او و عترت او باد) خدا او را با حجت های الزام کننده، و پیروزی آشکار، و راه روشن فرستاد، پس رسالت خود را آشکار رساند و مردم را به راه راست واداشت، و به همگان نشان داد، و نشانه های هدایت را برافراشت، و چراغ های روشن را بر سر راه آدمیان گرفت، رشته های اسلام را استوار کرد، و دستگیره های ایمان را محکم و پایدار نمود».

هفده _ خطبه234، فراز53 خطبه قاصِعَه، طولانی ترین خطبه نهج البلاغه است که محتوایی اخلاقی و اجتماعی دارد و موضوع آن نکوهش تعصب و خودپسندی است. این خطبه در اواخر حکومت امیرالمؤمنین(علیه السلام) در کوفه ایراد شده و امام در این خطبه درباره تفرقه اجتماعی هشدار داده و عاملان آن را سرزنش می کند.از موضوعات فرعی این خطبه، جنگ های امام علی(علیه السلام) با ناکثین، قاسطین و مارقین و شجاعت امام در دوره جوانی و به خاک افکندن بزرگان عرب، تربیت پیامبر از کودکی به واسطه فرشته الهی، قرابت امام علی(علیه السلام) با پیامبر و تربیت شدنش تحت نظارت او،حیله های ابلیس ویکی از معجزات پیامبر در حضور بزرگان قریش است.

«وَاعْلَمُواأَنَّکُمْ صِرْتُمْ بَعْدَالْهِجْرَةِ أَعْرَاباً،وَبَعْدَالْمُوَالاَةِ أحْزَاباً،مَاتَتَعَلَّقُونَ مِنَ الْإِسْلاَمِ إِلاَّبِاسْمِهِ،وَلاَ تَعْرِفُونَ مِنَ الْإِیمَانِ إِلاَّ رَسْمَهُ»؛ «بدانید که پس از هجرت، دوباره چونان اعراب بادیه نشین شده اید، و پس از وحدت و برادری به احزاب گوناگون تبدیل گشته اید، از اسلام تنها به نام آن، و از ایمان جز نشانی را نمی شناسید».

هجده _ خطبه 234، فراز58 «أَلاَ وَقَدْقَطَعْتُمْ قَیدَ الْإِسْلاَمِ، وَعَطَّلْتُمْ حُدُودَهُ، وَأَمَتُّمْ أَحْکَامَهُ. أَلاَ وَقَدْ أَمَرَنِی اللهُ بِقِتَالِ أَهْلِ الْبَغْی وَالْنَّکْثِ وَالْفَسَادِ فِی الْأَرْضِ، فَأَمَّا النَّاکِثُونَ فَقَدْ قَاتَلْتُ، وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَقَدْ جَاهَدْتُ، وَأَمَّا الْمَارِقَةُ فَقَدْ دَوَّخْتُ»؛ «آگاه باشید! شما رشته پیوند با اسلام را قطع، و اجرای حدود الهی را تعطیل، و

ص: 54

احکام اسلام را به فراموشی سپردید. قاطعیت امام در نبرد با منحرفان آگاه باشید! خداوند مرا به جنگ با سرکشان تجاوزکار، پیمان شکنان، فسادکنندگان در زمین فرمان داد، با ناکثان پیمان شکن جنگیدم، و با قاسطین تجاوزکار جهاد کردم، و مارقین خارج شده از دین را خوار و زبون ساختم و رهبر خوارج (شیطان ردهه) بانگ صاعقه ای قلبش را به تپش آورد و سینه اش را لرزاند و کارش را ساخت، حال تنها اندکی از سرکشان و ستمگران باقی ماندند، که اگر خداوند مرا باقی گذارد با حمله دیگری نابودشان خواهم کرد، و حکومت حق را در سراسر کشور اسلامی پایدار خواهم نمود، جز مناطق پراکنده و دور دست».

نوزده _ خطبه234، فراز62 «وَلَقَدْ کَانَ یجَاوِر ُفِی کُلِّ سَنَة بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ, وَلاَیرَاهُ غَیرِی، وَلَمْ یجْمَعْ بَیتٌ وَاحِدٌ یوْمَئِذٍ فِی الْإِسْلاَمِ غَیرَ رَسُولِ اللهِ(صلی الله علیه واله) وَخَدِیجَةَ وَأَنَا ثَالِثُهُمَا،أَرَی نُورَ الْوَحْی وَالرِّسَالَةِ، وَأَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّةِ. وَلَقَدْسَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْی عَلَیهِ(صلی الله علیه واله) فَقُلْتُ: یارَسُولَ اللهِ مَا هذِهِ الرَّنَّةُ؟ فَقَالَ: «هذَاالشَّیطَانُ قَدْأَیسَ مِنْ عِبَادَتِهِ، إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ، وَتَرَی مَاأَرَی، إِلاَّأَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِی، وَلکِنَّکَ وَزِیرٌ، وَإِنَّکَ لَعَلَی خَیرٍ»؛ «پیامبر چند ماه از سال را در غار حراء می گذراند، تنها من او را مشاهده می کردم، و کسی جز من او را نمی دید، در آن روزها، در هیچ خانه مسلمانی راه نیافت جز خانه رسول خدا که خدیجه هم در آن بود و من سومین آنان بودم، من نور وحی و رسالت را می دیدم، و بوی نبوت را می بوییدم. من هنگامی که وحی بر پیامبر فرود می آمد، ناله شیطان را شنیدم، گفتم ای رسول خدا، این ناله کیست؟ گفت: شیطان است که از پرستش خویش مایوس گردید و فرمود: (علی! تو آنچه را من می شنوم، می شنوی، و آنچه را که من می بینم، می بینی، جز این که تو پیامبر نیستی، بلکه وزیر من بوده و به راه خیر می روی».

بیست _ خطبه 239، فراز 2 «هُمْ دَعَائِمُ الْإِسْلاَم»؛ «آن ها (اهل بیت) ستون های استوار اسلام می باشند».

ص: 55

ب) نامه های نهج البلاغه

بیست ویک _ نامه 28، فراز2 نامه به معاویه قبل ازصفین: اسلام ما معلوم است!!!؟؟؟ «فَإِسْلاَمُنَا مَا قَدْسُمِعَ، وَجَاهِلِیتُنَا لاَتُدْفَعُ، وَکِتَابُ اللهِ یجْمَعُ لَنَا مَا شَذَّ عَنَّا»؛ «اسلام ما را همه شنیده، و شرافت ما را همه دیده اند، و کتاب خدا برای ما فراهم آورد آن چه را به ما نرسیده».

بیست و دو _ نامه 31، فراز14 «وَأَنْ أَبْتَدِئَکَ بِتَعْلِیمِ کِتَابِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَتَأْوِیلِهِ، وَشَرَائِعِ الْإِسْلاَمِ وَأَحْکَامِهِ، وَحَلاَلِهِ وَحَرَامِهِ»،«پس در آغاز تربیت، تصمیم گرفتم تا کتاب خدای توانا و بزرگ را همراه با تفسیر آیات، به تو بیاموزم، و شریعت اسلام و احکام آن از حلال و حرام، به تو تعلیم دهم و به چیز دیگری نپردازم».

بیست و سه _ نامه62، فراز 2و3 «فلمَّا مَضی(علیه السلام) تنَازَعَ الْمُسْلِمُونَ الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ. فَوَاللهِ مَاکَانَ یلْقَی فِی رُوعِی، وَلاَیخْطُرُ بِبَالِی، أَنَّ الْعَرَبَ تُزْعِجُ هذَا الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ(صلی الله علیه واله) عَنْ أَهْلِ بَیتِهِ، وَلاَأَنَّهُمْ مُنَحُّوهُ عَنِّی مِنْ بَعْدِهِ! فَمَا رَاعَنِی إِلاَّانْثِیالُ النَّاسِ عَلَی فُلاَنٍ یبَایعُونَهُ، فَأَمْسَکْتُ یدِی حَتَّی رَأیتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الْإِسْلاَمِ، یدْعُونَ إِلَی مَحْقِ دِینِ مُحَمَّدٍ(صلی الله علیه واله) فَخَشِیتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الْإِسْلاَمَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَی فِیهِ ثَلْماً أَوْهَدْماً، تَکُونُ الْمُصِیبَةُ بِهِ عَلَی أَعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلاَیتِکُمُ الَّتِی إِنَّمَاهِی مَتَاعُ أَیامٍ قَلاَئِلَ،یزُولُ مِنْهَا مَاکَانَ، کَمَا یزُولُ السَّرَابُ، أَوْ کَمَا یتَقَشَّعُ السَّحَابُ»؛ «سوگند به خدا نه در فکرم می گذشت، و نه در خاطرم می آمد که عرب خلافت را پس از رسول خدا از اهل بیت او بگرداند، یا مرا پس از وی از عهده دار شدن حکومت باز دارند، تنها چیزی که نگرانم کرد شتافتن مردم به سوی فلان شخص بود که با او بیعت کردند. من دست باز کشیدم، تا آنجا که دیدم گروهی از اسلام باز گشته، می خواهند دین محمد(صلی الله علیه واله) را نابود سازند، پس ترسیدم که اگر اسلام و طرف دارانش را یاری نکنم، رخنه ای در آن بینم یا شاهد نابودی آن باشم، که مصیبت آن بر من سخت تر از رها کردن حکومت بر شماست، که کالای چند روزه دنیاست، به زودی ایام آن می گذرد چنان که سراب ناپدید شود، یا چونان پاره های ابر که زود پراکنده می گردد».

ص: 56

ج) حکمت های نهج البلاغه

بیست وچهار _ حکمت120 «لَأَنْسُبَنَّ الْإِسْلَامَ نِسْبَةً لَمْ ینْسُبْهَا أَحَدٌ قَبْلِی الْإِسْلَامُ هُوَ التَّسْلِیمُ وَالتَّسْلِیمُ هُوَ الْیقِینُ وَالْیقِینُ هُوَ التَّصْدِیقُ وَالتَّصْدِیقُ هُوَ الْإِقْرَارُ وَالْإِقْرَارُ هُوَالْأَدَاءُ وَالْأَدَاءُ هُوَ الْعَمَلُ»؛ «(درباره اسلام حقیقی):اسلام راچنان وصف نمایم که کسی پیش از من وصف ننموده باشد: اسلام زیر بار رفتن (احکام خدا و رسول) است، و زیر بار رفتن باور نمودن (آن ها) است، و باور نمودن قبول کردن (آن ها) است، و قبول کردن اعتراف (به آن ها) است، و اعتراف نمودن آماده شدن برای به جا آوردن (آن ها) است، و به جا آوردن عمل (به آن ها) است (پس در حقیقت اسلام همان عمل به دستور خدا و رسول است».

بیست وپنج _ حکمت361 «یأْتِی عَلَی النَّاسِ زَمَانٌ لَایبْقَی فِیهِمْ مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّارَسْمُهُ وَمِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا اسْمُهُ وَمَسَاجِدُهُمْ یوْمَئِذٍ عَامِرَةٌ مِنَ الْبِنَاءِ خَرَابٌ مِنَ الْهُدَی سُکَّانُهَا وَعُمَّارُهَا شَرُّ أَهْلِ الْأَرْضِ»؛ «می آید برمردم روزگاری که به جا نمی ماند در ایشان از قرآن مگر نشانه ای (نوشتن وخواندن بی اندیشه درمعانی و حقائق آن) و از اسلام مگر نامی (گفتن شهادتین بی عمل نمودن به احکام آن)، در آن روز مسجدهاشان ازجهت ساختمان (و زینت و آرایش) آباد است و از جهت هدایت و رستگاری ویران (چون پرهیزکار و هدایت کننده درآن ها یافت نمی شود) ساکنان و آبادکنندگان آن ها (کسانی که درمسجدها گرد می آیند) بدترین اهل زمین هستند».

بیست وشش _ حکمت 363 «لَاشَرَفَ أَعْلَی مِنَ الْإِسْلَامِ»؛ «هیچ شرف و بزرگی بالاتر از اسلام (که به سعادت دنیا و آخرت می رساند) نیست».

دسته بندی آماری نتایج پژوهش

با توجه به هدف تحقیق، نوع پژوهش بر اساس «استفاده ازمنابع موجود» (مطالعه اسنادی) و روش گردآوری اطلاعات «روش تحلیل محتوا» در نظر گرفته شد. براساس

ص: 57

بررسی ومطالعه دقیق هشت منبع و فهارس موضوعی نهج البلاغه در مجموع تعداد 37 مورد (عنوان) استخراج و شناسایی گردید که البته در مرحله پالایش تعداد 11 عنوان خارج از موضوع تحقیق حاضر ارزیابی شده و حذف گردیدند. مطالعه،فیش برداری و فهرست نویسی نهایی و جامع در خصوص «شناخت اسلام در نهج البلاغه» بر اساس 26 عنوان (45فراز) به تفکیک خطبه ها، نامه ها و حکمت ها (24 مورد شامل 18 خطبه، سه نامه و شش حکمت، در یکی ازخطبه ها سه عنوان گزارش شده است) انجام گرفته است. (جدول شماره 1). اطلاعات در خصوص 26 عنوان نهایی به تفکیک جایگاه، فراز و صفحه نهج البلاغه ترجمه فیض الاسلام درجدول شماره 2 گزارش می شود.

جدول شماره1) شناخت اسلام از زبان امام علی(علیه السلام) برحسب ساختار نهج البلاغه

جدول شماره 2) فهرست کامل عناوین شناخت اسلام از زبان امام علی(علیه السلام) در نهج البلاغه (به ترتیب متن، فراز و صفحه ترجمه فیض الاسلام)

ص: 58

تصویر

هم چنین این پژوهش چهار عنوان «برجسته» (خطبه 105،152،189 و حکمت120) را شناسایی نمود که در آن ها اصول اساسی معرفی اسلام از زبان امام علی(علیه السلام) (شامل تعریف اسلام و هم چنین فضائل و صفات 100 گانه اسلام) گزارش شده اند. مطالب 26 عنوان نهایی(45فراز) «سیمای اسلام در نهج البلاغه» در قالب 16 موضوع اصلی فهرست

ص: 59

و استخراج شده اند که سه موضوع اصلی به ترتیب بیش ترین فراوانی عبارتند از 1) بیان فضائل و صفات اسلام (شش عنوان و گزارش 100 ویژگی اسلام)؛ 2) سه موضوع نسبت بین خداوند متعال و اسلام، نسبت بین امام علی(علیه السلام) و اسلام نسبت بین اسلام و جهاد (هر کدام جداگانه 4 عنوان)؛ 3) نگرانی و دل واپسی آن حضرت از وضعیت اسلام درآخرالزمان (آینده پژوهی اسلام) (سه عنوان) (جدول شماره3).

سه موضوع اصلی نسبت بین پیامبر و اسلام، نسبت بین اسلام و اهل بیت(علیهم السلام)، توصیه های مشترک هدایتی نسبت به اسلام و البته هر کدام در دو عنوان مطرح شده اند و در نهایت هشت موضوع که هر کدام در یک عنوان ارائه شده اند، عبارتند از: اسلام ظاهری پس از هجرت، نسبت بین اسلام و حج، اسلام دین عمل، نسبت بین امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و اسلام، نسبت بین اسلام و بیعت (تشکیل حکومت)، اسلام نقطه آغازین تعلیم و تربیت،انواع واکنش ها نسبت به اسلام و عواقب و نتایج آن و دفاع و گواهی امام به سود مسلمانان در قیامت (جدول شماره3).

جدول شماره3) ترتیب فراوانی 16 موضوع اصلی شناخت اسلام از زبان امام علی(علیه السلام) در نهج البلاغه برحسب تعداد عناوین و شماره عناوین ^60.jpg

ص: 60

تصویر

نتیجه

به گواه تاریخ، حضرت علی(علیه السلام) دارای شخصیتی ممتاز و برجسته بود که او را از سایرین متمایز می کرد. علی رغم این موضوع، آن حضرت آن گونه که باید شناخته نشده و بسیاری از زوایای شخصیتی وی در لابه لای ورقه ای از تاریخ پنهان مانده است.

بی تردید یکی از لوازم مهم و اساسی در بازخوانی ابعاد شخصیتی امام علی(علیه السلام) توجه به عناصر سه گانه اسلام، اسلام، دین خدا؛ قرآن، کتاب آسمانی دین خدا؛ پیامبر گرامی، فرستاده و رسول خدا؛ بوده و در صورت غفلت از آن عناصر، ابعاد شخصیتی آن حضرت امری بسیار دشوار، غیرممکن و غیر واقعی خواهد بود.

از سویی مسلمانان نسبت به اسلام وظایفی دارند. بی شک وظیفه هرمسلمانی کسب شناخت درست، دقیق و کامل نسبت به دین اسلام است. بخشی از رسالت دانشی مسلمانان، جست و جوگری شناخت اسلام برحسب منابع مستندبه آن، هم چون پیامبر اسلام و اهل بیت گرامی ایشان می باشد. کلمات و جملات امام علی(علیه السلام) منبعی ارزشمند در موضوعات مختلف هم چون «شناخت اسلام» در نظر می باشد. نهج البلاغه تجلی گاه بارز و مشخص کلمات و جملات امام علی(علیه السلام) است که منبعی ارزش مند و معتبر برای کسب شناخت در خصوص اسلام می تواند مورد استناد قرارگیرد.

ص: 61

منابع

قرآن کریم، ترجمه محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم: انتشارات المصطفی، 1388ش.

نهج البلاغة، سید رضی ، ترجمه محمد دشتی ، قم: نشر مشهور، 1379 ش .

1. ابن المغازلی ، ابوالحسن علی بن محمد واسطی، مناقب علی بن ابی طالب، لبنان، بیروت، دار الاضواء، بی تا.

2. ارفع، کاظم، الکتاب المعجم لموضوعات نهج البلاغه، تهران: انتشارات فیض کاشانی،1379.

3. استادی، رضا، کتابنامه نهج البلاغه، تهران: بنیاد نهج البلاغه،1359.

4. انصاریان، علی، الدلیل علی موضوعات نهج البلاغه، تهران: انتشارات مفید،1357.

5. اویس،کریم محمد، المعجم الموضوعی لنهج البلاغه، مشهد:انتشارت آستان قدس رضوی،1408.

6. بیضون، لبیب، تصنیف نهج البلاغه، تهران: مرکز النشر مکتب الاعلام الاسلامی،1408ق.

7. جرداق، جورج، شگفتی های نهج البلاغه، ترجمه فخرالدین حجازی، تهران: انتشارات بعثت، 1356 ش.

8. جعفری، محمدتقی، ترجمه و تفسیرنهج البلاغه، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی1360.

9. دایرةالمعارف تشیع، تهران: نشر سازمان دایرةالمعارف تشیع،1369.

10. دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، مدخل اسلام، تهران: مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی،1377.

11. دیبا، حسین، اسلام، دایرةالمعارف قرآن کریم، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، قم: بوستان کتاب،1385.

12. زکی، محمدعلی، نقش و اهمیت کتاب شناسی در نهج البلاغه پژوهی: معرفی و نقد کتاب «مصادر الدراسه عن نهج البلاغه» حیدر کاظم الجبوری، مجموعه مقالات پذیرفته شده در کنگره بین المللی تحقیقات بین رشته ای علوم انسانی اسلامی،تهران:30مرداد،1398.

13. شوشتری، محمد تقی، بهج الصباغه فی شرح نهج البلاغه، تهران: انتشارات امیرکبیر،1376.

14. علی قلی، محمدمهدی، کتاب شناسی نهج البلاغه، کیهان فرهنگی، شماره170، آذرماه،1379.

15. مشکینی، علی، الهادی الی موضوعات نهج البلاغه، تهران:انتشارات چاپخانه وزارت اسلامی، 1363.

16. مصری، محمدرضا، الامام علی بن ابی طالب رابع الخلفاء الراشیدین، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا.

17. مصطفوی، جواد، الکاشف عن الفاظ نهج البلاغه، تهران: داراکتب الاسلامیه،1354.

18. مصطفوی، جواد، دین در نهج البلاغه، مشهد:انتشارت آستان قدس رضوی،1365.

19. نسائی، احمد بن شعیب، خصائص امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب×، تحقیق الدّانی بن منیر آل زهوی، بیروت: المکتبة المصریة، 1422ق.

ص: 62

بررسی و تحلیل منطقی «نبوت» در نهج البلاغه

اشاره

آیسودا هاشم پور (1)، عبدالعلی شُکر(2)

ص: 63


1- . دانشجوی دکترای فلسفه و کلام، دانشگاه اصفهان، aysooda.hashempour@gmail.com
2- . دانشیار گروه فلسفه و کلام دانشگاه شیراز؛ ashokr@rose.shirazu.ac.ir

ص: 64

چکیده

تبیین اصول اعتقادی در اسلام توسط امام معصوم، در شالوده اندیشه و جهان بینی مبتنی بر حقیقت، تأثیری غیرقابل انکاری در رشد انسان ها، به ویژه مسلمانان دارد. هدف متعالی در تعلیمات نهج البلاغه پرورش و تربیت انسان هایی است که با عنایت به حق محوری و توجه به دستورات خداوند متعال، از هرگونه کج روی در حوزه اعتقادی مبری باشند. این نوشتار بر آن است تا با روش تحلیلی _ توصیفی، بیانات امیرالمؤمنین(علیه السلام) را در باب نبوت که با احتجاج به دلیل و برهان در برابر موافقان و مخالفان ایراد شده است، بررسی و تحلیل کرده و قالب های متعارف منطقی آن ها را نشان دهد. این شیوه می تواند تا حدودی جایگاه والای عقل و فطرت را در اندیشه حضرت نمایان سازد. بیان برهانی و نیز شیوه های جدلی، تمثیلی و خطابه های مؤثر و وصایای دلسوزانه که با زبانی منطقی بیان شده اند، به گونه ای ویژه، پرده های جهل را از اندیشه مسلمانان می درد و چه بسا غیر مسلمانان را نیز به خود جلب کرده و به کیش خود درآورد. وجه تمایز این نوشتار، اهتمام به بیان و استدلال منطقی کلام حضرت علی(علیه السلام) است که هیچ محدودیتی برای مخاطبان خویش ایجاد نمی کند و عقل و فطرت بشری را خطاب قرار می دهد. سخنان مستدل ایشان در مبحث نبوت، پاسخ جامعی برای چرایی و چگونگی ضرورت و حکمت بعثت انبیای الهی است. نتایج این تحقیق نشان می دهد که ادله ایشان در باب نبوت، علاوه بر استحکام در محتوا، از ساختار و شکل منطقی نیز برخوردار بوده، به گونه ای که جای هیچ گونه شبهه و تردیدی باقی نمی گذارد.

کلید واژه ها: نبوت، حضرت علی(علیه السلام)، نهج البلاغه، استدلال منطقی.

ص: 65

1_ مقدمه

مقوله پیامبری از مهم ترین موضوعات باور های بنیادین کلامی است. نبوت منصبی از سوی پروردگار است که خداوند متعال بنا بر اقتضای حکمت، این عهد الهی را به دست افراد شایسته و پاک می سپارد. نظم و پیوستگی جهان خلقت و هماهنگی همه موجودات با یکدیگر که تحت براهین نظم و غایی قابل اثبات است، حاکی از یک هدف مشخص در اصل آفرینش است تا در پناه برنامه ای صحیح، انسان را به سر منزل مقصود برساند. علم بشر بر ناتوانی در تدوین این برنامه مورد نیاز به دست خود انسان دلالت دارد. ازاین رو خداوند پیامبران را مبعوث کرد تا با بهره گیری از سرچشمه وحی، پاسخ گوی نیاز های متنوع بشر باشند؛ و از افتادن در پرتگاه غفلت و عصیان ممانعت نمایند و با یادآوری پیمان فطرت خداجو و خداپرست انسان، او را متوجه جایگاه والای انسانیتش بکنند.

حضرت علی(علیه السلام) در بخش هایی از نهج البلاغه موارد فوق را مورد اهتمام قرار داده و با بیانی شیوا و منطقی، به مخاطبان القا می نمایند. از آنجایی که نگاه منطقی به سیره انبیای الهی، یکی از اساسی ترین مسائلی است که در چگونگی دریافت و تحلیل مسائل مورد نیاز بشری مؤثر واقع می شود، ایشان سیره برخی از انبیای الهی را بازگو می کنند.

2_ معنای لغوی نبی

ریشه نبوّت، نبی است که در لغت عربی به چهار معنی مختلف آمده است:

خبر: اگر ماده نبی از «نبأ» مهموزاللام مشتق شده باشد، معنای «خبر و پیام» دارد (ابن منظور، لسان العرب، ج14، ص9).

مکانی مرتفع: اگر ماده نبی از «النباوه» و «النبوه» باشد، معنای آن مکانی بالاتر از زمین است و به دلیل عظمت مقام پیامبر(صلی الله علیه واله) بر او اطلاق می گردد (جوهری، الصحاح ، ج6، ص2500).

راه روشن: بدان جهت که پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) راهی روشن و آشکار در هدایت مردم به سوی خداوند است (ابن منظور، لسان العرب، ج 14، ص 30).

ص: 66

صوت خفی: معنای غیر معروف نبی که از «النبأه» مشتق شده است و ممکن است اطلاق این معنا بر پیامبر(صلی الله علیه واله) به این دلیل باشد که ایشان سخنگوی خداوند هستند (همان، ج9، ص10).

به نظر می رسد استعمال نبی در زبان دینی برای پیامبر با معنای نبأ (خبر) مناسبت بیشتری داشته باشد؛ چرا که رکن اساسی نبوت، مقام خبر دادن از عالم غیب است. به همین دلیل بیشتر دانشمندان در تفسیر معنای نبی، ابتدا معنای نبأ را ذکر می کنند و دیگر معانی را با «قیل» یاد می کنند که دلالت بر ضعف و مجازی بودن آن ها می کند.(1)

3_ ضرورت بعثت انبیا

درک نیازمندی به بعثت پیامبران و ضرورت آن، از بنیادی ترین مسائل بخش نبوّت است که پیشوایان معصوم همواره به آن توجه داشتند. امام رضا(علیه السلام) دراین باره می فرمایند: «ازآنجاکه در آفرینش مردمان و نیرو های آنان، آنچه که به طور کامل به مصالحشان رساند، وجود نداشت و آفریدگار برتر از آن بود که به چشم ظاهر دیده شود، چاره ای جز این نبود که فرستاده ای معصوم میان او و آدمیان میانجی شود و امرونهی الهی را به ایشان رساند» (مجلسی، بحارالانوار، ج7، ص40).

امام علی(علیه السلام) نیز در بیان ضرورت بعثت به این نکته تأکید می کنند که بدون آن، مردم از سود و زیان خود آگاه نمی شدند و حق بندگی را به جای نمی آوردند. پیامبران با آوردن شریعت و آگاه ساختن مردمان از امر و نهی خداوند، راه سعادت را به آنان نشان می دهند و با اشاره به پاداش و کیفر اخروی، راه رسیدن به این مقصود را هموار می سازند: «چون خداوند آدمیان را بیافرید، از آنان رفتار پسندیده و خلق وخوی شایسته می خواست و

ص: 67


1- . قاضی ایجی در این باره می نویسد: «النبی لحفظ منقول فی العرف عَن مُسلماه اللُغوی فَقیلَ هُوَ المنبی مِنَ النبأ لا نبائه عَنِ الله تعالی وقیلَ مِنَ النبوة وَهُوَ الارتفاع» (قاضی ایجی، شرح المواقف، ج 8، ص 218)؛ علامه طباطبایی نیز در تفسیر المیزان این گونه نگاشته: «مأخوذ مِنَ النبأ سمّی بِه لِأنه عنده الغیب بِوَحی مِنَ الله وقیل هُوَ مأخوذ مِنَ النُبوة بّمَعنی الرَفعة» (طباطبایی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 14، ص 56).

می دانست این مقصود، جز با شناساندن سود و زیانشان برآورده نمی گردد و این شناسایی تنها از راه امرونهی تحقق می پذیرد و امر و نهی با وعده بهشت و ترساندن از جهنم کامل می گردد» (محمودی، نهج السعاده فی مستدرک نهج البلاغه، ج13، ص101).

مفاد براهینی از این دست را می توان از راه بررسی سه مقدمه زیر به بیان نمود:

هدف از آفرینش انسان این است که با انجام دادن افعال اختیاری، مسیر تکامل خود را به سوی کمال نهایی بپیماید. کمالی که جز از مجرای اختیار و انتخاب به دست نمی آید.

اختیار و انتخاب آگاهانه، علاوه بر قدرت بر انجام کار و فراهم شدن زمینه های بیرونی، برای کار های گوناگون و وجود میل و کشش درونی به سوی آن ها، نیاز به شناخت صحیح نسبت به کار های خوب و بد و راه های شایسته و ناشایسته دارد و در صورتی انسان می تواند راه تکامل خویش را آزادانه انتخاب کند که هم هدف و هم راه رسیدن به آن را بشناسد.

شناخت های عادی و متعارف انسان ها از همکاری حس و عقل، به دست می آیند، هرچند نقش مهمی را در تأمین نیازمندی های زندگی ایفا می کنند؛ امّا برای بازشناختن راه کمال و سعادت حقیقی در همه ابعاد فردی، اجتماعی، دنیوی و اخروی کافی نیستند و اگر راه دیگری برای رفع این کمبودها وجود نداشته باشد، هدف الهی از آفرینش انسان تحقق نخواهد یافت.(1) بنابر این مقتضای حکمت الهی این است که راه دیگری فراتر از حس و عقل برای شناختن مسیر تکامل همه جانبه، در اختیار بشر قرار دهد تا انسان ها بتوانند مستقیماً یا با وساطت افراد دیگری از آن بهره مند شوند؛ و آن همان راه وحی است که در اختیار انبیا(علیهم السلام) قرار داده شده و ایشان به طور مستقیم و دیگران به وسیله ایشان از آن بهره مند می شوند و آنچه را برای رسیدن به کمال نهایی لازم است، فرامی گیرند (مصباح یزدی، آموزش عقاید، ص 178).

ص: 68


1- . ژان ژاک روسو (1712_ 1778 م) دراین باره می گوید: برای کشف بهترین قوانینی که به درد ملل بخورد، یک عقل کل لازم است که تمام شهوات انسانی را ببیند؛ ولی خود، هیچ حس نکند. با طبیعت هیچ رابطه ای نداشته باشد، ولی آن ها را کاملاً بشناسد. سعادت او مربوط به ما نباشد، ولی حاضر شود به سعادت ما کمک کند... بنا بر آنچه گفته شد، فقط خدایان می توانند، چنان که شاید و باید، برای مردم قانون بیاورند (روسو، قرارداد اجتماعی، ص 81).

این برهان از موارد استنتاج قضیه عملی (باید) با قضیه نظری (هست) و از مصادیق اثبات ضرورت بالقیاس برای معلول از راه ضرورت علّت؛ و نیز از موارد براهین الهی است که در قالب قیاس مرکب مفصول(1) قابل صورت بندی است:

_ تحقق هدف آفرینش انسان، انجام افعال اختیاری در مسیر تکامل است (بنا بر حکمت الهی).

_ انجام افعال اختیاری در مسیر تکامل، شناختی صحیح نسبت به کارهای خوب و بد، نیاز دارد.

_ شناخت صحیح نسبت به کارهای خوب و بد، به وحی که در اختیار انبیاء الهی است، نیاز دارد.

نتیجه: تحقق هدف آفرینش انسان، به وحی که در اختیار انبیاء الهی است، نیاز دارد.

در میان مقدمات این برهان ممکن است مقدمه اخیر، مورد تشکیک واقع شود. ازاین روی به توضیح بیشتری پیرامون آن می پردازیم تا نارسایی دانش بشری برای تشخیص مسیر تکامل همه جانبه انسان و نیاز وی به وحی کاملاً روشن گردد.

_ نارسایی دانش بشری

برای اینکه راه صحیح زندگی در همه ابعاد شناخته شود، باید آغاز و انجام وجود انسان

ص: 69


1- . برای اقامه دلیل بر مطلوب، باید در تحلیل به مقدمات بدیهی رسید که علم به آنها نیازمند اندیشه و فکر نیست. رسیدن به بدیهیات به دو صورت است: گاهی تحلیل در همان مرحله نخست به دو مقدمه بدیهی می رسد و درنتیجه همان جا متوقف شده و از آن دو مقدمه، مطلوب به دست می آید؛ اما گاهی تحلیل در مرحله نخست به دو مقدمه می رسد که هر دو یا یکی از آن ها نظری است. در این موارد، فکر و اندیشه، ادامه می یابد و آن مقدمه نظری در واقع، مطلوب دیگری می شود که باید برای حل آن، مقدمات دیگری ترتیب داد. در اینجا باید قیاس دیگری تشکیل داد که نتیجه اش همان مقدمه نظری است. به عبارتی، نتیجه این قیاس دوم، مقدمه قیاس اول را تشکیل می دهد؛ و به این صورت این روند ادامه می یابد تا در این حرکت، مقدمات بدیهی به دست آید. حال اگر در چنین قیاسی، نتیجه ها در آن حذف نشود؛ بلکه یک بار به عنوان نتیجه یک قیاس و بار دیگر به عنوان مقدمه یک قیاس دیگر آورده شوند، قیاس مرکب، موصول است و اگر نتیجه ها از آن حذف شده باشند، مرکب مفصول است (مظفر، منطق، ج 2، ص 81).

و پیوندهایی که با موجودات دیگر دارد و روابطی که می تواند با هم نوعان برقرار کند و تأثیراتی که انواع روابط گوناگون می تواند در سعادت یا شقاوت او داشته باشد، معلوم گردد. برای این کار باید وظایف میلیاردها انسانی که دارای ویژگی های بدنی و روانی متفاوت هستند و در شرایط مختلف طبیعی و اجتماعی زندگی می کنند مشخص شود. از آنجایی که احاطه بر همه این امور نه تنها برای یک یا چند نفر میسر نیست؛ بلکه هزاران گروه متخصص در رشته های علوم مربوط به انسان هم نمی توانند چنین فرمول های پیچیده ای را کشف و به صورت قوانین و مقررات دقیق و مضبوطی بیان کنند، به گونه ای که همه مصالح فردی و اجتماعی، مادی و معنوی انسان ها تضمین گردد. گرچه مصالح مادی و دنیوی را تا حدودی می توان به وسیله تجارب علمی تشخیص داد؛ اما مصالح معنوی و اخروی، قابل تجربه حسی نیست. حال با توجه به وضع فعلی قوانین بشری، می توان میزان کارایی دانش انسان را در هزاران سال قبل حدس زد و به این نتیجه قطعی رسید که بشر ابتدایی، برای تشخیص راه صحیح زندگی بسیار ناتوان تر از بشر این عصر بوده است. پس جای این سؤال باقی می ماند که رها کردن میلیاردها انسان در طول تاریخ، چگونه با حکمت الهی و غرض از آفرینش آن ها سازگار است (همان، ص 180).

4_ حکمت های بعثت انبیا

قرآن کریم، باز شدن راه وحی را موجب بسته شدن راه عذر مردمان می داند و به این مطلب مهر تائید می نهد که اگر پیامبران الهی نبودند، اغلب مردم می توانستند نارسایی حس و عقل را سبب گمراهی خود بخوانند و برای بی ایمانی شان، دلیلی روشن فراهم سازند:

«رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُل»(نساء/ 165).

حضرت علی(علیه السلام) در قسمتی از خطبه یک به علت بعثت اشاره کرده و ماهیت و محتوای دعوت آن ها را روشن می سازند «اصطَفی سُبحانَهُ مِن وَلَدِهِ انبیاءَ اَخَذَ عَلی الوَحیِ میثاقَهُم وَعَلی الرِّسالةِ اَمانَتَهُم لَمّا بَدَّلَ اَکثَرُ خَلقِهِ عَهدَ اللهِ فَجَهِلوا حَقَّهُ واتَّخَذوا الاَنداد مَعَهُ وَ اجتالَتهُم الشَّیاطینُ عن مَعرِفَتِهِ وَ اقتَطَعتَهُم عَن عِبادَتِهِ»؛ (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه1)؛ «خداوند سبحان از

ص: 70

فرزندان آدم(علیه السلام) پیامبرانی برگزید و از آن ها پیمان گرفت که وحی الهی را به خوبی حفظ کنند و از آنان خواست که امانت رسالت را به مردم ابلاغ نمایند. این در زمانی بود که اکثر مردم پیمانی را که خدا از آن ها گرفته بود، دگرگون ساختند، حقّ او را نشناختند و همتا و شریکانی برای او قرار دادند و شیاطین آن ها را از معرفت خداوند بازداشتند و به هر سو می کشیدند و آن ها را از عبادت و اطاعتش جدا کردند».

کلام حضرت(علیه السلام) گویای این مطلب است که انحراف بشر از خطرات چه از جهت معارف توحیدی که نتیجه آن گرایش به شرک و بت پرستی شد؛ و چه از جهت عملی که نتیجه اش تسلیم هوا و هوس بودن گردید، سبب شد که خداوند، پیامبران بسیاری را با مسئولیت های سنگین به جامعه بشریت بفرستد و به شش هدف عمده در بعثت انبیاء اشاره نموده اند که اولین آن، همان یادآوری فطرت توحیدی است؛ زیرا خداوند معارف توحیدی را در سرشت انسان قرار داده، هر انسانی اگر با این فطرت دست نخورده پرورش شود و آموزش های نادرست، او را منحرف نکند، به طور طبیعی یگانه پرست خواهد بود. پیامبران جهت بازگرداندن انسان های منحرف به فطرت توحیدی، مبعوث شده اند: «فَبَعَثَ فیهِم رُسُلَهُ وَ واتَرَ إلَیهِم أنبیائَهُ لِیَستادوهُم میثاقَ فطرَتِه»؛ (همان) «پس خداوند پیامبرانش را در میان انسان ها مبعوث کرد و رسولان خود را پی درپی به سوی آنان فرستاد تا پیمان فطرت را از آنان مطالبه کنند».

از کلام حضرت(علیه السلام) چنین به دست می آید که انسان به گونه ای آفریده شده که خداپرستی با ذات او سرشته است، ازاین رو به کمک فطرت، خدا را می شناسد و به مقتضای فطرت به او عشق می ورزد. این همان حقیقتی است که ایشان به آن اذعان دارند.

مقصود از شهادت خطبه فوق، شهادت فطری و طبیعی است. خداوند ذات انسان را بر خود او گواهی گرفت. آیا من خدای شما هستم؟ آنان به زبان حال و به مقتضای فطرت به ربوبیت حقّ اقرار کرده و می کنند؛ یعنی با تمام وجود به وحدانیت الهی گواهی می دهند (جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج1، ص45).

بعثت انبیای الهی علاوه بر نشان دادن راه صحیح برای تکامل حقیقی انسان از راه

ص: 71

فطرت، تأثیرات مهم دیگری نیز در تکامل انسان ها داشته اند که از حکمت بعثت آن ها محسوب می شود. حضرت علی(علیه السلام) در ادامه سخن فوق می فرمایند:

«... یُذَکِّرُوهُم مَنسِیَّ نِعمَتِهِ وَیَحتَجُّوا عَلَیهِم بِالتَّبلیغِ ویُثیرُوا لَهُم دفائِنَ العقول وَیُریهُم آیاتِ المقدره ومعایِشَ تُحییهِم وآجال تُفنِیهِم وأوصابٍ تُهرِمُهُم وَ أحداثِ تَتابَعُ عَلَیهم»؛ «نعمت های فراموش شده الهی را به آنان یادآوری نمایند و با ابلاغ دستورهای خدا، حجت را بر آن ها تمام نمایند و گنج های پنهانی عقل ها را برای آنان آشکار سازند و نشانه های قدرت خدا را معرفی کنند و وسایل و عوامل حیات و زندگی و راه های مرگ و مردن و مشکلات و رنج های پیر کننده و حوادث پی درپی که همواره بر سر راه آدمیان است» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه/1).

حضرت(علیه السلام) در کلام فوق هدف و فایده های دیگر را بیان می نمایند؛ در وجود انسان نعمت های مادی و معنوی بسیاری است که اگر از آن ها به خوبی بهره برده شود، می تواند انسان را به سعادت برساند؛ ولی فراموش شدن آن ها، سبب از دست رفتنشان می شود. انبیای الهی با یادآوری نعمت های ارزنده ای که در اختیار انسان ها است، آن ها را به راه سعادت بازمی گرداند و از طریق استدلالات عقلی (علاوه بر مسائل فطری) بر آنان اتمام حجت می کنند و تعلیمات آسمانی و فرمان های الهی را به آن ها می رسانند. آیه 15 سوره اسرا نیز بیانگر همین نکته است.

همچنین انبیا، انسان ها را متوجه توانایی عقل ها می نمایند؛ زیرا بسیاری از مطالب هست که عقل انسان، توانایی درک آن ها را دارد؛ ولی یا نیاز به گذشت زمان و تجارب فراوان دارد و یا در اثر اهتمام افراد به امور مادی و غلبه گرایش های حیوانی، مورد غفلت و فراموشی قرار می گیرند و یا در اثر بدآموزی ها و تبلیغات سوء پنهان می مانند. چنین مطالبی نیز به وسیله انبیا بیان می گردد و با تذکرات پی درپی از فراموش شدن کلی آن ها جلوگیری به عمل می آید (مصباح یزدی، آموزش عقاید، ص 181).

حضرت علی(علیه السلام) همچنین به نشان دادن آیات قدرت و وسایل و عوامل حیات و زندگی و راه های مرگ و مردن و حوادث پی درپی اشاره می کنند. تبیین این امور از جانب

ص: 72

حضرت(علیه السلام) چنانکه ذکر شد به این دلیل است که بشر به قدرت خود پی ببرد و از او پیروی کند و شریعت و طبیعت را با هم هماهنگ سازد؛ زیرا طبیعت را خلق کرده و شریعت را بر طبق طبیعت و اصول خلقت تشریع کرده است. بدین جهت متفکران معتقدند تمدّن بشر مرهون زحمات ارشادات پیامبران است و تمام فنون بشری به الهام الهی بوده است و علم و عقل به تنهایی نمی تواند بشر را از دین و مذهب بی نیاز کند (جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج 1، ص 49).

عبارات حضرت(علیه السلام) در بیان حکمت های بعثت انبیا، برهان روشنی است که در قالب قیاس استثنایی(1) ذکر می شود.

_ اگر مردم پیمان فطرت و نعمت های الهی را فراموش کنند و حجت بر آنها تمام نباشد و گنج های پنهانی عقل ها و نشانه های قدرت خدا و وسایل و عوامل حیات و راه های مرگ و حوادث پی در پی آشکار نباشد، آنگاه خداوند پیامبرانی را برای یادآوری پیمان فطرت و

ص: 73


1- . قیاس استثنایی قیاسی است که خود نتیجه یا نقیض آن بالفعل ذکر می شود. البته محال است که خود نتیجه و یا نقیض آن به عنوان یک مقدمه مستقل که درستی آن پذیرفته شده، در ضمن مقدمات قیاس ذکر شود؛ زیرا در این صورت نتیجه دهی قیاس، مصادره به مطلوب خواهد بود؛ و چون نتیجه و یا نقیض آن، هرکدام، یک قضیه است و با این همه جزء یک قضیه هستند، باید فرض کرد که مقدمه ای که مشتمل بر آن است، یک قضیه شرطیه است؛ زیرا قضیه شرطیه از دو جزئی که در اصل قضیه اند، تشکیل می گردد؛ بنابراین لازم است یکی از دو مقدمه قیاس استثنایی، قضیه شرطیه باشد؛ اما مقدمه دیگر استثنایی است. قضیه شرطی های که مقدمه قیاس استثنایی قرار می گیرد، گاهی متصله و گاهی منفصله است؛ و بدین لحاظ، این قیاس به اتصالی و انفصالی تقسیم می شود. در قیاس استثنایی سه شرط باید رعایت شود: 1_ کلی بودن یکی از دو مقدمه. 2_ شرطیه، اتفافیه نباشد. 3_ مقدمه شرطیه، موجبه باشد. برای به دست آوردن نتیجه از استثنایی اتصالی، یا باید خود مقدم را استثناء کرد تا خود تالی را نتیجه دهد و یا باید نقیض تالی را استثناء کرد تا نقیض مقدم را نتیجه دهد؛ و برای به دست آوردن نتیجه از استثنایی انفعالی که مقدمه شرطیه، یک منفصله حقیقیه باشد، استثنای یک طرف، نقیض طرف دیگر را و استثنای نقیض یک طرف، عین طرف دیگر را نتیجه می دهد؛ و اگر شرطیه، منفصله مانعه الخلو باشد، با استثنای نقیض یک طرف، عین طرف دیگر را می توان نتیجه گرفت؛ و اگر شرطیه، منفصله مانعه الجمع باشد، استثنای یک طرف، نقیض طرف دیگر را نتیجه می دهد (مظفر، منطق، ج 2، ص 75).

نعمت های فراموش شده و اتمام حجت وآشکار نمودن گنج های پنهانی عقل ها و نشانه های قدرت خدا و وسایل و عوامل حیات و راه های مرگ و حوادث پی در پی، مبعوث می کند.

_ مردم پیمان فطرت و نعمت های الهی را فراموش کردند و حجت بر آنها تمام نبود و گنج های پنهانی عقل ها و نشانه های قدرت خدا و وسایل و عوامل حیات و راه های مرگ و حوادث پی در پی، آشکار نبود.

نتیجه: خداوند پیامبرانی را برای یادآوری پیمان فطرت و نعمت های فراموش شده و اتمام حجت و آشکار نمودن گنج های پنهانی عقل ها و نشانه های قدرت خدا و وسایل و عوامل حیات و راه های مرگ و حوادث پی درپی، مبعوث کرده است.

5_ سیره انبیا الهی

اشاره

تواضع، سادگی، فروتنی در همه حال و رهایی از تشریفات، به عنوان اصل اصیلی در رفتار و معاشرت انبیای الهی با مردم بازتاب دارد و از ارزش های متعالی آن ها به حساب می آید. حضرت علی(علیه السلام) در موارد متعددی، نکته فوق را مورد اذعان قرار می دهند و تواضع و ساده زیستی شان را ابزار مناسبی برای قبول دعوت مردم به سوی حق و آزمایش الهی معرفی می کنند.

الف. حضرت آدم(علیه السلام)

ایشان در قسمتی از خطبه 192 می فرمایند: «وَلَو أرادَ اللهُ أن یَخلُقَ آدَمَ مِن نورٍ یَختَفُ الأبصار ضیاؤِهِ وَیَبهَرُ العقولَ رَواؤُهُ وطِیبِ یَأخُذُ الأنفاسَ عَرفُهُ لَفَعَلَ. وَلَو فَعَلَ لَظَلَّت لَهُ الأعناقُ خاضِعَه ولَخَفَّتِ البَلوی فیه علی الملائکهِ ولکنَّ الله یَبتلَی خَلقَهُ بِبَعضِ ما یَجهَلونَ أصلَهُ تمییزاً بالأختبارِ لَهُم و نفیاً لِلإِستِکبارِ عَنهُم وَإبعاداً لِلخُیَلاءِ منهم»؛ (شریف رضی، نهج البلاغه، ص271) «خداوند اگر اراده می کرد، آدم(علیه السلام) را از نوری که چشم ها را خیره کند و زیبایی اش عقل ها را مبهوت سازد و عطر و پاکیزگی اش حس بویایی را تسخیر کند، می آفرید؛ که اگر چنین می کرد، گردن ها در برابر آدم فروتنی می کردند و آزمایش فرشتگان برای سجده آدم(علیه السلام) آسان بود؛ امّا خداوند مخلوقات خود را با اموری که آگاهی ندارند، آزمایش می کند تا بد و خوب تمیز داده شود و تکبّر و خودپسندی را از آن ها بزداید و خودبزرگ بینی را از آنان دور کند».

ص: 74

حضرت علی(علیه السلام) در عبارت فوق، آزمایش بندگان را با اموری که ممکن است فلسفه آن فهمیده نشود، بیان می کنند و ضمن اشاره به یکی از اهداف بعثت انبیاء که همان جدا کردن صالحان و غیر آن از طریق آزمایش است، سادگی و بی پیرایگی حضرت آدم(علیه السلام) به عنوان اولین پیامبر مبعوث شده را نیز مطرح می نمایند که در قالب قیاس مرّخم _ قیاس مرّخم(1) اقترانی شکل اول چنین است:

اگر خداوند اراده می کرد، آدم(علیه السلام) را از نوری بیافریند که چشم ها را خیره کند و زیبایی اش عقل ها را مبهوت سازد و عطر و پاکیزگی اش حس بویایی را تسخیر کند، آنگاه گردن در برابر آدم فروتنی می کرد و آزمایش فرشتگان برای سجده آدم(علیه السلام) آسان بود.

لکن چنین نیست که گردن در برابر آدم فروتنی کند و آزمایش فرشتگان برای سجده آدم(علیه السلام) آسان باشد.

نتیجه: چنین نیست که خداوند اراده کرده باشد آدم(علیه السلام) را از نوری بیافریند که چشم ها را خیره کند و زیبایی اش عقل ها را مبهوت سازد و پاکیزگی اش حس بویایی را تسخیر کند.

کلام ایشان به این مطلب اشاره دارد که اگر امتحانات الهی هماهنگ با خواسته دل افراد بود، امتحان عملاً بی اثر می شد؛ زیرا همه بر طبق آن عمل می کردند، ولی اگر برخلاف میل افراد باشد، صفوف مؤمنان خداپرست و مخلص از هواپرست و غیر مخلص، جدا می شود. امتحان مغروران و متکبّران نیز باید با اموری باشد که غرور و تکبّرشان را بشکند و این یک امر بدیهی است. به همین دلیل کلام حضرت(علیه السلام) در ادامه سخن فوق، قیاس جداگانه ای در مورد امتحان و آزمایش های الهی است.

اگر خداوند مخلوقات را با اموری که آگاهی ندارند آزمایش نمی کرد، آنگاه خوب و بد تمیز داده نمی شد و تکبّر و خودپسندی را از آن ها جدا نمی کرد و خودبزرگ بینی را از آن ها دور نمی کرد.

ص: 75


1- . قیاس مرخم یکی از موارد قیاس مضمر است که دو مقدمه آن ذکر شده و نتیجه آن حذف شده است (قراملکی، منطق 1، ص 113).

لکن چنین نیست که خوب و بد تمیز داده نشود و تکبّر و خودپسندی از آن ها زدوده نشده باشد و خودبزرگ بینی از آن ها دور نباشد نتیجه: چنین نیست که خداوند مخلوقات را با اموری که آگاهی ندارند آزمایش نکند (خداوند مخلوقات را با اموری که به آن جهل دارند، آزمایش می کند).

از قیاس فوق روشن می شود، چرا فلسفه همه احکام شرع، آشکار نیست. درست است که فلسفه بسیاری از آن ها به حکم عقل یا به توضیح آیات و روایات بر ما آشکار شده؛ ولی قسمت قابل ملاحظه ای از آن همچنان در پرده ابهام باقی مانده، این برای آن است که مطیعان مخلص از متمردان و گردن کشان شناخته شوند. البته مخفی بودن اسرار این احکام غیر از آنچه گفته شد، دلایل دیگری نیز می تواند داشته باشد که ما از آن ها غافلیم.

در قسمتی دیگر از همین خطبه، با محوریت تقبیح تکبر و نهی از روحیه استکباری، تکبّر و غرور را صفتی زشت و تواضع را به عنوان بارزترین ویژگی انبیاء الهی معرفی می کنند: «فَلَو رخَّصَ الله فی الکبر لِأحدٍ مِن عباده لَرَخَّصَ فیه لِخاصَّه أَنبیائِهِ وَأولیائِهِ وَلکنَّهُ کرَّهَ إِلَیهِم التَّکابُر وَرَضی لهم التَّواضع فَألصَقُوا بالأرض خدودَهُم وعفَّروا فی التُّراب وُجوهَهُم وَخَفَضوا أَجنِحَتَهِم لِلمؤمنین و کانوا قوماً مستضعفین»؛(شریف رضی، ترجمه نهج البلاغه، ص 275) «اگر خداوند تکبّر ورزیدن را اجازه می فرمود، حتماً به بندگان مخصوص خود از پیامبران و امامان(علیهم السلام) اجازه می داد. در صورتی که خدای سبحان تکبّر و خودپسندی را نسبت به آنان ناپسند و تواضع و فروتنی را برای آنان پسندید که چهره بر زمین می گذارند و صورت ها بر خاک می مالند و در برابر مؤمنان فروتنی می کنند و خود از قشر مستضعف جامعه می باشند».

عبارت حضرت علی(علیه السلام) نمونه روشنی از استدلال تمثیلی(1) است:

اگر خداوند تکبّر ورزیدن را می پسندید، به بندگان مخصوص از پیامبران و امامان اجازه تکبّرمی داد.

ص: 76


1- . تمثیل عبارت است از آنکه: ذهن از حکم یک شیء، به حکم شیء دیگر، به سبب جهت مشترک میان آن دو، منتقل شود (مظفر، منطق، ج 2، ص 91).

لکن چنین نیست که به بندگان مخصوص از پیامبران و امامان اجازه تکبّر داده باشد.

نتیجه: چنین نیست که خداوند تکبّر ورزیدن را بپسندد.

ب. حضرت موسی(علیه السلام) و هارون(علیه السلام)

حضرت علی(علیه السلام) در قسمتی دیگر از خطبه 192 علاوه بر نکوهش کبر و غرور و تعصب، داستان حضرت موسی(علیه السلام) که به همراه برادرش هارون(علیه السلام) به نزد فرعون رفتند و لباس هایی بسیار ساده بر تن داشتند را بیان می نماید: «فقال: ألا تَعجَبون من هذین یَشرطان لِی دوامَ العزَّ و بَقاءَ المُلک؛ وهُما بما تَرَونَ مِن حالِ الفَقر و الذُّلِّ، فَهَلِّا أُلقِیَ وَلَیهِما أساوِرَهُ مِن ذَهَبَ؟ إعظاماً لِلذَّهَبِ وَجَمعِهِ واحتقاراً لِلصُّوفِ ولُبسِهِ ولَو أرادَ اللهُ سبحانه لِلأنبیائِهِ حیثُ بَعَثَهُم أن یَفتَحَ لَهُم کُنوزَ الذَّهبان ومعادنَ العِقیان وَمَغارِسَ الجنان وأن یَحشُرَ مَعَهُم طُیورَ السَّماءِ وَ وُحُوشَ الأرضین لَفَعَلَ وَ لَو فَعَلَ الجزاءُ وَ اضمَحَلَّتِ الأنباءُ وَلمّا وَجَبَ لِلقابلین أُجورُ المُبتَلین ولااستحَحقَّ المؤمنونَ ثوابَ المحسنین ولا لَزمَتِ الأسماءُ معانی ها وَلکن الله سبحانه جَعَلَ رُسُلَهُ أولی قوَّه فی عَزائمِهِم وَضَعَفَهً فیما تری الأعیُنُ مِن حالاتِهِم مَعَ قَناعَهٍ تَملَأُ القلوبَ والعُیُونَ غِنیً وَخَصاصَهٍ تَملَأُ الأبصار والأسماء أذًی؛ (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه192) حضرت(علیه السلام) در این خطبه علاوه بر بیان سیره ساده زیستی حضرت موسی(علیه السلام) و هارون(علیه السلام) و نکوهش کبر و غرور، به این مطلب پرداخته که چرا خداوند پیامبران را به گونه ای ساده و دور از هر تشریفاتی مبعوث کرده است.

حضرت(علیه السلام) می فرماید: اگر خدا این کارها را انجام می داد، دیگر اختیار به ایمان و آزمایش های الهی بی فایده می شد. اگر ایمان جبری در کار باشد، همه مردم مؤمن می شوند و این ایمان، دیگر ایمان نیست.

ایمان آن است که مردم از روی حقیقت و اختیار، گرایش پیدا کنند. در غیر این صورت، تعبیر حضرت(علیه السلام) نشان می دهد که خدا می تواند حیوانات را مسخّر آن ها کند تا دیگر هیچ مشکلی برای مردم باقی نماند.

معجزه و کرامت هم در حدّی که دلیل باشد اعمال می گردد و قرآن از آن به آیه و معجزه یاد می کند؛ امّا اگر فراتر از حدّ دلیل شود، مردم می گویند او آمده تا ایمان خودش را بر مردم

ص: 77

عرضه بدارد و برای اینکه شاهد و گواهی بر صدق نبوت و رسالتش باشد، خدا به دست او معجزه هم ظاهر می کند. بنابر این همین قدر که اتمام حجت شود، معجزه کافی است. به همین جهت حضرت علی(علیه السلام) می فرمایند: اگر این طور بود دیگر ایمان ها، ایمان نبود (مطهری، مجموعه آثار شهید مطهری، ج2، ص197).

ابن ابی الحدید در قسمتی از شرح این خطبه، به سخنی از ابوجعفر محمد بن جریر طبری در تاریخ وی، استناد می کند: هنگامی که خداوند موسی و هارون را برانگیخت و فرمان داد تا به نزد فرعون بروند، به مصر رفتند و در مقابل کاخ فرعون ایستادند و اجازه ورود خواستند، چند سال درنگ کردند و فرعون از حال آن ها آگاه نبود. موسی و هارون(علیه السلام) به نگهبانان می گفتند ما فرستادگان پروردگار جهانیان به سوی فرعون هستیم تا آنکه سرانجام دلقک فرعون که او را به خنده درمی آورد، گفت: ای پادشاه، مردی جلوی کاخ ایستاده و سخنی جالب می گوید و می پندارد خدایی، غیر از تو هست. آنگاه فرعون گفت: او را بیاورید. موسی(علیه السلام) درحالی که عصا به دست بود، به همراه برادرش هارون(علیه السلام) وارد شد و گفت: من فرستاده و رسول پروردگار جهانیان به سوی تو هستم... در ادامه ابن ابی الحدید می نویسد: اگر بپرسی چه خاصیتی در پشم و پشمینه پوشی است و چرا صالحان آن را ترجیح می دهند؟ می گویم: در خبر وارد شده است هنگامی که آدم به زمین هبوط کرد، نخستین جامه ای که پوشید، از پشم گوسفندی بود که خداوند برایش فرستاد و فرمان داد آن را بکشد، گوشتش را بخورد و پشمش را بپوشد؛ زیرا آدم از بهشت برهنه بر زمین آمده بود. آدم، آن گوسفند را کشت، حوا پشم آن را رشت و دو جامه فراهم کرد. یکی را آدم پوشید و دیگری را حوا؛ و به این جهت شعار اولیا، پوشیدن جامه پشمینه شد (ابن ابی الحدید، جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه، ج 5، ص 277_278).

کلام زیبای حضرت در قالب قیاس استثنایی چنین است:

اگر خدای سبحان اراده می فرمود که هنگام بعثت پیامبران درهای گنج ها و معدن های جواهرات و باغ های سرسبز را به روی پیامبران بگشاید و پرندگان آسمان و حیوانات وحشی،

ص: 78

زمین را همراه آنان به حرکت درآورد. آنگاه آزمایش از میان می رفت. لکن چنین نیست که آزمایش از میان رفته باشد و ایمان آورندگان ثواب نیکوکاری را نیابند و واژه ها، معانی خود را از دست داده باشند.

نتیجه: چنین نیست که خدای سبحان اراده کرده باشد هنگام بعثت پیامبران درهای گنج ها و معدن های جواهران و باغ های سرسبز را به روی پیامبران گشاید و پرندگان آسمان و حیوانات وحشی، زمین را همراه آنان به حرکت درآورد.

ج. حضرت محمد(صلی الله علیه واله)

علم، عصمت و کمال عقل ازجمله صفاتی است که پیامبران باید از آن برخوردار باشند، شدّت و ضعف درجه نبوت بستگی به میزان بهره مندی از این اوصاف خاص دارد؛ بنابراین بیشترین صفت را از لحاظ کمی و کیفی پیامبران اولوالعزم دارا هستند که به مقام ویژه نبوّت نائل آمدند. از میان این پنج تن، پیامبر اسلام آخرین و کامل ترین پیامبر آسمانی است که از حیث دارا بودن صفات نبوّت از جامعیت خاصی برخوردار است.

حضرت علی(علیه السلام) در خطبه 72 بهترین صلوات و درودها را نثار روان پاک پیامبر اسلام(صلی الله علیه واله) می کنند و آن حضرت را با اوصاف متعدد برجسته اش که او را شایسته این درود می کند، یاد می نمایند:

«اجْعَلْ شَرَائِفَ صَلَوَاتِکَ وَ نَوَامِیَ بَرَکَاتِکَ عَلَی مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ، الْخَاتِمِ لِمَا سَبَقَ وَ الْفَاتِحِ لِمَا انْغَلَقَ وَ الْمُعْلِنِ الْحَقَّ بِالْحَقِّ...»؛ (شریف رضی، نهج البلاغه، خ/72) گرامی ترین درودها و افزون ترین برکات خود را بر محمد(صلی الله علیه واله) بنده و فرستاده ات اختصاص ده که خاتم پیامبران گذشته و گشاینده درهای بسته و آشکار کننده حق با برهان است...».

عبارت زیبای حضرت(علیه السلام) در قالب قیاس ضمیر اقترانی شکل اول قابل صورت بندی است؛ چراکه در خطبه فوق، کبری به صراحت بیان نشده و با اندکی تأمل به دست می آید:

حضرت محمد(صلی الله علیه واله)، خاتم پیامبران گذشته و گشاینده درهای بسته و آشکار کننده حق با برهان است.

ص: 79

هرکس چنین باشد، امین و مورد اعتماد و گنجینه دار علم نهان خداوند و شاهد روز رستاخیز و برانگیخته خداوند برای بیان حق و فرستاده او به سوی مردم است.

نتیجه: حضرت محمد(صلی الله علیه واله) امین و مورد اعتماد و گنجینه دار علم نهان خداوند و شاهد روز رستاخیز و برانگیخته خداوند برای بیان حق و فرستاده او به سوی مردم است.

حضرت در پایان این بخش، به صفات دیگر به صورت نتیجه گیری از تمام بیانات در این بخش اشاره کرده، می فرمایند: او امین معتمد و گنجینه دار مخزن علوم و شاهد و گواه روز رستاخیز و برانگیخته برای بیان حقایق است (مکارم شیرازی، پیام امام امیرالمؤمنین(علیه السلام) شرح تازه و جامعی بر نهج البلاغه، ج 7، ص 435).

آیت الله مکارم شیرازی در شرح این خطبه، نتیجه قیاس فوق را قیاسی مجزا می داند و معتقدند اوصافی که در نتیجه ذکر شده، بعضی مقدمه و بعضی نتیجه دیگری است. امین خداوند و خزانه دار علم او بودن، مقدمه ای است برای رسالت به سوی حق و مبعوث بودن به حق و گواه روز قیامت بودن، نتیجه این رسالت است (همان، ص 436)؛ بنابراین نتیجه اخیر بر اساس تفسیر آیت الله مکارم شیرازی در قالب دو قیاس ضمیر اقترانی شکل اول می گنجد؛ حضرت در این کلام نیز، کبری را در استتار گرفته اند:

پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) امین و خزانه دار علم خداوند است.

هرکس امین و خزانه دار علم خداوند است، دارای توانایی رسالت است.

نتیجه: پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) دارای توانایی رسالت است و هر کسی که دارای توانایی رسالت است، از جانب حق مبعوث شده و گواه روز قیامت است.

نتیجه: پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) از جانب حق مبعوث شده و گواه روز قیامت است.

حضرت علی(علیه السلام) در خطبه 160 می فرمایند: «تَأَسَّ بِنَبِیِّکَ الْأَطْیَبِ الْأَطْهَرِ(صلی الله علیه واله)، فَإِنَّ فِیهِ أُسْوَةً لِمَنْ تَأَسَّی، وَعَزَاءً لِمَنْ تَعَزَّی»؛ (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه160) به پیامبر پاک و پاکیزه ات اقتدا کن که راه و رسم او الگویی است برای الگو طلبان و مایه فخر و بزرگی است برای کسی که خواهان بزرگواری باشد.

ص: 80

کلام حضرت(علیه السلام) در قالب قیاس ضمیر اقترانی شکل اول می گنجد:

پیامبر(صلی الله علیه واله) پاک و پاکیزه است.

هر کس پاک و پاکیزه است، الگویی است برای الگو طلبان و مایه فخر و بزرگی است برای کسی که خواهان بزرگواری باشد.

نتیجه: پیامبر(صلی الله علیه واله) الگویی است برای الگو طلبان و مایه فخر و بزرگی است برای کسی که خواهان بزرگواری باشد.

کلام حضرت(علیه السلام) در عبارت فوق اگرچه انشایی و امری است؛ اما استدلال، ناظر به جمله امری نیست؛ بلکه به دلیل امر اشاره دارد. با نگاهی به کلام حضرت در خطبه فوق، به خوبی دانسته می شود که کبری، محذوف و از این جهت ضمیر خوانده شده است.

نتیجه

مطابق این تحقیق، عدل الهی اقتضا دارد که بندگان دستورات و فرامین الهی را دریافت و از جزا و پاداش هر عملی آگاه شوند. در کلام حضرت علی(علیه السلام)، نبوت یا پیامبری این امر را محقق می سازد تا خداوند از طریق وحی، حجت خداوند را به اتمام رسانند و وسایل و عوامل حیات و مرگ را معرفی نمایند. ازنظر حضرت، عدم آگاهی بشر از امور فوق و نا رسایی دانش او، علت بعثت پیامبران است که خداوند متعال به آن عنایت ویژه داشته است. سیره انبیای الهی، به عنوان الگوی شایسته ای برای هر انسان، فارغ از محدوده زمانی، از دیگر مباحثی است که حضرت با براهین روشن آن را مطرح کرده اند تا دستورات را به بندگان برساند و فطرت خداجوی انسان که گاهی به غفلت سپرده می شود را یادآوری کنند.

ص: 81

منابع

قرآن کریم، ترجمه دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم: انتشارات المصطفی، 1388ش.

نهج البلاغه، سید رضی ، ترجمه محمد دشتی ، قم: نشر مشهور، 1379 ش .

1. ابن ابی الحدید، جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه، ترجمه: دکتر محمود مهدوی دامغانی، تهران، ایران: نشر نی، 1379 ش.

2. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، لبنان: دارالصادر، 1405 م.

3. جعفری، محمدتقی، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج1، بی جا: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1363 ش.

4. جوهری، اسماعیل، الصحاح، بیروت، لبنان: دار العلم للملایین، 1990 م.

5. روسو، ژان ژاک، قرارداد اجتماعی، ترجمه: غلامحسین زیرک زاده. تهران، ایران: انتشارات ادیب، 1368ش.

6. صبحی صالح، نهج البلاغه، چاپ پنجم، بیروت، لبنان: دارالهجره، بی تا.

7. طباطبایی، سید محمد حسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، مقدمه و پاورقی: مرتضی مطهری، قم، ایران: صدرا، بی تا.

8. قاضی عضدالدین ایجی، شرح المواقف، با شرح سید شریف جرجانی، قم، انتشارات الشریف الرضی، 1451 .

9. قراملکی، احد فرامرز، منطق (1)، تهران، ایران: دانشگاه پیام نور، 1388.

10. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، لبنان: دارالاحیاء التراث العربی، 1403 ق.

11. محمودی، محمدباقر، نهج السعاده فی مستدرک نهج البلاغه، تهران، ایران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1376.

12. مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش عقاید، قم، ایران: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (قده)، 1389.

13. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری، تهران، ایران: صدرا، 1358.

14. مظفر، محمدرضا، منطق، ترجمه و اضافات: علی شیروانی، قم، ایران: دارالعلم، 1387.

15. مکارم شیرازی، ناصر، پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام شرح تازه و جامعی بر نهج البلاغه، ج 7، قم، ایران: انتشارات امام علی بن ابی طالب، 1392

ص: 82

واژه شناسی تسبییح و معناپژوهی تنزیه الهی در لسان قرآن ونهج البلاغه

اشاره

شهناز عزیزی(1)

ص: 83


1- . دکتری علوم و معارف نهج البلاغه دانشگاه دارالحدیث قم؛ Shahnazazizi40@gmail.com

ص: 84

چکیده

«تسبیح»، «سبح» و «یسبح» و مشتقات آن، در قرآن و نهج البلاغه به «پاک و منزه است خدایی که ...» ترجمه شده و اغلب در تفاسیر و شروح، به ارتباط این عبارات با عبارات بعدی توجه نشده است. در این پژوهش با روش مفهوم شناسی این واژه و سنجش آن با کلیدواژه های موجود در سیاق کلام، به تحلیل های فقه الحدیثی افزون تری از متون نهج البلاغه دست می یابیم. در این تحقیق، با استفاده از روش توصیفی _ تحلیلی به ارتباط عبارات دلالت کننده بر تسبیح با مراتب ترک غیرخدا، حمد خدا و پرستش بر اساس محبت خداوند در متون نهج البلاغه خواهیم رسید. از مهم ترین نتایج این تحقیق، این است که «تسبیح» در فرهنگ وحی به چهار معنای صلاة، استثناء، نور و تنزیه آمده است که بیشتر در معنای چهارم اصطلاح شده و به «اقرار به نزاهت و پاکی خداوند» معنا می شود. برای تسبیح چهار مقامِ تفریق، نفض، ترک و رفض را برشمرده اند که هرکدام با مراتب چهارگانه تخلیه فکر، قلب، جوارح و زبان، آمادگی برای تحمید و ستایش خدا را ایجاد می کنند و بر این اساس، تحمید مقام تحلیه و آراستگی فکر، قلب، جوارح و زبان بر یکتایی، پرستش و محبت خداوند خواهد بود. آنچه از سخنان امام علی(علیه السلام) در نهج البلاغه با «الحمدلله» آغاز شده و سپس هریک از مقامات تسبیح (تفریق، نفض، ترک و رفض) که آمده، دلالت بر حمدی می کند که برخاسته از آن نوع از تسبیح است.

کلیدواژه ها: قرآن، نهج البلاغه، تسبیح، تنزیه، توحید.

ص: 85

مقدمه

«تسبیح» پاک و منزه شمردن خداوند از هرگونه عیب و نقصی است که به «پاک و منزه است ...» ترجمه می شود. این عبارت، تنها یک آغاز موحدانه در سخن و سخن وری یا یک مسئله کلامی صرف نیست و در حقیقت، تخلیه و زنگارزدایی از عقیده، فکر، قلب، زبان و عمل شمرده می شود. هدف از این پالایش، جایگزین شدن حمد، ستایش و محبت خدا در مقام فکر، ذهن، قلب، زبان و عمل است که با عنوان «تسبیح وجودی» از آن یاد می کنیم.

در اثبات مفهوم وجودی داشتنِ تسبیح، ابتدا دلیل نقلی برداشت وجودی از مفاهیم تسبیح در نهج البلاغه که همان آیات قرآن است، تحلیل می شود و در ادامه، نمونه ای را از نهج البلاغه ذکر می کنیم.

مفهوم شناسی «تسبیح» در قرآن

چهار معنای عمده در تفاسیر قرآن برای «تسبیح» و ماده «سَبَّحَ» آمده است: صلاة، استثناء، نور و تنزیه (پاک دانستن خدا).

1. الصلاة: بسیاری از اهل تأویل منظور از «مسبحین» را «مصلّین» عنوان کرده اند؛ مثلا در این آیه: {فَلَوْلَا أَنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ} (صافات/143)؛ «فَلَولا أنّه کَانَ مِنَ المُصَلّینَ» (طبری، جامع البیان، ج 15، ص2).

2. الاستثناء: بعضی از اهل تأویل، «تسبحون» را «تستثنون» معنا کرده اند؛ برای مثال در این آیه: {أَلَمْ أَقُلْ لَکُمْ لَوْلَا تُسَبِّحُونَ } (قلم/28) یعنی «لولا تستثنون» و برای صحت تأویل خود، چنین شاهد آورده اند: «إِذْ أَقْسَمُوا لَیَصْرِمُنَّهَا مُصْبِحِینَ وَلَا یَسْتَثْنُونَ»(قلم/17و18) «قال: {قَالَ أَوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُلْ لَکُمْ لَوْلَا تُسَبِّحُونَ } فَذَکِّرهُمْ تَرکهم الإستثناء.» (همان) 3. النور: طبری نیز این حدیث نبی اعظم’ را چنین تفسیر نمودند: «لَولَا ذَلکَ لَأَحرَقَت سَبَحاتِ وَجهِهِ مَا أَدرَکتُ مِن شَی ءٍ»، «أَنَّهُ عَنَی بِقَولِهِ: سَبَحاتِ وَجهِهِ: نُورُ وَجهِهِ.» (طبری، جامع البیان، ج 15، ص3)

ص: 86

4. التنزیه: تنزیه و شهادت به پاکی خداوند است که در نهج البلاغه و متون توحیدی آن، همین معنا مدنظر است. ادلّه نقلی قرآنی این مفهوم عبارتند از:

الف) تنزیه خداوند از آنچه مشرکان به آن اعتقاد دارند

مشرکین علاوه بر این که به نعمت های الهی کافرند، شکرگذار نیستند. به سبب عقایدشان، نقایصی به خدای سبحان نسبت می دهند. تسبیح، شهادت به پاکی خدا از آنچه مشرکان اعتقاد دارند، مانند شفعاء، شرکا، انیس و فرزند؛ همچنین بزرگداشت و تبرئه خداوند از چیزهایی که آنان به خطا یا از سر جهل، به او نسبت می دهند: {یسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَما فِی الأْرْضِ لَهُ الْمُلْکُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلی کُلِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ} (تغابن/1) خلقت آسمان ها و زمین، از دلایل تنزیه خداوند از چیزهایی است که مشرکان بدان اعتقاد دارند. شهادت کائنات به پاکی خدا، سبب تقویت ایمان و مقدمه رشد و ارتقای معرفتی آنان نیز می شود. در این میان، تعریض مشرکان، هدف ثانوی و تثبیت، تقویت و ارتقای ایمان و معرفت، هدف اولیه و اصلی شمرده می شود (ابن عاشور، التحریر والتنویر، ج28، ص234).

ب) تنزیه خداوند از بدی (سوء)

تنزیه، اصلاح نوع تفکر در مورد ذات، صفات، اسماء و افعال الهی از پیرایه های جهل، خرافه و کج اندیشی است. در آیه {سُبْحانَ الَّذِی أَسْری بِعَبْدِهِ} (اسراء/1). «سبحان» به پاک و منزّه بودن خداوند از هر نوع بدی، تفسیر شده و این که مایه شگفتی ست که قدر او شناخته نشده و بدو شرک می ورزند؛ ازجمله در منابع ذیل:

(دینوری، غریب القرآن و تفسیره، ص211؛ طبرسی، مجمع البیان، ج 6، ص611؛ زمخشری، الکشّاف، ج 4، ص472؛ طبرانی، التفسیرالکبیر، ج 29، ص441؛ ابوالفتوح رازی، تفسیر روض الجنان، ج12، ص126؛ طبری، جامع البیان فی تفسیرالقرآن، ج 15، ص3؛ ثعلبی، الکشف والبیان، ج 6، ص54 و ج10، ص34؛ بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص635؛ طباطبائی، تفسیرالمیزان، ج 13، ص7 و ج19، ص144).

ص: 87

پاک دانستن و تقدیس خداوند از هر نوع بدی، شامل تنزیه در ذات، صفات، افعال، اسماء و احکام می گردد(طبرانی، التفسیرالکبیر، ج 29، ص442). تسبیح، اعم از تقدیس است. تسبیح ذات خدا، تقدیس اوست از نقایص امکانی و حدوث؛ از عدم، امکان، جسمیت، عرضیت، ضد، هرگونه ندّ، از نقایص و کمالات لازمه موجودات امکانی و نسبت دادن وحدت مطلقه به اوست. تسبیح صفات خدا، به پاک دانستن او از جهل، قادر بودن او بر همه مقدورات و پاک دانستن صفاتش از تغیرات است (حسن زاده آملی، ممدّ الهمم، ص26). تسبیح افعال خدا، بدین معناست که همه ممکنات فعل خدا هستند و فاعلیت او موقوف بر ماده و مثال است. تسبیح احکام الهی به این است که هرآنچه در شریعت مقرر فرموده، مصلحت، خیر و احسان است.

ج) تنزیه از نقایص کائنات

پاک دانستن خداوند از تمام نقایص آنچه در آسمان ها و زمین است، از معانی تسبیح در این آیه است:

{سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَما فِی الأْرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ} (حشر/1)؛ هر موجودی با ویژگی های خود، شهادت به پاکی ذات خدا از امکان و فنا می دهد. (ابن عربی، تأویلات عبدالرزاق، ج 2، ص317؛ واحدی، تفسیرالوسیط، ج 3، ص 2622؛ ابن عاشور، التحریر و التنویر، ج 30، ص241؛ بیضاوی، أنوار التنزیل، ج 5، ص185).

د) شهادت به ربوبیت و وحدانیت

در آیات زیر، شهادت به ربوبیت، وحدانیت، قدرت و صفات کمال خدا، یکی از معانی «تسبیح» است:

{سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ} (حشر/1)؛ «آنچه در آسمان ها و زمین است، خدا را تسبیح گفته، و او مقتدر شکست ناپذیر و دارای متانت و اتقان صنع است».

(مراغی، تفسیر المراغی، ج 28، ص 80: کائنات با زبان مقال و حال، به قدرت و حکمت او شهادت می دهند؛ مغنیه، التفسیر الکاشف، ج 7، ص312 و 282؛ واحدی،

ص: 88

تفسیر الوسیط، ج 3،ص2646؛ طبرسی، مجمع البیان، ج 9، ص346؛ حمّوش القیسی، الهدایة إلی بلوغ النهایة، ج 11، ص7303).

{یسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَما فِی الأْرْضِ لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلی کُلِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ} (تغابن/1)؛ «آنچه در آسمان ها و زمین است، خدای را تسبیح می گویند. فرمان نافذ و حکومت (بر همه هستی از آن اوست و ستایش، تنها او را سِزَد و او بر همه چیز تواناست».

«تعظیم خداوند، اقرار به ربوبیت او و اذعان برای طاعت خدا، از معانی تسبیح است» (طبری، جامع البیان، ج27، ص124).

«آسمان ها و زمین خاضع در برابر خداوند هستند و او را از هر بدی و شریکی منزه می خوانند» (طبرانی، تفسیرالکبیر، ج 6، ص202).

«تسبیح»، تنزیه و تقدیس خداوند از نقایص در زبان، ذهن، دل و جوارح، تخلیه این چهار مقام با مراتبِ تفریق، نفض، ترک و رفض است. رفض همان «توحید ذاتی» یا «کمال انقطاع» است که به زبان دعا، امام علی(علیه السلام) در مناجات شعبانیه از خداوند طلب می نماید (حسن زاده آملی، دروس شرح اشارات، نمط نهم، ص246_247).

«تفریق»، فرق گذاشتن و جداکردن صفات خالق و مخلوق، نفض، غبارزدایی، ترک، انقطاع از غیرخدا و رفض، اعراض و ترک غیرخدا و تنزّه از ماسوی الله محسوب می شود (همان).

تسبیح و تحمید، تخلیه و تحلیه در مقام زبان، ذهن، دل و جوارح است که معرفت وجودی به یکتایی و وحدانیت خدا را به وجود می آورند و در هر مقام، تمهیدکننده مرتبه ای از توحید وجودی هستند. توحید وجودی افعالی، اسمائی _ صفاتی و ذاتی، هر یک تسبیح و تحمید متناسب همان مرتبه را دارند.

مفهوم شناسی تسبیح، پیوستگی آن با مفهوم وجودی تحمید، معرفت بخشی، تصدیق و تثبیت کنندگی معرفت وجودی و این که اصولاً «انقطاع» راه دستیابی به محبت است (طباطبائی، رسالة الولایه، ص317)، از ادله وجودی بودن «تسبیح» هستند.

ص: 89

ه_) گونه های وجودی تسبیح در نهج البلاغه

تسبیح، تنزیه و تقدیس خداوند از نقایص در زبان، ذهن، دل و جوارح، تحلیه این چهار مقام با مراتبِ تفریق، نفض، ترک و رفض است. رفض همان «توحید ذاتی» یا «کمال انقطاع» است که امام علی(علیه السلام) به زبان دعا در مناجات شعبانیه از خداوند طلب می نماید (حسن زاده آملی، دروس شرح اشارات، نمط نهم، ص246_247).

«تفریق»، فرق گذاشتن و جداکردن صفات خالق و مخلوق؛ «نفض»، غبارزدایی، «ترک»، انقطاع از غیرخدا و «رفض»، اعراض و ترک غیرخدا و تنزّه از ماسوی الله و مقام تسبیح ذاتی خداست که در فضای وجودی، از مراتب آغازین توحید وجودی به شمارمی روند.

گونه های ذکر شده از تسبیح در قرآن، در نهج البلاغه نیز آمده است:

نمونه اول: یکی از مراتب تسبیح، این است که پاکی خدا را از همانندی صفات او با صفات ظاهری خلق نشان می دهد. وجودی بودن تسبیح، از آن جا فهمیده می شود که خدا را از تمام نقص ها منزّه دانسته، همه را کنار می نهد و از غیر تخلیه می کند و سپس تمام حمدها و نعمات را از اللّه دانسته، به او نسبت می دهد. این دو (تسبیح و حمد)، معرفتی را نتیجه می دهد که محبت و گرایش به خدا را ایجاد می کند. بنابراین، تسبیح مقدمه حمد است. تسبیح مقام تخلیه و حمد مقام تحلیه را دارد. در نمونه زیر، از حمدی که برخاسته از تسبیحِ از جنسِ تفریق است، یاد شده است:

«الْحَمْدُ لِلَّهِ الْعَلِی عَنْ شَبَهِ الْمَخْلُوقِینَ الْغَالِبِ لِمَقَالِ الْوَاصِفِینَ الظَّاهِرِ بِعَجَائِبِ تَدْبِیرِهِ لِلنَّاظِرِینَ وَالْبَاطِنِ بِجَلَالِ عِزَّتِهِ عَنْ فِکْرِ الْمُتَوَهِّمِینَ الْعَالِمِ بِلَا اکْتِسَابٍ وَلَا ازْدِیادٍ وَلَا عِلْمٍ مُسْتَفَادٍ الْمُقَدِّرِ لِجَمِیعِ الْأُمُورِ بِلَا رَوِیةٍ وَلَا ضَمِیرٍ الَّذِی لَا تَغْشَاهُ الظُّلَمُ وَلَا یسْتَضِی ءُ بِالْأَنْوَارِ وَلَا یرْهَقُهُ لَیلٌ وَ لَا یجْرِی عَلَیهِ نَهَارٌ لَیسَ إِدْرَاکُهُ بِالْإِبْصَارِ وَلَا عِلْمُهُ بِالْإِخْبَار» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه213)؛ «سپاس خداوندی را سزاست که از شباهت داشتن به پدیده ها برتر، و از تعریف وصف کنندگان والاتر است. با تدبیر شگفتی آورش بر همه بینندگان آشکار، و با بزرگی عزّتش، بر همه فکرهای اندیشمندان پنهان است. داناست، نه آن که آگاهی او از جایی گرفته شده یا در حال فزونی باشد و یا از

ص: 90

کسی فراگیرد. اداره کننده سراسر نظام آفرینش است، بی آن که نیازی به فکر کردن یا اندیشه درونی داشته باشد. خدایی که تاریکی ها او را پنهان نسازد و از نورها روشنی نگیرد. شب او را نپوشاند و روز بر او نمی گذرد. نه بینایی او از راه دیدگان، و نه علم او از راه اطلاعات و اخبار است».

نمونه دوم: در این فراز، به تسبیح در صفات الهی می پردازد و مخاطب را متوجه تفاوت صفات مخلوق و خالق کرده، یکتایی خدا را در این صفات شهادت می دهد؛ یعنی با پرداختن به صفات خدا، توجه به یکتایی او و نیاز وجودی مخلوقین به اتصال و ارتباط با خدا، به سمیع، بصیر، علیم و قدیر بودن خدا اشاره می نماید که در ارتباط وجودی خدا و انسان، مفهومی کلیدی به شمار می رود. با درک یکتایی خدا، تمرکز قدرت و سلطنت در اللّه، شهادت به پاکی خدا و اظهار خضوع در برابر این عظمتِ بی کران نموده، به حمد او روی می آورد. این نمونه آمیختگی و پیوستگی تسبیح و حمد را به خوبی نشان می دهد. در این فراز، همراهی تسبیح و صفات الهی، بر ترک غیرخدا و تنها خدا را دیدن، دلالت دارد که از مراتب بالای تسبیح و در نتیجه، از مراتب بالای حمد، پرستش و محبت الهی است:

«کُلُّ شَی ءٍ خَاضِعٌ لَهُ وَکُلُّ شَی ءٍ قَائِمٌ بِهِ غِنَی کُلِّ فَقِیرٍ وَعِزُّ کُلِّ ذَلِیلٍ وَقُوَّةُ کُلِّ ضَعِیفٍ وَمَفْزَعُ کُلِّ مَلْهُوفٍ مَنْ تَکَلَّمَ سَمِعَ نُطْقَهُ وَ مَنْ سَکَتَ عَلِمَ سِرَّهُ وَمَنْ عَاشَ فَعَلَیهِ رِزْقُهُ وَمَنْ مَاتَ فَإِلَیهِ مُنْقَلَبُهُ لَمْ تَرَکَ الْعُیونُ فَتُخْبِرَ عَنْکَ بَلْ کُنْتَ قَبْلَ الْوَاصِفِینَ مِنْ خَلْقِکَ لَمْ تَخْلُقِ الْخَلْقَ لِوَحْشَةٍ وَلَا اسْتَعْمَلْتَهُمْ لِمَنْفَعَةٍ وَلَا یسْبِقُکَ مَنْ طَلَبْتَ وَلَا یفْلِتُکَ مَنْ أَخَذْتَ وَلَا ینْقُصُ سُلْطَانَکَ مَنْ عَصَاکَ وَلَا یزِیدُ فِی مُلْکِکَ مَنْ أَطَاعَکَ وَلَا یرُدُّ أَمْرَکَ مَنْ سَخِطَ قَضَاءَکَ وَلَا یسْتَغْنِی عَنْکَ مَنْ تَوَلَّی عَنْ أَمْرِکَ کُلُّ سِرٍّ عِنْدَکَ عَلَانِیةٌ وَکُلُّ غَیبٍ عِنْدَکَ شَهَادَةٌ أَنْتَ الْأَبَدُ فَلَا أَمَدَ لَکَ وَأَنْتَ الْمُنْتَهَی فَلَا مَحِیصَ عَنْکَ وَأَنْتَ الْمَوْعِدُ فَلَا مَنْجَی مِنْکَ إِلَّا إِلَیکَ بِیدِکَ نَاصِیةُ کُلِّ دَابَّةٍ وَ إِلَیکَ مَصِیرُ کُلِّ نَسَمَةٍ سُبْحَانَکَ مَا أَعْظَمَ مَا نَرَی مِنْ خَلْقِکَ وَمَا أَصْغَرَ عِظَمَهُ فِی جَنْبِ قُدْرَتِکَ وَمَا أَهْوَلَ مَا نَریَ مِنْ مَلَکُوتِکَ وَمَا أَحْقَرَ ذَلِکَ فِیمَا غَابَ عَنَّا مِنْ سُلْطَانِکَ وََاأَسْبَغَ نِعَمَکَ فِی الدُّنْیا وَمَا أَصْغَرَهَا فِی نِعَمِ الْآخِرَةِ» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه109)؛ «همه چیز برابر خدا خاشع، و همه چیز با یاری او بر جای مانده است. خدا بی نیاز کننده هر نیازمند، و

ص: 91

عزت بخش هر خوار و ذلیل، نیروی هر ناتوان، و پناهگاه هر مصیبت زده است. هر کس سخن گوید، می شنود، و هر که ساکت باشد، اسرار درونش را می داند.

روزی زندگان بر اوست و هر که بمیرد به سوی او باز می گردد. خدایا! چشم ها تو را ندیده تا از تو خبر دهند، که پیش از توصیف کنندگان از موجودات، بوده ای. آفرینش برای ترس از وحشت تنهایی نبود، و برای سودجویی آنها را نیافریدی. کسی از قدرت تو نتواند بگریزد، و هر کس را بگیری، از قدرت تو نتواند خارج گردد. گناه کاران از عظمت تو نکاهند و اطاعت کنندگان بر قدرت تو نیفزایند. آن کس که از قضای تو به خشم آید، نتواند فرمانت را برگرداند و هرکس که به فرمان تو پشت کند، از تو بی نیاز نگردد. هر سرّی نزد تو آشکار و هر پنهانی نزد تو هویداست. تو خدای همیشه ای و بی پایان، و تو پایان هر چیزی، که گریزی از آن نیست. وعده گاه همه، محضر توست، و رهایی از تو جز به تو ممکن نیست، و زمام هر جنبنده ای به دست توست، و به سوی تو بازگشت هر آفریده ای است. پاک و منزّهی ای خدا، چقدر بزرگ و والاست قدر و عظمت تو، و چه بزرگ است آنچه را که از خلقت تو می نگرم و چه کوچک است هر بزرگی در برابر قدرت تو، و چه باعظمت است آنچه را که از ملکوت تو مشاهده می کنم، و چه ناچیز است برابر آنچه بر ما نهان است از سلطنت تو، و چه فراگیر است در این جهان نعمت های تو، و چه کوچک است نعمت های فراوان دنیا در برابر نعمت های آخرت».

در بخش دیگری از همین خطبه، به تسبیحی والاتر اشاره می کند که از ترک غیرخدا سخن می گوید. شهادت به پاکی و تنزه خدا داده، تنها او را لایق پرستش و ارتباط وجودی می خواند. او را از هرچه ناشایست است، منزه دانسته، با وصف حال فریفتگان دنیا و آنان که از هدف خلقت و ارتباط وجودی با خدا غفلت کردند و به دام وابستگی های پستِ دنیا افتاده اند، می پردازد:

«سُبْحَانَکَ خَالِقاً وَ مَعْبُوداً بِحُسْنِ بَلَائِکَ عِنْدَ خَلْقِکَ خَلَقْتَ دَاراً وَ جَعَلْتَ فِیهَا مَأْدُبَةً مَشْرَباً وَمَطْعَماً وَأَزْوَاجاً وَخَدَماً وَقُصُوراً وَأَنْهَاراً وَزُرُوعاً وَ ثِمَاراً ثُمَّ أَرْسَلْتَ دَاعِیاً یدْعُو إِلَیهَا فَلَا الدَّاعِی أَجَابُوا وَلَا فِیمَا

ص: 92

رَغَّبْتَ إِلَیهِ رَغِبُوا وَلَا إِلَی مَا شَوَّقْتَ إِلَیهِ اشْتَاقُوا أَقْبَلُوا عَلَی جِیفَةٍ قَدِ افْتَضَحُوا بِأَکْلِهَا وَاصْطَلَحُوا عَلَی حُبِّهَا وَمَنْ عَشِقَ شَیئاً أَعْشَی بَصَرَهُ وَ أَمْرَضَ قَلْبَهُ فَهُوَ ینْظُرُ بِعَینٍ غَیرِ صَحِیحَةٍ وَیسْمَعُ بِأُذُنٍ غَیرِ سَمِیعَةٍ قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَوَاتُ عَقْلَهُ وَ أَمَاتَتِ الدُّنْیا قَلْبَهُ وَ وَلَّهَتْ عَلَیهَا نَفْسَهُ فَهُوَ عَبْدٌ لَهَا وَلِمَنْ فِی یدِهِ شَی ءٌ مِنْهَا حَیثُمَا زَالَتْ زَالَ إِلَیهَا وَحَیثُمَا أَقْبَلَتْ أَقْبَلَ عَلَیهَا لَا ینْزَجِرُ مِنَ اللَّهِ بِزَاجِرٍ وَلَا یتَّعِظُ مِنْهُ بِوَاعِظٍ وَهُوَ یرَی الْمَأْخُوذِینَ عَلَی الْغِرَّةِ حَیثُ لَا إِقَالَةَ لَهُمْ وَلَارَجْعَةَ کَیفَ نَزَلَ بِهِمْ مَا کَانُوا یجْهَلُونَ وَجَاءَهُمْ مِنْ فِرَاقِ الدُّنْیا مَا کَانُوا یأْمَنُونَ وَ قَدِمُوا مِنَ الْآخِرَةِ عَلَی مَاکَانُوا یوعَدُونَ» (همان)؛ «پاک می دانم تو را که آفریدگار و شایسته پرستشی، از هرچه ناشایست است. برای نیک آزمودن آفریدگانت سرایی را آفریدی و خوانی در آن گسترانیدی؛ نوشیدنی و خوراکی و همسرانی و خدمت گزارانی و کوشک های بلند و جوی های روانی و کشتزارها و میوه های (فراوانی که همه آنها را در آن جا فراهم ساختی)، سپس فراخوانی فرستاده ای که به سوی آن سرا فراخواند؛ پس نه خواندن فراخوان را پذیرفتند و نه در آنچه به رغبت انداختی، گرویدند و نه به سوی چیزهایی که شیفته گردانیدی، با آرزومندی شتافتند. بر سرمرداری روی آورده، با خوردنش رسوا گردیده اند و بر دوستی آن مردار به سازش گراییده اند و هرکس شیفته و شیدای چیزی شد، آن چیز دیده اش را تیره و تار و دلش را بیمار گرداند؛ پس او به چشمی ناخوش می نگرد و با گوش هایی ناشنوا می شنود؛ خواسته های تن، پرده خِرَد او را دریده و دوستی این جهان، دلش را میرانده و جانش را بر آنها شیفته گردانیده است؛ پس او بنده این جهان و بنده کسی است که چیزی از این جهان را در دست دارد. به هرسو گردید، به همان سو گراید و به هر کجا روی نهاد، به همان جا روی نهد، نه (از نافرمانی های) خدا با بازداشتن بازدارنده ای دست بردارد و نه با پند دهنده ای به پندهای خدایی پند پذیرد. حال آن که فریفتگان دستگیر شده را در جایگاهی می بیند که نه راه برهم زدن پیمان به روی آنان باز است و نه بازگشت بدین (جهان). می بیند که چگونه چیزی بر آنان فرود آمد که نمی شناختند و جدا شدن از این جهان، از جایی بر سرشان درآمد که آن جا را امن می پنداشتند و برچیزی از جهان پسین درآمدند که بدان بیمشان می دادند».

ص: 93

تسبیح در این سخن امام، از آن جهت تسبیح وجودی است که با شهادت به پاکی خدا، او را تنها پرستیدنی معرفی می کند و به کالبدشکافی حرکت رو به زوالِ آنان که از ارتباط وجودی، توحید وجودی و پرستش عاشقانه او غفلت کرده، در محاسبات خود به خطا رفته اند و عشق به دنیا را برگزیدند، پرداخته است تا به ترک و انقطاع از غیرخدا ترغیب نماید.

و) مراتب تسبیح وجودی

تسبیح وجودی، تسبیحی است که منجر به ارتباط وجودی با خدا، رسیدن به این معنا که او تنها خالق و ربّ بی همتاست، برای ورود به مرحله تحمید و توحید وجودی در چهار مرحله از زبان به فکر و سپس قلب جاری شده، جوانح و جوارح را فرامی گیرد. مراحلی که ذکر خواهیم کرد، مقدمه و بطن همان مراتب پنج گانه توحید است که در خطبه اول نهج البلاغه آمده است؛ یعنی مراتبِ معرفت، تصدیق، توحید، اخلاص و نفی صفات؛ به این بیان که تسبیح به همراه تحمید، یکی از ارکانِ معرفت وجودی است که به تصدیق می انجامد. تسبیح مقدمه توحید صفاتی و ذاتی بوده، مرتبه اتمّ آن، یعنی تقدیس که تنزیه خدا از توحیدات ثلاثه قبلی ست، والاترین مرتبه توحید وجودی است. بنابراین تسبیح، پایه و مقدمه موحد شدن و ارتباط بر اساس محبت با خداوند و انقطاع از ماسوی الله است.

شواهد و ادله قرآنی مراحل تسبیح عبارتند از:

1. تسبیح زبانی (تسبیح اسم خدا): {سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَی} به هنگام نام بردن از خدا، نام آلهه، شرکا و شفعا را بر زبان نیاوریم. شئون ربوبیت را به غیرخدا نسبت ندهیم. (خلقت، ایجاد، احیا، اماته، رزق و...) اموری که سزاوار ساحت قدس خدا نیست، به او نسبت ندهیم (عجز، جهل، ظلم، غفلت و...) (طباطبائی، المیزان، ج 20، ص441).

2. تسبیح ذهنی و فکری (اصلاح تصورات ذهنی در مورد خدا): پیرایش اندیشه و عقاید پیرامون ذات، صفات و افعال خدا، اثبات، دفاع و ردّ مخالفین و معاندین است که شرک جلی را نفی نموده، لازمه توحید کامل است. شرک جلی درست عکس توحید است و

ص: 94

شخص مشرک نه تنها خدای تعالی را منزه از نواقص مذکور نمی داند، بلکه از شنیدن نام خدا به تنهایی ناراحت می شود و دو آیه زیر بر این معنا ناطق است:

{وَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لا یؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ إِذا ذُکِرَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ یسْتَبْشِرُونَ، وَ إِذا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلی أَدْبارِهِمْ نُفُوراً} (زمر/45)؛ «هنگامی که خدا به یگانگی یاد شود، دل های کسانی که به آخرت ایمان ندارند، متنفر می شود، و هنگامی که غیرخدا یاد شود، خوشحال می شوند، و زمانی که پروردگارت در قرآن به وحدانیت یاد شود، با تنفر پشت می کنند».

3. تسبیح قلبی (تسبیح صفات و ذات): تفکر و سیر در پاکی خدا و عقاید خالص توحیدی و القای آن ها به قلب، توحید را در قلب مستقر نموده، انگیزه های خالص توحیدی را در بندگی خداوند و اجرای احکام او یا همان تسبیح جوارحی تقویت می کند؛ بدین معنا که تسبیح، تنها ذکر زبانی نیست. آن گاه که خِرَد از اندیشه های باطل پیراسته شد، با دیده تیزبین، پاکی خدا را از نقایص ممکنات، پاکی خدا را از نقایص ذاتی، صفاتی و افعالی دید و اقرار کرد به وحدانیت و ربوبیت اللّه، تعظیم او قلب را فرا می گیرد. القای این عظمت، با تفکر و توجه دائمی و ماندن در محدوده شریعت، نسبت دادن همه ستایش ها به خدا و تنها برگزیدن او برای حمد، ستایش، بندگی و ارتباط عاشقانه است و این هدف غایی تسبیح و پاک شمردن خداست که مفهومی وجودی به شمار می آید.

در متون توحیدی نهج البلاغه گاه با ماده «سبح» و «یسبح» و گاه با مفهوم «تسبیح» به این مرتبه توحیدی اشاره شده است. برای نمونه در خطبه آغازین، آنچه شارحان به عنوان تخلیه عقاید نادرست، خرافی و مشرکانه جهت تحلیه به توحید ناب ذکر می کنند (ابن میثم، شرح نهج البلاغه، ج1، ذیل شرح خطبه اول)، همان «تسبیح» است که در شروح به آوردن براهین بسنده کردند و ارتباط تسبیح با تحمید، تسبیح با عبارات بعدی و اهداف آن دنبال نشده است. به همین دلیل متون مرتبط توحیدی به گونه ای تفسیر فلسفی شده، به دشواری های فهم آن افزوده و از جنبه کاربردی آن در ارتباط با خدا و توحید وجودی غفلت شده است.

ص: 95

ز) تسبیح، مقدمه حمد الهی

تسبیح، شهادت به پاکی خدا از عیوب و نقایص و «قدّوس» مبالغه در قدس، نزاهت و پاکی است و همه موجودات آسمان ها و زمین به زبان حال و مقال، به این پاکی شهادت می دهند. چنان که اشاره شد، این شهادت دادن، چند هدف را دنبال می کند. علاوه بر این که تعریض به مشرکین است، ذهن و فکر را نیز از اوساخ و پلیدی اندیشه های باطل می زداید. ایمان بخش و معرفت ساز است. نه تنها «تولید ایمان» می کند، بلکه «معرفت» را بالا برده بر قلب سیطره می یابد و سبب «حمد» می شود؛ به این معنا که وقتی تخلیه از عقاید باطل در خصوص «الله» انجام شد، تحلیه و دریافت عقاید صحیح صورت می گیرد. دیده حقیقت بین بینا شده، همه خیرها، خوبی ها، حمدها، ستایش ها و نعمات را به خدا نسبت می دهد و به طور طبیعی او را برای دل بستن، پرستیدن و بندگی برمی گزیند. تسبیح یکی از ارکانِ معرفت وجودی و صحیح نسبت به «اللّه»، مقدمه تحمید است. تسبیح و تحمید وجودی یا همان معرفت وجودی، نوعی مواجهه حضوری با خدا و شناخت اوست که به تصدیق رسیده، ورود به ارتباط وجودی و توحید وجودی است: {وَإِنْ مِنْ شَی ءٍ إِلَّا یسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلکِنْ لاتَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ} (اسراء/ 44)؛ «هیچ چیزی نیست، مگر آن که با ستایش از کمالات او را تسبیح می کند».

همه موجودات تسبیح می کنند تا «حمد» به خدا نسبت داده شود. «تسبیح موجودات» طریقی برای «حمد» و تعلیم و ازدیاد ایمان و معرفت است (ابن عاشور، التحریر و التنویر، ج 28، ص233). تمام موجودات، به دلالت حال، خداوند را تسبیح و تمجید می کنند (مراغی، تفسیر المراغی، ج 28، ص33؛ تهرانی، البلاغ، ص551).

نسبت دادن تمام ثناها و حمدها به خداوند، مستلزم معرفتی است که با «تسبیح» محقق می شود (قشیری، لطائف الإشارات، ج3، ص530).

«التسبیح التقدیس والتنزیه ویکون بمعنی سباحة الأسرار فی بحار الإجلال، فیظفرون بجواهر التوحید وینظمونها فی عقود الإیمان ویرصّعونها فی أطواق الوصلة... یسجدون للّه طوعا وکرها؛...

ص: 96

تسبیح علامة ودلالة... ویدلّ علی الصانع وعلی إثبات جلاله وعلی استحقاقه لنعوت کبریائه» (همان، ص531). {یسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَما فِی الْأَرْضِ لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ} (تغابن/1)؛ «آنچه در آسمان ها و زمین است، خدای را تسبیح می گویند. فرمان نافذ و حکومت بر همه هستی از آن اوست و ستایش تنها او را سزد و او بر همه چیز تواناست».

تفکر در این معنا، دو نتیجه دارد: «لَهُ الْمُلْکُ» و «وَلَهُ الْحَمْدُ». سلطنت و حکم از آنِ خداست. هیچ حکمی جز حکم او نافذ نیست. تنها اراده او حاکم است و تمام حمدها به خدا بازمی گردد. قدرت بی قید و شرط هستی تنها اوست. (وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ) (موسوی همدانی، ترجمه تفسیر المیزان، ج 19، ص496). عباراتی از امام علی(علیه السلام) در نهج البلاغه آمده که دلالت بر تسبیح وجودی ذاتی، یعنی بالاترین مرتبه توحید دارد و به سبب توالی درهم تنیده تسبیح، تحمید، تهلیل و تکبیر، این نمونه شاهدی بر این چهار رکن در مقام ذات و خالص توحید وجودی دارد که پس از تبیین تحمید، تهلیل و تکبیر وجودی، معنای تسبیح وجودی ذاتی نیز روشن خواهد شد. خطبه ای که در ادامه خواهد آمد، نمونه ای از مرتبه اتمِّ تسبیح، تحمید، تهلیل و تکبیر وجودی ذاتی است:

«لَمْ یولَدْ سُبْحَانَهُ فَیکُونَ فِی الْعِزِّ مُشَارَکاً وَلَمْ یلِدْ فَیکُونَ مَوْرُوثاً هَالِکاً وَلَمْ یتَقَدَّمْهُ وَقْتٌ وَلَا زَمَانٌ وَلَمْ یتَعَاوَرْهُ زِیادَةٌ وَلَا نُقْصَانٌ بَلْ ظَهَرَ لِلْعُقُولِ بِمَا أَرَانَا مِنْ عَلَامَاتِ التَّدْبِیرِ الْمُتْقَنِ وَالْقَضَاءِ الْمُبْرَمِ فَمِنْ شَوَاهِدِ خَلْقِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ مُوَطَّدَاتٍ بِلَا عَمَدٍ قَائِمَاتٍ بِلَا سَنَدٍ دَعَاهُنَّ فَأَجَبْنَ طَائِعَاتٍ مُذْعِنَاتٍ غَیرَ مُتَلَکِّئَاتٍ وَلَا مُبْطِئَاتٍ وَلَوْ لَا إِقْرَارُهُنَّ لَهُ بِالرُّبُوبِیةِ وَإِذْعَانُهُنَّ بِالطَّوَاعِیةِ لَمَا جَعَلَهُنَّ مَوْضِعاً لِعَرْشِهِ وَلَا مَسْکَناً لِمَلَائِکَتِهِ وَلَا مَصْعَداً لِلْکَلِمِ الطَّیبِ وَ الْعَمَلِ الصَّالِحِ مِنْ خَلْقِهِ جَعَلَ نُجُومَهَا أَعْلَاماً یسْتَدِلُّ بِهَا الْحَیرَانُ فِی مُخْتَلِفِ فِجَاجِ الْأَقْطَارِ لَمْ یمْنَعْ ضَوْءَ نُورِهَا ادْلِهْمَامُ سُجُفِ اللَّیلِ الْمُظْلِمِ وَلَا اسْتَطَاعَتْ جَلَابِیبُ سَوَادِ الْحَنَادِسِ أَنْ تَرُدَّ مَا شَاعَ فِی السَّمَاوَاتِ مِنْ تَلَأْلُؤِ نُورِ الْقَمَرِ فَسُبْحَانَ مَنْ لَا یخْفَی عَلَیهِ سَوَادُ غَسَقٍ دَاجٍ وَلَا لَیلٍ سَاجٍ فِی بِقَاعِ الْأَرَضِینَ الْمُتَطَأْطِئَاتِ وَلَا فِی یفَاعِ السُّفْعِ الْمُتَجَاوِرَاتِ وَمَا یتَجَلْجَلُ بِهِ الرَّعْدُ فِی أُفُقِ السَّمَاءِ وَمَا تَلَاشَتْ عَنْهُ بُرُوقُ الْغَمَامِ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ تُزِیلُهَا عَنْ مَسْقَطِهَا عَوَاصِفُ الْأَنْوَاءِ وَانْهِطَالُ السَّمَاءِ وَ یعْلَمُ مَسْقَطَ الْقَطْرَةِ وَمَقَرَّهَا وَمَسْحَبَ الذَّرَّةِ وَمَجَرَّهَا وَمَا یکْفِی الْبَعُوضَةَ مِنْ قُوتِهَا وَمَا تَحْمِلُ [مِنَ ] الْأُنْثَی فِی بَطْنِهَا» (شریف

ص: 97

رضی، نهج البلاغه، خطبه182)؛ «خدا از کسی متولّد نشد تا در عزّت و توانایی دارای شریک باشد؛ فرزندی ندارد تا وارث او باشد؛ وقت و زمان از او پیشی نگرفت و زیادی و نقصان در او راه ندارد. خدا با نشانه های تدبیر استوار، و خواسته های حکیمانه در خلق نظام احسن، در برابر غفلت ها آشکارا جلوه کرده است. از نشانه های آفرینش او، خلقت آسمان های پابرجا بدون ستون و تکیه گاه است. آسمان ها را به اطاعت خویش دعوت و آنها بدون درنگ اجابت کردند. اگر اقرار آسمان ها به پروردگاری او و اعترافشان در اطاعت و فرمان برداری از او نبود، هرگز آسمان ها را محل عرش خویش و جایگاه فرشتگان، و بالا رفتن سخنان پاک و اعمال نیک و صالح بندگانش قرار نمی داد. ستارگان را نشانه های هدایتگر بیابان ماندگان سرگردان قرار داد تا به وسیله آنها راهنمایی شوند؛ ستارگانی که پرده های تاریک شب مانع نورافشانی آنها نمی گردد و نمی تواند از نورافشانی و تلألؤ ماه در دل آسمان جلوگیری کند. پس پاک است خدایی که پوشیده نیست بر او سیاهی تیره و تار بر روی ناهمواری های زمین، و قلّه های کوتاه و بلند کوه ها، و نه غرّش رعد در کرانه آسمان، و نه درخشش برق در لابه لای ابرها، و نه وزش بادهای تند و طوفان، و نه ریزش برگ ها بر اثر بارش باران، و نه محل سقوط قطرات باران، و نه مسیر کشیده شدن دانه ها به وسیله مورچگان، و نه غذاهای کوچک نادیدنی پشّه ها، و نه آنچه در شکم حیوانات مادّه در حال رشد است (خدا به همه آنها آگاه است)».

«وَالْحَمْدُ لِلَّهِ الْکَائِنِ قَبْلَ أَنْ یکُونَ کُرْسِی أَوْ عَرْشٌ أَوْ سَمَاءٌ أَوْ أَرْضٌ أَوْ جَانٌّ أَوْ إِنْسٌ لَا یدْرَکُ بِوَهْمٍ وَلَا یقَدَّرُ بِفَهْمٍ وَلَا یشْغَلُهُ سَائِلٌ وَلَا ینْقُصُهُ نَائِلٌ وَلَاینْظُرُ بِعَینٍ وَلَا یحَدُّ بِأَینٍ وَلَا یوصَفُ بِالْأَزْوَاجِ وَلَا یخْلَقُ بِعِلَاجٍ وَلَا یدْرَکُ بِالْحَوَاسِّ وَلَا یقَاسُ بِالنَّاسِ الَّذِی کَلَّمَ مُوسی تَکْلِیماً وَأَرَاهُ مِنْ آیاتِهِ عَظِیماً بِلَا جَوَارِحَ وَلَا أَدَوَاتٍ وَلَا نُطْقٍ وَلَا لَهَوَاتٍ بَلْ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً أَیهَا الْمُتَکَلِّفُ لِوَصْفِ رَبِّکَ فَصِفْ جِبْرِیلَ وَمِیکَائِیلَ وَ جُنُودَ الْمَلَائِکَةِ الْمُقَرَّبِینَ فِی حُجُرَاتِ الْقُدُسِ مُرْجَحِنِّینَ مُتَوَلِّهَةً عُقُولُهُمْ أَنْ یحُدُّوا أَحْسَنَ الْخَالِقِینَ فَإِنَّمَا یدْرَکُ بِالصِّفَاتِ ذَوُو الْهَیئَاتِ وَالْأَدَوَاتِ وَمَنْ ینْقَضِی إِذَا بَلَغَ أَمَدَ حَدِّهِ بِالْفَنَاءِ فَلَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ أَضَاءَ بِنُورِهِ کُلَّ ظَلَامٍ وَ أَظْلَمَ بِظُلْمَتِهِ کُلَّ نُور»(همان)؛ «حمد و سپاس خداوندی را سزاست که همواره وجود داشت،

ص: 98

پیش از آن که کرسی یا عرش، آسمان یا زمین، جنّ یا انس پدید آیند. خداوندی که ذات او را فکرها و عقل های ژرف اندیش نتوانند بشناسند، و با نیروی اندیشه، اندازه ای برای او نتوانند تصوّر کنند. هیچ سؤال کننده ای او را به خود مشغول نسازد، و فراوانی عطا و بخشش، از دارایی او نکاهد. برای دیدن، به چشم مادّی نیاز ندارد و در مکانی محدود نمی شود. همسر و همتایی ندارد و با تمرین و تجربه نمی آفریند و با حواس درک نشود و با مردم مقایسه نگردد؛ خدایی که بدون اعضا و جوارح و زبان و کام با حضرت موسی(علیه السلام) سخن گفت و آیات بزرگش را به او شناساند. ای کسی که برای توصیف کردن پروردگارت به زحمت افتاده ای، اگر راست می گویی، جبرئیل و میکائیل و لشکرهای فرشتگان مقرّب را وصف کن، که در بارگاه قدس الهی سر فرود آورده اند، و عقل های شان در درک خدا، سرگردان و درمانده است. تو چیزی را می توانی با صفات آن درک کنی که دارای شکل و اعضا و جوارح و دارای عمر محدود و أجل معین باشد. پس جز اللّه خدایی نیست که هر تاریکی را به نور خود روشن کرد، و هر چه را که جز به نور او روشن بود، به تاریکی کشاند».

نتیجه

«تسبیح» در فرهنگ وحی به چهار معنای صلاة، استثناء، نور و تنزیه است که بیشتر در معنای چهارم اصطلاح شده و به «اقرار به نزاهت و پاکی خداوند» معنا می شود. برای تسبیح چهار مقامِ تفریق، نفض، ترک و رفض را برشمرده اند که هرکدام با مراتب چهارگانه تخلیه فکر، قلب، جوارح و زبان، آمادگی برای تحمید خدا را ایجاد می کنند و بر این اساس تحمید، مقام تحلیه و آراستگی فکر، قلب، جوارح و زبان بر یکتایی، پرستش و محبت خداوند خواهد بود. آنچه از سخنان امام علی(علیه السلام) در نهج البلاغه با «الحمدلله» آغاز شده و پس از آن هرکدام از مقامات تسبیح (تفریق، نفض، ترک و رفض) آمده، دلالت بر حمدی می کند که برخاسته از آن نوع تسبیح است.

ص: 99

ص: 100

منابع

قرآن کریم، ترجمه دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم: انتشارات المصطفی، 1388ش.

نهج البلاغة، سید رضی ، ترجمه محمد دشتی ، قم: نشر مشهور، 1379 ش .

16. ابن أبی طالب مکی، ابومحمد، الهدایة إلی بلوغ النهایة فی علم المعانی القرآن وتفسیره واحکامه، تحقیق: جماعة من المحققین، کلیة الدراسات العلیا و البحث العلمی، جامعة الشارقة، چاپ1، 1429ق.

17. ابن عاشور، محمد بن طاهر، التحریر و التنویر، بیروت: مؤسسة التاریخ العربی، 1421ق.

18. ابن عربی، محمدبن علی، تفسیر ابن عربی، مترجم و محقق: رباب سمیر مصطفی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ 1، 1422ق.

19. ابن قتیبه دینوری، ابومحمد عبدالله بن مسلم، غریب القرآن وتفسیره، شارح: ابراهیم محمد رمضان، بیروت، دارمکتب الهلال، چاپ 1، 1411ق.

20. ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، روض الجنان وروح الجنان فی تفسیر القرآن، آستان قدس رضوی، بنیاد پژوهش های اسلامی، چاپ 1، 1408ق.

21. بحرانی، هاشم بن سلیمان، البرهان فی تفسیر القرآن، قم، دارالتفسیر، 1417ق.

22. بیضاوی، عبدالله بن عمر شیرازی شافعی، أنوار التنزیل وأسرار التأویل (تفسیر بیضاوی)، بیروت، دارأحیاء التراث العربی، چاپ 1، 1418.

23. تهرانی، محمدصادق، البلاغ فی تفسیر القرآن بالقرآن، قم، مکتبة محمد الصادق الطهرانی، چاپ 1، 1377ش.

24. ثعلبی، احمد بن محمد، الکشف والبیان، بیروت، دارإحیاء التراث العربی، چاپ 1، 1422ق.

25. حسن زاده آملی، حسن، دروس شرح اشارات وتنبیهات ابن سینا (نمط نهم: مقامات العارفین)، قم، انتشارات اشراق، چاپ 2، 1388ش.

26. ________________________. ، ممدّالهمم در شرح فصوص الحکم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی: سازمان چاپ و انتشارات، چاپ 3، 1385ش.

27. الزمخشری، جارالله محمود بن عمر، کشّاف عن حقائق غوامض التنزیل وعیون الأقاویل فی وجوه التأویل، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ 1، 1414ق.

ص: 101

28. طباطبائی، سیّد محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، مترجم: سیدمحمدباقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ 24، 1386ش.

29. _______________________________. رسالة الولایة، شرح: محمدحسین رحیمی، تهران، نشر ستاره قطبی، 1390ش.

30. الطبرانی، ابوالقاسم سلیمان ابن احمد بن یوسف، التفسیر الکبیر: تفسیر القرآن العظیم، تحقیق و تصحیح: هشام بن عبدالکریم بدرانی موصلی، اردن، دارالکتاب الثقافی، چاپ 1، 2008 م.

31. الطبرسی، ابوعلی الفضل بن الحسن، تفسیر جوامع الجامع، مصحح: ابوالقاسم گرجی، قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه، 1412ق.

32. ______________________________________. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، کتاب فروشی اسلامی، چاپ 2، 1379ش.

33. الطبری، أبی جعفر محمدبن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفة، 1406ق.

34. القشیری، عبدالکریم بن هوازن، لطائف الإشارات، محقق: ابراهیم بسیونی، قاهره، الهیئة المصریة العامة للکتاب، 2000م.

35. مراغی، احمد مصطفی، تفسیر المراغی، بیروت، داراحیاءالتراث العربی، 1985م.

36. مغنیه، محمدجواد، التفسیر الکاشف، قم، دارالکتاب الإسلامی، 1424ق.

37. واحدی، علی بن احمد، الوسیط فی تفسیر القرآن المجید، محقق: محمدحسن ابوالعزم زفیتی، قاهره، وزارة الاوقاف، لجنة إحیاء التراث الاسلامی، 1416ق.

ص: 102

آفرینش هستی از منظر قرآن و نهج البلاغه

اشاره

محمد حسین کاکویی نژاد(1)، مثیم ناظمی(2)

ص: 103


1- . دانش پژوه سطح 3 قرآن و مستشرقان، مرکز تخصصی علی بن ابی طالب(علیه السلام)؛
2- . دانشجوی دکتری علوم قرآن و حدیث؛ ؛

ص: 104

چکیده

تفکر در خلقت و شناخت روزافزون آفرینش هستی از منظر قرآن و نهج البلاغه، می تواند در نگاه و بینش هر انسانی افق های جدید بگشاید و در مسیر زندگی او را به سوی هدف آفرینش یعنی کمال و تقرب الی الله رهنمون گردد و او را از آسیب ها و خطراتی که در این مسیر وجود دارد، نجات بخشد. در قرآن و نهج البلاغه به گونه های مختلفی خداوند و امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیه السلام) آفرینش هستی در ابعاد مختلف آن را به تصویر کشیده و معرفی می نمایند. به راستی آفرینش هستی در قرآن و نهج البلاغه چگونه معرفی شده است و شناخت دیدگاه قرآن و نهج البلاغه چه ضرورتی دارد؟ این مقاله به روش توصیفی - تحلیلی به بررسی آفرینش هستی از دیدگاه قرآن و نهج البلاغه می پردازد. نتایج تحقیق نشان می دهد انسان ها می بایست در امر آفرینش هستی تفکر و تدبر کنند، چراکه سرآغاز خداشناسی، خودشناسی و جهان شناسی به معنای واقعی کلمه است و شگفتی آفرینش پدیده ها با تفکر در خلقت آسمان ها و زمین، خلقت گیاهان، حیوانات و همه موجودات حاصل می شود و در نهایت خلقت دنیا مقدمه ای برای آخرت است که دار ابدی است.

کلیدواژه ها: قرآن، نهج البلاغه، امام علی(علیه السلام)، آفرینش، هستی.

مقدمه

آفرینش هستی در قرآن و بیانات ارزشمند امیرالمومنین(علیه السلام) در شناخت آفرینش هستی، بیانگر نعمتی از نعمات بیکران الهی با گسترش فرهنگ تعقل و تفکر در انسان هاست، تا سطح آگاهی انسان ها در آفرینش خود و جهان پیرامون خود بالا برود و از طریق شناخت

ص: 105

هستی، به شناخت خود و خدای هستی آفرین بپردازند و از طرفی به عظمت پروردگار و کوچکی و ضعف خود دست یابند.

1. پیشینه

در قرآن درباره آفرینش هستی پیش از نهج البلاغه اشاره شده است و به تبع آن در تفاسیر قرآن پیرامون آفرینش هستی ذیل آیات مرتبط، مطالبی بیان شده است. از جمله در تفسیر موضوعی قرآن کریم آیت الله جوادی آملی و هم چنین تفسیر المیزان علامه طباطبایی که از منابع غنی می باشند. پس از قرآن در نهج البلاغه در کلام امرالمؤمنین(علیه السلام) نیز مباحثی درباره آفرینش هسی مطرح شده است.

در زمانه حاضر مقالات و کتب فراوانی در باب آفرینش هستی منتشر شده است.

در ضرورت شناخت، گفتار مولای متقیان به کمیل بسیار قابل توجّه است، امام(علیه السلام) می فرماید: «یَا کُمَیلُ مَا مِن حَرَکَةٍ إلاّ وَ أنتَ مُحتاجٌ فِیهَا إِلَی مَعرِفَةٍ؛ ای کمیل! هیچ حرکتی وجود ندارد مگر آن که تو در آن به معرفت نیاز داری.» (مجلسی، بحارالانوار، ج77، ص269).

در مبحث چگونگی آفرینش هستی، آیت الله جوادی آملی در پاسخ این سؤال که: «هدف خدا از آفرینش چیست؟» می فرمایند: «... این سؤال صحیح نیست، چون خدا خود هدف است، نه این که هدف داشته باشد. هرکسی کاری را انجام می دهد، برای آن است که نقص خود را با آن کار برطرف کند. احتیاجی دارد و می خواهد آن احتیاج را برطرف کند تا به کمال برسد.» (جوادی آملی، پرسش ها و پاسخ ها، دفتر بیستم، ص128).

2. روش شناسی تحقیق

در نوشتار حاضر به روش تحلیلی - توصیفی به تبیین این موضوع می پردازیم.

3. یافته ها

الف) خداشناسی سرآغاز هستی شناسی

آن چه در سفارشات موکد از سوی ائمه اطهار(علیه السلام) به ویژه امام علی(علیه السلام) مطرح شده است،

ص: 106

این است که خداشناسی سرآغاز هستی شناسی است. مولای متقیان امیرالمومنین(علیه السلام) در تعبیر زیبایی می فرمایند: «سپاس خداوندی را، که بی آن که دیده شود شناخته شده، و بی آن که اندیشه ای به کار گیرد آفریننده است، خدایی که همیشه بوده و تا ابد خواهد بود، آن جاکه نه از آسمان دارای برج های زیبا خبری بود، و نه از پرده های فرو افتاده اثری به چشم می خورد، نه شبی تاریک و نه دریایی آرام، نه کوهی با راه های گشوده، نه درّه ای پر پیچ و خم، نه زمین گسترده، و نه آفریده های پراکنده وجود داشت.

خدا پدیدآورنده پدیده ها و وارث همگان است، خدای آنان و روزی دهنده ایشان است، آفتاب و ماه به رضایت او می گردند که هر تازه ای را کهنه، و هر دوری را نزدیک می گردانند، خدا روزی مخلوقات را تقسیم کرد، و کردار و رفتارشان را برشمرد، از نفس ها که می زنند، و نگاه های دزدیده که دارند، و رازهایی که در سینه ها پنهان کردند. و جایگاه پدیده ها را در شکم مادران و پشت پدران تا روز تولد و سر آمد زندگی و مرگ، همه را می داند.» (شریف رضی، نهج البلاغه، ص153، خطبه 90). این تعبیرات جامع و کامل حضرت، بیان کننده این است که سرآغاز شناخت هستی، می بایست با شناخت خداوند متعال باشد.

با همین مبنا اگر در کلام الهی متمحّز شویم، آشکار می شود دعوت به تفکر و تأمل در شناخت هستی، همانند آیه190 سوره آل عمران: ﴿إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ ﴾ که صاحبان خرد در توجه به خلقت جهان هستی تامل و تفکر می کنند.

ب) جهان شناسی دلیل خداشناسی

جهان شناسی و آفرینش هستی، یکی از راه ها برای شناخت خداوند متعال است و از طریق شناخت انواع شاهکارها و موجودات مرئی و نامرئی و خلائق ریز و درشتی وجود دارد که همه در یک سیستم هدفمند و متصل به هم زندگی می کنند، به شناخت هستی می رسیم. در آیه 45 سوره اعراف چنین آمده: ﴿إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی

ص: 107

سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثاً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ ﴾؛ در واقع پروردگار شما، خدایی است که آسمان ها و زمین را در شش روز [و دوره ] آفرید؛ سپس بر تخت (جهانداری و تدبیر هستی) تسلّط یافت؛ و روز را به شب می پوشاند، درحالی که شتابان آن را می طلبد؛ و خورشید و ماه و ستارگان را (آفرید،) درحالی که به فرمان (و تدبیر) او رام شده اند. آگاه باشید که آفرینش و فرمان (تدبیر جهان)، تنها برای اوست؛ خجسته (و پایدار) است خدایی که پروردگار جهانیان است».

کلمه «عرش» به معنای سقف یا شیء سقف دار است و به تخت های بلند مانند تخت های سلاطین نیز گفته می شود؛ ولی این کلمه در آیه مذکور به معنای قدرت به کار رفته است؛ چنان که واژه تخت نیز در فارسی به معنای قدرت به کار می رود. کلمه «عرش» گاهی نیز به معنای مجموعه جهان هستی است، زیرا تخت قدرت خداوند تمام جهان را فرامی گیرد. راغب اصفهانی می گوید: کلمه «استوی» وقتی با «إلی» متعددی شود، به معنای استیلاء و تسلط است(راغب اصفهانی، المفردات لالفاظ القرآن الکریم، ص341) کلمه «ماء» به معنای آب است و گاهی نیز به هر شیء مایع «ماء» گفته می شود.

بنابراین، از معانی واژه «عرش» و «ماء» چنین برمی آید که در آغاز آفرینش، جهان هستی به صورت مواد مذابی بوده (یا گازهای فوق العاده فشرده که شکل مواد مذاب و مایع را داشت) سپس در این توده آب گونه حرکات شدید و انفجارهای عظیمی رخ داد و قسمت هایی از سطح آن پی درپی به خارج پرتاب شد، این اتصال و به هم پیوستگی به انفصال و جدایی گرایید و سیارات و ستارگان یکی بعد از دیگری شکل یافتند. در برخی آیات، قرآن کریم اشاره دارد که آسمان و زمین و به طور کلی تمام هستی و خلقت بدون نیاز به وجود ماده قبلی، توسط خداوند متعال و به وسیله قدرت نامتناهی و بی پایان او خلق شده اند (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج6، ص203).

درباره خلقت عالم در کلام گهربار حضرت علی(علیه السلام) این چنین آمده: «أَنْشَأَ الْخَلْقَ إِنْشَاءً وَ

ص: 108

ابْتَدَأَهُ ابْتِدَاءً بِلَا رَوِیَّةٍ أَجَالَهَا وَ لَا تَجْرِبَةٍ اسْتَفَادَهَا وَ لَا حَرَکَةٍ أَحْدَثَهَا وَ لَا هَمَامَةِ نَفْسٍ اضْطَرَبَ فِیهَا أَحَالَ الْأَشْیَاءَ لِأَوْقَاتِهَا وَ [لَاءَمَ ] لَأَمَ بَیْنَ مُخْتَلِفَاتِهَا وَ غَرَّزَ غَرَائِزَهَا وَ أَلْزَمَهَا أَشْبَاحَهَا عَالِماً بِهَا قَبْلَ ابْتِدَائِهَا مُحِیطاً بِحُدُودِهَا وَ انْتِهَائِهَا عَارِفاً بِقَرَائِنِهَا وَ أَحْنَائِهَا ثُمَّ أَنْشَأَ سُبْحَانَهُ فَتْقَ الْأَجْوَاءِ وَ شَقَّ الْأَرْجَاءِ وَ سَکَائِکَ الْهَوَاءِ فَأَجْرَی فِیهَا مَاءً مُتَلَاطِماً تَیَّارُهُ مُتَرَاکِماً زَخَّارُهُ؛ خلقت را آغاز کرد، و موجودات را بیافرید، بدون نیاز به فکر و اندیشه ای، یا استفاده از تجربه ای، بی آن که حرکتی ایجاد کند، و یا تصمیمی مضطرب در او راه داشته باشد. برای پدیدآمدن موجودات، وقت مناسبی قرار داد، و موجودات گوناگون را هماهنگ کرد، و در هرکدام، غریزه خاصّ خودش را قرار داد، و غرائز را همراه آنان گردانید. خدا پیش از آن که موجودات را بیافریند، از تمام جزئیّات و جوانب آنها آگاهی داشت، و حدود و پایان آنها را می دانست، و از اسرار درون و بیرون پدیده ها، آشنا بود. سپس خدای سبحان طبقات فضا را شکافت، و اطراف آن را باز کرد، و هوای به آسمان و زمین راه یافته را آفرید، و در آن آبی روان ساخت، آبی که امواج متلاطم آن شکننده بود، که یکی بر دیگری می نشست.» (شریف رضی، نهج البلاغه، ص33، خطبه 1و3) امام(علیه السلام) در این گفتار علمی به مراحل دقیق آفرینش اشاره کرده که خداوند بزرگ ابتدا هوا و سپس آب و آن گاه دیگر پدیده ها را آفرید. امروزه همه دانشمندان این حقیقت را قبول دارند که آب از اکسیژن و هیدروژن پدید آمده و آغاز آفرینش از هوا و توده بخار بوده است.

ج) شگفتی آفرینش پدیده ها

در خلقت تمام موجودات هستی نوعی تعجب و شگفت انگیزی وجود دارد که همگان را به وجد آورده، چنان که با تعبیری رسا در کلام مولایمان امیرالمومنین(علیه السلام) بیان شده:

«از نشانه های توانایی و عظمت خدا، و شگفتی ظرافت های صنعت او آن است که از آب دریای موج زننده، و امواج فراوان شکننده، خشکی آفرید، و به طبقاتی تقسیم کرد، سپس طبقه ها را از هم گشود، و هفت آسمان را آفرید، که به فرمان او برقرار ماندند، و در اندازه های معیّن استوار شدند.

ص: 109

و زمین را آفرید که دریایی سبز رنگ و روان آن را بر دوش می کشد، زمین در برابر فرمان خدا فروتن، و در برابر شکوه پروردگاری تسلیم است، و آب روان از ترس او ایستاد، سپس صخره ها، تپه ها، و کوه های بزرگ را آفرید، آن ها را در جایگاه خود ثابت نگاه داشت، و در قرارگاهشان استقرار بخشید. پس کوه ها در هوا و ریشه های آن در آب رسوخ کرد، کوه ها از جاهای پست و هموار سر بیرون کشیده و کم کم ارتفاع یافتند، و ریشه آن در دل زمین ریشه دوانید، قلّه ها سر به سوی آسمان برافراشت، و نوک آن ها را طولانی ساخت تا تکیه گاه زمین، و میخ های نگهدارنده آن باشد، سپس زمین با حرکات شدیدی که داشت آرام گرفت، تا ساکنان خود را نلرزاند، و آن چه بر پشت زمین است سقوط نکند، یا از جای خویش منتقل نگردد.» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 211).

در این سخنرانی و خطبه های دیگر، امام(علیه السلام) به حرکت زمین، صدها سال قبل از کشف این حقیقت توسّط دانشمندان رشته ژئوفیزیک scisyhpoeG (علم اوضاع بیرونی و طبیعی) و ژئولوژی ygoloeg (زمین شناسی) آشکارا اشاره فرمود.

﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِمَنْ یَخْشی﴾ (نازعات/26)؛ توجه به این شگفتی ها درس عبرتی است برای کسی که بترسد.» اگر کسی در مورد آینده خود تفکر کند و از عذاب خدا بیم ناک باشد، از مطالعه تاریخ عبرت می آموزد، ولی کسی که اهل اندیشه و هراس از عذاب الهی نیست و در غفلت به سر می برد، از وقایع پندآموز تاریخ هستی و بشریت درس عبرت نمی گیرد و هدف از آفرینشِ به این شگفت انگیزی برایش محدود به این زندگانی فانی و زودگذر می شود.

د) محورهای توجه به آفرینش هستی

یک. توجه به آفرینش انسان قرآن کریم به مسئله آفرینش انسان، عنایت ویژه و فوق العاده ای داشته و از انسان ها می خواهد که پیرامون چگونگی پیدایش انسان و مراحل رشد و تکامل جسمی و روحی بشر، بیشتر بررسی و مطالعه نمایند، زیرا دقت و تفکر در خلقت پیچیده جسم و روح انسان در تربیت و پرورش نیروی عقلانی انسان نقش مؤثری دارد.

ص: 110

وجود انسان با پیچیدگی شگفت انگیزش همواره نظر کاوشگران را به خود معطوف داشته، به ویژه در بُعد روانی که دانشمندان از درک حقیقت آن به عجز خویش اعتراف کرده و انسان را موجودی ناشناخته نامیده اند. با این حال مطالعات دانشمندان و فلاسفه در جسم و روح انسان دستاورد ارزشمندی داشته است. قرآن نیز با اشاره به این مطلب که انسان مخلوق اعجاب انگیز الهی است و روح او از عالم «امر» می باشد که بر این بدن خاکی افاضه گردیده، (ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ) (سجده/2)؛ سپس (اندام) او را موزون ساخت و از روح خویش در وی دمید».

انسان را به ارائه آیات خود در نفوس و آفاق نوید می دهد و از سوی دیگر درک شگفتی ها، خلقت و اسرار وجود انسان را نشانه ای بر حقانیت آفریدگار حکیم می داند: (سَنُرِیهِمْ آَیَاتِنَا فِی الآَفَاقِ وَفِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الحَقُّ) (فصلت/53)؛ به زودی نشانه های خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آن ها نشان می دهیم تا برای آنان آشکار گردد که او حق است، آیا کافی نیست که پروردگارت بر همه چیز شاهد و گواه است؟».

و کسانی را که به اسرار وجود خویش نمی اندیشند، مورد نکوهش قرار می دهد: (وَفِی أَنْفُسِکُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ) (ذاریات/21)؛ و در وجود خود شما (نیز آیاتی است) آیا نمی بینید؟! در برخی از آیات می فرماید که انسان باید به دقت بنگرد که از چه چیزی خلق شده است و این نظرکردن در پرورش و تربیت عقل و خرد او موثر است (رضایی اصفهانی، تفسیر قرآن مهر، ج 22، ص156).

قرآن کریم توجه انسان را به منشأ آفرینش خود جلب کرده، با اشاره به امکان معاد و آشکارشدن اسرار در آن روز می فرماید: ﴿فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ إِنَّهُ عَلی رَجْعِهِ لَقادِرٌ یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ فَما لَهُ مِنْ قُوَّةٍ وَلا ناصِرٍ﴾ (طارق/5-10)؛ «پس انسان باید بنگرد که از چه چیز آفریده شده است! از آبی جهنده آفریده شده است؛ آبی که از میان پشت و سینه ها خارج می شود! و به راستی تفکر در خلقت موجودات جهان به ویژه انسان باعث پرورش خرد و هدایت انسان به راه راست می شود».

ص: 111

چنان که امیرمؤمنان علی(علیه السلام) می فرماید: «ولو فکّروا فی عظیم القدره وجسیم النعمه لرجعوا الی الطریق؛ اگر بیندیشند در عظمت توانایی و بزرگی نعمت خدا، هرآینه به راه بازگردند.» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 185).

«ای انسان! ای آفریده راست قامت، ای پدیده نگهداری شده در تاریکی های رحم های مادران، و قرارداده شده در پرده هایِ تو در تو! آغاز آفرینش تو از گل و لای بود، و سپس در جایگاه آرامی نهاده شدی تا زمانی مشخّص و سرآمدی تعیین شده، و آن گاه که در شکم مادرت حرکت می کردی، نه دعوتی را می توانستی پاسخ دهی، و نه صدایی را می شنیدی.سپس تو را از قرارگاهت بیرون کردند و به خانه ای آوردند که آن را ندیده بودی و راه های سودش را نمی دانستی، پس چه کسی تو را در مکیدن شیر، از پستان مادر هدایت کرد؟ و به هنگام نیاز جایگاه های طلب کردن و خواستن را به تو شناساند؟ هرگز، آن که در توصیف پدیده ای با شکل و اندازه و ابزار مشخّص درمانده باشد، بدون تردید از وصف پر وردگارش ناتوان تر، و از شناخت خدا با حدّ و مرز پدیده ها دورتر است.» (شریف رضی، نهج البلاغه، ص307، خطبه 163).

حضرت از نیستی به هستی وجود انسان را چنین شیوا و دقیق آشکار می کند تا گویا تأملی بیشتر در آیات تکوینی الهی داشته باشیم و دنبال کشف حقیقت و رسیدن به کمال الهی باشیم.

دو. تفکر در خلقت آسمان ها و زمین قرآن کریم به نشانه های خدا در گستره آسمان و زمین اشاره کرده و با جلب توجه خردمندان به آن ها می فرماید:

﴿إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلافِ اللَّیْلِ وَالنَّهارِ وَالْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِما یَنْفَعُ النَّاسَ وَما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فِیها مِنْ کُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیاحِ وَالسَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ ﴾ (بقره/164)؛ «قطعاً در

ص: 112

آفرینش آسمان ها و زمین، و پی درپی آمدن شب و روز، و کشتی هایی که در دریا روانند، با آن چه به مردم سود می رساند، و آبی که خدا از آسمان فروفرستاده، و با آن، زمین را پس از مردنش، زنده نموده و از هرگونه جنبده ای در آن پراکنده کرده، و (هم چنین در) دگرگونی بادها و ابرهایی که میان آسمان و زمین مسخّر است، نشانه هایی هست، برای گروهی که خردورزی می کنند». این ها همه جزو نشانه هایی از نظم و مدیریت است که پروردگار عالمین در کنترل آفرینش هستی در این آیه اشاره نموده که هر قدر در این آیات ژرف نگری داشته باشیم، به قدرت لا یزال الهی بیشتر پی می بریم.

واضح است نشانه هایی که خداوند متعال در این آیه شریفه برای خداشناسی مطرح نموده، از باب نمونه است، نه این که آیات الهی منحصر به این ها باشد، زیرا آیات حق و آثار قدرت او بیش از این است که بتوان اشاره کرد، مانند قول شاعر:

«وَ فِی کُلّ شَیءٍ لَهُ آیَةٌ

تَدُلُّ عَلَی أَنَّهُ وَاحِد!»

که تدبر و تفکر حق جویان را می طلبد.

و ازاین روست که امیرمومنان(علیه السلام) می فرماید: «مَا رَأَیتُ شَیئاً إلاَّ وَ رَأَیتُ اللّهَ قَبلَهُ وَ بَعدَهُ وَ مَعَهُ؛ در این جهان هرچه را مشاهده می کنم، خدا نیز همراه آن، بعد از آن و قبل از آن تجلی می کند.» و تنها تفکر و رشد عقلی لازم است که انسان در هرچیز آیات حق را مشاهده کند.

برگ درختان سبز در نظر هوشیار

هر ورقش دفتری است معرفت کردگار

هم چنان که اشاره شد، قرآن به مطالعه آفاق و انفس و آیات و نشانه های خداوند در پهنه هستی توصیه می کند و آن را طریقی به سوی شناخت مبدأ و معاد و عواملی در مسئولیت شناسی انسان می خواند: (أَفَلَمْ یَنْظُرُوا إِلَی السَّمَاءِ فَوْقَهُمْ کَیْفَ بَنَیْنَاهَا وَزَیَّنَّاهَا) (ق/6)؛ آیا آنان به آسمان بالای سرشان نگاه نکردند که چگونه ما آن را بنا کرده ایم، و چگونه آن را (به وسیله ستارگان) زینت بخشیده ایم.» هم چنین می فرماید: (فَانْظُرْ إِلَی آَثَارِ رَحْمَةِ اللهِ کَیْفَ یُحْیِی الأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا) (روم/50)؛ «به آثار رحمت الهی بنگر که چگونه زمین را بعد از مردنش زنده می کند».

ص: 113

و آن جاکه از خردمندان یاد می کند، آنان را بدین گونه می ستاید: (إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لَآَیَاتٍ لِأُولِی الأَلْبَابِ الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَی جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ) (آل عمران/190-191)؛ «مسلماً در آفرینش آسمان ها و زمین، و آمد و رفت شب و روز، نشانه های (روشنی) برای خردمندان است. همان ها که خدا را در حال ایستاده و نشسته، و آن گاه که بر پهلو خوابیده اند، یاد می کنند و در اسرار آفرینش آسمان ها و زمین می اندیشند (و می گویند:) بار الها! این ها را بیهوده نیافریده ای! منزهی تو! ما را از عذاب آتش، نگاه دار!».

این آیه کریمه از تفکر در آیات خلقت آسمان و زمین آغاز گشته و به تعبد مشتاقانه توأم با خوف و رجای مؤمنان در برابر جلال و جمال حق پیوند خورده و با هدفداری آفرینش و جهان ابدی پایان پذیرفته است.

علاوه بر مواردی که ذکر شد، در برخی دیگر از آیات این کتاب آسمانی می بینیم که قرآن دعوت به تفکر در خلقت آسمان ها و زمین نموده است و از آن جاکه قرآن کتاب هدایت و علم و اندیشه است و تفکر در آیات روشن گرش رهایی بخش انسان از جهل و گمراهی و فساد در عمل و اعتقاد است، هدفی را دنبال می کند که همانا سعادت ابدی برای انسان است. چراکه اگر عقل انسان شکوفا شود و گرد و غبار هواهای نفسانی و تمایلات حیوانی روی آن ننشیند، می تواند راهنمای خوبی برای او باشد و راه حق را به وی نشان دهد.

سه. خلقت گیاهان قران کریم در جهت تربیت عقلانی و پرورش نیروی خرد و تفکر در انسان، نه تنها افراد را به شناخت و تفکر در ویژگی های جسمی و روحی انسان و دقت و تفکر در پیچیدگی های خلقت آسمان ها و زمین فرامی خواند، بلکه آنان را به تحقیق و دقت نظر پیرامون گیاهان نیز تشویق می کند و از آنان می خواهد که با بررسی در مورد پدیده های طبیعی، حقانیت معارف الهی را باور و از روی آگاهی ایمان بیاورند.

قرآن کریم در آیات نوزدهم و بیستم سوره عنکبوت با سفارش به جهان گردی، انسان ها

ص: 114

را متوجه آغاز و انجام آفرینش می کند و می فرماید: ﴿أَ وَ لَمْ یَرَوْا کَیْفَ یُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ﴾؛ «و آیا اطلاع نیافته اند که خدا چگونه آفرینش را آغاز می کند، سپس آن را بازمی گرداند؟! [چرا] که آن (کار) بر خدا آسان است. بگو: «در زمین گردش کنید و بنگرید که چگونه (خدا) آفرینش را آغاز کرد؛ سپس خدا پدیده آخرت را پدید می آورد؛ [چرا] که خدا بر هر چیزی تواناست».

قرآن کریم در آیات بیست و چهارم تا سی و دوم سوره عبس با یادآوری نعمت های الهی در صحنه زمین و آفرینش گیاهان و میوه ها، انسان را به دقت در این امور فرامی خواند و می فرماید: ﴿فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلی طَعامِهِ أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا فَأَنْبَتْنا فِیها حَبًّا وَعِنَباً وَقَضْباً وَزَیْتُوناً وَنَخْلًا وَحَدائِقَ غُلْباً وَفاکِهَةً وَأَبًّا مَتاعاً لَکُمْ وَلِأَنْعامِکُمْ ﴾؛ «و انسان باید به غذایش نظر کند؛ که ما آب را با بارشی فروریختیم؛ سپس زمین را کاملًا شکافتیم؛ و در آن دانه (ها) رویاندیم؛ و (نیز) انگور و سبزی و زیتون و درخت خرما و باغ های انبوه و میوه و گیاهان چراگاه.» (رضایی اصفهانی، تفسیر قرآن مهر، ج 22، ص78).

حکمت آفرینش گیاهان و درختان در توحید مفضل چنین آمده: «در آفرینش درختان و گیاهان نظاره کن، از آن جاکه درخت نیز بسان حیوان همواره به غذا محتاج است، از طرفی مانند حیوان دهان و حرکت ندارد که غذا را بگیرد، ریشه های آن در دل زمین فرورفته تا غذا را [گاه از اعماق زمین ] بگیرد و به شاخ و برگ و میوه رساند. پس «زمین» مانند مادر پرورش دهنده آن است و «ریشه ها» چون دهان آن است که با آن ها غذا را از زمین می گیرد، چنان که حیوانات، کودکان خود را شیر می دهند. نمی نگری که چگونه پایه ها و ستون های خیمه از هرسو با طناب بسته شده تا بر پای ایستد، نقش زمین نگردد و یا کج نباشد. گیاه نیز چنین است، تمام آن ها ریشه های خود را در دل زمین به هر جانبی دوانیده اند تا آن را پایدار و استوار و ایستاده نگاه دارند. اگر ریشه نبود چگونه یک نخل تنومند و بلند و صنوبر و چنار بزرگ و تناور در توفان های سهمگین بر پای می ایستادند؟

ص: 115

به حکمت آفرینش گر جلّ و علا بنگر که چگونه بر حکمت کار مردم پیشی گرفته و اینان در پایداری خیمه ها از آن بهره گرفتند، درحالی که این حکمت و چاره پیش از آنان در آفرینش درخت جاری شده است؛ زیرا آفرینش درخت پیش از بپاداشتن خیمه است. نمی بینی که پایه و ستون خیمه ها از چوب درختان است، پس صناعت مردم از کار آفرینش گرفته شده است» (مجلسی، توحید مفضل، ص143).

و در کتاب شریف نهج البلاغه درباره زیبایی زمین چنین تعبیر شده «پس زمین به وسیله باغ های زیبا، همگان را به سرور و شادی دعوت کرده، با لباس نازک گل برگ ها که بر خود پوشید، هر بیننده ای را به شگفتی واداشت. و با زینت و زیوری که از گلوبند گل های گوناگون، فخرکنان خود را آراست، هر بیننده ای را به وجد آورد، که فرآورده های نباتی را، توشه و غذای انسان، و روزی حیوانات قرار داد. در گوشه و کنار آن درّه های عمیق آفرید، و راه ها و نشانه ها برای آنان که بخواهند از جادّه های وسیع آن عبور کنند، تعیین کرد.» (شریف رضی، نهج البلاغه، ص169، خطبه 91). چنین دقتی در این شگفتی ها، ما را به شناخت بیشتر آفرینش هستی و آفریننده توانای هستی سوق می دهد.

چهار. خلقت حیوانات قرآن کریم در موارد زیادی به تفکر در مورد حیوانات نیز دستور داده است و از انسان ها خواسته شده که درباره آن ها بیندیشند و بدانند که آن ها خود به خود به وجود نیامده، بلکه آفریدگاری آن ها را آفریده است، قرآن مجید می فرماید: (أَفَلَا یَنْظُرُونَ إِلَی الإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ) (غاشیه/17)؛ «آیا آنان به شتر نمی نگرند که چگونه آفریده شده است؟».

آیت الله مکارم شیرازی در ذیل آیه می نویسد: «در این آیه سخن از ... معرفت الهی است ... این حیوان ویژگی های عجیبی دارد که او را از دیگر حیوانات ممتاز می کند و به حق آیتی است از آیات خدا ... و دقت در آفرینش او انسان را متوجه خالق بزرگی می کند که آفریننده چنین موجودی است. آری این گمشدگان وادی غفلت به اسرار شگفت انگیز این

ص: 116

موجود اندیشه نمی کنند، تا راهی به حق یافته و از بی راهه بازگردند.» (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج26، ص429).

برخی از مفسرین معتقدند که «أفلا ینظرون» در آیه ذکر شده، نیز نگاه کردن عادی نیست، بلکه نگاهی است توأم با تفکر و اندیشه.

علامه طباطبایی نیز پس از بحث مفصلی که پیرامون آیه انجام داده است، می نویسد: «آیا هیچ انسان عاقلی به خود اجازه می دهد که احتمال معقول بدهد که شتر و این فوائدش به خودی خود به وجود آمده باشد و در خلقت او برای انسان هیچ غرضی در کار نبوده است و انسان در برابر آن و سایر نعمت ها هیچ مسئولیتی ندارد؟» (طباطبایی، تفسیر المیزان، ج20، ذیل آیه).

سپس خداوند متعال در سوره مبارکه نحل، انسان را به زنبور و خلقت او و فوائد و ثمراتش توجه داده و می فرماید: (وَأَوْحَی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الجِبَالِ بُیُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا یَعْرِشُونَ ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلًا یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِهَا شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِیهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآَیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ) (نحل/69)؛ «و پروردگار تو به زنبور عسل «وحی» (و الهام غریزی) نمود که: «از کوه ها و درختان و داربست هایی که مردم می سازند، خانه هایی برگزین! سپس از تمام ثمرات (و شیره گل ها) بخور و راه هایی را که پروردگارت برای تو تعیین کرده است، به راحتی بپیما! «از درون شکم آن ها، نوشیدنی با رنگ های مختلف خارج می شود که در آن، شفا برای مردم است به یقین در این امر، نشانه روشنی است برای جمعیّتی که می اندیشند».

علامه طباطبایی در خصوص جمله «لقوم یَتَفَکّرُون» در آیه می نویسد: «خدای تعالی آیه مورد بحث را با جمله «إنّ فِی ذَلِکَ لَآیةً لِقَومٍ یَتَفَکَّرُون» ختم فرموده و در آیات موردبحث این تعبیر به صورت های مختلفی تکرار شده. آیه ای که مربوط به زنده کردن زمین بعد از موتش بود، با جمله «لِقَومٍ یَسمَعُون» ختم گردیده و آیه مربوط به ثمرات نخیل و اعناب با جمله «لِقَومٍ یَعقِلُون» و آیه مورد بحث که مربوط به نحل است با جمله «لَقَومٍ یَتَفَکّروُن» و

ص: 117

شاید علتش این باشد که توجه به مسئله مرگ و زندگی، طبعاً برای انسان پند و عبرت آور است و لذا تعبیر سمع با این مقام مناسب تر است و توجه انسان به میوه های درختان از جهت این که مفید و مورداستفاده است، یک نظر برهانی و استدلالی است که بیانگر پیوستگی تدبیر و ارتباط نظام های جزئی به یکدیگر می باشد و این نظر با تعقل مناسب تر است و آن جاکه سخن از زنبور عسل و زندگی آن، که سراسر عجایب و دقایق است به میان آمد و آن اسرار و دقایق برای انسان ها کشف نمی شود مگر با تفکر، پس زندگی زنبور عسل آیتی است برای مردمی که تفکر کنند.» (طباطبایی، المیزان، ج12، ص425).

اشاره ای زیبا به نوع آفرینش الهی و قدرت لایزال خداوند متعال در بیان امیرالمومنین(علیه السلام) آمده که می فرمایند: «آیا به مخلوقات کوچک خدا نمی نگرند؟ که چگونه آفرینش آن را استحکام بخشید؟ و ترکیب اندام آن را برقرار، و گوش و چشم برای آن پدید آورد، و استخوان و پوست متناسب خلق کرد؟ به مورچه و کوچکی جثّه آن بنگرید، که چگونه لطافت خلقت او با چشم و اندیشه انسان درک نمی شود، نگاه کنید چگونه روی زمین راه می رود، و برای به دست آوردن روزی خود تلاش می کند؟ دانه ها را به لانه خود منتقل می سازد، و در جایگاه مخصوص نگه می دارد، در فصل گرما برای زمستان تلاش کرده، و به هنگام درون رفتن، بیرون آمدن را فراموش نمی کند!. روزی مورچه تضمین گردیده، و غذاهای متناسب با طبعش آفریده شده است. خداوند منّان از او غفلت نمی کند، و پروردگار پاداش دهنده محرومش نمی سازد، گرچه در دل سنگی سخت و صاف یا در میان صخره ای خشک باشد. اگر در مجاری خوراک و قسمت های بالا و پایین دستگاه گوارش و آن چه در درون شکم او از غضروف های آویخته به دنده و شکم، و آن چه در سر اوست از چشم و گوش، اندیشه نمایی، از آفرینش مورچه دچار شگفتی شده و از وصف او به زحمت خواهی افتاد. پس بزرگ است خدایی که مورچه را بر روی دست و پایش برپا داشت، و پیکره وجودش را با استحکام نگاه داشت، و در آفرینش آن هیچ قدرتی او را یاری نداد، و هیچ آفریننده ای کمکش نکرد. اگر اندیشه ات را به کار گیری تا به راز آفرینش پی برده باشی،

ص: 118

دلائل روشن به تو خواهند گفت که آفریننده مورچه کوچک همان آفریدگار درخت بزرگ خرماست، به جهت دقّتی که جدا جدا در آفرینش هر چیزی به کار رفته، و اختلافات و تفاوت های پیچیده ای که در خلقت هر پدیده حیاتی نهفته است؛ همه موجودات سنگین و سبک، بزرگ و کوچک، نیرومند و ضعیف، در اصول حیات و هستی یکسانند» (شریف رضی، نهج البلاغه، ص359، خطبه 185).

در نتیجه اگر مردم در عظمت قدرت خدا، و بزرگی نعمت های او می اندیشیدند، به راه راست بازمی گشتند، و از وعده آتش سوزان می ترسیدند، امّا دل های بیمار، و چشم های معیوب مانع از قبول و شناخت این حقیقت می شوند و بر آن چه ادعا و انکار می کنند، دلیل و حجتی ندارند.

پنج. هدف مندی آفرینش هستی خداوند متعال به عنوان نخستین خالق جهان هستی، باید غایت و هدفی برای موجوداتی که خلق کرده داشته باشد؛ اما چون ذات مقدس خداوند مبرّا از ماده ذاتاً و فعلاً است، غایت و فاعلیت در او متحد است، به همین دلیل بدیهی است که به عنوان خالق کل موجودات جهان، برای کارش هدفی داشته باشد، به تعبیر حکیمان «العالی لایلتفت إلی السافل» موجود عالی و برتر به واسطه موجود پست تر از خود استکمال نمی یابد، همانند آیه مبارکه: ﴿أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ * فَتَعَالَی اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ﴾ (مؤمنون/115و116)؛ آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریده ایم و این که شما به سوی ما بازگردانیده نمی شوید. پس والاست خدا، فرمانروای برحق، خدایی جز او نیست، [اوست] پروردگار عرش گران مایه».

وجود تمام این نعمات الهی، از نخستین روز خلقت هستی تا اکنون که در اختیار و استفاده بشریت قرار گرفته، از حیطه شمارش و بیان خارج اند، ﴿وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها﴾ (ابراهیم/34)؛ و اگر نعمت های خدا را بشمارید، نمی توانید آن [ها] را شمارش کنید».

ص: 119

نعمت های مادی و معنوی خدا، سراپای انسان و محیط او را فراگرفته است. در بدن انسان میلیاردها سلول وجود دارد که هرکدام یک واحد فعّال بدن هستند و هزاران نوع گیاه و حیوان و عناصر طبیعت در اختیار بشر هستند، که نمی توانیم همه آن ها را دقیقاً شناسایی و شماره گذاری کنیم و حتی از برخی از آن ها آگاهی نداریم و ازاین روست که در این آیه می فرماید: «نعمت های الهی به شماره درنمی آیند.» نعمتت بارخدایا ز عدد بیرون است شکر انعام تو هرگز نکند شکرگزار (سعدی) حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) در فرازی از خطبه 186 نهج البلاغه می فرمایند: «نابودی جهان پس از پدیدآمدن، شگفت آورتر از آفرینش آغازین آن نیست … آفرینش چیزی برای خدا رنج آور نبوده و در آفرینش موجودات دچار فرسودگی و ناتوانی نشده است. موجودات را برای استحکام حکومتش نیافریده، و برای ترس از کمبود و نقصان پدید نیاورده است. آفرینش مخلوقات نه برای یاری خواستن در برابر همتایی بود که ممکن است بر او غلبه یابد، و نه برای پرهیز از دشمنی بود که به او هجوم آورد، و نه برای طولانی شدن دوران حکومت، و نه برای پیروزشدن بر شریک و همتائی مخالف، و نه برای رفع تنهایی. سپس همه موجودات را نابود می کند، نه برای خستگی از اداره آن ها، و نه برای آسایش و استراحت، و نه به خاطر رنج و سنگینی که برای او داشتند، و نه برای طولانی شدن ملال آور زندگیشان، بلکه خداوند با لطف خود موجودات را اداره می فرماید، و با فرمان خود همه را بر پا می دارد، و با قدرت خود همه را استوار می کند. سپس بدون آن که نیازی داشته باشد، بار دیگر همه را بازمی گرداند، نه برای این که از آن ها کمکی بگیرد، و نه برای رهاشدن از تنهایی تا با آن ها مأنوس شود، و نه آن که تجربه ای به دست آورد، و نه برای آن که از فقر و نیاز به توانگری رسد و یا از ذلّت و خواری به عزّت و قدرت راه یابد».

شش. خلقت دنیا برای آخرت «الدُّنْیَا خُلِقَتْ لِغَیْرِهَا وَ لَمْ تُخْلَقْ لِنَفْسِهَا؛ دنیا برای رسیدن به آخرت آفریده شد، نه برای رسیدن به خودش (شریف رضی، نهج البلاغه، حکمت 463).

ص: 120

نقل کرده ند که امام(علیه السلام) کمتر بر منبری می نشست که پیش از سخن این عبارت را نگوید: «ای مردم! از خدا بترسید، هیچ کس بیهوده آفریده نشد تا به بازی بپردازد، و او را به حال خود وانگذاشته اند تا خود را سرگرم کارهای بی ارزش نماید، و دنیایی که در دیده ها زیباست، جایگزین آخرتی نشود که آن را زشت می انگارند، و مغروری که در دنیا به بالاترین مقام رسیده، چون کسی نیست که در آخرت به کمترین نصیبی رسیده است.

هدف انسان در کارهایش، رسیدن به کمال یا رفع نقص است؛ برای مثال غذا می خورد تا رفع گرسنگی و نیاز بدن کند؛ اما خداوند، هیچ نقصی ندارد تا با افعالش، آن را برطرف سازد و کمالی را فاقد نیست، تا برای رسیدن به آن بکوشد.» باتوجه به بیانات گهرباری که حضرت برای آفرینش بیان کرد و مطالعه آیاتی از شناخت آفاق هستی، بر هر فطرت سلیمی ضروری است که بداند چنین آفرینشی بدون غایت و هدف نبوده و از افکار دنیازدگانی که خلقت دنیا را فقط برای خوشگذرانی و بیهوده گرایی می پندارند به دور است و مورد سؤال قرار می گیرد از اعمال خویش، بعد از دنیای فانی، در جهان آخرت، میعادگاه الهی در برابر تمام اعمالی که انجام داده است.

نتیجه

توجه به آفرینش هستی در دیدگاه قرآن و نهج البلاغه که بیانگر دیدگاه حضرت علی(علیه السلام) است، ما را به این نکات رهنمون می گردد که انسان ها می بایست در این امر تفکر و تدبر کنند، چراکه سرآغاز خداشناسی، خودشناسی و جهان شناسی به معنای واقعی کلمه است و شگفتی آفرینش پدیده ها با تفکر در خلقت آسمان ها و زمین، خلقت گیاهان، حیوانات و همه موجودات حاصل می شود و در نهایت خلقت دنیا مقدمه ای برای آخرت است که دار ابدی است.

ص: 121

منابع

قرآن کریم، ترجمه: محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید قرآن پژوه جامعة المصطفی، قم: انتشارات المصطفی، 1388ش.

شریف رضی ، نهج البلاغه، ترجمه: محمد دشتی ، قم: نشر مشهور، 1379ش .

1. راغب اصفهانی، المفردات لألفاظ القرآن الکریم، قاهره، دارالکاتب العربی، 1392ق.

2. رضایی اصفهانی، محمدعلی، تفسیر قرآن مهر، قم، انتشارات پژوهش های تفسیر و علوم قرآن، 1387ش.

3. صادقی، محمود، نسیم اندیشه: پرسش ها و پاسخ ها از حکیم فرزانه آیت الله جوادی آملی، دفتر بیستم، قم، اسراء، 1385ش.

4. طباطبائی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان فی تفسیر القرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه، بی تا.

5. مجلسی، محمدباقر، ترجمه توحید المفضل، قم، بی تا.

6. مجلسی، محمدتقی، بحارالانوار، المکتبة الاسلامیة، تهران، 1385ش.

7. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الإسلامیة، 1374 ش.

ص: 122

بررسی شگفتی های علمی امام علی(علیه السلام) در نهج البلاغه

اشاره

رحیم بلواسی(1)

ص: 123


1- . کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث، rahimbelvasi51@gmail.com

ص: 124

چکیده

نهج البلاغه در حقیقت بیان گر قدرت علمی، معنوی و جایگاه والای امام علی(علیه السلام) است که سید رضی در سال 400 هجری آن را گردآوری نمود. در این مجموعه ارزشمند اشارات علمی به منظور نشان دادن آثار قدرت پروردگار متعال آمده است. توجه به پدیده های طبیعی ازجمله شگفتی های علمی امام علی(علیه السلام) است که مردم را به تفکر و تعقل در آفریده های خدا فرا خوانده است. در این مقاله با روش تحلیلی _ توصیفی و ابزار کتابخانه ای به صورت تحقیقات میان رشته ای و بررسی روایی سعی شده اشارات علمی امام علی(علیه السلام) در کتاب شریف نهج البلاغه درباره پدیده های طبیعی مثل زمین و آسمان بررسی شود و تناسب آنها با کشفیات دانشمندان علوم طبیعی به اثبات برسد. از مهمترین نتایج تحقیق می توان به وجود گزاره هایی در نهج البلاغه پی برد که نشان از شگفتی های علمی در این کتاب عظیم دارد. اشاره به آغاز خلقت جهان، خلقت موجودات زنده، متحرک بودن زمین، حرکت وضعی زمین، اشاره به جو در اطراف زمین، تعادل دمای زمین، تکیه گاه نداشتن اجرام آسمانی و فاصله زیاد آنها با یکدیگر، نیروی جاذبه کهکشان ها و بسیاری دیگر از نکات علمی که امام علی(علیه السلام) در نهج البلاغه به آن اشاره کرده است.

کلیدواژه ها: امام علی(علیه السلام)، شگفتی های علمی، پدیده های طبیعی، نهج البلاغه.

مقدمه

آدمی از دیرباز همیشه به طبیعت اطرافش توجه نموده و درباره خلقت آن ها و چگونگی

ص: 125

کارکردشان سؤالات بسیاری در ذهن داشته است. بعدها با گذشت زمان و پیشرفت های علمی بشر برخی از این حقایق بر انسان آشکار گشت و او را با دنیای خویشتن آشناتر کرد و آدمی پی برد که در پدیده های عالم خلقت نظمی حیرت انگیز حاکم است.

بخش قابل توجهی از سخنان گهربار امام علی(علیه السلام) در «نهج البلاغه» جمع آوری شده است و جاودانگی و عظمت نهج البلاغه برخاسته از عظمت و جاودانگی آفریننده آن است که از نفحه و الهام قدسی الهی برخوردار بوده و از خورشید نبوی کسب نور می کرده است تا آب شار دانش و آگاهی از بلندای وجودش سرازیر شده و در طول تاریخ جاری گشته و هم چنان چشمه های فکر و علم از آن جوشیده است. تا آن جا که آن حضرت بدون نیاز به مطالعه و مشورت و مسیری که نویسندگان و گویندگان بشری دارند می گفته و می نوشته است.

در میان مطالب نهج البلاغه سخنانی وجود دارد که به مطالب علمی، به منظور نشان دادن آثار قدرت پروردگار متعال پرداخته است. از جمله این که امام علی(علیه السلام) در سخنان خود به چگونگی آفرینش حرکت زمین، به وجود آمدن موجودات در زمین و... بیان نموده و در طی آن علاوه بر ذکر مطالب علمی مردم را به تفکر و تعقل در آفریده های خدا فراخوانده است.

بسیاری از مطالب علمی امام علی(علیه السلام) در کتاب بی نظیر نهج البلاغه بعدها و با توجه به گذشت زمان و به تناسب پیشرفت های علمی بشر حقیقت و معنا و مفهوم آن ها معلوم شده است و یا ایشان درباره برخی افراد و برخی شهرها پیش گویی هایی کرده اند که درستی آن ها با گذشت زمان به اثبات رسیده است و این نشان از قدرت معنوی امام(علیه السلام) و حقیقت روح بزرگ و الهی ایشان دارد. در این نوشتار سعی شده پدیده های طبیعی مثل زمین و آسمان در بیانات امام علی(علیه السلام) بررسی شود و شگفتی علمی بیانات آن حضرت درباره عوامل طبیعی مورد بحث و بررسی قرار گیرد.

شگفتی های علمی امام علی(علیه السلام)

در گوشه و کنار بیانات امام علی(علیه السلام) در مجموعه گران سنگ نهج البلاغه سخنان شگفت انگیزی درباره پدیده های طبیعی وجود دارد. اینک به برخی از آن ها اشاره می شود:

ص: 126

شگفتی های خلقت جهان

اشاره به آغاز خلقت جهان و ماده اولیه آن

حضرت علی(علیه السلام) در سخنان ارزشمند خود به ماده اولیه خلقت جهان اشاره کرده و می فرمایند: «بِأَعْمَالِ خَلْقِهِ حُزُونَةَ معراجها وَنَادَاهَا بَعْدَ إِذْ هِی دُخَانٌ مُبِینٌ فَالْتَحَمَتْ عُرَی أَشْرَاجِهَا وَفَتَقَ بَعْدَ الاِرْتِتَاقِ صَوَامِتَ أَبْوَابِهَا وَأَقَامَ رَصَداً مِنَ الشُّهُبِ الثَّوَاقِبِ عَلَی نقابها وَأَمْسَکَهَا مِنْ أَنْ تَمُورَ فِی خَرْقِ الْهَوَاءِ بِأَیدِهِ وَأَمَرَهَا أَنْ تَقِفَ مُسْتَسْلِمَةً لِأمْرِهِ...» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه91)؛ «و در حالی که آسمان ها به صورت دود و بخار بود؛ به آن فرمان داد. پس رابطه های آن ها را برقرار ساخت (و با نیروی جاذبه هر کدام یک دیگر را جذب کردند). سپس (آسمان ها) را از هم جدا نمود (و با نیروی گریز از مرکز) بین آن ها فاصله انداخت و بر هر راهی از آن ها نگهبانی از شهاب ها گماشت و با دست قدرت خود آن ها را از حرکات ناموزون در میان فضا نگاه داشت. به آن ها دستور داد که در برابر فرمانش تسلیم باشند...» امروزه علم هیئت ثابت کرده است که در ابتدای خلقت، کرات آسمانی به صورت گاز به هم چسبیده و متصل بودند و بعدها به مرور زمان بر اثر فشردگی و تراکم شدید گازها تبدیل به جسم شدند. این واقعیت علمی اولین بار توسط «لاپلاس» ریاضی دان و منجم مشهور فرانسوی، در حدود دو قرن پیش اظهار گردید و اینک نجوم جدید با دستاوردهای جدید خود صحت فرضیه علمی لاپلاس را ثابت کرده است» (نجفی، مطالب شگفت انگیز قرآن، ص19).

امام علی(علیه السلام) هم چنین درباره آغاز خلقت جهان می فرمایند: «وَنَظَمَ بِلَا تَعْلِیقٍ رَهَوَاتِ فُرَجِهَا وَلَاحَمَ صُدُوعَ انْفِرَاجِهَا وَوَشَّجَ بَینَهَا وَ بَینَ أَزْوَاجِهَا... حُزُونَةَ مِعْرَاجِهَا وَنَادَاهَا بَعْدَ إِذْ هِی دُخَانٌ فَالْتَحَمَتْ عُرَی أَشْرَاجِهَا وَفَتَقَ بَعْدَ الاِرتتَاقِ صَوَامِتَ أَبْوَابِهَا وَأَقَامَ رَصَداً مِنَ الشُّهُبِ الثَّوَاقِبِ عَلَی نِقَابِهَا وَأَمْسَکَهَا مِنْ أَنْ تُمُورَ فِی خَرْقِ الْهَوَاءِ بِأَیدِیهِ وَأَمَرَهَا أَنْ تَقِفَ مُسْتَسْلِمَةً لِأَمْرِهِ» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه91)؛ «فضای باز و پستی و بلندی و فاصله های وسیع آسمان ها را بدون

ص: 127

این که بر چیزی تکیه کند نظام بخشید و شکاف های آن را به هم آورد و هر یک را با آن چه که تناسب داشت و جفت بود، پیوند داد... در حالی که آسمان به صورت دود و بخار بود، به آن فرمان داد پس رابطه های آن را بر قرار ساخت، سپس آن ها را از هم جدا کرد و بین آن ها فاصله انداخت و بر هر راهی و شکافی از آسمان، نگهبانی از شهاب های روشن گماشت و با دست قدرت آن ها را از حرکت ناموزون در فضا نگه داشت و دستور فرمود تا برابر فرمانش تسلیم باشند».

«آخرین فرضیه علمای فیزیک در قرن بیستم این است که جهان حدود 10 تا 20 میلیارد سال قبل با یک انفجار عظیم به نام Big Bang و حرارت فوق العاده آفریده شد و از آن، ماده و ضد ماده حاصل گردید و بلافاصله شروع به چرخش کرد. فرض این است که اولین عنصر خلق شده، هیدروژن سنگین یا آبزا Deuterium است که به صورت گاز بوده و از ذوب و تراکم آن (که در علم فیزیک به نام Fusion نامیده می شود) سایر عناصر تشکیل دهنده جهان اعم از انواع عناصر فلزی و شبه فلزی (که تعدادشان حدود 103 نوع است) به وجود آمد و از این عناصر کرات و سیارات مختلف درست شد که کره زمین هم جزء آن ها است. بدین ترتیب انفجار عظیم ابتدا موجب یک حرکت دورانی شد و توده ای از گازهای عناصر مختلف به صورت دودی عظیم به چرخش درآمد و کم کم از حرارت آن انفجار عظیم کاسته شد و عناصری که به صورت گاز بودند به تدریج سرد شده، جامد گشته، به هم پیوسته و اجرام و کرات آسمانی را تشکیل دادند و یا به عبارت قرآن مجید: «آسمان و زمین شدند» (پویا و نیازمند، تفسیر قرآن و علوم جدید، ص23).

امام علی(علیه السلام) درباره خلقت خشکی های زمین پس از خلقت دریاها و از دل آب­ها می فرمایند: «... فَمَضَتْ رُؤُسُهَا فِی الْهَوَاءِ وَ رَسَتْ أُصُولُهَا فِی الْمَاءِ، فَأَنْهَدَ جِبَالَهَا عَنْ سُهُولِهَا وَ أَسَاخَ قَوَاعِدَهَا فِی متُونِ أَقْطَارِهَا وَمَوَاضِعِ أَنْصَابِهَا فَأشْهَقَ قِلاَلَهَا وَأَطَالَ أَنْشَازَهَا وَجَعَلَهَا لِلاْرْضِ عِمَاداً وَأَرَّزَهَا فِیهَا أَوْتَاداً فَسَکَنَتْ عَلَی حَرَکَتِهَا مِن أَنْ تَمِیدَ بِأَهْلِهَا أَوْ تَسِیخَ بِحِمْلِهَا أَوْ تَزُولَ عَنْ مَوَاضِعِهَا. فَسُبْحَانَ مَنْ أَمْسَکَهَا بعَدَ مَوَجَانِ مِیاهِهَا وَأَجْمَدَهَا بَعْدَ رُوطُوبَةِ أَکْنَافِهَا فَجَعَلَهَا لِخَلْقِهِ مِهَاداً وَ بَسَطَهَا لَهُمْ فِرَاشاً فَوْقَ بَحْرٍ

ص: 128

لُجِّی رَاکِدٍ لاَ یجْرِی وَ قَائِمٍ لاَ یسْرِی تُکَرْکِرُهُ الرِّیاحُ الْعَوَاصِفُ وَتَمْخُصُهُ الْغَمَامُ الذَّوَارِفُ...» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه211)؛ «... قله های کوه ها در هوا پیش می رفت و ریشه آن ها در آب رسوخ می نمود. کوه ها از جاهای پست و صاف برآمدگی پیدا می نمودند و کم کم ارتفاع یافتند و بُن آن ها در درون و اعماق زمین ریشه دوانید. قلّه های آن ها را به سوی آسمان کشید و نوک آن ها را طولانی ساخت. خداوند این کوه ها را تکیه گاه زمین و میخ های نگه دارنده آن گردانید. پس آنگاه در عین متحرّک بودن آرام گرفت. نکند اهل خویش را در سقوط و اضطراب قرار دهد و یا آن چه را که حمل کرده فرواندازد و یا آن را از جای خویش زایل سازد. منزّه است آن کس که زمین را در میان آن همه امواج ناآرام ثابت نگه داشت».

آن چه که در تحقیقات سه دانشمند آمریکایی به نام جمیز هال Gimzhoul بین سال های1811تا1898، جان وسلی پاول Ganveslipavel بین سال های 1834تا 1902و دوتون Dotoon بین سالهای 1841تا 1912 درباره آغاز پیدایش سطح زمین می باشد همین دیدگاه امام علی(علیه السلام) را در باره پیدایش زمین را تأیید می کند.

هال که آثاری عظیم در 13 جلد تحت عنوان پالنونتالوژی یعنی مطالعه دوران های زمین شناسی گذشته را از روی فسیل های باقی مانده را منتشر نمود اولین کسی است که نظر داد که وزن حاصل از رسوبات انباشته شده در ساحل اقیانوس ها فرورفتگی هایی را در سطح زمین ایجاد می کند و این فرورفتگی ها پیش درآمد ایجاد کوه ها در نقاط دیگر بوده اند. ایجاد کوه ها در نظر هال نتیجه به خودی خود نیستند بلکه آن ها در نتیجه حرکت سطح فلات ها به وجود آمده اند (هورلی، پیدایش و تکامل زمین، ص24). نتیجه مطالعات دوتون Dotoon آمریکایی نیز همین موضوع را در پیدایش کوه ها اثبات می کند. او می گوید: «اگر زمین از مواد یکسانی تشکیل شده بود، در آن صورت مولکول ها یک اندازه و یک نوع مواد شیمایی به هم بستگی پیدا می نمود. حال آن که در قسمت هایی که درجه تراکم کمتر است؛ کوه ها و دشت ها در سطح زمین برآمده و بلندی ها را تولید نموده است. در صورتی که در مناطقی که فشرده تر بوده سطح زمین فرو رفته و تولید پستی ها را نموده است. وقتی از قسمت های

ص: 129

بالایی کوه ها در اثر سایش و فرسایش کاسته می شود و سبک تر می گردد چون توازن پوسته ای قسمت پایه کوه به هم می خورد به همان نسبت در نواحی فوقانی زمین بالا می آیند. بنابراین ریشه کوه ها به محض رسیدن به 35 کیلومتری دیگر بالا نمی آید. از این رو به علت وجود اقیانوس ها می توانیم توده های ثابت مانند قاره ها را در سطح زمین داشته باشیم(همان).

به نظر می رسد که خداوند کریم بعد از این که زمین را گسترش داد بلافاصله به آفرینش کوه ها اشاره فرمود و آن به این دلیل بود که زمین را گسترش و پهن نمود و اگر این اتفاق نمی افتاد آن وقت همه جای زمین را کوه­ها تشکیل می داد و به دلیل سفت بودن آن، محل زندگی حیوانات و کلاً موجودات و نباتات نمی­توانست شکل بگیرد و این خود شاهد بر این اصل است که گسترش زمین پراکندگی رزق در سطح زمین، سکونت و استراحت مخلوقات و ایجاد نظم در سطح جهان آفرینش را به دنبال دارد و جاری شدن نهرها و غیره راه را برای پیدایش گیاهان و رنگ های متفاوت آن هموار ساخت و سایر مسایل حیات موجودات در پی آن حاصل گردیده است (حسنی، زمین و آسمان در قرآن و نهج البلاغه، ص60).

ممکن است حرکات ناموزونی که کوه ها مانع از بروز آن هستند معلول جاذبه نیرومند ماه باشد که می تواند در پوسته زمین جزر و مدی مانند جزر و مد دریاها به وجود آورد و همواره در حرکت و اضطراب باشد ولی مانع از بروز این نوع حرکات ناموزون کوه هاست. زیرا کوه ها در حقیقت حکم یک زره محکم فولادین را دارند که دور تا دور زمین را احاطه کرده و با توجه به ارتباط پیوندی که از زیر به هم دارند یک شبکه نیرومند سرتاسری را تشکیل می دهند.

اگر این ذره محکم و این شبکه نیرومند کره زمین را نپوشانده بود و پوسته روی زمین از یک قشر نرم و لطیفی هم چون خاک و شن تشکیل یافته بود مسلماً به آسانی تحت تأثیر جاذبه نیرومند ماه واقع می شد و حرکات ناموزونی مانند جزر و مد دریاها در آن به وجود

ص: 130

می آورد. ولی با اینکه قشر محکمی پوسته زمین را پوشانیده باز حرکات خفیف و جزر و مد در آن پیدا می شود و هر باری حدود سی سانتی متر پوسته زمین تدریجاً بالا و پایین می رود (عباسی نژاد، تاریخ پیدایش جهان، ص185).

اشاره به خلقت موجودات زنده

زمان آغاز خلقت موجودات زنده به دقیق قابل تخمین نیست ولی مطالعات دانشمندان با توجّه به رسوبات متعلّق به 5/3 میلیارد سال پیش نشان می دهد که حیات در آن دوران وجود داشته است (زارع مایوان، زیست شناسی عمومی، ص51).

حضرت علی(علیه السلام) در سخنان گهربار خود توصیف هایی زیبا از آفریده های خداوند در زمین و دلایل خلقت آن ها ارائه داده است: «زمین به وسیله باغ های زیبا همگان را به سرور و شادی دعوت کرد و با لباس نازک گلبرگ ها که بر خود پوشیده هر بیننده ای را به شگفتی واداشت. با زینت و زیوری از گلوبند گل های گوناگون خود را آراست و هر بیننده ای را به وجد آورد. فرآورده های نباتی را توشه و غذای انسان و روزی حیوانات قرار داد. در گوشه و کنار آن درّه های عمیق آفرید و راه ها و نشانه ها را برای آنان که بخواهند از جاده های وسیع آن عبور کنند، قرار داد ... بین زمین و جو فاصله افکند و وزش بادها را برای ساکنان آن آمادّه ساخت. تمام نیازمندی ها و وسایل زندگی را برای اهل زمین استخراج و مهیا فرمود.

آن گاه ابرها را آفرید تا قسمت های مرده آن احیا شود و گیاهان رنگارنگ بروید و در این راه هیچ بلندی از بلندای زمین را وا مگذاشت. قطعات بزرگ و پراکنده ابرها را به هم پیوست تا سخت به حرکت در آمدند و با به هم خوردن ابرها برق ها درخشیدن گرفت و از درخشندگی ابرهای کوه پیکر و متراکم چیزی کاسته نشد. ابرها را پی درپی فرستاد تا زمین را احاطه کنند و بادها شیر باران را از ابرها دوشیدند و به شدّت به زمین فرو ریختند و در بخش های بی گیاه زمین انواع گیاهان روییدند و در دامنه کوه ها سبزه ها پدید آمدند» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه91).

ص: 131

امام در این سخنان به خلق موجودات اشاره می نماید که خداوند به واسطه آن ها نیازهای مادّی بشر را رفع می نماید امّا پس از آن به بیان خلقت زیبایی های آفریده ها می پردازد که مقصود از آن ها را رفع نیازهای روحی بشر عنوان می نماید که اسباب لذّت بصری و شادی دل های آنان را فراهم می نماید (دشتی، نهج البلاغه، ص117-139).

حدود پنج میلیارد سال پیش، وقتی زمین به صورت قطعه ای از خورشید جدا شد، پس از سرد شدن سطح آن باران های شدید بارید که همه سطح زمین را پوشیده بود و نخستین موجودات تک سلولی پدید آمد. بشر هنوز نمی داند که بر اثر چه مکانیسمی این تک سلولی ها در آب و از آب پدید آمدند. این مدت سیصد و سی میلیون سال طول کشید. در این مدت موجودات زنده روی زمین جانورانی بودند که فقط در داخل آب ها به سر می بردند. این دوران در زمین شناسی را دوران پاله ازوئیک نامیده اند. پس از این دوران به تدریج خشکی هایی سر از آب در آوردند که با گذشت سال های بسیار طولانی جنبندگانی غیر آبی هم از تکامل جنبندگان آبی به وجود آمدند (عباسی نژاد، تاریخ پیدایش جهان، ص242).

بیان شگفتی های زمین

متحرّک بودن زمین حضرت علی(علیه السلام) درباره حرکت موجودات می فرماید: «آن چه را آفرید با اندازه گیری دقیق استوار کرد و نظم بخشید. هر پدیده را برای همان جهت که آفریده شد، به حرکت درآورد. چنان که از حدّ خود تجاوز ننماید» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه91). با توجّه بدین مطلب که کُره زمین نیز از آفریده های پروردگار یکتاست از قاعده حرکت منظّم و در حدود معین مستثنی نمی باشد.

آن حضرت در جای دیگر می فرماید: «... وَ جَعَلَ شَمسَهَا آیةً مُبْصِرَةً لِنَهَارِهَا وَ قَمَرَهَا آیةً مَمْحُوَّةً مِنْ لَیلِهَا وَ أَجْرَاهُمَا فِی مَنَاقِلِ مَجْرَاهُمَا وَ قَدَّرَ مَسِیرهُمَا فِی مَدَارِجِ دَرَجِهِمَا لِیمَیزَ بَینَ اللَّیلِ وَالنَّهَارِ بِهِمَا وَ لِیعْلَمَ عَدَدُ السِّنِینَ وَ الْحِسَابُ بِمَقَادِیرِهِمَا»؛ «خورشید را نشانه روشنی بخش روز در تمام ایام و ماه را نوری کم رنگ برای (زدودن شدّت تیرگی) شب ها قرار داد و آن دو را در مجرای خودشان

ص: 132

به جریان انداخت و مراحلی را که باید بپیمایند، اندازه گیری نمود تا میان شب و روز تفاوت حاصل شود و با رفت و آمد آن ها شماره سال ها و حساب آن را بتوان فهمید...» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه91).

مدارج خورشید و ماه با توجه به آن چه تجربه ها نشان می دهد و دانشمندان فلکی با دقت حساب کرده اند معلوم است. در نظر ما زمینیان چنان به نظر می رسد که خورشید به دور زمین می گردد در حالی که در واقع خورشید در مرکز قرار گرفته و زمین به دور آن می چرخد که حرکت زمین به دور خود سبب پیدایش شب و روز است و 24 ساعت کامل می شود (مکارم شیرازی، تفسیرنمونه، ج4، ص91).

برای درک حرکت مدار همه سیارات منظومه شمسی، می توان میز گردی را در نظر آورد که خورشید در وسط آن بوده و زمین بر لبه آن حرکت می کند و همه سیارات در یک جهت دور خورشید می گردند و اگر از بالای قطب شمال به آن ها نگاه کنیم، می بینیم که این حرکت بر خلاف جهت گردش عقربه های ساعت خواهد بود (برانکلی، زمین سیاره شماره سه، ص45).

حرکت وضعی زمین حرکت زمین به دور خود را حرکت وضعی گویند که اثرات بسیاری را تولید می کند. مثلاً جهت بادها و جریان اقیانوس ها را تحت تاثیر قرار می دهد. اگر زمین در فضا بی حرکت بود، بادها و جریانات اقیانوسی موجود، نسبت به خط استوا در جهت گوشه های راست آن حرکت می کردند و در نتیجه توازن آن ها به هم می خورد. در حالی که عملاً بادها و جریان ها در مسیرهای کاملاً مخالف حرکت می کنند یعنی در نیم کره شمالی به طرف راست و در جنوب خط استوا به طرف چپ در حرکت می باشند(همان، ص78).

امام علی(علیه السلام) درباره حرکات زمین می فرماید: «وَأنشَأ الاَرضَ فَاَمسَکَها مِن غَیرِ اشتِغالٍ وَاَرسَاها عَلی غَیرِقَرارٍ»؛ «زمین را آفرید و آن را بر پا نگه داشت بدون آن که مشغولش سازد و در حرکت و بی قراری آن را نظم و اعتدال بخشید» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه186).

ص: 133

«وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَیَدانَ أرضِهِ»؛ «و به وسیله کوه ها اضطراب و لرزش زمین را به آرامش تبدیل کرد» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه1). لازمه این سخن این است که اگر خداوند کوه ها و صخره ها را در روی زمین قرار نمی داد؛ حرکات زمین برای حیات و دیگر حقایق مجال نمی داد( جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج16، ص25). «وَعَدَّلَ حَرَکاتِها باِلرَّسیاتِ مِن جَلامیدِها»؛ «و حرکات زمین را به وسیله کوه ها و اجسام سنگین تعدیل نمود (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه90). ظاهر این کلام این است که کوه های سنگین و سنگ های سخت سبب شده که زمین به واسطه حرکات گوناگون مضطرب نشود و نیز در اثر تعارض جاذبه و دافعه ها تعادل خود را از دست ندهد» (دشتی، نهج البلاغه، ص334).

حرکت انتقالی زمین زمین دارای حرکت دیگری است که به دور خورشید در چرخش می باشد. تحقیقات انجام شده این عقیده را تأیید می کنند که زمین با سرعت حدود 30 کیلومتر در ثانیه، یعنی یک ده هزارم سرعت نور به دور خورشید حرکت می کند(همان، ص94). در همان حال که زمین به دور خود می چرخد، به دور خورشید نیز در حال چرخش است. زمین طی 365روز و 6 ساعت و 9 دقیقه و 10 ثانیه یک بار خورشید را دور می زند و نسبت به ستاره های دور دست دوباره به همان موقعیت باز می گردد. به این مدت سال نجومی گویند(گروه نویسندگان، اختر شناسی، ص116).

حضرت علی(علیه السلام) در ارتباط با حرکت انتقالی می فرماید: «وَجَعَلَها لِلأَرضِ عِماداً وَ أَرَّزَها فِیها أَوتاداً فَسَکَنَت عَلَی حَرَکاتِها مِن أَن تَمیِدَ بِأَهلِها أَو تَسِیخَ بِحِملِها أَ تَزولَ عَن مَواضِعِها»؛ «سپس زمین را با حرکات شدیدی که داشت؛ آرام گرفت تا ساکنان خود را نلرزاند و آن چه بر پشت زمین است، سقوط نکند. یا از جای خویش منتقل نگردد»( شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه211). این دو جمله از خطبه دو دلیل روشن هستند بر حرکت انتقالی زمین در صورتی که لفظ «علی» به معنای «مع» باشد و معنای اَو تَسِیخَ بحَملِها این است که وجود کوه های سنگین روی زمین سبب شده تا زمین اهل خود را فرو نبرد. و در تفسیر اَو تَزُلُ عَن

ص: 134

مَواضِعِها آمده زمین دارای حرکاتی است در مدار خود؛ زیرا زمین بنا بر آن چه که متاخرین قائلند دارای مواضع بی شماری است که همه در مدار معین در مقابل برج های دوازده گانه است. منظور از عَلی حَرَکَتها حرکت انتقالی سالیانه زمین است و ریشه کوه ها حافظ هیئت اجزاء و مانع تفرق و اضطراب زمین هستند. آن حضرت برای زمین مواضعی معرفی نموده است و مطابق با هیئت قدیم که قائل به مرکزیت و سکون زمین بودند، این فرمایش حکمت آمیز هرگز معنای صادقی نداشت زیرا چیزی که ساکن باشد فقط یک موضع دارد( دشتی، نهج البلاغه، ص333_334). بنابراین آن چه را که علم زمین شناسی به عنوان حقایق قطعی و ثابت شده در باره متحرک بودن زمین به آن دست یافته است در سخنان امام علی(علیه السلام) درنهج البلاغه مورد اشاره قرار گرفته است.

اشاره به جو در اطراف زمین حضرت علی(علیه السلام) به جو اطراف زمین اشاره نموده و آن را اسبابی برای راحتی بشر معرّفی می نمایند: «وفَسَحَ بَینَ اَلجَوّ وَ بَینَهَا وَ أَعَدَّ الهَوَاءَ مُتَنسَّماً لِسَاکِنِهَا و أخرَجَ إلیهَا أهلَهَا عَلَی تَمَامِ مَرَافّقِهَا» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه91)؛ «در آفرینش بین زمین و جو فاصله افکند و وزش بادها را برای ساکنان آن آماده ساخت. تمام نیازمندی ها و وسایل زندگی را برای اهل زمین استخراج و مهیا فرمود».

معنی جو (اتمسفر) جوّ تمام هوای اطراف زمین است که 78 درصد آن نیتروژن، 21درصد آن اکسیژن و 1درصد دیگر آن را گازهای دیگر از جمله بخار آب و دی اکسید کربن تشکیل داده است(گروه نویسندگان، اختر شناسی، ص115). جو طبقات ما فوق هوا است مانند لایه ازن که اگر این لایه نزدیک زمین می بود نیازهای تنفسی انسان دچار مشکل می شد(مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ص149).

فواید جو در اطراف کره زمین قشر محکمی به نام جوّ زمین وجود دارد که از گازهای مختلفی

ص: 135

مانند اکسیژن، نیتروژن، دی اکسیدکربن و گازهای دیگری تشکیل شده و فواید بسیاری برای زمین و ساکنین آن دارد. که بدون وجود آن تقریباً حیات برای اهل زمین غیر ممکن می نمود. برخی ازمزایای جوّ اطراف زمین که در کلام امام علی(علیه السلام) به آن اشاره شده و امروزه در کشفیات علمی به اثبات رسیده است عبارتند از:

الف) تعادل دمای زمین هنگامی که علی(علیه السلام) خواست که به جنگ صفین رود این دعا را مشتمل بر چگونگی آفرینش آسمان و زمین انشاء فرمود: «اَللهُمَ رَبِ السَّقفِ المَرفوع وَالجَوُّ المَکفوفُ اَلذِی جَعَلتَهُ مُغیضاً لِلیلِ والنَهاری...» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه171) ؛ «بار خدایا! ای پرودگار این سقف بر افراشته و مرتفع و این جو نادانی و باز دارنده! آن ها را قرارشان دادی که فروکش کننده و باز دارنده اثرات شب و روز باشند». منظور از وَالجَوُّ المَکفوفُ این است که جو با آن که به خودی خود اقتضای پراکندگی و انتشار دارد، از آثار قدرت خدای تواناست که آن را در جای معینی نگه داری نموده است. کلمه «مغیض» به معنای جایی است که آب را می مکد و آن را به خود جذب می کند. گویا آن حضرت به استعاره، شب و روز را به معنای نور و تاریکی قرار داده و چنین فرموده: «خدایا! تو نور و ظلمت را در جو فرو برده ای و در اثر فرو رفتن نور در جو، شب به وجود آمده و در اثر فرو رفتن تاریکی درجوّ روز پدیدار گشته است. آن حضرت چنین بیان نموده که هوا، نور و ظلمت را مکیده و بلع می نماید و هم اکنون بعد ازگذشتن قرن های زیاد دانشمندان علم هیئت پی برده اند که جوّ بر اثر اقتضاء و احتیاجش مقداری از نور را می مکد و بقیه اش را برای ما بر می گرداند( دشتی، نهج البلاغه، ص331_332).

در کتاب شگفتی های آفرینش در کلام اهل بیت(علیهم السلام) می خوانیم: مراد از سقف بلند و مرتفع، جوّ زمین است. جوّی که برای زمین کارهای مهمی انجام می دهد و فواید آن استمرار حیات تمامی موجودات روی آن است. و در توضیح این سه جمله و معانی برخاسته از آن، مسایل ریز بسیاری هست که برای درک بیشتر اهمیت آن ها باید چندی از

ص: 136

موارد مربوط به آن ذکر شود. می دانیم هنگام شب آسمانی که حاصل آن سرمای شدید و هولناک است و هنگام روز، تابش زیاد نور خورشید که حاصل آن گرمای طاقت فرسا و اشعه زیاد است. هر دو برای کره زمین و حیات آن زیان بار است. با چنین اوضاعی حضرت علی(علیه السلام) در آن زمان به فروکش کردن آثار زیان بار حاصل از سرمای شب و گرمای روز توسط جوّ اشاره داشته و آن را برای مردم تبیین نموده است(کوشاری، شگفتی های آفرینش در کلام اهل بیت علیهم السلام، ص134).

امروزه علم میکروکلیماتولوژی _ مطالعه آثار متقابل جوّ و سطح زمین _ (کاویانی، میکروکلیماتولوژی، ص7) ثابت کرده است که نوعی مبادله انرژی و جرم در سطح زمین و جو صورت می گیرد. اقلیم شناسی کلاسیک که تا نیمه قرن بیستم رواج داشت؛ به توزیع زمانی و مکانی عوامل اصلی اقلیم یعنی دما و رطوبت می پرداخت. اما امروزه دانشمندان پی برده اند که با گردش عمده انرژی و آب در سیستم زمین و جو پیوند نزدیکی وجود دارد و مطالعه این گردش اساس اقلیم شناسی جدید است که مشتمل بر فرآیند هایی است که به وسیله آن ها انرژی و جرم در سیستم زمین منتقل، تبدیل و ذخیره می شود(کاویانی، میکروکلیماتولوژی، ص14).

از همه اجسامی که به علت جاذبه زمین در مدار آن قرار گرفته اند، زمین تنها سیاره ای است که جرمش درست آن اندازه ای است که بتواند مقدار کافی اکسیژن و نیتروزن را در اتمسفر خود حفظ کند و فاصله اش نیز از خورشید به مقداری است که حرارت متوسط آن تقریباً به 57 درجه فارنهایت می رسد و ظاهراً این درجه حرارت برای زندگی مناسب است.

اگر گاز دی اکسید کربن در جوّ زمین وجود نمی داشت؛ سیاره ما به پهنه ای از یخ تبدیل می شد. دی اکسیدکربن در حالی که به نور خورشید اجازه ورود می دهد، به بخش هایی از گرمای بازتاب شده از سطح زمین اجازه خروج نمی دهد. اما اگر دی اکسیدکربن بیش از حد زیاد شود، برای زمین وضعیت هولناکی پدید می آید و زمین به برهوتی از جهنم تبدیل می شد (گروه نویسندگان، اختر شناسی، ص115).

ص: 137

ب) دفع تشعشعات مضر به وسیله ی ازن ازن لایه بسیار رقیق و پراکنده ای از جوّ زمین است که مقدار بسیار اندکی از گاز موجود در جوّ بالای زمین را شامل می شود و از سه اتم اکسیژن تشکیل شده است که در ارتفاعات بالای جو به وجود می آید. مولکول های اُزن زمین را در برابر پرتوهای مرگ بار اشعه فرابنفش خورشید محافظت می کنند. اگر میزانی از این پرتوها به زمین برسد سبب سرطان پوست، آسیب های بینایی، از دست رفتن مصونیت بدن و دیگر آسیب های جدی می شود. این پرتوها هم چنین به محصولات کشاورزی و آبزیان صدمات جدی وارد می کنند (گروه نویسندگان، اختر شناسی، ص115).

امام علی(علیه السلام) معتقد است جو زمین وسایل راحتی زندگی بشر را فراهم نموده است. «وَفَسَخَ بَینَ الجَوِّ وَبَینَها وَ أعَدَّ الهَواءَ مُتَنَسِماً لِساکِنِها وَأخرَجَ إلَیها أهلَها عَلی تَمامِ مَرافِقِها...»؛ «بین زمین و جو فاصله افکند و وزش بادها را برای ساکنین آن ها آماده ساخت. تمام نیازمندی ها و وسایل زندگی را برای اهل زمین استخراج و مهیا نمود»(شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه91).

ج) جلوگیری از سقوط شهاب سنگ ها به زمین «ثُمَّ عَلَّقَ فی جَوِّ فَلَکَها وَ ناطَ بِها زِینَتَها مِن خَفِیَّاتِ درارِیّهِا وَمَصابیِحِ کَواکِبِها وَ رَمی مُسترقی السَّمعِ بِثَواقِبِ شُهُبِها...»؛ «پس در فضای هر آسمان فلک آن را آفرید و با زینتی ازگوهرهای تابنده و ستارگان درخشنده بیاراست و آنان را که خواستند اسرار آسمان ها را دزدانه دریابند با شهاب های سوزان تیرباران کرد و تمامی ستارگان از ثابت و استوار و گردنده و بی قرار فرود آینده و بالا رونده و نگران کننده و شادی آفرین را تسلیم اوامر خود فرمود: «أَقَامَ رَصَداً مِنَ الشُّهُبِ الثَّوَاقِبِ عَلَی نِقَابِهَا وَ أَمْسَکَهَا مِنْ أَنْ تُمُورَ فِی خَرْقِ الْهَوَاءِ بِأَیدِیهِ» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه91) ؛ «سپس آن ها را از هم جدا کرد و بین آن ها فاصله انداخت و بر هر راهی و شکافی از آسمان نگهبانی از شهاب های روشن گماشت و با دست قدرت آن ها را از حرکت ناموزون در فضا نگه داشت. این سخن امام علی(علیه السلام) اشاره به علم مترولوژی (برانکلی، علم

ص: 138

شناخت پدیده های جوی، ص18) و شناسایی ویژگی های پدیده های جوّی دارد. در علم ستاره شناسی شهاب سنگ به قطعات سنگی معلق در فضا گفته می شود که روزانه تعداد زیادی از این شهاب سنگ ها با جوّ زمین برخورد می کنند و در اثر حرارت آن آتش می گیرند. اگر جوّ زمین وجود نداشت قطعات سنگی که از آسمان فرود می آمدند، مستقیم به زمین اثابت می کردند. ولی به واسطه وجود جوّ قبل از برخورد به زمین می سوزند و خطری برای ساکنان زمین ایجاد نمی کنند( دشتی، امام علی(علیه السلام) و علم وهنر، ص207).

این قشر هوا که هم چون قشری بلورین اطراف ما را احاطه کرده است در عین این که مانع از تابش نور خورشید نیست، به قدری محکم و مقاوم است که از یک سد پولادین که چندین متر ضخامت داشته باشد، محکم تر است. اگر این سقف نبود زمین دائماً در معرض رگبار سنگ های پراکنده آسمان بود و عملاً آرامش از مردم جهان سلب می شد. ولی این قشر فشرده چند صد کیلومتری تقریباً تمام سنگ های آسمان را قبل از سقوط به سطح زمین می سوزاند و نابود می کند و تنها تعداد بسیار کمی می توانند از آن عبور کرده و به عنوان زنگ خطری برای زمینیان به گوشه ای پرتاب می شوند و این تعداد کم هرگز نتوانسته است آرامش مردم را بر هم بزند(مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ص156).

خلقت آسمان ها

«فتق» که عبارت از فاصله میان دو چیز و شکافتن می­باشد (راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص623). «أنشأَ سبحانهَ فَتْقَ الأجواء وشَقَّ الأرجاءِ وسَکائک الهواء»؛ «سپس خدا طبقات فضا را شکافت و اطراف آن را باز کرد و هوای به آسمان و زمین راه یافته را آفرید» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه1). از این کلام برخی مفسرین نتیجه گرفته­اند که نخستین آفرینش در جهان ماده، آفرینش فضای جهان باید بوده باشد؛ فضایی که کرات آسمانی و منظومه­ها و کهکشان­ها را در بر می­گیرد (مکارم شیرازی، پیام امام، ج1، ص126). خدا عالم بالا را از این کرات یعنی خورشید و ماه و ستاره منظم فرمود و هر کدام

ص: 139

را در جای خود قرار داد در حالی که آسمان دود بود یعنی بخارات زمین بود که به بالا متصاعد گردیده و مثال دود می نمود (بانوی اصفهانی، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج11، ص315). با توجه به برخی دیدگاه ها که بیان کرده­اند کلام حضرت علی(علیه السلام) در حقیقت اشاره به آفرینش جدید دارد و منظور از «فتق الاجواء» فعل و انفعالاتی است که در اجزاء و مواد واقع در فضا صورت گرفته است نه در خود فضا، تا آفرینش جدیدی صورت گیرد. از طرف دیگر «فتق الاجواء» نشان می دهد که جهان یک پارچه و در یک جا جمع شده بود چون در این صورت است که شکافتن و گسترش دادن معنی پیدا می کند. تا چیزی در یک جا جمع نباشد نیازی به سخن گفتن از شکافتن وگشودن نیست و چیزی که از وضع سابق به وضع جدید در می آید، آن وضع دومی را انشاء و ایجاد گویند. به عبارت دیگر مواد و اجزاء پراکنده در فضا که با فاصله های زیاد جاهای وسیعی را اشغال کرده بود از آن جای وسیع به جا و مکان کوچک تر منتقل شدند و این مواد که بر اثر فشار از مرکز متراکم شدند، شکاف برداشتند و فاصله­هایی در آن ها ایجاد گردید که از آن به شق الارجاء تعبیر شده است و بر اثر این فشار و شکاف در جاها ی دور و کرانه های نهایی آن بزرگراه­ها به وجود آمدند (دین پرور، منشور جاویدانه، ج1، ص70). و از الهواء مِن تَحتِها فتیق وَالماءِ مِن فَوقِها دَفیق فهمیده می شود که مکان­ها و جایگاهایی در زیر آن آب وجود دارد و باد را فرمان داده است ؛آب را حفظ کند تا به آن مکان ها برسد(ابن هیثم بحرانی، شرح نهج البلاغه، ج1، ص298).

تکیه گاه نداشتن اجرام آسمانی و فاصله های زیاد آن ها با یکدیگر امام علی(علیه السلام) در سخنان گهربار خود به این موضوع اشاره کرده اند که فاصله میان اجرام آسمان بسیار زیاد است و آن ها هیچ تکیه­گاهی که بر آن تکیه کنند، ندارند و به قدرت جاذبه­ عمومی بر پا ایستاده­اند: «وَنَظَمَ بِلَا تَعْلِیقٍ رَهَوَاتِ فُرَجِهَا وَ لَاحَمَ صُدُوعَ انْفِرَاجِهَا وَوَشَّجَ بَینَهَا وَ بَینَ أَزْوَاجِهَا... حُزُونَةَ مِعْرَاجِهَا وَنَادَاهَا بَعْدَ إِذْ هِی دُخَانٌ فَالْتَحَمَتْ عُرَی أَشْرَاجِهَا وَفَتَقَ بَعْدَ الِارْتِتَاقِ صَوَامِتَ أَبْوَابِهَا وَ أَقَامَ رَصَداً مِنَ الشُّهُبِ الثَّوَاقِبِ عَلَی نِقَابِهَا وَ أَمْسَکَهَا مِنْ أَنْ تُمُورَ فِی خَرْقِ الْهَوَاءِ بِأَیدِیهِ وَ أَمَرَهَا أَنْ

ص: 140

تَقِفَ مُسْتَسْلِمَةً لِأَمْرِهِ» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه91)؛ «فضای باز و پستی و بلندی و فاصله های وسیع آسمان ها را بدون اینکه بر چیزی تکیه کنند نظام بخشید و شکاف های آن را به هم آورد و هر یک را با آن چه که تناسب داشت و جفت بود، پیوند داد... در حالی که آسمان را به صورت دود و بخار بود، به آن فرمان داد. پس رابطه های آن را برقرار ساخت. سپس آن ها را از هم جدا کرد و بین آن ها فاصله انداخت و بر هر راهی و شکافی از آسمان نگهبانی از شهاب های روشن گماشت و با دست قدرت آن ها را از حرکت ناموزون در فضا نگه داشت و دستور فرمود تا برابر فرمانش تسلیم باشند». این که خداوند نگاه دارنده آسمان ها و زمین است مانع از آن نیست که یک رشته عوامل طبیعی به فرمان خدا در حفاظت آن ها موثر باشد. امیرمؤمنان می فرماید: «أرسَاهَا عَلَی غَیرِ قَرارٍ وَ أقَامَهَا بِغَیرِ قَوائِمَ وَرَفَعَهَا بِغَیرِ دَعَائِمَ» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه228).

نیروی جاذبه کهکشان ها کهکشان عبارت از مجموعه عظیمی از ستارگان، گازها و غبارهاست که به جهت نیروی جاذبه متقابل در کنار هم جمع شده اند( دالکی، زمین در فضا، ص11). «زمین را بدون تکیه گاه استوار ساخت و آن را بدون پایه به پا داشت و بدون ستون برافراشت» ستارگان آسمان و منظومه ها و مجموعه های آن تحت تأثیر نیروی جاذبه که متناسب با جرم آن ها است و نیروی دافعه که بر اثر حرکت و نیروی گریز از مرکز در آن ها پیدا می شود، در مدارهای خود در حرکتند بی آنکه تکیه بر جایی داشته باشند و کمترین انحرافی از مدار خود پیدا کنند (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج4، ص86).

تمام اجسام حالتی دارند که یکدیگر را جذب می کنند و هیچ موجودی از جاندار و غیره از این قانون مستثنی نیست. نیروی جاذبه با فاصله دو جسم نسبت معکوس دارد. یعنی هر چه اجسام به یک دیگر نزدیک تر باشند نیروی جاذبه آن ها بیشتر می شود و اگر تنها قانون جاذبه بر جهان حکومت می کرد اجرام آسمانی به هم خورده و انتظام از بین می رفت. ولی قانون نیروی گریز از مرکز موجب برقراری تعادل در میان اجسام گردیده است و این قوه در

ص: 141

همه اجسامی که حرکت دورانی دارند موجود است. هنگامی که آتش گردان را می چرخانیم احساس می کنیم دست ما را می کشد و این همان قانون گریز از مرکز است. در سایه این دو قانون میلیون ها موجود در فضا معلق است و بدون ستون، به حرکت خود ادامه داده و کوچک ترین اصطکاک و سقوطی در آن ها رخ نمی دهد (سبحانی، اسرار آفرینش، ص42).

فاصله زیاد اجرام آسمانی در خصوص فاصله زیاد منظومه شمسی از یک دیگر و این که آن ها در یک مدار منظم و بدون تکیه هیچ کدام از آن ها بر دیگری قرارگرفته اند. به گونه ای که خورشید در مرکز این منظومه و کره ای از گاز های سوزان است و در فاصله ی 149 کیلومتری زمین واقع شده است. عطارد به عنوان نزدیک ترین سیاره به آن و در 9/57 میلیون کیلومتری از خورشید فاصله دارد. فاصله زمین با خورشید نیز 149میلیون کیلومتر است. این در حالی است که فاصله دورترین سیاره از خورشید 5914300000کیلومتر می باشد. بدین ترتیب هرکدام از این مجموعه منظم در فاصله ای بسیار زیاد از یک دیگر قرار گرفته اند اما با نظم خاصی و بدون تکیه بر چیز دیگری درگردشند(سعیدیان، اطلاعات عمومی( علم و زندگی)، ص554).

نزدیک ترین کهکشان به زمین در فاصله بیش از150000سال نوری قرار دارد ولی متوسط فاصله کهکشان ها از یک دیگر 2000000 سال نوری برآورد شده است و اگر بتوان یکی از آن ها را با چشم غیر مسلح دید، آن کهکشان به صورت لکه بسیار ضعیف و کوچکی به نظر می رسد(دالکی، زمین در فضا، ص12).

نتیجه

امام علی(علیه السلام) با قدرت معنوی خود به اسرار جهان آفرینش را به خوبی دریافته است. ایشان در پایان هر بخش از سخنان خود که به نظام خلقت اشاره می کند خداوند را می ستاید و بدین وسیله از روش توجه به علم برای تقویت ایمان مردم عصر خود و دیگر

ص: 142

عصرها بهره می جوید. در نهج البلاغه به شگفتی های خلقت مانند چگونگی خلقت آسمان و زمین و ویژگی های این دو پدیده شگفت اشاره شده است. زیرا همواره آسمان برای انسان ها محل توجه بوده و زمین و ظاهر آن نیز همیشه کنجکاوی بشر را به دنبال داشته است. امام علی(علیه السلام) با داشتن علم لدنی به اذن خداوند لب به سخن گفتن از پدیده های شگفت خلقت گشوده و بدین وسیله علم سرشار خود را که همواره مردم را به پرسیدن دعوت می نمود. مطالعه در بسیاری از آثار علمی دانشمندان بزرگ در حوزه های مختلف علمی از قبیل فیزیک، زمین شناسی، ستاره شناسی و... که به مطالعه پدیده های طبیعی و مخلوقات خداوند پرداخته اند و به کشفیات تازه ای از اسرار خلقت الهی دست یافته اند؛ بسیاری از مطالب علمی و شگفتی هایی را که امام علی(علیه السلام) به آن ها اشاره کرده است به خوبی به اثبات رسانده و نمایان است.

ص: 143

منابع

نهج البلاغة، سید رضی ، ترجمه محمد دشتی ، قم: نشر مشهور، 1379 ش .

1. ابن میثم بحرانی، شرح نهج البلاغه، ترجمه قربان علی محمدی مقدم، ، مشهد: بنیاد پژوهش¬های اسلامی، چاپ سوم، 1385.

2. بانوی اصفهانی، سیده نصرت امین، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، تهران: نهضت زنان مسلمان، 1361.

3. برانکلی، فرانکلین.ام، زمین سیاره ی شماره سه، ترجمه عباس نجارزاده اکبرآبادی، تهران: بنگاه ترجمه ونشر کتاب، 1357.

4. پویا، حسن و نیازمند، رضا، تفسیر قرآن و علوم جدید، تهران: انتشارات باز، 1380.

5. جعفری، محمدتقی، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1386.

38.حسنی، علی اشرف، زمین و آسمان در قرآن و نهج البلاغه، تهران:انتشارات امیری، 1380.

7. دالکی، احمد، زمین در فضا، تهران:مؤسسه جغرافیایی و کارتوگرافی گیتاشناسی، 1389.

8. دشتی، محمد، امام علی علیه السلام و علم وهنر، قم:مؤسسه فرهنگی و تحقیقاتی امیرالمؤمنین، 1382.

9. دین پرور، جمال الدین، منشور جاویدانه، تهران:بنیاد نهج البلاغه، 1390.

10. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، قم:طلیعه النور 1426.

11. زارع مایوان، حسن، زیست شناسی عمومی، تهران:سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها، چاپ پنجم، 1381.

12. سبحانی، جعفر، اسرار آفرینش، قم:بوستان کتاب، 1380.

13. سعیدیان، عبد الحسین، اطلاعات عمومی( علم و زندگی)، تهران:نشر هزار عرفان، 1390.

14. عباسی نژاد، مهدی، تاریخ پیدایش جهان، تهران:انتشارات روزبهان، 1384.

15. کاویانی، محمدرضا، میکروکلیماتولوژی، قم:مهر، چاپ چهارم، 1389.

16. کوشاری، رضا، شگفتی های آفرینش در کلام اهل بیت علیهم السلام، قم:انتشارات صبح پیروزی، 1385.

17. گروه نویسندگان، اختر شناسی، ترجمه بابک امین تفرشی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران: 1385.

18. مکارم شیرازی، ناصر، پیام امام، تهران:دار الکتب الاسلامیه، چاپ ششم، 1390.

19. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیرنمونه، تهران:دار الکتب اسلامیه، 1374.

20. نجفی، گودرز، مطالب شگفت انگیز قرآن، تهران: انتشارات سبحان، 1377.

21. هورلی، پاتریک.م، پیدایش و تکامل زمین، ترجمه کاظم شهرین، تهران:انتشارات آبان، 1355.

ص: 144

روش تشویق و ت_نبیه از منظر نهج البلاغه

اشاره

مهدی میرزایی(1)

ص: 145


1- . کارشناسی ارشد علوم تربیتی؛ mmirza1000@gmail.com

ص: 146

چکیده

روش تشویق و تنبیه به عنوان یکی از مباحث مهم و مؤثر به ویژه در عرصه تعلیم و تربیت برای مدیران، معلمان، مربیان، دست اندرکاران، والدین و دانش آموزان از دیرباز مطرح بوده و هم چنان به عنوان یک پدیده چندوجهی اثرگذار و مهم از دیدگاه های مختلف در محافل آموزشی و تربیتی مورد بحث است. این پژوهش از نوع تحقیقات بنیادی و به شیوه توصیفی-تحلیلی بوده و برای جمع آوری اطلاعات از شیوه کتابخانه ای و بررسی منبع استنادی (استناد به کتاب نهج البلاغه) استفاده شده است. طبق استخراج و استنتاج پژوهشگر حاضر، از شخصیت و آموزه های حضرت امام علی(علیه السلام) در نهج البلاغه باید گفت: در تشویق و تنبیه باید به انتخاب، اجرا، اثرات و بازخوردها دقت کرد. هم چنین مشخص شد که ویژگی ها و نقش تشویق عبارتند از: ایجاد تقویت و انگیزه درونی در دانش آموزان برای تغییر، اصلاح و تثبیت رفتار مثبت، دیدن جزای عمل، تداوم به انجام اعمال نیک، نداشتن ارفاق و تبعیض در کاربرد و رعایت اعتدال و میانه روی و در تنبیه هم عبارتند از: جلوگیری از شیوع اعمال و رفتارهای خطا و بد، دیدن سزای عمل، نداشتن اغراض و تبعیض در کاربرد، پرهیز از تندروی، تعصب، پیش داوری، عیب جویی و عدم استفاده از تنبیه بدنی تا حد امکان و به عنوان آخرین راه حل و اقدام با حفظ تمامی شرایط و مقتضیات و استفاده از اخطارها و تهدید های متناسب کلامی و غیر کلامی. هم چنین نکاتی که هم در تشویق و هم در تنبیه باید توجه نمود شامل: کاربرد بجا و به موقع، اقناع نفسی، همسانی با ویژگی های مختلف جسمی و روحی، حفظ کرامت و شخصیت انسان، تناسب

ص: 147

داشتن با عمل و در نهایت تعلق به رفتار فرد. در پایان، پیشنهادات و راهکارهای عملی ارائه شده است.

کلیدواژه ها: تعلیم و تربیت، تشویق و تنبیه، حضرت امام علی(علیه السلام)، نهج البلاغه.

مقدمه و بیان مسئله

دین اسلام و مکتب تشیع به عنوان تنها راه سعادت بشری مطرح است. منبع غنی و پُربار نهج البلاغه به عنوان یکی از منابع اصلی دین اسلام و به ویژه تشیع بوده و در سیره عملی، شخصیتی، تعلیمی و تربیتی مولای متقیان حضرت امام علی(علیه السلام) به عنوان یک الگوی کامل بشری در همه زمینه های عملی، تعلیمی و تربیتی مطرح بوده و راه را برای همگان به ویژه تلاشگران عرصه تعلیم و تربیت [Education] یعنی مدیران [Principle]، معلمان [Teachers] و مربیان [Trainers] در کاربرد صحیح و به موقع روش های تعلیمی و تربیتی نظیر: تشویق [Encourage] و تنبیه [Punishment] باز کرده است.

تشویق در لغتنامه دهخدا به معنای آرزومند کردن، به شوق افکندن و راغب ساختن است و تنبیه در لغت به معنای آگاهانیدن، بیدار کردن، واقف گردانیدن به چیزی و آگاه و هوشیار کردن است.

با مطالعه و بررسی مقدماتی ابعاد شخصیتی و تربیتی حضرت امام علی(علیه السلام) در نهج البلاغه می توان دریافت: پند و موعظه، الگوبرداری و پیش گیری، تذکر و یادآوری، محبت و مدارا، عبرت آموزی، بصیرت آفرینی، عفو، تغافل، تشویق و تنبیه از مهم ترین روش های تعلیمی و تربیتی بوده که متناسب با نیازهای تربیتی، عاطفی، روانی، فردی، اجتماعی و فطری فرد مربی و متربی هستند، که در این مقاله به بررسی روش های تشویق و تنبیه پرداخته شده است.

حضرت امام علی(علیه السلام) در آموزه های نهج البلاغه تأکید زیادی بر روش تربیتی اُلگومحوری (اُسوه مداری) کرده است و کاربرد عملی این روش تربیتی را در موضوعات مهم دیگری همچون: تشویق و تنبیه، محبت، یادآوری، غفلت، امر به معروف به کار برده

ص: 148

است و مبنای کار را بر پیروی از طبیعت وجود (هستی) انسان، اهداف محسوس وجود محوری انسان، یادگیری از طریق مشاهده مستقیم، یادگیری سریع، استمرار و تداوم، تسهیل گری، اعتماد به نفس، آموزش مستقیم که مبتنی بر ارائه دو الگو یعنی: الگوی خودشناسی و الگوی پیروی از دیگران (دیگر پیروی) نظیر: پیامبر اسلام’، مالک اشتر و سلمان فارسی می باشد، بنیان نهاده است.

یک معلم و یا مربی آگاه و آشنا با مسائل تربیتی با توسل به تشویق و تنبیه مقتضی می تواند محیطی سازنده و سرشار از تحرک و نشاط را در حد متعادل ایجاد نماید و نقش بشیر و نذیر را بازی کند.

در ضرورت و اهمیت تشویق طبق آموزه های نهج البلاغه، هدف تنها قدردانی نیست، بلکه بیش تر ایجاد انگیزه و تحول درونی و به عنوان اسوه بودن فرد برای سایرین مطرح است که در خطبه 319 به آن اشاره شده است. هم چنین هدف از تنبیه هم انتقام جویی و شرارت نیست، بلکه هدف مبارزه با پلیدی ها، رفتارهای نامناسب و تناسب کیفر و مجازات و دوری از گناه و خطاها می باشد که در خطبه 332 به آن اشاره شده است.

در کاربرد ضرورت و اهمیت تشویق و تنبیه باید به شرایط محیطی، روش تربیت، روابط اجتماعی، اعتدال، آرامش، محبت، رشد همه جانبه، محیط دوستان و همسالان و شخصیت دانش آموزان توجه نمود که در غیر این صورت مشکلات عاطفی، هیجانی و شخصیتی ایجاد می شود.

با توجه به نکات فوق، باید گفت: تشویق و تنبیه به عنوان روش تعلیمی و تربیتی مؤثر از نظر دین اسلام و نهج البلاغه مطرح بوده و از نقش و اهمیت فراوانی در تغییر، اصلاح و تثبیت رفتار مثبت و مطلوب و جلوگیری از شیوع رفتار منفی برخوردار هستند.

مروری بر پیشینه پژوهش

در سال 1387، پژوهشی در خصوص انواع روش های تربیتی در نهج البلاغه توسط

ص: 149

سلطانی رنانی صورت گرفت. در این پژوهش مشخص شد که تشویق و تنبیه به عنوان یکی از روش های اثرگذار به منظور تربیت انسان ها، نیاز عاطفی و مقتضای فطرت انسان هاست و باید در تشویق و تنبیه، حفظ شأن و روح کرامت انسان ها، تعدیل در برخوردها و رأفت اسلامی را در پیش گرفت.

پژوهشی در سال 1393، توسط فرمهینی فراهانی و عسکری کچوسنگی در مورد نقش تشویق در تربیت کودک با نگاهی به نهج البلاغه صورت گرفت. در پایان مشخص شد که تشویق سبب رسیدن کودک به کمال، رغبت و شوق به کار، شکوفایی استعدادها، ایجاد اعتماد به نفس، تکرار و تداوم عمل، جهت دهی اعمال و کردار کودکان است.

غفوری چرخابی و زارعی در سال 1396، پژوهشی در خصوص معیارهای تشویق و تنبیه در خصوص کارگزاران در سیره حکومتی امام علی(علیه السلام) انجام دادند. در پایان، نتایج نشان داد که تشویق و تنبیه جنبه تربیتی داشته و برای تربیت بهتر نیروی انسانی و افزایش کیفیت و کآرایی مهم بوده و در حقیقت تشویق و تنبیه در مدیریت اسلامی از پیامبران و برگزیدگان الهی اقتباس شده است.

در سال 2019، پژوهشی توسط جوانی و همکارانش در مورد بررسی تطبیقی دیدگاه های حضرت امام علی(علیه السلام) و کنفوسیوس [Confucius] انجام دادند. نتایج نشان داد که هر دو دیدگاه بر حق تعلیم و تربیت عموم مردم، تأکید بر ظرفیت انسانی، تحقق عدالت آموزشی، توجه به ارزش های انسانی و جاودانه و بالاخره تربیت از طریق به کارگیری روش های تربیتی نظیر: تشویق و تنبیه عادلانه، به موقع و ضروری، متناسب با نوع عمل فرد برای تداوم و استمرار و یا اصلاح و تغییر رفتار فرد تأکید داشته اند.

با مطالعه و تطبیق نتایج پیشینه ها با هم دیگر، مشخص شد که تشویق جنبه تقویتی و باعث رشد و انگیزه درونی شده و تنبیه هم جنبه هشداردهنده و بازدارندگی در قبال شیوع رفتارهای خطا را دارد.

ص: 150

روش شناسی پژوهش

این پژوهش از نوع تحقیقات بنیادی [Fundamental Research's] و به شیوه توصیفی _ تحلیلی [Descriptive – Analysis Research's] بوده و برای جمع آوری اطلاعات از روش مطالعه منابع کتابخانه ای [Study Methods] و از منبع استنادی (کتاب نهج البلاغه) استفاده شده است.

بحث و بررسی

مسئله تشویق همواره به عنوان عامل بازدارنده تخلف مطرح بوده و این امر از طرف خداوند به بندگان خاص خود اشاره دارد و سعادت و لذت بردن از زندگی دنیوی و اخروی و دیدن جزای خوب اعمال فرد، از پی آمد های تشویق می باشد. مسئله تنبیه هم به عنوان جلوگیری از راه نفوذ بدکاران در دیگران و به عنوان آخرین شیوه درمانی و باعث تشویق به نیکوکاری شده و باعث دلگرمی فرد نیکوکار و مقایسه خود نسبت به فرد بدکار می باشد.

می توان تشویق ها را به انواعی نظیر: کلامی (گفتاری)، غیر کلامی (غیرگفتاری) که شامل اشاره ای، نقدی و غیر نقدی (جنسی) تقسیم نمود. هم چنین می توان تنبیه ها را به انواعی نظیر: کلامی (گفتاری)، غیر کلامی (غیر گفتاری) که شامل اشاره ای، بدنی و روحی تقسیم بندی کرد. از طرفی در تقسیم بندی دیگر از انواع تشویق ها شامل: نسبی ثابت، نسبی متغیر، فاصله ای ثابت و فاصله ای متغیر دانست که بهترین نوع تشویق، نسبی متغیر است که در آن اولاً نسبی بوده و مورد سوء استفاده یادگیرندگان (دانش آموزان) نمی باشد و متغیر بوده و یاد گیرنده (دانش آموز) می فهمد که تشویق برای کدام کار یا کارهای او بوده و نتیجه آن هم بهبود عمل کرد و افزایش میزان انگیزه و یادگیری او خواهد بود.

در نهج البلاغه که به دلیل محتوای غنی و هم چنین بلاغتش به (اُخ القرآن: برادر قرآن) نام گذاری شده است، مسائل تشویق و تنبیه بیش تر اشاره به ابعاد رفتاری و گفتاری دارد. بُعد رفتاری تشویق و تنبیه مربوط به اعمال و رفتار های موافق و مخالف با عرف، شرع و قانون حکومت اسلامی دارد و باید در حد اندازه و متناسب با عمل صورت گیرد. بُعد گفتاری هم

ص: 151

مربوط به مدح و ستایش و یا توبیخ و سرزنش می باشد (ر.ک: مردانی، جایگاه تشویق و تنبیه در مدیریت علوی(علیه السلام) با تأکید بر نهج البلاغه، ص153_172).

پایه تربیت دینی بر تشویق و پاداش است و تنبیه و مجازات، امری تبعی و عرضی است و نباید به صورت امری اصلی در تعلیم و تربیت مورد استفاده قرار گیرد. چنان چه امیر مؤمنان حضرت امام علی(علیه السلام) در عهدنامه مالک اشتر او را متوجه این امر تربیتی کرده و او را فرمان داده است که با تأمین کافی کارکنانش، زمینه خطا و جرم را بکاهد و فقط در صورتی به تنبیه و مجازات دست یازد که چاره ای جز آن نباشد و شخص خطاکار و مجرم، در عین تأمین کافی، دست به خیانت گشوده باشد (اکبری، نقش تنبیه در تربیت از دیدگاه امام علی(علیه السلام)، مجله پیام زن، شماره هفدهم، پیاپی 199).

تشویق و تنبیه به عنوان دو بال پرنده تعلیم و تربیت مطرح بوده و هر دو طبق آموزه های نهج البلاغه در مکان و زمان خود باید اجرا شوند و در بحث تشویق، باید از دانش آموزان سخت کوش و ایثارگر قدردانی کرد. اهداف را برای اصلاح از قبل تعیین نمود. از ثناگویی و تملق جلوگیری کرد و به میزان استحقاق دانش آموزان باشد. دانش آموز نیکوکار و بدکار یکسان نباشند. در تنبیه، پیشداوری و عجله نکرد و به عیب پوشی دانش آموزان پرداخت و آن را علنی نکرد. کرامت و شخصیت انسانی را رعایت نمود. در مرحله اول، در تنبیه از رأفت و کرامت اسلامی در مورد خطاکار استفاده کرد و باید بر اساس روح غیرت، جوان مردی، احترام و کرامت انسانی عمل نمود.

تشویق و تنبیه دو روش تربیتی اند که برای رعایت مقررات و انضباط باید در مدارس مدنظر قرار گیرند. باید توجه داشت که اثر مثبت و مطلوب مسئله تشویق بیش از تنبیه است و عوارض خوشایندی دارد که یکی از آن ها افزایش میزان انگیزه برای یادگیری است که باید دقت نمود که بجا و متناسب باشد. اما مسئله تنبیه زمانی به کار می رود که رفتار دانش آموز یا دانش آموزان ناپسند و برخلاف مقررات پذیرفته شده فرد و غیر دلخواه باشد و هدف هم خاموشی و یا تضعیف رفتار منفی و نامطلوب باشد و تنبیه اصولاً یک روش بازدارنده است

ص: 152

و در موارد نادر و فقط به عنوان مکمل روش های جهت دهنده به کار گرفته می شود و باید توجه نمود که تنبیه بدنی تأثیر بسیار اندکی نسبت به سایر تنبیه های دیگر همچون: گفتاری و اشاره ای دارد. در کل، تنبیه باید بجا و صحیح و با حفظ مقررات صورت گیرد و متناسب با سن، جنسیت و میزان خطا و کار ناشایست بوده و دلیل آن هم روشن شود که باعث بدبینی، کژاندیشی، تحقیر و ایجاد عقده روانی در فرد تنبیه شونده نشود و هم چنین موجب قدرت طلبی و سوء استفاده فرد تنبیه کننده هم نشود.

تحلیل یافته ها

داشتن زبان و لحن تشویق آمیز، موهبتی خدایی است که باعث نشاط و کمال روحی و علاقه انسان ها می شود که باید تناسب را رعایت نمود و بر اساس کار نیک، پاداش مادی و معنوی داد. در طرفی دیگر، تنبیه به عنوان عامل بازدارنده از کار خطا محسوب شده و باید به حد تعادل رسید و وجه و تناسب عمل را رعایت نمود. نهج البلاغه در این زمینه ضمن تأکید به تناسب و جلوگیری از جنبه های افراط و تفریط، ریشه عدم فهم و کاربرد صحیح تشویق و تنبیه را در آن می داند، که جا دارد به این امر مهم توجه نمود.

تحلیل یافته ها نشان می دهد که تشویق، یکی از ابزارهای مهم تربیت است که معلم می تواند با به کار بردن آن، دانش آموزان را به کارهای نیک علاقه مند کند و از بسیاری از خواسته های دانش آموزان بکاهد تا قدم در راه معلم بردارند و آنان را امیدوار، ناسازگاری ها را اصلاح و اهداف را دست یافتنی تر کند. اما زمانی که رفتار خلاف کودک با پند و اندرز اصلاح نمی شود و در شیوه های رفتاری غلط و خطاهای خود تغییر ندهد، باید از روش های متنوع تنبیه با توجه به زمان جرم و با هدف بازداشتن از خطا صورت گیرد و او را ملامت نمود که این ملامت هم در حد مناسب و متناسب باشد. بر اساس مستندات و کلام ائمه معصومین(علیهم السلام)، اهمیت تنبیه بدنی به عنوان یک عامل هشداردهنده و بازدارنده _ در صورت عدم کآرایی دیگر ابزار تربیتی _ به حساب می آید و چندان سازنده نیست و به عنوان آخرین اقدام با رعایت تمامی شرایط می باشد. حضرت امام علی(علیه السلام) می فرمایند: «اِنَّ العاقِلُ یَتَعظُ

ص: 153

بِالاَدبَ وَ البَهائمُ لا یَتَعظُ اِلا بِالضَرَب»؛ «خردمند، با ادب پند می آموزد و حیوانات با کتک و زدن تربیت می شوند». هم چنین پاداش دادن را اولویت می داند و می فرمایند: «اَزجِر المَسی بِثوابُ المُحسِن»؛ «خطاکار را به وسیله پاداش دادن به نیکوکار، تنبیه کن». او حکمت تنبیه را بیداری، هشیاری و بازدارندگی می داند و می فرمایند: «اِنَّ اللهَ سُبحانَه قَد وَضَع العِقابُ عَلی مُعاصِیه ذِیاهُ لِعبادهُ عَن نَقمَتَه»؛ «همانا خدای سبحان، کیفر را بر معاصی خود قرار داده است تا بندگانش را از عذاب خویش باز دارد». حضرت امام علی(علیه السلام)، تنبیه را امری سنجیده و حساب شده و دقیق می داند و می فرمایند: «اَلاِفراطُ فی المَلامهُ یَشَبُ تارَ اللِجاجه»؛ «زیاده روی در سرزنش کردن، میزان لجاجت را افزون تر می کند. این امام همام هم چنین اجرای تنبیه را از آسان به سخت می داند و می فرمایند: «رُبَّ جُرم اَغنی عَن الاِعتذارُ عَن الاِقرارُ بِه»؛ «بسا گناهی که اقرار به آن از عذرخواهی از آن بی نیاز سازد. حضرت امام صادق(علیه السلام) بر شیوه ملایم قهر نمودن به عنوان تنبیه اشاره دارد و می فرمایند: «لا تَضربَه وَ اَهجرَه وَ لا تَطله»؛ «او (فرزند) را نزن، با او قهر کن ولی این قهر را طولانی نکن». در تحلیل نکات تربیتی در این پژوهش می توان دریافت که انواع تشویق همواره به عنوان یک ابزار خوشایند، مطلوب و مثبت مطرح بوده و مورد تأکید دین اسلام و نهج البلاغه می باشد و انواع تنبیه هم باید بر حسب شرایط و مقتضیات خود و میزان خطا و جرم با هدف هشداردهندگی، بازدارندگی و تغییر و اصلاح رفتار غلط صورت گیرد. هم چنین تحلیل یافته ها نشان داد که هم خوانی نسبی، بین نتایج پیشینه پژوهش و یافته های این پژوهش وجود داشته است.

سیره، حکمت، خطبه، معرفت و کلام حضرت امام علی(علیه السلام) در نهج البلاغه که منبع خدادادی بود، در کنار منبع غنی و وحی الهی یعنی قرآن و منبع پُربار دیگر، یعنی پیامبر مکرم اسلام حضرت محمد(صلی الله علیه واله) از مهم ترین منابع بشری هستند و در این بین کتاب نهج البلاغه پُر از نکات در مورد سبک زندگی، حکومت داری، سیاست، فرهنگ، اقتصاد، اجتماع و البته تعلیم و تربیت است که می تواند ارائه کننده انواع روش ها و اصول تعلیم و تربیت اسلامی از جمله روش تشویق و تنبیه باشد و برای مدیران، معلمان و مربیان راه گشا و سرلوحه کار تعلیمی و تربیتی آنان باشد.

ص: 154

با توجه به مطالب گفته شده، می توان دریافت که تشویق و تنبیه به عنوان روش های مؤثر برای تربیت دانش آموزان مطرح هست که البته بسیاری از مکاتب علمی، به ویژه علم روان شناسی که برگرفته از اندیشه های غرب هست، بر ظاهر موضوع توجه دارند و اکثر بر رفتار فردی، ظاهری، محرک و پاسخ تأکید داشته و به روح، باطن، اثرات معنوی و اثرات جمعی در تشویق و تنبیه توجهی نکرده اند. اما مکتب اسلام و منبع غنی تشیع یعنی نهج البلاغه که سرشار از محتوای غنی و بلاغت کامل است، در زمینه تشویق و تنبیه، ضمن برخورداری از مبانی نظری قوی، دارای مبانی کاربردی برای اجرای صحیح و اصولی تشویق و تنبیه متناسب با شرایط و مقتضیات محیط، معلم و دانش آموز و بر پایه معنویت فردی و جمعی و جلوگیری از رفتارهای منفی و نامطلوب و تبدیل به رفتارهای مثبت و مطلوب در جهت تغییر، اصلاح و تثبیت رفتار می باشد.

شکل(1) نتایج تعلیمی و تربیتی حاصل از نقش و ویژگی های تشویق و تنبیه در نهج البلاغه

ص: 155

این شکل که حاصل استخراج و استنتاج پژوهشگر حاضر از نقش و ویژگی های تشویق و تنبیه طبق آموزه های تعلیمی و تربیتی حضرت امام علی(علیه السلام) در نهج البلاغه است، نشان می دهد که نقش در کنار ویژگی های تشویق و تنبیه، از غنای قوی و متناسب با فطرت، طبع و خوی انسانی و شرایط و مقتضیات فردی، اجتماعی، شخصیتی و روانی انسان ها و تعلیم و تربیت دانش آموزان برخوردار است.

پیشنهادها و راهکارهای عملی

با توجه به اهمیت تشویق و تنبیه برای مدیران، معلمان، مربیان، والدین، دست اندرکاران تعلیم و تربیت و بهبود عمل کرد دانش آموزان، اینک به ارائه پیشنهادات و راهکارهای گویا و کاربردی زیر اشاره می شود:

1. باید توجه نمود که چگونگی تطبیق شرایط و مقتضیات جسمی و روحی دانش آموزان، متناسب با اجرای تشویق و تنبیه باشد.

2. در کاربرد تشویق و تنبیه، حتماً به مسئله کرامت و حفظ شخصیت دانش آموزان توجه نمود و تعدیل در برخوردها در تنبیه را اعمال کرد.

3. تشویق باید همراه با درک، تشخیص و کشف استعدادها و رشد همه جانبه دانش آموزان به ویژه رشد معنوی (و نه صرفاً دادن جایزه و پاداش مادی) باشد.

4. در تشویق، ارزش (خوبی) کار نیک و در تنبیه، قبح (بدی) کار شرّ برای دانش آموزان مشخص شود.

5. تشویق، رشوه به حساب نیاید و تنبیه، انتقام جویی نباشد.

6. در کاربرد تشویق و تنبیه، ابتدا باید توجیه و تبیین عمل صورت گیرد و هم چنین فقط از تشویق های مادی استفاده نگردد، بلکه از تشویق های معنوی هم استفاده شود.

7. تشویق و تنبیه همراه با هم و توأم با عمل دانش آموزان باشد و فاصله در کار نباشد.

8. بهتر است تشویق در حضور جمع و به ویژه والدین و در مراسمات مختلف صورت گیرد و تنبیه به دور از جمع و تا حدی که جا دارد به صورت بدنی و یا پرخاشگری نباشد.

ص: 156

9. با توجه به این که از نظر روانشناسی تربیتی اثبات شده است که در تشویق ها باید دقت نمود که برای هر کاری به دانش آموزان جایزه و پاداش نداد، چون این امر موجب می شود که دانش آموزان فقط برای کسب جایزه و پاداش تلاش کنند و نفس کار از بین می رود. لذا بهتر است تشویق ها (دادن جوایز و پاداش ها) به صورت متغیر، متناوب و با ذکر علت و معلول صورت گیرد.

10. بهتر است تشویق ها متناسب با علاقه دانش آموزان باشد و از جوایزی نظیر: لوازم التحریر و انواع کتاب ها، به ویژه کتب علمی و دینی برای افزایش مطالعه و آگاهی های دانش آموزان استفاده شود.

11. بهتر است در انتخاب تشویق ها (جوایز و پاداش ها) والدین و دیگر اعضای خانواده هم مشارکت کنند، چون آن ها با علایق، سلایق و شرایط دانش آموزان آشناتر هستند.

12. با توجه به ماندگاری اثرات تشویق و تنبیه، به ویژه تنبیه بر روی روح و روان دانش آموزان در آینده و هم چنین وضعیت تربیتی آنان، باید به حد و اندازه و نحوه تنبیه و اثرات آن توجه کامل نمود.

13. در استفاده از تنبیه به طور متعادل، اصولی و علمی، اگر مؤثر واقع نشد، بهتر است موارد را به مراکز مشاوره ای، درمانی و متخصصین ارجاع داد و پیگیری های مداوم صورت گیرد.

14. پیشنهاد می شود برای آگاهی بخشی به مدیران و معلمان در خصوص تشویق و تنبیه، اقدام به برگزاری کارگاه ها و کلاس های ضمن خدمت نمود.

15. تنبیه بدنی باعث می شود، یادگیرندگان دچار ترس، افسردگی، خودآزاری و دیگرآزاری، لجبازی، گوشه گیری، اندوهگینی، کندذهنی، بی ارادگی، بی تفاوتی، یأس و ناامیدی، شرارت، سرپیچی، عبوسی، پرخاشگری، بی شهامتی و بی غروری (غرور مثبت) شوند. لذا تا حد امکان اصلاً نباید مورد استفاده قرار گیرد و از نظر اسلام و نهج البلاغه هم آخرین راه حل بوده و برای بازداری از خطا و کار اشتباه خطاکار و عدم ادامه دادن آن و کشیدن به جامعه بوده و باید به حفظ تمام شرایط و موقعیت ها توجه نمود.

ص: 157

16. در صورت تنبیه مقتضی، باید به شرایط قبل از تنبیه، حین تنبیه و بعد از تنبیه دقت نمود.

17. هرگز از تنبیه مضاعف (تنبیه به وسیله چند نفر همراه با آزار جسمی و روانی) استفاده نشود.

18. قبل از تنبیه مقتضی، متناسب و مناسب، حتماً از اخطارها و تهدید های کلامی و غیر کلامی بدون استفاده از زور و خشونت استفاده شود.

19. دانش آموزان را از اثرات و عواقب تنبیه برای جلوگیری از شکل گیری و شیوع بیش تر رفتارهای خطا، آگاه سازید.

20. قبل از هر اقدامی، اهداف خود را از تشویق و تنبیه برای دانش آموزان و والدین معین کنید و به اطلاع آنان برسانید.

21. از هم فکری، و هم کاری والدین و سایر همکاران فرهنگی در استفاده مطلوب و صحیح از تشویق و تنبیه استفاده کنید.

22. هرگز از فناوری های جدید نظیر: تلفن های هوشمند و یا شبکه های اجتماعی مجازی برای اشاعه نحوه تنبیه دانش آموزان استفاده نکنید، که در غیر این صورت، این امر موجب تحقیر، بدبینی و حس انتقام جویی در دانش آموزان می شود.

23. بعد از این که انواع تنبیه ها برای بازداری از رفتارهای خطا صورت گرفت و اثرات مثبت خود را نشان داد، باید بلافاصله تعدیل در تنبیه ها را اعمال و تشویق ها را شروع کرد.

24. در انجام انواع تشویق ها و تنبیه ها حتماً بازخوردهای آنی، به موقع و مطلوب صورت گیرد.

نتیجه

مهم ترین نتایج این تحقیق این است که در تشویق و تنبیه باید به انتخاب، اجرا، اثرات و بازخوردها دقت کرد. ویژگی ها و نقش تشویق از منظر نهج البلاغه عبارتند از: ایجاد تقویت و انگیزه درونی در دانش آموزان برای تغییر، اصلاح و تثبیت رفتار مثبت، دیدن جزای عمل، تداوم به انجام اعمال نیک، نداشتن ارفاق و تبعیض در کاربرد و رعایت اعتدال و میانه روی.

ص: 158

ویژگی ها و نقش تنبیه از منظر نهج البلاغه عبارتند از: جلوگیری از شیوع اعمال و رفتارهای خطا و بد، دیدن سزای عمل، نداشتن اغراض و تبعیض در کاربرد، پرهیز از تندروی، تعصب، پیش داوری، عیب جویی و عدم استفاده از تنبیه بدنی تا حد امکان و به عنوان آخرین راه حل و اقدام با حفظ تمامی شرایط و مقتضیات و استفاده از اخطارها و تهدید های متناسب کلامی و غیر کلامی.

هم چنین نکاتی که هم در تشویق و هم در تنبیه باید توجه نمود شامل: کاربرد بجا و به موقع، اقناع نفسی، همسانی با ویژگی های مختلف جسمی و روحی، حفظ کرامت و شخصیت انسان، تناسب داشتن با عمل و در نهایت تعلق به رفتار فرد.

ص: 159

منابع

قرآن کریم، ترجمه دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم: انتشارات المصطفی، 1388ش.

سید رضی ، نهج البلاغة، ترجمه: محمد دشتی ، نشر مشهور، قم، 1379ش .

1. اکبری، مهرنوش، نقش تنبیه در تربیت از دیدگاه امام علی×، مجله پیام زن، شماره 17، پیاپی 199، [بی جا]، 1387.

2. پور منصف، صدف، چناری، علیرضا، تشویق و تنبیه از دیدگاه اسلام، دومین کنفرانس بین المللی علوم انسانی با رویکرد بومی– اسلامی و با تأکید بر پژوهش های نوین، 1395.

3. دشتی، فاطمه، جمالی زاده، آزاده، نقش تشویق و تنبیه در تعلیم و تربیت اسلامی، اولین کنفرانس ملی توسعه پایدار در علوم تربیتی و روان شناسی، مطالعات اجتماعی و فرهنگی، 1393.

4. دهخدا، علی اکبر، لغتنامه، انتشارات سازمان برنامه و بودجه، [بی جا]، 1341.

5. سلطانی رنانی، سیدمهدی، روش های تربیتی در پرتو نهج البلاغه، مجله فرهنگ کوثر، شماره 75، 1387.

6. غفوری چرخابی، حسین، زارعی، احمدرضا، معیارهای تشویق و تنبیه کارگزاران در سیره حکومتی امام علی×، پایگاه داده های علمی تمام متن: www.tpbin.com، 1396.

7. فرمهینی فراهانی، محسن، عسکری کچوسنگی، راضیه، نقش تشویق در تربیت کودک با نگاهی به نهج البلاغه، مجله پژوهش های معنوی (با نگاهی به معنویت گرایی جدید، تربیت دینی و سبک زندگی اسلامی)، 1393.

8. کبیری، زهرا سادات، اصفهانی، حمیده، تشویق و تنبیه و نقش تربیتی آن در نهج البلاغه، سومین کنفرانس بین المللی روان شناسی، علوم تربیتی و سبک زندگی، 1395.

9. مردانی، مهدی، جایگاه تشویق و تنبیه در مدیریت علوی× با تأکید بر نهج البلاغه، پژوهش های نهج البلاغه، تابستان 1390 - شماره 31.

سایت 10. راسخون www.raskhon.net.

1. Hasan zadeh, H. Jazaeri, S.L(2016), Model-based Educational Method according to

ص: 160

Imam Ali(AS) in Nahjul Balaghah, International Journal of Humanities and Cultural Studies, Special Issue. Pages: 681- 700.

2. Javani, H. et al (2019), A Comparative Study View Points of Imam Ali and Confucius on Education, Journal of Awareness, Volume 4, Issue 3, PP: 409- 418.

Mojaz, B et al (2016), Mixed De-familiarization (Priority and Tardiness) in the Sermons of Nahjal-balagha. Quarterly of Arabic Language Literature, Volume 11, Number 4: Page(s) 655 To 671.

ص: 161

ص: 162

ویژگی های فردی امام علی(علیه السلام) در نهج البلاغه

اشاره

زهرا کمالی(1)، زیبا طاهری(2)

ص: 163


1- . دانشجوی سطح 3 رشته تفسیر و علوم حدیث؛ r.azamramezani@gmail.com
2- . دانشجوی سطح 3 رشته تفسیر و علوم حدیث؛ s.malakoti@chmail.ir

ص: 164

چکیده

امام علی ابن ابیطالب(علیه السلام) گوهری است که در شخصیت آن امام بزرگ و ابرمرد تاریخ، تاکنون هزارها کتاب به نگارش درآمده است. نویسندگان مسلمان، مسیحی، و گاه یهودی در تبیین چهره آن امام قلم زده اند و اهل سنت نیز برای معرفی مولی الموحدین امام علی(علیه السلام) قلم به دست شده اند اما هنوز چهره حقیقی علی(علیه السلام) به جهانیان معرفی نشده است. سخن گفتن درباره ویژگی های فردی امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) بسیار مشکل است مانند قطره ای از دریا. در این نوشتار به بیان این مسئله پرداخته است که امیرالمؤمنین در نهج البلاغه ویژگی های خود را چگونه تبیین نموده است. چون شخصیت ایشان مانند شخصیت انسان های دیگر تک بعدی نیست و کتابش نهج البلاغه را هم به عنوان کتابی که یک شخصیت معمولی از خود به یادگار گذاشته است نمی توانیم تلقی کنیم چون ایشان هدف اعلائی برای زندگی داشت. در حقیقت، نهج البلاغه، شخصیت خطی و رسمی امیرالمؤمنین است، یعنی علی(علیه السلام) خود، نهج البلاغه مجسم است و این یکی از خصوصیات ایشان است که به آن چه می گوید عمل می کند و آن چه را که می خواهد در زندگی خود پیاده می کند. بنابراین با تمسک به نهج البلاغه، به تبیین ویژگی های فردی ایشان پرداخته شد. در این تحقیق با استفاده از روش توصیفی _ تحلیلی و با استفاده از منابع کتاب خانه ای و نرم افزارها و اینترنت به بررسی ویژگی های فردی امام علی(علیه السلام) پرداختم. از جمله یافته های این تحقیق عبارت است از این که ایمان و تقوا، زهد و دنیا گریزی، ایمان راسخ و یقین کامل، نخستین نمازگذار، عشق به شهادت از جمله ویژگی های فردی ایشان به شمار می رود.

کلیدواژه ها: امام علی(علیه السلام)، نهج البلاغه، ویژگی های فردی.

ص: 165

مقدمه

نهج البلاغه کتابی است گران بها، که بعد از کلام خدا و پیغمبر خدا هیچ کتابی تا این اندازه جذاب و با حلاوت و در عین حال لطیف نیست. این نشان از شخصیت، افکار و روحیات و طرز تفکر و اخلاق نویسنده آن است، حضرت علی(علیه السلام) هرگاه در هر موضوعی در نهج البلاغه سخن می گوید، سخن او در نهایت کمال است. در واقع نهج البلاغه هم چون شخصیت علی(علیه السلام) چند بعدی است. حال اگر به ویژگی های فردی حضرت علی(علیه السلام) در نهج البلاغه بنگریم، بیشتر با شخصیت درخشان ایشان آشنا خواهیم شد.

از جانب دیگر درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) سخن گفتن و اوصاف و ویژگی های او را بیان نمودن، کاری است بس دشوار، که پیامبر اکرم در این زمینه می فرمایند: «لو انّ الرّیاض اقلامٌ والبحر مدادٌ والجنّ حسابٌ والانس کتابٌ ما حصوا فضایل علی بن ابی طالبٍ»؛ «اگر همه درختان باغ ها قلم شوند و تمام دریاها مرکّب و جوهر، و جن ها حساب گر و انسان ها نویسنده گردند، نمی توانند فضایل و ویژگی های علی(علیه السلام) را شماره کنند.» هم چنین ایشان فرمودند: «خداوند برای برادرم علی(علیه السلام) فضائلی قرار داده که از شماره بیرون است. هر کس یکی از فضائل او را بیان و بدان معترف باشد، خداوند گناهان گذشته و آینده اش را خواهد بخشید و کسی که فضیلتی را از او بنویسد تا وقتی که از آن نوشته اثری باقی است فرشته ها برایش طلب آمرزش می کنند و آن که به فضائل علی(علیه السلام) گوش بسپارد، خداوند گناهانی را که به وسیله گوش دادن مرتکب شده می بخشد، هر کس نوشته ای در فضیلت علی(علیه السلام) نگاه کند گناهانی را که به وسیله چشم انجام داده است مورد آمرزش قرار می دهد.» بنابراین به خاطر عمل به این روایات شریفه بر آن شدم که به تفحص برخی ویژگی های فردی ایشان از زبان خودشان در نهج البلاغه بپردازم. در حالی که ایشان همه اوصاف شخصیتی و فضائل و مناقب خویش را بیان نفرموده اند. ایشان دارای چنان کلامی است که

ص: 166

تنها بخشی از آن تحت عنوان نهج البلاغه، عقول را متحیر و آشنا و غریب را مجذوب خویش ساخته است، کتابی که در حقیقت کتاب معرفی علی(علیه السلام) است وجوه مختلف این کلام معرف ابعاد مختلف و متنوع روح ایشان است.

این پژوهش با استعانت از خدای متعال و امام علی(علیه السلام) برای رسیدن به این ویژگی های کامل به فرمایشات علی(علیه السلام) در نهج البلاغه تمسک نموده است. از جمله یافته های این پژوهش عبارت است از تقوی و پرهیزگاری، زهد و دنیا گریزی، ایمان راسخ و یقین کامل، نخستین نمازگذار، عشق به شهادت.

عظمت و قداست حضرت علی(علیه السلام) آن چنان بلند و دست نیافتنی است که بررسی ابعاد گوناگون زندگانی و کنکاش در فضائل و مناقب آن حضرت، از سوی مسلمانان و غیرمسلمانان هر چند به فراوانی صورت گرفته، اما هم چنان حق توصیف و تعریف همه جانبه فراگیر ادا نشده و باید اعتراف کنیم که شخصیت تو را کسی جز خدا و پیامبر نشناخت زیرا در طول تاریخ حیات بشر هیچ گاه مردی بدین مرتبه ظهور نکرده است که مجمع عالی ترین صفات و فضایل باشد.

1. ایمان و تقوا

امیرمومنان(علیه السلام) در این مورد می فرمایند:

«إِنِّی وُلِدْتُ عَلَی الْفِطْرَةِ وَسَبَقْتُ إِلَی الْإِیمَانِ وَالْهِجْرَةِ»؛ (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه57) «من بر فطرت توحید تولد یافته ام و در ایمان و هجرت از همه پیش قدم تر بوده ام.» در دوره پس از بعثت، حضرت علی(علیه السلام) افتخاراتی نصیب خود کرد که جز او کسی به آن ها دست نیافت، یکی از آن ها، پیشگامی در پذیرش و اظهار اسلام دیرینه خویش بود. در آن روزگار(آغاز بعثت) اولین پذیرنده مکتب اسلام، امتیاز خاص و بی نظیری را خواهد داشت، که با هیچ امتیازی نمی توان آن را برابر دانست.( هیات تحریریه بنیاد نهج البلاغه، از علی آموز درس های شناخت، ص302) حضرت امیر خود در این باره می فرمایند:

ص: 167

«پیامبر چند ماه از سال را در غار حرا می گذراند، تنها من او را مشاهده می کردم، کسی جز من او را نمی دید، در آن روزها، در هیچ خانه اسلام راه نیافت جز خانه رسول خدا که خدیجه هم در آن بود و من سومین آنان بودم. من نور وحی و رسالت را می دیدم، و بوی نبوّت را می بوییدم من هنگامی که وحی به پیامبر اسلام فرود می آمد ناله شیطان را شنیدم.» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه192.( این علی و تنها علی بود که در اولین دعوت صریح پیامبر در جمع گروهی از قریش پاسخ مثبت داد و گفتند:

«رسول خدا من نخستین کسی هستم که به تو ایمان آوردم و نخستین فردی هستم که اقرار می کنم.» (همان.( ایمان اگر حقیقت داشته باشد و در اعماق قلوب آدمی رسوخ کرده باشد همانند خرد، انسان را رهبری می کند (حکیم، الهام از گفتار علی(علیه السلام)، ص46).

ایمان ایشان در حدی بود که از نخستین نمازگزاران شد:

«خدایا من نخستین کسی هستم که به تو روی آورد، و دعوت تو را شنید و اجابت کرد، در نماز کسی از من جز رسول خدا پیشی نگرفت.» (همان، خطبه131).

حال علی(علیه السلام) به هنگام نماز چنان بود که در یکی از جنگ ها تیری به پای آن حضرت اصابت کرد و هرچه کردند نتوانستند آن را درآورند، چون خبر به پیغمبر دادند فرمود بگذارید علی مشغول نماز شود سپس تیر را از پای او در آورید زیرا علی(علیه السلام) در آن هنگام، چنان محو تماشای جمال حق است که کاملا از خود بی خود می شود. چنین کردند و تیر را از پای امام در آوردند و او متوجه نشد، و زمانی به خود آمد که از نماز فراغت یافته بود، و آن گاه در خود احساس درد کرد (قمی، منتهی الامال، ج1، ص110). از همه جالب تر این است که در شب 21 ماه مبارک رمضان، لحظه ای پیش از آن که جان به جان آفرین تسلیم کند ضمن وصیت تاریخی خود به فرزندان گرامیش می فرمایند:

«وَاللَّهَ اللَّهَ فِی الصَّلَاةِ، فَإِنَّهَا خَیرُ الْعَمَلِ وَ إِنَّهَا عَمُودُ دِینِکُمْ» (شریف رضی، نهج البلاغه، ص978)؛ «خدا را خدا را که برپا داشتن نماز را از یاد نبرید، زیرا نماز ستون دین است.»

ص: 168

می دانیم که امیرالمؤمنین(علیه السلام) در این جا به سخن پیامبر اسلام(صلی الله علیه واله) نظر داشته که فرموده اند: «نماز ستون دین است که اگر پذیرفته شد، سایر اعمال نیز به تبع آن پذیرفته می شود و اگر مقبول نیافتاد سایر اعمال دیگر بندگان هم مردود شناخته می شود.» (دوانی، راز نماز در نهج البلاغه، ص7).

2. نگرش توحیدی

دین اسلام دین معرفت، خداشناسی، توحید و پرستش خدای یگانه است (لطف الله صافی گلپایگانی، الهیات در نهج البلاغه، ص20) علی(علیه السلام) معلم نمونه و برجسته مکتب خداشناسی اسلام، شاگرد اول پیغمبر و نخستین خداشناس مکتب اسلام بود. در اسلام خداشناسی از علی روشن تر، آگاه تر، باسابقه تر و مومن تر به شهادت تاریخ و به شهادت همین خطبه های نهج البلاغه نداریم. سخنان توحیدی و عرفانی علی جلوه مقام عرفان و تجلی روح الهیات مکتب قرآن وحی اسلام است که برای هیچ جمله ای از آن نمی توان ارزش معین کرد (همان، ص23).

امام علی(علیه السلام) می فرمایند:

«سپاس خداوندی را که سخن وران از ستودن او عاجزند و حساب گران از شمارش نعمت های او ناتوان و تلاش گران از ادای حق او درمانده اند. خدایی که افکار ژرف اندیش ذات او را درک نمی کنند و دست غواصان دریای علوم به او نخواهد رسید و برای صفات او حد و مرزی وجود ندارد.» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه1).

علی اولین رجل الهی و موحد واقعی مکتب اسلام است که تماس، ارتباط و اتصالش با پیغمبر اسلام آن معلم عالیقدر مدرسه الهیات محکم و استوار بود که تردیدی نیست که او آینه تمام نمای رسول خدا و تجسم کامل تعالیم اسلام است. آن مکتب تربیت و تعلیم که شخص اول عالم امکان محمد’ را به دنیا تحویل داد با مکتبی که علی را پروراند یکی بود و در آن مکتبی که معلم شدید القوای الهی حضرت خاتم الانبیاء را تعلیم می داد علی نیز حضور داشت و آن تعلیمات را می شنید و وحی بر او منکشف می گشت. با این تفاوت

ص: 169

که پیغمبر مخاطب و مأمور به تبلیغ و رسالت بود و علی مستمع و پیغمبر علی را از آنچه بدون واسطه جبرئیل تلقی می کرد آگاه می فرمود تا علی(علیه السلام) نسخه ای مطابق اصل شد (لطف الله صافی گلپایگانی، الهیات در نهج البلاغه، ص23).

«هیچ کاری خدا را از کار دیگر باز نمی دارد و گذشت زمان در او دگرگونی ایجاد نمی کند... و شهادت می دهم که جز الله، خدایی نیست، همتایی نداشته و شک و تردیدی در او راه ندارد. دین او را انکار نمی کنم و به آفریدگاری او اعتقاد دارم، شهادت کسی که نیت او راست، درون او پاک، یقین او خالص و میزان عمل او گران سنگ است و شهادت می دهم که محمد’ بنده و فرستاده و برگزیده او از میان انسان هاست. پیامبر برای تشریح حقایق آیین الهی انتخاب و به ارزش های ویژه اخلاقی گرامی داشته شد. او را برای رساندن رسالت های کریمانه اش، برگزید نشانه های هدایت به وسیله او آشکار و تاریکی های جهل و گمراهی با نور هدایت او از میان رفت.» (شزیف رضی، نهج البلاغه، خطبه178).

امیرمومنان علی(علیه السلام) می فرمایند:

«ستایش خداوندی را سزاست که سرانجام خلقت، و پایان کارها به او باز می گردد، خدا را بر احسان بزرگش ،و برهان آشکار، و فراوانی فضل و آنچه بدان بر ما منّت نهاده است می ستاییم، ستایشی که حق او را اداء کند، و شکر شایسته او را به جا آورد، به ثواب الهی ما را نزدیک گرداند، و موجب فراوانی نیکی و احسان او گردد. از خدا یاری می طلبم.» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه182).

علامه در شرح این خطبه می فرماید:

«آن هنگام که یک بنده خداوند عظمت احسان او را درک می کند، می فهمد که لازمه آن احساس این است که او مورد توجه الطاف و مراحم الهی قرار گرفته باشد. پس در هر احسانی دو نعمت وجود دارد و برای هر نعمتی، حمدی واجب است. لذا کاری که از دست بنده خدا برمی آید این است که به اجمال بگوید: خداوندا! نیت من حمد و ستایش توست آن چنان که حق تو را ادا کند و شکر تو را به جای آورد. اگرچه خود این حالت روحانی و ذکر آن نیز نعمتی است.» (جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ص262و 248).

ص: 170

علی(علیه السلام) نه تنها خدا را پرستش می کرد و به آن یگانه عشق می ورزید و شب و روزش با یاد حق می گذشت (عرفان عملی)، بلکه می توانست با تفکر عقلی، یافته های قلبی خویش را در مورد خدا و صفات و اسماء او، به درستی تبیین کند(عرفان نظری) (ناظم زاده قمی، علی(علیه السلام) آینه عرفان اسلامی، ص11).

«یعنی هر چیزی که نگاه می کنم پیش از آن و بعد از آن و همراه با آن خدا را می بینم.» (کلینی، درخشان پرتوی از اصول کافی، ج6، ص53).

اولین امتیاز حضرت علی(علیه السلام) این بود که همواره در همه جا خدا را در نظر داشت، کردارش، رفتارش و حتی سکوتش برای خدا بود. خدا در رگ و پوست و گوشت علی نفوذ کرده بود و او فانی در خدا بود.

3. خلوت با خدا

امیرالمؤمنین(علیه السلام) با همه عظمت و بزرگی، به درگاه خدا رو می آورد و با او خلوت و زمزمه می کرد. و چنین با خدا می گفت:

«خدایا، گناهی را از من بیامرز که تو از من بدان داناتری. پس اگر بازگشتم، تو هم با آمرزش بر من بازگرد. خدایا، گناهی را از من بیامرز که از درونم وعده کردم و بدان وفا کردنی در نزد من برایش نیافته ای. خدایا، گناهی را از من بیامرز که به زبانم خواسته ام به سوی تو تقرّب بجویم، سپس قلبم با آن مخالفت کرده است. خدایا به گوشه چشم اشاره کردن ها و سخنان بیهوده گفتن ها و خواسته های ناروای دل و لغزش های زبان را از من بیامرز.» (شریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه78).

کراهت و ناخشنودی امام در بیان سجایای اخلاقی و مقامات معنوی خویش نسبت به سایر زمینه ها نمود بیشتری دارد، به ویژه در عرصه ارتباط عبودیت با خداوند.

در این عرصه کمتر سخنی به چشم می خورد که نشانگر مرتبه عبودیت و مقام بندگی و میزان عبادت های آشکار و پنهان ایشان باشد. مراتب عبودیت امام به گونه ای بود که امام سجاد(علیه السلام) که خود در کثرت عبادت به «سیدالساجدین» و «زین العابدین» ملقب شد، در

ص: 171

برابر عبادت علی(علیه السلام) اظهار عجز و ناتوانی می کند (کلینی، کافی، ج8، ص163_ 131). آری ناچیز دانستن عبادت در برابر عظمت و نعمت های خداوند، شعار اولیای الهی است؛ « وما عَبدناک حَقَّ عبادتِک » (مفید، الاختصاص، ص353).

حقیقت عبادت تعظیم و طاعت خدا و چشم پوشی از غیر اوست. علی(علیه السلام) با عشق تمام عبادت می کرد عبادت او برای رفع تکلیف نبود، بلکه او عاشق حقیقی بود و جز جمال دل ربای حقیقت چیزی در نظرش جلوه گر نمی شد. علی هنگامی که مناجات می کرد یا نماز می خواند، گوشش نمی شنید و چشمش نمی دید، زمین و آسمان، دنیا و مافی ها از نظرش فراموش می شد و با چشمان حقیقت بین خود جز جلوه ی جمال ابدیت چیزی مشاهده نمی کرد (عبدالمقصود، افضلیت علی(علیه السلام)، ص16).

چه شب زنده داری هایی که امام داشت و نافله می خواند! دائم الذکر بود. برای نزدیکی به خدا غرق در تسبیح و حمد و ثنای الهی بود. خدا در رگ و پوست و گوشت علی نفوذ کرده و او فانی در خدا بود. امیرالمؤمنین با همه عظمت و بزرگی، به درگاه خدا رو می آورد و با او خلوت و زمزمه می کرد و چنین با خدا می گفت:

«خدایا، گناهی را از من بیامرز که تو از من بدان داناتری. پس اگر بازگشتم، تو هم با آمرزش بر من بازگرد. خدایا، گناهی را از من بیامرز که از درونم وعده کردم و بدان وفا کردنی در نزد من برایش نیافته ای. خدایا، گناهی را از من بیامرز که به زبانم خواسته ام به سوی تو تقرّب بجویم، سپس قلبم با آن مخالفت کرده است. خدایا به گوشه چشم اشاره کردن ها و سخنان بیهوده گفتن ها و خواسته های ناروای دل و لغزش های زبان را از من بیامرز.» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه78).

مقصود از آمرزش بنده به وسیله خداوند با این است که حضرت حق در قیامت گناهت را بپوشاند تا به هلاکت اخروی دچار نشود و یا گناهان شان را برای مردم فاش نکند تا رسوا نشود مغفرت به هر دو معنی، نتیجه اش یک چیز است و آن توفیق دست یافتن به سعادت اخروی و دوری از پیروی شیطان بر انجام گناه است.

ص: 172

مغفرت خواستن آن حضرت بر فرض وقوع است. یعنی اگر چنین گناهانی از امام صادر شود خداوند آنها را ببخشد. و این که امام برای تربیت افراد امت، و آموزش دادن چگونگی آمرزش خواهی از گناهان آورده اند (بحرانی، حلیة الابرار، خطبه77، ص461).

حضرت علی(علیه السلام) می فرمایند: «یک بار از پیامبر خدا خواستم تا از خدا برای من طلب مغفرت کند، فرمود: چنین خواهم کرد .سپس برخاست و نماز گزارد . آنگاه دست هایش را به دعا گشود و من به دعای او گوش می کردم .شنیدم که گفت: «پروردگارا! تو را به مقام قرب و منزلت «علی » سوگند می دهم که «علی» را مشمول عفو و غفران خود سازی!» گفتم: ای فرستاده خدا! این چه دعایی است؟ فرمود: «مگر کسی هم گرامی تر از تو در پیشگاه الهی هست تا او را شفیع درگاهش نمایم.» (ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج20، ص316).

حضرت علی(علیه السلام) همواره با این کلمات خدا را می خواند:

«ستایش خداوندی را سزاست که شبم را به صبح آورد بی آن که مرده یا بیمار باشم، نه دردی بر رگ های تنم باقی گذارد، و نه به کیفر بدترین کردارم گرفتار کرد، نه بی فرزند و خاندان مانده، و نه از دین خدا روی گردانم، نه منکر پروردگار، نه ایمانم دگرگون، و نه عقلم آشفته، و نه به عذاب امّت های گذشته گرفتارم. در حالی که صبح کردم که بنده ای بی اختیار و بر نفس خود ستم کارم. » (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه215).

4. زهد و دنیا گریزی

حضرت علی(علیه السلام) در این زمینه فرمودند: «ای دنیا، ای دنیا، از من دوری شو، خود را به من عرضه می کنی؟ یا می خواهی مرا به شوق آوری؟ هرگز! آن زمان که تو در من نفوذ کنی، فرا نرسد. از من دور شو و دیگری را فریب ده، من نیازی به تو ندارم، تو را سه طلاقه کرده ام که رجوعی در آن نیست.» (شریف رضی، نهج البلاغه، ص480).

در جایی دیگر فرموده اند: «وَاللَّهِ لَدُنْیاکُمْ هَذِهِ أَهْوَنُ فِی عَینِی مِنْ عِرَاقِ خِنْزِیرٍ فِی یدِ مَجْذُوم»؛ (همان، ص510) «به خدا سوگند! دنیای شما در نظر من از استخوان خوک (در دست

ص: 173

شخص جزامی) پست تر است».

امام باقر(علیه السلام) می فرمایند: «علی(علیه السلام) در پنج سال حکومت خود نه خانه ای ساخت و نه زمینی را به خود اختصاص داد و نه ثروتی (از طلا و نقره) به ارث گذاشت.» (مجلسی، بحارالانوار، ج40، ص322).

شهید مطهری می فرماید: «شخص علی(علیه السلام) از آن جهت زاهد است که نه تنها دل به دنیا نداشت بلکه عملاً نیز از تمتع و لذت گرایی ابا داشت و به اصطلاح تارک دنیا بود. حقیقت این است که زهد اسلامی غیر از رهبانیت است، رهبانیت، بریدن از مردم و روی آوردن به عبادت است.» (مطهری، سیری در نهج البلاغه، ص216 _ 214).

انسان با دست یابی به این حالت روحانی و معنوی است که از قید اسارت ها و بردگی های درونی رها می شود و به آزادی می رسد (مطهری، مجموعه آثار، ج16، ص573 _ 567).

اما امیرمؤمنان با نشستن بر کرسی خلافت و برخورداری از همه امتیازات زمام داری بر سرزمین گسترده اسلامی آن روز، خلافت را با صرف نظر از آثار مثبت آن تا فروترین حد متصور، فرد ناچیز ساخت، تا بدان جا که آن را از نعلین پینه زده خود که به نظر ابن عباس فاقد قیمت بود (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه33) یا از عطسه زدن بز، پست تر شمرد (همان، خطبه3) در حالی که می توانست از لذت های دنیا بهره بگیرد؛ چنان که خود فرمود: «اگر می خواستم، می توانستم به این عسل مصفّی و مغز گندم و بافته های ابریشم راه ببرم و از آن ها بهره بگیرم.» (شریف رضی، نهج البلاغه، ص418_ 417).

امام در دوران خلافت، به دو جامعه فرسوده و دو قرص نان بسنده کرد. تازه با این زهد شگفت آورش، که به تصریح خود، دیگران توان انجام دادن آن را ندارند، در ادامه همین نامه آورده است که می خواهد نفس خود را بیش از این با تقوا ریاضت دهد و کار زهد و دنیا گریزی را به جایی برساند که به لقمه ای نان با اندکی نمک دم ساز باشد: «سوگند به خدا! جز مشیت الهی را استثنا کنم، نفس خود را چنان ریاضت دهم که اگر گرده نانی برای خوردن

ص: 174

یافتم شاد شود، و از نان خورش به نمک خرسند گردد، و چشم خانه را چنان واگذارم تا همانند چشمه ساری که از آب تهی شده باشد، همه اشکش روان گردد.» (همان).

در فرازی دیگر دنیا را در خطابی آتشین چنین خطاب می سازد: «ای دنیا! ای دنیا! از من دور شو، با خود نمایی جلو راهم آمده ای؟ یا شیفته ام شده ای؟ زمان تو فرا نرسیده است. هرگز! غیر من برای فریب من به تو نیازی نیست. من تو را سه طلاقه کرده ام که در آن بازگشتی نیست.» ) همان، ص480، خطبه 77).

دنیا از نگاه امام علی(علیه السلام) گاه به مار سمی ماند که ظاهرش بس نرم و لطیف است، اما در باطن سم مهلک دارد (همان، ص 458، نامه/68) و گاه بسان استخوان مردار خوکی در دست شخص جذامی (همان، ص510، حکمت/236) و گاه بسان برگی خرد در دهان ملخ (همان، خطبه 224).

چنین به نظر می رسد که زهد حضرت علی(علیه السلام) خود سرِّ این شدت زهد، را الگو بودن پیشوایان برای عامه مردم می داند؛ چنان که وقتی بنا به درخواست یکی از یاران نزدیک خود، به نام صعصه بن صوحان، برادر او علاء را، که یک باره از دنیا بریده بود، به حضور طلبید، او را دشمن خود خطاب کرد.علاء پرسید: اگر دنیا گریزی ناپسند است، پس چرا چنین زهد می ورزید؟ امام در پاسخش فرمود: «وای بر تو من مانند تو نیستم. خدای تعالی بر امامان واجب فرموده است که نفس خود را با مردم ضعیف قیاس کنند تا رنج فقر، فقیر را به هیجان در نیاورد و هلاک نسازد.» ) ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج11، ص32، خطبه 209).

5. عشق به شهادت

«وَإِنَ أَحَبَ مَا أَنَا لَاقٍ إِلَی الْمَوْت»؛ (شریف رضی، نهج البلاغه، ص259، خطبه179) «دوست ترین چیزی که میل دارم ملاقات کنم مرگ است.» یکی از ویژگی ها و نشانه های اهل ایمان، مودت و عشق ورزی آن ها به حضرت حق می باشد چنان چه خداوند در قرآن کریم می فرماید: {وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّ الِلَّه}؛ (بقره/165) و کسانی که به خدا ایمان آورده اند عشق شان به خدا سخت تر و شدیدتر است.»

ص: 175

اما امیرالمؤمنین(علیه السلام) آن یکه تاز راه عشق که در اوج معرفه الله و منتهی درجه عشق بازی با خدا، چنان غرق در معشوق و محبوب بود و قلبش فارغ از هر آن چه جزاو بود، او که از شوق وصال محبوب مدهوش بر زمین می افتاد و از خوف فراق او به خود می پیچید و ضجه ها می زد. او که تنها وسیله وصال را مرگ می دانست، لذا به روی مرگ خندید و با علاقه آن را به آغوش کشید (مطهری، جاذبه و دافعه علی(علیه السلام)، ص251).

این جاست که دیگر این عشق و محبت در قلب حبس نیست و شخص قدرت کتمان و پنهان کردن آن را ندارد، بلکه آثار آن چون پرتو خورشید در جزء، جزء وجود او آشکار می گردد؛ در گفتار، آه و نفس، در اشک چشم و... دیگر جز محبوب نمی بیند زبانش جز به ذکر او گویا نیست، گوشش جز در برابر خواست معشوق شنوا نیست (همان، ص580).

این جاست که امیرمؤمنان(علیه السلام) می فرمایند: «إِنِّی إِلَی لِقَاءِ اللَّهِ لَمُشْتَاقٌ وَ حُسْنِ ثَوَابِهِ لَمُنْتَظِر»؛ (ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج17، ص225)؛ «همانا من به ملاقات پروردگار مشتاق و به پاداش نیکوی او امیدوارم.» و چون پسر ملجم او را ضربت زد گفت: «فُزْتَ وَرَبِّ الْکَعْبَة»؛ (همان، ج9، ص207) «به خدای کعبه رستگار شدم.» و آخرین سخن او این آیه بود {فَمَنْ یعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیراً یرَهُ وَ مَن ْیعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یرَه} (زلزله/8 _ 7).

او از دیرباز خواهان شهادت بود و می گفت: «خدایا بهتر از اینان را نصیب من دار و بدتر از مرا بر اینان بگمار!»

6. تعقل همراه با تدبیر

عقل یکی از مواهب بزرگ جهان است که به انسان عطا شده، عقل راه خیر و صلاح را به آدمی نشان داده و او را وادار می کند که در آن راه وارد شود. عقل دل آدمی را روشن می کند، عقل تردید و تحیر را از بین برده و به انسان تصمیم قطعی می دهد (جمعی از نویسندگان، پژوهشی در مسائل تعلیم و تربیت اسلامی،11/2/1393، http://www.tebyan.net). توجه

ص: 176

امام به تعقل و تدبر در زندگی فردی ایشان نیز حائز اهمیت بود به گونه ای که از خدای متعال برای نخفتن عقل از خداوند استمداد می جست و به او پناه می برد:

«به خدا سوگند، اگر هفت اقلیم را با آن چه در زیر آسمان هاست به من دهند تا خدا را نافرمانی کنم که پوست جُوی را از مورچه ای به ناروا بگیرم، چنین نخواهم کرد! ... به خدا پناه می بریم از خفتن عقل و زشتی لغزش ها، و از او یاری می جوییم.» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 224).

حضرت علی(علیه السلام) از تاریکی عقل و بی خردی که نتیجه آن دل خوش کردن به لذت های مادی و میل به پیروی از نفس سرکش و هوس های دنیاست و نیز از زشتی لغزش از انحراف از راه خدا و در نتیجه، سقوط در دره های هلاکت است، به خدا پناه برده و از او درخواست کرده که وی را در دوری کردن از این امور کمک فرماید (ابن میثم، شرح نهج البلاغه، ج5، ص154). حضرت علی(علیه السلام) از خوش فکرترین و درست ترین مردم در رأی و اندیشه به شمار می رفت (که نتیجه تعقل و تدبیر ایشان بود) (امین، سیره معصومان، ج3، ص52).

7. مطالعه پیوسته

بی تردید اگر قرار باشد فردی بتواند در مسائل مختلف صاحب نظر و نقاد باشد، باید درباره آن مسائل اطلاعات علمی تازه تری نسبت به دیگران داشته باشد. اساساً همان گونه که بدن انسان برای فعالیت های مختلف به انرژی و تغذیه کافی نیازمند است، عقل و اندیشه آدمی نیز برای تدبر عمیق و نقادانه در کارهای مختلف به حکمت های تازه و روش های نوین نیاز دارد. امام علی(علیه السلام) درباره یکی از زمینه های تفکر در افراد، مطالعه در دانش های جدید و نظریات تازه پیشنهاد می کند و می فرماید: «إِنَّ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکْمَة»؛ (مجلسی، بحارالانوار، ج67، ص61) «دل ها مانند پیکرها به ستوه آیند؛ پس برای آن ها حکمت های تازه بخواهید.» امیرالمؤمنین نیز مصداق عینی اسلام و قول و فعل او جلوه معارف و احکام الهی است. از این رو آن گاه که معاویه به پیشنهاد عمر و عاص دستور داد قرآن ها را بر سر نیزه کنند و

ص: 177

خواست افراد خام و ساده لوح را بفریبد علی(علیه السلام) فرمود: «قرآن ناطق منم و کتاب خدا قرآن صامت.» (عبدالمحمدی، مقاله سیره امام علی(علیه السلام) و تساهل و تسامح، مجله معرفت، اردیبهشت 1380،normags.com).

در تمام دوران حیات پیامبر کتابت وحی و تنظیم بسیاری از اسناد تاریخی و سیاسی و نوشتن نامه های تبلیغی یکی از کارهای حساس علی(علیه السلام) بود اساساً آن حضرت نخستین دبیر اسلام به شمار می رود، ایشان هم چنین سخنان رسول خدا را درباره احکام و فرائض و آداب و سنن و اخبار غیبی همگی ضبط کرده و به صورت شش کتاب از خود به یادگار گذاشت که پس از شهادت او در نزد فرزندان آن حضرت نگه داری می شد و می شود (سبحانی، فروغ ولایت، ص62). چنان چه امام می فرمایند: «برای فهمیدن بپرس، نه برای ابراز دادن؛ که نادان آموزش گیرنده، همانند داناست، همانا دانای بی انصاف چون نادان بهانه جو است.» (شریف الرضی، نهج البلاغه، ص 531).

8. توان جسمی بالا

امام علی(علیه السلام) می فرماید:

«من در کودکی، بزرگان و شجاعان عرب را به خاک افکندم و شاخه های بلند درخت قبیله ربیعه و مضر را درهم شکستم.» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه192).

امام علی(علیه السلام) فرزند ابی طالب مچ هایی نیرومند داشت. علی(علیه السلام) پهلوانی بود بی نظیر و در وادی غیرت بی همتا. در کودکی با هر یک از همسالان خود که کشتی می گرفت آن ها را بر زمین می کوبید، پیاده چنان سریع می دوید که در حال دویدن به اسبان تندرو می رسید و بر آن ها سوار می شد (قمی، سفینه البحار، ماده قوا). درب بزرگ ورودی خیبر که ده ها نفر آن را باز و بسته می کرد با دست یدالّهی خود از جای کند و فرمودند:

«والله ما قلعت باب خیبر ودکدکت حصن یهود بقوة جسمانیة بل بقوة إلهیة»؛ «من در بزرگ خیبر و حصار یهود را با دست مادی از جای نکندم و درهم نکوبیدم، بلکه با قدرت الهی موفق گردیدم.» (ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج20، ص 316 و 626).

ص: 178

ابن ابی الحدید در این باره می گوید: «زور بازوی علی هم ضرب المثل است ایشان از قول ابن قتبه می گوید: با احدی در نیافتاد مگر آن که در او غلبه یافت! و اوست که در خیبر را از جا کَند در صورتی که گروهی از مردم جمع شدند تا آن را برکنند نتوانستند و اوست که بت هبل را که از سنگی بزرگ تراشیده بودند از بالای کعبه کند و بر زمین افکند و اوست که در ایام خلافت خود صخره بزرگی را که روی چشمه ای قرار داشت و سپاهیان حضرتش نتوانستند آن را بردارند از جای برکند و آب از زیر آن بیرون جست.» (طیبیان، امام علی(علیه السلام) از دیدگاه ابن ابی الحدید معتزلی، ص36).

او کسی بود دشمن به دلاوری او اقرار می کرد امام(علیه السلام) می فرمایند:

«قریش می گوید: پسر ابوطالب دلیر است، اما علم جنگ نمی داند. خدا پدرانشان را مزد دهاد. کدام یک از آنان پیش تر از من در میدان جنگ بوده و بیشتر از من نبرد دلیران را آزموده؟ هنوز بیست سال نداشتم که پا در معرکه گذاشتم.» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه27).

ابن ابی الحدید می گوید:

«زور بازوی علی هم ضرب المثل است. ایشان از قول ابن قتبه در المعارف می گوید: با احدی در نیفتاد مگر آن که در او غلبه یافت! و اوست که دَر خیبر را از جا کَند و گروهی از مردم خواستند که آن را برگردانند نتوانستند و اوست که بت هبل را بسیار بزرگ بود در بالای کعبه کَند و به زیر افکند و اوست که در آغاز خلافتش تخته سنگ بزرگی را که لشگر از کَندنش عاجز بودند از جا کَند و از زیرش آب جاری شد.» (طیبیان، امام علی(علیه السلام) از دیدگاه ابن ابی الحدید معتزلی، ص36).

9. فصاحت و بلاغت

حضرت علی(علیه السلام) می فرمایند:

«ما فرمانروایان سخنیم، درخت سخن در ما ریشه دوانده و شاخه هایش بر سر ما سایه افکنده است.» (انصاریان، ترجمه نهج البلاغه، ص 507).

ص: 179

امام در این عبارت زیبا سخن گفتن را به درخت تنومندی تشبیه کرده که دارای ریشه ها و شاخه ها است و اضافه می کند که این درخت به بار در سرزمین ما ریشه دوانده و شاخه های پربارش بر سر ما سایه افکنده و به همین دلیل خاندان وحی را «امیران کلام» نامیده اند. و این ادعا نیست، واقعیتی است که دوست و دشمن به آن معترف اند پیامبر اکرم از فصیح ترین افراد عرب زبان بود؛ چگونه فصیح نباشد در حالی که کلام خدا که فصاحتش در حد اعجاز است به زبان او جاری شده و فصاحت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)) زبان زد خاص و عام است و خطبه های آن در نهج البلاغه دست به دست می گردد و در گذشته، استادان سخن به شاگردان خود توصیه می کردند، اگر می خواهند سخن گفتن آمیخته با فصاحت و بلاغت را فرا گیرند خطبه های نهج البلاغه را حفظ کنند. (مکارم شیرازی، پیام امام امیرالمؤمنین، ج8، ص524). یکی از محققین بیگانه در مورد امام علی(علیه السلام) می گوید:

«اگر هیچ برهانی و دلیلی که ما را به عظمت علی و برجستگی او را بر سایر بزرگان اسلام (به جزء رسول اکرم) رهبری نماید نداشته باشیم و صبر و گذشت او را به نظر نیاوریم و خویشاوندی او را بر حضرت محمد(صلی الله علیه واله) در مد نظر ندهیم کافی است که کتاب نهج البلاغه را مطالعه کنیم و مقام علی را از کلماتی که با منتهای فصاحت و بلاغت بدون سابقه و فکر و تامل همه روزه با موضوعات مختلف حکمت علی و شئون سیاسی و اجتماعی و روحی و اخلاقی القا می نموده است تشخیص دهیم.» (عمادزاده، مجموعه زندگانی چهارده معصوم، ص428).

مرحوم شیخ محمد عبده شارح نهج البلاغه معتقد است که درکلمات علی نه فقط روح بلاغت، فصاحت، حکمت و فضیلت را حساً می توان مشاهده کرد بلکه واقعاً اعجاز را به حقیقت خود می توان دید، آن بزرگوار گاهی با کلمات خود انسان را به ملکوت اعلی سیر می دهد و زمانی متوجه اوضاع مادی جهان می سازد، شجاعت و صلابت را به نحوی مجسم می کند که پشت مردان بی باک را به لرزه می آورد و رحم و شفقت را در مقابل به گونه ای شرح می دهد که قلب سخت هر مخلوق سنگ دلی را متأثر می کند. (عبده، المنار شرح نهج البلاغه، ج1، ص2).

ص: 180

و سید رضی امیرالمؤمنین را آبشخور فصاحت و ریشه و زادگاه بلاغت می داند که اسرار مستور بلاغت از وجود او ظاهر گشته و قوانین آن از او اقتباس شده است (مطهری، سیری در نهج البلاغه، ص11). ابن ابی الحدید در جلد چهارم کتاب خود در شرح نامه امام به عبدالله ابن عباس پس از فتح مصر به دست سپاهیان معاویه و شهادت محمد بن ابی بکر که امام خبر این فاجعه را برای عبدالله به بصره می نویسد و نامه این گونه آغاز می شود:

«أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ مِصْرَ قَدِ افْتُتِحَتْ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی بَکْرٍ رَحِمَهُ اللَّهُ قَدِ اسْتُشْهِد...» (جعفر شهیدی، ترجمه نهج البلاغه، ص523). فصاحت و بلاغت امام را در نامه این گونه بیان می کند: «فصاحت را ببین که چگونه افسار خود را به دست این سوء داده و مهار خود را به او سپرده است، نظم عجیب الفاظ را تماشا کن، یکی پس از دیگری می آیند و در اختیار او قرار می گیرند مانند چشمه ای که خود به خود بدون زحمت از زمین بجوشد، سبحان الله جوانی از عرب در شهری مانند مکه بزرگ می شود، با هیچ حکیمی برخورد نکرده است اما سخنانش در حکمت نظری بالا دست سخنان افلاطون و ارسطو قرار گرفته است، با اهل حکمت عملی معاشرت نکرده است اما از سقراط بالا تر رفته است، میان شجاعان و دلاوران تربیت نشده است، زیرا مردم مکه تاجر پیشه بودند و اهل جنگ نبودند، اما شجاع ترین بشری، از کار درآمد که بر روی زمین راه رفته است. از خلیل بن احمد پرسیدند: علی(علیه السلام) شجاع تر است یا عنبسه و سبطام؟ گفت عنبسه و سبطام را با افراد بشر باید مقایسه کرد، علی مافوق افراد بشر است.» این مرد فصیح تر از سبحان بن وائل و قس بن ساعده از کار درآمده و حال آن که قریش که قبیله او بودند افصح عرب نبودند، افصح عرب (جرهم) است هرچند زیرکی زیادی ندارند...» بلاغت و سخنوری در عین شجاعت و رزم جویی بود ابن ابی الحدید در این رابطه می گوید:

«من در شگفتم از مردی که گفتارش در جنگ نشان آن است که که خوی و طبع شیر و پلنگ است و در همان موقف معین گفتاری در پند و اندرز دارد که نشان آن است که خوی وی طبع راهب تارک دنیاست که اصلا خونی نریخته است.» (ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج1، ص50).

ص: 181

افرادی که ادیب و سخنور هستند، فاقد صفت رزمجویی می باشند و مناسب صحنه کارزار نیستند، این گونه افراد از لطافت روحی خاصی برخوردار بوده که در کلامشان کاملا مشهود است. حضرت علی(علیه السلام) در جنگ احزاب، در رویارویی با عمرو بن عبدود، زمانی که عمرو برای شروع جنگ با امیرالمؤمنین شروع به شعر و رجز خوانی نمود، حضرت فی البداهه با همان آهنگ و وزن و قافیه عمرو، اشعاری در پاسخ او سرود. اشعاری که اگرچه از لحاظ وزن و قافیه شبیه عمرو بود ولی به لحاظ فصاحت و بلاغت و مضامین عالی چنان بود که انگار شاعری زبردست آن ها را در کنار چشمه ای و یا زیر درختی نشسته و سروده است. (اربلی، کشف الغمه فی معرفه الائمه، ج 1، ص203).

نتیجه

بررسی ویژگی های فردی امام علی(علیه السلام) به معنای، تحلیل و بررسی سیره و سنت و رهنمودهای امام علی(علیه السلام) است که موجب کشف شیوه زندگی و عملکرد این انسان کامل و الگوگیری در همه ابعاد و زمینه ها (فرهنگی، اجتماعی و سیاسی) می شود. بهره گیری از نهج البلاغه به عنوان کار سازترین شیوه و روش جهت آشکار نمودن ویژگی های فردی آن امام است. در حالی که ایشان همه اوصاف شخصیتی و فضائل و مناقب خویش را بیان نفرموده اند. ایشان دارای چنان کلامی است که تنها بخشی از آن تحت عنوان نهج البلاغه، عقول را متحیر و آشنا و غریب را مجذوب خویش ساخته است، کتابی که در حقیقت کتاب معرفی شخصیت علی(علیه السلام) است وجوه مختلف این کلام معرف ابعاد مختلف و متنوع روح ایشان است.

از جمله یافته های این پژوهش با تمسک به نهج البلاغه عبارت است از ویژگیهای ایشان به دو قسم فردی و اجتماعی؛ تقوی و پرهیزکاری، زهد و دنیا گریزی، ایمان راسخ و یقین کامل، نخستین نمازگذار، عشق به شهادت از جمله ویژگی های فردی ایشان به شمار می رود.

ص: 182

منابع

کتب قرآن کریم، ترجمه دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم: انتشارات المصطفی، 1388ش.

نهج البلاغة، سید رضی ، ترجمه محمد دشتی ، قم: نشر مشهور، 1379 ش .

1. امین اصفهانی، نصرت، روش خوشبختی، چاپ یازدهم، اصفهان: انتشارات گلبهار، 1386.

2. دوانی، علی، راز نماز در نهج البلاغه، تهران: مطهر،1376.

3. جعفری، محمد تقی، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، چاپ هشتم، قم: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1383 ش.

4. جعفری، محمد مهدی، شناخت نهج البلاغه(تلخیص و مباحثی از نهج البلاغه امام علی×) تهران: موسسه فرهنگی اهل قلم، 1381.

5. حکیم، محمدتقی، الهام از گفتار علی×، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1392.

6. سبحانی، جعفر، فروغ ولایت، قم: موسسه امام صادق×، 1368.

7. طیبیان، حسین، امام علی× از دیدگاه ابن ابی الحدید معتزلی، چاپ دوم، قم: کعبه دل، 1390.

8. عماد زاده، حسین، مجموعه زندگانی چهارده معصوم، تهران: نشر طلوع، 1375 ش.

9. کلینی، محمد بن یعقوب، درخشان پرتوی از اصول کافی، محمد حسینی همدانی نجفی، قم : چاپخانه علمیه قم ، 1363 ش.

10. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، چاپ هشتم، تهران: صدرا، 1361.

11. مطهری، مرتضی، جاذبه و دافعه علی×، تهران: انتشارات صدرا، 1379.

12. مطهری، مرتضی، سیری در نهج البلاغه، چاپ دوم، تهران: صدرا، 1354.

13. مکارم شیرازی، ناصر، پیام امام امیرالمؤمنین، تهران: دارالکتب اسلامیه، 1383.

14. ناظم زاده قمی، اصغر، علی× آینه عرفان اسلامی، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، 1374.

15. ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله ، شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، محقق محمد ابوالفضل ابراهیم، قم : مکتبة آیة الله المرعشی النجفی ، 1404 ق .

16. ابن میثم، کمال الدین، شرح نهج البلاغه، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، 1362ش.

17. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفه الائمه، قم: انتشارات رضی، 1421ق.

ص: 183

18. بحرانی، هاشم بن سلیمان، حلیة الابرار، قم: موسسه معارف اسلامی، 1411ق.

19. عبده، محمد، شرح نهج البلاغه، مترجم علی اصغر فقیهی، تهران، صبا، 1376.

20. قمی، عباس بن محمدرضا، منتهی الامال، قم: بوستان کتاب، 1360.

21. کلینی، محمد بن یعقوب ، الکافی، محقق علی اکبر غفاری و محمد آخوندی، چاپ چهارم ، تهران : دار الکتب الإسلامیة، 1407 ق.

22. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، چاپ دوم، بیروت: الوفاء، 1403 ه ق.

23. مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، محقق علی اکبر غفاری؛ محمود محرمی زرندی، قم : الموتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، 1413ق.

24. هیات تحریریه بنیاد نهج البلاغه، از علی آموز درس های شناخت، تهران: بنیاد نهج البلاغه، 1372.

25. لطف الله صافی گلپایگانی، الهیات در نهج البلاغه، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1386.

26. محسن امین، سیره معصومان، ترجمه علی حجتی کرمانی، تهران: سروش، 1376.

27. شهیدی، سید جعفر، ترجمه نهج البلاغة، تهران: علمی و فرهنگی، چاپ هفتم، 1374 ش.

28. قمی، عباس محمد رضا، سفینه البحار و مدینه الحکم والاثار، انتشارات فراهانی، ایران، 1363ق.

سایت ها و فصلنامه ها 29. جمعی از نویسندگان، مقاله پژوهشی در مسائل تعلیم و تربیت اسلامی، 10 صبح، 11/2/1393، http://www.tebyan.net 30. عبدالمحمدی، حسین، مقاله سیره امام علی× و تساهل و تسامح، مجله معرفت، 31. .normags.com http:/www 32. عبدالمقصود، عبدالفتاح، «افضلیت علی×»، در پایگاه بازار کتاب قائمیه، تاریخ دسترسی: 16 آبان 1395ش.

ص: 184

تربیت در نهج البلاغه (با تأکید بر تربیت اجتماعی)

اشاره

محمد رضا شمشیری(1)

ص: 185


1- . استادیار دانشگاه آزاد اسلامی اصفهان؛

ص: 186

چکیده

تربیت انسان و چگونگی دست یابی او به کمال ، از دیرباز همواره مورد علاقه اندیشمندان بوده است. یکی از ابعاد شخصیتی انسان، بعد اجتماعی اوست که بدون توجه به آن، تربیت و تکامل آدمی با وقفه و رکود مواجه خواهد شد. این نوشتار کوشیده است با روش توصیفی _ تحلیلی به صورت کتابخانه ای و با استفاده از کلام مولای متقیان علی(علیه السلام) در نهج البلاغه پاره ای از اصولی را طرح و تاکید نماید که حضرت در مناسبت های مختلف و در سیره عملی خود بدان ها توجه تام داشته و هر یک از آن ها را می توان به عنوان راهبردی عملی در تربیت اجتماعی متربیان مورد توجه و عمل قرار داد. یافته های تحقیق نشان می دهد که اصول تربیت اجتماعی از منظر امام علی (علیه السلام) عبارت است از: اصل کرامت، اصل عزت، اصل اصلاح شرایط و روابط انسانی، اصل مسئولیت و ادای وظیفه، اصل آراستگی، اصل اتکا و توجه به سنت های اجتماعی و فرهنگی و گزینش آن ها، اصل عدالت ورزی، اصل اعتدال، اصل مدارا، اصل تعامل موثر اجتماعی و اصل مشارکت اجتماعی.

کلید واژه ها: امام علی(علیه السلام)، نهج البلاغه، تربیت اجتماعی، اصول تربیت، متربیان، سیره عملی.

مقدمه

انسان موجودی اجتماعی است که در اثر تربیت اجتماعی استعدادهای اجتماعی و جمعی خویش را شکوفا و بارور می سازد. این موضوع در کلام مولای متقیان(علیه السلام)، و در نهج البلاغه، به گونه ای ترسیم شده است که انسان به عنوان فردی مجزای از اجتماع توصیف

ص: 187

نشده بلکه یکی از ابعاد اساسی هویت او، ارتباط با اجتماع است. به عبارت دیگر شکل گیری هویت فرد به نوع روابطی بستگی دارد که با خود، خالق و اطرافیان خود برقرار می کند.

سیر در نهج البلاغه گویای آنست که تعلیمات آن یک سره بر محور احساس مسئولیت در قبال خود و اجتماع قرار دارد. توجه و ارج گذاری به حیات اجتماعی مسلمین یکی از اساسی ترین بخش های نهج البلاغه است. حضرت علی(علیه السلام) در ابعاد مختلف و در موارد گوناگون به اهمیت حیات اجتماعی اشاره کرده و در قول و عمل بر این مسئله صحه گذاشته اند(مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، 27).

از دیدگاه نهج البلاغه محور کلیدی تربیت اجتماعی انسان، اصلاح رابطه با حق است و این اصلاح رابطه با دیگران را نیز در برداشته و به آن ها جهت خواهد داد. امام علی(علیه السلام) می فرمایند: «کسی که میان خود و خدا را اصلاح کند خداوند میان او و مردم را اصلاح خواهد کرد» (شریف رضی، نهج البلاغه، کلمات قصار 89).

در کلام مولا در ارتباط با این که در جامعه اسلامی تبعیت از حق مطرح است نه نظر اکثریت، در خطبه 147 نهج البلاغه آمده است: قرآن و اهلش در آن روز بین مردم اند اما میان آن ها نیستند؛ با آن هایند ولی با آن ها نیستند، چه این که گمراهی با هدایت هماهنگ نشود گرچه کنار یک دیگر قرار گیرند.

ساختار اجتماعی و بافت جامعه و عدالت اجتماعی نقشی مهم در جهت مثبت یا منفی در تربیت دارد و می تواند به صورت مانع یا مقتضی تربیت عمل نماید. در جامعه ای که فاصله طبقاتی شدید برقرار است تربیت به شدت آسیب می بیند(ر.ک: دلشاد تهرانی، منظر مهر). مولای متقیان درباره تغییر ساختار جامعه و ظهور گروه های اجتماعی متضاد و نقش تربیتی آن بر مردم چنین فرموده است: ما در روزگاری بسر می بریم که بیشتر مردم آن بی وفایی و دغل کاری را زیرکی می دانند ... در جامعه ای که فریب کاران حاکم شوند در آن جامعه تربیت اجتماعی به خوبی نمی تواند صورت گیرد. ایشان درباره ساختارهای اجتماعی منحط که تربیت را به انحطاط می کشاند فرموده است: «در این هنگام است که

ص: 188

باطل بر جای خود استوار شود و نادانی بر مرکب هایش سوار و کار ستم گر بزرگ گردد و دعوت به حق، اندک و کم خریدار، روزگار چون درنده دیوانه حمله آورد... چون چنین شود فرزند با پدر کینه توزد و سرچشمه راستی خشک شود»(شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 108).

در ادامه با استفاده از کلام امیر مومنان علی(علیه السلام) به پاره ای از اصولی پرداخته شده است که در شکل گیری تربیت، به ویژه تربیت اجتماعی همواره باید مد نظر موالیان و متولیان تربیت اسلامی قرار گیرد.

پیشینه

در زمینه اصول تربیت اجتماعی در نهج البلاغه و سخنان امام علی(علیه السلام) آثار زیر به چاپ رسیده است:

_ تربیت اجتماعی از منظر نهج البلاغه، مرزوقی، رحمت الله؛ اناری نژاد، عباس،مجله: تربیت اسلامی، بهار و تابستان 1386، شماره 4 ISC (30 صفحه، از 163_192).

_ تبیین مبانی و اصول تربیت اجتماعی در نهج البلاغه، بهشتی، سعید؛ افخمی اردکانی، محمد علی، مجله: تربیت اسلامی، بهار و تابستان 1386، شماره 4 ISC (34 صفحه، از 7 _40).

_ تبیین روش های تربیت اجتماعی در نهج البلاغه، افخمی اردکانی، محمد علی، مجله: پژوهش های نهج البلاغه، بهمن 1386، شماره 21 و 22 ISC (31 صفحه، از 9_ 39).

_ تربیت از دیدگاه نهج البلاغه، صلیبی، ژاسنت، مجله: نامه علوم انسانی، زمستان 1379 و بهار 1380، شماره 4و5 (27 صفحه، از 303 _ 329).

_ تربیت اجتماعی در نهج البلاغه؛ حفظ حقوق دیگران، عابدی، سمیه، مجله: پاسدار اسلام، دی و بهمن 1396، شماره 431 و 432 (2 صفحه، از 58 _ 59).

اصول تربیت اجتماعی در نهج البلاغه

1.اصل کرامت

کرامت به معنای بزرگی و ارزشمندی وجود انسان است. در دیدگاه تربیتی، کرامت

ص: 189

یعنی دوری جستن از عوامل ذلت و درون مایگی انسان. «کرامت یعنی پاکی و دوری از پستی و فرومایگی و برخوردار شدن از اعتلای روحی»(جوادی آملی، کرامت در قرآن ، 21) بنابراین در تمام ابعاد تربیتی خصوصا تربیت اجتماعی تلاش بر این است تا این ارزش و بزرگ واری انسانی حفظ و صیانت شود؛ اما کرامت، صرفا ذاتی نیست بلکه اکتسابی هم هست یعنی انسان علاوه بر کرامت ذاتی که دارد می تواند با برخی اعمال بر کرامت خود بیفزاید. آن چه در این میان ملاک کسب کرامت اکتسابی است انتخاب آگاهانه راه کمال و تقوا در زندگی است. «در این مسیر طبعا کسب همه انسان ها دارای ارزش مطلق و یکسان نخواهد بود بلکه اهل ایمان و عمل صالح دارای ارزش ها و فضای والایی هستند و به کرامت بیشتری می رسند»(فرهادیان، ص192، به نقل از فرمهینی فراهانی، تربیت در نهج البلاغه).

2.اصل عزت

«عزت در مورد انسان یعنی حفظ آبرو و شخصیت و عدم کرنش در برابر صاحبان زر و زور»(عبدوس، بیست و پنج اصل از اصول اخلاقی امامان، 178). به عبارتی، وجود عزت در انسان باعث حفظ آبرو و شخصیت و کرامت فرد می شود. در تربیت اجتماعی نیز بایستی متربی را به گونه ای تربیت نمود که عزت جو و حافظ عزت خود و دیگران باشد؛ چرا که هیچ دژی محکم تر از عزت، انسان را از وسوسه ها حفظ نمی کند و از تباهی دور نمی گرداند (افخمی اردکانی، تبیین روش های تربیت اجتماعی در نهج البلاغه) از آن جا که اصل عزت از آن خدا بوده و خداوند خود را رب العزه دانسته است هر کس راه بندگی بپیماید به عزت حقیقی رسانده می شود. حضرت علی(علیه السلام) می فرمایند: «خداوند- که نام او بزرگ است- یاری کند هر که او را یاری کند و عزت بخشد هر کس که او را عزیز دارد»(شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 53). پس تقوا و ایمان به خداوند معیار کسب عزت است. گرچه تقوا در بادی امر شخصی است اما از این طریق وارد جامعه نیز می شود؛ لذا در تربیت اجتماعی بایستی متربی را به گونه ای تربیت نمود که در سایه تقوای الهی عزت جو و حافظ عزت خود و دیگران باشد.

ص: 190

3.اصل اصلاح شرایط و روابط انسانی

اصل اصلاح شرایط بیانگر این نکته است که برای ایجاد برخی آداب ، عادات و رفتارهای مطلوب در انسان و حتی برای حذف برخی عادات، رفتارها و افکار نادرست باید به دست کاری شرایط و اصلاح زمانی، مکانی و اجتماعی پرداخت. این تغییرها می تواند وضع مطلوب و دلخواه را در متربیان ایجاد کند.

حضرت علی(علیه السلام) با تاکید بر اصلاح شرایط و عوامل اجتماعی می فرمایند: خدایا تو می دانی که جنگ و درگیری ما برای به دست آوردن قدرت و حکومت و دنیا و ثروت نبود بلکه می خواستیم نشانه های حق و دین تو را به جایگاه خویش بازگردانیم ( شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه131).

در ارتباط با دیگران و حفظ و برقراری رابطه مجدد با کسانی که قطع رابطه کرده اند چنین توصیه فرموده اند: چون برادرت از تو جدا گردد تو پیوند دوستی را برقرار کن، اگر روی برگرداند تو مهربانی کن و چون بخل ورزید تو بخشنده باش هنگامی که دوری می گزیند تو نزدیک شو و چون سخت می گیرد تو آسان گیر( شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 31).

حضرتش در سخنی دیگر خطاب به کارگزاران حکومتی برای جلوگیری از خلط شدن حق و باطل سفارش می فرماید که کارگزاران حکومتی رابطه شان را با مردم به گونه ای قرار دهند که کاملا از وضعیت مردم آگاه بوده و توقعات مردم را بشناسند و با این کار عملا تربیتی را بر جامعه اعمال کنند که مردم را به خود و حکومت وفادار نگه دارند و مسئول و وظیفه شناس به بار آورند. «هیچ گاه خود را فراوان از مردم پنهان مدار که پنهان بودن رهبران از مردم نمونه ای از تنگ خویی و کم اطلاعاتی در امور جامعه است» ( شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 53).

حضرت در سخنی دیگر دستورهایی جهت بهبود روابط بین حاکم و رعیت ارائه می دهد که نتیجه آن موفقیت حکومت در کارها و رضایت مردم از حکومت است. «از رعیت، آنان را که عیب جوتر هستند از خود دور کن زیرا که مردم عیوبی دارند که رهبر امت

ص: 191

در پنهان داشتن آن از همه سزاوارتر است. پس مبادا آن چه بر تو پنهان است آشکارگردانی... بخیل را در مشورت کردن دخالت نده که تو را از نیکوکاری باز می دارد و از تنگ دستی می ترساند، ترسو را در مشورت کردن دخالت نده که حرص را با دست کاری در نظرت زینت می دهد... تا می توانی با پرهیزکاران و راست گویان بپیوند و آنان را چنان پرورش ده که تو را فراوان نستایند... ای مالک بدان! مردم از گروه های گوناگون می باشند که اصلاح هر یک از آن ها جز با اصلاح دیگری ممکن نیست»(شریف رضی، نهج البلاغه ، نامه 53).

4.اصل مسئولیت و ادای وظیفه

اصل مسئولیت بیانگر این حقیقت است که بایستی مقاومت فرد را در قبال شرایط افزایش داد و او را آن چنان گردانید که به جای پیروی از فشارهای بیرونی از رهیافت های درونی خود تبعیت کند. این پیروی از رهیافت های درونی را احساس مسئولیت یا احساس تکلیف می نامیم که حس مسئولیت انسان را تحریک می کند و در نتیجه به جای آن که او از فشارهای بیرونی پیروی کند از رهیافت های درونی تبعیت می کند ( افخمی اردکانی، تبیین روش های تربیت اجتماعی در نهج البلاغه).

حضرت علی خود را مسئول ترین افراد جامعه معرفی نموده و در راه ادای مسئولیت از بسیاری امور چشم پوشی می کند. «من اگر می خواستم می توانستم از عسل پاک و مغز گندم و بافته های ابریشم برای خود غذا و لباس فراهم کنم اما هیهات که هوای نفس بر من چیره گردد... در حالی که در حجاز و یمامه کسی باشد که به قرص نانی امید نداشته یا طعم سیری نچشیده باشد ...». ( شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 45) همچنین حضرت ، احساس وظیفه و مسئولیت را علت پذیرش خلافت مسلمین بیان می دارد: اگر حضور حاضران نبود و یاران حجت را بر من تمام نمی کردند و خداوند از علما پیمان نگرفته بود که در برابر شکم بارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان سکوت نکنند مهار شتر خلافت را رها می کردم ( شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 3).

حضرتش در سخنی دیگر به امر مهم ادای مسئولیت رهبری در قبال وظایفش اشاره و

ص: 192

تاکید می فرماید که اگر مسئولیت رهبری به خوبی انجام شود و این تاثیرگذاری در حیطه مسئولیت باشد موجب توسعه و گسترش نعمت الهی می شود. «آگاه باشید حق شما این است که جز اسرار جنگی هیچ رازی را پنهان ندارم و کاری را جز حکم شرع بدون مشورت انجام ندهم و در پرداخت حق شما کوتاهی نکرده و در وقت تعیین شده آن، حقتان را بپردازم و با همه شما به گونه ای مساوی رفتار کنم. پس وقتی من مسئولیت های یاد شده را انجام دهم برخداست که نعمت های خود را بر شما ارزانی دارد» ( شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 50).

5.اصل آراستگی

اصل آراستگی گویای آن است که در جریان تربیت باید صورت هر آن چه را که عرضه می شود نیک آراست تا رغبت ها در متربی برانگیخته شود. البته در اصل آراستگی می توان از دو نوع آراستگی از بعد روانی-درونی و از بعد واقعیت موضوع تربیت بحث نمود.

حضرت علی(علیه السلام) در بیان تاثیر زیبایی و آراستگی درون بر آراستگی بیرون و بالعکس چنین می فرماید: «و بدان که هر ظاهری، باطن مناسب با خود دارد آن چه ظاهرش پاکیزه است باطنش هم پاکیزه است و آن چه ظاهرش پلید، باطن آن هم پلید است. »(شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 154).

امر آراستگی به امور باطنی و ظاهری به قدری مهم است که حضرت در خطبه 193 داشتن آراستگی را از شروط و ویژگی های پرهیزکاران می داند. ایشان به ویژگی هایی چون دین داری، نرم خویی، ایمان، حریص بودن در دانش، میانه روی در عین توان گری، به دنبال کسب حلال بودن و... اشاره می فرمایند. حضرت درباره آراستن شخصیت به زیورهای ظاهری چنین می فرماید: دانش، میراثی گران بها است و آداب، زیورهای همیشه تازه و اندیشه آیینه ای شفاف است (شریف رضی، نهج البلاغه، حکمت 5).

بر همین اساس باید تا حد امکان آراستگی هایی را که در تعلیم و تربیت موثرند هم در مربیان و هم متربیان ایجاد نمود. این مهم در کلام مولا از وظایف حکومت و متصدیان امر

ص: 193

تربیت دانسته شده است. چنان که حضرت آراستن مردم به زیور علم و ادب را از اقدامات خود بیان می نماید: ای مردم ! من شما را به اندرزهایی که پیامبران برای مردم خود گفتند پند دادم و وظیفه ای را که جانشینان پیامبران در حق مردم پس از ایشان به انجام رساندند درباره شما تحقق بخشیدم. به تازیانه ام ادبتان کردم... به اندرزها هشدارتان دادم... (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 182).

6.اصل اتکا و توجه به سنت های اجتماعی و فرهنگی و گزینش آن ها

رفتار ، فرهنگ و روابط اجتماعی دامنه و بستری است که فرد را تحت تاثیر قرار می دهد. بر این اساس، تربیت اجتماعی به نحو اجتناب ناپذیری مستلزم آن است که فرد، جایگاه خود را در دامنه سنت های اجتماعی و در بستر فرهنگ و روابط اجتماعی بازیابد ( ر.ک: باقری، نگاهی دوباره به تربیت اسلامی).

مولانا علی(علیه السلام) خود حکایت می کند که در کار تربیت فرزندش امام حسن(علیه السلام) چگونه بر خود لازم داشته است که در آثار و اخبار پیشینیان اندیشه کند و از آن میان آن چه را که سازنده تر و دل نشین تر است برگزیند و در اختیار وی قرار دهد. «ای فرزند، اگر چه من به اندازه پیشینیان عمر نکرده ام ولی در کارهایشان نگریسته ام و در سرگذشتشان اندیشیده ام و در آثارشان سیر کرده ام تا آنجا که گویی خود یکی از آنان شده ام... پس برای تو از هر عمل پاکیزه تر آن را برگزیدم و جمیل و پسندیده اش را اختیار کردم و آن چه را که مجهول و سبب سرگردانی تو شود به یک سو نهادم» ( شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 31).

7.اصل عدالت ورزی

از دیدگاه امام علی(علیه السلام) اداره بهتر اجتماع و توسعه امنیت و رفاه عموم مردمان مرهون تحقق عدالت و گسترش دادورزی در جامعه است. زیرا«در عدالت گشایش برای عموم است» ( شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 15). امام علی(علیه السلام) مهم ترین اهداف تشکیل حکومت را برقرای عدالت در جامعه برشمرده و در عمل نیز تمام توجه خود را معطوف به گسترش عدالت نموده است. هم چنین امام، عدالت را برترین فضیلت دانسته اند و وقتی از

ص: 194

حضرت پرسیده شد که عدالت و سخاوت کدام یک برتر است حضرت پاسخ دادند که عدالت هر چیز را در جای خود قرار می دهد؛ اما سخاوت آن را از مسیرش خارج می سازد. عدالت قانونی فراگیر و همگانی است ولی سخاوت و بخشندگی جنبه خصوصی دارد. پس عدالت برتر از سخاوت است (شریف رضی، نهج البلاغه، حکمت 437).

8.اصل اعتدال

زندگی اجتماعی زمانی به درستی سامان می یابد که بر روابطی معتدل استوار باشد زیرا هرگونه افراط و تفریط در روابط اجتماعی سبب تزلزل فرد و جامعه و سیر آن ها به سوی تباهی می شود. انسان خردمند و زیرک در اداره امور در مدیریت، در رهبری و در هر ارتباط اجتماعی رفتاری متعادل دارد و دیگران را بر اساس اعتدال حرکت می دهد (دلشاد تهرانی،سیری در تربیت اسلامی، ص159 ، به نقل از فرمیهنی فراهانی، تربیت در نهج البلاغه). به تعبیر دیگر سلامت فرد و جامعه در گرو تربیتی متعادل است؛ زیرا هر گونه انحراف از اعتدال و افراط و تفریط در صفات و اعمال و رفتار، انحراف از حق است. امام علی(علیه السلام) فرموده است: هر کس که خواهان سلامت است باید میانه روی پیشه کند ( آمدی، غرر الحکم و درر الکلم، 266).

حضرتش در خصوص میانه روی در معاشرت با دیگران می فرمایند: به زودی دو گروه نسبت به من هلاک می گردند: دوستی که افراط کند و به غیر حق کشانده شود و دشمنی که در کینه توزی با من زیاده روی کرده روی به باطل درآید. بهترین مردم نسبت به من گروه میانه رو هستند ( شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 127).

9.اصل مدارا

منظور از مدارا، شفقت و مهربانی همراه با گذشت و عفو نسبت به مردم است که در رفتار و مناسبات انسانی مسلمانان با هم و با دیگر انسان ها در تربیت اجتماعی و سیاسی ضروری است. به عنوان مثال در مباحث سیاسی حضرت امیر(علیه السلام) در بسیاری از دستورهای حکومتی به والیان و کارگزاران دستور مدارا داده است؛ از جمله در نامه 53 خطاب به مالک

ص: 195

اشتر می فرماید: «دلت را از رحمت به رعیت پر کن و به آن ها لطف و محبت داشته باش...» هم چنین امام در بخش های دیگر این نامه «مالک» را به ذوق و مدارا و لطف و رافت نسبت به مردم دعوت می کند و از او می خواهد بال محبت خود را برای آن ها بگستراند. آن حضرت به حارث همدانی نیز می نویسد «در حکوکت مدارا کن تا آینده خوبی داشته باشی» ( شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 61).

حضرت در سیره عملی خود به صورت شفاف این اصل را رعایت کرده است؛ به عنوان مثال ، امام در نقد رفتار سیاسی و اجتماعی مردم کوفه بیان می دارد «چقدر با شما مدارا کنم» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 96). این امر نشان می دهد مشی سیاسی حضرت بر مدارا بوده . مدارا از جنبه روانی یعنی رها شدن از خود مرکزی و در نظر گرفتن دیگران و آن ها را صاحب حق و حقوق دانستن ( رک: حسنی، کاوشی در رهنمودهای تربیتی امام خمینی).

10.اصل تعامل موثر اجتماعی

با توجه به هویت جمعی آدمی، فرد، نه موجودیتی ذره ای و کاملا مستقل از روابط اجتماعی دارد و نه مستحیل در جمع است بلکه می تواند چون موجودی مستقل اما در بستر روابط اجتماعی با دیگران در داد و ستد قرار گیرد. فرد بر حسب نوع روابط مذکور هویتی متناسب با آن خواهد یافت. اصل تعامل موثر اجتماعی ، چون قاعده ای تجویزی حاکی از آن است که فعالیت های تربیتی را باید چنان سامان داد که فرد بتواند به کسب هویت جمعی مناسبی نائل شود. البته ذکر این نکته نیز لازم است که صرف حضور فرد در جمع به معنای وقوع تعامل نیست زیرا گاه افراد به صورت منفعل در جمع مستغرق اند (ر.ک: باقری، امکان، معنا و سازواری در اخلاق و تربیت اسلامی).

امام علی(علیه السلام) در نامه خود به حارث همدانی فرموده اند در شهرهای بزرگ سکونت کن که جایگاه فراهم آمدن مسلمانان است و بپرهیز از جاهایی که در آن از یاد خدا غافل اند ( شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 69). و در جای دیگر می فرمایند: بیشترین صلاح و درستی در هم نشینی با خردمندان و عاقلان است ( آمدی، غرر الحکم و دررالکلم، ج2، ص424).

ص: 196

11.اصل مشارکت اجتماعی

بر اساس این اصل ، انسان ها باید در امور اجتماعی، سیاسی و فرهنگی خود مشارکت داشته باشند به تعبیر دیگر امور مردم باید با حضور مردم پیش رود. منظور از مشارکت فعال، حضور آگاهانه در عرصه سیاسی و اجتماعی است. ویژگی اساسی چنین حضوری، خیرخواهی همراه با تفکر و تعقل است؛ چرا که حضور ابلهانه چون حرکتی سیل آسا، ویرانگر و نابودکننده است. امام علی(علیه السلام) در خطبه 39 نهج البلاغه مردمی را که سر در گریبان بی توجهی فرو برده اند و راه لاقیدی را برگزیده اند نکوهش می کند و این صورت سلبی می تواند موید این نظر باشد که جامعه اسلامی به حضور فعال و آگاهانه مردم نیازمند است زیرا بدون آن حق برپا نمی شود و سعادت و آسایش جامعه مهیا نمی گردد ( حسنی، کاوشی در رهنمودهای تربیتی امام خمینی ، 446، به نقل از فرمهینی فراهانی، تربیت در نهج البلاغه).

مشارکت یکی از مهم ترین شاخص های توسعه اجتماعی و سیاسی است که مفهوم عام آن به معنای شرکت در فعالیتی و یا حضور در گروه یا سازمانی جهت تصمیم گیری و پذیرش نقش ها است. با توجه به مفهوم مشارکت اجتماعی می توان گفت: در مشارکت اجتماعی فقط حضور صرف افراد مطرح نیست بلکه این امر شامل آگاهی یافتن، کیفیت حضور، ارزشیابی، اشاعه، انتقاد، نوآوری در فعالیت ها نیز می باشد.

نتیجه

با بررسی کلمات امیرالمومنین در تربیت اجتماعی، یافته های تحقیق نشان می دهد که اصول تربیت اجتماعی از منظر امام علی(علیه السلام) عبارت است از: اصل کرامت، اصل عزت، اصل اصلاح شرایط و روابط انسانی، اصل مسئولیت و ادای وظیفه، اصل آراستگی، اصل اتکا و توجه به سنت های اجتماعی و فرهنگی و گزینش آن ها، اصل عدالت ورزی، اصل اعتدال، اصل مدارا، اصل تعامل موثر اجتماعی و اصل مشارکت اجتماعی.

ص: 197

منابع

شریف رضی ، نهج البلاغة، ترجمه محمد دشتی ، قم: نشر مشهور، 1379 ش .

1. افخمی اردکانی، تبیین روش های تربیت اجتماعی در نهج البلاغه، پژوهش های نهج البلاغه، شماره 21و22، 1386.

2. آمدی، غرر الحکم و درر الکلم، م.ع.انصاری، 1372.

3. باقری، خ، امکان، معنا و سازواری در اخلاق و تربیت اسلامی ، کتاب اول، مرکز مطالعات تربیت اسلامی، 1379.

4. باقری، خ، نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، تهران: انتشارات مدرسه،1384.

5. جوادی آملی، کرامت در قرآن، قم: مرکز فرهنگی رجا.

6. حسنی، م ج، کاوشی در رهنمودهای تربیتی امام خمینی، قم: مرکز مطالعات تربیت اسلامی ، 1379.

7. دلشاد تهرانی، م، منظر مهر، تهران: انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1379.

8. دلشاد تهرانی، سیری در تربیت اسلامی ، انتشارات دریا، چاپ پنجم، 1382.

9. عبدوس، اشتهاردی، بیست و پنج اصل از اصول اخلاقی امامان، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ ششم، 1375.

10. فرمهینی فراهانی، تربیت در نهج البلاغه، تهران: انتشارات آییژ، 1390.

11. مطهری، م، تعلیم و تربیت در اسلام ، تهران: انتشارات صدرا، چاپ بیست، 1370.

ص: 198

روش های تربیت عقلانی از دیدگاه نهج البلاغه

اشاره

فرزانه رفیعی(1)

ص: 199


1- . کارشناسی ارشد بیوشیمی؛ rafieifarzaneh@yahoo.com

ص: 200

چکیده

در سیره ائمه اطهار(علیهم السلام) به عنوان رهبران دینی و سیاسی جامعه مسلمانان، چند اصل زیربنایی وجود دارد که به اندیشه و تفکرات آنان قوام بخشیده و عامل توسعه علمی _ فرهنگی حکومت و جامعه اسلامی است. یکی از این اصول که در این پژوهش به آن پرداخته شده، اصل تعلیم و تربیت است. از آن جا که تعلیم و تربیت یکی از مسائل مهم در موفقیت ملت هاست، این مقاله در پی آن است که سبک زندگی انسان سازی را با توجه به متون و دستورات اسلامی ارائه دهد. روش پژوهشی در این مقاله، کیفی و بر اساس الگوی تحلیل محتوا بوده و هدف از آن، بررسی وجوب تربیت عقلانی انسان، با توجّه به منابع کهن اسلامی و به خصوص شیعی و ارائه روش هایی کاربردی برای دستیابی به این امر مهم می باشد. نویسنده کوشیده است تا ارزش و اهمیت تربیت عقلانی و روش های رسیدن به این امر مهم را طبق دستورات و موازین دینی و سخنان امام علی(علیه السلام) مورد ارزیابی قرار دهد. از جمله روش های تربیت عقلانی می توان به روش الگویی، روش موعظه، روش استدلالی، روش مطالعه و علم آموزی و روش تشویق اشاره کرد.

کلیدواژه ها: اسلام، امام علی(علیه السلام)، تربیت عقلانی، روش های تربیت عقلانی، نهج البلاغه.

مقدمه

یک اصل اساسی در سیره و رفتار دینی، سیاسی و اجتماعی پیامبران و امامان شیعه(علیهم السلام)،

ص: 201

توجّه آنها به تعلیم و تربیت مردم است. تعلیم و تربیت در اسلام، با نزول اولین آیات وحی بر پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) آغاز و با خطاب (قْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ) (علق/3_5) منشأ و مشیّت الهی به خود گرفت. در این آیات اولیه بر دو عنصر بنیادین تعلیم و تربیت، یعنی کسب علم و دانش از یک سو و تعالی روح و کمال انسانی از سوی دیگر تأکید می شود (صلیبی، «تربیت از دیدگاه نهج البلاغه» نامه علوم انسانی، ش5). از دیدگاه حضرت امام خمینی، اسلام، قرآن، انبیا و ائمه(علیهم السلام) همگی در تربیت انسان نقش مهمی دارند. برای مثال: قرآن کتاب تربیت و انسان سازی است.

اسلام و مکتب توحیدی می تواند انسان را در همه ابعاد وجودی اش تربیت کند. انبیای خدا برای این مبعوث شدند که آدم تربیت کنند؛ انسان بسازند؛ بشر را از زشتی ها، پلیدی ها، فسادها و رذایل اخلاقی دور سازند و با فضایل و آداب حسنه آشنا کنند (خمینی، جهاد اکبر یا مبارزه با نفس، ص24). حضرت امام خمینی پیرامون اهمیت تعلیم و تربیت بارها به این موضوع اشاره دارند که گرفتاری همه ما برای این است که تزکیه و تربیت نشده ایم. در اهمیت تربیت همین بس که ایشان غایت بعثت انبیا را تعلیم و تربیت انسان ها دانسته اند (همان، ص391) در شیوه زندگی پیامبر و ائمه اطهار(علیهم السلام) نمونه های بسیاری هست که دلیل بر اهمیت تربیت و عقل است. قرآن کریم در آیه 22 سوره انفال بر اهمیّت این موضوع اشاره داشته و می فرماید: (إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لَا یَعْقِلُونَ)؛ بدترین موجودات آنهایی هستند که تعقل نمی کنند.

دین اسلام، فطری است و تمام قوا و نیروهای انسانی را محترم می شمارد و به میزان صحیح و دور از افراط و تفریط، آن ها را پرورش می دهد. به همین دلیل، نیروی عقل را باارزش معرفی کرده و آن را در راه خیر و نیکی تربیت می کند (حجتی، اسلام و تعلیم و تربیت، ص57).

پیشینه

در زمینه تعلیم و تربیت در اسلام و به ویژه تربیت عقلانی از منظر امام علی(علیه السلام) آثار زیر به چاپ رسیده است:

ص: 202

_ مطهری، مرتضی، تعلیم و تربیت در اسلام. انتشارات صدرا، تهران، 1385ش.

_ موگهی، عبدالرحیم، «روش های تربیت دینی»، مجله میان رشته ای منبر، سال اول، شماره 1، 1390ش، ص116-123.

_ خیراللهی، احمد و خیراللهی، زهرا، تربیت عقلانی و اخلاقی انسان از نهج البلاغه، چاپ اول، مؤسسه انتشارات طراحان هنر، اصفهان، 1388ش.

_ صلیبی، ژاست، «تربیت از دیدگاه نهج البلاغه»، مجله میان رشته ای نامه علوم انسانی، شماره 5، 1380ش، ص303-329.

_ فرج بخش، فریده، «روش عقلانی در تربیت دینی از دیدگاه نهج البلاغه»، فصلنامه قرآنی کوثر. شماره32، 1388ش، ص63-70.

_ مرزوقی، رحمت اللّه و صفری، یحیی، «مبانی و روش های تربیت عقلانی از منظر متون اسلامی»، دو فصلنامه تربیت اسلامی، سال سوم، شماره 5، 1389ش، ص 134-115.

_ ملکی، حسین، «تربیت عقلانی در نهج البلاغه و دلالت های آموزشی آن»، مجله علوم تربیتی پژوهش های تربیت اسلامی، شماره 4، 1379ش، ص 504-481.

_ بهشتی، سعید، «روش های تربیت عقلانی در سخنان امام علی(علیه السلام)»، پژوهشنامه پژوهش های تربیت اسلامی، شماره4، 1379ش، ص518-505.

_ بهشتی، سعید؛ رشیدی، شیرین، « اصول تربیت عقلانی بر مبنای سخنان امام رضا(علیه السلام)»، فصلنامه پژوهش در مسائل تعلیم و تربیت اسلامی، سال بیست ویکم، شماره18، 1392ش، ص67-51.

_ پور محسن، قاسم، «جایگاه عقل در تربیت دینی از دیدگاه علامه طباطبائی»، پژوهشنامه پژوهش دینی، شماره22، 1390ش، ص90-65.

مفهوم تربیت عقلانی

تربیت عقلانی عبارت است از «ایجاد شرایط مناسب برای پرورش قوه تفکر انسان در

ص: 203

درون هستی» (ملکی، «تربیت عقلانی در نهج البلاغه»، علوم تربیتی، ش4، ص 502). برخی تربیت عقلانی را مجموعه تدابیر و اعمالی می دانند که به طور منظم و سازمان یافته موجبات رشد و پرورش عقل را در دو جنبه نظری و عملی آن در جهت دستیابی به هدف های مطلوب فراهم می آورند (بهشتی، «روش های تربیت عقلانی در سخنان امام علی(علیه السلام)»، پژوهش های تربیت اسلامی، ش4، ص508) و هدف هایی را نیز برای این نوع تربیت برشمرده اند که از آن جمله می توان این موارد را برشمرد: پرورش قوّه فهم آدمی نسبت به جایگاه خود در عالم هستی، تقویت قوّه تحلیل برای شناخت رابطه انسان با سایر ابعاد خلقت، هدایت عقل به سوی تقویت ایمان در فرد و دستیابی به حالتی که عقل و ایمان منطبق بر یکدیگر باشند و تفهیم اسرار خلقت و نسبت آن با خالق هستی (ملکی، «تربیت عقلانی در نهج البلاغه»، علوم تربیتی، ش4، ص490). بدیهی است که در این راه هرچه جنبه های معنوی تقویت شود و فضای روانی مناسب در او به وجود آید و نفس و تمایلات نفسانی بیشتر تعدیل شود، عقل و فکر رشد کرده و بیشتر توسعه می یابد. (مرزوقی، «مبانی و روش های تربیت عقلانی از منظر متون اسلامی»، دوفصلنامه تربیت اسلامی، ش 5، ص121).

ارزش و اهمیت تربیت عقلانی

امام رضا(علیه السلام) درباره اهمیت تعقل و تفکر چنین فرموده اند: «صَدیق کُلّ اِمرءَ عقلِهِ و عَدوهُ جَهلَه»؛ دوست هر کس، عقل و خرد او، و دشمن هر کس، جهل و نادانی اوست. (حموی، مسند امام رضا(علیه السلام)، ج1، ص304) ازاین رو مسئله تربیت عقلانی از مهم ترین مسائل فرد و جامعه شمرده می شود.. اگرچه تربیت در جنبه های دیگر نیز برای انسان لازم است، اما تربیت عقلانی یکی از بحث انگیزترین موضوعات حیات ملت ماست؛ امری است که سرنوشت زندگی امروز و فردای بشریت بدان وابسته است. بنای سعادت یا بدبختی هر فرد یا جامعه ای را از طریق تربیت عقلانی می توان بنیاد نهاد. از طریق تربیت عقلانی است که می شود قوای روحی انسان را به گونه ای شایسته پرورش داد و در سایه

ص: 204

تربیت عقلانی است که آدمی واقعیت خود را می یابد و از دیگر مخلوقات خداوندی مشخص و برتر می شود.

یکی از مزایای عقل انسان این است که قادر به انتزاع مفاهیم کلی است و از این حیث با عقل حیوانات فرق دارد. از زمان افلاطون تاکنون معقولات یعنی مفاهیم کلی در نزد حکما اهمیت بسیاری داشته و آن ها را اموری مجرد و عالی می دانسته اند که درک و استعمال آن ها به انسان شرافت خاصی می بخشد. در عالم انسان ها کسانی ممتازتر می شوند که از تربیتی سازنده برخوردار گردند و یکی از جنبه های تربیت انسان جنبه عقلانی است و منابع انسانی برای آن ارزش خاصی قائل است و این اهمیت و ارزش از آن جهت است که رهبران مذهبی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه از آن ساخته و پرورش داده می شوند. ازاین رو انبیاء که مربی جنبه های مختلف انسان هستند، برای پرورش جنبه عقلی نیز فرستاده شده اند و این خود اهمیت این گونه تربیت را نشان می دهد (خیراللهی، تربیت عقلانی و اخلاقی انسان از نهج البلاغه، ص56).

اسلام و تربیت عقلانی

یکی از ابعاد نظام فکری اسلام، دعوت به تعقل و تفکر است. دلیل اساسی این دعوت، ویژگی های عقلانی انسان می باشد. انسان خلیفه خدا در زمین است و از آن جا که کمال و زندگی سالم و بالنده او به میزان رشد اندیشه اش بستگی دارد، در تربیت دینی این موجود مکرّم، روش عقلانی یکی از روش های اساسی تربیت دینی است. سعادت دنیوی و اخروی هر انسانی به مقدار عقل اوست. هر انسانی می تواند به عقل خویش بیفزاید و آن را کامل تر گرداند. اسلام به انسان ها توصیه می کند که در تکمیل عقل خویش بکوشند (فرج بخش، «روش عقلانی در تربیت دینی از دیدگاه نهج البلاغه»، فصلنامه قرآنی کوثر، ش32، ص63)؛ ازاین رو امام رضا(علیه السلام) می فرمایند:«خداوند عقل را در بنده اش به ودیعه گذاشت تا روزی با آن (از گمراهی) رهایی اش دهد (مروّجی طبسی، حکمت های رضوی، ص30).

ص: 205

اسلام رکن اساسی خود را توحید قرار داده و آدمی را به تفکر در پایه های اصلی دین دعوت کرده است. تقلید در اصول دین باطل و رسیدن به یقین در آن واجب است. این موضوع نشان می دهد که گذرنامه ورود به اردوی موحدان، تحقیق و تفکر است و هر کس بدون گذرنامه به عرصه توحید وارد شود، هم خود زیان خواهد دید و هم به جامعه توحیدی خسارت خواهد زد (ملکی، «تربیت عقلانی در نهج البلاغه»، علوم تربیتی، ش4، ص482). یکی از نکات بسیار مهم در تربیت عقلانی از نگاه اسلام، آن است که اسلام موضوع تفکر را مطلق و مبهم نگذاشته، بلکه با تعیین موضوعات تفکر، به این سرمایه مهم انسان جهت داده است؛ از جمله توصیه به تفکر در عالم خلقت و پدیده های طبیعی نموده است. خداوند در آیه 164 سوره بقره می فرماید: «همانا در آفرینش آسمان ها و زمین و آمد و شد شب و روز و کشتی ها که در دریا با آنچه انتفاع خلق در آن است در حرکتند و آبی که خداوند از آسمان فرو فرستاد و با آن زمین را بعد از مردنش (و نابود شدن گیاهان) زنده کرد، و در آن انواع حیوانات را برانگیخت و در وزیدن بادها به هر طرف، و در خلقت ابری که میان زمین و آسمان مسخر است(در همه این امور که همه با نظم و از روی حکمت است) برای عاقلان ادلّه ای(واضح بر علم و قدرت آفریننده) وجود دارد».

یکی از نکات بسیار برجسته و ظریف تربیت عقلانی در اسلام، پیوند ذاتی و حکمت آمیز موضوع تفکر با پرورش تفکر است. در اسلام هرچیزی شایسته تفکر نیست؛ زیرا عقل با آن چه در مورد آن می اندیشد، تغذیه می شود و رشد می کند. بنابراین می توان گفت که بحث در مورد موضوعات تفکر، انسان را به روش های تفکر نیز رهبری می کند و شرایط مناسب را برای توسعه فکر فراهم می سازد. اسلام عقل را به تفکر و تأمل در حکمت و تدبیر باری تعالی در نظام اعجاب انگیز جهان هستی برمی انگیزد. این تفکر و تأمل، عقل را به فطرت الهی انسان متصل نگه می دارد. جهان هستی، دریای بی کرانی است که سزاوار است عقل در آن به شنا پرداخته و هر دم مروارید های غلطان به چنگ آورد. هدف غایی این اندیشه، اصلاح قلب بشر و ایجاد زندگی بر پایه عدل و حق و نظامی است که از روز

ص: 206

نخست در عالم نهفته بوده و در بنای زندگی وجود داشته است (ملکی، «تربیت عقلانی در نهج البلاغه»، علوم تربیتی، ش4، ص483) .

روش های تربیت عقلانی

افراد بایستی به گونه ای ساخته و پرورده شوند که بتوانند از ثمره زندگی خود بهره نیکو ببرند و در این راستا پیشرفت و رشد چشم گیری داشته باشند. در شیوه و روش تربیت عقل، همیشه سعی و تلاش بر این است که افراد تحت تربیت را، اهل تفکر و تدبّر و دارای اندیشه مستقل تربیت کنند و تحول و دگرگونی در فکر و قوای عقلانی او به وجود آورند؛ نه این که لباس او را تغییر دهند یا طریق راه رفتن و نوشتن به او بیاموزند. در طریق تربیت عقلانی، اصرار بر این نیست که بر اساس آداب و عادات مرسوم، تربیت صورت گیرد؛ بلکه کوشش بر این است که راه حق و درست و به کار بستن نیرو و استعداد عقل را بشناسیم. یکی از ویژگی های نظام تربیتی اسلام، تنوع روش های تربیتی آن است. قرآن و نهج البلاغه از این روش ها استفاده کرده اند و برای مربیان نیز این روش ها را بیان می کنند. از میان روش های تربیتی عقلانی که در اسلام مطرح است، می توان به روش الگویی، روش موعظه، روش استدلالی، روش مطالعه و علم آموزی و روش تشویق اشاره کرد (خیراللهی، تربیت عقلانی و اخلاقی انسان از نهج البلاغه، ص94).

روش الگویی در تربیت عقلانی از ویژگی های انسان، فضیلت خواهی و کمال گرایی اوست. هرگاه فضیلت و کمالی را در الگوهایی مانند شخصیت های دینی، سیاسی، اجتماعی، هنری و ورزشی می بیند، در پی الگوبرداری از آنان در زندگی فردی و اجتماعی خویش برمی آید. بنابراین یکی از روش های مؤثر در تعلیم و تربیت فراگیران، روش الگویی است. قرآن و نهج البلاغه نیز از این روش استفاده کرده اند و در مسیر تربیت عقلانی ارائه الگو نموده اند. (خیراللهی، تربیت عقلانی و اخلاقی انسان از نهج البلاغه، ص95) قرآن، الگوی پسندیده مانند: پیامبر

ص: 207

خدا(صلی الله علیه واله) (احزاب/21) و حضرت ابراهیم و یاران او (ممتحنه/4) و همسر فرعون (تحریم/11) را معرفی می کند و هم الگوهای ناپسند مانند: همسران حضرت نوح و لوط (تحریم/10) را به همین منظور نشان می دهد (موگهی، «روش های تربیت دینی»، مجله میان رشته ای منبر، ش1، ص121). نهج البلاغه، پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) و سایر مربیان دلسوز که می توانند در جنبه های مختلف، نقش الگو را دارا باشند، معرفی می کند (خیراللّهی، تربیت عقلانی و اخلاقی انسان از نهج البلاغه، ص95). حضرت علی(علیه السلام) نقش الگو در تربیت عقلانی را بسیار مؤثر دانسته است. زمانی که بر تأدیب و تربیت فرزند خود امام حسن مجتبی(علیه السلام) و سایر فرزندان وپیروان می نشیند، انتظار دارد او را به عنوان یک مربی دلسوز، آگاه، متفکر و محقق بپذیرند و در جنبه های مختلف، او را سرمشق و الگوی خود قرار دهند. ایشان می فرمایند: «قبل از این که قلب و عقل شما آلوده شود، من مبادرت به تأدیب و تربیت شما نمودم. من با مطالعه دقیق زندگی گذشتگان و نظارت بر اعمال و رفتار آنان و تفکر و سیر در اخبار و آثار آن ها همت بر تربیت شما کردم». (خیراللهی، تربیت عقلانی و اخلاقی انسان از نهج البلاغه، ص97) بنابراین عملی ترین و پیروزمندانه ترین وسیله تربیت در جنبه عقلانی، تربیت کردن به وسیله روش الگویی می باشد.

روش موعظه در تربیت عقلانی

وعظ چنان که در قرآن و سایر منابع اسلامی آمده است، یکی از روش های سه گانه دعوت و تربیت است (حکمت، موعظه، مجادله به نحو احسن). موعظه برای بیداری و مبارزه با غفلت است. کار موعظه بدین صورت است که ذهن را برای بهره برداری از موجودیِ خود آماده می سازد (خیراللهی، تربیت عقلانی و اخلاقی انسان از نهج البلاغه، ص97) معصومین(علیهم السلام) در بحث تربیت از این ابزار استفاده کرده اند (فرمهینی، «بررسی تربیت اخلاقی از منظر امام صادق(علیه السلام)، دوماهنامه دانشور رفتار، ش39، ص74). موعظه های امام علی(علیه السلام) در نهج البلاغه، علاوه بر مسائل اخلاقی همچون تقوا، توکل، صبر، زهد، پرهیز از دنیا و... ، دعوت به عبرت از تاریخ، دعوت به تفکر و تذکر و تعقل نیز

ص: 208

هست. ازاین رو گفته شده که عناصر موعظه ای نهج البلاغه، مختلف و متنوع است. هم حرکت های عقلانی را در بردارد و هم توصیه و پند و اندرز بر رفتار و کردار که از تقوا سرچشمه می گیرد (خیراللهی، تربیت عقلانی و اخلاقی انسان از نهج البلاغه، ص97). نکته ای که باید مدّ نظر قرار گیرد، این است که در پذیرش موعظه باید دقت کرد که به هر سخنی نباید گوش فرا داد و به هر کوبنده ای نباید توجه کرد. عقل و روح انسان، حساس و تأثیرپذیر است. با شنیدن سخنی که باعث رشد عقلی است، متمایل به آن می شود و نشاط می گیرد و از شنیدن باطلی که مانع پرورش عقل است به آن میل پیدا می کند و مکدّر می شود. حتی اگر گفتاری را قبول نداریم و می دانیم باطل است، باز تأثیر خود را دارد. زمانی که مجبور شدیم چنین کلامی را بشنویم، باید بلافاصله بعد از آن باید به سخنان حکیمانه انسانی موعظه گر و دلسوز گوش فرا دهیم تا اثرات منفی گفتار باطل در روح و جان و عقل خنثی شود (خیراللهی، تربیت عقلانی و اخلاقی انسان از نهج البلاغه، ص99).

روش استدلالی در تربیت عقلانی

یکی از روش های تربیت عقلانی انسان، روش استدلال است. یک بخش از بخش های اساسی نهج البلاغه مسائل مربوط به الهیات و ماوراءالطبیعه است. بخش های توحیدی نهج البلاغه را می توان اعجاب انگیزترین بحث های آن دانست و استدلال های حضرت علی(علیه السلام) نیز در این زمینه مختلف و متنوع است. قسمتی از این بحث ها از نوع مطالعه در مخلوقات و آثار صنع و حکمت الهی است. گاهی نظام کلی آسمان و زمین را مطرح می کند، گاهی درباره فرستادن رسولان و در مواردی موجود معینی مثل خفاش، طاووس، مورچه و... را مورد مطالعه قرار می دهد و آثار آفرینش یعنی دخالت تدبیر و توجّه به هدف را در خلقت این موجودات ارائه می دهد (خیراللهی، تربیت عقلانی و اخلاقی انسان از نهج البلاغه، ص101) استفاده از روش عقلانی با تکیه بر استدلال و برهان در همه موارد، به غیر از دریافت های الهی، نظیر کاوش درباره آفرینش توصیه شده است؛ زیرا تفکر در باب آفرینش و وجود پروردگار با توجه به عظمت آن، عقل ها را متحیّر می سازد و وسعت و دامنه

ص: 209

آن برای تفکر غیرممکن است و نمی توان برای آن ها مثالی فرض کرد و تشبیهی یافت (صلیبی، «تربیت از دیدگاه نهج البلاغه»، نامه علوم انسانی، ش5، ص318). استدلال از هر قسمی که باشد (قیاسی، تمثیلی و استقرائی) باعث رشد عقلانی است. در حدود دوهزار سال قبل، ارسطو با تدوین اصول منطق خود، وظیفه ای مهم در مقابل انسان قرار داد. او در واقع انسان های آینده را موظف ساخت که در مقابل اشتباهاتی که ممکن است در استنتاج ها رخ دهد، خود را مسئول دانسته و حساس باشند، و این دو نتیجه دارد: یکی این که افراد پیشرفت فکری و عقلی پیدا می کنند و دیگر این که از بحث های دروغین و سفسطه آمیز مصون می شوند. بنابراین استدلال و پرسش و پاسخ و مباحث برهانی، یکی از روش های تربیتی است که در کتب دینی ما ارائه شده است (خیراللهی، تربیت عقلانی و اخلاقی انسان از نهج البلاغه، ص102).

روش مطالعه و علم آموزی در تربیت عقلانی

آدمی برای رسیدن به کمال و سعادت، نیازمند شناخت هدف و مسیر است و آن هم بدون علم و آگاهی حاصل نمی شود. آموختن علوم و معارف، یکی از روش های تربیت عقل است (بهشتی، «روش های تربیت عقلانی در سخنان امام علی(علیه السلام)»، پژوهش های تربیت اسلامی، ش4، ص511) و فراگرفتن علم، رشد عقل را به دنبال دارد. با توجه به آیه43 سوره عنکبوت، یکی از پیش شرط های اساسی عقل ورزی، آگاهی و دانش است و شکوفایی عقل در بستر علم فراهم می شود و به فعلیت می رسد (پورمحسن، «جایگاه عقل در تربیت دینی از دیدگاه علامه طباطبائی»، پژوهش دینی، ش22، ص77). امام رضا(علیه السلام) فرموده اند: «دوست هرکس، عقل و خرد او و دشمن هرکس، جهل و نادانی اوست». از این روایت این گونه استنباط می شود که عقل و علم به یکدیگر نیاز دارند و باید همراه هم باشند. عقل برای اندیشیدن به علم نیاز دارد و علم برای رشد و توسعه به عقل نیازمند است. شرط تعقّل، علم آموزی است. اگر انسان تفکّر کند، ولی اطلاعاتش ضعیف باشد، مثل کارخانه ای است که ماده خام ندارد یا ماده خامش کم است، که قهراً نمی تواند کار کند یا

ص: 210

محصول آن کم خواهد بود. تولید محصول، بستگی دارد به این که ماده خام برسد. اگر کارخانه ای ماده خام زیاد داشته باشد، ولی کار نکند، باز فلج است و محصولی نخواهد داشت (مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، ص35). همراه بودن علم و عقل لازم است، ولی کافی نیست. علاوه بر تلازم باید تناسب نیز باشد. به عبارت دیگر: کارخانه عقل با هر ماده خامی کار نمی کند؛ بلکه باید با ماهیت عقل تناسب داشته باشد. یعنی دانستنی ها و معلومات باید درباره اموری باشد که دانستن آن برای رشد و کمال انسان ضروری باشد و باعث افزایش معرفت انسان بشود. از دیدگاه امام رضا(علیه السلام) برای کسب معرفت باید انسان سه عامل مقدس(عقل، علم و انصاف) را داشته باشد. عقل، عاملی برای بحث و گفت وگو و استدلال و تزکیه نفس است. فهم مبتنی بر علم آموزی و کسب تجربه است و انصاف نتیجه زهد و تزکیه نفس و خدامحوری است (بهشتی، «اصول تربیت عقلانی بر مبنای سخنان امام رضا(علیه السلام)»، فصلنامه پژوهش در مسائل تعلیم و تربیت اسلامی، ش18، ص62). عقل در آغاز زندگی، قوّه فراگیری معلومات نظری و عملی است. این قوّه باید با شیوه های گوناگون، از جمله شیوه علم آموزی پرورش یابد و به کمالات شایسته خود برسد. (بهشتی، «روش های تربیت عقلانی در سخنان امام علی(علیه السلام)»، پژوهش های تربیت اسلامی، ش4 ، ص511). مطالعه و تحصیل علم به طرق گوناگون تحقق پیدا می کند: از طریق کتاب و مدرسه، از طریق رادیو و تلویزیون، از طریق سخنرانی و مباحث و گفت وگو در مجالس و... .

در هر صورت محور مطالعه و علم آموزی، تفکر و فعالیت های عقلی است. کودکان را در جهت تربیت و رشد استعداد عقلانی باید در اولین فرصت برای برنامه های آموزشی آماده کرد و دستگاه تفکر او را در جهت پرورش قرار داد. منتها حفظ مسائل علمی و تکرار مطالب درسی، به تنهایی نمی تواند عقل محصلین را به خوبی پرورش دهد و موجبات شکفتگی و فروغ خرد در آنان را فراهم آورد؛ بلکه باید عمق مطالب را به درستی بفهمند و با کمک مربیان خویش درباره تمام جزئیات آن ها تدبر و مطالعه نمایند و عملاً آن ها را به کار بندند. این روش تحصیل، به رشد عقلی آنان کمک می کند. تحصیل علم در رشته های

ص: 211

مختلف، روش بسیار مؤثری در رشد عقل و تقویت هوش افراد است. چراغ فروزان علم، راه خوشبختی را در زندگی مادی و راه ایمان را به انسان نشان می دهد. با فراگرفتن علوم روانی و عقلی و تربیتی تا اندازه ای استعدادهای نهفته و تمایلات غریزی و طغیان و خطر خواسته های نفسانی معلوم می شود. (خیراللهی، ، تربیت عقلانی و اخلاقی انسان از نهج البلاغه، ص102) با مطالعه و سرگذشت انسان ها تجربه ها به دست می آید و با تعقل و تحلیل حوادث گذشته، شناخت راه و روش صحیح ممکن می شود. خلاصه، عالی ترین وسیله برای تربیت عقلانی انسان، تحصیل علم است.

روش تشویق در تربیت عقلانی

از مسائلی که در تربیت اهمیت و تأثیر ب سزایی دارد، تشویق و توبیخ است. تنبیه همیشه روش تربیتی نیست و گاهی تنبیه پدر، مادر و مربیان آثار وخیم در روحیه و جنبه عقلانی افراد بر جای می گذارد. مربی باید توجه داشته باشد که از یک سو باید عقل کودک را احیا کند و پرورش دهد و قوه تمیز و تشخیص او را به کار اندازد تا بتواند نیک و بد را با عقل خود از هم جدا سازد و تنها مقلّد نباشد. از سوی دیگر، او را به نیکی وادارد و از بدی دور گرداند. تشویق، نیروهای مختلف فرد و استعدادهای نهفته محصل را به کار می اندازد و استقامت او را در کارها زیاد می کند؛ امّا این نکته را باید متوجّه بود که در تشویق نباید افراط و تفریط شود تا رنگ تملّق به خود بگیرد. حضرت علی(علیه السلام) درباره این موضوع فرموده اند: «ستودن و تحصیل کردن شخص، بیش از حد شایستگی، مضر و تملّق گویی است» (خیراللهی، تربیت عقلانی و اخلاقی انسان از نهج البلاغه، ص104).

تشویق مراتبی دارد. کم ترین آن، یک لبخند رضایت آمیز است؛ اما برای آن حداکثر نمی توان معین کرد؛ زیرا قرآن پاداش گروهی را بهشت و جنتی که عرض آن آسمان و زمین است، قرار داده است. امام علی(علیه السلام) در ضمن بعضی از نامه های رسمی، از تشویق افراد شایسته سخن گفته و انجام وظیفه مؤثر تربیتی را به مأموران عالی رتبه دولت خود صریحاً خاطرنشان فرموده است. از آن جمله به مالک اشتر نوشته اند: «به افراد میدان بده و پی در

ص: 212

پی آنان را تشویق کن» (خیراللهی، تربیت عقلانی و اخلاقی انسان از نهج البلاغه، ص105). امام رضا(علیه السلام) به دِعبل خُزاعی شاعر معروف عرب که از دوستداران اهل بیت بود و سروده هایی در مدح ایشان داشت، برای تشویق و قدرشناسی از این شاعر پیراهن خود را هدیه دادند و فرمودند: «این پیراهن را نگه داری کن؛ زیرا با آن هزار شب نماز گزاردم و در هر شب هزار رکعت به جای آوردم و نیز با آن هزار بار قرآن را ختم نمودم» (مروّجی طبسی، حکمت های رضوی، ص95). در تشویق متربی لازم است از عوامل تشویق به طور صحیح استفاده شود. گاهی افراد از تعریف و تمجید نیرو می گیرند و تحریک می شوند؛ گاهی از جایزه، گاهی با روشن کردن ارزش کار آن ها ایجاد شوق می شود و گاهی نیز احساس تفاوت بین افراد فعال و نیکوکار و افراد راحت طلب و بدکار ایجاد انگیزه در فرد می کند. در هر حال، توجّه مربی بایستی بر این محور دور بزند که با تشویق، نحوه تفکر و اندیشه را به گونه ای پرورش دهد که حرکات افراد از حرکات تقلیدی و عادتی، به حرکات ارادی و فعالیت های عقلی و خلاقیت تبدیل شود. (خیراللهی،تربیت عقلانی و اخلاقی انسان از نهج البلاغه، ص106).

نتیجه

یکی از ابعاد نظام فکری اسلام، دعوت به تعقل و تفکر است. دلیل اساسی این دعوت، ویژگی های عقلانی انسان می باشد.از طریق تربیت عقلانی است که می توان قوای روحی انسان را به گونه ای شایسته پرورش داد و در سایه تربیت عقلانی است که آدمی واقعیت خود را پیدا می کند و از دیگر مخلوقات خداوندی مشخص و برتر می شود. اسلام در مجموع یک مکتب تربیتی است. این مکتب ویژگی های خاص و هدف های معینی دارد و روش هایی در تربیت عقلانی افراد مطرح کرده است. یکی از ویژگی های نظام تربیتی اسلام، تنوع روش های تربیتی آن است. در این نوشتار از سخنان گهربار قرآن، نهج البلاغه و روایات اهل بیت(علیهم السلام) به ویژه امام علی(علیه السلام)، استفاده شد و تعدادی از این روش ها به طور مختصر بیان گردید. از میان روش های تربیتی عقلانی که در اسلام مطرح است، می توان

ص: 213

به روش الگویی، روش موعظه، روش استدلالی، روش مطالعه و علم آموزی و روش تشویق اشاره کرد که هرکدام از این روش ها می تواند روش تفکر و اندیشه را به گونه ای پرورش دهد که حرکات افراد، از حرکات تقلیدی و عادتی، به حرکات ارادی و فعالیت های عقلی و خلاقیت تبدیل شود.

ص: 214

منابع

قرآن کریم، ترجمه محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم، انتشارات المصطفی، 1388ش.

شریف رضی، نهج¬البلاغه، ترجمه: محمد دشتی، تهران، پیام عدالت، 1388ش.

1. بهشتی، سعید، «روش های تربیت عقلانی در سخنان امام علی×»، پژوهشنامه پژوهش های تربیت اسلامی، شماره4، 1379ش.

2. بهشتی، سعید؛ رشیدی، شیرین، « اصول تربیت عقلانی بر مبنای سخنان امام رضا×»، فصلنامه پژوهش در مسائل تعلیم و تربیت اسلامی، سال بیست و یکم، شماره18، 1392ش.

3. پورمحسن، قاسم، «جایگاه عقل در تربیت دینی از دیدگاه علامه طباطبائی»، پژوهشنامه پژوهش دینی، شماره22، 1390ش.

4. حجتی، محمدباقر، اسلام و تعلیم و تربیت، دفتر نشر فرهنگ اسلام، تهران، 1357ش.

5. حموی جوینی، ابراهیم، مسندالامام الرضا×، جلد1، ترجمه: عزیزالله عطاردی، کتابخانه صدر، تهران، 1379ش.

6. خمینی، روح الله، جهاد اکبر یا مبارزه با نفس، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، قم، 1378ش.

7. خمینی، روح الله، صحیفه امام، جلد 14، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1378ش.

لاهخیراللهی، احمد و خیراللهی، زهرا، تربیت عقلانی و اخلاقی انسان از نهج البلاغه، چاپ اول، مؤسسه انتشارات طراحان هنر، اصفهان، 1388ش.

9. صلیبی، ژاست، «تربیت از دیدگاه نهج البلاغه»، مجله میان رشته ای نامه علوم انسانی، شماره 5، 1380ش.

10. عطاران، محمد، «دو رویکرد در تربیت دینی»، مجموعه مقالات همایش آسیب شناسی تربیت دینی، 1380ش.

11. فرج بخش، فریده، «روش عقلانی در تربیت دینی از دیدگاه نهج البلاغه»، فصلنامه قرآنی کوثر. شماره32، 1388ش.

12. فرمهینی فراهانی، محسن و میرزا محمدی، حسن و امیرسالاری، علی، «بررسی تربیت اخلاقی از منظر امام صادق×، مبانی، اصول، روش های تربیتی»، دوماهنامه علمی پژوهشی دانشور رفتار، سال شانزدهم، شماره39، 1388ش.

13. محسن پور، بهرام و توسلی، طیبه، «تمایز و تشابه در دو فرآیند تعلیم و تربیت»، پژوهشنامه تعلیم و

ص: 215

تربیت، شماره45، 1375ش.

14. مرزوقی، رحمت الله و صفری، یحیی، «مبانی و روش های تربیت عقلانی از منظر متون اسلامی»، دوفصلنامه تربیت اسلامی، سال سوم، شماره 5، 1389ش.

15. مروّجی طبسی، محمدجواد، حکمت های رضوی، ترجمه: عباس پورعبادی، انتشارات معروف، قم، 1393ش.

16. مطهری، مرتضی، حکمت ها و اندرزها، جلد 2، چاپ دوم، انتشارات صدرا، اصفهان، 1386ش.

17. مطهری، مرتضی، تعلیم و تربیت در اسلام، انتشارات صدرا، تهران، 1385ش.

18. ملکی، حسین، «تربیت عقلانی در نهج البلاغه و دلالت های آموزشی آن»، مجله علوم تربیتی پژوهش های تربیت اسلامی، شماره 4، 1379ش.

19. موگهی، عبدالرحیم، «روش های تربیت دینی»، مجله میان رشته ای منبر، سال اول، شماره 1، 1390ش.

ص: 216

راهکارهای تربیتی مقابله با شیطان در نهج البلاغه

اشاره

وحید رضایی(1)

ص: 217


1- . دانشجوی دکتری تفسیر تطبیقی جامعة المصطفی العالمیة؛ V.rezaei110@gmail.com

ص: 218

چکیده

امام علی در نهج البلاغه راهکارهایی برای مقابله با شیطان بیان نموده اند. عمل به این راهکارها برای پیش گیری از انحراف و دست یابی به مسیر هدایت، ضروری است. با بهره گیری از تحلیل گزاره های مرتبط با شیطان که در نهج البلاغه بیان گردیده، راهکارهای مقابله با شیطان معین می گردد. نوشتار حاضر با استفاده از روش توصیفی-تحلیلی به دنبال شناسایی روش هایی برای مقابله با شیطان از کتاب شریف «نهج البلاغه» است. پرسش نگاشته پیش رو این است که امام علی(علیه السلام) چه راه ها و ابزارهایی برای مواجهه با شیطان در نهج البلاغه معرفی کرده اند؟ از نتایج تحقیق می توان به موارد زیر اشاره کرد: راهکارهای ضد شیطانی در نهج البلاغه علاوه بر حیطه فکری-قلبی، در حیطه عمل نیز می باشد. بیداری، افزایش شناخت و محبت خدا از راهکارهای فکری-قلبی انسان در مقابل شیطان است که در نهج البلاغه به آن اشاره شده است. تمسک به قرآن، تقوا، دعا، عبادت و امر زیردستان به سرپیچی از شیطان نیز تلاش هایی است در حوزه عمل که می توان برای دفع شیطان انجام داد.

کلیدواژه ها: امام علی(علیه السلام)، نهج البلاغه، راهکار تربیتی، شیطان شناسی، دشمن شناسی.

مقدمه

«نهج البلاغه» به عنوان یکی از غنی ترین منابع اخلاقی-تربیتی، مباحث مفیدی در راهکارهای مقابله با شیطان دارد. شناخت این راهکارها و عمل به آن برای پیش گیری از گرفتاری بندگان در دام شیطان و رسیدن به هدایت، ضرورت داشته و باعث تقویت روح شیطان ستیزی است.

ص: 219

همواره تعلیم و تربیت، نیازمند شناخت الگوی مثبت و منفی است، دو شیوه ای که هر دو مؤثر و کارساز بوده و به تعلیم و تربیت شتاب و ژرفای بیش تر می بخشند. پیامبران خدا و اولیای دین نیز در تربیت افراد بشر از هر دو شیوه بهره می گرفتند. حضرت علی(علیه السلام) در حدود بیست خطبه از نهج البلاغه، از صفات فردی و رفتارهای اجتماعی پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) سخن گفته اند و با این کار الگوی مثبت ارائه داده اند و در مواردی هم به شیوه شناساندن الگوی منفی، از شیطان و یا از منافقان و کفار سخن راندند تا افراد جامعه خویش و تمام پیروانش بیدار شوند و از آن الگوی منفی فاصله بگیرند.

شیطان که به عنوان پدیده ای از مخلوقات الهی که به علت نافرمانی از امر خداوند متعال در سجده به آدم، از بارگاه قرب الهی طرد گشته و با درخواست فرصت از خداوند بر ریشه کنی انسان تأکید ورزیده است، لازم است به خوبی مورد شناسایی انسان قرار گیرد تا از گزند آفات او در امان مانده و مسیر کمالی خود را به سلامت طی کند. لکن به لحاظ ماورائی بودن شیطان و نامحسوس بودن حیله گری های او، کم تر به آن توجه می شود. نوع و حوزه تصرف شیطان و هم چنین هجوم او در انسان، درک ترفندها و حیله های او را برای انسان آسان می کند و قدرت انسان را در مقابله با حیله های شیطان می افزاید.

هدف نگارنده از این پژوهش، ارائه جامع راهکارهای مقابله با شیطان با بهره گیری از تحلیل گزاره های مرتبط با آن در نهج البلاغه است. بررسی راهکارهای مقابله با شیطان در نهج البلاغه علاوه بر شناسایی نقاط ضعف انسان، در بحث دشمن شناسی نیز کاربرد دارد. گزاره های مرتبط برای مقابله با شیطان در نهج البلاغه در دو دسته قابل بهره گیری است.

دسته اول، بیان اغراض پلید شیطان، شناختن روش ها و ترفندهای او (تأثیرات شیطان بر انسان) به ضمیمه معرفی جنود او و محدودیت های شیطان است.

دسته دوم، پی آمدهای ولایت پذیری از شیطان و هم چنین راه حل های مقابله با اوست که محور اصلی این مقاله را تشکیل داده است.

ص: 220

پیشینه

نگارش هایی درباره شیطان شناسی در نهج البلاغه مانند مقاله «بررسی و تحلیل عوامل و موانع مؤثر در تربیت دینی بر مبنای سخنان حضرت علی(علیه السلام) در نهج البلاغه» (اکبر صالحی و رحیمه السادات تهامی، دوفصلنامه علمی– پژوهشی تربیت اسلامی، سال 4، ص 75 – 94، پاییز و زمستان 88) به رشته تحریر درآمده اما ویژگی نوشته حاضر گزارش تمامی فرازهای مربوط به موضوع راهکارهای مقابله با شیطان در «نهج البلاغه» و ارائه آن ها در ساختاری نو است.

1. واژه شناسی

معنای لغوی شیطان: دور شده، متمرد.

معنای اصطلاحی شیطان: «شیطان به معنی هر متمرد و طاغی است اعم از آن که جن باشد یا انس یا جنبندگان. شیطان وصف است، نه اسم خاص آن روح شر، و به مناسبت دوری از خیر و از رحمت حق تعالی وصف شیطان بر او اطلاق شده است» (قرشی، قاموس قرآن، ج 4، ص 33)، واژه شیطان به صورت مفرد شصت بار و به صورت جمع (شیاطین) پانزده بار در قرآن به کار رفته است. در این که لغت شیطان از چه کلمه ای مشتق شده و ریشه آن کدام است، میان اهل لغت و مفسران اختلاف نظر وجود دارد.

اصلی بودن یا زائد بودن «نون» در واژه «شیطان» ریشه اختلاف در معنای این لغت است. بر مبنای اصلی بودن «نون» در واژه «شیطان» به نظر می رسد موارد کاربرد آن با ذات شیطان و ویژگی های شخصیتی و رفتاری او مناسبت بیش تری داشته باشد؛ زیرا اصلی ترین معنای آن همان «دور شده از خیر و رحمت خدا» است که بر اساس آیات قرآن و روایات دینی درباره شیطان صادق است: «قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجیم (حجر/34)؛ گفت: از آن جا بیرون شو که رانده شده هستی». معانی دیگر نیز هرکدام با ویژگی و مکاید شیطان مرتبط است؛ مانند «مخالفت کردن» که به سرکشی او از امر خداوند اشاره دارد. قرآن کریم در

ص: 221

این باره می فرماید: «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبی وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرین» (بقره/34)؛ «و به فرشتگان گفتیم: آدم را سجده کنید. همه سجده کردند، جز ابلیس که سر باز زد و برتری جست؛ و او از کافران بود». یا معنای «هلاک شده» که از مخالفت او از امر سجده بر آدم برمی آید که مورد طرد پروردگار قرارگرفته و از قرب رحمت او دور شده است. به طورکلی می توان چنین گفت که شیطان، یعنی موجودی خبیث و پست و متمرد که هم شامل جن و هم شامل سایر جنبندگان _ که به گونه ای در این صفات با شیطان جنّی شریک اند _ می شود؛ بنابراین، شیطان اسم عام است که بر هر موجود موذی و منحرف کننده انسان اطلاق می گردد، چنان چه در قرآن کریم و لسان امامان نیز شیطان به موجود خاصی اطلاق نشده است؛ بلکه به انسان های شرور و حتی بر اخلاق ناپسند، مانند حسد هم شیطان اطلاق شده است (راغب اصفهانی، المفردات، ص 261).

2. راهکارهای تربیتی مقابله با شیطان در نهج البلاغه

اشاره

با توجه به کلام امام علی(علیه السلام) دو نوع راه حل برای مقابله با شیطان در «نهج البلاغه» به نظر می رسد. گونه نخست مربوط به فکر و قلب انسان بوده و بخش اول مقاله پیش رو با عنوان راهکارهای فکری-قلبی به این دسته اختصاص یافته است. گونه دیگر مربوط به عمل است. با جاری کردن این راهکارها در زندگی، مقابله عملی با شیطان صورت می پذیرد. این دسته نیز با عنوان راهکارهای عملی، بخش دوم مقاله را تشکیل می دهد. فکر، مقدمه عمل بوده و عمل بدون اعتقاد، بی فایده است؛ به همین جهت راهکارهای فکری-قلبی بر راهکار عملی مقدم شده است.

الف. راهکار فکری _ قلبی

اشاره

راهکار فکری _ قلبی فعالیتی مربوط به اعتقاد انسان است. اهمیت این دسته بیش تر از فعالیت عملی است. راهکارهای فکری-قلبی درواقع جهان بینی فرد نسبت به شیطان بوده و مقدمه ای برای هر فعالیت ضد شیطانی است. وقتی انسان اطلاعات خود را نسبت به

ص: 222

شیطان افزایش دهد؛ قلبش از تنفر دشمن پُر شده و نسبت به مقابله با او مصمم می گردد. در ادامه راهکارهای فکری-قلبی مقابله با شیطان از نگاه نهج البلاغه به تفصیل بیان می شود.

یک. افزایش شناخت

افزایش شناخت برای جلوگیری از حیله های شیطان مؤثر است. قرآن در سوره حج از مردمی یاد می کند که بدون شناخت، با خدا مجادله کرده و از شیطان تبعیت می کنند (حج/3). کیفیت و افزایش این شناخت، باعث معرفی حقیقت باطل شیطان و ابزارهای مقابله با او می گردد.

مولا علی(علیه السلام) می فرمایند: «وَ اجْتَالَتْهُمُ الشَّیَاطِینُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَ اقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِه (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه1)؛ و شیاطین آن ها را از معرفت خدا باز داشته و از عبادات و اطاعتش آن ها را جدا کردند».

شیطان سعی دارد تا با تزیین مسیر باطل، انسان را گمراه نماید (ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ج3، ص350)، اما افزایش شناخت می تواند انسان را از این گمراهی نجات بخشد.

اول. اولین راه افزایش شناخت در برابر شیطان، آگاهی از دعوت های باطل این دشمن است. در روایات اشاره شده که هر کس شیطانی مخصوص به خود دارد که او را به معصیت دعوت می کند (ر.ک: الکافی، ج 3، ص 263).

مولا علی(علیه السلام) می فرمایند: «وَ زَیَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه/7)؛ و امور فاسد را در دیدگانشان جلوه داد».

دوم. انسان با شناخت دشمن و بدون نیروی پشتیبانی، قدرت حفاظت از خود را ندارد. درخواست از خدا برای محفوظ ماندن از شیطان به عنوان پشتوانه بسیار مهم است.

امام علی(علیه السلام) می فرمایند: خدای را می ستایم و در راندن شیطان و دور ساختن و نجات پیدا کردن از دام ها و فریب های آن، از خدا یاری می طلبم (همان، خطبه151).

سوم. شناخت راه و روش شیطان در القاء نیرنگ ها سومین بصیرتی است که بندگان به

ص: 223

آن نیازمند هستند. شناخت انواع تأثیرات شیطان بر انسان می تواند در تشخیص دعوت های باطل او نقش مهمی ایفا کند.

مولا علی(علیه السلام) می فرمایند: و شما را پرهیز داد از دشمنی شیطانی که پنهان در سینه ها راه می یابد و آهسته در گوش ها راز می گوید، گمراه و پست است، وعده های دروغین داده و در آرزوی آن ها به انتظار می گذارد، زشتی های گناهان را زینت می دهد، گناهان بزرگ را کوچک می شمارد و آرام آرام دوستان خود را فریب داده، راه رستگاری را بر روی دربندشدگانش می بندد و در روز قیامت آن چه را که زینت داده انکار می کند و آن چه را که آسان کرده، بزرگ می شمارد و ازآن چه پیروان خود را ایمن داشته بود سخت می ترساند (همان، خطبه/83).

چهارم. وقتی افراد به درستی شیطان را شناخته و از خداوند کمک گرفتند؛ نوبت به یادگیری نحوه مبارزه با شیطان می رسد. شناخت راهکارهای ضد شیطانی آخرین مرحله بصیرت در برابر شیطان است. افزایش شناخت یکی از راهکارهای فکری-قلبی است که در مقابل با شیطان کاربرد دارد.

مولا علی(علیه السلام) می فرمایند: مبادا هرگز دچار خودپسندی گردی! و به خوبی های خود اطمینان کنی و ستایش را دوست داشته باشی، که این ها همه از بهترین فرصت های شیطان برای هجوم آوردن به توست و کردار نیک، نیکوکاران را نابود سازد (همان، نامه54).

دو. بیداری

غفلت، از عوامل سقوط انسان در انحطاط است. شیطان یکی از علت های ایجاد غفلت در بندگان است. آیات قرآن شیطان را باعث فراموشی بندگان و غفلت می دانند؛ ازجمله: «وَإِذَا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّی یَخُوضُواْ فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ وَإِمَّا یُنسِیَنَّکَ الشَّیْطَانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرَی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ» (انعام/68)؛ «هرگاه کسانی را دیدی که ما را استهزا می کنند، از آن ها روی بگردان تا به سخن دیگری بپردازند! و اگر شیطان از یاد تو ببرد، هرگز پس از یاد آمدن با این جمعیت ستمگر منشین».

ص: 224

غفلت باعث بی توجهی بنده به خدا شده و راه را برای نفوذ شیطان هموار می سازد. مسخره کردن آیات الهی، فراموشی شیطان و هم نشینی با ستمگران از نتایج غفلت است. امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرمایند: «اَلا وَ اِنَّ الشَّیْطانَ قَدْ جَمَعَ حِزْبَهُ، وَ اسْتَجْلَبَ خَیْلَهُ وَرَجِلَهُ، وَ اِنَّ مَعی لَبَصیرَتی، ما لَبَّسْتُ عَلی نَفْسی وَلا لُبِّسَ عَلَیَّ (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه10)؛بدانید شیطان حزبش را گرد آورده و سوار و پیاده اش را (در جَمَل) فرا خوانده، بصیرتم به حقایقْ همراه من است، نه حق را بر خویش مشتبه کرده و نه کسی بر من مشتبه نموده».

مولا علی(علیه السلام) می فرمایند: شیطان بزرگ ترین مانع برای دینداری و زیان بارترین و آتش افروزترین فرد برای دنیای شماست! شیطان از کسانی که دشمن سرسخت شما هستند و برای درهم شکستن شان کمر بسته اید خطرناک تر است. مردم! آتش خشم خود را بر ضد شیطان به کارگیرید و ارتباط خود را با او قطع کنید. به خدا سوگند، شیطان بر اصل و ریشه شما فخر فروخت و برحسب و نسب شما طعنه زد و عیب گرفت و با سپاهیان سواره خود به شما هجوم آورد و با لشکر پیاده راه شما را بست، که هرکجا شما را بیابند شکار می کنند و دست و پای شما را قطع می کنند، نه می توانید با حیله و نقشه آن ها را بپراکنید و نه با سوگندها قادرید از سر راهتان دور کنید (همان، خطبه192).

بیداری، یکی از تفاوت ها و نقاط قوت شیطان نسبت به انسان است. بشر با غفلت، شیطان را فراموش می کند اما او هرگز انسان را فراموش نمی کند. امام علی(علیه السلام) به همگان می آموزد تا همواره به دنبال راهی برای شناخت و خنثی نمودن مکر شیطان بوده و لحظه ای غافل نگردند. کسی که دشمن را بشناسد و به حیله گری او پی ببرد، هرگز غافل نخواهد شد.

سه. محبت خدا

دوستی خدا یکی از نشانه های مؤمنان است که قرآن بر آن تأکید دارد: «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّهِ أَندَاداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِینَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ» (بقره/165)؛ «برخی از مردم چیزهایی را شریک خدا گرفته اند و آنان را مانند خدا دوست دارند اما مؤمنان خدا را بسیار دوست دارند».

ص: 225

مولا علی(علیه السلام) نیز می فرمایند: به خدا سوگند هرگز ملّتی از ناز و نعمت زندگی گرفته نشدند مگر به کیفر گناهانی که انجام داده اند؛ زیرا خداوند بر بندگان خود ستم روا نمی دارد، اگر مردم به هنگام نزول بلاها و گرفته شدن نعمت ها، با درستی نیّت در پیشگاه خدا زاری کنند و با قلب های پر از محبت از خداوند درخواست عفو نمایند، آن چه از دستشان رفته باز خواهد گشت و هرگونه فسادی اصلاح خواهد شد (همان، خطبه/178).

دوستی محبوب با داشتن محبتِ دشمن او جمع نمی شود. قرآن شیطان را جریانی در مقابل خداوند نشان داده (ر.ک: زخرف/36؛ اعراف/30)، لذا دوستی شیطان هم با محبت خداوند در یک دل جای نمی گیرد. دوستی خداوند می تواند باعث دور شدن شیطان از انسان شده و پشتوانه او را برای فریب انسان قطع نماید. حرکت در راه جلب محبت خداوند باعث خوار شدن شیطان می شود. محبت خداوند نیز شیطان را خوار کرده و مانند کسی که صورتش به خاک مالیده شده، ذلیل می نماید. ابلیس سوگند خورده تا بندگان را منحرف سازد (ر.ک: الکافی، ج 4، ص 62)، ولی حب خدا شدیدتر بوده و انسان با یاری دوستی خداوند، او را پست می نماید.

ب) راهکارهای عملی

اشاره

گونه دوم از راهکارها مربوط به عمل انسان بوده و در مقابله بیرونی با شیطان مفید فایده است. وقتی انسان در عقیده به درک کافی رسید، در عمل نیز به ابزاری قوی نیاز دارد. در ادامه راهکارهای عملی به تفصیل بیان می شود.

یک. تقوا

تقوا حالتی نفسانی-عقلانی است که بشر را از لغزنده ترین دام های ابلیس نگاه می دارد. ریشه «ت ق ی» برای دفع چیزی از چیز دیگر به واسطه شیء دیگر است. تقوا نیز دفع گناه از جانب انسان به واسطه نگهداری و حفظ نفس است (ر.ک: ابن فارس، معجم المقاییس اللغه، ج1، ص132)، جلوه تقوا در عمل کاربرد دارد و به همین خاطر تقوا جزء راهکارهای

ص: 226

عملی محسوب می شود. [تقوای فکری نیز نوعی تقواست. فرق تقوای عملی و تقوای فکری در این است که تقوای عملی به طورکلی واجب است ولی تقوای فکری در بعضی موارد مثل سوءظن، واجب بوده و درجایی که زمینه گناه نباشد واجب نیست. به همین خاطر تقوای عملی کاربرد بیش تری دارد.] قرآن، تقوا را معیار ارزش آدمی به شمار آورده و به عنوان لباس معرفی کرده است (ر.ک: اعراف/26-27). لباس تقوا بدی های انسان را می پوشاند. شیطان سعی بر زدودن این لباس و بی آبرویی بندگان دارد. هر میزان تقوا بالاتر باشد، زینت انسان بیش تر و سعی بر زدودن این لباس افزایش می یابد. تقوا در آیات قرآن باعث بیداری پرهیزکاران در برابر شیطان معرفی شده است: «إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَواْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ (اعراف/201)؛ پرهیزکاران هنگامی که گرفتار وسوسه های شیطان شوند، به یاد (خدا و پاداش و کیفر او) می افتند و (در پرتو یاد او، راه حق را می بینند و) ناگهان بینا می گردند. تقواپیشگان هنگام مواجهه با انحراف شیطان با قوه تقوای خویش به یاد خدا افتاده و خود را از گرداب هلاکت نجات می دهند».

مولا علی(علیه السلام) می فرمایند: «عِبَادَ اللَّهِ أُوصِیکُمْ بِتَقْوَی اللَّهِ فَإِنَّهَا حَقُّ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَالْمُوجِبَةُ عَلَی اللَّهِ حَقَّکُمْ وَأَنْ تَسْتَعِینُوا عَلَیْهَا بِاللَّهِ وَ تَسْتَعِینُوا بِهَا عَلَی اللَّهِ فَإِنَّ التَّقْوَی فِی الْیَوْمِ الْحِرْزُ وَالْجُنَّةُ وَفِی غَدٍ الطَّرِیقُ إِلَی الْجَنَّةِ مَسْلَکُهَا وَاضِحٌ وَ سَالِکُهَا رَابِحٌ وَ مُسْتَوْدَعُهَا حَافِظٌ... (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه191)؛ ای بندگان خدا! شما را به پرهیزکاری سفارش می کنم، که حق خداوند بر شماست و نیز موجب حق شما بر پروردگار است. از خدا برای پرهیزکاری یاری بخواهید و برای انجام دستورات خدا از تقوا یاری جویید؛ زیرا تقوا، امروز سپر بلا و فردا راه رسیدن به بهشت است، راه تقوا روشن و رونده آن بهره مند و امانت دارش خدا، که حافظ آن خواهد بود. تقوا همواره خود را بر امّت های گذشته (و حال) عرضه کرده و بر آینده نیز عرضه می کند؛ زیرا فردای قیامت، همه به آن نیازمندند. آن گاه که در قیامت آفریده ها را گرد می آورد و آن چه باز داده است بازپس می گیرد و درباره همه نعمت ها می پرسد، پس چه اندک اند آنان که تقوا را برگزیدند و بار آن را به درستی بر دوش کشیدند آری پرهیزکاران

ص: 227

تعدادشان اندک است و شایسته ستایش خداوند سبحان که فرمود «بندگان سپاس گزار من اندک اند» پس گوش جان را به ندای تقوا بسپارید و برای به دست آوردن آن تلاش کنید. تقوا را به جای آن چه ازدست رفته به دست آورید و عوض هر کار مخالفی که مرتکب شده اید انتخاب کنید، با تقوا خواب خود را به بیداری تبدیل و روزتان را با آن سپری کنید، دل های خود را با تقوا زنده کنید و گناهان خود را با آن شست وشو دهید. بیماری های روان و جان خود را با تقوا درمان و خود را آماده سفر آخرت گردانید، از تباه کنندگان تقوا عبرت گیرید و خود عبرت پرهیزکاران نشوید. آگاه باشید! تقوا را حفظ کنید و خویشتن را با تقوا حفظ نمایید». تقوا را می توان راه حلی بازدارنده در برابر شیطان و راهکاری پیش برنده در مسیر خداوند دانست.

دو. تمسک به قرآن

قرآن منبعی است که عموم مردم از آن بهره می برند. قرائت، تفکر و تدبر در قرآن راهی سریع و صحیح است که انسان را از حمله شیطان حفظ می کند. آیات تأکید دارند که هنگام قرائت قرآن، از شرّ او به خداوند پناه برده شود «فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ (نحل/98؛ ر.ک: فرقان/29_30)؛ هنگامی که قرآن می خوانی، از شرّ شیطان مطرود، به خدا پناه بر!».

تمسک به قرآن در هنگام انحراف شیطان می تواند همانند سدی جلوی او را گرفته و قدرت نفوذش را متوقف سازد. علاوه بر تلاوت قرآن، تفکر در آیات مربوط به سرگذشت شیطان باعث عبرت و دوری گزینی بندگان خواهد شد. روایات فراوان، تأکید بر تدبر در قرآن داشته و آن را باعث هدایت بشر به سوی کمال می داند (ر.ک: کلینی، الکافی، ج2، ص596).

مولا علی(علیه السلام) می فرمایند: «به دامن قرآن پناه برده سنّت های خدا و رسولش را زنده می کنند، نه تکبّر و خودپسندی دارند و نه بر کسی برتری می جویند، نه خیانت کارند و نه در زمین فساد می کنند، قلب هایشان در بهشت و پیکرهایشان سرگرم اعمال پسندیده است» (سید رضی، خطبه193).

ص: 228

سه. عبادت

هدایت در سایه عبادت، اساسِ خلقت بشریت است. قرآن کریم در سوره بقره به صراحت بر مسئله عبادت تأکید دارد (ر.ک: بقره/21). در سوره یس نیز به عهدی محکم اشاره شده است: «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ. وَأَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ (یس/60-61)؛ آیا با شما عهد نکردم ای فرزندان آدم که شیطان را نپرستید که او برای شما دشمن آشکاری است؟! و این که مرا بپرستید که راه مستقیم این است؟».

قرآن یادآور می شود که بندگان نباید در عبادتشان مسیر را گم کرده و به جای عبادت الهی، شیطان را ستایش کنند. عبادت دارای فواید مادی و معنوی است (ر.ک: احمدپناهی، آرامش در پرتو نیایش، ص157؛ جیمز، دین و روان، ص178) سلامت جسم و روح از آثار مادی عبادت (ر.ک: سیولی، نیروی امید، ص 381) و مقابله با شیطان یکی از فواید معنوی آن است.

در آیات و روایات، مصادیقی همچون نماز، عامل جلوگیری از اعمال ناپسند دانسته شده است. عبادت نوعی راهکار و ارتباط عملی با خداوند است و می تواند انسان را از مسیر شیطانی به مسیر الهی دعوت نماید: «إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنکَرِ» (عنکبوت/45).

چهار. دعا

آیات (ر.ک: اعراف/205؛ بقره/45) و روایات (ر.ک: برقی، محاسن، ج1، ص53؛ صدوق، ثواب الاعمال، ص 161) بر دعا و تضرع در برابر خداوند تأکید دارند. قرآن کریم وعده اجابت دعای انسان ها را داده است «وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ» (بقره/186). دعا در روح و جسم تأثیر گذاشته و احساسات اخلاقی و عرفانی انسان را تقویت می کند (ر.ک: احمدپناهی، آرامش در پرتو نیایش، ص160). کسانی که به نیایش می پردازند، حس وظیفه شناسی، کمی شرارت و حس خیرخواهی بیش تری دارند (همان، ص120).

ص: 229

در دعای کمیل مولا علی(علیه السلام) می فرمایند: «اِغفِر لِمَن لا یَملِکُ الّا الدّعا» و یا می فرمایند: خدای را می ستایم و در راندن شیطان و دور ساختن و نجات پیدا کردن از دام ها و فریب های آن، از خدا یاری می طلبم (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه151).

حضرت، بخش قابل توجهی از راه حل های ضد شیطانی را به دعا و پناه بردن به خدا اختصاص داده اند؛ چون تنها خدا نیرنگ واقعی شیطان را می داند و قادر بر دفع آن است. از این رو پناه بردن به خدا، بهترین راه برای در امان ماندن از گزند شیطان است. کثرت دعا برای دور بودن شیطان، رهایی از بند او و دعا برای از بین رفتن قدرت شیطان و... نشان از اهمیت آن در مقابله با دشمن دارد.

پنج. امر به زیردستان برای سرپیچی از شیطان

مبارزه با دشمن، نه تنها برای نجات خود، بلکه نزدیکان، آشنایان و زیردستان بسیار مهم است. گاه شیطان از جانب ایشان به سمت فرد نفوذ کرده و او را منحرف می سازد.

امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرمایند: ای بندگان خدا! از دشمن خدا پرهیز کنید، مبادا شما را به بیماری خود مبتلا سازد و با ندای خود شما را به حرکت درآورد و با لشکرهای پیاده و سواره خود بر شما بتازد! به جانم سوگند، شیطان تیر خطرناکی برای شکار شما بر چلّه کمان گذارده و تا حد توان کشیده و از نزدیک ترین مکان شما را هدف قرار داده است و خطاب به خدا گفته: «پروردگارا! به سبب آن که مرا دور کردی، دنیا را در چشم هایشان جلوه می دهم و همه را گمراه خواهم کرد» امّا تیری در تاریکی ها و سنگی بدون نشانه روی رها ساخت، گرچه فرزندان خودپسندی و برادران تعصّب و خودخواهی و سواران مرکب جهالت و خودپرستی، او را تصدیق کردند. افراد سرکش شما تسلیم شیطان شدند و طمع ورزی او در شما کارگر افتاد و این حقیقت بر همه آشکار گردید و حکومت شیطان بر شما استوار شد و با لشکر خویش به شما یورش برد و شما را به ذلّت سقوط کشانید و شما را به مرز کشتار و خون ریزی کشاند و شما را با فروکردن نیزه در چشم ها، بریدن گلوها، کوبیدن مغزها پایمال کرد تا شما را به سوی آتشی بکشاند که از پیش مهیّا گردید (همان، خطبه192).

ص: 230

چنان چه ذکر شد پرهیز، موعظه و تذکر درباره عواقب کار است و موجب نرمی قلب انسان می شود و برای ترساندن افراد نیز به کار رفته است (ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج6، ص126). سیره ائمه نیز پرهیزدادن و بر حذر داشتن و ترساندن جامعه از شیطان است. امام علی(علیه السلام) در این فراز پرهیز و ترساندن از شیطان را به جامعه تذکر می دهد. از فایده های این کار، پاک شدن جامعه از معصیت است؛ چون همه سرپرستی دارند که می تواند آن ها را از معصیت نهی کند. نهادینه شدن فرهنگ دشمن شناسی و پیش گیری از انحراف های شیطان از دیگر فواید این کار است. امر زیردستان به سرپیچی از شیطان، نهی از منکر نیز بوده و واجب می باشد. و «تقوا» راهکاری عملی و ضد شیطانی است که کارکردی بازدارنده در برابر انحراف شیطان دارد، از طرفی «تمسک به قرآن» نیز راهکاری عملی می باشد، هم چنین «عبادت» موضوعی است که در قرآن و روایات بر آن تأکید شده و راهکاری عملی در برابر شیطان محسوب می شود. در این میان «دعا» مبحثی مهم است که علاوه بر راهکاری عملی در برابر شیطان، زمینه برای قبولی سایر عبادات است. آخرین راهکار عملی در برابر شیطان، «امر زیر دستان برای سرپیچی از شیطان» است. مبارزه با دشمن نه تنها برای نجات خود بلکه نزدیکان و آشنایان و زیر دستان مهم بوده و مورد تأیید نهج البلاغه است.

نتیجه

به لحاظ ماورائی و نامحسوس بودن حیله گری های شیطان، کم تر به آن توجه شده، او به عنوان پدیده ای از مخلوقات الهی به علت نافرمانی از امر خداوند متعال در سجده آدم، از بارگاه قرب الهی طرد گشته و با درخواست فرصت از خداوند، بر ریشه کنی انسان تأکید ورزیده است، بنابراین لازم است به خوبی مورد شناسایی انسان قرار گیرد تا از گزند آفاتش در امان مانده و مسیر کمالی خود را با لطف پروردگار به سلامت طی کنیم.

با بهره گیری از تحلیل گزاره های مرتبط با شیطان در «نهج البلاغه» به عنوان یکی از

ص: 231

غنی ترین منابع اخلاقی _ تربیتی، راهکارهای مقابله با شیطان مشخص می شود، شناخت این راهکارها و عمل به آن برای پیش گیری از گرفتاری بندگان در دام شیطان و رسیدن به هدایت، ضرورت داشته و باعث تقویت روح شیطان ستیزی می گردد.

راهکارهای ضد شیطانی در نهج البلاغه علاوه بر حیطه فکری-قلبی، در حیطه عمل نیز می باشد. بیداری، افزایش شناخت و محبت خدا از راهکارهای فکری-قلبی انسان در مقابل شیطان است که در نهج البلاغه به آن اشاره شده است. تمسک به قرآن، تقوا، دعا، عبادت و امر زیردستان به سرپیچی از شیطان نیز تلاش هایی است که در حوزه عمل می توان برای دفع شیطان انجام داد.

ص: 232

منابع

قرآن کریم، ترجمه: محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم، انتشارات المصطفی، 1388 ش.

نهج البلاغة، سید رضی ، ترجمه: محمد دشتی ، قم، نشر مشهور، 1379 ش .

1. احمد پناهی،علی، آرامش در پرتو نیایش، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1384 ش.

2. جیمز، ویلیام، دین و روان، ترجمه: مهدی قائنی، تهران، انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب ، 1964.

3. سیولی، آنتونی، نیروی امید، ترجمه: مریم مقدسی، تهران، ققنوس، 1396.

4. برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن ، تحقیق: جلال الدین محدث ، قم، دار الکتب الإسلامیة، 1371.

5. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، تصحیح: علی اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1367 ق.

6. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع، 1414 ق.

7. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق: صفوان عدنان داودی، دمشق، 1412 ق.

8. صدوق، محمد بن علی ابن بابویه ، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، قم، دارالشریف الرضی بالنشر، چاپ دوم، 1406 ق.

9. ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1404 ق.

10. صاحب بن عباد، اسماعیل، المحیط فی اللغه، تحقیق: محمدحسین آل یاسین، بیروت، عالم الکتب، 1414.

11. قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن ، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ ششم، 1371 ش .

ص: 233

ص: 234

تغییر نسلی، پیامدهای تربیتی و شیوه های برخورد با آن در نهج البلاغه

اشاره

احمد فعال اصفهانی(1)

ص: 235


1- . دکتری علوم و معارف نهج البلاغه دانشگاه قرآن و حدیث قم؛ ahmadfaal_1350@yahoo.com

ص: 236

چکیده

تغییرات نسلی، از جمله مباحث مطرح در جامعه شناسی است که برخی جامعه شناسان در باب آن قلم فرسایی نموده اند. این مقوله از آن جهت مهم است که در صورت عدم برنامه ریزی صحیح، این تغییرات به تضاد و سپس به گسست و انقطاع نسلی می انجامد. در این میان نگاه دینی به تغییر نسلی و آثار آن، تنها توسط معدودی از جامعه شناسان مسلمان و البته تنها با شاخصه های جامعه شناسی مطرح شده است. حال سؤال اساسی این جاست که آیا در متون اصیل اسلامی چنین مسئله ای مطرح شده؟ و اگر مطرح شده چگونه بررسی شده است؟ در این تحقیق با استفاده از روش توصیفی _ تحلیلی با رویکرد میان رشته ای به بررسی روایات وارد شده، در این مسئله از زبان امام علی(علیه السلام) در نهج البلاغه می کنیم. نتایج تحقیق این است که در کلام امام علی(علیه السلام) خصوصاً نامه 31، به این بحث پرداخته شده است و عللی چون ویژگی های روحی و روانی جوانان، کم کاری متصدیان تربیتی جامعه و عملکرد غیرحکیمانه حاکمان و آثاری هم چون اختلاف فرزندان با پدر و مادر و از بین رفتن سنت ها برای آن شمرده شده است. هم چنین راهکارهایی چون تربیت صحیح و به موقع، معرفی صحیح سنت ها، ایجاد زمینه تفکر و تدبر برای جوانان و برخورد پژوهش محور با سنت ها در بیان امام آمده است. در این تحقیق، مبانی و مفاهیم از دیدگاه جامعه شناسان بیان گردیده و سپس از متن نهج البلاغه جهت تبیین مسئله، استخراج و مورد تحلیل قرار گرفته است و در مواردی به تفاوت مبانی امام و جامعه شناسان اشاره و اثر این تفاوت دیدگاه بررسی شده است.

ص: 237

کلیدواژه ها: امام علی(علیه السلام)، نهج البلاغه، جامعه شناسی، تغییر نسلی، گسست نسلی، نسل، سنت.

مقدمه

جامعه امروزی ما در ایران با شاخصه هایی چون دین و وطن، سنت و مدرنیسم و انقلاب و طاغوت سنجیده می شود. این سنجش گاه با سنجه های علمی و دقیق و گاه با سنجه های احساسی و حدسی توسط کارشناسان علوم اجتماعی، کارشناسان مذهبی، اندیشمندان و فرهیختگان صاحب نظر در علوم مختلف و حتی مردم کوچه و بازار صورت می پذیرد. از جمله مسائل مطروحه در بین جامعه شناسان و کارشناسان مذهبی که گاه براساس خواست و سؤال توده های مردم و گاه براساس دغدغه فکری اندیشمندی متعهد طرح و بررسی شده است، مسئله تغییر، تزاحم و شکاف نسلی است.

این مسئله از طرف جامعه شناسان با دیدگاه جامعه شناسی و با به کاربردن عناوین علمی و رایج در رشته جامعه شناسی هم چون شکاف، گسست، انقطاع و تغییر نسلی و از طرف کارشناسان مذهبی با به کار بردن عناوینی نوعاً مذهبی و رایج بین توده های مردم هم چون خانواده و مشکلات نسل جوان بررسی شده است. به هرحال آن چه مسئله ماست، کم اهمیت شدن سهم و جایگاه خانواده در نظام اجتماعی و به تبع آن معرفی ارزش ها و شکل دادن هنجارها در جامعه است که طبیعتاً تفاوت رفتاری را در بین پدران و مادران و فرزندان آن ها ایجاد نموده است. ارزش های نسل قدیم کم کم به بوته فراموشی سپرده شده اند و ارزش های جدیدی جایگزین آن خواهد شد.

به طور مثال نگرش ها درباره حضور زنان در محیط خانواده و عرصه های اجتماعی که خود نوع حضور آنان را عینیت بخشیده است، از جمله این تفاوت ها و نیز در مواردی از جمله شکاف نسلی محسوب می شود. با نگاهی به جامعه امروز، شاهد حضور زنان در محیط های اجتماعی هم چون دانشگاه محیط کار اداری و خصوصی و مراکز تولید ثروت هستیم که به تبع آن تغییراتی مانند افزایش سن ازدواج و برهم خوردن نظام تقسیم کار در

ص: 238

خانواده، تولید نسل، تعداد فرزندان یا فاصله سنی فرزندان با پدر و مادر، تغییر شکلی ازدواج و ده ها مسئله دیگر اجتماعی، رخ خواهد داد. این تغییرات قطعا با ارزشی شدن حضور زن در همه عرصه های اجتماعی و کم ارزش شدن وظایف همسری و مادری همراه بوده است.

در بررسی و حلّ این رخداد و صدها رخداد دیگر اجتماعی، استراتژی های مختلفی وجود دارد. در غالب موارد امروزه از شیوه مسئله محوری استفاده شده است. به طور مثال؛ به مسئله روابط دختر و پسر که گوشه ای از تغییر شکلی ازدواج است، می توان اشاره کرد. در حلّ این مسئله نوعاً شاهد برگزاری جلسه های نمادین در دانشگاه ها و مراکز حضور جوانان یا رسانه ملی، آن هم با رویکرد مسئله محور و بدون ریشه یابی هستیم. اما گاهی این مسایل به صورت ریشه ای مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است. در این صورت بحث از تغییرات نسلی و چگونگی برخورد با آن پیش آمده است. سؤالاتی مانند این که آیا لزوماً بایستی نسل ها توافق کاملی در ارزش ها، هنجارها و رفتارها و به طور کلی سنت داشته باشند یا خیر؟ در صورت قبول تغییر، تا چه حدی باید تغییرات را پذیرفت؟ شاخصه های انقطاع یا گسست نسلی چیست؟ در این دیدگاه پاسخ داده شده، که در واقع ریشه همه آن ها تغییرات ارزشی و به تبع آن رفتاری پاسخ داده می شود.

آن چه ما را به تنظیم این نوشتار راغب نمود، این است که اساساً در علوم انسانی تلفیق نگاه علمی به معنای رایج کلاسیک آن، همراه با رجوع به منابع اصیل اسلامی و توجه ساختاری به آن ها می تواند راه گشای خوبی برای حل معضلات این علوم باشد. ازاین رو در این مقال سعی بر پیداکردن پاسخ هایی برای مباحث تغییرات نسلی از افکار و اندیشه های امام علی(علیه السلام) با توجه به نهج البلاغه خواهیم داشت. اساسی ترین سؤالات ما این است که آیا تغییر نسلی در افکار و اندیشه های امام علی(علیه السلام) جایگاهی دارد یا خیر؟ علل و ریشه های چنین تغییری چیست؟ آثار چنین تغییراتی چیست؟ آیا این تغییرات نیاز به درمان دارد یا خیر؟ اگر نیاز به درمان دارد، چگونه باید آن را درمان کرد؟ و چه ساختارهای اجتماعی باید

ص: 239

در این درمان فعال شوند؟ با رجوع به نهج البلاغه انتظار می رود پذیرفتن تغیییرات نسلی از جانب امام را شاهد بوده و ریشه و عامل چنین تغییراتی را در عوارض جوانی، عملکرد حکومت ها، جایگاه روابط اجتماعی و اهمیت آن و جایگاه سنت های اجتماعی دانست و در درمان آن نیز باید از گسترش پژوهش آزادانه و معرفی صحیح سنت ها و استفاده از شیوه های صحیح آموزشی استفاده نمود.

1. پیشینه

در زمینه تغییر نسلی، آثار اندکی در میان کتاب ها و مقالات به چشم می خورد؛ اما بررسی این مسئله در نهج البلاغه و سخنان امام علی(علیه السلام) فاقد پیشینه است، در ادامه به مهم ترین آثاری که به صورت عمومی در مورد این مسئله نوشته شده است، اشاره می شود:

_ «فرآیند تغییر نسلی بررسی فراتحلیلی در ایران»، تقی آزاد ارمکی، جوانان و مناسبات نسلی، ش 1، بهار و تابستان 1386: ص 41 _ 68.

_ «تغییر خانواده و روابط بین نسلی آن در ایران.» [جزوه] تقی آزاد ارمکی؛ به کوشش: کمیته علمی همایش روز جهانی خانواده، [تهران]: پژوهشکده خانواده، سازمان مرکزی انجمن اولیا و مربیان، بی تا.

_ «بررسی عوامل اجتماعی مؤثر بر تغییر ارزش ها با تاکید بر شکاف نسلی، مطالعه موردی: جوانان 18 تا 35 سال و والدین آنان در بخش خفر»، مجتبی طالبی، پایان نامه کارشناسی ارشد، استاد راهنما: علیرضا خدامی، دانشگاه آزاد اسلامی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، واحد جهرم.

2. مفهوم شناسی

الف) نسل

نسل در حوزه تعریف دارای دگرگونی های زیادی است، چراکه اندیشمندان علوم اجتماعی هرکدام آن را به گونه ای تعریف نموده اند. برخی آن را فاصله بین والدین و فرزندان

ص: 240

دانسته و برخی مانند کارل مانهایمام تعریف آن را وابسته به ابعاد سه گانه ای چون جایگاه نسل، نسل به مانند یک واقعیت و واحد نسلی دانسته اند و نسل را به عنوان یک واقعیت اجتماعی شامل افرادی که به لحاظ تاریخی هم دوره اند تعریف کرده اند.

دیوید وایت نیز معتقد است نسل به واسطه: 1. وقایع و حوادثی چون مصیبت های طبیعی، 2. عوامل سیاسی و فرهنگی که بیانگر واقعه فراموش نشدنی باشند، 3. تغییرات ناگهانی در ساختار جمعیت که زمینه ساز توزیع مجدد منابع جامعه شود، 4. شکل گیری فاصله طبقاتی، 5. ایجاد فضای مقدس که موجب پایداری حافظه جمعی از امر مقدس ایده آلی شود، 6. فراهم شدن فرصت مناسب، ولی موقت که توأم با خوشحالی کم برای گروهی خاص باشد، شکل می گیرد.(1) با نگاهی به این تعاریف و تعاریف دیگر، شاهد چند ملاک برای تعریف نسل خواهیم بود: 1. ملاک سن و همسالان، 2. تجارب مشترک جامعه پذیری، 3. وقایع مهم تاریخی، 4. تجربه های نسلی (چیت ساز قمی، بازشناسی مفاهیم نسل و شکاف نسلی، جوانان و مناسبات نسلی، ص88-92).

با آن چه در تعاریف فوق آمده، می توان گفت: نسل عبارت است از گروه همسالانی که تجارب مشترک جامعه پذیری و هم چنین تجارب مشترک در وقایع مهم تاریخی در خانواده در دوره مشترک زمانی دارند.(2)

ب) تغییر نسلی

بنابر آن چه در تعریف نسل آمده، یکی از مهم ترین شاخصه های نسل جامعه پذیری مشترک است.

در این ارتباط باید گفت گاهی جوانان براساس رویدادهای فرهنگی، سیاسی، تاریخی و حتی اقتصادی، ممکن است به دنبال ایجاد تحولاتی در حوزه سنت ها و

ص: 241


1- . سازمان ملی جوانان، جوانان و روابط خانوادگی و نسلی، پاییز 1387 صفحه 56.
2- . همان، چنین شاخصه هایی را از زبان گیدنز و لنسکی آورده است.

ارزش ها یا هنجارها و رفتارها باشند. در چنین حالتی تغییر نسلی معنی پیدا می کند. در این حال نسل جوان در کنار میان سالان و پیران طیفی از رابطه های تعاملی تا تزاحمی را ایجاد می کند (آزاد ارمکی، جامعه شناسی فرهنگ، ص139). البته برخی این تغییر را طبیعی و در حوزه باورها، ارزش ها و هنجارها دانسته اند (ساروخانی و صداقتی فرد، شکاف نسلی در خانواده ایرانی، دیدگاه ها، بینش ها، ص8).

ج) شکاف نسلی

درباره شکاف نسلی تعاریف گوناگونی وجود دارد. برخی آن را شکاف بنیادی به لحاظ فرهنگی به معنای عدم توافق معنایی و شناختی، و به لحاظ اجتماعی به معنی عدم وفاق در ارزش ها و هنجارهای اجتماعی دانسته اند (چیت ساز قمی، بازشناسی مفاهیم نسل و شکاف نسلی، جوانان و مناسبات نسلی، همان). برخی نیز آن را به معنای وجود تفاوت های دانشی، گرایشی و رفتاری مابین دو نسل، با وجود پیوستگی های کلان، متاثر از ساختارهای اجتماعی، فرهنگی و تاریخی آورده اند (شعاع کاظمی و مؤمنی جاوید، آسیب های اجتماعی نو پدید، ص249). در این میان برخی نیز از عباراتی چون: انقطاع نسلی، تضاد نسلی، تعارض نسلی، کشمکش نسلی، تزاحم نسلی و گسست نسلی استفاده کرده اند و آن را در حوزه شکاف نسلی توضیح دادند.

به نظر می رسد همه این واژه ها بیان گر درجاتی از شکاف نسلی باشد، به گونه ای که در صورت بروز تغییرات نسلی و نرسیدن به توافق نسلی، در مرحله اول کشمکش نسلی پیش می آید. کشمکش نسلی را چنین تعریف نموده اند: موقعیتی که بین موقعیت های متفاوت نسلی به جای تعامل، تعارض بروض می کند (آزاد ارمکی، جامعه شناسی فرهنگ، ص142). این مرحله را برخی تزاحم نسلی نامیده اند (چیت ساز قمی، بازشناسی مفاهیم نسل و شکاف نسلی، جوانان و مناسبات نسلی، ص87).

پس از این مرحله و در صورت حل نشدن تعارضات، این عدم تعامل رنگ جدی تری به خود گرفته و جامعه جوان در این وضعیت هویت خود را در نفی و تعارض با گذشتگان

ص: 242

می بیند. در این حالت تحولاتی روبنایی در حوزه های اجتماعی و سیاسی پدید می آید، نه تحول فکری و اندیشه ای که این تحولات روبنایی را تضاد یا تعارض نسلی نامیده اند (شعاع کاظمی و مؤمنی جاوید، آسیب های اجتماعی نو پدید، ص248).

پس از این مرحله، گسست نسلی معنی پیدا می کند، البته این مرحله نیز در دو سطح رخ خواهد داد، گاهی گسست عرضی است که همه جریان در درون یک فرهنگ رخ خواهد داد (معاونت مطالعات و تحقیقات سازمان ملی جوانان، جوانان و روابط خانوادگی و نسلی، ص53).

در این صورت ما تفاوت های دانشی، گرایشی و رفتاری را مابین دو نسل با وجود پیوستگی های کلان متاثر از ساختارهای اجتماعی، فرهنگی و تاریخی شاهد خواهیم بود (شعاع کاظمی و مؤمنی جاوید، آسیب های اجتماعی نو پدید، ص249) و گاهی نیز ممکن است گسست ذاتی و ماهوی باشد (معاونت مطالعات و تحقیقات سازمان ملی جوانان، جوانان و روابط خانوادگی و نسلی) در این صورت شکافی بنیادی شکل خواهد گرفت که به لحاظ فرهنگی دو نسل به عدم توافق معنایی و شناختی خواهند رسید و به لحاظ اجتماعی نیز دچار عدم وفاق در ارزش ها و هنجارهای اجتماعی می گردند (چیت ساز قمی، بازشناسی مفاهیم نسل و شکاف نسلی، جوانان و مناسبات نسلی).

شاید باید این مرحله را انقطاع نسلی نامید. لذا با توجه به آن چه گفته آمد، شکاف نسلی به صورت زیر حاصل می شود:

شکاف-->گسست-->تزاحم-->تغییر-->تفاوت

د) سنت

از آن جا که از اساسی ترین شاخصه های گسست نسلی، عدم پذیرش سنت توسط نسل جدید است، واژه سنت یکی از مهم ترین عناصر بحث ما خواهد بود، زیرا تفاوت مفهومی در متون دینی ما و متون جامعه شناسی به واسطه اختلاف زبانی موجود در آن ها، باعث خلط

ص: 243

برخی مباحث شده است. چنان چه برخی از محققین عصر حاضر هم اثبات نموده اند،(1) در این واژه به نوعی دچار اشتراک لفظی شده ایم. ازاین رو باید گفت سنتی که در متون جامعه شناسی درباره پذیرش یا عدم پذیرش آن بحث شده است، غیر از آن چیزی است که در متون دینی ما از آن تعبیر به سنت شده است، به همین دلیل در جامعه ما آن گاه که از گسست نسلی و عدم پذیرش سنت ها توسط نسل جدید سخن به میان می آید، ملاحظات دیگری نیز باید در آن لحاظ شود.

واژه سنت در فارسی به معنی روش، طریقه سیرت و سرشت، طبیعت و شریعت (عمید، فرهنگ عمید، ج2، ص1233) و رسوم، آداب و میراث گذشته (مهدوی، سنجش سنت، ص56؛ به نقل از فرهنگ معین) آمده است. این واژه در عربی نیز قریب به همین معانی را دارا می باشد، چنان چه آن را رسم واجب، راه و روش پسندیده، کار برخاسته از عادت و همراه استمرار، قانون و امر الهی ترجمه نموده اند (طریحی، مجمع البحرین، ج6، ص268 و ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج3، ص61 و مهدوی، سنجش سنت، ص58).

اما در زبان انگلیسی از واژه ((tradition استفاده شده است که به معنای واگذاری، انتقال و تحویل دادن به کار رفته است. (مهدوی، سنجش سنت، ص60). گرچه سنت در بین دین مداران و دین باوران مسیحی در قرون وسطی که معتقد بودند کتاب مقدس منبع کامل آموزه های مسیحیت است و برای ایمان مسیحی نیازی به فراتر از کتاب مقدس نیست، معنایی جز شیوه سنتی تفسیر کتاب مقدس نداشت. البته در قرون چهاردهم و پانزدهم معنای دیگری از سنت بین دین باوران مسیحی و اصلاح گران عرصه دین مداری وجود داشت که براساس آن سنت منبع جداگانه ای از کتاب مقدس برای وحی و افزون برآن محسوب می شد (گراث آلیستر، مقدمه ای بر تفکر نهضت اصلاح دینی، ص295).

اما واژه سنت در متون مذهبی ما فراوان تکرار شده است. در قرآن کریم نیز به سنت و مشتقات آن برمی خوریم که معمولاً به قواعدی عملی در نظام هستی و تاریخ اشاره دارد.

ص: 244


1- . دکتر منصور مهدوی، بحث جامعی را در این باره در کتاب «سنجش سنت» از ص 56 تا 99 آورده است.

به طور مثال در آیه 62 سوره احزاب آمده است: (وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللهِ تَبْدِیلًا) که براساس آن سنت های الهی بدون تغییر خواهند بود.

در کتب روایی ما هم چون نهج البلاغه نیز به واژه سنت برمی خوریم. در این گونه روایات منظور از سنت، گاهی سنت الهی و گاهی نیز نفس قول، فعل و تقریر معصوم است (نفیسی، درایة الحدیث، ص35). در این میان، آن چه مهم است حجیت سنت الهی است که به واسطه اثبات پایه های دین و ارکان آن هم چون خدا و حدود اختیارات او توسط عقل در مرحله اول و بنای عقلا و نقل نیز در مراحل بعدی بوده و حجیت سنت معصوم نیز توسط عقل و نقل و از راه اثبات دین می باشد. بنابر آن چه گفته آمد، مشخص می شود که عقل نقشی اساسی در اثبات حجیت سنن الهی و سنن معصومین(علیهم السلام) دارد. از سنت های اجتماعی نیز گاهی در متون روایی سخن به میان آمده است. چنان چه در نامه 31 امام علی(علیه السلام) خطاب به فرزند خویش می فرماید: «اعْرِضْ عَلَیْهِ أَخْبَارَ الْمَاضِینَ وَ ذَکِّرْهُ بِمَا أَصَابَ مَنْ کَانَ قَبْلَکَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ سِرْ فِی دِیَارِهِمْ وَآثَارِهِمْ فَانْظُرْ فِیمَا فَعَلُوا وَعَمَّا انْتَقَلُوا وَأَیْنَ حَلُّوا وَنَزَلُوا فَإِنَّکَ تَجِدُهُمْ قَدِ انْتَقَلُوا عَنِ الْأَحِبَّةِ وَحَلُّوا دِیَارَ الْغُرْبَة وَکَأَنَّکَ عَنْ قَلِیلٍ قَدْ صِرْتَ کَأَحَدِهِمْ.»(1) امام(علیه السلام) در ادامه همین نامه می فرمایند: «وَالْأَخْذُ بِمَا مَضَی عَلَیْهِ الْأَوَّلُونَ مِنْ آبَائِکَ وَ الصَّالِحُونَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِکَ فَإِنَّهُمْ لَمْ یَدَعُوا أَنْ نَظَرُوا لِأَنْفُسِهِمْ کَمَا أَنْتَ نَاظِرٌ وَفَکَّرُوا کَمَا أَنْتَ مُفَکِّر.»(2) در این عبارت آن چه مشخص است، این است که صرف سنت اجتماعی بودن چیزی پذیرفته نیست، بلکه معیار پذیرش سنت، خردمندانه و منتج بودن به نتایج نیکوست و صرف انتقال از نسلی به نسل دیگر، نمی تواند معیار پذیرش صحیحی باشد.

ص: 245


1- . تاریخ گذشتگان را بر او بنما، و آن چه که بر سر پیشینیان آمده است به یادش آور. در دیار و آثار ویران رفتگان گردش کن، و بیندیش که آن ها چه کردند از کجا کوچ کرده، و در کجا فرود آمدند، از جمع دوستان جداشده و به دیار غربت سفر کردند، گویا زمانی نمی گذرد که تو هم یکی از آنانی.
2- . پسرم بدان آن چه بیشتر از به کارگیری وصیّتم دوست دارم ترس از خدا، و انجام واجبات، و پیمودن راهی است که پدرانت، و صالحان خاندانت پیموده اند. زیرا آنان آن گونه که تو در امور خویشتن نظر می کنی در امور خویش نظر داشتند و همان گونه که تو درباره خویشتن می اندیشی، نسبت به خودشان می اندیشیدند، و تلاش آنان در این بود که آن چه را شناختند انتخاب کنند، و بر آن چه تکلیف ندارند روی گردانند.

اما سنت در علوم و فلسفه غربی معنای دیگری دارد، در مبنای اینان از نظر فلسفی و علمی اساساً استمرار و تکرار است که سنت را می سازد، چنان چه برخی اندیشمندان غربی هم چون ماکس وبر، سنت را احساسات و باورهایی دانستند که از نسلی به نسل دیگر منتقل می گردد و آن را ملاک صحت اعمال در جوامع ماقبل صنعتی معرفی نموده اند. به عبارتی آن ها معتقدند جوامع ماقبل صنعتی ملاک معقول و صحیح بودن اعمال خود را براساس طولانی بودن زمانی ارزیابی می کنند که آن اعمال جامعه پذیر بوده اند (مهدوی، سنجش سنت، ص90). هم چنین مارتین هایدگر نیز سنت را هر چیزی که از گذشتگان به انسان منتقل می شود و بر او غالب است معرفی نموده است (مهدوی، سنجش سنت، ص92). گادامر نیز در عصر کنونی معتقد است، سنت در برابر ما نیست، بلکه در آن قرار داریم و از طریق آن وجود داریم (مهدوی، سنجش سنت، ص98).

از آن چه گفته آمد، مشخص می شود اساساً در اسلام ما سنت را شیوه و روش می دانیم و معیار صحت آن را عقل و نقل قرار می دهیم. درحالی که غربیان و خصوصاً جامعه شناسان سنت را میراث گذشته دانسته و معیار صحت آن را تکرار و استمرار می دانند. ازاین رو در مباحث پیش رو باید توجه داشت آن چه از تقابل سنت و مدرنیته یا ارزش ها و هنجارهای نسل قبل و بعد در متون جامعه شناسی وجود دارد، دارای معیار صحت اعمال گذشتگان براساس تکرار و استمرار و جامعه پذیری سنت ها است و تعقل و تفکر در آن راه ندارد. ازاین رو با متون دینی ما یکسان نمی باشد. لذا به نظر می رسد کشمکش، تعارض، گسست و شکاف نسلی و شاید حتی تقابل سنت و مدرنیته به معنای کاملاً جامعه شناسی آن تا حدزیادی معقول است!(1)

ص: 246


1- . دکتر تقی آزاد ارمکی در کتاب جامعه شناسی فرهنگی صفحه 33 می نویسد: «یکی دیگر از نتایج بی توجهی جامعه شناسی به مسائل جاری، شکل نگرفتن جریان بومی تفکر اجتماعی است.» با آن چه درباره معنای سنت گفته شد، به نظر این جمله ایشان کاملاً صحیح است و مطالعات اجتماعی در امت اسلامی باید به جریانی بومی و با واژه های همین فرهنگ تبدیل شود.

ه_) اجتماع

اجتماع (communiti) و جامعه (society) نیز از واژه های کلیدی بحث ما می باشد. در تعریف اجتماع گفته شده «زندگی گروهی که در یک منطقه جغرافیایی مشترک سکونتی نسبتاً با دوام دارند» لذا معیار در برسی اجتماع، تنها سکونت بادوام و اشتراک در آن است. درصورتی که در تعریف جامعه آمده است «افرادی که گردهم آمده و مناسبات و روابطی در میان آن ها به وجود آمده و این روابط به وسیله مقررات، مؤسسات یا نهادهای اجتماعی مستحکم شده و برای اجرای این مناسبات و حفظ این روابط مکافات با ضمانت اجرایی وجود دارد»" ازاین رو می توان گفت در جامعه وجود مناسبات و روابط و قانون علاوه بر حضور در یک منطقه جغرافیایی شرط شده است.

و) خانواده

دقت در تعریف خانواده نیز به موضوع تحقیق ما کمک فراوانی می کند. برگس و لاک خانواده را گروهی متشکل از افرادی که از طریق پیوند زناشویی، هم خونی و با پذیرش به عنوان فرزند با یکدیگر به عنوان زن، مادر، پدر، برادر و خواهر در ارتباط متقابلند و فرهنگ مشترکی پدید آورده و در واحد خاصی زندگی می کنند (ساروخانی، مقدمه ای بر جامعه شناسی خانواده، ص159)، هم چنین لوی خانواده را پیوندی می داند که با نهاد ازدواج یعنی صورتی از روابط جنسی که مورد تصویر جامعه قرار گرفته است مرتبط است (ساروخانی، مقدمه ای بر جامعه شناسی خانواده، ص160). براساس این تعاریف، معیار رسمیت خانواده از نظر جامعه شناسان غربی تصویب جامعه است. ازاین رو در غرب امروزه شکل های جدیدی از خانواده رسمیت پیدا کرده که حتی ازدواج دو هم جنس را نیز در برمی گیرد. این در حالی است که خانواده در اسلام تنها با ازدواج شرعی دو غیر هم جنس، آن هم با محدودیت هایی در زمینه ازدواج با محارم رسمیت دارد. اما جامعه شناسان از دیدگاه های مختلف به تقسیم خانواده پرداخته اند که بسیاری از آن ها در جامعه امروزین ما نیز قابل رؤیت است، مانند: خانواده گسترده، هسته ای و ستاکی (ساروخانی، مقدمه ای بر جامعه شناسی خانواده، ص161-168).

ص: 247

ز) خویشاوندی

خویشاوندی را نظامی از هنجارهای مربوط به برخی از موضوعات بسیار بنیادین، مانند حمایت زیستی، اجتماعی شدن، حمایت اجتماعی و جای دهی اجتماعی تعریف نموده اند (ترنر، مفاهیم و کاربردهای جامعه شناسی، ص263) این نظام در اثر ازدواج های رسمی ایجاد شده و رسمیت آن بستگی به معیارهای مشروعیت ازدواج در همان جامعه دارد. روابط خویشاوندی از اساسی ترین مفاهیم تحقیق ما خواهد بود.

3. عوامل تغییر نسلی

الف) عوامل تغییر نسلی از دیدگاه جامعه شناسان

درباره تغییر نسلی و عوامل آن جامعه شناسان نکات مختلفی را ذکر نموده اند: بسیاری از جامعه شناسان غربی تغییر در سبک زندگی ناشی از صنعتی شدن جوامع را عامل این تغییر می دانند. با نگاهی به نگاشته های برخی از اندیشمندان علوم اجتماعی می توان چنین برداشتی را به وضوح در بین کلمات ایشان از علت تغییر نسلی استفاده نمود. اینگلهارت صنعتی شدن جوامع را عامل تاثیرگذار بر حوزه اجتماعی و فرهنگی دانسته و اثر آن را پررنگ شدن ارزش های مادی و دگرگونی در ارزش ها معرفی می کند. امیل دورکیم پیچیدگی جامعه را در اثر رشد جمعیت و تغییر در تقسیم کارها و نهایتاً کم رنگ شدن نقش خانواده، عامل این تغییرات دانسته است. کارل مانهایم نیز تغییر ماهیت اجتماعی نسل ها را در جهان صنعتی به عنوان دلیل معرفی کرده است.

در این میان مارکس با توجه به مبانی خود، تغییر نیازهای اقتصادی را عامل اثرگذار در ساخت های اجتماعی می داند (شعاع کاظمی و مؤمنی جاوید، آسیب های اجتماعی نو پدید، ص256-250)، اما آنتونی گیدنز مسئله را از قول پارسونز این گونه مطرح می سازد که تکامل اجتماعی بشر در امتداد تکامل زیستی اوست (گیرنز، جامعه شناسی، ص691). این تکامل فرایندی فزاینده در نهادهای اجتماعی ایجاد کرده و آن ها را به شکل های پیچیده

ص: 248

تبدیل می سازد و عواملی چون عوامل فیزیکی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی باعث تغییر در شیوه زندگی می گردد (گیرنز، جامعه شناسی، ص688-698). این تغییر شیوه زندگی در جوامع صنعتی همان چیزی است که آلوین تافلر نیز در نوشته های خود بدان اشاره نموده و آن را باعث شکل گیری خانواده گسسته دانسته است (تافلر، شوک آینده، ص239-261). البته به همه آن چه که نقل شد می توان عدم اثرگذاری تقویتی منابع هویت نسلی بر یکدیگر را نیز اضافه نمود (شعاع کاظمی و مؤمنی جاوید، آسیب های اجتماعی نو پدید، ص248).

در کتاب شریف نهج البلاغه نیز در نامه 31 به انتقال سنن اجتماعی از نسلی به نسل دیگر توجه شده است. امام(علیه السلام) به فرزند خویش می فرماید: «اعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّ أَحَبَّ مَا أَنْتَ آخِذٌ بِهِ إِلَیَّ مِنْ وَصِیَّتِی تَقْوَی اللَّهِ وَالِاقْتِصَارُ عَلَی مَا فَرَضَهُ اللَّهُ عَلَیْکَ وَ الْأَخْذُ بِمَا مَضَی عَلَیْهِ الْأَوَّلُونَ مِنْ آبَائِکَ وَالصَّالِحُونَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِکَ فَإِنَّهُمْ لَمْ یَدَعُوا أَنْ نَظَرُوا لِأَنْفُسِهِمْ کَمَا أَنْتَ نَاظِرٌ وَ فَکَّرُوا کَمَا أَنْتَ مُفَکِّرٌ ثُمَّ رَدَّهُمْ آخِرُ ذَلِکَ إِلَی الْأَخْذِ بِمَا عَرَفُوا وَ الْإِمْسَاکِ عَمَّا لَمْ یُکَلَّفُوا.»(1) هم چنین امام(علیه السلام) در قسمت دیگری از همین نامه می فرمایند: «أَحْیِ قَلْبَکَ بِالْمَوْعِظَةِ وَ أَمِتْهُ بِالزَّهَادَةِ وَ قَوِّهِ بِالْیَقِینِ وَ نَوِّرْهُ بِالْحِکْمَةِ وَ ذَلِّلْهُ بِذِکْرِ الْمَوْتِ وَ قَرِّرْهُ بِالْفَنَاءِوَ بَصِّرْهُ فَجَائِعَ الدُّنْیَا وَ حَذِّرْهُ صَوْلَةَ الدَّهْرِ وَ فُحْشَ تَقَلُّبِ اللَّیَالِی وَ الْأَیَّامِ وَاعْرِضْ عَلَیْهِ أَخْبَارَ الْمَاضِینَ وَ ذَکِّرْهُ بِمَا أَصَابَ مَنْ کَانَ قَبْلَکَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ سِرْ فِی دِیَارِهِمْ وَ آثَارِهِمْ فَانْظُرْ فِیمَا فَعَلُوا وَعَمَّا انْتَقَلُوا وَ أَیْنَ حَلُّوا وَ نَزَلُوا فَإِنَّکَ تَجِدُهُمْ قَدِ انْتَقَلُوا عَنِ الْأَحِبَّةِ وَ حَلُّوا دِیَارَ الْغُرْبَةِ وَ کَأَنَّکَ عَنْ قَلِیلٍ قَدْ صِرْتَ کَأَحَدِهِم.»(2) از دو عبارت فوق می توان چند نکته را استنتاج نمود:

ص: 249


1- . پسرم بدان آن چه بیشتر از به کارگیری وصیّتم دوست دارم، ترس از خدا، و انجام واجبات، و پیمودن راهی است که پدرانت، و صالحان خاندانت پیموده اند. زیرا آنان آن گونه که تو در امور خویشتن نظر می کنی در امور خویش نظر داشتند و همان گونه که تو درباره خویشتن می اندیشی، نسبت به خودشان می اندیشیدند، و تلاش آنان در این بود که آن چه را شناختند انتخاب کنند، و بر آن چه تکلیف ندارند روی گردانند.
2- . دلت را با اندرز نیکو زنده کن، هوای نفس را با بی اعتنایی به حرام بمیران، جان را با یقین نیرومند کن، و با نور حکمت روشنائی بخش، و با یاد مرگ آرام کن، به نابودی از او اعتراف گیر، و با بررسی تحولات ناگوار دنیا به او آگاهی بخش، و از دگرگونی روزگار، و زشتی های گردش شب و روز او را بترسان، تاریخ گذشتگان را بر او بنما، و آن چه که بر سر پیشینیان آمده است به یادش آور. در دیار و آثار ویران رفتگان گردش کن، و بیندیش که آن ها چه کردند از کجا کوچ کرده، و در کجا فرود آمدند، از جمع دوستان جدا شده و به دیار غربت سفر کردند، گویا زمانی نمی گذرد که تو هم یکی از آنانی .

یک. در انتقال سنن محورهایی وجود دارد، به عنوان اولین محور باید به سرآغاز انتقال پرداخت (مهدوی، سنجش سنت، ص61). گاهی سرآغاز انتقال خدا، پیامبر و حکیم است، یعنی سنتی الهی یا نبوی یا حکمی بناست انتقال یابد. در بحث ما سخن از سنت های اجتماعی است. آن چه در غرب بدان پرداخته شده، این است که سنت های اجتماعی به صرف تکرار پذیرش دارند و معیار صحت سنت فقط استمرار و تکرار و انتقال است. درحالی که در عبارت فوق، امام(علیه السلام) اخذ هر سنتی را جایز نمی دانند، بلکه از منظر امام، سنت های اجتماعی اگر از انسان های صالحی که اهل تفکر و برنامه ریزی هستند صادر شده باشد، قابلیت اخذ و عمل پیدا می کند.

دو. محور دوم محتوای انتقال است که چنان چه قبلاً گفته شد، غربیان هر سنتی را با معیارهای فوق قابل انتقال می دانند، حال آن که امام علی(علیه السلام) سنت هایی را مناسب انتقال می دانند که در جوامع گذشته نیز منتج به نتیجه بوده است و گذشتگان نیز با شناخت به آن عمل نموده اند. چنان چه امام(علیه السلام) به مالک اشتر می فرمایند: «وَلَا تَنْقُضْ سُنَّةً صَالِحَةً عَمِلَ بِهَا صُدُورُ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ اجْتَمَعَتْ بِهَا الْأُلْفَةُ وَ صَلَحَتْ عَلَیْهَا الرَّعِیَّةُ وَ لَا تُحْدِثَنَّ سُنَّةً تَضُرُّ بِشَیْ ءٍ مِنْ مَاضِی تِلْکَ السُّنَنِ فَیَکُونَ الْأَجْرُ لِمَنْ سَنَّهَا وَ الْوِزْرُ عَلَیْکَ بِمَا نَقَضْتَ مِنْهَا.»(1) سه. محور سوم شیوه و فرایند انتقال است. در نهج البلاغه امام(علیه السلام) این شیوه و فرآیند را همراه با بررسی، مطالعه، تفکر، تعقل و اندازه گیری آن با معیار توحیدباوری می پذیرد. حال آن که در غرب چنین معیارهایی اساساً بی معنا بوده و صرفاً کارکردهای دنیوی معیار ارزش گذاری دارد. لذا در جامعه کنونی غرب که حداقل به طرف عقل ابزاری حرکت کرده است، شاهد تقابل نسل ها هستیم.

ص: 250


1- . اگر در این راه آن چه را دوست می داری فراهم نشد، و آسودگی فکر و اندیشه نیافتنی، بدان که راهی را که ایمن نیستی می پیمایی، و در تاریکی ره می سپاری، زیرا طالب دین نه اشتباه می کند، و نه در تردید و سرگردانی است، که در چنین حالتی خودداری بهتر است.

چهار. امام علی(علیه السلام) در محور چهارم یعنی عامل انتقال، انسانی را تصویر می کنند که دارای دستگاه معرفتی و دریافتی زنده ای است همانند گذشتگان خود اهل تفکر و برنامه ریزی بوده اند. حال آن که اساساً چنین معیارهایی برای عامل انتقال سنت در غرب وجود ندارد.

پنج. در غرب به عنوان محور پنجم یعنی مقصد انتقال، تنها به تکرار سنت ها توسط نسل جدید اشاره شده است.(1) درحالی که در کلام امام علی(علیه السلام) در مقصد انتقال، درس گرفتن از گذشتگان و سنت های اجتماعی آن ها لحاظ شده است.

حال با توجه به آن چه گفته آمد، می توان گفت در فرآیند انتقال سنن، نیازمند بستری فرهنگی برای انتقال هستیم. بستری که باعث بازتولید شاخصه های هویت فرهنگی در انتقال سنن از نسلی به نسل دیگر شود. چنان چه گفته شد، مهم ترین شاخصه چنین بستر فرهنگی، تعقل و تفکر و صالح بودن افراد سنت ساز و هم چنین منتج بودن سنت های منتقله است. گرچه با چنین شاخصه هایی باید منتطر توافق نسلی بود، اما اولاً چنین توافقی کامل نیست، چراکه در عمل و تجربه ثابت است که همه سنت های اجتماعی شاخصه های فوق را دارا نمی باشد. و ثانیاً این که امام(علیه السلام) خود در ادامه این سخنان می فرماید: «فَإِنْ أَبَتْ نَفْسُکَ أَنْ تَقْبَلَ ذَلِکَ دُونَ أَنْ تَعْلَمَ کَمَا عَلِمُوا.»(2) عدم پذیرش سنت ها توسط نسل جوان، در این جمله با توجه به آن چه قبلا آمده، نشان از محتمل بودن تغییرات نسلی است.

ازاین رو می توان گفت امام علی(علیه السلام) نیز وجود تفاوت و در نتیجه تغییر نسلی را می پذیرند. چنان چه امام(علیه السلام) در ابتدای نامه 31 نهج البلاغه که نامه پدری به فرزند خویش است،(3) با معرفی پدر با این اوصاف: «مِنَ الْوَالِدِ الْفَانِ، الْمُقِرِّ لِلزَّمَانِ، الْمُدْبِرِ الْعُمُرِ، الْمُسْتَسْلِمِ لِلدُّنْیَا،

ص: 251


1- . کارکردگرایان معتقدند بقای هرچیزی به کارکردها و آثار آن بستگی دارد. اگر عملی کارکرد مثبت داشت، باقی می ماند وگرنه از بین می رود.
2- . اگر نفس تو از پذیرفتن سرباز زند و خواهد چنان که آنان دانستند بداند.
3- . امام علی(علیه السلام) در نامه های حکومتی خود مانند نامه 53 از اسم و عنوان و در نامه های شخصی خود، مانند نامه 47 از اسم استفاده می نمایند این نامه تنها نامه ای است که امام تنها از عنوان و آن هم عنوان حکومتی بلکه عنوان پدر و فرزند استفاده نموده اند. لذا این نامه در واقع نامه پدری به فرزند خویش است نه امام معصومی به امام معصوم دیگر.

السَّاکِنِ مَسَاکِنَ الْمَوْتَی وَ الظَّاعِنِ عَنْهَا غَدا.»(1) و معرفی فرزند با اوصافی چون: «الْمَوْلُودِ الْمُؤَمِّلِ مَا لَا یُدْرِکُ، السَّالِکِ سَبِیلَ مَنْ قَدْ هَلَکَ، غَرَضِ الْأَسْقَامِ وَ رَهِینَةِ الْأَیَّامِ وَرَمِیَّةِ الْمَصَائِبِ وَعَبْدِ الدُّنْیَا وَتَاجِرِ الْغُرُورِ وَغَرِیمِ الْمَنَایَا وَأَسِیرِ الْمَوْتِ وَحَلِیفِ الْهُمُومِ وَقَرِینِ الْأَحْزَانِ وَنُصُبِ الْآفَاتِ وَصَرِیعِ الشَّهَوَاتِ وَخَلِیفَةِ الْأَمْوَاتِ.»(2) تفاوت دیدگاه دو نسل را به تصویر می کشند.

ب) عوامل تغییر نسلی در نهج البلاغه

امام علی(علیه السلام) در ادامه سخنان خود درباره تغییر نسلی و عدم پذیرش سنت ها، اشاره ای به عوامل این تغییر می نماید. ایشان در سفارش به فرزند خود برای پذیرش سنت ها، بستر پذیرش سنت ها را چنین معرفی می نماید: «وَ ابْدَأْ قَبْلَ نَظَرِکَ فِی ذَلِکَ بِالِاسْتِعَانَةِ بِإِلَهِکَ وَالرَّغْبَةِ إِلَیْهِ فِی تَوْفِیقِکَ وَتَرْکِ کُلِّ شَائِبَةٍ أَوْلَجَتْکَ فِی شُبْهَةٍ أَوْ أَسْلَمَتْکَ إِلَی ضَلَالَةٍ»(3) پاک شدن زمینه شبهه و گمراهی همراه با توفیق و استعانت الهی، بستر لازم برای پذیرش سنت ها را آماده می سازد. نسل جوان باتوجه به شرایط روحی اش، آمادگی فراوانی برای پرداختن به شبهات و تبعیت از هواهای نفسانی دارد. امام علی(علیه السلام) در نامه 31 خطاب به فرزند خویش می فرماید: «بَادَرْتُ بِوَصِیَّتِی إِلَیْکَ وَ أَوْرَدْتُ خِصَالًا مِنْهَا قَبْلَ أَنْ یَعْجَلَ بِی أَجَلِی دُونَ أَنْ أُفْضِیَ إِلَیْکَ بِمَا فِی نَفْسِی أَوْ أَنْ أُنْقَصَ فِی رَأْیِی کَمَا نُقِصْتُ فِی جِسْمِی أَوْ یَسْبِقَنِی إِلَیْکَ بَعْضُ غَلَبَاتِ الْهَوَی وَفِتَنِ الدُّنْیَافَتَکُونَ کَالصَّعْبِ النَّفُورِ وَإِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ کَالْأَرْضِ الْخَالِیَةِ مَا أُلْقِیَ فِیهَا مِنْ شَیْ ءٍ قَبِلَتْهُ فَبَادَرْتُکَ بِالْأَدَبِ قَبْلَ أَنْ یَقْسُوَ قَلْبُکَ وَیَشْتَغِلَ لُبُّکَ».(4)

ص: 252


1- . از پدری فانی، اعتراف دارنده به گذشت زمان، زندگی را پشت سر نهاده _ که در سپری شدن دنیا چاره ای ندارد _ مسکن گزیده در جایگاه گذشتگان، و کوچ کننده فردا.
2- . به فرزندی آزمند چیزی که به دست نمی آید، رونده راهی که به نیستی ختم می شود، در دنیا هدف بیماری ها، در گرو روزگار، و در تیررس مصائب، گرفتار دنیا، سوداکننده دنیای فریب کار، وام دار نابودی ها، اسیر مرگ، هم سوگند رنج ها، هم نشین اندوه ها، آماج بلاها، به خاک درافتاده خواهش ها، و جانشین گذشتگان است.
3- . قبل از پیمودن راه پاکان، از خداوند یاری بجوی، و در راه او با اشتیاق عمل کن تا پیروز شوی، و از هر کاری که تو را به شک و تردید اندازد، یا تسلیم گمراهی کند بپرهیز.
4- . پسرم هنگامی که دیدم سالیانی از من گذشت، و توانایی رو به کاستی رفت، به نوشتن وصیّت برای تو شتاب کردم، و ارزش های اخلاقی را برای تو برشمردم. پیش از آن که أجل فرارسد و رازهای درونم را به تو منتقل نکرده باشم، و در نظرم کاهشی پدید آید چنان که در جسمم پدید آمد، و پیش از آن که خواهش ها و دگرگونی های دنیا به تو هجوم آورند، و پذیرش و اطاعت مشکل گردد، زیرا قلب نوجوان چونان زمین کاشته نشده، آماده پذیرش هر بذری است که در آن پاشیده شود. پس در تربیت تو شتاب کردم، پیش از آن که دل تو سخت شود، و عقل تو به چیز دیگری مشغول گردد.

براین اساس می توان گفت تغییرات نسلی حاصل عدم توجه به شرایط روحی و روانی جوانان و عدم برنامه ریزی برای تربیت به موقع آنان است. امام(علیه السلام) حاصل تربیت صحیح و به موقع را چنین معرفی می نماید: «لِتَسْتَقْبِلَ بِجِدِّ رَأْیِکَ مِنَ الْأَمْرِ مَا قَدْ کَفَاکَ أَهْلُ التَّجَارِبِ بُغْیَتَهُ وَ تَجْرِبَتَهُ فَتَکُونَ قَدْ کُفِیتَ مَئُونَةَ الطَّلَبِ وَ عُوفِیتَ مِنْ عِلَاجِ التَّجْرِبَةِ فَأَتَاکَ مِنْ ذَلِکَ مَا قَدْ کُنَّا نَأْتِیهِ وَ اسْتَبَانَ لَکَ مَا رُبَّمَا أَظْلَمَ عَلَیْنَا مِنْه.»(1) با دقتی مجدد می توان دریافت که امام(علیه السلام) در بیان خود درباره عدم پذیرش سنت ها یا تغییر نسلی تجربه مجدد توسط جوانان را در پرتو عدم پذیرش سنت ها ذکر نمودند و در این جا حاصل تربیت صحیح و به موقع را عدم نیاز به تجربه مجدد دانستند.

لذا می توان گفت با در نظرگرفتن شرایط روحی و روانی جوانان و تربیت به موقع و صحیح، اساساً تغییری نباید در اصول و سنت های معقول رخ دهد. ولی باید توجه داشت با این حال ممکن است ظواهری از سنت قابل تغییر باشد، چنان چه امام علی(علیه السلام) در حکمت 17 نهج البلاغه، در جواب کسی که درباره رنگ کردن مو در زمان پیامبر(صلی الله علیه واله) به عنوان یک سنت برای عدم تشابه به یهود سؤال کرد، فرمودند: «وَ سُئِلَ(علیه السلام) عَنْ قَوْلِ الرَّسُولِ(صلی الله علیه واله): غَیِّرُوا الشَّیْبَ وَ لَا تَشَبَّهُوا بِالْیَهُودِ، فَقَالَ(علیه السلام): إِنَّمَا قَالَ(صلی الله علیه واله) ذَلِکَ وَ الدِّینُ قُلٌّ فَأَمَّا الْآنَ وَ قَدِ اتَّسَعَ نِطَاقُهُ وَ ضَرَبَ بِجِرَانِهِ فَامْرُؤٌ وَ مَا اخْتَارَ».(2)

ص: 253


1- . تا به استقبال کارهایی بروی که صاحبان تجربه، زحمت آزمون آن را کشیده اند، و تو را از تلاش و یافتن بی نیاز ساخته اند، و آن چه از تجربیّات آن ها نصیب ما شد، به تو هم رسیده، و برخی از تجربیّاتی که بر ما پنهان مانده بود، برای شما روشن گردد.
2- . از امام پرسیدند که رسول خدا(صلی الله علیه واله) فرمود: موها را رنگ کنید، و خود را شبیه یهود نسازید، یعنی چه، فرمود: پیامبر(صلی الله علیه واله) این سخن را در روزگاری فرمود که پیروان اسلام اندک بودند، امّا امروز که اسلام گسترش یافته، و نظام اسلامی استوار شده، هرکس آن چه را دوست دارد انجام دهد.

4. عوامل شکاف نسلی

اشاره

چنان که گذشت درصورتی که تغییر نسلی مدیریت نشود، به تزاحم و کشمکش نسلی منتهی خواهد شد و در مراحل بعد تضاد و یا تعارض نسلی و گسست و نهایتاً به انقطاع نسلی خواهد رسید. این چرخه از علل و عوامل گوناگونی پیروی می کند که در صورت عدم کنترل متغیرهای آن ها از تراحم به طرف انقطاع حرکت خواهد نمود.

الف) عوامل شکاف نسلی از دیدگاه جامعه شناسان

برخی از کارشناسان علوم اجتماعی تقویت نشدن منابع هویت نسلی توسط یکدیگر را زمینه ساز ظهور و بروز تعارض نسلی می دانند. اینان معتقدند در چنین شرایطی اعضای جامعه هویت خود را در نفی و تعارض با گذشتگان خود می بینند، لذا جامعه دچار تحولاتی روبنایی در عرصه اجتماعی و سیاسی خواهد شد (شعاع کاظمی و مؤمنی جاوید، آسیب های اجتماعی نو پدید، ص249). در چنین حالتی بعضی عناصر فرهنگ نظیر زیرساخت یا فنون و ابزارهای مادی، زودتر از اندیشه ها و عقائد یا سازمان های اجتماعی دگرگون می شود و به اصطلاح جامعه شناسان فرهنگ، تاخر فرهنگی رخ خواهد داد (آزاد ارمکی، جامعه شناسی فرهنگ، ص241). این تحولات بنابر آموزه های جامعه شناسی فرهنگ، بحران هویتی و فرهنگی را بنا خواهد نمود.

هویت فرهنگی که مجموعه ای از ارزش ها، باورها و نشانه هاست و سبب شناخته شدن و تمایز فرد و جامعه از دیگر افراد و جوامع می شود، بر سه مدار پیوسته با یکدیگر که حول یک محور می چرخند، حرکت می کند: فرد، جماعت و ملت. در شکاف یا گسست نسلی از اولین مراحل یعنی تزاحم یا گسست نسلی این هویت های سه گانه دچار اختلال خواهد شد. هانتینگتون این اختلال را معلول حرکت پرشتاب جامعه و تغییرات حاصل از آن می داند (آزاد ارمکی، جامعه شناسی فرهنگ، ص244).

برخی نیز شکاف نسلی را ناشی از تکاثر اطلاعات و افزایش قدرت ذخیره سازی اطلاعات و دانش در بشر و نتیجتاً تغییر اجتماعی و پیشرفت در حوزه های تکنولوژیکی و

ص: 254

معرفتی دانسته اند (آزاد ارامکی، فرایند تغیر نسلی بررسی فراتحلیلی در ایران، جوانان و مناسبات نسلی، ص52). از دیگر عوامل طرح شده در این باره خواست نسل گذشته برای انطباق کامل و انکار تفاوت نسلی است که عاملی تحریک کننده برای گسست نسلی است. هم چنین خصوصیات نسل جدید و شرایط و موقعیت های جدید، از قبیل انقلاب ارتباطاتی و مسائل جدید جهانی نیز از دیگر عوامل گسست نسلی شمرده شده است (آزاد ارامکی، فرایند تغیر نسلی بررسی فراتحلیلی در ایران، جوانان و مناسبات نسلی، ص53) از آن چه گفته آمد، می توان نتیجه گرفت از دیدگاه جامعه شناسان تحولات سریع جهانی در عرصه صنعت و تکنولوژی و عدم همراهی زیرساخت های فرهنگی با این تحولات، بیماری های فرهنگی گوناگونی را به ارمغان آورد که ازجمله می توان به تاخر فرهنگی اشاره نمود. این بیماری های فرهنگی به عدم بازتولید فرهنگی انجامید و کشمکش و تزاحم، تعارض و گسست نسلی را به دنبال خواهد داشت.

ب) عوامل شکاف نسلی در نهج البلاغه

درباره شکاف نسلی می توان گفت، تشدید عوامل ایجاد تغییر نسلی، خود اولین عامل شکاف نسلی است. در نهج البلاغه علاوه بر این در خطبه 108 تصویری از حاکمیت بنی امیه با شاخصه های گسست نسلی، توسط امام علی(علیه السلام) ارائه گردیده، که همان تصویر جوامع فراصنعتی امروز است: «فَعِنْدَ ذَلِکَ أَخَذَ الْبَاطِلُ مَآخِذَهُ وَ رَکِبَ الْجَهْلُ مَرَاکِبَهُ وَ عَظُمَتِ الطَّاغِیَةُ وَ قَلَّتِ الدَّاعِیَةُ وَ صَالَ الدَّهْرُ صِیَالَ السَّبُعِ الْعَقُورِ وَ هَدَرَ فَنِیقُ الْبَاطِلِ بَعْدَ کُظُومٍ وَ تَوَاخَی النَّاسُ عَلَی الْفُجُورِ وَ تَهَاجَرُوا عَلَی الدِّینِ وَ تَحَابُّوا عَلَی الْکَذِبِ وَ تَبَاغَضُوا عَلَی الصِّدْقِ فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ کَانَ الْوَلَدُ غَیْظاً وَ الْمَطَرُ قَیْظاً وَ تَفِیضُ اللِّئَامُ فَیْضاً وَ تَغِیضُ الْکِرَامُ غَیْضاً وَ کَانَ أَهْلُ ذَلِکَ الزَّمَانِ ذِئَاباً وَ سَلَاطِینُهُ سِبَاعاً وَ أَوْسَاطُهُ أُکَّالًا وَ فُقَرَاؤُهُ أَمْوَاتاً وَ غَارَ الصِّدْقُ وَ فَاضَ الْکَذِبُ وَ اسْتُعْمِلَتِ الْمَوَدَّةُ بِاللِّسَانِ وَ تَشَاجَرَ النَّاسُ بِالْقُلُوبِ وَ صَارَ الْفُسُوقُ نَسَباً وَ الْعَفَافُ عَجَباً وَلُبِسَ الْإِسْلَامُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوباً.»(1) آلوین تافلر نیز

ص: 255


1- . پس در آن هنگام که امویان بر شما تسلط یابند، باطل بر جای خود استوار شود، و جهل و نادانی بر مرکب ها سوار، و طاغوت زمان عظمت یافته، و دعوت کنندگان به حق اندک و بی مشتری خواهند شد. روزگار چونان درنده خطرناکی حمله ور شده، و باطل پس از مدّت ها سکوت، نعره می کشد، مردم در شکستن قوانین خدا دست در دست هم می گذارند، و در جداشدن از دین متّحد می گردند، و در دروغ پردازی با هم دوست و در راستگویی دشمن یکدیگرند. و چون چنین روزگاری می رسد، فرزند با پدر دشمنی ورزد، و باران خنک کننده، گرمی و سوزش آورد، پست فطرتان همه جا را پر می کنند، نیکان و بزرگواران کمیاب می شوند، مردم آن روزگار چون گرگان، و پادشاهان چون درندگان، تهیدستان طعمه آنان، و مستمندان چونان مردگان خواهند بود، راستی از میانشان رخت برمی بندد، و دروغ فراوان می شود. با زبان تظاهر به دوستی دارند، اما در دل دشمن هستند، به گناه افتخار می کنند، و از پاکدامنی به شگفت می آیند، و اسلام را چون پوستینی واژگونه می پوشند.

چنین تصویری را از جامعه فراصنعتی ارائه می دهد. به طور مثال او درباره دوستی ها در چنین جامعه ای اولین شاخصه را ناپایداری برشمرده و علت آن را دوستی کردن براساس منافع شخصی برمی شمرد. روابطی دروغین و بی اساس که فقط بر اثر منافع مشترک شکل گرفته و بر اثر منفعت شخصی به هم می خورد (تافلر، شوک آینده، ص96). در واقع بیماری های جوامع فرامدرن امروزی، همان بیماری های جامعه تحت کنترل بنی امیه است. در مثال دیگری می توان به روابط نسل ها اشاره نمود، چنان چه در متن فوق آمده است، امام علی(علیه السلام) فرمودند: «فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ کَانَ الْوَلَدُ غَیْظاً» با مراجعه مجدد به گفته های تافلر در کتاب «شوک آینده» همین تصویر را برای جامعه فراصنعتی خواهیم دید (تافلر، همان، فصل یازدهم).

براساس آن چه گفته آمد، گسست نسلی بیماری مشترک این دو نوع جامعه است. لذا می توان گفت یکی از عوامل گسست نسلی شیوه حکومتی است که جامعه را مدیریت می کند. امام علی(علیه السلام) چنین حکومتی را این گونه توصیف می نماید: «لَمْ یَسْتَضِیئُوا بِأَضْوَاءِ الْحِکْمَةِ وَ لَمْ یَقْدَحُوا بِزِنَادِ الْعُلُومِ الثَّاقِبَةِ فَهُمْ فِی ذَلِکَ کَالْأَنْعَامِ السَّائِمَةِ وَ الصُّخُورِ الْقَاسِیَةِ.»(1) ازاین رو می توان گفت رخت بربستن علم و حکمت از جامعه، از دلائل مهم گسست نسلی است. به عبارتی نبود تعقل، تفکر و تدبر، ریشه حکمت را خشکانده و بنابر تعبیر امام(علیه السلام)، حاکمیت جهل و باطل را به دنبال خواهد داشت. حاکمیت جهل و باطل، روند گسست

ص: 256


1- . بنی امیّه، با نور حکمت، جان و دل خود را روشن نساخته، و با شعله های فروزان دانش، قلب خود را نورانی نکرده اند، چونان چهارپایان صحرایی و سنگ های سخت و نفوذناپذیرند.

نسلی را با تغییر در سبک زندگی که حاصل از تغییر آرمان ها و ارزش ها و مبانی معرفتی است، سریع تر خواهد نمود.

درباره نقش حاکمیت در از بین رفتن سنت ها امام علی(علیه السلام) در خطبه 216 نیز می فرمایند: «فَإِذَا أَدَّتْ الرَّعِیَّةُ إِلَی الْوَالِی حَقَّهُ وَ أَدَّی الْوَالِی إِلَیْهَا حَقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَیْنَهُمْ وَ قَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّینِ وَ اعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ وَ جَرَتْ عَلَی أَذْلَالِهَا السُّنَنُ فَصَلَحَ بِذَلِکَ الزَّمَانُ وَ طُمِعَ فِی بَقَاءِ الدَّوْلَةِ وَ یَئِسَتْ مَطَامِعُ الْأَعْدَاءِ وَ إِذَا غَلَبَتِ الرَّعِیَّةُ وَالِیَهَا أَوْ أَجْحَفَ الْوَالِی بِرَعِیَّتِهِ اخْتَلَفَتْ هُنَالِکَ الْکَلِمَةُ وَ ظَهَرَتْ مَعَالِمُ الْجَوْرِ وَ کَثُرَ الْإِدْغَالُ فِی الدِّینِ وَ تُرِکَتْ مَحَاجُّ السُّنَنِ فَعُمِلَ بِالْهَوَی.»)(1) براین اساس رعایت حقوق مردم توسط حاکمان و هم چنین رعایت حقوق حاکمان توسط مردم، به احیاء سنت ها خواهد انجامید.

هم چنین امام(علیه السلام) حاکم اسلامی را امر به حفظ سنت های صالح گذشتگان می نمایند، چنان چه در نامه 53 به مالک اشتر می فرمایند: «وَ لَا تَنْقُضْ سُنَّةً صَالِحَةً عَمِلَ بِهَا صُدُورُ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ اجْتَمَعَتْ بِهَا الْأُلْفَةُ وَ صَلَحَتْ عَلَیْهَا الرَّعِیَّةُ وَ لَا تُحْدِثَنَّ سُنَّةً تَضُرُّ بِشَیْ ءٍ مِنْ مَاضِی تِلْکَ السُّنَنِ فَیَکُونَ الْأَجْرُ لِمَنْ سَنَّهَا وَ الْوِزْرُ عَلَیْکَ بِمَا نَقَضْتَ مِنْهَا».(2)

5. آثار تغییر و گسست نسلی

اشاره

تغییرات نسلی که از عدم پذیرش سنت ها شروع می شود و در صورت عدم درمان، تبدیل به انقطاع نسلی خواهد شد، آثاری را درپی دارد که مرحله به مرحله رو به شدت می گذارد.

ص: 257


1- . آن گاه که مردم حق رهبری را اداء کنند، و زمام دار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزّت یابد، و راه های دین پدیدار و نشانه های عدالت برقرار، و سنّت پایدار گردد، پس روزگار اصلاح شود و مردم در تداوم حکومت امیدوار و دشمن در آرزوهایش مأیوس می گردد. امّا اگر مردم بر حکومت چیره شوند، یا زمام دار بر رعیّت ستم کند، وحدت کلمه از بین می رود، نشانه های ستم آشکار، و نیرنگ بازی در دین فراوان می گردد، و راه گسترده سنّت متروک، هواپرستی فراوان، احکام دین تعطیل، و بیماری های دل فراوان شود.
2- . و آداب پسندیده ای را که بزرگان این امّت به آن عمل کردند، و ملّت اسلام با آن پیوند خورده، و رعیّت با آن اصلاح شدند، برهم مزن، و آدابی که به سنّت های خوب گذشته زیان وارد می کند، پدید نیاور، که پاداش برای آورنده سنّت، و کیفر آن برای تو باشد که آنها را در هم شکستی.

الف) آثار تغییر و گسست نسلی

جامعه شناسان آثار گسست نسلی را چنین برمی شمرند: کاهش ارتباط کلامی، اختلاف در فرایند همانندسازی، کاهش فصل مشترک عاطفی، عدم تعهد به فرهنگ خودی، نابردباری نسل ها در برخورد با یکدیگر، عدم حضور نسل جوان در مشارکت های اجتماعی (آزاد ارمکی، فرایند تغیر نسلی بررسی فراتحلیلی در ایران، جوانان و مناسبات نسلی، ص41-68)، تقلیل شبکه های خویشاوندی، تبدیل خانوادها به خانواده های تک هسته ای و از دست رفتن تمام عملکردهای تولیدی، سیاسی و دینی خانواده (معاونت تدوین مطالعات و تحقیقات سازمان ملی جوانان، جوانان و روابط خانوادگی و نسلی، ص55) به آن چه گفته آمد، می توان مواردی چون پررنگ شدن نهادهای اجتماعی، هم چون کلوپ ها، باشگاه ها و رسانه هایی که برای گذراندن اوقات فراغت نسل های جوان به جای خانواده تشکیل شده اند و تشکیل مراکز مشاوره ای که به جای خانواده در تصمیم گیری های شخصی و خانوادگی و حمایت فکری و هم چنین تغییر مداوم مکان زندگی را نیز اضافه کرد که همگی از آثار کم رنگ شدن نقش خانواده و شبکه های خویشاوندی است (معاونت تدوین مطالعات و تحقیقات سازمان ملی جوانان، جوانان و روابط خانوادگی و نسلی، ص56).

ب) آثار تغییر و گسست نسلی در نهج البلاغه

امام علی(علیه السلام) در نامه 31 به فرزندشان آن گاه که سفارش به پذیرش سنت های صالح افراد صالح از گذشتگان را می نمایند و پس از آن که از نپذیرفتن سنت ها توسط نسل جوان سخن به میان می آید، اثر چنین عدم پذیرشی را چنین ذکر می نماید: «وَ إِنْ لَمْ یَجْتَمِعْ لَکَ مَا تُحِبُّ مِنْ نَفْسِکَ وَ فَرَاغِ نَظَرِکَ وَ فِکْرِکَ فَاعْلَمْ أَنَّکَ إِنَّمَا تَخْبِطُ الْعَشْوَاءَ وَتَتَوَرَّطُ الظَّلْمَاءَ وَلَیْسَ طَالِبُ الدِّینِ مَنْ خَبَطَ أَوْ خَلَطَ وَ الْإِمْسَاکُ عَنْ ذَلِکَ أَمْثَلُ فَتَفَهَّمْ یَا بُنَیَّ وَصِیَّتِی.»(1) عدم بصیرت و ظاهربینی، عدم

ص: 258


1- . اگر در این راه آن چه را دوست می داری فراهم نشد، و آسودگی فکر و اندیشه نیافتنی، بدان که راهی را که ایمن نیستی می پیمایی، و در تاریکی ره می سپاری، زیرا طالب دین نه اشتباه می کند، و نه در تردید و سرگردانی است، که در چنین حالتی خودداری بهتر است.

دین پژوهی، عدم دین طلبی و دین فهمی در این سخن امام از آثار عدم پذیرش این سنت ها اعلام گردیده و از آن جاکه امام قبل از این سخن فرمودند: «وابْدَأْ قَبْلَ نَظَرِکَ فِی ذَلِکَ بِالِاسْتِعَانَةِ بِإِلَهِکَ وَ الرَّغْبَةِ إِلَیْهِ فِی تَوْفِیقِکَ وَ تَرْکِ کُلِّ شَائِبَةٍ أَوْلَجَتْکَ فِی شُبْهَةٍ أَوْ أَسْلَمَتْکَ إِلَی ضَلَالَةٍ فَإِنْ أَیْقَنْتَ أَنْ قَدْ صَفَا قَلْبُکَ فَخَشَعَ وَ تَمَّ رَأْیُکَ فَاجْتَمَعَ وَ کَانَ هَمُّکَ فِی ذَلِکَ هَمّاً وَاحِداً فَانْظُرْ فِیمَا فَسَّرْتُ لَکَ.»(1) می توان گفت پذیرش سنت های موردنظر امام(علیه السلام) بر مبنای دین باوری و دین فهمی است.

حال با توجه به این دو بخش سخن امام(علیه السلام) و تعلیق رجوع به وصیتشان، بر پذیرش سنت ها و هم چنین خروج از دین در صورت عدم پذیرش سنت ها، می توان استنباط کرد از منظر امام(علیه السلام) ارتباط دو نسل و مبناشدن افکار و نصایح نسل قبل برای نسل پس از خود، هم گرایی در سنت ها را نیاز دارد و در صورت عدم چنین هم گرایی، در واقع این دو نسل درکی از هم نداشته و بینشان گسست حاصل شده است. هم چنین امام علی(علیه السلام) در آخر همین نامه می فرماید: «وَ أَکْرِمْ عَشِیرَتَکَ فَإِنَّهُمْ جَنَاحُکَ الَّذِی بِهِ تَطِیرُوَ أَصْلُکَ الَّذِی إِلَیْهِ تَصِیرُ وَ یَدُکَ الَّتِی بِهَا تَصُولُ.»(2) چنان چه گفته آمد، تقلیل شبکه خویشاوندی، از آثار مهم گسست نسلی است، حال امام در این سخن خود آثار روابط خویشاوندی را بی ریشه شدن و یار و یاور نداشتن برمی شمرد.

ازاین رو می توان گفت از آثار گسست نسلی، بی ریشه و بی یاور شدن است. سخنی که امام علی(علیه السلام) در خطبه 23 نیز به آن پرداخته اند: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ لَا یَسْتَغْنِی الرَّجُلُ وَ إِنْ کَانَ ذَا مَالٍ عَنْ عِتْرَتِهِ وَ دِفَاعِهِمْ عَنْهُ بِأَیْدِیهِمْ وَ أَلْسِنَتِهِمْ وَ هُمْ أَعْظَمُ النَّاسِ حَیْطَةً مِنْ وَرَائِهِ وَ أَلَمُّهُمْ لِشَعَثِهِ وَ أَعْطَفُهُمْ عَلَیْهِ عِنْدَ نَازِلَةٍ إِذَا نَزَلَتْ بِهِ وَ لِسَانُ الصِّدْقِ یَجْعَلُهُ اللَّهُ لِلْمَرْءِ فِی النَّاسِ خَیْرٌ لَهُ مِنَ الْمَالِ یَرِثُهُ غَیْرُهُ. أَلَا لَا یَعْدِلَنَّ

ص: 259


1- . و قبل از پیمودن راه پاکان، از خداوند یاری بجوی، و در راه او با اشتیاق عمل کن تا پیروز شوی، و از هر کاری که تو را به شک و تردید اندازد، یا تسلیم گمراهی کند بپرهیز. و چون یقین کردی دلت روشن و فروتن شد، و اندیشه ات گرد آمد و کامل گردید، و اراده ات به یک چیز متمرکز گشت، پس اندیشه کن در آنچه که برای تو تفسیر می کنم.
2- . خویشاوندانت را گرامی دار، زیرا آن ها پر و بال تو می باشند، که با آن پرواز می کنی، و ریشه تو هستند که به آن ها باز می گردی، و دست نیرومند تو می باشند که با آن حمله می کنی.

أَحَدُکُمْ عَنِ الْقَرَابَةِ یَرَی بِهَا الْخَصَاصَةَ أَنْ یَسُدَّهَا بِالَّذِی لَا یَزِیدُهُ إِنْ أَمْسَکَهُ وَ لَا یَنْقُصُهُ إِنْ أَهْلَکَهُ وَ مَنْ یَقْبِضْ یَدَهُ عَنْ عَشِیرَتِهِ فَإِنَّمَا تُقْبَضُ مِنْهُ عَنْهُمْ یَدٌ وَاحِدَةٌ وَ تُقْبَضُ مِنْهُمْ عَنْهُ أَیْدٍ کَثِیرَةٌ وَ مَنْ تَلِنْ حَاشِیَتُهُ یَسْتَدِمْ مِنْ قَوْمِهِ الْمَوَدَّةَ.»(1) از دیگر آثار گسست نسلی در باب روابط خویشاوندی، جایگزینی روابط دیگران با انسان است. پدیده ای که امروزه تحت عنوان روابط مجازی به شدت درحال گسترش است. این اثر از جمله آثاری است که علت را تشدید می نماید. به عبارتی گسترش فضای مجازی و روابط مجازی، گسست نسلی و آثار آن را تشدید می کند. امام علی(علیه السلام) در این باره در حکمت 14 می فرماید: «مَنْ ضَیَّعَهُ الْأَقْرَبُ أُتِیحَ لَهُ الْأَبْعَدُ.»(2) در آثار یادشده از جامعه شناسان برای گسست نسلی آمده است که کاهش ارتباط کلامی از مهم ترین آثار این پدیده اجتماعی است. به نظر می رسد گسترش روابط مجازی، این اثر را نیز تقویت خواهد ساخت.

6. کیفیت برخورد با پدیده تغییر، تزاحم، گسست و انقطاع نسلی

اشاره

از آن چه تاکنون گفته آمد، می توان نتیجه گرفت که پدیده اجتماعی تغییر و تفاوت نسلی، پدیده ای حتمی است. چنان چه امروزه نیز می توان این پدیده را در اقشار مختلف، حتی اقشار مذهبی به وضوح مشاهده نمود. اختلاف در کارکرد اجتماعی خانواده، سبک زندگی، تغذیه، روابط اجتماعی، سبک شادی و عزاداری، تقسیم کار و صدها پدیده اجتماعی دیگر، این تفاوت را آشکار می سازد. کیفیت برخورد با چنین پدیده اجتماعی، خود موضوع پژوهش بسیاری از جامعه شناسان، اندیشمندان و عالمان دین است.

ص: 260


1- . ای مردم، انسان هر مقدار که ثروتمند باشد، باز از خویشاوندان خود بی نیاز نیست که از او با زبان و دست دفاع کنند. خویشاوندان انسان، بزرگ ترین گروهی هستند که از او حمایت می کنند و اضطراب و ناراحتی او را می زدایند، و در هنگام مصیبت ها نسبت به او، پر عاطفه ترین مردم می باشند. نام نیکی که خدا از شخصی در میان مردم رواج دهد، بهتر از میراثی است که دیگری بردارد. آگاه باشید، مبادا از بستگان تهیدست خود روبرگردانید و از آنان چیزی را دریغ دارید، که نگاه داشتن مال دنیا، زیادی نیاورد و از بین رفتنش کمبودی ایجاد نکند. آن که دست دهنده خود را از بستگانش بازدارد، تنها یک دست را از آن ها گرفته، امّا دست های فراوانی را از خویش دور کرده است، و کسی که پر و بال محبّت را بگستراند، دوستی خویشاوندانش تداوم خواهد داشت.
2- . کسی را که نزدیکانش واگذارند، بیگانه او را پذیرا می گردد.

الف) کیفیت برخورد با پدیده تفاوت نسلی در جامعه شناسی

برخی ازجامعه شناسان فعال در حوزه خانواده و فرهنگ، در آثار خود سه رویکرد را درباره چنین پدیده ای ذکر نموده اند: 1. پذیرش گسست نسلی، 2. وفاق کامل نسلی، 3. تزاحم و تعامل توأمان (آزاد ارمکی، فرایند تغیر نسلی بررسی فراتحلیلی در ایران، جوانان و مناسبات نسلی، ص50). پذیرندگان گسست نسلی تا مرز انقطاع نسلی پیش رفته و به نسل های گذشته نیز توصیه می کنند، خود را برای پذیرش چنین گسست و انقطاعی آماده سازند. چنان چه آلوین و هایدی تافلر سه کتاب را در این باره با عنوان های: «موج سوم»، «جابه جایی در قدرت» و «شوک آینده» به رشته تحریر در آورده اند. از نظر اینان زندگی هر نسلی بنابر شرایط همان زمانه شکل گرفته، ازاین رو از مبانی معرفتی تا سبک زندگی در هر نسلی، متفاوت از نسل گذشته است و در بهترین صورت، خانواده ماموریت دارد بستری برای جامعه پذیری کودکان آماده سازد و در صورت عدم توانمندی خانواده برای این کار، باید این مسئولیت را به نهادهای رسمی یا حتی خانواده های حرفه ای و سیال سپرد (تافلر، شوک آینده، ص243). در مقابل این دسته، عده ای قائل به توافق نسلی اند و معتقدند آن چه به عنوان تفاوت معرفی می شود، قابل توجه و معنادار نیست (آزاد ارمکی، فرایند تغیر نسلی بررسی فراتحلیلی در ایران، جوانان و مناسبات نسلی، ص50). ایشان به وحدت فضای فکری و یکسانی برداشت از زندگی نسل ها باور داردند. دو نظریه یادشده، هرکدام با اشکالات عمده ای مواجه هستند.

تقی آزاد ارمکی در مقاله خود تحت عنوان «فرایند تغییر نسلی، بررسی فراتحلیلی در ایران» نظریه گسست نسلی را دارای اشکالاتی هم چون: عدم وضوح بخش معنایی و عدم توانایی در تمایز انقطاع و گسست نسلی، بی توجهی به واقعیت بیرونی در جوامعی مذهبی، سنتی هم چون ایران، عدم توجه مبانی نظریه گسست نسلی و عدم وضوح معنایی در واژه نسل و هویت نسلی می داند (آزاد ارمکی، فرایند تغیر نسلی بررسی فراتحلیلی در ایران، جوانان و مناسبات نسلی، ص54). ایشان هم چنین در نقد نظریه توافق نسلی، این نظریه را

ص: 261

دارای دو نتیجه معرفی می نماید: 1. بازگشت به جامعه سنتی که در آن کم ترین تغییر و ناسازگاری وجود دارد، 2. وقوع فروپاشی اجتماعی که ریشه در عدم انعطاف پذیری جامعه دارد. اما دسته سوم قائل به تفاوت و تعامل نسلی توأمان هستند. اینان معتقدند هویت نسلی را باید با توجه به هویت فرهنگی و اجتماعی درک کرد. ازاین رو حضور جوانان در نهادهای اجتماعی همزمان با نسل گذشته، زمینه تعامل نسل ها را در عین تفاوت های آنان فراهم می سازد (آزاد ارمکی، فرایند تغیر نسلی بررسی فراتحلیلی در ایران، جوانان و مناسبات نسلی، ص57).

ب) کیفیت برخورد با پدیده تفاوت نسلی در نهج البلاغه

در نامه 31 نهج البلاغه امام(علیه السلام) به فرزند خویش می فرماید: «فَإِنْ أَبَتْ نَفْسُکَ أَنْ تَقْبَلَ ذَلِکَ دُونَ أَنْ تَعْلَمَ کَمَا عَلِمُوا فَلْیَکُنْ طَلَبُکَ ذَلِکَ بِتَفَهُّمٍ وَتَعَلُّمٍ لَا بِتَوَرُّطِ الشُّبُهَاتِ وَ عُلَقِ الْخُصُومَاتِ وَابْدَأْ قَبْلَ نَظَرِکَ فِی ذَلِکَ بِالِاسْتِعَانَةِ بِإِلَهِکَ وَ الرَّغْبَةِ إِلَیْهِ فِی تَوْفِیقِکَ وَ تَرْکِ کُلِّ شَائِبَةٍ أَوْلَجَتْکَ فِی شُبْهَةٍ أَوْ أَسْلَمَتْکَ إِلَی ضَلَالَةٍ فَإِنْ أَیْقَنْتَ أَنْ قَدْ صَفَا قَلْبُکَ فَخَشَعَ وَ تَمَّ رَأْیُکَ فَاجْتَمَعَ وَ کَانَ هَمُّکَ فِی ذَلِکَ هَمّاً وَاحِداً فَانْظُرْ فِیمَا فَسَّرْتُ لَکَ.»(1) براساس این کلام در صورت بروز تغییر نسلی جامعه، باید با تعامل زمینه پژوهش را در مورد سنت ها آماده سازد. این زمینه سازی با عدم خصومت و شبهه نسبت به سنت ها آغاز می گردد. در این میان زمینه مذهبی و ارتباط با خدا نیز در توفیق یابی به درک سنت ها کمک می نماید. دوری از همه زمینه های شبهه، اساسی ترین نکته ای است که امام بر آن تاکید می نماید.

ازاین رو می توان گفت امام عمل به سنت ها را در سایه پذیرش بدون شبهه و خصومت،

ص: 262


1- . و اگر نفس تو از پذیرفتن سرباز زند و خواهد چنان که آنان دانستند بداند، پس تلاش کن تا درخواست های تو از روی درک و آگاهی باشد، نه آن که به شبهات روی آوری و از دشمنی ها کمک گیری. و قبل از پیمودن راه پاکان، از خداوند یاری بجوی، و در راه او با اشتیاق عمل کن تا پیروز شوی، و از هر کاری که تو را به شک و تردید اندازد، یا تسلیم گمراهی کند بپرهیز. و چون یقین کردی دلت روشن و فروتن شد، و اندیشه ات گرد آمد و کامل گردید، و اراده ات به یک چیز متمرکز گشت، پس اندیشه کن در آن چه که برای تو تفسیر می کنم.

مؤثر می داند. از طرفی امام می فرماید: «وَ إِنْ لَمْ یَجْتَمِعْ لَکَ مَا تُحِبُّ مِنْ نَفْسِکَ وَ فَرَاغِ نَظَرِکَ وَ فِکْرِکَ فَاعْلَمْ أَنَّکَ إِنَّمَا تَخْبِطُ الْعَشْوَاءَ وَ تَتَوَرَّطُ الظَّلْمَاءَ وَ لَیْسَ طَالِبُ الدِّینِ مَنْ خَبَطَ أَوْ خَلَطَ وَ الْإِمْسَاکُ عَنْ ذَلِکَ أَمْثَلُ فَتَفَهَّمْ یَا بُنَیَّ وَصِیَّتِی.»(1) از آن جاکه سنت های یادشده توسط امام، سنت های صالحی است که از جانب صالحان به جا گذاشته شده است، ازاین رو عدم پذیرش آن ها، عدم پذیرش امت اسلامی را به دنبال خواهد داشت.

در حکمت 31 نهج البلاغه نیز امام به شیوه نهادینه شدن سنت ها در ضمن پرداختن به پایه های ایمان چنین اشاره می نماید: «وَ الْیَقِینُ مِنْهَا عَلَی أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَی تَبْصِرَةِ الْفِطْنَةِ وَ تَأَوُّلِ الْحِکْمَةِ وَ مَوْعِظَةِ الْعِبْرَةِ وَ سُنَّةِ الْأَوَّلِینَ فَمَنْ تَبَصَّرَ فِی الْفِطْنَةِ تَبَیَّنَتْ لَهُ الْحِکْمَةُ وَ مَنْ تَبَیَّنَتْ لَهُ الْحِکْمَةُ عَرَفَ الْعِبْرَةَ وَ مَنْ عَرَفَ الْعِبْرَةَ فَکَأَنَّمَا کَانَ فِی الْأَوَّلِینَ.»(2) براساس این گفته، امام برای نهادینه شدن سنت ها باید ابتدا بصیرت و دید عمیق را در جوانان ایجاد نمود تا در سایه بصیرت تفکر و تعقل، حکمت را پدید آورد و حکمت زمینه ساز عبرت گیری از گذشتگان شود و این خود سنت های صالح را نهادینه خواهد ساخت.

نتیجه

تغییر نسلی پدیده ای است اجتماعی که امام علی(علیه السلام) نیز آن را پذیرفته اند. از منظر آن امام همام، درصورتی که تربیت فرزند از ابتدا و با برنامه ریزی مشخص انجام پذیرد، زمینه تعامل نسل ها با یکدیگر فراهم خواهد شد. از طرفی باید توجه داشت که معیار پذیرش سنت های اجتماعی در کلام امام، عقلانی و نتیجه بخش بودن آن هاست. در صورت

ص: 263


1- . اگر در این راه آن چه را دوست می داری فراهم نشد، و آسودگی فکر و اندیشه نیافتنی، بدان که راهی را که ایمن نیستی می پیمایی، و در تاریکی ره می سپاری، زیرا طالب دین نه اشتباه می کند، و نه در تردید و سرگردانی است، که در چنین حالتی خودداری بهتر است.
2- . یقین نیز بر چهار پایه استوار است: بینش زیرکانه، دریافت حکیمانه واقعیّت ها، پندگرفتن از حوادث روزگار، و پیمودن راه درست پیشینیان. پس آن که هوشمندانه به واقعیّت ها نگریست، حکمت را آشکارا بیند، و آن که حکمت را آشکارا دید، عبرت آموزی را شناسد، و آن که عبرت آموزی شناخت، گویا چنان است که با گذشتگان می زیسته است.

پیش آمدن پدیده تغییر نیز، باید زمینه تعامل و پژوهش برای نسل جوان آماده شود. نسل جوان نیز باید توجه داشته باشد که سنت های الهی و نبوی و هم چنین سنت های صالح انسان های صالح، باعث شکل گیری امت اسلامی خواهد شد، لذا در صورت عدم پذیرش و عمل به برخی سفارشات امام، درباره روابط خویشاوندی و آثار آن، هم چنین چگونگی تعامل اجتماعی و معیار آن، پدیده گسست نسلی را کنترل خواهد نمود.

ص: 264

منابع

قرآن کریم، ترجمه: دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید قرآن پژوهان، قم: انتشارات جامعةالمصطفی، 1388ش.

شریف رضی ، نهج البلاغة، ترجمه: محمد دشتی ، قم: نشر مشهور، 1379ش .

1. ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، ناشر مکتب الإعلام الإسلامی، قم، چاپ اول، 1404ق.

2. آزاد ارمکی، تقی، جامعه شناسی خانواده ایرانی، انتشارات سمت، تهران، چاپ پنجم، 1393ش.

3. آزاد ارمکی، تقی، جامعه شناسی فرهنگ، نشر علم، تهران چاپ دوم،1393ش.

4. آزاد ارمکی، تقی، فرایند تغیر نسلی بررسی فراتحلیلی در ایران، جوانان و مناسبات نسلی، شماره اول، بهار و تابستان 1386ش.

5. تافلر، آلوین، شوک آینده، ترجمه: حشمت الله کامرانی، نشر نو، تهران، چاپ هفتم 1391ش.

6. ترنر، جانان، مفاهیم و کاربردهای جامعه شناسی، ترجمه: محمد فولادی و محمدعزیز بختیاری، مؤسسه امام خمینی، 1378ش.

7. چیت ساز قمی، محمدجواد، بازشناسی مفاهیم نسل و شکاف نسلی، جوانان و مناسبات نسلی، شماره اول، بهار و تابستان 1386ش.

8. ساروخانی باقر و صداقتی فرد مجتبی، شکاف نسلی در خانواده ایرانی، دیدگاه ها، بینش ها، پژوهش نامه علوم اجتماعی، سال سوم، شماره چهارم، زمستان 1388ش.

9. ساروخانی، باقر، مقدمه ای بر جامعه شناسی خانواده، تهران، انتشارات سروش، 1391ش.

10. سازمان ملی جوانان، معاونت مطالعات، تحقیقات، جوانان و روابط خانوادگی و نسلی، سازمان ملی جوانان، تهران، 1387ش.

11. شعاع کاظمی، مهرانگیز و مؤمنی جاوید، مهرآور، آسیب های اجتماعی نو پدید، تهران، آوای نور، چاپ چهارم، 1393ش.

12. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، مرتضوی، تهران، چاپ سوم 1375ش.

13. عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة نبی الاعظم (سیرت جاودانه) ترجمه: محمد سپهری، قم، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول، 1384ش.

14. عمید، حسن، فرهنگ فارسی، انتشارات امیرکبیر، تهران، چاپ هشتم، 1371ش.

ص: 265

15. گیرنز، آنتونی، جامعه شناسی، مترجم: منوچهر صبوری، نشر نی، چاپ بیست و هفتم، تهران، 1391ش.

16. مک گراث، آلیستر، مقدمه ای بر تفکر نهضت اصلاح دینی، مترجم: بهروز حدادی، انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب، چاپ دوم، قم، 1378ش.

17. مهدوی، منصور، سنجش سنت، نشر اشراق حکمت، تهران، 1391ش.

18. نفیسی، شادی، درایة الحدیث، انتشارات سمت و مؤسسه دار الحدیث، تهران، چاپ هشتم، 1391ش.

ص: 266

شناخت باطل از منظر نهج البلاغه در راستای انجام جهاد کبیر

اشاره

حمید مروجی طبسی(1)، محمد کاظم رحمان ستایش(2)، محمد علی رضایی اصفهانی(3)

ص: 267


1- . دکتری تفسیر تطبیقی دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم؛ hamrt62@yahoo.com
2- . استادیار علوم قرآن و حدیث دانشگاه قم؛ k.setayesh@gmail.com
3- . استاد تمام و عضو هیئت علمی جامعة المصطفی العالمیة؛ rezaee@quransc.com

ص: 268

چکیده

اطاعت از کافران، در آیه جهاد کبیر، نهی شده است. از سوی دیگر، قرآن کریم، کافران را دارای سه ویژگی می داند که براساس آن ها، حکم به باطل بودن کافران می شود: آنان به باطل ایمان دارند، از باطل پیروی می کنند و به باطل چنگ می زنند. در نهج البلاغه، ویژگی هایی برای باطل و باطل گرایان از قول امام علی(علیه السلام) نقل شده که می تواند جامعه اسلامی را در شناختن آنان، به کاربستن آیه جهاد کبیر و عدم اطاعت از این گروه یاری نماید. در این مقاله با استفاده از روش توصیفی _ تحلیلی به بررسی باطل از منظر نهج البلاغه پرداخته ایم. یافته های تحقیق نشان می دهد، ویژگی های باطل در نهج البلاغه عبارتست از: تظاهر و جلوه گری، کثرت طرفداران، پر سر و صدابودن، شباهت با حق، گوشه نشینی خواص، نیت باطل. ویژگی های طرفداران باطل در نهج البلاغه نیز عبارتند از: شعارگرایی، مدّعیان دروغین، ایستادگی در مقابل حق، شراکت با شیطان، خودمحوری. هم چنین در نهج البلاغه گروه هایی به عنوان مصداق باطل معرفی شده اند: پیمان شکنان، دشمنان دوست نما و خواص ساده لوح، گمراهان، منافقان.

کلیدواژه ها: قرآن، نهج البلاغه، جهاد کبیر، کافر، باطل.

مقدمه

پنجاه و دومین آیه سوره فرقان که به آیه جهاد کبیر مشهور شده، با فرمان به عدم اطاعت از کافران، دستور به جهاد کبیر با آنان داده است: (فَلا تُطِعِ الکافِرینَ وَ جاهِدهُم بِهِ جِهاداً کَبیراً) (فرقان/52)؛ «از کافران اطاعت مکن، و به حکم خدا با آنان جهاد کن، جهادی بزرگ».

ص: 269

براساس آیاتی از قرآن کریم، از جمله ویژگی های کافران، آن است که به باطل ایمان دارند (عنکبوت/52)، از آن پیروی می کنند (محمد/3)، و به وسیله باطل با پیامبران به مجادله برمی خیزند (کهف/56).

از سوی دیگر، امیرمؤمنان(علیه السلام) طبق کلماتی از ایشان که در کتاب نهج البلاغه گرد آمده است، به خوبی ویژگی های باطل و پیروان آن را تبیین نموده اند.

این متن در پی آن است که ابتدا مراد خود از کافر را آیه جهاد کبیر توضیح دهد، سپس و در ادامه با تمسک به آیات پیش گفته و استناد به فرمایشات حضرت علی(علیه السلام) در نهج البلاغه به تشریح باطل که کافران به آن چنگ می زنند و از آن استفاده می کنند، خواهد پرداخت.

پیشینه

از آن جاکه موضوع این بررسی در میان آیه ای از قرآن کریم و مباحث نهج البلاغه است، طبیعتاً عموم کتب تفسیری و شروح نهج البلاغه می تواند پیشینیه آن قرار گیرد، اما در نوع خود که در خصوص آیه جهاد کبیر به نهج البلاغه مراجعه کرده باشد و واژهای از آن را بررسی نماید، مسبوق به سابقه نیست.

1. مفهوم شناسی

الف) باطل

یک. باطل در لغت

«باطل» مفهوم بارزی دارد و عمده کتب لغت، آن را «نقیض و مقابل حق» (فراهیدی ، کتاب العین، ج7، ص431؛ ابن منظور، لسان العرب، ج11، ص56؛ طریحی ، مجمع البحرین، ج5، ص322) معرفی نموده اند، ولی برای رسیدن به نتیجه بهتر، مفهوم آن در ادامه بررسی می شود.

واژه «باطل» از ماده «بطل» و به مفهوم بیهوده، ملغی شده و غیرمشروع است (مهیار، فرهنگ ابجدی ، ص174).

ص: 270

آن چه حق نباشد یا مقابل حق باشد یا به عبارت دیگر، چیزی که ثبوت و واقعیتی ندارد و نهایتاً از بین رفتنی و نابودشدنی است، باطل نام دارد. بطلان هر امری با دقت در وجود آن امر، عملکرد و گفتار یا آرا و نظراتی که در مورد آن امر بیان می شود، آشکارشدنی است (مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج1، ص290).

«بواطل» و «اباطیل» کلمات جمع بسته شده از این لغت می باشد (فیومی ، المصباح المنیر، ص52).

در گفتار عرب، به فردی که شجاع باشد «بَطَل» گفته می شود. این اطلاق به دلیل آن است که عنوان پهلوانی وی، زور بازو و هر آن چه او را به این رتبه رسانده است، از خودش نیست و به طور همیشگی نیز در اختیار او نخواهد بود. یعنی هیچ حقیقت و ثبات و بقایی برای آن ها نخواهد بود (مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج1، ص290).

دو. باطل در اصطلاح قرآنی

واژه باطل و هم خانواده های آن 36 بار در قرآن کریم به کار رفته و به چهارصورت تفسیر شده است: باطل به معنای دروغ (غافر/78، عنکبوت/48، فصلت/42)، ابطال به معنای هدردادن (بقره/262، محمد/33)، به معنای شرک (اسراء/81، عنکبوت/52، نحل/72) و به معنای ستم (بقره/188) (بلخی، 1380، ص318_317).

بیشتر استعمال های این واژه در قرآن به همراه واژه «حق» و در برابر آن مفهوم است. قرآن کریم خداوند را عین حق (طه/114) و منشأ حق (بقره/147) دانسته و هر معبودی را جز او باطل خوانده است (حج/62).

قرآن مجید، واژه باطل را در مناسبت های گوناگونی به کار برده است؛ در مواردی به تقابل حق و باطل به طور مطلق اشاره کرده و باطل را نابودشونده (اسراء/81) دانسته، در مواردی نیز مصادیقی از این دو مفهوم را بیان کرده است.

برخی از کاربردهای واژه باطل در قرآن بدین قرار است: حق بودن کلام الهی و

ص: 271

راه نداشتن باطل در آن و در مقابل ادعای کافران مبنی بر بطلان قرآن (فصلت/42)، پیروی کافران از باطل در برابر پیروی اهل ایمان از حق (محمد/3)، شهادت دروغ و اختلاط حق و باطل (بقره/42)، باطل و بیهوده نبودن آفرینش جهان (آل عمران/191)، بی فایده و بی نتیجه بودن اعمال و رفتار کافران برای از بین بردن حق با مجادله به باطل (کهف/56) و منع مردم از استفاده ناروا از اموال دیگران (نساء/29).

اشاره به مفهوم عدم و نیستی در همه کاربردهای واژه «باطل» مشترک است. از مجموع آیات چنین برمی آید که باطل، مفهومی اعتباری بوده و وجود مستقلی ندارد و با نقیض خود شناخته می شود. در نگاه قرآن حق، اصیل و باطل، بی ریشه است و همواره بین این دو نزاع و اختلاف وجود دارد (مرکز فرهنگ و معارف قرآن، دائرة المعارف قرآن کریم، ص279-277).

2. جهاد کبیر

از توجه در ادبیات دینی برمی آید که در آن از سه نوع جهاد، نام برده شده است:

الف) جهاد اصغر درباره جنگ نظامی با دشمنان و مقاتله با آنان؛ هم چنان که پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) به گروهی از مسلمانان که از جنگ بازمی گشتند، فرمودند: «آفرین بر آنان که جهاد اصغر را به انجام رساندند.» (کلینی، الکافی، ج5، ص12).

ب) جهاد کبیر که از آن تحت عنوان جهاد فرهنگی یاد می شود و در برابر انحرافات، کژی ها، وسوسه ها و سفسطه های دشمنان انجام می گیرد. در آیه 52 سوره فرقان آمده: (فَلا تُطِعِ الکافِرینَ وَجاهِدهُم بِهِ جِهاداً کَبیراً)؛ «از کافران اطاعت مکن، و به حکم خدا با آن ها جهاد کن، جهادی بزرگ».

ج) جهاد اکبر در جهت مبارزه با نفس که ایستادن در برابر خواسته های نامشروع و تمایلات غیرمنطقی نفسانی است؛ رسول خدا(صلی الله علیه واله) پس از تحسین مجاهدان عرصه نظامی، آنان را تذکر می دهد که جهاد اکبر باقی مانده است (کلینی، الکافی، ج5، ص12) و در پاسخ به این پرسش که «آیا جهادی بالاتر از جهاد نظامی وجود دارد؟» فرمود: «بله، جهاد انسان با نفس خویش.» (علی بن موسی الرضا (منسوب)، الفقه، ص380) و در عبارت

ص: 272

دیگری ادامه دادند: «بالاترین جهاد، مبارزه با نفس انسان است که بین دو پهلویش می باشد.» (ابن بابویه، الأمالی، ص467).

براین اساس، جهاد کبیر به معنای مبارزه با دشمنان بدون استفاده از ابزار جنگی در عرصه های گوناگون با رویکرد مخالفت با خواسته ها و دستورات دشمنان است.

3. کافر

اشاره

اولین دستور آیه جهاد کبیر، به عدم اطاعت از کافران اشاره دارد. به دلیل گستردگی مفهوم این واژه، بررسی آن در چند بخش و طی دو سرفصل معنای لغوی و معنای اصطلاحی انجام می شود:

الف) معنای لغوی

این واژه از ریشه کفر در کتب لغت دارای معانی گوناگونی از جمله بی ایمانی، ناشکری، پوشش (فراهیدی، کتاب العین، ج5، ص357-356) سرپیچی، شب (صاحب، المحیط فی اللغة، ج6، ص251-250) و کشاورزی (ابن منظور، لسان العرب، ج5، ص146) است؛ پس دور از انتظار نیست که در قرآن کریم نیز معانی مختلفی به خود گرفته باشد، هم چنان که مقاتل بن سلیمان معتقد است کفر در قرآن مجید به چهار صورت تفسیر شده است: انکار یگانگی خداوند، انکار و نپذیرفتن دلیل، انکار نعمت و بیزاری جستن (بلخی، الاشباه و النظائر فی القرآن الکریم، ص84و85).

در جای دیگر، از پنج نوع کفر در ادبیات دینی و قرآنی نام برده شده و برای هرکدام از آن ها شواهد قرآنی ارایه شده: کفر جحد که به دو بخش انکار وحدانیت الهی (بقره/6) و انکار پس از یقین (نمل/14) تقسیم می شود، کفر به آن چه از آن نهی کرده (بقره/84و85)، کفر برائت (عنکبوت/25) و کفر نعمت های الهی (ابراهیم/7) (الموسوی، 1421ق، ص155).

این مسئله در کتب مربوط به مفردات قرآن نیز منعکس شده است (راغب اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، ص714-717؛ مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج10، ص88-91).

ص: 273

ب) معنای اصطلاحی کافر در آیه جهاد کبیر

از ریشه کفر، شش مرتبه در سوره فرقان استفاده شده که جز در یک مورد که به معنی ناسپاسی است، بقیه موارد معنای انکار دارد.

پنجاه و دومین آیه این سوره، از واژه کافر به صورت صیغه جمع استفاده کرده: (فَلا تُطِعِ الکافِرینَ وَجاهِدهُم بِهِ جِهاداً کَبیراً)؛ از کافران اطاعت مکن، و به حکم خدا با آن ها جهاد کن، جهادی بزرگ.» (فرقان/52) و مراد از «الکافِرینَ»، مخالفان، معاندان و مشرکان هستند.

خواسته های این کافران در تفاسیر فریقین، به صورت متفاوت آمده که البته این تفاوت، ریشه در نگاه هریک از مفسران و میزان برداشت آنان از آیات و روایات دارد. از نظر مفسران شیعی، کافران خواستار کوتاه آمدن پیامبر(صلی الله علیه واله) از دعوت الهی خویش بودند (طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن ج7، ص273).

مفسران اهل تسنن نیز معتقدند این گروه از کافران، خواستار کوتاه آمدن پیامبر(صلی الله علیه واله) از رد و انکار بت ها (ابن عاشور، التحریر والتنویر، ج19، ص74) و حتی پرستش آن ها (ثعلبی نیشابوری، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج7، ص140) و پذیرش نظرات و مذهب مشرکان توسط حضرت رسول(صلی الله علیه واله) (مراغی، تفسیرالمراغی، ج19، ص26) بودند.

تحلیل مفهوم «الکافِرینَ» در آیه، جهاد کبیر را طبق قاعده عمومیت لفظ می توان در هر زمان و مکان به معنای دشمنان و مخالفان آن دوره یا مکان دانست که خداوند سبحان، عدم پذیرش خواسته های آنان را به همه امت اسلامی فرمان داده است. ضمن این که خداوند متعال در این آیه به پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) دستور می دهد که از خواسته های کافران اطاعت و پیروی نداشته باشد و در برابر خواسته های آن ها سر تعظیم فرود نیاورد.

هم چنین با توجه به محتوای سوره و بنا به سیاق، واژه کافر در آیه جهاد کبیر که عدم اطاعت از آنان امر شده، جز به معنی دشمنان و منکران که خواسته های نفسانی خویش را دنبال می کنند و مطالبات نادرست دارند، نمی باشد.

ص: 274

4. ویژگی های کافران در قرآن کریم

اشاره

از ریشه «کفر»، 524 واژه در قرآن کریم مورد استفاده قرار گرفته است که طی آن ها، گروه کافران معرفی شده اند؛ برخی از آیات به بیان ویژگی های آنان پرداخته، گروهی دیگر به توضیح دلیل کفر آنان اشاره کرده، بعضی از آیات به دوری این گروه از رحمت الهی و نهایتاً آیاتی نیز به سرنوشت کافران اشاره نموده است.

بخشی از آیات قرآن کریم که ویژگی های کافران را بیان کرده، میان کفر آنان و باطل گرایی شان نسبت برقرار کرده است؛ در ادامه، به این دسته از ویژگی ها اشاره می شود:

الف) ایمان به باطل

از منظر قرآن مجید، کافران کسانی معرفی شده اند که به باطل ایمان دارند: (وَ الَّذینَ آمَنُوا بِالباطِلِ وَ کَفَرُوا بِاللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الخاسِرُونَ) (عنکبوت/52)؛ «و کسانی که به باطل ایمان آوردند و به خدا کافر شدند، زیان کاران واقعی هستند!».

در این جمله، خسران منحصر در کفار شده، چراکه آنان با وجود شهادت به رسالت پیامبر(صلی الله علیه واله) به خدا و کتاب او ایمان نمی آورند و کفر می ورزند، و از سوی دیگر به خاطر کفر به خدای حق، به باطل ایمان می آورند و در نتیجه از ایمانشان بهره نمی برند (طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج16، ص141).

ب) پیروان باطل

در آیه دیگری از قرآن کریم، کافران کسانی اند که از باطل پیروی می کنند: (ذلِکَ بِأَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا اتَّبَعُوا الباطِلَ) (محمد/3)؛ این به خاطر آن است که کافران از باطل پیروی کردند».

باطل در این آیه یعنی پندارها، خیال ها، نیرنگ ها، افسانه های خرافی، کارهای بیهوده و بی هدف و هرگونه انحراف از قوانین حاکم بر عالم هستی؛ کفار از باطل به این معنی که گفته شد، پیروی می کنند و همین دلیل بر پیروزی آن ها و شکست آن هاست (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج21، ص395).

ص: 275

ج) ابطال باطل

ویژگی دیگری که قرآن کریم برای کافران برشمرده، آن است که آنان به وسیله باطل با پیامبران به مجادله برمی خاستند: (وَیجادِلُ الَّذینَ کَفَرُوا بِالباطِلِ لِیدحِضُوا بِهِ الحَقَّ) (کهف/56)؛ اما کافران همواره مجادله به باطل می کنند، تا (به گمان خود،) حق را به وسیله آن از میان بردارند!».

در تفاسیر چنین بیان شده که آزادی و اختیار انسان که وسیله تکامل اوست، غالباً مورد سوء استفاده قرار گرفته و طرفداران باطل به مجادله در برابر حق برخاسته اند؛ گاهی از طریق مغالطه و گاهی با استهزا، خواسته اند آیین حق را از میان ببرند، ولی همیشه دل های آماده پذیرای حق وجود داشته که به حمایت از آن برخاسته است (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج12، ص473).

جمع بندی تاکنون دانسته شد که آیه جهاد کبیر به عدم اطاعت از کافران فرمان می دهد. کافران براساس آموزه های قرآنی کسانی هستند که به باطل ایمان دارند و بدان چنگ می زنند. پس مؤمنان باید از آن چه باطل است نیز دوری کنند؛ چراکه در صورت استفاده از آن ها، به دامن کافران و کفرشان خواهند افتاد.

در ادامه، شاخصه های باطل و باطل گرایان براساس دیدگاه امیرمؤمنان(علیه السلام) در نهج البلاغه مرور خواهد شد تا در مسیر پرهیز از اطاعت کافران، جامعه اسلامی را یاری نماید.

5. ویژگی های باطل در نهج البلاغه

اشاره

حق و باطل ویژگی های متضاد هم دارند؛ یعنی هر ویژگی که حق داشته باشد، عکس آن در باطل نمود دارد. ولی از آن جاکه باطل خصوصیاتی دارد که خاص خودش است، در این بخش، به ویژگی های باطل در نهج البلاغه پرداخته می شود.

الف) تظاهر و جلوه گری

از جمله ویژگی های باطل، آشکاربودن، تظاهر و جلوه گری آن است، چنان چه امام

ص: 276

علی(علیه السلام) در خطبه 147 آینده را چنین ترسیم کردند: «وَ إِنَّهُ سَیأتِی عَلَیکُم مِن بَعدِی زَمَانٌ لَیسَ فِیهِ شَی ءٌ أَخفَی مِنَ الحَقِّ وَلَا أَظهَرَ مِنَ البَاطِلِ...»؛ «هر آینه، بعد از من بر شما روزگاری خواهد آمد که در آن هیچ چیز پنهان تر از حق نباشد و هیچ چیز آشکارتر از باطل نبوَد...» (شریف رضی، نهج البلاغه، ص204-205).

با مطالعه فرمایش امام(علیه السلام) در این خطبه، می توان به این نتیجه رسید که ایشان دورافتادن از قرآن کریم را تنها دلیل به باطل رفتن اقوام می داند. چه این که حضرت(علیه السلام) در ادامه، نوع برخورد با قرآن را در زمان مورد بحث شرح می دهد که اعم است از: تحریف معنوی، بی اعتنایی حافظان و قاریان نسبت به قرآن، دورافکنده شدن ثقلین، بی اعتنایی به مفهوم و باقیماندن خط قرآن. طبق بیان امیرمؤمنان(علیه السلام) در خطبه مذکور، در چنین حالتی، منکر جایگزین معروف و معروف جانشین منکر شده است؛ مردم خود را امام ثقلین می دانند و نه آنان را امام خویش؛ هرچه ثقلین بر اتحاد تکیه دارند، مردم بر کوس تفرقه می کوبند.

این ویژگی ها و بیان آن به عنوان عملکرد اکثریت در بیان امام(علیه السلام)، نشان از گستردگی شمار باطل گرایان و در نتیجه جلوه گری بی حد باطل است. این تظاهر باعث می شود تا بسیاری از افراد گرداگرد باطل جمع شوند و از ناراستی آن غافل بمانند؛ بدیهی است آشکاربودن نادرستی باطل برای کسی است که چشم دلش بینا و در واقع مسلح به سلاح بصیرت باشد تا بتواند این آشکاری را ببیند و درک نماید.

براساس این شاخصه، می توان گفت جلوه گری کافران نباید جامعه اسلامی را هراسان نماید تا بدون تمرکز خواسته های آنان را جامه عمل بپوشاند، بلکه با درایت و دوراندیشی، ضمن مخالفت با اراده دشمنان، مصالح خود را در نظر بگیرند و به تصمیم قطعی برسند تا از این طریق با باطل، جهاد کبیر نمایند.

ب) کثرت طرفداران

معمولاً گرایش انسان به سمت حوادثی است که دارای زرق و برق بیشتر و هم چنین

ص: 277

شامل تبلیغات گسترده تر باشد. اگر این جذابیت از جانب جبهه حق باشد، تمایل انسان به سمت حقانیت خواهد بود و اگر غلبه با جناح باطل باشد، انسان به ورطه سقوط کشیده می شود. از آن جاکه غالباً جذابیت امور نادرست بر حقایق چربش دارد، پس طبیعی است انسان هایی که گرداگرد اباطیل دیده می شوند، بیشتر باشند.

از سوی دیگر می توان شخصی را تصور نمود که گرفتار هجمه و حمله ایادی شیطان شده و علیرغم فطرتش که از باطل گریزان است، بر اثر درماندگی در برابر شیاطین به باطل گرویده باشد.

البته باید توجه داشت که این گرایش ها نسبی است؛ بدین معنی که با یک مقیاس و دیدگاه، ممکن است این ویژگی صدق کند، گرچه ممکن است در مقیاس دیگر، چنین چیزی صحیح نباشد، ولی این گرایش غالب است.

امیرمؤمنان(علیه السلام) در خطبه ای به گستره تبلیغات و هیاهوی باطل که بیشتر از خودنمایی حق است، اشاره کرده که حق و باطل، هرکدام یاورانی دارد، اما از روزگاران گذشته چنین بوده است که طرفداران باطل بیشتر از یاوران حق باشد؛ پس با افسوس و تذکر بیان می کند که بسیار کم اتفاق می افتد آن چه پشت کرده، دوباره بازگردد: «حَقٌّ وَ بَاطِلٌ وَلِکُلٍّ أَهلٌ فَلَئِن أَمِرَ البَاطِلُ لَقَدِیماً فَعَلَ وَلَئِن قَلَّ الحَقُّ فَلَرُبَّمَا وَلَعَلَّ وَلَقَلَّمَا أَدبَرَ شَی ءٌ فَأَقبَلَ» (شریف رضی، نهج البلاغه، ص58-57).

منظور امام(علیه السلام) آن است که با پیروی از باطل، حق پشت می کند و دور می شود و به همین دلیل ممکن است بازگشتن حق، غیرممکن یا بسیار سخت باشد، پس باید مراقب بود تا مشتبه و باطل به جای حق انتخاب نشود که دسترسی به آن بسیار دشوار می شود.

گاهی کافران به پشتوانه جمعیت و هواداران خود، تلاش دارند جامعه اسلامی را به پذیرش مطلب موردانتظار آنان وادار نمایند. امت اسلامی لازم است در این مواقع، با هوشیاری و بدون نظر به حجم یاران دشمن یا طرفداران آن مطلب، به مخالفت با خواست آنان بپردازد و آن چه را نیاز خود می داند، با سعی و تلاش آحاد جامعه، به صورت درونی تأمین نماید.

ص: 278

ج) پر سر و صدابودن

انجام امور در نهایت اتقان و استحکام، از وظایف هر مسلمانی است و پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) آن را مورد رضایت الهی دانسته اند (حر عاملی، وسائل الشیعة، ج3، ص230، ح3484) چنین عمل کردی، هرگونه نگرانی را از مجری آن برطرف می کند، اما اگر مجری بداند که نقصی در کارش وجود دارد، هر زمان که ناظری بخواهد نزدیک نقص شود، با شلوغ کاری و در نتیجه با انحراف موضوع سعی در سرپوش گذاشتن بر نقیصه کارش دارد.

از نظر امام علی(علیه السلام)، سران جمل بر اثر ضعفی که داشتند، با فتنه انگیزی به ایجاد سر و صدا و وحشت آفرینی در دیگران پرداختند و با این کار، افرادی را گرد خود جمع کردند، اما حرکتشان به شکست انجامید. ایشان مجموعه این فعالیت ها را به رعد و برق تشبیه کردند که یک لحظه به وجود می آید، شوکی وارد می کند و تمام می شود: «وَ قَد أَرعَدُوا وَ أَبرَقُوا وَ مَعَ هَذَینِ الأَمرَینِ الفَشَلُ» (شریف رضی، نهج البلاغه، ص54).

در حقیقت آنان مانند رعد صدا کردند، ترسانیدند و مثل برق درخشیده از جا در آمدند. با لاف و گزاف، فتنه و فساد برانگیختند و اسباب جنگ را فراهم نمودند، درحالی که با این جوش و خروش، در وقت کارزار ناتوان و ترسان بودند (فیض الاسلام، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ج1، ص61).

نتیجه آن که نه تنها سر و صدا داشتن و های و هوی کردن، حقانیت به دنبال ندارد، بلکه نشان از ترس و ناتوانی است. از مصادیق پرسر و صدایی می توان در زمان کنونی به تبلیغات پرزرق و برق انواع رسانه ها اشاره کرد. تبلیغات به دنبال اثبات حقانیت و برتری است، ولی گاهی هرچه تبلیغات سنگین تر و پرحجم تر باشد، باید به حقانیت و درستی آن بیشتر شک کرد.

بدیهی است این اوصاف برای حق یا باطل، جنبه تغلیب دارد و مطلق نیست. چه این که بسیار اتفاق افتاده است که حق برای خاموش کردن باطل، به گل آلودکردن آب پرداخته و سپس با یک ضربت کاری، ناراستی را از پای درآورده که این نشانه قوت حق است.

ص: 279

کافران با استفاده از این ترفند، سعی بر قبولاندن نظرات خود به جامعه اسلامی هستند و قصد دارند اهداف شوم خود را با تبلیغات پرحجم و هیاهوی گسترده به کرسی بنشانند. در این میان، وظیفه مؤمنان است که بدون توجه به سروصدای دشمنان و با مؤلفه مخالفت با کافران، به بررسی وضعیت خود بپردازند و بهترین تصمیم را برای جامعه خود اتخاذ نمایند.

د) شباهت با حق

یکی از ویژگی های باطل، شباهت آن با حق است. شباهت دو شیء با هم باعث می شود تا یکی با دیگری اشتباه شود و اگر باطل با حق شباهت داشته باشد، ممکن است به جای حق دریافت شود.

قرآن کریم شرح حال برخی را که از آنان به عنوان زیان کارترین افراد یاد می کند، چنین بیان می نماید که ایشان نسبت به حق جویی و حق یابی، کاهل نبوده اند، بلکه به جست وجوی صحیح از ناصحیح پرداخته و به مطلبی رسیده اند. اما پس از رسیدن به آن، به صحت و سقم آن در لحظات بعد توجه نداشته اند، بلکه فقط بر یافته خود، پافشاری می کنند. یعنی مطلبی را که بدان رسیده اند به عنوان حق تلقی نموده و آن را برگرفته اند، غافل از آن که آن چه یافته اند حق نیست، بلکه مشابه آن است و اصرار بیهوده آنان باعث دورشدن از مسیر اصلی و رفتن به بیراهه است و هر روز بیش از پیش در کژراهه خود می روند و از حق دور می شوند (کهف/ 103-104).

لذا برای در امان ماندن از چنین زیان هایی، می بایست هر لحظه موقعیت خود را سنجید و عقاید و عملکردها را بررسی نمود تا بر مطلب ناصحیح استوار نباشد و از اصرار بیهوده بر آن جلوگیری شود.

امام علی(علیه السلام) ریشه این مشکل را تشابه می داند. بدین معنا که مشابهت مسائل با حق باعث انتخاب شدن آن ها می شود و حق، وانهاده می شود. ایشان دلیل نام گذاری «شبهه» را شباهتش با حق می خوانند: «وَإِنَّمَا سُمِّیتِ الشُّبهَةُ شُبهَةً لِأَنَّهَا تُشبِهُ الحَقَّ» (شریف رضی، نهج البلاغه، ص81).

ص: 280

شبهه را می توان به سه نوع تقسیم نمود: اول آن که شبهه به ظاهر حق و باطن باطل جلوه کند. دوم این که شبهه به صورت حقانیت در محتوا و بطلان در ظاهر رخ بنماید. صورت سوم آن است که هم به ظاهر و هم در محتوا جلوه حق دارد. دسته سوم از شبهات خطرناک تر از مابقی می باشد، زیرا تشخیص شبهه بودن آن بسیار سخت و دشوار است. چراکه باید مراد از ارایه آن را درک نمود تا اختلافش با حق روشن شود و جز شناخت هدف بیان نمودن آن، راهی نیست (جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج9، ص201).

بحث ارایه شده از آن جا اهمیت دارد که حق و باطل در حیات بشری همواره و در همه موقعیت ها با وضوح و صراحت، نمودار نمی شوند که برای هیچ کس جای تردید و شک و شبهه نماند. بلکه دخالت نیت ها و هدف گیری های درونی که نمود عینی در گفتارها و کردارها و سایر شئون بشری ندارند، از عوامل بسیار رایج و متداول بروز شبهه ها است.

بهره مندی دشمنان از شباهت حق با باطل و شبهه پراکنی آنان، جامعه اسلامی را دچار تردید خواهد کرد. هریک از افراد جامعه اسلامی و به ویژه مسئولان آن، لازم است با دقت، شبهه را بشناسند، فقط به حق چنگ زنند و از باطل و شبهه دوری نمایند، از این طریق همه امت اسلامی در مسیر جهاد کبیر قدم می نهند و به مخالفت با خواسته ها و تمایلات دشمنان برمی خیزند.

ه_) گوشه نشینی خواص

از ویژگی های اختصاصی باطل و از جمله مهم ترین عوامل به شبهه افتادن عامه مردم، گوشه نشینی خواص است. چراکه مردم به بزرگان خود نظر دارند و رفتار و گفتار آنان را دلیل رفتار و گفتار خود قرار می دهند. چه این که ممکن است برخی خواص به دلیل عدم آشنایی با علل و عوامل دخیل در مسئله ای یا حتی به دلایل اخلاقی، هم چون عدم سلامت نفس، حاضر به همکاری با حق نشوند و به ظاهر، کناره گیری نمایند و در نتیجه مردم نیز با توجه به الگوبودن آن بزرگان، عمل کردی مشابه ایشان داشته باشند و ناخواسته از یاری حق بازمانند و باعث خواری حق شوند.

ص: 281

البته آن جاکه بزرگان بتوانند نظر صریح خود را در مورد باطل بیان نمایند و حداقل در برابر ناراستی ها، قد علم نمایند، این عُزلت به منزله یاری نمودن حق است و لذا اگر از گردونه کلام امام علی(علیه السلام) خارج می شوند. ولی اگر گوشه نشینی و سکوت آنان، نیشی به باطل وارد ننماید و طبق بیان امام علی(علیه السلام) اگر خواص به گونه ای عمل کنند که نه تنها حق یاری نشود، بلکه باطل نیز خوار نشود، عملکرد آنان باطل است و قابل پیروی نیست (شریف رضی، نهج البلاغه، ص521، حکمت262).

شرح بیان امام(علیه السلام) چنین است که در جنگ جمل، مردی سرگردان مابین دو لشکر کوفه و مدینه، نزد امیرمؤمنان(علیه السلام) آمد و درماندگی خود را چنین بیان کرد که آیا فکر می کنید که من باید یاران جمل را گمراه بدانم؟ حضرت(علیه السلام) در پاسخ به او به ریشه اصلی این تفکر اشاره نمود و خطاب به او عدم شناخت حق و باطل را دلیل حیرتش دانست و به او فرمود: تو به زیر پای خود نظر کردی و گفتار باطل و نادرست آن ها را پسندیدی، اما به بالای سرت نگاه نکردی و در سخنان حقّ و درست من اندیشه ننمودی، لذا حیران و سرگردان ماندی. تو حق را نشناختی تا اهلش را بشناسی و باطل را نشناختی تا پیروش را بشناسی.

مرد گفت: حال که چنین است، پس من نه از اصحاب جمل می شوم و نه یاور علی(علیه السلام). بلکه هم چون سعد ابی وقاص (از اصحاب پیامبر(صلی الله علیه واله)) و عبدالله بن عمر (فرزند خلیفه دوم) به کناری می روم.

این جا بود که امام علی(علیه السلام) بطلان عمل بزرگان آن قوم را مشخص نمود. ایشان فرمود آنان نه تنها حق را یاری نکردند، بلکه باطل را نیز خوار ننمودند: (إِنَّ سَعِیداً وَ عَبدَاللَّهِ بنَ عُمَرَ لَم ینصُرَا الحَقَّ وَلَم یخذُلَا البَاطِلَ).

در شرح حال سعدبن ابی وقاص نوشته اند: وی پس از قتل عثمان، گوسفندان زیادی خرید و به بیابان رفت و با همان چهارپایان به سر برد تا این که از دنیا رفت، اما با علی(علیه السلام) بیعت نکرد (بحرانی، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ج5، ص641).

ص: 282

در مورد عبدالله بن عمر نیز آمده است: او پس از بیعت با امیرالمؤمنین(علیه السلام) به خواهرش (حفصه، همسر پیامبر(صلی الله علیه واله)) پناه برد. ولی در جنگ جمل به همراه آن حضرت(علیه السلام) نبود و می گفت: عبادت مرا از سواری و پیکار ناتوان ساخته است، بنابراین من نه با علی(علیه السلام) و نه با دشمنان او هستم (بحرانی، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ج5، ص641).

این جریان و کلام امام(علیه السلام)، دو نشانه کلی برای عدم حقانیت عملکرد خواص در همه زمان ها و مکان ها بیان می نماید: یکی یاور حق نبودن و دیگری بطلان ناراستی را روشن ننمودن.

حضرت امیر(علیه السلام) در واقع به همگان هشدار داده است که پیروی از این افراد گوشه نشین روا نیست که هرچند به دلیل درستی هم باشد، نکوهیده است (بحرانی، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ج5، ص641).

پس سکوت خواص در حوادث که دشمنان، هم آن را می پسندند و هم از آن، به صورت حداکثری سوءاستفاده می نمایند، هم برای خودشان و هم برای دیگران بسیار خطرناک خواهد بود. باید که ایشان در راستای اقامه جهاد کبیر از سکوت بپرهیزند و در مواقع مختلف موضع خود را به طور کاملاً صریح مشخص سازند. البته باید در کلام و کردار خود، حق را احیا و باطل را ابطال نمایند، چه این که طبیعی است اگر جز این باشد، نباید انتظار داشته باشند که مورد حمایت و پیروی قرار گیرند. مردم نیز که یک پایه انجام جهاد کبیر هستند، باید با کمال هوشیاری، مکر دشمنان را درک نمایند و از خواص گوشه نشین پیروی نکنند تا از شخص گرایی رهایی یابند.

و) نیت باطل

زبان عضوی است که برای بیان منویات و مکنونات قلبی و ذهنی در انسان به کار می رود. این عضو کوچک، از نظر علمای اخلاق در سرنوشت وی بسیار مؤثر است، به حدی که می تواند انسان را سعادتمند کند و به بهشت براند یا او را به شقاوت بکشاند و به دوزخ افکند.

ص: 283

اما این که زبان چگونه گردانده شود و چه سخنانی را جاری نماید، بر عهده عقل و فکر آدمی است. اگر اندیشه انسان، متعالی باشد، طبیعتاً تنها چیزی که بر زبان جاری می شود، از همه جوانب حق است و راستی؛ ولی اگر اندیشه آدمی مشوب به باطل باشد، حتی اگر حق را بر زبان براند، هدفش باطل است.

در کلام امیرالمؤمنین(علیه السلام) برای قصد و نیت در سخن و گفتار، حسابی جداگانه از عمل باز شده است. در جریان حکمیت که خوارج شعار «لا حکم إلاّ للّه» را سر داده بودند، امام(علیه السلام) با تأیید گفته آنان، پرده از نیت باطل و پلیدشان برداشت و فرمود: «کَلِمَةُ حَقٍّ یرَادُ بِهَا بَاطِلٌ نَعَم إِنَّهُ لاَ حُکمَ إِلاَّ لِلَّهِ وَلَکِنَّ هَؤُلاَءِ یقُولُونَ لاَ إِمرَةَ إِلاَّ لِلهِ»؛ «سخن حقّی است که به آن باطلی خواسته شده. آری، حکم جز از آن خدا نیست، ولی اینان می گویند که امارت و حکومت ویژه، خداوند است و بس.» (شریف رضی، نهج البلاغه،ص82).

آن چه از این سخن برمی آید، این است که گاهی گفته حقی برای قصد باطلی بیان می شود. لذا آن حق نیز قابلیت پیروی ندارد و در واقع به دلیل نیت باطل، بیان آن نیز به باطل تبدیل شده است. پس کلام حضرت(علیه السلام)، در پاسخ خوارج که حکمی جز حکم خدا نیست، تصدیق گفته آن ها از جهت حقیقت معنای کلمه است، نه به معنای این که آن چه به نظر آن ها می رسیده حق بوده است. زیرا تمام دستورات را در فرمان های صریح و احکام روشنِ خداوند محدودکردن، بدین معنا که برای بنده خدا هیچ دستورالعملی جز کتاب خدا نباشد، صحیح نیست. چه این که بیشتر احکام فرعی با این که حکم خدایی هستند و از طریق اجتهاد و دیگر طرق برای کسانی که اهل استنباط و اجتهادند به دست می آیند، به صراحت در قرآن نیامده است و آن ها که اهل اجتهاد نیستند، لازم است که به آن احکام عمل کنند.

چون نظر خوارج از جمله «لا حکم إلاّ للّه» که برگرفته از آیات قرآنی بود (انعام/57؛ یوسف/40و67) این بود که هر حکمی در کتاب خداوند نباشد، پیروی کردن از آن جایز نیست و عمل به آن نارواست، حضرت(علیه السلام) فرموده اند: بلی! جز حکم خدا حکمی نیست، امّا خوارج از طریق نفی حکم غیرخدا، می خواهند فرمانروایی را از غیرخدا نفی کنند، لذا وقتی

ص: 284

که برای غیرخدا هیچ دستوری نباشد، حکومت و فرماندهی غیرخدا نیز نفی می شود. زیرا استنباط حکم و در نظرگرفتن خیر جامعه از وظایف حکومت و در رابطه با رعایت حال مردم است. نفی حکم غیرخدا به وسیله خوارج، موجب نفی امارت و حکومت انسان هاست (بحرانی، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ج2، ص220-219).

اگر سؤال شود: آیا آن خوارج نمی دانستند که امیرالمؤمنین(علیه السلام) زودتر و عمیق تر از آنان این آیه را درک کرده و پذیرفته و از اعماق روحش به آن ایمان آورده است؟ اصلاً منظور خوارج چه بود؟ در پاسخ باید گفت: منظور خوارج این بود که امیرالمؤمنین(علیه السلام) در پذیرش حکمیت آن دو حیله گر به خطا رفته است، زیرا حکم از آن خداست نه آن دو. همان گونه که آن حضرت(علیه السلام) تصریح فرمود، آنان می خواستند حکومت علی بن ابی طالب(علیه السلام) را به جهت تن دادن به حکمیت از رسمیت بیندازند و بگویند: باید از این که برخلاف قرآن حکمیت آن دو را پذیرفتی، توبه کنی.

امام علی(علیه السلام) در پاسخ آنان می فرماید: مقصودی که شما پشت این شعار دارید، این است که حاکم باید از همه جهات مورد تصدیق خداوندی باشد و ریاست مسلمین از مختصات کسی است که حکومت او را خدا بپذیرد و آن گاه درباره من چنین تطبیق کنید که چون من با قبول حکمیت از فرمان الهی منحرف شده ام، پس شایسته ریاست نیستم. درصورتی که برای جامعه مسلمین ریاست و زعامتی لازم است که بتواند جامعه را از هرج و مرج و اختلال های نابودکننده محفوظ بدارد. اگر بنابه تخیلات واهی شما من منحرف شده ام، آگاه باشید که بنابه اصل لزوم مدیریت و ریاست، حکومت من از رسمیت نیفتاده است (جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج9، ص217-219).

از عبارات امام(علیه السلام) در پاسخ به خوارج و بیان علامه جعفری در شرح آن به دست می آید که آن چه مهم است دریافت مقصد و مقصود از بیان کلام است، نه ظاهر آن. بدین معنی که اگر کلام حقی بیان شد و حتی آن کلام حق از قرآن کریم استخراج شده بود، باز هم باید کنکاش نمود و سره را از ناسره جدا ساخت، نه این که آن کلام را مطلق فرض کرده و در برابر

ص: 285

آن سکوت نمود. بلکه باید حق را فقط با قصد حق بیان کرد و سر تسلیم را فقط جلوی آن فرود آورد.

پس هر بیان حقی، حق نیست و اطاعت آور نخواهد بود. بلکه همگان و به خصوص بزرگان و خواص، خصوصاً در ایام فتنه و شبهه باید اولاً به آن چه درباره آن قضاوت خواهند کرد، علم داشته باشند. ثانیاً موضع گیری صریح انجام دهند. ثالثاً حق را بیان و باطل را خوار کنند. رابعاً از بیان حقیقت، قصد باطل نداشته باشند. با انجام چنین اقداماتی می توان فعالیت ها و سخنان آنان را در راستای انجام جهاد کبیر دانست.

6. ویژگی های طرفداران باطل در نهج البلاغه

اشاره

در کنار ویژگی ها و خصوصیاتی که برای باطل بیان شد، می توان از نهج البلاغه برای پیروان باطل و باطل گرایان نیز ویژگی هایی یافت تا در راستای انجام جهاد کبیر، یاوران باطل را شناخت و از آنان دوری نمود؛ چراکه قرآن کریم در آیه جهاد کبیر، جامعه اسلامی را به مخالفت با کافران امر کرد و در جای دیگر، آنان را چنگ زننده به باطل معرفی کرد. با این توصیف، یاران و دوستداران باطل نیز در زمره دشمنان و مخالفان جامعه اسلامی قرار می گیرند و لازم است از آنان دوری شود.

در این بخش، برای درک عمیق تر و بهتر، با مراجعه به کلام امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نهج البلاغه، ویژگی طرفداران باطل به طور جداگانه بررسی خواهد شد.

الف) شعارگرایی

جنگ جمل، اولین آوردگاه اشتباه در یافتن حق و باطل بود؛ پیش از آن، حق، کاملاً واضح بود و باطل نیز بسیار آشکار. برای نمونه در جنگ خندق، هنگام نبرد امیرالمؤمنین(علیه السلام) با عمروبن عبدود، به تعبیر پیامبر(صلی الله علیه واله) تمام ایمان در برابر تمام کفر ایستاده بود. در جنگ بدر و حنین و دیگر نبردهای پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) نیز همان جبهه اسلام در برابر جبهه کفر قد علم می کرد. ولی این بار دو طرف جبهه را انبوه مسلمانان پر کرده بود. لذا

ص: 286

یافتن حق ناب برای نااستواران در حقانیت و ایمان دشوار می نمود. امیرالمؤمنین(علیه السلام) در هنگامه آن جنگ، به توصیف طرف مقابل خود پرداخته و طرفداران آنان را هوشیار می نماید که کسانی که اطرافشان را گرفته اید، تنها اهل سر و صدا و هیاهو هستند. نه فقط به شعار خود عمل نمی کنند، بلکه به هنگام کار و تلاش در راه رسیدن به هدف، جایگاه خود را خالی می کنند و صحنه را ترک می نمایند: «وَقَد أَرعَدُوا وَأَبرَقُوا وَمَعَ هَذَینِ الأَمرَینِ الفَشَلُ؛ همانند تندر خورشیدند و چون آذرخش شعله افکندند. با این همه، ترسیدند و در کار بماندند.» (شریف رضی، نهج البلاغه، ص54).

از نظر امیرمؤمنان(علیه السلام) آن چه باعث شد آنان گمان حقانیت پیشوای خود را داشته باشند، تبلیغات و هیاهوی او بوده است. ولی باید درک می کردند که این غوغاسالاری، نشانه ضعف و سستی اوست. چه این که اگر قدرت و توان مقابله و ایستادگی داشتند، به جای تبلیغات سوء، به گفت وگو می پرداختند و در صورت عدم حصول نتیجه، سلاح به دست می گرفتند و مردانه می جنگیدند. اما وظیفه مردم این بوده و هست که از پس پرده تبلیغات، نگاهی به واقعیات بیندازند و بنگرند که آن چه می شنوند، چه مقدار با واقعیت منطبق است.

امیرالمؤمنین(علیه السلام) در این فرمایش خود سر و صدا و تهدید (بحرانی، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ج1، ص565) جَمَلیان را هم چون رعد و برق می داند که غرش می کند و نور می زند، ولی همه این کارها فقط ترس و رعب در دل می افکند و هیچ نتیجه ای در برندارد. اینان بر طبل جنگ می کوبند و با این کار به دل مردم، ترس می افکنند، ولی تهدیدشان راه به جایی نخواهد برد و در پس این تهدید و در هنگام کارزار، خوف و هراس به جان ایشان می افتد و از میدان جنگ می گریزند.

حضرت در ضمن کلام دیگری در آموزش کیفیت جنگ، آهستگی کلام را سفارش فرموده و آن را کنارزننده ترس و ضعف دانسته است (بحرانی، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ج1، ص566).

ص: 287

نتیجه آن که طبق کلام امام علی(علیه السلام)، شعار به تنهایی باطل نیست، چه بسا شعاری از روی علم و آگاهی سرداده شود و تا پای جان بر سر تحقق آن شعار ایستادگی شود؛ بلکه اگر به همراه تهدید باشد، حق نخواهد بود. لذا میزان تبلیغات و شعارها، ملاک حقانیت نیست، بلکه اگر همراه با سستی، غوغاسالاری، تهدید و القای ترس و واهمه باشد، قطعاً نشان از بطلان آن دعاوی است.

با این وصف، امت اسلامی می بایست با تمسک به آیه جهاد کبیر، به عدم تبعیت از دشمنان پایبند باشد، از شعارگرایی آنان و یارانشان، پی به باطل بودن اهداف و افکارشان ببرد و با دوری از آنان، صف حق را تقویت نماید.

ب) مدّعیان دروغین

«ادعا» از ماده «دعو» و به معنای تمناکردن چیزی (ابن منظور، لسان العرب، ج14، ص260) و حق پنداشتن آن (مهیار، فرهنگ ابجدی، ص34) است. «مدعی» از همین ماده و به معنی کسی است که در طرف اثبات مطلبی قرار گرفته و برای آن استدلال می کند (طریحی، مجمع البحرین، ج1، ص143).

ادّعا دو صورت دارد: ادعایی که مطابق با واقع نیست، حرام است؛ زیرا ادعای غیرمطابق با واقع یا از روی عادت دروغ گویی است یا از روی جهل مرکب نسبت به مورد ادعاست که به دلیل وجود شبهه در ذهن مدعی پدید آمده است.

صورت دوم، ادعای مطابق با واقع است که خود بر دو نوع است: اول آن که نیاز به ادعا در موضوع وجود دارد، در این حالت حکم آن، مباح بودن است؛ زیرا هیچ کدام از احکام حرام و واجب بر آن بار نمی شود. حالت دوم آن است که نیاز به آن ادعا نباشد، در چنین حالتی ادعای آن موضوع حرام است، زیرا در چنین صورتی انسان از روی خودخواهی چنین ادّعایی را اظهار می دارد و خودخواهی از موارد هلاکت (ابن بابویه قمی، من لایحضره الفقیه، ج4، ص361) شمرده است (بحرانی، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ج1، ص610و613).

ص: 288

از بیان اَشکال مختلف ادعا، این نتیجه حاصل می شود که جز در یک حالت، بقیه موارد مخالفت با شرع مقدس است و در یک مورد باقیمانده نیز دستوری از جانب شارع نرسیده است. این معنای هلاکت در ادعاست که مورد اشاره امیرمؤمنان(علیه السلام) نیز قرار گرفته است: «هَلَکَ مَنِ ادَّعَی؛ هرکس که ادعا کند، هلاک شود.» (شریف رضی، نهج البلاغه، ص58).

البته روشن است که مدعیان دروغین، ادعای بی اساس خود را با شفافیت بیان نمی کنند، بلکه ممکن است با استفاده از قالب واقعیات، پرهیز از لذایذ محدود و موقت در برابر چشم مردم، جهت رسیدن به لذایذ نامحدود و پایدار یا حتی بیان برخی سخنان اخلاقی که خود بدان باور ندارند، مطالبی را ادعا نمایند. در حقیقت، این مدعیان نخست به هلاک ساختن دیگران اقدام می کنند و سپس به نابودکردن خویش می پردازند (جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج4، ص153-155).

آحاد جامعه اسلامی لازم است با استفاده از فرامین آیه جهاد کبیر در برابر مدعیان دروغین صف آرایی نمایند و با تلاش ها و خواسته های آنان مخالفت نمایند، چراکه این گروه باطل گرا و از یاران کفر شمرده می شوند و در آیه مذکور، دستور به عدم اطاعت از آنان شده است.

ج) ایستادگی در مقابل حق

از خصوصیات یاران باطل، ایستادگی و مقاومت در برابر حق است. به این معنی که اگر شخص فهمید آن چه در برابر آن قرار گرفته و با آن مقابله می کند، حق است یا حتی نسبت به آن چه بر آن پافشاری می کند، حقانیت و خلوص بیشتری دارد، ولی بر یافته قبلی خود اصرار ورزد و نتیجه ای که اخیراً به آن دست یافته است را پایمال نماید، در حقیقت به کتمان حق و احیای باطل روی آورده است؛ چنین فردی باطل است و مظهر بطلان محسوب می شود و طبیعتاً قابلیت پیروی ندارد. چه خود او رهبر و پیشوای قومی باشد و چه پیرو و پشتیبان دیگری. در هر حال نمی توان و نباید او را حمایت و یاری نمود.

امیرمؤمنان(علیه السلام) کسی را که چنین ویژگی هایی دارد، هلاک شده خوانده است: «مَن أَبدَی صَفحَتَهُ لِلحَقِّ هَلَکَ؛ و هرکه با حق ستیزد، خود تباه شود.» (شریف رضی، نهج البلاغه،

ص: 289

ص58) در حقیقت جبه هگیری در برابر حق و راستی، باعث نابودی و هلاکت دنیوی و اخروی است.

علامه جعفری در شرح این عبارت، بخشی از مختصات ستیزه گران در برابر حق را چنین بیان نموده است:

1. انسانی که می گوید: «هدف وسیله را توجیه می کند» و هیچ قید و شرطی را برای این قضیه لازم نمی داند، 2. کسی که از خوشی های عدالت که حق او را به جای می آورد، خوشحال شود، ولی موقعی که عدالت حقِ دیگران را از او می گیرد، احساس ناخوشی و دلتنگی می نماید، 3. انسانی که خود را هدف و دیگران را وسیله تلقی می نماید، 4. کسی که خود را در همه گفتارها، کردارها و پندارها، حق می داند، 5. هر کس که حق تعیین سرنوشت دیگران را در اختیار خود بداند، 6. آن که آرزوی به دست آوردن قدرت در سر بپروراند، 7. فردی که بدون هیچ فعالیتی، توقع نتیجه مفید داشته باشد، 8. احساس آزادی مطلق در جهان هستی، با مشاهده حاکمیت قوانین ریشه دار در دو قلمرو انسان و طبیعت، 9. مدعیانی که با ادعاهای بی اساس خویش، حق را از صحنه حیات آدمیان بیرون می رانند و خود را جانشین آن قرار می دهند، 10. تسلیم و تملق در برابر حق ناشناس ها، به جهت حفظ منافع و لذایذ خویش (جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج4، ص159-157). جامعه اسلامی با درک این ویژگی می تواند باطل را آسان تر تشخیص دهد، در نتیجه با باطل و آن چه کافران بدان چنگ می زنند، مخالفت نماید و در واقع، جهاد کبیر را اقامه نمایند.

د) شراکت با شیطان

آیات 62 تا 64 از سوره مبارکه اسراء در مقام بیان گفت وگوی خداوند متعال با شیطان

ص: 290

رجیم است که نتیجه آن گفت وگو، بیان این مطلب از جانب پروردگار جهانیان به شیطان است که او و پیروانش دربند کشیده خواهند شد. خداوند به شیطان می فرماید: حال که در برابر خالق خود قد علم کردی و ادعای گمراه نمودن بندگان مرا داری و مطمئناً برخی از مخلوقات من، پیرو تو خواهند شد، پس: (وَاستَفزِز مَنِ استَطَعتَ مِنهُم بِصَوتِکَ وَ أَجلِب عَلَیهِم بِخَیلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شارِکهُم فِی الأَموالِ وَ الأَولادِ وَعِدهُم)؛ «با فریاد خویش هرکه را توانی از جای برانگیز و به یاری سواران و پیادگانت بر آنان بتاز و در مال و فرزند با آنان شرکت جوی و به آن ها وعده بده».

خداوند، در این آیه اجازه شراکت شیطان با اتباعش و در واقع دستور به این امر را به وی می دهد و در آیه بعد به طور کاملاً روشن می گوید که آنان که از شیطان پیروی نمودند، در جمع بندگان خدا قرار نداشتند، زیرا شیطان بر بندگان خدا سلطه ندارد: (إِنَّ عِبادی لَیسَ لَکَ عَلَیهِم سُلطانٌ)؛ تو را بر بندگان من هیچ تسلطی نباشد».

براساس آیات قرآن کریم می توان گفت که شیطان مراحل پنج گانه ای را طی می کند تا انسان را به تسخیر خود درآورد. در گام اول، عملی را برای او تزیین می کند (حجر/39؛ انفال/48) برای گام دوم آرزوهای باطل در دل انسان می افکند (نساء/119) در سومین مرحله، او را دچار وسوسه اکید می کند تا دنبال آرزو رود و آن را به دست آورد (ناس/5) قدم چهارم شیطان، تسویل یعنی خوب را بد و بد را خوب جلوه دادن است (محمد/25) در گام آخر، شیطان بر انسان فرمانروایی (بقره/169) می کند (جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج13، ص324-323).

در این صورت، شخص به تسخیر شیطان درآمده و از این پس شیطان در تمام مراحل و مقاطع همراه اوست. با چشم او می بیند، با گوش او می شنود، با زبان او می گوید و خلاصه آن که شیطانِ کوچکی ساخته است که خود، توانایی فریب دادن دیگران را دارد. به تعبیر امام علی(علیه السلام): «اتَّخَذُوا الشَّیطَانَ لِأَمرِهِم مِلَاکاً وَ اتَّخَذَهُم لَهُ أَشرَاکاً فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِی صُدُورِهِم وَ دَبَّ وَ دَرَجَ

ص: 291

فِی حُجُورِهِم فَنَظَرَ بِأَعینِهِم وَ نَطَقَ بِأَلسِنَتِهِم فَرَکِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ وَ زَینَ لَهُمُ الخَطَلَ فِعلَ مَن قَد شَرِکَهُ الشَّیطَانُ فِی سُلطَانِهِ وَ نَطَقَ بِالبَاطِلِ عَلَی لِسَانِهِ» (شریف رضی، نهج البلاغه، ص53).

امیرمؤمنان(علیه السلام) در این سخنان، افرادی را که گرداگرد شیطان را گرفته اند، توصیف می کند و مرحله به مرحله آنان را چنین شرح می دهد: انسان ها در ابتدا شیطان را برای خود ملاک و معیار انتخاب قرار دادند، شیطان نیز آنان را به عنوان شریک انتخاب کرد. سپس شیطان در دل ایشان تخم گذاری کرد و در سینه هایشان دمید و آن را برای درک خواسته های خود گشاده ساخت. در اتاق ها و سراهای ایشان وارد شد. با چشم آنان دید، یعنی نگاه آنان شیطانی شد. با زبانشان سخن گفت، یعنی کلام چنین فردی شیطانی است. سپس برای عبور از لغزش گاه ها بر ایشان سوار شد و از هرجاکه احتمال لغزش وجود دارد، آن ها را عبور داد و خطاکاری و گناه را برای آن ها زیبا جلوه داد. چنین کسی که شیطان در اراده اش شریک است، کلامی که می گوید از شیطان است و لذا باطل.

این کلام امام(علیه السلام) برای بیان تنفّر و نکوهش کسانی است که از روی دشمنی از حق کناره گیری و با آن حضرت مخالفت کردند. در آغاز اشاره به این واقعیت دارد که نفس آن ها به حدّی مطیع شیطان شده است که شیطان را همه کاره امور خود کرده اند و زندگی خود را با دستور شیطان می چرخانند و عقل خود را از کار انداخته و دوستان شیطان شده اند، پس از آن که امام(علیه السلام) آنان را فرمانبردار شیطان معرفی می کند، به بعضی از اموری که شیطان در آن دخالت می کند اشاره می فرماید که شیطان آن ها را شریک خود می گرداند و وقتی شیطان بر کارهای آن ها مسلّط شود و نظام امر آن ها را به دست گیرد، به دل خواه خود، آن ها را به هرطرف که بخواهد می کشاند. افعال و اقوالی که از آن ها برخلاف دستورات خدا صادر می شود به خاطر این است که به پیروی از شیطان و مشارکت او صادر می شود (بحرانی، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ج1، ص562-560).

نتیجه ای که از عبارات فوق حاصل می شود این است که اگر کلامی شنیده شد که پس از سنجش آن، شیطانی بودن از آن هویدا بود؛ یا رفتاری دیده شد که عقل سلیم، آن را زشت

ص: 292

و نادرست می انگارد یا نگاهی تشریح شد که عالمان و اولیای الهی آن را ناخوش می دارند، باید فهمید که قطعاً آن ها باطل اند و لذا کسی که دارای آن شرایط است، نیز راه نادرست می پیماید و در نتیجه، شایسته پیروی نیست، زیرا او یار باطل است.

جهادگر عرصه جهاد کبیر با درک این ویژگی، باطل گرایان را از حق گرایان تشخیص می دهد و فرمانروایی او را انکار می کند.

ه_) خودمحوری

از جمله مذموم ترین اخلاقیات ناپسند، خودبینی و خودمحوری است. بدین معنی که شخص در رفتار با اطرافیان، به گونه ای عمل نماید که فقط خود را ملاک و معیار بداند و سخنان و مشورت های دیگران برای او دارای اهمیت نباشد و حتی اجازه بیان نظرات را به دیگران ندهد.

اگر چنین فردی مقداری علم هم داشته باشد و به صفت عالم بودن نیز متصف باشد، خطرش نه تنها به خود و خانواده اش منحصر نمی شود، بلکه بر شهر و مملکت و حتی جهان پیرامون خود نیز اثرگذار است و ممکن است همگان را با خودرأیی و خودمحوری اش به تباهی بکشاند، البته او با این خصوصیات، دیگر نمی تواند به طور حقیقی حامل علم باشد، هرچند اطرافیانش به او «عالِم» بگویند. از زمانی که چنین فردی گرفتار صفت رذیله خودمحوری شود، قابلیت حمایت و پیروی را از دست می دهد و به تعبیر امیرمؤمنان(علیه السلام) از گمراهان، گمراهی و از نادانان، نادانی را اخذ نموده و آن ها را نصب العین خویش کرده است. سرنوشت چنین فردی به دلیل این که روزگاری با قرآن کریم و احادیث شریف سر و کار داشته، آن است که قرآن را با آرای خود تفسیر و شرح می نماید و در واقع تفسیر به رأی می نماید: «وَآخَرُ قَد تَسَمَّی عَالِماً وَلَیسَ بِهِ... قَد حَمَلَ الکِتَابَ عَلَی آرَائِهِ وَعَطَفَ الحَقَّ عَلَی أَهوَائِهِ؛ دیگری است که خود را دانشمند نامد و از دانش در او نشانی نیست... و کتاب خدا را به رأی خود تفسیر کند و حقیقت را به مقتضای هوای خویش به این سو و آن سو متمایل سازد.» (شریف رضی، نهج البلاغه، ص119).

ص: 293

این فرد، از آن جاکه گوش به نصایح دیگران نمی دهد، در مسیر ناصحیح اش گام برمی دارد. اشخاص فاسد و گمراه هواهای نفسانی خود را حق گرفته اند، الفاظ قرآن را مطابق عقیده فاسد و رأی باطل خود تفسیر می کنند، حق را آن چیزی می دانند که هوای نفسانی شان ایجاب می کند. به عبارت دیگر، آن چه هوای نفسانی آنان اقتضا کند، حق است و با مختصر تأویلی، معنای آیه را به خواست خود برمی گردانند (بحرانی، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ج2، ص627) و به فرموده پیامبر اعظم(صلی الله علیه واله) کسی که قرآن را با آرای شخصی خود که مبتنی بر اصول و قواعد صحیح نباشد، تفسیر نماید، جایگاه خود را در دوزخ مهیا ساخته است (فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج1، ص35).

نتیجه بحث این است که شخصیت شناسی در شناخت حق و باطل و در نتیجه در اقدام جهت جهاد کبیر بسیار مهم است. از طرفی نباید گرفتار شخص خودبین و خودمحور شد که مسیری که او در آن گام برمی دارد، بیراهه است و از سوی دیگر، نباید به طور مطلق به شخص محوری در مورد غیرمعصوم اصرار ورزید، چراکه ممکن است راه صحیح نزد او نباشد.

و) مصادیق باطل در نهج البلاغه

تا کنون به ویژگی هایی پرداخته شده است که با شناخت آن ها می توان باطل و پیروان آن را تشخیص و تمییز داد و از گرفتارآمدن در دام شیاطین، رهایی یافت. با جست وجو در کلام امام علی(علیه السلام) می توان به برخی گروه ها یا اشخاص دست یافت که دارای ویژگی های باطل و در حقیقت مصداق باطل هستند و امام یا به صراحت یا به کنایه، بطلان آنان را گوشزد نموده است. در این قسمت به این گونه مصادیق پرداخته می شود که در واقع به نوعی تفسیر واژه کافر در آیه جهاد کبیر نیز می باشد.

اول) پیمان شکنان یکی از مصادیقی که در کلام امام علی(علیه السلام) به عنوان گروه باطل مطرح شده است، ناکثین هستند. اینان کسانی بودند که از عهد و پیمانی که با امام خویش بسته بودند، سر باز زدند و در رکاب شتر سرخ موی به جنگ با حاکم اسلامی پرداختند.

ص: 294

امیرالمؤمنین(علیه السلام) با این وصف که شیطان یارکشی کرده است و اصحاب خویش را برای جنگ فراخوانده، نمایان می سازد که آنان که در مقابل وصی رسول خدا(صلی الله علیه واله) و حاکم جامعه اسلامی صف کشیدند، باطل هستند؛ حاکمی که پس از خلیفه سوم، علاوه بر مشروعیت الهی که پیش از آن داشت، مقبولیت مردمی را نیز کسب کرده بود. امام(علیه السلام) این باطل بودن را با بیان هدف آنان که بازگرداندن باطل به جایگاه پیشین خود بوده، بیان فرمود: «أَلَا وَ إِنَّ الشَّیطَانَ قَد ذَمَّرَ حِزبَهُ وَ استَجلَبَ جَلَبَهُ لِیعُودَ الجَورُ إِلَی أَوطَانِهِ وَ یرجِعَ البَاطِلُ إِلَی نِصَابِهِ؛ آگاه باشید، که شیطان حزب خود را برانگیخته و سپاه خویش بسیج کرده، تا بار دیگر، ستم در جای خود مستقر گردد و باطل به جایگاه خود بازگردد.» (شریف رضی، نهج البلاغه، ص63). لذا اگر در هر زمان چنین اتفاقی مجدداً تکرار شود، براساس این الگو، جامعه اسلامی ملزم به مقابله با آنان خواهند بود.

پیمان شکنان و خارج شدگان از صف جامعه اسلامی، به هیچ وجه صلاحیت پیروی ندارند، چراکه آنان با این اقدام خود، مظهر باطل شدند و براساس آیات پیش گفته از قرآن کریم، در صف باطل و کافران جای گرفته اند و می بایست از خواست آنان دوری نمود.

دوم) دشمنان دوست نما و خواص ساده لوح عبدالله بن قیس مشهور به ابوموسی اشعری از صحابه پیامبر(صلی الله علیه واله) در سال هفتم هجری در خیبر به اسلام گروید. او به عقیده مورخان، از مهاجران به حبشه نبوده است. وی از جانب پیامبر اعظم(صلی الله علیه واله)، والی برخی اماکن از جمله زبید و عدن شد و در زمان حکومت خلیفه دوم بر بصره حکومت کرد (عسقلانی، الإصابة فی تمییز الصحابة، ج 4، ص181). در دوران عثمان، هنگامی که از بصره برکنار شد، به کوفه رفت و در آن جا سکنی گزید. مردم کوفه که از حاکم خود، سعیدبن عاص، ناراضی بودند، نامه ای به عثمان نوشتند و در نتیجه با تأیید خلیفه سوم امارت کوفه را عهده دار شد (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج13، ص314). امام علی(علیه السلام)، عمال عثمان را از شهرها برکنار کرد، مگر ابوموسی اشعری را که مالک اشتر در مورد او با امام(علیه السلام) سخن گفت، پس او را سرکارش باقی گذاشت (یعقوبی،

ص: 295

تاریخ یعقوبی، ج 2، ص77) اما ابن ابی الحدید او را برکنارشده امام علی(علیه السلام) می داند و می نویسد پس از ماجرا، دشمنی با آن حضرت(علیه السلام) در دل ابوموسی شعله ور شد (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج13، ص314).

با همه این تفاصیل، نام ابوموسی اشعری با جریان حکمیت پس از جنگ صفین گره خورده است. وی فریب عمروبن عاص را خورد و بر منبر کوفه، امیرمؤمنان(علیه السلام) و معاویه را از خلافت عزل نمود تا مردم پس از آن حاکم خود را برگزینند؛ اما وقتی نوبت به عمرو رسید، او امام(علیه السلام) را از حاکمیت عزل و معاویه را بر خلافت باقی گذاشت (دینوری ، الأخبار الطوال ، ص201-200) و این نیرنگ، پایه گذار جنگ نهروان شد.

امیرالمؤمنین(علیه السلام) که از ابتدا با حکمیت مخالف بود، نتیجه حکمیت را نیز نپذیرفت، بر فراز منبر رفت و نظر خویش را با استدلال بیان نمود که رأی بزرگان شما بر این قرار گرفت که ابوموسی اشعری و عمروبن عاص را برگزیدند تا بین حق و باطل حکم کنند. ما نیز از ایشان پیمان گرفتیم که طبق قرآن عمل کنند و از آن تجاوز ننمایند، زبانشان با قرآن و دلشان پیرو آن باشد، نه آن که در ظاهر، خود را پیرو آن خوانند و در باطن، طبق اندیشه خودشان حکم دهند. اما هردو گمراه شدند و از قرآن دست کشیدند و حق را رها کردند، درحالی که آن را می دیدند و می دانستند جز من کسی لیاقت خلافت ندارد. اما چون میل و خواهش آنان، ظلم و ستمگری و عادت و روش ایشان کجی و نادرستی و قدم نهادن در گمراهی بود، هرچند حق را دانستند، اما برخلاف حق حکم دادند. قرار ما با آنان در دادن حکم به راستی و درستی و عمل به قرآن، بر اندیشه و حکمی که از روی ظلم و ستم دادند پیشی گرفت و دلیلی که در دست ما است ازآن روست که از راه حقّ قدم بیرون نهادند و برخلاف قرارداد، حکم به باطل و نادرست دادند. لذا چون با ایشان شرط کردیم که طبق قرآن عمل نمایند، اما آنان از روی هوای نفس حکم دادند، پس ما حقّ داریم که حُکمشان را نپذیریم (فیض الاسلام، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ج3، ص578).

در این جریان، امام علی(علیه السلام) به صراحت با عبارت «تَرَکَا الحَقَّ وَ هُمَا یبصِرَانِهِ» (شریف

ص: 296

رضی، نهج البلاغه، ص256) آن دو نفر را ترک کننده حق خواندند.

این ساده لوحی یا ساده اندیشی ابوموسی و به تعبیر علامه جعفری، «ساده اندیش نما» (جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج27، ص197) خوانده است، در کنار دوست نمایی عمروبن عاص که در این جریان، خود را دوست نشان داده بود و کژاندیشان نهروانی او را به عنوان حَکَم از جبهه مقابل پذیرفتند و غافل از همه ترفندهای او بودند که فریبش را خورده بودند، از جمله قرآن بر نیزه کردن و در نتیجه تن دادن به حکمیت، دو صفت مذمومی است که می توان از بیان امام(علیه السلام) دریافت که دارندگان آن صفات، مظهر باطل هستند و لذا نمی توانند رهبری جامعه و قومی را دارا باشند.

توجه به این ویژگی، مظاهر و یاران باطل را برای جهادگران جبهه جهاد کبیر به خوبی نمایان می سازد تا از این طریق، مخالفت با آنان را سرلوحه افکار و اعمال خود قرار دهند.

سوم) گمراهان یکی از تلاش های معاویه در مقابله با امیرمؤمنان(علیه السلام) آن بود که در موسم حجّ و هنگام اجتماع مردم برای اعمال، گروهی را فرستاد تا مردم را به اطاعت از او دعوت کنند و مردم عرب را از یاری امام علی(علیه السلام) متفرق و به ذهن مردم القا کنند که حضرت علی(علیه السلام) یا قاتل عثمان است یا زمینه قتل او را فراهم آورده است و در هر دو صورت شایسته امامت نیست. از طرفی به زعم خود، فضایل و اخلاق و روش معاویه را در بذل و بخشش در بین مردم شایع کنند. برای خنثی سازی این نیرنگ، امام(علیه السلام) نامه ای خطاب به فرماندارش در مکه، قثم بن عباس، نگاشت و او را از این مطلب آگاه ساخت تا براین اساس، به آن چه سیاست ایجاب می کند، اقدام کند (بحرانی، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ج5، ص113).

امام(علیه السلام) در این نامه خبر از اختلاف افکنی یاران معاویه می دهد و آنان را با صفاتی هم چون:

کوردل، گنگ، نابینا و ناشنوا می خواند: «أَنَّهُ وُجِّهَ إِلَی المَوسِمِ أُنَاسٌ مِن أَهلِ الشَّامِ العُمی القُلُوبِ الصُّمِّ الأَسمَاعِ الکُمهِ الأَبصَارِ الَّذِینَ یلبِسُونَ الحَقَّ بِالبَاطِلِ وَ یطِیعُونَ المَخلُوقَ فِی مَعصِیةِ الخَالِقِ.» (شریف رضی، نهج البلاغه، ص407-406).

ص: 297

منظور ایشان در این عبارات آن است که این افراد بر اثر تبلیغات سهم گین و زهرآلود حاکم شام، ناشنوا از شنیدن حق، و نابینا از دیدن آن شده اند. حقیقت را نه تنها با چشم و گوش سر، بلکه با دل نیز درک نمی کنند. اینان یاوران کسی شده اند که حق و باطل را درهم می آمیزد و عرضه می کند و البته خود این افراد نیز گرفتار همین بلا شده اند و چنین کاری می کنند. هدفشان نیز آن است که مردم را از اطاعت خالق و حقّ مطلق بازدارند و به اطاعت مخلوق بخوانند.

مفهوم عبارات حضرت(علیه السلام) آن است که طرفداران حکومت شام می خواستند مردم را از پیروی دستورات امام(علیه السلام) بازدارند و چون حکومت آن حضرت(علیه السلام) مشروعیت الهی داشت، لذا سرپیچی از فرامین ایشان، عصیان الهی محسوب می شود.

آن صفات در کنار این فعالیت ها، از آنان مجموعه ای ساخته بود که بهترین صفتشان، «گمراه» بود. لذا می توان نتیجه گرفت که گمراهانی چنین، از مصادیق گرایش های باطل هستند و نه خودشان و نه فرماندهانشان قابلیت و ارزش پیروی ندارند و در مسیر جهاد کبیر باید با آنان و خواسته هایشان مخالفت نمود.

چهارم) منافقان «نفق» به معنای مردن (فراهیدی ، کتاب العین، ج 5، ص177) و هم چنین به معنی تمام شدن به وسیله فروختن یا مرگ (خسروی حسینی ، ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن، ج 4، ص385) است.

«منافق» نیز کسی است که کفرش را پنهان و غیر آن را اظهار می کند (طریحی ، مجمع البحرین، ج 5، ص241) این واژه که اسمی اسلامی است و در فرهنگ عرب، معنای خاصی ندارد برای کسی به کار می رود که در نهان، کافر است و در عیان، مؤمن (جزری ، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج5، ص98).

در قرآن کریم، آیات بسیاری در معرفی منافقان و پرهیزدادن از آنان و نیز سوره ای

ص: 298

مستقل (سوره منافقون، حاوی یازده آیه، شصت و سومین سوره از قرآن کریم و واقع در جزء بیست و هشتم این کتاب شریف است) در بیان صفات این گروه و مذمت آنان و بیان مقاصدشان وارد شده است.

چنان چه از تعریف واژه منافق نیز برمی آید، از مهم ترین ویژگی های این گروه آن است که ظاهرِ حق و باطنِ باطل دارند و این همان دورویی است.

امام علی(علیه السلام) در خطبه 194 نهج البلاغه به زیبایی مردم را از آنان برحذر می دارد و صفاتشان را چنین بیان می فرماید: آن ها گمراه و گمراه کننده می باشند، خودشان به راه ضلالت و گمراهی رفته و دیگران را از راه راست بازمی دارند و با خود یار می سازند. از دین خدا لغزیده اند و دیگران را نیز لغزانده اند، خطاکار هستند و دیگران را به اشتباه می اندازند. خود را به رنگ های گوناگون و حالات مختلف درمی آورند. هر زمان و در هر مجلسی در گفتار و کردار با اغراض فاسد و اندیشه های نادرست به رنگی درمی آیند تا مردم ساده لوح را بفریبند. شما را به هر وسیله ای در نظر گرفته اند و در هر کمین گاهی به کمین نشسته اند. اگر از اندیشه های آنان آگاه شوید و از آنان کناره گیری کنید، به وسایل دیگری در صدد فریب شما برمی آیند تا بالاخره شما را با خود همراه سازند. دل هایشان از رشک و دورویی و دشمنی و بخل و شک، بیمار است. ظاهرشان آراسته و پاک است، به طوری که گمان کنند آن ها دوست و خواهان حقیقت هستند. به طور پنهانی اندیشه های خویش را به نحوی که کسی به آنها پی نبرد به کار میاندازند و فتنه و فساد میکنند. در بین درخت های انبوه جنگل می جنبند مانند شکارچی که برای به دست آوردن شکار، آهسته می جنبد. به گونه ای توصیف می کنند که وانگهی همه دردها، تسکین یافتند و درمان شدند و با زبانی سخن می گویند که آن را شفابخش می یابند. ولی کردارشان دردی است درمان ناپذیر. به خوشی مردم رشک می برند و به دوستی، آسایششان را از دستشان می گیرند. به افتادن در سختی و گرفتاری مردم، کوشش دارند، چراکه بین آن ها سخن چینی می نمایند تا جمعشان را پراکنده کنند و

ص: 299

بیچاره شان سازند و امیدشان را ناامید می کنند، یعنی آن ها را از کارهای خداپسند بازمی دارند. برای تباه کردن، راه های بسیار در نظر گرفته اند و نزد هر دلی وسیله ای دارند که می توانند با هر کسی به میل و خواست او سخن گویند. در هر غم و اندوهی اشک ها ریزند تا به وسیله آن، مقصود خود را انجام دهند. ستودن یکدیگر را به هم وام داده و پاداش آن را انتظار می برند. زمانی که درخواستی دارند در آن اصرار کنند تا شخص را وادار به قبول درخواستشان نمایند. هنگامی که بخواهند کسی را ملامت و متنبّه سازند، پرده دری می کنند و عیوب را آشکار می کنند تا رسوایش نمایند. اگر آنان را در کاری حَکَم قرار دهند، اسراف می کنند و برخلاف حقّ حُکم می دهند. در برابر هر حقّی، باطلی و به ازای هر راستی، کژی و مقابل هر زنده ای، کشنده ای و برای هر دری، کلیدی و برای هر شبی، چراغی آماده ساخته اند. خلاصه آن که انواع مکرها و حیله ها را به کار می برند تا به مقصود برسند. نومیدی و بی نیازی به مال مردم را برای طمع خود وسیله قرار می دهند تا بازارشان را نگاه دارند و کالاهای فاسدشان را که نفیس و پاکیزه می پندارند، رواج دهند. از راه تزویر، خود را بی علاقه به دنیا نشان می دهند و اظهار بی نیازی می نمایند تا به منظورشان برسند. سخن نادرست می گویند و آن را به حق، مشتبه جلوه می دهند. مقاصدشان را بیان می کنند و آن را آرایش می نمایند تا به صورت حق درآید. راه باطل را آسان نشان می دهند تا همه در آن قدم نهند و راه تنگ ضلالت و گمراهی را کج می کنند تا رهایی از گمراهی میسّر نباشد. پس ایشان پیرو شیطان و شعله آتش ها هستند (شریف رضی، نهج البلاغه، ص308-307).

سختی شناختِ منافقین و ابزار آنان، تلاش ویژه و مضاعفی می خواهد که هرکس از آن بهره ای ندارد. آنان هم چون شیطان در هر کمین گاهی هستند و از هر وسیله ای استفاده می کنند. قرآن کریم فعالیت شیطان و بهره گیری از هر ابزاری را چنین ترسیم می کند: (وَ لَأُضِلَّنَّهُم وَ لَأُمَنِّینَّهُم وَ لَآمُرَنَّهُم فَلَیبَتِّکُنَّ آذانَ الأَنعامِ وَ لَآمُرَنَّهُم فَلَیغَیرُنَّ خَلقَ اللَّه) (نساء/119)، و ترفندهای شیطانی را به این شرح بازگو می کند: (وَاستَفزِز مَنِ استَطَعتَ مِنهُم بِصَوتِکَ وَأَجلِب عَلَیهِم بِخَیلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شارِکهُم فِی الأَموالِ وَ الأَولادِ وَ عِدهُم) (اسراء/64).

ص: 300

براین اساس، امام علی(علیه السلام) آنان را از حزب شیطان می خواند و حزب شیطان نیز براساس آیات قرآن کریم همگی در خسران و زیان اند: (أَلا إِنَّ حِزبَ الشَّیطانِ هُمُ الخاسِرُون) (مجادله/19).

خلاصه آن که هرکس که بهانه جو باشد و تپه را سطحی صاف و گودال را چون دره ببیند، همه چیز را سیاه فرض کند و سیاه نمایی کند، هر خط صافی را کج ببیند و در واقع صفاتی را که امام(علیه السلام) فرموده، داشته باشد، فردی منافق است و لذا باطل.

حاصل بحث این که اگر کسی شهره به نفاق باشد، قطعاً باطل است. از سوی دیگر، گروه یا فردی که ویژگی های مذکور در بیانات امیرالمؤمنین(علیه السلام) را داشته باشد، نیز منافق و ناحق است و باطل، در هرصورت، غیرقابل تبعیت است.

نتیجه

کافران براساس آیات قرآن کریم، ویژگی هایی دارند که آنان را مصداقی از باطل قرار می دهد و از سوی دیگر در آیه جهاد کبیر به نافرمانی آنان امر می کند.

در کتاب نهج البلاغه، ویژگی هایی برای باطل و پیروان آن از امام علی(علیه السلام) ذکر شده که با مرور آن ها، می توان معنای دیگری از کافر در آیه جهاد کبیر را شناخت و عدم اطاعت از آنان را سرلوحه اقدامات جامعه اسلامی قرار داد.

ویژگی هایی از جمله: تظاهر و جلوه گری، کثرت طرفداران، پرسر و صدابودن، شباهت با حق، گوشه نشینی خواص، نیت باطل برای باطل ذکر شده و شاخصه هایی هم چون: شعارگرایی، مدّعیان دروغین، ایستادگی در مقابل حق، شراکت با شیطان، خودمحوری برای طرفداران و یاوران باطل بیان شده است.

ص: 301

منابع

قرآن کریم، ترجمه: محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید قرآن پژوه جامعة المصطفی، قم: انتشارات المصطفی، 1388ش.

شریف رضی ، نهج البلاغة، ترجمه: محمد دشتی ، قم: نشر مشهور، 1379ش .

1. ابن ابی الحدید، عزالدین ابوحامد، شرح نهج البلاغه، مصحح: محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ اول، کتابخانه عمومی آیت الله مرعشی نجفی، قم، 1337ش.

2. ابن بابویه قمی، محمدبن علی بن حسین، الأمالی، تهران، کتابچی، چاپ ششم، 1376ش.

3. ابن بابویه قمی، محمدبن علی بن حسین، من لایحضره الفقیه، چاپ دوم، مؤسسه انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ، قم، 1404ق.

4. ابن عاشور، محمدبن طاهر، التحریر و التنویر، بیروت، مؤسسه التاریخ، چاپ اول، بی تا.

5. ابن منظور، محمدبن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار صادر، چاپ سوم: 1414ق.

6. آیتی، عبدالمحمد، ترجمه قرآن، تهران، سروش، چاپ چهارم، 1374ش.

7. بحرانی، کمال الدین میثم بن علی بن میثم، ترجمه شرح نهج البلاغه، مترجمان: قربان علی محمدی مقدم، علی اصغر نوایی یحیی زاده، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد، 1375ش.

8. بلخی، مقاتل بن سلیمان، الاشباه و النظائر فی القرآن الکریم (کلمات مشترک و هم معنا در قرآن کریم)، مترجمان: سیدمحمد روحانی، محمد علوی مقدم، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1380ش.

9. ثعلبی نیشابوری، ابواسحاق احمدبن ابراهیم، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن ، تحقیق: ابومحمدبن عاشور، بیروت، دار إحیاء التراث العربی ، چاپ اول، 1422ق .

10. الجزری، أبوالحسن علی بن محمد (عزالدین ابن اثیر)، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، چاپ چهارم، انتشارات اسماعیلیان ، قم، 1367ش .

11. جعفری، محمدتقی، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1376ش.

12. جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان، تحقیق: محمد صفایی، قم، اسراء، زمستان 1388ش.

13. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، چاپ اول، مرکز نشر اسراء، قم، 1387ش.

14. حر عاملی، محمدبن حسن بن علی بن محمدبن حسین، وسائل الشیعة، چاپ اول، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم ، 1409ق.

ص: 302

15. خسروی حسینی ، سیدغلامرضا، ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن، چاپ دوم، انتشارات مرتضوی، تهران، 1375ش.

16. دینوری ، ابوحنیفه احمدبن داود، الأخبار الطوال ، محقق: عبدالمنعم عامر، بی چا، منشورات الرضی، قم، 1368ش .

17. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، بیروت، دار القلم، چاپ اول: 1412ق.

18. شریف رضی، ابوالحسن محمدبن الحسین، نهج البلاغه، مصحح: صبحی صالح، بیچا، مؤسسه دارالهجرة، قم، بیتا.

19. شریف مرتضی، علی بن الحسین، الآیات الناسخة و المنسوخة، بیروت، مؤسسة البلاغ، چاپ: اوّل، 1421ق/2000م.

20. صاحب، اسماعیل بن عباد، المحیط فی اللغة، بیروت، عالم الکتب، چاپ اول: 1414ق.

21. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ پنجم: 1417ق.

22. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تحقیق: محمدجواد بلاغی، تهران، انتشارات ناصر خسرو، چاپ سوم: 1372ش.

23. طریحی، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، محقق و مصحح: احمد حسینی اشکوری، تهران، چاپ سوم، 1375ش.

24. عسقلانی، ابن حجر، الإصابة فی تمییز الصحابة، چاپ اول ، دارالکتب العلمیة، بیروت ، 1415ق.

25. علی بن موسی الرضا (منسوب)، الفقه، مشهد، مؤسسة آل البیت×، چاپ اول، 1406ق.

26. فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، قم، نشر هجرت، چاپ دوم: 1409ق.

27. فیض کاشانی، ملامحسن، تفسیر الصافی، چاپ دوم ، انتشارات الصدر، تهران ، 1415ق .

28. فیض الاسلام، سیدعلی نقی، ترجمه و شرح نهج البلاغه، چاپ پنجم، مؤسسه چاپ و نشر تألیفات فیض الاسلام و انتشارات فقیه، تهران، 1379ش.

29. فیومی، احمدبن محمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، قم، مؤسسه دار الهجرة، 1414ق.

30. کلینی، محمدبن یعقوب بن اسحاق، الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.

31. مراغی، احمدبن مصطفی، تفسیرالمراغی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ اول، بی تا.

32. مرکز فرهنگ و معارف قرآن، دائرة المعارف قرآن کریم، مؤسسه بوستان کتاب، قم، 1386ش.

ص: 303

33. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، بیروت و قاهره و لندن، دار الکتب العلمیة و مرکز نشر آثار علامه مصطفوی، چاپ سوم: 1430ق.

34. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه ، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول: 1374ش .

35. مهیار، رضا، فرهنگ ابجدی عربی _ فارسی ، بی چا، بی نا، بی جا، بی تا.

36. یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب بن واضح، ترجمه تاریخ یعقوبی، مترجم: محمدابراهیم آیتی ، چاپ ششم، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1371ش.

ص: 304

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109