مجموعه مقالات کنگره بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمومنین علی علیه السلام جلد 10

مشخصات کتاب

سرشناسه:کنگره بازخوانی ابعاد شخصیت امیرالمومنین امام علی علیه السلام ( 1398 : قم)

عنوان و نام پدیدآور:مجموعه مقالات کنگره بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمومنین علی علیه السلام/ تالیف جمعی از محققان؛ با نظارت محمدعلی رضایی اصفهانی.

مشخصات نشر:تهران: دانشگاه آزاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات: دانشگاه آزاد اسلامی، پژوهشکده قرآن و عترت(ع) ؛ اصفهان: دانشگاه آزاد اسلامی، واحد خوراسگان، 1398.

مشخصات ظاهری:14ج.

شابک:دوره: 978-964-10-6060-4 ؛ ج.1: 978-964-10-6068-0 ؛ ج.2: 978-964-10-6069-7 ؛ ج.3: 978-964-10-6070-3 ؛ ج.4: 978-964-10-6071-0 ؛ ج.5: 978-964-10-6072-7 ؛ ج.6: 978-964-10-6073-4 ؛ ج.7: 978-964-10-6074-1 ؛ ج.8: 978-964-10-6075-8 ؛ ج.9: 978-964-10-6076-5 ؛ ج.10: 978-964-10-6077-2 ؛ ج.11: 978-964-10-6078-9 ؛ ج. 12: 978-964-10-6079-6 ؛ ج.13: 978-964-10-6080-2 ؛ ج.14 978-964-106081-9 :

وضعیت فهرست نویسی:فیپا

مندرجات:ج.1. قرآن و امام علی علیه السلام.--ج.2. قرآن و امام علی علیه السلام.-- ج.3. ولایت و امامت.--ج.4. امام علی علیه السلام و نهج البلاغه.--ج.5. امام علی علیه السلام از منظر دانشمندان و مستشرقان.--ج.6. امام علی علیه السلام در آیینه شعر و ادب.--ج.7. امام علی و علوم انسانی (1) - تاریخ.--ج.8. امام علی و علوم انسانی (2) - تربیت.--ج.9. امام علی و علوم انسانی (3) - اخلاق و عرفان.--ج.10. امام علی و علوم انسانی (4) - اجتماعی.--ج.11. امام علی و علوم انسانی (5) - اقتصاد.--ج.12. امام علی علیه السلام و علوم انسانی (6) - مدیریت و سیاست.--ج.13. مقالات غیر فارسی(عربی، اردو، آذری و اسپانیولی)

موضوع:علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. -- کنگره ها

موضوع:Ali ibn Abi-talib, Imam I, 600-661 -- Congresses

موضوع:علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. -- نقد و تفسیر -- کنگره ها

موضوع:Ali ibn Abi-talib, Imam I, 600-661 -- Criticism and interpretation -- Congresses

شناسه افزوده:رضایی اصفهانی، محمدعلی، 1341 -

شناسه افزوده:Rezae Esfahani, Mohammad Ali

شناسه افزوده:دانشگاه آزاد اسلامی. سازمان چاپ و انتشارات

شناسه افزوده:Islamic Azad University Publication

شناسه افزوده:دانشگاه آزاد اسلامی. پژوهشکده قرآن و عترت(ع)

شناسه افزوده:دانشگاه آزاد اسلامی. واحد خوراسگان

رده بندی کنگره:BP37/7

رده بندی دیویی:297/951

شماره کتابشناسی ملی:6026010

ص: 1

اشاره

جلد دهم

مجموعه مقالات کنگره بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمؤمنین امام علی(علیه السلام)

امام علی(علیه السلام) و علوم انسانی (4) - اجتماعی

به کوشش جمعی از محققان

مجموعه مقالات کنگره بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمؤمنین، امام علی(علیه السلام)، جلد دهم (امام علی(علیه السلام) و علوم انسانی (4) - اجتماعی)

جمعی از محققین: زیرنظر دبیر علمی، دکتر محمد علی رضایی اصفهانی

سرویراستار: علی اکبر فراهی بخشایش

ناشر:دبیرخانه کنگره بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمؤمنین امام علی(علیه السلام)

چاپ

تیراژ :500 جلد

قیمت:اهدایی به ساحت مقدس امیرالمؤمنین امام علی(علیه السلام)

نوبت نشر: اول

شابک

ارتباط با ما : اصفهان، خیابان نشاط، ابتدای خیابان فرشادی، مؤسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت(علیهم السلام)،دبیرخانه کنگره

ص: 2

فهرست

فهرست3

مقدمه دبیر علمی کنگره15

مقدمه رئیس شورای سیاست گذاری25

1. تحلیل کارکردهای نظم اجتماعی در جامعه اسلامی از منظر امام علی (علیه السلام)29

چکیده31

مقدمه32

پیشینه32

مفهوم شناسی33

کارکرد33

نظم33

نظم اجتماعی34

کارکردهای نظم اجتماعی در جامعه اسلامی35

ایجاد و گسترش اعتماد و همبستگی اجتماعی35

ارتقاء اخلاق اجتماعی در حوزه انضباط کاری37

الف) وقت شناسی37

ب) تقسیم کار38

ج) برنامه ریزی مطلوب39

ص: 3

د) شایسته سالاری39

گسترش قانون گرایی در جامعه42

اتقان در عمل43

مداومت در به سرانجام رساندن امور43

نتیجه44

2. ارزیابی عوامل وحدت و امنیت در جامعه، بر اساس آموزه های امام علی (علیه السلام)47

چکیده49

مقدمه50

پیشینه تحقیق53

سؤالات پژوهش54

روش تحقیق55

1- نقاط قوت، ضعف، فرصت ها و تهدیدها با استفاده از مدل SWOT55

2- عوامل خارجی مؤثر بر توسعه متناسب وحدت از منظر امام علی(علیه السلام)57

3. تجزیه و تحلیل عوامل استراتژیک66

4. تدوین راهبردها68

الف) راهبردهای رقابتی/ تهاجمی so))68

ب) راهبردهای تنوع st))68

ج) راهبردهای بازنگری wo))69

د) راهبردهای تدافعی wt))69

نتیجه70

3. بررسی وحدت مسلمانان در حکومت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)73

چکیده75

مقدمه76

تعریف لغوی ناصبی77

تفاوت اهل سنت و ناصبی78

بهره گیری امیرالمؤمنین از پتانسیل اهل سنت در سپاه خود79

الف) دلایلی بر وجود اهل سنت در لشکر امام79

ب) عوامل مشوق اهل سنت بر یاری امام83

ص: 4

ج) حق دانستن امیرالمؤمنین در جنگ ها85

نتیجه 87

4. امام علی (علیه السلام) تندیس وحدت (پژوهشی در تبیین بُعد هم گرایی اسلامی امام علی (علیه السلام))91

چکیده93

مقدمه94

مفهوم شناسی95

وحدت در لغت95

وحدت اسلامی در اصطلاح95

وحدت اسلامی در قرآن98

بُعد هم گرایی تندیس وحدت امام علی(علیه السلام)99

بُعد نظری امام علی(علیه السلام) پیرامون وحدت100

1. وحدت، منّت عظیمِ خداوند100

2. وحدت بزرگترین دستاورد نبوت101

محورهای وحدت اسلامی از منظر امام علی(علیه السلام)102

1. اسلام102

2. قرآن مجید103

3. توحید و وجود مقدس رسول گرامی اسلام103

4. رهبری در جامعه104

موانع وحدت اسلامی در آموزه های امام علی(علیه السلام)105

1.پیروی از شیطان105

افراد شیطان106

2. جهالت و نادانی نسبت به یک دیگر107

3. دوری از سیره اسوه وحدت امام علی(علیه السلام)108

آثار وحدت از دیدگاه نهج البلاغه108

1.عزت، قدرت و حاکمیت109

2. وحدت، زمینه نزول فیض الهی110

3. پیروزی در صحنه ها111

ص: 5

پیامدهای تفرقه112

1.شکست و ذلت112

2. ازبین رفتن نعمت های الهی113

3. تسلط دشمن113

بُعد عملی امام در ارتباط به هم گرایی اسلامی114

1. سکوت به خاطر حفظ وحدت مسلمین114

2. سفارش یاران به هم سویی116

3. مقابله با وحدت شکنان و فتنهجویان116

4. هم یاری با خلفاء117

الف) بیعت با خلفاء118

ب) هم یاری در عرصه علمی جامعه119

هم یاری خلفاء در عرصه مشاورت120

یک- پذیرش جانشینی خلیفه دوم از سوی امام120

دو- مشاورت جناب عمر با امام در مورد تغییر مبدا تاریخ اسلام121

نتیجه122

5. تحلیل بنیان ها و کارکردهای وحدت و هم گرایی امت اسلامی در منظومه فکری امام علی (علیه السلام)127

چکیده129

مقدمه129

پیشینه130

1. مفهوم شناسی131

الف. وحدت131

ب. هم گرایی132

ج. منظومه فکری132

2. طرح پژوهش133

3. عرصه های وحدت و هم گرایی133

4. بنیان های وحدت و هم گرایی135

الف. دین اسلام135

ب. توحیدمحوری136

ص: 6

ج. معادباوری138

د. پیامبر اعظم(صلی الله علیه و اله)139

ه-. قرآن کریم142

و. اهل بیت(علیهم السلام)143

ز. حج (سنت)145

5. کارکردهای وحدت و هم گرایی (آثار و دست آوردها)148

الف. حفظ دین148

ب. نهادینه سازی رفق و مدارا148

ج. شناسایی تندروها (پرهیز از تکفیر)150

د. وظیفه شناسی (رعایت ادب و اخلاق اسلامی)151

ه-. دفع فتنه انگیزی (نفی ملّی گرایی و ناسیونالیسمی)152

و. توجه به اقتضائات و مصالح کلی153

ز. برخورداری از نعمت های الهی154

ح. رسیدن به عزت و اقتدار جهانی155

نتیجه157

6. دلالت های تربیت اجتماعی فضایل امیرالمؤمنین (علیه السلام) در زیارت غدیریه163

چکیده165

مقدمه165

پیشینه166

دلالت های تربیتی زیارت غدیریه167

الف. اخوت و دلالت های تربیتی آن168

ب. امانت داری و دلالت های تربیتی آن169

ج. امربه معروف و نهی ازمنکر و دلالت های تربیتی آن171

د. ایثار جانی و دلالت های تربیتی آن172

ه-. ایثار و انفاق مال و دلالت های تربیتی آن175

و. صداقت و دلالت های تربیتی آن178

ز. عدالت ورزی و دلالت های تربیتی آن180

ح. عمل به کتاب خدا و سنت پیامبر(صلی الله علیه و اله) و دلالت های تربیتی آن181

ص: 7

ط. کظم غیظ و گذشت و دلالت های تربیتی آن183

ی. وفای به عهد و دلالت های تربیتی آن184

نتیجه186

7. تحلیل جایگاه عدالت در تمدن سازی علوی189

چکیده191

مقدمه192

پیشینه192

عدالت و جایگاه آن در قرآن و فطرت193

جایگاه عدالت در تمدن سازی نبوی194

تمدن سازی علوی194

الف. جایگاه عدالت در تمدن سازی علوی196

یک. جایگاه عدالت در بُعد اجتماعی تمدن سازی علوی196

دو. جایگاه عدالت در بُعد سیاسی تمدن سازی علوی198

اول. عدالت علوی در برابر مخالفان داخلی حکومت201

دوم. عدالت علوی در سیاست خارجه203

سه. جایگاه عدالت در بُعد اقتصادی تمدن سازی علوی204

نتیجه206

8. رهاوردهای صلح در سیره امام علی (علیه السلام) در گفتمان معاصر209

مقدمه212

پیشینه213

غایت شناسی جهاد در اسلام و ارتباط آن با صلح214

رهاوردهای غائی صلح در سیره امام علی(علیه السلام)216

الف. رویکرد معرفتی216

ب. رویکرد هدایتی217

یک.ارشاد مخالفان در جنگ جمل218

دو. ترجیح هدایت بر جنگ در جنگ صفین219

سه.انذار خوارج پیش از جنگ نهروان221

ج. رویکرد اجتماعی222

ص: 8

یک.تأمین امنیت جامعه223

دو. آرامش اجتماعی223

سه. تقویت اتحاد و انسجام و دوری از تفرقه224

د. رویکرد نظامی226

سیره امام علی(علیه السلام) و گفتمان صلح در جهان معاصر226

الف. تبیین صحیح آموزه های علوی درباره صلح و انسان دوستی در عرصه جهانی227

ب. تشکیل کارگروه صلح در جوامع اسلامی228

ج.زمینه سازی برای گفتمان صلح اسلامی در سطح بین الملل229

نتیجه231

9. جایگاه صلح از منظر فلسفه اسلامی با تأکید بر سیره امیرالمؤمنین (علیه السلام)235

مقدمه238

مفهوم شناسی صلح239

تحلیل فلسفی از نزاع در هستی241

بازگشت جنگ و صلح به فاعلیت انسان242

فلسفه اسلامی و نظریه صلح249

اما چگونه می توان به این مرحله از صلح دست یافت؟249

صلح در سیره امیرالمؤمنین(علیه السلام)251

نتیجه256

10. صلح طلبی امام علی (علیه السلام) در برابر جنگ افروزی ناکثین259

چکیده261

مقدمه262

پیشینه264

1. بیعت طلحه و زبیر و امید رسیدن به حکومت کوفه و بصره265

2. بصره بهترین پایگاه برای شورش بیعت شکنان267

3. قدرت طلبی در پوشش خون خواهی عثمان269

4. سران ناکثین و شیوه های مختلف جنگ افروزی271

الف) جنگ افروزی از طریق تخریب شخصیت امام و کشتار پیروان ایشان271

ص: 9

ب) نوشتن نامه به بزرگان و تحریک آنان برای مقابله با امام علی(علیه السلام)275

ج) بالابردن شخصیت مخالفان امام علی(علیه السلام)278

د) تحریک و شایعه پراکنی280

ه-) غارت اموال و بیت المال بصره281

و) ترور و تهدید283

ز) اوضاع را برخلاف واقع جلوه دادن285

5. امام علی(علیه السلام) و دعوت به صلح گرایی287

الف) سخنان امام علی(علیه السلام) با سپاه کوفه288

ب) امام علی(علیه السلام) و دعوت به صلح289

یک. امام علی(علیه السلام) و دعوت زبیر به صلح289

دو. امام علی(علیه السلام) و دعوت عایشه به صلح290

سه. ملاقات علی(علیه السلام) با طلحه و زبیر290

چهار. آخرین گفت وگو برای انجام صلح291

پنج. سخنان امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) در بحبوحه جنگ292

شش. قرآن به عنوان آخرین اتمام حجت از طرف امام علی(علیه السلام)293

نتیجه295

11. روش های دربردارنده تأثیرات قدرت نرم در ایجاد صلح از منظر امام علی (علیه السلام)299

چکیده301

مقدمه301

پیشینه302

1. مفهوم لغوی و اصطلاحی صلح304

قدرت نرم305

2. بیان فواید ایجاد صلح307

الف. چاره جویی و درمان مشکلات با دعوت به آرامش و خاموش کردن آتش جنگ307

ب. استوار و محکم شدن کار مسلمانان308

ج. اتحاد مسلمانان و عدم تفرقه در میان آن ها308

د. اجرای عدالت حقیقی در شرایط صلح و زندگی مسالمت آمیز308

ص: 10

ه-. آسایش و آرامش رزمندگان و نیروهای مقاومتی309

و. نداشتن دغدغه فکری پیرامون شرایط جنگی و آرامش فکری رهبر جامعه309

ز. حفظ شرایط امنیتی کشور309

3. بیان جایگاه مهم ایجاد صلح در اسلام310

4. بیان آسیب های پیمان شکنی311

5. بیان اهمیت وفای به عهد و پیمان313

6. بیان پیش فرض های نیکو برای برقراری صلح315

7. هوشیاری نسبت به دشمن در هنگام ایجاد پیمان صلح315

8. رعایت اخلاقیات در میدان جنگ317

الف. پرهیز از انجام کارهای غیراخلاقی و غیرانسانی317

ب. دشنام ندادن به دشمن318

ج. نقد سازنده از دشمن319

د. دعا در حق دشمنان و طلب صلح از خداوند319

9. عدم شروع جنگ320

10. بیان موضع روشن پیرامون جنگ در مناطق دیگر321

11. رعایت اصول اخلاقی در پیمان صلح321

الف. عدم خیانت در عهد و امانت322

ب. پرهیز از فریب و خیانت پس از پیمان صلح و پرهیز از گستاخی در برابر خداوند322

ج. نهایت دقت و هوشیاری قبل از پیمان بستن و پرهیز از بهانه جویی پس از آن323

د. بیان مشکلات پس از پیمان صلح و دعوت به شکیبایی بر آن323

12. بیان هدف از اجرای پیمان صلح324

13. بیان مسئولیت عموم مردم در برابر پیمان صلح325

14. الگوسازی326

15. مذمت جنگ و خون ریزی و تجاوز به حقوق دیگران327

16. هدایت افراد گمراه و دعوت به صلح و آشتی با تأخیر در شروع جنگ329

17. هوشیاری نسبت به ابزارهای جنگ روانی در ترغیب به پیمان شکنی330

18. افزایش اقتدار نظامی در برابر دشمن330

19. بیان سرگذشت دشمنان پس از پایان جنگ332

ص: 11

نتیجه333

12. بررسی آثار و پیامدهای عبرت ها در نهج البلاغه337

چکیده339

مقدمه339

پیشینه341

2. مفهوم شناسی عبرت342

عبرت، روشی تربیتی343

مبانی عبرت345

الف. حوزه کاربرد این روش346

ب. پی آمدهای تربیتی عبرت348

یک. عبرت، کلید بصیرت348

دو. عبرت، انتقال تجارب349

سه. عبرت و بازداری از خطا351

چهار. عبرت، چراغ راه آینده352

منابع عبرت و شیوه های عبرت آموزی352

الف. دنیا، سرای عبرت353

ب. تاریخ، مدرسه عبرت آموزی354

ج. شگفتی های خلقت منبعی دیگر358

د. تجربه های اولیه زندگی، عبرتی دیگر359

آسیب شناسی روشی360

نتیجه361

13. بررسی نقش بیداری فطرت در احیای سبک زندگی اسلامی با نگاه به آموزه های معرفتی امام علی (ع) 365

چکیده367

مقدمه367

1. بیان مسئله369

اهمیت و ضرورت تحقیق369

پیشینه تحقیق369

ص: 12

2. مفهوم شناسی370

فطرت از منظر قرآن کریم370

فطرت از منظر امام علی (علیه السلام) و روش بیدارسازی آن371

3. عقل و رابطه آن با فطرت374

4. عوامل و راهکارهای از خودبیگانگی376

الف) رابطه انسان و خدا در مسیر توانمندسازی فطرت378

ب) درک آگاهانه خویشتن، روش توانمندسازی فطرت380

5. پی آمدهای بیداری فطرت381

الف) کوچک شماری غیر خدا382

ب) خداوند، ضامن پیروزی383

ج) مشاهده384

نتیجه386

14. شاخص های خانواده مطلوب در نگاه امام علی (علیه السلام)391

چکیده393

1- مقدمه393

2- پیشینه395

3- مفهوم شناسی خانواده396

4- شاخص های اعتقادی خانواده مطلوب398

الف) ایمان و اعتقاد به خدا398

ب) برقرار ساختن روحیه الهی و رشد شخصیت معنوی اعضای خانواده400

5- شاخص های اخلاقی خانواده مطلوب401

الف) توکل402

ب) رازداری403

ج) غیرت ورزی403

د) خیرخواهی404

ه- ) نداشتن حسادت405

و) صبر و تحمل مشکلات405

6- شاخص های رفتاری خانواده مطلوب407

ص: 13

الف) صداقت و راست گویی407

ب) خوش زبانی408

ج) عفو و گذشت409

د) حسن رفتار با همسر و فرزندان410

ه- ) همکاری با همسر411

و) سازگاری با همسر412

ز) وفاداری نسبت به همسر413

ح) قناعت و ساده زیستی413

7- نتیجه415

15. جایگاه جوان گرایی از منظر قرآن و نهج البلاغه419

چکیده421

مقدمه421

پیشینه422

1. مفهوم شناسی جوان422

2. دلایل ترجیح جوان گرایی424

جوانی گرایی در قرآن424

یک. الگوهای جوان424

دو. جوانی ظرف حکمت و علم426

سه. قدرت جسمانی ملاک حاکم الهی428

دلایل جوان گرایی در نهج البلاغه430

3. دلایل ترجیح تجربه محوری430

4. بررسی و نقد کلی432

یک. جوانی در تقابل با تجربه432

دو. ارزش جوانی فی نفسه433

سه. جوان گرایی نسبی433

نتیجه434

ص: 14

مقدمه دبیر علمی کنگره

درآمد قال رسول الله(صلی الله علیه و اله): «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِی مَوْلَاه» چهارده قرن قبل، نور اسلام بر جهان تابید و وحی قرآن قلب پیامبر اسلام(صلی الله علیه و اله) را منور ساخت و این نور بر قلب یار و همراه ایشان حضرت علی بن ابی طالب(علیه السلام) منعکس گردید و در قالب امامت و ولایت او بر جهانیان عرضه شد. در قرآن کریم بیش از هفتصد آیه در مورد امام علی(علیه السلام) تفسیر، تأویل و یا تطبیق شده است که پیوند عمیق ایشان را با وحی قرآن نشان می دهد.

امام علی(علیه السلام) نوری الهی است که بعد از پیامبر(صلی الله علیه و اله) برای هدایت بشر جلوه گر شد و در ابعاد معنوی، علمی و... راه بشر را روشن کرده و او را به سعادت رهنمون می شود.

نهج البلاغه اوست که شیوه های تربیت انسان، روابط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، مدیریتی و... را به صورت کلی و راهبردی (و گاهی به صورت جزئی) بیان کرده است. رهنمودهای امام علی(علیه السلام) به علوم بشری، به ویژه علوم انسانی جهت دهی می کند تا از این طریق هدایت همه جانبه انسان را محقق سازد و از انحرافاتی جلوگیری کند که در اثر علم ناقص بشری حاصل می شود؛ همان طور که ولایت باطنی و معنوی امام علی(علیه السلام) و فرزندان معصومش دست انسان ها را می گیرد و در ساحت های مختلف زندگی معنوی راهبری می کند تا انسان به سعادت و کمال نهایی خود برسد.

ص: 15

اول: ضرورت موضوع کنگره بعد از گذشت چهارده قرن از شهادت امام علی(علیه السلام) هنوز نور ولایت و امامت او بر جهانیان می تابد، ازاین رو ضرورت دارد که علل و عوامل این ماندگاری بررسی شود و ابعاد وجودی این شخصیت ملکوتی بازخوانی و بار دیگر با زبان روز بر جهانیان عرضه شود.

در این راستا مهم ترین دلایل ضرورت این کنگره عبارت اند از:

1- شناخت مجدد امام علی(علیه السلام) برای تبیین ابعاد ناشناخته وجودی ایشان؛

2- بازخوانی و عرضه ابعاد وجودی آن حضرت با زبان روزآمد؛

3- تبیین رهنمودهای امام علی(علیه السلام) در عرصه های جدید ابعاد زندگی بشر همچون علوم انسانی در راستای تحول در این علوم؛

4- بهره مندی بیشتر جامعه بشری از نور ولایت و امامت آن حضرت با ارائه کتاب ها، مقالات و آثار هنری؛

5- تجلیل از خادمان علمی و عملی امام علی(علیه السلام)؛

6- گسترش معارف ناب علوی در قالب نگارش مقالات و کتاب ها و آثار هنری؛

7- ترجمه آثار برجسته پدید آمده در کنگره به زبان های دیگر در راستای نشر معارف و آموزه های علوی در کشورهای دیگر.

دوم: پیشینه کنگره

ایده کنگره در مراسم حج سال 1397 ش بین فرهیختگان اصفهانی حاضر در حج بیان شد. سپس با ابتکار و پشتکار دوست ولایتمدار و خیراندیش جناب آقای حاج سید حسین رضازاده (زید عزه) مقدمات آن فراهم شد و از بهار 1398ش کار کنگره با جلساتی در موسسه اهل بیت(علیهم السلام) شروع گردید و با همکاری دوست دانشمند ما، جناب حجت الاسلام والمسلمین سجادی راه کمال در پیش گرفت و درنهایت توفیق علوی شامل حال ما شد و از خرداد 1398 ش مسئولیت دبیر علمی کنگره را پذیرفتم. سپس در قم،

ص: 16

جناب حجت الاسلام والمسلمین دکتر فراهی بخشایش یار و همراه ما شد و امور علمی کنگره با همکاری اساتید تکمیل گردید و نویسندگان زیادی از مراکز علمی داخل و خارج کشور به ویژه در قم (مانند مجتمع آموزش عالی قرآن و حدیث جامعة المصطفی العالمیة، مرکز تخصصی شیعه شناسی و بنیاد نهج البلاغه و...) وارد صحنه شدند و اقدام به برگزاری پیش نشست ها و نگارش مقالات و ارزیابی آثار کردند و حتی مراجع معظم تقلید پیام هایی برای کنگره فرستادند. کم کم کنگره ای عظیم به برکت یاد امام علی(علیه السلام) شکل گرفت که بسیاری از افراد باور نمی کردند، این همه آثار و برکات علمی، معنوی و هنری به دنبال داشته باشد. ازاین رو در روزهای آخر دریافت آثار کنگره، استقبال از آن به شدت افزایش یافت و حتی چند بار زمان دریافت آثار تمدید شد.

امید است برگزاری این کنگره زمینه ساز کنگره های بزرگ تر و کامل تر بعدی در سال های آینده شود و موردقبول خدای متعال و مورد عنایت خاص امام علی(علیه السلام) و فرزندش حجت ابن الحسن عجل الله تعالی فرجه الشزیف قرار گیرد.

سوم: ساختار کنگره الف: شورای سیاست گذاری

1- آقای حاج سید حسن رضازاده، رئیس شورای سیاست گذاری؛

2- حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید احمد سجادی؛

3- حجت الاسلام والمسلمین علی اصغر بیگی؛

4- حجت الاسلام والمسلمین جعفر عمادی؛

5- دکتر حمیدرضا چاکری؛

6- دکتر مجتبی بهرام پور؛

7- حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی؛

8- دکتر احسان مشکلانی؛

9- مهندس حمید نیلفروشان؛

ص: 17

10- حجت الاسلام والمسلمین سید مصطفی میرلوحی؛

11- حجت الاسلام والمسلمین دکتر ابراهیم کلانتری؛

12- دکتر عبدالمجید طالب تاش؛

13- دکتر علیرضا هزار.

ب: شورای علمی

حجت الاسلام والمسلمین

دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر ناصر رفیعی محمدی؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر نعمت الله صفری فروشانی؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر عبدالمحمدی؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدجواد اسکندرلو؛

حجت الاسلام والمسلمین محمد فاکر میبدی؛

حجت الاسلام والمسلمین حسین علوی مهر؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید عیسی مسترحمی؛

دکتر سید محمدتقی طیب؛

دکتر اصغر منتظر القائم؛

دکتر حمیدرضا چاکری؛

دکتر مهدی مظاهری؛

دکتر محمدرضا ستوده نیا؛

دکتر محمدحسین ریاحی؛

دکتر محمد صالح طیب نیا؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید احمد سجادی؛

دکتر سید مهدی مرتضوی؛

حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ مهدی انصاری قمی؛

حجت الاسلام والمسلمین جعفر عمادی؛

ص: 18

حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدعلی مهدوی راد؛

حجت الاسلام والمسلمین علی اصغر بیگی.

ج: کمیته اجرایی

سید حسین رضازاده، دبیر اجرایی و رئیس شورای سیاست گذاری کنگره؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدعلی رضایی، دبیر علمی کنگره؛

حجت الاسلام والمسلمین دکتر علی اکبر فراهی بخشایش، معاون علمی - پژوهشی کنگره؛

حجت الاسلام والمسلمین حسن صادقی زفره، مسئول برگزاری پیش نشست ها؛

دکتر حمیدرضا چاکری، دبیر شورای راهبردی کنگره؛

مهندس حمید نیلفروشان، معاون علمی - پژوهشی مؤسسه اهل البیت(علیهم السلام)؛

مهندس سعید گودرزی، مسئول انفورماتیک مؤسسه اهل البیت(علیهم السلام)؛

مهندس محمد رضایی، مسئول آماده سازی متون؛

خانم مهندس الهام صفائی، مسئول دبیرخانه کنگره؛

خانم مهندس فرزانه صفائی، مسئول سایت کنگره؛

خانم آزاده فخاری، مسئول روابط عمومی کنگره؛

د: کارگزاران

دبیر علمی کنگره:

حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی، عضو هیئت علمی و استاد تمام جامعه المصطفی العالمیه

دبیر اجرایی کنگره:

آقای حاج سید حسین رضازاده معاون علمی - پژوهشی: حجت الاسلام والمسلمین دکتر علی اکبر فراهی بخشایش

معاون اجرایی: سرکار خانم مهندس الهام صفائی

ص: 19

چهارم: برونداد کنگره الف: کتاب مجموعه مقالات

1- قرآن و امام علی(علیه السلام) (1) ؛

2- قرآن و امام علی(علیه السلام) (2) ؛

3- ولایت و امامت؛

4- امام علی(علیه السلام) و نهج البلاغه؛

5- امام علی(علیه السلام) از منظر دانشمندان و مستشرقان؛

6- امام علی(علیه السلام) در آینه شعر و ادب؛

7- امام علی(علیه السلام) و علوم انسانی (1) - تاریخ؛

8- امام علی(علیه السلام) و علوم انسانی (2) - تربیت؛

9- امام علی(علیه السلام) و علوم انسانی (3) - اخلاق و عرفان؛

10- امام علی(علیه السلام) و علوم انسانی (4) - اجتماعی؛

11- امام علی(علیه السلام) و علوم انسانی (5) - اقتصاد؛

12- امام علی(علیه السلام) و علوم انسانی (6) - مدیریت و سیاست؛

13- مقالات غیرفارسی (عربی، آذری، اردو و اسپانیولی)؛

14- چکیده مقالات فارسی کنگره.

ب: نرم افزار

1- مجموعه مقالات کنگره بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمؤمنین امام علی (ع)؛

2- تیزر، پنل های تخصصی و فیلم گزارش برگزاری کنگره در سالن اصلی و دانشگاه آزاد اسلامی واحد خوراسگان.

ج: نشریات و وبگاه خبرنامه شماره 1 پایگاه اطلاع رسانی کنگره به آدرس: imamali.wiki

ص: 20

د: لیست آثار رسیده (759 اثر) 1.تعداد کل مقالات رسیده: 460؛

تعداد مقالات مورد قبول: 198.

2. تعدا کل کتاب های رسیده: 69؛

تعداد کتاب های برتر: 3.

3. تعداد کل پایان نامه های رسیده: 73؛

تعداد پایان نامه های برتر: 3.

4. تعداد کل هنری های تجسمی رسیده: 34؛

تعداد برتر: 3.

5. تعداد کل اشعار رسیده: 123؛

تعداد اشعار مورد قبول: 35.

پنجم: مراکز و تشکل های همکار

1. معاونت فرهنگی - اجتماعی دانشگاه آزاد اسلامی؛

2. پژوهشکده قرآن و عترت دانشگاه آزاد اسلامی؛

3. دانشگاه آزاد اسلامی اصفهان (خوراسگان)؛

4. جامعة المصطفی العالمیة؛

5. مرکز تحقیقات رایانه ای حوزه علمیه اصفهان؛

6. استانداری اصفهان؛

7. شهرداری اصفهان؛

8. اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی اصفهان؛

9. مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی؛

10. سازمان فرهنگی آستان قدس رضوی؛

11. بنیاد بین المللی نهج البلاغه؛

12. بنیاد بین المللی غدیر استان اصفهان؛

13. نهاد رهبری در دانشگاه های استان اصفهان؛

14. دانشگاه امام صادق(علیه السلام)؛

15. دانشگاه معارف قرآن و عترت؛

ص: 21

16. دانشگاه اصفهان؛

17. مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی نور (سمیم نور)؛

18. حوزه علمیه اصفهان؛

19. موسسه نهج البلاغه اصفهان؛

20. مجامع ادبی استان اصفهان؛

21. سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان؛

22. مرکز پژوهشی قرآن کریم المهدی؛

23. مرکز تخصصی قرآن کریم امام علی بن ابی طالب(علیه السلام)؛

24. مرکز تخصصی کنفرانس های ایران (سیویلیکا)؛

25. مجمع عالی حکمت اسلامی؛

26. دانشگاه صنعتی اصفهان؛

27. مرکز تخصصی شیعه شناسی؛

28. پایگاه استنادی جهان اسلام؛

29. انجمن علمی دانش پژوهان علوم قرآن مدرسه عالی قرآن و حدیث؛

30. انجمن علمی دانش پژوهان علوم حدیث مدرسه عالی قرآن و حدیث؛

ششم: پیش نشست ها

1. پیش نشست کنگره در مدرسه عالی تفسیر مجتمع آموزش عالی قرآن و حدیث جامعة المصطفی العالمیة؛

موضوع: نقش امام علی(علیه السلام) در گسترش علوم اسلامی؛

2. پیش نشست کنگره در مجتمع آموزش عالی قرآن و حدیث جامعة المصطفی العالمیة؛

موضوع: بررسی نظریه اشارات ولایی قرآن؛

3. پیش نشست کنگره در مرکز تخصصی شیعه شناسی؛

ص: 22

موضوع: امام علی(علیه السلام) از دیدگاه مستشرقین؛

4. پیش نشست کنگره در جامعة المصطفی العالمیه واحد اصفهان؛

موضوع: شأن و جایگاه امام علی(علیه السلام) در نهج البلاغه؛

5. پیش نشست کنگره در مدرسه علمیه خواهران حضرت حکیمه سپاهان شهر اصفهان؛

موضوع: بررسی ابعاد شخصیتی امیرالمؤمنین امام علی(علیه السلام)؛

6. پیش نشست کنگره در حوزه علمیه صدر اصفهان؛

موضوع: معرفی شخصیت امیرالمؤمنین امام علی(علیه السلام)؛

7. پیش نشست کنگره در گروه علوم حدیث جامعة المصطفی العالمیة؛

موضوع: استخراج سبک زندگی از قرآن و احادیث (با تأکید بر نهج البلاغه)؛

هفتم: ارزیابان حسین علوی مهر، حسن رضا رضایی، عبدالله جبرئیلی جلودار، محمد ایلیا یعقوبی، علی آقاصفری، عبدالمومن حکیمی، محمدنظیر عرفانی، علی اکبر فراهی بخشایش، اکبر محمودی، میثم ناظمی، عباس الهی، عبدالرشید صمیمی، عبدالله مرتضوی نیا، علی محمد راهی، سید عیسی مسترحمی، عبدالحسین شورچه، مهدی جهانی، باقر ریاحی مهر، محمد عزتی، انار حسین اف، محمد شایان، مهدی اعتصامی، سید مجتبی رضوی اصیل، سهیل اسعد.

هشتم: ویراستاران سرویراستار:علی اکبر فراهی بخشایش.

ویراستاران: حسین حبیبی، حسن عباس زاده، نصرالله سلیمانی نجف آبادی، مهدی سازندگی، نجف عرفانی.

ص: 23

نهم: ملیت های شرکت کننده ملیت های شرکت کننده در کنگره از کشورهای: ایران، عراق، تونس، نیجریه، افغانستان، پاکستان، هندوستان، آذربایجان، بنگلادش، اسپانیا.

در پایان از همه اساتید همکار، نویسندگان، ارزیابان، ویراستاران و همکاران اجرایی کنگره به ویژه خادم اهل بیت(علیهم السلام) جناب آقای حاج حسین رضازاده زید عزه و معاون پژوهشی ما جناب حجة الاسلام و المسلمین دکتر بخشایش تشکر می کنم که این کنگره حاصل تلاش شبانه روزی آنهاست. امیدوارم همگی مورد عنایت خاص امام علی(علیه السلام) قرار گیریم و این تلاش علمی مورد قبول خدای متعال قرار گیرد. امید است برگزاری این کنگره زمینه ساز کنگره های بزرگ تر و کامل تر بعدی در سال های آینده شود و مورد قبول خدای متعال و مورد عنایت خاص امام علی(علیه السلام) و فرزندش حجت ابن الحسن عجل الله تعالی فرجه الشزیف قرار گیرد.

والحمدلله رب العالمین دبیر علمی کنگره دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی استاد تمام جامعه المصطفی العالمیه 19/9/1398

ص: 24

مقدمه رئیس شورای سیاست گذاری

بسم الله الرحمن الرحیم وَلَایةُ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی (صدوق، عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج2، ص146) به خدای عزوجل قسم که مرا خدای تو یا علی زده بر صحیفه دل رقم، ز ازل ولای تو یا علی قال رسول الله(صلی الله علیه و اله): «عَلِیٌّ مَعَ القُرآنِ وَ القُرآنُ مَعَ عَلِیٍّ، لَن یَفتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ» (حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص134) خلقت انسان، شگفتناک ترین شاهکار خالق هستی است و این اشرف مخلوقات، شورانگیزترین موجودی است که ضمن توجه به آداب بندگی، خود مبدع و خالق خلاق پدیده هایی است که می تواند قدرت و عظمت انسان را با اراده خالق مطلق به نمایشی تمام عیار بگذارد.

حصول چنین قدرت و اقتداری، وام دار اتصاف به آداب و ترتیبی است که باید بدان آراسته بود.

در میان بندگان برگزیده خدا و پس از حضرت خاتم رسل محمد مصطفی(صلی الله علیه و اله)، شخصیت ممتاز امیرالمؤمنین حضرت علی بن ابی طالب(علیه السلام)، افضل و اولی به حجت الهی است.

ص: 25

همو که در «کعبه» زاده شد تا گواه عظمت وجود نازنینش باشد.

همو که در مکتب محمد امین، با ایمان ترین است و در اطاعت پذیری از خدا و رسولش بی نظیرترین و علم وافرش بهره مند از قرآنی است که خود در وصفش این چنین بیان می دارد:

«وَإِنَّ القُرآنَ ظَاهِرُهُ أَنِیقٌ، وَبَاطِنُهُ عَمِیقٌ، لاَ تَفْنَی عَجَائِبُهُ، وَلاَ تَنْقَضِی غَرَائِبُهُ» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه18)؛

«هم او که از «لیلةالمبیت» شجاعت و اخلاص و بندگی اش عیان شد و آیه {وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَاد} (بقره/207)، از سوی جبرئیل امین در وصفش نازل و در «خیبر» به کمال رسید و از لحظه جانشینی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و اله) در «غدیر» و در روز تکمیل دین تا لحظه ای که گفت «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَة» جز دل بر عشق الله و رسول و تحقق آیات الهی، سودایی دیگر نداشت.

امامت او، امانت حق طلبی و ظلم ستیزی بود و رسالت او استقرار حکومت عدل و دادگستری در پهنه عالم.

جهان درونش در جهاد همواره اکبر بود و جهان برونش، جان بازی برای مهرورزی ابنای آدم و ترجمان عینی «رُهْبَانٌ بِاللَّیلِ أُسُدٌ بِالنَّهَار» (کلینی، الکافی، ج2، ص232).

کلام جاودانه اش (نهج البلاغه) منشور حکمت و حیات است و به عنوان متنی عرفانی، مشحون از اسرار و معارف ربانی الهی و حکمی، فلسفی، تاریخی، سیاسی، اخلاقی، اجتماعی و اقتصادی نیاز بنیادین و راهگشای زمانه ی ما و شرح منش و مرامش، کیمیای سعادت رهپویان.

ولایت علوی، نشان دارترین و پرافتخارترین حقیقتی است که شیعیان مشمول این لطف دائم اند.

رهپویی چنین امام همامی، عزتی مستدام و توفیقی بزرگ است که جمعی از دوستداران حضرتش را بر آن داشت تا با برپایی "کنگره تبیین ابعاد شخصیتی امام علی(علیه السلام)، وجوه پیدا و ناپیدای شخصیت ممتاز و آسمانی انسانی کامل و ملکوتی ترین انسان تاریخ بشریت از

ص: 26

رهگذر نسیم عنایتش مورد تأمل و مطالعه علوی پژوهان قرار گیرد. بی گمان با وجود همه آثار و اوصافی که درباره آن حضرت وجود دارد، فقط ذره ای و گوشه ای از اقیانوس معرفت و معنویت و حقیقت وجودی امام علی(علیه السلام) بازنموده شده و همچنان نیازمند آنیم که در ساحل شناخت پرشکوهش زانو بزنیم و قبساتی از آفتاب رأفت و رحمتش برگیریم.

به یقین او حصن حصین است و هر سعادت خواه و سعادتمندی باید از دانشگاه علوی، درس های حقیقت و حقیقی زندگی را بیاموزد و بیاموزاند.

با چنین رویکرد و رهیافتی، دبیرخانه کنگره «بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمؤمنین امام علی(علیه السلام)» با اعلام فراخوانی در سی وچهار محور، اندیشمندان و دانشمندان را به جریان سازی در این نهضت مقدس دعوت کرد؛ بدان امید که در سال های آتی این حرکت نورانی بتواند در جغرافیای جهان اسلام گسترش یابد و از ابعاد شخصیت جهان شمول آن حضرت، جهانیان طالب حقیقت و دانش الهی نیز توشه معرفت و دانایی برگیرند و جهان تشنه حق و عدل را پاسخی درخور و شایسته منظومه اندیشه و گفتمان آسمانی اش یابند.

موسوعه چهارده جلدی از مقالات منتخب از مقالات فراوان رسیده به دبیرخانه که عزّ وصول شده، تحت عناوین قرآن و امام علی(علیه السلام) (1)؛ قرآن و امام علی(علیه السلام) (2)؛ ولایت و امامت؛ امام علی(علیه السلام) و نهج البلاغه؛ امام علی(علیه السلام) از منظر دانشمندان و مستشرقان؛ امام علی(علیه السلام) در آیینه شعر و ادب؛ امام علی(علیه السلام) و علوم انسانی (1) - تاریخ؛ امام علی(علیه السلام) و علوم انسانی (2) - تربیت؛ امام علی(علیه السلام) و علوم انسانی (3) - اخلاق و عرفان، امام علی(علیه السلام) و علوم انسانی (4) - اجتماعی، امام علی(علیه السلام) و علوم انسانی (5) - اقتصاد، امام علی(علیه السلام) و علوم انسانی (6) - مدیریت و سیاست؛ مقالات غیرفارسی (عربی، اردو، آذری، اسپانیولی) و چکیده مقالات کنگره، با یاری همه شیفتگان و دلدادگان ولایت به ویژه دبیر علمی کنگره حضرت حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی دام عزه و همت عالیه پژوهشکده قرآن و عترت دانشگاه آزاد اسلامی که سپاس فراوان از این همت ستودنی شان بر

ص: 27

ما فرض و اجرشان در درگاه حضرت باری عزّ اسمه و حضرات ائمه معصومین(علیهم السلام) محفوظ؛ برای استفاده پژوهشگران و اندیشمندان حوزه و دانشگاه و اقشار مختلف اجتماع به زیور طبع آراسته و تقدیم می گردد.

فردا که هر کسی به شفیعی زنند دست

ماییم و دست و دامن معصوم مرتضی

حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق

بدرقه رهت شود همت شحنه نجف سید حسین رضازاده

رئیس شورای سیاست گذاری کنگره بازخوانی ابعاد شخصیتی امیرالمؤمنین امام علی(علیه السلام) 26 دی ماه 1398 مطابق با 20 جمادی الاولی 1441 ق

ص: 28

تحلیل کارکردهای نظم اجتماعی در جامعه اسلامی از منظر امام علی (علیه السلام)

اشاره

مصطفی آتشکار(1)، سید مهدی سلطانی رنانی(2)

ص: 29


1- . کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث؛matashkar43@yahoo.com
2- . دکتری علوم قرآن و حدیث؛ smahdi.soltani224@gmail.com.

ص: 30

چکیده

نظم اجتماعی از جمله مولفه های مطلوب اخلاق اجتماعی در جامعه اسلامی است، که براساس نیازهای مادی و معنوی انسان در زندگی اجتماعی وی اهمیت می یابد و به گونه ای صحیح ضرورت قوانین اجتماعی و نیازمندی اجتماع به قانون و مقررات را نشان می دهد. در حقیقت، ضابطه مند بودن روابط اجتماعی انسان ها با تحقق معاشرت های انضباط یافته از جمله ضمانت های عملی نظم در جامعه اسلامی از دیدگاه امام علی(علیه السلام) است که آن را در مسیر الهی قرار می دهد و اخلاق اجتماعی انسان ها را تنظیم می نماید. این نگاشته با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی به بررسی و تحلیلی کارکردهای نظم اجتماعی در جامعه را از منظر امام علی(علیه السلام) اقدام کرده است. یافته های تحقیق نشان می دهد که ایجاد و گسترش اعتماد و همبستگی اجتماعی، ارتقاء اخلاق اجتماعی در حوزه انضباط کاری، گسترش قانون گرایی در جامعه، اتقان در عمل و مداومت در به سرانجام رساندن امور از مهم ترین کارکردهای نظم اجتماعی در جامعه اسلامی از دیدگاه امام علی(علیه السلام) است. بررسی مفهوم نظم اجتماعی و تحلیل کارکردهای آن از منظر امام علی(علیه السلام) با تاکید بر نهج البلاغه، سیر و هدف پژوهشی این نوشتار است.

کلیدواژه ها: امام علی(علیه السلام)، نظم، نظم اجتماعی، کارکردهای نظم اجتماعی، همبستگی اجتماعی، انضباط کاری.

ص: 31

مقدمه

از آن جا که انسان موجودی اجتماعی است، به صورت اجتماعی زیسته است و در نهاد و سرشت او، نوعی کمال گرایی و آرزوی صعود اجتماعی وجود دارد و براساس همین جاذبه فطری، پیشرفت در زمینه های مادی و معنوی را برای خود رقم می زند و هماره در پی آن است که زندگی اجتماعی مطلوب و ایده آلی را همراه با آسایش و آرامش فراهم نماید تا موجب سعادت و رستگاری خود و دیگران گردد، لازم است به نظمی پایدار و فراگیر دست یابد و با تمسک به قرآن و سیره اهل بیت(علیهم السلام)، که باعث نظم و ساماندهی انسان ها و زندگی اجتماعی آن ها می باشد، جامعه و زندگی خویش را از آشوب و هرج و مرج دور سازد. بر این اساس در مکتب علوی از نظم اجتماعی به عنوان یکی از مولفه های اخلاق اجتماعی در جامعه اسلامی یاد شده و توجه و پای بندی به قوانین و مقررات اسلامی از مبانی مهم آن به شمار می آید و ایجاد و گسترش اعتماد و همبستگی اجتماعی، ارتقاء اخلاق اجتماعی در حوزه انضباط کاری، گسترش قانون گرایی در جامعه، اتقان در عمل و مداومت در به سرانجام رساندن امور از مهم ترین کارکردهای آن محسوب می شود. این نوشتار به روش بنیادی و به شیوه توصیفی – تحلیلی، به بررسی کارکردهای نظم اجتماعی در جامعه اسلامی از دیدگاه امام علی(علیه السلام) پرداخته و اطلاعات لازم برای آن را با مطالعات کتابخانه ای جمع آوری نموده و تجزیه و تحلیل شده استو در پی یافتن است که؛ مفهوم نظم اجتماعی در جامعه اسلامی چیست؟ و کارکردهای نظم اجتماعی در جامعه اسلامی از دیدگاه امام علی(علیه السلام) کدامند؟

پیشینه

در زمینه نظم اجتماعی و کارکردهای آن در جامعه از منظر امام علی(علیه السلام) تحقیقات و آثار ذیل به چاپ رسیده است:

- حکومت قانون و حاکمیت نظم ضامن بقای جامعه است (اخلاق در نهج البلاغه)، مجله: جهاد، 22 بهمن 1360، شماره 27 (2 صفحه؛ از 80 - 81).

ص: 32

- نظم ضمان الجودة فی فکر الامام علی(علیه السلام) ( دراسة فی رسائل نهج البلاغة)، سراج جابر، حمید، مجله: کلیة التربیة الأساسیة، تموز 2012، العدد 8 (9 صفحه؛ از 85 -93).

- اخلاق و نظم اجتماعی، سیاسی از دیدگاه نهج البلاغه، دشتی، محمد، مجله: مبلغان، دی 1379، شماره 11 (13 صفحه، از 41-53).

- رویکرد «در زمانی» به تعبیر «نظم امرکم» در عبارت «اوصیکما بتقوی الله و نظم امرکم»، فخاری، علیرضا، بشارتی، زهرا، مجله: پژوهش های ترجمه در زبان و ادبیات عربی، بهار و تابستان 1395، شماره 14 علمی - پژوهشی/ISC (40 صفحه، از 145-184).

- نقدی بر کتاب «حقوق عمومی در نهج البلاغه»، جوان آراسته، حسین، مجله: پژوهشنامه انتقادی متون و برنامه های علوم انسانی، مرداد 1397، شماره 57 علمی - پژوهشی (16 صفحه، از 1-16).

مفهوم شناسی

کارکرد

کارکرد که می توان معادل لاتینی آن را «function» دانست، به معنای انجام یک وظیفه است و در فارسی معادل هایی چون نقش، خدمت و شغل دارد. در علوم اجتماعی نقشی را می رساند که یک عضو یا جزئی از کل به عهده گرفته و به انجام می رساند و نیز به معنای اثری است که هر پدیده در زنجیره پدیده هایی که با آن مرتبط است باقی می گذارد (ساروخانی، دایره المعارف علوم اجتماعی، ص303).

نظم

واژه شناسان، نظم را به معنای هماهنگی، پیوستگی، به رشته درآوردن، آراستن، ترتیب زمانی یا عددی یا مکانی، میزان کردن، سازمان دادن، اصلاح کردن، قاعده، قانون و... دانسته اند (ابن منظور، لسان العرب، ج12، ص578؛ آذرنوش، فرهنگ معاصر عربی - فارسی، ص9؛ مشیری، فرهنگ زبان فارسی، ص99). هم ردیف کردن چیزی با چیز دیگر

ص: 33

و سامان یافتن اُمور را در تعریف این واژه نیز ذکر کرده اند (فراهیدی، العین، ج8، ص165). نیز، به معنای آرایش، ترتیب و توالی آمده است (چلبی، جامعه شناسی نظم، ص31). مفهوم نظم، مفهومی انتزاعی است که بر هر چیزی که دارای ویژگی ها و شرایط خاصی باشد، اطلاق می شود. منظور از آن، همیشه توصیف وضعیتی از امور است که در آن، عناصر متعددی از انواع متفاوت در چنان ارتباطی با یک دیگر هستند که می توانیم با شناخت برخی از عناصر زمانی یا مکانی تشکیل دهنده مجموعه، پیش بینی های صحیحی درباره بقیه ارائه بدهیم. در نتیجه، هر شیء منظم باید دارای سه ویژگی باشد: اولاً مرکب از اجزا باشد؛ ثانیاً اجزا با هم ارتباط داشته باشند؛ ثالثاً تعامل و ارتباط اجزا در راستای هدف واحدی باشد (بیرو، فرهنگ علوم اجتماعی، ص368). هم چنین در مفهوم آن آمده: به اُموری اطلاق می شود که در راستای برنامه ای پایدار و منسجم سامان یافته و به انجام برسد و اگر کسی در راستای اُمور خویش استوار نباشد؛ گفته می شود: اُمورش نظام ندارد (همان؛ دهخدا، لغت نامه، ذیل واژه نظم).

نظم اجتماعی

در اصطلاح جامعه شناسی، نظم اجتماعی مفهومی انتزاعی است که به حالتی خاص از جامعه اطلاق می شود و به معنای اطاعت تمامی اعضای یک جامعه از هنجارها، ارزش ها و قوانینی است که اساس قوام جامعه را تشکیل می دهند. بدین ترتیب، این اصطلاح را می توان به منظور مشخص کردن مجموع نهاد های اجتماعی از این نظر که در جهت عملکرد مطلوب حیات اجتماعی و مناسبات اجتماعی به خوبی تنظیم شده اند، به کار برد. علاوه بر این، مفهوم نظم اجتماعی می تواند به طور مستقیم هماهنگی، تعادل و انسجام روابط اجتماعی را برساند که مجموع افراد جامعه را از طریق فعل و انفعال ساز و کارهای اقتصادی و سیاسی به سوی زندگی مشترک جلب کند و خواست گذران حیات در جمع را پدید آورند ( فیض الاسلام، ترجمه و شرح نهج البلاغه، خطبه 168). در واقع نظم اجتماعی، بیشتر به نظم رایجی اطلاق می شود که اطاعت همگان را از یک نظم ارزشی جا

ص: 34

افتاده و رایج به منظور مرجع داشتن طبقات و قشرهای ممتاز، اولویت می بخشد (بیرو، فرهنگ علوم اجتماعی، ص368؛ گولدنر، بحران جامعه شناسی غرب، 279؛ یوسف زاده، اسلام، نظم و انضباط اجتماعی، 38-36) و در حقیقت، نتیجه نفوذ متقابل مجموعه های مشترک آرمانی و هنجاری با شبکه های فرصتی و تعاملی کنش گران فردی و جمعی است. هم چنین، نظم و ترتیب بین گروه های مختلف جامعه و افراد آن را نیز نظم اجتماعی می گویند که گستره آن در زوایای ارزش هایی چون عدل، وفای به عهد، نماز جماعت و... قابل جست و جو و پی گیری است. در حقیقت، عمل مطابق آموزه های اعتقادی، فقهی و اخلاقی دین اسلام در جامعه، جلوهای پایدار و اصیل از نظم اجتماعی است و هرگونه انحراف از آموزه های مذکور گونه ای از بی نظمی است (چلبی، جامعه شناسی نظم، 37 - 31؛ جلائیان اکبرنیا، نظم و انضباط اجتماعی، ص68).

کارکردهای نظم اجتماعی در جامعه اسلامی

در منشور نهج البلاغه و مکتب علوی رعایت و گسترش صحیح نظم اجتماعی در جامعه اسلامی و تاثیر مطلوب آن در اخلاق اجتماعی انسان ها دارای کارکردهای فراوانی است که در ادامه این نوشتار به بحث و بررسی درباره مهم ترین آن ها می پردازیم:

ایجاد و گسترش اعتماد و همبستگی اجتماعی

اعتماد و همبستگی اجتماعی، مهم ترین مسئله نظم اجتماعی است ( چلبی، جامعه شناسی نظم، ص12). همبستگی اقوام، نژادها و ملیت های مختلف یک جامعه پرتوی از همبستگی و بستر گسترش اخلاق اجتماعی است، ولی قوم گرایی و قبیله گرایی باعث پراکندگی و سرچشمه اختلافات بسیار است و باعث می شود که شهروندان به جای پیمودن راه های سعادت و کمال، به نزاع و کشمکش بپردازند. امام علی(علیه السلام) در فرازی از خطبه 72 نهج البلاغه یادآور می شوند: « به خدا سوگند، هرگز با قومی در میان خانه اش جنگ نشده است، مگر آن که ذلیل و مغلوب گشته اند. پس شما وظیفه خود را به یک دیگر حواله دادید و هم دیگر را سست گردانیدید تا این که اموال شما از هر طرف به غارت رفت و سرزمین های

ص: 35

شما از تصرفتان خارج گردید» (دشتی، الگوهای رفتاری، خطبه34 ). از سوی دیگر، افراد متعصب، پیوسته بازیچه استعمارگران واقع می شوند؛ چنان که امام علی(علیه السلام) در خطبه 432 به این نکته اشاره می فرماید: « به تحقیق نگریستم وهیچ یک از جهانیان را نیافتم که نسبت به چیزی تعصب ورزد، مگر به خاطر علتی که نادانان را بفریبد و یا به دلیلی که در عقل های سفیهان زیبا جلوه کند؛ در حالی که شما تعصب می ورزید برای چیزی که نه سبب شناخته شده ای دارد و در علت دانسته ای» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 432).

در خطبه 168 نهج البلاغه نیز دستورالعمل صبر و بردباری برای حفظ ریسمان اتحاد و اتفاق و همبستگی در میان مسلمانان و آحاد جامعه از سوی زمام داران بیان شده است. آن جا که می فرماید: « به تحقیق طلحه و زبیر براثر راضی نبودن خلافت من نه خون خواهی عثمان، گردهم آمده و یک دیگر را کمک می کنند و من بر یاغی شدنشان صبر می کنم، مادامی که بر جمعیت شما نترسیده باشم و بیم نداشته باشم از این که اختلاف در دین شما رخ داده و پراکنده شوید. زیرا اگر این اندیشه نادرست را که پیش گرفته اند به اتمام رسانند، نظم و ترتیب امر دین و دنیای مسلمانان به هم خواهد خورد.» هم چنین در این خطبه اشاره شده که صبر در جایی که همبستگی و اتحاد امت و نظم اجتماعی را مختل کند و موجب ضعف و زبونی امت شود و جمعیت را به تشتت و پراکندگی بکشاند روا نیست و قیام به حق از وظایف زمام داران است تا نظم و ترتیب امر دین و دنیای مسلمانان به جای خود برگردد ( فیض الاسلام، ترجمه و شرح نهج البلاغه، بند6،550).

بنابراین، امام علی(علیه السلام) ایجاد و گسترش اعتماد و همبستگی اجتماعی را از کارکردهای مطلوب نظم اجتماعی در جامعه اسلامی می داند؛ زیرا:

الف) از قوم گرایی و تعصبات قبیله ای که موجب اختلاف و پراکندگی انسان ها در جامعه اسلامی است می کاهد؛ ب) زمینه انسجام مطلوب در برنامه ها و انجام وظایف اجتماعی از سوی انسان های مسلمان و مومن در جامعه فراهم می گردد؛

ص: 36

ج) سستی در انجام وظایف، کشمکش و نزاع، تعصب و خودخواهی و طغیان گری که از اسباب اختلاف و تشتت امت اسلامی و نیز از عوامل کاهش اخلاق اجتماعی مطلوب در جامعه می باشند را از بین برده و راه را برای تحقق معاشرت های انضباط یافته و ضابطه مندی روابط اجتماعی میان انسان ها هموار می سازد؛ د) موجب گسترش عمل به قانون و مقررات در جامعه و بقای جوامع با عمل اکثریت انسان ها بدان می گردد و دین داری و احساس مسؤلیت در زندگی و جامعه انسانی را افزون می سازد (دشتی، الگوهای رفتاری، ترجمه و شرح خطبه432؛ شهیدی، ترجمه نهج البلاغه، ص194؛ مصدقیان، بسترهای اخلاق اجتماعی از دیدگاه نهج البلاغه، ص14-6).

ارتقاء اخلاق اجتماعی در حوزه انضباط کاری

اشاره

نظم اجتماعی زمینه ساز افزایش کیفیت و بهره وری کاری در جامعه و زندگی انسانی است، هرچه انسان با هماهنگی فطرت و در سایه سار توجه به معنویت و اخلاق اجتماعی مطلوب، کارها را منظم تر و با انضباط و برنامه ای منسجم انجام دهد و به جای تکیه بر گستردگی حجم کار، به جامع بودن، منضبط بودن و بهبود کیفی آن بیندیشد، هم سستی در کار پیش نمی آید و هم بهره ها تباه نمی گردد. از سوی دیگر حاکمیت قانون اسلام و عمل مطابق موازین اسلامی در انجام کارها قطعی خواهد بود. (طباطبایی، مباحث علمی در تفسیر المیزان، ج1، ص686). از دیدگاه امام علی(علیه السلام) تحقق انضباط کاری در سایه سار نظم اجتماعی برخوردار از شاخصه هایی است که توجه بدان ها زمینه را برای ارتقاء اخلاق اجتماعی فراهم می نماید و «وقت شناسی، تقسیم کار، برنامه ریزی مطلوب، شایسته سالاری و مراعات انصاف در حق یک دیگر » از آن جمله است.

الف) وقت شناسی

توجه به این مقوله موجی آراستگی در تنظیم صحیح امور و عدم به هم ریختگی آن ها است. امام علی(علیه السلام) در این باره می فرماید: «بپرهیزید از شتاب در کارهایی که انجام آن ها

ص: 37

نرسیده و یا سستی در آن چون انجامش ممکن گردیده. یا ستیزیدن در کارهایی که راه راست در آن ناپدیدار است و یا سستی ورزیدن آن گاه که آشکار است. پس هر چیزی را در جای آن بدار و هر کاری را به هنگام آن بگذار» ( شریف رضی، نهج البلاغه، نامه53).

حضرت علی(علیه السلام) با هشدار از شتاب زدگی در امور به اهمیت نظم و جایگاه آن در تحقق انضباط کاری و ارتقاء اخلاق اجتماعی اشاره می نماید و وقت شناسی را نوعی تدبیر صحیح در به انجام رساندن امور و مسوولیت شناسی اجتماعی دانسته که از بی نظمی و به هم ریختگی جلوگیری می کند.

ب) تقسیم کار

از شاخصه های دیگر انضباط کاری است که اخلاق اجتماعی را ارتقاء بخشیده و تضمین می کند. تقسیم کار بهترین نظریه برای انجام امور و حاکمیت مدیریت تدبیری مطلوب است تا هر کسی با مسئولیتی که پذیرفته به نحو احسن وظایفش را عمل کند و کاری بر زمین نماند (کریمی جهرمی، به سوی مدینه فاضله، ص260). نیز، زمینه برای تقویت انگیزه های دینی و عمل به تعهدات فراهم آید؛ زیرا اسلام آیین زندگی است و برای همه عرصه های اجتماعی انسان برنامه دارد و مسوولیت پذیری در برابر دیگران و مراعات حقوق و وظایف با تقسیم کار مطلوب، بسترساز نظم اجتماعی و عمل به برنامه های مورد نظر اسلام است و چون خداوند می خواهد انسان را موجودی منظم تربیت کند، تکالیفی به عهده او نهاده و با تقویت انگیزه های نشأت گرفته از ایمان و دیانت، وی را موجودی آگاه و به دور از تقلید کورکورانه دانسته و به مسیر حق هدایت نموده است (طباطبایی، مباحث علمی در تفسیر المیزان، ج2، ص364).

امام علی(علیه السلام) در نهج البلاغه به اهمیت این شاخص در گسترش اخلاق اجتماعی و انضباط کاری تاکید نموده و می فرماید: «هر یک از خدمت کارانت را کاری به عهده بگذار و آن را به آن کار بگمار تا هریک وظیفه خویش بگذارد و کار را به عهده دیگری نگذارد» و «

ص: 38

اگر کاری که به آن ها واگذار نمودی و آن ها انجام ندادند، آن ها را به همان کار مواخذه و بازپرسی کن» (فیض الاسلام، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ص940).

درحقیقت، اگر در جامعه شناسی، افرادی چون امیل دورکیم، مهم ترین کارکرد تقسیم کار را برآورده شدن نیازها براساس توانمندی ها و ایجاد احساس همبستگی و الفت دانسته و تفاوت ها را مکمل یک دیگر قلمداد می کند ( تنهایی، جامعه شناسی نظری اسلام، ص132)؛ با نگاهی عمیق به فرمایشات امام علی(علیه السلام) درباره تقسیم کار در می یابیم که ایشان بیش از هزار سال پیش به کارکرد این مفهوم محوری در انضباط کاری و گسترش نظم اجتماعی اشاره کرده اند و با درنظر گرفتن توانمندی های افراد در واگذاری کارها و رفع نیازها از یک سو و ایجاد همبستگی و الفت در درون خانواده و اجتماع از سوی دیگر این شاخص (تقسیم کار) را از ضروریات جامعه بشری برشمرده اند.

ج) برنامه ریزی مطلوب

برنامه ریزی درست و مطلوب جایگاه و موفقیت مدیر را در اداره امور تضمین می کند و این امر از مفاهیم محوری در مدیریت ایده آل و تدبیری صحیح است (علاقه بند، مقدمات مدیریت آموزشی، ص162). بدین جهت امام علی(علیه السلام) موقعیت خود را در رهبری همانند قطب وسط آسیاب دانسته و می فرماید: «بهترین دلیل بر کمال عقل، خوب برنامه ریزی کردن است و رهبر و فرمانده موقعیتی چون نخ تسبیح دارد که دانه ها را به هم پیوند می دهد، وقتی رشته پاره شد، دانه ها پراکنده می شوند و بدون نتیجه خواهند ماند و هیچ گاه در کنار یک دیگر جمع نخواهند شد» (نهج البلاغه، خطبه3؛ آمدی، تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص354). بنابراین، هدایت صحیح امور نیاز به برنامه ریزی مطلوب دارد که از شاخصه های انضباط کاری و تقویت کننده نظم و اخلاق اجتماعی است.

د) شایسته سالاری

تکیه اساسی در صلاحیت افراد در به کارگیری آن ها در مناصب و مسوولیت ها و دیگر

ص: 39

حوزه های زندگی، شایسته سالاری است که یکی از اصول مورد توجه اسلام و به ویژه در سیره امام علی(علیه السلام) است.

امام علی(علیه السلام) برای پیاده کردن این اصل در جامعه ابتدا از خود شروع می کند، و به بیان این مسئله می پردازد که آیا لیاقت و شایستگی رهبری جامعه اسلامی را دارد و یا این که افراد شایسته تر از ایشان برای این امر وجود دارند؟ (خطیبی و امین ناجی، رویکرد جامعه شناختی، ص83). به اعتقاد آن حضرت، اصل شایسته سالاری که از عدالت سرچشمه می گیرد، نباید به هیچ قیمتی خدشه دار شود. ایشان تاوان سه جنگ تحمیلی جمل، صفین و نهروان را بر دوش کشید ولی حاضر نشد حتی برای یک لحظه نا اهلان را بر مصدر امور بنشاند. از نظر آن امام همام ابقاء نا اهلانی چون معاویه به معنای نفی اسلام و سازش با کفر است. امام واگذاری مسوولیت ها را به افراد ناشایست و براساس عطای بخشش و از روی هوا و هوس، ظلم و خیانت به اسلام و مسلمین می داند (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 53، 1038- 988؛ دشتی، الگوهای رفتاری، نامه 53، ص567 و 575 -573).

تقوا، تعهد، حسن سابقه و تخصص، صلاحیت اخلاقی، عدالت گرایی و مسوولیت شناسی از جمله معیارهایی است که امام برای انتخاب و انتصاب کارگزاران نظام برمی شمرد و ثمرات گزینش کارگزاران با این معیارها را جلب اعتماد عمومی، اصلاح مفاسد، سر و سامان یافتن امور و برقراری نظم اجتماعی با تحقق انضباط کاری مطلوب می داند (دشتی، الگوهای رفتاری، ج7، ص101- 99).

ه-) مراعات انصاف در حق یک دیگر: هر انسانی در همه عرصه های زندگی اجتماعی، لازم می داند که استحقاق های او توسط دیگران مراعات شده و از تضییع حقوقش گریزان و ناراضی است. پس خود می تواند ترازوی عدل بوده و به حکم فطرت، اهل انصاف باشد؛ یعنی ادای حقوق دیگران را، که به عنوان تکلیف برعهده اوست، امری ضروری و پسندیده دانسته، حق مداری و رعایت استحقاق ها بر او گران نیاید و از آن روی برنتابد. امام علی(علیه السلام) می فرماید: «حق برادرت را به اعتماد رفاقتی که با او داری ضایع مکن؛ زیرا آن کس که

ص: 40

حقش را ضایع کرده ای، برادر تو نیست » (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 31). پس مفهوم این عبارت « العدل الانصاف» این است که انسان عادل در تمام اعمال و رفتار خود حق محور، و تعاملات او بر مسیر اعتدال است که هیچ انحراف و اعوجاجی در آن نیست (ر.ک: طبرسی، مجمع البیان). پس عاقل ترین مردم کسی است که آن چه را برای خود می پسندد، برای مردم نیز بپسندد و آن چه برای خود روا نمی دارد، برای مردم نیز روا ندارد (پاینده، نهج الفصاحه، باب عدل، ص340). نیز، خود را میان آن چه نزد خود او و دیگران است، میزان قرار دهد و آن چه را برای خود دوست دارد، برای دیگران هم دوست بدارد و آن چه بر خود نمی پسندد، برای آنان هم مپسندد (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 31).

در حقیقت، با مراعات انصاف در حق یک دیگر موجب می شود:

یک - انسان ها با استفاده از امکانات موجود در جامعه در حد استعدادهای خدادادی خود تکامل یابند (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 26؛ مطهری، عدل الهی، ص56).

دو - مساوات و موازنه بین امور برپا و برقرار می گردد (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 53 و 59؛ طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج12، ص253).

سه - با افراد جامعه به گونه ای رفتار شود که مستحق آن هستند و در جایی جای داده شوند که سزاوار آن می باشند. در نتیجه، هم مجتمع انسانی و زندگی او اصلاح می شود و هم نظم رفتاری و هنجاری در اجتماع انسانی ایجاد گردیده و گسترش می یابد ( طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج12، ص479).

چهار - سیستم نظارتی در اجتماع تقویت شود که خود ایجاد نوعی انضباط اجتماعی مطلوب است که به پاس داری از آزادی و سعادت جامعه و ارتقاء مستمر اخلاق اجتماعی و معرفت الهی منتهی می شود و نشانه عشق به مکتب و مردم، علاقه به سلامت جامعه، غیرت دینی، ارتباط دوستانه بین مردم و نشانه فطرت بیدار و عدالت گرای عمومی است و تحقق عملی آن بیان گر این نکته است که هر کس باید به حق خویش دست یابد و کارها باید از راه مثبت و به شیوه ای عادلانه پی گیری شود. (طباطبایی، ترجمه المیزان فی تفسیر

ص: 41

القرآن، ج10، ص455؛ حجتی، چهارده مقاله و گفتار، ص183؛ قرائتی، امر به معروف و نهی از منکر، ص62).

گسترش قانون گرایی در جامعه

در نظام امامت عدل، توجه به قوانین برگرفته از تعالیم الهی، وظیفه دینی تلقی می شود و حقوق و تکالیف مردم و دولت در برابر قانون تعریف می گردد. نحوه برخورد امام علی(علیه السلام) با برادرش عقیل در مورد زیاده خواهی از بیت المال، نشان دهنده پای بندی ایشان به قداست و حرمت قانون الهی است. او به کارگزاران خود نامه می نوشت و تاکید می کرد که با ناقذان قانون به شدت برخورد شود و زمینه سوء استفاده خواص و نزدیکان هیات حاکمه را از بین ببرند. (به عنوان نمونه ر.ک: شریف رضی، نهج البلاغه، نامه53). امام حتی خود را با اقلیت های مذهبی در برابر قانون یکسان می شمرد. وقتی زره اش را در دست مرد یهودی دید، آن مرد ادعای مالکیت زره را کرد و امام از او شکایت کرد و با هم برای ادای حق و اجرای حکم به دادگاه رفتند. وقتی قاضی از امام شاهد خواست و امام(علیه السلام) حسن و حسین و قنبر را معرفی کرد و قاضی به دلیل نسبت آن ها با حضرت نپذیرفت و امام شاهد دیگری نداشت، در برابر حکم قاضی که نفع مرد یهودی بود، تسلیم شد. مرد یهودی که جریان را دید، اعتراف کرد که زره از آن حضرت است (مجلسی، بحارالانوار، 56- 41). بنابراین قانونی که برگرفته از حق و عدالت است نباید زیر پا گذاشته شود تا نظم اجتماعی در جامعه اسلامی برقرار باشد و اگر چنین نشود، زمینه تبعیض و نابرابری و عدم مساوات و اختلال در نظم و انضباط اجتماعی پدید می آید. بنابراین، گسترش قانون گرایی در جامعه از کارکردهای مطلوب نظم اجتماعی است؛ زیرا: یک) به برقراری و حاکمیت برنامه ریزی منسجم و ایده آل در زندگی و اجتماع انسانی می انجامد؛ دو) وفاق اجتماعی را گسترش می دهد و انسان های مسلمان را از تنش ها و تعارض های اجتماعی حاصل از بی نظمی و بی قانونی بازمی دارد و آن ها را در مسیر انسانیت؛ که از شفافیت، مهربانی و ادب در سخن بهره مند بوده و تمرکز ایشان بر اهداف و مقاصد عالیه معنوی می باشد، قرار می دهد و در

ص: 42

حقیقت، وجود آنان را الهی گردانیده و امامشان در تصمیم گیری ها و انجام امور، عقل و فطرت ایشان می باشد، نه غریزه و طبیعت آنان (ر.ک: شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 53؛ جوادی آملی، تفسیر انسان به انسان، ص92).

اتقان در عمل

با رعایت نظم، آشفتگی و درهم ریختگی بر چیده می شود و در نتیجه اتقان در عمل و استحکام امور بالا می رود و ساخت زندگی اجتماعی با استحکام و برنامه مطلوب و ایده آل صورت پذیرفته و توسعه می یابد. در نتیجه، دست یابی به اهداف سریع تر شده و از اوقات زندگی بهترین استفاده ها می شود. امام علی(علیه السلام) به پیروی از سیره نبوی(صلی الله علیه و اله) می کوشید کار به صورت متقن و محکم و بدون خلل صورت گیرد. از دیدگاه امام(علیه السلام) کاری که با کیفیت انجام شود بالنده است و رشد می کند. (دلشاد تهرانی، ماه مهرپرور، ص103) و برعکس انجام کار به صورت نیمه تمام، نامنظم و بدون کیفیت نه تنها درصد ضایعات آن زیاد است بلکه جز هزینه و زمان چیز دیگری بر کارفرما ندارد (خطیبی و امین ناجی، رویکرد جامعه شناختی، ص85).

در اندیشه امام علی(علیه السلام) اتقان در عمل از کارکردهای مطلوب نظم اجتماعی در جامعه اسلامی است؛ زیرا با تحقق آن از کارها و برنامه های اجتماعی با حاکمیت هماهنگی و روابط دوستانه در انجام وظایف، نتیجه های بهتر گرفته می شود و از اختلاف و تشتت در امور جلوگیری می شود و به حقوق و آزادی های اجتماعی آسیبی نمی رسد و اصول عملی و قوانین اجتماعی مورد توجه قرار گرفته و مطابق موازین اسلامی به اجرا در می آیند (جعفری، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ج22، ص62).

مداومت در به سرانجام رساندن امور

مداومت در عمل زمینه را برای مقاومت در برابر سختی ها و موانع فراهم نموده و اندک امید به نتیجه را همراه خود دارد. امام علی(علیه السلام) در این باره می فرماید: «کار اندکی که بر آن

ص: 43

مداومت کنی، امید بخش تر از کار بسیاری است که با احساس خستگی بریده و رهایش کنی» (شریف رضی، نهج البلاغه، حکمت 287). مداومت در انجام عمل و به سرانجام رساندن آن ها خود بیانگر نوعی استقامت معقول و منحرف نشدن از راه حق و میانه روی و مقابله با انحراف از مسیر وسط و مستقیم است و موجب می شود: اولاً از امور نتایج و بهره وری های مطلوب و منطقی صورت گیرد؛ ثانیاَ زمینه برای اجرای عدالت و ادای حقوق دیگران فراهم شود؛ ثالثا جلوی بسیاری از انحرافات و ناحق گرایی ها در جامعه گرفته شود و از ضایعات امور و هزینه پردازی های بسیار و بیهوده کاسته گردد؛ رابعاَ نوعی انضباط کاری و انسجام اجتماعی که از پایه های نظم فراگیر در جامعه اسلامی است به وجود آمده و در عرصه امور تقویت گردند.

نتیجه

1. در نظر و بیان امام علی(علیه السلام)، برقراری نظم اجتماعی در جامعه اسلامی از مولفه های مطلوب اخلاق اجتماعی است، که براساس نیازهای مادی و معنوی انسان در زندگی اجتماعی وی اهمیت می یابد.

2. ضابطه مند بودن روابط اجتماعی انسان ها با تحقق معاشرت های انضباط یافته از جمله ضمانت های عملی مهم برقراری نظم در جامعه اسلامی است که آن را در مسیر الهی قرار داده و اخلاق اجتماعی انسان ها را تنظیم می کند.

3. ایجاد و گسترش اعتماد و همبستگی اجتماعی، ارتقاء اخلاق اجتماعی در حوزه انضباط کاری، گسترش قانون گرایی در جامعه، اتقان در عمل و مداومت در به سرانجام رساندن امور از مهم ترین کارکردهای نظم اجتماعی در جامعه اسلامی از دیدگاه امام علی(علیه السلام) است.

4) وقت شناسی، تقسیم کار، برنامه ریزی مطلوب، شایسته سالاری و مراعات انصاف در حق یک دیگر از شاخصه های مهم انضباط کاری در برقراری نظم اجتماعی و به تبع آن ارتقاء اخلاق اجتماعی در زندگی و جامعه انسانی و اسلامی است.

ص: 44

منابع

نهج البلاغة، سید رضی، ترجمه محمد دشتی، قم: نشر مشهور، 1379 ش.

1. آذرنوش، آذرتاش، فرهنگ معاصر عربی - فارسی، تهران، نشر نی، چاپ ششم، 1384 ش.

2. آمدی، عبدالواحد، تصنیف غررالحکم و دررالکلم، قم، دفتر تبلیغات اسلامی،1366 ش.

3. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، قم، نشر ادب الحوزه، 1405 ق.

4. بیرو، آلن، فرهنگ علوم اجتماعی، ترجمه باقر ساروخانی، تهران، انتشارات کیهان، 1366 ش.

5. پاینده، ابوالقاسم، ترجمه و شرح نهج الفصاحه، اصفهان، انتشارات خاتم الانبیاء، 1385ش.

6. تنهایی، حسین، جامعه شناسی نظری اسلام، تهران، انتشارات سخن گستر، چاپ اول، 1379 ش.

7. جعفری، محمدتقی، ترجمه و شرح نهج البلاغه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1372ش.

8. جلائیان اکبرنیا، علی، نظم و انضباط اجتماعی در آموزه های اسلامی، مشهد، دانشگاه علوم اسلامی رضوی، فصلنامه الهیات و حقوق، سال هفتم، ش 25، 1386 ش.

9. جوادی آملی،عبدالله، تفسیر انسان به انسان، قم، مرکز نشر اسراء، 1386 ش.

10. چلبی، مسعود، جامعه شناسی نظم (تشریح و تحلیل نظری نظم اجتماعی)، تهران، نشر نی، 1375 ش.

11. حجتی، سید محمدباقر، چهارده مقاله و گفتار، تهران، بنیاد قرآن، 1361 ش.

12. خطیبی، اعظم و امین ناجی، محمدهادی، رویکرد جامعه شناختی به گستره اخلاق اجتماعی در نهج البلاغه و بازتاب اجرای آن در زندگی فردی و جمعی انسان ها، تهران، بنیاد نهج البلاغه،فصلنامه النهج، سال سیزدهم،ش 44، 1393 ش.

13. دشتی، محمد، الگوهای رفتاری (امام علی(علیه السلام) و مدیریت)، قم، مرکز تحقیقاتی امیرالمومنین(علیه السلام)، چاپ اول، 1379 ش.

14. دلشاد تهرانی، مصطفی، ماه مهرپرور، تهران، نشر دریا، چاپ سوم، 1385 ش.

15. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، تهران، دانشگاه تهران، سازمان لغت نامه، 1336 ش.

16. ساروخانی، باقر، دایره المعارف علوم اجتماعی، تهران، سازمان انتشارات کیهان، 1370 ش.

17. شهیدی، سید جعفر، ترجمه نهج البلاغه، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1368 ش.

18. طباطبائی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1417 ق.

ص: 45

19. طباطبائی، سیدمحمدحسین، ترجمه المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پانزدهم، 1381 ش.

20. طباطبائی، سیدمحمدحسین، مباحث علمی در تفسیر المیزان، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1384 ش.

21. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، قم، نور وحی، 1388 ش.

22. علاقه بند، علی، مقدمات مدیریت آموزشی، تهران، انتشارات بعثت، چاپ سوم، 1372 ش.

23. فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، تحقیق مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، چاپ دوم، مؤسسه دارالهجره، 1409 ق.

24. فیض الاسلام، سیدعلی نقی، ترجمه و شرح نهج البلاغه، مجلد 6-1، تهران، بی نا، 1366 ش.

25. قرائتی، محسن، امر به معروف و نهی از منکر، تهران، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، چاپ دهم، 1379 ش.

26. کریمی جهرمی، علی، به سوی مدینه فاضله: شرح نامه حیات بخش امام علی(علیه السلام) به امام حسن مجتبی(علیه السلام)، ویراستار احمد کریمی، نشر راسخون، 1384 ش.

27. گولدنر، آلوین، بحران جامعه شناسی غرب، ترجمه فریده ممتاز، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1368 ش.

28. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، موسسه الوفا، 1404 ق.

29. مشیری، مهشید، فرهنگ زبان فارسی، تهران، نشر کتابچی، بی تا.

30. مصدقیان، حسین علی، بسترهای اخلاق اجتماعی از دیدگاه نهج البلاغه، فصلنامه اخلاق، شماره 12، ص 21-6، 1387 ش.

31. مطهری، مرتضی، عدل الهی، تهران، انتشارات صدرا، چاپ نهم، 1380 ش.

32. یوسف زاده، حسن، اسلام، نظم و انضباط اجتماعی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، چاپ اول، 1390 ش.

ص: 46

ارزیابی عوامل وحدت و امنیت در جامعه، بر اساس آموزه های امام علی (علیه السلام)

اشاره

جعفر عُلون آبادی(1)

ص: 47


1- . دکتری مدیریت و مدرس دانشگاه؛ jkarimi15@yahoo.com

ص: 48

چکیده

نهج البلاغه سرشار از مفاهیم اساسی در ابعاد مختلف است که عمل به آن ها زمینه ساز به روزی و موفقیت مادی و معنوی بشریت می باشد. یکی از این ابعاد، تاکید فراوان به وحدت، امنیت و هم گرایی و هم دلی می باشد. موفقیت مسلمانان در جوامع امروزی که استکبار جهانی با تمام توان، جهان اسلام و برخی کشورهای اسلامی را نشانه گرفته، در گرو توجه به هم بستگی، امنیت و وحدت اسلامی است. این امر از موضوعات کلیدی و مهمی است که از دیرباز مورد توجه اسلام نیز بوده است. بر همین مبنا این پژوهش براساس روش تحلیلی - توصیفی و بهره گیری از منابع موجود در زمینه وحدت، امنیت و هم بستگی از منظر امام علی(علیه السلام) و توسعه استراتژیک آن در کشور و نیز بررسی همه جانبه ای که از روش تحلیل SWOT استفاده شده است، به تعیین نقاط قوت، ضعف، فرصت ها و تهدیدها اقدام کرده و در ادامه براساس نظر کارشناسان و مصاحبه شوندگان، وزن هر گزینه تعیین و در نهایت با ادغام مهم ترین نقاط، راهبردهای اساسی جهت توسعه راهبردی وحدت از منظر امام علی(علیه السلام) در کشور تعیین گردید. جامعه آماری شامل اساتید حوزه و دانشگاه در سطح شهر اصفهان، به تعداد 2000 نفر می باشند که براساس فرمول کوکران این تعداد به 320 نفر به عنوان حجم نمونه کاهش یافتند. نتایج بیانگر آن بود که دوستداری اهل بیت و امامان معصوم(علیهم السلام) به ویژه حضرت علی(علیه السلام) و پیروی از دستورات امنیت و وحدت بخش آن ها، با بهره مندشدن از امتیاز وزنی 76/0، در جایگاه نخست قوت ها می باشد. وجود بی عدالتی و تمایزات مختلف در برخی امورات در جامعه، با امتیاز وزنی 76/0، در جایگاه نخست

ص: 49

ضعف ها قرار دارد. ارائه دستورات لازم و نمونه های عملی از سیره امام علی(علیه السلام) در زمینه وحدت، امنیت در سطوح مختلف آموزشی برای دانش آموزان و دانشجویان، با امتیاز وزنی 84/0، بالاترین امتیاز وزنی را در فرصت ها داشته است. فقدان نظام شایسته سالاری در بین مدیران و مسئولین کشوری در عرصه وحدت گرایی مثبت بین آن ها، با امتیاز وزنی 72/0، در جایگاه نخست تهدیدها قرار دارد. مهم ترین استراتژی ها در این زمینه نیز می توان به ایجاد راهکاری اساسی در زمینه بهره گیری از دوستداری اهل بیت و امامان معصوم(علیهم السلام) به ویژه حضرت علی(علیه السلام) و پیروی از دستورات امنیت و وحدت بخش آن ها و ارائه برنامه ریزی برای استفاده از این پتانسیل در سطوح آموزشی مختلف، برای گسترش تفکر وحدت، امنیت و همبستگی ناشی از سیره علوی؛ و ارائه دستورات لازم و بهره گیری از پتانسیل نیروی انسانی برای ارائه نمونه های عملی از سیره امام علی(علیه السلام) در زمینه وحدت، امنیت در سطوح مختلف آموزشی برای دانش آموزان و دانشجویان، اشاره داشت.

کلیدواژه ها: امام علی(علیه السلام)، وحدت، امنیت، همبستگی، نهج البلاغه.

مقدمه

نهج البلاغه کتابی است که گویی خداوند متعال الفاظش را با گوهرهای آیات قرآنی زینت داده است. این کتاب شامل حکمت هایی مانند مروارید درخشان است و به راستی و صداقت، گویا و سخنران. فرقی بین این کتاب و قرآن مجید نیست، جز آن که این کتاب از طرف خداوند نازل نگشته است. بسیاری از شارحین نهج البلاغه جمله معروف «کلامُهُ دُونَ کلامِ الْخَالِقِ وَ فَوْقَ کلامِ الْمَخْلُوقِ» را در این مقام یاد می کنند. برخی دیگر به این کتاب شریف «أَخُ الْقُرْآنِ» لقب داده اند و کلمه «اخ» که در اصل لغت به معنی برادر است، در مواردی به معانی مصاحب و هم زاد و مانند، به کار می رود و پیداست که اخوت نهج البلاغه با قرآن، به ملاحظه همین معانی مجازی است؛ یعنی کسانی که می گویند نهج البلاغه «أَخُ الْقُرْآنِ» است، مقصودشان این است که نهج البلاغه راهی را پیموده است که قرآن آن را پیموده و به خوبی از قرآن متابعت کرده و قدم جای قدم قرآن نهاده است و معلوم است که طبق عقاید

ص: 50

دینی مسلمانان - مخصوصاً شیعیان امامیّه - بعد از کلمات پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و اله) سخنی شبیه تر به قرآن از کلام امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) یافت نمی شود؛ زیرا آن حضرت، اعلم و اخطب و ابلغ امّت و هادی و رهبر و خلیفه به حق بر ایشان است. اولین شاگرد مکتب قرآن اوست و معلّمی جز رسول خدا(صلی الله علیه و اله) نداشته است و از زمانی که لقمه ای را می جوید و در دهان علی(علیه السلام) می گذاشت تا زمانی که علی(علیه السلام) جسد شریف پیغمبر(صلی الله علیه و اله) را غسل داد و به خاک سپرد، از او جدا نشد. این است که ما هم امروز پس از طی ده قرن به پیروی از علمای محقّق سلف می گوییم «نهج البلاغة أَخُ الْقِرَآنِ» است و با تصدیق میلیون ها مسلمان مواجه می شویم (مصطفوی، رابطه نهج البلاغه با قرآن، ص4). نهج البلاغه سرشار از مفاهیم اساسی در ابعاد مختلف است که عمل به آن ها زمینه ساز به روزی و موفقیت مادی و معنوی بشریت می باشد. یکی از این ابعاد، تاکید فراوان به وحدت، امنیت و هم گرایی و هم دلی می باشد. موفقیت مسلمانان در جوامع امروزی که استکبار جهانی با تمام توان، جهان اسلام و برخی کشورهای اسلامی را نشانه گرفته، در گرو توجه به هم بستگی، امنیت و وحدت اسلامی است. این امر از موضوعات کلیدی و مهمی است که از دیرباز مورد توجه اسلام نیز بوده است. با مراجعه به قرآن کریم می توان جمیع انحرافات فکری، اعتقادی و عملی مسلمانان را که به وسیله بیگانگان مفسد و مغرض یا به دلیل جهل خود مسلمانان و یا هر عامل دیگری در طول تاریخ پدید آمده است، تشخیص داد و راه راست را شناسایی کرد؛ بنابراین درمان جمیع دردها و اصلاح همه مفاسد و وصول به همه سعادات را باید از قرآن خواست (شریعتی، تفسیر نوین، ص 294). امیرمؤمنان علی(علیه السلام) که در سایه مکتب پیامبر(صلی الله علیه و اله) بالیده و دستورات اسلامی را از ایشان فراگرفته است، تکامل مادی و معنوی امت اسلامی را در انسجام و اتحاد اسلامی می دانسته و با رفتارهای سیاسی، اجتماعی و مذهبی خویش در صدد اتحاد هرچه بیشتر جامعه اسلامی بوده است. ایشان هدفی جز این نداشت که شکاف میان امت را از میان بردارد یا راه رشدی را آماده سازد (عبدالمقصود، امام علی بن ابی طالب(علیه السلام): تاریخ تحلیلی نیم قرن اول اسلام، ص129). وحدت، مهم ترین ویژگی دین اسلام است و در نهج البلاغه، اثر گران قدر و آسمانی امام علی(علیه السلام) که راهنمای

ص: 51

مسلمانان در ایجاد و پایداری این امر بزرگ و حیاتی است، خطبه ها و سخنان امام بهترین مشوق در به وجودآمدن انسجام و وحدت اسلامی میان مسلمانان جهان می باشد. وحدت، امنیت و هم بستگی میان مسلمانان، از مسائل بسیار مهم و اساسی است که کلام خدا و سنت نبوی، بر آن تأکید فراوان نموده اند. امام علی(علیه السلام) وحدت اسلامی را از نعمت ها و موهبت های الهی می داند و معتقد است: تنها عامل وحدت آفرین در جامعه اسلامی، قرآن کریم و نبوت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و اله) است. اهتمام آن حضرت به این مسئله مهم و تحقق آن، بسیار است تا جامعه اسلامی دچار تفرقه و پراکندگی نگردد. وحدت و انسجام میان مسلمانان از جمله مضامین دینی و اجتماعی مهم نزد ایشان است که بر آن تأکید ویژه داشته و آن را عامل پیروزی مسلمانان می دانسته است (قاسمی آرانی و خرم آبادی آرانی، بازخوانی مفهوم وحدت اسلامی در نهج البلاغه، حبل المتین، ص152).

با مراجعه به کلمات حضرت، چنین می توان استنباط نمود که «اتحاد» امری فطری و طبیعی می باشد و انسان با روحیه نوع دوستی پدید آمده است؛ بنابراین آن چه باید به ریشه یابی آن پرداخت، «اختلاف» است؛ زیرا «اتحاد» ریشه در فطرت انسان دارد. در خطبه 113 نهج البلاغه آمده است: «شما براساس دین خدا برادران یکدیگرید، چیزی جز آلودگی درون ها و بدی نیت ها، شما را از هم جدا نکرده است، به همین دلیل یکدیگر را یاری نمی دهید و خیرخواهی هم نمی کنید و به یکدیگر بذل و بخشش ندارید و باهم دوستی نمی ورزید.» گرچه وحدت گرایی فطری است، اما امور فطری نیازمند پرورش و توجه می باشد و بی توجهی و عدم اهتمام به آن، موجب این می شود که شکوفا نگردد و یا در معرض تندبادهای روزگار قرار گیرد، به همین جهت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) برای تقویت این امر فطری در بین امت پیامبر(صلی الله علیه و اله)، بسیار تلاش می نمود و خود را مشتاق ترین شخص به وحدت اسلامی به شمار می آورد که با صراحت به پیشتازی در این زمینه اشاره نموده است: «بدان هیچ کس از من بر اتحاد و همبستگی در امت محمد(صلی الله علیه و اله) حریص تر نیست، من در این کار خواستار پاداش نیکو و بازگشت به جایگاه نیکو هستم» (شریف رضی، نهج البلاغه،

ص: 52

ص618). براساس دستورات نهج البلاغه مهم ترین ضرورت ها و کارکردهای وحدت اسلامی در اندیشه امام علی(علیه السلام) شامل موارد: «حفظ دین اسلام، جلوگیری از اختلافات فرقه ای و مذهبی، تحقق حکومت اسلامی، ایجاد عدالت اسلامی، برخورداری از نعمت های الهی، جلو گیری از تسلط شیطان و پیروزی مسلمانان» بوده و مهم ترین ارکان وحدت اسلامی از منظر امام علی(علیه السلام) شامل «قرآن کریم و نبوت» و مهم ترین راهکارهای عملی امام علی(علیه السلام) در ایجاد وحدت اسلامی نیز شامل: «تمسک به قرآن و پیامبر، صبر در مسائل سیاسی، رعایت ادب کلامی و شناسایی گروه های تندروی اسلامی» می دانند (قاسمی آرانی و خرم آبادی آرانی، بازخوانی مفهوم وحدت اسلامی در نهج البلاغه، حبل المتین، ص162-152).

پیشینه تحقیق

عبدالهی پور (اتحاد و انسجام اسلامی در نهج البلاغه) در پژوهشی به بررسی اتحاد و انسجام اسلامی در نهج البلاغه پرداخته است که نتایج آن بیانگر این است که اتحاد و انسجام اسلامی در آیینه سخنان امیرالمؤمنین، علی(علیه السلام)، در اثر گران سنگ نهج البلاغه، از چنان جایگاهی برخوردار است که حضرتش آن را موهبت بی بدیل الهی معرفی کرده و گران بهاترین نعمت برشمرده است. این ارزش دینی و اجتماعی، برابر فرموده حضرت علی(علیه السلام)، بر پایه اعتقاد به یگانگی خدا (= توحید)، باور به رسالت پیامبر خاتم (= نبوت) و معجزه جاودان ایشان (= قرآن کریم) بنا نهاده شده و در سایه رعایت حقوق حاکم از سوی مردم و پرداخت حقوق مردم از جانب والی، در جامعه اسلامی نمود خواهد یافت.

رضوی (وحدت و انسجام اسلامی از دیدگاه قرآن و نهج البلاغه) در مقاله ای به بررسی وحدت و انسجام اسلامی از دیدگاه قرآن و نهج البلاغه پرداخته است که نتایج مبرهن آن است که آثار وحدت اسلامی، از قبیل امنیّت، عزّت و اقتدار دینی، عزّت و اقتدار ملّی، رشد جامعه اسلامی و افزایش نعمت های الهی، از دیدگاه قرآن و نهج البلاغه از مطالب بررسی شده در این مقاله می باشد.

ص: 53

مصطفوی (وحدت و برادری در نهج البلاغه) در پژوهشی به بررسی وحدت و برادری در نهج البلاغه پرداخته است که نتایج بیانگر آن است که موضوع «وحدت و برادری» در موارد بسیاری از نهج البلاغه مطرح شده و تا آن جاکه بررسی شده است این موضوع در ده بُعد و جهت در نهج البلاغه ذکر شده است که عبارتند از:

1. بزرگ ترین نتیجه و دستاورد نبوت و رسالت پیغمبر(صلی الله علیه و اله) اتحاد بین مردمی که متفرق و متشتت بوده اند، معرفی گشته است.

2. تعیین جانشین برای پیغمبر(صلی الله علیه و اله)، به خاطر ادامه همان وحدت و الفت بین مسلمین بوده است.

3. خداوند به مردمی که با یکدیگر اختلاف دارند، هیچ گونه خیر و سعادتی نمی دهد.

4. اتحاد با کراهت، بهتر از اختلاف با رضایت است.

5. برای توجیه اختلاف نباید قرآن را توجیه کرد.

6. تنها عامل عزت و سیادت مردم، اتحاد و اتفاق است.

7. کیفر تفرقه انداز چیست؟ 8. عوامل اتحاد کدامست؟ 9. عوامل اختلاف چیست؟ 10. سیره و اخلاق علی(علیه السلام) در زمان حکومتش چگونه بوده است؟ قاسمی آرانی و خرم آبادی آرانی (بازخوانی مفهوم وحدت اسلامی در نهج البلاغه) در مقاله ای به بازخوانی مفهوم وحدت اسلامی در نهج البلاغه پرداخته اند که نتایج بیانگر آن بود که وحدت و انسجام میان مسلمانان از جمله مضامین دینی و اجتماعی مهم نزد ایشان است که بر آن تأکید ویژه داشته و آن را عامل پیروزی مسلمانان می دانسته است.

سؤالات پژوهش

1. مهم ترین نقط قوت، فرصت، تهدید و ضعف در کشور ایران در زمینه وحدت، امنیت براساس سیره علوی چه می باشد؟

ص: 54

2. مهم ترین راهبردهای عملیاتی برای توسعه هرچه بیشتر وحدت، امنیت و هم بستگی براساس سیره علوی چه می باشد؟

روش تحقیق

این پژوهش براساس روش تحلیلی - توصیفی و بهره گیری از منابع موجود در زمینه وحدت، امنیت و هم بستگی از منظر امام علی(علیه السلام) و توسعه استراتژیک آن در کشور و نیز بررسی همه جانبه ای که از روش تحلیل SWOT استفاده شده است، به تعیین نقاط قوت، ضعف، فرصت ها و تهدیدها اقدام شده و در ادامه براساس نظر کارشناسان و مصاحبه شوندگان به هر گزینه، وزن آن تعیین و در نهایت با ادغام مهم ترین این نقاط، راهبردهای اساسی جهت توسعه راهبردی وحدت از منظر امام علی(علیه السلام) در کشور تعیین گردید. جامعه آماری شامل اساتید حوزه و دانشگاه در سطح شهر اصفهان به تعداد 2000 نفر می باشند که براساس فرمول کوکران این تعداد به 320 نفر به عنوان حجم نمونه کاهش یافتند. پرسشنامه محقق ساخته می باشد که در 4 بخش تنظیم شده و روایی آن با ارائه صوری به اساتید و علما مورد تایید واقع شده و پایایی آن نیز براساس فرمول کوکران به میزان 87/0 اثبات شده است.

1- نقاط قوت، ضعف، فرصت ها و تهدیدها با استفاده از مدل SWOT

تحلیل SWOT به منظور شناسایی و بررسی عوامل مؤثر درونی (نقاط قوت و نقاط ضعف) و عوامل تأثیرگذار بیرونی ناحیه (فرصت ها و تهدیدها) بر توسعه وحدت، امنیت و همبستگی از منظر امام علی(علیه السلام) در کشور به کار برده می شود. در حقیقت از این روش به عنوان ابزاری جهت شناسایی مسائل استراتژیک و ارائه راهبردها و استراتژی های مناسب استفاده می گردد. در ابتدا با سنجش محیط داخلی و محیط خارجی ناحیه، فهرستی از نقاط قوت، ضعف، فرصت ها و تهدیدات مورد شنایی قرار گرفت و سپس به وسیله نظرخواهی و صحبت با مردم، مسئولان و کارشناسان، این عوامل مشخص و جهت برطرف نمودن یا

ص: 55

تقلیل نقاط ضعف و تهدیدها و تقویت و بهبود نقاط قوت و فرصت های موجود در ارتباط با وحدت از منظر امام علی(علیه السلام) در کشور، پیشنهادات و استراتژی های مناسبی ارائه گردید.

الف) عوامل داخلی مؤثر بر توسعه وحدت، امنیت و همبستگی از منظر امام علی(علیه السلام) در کشور در این قسمت سه مقوله استراتژی های موجود، عملکردها و منابع مورد توجه و بررسی قرار گرفته و تحت عنوان نقاط قوت و نقاط ضعف به شرح ذیل تقسیم بندی شده است:

نقاط قوت (Strenghts)

نقاط ضعف (Weaknesses)

ص: 56

تصویر

2- عوامل خارجی مؤثر بر توسعه متناسب وحدت از منظر امام علی(علیه السلام)

هدف این مرحله کندوکاو آثار محیط خارجی بر توسعه وحدت، امنیت و هم بستگی از منظر امام علی(علیه السلام) جهت شناسایی فرصت ها و تهدیدهایی است که وحدت از منظر امام علی(علیه السلام) کشور با آن مواجه است. در این راستا باید گفت که فرصت ها، مجموعه امکانات و قابلیت هایی است که خارج از محیط ناحیه بر عملکرد وحدت به طور مستقیم یا غیرمستقیم مؤثر واقع می شوند و هم چنین تهدیدها نیز مجموعه عوامل خارج از ناحیه محسوب می شوند که در عدم کارایی این نواحی تأثیرات مستقیم و غیرمستقیم دارند. براساس مطالعات انجام شده و بررسی وضعیت پیرامون کشور، مجموعه فرصت ها و تهدیدهای موجود و مؤثر بر وحدت از منظر امام علی(علیه السلام) که به صورت زیر قابل ترسیم می باشند:

فرصت ها (Opportunities)

ص: 57

تصویر

تهدیدها (Threats)

تصویر

6.تجزیه و تحلیل نهایی عوامل مؤثر بر توسعه متناسب وحدت از منظر امام علی(علیه السلام)

برای تجزیه و تحلیل نهایی، جدولی تشکیل شده که براساس عوامل داخلی (ضعف ها و تهدیدها) و عوامل خارجی (فرصت ها و تهدیدها) دارای 4 ستون دربردارنده عوامل، وزن، درجه بندی و امتیاز وزنی می باشد. در ستون یک (عوامل خارجی و داخلی)، مهم ترین قوت ها، ضعف ها، فرصت ها و تهدیدهای فراروی سیستم را نام می بریم.

در ستون دو (وزن)، به هریک از این عوامل و براساس اثر احتمالی آن ها بر موقعیت

ص: 58

استراتژیک فعلی سیستم (براساس نتایج یافته های حاصل از شناخت و تجزیه و تحلیل وضع موجود) وزنی از یک (مهم ترین) تا صفر (بی اهمیت ترین) می دهیم. هر چقدر وزن بیشتر باشد، تاثیر بر موقعیت کنونی و آینده آن سیستم بیشتر خواهد بود (جمع ستون 2 بدون توجه به تعداد عوامل، 1 است).

در ستون سه (درجه بندی)، به هر عامل و براساس اهمیت و موقعیت کنونی سیستم به آن عامل خاص، امتیازی از 5 (بسیار خوب) تا 1 (ضعیف)، (براساس نتایج یافته های حاصل از شناخت و تجزیه و تحلیل وضع موجود) می دهیم. این درجه بندی نشان می دهد که سیستم چگونه به هریک از عوامل خارجی پاسخ می دهد.

در ستون چهار (امتیاز وزنی)، وزن را در درجه هر عامل (ستون 2 ضرب در ستون 3) ضرب می کنیم تا به این وسیله امتیاز وزنی آن به دست آید. به این ترتیب، برای هر عامل، یک امتیاز وزنی از 1 تا 5 به دست می آید، که به طور متوسط (میانگین) این امتیاز عدد 3 است.

سرانجام، امتیازات وزنی تمام عوامل خارجی و داخلی در ستون 4 را به طورجداگانه با یکدیگر جمع می زنیم و امتیاز وزنی را محاسبه می کنیم. امتیاز وزنی کل نشان می دهد که یک سیستم چگونه به عوامل و نیروهای موجود و بالقوه در محیط بیرونی اش پاسخ می دهد. همیشه متوسط امتیاز وزنی کل در یک سیستم در یک زمینه، عدد 3 است (هانگر و ویلن، مبانی مدیریت استراتژیک، ص90-92). چنان چه بالاتر از آن باشد، اهمیت آن بیشتر و اگر کمتر از آن باشد، از اهمیت و تأثیرگذاری کمتری برخوردار است.

الف) نتایج تجزیه و تحلیل عوامل داخلی مؤثر بر توسعه متناسب وحدت از منظر امام علی(علیه السلام) (IFAS) برای سازماندهی عوامل داخلی در قالب مقوله قوت ها و ضعف های فراروی سیستم، با استفاده از عوامل درجه بندی و با توجه به اهمیت هریک از قوت ها و ضعف ها و با توجه به میزان تأثیرگذاری هریک از آن ها بر میزان توسعه متناسب وحدت از منظر امام علی(علیه السلام) ایران، محاسبه و به شرح جدول 1 تعیین گردید:

ص: 59

جدول 1. نتایج تجزیه و تحلیل عوامل داخلی (قوت ها)

از دیدگاه کسانی که مورد سؤال قرار گرفتند، مهم ترین نقاط قوتی که ایران در زمینه توسعه وحدت، امنیت و هم بستگی از منظر امام علی(علیه السلام) از آن برخوردار است، عبارتند از: دوستداری اهل بیت و امامان معصوم(علیهم السلام) به ویژه حضرت علی(علیه السلام) و پیروی از دستورات امنیت و وحدت بخش آن ها با بهره مندشدن از امتیاز وزنی 76/0 در جایگاه نخست می باشد که در واقع کشور ایران کشوری شیعه مذهب و پیرو دستورات پیغمبر(صلی الله علیه و اله) و امامان معصوم(علیهم السلام) می باشد که این امر زمینه ساز اجرای دستورات اسلامی برای همه و زمینه وحدت، امنیت و هم بستگی خواهد شد. تلاش مستمر در راستای ارائه و توسعه اسلام ناب در کشور و توجه به دستورات امنیت و وحدت بخش آن با امتیاز وزنی 64/0 در جایگاه دوم به لحاظ نقاط قوت قرار دارند. ترک تدریجی تعصبات قومی و مذهبی در سطوح مختلف کشور با امتیاز وزنی 6/0 در جایگاه سوم نقاط قوت قرار گرفته است. اسلام با تعلیمات

ص: 60

مبنی بر جست وجوی علم و ترک تعصبات قومی، مذهبی و اعلام هم زیستی با اهل کتاب، غل ها و زنجیرهایی را که به تعبیر خود قرآن به دست و پا و گردن مردم جهان آن روز بسته شده بود، پاره کرد و زمینه رشد یک تمدن عظیم و وسیع را فراهم آورد (مطهری، حکومت دینی در اندیشه آیت الله مطهری، ص150). اختلافات مذهبی و جنگ های طایفه ای میان امت های مختلف، جامعه اسلامی را دچار آشوب های اجتماعی و سیاسی می نماید و همین امر علاوه بر عقب ماندگی جوامع اسلامی، منجر به تضعیف و نابودی دین اسلام می شود و مسلمانان را از دستیابی به اهداف و آرمان های متعالی خویش بازمی دارد. راهکار عملی امام علی(علیه السلام) در جلوگیری از بروز اختلافات مذهبی در میان مسلمانان، بهره گیری از تقیه در زمان حکومت خلفا است. حضرت در نمازهای ایشان حاضر می شود و برای حمایت از دین با آنان همراهی می کند و به جنگ دشمنان دین می رود (مجلسی، بحارالأنوار، ج15، ص309). جدول 2 نتایج تجزیه و تحلیل عوامل داخلی (ضعف ها) را ارائه می نماید.

جدول 2. نتایج تجزیه و تحلیل عوامل داخلی (ضعف ها)

ص: 61

تصویر

براساس جدول 2 مشاهده می گردد که وجود بی عدالتی و تمایزات مختلف در برخی امورات در جامعه، با امتیاز وزنی 76/0 در جایگاه نخست ضعف ها قرار دارد که در واقع بی عدالتی می توان زمینه را برای انواع و اقسام اختلافات و تفرقه ها فراهم نماید که حضرت علی(علیه السلام) نیز همواره در راستای ایجاد عدل و قسط تلاش می کردند و همه را به آن فرمان می دادند. مکتب اسلام با الهام از آیات قرآنی و روایات پیشوایان دینی، بر اقامه عدل و قسط در جامعه انسانی تأکید دارد و هدف از بعثت انبیا را تحقق عدالت اجتماعی می داند و بر عدالت خواهی در همه ابعاد اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی پافشاری می نماید. به عنوان مثال قرآن کریم فلسفه تشکیل حکومت ها و بعثت انبیا را اقامه قسط و عدل و حل اختلافات گوناگون بین مردم دانسته است: {وَ قالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصاری عَلی شَیْ ءٍ وَ قالَتِ النَّصاری لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلی شَیْ ءٍ وَهُمْ یَتْلُونَ الْکِتابَ کَذلِکَ قالَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فیما کانُوا فیهِ یَخْتَلِفُونَ} (بقره/113)؛ «یهود بر این دعوی هستند که نصاری را از حق چیزی در دست نیست و نصاری بر این دعوی که یهود را از حق چیزی در دست نیست، در صورتی که هردو گروه در خواندن کتاب آسمانی یکسان هستند. این گونه دعوی ها نظیر گفتار و مجادلات مردمی است که از کتاب آسمانی بی بهره اند و خداوند در این اختلافات روز قیامت میان آن ها حکم خواهد فرمود». در بینش امام(علیه السلام) نیز عدالت اسلامی جایگاه والایی دارد و از نظر حضرت، میان وحدت و عدالت رابطه تنگاتنگی ا ست و فقط با وحدت می توان به عدالت رسید. چنان که حضرت در خطبه 216 می فرماید:

ص: 62

«آن گاه که مردم حق رهبری را ادا کنند و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزت یابد و راه های دین پدیدار و نشانه های عدالت برقرار و سنت پیامبر(صلی الله علیه و اله) پایدار گردد. پس روزگار اصلاح شود و مردم در تداوم حکومت امیدوار و دشمن در آرزوهایش مأیوس گردد، اما اگر مردم بر حکومت چیره شوند، یا زمامدار بر رعیت ستم کند، وحدت کلمه از بین می رود، نشانه های ستم آشکار و نیرنگ بازی در دین فراوان می گردد و راه گسترده سنت پیامبر(صلی الله علیه و اله) متروک، هواپرستی فراوان، احکام دین تعطیل و بیماری های دل فراوان شود» (شریف رضی، نهج البلاغه، ص442).

وجود چنددستگی مذهبی، دینی و قومی در کشور، با امتیاز 72/0 در جایگاه دوم قرار گرفته است. عدم وجود هم بستگی، هم دلی و مشارکت مؤثر در بین سازمان های مختلف در کشور، با امتیاز وزنی 68/0 در جایگاه سوم نقاط ضعف قرار دارد.

ب) نتایج تجزیه و تحلیل عوامل خارجی مؤثر بر توسعه متناسب وحدت از منظر امام علی(علیه السلام) (EFAS) برای سازماندهی عوامل خارجی در قالب مقوله های فرصت ها و تهدیدهای فراروی سیستم، با استفاده از عوامل درجه بندی و با توجه به اهمیت هریک از فرصت ها و تهدیدها و با توجه به میزان تأثیرگذاری هریک بر وحدت از منظر امام علی(علیه السلام) در ایران، محاسبه و به شرح جدول ذیل تعیین گردید:

جدول 3. نتایج تجزیه و تحلیل عوامل خارجی (فرصت ها)

ص: 63

تصویر

چنانچه مشاهده می گردد، گزینه ارائه دستورات لازم و نمونه های عملی از سیره امام علی(علیه السلام) در زمینه وحدت، امنیت در سطوح مختلف آموزشی برای دانش آموزان و دانشجویان، با امتیاز وزنی 84/0 بالاترین امتیاز وزنی را داشته و در مرتبه اول فرصت های موجود قرار گرفته است. بالاترین امتیاز بعدی متعلق به بهره گیری از نیروهای متخصص و مجرب و عالم و فاضل در بحث وحدت به ویژه از منظر سیره علوی با میزان 72/0 می باشد.

استفاده از مشوق های مستمر و مؤثر در بین مدیران و مسئولین موفق کشور در عرصه وحدت، امنیت و همبستگی داخلی با امتیاز وزنی 68/0 در جایگاه سوم فرصت های دیگر قرار دارد. جدول 4 نتایج تجزیه و تحلیل نقاط تهدید را با وزن و نیز امتیاز وزنی آن نشان می دهد.

جدول 4. نتایج تجزیه و تحلیل عوامل خارجی (تهدیدها)

ص: 64

تصویر

براساس جدول 4 مشاهده می گردد که فقدان نظام شایسته سالاری در بین مدیران و مسئولین کشوری در عرصه وحدت گرایی مثبت بین آن ها، با امتیاز وزنی 72/0 در جایگاه نخست تهدیدها قرار دارد. گسترش الحاد و بی دینی در جامعه با امتیاز 68/0 در جایگاه دوم قرار گرفته است.

عدم رعایت ادب کلامی و پراکنش انواع و اقسام جسارت ها و اسائه ادب در بین برخی مسئولین با امتیاز وزنی 64/0 در مرتبه دیگر تهدیدها قرار دارد. یکی از طرق ایجاد اتحاد و بستن راه پراکندگی و اختلاف، رعایت ادب در کلام است. به نحوی که سخنان گوینده، جسارت و اسائه ادب به مخاطب نباشد تا از این طریق تیرگی ها و اختلافات رفع شود و صلح و صفا میان مسلمانان برقرار گردد. امام علی(علیه السلام) در این باره سخنان بسیاری دارد از جمله: «از گفتن سخن زشت و ناهنجار بپرهیزید که دل را پر از خشم و کینه می کند» (خوانساری، غررالحکم و دررالکلم، ج2، ص298)، «زبانت را به سخن ملایم و سلام کردن، عادت ده تا دوستانت زیاد و کینه ورزانت کم شوند» و «بدزبانی ارزشت را می کاهد و برادری را فاسد می کند» (خوانساری، همان، ج4، ص144).

ص: 65

3- تجزیه و تحلیل عوامل استراتژیک

در این مدل، با استفاده از جدول های تجزیه و تحلیل عوامل داخلی و خارجی و ترکیب آن ها، مهم ترین عوامل استراتژیک در زمینه توسعه متناسب وحدت از منظر امام علی(علیه السلام) در ایران ارایه گردیده است. در واقع، با تجزیه و تحلیل عوامل استراتژیک، برنامه ریزانی که تصمیم های استراتژیک را اتخاذ می کنند، می توانند نقاط قوت، نقاط ضعف، تهدیدها و فرصت ها را به تعداد کمتری از عوامل محدود نمایند. این کار با بررسی دوباره وزن های هریک از عوامل موجود در جدول های تجزیه و تحلیل عوامل داخلی و خارجی، انجام گرفته است. در واقع، سنگین ترین عوامل موجود در این دو جدول از حیث وزن، باید به جدول تجزیه و تحلیل عوامل استراتژیک منتقل شوند (هانگر و ویلن، مبانی مدیریت استراتژیک، ص130-127). این مهم در خصوص عوامل استراتژیک تأثیرگذار بر میزان توسعه متناسب وحدت از منظر امام علی(علیه السلام) در ایران در جدول زیر خلاصه شده است:

جدول 5. تجزیه و تحلیل عوامل استراتژیک SFAS)

ص: 66

تصویر

ص: 67

تصویر

اینک با تداخل هریک از عوامل بر یکدیگر، به تدوین راهبردهای مختلف رقابتی / تهاجمی so))، تنوع st))، بازنگری wo)) و بالاخره راهبردهای تدافعی wt)) می پردازیم که در ادامه آمده است:

4-تدوین راهبردها

الف) راهبردهای رقابتی/ تهاجمی so))

در این راهبردها تمرکز بر نقاط قوت درونی و فرصت های بیرونی استوار است که عبارتند از:

ایجاد راهکاری اساسی در زمینه بهره گیری از دوستداری اهل بیت و امامان معصوم(علیهم السلام) به خصوص حضرت علی(علیه السلام) و پیروی از دستورات امنیت و وحدت بخش آن ها و ارائه برنامه ریزی برای استفاده از این پتانسیل در سطوح آموزشی مختلف برای گسترش تفکر وحدت، امنیت و هم بستگی ناشی از سیره علوی؛ ارائه دستورات لازم و بهره گیری از پتانسیل نیروی انسانی برای ارائه نمونه های عملی از سیره امام علی(علیه السلام) در زمینه وحدت، امنیت در سطوح مختلف آموزشی برای دانش آموزان و دانشجویان؛

ب) راهبردهای تنوع st))

در تنوع بخشی بر نقاط قوت درونی و تهدیدهای بیرونی متمرکز بوده و شامل موارد زیر است:

ص: 68

ارائه یک چهارچوب جامع شناسایی گزینه های تفرقه افکنانه تعصبی قومی و قبیله ای در کشور و ارائه نظام شایسته سالاری در بین مدیران و مسئولین کشوری در عرصه وحدت گرایی بین آن ها؛ تدوین یک برنامه راهبردی جهت استفاده از نیروهای شایسته در نظام مدیریتی و استفاده از نیروها در جهت گسترش توانایی های آنان در زمینه وحدت، امنیت و هم دلی؛

ج) راهبردهای بازنگری wo))

ضمن تاکید بر نقاط ضعف درونی، سعی بر بهره گیری از فرصت های بیرونی در جهت توسعه وحدت، امنیت و همبستگی از منظر امام علی(علیه السلام) در کشور بوده و در برگیرنده موارد زیر است:

استفاده از تجربیات افراد فاضل و مجرب در راستای توسعه وحدت، امنیت و هم بستگی از منظر امام علی(علیه السلام)، پرورش استعداهای توانمند در این زمینه و مبارزه با جریانات تفرقه افکن؛ فراهم کردن زیرساخت های اساسی وحدت از منظر امام علی(علیه السلام) در کشور و جلوگیری از گرایشات ناعادلانه در کشور؛

د) راهبردهای تدافعی wt))

این راهبردها بر رفع آسیب پذیری وحدت از منظر امام علی(علیه السلام) کشور تأکید داشته، عبارتند از:

استفاده از مدیریتی کارآمد در راستای توسعه همه جانبه وحدت سیره امام علی(علیه السلام) در کشور و نیز پرورش استعدادهای سرشار و موفق در این امر؛ استفاده از الگوها، استاندارهای فنی، علمی و پژوهشی و آکادمیک در زمینه وحدت، امنیت از منظر امام علی(علیه السلام) جهت استفاده از استعدادها، زیرساخت ها و... در امر وحدت از منظر امام علی(علیه السلام)؛

ص: 69

نتیجه

براساس آن چه مورد بررسی قرار گرفت، مشاهده گردید که مهم ترین نقاط قوتی که ایران در زمینه توسعه وحدت، امنیت و هم بستگی از منظر امام علی(علیه السلام) از آن برخوردار است، عبارتند از: دوستداری اهل بیت و امامان معصوم(علیهم السلام) به ویژه حضرت علی(علیه السلام) و پیروی از دستورات امنیت و وحدت بخش آن ها با بهره مندشدن از امتیاز وزنی 76/0 در جایگاه نخست می باشد. وجود بی عدالتی و تمایزات مختلف در برخی امورات در جامعه، با امتیاز وزنی 76/0 در جایگاه نخست ضعف ها قرار دارد. ارائه دستورات لازم و نمونه های عملی از سیره امام علی(علیه السلام) در زمینه وحدت، امنیت در سطوح مختلف آموزشی برای دانش آموزان و دانشجویان، با امتیاز وزنی 84/0 بالاترین امتیاز وزنی را در فرصت ها داشته است. فقدان نظام شایسته سالاری در بین مدیران و مسئولین کشوری در عرصه وحدت گرایی مثبت بین آن ها، با امتیاز وزنی 72/0 در جایگاه نخست تهدیدها قرار دارد. مهم ترین استراتژی ها در این زمینه نیز می توان به ایجاد راهکاری اساسی در زمینه بهره گیری از دوستداری اهل بیت و امامان معصوم(علیهم السلام) به ویژه حضرت علی(علیه السلام) و پیروی از دستورات امنیت و وحدت بخش آن ها و ارائه برنامه ریزی برای استفاده از این پتانسیل در سطوح آموزشی مختلف برای گسترش تفکر وحدت، امنیت و همبستگی ناشی از سیره علوی؛ و ارائه دستورات لازم و بهره گیری از پتانسیل نیروی انسانی برای ارائه نمونه های عملی از سیره امام علی(علیه السلام) در زمینه وحدت، امنیت در سطوح مختلف آموزشی برای دانش آموزان و دانشجویان، اشاره داشت.

ص: 70

منابع

قرآن کریم، ترجمه دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم: انتشارات المصطفی، 1388ش.

نهج البلاغة، سید رضی، ترجمه محمد دشتی، قم: نشر مشهور، 1379 ش.ژ 1. خوانساری، جمال الدین محمد، غررالحکم و دررالکلم، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1360ش.

2. رضوی، سیدحنان، وحدت و انسجام اسلامی از دیدگاه قرآن و نهج البلاغه، اندیشه تقریب، سال هشتم، زمستان، شماره 29، 1390ش.

3. شریعتی، محمدتقی، تفسیر نوین، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1352ش.

4. عبدالمقصود، عبدالفتاح، امام علی بن ابی طالب(علیه السلام): تاریخ تحلیلی نیم قرن اول اسلام، ترجمه: محمود طالقانی، تهران، شرکت سهامی، 1353ش.

5. عبدالهی پور، مهدی، اتحاد و انسجام اسلامی در نهج البلاغه، طلوع، زمستان، شماره 24، 1386ش.

6. قاسمی آرانی، ابوذر و خرم آبادی آرانی، زینب، بازخوانی مفهوم وحدت اسلامی در نهج البلاغه، حبل المتین، دوره سوم، شماره هفتم، تابستان، 1393ش.

7. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ترجمه: موسی خسروی و دیگران، تهران، نشر اسلامیه، 1360ش.

8. مصطفوی، سید جواد، وحدت و برادری در نهج البلاغه، نهج البلاغه برنامه زندگی، 1392ش.

9. مصطفوی، سیدجواد، رابطه نهج البلاغه با قرآن، تهران: انتشارات بنیاد نهج البلاغه، 1386ش.

10. مطهری، مرتضی، حکومت دینی در اندیشه آیت الله مطهری، تهران، انتشارات صدرا، 1385ش.

11. هانگر، جی دیوید و توماس ال، ویلن، مبانی مدیریت استراتژیک، ترجمه: سیدمحمد اعرابی و داود ایزدی، انتشارات دفتر پژوهش های فرهنگی، تهران، چاپ اول، 1381ش.

ص: 71

ص: 72

بررسی وحدت مسلمانان در حکومت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)

اشاره

مهدی فرمانیان ارانی(1)، محمد جعفر میلان نورانی(2)

ص: 73


1- . دانشیار و عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب؛ m.farmanian@chmail.ir
2- . کارشناسی ارشد مؤسسه مذاهب اسلامی، bna4086@gmail.com

ص: 74

چکیده

حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) در مدت پنج سال خلافت خود توانست بهترین استفاده را از وحدت و هم گرایی بین شیعه و سنی ببرد. به عبارت دیگر، برخی از کسانی که حکومت آن حضرت را گردن نهاده بودند، ایشان را خلیفه ظاهری می دانستند، و برخی دیگر نیز، او را امام معصوم می شمردند. و این دو گروه علی رغم اختلافی که در قرائت خود از مقام امیرالمؤمنین داشتند، هر دو زیر یک پرچم و یک حکومت حاضر بودند؛ به گونه ای که جنگ هایی که در زمان آن حضرت برپا شد را هرگز نمی توان جنگ بین شیعه و سنی نامید؛ بلکه آن جنگ ها بین دوست داران حضرت، اعم از شیعه و سنی، و بین مخالفان ایشان از قبیل ناصبی ها بوده است. و این هم گرایی بین فریقین و حضور مشترک آن ها در یک سپاه، را می توان حاصل مدیریت قوی امیرالمؤمنین در تعامل با دوست داران خلفا، یعنی اهل سنت دانست. این نوشتار با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی، با رویکرد تاریخی اثبات می کند، اهل سنت نه تنها هیچ گاه دشمن اهل بیت نبوده اند، بلکه از نخستین روزهای شکل گیری حکومت حضرت علی(علیه السلام)، همواره تحت بیعت ایشان و به هم راه شیعیان (به معنای امروزی) در یک جبهه و برعلیه دشمن مشترک می جنگیدند و اگر احیاناً در طول تاریخ تنشی میان آنان و شیعیان ایجاد شده، هیچ گاه مبنایی نبوده و عموما مبتنی بر دلایل سیاسی و به تحریک دشمن مشترک بوده است.

کلیدواژه ها: امام علی(علیه السلام)، وحدت، شیعه، اهل سنت.

ص: 75

مقدمه

امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) شخصیتی فرامذهب و فرافرقه بود و بر گسترش اصول انسانی مانند گسترش قسط و عدل و مبارزه با ظلم و نژادپرستی و ثروت اندوزی تأکید داشت و اهل رانت بخشی، به فرقه ای خاص نبود و همه مردم را یکسان مد نظر قرار داشت. در طول پنج سال خلافت خود، هرگز از اهل سنت غافل نشد و از آن ها برای اداره کشور اسلامی و مبارزه با آشوب طلبان و خوارج کمک گرفت. این نگرش باعث شد که در زمان خلافت آن حضرت، اهل سنت هیچ گاه در حاشیه نباشند و به راحتی به انجام مناسک مخصوص خود، و شرکت در عرصه های کلان کشورداری بپردازند و امروزه نیز از آن حضرت به عنوان خلیفه چهارم و مظهر قسط و عدل یاد می کنند.

آنچه در این نوشتار مورد فرض قرار گرفته، این است که دوران خلافت نسبتاً کوتاه حضرت امیرالمؤمنین سرشار از هم گرایی بین شیعه و اهل سنت بود و نمی توان عموم کسانی را که علی رغم این که می دانستند آن حضرت در قتل عثمان بی گناه است ولی مغرضانه بر آن حضرت شمشیر کشیدند، به معنای واقعی سنی دانست.

دشمن مشترک شیعه و سنی که همواره مشغول ایجاد تنش بین فریقین بوده و امروزه نیز توسط عناصر تکفیری - وهابی، ماموریت خود مبنی بر ایجاد تفرقه بین مذاهب اسلامی را دنبال می کند، چنین القا نموده که شیعیان، اهل سنت را ناصبی می دانند و اگر فرصتی مناسب برای اجرای اهداف خود بیابند، به مبارزه با آنان برمی خیزند. و دشمن با القای این قبیل شایعات، هیچ هدفی جز تنش زایی در جهان اسلام ندارد. لذا این نوشتار وظیفه خود می بیند، ضمن تفکیک بین ناصبی و سنی، با تکیه بر منابع تاریخی اثبات کند، سنی همواره دوست دار و حامی اهل بیت است و نمی توان ناصبی و دشمن اهل بیت را حقیقتاً سنی نامید. و بهترین شاهد آن، که در این پژوهش مورد اثبات قرار می گیرد، حضور اهل سنت در دستگاه حکومت امیرالمؤمنین است.

ص: 76

در زمینه اثبات ناصبی نبودن اهل سنت و هم یاری و هم دلی آنان با اهل بیت و شیعیان شان در طول تاریخ، آثار مهمی نوشته شده است که از میان آن ها می توان به این موارد اشاره نمود:

سلسله مقالاتی از نگارنده در رد ادعاهای عبدالله موصلی نویسنده کتاب «حتی لاننخدع حقیقة الشیعه»؛ موصلی در این کتاب با استناد به روایات و سخنان برخی بزرگان شیعه، ادعا می کند شیعیان، عموم اهل سنت را ناصبی و کافر و ناپاک، و خون و مالشان را حلال می دانند. این ادعاها در مقالاتی مورد نقد قرار گرفته است. هم چنین به آثاری از آقایان حسن بلقان آبادی، رحمت تولایی و احمد کوثری در زمینه مرزبندی بین سنی و ناصبی، نیز می توان اشاره نمود.

ولی آن چه این نوشتار را از بقیه متمایز می کند، تأکید بر این مسئله است که در جنگ های سه گانه امیرالمؤمنین در طول خلافتش، اهل سنت در رکاب ایشان حضور داشتند و به دستور آن حضرت با مخالفان جنگیدند و حکومت آن حضرت، مخصوص به مذهب و تفکر خاصی نبوده است.

تعریف لغوی ناصبی

نصب را در لغت، برپا داشتن جنگ و دشمنی معنا کرده اند. فراهیدی می نویسد: «ناصَبْت فلانا الشر و الحرب و العداوة و نحوها. ونَصَبْنا لهم حربا»؛ با فلانی ناصبی شدم، یعنی شر و جنگ و دشمنی را بین خودمان قرار دادم (فراهیدی، کتاب العین، ج7، ص136).

در اصطلاح گفته اند: «الناصبِیَّة والنواصبُ وأهل النَّصْبِ، الذین یَنصِبون لعلیّ، کرَّم اللّه تعالی وجهه»؛ ناصبی و نواصبی کسانی هستند که با حضرت علی[(علیه السلام)] به دشمنی برخاستند (زمخشری، اساس البلاغة، ص635).

ولی عنوان ناصبی در کسانی که در طول تاریخ با اهل بیت جنگیدند، منحصر نیست؛ چراکه چه بسا افرادی بغض آنان را در دل داشته باشند، ولی برای موانعی از پیکار با آنان عاجز گردند. لذا دانشمندان با توسعه مفهوم ناصبی گری، تمام کسانی را که اهل بیت را

ص: 77

دوست نداشته باشند، یا آنان را مورد بدگویی و لعن قرار داده و یا فضایلی را که عموم بزرگان شیعه و سنی در حق اهل بیت قبول دارند، انکار نمایند، ناصبی قلمداد می کنند. حتی ذهبی از نویسندگان تأثیرگذار اهل سنت، به قدری در مفهوم ناصبی گری، حساسیت به خرج داده، که کسانی را که تصور می کنند حضرت امیرالمؤمنین در جنگ هایش برحق نبوده، ناصبی می داند.(1)

تفاوت اهل سنت و ناصبی

اهل سنت جزء نواصب نیستند؛ چراکه اهل سنت نه تنها هیچ گاه در طول تاریخ بر اهل بیت نجنگیدند، به آن ها ناسزا نگفتند و فضایل مورد اجماعشان را زیر سؤال نبردند، بلکه همواره با کسانی که به این گونه اعمال ناشایست دست می زدند، مبارزه می کردند.

در مورد مبارزه اهل سنت با کسانی که برعلیه اهل بیت شمشیر کشیدند، به نمونه های بسیاری می توان اشاره کرد و چون بحث اصلی این نوشتار در این مورد است، در بخش های بعدی مفصلاً ذکر خواهد شد.

در مورد ناصبی گری به معنای ناسزا گفتن به اهل بیت نیز، به جرأت می توان ادعا کرد، اهل سنت نه تنها هرگز جزء این گونه افراد نبوده اند و هتاکان و دشنام دهندگان به ساحت اهل بیت را از خود رانده و محکوم کرده اند، بلکه آثار فراوانی می توان در میان نویسندگان آنان، مبنی بر لزوم محبت و حفظ حرمت اهل بیت، مشاهده کرد. که ابوحنیفه، احمد حنبل، محمد بن ادریس شافعی و حاکم حسکانی را می توان از بارزترین مصادیق این افراد دانست.(2) بنابراین اگر بزرگان اهل سنت چنین افرادی هستند و عموم مردم سنی نیز از قرائت چنین افرادی تبعیت می کنند، به هیچ وجه نمی توان اهل سنت را ناصبی و دشمن اهل بیت دانست.

ص: 78


1- . کوثری، احمد، بررسی ریشه های تاریخی ناصبی گری، سراج منیر، ش16، ص92؛ به نقل از: مناوی، محمد، فیض الغدیر، ج4، ص613. برای مطالعه بیشتر در تعریف ناصبی گری، ر.ک: تولایی، رحمت، ملاک ناصب انگاری احکام و آثار مترتب بر نصب در فقه امامیه، مجله فقه و اصول، ش108، ص48؛ بلقان آبادی، حسن، نصب و ناصبی، ص77 تا 84.
2- . برای مطالعه بیشتر، ر.ک: نوشتاری از این نگارنده به نام: «اثبات حلال زادگی مسلمانان غیر شیعه».

بهره گیری امیرالمؤمنین از پتانسیل اهل سنت در سپاه خود

اشاره

دانشمندان و عموم اهل سنت نسبت به اهل بیت، محبت بسیاری دارند و در طول تاریخ، ارادت و مودت خود را در شکل های مختلف به ایشان ابراز کرده اند، حال نوبت به این مسئله می رسد که اثبات شود محبت اهل سنت به اهل بیت، در کتاب و نقل روایت و فضایل منحصر نمی شود و در میدان جنگ هم شاهد حمایت اهل سنت از آن بزرگواران هستیم.

لذا این مسئله در دو قسمت بحث می گردد: ابتدا اثبات می شود که اهل سنت در سپاه امیرالمؤمنین در مقابله با ناکثین و قاسطین و مارقین، حضور داشتند، و بحث دوم نیز در این است که اهل سنت پیروی از حاکم را لازم و فرض می دانند؛ مخصوصاً اگر حاکم، شخصیت بزرگوار و عادلی چون امام علی بن ابی طالب(علیه السلام) باشد. و از این ره گذر نیز وظیفه خود دیدند، آن حضرت را تنها نگذارند.

الف) دلایلی بر وجود اهل سنت در لشکر امام

یکی از نشانه هایی که احتمال حضور اهل سنت را در صف یاران امیرالمؤمنین، قوت می بخشد، مبادرت برخی از سپاهیان ایشان نسبت به اقامه نماز تراویح، به صورت جماعت است. البته ناگفته نماند، این نماز در فقه شیعه نیز توصیه شده، ولی به صورت جماعت نیست (علامه حلی، تذکرة الفقهاء، ج2، ص282). و این صرفاً اهل سنت هستند که به توصیه خلیفه دوم، آن نماز را به صورت جماعت اقامه می کنند. بخاری از عبدالرحمان بن عبدالقاری نقل می کند:

شبی از شب های ماه رمضان، با خلیفه دوم همراه بودم. مشاهده کردیم که مردم به صورت پراکنده نماز می خوانند. جناب عمر گفت: من فکر می کنم اگر مردم را دستور دهیم که همین نماز مستحبی را به صورت جماعت به جا بیاورند، بهتر باشد. آن گاه مردم به جماعت خواندند و عمر بن خطاب با مشاهده این وضعیت، چنین گفت: کار نوپدید و خوبی است.(1)

ص: 79


1- . بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، بَابُ فَضْلِ مَنْ قَامَ رَمَضَانَ، ج3، ص45، ح2010.

لذا به جماعت گزاردنِ این نماز، صرفاً در فقه اهل سنت وجود دارد و شیعه آن را لزوماً به صورت فرادا انجام می دهد. به عبارت بهتر، فرادا انجام دادن آن از خصوصیات شیعه، و به جماعت خواندن آن از اختصاصات اهل سنت است. بنابراین هر جا مشاهده شود که افرادی این نماز را به جماعت می خوانند، یقیناً اهل سنت هستند.

با این مقدمه بیان می شود، براساس گزارشی که تاریخ نویسان می دهند، برخی افراد در میان لشکر امیرالمؤمنین، نماز تراویح را به صورت جماعت می گزاردند. شیخ حر عاملی چنین می نویسد:

امام صادق(علیه السلام) فرمود: امیرالمؤمنین هنگامی که در زمان خلافت خود وارد مسجد کوفه شد، به پسرش امام مجتبی(علیه السلام) دستور داد به مردم ابلاغ کند، در صورت امکان نماز تراویح را به صورت فرادا و در منازلشان بگزارند. ولی مردم ترجیح دادند توصیه عمر بن خطاب مبنی بر جماعت خواندن تراویح را ترک نکنند. لذا امام آنان را دیگر منع ننمود.(حر عاملی، وسایل الشیعة، ج 8، ص46، ح10063).

افرادی که حاضر نبودند توصیه خلیفه دوم را ترک کنند، یقیناً جزء اهل سنت محسوب می شوند و همین افراد نیز قسمت قابل توجهی از طرف داران و لشکریان امام علی(علیه السلام) را تشکیل می دادند.

شاهد دوم، حضور برخی افراد در شمار راویان، کارگزاران و یا نیروهای امام است که ظاهراً از اهل سنت بودند. از باب نمونه به چنین افرادی می توان اشاره نمود: بشر بن عاصم بن عبدالله اللیثی الثقفی (1) و ابو راشد عمرو بن راشد الأشجعی الکوفی (امینی نجفی تبریزی، أصحاب أمیرالمؤمنین، ج2، ص447، ش865).

شاهد سوم، همراهی بسیاری از صحابه با امیرالمؤمنین است که دانشمندان فریقین آن را گزارش می کنند. از باب مثال، ابوالفرج بن جوزی می نویسد، بیست و پنج نفر از

ص: 80


1- . امینی نجفی تبریزی، محمدهادی، أصحاب أمیرالمؤمنین، ج1، ص79، ش75.

صحابه ای که در جنگ بدر همراه رسول خدا بودند، در جنگ صفین نیز به امیرالمؤمنین ملحق و در همان جنگ شهید شدند(ابن الجوزی، المنتظم، ج5، ص120). همراهی اصحاب رسول خدا با حضرت علی(علیه السلام)، مخصوص به جنگ صفین نبود؛ چراکه شیخ طوسی می گوید 1500 نفر از صحابه در جنگ جمل همراه امیرالمؤمنین بودند و هشتاد نفر از آنان نیز در بدر حضور داشتند ( طوسی، الامالی، ص726، ح 1527). ذهبی نیز می نویسد، در جنگ جمل هشت صد نفر از انصار و چهار صد نفر از کسانی که در بیعت رضوان شرکت کرده بودند، در رکاب امیرالمؤمنین حضور داشتند (ذهبی، تاریخ الاسلام، ج3، ص484). و در ادعایی دیگر، گفته شده 2800 نفر از اصحاب رسول خدا، حضرت علی(علیه السلام) را در جنگ هایش همراهی نمودند (مسعودی، مروج الذهب، ج2، ص352). حتی مرحوم شرف الدین، دویست نفر از صحابه ای که از هواداران حکومت امیرالمؤمنین بوده اند را به اسم ذکر می کند.(1) و این نقل قول ها وقتی برای اثبات ادعای ما مفید قرار می گیرند، که ارزش صحابه را در نزد اهل سنت، مورد مطالعه قرار دهیم. چراکه صحابه، مخصوصاً صحابه نخستین که در جنگ بدر شرکت داشتند، در نظر اهل سنت عادلند و خط مشی آنان برای عموم اهل سنت محترم است؛ بنابراین اصحاب، جزء استوانه های عقیدتی اهل سنت قرار می گیرند و اگر همان ها در یکی از جنگ ها به حضرت امیرالمؤمنین بپیوندند، عملشان مورد استناد و اعتماد مسلمانان سنی است. بنابراین، شرکت در جنگی که فرمانده آن حضرت علی(علیه السلام) است، هم در نظر شیعه و هم در نظر سنی، امری صواب و شایسته تلقی می گردد. و می توان چنین نتیجه گرفت، حکومتی که امیرالمؤمنین به مرکزیت کوفه تشکیل داد، صرفاً شیعی نبوده و حضرت قصد داشته عموم مسلمانان محب اهل بیت، یعنی شیعه و سنی را در حکومت خود گرد آورد.

ص: 81


1- . شرف الدین، سید عبدالحسین، موسوعه(الفصول المهمة)، ج3، ص211 تا 228. برای مطالعه بیشتر در آمار صحابه ای که به حکومت آن حضرت ملحق شدند، ر.ک: خورشیدی، وحید، بررسی اتهام ابن تیمیه درباره بیزاری شیعیان از صحابه، پژوهشنامه نقد وهابیت سراج منیر، ش30، ص23-27.

دلیل چهارمی که می توان بر شمول حکومت امیرالمؤمنین بر شیعه و سنی آورد، این است که بعد از فوت عثمان، همان افرادی که وی را به عنوان خلیفه سوم قبول داشتند بلافاصله برای بیعت نزد حضرت علی(علیه السلام) آمدند و وی را با اصرار فراوان، ملزم به قبول خلافت کردند. خود امام در این باره می فرماید:

«آن گاه چیزی مرا به وحشت نینداخت، جز اینکه مردم همانند یال کفتار بر سرم ریختند و از هر طرف به من هجوم آورند، که دو فرزندم در آن ازدحام کوبیده شدند، و ردایم از دو جانب پاره شد، مردم چونان گله گوسپند محاصره ام کردند» (شریف رضی، ترجمه نهج البلاغة، ص9).

آیا می توان تمام این افرادی که با ازدحام و هجوم، با آن حضرت بیعت نمودند را شیعه، به معنای امروزی آن دانست؟! آن هم در محیطی مثل مدینه که سال ها تفکرات غیر شیعی در آن حاکم بود و بالتبع، باید شمار شیعیان در آن شهر، زیاد نباشد! لذا کسانی که با ایشان بیعت کردند، عموماً اهل سنت و همان هایی بودند که سه خلیفه سابق را معتقد بودند. یعنی آنان که جنابان ابوبکر و عمر و عثمان را پذیرفتند، به خلافت حضرت علی(علیه السلام) نیز گردن نهادند.

و با توجه به اینکه عثمان صرفاً در قاموس اهل سنت است که به عنوان خلیفه سوم شناخته می شود، نه شیعیان به معنای کنونی، لذا بیعت طرف داران عثمان با آن حضرت، بدان معناست که در گستره حکومت آن امام بزرگوار، اهل سنت نیز حضور داشته اند. البته در میان بیعت کنندگان با امیرالمؤمنین، کسانی بودند که بعدها به دلایلی، بیعت خود را با آن حضرت نقض نمودند؛ ولی این به هیچ وجه به اصل مسئله ضربه ای نمی زند و نمی توان به بهانه اینکه ممکن است برخی افراد بیعت خود را با امیرالمؤمنین بشکنند، گستردگی بیعت مردم را با امام در آن لحظه، نادیده انگاشت. به تعبیر بهتر، در ابتدا توده های مردم به شکلی باشکوه و پر ازدحام، با امیرالمؤمنین بیعت نمودند، و این توده مردم، هم شامل کسانی است که خلیفه سوم را قبول داشتند و هیچ انتقادی را به وی وارد نمی دانستند، و هم کسانی که علی رغم علاقه به عثمان، اندکی نیز به وی انتقاد داشتند، و هم کسانی که علناً به

ص: 82

وی معترض بودند؛ و همه این افراد با امام بیعت نمودند. گرچه برخی از این ها در ادامه راه، امام را تنها گذاشتند، ولی این تفرقه و گسست در زمان های بعدی، به اجتماع اولیه توده های مردم در بیعت با ایشان، ضرری وارد نمی کند. یعنی گفتمان عدالت و وحدت که امام منادی آن بود، به قدری قوی بود که توانسته بود همه آنان را وحدت ببخشد و این چیزی است که این نوشتار در پی اثبات آن است. پس اگر دسته ای از مردم ظرفیت تحمل این عدالت را نداشتند و بیعت خود را نقض نمودند را، نمی توان به حساب ضعف مدیریت امام دانست.

ب) عوامل مشوق اهل سنت بر یاری امام

آیا اهل سنت از سر ناچاری به آن حضرت ملحق شدند، و یا برای این عمل کرد خود، دلیلی شرعی داشتند؟ حضور اهل سنت در سپاه امیرالمؤمنین، می تواند معلول دو عامل باشد؛ یکی آنان اطاعت از حاکم را واجب می دانند و یکی از جلوه های اطاعت، قبول دعوت وی مبنی در حضور سپاه حاکم است. و دوم اهل سنت به قدری روایت در مورد فضایل امیرالمؤمنین و مخصوصاً روایت هایی که آن حضرت را طرف حق و طرفدار حقیقت معرفی می نمود را شنیده بودند، که بر خود فرض می دیدند، در سپاه ایشان شرکت و آن حضرت را یاری کنند. از جمله آن احادیث می توان به دو مورد ذیل اشاره نمود: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ لَعَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ: أَنَا سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمْتُمْ، وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبْتُمْ» (ابن ماجه، سنن، فضل الحسن والحسین، ج1، ص52، ح145). و «کَانَ عَلِیٌّ عَلَی الْحَقِّ؛ مَنِ اتَّبَعَهُ اتَّبَعَ الْحَقَّ» (طبرانی، المعجم الکبیر، ج23، ص329، ح758).

در مورد عامل اول، یعنی لزوم اطاعت از حاکم، احادیثی در منابع اهل سنت وجود دارد که دو روایت از آن ها ذکر می شود. حدیث اول از حذیفه نقل شده است:

«قَالَ حُذَیْفَةُ بْنُ الْیَمَانِ: قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! إِنَّا کُنَّا بِشَرٍّ فَجَاءَ اللَّهُ بِخَیْرٍ. فَنَحْنُ فِیهِ. فَهَلْ مِنْ وَرَاءِ هَذَا الْخَیْرِ شَرٌّ؟ قَالَ نَعَمْ. قُلْتُ: هَلْ وَرَاءَ ذَلِکَ الشَّرِّ خَیْرٌ؟ قَالَ نَعَمْ. قُلْتُ: فَهَلْ وَرَاءَ ذَلِکَ الْخَیْرِ شَرٌّ؟ قَالَ نَعَمْ... یَکُونُ بَعْدِی أَیِمَّةٌ لَا یَهْتَدُونَ بِهُدَایَ، وَ لَا یَسْتَنُّونَ بِسُنَّتِی. وَ سَیَقُومُ فِیهِمْ رِجَالٌ قُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الشَّیَاطِینِ فِی

ص: 83

جُثْمَانِ إِنْسٍ. قَالَ قُلْتُ: کَیْفَ أَصْنَعُ؟... قَالَ: تَسْمَعُ وَ تُطِیعُ لِلْأَمِیرِ. وَإِنْ ضُرِبَ ظَهْرُکَ. وَأُخِذَ مَالُکَ. فَاسْمَعْ وَأَطِعْ» (نیشابوری، صحیح مسلم، ج 3، ص1476، ح1847)؛ حذیفه گوید: به رسول خدا گفتم ما در شر و بدبختی بودیم ولی اوضاعمان تغییر یافت؛ ولی آیا باز ممکن است شر به ما روی آورد؟ فرمود: بله! افرادی خواهند آمد که به دستورات من عمل نمی کنند؛ شیطان هایی در لباس انسانند. پرسیدم: وظیفه ما در این میان چیست؟ فرمود: حتی اگر تو را بزند و مالت را بگیرد نیز، از او اطاعت کن).

وقتی جوامع حدیثی اهل سنت، از رسول خدا چنین سخنی در لزوم اطاعت از حاکم شیطان صفت می آورند، تکلیف در مورد حاکم عادل و انسان کاملی هم چون امیرالمؤمنین، معلوم است! روایت دوم نیز در صحیح بخاری آمده است:

«أَنْ بَایَعَنَا عَلَی السَّمْعِ وَالطَّاعَةِ... وَ أَنْ لاَ نُنَازِعَ الأَمْرَ أَهْلَهُ، إِلَّا أَنْ تَرَوْا کُفْرًا بَوَاحًا، عِنْدَکُمْ مِنَ اللَّهِ فِیهِ بُرْهَانٌ»(1) (عبادة بن صامت گفت که ما با رسول خدا بیعت کردیم و به ایشان قول دادیم که مطیع حاکم باشیم و مادام که از وی عملی نبینیم که آشکارا کفر وی را برساند، با او نزاع نکنیم).

در مورد این حدیث نیز گفته می شود، اگر روایات اهل سنت، چنین تکلیف کنند که مردم تا کفر آشکار از حاکم نبینند، برعلیه وی نشورند و از وی اطاعت کنند، تکلیف در مورد شخصیت عدالت محور و کفر ستیزی مانند حضرت علی(علیه السلام)، مشخص است! از او نیز به طریق اولی باید اطاعت نمود.

هم چنین احمد حنبل در مسند خود از رسول خدا نقل می کند: شما باید اهل اطاعت باشید؛ حتی اگر برده ای سیه چرده بر شما حکومت کند (ابن حنبل شیبانی، مسند أحمد بن حنبل، ج 28، ص367، ح17142).

ص: 84


1- . بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج9، ص47، ح7056. برای مطالعه بیشتر در این زمینه، ر.ک: میرزایی، قاسم و مهدی فرمانیان، خروج بر حاکم از دیدگاه اهل سنت.

لذا اهل سنت عموماً اطاعت از حاکم را امری لازم می دانند؛ از باب نمونه، ابن حجر از دانشمندان اهل سنت عقیده دارد، حتی اگر از حاکم، امری سربزند که خروج علنی او را از دین نشان دهد، باز طغیان بر وی جایز نیست و وظیفه مسلمانان در این میان، صرفاً نصیحت نمودن اوست(ابن حجر عسقلانی،فتح الباری، ج13، ص8). نووی شارح صحیح مسلم نیز بر همین باور است.(1) و چون وجوب عدم طغیان بر حاکم، به دلیل حفظ امنیت جامعه اسلامی است، لذا همین لزوم حفظ امنیت، مستلزم این است که مردم جامعه، حاکم را در آرام نمودن کشور و مقابله با آشوب گران نیز یاری کنند. و صرف عدم طغیان و عدم همکاری مردم با آشوب طلبان، کافی نیست. وگرنه توصیه رسول خدا مبنی بر لزوم یاری حاکم، مورد بی اعتنایی قرار خواهد گرفت.

ج) حق دانستن امیرالمؤمنین در جنگ ها

یکی دیگر از شواهدی که اهل سنت را متقاعد می کند تا در حکومت آن حضرت حضور داشته باشند، این است که برخی از بزرگان اهل سنت، امیرالمؤمنین را در جنگ ها برحق دانسته اند؛ چنان که از ابوحنیفه نقل شده: حضرت عل[(علیه السلام)] با هیچ کس جنگ نکرد، مگر این که او نسبت به طرف مقابلش بر حق بود. و اگر نحوه برخورد او با گروه های اسلامی در مدت حکومتش نبود، کسی نمی دانست با این قبیل افراد باید چه رفتاری داشته باشد.(2) مشابه همین عبارات از دیگر بزرگان اهل سنت، هم چون ابن خزیمه، ابومنصور اسفرایینی، عبدالرئوف مناوی، نووی، ذهبی، ابن کثیر و ابن حجر نقل شده است.(3)

ص: 85


1- . برای مطالعه بیشتر در زمینه روایات و اقوال علما، که خروج بر حاکم و بر هم زدن اجتماع مسلمانان را جایز نمی دانند، ر.ک: لطفی، علی اکبر، بررسی جایگاه ابن تیمیه در میان سلفیه جهادی درباره حکم خروج بر حاکم، پژوهشنامه نقد وهابیت سراج منیر، ش29، ص83 و 90 - 92.
2- . ابن عدیم، عمر بن احمد، بغیة الطلب، ج1، ص291. برای مطالعه بیشتر در نظرات بزرگان اهل سنت، مبنی بر حق بودن امیرالمؤمنین در حکومت و جنگ هایش، ر.ک:اصغری نژاد، محمد، نقد ابن تیمیه بر معارضان امام علی در صفین، پژوهشنامه نقد وهابیت سراج منیر، ش18، ص142- 145.
3- . برای مطالعه سخنان آنان، ر.ک: حسینی میلانی، سیدعلی، سلسه پژوهش های اعتقادی (افکار ابن تیمیه در بوته نقد)، ص135-137.

آن ها هم چنین روایاتی نقل می کنند که در آن، تشکیل جنگ های سه گانه امیرالمؤمنین را به دستور رسول خدا دانسته اند. مثلاً هیثمی می نویسد: حضرت علی[(علیه السلام)] فرمود، رسول خدا برای جنگ با سه گروه از مسلمانان، از من قول گرفت (هیثمی، مجمع الزوائد، ج7، ص238، ح12042). و هم چنین ابن بطال مالکی، شارح صحیح بخاری از ابن مسعود نقل می کند که جنگ های حضرت علی[(علیه السلام)] همه با دستور پیامبر بوده است (ابن بطال المالکی، شرح صحیح البخاری، ج10، ص29).

وجود این گونه روایات در منابع اهل سنت، نشان می دهد خود راویان نیز اگر در آن جنگ ها حضور داشتند، به سپاه امیرالمؤمنین می پیوستند؛ چراکه بعید است عالمی مسلمان، حدیثی را که به نظرش صحیح است، نقل کند ولی به آن عمل ننماید! مثلاً هیثمی در ابتدای همان کتاب ادعا می کند، سعی داشته عموماً احادیث صحیح را بیاورد و اگر هم احیاناً مجبور شده روایت ضعیفی ذکر کند، یا به ضعف آن تصریح و یا با آوردن روایت صحیح دیگری مشابه آن، تقویتش نموده است (هیثمی، مجمع الزوائد، ج1، ص8). و نمی توان علما و محدثان را از احدیثی که خود آن را صحیح می دانند، روی گردان دانست؛ با توجه به اینکه این کار از مصادیق علم بدون عمل است و بزرگان اهل سنت از عمل نکردن به علم شدیداً نهی می کنند. همان طور که متقی هندی نقل می کند: عالمی که علم دارد ولی به آن عمل نمی کند، مثل چراغی است که به دیگران راه را می نمایاند ولی سرانجام خودش در آتش می سوزد! (متقی هندی، کنز العمال، ج10، ص186، ح28974).

لذا روایت کردن چنین احادیثی، هم دلالت بر عمل به آن - در صورت تحقق شرایط - دارد، و هم نشان دهنده این است که نسل های پیشین آن ها که در زمان امیرالمؤمنین(علیه السلام) زندگی می کردند نیز، با همین استدلال، آن حضرت را تنها نگذاشته اند و ضمن ترجیح دادن امام بر طرف مقابل، برای اثبات مشروعیت عمل کرد خود، مبنی بر پیوستن به سپاه ایشان و برتر دانستن امام بر گروه مقابل، همین حدیث یا مشابه آن را بیان و به نسل های بعدی منتقل کردند تا به شخصی مثل هیثمی رسید و او آن را در کتاب خود نوشت! لذا اهل سنت چه در

ص: 86

نسل های پیشین و زمان حکومت امیرالمؤمنین، و چه در زمان حال، همواره دوست دار حق و پشتیبان حکومت الهی بوده اند و در مقابل خوارج زمان، که می توان داعش را از مصادیق آن دانست، مقاومت کرده اند.

نتیجه

حکومت پنج ساله حضرت امیرالمؤمنین، علی رغم عمر نسبتاً کم خود توانست به خوبی از حضور اهل سنت، که همواره در طول تاریخ دوست دار اهل بیت بوده اند، بهره ببرد و آن ها را متحد با شیعه، و مخالف نواصب و خوارج و تکفیریان، نشان دهد. یکی از دلایلی که می توان بر حضور اهل سنت در دستگاه حکومت ایشان و در سپاه آن حضرت در مقابل مخالفان، ارائه کرد، این است که تاریخ شهادت می دهد، درصد قابل توجهی از نیروهای آن حضرت مبادرت به اقامه نماز تراویح به صورت جماعت می کردند در حالی که به جماعت خواندن این نماز از خصوصیات اهل سنت است. شاهد دیگر، حضور بسیاری از صحابه و برخی افراد شاخص اهل سنت در میان کارگزاران آن امام بزرگوار است. با توجه به اینکه عمل کرد صحابه، مخصوصاً اصحاب بدر برای اهل سنت بسیار مهم و قابل اقتداست، یادآوری حضور اصحاب در سپاه امام، از اهمیت خاصی برخوردار می شود. همچنین دلیل دیگر را نیز می توان این موضوع دانست که برخی افراد وفادار به خلیفه سوم، بعد از فوت وی با امیرالمؤمنین بیعت نمودند.

ص: 87

منابع

قرآن کریم، ترجمه دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم: انتشارات المصطفی، 1388ش.

نهج البلاغة، سید رضی، ترجمه محمد دشتی، قم: نشر مشهور، 1379 ش.

88.شریف رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، ترجمه حسین انصاریان، قم: دار العرفان 1388ش.

2. ابن الجوزی، ابوالفرج عبدالرحمان، المنتظم؛ فی تاریخ الأمم والملوک، تحقیق: محمد و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1412ق.

3. ابن بطال المالکی، أبوالحسن علی بن خلف، شرح صحیح البخاری لابن بطال، تحقیق: أبوتمیم یاسر بن إبراهیم، ریاض: مکتبة الرشد، چاپ دوم، 1423ق.

4. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری؛ شرح صحیح البخاری، بیروت: دار المعرفة، 1379ق.

5. ابن حنبل شیبانی، احمد، مسند احمد بن حنبل، تحقیق: شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت: مؤسسة الرسالة، 1416ق.

6. امینی نجفی تبریزی، محمدهادی، أصحاب أمیرالمؤمنین(علیه السلام) والرواة عنه، بیروت: دار الغدیر، 1412ق.

7. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، تحقیق: محمد زهیر بن ناصر، بیروت: دار طوق النجاة، 1422ق.

8. بلقان آبادی، حسن، نصب و ناصبی، قم: انتشارات دلیل ما، 1395ش.

9. تولایی، رحمت، ملاک ناصب انگاری احکام و آثار مترتب بر نصب در فقه امامیه، مجله فقه و اصول، ش108، بهار 1396ش.

10. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة؛ الی تحصیل مسائل الشریعة، تحقیق: مؤسسة آل البیت، قم: مؤسسة آل البیت، 1409ق.

11. ذهبی، شمس الدین، تاریخ الاسلام؛ و وفیات المشاهیر و الاعلام، تحقیق: عمر عبدالسلام التدمری، بیروت: دار الکتاب العربی، چاپ دوم، 1413ق.

12. زمخشری، محمود، اساس البلاغة، بیروت: دار صادر، 1979م.

13. شرف الدین، سید عبدالحسین، موسوعة الامام السید عبدالحسین شرف الدین، تحقیق: مرکز العلوم و الثقافة الاسلامیة قسم احیاء و التراث الاسلامی، بیروت: دار المؤرخ العربی، چاپ دوم، 1431ق.

ص: 88

14. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید سلفی، قاهره: مکتبة ابن تیمیة، چاپ دوم، بی تا.

15. طوسی، محمد بن حسن، الامالی، قم: دار الثقافه، 1414ق.

16. علامه حلی، حسن بن یوسف، تذکرة الفقهاء، تحقیق: گروه پژوهش مؤسسه آل البیت، قم: مؤسسة آل البیت، 1414ق.

17. فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، قم: نشر هجرت، چاپ دوم، 1409ق.

18. کوثری، احمد، بررسی ریشه های تاریخی ناصبی گری، پژوهشنامه نقد وهابیت سراج منیر، ش16، زمستان 1393ش.

19. لطفی، علی اکبر، بررسی جایگاه ابن تیمیه در میان سلفیه جهادی درباره حکم خروج بر حاکم، پژوهشنامه نقد وهابیت سراج منیر، ش29، بهار 1397ش.

20. متقی هندی، علی بن حسام الدین، کنز العمال؛ فی سنن الاقوال و الافعال، تحقیق: بکری حیانی و صفوة السقا، بیروت: مؤسسة الرسالة، چاپ پنجم، 1401ق.

21. مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، تحقیق: اسعد داغر، قم: دارالهجرة، چاپ دوم، 1409ق.

22. میرزایی، قاسم و مهدی فرمانیان، خروج بر حاکم از دیدگاه اهل سنت، قم: رهپویان اندیشه، 1396ش.

23. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، تحقیق: محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره: دار الحدیث، 1412ق.

24. هیثمی، علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، تحقیق: حسام الدین قدسی، قاهره: مکتبة القدسی، 1414ق.

25. ابن ماجه، محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، تحقیق: محمدفواد عبدالباقی، بیروت: دارالاحیاءالتراث العربی، 1395ق.

26. ابن عدیم، عمر بن احمد، بغیة الطلب؛ فی تاریخ حلب، تحقیق: سهیل زکار، بیروت: دار الفکر، بی تا.

27. اصغری نژاد، محمد، نقد ابن تیمیه بر معارضان امام علی در صفین، پژوهشنامه نقد وهابیت سراج منیر، ش18، تابستان 1394.

28. حسینی میلانی، سیدعلی، سلسه پژوهش های اعتقادی(افکار ابن تیمیه در بوته نقد)، ترجمه و تحقیق: هیئت تحریریه مرکز حقایق اسلامی، قم: مرکز حقایق اسلامی، چاپ دوم، 1389ش.

29. خورشیدی، وحید، بررسی اتهام ابن تیمیه درباره بیزاری شیعیان از صحابه، پژوهشنامه نقد وهابیت سراج منیر، ش30، تابستان 1397ش.

ص: 89

ص: 90

امام علی (علیه السلام) تندیس وحدت (پژوهشی در تبیین بُعد هم گرایی اسلامی امام علی (علیه السلام))

اشاره

محمد بشیر مقدسی(1)، حسین علوی مهر(2)

ص: 91


1- . دکتری تفسیر تطبیقی جامعة المصطفی العالمیة؛ Bashir.qommi@yahoo.com
2- . دانشیار و عضو هیئت علمی جامعة المصطفی العالمیة؛ Halavimehr5@gmail.com

ص: 92

چکیده

سیره فردی و اجتماعی تندیس وحدت امام علی(علیه السلام) چنان پرفروغ و خیره کننده است که قلم از بیان آن ناتوان است. یکی از نکات بسیارحائز اهمیت و آموزنده در سیره امام علی(علیه السلام) بُعدِ هم گرایی اسلامی ایشان می باشد. ایشان در راستای حفظ وحدت از هیچ امری دریغ نفرموده خود را حریص ترین فرد نسبت به هم گرایی اسلامی خوانده اند و در لابه لای سخنان خویش به تمام ابعاد وحدت پرداخته اند. نوشتار حاضر پژوهشی توصیفی - تحلیلی با هدف شناسایی زوایای گوناگون (اهمیت، ضرورت، موانع و راهکارها) وحدت اسلامی در اندیشه امام علی(علیه السلام) و مهم ترین گام های برداشته شده توسط امام در راستای هم گرایی اسلامی از قبیل سکوت ازحق خویش، بیعت خلفاء و هم اندیشی با آنان، به شیوه ای نظام مند به رشته تحریر درآمده است. هم چنین در این نوشتار موضع نظری و عملی امام در ارتباط با وحدت اسلامی را بهترین الگو برای حفظ اتحاد اسلامی، رمز پیروزی و رمز سربلندی مسلمانان بیان شده است زیرا امروزه که استکبار جهانی با تمام توان، جهان اسلام را نشانه گرفته و دشمن بیش از پیش سعی در تضعیف اسلام با ایجاد رخنه و تفرقه بین مسلمانان دارند. بنابراین ارائه الگو و راه کار در ارتباط با وحدت و هم گرایی اسلامی و گسترش آن به اندازه دفاع از اسلام ضرورت دارد لذا برمسلمانان فرض است در این راستا از هیچ کاری دریغ نکنند و با پیروی از سیره سنبل وحدت امام علی(علیه السلام) و پیروی از طلایه داران وحدت اسلامی به ویژه رهبر معظم انقلاب(دام ظله) هر چه بیش تر زمینه شکوه و قدرت اسلام را فراهم نمایند.

کلیدواژه ها: وحدت اسلامی، امام علی(علیه السلام)، تفرقه، بُعد هم گرایی.

ص: 93

مقدمه

امام علی(علیه السلام) آن ابر مرد جهان است که رسول خدا فرمود: اگر درختان قلم و دریاها مرکب و جنیان حساب گر و انسان ها نویسنده شوند؛ نمی توانند فضایل امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب را به شمار آورند (دیلمی، ارشاد القلوب، ج2، ص 2؛ سید بن طاووس، الطرائف فی معرفة مذهب الطوائف، ج1، ص138). او کسی است که مخالفانش نیز در برابر عظمتش خاضع شدند و لب به اوصاف و عظمت او گشودند. چنان چه شبلی شمیل می نویسد امام علی بن ابی طالب بزرگ بزرگان و یکتا نسخه ای است که شرق و غرب جهان نه در گذشته و نه امروز صورتی برطبق آن ندیده است. عمر خطاب گفت زنان عاجزند فرزندی مثل علی بن ابی طالب به دنیا آورند. (قندوزی حنفی، ینابیع الموده لذوالقربی، باب 65، ص 448) اکثر رهبران دنیا معمولا دارای یک ویژگی هستند که از همان جهت مورد توجه صاحبان اندیشه قرار می گیرند ولکن علی جامع تمام صفات و کمالات انسانی است که این صفات گرچه به ظاهر با هم در تضادند و همین اجتماع صفات در وجود علی سبب شده است که با فرهیختگان جهان هر کدام یکی از ویژگی های او را مورد تحلیل قرار دهند. یکی از ویژگی های مهم آن حضرت سعی و تلاش بی همتای او جهت هم گرایی و اتحاد اسلامی است که جهانیان او را به عنوان سمبل وحدت اسلامی خوانده و تندیس اتحاد دانسته اند.اوبه تمام معنا شیفته ترین و حریص ترین انسان نسبت به وحدت مسلمانان بود. در راه حفظ وحدت سکوتی برگزید که به تعبیر حضرتش به مانند خاری در چشم و استخوانی در گلو بود. با زبان و عمل همه مسلمانان را به هم دلی و هم گرایی فراخواند تا اتحاد در جامعه نهادینه شده و شجره طیبه آن به بار بنشیند.

این نوشتار در صدد بیان قطره ای از اقیانوس بیکران بُعد هم گرایی امام علی(علیه السلام) این تندیس وحدت است. بحث مفصل پیرامون بُعد هم گرایی امام علی(علیه السلام) خارج از ظرفیت نوشتار حاضر می باشد و احتیاج به فرصتی دیگر دارد. نوشتار حاضر می کوشد بُعد هم گرایی اسلامی را به طور مختصر با روش توصیفی - تحلیلی در سیره و گفتار آن امام

ص: 94

همام مورد تحلیل قرار دهد. این نوشتار در سه مرحله تبین شده است بخش نخست به مفهوم شناسی اختصاص یافته و بخش دوم و سوم به ترتیب به وحدت در گفتار و سیره امام علی(علیه السلام) اختصاص یافته است و از نهج البلاغه به عنوان منبع اصلی استفاده شده است.

مفهوم شناسی

وحدت در لغت

وحدت در لغت به معنی انفراد، ضدکثرت، یگانه شدن، یکتای و تنهایی به کار رفته است. (جوهری، الصحاح، ج2، ص547)

وحدت اسلامی در اصطلاح

متفکران اسلامی به قطع و یقین وحدت اسلامی را به معنی حرکت کردن مسلمین بر محور ارزش های الهی می دانند گرچه برکیفیت و کمیت محور وحدت اختلاف نظر داشته اند.

استاد شهید مطهری می نویسد:

آیا مقصود از وحدت چیست؟ آیا مقصود این است: از میان مذاهب اسلامی یکی انتخاب شود... و یا این که وحدت اسلامی هیچ ربطی به وحدت مذهب ندارد؟ مقصود از اتحاد مسلمین، اتحاد پیروان مذاهب مختلف در عین اختلافات، در برابر بیگانگان است... و متشکل شدن مسلمین است در یک صف در برابر دشمنان مشترکشان.( بی آزار شیرازی، مشعل اتحاد، ص 70 ).

آیه الله محمد علی تسخیری رئیس مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی در باره تقریب و وحدت می گوید:

همکاری میان پیروان مذاهب اسلامی بر پایه و اصول مشترک و مسلم اسلامی و اتخاذ مواضع یکسان به منظور تحقق اهداف و مصالح عالیه امت اسلامی و گرفتن موضع متحد در برابر دشمنان امت اسلامی با تضمین احترام به تعهدات عقیدتی و عملی هر فرد مسلمان در برابر مذهب خویش (ر.ک: تسخیری، مجله تقریب، شماره دوم بهار).

ص: 95

آیت الله مکارم شیرازی می گویند:

برای اتحاد بین المسلمین، به عقیده من سه کار باید کرد.

1. این که اتحاد را تعریف کنیم خیلی ها خیال می کنند که اتحاد این است که بیاییم دست از عقایدمان برداریم. معنی اتحاد این نیست که من علی(علیه السلام) را خلیفه بلافصل پیامبر(صلی الله علیه و اله) ندانم. یا آن ها دست از عقایدشان بردارند این عملی نیست. اتحاد این نیست که مثل سیاسیون که چانه زنی می کنند تا به توافق برسند و... اتحاد این است که بر روی مشترکات مان که خداوند واحد، پیامبر واحد، کتاب واحد و... است تاکید کنیم.

2. این که به مقدسات یک دیگر اهانت نکنیم چون این ها اسباب درد سر می شود پس هر مذهب مقدسات خودشان را دارد (علی اکبر سبزیان، منشور اتحاد ملی وانسجام اسلامی، ص 65) نکاتی که از تعاریف ذکر شده برمی آیند عبارتند از:

پافشاری و تاکید بر وحدت اسلامی بر مبناهایی که بین تمام مسلمین مشترک است؛ تاکید بر وحدت فر هنگی و سیاسی و اجتماعی.

و با توجه به تعاریف ارائه شده توسط پیش گامان وحدت اسلامی در تعریف وحدت اسلامی می توان گفت که وحدت اسلامی عبارت است از هم فکری و تلاش مسلمانان برای گسترش اسلام و ترویج و برآورده ساختن آرمان های محمدی(صلی الله علیه و اله) در عرصه های مشترک و مختلف سیاسی؛ اجتماعی و فرهنگی بر اساس مبنای مشترک و ثابت اسلامی و پرهیز از تفرقه، منافقیت و دشمنی که زمینه ساز تضعیف اسلام در برابر استکبار و بدخواهان اسلام شود.

با توجه به مباحث ارائه شده وقتی بحث وحدت اسلامی به میان می آید، بی شک به منظور یکی شدن دو یا چند عقیده در مذهب نمی باشد. بلکه به معنی روان شدن و هماهنگی افراد در رسیدن به هدف و امور مشترک (حفظ اسلام) است.

چنان چه طلایه دار وحدت اسلامی حضرت آیه الله خامنه ای می فرماید:

اگر ما می گویم که شیعه و سنی در کنار هم قرار بگیرند. یعنی شیعه شیعه بماند سنی

ص: 96

سنی بماند. ما چه موقع به عالم تسنن گفته ایم که منظورمان از وحدت این است که شما شیعه بشوید. هر کس خواست شیعه بشود از طریق مباحثات عالمانه و از راه های علمی شیعه بشود آن ها هم آزادند که بروند کار خودشان را بکنند. ما نمی گویم شما مذهبت را عوض کن. ما می گویم که شیعه و سنی سر عقل باشند (دفتر مقام معظم رهبری، حدیث ولایت، ج5، ص229).

شهید مطهری می فرماید: مراد از هم گرایی در سیره امام علی بدین معنا است که آن حضرت علی رغم آن که ولایت را حق خود دانسته و با خلفا اختلاف داشت و سیاست آن ها را نقد می کرد (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه1؛ مطهری، سیری در نهج البلاغه، از ص 156 به بعد) ولی هنگامی که دشمنان مشترک مسلمانان، اصل دین و مصالح عمومی امت اسلامی را تهدید می کردند، آن حضرت با خلفا هم گرا شده و با آن ها هم کاری می کرد. (دشتی، ترجمه نهج البلاغه، خطبه 146؛ کلینی، الکافی، ص 122).

می توان بر حسب ساختارهای گوناگون اجتماعی انواع متعددی از وحدت را ذکر نمود از قبیل وحدت نژادی، وحدت ملی، وحدت سیاسی، وحدت عاطفی، و وحدت اعتقادی و دینی. وحدت مورد بحث در نوشتار حاضر از میان اقسام مذکور وحدت اعتقادی و دینی می باشد. امتیاز ویژه وحدت اعتقادی و دینی این است که تنها باورهای دینی و عقائد دین مردم مایه هم گرایی آنان گشته و وابستگی های اعتقادی و پایبندی به افکار و اندیشه های مشترک مذهبی موجب شده است که در برابر بیگانگان متحد شوند.

تحقق چنین وحدتی در عصر حاضر که دشمنان اسلامی مجهز با تمامی سلاح های تفرقه انداز برآمده به جد سعی در تضعیف اسلام از طریق تفرقه اندازی دارند، هر چند امری دشوار، اما ممکن است. زیرا علاوه بر سیره سنبل و تندیس وحدت اسلامی امام علی(علیه السلام)، سعی و کوشش پیش گامان و طلایه داران وحدت (مانند سید جمال الدین اسد آبادی، رئیس جامعة الازهر شیخ محمد شلتوت، علامه اقبال لاهوری، بنیان گذار انقلاب اسلامی حضرت آیت الله امام خمینی و رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای

ص: 97

و...) در راه تحقق وحدت و موفقیت آنان در این امر بسیار مهم، دلیل آشکار و مؤید بر امکان وحدت بوده نقش بطلان به تفکر مخالفین وحدت و دامن زنان به تفرقه مسلمانان می کشد. ذکر اسامی همه آن ها و تبین نقش آن ها در تحقق وحدت بالخصوص حضرت آیت الله خامنه ای - دام ظله العالی - فرصت دیگری می طلبد.

وحدت اسلامی در قرآن

تمام اعمال و افعال امام علی(علیه السلام) برگرفته از قرآن کریم می باشد به عبارتی زندگی ایشان قرآن عملی است برای بشریت است. لذا شایسته است نگاه مختصری به نظر قرآن پیرامون وحدت داشته باشیم.

قرآن در آیات بی شماری بر ارزش بی بدیل و ذاتی وحدت تاکید کرده و هم بستگی نیروها و عناصر دخیل و موثر در هرجامعه ای را عامل موفقیت آنان دانسته و عواقب سیاه و تیره را برای جوامع غیر هم سو و ناسازگار با یک دیگر پیش بینی نموده است. نیز پیش رفت سریع و شگفت انگیز اعراب جاهلی را درسایه اسلام و انحطاط پشین را محصول نزاع های بی حاصل داخلی و درخشندگی های بعدی را برآمده از هم گرایی اسلامی دانسته و مسلمانان را از بازگشت به گذشته برحذر داشته است دو آیه در ذیل به نمونه بیان می گردد.

1. «َاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ» (آل عمران/ 103)؛ «همگی به ریسمان الهی خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید».

چنان چه علامه طباطبایی می فرماید: (واعتصموا...) متعرض حکم اجتماع است چنان چه که از کلمه (جمیعا ولاتفرقوا) استفاده می شود پس آیات قرآن همان گونه ای که فردا مامور به تمسک جستن و چنگ زدن به کتاب الهی و سنت نبوی می نماید جامعه اسلامی را هم به همان امر دعوت می کند (طباطبایی، تفسیر المیزان، ج3، ص572) قرآن به وحدت از زاویه های گوناگون نظر افکنده و مورد تحلیل قرار داده است و چنین اشاره کرده است.

2. وَلاَ تَکُونُواْ کَالَّذِینَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْبَینَاتُ وَأُوْلَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ (آل عمران/105) مانند کسانی نباشید که پراکنده شدند و آن ها عذاب عظیمی دارند.

ص: 98

در این آیه بعد از ظاهر شدن و آشکار گشتن حقیقت به نهی کردن از جدایی و تفرقه گرایی پرداخته و به آثار ویرانگر اختلاف هشدار داده است. (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج3، ص 56).

شهید مطهری در تبین آیات کریمه بیانگر وحدت اسلامی، می فرماید: قرآن به مسلمانان هشدار می دهند چون مخالفان اسلام باهدف های اسلامی مخالفند و آرزومند تفرق و پراکندگی آن ها می باشند و از وحدت مسلمانان می ترسند آن ها هستند که آتش های تفرقه و اختلاف را دامن می زنند و موانع برای وحدت اسلامی ایجاد می کنند (جاوید موسوی، اتحاد اسلامی در آثار شهید آیت الله مطهری، ص 32).

بُعد هم گرایی تندیس وحدت امام علی(علیه السلام)

زندگی امام علی(علیه السلام) و سیره فردی و اجتماعی شان چنان پرفروغ و خیره کننده است که قلم از بیان آن ناتوان است.

او داری کمالات زیادی بود فضائل و نیکی های بی همتای در خود جمع کرده بود از این رو برای آنان که دنبال کمال جویی و کسب فضیلت و نیز شناخت و آشنابی بیشتر با معارف اسلامی اند بهترین الگو به شمار خواهد رفت.

یکی از نکات بسیار آموزنده در سیره امام علی(علیه السلام) دعوت به اتحاد و هم بستگی وحرکت امت به سوی وحدت و اخوت و مودت اسلامی است. آن حضرت برای تحقق وحدت تلاش های بسیار زیادی کرده است و در واقع می توان گفت که پایه گذار وحدت بود زیرا آن حضرت بعد از رسول خدا با اختلافات و درگیری های فراوانی رو برو شد اما با درایت به ریسمان وحدت چنگ زد و برای زنده ماندن دین خدا و گسترش معارف اسلامی هم گرایی را در پیش گرفت. و رفتارهای وحدت گرایانه ایشان برای ره روان وحدت بسیار آموزنده بوده نقش مشعل راه برای آنان دارد. در ادامه به گوشه های از گفتارها و رفتارهای وحدت گرایانه تندیس وحدت امام علی(علیه السلام) را در بُعدهای، علمی و گفتاری در امتداد زندگی پربرکت او پی گیریم تا مشعلی باشد برای رهروان راه ولایت وحدت.

ص: 99

بُعد نظری امام علی(علیه السلام) پیرامون وحدت

اشاره

ابتدا لازم می دانیم که به بیان اهمیت وحدت اسلامی در گفتار امام علی(علیه السلام) بپردازیم در این زمینه می توان گفت که دنیا کسی را شیفته تر از امام علی(علیه السلام) در ارتباط با وحدت ندیده است چنان چه ایشان می فرمایند: بدان در امت اسلامی هیچ کس همانند من وجود ندارد که به وحدت امت محمد به انس گرفتن آنان به هم دیگر از من دل سوزتر باشد (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه78) او کسی است در تمام زندگی پرفروغش همه را به سوی وحدت دعوت می نمود حتی در بستر شهادت، فرزندان خود را، به وحدت و دوری از تفرقه سفارش می کردند. چنان چه در وصیت به فرزندان خود می فرمایند: و بر شما باد به هم بستگی و فداکاری متقابل، و زنهار از گسستگی و پشت کردن به یک دیگر(دشتی، ترجمه نهج البلاغه، ص 50).

1. وحدت، منّت عظیمِ خداوند

از فرمایشات اسوه و سمبل وحدت امام علی(علیه السلام) به دست می آید ایشان به جایگاه بسی بلند برای وحدت اسلامی قائل بوده اند به گونه ای که آن را موهبت و منت بی همتای خدای منان شمرده می فرماید: آگاه باشید که شما هم اکنون دست از رشته اطاعت کشیدید، و با زنده کردن ارزش های جاهلیت، دژ محکم الهی را درهم شکستید، در حالی که خداوند بر این امت اسلامی بر (وحدت و برادری) منت گذارده بود، که در سایه آن زندگی کنند، نعمتی بود که هیچ ارزشی نمی توان همانند آن تصور کرد، زیرا از هر ارزشی گران قدرتر، و از هر کرامتی والاتر است (دشتی، ترجمه نهج البلاغه، خطبه234).

آیه الله جوادی آملی در تبین فرمایش امام می فرماید: تعبیر منت الهی از وحدت بیان گر اهمیت این موضوع است زیرا به نعمت عظیم منت گفته می شود. در این خطبه امام با توجه به اهمیت و نیاز وحدت اسلامی با لفظ منت تعبیر کرده است (جوادی آملی، وحدت جوامع در نهج البلاغه، ص15).

ص: 100

2. وحدت بزرگترین دستاورد نبوت

امام علی(علیه السلام) بزرگ ترین دست آورد نبوت پیامبر اسلام را ایجاد الفت و اتحاد در میان مردم پراکنده می داند به عبارتی از دست آوردهای زحمات طاقت فرسا، شکنجه ها و کوشش های رسول خدا را وحدت اسلامی دانسته می فرماید: بعد از این که دعوت خویش را اظهار کرد دل های نیکان و پاکان متوجه او گشت عنان دیده ها به سوی او متوجه شد. به برکت وجودش خداوند کینه های دیرینه را دفن کرد آتش دشمنی ها را خاموش نمود و مردم را با یک دیگر الفت داد و برادر ساخت (نهج البلاغه، خطبه95). و درجای دیگر می فرمایند: آن چه را که به او فرموده شد آشکار کرد، و پیام های پروردگارش را رساند، او شکاف های اجتماعی را به وحدت اصلاح، و فاصله ها را پیوستگی بخشید، میان خویشاوندان یگانگی برقرار کرد پس از آن که آتش دشمنی ها و کینه های برافروخته در دل ها راه یافته بود (دشتی، ترجمه نهج البلاغه، خطبه222).

بنابراین امام علی(علیه السلام) صریحا فرمود که توسط پیامبر اکرم بین افرادی که پراکنده و دشمن هم دیگر بودند اخوت و برادری برقرار شد و زیر پرچم اسلام در آمدند و روی یک قبله نماز خواندند و... این همه الفت و هم بستگی نتیجه زحمات رسول اکرم(صلی الله علیه و اله) بود این کلام امام علی(علیه السلام) اهمیت وحدت را دوچندان می کند زیرا نبی اکرم برای ایجاد الفت و وحدت این همه زحمات را برداشت نموده است بنابر این شایسته نیست بالخصوص برای کسانی که خود عاشق و پیرو آن امام آن همام می دانند نیست به اسم تبری و عشق و محبت امام آب در آسیاب دشمن بریزند و این دست آورد (وحدت اسلامی) رسول خدا و امام علی‘ را از یاد برده، فاصله را زیاد و آتش دشمنی را شعله ور سازند. این امر برخلاف سیره تندیس وحدت امام علی(علیه السلام) می باشد بنابر این باید از سیره امام درس بگیرند و پیروی نائب امام ولی فقیه باشند تا در ظل ولی فقیه اسلام قله های پیروزی را فتح کند.

چنان چه ایشان تعیین جانشینی پیامبر را ایجاد وحدت والفت دانسته وجود والی در جامعه را جهت ایجاد و برقرار وحدت لازم می شمارند (دشتی، ترجمه نهج البلاغه،

ص: 101

خطبه40) و تفرقه افکن را مستوجب قتل می دانسته می فرمایند: ملازم با سواد اعظم باشید و از گروه گروه شدن در مقابل جمعیت بپرهیزید. زیرا آدمی را وقتی که از جمعیت جدا کرد این نوع افراد معمولا سهم شیطان می شود. مثل گوسفندهایی که از گله جداشده. و گرفتار گرگ می شوند آگاه باشید هر کس شعار جدایی و شعار ملت دهد سزاوار قتل بوده. و باید او را کشت حتی اگر این شعار از زیر عمامه و دهان من خارج شود (دشتی، ترجمه نهج البلاغه، خطبه127). ابن ابی الحدید می گوید: مراد آن حضرت از سواد اعظم جماعت است (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 8، ص 122).

از سخنان امام برمی آید که وحدت اسلامی از نظر ایشان مسئله خیلی مهم و از اهیمت ویژه ای برخوردار است از این رو بر مسلمانان فرض شرعی است که برای ایجاد و حفظ وحدت باید تلاش کرنند تا از زیر سلطه بیگانگان در بیایند و اهداف شوم بدخواهان اسلام در نطفه خفه شود.

محورهای وحدت اسلامی از منظر امام علی(علیه السلام)

اشاره

بی تردید دست یابی به وحدت اسلامی و از میان برداشتن فاصله های موجود نیازمند زمینه ها، ومحورهایی است و در آموزه های امام علی(علیه السلام) برای وصول به این امر مهم و حیاتی به محورها و زمینه های اشاره شده است در ادامه به محورهایی که توسط امام علی(علیه السلام) به عنوان محور وحدت معرفی شده پرداخته خواهد شد.

1. اسلام

یکی از محکم ترین و مهم ترین مبانی و محور وحدت مسلمین از نظر امام علی(علیه السلام) دین مبین اسلام است و همه مسلمانان با همه فرق و مذاهبی که دارند در اصل اسلامیت مشترکند این اشتراک در اسلامیت با توجه به پیامدها و آثار بی شمار فقهی که دارد می توانند از مهم ترین مبانی وحدت مسلمین شمار آید. از نظر امام علی(علیه السلام) دین تاثیر عمیقی در ایجاد وحدت دارد گویاترین مثال، برای تاثیر دین در وحدت مردم، بررسی

ص: 102

احوال و اوضاع مردم در دوره قبل از بعثت پیامبر و بعد از آن می باشد. زیرا این دو دوره کاملا از یک دیگر ممتاز می باشد (دشتی، ترجمه نهج البلاغه، خطبه 96).

امام علی(علیه السلام) پیرامون وحدت مسلمین بر مبنای دین در بیان بسیار زیبائی می فرماید: همانا شما برادران دینی یک دیگرید، چیزی جز درون پلید، و نیت زشت، شما را از هم جدا نساخته است، نه یک دیگر را یاری می دهید، نه خیرخواه یک دیگرید، و نه چیزی به یک دیگر می بخشید، و نه به یک دیگر دوستی می کنید (همان، خطبه 112) حضرت در جای دیگر با نکوهش به مردم می فرما یند: در یاری پروردگارتان برای چه در انتظارید؟ آیا دینی ندارید که شما را گرد آورد یا غیرتی که شما را به خشم آورد (همان، خطبه 29). بنابر این امام در بیانات خویش دین را عامل اصلی و اساسی وحدت بین مردم بیان نموده و آن را مبنای برادری و اتحاد واقعی و داشتن هم کاری متقابل موثر و سازنده معرفی کرده اند. قرآن نیز با تعبیر حبل الله دین را محور وحدت معرفی نموده است (آل عمران/103 ).

2. قرآن مجید

یکی از محورهای مهم وحدت اسلامی قرآن بوده است چون مسلمانان با هر نوع گرایشی احترام ویژه ای نسبت به آن دارند. بنابر این قرآن کریم به عنوان یکی از مهم ترین مبانی وحدت مسلمین به شمار می رود. و از نظر امام علی(علیه السلام) نیز قرآن محوری عمده است حضرت با تاکید بر محوریت قرآن می فرماید: همانا خداوند سبحان! کسی را به چیزی چون قرآن پند نداده است، که قرآن ریسمان استوار خدا، و وسیله ایمنی بخش است (دشتی، ترجمه نهج البلاغه، خطبه175)

3. توحید و وجود مقدس رسول گرامی اسلام

در آموزه های امام علی(علیه السلام) ذات پاک خداوند احد و واحد و وجود مقدس رسول گرامی اسلام به عنوان مهم ترین محور های وحدت بین مسلمین معرفی شده است چنان چه ایشان

ص: 103

در هنگام درگیری با اهل شام از اختلافات بین مسلمانان، اظهار نگرانی نموده و از خدای واحد و پیامبر واحد به عنوان محور های هم گرایی یاد نموده می فرماید:. آغاز کار چنین بود ما با مردم شام دیدار کردیم، که در ظاهر پروردگار ما یکی، و پیامبر ما یکی، و دعوت ما در اسلام یکی بود (همان، نامه58).

وجود مقدس پیامبر اکرم تا قیامت پیامبر همه مردم است از این جهت او به عنوان پیامبر واحد مورد قبول همه مسلمین است. ضمن آن که در عصر جاهلی با همه پراکندگی ها تنها در سایه حضور رسول خدا و با هدایت های او بود که توانست هم بستگی خود را باز یابد و بزرگ ترین نظام حکومت را در تاریخ خویش بنا نهد.امام امام علی(علیه السلام) با اشاره به این ویژگی پیامبر می فرماید: خدا به برکت وجود او کینه ها را دفن کرد و آتش دشمنی ها را خاموش نمود، با او میان دل ها الفت و برادری ایجاد نمود (دشتی، ترجمه نهج البلاغه، خطبه96). چنان چه در صدر اسلام مسلمانان مانند پروانه دور شمع وجودی آن حضرت می چرخیدند و وجود پیامبر مسلمانان را مانند تسبیح به هم پیوند داد. دشمنان اسلام از وجود پیامبر به عنوان مهر اتحاد و عامل هم بستگی مسلمانان وحشت داشتند از این رو در جنگ احد برای این که اختلاف ایجاد کنند شایعه کردند که پیامبر کشته شده است. در عصر حاضر نیز که اهانت سلمان رشدی به ساحت مقدس پیامبر اسلام نشان داد که نمی توانند اهانت به او را تحمل کنند. بنابر این اگر مسلمانان با محوریت قرار دادن پیامبر خدا متحد شوند و در مقابل استکبار جهانی قرار گیرند به لطف خدا حتما موفق خواهند شد. اقبال لاهوری می گوید:

دل به محبوب حجازی بسته ایم زین جهت با یک دیگر پیوسته ایم عشق ورزی از نسب باید گذشت هم ز ایران و عرب باید گذشت

4. رهبری در جامعه

امام علی(علیه السلام) از خود به عنوان محور جامعه و از امامت به عنوان نظم دهنده امت اسلامی یاد کرده می فرماید: من چونان سنگ آسیاب، باید بر محور خود استوار بمانم، و

ص: 104

همه امور کشور، پیرامون من و به وسیله من به گردش در آید، اگر من از محور خود دور شوم مدار آن بلرزد و سنگ زیرین آن فرو ریزد (دشتی، ترجمه نهج البلاغه، ص118).

امام خمینی نیز حکومت را به عنوان عامل وحدت بیان کرده می فرماید: تشکیل حکومت برای حفظ وحدت مسلمین است چنان چه حضرت زهرا(علیها السلام) در خطبه ای فرموده است: امامت برای حفظ نظام و تبدیل افتراق مسلمین به اتحاد است (خمینی، ولایت فقیه، ص 42). درجای دیگر امام(علیه السلام) با اشاره نقش رهبری و امام در ایجاد و حفظ وحدت می فرماید: جایگاه رهبر چونان ریسمانی محکم است که مهره ها را متحد ساخته به هم پیوند می دهد، اگر این رشته از هم بگسلد، مهره ها پراکنده و هر کدام به سویی خواهند افتاد و سپس هرگز جمع آوری نخواهند شد (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه146) در عصر حاضر مشکل جدی در راه وحدت به تمام معنا، عدم پیروی همه مسلمانان از رهبری و امام واحد در امور اجتماعی اسلام می باشد اگر تعصبات را کنار بگذارند و در سایه پرچم رهبری جمع شوند و امت واحده تشکیل دهند هیچ قدرتی نخواهد توانست در برابر اسلام قد علم کند.

موانع وحدت اسلامی در آموزه های امام علی(علیه السلام)

اشاره

وحدت امت اسلامی از مهم ترین آرزوها و آرمان های مسلمانان است که عزت و عظمت و سر بلندی بستگی به وجود آن دارد. و متون دینی مسلمان نظیر قرآن کریم، سنت نبوی و نیز عموم پیشوایان اسلامی به این مسئله تاکید نموده اند و هر سال جلسات متعددی در راستای تحقق وحدت اسلامی برگذار می گردد با وجود سعی تلاش فراوان از سوی طلایه داران وحدت، علت عدم موفقیت مسلمین در ایجاد وحدت مسلمین به شکل گسترده تر به خاطر موانعی است که امام علی(علیه السلام) در آموزه های خود به آن گوش زد نموده اند.

1.پیروی از شیطان

اشاره

امام می فرماید: هشدار از فریب کاری شیطان همانا شیطان، راه های خود را به شما آسان جلوه می دهد، که گره های محکم دین شما را یکی پس از دیگری بگشاید، و به جای

ص: 105

وحدت و هماهنگی، بر پراکندگی شما بیفزاید، از وسوسه و زمزمه و فریب کاری شیطان روی گردانید (دشتی، ترجمه نهج البلاغه، خطبه120).

افراد شیطان

قرآن کریم کلمه شیطان را هم در مورد انسان هایی که درصدد اغواء و به دام افکندن هم نوعان خویش اند، به کار می برد. و هم درمورد موجوداتی غیبی که در دل آدمی سکنی گزیده وسوسه می کنند. امروز شیطان بزرگ که درصدد ایجاد تفرقه میان جامعه اسلامی است، آمریکا است.

ولی باید توجه داشت که شیطان چه کوچک و چه بزرگ باشد از طریق تحریک خواهشات نفسانی، به ایجاد تفرقه و شکاف در میان نیروهای جامعه اسلامی می پردازد. ضمن آن که غربیان از آن جا که اتحاد اسلامی را بزرگ ترین خطر و تهدید برای خود می دانستند کوشیدند با تجزیه فیزیکی سرزمین های اسلامی و تبدیل آن به دولت های بی خرد و ضعیف سلطه و سیادت خود را برای همیشه حفظ کنند و آن را نهادینه سازند بنابر این استعمار یکی از موانع بی چون و چرای هم بستگی اسلامی است (احمدپور، امام علی و هم گرایی اسلامی، ص49).

راه حل: راه کار رفع این مانع، عبارت است از غلبه یافتن بر خواهشات نفسانی و اگر ملت اسلامی در جهاد اکبر پیروز شود و بتواند بر خواهشات نفسانی خویش غلبه پیدا کند وسوسه های شیاطین مطلقا در آن تأثیر نمی کند چرا که قرآن می فرمایند:مکر شیطان سست و ناتوان است (نساء/76).

سیاست شیطان گام به گام است او آهسته و پیوسته می آید و وسوسه می کند تا گوهر تابناک ایمان و مومن را بزداید و او را بی آبرو و در نهایت کافر و گمراه می کند.

از آیات متعدد قرآنی نیز استفاده می شود که اختلاف و تفرقه یکی از راه های شیطان است زیرا صدر آیه مومنان را به اتحاد و انقیاد و هماهنگی دعوت می کند، در ذیل آیه از پیروی راه های شیطان نهی می کند.(بقره/153).

ص: 106

2. جهالت و نادانی نسبت به یک دیگر

مرض مزمن و عامل عمده همه بدبختی های مسلمانان و یکی از موانع اصلی وحدت اسلامی جهل فرق اسلامی نسبت به هم دیگر است. زیرا این جهل سبب می شود هر کدام دیگری را به استناد اطلاعات غلط و نادرست و غالبا از مجاری مشکوک و نا مطمئن، دشمن یا رقیب خویش پنداشته در جهت تخریب و از میان برداشتن آن از هیچ تلاشی فروگذار ننماید. یا حداقل با تردید و احتیاط با وی رو برو گردد و هم واره نگران او باشد درحالی که اگر شناخت و آگاهی های سنجیده و بایسته هایی می داشت در می یافت که در بسیاری از عقاید و اندیشه ها با هم هم داستان بوده و زمینه های پیوند وهم گرایی میان آنان بسیار فراتر از عوامل فراق و جدایی است که او می پنداشته است ( احمدپور، امام علی و هم گرایی اسلامی، ص 45).

راه حل: جلسات متعددی در جاهای مختلف مملکت اسلامی حتی در دورترین و محروم ترین نقاط جهت رفع توهمات و جهالت مردم نسبت به فرقه های دیگر برگزار گردد زیرا این قتل و کشتار مسلمانان و کافر خواندن بعضی به بعضی بخاطر جهالت از عقاید و افکار فرقه دیگر است.

چنان چه امام علی(علیه السلام) در نهج البلاغه گمراهی و نادانی را از عوامل تفرقه و تشتت مردم و داشتن مذاهب گوناگون می شمارند که بعثت پیامبر اکرم و رهبری و رسالت آن بزرگ وار با رفع این موانع مهم وحدت و الفت توحید ویگانگی را برای آن ها به ارمغان آورد:

روزگاری مردم روی زمین دارای مذاهب پراکنده، خواسته های گونا گون و روش های متفاوت بودند؛عده ای خدا را به پدیده ها تشبیه کرده و گروهی نام های ارزش مند خدا را انکار و به بت ها نسبت می دادند و برخی به غیر خدا اشاره می کردند پس خدای سبحان مردم را به وسیله محمد(صلی الله علیه و اله) از گمراهی نجات داد و از جهالت هدایت بخشید (دشتی، ترجمه نهج البلاغه، خطبه 1).

ص: 107

با غلبه بر همین مانع می تواند وحدت دینی را از رویایی به واقیعیت تبدیل سازد و آرزوهای بر باد رفته پیشینیان را دست یافتنی کند.

3. دوری از سیره اسوه وحدت امام علی(علیه السلام)

فاصله گرفتن از سیره و آموزه های تندیس وحدت امام علی(علیه السلام) و هم چنین از اسلام ناب محمدی(صلی الله علیه و اله) یکی دیگر از عوامل تفرقه و موانع وحدت می باشد.

اگر مسلمین به اسلام راستین چنگ می زدند و اوامر و نواهی متعلق به هم گرایی آن امام همام عمل می کردند و زندگی فردی و اجتماعی شان را بر آن تطابق می دادند، تمام مشکلات سیاسی و اقتصادی شان رفع می شد.

و هیچ قدرتی نمی توانست با آن مقابله کند و بین آن ها تفرقه بیاندازد زیرا برای رسیدن به هدف الگو می خواهد و زندگی پر فروغ امام علی(علیه السلام) بهترین الگو و مشعل راه برای مسلمانان برای رسیدن به اوج و کمال اتحاد می باشد. سید جمال الدین اسد آبادی با اشاره به همین مطالب می گوید:

مسلمانان در صدر اسلام به واسطه اعتقاد به اسلام اصیل...با هم وحدت کلام داشتند و بلاد اسلامی ومسلمین در راه نیرومندی و عظمت گام می نهادند اما با راه یافتن خلل در ارکان هستی امت اسلامی، و نزول آن از مقام شامخش، و کنار گذاردن قواعد و پا برجایی آن، بدعت های ناروا میان آنان، به وجود آمد (موثقی، استراتژی وحدت در اندیشه سیاسی اسلام، ج 1، ص 2).

برخی از آن جا که از سیره عملی و گفتاری سمبل وحدت امام علی(علیه السلام) غافل هستند نسبت به تاکید ایشان در ارتباط به اتحاد و آثار اتحاد و... نیز آگاه نیستند لذا ضرورت دارد در ادامه به آثار وحدت اسلامی پرداخته شود.

آثار وحدت از دیدگاه نهج البلاغه

اشاره

ثمره وحدت اسلامی را به می توان به دو بخش درونی و برونی تقسیم نمود.

ص: 108

ثمره درونی این است که ارکان وپایه های حکومت اسلامی استوار می گردد و افراد جامعه اسلامی نیز به سوی پیش رفت رفاه و قدرت مندی پیش می رود و درحرکت به در آوردن چرخه بزرگ جامعه به سوی تعالی. و زندگی بهتر و روشن تر و به عبارت دیگر در مسیر ایجاد مدینه فاضله، سهیم خواهند شد. خلاصه این که برآیند وحدت در جامعه اسلامی، نزدیک شدن به تکامل، رفاه، و آینده روشن برای افراد آن جامعه است.

اما ثمره بیرونی وحدت اسلامی؛ پیشرفت جامعه و رسیدن افراد به تفاهم و دست یافتن آن ها به عواملی که قدرت آنان را آفزون می سازد، باعث خواهد شد که در مقابل ملت های غیر مسلمان نیز بتوان قد علم کرده از حیثیت و وجود خویش دفاع نمایند و چه بسا در صحنه های علمی و سیاسی بر آن ها تاثیر گذار باشند. در ادامه به اختصار به ثمرات وحدت اسلامی سمبل وحدت امام علی(علیه السلام) پرداخته می شود.

1.عزت، قدرت و حاکمیت

امام مهم ترین و بزرگ ترین ثمره وحدت اسلامی را عزت، قدرت و حاکمیت دانسته و در خطبه 192 نهج البلاغه می فرمایند: پس اندیشه کنید که چگونه بودند؟ آن گاه که وحدت اجتماعی داشتند، خواسته های آنان یکی، قلب های آنان یک سان، و دست های آنان مددکار یک دیگر، شمشیرها یاری کننده، نگاه ها به یک سو دوخته، و اراده ها واحد و هم سو بود، آیا در آن حال مالک و سرپرست سراسر زمین نبودند؟ و رهبر و پیشوای همه دنیا نشدند؟ عزت و سربلندی و تعالی هر امت در وحدت و یگانگی و همبستگی آنها است. وحدت و اتحاد بزرگ ترین عامل قدرت و شوکت یک جامعه است و در مقابل ذلت و سر افکندگی و سقوط هر امت در تفرقه و پرکندگی آنها است. فرقه و جدایی و اختلاف مهم ترین عامل ضعف و انحطاط آن جامعه است.

امام صریحا آثار اتحاد را بیان فرموده و به انسان ها دستور عبرت گیری از گذشتگان داده در جای دیگر با اشاره به جایگاه عرب به خاطر وجود اتحاد و هماهنگی در بین شان

ص: 109

می فرماید: عرب امروز گرچه از نظر تعداد اندک است اما با نعمت اسلام فراوانند، و با اتحاد و هماهنگی عزیز و قدرتمندند (دشتی، ترجمه نهج البلاغه،خطبه 146).

و نیز می فرماید: امت محمد(صلی الله علیه و اله) (درسایه وحدت اسلامی) امور اجتماعی آن ها استوار شد و در پرتو آن عزتی پایدار، آرام گرفتند و به حکومتی پایدار رسیدند. آن گاه آنان حاکم و زمام دار جهانیان شدند و سلاطین روی زمین گردیدند و فرمانروای کسانی شدند که در گذشته حاکم بودند و قوانین الهی را بر کسانی اجراء کردند که مجریان احکام بودند و در گذشته کسی قدرت در هم شکستن نیروی آنان را نداشت و هیچ کس خیال مبارزه با آنان را در سر نمی پروراند (همان، خطبه192).

امام صریحا فرمود: که وحدت، عزت، شوکت، قدرت، و حاکمیت را به دنبال دارد پس از بیان امام هیچ شکی در وجود چنین آثاری نمی ماند. بنابر این باید مسلمانان خواهشات پرستی، تعصب، و غیره را کنار بگذارد و با پیروی از تندیس به دنبال حفظ وحدت باشند و در دام دشمنان دوست نما نیافتند.

2. وحدت، زمینه نزول فیض الهی

حضرت امام علی(علیه السلام) وحدت را زمینه نزول فیض الهی می داند ایشان فیض و برکات الهی را در همه مقاطع اسلام با چشم خود دیده اند، می دانند اسلام چه رعب عجیبی را در دل امپراطوران جهان و قدرت های ستم گر به وجود آورده است و آن حضرت با تمام وجود می داند که موهبت ها در اثر وحدت امت اسلام به وجود آمده است و از این رو مردم را از تفرقه برحذر می دارند.

و با اشاره به این که خداوند در طول تاریخ بشری هیچ نعمتی را با وجود اختلاف به قوم و ملتی عنایت ننموده است می فرماید: خداوند سبحان نه به گذشتگان و نه آیندگان چیزی را با تفرقه عطا نفرموده است (همان، خطبه176) و اختلاف نه تنها مانع نزول برکات الهی می شود بلکه موجب سلب نعمت هم می شود که بعدا بیشتر بحث خواهیم کرد. و نیز در جای دیگر با اشاره به این که انسجام مایه رحمت الهی است و اختلاف عذاب خداوندی به

ص: 110

شمار می آید می فرماید: انسجام و اتفاق مایه رحمت، افتراق و جدایی عذاب است (مجلسی، بحارالانوار، ج28، ص 104).

بهترین مردم نسبت به من گروه میانه رو هستند، از آن ها جدا نشوید، همواره با بزرگ ترین جمعیت ها باشید که دست خدا با جماعت است (دشتی، ترجمه نهج البلاغه، خطبه127) نا گفته پیدا است مراد ایشان از بیان (ید الله مع الجماعه) ید قدرت پروردگار است که یاریگر مسلمانان متحد می باشد. بنابر این رحمت و کمک خداوند شامل حال کسی خواهد شد که از جماعت دور نمی شود.

3. پیروزی در صحنه ها

پیروزی و گسترش اسلام درسال های اولیه بعثت نتیجه هم بستگی و وحدت مسلمانان بود. این ایمان و اتحاد بود که آنان را چنان تربیت کرده بود که فارغ از هر نوع دسته بندی و قوم سالاری تحت لوای نبوی اعتلای کلمه (لااله الاالله)جان فشانی می نمودند و به برکت همین اتحاد بود که خداوند پیروزی های روز افزون را بر مسلمانان عنایت می داشت و این که اتحاد باعث پیروزی می شود، یک قانون عام و قطعی است، که اگر در جبهه حق اختلاف و در جبهه باطل، اتحاد حاکم باشد به قطع پیروزی از آن اهل باطل خواهد بود؛ با اشاره به همین مطلب امام علی(علیه السلام) به لشکریان خود می فرماید: سوگند به خدا به همین زودی آنان (ارتش معاویه ) برشما چیره شوند چرا که آنان بر باطل خویش اتحاد و هم بستگی دارند. و شما در حق خود دچار اختلاف و تفرقه هستید (همان، خطبه 25). از محتوای این کلمات استفاده می شود که حتی اگر غیر مسلمان هم متحد شود در راه باطل خود پیروز خواهند شد یعنی قانون مذکور چنان قطعی است که حق با اختلاف شکست می خورد و باطل با اتحاد به پیروزی می رسد هر چند طرف داران حق رهبر قاطعی چون امام برخور دار باشد. در جای دیگر امام با اشاره به علل شکست کوفیان می فرماید: شما امام خود را در حق نافرمانی کرده و آن ها امام خود را در باطل فرمان بردارند (همان، خطبه25).

از این بیان امام می فهمیم که علت شکست کوفیان، عدم اتحادشان با امام و عدم پیروی

ص: 111

از امام بوده است. علت بیان آثار از سوی امام جهت رغبت مسلمانان و بیدار ساختن آن ها است بنابر این مسلمانان به دنبال منفعت شخصی شان نباشند بلکه با الگو قرادادن رهبری فداکار هم چون علی(علیه السلام) به طرف وحدت اسلامی گامی بیشتری بردارند و بداند پیروزی به جز وحدت کلمه مشکل است. چنان چه امام خمینی با اشاره به نقش اتحاد در انقلاب اسلامی می فرماید: رمز پیروزی انقلاب اسلامی ایران وحدت کلمه است ( خمینی، مجموعه آثار امام خمینی، ج 6، ص 9).

پیامدهای تفرقه

اشاره

مسلمانان باید نهایت تلاش خود را جهت خود داری از مبتلا شدن به پیامد بد تفرقه به کار گیرند. چون دشمانان می دانند که ایجاد تفرقه و نفاق در صفوف مسلمانان به راحتی به اهداف شوم شان که عبارت از دکترین استعمارگری است، دست یابند.اسوه وحدت امام علی(علیه السلام) که الگو برای بشریت و منادی وحدت هستند، به مناسبت های مختلف درمورد پیامدهای سوء تفرقه سخن گفته و مسلمانان را از عواقب ناگوار آن برحذر داشته است.

1.شکست و ذلت

یکی از پیامد های مهم تفرقه در جامعه اسلامی این است که عزت و شوکت مسلمانان با اختلاف از بین می رود و مسلمانان در مقابله با دشمنان توانایی شان را از دست می دهند. در جهان معاصر نیز تسلط قدرت های استعماری به برخی از سرزمین های اسلامی نتیجه همین تفرقه اختلاف سران دولت ها و ملت های مسلمان است و گرنه در سایه وحدت مسلمانان هیچ قدرتی توانایی مقابله با آنان را ندارند. از این رو امام علی(علیه السلام) پس از آن که تنعم و رفاه را از جمله آثار اتحاد ذکر می کند بالاترین عامل شکست و محروم شدن از نعمت الهی را نتیجه تفرقه و جدایی دانسته فرماید: پس به پایان کار آن ها نیز بنگرید! در آن هنگام که به تفرقه و پراکندگی روی آوردند، و الفت و دوستی آنان از بین رفت و سخن ها و دل هایشان گوناگون شد، از هم جدا شدند، به حزب ها و گروه ها پیوستند، خداوند لباس کرامت خود را از تنشان بیرون آورد، و نعمت های فراوان شیرین را از آن ها گرفت، و داستان

ص: 112

آن ها در میان شما عبرت انگیز باقی ماند (دشتی، ترجمه نهج البلاغه، خطبه91، ص192).

بنابر این تفرقه امت های اسلامی با هم دیگر عامل بسیار مهم و اساسی برای شکست آنان در مقابله با دشمنان و استکبار جهانی است.

2. ازبین رفتن نعمت های الهی

تفرقه و اختلاف در میان امت ها چنان پیامد شوم و تلخی دارد که در از بین بردن نعمت های الهی از حوادثی نظیر صاعقه، سیل و زلزله به مراتب مخرب تر است. از این رو امام علی(علیه السلام) با اشاره به همین نکته انسان ها را از عواقب آن برحذر داشته می فرماید: خداوند سبحان نه به گذشتگان و نه به آیندگان چیزی را با تفرقه عطا نفرموده است (همان، ص176).

حضرت در این کلام برچیده شدن نعمت و خیر برکت را از میان امت ها نتیجه اخلاق و تفرقه می داند و در مقابل در خطبه 192 وحدت را نعمتی بر می شمارد که برای هیچ مخلوقی ارزش آن قابل درک نیست، تردیدی نیست که نعمت های الهی فراوان است و بشر از شمارش آن عاجز است و خداوند این نعمات را برای انسان ها ارزانی داشت تا آنان درمسیر رشد و تکامل شان از آن ها بهره گیرند در این میان بعضی از نعمت ها چنان از عظمت و اهمیت برخوردار هستند که خداوند آن را به انسان ها متذکر می شود تا مبادا با تفرقه آن نعمت بزرگ را از دست ندهند و آن نعمت مهم جز وحدت و همدلی نیست.

3. تسلط دشمن

یکی دیگر از پیامدهای مهم تفرقه تسلط دشمن است بر سر زمین های امت اسلامی، از این رو حضرت به عنوان یک انسان کامل همگان را به وحدت هم دلی دعوت کرده است.

و امام درخطبه 25 وقتی خبر تسلط بسر بن ارطاه بر یمن رسید علت تسلط دشمن را در اتحاد آن ها دانست (دشتی، ترجمه نهج البلاغه، خطبه 25). به گفته تاریخ امت های مسلمان طعم تلخ و ستم را در سایه سلطه استعمار بر اثر تفرقه و اختلاف چشیده اند امروز هم قلوب بعضی از امت های مسلمان خیانت تحت تاثیر تفرقه و اختلاف قرار گرفته اند که

ص: 113

برخی از سران برای حفظ منافع ظاهری و مادی خود هم دستی و ارتباط با دشمنان شرقی و غربی را به جان می خرند و در مقابل به جای رافت و عطوفت اسلامی نسبت به یک دیگر با هم از در دشمنی وارد می شوند. و از طرف دیگر گروه افراطی حمایت یافته غربی با ادعای عمل به تبری نقش به سزایی در ایجاد تفرقه بین مسلمین ایفا کرده و می کنند امت اسلامی باید بیدار شود و با شناسایی عوامل اصلی این بیماری مهلک آن را کنترل کنند و با ایجاد وحدت و هم دلی میان خودشان عزت و سربلندی شان را برگردانند، البته این جز در سایه تمسک به قرآن و عترت امکان پذیر نخواهد بود.

بُعد عملی امام در ارتباط به هم گرایی اسلامی

اشاره

با اندک بررسی پیرامون ضرورت وحدت و ارزش آن در تفکر امام علی(علیه السلام) و به اثبات رسیدن آن ها در برخی از گفتار و رفتارش، اکنون این پرسش مطرح می شود که آیا امام برای تحقق و نهادینه کردن وحدت در جهان اسلام دربستر زندگی اش کوشیده است؟ یعنی آیا عملا برای تحقق وحدت کار عملی انجام داده است؟ بسیار روشن خواهد بود که او تلاش ها و کوشش های طاقت فرسا برای حفظ وحدت اسلامی انجام داده و رنج های بس فراوان را در این را ه تحمل کرده حتی از حقی که سزاوار و شایسته ایشان بود گذشته است اینک به شماری از تلاش های عملی امام در راه تحقق وحدت اسلامی که در اسناد تاریخی نیز آمده اشاره می شود.

1. سکوت به خاطر حفظ وحدت مسلمین

اختیار سکوت کوششی بسیار ارزنده و مفید برای حفظ و تحقق وحدت اسلامی از سوی امام بود. بزرگ آمال و آرزوهای امام علی(علیه السلام) اتحاد مسلمانان بود او به خوبی می دانست که اتحاد مسلمانان در زمان پیامبر گرامی سبب شده که رعب و ترس عجیبی در دل امپراطوران جهان به وجود آورده؛ به اهمیت و نقش وحدت در موفقیت پی برده بود.

آیا سکوت امام علی(علیه السلام) به معنای خانه نشینی و کناره گیری از همه خدمات و مسئولیت های اجتماعی است؟ پاسخ آن منفی است چون خود امام در نهج البلاغه از

ص: 114

موضع خود در این دوره 25 ساله عنوان صبر تسلیم و حفظ وحدت یاد می کند در خطبه شقشقیه امام بعد از حوادث تلخ بعد از پیامبر را باز گو می کند و می فرماید: دیدم که شکیبایی در آن حالت خردمندانه تر است و من طریق شکیبایی گزیدم ( همان، خطبه3).

در این خطبه و درجاهای دیگر مولا از سکوت خویش تعبیر به صبر می کند و هرگز در این واژه سخنی از انزوا و گوشه نشینی نیست. امام در جای دیگر به اشاره به فلسفه سکوت خود می فرماید: به خدا سوگند اگر بیم جدایی و تفرقه بین مسلمانان و بازگشت کفر و واژگون شدن دین نبود ما به گونه دیگری جز آن چه تا اکنون بودیم می بودیم (مجلسی، بحارالانوار،ج32، ص 161؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص307).

در این سخن امام نیز از موضع خویش تحلیل ایثار گرانه داشته و هرگز سخن از انزوا و کناره گیری نیست بلکه سخن از درگیر نشدن با دستگاه خلافت است بنابر این باید سکوت امام را به معنای گزینش موضع مسالمت آمیز با دستگاه خلافت و پرهیز از تفرقه و درگیری و مبارزه مسلحانه تفسیر کرد.

هر چند این سکوت برای امام بسیار سخت و ناگوار بود ولی به خاطر حفظ اسلام و ابروی اسلام که نتیجه وحدت و امنیت اسلامی بود جام زهر را سر کشید و برای بیان جایگاه و دشواری این مرحله تعابیری مانند خاشاک در چشم و استخوان در گلو را به کار بردند که بیانگر امر بسیار سخت و دشوار است.

می فرمایند: همانند کسی بودم که خاشاک به چشمش رفته، و استخوان در گلویش مانده باشد (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه3). اساسی ترین فلسفه سکوت آن حضرت که از کلمات گهر بارش در می آید (حفظ دین است) ملازمه این امر، حفظ وحدت اسلامی است. امام علی(علیه السلام) با بصیرت وتیز بینی که داشت دید که مطالبه وی از حق خود از مخالفان و رویا رویی با آنان و حمایت گروه ها و دسته های مختلف جامعه اسلامی را با خطر تجزیه و پراکندگی روبه رو خواهد ساخت از این رو با هدف حفظ وحدت اسلامی و

ص: 115

جلوگیری از فتنه و تفرقه در دین از حقوق مسلم خویش گذشت و سکوتی سخت و تلخ طولانی را برگزید و بدین ترتیب از انشعاب و تفرقه در میان امت پیش گیری نمود.

2. سفارش یاران به هم سویی

امام در عین حال این که پیچیدگی های خلافت را حل می کرد و به پرسش های دینی و مذهبی جواب می داد در عرصه های گوناگون با آنان به مشاوره می پرداخت و از پذیرش مسئولیت های اجرایی سرباز زد و بدین ترتیب اعتراض و ناخرسندگی خویش را از آن نظام نشان داد با این حال هیچ گاه یاران و دوستانش را از پذیرش مناصب اجرایی و مدیریتی در نظام خلافت و حضور در صحنه های مختلف جنگ و فتوحات که توسط خلفا سازمان دهی می شد باز نداشت بلکه روی موافق نیز نشان می داد.

چون با آن شیفتگی و اشتیاق که دوستان آن حضرت به او داشتند نمی توانستند این کار را بدون مشورت و کسب اجازه از امام باشد چنان چه عمر، سلمان را به فرمان روای مدائن منصوب کرد (یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج2، ص37).

او آشکارا پذیرش مسئولیت خویش را در نظام خلافت با اشاره و تایید امام می دانست و خود را پایبند به سیره او می شناساند و هاشم بن عتبه که از شیفتگان امام به فرماندهی بخشی از سپاه شام منصوب گشت ( طبری، تاریخ طبری، ج3، ص 440).

3. مقابله با وحدت شکنان و فتنه جویان

نگاهی کوتاه به زندگی پرفروع و مواضع روشن و آموزنده امام نشان می دهد که دل سوزی و شیفتگی علی ابن ابی طالب به هم بستگی اسلامی تنها در چارچوب رابطه وی با حاکمیت محدود نمی گشت بلکه نا بسامانی ها و آشفتگی ها ی موجود در سطوح میانی اجتماع و واگرایی و ارتباط ناسالم آنان با یک دیگر نیز موجب آزردگی وی می گشت و او را به تلاش مضاعف و کوششی ستودنی در جهت ترمیم جدایی ها و اصلاح پراکندگی ها وامی داشت. چنان چه ایشان با اشاره به این موضوع می فرمایند: ای مردم! من بودم که چشم

ص: 116

فتنه را کندم، و جز من هیچ کس جرأت چنین کاری را نداشت، آن گاه که امواج سیاهی ها بالا گرفت و به آخرین درجه شدت خود رسید (دشتی، ترجمه نهج البلاغه، خطبه92).

مورخان ماجرایی را نقل می کنند که پس از سقیفه بین انصار و مهاجر روی داد و باعث شکاف میان مسلمین می شد اما با تدبیر امام و الفت و هم دلی در میان مسلمانان پایدار گشت، و جبهه اسلامی انسجام و پیوستگی پیشین را باز یافت (زبیر ابن بکار، الاخبار الموفقیات، ص 533).

مورخان از قبیل یعقوبی و طبری و ابن ابی الحدید می گویند: ابوسفیان هنگامی که از رحلت پیامبرخدا و از بیعت مردم با ابوبکر و کنار گذاشتن امام علی(علیه السلام) آگاه شد احساس کرد که الان می توانند به هدفشان دست یابد یعنی با ایجاد اختلاف بین مسلمانان شرائط را پیش از پیش نا بسامان و آشفته سازد، آن گاه به علی بن ابی طالب گفت که دست خود را پیش آر تا با تو بیعت کنم (طبری، تاریخ طبری، ج 3، ص 344).

اما امام علی(علیه السلام) که از اندیشه های شوم و اهداف پشت پرده وی آگاه بود و می دانست ابوسفیان جز به فتنه و آشوب نمی اندیشد دست بر سینه اش زد و او را از خود دور ساخت (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1؛ علامه امینی، الغدیر، ص 254).

به خدا سوگند در پس این پیشنهاد هدفی جز فتنه و آشوب نداری و تو از دیر باز بدخواه اسلام بوده ای. ما را به اندرز تو نیازی نیست.

پس اقدام به موقع ایشان سبب شد که تفرقه و توطئه دشمنان ناکام شود و وحدت و هم بستگی حفظ شود و این یک تلاشی بود مفید برای تحقق و حفظ وحدت از سوی تندیس وحدت امام علی(علیه السلام).

4. هم یاری با خلفاء

اشاره

امام در عرصه های گوناگون، علمی، اقتصادی، و اجتماعی دست از حمایت و کمک کردن خلفاء دریغ نورزید و با وجود اختلافات شدید جهت حفظ وحدت و هم گرایی

ص: 117

اسلامی به کمک آنان شتافت تا اسلام دین محمدی(صلی الله علیه و اله) حفظ شده گسترش یابد، یکی از عرصه های خیلی مهم که به حمایت آنان شتافت عرصه بیعت است در ادامه با توجه به گنجایش این نوشتار به مختصر به برخی از آنان پرداخته می شود.

الف) بیعت با خلفاء

هر چند امام تا مدتی از بیعت با برگزیده سقیفه، سرباز زد و در برابر به تبیین مواضع خویش درباره خلافت و بیان شایستگی های یگانه خویش پرداخت و در این که آن حضرت چه مدتی را بدون بیعت سپری کرد گذارش های متناقضی هست اما پس از روشن شدن این نکته که بیعت بعد از مدتی اتفاق افتاده است باید دید که چه عواملی سبب پذیرش این بیعت از سوی آن حضرت شده؟ هدف دستگاه حاکم این بود که با این بیعت جایگاه نامشروع خود را مشروعیت بخشد و برای این کار از اعمال فشار بر بنی هاشم بهره برد و از طرفی هم که امام کسی نبود که بدون دلیل به بیعت با خلافت غاصبان حقش تن دهد از این رو باید هدف و مصلحتی مهم وجود داشته باشد تا ایشان با این مصالحه و بیعت اکراهی تن داده باشد آن حضرت در خصوص علت بیعت خود چنین می گوید: من دست باز کشیدم، تا آن جا که دیدم گروهی از اسلام باز گشته، می خواهند دین محمد(صلی الله علیه و اله) را نابود سازند، پس ترسیدم که اگر اسلام و طرف دارانش را یاری نکنم، رخنه ای در آن بینم یا شاهد نابودی آن باشم، که مصیبت آن بر من سخت تر از رها کردن حکومت بر شما است (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه62). ابن ابی الحدید، مراد از (فامسکت یدی) را بیعت با ابو بکر دانسته است (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج6، ص 94).

امام علی(علیه السلام) تا مدت ها از بیعت با ابوبکر امتناع ورزید و مخالفت خود را اعلام کرد اما وقتی مسئله ارتداد رخ داد و حکومت اسلامی با خطر رو به رو شد علی(علیه السلام) از حق خویش گذشت. در این شرایط دشوار نقش امام علی(علیه السلام) برای حکومت نو پای اسلام سرنوشت ساز بود.

ص: 118

و این بیعت امام علی صرفا در مسیر اتحاد اسلامی بوده برای همین است که امام علاوه بر عدم بیعت در ابتداء هیچ مسئولیت حکومتی را نپذیرفت و علاوه بر تصحیح اشتباه خلفاء همواره از سیاست نادرست آنان انتقاد می کرد. در ادامه به برخی از آنان اشاره خواهد شد. و هم چنین در پاسخ عباس که پس از بیعت با عثمان به وی اعتراض کرد که چرا به خلافت عثمان رضایت داده است؟ فرمود:

نخواستم مخالفت کنم و فتنه ای برانگیزم.

با این فداکاری و صبر امام چنان وحدت و اتحادی در بین مسلمانان شکل گرفت که فتوحات و پیروزی های چشم گیری نصیب اسلام گردید.

ب) هم یاری در عرصه علمی جامعه

یکی از وظایف حل مشکلات علمی مسلمانان و پاسخ به شبهاتی بود که از ناحیه دانشمندان دیگر ادیان، مطرح می شد که باید هوش مندانه بدان پاسخ داده می شد، و تنها کسی که می توانست در گستره نظر و اندیشه، پاسخ گویی پرسش های مردم بوده و خلاء فقدان پیامبر را پر نماید علی(علیه السلام) بود در ادامه یک نمونه از همکاری های علمی ایشان رادر ارتباط عرصه علمی ذکر می نماییم.

گروهی از یهودیان وارد مدینه شدند و از حضرت ابو بکر سوال کردند که خدا در کجا است درآسمان ها است یا در زمین؟ ابوبکر گفت در آسمان بر بالای عرش است. یهودیان گفتند در این صورت زمین از وجود او خالی باشد ابوبکر ناراحت شد و تهدید شان کرد در این لحظه امام از راه رسید و درجواب شان فرمود: مکان ها را خدا آفریده و او بالاتر از آن است که مکان ها بتوانند او را فراگیرد و او همه جا هست ولی هرگز با موجودی تماس و مجاورتی ندارد و او بر همه چیز احاطه علمی دارد و چیزی از قلمرو و تدبیر او بیرون نیست. سپس با آوردن شاهدی از کتب خود یهودیان مبنی بر صدق گفتارش ضمن به اعجاب انداختن یهودیان از علم خود اعتراف آن ها را نیز مبنی بر این که امام سزاوارترین فرد است برای خلافت را نیز درپی داشت. (طبرسی، الاحتجاج، ج 1، ص276). هم چنین در زمان خلافت خلیفه دوم گروهی از

ص: 119

احبار و عالمان یهود به مدینه آمدند و به خلیفه گفتند ما سوال هایی داریم که اگر جواب ما را دادی روشن می شود که دین اسلام حق و حضرت محمد نبی خدا هست و اگر پاسخ ندادی اسلام باطل و محمد پیامبر نبوده است و سوالات شان را این گونه طرح کردند که قفل آسمان چیست؟ و کلید آسمان کدام است؟ و کدام قبر صاحبش را با خود برد؟ و چه کسی قوم خود را ترساند اما از انس و جن نبود؟ جناب عمر که پاسخی به ذهنش نمی رسید سر به زیر انداخت و گفت: برعمر عیب نیست که از او سوال شود و چون نداند بگوید نمی دانم. عالمان یهود گفتند: پس گواهی می دهم که محمد پیامبر خدا نبوده. و اسلام نیز باطل است.

سلمان که شاهد ماجرا بود نزد علی آمد و با فریاد از حضرت کمک خواست امام به مسجد آمدند و مطابق تورات جواب سوال آن ها را دادند و عالمان یهود پس از دریافت پاسخ ایمان آوردند و امام علی(علیه السلام) را اعلم امت اسلامی معرفی کردند (امینی، الغدیر، ج6، ص 148).

هم یاری خلفاء در عرصه مشاورت

اشاره

گر چه امام دربرابر خلفاء از پذیرش مسئولیت های اجرایی سرباز زد اما هیچ گاه اطلاعات و دانستنی های خویش را از آنان دریغ نداشت و از هر گونه مشورت و کمک فکری به خلفاء فروگذار ننمود.

چر اکه برای امام علی(علیه السلام) عزت و شوکت مسلمین و سر بلندی آنان درجه نخست اهمیت قرار داشت. و بیش از آن که آن حضرت نگران از دست رفتن حقوق شخصی خویش باشد در اندیشه هم گرایی اسلامی و صیانت از میراث پیامبر و دست آورد های رسول خدا بود. بنابراین آن حضرت به عنوان جانشین واقعی پیامبر اکرم هر آن چه در این راه لازم بود انجام می داد. ذکر همه موارد خارج از ظرفیت این پژوهش بوده فرصتی دیگر را تقاضا می کند بنابر این به عنوان نمونه به ذکر دو مورد بسنده می کنیم.

یک- پذیرش جانشینی خلیفه دوم از سوی امام

آن حضرت در طول دوران خلافت حضرت عمر به هنگام خروج خلیفه از مدینه به جانشینی منصوب می شده است. اولین بار هنگامی که عمر پس از مشورت با آن حضرت

ص: 120

تصمیم گرفت شخصا به بیت المقدس برود تا شرط صلح اهالی این شهر را برقرار نماید.

در این زمان عمر رسما حضرت علی(علیه السلام) را در مدینه جانشین خود ساخت ( ابن کثیر، تاریخ ابن کثیر، ج5، ص 281).

دو- مشاورت جناب عمر با امام در مورد تغییر مبدا تاریخ اسلام

پدید آوردن تاریخی منظم و استفاده از آن درمکاتبات از دست آوردهای دوران عمر بود. خلیفه طی نظرخواهی و مشورت با صحابه با اشاره به ابتکار علی(علیه السلام) هجرت پیامبر را به عنوان مبداء تاریخ مسلمانان برگزید. و به کار بست (السیوطی، تاریخ الخلفاء، ص 143؛ ابن کثیر، تاریخ ابن کثیر، ج6، ص 299).

هم چنین شرکت ایشان در شورای شش نفره که نتیجه آن حذف امام(علیه السلام) از خلافت بود را نیز می توان از نمونه های عملی وحدت گرایی تندیس وحدت امام علی(علیه السلام) برشمرد (طبری، تاریخ طبری، ج3، ص 569).

چنان چه خود حضرت با اشاره به رویداد های پس از پیامبر و هم کاری با ابوبکر و عمر شرکت خود در شورای شش نفره را نتیجه کراهت از تفرقه ودر راستای هم گرایی اسلامی برمی شمارد (مجلسی، بحارالانوار، ج32، ص263).

امام گرچه می دانست نتیجه شورای را، و دوستانش هم آگاهش ساخته بودند که این فکری یا طرحی است برای حذف امام از خلافت ولی باز هم برای حفظ وحدت و هم گرایی و عدم بروز شکاف و اختلاف درمیان مسلمین دعوت عمر را پذیرفت.

آن چه که ذکر شد اندکی از همیاری ها و فداکاری های حضرت علی(علیه السلام) بود نسبت به خلفا که سهم به سزایی در محروم شدن امام از حق خویش داشتند اما مورخین می گویند امام هم بدون این که کینه به دل گیرد یا اظهار دشمنی کند در هر مرحله به آن ها کمک کرد و با مشورت های راه گشایش دین اسلام را از هر گزندی نجات داد و از آن جا که روحش بالاتر از آن بود که به خاطر مقامات دنیوی کینه کسی را به دل گیرد با آنان صمیمانه رفتار کرد تا نمونه عالی مدارا و حافظ اتحاد هنگام اختلاف رای باشد.

ص: 121

چنان چه بی آزار شیرازی به نقل از شهید مطهری می گوید: شخصیت علی(علیه السلام) در چینین مواقعی روشن می شود علی شخصا در این موضوع بحث کرده و با کمال صراحت علت را جز علاقه به عدم تفرقه میان مسلمین نیست، بیان کرده است ( بی ازار شیرازی، همبستگی مذاهب اسلامی، ج2، ص48). از بیانات امام برمی آید که امام پراکندگی را در آن شرایط بحرانی و استثنایی مایه اضمحلال دین و دور شدن مردم از اسلام نمی دانست، هرگز بدان تن نمی داد هر چند از همه حقوق خویش محروم شود، از این رو طبیعی است که هم گرایی اسلامی به عنوان مهم ترین عامل بیعت جایگاه برجسته ای یابد و فضیلتی بس عظیم برای امام علی(علیه السلام) به شمار آید.

بنابراین یکی از تلاش های بزرگ و فداکاری های بزرگ او در راه وحدت اسلامی، صرف نظر و گذشت از حق خویش یعنی خلافت و بیعت با خلفاء دانست و امید می رود که مسلمانان با الگو گیری از ایشان در راه وحدت از فداکاری و گذشت از هیچ چیزی دریغ ننمایند.

نتیجه

وحدت و انسجام بین امت اسلامی از اهمیت ویژه ای برخوردار است. این موضوع بنیادی و مهم در زندگی پرفروغ اسوه و سنبل وحدت به جدی مورد توجه قرار گرفته است. در نتیجه مطالعه و دقت در آموزه ها و سیره ایشان می توان گفت که ایشان اولین بنیان گذار تقریب و هم گرایی بوده اند و یکی آموزه ها و مضامین دینی و اجتماعی که حضرت به آن تأکید ویژه داشته و آن را عامل پیروزی مسلمانان می دانسته اند. لازم به ذکر است که امام علی(علیه السلام)، عزت، قدرت، پیروزی، نزول رحمت الهی، جلوگیری از تسلط دشمن، امنیت و از همه مهم تر حفظ اسلام را از دست آورد های مهم هم گرایی اسلامی دانسته، آن را یکی از ارکان و اصول مهم و ضروری دین بر می شمارد. هم چنین ایشان از اسلام، توحید، نبوت، قرآن، اطاعت از امام، دشمن شناسی و... بهترین راه کار عملی برای تحقق وحدت یاد نموده اند.

هم چنین به دست می آید که ایشان برای تحقق وحدت تلاش بسیار زیادی کرده و از حق خودش گذشته و گام های متعددی جهت تحقق وحدت برداشته اند. در این راستا

ص: 122

سکوتی را که به تعبیر حضرتش مانند خار درچشم و استخوان در گلو بود، بیعت با خلفاء، مقابله با وحدت شکنان و فتنه جویان، پیش گیری از وقوع فتنه، حضور در شورا، و هم اندیشی با خلفاء را می توان به عنوان نمونه بارز تلاش عملی امام نام برد. امروزه که استکبار جهانی با تمام توان، جهان اسلام را نشانه گرفته، و برخی کشورهای اسلامی را عملاً تسخیر و جولان گاه خود قرار داده، وحدت امت اسلامی را بیش از پیش ضرور ساخته است و سیره امام علی(علیه السلام) بهترین الگو و راه کار جهت وصول به وحدت، هم گرایی و یک پارچگی است که امام آن را رمز پیروزی و عزت خوانده اند.

ص: 123

منابع

قرآن کریم، ترجمه محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم: انتشارات المصطفی، 1388ش.

دشتی، ترجمه نهج البلاغه، قم: نشرمشهور، 1379 ش.

1. ابن کثیر الدمشقی، إسماعیل بن عمر القرشی أبو الفداء، البدایة والنهایة، بیروت: مکتبة المعارف.

2. ابوعبدالله زبیربن بکار، الاخبار الموفقیات، موسسه انتشارات امیرکبیر، 1387.

3. جوهری، الصحاح، تحقیق احمد عبد الغفور العطارد، بیروت: دارالعلم للملایین، 1407.

4. دیلمی، حسن بن ابی الحسن، ارشاد القلوب، نشر رضی، 1412 ق.

5. کلینی، الکافی، تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری، طهران: دارالکتب الاسلامیه، 1362.

6. دفترمقام معظم رهبری، حدیث ولایت ناشر، تهران: سازمان تبلیغات اسلامی،1377.

7. جوادی آملی، عبدالله، سعید بندعلی، وحدت جوامع در نهج البلاغه، اسراء، 1386.

8. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع الموده لذوالقربی، 1312ق.

9. خمینی، سید روح الله، ولایت فقیه، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1356.

10. سید علی بن طاووس حسینی حلی، الطرائف فی معرفة مذهب الطوائف، نشر خیام، 1400ق.

11. موثقی، سیداحمد، استراتژی وحدت در اندیشه سیاسی اسلام، قم، بوستان کتاب، 1372.

12. جاویدموسوی، سیدحمید، اتحاد اسلامی در آثار شهید آیت الله مطهری، تهران: صدرا، 1386.

13. خمینی، صحیفه امام: مجموعه آثار امام خمینی: بیانات، پیام ها، مصاحبه ها، احکام، اجازات شرعی و نامه ها، مرداد 1363 - اسفند 1364.

14. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، بیروت: مکتب الشامله، بی تا.

15. ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغه،تحقیق:ابراهیم، محمد ابوالفضل، قم: مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، 1404 ق.

16. السیوطی، عبد الرحمن بن أبی بکر، تاریخ الخلفاء، تحقیق: محمد محی الدین عبد الحمید، مصر: مطبعة السعادة، 13711ه- - 1952م.

17. امینی، عبدالحسین، الغدیر، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، 1420ق.

18. بی آزار شیرازی، عبدالکریم، همبستگی مذاهب اسلامی، مقالات داراالتقریب قاهره، امیرکبیر تهران.

19. احمدپور، علی اکبر، امام علی و هم گرایی اسلامی، قم: دفتر تبلیغات، 1387.

ص: 124

20. سبزیان، علی اکبر، منشور اتحاد ملی و انسجام اسلامی، خادم الرضا(علیه السلام)، 1386.

21. طباطبائی، محمد حسین، تفسیر المیزان، دار الکتب الاسلامیه،1374 ه. ش.

22. تسخیری، محمد علی، مجله تقریب، شماره دوم بهار، سال 1384.

23. مجلسی، محمدتقی، بحارالانوار، دا رالکتب اسلامیه،1386.

24. بی آزار شیرازی، عبدالکریم، محمدرضا حکیمی، مشعل اتحاد، تهران: انجام کتاب،1360.

25. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، تهران: دار الکتب الاسلامیة، 1374ش.

26. مطهری، مرتضی، سیری در نهج البلاغه، تهران: صدرا، 1389.

27. یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب، تاریخ یعقوبی، بیروت: دار صار، بی تا.

28. طبرسی، ابو منصور احمد بن علی، الاحتجاج، مشهد: نشر مرتضی، 1403ق.

ص: 125

ص: 126

تحلیل بنیان ها و کارکردهای وحدت و هم گرایی امت اسلامی در منظومه فکری امام علی (علیه السلام)

اشاره

محمد امیری (محمد زاده)(1)

ص: 127


1- . دانشجوی دکتری قرآن و مدیریت جامعة المصطفی العالمیة؛ m.amiri4811@gmail.com

ص: 128

چکیده

اهمیت: زندگی اجتماعی بر اساس هم دلی و هم سویی شکل می گیرد. وحدت و هم گرایی اسلامی محصول پیوندهای اعتقادی، ارزشی، فرهنگی، هنجاری و آرمان هایی تبلوریافته در گفتارهاست که بر اساس اقتضائات، عنایت به آن موجب هم بستگی امت و شکل گیری رفتارهای مطلوب اسلامی است. هدف: تبیین ساختارمند بنیان ها، عرصه ها، کارکردها و دست آوردهای وحدت و هم گرایی امت اسلام است. مواد و روش: در این اثر از مجموعه فرمایشات علمی و سیره عملی «خیرالبشر» در حوزه مسئله با عنایت به محدودیت های «مقاله علمی» با روش توصیفی - تحلیلی، با نگاه کاربردی و ماهیت نظریه پردازی بهره گرفته شده است. یافته ها: بر اساس جستارهای صورت گرفته، نتایج تحقیق نشان می دهد که بنیان های هم گرایی در منظومه فکری امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) ذات اسلام، توحیدمحوری، معادباوری، پیامبر اعظم(صلی الله علیه و اله)، قرآن کریم و سنت و عترت (علیه السلام) است. هم چنین مطالب به دست آمده از مطالعات، رهنمون به این است که مهم ترین کارکردها و دست آوردهای وحدت و هم گرایی امت، حفظ دین، شناسایی تندروها، رعایت ادب و اخلاق اسلامی، توجه به مصالح کلی و رسیدن به عزت و اقتدار جهانی است.

کلیدواژه ها: امیرالمؤمنین(علیه السلام)، مبانی، وحدت، هم گرایی، امت، منظومه فکری،

مقدمه

مسئله وحدت و هم گرایی امت از مقولاتی است که از آغاز اسلام مورد توجه جدی بوده است. قرآن کریم مسلمانان را برادرانی توصیف کرده که وظیفه آنان ایجاد صلح و

ص: 129

هم دلی در میان هم است (حجرات/10). در فرمایشات پیامبر معظم اسلام(صلی الله علیه و اله) نیز در حوزه وحدت سخن بسیار است و امیر مؤمنان علی(علیه السلام) که دست پرورده ایشان است به این مسئله عنایت خاص داشته و بر همین مبنا باوجود این که خود را ولیّ برحق می دانست (صالح، نهج البلاغه، خطبه1و6) با خلفای پیش از خود ضمن داشتن اختلاف سیاسی و برداشتی از آموزه های اسلام، برای مقابله با دشمنان دین و مصالح عمومی امت همکاری داشت. از باب نمونه، آن حضرت به خلیفه دوم با واقع بینی مشاوره نظامی داد که در جنگ قادسیه [31 کیلومتری کوفه] با نظام ساسانی ایران قدیم چگونه رفتار، سیاست و راهبرد اتخاذ کند (همان، خطبه146). هدایت و راهنمایی های آن پیشوای الهی موجب پیروزی مسلمانان شد (همان). بیتردید امروزه نیز متحدشدن امت اسلام در یک صف در برابر دشمن مشترک، موجب یاری الهی و پیروزی و رسیدن به عزت و اقتدار جهانی است. امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) در این حوزه می فرماید: «دست خداوند با جماعت است باید از تنهایی بپرهیزید؛ زیرا انسانِ تنها بهره شیطان می شود، آن گونه که گوسفند تنها طعمه گرگ خواهد شد» (همان، خطبه127). ایشان مرتبط با همین مسئله در باب پیروی از مدیر و رهبر می فرماید: نقش مدیر و رهبر مانند نخ تسبیح است یعنی همان گونه که نخ تسبیح عامل وحدت بخشی مهره ها و موجب در کنار هم نگه داری و برقرارسازی ارتباط منظمی میان آنان است تا از پراکندگی و دور افتادگی و گم شدن حفظ شوند، مدیر و پیشوای امت نیز دارای چنین جایگاه است (همان، خطبه146).

پیشینه

بی تردید وحدت و هم گرایی، موتور محرک امت اسلام و عامل عبوردهنده از مشکلات، سبب هم افزایی توان در برابر دشمنان و دارای آثار و برکات فراوان است و بر همین اساس با استناد به آیات قرآن کریم و سیره و سنت ائمه معصومین(علیهم السلام) درباره این مسئله کتاب ها و مقالات نگاشته و عرضه شده و از این جهت، موضوع دارای پیشینه عام

ص: 130

قوی است. مهم ترین منابع مرتبط با پژوهش، کتاب «میزگرد تقریب بین مذاهب اسلامی» سید هادی خسروشاهی؛ «تقریب بین مذاهب؛ از نظر تا عمل» و «جنگ در تاریکی، یا شیعه و سنی چه فرق دارند؟» آیت الله محسنی؛ و مقالاتی چون: «اتحاد و هم بستگی در نهج البلاغه» جواد خرمی؛ «اصول و مبانی وحدت و انسجام از نگاه امام علی(علیه السلام)» علی صادقی؛ «بازخوانی مفهوم وحدت اسلامی در نهج البلاغه» ابوذر قاسمی آرانی و زینب خرم آبادی آرانی؛ «مبانی هم گرایی اسلامی در نهج البلاغه» بخشعلی قنبری و مانند آن است. ولی ازآن جاکه این پژوهش ها هرکدام زاویه ای از بحث را در کانون توجه خود قرار داده اند، جای یک تحقیق جامع و ساختارمند خالی است. مثلاً در کتاب جمع آوری شده آقای خسروشاهی؛ درباره تقریب، شیوه ها و ادبیات تقریب، مسئله تساهل و تسامح، محدود نکردن مذاهب، فرهنگ تقریب و مانند آن از شخصیت های تقریبی مانند: «سید محمد طنطاوی شیخ الازهر، دکتر نصر فرید واصل مفتی مصر، آیت الله محمدعلی تسخیری و...» در حد یک تا دو صفحه مطلب بیان شده است. آیت الله محسنی در آن دو کتاب خود از منظر عام به بیان تعامل تشیع و تسنن و مبانی و راهبردهای آن پرداخته است. در مقالات ذکرشده؛ مقاله «خرمی» ساختارمند نیست و شکل خطابه ای دارد و مقالات «صادقی» و «آرانی» به شکل گذرا به مطالب اشاره دارند و مقاله «قنبری» علمی است ولی تنها به تبیین مبانی فلسفی مسئله پرداخته است. نگارنده در پژوهش حاضر، متفاوت با تحقیقات پیشین، مسئله را با روش اکتشافی و با هدف کاربردی و ماهیت نظریه پردازی به شکل جامع و ساختارمند در منظومه فکری امام علی(علیه السلام) به بحث و بررسی گرفته است.

1. مفهوم شناسی

الف. وحدت

وحدت در لغت به معنای یکی بودن، یگانه بودن، هم بستگی و در نگاه فلسفه، وحدت وجود باوری است مبتنی بر این که جهان وجود از جمادات، نباتات، حیوانات، فلکیات و

ص: 131

مانند آن، همه یک وجودند که در مرتبه فوق و اقوی، وجود خداوند قرار دارد (دهخدا، لغت نامه دهخدا، واژه وحدت). بدیهی است که در این پژوهش منظور از وحدت چنین چیزی نیست و حتی هدف، بیان ذوب شدن مذاهب اسلامی در هم یا تفوق دادن یکی بر دیگری نیست، بلکه غرض تبیین این مسئله است که مسلمانان در اصول و بنیان های دین وحدت دارند و در فروع اجتهاد. لازمه اجتهاد و اندیشه ورزی، اختلاف برداشت هاست؛ از این رو نبایست پیروان مذهب اسلامی نسبت به هم دیگر نگاه منفی داشته باشند، بلکه از زاویه رحمت الهی نگریسته و اختلاف در فروعات را از منابع و مراجع خود مذاهب دریافت کنند و نقاط مشترک را تقویت کرده و برای تعمیق آن تلاش و در امور فرعی اختلافی، یک دیگر را معذور دارند.

ب. هم گرایی

هم گرایی، معادل واژه «Convergence» در جامعه شناسی زبان و زبان شناسی تاریخی به معنای فرایند تحول و شبیه شدن گویش هاست. در ریاضی نیز در حوزه سری ها بحث هم گرایی و واگرایی مطرح است. در پژوهش حاضر، منظور این است که بر اساس پیوندهای اعتقادی، ارزشی، فرهنگی، تاریخی و آرمانی، منابع و منافع مشترک تقریب و هم دلی در کانون توجه امت اسلام قرار گیرد.

ج. منظومه فکری

منظور از منظومه فکری، نگاه و اندیشه کلانِ دربردارنده نظام های بینشی، کنشی، ارزشی، منشی و مسائل علمی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، مدیریتی، امنیتی و...؛ و اهداف اجتماعی مانند استقلال، آزادی، عدالت، توسعه و پیشرفت است. یک منظومه فکری، تبیین کننده مبانی، توصیف غایت و اهداف، بیان قواعد حاکم بر اندیشه، دارای هم آهنگی و انسجام معنایی و تشریح کننده نوآوری های مفهومی است. امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) شخصیت جامع و منظومه فکری او دربردارنده همه این ویژگی هاست.

ص: 132

2. طرح پژوهش

الگوی نظری جستار بر این بنیان استوار است که در منظومه فکری امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) مسئله را از سه منظر می توان به بحث و بررسی گرفت. طرح کلی تحقیق در نمودار زیر قابل مشاهده است.

الگوی وحدت و هم گرایی در منظومه فکری امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)

3. عرصه های وحدت و هم گرایی

بدیهی است که وحدت و هم گرایی در جایی معنا دارد که نوعی اختلاف وجود داشته باشد تا تحصیل حاصل نباشد؛ و چنین اختلافی لازمه اندیشه ورزی و زندگی اجتماعی است. قرآن کریم نیز پاره ای از اختلافات مانند اختلافات زبان ها (از حیث لغت، کیفیت تکلّم و نحوه صدا) و رنگ ها (رنگ اصناف و افراد) را بیان کرده است (روم/22). اختلاف درباره امور اجتهادی، از موضوعاتی است که در قرآن و روایات از زبان برخی از پیامبران و صالحان بیان شده است. از باب مثال به یکی از اختلافات داوری حضرت داود و حضرت

ص: 133

سلیمان(علیه السلام) اشاره می شود و آن این که: مردی زمین کشاورزی داشت و مرد دیگری صاحب گله ای از گوسفندان بود. گوسفندان صاحب گله در زمین مرد کشاورز به چرا پرداختند و آن را خراب کردند. صاحب زمین نزد حضرت داود(علیه السلام) شکایت کرد و ایشان چنین حکم داد: «در ازای خرابی کشتزار مقداری از گوسفندان به کشاورز واگذار شود.» هنگامی که طرفین دعوا با حضرت سلیمان برخوردند و ماجرا را به او تعریف کردند، ایشان گفت: «اگر مسئله دست من بود، حکم دیگری صادر می کردم» حضرت سلیمان طرفین را نزد حضرت داود آورد و گفت: «ای پیامبر خدا! آیا چنین حکمی صادر کرده ای؟» حضرت داود فرمود: «بله، نظر شما چیست؟» سلیمان گفت: «نظر من این است که بایست گوسفندان به کشاورز داده شود تا مدتی از آنان بهره برداری کند، یا این که صاحب گله موظف است یک بار دیگر زمین را کشت کند و تا کشتزار به مقدار پیش از خراب کاری گوسفندان باز نگردد گوسفندان دست کشاورز باشند». حضرت داود نظر فرزندش را پذیرفت و فرمود:

«حکم همان است که سلیمان بیان کرد» (خسروشاهی، میزگرد تقریب بین مذاهب اسلامی، ص 35). اختلاف بین مذاهب اسلامی یا از چنین نوع است و یا این که در پاره ای از جزئیات کلامی مانند بحث از صفات الهی و رابطه آن با ذات، مسئله جبر و اختیار، قضا و قدر، شفاعت و هم چنین در امر امامت و خلافت بعد از پیامبر(صلی الله علیه و اله) و نیز در برخی از احکام تشریعی است که همه در زیر چتر مبانی کلی دین بایست در نظر گفته شوند و در امور اختلافی باید هم دیگر را معذور دانست تا اتحاد و هم دلی حفظ گردد.

درباره اهمیت وحدت و پرهیز از اختلاف، امیر بیان می فرماید: «إِنَّ یدَ اللَّهِ مَعَ الْجَمَاعَةِ وَ إِیاکُمْ وَ الْفُرْقَةَ فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّیطَانِ کَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْب» (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه 127). عقل سیلم نیز رهنمون به این است که بایست وحدت داشت و امور اختلافی را با تعامل و گفتمان حل کرد و در راستای شناخت هم دیگر و تقویت مبانی و باورهای مشترک، بیش تر شناخت پیدا کرد. این همان چیزی است که قرآن کریم، در بیان فلسفه خلقت بشر بیان کرده است یعنی دلیل قرار دادن انسان ها در قبیله های بزرگ و کوچک را

ص: 134

آشنایی آن ها با یک دیگر، نفی نگاه ملّی، نژادی و مذهبی و تنها در نظر گرفتن معیار تقوا بیان کرده است: «یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثی وَجَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَقَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَاللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیر» (حجرات/13). بر همین اساس امام علی(علیه السلام) همواره با خلفای پیش از خود ضمن داشتن اختلاف سیاسی و برداشتی، برای مقابله با دشمنان دین و مصالح عمومی امت همکاری داشت. از باب نمونه، آن حضرت خلیفه دوم را با واقع بینی راهنمای کرد و هدایت ایشان موجب پیروزی مسلمانان شد (صالح، نهج البلاغه، خطبه146). بیتردید امروزه نیز قرار گرفتن امت اسلام در یک صف در برابر دشمن مشترک موجب یاری الهی و پیروزی و رسیدن به عزت و اقتدار جهانی است. غرض این است که بنیان های دینی عرصه های وحدت و هم گرایی است و در امور اجتهادی بایست نگاه عالمانه داشت و در حوزه های اختلافی، هم دیگر را معذور دانست یعنی هدف، روی آوردن از مذهبی به مذهب دیگر نیست بلکه نفی منفی نگری پیروان مذاهب نسبت به هم دیگر است، نه ذوب شدن مذاهب در یک دیگر و نه چیره و غالب سازی یکی بر دیگری. با عنایت به اصول مشترک و مصالح کلی امت، باید در مسیر تقویت بنیان های وحدت آفرین یعنی باور به یکتاپرستی، باور به خاتمیت پیامبر(صلی الله علیه و اله)، باور به وحیانی بودن قرآن و لزوم پذیرش تمامی اوامر و نواهی آن، باور به روز رستاخیز و باور به این که اسلام مجموعه برنامه ها در حوزه های فردی و اجتماعی را سامان بخشیده، و لازم است در عرصه عمل به اجرا گذاشته شود و این که اختلاف در فروعات را از منابع و مراجع خود مذاهب دریافت نمود و در راه تعمیق هم دلی و هم گرایی و تبیین مبانی آن گام برداشت و مسئله را در کانون توجه قرار داد.

4. بنیان های وحدت و هم گرایی

الف. دین اسلام

اسلام دین مبتنی بر سرشت، و اساس دعوت همه ادیان آسمانی است. آیات کلام وحی، جریان نبوت را؛ هم از جهت این که از طرف خدای واحد مبعوث شدند و هم ازنظر

ص: 135

دعوت، جریان واحد و محتوای نبوت را تسلیم شدن به اسلام می داند: «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللهِ الْإِسْلامُ»، «مَنْ یبْتَغِ غَیرَ الْإِسْلامِ دیناً فَلَنْ یقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ» (آل عمران/19 و85). از این منظر، همه ادیان آسمانی یک دین هستند و آن اسلام است، ولی در محتوای وحی ممکن است با توجه به شرایط و اقوام در پاره ای از جزئیات احکام مختلف باشند (مصباح یزدی، راه و راهنما شناسی، ص 213). بر همین مبنا دستورات و تجویزات اسلام برای همه (از هر نژاد، رنگ و سرزمین) رهنمون به چشم انداز توحیدی و هم دلی در عرصه های مختلف زندگی است. پی جویی دین و تلاش برای شناخت آن مبتنی بر انگیزه فطری منفعت جویی و زیان گریزی، شرط انسان زیستن و موجب رسیدن به جهان بینی و ایدئولوژی صحیح است (مصباح یزدی، آموزش عقائد، ص 27). لازم به ذکر است که اختلاف از جهت سلیقه ای و تفاوت های نگرشی، امر طبیعی و ممکن است بین اقشار مختلف درون یک دین و حتی یک مذهب و به ویژه بین اندیشمندان وجود داشته باشد، ولی تا مادامی که در راستای دستورات دین باشد به هم بستگی امت خللی وارد نمی کند. اگر همه تن به فرمان های قطعی دین دهند، هم دلی؛ هم در حوزه روانی و عقیدتی و هم در امور اجتماعی حاصل می شود.

قرآن کریم به این مسئله توجه داده و می فرماید: «شما امت واحد هستید و از کسانی نباشید که دین خود را پراکنده ساختند و با ایجاد اختلاف گروه گروه شدند و هر گروهی آن چه نزد خود دارد خرسند است.» (مؤمنون/52 -53؛ روم/31). امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) که خود قرآن ناطق است بر همین مبنا می فرماید: «آیا دین ندارید که محور اجتماع و هم دلی شما باشد؟» (خویی، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، ج 10، ص 277)، یعنی خود دین عامل هم گرایی و همدلی است.

ب. توحیدمحوری

اساس دین را «توحید» و باور به وجود خالق یگانه هستی آفرین تشکیل می دهد و این فرق اساسی میان جهان بینی الهی با جهان بینی مادی است (مصباح یزدی، آموزش عقائد،

ص: 136

ص 43). امیرالمؤمنین(علیه السلام) سرآغاز دین را خداشناسی و کمال خداشناسی را در باور به او و کمال باور را در شهادت به یگانگی دانسته و برای خداشناسی راه هایی را بیان کرده است که مهم ترین آن ها تفکر در نظام آفرینش، اندیشه در شگفتی های خلقت فرشتگان و انسان و ویژگی های آن می داند: «أَوَّلُ الدِّینِ مَعْرِفَتُهُ وَکَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِیقُ بِهِ وَکَمَالُ التَّصْدِیقِ بِهِ تَوْحِیدُهُ وَکَمَالُ تَوْحِیدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ وَکَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَه...» (صالح، نهج البلاغه، خطبه1). نه تنها امت اسلام که همه ادیان آسمانی دارای سه اصل کلی مشترک «توحید، نبوت و معاد» هستند. البته این عقاید لوازم و ملزومات و توابع و تفصیلاتی دارد که مجموعاً نظام عقیدتی دین را تشکیل می دهند و اختلاف در این امور موجب پیدایش ادیان، فرقه ها و نحله های مذهبی مختلف شده است. غرض این که در میان همه مسلمانان، اصول دین در معنای عام سه تا و در معنای خاص مذهبی «اصول دین و مذهب»، عقاید یک مذهب محسوب می شود مثلاً در مذهب شیعه «عدل» یکی از عقاید فرعی توحید و «امامت» از توابع نبوت است (مصباح یزدی، آموزش عقائد، ص 14). در منظومه فکری امام علی(علیه السلام) توجیهی برای اختلاف امت نیست؛ زیرا خدایشان واحد، دینشان جامع، پیامبر و کتاب مقدسشان یکی است و هیچ گاه خداوند آنان را به اختلاف فرانخوانده است: «إِلَهُهُمْ وَاحِدٌ وَ نَبِیهُمْ وَاحِدٌ وَ کِتَابُهُمْ وَاحِدٌ أَ فَأَمَرَهُمُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بِالاخْتِلَافِ فَأَطَاعُوهُ أَمْ نَهَاهُمْ عَنْهُ فَعَصَوْهُ - أَمْ أَنْزَلَ اللَّهُ دِیناً نَاقِصاً فَاسْتَعَانَ بِهِمْ عَلَی إِتْمَامِهِ أَم کَانُوا شُرَکَاءَ لَه... (صالح، نهج البلاغه، خطبه18). امیر بیان این فرمایشات را مستند به آیات نموده (انعام/38؛ نساء/82) و فرمایشات ایشان رهنمون به این هستند که در قرآن و سنت همه چیز به روشنی بیان شده و جایی برای اختلاف نیست (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 289).

البته ممکن است این شبهه مطرح شود که چگونه باور به توحید، عامل و معیار هم گرایی است؟ چراکه ممکن است عامل اختلاف باشد مثلاً در بحث شناخت خدا (حضوری، حصولی و فطری) راه ها، نشانه ها، برهان های خداشناسی، بیان صفات ازلی و

ص: 137

ابدی، صفات سلبی و ثبوتی، صفات ذاتیه (حیات، علم، قدرت) و صفات فعلیه (خالقیت، ربوبیت، الوهیت، مشیت، صدق، حکمت، کلام) و مانند آن، مسلمانان اختلاف نظر داشته و از عوامل تفرقه و دوری و دشمنی هستند.

پاسخ این است که اگر از خداوند تصویری روشن داشته و به این باور باشیم که خدا صفاتی دارد که انسان هم در اندازه ظرفیت وجودی خود می تواند آن ها را داشته باشد و درعین حال او را وحدت خواه و دارای صفات جمالی معطوف به عواطف بدانیم، به سهولت می توانیم به هم دلی و هم گرایی امت اسلام راه یابیم. تصویری که امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) از مسلمان ارائه می کند چنین است. ایشان می فرماید: «اَلْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَیدِه... لَا یحِلُّ أَذَی الْمُسْلِمِ إِلَّا بِمَا یجِبُ... (صالح، نهج البلاغه، خطبه167)؛ مسلمان کسی است که مسلمانان از زبان و دست او آزاری نبینند و آزار مسلمان روا نیست، جز در آن چه واجب باشد».

از منظر امام علی(علیه السلام) خدا انسان را آفریده تا هم در او متجلی شود و هم درعین حال فیض خود را به او ارزانی دارد. و تأکید می کنند که در آیین خدا دورنگی نورزید؛ زیرا اجتماع در مورد حقی که خوش ندارید، بهتر از تفرقه در مورد باطلی است که دوست می دارید. خدای سبحان به هیچ کس از گذشتگان و باقی مانده ها، از راه تفرقه خیری نرسانده است و بدانید که مردم دو دسته اند: گروهی پیرو شریعت و دین و برخی بدعت گذارند... (همان، خطبه176).

ج. معادباوری

معادباوری در میان همه ادیان ابراهیمی مشترک است ولی کیفیت آن تفاوت دارد. معادباوری یعنی اعتقاد به زندگی ابدی برای هر فردی از انسان در عالم آخرت (امیری، مدیریت راهبردی حضرت یوسف و موسی(علیه السلام) در قرآن، ص 129)، و دریافت پاداش و کیفر نهایی اعمالی که در این جهان انجام داده است (مصباح یزدی، آموزش عقائد، ص 13). در قرآن کریم بیش از هزار آیه در مورد معاد مطرح است و این یعنی اختصاص حدود یک ششم

ص: 138

کل قرآن به این اصل اساسی (نجاری، مبانی مدیریت اسلامی، ص 293). یاد مرگ و معاد از شیوه های مهم تربیتی اسلام و موجب هم گرایی است چنان که امام صادق(علیه السلام) درباره تفسیر و تبیین فرمایش پیامبر(صلی الله علیه و اله) از آثار باور به معاد و یاد مرگ می فرماید: «شهوت های نفس را می میراند، ریشه های غفلت را قطع می کند، باورمندی به وعده های خدا را تقویت می کند، سرشت انسان را لطیف می سازد، پرچم های هوس رانی را درهم می شکند، آتش آزمندی را خاموش می کند و دنیا را در نزد انسان حقیر می گرداند.» (امام صادق(علیه السلام)، مصباح الشریعه، ص 171).

امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) در این حوزه، انسان ها را متوجه به این می سازد که وقتی سکرات مرگ آمد حسرات از دست دادن داشته ها، بیان وضعیت جسمی و روحی و نفوذ مرگ و رنگ بازی آدمی و جدایی اندازی میان انسان و زبانش درحالی که با چشم نگاه می کند و با گوش می شنود، هنوز عقلش سالم و فکرش پابرجاست و متوجه گذشته شده و مانند فیلمی زندگی اش از پیش چشمش عبور می کند و به یاد کارها و ثروت ها و گناهان بردوش داشته و این که هنگام جدایی از آن ها فرارسیده و چون مرداری در بین خانواده خود بر زمین می افتد و به دست عملش می سپارند و برای همیشه از دیدارش چشم می پوشند: «اجْتَمَعَتْ عَلَیهِمْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ وَحَسْرَةُ الْفَوْتِ فَفَتَرَتْ لَهَا أَطْرَافُهُمْ وَ تَغَیرَتْ لَهَا أَلْوَانُهُمْ ثُم...فَأَسْلَمُوهُ فِیهِ إِلَی عَمَلِهِ وَانْقَطَعُوا عَنْ زَوْرَتِه (صالح، نهج البلاغه، خطبه109). بی تردید توجه به این امور در خاموش سازی آتش تعصب ناشی از جهل جنون و نقش دورسازی اختلافات از جاده انصاف، کارساز و موجب بیداری وجدان، یاد مرگ و قبر و قیامت و تبادل افکار، تلاش برای شناخت مبانی اعتقادی هم دیگر و بروز جلوه های وحدت بخش در رفتارها و گفتارها بر محور قرآن و آموزه های اسلام ناب است.

د. پیامبر اعظم(صلی الله علیه و اله)

خداوند برای کمال انسان علاوه بر هدایت حسی، عقلی و شهودی، پیامبران فرستاده و هدایت وحیانی را مکمل قرار داده است. اعتقاد به بعثت پیامبران از طرف خدا برای هدایت

ص: 139

بشر به سوی کمال نهایی و سعادت دنیا و آخرت موجب هم گرایی ناشی از سرچشمه زلال وحی و گام برداری در مسیر رضای خالق و رسالت و اهداف انبیا و مقربان درگاه حق است (مصباح یزدی، آموزش عقائد، ص 13). سرسلسله همه پیامبران و رسولان، پیامبر خاتم(صلی الله علیه و اله) است؛ زیرا او برترین مخلوقات خدا و نزدیک ترین آنان نسبت به ذات باری و علت به وجود آمدن همه خلائق است، پیامبر اسلام(صلی الله علیه و اله) نور نخست، اسم اعظم و واسطه فیض رحمت الهی برای جهانیان است. از این رو بر اساس روایات، درک کُنه شخصیت و همه فضائل آن حضرت حتی برای انبیاء میسر نیست مگر این که رسول بوده باشد. حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) یکی از دست آوردهای مهم پیامبر اسلام(صلی الله علیه و اله) را ایجاد برادری و هم بستگی میان مسلمانان می داند و می فرماید: «أَرْسَلَهُ عَلَی حِینِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ... (کلینی، کافی، ج 5، ص 372)؛ زمانی که میان طرفداران مذاهب گوناگون نزاع درگرفته و راه اختلاف می پیمودند خداوند پیامبر اسلام(صلی الله علیه و اله) را فرستاد و او با تمام مخالفانی که به حق پُشت کردند به مبارزه پرداخت».

در فرمایش دیگر دارد: «پیامبران انسان ها را با زبان راست گویی به راه حق فراخواندند» (صالح، نهج البلاغه، خطبه144). ایشان ره آورد بعثت را وحدت امت می داند و می فرماید: «فَانْظُرُوا إِلَی مَوَاقِعِ نِعَمِ اللَّهِ عَلَیهِمْ حِینَ بَعَثَ إِلَیهِمْ رَسُولاً فَعَقَدَ بِمِلَّتِهِ طَاعَتَهُمْ وَ جَمَعَ عَلَی دَعْوَتِهِ أُلْفَتَهُمْ... (همان، خطبه192)؛ به نعمت های بزرگ الهی که به هنگام بعثت پیامبر(صلی الله علیه و اله) بر آن فرو ریخت بنگرید، چگونه اطاعت را با دین پیوند داد و با دعوتش مردم را به وحدت رساند...!». فرمایشات امیر بیان در این حوزه بیانگر ایجاد هم دلی و گستراندن بال های کرامت و روان سازی جویبارهای آسایش و استواری امور اجتماعی در سایه نظام دینی و در پرتو عزت پایدار است (همان). امیرالمؤمنین(علیه السلام)، پیامبر(صلی الله علیه و اله) را محوری می داند که با رحلت وی رشته هم گرایی گسلد، این نگاه در فرمایشات حضرت در ارتباط با درگیری با شامیان و گسترش دامنه اختلاف به روشنی یافت می شود (معادی خواه، فرهنگ آفتاب، ج 1، ص 90)، ایشان فلسفه بعثت پیامبر اسلام(صلی الله علیه و اله) را رهایی بخشی مردم از گمراهی «هَدَاهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ

ص: 140

أَنْقَذَهُمْ بِمَکَانِهِ مِنَ الْجَهَالَة (صالح، نهج البلاغه، خطبه1) و هدف اساسی انبیاء را بیدارسازی عقل می داند؛ زیرا تعقل و اندیشه ورزی، تعادل و هم گرایی را در پی دارد. ایشان در این زمینه می فرماید: «بَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَإِلَیهِمْ أَنْبِیاءَهُ لِیسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یذَکِّرُوهُمْ مَنْسِی نِعْمَتِهِ وَ یحْتَجُّوا عَلَیهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ وَ یرُوهُمْ آیاتِ الْمَقْدِرَة... (همان)؛ خدا رسولان خود را اعزام کرد تا وفاداری به پیمان فطرت را از آنان بازجویند و نعمت های فراموش شده را به یادآورند و با ابلاغ احکام، حجت را بر مردم تمام نمایند و توانمند های پنهان شده عقل را آشکار ساز ند و نشانه های قدرت ذات باری را معرفی کنند».

واقعیت این است که هر جا عقلانیت باشد، تعامل و هم گرایی به طور طبیعی ولادت خواهد یافت و نگرش ها و برداشت ها تحمل خواهد شد. امت اسلام در عرصه اندیشه دینی بایست بسان مسافران مختلف کشتی باشند که هرکدام از آن ها در مقصد خود پیاده می شود، یعنی با وجود اختلاف مقاصد، همه در سالم نگه داشتن کشتی اتفاق نظر دارند و توجه به ایمنی و حفظ سلامت آن دارند. امام علی(علیه السلام) وجود نازنین پیامبر(صلی الله علیه و اله) را باعث هم دلی قبایل پراکنده، کوچک، بزرگ، غنی و فقیر می داند و همان گونه که از چنین افرادی یک جامعه متحد و منسجم ایجاد کرد در هر زمانی و مکانی اگر مسلمانان سرسپرده به دستورات و برنامه های او باشند کارساز و موجب هم دلی و ازبین برنده اختلافات بی بنیاد است و بر اساس نص صریح قرآن، مسلمان واقعی باید چنین باشد (نساء/67). بر همین مبنا امیرالمؤمنین درباره پیامبر فرمود: «آشکارکننده پیام خدا و از بین برنده شکاف های اجتماعی پس از کینه توزی است» (صالح، نهج البلاغه، خطبه18)، بی تردید وجود پیامبر در همه زمان ها و مکان ها دارای چنین آثار و برکات در زندگی مسلمانان است؛ زیرا او فرستاده خدا تا قیامت برای همه بشر است. در صدر اسلام، امت مانند پروانه دور شمع وجودش می چرخیدند و امروز نیز مهره وحدت و هم دلی و پیونددهنده امت است و به تعبیر علامه اقبال لاهوری، برگ و ساز کائنات از وحدت است، اندر این عالم حیات از وحدت است (اقبال، دیوان، ص 418). مسلمانان دل به محبوبی بسته اند که عشق او

ص: 141

سرمایه جمعیت و هم چو خون در عروق ملت است؛ و به تعبیر شاعر:

عشق در جان و نسب در پیکر است رشته عشق از نسب محکم تر است عشق ورزی، از نسب باید گذشت هم ز ایران و عرب باید گذشت امت او مثل او نور حق است هستی ما از وجودش مشتق است (همان)

ه-. قرآن کریم

قرآن کریم، ثقل اکبر، مایه هم دلی و قانون اساسی امت اسلام است. کسی که دلش رحلی باشد برای قرآن و از قرائت و تدبر در آن بتواند بهره گیرد آموزه های کلام وحی را سرشار از دعوت به هم گرایی و دوری از قومیت، نژادگرایی و جهالت می یابد. ثقل اکبر همواره در کانون توجه ثقل اصغر، به ویژه امیر مؤمنان بوده و برای رفع ستیزه ها قرآن را فصل الخطاب دانسته و در بیان ویژگی های قرآن می فرماید: «هَذَا الْقُرْآنِ فَإِنَّهُ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِینُ وَ سَبَبُهُ الْأَمِینُ وَ فِیهِ رَبِیعُ الْقَلْبِ وَینَابِیعُ الْعِلْمِ وَمَا لِلْقَلْبِ جِلَاءٌ غَیرُهُ مَعَ أَنَّهُ قَدْ ذَهَبَ الْمُتَذَکِّرُونَ وَ بَقِی النَّاسُونَ أَوِ الْمُتَنَاسُون...(صالح، نهج البلاغه، خطبه177)؛ قرآن ریسمان استوار خدا و وسیله ایمنی بخش، بهار دل و چشمه های دانش و جلادهنده قلب به ویژه در جامعه بیداردلان و نشان دهنده غافلان و تغافل کنندگان است».

ایشان در پاسخ خوارج که ماجرای حکمیت را نمی پذیرفتند درباره علل پذیرش حکمیت در صفین فرمودند: «إِنَّا لَمْ نُحَکِّمِ الرِّجَالَ وَ إِنَّمَا حَکَّمْنَا الْقُرْآنَ هَذَا الْقُرْآنُ إِنَّمَا هُوَ خَطٌّ مَسْطُورٌ بَینَ الدَّفَّتَینِ لَاینْطِقُ بِلِسَانٍ وَلَابُدَّ لَهُ مِنْ تَرْجُمَانٍ... وَلَمَّا دَعَانَا الْقَوْمُ إلَی أَنْ نُحَکِّمَ بَینَنَا الْقُرْآنَ لَمْ نَکُنِ الْفَرِیقَ الْمُتَوَلِّی عَنْ کِتَابِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی وَقَدْ قَالَ اللهُ «فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَی ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَالرَّسُولِ» فَرَدُّهُ إِلَی اللَّهِ أَنْ نَحْکُمَ بِکِتَابِهِ وَ رَدُّهُ إِلَی الرَّسُولِ أَنْ نَأْخُذَ بِسُنَّتِهِ فَإِذَا حُکِمَ بِالصِّدْقِ فِی کِتَابِ اللَّهِ فَنَحْنُ أَحَقُّ النَّاسِ بِهِ وَ إِنْ حُکِمَ بِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَنَحْنُ أَحَقُّ النَّاسِ وَأَوْلَاهُمْ بِهَا... (نهج البلاغه، خطبه125)؛ ما افراد را داور قرار ندادیم، تنها قرآن را به حکمیت و داوری انتخاب کردیم. قرآن خطی است نوشته شده و میان دو جلد پنهان است، زبان ندارد تا سخن گوید و نیازمند به کسی است که

ص: 142

آن را بیان کند... شامیان ما را دعوت به داوری قرآن کردند و ما هیچ گاه به کتاب خدا پشت نکردیم و خداوند فرمود: «اگر در چیزی خصومت کردید آن را به خدا و رسول بازگردانید»، بازگرداندن به خدا این است که قرآن را به داوری بپذیریم و بازگرداندن به پیامبر این است که سنت او را انتخاب کنیم... ما در تسلیم به کتاب خدا و سنت رسول الله اولی وبرتریم...».

از منظر امام علی(علیه السلام) قرآن کریم قانون زندگی انسانی، دارای آموزه های جهانی و جاودانه و همواره تازگی و طراوت دارد. ایشان می فرماید: «إِنَّ الْقُرْآنَ ظَاهِرُهُ أَنِیقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِیقٌ لَا تَفْنَی عَجَائِبُهُ وَ لَا تَنْقَضِی غَرَائِبُهُ وَ لَا تُکْشَفُ الظُّلُمَاتُ إِلَّا بِه (همان، خطبه18)؛ قرآن دارای ظاهر زیبا و باطن ژرف است، شگفتی های آن فناناپذیر و اسرار آن تمام نشدنی است و تاریکی های گمراهی بدون آن برطرف نخواهد شد.» بدیهی است اگر بخواهیم درباره شناسایی مفاهیم واژه های به کار رفته در همین فرمایش و حتی تنها در تبیین بطن و اقسام آن سخن بگوییم نیازمند یک تحقیق جداگانه در اندازه کل این مقاله هستیم و لذا به آن نمی پردازیم، هدف از ذکر این فرمایشات این است که در منظومه فکری امیر مؤمنان علی(علیه السلام) قرآن، محور هم گرایی امت و آموزه های آن رهنمون به زدودن کینه ها و جهت دهنده به سوی هم دلی و برادری است و باید در همه عرصه های زندگی قرآن را فصل الخطاب قرار دهیم، سرمشق زندگی خود سازیم، به توصیف ها و توصیه های گران سنگ آن توجه و عمل نماییم.

و. اهل بیت(علیهم السلام) آیات قرآن رهنمون به این هستند که مودّت قلبی به اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و اله) و پیروی عملی از آنان وظیفه مسلمانان و مزد رسالت است: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی» (شوری/23)؛ «فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبین» (آل عمران/61)؛ إِنَّما یریدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً (احزاب/33) و... بر اساس همین آیات و روایات رسیده از پیامبر درباره اهل بیت(علیهم السلام)، اهل سنت محبت قلبی و پیروی عملی از خاندان رسالت را لازم می دانند (طبری، تفسیر طبری، ج 32، ص 6؛ سیوطی،

ص: 143

درالمنثور، ج 6، ص 604). در باب شناخت منزلت و مقام معنوی اهل بیت روایات منقول در کتب معتبر اهل سنت حاکی از آن است که اهل بیت به ویژه خمسه آل عبا(علیهم السلام) محبوب ترین خلق نزد پیامبر بودند (ترمذی، سنن ترمذی، ج 5، ص 710؛ طبرانی، معجم الکبیر، ج 3، ح 2675) و دوستی با اهل بیت دوستی با رسول خدا و دشمنی با آنان بر اساس آیات و روایات دشمنی با پیامبر است (ترمذی، سنن ترمذی، ج 1، ص 699؛ احمد بن حنبل، مستند، ج 3، ص 446؛ قندوزی، ینابیع المودة، باب 54، ح 4 و 6).

مهم ترین سند برای هم گرایی امت بر محور قرآن و عترت، حدیث ثقلین است: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمْ أَمْرَینِ إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا، کِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَهْلَ بَیتِی عِتْرَتِی أَیهَا النَّاسُ اسْمَعُوا وَ قَدْ بَلَّغْتُ إِنَّکُمْ سَتَرِدُونَ عَلَی الْحَوْضَ فَأَسْأَلُکُمْ عَمَّا فَعَلْتُمْ فِی الثَّقَلَینِ وَ الثَّقَلَانِ کِتَابُ اللَّهِ جَلَّ ذِکْرُهُ وَ أَهْلُ بَیتِی فَلَا تَسْبِقُوهُمْ فَتَهْلِکُوا وَ لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنْکُم...» (کلینی، کافی، ج 1، ص 294)، حدیث ثقلین نقل های مختلف، با عبارت های متفاوت دارد ولی محتوای همه یکی است و در کتب معتبر تشیع و تسنن از جمله در سنن نسائی از زید بن ارقم، در مسند احمد از زید بن ثابت و ابوسعید خدری، در سنن و صحیح ترمذی از جابر بن عبدالله انصاری و هم چنین از ابوهریره، ابوذر غفاری و مانند آن نقل شده است).

بر همین مبنا امیر مؤمنان در باب محوریت اهل بیت مستند به حقانیت خود و جنایت معاویه و سپاهیانش، از یاران سست عنصر خود شکایت می کند و می فرماید: «عَجَباً عَجَباً، وَ اللَّهِ یمِیثُ الْقَلْبَ، وَ یجْلِبُ الْهَمَّ مِنِ اجْتِمَاعِ هؤُلَاءِ عَلی بَاطِلِهِمْ، وَ تَفَرُّقِکُمْ عَنْ حَقِّکُم (کلینی، کافی، ج 9، ص 363)؛ این وضعیت اسف بار، قلب را می لرزاند و از هر سو اندوه می آورد چون قوم ستم کار بر شیوه باطل خود همگرا و هم داستان اند و شما بر محور حقانیت واگرا و پراکنده». چنانکه حضرت زهرا(علیها السلام) فرمودند: «فَفَرَضَ اللَّه... طَاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ، وَ إِمَامَتَنَا لَمّاً لِلْفُرْقَة (صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 568؛ طبری، دلایل الامامه، ص 113)؛ خداوند پیروی از ما اهل بیت را سبب برقراری نظم اجتماعی و پیشوایی ما را عامل هم گرایی و در امان ماندن امت از واگرایی و تفرقه قرار داده است». و امیر مؤمنان(علیه السلام) نیز درباره جایگاه

ص: 144

خود فرمودند: «من قطب آسیابم و دیگران بر محورم می چرخند» (معادی خواه، فرهنگ آفتاب، ج 1، ص 91). ایشان پس از شکست اصحاب جمل و فتح بصره در خطبه ای فرمود: «ای مردم! شما به وسیله ما از تاریکی های جهالت نجات یافته و هدایت شدید و به کمک ما، به اوج ترقی رسیده اید صبح سعادت شما با نور ما درخشید... بر سر دوراهی حق و باطل قرار دارید و بدانید کسی که به وجود آب اطمینان دارد تشنه نمی ماند» (صالح، نهج البلاغه، خطبه4).

آن حضرت درباره اهل بیت پیامبر فرمود: «هُمْ مَوْضِعُ سِرِّهِ وَ لَجَأُ أَمْرِهِ وَعَیبَةُ عِلْمِهِ وَ مَوْئِلُ حُکْمِهِ وَ کُهُوفُ کُتُبِهِ وَجِبَالُ دِینِهِ بِهِمْ أَقَامَ انْحِنَاءَ ظَهْرِهِ وَ أَذْهَبَ ارْتِعَادَ فَرَائِصِه... لَایقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ وَ لَا یسَوَّی بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَیهِ أَبَداً هُمْ أَسَاسُ الدِّینِ وَعِمَادُ الْیقِینِ إِلَیهِمْ یفِی ءُ الْغَالِی وَ بِهِمْ یلْحَقُ التَّالِی وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوِلَایة... (همان، خطبه1)؛ عترت پیامبر جایگاه اسرار خداوندی و پناهگاه فرمان الهی و مخزن علم خدا و مرجع احکام اسلامی و نگهبانی کتاب های آسمانی و کوه های همیشه استوار دین خدایند. ذات باری به وسیله عترت پشت خمیده دین را راست نمود و لرزش و اضطراب آن را از میان برد... کسی از امت قابل مقایسه با عترت نیست؛ چون اهل بیت اساس دین و ستون های استوار یقین اند. شتاب کننده باید به آنان بازگردد و عقب مانده به آنان بپیوندد...».

ز. حج (سنت)

در میان دستورات و ضروریات دین، حج بیش تر از دیگر فروعات و اعمال عبادی در آیات و روایات نماد هم دلی و هم گرایی معرفی شده است. در قرآن کریم و روایات پیامبر(صلی الله علیه و اله) و فرمایشات ائمه معصومین(علیهم السلام) به این مسئله توجه جدی شده و مطلب فراوان است. انجام فریضه حج به اندازه ای اهمیت دارد که اگر مردم در وقت استطاعت حج را فروگذارند، بر حاکم اسلامی است که آنان را به ادای حج مجبور کند... و اگر هزینه سفر را نداشته باشند، مخارج سفر از بیت المال پرداخت شود (مجلسی، ملاذ الاخیار، ج 8،

ص: 145

ص 468). در حدیث معتبر آمده: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یحُجَّ حَجَّةَ الْإِسْلَامِ لَمْ یمْنَعْهُ مِنْ ذَلِکَ حَاجَةٌ تُجْحِفُ بِهِ أَوْ مَرَضٌ لَا یطِیقُ فِیهِ الْحَجَّ أَوْ سُلْطَانٌ یمْنَعُهُ فَلْیمُتْ- یهُودِیاً أَوْ نَصْرَانِی (کلینی، کافی، ج 4، ص 268)؛ هرکس از دنیا برود، درحالی که فریضه حج را بدون مانعی ترک کند چنین فردی به آیین یهودیت یا نصرانیت از دنیا رفته است».

در این مورد از امام علی(علیه السلام) که به فرموده پیامبر اعظم(صلی الله علیه و اله) «اعلم الامة» و آگاه به هندسه تفصیلی حقایق عالم و آدم و معارف دین و اسرار حج است مطالب فراوان وجود دارد، ازجمله در خطبه اول نهج البلاغه که در حوزه های مختلفی مانند آفرینش هستی، عجز انسان از شناخت ذات باری، شگفتی های خلقت فرشتگان و آدم، فلسفه بعثت و ویژگی های پیامبر اسلام و اهل بیت و مانند آن مطلب دارد، یکی از مباحثی که مطرح شده فلسفه و ره آورد حج است. پیام اساسی فرمایشات امیر مؤمنان این است که حج بیت الله الحرام عصاره اسلام و حاوی برنامه های مهم فردی و اجتماعی، تربیتی و سیاسی دین اسلام است. به راستی که چنین است؛ زیرا حج وسیله ای برای آزمون عبودیت، فروتنی و مهم ترین پایگاه اجتماع امت و میعادگاه به تصویرکشیدن وحدت و هم گرایی همه جانبه پیروان مذاهب اسلامی در حوزه های نیت، هدف، اعمال و اذکار و آداب، رنگ لباس، سعی و طواف و مانند آن است. مسلمانان هرسال از هر قوم و زبان و کشوری در مناسک حج با رعایت اخلاق اسلامی و اجتناب از مجادلات و تجملات دورنمای تشکیل امت واحده را به نمایش می گذارند. ایشان در تبیین فلسفه وجود مشقت در حج مانند دوری راه، طولانی بودن اعمال، وجوب اعمال خاص با شرایط ویژه و مانند آن می فرماید: آیا مشاهده نمی کنید که خداوند انسان های پیشین تا آیندگان را با سنگ هایی در مکه آزمایش کرد که نه زیان می رسانند و نه نفعی دارند، نه می بینند و نه می شنوند؟ این سنگ ها را خانه محترم خود قرار داده و آن را عامل هم گرایی و پایداری...، کعبه را در سنگلاخ ترین مکان ها، بی گیاه ترین زمین ها و کم فاصله ترین دره ها، در میان کوه های خشن، سنگ ریزه های فراوان و چشمه های

ص: 146

کم آب و آبادی های از هم دور قرار داده و آدم و فرزندانش را فرمان داد به سوی کعبه روند و آن را مرکز اجتماع و سرمنزل مقصود و باراندازشان گردانند تا مردم با عشق از میان فلات و دشت های دور، شهرها و روستاها و دره های عمیق به مکه روی آورند... این برای مهربانی و گذشت از گناهان و رسیدن به غفران الهی است (صالح، نهج البلاغه، خطبه192).

ایشان در وصیت خود به حسنین(علیهم السلام) پس از ضربت خوردن در ماه رمضان سال 40 هجری فرمود: «أَهْلِی وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی بِتَقْوَی اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِکُمْ وَ صَلَاحِ ذَاتِ بَینِکُمْ فَإِنِّی سَمِعْتُ جَدَّکُمَا ص یقُولُ صَلَاحُ ذَاتِ الْبَینِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلَاةِ وَ الصِّیام... اللَّهَ اللَّهَ فِی بَیتِ رَبِّکُمْ، فَلَا یخْلُوَنَّ مِنْکُمْ مَا بَقِیتُمْ فَإِنَّهُ... (همان، نامه47)؛ به فرزندانم و هرکسی که این وصیت به آن می رسد سفارش می کنم به ترس از خدا و نظم در امور زندگی و ایجاد صلح! چون پیامبر فرمود: «اصلاح کردن بین مردم، از نماز و روزه یک ساله برتر است»... کعبه را خالی مگذارید که او خلوت شود...». این فرمایشات امیر بیان بیانگر جایگاه ویژه حج در میان فروعات دین و عامل یک رنگی و هم گرایی و حرکت در یک مسیر واحد است. حقا که جایگاه حج و کعبه ویژه است، هرسال مسلمانان از نقاط مختلف جهان با رنگ ها و نژادها و گویش های گوناگون در دایره کعبه و اعمال حج، اوج هم دلی و هم گرایی را به نمایش می گذارند. بنیان های وحدت و هم گرایی امت در این نمودار نشان داده شده است.

بنیان های وحدت و هم گرایی در منظومه فکری امام علی(علیه السلام)

ص: 147

5. کارکردهای وحدت و هم گرایی (آثار و دست آوردها)

الف. حفظ دین

بی تردید در سایه هم دلی و اخوت اسلامی «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیکُمْ... (حجرات/10)، می توان دین و ارزش های آن را حفظ کرد. امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) به این مسئله عنایت جدی دارد. از باب نمونه، ایشان در نامه ای که به مردم مصر با مالک اشتر فرستاد فرموده اند: «سوگند به خدا! نه در فکرم می گذشت و نه در خاطرم خطور می کرد که عرب، خلافت را پس از پیامبر از اهل بیت او بگیرند یا مرا پس از پیامبر از عهده دار شدن حکومت بازدارند ولی مردم به سوی دیگری شتافتند و با او بیعت کردند! من دست باز کشیدم تا آن جا که دیدم گروهی از اسلام بازگشته، می خواهند دین محمد(صلی الله علیه و اله) را نابود سازند؛ پس ترسیدم که اگر اسلام و طرفدارانش را یاری نکنم، رخنه ای در آن ببینم، یا شاهد نابودی آن باشم، این مصیبت بر من سخت تر از محرومی حکومت کردن بر شما و کالای چندروزه دنیا بودن... لذا در میان آن آشوب و غوغا، به پا خاستم؛ تا آن که باطل از میان رفت و دین استقرار یافت» (صالح، نهج البلاغه، نامه62). فرمایشات امیر بیان رهنمون به این هستند که بایست به اهم و مهم توجه داشت و این که اصالت از آنِ دین است، مذهب و امور درون دینی شاخه هایند.

ب. نهادینه سازی رفق و مدارا

«رفق» به معنای ملایمت و مهربانی و «مدارا» به معنای تسامح، سعه صدر و میانه روی است (دهخدا، لغت نامه دهخدا، واژه رفق). در روایات، منظور از «رفق و مدارا» داشتنِ سعه صدر برای آسان گرفتن و ترک خشونت در گفتار و رفتار است (ر.ک: مجلسی، مرآه العقول، ج 8، ص 233). در باب اهمیت و جایگاه آن در اسلام همین بس که خداوند به حضرت موسی(علیه السلام) دستور می دهد در مواجهه با فرعون از درِ مدارا و ملاطفت وارد شود: «اِذْهَبْ إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی فَقُلْ هَل لَّکَ إِلی أَن تَزَکّی» (نازعات/17- 18)؛ «فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیناً لَعَلَّهُ

ص: 148

یتَذَکَّرُ أَوْ یخْشی (طه/44)، و داشتن ویژگی نرم خویی پیامبر(صلی الله علیه و اله) لطف خاص الهی به او و عامل نفوذ بر دل ها معرفی شده است: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْکُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشاوِرْهُمْ فِی الْأَمْر (آل عمران/159). بر همین اساس پیامبر اعظم(صلی الله علیه و اله) فرمودند: «أَمَرَنِی رَبِّی بِمُدَارَاةِ النَّاسِ کَمَا أَمَرَنِی بِأَدَاءِ الْفَرَائِض (کلینی، الکافی، ج 2، ص 117)؛ پروردگارم مرا به رفتار مهربانانه با مردم دستور داده هم چنان که به انجام واجبات امر کرده است» و امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) که پرورش یافته مکتب پیامبر و حامل دانش اوست، بر مبنای قرآن و بیان رسول الله می فرماید: «ثَمَرَةُ الْعَقْلِ مُدَارَاةُ النَّاس (لیثی، عیون الحکم والمواعظ، ص 209)؛ برآیند خردورزی مدارا کردن با مردم است». «وَاعْلَمْ أَنَّ رَأْسَ الْعَقْلِ بَعْدَ الْإِیمَانِ بِاللَّهِ عَزَّوَجَلَّ مُدَارَاةُ النَّاس (صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 387)؛ بدان که پس از ایمان به خداوند، مدارا کردن با مردم حیاتی ترین جزء خرد است». ایشان خود نهایت رفق و مدارا را با مخالفان داشتند و فرزندان، پیروان و کارگزاران نظام را به رعایت مدارا توصیه فرموده اند. از باب نمونه در یکی از دستورات مدیریتی و حکومتی خود به یکی از فرمانداران نظام علوی می فرماید: «اسْتَعِنْ بِاللَّهِ عَلَی مَا أَهَمَّکَ وَ اخْلِطِ الشِّدَّةَ بِضِغْث، وَ ارْفُقْ مَا کَانَ الرِّفْقُ أَوْفَق (صالح، نهج البلاغه، نامه46)؛ در مشکلات از خداوند یاری جوی و قاطعیت را با نرمی بیامیز و تا جایی که مدارا کارساز است مهربانی را شیوه خود ساز» (چه این که در منشور مدیریتی و حکومتی وی (نامه53) در این حوزه مطالب ظریف کم نیست و پیام کلی فرمایشات ایشان این است که مدارا عامل سلامتی دین و دنیا: «سَلَامَةُ الدِّینِ وَ الدُّنْیا فِی مُدَارَاةِ النَّاس (لیثی، عیون الحکم و المواعظ، ص 285) و موجب هم گرایی و دوستی پایدار «بِالرِّفْقِ تَدُومُ الصُّحْبَة (آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص 305).) و دارای آثار و نتایجی چون از بین بردن کینه ها، زیادی برکت، ترغیب به خوبی و قفل حفاظت از ایمان است: «إِنَّ لِکُلِّ شَی ءٍ قُفْلاً وَ قُفْلُ الْإِیمَانِ الرِّفْق (کلینی، کافی، ج 2، ص 118). شایان ذکر است، مسئله رفق و مدارا در فرهنگ و ادبیات فارسی نیز موردتوجه

ص: 149

جدی است، از باب نمونه جناب لسان الغیب آسودگی و برخورداری از تنعم و شادکامی دنیا و آخرت را در کاربست مروت و مردانگی با دوستان، مدارا و مهربانی با دشمنان و مخالفان می داند:

آسایش دوگیتی تفسیر این دو حرف است با دوستان مروت با دشمنان مدارا

ج. شناسایی تندروها (پرهیز از تکفیر)

یکی از چالش های اساسی فراروی امت اسلام، وجود فرقه های تندروی منحرف است که امروزه امت اسلام گرفتار آنان شده و در زمان امام علی(علیه السلام) گروه خوارج روش و منش اینان را داشتند و حضرت آنان را مردم اوباشِ از هر سو گردآمده و از هر آمیخته ای برچیده شده و جاهلان سخت دل معرفی کرده است «جُفَاةٌ طَغَامٌ عَبِیدٌ أَقْزَامٌ جُمِعُوا مِنْ کُلِّ أَوْبٍ وَتُلُقِّطُوا مِنْ کُلِّ شَوْبٍ مِمَّنْ ینْبَغِی أَنْ یفَقَّهَ وَیؤَدَّبَ وَیعَلَّمَ وَیدَرَّب... (مجلسی، بحارالانوار، ج 33، ص 323). امیر مؤمنان علی(علیه السلام) در نکوهش تکفیری ها می فرماید: «از رحمت خدا دور باشند چنان قوم ثمود، آگاه باشید! اگر نیزه هایی به سوی آنان راست شود و شمشیرها بر سرشان فرود آید، از گذشته خود پشیمان خواهند شد. امروز شیطان آن ها را به تفرقه دعوت کرد و فردا از آن ها بیزاری می جوید و از آن ها کنار خواهد کشید. همین ننگ آنان را کافی است که از هدایت گریختند و در گمراهی و کوری فرو رفتند، راه حق را بستند و در سرگردانی ماندند» (صالح، نهج البلاغه، خطبه181). ایشان در حوزه شناساندن گمراهان مسلمان نما چنین بیان دارند: «تَخْلِطُونَ مَنْ أَذْنَبَ بِمَنْ لَمْ یذْنِبْ وَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ رَجَمَ الزَّانِی الْمُحْصَنَ ثُمَّ صَلَّی عَلَیهِ... وَأَقَامَ حَقَّ اللَّهِ فِیهِمْ وَ لَمْ یمْنَعْهُمْ سَهْمَهُمْ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ لَمْ یخْرِجْ أَسْمَاءَهُمْ مِنْ بَینِ أَهْلِهِ... (همان، نهج البلاغه، خطبه127)؛ شمشیرها را کورکورانه فرود می آورند، گناه کار و بی گناه را باهم مخلوط کرده و همه را یکی می پندارند، درحالی که رسول خدا زناکاری را که همسر داشت سنگسار کرد، سپس بر او نماز گزارد و میراثش را به خانواده اش سپرد...، پیامبر حکم الهی را بر قاتل و سارق و گناه کار جاری می ساخت؛ اما سهم اسلامی آنان را از بین نمی برد و نام آنان را از دفتر مسلمین خارج نمی ساخت.

تندروهای سبک مغز بدترین مردم و آلت دست شیطان و عامل گمراهی این وآن هستند».

ص: 150

درباره چگونگی پیدایش منشأ، مبانی، صفات، مشخصات و اقدامات خوارج در فرمایشات امیر بیان مطلب فراوان است و قابل تجزیه وتحلیل درباره مبانی جریان های تکفیری عصر حاضر و بررسی پی آمدهای اقدامات آنان و نیز ارائه راهکارهای برون رفت از اندیشه وهابیت و سپاه صحابه، سلفیه جهادی و تفاوت های میان جنبش های انقلابی و جریانات تکفیری و تبیین تنگ نظری آنان در حوزه های تعریف ایمان، توحید، شرک، گناه و سطحی نگری درباره خدا و تنزیل مقام انبیاء و اولیاء که مجال آن نیست؛ زیرا این امور یک یا چند پژوهش مبسوط می طلبند.

د. وظیفه شناسی (رعایت ادب و اخلاق اسلامی)

یکی از طرق ایجاد وحدت و هم گرایی، درک وظیفه اخلاقی و رعایت ادب است. عفت کلام و دوری از اسائه ادب موجب رفع گسستگی و سبب ایجاد صلح و صفا است. امام علی(علیه السلام) در این حوزه گاه به صورت توصیفی و گاه با فحوای توصیه ای سخن گفته است. از باب نمونه در سفارش به فرزندش محمد حنفیه می فرماید: «أَحْسِنْ إِلَی جَمِیعِ النَّاسِ کَمَا تُحِبُّ أَنْ یحْسَنَ إِلَیکَ وَارْضَ لَهُمْ مَا تَرْضَاهُ لِنَفْسِک... حَسِّنْ مَعَ جَمِیعِ النَّاسِ خُلُقَکَ حَتَّی إِذَا غِبْتَ عَنْهُمْ حَنُّوا إِلَیک (اشتیاق) وَإِذَا مِتَّ بَکَوْا عَلَیکَ وَ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ وَلَا تَکُنْ مِنَ الَّذِینَ یقَالُ عِنْدَ مَوْتِهِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین» (صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 387). ایشان با استناد به آیات «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَلا تَفَرَّقُوا...» (آل عمران/103) و «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیکُمْ» (حجرات/10)، مسلمانان را به چنگ زدن به ریسمان الهی، رعایت حق برادری و اصلاح امور مردم توصیه کرده و فرمودند از پیامبر شنیدم: «اِصَلَاحُ ذَاتِ الْبَینِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلَاةِ وَ الصَّوْم (صالح، نهج البلاغه، نامه47)؛ اصلاح کردن بین مردم، از نماز و روزه یک سال برتراست» و نیز برای ایجاد پیوند و هم دلی مسلمانان فرمودند: «عَلَیکُمْ بِالتَّوَاصُلِ وَالتَّبَاذُلِ وَ إِیاکُمْ وَ التَّدَابُرَ وَالتَّقَاطُعَ (همان)؛ بر شما باد هم گرایی و بخشش به یک دیگر و زینهار از قهر و قطع رابطه و از بین بردن پیوند دوستی».

ص: 151

ازجمله وظایف اخلاقی این است که انسان در گفتار و رفتارش ادب را نسبت به هرکسی رعایت کند، به ویژه درباره کسانی که مورداحترام دیگران و شخصیت های حقیقی و حتی بت ها و نمادهای اعتقادی شرک رعایت کند؛ زیرا در قرآن کریم می خوانیم: «وَ لا تَسُبُّوا الَّذینَ یدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیرِ عِلْمٍ کَذلِکَ زَینَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُم» (انعام/108)؛ (به معبود) کسانی که غیر خدا را می خوانند دشنام ندهید، مبادا آن ها (نیز) از روی (ظلم و) جهل، خدا را دشنام دهند! این چنین برای هر امّتی عملشان را زینت دادیم». در حوزه رعایت ادب و عمل به وظیفه اخلاقی از امیرالمؤمنین سخن بسیار است ازجمله می فرماید: «از زشت گویی بپرهیزید که دل را پر از کینه می کند» (آمدی، ج 2، ص 298)؛ «زبانت را به سخن ملایم و سلام کردن، عادت ده تا دوستانت زیاد شوند» (همان، ج 4، ص 329)؛ «بدزبانی موجب کاهش ارزش و از بین رفتن دوستی است» (همان، ص 144) و فرمود: «من خوش ندارم که شما دشنام دهنده باشید: «إِنِّی أَکْرَهُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا سَبَّابِین» (صالح، نهج البلاغه، خطبه206). مَخلص کلام این که ایشان پس از اتمام فتنه جمل فرمود: «فَأَدْرَکَهَا رَأْی النِّسَاءِ وَضِغْنٌ غَلَا فِی صَدْرِهَا کَمِرْجَلِ الْقَینِ وَلَوْ دُعِیتْ لِتَنَالَ مِنْ غَیرِی مَا أَتَتْ إِلَی لَمْ تَفْعَلْ وَ لَهَا بَعْدُ حُرْمَتُهَا الْأُولَی وَالْحِسَابُ عَلَی اللَّهِ تَعَالَی (همان، خطبه156)؛ بر عایشه، افکار و خیالات زنانه چیره شد و کینه ها در سینه اش چون کوره آهنگری شعله ور گردید. اگر از او می خواستند آن چه را که بر ضد من انجام داد، نسبت به دیگری روا دارد، سر باز می زد، به هرحال احترام نخست او برقرار است و حساب رسی اعمال او باخداست».

ه-. دفع فتنه انگیزی (نفی ملّی گرایی و ناسیونالیسمی)

امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) در نفی بینش ملّی گرایی و مظاهر ناسیونالیستی، دین و ارزش های دینی را عامل هم گرایی و هم دلی می داند (خویی، منهاج البراعة، ج 10، ص 277). ملّی گرایی در سیاست معمول به عنوان یک زیرمجموعه برای دیگر باورهای همسو شناخته می شود و قابلیت ارتجاع به راست و چپ را دارد (ناسیونال سوسیالیسم یا ناسیونال

ص: 152

دموکراسی) و علت رواج آن، برنامه های استعماری با شعار ایجاد یک آرمان و هویت برای ملل و ایجاد فتنه در بین امت بوده و از منظر قرآن آشوبگری است که آثار آن بدتر از جنگ و کشتار است: «وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْل» (بقره/191). امیرالمؤمنین(علیه السلام) که خود قرآن ناطق است از جنگ های داخلی و کشمکش های بین مسلمین به عنوان ظهور فتنه ها با رهبری ستم کاران یادکرده و سفارش می کند: «در فتنه های درهم پیچیده با آگاهی قدم بردارید» (صالح، نهج البلاغه، خطبه151). ایشان در جای دیگر می فرماید: «در شرایط آشوب به مثابه شتر دوساله باشید که نه پشتی برای سواری دارد و نه شیر پستانی برای بهره گیری» (همان، حکمت1). فرمایشات آن حضرت رهنمون به این هستند که نگرش های فتنه انگیز در هم کوبنده هم گرایی و لرزاننده قلب های استوارند. افراد را به بی راهه می کشانند، افکار و اندیشهها را دچار شک و تردید می کنند، تک روان در غبار آن ها نابود و سواران باقدرت در آن ها به هلاکت می رسند و بدانید که فتنه ها با تلخی خواسته ها وارد می شوند، خون ها می ریزند و نشانه های دین را خراب و یقین را از بین می برند: «یضِیعُ فِی غُبَارِهَا الْوُحْدَانُ وَ یهْلِکُ فِی طَرِیقِهَا الرُّکْبَانُ تَرِدُ بِمُرِّ الْقَضَاءِ وَ تَحْلُبُ عَبِیطَ الدِّمَاءِ وَ تَثْلِمُ مَنَارَ الدِّینِ وَ تَنْقُضُ عَقْدَ الْیقِین (همان، خطبه151).

و. توجه به اقتضائات و مصالح کلی

مسئله توجه به اقتضائات و مصالح کلی امت، یکی از دست آوردهای مهم هم گرایی است. با عنایت به این مسئله در جامعه اسلامی که اقلیت های مذهبی وجود دارد بایست حقوق آن ها در همه عرصه ها لحاظ شود. نباید افراد و جناح ها با سلیقه های مختلف کاری کنند که بی حرمتی به باورهای پیروان دیگر مذاهب رخ دهد و زمینه و بستر واگرایی و اختلاف فراهم گردد. غرض این که یکی از دست آوردهای هم گرایی بر پایه بنیان های دینی، رعایت «مصالح عمومی» امت اسلام است. از سیره عملی و فرمایشات علمی امیرمؤمنان(علیه السلام) شاهد و مدرک فراوان می توان یافت، از باب نمونه، ایشان علی رغم آن که همیشه ولایت را حق مسلم خود می دانست که از او گرفتند و به دیگری داده اند! چنان که در

ص: 153

این زمینه می فرمایند: «سوگند به خدا! من همواره از حق خویش محروم ماندم و از هنگام وفات پیامبر تا امروز حق مرا از من باز داشته و به دیگری اختصاص دادند» (همان، خطبه6)، با وجود این باور هیچ گاه در برابر خلفای سه گانه قیام نکرد، 25 سال سکوت کرد. سکوت امام این پرسش را نیز به وجود می آورد که چه عامل یا عواملی سبب شدند که آن حضرت قیام نکرده و حتی با خلفای پیش از خود بیعت و همکاری داشت؟ (طبری، تاریخ طبری، ج 4، ص 124)، چه این که هنگامی که دیگران بیرق مخالفت با آن ولیّ خدا بلند کردند در تبیین مشروعیت حکومت خود به شرایط بیعت با خلفای پیشین بر اساس باور بیعت شکنان استدلال کردند (صالح، نهج البلاغه، نامه6). واقعیت این است که سکوت امام و همکاری او با خلفا در راستای مصالح عمومی صورت گرفت. اوضاع سیاسی و اجتماعی و معرفتی صدر اسلام نشان می دهد که بعد از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و اله) اسلام و مسلمانان دچار مشکلات و بحران های خطرساز فراوانی شدند که هرکدام آن ها برای اسلام و مسلمانان خطرات جدی بودند. نمونه برجسته این بحران ها ظهور پیامبران دروغین، ارتداد پاره ای از مسلمان نماهاست (یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 107).

ز. برخورداری از نعمت های الهی

هم گرایی و هم دلی موجب حرکت در مسیر آموزه های اسلام ناب و پایبندی به تعهد بندگی و قدم برداری در وادی پیشرفت و سبب دریافت مواهب الهی و برخورداری از رحمت اوست. به راستی اگر امت اسلام وحدت و هم گرایی به معنای واقعی کلمه داشته باشد برای آن ریزش فیض الهی قطعی است؛ زیرا خداوند وعده به این داده که اگر مردم اهل ایمان و تقوا باشند درهای برکات آسمان و زمین بر آنان گشوده خواهد شد (اعراف/96). بدیهی است که تقوا و ایمان در پرتو باور به ارکان و عمل به دستورات اسلام حاصل می شود. مسئله هم گرایی و اخوت دینی از مسائل مهم اسلامی است و در این زمینه امام علی(علیه السلام) می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یعْطِ أَحَداً بِفُرْقَةٍ خَیراً مِمَّنْ مَضَی وَ لَا مِمَّنْ بَقِی» (صالح،

ص: 154

نهج البلاغه، خطبه176). آموزه های دینی و به ویژه فرمایشات امیر مؤمنان علی(علیه السلام) رهنمون به این هستند که خداوند به هیچ کس، در هیچ زمانی از راه ایجاد تفرقه خیر نرسانده است و اگر انسان ها آن گونه که سنت الهی اقتضا می کند عمل کنند، غرق در نعمت ها و برکت ها شده و با بهره مندی از آن ها می توانند قله های رفیع کرامت را فتح نمایند. بر همین مبنا امیر بیان «تنعم و رفاه» را ازجمله پی آمدهای خوشایند هم گرایی و در عِداد ره آوردهای پرخیر و برکت بعثت پیامبر(صلی الله علیه و اله) می داند (همان، خطبه192). آن پیشوای آسمانی در فرمایشی، واگرایی بنی اسرائیل را سبب کندن لباس عزت از آنان و برچیده شدن نعمت های فراوان الهی بیان کرده است (صالح، نهج البلاغه، ص 395).

ح. رسیدن به عزت و اقتدار جهانی

امروزه به کمک علم و فناوری، ارتباطات ظاهری در سطح جهانی به آسانی حاصل می شود ولی از جهت هم دلی، مردم به مانند چهل تکه شده و هرکس حالت تنهایی را تجربه می کند. یکی از دست آوردهای مهم هم گرایی، زمینه سازی رسیدن وحدت کلمه در شعار و عمل و تحقق بخشی اهداف بعثت است. امیر مؤمنان(علیه السلام) در بیان فلسفه نبوت عامه به مسئله وفاداری به پیمان فطرت و وحدت گرایی برای آشکارسازی توانمند ی های پنهان عقل جهت برون رفت از ظلمت و رسیدن به عزت توصیه و تأکید دارد: «فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ اِلَیهِمْ أَنْبِیاءَهُ لِیسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یذَکِّرُوهُمْ مَنْسِی نِعْمَتِه... (همان، خطبه1). فرمایشات امام علی(علیه السلام) رهنمون به این هستند که پیروزی و گسترش اسلام در سال های اولیه بعثت، برآیند هم بستگی و هم گرایی امت بود و در خطبه ای آسیب شناسی اجتماعی کرده و تبیین علل چگونگی سقوط و کمال جامعه ها را در کانون توجه قرار داده و به مردم کوفه می گوید: «شامیان به زودی به شما غلبه خواهند کرد؛ زیرا آنان در یاری کردن باطل خود وحدت و هم دلی دارند و شما در دفاع از حق متفرقید! شما پیشوای خود را در حق نافرمانی کرده و آنان فرمانروای باطل خود را فرمان بردارند، آن ها نسبت به رهبر خود امانت دار و شما خیانت کارید، آن ها در شهرهای خود به اصلاح و آبادانی مشغول اند و شما به فساد و خرابی!

ص: 155

شما آن قدر فرومایه اید که اگر کاسه چوبی آب را به یکی از شما امانت دهم می ترسم که بند آن را بدزدید» (همان، خطبه25). هم چنین در جای دیگر در این خصوص می فرماید: «آگاه باشید! به خدایی که جانم در دست اوست، شامیان بر شما پیروز خواهند شد؛ نه از آن رو که از شما به حق سزاوارترند، بلکه از آن جهت که در راه باطلی که زمامدارشان می رود، همسو و شتابان فرمان بردارند» (همان، خطبه97). هم چنان که در جهان امروز می بینیم در بیان آسیب های اجتماعی در دانش جامعه شناسی مطرح است (کوئن، مبانی جامعه شناسی، ص 29) از فرمایشات امام علی(علیه السلام) نیز این استفاده می شود که اگر غیرمسلمانان و کسانی که در مسیر باطل خود منسجم و هم گرا باشند، پیروز خواهند شد؛ چه رسد به مسلمانان که خداوند به آنان وعده یاری داده است: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ ینْصُرْکُمْ وَ یثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ» (محمد/7). روشن تر از همه این که در خطبه قاصعه وقتی ضروت عبرت گیری از زندگانی گذشتگان را مطرح می کند در کانون توجه، رسیدن به عزت بر اثر هم دلی و هم گرایی را تذکر داده است. فرمایشات ایشان رهنمون به این هستند که در وقت بازخوانی زندگانی گذشتگان، بایست در این اندیشید که آن ها که هم گرایی وحدت اجتماعی داشتند، به چه جایگاهی رسیدند؟ کسانی که خواسته های آنان یکی، قلب های آن ها یکسان، دست هایشان مددکار یک دیگر، شمشیرهایشان یاری کننده، نگاه ها به یک سو دوخته و اراده هایشان واحد و همسو بود! مالک و سرپرست سراسر زمین و پیشوای پیشتاز دنیا شدند... .

امیرالمؤمنین(علیه السلام) در همین خطبه قاصعه تصریح دارند که در صدر اسلام، امت محمد(صلی الله علیه و اله) در سایه هم دلی، امور اجتماعی شان استوار شد و در پرتو عزتی پایدار، آرام گرفتند و به حکومتی پایدار رسیدند؛ آنان حاکم و زمامدار جهانیان شدند و سلاطین روی زمین گردیدند و فرمانروای کسانی شدند که درگذشته حاکم بودند و قوانین الهی را بر کسانی اجرا کردند که مجریان احکام بودند و درگذشته، کسی قدرت درهم شکستن نیروی آنان را نداشت و هیچ کس خیال مبارزه با آنان را در سر نمی پروراند. (خطبه 129 نهج البلاغه معروف به خطبه قاصعه یعنی کوبنده و تحقیرکننده ارزش های جاهلی است. این خطبه از

ص: 156

طولانی ترین فرمایشات امام است که در سال 40 هجری در حالی که سوار بر اسب بود، ایراد فرمود) (دشتی، ترجمه نهج البلاغه، ص 172). همه دست آوردهای وحدت و هم گرایی در منظومه فکری امام علی(علیه السلام) در نمودار زیر به نمایش در آمده است.

دست آوردهای وحدت و هم گرایی در منظومه فکری امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)

نتیجه

در پژوهش حاضر، بنیان ها، عرصه ها و کارکردهای وحدت و هم گرایی امت در منظومه فکری امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) به بحث و بررسی گرفته شد. درباره اهمیت موضوع همین بس که قرآن کریم مسلمانان را دعوت به هم گرایی و اخوت دینی نموده، الفت میان دل ها را نعمت الهی و تفرقه را موجب رفتن به سوی عذاب و لب گودال جهنم بیان کرده است (آل عمران/103). امیرالمؤمنین(علیه السلام) با عنایت به همین مبنا درباره وحدت و هم گرایی، تلاش ها و فداکاری های فراوان نموده و با این که از این امت دل خوشی ندارد و می فرماید: «مرا پس از پیامبر(صلی الله علیه و اله) همواره از حقم محروم کردند» (صالح، نهج البلاغه، خطبه6)، ولی برای مقابله با دشمن بیرونی و مصالح عمومی ضمن داشتن اختلاف، با خلفا همکاری داشت (همان، خطبه146)؛ چون آن حضرت به خوبی می دانست که وحدت، ساز و کار کائنات، قانون حاکم بر تمام هستی و مایه سلامت و رسیدن به قوت و قدرت و ایمنی از

ص: 157

آسیب دشمن است. ایشان برای این که وحدت و هم گرایی امت ماندگار باشد بنیان های استوار و عرصه های آن را بیان کرده است. مبانی وحدت در منظومه فکری امام علی(علیه السلام) اساس دین اسلام، اعتقاد به یگانگی خداوند، باور به خاتمیت پیامبر(صلی الله علیه و اله)، اعتقاد به حبل الله متین بودن قرآن و لزوم پذیرش تمامی اوامر و نواهی آن، ارادت به خاندان عصمت و پیروی از سنت و باور به معاد و اعتقاد به این است که آیین اسلام مجموعه برنامه ها و قوانین زندگی فردی و اجتماعی را سامان بخشیده و لازم است در عرصه عمل به آن پایبند بود. در زیر چتر مبانی و عرصه های وحدت، امور فرعی اختلافی را بایست با نگاه اجتهادی نگریست و هم دیگر را معذور دانست، این موجب رسیدن به تفاهم و هم گرایی وتقویت مشترکات است نه ذوب شدن مذاهب در یک دیگر و نه چیره و غالب سازی یکی بر دیگری. هم چنین به دست آمد که مهم ترین کارکردها و دست آوردهای وحدت و هم گرایی؛ حفظ دین، شناسایی تندروها، رعایت ادب و اخلاق اسلامی، توجه به مصالح کلی و رسیدن به عزت و اقتدار جهانی است. چه این که تأمل در این امور موجب درک و کشف راهبردهای هم گرایی در حوزه های تعامل و ارتباطات و رسیدن به تفاهم، رفتار کریمانه و پرهیز از دامن زدن به اختلافات است. مطالعات نشان داد که مهم ترین عوامل اختلاف افکن و دورکننده از وحدت، اموری مانند ملی گرایی، پررنگ کردن مسائل زبانی، نژادی، قبیله ای و فروعات مذهبی است. از آن جا که این امور اساسی ترین دست آویزهای دشمنان دین برای ایجاد تفرقه در بین مسلمین قرار گرفته اند می بایست با هوشیاری تمام در ذیل مبانی و محورهای وحدت آفرین به آن ها نگریست و باید برای ایجاد وحدت و هم دلی، در فروعات اختلافی هم دیگر را مبتنی بر اجتهاد معذور دانست و توجه به اعتقادات مشترک، ارزش های مشترک و دشمن مشترک و به دخالت و نفوذ خارجی ها و تخریب های جاهلان داخلی داشت که در قالب های کار تیمی و منسجم یا فردی با انگیزه های مختلفی مانند رسیدن به پول، شهرت، ریاست و مانند آن کار می کنند. برآیند نهایی این که نقش متعصبان مذاهب اسلامی و هم چنین برخی از نصوص موجود در کتب طرفین در شعله ور کردن آتش اختلافات و دوری

ص: 158

از مبانی و معارف اسلام ناب نیز پررنگ است و بایست در این زمینه روشنگری و بررسی علمی داشت؛ زیرا برای تحقق وحدت و هم گرایی امت، برخی به شناسایی اصول اعتقادی و مشترکات دینی بیش تر نیاز دارند و عده ای به انسان شناسی و درک روابط اجتماعی.

شناخت درست اصول اعتقادی به ویژه خداشناسی، موجب تقویت اخوت، هم دلی عملی و انسان شناسی، و درک روابط اجتماعی از منظر دین زمینه ساز تحقق عدالت رفتاری و دوری گزینی از دشمنان درونی و بیرونی است.

ص: 159

منابع

قرآن کریم، ترجمه: محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم، انتشارات المصطفی، 1388 ش.

نهج البلاغة، سید رضی، ترجمه محمد دشتی، قم: نشر مشهور، 1379 ش.

1. ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، قاهره، داراحیاءالتراث العربی، 1385 ق.

2. احمد، بن محمد، مسند احمد، بیروت، دارالفکر، الطبیعه الثانیه، 1402.

3. اقبال لاهوری، محمد، دیوان اقبال لاهوری، مشهد، داریوش، 1390.

سایامیری، محمد، مدیریت راهبردی حضرت یوسف(علیه السلام) و موسی(علیه السلام) در قرآن [پایان نامه]، قم، مجتمع آموزش عالی علوم انسانی، 1396.

5. آمدی، عبدالواحد غررالحکم و دررالکلم، ترجمه: سید حسین شیخ الاسلامی، قم، انصاریان، 1383.

6. الترمذی، حافظ ابی عیسی، سنن ترمذی، تحقیق، عبدالوهاب عبداللطیف، دار الفکر للطباعه و النشر، بیروت، 1403 ق.

7. طبری، محمد بن جریر، دلایل الامامه، قم، دارالذخائر للمطبوعات، 1414.

8. خسروشاهی، سیدهادی، میزگرد تقریب بین مذاهب اسلامی (در قاهره – مصر)، تهران، کلبه شروق، 1380.

9. دشتی، محمد، ترجمه نهج البلاغه، قم، مشهور، 1379.

10. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، تهران، دانشگاه تهران - قم، لاهیجی، 1379 ش.

11. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، قم، نوید اسلام و دارالقلم، 1414.

12. سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1404.

13. صادقی، علی، دانشنامه امام علی(علیه السلام)، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1380.

14. صدوق، علی بن بابویه، من لایحضره الفقیه، تصحیح: علی اکبر غفاری، قم، مؤسسه انتشارات اسلامی، 1413.

15. طبرانی، سلیمان بن احمد، معجم الکبیر، تحقیق: حمدی عبدالمجید السلفی، قاهره، مکتبة ابن تیمیه، 1415 16. طنطاوی، سید محمد، التفسیر الوسیط للقرآن الکریم، نرم افزار جامع التفاسیر.

17. فخر رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1420.

ص: 160

18. قنبری، بخشعلی، مبانی هم گرایی اسلامی در نهج البلاغه، مجله: فروغ وحدت (مطالعات تقریبی مذاهب اسلامی)، ش 46، 1396.

19. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة لذوی القربی، طهران، دار الاسوه، 1420.

20. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الاسلامیه – قم، دار الحدیث، 1407 - 1429.

21. لیثی، علی، عیون الحکم و لواعظ، قم، دارالحدیث، 1376.

22. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، 1403.

23. مجلسی، محمدباقر، مرآت العقول، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1404 ق.

24. مجلسی، محمدباقر، ملاذ الاخیار، تحقیق: مهدی رجایی، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی، 1406.

25. محسنی، محمد آصف، تقریب مذاهب از نظر تا عمل، قم، نشر ادیان، 1386.

26. محسنی، محمد آصف، جنگ در تاریکی (شیعه و سنی چه فرقی دارند؟)، قم، مرکز الابحاث العقادیه، 1382.

27. مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقائد، قم، انتشارات مؤسسه امام خمینی، 1382.

28. مصباح یزدی، محمدتقی، راه و راهنما شناسی، قم، انتشارات مؤسسه امام خمینی، 1390.

29. معادی خواه، عبدالمجید، فرهنگ آفتاب، تهران، نشرذره، 1372.

30. خویی، میرزا حبیب الله، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، تهران، مکتبه الاسلامیه، 1412.

31. نجاری، رضا، مبانی مدیریت اسلامی، تهران، دانشگاه پیام نور، 1386.

32. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، بیروت، دارلفکر، 1403.

33. یعقوبی، احمد، تاریخ یعقوبی، بیروت، دارصادر، 1411.

ص: 161

ص: 162

دلالت های تربیت اجتماعی فضایل امیرالمؤمنین (علیه السلام) در زیارت غدیریه

اشاره

سید عیسی مسترحمی(1)، فاطمه سادات مؤمنی(2)

ص: 163


1- . استادیار و عضو هیئت علمی جامعة المصطفی العالمیة؛ dr.mostarhami@chmail.ir
2- . سطح 3 حوزه علمیه؛ dr.mostarhami@chmail.ir

ص: 164

چکیده

شخصیت والای مولای متقین امام علی(علیه السلام) مظهر فضائل و برکات و صفات برجسته و بارز الهی است. زیارت غدیریه، زیارتی بسیار مفصل با مضامین بلند که بسیاری از فضائل امیرالمؤمنین(علیه السلام) در آن بیان شده و به آیات متعددی که درباره حضرت است؛ اشاره می کند. امام هادی(علیه السلام) در سالی که معتصم عباسی در روز غدیر وی را طلبیده بود حضرت علی(علیه السلام) را با این متن زیارت کرد. در این مقاله با استفاده از روش توصیفی-تحلیلی با رویکرد حدیثی به بررسی این زیارت نامه می پردازیم. نتایج تحقیق نشان می دهد: تعابیر و اوصاف و القابی که برای امیرالمؤمنین در بیان امام هادی(علیه السلام) آمده، مجموعه ای از ویژگی ها و فضائل امام علی(علیه السلام) است که مستند به صدها حدیث و متن تاریخی از کتب مناقب، سیره و سنن مرتبط با آن حضرت است. فضیلت هایی همچون اخوت ایشان با پیامبر(صلی الله علیه و اله)، امانت داری، امربه معروف و نهی ازمنکر، ایثار، پرداخت زکات، صداقت، عدالت ورزی، عمل به قرآن و سنت پیامبر(صلی الله علیه و اله)، کظم غیظ، گذشت و وفای به عهد از آن جمله است که دلالت های تربیتی متعددی دارند. فضائلی که الگوپذیری، بهره گیری و پیروی از آن نه تنها راه و رسم زندگی را می آموزد بلکه برای جهان پرآشوب امروزی هدایت گر و تضمین کننده راه سعادت است.

کلیدواژه ها: زیارت غدیریه، فضایل امیرالمؤمنین(علیه السلام)، دلالت های تربیت اجتماعی.

مقدمه

وجود مبارک امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) چشمه زلال خیر و نیکی و فضائل بسیار است. حقیقت آن است که کسی جز معصوم توان بیان فضائل آن حضرت را ندارد چه رسد به درک

ص: 165

آن. این مقاله در حد توان و گنجایش به کاوشی هرچند اندک در زیارت غدیریه پیشوای دهم پرداخته و برخی از فضائل مولا علی(علیه السلام) معرفی شده و دلالت های تربیتی – اخلاقی فضایل مذکور در حوزه اجتماع را مورد کاوش قرار می دهد.

پیشینه

زیارت اهل بیت(علیهم السلام) یکی از اعمال عبادی بااهمیت است که در طول تاریخ، همواره مورد توجه علمای شیعه و دوستداران اهل بیت بوده است از این رو در طول سالیان دراز، کتاب های بسیاری که دربردارنده زیارت نامه اهل بیت است نوشته شده که از آن میان می توان به کامل الزیارات اثر جعفربن محمد بن قولویه؛ المزار از شیخ مفید؛ المزار کبیر از ابن مشهدی و المزار فی کیفیة زیارة النبی و الائمة اثر شهید اول؛ مصباح المتهجد شیخ طوسی؛ مفاتیح الجنان شیخ عباس قمی؛ جلد 101 بحارالانوار مجلسی و... اشاره کرد. در رابطه با آیاتی که در شأن امام علی(علیه السلام) نازل شده است در منابع معتبر و دست اول شیعه و اهل سنت همچون ارشاد شیخ مفید؛ تاریخ طبری؛ تفسیر قمی؛ مجمع البیان؛ المیزان؛ مفاتیح الغیب فخر رازی و... اشاراتی وجود دارد که در پژوهش حاضر مورد استفاده قرار خواهد گرفت. در مورد زیارت غدیریه شرح هایی نوشته شده است که مهم ترین آن ها عبارت است از: در پیشگاه امام پارسایان از محمدرضا بحرینی؛ پژوهشی پیرامون آیات قرآن در زیارت غدیریه از طالعی و صفاخواه؛ شرح زیارت الامام امیرالمؤمنین(علیه السلام) یوم الغدیر از سید محمدعلی حسینی میلانی که متن کتاب عربی است. هم چنین درباره زیارت غدیریه این کتاب ها موجود است: نگاهی بر زیارت غدیریه از محمدحسین صفاخواه و عبدالحسین طالعی؛ نیم نگاهی به زیارت مخصوص عید غدیر خم از امام هادی(علیه السلام) اثر سید مهدی نیلی پور. کتاب سیمای قرآنی امام علی(علیه السلام) در پرتو زیارت غدیریه اثر دکتر محمدعلی ترابی که در این کتاب به بیان 79 صفت از صفات حضرت امیرالمؤمنین با استناد به زیارت نامه غدیریه و آیات قرآن پرداخته است ولی طبق بیان مؤلف تحقیقات تفسیری در این کتاب نمی گنجد.

ص: 166

برخی از پایان نامه هایی که در رابطه با زیارت غدیریه نگارش یافته عبارت اند از: ویژگی های جانشین پیامبر اکرم(صلی الله علیه و اله) بر اساس استشهادات قرآنی زیارت غدیریه؛ مستندات قرآنی زیارت غدیریه در اثبات ولایت امیرالمؤمنین؛ ویژگی های حاکم اسلامی بر اساس استشهادات قرآنی زیارت غدیریه؛ تحلیل زیارت غدیریه؛ امام علی(علیه السلام) در کلام امام هادی(علیه السلام).

مقالاتی نیز در رابطه با زیارت غدیریه وجود دارد ازجمله مقاله ای با عنوان زیارت غدیریه از منظر روش تفسیری مصداق یابی که در این مقاله به شناسایی آیات ولایت در زیارت غدیریه پرداخته شده است.

نگاشته های پیشین، هرکدام به نحوی در پی فهم و روشن کردن معنا و مفهوم فقرات زیارت می باشند و پژوهش حاضر نیز اگرچه همین هدف را دنبال می کند لکن با رویکردی جدید و تلاشی مضاعف، به دنبال روشن کردن معنا و مفهوم فرازهای زیارت است.

دلالت های تربیتی زیارت غدیریه

اشاره

برخی از محققان به شرح و تفسیر زیارت نامه ها به ویژه زیارت جامعه کبیره، زیارت امین الله و... اقدام کرده اند که متأسفانه درباره زیارت غدیریه امام هادی(علیه السلام) آن چنان به این مهم پرداخته نشده است. شرح و توضیح دادن زیارت نامه ها نمی تواند خواننده را به طور کامل با ابعاد متفاوت مطرح در زیارت نامه ها آشنا کند.

بی تردید این شناخت، از طریق تحلیل موضوعی زیارت نامه امکان پذیر است. یکی از ابعاد پراهمیت موجود در زیارت غدیریه امام هادی(علیه السلام) بُعد تربیتی آن است که بر اساس بررسی های انجام شده، در این زمینه پژوهشی صورت نگرفته است. از این رو پژوهش حاضر در صدد است مسائل تربیتی موجود در این زیارت را جست وجو کند و ضمن بیان موارد آن، شرح و توضیح مختصری درباره آن ارائه نماید.

از مجموع این زیارت می توان دلالت های تربیتی و اخلاقی زیر را دریافت:

ص: 167

الف. اخوت و دلالت های تربیتی آن

یکی از فضائل امیرالمؤمنین(علیه السلام) اخوت میان ایشان و پیامبر(صلی الله علیه و اله) است. امام هادی(علیه السلام) در زیارت غدیریه گواهی می دهد: «أَشْهَدُ أَنَّکَ أَخُو الرَّسُولِ وَ وَصِیهُ، وَ وَارِثُ عِلْمِهِ؛ گواهی می دهم که تو برادر و وصی رسول خدا هستی.» و نیز می فرمایند: «وَ أَنَّکَ عَبْدُ اللَّهِ وَ وَلِیهُ وَ أَخُو الرَّسُولِ، وَ وَصِیهُ وَ وَارِثُهُ؛ تو بنده خاص خدا و ولیّ خدا و برادر رسول خدا هستی.» و در بخشی دیگر می فرمایند: «وَ أَنْتَ وَلِی اللَّهِ وَ أَخُو رَسُولِهِ؛ و تو ولیّ خدا و برادر رسولش هستی».

اخوت به معنای برادری است. برادری دینی از مفاهیم رایج در فرهنگ اسلامی و به معنای پیوند عمیق دینی و عاطفی میان مؤمنان است. قرآن برای ایجاد روح هم کاری و هم بستگی میان مؤمنان، آنان را برادر یک دیگر خوانده است «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ (حجرات/10)؛ مؤمنان برادر یک دیگرند». این آیه یکی از شعارهای اساسی و ریشه دار و مؤثر اسلامی است و نسبت برادری را میان مؤمنان برقرار می سازد که آثاری شرعی، حقوقی و قانونی دارد (طباطبایی، المیزان، ج18، ص315). امام صادق(علیه السلام) می فرماید: مؤمن برادر مؤمن است و همگی به منزله اعضاء یک پیکرند که اگر عضوی از آن به درد آید دیگر عضوها را قرار نماند و ارواح همگی آن ها از روح واحدی گرفته شده است (کلینی، اصول کافی، ج2، ص133).

در روایات آمده است که پس از نزول این آیه، رسول خدا میان مسلمانان پیمان اخوت برقرار کرد. بین ابوبکر و عمر و بین عثمان و عبدالرحمن و... تا این که بین تمام یارانش هر کس طبق منزلتش با دیگری پیمان اخوت بسته شد سپس به علی بن ابی طالب(علیه السلام) فرمود: تو برادر من هستی و من برادر توام (بحرانی، البرهان، ج 5، ص 109).

از پیامبر(صلی الله علیه و اله) روایت شده که در معراج دید بر درِ بهشت نوشته شده: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِی أَخُو رَسُولِ اللَّه» و این دو هزار سال قبل از خلقت آسمان ها بوده است (صدوق، الأمالی، ص75). اخوت با پیامبر(صلی الله علیه و اله) از بزرگ ترین افتخارات و از برجسته ترین فضائل حضرت علی(علیه السلام) است (شوشتری، احقاق الحق، ج 7، ص 441).

ص: 168

خداوند برادری دینی مسلمانان را به عنوان یکی از محوری ترین عوامل در توسعه اتحاد و مبارزه با هرگونه تفرقه و نفاق یاد می کند. بهترین راه وحدت و تبلیغ وحدت را بر اساس اخوت اجتماعی و اعتقادی می داند و آن را نعمتی بزرگ قلمداد می کند. مفهوم برادری را از ماهیت انحصاری خارج ساخته و از منظری والاتر که تمام سطوح و مراتب را شامل باشد بدان می پردازد.

در روایات، حقوق بسیاری برای برادری ذکر شده است مانند برآوردن نیازها، پرهیز از ذکر عیب، بیان خوبی ها و محاسن، چشم پوشی از لغزش ها و نیز دعا در حق هم دیگر. اخوت در اصلاح بنیادی روابط اجتماعی نقش بسزایی دارد که غفلت از آن باعث می شود در روابط انسانی، کینه توزی و بهره کشی و سوءاستفاده جایگزین همیاری و فداکاری شوند. حضرت علی(علیه السلام) به دلیل عظمت روحی و بندگی به مقام اخوت رسول الله نائل شد. انسان باید تا می تواند خود را به جامعه ایمانی نزدیک و شبیه کند و شرایط ایمان را در خود تقویت کند تا در مرحله اول به مقام اخوت ایمانی مؤمنان درآید و حداقل در بخشی از اخلاق و رفتار و شخصیت رسول اسلام به مقام اخوت برسد.

ب. امانت داری و دلالت های تربیتی آن

پیشوای دهم در زیارت غدیریه، فضیلت امانت دار بودن امام علی(علیه السلام) را بیان می فرماید: «السَّلَامُ عَلَیکَ یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ یا أَمِینَ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ؛ سلام بر تو ای امیر مؤمنان ای امین خدا در روی زمین.» و نیز فرمودند: «أَشْهَدُ أَنَّکَ أَخُو الرَّسُولِ وَ وَصِیهُ، وَ وَارِثُ عِلْمِهِ، وَ أَمِینُهُ عَلَی شَرْعِهِ؛ گواهی می دهم تو برادر و وصی رسول خدا و وارث علمش و امین او بر شریعت هستی.» و نیز: «رَاعِیاً مَا اسْتُحْفِظْتَ، حَافِظاً مَا اسْتُودِعْتَ؛ و آن چه را مأمور به حفظش بودی به طور کامل مواظبت نمودی و هرچه را نزد تو به امانت سپردند حفظ کردی».

حفظ و برگشت دادن امانت یکی از فضائل اجتماعی است که موجب استواری پیوندهای بشری می شود و در قرآن و روایات به آن تأکید شده است: «وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ رَاعُون (مؤمنون/8)؛ و آن ها که امانت ها و عهد خود را رعایت می کنند».

ص: 169

امانت به آن چیزی که سپرده شده چه مال و چه اسرار و امثال آن می گویند و امانات در این آیه بر همه اقسام امانت دلالت می کند که شامل تمامی تکالیف الهی و نعمت ها می شود که باید در راه رضای خدا به کار بسته شود. کلمه عهد به معنای آن چه که انسان با صیغه عهد ملتزم به آن شده باشد مانند نذر و سوگند. ممکن است منظور از آن، مطلق تکلیف هایی باشد که متوجه مؤمنین شده است (طباطبایی، المیزان، ج 15، ص 11).

امام هادی(علیه السلام) در فراز «یا أَمِینَ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ» به فضیلت پرمغز جدشان می پردازند. امین خدا در زمین به کسی گفته می شود که مورداطمینان و مصون از خیانت باشد، دارای مرتبه اعلای ایمان و اطمینان نفس است و از هواهای نفسانی محفوظ بوده و از جهت علم و دریافت حقایق از مبدأ هم ازنظر عمل و صفات مورداطمینان خداوند است. هنگامی که زائر با توجه به مقام امین بودن امام به ایشان سلام می دهد ارتباط روحی خود را با حقیقت ایشان برقرار می نماید (تحریری، شرح زیارت امین الله، ص43-44).

در قرآن می خوانیم: «إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَینَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ سَمِیعاً بَصِیراً (نساء/58)؛ همانا خداوند فرمانتان می دهد که امانت ها را به صاحبانش بدهید و هرگاه میان مردم داوری کردید، به عدل حکم کنید. چه نیک است آن چه که خداوند شما را بدان پند می دهد. بی گمان خداوند شنوای بیناست». خداوند دستور می دهد امانات باید به اهل آن سپرده شود. در روایات آمده است که این امر خطاب به امامان است که هرکدام امامت و ودایع امامت همچون کتاب و سلاح و مسئولیت های امامت را به امام بعدی بسپارد (مجلسی، بحارالانوار، ج 23، ص 276).

امانت اقسامی دارد که امانت های الهی در رأس آن است سپس امانت های مردم که خیانت در آن ها گناهی بزرگ است. هرکسی به تناسب شغل، زندگی و موقعیت خود امانت هایی در اختیار دارد. طبق آموزه های قرآن وظیفه هر مسلمانی است که در هیچ امانتی به هیچ کس خیانت نکند خواه صاحب حق مسلمان باشد یا غیرمسلمان. امانت داری و رفتار عادلانه از نشانه های مهم ایمان است. اگر اهمیت امانت داری از اسرار مردم گرفته تا

ص: 170

امانات مادی و مهم تر از آن امانات معنوی و الهی به ویژه حفظ دستورات و تعالیم دینی و انتقال صحیح آن به نسل های بعدی در وجود هر انسانی نهادینه شود، راه های رسیدن به کمال و سعادت هموار می گردد. با عمل به سیره علوی می توان در کمال آرامش و اطمینان در جامعه زندگی کرد چه این که مولایمان علی(علیه السلام) بهترین پیرو برای قرآن و بهترین عمل کننده از پیامبری بودند که نه تنها قرآن اعجازش بود بلکه در دوران قبل از اسلام نیز ایشان را محمدامین لقب داده بودند. از این نکته مهم نیز غافل نشویم که ولایت ائمه(علیهم السلام) امانت سنگینی است که خداوند بر ودیعه ما نهاده است پس در ولایت پذیری و تحمل این بار عظیم اعتقادی و عملی با تعهد فراوان به وظیفه خویش عمل کنیم.

ج. امربه معروف و نهی ازمنکر و دلالت های تربیتی آن

در زیارت غدیریه، امام هادی(علیه السلام) در رابطه با این ویژگی حضرت علی(علیه السلام) می فرماید: «السَّلَامُ عَلَیکَ یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ...وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ، وَ نَهَیتَ عَنِ الْمُنْکَرِ مَا اسْتَطَعْتَ؛ سلام بر تو ای امیر مؤمنان...و امربه معروف و نهی ازمنکر نمودی تا جایی که توانایی داشتی».

خداوند در این آیه 112 سوره توبه به معرفی مؤمنان می پردازد که دو صفت از آن به وظائف حساس اجتماعی و پاک سازی جامعه اشاره می کند: «الآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ». از دیدگاه اسلام هر انسانی نه تنها مسئول سرنوشت خویش است بلکه در حد خود مسئول جامعه خود نیز می باشد و بایستی از طریق امربه معروف و نهی از منکر در اصلاح جامعه بکوشد. خداوند در آیه ای دیگر می فرماید: «کُنْتُمْ خَیرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ... (آل عمران/110)؛ شما بهترین امتی بودید که به سود انسان ها آفریده شده اند (چه این که) امربه معروف و نهی ازمنکر می کنید...». خداوند در این آیه مسلمین را بهترین امت معرفی می کند و مسلم است که ملاک نزدیکی و دوری به خدا، تقواست و جامعه ای دارای تقواست که در آن امربه معروف و نهی از منکر صورت گیرد.

امربه معروف و نهی ازمنکر یکی از واجبات مهم اجتماعی دین و ضامن اجرای قوانین است. با امربه معروف تمام واجبات در جامعه عملی می شود و با نهی ازمنکر از همه مفاسد

ص: 171

جلوگیری می شود. طبق فرموده پیامبر(صلی الله علیه و اله) هر کس امربه معروف و نهی ازمنکر کند جانشین خدا و رسولش در زمین خواهد بود (نوری، مستدرک الوسائل، ج 12، ص 179). امام علی(علیه السلام) همه اعمال نیک بندگان خدا حتی جهاد در راه خدا را در مقایسه با امربه معروف و نهی ازمنکر همانند قطره ای در برابر دریایی ژرف دانسته اند (سید رضی، نهج البلاغه، حکمت374).

در سیره پیامبر(صلی الله علیه و اله) و ائمه معصومین(علیهم السلام) بیش ترین کارکرد را امربه معروف و نهی ازمنکر دارد. اگر این فریضه اجرا شود حساسیت عمومی به گناه در دل ها اوج می گیرد، اما وقتی این سنت ترک شود خوبان در گوشه ای به انزوا کشیده می شوند و فضای جامعه ناسالم می گردد و چه بسا که پایه های شریعت درهم شکسته و به تدریج اصل دین از بین می رود. شیعه مولا اجرای این فریضه را بر خود واجب می داند چراکه با امربه معروف و نهی ازمنکر است که انسان تربیت می شود و در مسیر کمال و سعادت قرار می گیرد.

د. ایثار جانی و دلالت های تربیتی آن

ایثار از برجسته ترین فضائل اخلاق اجتماعی و ارزش های انسانی است که در قرآن و سخنان معصومین(علیهم السلام) ستوده شده است. نقش مهم ایثار در روابط اجتماعی انسان ها در طول تاریخ و زندگی روزمره غیرقابل انکار است و ضرورت وجود آن در تکامل فردی و اجتماعی بشر تأیید شده است. ایثار به معنی بخشیدن به کسی در مورد چیزی است که خود فرد به آن نیاز دارد (نراقی، جامع السعادات، ج 2، ص 122).

ایثار در قرآن مفهومی عام بوده و هر نوع ایثاری را در برمی گیرد. ایثار جان و ایثار مال از انواع و مصادیق ایثار به شمار آمده اند.

شهادت، والاترین درجه در میان مصادیق ایثار است. شهید با ایثار جان خود درخت اسلام را آبیاری کرده و فساد را ریشه کن می کند، مقاومت و پویایی جامعه را تضمین می نماید، به جامعه ظرفیت روحی می بخشد و سستی را از بین می برد. اگر ایثارگری

ص: 172

شهیدان نبود از اسلام و مکتب توحیدی خبری نبود. اساس شهادت، ایثار در راه خدا و اجرای فرامین الهی است (سیدی و رفیعی، معناشناسی ایثار در قرآن کریم، ص 99).

در این رابطه قرآن کریم می فرماید: «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ ینْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلا» (احزاب/23). بنابراین صداقت در رفتار و گفتار و ترویج وفای به عهد در سایه ایمان و معرفت الهی و دوری از خودبینی و عدم پیروی هوای نفس، از راهکارهای اخلاقی در گسترش ایثار است. احادیثی نقل شده که حضرت علی(علیه السلام) را مصداق «مَنْ ینْتَظِرُ» دانسته و شأن نزول آیه را درباره ایشان معرفی می کند (مجلسی، بحارالانوار، ج 38، ص 178؛ کلینی، کافی، ج 8، ص 306).

در زیارت غدیریه عبارت «وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ...مُنْتَظِراً مَا وُعِدْتَ؛ و گواهم که تو... منتظر آن چیزی بودی که از سوی خدا به تو وعده شده بود»، دلالت بر شهادت طلبی حضرت علی(علیه السلام) می کند.

از نمونه های بی نظیر ایثار جان حضرت علی(علیه السلام)، واقعه لیلةالمبیت است که امام هادی(علیه السلام) در زیارت غدیریه با اشاره به آن چنین می فرماید: «وَ کَذَلِکَ أَنْتَ لَمَّا أَبَاتَکَ النَّبِی صَلَّی اللَّهُ عَلَیکُمَا، وَ أَمَرَکَ أَنْ تَضْطَجِعَ فِی مَرْقَدِهِ، وَاقِیاً لَهُ بِنَفْسِکَ، أَسْرَعْتَ إِلَی إِجَابَتِهِ مُطِیعاً، وَ لِنَفْسِکَ عَلَی الْقَتْلِ مُوَطِّناً، فَشَکَرَ اللَّهُ تَعَالَی طَاعَتَکَ، وَ أَبَانَ عَنْ جَمِیلِ فِعْلِکَ بِقَوْلِهِ جَلَّ ذِکْرُهُ: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِباد؛ و هم چنین تو هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و اله) تو را مأمور کرد که در بسترش بخوابی تا با جانت او را حفظ کنی، در اجابت و اطاعت از این دستور شتاب کردی و خود را برای کشته شدن آماده ساختی و خدای متعال هم طاعتت را پاداش داد و کار زیبای تو را با این جمله بر جهانیان آشکار کرد. آن جا که خداوند فرمود: «بعضی از مردم، جان خود را به خاطر خشنودی خدا می فروشند...».

بر اساس روایاتی از شیعه و سنی (فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج 3، ص 204) این آیه «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ» (بقره/207)، به رخداد مهاجرت پیامبر(صلی الله علیه و اله) از مکه به مدینه در لیلة المبیت اشاره و اقدام ایثارگرانه حضرت علی(علیه السلام)

ص: 173

مورد ستایش قرار گرفته است (حسکانی، شواهد التنزیل، ج 1، ص 123-131؛ فخر رازی، التفسیرالکبیر، ج 5، ص 223-224). این اقدام امام(علیه السلام) مباهات ملائکه را در پی داشت (امینی، الغدیر، ج 2، ص 47-49). اقدامی که فضیلتی برای ایشان و نمونه ای بی نظیر از ایثار در تاریخ است (مفید، ارشاد، ج 1، ص 53).

بر اساس این آیه بالاترین هدف ایثارگران باید طلب رضایت خداوند باشد که دارای ارزشی والاست. آیت الله جوادی آملی می نویسد: «این نکته از ستایش خداوند نسبت به گروهی که با ایثار جان خویش در پی جلب رضایت الهی هستند قابل استفاده است که القای نفس در تهلکه که مبغوض الهی است از سنخ افساد در زمین و اهلاک حرث و نسل است که تجارت با ابلیس و محکوم به احکام یاد شده در تجارت بائر و غیر سودآور و فاقد ارزش لازم است.» (جوادی آملی، تسنیم، ج 10، ص 248).

در فرازی دیگر از زیارت، امام هادی(علیه السلام) گواهی می دهد که امام علی(علیه السلام) به همراه حضرت حمزه و جعفر طیار با بذل جان در راه خدا با خداوند معامله کردند: «وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ وَ عَمَّکَ وَ أَخَاکَ، الَّذِینَ تَاجَرْتُمُ اللَّهَ بِنُفُوسِکُمْ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ فِیکُمْ: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیقْتُلُونَ وَ یقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیهِ حَقًّا فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیعِکُمُ الَّذِی بایعْتُمْ بِهِ وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»؛ و گواهی می دهم که تو و عمویت و برادرت به فداکردن جان خود با خدا معامله کردید و خداوند در حق شما این آیات را نازل فرمود: خداوند از مؤمنان، جان ها و اموالشان را خریداری کرده که (در برابرش) بهشت برای آنان باشد (به این گونه که) در راه خدا پیکار می کنند، می کشند و کشته می شوند، این وعده حقّی است بر او که در تورات و انجیل و قرآن ذکر فرموده و چه کسی از خدا به عهدش وفادارتر است؟ اکنون بشارت باد بر شما به دادوستدی که با خدا کرده اید و این است آن پیروزی بزرگ!».

امام هادی(علیه السلام) در برخی فرازهای زیارت به جهاد در راه خدا اشاره می کند و شهادت می دهد که امام علی(علیه السلام) به جهاد در راه خدا پرداخته است. زائر با یادآوری جهاد و ایثار امام

ص: 174

درمی یابد که با تأسی از امام باید در برابر ظالم بایستد و در این راه حتی از جان خویش دریغ نکند.

شهادت طلبی فضیلتی بسیار والا است که فضائل دیگری را نیز در برمی گیرد. به عنوان نمونه، انسانی که در پی ایثار جان است صبری جمیل دارد و بر این باور است که در راه خدا استقبال از خطر و نترسیدن و بنده خدا بودن و اطاعت از پیامبر(صلی الله علیه و اله) و ائمه(علیهم السلام) مهم است و برایش مهم نیست که نتیجه کار شهادت باشد یا اسارت یا پیروزی. شهادت، بالاترین درجه عدم وابستگی به دنیا و فرهنگِ آگاهی و بیداری و اصلاحگری است؛ شهید با ایثار جانش امربه معروف و نهی ازمنکر می نماید لذا شهادت اوج سخاوت و فداکاری است. با فداکاری های انسان های علی گونه است که امر دین و دنیا اصلاح می شود و حق، زنده و پایدار می ماند و درخت اسلام بارور می گردد.

ه-. ایثار و انفاق مال و دلالت های تربیتی آن

برترین درجات سخاوت، ایثار است که عبارت است از بخشش مال با وجود نیاز به آن، که بیانگر رشد و معرفت الهی انسان است (نراقی، جامع السعادات، ج 2، ص 163). پیشوای دهم در زیارت غدیریه در رابطه با سخاوت و ایثار امام علی(علیه السلام) می فرماید: «أَنْتَ مُطْعِمُ الطَّعَامِ عَلَی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یتِیماً وَ أَسِیراً لِوَجْهِ اللَّهِ لاَ تُرِیدُ مِنْهُمْ جَزَاءً وَ لاَ شُکُوراً؛ تویی که (به همراه حضرت زهرا و فرزندانتان) برای خدا غذای خود را (با این که به آن نیاز داشتید) به مسکین و یتیم و اسیر دادی و از آنان هیچ پاداش و سپاسی نخواستی».

این فراز از زیارت به سوره دهر اشاره دارد که درباره امام علی(علیه السلام) و حضرت زهرا(علیها السلام) و حسنین‘ نازل شده است: «وَ یطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یتیماً وَ أَسیراً إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً (دهر/8-9)؛ و غذای (خود) را با این که به آن علاقه (و نیاز) دارند به «مسکین» و «یتیم» و «اسیر»می دهند (و می گویند:) ما شما را به خاطر خدا اطعام می کنیم و هیچ پاداش و سپاسی از شما نمی خواهیم».

ص: 175

راویان و مفسران شیعه (طبرسی، مجمع البیان، ج 10، ص 611) و اهل سنت (زمخشری، الکشاف، ج4، ص670؛ فخر رازی، تفسیر کبیر، ج 30، ص 244) اتفاق نظر دارند که این سوره در شأن امام علی(علیه السلام) و خانواده گرامی شان نازل شده است. سوره دهر الگویی عملی از ایثار خالصانه خانواده گرامی حضرت علی(علیه السلام) است که به اتفاق، تنها خوراک خود را در سه شب متوالی به نیازمندان بخشیدند درحالی که همگی سه روز متوالی روزه دار بودند و تنها با آب افطار کردند (فیض کاشانی، تفسیرصافی، ج 5، ص 262). اهل بیت در برابر این عمل هیچ گونه درخواست مزدی نداشتند. اعمالی که با انگیزه غیر الهی و برای ریاکاری و طلب تشکر انجام شود ارزش معنوی ندارد و ارزش عمل به نیت انسان بستگی دارد (رضایی اصفهانی، قرآن و تربیت، ج 2، ص 234). ایثار سبب رستگاری آدمی در دنیا و عقبی می گردد و نفس او را از آن چه در اخلاق، سوء و شرّ نامیده می شود دور می نماید.

امام هادی(علیه السلام) در زیارت غدیریه آیه ایثار را مختص حضرت علی(علیه السلام) دانسته می فرماید: وَ فِیکَ أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی «وَ یؤْثِرُونَ عَلَی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَنْ یوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (حشر/9)؛ و نیز خدای تعالی در حق تو نازل فرمود: «دیگران را بر خود مقدم می دارند هرچند خودشان بسیار نیازمند باشند و (وجودشان از بخل و حرص دنیا پاک است) و کسانی که از بخل و حرص نفس خویش پرهیز کردند همان رستگاران عالم اند».

از حضرت علی(علیه السلام) روایت شده که بعد از مرگ خلیفه دوم خطاب به مردم فرمود: آیا غیر از من کسی هست که این آیه درباره او نازل شده باشد؟ و آنان پاسخ دادند درباره تو نازل شده است (طبرسی، الإحتجاج، ج 1، ص 144).

امام هادی(علیه السلام) در زیارت غدیریه این ویژگی امام(علیه السلام) را به تعبیری دیگر نیز بیان فرموده اند که: «السَّلَامُ عَلَیکَ یا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ...وَ أَقَمْتَ الصَّلَاة وَ آتَیتَ الزَّکَاةَ؛ سلام بر تو ای امیرالمؤمنین...و نماز را به پاداشتی و زکات را پرداخت نمودی». و در فرازی دیگر به آیه ولایت استناد کردند که می فرماید: «إِنَّما وَلِیکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُون (مائده/55)؛ سرپرست و ولیّ شما تنها خداست و پیامبر او و

ص: 176

آن ها که ایمان آورده اند، همان ها که نماز را برپا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند».

مسلمانان در این که این آیه درباره حضرت علی(علیه السلام) هنگامی که در حال رکوع انگشتری اش را بخشید نازل شده است؛ اتفاق نظر دارند (ابن شهرآشوب، مناقب، ج 3، ص 2).

حضرت علی(علیه السلام) به پرداخت زکات و هرگونه حقوق مالی توجه بسیاری داشتند. یکی از دستورهای الهی که آثار مهم دنیوی و اخروی به دنبال دارد پرداخت زکات است. در قرآن می خوانیم «وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاة» (بقره/110). زکات معنای عامی دارد که به همه کمک های واجب و مستحب به دیگران گفته می شود. راغب اصفهانی اصل زکات را به معنای رشدی که از برکت خداوند به دست آمده است می داند (راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ص 102).

ایثار، فضیلت نهایی و مقام انسانی است. هر که با وجود نیاز خود درباره رفع حاجت نیازمندان تلاش کند و آنان را برای رضای خدا بر خود مقدم دارد و حاجت مبرم خود، او را از این که آن چه در اختیار دارد به نیازمندان بدهد بازندارد و یا آن چه دیگران به نیازمندان می دهند برای حاجت خود نخواهد بلکه برای دیگران بخواهد؛ این چنین فداکاری سبب رستگاری است (حسینی همدانی، انوار درخشان، ج 16، ص 262). ارزشمندی ایثار در این است که خالصانه انجام گیرد و هیچ گونه چشم داشتی از نیازمند و دیگران نداشته باشد. با خلوص نیت است که ایثارگر نسبت به کسی که به او ایثار می کند با ادب و خوش رویی برخورد می کند و با فاصله گرفتن از صفات رذیله ای همچون کبر و خودخواهی و حرص و بخل و ریا، روح هم دردی با نیازمند را در خویشتن تقویت می کند.

علاوه بر این، نظر به این که اسلام به صورت یک مکتب صرفاً اخلاقی و یا فلسفی و اعتقادی ظهور نکرد بلکه به عنوان یک آیین جامع که تمام نیازمندی های مادی و معنوی در آن پیش بینی شده پا به عرصه ظهور گذاشت و با توجه به این که اسلام از همان عصر پیامبر(صلی الله علیه و اله) با تأسیس حکومت همراه بود و هم چنین نظر به این که اسلام توجه خاصی به حمایت از محرومان و مبارزه با فاصله طبقاتی دارد، روشن می شود که نقش بیت المال و زکات که یکی از منابع درآمد بیت المال است از مهم ترین نقش هاست.

ص: 177

شک نیست که هر جامعه ای دارای افرادی ازکارافتاده، بیمار، یتیمان بی سرپرست، معلولین و امثال این ها می باشد که باید مورد حمایت قرار گیرند و نیز هر جامعه برای حفظ موجودیت خود در برابر هجوم دشمن نیاز به سربازان مجاهدی دارد که هزینه آن ها از طرف حکومت پرداخته می شود. هم چنین کارمندان حکومت اسلامی، دادرسان و قضات و نیز وسایل تبلیغاتی و مراکز دینی، نیازمند به صرف هزینه ای است که بدون یک پشتوانه مالی منظم سامان نمی پذیرند. به همین دلیل زکات از اهمیت خاصی برخوردار است تا آن جا که در ردیف مهم ترین عبادات قرار گرفته و در بسیاری از موارد همراه با نماز و حتی شرط قبولی نماز ذکر شده است.

و. صداقت و دلالت های تربیتی آن

امام هادی(علیه السلام) در فرازی از زیارت غدیریه خطاب به جد گرامی شان می فرماید: «فَمَا تَنَاقَضَتْ أَفْعَالُکَ وَ لَا اخْتَلَفَتْ أَقْوَالُکَ وَ لَا تَقَلَّبَتْ أَحْوَالُکَ وَ لَا ادَّعَیتَ وَ لَا افْتَرَیتَ عَلَی اللَّهِ کَذِباً؛ و هرگز کارهایت متناقض نبود و سخنانت با هم اختلاف نداشت و هیچ گاه احوالت دگرگون نشد و هرگز ادعایی غیرواقعی نکردی و به خدا دروغ و افترا نبستی».

صدق، اصلی است که دلالت بر استحکام چیزی در گفتار و... می کند (ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج 3، ص 339). کلمه صدق در اصل به این معناست که گفتار و خبری که داده می شود با خارج مطابق باشد و به آدمی که خبرش مطابق با واقع و خارج باشد صادق می گویند. انسانی را هم که عملش مطابق با اعتقادش باشد و یا کاری که می کند با اراده و تصمیمش مطابق باشد و شوخی نباشد صادق نامیده اند (طباطبایی، المیزان، ج 9، ص 548). صدق، تمامی فضائل علم و عمل را در برمی گیرد؛ ممکن نیست کسی صدق داشته باشد و چهار ریشه اخلاق فاضله: عفت، شجاعت، حکمت و عدالت را نداشته باشد؛ زیرا انسان به غیراز اعتقاد و قول و عمل چیز دیگری ندارد و وقتی بنا می گذارد که جز راست نگوید ناگزیر است که این سه را با هم مطابق سازد(همان، ج 1، ص 429).

ص: 178

اهل بیت(علیهم السلام) بزرگ ترین راست گویان اند و صداقت و راستی، سراسر وجود و زندگی شان را فراگرفته است به گونه ای که خداوند در قرآن از ایشان با عنوان صادق نام می برد و از مردم می خواهد که از آنان پیروی کنند: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِین» (توبه/119). امام هادی(علیه السلام) در زیارت غدیریه، حضرت علی(علیه السلام) را مصداق آیه صادقین معرفی می کند.

از روایات استفاده می شود که منظور از صادقین در این جا تنها امامان معصوم(علیهم السلام) هستند. سلمان به پیامبر(صلی الله علیه و اله) عرض کرد آیا این آیه مربوط به همه است یا مخصوص گروهی است؟ پیامبر(صلی الله علیه و اله) فرمود: امر آیه متوجه همه مؤمنان است اما مقصود از صادقان تنها برادرم علی(علیه السلام) و اوصیای من پس از او تا روز قیامت هستند (قندوزی، ینابیع المودة، ج 1، ص 115). از امام رضا(علیه السلام) از این آیه سؤال شد؛ امام فرمود: صادقون، ائمه(علیهم السلام) هستند (صفار، بصائرالدرجات، ج 1، ص 31).

صداقت نشانه بارز شخصیت و برجسته ترین صفت پرهیزکاران است. زائر با خواندن این فرازها از زیارت غدیریه بر صداقت و درستی امام(علیه السلام) و به پیروی خود از ایشان شهادت می دهد تا در این راه تلاش بیش تری به عمل آورد و جایگاه خود را نزد اهل بیت(علیهم السلام) ارتقا بخشد.

یکی از فضیلت های اخلاقی که نقش بسزایی در سازندگی انسان دارد صداقت است. پیش رفت و تعالی انسان در گرو پای بندی به راستی در پندار و گفتار و کردار است. آن چه بقای حیات اجتماعی و سعادت را تضمین می کند درست کاری و راستی میان افراد جامعه است. به همین جهت خداوند مؤمنان را در کنار فراخوانی به تقوا به همراهی با صادقان فرمان می دهد. انسانی که آراسته به فضیلت صداقت است، فضائل دیگری را نیز در وجود خود می پروراند که در قرآن به نمونه های آن اشاره شده است: راست گویان اهل انفاق و کمک به دیگران هستند؛ راست گویان اهل اخلاص هستند و در انجام وظایف خویش کوتاهی نمی کنند و با تحمل مشکلات و رنج ها آن را انجام می دهند؛ صداقت، انسان را محبوب دل ها و منبع شایسته اعتماد برای مردم می سازد.

ص: 179

ز. عدالت ورزی و دلالت های تربیتی آن

امام هادی(علیه السلام) در زیارت غدیریه در این خصوص می فرماید: «وَ أَنْتَ الْقَاسِمُ بِالسَّوِیةِ، وَ الْعَادِلُ فِی الرَّعِیةِ؛ تویی! تقسیم کننده به برابری و دادگر در میان مردم».

اسلام یکی از اصول قوام جامعه را برقراری عدالت اجتماعی می داند. عدالت، برپاداشتن مساوات است و برقراری موازنه بین اموری که هر چیزی سهم مورد استحقاق خود را داشته باشد (طباطبائی، المیزان، ج 2، ص 252). در نقطه مقابل عدل و عدالت، ظلم است که باعث فروپاشی حکومت ها در جوامع می گردد. خداوند با تأکید بر عدالت می فرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْط (نساء/135)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! کاملا قیام به عدالت کنید».

ازنظر امام علی(علیه السلام) برقراری عدل در جامعه وظیفه ای الهی است و اساس قوام و استمرار حکومت ها در رعایت عدالت توسط حاکمان است. امام(علیه السلام) با رعایت عدالت اقتصادی، شکاف های اجتماعی و طبقاتی شدن جامعه را در پرتو تعدیل نابرابری و استقرار عدالت اجتماعی از جامعه محو کرد. ارزش و کرامت انسانی را ارج نهاده و بر شایسته سالاری و گزینش مدیران کارآمد تأکید داشته است. سیره حضرت باعث شد که منابع ارزشمند جامعه عادلانه و متوازن بین اقشار مختلف توزیع گردد (جعفریان، حیات فکری سیاسی امامان شیعه، ص 66). امام(علیه السلام) حتی با نزدیک ترین کسان و فرزندان خویش نیز مساوات را رعایت و از تبعیض پرهیز می کرد. جریان درخواست عقیل از حضرت گواه بر این مطلب است (مجلسی، بحارالانوار، ج 41، ص 116).

عدالت؛ هم از صفات خداوند و هم شرط لازم در پیشوا و شاهد و قاضی و امام جماعت است. اصل برابری اجتماعی از مهم ترین ویژگی های حکومت علوی است. با رعایت عدالت، تعادل و امید و خلاقیت فزونی یافته و ریشه فساد قطع، امنیت و رفاه مردم تأمین می شود و زمینه تربیت آن ها فراهم می گردد. حضرت علی(علیه السلام) به فرمان خدا مجری قاطع عدل در جامعه بود و قضات و ولات را به عدل دستور می داد و مردم را به اطاعت از

ص: 180

عدالت فرامی خواند، می فرمود: هرکسی که در شهرها عدالت را اجرا کند خداوند رحمت خویش را بر او می گستراند (تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ج 5، ص 337). متأسفانه امروزه اصل عدالت اجتماعی بسیار کم رنگ است و نقطه مقابل آن یعنی استبداد، حق کشی، تبعیض و خودکامگی و دوری از انصاف بر اغلب جوامع چیره شده است. اگر مسئولان جامعه در تفویض و اجرای امور به پیروی از ولایت فقیه، عدالت اجتماعی را رعایت می کردند شاهد این همه نابرابری و فاصله طبقاتی و برخی ظلم و اجحاف ها و در پی آن احساس یأس و تشویش نبودیم و عدل در سراسر جامعه محقق می گردید.

ح. عمل به کتاب خدا و سنت پیامبر(صلی الله علیه و اله) و دلالت های تربیتی آن

امام دهم(علیه السلام) در زیارت غدیریه در این خصوص می فرماید: «مَوْلَای بِکَ ظَهَرَ الْحَقُّ، وَ قَدْ نَبَذَهُ الْخَلْقُ، وَ أَوْضَحَتِ السُّنَنُ بَعْدَ الدُّرُوسِ وَ الطَّمْسِ؛ مولای من حق به وسیله تو نمایان شد درحالی که مردم آن را به یک سو انداختند، و تو روش ها و سنت ها را پس از کهنه شدن و نابودی آشکار کردی». امام هادی(علیه السلام) در فقره ای به صورت صریح تر به این ویژگی امام تصریح می کند و می فرماید: «وَ عَمِلْتَ بِکِتَابِهِ، وَ اتَّبَعْتَ سُنَّةَ نَبِیهِ؛ به کتابش عمل نمودی و سنت پیامبرش را پیروی کردی». و نیز کلام پیامبر در حق امام علی(علیه السلام) را بازگو می کنند: «یا عَلِی أَنْتَ عِنْدِی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِی بَعْدِی، وَ أُعْلِمُکَ أَنَّ مَوْتَکَ وَ حَیاتَکَ مَعِی وَ عَلَی سُنَّتِی؛ ای علی! تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسی هستی جز آن که پس از من پیامبری نیست و تو را آگاه کنم که تو در مرگ و زندگی و دنیا و آخرت با من و بر سنت من خواهی بود».

عمل به کتاب خدا و سنت پیامبر(صلی الله علیه و اله) تنها راه بندگی خدا و رسیدن به کمال مطلق و رحمت بی پایان الهی است لذا انسان به هراندازه ای که در مقام باطن در برابر کتاب و سنت، تسلیم بوده و در مقام عمل، آن ها را پیاده کند، به همان مقدار به مقام بندگی و رحمت الهی نائل می شود. حضرت علی(علیه السلام) در خطبه 164 نهج البلاغه خود را سزاوارترین مردم به دانستن سنت و عمل کردن به آن معرفی می نماید (تحریری، شرح زیارت امین الله، ص 59).

ص: 181

عملکرد حضرت علی(علیه السلام) مطابقت کلی با سیره پیامبر(صلی الله علیه و اله) داشت. در سیره پیامبر(صلی الله علیه و اله) عدالت اجتماعی با محوریت ایمان حکم فرما بود. همه افراد از هر طیف و نژاد و جنس، جایگاه یکسان داشتند؛ ملاک برتری تقوا بود. آن حضرت مبعوث شد تا انحصارات موهوم و پوشالی و ساختار نا مناسب جاهلی را درهم بکوبد و نشان شأن و منزلت گم شده انسان را بازگرداند. با این رویکرد، شیوه های حکومتی ایشان مورد اقبال عمومی قرار گرفت و مردم یافتن گم شده خود را در عمل به شیوه پیامبر(صلی الله علیه و اله) می دانستند. بعد از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و اله) سیر حرکت جامعه آن طور که خواستِ حضرت بود پیش نرفت. نه تنها در تصاحب جانشینی پیامبر(صلی الله علیه و اله) خطا صورت گرفت، بلکه انحرافاتی که منجر به تخطی از اصول اسلام گردید پیش آمد. امام علی(علیه السلام) به مدت تقریباً بیست وپنج سال خانه نشین شده بود و در این فاصله حقیقت دین از مجرای خود خارج و سنت های ناب محمدی را از بین برده بودند. در این هنگام بود که ظلم به مردم، آنان را بر آن داشت که بعد از مرگ خلیفه سوم چنان به سوی حضرت علی(علیه السلام) هجوم برند که امام(علیه السلام) چاره ای جز قبول خلافت ندیدند. وقتی زمامداری مسلمین به امام(علیه السلام) رسید شعار اصلی ایشان زدودن انحرافات و بازگشت به سنت پیامبر(صلی الله علیه و اله)بود. البته بسیار سخت بود که آن مردم را بعد از بیست وپنج سال که از مسیر اصلی دین منحرف شده بودند به راه صحیح برگرداند (جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ج 2، ص 253). بنابراین یکی دیگر از فضائل حضرت علی(علیه السلام) در کلام امام هادی(علیه السلام) آن است که ایشان احیاگر دین بوده اند.

آثار ایمان و رسیدن به تقوای الهی در اطاعت از حضرت محمد(صلی الله علیه و اله) ظهور می یابد. خروج از تاریکی و گمراهی و رهنمون شدن به نور و جلب محبت خدا و نبی، از پی آمدهای اطاعت از سنت پیامبر(صلی الله علیه و اله) است. با توجه به سیره علوی در عمل به کتاب خدا و سنت پیامبر(صلی الله علیه و اله)، کسانی که در مسیر تکامل قرار دارند نه تنها همتشان پیمودن سنت اولیاء الهی و بی اعتنایی به روش های جاهلی است بلکه در راه زنده کردن روش های الهی و ابطال

ص: 182

بدعت ها نهایت سعی خود را می کنند تا دیگران را نیز به این جهت سوق دهند. بر این اساس افرادی که ازنظر اجتماعی موقعیت بالاتری دارند باید نسبت به احیای سنت های الهی حساس تر و مسئولیت پذیرتر باشند.

ط. کظم غیظ و گذشت و دلالت های تربیتی آن

امام هادی(علیه السلام) در زیارت غدیریه در این خصوص می فرماید: «وَأَشْهَدُ أَنَّکَ... وَعَلَی کَظْمِ الْغَیظِ قَادِراً، و عَنِ النَّاسِ عَافِیاً... وَ أَنْتَ الْکَاظِمُ لِلْغَیظِ، وَ الْعَافِی عَنِ النَّاسِ، وَ اللَّهُ یحِبُّ الْمُحْسِنِینَ؛ گواهی می دهم که تو همواره... بر فروخوردن خشم خود توانا بودی و مردم را می بخشیدی و از آنان در می گذشتی... و تو خشم خود را فروبردی و از مردم گذشت کردی و خدا نیکوکاران را دوست دارد».

این فراز از زیارت مستند به آیه «وَ الْکَاظِمِینَ الْغَیظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یحُبُّ الْمُحْسِنِینَ» (آل عمران/ 134) است. حالت خشم شدید از حالات خطرناک انسان است که اگر مهار نشود ممکن است کنترل اعصاب از دست رفته و منجر به جنون، جنایات و تصمیمات و عکس العمل های أسف بار و غیرقابل جبران گردد. در این آیه علاوه بر این که بخشیدن همه مردم مطرح است، به صفت احسان و نیکوکاری اشاره شده است یعنی انسان نه تنها باید خشم خود را فرو برد و با عفو، کینه را از دل بشوید بلکه با نیکی کردن در برابر بدی ریشه دشمنی را برکند (رضایی اصفهانی، قرآن و تربیت، ج 2، ص 260).

مقام عفو بالاتر از کظم غیظ است؛ زیرا کظم غیظ تحمل اذیت است و حواله آن به خداست که در دنیا و آخرت انتقام بکشد و عفو، گذشت از تقصیر است که مورد عقوبت واقع نشود. عفو از صفات خداست و انسانی که دارای این دو صفت باشد متخلق به اخلاق الهی می شود (طیب، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص359).

امام علی(علیه السلام) از برجسته ترین مصادیق این آیه در عملکرد اجتماعی خود بوده است. نمونه های عفو در سیره حضرت بی نظیر است. به طور مثال می توان به اعلام عفو عمومی حضرت در جنگ جمل اشاره کرد (میلانی، شرح زیارة الغدیر، ص 159).

ص: 183

یکی از صفات بسیار مهم در روابط اجتماعی که تأثیر بسزایی در کمال انسان و سامان یافتن روابط بین فردی دارد، مهار خشم و عفو دیگران است. عزت و بزرگی، عدم تحمل فشارهای جسمی و روحی، حفظ وحدت و اخوت دینی و بالاتر از آن جلب رضایت خدا و رهایی از عذاب الهی از آثار برجسته فرو بردن خشم است. برای پایان دادن به حالت عداوت، کظم غیظ باید توأم با عفو گردد (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 3، ص 98). از آثار تربیتی عفو در منظر قرآن به این موارد اشاره شده است: جلب رضایت و مغفرت الهی، بهره مندی از رحمت خدا، قرار گرفتن در جایگاه نیکوکاران، محبوب خدا شدن، دست یابی به پاداش وصف ناپذیر، پیروزی مقتدرانه، اصلاح مجرم، رسیدن به تقوا، الفت میان دل های مردم، پاک شدن گناهان و بالأخره ایجاد آرامش در محیط خانواده و جامعه.

ی. وفای به عهد و دلالت های تربیتی آن

امام هادی(علیه السلام) در زیارت غدیریه با استناد به بخشی از آیه 10 سوره فتح به وفاداری حضرت علی(علیه السلام) شهادت می دهد: وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ أَوْفَیتَ بِعَهْدِ اللَّهِ تَعَالَی وَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَی مُوفٍ بِعَهْدِهِ لَکَ، «وَ مَنْ أَوْفی بِما عاهَدَ عَلَیهُ اللَّهَ فَسَیؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً»؛ و گواهی می دهم که تو به عهد خدای تعالی وفا کردی و خدای متعال هم در حق تو به عهدش وفا کرده است «و هر که به عهدی که با خدا بسته است وفا کند خداوند پاداش عظیمی به او خواهد داد».

یکی از فضائل اخلاقی که ریشه در فطرت انسان دارد وفای به عهد است که موجب اعتماد عمومی و هم بستگی در جامعه می شود. این مطلب مورد تأکید قرآن و احادیث است و شامل پیمان های الهی و پیمان های مردم با هم دیگر می شود. قرآن می فرماید: «إِنَّ الَّذینَ یبایعُونَکَ إِنَّما یبایعُونَ اللَّهَ یدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیدیهِمْ فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّما ینْکُثُ عَلی نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفی بِما عاهَدَ عَلَیهُ اللَّهَ فَسَیؤْتیهِ أَجْراً عَظیماً (فتح/10)؛ کسانی که با تو بیعت می کنند در حقیقت با خدا بیعت می کنند و دست خدا بالای دست آن هاست. هر کس نقض عهد و پیمان شکنی کند درحقیقت به زیان خود پیمان شکنی کرده و عهد خویش را شکسته است و آن کس که در برابر عهدی که با خدا بسته وفادار بماند و حق بیعت را اداء کند خداوند پاداش عظیمی به او خواهد داد».

ص: 184

بیعت به معنی پیمان بستن برای اطاعت از کسی است و چنین مرسوم بوده که آن کس که پیمان اطاعت می بست دست خود را در دست رهبر خود می گذاشت و پیمان وفاداری را از این طریق اظهار می داشت و از آن جا که به هنگام معامله نیز دست به دست هم می دادند و قرارداد می بستند، واژه بیعت به این پیمان ها اطلاق شده است. از این جا معنی «یدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیدِیهِمْ؛ دست خدا بالای دست آن هاست» روشن می شود. این تعبیر کنایه از آن است که بیعت با پیامبر(صلی الله علیه و اله) یک بیعت الهی است گویا دست خدا بالای دست آن ها قرار گرفته و نه تنها با پیامبرش که با خدا بیعت می کنند. خداوند در این آیه، به همه بیعت کنندگان هشدار می دهد که اگر بر سر عهد خود بمانند پاداش عظیمی خواهند داشت اما اگر آن را بشکنند زیانش متوجه خود آن هاست.

امام هادی(علیه السلام) در این قسمت از زیارت، علاوه بر ذکر این که حضرت علی(علیه السلام) در عهد الهی خود محکم بوده اند؛ برقرار داشتن میثاق الهی و محکم بودن پیمان طاعت آن حضرت را نیز به مخاطب تعلیم و تربیت می دهند.

وفای به عهد، مهم ترین سرمایه و مسئولیت اجتماعی است و بدون آن هیچ گونه همکاری اجتماعی میسر نیست و پیمان شکنی موجب پراکندگی اجزای جامعه از هم خواهد شد. این امر ضررهای جبران ناپذیری بر اجتماع وارد می آورد.

متأسفانه این اصل بزرگ در جامعه رو به ضعف نهاده و بسیاری، ساده و راحت به پیمان شکنی می پردازند و چنین خلاف بزرگی را عادی تلقی می کنند غافل از این که گناه بزرگی مرتکب شده اند. با توجه به سیره علوی اگر مردم، وفای به عهد را وظیفه انسانی، اخلاقی و دینی خود بدانند و در مراعات آن کوشا باشند تعهدات مالی و قراردادهای اقتصادی بر پایه اعتماد و اطمینان کامل شکل می گیرد و باعث رشد اقتصادی کشور و مایه سعادت مردم می گردد. هر پیروزی که جامعه می تواند به دست آورد و نیز مصونیت یابی جامعه از آسیب رسانی و تهدیدات و تحریم های دشمنان، در سایه سار وفای به عهد ازجمله عهد و بیعت با رهبری جامعه است.

ص: 185

نتیجه

ادعیه و زیارات، یکی از فصول برجسته و شاخص معارف دینی را تشکیل می دهند. قرائت زیارت و ادعیه در اسلام کارهایی خشک و بی روح به شمار نمی روند، بلکه درس هایی عمیق در توحید، اخلاق و... در درون خود دارند و به صورت آموزه های تربیتی جلوه گر می شوند. زیارت نامه هایی که از جانب ائمه(علیه السلام) رسیده مواهب الهی هستند که ما را با معارف تربیتی همچون مباحث امام شناسی در محورهای توحیدی، ولایی و اخلاقی آشنا می کنند. این گونه زیارت نامه ها سرشار از مسائل تربیتی اند و با شیوه های مختلف، در صددند زائر را به سوی اخلاق و رفتار اسلامی و انسانی سوق دهند. یکی از زیارت نامه های مشهور شیعیان، زیارت نامه غدیریه امام هادی(علیه السلام)است. این زیارت نامه از فصاحت و بلاغت خاصی ازلحاظ لفظ برخوردار است و هم چنین ازنظر معنا، معانی بسیار ژرف و عمیقی را در بر دارد. زیارت غدیریه سرشار از آیات قرآن و روایات است که مورد اتفاق عامه و خاصه و مشتمل بر حوادث تاریخی ثابت و قطعی است و با ترتیبی خاص با محوریت تولی و تبری و بیان فضائل امام علی(علیه السلام) از زبان امام هادی(علیه السلام) صادر شده است.

ص: 186

منابع

قرآن کریم، ترجمه: آیت الله مکارم شیرازی، تهران، نشر دارالقرآن الکریم، 1385.

نهج البلاغة، سید رضی، ترجمه: محمد دشتی، قم، نشر مشهور، 1379 ش.

1. ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب(علیه السلام)، قم، علامه، 1379 ق.

2. ابن فارس، ابو احمد، معجم مقاییس اللغه، تحقیق: عبدالسلام محمد هارون، قم، انتشارات مکتب اعلام اسلامی، 1404 ق.

3. امینی، عبدالحسین، الغدیر، تهران، کتابخانه بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1362 ش.

4. بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، بنیاد بعثت، 1416 ق.

5. تحریری، محمدباقر، شرح زیارت امین الله، تهران، نشر حر، 1391 ش.

6. تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و دررالکلم، ترجمه: رجایی، مهدی، قم، دارالکتب الاسلامیه، 1410 ق.

7. جعفریان، رسول، حیات فکری سیاسی امامان شیعه(علیهم السلام)، قم، انصاریان، 1387 ش.

8. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، قم، نشر اسراء، 1385 ش.

9. حسکانی، عبیدالله بن عبدالله، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، تحقیق: محمودی، محمدباقر، تهران، مجمع إحیاء الثقافة الإسلامیة، 1411 ق.

10. حسینی همدانی، محمدحسین، انوار درخشان، تهران، کتاب فروشی لطفی، 1404 ق.

11. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق: صفوان عدنان داوودی، بیروت، انتشارات دار الشامیه، 1412 ق.

12. رضایی اصفهانی، محمدعلی، قرآن و تربیت (تفسیر موضوعی میان رشته ای قرآن و علوم)، قم، پژوهش های تفسیر و علوم قرآن، 1394 ش.

13. زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، دارالکتاب العربی، 1407 ق.

14. سیدی، حسین؛ رفیعی، علی، معناشناسی ایثار در قرآن کریم، تهران، مجله علمی پژوهشی انجمن ایرانی زبان و ادبیات عربی، شماره 32، 1393 ش.

15. شوشتری، نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1409 ق.

16. صدوق، محمد بن علی، امالی، تهران، کتابچی، 1376 ش.

ص: 187

17. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل ابی محمد(صلی الله علیه و اله)، تصحیح: کوچه باغی، محسن، قم، مکتبة آیةالله المرعشی النجفی، 1404 ق.

18. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه، 1374 ش.

19. طبرسی، احمدبن علی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، تحقیق: خرسان، محمدباقر، مشهد، نشر مرتضی، 1403 ق.

20. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، ترجمه: هاشم رسولی محلاتی، بیروت، مؤسسه التعریق العربی، 1429 ق.

21. طیب، عبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیرالقرآن، تهران، انتشارات اسلام، 1378 ش.

22. فخر رازی، ابوعبدالله محمدبن عمر، مفاتیح الغیب، بیروت، دارإحیاءالتراث العربی، 1420 ق.

23. فیض کاشانی، ملامحسن، الصافی، تهران، انتشارات الصدر، 1415 ق.

24. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودّة لذوی القربی، تحقیق: علی بن جمال اشرف حسینی، قم، الاسوة للطباعة والنشر، 1416 ق.

25. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، غفاری، علی اکبر؛ آخوندی، محمد، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1407 ق.

26. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1403 ق.

27. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، قم، مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، کنگره شیخ مفید، 1413 ق.

28. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهل و سوم، 1381 ش.

29. میلانی، محمدعلی، شرح زیارت الامام امیرالمؤمنین(علیه السلام) یوم الغدیر، تهران، دلیل ما، 1389 ش.

30. نراقی، محمدمهدی، جامع السعادات، ترجمه: سیدجلال الدین مجتبوی، قم، قائم آل محمد(صلی الله علیه و اله)، 1377.

31. نوری، حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط الوسائل، قم، مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، 1408 ق.

ص: 188

تحلیل جایگاه عدالت در تمدن سازی علوی

اشاره

آرمان فروهی(1)، محمد باقر خزائیلی(2)

ص: 189


1- . دانشجوی دکتری تاریخ اسلام دانشگاه اصفهان؛ Arman.Forouhi@yahoo.com
2- . دکتری تاریخ اسلام و مدرس دانشگاه صنعتی اصفهان؛ m.khazaili@yahoo.com

ص: 190

چکیده

عدالت یکی از شاخصه های مهم برای هر حکومت و جامعه ای محسوب می شود و عنصری ارزشمند است که اجرای صحیح آن مستلزم سازوکارهایی است که ایجاد آن در یک جامعه بسیار دشوار می باشد چنان که امروزه اغلب حکومت ها خصوصاً حکومت های اسلامی در اجرای عدالت و ایجاد شاخصه های آن در جامعه با مشکل مواجه هستند. برای جوامع اسلامی خصوصاً شیعی، یکی از بهترین الگوهای عملی برای اجرای صحیح عدالت در ساختار جامعه، حکومت علوی می باشد که یکی از مهم ترین ویژگی های آن عدالت محور بودن است؛ عدالتی که برآمده از قرآن و سنت رسول الله(صلی الله علیه و اله) و تحت هدایت امام علی(علیه السلام) به عنوان امام معصوم است. حضرت علی(علیه السلام) از دوران امامت و پس از آن در دوران حکومت خودشان در صدد اصلاح جامعه اسلامی برآمدند و ما شاهد تمدن سازی بر مبنای عدالت در حکومت علوی می باشیم. بدون تردید حکومت علوی و جایگاه عدالت در آن، توانست الگوی مناسبی برای ادوار بعد جامعه اسلامی باشد؛ چنان که حکومت علوی می تواند برای اداره جامعه ایران اسلامی امروز ما در جهت تحقق تمدن نوین اسلامی بر مبنای عدالت، بهترین و مناسب ترین الگو باشد. این نوشتار با بهره گیری از منابع تاریخی و با روش گردآوری داده های تاریخی و با رویکرد توصیفی،جایگاه عدالت را در تمدن سازی علوی مورد بررسی قرار داد. نتایج تحقیق روشن ساخت که «عدالت» شاخصه اساسی در تمدن سازی علوی در ابعاد چهارگانه سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آن و دلیل اصلی پذیرش حکومت از طرف امام علی(علیه السلام) بود.

کلیدواژه ها: امام علی(علیه السلام)، عدالت، تمدن سازی، حکومت علوی.

ص: 191

مقدمه

عدل ازجمله اصلی ترین عواملی می باشد که موجب قوام عالَم است. به مفهومی دیگر؛ آن چه عالم را سر پا نگه می دارد، عدالت است. از منظری دیگر؛ آن چه که حقیقت انسان را زیبا و جذاب می کند، وصف شدن به اوصاف الهی و خوی گرفتن به اخلاق الهی است. آن چنان که خداوند در قرآن انسان ها را مخاطب قرار داده و درباره عدالت می فرماید: «إِنَّ اللهَ یَأمُرُ بالعَدلِ وَالإِحسانِ وَإِیتَایءِ ذِی القُربَی وَیَنهَی عَنِ الفَحشَاءِ وَالمُنکَرِ وَالبَغیِ یَعِظُکُم لَعَلَّکُم تَذَکَّرُونَ» (نحل/90).

قرآن، عدالت را به عنوان یک فضیلت شمرده و می فرماید: هیچ چیز نباید انسان را از جاده عدالت خارج کند و نباید حبّ و بغض در عدالت و جریان آن مؤثر واقع شوند. اگر چنین شود عدالت ها گم می شوند. یکی از مشکلات اساسی در مورد تمدن سازی علوی، تشخیص جایگاه عدالت در آن است که تاکنون به صورت کار پژوهشی به آن پرداخته نشده است. این موضوع به تمدن سازی اسلامی در دوره معاصر و انطباق آن بر تمدن علوی به عنوان حلقه ای پیوسته با تمدن سازی نبوی که اولین پایه های آن را رسول الله به عنوان اولین حلقه این زنجیره، با اقتباس از آموزه های قرآن بنا نهاد، کمک شایان توجهی می نماید.

عدالت یکی از ارکان تمدن است که در صورت اجرا، هر چیز در جای خود قرار می گیرد. پیامبر اسلام در این زمینه فرمودند: «بِالْعَدْلِ قَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ (کلینی، الکافی، ج 5، ص 266)؛ آسمان ها و زمین با عدالت پابرجاست».

پیشینه

درباره عدالت در حکومت علوی، تحقیقات پراکنده متعدد انجام شده و از منظرهای گوناگون به آن پرداخته شده است، ولی تاکنون به جایگاه آن در تمدن سازی عدالت در حکومت حضرت علی(علیه السلام) پرداخته نشده است. در ارتباط با پیشینه پژوهش، می شود به کتب متعددی که در ارتباط با مفهوم عدالت در سیره حضرت علی(علیه السلام) نوشته شده اشاره

ص: 192

کرد. از آن جمله می توان کتاب های «امام علی(علیه السلام)؛ صدای عدالت انسانی» از جرداق، و «عدالت اجتماعی از دیدگاه امام علی(علیه السلام)؛ الگوی عدالت محور» از مخزن موسوی را نام برد. آثار فوق در ارتباط با موضوع به برخی از جنبه های پژوهش حاضر اشاره کرده اند و به صورت جزئی در پی بررسی مصادیق عدالت در سیره نظامی حضرت علی(علیه السلام) نبودند. هم چنین بختیاری در اثر خود «عدالت و توسعه از دیدگاه امام علی(علیه السلام)» به رویکرد متقابل دو مفهوم عدالت و توسعه از منظر نهج البلاغه و احادیث پرداخته است، البته کم تر توانسته است به عدالت در ابعاد مختلف حیات حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) ورود پیدا کند. بر این اساس، موضوع پژوهش حاضر در نوع خود بدیع و نو به نظر می رسد. اهمیت این پژوهش در این است که بازسازی تمدن اسلامی بدون بازشناسی آن و این هم بدون توجه به بنیان های تاریخی و فرهنگی و نگاه انتقادی حاکم بر آن میسر نیست. این پژوهش در نظر دارد با بهره گیری از منابع تاریخی با روش گردآوری داده های تاریخی و رویکرد توصیفی، جایگاه عدالت را در تمدن سازی علوی مورد بررسی قرار دهد.

عدالت و جایگاه آن در قرآن و فطرت

عدالت یکی از ارکان تولید تمدن است که در صورت اجرا هر چیز در جای خود قرار می گیرد (همان، ص 34). فطرت انسان به گونه ای است که خواستار کمالات و نیک هاست. «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» (شمس/8). بر این اساس ریشه عدالت خواهی در ذات و فطرت انسان است. در قرآن یکی از مسئولیت های انبیاء برپایه قسط و عدل ذکر شده است. «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیناتِ وَأَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَالْمیزانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط وَ...» (حدید/25). لازمه برپایی قسط و عدل نیازمند تشکیل حکومت و سازوکارهای لازم آن است. عدالت یکی از اساسی ترین نیازهای هر نظام حکومتی است. نظام هایی که خود را بی نیاز از عدالت می دانند، درواقع از این نیاز فطری در غفلت و بی خبری به سر می برند؛ بنابراین بررسی رویکرد هر نظام حکومتی به این مسئله امری لازم است. در این میان رویکرد پیامبران الهی

ص: 193

به مسئله برپایی عدالت در حوزه مسئولیت های آن ها نیز امری ضروری به نظر می رسد و طرح آن؛ هم شرط انسانیت است و هم شرط دین داری.

جایگاه عدالت در تمدن سازی نبوی

تمدن سازی پیامبر عملاً در یثرب آغاز شد. آن حضرت بنا به وظیفه الهی خود در اصلاح امور مردم پس از دعوت به یکتاپرستی و دوری از شرک، بعد از هجرت به یثرب با تشکیل حکومت اسلامی و قرار دادن مساجد به عنوان پایگاه های آن، اولین گام های عملی خود را در جهت تمدن سازی برداشت (منتظرالقائم، تمدن سازی نبوی و علوی، ص 41). به نظر می آید، تغییر نام این شهر به مدینة النبی نیز به همین دلیل بوده باشد. پیامبر اسلام(صلی الله علیه و اله)، ارکان حکومت خود را بر پایه عمل به دستورات خدا بنا نهاد. در صحنه فقرزدایی همچون یک انقلابی بی ادعا و بی سروصدا بود. وی به آرامی فقر را از جامعه زدود. با تبعیض و ستم و نابرابری مبارزه گسترده و سختی را آغاز کرد. از غنائم همه را یکسان برخوردار می کرد. از خمس و زکات و صدقات و فیء، نیازمندان را برخوردار می نمود. به طورکلی مساعی گسترده ای را برای اجرای عدالت و مساوات در میان پیروان خود به عمل آورد؛ و در جهت اجرای عدالت برنامه نهادینه ای برای رفاه عمومی و توازن اقتصادی تعیین کرد (همان، ص 50). عدالت از دیدگاه رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و اله) نیز از جایگاه رفیعی برخوردار بوده است. اهمیت این مورد آن چنان است که حضرت رسول(صلی الله علیه و اله) شاخص هایی را برای بحث عدالت مطرح می کنند و می فرمایند: «یک ساعت عدالت از یک سال عبادت بهتر است» (پاینده، نهج الفصاحه، ص 411، حدیث 1936).

تمدن سازی علوی

اشاره

در منابع تاریخی ذکر شده است که پیامبر اسلام، از همان آغازین روزهای دعوت آشکار خویش در دعوت خویشان، علی بن ابی طالب علی(علیه السلام) را به عنوان جانشین خود تعیین کرد و در طول 23 سال دعوت نیز بارها بر این جانشینی تأکید کرد. بااین وجود به

ص: 194

دلایل گوناگونی که در منابع تاریخی موجود است بعد از رحلت پیامبر، این جانشینی تحقق نیافت تا سال 36 ق بعد از کشته شدن عثمان که به درخواست مردم، حکومت را پذیرفت. ایشان دلیل این پذیرش را عهد خداوند از انسان های آگاه مبنی بر ساکت نماندن بر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم بیان نمود (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه3): «لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ... وَمَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَی الْعُلَمَاءِ أَلَّا یقَارُّوا عَلَی کِظَّةِ ظَالِمٍ وَلَا سَغَبِ مَظْلُوم ٍ لَأَلْقَیتُ حَبْلَهَا عَلَی غَارِبِهَا ...؛ اگر آن جمعیت بسیار حاضر نمی شدند...و اگر نبود عهدی که خداوند از علما و دانشمندان گرفت تا راضی نشوند به سیری ظالم و گرسنه ماندن مظلوم، هرآینه مهار شتر خلافت را بر کوهان آن می انداختم...».

علی(علیه السلام) انسانی بزرگوار است که در طول تاریخ توجه و اقبال تمام آدمیان را به خود جلب کرده است. هر انسان آزاده با هر مکتب و نگرشی، زبان به تحسین او گشوده است؛ غیر از شیعه که خود را بدو منتسب میکند و نیز غیر از اهل سنت که به هرروی هم کیش اویند. افرادی همچون: جرج جرداق، جبران خلیل جبران، سلیمان کتانی مسیحی، میخائیل نعیمه و شبلی شمیل ماتریالیست، سخن از علی گفتهاند. علی(علیه السلام) در زندگی 63 سالهاش، نزدیک 5 سال حکومت کرد. طبعاً، مطالعه این بخش از زندگی مردی همچون علی(علیه السلام)، خالی از لطف نخواهد بود.

از دیدگاه شیعیان، گفتار و رفتار امام معصوم همچون نبی، بنا به نص صریح قرآن «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» (احزاب/31) الگوست. لذا، شناخت سیره حکومتی امام علی(علیه السلام) و در ذیل آن جایگاه عدالت در تمدن سازی آن حضرت اهمیتی دوچندان پیدا میکند. تمدن سازی علوی به معنای اجرای برنامه های راهبردی مطلوب برای نظام سازی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی برای بنیان مدنیت نوین پس از 25 سال خلافت خلفای سه گانه بود. این در حالی بود که در دوران خلافت 12 ساله خلیفه سوم، مواجه با بازگشت سنت های اشرافی جاهلی به جامعه، جعل حدیث، بدعت و انحراف از اصول قرآنی و سنت نبوی، بی عدالتی، تبعیض، ستمگری و رفاه زدگی بود (منتظرالقائم،

ص: 195

تمدن سازی نبوی و علوی، ص60). علی(علیه السلام) برای اصلاح امور ناچار از ایجاد تغییرات بنیادین و نظام سازی در ابعاد گوناگون سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در جامعه اسلامی بود (همان). حضرت هدف خود را از حکومت، بازگرداندن نشانه های دین خدا به جایگاه واقعی، اصلاح شهرها و امنیت مردم ستمدیده بیان می داشت (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه131).

الف. جایگاه عدالت در تمدن سازی علوی

اشاره

اصلاح امور جامعه یکی از اهداف علی(علیه السلام) در قبول خلافت بود. برای این منظور او باید اصلاحات بنیادینی را در همه ابعاد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی به اجرا درمی آورد. عدالت گستری و بازداشتن از ستمگری لازمه اصلاح نظام اجتماعی بود (منتظرالقائم، ص 65). آن حضرت در خطبه ها و نامه های خود خطاب به فرماندهان و کارگزاران، نهادینه کردن عدالت اجتماعی را به صراحت و روشنی بیان کرده است تا آن جا که در هیچ سند تاریخی بدین شیوایی بیان نشده است. آن حضرت عدالت را شریف تر وبرتر از بخشش می داند و می فرماید: «عدالت تدبیر عمومی مردم است درحالی که بخشش گروه خاصی را شامل می شود.» (سید رضی، نهج البلاغه، حکمت437).

یک. جایگاه عدالت در بُعد اجتماعی تمدن سازی علوی

امام علی(علیه السلام) حکومت و قدرت را امانت میداند، نه مایه تمتع (همان). طبعاً، ایشان آداب امانت را در باب قدرت جاری میداند. امام(علیه السلام) در خطبه شقشقیه، فلسفه حکومت را چنین بیان میکند: «وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَی الْعُلَمَاءِ أَلَّا یقَارُّوا عَلَی کِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیتُ حَبْلَهَا عَلَی غَارِبِهَا وَ لَسَقَیتُ آخِرَهَا بِکَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَیتُمْ دُنْیاکُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِی مِنْ عَفْطَةِ عَنْز؛ به خدایی که دانه را بشکافید و جان را آفرید، اگر بیعتکنندگان نبودند و یاران، حجت بر من تمام نمینمودند و خدا علما را نفرموده بود تا ستمکار شکم باره را برنتابند و به یاری گرسنگان ستمدیده بشتابند، رشته این کار (خلافت) را از دست میگذاشتم و پایانش را چون آغازش میانگاشتم و چون

ص: 196

گذشته، خود را به کناری میداشتم و میدیدید که دنیای شما را چیزی نمیشمارم و حکومت را پشیزی ارزش نمیگذارم.» (همان، خطبه3). علی(علیه السلام) حکومت را نه برای حکومت و قدرت را نه برای قدرت، بلکه برای عدالت میخواهد. در اندیشه امام(علیه السلام) دنیا ارزشی ندارد، جز آن که مزرعه آخرت است. حکومت نیز که فی حد ذاته امری دنیوی است، فاقد ارزش می باشد مگر آن که در خدمت اهداف عالی حیات معقول انسانی باشد. از این رو امام(علیه السلام) با اشاره به لنگه کفشی بیبها میگوید: «به خدا، این را از حکومت شما دوستتر میدارم، مگر آن که حقی را برپا سازم یا باطلی را براندازم: و اللَّهِ لَهِی أَحَبُ إِلَی مِنْ إِمْرَتِکُمْ إِلَّا أَنْ أُقِیمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلا» (همان، خطبه33).

علامه سید مرتضی عسگری می نویسد: «معاویه مسلمانان را چنان تربیت کرده بود که دین اسلام را اطاعت از خلیفه میدانستند.» لذا نماز جمعه را چهارشنبه خواند و کسی معترض نشد (مسعودی، مروج الذهب، ج 3، ص 41)، اما در همان دوران، علی(علیه السلام) مردم را تشویق به انتقاد میکند؛ چراکه اگر بنیاد سلطنت معاویه بر ستم استوار است، علی را با ستم میانهای نیست. حضرت در این باره میفرماید: «أَ تَأْمُرُونِّی أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِیمَنْ وُلِّیتُ عَلَیهِ وَ اللَّهِ لَا أَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِیرٌ وَ مَا أَمَ نَجْمٌ فِی السَّمَاءِ نَجْما (سید رضی، نهجالبلاغه، خطبه126)؛ مرا فرمان میدهید تا پیروزی را بجویم، به ستم کردن درباره آن که والی اویم؟ به خدا نپذیرم تا جهان سرآید و ستارهای در آسمان پیِ ستارهای برود».

علی(علیه السلام) در مقام مقایسه دو گونه سیاست «علوی و اموی» میفرمایند: «وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِیةُ بِأَدْهَی مِنِّی وَ لَکِنَّهُ یغْدِرُ وَ یفْجُرُ وَ لَوْ لَا کَرَاهِیةُ الْغَدْرِ لَکُنْتُ مِنْ أَدْهَی النَّاسِ وَ لَکِنْ کُلُّ غُدَرَةٍ فُجَرَةٌ وَ کُلُّ فُجَرَةٍ کُفَرَةٌ وَ لِکُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ یعْرَفُ بِهِ یوْمَ الْقِیامَة (همان، خطبه200)؛ به خدا سوگند، معاویه زیرک تر از من نیست، لیکن شیوه او پیمان شکنی و گنه کاری است. اگر پیمانشکنی ناخوشایند نمینمود، زیرک تر از من کسی نبود؛ اما هر پیمانشکنی، به گناه برانگیزاند و هر چه به گناه برانگیزاند، دل را تاریک گرداند. روز رستاخیز، پیمانشکن را درفشی است افراخته و او بدان درفش شناخته».

ص: 197

در شورای ششنفره خلافت پس از عمر، عبدالرحمن بن عوف به علی(علیه السلام) رو میکند و میگوید: با تو بیعت میکنم به شرط عمل به کتاب خدا، سنت رسول و سیره شیخین (ابوبکر و عمر)؛ اما علی(علیه السلام) از پذیرش سر باز میزند. آن گاه، عبدالرحمن بن عوف شروط را بر عثمان عرضه میکند که او آن ها را قبول میکند (یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ص 53). آیا امام علی(علیه السلام) نمیتوانست. با دروغی مصلحتآمیز، حکومت حق را بر پا سازد؟ حضرت بر آن بودند که اساساً نمیتوان به حقیقت، جز به طریق حق نائل شد و نمیتوان کاخ عدالت را بر بنیاد سست ظلم بر پا کرد.

دو. جایگاه عدالت در بُعد سیاسی تمدن سازی علوی

اصلاحات سیاسی یکی از برنامه های کاربردی علی(علیه السلام) در راستای تمدن سازی بود. پس از قتل عثمان، مردم با شور و اشتیاق قدم در راه بیعت با علی(علیه السلام) مینهند.

امام(علیه السلام) به شدت از پذیرش خلافت ابا دارند. حضرت خود صحنه بیعت مردم را این گونه به تصویر میکشند: «و دستم را گشودید، بازش داشتم؛ و آن را کشیدید، نگاهش داشتم. پس بر من هجوم آوردید، همچون شتران تشنه که روز آب خوردن، به آبگیرهای خود درآیند.» (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه229). امام(علیه السلام) در پاسخ خیل عظیمی که در پی خلافت اویند، چنین میگوید: «مرا بگذارید و دیگری را به دست آرید که ما پیشاپیشِ کاری میرویم که آن را رویههاست و گونهگون رنگ هاست. دل ها برابر آن برجای نمیماند و خِردها برپای. همانا کران تا کران را ابر فتنه پوشیده است و راه راست ناشناسا شده؛ و بدانید که اگر من درخواست شما را پذیرفتم، با شما چنان کار میکنم که خود میدانم و به گفته گوینده و ملامت سرزنش کننده، گوش نمیدارم.» (همان، خطبه92).

برنامه حکومت علی(علیه السلام)، برمبنای عدالت استوار است و هیچ مصلحت و شبه مصلحتی مانع از اجرای عدالت نخواهد بود؛ چنان که میفرمایند: «به خدا اگر ببینم که (بیتالمال) به مهر زنان یا بهای کنیزان رفته باشد، آن را بازمی گردانم؛ که در عدالت گشایش است؛ و آن که عدالت را برنتابد، ستم را سختتر خواهد یافت.» (همان،

ص: 198

خطبه15). پس از استقرار بیعت، طلحه و زبیر نزد علی(علیه السلام) میآیند و با درخواست سهم از حکومت، راز درون برملا می سازند که بیعت آن دو نه بر مبنای پیروی و اطاعت، بلکه بر بنیاد سهم خواهی از حکومت استوار بوده است (ابن قتیبة الدینوری، الامامة والسیاسة، ج 1، ص 51)، مثل این که هنوز برنامههای حکومت علوی را شعار میدانند که طمع در امور سیاسی بستهاند. زبیر امارت کوفه را طلب می کند و طلحه نیز حکومت بصره را خواستار میشود (ابن کثیر الدمشقی، البدایة والنهایة، ج 7، ص 239)، امام علی(علیه السلام) دست رد بر سینهشان میزند و با این کار ملاحظات طبقاتی و اشرافی را به کناری وا می نهد.

پس از بیعت، علی(علیه السلام) در اندیشه کارگزارانی شایسته برای دولت عدالت است. امام(علیه السلام) نمیتواند ادامه حکومت افرادی همچون معاویة بن ابیسفیان والی شام، ولید بن عقبة بن ابی معیط حاکم شراب خوار سابق کوفه، عبدالله بن عامر حاکم بصره و عبدالله بن ابی سرح کارگزار مصر را اجازه دهد. مغیرة بن شعبه به حضور علی(علیه السلام) میرسد و میگوید: عمّال حکومتی عثمان را برجای بگذار. آن گاه که بیعت کردند و مردمِ تحت حکومتشان را به اطاعت تو درآوردند، آن گونه که میپسندی عمل کن؛ اما علی(علیه السلام) را نمیسزد که حتی لحظهای ستم پیشگان را تأیید کند؛ چنان که در قرآن آمده است: «من گمراهان را کمک کار خویش نمیگیرم». از این رو، امام(علیه السلام) این گونه پاسخ مغیره را میدهد: «به خدا در کار دین تساهل نمیکنم و در کار خویش زبونی روا نمیدارم» (طبری، تاریخ طبری، ج 6، ص 2343).

علی(علیه السلام) سهل بن حنیف، عثمان بن حنیف، قیس بن سعد، عمدة بن شهاب، عبیدالله بن عباس و بعدها محمد بن ابیبکر و مالک اشتر را به کارگزاری حکومت میگمارند. ترجیع بند کلام امام در فرمان هایی که بدیشان انگاشته، چیزی جز توصیه به عدالت نیست. امام(علیه السلام) در فرمان انتصاب محمد بن ابیبکر به ولایت مصر، چنین مینگارند: «فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَکَ وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَکَ وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَکَ وَ آسِ بَینَهُمْ فِی اللَّحْظَةِ وَ النَّظْرَةِ حَتَّی لَا یطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِی حَیفِکَ لَهُمْ وَ لَا ییأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِکَ عَلَیهِم (سید رضی، نهج البلاغه، نامه27)؛ با آنان فروتن

ص: 199

باش و نرم خو و هموار و گشاده رو؛ و به یک چشم بنگر به همگان، خواه به گوشه چشم نگری و خواه خیره شوی به آنان تا بزرگان در تو طمع ستم بر ناتوانان نبندند و ناتوانان از عدالتت مأیوس نگردند».

در عهدنامه مالک اشتر که سراسر درس مدیریت و عدالت است نیز امام(علیه السلام) چنین مینویسند: «وَ لْیکُنْ أَحَبَّ الْأُمُورِ إِلَیکَ أَوْسَطُهَا فِی الْحَقِ وَ أَعَمُّهَا فِی الْعَدْلِ وَ أَجْمَعُهَا [لِرِضَا] لِرِضَی الرَّعِیة (همان، نامه53)؛ و باید از کارها آن را بیش تر دوست بداری که نه از حق بگذرد و نه فروماند و عدالت را فراگیرتر بود و رعیت را دل پذیرتر».

نمونه برجسته عدالت سیاسی و توصیه های حکومتی به کارگزاران را می توان در نامه 53 نهج البلاغه معروف به «عهدنامه مالک اشتر» مشاهده کرد. هم چنین علاوه بر عهدنامه مالک اشتر، بیش از 30 نامه دیگر نهج البلاغه نیز به کارگزارانی نوشته شده که از جانب حضرت امیر به مناطق مختلف گماشته شدند. خطاب نامه های حکومتی امام علی(علیه السلام) عموماً به فرمانداران شهرها، فرماندهان سپاه، مأموران زکات و خراج و مرزداران بوده است.

برای نمونه امام علی(علیه السلام) در نامه به محمد بن ابی بکر علت عزل وی از حکومت مصر و گماشتن مالک اشتر به آن منطقه را بر اساس سخت گیری وی نسبت به دشمنان و خیرخواهی نسبت به مردم ذکر می کند (همان، نامه38). امام هم چنین در نامه به مردم مصر در ارتباط با انتخاب مالک اشتر به حکومت آن جا، خیرخواه بودن، قاطعیت، شجاعت، اطاعت از رهبری جامعه و حق طلبی وی را بیان می کند (همان). در عهدنامه مشهور امام به مالک اشتر معیارهایی برای مشاوران و زیردستان حاکم منطقه برشمرده شده است. ایشان عدم وجود بخل، ترس و حرص را از ویژگی های مشاور بیان می کند. هم چنین خوش نامی، قدرت تفکر و قاطعیت و صراحت در بیان حق و عدم وجود سوءسابقه را لازمه مشاور خوب ذکر می کنند (همان، نامه53). ایشان در انتخاب منشیان امور اداری، به ویژگی های شکیبایی، اصالت خانواده، شجاعت، بخشایش و پیشینه مطلوب اشاره دارد (همان).

ص: 200

اول. عدالت علوی در برابر مخالفان داخلی حکومت

مارقان، از مهم ترین مخالفان سیاسی علی(علیه السلام) بودند که دو ویژگی، آنان را از دیگران متمایز کرده بود: 1. خوارج مخالفان داخلی بودند و حضور ایشان در کوفه محسوس بود. 2. دیدگاه خوارج دیدگاهی عامه پسند بود؛ به طوری که عوام به راحتی آن را میپذیرفتند.

برخورد امام علی(علیه السلام) در مقابل ایشان، بسیار عبرتآموز و درخور تأمل است. امام(علیه السلام) خطاب به خوارج میفرمودند: «شما را نزد ما سه حق است: نخست، اقامه نماز در این مسجد، دوم، سهم شما از بیتالمال، مادام که مقابل دشمن در صف عموم مسلمانان باشید و سوم، حق حیات شما تا آن گاه که حیات دیگران را متعرض نشوید.»، با آن که خوارج از هیچ کوششی در مخدوش کردن چهره علی(علیه السلام) و سست کردن پایههای حکومت او دریغ نمیکردند، اما علی(علیه السلام) ایشان را از حضور در اجتماعات عمومی مانع نمیشدند، آنان را از حقوق شهروندی و از بیتالمال محروم نمیکردند و حق مخالفت سیاسی آنان البته با حکومت حق را مانع حق خداداد حیات نمیدانستند. به عنوان نمونه، روزی امام در کلامی خطاب به یارانش، شیوه برخورد با خوارج را اینگونه بیان میکنند: «هرگاه که زبان از کلام بازداشتند، سکوت پیشه میکنیم. اگر سخن گفتن آغازیدند، به محاجه روی میآوریم؛ و اگر دست به شورش یازیدند، ناگزیر قتال میکنیم». طه حسین در این باره میگوید: «علی حق آزادی را برای مردم، به فراخ ترین معنای این کلمه میشناختند، و آنان را بر آن چه نمیپسندیدند مجبور نمیکردند. بلکه، هرگاه نافرمانی خدا میکردند یا در مقابل فرمانش میایستادند یا در زمین تباهی میکردند، برایشان سخت میگرفت.» (طه حسین، علی(علیه السلام) و دو فرزند بزرگوارش، ص 198).

علی(علیه السلام) مردم را به مشارکت فعال دعوت میکردند، نه مشارکت انفعالی و تبعی. آن گاه که علی(علیه السلام) عازم نبرد صفین بودند، پس از این که بین مردم سخنرانی کردند و آنان را به جهاد ترغیب نمودند، گروهی به سرکردگی عبدالله بن مسعود به امام(علیه السلام) گفتند که ما با شما سوی

ص: 201

جهاد میآییم اما جداگانه اردو میزنیم. آن گاه، در کار شما و اهل شام مینگریم، پس، هریک ببینیم که در پی حرام الهی یا تجاوزپیشه است با او پیکار میکنیم. علی(علیه السلام) در پاسخ فرمودند: آری. امام(علیه السلام) در شرایط حساس جنگی نه تنها چنین رفتاری را تأیید میکنند بلکه مخالفان چنین شیوهای را خیانت کار و جبار مینامند: مَرْحَباً وَ أَهْلًا هَذَا هُوَ الْفِقْهُ فِی الدِّینِ وَ الْعِلْمُ بِالسُّنَّةِ مَنْ لَمْ یرْضَ فَهُوَ خَائِنٌ جَائِر (مجلسی، بحارالانوار، ج 32، ص 406).

در بازگشت از صفین، گذر علی(علیه السلام) از محله فائشیان بود. در مسیر گذر، حرب بن شرحبیل شبامی امام(علیه السلام) را پیاده همراهی میکرد و امام سواره بود. علی(علیه السلام) به او فرمودند: «بازگرد که پیاده رفتن چون تویی همراه مثل من، موجب فتنه زمامدار و ذلت مؤمن است.» (ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 324). روزی علی(علیه السلام) در صفین، سرِ آن داشتند که برگی دیگر از دفتر عدالت بگشایند، لذا سخن از حقوق متقابل مردم و حکومت میراندند و آن را از بزرگ ترین حق هایی دانستند که خدایش واجب کرده است (سید رضی، نهجالبلاغه، خطبه216).

علی(علیه السلام) حقوق مردم و عدالت گستری را نه آن گاه که مترصد قدرت است، بلکه زمانی فریاد میکند که در رأس حکومت قرار دارد. یاران که شیفته مرام علی(علیه السلام) بودند، زبان به تحسین امام میگشودند و در فرمان برداری اش پای میفشردند. علی(علیه السلام) در واکنش، تابلویی زیبا به تصویر میکشد که تا همیشه تاریخ، فراروی حق طلبان است: «و در دیده مردم پارسا، زشتترین خوی والیان این است که خواهند مردم آنان را دوستدار و بزرگ منش شمارند، و کارهایشان را به حساب کبر و خودخواهی بگذارند؛ و خوش ندارم که در خاطر شما بگذرد که من دوستدار ستودنم و خواهان ستایش شنودن. سپاس خدا را که بر چنین صفت نزادم و اگر ستایش دوست بودم، آن را وامی نهادم، به خاطر فروتنی در پیشگاه خدای سبحان، از بزرگی و بزرگواری که تنها او سزاوار بِدان است، و بسا مردم که ستایش را دوست دارند، از آن پس که در کاری کوشش آرند. لیکن مرا به نیکی مستایید تا از عهده حقوقی که مانده است برآیم و واجب ها که برگردنم باقی است ادا نمایم، پس با من چنان که با سرکشان

ص: 202

گویند، سخن مگویید؛ و چونان که با تیزخویان کنند، از من کناره مجویید؛ و با ظاهرآرایی آمیزش مدارید و شنیدن حق را بر من سنگین مپندارید؛ و نخواهم مرا بزرگ انگارید، چه آن کس که شنیدن حق بر او گران افتد و نمودن عدالت بر وی دشوار بود، کار به حق و عدالت کردن بر او دشوارتر است. پس از گفتن حق یا رأی زدن در عدالت بازمایستید که من نه برتر از آنم که خطا کنم و نه در کار خویش از خطا ایمنم، مگر که خدا در کار نفس کفایت کند که از من بر آن تواناتر است.» (همان).

دوم. عدالت علوی در سیاست خارجه

در بحبوحه جنگ صفین، زمانی که لشکر معاویه بر آب فرات دست یافتند، مانع سپاه علی(علیه السلام) در استفاده از آب شدند. امام ابتدا سعی کرد با شیوه مذاکره، آنان را از این تصمیم منصرف کند، ولی موفق نشد؛ به همین دلیل به مردم عراق دستور رهاسازی آب فرات را دادند و آب از دست سپاه معاویه آزاد شد. با رهاسازی آب، یاران علی(علیه السلام) خواستار مقابله به مثل شدند، اما علی(علیه السلام) آنان را از این کار منع کردند (طبری، تاریخ طبری، ج 6، ص 2508- 2513).

علی(علیه السلام) برای حقوق اولیه انسان ها حرمت قائل بودند و از آن جا که کار سپاهیان معاویه را تجاوز به این حقوق می دانستند، یاران خود را از این کار منع کردند. ایشان در عمل به آیه شریفه قرآن که می فرماید: «وَ لا یجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلی أَلّا تَعْدِلُوا (مائده/8)؛ چنان نباشد که عمل زشت دیگران شما را به خروج از عدالت تشویق کند».

علی(علیه السلام) نسبت به وفای به عهد در برابر دشمنان نیز اصرار داشتند. چنان که پس از ماجرای حکمیت، عده ای از خوارج از ایشان خواستند تا بعد از پذیرش آتش بس؛ دوباره جنگ با معاویه را از سر بگیرد، ولی ایشان عهدشکنی را حتی نسبت به دشمنان روا نداشتند (طبری، تاریخ طبری، ج 6، ص 2593). علی(علیه السلام) در میدان جنگ، آغازگر جنگ نبود لذا در توصیه های آن حضرت به یاران خود هنگام جنگ می خوانیم: «با آنان مجنگید، مگر به جنگ دست یازند. … اگر به خواست خدا شکست خوردند و گریختند، آن را که پشت

ص: 203

کرده، مکشید و کسی را که دفاع از خود نتواند آسیب مرسانید و زخم خورده را از پا در میارید. زنان را با زدن برمی انگیزانید هرچند آبروی شما را بریزند یا امیرانتان را دشنام گویند.» (سید رضی، نهجالبلاغه، نامه16).

سه. جایگاه عدالت در بُعد اقتصادی تمدن سازی علوی

علی(علیه السلام) چنان که وعده کرده بودند، به محض تصدی خلافت، عدالت را سرلوحه کار خویش قرار دادند. در عهد عثمان، ثروت اندوزی عملاً وجهه ارزشی به خود گرفته بود. بسیاری از بزرگان عالم اسلام، در تکاثر ثروت، گوی سبقت را از دیگری میربودند. زبیربنعوام در این عهد، کاخ هایی در بصره، کوفه و اسکندریه بنا کرد. او به هنگام مرگ، 50 هزار دینار طلا، هزار اسب، هزار بنده و کنیز به ارث گذاشت. طلحة بن عبدالله، کاخ مشهور خود را در کوفه برپا ساخت. درآمد روزانه او از عراق، هزار دینار بود. عبدالرحمن بن عوف کاخی وسیع ساخت، در طویله آن صد اسب و 10 هزار گوسفند بود (مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 342).

در مقابل چنین وضعیتی، علی(علیه السلام) بر آن بودند تا بیتالمال را به تساوی بین مسلمانان تقسیم کنند. امام(علیه السلام) ملاک هایی همچون: سابقه صحبت، حضور در جنگ، قریشی و غیرقریشی و عرب و عجم بودن را ملغی ساختند. ایشان فرمان دادند تا به هر مسلمان 3 دینار از بیتالمال بدهند. آری! نتیجه مشخص است؛ طلحه، زبیر و سعد بن ابی وقاص، از قبول 3 دینار سر باز میزنند (بهبودی، سیره علوی، ص 77-78). به تعبیر عبدالفتاح عبدالمقصود، عدالت علوی، جانشین امتیازات عمری میشود (عبدالفتاح عبدالمقصود، امام علی بن ابیطالب(علیه السلام) (روزگار عثمان)، ص 342).

اقدامات علی(علیه السلام)، دنیاپرستان را هراسان میسازد. عمروبنعباس در نامهای به معاویه مینگارد: «هر آن چه در توانداری به کارگیر، پیش از آن که زاده ابوطالب تو را از داراییهایت که اندوختهای، چونان پوست از عصا برکَند.» (ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 1، ص 270). علی(علیه السلام) خود در تبیین علت سختگیریاش در بیتالمال، اینگونه میفرمایند:

ص: 204

«به خدا عقیل را دیدم پریش و سخت درویش. از من خواست تا منی از گندم شما را به او دهم و کودکانش را دیدم از درویشی موی ژولیده، رنگشان تیره گردیده گویی بر چهرهشان نیل کشیده؛ و پی درپی مرا دیدار کرد و گفته خود را تکرار. گوش به گفتهاش نهادم، پنداشت دین خود را بدو دادم و در پی او افتادم و راه خود را به یک سو نهادم. پس آهنی برای او گداختم و به تنش نزدیک ساختم، چنان فریاد برآورد که بیمار از درد. نزدیک بود از داغ آن بگدازد. او را گفتم نوحهگران بر تو بگریند، از آهنی مینالی که انسانی به بازیچه آن را گرم ساخته و مرا به آتشی میکشانی که خدای جبارش به خشم گداخته؟ تو بنالی از آزار و من ننالم از سوزش خشم کردگار؟ و شگفتتر از آن، این که شب هنگام کسی ما را دیدار کرد و ظرفی سرپوشیده آورد. درونش حلوایی با روغن و قند آغشته، چنانش ناخوش داشتم که گویی آب دهان مار بدان آمیختهاند یا زهرمار بر آن ریخته. گفتم صله است یا زکات، یا برای رضای خداست که گرفتن صدقه بر ما نارواست؟ گفت نه این است و نه آن است بلکه ارمغان است. گفتم: مادر بر تو بگرید! آمده ای مرا از راه دین خدا بگردانی یا خِرد آشفته ای یا دیوگرفته، یا بیهوده سخن میرانی؟ به خدا اگر هفت اقلیم را با آن چه زیر آسمان هاست به من دهند تا خدا را نافرمانی نمایم و پوست جوی را از مورچهای به ناروا بربایم، چنین نخواهم کرد؛ و دنیای شما نزد من خوارتر است از برگی در دهان ملخ که آن را میخاید و طعمه خود مینماید. علی را چه کار به نعمتی که نپاید و لذتی که برسرآید؟» (سید رضی، نهجالبلاغه، خطبه24).

امام نسبت به کارگزاران مالیات گیرنده حساسیت شدیدی داشتند. ایشان رعایت رفتار اسلامی را از ویژگی های یک حاکم اسلامی بیان می کند. هم چنین تخفیف در مالیات به سبب وقوع حادثه ناگهانی، تلاش برای آبادانی مزارع و گسترش عدالت اقتصادی را به کارگزاران مالی خود توصیه می کند (همان، خطبه27 و 76). از دیدگاه آن حضرت، حاکم اسلامی در اخذ مالیات باید صلاح مالیات دهندگان را در نظر داشته باشد؛ زیرا بهبودی وضعیت مالیاتی را منجر به اصلاح اقشار جامعه می داند. امام در انتصابات به کارگزار خود

ص: 205

مالک اشتر توصیه می کند که انتخاب کارمندان با امتحان و نه میل و استبداد باشد و از میان آن ها افراد باتجربه، پاک و پیشگام در پذیرش اسلام را در اولویت قرار دهد (همان، خطبه53). هم چنین به مالک اشتر توصیه می کند که در استخدام کارکنان و فرمانروایان شفاعت و وساطت کسی را قبول نکن، مگر شفاعت شایستگی و امانت داری آنان (شمس الدین، نظام الحکم و الاداره فی الاسلام، ص 301).

نتیجه

یکی از دغدغه های اصلی امام علی(علیه السلام) در طول دوران زندگی پرفرازونشیب ایشان و به خصوص در دوران حکومت چهار سال و نه ماهه در بُعد سیاسی و حکومتی، برقراری عدالت و پایبندی به آن بود. حضرت این اصل اساسی را پیمانی می دانست که از جانب خداوند بر ایشان نهاده شده بود و به همین جهت از بُعد نظری، عملی و اخلاقی مؤلفه های سیاسی را مورد توجه قرار می دادند. هدف علی(علیه السلام) از قبول حکومت و خلافت، اصلاح و بازگرداندن پایه ها و اساس آن، به راه اصلی طراحی شده توسط پیامبر اسلام(صلی الله علیه و اله) بود؛ که در زمان عثمان به کلی از مسیر حکومت پیامبر فاصله گرفته بود. در این مسیر، عنصر عدالت از جایگاه ممتاز و بالایی در همه ابعاد چهارگانه سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی برخوردار است. ایشان برای اجرای عدالت در ابعاد مختلف بر سر هیچ چیز معامله نمی کند.

این شیوه حکومتی برای او دردسرساز می شود تا آن جا که جان خود را نیز در راه برپایی عدالت از دست می دهد.

ص: 206

منابع

قرآن کریم، ترجمه محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم: انتشارات المصطفی، 1388 ش.

نهج البلاغه، سید رضی، ترجمه: شهیدی، سید جعفر، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ هفتم، 1374 ش.

1. ابن ابیالحدید، عزالدین عبدالحمید بن هبة الله، شرح النهجالبلاغة، بیروت، داراحیاء التراث العربی، الطبعةالثانیة، 1965 م.

2. ابن اثیر، عزالدین بن محمد، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارالصادر للطباعة و النشر و دارالبیروت للطباعة و النشر، 1965 م.

3. ابن قتیبة الدینوری، ابومحمد عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسة، قم، منشورات الرضی، 1363.

4. ابن کثیر الدمشقی، اسماعیل، البدایة و النهایة، بیروت، دار الفکر، 1407 ق/ 1986م.

5. بختیاری، صادق، عدالت و توسعه از دیدگاه امام علی(علیه السلام)، فصلنامه اندیشه حوزه، شماره 12، 1380.

6. بهبودی، محمدباقر، سیره علوی، تهران، سنا، 1388.

7. پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه، تهران، سازمان انتشارات جاویدان، چاپ پانزدهم، 1360 ش.

8. جرداق، جرج، امام علی(علیه السلام)؛ صدای عدالت انسانی، ترجمه: سید هادی خسروشاهی، قم، بوستان کتاب، چاپ دوم، 1387.

9. شمس الدین، محمدمهدی، نظام الحکم و الاداره فی الاسلام، بیروت، دارالنفائس، چاپ سوم، 1411 ق.

10. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات اساطیر، 1362.

11. طه حسین، علی(علیه السلام) و دو فرزند بزرگوارش، ترجمه: احمد آرام، تهران، کتاب فروشی علی اکبر علمی، 1332.

12. عبدالفتاح عبدالمقصود، امام علی بن ابی طالب(علیه السلام) (روزگار عثمان)، ترجمه: سید محمدمهدی جعفری، تهران، سایه سخن، 1390.

13. کلینی، ابو جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، تصحیح: علی اکبر غفاری، بیروت، دار التعارف، چاپ سوم، 1401 ق.

14. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1404 ق.

15. مخزن موسوی، سید ابوالحسن، عدالت اجتماعی از دیدگاه امام علی(علیه السلام)؛ الگوی عدالت محور، تهران، بسیج اساتید، 1387.

ص: 207

16. مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین بن علی، مروج الذهب و معادن الجواهر، بیروت، دارالمعرفة، 1984 م.

17. منتظرالقائم، اصغر، تمدن سازی نبوی و علوی، اصفهان، انتشارات مرغ سلیمان، 1391.

18. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه: محمدابراهیم آیتی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب چاپ دوم، 1356.

ص: 208

رهاوردهای صلح در سیره امام علی (علیه السلام) در گفتمان معاصر

اشاره

اصغر طهماسبی بلداجی(1)

ص: 209


1- . دکتری علوم قرآن و حدیث از دانشگاه اراک؛ tahmasebiasghar@yahoo.com

ص: 210

چکیده

صلح، یکی از مباحث مهمی است که در کنار جهاد و جنگ، در آموزه های دین اسلام مورد تأکید قرار گرفته و به اهمیت و جایگاه آن در شرایط و ضوابط خود توجه شده است. با توجه به آسیب های جنگ و پیامدهای آن، توجه به صلح و نتایج آن و چگونگی نهادینه سازی آن در سطح خُرد و کلان حائز اهمیت است. مقاله حاضر با روش توصیفی - تحلیلی به بررسی رهاوردهای غائی صلح در سیره امام علی(علیه السلام) می پردازد و در رویکردهای معرفتی، هدایتی، اجتماعی و نظامی به آثار این مهم اشاره می کند. تعمّق در سیره حکومتی امام علی(علیه السلام) این مهم را مشهود می سازد که امام(علیه السلام) در برخورد با مخالفان، گذشت و مدارا را بر جنگ و سرکوب ترجیح می دادند و از راه های مختلف تلاش می نمودند تا جنگی اتفاق نیفتد. از منظر امام علی(علیه السلام) صلحی که رضایت خداوند در آن باشد، امنیت و آرامش اجتماعی را فراهم می کند و مانع از تفرقه و ازهم گسیختی در جامعه می گردد و در شرایطی می تواند موجب هدایت افرادی گردد که ممکن است در شرایط گمراهی در جنگ کشته شوند. تبیین آموزه های علوی پیرامون صلح و رهاوردهای آن در عصر حاضر حائز اهمیت است؛ اول این که در عرصه بین الملل به معرفی صحیح اسلام حقیقی به دوراز جریان های افراطی و تفریطی کمک می نماید و مانع مهمی در مقابل شبهات اسلام هراسی می گردد. دوم آن که گفتمان صلح و توجه راهبردی و راهکاری به آن در جوامع اسلامی عامل مهمی در وحدت بیش ازپیش در پرتو اشتراکات و تقلیل اختلافات و جنگ می شود، همچنان که می تواند به شکل گیری گفتمان صلح اسلامی در سطح جهانی کمک نماید.

کلید واژه ها: امام علی(علیه السلام)، حقوق بشر، گفتمان صلح، جهاد.

ص: 211

مقدمه

جنگ و صلح از مباحثی مهمی هستند که در آموزه های دینی در ذیل آیات قرآن و روایات، به اهمیت و جایگاه هرکدام در شرایط و ضوابط خود اشاره شده است. تبارشناسی این موضوع در اسلام به زمان پیامبر(صلی الله علیه و اله) و مواجهه ایشان با مشرکان مکه می رسد؛ چگونگی و چرایی جهاد و صلح همواره از همان آغاز در آموزه های دینی مورد تأکید قرار گرفته است. نمی توان در اسلام، جنگ یا صلح را بر دیگری ترجیح داد و طرح چنین سؤالی در حیطه قیاس مع الفارق است؛ چراکه در دین اسلام، هر چیزی در جای خود و شرایط خود مورد نیاز است؛ بسان شب و روز که نمی توان گفت کدام بر دیگری ترجیح دارد و هر کدام بر اساس منافع و مصالحی است. جنگ و صلح نیز هر کدام در شرایط خود مفید است و نمی توان یکی را بر دیگری مرجّح دانست؛ زیرا اسلام دین اعتدال است و اساس آن بر پایه نظم الهی است که هر چیز در جای خود نیکوست؛ اما فارغ از محتوای تناقض گونه این دو مقوله، وجه اشتراکی نیز می توان برای آنها بیان نمود؛ فراهم نمودن زمینه سعادت و هدایت انسان ها و زندگی در پرتو امنیت، اشتراک غایی جنگ و صلح است. جهاد با مشترکان و ظالمان ازآنجایی هست که حق هدایت و زندگی سعادتمند را از انسان هایی که خواهان هدایت هستند، گرفته اند و صلح نیز در مواردی به این جهت است که زمینه هدایت و سعادت دیگر انسان ها فراهم گردد تا در گمراهی از دنیا نروند. این مهم در سیره امام علی(علیه السلام) مشهود است؛ زمانی که سپاهیان معاویه به یکی از شهرهای تحت ولایت امام علی(علیه السلام) حمله می کنند و به زنان مسلمان و غیرمسلمان اهانت می کنند؛ امام علی(علیه السلام) خطبه جهاد را برای مسلمانان ایراد می کند و در آن خطبه مسلمانان را از این هتک حرمت مورد توبیخ قرار می دهند (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه27). توجه به این مهم حاکی از آن است که جهاد برای حفاظت از امنیت و زمینه سازی سعادت برای تمامی انسان ها مقرّر شده است چه مسلمان و چه غیرمسلمان. تعبیر:«أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ کَانَ یدْخُلُ عَلَی الْمَرْأَةِ الْمُسْلِمَةِ وَالْأُخْرَی الْمُعَاهِدَةِ فَینْتَزِعُ حِجْلَهَا وَقلب ها» در این خطبه حاکی از این مطلب است. از سوی

ص: 212

دیگر امام(علیه السلام) در جنگ صفین جنگ را به تأخیر می اندازد تا یاران به ایشان اعتراض می کنند، امام(علیه السلام) غایت ترجیح صلح بر جنگ و تأخیر آن را اتمام حجّت و فراهم شدن زمینه هدایت گمراهان بیان می کند (همان، خطبه54)؛ بنابراین فراهم نمودن زمینه هدایت و سعادت و زندگی در پرتو امنیت، غایت هر دو مورد جنگ و صلح است. مقاله پیش رو با روش توصیفی - تحلیلی مقوله صلح و رهاوردهای غائی آن را در سیره امام علی(علیه السلام) مورد تحلیل و بررسی قرار می دهد و به رهاوردهای آن در ابعاد مختلف اشاره می کند.

پیشینه

درزمینه موضوع صلح در آموزه های دینی، پژوهش های مرتبطی انجام شده است. برخی از پژوهشگران درصدد تبیین این موضوع برآمده اند که کدام یک از جنگ و صلح در اسلام بر دیگری ترجیح دارد، از مهم ترین یافته های این پژوهش این است که در اسلام ترجیح جنگ بر صلح با شخص مشرکان نیست؛ بلکه به جهت جنگ با حکومت مشرکان است، به گونه ای که اصل در روابط مسلمانان با حاکمیت کفر و شرک، جنگ؛ و اصل در روابط مسلمانان با آحاد مشرکان و کافران، صلح است (نقی زاده اکبری، حسینی فاضل، اصالت جنگ یا صلح از منظر دین، ص1).

برخی دیگر از پژوهش ها با محوریت امام علی(علیه السلام) مرتبط با صلح نگاشته شده اند، هرچند محوریت آن ها صلح نبوده است که هرکدام از زاویه ای به سیره امام علی(علیه السلام) در ارتباط با مخالفان و ترجیح صلح و مدارا با آنان نگریسته اند. سبک تعامل با اقلیت های مذهبی(گل محمدی، سبک تعامل امام علی(علیه السلام) با اقلیت های مذهبی، ص103)، اخلاق در جهاد (پهلوان، احمدی آشتیانی، اخلاق در جهاد از دیدگاه امام علی(علیه السلام)، ص23)، رفتارشناسی امام علی(علیه السلام) با اولین مخالفان داخلی حکومت اسلامی (شیردل، فتاحی زاده، جانی پور، رفتارشناسی امام علی(علیه السلام) با اولین مخالفان داخلی حکومت اسلامی، ص45) و الگوی ارتباط با مخالفان در دوران حکومت امام علی(علیه السلام) (فرخی، احمدی، الگوی ارتباط با مخالفان در دوران حکومت امام علی(علیه السلام)، ص123)، ازجمله پژوهش های مرتبط با

ص: 213

موضوع مقاله پیش رو است. مقاله حاضر ضمن توجه به پژوهش های پیش گفته، با دو جنبه متمایز نگاشته شده است: نخست، به رهاوردهای غائی صلح در سیره امام علی(علیه السلام) اشاره کرده که تاکنون پژوهشی دراین باره نگاشته نشده است؛ دوم، با محوریت تحولات عصر حاضر، به راهبردهای گفتمان سازی صلح با تکیه بر سیره امام علی(علیه السلام) در جوامع اسلامی و جامعه جهانی اشاره می کند.

غایت شناسی جهاد در اسلام و ارتباط آن با صلح

جهاد در اسلام یکی از مباحث مهمی است که در قرآن و سنّت به اهمیت آن اشاره شده است؛ آیات و روایات مهمی دراین باره وجود دارد که بر اهمیت جهاد در راه خدا و مبارزه با دشمنان خداوند تأکید می نماید از آن جمله: {قاتِلُوا الَّذینَ لا یؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلا بِالْیوْمِ الْآخِرِ وَلایحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلایدینُونَ دینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ حَتَّی یعْطُوا الْجِزْیةَ عَنْ یدٍ وَهُمْ صاغِرُونَ} (التوبه/29). امام علی(علیه السلام) نیز جهاد را لباس تقوا و زره محکم و سپر مطمئن خداوند بیان می کند که در صورت ترک آن، ذلت و خواری نصیب انسان می شود: «وَهُوَ لِبَاسُ التَّقْوَی وَ دِرْعُ اللَّهِ الْحَصِینَةُ وَجُنَّتُهُ الْوَثِیقَةُ فَمَنْ تَرَکَهُ رَغْبَةً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ وَشَمِلَهُ الْبَلَاءُ وَ دُیثَ بِالصَّغَارِ وَالْقَمَاءَةِ وَضُرِبَ عَلَی قَلْبِهِ بِالْإِسْهَابِ وَأُدِیلَ الْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْییعِ الْجِهَادِ وَ سِیمَ الْخَسْفَ وَ مُنِعَ النَّصَف» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه27). با دقت در این کلام امام علی(علیه السلام) مشخص می شود که جهاد یکی از مهم ترین عوامل عزت بخشی مسلمانان و جلوگیری از خواری و ذلت آنان است.

سؤال اساسی دراین باره این است که ارتباط جهاد و صلح در اسلام چیست؟ چراکه علاوه بر آیات و روایات درباره جهاد و مبارزه با دشمنان، آیات و روایات فراوان دیگری نیز درباره صلح وجود دارد؛ در اسلام کدام یک بر دیگری مقدّم است؟ ازجمله آیات قرآن درباره صلح:

{فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یقاتِلُوکُمْ وَأَلْقَوْا إِلَیکُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ عَلَیهِمْ سَبیلاً} (النّساء/ 90) {وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ} (الانفال / 61)

ص: 214

با تأمل تدبر محور در آیات و روایات، دراین باره این نکته کلیدی مشخص می شود که هدف و غایت دین اسلام، سعادت و کمال بشریت است و جهت تحقق به این خواسته در اسلام، از لوازم مرتبط با آن در شرایط مختلف استفاده می شود. غایت جهاد، تحقق صلح و آرامش و فراهم شدن زمینه سعادت و امنیت برای انسان هاست. دقت در آیات قرآن، این مطلب را مشخص می کند که غایت جهاد همان صلح است، ازجمله: {وَما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَالنِّساءِ وَالْوِلْدانِ الَّذینَ یقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَاجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیا وَاجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیراً} (النّساء/75). در این آیه مبارک خداوند مؤمنان را توبیخ می نماید که چرا کسانی را که در زیر ظلم و ستم هستند و نمی توانند آزادانه مسیر سعادتی خود را انتخاب کنند، از دست ظالمان رها نمی کنند؟ غایت جهاد در این آیه، تلاش برای برقراری عدالت و رهاندن بندگان خدا از ظلم است؛ {وَقاتِلُوهُمْ حَتَّی لاتَکُونَ فِتْنَةٌ وَیکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلاَّ عَلَی الظَّالِمینَ} (البقره/193) این آیه مبارک نیز تأکید بر جهاد و مبارزه با مشرکانی دارد که هدف آن ها خودخواهی و رسیدن به منافع پلید خود در سایه نابودی دیگران و ایجاد ناآرامی برای دیگر انسان ها است؛ کسانی که نمی خواهند دیگر انسان ها نیز راه سعادت را طی کنند و آرزو دارند تا مؤمنان نیز مشرک شوند، چنان که در آیه دیگر بر این مطلب اشاره شده است: {وَلایزالُونَ یقاتِلُونَکُمْ حَتَّی یرُدُّوکُمْ عَنْ دینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا} (بقره/217). شهید مطهری دراین باره می گوید: «اسلام هم دین جنگ است و هم دین صلح، هم قانون جنگ دارد، هم قانون صلح، هرکدام در جای خود و در شرایط ویژه خود موضوعیت می یابد» (مطهری، سیری در سیره ائمه اطهار(علیهم السلام)، ص78) بنابراین غایت جهاد و مبارزه در اسلام، برقراری صلح و امنیت و رهایی انسان ها از ستم و ظلم است، این روش اسلام است که از قرآن و سنّت معصومان(علیهم السلام) استنباط می شود. تبیین صحیح گفتمان و رویکرد اسلام دراین باره برای جهانیان در عصر حاضر باوجود فرقه های انحرافی حائز اهمیت است که می تواند به معرفی اسلام ناب کمک نماید و این مطلب تبیین می شود که اسلام دین اعتدال و انعطاف است و از هرگونه تفریط و افراط به دور

ص: 215

است، نه آن گونه که جهاد را طرد کند که دشمنان بر مؤمنان غلبه کنند، نه آنکه فقط جهاد و مبارزه را ترجیح دهد که راهی برای صلح و امنیت نباشد؛ بلکه هرکدام در جای خود و در شرایط خود کاربرد دارد و این حاکی از تعادل بی کم وکاست آئین اسلام است.

رهاوردهای غائی صلح در سیره امام علی(علیه السلام)

اشاره

در سیره علمی و عملی امام علی(علیه السلام)، صلح ثمرات فراوانی دارد و منظور از این صلح، صلحی است که به اسلام و مسلمانان ضربه نزند؛ بلکه در جهت اهداف غائی اسلام باشد، مهم ترین رویکردهای غائی صلح در سیره امام علی(علیه السلام) را می توان در موارد زیر اشاره کرد:

الف. رویکرد معرفتی

یکی از مهم ترین اهداف صلح در آموزه های علوی، کسب رضای خداوند است. این رویکرد مبنا و اساس سایر رویکردها نیز هست؛ همچنان که هر عمل و نیت اعتقادی در آموزه های دینی باید بر اساس رضایت خداوند باشد و خط و مشی و غایت آن برای خداوند باشد؛ چنان که در قرآن کریم بر این مطلب تأکید شده است: {قُلْ إِنَّ صَلاتی وَنُسُکی وَمَحْیای وَمَماتی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ} (الانعام /162)، (همچنین نک: المائده /16؛ التوبه/100؛ التوبه/ 109؛ الفتح/29؛ المجادله/22؛ الحشر/8؛ البینه/ 8) بر این اساس پایه و اساس هر چیزی در اسلام برای رضایت خداوند است که مقوله جنگ و صلح نیز از آن مستثنا نیستند. در بینش امام علی(علیه السلام) که مبتنی بر قرآن و سنّت پیامبر(صلی الله علیه و اله) است، غایت صلح باید رضایت خداوند باشد. امام علی(علیه السلام) دراین باره می فرماید: «وَلَا تَدْفَعَنَّ صُلْحاً دَعَاکَ إِلَیهِ عَدُوُّکَ ولِلَّهِ فِیهِ رِضًا» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه53)، تعبیر: «لِلَّهِ فِیهِ رِضًا» حاکی از آن است که اگر صلح منافع و مصالحی داشته باشد که غایت آن رضای خداوند باشد، نباید آن را ترک کرد؛ بلکه حتی در صورت وجود منافع مادی و شخصی یا غیره در جنگ، باید آن را بر جنگ ترجیح داد. چنان که برخی از شارحان نهج البلاغه به این نکته اشاره کرده اند که این تعبیر اشاره به صلح عادلانه است؛ صلحی که سبب سرشکستگی ملت اسلام نشود و اجحافی بر دشمن در آن نباشد؛ صلحی عادلانه و پرفایده. این تعبیر ممکن است، اشاره به این

ص: 216

موضوع نیز باشد که گاه بعضی از افراد پرتوقع و تندرو رضایت به صلح ندهند؛ درحالی که رضای خدا در آن باشد، مانند صلح حُدیبیه که رضای خداوند و پیامبر اسلام(صلی الله علیه و اله) در آن بود؛ ولی بعضی از تند روان با آن به مخالفت برخاستند و سرانجام فهمیدند، اشتباه از آنان بوده است (مکارم شیرازی، پیام امام امیرالمؤمنین(علیه السلام)، ج11، ص109). بدون شک صلحی که مبتنی بر مصالح جامعه اسلامی است و موجبات تقویت اسلام و مسلمانان را فراهم می کند و بتوان از رهگذر آن از خونریزی و ناامنی ممانعت کرد و حتی شرایطی فراهم گردد که موجبات جذب غیرمسلمانان را به آئین اسلام مهیا نمود، قطعاً رضایت خداوند در آن است و بر جنگ و جهاد، حتی با پیروزی ظاهری نیز ترجیح دارد.

ب. رویکرد هدایتی

اشاره

یکی از مهم ترین اهداف غایی صلح در بینش امام علی(علیه السلام)، هدایت انسان های ناآگاه است که مبادا قبل از اتمام حجّت، به مرگ جاهلیت از دنیا بروند. این مهم، اصلی ترین رویکرد غائی صلح و خودداری از جنگ است. تدبر در سیره قرآنی پیامبر رحمت(صلی الله علیه و اله)، توجه تام ایشان به هدایت انسان ها و بیداری فطرت آنان از کفر و جهل را نشان می دهد تا آنجا که به تعبیر قرآن از تلاش ایشان در هدایت مردم، نزدیک است، جان مبارکشان را از دست بدهند: {لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلاَّ یکُونُوا مُؤْمِنینَ} (الشّعراء/ 3).

سیره امام علی(علیه السلام) نیز همان سیره پیامبر رحمت(صلی الله علیه و اله) است که هدایت انسان ها و رهانیدن آنان از شرک و گمراهی را بر هر چیزی ترجیح می دادند بر همین اساس از توصیه های مهم پیامبر(صلی الله علیه و اله) به امام علی(علیه السلام)، در هنگام عزیمت به یمن، توجه به هدایت مردم است تا آنجا که هدایت یک نفر بهتر از تمام آن چیزی است که خورشید برای آن طلوع و غروب می کند(1) (حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، ج15، ص43). در سیره امام علی(علیه السلام)، هدایت انسان ها بر هر چیزی مقدّم شده است و

ص: 217


1- . «یَا عَلِیُّ لَا تُقَاتِلَنَّ أَحَداً حَتَّی تَدْعُوَهُ إِلَی الْإِسْلَامِ - وَ ایْمُ اللَّهِ لَأَنْ یَهْدِیَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ عَلَی یَدَیْکَ رَجُلًا خَیْرٌ لَکَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ وَ غَرَبَتْ وَ لَکَ وَلَاؤُهُ یَا عَلِی»

ایشان در جنگ هایی که در پیش رو داشتند، این مهم را عملی نمودند؛ چنان که قبل از هر جنگی، اتمام حجّت و تلاش برای تنبّه و بیداری طرف مقابل را بر جنگ و جهاد حتی باوجود پیروزی ترجیح می دادند.

بنابراین از اهداف غایی صلح، هدایت انسان های مخالف و ناآگاه است که مبادا در آتش جنگ در گمراهی آشکار از دنیا بروند، در ادامه این رویکرد غائی صلح در جنگ هایی که امام علی(علیه السلام) با آن مواجه بودند، مورد بررسی قرار می گیرد.

یک.ارشاد مخالفان در جنگ جمل

جنگ جمل یکی از جنگ هایی است که بیعت شکنان آن را به وجود آوردند. باوجود بیعت این گروه با امام علی(علیه السلام)، به خاطر منافع شخصی خود و دنیاطلبی و ظلم، بر امام برحق، شورش و این جنگ را ایجاد کردند. اقدامات این گروه در بصره بسیار فجیع بود تا جایی که حاکم امام(علیه السلام) در بصره را با شکنجه و آزار اخراج کردند و بسیاری از مردمان حامی امیرالمؤمنین(علیه السلام) را به شهادت رساندند (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج9، ص321) و طبق گزارش شیخ مفید، نزدیک به چهل نفر در حال اسارت به دست زبیر اعدام شدند (مفید، الجمل و النصره لسید العتره فی حرب البصره، ص281).

امام علی(علیه السلام) باوجود اینکه این گروه خطاکار بودند و در این رابطه تعدّی بزرگ مرتکب شده بودند، صلح را بر جنگ ترجیح داد و در مواضع گوناگون قبل از شروع جنگ به هدایت و راهنمایی این گروه اقدام نمودند و از راه های گوناگون سعی در انصراف این گروه از جنگ داشتند. زمانی که امام(علیه السلام) به سمت این گروه حرکت می کند، رفاعه بن رافع درباره تصمیم امام(علیه السلام) درباره آنان سؤال می کند و امام در پاسخ می فرماید: آنچه نیت کرده ام و تصمیم بر انجامش دارم، اصلاح است و از حق به اندازه ای به آنان می بخشیم تا راضی شوند، در غیر این صورت از خود دفاع می کنیم(1)(ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج14،

ص: 218


1- . فقام إلیه رفاعة بن رافع فقال یا أمیر المؤمنین أی شی ء ترید وأین تذهب بنا قال أما الذی نرید وننوی فإصلاح إن قبلوا منا و أجابوا إلیه قال فإن لم یقبلوا قال ندعوهم ونعطیهم من الحق ما نرجو أن یرضوا به قال فإن لم یرضوا قال ندعهم ما ترکونا قال فإن لم یترکونا قال نمتنع منهم قال فنعم إذا.

ص17). امام علی(علیه السلام) با یادآوری حدیث پیامبر(صلی الله علیه و اله) به زبیر(1)(ابن قتیبه، الامامة والسیاسة، ج 1، ص92)؛ یادآوری حدیث غدیر به طلحه(2)، ارشاد و هدایت آنان با قرآن (مفید، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، ص 336)؛ نصیحت دلسوزانه (ابن قتیبه، الامامة والسیاسة، ج1، ص 95) و امان نامه دادن و تضمین امنیت آنان (همان، ص365)، سعی نمودند تا این گروه را از فرجام بدشان بازگرداند و مانع از شکل گیری جنگ شود. امام علی(علیه السلام) قبل از شروع جنگ در نامه ای به طلحه و زبیر از آنان می خواهد که از کار خود توبه نماید: «کُنْتُمَا بَایعْتُمَانِی طَائِعَینِ فَارْجِعَا وَ تُوبَا إِلَی اللَّهِ مِنْ قَرِیب» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه54). امام(علیه السلام) نتیجه و عاقبت کار ناپسند این افراد را به آنان گوشزد می نماید تا شاید متنبه شوند و از کار زشت خود بازگردند: «فَارْجِعَا أَیهَا الشَّیخَانِ عَنْ رَأْیکُمَا فَإِنَّ الْآنَ [أَعْظَمُ أَعْظَمَ أَمْرِکُمَا الْعَارُ مِنْ قَبْلِ أَنْ] یجْتَمِعَ یتَجَمَّعَ الْعَارُ وَ النَّارُ وَ السَّلَام» (همان). این رویکرد هدایتی امام(علیه السلام) تا آنجا به نهایت خود می رسد که بعد از جنگ هم با اسیران جنگ جمل با این رویکرد برخورد می کند و به جای مجازات آنان، تلاش می نماید تا مسیر صحیح را بازیابند و به هدایت الهی نائل گردند؛ چنان که به دو تن از پسران عثمان، به نام های سعید و ابان، امان نامه می دهد و خطاب به آنان می فرماید: «از گمراهی خود دست کشید و هرکجا که می خواهید بروید و اگر می خواهید، نزد من بمانید تا با شما صله رحم نمایم» (مفید الجمل والنصرة لسید العترة فی حرب البصرة، ص 382). این مطلب اوج رأفت و رحمت اسلام ناب را نشان می دهد، همچنان که تصویری از سیمای حقوق بشر واقعی را به نمایش می گذارد.

دو. ترجیح هدایت بر جنگ در جنگ صفین

یکی دیگر از جنگ های تحمیلی بر امام علی(علیه السلام) در دوران خلافت ایشان، جنگ صفین

ص: 219


1- . «یا زبیر إنک تقاتل علیا و أنت له ظالم؟ قال: اللهم نعم، قال علیّ(علیه السلام): فعلی م تقاتلنی؟ قال الزبیر: نسیتها و اللّه لو ذکرت ما خرجت الیک و لا قاتلتک»
2- . «روی بسنده عن رفاعة بن أیاس الضبی عن أبیه عن جده قال: کنا مع علی(علیه السلام) یوم الجمل فبعث إلی طلحة بن عبید اللّه أن القنی، فأتاه طلحة فقال: نشدتک اللّه هل سمعت رسول اللّه(صلی الله علیه و اله) یقول: من کنت مولاه فعلیّ مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه؟ قال: نعم، قال: فلم تقاتلنی؟ قال: لم أذکر، قال: فانصرف طلحة»

بود که به جهت دنیاطلبی معاویه و ظلم او شکل گرفت. باوجود باطل بودن معاویه و فسادهای زیاد وی، امام علی(علیه السلام) در چند مرحله برای وی نامه نگاشته و او را ارشاد نمود و از راه های مختلف حق را برای ایشان تبیین نمودند تا مگر از راه باطل خود بازگردد و دیگر انسان های ناآگاه را نیز گمراه نکنند. امام(علیه السلام) با متنبّه ساختن معاویه به فرجام کار خود و حسابرسی به آن، وی را از فساد و جنگ بر حذر می دارد (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه 10). در نامه دیگر، معاویه را از پیروی شیطان بر حذر می دارد و او را متنبّه به آخرت می کند (همان: نامه 50). تمامی این خیرخواهی های امام علی(علیه السلام) برای کسی است که شکی در باطل بودن او نیست و تمام هَمُّ و غمِّ او دنیاطلبی است و در باطن جز عناد با اسلام چیزی در سر ندارد. بااین همه امام(علیه السلام) هدایت شخصیتی چون معاویه را در جنگ با او ترجیح می دهد و از راه های مختلف سعی دارد که او را متوجه مسیر اشتباهش نماید. نمونه دیگر از رویکرد غایی صلح در جنگ صفین در سیره امام علی(علیه السلام)، قبل از شروع جنگ نمایان است. امام علی(علیه السلام) باوجود بیعت شکنی شامیان و گمراهی آنان، باوجود دلایل روشن از شروع جنگ اجتناب کرده و جنگ را به تأخیر می اندازد تا شاید حتی تعداد کمی از آنها راه هدایت و سعادت را پیدا کنند و در گمراهی از دنیا نروند؛ هرچند این گمراهی به اختیار خودشان بوده است. بر همین اساس زمانی که یاران امام(علیه السلام) به ایشان پیرامون تأخیر جنگ اعتراض می کنند، حضرت این گونه پاسخ می دهد: «وَأَمَّا قَوْلُکُمْ شَکّاً فِی أَهْلِ الشَّامِ فَوَاللَّهِ مَا دَفَعْتُ الْحَرْبَ یوْماً إِلَّا وَأَنَا أَطْمَعُ أَنْ تَلْحَقَ بِی طَائِفَةٌ فَتَهْتَدِی بِی وَتَعْشُوَ إِلَی ضَوْئِی وَ ذَلِکَ أَحَبُّ إِلَی مِنْ أَنْ أَقْتُلَهَا عَلَی ضلال ها وَ إِنْ کَانَتْ تَبُوءُ بِآثَامِهَا» (همان، خطبه 54). در همین جنگ، زمانی که یاران امام لعن دشمن را شروع کردند، راهبرد تربیتی امام(علیه السلام) برای یاران و رویکرد غائی صلح برای هدایت دشمنان نمایان می شود؛ امام(علیه السلام) به جای لعن دشمنان، راهبرد مهم دعا را فراروی یاران خود می گذارد، زمانی که اتمام حجّت و موعظه و نصیحت تأثیر نگذاشته، بازهم امام راهبرد نهایی برای هدایت این گروه را به یاران خود تعلیم می دهد که این راهبرد را می توان، بن مایه تمام حقوق بشر پنداشت. امام علی(علیه السلام) از یاران خود می خواهد برای هدایت آنان و تبدیل جنگ به صلح دعا نمایند، این هدایت آن قدر مهم است که امام(علیه السلام) حتی در دعا هم

ص: 220

بر آن تأکید می کند، آنجا که می فرماید: «إِنِّی أَکْرَهُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا سَبَّابِینَ وَلَکِنَّکُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ أَعْمَالَهُمْ وَذَکَرْتُمْ حَالَهُمْ کَانَ أَصْوَبَ فِی الْقَوْلِ وَأَبْلَغَ فِی الْعُذْرِ وَقُلْتُمْ مَکَانَ سَبِّکُمْ إِیاهُمْ اللَّهُمَّ احْقِنْ دِمَاءَنَا وَدِمَاءَهُمْ وَأَصْلِحْ ذَاتَ بَینِنَا وَ بَینِهِمْ وَاهْدِهِمْ مِنْ ضَلَالَتِهِمْ حَتَّی یعْرِفَ الْحَقَّ مَنْ جَهِلَهُ وَ یرْعَوِی عَنِ الْغَی وَالْعُدْوَانِ مَنْ لَهِجَ بِه» (همان، خطبه206). ابن ابی الحدید در ذیل این خطبه پس از نقد دیدگاه حشویه درباره لعن در اسلام، با استناد به آیات قرآن، جواز لعن را اثبات می کند، آنگاه علت نهی امام(علیه السلام) دراین باره را دشنام دادن اصحاب ایشان بیان می نماید نه لعن؛ و خیرخواهی امام علی(علیه السلام) را درباره دشمنان خود بیان می کند که جنگ تبدیل به صلح گردد و آن ها هدایت شوند (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج11، ص24-22)؛ بنابراین در جنگ صفین نیز ترجیح صلح بر جنگ و غایت آن، هدایت گمراهان و پیدا نمودن راه سعادت است.

سه.انذار خوارج پیش از جنگ نهروان

یکی دیگر از جنگ های تحمیلی بر امام علی(علیه السلام)، جنگ با خوارج نهروان بود. چیستی و چرایی این جنگ که اصل وفرع آن را خوارج به وجود آوردند، از توضیح این پژوهش بیرون است. آنچه دراین باره حائز اهمیت است، تقدیم صلح بر جنگ و پیشگیری از وقوع آن توسط امام علی(علیه السلام) است که در حیطه رویکرد هدایتی صلح قرار می گیرد. تذکر این نکته حائز اهمیت است که منظور از هدایت، نه مطلقاً به این صورت که طرف مقابل پیرو امام(علیه السلام) گردد؛ بلکه حداقل این است که طرف مقابل از اقدام نابخردانه و جنگ افروزی خود باخبر گردد و از جنگ و کشته شدن در گمراهی نجات یابد. امام(علیه السلام) با روش های مختلف سعی در تنبّه این گروه برآمد:

اول. فرستادن افراد مختلف جهت توجیه خوارج که مهمترین آنها ابن عباس بود (ابن اعثم، الفتوح، ج4 ص268).

دوم. رفع شبهه برای خوارج: امام(علیه السلام) در مواضع گوناگونی شبهه خوارج درباره حکمیت را متذکر می شود، ازجمله: تذکر به حقانیت خود و ایمان و جهاد خود در رکاب پیامبر(صلی الله علیه و اله): «بَعْدَ إِیمَانِی بِاللَّهِ وَجِهَادِی مَعَ رَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه و اله) أَشْهَدُ عَلَی نَفْسِی بِالْکُفْرِ لَقَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَما أَنَا مِنَ

ص: 221

الْمُهْتَدِین»(شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه58)؛ تبیین پیشینه حکمیت و اشتباه خود خوارج دراین باره و عدم اهتمام آنان به نظر امام(علیه السلام): «وَقَدْ کُنْتُ نَهَیتُکُمْ عَنْ هَذِهِ الْحُکُومَةِ فَأَبَیتُمْ عَلَی إِبَاءَ [الْمُخَالِفِینَ الْمُنَابِذِینَ حَتَّی صَرَفْتُ رَأْیی إِلَی هَوَاکُم» (همان، خطبه36).

سوم. راهبرد دیگر امام(علیه السلام) در هدایت و جلوگیری از وقوع جنگ، تنبّه به آینده ذلت بار آنان است: «أَمَا إِنَّکُمْ سَتَلْقَوْنَ بَعْدِی ذُلًّا شَامِلًا وَ سَیفاً قَاطِعاً وَأَثَرَةً یتَّخِذُهَا الظَّالِمُونَ فِیکُمْ سُنَّة» (همان، خطبه58).

چهارم. راهکار دیگر امام(علیه السلام) دراین باره رویکردی روان شناختی است؛ امام(علیه السلام) با بیان حقیقت و صدق نیت خود نسبت به خیرخواهی خوارج، بر قوه احساس و عاطفه آنها تأثیر می گذارد: «فَأَنَا نَذِیرٌ لَکُمْ أَنْ تُصْبِحُوا صَرْعَی بِأَثْنَاءِ هَذَا النَّهَرِ وَ بِأَهْضَامِ هَذَا الْغَائِطِ عَلَی غَیرِ بَینَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَلَا سُلْطَانٍ مُبِینٍ مَعَکُم» (همان، خطبه36) تعبیر «فَأَنَا نَذِیرٌ لَکُمْ» این حقیقت را بیان می کند.

امام(علیه السلام) به یارن خود دستور دادند که به هیچ وجه جنگ را شروع نکنند تا آن که خوارج سه مرتبه به سمت سپاه امام(علیه السلام) تیراندازی کردند و حتی برخی از یاران امام(علیه السلام) را به شهادت رساندند تا آنکه امام علی(علیه السلام) دستور دادند که با آنان بجنگند (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج2، ص 273-272). تلاش امام(علیه السلام) قبل از شروع جنگ برای هدایت این گروه و تقدیم صلح بر آن، منجر به هدایت هشت هزار نفر از خوارج می شود؛ آن گونه که ابن اعثم گزارش می دهد، تنها چهار هزار نفر از سپاه دوازده هزار نفری خوارج در مقابل امام(علیه السلام) ایستادند و بقیه هدایت شدند (ابن اعثم، الفتوح، ج4، ص270)؛ و این غایت صلح دراین باره است که مانع از کشته شدن تعداد زیادی در گمراهی آشکار و ضلالت بار می شود.

ج. رویکرد اجتماعی

اشاره

جامعه مجموعه به هم پیوسته ای است که هر خیر و شری مجموع آن را تحت تأثیر قرار می دهد؛ همانند اعضای بدن که عضوی دیگر اعضاء را متأثّر می کند. مقوله جنگ و صلح نیز از این اصل مستثنا نبوده و هرکدام جامعه را در سطح خُرد و کلان تحت تأثیر خود قرار می دهند. در بینش امام علی(علیه السلام) صلح و تقدّم آن بر جنگ در حیطه اجتماعی نیز مبتنی بر اهدافی غائی است که آثار آن در جامعه نمایان می شود، ازجمله:

ص: 222

یک.تأمین امنیت جامعه

برقراری امنیت در هر جامعه ای چه مسلمان و غیرمسلمان از لوازم جدایی ناپذیر در آن جامعه است. جامعه ای که در آن امنیت نباشد، آسیب ها و مشکلات فراوانی فراروی مردم آن جامعه قرار می گیرد و زندگی مبتنی بر نشاط و جاذبه از آن جامعه رخت برمی بندد. در آموزه های دین اسلام، بر اهمیت امنیت تأکید بسیار شده است؛ چنانچه در روایتی از پیامبر رحمت(صلی الله علیه و اله) بر اهمیت این نعمت تأکید شده است: «نِعْمَتَانِ مَکْفُورَتَانِ الْأَمْنُ وَالْعَافِیة» (صدوق، الخصال، ج1، ص62)؛ امنیت را می توان از رویکردهای غایی جهاد و صلح بیان داشت؛ چراکه جهاد نیز برای مقابله با تجاوز دشمنان داخلی و خارجی جامعه شکل می گیرد تا امنیت برقرار شود. در همین رابطه امام علی(علیه السلام) یکی از اهداف حکومت خود را تأمین امنیت برای مظلومان بیان می کند: «فَیأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِک» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه130).

از نتایج برقراری صلح نیز امنیت است؛ چراکه جنگ به همراه خود ناامنی را به همراه دارد. زمانی که صلح فوایدی والاتر و بالاتری نسبت به جنگ داشته باشد، بدون شک یکی از عوامل ترجیح آن بر جنگ، برقراری امنیت است. امام علی(علیه السلام) در نامه به مالک اشتر به این غایت صلح اشاره می کند: «فَإِنَّ فِی الصُّلْحِ دَعَةً لِجُنُودِکَ وَ رَاحَةً مِنْ هُمُومِکَ وَأَمْناً لِبِلَادِک» (همان، نامه53)، صلح باعث امنیت در جامعه می شود. بی شک امنیت اجتماعی آثار فراوانی در جامعه دارد که جلوگیری از آسیب های اجتماعی و سلامت اجتماعی از مهمترین آنها خواهد بود.

دو. آرامش اجتماعی

از دیگر آثار صلح در بعد اجتماعی، آرامش اجتماعی است که اخص از امنیت اجتماعی قلمداد می شود. پیامد مهم صلح، تأمین آرامش در جامعه است. ممکن است در زمان جنگ، در مناطقی که درگیر جنگ نیستند، امنیت برقرار باشد؛ اما آرامش نباشد؛

ص: 223

چراکه جنگ در ذات خود ناآرامی و استرس به همراه دارد. ترس از حمله دشمن، ترس از قحطی و... که ممکن است دامن گیر افراد جامعه شود. از سوی دیگر به لحاظ روان شناختی، نبود آرامش در جامعه به معنای بروز بیماری های روانی است که روح و روان انسان را خدشه دار می کند و آسیب های متعدد به وجود می آورد. بر همین اساس امام علی(علیه السلام) در یک اصل کلی، خطاب به مالک اشتر به این غایت صلح که رهایی هم وغم و رسیدن به آرامش است، اشاره کرده و می فرماید: «فَإِنَّ فِی الصُّلْحِ دَعَةً لِجُنُودِکَ وَرَاحَةً مِنْ هُمُومِکَ» (همان). زمانی که صلح باشد و جنگی در کار نباشد، زمامدار که به هنگام جنگ تمام فکرش متوجه برنامه های آن می شود، از این افکار آزاردهنده راحت می گردد و به سایر امور می پردازد و مردم هم احساس امنیت می کنند و به پیشبرد کارهای اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی می پردازند (مکارم شیرازی، پیام امام امیرالمؤمنین(علیه السلام)، ج11، ص110). آرامش اجتماعی در صلح، فقط متوجه زمامداران جامعه نمی شود؛ بلکه مردم نیز در آن جامعه آرامش پیدا می کنند و فارغ از دغدغه های جنگ به زندگی خود می پردازند.

سه. تقویت اتحاد و انسجام و دوری از تفرقه

در یک تقسیم بندی، می توان جنگ ها را به دو قسم داخلی و خارجی تقسیم کرد و در این دو قسم، جنگ اقوام، مذاهب و دولت ها با یکدیگر متصور است. وجه مشترک تمام جنگ ها با علل شکل گیری آن، ایجاد تفرقه است. غایت صلح در این زمینه، تقویت اتحاد و دوری از تفرقه است که این اتحاد و انسجام در تمام سطوح آن قابل تحقّق است. اتحاد میان اقوام، مذاهب، اتحاد در سطوح مختلف جامعه، اتحاد در میان کشورها و.... به همین جهت امام علی(علیه السلام) در عصر خود تمام تلاش خود را انجام می دادند تا این اتّحاد در جامعه اسلامی خدشه دار نشود.

زمانی که از طلحه و زبیر بیعت می ستاند، از آنان می خواهد که در امور مسلمانان فساد افکنی نکنند: «احلفا لی بالله العظیم إنکما لا تفسدان علی أمر المسلمین ولا تنکثان لی بیعة ولا تسعیان فی فتنة» (مفید، الجمل والنصرة لسید العترة فی حرب البصرة، ص89) به همین جهت یکی

ص: 224

از پیامدهای لغو و بیهوده جنگ، برهم زدن اتحاد و انسجام است. در اندیشه امام علی(علیه السلام) هر نوع تفرقه افکنی و جدا شدن از صفوف مسلمانان، بهره برداری شیطان است و منادی عمل تفرقه انگیز بِسان گوسفندی است که از گله دور شده است: «فَإِنَّ یدَاللَّهِ [عَلَی] مَعَ الْجَمَاعَةِ وَإِیاکُمْ وَالْفُرْقَةَ فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّیطَانِ کَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْب» (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه 127).

امام علی(علیه السلام) مردم را از تفرقه و جدایی به شدت نهی می نماید و سنّت خداوند را بر این مبنا برمی شمارد که در تفرقه و جدایی خیری قرار نداده است: «فَإِیاکُمْ وَالتَّلَوُّنَ فِی دِینِ اللَّهِ فَإِنَّ جَمَاعَةً فِیمَا تَکْرَهُونَ مِنَ الْحَقِّ خَیرٌ مِنْ فُرْقَةٍ فِیمَا تُحِبُّونَ مِنَ الْبَاطِلِ وَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یعْطِ أَحَداً بِفُرْقَةٍ خَیراً مِمَّنْ مَضَی وَلَا مِمَّنْ بَقِی» (همان، خطبه176). علت تأکید بر این مطلب، آثار والای دنیوی و اخروی است که در اتّحاد و یکپارچگی قرار دارد که در آموزه های دینی بر آن تأکید شده است (نک: کلینی، کافی، ج2، ص346؛ صدوق، عیون اخبارالرضا(علیه السلام)، ج، ص46) در همین زمینه عواقب ناگوار و زیانباری برای تفرقه و دشمنی بیان شده است (نک: کلینی، کافی، ج2، ص346؛ دیلمی، ارشاد القلوب الی الصواب، ص 179).

امام علی(علیه السلام) در آخرین وصیت خود بر تقویت اتحاد و انسجام و دوری از تفرقه تأکید می نماید و این مطلب را از قول پیامبر(صلی الله علیه و اله) نقل می کند که: «اصلاح اختلاف ها، از تمامی نمازها و روزه ها برتر است» (شریف رضی،نهج البلاغه، نامه47). شاید علّت ترجیح اصلاح اختلافات بر تمامی نماز و روزه ها این باشد که اگر در جامعه ای اختلاف زیاد شد و تفرقه و ازهم گسیختگی حکم فرما گردید، زمینه نابودی آموزه های دینی، ازجمله نماز و روزه نیز فراهم می شود؛ به عبارتی اختلاف، کار را به آنجا می رساند که از نماز و روزه نیز اثری نماند؛ بنابراین اصلاح اختلاف، از نماز و روزه ها برتر است.این رهاورد صلح در سطح خُرد و کلان کاربرد دارد و می توان از آن درزمینه رفع دشمنی ها و رسیدن به اتحاد بهره برد، حتی در سطح خانواده نیز صلح می تواند به بهبود مشکلات خانوادگی و رسیدن به تفاهم کمک نماید، همچنان که در قرآن (نساء/128) نیز بر این مطلب تصریح شده است.

ص: 225

بنابراین همان گونه که جنگ و دشمنی می تواند در تمام سطوح خُرد و کلان خود به ایجاد تفرقه و جدایی منجر شود، صلح به عکس می تواند زمینه انسجام و اتحاد را به دنبال داشته باشد، همچنان که می شود از آن به عنوان عاملی در جهت رفع اختلافات و رسیدن به تفاهم بهره برد.

د. رویکرد نظامی

بدون شک یکی از مهمترین ارکان حفاظت هر جامعه ای از تجاوزهای دشمنان و مقابله با آنان، نیروی نظامی است. اهمیت نیروی نظامی تا آنجاست که می توان گفت شرایط صلح و جنگ، بستگی به آن دارد؛ زیرا نبود نیروی نظامی کارآمد در جامعه ای، جنگ و صلح را بی معنا می کند، بلکه دشمنان جامعه را باقدرت تمام به پیروزی و فتح می رساند. در آموزه های امام علی(علیه السلام) به اهمیت این گروه در حفاظت از مرزها و امنیت جامعه اسلامی اشاره شده است. امام علی(علیه السلام) دراین باره می فرماید: «فَالْجُنُودُ بِإِذْنِ اللَّهِ حُصُونُ الرَّعِیةِ وَزَینُ الْوُلَاةِ وَعِزُّ الدِّینِ وَسُبُلُ الْأَمْنِ وَلَیسَ تَقُومُ الرَّعِیةُ إِلَّا بِهِم» (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه53). امام(علیه السلام) نیروی نظامی را عزت دین و عامل امنیت بیان می نماید؛ بنابراین وجود نیروی نظامی کارآمد از لوازم جدایی ناپذیر جامعه اسلامی است. مقوله صلح در شرایطی می تواند به تقویت نیروی نظامی و ترمیم آن در شرایط جنگ کمک کند، براین اساس در آموزه های امام علی(علیه السلام) یکی از اهداف غایی صلح درزمینه نیروی نظامی، آسایش لشکریان و فراخور آن، تقویت آنان است. امام علی(علیه السلام) در نامه به مالک اشتر، درباره این مسئله مهم این گونه می فرماید: «فَإِنَّ فِی الصُّلْحِ دَعَةً لِجُنُودِکَ» (همان، نامه53)؛ صلح عاملی برای آسایش و تقویت لشکریان است. یعنی اگر در شرایط نیروی نظامی کشور نیاز به ترمیم داشته و صلح بر جنگ ارجحیت داشت، پذیرفتن صلح مزایایی خواهد داشت که در جنگ نخواهد بود، به همین دلیل در حیطه نظامی نیز صلح موجبات تقویت و ترمیم نیروهای جامعه را خواهد داشت.

سیره امام علی(علیه السلام) و گفتمان صلح در جهان معاصر

اشاره

گفتمان صلح و حقوق بشر اسلامی در عصر حاضر بیش ازپیش حائز اهمیت است.

ص: 226

توجه به آموزه های علوی دراین باره و تبیین و نهادینه سازی آن در سطح خرد و کلان می تواند نتایج مؤثر و مفیدی در سطح منطقه ای و بین المللی داشته باشد. دراین باره سه راهبرد مهم دراین باره قابل توجه است.

الف. تبیین صحیح آموزه های علوی درباره صلح و انسان دوستی در عرصه جهانی

حقوق بشر یکی از مباحث مهمی است که در عرصه بین الملل در جهان امروز مطرح است و قوانین و ضوابطی در عرصه بین الملل و سازمان های مرتبط با آن برای این موضوع وضع شده است، فارغ از بررسی نقادانه این مطلب و عدم تحقّق عملی شعار حقوق بشر، گفتمان صلح و راهکارهای تحقّق آن یکی از نیازهای انسان عصر حاضر است. مهم ترین اقدام درباره صلح و حقوق بشر در این زمینه، تبیین و ترویج گفتمان صلح اسلام در عرصه بین المللی است.متأسفانه با بروز فرقه های انحرافی به نام اسلام و ترویج اسلام هراسی در سطح گسترده، نگاه منفی به مسلمانان در جهان افزایش پیدا کرده است. به باور برخی از تحلیلگران، نحوه بازنمایی اسلام در رسانه های غربی، یکی از عوامل تشدید اسلام هراسی در کشورهای غربی بوده است (Allen, 2001). تبیین سیره امام علی(علیه السلام) و گفتمان حقوق بشری اسلام در این زمینه، می تواند به دفع و رفع این شبهه و معرفی صحیح اسلام کمک کند. جهان امروز را با تکنولوژی و پیشرفت رسانه ای آن می توان دهکده کوچکی خواند که بهره گیری صحیح و قوی از این قابلیت می تواند به این مهم جامه عمل بپوشاند و رهاورد آن علاوه بر تبیین رویکرد اسلام دراین باره، موجبات جذب به این فرهنگ را نیز فراهم کند، چنان که معصومین(علیهم السلام) بر این مطلب تأکید نموده اند: «فَإِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ کَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا» (صدوق، عیون اخبارالرضا(علیه السلام)، ج1، ص 307). درزمینه حقوق بشر و گفتمان صلح نیز مطالب ارزشمندی برای ارائه وجود دارد؛ علاوه بر مباحث پیش گفته درباره رهاوردهای صلح و انسان دوستی، موارد متعددی در ارتباط با حقوق بشر و کرامت انسانی در آموزه های امام علی(علیه السلام) بیان شده است ازجمله:

ص: 227

توجه به کرامت و ارزش ها انسان ها با هر مذهب و مسلکی(شریف رضی، نهج البلاغه، نامه53)؛ برابری انسان ها در خلقت یکپارچه (همان، نامه53)؛ نهی از تجاوز به حقوق انسان ها و لزوم حفاظت از آن (همان، خطبه 27)؛ حفظ کرامت انسانی و خدشه دار نکردن آن (همان، نامه51) و آزادگی انسان ها و لزوم رهایی آنان از یوغ بردگی و اسارت (همان/ نامه31). ازجمله مواردی است که پیرامون حقوق بشر و مبانی انسان شناسی صلح در سیره امام علی(علیه السلام) به آن اشاره شده است. تبیین این موارد در عرصه بین الملل، جذب انسان های آزاداندیشی چون جرج جرداق مسیحی را فراهم می کند که از دریای فضایل امیر مؤمنان(علیه السلام) صدای عدالت و انسانیت آن را به زبان و مسلک خود به گوش جهانیان برسانند. بنابراین تلاش همه جانبه در تبیین گفتمان صلح و حقوق بشر با تکیه بر سیره امام علی(علیه السلام)، رهاوردهای ترویجی و تبیینی در عرصه بین الملل به همراه خواهد داشت.

ب. تشکیل کارگروه صلح در جوامع اسلامی

یکی از مهم ترین رویکردهای استعمار و استکبار در غلبه به کشورهای اسلامی، ایجاد تفرقه و جنگ میان مسلمانان و اقوام مختلف است؛ جمله معروف: « divide et impera» تفرقه بینداز و حکومت کن یا: « divide and conquer» تقسیم کن و غلبه کن؛ از محورهای کلیدی استکبار و استعمار در چند قرن اخیر بوده است. در مستندات و اذعانات جاسوسان کشورهای استعماری، یکی از مهم ترین سیاست ها در کشورهای اسلامی، تفرقه اندازی و تقویت فرقه ها بیان شده است (کولمن، کمیته300 کانون توطئه های جهانی، ص29-24). گفتمان صلح در جوامع اسلامی و نهی هرگونه اختلاف و تفرقه افکنی حائز اهمیت است. گفتمان صلح و نهی از جنگ به گونه ای نهادینه شود که جامعه جهانی جهان اسلام را در این زمینه الگو قرار دهد، نه آن گونه که تفرقه و جنگ در جهان اسلام بیش از دیگران باشد. تشکیل کارگروه های وحدت و اخوت در سایه اشتراکات، حل اختلافات در سایه جدال احسن و رویکرد علمی، تبیین آموزه های دین اسلام دراین باره، از مهم ترین مواردی است که

ص: 228

می تواند در این زمینه مؤثر باشد. نص صریح قرآن بر اخوت و برادری میان مؤمنان دلالت دارد و بر ایجاد صلح و اصلاح میان آنان تأکید می نماید: {إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ} (حجرات/10)؛ دستور صریح قرآن دراین باره بر نفی جنگ و برقراری صلح بین گروه مؤمنان است که به هر دلیل با یکدیگر وارد جنگ شده اند: {وَإِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَینَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی الْأُخْری فَقاتِلُوا الَّتی تَبْغی حَتَّی تَفی ءَ إِلی أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَینَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطین} (حجرات/9). در آموزه های نبوی(صلی الله علیه و اله) و علوی(علیه السلام) نیز موارد متعددی جهت تحقق وحدت و صلح میان مسلمانان بیان شده است. آنچه در سیره امام علی(علیه السلام) در این مقاله پیرامون صلح بیان شد، گویای این مطلب است و بر آن تأکید دارد. جهان اسلام در عصر حاضر نیاز مبرم به گفتمان های صلح و تشکیل سازمان مرتبط با آن در این رابطه دارد. پیگیری ایجاد سازمان صلح و اخوت اسلامی دراین باره و وضع قوانین منسجم پیرامون آن می تواند، به عنوان ابزاری محکم در مقابل هرگونه انحراف در این جوامع باشد و به ایجاد صلح و وحدت کمک شایانی نماید. آنچه در رویکرد علمی پیرامون این مطلب حائز اهمیت است، برگزاری نشست ها و گفتمان ها میان مذاهب و اقوام است که با ایجاد رویه مشترک و ترسیم شاکله آن می توان به تقویت صلح و وحدت کمک نمود.

ج.زمینه سازی برای گفتمان صلح اسلامی در سطح بین الملل

یکی دیگر از اقدامات مهم در ارتباط با صلح اسلامی، نهادینه سازی فرهنگ صلح و انسان دوستی در جامعه جهانی است؛ اقدام مهم در این راهبرد، تبیین رهاوردهای صلح و انسان دوستی و نفی و نهی از جنگ در جامعه جهانی است. بدون شک جنگ در قالب های متعدد خود، زیان های فراوانی در کل جهان برجا می گذارد. تأکید بر گفتمان صلح با تکیه بر فرهنگ علوی و آموزه های اسلام، در این زمینه مؤثر است. جرج جرداق مسیحی در کتاب ارزشمند خود به این مطلب و غایت صلح اشاره می کند که این رهاورد صلح به سود تمامی انسان ها با هر مذهب و مسلکی است، وی دراین باره می نویسد: در مذهب علی(علیه السلام)،

ص: 229

مهر و مودت، نعمت هستی برای مردم است و در آن هنگام که از صلح و دوستی سخن می گوید، بر زبان وی جاری می شود؛ او می فرماید:«خداوند پیوند دوستی را بین آنها تحکیم بخشید که در سایه آن راه می روند و در پناه آن به سر می برند و آن نعمتی است که هیچ کس ارزش آن را نمی داند؛ زیرا قیمت آن از هر چیز مهم و گران بهایی، بالاتر و گران بهاتر است»؛ پس اگر صلح در بین ملت ها موجب این چنین نعمتی گردد، مردم برای چه با همدیگر کینه و دشمنی می ورزند و از یکدیگر می گریزند؟ به این سخن گرم که از قلب علی بیرون می آید، گوش کنید: «ای انسان چه چیز تو را به تباه کردن و نابود ساختن خویشتن مأنوس ساخته است؟ آیا از این خواب بیدار نخواهی شد؟» (جرداق، امام علی(علیه السلام) صدای عدالت و انسانیت، ص409).

در آموزه های دین اسلام، مطالب ارزشمندی درباره صلح و انسان دوستی و راهکارهای تحقق آن وجود دارد که تبیین آن می تواند به عامل مهمی در نهادینه سازی فرهنگ صلح در جامعه جهانی باشد، این آموزه ها به اندازه ای مؤثر بوده اند که برخی از سیاستمداران کشورهای غیر اسلامی به این مطالب ارزشمند در جهت تحقق صلح و نفی جنگ استناد می کنند.(1) مهم ترین اقداماتی که می تواند در تقویت صلح جهانی و گفتمان صلح اسلامی در جامعه جهانی مؤثر باشد، عبارت اند از: وضع قوانین و راهکارهای تحقق صلح در سازمان ملل با توجه به آموزه های علوی، تشکیل کارگروه اجرائی صلح و انسان دوستی، برگزاری گفتمان های بین المللی پیرامون صلح و تبیین رهاوردهای آن در عصر حاضر و بهره گیری از رسانه های متعدد در تبلیغ و ترویج آن.

ص: 230


1- . ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه در نشست سه جانبه آنکارا (16سپتامر 2019) برای حل بحران جنگ عربستان و یمن به آیات قرآن درباره صلح و نفی خشونت و ایجاد برادری استناد نمود.( https://www.farsnews.com/news)

نتیجه

بر اساس مطالب پیش گفته مهم ترین رهیافت های این پژوهش را می توان در موارد زیر فهرست نمود:

جنگ و صلح دو واژه متناقض؛ اما مرتبط با یکدیگرند، در آموزه های دین اسلام هرکدام با توجه به شرایط و ضوابط خود مورد تأکید قرار گرفته اند. بر اساس آموزه های دینی، هر یک از مقوله جنگ و صلح در شرایط خود می تواند مفید واقع شود و آثار مهمی برای آنها وجود دارد. در سیره امام علی(علیه السلام) نیز که همان حقیقت اسلام است، این دو مقوله هر یک در جای خود مورد استفاده قرار گرفته اند که غایت هر دو را در یک وجه مشترکِ هدایت، سعادت و سلامت انسان ها می توان قلمداد نمود.

در سیره امام علی(علیه السلام) برای صلح رهاوردهای غائی متعددی بیان شده است: رهاورد معرفتی، هدایتی، اجتماعی و نظامی، از مهم ترین رویکردهای غائی صلح در اندیشه امام علی(علیه السلام) است. ازنظر امام علی(علیه السلام) صلح و ترجیح آن بر جنگ باید برای رضای خداوند باشد؛ تحلیل فقه الحدیثی از رضایت خداوند در این حدیث این مطلب را بیان می دارد که اگر صلح به سود اسلام و مسلمانان باشد و مانع از خونریزی و جنگ بیهوده باشد، مورد رضایت خداوند است. واکاوی جنگ های تحمیلی بر امام علی(علیه السلام) با عناوین: جمل، صفین و نهروان، رویکرد هدایتی صلح در سیره امیر مؤمنان(علیه السلام) را هویدا می نماید. اتمام حجّت امام علی(علیه السلام) بر هر سه گروه ناکثین، قاسطین و مارقین و تلاش برای هدایت آنان و به تأخیر انداختن جنگ و عدم آغاز آن حاکی از این مهم است. امام علی(علیه السلام) از راه های مختلف تلاش می کردند تا مخالفان راه حق و حقیقت را بیابند و از شکل گیری جنگ خودداری نمایند؛ اصل هدایتی، مهم ترین غایت در سیره امام علی(علیه السلام) در ترجیح صلح بر جنگ است.

بررسی نامه امام علی(علیه السلام) به مالک اشتر و دیگر موارد، حاکی از این است که صلح در شرایط و ضوابط خود می تواند در حیطه اجتماعی و جامعه سه راهبرد امنیت و آرامش

ص: 231

اجتماعی، تقویت اتحاد و اجتناب از تفرقه را به ارمغان بیاورد؛ همچنان که در رویکرد نظامی نیز علاوه بر آسایش نظامیان به تقویت آنها و پرهیز از کُشت و کشتار کمک می کند.

تبیین گفتمان صلح، با تکیه بر سیره علوی در عصر حاضر، علاوه بر تقویت و جلوگیری از بروز جنگ های بیهوده، می تواند به معرفی چهره اسلام درزمینه حقوق بشر و صلح و انسان دوستی کمک کند و خط بطلانی بر چهره مخرب گروه های انحرافی در جهان اسلام بکشد، همچنان که غایت تبیین سیره امام علی(علیه السلام)، موجبات جذب انسان های آزاداندیش به فرهنگ اسلامی را فراهم نماید و می تواند نقطه ای عطف در فرهنگ سازی هر چه بیشتر صلح در جامعه جهانی باشد.

ص: 232

منابع

قرآن کریم، قرآن کریم، ترجمه دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم: انتشارات المصطفی، 1388ش.

نهج البلاغة، سید رضی، ترجمه محمد دشتی، قم: نشر مشهور، 1379 ش.

19. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، قم، کتابخانه آیه الله مرعشی نجفی، بی تا.

20. ابن اعثم کوفی، الفتوح، بیروت، دارالکتب الاسلامیه، 1406ق.

21. ابن قتیبه، ابو محمد عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسة، بیروت، دارالاضواء، 1410ق.

22. پهلوان، منصور، احمدی آشتیانی، فرهاد، اخلاق در جهاد از دیدگاه امام علی(علیه السلام)، فصلنامه النهج، شماره 49، 1395.

23. جرداق، جرج، امام علی(علیه السلام) صدای عدالت و انسانیت، ترجمه: هادی خسروشاهی، تهران: فراهانی، 1379.

24. حر عاملی، محمدحسن، تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، قم، آل البیت، 1409ق.

25. دیلمی، حسن بن علی، ارشاد القلوب الی الصواب، قم، شریف رضی، 1412ق.

26. شیردل، معصومه، فتاحی زاده، فتحیه، جانی پور، محمد، رفتارشناسی امام علی(علیه السلام) با اولین مخالفان داخلی حکومت اسلامی، پژوهشنامه علوی، سال هشتم، شماره دوم، 1396.

27. صدوق، محمد بن بابویه، الخصال، قم، جامعه مدرسین، 1362ق.

28. صدوق، محمد بن بابویه، عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، تهران، نشر جهان، 1378ق.

29. فرخی، میثم، احمدی، بتول، الگوی ارتباط با مخالفان در دوران حکومت امام علی(علیه السلام)، پژوهشنامه علوی، سال هشتم، شماره دوم، 1396.

30. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، اسلامیه، 1362.

31. کولمن، جان، کمیته300 کانون توطئه های جهانی، ترجمه: یحیی شمس، تهران، انتشارات فاخته، 1375.

32. گل محمدی، محمدتقی، سبک تعامل امام علی(علیه السلام) با اقلیت های مذهبی، پژوهش های نهج البلاغه، سال شانزدهم، شماره55، 1396.

33. مطهری، مرتضی، سیری در سیره ائمه اطهار(علیهم السلام)، تهران، صدرا، 1367.

34. مفید، محمد بن محمد، الجمل و النصره لسید العتره فی حرب البصره، قم، کنگره شیخ مفید، 1413ق.

ص: 233

35. مکارم شیرازی، ناصر، پیام امام امیر المومنین(علیه السلام)، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1386.

36. نقی زاده اکبری، علی، حسینی فاضل، سید مرتضی، اصالت جنگ یا صلح از منظر دین، پژوهش های اسلامی، سال اول، شماره اول، 1392.

37. Allen, C. (2001). Islamophobia in the media since September 11. Exploring Islamophobia: Depening our understanding of Islam and Muslim. University of Westminster, 29.

https://www.farsnews.com. خبرگزاری فارس

ص: 234

جایگاه صلح از منظر فلسفه اسلامی با تأکید بر سیره امیرالمؤمنین (علیه السلام)

اشاره

محسن ابراهیمی(1)

ص: 235


1- . دانشجوی دکتری دانشگاه اصفهان؛ mhnebr@gmail.com

ص: 236

چکیده

از منظر فلسفه اسلامی، صلح اصیل، کمالی عقلانی است که با رشد فاعلیت انسان محقق می شود و در مقابل، جنگ و نزاع، فعلی است که بر اساس فرو کاستن انسان به شیء مادی و بر پایه فشار و تحمیل بیرونی رخ می دهد. بااین حال در آثار فلسفی، از راه دست یابی به صلح اصیل کمتر بحث شده است. این مقاله با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی به بررسی داده های روایی از سخنان امام علی(علیه السلام) پرداخته است. از نگاه نگارنده سیره امیرالمؤمنین(علیه السلام) در دوران حکومتشان می تواند نمونه عینی برای تبیین فلسفی آن باشد. بر همین اساس، راه دست یافتن به صلح حقیقی، در معنای عدمی از صلح- عدم نزاع و درگیری- یافت می شود. زیرا در چنین بستری می توان حق را تبیین و فاعلیت انسان را رشد داد و از همین رو اصل اولی در فلسفه اسلامی، برقراری صلح است. بااین حال ضرورت ورود در جنگ نیز بر اساس اصل فوق قابل تبیین است. زیرا که ورود در جنگ برای دفع فشار و تحمیل بیرونی و دفاع از کرامت انسان و - به یک معنا - در جهت تحقق صلح اصیل است. سیره امیرالمؤمنین(علیه السلام) در دوران خلافت ایشان نمونه عینی است که می توان برای اصول فوق ذکر کرد. خودداری از ورود به جنگ برای تبیین حق و پایبندی به اصول اخلاقی از ویژگی های بارز سیره آن حضرت است و می توان آن را الهام بخش طرح جایگاه صلح در فلسفه اسلامی دانست.

کلیدواژه ها: امام علی(علیه السلام)، صلح، فلسفه اسلامی، سیره.

ص: 237

مقدمه

تاریخ زندگی بشر همواره، همراه با جنگ ها و نزاع های بوده است که ویرانی ها و خرابی ها بسیار به بار آورده و از همین رو دست یافتن به صلح، آرزوی دیرین او در کره خاکی بوده است. اهمیت دست یابی به صلح، متفکران و اندیشمندان مختلف، با آراء گوناگون را به سوی یافتن راه حلی برای پایان دادن به نزاع های ویرانگر، فراخوانده است.

در میان اندیشمندان اسلامی نیز با توجه به معارف غنی اسلام- بحث های زیادی درباره صلح و جنگ مطرح شده است. هرچند که غالب این مباحث در فقه و بحث جهاد مطرح شده است. بااین حال برخی از حکمای اسلامی مانند: فارابی در نظریه سیاسی خود، بر اساس مدینه فاضله در رابطه با تحقق صلح، مطالبی را بیان می کنند. در مدینه فاضله ازآنجاکه قوه عاقله حاکم بر آن است، اعتدال میان اهل آن برقرار می شود و همین امر موجب تحقق امنیت و آرامش است، ازاین رو مدینه فاضله به مدینه مسالمت نیز نامیده می شود (فارابی، آراء اهل المدینة الفاضلة و مضاداتها، ص 165).

در نگاه کلی، در فلسفه اسلامی توجه به قوه الهی یعنی عقل و عمل بر اساس آن، اصلی صلح آفرین دانسته شده است. (خامنه ای،فلسفه و صلح جهانی مجموعه مقالات منتخب هجدهمین همایش حکیم ملاصدر، ص 12)؛ اما بااین حال جزئیات رجوع عقل و چگونگی پیاده کردن آن موضوعی است که کمتر به آن توجه شده است. به عنوان نمونه در مدینه فاضلهِ فارابی با حاکم شدن عقل، صلح در همه جا برقرار می شود؛ اما آیا پیش از برقراری آن، می توان سخن از صلح گفت و راهی برای برقراری آن مطرح کرد؟ آنچه از نگاه نگارنده می تواند گامی نو در جهت تبیین نگاه فلسفی صلح باشد؛ سیره امیرالمؤمنین(علیه السلام) در دوره حکومتشان است. سخنان و سیره عملی ایشان، به شکلی است که می تواند اصلی الهام بخش در نگاه فلسفی به صلح باشد و با توجه به آن، کمبود ذکرشده را جبران کرد.

ص: 238

حاصل این گام، این است که حقیقت صلح معنای شریف و والای دارد که با به کمال رسیدن فاعلیت انسان محقق می شود. اما برای تحقق این صلح، در ابتدا باید معنای ضعیفی از صلح را که معنای عدمی و به معنای نبود جنگ است، محقق کرد. در چنین بستری می تواند فاعلیت انسان را بر اساس توجه به قوه الهی عقل کامل کرد و معنای اصیل صلح را محقق ساخت. بااین حال، اگر در این میان نزاعی صورت بگیرد، این نزاع نیز به غایت رسیدن به صلح و تکمیل فاعلیت بشری است و ازاین رو بسیار متفاوت از جنگی است که بر اساس فاعلیت قوای مادی بشر و همراه با تحمیل و فشار بیرونی است.

هرچند که در رابطه با صلح و جنگ در سیره امیرالمؤمنین(علیه السلام) آثار متعددی نوشته شده است؛(1) اما بااین حال این سیره به عنوان اصلی الهام بخش در نگاه فلسفی قرار نگرفته است و ازاین رو نوشته حاضر را می توان گامی نو در راستای تبیین این مهم دانست.

مقاله حاضر در ابتدا معنای لغوی صلح و نزاع را مورد بررسی قرار می دهد و پس ازآن، در بحث فلسفی، منشأ نزاع و جنگ را در حیات مادی انسان تبیین می کند. نقش فاعلیت انسان در پیدایش نزاع و تبیین صلح در رابطه با آن حاصل تبیین مذکور است. با طرح نگاه فلسفی به صلح، سیره امیرالمؤمنین در دوران حکومتشان و رابطه آن مدعای فلسفی مذکور تبیین می شود.

مفهوم شناسی صلح

صلح در لغت، به معنای از بین بردن نقص و فساد، شایسته شدن، خوب شدن و متعادل شدن است (مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج 6، ص 265 و 266؛ ابن منظور، لسان العرب، ج 2، ص 517). تأملی ابتدایی در این کلمه، نشان از آن می دهد که

ص: 239


1- . به عنوان نمونه بنگرید به: مقاله «تقدم صلح بر جنگ در نهج البلاغه»، احمد ربانی خواه کنفرانس سراسری علمی، تخصصی نهج البلاغه با رویکرد فرهنگی - 1396. مقاله «اخلاق درجهاد از دیدگاه امام علی (علیه السلام)» فرهاد احمدی آشتیانی، فصلنامه النهج، شماره 49، تابستان 95

متضاد کلمه صلح، فساد است و بنابراین در نگاه اول نمی توان آن را متضاد با جنگ دانست؛ بلکه به خاطر منجر شدن جنگ به فساد و نابودی است که این مفهوم غالباً مقابل صلح قرار می گیرد. توجه به نکته فوق، سهمی مهم در تبیین فلسفه صلح در فلسفه اسلامی دارد.

هم چنین توجه به معنای لغوی این مفهوم، نشان دهنده ویژگی متمایز این مفهوم با معادل لاتین آن Pace است. زیرا که کلمه صلح در معنای لغوی اش به معنای از بین بردن امری فاسد و نیکو کردن آن است. درحالی که کلمه «Peace» واجد این دلالت نیست و تنها مفید معنای مانند مسالمت و آشتی است:

«Peace» به معنای رهایی از جنگ و خشونت است به خصوص زمانی که مردم با شادمانی و بدون هیچ اختلافی با یکدیگر زندگی و کار می کنند.» Cambridge Dictionary,2019/20/10)) در اصطلاح، صلح به دو معنای سلبی و ایجابی تعریف شده است؛ در معنای سلبیاش به فقدان هرگونه خصومت، (Kant, Perpetual Peace, in Kant Political Writings:93) فقدان جنگ و نظام تهدید و در معنای ایجابی به اموری مانند وجود حالت آرامش و امنیت، همزیستی مسالمت آمیز، رعایت اصول حق حاکمیت، وجود تعامل و تفاهم تعریف شده است (آجیلی، اسماعیلی اردکانی، درآمدی بر معنا و مفهوم صلح در روابط بین الملل؛ اسلام سیاسی و فقاهتی، ص 21-27).

معنای ابتدایی نزاع در کلام عرب، به معنای جذب کردن چیزی از جایش و کشیدن آن به سمت خود است؛ مانند کشیدنِ زه کمان توسط تیرانداز و لازمه این معنا خصومت و مجادله است (راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن الکریم، ص 487 و 488)؛ و آن چنان که ذکر شد نامطلوب بودن نزاع ازآن جهت است که منجر به تضاد و موجب ویرانی و فساد میشود.

نکته فوق، در تعریف اصطلاحی (Conflict) - که به منازعه ترجمه شده- نیز لحاظ

ص: 240

شده است: «منازعه مبارزه ای است بر سر ارزش ها و مطالبه ی منزلت، قدرت و منابع نادر که در آن هدف هر یک از طرفین خنثی کردن، صدمه زدن و یا نابود ساختن رقبای خویش است. منازعه، کنش متقابل انسان ها با یکدیگر است و شامل مبارزه افراد با محیط فیزیکی شان نمی گردد. منازعه با رقابت محض یکسان نیست. انسان ها ممکن است به خاطر دست یابی به عناصری کمیاب به رقابت با یکدیگر برخیزند، بدون آن که کاملاً از وجود رقبایشان آگاه بوده یا درصدد جلوگیری از دست یابی آن ها به اهدافشان برآیند. هنگامی رقابت به منازعه تبدیل می گردد که طرفین بکوشند موقعیت خویش را با تنزل دادن موقعیت دیگران تقویت کرده، مانع از دست یابی سایرین به اهدافشان گشته و رقبای خویش را از صحنه، خارج و یا حتی نابود سازند.» (دوئرتی، فالتزگراف، نظریه های متعارض در روابط بین الملل، ج 1، ص 126).

بنابراین مشخص می شود که مراد از منازعه در مقاله حاضر، منازعهای است که منجر به فساد میشود و در مقابل صلح قرار می گیرد و نه هر منازعهای. از سوی دیگر مشخص می شود که با توجه به معنای لغوی، صلح برتر از منازعه ای است که منجر به فساد می شود؛ زیرا که صلح، همراه با کمالاتی محقق می شود که از بین برنده فساد، نقص و کمی ها و کاستی ها در مورد نوع بشر باشد.

با مشخص شدن معنای لغوی صلح و نزاع، می توان این معنای لغوی را پایه و اساسی برای بحث هستی شناسی از ماهیت این دو مفهوم ارائه داد. سؤالی که می توان با تکیه بر معنای لغوی در بحث از صلح و منازعه مطرح ساخت این است که در چه زمان منازعه منجر به فساد و ویرانی می شود؟

تحلیل فلسفی از نزاع در هستی

در فلسفه اسلامی، عالم، به دو قسم کلی مادی و غیرمادی تقسیم می شود و در حکمت متعالیه عوالم سه گانه های ماده، مثال و عقل برای هستی ذکر می شود (طباطبایی، نهایة الحکمة، ص 314).

ص: 241

دقت در کلمات حکمای اسلامی نشان از این می دهد که اموری مانند فساد و تضاد و شر تنها در عالم ماده - به خاطر نقصان ها و محدودیت های که دارد - محقق میشود و در سایر مراتب هستی، اموری مانند فساد و تضاد وجود ندارد. به عنوان نمونه فارابی در بحث از ضد، آن را ناشی از نقصان در وجود می داند. زیرا هر چیزی که ضد دارد، ایجادش، نیازمند از بین بردن ضد خودش است و این نیازمندی نشان از نقصان در وجودش می دهد (فارابی، فصول منتزعه، ص 80) ملاصدرا نیز وجود جسمانی را همراه با تضاد و تمانع میداند:

«و هذا الوجود الجسمانی لا یخلو من تضاد و تمانع - توجبان التفرقة والتکثیر ویعدمان تلک الجمعیة والوحدة ومنبع التفرقة هی المادة.» (صدرالدین شیرازی، الحکمة المتعالیة فی شرح الاسفار الاربعة، ج 7، ص 74).

این نقصان و محدودیت را می توان این گونه توضیح داد که در عالم ماده - که در پایین تر مراتب از هستی قرار دارد - محدودیت بسیاری حاکم است و برخلاف عالم مجردات، در آن فساد و شر راه دارد. خصوصیت انفعال و قبول تدریجی در این عالم به گونه ای است که موجب می شود موجود مادی، فعلیت خود را به طور کامل نداشته باشد. بر همین اساس بیان می شود که تحقق ضد، در عالم مادی است و لازمه تضاد در عالم مادی، فساد و ویرانی است. در مقابلِ عالم ماده، عالم عقل به عنوان عالمی معرفی میشود که در آن هیچ تضادی وجود ندارد و ازآنجاکه فعلیت خود را به نحو کامل دارد، نقصی برای آن فرض ندارد. بنابراین به خاطر مرتبه کمالی که دارد، ضد و فساد برای عالم عقل متصور نیست (صدرالدین شیرازی، مفاتیح الغیب، ص 289 -290؛ همو، الحکمة المتعالیة فی شرح الاسفار الاربعة، ج 9، ص 122).

بازگشت جنگ و صلح به فاعلیت انسان

مقدمه دیگر برای بحث از فلسفه صلح، تبیین جایگاه انسان در هستی است. در فلسفه اسلامی، وجود انسان، کون جامعی است که واجد هرکدام از این مراتب سه گانه هستی

ص: 242

(مادی، مثالی، عقلی) است و هرکدام از این سه مرتبه را در خود جای داده است. ازاین رو از وجود انسان به وجود جمعی تعبیر میشود (همان، ج 6، ص 263)؛ که علاوه بر برخورداری از قوای مادی، از قوای مثالی و نفس ناطقه نیز برخوردار است:

«خداوند در انسان تمام قوای عالم را جمع کرده است و او را پس از وجود اشیائی که آن قوا در او جمع شده اند، ایجاد کرد. چنانچه در اشاره به این مطلب، خداوند میفرماید «الَّذِی أَحْسَنَ کُلَ شَی ءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ» (سجده/7)؛ پس به درستی که خداوند متعال در انسان امور بسیط و مرکب، روحانی و جسمانی، امور ابداعی و تکوینی را به وجود آورد. پس انسان ازآن جهت که در او جمیع عالم، جمع شده است...عالَم است و از جهت کوچکی شکلش همانند خلاصه شده از کتاب و نسخه موجز و منتخب عالم است.» (صدرالدین شیرازی، اسرار الایات، ص 134).

شرافت و کرامت الهی انسان، در این نگاه به برخورداری از مرتبه بالای هستی یعنی نفس ناطقه و قوای عقل است، آن چنان که در ذیل آیه «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ» (اسراء/70) کرامت الهی انسان و آنچه موجب تمایز او از سایر موجودات میشود، به داشتن نعمت عقل، بیان شده است (طباطبایی، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج 13، ص 156).

این اصل انسان شناسی در فلسفه اسلامی، میتواند مقدمه ای برای تحلیل از مفهوم نزاع در زندگی اجتماعی انسان باشد. در ابتدا می توان گفت که مفهوم اصطلاحی منازعه، در نسبت با فاعلیت انسان معنا پیدا میکند؛ زیرا که منازعه یکی از شیوههای رفتاری در زندگی اجتماعی بشر در نسبت با افراد دیگر و همنوعان خود است.

این شیوه رفتاری در علوم مختلفی ازجمله روان شناسی، علوم اجتماعی و سیاسی، قابل بررسی و تبیین است؛ اما در تحلیلی عمیق تر میتوان آن را در چارچوب هستیشناسی و انسان شناسی فلسفی نیز موردبررسی قرار داد و چنین گفت که از منظر فلسفی - و با توجه به اینکه عالم ماده، منشأ تضاد و تعارض است. - در زندگی مادی بشر نیز این رفتار محقق می شود.

ص: 243

توضیح بیشتر اینکه شکی نیست که انسان در عالم ماده زندگی می کند و متناسب با این نحوه از زندگی، او مجهز به قوای مادی شده است تا برای ادامه حیات خود، نیازهای مادی خود را تأمین کند (مطهری، مجموعه آثار شهید مطهری، ج 6، ص 405 - 410). تأمین این نیازها - از یک سو - و محدودیت در منابعی که موجب برآورده شدن آن می شوند - از سوی دیگر - موجب منازعه می شود. به این معنا که هر فرد و یا جمعی، به دنبال این است که منابع محدود مادی را به سوی خود جذب کند و همین امر موجب تحقق تضاد و تعارض با دیگران می شود که حاصل آن، مفهوم مقابل صلح یعنی فساد است.

تحلیل فوق در زندگی اجتماعی به شکل قوی تر و بارزتر مشاهده می شود. زیرا تحقق زندگی اجتماعی در حیات بشر نیز برخاسته از نیازهای است که در اجتماع برآورده میشود و از مهم ترین این نیازها، احتیاجات مادی است و یکی از اصول اولیه اجتماع اصل اعتباری «استخدام» است. به این شکل که فرد با هدایت طبیعت و تکوین، پیوسته از همه سود خود و تأمین منافعش را میخواهد (طباطبایی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ص 133 - 134) و از همین رو، رو آوردن به زندگی اجتماعی، یکی از بسترهای مناسب برای تحقق منازعه دانست. زیرا که اصل استخدام یعنی تأمین منافع و سود از دیگران، انسان را به منازعه با دیگران وامی دارد.

با توجه به بستر شکل گیری منازعه یعنی حیات مادی و اجتماعی انسان، این سؤال فلسفی مطرح می شود که فاعلیت انسان برای تحقق منازعه بر چه اساسی شکل میگیرد و با توجه به مراتب مختلف هستی انسان، مفهوم منازعه در نسبت با کدام یک از قوای نفس انسانی، معنا پیدا میکند؟ در فلسفه اسلامی، انسان دارای مراتب مختلفی از وجود است که می تواند فاعلیت خود را بر طبق هرکدام از مراتب اعمال کند. یکی از این مراتب مرتبه مادی وجود انسان است و ازجمله فاعلیت های که در رابطه با آن می توان ذکر کرد فاعلیت بالقسر است. فاعل بالقسر چنین تعریف شده است: «فاعلی که علم به فعل خود ندارد و فعلش ملایم طبعش

ص: 244

نیست.» (طباطبایی، نهایة الحکمة، ص 70) مانند قوای طبیعی بدن که به خاطر عامل قاسر در هنگام بیماری برخلاف طبعشان عمل می کنند و یا مانند سنگی که اگر آن را رها کنیم به اقتضاء طبع خود به پایین می افتد؛ اما زمانی که نیروی خارجی بر او تحمیل شود به سمت بالا حرکت میکند؛ بنابراین قاسر با تحمیل فشار و اجبار بیرونی موجب میشود که شیء از طبیعت خودش منحرف شود و «فاعل بالقسر»، آن فاعلی است که فعل از او به فشار و تحمیل مبدأ خارجی یعنی قاسر صادر می شود.

قسم دیگری از فاعلیت که ذکر آن در اینجا لازم است؛ فاعلیت بالتسخیر است. «فاعل مسخَّر، فاعلی است که خودش و فعلش برای فاعل دیگری است؛ مانند قوای طبیعی و نباتی انسان که مسخَّر نفس انسان است.» (همان، ص 173) در این مثال، نفس انسانی ازآن جهت که دارای برتری و شرافت وجودی نسبت به سایر قوای طبیعی و مادی خود است. میتواند آن ها را تحت تدبیر و اراده خود دربیاورد و فاعل و فعل هر دو را در اختیار بگیرد.

دقت و تأمل در این دو نحوه از فاعلیت، نشانگر این است که فاعلیت بالتسخیر متفاوت از فاعلیت بالقسر است؛ زیرا که در فاعلیت بالتسخیر، فاعل قاهر، فاعلی دیگر و فعلش را در اختیار خود می گیرد و فاعل دیگر را منقاد و مطیع خود قرار میدهد. در اینجا دیگر سخن از فشار و تحمیل بیرونی نیست؛ اما در فاعل بالقسر، مسئله کاملاً متفاوت است زیرا که قاسر، فاقد ویژگی برتری و تفوق است و تأثیرگذاری آن مبتنی بر فشار و تحمیل بیرونی و منحرف کردن شیء از طبیعت خودش است. بر این اساس فاعل بالقسر دو ویژگی دارد: فعلش برخلاف طبعش است و منشأ آن، تحمیل بیرونی است.

با توجه به این تقسیم بندی، می توان بر اساس معنای مجازی، این تحلیل از فاعلیت انسان در منازعه ارائه داد که انجام نزاع و جنگ، در چارچوب فاعلیتِ شبه قسری انسان است و انسان به هنگام منازعه همانند قاسری عمل می کند که اصالت عمل خود را بر پایه فشار و تحمیل بیرونی قرار می دهد.

ص: 245

استفاده از مجاز در فلسفه و به خصوص در بحث حاضر از دو جهت قابل پذیرش است:

الف. راه یافتن مجاز و سخن از تشبیه در فلسفه، متفاوت از بحث مجاز در لغت است؛ زیرا که مجاز در حیطه فلسفه، مجاز عقلی است و نه مجاز لغوی و مجاز عقلی امری است که با حقیقت در ارتباط است؛ برخلاف امر غلط که هیچ نسبتی با حقیقت ندارد و همین ارتباط مصحح به کار گرفتن مجاز و سخن گفتن از مجاز در فلسفه است (جوادی آملی، تحریر تمهید القواعد، ج 1، ص 394). آن چنان که علامه طباطبایی ره بیان می کند از خصوصیات قوای عقلی انسان، دادن حد یک چیز به چیز دیگری است؛ مانند آنکه به انسان شجاع، حد شیر را می دهد و او را به شیر تشبیه می کند (طباطبایی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ص 115). در بحث مذکور نیز بیان می شود که حد فاعلیت بالقسر، به نحو مجاز به فاعلیت انسان داده می شود؛ اما این اعطاء حد بر اساس حقیقتی است که می توان ما را در تبیین و ارائه راهکار برای حل آن یاری دهد.

ب. در اجتماع، بحث از اعتبار و امور اعتباری اهمیت ویژه ای پیدا می کند؛ زیرا که بحث از اجتماع و عناوین و مسائل آن همراه با نوعی اعتبار و قرارداد همگانی محقق می شود و در غیرظرف اعتبار و قرارداد همگانی حقیقت و واقعیتی ندارد (طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 7، ص 297).

با توجه به این دو نکته، در اینجا میتوان فاعلیت انسان را به هنگام منازعه به فاعلیت شبه قسری تشبیه کرد. حقیقتی که تشبیه فاعلیت انسان به فاعل بالقسر تصحیح میکند، این اصل انسان شناسی است که او دربردارنده تمام مراتب هستی است؛ بنابراین تمامی فاعلیت های محقق در هستی در نسبت با او می تواند معنا پیدا کند. این معنا پیدا کردن، می تواند بر اساس وجه شباهتی باشد که میان فاعلیت انسان برای منازعه و فاعلیت قسری محقق می شود.

وجه شباهت انسان با فاعل بالقسر، در دو ویژ گی ذکرشده برای آن است. یعنی: صدور فعلِ مخالف با طبع فاعل، بر اساس فشار و تحمیل بیرونی و نه تفکر و اندیشه. انسان نیز

ص: 246

زمانی که بخواهد با دیگری وارد نزاع بشود و تنازعی را بر اساس فشار و تحمیل بیرونی ایجاد بکند. فاعلیت خود را به فاعلیت مادی -که فعلی را بدون اندیشه و تفکر انجام می دهد- فرو می کاهد؛ به این شکل که قاسر، فعلی مخالف با طبع فاعل بر او تحمیل می کند و صدور این فعل بر اساس فشار بیرونی و نه تفکر و اندیشه است (هرچند که در نگاه حقیقی، فرد برخوردار از تفکر و اندیشه است؛ اما این تفکر و اندیشه مبنا و پایه ی مستقلی برای انجام فعل نیست). به عنوان مثال فرض کنید فرد یا گروهی با تحمیل و فشار بیرونی، محل سکونت دیگری را اشغال میکند. در اینجا فعلی که از سوی قاسر صادر میشود بر اساس قوای مادی است که فشار و نیروی را بر دیگری وارد می کند تا او را مجبور به انجام عملی برخلاف طبیعت خود کند. همانند نیرویی که به سنگ آورده میشود تا او را به سمت بالا حرکت دهد. روسو، به خوبی نکته فوق را بیان کرده است:

«زور یک نیروی جسمانی بیش نیست. بنابراین آثار آن ارزش اخلاقی ندارد. هیچ کس به میل خود به زور تسلیم نمی شود. تحمل زور ناشی از اجبار و اضطرار یا بهواسطه احتیاط و محافظه کاری است.» (روسو، قرارداد اجتماعی، ص 40).

اما فاعلیت شبه قسری انسان در منازعه با چه اشکالی روبهرو است؟ مهم ترین اشکالی این نحوه از منازعه، نادیده گرفتن کرامت و جایگاه انسان در هستی است. به عنوان مثال فرض کنید که انسان در طبیعت برای جابه جای سنگی متوسل به زور و واردکردن نیروی با ابزار مادی میشود. این نحوه از فاعلیت در رابطه با سنگ اشکالی ندارد؛ اما این فاعلیت در رابطه با فرد و یا اجتماع ناصحیح است؛ زیرا که در اینجا مرتبه وجودی انسان که برخوردار از مراتب بالای هستی یعنی عقل است، نادیده گرفته شده و او تنزل به شیء مادی کرده است. این تنزل دادن هم از سوی قاسر و هم از سوی فاعل بالقسر وجود دارد. قاسر با اصل قرار دادن زور و تحمیل بیرونی خود را به این مرتبه فرو می کاهد و فاعل شبه قسری با پذیرش تحمیل و فشار آن. بنابراین در این نگاه، انسان با تنزل دادن خود به یکی از

ص: 247

پایینترین قوای خود، یعنی ماده و قوای مادی درصدد تحقق هدفش برآمده است. شکی نیست که این نحوه از فاعلیت با نقص روبهرو است و همین نقصی که در این نحوه از فاعلیت وجود دارد، موجب پیدایش ویرانی، فساد و خرابی در زندگی فردی و اجتماعی انسان می شود.

بنابراین از مطلب فوق به دست می آید که فاعلیت مادی انسان منجر به وقوع منازعه، کشمکش و درنتیجه فساد می شود.

دقت در سخن فوق، نشانگر این امر است که نحوه نگاه به انسان و تبیین جایگاه وی در هستی، پیوند ناگسستنی با بحث از منازعه و صلح دارد؛ زیرا که تبیین مادی از انسان و منحصر کردن او به احساسات و امیال، موجب می شود که او، موجودی جنگ طلب معرفی بشود که بر اساس حق حفظ حیات خود، با دیگران وارد مخاصمه و نزاع می شود. حاصل چنین نگاهی به انسان، دادن اصالت به منازعه و جنگ است (کاپلستون، تاریخ فلسفه غرب، فیلسوفان انگلیسی از هابز تا هیوم، ج 5، ص 45 و 46).

اما شکل دیگر از فاعلیت انسان این است که در حیطه عالم مادی انسان قوای مادی خود را تحت تدبیر و اراده قوای عقل بدهد. با حاکم شدن قوای عقل بر ماده و قوای مادی، تضاد و تقابلی که منجر به منازعه می شود از بین می رود؛ زیرا یکی از بارزترین ویژگی مرتبه عقل، این است که در این مرتبه تضاد و مانعی وجود ندارد؛ بنابراین محدودیت های که در عالم ماده وجود دارد، توسط کمال و برتری که این قوه دارد، جبران می شود و منازعه برخاسته از عالم ماده، رفع می شود؛ زیرا چنانکه ذکرشده فاعلیت بالتسخیر مبتنی بر فشار و تحمیل بیرونی نیست. بلکه استیلا و تفوق فاعل به گونه ای است که می تواند فاعل و فعلی را در اختیار خود بگیرد. همانند نفس که سایر قوای نباتی و حیوانی خود را تحت اختیار خود گرفته است.

بنابراین مشخص میشود که منازعه بازگشت به نقصی در فاعلیت انسان نسبت به دیگران میکند و تحقق صلح منوط به برطرف کردن این نقص در فاعلیت است و برطرف

ص: 248

کردن این نقص و به کمال رسیدن آن، از طریق ارتقاءدادن فاعلیت او به فاعلیت بالتسخیر ممکن می شود. سخن فوق مطابق بامعنای لغوی صلح نیز است؛ زیرا آن چنان که ذکر شد صلح در لغت به معنای برطرف کردن نقص و از بین بردن آن است و در اینجا نیز نقصی از فاعلیت انسان برطرف می شود؛ بنابراین بر اساس این نکته، می توان به تبیین شرایط تحقق صلح پرداخت.

فلسفه اسلامی و نظریه صلح

با توجه به معنای لغوی صلح -که به معنای از بین بردن فساد است- مشخص می شود که صلح از منظر اسلامی اصالتاً معنای عدمی ندارد، بلکه معنای وجودی دارد و از همین رو به هرگونه نبود جنگ نمی توان اطلاق صلح کرد بلکه صلح، مفهومی ضد فساد دارد که با برطرف کردن نقصان آدمی و تحقق آبادانی به دست می آید. در این معنا صلح دیگر معنای عدمی نیست بلکه فاعلیت انسان با رشد و پیشرفت و حاکم شدن عقل در او - به جای اصل قرار دادن فشار و تحمیل بیرونی - به سوی آبادانی و برطرف کردن نقص ها و موانع مادی رو می آورد. این معنای از صلح، معنای وجودی و ایجابی دارد و ازآنجاکه دلالت بر کمال عقلی می کند از منازعه و جنگ که کمالی برخاسته از قوای مادی است، برتر و بالاتر است؛ و نمونه آن را در آثار فارابی می توان مشاهده نمود. دیدگاهی که در آن، صلح و سعادت انسان ها، با حاکم شدن عقل و اندیشه تحقق می یابد (فارابی، آراء اهل المدینة الفاضلة و مضاداتها، ص 105).

واضح است که این معنای از صلح، معنای وجودی است که بر اساس رشد و ارتقا دادن فاعلیت انسان به مرتبه عقلانیت و جلوگیری کردن آن از بودن در حد فاعل شبه قسری صرف است؛ بنابراین صلح در حقیقت به معنای رفع نقصان و کاستی از فاعلیت انسان است و تحقق آبادانی در زمین، نتیجه است که بر این رفع نقصان مترتب می شود.

اما چگونه می توان به این مرحله از صلح دست یافت؟

با توجه به آنچه گذشت می توان به عنوان اصل اولی چنین بیان کرد که دست یافتن به

ص: 249

صلح پایدار به این شکل است که در ابتدا باید جلوی فشار و تحمیل بیرونی گرفته شود. این امر بر اساس بازدارندگی و توازن قوا، محقق می شود. علت این امر ازلحاظ فلسفی این است که - بر طبق آنچه گذشت - منازعه و جنگ در حالت ابتدایی بر اساس قوای مادی و فاعلیت مادی انسان صورت می گیرد و برای خارج کردن فاعلیت انسان از این مرتبه، نیاز به بستری است که توجه انسان را از قوای مادی خود به سوی قوای عقلی معطوف بکند تا فاعلیت خود را بر آن اساس اعمال کند و شکی نیست که باوجود جنگ و منازعه، توجه انسان نمی تواند به قوای غیرمادی خود باشد؛ زیرا که منازعه از خصوصیات فاعلیت بر اساس قوای مادی انسان است و نفس انسان به گونه ای است که با معطوف شدن به بعضی از قوای خود، از توجه به سایر قوای خود بازمی ماند (ابن سینا، النفس من کتاب الشفاء، ص 237).

بنابراین آنچه باید در ابتدا انجام داد، ایجاد مانع بازدارنده از اعمال فشار بیرونی است تا فضای مناسب برای آشکار شدن و رشد قوای غیرمادی فراهم شود. این امر با تحقق قدرت بازدارنده و ایجاد مانع میسر می شود.

اما در مرحله دوم باید درصدد تحقق صلح بر اساس ارتقاء فاعلیت بشر برای رسیدن به حد مطلوب بر اساس عقلانیت و دعوت به این مرتبه و ارائه راه حل های برخاسته از آن صورت بگیرد. تحقق این مهم بر اساس پیمودن راه استدلال و برهان صورت می گیرد. از همین رو دلیل عقلی به عنوان «سلطان» یاد می شود؛ زیرا که سلطنت و برتری قوه عاقله بر سایر قوا، موجب می شود که آن ها تحت تدبیر و فرمان عقل قرار بگیرند (جوادی آملی،تفسیر تسنیم، ج 6، ص 306). آن چنانکه برهان نامیدن دلیل عقلی به این خاطر است که روشنگر حق از باطل است (همان) و بر همین اساس عقل می تواند روشنگر مسیری باشد که با رشد تعقل، او را به سوی تشخیص حق راهنمایی کند.

اما تبیین چنین شیوه ای به تنهایی نمی تواند کافی برای صلح باشد؛ زیرا ممکن است که توازن قوا به نحو فاعلیت مادی بر هم بخورد و یا آنکه فاعلیت مادی با ایجاد منازعه و جنگ

ص: 250

جدیدی مانع از پیشرفت و ارتقاء فاعلیت انسان بشود. در چنین صورتی شکی نیست که وارد شدن در منازعه جایز و روا است؛ زیرا که پذیرش تحمیل قاسر، به معنای نادیده گرفتن جنبه عقلی و کرامت انسانی است (مطهری، مجموعه آثار شهید مطهری، ج 2، ص 229 -300)؛ بنابراین در این فرض باید به منازعه - که می تواند به شکل جنگ محقق شود - وارد شد.

اما وارد شدن در جنگ و ایجاد تقابل با دیگران، بسیار متفاوت از جنگ و منازعه ای است که بر اساس فاعلیت قوای مادی و اصالت دادن به فشار و تحمیل بیرونی می دهد. مهم ترین تفاوت در این جهت است که وارد شدن در منازعه نه برای ایجاد فشار و تحمیل بیرونی است. بلکه حالت عرضی و برای تحقق غایت دفع فشار و تحمیل بیرونی است و یا در عبارتی کامل تر: هدف از وارد شدن در این منازعه، تحقق صلح و غلبه بر منازعه است؛ بنابراین مهم ترین جنبه در آن، دفاعی بودنش است و ازآنجاکه وارد شدن در چنین منازعه ای با غایت غلبه و تحمیل بیرونی نیست؛ بلکه هدف از آن ارتقاء دادن فاعلیت انسان و رشد دادن او است. لازمه آن پایبندی به اصول اخلاقی و عقلی است و از مهم ترین اصول اخلاقی، آن است که در هنگام منازعه باید مسیری برای رجوع به عقلانیت وجود داشته باشد که اگر طرف مقابل منازعه با پذیرش رجوع به عقل و حاکمیت آن از نزاع دست جنگ بکشد، منازعه و جنگ پایان یابد.

صلح در سیره امیرالمؤمنین(علیه السلام)

وجود نمونه های عینی برای یک نظریه، تضمین کننده امکان تحقق آن در خارج است. بررسی تاریخ اسلام به خصوص سیره امیرالمؤمنین(علیه السلام) نشان از آن می دهد که هدف از جنگ های ایشان، دفع فشار و تحمیل بیرونی مخالفان و دعوت نوع بشر به عقلانیت است.

در ابتدا می توان به طورکلی این نکته را متذکر شد که در اسلام، جنگ و جهاد حقیقتی دفاعی دارد؛ آن چنانکه علامه طباطبایی در ذیل آیه «وَلا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یحِبُّ الْمُعْتَدِینَ» (بقره/190) بیان می کنند که در اسلام جهاد به هر عنوانی که واجب شده باشد، هدف از آن حفظ و دفاع از حق حیات انسانی است (طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 2: ص 66).

ص: 251

بر این اساس، سیره حضرت علی(علیه السلام) در نسبت با صلح را می توان هم در سخنان ایشان و هم در عمل در جهت تحقق هدف مذکور مورد بررسی قرار داد.

اصالت دادن به صلح و پرهیز از جنگ، اصلی است که حضرت علی(علیه السلام) در نامه به مالک اشتر آن را بیان می کند:

«لَا تَدْفَعَنَّ صُلْحاً دَعَاکَ إِلَیهِ عَدُوُّکَ و لِلَّهِ فِیهِ رِضًا فَإِنَّ فِی الصُّلْحِ دَعَةً لِجُنُودِکَ وَ رَاحَةً مِنْ هُمُومِکَ وَ أَمْناً لِبِلَادِکَ؛ هرگز پیشنهاد صلح از طرف دشمن را - که خشنودی خدا در آن است - رد مکن، که آسایش رزمندگان و آرامش فکری تو و امنیت کشور در صلح تأمین می گردد.» (امام علی(علیه السلام)،1379، ص 346).

اما از نگاه حضرت، مهم ترین ثمره صلح، پدید آمدن مجالی برای تبیین حق و هدایت دیگران است. امری که با جنگ و نظام گری صرف محقق نمی شود. از همین رو حضرت بیان می کند که علت تأخیر در جنگ با شامیان، این است که راه هدایت بر آنها بسته نشود:

«امَّا قَوْلُکُمْ شَکّاً فِی أَهْلِ الشَّامِ فَوَاللَّهِ مَا دَفَعْتُ الْحَرْبَ یوْماً إِلَّا وَأَنَا أَطْمَعُ أَنْ تَلْحَقَ بِی طَائِفَةٌ فَتَهْتَدِی بِی وَ تَعْشُوَ إِلَی ضَوْئِی وَ ذَلِکَ أَحَبُّ إِلَی مِنْ أَنْ أَقْتُلَهَا عَلَی ضلال ها؛ اگر تصوّر می کنید در جنگ با شامیان تردید دارم، به خدا سوگند هرروزی که جنگ را به تأخیر می اندازم برای آن است که آرزو دارم عدّه ای از آنها به ما ملحق شوند و هدایت گردند و در لابه لای تاریکی ها، نور مرا نگریسته به سوی من بشتابند که این برای من از کشتار آنان در راه گمراهی بهتر است.» (همان، ص 56).

دقت در این فقره نقل شده، نشان از آن می دهند که برای محقق شدن جایگاه تبیین حق، نیاز به تحقق صلح است و رو آوردن به جنگ تنها درجایی است که مسیرهای دیگر برای هدایت و تبیین حق بسته باشد. در اینجا صلح معنای عدمی و به معنای نبود جنگ است و هرچند معنای عدمی است اما ازآن جهت مطلوبیت دارد که زمینه را برای تبیین حق و هدایت افراد و رشد جامعه فراهم می کند؛ آن چنان که در سخنان دیگری حضرت جنگ صفین را این گونه تحلیل می کنند:

ص: 252

«فَقُلْنَا تَعَالَوْا نُدَاوِ مَا لَا یدْرَکُ الْیوْمَ بِإِطْفَاءِ النَّائِرَةِ وَ تَسْکِینِ الْعَامَّةِ حَتَّی یشْتَدَّ الْأَمْرُ وَیسْتَجْمِعَ فَنَقْوَی عَلَی وَضْعِ الْحَقِّ مَوَاضِعَهُ فَقَالُوا بَلْ نُدَاوِیهِ بِالْمُکَابَرَةِ فَأَبَوْا حَتَّی جَنَحَتِ الْحَرْبُ وَرَکَدَتْ وَ وَقَدَتْ نِیرَانُهَا وَحَمِشَتْ فَلَمَّا ضَرَّسَتْنَا وَإِیاهُمْ وَ وَضَعَتْ مَخَالِبَهَا فِینَا وَفِیهِمْ أَجَابُوا عِنْدَ ذَلِکَ إِلَی الَّذِی دَعَوْنَاهُمْ إِلَیهِ فَأَجَبْنَاهُمْ إِلَی مَا دَعَوْا وَ سَارَعْنَاهُمْ إِلَی مَا طَلَبُوا حَتَّی اسْتَبَانَتْ عَلَیهِمُ الْحُجَّةُ؛ پس به آنان گفتیم: بیایید با خاموش ساختن آتش جنگ و آرام کردن مردم، به چاره جویی و درمان بپردازیم تا کار مسلمانان استوار شود و به وحدت برسند و ما برای اجرای حق نیرومند شویم. امّا شامیان پاسخ دادند: «چاره ای جز جنگ نداریم» پس (از پیشنهاد حق ما) سرباز زدند و جنگ در گرفت و تداوم یافت و آتش آن زبانه کشید. پس آنگاه که دندان جنگ در ما و آنان فرورفت و چنگال آن سخت کارگر افتاد، به دعوت ما (صلح و گفتگو) گردن نهادند و بر آنچه آنان را خواندیم، پاسخ دادند. ما هم به درخواست آنان پاسخ دادیم و آنچه را خواستند زود پذیرفتیم تا حجّت را بر آنان تمام کنیم و راه عذرخواهی را ببندیم.» (همان، ص 368).

اما بااین حال در صورت باقی نبودن مجالی برای صلح و ضرورت ورود جنگ، حضرت هیچ گاه آغازگر جنگ نبوده اند؛ زیرا که تحمیل فشار بیرونی فعلی مناسب با مراتب والای انسانیت نسبت به انسان دیگری نیست و رو آوردن فرد به این گونه افعال نشان از بی بهره بودن فاعل آن از عقلانیت است:

«لاتُقَاتِلُوهُمْ حَتَّی یبْدَءُوکُمْ فَإِنَّکُمْ بِحَمْدِ اللَّهِ عَلَی حُجَّةٍ وَ تَرْکُکُمْ إِیاهُمْ حَتَّی یبْدَءُوکُمْ حُجَّةٌ أُخْرَی لَکُمْ عَلَیهِم؛ با دشمن جنگ را آغاز نکنید تا آنها شروع کنند، زیرا بحمد اللّه حجّت با شماست و آغازگر جنگ نبودنتان - تا آن که دشمن به جنگ روی آورد - حجّت دیگر بر حقانیت شما خواهد بود. » (همان، ص 495).

سیره عملی حضرت نیز بر عدم درگیری و یافتن راهی برای صلح است. آن چنانکه در تاریخ در مورد جنگ جمل بیان شده است که حضرت علی «ع»، پیک های متعددی برای مخالفان می فرستاد و پس از دادن مهلت سه روزه به دشمن، درنهایت امام به عنوان آخرین

ص: 253

روزنه برای ترک جنگ، به یکی از اصحابش قرآنی داد تا از دشمن بخواهد که کتاب الهی را به عنوان داور و حکم بپذیرند؛ اما دشمن، حامل قرآن را به شهادت رساند (خوارزمی، المناقب، ص 183- 186). هم چنین ایشان در قبل از جنگ با خوارج به محل اجتماع آن رفتند و با ایراد خطبه ای آنها را دعوت به صلح کردند (شریف رضی، نهج البلاغه، ص 128-129).

بااین حال، گاه جنگ ضرورت پیدا می کند. ضرورت جهاد -بر طبق آنچه گفته شد– دفاع از کرامت انسانی است؛ زیرا که پذیرش تحمیل و فشار بیرونی از سوی دشمن و تسلیم در برابر آنان به معنای نادیده گرفتن جایگاه انسان و فرو کاستن انسان به شیء مادی است. ازاین رو، حضرت(علیه السلام) غایت از جهاد را دست یافتن و حفظ عزت اسلام می دانند: «فرض الله تعالی الجهاد عزا للاسلام» (مجلسی، بحارالانوار، ج 6، ص 110) و ترک آن را موجب گرفتاری در ذلت و تضییع حق می داند:

«فَمَنْ تَرَکَهُ رَغْبَةً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ وَ شَمِلَهُ الْبَلَاءُ وَ دُیثَ بِالصَّغَارِ وَ الْقَمَاءَةِ وَ ضُرِبَ عَلَی قَلْبِهِ بِالْإِسْهَابِ وَ أُدِیلَ الْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْییعِ الْجِهَادِ وَ سِیمَ الْخَسْفَ وَ مُنِعَ النَّصَفَ؛ کسی که جهاد را ناخوشایند دانسته و ترک کند، خدا لباس ذلت و خواری بر او می پوشاند و دچار بلا و مصیبت می شود و کوچک و ذلیل می گردد، دل او در پرده گمراهی مانده و حق از او روی می گرداند، به جهت ترک جهاد، به خواری محکوم و از عدالت محروم است.» (شریف رضی، نهج البلاغه، ص 74).

در چنین جهادی مجاهدین، نه فقط بهره مند از زور بازو و قدرت نظامی هستند بلکه ازآنجاکه چنین حرکتی بر اساس عقلانیت شکل گرفته است. قدرت جسمانی و نظامی در اختیار بینش و بصیرت عقلانی است. آن چنان که حضرت در توصیف یاران پیامبر بیان می کنند: «حملوا بصائرهم علی اسیافهم» (همان، ص 276).

چنین جهادی دو ویژگی عمده دارد:

ص: 254

الف. حتی در هنگام جنگ نیز مسیر برای هدایت و رشد فاعلیت انسان باز است که نمونه واضح آن را در برخورد حضرت با شخصی که در هنگام جنگ از ایشان در مورد توحید سؤال کرد دیده می شود؛ زیرا که ایشان مشغول پاسخ دادن به سؤال او شدند و زمانی که اصحاب به آن شخص اعتراض کردند؛ فرمودند: «او را رها کنید، زیرا آنچه او می پرسد همان چیزی است که ما از مردم می خواهیم.» (صدوق، التوحید، ص 83).

هم چنین حضرت علت پذیرش ماجرای حکمیت را امید داشتن به تبیین حق و اتمام حجت بر دشمن می دانند:

«أَمَّا قَوْلُکُمْ لِمَ جَعَلْتَ بَینَکَ وَ بَینَهُمْ أَجَلًا فِی التَّحْکِیمِ، فَإِنَّمَا فَعَلْتُ ذَلِکَ لِیتَبَینَ الْجَاهِلُ وَ یتَثَبَّتَ الْعَالِمُ، وَ لَعَلَّ اللَّهَ أَنْ یصْلِحَ فِی هَذِهِ الْهُدْنَةِ أَمْرَ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ لَا تُؤْخَذَ بِأَکْظَامِهَا، فَتَعْجَلَ عَنْ تَبَینِ الْحَقِّ وَ تَنْقَادَ لِأَوَّلِ الْغَی؛ امّا سخن شما که چرا میان خود و آنان برای حکمیت (داوری) مدّت تعیین کردی من این کار را کردم تا نادان خطای خود را بشناسد و دانا بر عقیده خود استوار بماند و اینکه شاید در این مدّت آشتی و صلح، خدا کار امّت را اصلاح کند و راه تحقیق و شناخت حق باز باشد تا در جستجوی حق شتاب نورزند و تسلیم اولین فکر گمراه کننده نگردند.» (شریف رضی، نهج البلاغه، ص 239).

ب. پای بندی به اصول اخلاقی؛ زیرا که هدف از ورود به جنگ، نابودی نیست؛ بلکه هدف متعالی از آن صلح و از بین بردن فساد است:

«فَإِذَا کَانَتِ الْهَزِیمَةُ بِإِذْنِ اللَّهِ فَلَا تَقْتُلُوا مُدْبِراً وَ لَا تُصِیبُوا مُعْوِراً وَ لَا تُجْهِزُوا عَلَی جَرِیحٍ وَ لَا تَهِیجُوا النِّسَاءَ بِأَذًی وَ إِنْ شَتَمْنَ أَعْرَاضَکُمْ وَ سَبَبْنَ أُمَرَاءَکُمْ فَإِنَّهُنَّ ضَعِیفَاتُ الْقُوَی وَ الْأَنْفُسِ وَ الْعُقُولِ إِنْ کُنَّا لَنُؤْمَرُ بِالْکَفِّ عَنْهُنَّ وَ إِنَّهُنَّ لَمُشْرِکَاتٌ وَ إِنْ کَانَ الرَّجُلُ لَیتَنَاوَلُ الْمَرْأَةَ فِی الْجَاهِلِیةِ بِالْفَهْرِ أَوِ الْهِرَاوَةِ فَیعَیرُ بِهَا وَ عَقِبُهُ مِنْ بَعْدِهِ؛ اگر به اذن خدا شکست خوردند و گریختند، آن کس را که پشت کرده نکشید و آن را که قدرت دفاع ندارد آسیب نرسانید و مجروحان را به قتل نرسانید. زنان را با آزار دادن تحریک نکنید هرچند آبروی شما را بریزند، یا امیران شما را دشنام دهند، که آنان در نیروی بدنی و روانی و اندیشه کم توانند، در روزگاری که زنان مشرک بودند مأمور بودیم دست از

ص: 255

آزارشان برداریم و در جاهلیت اگر مردی با سنگ یا چوب دستی، به زنی حمله می کرد، او و فرزندانش را سرزنش می کردند.» (همان، ص 495).

دعوت به رعایت اصول اخلاقی و توصیه به اموری هم چون نکشتن زنان و کودکان و تعقیب نکردن فراریان، نشان از آن می دهد که هدف از چنین جنگی تنها دفع فشار و تحمیل بیرونی دشمن است.

بنابراین در نگاه کلی می توان گفت آنچه از سیره حضرت(علیه السلام) به دست می آید این است که غایت اصلی از جنگ، پیروزی بر جنگ است و نه پیروزی در جنگ و این مهم تنها زمانی محقق می شود که اصل در برخورد با دیگران به هنگام اختلاف تبیین حق و هدایت آنها باشد.

نتیجه

آن چنان که بیان معارف توحیدی در سخنان امیرالمؤمنین موجب به کمال رسیدن فلسفه اسلامی در مباحث نظری شده است (طباطبایی، علی و فلسفه الهی، ص 43 -45) سیره ایشان نیز می تواند در سایر بحث های فلسفی دیگر الهام بخش باشد. در بحث از جنگ و صلح مشخص شد که در سیره حضرت، جهاد امری برای دفع فشار و تحمیل بیرونی و دفاع از جایگاه اصیل کرامت انسانی است. ازاین رو هیچ گاه نمی تواند آن، به ابزاری برای تبلیغ و گسترش اسلام تبدیل شود - برخلاف سیره سایر خلفا که جنگ و نظامی گری تبدیل به ابزاری برای گسترش حکومت اسلامی می شود؛ در نگاه حضرت تنها، با تبیین حق و رشد عقلانیت انسان، دعوت به اسلام و گسترش آن امکان پذیر است و ازاین رو می توان اصیل بودن صلح در سیره ایشان به شکل جدی مطرح و اثبات شود؛ چنانکه می توان گفت آیین و دینی که اصل را بر منازعه، جنگ و کشتن قرار می دهد؛ نمی تواند دینی اصیل و حقیقی باشد؛ زیرا که تنها بر اساس پایین ترین مرتبه انسان یعنی وجود مادی عمل میکند.

ص: 256

منابع

قرآن کریم، ترجمه محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم: انتشارات المصطفی، 1388 ش.

شریف رضی، نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، ششم، قم، مشرقین، 1379.

1. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، سوم، بیروت، دار صادر، 1414.

2. ابن سینا، النفس من کتاب الشفاء، حسن حسن زاده آملی، اول، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1375.

مل؛آجیلی، هادی، اسماعیلی اردکانی، علی، درآمدی بر معنا و مفهوم صلح در روابط بین الملل؛ اسلام سیاسی و فقاهتی، پژوهش های اسلام سیاسی، شماره چهارم زمستان 92، ص 105-134.

4. جوادی آملی، تفسیر تسنیم، هشتم، قم، اسراء، 1389 5. جوادی آملی، عبدالله، تحریر تمهید القواعد، قم، اسراء، 1387 6. خامنه ای، سید محمد، فلسفه و صلح جهانی مجموعه مقالات منتخب هجدهمین همایش حکیم ملاصدرا، تهران بنیاد حکمت اسلامی صدرا، خردادماه 1393، ص 11-16.

7. خوارزمی، موفق بن احمد، المناقب، قم، نشر اسلامی، دوم،1411.

8. دوئرتی، جیمز، فالتزگراف، رابرت، نظریه های متعارض در روابط بین الملل، علی رضا طیب و وحید بزرگی، دوم، تهران، نشر قومس، 1376.

9. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن الکریم، اول، بیروت، دار الشامیه، 1412.

10. روسو، ژان ژاک، قرارداد اجتماعی، غلامحسین زیرک زاده، تهران، ندا، هفتم، 1368 11. صدوق، محمّد بن علی بن الحسین بن بابویه القمّی، التوحید، اول، قم، نشر الاسلام، 1398 ق 12. طباطبایی، محمدحسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، قم، بوستان کتاب قم، دوم،1387.

13. طباطبایی، محمدحسین، علی و فلسفه الهی، اول، قم، دفتر انتشارات اسلامی (وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم)، 1388.

14. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، موسسه الاعلمی، دوم، 1390 15. طباطبایی، محمدحسین، نهایه الحکمه، قم، النشرالاسلامی، دوازدهم،1416.

16. فارابی، ابونصر، فصول منتزعه، تهران، المکتبه الزهراء÷، دوم، 1405.

ص: 257

17. فارابی، ابونصر، آراء اهل المدینة الفاضلة و مضاداتها، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1986.

اعل،کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه غرب ج 5 فیلسوفان انگلیسی از هابز تا هیوم، جلال الدین اعلم، پنجم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1388.

19. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بی تا، بیروت، موسسه الوفاء، 1418 ق.

20. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، بی تا، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360.

21. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری ره، قم، صدرا، 1379.

22. صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، اسرار الایات، محمد خواجوی، بی تا، تهران، انجمن حکمت و فلسفه، 1360.

23. صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، مفاتیح الغیب، اول، موسسه تحقیقات فرهنگی، تهران، 1363.

24. صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، الحکمة المتعالیة فی شرح الاسفار الاربعة، بیروت، دارا حیاء التراث، سوم، 1981.

25. هابز، توماس، لویاتان، حسین بشیریه، دوم، تهران، نشر نی، 1381.

منابع لاتین 26. Kant, Immanuel; Perpetual Peace, in Kant Political Writings, Translated by Nisbet, Cambridge: Cambridge University Press, 1991.

منابع اینترنتی 27. https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/peace.2019/20/10

ص: 258

صلح طلبی امام علی (علیه السلام) در برابر جنگ افروزی ناکثین

اشاره

کمال صحرایی اردکانی(1)، اکرم السادات حسینی هنومرور(2)

ص: 259


1- . استادیار و عضو هیئت علمی دانشگاه میبد، sahraei@meyboc.ac.ir
2- . کارشناسی ارشد علوم و معارف نهج البلاغه و دکترای علوم قرآن و حدیث، hoseinyhonoomarwa@gmail.com

ص: 260

چکیده

جنگ جمل اولین جنگ میان دو گروه بزرگ از مسلمانان بود. در هر گروه، صحابیان و شخصیت های بزرگی قرار داشتند که هرکدام از افراد باسابقه و نزدیکان پیامبر(صلی الله علیه و اله) بودند. گروه پیمان شکن به سردستگی طلحه و زبیر و عایشه با ادعای اصلاح در دین و خون خواهی عثمان، پرچم مخالفت با علی(علیه السلام) را برافراشتند و راهی بصره شدند. این مقاله در مقام پاسخ گویی به این سؤال است که امام علی(علیه السلام) در راستای صلح طلبی، چه اقدامات و راهکارهایی را برای جلوگیری از جنگ انجام داده اند؟ این پژوهش با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی اقدامات هر دو گروه را تشریح کرده است و بیان می کند که عملکرد کدام یک از دو گروه با ادعای آنان مبنی بر صلح گرایی نزدیک بوده است. از مهم ترین نتایج تحقیق می توان به موارد زیر اشاره کرد: شواهد و نشانه های تاریخی نشان می دهد که گروه ناکثین زمینه جنگ بین مسلمین را فراهم نمودند. عملکرد آنان قبل از جنگ از قبیل، درخواست برای مشارکت در امر حکومت، بیعت شکنی، همراه کردن محرکی عاطفی مانند عایشه، تصرف بیت المال، ترور، تهدید، وعده و وعید، تخریب شخصیتی علی(علیه السلام)، تبلیغات سوء و آغاز جنگ جمل توسط آن ها، بیانگر جنگ طلبی این گروه است و در مقابل تدابیر امام علی(علیه السلام) از قبیل خروج از مدینه، فرستادن نمایندگانی برای برقراری صلح، صحبت های حضوری با سران ناکثین، دستور منع آغاز جنگ، به تعویق انداختن جنگ، یادآوری احادیث پیامبر(صلی الله علیه و اله) در حقانیت خودشان، اتمام حجت با قرآن، منع تعقیب فرارکنندگان از جنگ، افسوس امام از کشته شدن طلحه و زبیر، بخشش عایشه و فرستادن

ص: 261

محترمانه ایشان به مدینه و... برای برقراری صلح میان دو گروه و جلوگیری از جنگ و خون ریزی میان مسلمانان بوده است. این شیوه و سنت نیکو در سراسر زندگی امام علی(علیه السلام) هم چون ماجرای سقیفه و گذشتن از حق خویش و نیز شیوه مواجهه آن حضرت با مارقین و قاسطین و تلاش برای ممانعت از جنگ و خونریزی به چشم می خورد.

کلیدواژه ها: امام علی(علیه السلام)، جنگ جمل، ناکثین، صلح طلبی.

مقدمه

با بیعت همگانی و آغاز خلافت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)، آن حضرت اولین اقدام خود را تقسیم اموال عمومی به صورت عادلانه آغاز کردند و در اولین خطبه خود بعد از قبول حکومت، این نکته را به مردم یادآور شدند: «کسانی که اموالشان را از طریق نامشروع به دست آورده اند و در دنیا غرق شده اند، همه این اموال به بیت المال برگردانده خواهد شد و به اندازه حقشان دریافت می کنند».

این سخن بر عده زیادی گران آمد و درصدد برآمدند که راهی پیدا کنند تا بتوانند قدرت و ثروت های نامشروع خود را حفظ کنند. در رأس این افراد، طلحه و زبیر قرار داشتند. این دو خواهان امر حکومت بر کوفه و بصره بودند و از امیرالمؤمنین(علیه السلام) انتظار مشارکت در امر حکومت را داشتند؛ ولی امام(علیه السلام) با علم و تجربه ای که داشتند می دانستند که سپردن این دو شهر بزرگ حکومتی به آنان تهدید بزرگی علیه حکومت است و نمی تواند از دسیسه های این دو در امان بمانند؛ لذا با درخواست آنان موافقت نکردند. طلحه و زبیر به بهانه حج عمره، راهی مکه شدند و به گروه مخالفان علی(علیه السلام) که دور عایشه جمع شده بودند پیوستند. بعد از بیعت شکنی طلحه و زبیر و پیوستن عایشه به آن ها، بصره بهترین شهر برای علنی کردن شورش بود، زیرا بصره از نظر مسافت با مدینه که پایگاه حکومت بود، فاصله داشت و مدت زمان زیادی طول می کشید تا لشکر امام علی(علیه السلام) از مرکز خلافت به بصره برسد و در این مدت، پیمان شکنان به خوبی می توانستند به شیوه های مختلف افکار عمومی را بر علیه

ص: 262

امام بشورانند. طلحه و زبیر در بصره طرفداران زیادی داشتند و هم چنین این شهر از نظر ثروت و جمعیت می توانست نیرو و هزینه های شورش آنان را متحمل شود.

طلحه و زبیر با این که خود در شورش بر علیه عثمان نقش اساسی داشتند، بهترین راه برای به دست گرفتن افکار عمومی را خون خواهی عثمان دانستند. مخالفان با ادعای اصلاح در امور مسلمین و خون خواهی عثمان راهی بصره شدند. مردم بصره بیشتر از خویشاوندان عثمان بودند، لذا ناکثین مخالفان کمتری در بصره داشتند و با طرح خون خواهی عثمان بهتر می توانستند اهداف خود را به پیش برند. علی(علیه السلام) با شنیدن خبر شورش، از مدینه خارج شدند تا شاید در طول مسیر به ناکثین برسند و آن ها را برگردانند. ایشان در طول مسیر مدام همراهان خود را آگاه می کردند. پیمان شکنان با ورود خود به بصره، توانستند بسیاری از مردم این شهر را با خود همراه کنند. عده ای را که از اخبار مدینه بی اطلاع بودند تحت تأثیر سخنان فریبنده خود قرار دادند و عده ای را که تا حدودی در جریان قتل عثمان و بیعت آن ها بودند تهدید کرده و عده ای را کشتند. به تبلیغات علیه امام علی(علیه السلام) پرداختند و از طریق شایعه، تهدید، رعب و وحشت، دروغ و فریب کاری گروه زیادی را با خود همراه کردند. نگهبانان بیت المال را کشتند و بر مناطق استراتژیکی بصره مسلط شدند. کارگزار امام را دستگیر کردند و او را تا حد مرگ شکنجه کردند. جمعیت زیادی از مردم بصره برای حفظ منافع خود و عده ای از ترس و جمعیتی بدون هیچ تفکر و تحلیل صحیحی از وقایع، چشم و گوش بسته به حمایت از آنان پرداختند. ناکثین تمام تلاش خود را به کار گرفتند، تا قبل از رسیدن امام بصره را در تصرف خود بگیرند، تا وقتی که امام به بصره رسید نتواند کاری از پیش ببرد و زمینه برای رویارویی و براندازی حکومت مهیا باشد. علی(علیه السلام) وقتی به نزدیکی بصره رسیدند، برای جلوگیری از خون ریزی و برقراری صلح بین دو گروه، اقداماتی را انجام دادند، از جمله این که سفیرهایی را به سوی سرکردگان جمل روانه کردند و با فرستادن پیغام، اعمال نادرست آنان را گوشزد کردند. در گام بعدی خود به دیدار سران ناکثین رفتند و با یادآوری احادیث پیامبر(صلی الله علیه و اله) و سخنان قاطع خود، تلاش کردند تا شاید بتوانند آنان را از

ص: 263

جنگ بازدارند. در گام سوم برای اتمام حجت، قرآنی را به دست جوانی داده و به سوی ناکثین روانه کردند که با پیکر بی جان و دستان قلم شده او روبه رو شدند و با این عمل کاسه صبرشان لبریز شد و یقین کردند که این مشکل جز با شمشیر حل نخواهد شد. در حادثه جمل تعداد زیادی از بصریان به حمایت از ناکثین و به ویژه حفاظت از شتر عایشه کشته شدند. ما در این مقاله بر آنیم که با روش توصیفی - تحلیلی اقدامات سرکردگان شورش جمل را تشریح کنیم و مغایرت سخنان آنان مبنی بر ایجاد اصلاح بین مسلمانان را با اقداماتشان در بصره که جنگی حتمی را رقم می زد شرح دهیم و مجموع اقدامات امام علی(علیه السلام) که حاکی از صلح طلبی ایشان و تلاش حداکثری برای عدم خونریزی بین مسلمین بوده است را، بیان کنیم.

پیشینه

در زمینه موضوع صلح، در آموزه های دینی، پژوهش های مرتبطی انجام شده است. برخی از پژوهش گران درصدد تبیین این موضوع برآمده اند که کدام یک از جنگ و صلح در اسلام بر دیگری ترجیح دارد، از مهم ترین یافته های این پژوهش این است که در اسلام ترجیح جنگ بر صلح با شخص مشرکان نیست؛ بلکه به جهت جنگ با حکومت مشرکان است، به گونه ای که اصل در روابط مسلمانان با حاکمیت کفر و شرک، جنگ؛ و اصل در روابط مسلمانان با آحاد مشرکان و کافران، صلح است (نقی زاده اکبری، حسینی فاضل، اصالت جنگ یا صلح از منظر دین، ص1).

برخی دیگر از پژوهش ها با محوریت امام علی(علیه السلام) مرتبط با صلح نگاشته شده اند، هرچند محوریت آن ها صلح نبوده است که هرکدام از زاویه ای به سیره امام علی(علیه السلام) در ارتباط با مخالفان و ترجیح صلح و مدارا با آنان نگریسته اند.

- «پدیدارشناسی تکنیک های امام علی(علیه السلام) برای صلح (مطالعه موردی عهدنامه مکتوب خطاب به مالک اشتر)»؛ اسلامی، روح الله؛ بهرامی عین القاصی، وحید، مجله: جستارهای سیاسی معاصر، پاییز 1393، سال پنجم، شماره 3، علمی - پژوهشی/ ISC (18 صفحه؛ از ص 1- 18)؛

ص: 264

- «سبک تعامل با اقلیت های مذهبی» (گل محمدی، سبک تعامل امام علی(علیه السلام) با اقلیت های مذهبی، ص103)؛ اخلاق در جهاد (احمدی آشتیانی، اخلاق در جهاد از دیدگاه امام علی(علیه السلام)، ص23)؛ رفتارشناسی امام علی(علیه السلام) با اولین مخالفان داخلی حکومت اسلامی (شیردل، فتاحی زاده، جانی پور، رفتارشناسی امام علی(علیه السلام) با اولین مخالفان داخلی حکومت اسلامی، ص45)؛ الگوی ارتباط با مخالفان در دوران حکومت امام علی(علیه السلام) (فرخی، احمدی، الگوی ارتباط با مخالفان در دوران حکومت امام علی(علیه السلام)، ص123)، از جمله پژوهش های مرتبط با موضوع مقاله پیش رو است.

1. بیعت طلحه و زبیر و امید رسیدن به حکومت کوفه و بصره

بیعت همگانی با حضور مهاجرین و انصار و مردمی که در مدینه بودند، انجام گرفت. امام علی(علیه السلام) بعد از بیعت با خواندن خطبه ای، برقراری عدالت و تقسیم بیت المال به صورت عادلانه را مطرح کردند. این سخنان برای عده زیادی خوش نیامد و منافع خود را در خطر دیدند.

در مدینه طلحه و زبیر در انتظار این بودند که حکومت شهرهای کوفه و بصره به آنان واگذار شود و نیز در کار خلافت صاحب نظر باشند، اما علی(علیه السلام) به آنان روی خوش نشان نداده بودند. مدت کوتاهی بعد از بیعت، طلحه و زبیر برای حضرت پیام فرستادند که ما در امر خلافت تو مردم را ترغیب کردیم و مهاجران و انصار نیز از ما پیروی کردند حالا که قدرت به دست شما افتاده ما را رها کرده و به دیگران توجه می کنی! حضرت از فرستاده آن ها پرسید مقصود اصلی آن ها چیست؟ او گفت: طلحه حکومت بصره و زبیر حکومت کوفه را می خواهد. حضرت فرمودند: حالا که آن دو در مدینه بوده و فاقد مقام هستند، مرا آسوده نمی گذارند، اگر کوفه و بصره در دست آن ها باشد رخنه و شکاف در امر دین به وجود می آید و من از شر آن ها ایمن نخواهم بود. با این پاسخ، طلحه و زبیر به کلی قطع امید کردند و فهمیدند باید راه دیگری را برای رسیدن به خواسته های خود انتخاب کنند. رسیدن به قدرت، اولین جرقه برای طلحه و زبیر بود تا در مقابل امام(علیه السلام) قرار بگیرند.

ص: 265

کوفه و بصره دو شهر نبود، دو اردوگاه بزرگ اسلام بود و مرکز حکومت قلمرو شرقی خلافت، در آن وضع آشفته که شام و مصر در حقیقت نیمه غربی قلمرو خلافت تحت تسلط علی(علیه السلام) نبود، نیمة شرقی را نیز به کسانی چون طلحه و زبیر سپردن پیش درآمد خوشی نداشت. اگرچه آن ها اولین افرادی بودند که با امام بیعت کرده بودند، ولی برخی اقدام طلحه و زبیر مبنی بر شتاب در بیعت را همراهی با افکار عمومی به منظور رهیدن از احتمال اتهام کشتن عثمان دانسته اند که به نظر می رسد این احتمال بسیار قوی در توجیه بیعت و پس از آن شکستن بیعت باشد که در رفتار و نحوه عملکرد آن ها با مواجهه با بیعت همگانی و پیشنهاد مشارکت در حکومت و نپذیرفتن حقوق خود از بیت المال به خوبی آشکار می گردد.

در موقعیت پیش آمده، طلحه پسرعموی عایشه و زبیر شوهر خواهرش برای قبضه کردن خلافت کاملاً آمادگی داشتند و تنها به محرکی نیاز داشتند که مردم او را به عنوان شاخصی مهم قبول داشته باشند و در مقابل مقام علی(علیه السلام) نزد مردم دارای اعتبار و مقام باشد. آنان اگرچه از صحابیان بزرگ پیامبر(صلی الله علیه و اله) بودند، ولی از چنان موقعیت و قدرتی برخوردار نبودند که به تنهایی بتوانند بر ضد حکومت مرکزی بشورند و سپاهی را از مکه تا بصره رهبری کنند؛ به همین دلیل عایشه را با خود همراه کردند تا برگ برنده ای برای آنان باشد. حضور عایشه با توجه به قداست و مقام بالای او در جبهه مخالفان امام، مردم را دچار سردرگمی می کرد. از یک طرف عایشه امّ المؤمنین و طلحه و زبیر با آن همه سوابق اسلامی و از طرفی علی(علیه السلام) با آن همه فضیلت و سابقه درخشان قرار داشتند، ولی جبهه مخالف امام بیشتر می توانست افکار عمومی را در دست گیرد، زیرا در طی این سال ها علی(علیه السلام) در انزوا به سر برده بود و در مقابل شخصیتی مانند عایشه دارای مقامی رفیع بود و نسل های جدید کسانی را بیشتر می شناختند که در رأس حکومت قرار داشتند و آوازه شان را بیشتر شنیده بودند.

از طرفی کارگزاران عثمان از ترس از دست دادن ثروت های هنگفتی که از بیت المال

ص: 266

فراهم آورده بودند، به مکه گریختند و به جمع مخالفان امام پیوستند. یعلی بن امیه استاندار عثمان در یمن نیز، به محض شنیدن خبر بیعت مردم با علی(علیه السلام) با اموال بیت المال و اموال شخصی خود عازم مکه شد و آن چه با خود آورده بود را صرف تجهیز قیام علیه امام کرد. شورشیان با سپاهی انبوه از مکه به سوی بصره حرکت کردند.

آیا برپایی شورش آن هم پس از بیعت و همراه کردن همسر پیامبر(صلی الله علیه و اله) برخلاف دستور قرآن، صرف کردن بیت المال مسلمین برای تجهیز سپاه در مقابل امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) که اولین سخنش برگرداندن اموال عمومی به بیت المال است را، می توان اصلاح میان مسلمین دانست؟

2. بصره بهترین پایگاه برای شورش بیعت شکنان

مخالفان دور عایشه جمع شدند تا راه چاره ای را برای گریز از مشکل پیش آمده و حفظ قدرت و ثروت خود پیدا کنند. آنان برای تعیین پایگاه شورش بر ضد امام، از شام سخن به میان آوردند، عبدالله بن عامر (والی عثمان در بصره) گفت: «معاویه بر آن جا مسلط است و آن جا را به شما واگذار نخواهد کرد. به بصره بیایید که من آن جا دست پروردگانی دارم و مردم دل با طلحه دارند.» در این میان عایشه نظر رفتن به مدینه داشت. آن ها گفتند: از مدینه درگذر افراد ما با غوغاییانی که آن جا هستند توان مقابله ندارند، با ما به بصره بیا که به ولایتی بی صاحب می رویم. چون بیعت علی بن ابی طالب را بر ضد ما حجت کنند، آن ها را به قیام واداری، چنان که مردم مکه را واداشتی، سپس در آن جا اقامت کنیم، اگر خدا کار را سامان داد و ما پیروز شدیم و شهر را بدون درگیری گرفتیم که به مقصود رسیده ایم، وگرنه در دفاع از بصره و حفظ آن بکوشیم.

تصمیم رفتن به شام نزد معاویه منتفی بود، چون معاویه قدرت مرکزی شام بود و می دانستند که در صورت پیروزی، معاویه حکومت را به آن ها واگذار نخواهد کرد. آن ها دنبال مکانی بودند که هم زمان با قیام، پایگاه نظامی نیز باشد تا نیروی کافی برای شرکت در جنگ را داشته باشند و هیچ شهری جز کوفه و بصره این ویژگی را نداشت. از طرفی والی

ص: 267

کوفه ابوموسی اشعری بر حکومت کوفه باقی بود و از این بابت خیال ناکثین راحت بود که ابوموسی حامی آنان یا دست کم بی طرف می ماند و این خطری برای آنان نداشت اما کارگزار جدید امام(علیه السلام)، عثمان بن حنیف در بصره یکی از طرفداران و از حامیان سرسخت امام به شمار می رفت. آن ها به امید این که طلحه و زبیر در بصره طرفدار و وسایل دارند و این شهر آمادگی برای ورود آن ها را دارد، به بصره حرکت کردند.

ابن عامر در بصره نفوذ زیادی داشت، به آگاهی های لازم در جنگ دسترسی داشت و بر اماکن و مناطق بصره اشراف کامل داشت و این اطلاعات به ناکثین در برابر امام(علیه السلام) بسیار کمک می کرد. آن ها به این امید که ابن عامر سپاهی از فارس و سرزمین های شرقی فراهم آورده تا در خون خواهی عثمان آن ها را یاری دهد و بصره را بدون درگیری خواهند گرفت، به راه افتادند. هم چنین بصره از نظر مسافت با مدینه که پایگاه حکومت بود، بسیار فاصله داشت و عموم مردم بصره از اخبار کمتری نسبت به شهرهای نزدیک تر اطلاع داشتند و مخالفان بهتر می توانستند در آن جا به تبلیغ بپرداز ند. اکثر افرادی که در طی این سال ها به بصره رفته بودند یا به دنبال تجارت بودند که بیشتر از قریشیان بودند و یا برای کسب غنائم به آن جا مهاجرت کرده بودند که ناکثین با وعده و وعید می توانستند آنان را طرفدار خود کنند و این نیز یکی از برگ برنده های ناکثین در بصره به حساب می آمد.

دلیل دیگر انتخاب بصره این بود که در آن زمان شهرهای مهم حکومتی، کوفه، بصره، حجاز، مکه، مصر و شام بود. مکه با توجه به وجود خانه خدا خونریزی در آن حرام بود و به دلیل نزدیک بودن آن به مدینه، امام(علیه السلام) در مدت زمان کمتری می توانست سپاه خود را به مکه برساند. مدینه هم که مرکز خلافت علی(علیه السلام) و بیعت کنندگان با امام علی(علیه السلام) بود. مردم مدینه خود شاهد بیعت طلحه و زبیر و کشته شدن عثمان بودند و ادعای ناکثین مبنی بر بیعت اجباری و خونخواهی عثمان کارساز نبود. لذا در صورت رفتن به مدینه از حمایتی برخوردار نمی شدند، به همین دلیل پیشنهاد مدینه نیز پذیرفته نشد. شام در دست معاویه بود

ص: 268

و در صورت پیروزی حکومت را به آنان واگذار نمی کرد. در کوفه خیالشان از بابت ابوموسی اشعری والی آن جا آسوده بود. تنها بصره باقی می ماند که کارگزار علی(علیه السلام) بر آن جا حکومت می کرد و مردم هم بدون هیچ مشکلی او را پذیرفته بودند. اگر آن ها می توانستند بصره را بگیرند، دورتادور مدینه محاصره می شد و مردم مرکز نیز ناچار به تبعیت بودند و این بهترین راه برای سرنگونی حکومت امام علی(علیه السلام) بود. پیمان شکنان از همان آغاز حرکت خود، تمام حساب و کتاب های خود را برای جنگی بزرگ پایه ریزی کرده بودند. انتخاب بصره و همراه کردن ابن عامر به علت اشراف بر نقاط سوق الجیشی بصره و سپاهیانی که از مشرق به او وعده یاری داده بودند، دلیلی بر این مدعاست.

سؤالی که در این جا مطرح می شود این است که اگر هدف ناکثین ایجاد اصلاح میان مسلمانان بود و به فکر قدرت نبودند در مدینه می ماندند و با امام مذاکره می کردند و یا این که برایشان تفاوت نداشت که رو به سوی کدام شهر کنند؟ پس انتخاب بصره به عنوان شهری که از مرکز حکومت دور است و به گفته آنان بی صاحب است و از ثروت و جمعیت زیادی برخوردار است و مردم آن جا گرایش عثمانی دارند، بهترین مکان برای پایگاه شورش بوده است و از همین اقدام قدرت طلبی سرکردگان جمل و برنامه ریزی آنان برای برپایی جنگی بزرگ به خوبی آشکار می گردد، چراکه اگر هدف اصلاح بود، چرا ثروتمندترین شهر و دورترین شهر از مرکز حکومت انتخاب شد؟ چرا با شعار خونخواهی عثمان به سوی شهری حرکت کردند که همه گرایشی عثمانی داشتند؟ مگر قاتلان عثمان در بصره بودند؟

3. قدرت طلبی در پوشش خون خواهی عثمان

عاقبت سردمداران گروه ناکثین که در رأس آن ها طلحه و زبیر قرار داشتند، به همراه بهترین برگ برنده یعنی عایشه و کمک های بی دریغ بنی امیه، سپاهی بزرگ برای تصرف بصره ترتیب دادند. آن گاه منادی ندا داد که مادر مؤمنان و طلحه و زبیر رو به سوی بصره دارند، هرکس سر عزت اسلام و جنگ منحرفان و انتقام جویی عثمان دارد و مرکب ندارد و لوازم ندارد، اینک لوازم و اینک خرجی او آماده است و ندای حرکت به سوی بصره دادند.

ص: 269

در همان آغاز شروع مخالفت، ناکثین سه دلیل عمده برای مخالفت خود با امام علی(علیه السلام) تراشیدند تا بتوانند افکار مردم را تحریک کرده و اعمال خود را درست جلوه دهند: 1. به خاطر عزت اسلام، 2. جنگ با منحرفان، 3. خونخواهی عثمان. این سخنان افکار مردم را در همراهی ناکثین و پیوستن به صف مخالفان علی(علیه السلام) تحریک می کرد و اعمال ناشایست آنان را درست جلوه می داد. مردم جاهل نیز برایشان سؤال نمی شد که مگر امیرالمؤمنین چه کار ناشایستی انجام داده که مستحق بیعت شکنی باشد؟ مگر عزت اسلام با خلافت امام علی(علیه السلام) خدشه دار می شود؟ اگر هدف جنگ با منحرفان و به گفته آنان امام است، مگر امام در مدینه نیست، چرا به سوی بصره می روند؟ مگر منحرفان همان قاتلان عثمان نیستند که سرکردگان شورش اند؟ مگر خون خواهی شخص مقتول برعهده نزدیکانش نیست؟ علی(علیه السلام) در مدینه بودند که خبر آمد، طلحه و زبیر و عایشه و پیروانشان هم سخن شده اند که سوی بصره بروند، امام(علیه السلام) با همان آرایش که برای حرکت به شام به سپاه داده بودند، به امید این که در راه به شورشیان برسند و از رفتنشان جلوگیری کنند، به سوی بصره حرکت کردند.

در این میان امیرالمؤمنین(علیه السلام) با موقعیتی بسیار دشوار مواجه بودند، از یک طرف اصرار بر بیعت و از طرفی دیگر بیعت شکنی و برپایی شورش، امام می دانستند که این فتنه بدون خون ریزی به اتمام نخواهد رسید، وی سرانجام تصمیم گرفتند که مدینه را ترک کنند و فتنه را در خارج از مرکز خاموش نمایند، شاید بتوانند از کشته شدن مسلمانان جلوگیری کنند.

مردم بصره بدون هیچ مشکلی کارگزار امام(علیه السلام) را پذیرفته بودند و همگی در بیعت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) بودند، ولی سرکردگان شورش آگاه بودند که بصریان آن مجاهدان سابق نیستند که تنها برای جهاد در راه خدا و توفیق شهادت به آن منطقه آمده اند، بلکه آن ها در طی سال های خلافت سه خلیفه به کلی تغییر روش داده و به مردمانی رفاه طلب و مال اندوز تبدیل شده بودند؛ بنابراین تصمیم گرفتند که تا امام علی(علیه السلام) به بصره نیامده و مردم را بیدار نکرده است، چاره ای بیندیشند. آن ها با توجه به خصوصیات اخلاقی بصریان،

ص: 270

بهترین کار را در تبلیغات علیه امام و شایعه پراکنی و مظلوم جلوه دادن شخصیت های مخالف امام دیدند.

4. سران ناکثین و شیوه های مختلف جنگ افروزی

اشاره

هرجاکه زادگاه اصالت هاست، لازم نیست همه کسانی که آن جا هستند افراد اصیل و بافضیلت باشند. در بصره نیز گروهی بودند که افکاری منحرف داشتند. مردم الگوطلب هستند و شخصیت های صاحب نفوذ و قدرت، در مردم نقش حساسی را برعهده دارند. ازاین رو توده های مردم از قهرمانان و بزرگان جامعه الگو می گیرند و حق و باطل را در رابطه با موضع گیری های مثبت و منفی آنان تشخیص می دهند. آن گروه اندک که بیشتر بزرگان و رؤسای قبایل و مقامات حکومتی بودند و هرکدام در زمان خلفا دارای مقام و مرتبه ای شده بودند، اکنون که علی(علیه السلام) حکومت را در دست گرفته بود، با شناختی که از امام داشتند، می دانستند که ثروت هایی که از خوان نعمت خلفا به دست آورده اند و جایگاهی که در آن قرار دارند، بی شک از میان خواهد رفت. به همین دلیل تصمیم گرفتند که با ناکثین همراه شوند و با اعمال ناشایستی مثل تبلیغات مسموم، تهدید، ترور و... توده مردم را در فشار و رعب و وحشت قرار دهند. عده ای را از لحاظ مادی ضعیف کردند و به عده ای که موافق آن ها بودند ثروت دادند و عده ای را با سخنان خود به شبهه انداخته و دچار اشتباه کردند.

برای روشن ترشدن این مطلب نمونه هایی از اقدامات ناکثین را که برای فریب و همراه کردن مردم بصره انجام داده اند، می آوریم تا شاهد باشیم که آیا با وجود چنین اقداماتی در بصره راهی جز جنگ باقی می ماند؟ آیا اصلاح مسلمین با کشتن و فریب مردمی که در بیعت امام بودند انجام می گرفت؟ آیا تسلط بر نقاط استراتژیکی بصره قبل از آمدن امام علی(علیه السلام) آمادگی برای جنگی خون بار نبود؟

الف) جنگ افروزی از طریق تخریب شخصیت امام و کشتار پیروان ایشان

باخبر نزدیک شدن سپاه ناکثین به بصره، والی امام دو نفر از بزرگان را برای گفت وگو نزد

ص: 271

ناکثین فرستاد تا از علت آمدن آن ها به بصره مطلع شود. آن دو به گفت وگو با عایشه پرداختند و از او خواستند که در خانه بنشیند و مسلمانان را به کشتن ندهد. عایشه گفت: مگر کسی پیدا می شود که با من بجنگد. سپس آن دو ناامید از عایشه به طرف طلحه و زبیر رفتند، ولی طلحه شروع به دشنام دادن به علی(علیه السلام) کرد و نصیحت آنان در زبیر نیز تأثیری نداشت.

عهدنامه ای بین ناکثین و کارگزار امام بسته شد، مبنی بر این که هیچ اقدامی نکنند و تا رسیدن علی(علیه السلام) منتظر بمانند. ولی آن ها شبانه به بیت المال بصره حمله کردند و چهل نفر از نگهبانان بیت المال را همراه با فرمانده آنان، که مردی صالح بود به دستور زبیر فجیعانه سر بریدند و کارگزار امام را دستگیر کرده و تمام موی صورت او را کندند. عایشه دستور به قتل او داد، ولی از ترس انتقام گیری برادرش در مدینه، از رأی خود بازگشت و او را رها کرد. ناکثین بعد از مسلط شدن به نقاط مهم و استراتژیکی شهر از جمله بیت المال، دارالأماره، محل ذخیره آذوقه، مسجد جامع و... خیالشان از نظر تسلط بر نقاط سوق الجیشی راحت شد و بعد به سخنرانی در مراکز مهم و پرجمعیت بصره پرداختند. اولین سخنرانی آنان در مربد )بازار بصره) صورت گرفت. طلحه سخن از قتل خلیفه و مظلومانه کشته شدن او گفت. ولی مردم لب به اعتراض گشودند و گفتند: نامه هایی که از تو درباره خلیفه رسیده، مضمونی غیر از این را داشته و تو ما را بر ضد او دعوت می کردی! در این هنگام زبیر برخاست و گفت: از من که نامه ای به شما نرسیده است و سپس گفت: ما از کاری که در حق خلیفه انجام داده ایم توبه کردیم و عثمان در حالی کشته شد که توبه کرده بود و ما برای جبران گناه خود به خون خواهی او قیام خواهیم کرد.

وقتی طلحه و زبیر دیدند که نمی توانند بگویند بیعت آن ها اجباری بوده، راهی پیدا کردند که مردم را فریب دهند. آنان صلاح دیدند که تظاهر به خون خواهی عثمان کنند و چون از لحاظ ظاهری هم از کسانی نبودند که ادعای آنان را به طور کلی فاسد بشمارند، گفتند ما از آن چه نسبت به عثمان انجام داده ایم پشیمانیم و مدعی شدند که توبه آنان پذیرفته نخواهد شد مگر این که برای گرفتن قاتلان عثمان کوشش خود را انجام دهند و از

ص: 272

قاتلان عثمان انتقام بگیرند. حسن بصری می گوید: «سبحان الله مردم این قدر عقل نداشتند که به آن ها بگویند به خدا قسم عثمان را کسی غیر از شما نکشته است.» با این تمهید، کار بر گروهی از مستضعفان مشتبه شد. آن ها توانستند گروه بسیاری از عوام مردم را بفریبند. احساس می شود که عوام مردم کمترین اطلاعی از اخبار مدینه نداشتند، هم چنین از احکام دینی و قوانین فقهی ناآگاه بودند که به راحتی در مقابل توجیهات طلحه و زبیر قانع شدند. سپس طلحه که فضا را با گفتار زبیر مناسب دید برخاست، خبر مرگ عثمان را اعلان کرد و به قاتلانش دشنام داد و قتل خلیفه را به علی(علیه السلام) نسبت داد و بیان کرد که بیعت آن ها با امام بیعت اجباری بوده است و در ادامه گفت که شما با علی و یارانش که از حق برگشته اند جنگ و جهاد کنید، ما در این کار به دنبال پادشاهی و خلافت نیستیم، شما در رسیدن به حق کوتاهی نکنید و در صلاح این امت ما را یاری دهید. طلحه بیان کرد که من شایسته ترین کسی هستم که باید در مصلحت مسلمین بیندیشم و غم ایشان را بخورم، علی هم اگر بخواهد عایشه را یاری دهد، باید از خلافت کناره گیری کند تا مردم هرکه را می خواهند خود انتخاب کنند و این نکته را یادآور شد که حضور عایشه در میانشان نعمتی است و از حق نزدیکی و جایگاه عایشه در نزد پیامبر(صلی الله علیه و اله) و منزلتش نزد پدرش ابوبکر سخن گفت و بعد از پایان سخنان خود بیان کرد که اینک آن بانو گواهی می دهد که ما در آن چه به شما گفته ایم دروغ نگفتیم و قصد فریب شما را نداریم. در سخنان طلحه تناقضی وجود داشت که به خوبی آشکار است ابتدا طلحه بیان کرد که به دنبال قدرت و خلافت نیست، ولی در دنباله سخنان خود گفت که هیچ کس مانند او به مصلحت مسلمانان آگاه نیست و او و زبیر غمخوار مسلمانان هستند و از طرفی قاتل عثمان را علی(علیه السلام) معرفی کرد تا حس انتقام نسبت به امام را در دل مردم بصره زنده کند. او در ادامه سخنانش گفت که تنها راه مقابله با حق برگشتگان که از نظر او علی(علیه السلام) و یارانش بودند، جنگ و جهاد است.

طلحه می دانست که در صورت کناره گیری امام(علیه السلام) از خلافت و واگذاری آن به شورا، کسی جز او و زبیر شرایط رسیدن به حکومت را ندارند. انتظار خلافت و قدرت توسط طلحه و زبیر در این ماجرا نمایان تر است:

ص: 273

سعیدبن عاص، مروان بن حکم و یاران وی را در راه بصره دید و گفت: «کجا می روید؟ قاتلان عثمان بر پشت شتران هستند، بکشیدشان و به خانه های خویش برگردید و خودتان را به کشتن مدهید.» گفتند: «می رویم شاید همه قاتلان عثمان را بکشیم.» آن گاه سعید با طلحه و زبیر خلوت کرد و گفت: «اگر پیروز شدید، خلافت را به چه کسی می دهید؟» گفتند: «به یکی از ما دو تن، هرکدام را مسلمانان انتخاب کنند.» سعید گفت: «بهتر است خلافت را به فرزندان عثمان دهید که به خون خواهی او روان شده اید.» طلحه و زبیر گفتند: «شیوخ مهاجران را بگذاریم و خلافت را به فرزندانشان دهیم؟» این سخنان آنان نشان از طمع خلافت و تصرف قدرت و فریب مردم را دارد. اگر برای طلحه و زبیر، رسیدن به قدرت مهم نبود، خلافت را به فرزندان عثمان واگذار می کردند و یا این که بر بیعت خود با امام باقی می ماندند و یا به شام می رفتند و به معاویه می پیوستند.

هم چنین وقتی که ابن عباس در بصره به گفت وگو با طلحه پرداخت و فضایل امام را برشمرد، طلحه شروع به دشنام دادن به امام(علیه السلام) کرد و به ابن عباس گفت: آیا پسرعمویت (علی) می پندارد بر کوفه چیره شده است، درصورتی که من برای مدینه نامه نوشتم و اکنون در مکه هم برای من بیعت گرفته می شود. طلحه و زبیر با جایگاهی که نزد مردم به ویژه بصریان داشتند، می دانستند که کسی جز آن ها را شایسته خلافت نمی دانند و درصورتی که بتوانند امام(علیه السلام) را مجبور به کناره گیری کنند، خلافت برایشان حتمی خواهد شد.

بعد از سخنرانی طلحه و زبیر، عایشه سررشته کار را در دست گرفت و چنان سخنرانی کرد که به کلی افکار مردم را دگرگون ساخت. مردم بصره که در ابتدا اشتیاقی به شنیدن سخنان طلحه و زبیر نداشتند، با ضمیمه شدن سخنان عایشه همه فریاد می زدند درود بر طلحه و خوشامد به امّ المؤمنین و سپاس خدا را که ما را به وجود او گرامی داشت. شما مورد رضایت و اعتماد مایید، جان های ما در راه شما بخشیده و برای خشنودی شما تا پای مرگ ایستاده ایم. ما می دانیم که مادر ما فقط به سبب اعتمادی که به ما داشته، پیش ما آمده است

ص: 274

و او خواهان اصلاح و حفظ خون هاست و خاموش کردن فتنه و ایجاد الفت، ما منتظر فرمان اوییم و با مخالفان او می جنگیم. عایشه آن قدر در میان مردم مورد قبول و احترام بود که می گفتند چه کسی پیدا می شود که با همسر رسول خدا مقابله کند و سخنان او را نپذیرد. سخنان طلحه و زبیر در ابتدا تأثیر چندانی نداشت و اگر تأیید عایشه نبود، آنان نمی توانستند افکار عمومی را در دست گیرند و بصریان را با خود همراه کنند.

بعد از سخنان طلحه و زبیر در بازار بصره و با سخنوری و مهر تأیید عایشه بر سخنان آن ها، شکافی بین جمعیت بصره پدید آمد. گروهی به تصدیق و گروهی به تکذیب ناکثین پرداختند و خاک پراکنی و سنگ اندازی در جبهه متحد کارگزار علی(علیه السلام) آغاز شد و سرانجام گروهی از آنان به ناکثین پیوستند.

مردم بصره تا زمانی که عایشه خود سخنرانی نکرده بود در شک و تردید به سر می بردند، ولی با سخنان عایشه یقینی برای آنان حاصل شد. بصریان با توجه به اعتمادی که به عایشه داشتند و همراهی او را با طلحه و زبیر مشاهده کردند، به جمع ناکثین پیوستند. امر هیچ کسی در میان مردم مانند عایشه پذیرفته نبود، به همین دلیل حضرت علی(علیه السلام) از او به عنوان «اطوع الناس فی الناسِ» یاد می کنند.

یکی از علت هایی که مردم بصره به راحتی فریب سخنان عایشه و همراهانش را خوردند، فراموشی و انزوای شخصیت امام علی(علیه السلام) و در مقابل بالارفتن شخصیت هایی چون امّ المؤمنین توسط خلفا در طی این سال ها بود. این امر باعث شده بود که آن ها شخصیت عایشه را بیش از امام بشناسند و باشخصیت والای علی(علیه السلام) بیگانه باشند و نتوانند حق را از باطل تشخیص دهند و ملاک حق را صحابیانی چون طلحه و زبیر و در رأس آنان امّ المؤمنین می دیدند.

ب) نوشتن نامه به بزرگان و تحریک آنان برای مقابله با امام علی(علیه السلام)

افزون بر مردم عادی، بزرگانی در بصره وجود داشتند که خود معلم فقه بودند و از وقایع اتفاق افتاده در مدینه خبر داشتند. ناکثین به خوبی آگاه بودند که همراه کردن بزرگان قوم با

ص: 275

خود باعث می شود تعداد زیادی به تبعیت از آن ها به سپاهشان بپیوندند، به همین دلیل به سراغ بزرگان بصره رفتند تا آن ها را با خود همراه کنند. پیمان شکنان به سه نفر از بزرگان بصره که هرکدام موردحمایت بصریان بودند نامه نوشتند: کعب بن سور، منذربن ربیعه، احنف بن قیس.

طلحه و زبیر به کعب بن سور چنین نوشتند: «تو از سوی عمربن خطاب قاضی بودی، هم چنین بزرگ بصره و سرور مردم یمن هستی. تو به واسطه آزارهایی که عثمان می دید، خشمناک بودی، پس در این روز نیز به واسطه کشته شدن او خشمناک باش. والسلام».

آنان به احنف بن قیس چنین نوشتند: «تو فرستاده عمربن خطاب و سنگ صبور مردم عراقی، تو از کارهای عثمان آگاه بودی، ما نیز به سوی تو می آییم. والسلام».

به منذربن ربیعه چنین نوشتند: «پدر تو در جاهلیت و در اسلام سرور بود. تو هم چون جانشین شایسته برای پدرت هستی، عثمان کشته شد و چه کسی بهتر از تو که از وی حمایت کنی و برای کشته شدن او خشمناک باشی. والسلام».

با توجه به نگارش نامه ها، این موضوع روشن می شود که در تمام این نامه ها ناکثین مسئله قدرت قبیله ای و جایگاه پدران ایشان در اسلام و قبل از آن را یادآور شدند و باورهای جاهلیت را که تاحدی در مردم زنده شده بود، با کلام خود تقویت کردند. آنان مسئله خشم بزرگان از کشته شدن عثمان را یادآور شدند و این که تنها انتقام خون عثمان در همراهی با آنان و شورش بر ضد قاتلان عثمان است؛ اما بزرگان در جواب نامه های خود ذکر کردند که حاضر به بیعت شکنی و حمایت ناکثین نیستند. بزرگان بصره گفتند: درست است که ما از قتل عثمان ناراحت شدیم، ولی کشته شدن عثمان ربطی به شما ندارد و خون خواهی او بر عهده شما نیست و شما خود نیز معترض کارهای عثمان بودید.

مردم بصره هم گفتند: ما را چه به این زنده قریش، آیا آنان می خواهند ما را از اسلام بیرون کنند، پس از آن که به اسلام وارد شده ایم؟ یا می خواهند ما را وارد شرک کنند، وقتی که

ص: 276

از آن بیرون رفته ایم؟ عثمان را کشتند و با علی بیعت کردند. آن چه آنان کرده اند علیه خود کرده اند. سخنان مردم بصره حکایت از این دارد که آنان انتخاب امیرالمؤمنین(علیه السلام) را اشتباهی از سوی طلحه و زبیر می دانستند و معتقد بودند که این امور مربوط به قریشیان است و ترجیح می دادند که در امور قبیله ای دخالت نکنند. آن ها تنها شورش بر ضد خلیفه را شرک می دانستند و ترجیح می دادند بی طرف بمانند. این طرز تفکر در بدو ورود ناکثین به بصره، دامن گیری بسیاری از مردم و بزرگان بصره بود. با مقایسه سخنان بزرگان بصره و عامه مردم باید گفت که بزرگان بصره از اخبار مدینه و احکام فقهی کاملاً آگاهی دارند، لذا ناکثین تصمیم گرفتند که هر گروه را با روشی خاص خود بفریبند.

عایشه زنی سخنران و ادیب بود و با خلقیات اعراب آشنایی کامل داشت و نقاط ضعف آنان را به خوبی می دانست، لذا قادر به تحریک آنان بود. مردم بصره نیز که عایشه را در جایگاه بلندی می دیدند، سخنان او را تأیید و همراهی او را درست می پنداشتند.

ناکثین تا زمانی که امام خود را به بصره برساند، وقت را غنیمت شمردند و نامه هایی به شهرهای اطراف نوشتند تا بزرگان آنان را نیز با خود همراه کنند یا در حد امکان مردم را از حمایت علی(علیه السلام) بازدارند.

عایشه نامه ای به زیدبن صوحان در کوفه نوشت و از او خواست که از حمایت امام دست بردارد، ولی زید جواب داد که هرگز از حمایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) دست برنخواهد داشت و بهتر است او در خانه بنشیند و مردم را به کشتن ندهد.

هم چنین عایشه نامه ای به والی کوفه ابوموسی فرستاد و از او نیز چنین خواهشی کرد که کوفیان را به عدم همراهی با امام(علیه السلام) تشویق کند. ابوموسی برخلاف زیدبن صوحان با امام موافق نبود. او در کوفه مردم را به خانه نشینی دعوت می کرد و بین مردم حدیثی از پیامبر(صلی الله علیه و اله) را می خواند و فتوا می داد که ای مردم، مسلمانان باهم برادرند و خون و مالشان حرام است. به هرحال ناکثین تا آمدن امام به بصره، تمام تلاش خود را انجام دادند و هرطور که می توانستند مردم را بر ضد امام تحریک کردند.

ص: 277

ج) بالابردن شخصیت مخالفان امام علی(علیه السلام)

در رفتاری که افراد برای پایین آوردن شخصیت بزرگان اعمال می کنند، چنین می توان برداشت کرد که دو راه برای به زیرکشیدن شخصیت فرد به کار می رود، اول این که شخصیت فرد را تخریب می کنند و سعی می کنند با ابزارهایی مانند تهمت و دروغ و انزوای فرد و... فضیلت های شخص را کم رنگ کنند و او را برخلاف آن چه هست، معرفی نمایند. دوم این که افرادی که در مقام و منزلت پایین تر از او هستند را بزرگ جلوه دهند، در حدی که در مقام عمل به پای شخصیت موردنظر برسانند. ناکثین نیز چون نتوانستند حتی یک نقطه ضعف در علی(علیه السلام) پیدا کنند تا به وسیله آن بتوانند مقام امام(علیه السلام) را تنزل دهند. لذا تصمیم گرفتند که مقام افرادی مانند صحابه و عایشه را ارتقاء دهند، تا فضایل امام(علیه السلام) کم رنگ جلوه کند و در مقابل شخصیت بزرگان، فضایل علی(علیه السلام) به چشم نیاید.

عبدالله بن زبیر در راستای سیاست تخریب چهره امام، پیوسته آن حضرت را در برابر مردم مورد ناسزا و دشنام قرار می داد و در ضمن ایراد خطبه ای در شهر بصره گفت: اکنون مردی پست و فرومایه (علی بن ابی طالب) برای حکومت بر شما آمده است؛ اما در مقابل آن علی(علیه السلام) می گفت: زبیر از خاندان ماست. امام یقین داشت که هرچند به بدگویی و دشنام او بپردازند، از شخصیت والای او کاسته نخواهد شد و حاضر نبود برای رسیدن به هدفش شخصیت دیگران را تخریب کند.

طلحه نیز در حضور بزرگان و مردم امام(علیه السلام) را مورد ناسزا و دشنام قرارداد. او در خطبه ای که در مربد خواند، در وصف عثمان سخن بسیار گفت و او را مدح بسیار کرد و علی(علیه السلام) را نکوهش کرد. پس مردی از عبدالقیس برخاست و گفت: شما با علی بیعت کردید و بیعت او را بشکستید و اکنون عیب او را می گویید، بی آن که از او عیبی دیده باشید تا وقتی او به حکومت رسیده حکمی نکرده است که کسی بر او عیب بگیرد. آنان قبل از این که حکومت علی(علیه السلام) شکل گیرد و خطایی از او سر زده باشد، او را مورد سرزنش قرار می دادند و مردم را نسبت به او تحریک می کردند.

ص: 278

عایشه با اشاره به آن که «امّ المؤمنین» است و حق مادری بر مسلمانان دارد، کوشید تا مردم را به سمت شورشیان جذب کند و به مردم یادآوری می کرد که چه شخصیت مهمی را در اسلام برعهده دارد. طلحه نیز برای بالابردن مقام عایشه و یادآوری مقام ابوبکر نزد پیامبر(صلی الله علیه و اله) و در مقابل آن نادیده گرفتن جایگاه علی(علیه السلام) در سخنان خود در بصره گفت: «خداوند عایشه را نیز همراه شما کرده است. می دانید که او چه منزلتی نزد رسول خدا(صلی الله علیه و اله) داشته و می دانید که پدر او چه جایگاهی در اسلام داشته است».

طلحه در وقت شروع درگیری نیز گفت: «ای مردم! علی آمده است تا خون مسلمانان را بریزد. نگویید که او پسرعموی پیامبر است، همراه شما همسر رسول خدا(صلی الله علیه و اله) و دختر ابوبکر صدیق است. کسی که پدرش دوست داشتنی ترین مردم نزد پیامبر(صلی الله علیه و اله) بود.» در این جا می بینیم که طلحه چقدر از شخصیت عایشه برای جذب مردم بصره استفاده کرد و با برشمردن فضائل او سعی کرد که جایگاه علی(علیه السلام) را کم رنگ جلوه دهد. این اقدامات سبب می شد موقعیت ممتاز علی(علیه السلام) در زمان پیامبر(صلی الله علیه و اله) و جهادش در راه پیشبرد اسلام و فضایل و امتیازات منحصر به فردش، نزد اکثر مردم که جزء نسل جدید به شمار می رفتند، نادیده گرفته شود و آنان با عینک تبلیغات ناکثین به حضرت علی(علیه السلام) بنگرند.

ناکثین در کوی و برزن سخنرانی می کردند و فضایل عثمان را برمی شمردند. عثمانی که تا چندی قبل بر ضد او سخن می گفتند و او را «پیر کفتار» می خواندند و طلحه اجازه خاک سپاری او را تا سه روز نداده بود. اینک فردی پاک و طاهر بود که علی(علیه السلام) دسیسه کشتن او را کرده بود و او و همراهانش قاتلان عثمان بودند و باید تقاص خون خلیفه مظلوم را پس می دادند.

امّ المؤمنین عایشه نیز در دوران خلفا چنان مقام و منزلتی به دست آورده بود که مردم او را تا حد عصمت می دانستند و این بالارفتن مقام او نزد مردم متقابلاً شخصیت علی(علیه السلام) و جایگاهش را نزد مردم کم رنگ می کرد. مردم در برابر دو گفتمان شبیه به یکدیگر قرار گرفته

ص: 279

بودند و ترجیح می دادند که به طرفی مایل باشند که شناخت بیشتری از آن ها داشتند و آن گروه امّ المؤمنین و صحابه بزرگی چون طلحه و زبیر بودند.

د) تحریک و شایعه پراکنی

شایعه یکی دیگر از حربه های ناکثین بود که با استفاده از جهل مردم بصره می توانست بسیار کارگر افتد. طلحه و زبیر در نامه های خود ضمن تحریک افراد به جنگ با علی(علیه السلام) و معرفی آن حضرت به عنوان قاتل عثمان، سعی داشتند برای تحریک بیشتر مردم برای جنگیدن، دست به شایعه پراکنی و ترساندن مردم زنند. رفتار تحریک کننده ناکثین در قبال متنفذان و بزرگانی چون کعب بن سور که به او گفتند عثمان کشته شد و چه کسی بهتر از تو که از وی حمایت کند و برای کشته شدن او خشمناک باشد و ملاقات حضوری عایشه با کعب که به او گفت: «پسرکم تو را دعوت کردم تا بیایی و خدای عزوجل را یاری دهی، چه موجب شد که تأخیر کنی؟ همراه من باش و لگام شترم را در دست گیر که امیدوارم تو را به وسیله من به بهشت نزدیک کنند و شروع به گریستن کرد.» نشان از وسوسه و تحریک افکار بزرگان بصره توسط ناکثین دارد.

آنان درباره آمدن امام به بصره، به مردم چنین می گفتند: «دشمن شما بر شما سایه افکنده و به خدا سوگند اگر بر شما پیروز شود، هیچ چشمی از شما باقی نمی گذارد که بتواند مژه بر هم زند.» «اگر علی در جنگ پیروز شود، مردان را می کشد و زنان را به بردگی می گیرد.» انتشار این شایعات در میان مردم، رعب و وحشت ایجاد کرده بود و گمان می کردند که اگر به حمایت از ناکثین نپردازند و امام پیروز شود، همه بصریان را قتل عام می کند و از هیچ کدامشان نخواهد گذشت. بنابراین با تمام نیرو، ناکثین را حمایت می کردند تا امام به پیروزی دست نیابد. درحالی که امام بعد از پیروزی در جنگ جمل تمامی شرکت کنندگان در جنگ را عفو نمودند و فرمودند: «چنان نیست که ندانید چگونه رشته طاعت را باز و دشمنانگی را آغاز کردید. من گناهکارتان را بخشودم و از آن که رو

ص: 280

برگردانده شمشیر برداشتم و آن را که روی آورده قبول نمودم. با این همه، من فرمان برداران شما را ارج می گذارم و پاس حرمت خیرخواهان شما را دارم. نه بی گناه را به جای گناهکار می گیرم و نه پیمان شکن را به جای پیمان گزار می پذیرم.» پس بصریان شرمنده و پشیمان به خانه های خود بازگشتند.

ه-) غارت اموال و بیت المال بصره

مردم بصره در پی فتوحات و کسب غنائم، هم چنین تجارت آبی در بصره به مردمی ثروتمند و مال اندوز تبدیل شده بودند. یکی از دلایل انتخاب بصره برای شورش توسط ناکثین، ثروت فراوان بصره بود تا جایی که در آن زمان به این شهر لقب «خزانة العرب» داده بودند. ازاین رو، هنگام ورود ناکثین به بازار بصره، جوانی از اهالی بصره از طلحه و زبیر پرسید که هدف شما از آمدن به این شهر چیست؟ و جواب شنید: «به ما خبر رسیده که اموال فراوانی در این شهر است؛ آمده ایم تا از آن ها بهره گیریم».

پس از حمله به بصره، چون چشم زبیر به اموال بیت المال این شهر افتاد، آیه 20 از سوره فتح را تلاوت کرد: {وَعَدَکُمُ اللَّهُ مَغانِمَ کَثِیرَةً تَأْخُذُونَها فَعَجَّلَ لَکُمْ هذِهِ} خداوند غنائم فراوانی به شما وعده داده که آن ها را به چنگ می آورید، ولی این یکی را زودتر برای شما فراهم ساخت و افزود: ما بیش از مردم بصره در این اموال حق داریم.

ثروت و بیت المال بی شمار وسوسه ای برای ناکثین بود و دنیاطلبی چشمانشان را بر حقیقت بسته بود، درحالی که امام علی(علیه السلام) بعد از پیروزی در جنگ جمل وارد بیت المال بصره شد و در بیت المال نظر کرد و طلا و نقره ای را که آنجا بود دید و گفت: «ای زرد (طلا) دیگری را بفریب. ای سپید (نقره) دیگری را بفریب.» و اندکی با اندیشه به آن مال نگاه کرد و سپس فرمود: «این مال را میان یاران من و همه کسانی که همراه بوده اند تقسیم کنید.» امیرالمؤمنین(علیه السلام) پانصد درهم سهم خود را نیز به فردی که از جنگ باز مانده بود داد و فرمود: «سپاس خدا را که از این مال چیزی به خود اختصاص ندادم.» تنها مقایسه ای از همین دو روایت کافیست تا از هدف آمدن ناکثین به بصره با ادعای اصلاح آگاه شد.

ص: 281

طلحه و زبیر ارزاق و حقوق سپاهیان را (از بیت المال) پرداختند و آن هایی که مطیع و همراه آنان بودند را بر سایرین برتری دادند، آن ها قبیله هایی را که حامی امام بودند، از امتیاز و اضافه و برتری محروم کردند.

هم چنین ناکثین بعد از مسلط شدن بر مدینةالرزق (محلی که در آن غلات را نگه می داشتند) غذایی را تهیه کرده و به حامیان خود دادند. طرفداران امام به آن جا مراجعه کرده و از ابن زبیر درخواست طعام کردند، ولی او گفت: «تا علی خلع نشود، از این غذا به شما نخواهیم داد».

حمایت مالی و دادن غذا به طرفداران ناکثین برای همراه کردن مردم با خود، نوعی تبلیغ و حمایت مالی از منحرفان بود. دارالرزق که سهمیه تمام بصریان بود، غذایی شد که فقط به حامیان ناکثین تعلق گرفت و هرکس خواستار غذا بود، باید به صف مخالفان امام بپیوندد.

با خبر نزدیک شدن امام به بصره و حرکت سپاه کوفه برای پیوستن به امام، عایشه به زبیر دستور داد تا مردم را برای جنگ با امام فراخواند. زبیر برای طرفدارانش سخنرانی کرد و به آنان فرمان داد که تمام تلاش خود را بکار بندند و گفت: «... اینک به پا خیزید تا پیش از آن که یاران علی به او برسند بر او حمله کنیم و اکنون بروید مستمری و عطای خود را دریافت کنید.» چون زبیر به خانه برگشت، پسرش عبدالله گفت: به مردم فرمان می دهی مستمری خود را بگیرند؟ آنان با این مال پیش از آن که علی به این جا برسد پراکنده می شوند و تو ضعیف می شوی، اصلاً کار درستی انجام ندادی. ابن زبیر بر این باور بود که تنها راه نگه داشتن حمایت بصریان، وعده ثروت است و می ترسیدند که با بخشش زودهنگام، گرفتن مزایا نیز رنگ ببازد. شاید بتوانند مردم را تا آخرین لحظه در حمایت خود نگه دارند.

نظام طبقاتی عمر و خویشاوندسالاری عثمان در طی این سال ها بصریان را که بیشتر از مهاجران اولیه و نظامیان جنگی و خویشاوندان عثمان بودند، به مردمی مال اندوز تبدیل کرده بود. وابستگی مردم به بیت المال در زمان عمر چنان زیاد شده بود که عمر می گفت:

ص: 282

«اگر بخواهم می توانم این مردم را کافر کنم، گفتند: چگونه؟ گفت: سهمیه آنان را قطع می کنم». مال اندوزی و رفاه طلبی بصریان کمک بسیاری به ناکثین می کرد و می توانستند از این طریق مردم را در خدمت خود داشته باشند و در برابر امیرالمؤمنین(علیه السلام) صف آرایی کنند.

و) ترور و تهدید

پیمان شکنان در بدو ورود خود به بصره تلاش کردند که قبل از رسیدن امام بتوانند بصره را در تصرف خود درآورند. گروه زیادی از مردم بصره ابتدا در مقابل آن ها ایستادند و با آن ها مخالف کردند؛ اما باگذشت زمان وضع دگرگون گردید. بعد از سخنرانی طلحه و زبیر و سخن از خون خواهی عثمان، ابن زبیر برای همراه کردن مردم به سخن ایستاد. یکی از مردم بصره گفت: «ای گروه مهاجران! شما نخستین کسانی بودید که دعوت پیامبر خدا(صلی الله علیه و اله) را پذیرفتید و این فضیلت شما بود و بعد از پیامبر(صلی الله علیه و اله) به ترتیب سه خلیفه را خودتان انتخاب کردید و از ما مشورت نگرفتید و پس از آن با علی بیعت کردید، اینک چه اعتراضی به او دارید که با وی جنگ کنیم؟ آیا غنیمتی به تبعیض داده یا کاری به ناحق کرده که بدان معترضید تا با شما بر ضد وی باشیم، اگر چنین نیست، پس این کار چیست؟» ناکثین خواستند او را بکشند که عشیره اش مانع شدند، اما روز بعد بر او و خانواده اش تاختند و هفتاد نفر از قبیله او را کشتند.

در ماجرایی دیگر عده ای از مردم بصره به مخالفت پرداختند و ناکثین به آنان حمله کردند. تعداد زیادی از بصریان کشته شدند و عده ای فرار کردند. منادی طلحه و زبیر ندا داد که در هریک از قبایل شما کسی از مهاجمان باشد، پیش ما بیاورید، آن ها را آوردند، چنان که سگان را می برند و ناکثین همه را کشتند. با کشتن معترضان مردم بصره دیگر جرأت اعتراض نداشتند. حتی چهل تن از نگهبانان بیت المال بصره و اتباع کارگزار امام کشته شدند. منادی از طرف طلحه و زبیر ندا داد که هرکس به مدینه برای شورش علیه عثمان رفته است را نزد ما بیاورید. عده ای را گرفتند و نزد آن ها بردند که آن ها را نیز کشتند.

ص: 283

ناکثین پنجاه نفر از هواخواهان امام را بعد از شناسایی دستگیر کردند و برای ارعاب و ترساندن مردم در مقابل چشم آنان گردن زدند. تا رسیدن امام علی(علیه السلام) به بصره، آن ها تا آن جاکه می توانستند مخالفان را سرکوب کردند و عده ای را به بهانه خون خواهی عثمان کشتند، عثمانی که خود سرکرده شورش علیه او بودند.

علی(علیه السلام) در ذی قار بود و اخبار بصره و اقدامات ناکثین مرتب به گوش او می رسید. امام بعد از شنیدن اخبار تصرف بیت المال بصره و بخشش به افراد دنیادوست توسط ناکثین، به یاران خود فرمودند: «... طلحه و زبیر سپس به بصره درآمدند، درحالی که مردم آن جا همگی با من بیعت کرده بودند و فرمان بردارم بودند و شیعیان من نگهبانان بیت المال خدا و مسلمانان، در آن شهر بودند، لذا مردم را به نافرمانی از من فراخواندند، هرکس به آنان پاسخ داد به کفرش کشاندند و هرکس نپذیرفت به قتلش رساندند».

فردی به نام یزیدبن حارث یشکری از بیعت با ناکثین خودداری ورزیده گفت: «خدای را پروا گیرید، سرآغاز زندگیتان کشانیدن ما به سوی بهشت بود، مبادا سرانجام زندگیتان ما را به سوی آتش بکشاند. دست راستم در گرو بیعت با علی(علیه السلام) است و این دست چپم آزاد است، اگر می خواهید آن را بگیرید.» درنتیجه این سخن گلویش را فشار دادند تا جان داد.

مردم بصره برای دفاع از جان و خانواده خود مجبور به بیعت اجباری بودند و درصورتی که بیعت نمی کردند، مورد تهاجم و تهدید قرار می گرفتند. مخالفان چنان فضای رعب و وحشتی برای شهر بصره به وجود آورده بودند که مردم ناچار بودند یا به حمایت آنان بپردازند و یا سکوت کرده و بی طرف بمانند.

اگر کسی می خواست افشاسازی کند و اخبار بیعت را درست نقل کند، موردحمله و ضرب و شتم قرار می گرفت. دور نگه داشتن مردم از اخبار درست بیعت در مدینه و سرکوب افراد مطلع از اوضاع، سیاست دیگری بود که در به دست گرفتن قدرت به ناکثین کمک می کرد، زیرا اگر اخبار مدینه به مردم بصره می رسید، مظنونان اصلی قتل عثمان رسوا می شدند و دیگر شعار خون خواهی عثمان و بیعت اجباری کارگر نمی افتاد.

ص: 284

ز) اوضاع را برخلاف واقع جلوه دادن

ناکثین بعد از مسلط شدن بر بصره به شهرهای مختلف نامه نوشتند و اوضاع بصره را کاملاً برعکس گزارش کردند. عایشه نامه هایی به مدینه و یمامه نوشت و مردم را برای مقابله با سپاه امام دعوت کرد. او در نامه های خود ذکر کرد که کارگزار علی(علیه السلام) مردی گمراه است و مردم بصره را گمراه کرده است و ذکر کرد که ما برای برپایی دین خدا و کتاب خدا به بصره رفتیم و بزرگواری کرده و کارگزار امام را آزاد کردیم، ولی آنان به ما ظلم کردند و می خواستند خون ما را بریزند. این اوضاع در حالی بود که بصره در تصرف ناکثین بود و امام منتظر حمایت قبایل اطراف و پیوستن کوفیان در ذی قار به سر می برد. این ناکثین بودند که بصره را تصرف کرده و افراد حکومت را از لب تیغ گذرانده و کارگزار امام را شکنجه کرده و می خواستند او را به قتل برسانند. مردم شهرها هم که در بی خبری به سر می بردند، اتفاقات بصره را از طریق همین نامه ها دریافت می کردند و با شناختی که از مقام و مرتبه سرکردگان شورش داشتند، گمان نمی بردند که خلاف واقع سخن گویند.

طلحه و زبیر به مردم شام نوشتند: «آمده بودیم از جنگ جلوگیری کنیم و کتاب خدای عزوجل را بپا داریم و حدود خدا را درباره شریف و وضیع و بسیار و کم روان کنیم، مگر آن که خدا ما را از آن بازدارد. نیکان و نجیبان بصره با ما بیعت کردند و اشرار و اوباش به مخالفت برخاستند و دست به اسلحه بردند. ما قاتلان عثمان را از پای درآوردیم و چنان شدند که خدا فرموده بود، شما را به خدا شما نیز چنان کنید که ما کرده ایم. که ما و شما در پیشگاه خدا معذور باشیم که تکلیف خویش را انجام داده ایم».

در این جا این سؤال مطرح می شود که آیا مردم شهری که دست پروده خلفا بودند و بیشتر آنان گرایش عثمانی داشتند و هدف ناکثین از آمدن به این شهر تأمین منابع مالی و نظامی بود، چگونه یک باره به مردمی گمراه تبدیل شده بودند؟ مگر کارگزار امام چه عملی انجام داده بود که باعث گمراهی مردم می شد؟ آیا تکلیفی که از آن حرف می زدند دعوت به

ص: 285

پیمان شکنی علیه خلیفه و کشتار حامیان امام بود؟ مگر حکومت خلیفه ای نداشت که خود به امور رسیدگی کند؟ مگر علی(علیه السلام) این قدرت را نداشت تا کتاب خدا را بپا دارد و حدود خدا را روان سازد؟ در جواب این سؤال ها باید گفت که هیچ گزارشی مبنی بر عمل ناشایستی از کارگزار امام، عثمان بن حنیف در بصره گزارش نشده است که نشان از تخلف او در بصره باشد و همه مورخین به اتفاق گزارش کرده اند که بصریان بدون هیچ مشکلی کارگزار امام را پذیرفته بودند و همگی در بیعت امام بودند. اکثر کتاب های تاریخی از جمله تاریخ طبری، تاریخ ابن خلدون، الکامل ابن اثیر و بسیاری از کتب دیگر، به اجماع داستان قتل عام نگهبان بصره و شکنجه کارگزار امام بعد از قرارداد صلح را نقل کرده اند. داستان هایی که خلاف سخنان طلحه و زبیر در نامه هایشان به مردم شهرها برای گرفتن بیعت آمده است.

به مردم مدینه نیز نامه نوشتند و به صورت پنهانی به آن جا رساندند. عایشه برای مردم کوفه نوشت «ما به بصره آمدیم و مردم را دعوت کردیم که به وسیله روان کردن حدود خدا کتاب وی را به پا دارند، صلحا پذیرفتند و آن ها که از خیر بری بودند با سلاح به مقابله ما آمدند و ما این آیه قرآن را برایشان خواندیم {أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً من الْکِتابِ یدْعَوْنَ إِلی کِتابِ الله لِیحْکُمَ بَینَهُمْ} بیست و شش روز بماندیم و به کتاب خدا و روان کردن حدود دعوتشان کردیم که از خون ریزی جلوگیری شود، مگر آن که خونش حلال باشد، اما نپذیرفتند... و خدا قاتلان عثمان را یک جا کرد و از آن ها قصاص گرفت. از قاتلان عثمان چشم نپوشید تا خدا حق خویش را بگیرد، از خائنان حمایت و طرفداری مکنید و از کسانی که مشمول حدود خدا شده اند خشنود مباشید که ستمگر شوید... اگر کسانی را به انتقام کشته ایم، معذور بوده ایم».

در جواب این سخنان باید گفت که آیا قاتلان عثمان نگهبانان بی گناه بیت المال بودند که تنها گناهشان تسلیم نکردن اموال بیت المال بود و یا گروهی بودند که به دفاع از حق برخاسته بودند؟ آیا خائنان کسانی بودند که حاضر به بیعت شکنی نشدند و یا به حمایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) قیام کردند؟ اگر هدف جلوگیری از خون ریزی بود، مگر از بصریان

ص: 286

شورشی سرزده بود و یا امام زودتر در بصره جبهه گرفته بود؟ این سخنان وارونه مردم شهرها را تحت تأثیر قرار می داد و با حق پنداشتن سخنان ناکثین، انگشت های اتهام به سوی امیرالمؤمنین(علیه السلام) و حامیانش دراز می شد و آنان را در نظر مردم افرادی فتنه گر و قاتل معرفی می کرد. سیاست آن ها در نوشتن نامه این بود تا قبل از این که مردم خبر درست را دریافت کنند و اعمال آنان را ناشایست بدانند، افکار عمومی را در دست گیرند و پیش زمینه ای برای براندازی حکومت امام علی(علیه السلام) باشد.

عایشه اوضاع را چنان توصیف کرد که دلیل کشته شدن مردم بی گناه بصره را، ایستادن در مقابل دین خدا و کافر خواندن همسر رسول خدا و شراکت در قتل عثمان بدانند و این گونه کشتار خود را در بصره توجیه کرد. مردمی هم که بی خبر از همه جا بودند با شنیدن این اخبار اوضاع را همان طور که بیان می شد می پذیرفتند و سخن آنان برایشان حجت بود، زیرا گمان نمی بردند که عایشه یا طلحه و زبیر بخواهند خلاف واقع سخن گویند.

مردم که با تبلیغات مسموم ناکثین، امیرالمؤمنین(علیه السلام) و حامیانش را مسئول قتل عثمان و تفرقه مسلمانان می دیدند، می خواستند با حمایت از ناکثین و مقابله با علی(علیه السلام) انتقام خون عثمان را بگیرند و از این طریق کتاب خدا را بپا دارند و حدود خدا را رعایت کنند.

بدین ترتیب شهر بصره در پی کشتارها و تبلیغات و شایعه پراکنی ها در مقابل ناکثین زانو زد. مردمی که قبل از رسیدن ناکثین با رغبت با امام بیعت کرده بودند و کارگزار او را بدون هیچ مشکلی پذیرفته بودند به یک باره تغیر روش داده و شهر خود را به پایگاهی برای مقابله با امام علی(علیه السلام) تبدیل کردند. هنگامی که سپاه امام(علیه السلام) به بصره وارد شدند، با تعجب دیدند که مردم شعار «یا لثارات عثمان» سر می دهند. کسانی هم که دل با علی(علیه السلام) داشتند، پس از اقدامات ناکثین چاره ای جز پنهان کاری و تقیه نداشتند.

5. امام علی(علیه السلام) و دعوت به صلح گرایی

اشاره

تا این جا اقدامات ناکثین در بصره را برخلاف ادعای آنان مبنی بر اصلاح میان مسلمانان بیان کردیم و نشان دادیم که مجموع عملکرد ناکثین در جهت جنگ افروزی و

ص: 287

درگیری نظامی بوده است. در ادامه قصد داریم واکنش امام علی(علیه السلام) را در مقابل این عملکردها بیان کنیم. علی(علیه السلام) پیوسته تلاش خود را انجام می دادند تا خون مسلمانان حفظ شود و تا امکان دارد مسلمانان در مقابل همدیگر قرار نگیرند؛ زیرا به خوبی می دانستند که افراد ساده لوحی در میان آنان قرار دارند که بدون هیچ گناهی فقط ابزاری در دست ناکثین شده اند. علی(علیه السلام) مرتب اخبار بصره را دریافت می کردند و با سخنرانی و خواندن خطبه همراهان خود را نصیحت می فرمودند و به افشاسازی عملکرد ناکثین می پرداختند. ایشان علت شورش ناکثین را چنین بیان می فرمودند: «این حادثه رخ داد و محرک آن مردمی بودند که طالب دنیا بودند و به کسانی که خدا آن را به سبب فضیلت غنیمتشان کرده بود حسد می بردند و می خواستند کارها را به حال اول (جاهلیت) بازگردانند، اما خدا آن چه بخواهد می کند.» وقتی ایشان می خواستند از ربذه به سوی بصره بروند، پسر رفاعة بن رافع پیش وی به پا خاست و گفت: ای امیرمؤمنان چه می خواهی و ما را کجا می بری؟ امام گفت: «آن چه می خواهیم و قصد داریم صلح است، اگر از ما بپذیرند و دعوت ما را اجابت کنند، صبر می کنیم و تا با ما کاری نداشته باشند، با آن ها کاری نداریم، ولی اگر به حمله اقدام کنند، از خود دفاع خواهیم کرد.» امام از آغاز حرکت خودشان اعلام کردند که قصدشان اصلاح بین مسلمین است و تا آغاز جنگ هیچ بهانه ای به دست ناکثین ندادند و بر گفتار خود پافشاری داشتند. در هیچ کجای تاریخ گزارشی مبنی بر این که امام اقدامی خلاف سخنان خود انجام داده باشند که باعث تحریک به جنگ شده باشد، نیامده است.

الف) سخنان امام علی(علیه السلام) با سپاه کوفه

بعد از حرکت امام و یارانشان از ربذه ایشان به محل ذی قار در نزدیکی بصره رسیدند و چند روز در آن جا اقامت کردند تا سپاه کوفه به آنان برسد. وقتی مردم کوفه به ذی قار رسیدند، علی(علیه السلام) به آن ها خوش آمد گفت و فرمود: «ای مردم کوفه!... دعوتتان کرده ام که همراه ما برادران بصری را ببینید، اگر بازآمدند، همین است که می خواهیم و اگر اصرار

ص: 288

کردند، مدارا می کنیم و از آن ها کناره می گیریم و کاری را که موجب اصلاح باشد بر تباهی مرجح می داریم، ان شاء الله! نیرویی جز به کمک خدا نیست».

علی(علیه السلام) به سپاه کوفه که تازه به آن ها پیوسته بودند، یادآور شد که با هدف اصلاح میان دو گروه به بصره می روند و تا جایی که امکان دارد از جنگ اجتناب می کنند و خواهان برادری میان مسلمانان هستند، مگر این که ناچار به دفاع باشند و حجت را به اتمام رسانده باشند. چون علی(علیه السلام) به نزدیکی بصره رسید، خبر شکنجه کارگزارش در بصره و قتل عام نگهبانان بیت المال را به او دادند، ایشان به شدت ناراحت شدند و از کشته شدن افراد بی گناه افسوس خوردند.

امام مدت سه روز در آن محل ماندند و در آن مدت پیوسته نمایندگانی نزد سران ناکثین می فرستادند و آن ها را به صلح دعوت می کردند تا شاید آتش فتنه خاموش گردد و خداوند باز این امت را مشمول نعمت اتحاد نماید.

ب) امام علی(علیه السلام) و دعوت به صلح

اشاره

امام در اولین اقدام خود تصمیم گرفتند با فرستادن نمایندگانی سران ناکثین را به صلح دعوت کنند، شاید با منصرف کردن یکی از آن ها خون های زیادی را از این طریق حفظ کنند، بنابراین پسرعموی خود ابن عباس را مأمور کردند تا به نزد آنان رود و پیام امام را به آن ها برساند و آنان را به صلح دعوت نماید.

یک. امام علی(علیه السلام) و دعوت زبیر به صلح

امام(علیه السلام) از ارشاد طلحه ناامید بود و می دانست که طلحه به هیچ صراطی مستقیم نمی شود؛ بنابراین ابن عباس را برای نصیحت به سوی زبیر فرستاد و فرمود: «با طلحه دیدار نکن، زیرا در برخورد با طلحه او را چون گاو وحشی می یابی که شاخش را تابیده و آماده نبرد است، بلکه با زبیر دیدار کن که او نرم تر است، به او بگو پسردایی تو می گوید در حجاز مرا شناختی و در عراق مرا نمی شناسی؟ چه شد که از پیمان خود بازگشتی؟»

ص: 289

ابن عباس به نزد زبیر آمد و شروع به صحبت کرد، زبیر ابتدا خشمگین بود، ولی کم کم آرام گرفت، سخنان ابن عباس هنوز به پایان نرسیده بود که عبدالله پسر زبیر حاضر شد، او متوجه تأثیر سخنان ابن عباس بر پدرش شد و تلاش کرد به هر طریقی که امکان دارد، رأی پدرش را برگرداند.

دو. امام علی(علیه السلام) و دعوت عایشه به صلح

علی(علیه السلام) به ابن عبّاس و یزیدبن صوحان گفت: «نزد عایشه بروید و به او بگویید خدای تعالی تو را فرموده است که در خانه خود قرارگیری و بیرون نیایی و تو این معنی را نیک می دانی امّا، جماعتی تو را فریفتند و از خانه بیرون آمدی و به سبب موافقت تو با این جماعت مردم در رنج و بلا افتادند، اکنون بهتر است که بازگردی و گرد نزاع و محاربت نگردی و اگر بازنگردی و این فتنه فرو ننشانی، عاقبت الأمر این کار به جنگ کشد و مردم بسیاری کشته شوند». ابن عباس از فضیلت علی(علیه السلام) و سوابقش در اسلام نزد عایشه سخن گفت و از عایشه خواست که از ریختن خون مسلمانان اجتناب کند، ولی عایشه گفت که خون مسلمانان تا وقتی ریخته می شود که علی و یاران او خود را بکشند.

امام(علیه السلام) در پیام خود به عایشه یادآور شدند که در صورت جنگ، مردم بسیاری کشته خواهند شد، ولی عایشه با سخنان خود خواستار برکناری امام و کشتن او بود.

سه. ملاقات علی(علیه السلام) با طلحه و زبیر

وقتی نمایندگان علی(علیه السلام) نتوانستند کاری از پیش ببرند و پیمان شکنان را از جنگ منصرف کنند، تصمیم گرفتند که خودشان حضوری با ناکثین صحبت کنند. ایشان نخست با طلحه و بعد با زبیر صحبت کردند. امام به آن ها فرمودند: «از خدا بترسید، مگر من در دین اسلام برادر شما نبودم و خون شما را حرام نمی دانستم و شما خون مرا محترم نمی شمردید؟ آیا حادثه ای رخ داده که خون مرا برای شما مباح کرده است». طلحه گفت: تو مردم را بر عثمان برانگیختی. علی(علیه السلام) گفت: ای طلحه! تو به خون خواهی عثمان قیام

ص: 290

می کنی؟ خداوند کشندگان عثمان را لعنت کند. ای طلحه! تو همسر پیغمبر را برای جنگ آوردی، درحالی که همسر خود را پرده نشین می کنی. مگر تو با من بیعت نکردی؟ طلحه گفت: بیعت کردم، اما شمشیر بالای سرم بود. سپس علی(علیه السلام) به زبیر گفت: ای زبیر! علت خروج و قیام تو چیست؟ زبیر گفت: من تو را برای خلافت شایسته تر از خود نمی بینم. علی(علیه السلام) گفت: مگر تو بعد از عثمان برای این کار اهل نبودی؟ آیا در خاطر داری روزی که پیامبر(صلی الله علیه و اله) به تو فرمود: «تو در آینده با علی جنگ خواهی کرد، درحالی که ظالم باشی.» زبیر گفت: چنین حدیثی را به یاد نداشتم، وگرنه هرگز به مقابله با تو نمی آمدم. او تحت تأثیر سخنان امام قرار گرفت و خواست تا بازگردد، ولی پسرش عبدالله او را ترسو خواند و از بازگشت او جلوگیری کرد.

چهار. آخرین گفت وگو برای انجام صلح

علی(علیه السلام) به رغم اطمینان به وضعیت نظامی، هیچ فرصتی را برای گفت وگو با سران شورش از دست نداد. ایشان قعقاع بن عمرو را که از صحابی پیامبر(صلی الله علیه و اله) بود و در ترغیب مردم کوفه برای یاری علی(علیه السلام) نقش بسزایی داشت، برای گفت وگو با مخالفان روانه اردوگاه مخالفان در بصره نمود و به او یادآوری کرد که با طلحه و زبیر گفت وگو کند و آنان را به صلح دعوت کند و عواقب تفرقه و جدایی را تذکر دهد. شاید سخنان او کارگر شود. قعقاع به نزد عایشه رفت و گفت: مادر جان! برای چه سوی این ولایت آمده ای؟ عایشه گفت: «پسرکم برای اصلاح میان مردم.» قعقاع گفت: به من بگویید طریقه این اصلاح چیست که ما هم عمل کنیم؟ عایشه گفت: «کار قاتلان عثمان است که اگر رها شود، رهاکردن قرآن است و اگر عمل شود، احیای قرآن است.» قعقاع گفت: «شما قاتلان عثمان را که جزو مردم بصره بودند کشتید و اگر نکشته بودید سخنتان مورد قبول بود، شما قبایل بصره را به دشمنی هم انداخته اید که دو گروه شده اند، گروهی به خون خواهی کشتگان خود در بصره و گروهی به خون خواهی عثمان جمع شده اند».

ص: 291

در کتب تاریخی از جمله، طبری، ابن اثیر، ابن خلدون، مسکویه الرازی، ابن اعثم و... از این جای ماجرا طوری دیگری گزارش شده است، مبنی بر این که بعد از گفت وگوی قعقاع دو گروه توافق بر صلح کردند و جنگ جمل بدون آگاهی دو گروه نظامی توسط افراد فتنه گری که ترس از انتقام خون عثمان داشتند، راه اندازی شد.

در جواب صلح بین دو طرف باید گفت که چه می شود که سران ناکثین بعد از چندین دفعه گفت وگو توسط سفیران امام از جمله ابن عباس و زیدبن صوحان و در آخر ملاقات حضوری امام(علیه السلام) با آن ها و دعوت به صلح، هم چنان اصرار بر جنگ داشتند و در آخرین لحظه نیز سخن از بیعت اجباری و خون خواهی عثمان و خلع خلافت می زدند؛ اما به یک باره در زمانی که لشکری چند برابر دارند و از حمایت مردمی بصره نیز برخوردارند و از لحاظ ظاهری پیروزی آنان حتمی است توافق بر صلح کنند. تأمل در سخنان سران ناکثین چیزی غیر از صلح را بیان می کند و موضوع عثمان به گونه ای از طرف ناکثین مطرح می شود که مانع صلح است. به رغم آن که سخنان عایشه در بصره حاکی از دعوت به اصلاح است، ولی شعار خون خواهی عثمان هم چنان عنوان اساسی این جنبش را تشکیل می دهد و بر گفتمان آن غلبه دارد و در سایه این دعوت اصلاحی، به گونه ای رفتار می شود که راهی جز جنگ وجود ندارد. این گزارش با روند ماجرا تداخل دارد و نمی توان آن را واقعی تلقی کرد. جز این که این ماجرا برای توجیه عمل صحابه و پرده پوشی بر گناه آنان گزارش شده باشد.

پنج. سخنان امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) در بحبوحه جنگ

امام علی(علیه السلام) بعد از گفت وگو با طلحه و زبیر و عایشه و جواب آنان یقین کردند که این مسئله جز با جنگ حل نخواهد شد. ناکثین برای ترغیب امام به آغاز جنگ، او را ترسو خطاب کردند و صف های خود را آراسته بودند که به جنگ با امام بپردازند. پس ایشان برخاستند و در خطبه ای چنین فرمودند: «ای مردم، چندان که امکان داشت با این جماعت مدارا کردم و در افروختن آتش جنگ تأنّی نمودم و ایشان را از عواقب درگیری و دشمنی ترسانیدم؛ ولی هیچ تأثیری در آنان نداشت. به خدا سوگند هر اقدامی که نیاز بود انجام دادم

ص: 292

تا شاید از خدای تعالی بترسند و پند گیرند. از وخامت عاقبت جنگ بیان نمودم تا شاید بر زن و فرزند خویش رحم کنند و از خدا و پیغمبر شرم دارند، ولی پند و نصیحت در آن ها هیچ اثری نکرد. آن ها متوالی کسی را می فرستند و می گویند به میدان مردان بیرون آی، آخر با کسی مثل من این سخن گویند و مانند منی را از جنگ بترسانند؟ من عمری در محاربت و مبارزت گذاشته ام و در میدان طعن و ضرب نشو و نما یافته ام، نمی دانم چگونه مرا فراموش کرده اند. من همان علی ام که صف های مبارزان ایشان را شکسته ام و پدران و برادران ایشان را کشته ام و جمعیت های ایشان متفرق گردانیده ام. شمشیری که سرهای مبارزان عرب بر آن بریده ام در دست من است. بدان خدای که جان علی در قبضه قدرت اوست که هزار زخم شمشیر بر او آسان تر باشد که بر فراش بمیرد».

ناکثین سپاه خود را آراسته و برای جنگ آماده شده بودند، آن ها برای تحریک امام(علیه السلام) به جنگ پیام می فرستادند و علی(علیه السلام) را ترسو خطاب می کردند تا از این طریق بتوانند یاران امام را تحریک کرده و آغازگر جنگ را سپاه امام اعلام کنند.

شش. قرآن به عنوان آخرین اتمام حجت از طرف امام علی(علیه السلام)

علی(علیه السلام) آخرین تلاش خود را برای اتمام حجت انجام دادند و گفتند: «ای مردم بر خویشتن مسلط باشید، دست و زبان از این قوم بدارید که برادران شمایند، بر آن چه از آن ها رخ می دهد صبوری کنید، مبادا پیش از ما دست به کاری زنید که فردا مسئول، کسی است که اکنون خصومت آغاز کند».

هر فرمانده عادی در چنین وضعیتی قدرت تحمل خود را از دست می داد و فرمان حمله را صادر می کرد، ولی علی(علیه السلام) که از روز نخست هدفش این بود که تا حد امکان مسئله را بدون خون ریزی فیصله دهد، قرآن را به عنوان آخرین حجت به آن ها عرضه کرد. امام جوانی به نام مسلم را به گفت وگو با ناکثین فرستاد و قرآنی به او داد و فرمود: «قرآن را به آن ها عرضه کن و بگو این قرآن میان ما و شما باشد، در مورد خون های ما و خودتان خدا را

ص: 293

به یاد داشته باشید.» مسلم قرآن را گرفت و پیش طلحه و زبیر رفت، تا سخنان امام را برای آنان بازگو کند. ناکثین دستی را که مسلم قرآن در آن گرفته بود قطع کردند، او قرآن را در دست دیگر گرفت، دست دیگر او نیز قطع گردید او قرآن را به دندان گرفت تا کشته شد و سرانجام او را قطعه قطعه کرده و جلوی لشکر امام انداختند. این اقدام ناکثین جنگ را قطعی کرد و دیگر مجالی برای صبر و تحمل در برابر این همه شرارت باقی نگذاشت.

با این عمل ناکثین و قطعی شدن جنگ، باز هم علی(علیه السلام) بزرگواری خود را نشان دادند و فرمودند: «تا ایشان کسی از شما نکشته اند، شما جنگ را آغاز نکنید. اگر گریختند از اموال ایشان چیزی نگیرید و بر زخمیان و مجروحان تندی و بدرفتاری نکنید و اگر کسی گریزان شد و پشت کرد در پی او نروید و هرکس اسلحه خویش را افکند، او در امان است.» ولی یاران جمل شروع به تیراندازی کردند و شش تن از یاران امام را کشتند.

با این اقدام ناکثین امام(علیه السلام) دیگر صبر را جایز ندانستند و اعلام جنگ کردند. اگرچه ناکثین ادعای اصلاح داشتند، اما با عملکرد خود در بصره راهی برای صلح باقی نگذاشته بودند و با حوادث پیش آمده وقوع جنگ حتمی بود؛ اما علی(علیه السلام) تا آخرین لحظه سخن از مسالمت می دند و اصرار بر صلح داشتند.

در جریان کشته شدن طلحه و زبیر، امام از کشته شدن آنان ابراز تأسف کردند. علی(علیه السلام) هنگامی که از کنار جنازه طلحه گذشتند، فرمودند: «به راستی طلحه در این جا غریب افتاده است، به خدا سوگند خوش نداشتم که قریش این چنین زیر نور ماه کشته افتند.» و وقتی چشم امام به صورت زبیر افتاد فرمود: «تو مدتی با پیامبر خدا مصاحب بودی و با او پیوند خویشاوندی داشتی، ولی شیطان بر عقل تو مسلط شد و کار تو به این جا انجامید».

بعد از پیروزی علی(علیه السلام) در جنگ جمل، ایشان بر بصریان منت نهادند و تمام آنان را مورد بخشش قرار دادند. جنگی که برای نخستین بار میان دو گروه بزرگ از مسلمانان روی داد، به تصمیم حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و اله) پس از فتح مکه شباهت داشت، ایشان در برابر

ص: 294

این همه ناجوانمردی بازهم تمام مخالفان را عفو نمودند و شمشیر انتقام را از آن ها برداشتند و بزرگوارانه مردم را به توبه و جبران اشتباهات دعوت کردند. ایشان با احترام تمام عایشه را به همراه برادرش محمدبن ابی بکر و چهل نفر از زنان با شخصیت بصره روانه مدینه کردند.

نتیجه

گروه پیمان شکن به سرکردگی طلحه و زبیر، با شعار اصلاح گرایی و خون خواهی عثمان راهی بصره شدند. آن ها سعی کردند که تا پیش از آمدن علی(علیه السلام) تلاش های خود را در همراه کردن افکار عمومی به کار گیرند. آن ها با حمله به بیت المال و کشتن نگهبانان آن و هم چنین گرفتن و شکنجه کارگزار امام بر نقاط مهم شهر مسلط شدند و به بهانه های مختلف شروع به سرکوب مخالفان خود کردند. عده زیادی را به بهانه شرکت در قتل عثمان کشتند و گروهی را در مقابل مردم سر بریدند. عده زیادی را با تبلیغات مسموم با خود همراه کردند و تعداد زیادی را با تهدید، رعب و وحشت، فریب و... از جنگ بازداشته و یا با خود همراه کردند.

امام علی(علیه السلام) از همان آغاز حرکت خود به بصره سخن از مصالحت می زدند و تمام تلاش خود را برای جلوگیری از جنگ انجام دادند. ایشان افرادی را برای گفت وگو با ناکثین فرستادند، در مرحله بعد خود شخصاً با آن ها گفت وگو کردند و در آخر قرآن را برای اتمام حجت نزد ناکثین فرستادند تا شاید بتوانند مخالفان را به اصلاح درآورند و از جنگ جلوگیری کنند؛ اما ناکثین اصرار بر جنگ داشتند و با وجود نصیحت های امام و هشدار از عواقب درگیری، حاضر به صلح نشدند و جنگ جمل را با آن همه عواقب زیان بار و کشته شدن هزاران نفر راه اندازی کردند. با این وجود امام علی(علیه السلام) حاضر نشدند تا آغازگر جنگ باشند؛ زیرا مبنای اساسی در نزد امیرالمؤمنین(علیه السلام) صلح و اتحاد بین مسلمین بود.

علی(علیه السلام) بعد از پیروزی در جنگ جمل تمام بصریان را عفو نمودند و بزرگوارانه آن ها را بخشیدند. با توجه به عملکرد ناکثین در بصره، این نتیجه حاصل می شود که سخنان آنان به

ص: 295

بهانه اصلاح، جز ادعایی بیش نبوده است و عملکرد آنان به وضوح نشان می دهد که در برابر اقدامات صلح طلبانه امام علی(علیه السلام) تا توانستند بر طبل جنگ کوبیدند و همه راه ها را برای صلح و برادری بین دو گروه از مسلمانان بستند. این امر بیانگر مقصود و مقصد نهایی آنان بود که خواستار رسیدن به قدرت و حکومت بودند. خون خواهی عثمان و جنگ با منحرفان و اصلاح مسلمین، تنها روشی بود که می توانستند با آن مردم را فریب دهند تا به خواسته های خود برسند. شعاری که جز کشتار مسلمانان و آغاز جنگ ها و اختلافات بعدی ارمغانی نداشت.

ص: 296

منابع

قرآن کریم، ترجمه دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم: انتشارات المصطفی، 1388ش.

1. ابن ابی الحدید، عبدالحمیدبن هبة الله، شرح نهج البلاغة، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1404ق.

2. ابن اثیر الجزری، عزالدین بن الأثیر أبوالحسن علی بن محمد، أسدالغابة فی معرفة الصحابة، بیروت، دار الفکر، 1409ش.

3. ابن اثیر الجزری، عزالدین بن الأثیر أبوالحسن علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر - دار بیروت، 1385ق.

4. ابن اعثم الکوفی، أبومحمد أحمد، الفتوح، تحقیق: علی شیری، بیروت، دارالأضواء، ط الأولی، 1411 ق.

5. ابن الجوزی، أبوالفرج عبدالرحمن بن علی بن محمد، المنتظم فی تاریخ الأمم والملوک، تحقیق: محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیة، ط الأولی، 1412ق.

6. ابن خلدون، عبدالرحمان، العبر (تاریخ ابن خلدون)، چاپ 2، بیروت، دارالفکر، 1408 ق.

7. ابن عبدالبر، أبوعمر یوسف بن عبدالله بن محمد، الإستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق: علی محمد البجاوی، بیروت، دار الجیل، ط الأولی، 1412 ق.

8. ابن قتیبة الدینوری، أبومحمد عبدالله بن مسلم، الإمامة و السیاسة (تاریخ الخلفاء)، تحقیق: علی شیری، بیروت، دارالأضواء، ط الأولی، 1410ق/1990م.

9. امین عاملی، سیدمحسن، سیره معصومان، تهران، سروش، چاپ 2، 1373ش.

10. امینی، عبدالحسین، الغدیر، مکتبة الإمام امیرالمؤمنین(علیه السلام)، حیدری، ج 17، تهران، 1396ق.

11. بلاذری، أحمدبن یحیی بن جابر، کتاب جمل من أنساب الأشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، ط الأولی، 1417ق.

12. بلعمی، تاریخنامه طبری، تحقیق: محمد روشن، تهران، نشر البرز، چاپ 3، 1373ش.

13. ثقفی کوفی، ابواسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات، تحقیق: جلال الدین حسینی ارموی، تهران، انجمن آثار ملی، 1353ش.

14. جعفریان، رسول، تاریخ خلفا از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و اله) تا اول امویان، قم، مرکز نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1372ش.

ص: 297

15. جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی ائمه(علیهم السلام)، نشر انصاریان، قم، 1381ش.

16. حسینی زبیدی واسطی، سیدمرتضی، تاج العروس و جواهرالقاموس، دار الفکر، بیروت، 1414ق.

17. دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، الأخبار الطوال، تحقیق: عبدالمنعم عامر مراجعه، جمال الدین شیال، قم، منشورات الرضی، 1368ش.

18. سبحانی، جعفر، فروغ ولایت، قم، نشر مؤسسه امام صادق(علیه السلام)، قم، چاپ 8، 1386ش.

19. شهیدی، سیدجعفر، ترجمه نهج البلاغه، چاپ چهاردهم، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1378ش.

20. طبری، أبوجعفر محمدبن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد أبوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ط الثانیة، 1387ش.

21. عسکری، سیدمرتضی، نقش عایشه در تاریخ اسلام، ترجمه: سردارنیا، انتشارات دانشکده اصول دین علامه عسکری، بی جا، 1390ش.

22. مادلونگ، ویلفرد، جانشینی حضرت محمد(صلی الله علیه و اله)، ترجمه: نمایی و همکاران، انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد، 1377ش.

23. مسعودی، أبوالحسن علی بن الحسین بن علی، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق: اسعد داغر، قم، دار الهجرة، چاپ دوم، 1409ق.

24. مسکویه الرازی، ابوعلی، تجارب الأمم، تحقیق: ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، 1379ش.

25. مفید، محمدبن محمدبن نعمان، الجمل، ترجمه: محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر نی، 1383ش.

26. مقدسی، مطهربن طاهر، البدء و التاریخ، تحقیق: پور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بی تا.

27. مقریزی، تقی الدین أحمدبن علی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، تحقیق: محمد عبدالحمید النمیسی، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الأولی، 1420ق.

28. مهریزی، مهدی، امام علی(علیه السلام) از نگاه دانشوران، به اهتمام: هادی ربانی، تهران، انتشارات فرهنگ و معارف اسلامی، 1386ش.

29. نصیری، محمد، تاریخ تحلیلی صدر اسلام، تهران، نشر معارف، 1386ش.

یعقوبی، احمدبن أبی یعقوب بن جعفربن وهب واضح، الکاتب العباسی المعروف بالیعقوبی (تاریخ یعقوبی)، بیروت، دار صادر، بی تا.

ص: 298

روش های دربردارنده تأثیرات قدرت نرم در ایجاد صلح از منظر امام علی (علیه السلام)

اشاره

مهدیه رادان(1)، محمد نجفی(2)

ص: 299


1- . دانشجوی کارشناسی ارشد فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی، mradan313@gmail.com
2- . استادیار و عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان، najafi.md@gmail.com

ص: 300

چکیده

والاترین و مهم ترین هدف انبیای الهی و یکی از اهداف دین مبین اسلام، برقراری صلح جهانی و استقرار آرامش و امنیت در جامعه بشری است. در نگرش دینی و اعتقادی برخلاف نگرش مادی، استقرار صلح و آرامش و امنیت در جامعه، حق تمام ملت هاست و در سایه صلح و آرامش است که استعدادهای بشر شکوفا می گردد. صلح باعث تبادل افکار، گسترش فضای گفت وگو و حتی گسترش تعالیم دین مبین اسلام می شود. یکی از مسائل مهم بیان شده در سخنان حضرت علی(علیه السلام) در نهج البلاغه، دوری از جنگ و خون ریزی و تلاش در راه ایجاد صلح می باشد. از نتایج تحقیق می توان به موارد زیر اشاره کرد: نهج البلاغه کتاب ساختن فرد، جامعه و آموزگاری برای صلح طلبی و جلوگیری از جنگ و تجاوز به امنیت انسان ها می باشد. از روش های ایجاد صلح، شیوه های دربردارنده تأثیرات قدرت نرم یا جذب دیگران برای انجام کار مطلوب بدون اجبار و زور است. از این شیوه ها جهت ایجاد صلح و جلوگیری از جنگ و خون ریزی در سخنان امام علی(علیه السلام) در نهج البلاغه می توان به 1. بیان مزیت های صلح؛ 2. رعایت اخلاقیات در جنگ؛ 3. بیان آسیب های شکستن عهد و پیمان؛ 4. تأخیر در شروع جنگ؛ 5. پایبندی به عهد و پیمان و... اشاره کرد که در پژوهش حاضر با روش تحلیل محتوا به بررسی آن خواهیم پرداخت.

کلیدواژه ها: امام علی(علیه السلام)، قدرت نرم، صلح، جنگ و خون ریزی.

مقدمه

مراد از صلح، حالت طبیعی و بدون جنگ است؛ حالتی که در آن هم زیستی

ص: 301

مسالمت آمیز و شرافتمندانه ای رواج دارد و جزو ارزشمندترین و اصولی ترین نیازهای بشری است که در سایه آن زندگی اجتماعی در تعامل و توازن به سر می برد و آدمیان به جای درگیری و اختلافات، توان خود را در جهت تأمین زندگی مناسب به کار می گیرند. مراد از صلح و سازش، تسلیم و استسلام نیست، بلکه مراد وجود روابط عادی طبیعی و آرام بین انسان ها است بدون آن که زمینه ای برای تهدید یا توسل به زور و برخورد مسلحانه فراهم آید. صلح نه تنها یک نیاز بشری که تحقق آن از آرمان اساسی او در سرتاسر تاریخ زندگی اش در زمین بوده است؛ زیرا تحقق تمام ارزش های عالی انسانی در سایه وجود فضای آرام به دور از کشمکش و ناامنی و تنازع ممکن است. اسلام دین صلح است، صلح عادلانه و پایدار، خیر مطلق و جنگ، شرّ است. امام علی(علیه السلام) که امام و الگوی مسلمانان جهان هستند، در جای جای نهج البلاغه سخنانی نغز و آموزنده درباره جنگ یا صلح دارند و راهی بسیار روشنِ هم آهنگ با عقل، فطرت و جهان بینی الهی مطرح کرده است. نهج البلاغه دریایی پهناور و اقیانوسی بی کران است که می توان با تدبر سخنان آن، مطالبی ناب و انسان ساز در زمینه اخلاق، سیاست و تربیت از آن استنباط و استخراج کرد. به دلیل اهمیت صلح در زندگی فردی و اجتماعی، انسان ها همواره باید در فراهم کردن شرایط صلح و زندگی مسالمت آمیز کوشش کنند و با شیوه های مختلف در ایجاد صلح و مخالفت با جنگ و تجاوز، گام بردارند. ازجمله شیوه های ایجاد صلح می توان به شیوه های قدرت نرم اشاره کرد. شیوه های دربردارنده تأثیرات قدرت نرم شیوه هایی هستند که بدون اجبار و پاداش و با مجذوب کردن دیگران بتوان به هدف معین، دست یافت. در پژوهش حاضر به بررسی شیوه های دربردارنده تأثیرات قدرت نرم در ایجاد صلح و زندگی مسالمت آمیز، در سخنان حضرت علی(علیه السلام) در نهج البلاغه خواهیم پرداخت.

پیشینه

در زمینه موضوع صلح در آموزه های دینی، پژوهش های مرتبطی انجام شده است.

ص: 302

برخی از پژوهشگران درصدد تبیین این موضوع برآمده اند که کدام یک از جنگ و صلح در اسلام بر دیگری ترجیح دارد، از مهم ترین یافته های پژوهش حاضر این است که در اسلام ترجیح جنگ بر صلح با شخص مشرکان نیست؛ بلکه به جهت جنگ با حکومت مشرکان است، به گونه ای که اصل در روابط مسلمانان با حاکمیت کفر و شرک، جنگ؛ و اصل در روابط مسلمانان با آحاد مشرکان و کافران، صلح است (تقی زاده اکبری، حسینی فاضل، اصالت جنگ یا صلح از منظر دین، ص1).

برخی دیگر از پژوهش ها با محوریت امام علی(علیه السلام) و مرتبط با صلح نگاشته شده اند، هرچند محوریت آن ها صلح نبوده است که هرکدام، از زاویه ای به سیره امام علی(علیه السلام) در ارتباط با مخالفان و ترجیح صلح و مدارا با آنان نگریسته اند ازجمله:

«پدیدارشناسی تکنیک های امام علی(علیه السلام) برای صلح» (مطالعه موردی عهدنامه مکتوب خطاب به مالک اشتر)، اسلامی، روح الله؛ بهرامی عین القاصی، وحید، مجله: جستارهای سیاسی معاصر، پاییز1393، سال پنجم، شماره 3، علمی - پژوهشی/ISC (18 صفحه؛ از 1- 18)؛ «سبک تعامل امام علی(علیه السلام) با اقلیت های مذهبی»، گل محمدی، محمدتقی، ص103)؛ «اخلاق در جهاد از دیدگاه امام علی(علیه السلام)»، (پهلوان، منصور؛ احمدی آشتیانی، فرهاد)؛ «رفتارشناسی امام علی(علیه السلام) با اولین مخالفان داخلی حکومت اسلامی»، شیردل، معصومه؛ فتاحی زاده، فتحیه؛ جانی پور، محمد، ص45، مجله: «پژوهش نامه علوی» پاییز و زمستان 1396، سال هشتم - شماره 2؛ «الگوی ارتباط با مخالفان در دوران حکومت امام علی(علیه السلام)» (مطالعه موردی خطبه ها و نامه های نهج البلاغه)، فرخی، میثم؛ احمدی، بتول، ص123، مجله: «پژوهش نامه علوی»، که از پژوهش های مرتبط با موضوع مقاله پیش رو است.

ص: 303

1. مفهوم لغوی و اصطلاحی صلح

صلح عبارت است از ثبات نسبی نظامی و فقدان اختلال و بی نظمی شدید با سایر کشورهاست (افتخاریان، دانشنامه جنگ و صلح، ج3، ص1143).

به طورکلی در شرایط عادی کشورها صلح وجود دارد و در حقیقت صلح یکی از هدف های اساسی کشورها در صحنه بین المللی است، جنگ حالتی موقتی است که می توان آن را در توالی تاریخی صلح، محسوب کرد (همان، ص1144).

صلح: (اسم مصدر) دعوایی را با قرار و پیمانی بین خود حل وفصل کردن، آشتی، سازش (عمید، فرهنگ فارسی، ج 2، ص1190).

صلح: اسم است از مصالحه و خلاف مخاصمه است و مأخوذ از صلاح است یعنی استقامت و در شرع عقدی باشد که ثمره آن روا باشد با اقرار متنازعین و انکار آن ها (سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، ج2، ص1111).

صلح: آشتی، سلم، سازش، تراضی میان متنازعین (دهخدا، لغت نامه دهخدا، ج32، ص300).

مراد از صلح که یکی از هدف های اساسی درصحنه بین المللی است، حالت طبیعی و بدون جنگ است که در سایه آن، زندگی اجتماعی در تعامل و توازن به سر می برد و آدمیان به جای درگیری و اختلافات، توان خود را در جهت تأمین زندگی مناسب به کار می گیرند (نوری زاده، احکام صلح در اسلام، شماره6، ص27-32).

در عرف سیاسی نیز لازم نیست که صلح مسبوق به جنگ و اختلاف و نزاع باشد. همین که دو دولت با یک دیگر زندگی مسالمت آمیز داشته باشند، گفته می شود که در حالت صلح به سر می برند، اعم از این که سابقه جنگ و صلح داشته باشند یا نداشته باشند، آن چه مهم است صلح پایدار است (بهشتی، صلح پایدار از منظر عقل و دین با تأکید بر تعالیم اسلام و مسیحیت، شماره1، ص39- 61).

ص: 304

باید توجه داشت که صلح و تسلیم با هم دیگر متفاوت است. صلح معنایش هم زیستی شرافتمندانه است، اما تسلیم هم زیستی شرافتمندانه نیست. صلح چیزی نیست که انسان آن را بسازد بلکه از مهم ترین اهداف و مقاصد انسان به شمار می رود. خدا دین اسلام را از صلح قرار داده و صلح نیز ضرورتی برای جوامع انسانی است (السید، فرهنگ اسلامی و فرهنگ صلح، شماره 34، ص130- 111).

قدرت نرم

درکلی ترین شکل، قدرت به معنای توانایی به دست آوردن نتایجی است که فرد می خواهد، به ویژه قدرت یعنی توانایی نفوذ بر رفتار دیگران به منظور کسب نتایجی که فرد می خواهد (مرادی، قدرت و جنگ نرم؛ از نظریه تا عمل، ص306).

قدرت را می توان به دو نوع تقسیم کرد: قدرت سخت و قدرت نرم؛ قدرت سخت که بر اجبار استوار است و به شکل زور تجلی می یابد و قدرت نرم بر اقناع و جذابیت استوار است و به شکل پذیرش تجلی می یابد (همان، ص47).

قدرت نرم پدیده ای است نو، ولیکن ریشه در تاریخ گذشته های بسیار دور دارد. قدرت نرم، بر توانایی شکل دادن اولویت های دیگران تأکید دارد و گاهی می توان نتایج موردنظر را بدون اجبار یا پاداش عینی و از راه جذب کردن دیگران به دست آورد. پروفسور ژوزف اس نای، استاد دانشگاه هاروارد برای اولین بار واژه قدرت نرم را مطرح کرد.

ژوزف نای، قدرت نرم را توانایی به دست آوردن اهداف، بیش تر از راه جذب کردن تا اجبار تعریف می کند (روحانی، قدرت نرم، ص61).

برای رسیدن به هدف خاص، شیوه های گوناگونی وجود دارد. گاهی با تهدید و اجبار دیگران، می توان به هدف موردنظر رسید اما در حالت ترس و اجبار، انسان ها با اختیار خود کاری را انجام نمی دهند و گاهی اوقات ممکن است مقاومت در رسیدن به هدف موردنظر ایجاد شود. در بعضی اوقات، می توان با وعده های گوناگون و پاداش دادن، دیگران را به

ص: 305

انجام عملی وادار کرد اما این شیوه پرهزینه است و نمی توان به دلیل وجود دریافت پاداش، حقیقت اراده و پایبندی افراد در رسیدن به هدف موردنظر را ارزیابی کرد.

ژوزف نای می گوید: سه روش برای انجام کار وجود دارد: یکی ترسانیدن افراد با چماق، دوم تطمیع با هویج یا پاداش و سوم جذب آن ها به همکاری است، به گونه ای که خواستار آن چه شما می خواهید باشند. اگر شما بتوانید دیگران را چنان جذب کنید که آن چه شما می خواهید آن ها نیز بخواهند، هزینه خیلی کم تری از چماق و هویج بر شما تحمیل می شود (مرادی، قدرت و جنگ نرم؛ از نظریه تا عمل، ص24).

قدرت نرم شامل روش هایی است که دیگران را مجذوب کرده و آن ها با اختیار و اراده خود در جهت انجام هدف موردنظر گام برمی دارند. به تعبیر دیگر؛ شیوه های قدرت نرم عبارت است از به کارگیری ابزار و روش های رفتاری و گفتاری به عنوان نیروی محرکه ای برای جذب دیگران در جهت رسیدن به هدفی خاص، بدون به کارگیری زور و اجبار.

در تعریفی کلی می توان قدرت نرم را چنین تعریف کرد: قدرت نرم یعنی برای اعمال نفوذ بر دیگران به جای تکیه بر پاداش و چماق، توانایی برای غلبه بر قلب ها و ذهن هاست که دارای اهمیتی تعیین کننده است. بهترین حالت پیروزی، پیروزی بدون جنگ است (روحانی، قدرت نرم، ص61).

صلح مهم ترین محور اسلام و ضرورتی برای جوامع انسانی است و اساساً هسته اصلی و درون مایه هر سیاست عام اسلامی در جنگ و صلح، مصلحت اسلام و مسلمانان و تأمین امنیت برای دعوت مسالمت آمیز و دفع و رفع تجاوز بین افراد می باشد. به دلیل اهمیت جایگاه صلح در صحنه بین المللی و در ادیان الهی به خصوص دین مبین اسلام، با استفاده از شیوه های قدرت نرم می توان در جهت ترغیب و جذب دیگران برای فراهم آوردن شرایط صلح، زندگی مسالمت آمیز و جلوگیری از جنگ و خون ریزی استفاده کرد.

حضرت علی(علیه السلام) که پیشوا و الگوی مسلمانان جهان و تربیت یافته مکتب اسلامی است، ایجاد صلح و جلوگیری از جنگ و خون ریزی، در گفتار و رفتارشان اولویت داشته و

ص: 306

در تمام شرایط با استفاده از شیوه های دربردارنده تأثیرات قدرت نرم، انسان ها را به آن ترغیب می کردند؛ که می توان به شیوه های زیر اشاره کرد:

2. بیان فواید ایجاد صلح

اشاره

سیره امام علی(علیه السلام) چنان بود که با همه اشخاص و گروه های سیاسی، قومیت ها و مذاهب مختلف، زیستی مسالمت آمیز به دور از جنگ و خون ریزی داشته باشند. ایشان مسالمت و سازش را تا آن جا که امکان داشت دنبال می کردند و می فرمودند: از برترین خیرخواهی ها، راهنمایی به صلح و سازش است (دلشاد تهرانی، رخساره خورشید، ص473).

حضرت علی(علیه السلام) بر هم زیستی مسالمت آمیز تأکید داشتند و در تمام فتنه ها و جنگ افروزی ها، جز به اصلاح امور نمی اندیشیدند و تمام توان خود را در راه حفظ صلح و جلوگیری از جنگ و خون ریزی به کار می گرفتند و در این راه، گستاخی فتنه گران و فشار مخالفان را تحمل می کردند.

ایشان در نامه 58 می فرمایند: پس به آنان گفتیم: بیایید با خاموش ساختن آتش جنگ و آرام کردن مردم، به چاره جویی و درمان بپردازیم تا کار مسلمانان استوار شود و به وحدت برسند و ما برای اجرای عدالت نیرومند شویم (شریف رضی، نهج البلاغه، ص425).

ایشان فواید ایجاد صلح و آشتی را بیان می فرمایند تا صاحبان عقل و بصیرت با دانستن فواید آن به انجام چنین صلحی ترغیب شوند. از فواید ایجاد صلح در سخن ایشان می توان به موارد زیر اشاره کرد:

الف. چاره جویی و درمان مشکلات با دعوت به آرامش و خاموش کردن آتش جنگ

جنگ به خودی خود چیز زشتی نیست بلکه به خاطر آن ناپسند است که موجب بدی و آزار دیگران می گردد. اگر جنگ برای پیروزی حق و بازستاندن مال، عزت و شرافت ازدست رفته و قصاص خون نابه حق ریخته شده باشد، در این صورت یک ضرورت

ص: 307

اجتماعی و انسانی است ولی به شرط آن که قبل از جنگ در راه ایجاد حُسن تفاهم، مذاکراتی به عمل آید. جنگ مسبب ناامنی و عدم پیشرفت جامعه و به هدر رفتن نیرو و استعدادها می شود و امنیت در سایه صلح به بار می نشیند. صلح به دلیل آن که برای افراد امکاناتی به وجود می آورد که در ایجاد جامعه بهتر تلاش کنند، در دین مبین اسلام بسیار نیکو و پسندیده است.

به فرموده حضرت علی(علیه السلام) در شرایط بحرانی و پراضطراب جنگ، به دلیل عدم آرامش فکری و تسلط کافی بر مشکلات، چاره جویی صحیح، مقدور نیست، اما در شرایط صلح و به دوراز اضطراب جنگ و خون ریزی، می توان با تحلیل همه جانبه شرایط، به چاره جویی مشکلات پرداخت.

ب. استوار و محکم شدن کار مسلمانان

ج. اتحاد مسلمانان و عدم تفرقه در میان آن ها

د. اجرای عدالت حقیقی در شرایط صلح و زندگی مسالمت آمیز

ازنظر حضرت علی(علیه السلام)، آن اصلی که می تواند تعادل اجتماع را حفظ کند و همه را راضی نگهدارد، به پیکر جامعه سلامت و به روح اجتماع آرامش بدهد، عدالت است. ظلم و جور و تبعیض قادر نیست حتی روح خود ستمگر و روح آن کسی را که به نفع او ستمگری می شود، راضی و آرام نگهدارد تا چه رسد به ستمدیدگان و پایمال شدگان. به نظر حضرت علی(علیه السلام) عدالت نباید فدای مصلحت بشود (مطهری، سیری در نهج البلاغه، ص119).

عدالت یک تکلیف مهم و وظیفه الهی است و مسلمان معتقد به تعلیمات اسلامی، هرگز نباید تماشاچی صحنه های تبعیض و بی عدالتی بوده و در برابر ظلم و بی عدالتی سکوت اختیار کند. بنابراین صلح از دیدگاه حضرت علی(علیه السلام) به معنی دست کشیدن از حقوق عادلانه نیست، بلکه دست کشیدن از جنگ یا آشتی کردن بر پایه عدل است

ص: 308

هم چنین به فرموده ایشان، استحکام و عدم تزلزل امور مسلمانان، اتحادشان و فراهم شدن شرایط جهت اجرای عدالت حقیقی، تنها در شرایط صلح و با خاموش کردن آتش جنگ و خون ریزی تحقق می یابد.

هم چنین ایشان در نامه 53 به سردار خود مالک اشتر، مزیت های پذیرش صلح را چنین می فرمایند: صلح سبب برآسودن سپاهیانت شود و تو را از غم و رنج برهاند و کشورت را امنیت بخشد (شریف رضی، نهج البلاغه، ص417).

امام علی(علیه السلام) در پذیرش صلح به سه فایده بسیار مهم و حساس که از یک استراتژیک چشم گیری برخوردار است اشاره می فرمایند.

ه-. آسایش و آرامش رزمندگان و نیروهای مقاومتی

طبیعی است که جنگ ضایعات فراوانی دربردارد و نیروهای رزمنده و ارتش را سخت خسته و مستأصل می کند و چنان چه برای مسلمانان صلحی که در آن رضای خدای متعال باشد پیش آید سبب آسایش نیروهای رزمنده می گردد و از استیصال و خستگی نجات پیدا می کنند.

و. نداشتن دغدغه فکری پیرامون شرایط جنگی و آرامش فکری رهبر جامعه

چون جنگ و درگیری موجب دغدغه فکری و اضطراب های درونی افرادِ درگیرِ جنگ شده اما در مقابل، صلح، موجب استراحت فکری و سبب رهایی یافتن از اضطراب و فشارهای روانی می شود، پذیرش صلحی که منافع اسلام و مسلمانان در آن است، آثار خوبی را برای نیروهای رزمنده و رهبران جامعه در بر خواهد داشت.

ز. حفظ شرایط امنیتی کشور

جنگ ناخواسته یک نوع ترس، عدم امنیت، اضطراب و ناراحتی برای مردم ایجاد خواهد کرد؛ زیرا پیروزی در آن نامشخص بوده و همگان احساس ناامنی می کنند، با پذیرش پیمان صلح، خطر ناامنی و اضطراب جنگ برطرف شده و امنیت برقرار می گردد.

حضرت علی(علیه السلام) بسیار جامع و کامل، مزایای صلح و آشتی را در تمام ابعاد اجتماعی،

ص: 309

امنیتی، عموم مردم، رهبران جامعه و رزمندگان جنگ بیان می فرمایند. ایشان آسایش رزمندگان، عدم دغدغه فکری رهبر جامعه و حفظ شرایط امنیتی را تنها در سایه ایجاد صلح و دوستی و دوری از جنگ و خون ریزی می دانند؛ زیرا جنگ و خون ریزی سبب ناامنی شده و مردمی که از امنیت محروم اند، از کاروان رشد، پیشرفت و ترقی عقب مانده و نمی توانند به گونه ای شایسته از استعدادهای مالی و معنوی خود بهره مند شوند. ناامنی، جنگ و خون ریزی موجب بی کاری و گرانی و پریشانی مردم می شود و اگر امنیت در جامعه نباشد رکود فرهنگ، اخلاق و معنویت قطعی خواهد بود.

3. بیان جایگاه مهم ایجاد صلح در اسلام

انسان موجودی اجتماعی است و زندگی او باید به صورت اجتماع و دسته جمعی باشد؛ زیرا نیازمندی های او ایجاب می کند که با همکاری سایر هم نوعان خود به رفع آن ها بپردازد. هر فردی عهده دار کاری شود و هر گروهی، مشکلی را حل کنند تا زندگی برای همه، سعادت بخش و دلپذیر شود. در روابط افراد یک جامعه اگر زیردست پروری، گذشت، خیرخواهی، احسان، خدمت به خلق، اصلاح و سازش بین مردم و نظایر آن وجود نداشته باشد، قطعاً چنین اجتماعی را نمی توان سعادتمند دانست.

انسان به گونه فطری و عقلانی خواهان صلح و آرامش بوده و بر این اساس حقوقی که طبق دستورات دین به وی عطا شده است نیز همگی در راستای حفظ ثبات در جوامع است تا در سایه آن آدمی مسیر بندگی خداوند و کمال را بپیماید (برزنونی، اسلام؛ اصالت جنگ یا اصالت صلح، شماره 33، ص15).

دین مبین اسلام شریعتی وحیانی شامل دستورات و قوانینی الهی برای عبودیت پروردگار و به کمال رساندن انسان هاست. مسلمانان به انجام اعمالی که رضایت خداوند در آن است امر و از انجام گناهان و اموری که رضایت خداوند در آن ها نیست، نهی شده اند. آگاهی مسلمانان از جایگاه والای انجام برخی اعمال در نزد خداوند و اهل بیت(علیهم السلام) منجر به ترغیب در انجام آن اعمال و استمرار در اجرای آن می شود.

ص: 310

حضرت علی(علیه السلام) در نامه 47 چنین می فرمایند: «به ترس از خدا و نظم در امور زندگی و ایجاد صلح و آشتی در میانتان سفارش می کنم؛ زیرا من از رسول الله(صلی الله علیه و اله) شنیدم که می فرمود: اصلاح کردن بین مردم از همه نمازها و روزه ها برتر است (شریف رضی، نهج البلاغه، ص399).

ایشان با بیان جایگاه بلندمرتبه و بلند ایجاد صلح و آشتی نزد حضرت رسول الله(صلی الله علیه و اله)، به ارزش والای ایجاد زندگی مسالمت آمیز و صلح در میان مردم اشاره کرده و ایجاد صلح را از تمام نمازها و روزه ها برتر بیان می کنند؛ زیرا مهم ترین هدف شارع مقدس، اجتماع انسان ها تحت لوای اسلام و سلوک دسته جمعی به سوی خداوند است و این هدف جز در سایه صلح و زندگی مسالمت آمیز محقق نمی شود.

4. بیان آسیب های پیمان شکنی

صلح دو علت دارد، علت محدثه که باعث پاگرفتن صلح و پیمان می شود و علت مبقیه که بودن آن، صلح را پایدار می کند و با نبود آن، صلح قابل دوام نیست. اگر طرفین صلح، حُسن نیت خود را ثابت کنند صلح منعقد و اگر در حُسن نیت خود صادق و استوار باشند، صلح استمرار می یابد و طرفین صلح از فواید آن بهره مند می شوند. در غیر این صورت دو طرف همواره در حالت اضطراب به سر می برند و ناگزیر نیروهای خود را تجهیز خواهند کرد و در حالت آماده باش هستند (بهشتی، صلح در نهج البلاغه (2)، شماره 630، ص13-23).

پیمان صلح و آشتی برخلاف پیمان شکنی است. خداوند در قرآن می فرمایند: به یقین، بدترین جنبندگان نزد خدا، کسانی هستند که کافر شدند و ایمان نمی آورند، همان کسانی که با آن ها پیمان بستی؛ سپس هر بار عهد و پیمان خود را می شکنند؛ و (از پیمان شکنی و خیانت)، پرهیز ندارند.

خداوند در این آیات کسانی که عهد و پیمان خود را پس از بسته شدن قرارداد،

ص: 311

شکسته اند بدترین جنبندگان معرفی می کنند، هم چنین انسان هایی که پیوسته عهد و پیمان خود را شکسته اند قابل ترحم نیستند؛ چون یقین داریم که با اندک فرصت و مهلت، به خیانت و عهدشکنی دست خواهند زد (آذری قمی، رهبری و جنگ و صلح، ص179).

حضرت علی(علیه السلام) با بیان آفات پیمان شکنی، مسلمانان را به پایبندی به عهد و پیمان خود در هنگام صلح دعوت کرده و از پیمان شکنی نهی می فرمایند.

ایشان در نامه 58 که به مردم شهرها نوشته اند و در آن از آن چه میان او و سپاه صفین گذشته است حکایت می کنند و می فرمایند: آن گاه آن که بر پیمان خود استوار ماند، از هلاکت نجات یافت و کسی که در لجاجت خود پا فشرد، خدا پرده ناآگاهی بر جان او کشید، بلای تیره روزی گِرد سرش گردانید (شریف رضی، نهج البلاغه، ص425).

به فرموده حضرت علی(علیه السلام) کسی که عهدشکنی نکند از فتنه عواقبِ عهدشکنی نجات می یابد و فردی که بر لجاجت خود پافشاری کرده و خواهان صلح و مسالمت نباشد، به دلیل لجاجتش، خداوند پرده جهل بر بصرت و درک او می افکند و قادر به دیدن و درک حقایق نبوده و دچار مشکلات و گرفتاری خواهد شد.

هم چنین ایشان در خطبه 17، یکی از دو گروه دشمن ترین آفریده ها نزد خداوند را گروهی می دانند که با فرورفتن در فتنه ها قادر به دیدن صلح و دوستی نیستند، و می فرمایند: مردی که مجهولاتی به هم بافته و در میان انسان های نادانِ امّت، جایگاهی پیدا کرده است، در تاریکی های فتنه فرورفته و از مشاهده ی صلح و صفا کور است. (همان، ص41).

به فرموده حضرت علی(علیه السلام)، انسانی که از نادانی و نداشتن بصیرت دیگران سوءاستفاده کرده و اطلاعاتی نادرست به آن ها می گوید و حقایق را بیان نمی کند، گرفتار فتنه و مشکلات شده و به دلیل تاریکی فتنه ها و عدم آگاهی و بصیرت، قادر به دفع آن ها نیست و قادر به درک و پذیرش صلح و زندگی مسالمت آمیز نخواهد بود. کسی که بر لجاجت خود پافشاری کرده و پیمان شکنی کند، دچار بلای تیره روزی و فتنه می شود و کسی که در تاریکی فتنه فرو رود قادر به دیدن شرایط صلح و آشتی نخواهد بود.

ص: 312

پیمان شکنی در عهد و پیمان، کار ناپسندی است که نه تنها شریعت های آسمانی آن را نهی کرده اند، بلکه عقل سلیم و وجدان پاک نیز از آن بیزار است. همه مردمان به عقل و فطرت درمی یابند که چیزی چون پایبندی به عهد و پیمان سبب سلامت روابط اجتماعی و حفظ جوامع نیست و هر کس به تجربه درمی یابد که چگونه خیانت و پیمان شکنی سبب ضعف و زوال می شود.

در منطق اسلام، پس از آن که عهد و پیمانی منعقد شد، پاسداشت آن به طور مطلق لازم و وفای به آن واجب است، خواه کسی که پیمان بسته، از آن زیان بیند یا بهره مند شود، به استثنای موردی که یکی از دو طرف، عهد و پیمان خود را نقض کند که در این صورت طرف دیگر نیز حق دارد همان گونه که او نقض کرده است، نقض عهد کند (دلشاد تهرانی، رخساره خورشید، ص877).

5. بیان اهمیت وفای به عهد و پیمان

قرآن کریم در آیات متعدد در مورد وفای به عهد با تمام معانی اش و در همه مصادیقش، تأکید نموده و به تمام معنا درباره آن سخت گیری کرده است و پیمان شکنی را درنهایت شدت، مذمت نموده و به آنان وعده عذابی سخت داده است و کسانی را که به عهد خود وفا کنند، مدح کرده است. خداوند در سوره مائده می فرمایند: ای کسانی که ایمان آورده اید به قراردادها [ی خود] وفا کنید.

تعهد یعنی التزام به انجام عمل یا ترک آن است. خداوند کسانی را که به دستورات دین اسلام ایمان آورده اند به وفای به عهد و پیمان، دستور می دهد و وفای به عهد را یکی از نشانه های ایمان داشتن، بیان می کند.

حضرت علی(علیه السلام) در خطبه 41 می فرمایند: ای مردم، بی گمان وفا همزاد راستی است و من سپری نگه دارنده تر از وفا سراغ ندارم آن کس که از بازگشت خود به قیامت آگاه باشد خیانت و نیرنگ ندارد.(شریف رضی، نهج البلاغه، ص65).

ص: 313

به فرموده امیرالمؤمنین(علیه السلام) وفاداری بر عهد و پیمان همزاد راستی و حقیقت است و هیچ چیز جایگزین آن نخواهد شد و سپر و حفاظی محکم تر از وفاداری جهت حفاظت انسان از دشمنی ها و گرفتاری های ایجادشده در اثر پیمان شکنی وجود ندارد. حضرت علی(علیه السلام) اعتقاد به معاد و روز قیامت را مانعی برای شکستن عهد و پیمان و نیرنگ زدن بیان می کنند؛ زیرا هر عهد و پیمان عقلانی که مخالف حق و مغایر شرع نباشد، عهد و پیمانی است در حریم الهی که گویا دست خدا در آن است و شکستن آن بی حرمتی به دستورات خداوند است. انسان اگر عالم را محضر خداوند بداند و به معاد و روز قیامت ایمان داشته باشد از هرگونه خیانت و نیرنگ پرهیز می کند.

حضرت علی(علیه السلام) در نامه 53 به کارگزار متعهد خود مالک اشتر می فرمایند: حال اگر پیمانی بین تو و دشمن منعقد گردید، یا در پناه خود او را امان دادی، به عهد و پیمان خویش وفادار باش و بر آن چه بر عهده گرفتی امانت دار باش و جان خود را سپر پیمان خود گردان؛ زیرا هیچ یک از واجبات الهی همانند وفای به عهد نیست که همه مردم جهان با تمام اختلافاتی که در افکار و تمایلات دارند، در آن اتفاق نظر دارند. تا آن جا که مشرکین به عهد و پیمانی که در زمان جاهلیت با مسلمانان داشتند وفادار بودند؛ چون که آینده ناگوار پیمان شکنی را آزمودند (همان، ص419).

نهادینه شدن پایبندی به صلح و پیمان در میان مردم و زمامداران حکومتی از مشوقات پیشگیرانه پیمان شکنی است. امام علی(علیه السلام) که در فراز پایانی فرمودند: مشرکان در عصر جاهلیت بر عهد و پیمان خود استوار بوده و پیمان شکنی نمی کردند چون از عواقب ناگوار پیمان شکنی اطلاع داشتند؛ این فراز مقدمه است بر این که مالک را به نشکستن پیمان صلح تشویق کنند و به او بفهمانند که اگر پیمان شکنی نزد بت پرستان زشت است نزد یکتاپرستان زشت تر است. ایشان مالک اشتر را به وفاداری به عهد و پیمانی که با پذیرش آن نزد تو مانند امانتی الهی می باشد سفارش می کنند و می فرمایند: جان خود را در وفای به عهد و پیمان خود سپر قرار بده. هم چنین پایبندی به عهد و پیمان را یکی از واجبات الهی برشمرده که

ص: 314

تمام انسان ها فارغ از مذهب و نژاد باید آن را محترم شمرده و بر عهد و پیمان خود استوار بمانند؛ زیرا همه انسان ها به عقل و فطرت درمی یابند که پایبندی به عهد و پیمان سبب سلامت روابط اجتماعی و حفظ جوامع شده و خیانت و پیمان شکنی سبب ضعف و زوال آن می شود.

6. بیان پیش فرض های نیکو برای برقراری صلح

حضرت علی(علیه السلام) در نامه 53 به کارگزار و سردار خود مالک اشتر می فرمایند: هرگز پیش نهاد صلحی که خشنودی خداوند در آن است رد مکن (همان، ص417).

به دلیل اهمیت صلح و زندگی مسالمت آمیز در زندگی فردی و اجتماعی، دین مبین اسلام با صلحی که از طرف دشمن پیش نهاد می گردد مخالف نیست البته باید شرایطی مراعات شود که تمام آن شرایط در یک کلمه خلاصه می شود و آن رضای خدای تبارک و تعالی است. پیمان صلح باید مورد رضای خداوند باشد، اگر صلح برای اسلام و مسلمین مصالح مختلفی را در بر داشته باشد و پذیرش صلح بر ادامه جنگ ترجیح داشته باشد، این پیمان صلح مورد رضایت خداوند می باشد و چنین صلحی است که آسایش لشکریان را تأمین می کند؛ اما اگر ادامه جنگ به مصلحت اسلام و مسلمین باشد طبعاً پذیرش صلح مورد رضای خداوند متعال نخواهد بود و حضرت علی(علیه السلام) از پذیرش چنین صلحی نهی کرده اند.

یکی از عوامل مهمی که انسان را به انجام دادن کاری ترغیب می کند، خشنودی و رضای خداوند از انجام آن عمل می باشد. اگر مسلمانان رضایت و خشنودی خداوند را در انجام عملی بدانند به انجام آن راغب و در اجرای آن مستدام می مانند و اگر عملی مغایر با دستورات و موازین اسلام و مورد رضایت خداوند نباشد از انجام آن خودداری می کنند، گرچه منافع مادی و دنیوی بسیاری نیز داشته باشد. حضرت علی(علیه السلام) مهم ترین پیش فرض برای انجام صلح نیکو را خشنودی و رضای خداوند در انجام صلح و پیمان بیان می کنند

7. هوشیاری نسبت به دشمن در هنگام ایجاد پیمان صلح

صلح گرایی و آمادگی پیوسته برای پذیرش صلح نباید موجب غفلت نسبت به دشمن و

ص: 315

فریب های نظامی گردد. از این رو امام علی(علیه السلام) می آموزد که در عین آمادگی برای پذیرش صلح، لازم است هوشیاری خود را نسبت به دشمن حفظ کرده و مراقبت نمود که صلح خواهی فریب کاری دشمن نباشد (دلشاد تهرانی، دلالت دولت، ص619).

حضرت علی(علیه السلام) در نهج البلاغه شناخت دشمن را بسیار مهم و یکی از مهم ترین رمزهای پیروزی دانسته و در خطبه 147 می فرمایند: بدانید، که شما حق را نخواهید شناخت، جز آن که ترک کننده آن را بشناسید (شریف رضی، نهج البلاغه، ص193).

شناخت حقیقت، تنها زمانی ممکن است که افرادی را که با حقیقت دشمنی داشته و آن را ترک کرده اند بشناسیم. گاه برای درک نور و روشنایی حقیقت باید تاریکی باطل و دشمنان حقیقت را بشناسیم و این بیان کننده اهمیت دشمن شناسی و عدم غفلت از دشمنان در دین مبین اسلام می باشد. حضرت علی(علیه السلام) مهم ترین ویژگی خود را هوشیاری در برابر دشمن می داند و آن گاه که بعضی از مصلحت اندیشان به ایشان گفتند که طلحه و زبیر را پس از پیمان شکنی به حال خود گذارد و در صدد کارزارشان نباشد در خطبه 6 می فرمایند: به خدا سوگند، چون کفتار نیستم که در خواب فریب فرو روم و در دام و چاله اوفتم و صید دشمن گردم.

یکی از مبانی مهم در دشمن شناسی و چگونگی رفتار با دشمن، عدم غفلت و سهل انگاری از دشمن پس از اجرای پیمان صلح می باشد. گاه دشمن در قالب صلح به میدان مذاکره وارد می شود تا بتواند در شرایط صلح ایجادشده، نیروها و تجهیزات خود را تقویت کرده و با شناسایی نقاط ضعف حریف خود، با برنامه ریزی دوباره به او حمله کرده و او را شکست دهد. باید با بررسی تمام جوانب فردی و اجتماعی یک قرارداد، آن را امضا کرد؛ زیرا تنظیم عهدنامه، در صورت وجود کم ترین ناآگاهی، ناتوانایی علمی و عملی، آسیب های فراوان و هزینه های سنگینی را در پی خواهد داشت. این دوراندیشی باعث مقاومت در صورت پیمان شکنی و حمله مجدد شده و دشمن با مشاهده آمادگی نظامی نیروهای مقابل در حفظ پیمان صلح تلاش خواهد کرد.

ص: 316

حضرت علی(علیه السلام) در نامه 53 به سردار خود مالک اشتر می فرمایند: لکن زنهار زنهار از دشمن خود پس از آشتی کردن؛ زیرا گاهی دشمن نزدیک می شود تا غافلگیر کند، پس دوراندیش باش و خوش بینی خود را متّهم کن (همان، ص417).

دشمن زمانی پیش نهاد صلح می دهد که در فشار بوده و صدمات جبران ناپذیری را متحمل شده باشد و به ناچار برای تجدید قوا و جلوگیری از صدمات بیش تر، پیش نهاد صلح می دهد و هدفش پایان کینه و دشمنی نیست. دشمن از فرصت ایجادشده استفاده می کند و به تجهیز نیروهای خود می پردازد تا بتواند با قوای بیش تری و با استفاده از غفلت رقیب به آن ها حمله کند. به دلیل غافلگیر نشدن توسط نیروهای دشمنان، پس از انجام پیمان صلح به فرمایش حضرت علی(علیه السلام) باید هوشیارانه و به دور از ساده اندیشی برخورد کرده و خوش گمانی و حُسن ظن خود را مورد اتهام و نکوهش قرار دهیم و مبادا به حُسن ظن خود عمل کنیم و آن را معیار کار در برخورد با دشمن بعد از پیمان صلح قرار دهیم.

8. رعایت اخلاقیات در میدان جنگ

اشاره

جنگ در منطق اسلام به دو قید است قید دفاع و قید اخلاق و هیچ کس حق ندارد در دفاع مشروع مرزشکنی کند. سیره امام علی(علیه السلام) در عرصه نظامی بر چنین منطقی استوار است (بهشتی، صلح در نهج البلاغه (2)، ص13-23).

در جهاد مقدس، اعمال ناشایسته دشمن نباید سپاه اسلام و فرماندهان آن را به مقابله به مثل و انحراف از هدف و توسل به استفاده از ابزارها و روش های غیرانسانی بکشاند. از اصول اخلاقی که به فرموده حضرت علی(علیه السلام) باید در میدان جنگ به آن ها پایبند بود، می توان به موارد زیر اشاره کرد.

الف. پرهیز از انجام کارهای غیراخلاقی و غیرانسانی

اصول اخلاقی امری است که در بین تمام انسان ها، فارغ از ملیت و مذهبشان بااهمیت است. رعایت اصول اخلاقی با کرامت انسانی هم آهنگ است و در دین اسلام نیز بر رعایت

ص: 317

اصول اخلاقی در زندگی تأکید شده است. در دستورات الهی اسلام، اصالت با جذب کردن دیگران به دین مبین اسلام می باشد و میدان جنگ محل انجام اعمال غیراخلاقی نیست.

در نامه 14 نهج البلاغه حضرت علی(علیه السلام) می فرمایند: هرگاه به اذن خدا دشمن شکست خوردند و گریختند، آن کس را که پشت کرده نکشید و به آن که قدرت دفاع ندارد، آسیب نرسانید و مجروحان را نکشید و زنان را با رفتار بد خود تحریک نکنید، هرچند شما را دشنام دهند و نسبت به امیران شما بدگویی کنند (شریف رضی، نهج البلاغه، ص353).

حضرت علی(علیه السلام) یاران خود را به اجرای اصول اخلاقی زیر سفارش می کنند:

یک. نکشتن دشمنی که شکست خورده است و فرار می کند.

دو. نکشتن مجروحان، کودکان و پیران که توان دفاع ندارند.

سه. عدم برخورد با زنان حتی در صورت دشنام دادن و رفتار بدشان؛ زیرا بدرفتاری با زنان دور از جوان مردی است و غیرت دشمنان را برای انتقام برمی انگیزد.

تأکید حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) به رعایت اصول اخلاقی، نشان دهنده اهمیت آن در میدان جنگ می باشد. انجام اعمال غیراخلاقی، مانع ایجاد و استمرار عهد و پیمان صلح می شود. دشمن شکست خورده اگر با رفتارهای غیرانسانی و غیراخلاقی روبه رو شود کینه و دشمنی او بیش تر شده و اگر مجبور به پیمان صلح شود، همواره در کمین فرصتی برای انتقام است. انجام اصول اخلاقی با دشمن، هنری الهی در جهت جذب آن ها به دین مبین اسلام می باشد.

ب. دشنام ندادن به دشمن

هنگامی که امام می شنود گروهی از اصحابش زبان با بدگویی و دشنام گشوده و شامیان را مورد سب و شتم قرار داده اند و آتش جنگ صفین را افروخته تر می کنند، در خطبه 206 می فرمایند: من کراهت دارم و نمی پسندم که شما دشنام دهنده باشید (همان، ص305).

دشنام دادن به دشمن هیچ گرهی را باز نمی کند. باید با دشمن با منطق صلح و آشتی و

ص: 318

خیرخواهی سخن گفت. سخن خصمانه آتش کینه و دشمنی را برافروخته تر می کند و نتیجه ای ندارد. خداوند نیز در قرآن مجید به حضرت موسی(علیه السلام) می فرمایند: به سمت فرعون که می روی زبان نرم داشته باش.

سب و دشنام تنها فایده اش تحریک احساسات دشمن و سوق دادن او به سوی واکنش های ابلهانه و گستاخانه است (بهشتی، صلح در نهج البلاغه (2)، شماره 630، 13-23).

حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) که پیشوای صلح جویان مسلمان در جهان هستند و امکان سعادت بشریت را در شرایط صلح و زندگی مسالمت آمیز می دانند، به یاران خود سفارش می کنند که با دشنام دادن به دشمن، موانع پذیرش صلح و بستر جنگ و خون ریزی را فراهم نکنند و آتش جنگ را افروخته تر ننمایند.

ج. نقد سازنده از دشمن

حضرت علی(علیه السلام) در خطبه 206 می فرمایند: اگر کردار دشمنان را وصف کنید و حالاتشان را یادآوری کنید به سخن صواب نزدیک تر است و در راه عذرخواهی و پوزش رساتر است.

اگر نقد گفتار و کردار رقیب عاری از غرض ورزی و کینه توزی باشد قطعاً طرف مقابل را اگر اهل باشد به تفکر وا می دارد و اگر اهل فرافکنی نباشد انتقاد را می پذیرد و ممکن است جنگ، مبدل به صلح و آشتی شود. اگر طرف مقابل به هیچ شیوه ای به راه حق هدایت نمی شود و متوجه عمل اشتباه خود نیست، قطعاً بر کسی که در صراطی مستقیم گام نهاده ملامتی نیست (بهشتی، صلح در نهج البلاغه (4)، شماره 632، ص11-20).

د. دعا در حق دشمنان و طلب صلح از خداوند

ایشان در خطبه 206 به یاران خود می فرمایند: خوب بود به جای دشنام آنان می گفتید: خدایا خون ما و آن ها را حفظ کن، بین ما و آنان اصلاح فرما و آنان را از گمراهی به راه راست هدایت کن.

ص: 319

حضرت علی(علیه السلام) دشنام دادن حتی به دشمنان را خارج از اصول اخلاقی دانسته و می فرمایند به جای دشنام دادن، در حق دشمنان دعای خیر کنید. این رفتار باعث کم شدن آتش تفرقه و جنگ، ارتباط با خداوند و آرامش رزمندگان می شود و زمینه را برای ایجاد صلح و دوستی فراهم می کند.

9. عدم شروع جنگ

حضرت علی(علیه السلام) در نامه 14 می فرمایند: با دشمن جنگ را آغاز نکنید تا آن ها شروع کنند؛ زیرا بحمدالله حجت با شماست و آغازگر جنگ نباشید تا آن که دشمن به جنگ روی آورد، که حجت دیگر بر حقانیت شما خواهد بود (شریف رضی، نهج البلاغه، ص353).

به فرموده حضرت علی(علیه السلام) سپاهی که حجت و حقانیت با آن هاست نباید شروع به جنگ و خون ریزی کنند اما با هجوم دشمن، بر مسلمانان جنگ و دفاع از اعتقاداتشان لازم و واجب است. گاه جنگ برای تجاوز به حقوق دیگران است ولی اگر جنگی صورت گرفت باید از اعتقادات و منافع خود دفاع کرده و سکوت جایز نیست. آقای مطهری تفاوت تهاجم و جنگ دفاعی را چنین بیان می کنند:

«جنگی که به خاطر تصاحب سرزمینی باشد، یا به خاطر تصاحب ثروت مردم و تحقیر آن ها باشد این را می گویند تهاجم. این جنگ مسلماً بد است، ولی اگر جنگی برای دفع تهاجم باشد، دیگری به سرزمین ما تهاجم کرده و آن را به ما تحمیل کند این جنگ دفاعی است. جنگ تهاجمی قطعاً بد است و جنگ به معنی ایستادگی در مقابل تهاجم قطعاً خوب است و از ضروریات زندگی بشر است» (مطهری، جهاد، ص29).

در هنگامی که نیروها در برابر هم صف آرایی کرده اند هر کس جنگ را آغاز کند محکوم است و باید ملامت شود؛ زیرا باید برای صلح فرصت سازی کرد. اگر آغازگر جنگ باشیم فرصت فکر و اندیشه را از دشمن سلب کرده و امکان هدایت شدن به سوی حقیقت از آن ها گرفته می شود و به فرموده حضرت علی(علیه السلام) گروهی که حجت و حقیقت با آن هاست نباید شروع کننده جنگ باشند.

ص: 320

10. بیان موضع روشن پیرامون جنگ در مناطق دیگر

حضرت علی(علیه السلام) در خطبه 27 در هجوم لشکریان معاویه به شهر انبار می فرمایند: به من خبر رسید که مردی از لشکر شام به خانه زن مسلمان و غیرمسلمان که در پناه حکومت اسلام بود وارد شد و خلخال و دستبند و گردنبند و گوشواره های آن ها را به غارت برد، درحالی که هیچ وسیله ای برای دفاع، جز گریه و التماس کردن، نداشتند، لشکریان شام با غنیمت فراوان رفتند بدون این که حتی یک نفر آنان، زخمی بردارد و یا قطره خونی از او ریخته شود، اگر برای این حادثه تلخ، مسلمانی از روی تأسف بمیرد، ملامت نخواهد شد و ازنظر من سزاوار است. (شریف رضی، نهج البلاغه، ص51).

مسلمانان هرگز نباید در برابر ظلم و ستم به مردم سایر ملت ها فارغ از ملیت و مذهب آن ها، سکوت اختیار کرده و طبق منافع مادی خود لب به اعتراض نگشایند، بلکه باید در برابر تجاوزگری و جنگ مخالفت خود را آشکارا بیان کنند؛ زیرا جنگ و تجاوز به حقوق دیگران و سکوت در برابر آن از منظر عقل و فطرت زشت و ناپسند است. مخالفت با ظلم و ستم و بیزاری از تجاوز و تعدی گری به حقوق دیگران، مسئله ای است که همه انسان ها به گونه ای فطری آن را قبول داشته و بر آن متعهد هستند؛ زیرا یکی از زمینه های مهم ایجادکننده صلح و دوستی می باشد.

11. رعایت اصول اخلاقی در پیمان صلح

اشاره

حضرت علی(علیه السلام) در نامه 53 به مالک اشتر چنین می فرمایند: پس هرگز پیمان شکن مباش و در عهد و پیمان خود خیانت مکن و دشمن را فریب نده؛ زیرا جز نادان بدکار بر خدا گستاخی روا نمی دارد، پس فساد، خیانت و فریب، در عهد و پیمان راه ندارد، مبادا قراردادی را امضا کنی که در آن برای دغل کاری و فریب راه هایی وجود دارد و پس از محکم کاری و دقت در قراردادنامه، دست از بهانه جویی بردار، مبادا مشکلات پیمانی که بر عهده ات قرار گرفته و خدا آن را بر گردنت نهاده، تو را به پیمان شکنی وادارد؛ زیرا شکیبایی

ص: 321

تو در مشکلات پیمان ها که امید پیروزی در آینده را به همراه دارد، بهتر از پیمان شکنی ای است که از کیفر آن می ترسی و در دنیا و آخرت نمی توانی پاسخ گوی آن باشی (همان، ص419). حضرت علی(علیه السلام) مالک اشتر را به رعایت اخلاقیات در بستن پیمان صلح سفارش می فرمایند که می توان به موارد زیر اشاره کرد:

الف. عدم خیانت در عهد و امانت

در دیدگاه حضرت علی(علیه السلام) صلح چنان ارزشمند است که در راه حفظ و تداوم آن و برای جلوگیری از برهم خوردن آن، جایز است هرگونه تلاش معقول و مشروعی صورت گیرد. صلح نزد حضرت علی(علیه السلام) امری اصیل، معتبر و انسانی است و هرچه صلح را تهدید کند و آن را از میان بردارد ستمی به انسان و انسانیت است (دلشاد تهرانی، رخساره خورشید، ص473).

انسانیت انسان ها و اساس روابط انسانی و مناسبات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، بستگی تام و تمام به پایبندی به عهد و پیمان ها دارد که با شکسته شدن آن، همه چیز می شکند و هیچ امری استوار و پابرجا نمی ماند. درواقع نگه دارنده ترین عامل برای همه امور، پایبندی به عهد و پیمان است.

ایشان در حکمت 155 می فرمایند: عهد و پیمان ها را پاس دارید به خصوص با وفاداران (شریف رضی، نهج البلاغه، ص473).

وفاداری بر عهد و پیمان، نیکو و از اصول اخلاقی در هنگام بستن پیمان صلح می باشد، به خصوص با کسانی که خود بر عهد و پیمان وفادارند، نیکوتر است.

ب. پرهیز از فریب و خیانت پس از پیمان صلح و پرهیز از گستاخی در برابر خداوند

هم چنین حضرت علی(علیه السلام) در خطبه 41 می فرمایند: ما در روزگاری به سر می بریم که بیش تر مردمان آن، پیمان شکنی را به نام زیرکی اتخاذ کرده اند و مردم نادان این روزگار، عمل چنین مردم فریبکار را به حُسن تدبیر نسبت می دهند ولی کسی که در دین برای اجتناب از گناه باک ندارد، بی تأمل از این فرصت استفاده می کند (همان، ص65).

ص: 322

امضای قراردادی که برای فریب دادن دشمن باشد خارج از دستورات دین مبین اسلام است. به فرموده حضرت علی(علیه السلام) تنها انسان نادان بدکار می تواند عهد و پیمانی که با نام خداوند آغاز شده است را بشکند. انسان عاقل و بصیر، عهد و پیمان را امانتی از جانب خداوند دانسته و پیمان شکنی را گستاخی در برابر دستورات الهی می داند. ایشان صلح را اصیل دانسته و در راه آن گام برمی داشت، اما حاضر نمی شد به نام مسالمت، انسانیت لگدکوب شود و تحت لوای صلح، حقوق مردمان نابود گردد و با فریب و خیانت در عهد و پیمان، حقوق دیگران ضایع شود. عهد و قرارداد در هر حوزه ای که باشد باید با دقت تمام و بررسی همه جانبه منعقد گردد و پس از آن نباید به خاطر محدودیت ها و زیان های آن، به تأویل روی آورد تا راهی برای گریز از تعهدها پیدا شود...

ج. نهایت دقت و هوشیاری قبل از پیمان بستن و پرهیز از بهانه جویی پس از آن

هرچند که عهد و پیمان همراه با شرایط و موقعیت های سخت و ناگوار باشد، اما تعهدی الهی به همراه دارد و هیچ کس حق ندارد در جهت بر هم زدن آن اقدامی انجام دهد و پس از بررسی تمام جوانب قرارداد و قبول آن، بهانه جویی برای نقض پیمان و خیانت در امانت الهی مغایر با مبانی دین مبین اسلام می باشد. حضرت علی(علیه السلام) به هوشیاری و بررسی تمام جوانب عهدنامه و قرارداد، قبل از بسته شدن آن سفارش کرده و بهانه جویی پس از بسته شدن عهدنامه را شایسته نمی دانند.

د. بیان مشکلات پس از پیمان صلح و دعوت به شکیبایی بر آن

عهد و پیمان، قراردادی دوطرفه است که حقوق و تکالیفی برای هرکدام از طرفین قرارداد به همراه دارد و انتظار یک جانبه گرایی در آن نامعقول است و لازمه پیشرفت امور و رسیدن به نتیجه مطلوب، شکیبایی در پاسداشت عهد و پیمان های تنظیم شده است. دین مبین اسلام حرمت عهد و وجوب به وفای به آن را به طور اطلاق می داند چه این که وفای به آن به نفع صاحب عهد و چه به ضرر او باشد.

ص: 323

معمول چنین است که در شرایطی بحرانی و در فشارهای سیاسی و مدیریت اجتماعی، خیانت و پیمان شکنی توجیه می گردد. حضرت علی(علیه السلام) به مشکلاتی که ممکن است پس از انعقاد پیمان صلح ایجاد شود اشاره می کنند و نسبت به این مشکلات هشدار می دهند، ولی پیمان شکنی به خاطر مشکلات را جایز نمی دانند؛ زیرا در منطق حضرت علی(علیه السلام) شکیبایی بر تنگناها و سختی های ناشی از عهد و پیمان، خردمندانه تر و نیکوتر است. در نگاه حضرت علی(علیه السلام) و در عملکرد ایشان، در تمام دوران حکومتش اصل بر ایجاد پیمان صلح و حفظ آن بود (دلشاد تهرانی، رخساره خورشید، ص473).

12. بیان هدف از اجرای پیمان صلح

در بعضی از موقعیت ها، ناآگاهی از هدف انجام عملی، منجر به سوءبرداشت و قضاوت نادرست در اذهان دیگران خواهد شد و بیان هدف از انجام و یا ترک عملی، به تصحیح برداشت های غلط و گاه تحسین و ترغیب دیگران به آن خواهد شد.

حضرت علی(علیه السلام) در خطبه 125 در پاسخ خوارج که ماجرای حکمیت را نمی پذیرفتند قبل از ورود به شهر در نزدیکی کوفه فرمودند: اما سخن شما که چرا میان خود و آنان برای داوری مدت تعیین کردی، از این رو چنین کردم تا نادان خطای خود را بشناسد و دانا بر عقیده خود استوار بماند و شاید در این مدت آشتی و صلح، خداوند کار امت را اصلاح کند و راه تحقیق و شناخت حق باز بماند تا در جست وجوی حق شتاب نورزند و تسلیم اولین فکر گمراه کننده نگردند (شریف رضی، نهج البلاغه، ص169).

حضرت علی(علیه السلام) هدف خود را از تعیین مدت زمانی جهت فراهم آوردن شرایط صلح و آشتی، چند مورد بیان می کنند تا دیگران از آن آگاه شوند که می توان به موارد زیر اشاره کرد:

الف. نادان نسبت به عمل خطای خود آگاه شود و فرصت توبه و بازگشت به راه حقیقت و درست را داشته باشد.

ب. انسان دانا که با عقل و بصیرت، کار صحیح را انتخاب کرده است بر عقیده صحیح خود استوار مانده و در انجام آن تردید نکند.

ص: 324

ج. به مدد و لطف خداوند شرایطی در جهت اصلاح اختلافات فراهم شود.

د. در این مدت صلح و آشتی، راه شناخت حقیقت باز بماند و افراد طالب حقیقت در یافتن حقیقت عجله نکنند و به افکار گمراه کننده متمایل نشوند.

13. بیان مسئولیت عموم مردم در برابر پیمان صلح

حضرت علی(علیه السلام) در نامه 74 که با خط هشام بن کلبی برای صلح میان قبیله ربیعه و یمن نوشته شده است، می فرمایند: این پیمان نامه ای است که مردم «یمن» و «ربیعه» آن را پذیرفته اند، چه آنان که در شهر حضور دارند و چه آنان که در بیابان زندگی می کنند. آنان پیرو قرآن اند و به کتاب خدا دعوت می کنند و به انجام دستورات آن فرمان می دهند و هر کس که آنان را به کتاب خدا بخواند پاسخ می دهند، نه برابر آن مزدی خواهند و نه به جای آن، چیز دیگری بپذیرند. بر این پیمان، حاضران و آن ها که غایب اند، دانایان و ناآگاهان، بردباران و جاهلان، همه استوارند و عهد و پیمان الهی نیز بر آنان واجب گردیده است که «همانا از پیمان خدا پرسش خواهد شد» (همان، ص439).

در دین اسلام با تأکید فراوانی از مسلمانان خواسته شده است که به عهد خود وفادار باشند؛ زیرا نقض عهد و پیمان در جامعه موجب کاهش اعتماد عمومی می گردد. آن چه جامعه را از صورت آحاد پراکنده بیرون می آورد و همچون رشته های زنجیر به هم پیوند می دهد، اصل اعتماد متقابل که در اثر وفاداری به عهد و پیمان ایجاد می گردد، می باشد (ردادی، منابع قدرت نرم؛ سرمایه اجتماعی در اسلام، ص215).

خداوند در قرآن مجید می فرمایند: «و به پیمان وفا کنید که پیمان، خود مسئولیت آور است» لذا در قراردادی که میان دو گروه از انسان ها بسته می شود همه افراد دو گروه در مقابل آن مسئول بوده و باید به آن متعهد شوند. حُسن وفای به عهد از فطریات بشر است و انسان در زندگی فردی و اجتماعی بی نیاز از عهد و وفای به آن نیست. حضرت علی(علیه السلام) در عهدنامه مالک اشتر، مسئولیت تمام افرادی که در بین آن ها پیمان صلح برقرار شده است را بیان می کنند که می توان به موارد زیر اشاره کرد:

ص: 325

الف. همه افراد یک سرزمین نسبت به آن عهد و پیمان مسئول هستند و افراد نمی توانند فردی یا گروهی برخلاف تعهد عمل کنند و باعث ایجاد فتنه و تفرقه شوند.

ب. افراد در برابر اجرای تعهد و حفظ پیمان نباید از حاکم سرزمین مزدی را طلب کنند.

ج. افراد یک سرزمین نباید تعهد را تغییر دهند و باعث ایجاد پیمان شکنی شوند.

د. باید در برابر کسانی که پیمان شکنی می کنند با امربه معروف (امر به حفظ پیمان صلح) و نهی از منکر (نهی از پیمان شکنی) ایستادگی کنند و در حفظ پیمان صلح استوار بمانند.

14. الگوسازی

انسان ها در انجام هر کاری نیاز به سنجه ای دارند تا میزان کامیابی و ناکامی خویش را اندازه بگیرند، از ناکامی های گذشته پند بگیرند و توان خود را برای ادامه کار بسیج نمایند (داودی؛ حسینی زاده، سیره تربیتی پیامبر(صلی الله علیه و اله) و اهل بیت(علیهم السلام)، ص193).

خداوند در قرآن کریم می فرمایند: یقیناً برای شما [در روش و رفتار] پیامبر خدا الگوی نیکویی است برای کسی که همواره به خدا و روز قیامت امید دارد؛ و خدا را بسیار یاد می کند.

سیره و زندگی حضرت محمد(صلی الله علیه و اله) و امامان معصوم(علیهم السلام) به خصوص، علی(علیه السلام)، الگویی کامل برای همه مسلمانان جهان، جهت رسیدن به سعادت و کمال می باشد. جوانیِ پرشور و پر حماسه حضرت علی(علیه السلام)، الگوی جوانان و حکومت سراسر عدل و انصافشان، الگوی دولت مردان است. سیاست جنگی حضرت علی(علیه السلام) در میدان جنگ، عدم تجاوز به حقوق دیگران، صلح و وفاداری به عهد و پیمان، الگویی برای تمام بشریت در تمام زمان ها می باشد.

حضرت علی(علیه السلام) در خطبه 37 می فرمایند: در مقام حرف و شعار صدایم از همه آهسته تر بود اما در عمل برتر و پیشتاز بودم (شریف رضی، نهج البلاغه، ص63).

ایشان همیشه در انجام دستورات الهی پیش قدم بوده و هرگز سخنی بیان نمی کردند که خود به آن عمل نکنند و در ایمان به خداوند و انجام عمل صالح بر دیگران پیشی می جستند.

ص: 326

در زمان خلافت ظاهری حضرت علی(علیه السلام)، ایشان هیچ تعرضی به سایر کشورها نکردند و سعی در اصلاح مفاسد و مشکلات مسلمانان داشتند. در جنگ ها نیز رویه ایشان آن بود که ابتدا به جنگ و درگیری نمی کردند (برزنونی، اسلام؛ اصالت جنگ، اصالت صلح، شماره 33، ص73- 158).

حضرت علی(علیه السلام) در خطبه 131 می فرمایند: خدایا تو میدانی حکومت را تأسیس کردیم، نخواستیم با سلطنت طلبان و آنان که در فکر حکومت اند رقابت کرده و مال و ثروت زیادی به دست آورده باشیم، می خواستیم دین را زنده کنیم و اصلاح به وجود آوریم (شریف رضی، نهج البلاغه، ص175).

ایشان هدف خود از ایجاد حکومت را اصلاح امور و نه جنگ طلبی و ثروت اندوزی بیان می کنند و جنگ را جز به عنوان آخرین چاره، آن هم فقط در راه عدالت می دانستند هم چنین سیره و روش ایشان چنان بود که هرگز عهد و پیمان بسته شده ای را نمی شکست و تحت هیچ شرایطی، به هیچ کس خیانت روا نمی داشت که این امر را ممنوع و به منزله کفر می دانست. می توان به صراحت بیان کرد که گفتار و رفتار حضرت علی(علیه السلام)، جهت ایجاد پیمان صلح، مخالفت با جنگ و خون ریزی و مبارزه با پیمان شکنی، نمونه الگوی کاملی برای تمام بشریت در تمام دوران ها می باشد که انسان ها را به زمینه سازی ایجاد صلح و وفاداری به عهد و پیمان ترغیب می کند.

15. مذمت جنگ و خون ریزی و تجاوز به حقوق دیگران

کاری که در ذات خود خیر عقلانی و خداپسندانه است، فایده و کاری که در ذات خود شر و غیرعقلانی و شیطانی است ضرر دارد. هر انسانی ذاتاً طالب نفع و فایده است هرچند ممکن است در تشخیص نفع و فایده دچار اشتباه گردد و ضرر را به جای نفع و نفع را به جای ضرر گذارد. در دین و منطق علی(علیه السلام)، جنگ و خون ریزی که پیوسته در میان اقوام و گروه های مختلف بشر وجود داشته، پدیده ای زشت و خانمان برانداز است که پیوسته آزادی

ص: 327

و امنیت انسان ها را گرفته و باعث ویرانی سرزمین ها می شود، اما دفاع مقدس در برابر تجاوز دشمن امری پسندیده و نیکو است.

دفاع از مال و جان و تمامیت ارضی و حفظ حریم دین و آزادی، حق مسلّم هر فرد مؤمن به اسلام و قرآن است. اسلام نه تنها این حق را به هر فرد مسلمان می دهد، بلکه مبارزان و جهادگران را می ستاید و آن ها را به اجر و ثواب عظیم آخرت نوید می دهد (منصوری لاریجانی، سیر تحول حقوق بشر و بررسی تطبیقی آن با اصول تفسیری حقوق بشر در اسلام، ص421).

از دیدگاه حضرت علی(علیه السلام) جنگ و خون ریزی پدیده ای متعلق به فرهنگ جاهلی است چنان که ایشان در خطبه 89 نهج البلاغه می فرمایند: خدا پیامبر اسلام را هنگامی مبعوث فرمود که از زمان بعثت پیامبران پیشین مدّت ها می گذشت و فتنه و فساد جهان را فراگرفته بود، اعمال زشت رواج داشت و جنگ و خون ریزی همه جا را فراگرفته بود (شریف رضی، نهج البلاغه، ص107).

ایشان جنگ طلبی و خون ریزی را نشانه دوری از هدایت پیام آوران الهی و فرورفتن در گنداب زندگی جاهلی معرفی کرده اند که موجب حاکمیت ناامنی، کشتار و نابودی می شود. در دیدگاه علی(علیه السلام) جنگ و خون ریزی امری ناپسند و صلح چنان ارزشمند است که در راه ایجاد و حفظ آن، هرگونه تلاش معقول و مشروعی باید صورت بگیرد (دلشاد تهرانی، دلالت دولت، ص629).

حضرت علی(علیه السلام) تا آن جا جنگ را محکوم کرده و آن را تقبیح می نمود که حتی از محدودترین راه های آن که دعوت به مبارزه و نبرد بود، نهی می کرد و به فرزند خود امام حسن مجتبی(علیه السلام) در حکمت 233 می فرمایند: کسی را در میدان جنگ به مبارزه فرامخوان و اگر تو را فراخواندند، پاسخ گوی؛ زیرا آن که به جنگ فرامی خواند، ستمکار است و ستمکار بر خاک هلاک می افتد (شریف رضی، نهج البلاغه، ص485).

ص: 328

در فرمایش ایشان، کسی که به جنگ و خون ریزی فرامی خواند ستمکار و عاقبت ستمکار، هلاکت و سرنگونی است. ایشان با شیوه نهی از منکر، از به مبارزه خواندن در میدان جنگ نهی می کردند، اما اگر در میدان جنگ دشمنان به مبارزه دعوت کردند باید با شجاعت با آن ها مبارزه کرد.

16. هدایت افراد گمراه و دعوت به صلح و آشتی با تأخیر در شروع جنگ

هدف اسلام از جنگ ها و مبارزه با دشمنان، انگیزه های مادی نظیر کشورگشایی و تسلط بر منابع اقتصادی و تجاوز بر حقوق دیگران نیست. دین مبین اسلام آمده است تا بشریت را با هدایت به راه مستقیم به سعادت برساند. به دلیل اهمیت هدایت افراد به حقیقت و دین اسلام، حضرت علی(علیه السلام) هیچ گاه آغازگر جنگ نبوده و با تأخیر در شروع آن، فرصت را برای تفکر و هدایت افراد دشمن به راه مستقیم فراهم می کردند.

ایشان در خطبه 55، علت تأخیر در شروع جنگ صفین را چنین می فرمایند: اما این که می گویید، خویشتن داری از ترس مرگ است، به خدا سوگند، باکی ندارم که من به سوی مرگ روم یا مرگ به سوی من آید و اگر تصوّر می کنید در جنگ با شامیان تردید دارم، به خدا سوگند، هر روزی که جنگ را به تأخیر می اندازم برای آن است که آرزو دارم که گروهی از مخالفان به من پیوندند و به وسیله من هدایت شوند و در لابه لای تاریکی ها، مرا نگریسته به سوی من بشتابند که این برای من از کشتار آنان در راه گمراهی بهتر است، گرچه در این صورت نیز به جرم گناهانشان گرفتار می گردند (همان، ص75).

حضرت علی(علیه السلام) به قدری در هدایت دشمن به حقیقت اسلام، در شرایط صلح و بدون جنگ، اصرار داشته و جنگ را به تأخیر انداختند که ایشان را متهم به ترس از جنگ و کشته شدن کردند؛ اما ایشان علت تأخیر را، هدایت افراد گمراه و جذب شدن نیروهای دشمن به سپاه حق بیان می کنند؛ زیرا در تنش آتش جنگ، شرایط مساعد جهت ارزیابی و بررسی جوانب حق از باطل و تفکر صحیح وجود نخواهد داشت. در منطق اسلام پسندیده آن است که قبل از اقدام عملی بر ضد دشمنان، بر پایه منطق امربه معروف و نهی از منکر، ابتدا

ص: 329

دشمنان را به ترک محرمات و بازگشت به دامن حکومت اسلامی و پذیرش دستورات الهی دعوت کرده و در صورت اصرار بر باطل و هدایت نیافتن، با آن ها وارد جنگ شد. اگر دشمن توبه کرد باید از او پذیرفت و عدم پای بندی به اصول جنگی عاقلانه و اسلامی می تواند موجب از دست رفتن مشروعیت جنگ شود.

17. هوشیاری نسبت به ابزارهای جنگ روانی در ترغیب به پیمان شکنی

پس از اجرای عهد و پیمان صلح ممکن است افرادی در جهت منافع شخصی خود، به فراهم کردن شرایطی جهت پیمان شکنی و ایجاد جنگی دوباره روی آورند. اقداماتی مانند سرزنش کردن، دشنام دادن، تحقیر کردن که با آگاهی یافتن از این اقدامات می توان شیوه مناسبی را برای دفعشان به کار گرفت.

حضرت علی(علیه السلام) در نامه 74 می فرمایند: گروهی گروه دیگر را یاری می دهند، همه متّحد بوده و به خاطر سرزنش سرزنش کننده ای، یا خشم خشمناکی، یا خوار کردن بعضی، یا دشنام دادن قومی، این پیمان را نمی شکنند (همان، ص439).

به فرموده ایشان افراد باید با هم دیگر در برابر سرزنش، خشم، دشنام و تحقیر شدن افرادی که در سدد فراهم آوردن شرایطی جهت پیمان شکنی هستند، متّحد شده و در برابر پیمان شکنی ایستادگی کنند. این لحن سخن حضرت علی(علیه السلام) که امر و نهی نیست، بلکه اخباری جهت تشویق و دل گرمی و تقویت روحیه امضاکنندگان پیمان صلح است. حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) آن ها را به اوصاف استقامت و پای مردی ستایش کرده، به اتحاد و هم آهنگی در برابر پیمان شکنان سفارش می کنند و به آن ها عزت، عظمت و شخصیت می بخشند.

18. افزایش اقتدار نظامی در برابر دشمن

یکی از ضروریات عقلانی و اجتماعی، فراهم کردن نیرو و امکانات جنگی و آمادگی نظامی می باشد. اسلام برای عملی ساختن رسالت خود که هدایت انسان ها به سوی کمال و رستگاری است، باید قدرت کافی داشته باشد.

ص: 330

ازجمله دلایلی که دشمن با مشاهده آن از شروع و ادامه جنگ منصرف شده و بدون جنگ و خون ریزی به ایجاد پیمان صلح راغب می شود، داشتن یک ارتش منظم و پرقدرت و اقتدار نظامی در میدان جنگ می باشد. داشتن آرایش نظامی منظم، تجهیزات فراوان و متناسب و انجام رفتارهای فیزیکی که نشان از استقامت و شجاعت نیروها در برابر دشمنان می باشد، نشان دهنده اقتدار نظامی و زمینه ایجاد پیوند صلح و پذیرش آن را فراهم می کند.

گاهی اوقات قدرت سخت (قدرت نظامی) موجب افزایش قدرت نرم می شود. جوزف نای به این نکته اشاره کرده است که قدرت سخت و قدرت نرم گاهی اوقات یک دیگر را تقویت می کنند اما استفاده اشتباه از قدرت نظامی، سبب کاهش محبوبیت، جذب دیگران و کاهش قدرت نرم می شود (روحانی، قدرت نرم، ص223-224).

قدرت نظامی آماده و قدرتمند می تواند به عنوان یکی از عوامل قدرت نرم عمل کند؛ زیرا عموماً اکثر مردم جذب گروهی می شوند که نیروی نظامی قوی و آماده ای داشته باشند (همان، ص34).

حضرت علی(علیه السلام) در خطبه 124 می فرمایند: زره پوشیده ها را در پیشاپیش لشکر قرار دهید، آن ها که کلاه خود ندارند در پشت سر قرار گیرند، دندان ها را در نبرد بر روی هم فشار دهید، چشم ها را فرو خوابانید که بر دلیری شما می افزاید و دل را آرام می کند، پرچم لشکر را بالا نگه دارید و پیرامون آن را خالی مگذارید و جز به دست دلاوران و مدافعان سرسخت خود نسپارید (شریف رضی، نهج البلاغه، ص167).

حضرت علی(علیه السلام) رفتارهایی را بیان می کنند که انسان را در برابر دشمن مقتدر و شجاع نشان داده و سبب پنهان ماندن ترس و نقاط ضعف در مقابل رقیب در میدان جنگ می شود. به فرموده ایشان، پرچم را که نماد قدرت، ایستادگی و آمادگی بالای ارتش نظامی می باشد، باید بالا و فقط به دست دلیران لشکر بسپارند تا با مشاهده آن، نیروهای نظامی قوت یابند و نیروهای دشمن دچار ترس و اضطراب شوند.

ص: 331

در فرهنگ علوی در کنار ایمان و پایداری، سربازان باید از تجهیزات نظامی لازم نیز برخوردار باشند. میزان و کیفیت آن نیز باید به اندازه ای باشد که بازدارندگی از ادامه جنگ و خون ریزی را ایجاد کند. عوامل مؤثر در شکل گیری قدرت نظامی در منطق حضرت علی(علیه السلام) به دو بخش مادی و غیرمادی تقسیم می شود. در عوامل مادی صحبت از ابزار و تجهیزات جنگی و نحوه به کارگیری و استفاده بهینه از آن ها، متناسب با وضعیت های مختلف است. در عوامل معنوی نیز توجه عمده، به روحیات، انگیزه ها، دانش و آگاهی، به عنوان عوامل برتری سازی و مؤثر در عوامل فیزیکی و روند جنگ می باشد (بابایی، سیاست دفاعی امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)، شماره 58، ص83 -116).

حضرت علی(علیه السلام) در خطبه 66 به رزمندگان درباره نحوه برخورد با دشمن می فرمایند: دندان ها را بر هم بفشارید. که این کار، شمشیرها را در شکافتن سرتان کندتر سازد. جنگ افزارهای خویش مهیا و کامل کنید و شمشیرها را پیش از آن که آخته دارید در نیام هایشان بیازمایید که آسان بیرون آیند. از گوشه چشم و خشمناک بنگرید. نیزه ها را از چپ و راست در حرکت آرید و با لبه تیز شمشیر بجنگید و گام هایتان را با شمشیرهایتان هم آهنگ ساخته به پیش روید (شریف رضی، نهج البلاغه، ص81).

به فرموده حضرت علی(علیه السلام) نشان دادن رفتارهایی مانند فشار دادن دندان ها بر هم دیگر، از گوشه چشم و خشمگین به دشمن نگریستن و رعایت فنون رزمی در میدان جنگ سبب استقامت و نشان دهنده شجاعت افراد بوده و هم چنین سبب ترس و گاهی عقب نشینی نیروهای دشمن از جنگیدن می شود و زمینه را در پذیرفتن پیمان صلح فراهم می کند.

19. بیان سرگذشت دشمنان پس از پایان جنگ

یکی از روش های مهم در پرورش بصیرت و آگاهی، پیش بینی و اطلاع از حوادثی است که در آینده اتفاق می افتد. بررسی و بیان اتفاقات، اگر تلخ و به ضرر انسان باشد منجر به جلوگیری از ادامه انجام آن عمل می شود.

ص: 332

گاهی انسان مصلحت خود را تشخیص نمی دهد و ممکن است در ارتکاب بعضی کارها به خطا برود. اگر کسی متوجه خطای او شد و فهمید که بیراهه می رود و او را از آن کار نهی کرد و یا این که پیش از شروع کار اشتباه، از عواقب وخیم آن، او را آگاه کرد، خیر او را خواسته است و به نابودی آن راضی نشده است. حضرت علی(علیه السلام) درجایی که ترغیب و دعوت به صلح و آشتی فایده ای نداشت، به انذار دشمنان می پرداختند تا افراد دشمن از موضع جنگیدن خود منصرف شده و از راه منحرف، به راه حقیقت بازگردند. در جنگ های حضرت علی(علیه السلام)، بیزاری و نفرت از خون ریزی - مگر در صورت ضرورت اجتناب ناپذیر - یک قاعده اساسی است (دلشاد تهرانی، دلالت دولت، ص622).

ایشان در خطبه 36 خطاب به جنگ جویان نهروان می فرمایند: شما را از آن می ترسانم، مبادا صبح کنید درحالی که جنازه های شما در اطراف رود نهروان و زمین های پست و بلند آن افتاده باشد، بدون آن که برهان روشنی از پروردگار و حجّت و دلیل قاطعی داشته باشید (شریف رضی، نهج البلاغه، ص63).

حضرت علی(علیه السلام) با بیان سرگذشت نهروانیان و آگاهی دادن از افتادن اجسادشان در بیابان و کنار رود درحالی که در راه باطل کشته شده اند و حجتی بر انجام عمل خود در نزد خداوند نداشته اند، هشدار می دهند تا فطرت آن ها بیدار شده و به راه مستقیم بازگردند و آتش جنگ و خون ریزی را خاموش کنند و به سوی زندگی مسالمت آمیز روی آورند؛ چون صلح با تداوم بخشیدن به زندگی، گوارای کام آدمی بوده و این فرصت را به انسان ها می دهد که به دور از تلخی های پیکار و کشتار، به تعقل و اندیشه صحیح پرداخته و حقیقت را بپذیرند.

نتیجه

قدرت نرم، اصطلاحی است که نخستین بار توسط پروفسور جوزف نای استاد دانشگاه هاروارد استفاده شد و به معنای جذب دیگران و ترغیب آن ها جهت انجام دادن و یا ترک کاری بدون اجبار و یا پاداش دادن است. شیوه های قدرت نرم شامل روش هایی است که

ص: 333

دیگران بدون اجبار و یا پاداش، به انجام و یا ترک کاری ترغیب شوند. صلح، موضوعی بسیار مهم در زندگی فردی و اجتماعی انسان هاست؛ زیرا تمام انسان ها فارغ از ملیت، نژاد و مذهب، با جنگ، خون ریزی و تجاوز به حقوق دیگران مخالف بوده و فطرتاً طالب زندگی مسالمت آمیز همراه با آرامش هستند. صلح، حالت طبیعی و بدون جنگ است که در آن هم زیستی مسالمت آمیز و شرافتمندانه در بین انسان ها وجود دارد. در دین مبین اسلام «صلح» جایگاه بسیار مهمی دارد و در آیات قرآن کریم و سیره ائمه معصومین(علیهم السلام) به ایجاد صلح و جلوگیری از جنگ و خون ریزی سفارش شده است. حضرت علی(علیه السلام) امام و پیشوای مسلمانان و شیعیان جهان، در نهج البلاغه که دریایی پهناور از سخنان بلیغ ایشان است به ایجاد صلح و زندگی مسالمت آمیز سفارش کرده اند. ایشان از شیوه های مختلفی که دربردارنده تأثیرات قدرت نرم است در راستای ایجاد صلح امر و از جنگ و خون ریزی نهی فرموده اند. ازجمله این شیوه ها می توان به، بیان مزیت ها و فواید ایجاد صلح؛ بیان اهمیت و ارزشمندی ایجاد صلح؛ بیان اهمیت وفای به عهد و پیمان؛ بیان آسیب های پیمان شکنی و... اشاره کرد. حضرت علی(علیه السلام) هیچ گاه انسان ها را به ایجاد صلح و آشتی مجبور نکرده بلکه با شیوه های مختلف به انجام صلح و دوری از جنگ و خون ریزی راهنمایی و سفارش می کردند. به دلیل اهمیت صلح در زندگی انسان ها، می توان بیان کرد که یکی از مهم ترین شیوه های دعوت به ایجاد صلح و زندگی مسالمت آمیز، شیوه های قدرت نرم می باشد؛ زیرا بدون اجبار و پاداش، انسان ها را به ایجاد صلح ترغیب کرده و افراد با تعقل و اختیار، در راه ایجاد صلح و مبارزه با جنگ و خون ریزی با استقامت قدم برداشته و مشکلات ایجادشده در این مسیر را نیز تحمل می کنند.

ص: 334

منابع

قرآن کریم، ترجمه: دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم، انتشارات المصطفی، 1388 ش.

شریف رضی، نهج البلاغه، ترجمه: محمد دشتی، قم، نشر مشهور، 1379 ش.

1. افتخاریان، محمدحسین، دانشنامه جنگ و صلح، تهران، انتشارات مسلم، 1380.

2. عمید، حسن، فرهنگ فارسی، تهران، انتشارات اشجع، 1390.

3. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، تهران، چاپ گلشن، 1330.

4. سجادی، سید جعفر، فرهنگ معارف اسلامی، تهران، انتشارات کومش، 1379.

5. نوری زاده، حسین صلح، احکام صلح در اسلام، کانون وکلا، شماره 6، ص27-32، 1327.

6. بهشتی، محمدصادق، صلح پایدار از منظر عقل و دین با تأکید بر تعالیم اسلام و مسیحیت، عقل و دین، شماره 13، ص39- 61، 1394.

7. السید، رضوان، فرهنگ اسلامی و فرهنگ صلح، مترجم، مرادی، مجید، فصلنامه علوم سیاسی، شماره 34، ص111-130، 1385.

8. برزنونی، محمدعلی، اسلام، اصالت جنگ یا اصالت صلح، حقوق بین المللی، شماره 33، ص73-158، 1384.

9. بهشتی، احمد، صلح در نهج البلاغه (2(، دین و سیاست، شماره 630، ص13-23، 1392.

10. بهشتی، احمد، صلح در نهج البلاغه (4)، دین و سیاست، شماره 632، ص11-20، 1392.

11. بابایی، محمدباقر، سیاست دفاعی امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)، سیاست دفاعی، شماره 58، ص83-116، 1386.

12. منصوری لاریجانی، اسماعیل، سیر تحول حقوق بشر و بررسی تطبیقی آن با اصول تفسیری حقوق بشر در اسلام، تهران، انتشارات تابان، 1374.

13. آذری قمی، احمد، رهبری و جنگ و صلح، تهران، انتشارت بنیاد رسالت، 1366.

14. مطهری، مرتضی، جهاد، تهران، انتشارات صدرا، 1392.

15. مطهری، مرتضی، سیری در نهج البلاغه، تهران، انتشارات صدرا، 1392.

16. داودی، محمد؛ حسینی زاده، علی، سیره تربیتی پیامبر(صلی الله علیه و اله) و اهل بیت(علیهم السلام)، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1397.

17. مرادی، حجت الله، قدرت و جنگ نرم؛ از نظریه تا عمل، تهران، نشر ساقی، 1390.

ص: 335

18. ردادی، حسن، منابع قدرت نرم؛ سرمایه اجتماعی در اسلام، مقدمه: اصغر افتخاری، تهران، انتشارات دانشگاه امام صادق(علیه السلام)، 1389 ش.

19. روحانی، محسن (مترجم)، قدرت نرم، اثر یاسوشی، واتانابه؛ مک کانل، دیوید، تهران، انتشارات دانشگاه امام صادق(علیه السلام)، 1389.

20. دلشاد تهرانی، مصطفی، دلالت دولت، تهران، انتشارات دریا، 1392.

21. دلشاد تهرانی، مصطفی، رخساره خورشید، تهران، انتشارات دریا، 1394.

22. فرخی، میثم؛ احمدی، بتول، الگوی ارتباط با مخالفان در دوران حکومت امام علی(علیه السلام)، 1398.

23. اسلامی، روح الله؛ بهرامی عین القاصی، وحید، پدیدارشناسی تکنیک های امام علی(علیه السلام) برای صلح، مجله: جستارهای سیاسی معاصر، سال پنجم، شماره 3، پاییز 1393.

24. تقی زاده اکبری، علی؛ حسینی فاضل، سیدمرتضی، اصالت جنگ یا صلح از منظر دین، مجله: سیاست اسلامی، سال پنجم، شماره 11، بهار و تابستان 1396.

139.گل محمدی، محمدتقی، سبک تعامل امام علی(علیه السلام) با اقلیت های مذهبی، مجله: پژوهشنامه نهج البلاغه، شماره 16، زمستان 1396.

ص: 336

بررسی آثار و پیامدهای عبرت ها در نهج البلاغه

اشاره

روح اللّه صمدی(1)، فاطمه جعفر آبادی(2)

ص: 337


1- . دکتری علوم قرآن و حدیث؛ rf.roohollah.samadi@gmail.com
2- . کارشناسی ارشد تاریخ و فلسفه؛ rf.fatima.rf @gmail.com

ص: 338

چکیده

از کارآمدترین روش های تربیتی که در قرآن و سیره پیشوایان دینی آمده، روش عبرت است. عبرت حالتی است که در اثر برخورد با اموری ظاهری و مشهود، برای انسان پدید می آید و به معرفتی باطنی و غیر مشهود منتهی می شود. به این حالت، اگرچه روش نمی گویند ولی با توجه به عامل ایجادکننده آن، جنبه روشی پیدا می کند. تشابه زندگی انسان ها و اقوام و ملل مختلف با یک دیگر، حسابگری و اندیشه ورزی و نیز تأثیرپذیری انسان، مبانی این روش را تشکیل می دهند؛ یعنی در اثر تعامل این ویژگی ها با یک دیگر، حالت عبرت پدید می آید. این مقاله با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی با رویکرد حدیثی به بررسی پی آمدهای عبرت ها در نهج البلاغه انجام گرفته است. از نتایج این تحقیق می توان به دست یابی به بینش، بهره مندی از تجارب دیگران، مصونیت نسبی از خطا و درنهایت استفاده بهینه از باقی مانده عمر و از منابع عبرت نیز می توان به حوادث و تحولات تاریخی، سرگذشت اقوام و ملل، شگفتی های خلقت، حیات و مرگ تمدن ها، عظمت و انحطاط دولت ها، تجربیات اولیه خود انسان و در یک کلام، دنیا و سنت های حاکم بر آن اشاره کرد.

کلیدواژه ها: عبرت، عبرت آموزی، عبرت در نهج البلاغه، عبرت آموزی در نهج البلاغه

مقدمه

از کارآمدترین روش های تربیتی که در قرآن و سیره پیشوایان دینی آمده، روش عبرت است. عبرت حالتی است که در اثر برخورد با اموری ظاهری و مشهود، برای انسان پدید

ص: 339

می آید و به معرفتی باطنی و غیر مشهود منتهی می شود...(راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القران، ص 320). به این حالت، اگرچه روش نمی گویند ولی با توجه به عامل ایجادکننده آن، جنبه روشی پیدا می کند. تشابه زندگی انسان ها و اقوام و ملل مختلف با یک دیگر، حسابگری و اندیشه ورزی و نیز تأثیرپذیری انسان، مبانی این روش را تشکیل می دهند؛ یعنی در اثر تعامل این ویژگی ها با یک دیگر، حالت عبرت پدید می آید. دست یابی به بینش، بهره مندی از تجارب دیگران، مصونیت نسبی از خطا و درنهایت استفاده بهینه از باقی مانده عمر، از پی آمدهای تربیتی و آثار عبرت است. از منابع عبرت، می توان به حوادث و تحولات تاریخی، سرگذشت اقوام و ملل، شگفتی های خلقت، حیات و مرگ تمدن ها، عظمت و انحطاط دولت ها، تجربیات اولیه خود انسان و در یک کلام، دنیا و سنت های حاکم بر آن اشاره کرد.

عبرت واژه ای است که در قلمرو تربیت کاربرد گسترده ای دارد. همه ادیان الهی و مکاتب تربیتی، پیروان خود را به درس آموزی از سرگذشت پیشینیان و مقایسه موقعیت خود با آنان دعوت می کنند. اسلام نیز به طور گسترده مسلمانان را به سیر در آفاق و انفس، توأم با تفکر و اندیشه در سرگذشت دیگران فراخوانده است. شکی نیست که این فراخوانی به دلیل تأثیر چشم گیری است که بر عمل و رفتار انسان داشته است. قرآن کریم هفت بار کلمه «عبرت» و اعتبار را به کار برده و اهل بصیرت را بر آن ترغیب کرده است: «فَاعْتَبِروُا یا اُولِی الاَبْصَارِ (حشر/2)؛ پس عبرت بگیرید ای صاحبان چشم».

قرآن در جای دیگر هدف از بیان داستان ها و وقایع تاریخی را عبرت پذیری می داند: «لَقَدْ کَان فِی قِصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لاِوُلِی الأَلْبَاب (یوسف/111)؛ در سرگذشت آنان درس عبرتی برای صاحبان اندیشه بود».

حضرت علی(علیه السلام) که خود قرآن ناطق است با اشاره به برنامه عبرت آموزی قرآن، چنین می فرماید: «تَدَبَّرُوا آیاتِ الْقُرْآنِ وَ اعْتَبِرُوا بِهِ فَإِنَّهُ اَبْلَغُ الْعِبَرِ (خوانساری، شرح غررالحکم

ص: 340

ودررالکلم، ج 3، ص 284)؛ در آیه های قرآن بیندیشید و به (وسیله) آن پند گیرید؛ زیرا که آیات قرآن رساترین عبرت هاست».

درباره عبرت چندین سؤال مطرح است: 1. عبرت چیست؟ 2. آیا عبرت روش تربیتی است؟ 3. در صورت روش بودن، روش خودتربیتی است یا دیگر تربیتی؟ 4. حوزه کاربرد آن کجاست؟ 5. رابطه آن با مبنا، هدف و اصل تربیتی چگونه است؟ 6. نقش آن در تربیت چیست؟ 7. منابع و شیوه های عبرت آموزی کدم اند؟ و... همه این ها سؤالاتی است که این مقاله به نحوی در صدد پاسخ گویی به آن هاست. نگارنده مدعی نیست که به این پرسش ها پاسخی جامع و کافی داده است، بلکه آن را آغازی برای مباحث گسترده تر در این زمینه می داند. گفتنی است که این مقاله، با تکیه بر منابع اسلامی به ویژه قرآن و نهج البلاغه تدوین شده است.

امید است محققان و دانش پژوهان تعلیم و تربیت و تشنگان معارف الهی، با الهام از قرآن و دیگر منابع غنی اسلامی، بیش تر از پیش بر کشف این حقایق فائق آیند و جان تشنه خود را از سرچشمه زلال معرفت سیراب سازند.

پیشینه

در زمینه عبرت و پی آمدهای آن در نهج البلاغه آثار و مقالاتی به نگارش درآمده است که به مهم ترین این آثار اشاره می شود.

الف. بررسی اهمیت عبرت آموزی از تاریخ اقوام کهن و روزگار از دیدگاه نهج البلاغه [پایان نامه]، محسن شهیدی، تهران، دانشگاه پیام نور (مرکز تهران)، دانشکده الهیات و معارف اسلامی (گروه علوم قرآن و حدیث)، 1386.

ب. حکمت، عبرت و تربیت در نهج البلاغه، مجتبی ابراهیمی، تهران، انتخاب، 1391.

ج. در سختی ها عبرت ها هست (خطبه هشتاد و شش تا نود)، مجتبی قوانلو (گردآورنده، انتخاب و گزینش)، تهران، شمعدونی، 1398.

ص: 341

د. عبرت و عبرت آموزی در نهج البلاغه، جمشید، صدری، مجله: پژوهشنامه معارف قرآنی، شماره 1 ISC (15 صفحه، از 103-117)، تابستان 1381.

ه-. عبرت و تربیت در قرآن و نهج البلاغه، محمدرضا قایمی مقدم، مجله: روش شناسی علوم انسانی، شماره 27 ISC (23 صفحه، از 69- 91)، تابستان 1380.

و. تاریخ در نهج البلاغه، یعقوب جعفری، مجله: وقف میراث جاویدان، شماره 25 و 26 (7 صفحه، از 37-43)، بهار و تابستان 1378.

2. مفهوم شناسی عبرت

عبرت بر وزن فِعْلَه از ریشه «عَبَر» است که به معانی مختلفی چون: تفسیر کردن، سنجیدن، عبور کردن، تعجب کردن و... آمده است. وجه این معانی، انتقال از حالی به حالی دیگر است، چنان که راغب اصفهانی در «مفردات» می گوید: «اَصْلُ العِبَرِ تَجَاوُزٌ مِنْ حَالٍ اِلَی حَالٍ؛ اگر نگوییم در تمام معانی، دست کم در بیش تر آن ها نوعی جابه جایی و انتقال قابل درک است» (راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص 320). در عبرت و اعتبار نیز همین معنی مشاهده می شود؛ چرا که اهل لغت، این دو را به معنای پند و اندرز گرفتن ذکر کرده اند (ابن منظور، لسان العرب، ج 9، ص 18) و در پند و اندرز، انسان از نقل یک سخن و یا جریان تاریخی به معنایی ماورای آن منتقل می شود و در اثر آن، حالتی خاضعانه و خاشعانه در برابر حق، برای او پدید می آید.

راغب، عبرت را چنین معنا می کند: «اَلاِعْتِبَارُ وَالعِبْرَةُ [هِیَ] الْحَالَةُ الّتِی یَتَوَصَّلُ بِهَا مِنْ مَعْرِفَةِ الْمُشَاهَدِ اِلَی مَا لَیسَ بِمُشَاهَد (راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص 320)؛ عبرت حالتی است که در آن معرفت ظاهری و محسوس، سبب درک معرفت باطنی و غیر محسوس می گردد و انسان از امور مشهود به امور نامشهود منتقل می شود».

روشن است که هرگونه انتقال و عبور از ظاهر به باطن و از سطح به عمق را نمی توان عبرت نامید، بلکه این انتقال و عبور دارای نکات و قیود خاصی است که در پی می آید:

ص: 342

نکته اول این که بین ظاهر و باطن، نباید رابطه ای اعتباری و قراردادی و یا التزامی وجود داشته باشد. مثلاً اگر از شنیدن صدای زنگ، شنونده به باطن آن یعنی وجود فردی در پشت در پی برد و با دیدن یک علامت خاص، بیننده به یک پیام قراردادی منتقل شود، آن را عبرت نمی گویند؛ زیرا اوّلی دلالت التزامیه دارد و دوّمی، انتقال از طریق قرارداد قبلی صورت می گیرد.

نکته دوم این که باطن و عمقی که فرد به آن منتقل می شود، باید بار ارزشی و اخلاقی داشته باشد و این امر زمانی ممکن است که انسان زندگی خود را به نوعی با امور ظاهریِ مشهود، مشابه و همانند ببیند و وقوع همان سرنوشت را برای آینده خویش محتمل بداند. به عبارت دیگر؛ انتقال از ظاهر، با یک سلسله اطلاعات خشک و یا مطالب علمی صِرف نمی تواند عبرت باشد، بلکه آن چه حاضر می شود باید قابلیت تأثیرگذاری در رفتار اخلاقی و خودسازی فرد را داشته باشد.

نکته سوم این که نقش تأمل و تفکر در این انتقال بسیار مهم است و شاید بتوان گفت، بدون این عنصر، تحقق این حالت امکان پذیر نیست؛ زیرا در این زمینه، انسان به مشاهده و یا شنیدن امور و پدیده ها می پردازد و اگر به همین شنیدن اکتفا کند، چنین حالتی در او پدید نمی آید؛ اما اگر در شنیده ها و دیده های خود بیندیشد سپس پدیده های مشابه را در زمان خود شناسایی کند و آن گاه به موازنه و مقایسه آن ها با یک دیگر بپردازد و در یک تجزیه وتحلیل عقلی، روابط بین آن ها را کشف کند، به نتیجه ای مطلوب و منطقی دست می یابد و این نتیجه همان حالتی است که می توان آن را عبرت نامید. در جریان عبرت، انسان تحت تأثیر امری قرار می گیرد و قلبش به آن متمایل و خاشع می گردد و درنتیجه معرفت و شناخت جدیدی حاصل می شود و به دنبال آن، سلوک و رفتاری متناسب با آن، در فرد به وجود می آید.

عبرت، روشی تربیتی

ازآن چه گذشت معلوم می شود عبرت به خودی خود یک روش نیست، بلکه حالتی است

ص: 343

که در اثر برخورد با اموری به انسان دست می دهد. خود این حالت یک پی آمد بسیار شیرین تربیتی است، لکن با توجه به عامل ایجادکننده این حالت، می توان آن را روش نامید. حال در پاسخ به این سؤال که چه عاملی این حالت را در فرد به وجود می آورد، باید گفت دو عامل:

الف. گاهی خودِ فرد با خواندن جریانات تاریخی یا دیدن طبیعت و آثار به جای مانده از گذشتگان به این حالت می رسد که در این صورت عبرت یک روش خودتربیتی می شود که می توان آن را روش «عبرت گیری» یا «عبرت پذیری» نامید؛ چراکه خودِ فرد زمینه را برای تأثیرپذیری فراهم کرده است.

گاهی دیگران زمینه ها و مقدماتِ به وجود آمدن چنان حالتی را برای فرد فراهم می کنند. مثلاً مربی تربیتی با قصد عبرت آموزی، تربیت آموزان خود را به دیدن برج و باروها، کاخ های سلطنتی، مقابر و زیارتگاه ها ببرد که در این صورت یک روشِ دیگر تربیتی است و می توان آن را روش «عبرت دهی» یا «عبرت آموزی» نام نهاد. در این روش، کار مربی نشان دادن آیات و نشانه هاست و این فراگیرنده است که باید از لابه لای پدیده ها که آیات الهی هستند، عبور کرده به اعماق آن ها دست یابد؛ چراکه آیات، رموزی هستند که همواره به چیزی فراتر از ظاهر خود دلالت دارند. در این روش کشف این رمزها به عهده خودِ فراگیرنده است.

امیرالمؤمنین(علیه السلام) در تربیت فرزند خود از همین روش استفاده کرده و در نامه ای به امام حسن(علیه السلام) می فرماید: «... یا بُنَیَّ اِنّی قَد اَنْبَأْتُکَ عَنِ الدُّنْیا وَ حَالِهَا، وَ زَوَالِهَا وَ اِنْتِقالِهَا، وَ اَنْبَأتُکَ عَنِ الآخرةِ و ما أُعِدَّ لاِءَهْلِهَا فِیهَا، وَضَرَبْتُ لَکَ فِیهِمَا الاَمْثالُ، لِتَعْتَبِرَ بِها و تَحْذُوَ عَلَیها (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه31)؛ پسرعزیزم! من تو را از دنیا و تحولات گوناگونش و نابودی و دست به دست گردیدنش آگاه کردم و از آخرت و آن چه برای انسان ها در آن جا فراهم است اطلاع دادم و برای تو از هر دو مثال زدم تا به آن پند پذیری و بر اساس آن در زندگی گام برداری».

ص: 344

در این عبارت، حضرت متذکر می شوند که من اخبار را برای تو گفتم، علامات و نشانه ها را بیان کردم و راه را نشان دادم و تو خود باید پند بگیری و مسیر زندگی را بر اساس آن بپیمایی. بنابراین، عبرت آموزی به معنای اخیر یک روش دیگر تربیتی است و اگر در مباحث آتی از آن با عنوان روش یاد می شود، به همین لحاظ است.

مبانی عبرت

اشاره

برای پاسخ به این سؤال که اصولاً چه ویژگی هایی در زندگی انسان وجود دارد که باعث پدید آمدن حالت عبرت گیری می شود، باید گفت:

اولاً تشابه و برخورداری از وجوه مشترک، امری است که در تمامی اصناف موجودات این جهان به چشم می خورد. انسان نیز به لحاظ فردی و اجتماعی از این قاعده مستثنی نیست. مثلاً انسان به لحاظ فردی؛ هم با گذشته خود و هم با افراد دیگر، شباهت ها و مشترکاتی دارد. همان گونه که ملت ها و جامعه ها نیز با گذشته خود و با اقوام و ملت های دیگر شباهت ها و مشترکات فراوانی دارند.

ثانیاً انسان موجودی حسابگر و اندیشه ورز است و از این ویژگی برای رشد و تکامل خود استفاده می کند. او همواره به مقایسه امور با یک دیگر می پردازد، شباهت ها و تفاوت ها را مشخص کرده، به تجزیه وتحلیل و تبیین آن ها می پردازد.

ثالثاً انسان موجودی تأثیرپذیر است. او همواره با محیط اطراف خود در تعامل است، حوادثی که در اطراف او اتفاق می افتد، صحنه هایی که از پیش چشم او می گذرد، قضایا و جریانات تاریخی که به گوش او می رسد و... همه و همه، وی را تحت تأثیر قرار می دهند.

این سه ویژگی، مبنای عبرت را تشکیل می دهند و عبرت در اثر تعامل این سه خصوصیت حاصل می شود. توضیح این که وجود شباهت ها و وجوه مشترک در زندگی انسان او را به کندوکاو و بررسی امور وادار می کند. او زندگی کنونی خود را با گذشته خویش و نیز با افراد دیگر مقایسه می کند، رفتارها و پی آمدها را بررسی کرده به تجزیه وتحلیل و

ص: 345

کشف روابط و علل آن ها می پردازد. در این بررسی به نقاط ضعف و قوت خویش درگذشته و حال پی می برد و آن گاه تحت تأثیر عوامل مثبت و منفی آن قرار می گیرد. او در این تجزیه وتحلیل درونی، به یک جمع بندی و قاعده کلی دست می یابد که عبارت است از این که: «اگر همان اسباب و علل در زندگی کنونی من باشد من هم به همان سرنوشت گرفتار می شوم» و این همان عبرت است. از این رو تصمیم می گیرد تا از تجارب گذشته خود و نیز دیگران در جهت اصلاح و رشد آینده خود در جهات مختلف استفاده کند.

اصل مهمی که بر این روش حاکم است، اصل تعقل و تفکر است؛ چراکه بدون این اصل، شنیدن حوادث تاریخی و دیدن آثار گذشتگان، معنا و محتوایی به دنبال ندارد، بلکه آثارِ بی روحی است که بی هدف از برابر چشم انسان می گذرد، بدون آن که معنایی را در ذهن پدید آورد.

اگر این احساس ظاهری، با تأمل و اندیشه درونی همراه گردد، اعتبار و بینش را به دنبال خواهد داشت و مصداق این کلام علی(علیه السلام) خواهد شد که: «تَفَکُّرُکَ یُفِیدُکَ الاِسْتِبصارَ وَ یکْسِبُکَ الاِعْتِبارَ (خوانساری، شرح غررالحکم و دررالحکم، ج 3، ص 316)؛ فکر کردن، به تو بینایی و عبرت گرفتن می بخشد».

بنابراین، در سایه تفکر و اندیشه، محسوسات معنا پیدا می کند و حالتی در انسان پدید می آید که در آن از ظواهر عبور می کند و به معانی بلند و کشف حقایق دست می یابد و درواقع به نوعی بصیرت می رسد. این بصیرت، ارزش ها و ضد ارزش ها را برایش معلوم می کند و راهنمای عمل و رفتار بیرونی او می گردد.

الف. حوزه کاربرد این روش

قلمرو کاربرد این روش، همه دوران های زندگی انسان به جز کودکی است. چراکه درک عبرت ها، نیازمند عقلی سلیم، چشمی بینا، دلی بیدار و در یک کلام قدرت شناختی بالاست (باقری، نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، ص 154) و انسان هر چه ازنظر سنی

ص: 346

بالاتر می رود، معمولاً دامنه شناخت او گسترده تر و از خصوصیات فوق بیش تر برخوردار می گردد. از این رو، به کارگیری این روش در هر یک از مراحل رشد، قواعد و خصوصیاتی دارد که به طور اختصار به آن ها اشاره می شود:

یک. در اواخر مرحله کودکی، رشد شناختی کودک ضعیف است. در مورد هر شیئی یا موقعیتی فکر او بیش تر به اجزاء متوجه است، اما نمی تواند این اجزاء را به صورت کل آن دریافت کند، از این رو برای عبرت دهی به کودک؛ هم باید تک تک اجزاء یک جریان عبرت آموز را به کودک نشان داد و هم باید رابطه اجزاء با یک دیگر و نیز حصول نتیجه را برای وی توضیح داد، مثلاً برای این که کودک از حادثه ای عبرت بگیرد و از ارتکاب کار خلافی که دیگری انجام داده - و این حادثه ناخوشایند را برای او حاصل نموده است - دوری جوید، می توان، نتیجه نامطلوبی که از کار فرد خطاکار به دست می آید در معرض دید وی قرار داد و سپس رابطه آن نتیجه نامطلوب را با کار خطا مشخص کرد و آن گاه نتیجه گیری کرد که اگر تو هم چنین خطایی را انجام دهی، مثل آن فرد باید منتظر چنین پی آمد نامطلوبی باشی.

دو. در هفت سال دوم و مرحله دبستانی، در رشد فکری کودک تغییر و تحول چشم گیری پیدا می شود و منطق او به مسائل عینی گرایش پیدا می کند. کودک در این مرحله به دست کاری علائم و نشانه ها می پردازد. ارتباط بین اجزاء را می سنجد و از این طریق، وضعیت پدیده های گوناگون را تبیین و از آن ها نتیجه گیری می کند. برای عبرت آموختن به چنین فردی باید اجزاء عینی یک جریان را در معرض دید وی قرار داد، به ارتباط بین اجزاء، اشاره مختصری کرد و نتیجه گیری را به خود وی واگذار نمود. مثلاً در همان مثال قبل اگر کودک از کار خطا و نیز به دنبال آن از نتیجه آن و ارتباط بین آن دو خبردار شود، خودش نتیجه می گیرد که: اگر من هم چنین خطایی را انجام دهم، مثل او باید منتظر چنین پی آمد نامطلوبی باشم.

سه. در مرحله نوجوانی که هم زمان با بلوغ شرعی است، رشد شناختی و ادراکی نوجوان اوج می گیرد و از واقعیات عینی و محسوس، به امور انتزاعی و ذهنی منتقل می شود.

ص: 347

نوجوان می تواند به تهیه و تنظیم فرضیه های ذهنی بپردازد؛ و هر مسئله ای را به صورت اصولی و منطقی آن بررسی کند. او می تواند مسائل مجرد و انتزاعی را تجزیه وتحلیل نماید و به نتایجی منطقی دست یابد. چنین فردی، برای عبرت گرفتن از حوادث، کافی است که از پیش درآمد فوق خبردار شود. آن گاه به تجزیه وتحلیل، کشف روابط و علل و درنهایت نتیجه گیری آن بپردازد و آن را به عنوان تجربه ای در کنار تجارب زندگی خویش ثبت کند (ر.ک: روان شناسی رشد با نگرش به منابع اسلامی (2)، حقانی، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، تهران، انتشارات سمت، ج 2، ص 577-625، 1375).

از این دوره به بعد، هر چه سن بالا رود و به مراحل سنی بالاتری برسد، بر تجارب او افزوده می شود و همین تجارب، او را ورزیده و کارآزموده تر می کند. به طوری که با دیدن یا شنیدن بسیاری از امور، به درک حقایق بسیاری در ورای آن ها نائل می گردد.

از آن چه گذشت، معلوم می شود که گستره به کارگیری روش عبرت، در مراحل اولیه زندگی تربیت آموز، کم تر است. چراکه دایره درک کودک کم تر است و هر چه بر سن کودک افزوده می شود و کودک به مراحل بالاتری می رسد، دامنه کاربرد این روش، گسترده تر می گردد.

ب. پی آمدهای تربیتی عبرت

اشاره

تأکید نسبتاً فراوان قرآن و روایات بر سیروسفر و خواندن سرگذشت اقوام و ملل و گرفتن عبرت از آن ها، به دلیل آثار تربیتی فراوانی است که این مسئله به دنبال دارد. در این قسمت به پاره ای از این آثار اشاره می شود:

یک. عبرت، کلید بصیرت

یکی از مهم ترین مقاصد تربیت آن است که انسان به درجه ای از درک و بصیرت برسد که بتواند از ظواهر امور بگذرد و به باطن آن ها بنگرد. از محسوسات و مشهودات عبور کند و به معقولات برسد و قدرتی فراگیر برای سنجش و اندازه گیری، تجزیه وتحلیل، حل وفصل امور و انتخاب و تصمیم گیری در ابعاد مختلف زندگی به دست آورد. عبرت راهی است که

ص: 348

می تواند انسان را به این مقصد تربیتی برساند و شاید مهم ترین اثر تربیتی عبرت، همین باشد. امیرالمؤمنین(علیه السلام) در کلام خود بر این اثر عبرت تصریح کرده چنین می فرماید: «مَنِ اعْتَبَرَ اَبْصَرَ وَ مَنْ اَبْصَرَ فَهِمَ وَ مَن فَهِمَ عَلِمَ (سید رضی، نهج البلاغه، حکمت 208)؛ کسی که عبرت آموزد، آگاهی یابد و کسی که آگاهی یابد، می فهمد و آن که بفهمد، دانش آموخته است».

و در جای دیگر می فرماید: «رَحِمَ اللّهُ امْرَئً تَفَکَّرَ فَاعْتَبَرَ وَ اعْتَبَرَ فَأبْصَرَ... (همان، خطبه103، حکمت208)؛ خدا رحمت کند کسی را که بیندیشد، سپس پند پذیرد و اندرز گیرد، سپس بینا گردد...».

نتیجه به دست آمده از این دو کلام این است که تفکر زمینه ساز عبرت است و عبرت زمینه بصیرت را فراهم می آورد.

آن حضرت در سخنی دیگر انسان بصیر را چنین توصیف می کند: «اِنّمَا البَصِیرُ مَنْ سَمِعَ فَتَفکَّرَ، وَ نَظَرَ فَأبْصَرَ، وَانْتَفَعَ بِالْعِبَرِ... (همان، خطبه153، حکمت208)؛ همانا بینا کسی است که (به درستی) بشنود سپس (در آن) بیاندیشد و (به درستی) بنگرد و بینا گردد و از عبرت ها پند گیرد...».

یعنی زمانی انسان به بینش و بصیرت می رسد که به شنیدن اکتفا نکند، بلکه در شنیده ها، اندیشه نماید و با دقت به امور بنگرد. نتیجه این اندیشه و دقت نظر همان عبرتی است که در تصمیم گیری ها و رفتار انسان مؤثر خواهد بود. به عبارت دیگر؛ به نظر امام(علیه السلام)، مراحل ایجاد بینش عبارت است از: احساس ظاهری (به کمک چشم و گوش)؛ تفکر و تیزبینی (اندیشه) و عبرت گیری. به هرحال شیرین ترین ثمره عبرت آموزی، بینش است که خود آثار مطلوب دیگری را نیز به دنبال خواهد داشت.

دو. عبرت، انتقال تجارب

مرور بر آثار و تاریخ پیشینیان، فایده دیگری نیز به دنبال دارد و آن کسب تجارب است. انسان ها در طول زندگی سعی می کنند هر امری را یک بار تجربه کنند و یک خطا را چندبار

ص: 349

مرتکب نشوند، علاوه بر این، خردمندان تلاش می کنند که حتی خطایی را که دیگران تجربه کرده اند، مرتکب نشوند و غیرازاین انتظار نیست: «اِنَّمَا الْعاقِلُ مَنْ وَ عَظَتْهُ التَّجَارُبُ (خوانساری، شرح غررالحکم دررالکلم، ج 3، ص 320)؛ همانا عاقل کسی است که تجربه ها او را پند دهند».

مادام که انسان در غرور خویش گرفتار است و سر در لاک خود دارد، از رویدادهایی که برای دیگران رخ می دهد، پند نمی گیرد و خطاهای تجربه شده دیگران را تکرار می کند. بدین سبب، باید تربیت آموزان را بر آثار به جای مانده از گذشتگان عبور داد تا با عبرت از سرنوشت آن ها، تجارب آنان را پلی برای رشد و شکوفایی خود قرار دهند. کسی که تجارب دیگران را بر تجارب خویش می افزاید، عمری به درازای عمر آن ها دارد. امیرالمؤمنین(علیه السلام) در وصیتی به فرزند خود امام مجتبی(علیه السلام) چنین می فرماید: «اَیْ بُنَیَّ، اِنِّی وَ اِنْ لَمْ اَکُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ کَانَ قَبْلِی، فَقَدْ نَظَرْتُ فِی اَعْمَالِهِمْ، وَفَکَّرْتُ فِی اَخْبَارِهِمْ، وَسِرْتُ فِی آثَارِهِمْ، حَتّی عُدْتُ کَاَحَدِهِمْ، بَلْ کَاَنِّی بِمَا انْتَهی اِلیَّ مِنْ اُمُورِهِمْ قَدْ عُمِّرتُ مَعَ اَوَلِّهِمْ اِلَی آخِرِهِمْ. فَعَرَفْتُ صَفْوَ ذَلِکَ مِنْ کَدَرِهِ وَ نَفْعَهُ مِنْ ضَرَرِهِ فَاسْتَخْلَصْتُ لَکَ مِنْ کُلِّ اَمرٍ نَخِیلَهُ وَ تَوَخَّیتُ لَکَ جَمِیلَهُ وَ صَرَفْتُ عَنْکَ مَجْهُولَهُ... (سید رضی، نهج البلاغه، نامه31)؛ پسرم، اگرچه من به اندازه همه کسانی که پیش از من می زیسته اند عمر نکردم، اما در کردار آن ها نظر افکندم و در اخبارشان اندیشیدم و در آثارشان سیر کردم تا بدان جا که همانند یکی از آن ها شدم، بلکه گویا در اثر آن چه از تاریخ آنان به من رسیده با همه آن ها از اول تا آخر بوده ام. پس من قسمت زلال و مصفّای زندگی آنان را از بخش کدر و تاریک آن بازشناختم و سود و زیانش را دانستم، از میان تمام آن ها، قسمت های مهم و برگزیده را برایت خلاصه کردم و از بین همه آن ها زیبایش را برایت انتخاب نمودم و ناشناخته های آن را از تو دور کردم...».

بر اساس این فرمایش حضرت علی(علیه السلام)، تجربه اندوزی از سرگذشت دیگران، بهره مندی از حاصل عمر آن هاست. گویا انسان عمری به درازی عمر همه آن ها داشته است، با این تفاوت که خطاهای آنان را مرتکب نشده است. نکته دیگری که در سخن حضرت مشهود

ص: 350

است وظیفه ای است که امام(علیه السلام) برای مربی ترسیم می کند. وظیفه مربی این است که تجربیات خود و دیگران را جمع آوری، تلخیص و تنقیح کند و به طور صریح و روشن و دسته بندی شده در اختیار فراگیرنده خویش قرار دهد.

سه. عبرت و بازداری از خطا

از فوائد و آثار تربیتی عبرت، می توان به هدایت گری آن اشاره کرد، عبرت ها همواره انسان را به سوی رشد و کمال و راه درست هدایت می کنند و چراغ هایی هستند که مسیر صحیح زندگی را نشان می دهند: «اَلاِعْتِبَارُ یَقُودُ اِلَی الرُّشْدِ (خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج 1، ص 291)؛ عبرت گرفتن، انسان را به سوی راه صواب و درست می کشاند».

ثمره این هدایت گری نیز، دوری از خطاست: «اَلإعْتِبَارَ یُثْمِرَ العِصْمَةَ (همان، ص 221)؛ میوه عبرت گرفتن، نگاهداری است».

و این بدان سبب است که در جریان عبرت، انسان با تجارب دیگران آشنا می شود و رابطه بین سیر و سلوک انسان ها با پی آمدهای آن را احساس می کند و اگر موقعیتی مشابه آن ها داشته باشد، از سرنوشت آن ها درس می گیرد و به طریق دیگری عمل می نماید؛ طریقی که آن پی آمدهای سوء را در پی نداشته باشد. امیرالمؤمنین(علیه السلام) در این خصوص می فرماید: «اِنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ الْعِبَرُ عَمّا بَینَ یَدَیهِ مِنَ المَثُلاثِ، حَجَزَتْهُ التَّقْوی، عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبَهَاتِ (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه16)؛ کسی که از اعمال و کردار گذشتگان و عواقب سوء آن ها عبرت گیرد، تقوا وی را از فرورفتن در آن گونه بدبختی ها بازمی دارد».

نکته قابل توجه این که هر چه دامنه عبرت گیری انسان وسیع تر باشد، دایره ارتکاب خطا کم تر خواهد بود: «مَنْ کَثَّرَ اعْتِبَارُهُ قَلَّ عِثَارُهُ (خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج 5، ص 217)؛ هرکس عبرت گرفتن او بسیار باشد، لغزش او کم خواهد شد»، چراکه فزونی عبرت ها، ابهام را از چهره امور می زداید، شبهات را از بین می برد، صراحت خاصی به مسائل می بخشد و آن ها را شفاف می کند.

ص: 351

چهار. عبرت، چراغ راه آینده

حفظ و گرامی داشت باقی مانده عمر انسان و استفاده بهینه از آن نیز از نتایجی است که در سایه عبرت از گذشته تحقق می یابد. عبرت چراغی فراروی آینده است و فردای بهتر و درخشان در گرو عبرت از گذشته است: «وَلَوِ اعْتَبَرْتَ بِمَا مَضَی حَفِظْتَ مَابَقِیَ (سید رضی، نهج البلاغه، نامه49)؛ اگر از آن چه گذشته است عبرت بگیری، آن چه را که باقی است حفظ خواهی کرد»؛ زیرا تاریخ در حال تکرار است، همواره قومی می روند و قومی دیگر جایگزین می شوند. اختلاف حوادث و رویدادهای تاریخی، در جزئیات آن هاست، اما در کلیات شبیه یک دیگرند و اسباب و علل آن ها هم مثل هم است. انسان عاقل و عبرت گیر می تواند با موازنه و مقایسه این پدیده ها و بررسی علل و اسباب آن ها، پی آمدها و نتایج آن ها را پیش بینی کند و تصمیم درست و متناسب را در هر مورد اتخاذ نماید. امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نامه خود به حارث هَمْدانی به این نکته اشاره دارند: «واعْتَبِرْ بِمَا مَضَی مِنَ الدُّنْیا لِمَا بَقِی مِنْهَا، فَاِنَّ بَعْضَهَا یشْبَهُ بعضاً وَ آخِرُهَا لاحِقٌ بِاَوّلِهَا وَ کُلُّها حَائِلٌ مُفَارِقٌ (همان، نامه69)؛ از گذشته دنیا برای باقی مانده آن عبرت گیر؛ چراکه بعضی از آن (حوادث) شبیه بعضی دیگر است و پایانش به ابتدای آن می پیوندد و (درهرحال) تمام آن گذرا و ناپایدار است».

با دقت در پی آمدهای فوق، می توان دریافت که همگی در ارتباط با هم و در جهت تحقق یک هدف، یعنی سعادت انسان هستند؛ زیرا بصیرتی که در جریان عبرت آموزی نصیب انسان می گردد، باعث می شود تا از تجارب دیگران بهره بگیرد. انتقال این تجارب، می تواند انسان را از بیش ترِ خطاها بازدارد و چراغی فراروی وی قرار دهد تا آینده ای درخشان و سعادتمند برای او به ارمغان آورد.

منابع عبرت و شیوه های عبرت آموزی

اشاره

عبرت ها به وسعت دنیا گسترده است. هر پدیده، آیه ای از آیات الهی است و پیامی دربردارد. هر کس دیده ای عبرت بین داشته باشد، می تواند از لابه لای پدیده ها، پیام ها را

ص: 352

دریابد. برای آگاهی و بیداری انسان هشدارها داده شده است و عبرت ها بی پرده و آشکار رخ نموده اند. به فرموده امیرالمؤمنین(علیه السلام)، اگر انسان چشم باز کند و ببیند، وسایل بینایی او فراهم است و اگر گوش شنوا داشته باشد، سخنان حق گفته شده است و اگر اهل هدایت باشد، وسایل هدایت فراهم است: «وَلَقَدْ بُصِّرْتُمْ اِنْ اَبْصَرْتُمْ، وَ أُسْمِعْتُمْ اِنْ سَمِعْتُمْ، وَ هُدِیتُم اِنِ اهْتَدَیتُمْ، وَبِحَقٍّ اَقُولُ لَکُمْ: لَقَدْ جاهَرَتْکُمُ الْعِبَرُ وَ زُجِرْتُمْ بِما فیهِ مُزْدَجَرٌ (همان، نامه20)؛ آن حقایق را به شما نیز نشان دادند، ولی دیدن نخواستید و به گوش شما رسانیدند، ولی شنیدن نخواستید، شما را راه نمودند، ولی ره یافتن نخواستید، به راستی می گویم که عبرت ها و اندرزها بر شما آشکار بود و از آن چه می باید دوری جویید شما را منع کردند».

ولی افسوس که از این همه منابع عبرت آموز، اندکی از مردم پند می گیرند و بخش عظیمی از مردم چشم عبرت بین ندارند و هم چنان در شهوات نفس و غفلت ها گرفتارند: «مَا اَکْثَرُ العِبَرُ وَ اَقَلُّ الاِعْتِبَارُ (همان، حکمت297)؛ عبرت ها چه بسیارند و عبرت گیر چه کم!».

در این بخش به مهم ترین منابع و شیوه های عبرت آموزی اشاره می کنیم؛ و پیش از آن، ذکر این نکته را لازم می دانیم که منابع عبرت و شیوه های عبرت آموزی، دو مبحث جداگانه است و هرکدام بحث مستقلی دارد، ولی با توجه به این که این دو مبحث بسیار به هم نزدیک هستند و شناخت هر منبع، اتخاذِ روشی را به دنبال دارد، این دو را در یک مبحث ذکرمی کنیم:

الف. دنیا، سرای عبرت

یک نگاه عموعی به دنیا و ویژگی ها و سنت های حاکم بر آن، جدای از وقایع تاریخی، پندهای فراوانی به انسان می دهد. قوانینی بر دنیا حاکم است که هر یک می تواند درس عبرتی برای انسان باشد. شناخت دنیا و آشنایی با خصوصیات آن، تأثیر قابل ملاحظه ای در سلوک و رفتار فراگیرنده می گذارد. شاید امیرالمؤمنین(علیه السلام)، تنها کسی باشد که به طور جامع به توصیف ابعاد و ویژگی های مختلف دنیا پرداخته و به قصد تأثیرگذاری و عبرت دهی از آن سخن گفته است، تعابیر، تشبیهات و تمثیلات گوناگونی که در باب دنیا، در کلام علی(علیه السلام) وجود دارد، همه حاکی از همین مطلب است.

ص: 353

تعابیری چون: «اَلدُّنْیا دارٌ مُنِیَ لَهَا الفَنَاءُ...» (همان، خطبه45)؛ «اَلدُّنْیا دَارُ فَنَاءٍ و عَنَاءٍ و غِیرٍ و عِبَرٍ...» (همان، خطبه114)؛ «[الدنیا] دَارُ حَرْبٍ وَ سَلْبٍ وَ نَهْبٍ وَعَطْبٍ...» (همان، خطبه191)؛ «اِنَّهَا دَارُ شُخُوصٍ و مَحَلَّةُ تَنْغِی...» (همان، خطبه196)؛ «دارٌ بِالْبَلاَءِ مَحْفُوفَةٌ...» (همان، خطبه226)؛ «مَثَلُ الدُّنْیا کَمَثَلِ الحَیةِ...» (همان، حکمت119) و صدها تعبیر دیگر، همه در صددِ دادن شناختِ عبرت آموز به انسان هاست. چنان چه گذشت، خود حضرت، پس از توصیه های فراوان در ابعاد گوناگون به فرزندش امام مجتبی(علیه السلام)، هدف خود را از این همه سفارش چنین بیان می فرماید: «پسر عزیزم! من تو را از دنیا و تحولات گوناگونش و نابودی و دست به دست گردیدنش آگاه کردم و از آخرت و آن چه برای انسان ها در آن جا فراهم است اطلاع دادم و برای تو از هر دو مثال زدم تا به آن، پند پذیری و بر اساس آن در زندگی گام برداری» (همان، نامه31).

طبق این کلام، دادن این شناخت در مورد دنیا و آخرت به این دلیل است که فراگیرنده از آن عبرت بگیرد و مسیر زندگی را بر آن اساس پایه گذاری کند. بنابراین یکی از شیوه های عبرت آموزی، توصیف دنیا و بیان ویژگی ها و سنت های رایج آن برای فراگیرنده است.

ب. تاریخ، مدرسه عبرت آموزی

تاریخ و حوادث مختلف آن، از ابتدای آفرینش تاکنون، از مهم ترین و اصلی ترین منابع عبرت آموزی است که در منابع اسلامی به صورت گسترده ای به آن اشاره شده است. بخش عظیمی از آیات قرآن، ذکر مباحث تاریخی در قالب داستان، قصه و خاطره تاریخی است و همه این ها با هدف پندآموزی و عبرت دهی به مخاطبان صورت گرفته است؛ زیرا غالباً پس از ذکر هر قصه یا جریان تاریخی، به این هدف اشاره شده است. مثلاً، پس از ذکر داستان حضرت یوسف(علیه السلام)، به عنوان نتیجه تربیتی آن، چنین می فرماید: «لَقَدْ کَانَ فِی قِصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِاُولِی الاَلْبَابِ، مَا کَانَ حَدِیثاً یفْتَری وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الّذِیَ بَینَ یدَیهِ وَ تَفْصِیلَ کُلِّ شَی ءٍ وَ هُدَیً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤمِنُونَ (یوسف/111)؛ در سرگذشت آن ها درس عبرتی برای صاحبان اندیشه بود!

ص: 354

این ها داستان دروغین نبود؛ بلکه وحی آسمانی است و هم آهنگ است با آن چه پیش روی او (از کتاب آسمانی پیشین) قرار دارد و شرح هر چیزی) که پایه سعادت انسان است؛ و هدایت و رحمتی است برای گروهی که ایمان می آورند».

در این آیه شریفه به چند مطلب اشاره شده است:

یک. غرض از ذکر این داستان، عبرت ها و پندهایی است که در آن نهفته است. داستان فوق آیینه ای است که می توان در آن عوامل پیروزی و شکست، کامیابی و ناکامی، خوش بختی و بدبختی، سربلندی و ذلت و خلاصه آن چه در زندگی انسان ارزشمند و یا بی ارزش است را دید، آیینه ای که عصاره تمام تجربیات اقوام پیشین و رهبران بزرگ در آن به چشم می خورد و مشاهده آن، عمر کوتاه مدتِ هر انسانی را به اندازه عمرِ تمام بشریت طولانی می کند.

دو. داستان فوق بیان واقعیت هاست و از آمیختگی با دروغ و افتراء منزه است.

سه. تنها صاحبان عقل و اندیشه هستند که توانایی مشاهده این نقوش عبرت را بر صفحه این آیینه عجیب دارند.

چهار. هر آن چه انسان به آن نیاز دارد و در سعادت و تکامل او دخیل است، در این آیات آمده است و به همین دلیل، مایه هدایت و رحمت برای همه کسانی است که ایمان می آورند (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 10، ص 100).

نمونه این نوع نتیجه گیری در جای جای قرآن کریم به چشم می خورد. امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز در نهج البلاغه، بخش عظیمی از تلاش خود را به بیان عبرت های تاریخی اختصاص داده است. به عنوان نمونه به چند مورد اشاره می شود:

«وَ اِنَّ لَکُمْ فِی القُرُونِ السَّالِفَةِ لَعِبَرةٌ. اَینَ العَمَالِقَةُ وَ ابْنَاءُ العَمَالِقَةِ، اَینَ الْفَرَاعِنَةُ وَ اَبْنَاءُ الفَرَاعِنَةُ (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه161)؛ همانا در قرن های گذشته برای شما عبرتی است، عمالقه (پادشاهان حجاز و یمن) و فرزندانشان کجا رفتند؟ فرعون ها و فرزندانشان کجایند؟».

«واعْتَبِروا بِمَا قَدْ رَأَیتُمْ مِنْ مَصَارِعِ الْقُرُونِ قَبْلَکُمْ، قَدْ تَزَایلَتْ اَوْ صَالُهُمْ، وَزَالَتْ أَبْصَارُهُمْ وَأَسْمَاعُهُمْ،

ص: 355

وَذَهَبَ شَرَفُهُمْ وَعِزُّه (همان)؛ و از آن چه بر گذشتگان شما رفت عبرت گیرید که چگونه بندبند اعضای بدنشان از هم گسست، چشم و گوششان نابود شد و شرف و شکوهشان از خاطره ها محو گردید».

«فَاعْتَبِرُوا بِمَا اَصَابَ الاُمَمُ المُسْتَکْبِرینَ مِنْ قَبْلِکُمْ مِنْ بَأسِ اللّهِ وَصَوْلاتِهِ وَوَقَایعِهِ وَمَثُلاَتِهِ (همان، خطبه192)؛ از آن چه از عذاب و صولت خدا و وقایع و عقوبت های او به امت های مستکبر پیش از شما رسید پند گیرید».

«و احْذَرُوا مَانُزِّلَ بِالأُمَمِ قَبْلَکُمْ مِنَ الْمَثُلاَتِ بِسُوءِ الافْعَالِ... (همان)؛ از کیفرهایی که در اثر کردار بد و کارهای ناپسند بر امت های پیشین واقع شده برحذر باشید».

«فَاعْتَبِرُوا بِحَالِ وَلَدِ اِسْمَاعِیلَ وَبَنِی اِسحقِ وَ بَنِی یعْقُوبَ(علیهم السلام) (همان)؛ از حال فرزندان اسماعیل، فرزندان اسحاق و فرزندان یعقوب عبرت گیرید».

امام(علیه السلام) با بیان سرگذشت اقوام و ملل گذشته و توصیف زندگی و مرگ آن ها، مردم را به عبرت گیری از سرانجام نیک و بد آن ها فرامی خواند. مربیان نیز می توانند در تربیت متربیان خود، از همین روش بهره بگیرند و با بیان تاریخ و حوادث تلخ و شیرین آن، درس زندگی به آن ها بیاموزند. بررسی این سرگذشت ها، متربیان را با مباحثی آشنا خواهد ساخت که در پرتو آن به نکاتی دست خواهند یافت که در سیر و سلوک آن ها، تأثیر عمیقی می گذارد. نکاتی مانند:

اول. خداوند مفسدان را به سبب فساد و ظلمشان هلاک می کند.

دوم. تأخیر توبه و ندامت تا زمان نزول بلا سودی به حال انسان ندارد.

سوم. خداوند بندگان مؤمنش را یاری می دهد و در دل دشمنان آن ها رعب و وحشت ایجاد می کند.

چهارم. خداوند فتنه ها و توطئه های منافقین و بدخواهان را خنثی می کند.

پنجم. تغییر سرنوشت انسان ها، به خواست و رفتار خود آن ها بستگی دارد.

ص: 356

و ده ها نکات تربیتی دیگر که همگی درس ها و عبرت هایی هستند که تربیت آموزان خردمند می توانند به آن ها دست یابند و آن ها را در زندگی خود به کار بندند.

برای سهولت دست یابی این افراد به این نتایج گران بها، بهتر است مربی قبل از بیان تاریخ، سؤالاتی در همین زمینه طرح کند و اذهان آنان را آماده سازد. او به هنگام بیان تاریخ، با طرح سؤالاتی دیگر، به تجزیه وتحلیل آن بپردازد و نکات ارزشی و یا ضد ارزشی داستان را با کمک آن ها مشخص کند و در پایان، موقعیت کنونی تربیت آموزان را با آن پیش آمدها تطبیق دهد و عبرت ها و درس های آن را بیان کند (النحلاوی، اصول التربیة الاسلامیه و اسالیبها، ص 274). البته گاهی هم بهتر است نتیجه گیری را به خود آنان واگذار نماییم.

نکته قابل توجه این که به موازات مطالعه تاریخ، با سیروسفر در آفاق و انفس نیز، می توان به همان نتایج دست یافت. به عبارتی دیگر؛ بیان تاریخ و سیروسفر در روی زمین، دو روی یک سکه اند که یکی از طریق حس شنوایی و دیگری از طریق حس بینایی، انسان را به تفکر و اندیشه در سرگذشت پیشینیان فرامی خواند. تاریخ فقط حوادث وقوع یافته و عکس های خشک و بی روح آن ها را برای ما مجسم می سازد، در حالی که آثار باقی مانده از دوران های قدیم، در نقاط مختلف کره زمین، اسناد زنده و گویایی است که اشکال و صور و نقوش دل و روح، تفکرات، قدرت و عظمت و یا حقارت و زبونی اقوام گذشته را به ما نشان می دهد، از ویرانه کاخ های ستمگران و بناهای شگفت انگیز اهرام مصر گرفته تا برج بابل و... « آیا آنان در زمین سیر نکردند تا دل هایی داشته باشند که حقیقت را با آن درک کنند؟» (حج/46). این فراخوانی، اهداف مقدسی را دنبال می کند که در آیات مختلف به آن پیشینیانی که ازنظر قدرت و قوت و خدم وحشم بر انسان های کنونی برتری داشتند (یوسف/109؛ روم/9 و 42؛ فاطر/44؛ غافر/21 و 72؛ محمد/10) و درک عاقبت گنه کاران و دروغ گویان (انعام/11؛ نمل/69 و 45) و درک چگونگی خلقت و عظمت آن و دیدن شگفتی های خلقت اشاره شده است که هر کدام از آن ها به تنهایی برای پنددهی و عبرت آموزی به انسان کافی است.

ص: 357

امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز مطالعه آثار گذشتگان را وسیله عبرت و مایه هشدار می داند: «اَوَ لَیسَ لَکُمْ فِی آثَارِ الاَوَّلِینَ مُزْدَجِرٌ وَ فی آبائِکُم الْماضین تَبْصِرَةٌ وَ مُعْتَبِرٌ انْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه99)؛ آیا برای شما در آثار پیشینیان وسیله عبرتی نیست که شما را (از کرداربد) بازدارد؟ و آیا اگر اندیشه کنید در زندگی پدران خود، آگاهی و عبرت آموزی نیست؟».

و در جای دیگر، آن حضرت از تأثیر و نفوذ این آثار بی زبان، در چشمان عبرت گیر و گوش های شنوا سخن می گوید: «وَ لَئِنْ عَمِیتَ آثارُهُمْ وَ انْقَطَعَتْ اَخْبَارُهُمْ، لَقَدْ رَجَعَتْ فِیهِمْ اَبْصَارُ العِبَرِ وَسَمِعَتْ عَنْهُمْ آذانُ العُقُولِ وَتَکَلَّمُوا مِنْ غَیرِ جِهَاتِ النُّطْقِ (همان، خطبه221)؛ و اگرچه آثارشان محو شده و اخبارشان منقطع گشته است، ولی چشم های عبرت بین، آن ها را می نگرد و گوشِ هوش، اخبارشان را می شنود و با غیر زبان خود با ما حرف می زنند».

به هرحال سیر در زمین و به تعبیر امروزی، جهان گردی و گردشگری، یکی از شیوه های عبرت آموزی است که مربیان می توانند از این طریق، تربیت آموزان خود را در موقعیت عبرت و تأثیرپذیری از آثار به جای مانده از پیشینیان قرار دهند؛ چراکه جهان گردی با هدف عبرت آموزی، قلب انسان را خاشع و دانا، چشم او را بینا و گوش وی را شنوا می گرداند و از خمودی و جمود رهایی می بخشد.

البته جهان گردی صورت دیگری هم دارد و آن گردشگری با هدف هوسرانی، بی بندوباری، سرگرمی های ناسالم، انتقال فرهنگ های مبتذل و... است که به آن سیاحت گفته می شود و اسلام آن را نهی کرده است. شاید حدیث «لاسِیاحَةَ (فِی الاِسْلامِ)...» (مجلسی، بحارالانوار، ج 68، ص 320)، اشاره به همین مطلب باشد. گردشگری با این هدف، قلب را می میراند و چشم و گوش را از درک حقایق بازمی دارد.

ج. شگفتی های خلقت منبعی دیگر

در قرآن منبع دیگری از عبرت آموزی وجود دارد که می توان از آن با عنوان شگفتی های خلقت نام برد، مانند نزول باران، چهارپایان، میوه ها، دگرگونی شب و روز. قرآن همه این ها

ص: 358

را آیات الهی و مایه عبرت دانسته است. عبرت بودن این آیات ازآن جهت است که چگونگی خلقت آن ها و بهره مندی فراوان انسان از آن ها، موجب شگفتی او می شود و وی را به تفکر و اندیشه درباره خالق قدرتمند آن ها وادار می کند. به راستی، این قادر مطلق کیست که با نزول باران، زمین های مرده و درختان پژمرده را دوباره زنده و شاداب می گرداند و خلقت چهارپایان و میوه ها را مایه حیات انسان ها قرار می دهد و نوشیدنی گوارا و زندگی بخش برای انسان، به نام شیر، از لابه لای خون و غذای هضم شده درون معده (نحل/65-67) بیرون می آورد. آیا خلقت شب و روز و نقش حیاتی آن در تعدیل درجه حرارت هوا و بارور شدن گیاهان و حیات همه موجودات مایه شگفتی نیست؟ تفکر در همه این عجایب، انسان را به عظمت و قدرت خالق آن رهنمون می کند و به کُرنش و خضوع در برابر او وامی دارد. وظیفه مربی، توصیف شگفتی های خلقت و آشنا ساختن تربیت آموزان با آیات الهی است که خود انگیزه آنان را در جهت تفکر و تدبر در آیات الهی بیش تر می کند.

د. تجربه های اولیه زندگی، عبرتی دیگر

انسان سرمایه عظیمی به نام عمر دارد که منبع ارزشمند دیگری برای تنبیه و عبرت آموزی اوست. تأمل انسان در آن چه که تاکنون بر وی رفته است و حوادث تلخ و شیرینی که پشت سر گذاشته است می تواند برای او راهنمای خوبی جهت پیمودن راه درست زندگی باشد. عقل، حکم می کند که از تجارب گذشته پند گیریم و یک تجربه را تکرار نکنیم؛ چراکه مؤمن از یک سوراخ دو بار گزیده نمی شود و چنان چه گفته اند: (آزموده را آزمودن خطاست).

وظیفه مربی در این باب، تذکر و یادآوری حوادثِ گذشته و بیان پیروزی ها و شکست ها و ناکامی ها و تبیین علت آن هاست. امیرالمؤمنین(علیه السلام) آن جا که علت هلاک ملت ها را بیان می کند، به همین نکته اشاره کرده است: «وَ فِی دُونِ مَا اسْتَقْبَلْتُمْ مِنْ عَتْبٍ وَ مَا اسْتَدْبَرْتُمْ مِنْ خَطْبٍ مُعْتَبِرٌ وَ مَا کُلُّ ذِی قَلبٍ بِلَبِیبٍ ولاَکُلُّ ذِی سَمْعٍ بِسَمیعٍ ولاکُلُّ ناظِرٍ بِبَصِیر (سید رضی، نهج البلاغه،

ص: 359

خطبه88)؛ و در سختی هایی که با آن ها روبه رو هستید و مشکلاتی که پشت سر گذاشتید، درس های عبرت فراوان وجود دارد، اما افسوس که هر صاحب دلی، اندیشمند و هر صاحب گوشی، شنوا و هر صاحب چشمی، اهل بصیرت نیست».

به هرحال آن چه گذشت مصادیق بارزی از منابع عبرت آموزی بود که هریک، اتخاذ روشی را نیز در پی داشت. روش های دیگری مانند بیان خاطرات عبرت آموز، سر زدن به مقابر و مزارها، عیادت بیماران خصوصاً بیماران صعب العلاج، سر زدن به خانه سالمندان و مشاهده انسان های ازکارافتاده ای که روزی بانشاط و قدرت زائدالوصفی دنیا را تسخیر کرده بودند و تفکر در صدها حادثه کوچک و بزرگ و تلخ و شیرینی که روزانه در اطراف انسان رخ می دهد، همه می تواند انسان را در عبرت آموزی و پندپذیری یاری دهد.

آسیب شناسی روشی

به کارگیری هر روشی ممکن است با مشکلاتی مواجه شود و درنتیجه آسیب هایی را نیز به دنبال داشته باشد. این مشکلات ممکن است به دلیل وجود محدودیت هایی در ناحیه خود روش، مربی، فراگیرنده و یا هر سه مورد باشد. در این جا در خود روش مشکل خاصی به نظر نمی رسد؛ زیرا این روش عمدتاً با بیان تاریخ و دیدن آثار به جای مانده از گذشتگان و سیر در آفاق و انفس سر و کار دارد که برای انسان ها جاذبه دارد.

در ناحیه مربی، همان مشکلی که در بسیاری از روش های دیگر مشاهده می شود، در این روش هم وجود دارد و آن دوگانگی در قول و فعل مربی است. خود به آن چه می گوید عمل نمی کند و به فرموده امیرالمؤمنین(علیه السلام): «یَصِفُ الْعِبْرَةَ وَ لاَیعْتَبِرُ وَ یبالِغُ فِی الْمَوْعِظَةِ وَ لاَیتَّعِظُ فَهُوَ بِالْقَوْلِ مُدِّلٌ وَ مِنَ الْعَمَلِ مُقِلٌّ (همان، خطبه150)؛ عبرت آموختن را توصیف می کند، ولی خود عبرت نمی گیرد؛ موعظه بسیار می کند امّا خود موعظه نمی پذیرد؛ سخن بسیار می گوید امّا عمل کم می کند».

آری برخی از مربیان در توصیف عبرت ها مهارت خاصی دارند، اما خود بهره ای از آن

ص: 360

نمی برند، در موعظه ید طولایی دارند، ولی خود پندپذیر نیستند و در گفتار از همه پیشی می گیرند، ولی در عمل از گروه بازمی مانند؛ اما اگر مربی ازهرجهت صلاحیت تربیت کردن را داشته باشد و بر امر عبرت آموزی و تکنیک های آن واقف باشد، مشکلی از این ناحیه پیش نمی آید.

اما در ناحیه تربیت آموزان، عمدتاً دو مشکل قابل تصور است؛ یکی غفلت فراگیرنده و محروم بودن او از داشتن قلبی خاضع و خاشع در برابر آیات الهی است که هرچه این غفلت و سنگ دلی بیش تر باشد، دایره تأثیر شیوه های عبرت آموزی محدودتر خواهد بود. حل این مشکل چندان آسان نیست و به زمان وسیعی نیازمند است. دوم ضعف روحی و عدم آمادگی روانی تربیت آموز است که اگر او ظرفیت و آمادگی لازم را نداشته باشد، ممکن است ذکر یک رویداد تاریخی و یا دیدن آثار مخروبه پیشینیان و یا یک صحنه عبرت آموز مثل تصادف و... تأثیر منفی در وی داشته باشد و او را دچار وحشت، بیماری و بیزاری از زندگی کند. حل این مشکل، داشتن یک مربی آگاه و ماهری است که به همه جوانب تربیت آشنا باشد.

نتیجه

از مباحث گذشته می توان نتیجه گرفت که عبرت، حالتی است که در اثر اموری خاص برای انسان پدید می آید. طی این حالت انسان از امری محسوس و ظاهری به معرفتی باطنی و غیر محسوس دست می یابد. پی آمد این معرفت، تغییری است که در سلوک و رفتار انسان به وجود می آید. نقش عمده را در ایجاد چنین حالتی خود فرد به عهده دارد و از این لحاظ، عبرت یک روش خودتربیتی محسوب می شود. در عین حال، ممکن است دیگران نیز زمینه ایجاد چنین حالتی را در فرد فراهم کنند که در این صورت به نظر نگارنده یک روش دیگر تربیتی قلمداد می شود. عمده ترین منبع عبرت آموزی، دنیا و تاریخ انسان است و عمده ترین روش آن آشنایی با دنیا و سنت های حاکم بر زندگی بشر در طول تاریخ است. به فرموده

ص: 361

امیرالمؤمنین(علیه السلام): «وَ لَئِنْ تَعَرَّفْتَهَا فِی الدِّیَارِ الْخَاوِیَةِ، وَ الرُّبُوعِ الْخَالِیَةِ، لَتَجِدَنَّهَا مِنْ حُسْنِ تَذْکِیرِکَ، وَ بَلاَغِ مَوْعِظَتِکَ، بِمَحَلَّةِ الشَّفِیقِ عَلَیْکَ، وَ الشَّحِیحِ بِکَ (همان، خطبه223)؛ اگر انسان دنیا را از روی شهرهای ویران شده و خانه های درهم فروریخته بشناسد، خواهد دید که دنیا، تذکردهنده ای دلسوز و واعظی گویاست و همچون دوستی مهربان است که در رسیدن اندوهی به انسان بخل می ورزد».

ص: 362

منابع

قرآن کریم، ترجمه: دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم، انتشارات المصطفی، 1388 ش.

نهج البلاغه، شریف رضی، ترجمه: محمد دشتی، قم، نشر مشهور، 1379 ش.

1. ابن منظور، لسان العرب، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1408 ق.

2. باقری، خسرو، نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، تهران، دفتر امور کمک آموزشی و کتابخانه های وزارت آموزش وپرورش، 1368.

3. حقانی، ابوالحسن و دیگران، روان شناسی رشد با نگرش به منابع اسلامی (2)، تهران، انتشارات سمت، 1375.

4. خوانساری، جمال الدین محمد، شرح غررالحکم و دررالکلم، تهران، دانشگاه تهران، 1373.

5. راغب، اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن الکریم، تحقیق: عدنان داوودی، قم،طلیعه نور، 1428 ق.

6. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، تهران، اسوه، 1375.

7. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، چاپ دوم، 1403 ق.

8. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1371.

9. النحلاوی، عبدالرحمن، اصول التربیة الاسلامیه و اسالیبها، بیروت، دارالفکر المعاصر، 1403 ق.

ص: 363

ص: 364

بررسی نقش بیداری فطرت در احیای سبک زندگی اسلامی

اشاره

با نگاه به آموزه های معرفتی امام علی (علیه السلام) سید مهدی امامی جمعه(1)، حانیه صادقی(2)، ریحانه صادقی(3)

ص: 365


1- . دانشیار و دکترای فلسفه و کلام اسلامی، عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان؛ Hony.sadeghi@yahoo.com
2- . کارشناسی ارشد علوم و معارف نهج البلاغه؛ Hony.sadeghi@yahoo.com
3- . دانشجوی دکتری زبان وادبیات فارسی؛ Hony.sadeghi@yahoo.com

ص: 366

چکیده

بر اساس شرح های مختلفی که از مفهوم فطرت توسط پژوهشگران حوزه علوم اسلامی به دست می آید، مؤلفه هایی مانند ایمان و عمل صالح، مراقبه در معنای درک حضور دائمی خداوند، عبرت پذیری و تمایز میان خودِ حقیقی و خودِ ظاهری قابل شناسایی است. محور پژوهش حاضر، با توجه به تأکید امام علی(علیه السلام) بر اهمیت مسئله بیداری فطرت، روش بیداری فطرت است که با استفاده از روش توصیف و تحلیل محتوای سخنان ایشان، مصادیق و مؤیدات موردنظر، بررسی گردید و به تجزیه و تحلیل آن ها پرداخته شد. یافته های تحقیق بیانگر این است که فطرت انسان، خفتگی و بیداری دارد. بیداری فطرت زمانی تحقق می یابد که بشر با آگاهی های باطنی خویش به پروردگار عالم، عشق ورزد تا از بیگانگی با خود رهایی یابد. لذا انسان باید همواره با مراقبه مستمر در جهت مشاهده حضور دائمی خداوند در تلاش باشد تا صبغه الهی کائنات را درک کند و حتی هویت خود را مستقل از خداوند در نظر نگیرد تا بتواند برای زندگی اش معنایی درخور بیابد و درنهایت در مواجهه با وقایع و امور زندگی میان حقیقت و واقعیت تمایز قائل شود.

کلیدواژه ها: امام علی(علیه السلام)، فطرت، آگاهی های باطنی، خدا آگاهی.

مقدمه

آشنایی با مفاهیم و آموزه های دینی و ارزش های اخلاقی، زمینه ساز نوعی اعتدال و روشن بینی نسبت به آفرینش انسان و عالم هستی است. این آشنایی و نیل به اعتدال در گرو هم آهنگی و تطابق او به عنوان کتاب تکوین الهی با کتاب تدوین حق، یعنی قرآن کریم

ص: 367

است. در زمینه مسئله هم آهنگی کتاب تکوین و تدوین و جایگاه انسان کامل، حقایق و معارف بسیاری در آثار بزرگان اهل معنا وجود دارد. از سویی برای درک مفاهیم قرآن کریم لازم است با معارف اهل بیت(علیهم السلام) انس و آشنایی داشت. بر اساس روایات فراوان، حضرت علی(علیه السلام) و هم چنین فرزندان ایشان، لسان و کتاب ناطق الهی و قرآن ناطق هستند. ابا بصیر درباره آیه {هذا کِتابُنا ینْطِقُ عَلَیکُمْ بِالْحَقِّ... } (جاثیه/29)، از امام صادق(علیه السلام) پرسش می کند و ایشان می فرمایند: «قرآن سخن نمی گوید: لیکن محمد و اهل بیت او(علیهم السلام) ناطق به کتاب - یعنی قرآن - می باشند» (مجلسی، بحارالانوار، ج 23، ص 197- 198)؛ و در حدیثی دیگر فرمودند: «امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: من علم خداوند و زبان گویای خداوند هستم» (صدوق، التوحید، ج 24، ص 198). ارتباط سخنان امام علی(علیه السلام) با قرآن تأییدی بر این نکته است، آن حضرت در خطبه 158 نهج البلاغه می فرماید: «این همان قرآن است. آن را به سخن آرید (تا همه چیز را بازگو کند)؛ هرچند هرگز برای شما (نسبت به تمام این امور) سخن نمی گوید؛ ولی من از جانب آن به شما خبر می دهم (و اسرار مکتومش را فاش می سازم) اگر می خواهید از آن اطاعت کنید با آن سخن بگویید و از آن استفاده کنید. برای آنان که انسی با نهج البلاغه دارند این یک امر واضح است که این کتاب افزون بر ارزش بلاغی و ادبی خود، کتابی فروتر از کلام خدا و فراتر از سخن بشر است».

نهج البلاغه برگزیده ای از گفته ها و نوشته های امام علی(علیه السلام) است که سید رضی در اواخر قرن چهارم قمری آن ها را تدوین نموده است (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص31). با آن که در تبیین سخنان امام در این کتاب، عالمان و ادیبان هر زمان سعی بلیغ نموده اند و شروح زیادی بر آن نوشته اند (بروجردی، نگاهی به شرح های نهج البلاغه، ص 126 و 137)، با این وصف، هنوز جهان اسلام به معرفی و شناخت بیش تر و تعمق در آن نیاز دارد. با بهره مندی از کلام مولا علی (علیه السلام) می توان دریافت که رابطه ایشان با خداوند یک رابطه آگاهانه و عاشقانه بوده است و همین مسئله، سبب شکل گیری شاکله و شخصیتی قدرتمند، باشهامت و مطمئن در سهمگین ترین حوادث روزگار برای ایشان شده

ص: 368

است. هدف از این پژوهش، درک آگاهانه حضور خداوند به عنوان کاربردی و بنیادی ترین حقیقت زندگی بشر است؛ چراکه اگر مباحث نظری درباره خداوند به سمت مشاهده و تقویت احساس های درونی نسبت به وجود ماورایی و قدرتمند او پیش برود، رابطه انسان با خدا به گونه ای عاشقانه - عارفانه متبلور خواهد شد و این عشق سبک زندگی او را در جهت سودرساندن، آبادکردن، زیباساختن و معنابخشیدن به هستی متحول می سازد.

1. بیان مسئله

اشاره

آن چه در این پژوهش بدان خواهیم پرداخت، پاسخ به این پرسش است که اگر عشق به اهداف کوچک، انسان را به فکر، تکاپو و تمرکز وادار می نماید تا به مقصود برسد، چرا عشق در رابطه با خالق هستی نتواند زندگی انسان را در جهت خیر و نیکی جهانی، سامان بخشد؟! و این که دیدگاه امام علی (علیه السلام) در رابطه با آگاه شدن انسان از حقیقت فطرت چیست؟ و چگونه مسئله فطرت می تواند در معنابخشی به زندگی بشر به عنوان یک روش کارآمد مورد توجه قرار گیرد؟

اهمیت و ضرورت تحقیق

اهمیت این موضوع زمانی آشکار می گردد که با وجود تکرار تاریخ و عبرت بخشی در جهت کردار پیشینیان، باز هم عبرت گیری و پندآموزی از تجارب و حوادث به وسیله آیندگان اندک است. در عوض، معمولاً پاک ترین و ناب ترین افراد قربانی حماقت ها و عبرت ناپذیری های جاهلان و فتنه گران می شوند؛ بنابراین، بر هر انسان آرمان گرا و آزادی خواه است که با تأمل در گفتارهای ارزشمند اهل بیت(علیهم السلام) و کاربست آن در زندگی، فطرت خویش را بیدار سازد و به عنوان یک سرمایه قابل اعتماد و هویت بخش آن را بازیابد. از این روی، در این پژوهش با تکیه بر معارف علوی این مسئله تبیین می گردد.

پیشینه تحقیق

در بررسی های انجام شده آشکار گردید که به طور کلی، تحقیقات بسیاری در زمینه

ص: 369

خداشناسی، فطرت، علم و یقین، آگاهی، انسان و معرفة النفس از نگاه امام علی (علیه السلام) با رویکردهای مختلف انجام گرفته است. برای مثال می توان به پژوهش های زیر اشاره داشت:

- مشایخی پور و دیگران، «بررسی مفهوم خودشناسی در دیدگاه امام علی (علیه السلام)»، ص27 و 47، 1397.

- سجادی، «قرآن و تربیت فطری»، ص 42 و 75، 1389.

- الهی و دیگران، «جایگاه عقل در معرفت دینی از نگاه امام علی (علیه السلام)»، ص28، 1394.

مقاله ای نیز با عنوان «جهان بینی عارفانه امام علی (علیه السلام)» نمونه ای دیگر از این موارد می باشد؛ اما آن چه رویکرد این پژوهش را نسبت به سایر تحقیقات و مقالات متمایز می سازد، توجه و تمرکز بر توانمندی های فطرت، به عنوان یک روش، در جهت به وجود آمدن عشق به خداوند است که با فعال سازی آن می توان، سبک زندگی بشریت را به سمت عبور از واقعیات برای رسیدن به حقیقت هر چیز، معنا بخشید و تحول جهانی را برای دورماندن از اشتباهات بزرگ تاریخی، به ارمغان آورد.

2. مفهوم شناسی

اشاره

این بخش به بررسی مفهوم فطرت از منظر قرآن کریم و دیدگاه امام علی (علیه السلام) و تبیین رابطه آن با عقل اختصاص دارد. در ادامه بحث، با توجه به رابطه انسان و خداوند متعال در مسیر بیداری فطرت به بیان روش و نیز پی آمدهای توانمندسازی فطرت اشاره می شود.

فطرت از منظر قرآن کریم

«فطرت» در زبان عربی بر وزن «فِطرة»، نوعی آفرینش بی سابقه است که فقط در مورد انسان و دین به کار رفته است. از این رو منظور از فطرت این است که در خلقت و خمیره وجودی انسان، آگاهی به نیروی غیبی حاکم بر جهان و بر انسان نهفته است (مطهری، فطرت، ص 19).

ص: 370

از نگاه قرآن کریم واژه «فطرت» به معنای نوع خاصی از آفرینش می باشد که خداوند در مورد انسان بر آن تأکید نموده است: {فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیمُ وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یعْلَمُونَ} (روم/30)؛ «پس روی خود را با گرایش تمام به حق، به سوی این دین کن، با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خدا تغییرپذیر نیست. این است همان دین پایدار، ولی بیش تر مردم نمی دانند».

آن چه بیش از هر مسئله دیگر در این آیه مورد توجه قرار می گیرد، نحوه خلقت انسان است که به عنوان «فطرت الله» از آن یاد شده و انسان باید تمام توجه و تمرکز را به آن معطوف سازد تا بتواند تفاوت میان حق و باطل را دریابد و همواره به حقیقت متمایل شود؛ بنابراین، آن چه باعث می شود انسان حقیقت را بر هر چیزی ترجیح دهد بیداری فطرت است.

فطرت از منظر امام علی (علیه السلام) و روش بیدارسازی آن

امکان شکل گیری باور و اعتماد به نیروی برتر، برای همه انسان ها وجود دارد، هرچند دل ربایی زخارف دنیایی و هوس های رنج آور و ناکام کننده، آن را زیر خاک های تیره جهل و ظلمت مدفون سازد: «وَ اصْطَفَی سُبْحَانَهُ مِنْ وَلَدِهِ أَنْبِیاءَ أَخَذَ عَلَی الْوَحْیِ مِیثَاقَهُمْ وَعَلَی تَبْلِیغِ الرِّسَالَةِ أَمَانَتَهُمْ لَمَّا بَدَّلَ أَکْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللَّهِ إِلَیهِمْ فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَاِتَّخَذُوا الْأَنْدَادَ مَعَهُ وَاجْتَالَتْهُمُ الشَّیاطِینُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَاقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِهِ»؛ «خدا پیمان وحی را از پیامبران گرفت تا امانت رسالت را به مردم برسانند، آن گاه که در عصر جاهلیت ها، بیش تر مردم، پیمان خدا را نادیده انگاشتند و حق پروردگار را نشناختند و برابر او به خدایان دروغین روی آوردند و شیطان، مردم را از معرفت خدا باز داشت و از پرستش او جدا کرد» (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه1).

از نگاه امیرالمؤمنین (علیه السلام) رسالت پیامبران بیدارسازی و شکوفایی فطرت است تا جایی که انسان همواره به حضور دائمی پروردگار در زندگی آگاه باشد. ایشان پس از آن که به نسیان آدمی درباره عهد و پیمان وی با پروردگار اشاره می کنند، با تأکید بر عنایت الهی مبنی بر ارسال رسل در جهت بیدارسازی وجدان بشری و تذکار و اتمام حجت بر خلق، به گنجینه های پنهان وجود آدمی اشاره دارند: «فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیهِمْ أَنْبِیاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ

ص: 371

فِطْرَتِهِ وَیُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِی نِعْمَتِهِ وَیَحْتَجُّوا عَلَیهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَیَثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ اَلْعُقُولِ وَیرُوهُمْ آیاتِ الْمَقْدِرَةِ»؛ «پس پیامبرانش را در میان آن ها مبعوث ساخت و پی درپی رسولان خود را به سوی آنان فرستاد تا پیمان فطرت را از آنان مطالبه نمایند و نعمت های فراموش شده را به یاد آن ها آورند و با ابلاغ دستورات خدا حجت را بر آن ها تمام کنند، گنج های پنهانی عقل ها را آشکار سازند و آیات قدرت خدا را به آنان نشان دهند» (همان).

آن چه از فحوای کلام در خصوص بعثت مکرر انبیا برمی آید، افزون بر مطالبه میثاق فطرت و یادآوری نعماتی که به دست فراموشی سپرده شده، آشکارسازی گنج های پنهانی عقل ها و یا به تعبیر امام «دَفَائِنُ الْعُقُول» است.

عنوان «دفائن العقول» دلیلی بر وجود آگاهی های فطری در درون انسان است. «دفائن» جمع «دفینه» است و در زبان عربی در معنای «گنج پنهان» به کار می رود (انیس، المعجم الوسیط، ص 290). ابن میثم بحرانی در شرح این ترکیب بر آن است که چون گوهرهای خرد و نتایج اندیشه در وجود انسان ها بالقوه موجود است، لذا به گنجینه های نهفته شباهت پیدا کرده و استعاره آوردن دفینه برای آن ها به شکلی زیبا بیان شده است؛ چراکه انبیا برای آماده ساختن نفوس و استخراج و اظهار جواهر اندیشه و آگاهی های انسان ها اساس و اصل هستند، لذا نسبت برانگیختن افکار به آن ها زیباست و برای این که انسان را ارشاد کنند نیاز به ادله و براهین و زمینه هایی دارند که عبارت از نشانه های قدرت الهی است که در ادامه سخن امام (علیه السلام) شرح داده شده است (البحرانی، مصباح السالکین، ص 200).

امام در خطبه 49 ضمن اثبات رابطه بسیار عمیق میان انسان و خداوند متعال اشاره دارند که چنان چه انسان به انکار پروردگار به عنوان مبدأ و مقصد خلقت و حقیقت هر چیز، روی بیاورد، باز هم ودیعه الهی فطرت در درون وی به کلّی خاموش نخواهد شد (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه1)؛ لذا در خطبه اول نهج البلاغه از آن با عنوان «دفائن العقول» یاد کرده اند (همان).

امام خمینی نیز فطرت را همان نیروی الهی مجرد می دانند که بنده را به سوی دیدار

ص: 372

محبوب حقیقی پیش می برد و واگذاشتن تعینات و بازگرداندن همه چیز به او و اسقاط اضافات و فنا و محو همه چیز در او را موجب می شود (ضرابی، معرفت شهودی، ص 40) که این موضوع تعلق و پیوستگی انسان به خداوند را آشکار می سازد (آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ج 2، ص 619). با توجه به مفهوم لغوی فطرت می توان گفت هر زمان از نحوه خلقت انسان با عنوان فطرت و حقیقت او یاد می شود، در حقیقت اشاره به لزوم توجه انسان به مفهوم توحید خالق دارد.

رسالت انبیای عظام و ائمه بزرگوار(علیهم السلام) آن بوده که با کتب آسمانی و برهانی قاطع، بشر را با گنجینه های پنهان درون خویش آشنا سازند تا هر کس به فراخور استعداد و شاکله اش از این منبع ارزشمند بهره کافی ببرد. از این میان برخی با اطاعت و فرمان بری به شکوفایی فطرت و سعادت نائل می گردند و گروهی با نادیده گرفتن این مهم به سمت خفتگی و درنهایت خاموشی فطرت می روند. در معنای فطریات که از آن با عنوان آگاهی های باطنی نیز یاد شده، باید گفت: «قضایای فطری قضایای روشنی هستند که ثبوت محمول برای موضوع در آن ها نیازمند دلیل است ولی این دلیل در کنار خود قضیه و همراه با آن در ذهن موجود می باشد» (جوادی آملی، شناخت شناسی در قرآن، ص 250). آگاهی های باطنی همواره نزد انسان حاضر است. این سخن به معنای عدم اکتسابی بودن آن هاست. آن چه در سرای طبیعت و عالم ماده وجود دارد نسبت به حقایق خود، همچون نسبت ظاهر به باطن است و هر خصوصیت وجودی متعلق به ظاهر، متعلق به باطن نیز هست و بالعرض و بالتبع، باطن به ظاهر هم استناد دارد. پس ادراک ضروری ای که نفس، نسبت به خودش دارد، اولاً و بالحقیقه متعلق به باطن اوست و بالعرض و بالتبع، مربوط به خود نفس است. پس حقیقتی که در باطن نفس می باشد، از خودِ نفس آشکارتر و بدیهی تر است و آن چه در باطن این باطن قرار دارد از آن نیز روشن تر و بدیهی تر است و همین طور پیش می رود تا به حقیقتی می رسد که هر حقیقتی به آن منتهی می شود و او خود، آشکارترین معلوم ها و

ص: 373

بدیهی ترین بدیهیات است؛ بنابراین، وصول هر موجودی به کمال حقیقی اش مستلزم فنای آن موجود خواهد بود. از سویی، چنین فنایی مستلزم فنای قیود و حدود در ذات یا عوارض است؛ و عکس آن نیز صادق است، یعنی فنای هر موجودی مستلزم بقای حقیقتش به تنهایی است (طباطبایی، ولایت نامه، ص 58 و 60). همان طور که خدای متعال می فرماید: {کُلُّ مَنْ عَلَیها فانٍ وَ یبْقی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَالْإِکْرام} (الرحمن/26-27)؛ «هرچه هست فانی شونده است و ذات با شکوه و ارجمند پروردگارت باقی خواهد ماند».

انسان نباید در محدوده زندگی حیوانی و طبیعی بایستد و انسانیت خویش را تنها به نطق و تفکر محدود کند؛ بلکه باید حیات الهی و جاودانی و به تعبیر امام علی(علیه السلام) نفس ملکیّه الهیّه خود را با گرایش فطرتش به خداخواهی، به فعلیت برساند و در این مسیر بی انتها از هرگونه غفلت ورزیدن نسبت به حقیقت خود دوری جوید (ژاله فر، مقدمه ای بر معرفة النفس از نگاه امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب(علیه السلام)، ص10)؛ بنابراین، اگر انسان بر آگاهی های باطنی خود مطلع شود، در حقیقت به خداآگاهی نائل می گردد که حاصل این خدا آگاهی، اشراف انسان بر تمامی حقایق عالم خواهد بود. سخن آن حضرت مبنی بر «مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد انتَهَی الی غایةِ کلّ معرفة و علم؛ هر کس خودش را شناخت به نهایت علم و معرفت رسیده است» (آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ج 2، ص 698) تأکیدی بر این مدعاست.

3. عقل و رابطه آن با فطرت

واژه «عقل» نیز در لغت عرب، به معنای «بند» و «بازداری» است (راغب، مفردات الفاظ قرآن کریم، ص 35). «عَقَلَ لِسانه» در زبان عرب، یعنی جلوی زبان خود را گرفت. «معقل» نیز به معنای دژ و بارو است (همان) که دشمن را از نفوذ بازمی دارد. عقل در مبانی اندیشه اسلامی جایگاهی والا دارد، به طوری که از آن به عنوان حجت باطنی در مقابل حجت ظاهری و انبیا یاد می شود (رئیسی و عشرت، جایگاه عقل در قرآن با تأکید بر تفسیر المیزان، http://intjz.net/bank.html).

ص: 374

منظور از تفکر و تعقل صرفاً تفکر منطقی و تعقل فلسفی نیست؛ زیرا این مورد در بین همه انسان ها مشترک است و هر انسانی توانایی کنار هم گذاشتن معلومات و ترسیم سیمای کلی از واقعیت جهان را دارد. قرآن کریم کفار را فاقد تعقل دانسته، چنان که می فرماید: {وَ مَثَلُ الَّذینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذی ینْعِقُ بِما لا یسْمَعُ إِلّا دُعاءً وَنِداءً صُمٌّ بُکْمٌ عُمْی فَهُمْ لایعْقِلُونَ} (بقره/171)؛ «مَثل (دعوت کننده) کافران مَثل کسی است که (حیوانات را برای نجات از خطر) صدا می زند ولی آن ها جز سروصدا چیزی نمی شنوند، آن ها کر و گنگ و کورند ازاین رو چیزی نمی فهمند». از این منظر، عقل آن چیزی است که اگر آدمی از آن بهره مند شود به وسیله آن، به معارف حقیقی و کردار شایسته راه می یابد و چنان چه این خصلت را نداشته باشد، از آن فاصله می گیرد، هرچند بتواند در زمینه های تشخیص سود و زیان دنیوی از آن بهره ببرد. از این رو، قرآن کریم می فرماید: {أَ فَلَمْ یسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ یسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لاتَعْمَی الْأَبْصارُ وَلکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتی فِی الصُّدُورِ} (حج/46)؛ «آیا در زمین گردش نکرده اند تا دل هایی داشته باشند که با آن بیندیشند یا گوش هایی که با آن بشنوند؟ در حقیقت چشم ها کور نیست لیکن دل هایی که در سینه هاست کور است»؛ {وَقالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فی أَصْحابِ السَّعیرِ} (ملک/10)؛ «و گویند: اگر شنیده [و پذیرفته] بودیم یا تعقّل کرده بودیم در [میان] دوزخیان نبودیم».

عقل در قرآن کریم، نوعی فهم خاص است که تنها به فعالیت های ذهنی بسنده نمی کند؛ بلکه با آن حقیقت معنا درک می شود و برای رسیدن به چنین فهمی ضرورت دارد در جهت سلامت فطرت و تزکیه روح نیز کوشش نمود (مبینی، عقل در قرآن، ص86).

از نظر علامه طباطبایی، واژه عقل در قرآن کریم بر ادراکی اطلاق می گردد که با تصدیق قلب به آن چه خداوند سبحان، انسان را بر آن سرشته و آفریده است، همراه می باشد؛ یعنی ادراک حق و باطل در امور نظری و شناخت خوب و بد و سود و زیان در امور عملی. خداوند انسان را به گونه ای آفریده تا در همان ابتدای وجودش، خود را ادراک کند. سپس او را هم به یک رشته حواس ظاهری و باطنی مجهز کرده تا به وسیله آن ها،

ص: 375

ظواهر اشیا و نیز معانی روحانی چون اراده، دوستی، دشمنی، بیم، امید و مانند آن را بشناسد و با پدیده های بیرونی ارتباط برقرار سازد. این همه در مسیری مفهوم می یابند که فطرت و سرشت انسان برای او مشخص می سازد و این همان «عقل» است؛ اما گاه یکی از قوا، مانند شهوت و خشم، با غلبه یافتن بر دیگر قوا، بر انسان چیره می گردد و تأثیر بقیه را از بین می برد یا ضعیف می کند، درنتیجه انسان را از اعتدال به افراط و تفریط می کشاند. از این رو عامل عقلی با وجود سالم بودن، در چنین انسانی کارگر نمی افتد (طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج4، ص43). لذا، تعریف قرآن از عقل، نیرویی است که انسان ضمن بهره مندی از آن در دین، به وسیله آن خواهد توانست به سوی حقایق معارف و اعمال صالح راه بگشاید. بشر با توجه به فطرت خدادادی خویش از طریق مقایسه و سنجش و روش هایی مانند استقراء خواهد توانست شاخصه تفکر را (که در تربیت دینی اهمیت دارد) در خود به ظهور برساند (قاسم پور، جایگاه عقل در تربیت دینی از دیدگاه علامه طباطبایی، ص 65 و 90).

بنابرآن چه بیان گردید، اگر توانایی ها و استعدادهای باطنی که با عنوان «فطرت الله» در درون انسان به ودیعه نهاده شده است پس از بیداری به خاموشی نگراید، بلکه توانمند و شکوفا گردد، انسان می تواند با آگاهی از جایگاه خود در برابر پروردگارش، شاهد حضور خداوند در هستی به طور دائمی نیز باشد (مائده/105). از مجموع سخنان شهید مطهری درباره دیدگاه قرآن در خصوص عقل نیز چنین استنباط می گردد که در منطق قرآن، بشر قادر است تا از رهگذر عقل و تجزیه وتحلیل مسائلی که در برابر او قرار دارد، از پوسته جهان به مغز آن نفوذ کند و سیطره و حاکمیت خدا را در همه ذرات هستی مشاهده نماید و با همه وجود حضور خدا را در تاریخ و جامعه ادراک کند (خامه گر، جایگاه عقل در قرآن کریم از منظر استاد شهید مطهری، ص 18 و 32).

4. عوامل و راهکارهای از خودبیگانگی

اشاره

نادیده گرفتن عواملی چون تقوا، ایمان، عمل صالح و دوری از فضایل اخلاقی

ص: 376

و رفتاری موجب بازماندن انسان از آگاهی های برتر و الهی می شود. به تعبیر امام علی (علیه السلام) صرفاً از صورت انسانی بهره می برد و به لحاظ باطنی جز سیرت حیوانی در پی نخواهد داشت (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه1). چنین ازخودبیگانگی ای در انسان، تنها به واسطه بهره مندی تام از قوای جسمانی و به فعلیت رساندن آن ها و خفتگی فطرت تحقق یافته است تا جایی که این سیر نزولی به همین جا خاتمه نمی یابد و او را به مراتب پایین تری نیز سوق خواهد داد. به طوری که به فرموده قرآن کریم به پست ترین مراتب بازمی گردد: {لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْویمٍ ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلینَ إِلّا الَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیرُ مَمْنُونٍ} (تین/6-4)؛ «به راستی انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم سپس او را به پست ترین [مراتب] پستی بازگردانیم؛ مگر کسانی که گرویده و کارهای شایسته کرده اند که پاداشی بی منت خواهند داشت».

از نظر قرآن کریم، جنس انسان به حسب خلقتش دارای بهترین قوام بوده و از هر آن چه ضامن حفظ اوست، برخوردار است. از سویی، خلقت وی به گونه ای است که صلاحیت عروج به اعلی مرتبه یا نزول به پست ترین منازل را دارد. لذا درصورتی که بشر بخواهد برای تکامل خویش تلاش کند، ابزار عمل صالح (فاطر/10) را نیز در اختیار وی قرار داده است (طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 17، ص 299). انسان می تواند با بهره مندی از ایمان و عمل صالح و تلاش و پویایی، فطرت خویش را برای درک حضور پروردگار مهیا سازد و چنان چه روی بدین راه نیاورد، از خود بیگانه شده است. این سخن، بدان معنا نیست که فطرت دچار تحول و دگرگونی شده یا به چیز دیگری تبدیل می شود؛ که طبق فرمایش خداوند نه تنها خلقت انسان بهترین خلقت ها (تین/6-4) و فطرتش، فطرتی الهی (روم/30) است، بلکه معنای ازخودبیگانگی این است که آن چه خودِ واقعی یک موجود را تشکیل می دهد و «وجود» اوست نادیده گرفته شود؛ نه این که خود به ناخود تبدیل گردد. صدرالمتألهین در این زمینه تصریح می کند که انسان نوعیت مشخص ندارد و هر موجود متکامل، در مراتب تکامل، انواع است نه نوع؛ لذا هر انسانی برحسب فطرت اولیه و نشأت

ص: 377

حسّیه و سازمان جسمانی خویش، نوع واحدی است که برحسب آن چه نفس او از ملکات و کمالات نفسانی به خود می گیرد و از قوه به فعل می رسد، به انواع گوناگون تقسیم می شود و در قیامت هم بر اساس آن محشور می شود (صدرا، شواهد الربوبیه، ص 287). هرگونه قصور و یا تعلل در خودشناسی و توجه به فطرت برابر است با کوتاهی و تقصیر در مسئله خداشناسی و آگاهی نسبت به آیات و بینات او. چنان که عکس آن صادق است: {قَدْ جاءَکُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ عَمِی فَعَلَیها} (انعام/104)؛ به راستی رهنمود هایی از جانب پروردگارتان برای شما آمده است. پس هر که به دیده بصیرت بنگرد به سود خود او و هر کس از سر بصیرت ننگرد به زیان خود اوست». ازخودبیگانگی در حقیقت چیزی نیست جز فروختن شخصیت و هویت حقیقی، به آن چیزی که اعتباری فروتر در برابر نفس ناطقه انسانی دارد؛ مانند دنیای فانی، هواجس نفسانی و دیگر رذایل اخلاقی.

الف) رابطه انسان و خدا در مسیر توانمندسازی فطرت

توحید یک امر فطری است و خواندن خالصانه خداوند در لحظات سخت، دشوار و سرنوشت ساز برای هر انسانی در تعالیم اسلامی ثابت شده است؛ لذا می توان وجود فطرت و آگاهی های باطنی را برای همگان به اثبات رساند و دلیل پنهان ماندن آن را نیز دانست. بیداری فطرت در قرآن کریم با مثالی قابل تأمل، در شرح حال کسانی که با قرارگرفتن در لحظات سخت و دشوار تمامی امیدشان از اسباب و وسایل قطع می شود و خالصانه او را می خوانند، مذکور است (یونس/23-22). این قدرت و آگاهی فطرت بیدار است که باعث می گردد ارتباطی عمیق، حقیقی و نزدیک میان انسان و خداوند ایجاد شود. این ارتباط در آزمون های دشوار، تجربه ها و حوادث عبرت انگیز بیش از هر زمان دیگر تقویت می گردد، چنان که امام علی (علیه السلام) می فرماید: «خدا را از سست شدن اراده های قوی، گشوده شدن گره های دشوار و در هم شکسته شدن تصمیم ها شناختم» (سید رضی، نهج البلاغه، حکمت250).

ص: 378

از نظر امام علی (علیه السلام) آگاهی نسبت به خداوند بیش از هر موقعیت دیگری در شکستن اراده محکم انسان در انجام تصمیمات و نشان دادن راه رهایی در بن بست های زندگی تقویت می گردد. در این لحظات حضور قدرتمند خداوند بیش از پیش مشاهده می شود و درنتیجه آرامش حاصل از حضور همیشگی حقیقت برتر در کنار انسان به او شهامت می بخشد. همراهی این آرامش و این شهامت که رنگ و صبغه الهی دارد، سبک زندگی انسان را در جهت آگاهی های حیاتی و سرنوشت ساز سوق می دهد تا انسان همواره بهترین انتخاب را داشته باشد.

زمانی که انسان خود را دور از همه بحث ها و هیاهوی جهان در نظر بگیرد و به درون خویش بنگرد، خود را وابسته و نیازمند به نیرویی ماورایی و قدرتمند درمی یابد که هرچند در ظاهر برای او غریب است ولی در باطن و حقیقت خویش، با او آشناست و همواره حضورش را در کنار خود و همراه خود احساس می کند. اگر موانع شکوفاشدن آگاهی های باطنی از بین بروند، برای همگان مشاهده حقیقت دائمی می گردد. البته به فرض آن که این موانع برجای خود باقی بمانند، باز خللی در اصل وجود و اثبات آگاهی های باطنی و فطری ایجاد نخواهد شد. برای اثبات آگاهی های باطنی باید به علاقه و گرایش انسان به کشف حقیقت اشاره کرد. از این روست که بنا بر فرموده امام علی(علیه السلام)، کافر و معاند نیز از آن بهره مند گشته است: «فَهُوَ الَّذِی تَشْهَدُ لَهُ أَعْلامُ الْوُجُودِ، عَلَی إِقْرَارِ قَلْبِ ذِی الْجُحُودِ (همان، خطبه49)؛ پس اوست که همه نشانه های هستی بر وجود او گواهی می دهند و دل های منکران را بر اقرار بر وجودش واداشته است».

یکی از روش های شکوفایی و بیداری فطرت، ایمان و اعتقاد راستین به پروردگار و عمل و التزام به فرمان وی از طریق کتاب آسمانی و فرستادگان وی است تا جایی که به صورت خالص و به دور از هرگونه شائبه ای نمایانگر شود: «إِنَّ أَفْضَلَ مَا تَوَسَّلَ بِهِ الْمُتَوَسِّلُونَ إِلَی اللهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی؛ الْإِیمَانُ بِهِ وَبِرَسُولِهِ، وَالْجِهادُ فِی سَبِیلِهِ فَإِنَّهُ ذِرْوَةُ الْإِسْلاَمِ و کَلِمَةُ الْإِخْلاصِ فَإِنَّهَا الْفِطْرَةُ (همان، خطبه110)؛ همانا بهترین چیزی که انسان ها می توانند با آن به خدای سبحان

ص: 379

نزدیک شوند، ایمان به خدا و ایمان به پیامبر(صلی الله علیه و اله) و جهاد در راه خداست که جهاد قله بلند اسلام و یکتا دانستن خدا، بر اساس فطرت انسانی است».

ب) درک آگاهانه خویشتن، روش توانمندسازی فطرت

خواجه نصیر طوسی نیز در تفسیر آیات سوره مبارکه والعصر با رویکردی فلسفی به مسئله ضرورت توانمندسازی فطرت اشاره می کند. ازنظر او غایت وجود انسان به فعلیت رسیدن دو قوه عقل نظری و عقل عملی است که او را از قوه به فعل و از نقص به کمال می رساند. عقل نظری انسان، زمانی به فعلیت می رسد که از علم به مرتبه عقل مستفاد - که اتصال به مفارقات و مشاهدات و معقولات است- نائل آید و عقل عملی نیز آن گاه به فعلیت می رسد که از عمل به درجه عدالت که حد توسط اخلاق متضادِ حاصل از تعلق بدن است، واصل گردد (حسن زاده آملی، انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، ص 69).

روش توانمندسازی فطرت، به معنای تلاش مداوم برای درک هویت وجودی انسان است. از آن جایی که با علم حضوریِ معلول، علمِ حضوری به علّت دریافت می شود و در این حالت، هیچ معلولی بدون آگاهی از علّت درک نمی شود، این علم حضوری در مسیر تلاش انسان برای درک حقیقت خودش، پیش نهاد و توصیه می گردد. چراکه انسان با درک ناتوانی خویش در به سلطه درآوردن تمام حقیقت و معرفت و احساس نیاز و تعلق تام نسبت به وجود مطلق و هم چنین درک بطلان تسلسل، درمی یابد سبب پیدایش همه اشیا و اشخاص، علت العللی مافوق همه آن هاست که او جز پروردگار عالمیان نخواهد بود. از این رو انسان با تأمل و تعمق در ذات خود که نخستین مشهود حضوری است، می تواند خود را با ملاک اتحاد بدون میانجی گری صور ذهنی در یابد و به این حقیقت رهنمون شود که کاملاً متعلق به یک وجود مستقل و در ربط با موجودی برتر و مطلق است. در این حالت، انسان صاحب یک نوع نگاه ویژه نسبت به هستی و پدیده های آن می گردد (ر.ک: دشتی، ترجمه نهج البلاغه، ص 294). این که تمامی پدیده ها را با انواع و اقسام متضاد و

ص: 380

مختلفشان، بتوان وابسته به وجودی نامحدود و غیرقابل تصرف درک کرد و آن ها را نمودی از حقیقت محض دانست، نیازمند مراقبه مستمر به خاطر مشاهده حقیقت است (همان، ص 210 و 294)؛ بنابراین، از آن جایی که فطرت الهی در درون هر انسانی بینش و گرایش به هستی مطلق را پدید می آورد، اگر به فراموشی سپرده نشود و عمل کرد ذهنی، با توهم زدگی و هویت مستقل نسبت به خود و سایر پدیده ها دچار غفلت نشود، می توان به توانمندسازی فطرت در جهت عشق به حقیقت و خیر مطلق به عنوان یک روش نگریست و از آن جایی که خداوند با ذاتش دلالت بر وجود خویش دارد (سماهیجی، الصحیفة العلویة، ص 288) و تمام پدیده های موجود، در حقیقت نمود و ظهوری وابسته به هستی مطلق اند و اگر مستقل شناخته شوند، برخلاف حقیقت است می توان گفت، امیالی که در پی این اوهام به وجود می آیند نیز، نوعی توهم زدگی و انحراف است. پس انسان با شناخت و آگاهی از هویت اصیل خود (فطرت الهی) می تواند دریابد که به غیر از خدا احتیاجی ندارد و فقط نیازمند اوست و تمامی هویتش را تنها از خدای خویش دارد.

در روش توانمندسازی فطرت که مشاهده هویت حقیقی انسان در پرتو مشاهده مبدأ آفرینش رخ می دهد، نوع نگاه انسان به زندگی و کل هستی در جهت گرایش های فطری حرکت خواهد نمود. از این رو، انسان با شناسایی علت پدیده ها همواره به درک ارتباط حقیقی میان پدیده ها می رسد و به وضوح خالق خویش و خالق جهان را در سرسلسله هستی می یابد و در ادامه به آرامشی پایدار و حقیقتی برتر و جاودانه نیز متصل می گردد.

5. پی آمدهای بیداری فطرت

اشاره

انسان از فطرتی الهی برخوردار است و باید برای بیدارسازی و فعلیت بخشیدن آن اهتمام ورزد. با وجود این، به دلیل مواجهه با انواع تضاد های درونی-که جزء لاینفک وجود او محسوب می شوند و همان ها از او موجودی برتر ساخته اند- لازم است از خداوند استمداد جوید و هنگام رویارویی با این ناهمگونی ها با گزینش مسیر صحیح، شخصیت و

ص: 381

تولدی دوباره می یابد. در این صورت با بیدارسازی فطرت خویش رابطه ای دوسویه میان او و خداوند برقرار می شود که به تبع آن، قدرت انسان در مواجهه با حوادث روزگار بیش تر می گردد.

الف) کوچک شماری غیر خدا

یکی از کارکرد های مراقبه به خاطر مشاهده حقیقت که موجب می شود پس از توانمندساختن فطرت، انسان هم چنان بر مدار آگاهی از خداوند و عشق ورزی نسبت به او باقی بماند و به مراتب عمیق تری از مشاهده نائل شود، کوچک شمردن هر چیزی جز خداوند متعال است. عبارت «عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه193)؛ آفریدگار در اندیشه آنان بزرگ بود، پس هر چه جز اوست در دیده هاشان خُرد نمود»، به وضوح بر این مطلب دلالت دارد.

عظمت خالق در وجود انسان آگاه چنان رخنه کرده که جز او در نظرش کوچک و حقیر شده است. آن چنان خداوند تمامی حجم دلش را اشغال کرده که جایی برای غیر خدا نمانده است، از آن دم که دل به خدا سپرده، چشم بر غیر خدا فروبسته است و به جامی که از دست معشوق نوش کرده الی الابد حلقه بندگی در گوش کرده است، از آن زمانی که گام عشق به وادی توحید نهاده و ملک قلب به مالک اصلی سپرده است، جز عظمت معشوق هیچ چیزی به جز او ندیده است (شجاعی، متقین گل های سرسبد آفرینش، ص32).

ابن میثم، در این باره معتقد است، شوق و خوف زمانی که به حد ملکه می رسد مستلزم کوشش مداوم در عمل و روی گردانی از دنیاست و مبدأ این شوق و خوف، تصور و توجه به عظمت خالق است که به قدر این تصور و توجه، عظمت وعد و وعید او مجسم می شود و به حسب این تصور، قوه خوف و رجاء ایجاد می گردد که دو در از درهای بهشتند، لذا با توجه به میزان درک از عظمت خالق، سایر پدیده ها به نظر کوچک و حقیر می آیند تا جایی که عارف تنها خدا را می بیند و به هر چیز غیر از او به دیده حقارت و خُردی می نگرد (بحرانی، مصباح السالکین، ص 416- 415).

ص: 382

انسان آگاه با توانمندسازی فطرت به واسطه تقوا و مراقبه دائمی، به روشن بینی و بصیرتی نائل می شود که در نظرش هر آن چه غیر از خداوند است حقیر و بی مقدار است -و اگر با غیر خداوند بنا به ضرورت رابطه ای برقرار می کند تنها به صرف این است که بویی از وجود خالق هستی بخش برده است و نمودی از اوست- و راز این مسئله در عظمت و شکوه جاودانه ای است که آن را تنها در خداوند یافته است.

ب) خداوند، ضامن پیروزی

امام علی (علیه السلام) برای وصول به چنین مرتبه ای، انسان را به مشاهده حضور خداوند در تمامی لحظات زندگی اش، اعم از خوشی، آسایش، ناراحتی، گرفتاری و بیماری ای که مدتش پایدار نیست، فرامی خوانند و با هشدار به گشتن شب و روز و نزدیک شدن به پایان زندگی از آدمی می خواهند تا در رهاکردن جان از چنگال هواهای نفسانی بکوشد و آزادی را برای خویش به ارمغان آورد و در معامله ای پر سود که پروردگار برای آنان فراهم کرده، شرکت کنند و در این مسیر حتی از جسم و تن خود برای روح و روانشان و برای توانمندساختن فطرت الهی شان بهره برداری کنند: «فَاللَّهَ اللَّهَ مَعْشَرَ الْعِبَادِ وَ أَنْتُمْ سَالِمُونَ فِی الصِّحَّةِ قَبْلَ السُّقْمِ وَ فِی الْفُسْحَةِ قَبْلَ الضِّیقِ فَاسْعَوْا فِی فَکَاکِ رِقَابِکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُغْلَقَ رَهَائِنُهَا أَسْهِرُوا عُیونَکُمْ وَأَضْمِرُوا بُطُونَکُمْ وَ اسْتَعْمِلُوا أَقْدَامَکُمْ وَ أَنْفِقُوا أَمْوَالَکُمْ وَ خُذُوا مِنْ أَجْسَادِکُمْ فَجُودُوا بِهَا عَلَی أَنْفُسِکُمْ وَلَا تَبْخَلُوا بِهَا عَنْهَا (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه183)؛ پس خدا را! خدا را! ای جمعیت انسان ها پروا کنید! حال که تندرستید نه بیمار و در حال گشایش هستید نه تنگ دست، در آزادی خویش پیش از آن که درهای امید بسته شود بکوشید، در دل شب ها با شب زنده داری و پرهیز از شکم بارگی به اطاعت برخیزید، با اموال خود انفاق کنید، از جسم خود بگیرید و بر جان خود بیفزایید و در بخشش بخل نورزید».

سخن از گرفتن از جسم و بخشش بر جان، بیانگر نکته قابل توجهی است و آن این که هرچند در نگاه اول جسم انسان در برابر روح و جانش حقیر به نظر می رسد، ولی نباید فراموش کرد که به دلیل قابلیت مصرف شدن در راه حقیقی، ارزشمند خواهد بود؛ و از

ص: 383

این رو با اندیشه ای که ادعا می کند انسان باید با رهایی مطلق از جسمش با انواع ریاضت ها و آزار های جسمی به ارتقاء روح خود کمک کند، مخالف است.

علی (علیه السلام) با استناد به آیاتی از قرآن کریم تأکید می کنند که انسان خودآگاه، انسانی است که با خدای خویش گره خورده است و در نهایت جانش با جان او به جانداری رسیده است: «فَقَدْ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ وَقَالَ تَعَالَی مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَلَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ (همان)؛ خدای سبحان فرمود: اگر خدا را یاری کنید، شما را پیروز می گرداند و قدم های شما را استوار می دارد و فرمود: کیست که به خدا قرض نیکو دهد؟ تا خداوند چند برابر عطا فرماید و برای او پاداش بی عیب و نقصی قرار دهد.

خداوند منزه است از این که به خاطر ضعف، ناتوانی و یا کمبودی، از بندگانش یاری بخواهد در حالی که لشکرهای آسمان و زمین از آنِ اوست و عزیز و حکیم و حمید است؛ بنابراین، هدف خداوند از این یاری طلبی چیزی نیست جز این که خواسته است انسان ها را بیازماید که کدام یک نیکوکارترند و به ارزش وجودی خویش پی برده اند. در این نگاه، اگر انسان دچار لغزش شد، باید بداند و وجدان کند که تنها خداوند است که می تواند حیات و شخصیت انسان را حفظ نماید و حتی برای او جبران مافات کند. از این رو باید یک بار دیگر به سوی او بشتابد: «فَاتَّقُوا اَللَّهَ عِبَادَ اَللَّهِ وَفِرُّوا إِلَی اَللَّهِ مِنَ اَللَّهِ وَاِمْضُوا فِی اَلَّذِی نَهَجَهُ لَکُمْ وَقُومُوا بِمَا عَصَبَهُ بِکُمْ فَعَلِی ضَامِنٌ لِفَلْجِکُمْ آجِلاً إِنْ لَمْ تُمْنَحُوهُ عَاجِلاً (همان، خطبه24)؛ «پس ای بندگان خدا! از خدا بترسید و از خدا، به سوی خدا فرار کنید و از راهی که برای شما گشوده بروید و وظائف و مقرراتی که برای شما تعیین کرده بپا دارید، اگر چنین باشید، علی ضامن پیروزی شما در آینده می باشد گرچه هم اکنون به دست نیاورید».

ج) مشاهده

بیداری فطرت، مستلزم مراقبه ای است که در آن، سالک بتواند در سراسر حیات خویش به مشاهده حقیقت توفیق یابد (همان، خطبه49). بدین گونه، با تسلیم شدن در برابر پروردگار به سلامت نفس نائل می شود «إن أسلَمتَ نَفسَکَ لِلّهِ سَلِمَت نَفسُکَ؛ اگر نفست را برای خدا

ص: 384

تسلیم کنی نفست سالم می ماند» (آمدی، غررالحکم ودررالکلم، ج1، ص276).

تلاش برای بیداری و توانمندساختن فطرت، جزء اساسی تمامی سخنان امام علی (علیه السلام) است. برای نمونه، آن زمان که درباره عالم ملکوت و عِلوی از ایشان پرسش می شود، در پاسخ، موضوع را به گوهر وجودی انسان و خودشناسی که لازمه معرفت حقیقی جهان است، سوق می دهند و چنین می فرمایند: آن ها (عالم عِلوی) صورت هایی هستند که از ماده و جسمیت بیرون اند و بالاتر از آن اند که قوّه و استعداد بتواند آن ها را ادراک کند با تابش نور حق در آن ها، تابان شدند و با درخشش او درخشیدند. خدا مثال خویش را در آن درافکند. پس افعال الهی از آن صورت ها هویدا شدند و انسانِ دارای نفس ناطقه را بیافرید. حال اگر انسان علم و عمل خود را پاکیزه گرداند، محققاً گوهر وجودی اش پاک می گردد و شبیه علل اولیه خود می شود و همین که مزاجش معتدل شد و از اضداد خویش (شرک و کبر و هواپرستی) دوری گزید، البته به حق واصل می شود و روح محض می گردد و آسمان های هفت گانه با آن نفس شریک گردند (همان، ص 459). بر این پایه، درک و معرفت گوهر وجودی تا رسیدن به مرحله تجرد محض و نیل به اصل و هویت حقیقی برای همه کس حاصل می شود به شرط آن که تعلیم و تزکیه را سرلوحه کار خویش قرار دهد و تمام قوای درونی خود را به مرتبه اعتدال برساند. بی سبب نیست که مشایخ و سخنان اهل دل، توجه به اقوال و افعال و اخلاق نیک و شایسته را برای سالکان طریق الی الله وسیله کمال می دانند. این که انسان کامل را خلیفه و جانشین حق بر زمین می دانند از آن روی است که وی در سایه توانمندسازی فطرت خویش و بهره وری از نور آن، به ادراک و حضور حق در سراسر کاینات دست می یابد، چنان که جمله جهان در نظر وی تجلی فروغ روی دوست می گردد و جز حق، چیزی را مشاهده نمی کند. آن حضرت، خود به اوج شهود حق تعالی نائل شده بود. چنان که از ایشان درباره رؤیت حق سؤال شد، فرمود: «آیا چیزی را که نبینم، می پرستم؟ دیده ها هرگز او را آشکار نمی بینند، اما دل ها با ایمان درست او را درمی یابند» (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه179). آن حضرت به عنوان یک انسان خودآگاه، همواره چشمانی تیزبین

ص: 385

را نظاره گر خود می بیند و در ارتباط با هستی به روشنی در می یابد، جهانی که در آن زندگی می کند ظلمت محض نیست بلکه خداوند آن را به نور خویش روشن کرده است، نوری که به ذات خود ظاهر است و دیگر اشیا را نیز ظاهر می کند (نور/35)؛ این نور در همه مظاهر ظهور دارد بدون این که از چیزی پنهان باشد: «کُلُّ ظَاهِرٍ غَیرَهُ بَاطِنٌ وَ کُلُّ بَاطِنٍ غَیرَهُ غَیرُ ظَاهِرٍ (سید رضی، نهج البلاغه، خطبه65؛ هر ظاهری غیر از او پنهان و هر پنهانی غیر از او آشکار است». ایشان، به نور فطرت خویش به مراتب برتر ایمان و یقین (مشاهده) دست می یابد و سراسر هستی را نام و نشان محبوب می یابد و می بیند. لذا، خودشناسی را نهایت تحقق هر معرفتی می داند «مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَدِ انتَهی إِلی غایَةِ کُلِّ مَعرِفَه وَ عِلمٍ» (حکیمی، الحیاة، ص 115).

بنابراین، انسان باید برای وصول به مراتب والای مشاهده، فطرت خویش را همواره در هوشیاری و بیداری نگه دارد، چراکه در بیداری فطرت، شهامت و توان رعایت میثاق الهی و درک ضرورت رابطه آگاهانه میان خود و خداوند را می یابد و در توانمندسازی فطرت و تقویت آن به آرامش پایدار می رسد و جهان ناامن با حضور دائمی خداوند به جهانی امن مبدل می گردد (ر.ک: دشتی، ترجمه نهج البلاغه، ص 478).

نتیجه

یافته های پژوهش نشان می دهد که فطرت تنها یک مسئله نیست؛ بلکه حقیقتی در درون انسان است که باید همواره بیدار بماند تا بتواند عمل کرد انسان را در مسیر صلاح و رستگاری هدایت کند. بیداری فطرت در گرو بصیرت و مراقبه بسیار برای پذیرش حقیقت است و پذیرش حقیقت مستلزم مشاهده خداوند در تمامی امور زندگی برای عبور از واقعیات و رسیدن به حقایق نهفته در آن هاست.

اگر مباحث نظری درباره خداوند به سمت مشاهده و تقویت احساس های درونی نسبت به وجود ماورایی و قدرتمند او پیش برود، رابطه انسان با خدا به گونه ای عاشقانه-عارفانه متبلور خواهد شد و این عشق سبک زندگی انسان را در جهت سود رساندن،

ص: 386

آبادکردن، زیباساختن و معنابخشیدن به هستی متحول می سازد.

آن چه باعث می شود انسان حقیقت را بر هر چیزی ترجیح دهد بیداری فطرت است. این رسالت در ابتدا به عهده پیامبران بیرونی است؛ چراکه انبیا برای آماده سازی نفوس و استخراج و اظهار جواهر اندیشه و آگاهی های انسان ها اساس و اصل هستند.

عقل در متون اسلامی آن چیزی است که اگر آدمی از آن بهره مند شود به وسیله آن، به معارف حقیقی و کردار شایسته راه می یابد و چنان چه این خصلت را نداشته باشد، از آن فاصله می گیرد؛ لذا به آن حجت باطنی (پیامبر درون) نیز می گویند.

لازمه فهم عقلانی صحیح، بیداری فطرت است که با تصدیق آگاهی های باطنی، توسط انسان صورت می پذیرد. با بهره مندی از این آگاهی ها که تنها فعالیت ذهنی صِرف نیستند، انسان می تواند حقیقت معنای رخداد ها را دریابد و به سمت طهارت فکری پیش رود. ازخودبیگانگی بدان معنا نیست که فطرت دچار دگرگونی شده یا به چیز دیگری تبدیل شود؛ بلکه یعنی آن چه خودِ واقعی یک موجود را تشکیل می دهد و «وجود» محسوب می گردد نادیده گرفته شود.

راه توانمندسازی فطرت یکی از مطمئن ترین راه های آگاهی و عشق به خداوند است؛ چراکه در آن خداوند، قبل، بعد، داخل و بیرون از هر چیزی قابل رؤیت است. این مشاهده چون نزد فرد به مانند حضور خودش کاملاً حاضر و به دور از هرگونه ابهام و شکی است، نقش بسزایی در ثبات قدم، استقامت، شهامت و پایداری انسان در انجام اعمال شایسته و الهی دارد. به عبارت دیگر، فردی که به خاطر مراقبه مستمر، خداوند را همواره مشاهده می کند، اندیشه ها، اخلاق و اعمالش رنگ الهی دارد و مصداق بارز خلیفة اللهی است؛ لذا، در آگاهی از توانایی ها و قابلیت های فطرت، آثار و نتایج باارزشی نهفته است که می تواند سبک زندگی انسان را دگرگون سازد و هوشیاری، سلامت، شهامت، پیشرفت، آرامش و امنیت را در پرتو عشق ورزی به خالق یکتا برای او به ارمغان آورد.

ص: 387

منابع

قرآن کریم، ترجمه دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم: انتشارات المصطفی، 1388ش.

نهج البلاغة، سید رضی، ترجمه محمد دشتی، قم: نشر مشهور، 1379 ش.

1. ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن محمد، شرح نهج البلاغه، [بی جا]، دار احیاءالکتب العربیه، [بی تا].

2. انیس، ابراهیم، المعجم الوسیط، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1408.

3. آمدی، عبد الواحد، غرر الحکم و درر الکلم، ترجمه: محمدعلی انصاری، تهران، چاپ افست، 1376.

4. البحرانی، میثم بن علی، مصباح السالکین، تهران، دارالکتب الوطنیة، [بی تا].

5. بروجردی، مصطفی، نگاهی به شرح های نهج البلاغه، قبسات، شماره 19، ص 126-137، 1380.

6. جوادی آملی، عبدالله، شناخت شناسی در قرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1374.

7. حسن زاده، حسن، انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، تهران، بنیاد نهج البلاغه، 1361.

8. حکیمی، محمد رضا، الحیاة، تهران، دائرة الطبایع والنشر، 1401.

9. خامه گر، محمد، جایگاه عقل در قرآن کریم از منظر استاد شهید مطهری، مکاتبه و اندیشه، شماره 31، ص 18-32، 1387.

10. راغب، ابوالقاسم الحسین بن محمد، مفردات الفاظ قرآن کریم، ترجمه و تحقیق: غلامرضا خسروی، تهران، مرتضوی، 1372.

11. ژاله فر، تقی، مقدمه ای بر معرفة النفس از نگاه امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب (علیه السلام)، 1379.

12. سجادی، سید ابراهیم، قرآن و تربیت فطری، پژوهش های قرآنی، شماره 61، ص 42-75، بهار 1389.

13. سماهیجی، عبدالله بن صالح، الصحیفة العلویة، تهران، الاسلامیة، 1369.

14. شجاعی، مهدی، متقین گل های سرسبد آفرینش، تهران، الهادی، 1376.

15. صدرا (ملا صدرا)، محمدبن ابراهیم، شواهدالربوبیه، تعلیق و تصحیح: جلال الدین آشتیانی، تهران، مرکز دانشگاهی، 1360.

16. صدوق، محمد بن علی بابویه، التوحید، تصحیح: هاشم حسینی، قم، النشر الاسلامی، [بی تا].

17. ضرابی، احمد، معرفت شهودی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1390.

18. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه: محمدباقر موسوی، تهران، محمدی، 1353.

ص: 388

19. طباطبایی، محمدحسین، ولایت نامه، ترجمه: همایون همتی، تهران، امیرکبیر، 1366.

20. قاسم پور، محسن، جایگاه عقل در تربیت دینی از دیدگاه علامه طباطبایی، پژوهش دینی، شماره 22، ص 65-90، 1390.

21. مبینی، محمدعلی، عقل در قرآن، معرفت، شماره 48، ص 86-94، 1380.

22. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، الاسلامیه، [بی تا].

23. مشایخی پور، علی؛ فرامرز قرا ملکی، احد؛ صادقی، هادی، بررسی مفهوم خودشناسی در دیدگاه امام علی (علیه السلام)، انسان پژوهی دینی، شماره 39، ص 27-47، بهار و تابستان 1397.

24. مطهری، مرتضی، فطرت، تهران، صدرا، 1369.

25. الهی، فاطمه؛ مهدوی نژاد، حسین؛ دلشاد تهرانی، مصطفی، جایگاه عقل در معرفت دینی از نگاه امام علی (علیه السلام)، پژوهش نامه علوی، شماره 2، ص 1-28، پاییز و زمستان 1394.

سایت ها رئیسی، زهرا؛ عشرت، فاطمه، (5/2/1398)، جایگاه عقل در قرآن با تأکید بر تفسیر المیزان، http://intjz.net/bank.html

ص: 389

ص: 390

شاخص های خانواده مطلوب در نگاه امام علی (علیه السلام)

اشاره

احد داوری(1)، محمد تقی زاده(2)

ص: 391


1- . عضو هیئت علمی دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم؛ ahaddavari@gmail.com
2- . دانشجوی کارشناسی علوم قرآن و حدیث؛ mohammadtaghizadeh091@gmail.com

ص: 392

چکیده

خانواده در دین اسلام اهمیت خاصی دارد، ازاین رو توصیه های متعددی درباره اهمیت، استحکام و نحوه تعامل اعضا ارائه کرده است، تا خانواده ای موردپسند در جامعه شکل بگیرد. بخشی از این ویژگی ها در احادیث امیر مؤمنان حضرت علی بن ابی طالب(علیه السلام) نقل شده است. پژوهش حاضر با کمک داده های کتابخانه ای و با گردآوری و تحلیل روایات منقول از آن حضرت، در پی تبیین مهم ترین شاخص های خانواده مطلوب از نگاه امام علی(علیه السلام) است که در سه حوزه اعتقاد، اخلاق و رفتار سامان یافته است. یافته های پژوهش نشان می دهد، از نگاه حضرت علی(علیه السلام) ایمان به خدا و برقرار ساختن روحیه الهی و رشد شخصیت معنوی اعضای خانواده بخشی از شاخص های اعتقادی خانواده مطلوب محسوب می شود. توکل، صبر و غیرت از شاخص های اخلاقی و حسن رفتار، همکاری، ساده زیستی، عفو و گذشت از مهم ترین شاخص های رفتاری خانواده مطلوب به شمار می آیند.

کلیدواژه ها: امام علی(علیه السلام)، خانواده مطلوب، شاخص.

1- مقدمه

خانواده بنیان اصلی جامعه و مهم ترین کانون آرامش، تعادل، شکل گیری شخصیت انسان ها و همچنین هسته اول سازمان ها و نهادهای اجتماعی به شمار می رود، ازاین رو تأثیر مستقیم و نقش مهمی بر تحولات و رخدادهای جامعه خواهد داشت. در خانواده مطلوب و موفق، پدر و مادر هسته مرکزی و کانون خانواده و فرزندان در گرد این کانون قرار دارند. آنان نخستین الگو و معلّم فرزندان می باشند و فرزندان از اخلاق و رفتارهای آن ها الگوبرداری

ص: 393

می کنند بنابراین والدین می توانند در آن ها بسیار تأثیرگذار باشند، خداوند متعال در آیه 21 سوره روم می فرماید: «وَمِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیها وَجَعَلَ بَینَکُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یتَفَکَّرُونَ» و از نشانه های او اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید و در میانتان مودّت و رحمت قرار داد؛ در این نشانه هایی است، برای گروهی که تفکّر می کنند! گرایش به ازدواج و تشکیل خانواده ریشه در فطرت انسان دارد و اسلام بر اساس برخی از شرایط آن را تأیید کرده است. گرایش به ازدواج از منظر اسلام، قبل از هر چیز پاسخ به خواست فطری و ذاتی انسان است؛ زیرا خداوند ساختمان بدن انسان را به گونه ای آفریده است که با رسیدن به مرحله رشد و بلوغ، خودبه خود به جنس مخالف تمایل می یابد و برای تشکیل زندگی مشترک تلاش می کند. این امر، دلیل فطری بودن ازدواج است، نه تحمیلی بودن آن از ناحیه عادت، ضرورت زندگی و یا عامل دیگر (طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 493).

نهاد خانواده همواره از اول زندگی بشر تاکنون وجود داشته و هیچ وقت خالی از خانواده نبوده است. امروزه نیز نظام خانواده همچنان استوار است و چگونگی شکل گیری خانواده در میان اقوام گوناگون، متفاوت است چراکه فرهنگ، آداب ورسوم نقش مهمی دارد و این موارد در میان اقوام مختلف، متفاوت است. بدین سان اگر کسی قصد تشکیل خانواده را دارد باید به تناسب و هم شأنی زن و مرد توجه ویژه ای داشته باشند. لذا خانواده موفق و مذهبی یکی از نیازهای واقعی است که جامعه اسلامی محتاج آن است. بر این اساس بهترین الگو برای افراد درزمینه خانواده موفق و برتر، سیره ائمه معصومین(علیهم السلام) به ویژه امیر مؤمنان امام علی(علیه السلام) هست. امام علی(علیه السلام) در نامه 28 نهج البلاغه می فرمایند: (فَإِنَّا صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ النَّاسُ بَعْدُ صَنَائِعُ لَنَا)؛ مسلّما ما دست پرورده پروردگارمان هستیم و مردم پس ازآن تربیت شده ما هستند. ازاین رو نمونه کامل یک خانواده برتر و مطلوب اسلامی را می توان در زندگانی آن حضرت جستجو کرد.

ص: 394

اهمیت و هدف از معرفی خانواده امام علی(علیه السلام) به عنوان یک خانواده برتر و سالم، ضرورت تأمل در این خانواده پر از مهر و عطوفت را نمایان تر می سازد و از سوی دیگر یک اسوه کامل و تمام عیار برای مسلمانان است تا مسیر زندگی خود را بر اساس معیارهای آنان تعیین کنند چراکه با توجه به اهمیت خاص خانواده و آفات و آسیب های فراوانی که در دنیای امروز متوجه این نهاد باارزش هست، ازاین رو باید به بیان راهکارهایی برای رفع این آسیب ها و ارائه الگویی مناسب برای خانواده ها پرداخته شود لذا با بررسی و شناسایی شاخص های خانواده مطلوب در نگاه امام علی(علیه السلام) روشن می شود که خانواده و اعضای آنچه رفتار و وظایفی در راستای مطلوبیت ساختن خانواده دارند و باید چه ویژگی هایی داشته باشند تا به تعالی و کمال برسند.

پژوهش حاضر به روش تحلیلی تاریخی و با کمک منابع کتابخانه ای در پی پاسخ به این پرسش است که خانواده مطلوب از دیدگاه امام علی(علیه السلام) دارای چه ویژگی هایی است؟ برای پاسخ به این پرسش حوزه مطالعاتی خانواده مطلوب در سه محور کلی شاخص های اعتقادی، شاخص های اخلاقی و شاخص های رفتاری موردبحث قرار می گیرد.

2- پیشینه

در رابطه با زندگانی امام علی(علیه السلام) کتاب های متعددی نگاشته شده است که بخشی از آنها مربوط به مباحث خانواده از نگاه آن حضرت است، ازجمله در دانشنامه امام علی(علیه السلام) در بخش سیره رفتاری، اخلاقی و خانوادگی به بخشی از این مباحث اشاره شده است.

کتاب اخلاق و خانواده از نگاه امام علی به قلم ابوالحسن مطلبی اخلاق و آداب معاشرت در جنبه های مختلف به خصوص آداب معاشرت و اخلاق در محیط خانواده را از منظر آیات قرآن احادیث، روایات، خطبه ها، نامه ها و کلمات قصار موجود در نهج البلاغه شرح و تبیین کرده است. چنانکه در کتاب خانواده از دیدگاه امیرالمؤمنین(علیه السلام) تألیف علی قائمی، اهمیت و جایگاه نظام خانواده از دیدگاه حضرت علی(علیه السلام) بازگو شده است.

ص: 395

برخی مقالات نیز به بررسی موضوع خانواده از نگاه امیر مؤمنان پرداخته اند ازجمله احمد قماشچی در مقاله «عوامل آرامش خانواده در سبک زندگی امام علی(علیه السلام) و حضرت فاطمه÷» به بررسی عوامل آرامش خانواده در سبک زندگی علوی می پردازد و فقط شاخص های رفتاری را به صورت غیرمستقیم اشاره کرده است. علی بخشی در مقاله «امام علی علیه اسلام و خانواده» به عوامل تحکیم بخش و تقویت کننده مناسبات خانواده با تمسک به کلمات امام علی(علیه السلام) پرداخته و عوامل را به صورت پراکنده گردآوری کرده است.

تفاوت این پژوهش با موارد فوق این است که در پژوهش های انجام شده یا به شاخص های اعتقادی خانواده مطلوب اشاره نشده و یا شاخص های اخلاقی و رفتاری به صورت پراکنده موردبررسی قرار گرفته و از هم تفکیک قرار داده نشده؛ اما در این نوشتار سعی گردیده است تا شاخص های خانواده مطلوب اعم از اعتقادی، اخلاقی و رفتاری در سیره و بیانات گهربار امیرالمؤمنین(علیه السلام) مورد بررسی قرار گیرید.

3- مفهوم شناسی خانواده

خانواده در لغت به معنای اهل خانه، اهل بیت، طایفه، خاندان، دودمان و تبار به کاررفته است (موسوی بجنوردی،1367 ش، ج 22، ص 1) و نیز مجموع افرادی که در یک خانه زیست می کنند و واحدی است که شامل پدر و مادر و فرزندان است (معین، فرهنگ معین، ج 1، ص 613). خانواده، معمولاً کارکردهای گوناگون شخصی، اقتصادی، تربیتی و جز این ها را بر عهده دارد (سالاری فر، خانواده در نگرش اسلام و روانشناسی، ص 12 و 13). در زبان عربی به جای کلمه خانواده، لفظ عشیره به کاررفته است (قرشی، قاموس قرآن، ج 5، ص 1). عشیره از ریشه عشر به معنای مخالطه، مداخله و معاشره است؛ و همچنین معادل عدد ده بیان شده است (مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج 8، ص 136؛ ابن منظور، لسان العرب، ج 4، ص 574) راغب می گوید: عشیره یعنی خاندان مرد که به وسیله او آن خانواده تکثیر پیدا می کند یعنی به منزله عدد کامل که همان عدد ده است آنها نیز به طور

ص: 396

کامل اهل و خانواده او می شوند، خدای تعالی می فرماید: (وَأَزْواجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ؛ (توبه/24؛ راغب اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، ج 2، ص 602) و نیز به معنای فامیل نزدیک، شوهر، زن و ایل آمده است (بستانی، فرهنگ ابجدی، ص 611).

در اصطلاح اندیشمندان تعاریف متعددی برای خانواده ارائه داده اند، ازجمله گفته اند:

1- خانواده متشکل از افرادی است که از طریق پیوند زناشویی، هم خونی یا پذیرش فرزند با یکدیگر به عنوان زن، مادر، پدر و شوهر، برادر، خواهر، فرزند در ارتباط متقابل هستند، فرهنگ مشترک پدید می آورند و در واحد خاص زندگی می کنند (قنادان، جامعه شناسی مفاهیم کلیدی، ص 148).

2- خانواده به عنوان یک سیستم اجتماعی، شامل گروهی از افراد است که از طریق ازدواج با یکدیگر پیوند می کنند. رابطه اعضای خانواده، رابطه عمیق و چندلایه است که تاریخچه مشترک و درونی شده درباره جهان و اهداف مشترک بنا شده است در این نظام، افراد توسط علایق و دل بستگی های عاطفی نیرومند، دیرپا و متقابل با یکدیگر پیوند دارند (تبریزی، فرهنگ توصیفی خانواده و خانواده درمانی، ص 13).

3- بر اساس تعالیم اسلامی، خانواده، مجموعه ای است از افراد با رابطه های سببی (عقد ازدواج) و نسبی (والدینی، فرزندی، خواهر و برادری) است این افراد نسبت به هم متناسب با نوع نسبت و ارتباط، مسئولیت های اجتماعی، حقوقی، تربیتی، رفتاری، اقتصادی و دینی دارد (ترابی، شکوفه سیب، ص 19) بر اساس آنچه از تعاریف خانواده گذشت، می توان به این نتیجه رسید که تعریفی که بر اساس تعالیم اسلامی (تعریف سوم) گفته شد، جامع و صحیح تر است.

با توجه به آنچه گفته شد می توان نتیجه گرفت که مراد از مطلوبیت خانواده این است که اعضای آن درنهایت آرامش و آسایش در کنار هم زندگی می کنند و در همه جوانب به طور متعادل و هماهنگ رشد و نمو کرده و از افراط وتفریط به دور باشند و فضای خانه و خانواده

ص: 397

سرشار از پاکی و معنویت و رنگ و بوی الهی است و مهر، محبت، آرامش و اطمینان در چنین خانواده هایی نمودار است.

4- شاخص های اعتقادی خانواده مطلوب

اشاره

اعتقادات دینی به عنوان مجموعه ای از بایدها و نبایدها و نیز ارزش های اختصاصی و تعمیم یافته، از مؤثرترین تکیه گاه های روانی به شمار می رود که قادر است معنای زندگی را در تمام عمر فراهم سازد و در شرایطی خاص نیز با فراهم سازی تکیه گاه های تبیینی، فرد را از تعلیق و بی معنایی نجات می دهد (فراست، پایان نامه تبیین رابطه اعتقادات و مؤلفه های سبک زندگی از دیدگاه امام علی(علیه السلام)، ص 7)، به همین خاطر پایه و زیربنای جهت گیری انسان در زندگی، باورها و عقیده های اوست چراکه اعتقاد و عقیده انسان ها بالاترین نقش را در زندگی فردی و اجتماعی دارد. در همین راستا اسلام بیشتر از همه چیز به اصلاح شناخت و عقیده و باورهای انسان اهمیت می دهد. در بحث شاخص های اعتقادی به مهم ترین اعتقادات و ارزش های دینی اشاره می شود که بر روابط و رفتارهای اعضای خانواده با یکدیگر تأثیر می گذارد و آن را به خانواده مطلوب و موفق اسلامی تبدیل می کند و نبود چنین ارزش ها و عقیده هایی باعث تزلزل و ناکارآمدی خانواده و شکل گیری روابط نامناسب بین آن ها می شود. بهترین و مؤثرترین الگو و نمونه ای که می توان در رابطه با خانواده مطلوب اسلامی معرفی کرد سیره خانوادگی ائمه اطهار(علیهم السلام) به ویژه سیره خانوادگی امام علی(علیه السلام) و حضرت فاطمه(علیها السلام) است. ازاین رو در این بخش چند نمونه از ارزش های اعتقادی از نگاه امام علی(علیه السلام) که از شاخص های مهم خانواده مطلوب اسلامی به شمار می رود، ذکر می گردد.

الف) ایمان و اعتقاد به خدا

ایمان از ماده (أمن) در اصل آرامش خاطر و آرامش نفس و از بین رفتن بیم و هراس است (راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ج 1، ص 205) و به معنی باور یقینی و قطعی که با اعتراف و پذیرش دل همراه است و عمل، انسان را به آن رهنمون می نماید (ابن

ص: 398

عاشور، التحریر و التنویر، ج 1، ص 73). اعتقاد قلبی به خداوند و دین داری از شاخص های مهم اعتقادی است، هر مقدار این ویژگی قوی تر باشد، رعایت حدّ و حدود شرعی کامل تر و پایبند به اصل و اصول خانواده بیشتر خواهد بود و هر مقدار ضعیف تر باشد، به همان اندازه می تواند به استحکام و بنیان خانواده آسیب برساند. امام علی(علیه السلام) در رابطه با ایمان می فرماید: لَا نَجَاةَ لِمَنْ لَا إِیمَانَ لَه؛ کسی که ایمان ندارد نجات نخواهد یافت (تمیمی آمدی، غررالحکم و درر الکلم، ص 873، ح 344). انسان نمی تواند بدون داشتن ایده و آرمان و ایمان, زندگی سالم داشته باشد و یا کاری مفید و ثمربخش برای بشریت و تمدن بشری انجام دهد. انسان فاقد هرگونه ایده و ایمان, یا به صورت موجودی غرق در خودخواهی درمی آید که هیچ وقت از لاک منافع فردی خارج نمی شود و یا به صورت موجودی مردد و سرگردان که تکلیف خویش را در زندگی در مسائل اخلاقی و اجتماعی نمی داند. انسان دائماً با مسائل اخلاقی و اجتماعی برخورد می نماید و ناچار باید عکس العمل خاصی در برابر این گونه مسائل نشان بدهد (مطهری، مجموعه آثار، ج 2، ص 41). حضرت علی(علیه السلام) در مورد کسی که ایمان و باور قلبی به خداوند را در زندگی خود به کار ببندد می فرماید: ثَمَرَةُ الْإِیمَانِ الْفَوْزُ عِنْدَ اللَّه؛ ثمره و نتیجه ایمان، رستگاری نزد خداوند است (تمیمی آمدی، غررالحکم و درر الکلم، ص 88، ح 1491). اعتقاد و ایمان قلبی به خداوند همه رفتارها و سبک زندگی خانوادگی انسان را به سوی سعادت و کسب رضای الهی سوق می دهد فردی که خدا را حاضر و ناظر بر تمام اعمال خویش می داند، تلاش می کند تا در برخورد با اعضای خانواده و انجام وظایف خانوادگی، رضایت آنان را جلب نماید. اگر نهاد خانواده بر پایه ایمان و باور به خداوند، بنا شود بسیار مستحکم تر خواهد بود. یکی از الگوهای سبک زندگی اسلامی که بر پایه ایمان و باور یقینی به خداوند بناشده، سبک زندگی امام علی(علیه السلام) و حضرت زهرا(علیها السلام) است که نمونه کامل خانواده مطلوب اسلامی است. به همین جهت ایمان و اعتقاد قلبی به خداوند سبب مستحکم شدن بنیان اصلی و پایه های خانواده می شود و آن را به خانواده موفق و مطلوب اسلامی تبدیل می کند.

ص: 399

ب) برقرار ساختن روحیه الهی و رشد شخصیت معنوی اعضای خانواده

روحیه تعبد و بندگی و ایجاد فضای معنوی در خانواده، آرامش خانواده را برقرار می کند و اعضای خانواده را به سوی طاعت و بندگی سوق داده و زندگی زوجین را سرشار از معنویت می کند. خانواده ای که دارای روحیه قوی بندگی باشد در برابر کمبودها، سختی ها و نا ملایمت های زندگی هیچ گاه ترس و اضطراب و ناشکیبایی در ارکان خانواده به وجود نمی آید. حکمت غایی تشکیل خانواده و هدف نهایی اسلام از این همه تأکید بر تشکیل و تحکیم و تداوم آن، گسترش ارزش های انسانی، انتشار آرمان های توحیدی و ایجاد روحیه تعبد و بندگی است (محمدی ری شهری، تحکیم خانواده از نگاه قرآن و حدیث، ص 22). در قرآن کریم این تعبیر زیاد آمده که زیان و بدبختی آنجاست که آدمی در ناحیه معنی و روح ببازد، باختن اثرات و ثمرات زندگی چندان اهمیت ندارد. زندگی اگر باشد، همیشه اثرات و ثمرات دارد، ولی خدای ناخواسته اگر آدمی مثلاً امید و رجاء خود را از دست بدهد اهمیت فوق العاده دارد. بالاتر از آن، هنگامی است که ایمان و معرفت خود را ببازد، زیرا ایمان است که منبع امید و رجاست، ایمان است که توکل و اعتماد و امیدواری می آورد. آدم با ایمان هیچ وقت خودش را تک و بی مدد کار و بی غمخوار نمی بیند، همیشه در نماز می گوید: إِیاکَ نَعْبُدُ وَ إِیاکَ نَسْتَعِین؛ اگر انسان در خانواده ای تربیت یابد که هدف آن، ایجاد روحیه تعبد و بندگی اعضای خانواده باشد در این صورت فرد با ایمان فرضاً در اثر پیشامدهای روزگار اگر صدمات و لطماتی ببیند، چندان نگرانی ندارد. امام علی(علیه السلام) و حضرت فاطمه علیها السلام برای برقرار ساختن روحیه تعبد و بندگی در زندگی خود از روش ها و برنامه های خاصی استفاده می کردند. امیرالمؤمنین(علیه السلام) به دلیل روحیات و مؤانستی که با خدا و عبادت و قرائت قرآن داشتند، در تحکیم فضای بندگی خداوند متعال در خانواده نقش مهمی را ایفا می کردند. ایشان اتاقی را به عبادت اختصاص داده و اوقاتی برای مناجات با خدا قرار داده بودند (حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 5، ص 295؛ مجلسی،

ص: 400

بحارالانوار، ج 73، ص 161) همچنین حضرت زهراعلیها السلام در تحکیم روحیه و ایجاد فضای الهی در خانواده سهیم بودند به طوری که در اولین لحظات زندگی مشترک خود حضرت علی(علیه السلام) را به نماز و عبادت خداوند متعال دعوت می کند و هردو به نماز و تهجد الهی می پردازند (قاضی شوشتری، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج 4، ص 481)، سپس چند روز بعد پیامبر از علی(علیه السلام) می پرسد که فاطمه علیها السلام چگونه همسری است، پاسخ می دهد: نِعْمَ الْعَوْنُ عَلَی طَاعَةِ اللَّه؛ او بسیار مددکار و یاری کننده به عبادت و طاعت خداوند است (ابن شهرآشوب، مناقب آل أبی طالب(علیهم السلام)، ج 3، ص 356). ایشان زمان و مکان مشخصی داشتند و در خانه محلی را برای محرابش قرار داده بود، لباس مخصوصی برای نماز داشت، برای نماز از بوی خوش استفاده می کرد، به غروب و شب جمعه برای استجابت دعا اعتقاد داشت، برای درک شب قدر و احیای آن برای فرزندانش برنامه ریزی می کرد، نماز و دعاهای ویژه ای برای موضوعات مختلف و روزهای هفته داشت، مناجات و تعقیبات خاصی پس از نمازهای واجب داشت، به حدی برای نماز و عبادت بر پا می ایستاد که پاهایش ورم می کرد (مجلسی، بحارالانوار، ج 43، ص 84؛ قمی، سفینة البحار و مدینة الحکم و الآثار، ج 2، ص 704).

بنابراین می توان گفت بعد از ایمان و اعتقاد قلبی و یقینی به خداوند متعال دومین شاخص اعتقادی که در خانواده مطلوب اسلامی باید باشد، ایجاد فضایی معنوی و در ارتباط دائم با پروردگار است تا قلب آنها با ذکر خدا اطمینان یافته و در برابر سختی ها، مشکلات و ناملایمات نلرزد و در تصمیم گیری ها مضطرب و مردد نشوند.

5- شاخص های اخلاقی خانواده مطلوب

اشاره

با توجه به این که هدف تمامی ادیان الهی و پیامبران و امامان معصوم(علیهم السلام)، تربیت آدمی و دعوت به فضایل اخلاقی است لذا در دین مبین اسلام خلق وخوی نیکو، دارای ارزش فراوان است چراکه اخلاق یکی از اهداف مهم بعثت پیامبر(صلی الله علیه و اله) به شمار می رود. ازجمله ارزش های اسلامی آراستگی به اخلاق و رفتار اسلامی است و کسی که دارای اخلاق نیکو

ص: 401

باشد فردی ارزشمند از منظر اسلام است اخلاقی ارزشمند است که تحت لوای اسلام و عقل سالم باشد و القاء بی ارزشی ها به عنوان اخلاق خوب که سرچشمه درستی ندارد، نمی تواند موجب سعادتمندی انسان شود. لذا بهترین الگو و نمونه ای که درزمینه اخلاق اسلامی می توان یافت پیامبر(صلی الله علیه و اله) و ائمه اطهار(علیهم السلام) علی الخصوص زندگانی امیر مؤمنان علی(علیه السلام) است که سعی گردیده است در اینجا نمونه کوچکی از آن به خواننده محترم ارائه گردد.

الف) توکل

یکی از مظاهر ایمان و مکارم اخلاق، توکل بر خدا و اعتماد کامل به پروردگار است. شهید مطهری در مورد معنای توکل می گوید: توکل عهده دار شدن کار است، قسمتی که مربوط به انسان است و قسمتی واگذار کردن آن به خداست و معنی واگذار کردن آن به خدا این است که بدانید در عالم، حسابی است که در شرایطی که شما وظیفه تان را عمل کنید، او به کمک شما برخیزد (مطهری، گفتارهایی از اخلاق اسلامی، ص 14 - 15). انسانی که بر خداوند توکل دارد، در مقابل سختی ها و ملالت های زندگی مقاوم تر است چراکه خداوند می فرماید: وَ عَلَی اللَّهِ فَتَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنین؛ اگر اهل ایمانید، فقط بر خدا توکل کنید (مائده/23). انسان امروزه غرق مشکلات دنیوی شده و نیازمند وابستگی به نیروی قدرتمندی است. در خانواده و مشکلات روزمره نیز اگر انسان در برابر سختی ها و مشکلات خود، ابتدا برنامه ریزی برای رفع آنان، سپس توکل و اعتماد به خداوند کند مسلماً تمام مشکلات او حل خواهد شد. انسان مضطرب باید در تمامی موارد ازجمله: ازدواج، یافتن شغل مناسب و یا همسر شایسته به خدا توکل کند چراکه خداوند نیازهای آنان را رفع می کند. ازجمله کسانی که در تمام امور خود به خداوند متعال توکل می کردند امام علی(علیه السلام) بودند که در برابر سختی ها و مشکلات زندگی همواره اعتماد به خدا را فراموش نمی کردند ایشان در مورد توکل فرمودند: و التَّوَکُّلُ عَلَی اللَّهِ نَجَاةٌ مِنْ کُلِّ سُوءٍ وَ حِرْزٌ مِنْ کُلِّ عَدُو؛ و توکل بر خدا مایه نجات از هر بدی و محفوظ بودن از هر دشمنی است (اربلی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج 2 ص 346)؛ و در حدیث دیگر می فرماید: مَنْ تَوَکَّلَ عَلَی اللَّهِ ذَلَّتْ لَهُ الصِّعَابُ وَ

ص: 402

تَسَهَّلَتْ عَلَیهِ الْأَسْبَاب؛ هرکس به خدا توکل کند، دشواری ها برای او آسان می شود و اسباب برایش فراهم می گردد (تمیمی آمدی، غررالحکم و درر الکلم، ص 656، ح 1374).

ب) رازداری

یکی از جنبه های مهم عمل صالح و اطاعت از اوامر و نواهی خدا، استفاده صحیح از زبان است. سخن گفتن مطابق ضوابط الهی یکی از اعمال صالح است که شدیداً مورد تأکید حق تعالی است. بخش مهمی از دستورات الهی، در مورد استفاده صحیح از زبان است که یکی از آن ها رازداری و کتمان سر است. رازداری به معنای پوشاندن و افشا نکردن است (بیگی، ارزش های اجتماعی در قرآن، ص 91). از مهم ترین عواملی که به نگهداری پایه های خانواده به شمار می رود کتمان سر و نگه داشتن رازهای درون خانواده است. ضروری است زن و شوهر برای دست یابی به خانواده موفق و مطلوب اسرار درون خانواده خود را برای دیگران بازگو نکنند و آن را نزد خود به امانت نگه دارند. رازگویی چه برای همسر و چه برای دیگران، صفت اخلاقی است که موردتوجه خداوند و معصومین(علیهم السلام) است به گونه ای که امام علی(علیه السلام) در رابطه با کتمان اسرار می فرمایند: صَدْرُ الْعَاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّه؛ سینه خردمند صندوق راز اوست (شریف رضی، نهج البلاغه، حکمت6، ص 625)؛ و نیز می فرمایند: الْکِتْمَانُ طَرَفٌ مِنَ السَّعَادَة؛ رازداری گوشه ای از خوشبختی است (ابن شعبه حرانی،1404 ق، ص 223).

ج) غیرت ورزی

یکی از وظایف اختصاصی مرد، غیرت ورزی نسبت به همسر است، بدین معنا که وی نباید اجازه دهد همسرش، آگاهانه یا ناآگاهانه، زمینه آلودگی و بی عفتی خود را فراهم سازد. ازاین رو کسی که از بی عفتی همسر خود خبر دارد و اقدامی در جهت پیشگیری از آن انجام نمی دهد، بی غیرت نامیده می شود (محمدی ری شهری، تحکیم خانواده از نگاه قرآن و حدیث، ص 404). مبحث غیرت از ارزش های مهم اخلاقی به شمار می رود که موجب

ص: 403

کسب عزت و آبرو در زندگی انسان می گردد. ازاین رو امام علی(علیه السلام) در رابطه با غیرت ورزی مردان فرموده اند: مَنْ لَا یغَارُ فَإِنَّهُ مَنْکُوسُ الْقَلْب؛ هر کس که غیرت نورزد قلب چنین فردی واژگونه است (برقی، المحاسن، ج 1، ص 115)؛ و نیز روزی به حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) اطلاع دادند که زنان در مراکز تجاری و بازار رفت وآمد دارند و شخصاً به خریدوفروش می پردازند امام(علیه السلام) در یک سخنرانی خطاب به مردم فرمودند: مَا تَسْتَحْیونَ وَ لَا تَغَارُونَ نِسَاءَکُمْ یخْرُجْنَ إِلَی الْأَسْوَاقِ وَ یزَاحِمْنَ الْعُلُوجَ؛ آیا حیا ندارید! و غیرت نمی ورزید که زن های شما به بازار می روند و با جوانان قوی و خوش هیکل روبه رو می شوند؟ (کلینی، الکافی، ج 5، ص 537)؛ و همچنین امیرالمؤمنین امام علی(علیه السلام) در حکمت 124 نهج البلاغه در مورد بحث غیرت بیان می کنند که: وَ غَیرَةُ الرَّجُلِ إِیمَان؛ غیرت مرد بر زن (از علامت) ایمان است (شریف الرضی، نهج البلاغه، حکمت124).

د) خیرخواهی

خیرخواهی از جنبه هایی است که در فرهنگ انسان ساز اسلام از جایگاه و منزلت والایی برخوردار است و در ردیف اصول اخلاق جای می گیرد. در اخلاق خانواده خیرخواهی و نصیحت از ارکان مهم است. این مهم است که پدر و مادر با فرزندان از سر نصیحت سخن بگویند. طبیعت انسان چنین است که اگر کسی دریابد که فلان شخص در امرونهی خود قصد و نیتی جز سعادت او ندارد از سر صدق و صفا پذیرای آن است (قائمی امیری، خانواده از دیدگاه امام علی(علیه السلام)، ص 207-208). در روایات اسلامی به برخی از آثار خیرخواهی اشاره شده است امام علی(علیه السلام) در مورد خیرخواهی و نصیحت می فرماید: لاتَدَعْ أَنْ تنصَحَ اهلَکَ فَاِنّکَ عَنهُم مَسؤُولٌ؛ در پند و موعظه خانواده ات کوتاهی نکن، فردا درباره آن ها از تو بازخواست خواهد شد (قضاعی، دستور معالم الحکم و ماثور مکارم الشیم، ص 147)؛ و در حدیث دیگری می فرماید: مَنْ قَبِلَ النَّصِیحَةَ أَمِنَ مِنَ الْفَضِیحَة؛ هر کس نصیحت را بپذیرد از رسوایی ایمن می شود (تمیمی آمدی، غررالحکم و درر الکلم،

ص: 404

ص 226، ح 4573) و نیز می فرماید: النَّصِیحَةُ مِنْ أَخْلَاقِ الْکِرَام؛ کار نصیحت و خیرخواهی از اخلاق کریمان و افراد گران قدر است (همان، ص 225، ح 4549). اگر انسان های شایسته با آداب و شرایط لازم به خیرخواهی مردم بپردازند و آن ها هم بدون شائبه، نصیحت خیرخواهان را بکار بندند، خیر و سلامت جامعه را فرامی گیرد و شر و پلیدی ها از بین می روند؛ کاستی ها به تکامل، فقر به غنا تبدیل می شود و نارسایی ها جیران می گردد و استعدادها جوانه می زنند.

ه- ) نداشتن حسادت یکی از رذایل اخلاقی که در طول تاریخ بشر آثار بسیار منفی فردی و اجتماعی داشته، مسئله حسد است حسد یعنی بدخواهی. خواستار بودن زوال نعمت و سعادت دیگری (قرشی، قاموس قرآن، ج 2، ص 131)، حسودان نه آرامشی در دنیا دارند و نه آسایشی در آخرت چراکه تمام تلاششان این است که نعمت را محسود بگیرند و آلوده انواع جنایت ها می شوند. نقطه مقابل حسد، خیرخواهی است که در مطالب گذشته به آن اشاره شد. گاهی در محیط خانواده زن و شوهر در رابطه با محبت کردن به فرزندان خود، نسبت به هم حسادت کرده و هرکدام سعی دارند دل ها را متوجه خود سازند و این یک خطا به شمار می رود چراکه حسادت یکی از عوامل فروپاشی نظام خانواده است ازاین رو برای داشتن خانواده ای استوار و موفق باید از حسادت کناره گیری کرد. حضرت علی(علیه السلام) در توصیه خود می فرماید: الحسود و الحقود لا تدوم لهما مسرّة؛ برای انسان حسود و کینه دار مسرت و لذتی قابل دوام نیست (تمیمی آمدی، غررالحکم و درر الکلم، ص 816، ح 36) و نیز می فرماید: دع الحسد والکذب والحقد فإنّهنّ ثلاثة تشین الدّین وتهلک الرّجل؛ حسد و دروغ و کینه را رها کن زیرا این سه، دین را غیبناک و مردم را هلاک می کنند (همان، ص 818، ح 103).

و) صبر و تحمل مشکلات

صبر از فضایل اخلاقی و در منابع واژه شناسی به معنای مقید کردن، بردبار بودن،

ص: 405

شکیبایی کردن، استقامت و متحمل شدن است (احسانی، سیره تربیتی معصومین(علیهم السلام)، ص 100). یکی از شرایط لازم برای داشتن زندگی توأم با آرامش و محبت، به کارگیری صبر و تحمل مشکلاتی است که در طول زندگی رخ می دهد. زندگی با فراز و نشیب هایی مواجه است که هرلحظه خطر غرق شدن در آن، انسان را تهدید می کند اما هر فرد ناچار است تا از این دریای عمیق مشکلات عبور نماید تا به ساحل نجات دست یابد و این امر درگرو آشنایی با اصول زندگی و صبر و شکیبایی است. ازاین جهت خداوند متعال در مورد صبر در برابر مشکلات می فرماید: «وَ اصْبِرْ عَلی ما أَصابَک» و بر آنچه از مشکلات و سختی ها به تو می رسد شکیبایی کن (لقمان/17). صبر یعنی تحمل سنگینی مصیبت و از بین بردن آن، نه شکستن و تسلیم شدن و از پا درآمدن در برابر آن سنگینی و مصیبت. در زندگی مشترک نیز این چنین است اگر مرد و زن در برابر مشکلات و سختی ها صبر و شکیبایی پیشه کنند و در جهت رفع آن مشکل برآیند زندگی با آرامش و آسایش و محبت آمیز، خواهند داشت. امام علی(علیه السلام) در حکمت 153 نهج البلاغه در مورد صبور بودن در برابر مشکلات می فرماید: لَا یعْدَمُ الصَّبُورُ الظَّفَرَ وَ إِنْ طَالَ بِهِ الزَّمَان؛ انسان صبور پیروزی را از دست نمی دهد، هرچند زمان آن طولانی باشد (شریف رضی، نهج البلاغه، حکمت153)؛ و در حدیث دیگری می فرماید: الصَّبْرُ أَنْ یحْتَمِلَ الرَّجُلُ مَا ینُوبُهُ وَیکْظِمَ مَا یغْضِبُه؛ صبر آن است که انسان مصیبت و مشکلی که به او می رسد تحمل کند و خشم خود را فروبرد (تمیمی آمدی، غررالحکم و درر الکلم، ص 281، ح 6231) و همچنین بیان کرده اند: الصَّبْرُ فِی الْأُمُورِ بِمَنْزِلَةِ الرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ فَإِذَا فَارَقَ الرَّأْسُ الْجَسَدَ فَسَدَ الْجَسَدُ وَ إِذَا فَارَقَ الصَّبْرُ الْأُمُورَ فَسَدَتِ الْأُمُورُ؛ صبر در کارها همانند سر در بدن است، همان طور که وقتی سر از بدن جدا شود، بدن فاسد می شود، هنگامی هم که صبر از کارها جدا شود کارها تباه می شود (کلینی، الکافی، ج 2، ص 90). در زندگانی حضرت علی(علیه السلام) صبر و پایداری که یکی از فضایل اخلاقی امام علی(علیه السلام) به شمار می رود و جزو برنامه های اصلی ایشان بود، همواره با روحیه تحمل و بردباری با حوادث و مشکلات گوناگون زندگی برخورد می کرد و درصدد رفع آنان برمی آمد.

ص: 406

6- شاخص های رفتاری خانواده مطلوب

اشاره

از مزیت های دین مبین اسلام نسبت به سایر ادیان این است که اسلام دارای الگو و نمونه هایی برای تمام عرصه ها و حیات انسان است. اگر امر و فرمانی دارد، برای آن الگو و نمونه عملی معرفی می کند تا افراد جامعه بر اساس آن نمونه یا الگو، جامه عمل بپوشانند. زندگی زوجین و خانواده از این موضوع مستثنا نیستند و اسلام برای هدایت و سعادت این خانواده ها، شخصیت هایی چون پیامبر(صلی الله علیه و اله) و ائمه معصومین(علیهم السلام) را به عنوان نمونه و اسوه حسنه معرفی کرده تا مردم بامطالعه سیره آنان زندگی خود را بر اساس معیارهای آنان برچینند. ارزش های اخلاقی و رفتاری را باید از سیره معصومین(علیهم السلام) شناخت چراکه این شخصیت های بزرگوار خود، تجسم ارزش های اخلاقی و رفتاری بودند و سخنان و سیره خانوادگی آن ها ظرایف رفتاری جالب توجهی در بردارد که گاه در تحکیم پایه های خانواده نقش اساسی دارد. ازجمله سیره کسانی که می تواند در زندگی ما مؤثر باشد، سیره رفتاری امام علی(علیه السلام) نسبت به خانواده خویش است که در اینجا نمونه هایی را بیان می کنیم:

الف) صداقت و راست گویی

یکی از پایه های مهم زندگی زن و مرد، صداقت است که از رمزهای ماندگار ثبات و دوام نظام خانواده است و از ارزش های والای اسلام به شمار می رود. ارتباط بین مرد و زن باید کاملاً صادقانه و بدون ریا درعین حال محترمانه باشد. در زندگی مشترک، پنهان کاری و دروغ و نیرنگ و کتمان آثاری جز پیدایش کینه و نفرت و فروپاشی نظام خانواده نخواهد داشت. بسیاری از ناهنجاری های رفتاری، اختلافات خانوادگی و مشاجره میان همسران و دوستان حتی تنش ها و نزاع های سیاسی، ناشی از بی صداقتی و ناخالصی است (محدثی، اخلاق معاشرت، ص 317). در آموزه های دینی نیز به اهمیت صداقت و راست گویی اشاره شده است خداوند متعال در قرآن می فرماید: یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ؛ ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا بپرهیزید و با صادقان و راست گویان باشید (توبه/119).

ص: 407

همچنین امیرالمؤمنین امام علی(علیه السلام) می فرماید: جَانِبُوا الْکَذِبَ فَإِنَّهُ مُجَانِبٌ لِلْإِیمَانِ الصَّادِقُ عَلَی شَفَا مَنْجَاةٍ وَ کَرَامَةٍ وَ الْکَاذِبُ عَلَی شَرَفِ مَهْوَاةٍ وَ مَهَانَة؛ از دروغ بر کنار باشید که با ایمان فاصله دارد. راست گو در راه نجات و بزرگواری است، اما دروغ گو بر لب پرتگاه هلاک و خواری است (شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه86، ص 145)؛ و نیز می فرماید: یکْتَسِبُ الصَّادِقُ بِصِدْقِهِ ثَلَاثاً حُسْنَ الثِّقَةِ بِهِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُ وَ الْمَهَابَةَ عَنْه؛ راست گو به سبب راست گویی خود سه نعمت به دست می آورد: معتمد مردم می شود، او را به درستی و صمیمیت می پذیرند و بزرگی و عظمتش در دل ها جای می گیرد (تمیمی آمدی، غررالحکم و درر الکلم، ص 812، ح 29). بنابراین راست گویی و صداقت جاذبه میان مرد و زن را افزایش می دهد و هرچقدر این جاذبه بیشتر و سالم تر باشد زندگی مشترک شیرین تر و با صفا می شود. امام علی(علیه السلام) در زندگی خود با حضرت فاطمه زهرا علیها السلام گفتاری صادق داشتند و این صداقت و راست گویی هردوی ایشان بود خانواده ایشان را به عنوان الگوی برتر و مطلوب خانواده اسلامی تبدیل کرد.

ب) خوش زبانی

یکی از عوامل مؤثر در سازگاری و رفع تنش ها، خوش زبانی است خوش زبانی یعنی این که اعضای خانواده به یکدیگر سخن پسندیده بگویند و این ویژگی باعث طراوت و شادابی در زندگی است؛ به زندگی روح تازه می بخشد و آن را از خمودی و بی معنایی می رهاند؛ اما در مقابل، بدزبانی زندگی را تیره و تباه می کند و صفای آن را از بین می برد. فراموش نکنیم محیط خانه جنگ و برخورد با دشمن نیست که در آن درگیری و نزاع و احیاناً به کارگیری کلمات درشت و خشن باشد. اساس روابط، بر نرمش و انس و زمینه سازی برای جذب استوار است بدین خاطر که به کارگیری زبان خوش یک اصل است (قائمی امیری، خانواده از دیدگاه امام علی(علیه السلام)، ص 205)، از این رو پسندیده و سزاوار سخن گفتن، هم امنیت خاطر به دنبال می آورد، هم زندگی مسالمت آمیز با دیگران را در زندگی فراهم می کند. چنانچه درباره پسندیده سخن گفتن، قرآن کریم می فرماید: «وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْنا» و

ص: 408

با مردم، با خوش زبانی سخن بگویید (بقره/83). امام علی(علیه السلام) در زندگی مشترک با حضرت زهرا علیها السلام از این نکته و ویژگی مهم در زندگی زناشویی غافل نبودند و همواره در خانه، با زبان خوش و نیکو و بشاشت و گشادگی چهره ارتباط برقرار می کردند. ایشان در مورد نیک سخن گفتن می فرماید: أجملوا فی الخطاب تسمعوا جمیل الجواب؛ خطابتان را نیکو کنید تا جواب نیکو بشنوید (تمیمی آمدی، غررالحکم و درر الکلم، ص 158، ح 90)؛ و همچنین بیان می کند: مَنْ عَذُبَ لِسَانُهُ کَثُرَ إِخْوَانُه؛ هرکس شیرین سخن باشد، برادران او فراوان باشند (همان، ص 578، ح 119).

ج) عفو و گذشت

بخشش و گذشت، عنصر اصلی استمرار و استحکام پیوند زناشویی از سوی هر یک از زوج ها است. لذا مرد و زن باید خطاهای همدیگر را تحمل کرده و از آن ها گذشت کنند تا دوام و پایداری نظام خانواده مستحکم شود (ترابی، شکوفه سیب، ص 281). درواقع زن و شوهر بیش از هر مجموعه انسانی دیگر باید نسبت به هم، روحیه بزرگ منشی داشته باشند که یکی از این نشانه های آن، عفو و گذشت نسبت به خطاهاست که با به کارگیری گذشت و عفو، به نوعی شخصیت خود را تکریم کرده و رشد می دهند. در زندگی خانوادگی مسائل بسیاری پیش می آید که اعضای خانواده، از آن چشم پوشی نمی کنند و آن را به رخ یکدیگر می کشد. در این صورت، زندگی آنان تلخ و قابل تحمل نخواهد بود. ازاین رو چشم پوشی و گذشتن از مسائل کم اهمیت، موجب تقویت بنیان و نهاد خانواده می شود. از امام علی(علیه السلام) دراین باره نقل شده است که: مَنْ لَمْ یتَغَافَلْ وَ لَا یغُضَّ عَنْ کَثِیرٍ مِنَ الْأُمُورِ تَنَغَّصَتْ عِیشَتُه؛ هرکس از بسیاری امور، تغافل و چشم پوشی نکند، زندگی اش تیره می شود (تمیمی آمدی، غررالحکم و درر الکلم، ص 451). گاهی در خانواده ای ممکن است فرزند، خطایی را مرتکب شده و در برابر آن خطا از پدر و مادر خود عذرخواهی می کند پدر و مادر نیز باید عذر او را پذیرفته و از خطای او چشم پوشی کنند؛ چراکه امیرالمؤمنین امام علی(علیه السلام) در رابطه با نپذیرفتن عذر

ص: 409

خطاکار می فرمایند: شَرُّ النَّاسِ مَنْ لَا یعْفُو عَنِ الزَّلَّةِ وَ لَا یسْتُرُ الْعَوْرَة؛ بدترین مردم کسی است که خطای دیگران نبخشد و عیوب را نپوشاند (همان، ص 245، ح 5016).

د) حسن رفتار با همسر و فرزندان

رفتاری نیکو و پسندیده از شاخص های مهم خانواده مطلوب است، حسن رفتار به معنای این است که مردان و زنان در زندگی مشترک باید نسبت به هم، خوش رفتار و همواره با مهر و محبت برخورد کنند چراکه خداوند متعال می فرماید: وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ؛ با زنان به طور شایسته رفتار کنید (نساء/19). خوش رفتاری هم در بین والدین و هم در بین فرزندان باید رعایت شود، رفتار پسندیده، شایسته هر مسلمان است و انسان همواره باید برخورد درست و همراه تکریم و تعظیم داشته باشد؛ به ویژه در برخورد با کسانی که با انسان ارتباط شبانه روزی دارند، می بایست رفتار نیک و همراه با مهر و محبت داشت و از آنان دل جویی نمود؛ چراکه رفتار درست، بر شخصیت افراد تأثیر زیادی بر روابط متقابل آنان دارد. در محیط خانواده نیز رفتاری آمیخته با احترام، پیوند میان اعضای خانواده را تقویت می کند (احسانی، سیره تربیتی معصومین(علیهم السلام)، ص 138). برخورد نیکو و شایسته با اهل خانه، از اوامر مهم اسلامی است به گونه ای که هم در سیره معصومین(علیهم السلام) و هم در احادیث آنان این نکته مورد توجه قرار گرفته است. حضرت علی(علیه السلام) در رابطه با رفتار نیکو با همسر می فرماید: إِنَّ الْمَرْأَةَ رَیحَانَةٌ وَ لَیسَتْ بِقَهْرَمَانَةٍ فَدَارِهَا عَلَی کُلِ حَالٍ وَ أَحْسِنِ الصُّحْبَةَ لَهَا لِیصْفُوَ عَیشُکَ؛ زن گل است نه پیشکار. پس در همه حال با او مدارا کن و با وی به خوبی هم نشینی نمای تا زندگی ات با صفا شود (ابن بابویه، من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 556) و همچنین در حدیث دیگری می فرماید: خَیرُ نِسَائِکُم... الْهَینَةُ اللَّینَةُ الْمُؤَاتِیة؛ بهترین زنان شما... آن زنی است که با شوهر خود مهربان و نرم خو باشد و با او همراهی کند (کلینی، الکافی، ج 5، ص 324). در سیره خانوادگی حضرت علی(علیه السلام) این امر قابل مشاهده است که ایشان با همسر خود، حضرت فاطمه علیها السلام رفتاری نیکو و پسندیده داشتند و همواره سعی کردند با مهربانی و احترام و دلجویی چنان با همسر خویش رفتار کنند که اگر اندوهی دارد از او

ص: 410

بکاهد. ایشان نسبت به فرزندان خویش نیز رفتاری پسندیده داشتند و همواره به آنان مهر و محبت داشته و شخصیت آنان را تکریم می کردند و معتقد به حسن رفتار بین والدین و فرزندان بودند. چنانچه به فرزندش امام حسن مجتبی(علیه السلام) در نامه 31 نهج البلاغه می فرماید: وَجَدْتُکَ بَعْضِی بَلْ وَجَدْتُکَ کُلِّی حَتَّی کَأَنَّ شَیئاً لَوْ أَصَابَکَ أَصَابَنِی وَ کَأَنَّ الْمَوْتَ لَوْ أَتَاکَ أَتَانِی فَعَنَانِی؛ ای فرزندم تو را دیدم که پاره تن من، بلکه همه جان منی، آن گونه که اگر آسیبی به تو رسد به من رسیده است و اگر مرگ به سراغ تو آید، زندگی مرا گرفته است (شریف رضی، نهج البلاغه، نامه31، ص 519). این چنین است که خانواده امام علی(علیه السلام) همیشه زندگی با مهر و عطوفت و محبت آمیز داشتند چراکه حسن رفتار در خانواده از عواملی است که سبب تحکیم پایه های خانواده می شود.

ه- ) همکاری با همسر همکاری مسلمانان همواره مورد تائید قرآن کریم است؛ چنانچه در این زمینه می فرماید: وَ تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی؛ در راه نیکی و پرهیزکاری با هم همکاری کنید (مائده/2). در سیره پیشوایان معصوم(علیهم السلام) به خصوص سیره خانوادگی امام علی(علیه السلام) نیز همکاری با همسر و کمک کردن به او وجود داشته است. به گونه ای که او در کارهای خانه، مددکار حضرت فاطمه علیها السلام بود از آن حضرت نقل شده که پیامبر(صلی الله علیه و اله) بر ما وارد شد، درحالی که فاطمه در کنار دیگ نشسته بود و من عدس پاک می کردم فرمود یا ابالحسن! گفتم: لبیک یا رسول الله(صلی الله علیه و اله) فرمود: هر چه از من می شنوید از جانب خداوند متعال است مردی که همسرش را در کار خانه کمک کند، به تعداد هر مویی که در بدنش قرار دارد یک سال عبادت نوشته می شود که روزهایش را با روزه و شب هایش را با عبادت سپری کرده باشد؛ و نیز خداوند پاداش صابرانی چون حضرت داود و یعقوب و عیسی‘ را به او می دهد (شعیری، جامع الأخبار، ص 102). افزون بر همکاری، حضرت علی(علیه السلام) در امور خانواده و مسائل مهم با فاطمه(صلی الله علیه و اله) مشورت می کرد و فاطمه در نهایت تواضع با ایشان همراهی می کرد؛ مثلاً در مسئله مهمی فاطمه علیها السلام به علی(علیه السلام) می فرماید: الْبَیتُ بَیتُکَ وَ الْحُرَّةُ

ص: 411

زَوْجَتُکَ افْعَلْ مَا تَشَاء؛ خانه، خانه توست و من همسر تو هستم. هر آنچه می خواهی، انجام بده (هاشمی خویی، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، ج 13، ص 20).

و) سازگاری با همسر

مهم ترین موضوع در زندگی زناشویی، سازگاری همسران با یکدیگر است که در استحکام نظام خانواده، رشد مادی و معنوی آن و نیز تربیت فرزند، نقش اساسی دارد. هراندازه همسران سازگارتر باشند نهاد خانواده پایدارتر و تربیت فرزند در فضای عاطفی تر و بهتر اتفاق خواهد افتاد. امروزه متأسفانه به این موضوع کمتر توجه می شود و بسیاری از خانواده ها در اثر اختلافات، دچار تزلزل و دستخوش آسیب های جدی می شوند که اگر در این زمینه به سیره معصومین(صلی الله علیه و اله) اقتدا کنند، کانون خانواده گرم تر و بانشاط تر خواهد شد. قرآن کریم در این زمینه می فرماید: وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَینِهِما فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ یریدا إِصْلاحاً یوَفِّقِ اللَّهُ بَینَهُما إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلیماً خَبیرا؛ و اگر از جدایی میان آن دو (همسر) می ترسید، پس داوری از خانواده آن (شوهر) و داوری از خانواده آن (زن تعیین کنید و) بفرستید؛ اگر این دو [داور]، تصمیم به اصلاح داشته باشند، خدا میان آن دو سازگاری خواهد داد به راستی که خدا، دانای آگاه است (نساء/35). سازگاری خانوادگی را از رفتار امام علی(علیه السلام) و حضرت فاطمه علیها السلام باید آموخت و زندگانی ایشان را الگوی خود قرار داد. چراکه زندگانی این دو بزرگوار سرمشق همه خانواده های مسلمان است. امام علی(علیه السلام) درباره زندگی اش با فاطمه زهرا(علیها السلام) و سازگاری با وی می فرماید: فَوَ اللَّهِ مَا أَغْضَبْتُهَا وَ لَا أَکْرَهْتُهَا عَلَی أَمْرٍ حَتَّی قَبَضَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیهِ وَ لَا أَغْضَبَتْنِی وَ لَا عَصَتْ لِی أَمْراً وَ لَقَدْ کُنْتُ أَنْظُرُ إِلَیهَا؛ سوگند به خدا هیچ گاه فاطمه(علیها السلام) را به خشم نیاوردم و او را بر چیزی ناراحت نکردم تا این که خدای عزوجل او را قبض روح کرد و فاطمه(علیها السلام) نیز هرگز مرا به خشم نیاورد و با امر من مخالفت نکرد و هر وقت نگاهش می کردم، تمام غم هایم از بین می رفت (اربلی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج 2، ص 363).

ص: 412

ز) وفاداری نسبت به همسر

وفاداری در زندگی بسیار مهم است و بنای تداوم یک زندگی است. انسان وفادار همیشه نزد مردم به محبوبیت شناخته می شود و رفتار او موردپسند است وفاداری در زندگی موجب سلامت آن زندگی می شود. زن و مرد باهم پیمان زناشویی می بندند و زندگی را بر مبنای انس و الفت مستقر می سازند. سرانجام یکی از آن دو دار فانی را زودتر وداع خواهد گفت و طبیعی است که دیگری باید درد فراق او را تحمل کند و با درد و رنج تنهایی بسازد و جزع سر ندهد. این دو ممکن است که در طول مدت زندگی کدورت هایی باهم داشته باشند و خلاف رضای هم، راهی را طی کرده باشند، اما پس از مرگ دیگر جای گله نخواهد بود. آنان باید روزهای خوش و شادی را هم مدنظر آورده و سپاس گزار هم و قدردان یکدیگر باشند (قائمی امیری، خانواده از دیدگاه امام علی(علیه السلام)، ص 367). در زندگانی امام علی(علیه السلام) و فاطمه زهرا(علیها السلام) باید نگریست که زندگی موفق و مطلوبی داشتند و در طول مدت زندگانی خویش از هم گله مندی و نارضایتی نداشتند به همین خاطر است که سیره خانوادگی این دو بزرگوار الگوی جامعه اسلامی قرارگرفته است. امام علی(علیه السلام) پس از وفات حضرت فاطمه(علیها السلام) از او اعلام رضایت مندی کرد و فرمود: اللَّهُمَ إِنِّی رَاضٍ عَنِ ابْنَةِ نَبِیک؛ بار خدایا! من از دختر پیامبر تو، راضی ام (قمی، سفینة البحار و مدینة الحکم و الآثار، ج 8، ص 504).

ح) قناعت و ساده زیستی

ساده زیستی موردنظر اسلام عبارت است از عدم دل بستگی به مظاهر دنیا و رهایی از تجملات و تشریفات زائد زندگی و بی پیرایه بودن که مقابل آن، تجمل گرایی و رفاه زدگی است. خداوند متعال درباره ساده زیستی و عدم دل بستگی به دنیا در آیه 131 سوره طه می فرماید: «وَ لا تَمُدَّنَّ عَینَیکَ إِلی ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِالدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فیهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیرٌ وَ أَبْقی؛ و هرگز چشمان خود را به نعمت های مادّی، که به گروه هایی از آنان داده ایم، میفکن! این ها شکوفه های زندگی دنیاست؛ تا آنان را در آن بیازماییم؛

ص: 413

و روزی پروردگارت بهتر و پایدارتر است.» مهمترین مانع کمال آدمی، وابستگی و دل بستگی به دنیا است که این حالت اگر بر روح انسان حاکم گردد تمام ارزش های انسانی را تحت شعاع قرار می دهد و از فروغ آن می کاهد برای رهایی از جلوه های فریبنده زیبا و مظاهر مادی راهی بهتر از زهد و قناعت و ساده زیستی نیست زاهد با بی رغبتی به دنیا، آزاده ای است که بی تکلف زندگی می کند، بدون تعلق، راه زندگی را می پوید. حضرت علی(علیه السلام) در مورد قناعت و ساده زیستی در زندگی می فرماید: إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَیراً أَلْهَمَهُ الْقَنَاعَةَ وَ أَصْلَحَ لَهُ زَوْجَهُ؛ خوش ترین زندگی از آن کسی است که خداوند پاک به او قناعت بخشیده و همسری شایسته، روزی اش کرده است (تمیمی آمدی، غررالحکم و درر الکلم، ص 212، ح 469؛ لیثی واسطی، عیون الحکم و المواعظ، ص 131، ح 2949). یکی از برجسته ترین خانواده هایی که درزمینه ساده زیستی معروف است خانواده علوی است. یکی از مصداق های ساده زیستی زندگانی این دو شخصیت بزرگوار، امام علی(علیه السلام) و حضرت فاطمه(علیها السلام) این است که در بحث مهریه و عروسی در روایات آمده که مهر حضرت فاطمه(علیها السلام) در ازدواج با امام علی(علیه السلام) بسیار اندک بود (مجلسی، بحارالانوار، ج 43، ص 115 - 112). طبق گزارش های متعدد، امام علی(علیه السلام) با فروش زره خود را به مبلغ کم تری فروخت و آن مبلغ را به پیامبر(صلی الله علیه و اله) سپرد؛ و ایشان نیز با آن پول وسایل بسیار ساده و اندک برای زندگی مشترک این بزرگواران تهیه نمود و این نشان دهنده سبک بودن مهریه و سادگی آنان بود (محمدی ری شهری، تحکیم خانواده از نگاه قرآن و حدیث، ص 115) در رابطه با ولیمه عروسی امام علی(علیه السلام) و حضرت فاطمه(علیها السلام) نیز پیامبر(صلی الله علیه و اله) به امام علی(علیه السلام) دستور داد ولیمه ای تهیه کند و از مردم پذیرایی نماید. علامه مجلسی احادیث فراوانی در رابطه این موضوع گردآوری کرده است. در یکی از این روایات آمده است که: چون زمان عروسی فاطمه(علیها السلام) فرارسید، پیامبر(صلی الله علیه و اله) غذا و حلوا درست کرد و به علی(علیه السلام) فرمود: مردم را دعوت کن. علی(علیه السلام) گفت: من به سوی مردم رفتم و گفتم که ولیمه را بپذیرید، آن ها نیز پذیرفتند (مجلسی، بحارالانوار، ج 103، ص 287).

ص: 414

7- نتیجه

خانواده به عنوان نخستین کانون زندگی و شخصیت فرد در جامعه و میزان موفقیت وی تأثیر بسزایی داشته و دارای اهمیت فراوان است. چراکه شخصیت واقعی فرد در درون همین کانون گرم شکل گرفته و سپس وارد جامعه می شود. این نهاد برای انسان هم ازلحاظ مادی و هم ازلحاظ معنوی دارای ارزش و اهمیت فراوانی است در نظام خانواده برای تمامی افراد و اعضا وظایفی مشخص شده است که هر یک از اعضا باید به عالی ترین شکل ممکن وظایف خود را به انجام برسانند. ازاین رو هر جامعه نیازمند خانواده ای است که در هر زمینه ای برتر و مطلوب باشد. یکی از مزایای دین مبین اسلام این است که برای هر دستور و فرمان های الهی مصداق و نمونه هایی را معرفی کرده تا دیگران با توجه به آن الگو و نمونه مسیر زندگی خود را بر اساس آن برچینند. یکی از الگوهایی که درزمینه خانواده مطلوب اسلامی می توان معرفی کرد سیره معصومین(علیه السلام) علی الخصوص بیانات و سیره خانوادگی امیرالمؤمنین امام علی(علیه السلام) است که ازنظر اسلام خانواده امیرالمؤمنین امام علی(علیه السلام)، مطلوب ترین و موفق ترین خانواده به شمار می رود. لذا خانواده مطلوب از نگاه امام علی(علیه السلام) دارای ویژگی های اعتقادی ایمان و اعتقاد قلبی به خداوند، برقرار ساختن روحیه الهی و رشد شخصیت معنوی اعضای خانواده و ویژگی اخلاقی توکل، رازداری، غیرت ورزی، خیرخواهی، نداشتن حسادت، صبر و تحمل مشکلات و همچنین ویژگی های رفتاری صداقت و راست گویی، خوش زبانی، عفو و گذشت، حسن رفتار با همسر و فرزندان، همکاری با همسر، سازگاری با همسر، وفاداری نسبت به همسر و قناعت و ساده زیستی است. اگر خانواده ای این شاخص هایی را که در تحقیق هویدا است در زندگی خود به کار ببندند بدون تردید، نظام و پایه های آن خانواده مستحکم شده و به خانواده مطلوب اسلامی دست می یابند؛ و همچنین در برابر آسیب ها و آفت هایی که اساس زندگی و خانواده را متزلزل می کند، محفوظ می مانند.

ص: 415

منابع

قرآن کریم، ترجمه محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم: انتشارات المصطفی، 1388 ش.

شریف رضی، نهج البلاغة، ترجمه محمد دشتی، قم: نشر مشهور، 1379 ش.

1. ابن بابویه، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه، چاپ دوم، 1413 ق.

2. ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول، قم: جامعه مدرسین، چاپ دوم، 1404 ق.

3. ابن شهرآشوب مازندرانی، محمد بن علی، مناقب آل أبی طالب(علیهم السلام)، قم: انتشارات علامه، 1379 ق.

4. ابن عاشور، محمد بن طاهر، التحریر و التنویر، بیروت: موسسه التاریخ، 1384 ق.

5. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت: دارصادر، بی تا.

6. احسانی، محمد، سیره تربیتی معصومین(علیه السلام)، قم: مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی، 1390 ش.

7. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، تبریز: انتشارات بنی هاشمی، چاپ اول، 1381 ق.

8. برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، قم دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1371 ق.

9. بستانی، فواد افرام، فرهنگ ابجدی، تهران: انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1375 ش.

10. بیگی، روح الله، ارزش های اجتماعی در قرآن، تهران: انتشارات اسوه، چاپ دوم، 1389 ش.

11. تبریزی، مصطفی، فرهنگ توصیفی خانواده و خانواده درمانی، تهران: انتشارات فراوان، 1385 ش.

12. ترابی، مهدی، شکوفه سیب (بررسی مشکلات خانوادگی از دیدگاه اسلام و روانشناسی)، قم: انتشارات اسوه، چاپ اول، 1390 ش.

13. تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، غررالحکم و درر الکلم، قم: انتشارات دار الکتاب الإسلامی، چاپ دوم، 1410 ق.

14. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، ترجمه و تحقیق مفردات ألفاظ القرآن، تهران: مرتضوی، 1374 ش.

15. سالاری فر، محمدرضا، خانواده در نگرش اسلام و روانشناسی، تهران: انتشارات سمت، 1393 ش.

16. شعیری، محمد بن محمد، جامع الأخبار، نجف: مطبعة حیدریة، چاپ اول، بی تا.

17. شوشتری، نورالله بن شریف الدین، احقاق الحق و ازهاق الباطل، قم: مکتبه آیت الله المرعشی النجفی العامه، 1409 ق.

ص: 416

18. شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، قم: مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، چاپ اول، 1409 ق.

19. طباطبائی، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان فی تفسیر القرآن، مترجم: سید محمدباقر موسوی همدانی، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه، 1374 ش.

20. قائمی امیری، علی، خانواده از دیدگاه امام علی(علیه السلام)، تهران: انتشارات انجمن اولیا و مربیان، چاپ سوم، 1386 ش.

21. قرشی، علی اکبر، قاموس قرآن، تهران: دارالکتب الاسلامیه، چاپ ششم، 1371 ش.

22. قضاعی، محمد بن سلامه، دستور معالم الحکم و ماثور مکارم الشیم، بیروت: شرکه دارالارقم بن ابی الارقم، 1418 ق.

23. قمی، عباس، سفینة البحار و مدینة الحکم و الآثار، قم: انتشارات اسوه، چاپ اول، 1414 ق.

24. قنادان، منصور، جامعه شناسی مفاهیم کلیدی، تهران: انتشارات آوای نور، 1375 ش.

25. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران: دار الکتب الإسلامیة، 1407 ق.

26. لیثی واسطی، علی بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، قم: انتشارات دار الحدیث، 1376 ش.

27. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار(علیهم السلام)، بیروت: دارالاحیاء التراث العربیه، چاپ دوم، 1403 ق.

28. محدثی، جواد، اخلاق معاشرت، قم: دفتر تبلیغات حوزه علمیه، 1379 ش.

29. محمدی ری شهری، محمد، تحکیم خانواده از نگاه قرآن و حدیث، قم: انتشارات دار الحدیث، چاپ دوم، 1389 ش.

30. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن، بیروت: دار الکتاب العلمیه، بی تا.

31. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری، تهران: انتشارات صدرا، 1376 ش.

32. مطهری، مرتضی، گفتارهایی از اخلاق اسلامی، تهران: انتشارات صدرا، 1390 ش.

33. معین، محمد، فرهنگ معین، تهران: انتشارات دنا، چاپ چهارم، 1381 ش.

34. موسوی بجنوردی، کاظم، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران مرکز دائره المارف بزرگ اسلامی، 1367 ش.

35. هاشمی خویی، میرزا حبیب الله، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، تهران: مکتبة الإسلامیة، 1400 ق.

36. فراست، زهره، پایان نامه تبیین رابطه اعتقادات و مؤلفه های سبک زندگی از دیدگاه امام علی(علیه السلام)، 1395 ش.

ص: 417

ص: 418

جایگاه جوان گرایی از منظر قرآن و نهج البلاغه

اشاره

مرتضی لفته ای(1)

ص: 419


1- . دانش پژوه سطح 3 قرآن و علوم مرکز تخصصی قرآن کریم امام علی بن ابی طالب (علیه السلام)؛ Mlaftei@gmail.com

ص: 420

چکیده

بیش از چهل سال از انقلاب اسلامی می گذرد و نسل تجربه دیده عصر انقلاب الآن نه تنها از دوران میان سالی بلکه وارد کهن سالی شده است. حال باید دید که از دیدگاه قرآن و نهج البلاغه در این دوراهی تجربه و جوانی کدام یک، ملاک انتخاب صحیح مدیر در حکومت اسلامی می باشد. در این مقاله با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی بررسی مواردی از نمونه های جوان گرایی در شرع مقدس اسلام انجام گرفته است. یافته های تحقیق نشان می دهد در قرآن و نهج البلاغه قوه جوانی به تجربه ترجیح دارد؛ لکن همه آن ها توان مقابله با عبارات صریح نهج البلاغه بر ترجیح تجربه را ندارند. فلذا درنهایت با جمع بین ادله، مدیریتی را کارگشا در عرصه پیشبرد اهداف انقلاب و تعالی جامعه معرفی می کنیم که مدیر آن فردی باتجربه از رده سنی میان سال جامعه باشد نه کهن سال (جوان گرایی نسبی) و از ویژگی های جوانان در عرصه مدیریت خود استفاده کند.

کلیدواژه ها: امام علی(علیه السلام)، نهج البلاغه، جوان، جوان گرایی.

مقدمه

انتخاب صحیح مدیران و مسئولان شایسته در یک حکومت می تواند بیش ترین کمک را به تعالی جامعه و پیشبرد اهداف آن حکومت بکند، در این میان در شرایطی که انقلاب اسلامی ایران از چهل سالگی خود فراتر رفته و نسل های دوره انقلاب، هم اکنون چند نسل را پشت سر گذاشته اند و نسل های جوان و بانشاط در این کشور اسلامی در پی رونمایی از استعدادها و خلاقیت های خود به همگان هستند، این سؤال مطرح می شود که مدیران،

ص: 421

مسئولین و کارگزاران کلان را از کدام نسل باید انتخاب کرد، نسلی که انقلاب را آفرید و یا نسلی که زاده انقلاب است؟ نسلی که ویژگی باارزشی به نام تجربه دارد و یا نسلی که گوهری کم یاب به نام جوانی دارد؟ کدام یک از این دو (تجربه/جوانی) می تواند به پیشرفت های این کشور اسلامی سرعت ببخشد و به سمت اهداف مقدسش میل دهد؟ هدف ما در این نوشتار این است که جواب پرسش خود را از میان قرآن و نهج البلاغه به دست آوریم فلذا مشخص است که از روش نقلی در تحقیق خود بهره برده ایم.

پیشینه

تاکنون تک نگاره های متعددی در موضوع نگاه قرآن و یا نهج البلاغه به جوان و جوانی نوشته شده است مانند:

زینت گرایی و جوانی از منظر آیات قرآنی، باشیزاده مقدم، 1396.

تربیت جوان در کلام امیرالمؤمنین(علیه السلام)، تدوین راضیه ژیان فیض آبادی؛ با همکاری واحد مبلغین مدرسه علمیه حضرت رقیه÷، مشهد، صبرا، 1389.

جوان از منظر نهج البلاغه [کتاب]: نگاهی به رهنمودهای امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) در تربیت نوجوانان و جوانان/ سعید پورملائی هری، قم، ولاء منتظر (عج)، 1392.

جوان در نهج البلاغه/ تألیف مهدی فانی، تهران، ابرون، 1378.

جوان و چشمه ساری از نهج البلاغه/ تهیه و تدوین معاونت مطالعات و تحقیقات [سازمان ملی جوانان]، تهران، سازمان ملی جوانان، معاونت مطالعات و تحقیقات، 1387.

اما از آن جا که هیچ کدام از آن ها ناظر به انتخاب مدیر در تقابل با تجربه نمی باشد، ما بر آن شدیم که نظر قرآن و نهج البلاغه را در این موضوع مورد بررسی قرار دهیم.

1- مفهوم شناسی جوان

مراد ما از «جوان»، همان معنای متعارف موجود در جامعه می باشد که نیازی به توضیح و تعریف ندارد اما از آن جا که در این نوشتار قصد بررسی «جوان» در آیات و روایات را داریم، مقداری به تبیین و تعریف این واژه می پردازیم.

ص: 422

در کلام امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) اشاره به جوان در قالب این چند واژه بوده است: «غلام»، «فتی»، «شاب» و «حدَث»، در حالی که در ادبیات قرآن فقط از دو واژه اول استفاده شده است.

سه واژه اخیر معمولاً به یک معنی به کار برده می شوند به گونه ای که اهل لغت «فتی» را به «شاب» معنی کرده اند: الفَتی و الفَتَاةُ: الشابُّ و الشّابَّةُ (صاحب بن عباد، المحیط فی اللغة، ج 9، ص 470؛ فیومی، المصباح المنیر، ج 2، ص 462؛ جوهری، الصحاح، ج 6، ص 2451).

اما «غلام» در لغت به معنی جوان نورس می باشد که صورتش به تازگی موی و سبیل درآورده: «الْغُلَامُ الطّارّ الشّارب» (راغب اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، ص 613؛ فراهیدی، کتاب العین، ج 4، ص 422).

گاهی نیز در قرآن بدون استفاده از واژگان به همین معنی اشاره می شود مانند این آیه: «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوی آتَیناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» (قصص/14)، که البته در معنا و حدود سنی «حَتّی یبْلُغَ أَشُدَّهُ» بین اهل لغت بسیار اختلاف وجود دارد:

الف. مابین 28 تا 40 سالگی بیان کرده اند «حَتّی یبْلُغَ أَشُدَّهُ، أی قُوّتَه و هو ما بین ثمانی عشرة إلی ثلاثین» (جوهری، الصحاح، ج 2، ص 493).

ب. مابین 30 تا 40 سالگی «هو ما بین الثلاثین و الأَربعین» (ابن منظور، لسان العرب، ج 3، ص 235؛ زحیلی، التفسیر المنیر، ج 24، ص 156).

ج. بعضی از مفسرین با توجه به معنای لغوی «اشدّ» که از ماده شدت به معنی نیرومند شدن است، نتیجه گرفته اند که بلوغ اَشُدّ آن است که انسان ازنظر قوای جسمانی به سر حد کمال برسد که غالباً در سن 18 سالگی است (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 16، ص 39).

هرچند که در رابطه با آغاز جوانی اختلاف فراوانی وجود دارد و بهتر است فقط به این تعبیر کفایت کنیم که آغاز جوانی مصادف است با پایان دوره نوجوانی، اما در رابطه با

ص: 423

انتهای این دوره مهم زندگی عمدتاً اتفاق وجود دارد که پایان جوانی، چهل سالگی می باشد و علاوه بر آن شواهد آن را نیز در آیات و روایات می توان مشاهده کرد.

خداوند تبارک وتعالی در آیه 15 سوره مبارکه احقاف بلوغ اشد را در زمان چهل سالگی بیان کرده است: «وَ وَصَّینَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّی إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعینَ سَنَةً»...تا زمانی که به رشد و نیرومندی خود و به چهل سالگی برسد،... (انصاریان، تفسیر حکیم، ص 504).

2. دلایل ترجیح جوان گرایی

جوانی گرایی در قرآن

یک- الگوهای جوان

هنگامی که به کتاب مقدس قرآن مراجعه می کنیم به چند نمونه از پیامبران و اولیاءالله برمی خوریم که در سن جوانی کارهای بزرگی انجام داده و بعضاً منصب های حکومتی نیز داشته اند که این خود بهترین شاهد بر جوان گرایی می باشد. در ادامه به تعدادی از این نمونه های قرآنی اشاره می کنیم:

اول: قرآن کریم هنگام ذکر جریان اصحاب کهف، در دو آیه آن ها را با واژه جوان «فتی» یاد می کند: «إِذْ أَوَی الْفِتْیةُ إِلَی الْکَهْفِ فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً وَ هَیئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً» (کهف/10).

دوم: یکی از نمونه هایی که می توان به آن اشاره کرد حضرت یوسف نبی است که در سن جوانی عزیز کشور بزرگ و متمدن مصر شد (یوسف/19).

سوم: حضرت ابراهیم نمونه دیگری است که در جوانی به رشد رسید (انبیا/51) و به سبب آن رشد به مخالفت با بت و بت پرستی پرداخت و درنتیجه دست به نابودی آن ها زد «سَمِعْنا فَتًی یذْکُرُهُمْ؛ شنیدیم جوانی از (مخالفت با) بت ها سخن می گفت» (انبیاء/ 6).

چهارم: یکی دیگر از این موارد حضرت اسماعیل است که به خوبی نشان می دهد که

ص: 424

یک جوان می تواند در اوج فرمان برداری و روحیه ایثار در سخت ترین شرایط به راحتی تصمیمی سخت بگیرد و امکان وقوعی جمع جوانی و ولایت و ایثار و فرمان برداری و تقوی را به رخ بکشد: «فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْی قالَ یا بُنَی إِنِّی أَری فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَری قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرینَ» (صافات/102).

بررسی و نقد اول: این استدلال متوقف بر این است که مراد از «فتیه» در آیه جوان باشد نه جوان مرد؛ چه این که بسیاری از مفسرین، اصحاب کهف را افرادی دارای سن و سال می دانند که به سبب دارا بودن روحیه جوانی و فتوت با واژه «فتی» نامبرده شده اند (عیاشی، التفسیر، ج 2، ص 323؛ طباطبایی، المیزان، ج 13، ص 253؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 12، ص 357) که البته همه آنان در استدلال خود به این حدیث از امام صادق(علیه السلام) تمسک کرده اند: «عَنْ سُلَیمَانَ بْنِ جَعْفَرٍ الْهُذَلِی قَالَ: قَالَ لِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ(علیه السلام) یا سُلَیمَانُ مَنِ الْفَتَی قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ الْفَتَی عِنْدَنَا الشَّابُّ قَالَ لِی أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ کَانُوا کُلُّهُمْ کُهُولًا فَسَمَّاهُمُ اللَّهُ فِتْیةً بِإِیمَانِهِمْ...» (مجلسی، بحارالانوار، ج 14، ص 428)، امام(علیه السلام) از یکی از یاران خود پرسید «فتی» به چه کسی می گویند؟ او در پاسخ عرضه داشت «فتی» را به جوان می گوییم، امام(علیه السلام) فرمودند: آیا تو نمی دانی که اصحاب کهف همگی مردانی کامل بودند، اما خدا از آن ها به عنوان «فتیه» نام برده چون ایمان به پروردگار داشتند. البته در مقابل این قول، عده معدودی از مفسرین نیز تصریح به جوان بودن اصحاب کهف می کنند (سیوطی، الدر المنثور، ج 4، ص 216).

دوم. هنگامی که نمونه های افراد جوان قرآنی را مورد برسی قرار می دهیم، می یابیم که قرآن؛ هم از مثال های مثبت استفاده کرده و هم در جای خود نمونه های منفی این قشر را نیز بیان کرده تا شاید با این کار اشاره داشته باشد که این دوره سنی هم دارای ویژگی های مثبت است که انسان با بهره گیری از آن ها می تواند به یک نمونه مثبت قرآنی تبدیل شود و هم دارای ویژگی های منفی است که می تواند انسان را به پست ترین حالت خود تبدیل کند.

ص: 425

در پایین به چند نمونه منفی جوان در قرآن اشاره می کنیم:

«فَانْطَلَقا حَتَّی إِذا لَقِیا غُلاماً فَقَتَلَهُ قالَ أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَکِیةً بِغَیرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَیئاً نُکْراً» (کهف/74).

«غلام» در لغت به معنی جوان نورس می باشد خواه به سن بلوغ رسیده باشد یا نه: «الْغُلَامُ الطّارّ الشّارب» (راغب اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، ص 613)، اما در آیه موردبحث بین مفسران اختلاف است که آیا آن غلام به حد بلوغ نرسیده بوده است به قرینه تعبیر به «نَفْساً زَکِیةً؛ انسان پاک و بی گناه»؟ و یا یک جوان بالغ بوده به قرینه تعبیر به «بِغَیرِ نَفْسٍ»؟ زیرا تنها قصاص در حق بالغ جایز است (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 12، ص 493) فلذا طبق احتمال دوم، این آیه می شود یکی از مصادیق منفی جوان در قرآن.

هم چنین می توان به ماجرای پسر نوح و انحراف او به عنوان نمونه بعدی آسیب پذیری جوان اشاره کرد (هود/42) هرچند اثبات این که پسر نوح در جوانی اش از راه حق منحرف شده، سخت می باشد.

برای نمونه بعدی می توان به برادران یوسف نبی مثال زد (یوسف/5).

دو- جوانی ظرف حکمت و علم

«وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوی آتَیناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» (قصص/14).

در رابطه با سن حضرت موسی(علیه السلام) هنگام عطاء حکمت و علم به ایشان، بین مفسرین اقوالی مطرح است. بعضی از مفسرین با توجه به معنای لغوی اَشُدّ که از ماده شدت به معنی نیرومند شدن است نتیجه گرفته اند که بلوغ اشد آن است که انسان ازنظر قوای جسمانی به سر حد کمال برسد که غالباً در سن 18 سالگی است (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 16، ص 39) و استواء که به معنای اعتدال و استقرار در امور زندگی است غالباً بعد از کمال نیروی جسمانی حاصل می شود.

عده ای نیز برای اثبات این معنی به حدیثی از امام صادق(علیه السلام) که در کتاب معانی

ص: 426

الاخبار نقل شده تمسک می کنند که: اشُدّ 18 سالگی است و استواء زمانی است که محاسن بیرون آید... (همان).

صاحب تفسیر المیزان هم این گونه 18 ساله بودن حضرت موسی را مطرح می کند که «بلوغ اشد» به معنای این است که: «انسان آن قدر زنده بماند و عمر کند که نیروهای بدنش به حد قوت و شدت برسد و این غالباً در سن هجده سالگی صورت می گیرد» (طباطبایی، المیزان، ج 16، ص 16).

اما در مقابل این قول، عده ای از مفسرین ذیل همین آیه سن حضرت موسی را هنگام عطاء حکمت و علم 40 سال تخمین زده اند فلذا مراد از حکمت و علم مطرح شده در آیه را، همان مقام نبوت دانسته اند (طبرسی، مجمع البیان، ج 18، ص 169).

در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری(علیه السلام) ذیل آیه 114 سوره مبارکه بقره در روایتی طویل اشاره می کند که رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و اله) بعد از فتح مکه جوان 18 ساله ای به نام «عَتَّاب بْنَ أَسِید» را به عنوان فرماندار مکه معرفی می کند و این انتصاب در شرایط ویژه و خاص مکه صورت پذیرفت. شهری که هنوز با دل وجان اسلام را نپذیرفته و با وجود کبار مکه، شرایط مناسبی برای اداره این شهر وجود نداشت فلذا این انتصاب به شدت مورد مخالفت اهل مکه قرار گرفت که با تأیید محکم رسول اکرم(صلی الله علیه و اله) به کار خود باقدرت ادامه داد (حسن بن علی(علیه السلام)، التفسیر المنسوب إلی الإمام الحسن بن علی العسکری‘، ص 555).

انتصاب یک جوان با چنین سنی بر چنین شهری می تواند از بهترین شواهد کارآمدی و حتی ترجیح جوان گرایی در مدیریت های کلان جامعه باشد.

بررسی و نقد همان طور که بیان شد غالب اهل مکه به خصوص بزرگان آن ها به سبب شدت تکبری که داشتند، اسلام را با دل وجان نپذیرفته بودند، فلذا احتمال دارد دلیل این انتصاب رسول اکرم(صلی الله علیه و اله) صِرف جوان بودن نباشد، بلکه این احتمال بسیار قوی است که دلیل انتصاب ایشان غیر از جوان بودن است. در ذیل چند قرینه بر این ادعا از متن روایت ذکر می کنیم:

ص: 427

اول. بحث ما در جایی بود که صرف جوان بودن اهمیت داشته باشد و حال آن که حضرت به صراحت دلیل ترجیح او را غیر از جوان بودنش اعلام می کند بلکه مرجح را تعصب به امام علی(علیه السلام) ذکر می کنند: «مِنْ رُجْحَانِهِ فِی التَّعَصُّبِ لِعَلِی وَلِی اللَّهِ» (همان).

دوم. در میان اهل مکه شخصی فاضل تر از ایشان اصلاً وجود نداشت که بر این جایگاه بنشیند، چراکه همان طور که از متن روایت برمی آید حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و اله) چندین ویژگی برای او ذکر می کند «فَهُوَ لَنَا خَادِمٌ، وَ فِی اللَّهِ أَخٌ، وَ لِأَوْلِیائِنَا مُوَالٍ، وَ لِأَعْدَائِنَا مُعَادٍ، وَ هُوَ لَکُمْ سَمَاءٌ ظَلِیلَةٌ وَ أَرْضٌ زَکِیةٌ، وَ شَمْسٌ مُضِیئَةٌ (همان)؛ پس او خدمت گزار ما و برادر دینی ما است و دوستدار دوستان ما و دشمن دشمنان ما؛ و برای شما آسمانی سایه افکن و زمینی پاکیزه و خورشیدی درخشنده است.

سوم. در انتهای روایت، حضرت در جمله ای زیبا می فرمایند «لَیسَ الْأَکْبَرُ هُوَ الْأَفْضَلَ بَلِ الْأَفْضَلُ هُوَ الْأَکْبَرُ» (حسن بن علی(علیه السلام)، التفسیر المنسوب إلی الإمام الحسن بن علی العسکری‘، ص 555)، حضرت مرجّح را بزرگی در صفات نیکو می شمارند نه جوانی ایشان.

نکته مهمی که هرگز نباید از آن غافل شد این است که حتی اگر در چنین استدلال هایی مناقشه نکنیم، ارزش این استدلال ها به انتصابات صدر اسلام تا چه حد است؟ آیا حضرت هیچ انتصاب غیر جوانی نداشته اند؟ بله اگر همه انتصابات حضرت در صدر اسلام فقط جوانان بودند آن گاه می شد به آن تمسک کرد و حال آن که بیش ترین انتصابات نبی اکرم(صلی الله علیه و اله) و ائمه معصومین(علیه السلام) غیر جوان بوده اند.

سه- قدرت جسمانی ملاک حاکم الهی

خداوند تبارک وتعالی در آیه 247 سوره مبارکه بقره هنگامی که به انتخاب طالوت به پادشاهی این گونه اعتراض می شود که او فردی فقیر است، این گونه پاسخ می دهد که [وسعت مالی ملاکی برای برتری نیست] و ما به طالوت علم و قدرت جسمانی دادیم: «وَ قالَ لَهُمْ نَبِیهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً قالُوا أَنَّی یکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَینا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ یؤْتی

ص: 428

مُلْکَهُ مَنْ یشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ» (بقره/247). حالا که یکی از ملاک های انتخاب حاکم در قرآن توان و قدرت جسمانی است از طرفی جلوه گاه قدرت جسمانی انسان در جوانی است، فلذا ترجیح در انتخاب حاکم جوان است. فلذا مرحوم علامه نیز در المیزان این قسمت از آیه را این گونه تفسیر می کند: «سلطان باید مردی توانگر باشد، پیامبر آنان به این هم جواب داده به این که: «وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ...» یعنی سلطنت پول نمی خواهد، بلکه نیروی فکری و جسمی می خواهد، که طالوت هر دو را بیش از شما دارد... غرض از تشکیل ملک و حکومت این است که صاحب حکومت امور جامعه را طوری تدبیر کند که هر فردی از افراد جامعه به کمال لایق خود برسد و کسی و چیزی مانع پیشرفتش نگردد و برای چنین حکومت چیزی که لازم است داشتن دو سرمایه است، یکی علم به تمامی مصالح حیات جامعه و مفاسد آن و دوم داشتن قدرت جسمی بر اجرای آن چه صلاح جامعه می داند و این دو در طالوت هست: «وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ» (طباطبایی، المیزان، ج 2، ص 435).

بررسی و نقد اول. قدرت جسمانی که منحصر در انسان جوان نیست. چه افراد باتجربه ای که درعین حال قدرتمند و شادابی خود را از دست نداده اند. آیه ملاک را قدرت جسمانی بیان کرده اما منحصر در جوان بودن نکرده است.

دوم. همان طور که از قبل و بعد این آیه مشخص است نیاز مردم بنی اسرائیل به حاکم برای حمله و شکست دشمن ظالمی به نام جالوت بوده است، فلذا این احتمال وجود دارد که مراد از این دو ویژگی «علم و جسم» در آیه بیش تر ناظر به ویژگی های حاکم جامعه در عرصه نظامی و جنگ بوده باشد به تعبیر دیگر آیه ملاک حاکم نظامی را بیان کرده، پس در عرصه مدیریت منابع و مسائل غیرنظامی این آیه ساکت است.

ص: 429

دلایل جوان گرایی در نهج البلاغه

یک. «إذا احتجت إلی المشورة فی أمر قد طرأ علیک فاستبده ببدایة الشبان فإنهم أحد أذهانا و أسرع حدسا ثم رده بعد ذلک إلی رأی الکهول و الشیوخ لیستعقبوه و یحسنوا الاختیار له فإن تجربتهم أکثر (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج 20، ص 337)؛ هر زمان در امری به مشورت نیاز پیدا کردی، ابتدا با جوانان مشورت کن؛ چراکه ذهنی تیزتر دارند و در حدس زدن سریع ترند، سپس آن رأی را به کهن سالان عرضه کن تا بررسی کنند و بهترین رأی را برگزینند؛ زیرا آن ها تجربه بیش تری دارند».

حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) در این حدیث ضرورت مشورت خواهی با جوان را مطرح می کنند و در ضمن آن به چند ویژگی مهم جوانان اشاره می کنند که از ویژگی های مهم یک مدیر در سطح کلان در جامعه می باشند:

ذهن تیز و آماده که از این ویژگی خلاقیت و نوآوری متولد می شود که دو ویژگی مهم مدیر برتر در جامعه است.

تیزبینی و زودحدسی که لازمه هر مدیر در سطح کلان است؛ چراکه یک مدیر بعد از مواجهه با چالش در اولین گام های خود باید با یک بارش فکری، تمامی محتملات و راه های موجود را حدث بزند.

بررسی و نقد اول. این روایت در غیر از این سند، نه تنها در نسخه های دیگر نهج البلاغه وجود ندارد بلکه در هیچ یک از تراث روایی شیعه نیز یافت نشد.

دوم. این احتمال بسیار قوی است که حضرت در مقام بیان ضرورت مشورت خواهی با جوانان باشد نه برتری جوان برای تصدی مدیریت های کلان در جامعه.

3- دلایل ترجیح تجربه محوری

تجربه محوری در جاهای مختلف نهج البلاغه نمود دارد که برخی از آن ها در پی می آید:

ص: 430

الف. در کلامی گهربار از امیرالمؤمنین در حکمت 86 نهج البلاغه می خوانیم که: «رَأْی الشَّیخِ أَحَبُّ إِلَی مِنْ جَلَدِ الْغُلَامِ وَ یرْوَی مِنْ مَشْهَدِ الْغُلَامِ؛ اندیشه پیر در نزد من از تلاش جوان خوشایندتر است.» (و نقل شده که تجربه پیران از آمادگی رزمی جوانان برتر است).

برتری اندیشه فرد مسن از تلاش جوان علتی جز تجربه ندارد، فلذا دلالت این عبارت از نهج البلاغه بر ترجیح تجربه پرواضح بوده و نیاز به توضیح ندارد.

ب. هم چنین در نامه 53 نهج البلاغه به مالک اشتر حضرت صراحتاً در مورد انتخاب کارگزاران دولتی به ویژگی باتجربه بودن در کنار چند ویژگی دیگر اشاره می کنند: «ثُمَّ انْظُرْ فِی أُمُورِ عُمَّالِکَ فَاسْتَعْمِلْهُمُ اخْتِبَاراً وَ لَا تُوَلِّهِمْ مُحَابَاةً وَ أَثَرَةً فَإِنَّهُمَا جِمَاعٌ مِنْ شُعَبِ الْجَوْرِ وَ الْخِیانَةِ وَ تَوَخَّ مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَةِ وَ الْحَیاءِ مِنْ أَهْلِ الْبُیوتَاتِ الصَّالِحَةِ وَ الْقَدَمِ فِی الْإِسْلَامِ الْمُتَقَدِّمَةِ فَإِنَّهُمْ أَکْرَمُ أَخْلَاقاً وَ أَصَحُّ أَعْرَاضاً وَ أَقَلُّ فِی الْمَطَامِعِ إِشْرَاقاً وَ أَبْلَغُ فِی عَوَاقِبِ الْأُمُورِ نَظَراً؛ سپس در امور کارمندانت بیندیش و پس از آزمایش به کارشان بگمار و با میل شخصی و بدون مشورت با دیگران آنان را به کارهای مختلف وادار نکن؛ زیرا نوعی ستمگری و خیانت است. کارگزاران دولتی را از میان مردمی باتجربه و باحیا، از خاندان های پاکیزه و با تقوی، که در مسلمانی سابقه درخشانی دارند انتخاب کن؛ چون اخلاق آنان گرامی تر و آبرویشان محفوظ تر و طمع ورزی شان کم تر و آینده نگری آنان بیش تر است.» (همان، نامه53).

ج. «وَ مِنَ التَّوْفِیقِ حِفْظُ التَّجْرِبَةِ؛ حفظ و به کارگیری تجربه رمز پیروزی است.» (همان).

هرچند که این کلام گهربار حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) در مقام ارزش دهی به تجربه در مقابل جوان گرایی نمی باشد، اما می تواند ارزش تجربه به تنهایی را مشخص کند.

د. «فَإِنَّ الشَّقِی مَنْ حُرِمَ نَفْعَ مَا أُوتِی مِنَ الْعَقْلِ وَ التَّجْرِبَة؛ همانا تیره روز کسی است که از عقل و تجربه ای که نصیب او شده، محروم ماند.» (همان).

آن چه در این عبارت مورد سفارش قرار گرفته، استفاده از تجربه است، اما از آن جا که یک فرد میان سال تجربه بیش تری از یک جوان دارد، بیش تر می تواند از تجارب خود استفاده کند فلذا این عبارت نیز می تواند شاهد دیگری بر ادعا برتری تجربه بر ویژگی جوانی باشد.

ص: 431

حتی اگر در استدلال فوق خدشه کنیم، این عبارت حداقل این کآرایی را دارد که ارزش تجربه فی نفسه را مشخص کند.

ه-. «وَ الْعَقْلُ حِفْظُ التَّجَارِبِ؛ حفظ عقل، پند گرفتن از تجربه هاست.» (همان).

هرچند که این ترجمه از عبارت صحیح نمی باشد، اما مانند دو عبارت بالا این عبارت نیز می تواند ارزش تجربه فی نفسه را مشخص کند.

4- بررسی و نقد کلی

اشاره

بهتر است به جهت خلط نشدن مباحث، نتیجه استدلالات بالا را در دو مقام به صورت جداگانه مطرح کنیم:

الف. گاهی جوانی را به خودی خود می نگریم تا ببینیم آیا خود جوان بودن می تواند یک ویژگی برای انتخاب مدیر و مسئول در جامعه باشد؟ ب. و گاهی جوانی را در تقابل با تجربه می نگریم به این معنی که اگر دو نفر در تمام ویژگی های مدیریتی، یکسان باشند و تنها اختلافشان این باشد که یکی از آن ها جوان و دیگری میان سال و باتجربه، ترجیح با کدام یک از این دو می باشد؟

یک- جوانی در تقابل با تجربه

آن چه مسلم است این است که هیچ آیه و روایتی یافت نشد که مستقیماً سفارش به انتخاب جوان برای پست های مدیریتی و مسئولیت های کلان جامعه بکند، اما درعین حال همان طور که مفصلاً مطرح شد امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نامه 31 نهج البلاغه خطاب به فرزند بزرگوارشان امام حسن(علیه السلام) سفارش می کنند که کارگزاران دولتی را از میان مردم باتجربه انتخاب نماید. فلذا می توان این گونه نتیجه گرفت که اگر دو نفر در تمام ویژگی های مدیریتی، اعم از قدرت جسمانی، علم کافی، تقوی و... با یک دیگر برابر باشند و تنها اختلافشان این باشد که یکی از آن ها جوان و دیگری میان سال و باتجربه، ترجیح با فرد باتجربه است.

ص: 432

دو- ارزش جوانی فی نفسه

در نمونه های قرآنی و تاریخی منصب های مهمی به یک فرد جوان اعطاء شده است؛ از علم و حکمت حضرت موسی تا فرمانداری مکه، پس حداقل می توان گفت که اسلام با مدیریت جوان مخالف نمی باشد. هرچند که این استدلال ها توان آن را ندارند که ترجیحی برای انتخاب جوان اثبات کنند. به عبارت دیگر؛ به نظر می رسد این موارد حداکثر می توانند برای ما فقط این مطلب را اثبات کنند که اگر یک جوان بااراده و قوی ازلحاظ تقوی، علم، جسم باشد و هم چنین دیگر مؤلفه های مدیریت را دارا باشد و در این ویژگی ها همتایی نداشت، باید فرصت را به او داد تا در کنار مشورت با خردمندان شانس خود را برای پیشبرد امور مملکت اسلامی امتحان کند.

ذهن پویا، حدس زنی سریع و قدرت جسمانی، سه ویژگی جوان هستند که در قرآن و نهج البلاغه به آن ها اشاره شد و البته لازمه هر مدیریت قدرتمند است.

سه- جوان گرایی نسبی

گاه در خطابات، جوان گرایی مطرح می شود و مراد از آن جوان گرایی نسبی و اضافی است یعنی جوان گرایی از رده سنی کهن سال به رده سنی میان سال.

با توجه به واقعیت موجود که بیش از چهل سال از انقلاب اسلامی ایران می گذرد و نسل تجربه دیده عصر انقلاب الآن نه تنها از دوران میان سالی بلکه وارد کهن سالی شده است لذا جوان گرایی نسبی ضروری به نظر می رسد. افزون بر این که پتانسیل فراوانی در دوره میان سال جامعه برای اداره امورات کشور و پیشبرد اهداف انقلاب وجود دارد. مشخص است که این نوشتار ناظر به این نوع از جوان گرایی نمی باشد؛ چراکه همان طور که مطرح شد یکی از ملاک های مدیر در قرآن (بقره/247) قدرت جسمانی می باشد که در دوره سنی کهن سالی غالباً وجود ندارد فلذا نیکو است که مدیران کهن سال جای خود را به نسل پرانرژی و باتجربه بعد از خود بدهد.

ص: 433

نتیجه

مدیریتی را کارگشا در عرصه پیشبرد اهداف انقلاب و تعالی جامعه معرفی می کنیم که مدیر آن فردی باتجربه از رده سنی میان سال جامعه باشد نه کهن سال (جوان گرایی نسبی) و از ویژگی های جوانان در عرصه مدیریت خود استفاده کند.

در تقابل جوانی و تجربه، تجربه پیروز شد؛ و فرد باتجربه بر کرسی مدیریت نشست؛ اما از آن جا که مدیریت موفق و قدرتمند حاصل نمی شود مگر به سه ویژگی (ذهن پویا، حدس زنی سریع و قدرت جسمانی) فلذا چاره ای جز بهره جستن از جوانان در امور ثانویه مدیریت وجود ندارد اموری همچون مشورت، امور اجرایی و...

پس بهترین مدیر آن فرد باتجربه ای (البته به شرط دارا بودن همه ویژگی های دیگر مدیریت) است که در مدیریت خود از ویژگی های جوانان نیز استفاده کند.

ص: 434

منابع

قرآن کریم، ترجمه دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی، قم: انتشارات المصطفی، 1388ش.

نهج البلاغة، سید رضی، ترجمه محمد دشتی، قم: نشر مشهور، 1379 ش.

1. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی، 1337 ش.

2. ابن منظور، ابو الفضل، جمال الدین، لسان العرب، بیروت، دار الفکر، چاپ سوم، 1414 ق.

3. اصفهانی، حسین بن محمد راغب، مفردات ألفاظ القرآن، سوریه، الدار الشامیة، 1412 ق.

4. انصاریان، حسین، تفسیر حکیم، قم، دار العرفان، 1383ش.

5. باشیزاده مقدم، مهرناز، ز ینت گرایی و جوانی از منظر آیات قرآنی، نیم سالنامه علمی - ترویجی حدیث و اندیشه، دوره اول (بهار و تابستان)، شماره بیست و سه، 1396.

6. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، بیروت، دار العلم للملایین، 1410 ق.

7. حسن بن علی(علیه السلام)، التفسیر المنسوب إلی الإمام الحسن بن علی العسکری‘، قم، مدرسة الإمام المهدی(علیه السلام)، 1409 ق.

8. حکیمی، محمدرضا، الحیاة، ترجمه: احمد آرام، تهران، ناشر، 1380 ش.

9. زحیلی، وهبه، التفسیر المنیر، دمشق، دار الفکر، چاپ دوم، 1411 ق.

10. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی بکر، الدر المنثور فی التفسیر بالماثور، قم، کتابخانه عمومی آیت الله العظمی مرعشی نجفی (ره)، 1404 ق.

11. صاحب بن عباد، اسماعیل، المحیط فی اللغة، بیروت، عالم الکتاب، 1414 ق.

12. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، 1390 ق.

13. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372 ش.

14. عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر (تفسیر العیاشی)، تهران، مکتبة العلمیة الاسلامیة، 1380 ق.

15. فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، قم، نشر هجرت، چاپ دوم، 1410 ق.

فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، قم، مؤسسه دار 16. الهجرة، 1414 ق.

17. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1404 ق.

18. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ دهم، 1371.

ص: 435

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109