امام امیرالمومنین علی علیه السلام از دیدگاه خلفا

مشخصات کتاب

سرشناسه:فقیه ایمانی، مهدی

عنوان و نام پدیدآور:امیر المومنین علی علیه السلام از دیدگاه خلفا/مهدی فقیه ایمانی.

مشخصات نشر:قم: عطر عترت، 1386.

مشخصات ظاهری:196 ص.

شابک:14000 ریال: 964-93287-7-7

یادداشت:کتاب حاضر با عنوان "امام امیرالمومنین علی علیه السلام از دیدگاه خلفا" در سالهای مختلف توسط ناشران مختلف به چاپ رسیده است.

یادداشت:چاپ هفتم.

یادداشت:عنوان روی جلد: امام امیر المومنین علی علیه السلام از دیدگاه خلفا

یادداشت:کتابنامه : ص. 185 - 191 ؛ همچنین به صورت زیرنویس

عنوان دیگر:امام امیرالمومنین علی علیه السلام از دیدگاه خلفا

موضوع:علی بن ابی طالب (علیه السلام)، امام اول، 23 قبل از هجرت-40ق.-- خلفا.

موضوع:خلفای راشدین-- احادیث.

رده بندی کنگره:BP37/35/ف7الف8 1386

رده بندی دیویی:297/951

شماره کتابشناسی ملی:1181460

ص: 1

اشاره

ابوبکر : اَیُّهَا النّاسُ، عَلَیْکُمْ بِعَلیِّ بْنِ اَبیطالِبْ، فَاِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللّه صلی الله علیه و آله وسلم یقول: عَلیٌّ خَیْرُ مَنْ طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ وَ غَرُبَتْ بَعْدی ابوبکر : ای مردم بر شما باد به [دوستی و پیروی از] علی بن ابی طالب، پس همانا من شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم می فرمود: «علی بعد از من بهترین کسی است که خورشید بر او تابیده و غروب نموده».

لسان المیزان: ج6، ص91.

ص: 2

عمر بن خطّاب :

واللّه لو لا سیف علیّ لما قام عمود الاسلام وهو بعد اقضی الاُمّة ذو سابقتها وذو شرفها

عمر بن خطّاب : به خدا قسم اگر شمشیر علی نبود هرگز اسلام پا بر جا نمی شد و او بالاترین و برترین قاضی و پیشگام در اسلام و صاحب شرف می باشد.

شرح نهج البلاغة: ج12، ص82 .

ص: 3

عثمان بن عفّان

سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم یقول: النّظر إلی علیّ عبادة

عثمان بن عفّان : شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم می فرمود: نگاه به علی عباد است.

تاریخ الخلفاء سیوطی: ج1، ص96 .

ص: 4

معاویة بن أبی سفیان

ذهب الفقه و العلم بموت ابن أبی طالب

معاویه بن ابی سفیان : با مرگ [علی] فرزند ابوطالب، فقه و علم از میان رفت .

الاستیعاب: ج2، ص463 .

ص: 5

مقدّمه

چه بگوئیم درباره کسی که خداوند - در آیه شریفه:

«ویقول الّذین کفروا لست مرسلاً قل کفی باللّه شهیداً بینی و بینکم و من عنده علم الکتاب» «سوره رعد: 13/42». خود و علی علیه السلام را به عنوان کسی که علم کتاب (یعنی اسرار و علوم قرآن) در نزد اوست، شاهد بر مقام نبوّت پیامبر عظیم الشأنش اعلام فرموده و به حضرتش دستور می دهد: به کفاری که می گویند تو فرستاده خدا نیستی بگو: کافی است که خداوند و کسی که علم کتاب الهی نزد اوست شاهد بر مقام نبوت من باشد .(1) خداوند در این آیه خود و علی را پشتوانه راستگوئی پیامبر در امر پیامبری بیان فرموده و پیامبر عظیم الشأنش هم درباره او می فرماید:

انّ اللّه تعالی جعل لاخی علیّ فضائل لاتحصی کثرة:

فمن ذکر فضیلة من فضائله مقرّاً بها، غفر اللّه له ما تقدّم من ذنبه و ما تأخّر و من کتب فضیلة من فضائله، لم تزل الملائکة تستغفر له ما بقی لتلک الکتابة رسم، ومن استمع الی فضیلة من فضائله، غفر اللّه له الذّنوب الّتی اکتسبها بالاستماع، ومن نظر الی کتاب من فضائله، غفر

ص: 6


1- شواهد التنزیل حسکانی 1/307 ضمن هفت حدیث تفسیر «الکشف و البیان» ثعلبی، عکس نسخه خطی کتابخانه شستربیتی 1/258 ما نزل من القرآن فی علیّ، حافظ ابونعیم اصفهانی [النور المشتعل آقای محمودی ص125] مناقب ابن مغازلی ص313 شماره حدیث 358 توضیح الدلائل، شهاب الدین احمد شیرازی شافعی، ص 163 [ملحقات احقاق 20/77] الاتقان سیوطی 1/13 جامع الاحکام قرطبی 9/336 مناقب مرتضوی کشفی ص49 روضة الاحباب عطاء الدین دشتکی شیرازی، ج1 ضمن وقایع سنه 9 مفتاح النجا بدخشی، ص40 مخطوط ینابیع المودّه قندوزی، ص102 چ اسلامبول ارحج المطالب امرتسری، ص86 به نقل از ثعلبی و ابن مغازلی.

اللّه له الذنوب الّتی اکتسبها بالنظر

ثمّ قال: النظر الی أخی علیّ عبادة، و ذکره عبادة، و لایقبل اللّه ایمان

عبد الاّ بولایته و البرائة من أعدائه.(1)

محققاً خدای تعالی فضائلی برای برادرم علی قرار داده که از حیث فراوانی بشمار در نیاید:

پس کسی که فضیلتی از فضائلش را ذکر کند در حالیکه اقرار به آن داشته باشد، خداوند گناهان گذشته و آینده اش را بیامرزد.

و کسی که فضیلتی از فضائلش را بنویسد، پیوسته فرشتگان - تا وقتی که اثری از آن نوشته باقی است - برای او طلب آمرزش نمایند.

و کسی که به فضیلتی از فضائلش گوش دهد، خداوند گناهانی را که از راه گوش مرتکب شده بیامرزد. و کسی که نظر کند به نوشته ای درباره فضائلش، خداوند گناهانی را که از طریق نگاه مرتکب شده بیامرزد.

سپس فرمود: نگاه به برادرم علی عبادت، و یاد او هم عبادت است و خداوند ایمان هیچ بنده ای را قبول نکند مگر به ولایت علی و بیزاری از دشمنانش.

اکنون با توجه به اینکه دلائل فراوان و پرمحتوی و گویای قرآنی، حدیثی و تاریخی مندرج در منابع شیعه و سنی و حتی کتب خوارج در زمینه امام شناسی بطور عموم، و شناخت امیرمؤمنان علی علیه السلام ، به عنوان خلیفه بلا فصل بعد از پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم بخصوص، هیچگونه نارسائی و کمبودی باقی نگذاشته، تا کسی آن را بهانه گمراهی از خط علی علیه السلام و سبب مخالفت و ضدیت با حضرتش قرار دهد.

و نیز با توجه به اینکه خداوند با بیان آیه شریفه «انّک لاتهدی من احببت ولکنّ اللّه یهدی من یشاء» به پیامبر عظیم الشأنش هشدار می دهد که تو نمی توانی هر که را که دوست داری هدایت کنی، بلکه خداوند هرکس را بخواهد هدایت می کند.

و هم امام امیرمؤمنان علیه السلام با بیان حدیث:

لو ضربت خیشوم المؤمن بسیفی هذا علی أن یبغضنی ما أبغضنی، و

ص: 7


1- مناقب خطیب خوارزمی، حدیث شماره 2 کفایة الطالب گنجی شافعی، باب 62 ص252 فرائد السمطین جوینی، ج1 ص19 ارجح المطالب امرتسری، ص11. هر چهار نفر به نقل از مناقب حافظ حسن بن احمد عطار همدانی از مشایخ دار قطنی درگذشته 569 ه .2 ) ؟؟؟

لو صببت الدنیا بجماتها علی المنافق علی أن یحبّنی ما أحبّنی، و ذلک أنّه قضی فانقضی علی لسان النّبیّ الأمیّ صلی الله علیه و آله وسلم أنّه قال: یا علی لایبغضک مؤمن و لایحبّک منافق.نهج البلاغة، حکمت 45 - باصطلاح عوام - آب صاف و پاک را روی دست همه ریخته و خاطرنشان فرموده است که: اگر با شمشیرم بینی مؤمنی را بزنم که با من دشمنی کند، با من دشمنی نخواهد کرد.

و اگر همه دنیا را در گلوی منافق بریزم که مرا دوست دارد، دوست نخواهد داشت، و رمز این ماجرا آن باشد که بر زبان پیامبر اُمّی صلی الله علیه و آله وسلم جاری شده که فرمود:

ای علی هیچ مؤمنی با تو کینه توزی نکند، و هیچ منافقی هم ترا دوست ندارد. و به این ترتیب با هیچگونه اقدام و فعّالیّتی از جمله تألیف اینگونه کتابها، نمی توان عوض شدن افراد منحرف و تبدیل مخالفان و دشمنان را، به افراد موافق و دوست انتظار داشت. امّا ...

بر اساس عبارت مشهور «الفضل ما شهدت به الأعداء»، و بر مبنای لزوم اتمام حجت در مسائل عقیدتی و عملی اسلامی و احتجاج به آنچه طرف متخاصم و درگیر ناگزیر از تن دادن به آن و تسلیم در برابر آن است، این مجموعه را که در اعترافات خلفای مورد قبول اهل تسنن به فضائل و مناقب و امتیازات همه جانبه امام امیر مؤمنان علیه السلام خلاصه می شود تنظیم، تا حداقل افراد تحصیل کرده و به دور از تعصب ، آن را مورد مطالعه و بررسی قرار دهند و به تکلیف واقعی و سرنوشت ساز عقیدتی و عملی خود بهتر پی برند و بدانند که عاقبت تعصب یا بی تفاوتی نسبت به تکلیف واقعی، مرگ جاهلی و جهنّم را در پیش خواهد داشت.

مندرجات کتاب

1 - احادیثی که خلفای اهل تسنن و عده ای از خلفای اموی و عبّاسی، از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم درباره امیرمؤمنان علی علیه السلام نقل کرده اند.

2 - اعترافات هر یک از خلفاء به امتیازات امیرمومنان علیه السلام در رابطه با خلافت بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم .

3 - سؤالهای علمی و دینی خلفا از امام و مشورتهای سیاسی آنها با حضرتش و درخواست حل مشکلات از ایشان.

4 - ابراز عجز خلفاء از پاسخ گویی به سؤالات یهودیان، نصرانیان و مسلمانان و ارجاع آنان به امیرمؤمنان علیه السلام .

ص: 8

پیشگفتار: هشدارها و پیشگوئی های خداوند و رسول او درباره خلفا و امامان دروغین

نظر به اینکه از یک سو خداوند با بیان دو آیه شریفه:

- «یوم ندعوا کلّ اناس بامامهم فمن اُوتی کتابه بیمینه فاُولئک یقرؤن کتابهم و لایُظلمون فتیلا»، «ومن کان فی هذه أعمی فهو فی الآخرة أعمی و أضلّ سبیلا»(1)

خبر از امامهای متعدد و مختلفی داده است که پیروان گروهی از آنها پرونده اعمالشان در قیامت به دست راستشان داده می شود، برخلاف پیروان دسته مقابل که [همچنان که در این دنیا کور و گمراه بوده اند در قیامت هم نابینا و گمراه تر محشور می شوند و طبعاً] پرونده آنها به دست چپشان داده خواهد شد.

و با بیان آیه شریفه: 2 - «فقاتلوا أئمّة الکفر إنّهم لا اَیْمان لهم»(2)

پیشوایان کفر را مطرح و امر به مقاتله و کشتار آنان فرموده است. و با بیان آیه شریفه:

3 - «قال اِنّی جاعلک للناس اِماما قال و من ذریّتی قال لاینال عهدی الظالمین»(3)

هم خود را عطا کننده مقام امامت به حضرت ابراهیم اعلام فرموده و هم نائل نشدن افراد ظالم را بدین رتبه، قاطعانه اعلام نموده.

و با بیان آیه شریفه:

ص: 9


1- سوره اسراء 17 / 70 - 71.
2- سوره توبه 9/12.
3- سوره بقره 2/124.

4 - «وجعلناهم أئمّةً یدعون اِلی النّار و یوم القیامة لاینصرون»(1)

از پیشوایان دعوت کننده به آتش دوزخ (که لازمه اش) یاری نشدن آنها در قیامت و پایان یافتن کارشان به جهنّم است خبر داده.(2)

و از سوی دیگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم با بیان احادیث فراوانی از جمله:

1 - انّه سیکون علیکم اُمراء یغشاهم غواش من النّاس، فمن صدّقهم بکذبهم و اعانهم علی ظلمهم فأنا بریءٌ منه، و هو بریءٌ منّی... .(3)

و حدیث:

2 - انّه سیکون بعدی أئمّه فسقة، یصلّون الصّلاة لغیر وقتها.(4)

و حدیث:

3 - انّ بعدی أئمّة اِن أطعتموهم أکفروکم، و اِن عصیتموهم قتلوکم، أئمّة الکفر ورؤس الضّلالة.(5) و حدیث:

4 - سیکون امراء بعدی، یقولون ما لایفعلون و یفعلون ما لایؤمرون.(6)

و حدیث:

5 - ألا اِنّه سیکون بعدی اُمراء یکذبون و یظلمون فمن صدّقهم

ص: 10


1- سوره قصص 28/41.
2- توضیحا به موجب فرموده پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم : ویح عمّار تقتله الفئة الباغیة، عمار یدعوهم الی اللّه تعالی (الی الجنّة) ویدعونه الی النّار که عثمان بن عفّان و معاویه و عمر عاص و بیست و دو نفر دیگر از صحابه آن را روایت کرده اند و - به شرح مندرج در پاورقی النّص والاجتهاد مرحوم شرف الدین ص506 - در بیش از سی مصدر تاریخی و حدیثی دست اول اهل تسنّن نقل شده شکّی نیست که - با کشته شدن عمّار بدست لشکر معاویه در جنگ صفّین - معاویه و دار و دسته اش طبق روایت فوق مصداق بی چون و چرای دعوت کننده به آتش بوده اند. همچنانکه عمّار مصداق دعوت کننده به خدا (به بهشت) بوده و خود هم محقّقا اهل بهشت.
3- مسند ابویعلی موصلی: 2/404 شماریه 1187 وص465 شماره 1286 مسند احمد حنبل: 3/24 و92 از دو طریق، مجمع الزوائد هیثمی: 5/246.
4- مسند ابویعلی: 7/293 شماره 4323 معجم کبیر طبرانی: 2 / شماره 1633 و به سند دیگر: 9/9495، تاریخ بخاری: 3/235 و6/153.
5- مسند ابویعلی: 13/436 شماره 7440، مجمع الزوائد: 5/238 کنز العمّار متّقی هندی: 11/118 شماره 30849 به نقل از طبرانی.
6- مسند احمد: 1/456.

بکذبهم و مالاهم علی ظلمهم فلیس منّی و لا أنا منه، و من لم یصدّقهم بکذبهم و لم یمالئهم علی ظلمهم فهو منّی و أنا منه.(1)

و حدیث:

6 - اسمعوا هل سمعتم انّه سیکون بعدی امراء فمن دخل علیهم فصدّقهم بکذبهم، واعانهم علی ظلمهم، فلیس منّی و لست منه و لیس بوارد علیّ الحوض، و من لم یدخل علیهم و لم یصدّقهم بکذبهم و لم یعنهم علی ظلمهم فهو منّی و أنا منه و سیرد علیّ الحوض.(2)

و حدیث:

7 - من تقدّم علی قوم من المسلمین و هو یری أنّ فیهم من هو افضل منه، فقد خان اللّه و رسوله و المسلمین.(3)

و حدیث خطاب به کعب بن عجره:

8 - اعاذک اللّه یا کعب من امارة السّفهاء.

قال: و ما امارة السّفهاء یا رسول اللّه؟

قال: امراء یکون بعدی لایهدون بهدیی، و لایستنّون بسنّتی، فمن صدّقهم بکذبهم واعانهم علی ظلمهم فاولئک لیسوا منّی و لست منهم و لایردّون علیّ حوضی.

ومن لم یصدّقهم بکذبهم و لم یعنهم علی ظلمهم فاولئک منّی و أنا منهم سیردّون علیّ حوضی.(4)

ای کعب خدا تو را از زمامداری سفیهان پناه دهد .

کعب گفت: ای رسول خدا ! امارت سفیهان چیست ؟

فرمود: زمامدارانی بعد از من به صحنه درآیند که نه به رهنمود من راهنمایی شوند و نه به سنّت من عمل کنند، پس کسانی که دروغ های آن ها را تصدیق کنند و آنان را بر ظلم به دیگران یاری نمایند از (امّت) من نخواهند بود و من هم از آن ها نخواهم بود و سر حوض (کوثر) بر من وارد نشوند.

و کسانی که آنان را در رابطه با دروغگویی هایشان تصدیق نکنند و

ص: 11


1- مسند احمد: 4/268، معجم کبیر طبرانی: 3/168 شماره 3020 و با کمی اختلاف در بعضی الفاظ، تاریخ بغداد خطیب: 5/362، مجمع الزّوائد: 5/248 از احمد.
2- تاریخ بغداد خطیب: 2/107، معجم کبیر طبرانی: 19/345.
3- تمهید باقلانی: ص190.
4- مستدرک حاکم: 4/422، معجم کبیر طبرانی: 19 / شماره 358 به طور مختصر.

با آن ها همکاری در ظلم ننمایند پس آنان از من باشند و من از ایشان.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در این روایات از روی کار آمدن یک عده امامان و زمامداران دروغین، فریبکار، دغل باز، فاسق، سردمدار کفر، رهبر سفیه و گمراه کننده، خائن به خدا و رسولش و مسلمانان، کشنده مخالفان خود به جرم مخالفت، و به بازی گیرندگان نماز و دیگر احکام اسلام پیشگویی نموده و هشدار می دهد که پیروان و تصدیق کنندگان و همکاران آنها از امّت آن حضرت نباشند و حضرتش هم از آنان بیزار و آنان از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بیزار و روز قیامت از حوض کوثر بهره مند نشوند.

ولی بر عکس، مخالفت کنندگان با اینگونه امامان و امیران دروغین، و خودداری کنندگان از تصدیق عملی ایشان، از وابستگان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به شمار آیند و عاقبتشان به خیر و بر سر حوض کوثر بر پیامبر وارد شوند. دیگر شکّی نیست که همه مدّعیان امامت و خلافت و متصدیان مقام «امیر المؤمنینی» بعد از پیامبر جز تعداد کمی از آنها که - به موجب حدّاقل سی حدیث از فرموده های پیامبر - در عدد اثنا عشر (دوازده) خلاصه و محدود شده(1) - بقیّه واجد شرایط مربوط و برخوردار از صلاحیت های مختلف دینی و علمی در رابطه با امر رهبری و امامت و خلافت و واجب لاطاعة بودن نبوده، بلکه مسلمانان همزمان مکلّف به مبارزه با آن ها بوده و باید تا مرز کشتار به رویارویی آنها برمی خاستند.

کوتاه سخن آنکه: همانگونه که در دوران های قبل از اسلام و بعد از اسلام خدایان دروغین و پیامبران دروغین فراوانی، به وجود آمده و گروه های بی شماری از مردم ساده لوح دنیا را فریب داده و به کفر و شرک و بیراهه روی، و فساد گرایش دادند.

خداوند عزّ وجلّ و پیامبر گرامیش صلی الله علیه و آله وسلم هشدار داده اند که در دوران های بعد از نبوّت، نیز امام ها و خلفای زوری، دروغین، کفر صفت، بی ایمان، گرایش دهنده به باطل و ستمگر، به طور فراوان (از موضع قدرت حکومتی یا عناوین و شئون دینی) سربلند نموده و به جان اسلام و مسلمانان می افتند که نه تنها نباید از آنان اطاعت و پیروی نمود، بلکه باید با آن ها مبارزه کرد و به مقاتله و کشتار آنان بپاخاست.

ص: 12


1- جهت آگاهی بر متون مختلف سی حدیث مورد اشاره و اسناد و مدارک متعدّد هر یک رجوع شود به کتاب «شناخت امام، راه رهایی از مرگ جاهلی» از مؤلفّ، ص221 - 225.

بر این اساس معلوم می شود ممکن است غیر از امامان راستین و خلفای واجد شرایط و بر حق، یک عده، امام های عوضی و خلفای باطل و ناحق هم در صحنه حاضر شوند و به خودنمایی درآیند و مردم را به انواع ظلم و زور و انحرافات عقیدتی گرفتار کنند، و آنچنان نیست که همه مدّعیان خلافت و امامت، بر حق و واجب الاطاعه باشند. جالب توجّه آنکه هشدارها و پیشگویی های خدا و رسولش، عینا یکی پس از دیگری بعد از رحلت پیامبر به وقوع پیوست و تاریخ گذشته اسلام نمایشگر بیش از یکصد پیشوا و خلیفه ادّعایی(1) می باشد.

همچنانکه معرّف بیست و هفت نفر امام زمان ادّعایی و مهدی موعود تقلّبی است(2) که مجموعاً، از روز اوّل رحلت پیامبر تا قرن سیزدهم، یکی پس از

ص: 13


1- خلفای قبل از امیرمؤمنان تعداد سه نفر از سال یازدهم هجری به هنگام حادثه فوت پیامبر تا سال سی و ششم هجری. خلفای اموی و مروانی شام، تعداد 15 نفر، به مدّت 97 سال، از معاویه آغاز و به مروان حمار پایان یافت. خلفای اموی اندلس (اسپانیای فعلی)، تعداد 17 نفر به مدّت 29 سال از عبد الرحمان بن معاویه تا هشام بن عبد الملک. خلفای عبّاسی عراق و خراسان، تعداد 37 نفر به مدّت 519 سال از سفّاح شروع و به مستعصم عبّاسی خاتمه یافت. خفای عبّاسی مصر، تعداد 15 نفر، به مدّت 228 سال از مستنصر باللّه آغاز و به متوکّل علی اللّه پایان یافت. خلفای فاطمی (عبیدیین) مصر، تعداد 14 نفر به مدّت 271 سال از عبید اللّه مهدی آغاز و به عاضد لدین اللّه منتهی و برچیده شد. خلفا و سلاطین عثمانی ترکیه (روم قدیم) که به شرح «شقایق النعّمانیه فی علماء الدّولة العثمانیة» ص6 ط 332، تعداد 10 نفر آنها معرّفی شده اند. و بالاخره با تعدادی دیگر به سال 1923 میلادی به وسیله کمال آتاتورک از عمّال انگلیس بساط حکومتشان برچیده شد. خلفا و ائمّه زیدیه یمن که تنها امام امیرمؤمنان و امام حسن و امام حسین را به امامت می شناسند و از آن پس هر کسی را که قیام به سیف نموده و به مقاتله و رویارویی با خلفا و سلاطین برخاسته، خلیفه برحق می دانند ولی راه و رسم عقیدتی آن ها هیچ ارتباطی با شیعه ندارد و در فقه هم تابع ابوحنیفه اند.
2- به شرحی که در مقدمه ترجمه «المهدی» مرحوم آیت اللّه سیّد صدر الدین صدر به قلم اینجانب ملاحظه می شود از نیمه دوم قرن دوم هجری تا پایان قرن سیزدهم، تعداد بیست و هفت نفر امام زمان و مهدی دروغین در گوشه و کنار کشورهای اسلامی سربلند نموده که آخرین آنها احمد قادیانی در هند و همزمان با او علی محمّد باب شیرازی در ایران و هر دو از عمّال انگلیس و ساخته شده آن بودند، و هر چند که مشت خیانت همه آنها باز و نقشه های دروغینشان فاش و خود به زباله دان تاریخ روانه شدند، اما هنوز گروههای فراوانی از پیروان چند نفر از آنها که به انحراف و پشت نمودن به اسلام کشانده شدند، به راه و رسم کفر آئین آنها ادامه می دهند و هیچگونه سرنخی از عقیده و عمل به اسلام در راه و رسم آنها بدست نیامده و روش آنها در ضدیّت با اسلام خلاصه می گردد.

دیگری در مناطق مختلف عربی و غیر عربی بپاخاستند و تا کنون که دهه دوم قرن پانزدهم هجری را طی می کنیم عدّه ای از آنها مطرح اند و بخش عمده ای از فرق مختلف اسلامی به پیروی از آنان اختصاص یافته است.

آنچنانکه ازروی تعصب و عقده های درونی نسبت به خاندان رسالت و شیعیانشان، حتّی احتمال گمراهی و لزوم پیگیری در زمینه امام شناسی را به خود راه نمی دهند و همانند آنها بعض فرق شیعه نیمه راهی چون زیدیه (سه امامی)، اسماعیلیّه (شش امامی) و صوفیّه مدّعی تشیع و پیروان محی الدّین عربی و احمد غزالی و دیگر سردمداران تصوّف و اقطاب سنّی، تابع خلفای ادّعائی که نمی توانند در رابطه با وظیفه امام شناسی از امام زمان عصر حاضر که در حدیث:

«من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیّة»(1) مطرح و نشناختن او مستلزم مرگ جاهلی است، پاسخگو باشند.

آری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در رابطه با شناخت عملی امام بر حق و واجد شرایط هر زمانی، و خودداری از پیروی امامهای دروغین و رهائی از وزر و وبالهای آن، با بیان این حدیث و دیگر احادیث مشابه، به امت خود هشدار می دهد. و آنها را از گمراهی بر حذر می دارد که:

«اگر بمیرند و امام زمان خود را نشناخته باشند سرنوشت آنان مرگ جاهلی و حشر و نشر با کفار و مشرکین بت پرست زمان جاهلیت خواهد بود».

اکنون در صورت طرح این سئوال که: مقصود از امام زمانی که بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم منزّه و مبرّای از آن همه نقاط ضعف و انحرافی باشد و نشناختنش موجب مرگ جاهلی بوده کیست؟

می گوئیم اولاً: به گفته پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم که فرموده است:

«ستکون بعدی فتنة ... فاذا کان ذلک فالزموا علی بن ابیطالب.

فانّه اوّل من آمن بی و اوّل من یصافحنی یوم القیامة، و هو الصدیق

ص: 14


1- توضیحا حدیث «من مات ولم یعرف امام زمانه...» تواتر و قطعی الصدور بودنش با روایت از هفت نفر از صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و به نقل از هفتاد و سه مصدر حدیثی، تاریخی و کلامی و دیگر کتابهای اهل تسنن از ناحیه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در کتاب «شناخت امام، راه رهائی از مرگ جاهلی» به قلم مؤلف کتاب حاضر اثبات و مفصلاً مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.

الأکبر و هو فاروق هذه الاُمّة، یفرق بین الحق و الباطل، و هو یعسوب الدین»(1)

بزودی پس از من فتنه ای برپا خواهد شد. پس هنگامی که چنین شد ملازم علی بن ابیطالب باشید.

زیرا او اوّل کسی است که به من ایمان آورده و اوّل کسی است که در روز قیامت با من مصافحه کند، او صدیق اکبر و فاروق این امت است، که میان حق و باطل جدائی افکند و او رهبر و پیشوای دین است.

او امام امیرمؤمنان علی بن ابیطالب علیه السلام است، که یک یک متون حدیثی و فرازهای تاریخی اهل تسنن (در رابطه با مسائل خلافت و امامت) شاهد و بیانگر منزه بودن حضرتش از آن همه نقاط ضعف و گمراهی است، و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم امر به همراهی و پیروی از او فرموده.

ثانیاً: قطع نظر از اختلاف غیر قابل انکار بین سنی و شیعه در امر خلافت و امامت، که شیعه (بر اساس دلائل گویا و فراوان قرآنی، حدیثی، تاریخی، اخلاقی و کلامی مندرج در منابع معتبر اهل تسنن) امام بر حق و خلیفه راستین و واجد

ص: 15


1- الاستیعاب ج2 ص657، ذیل ترجمه ابولیلی غفاری اسد الغابة 5/287 الاصابة 4/169 و در چ13 جلدی 11/326 انسان العیون فی سیرة الامین و المأمون 1/380 تاریخ دمشق - بخش امام علی بن ابی طالب - 3/157 شماره 1174 شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 13/228 بلفظ «ستکون فتنة، فاتقوا اللّه وعلیکم بالشیخ علی بن ابی طالب، فاتّبعوه» به نقل از ابوذر غفاری کفایة الطالب باب 44 حدیث 2 به نقل از امالی ابن عساکر کنز العمّال 11/612 شماره 32964 به نقل از ابونعیم - لسان المیزان 1/396 ذیل نام اسحاق بن بشیر و در ج2 ص508 ذیل ذاهر بن یحیی قریب بدین مضمون مجمع الزوائد 7/1236 بنقل از حافظ بزاز مناهج الفاضلین ص319 بنقل از نزل السائرین فی احادیث سید المرسلین مناقب خوارزمی باب هشتم ص57 چ نجف مناقب السبعین مندرج در ینابیع المودة باب 56 - حدیث 12 از ابوذر غفاری مناقب سیدنا علی ص59 مودة القربی - چاپ مندرج در ینابیع المودة - موده ششم، حدیث 5 به نقل از فردوس دیلمی میزان الاعتدال 1/188 ذیل نام اسحاق بن بشیر شماره 740 نظم درر السمطین ص129 ینابیع المودة، باب پانزدهم، حدیث 21 بنقل از اصابه ابن حجر.

شرایط اسلامی و منصوب از طرف پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم را علی می داند و پس از ایشان یازده فرزند او یکی پس از دیگری، تا برسد به امام حیّ غائب حضرت حجت بن الحسن العسکری عجّل اللّه تعالی فرجه.

و سنّی بر حسب عقاید کلامی اش همه مدّعیان خلافت را (از ابوبکر تا معتصم عباسی آخرین زمامدار بنی عباس) خلیفه بر حق و واجب الاطاعة دانسته و از بین دوازده امام معصوم، تنها امام امیرمؤمنان علی علیه السلام را بعنوان خلیفه چهارم می شناسد و بس.

هر یک از متصدیان قبل از علی علیه السلام و چند نفر از متصدیان بعد از او خود به هر علّت و انگیزه ای که بوده اعترافات فراوانی بر صلاحیت همه جانبه علی علیه السلام و حق تقدّم او در امر خلافت، بعد از پیامبر - در قالب نقل حدیث یا اعتراف شخصی - داشته اند، که محققاً و بدون شک اگر شیعه تمام دلائل حقّ تقدم علی علیه السلام را در رابطه با امر خلافت بلافصل بعد از پیامبر نادیده انگارد و از مطرح نمودن آن دلائل در صحنه بحث و مناظره خودداری کند، تنها احادیث نقل شده و اعترافات شخصی این عده از رقبا و متصدیان (که پیروانشان یعنی علمای سنی آنها را ضبط و نقل کرده اند ) بهترین دلیل و محکمترین سند بر مقام امامت مطلقه علی علیه السلام بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می باشد.

به دیگر عبارت اگر ما سیصد آیه از آیات قرآن مجید را (که به نقل صحابی عظیم الشأن پیامبر؛ ابن عبّاس و به گواهی منابع تفسیری سنی و شیعه در شأن امیرمؤمنان علی علیه السلام نازل شده) کنار گذاریم،

و اگر ده ها برابر این آیات قرآنی، احادیث وارد از ناحیه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در کتب سنی را (که در بیان امتیازات و فضائل و مناقب علی علیه السلام خلاصه می شود) نادیده اِنگاریم،

و اگر صدها حدیثی را که در مصادر اهل تسنن، امیرمؤمنان علی علیه السلام در شئون امامتی خود از قول پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نقل فرموده به دست فراموشی سپریم،

و اگر تاریخ پرمحتوی و سرنوشت ساز دوران زندگانی آن امام مظلوم را - که به قلم علما و اساتید سنی تنظیم و ارائه شده - ورق نزده درهم بپیچیم، یا همانند کتابهای رمّانی و جعلی پنداشته و ترتیب اثر ندهیم،

و اگر از انواع اعترافات ارزشمند با شخصیت ترین صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم که هر یک پیرامون شخصیت امیرمؤمنان علی علیه السلام و حق تقدّم آن حضرت بیان نموده اند دم نزنیم،

و بطور خلاصه بیش از نهصد جلد کتاب و رساله مفصّل و مختصر علما و

ص: 16

محققین روحانی و دانشگاهی سنی را که به زبانهای مختلف و سبک های گوناگون علمی، حدیثی و تاریخی در فضائل علی علیه السلام و شرح شخصیت آن حضرت - به تنهائی یا با دیگر ائمه اهل بیت علیه السلام در طول قرن های گذشته - تألیف نموده و اکثر آنها در کشورهای اسلامی به چاپ رسیده و منتشر گردیده،(1) همه را به صندوق بایگانی تاریخ بسپاریم و در راستای امر امام شناسی فقط به احادیث نقل شده و اعترافات رقبای امام امیرمؤمنان علیه السلام - که این کتاب در ارائه بخشی از آنها خلاصه و تنظیم گردیده - اکتفا کنیم، و آنها را هر یک مدرک امام شناسی قرار دهیم کافی است، و چاره ای نداریم جز آنکه علی علیه السلام را یگانه خلیفه بر حق و امام راستین و واجب الاطاعه بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بدانیم و از آن پس ائمه معصومین علیه السلام از فرزندانش را به ترتیب خلیفه بر حق و امام واجب الاطاعه دانسته و به خط تشیّع ادامه و استمرار دهیم.

همچنانکه اگر اهل تسنن، تمام آنچه را که در زمینه امر خلافت بلافصل علی علیه السلام مطرح است انکار و تخطئه یا توجیه کنند، تنها احادیث منقوله و اعترافات خلفای قبل از علی علیه السلام برای آنها محکم ترین حجّت است که باید عملا بدان گردن نهند و آن را سرمشق عقیدتی و عملی خود قرار دهند وعلی علیه السلام را خلیفه اول بدانند. و گرنه باید بدین حقیقت اعتراف نمایند که نه تابع ابوبکر و عمر و عثمانند، و نه پیرو امیرمؤمنان علی علیه السلام ، وبالاخره دست به گریبان لوازم حدیث «من مات ولم یعرف امام زمانه...» شده و سرنوشتشان «مرگ جاهلی» خواهدبود. و اینک تعدادی از احادیث و اعترافات علمی و غیر علمی خلفای مورد قبول اهل تسنن را که با مروری بر مصادر مربوطه جمع آوری و تنظیم گردیده تقدیم خوانندگان می کنیم تا که قبول افتد و چه در نظر آید.

مهدی فقیه ایمانی

نیمه صفر 1416 برابر 22/4/1374

ص: 17


1- رجوع شود به کتاب «اهل البیت فی المکتبة العربیّة» نشر موسسه آل البیت قم، که بقلم علامه محقق مرحوم حاج سیّد عبدالعزیز طباطبائی بیانگر تعداد 856 جلد کتابهای چاپی و نسخه های خطی در رابطه با موضوع فوق است. و نیز «اصالت مهدویت در اسلام» از این مؤلف حقیر، شامل معرفی 152 کتاب اختصاصی بقلم علما و اساتید سنی درباره حضرت مهدی علیه السلام ، که تعداد 66 جلد آن در کتاب فوق ذکر شده و مجموعا بالغ بر 942 عدد می شود.

ص: 18

فضائل امیرمؤمنان علی علیه السلام از زبان ابابکر

اشاره

ص: 19

برکناری ابوبکر و نصب علی بن ابی طالب علیه السلام برای ابلاغ برائت از مشرکین

امام احمد حنبل و دیگر اعلام محدّثین و تاریخ نگاران سنّی، از ابوبکر نقل نموده اند که: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نخست او را برای رفتن به مکّه و شرکت در مراسم حج و ابلاغ تعدادی از آیات سوره توبه - مبنی بر برائت و بیزاری خدا و رسولش از مشرکین و ممنوعیت آنان، از شرکت در مراسم حج و طواف کعبه مقدّسه، عریان و برهنه و دیگر دستوراتی که در مصادر مربوطه به تفصیل ذکر شده - مأمور فرمود.

آنگاه پس از سه روز از رفتن ابوبکر به سمت مکّه برای انجام این مأموریت، حضرتش علی علیه السلام را مأمور رفتن به سمت مکّه و برگردانیدن ابوبکر و انجام این ابلاغ های سرنوشت ساز فرمود.

و چون ابوبکر برگشت و به خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم رسید از روی ناراحتی و در حال گریه از علّت این عزل و نصب سؤال کرد.

پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:

«امرت أن لایبلغها اِلاّ أنا أو رجلٌ منّی».(1)

«به من امر شد که این مأموریت را کسی جز من یا مردی از بستگان من انجام ندهد».

به عبارت دیگر : «من خودم انجام دهم یا کسی از من باشد»

به شرحی که علاّمه امینی نوشته اند، حدّاقل تعداد 73 نفر از علما و مفسّرین و تاریخ نگاران سنّی ماجرای این عزل و نصب را نقل و ثبت نموده اند. اضافه بر تعداد زیادی از دیگر علما و مؤلّفین سنّی که در ملحقات احقاق الحق معرّفی شده اند.

ص: 20


1- مسند احمد: ج1 ص3 ح4. ابن خزیمه، ابوابانه و دار قنطی (به نقل کنز العمّال). کفایة الطّالب، گنجی شافعی: باب 63، ص254، به نقل از احمد حنبل و حافظ ابونعیم و ابن عساکر، تاریخ ابن کثیر: ج7، ص357 و358، البیان و التّعریف، سید ابراهیم حسین حنفی دمشقی (متوفّای 1120) ج1، ص168 چاپ حلب به نقل از احمد حنبل، ابن خزیمه، ابوابانه وإفراد دارقنطی.

همچنانکه غیر از ابوبکر دوازده نفر از بزرگان صحابه آن را روایت کرده اند. و به اعتراف خود ابوبکر وی از یک مأموریت سرنوشت ساز اسلامی و افتخار آمیز از طرف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به امر الهی کنار گذاشته شد، و انجام آن به امیرمؤمنان علی علیه السلام واگذار شد، و علی علیه السلام هم به بهترین وجه آن را انجام داد.(1) ففداه روحی وارواح من یعزّ عَلَیّ.

هدف از واقعه غدیر

بنا به روایتِ یکصد و ده نفر از بزرگان صحابه پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم و هشتاد و چهار نفر از تابعین (طبقه بعد از صحابه).

و نقل حدّاقل چهار صد نفر از اعلام حدیثی، تفسیری، تاریخی، رجالی و دیگر شخصیّت های علمی و ادبی معتبر اهل تسنّن(2)، و اختصاص 184 جلد کتاب و رساله به زبان های مخلتف عربی، فارسی، اردو، انگلیسی درباره واقعه «غدیر» که اکثرا چاپ و منتشر گردیده و گاهی برای پنجمین بار چاپ شده،(3)

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم هنگام برگشتن از حجّة الوداع در سال دهم هجری، به منظور اکمال دین (که در امر سرنوشت ساز تعیین خلیفه بعد از خود و رهبری مسلمانان خلاصه می شد) دستور داد که مسلمانان در آن موضع فرود آیند. به فرمان حضرت، آن دسته از کاروان ها که گذشته بودند برگشتند و آنان که هنوز به آن جا نرسیده بودند، رسیدند. و بالاخره تجمع و گردهمایی حدود یکصد و بیست هزار نفر از حجّاج مناطق مختلف در گرمای شدید نمیروز حجاز و در روی ریگ های داغ بیابان تشکیل شد. به فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم منبری از جهاز شترها فراهم کردند تا آن حضرت به هنگام خطبه بر همه حاضران مشرف باشند.

آنگاه بر فراز منبر ایستادند و امیرمؤمنان علی علیه السلام را فراخواندند و خطبه مفصّلی که شامل جمله:

«من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه، اللهمّ وال من والاه و عاد من عاداه و

ص: 21


1- جهت آگاهی بر تفصیل موضوع بحث و مصادر فراوان آن مراجعه شود به الغدیر: ج2 ص338 - 350، فهرست ملحقات احقاق الحق: ص17.
2- جهت آگاهی دقیق و مفصّل بر اسامی ناقلین و آدرس نقلیّات صحابه و تابعین و سیصد و شصت نفر از علما و معرّفی 26 جلد کتاب ویژه غدیر مراجعه شود به الغدیر علاّمه امینی، ج1، ص14 تا 158، و احقاق الحق و ملحقات آن: ج2 ص415 تا 501 و دیگر مجلّدات - به شرح فهرست آن - که بیانگر معرّفی ناقلین و مدارک اضافه بر 360 نفر فوق است تا برسد به حدود 400 نفر.
3- الغدیر علامه محقق طباطبایی: ص 23 - 233 شامل معرّفی 184 جلد کتاب و رساله اختصاصی درباره غدیر خم چاپ بیروت.

انصر من نصره و اخذل من خذله...»

ایراد فرمودند و علی علیه السلام را همانند خود به عنوان مولی و صاحب اختیار و واجب الاطاعه و خلیفه بعد از خود معرّفی و اعلام فرمود.

و به خاطر پیشگیری از شیطنت و شبهه افکنی منافقان و دشمنان درباره «مولی» و خلیفه معرّفی شده، علی علیه السلام را بر سر دست بالا برد و به حاضرین نشان داد، آنگاه در حق موالیان علی علیه السلام و یاری کنندگان او دعا کرد و در حق دشمنان و خوار کنندگانشان نفرین.

سپس از حاضران در صحنه خواست یک یک آن ها با علی علیه السلام دست بیعت دهند، تا از طریق «بیعت» اعلام تسلیم و تن دادن به خلافت او کرده باشند، و این کار از ظهر تا غروب به طول انجامید، و حتّی زوجات پیغمبر که همراه آن حضرت وحاضر در صحنه بودند ودیگر زنها با زدن دست درطشت آبی که بر در خیمه ای نهاده شده و دست علی از داخل خیمه در آن قرار داشت مراسم بیعت را انجام دادند و همه ملتزم به پیروی و اطاعت از امیرمؤمنان علی علیه السلام شدند.

حدیت «من کنت مولاه» از زبان ابوبکر

اکنون در رابطه با موضوع اصلی کتاب حاضر - که در اعترافات خلفا درباره علی علیه السلام خلاصه می شود - توجه خوانندگان ارجمند را به دو نکته مهم جلب می کنیم، تا سیه روی شود هر که در او غش باشد.

اول آنکه: عدّه زیادی از اعلام حدیثی و بزرگان مورّخین سنّی که حدیث غدیر را نقل کرده یا رساله و کتاب اختصاصی درباره آن نوشته اند قبل از همه ابوبکر و عمر و عثمان را به عنوان راوی حدیث غدیر و مخصوصا جمله «من کنت مولاه فعلیّ مولاه» معرّفی و از آنها نام برده اند.

دوّم آنکه: حدّاقل حدود شصت نفر از علما و محدّثین و تاریخ نگاران نقل کرده اند که: پس از انجام مراسم غدیر از ناحیه پیغمبر و اعلام مقام مولویّت علی و دستور الزامی حضرتش مبنی بر بیعت با علی، ابوبکر و عمر با ایراد کلمه «بخٍّ بخٍّ لک یا علیّ» یا کلمه «أصبحت و امسیت مولی کلّ مؤمن و...» به علی تبریک و تهنیت گفتند.

امّا کسانی که واقعه غدیر و حدیث «من کنت مولاه» را از ابوبکر نقل کرده اند ، عبارتند از:

1 - حافظ ابن عقده (متوفای 333 ق) در کتاب «حدیث الولایه» - یکصد و پنج نفر از صحابه ناقل حدیث غدیر خم را با اسم و رسم و هجده نفر، بدون ذکر

ص: 22

نام و مشخّصات معرّفی می کند و نخستین کسی را که به عنوان راوی و ناقل حدیث «من کنت مولاه فعلیٌّ مولاه» معرفی و از وی نامبرده، ابوبکر بن ابی قحافه تیمی (متوفای 13 ق) است.(1)

2 - ابوبکر جعابی (متوفای بعد 356) در «نخب المناقب» - یکصد و بیست و پنج نفر راوی حدیث غدیر را معرفی و ابوبکر را یکی از راویان حدیث غدیر خم دانسته و از وی نام برده است.(2)

3 - منصور لائی (آبی) رازی (از اعلام قرن پنجم) در کتاب «حدیث الغدیر» راویان حدیث را که به ترتیب حروف نوشته و ابوبکر را از جمله راویان «من کنت مولاه» ذکر نموده است.(3)

4 - علامه ابن مغازلی شافعی (متوفای 484) می نویسد حدود یکصد نفر از جمله عشره مبشّره - ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه، زبیر... - آن را نقل کرده اند و حدیث ثابتی باشد که هیچ علّت و نقطه ضعفی برای آن سراغ ندارم و علی یگانه کسی است که بدین فضیلت نائل گردیده است.(4)

5 - شمس الدّین جزری شافعی در «اسنی المطالب» ص3 و در «اسمی المناقب فی تهذیب اسنی المطالب» ص25. 6 - علامه مورخ زینی دحلان از ابوبکر نقل نموده و او از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم که فرمود:

«من کنت مولاه فعلیّ مولاه، اللّهمّ وال من والاه، وعاد من عاداه، واحبّ من احبّه، و ابغض من ابغضه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله، وادر الحقّ معه حیث دار».(5)

هر کس که من مولای او هستم، پس علی علیه السلام هم مولای اوست. بارالها موالات فرما نسبت به هر کس که با او موالات نماید و دشمن بدار هر که را که با او دشمنی ورزد، و دوست بدار کسی را که او را

ص: 23


1- به نقل اسد الغابه ابن اثیر: 3/274، اصابه ابن حجر: 2/382، طرائف ابن طاوس: ص140.
2- به نقل مناقب سروی 3/25 و بحار الانوار علامه مجلسی 37/157 به واسطه صاحب بن عباد، و 78 نفر صحابی ناقل حدیث از جمله ابوبکر، عمر، عثمان، علی، طلحه و زبیر.
3- به نقل مناقب سروی: 3/25 و الغدیر علامه امینی: 1/17 و53 و155. و جهت آگاهی بر مشخّصات سه مصدر فوق رجوع شود به الغدیر علامه طباطبایی ص81.
4- مناقب: ص27.
5- فتح المبین فی فضائل الخلفاء الرّاشدین، چاپ حاشیه سیرة النّبویّة ، ج2 ص161 و162.

دوست دارد، و مبغوض بدار کسی را که با او بغض و کینه نشان دهد، و یاری فرما کسی را که یاریش کند و خوار فرما کسی که او را خوار نماید و بگردان حق را با علی علیه السلام به هر سمتی که او بگردد.

وامّا درباره موضوع تبریک و تهنیت گویی ابوبکر و عمر، مراجعه شود به بخش دوّم کتاب.

خلقت فرشتگان از نور صورت علی علیه السلام

خطیب خوارزمی با ذکر سند از عثمان بن عفّان نقل نموده و او از عمر بن خطاب و او از ابوبکر بن ابی قحافه که گفت: شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید:

«انّ اللّه خلق من نور وجه علی بن ابی طالب ملائکة یسبّحون و یقدّسون و یکتبون ثواب ذلک لمحبّیه و محبّی ولده».(1)

همانا خدا از نور صورت علی بن ابی طالب علیهماالسلام فرشتگانی آفرید که (خداوند را) تسبیح گویند و تقدیس نمایند و ثواب آن را برای دوستان علی و دوستان فرزندانش می نویسند.

خوارزمی نیز به سند دیگر از عثمان بن عفّان نقل نموده و او از عمر که گفت:

«انّ اللّه خلق ملائکة من نور وجه علی بن ابی طالب».(2)

همانا خداوند فرشتگانی را از نور صورت علی بن ابی طالب علیهماالسلام خلق نمود.

وبعید نیست همان حدیث اوّل باشد ولی در ضبط آن خلط عمدی یا سهوی شده باشد.

فریاد درخت خرما به وصایت علی علیه السلام

علاّمه عینی حنفی با ذکر سند نقل کرده است که ابوبکر گفت:

رسول خدا (گویا هنگامی که ندایی از درخت خرمایی به گوش حضرتش رسید) فرمود: آیا می دانید نخله (صیحانی) چه گفت؟

ما گفتیم: خدا و رسولش بدان آگاهتر باشند.

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:

صاحت: «هذا محمّد رسول اللّه، و وصیّه علیّ بن ابی طالب».(3)

ص: 24


1- مقتل الحسین: ص97.
2- مناقب خوارزمی، اواخر فصل نوزدهم، ص236.
3- مناقب علی: ج1 ص15، اعلم پریس.

درخت نخله صیحانی فریاد زد: «این محمّد رسول اللّه و وصیّش علی بن ابی طالب است».

بهترین کسی که خورشید بر او تابیده

حافظ ابن حجر عسقلانی از ابوالاسود دوئلی نقل نموده که گفت: شنیدم ابوبکر صدیق می گوید:

ایّها النّاس، علیکم بعلیّ بن ابی طالب، فانّی سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ، یقول: علیّ خیر من طلعت علیه الشّمس و غربت بعدی.(1)

ای مردم، بر شما باد به علی بن ابی طالب علیهماالسلام ، پس همانا که من شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید: علی علیه السلام بعد از من بهترین کسی باشد که خورشید بر او تابیده و غروب نموده.

علی علیه السلام نزد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم همانند پیامبر باشد نزد خدا

محب الدین طبری و دیگران از ابن عبّاس روایت نموده که ابوبکر و علی علیه السلام به قصد زیارت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم خواستند وارد در محل قبر شوند، پس علی علیه السلام از ابوبکر خواست او اوّل وارد گردد، امّا ابوبکر گفت:

ما أتقدمّ رجلاً سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم یقول: «علیّ منّی کمنزلتی (بمنزلتی خ) من ربّیّ».(2)

من پیشی نمی گیرم بر مردی که شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم درباره اش فرمود: «منزلت علی علیه السلام نسبت به من، همانند منزلت من باشد نسبت به پرودگارم».

یعنی همان محبوبیت و احترامی که من در پیشگاه الهی دارم علی علیه السلام هم در نزد من دارد.

و علامه حریفیش حدیث را بدین عبارت آورده است:

ص: 25


1- لسان المیزان: 6/91، مناقب سیّدنا علیّ، عینی: ص15.
2- ذخائر العقبی: ص64 به روایت از «الموافقة» ابن سمان، ریاض النضرة: ج2، ص106 و203، صواعق المحرقة، ابن حجر: ص106، توضیح الدلائل، سید احمد حسینی شیرازی شافعی: ص239 مخطوط کتابخانه ملّی فارس، وسیلة النجاة محمّد مبین فرنگی محلّی هندی: ص134، وسیلة المآل احمد بن باکثیر حضرمی: ص113، نسخه عکسی از مخطوط ظاهریه شام، مناقب العشرة نقشبندی: ص12 مخطوط (ملحقات احقاق: 17/194)، روض الازهر مولوی کاظمی مشهور به قلندر هندی: ص97، مناقب سیدنا علی، عینی: ص39، ارحج المطالب آمرتسری: ص468.

قال ابوبکر: انا لا اتقدّم علی رجل قال فی حقه رسول اللّه صلی اللّه علیه (وآله) و سلّم: انّ علیّا یجیی ء یوم القیامة و معه اولاده و زوجته علی مراکب من البدن.

فیقول اهل القیامة: أی نبیّ هذا؟

فینادی مناد: هذا حبیب اللّه، هذا علیّ بن ابی طالب.(1)

ابوبکر گفت: من پیشی نمی گیرم بر مردی که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در حقّش فرمود: همانا علی در روز قیامت بیاید در حالی که فرزندان و زوجه اش همه همراه او سوار بر شتران (بهشتی) باشند.

پس اهل قیامت گویند: این کدام پیامبر است (که با این عظمت و تشریفات وارد قیامت شده) ؟

پس منادی ندا می دهد: این حبیب خدا، این علی بن ابی طالب علیهماالسلام است.

فقط به اذن علی علیه السلام

محب الدین طبری (به نقل از الموافقه ابن سمان) از قیس بن حازم روایت نموده که گفت: ابوبکر به علی برخورد و چون او را دید تبسّم نمود، پس علی علیه السلام گفت: از چه رو تبسّم نمودی و لبخند زدی؟

ابوبکر گفت:

سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ، یقول: «لایجوز احد الصراط اِلاّ من کتب له علیٌّ الجواز».(2)

ص: 26


1- روض الفائق فی المواعظ والرقائق، شعیب بن عبد اللّه معروف به حریفیش، ص389 (ملحقات احقاق: 15/439).
2- ذخائر العقبی: ص71، به نقل از موافقه حافظ ابن سمان، ریاض النضرة: 2/122 و203، چاپ بیروت و 173 و174 و244 چاپ مصر، به نقل از اربعین حاکمی، صواعق المحرقة ابن حجر، آخر ص75، به نقل از سماک (عبد بن احمد هروی)، مطالب العالیة ابن حجر عسقلانی، به نقل از موافقه ابن سمان (ینابیع المودّه: باب 70 ص503)، مناقب المرتضویه کشفی ترمذی: ص91، به نقل از سنن دار قطنی وفصل الخطاب و صواعق المحرقه، اسعاف الراغبین ابن صبان مصری: ص179، الروض الاظهر سید شاه تقی: ص97، وسیلة النّجاة محمّد مبین هندی فرنگی محلی حنفی: ص135، وسیلة المآل حضرمی: ص122 مخطوط، مناقب العشره نقشبندی: ص17 مخطوط (ملحقات احقاق الحق: 17/161)، ینابیع الموده قندوزی: ص207، 285 و419 چاپ اسلامبول و ص245 و342 و503 چاپ نجف به نقل از صواعق الحرقه ابن حجر، فتح المبین زینی دحلان، چاپ حاشیه سیرة النّوبیّه 2/161، به نقل از ابن سماک، ارحج المطالب آمرتسری: ص550 - از طریق ابن مغازلی - چاپ نجف، مناقب علی بن ابی طالب عینی مصری: ص45.

شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید: احدی از پل صراط عبور نمی کند، مگر کسی که علی علیه السلام برای او جواز عبور نویسد.

و خطیب بغدادی با ذکر سند از انس بن مالک آورده است که ابوبکر به هنگام وفات گفت: شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید:

انّ علی الصّراط لعقبة لایجوزها احدٌ الاّ بجواز من علیّ بن ابی طالب.(1)

همانا بر پل صراط گردنه ای باشد که احدی از آن عبور نکند مگر با جواز عبور از علی بن ابی طالب علیهماالسلام . اکنون این سؤال مطرح است: کسی که برای تصدّی امر خلافت و گرفتن بیعت از علی علیه السلام به اعتراف خودش می گوید:

«لیتنی لم أکشف بیت فاطمة و لو اعلن علیَّ الحرب»(2)

و راضی به آتش زدن در خانه و کشتن جگر گوشه فاطمه علیهاالسلام حضرت محسن

ص: 27


1- تاریخ بغداد: 10/357. توضیحا خطیب این حدیث را - با اضافاتی که خود بیانگر ساختگی بودن آنهاست - نقل کرده و در پایان گوید: این حدیث ساخته قصه سرایان باشد... ولی با توجه به حدیث قبل که بدون اضافات جعلی و با سند دیگر و مدارک فراوان به نظر رسید و بیانگر راست بودن فراز فوق می باشد آن را در اینجا آوردیم. همچان که علامه محب الدّین طبری روایت مشابه حدیث فوق در ریاض النظره (2/172) از امام امیر مؤمنان نقل کرده است.
2- ای کاش به خانه فاطمه تجاوز نکرده بودم، هر چند علیه من اعلان جنگ می نمود. جهت بررسی متن کامل اعتراف ابوبکر رجوع شود به: الاموال ابوعبید: ص194 به طور اشاره و در چاپ دیگر ص131، الامامة والسیاسة ابن قتیبه دینوری: 1/24، الکامل ابوالعبّاس مبرّد، - به نقل ابن ابی الحدید -، تاریخ ابن واضح یعقوبی: 3/115، تاریخ طبری ضمن حوادث سنه13: ج2 ص619، چاپ دار المعارف مصر، السقیفه وفدک ابوبکر احمد بن عبد العزیز جوهری - به نقل ابن ابی الحدید -، عقد الفرید احمد بن عبد ربه اندلسی: 3/68 و در چاپ دیگر مصر: 4/268، مروج الذهب مسعودی: 1/414، معجم کبیر طبرانی: 1/62 شماره حدیث 43، تاریخ دمشق ابن عساکر - به نقل کنز العمال -، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: ج2 ص46 و47 و 6/51 و20/24، میزان الاعتدال ذهبی: 3/109 ذیل نام علوان بن داود، تاریخ الاسلام ذهبی: 1/388، لسان المیزان ابن حجر عسقلانی: 4/189، کنز العمّال متّقی هندی: 5/631 - به نقل از اموال ابوعبید، ضعفاء عقیلی، فضائل الصحابة خیثمة بن سلیمان طرابلسی، معجم کبیر طبرانی، تاریخ دمشق ابن عساکر، مسند سعید بن منصور و تأیید آن - منتخب کنز العمّال - حاشیه مسند احمد حنبل: 2/171 - .

بن علی علیهماالسلام بود، چگونه می تواند جواز عبور از پل صراط را از امیرمؤمنان علی علیه السلام دریافت کند؟ نمی دانم کسی که فاطمه زهرا علیهاالسلام در هر نمازی او را نفرین می کرد(1) چگونه می تواند جانشین و خلیفه رسول خدا به حساب آید؟

نظر به صورت علی علیه السلام

ابن مغازلی و دیگران با ذکر سند از عایشه نقل کرده اند که گفت:

دیدم (پدرم) ابوبکر زیاد به چهره علی علیه السلام نگاه می کند، پس گفتم: ای پدر! از چه رو می بینم زیاد به صورت علی نگاه می کنی؟

گفت: دخترم! شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم می فرمود: «النّظر الی وجه علیّ عبادة»(2) ؛ همانا که نگاه به صورت علی علیه السلام عبادت است.

برابری عدالت علی علیه السلام با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم

ابن عساکر دمشقی و دیگران از حبشی بن جناده نقل کرده اند که: نزد ابوبکر نشسته بودم پس رو به حاضرین نمود و گفت: کیست که از ناحیه پیغمبر به او وعده داده شده؟

ص: 28


1- الامة والسیاسة ابن قتیبه: 1/14.
2- مناقب علی بن ابی طالب: ص210 با دو سند به شماره های 252 و253، المجالسة و جواهر العلم ابوبکر احمد بن مروان دینوری: ص514 چاپ معهد علوم عربی فرانکفورت، مناقب خطیب خوارزمی: فصل 23 ص261، تاریخ دمشق ابن عساکر - بخش امام علی علیه السلام - 2/391، 393 با دو سند، مسلسلات ابوالفرج ابن جوزی، ورق 17 شماره 31 مخطوط (پاورقی تاریخ ابن عساکر: 2/391)، نهایة العقول فخر الدین رازی، به نقل ملحقات احقاق الحق: 7/110، به لفظ «النظر الی علی عبادة وجواز علی الصّراط»، ریاض النظره محب طبری: ج2 ص172 و173 چاپ بیروت و 219 چاپ مصر به نقل از موافقه ابن سمان و به مضمون دیگر به دو سند نقل از خجندی، ذخایر العقبی محب طبری: ص95، تاریخ دمشق ، کفایة الطالب گنجی شافعی: باب 34 ص161، به نقل از تاریخ دمشق ابن عساکر، سیر اعلام النبلاء ذهبی: 15/542، البدایة والنّهایة ابن کثیر: 7/358، تاریخ الخلفاء سیوطی: 1/96 به نقل از ابن عساکر، مناقب المرتضویه مولی صالح ترمذی حنفی: ص83، صواعق المحرقه ابن حجر: ص106، لئالی المصنوعه سیوطی: 1/177، به نقل از تاریخ ابن نجار وتأیید صحت آن، التعقیبات سیوطی: ص57 چاپ نولکشور (ملحقات احقاق: 7/109)، فتح المبین ذینی دحلان: 157 به نقل از ابن سمان، مناقب العشره نقشبندی: ص34 و36 مخطوط (محلقات احقاق: 27/152)، مناقب سیدنا علی عینی: ص19 از طریق حاکم و ابن عساکر، وسیلة المآل حضرمی: ص134، روض الازهر مولوی سید شاه تقی علی: ص97.

مردی برخاست و گفت: ای خلیفه رسول اللّه، پیامبر به من وعده سه مشت خرما داده.

ابوبکر گفت: بفرستید به دنبال علی، و چون حضرتش حاضر شد گفت: ای ابوالحسن، این مرد می گوید رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به وی وعده سه مشت خرما داده، پس آن را به او بده.

آنگاه علی علیه السلام سه مشت خرما به آن شخص داد، ابوبکر گفت: هر یک از سه مشت خرما را بشمارید. چون شمردند هر مشت بدون کم و زیاد شصت دانه بود. پس ابوبکر گفت: صدق اللّه و رسوله، قال لی رسول اللّه لیلة الهجرة - ونحن خارجون من الغار نرید المدینة -: یا ابابکر کفّی و کفّ علیّ فی العدل سواء.(1) راست گفت خدا و رسولش، رسول خدا در شب هجرت که از غار بیرون آمده، به سمت مدینه می رفتیم فرمود: ای ابوبکر کفّ عدالت من و علی در عدل مساوی است - که علی سه مشت خرما را بدون شمردن به او داد و هر مشتی بدون کم و زیاد شصت دانه بود -.

و در بعضی روایات کلمه «فی العدد» بجای «فی العدل» آمده.

حدیثی دیگر در عدالت امیرمؤمنان علیه السلام و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم

خطیب بغدادی به نقل از انس بن مالک از عمر بن خطاب از ابوبکر از ابوهریره آورده است که گفت: بر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم وارد شدم در حالی که مقداری خرما مقابل آن حضرت بود. پس سلام کردم و بعد از جواب سلام مشتی از آن را به من داد، و چون شمردم هفتاد و سه دانه بود.

ص: 29


1- تاریخ بغداد: 5/37. مناقب خوارزمی ، فصل 19 ، ص 211 چ نجف مناقب ابن مغازلی ، ص 129 تاریخ دمشق ابن عساکر 2/438 - 439 شماره 953 ریاض النظره طبری 2/108 با تعبیر «فی العدد» به جای فی العدل» تاریخ الخلفا سیوطی 1/37 مودّة القربی همدانی ، مودة ششم کنز العمال متقی هندی 66/153 شماره 2539 ج روی منتخب کنزالعمال ، حاشیه مسند احمد 5/13 ینابیع الموده ، ص 300 چ نجف و 233 چ اسلامبول مناقب السبعون همدانی - چاپ مندرج در ینابیع المودة ، ص 227 - شماره 17 سعد الشموس و الاقمار ، عبدالقادر وردیفی ص 211 ، چ قاهره ارجح المطالب آمرتسری ، ص 456 از طریق ابن سمان کوکب الدری محمد صالح حنفی ، ص 122 چ پاکستان

آنگاه از نزد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به سراغ علی علیه السلام رفتم و در نزد ایشان هم مقداری خرما بود و او هم بعد از اینکه سلام کردم، و جواب داد مشتی از آن خرماها را به من داد و چون آن ها را شمردم بدون کم و زیاد هفتاد و سه دانه بود، پس من با تعجّب زیاد از برابری خرماهای اعطایی به خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم رفتم و ماجرای برابری خرماهای آن حضرت علی را که مایه تعجّب من شده بود گزارش دادم.

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم تبسّم نمود و فرمود:

یا أباهریره أما علمت أنّ یدی و ید علیّ بن ابی طالب فی العدل سواء؟(1)

ای ابوهریره! مگر نمی دانی که دست من و دست علی بن ابی طالب علیهماالسلام در عدل یکسان است؟!

اولین بیعت کننده

ابن عساکر از طریق ابوالحسن دار قطنی از ابورافع صحابی معروف نقل نموده که گفت:

بعد از ماجرای بیعت مردم با ابوبکر نشسته بودم، پس شنیدم ابوبکر به عبّاس می گوید: تو را به خدا سوگند می دهم آیا می دانی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بنی عبدالمطلب و فرزندانش را بدون قریش جمع کرد و تو هم در میان آن ها بودی، آنگاه فرمود:

یا بنی عبد المطلّب، انّه لم بیعث اللّه نبیّا الاّ جعل له من أهله اخا و وزیرا و وصیّا وخلیفة فی اهله، فمن یقوم منکم یبایعنی علی أن یکون اخی و وزیری و وصییّ وخلیفتی فی اهلی؟

فلم یقم منکم احد.

فقال: یا بنی عبد المطلّب، کونوا فی الاسلام رؤسا و لاتکونوا اذنابا،

و اللّه لیقومنّ قائمکم او لتکوننّ فی غیرکم، ثمّ لتندمنّ! فقام علیّ من بینکم فبایعه علی ما شرط له و دعاه الیه، اتعلم هذا له من رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ؟ قال: نعم.(2)

ای فرزندان عبدالمطلّب! به درستی که خداوند هیچ پیغمبری را مبعوث نکرد مگر آن که برای او از اهل خودش برادر و وزیر و

ص: 30


1- تاریخ بغداد: 8/76، تاریخ دمشق ابن عساکر: 2/438 شماره 959، کفایة الطالب گنجی شافعی: ص137، فرائد السمطین حموینی: 1/50، ذیل اللئالی سیوطی: ص56 چاپ لکهنو.
2- تاریخ دمشق: بخش امام علی: 1/104.

وصی و جانشینی در بین اهلش مقرّر نمود، پس اکنون چه کسی از شما بپا خیزد و با من بیعت کند تا اینکه برادر، وزیر، وصی و خلیفه من در بین اهلم باشد؟

پس احدی از جا برنخاست.

سپس فرمود: ای بنی عبد المطلب! در (راستای برقراری) اسلام رؤسا و سرنوشت سازان باشید نه طفیلی و دنباله رو دیگران، به خدا سوگند یا قیام کننده شما بپا خیزد، یا شما در تحت فرمان غیر خود خواهید بود، و آن وقت است که پشیمان خواهید شد.

پس علی علیه السلام از بین شماها برخاست و حضرتش براساس آنچه پیشنهاد و برای وی شرط کرده بود با وی بیعت کرد، و او را به سوی خود فراخواند (یعنی تو دست همکاری به پیامبر ندادی، بلکه علی علیه السلام قبول دعوت و همکاری نمود و بدین ترتیب او نسبت به ارث آن حضرت ذی حق و شایسته و مقدم بر تو است) اکنون بگو بدانم آیا این موضوع را از ناحیه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم برای او عملی و رسمی می دانی؟

عبّاس گفت: آری.

محمّد بن جریر طبری نیز با ذکر سند از صحابی جلیل القدر ابورافع نقل نموده که گفت: در حالی که نزد ابوبکر بودم علی و عباس (عموی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ) وارد شدند، و عبّاس گفت: من عموی رسول اللّه و وارث او هستم و علی علیه السلام بین من و ترکه او حائل و مانع گردیده.

پس ابوبکر گفت: ای عبّاس کجا بودی هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بنی عبد المطلّب را که تو یکی از آن ها بودی جمع کرد و فرمود:

ایّکم یوازرنی و یکون خلیفتی و وصیّی فی اهلی و ینجز عدّتی و یقضی دینی؟

کدام یک از شما با من همکاری می کند که خلیفه و وصی من در بین اهلم باشد و وعده مرا عملی سازد، و دین مرا ادا نماید؟...

پس عبّاس گفت: حال که چنین بود تو از چه رو بر علی مقدّم شدی و بر او امارت و فرماندهی نمودی؟!

ابوبکر (که با این گفتگو محکوم و عاجز از جواب شد) گفت: آیا نیرنگ می کنی ای بنی عبد المطلّب؟!(1)

ص: 31


1- المسترشد: ص137، تاریخ یعقوبی: 2/149 چاپ نجف و 158 چاپ غری به طور اشاره ضمن داستان عمر و ابن عبّاس، نیز عقد الفرید: 2/412 چاپ افست هفت جلدی مصر به طور تحریف آمیز و خلط مبحث بدان اشاره نموده است.

یعنی شما دو نفر با طرح دعوای ساختگی و اختلاف بر سر ارث پیامبر خواسته اید مرا وادار به اقرار بر تقدّم علی در امر خلافت کنید و مرا با سخن خودم محکوم نمایید!

توضیح: ابن عساکر مقدمه حدیث را که بیانگر مراجعه علی و عبّاس بر سر ارث پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به ابوبکر است ساقط نموده.

همچنانکه اعتراض عبّاس را به ابوبکر بر مبنای قول خود ابوبکر در امر خلافت علی علیه السلام از جانب پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از ذیل داستان حذف و تحریف کرده، امّا در عین حال همین بخش از روایت بیانگر واقعیّتی است در تثبیت مقام خلافت بلافصل علی علیه السلام و اولیّت آن حضرت در پذیرش اسلام. و به طور خلاصه ارزنده ترین اعتراف ابوبکر است در مقدّم بودن علی علیه السلام در اسلام و اعلام همکاری او با پیامبر اکرم و متقابلاً اعلام واگذاری مقام اخوّت، وزارت، وصایت و خلافت از طرف پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به علی علیه السلام .

نشانه حلال زادگی

محبّ الدین طبری و دیگر علمای سنّی از ابوبکر نقل کرده اند که گفت: دیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم خیمه ای برافراشته و بر قوسی عربی تکیه نموده و علی و فاطمه و حسن و حسین در داخل خیمه بودند که فرمود:

یا معشر المسلمین، انا سلم لمن سالم اهل الخیمة، حربٌ لمن حاربهم، و ولیٌّ لمن والاهم، لایحبّهم الاّ سعید الجدّ طیب المولد، و لایبغضهم الاّ شقیّ الجدّ ردی ء الولادة.(1) ای گروه مسلمانان من با کسی که با اهل خیمه سازگار باشد، سازگارم و با جنگجوی با آن ها جنگجویم و با دوستداران ایشان دوستم، آن ها را دوست ندارد مگر حلال زاده و دشمن ندارد مگر حرامزاده.

و در روایت خوارزمی با این اضافه نقل شده است: پس مردی به زید (که راوی

ص: 32


1- ریاض النظرة: 2/489 چاپ خانجی مصر و ص136 چاپ بیروت، مناقب خطیب خوارزمی: ص211 اواسط فصل 19، مرآت المؤمنین ولی اللّه لکنهوی: ص84، الامام علی توفیق ابوعلم مصری: ص66 و در اهل البیت: ص8 و227، ارحج المطالب شیخ عبید اللّه آمرتسری حنفی: ص309.

حدیث از ابوبکر بود) گفت: ای زید تو خود شنیدی که ابوبکر چنین گفت؟

زید گفت: آری به خدای کعبه قسم.

ص: 33

امامت و اولویت امیرمؤمنان علی علیه السلام در اعترافات ابابکر

اشاره

ص: 34

مراقبت از اهل بیت!؟

سیوطی در تفسیر آیه شریفه «قل لا أسئلکم علیه أجرا...»(1) می نویسد: بخاری از ابوبکر روایت کرده است که گفت:

«ارقبوا محمّدا صلی اللّه علیه (وآله) وسلّم فی اهل بیته».(2)

خوش رفتاری و مراقبت کنید محمّد صلی الله علیه و آله وسلم را درباره اهل بیتش. ناگفته پیداست که بعد از فاطمه زهرا علیهاالسلام نخستین کس و نزدیکترین کس از مصادیق اهل بیت، علی بن ابی طالب علیهماالسلام بوده است که بیش از هر کس مورد سفارش پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم قرار گرفته و راستی که ابوبکر خود قبل از همه عملاً معنای مراقبت از اهل بیت پیغمبر را نشان داد و...(3)

با وجود علی علیه السلام بیعت مرا رها کنید

حجّة الاسلام اهل تسنّن ابوحامد غزالی و ابن روزبهان خنجی شیرازی - که از متکلّمان بنام و مشهور سنّی بوده - آورده اند که:

روزی ابوبکر بر فراز منبر گفت: «اقیلونی و لست بخیرکم و علیٌّ فیکم» ؛(4) «از بیعت من دست بردارید درحالی که علی در بین شماست، من بهترین شما نیستم».

به عبارت دیگر، چون بیعت با من به معنای برتری بر شماست این بیعت را برهم زنید تا هنگامی که علی در بین شما باشد من بهترین شما نیستم.

و سبط ابن جوزی متن فوق را به نقل از «سرّ العالمین» غزالی با این اضافه آورده است:

اگر کلام ابوبکر هزل و بیهوده گویی بوده است، پس خلفا منزه از بیهوده گویی

ص: 35


1- سوره شوری: 42/33.
2- تفسیر درّ المنثور: 6/7.
3- جهت آگاهی بیشتر مراجعه شود به ص دنباله «لیتنی لم اکشف بیت فاطمه».
4- سر العالمین غزالی. توضیحا علامه محقق ذهبی در لسان المیزان: ج1 ص500 چاپ مصر، این کتاب را از غزالی دانسته و جزو تألیفات او قلمداد نموده است. ابطال الباطل ابن روزبهان در هفتمین جواب بر طعن وارد بر ابوبکر در رابطه با آتش زدن درب خانه فاطمه علیهاالسلام (تشییع المطاعن: ج1 ص149 و150).

باشند ؛

و اگر جدّی و واقع گویی بوده است، پس نقض خلافت و تخطئه ابوبکر از مقام خلافت خود باشد ؛

و اگر از روی امتحان و پی بردن به آراء و نظریات صحابه حاضر در مجلس بوده است، پس صحابه سزاوار اینگونه امتحان نباشند، چه خدای تعالی با ایراد آیه «ونزعنا ما فی صدورهم من غلّ»(1) سینه های آن ها را خالی از غلّ و غش فرموده و نیازی به امتحان ندارند.(2)

توضیحا علاّمه قوشجی از اعلام متکلّمین سنّی متن اعتراف آمیز ابوبکر را به این عبارت آورده است: «ولّیتکم و لست بخیرکم و علیّ فیکم» ؛(3) «عهده دار ولایت و حکومت بر شما گردیدم، در حالی که با بودن علی در میان شما من بهترین شما نبوده ام!»

و به هر حال هر یک از این دو عبارت بیانگر اعتراف صریح و بی چون و چرای ابوبکر است، در شایستگی و حقّ تقدم علی علیه السلام در امر ولایت و خلافت بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و این اعتراف و درخواست «اقاله» گذشته از لوازم سویی که داراست و گردنگیر ابوبکر می شود، مشت محکمی بر دهان کسانی است که با کرّ و فرّهای بی محتوا افضلیّت ابوبکر را بر علی علیه السلام مطرح نموده، و انواع ادلّه قرآنی، حدیثی و تاریخی را در امر خلافت و ولایت امیرمؤمنان علیه السلام نادیده و بی اعتبار می انگارند.

تهنیت ابوبکر به علی علیه السلام

خطیب خوارزمی با ذکر سند از حارث اعور همدانی نقل نموده که گفت: به ما خبر رسید پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم در جمع صحابه (از جلمه ابوبکر) فرمود:

«أیّکم آدم فی علمه، و نوح فی فهمه، و ابراهیم فی حکمته».(4)

«کدام یک از شما همانند آدم باشد در مقام علمیش، و نوح درفهم و آگاهیش و ابراهیم در حکمت و دانشش؟»

در همین موقع علی علیه السلام وارد شد، آنگاه ابوبکر گفت:

یا رسول اللّه! مردی را به سه نفر از پیامبران قیاس و همانند فرمودی، به به

ص: 36


1- سوره اعراف: 7/43.
2- تذکرة الخواص: ص62 چاپ نجف.
3- شرح تجرید قوشجی مقصد پنجم از بحث امامت.
4- مناقب فصل هفتم: ص44 و45.

آفرین به این مرد، و آن کیست یا رسول اللّه؟

پیامبر فرمود: آیا او را نشناختی ای ابابکر؟

ابوبکر گفت: خدا و رسولش بدان آگاهترند.

پیامبر فرمود: این شخص ابوالحسن علی بن ابی طالب علیهماالسلام است.

پس ابوبکر گفت: «بخٍّ بخٍّ لک یا ابا الحسن و أینَ مثلک یا ابا الحسن؟»(1)

خطاب به علی علیه السلام با «یا امیر المؤمنین»

شیخ عبید اللّه آمرتسری حنفی از طریق حافظ ابن مردویه اصفهانی از سالم (غلام آزاده شده علی) نقل نموده که گفت: همراه علی در زمینی که آن را کشت می نمود بودم، پس ابوبکر و عمر به آنجا آمدند و گفتند:

السّلام علیک یا امیر المؤمنین و رحمة اللّه وبرکاته.

به آنها گفته شد: در دوران حیات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با خطاب «یا امیرالمؤمنین» به علی سلام می کنید؟ عمر گفت: پیامبر این چنین به ما امر کرد و دستور داد.(2)

منبر پدر امام حسن علیه السلام

ابن ابی الحدید به روایت از شعبی نوشته است: ابوبکر بر بالای منبر مشغول خطبه خواندن بود که حسن بن علی برخاست و به ابوبکر فرمود:

انزل عن منبر (مجلس خ) ابی؛

«از منبر پدرم پایین بیا».

ابوبکر گفت: صدّقت و اللّه انّه لمنبر ابیک (مجلس ابیک خ) لامنبر ابی ؛(3) «راست گفتی، به خدا سوگند همانا که این منبر (یا مجلس) پدر تو باشد، نه منبر پدر من».

و در نقل قندوزی از دار قطنی این مطلب اضافه آمده که: ابوبکر حضرتش را بر

ص: 37


1- مناقب: فصل هفتم ص44 و45، ارحج المطالب: ص454 به نقل از حافظ ابن مردویه.
2- ارحج المطالب: ص15 چاپ لاهور، مناقب سیّدنا علی عینی: ص20 شماره 61.
3- شرح نهج البلاغة: ج6 ص42 و43 به نقل از کتاب «سقیفه» احمد بن عبد العزیز جوهری، ریاض النضره: 1/139 چاپ مصر، صواعق المحرقه ابن حجر: ص105، تاریخ الخلفا سیوطی: ص54، کنز العمّال: ج5 ص616 شماره 14085 به نقل از ابونعیم و جابری، ینابیع المودّه: ص367 باب 59 فصل ویژه آیات وارده در شأن اهل بیت به نقل از دار قطنی، الاتحاف به حب الاشراف شبراوی شافعی: ص7، لسان المیزان ابن حجر: 6/375 چاپ حیدر آباد، مناقب علی، عینی حیدر آبادی: ص37.

روی زانو نشاند و به گریه افتاد.

سپس علی علیه السلام فرمود: واللّه این سخن از ناحیه من نبود.

ابوبکر گفت: راست گفتی واللّه من تو را متّهم نمی کنم.

علی بن ابی طالب علیه السلام ، عترت رسول اللّه

عبد الرؤف مناوی در «فیض القدیر» شرح جامع صغیر سیوطی، ذیل حدیث «من کنت ولیّه فعلیّ ولیّه» می نویسد: دیلمی آن را به لفظ «من کنت نبیّه فعلیّ ولیّه» روایت کرده و به همین دلیل (بر مبنای استخراج و نقل دارقطنی) ابوبکر گفته است: علی عترة رسول اللّه صلّی اللّه علیه (وآله) و سلّم.

علی از آن کسانی باشد که پیامبر امّت را ملزم به تمسک و پیروی از آن ها فرمود، چون آنان ستارگان هدایتند و کسی که به آنها اقتدا نماید هدایت خواهد شد.(1)

ابن باکثیر نیز به روایت از صحابی معروف معقل بن یسار، گفتار ابوبکر را به نقل از کتاب «فضائل» دار قطنی آورده است.(2)

اکنون با توجّه به کلام قطعیّ الصدور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم که فرمود:

«انّی تارک فیکم الثّقلین، کتاب اللّه و عترتی، ما ان تمسکتم بهما لن تضلّوا ابدا»(3)

قاطعانه عترت خود را هم ردیف با قرآن و وسیله کشف علوم و حقایق آن قرار داده و تسمک و پیروی از آن دو را یگانه راه هدایت و رسیدن به حق و نجات ابدی از گمراهی ها و گرفتاری ها بیان فرموده.

نظر به اعتراف صریح ابوبکر به «عترت» بودن علی بن ابی طالب علیهماالسلام این سؤال مطرح است که: کنار نهادن علی از صحنه خلافتی که در پیاده کردن احکام قران، نشر علوم و معارف خلاصه می شد و بیست و پنج سال خانه نشین کردن او، آن

ص: 38


1- فیض القدیر: 6/218.
2- وسیلة المآل ابن باکثیر (الغدیر: ج1 ص303 و398).
3- توضیحا دو جلد مفصّل کتاب «عبقات الانوار» آیت اللّه محقق میر حامد حسین نیشابوری لکهنوی ویژه بحث و بررسی و ایراد وجوه فراوان دلالت این حدیث بر مقام خلافت بلافصل علی و امامت آن حضرت و دیگر ائمّه اثنا عشر است، با استفاده صد درصد از منابع اهل تسنن که برای دومین بار با شرح حال مؤلّف و ویژگی های کتاب به قلم این جانب به سال 1379 ه ق ضمن 6 جلد در اصفهان تجدید چاپ شد.

هم با آتش زدن درب خانه اش و با زور و تهدید به مسجد بردنش، برای گرفتن بیعت از حضرتش، چه معنا و مجوّزی داشت؟!

برترین فرد نزد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم

محبّ الدین طبری به روایت از حافظ ابن سمان از شعبی نقل نموده که ابوبکر به علی بن ابی طالب نگاه کرد و گفت: من سرّه أن ینظر الی أقرب النّاس قرابةً من رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم و أعظمهم عنه غنیً، واحظّهم عنده منزلةً، فلینظر الی علی بن ابی طالب.(1)

کسی که خرسند و خوشحال گردد از نگاه کردن به نزدیک ترین نزدیکان پیامبر و بالاترین بی نیاز شونده از ناحیه حضرتش (در رابطه با بهره برداری از مقام نبوّتش) و برخوردارترین آنها از حیث مقام و منزلت درنزد او، پس باید به علی بن ابی طالب نگاه کند.

و محدث شهیر دارقطنی (به نقل مصادر زیر و به روایت از شعبی) این روایت را بدینگونه آورده:

من سرّه أن ینظر الی اعظم النّاس منزلة عند رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم فلینظر الی هذا الطّالع.(2)

کسی که مسرور و خوشحال شود از نظر نمودن به بالاترین مردم از نظر مقام و منزلت در پیشگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم پس نظر کند به این طلوع کننده

یعنی علی بن ابی طالب علیهماالسلام که در حال آمدن بود و نمایان شد.

همرتبه بودن علی با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم

شیخ ابوالمکارم علاء الدین سمنانی (736) در «عروة الوثقی» (پس از نقل حدیث «منزلت» و حدیث «من کنت مولاه...» مربوط به غدیر خم و دعای «اللهمّ

ص: 39


1- ریاض النضرة: 2/107 چاپ بیروت، مناقب خوارزمی، پایان فصل چهاردهم: ص98، نظم درر السمطین زرندی: ص129، تاریخ دمشق ابن عساکر: 1/162 وج3 ص70 شماره 1100، کنز العمّال متّقی هندی: 13/115 - به نقل از الاثرات ابن ابی الدنیا و ابن مردویه و حاکم، صواعق المحرقه ابن حجر: ص106، فتح المبین ذینی دحلان، چاپ حاشیه سیرة النّبویّة او: ج2 ص160 و161.
2- مفتاح النجا بدخشی: ص29، روض الاظهر سید شاه تقی علی کاظمی هندی: ص362، ارحج المطالب آمرتسری: ص467 - به نقل از ابن سمان -، مناقب علی، علامه عینی: ص49، به نقل از ابن ابن سمان از طریق دارقطنی.

وال من والاه...» و اعتراف به اتّفاق بر صحّت آن ها) می نویسد:

فصار (علیٌّ) سید الاولیاء و کان قلبه علی قلب محمّد علیه (وآله) التّحیة و السّلام.

سپس می نویسد:

و به همین سرّ اشاره کرد سید صدیقین رفیق غار پیغمبر، ابوبکر، هنگامی که ابوعبیده جراح را برای احضار علی فرستاد و گفت:

یا أبا عبیده، أنت أمین هذه الاُمّة، أبعثک الی من هو فی مرتبة من فقدناه بالامس، ینبغی أن تتکلّم عنده بِحُسن الادب...(1)

ای ابوعبیده تو امین این امّتی(!)، به دنبال کسی می فرستمت که در مرتبه کسی بود که دیروز از دست دادیم (یعنی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم )، سزاوار است که با حسن ادب در نزد او سخن بگویی.

مؤلّف: نمی دانم احضار علی و این سخن سفارش آمیز ابوبکر به ابوعبیده در چه زمانی و به انگیزه چه موضوعی بوده، و ای کاش این سفارش را به عمر در موقع آوردن علی علیه السلام به مسجد کرده بود... .

تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل.

ارجاع یهودیان به علی علیه السلام

محبّ الدین طبری از پسر عمر بن خطّاب نقل نموده که گروهی از یهود به نزد ابوبکر آمده و گفتند: صاحب خود (یعنی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ) را برای ما توصیف کن.

ابوبکر گفت: ای گروه یهود، من با او در غار (ثور) همانند این دو انگشت سبابه و وسطی (که به هم پیوسته است) بودم، و با او از کوه حرا بالا رفتیم، امّا سخن از چگونگی وی کار دشواری است و این علی بن ابی طالب باشد (که دارای صلاحیت پاسخگویی بدین سؤال است) بروید به سراغ او تا خواسته شما را انجام دهد. پس آنها به نزد علی علیه السلام رفتند و گفتند: یا اباالحسن! پسر عمّت را برای ما توصیف نما.

علی علیه السلام هم آن طوری که باید و شاید حضرتش را برای آن ها توصیف و عباراتی بیان فرمود که بیانگر خصوصیات و ویژگی های جسمی و روحی و اخلاقی و... آن حضرت بود، که خوانندگان می توانند به آن مراجعه کنند.(2) راستی جای بسی تعجّب و حیرت است کسی که به ادّعای بعضی پیروانش

ص: 40


1- الغدیر: 1/297.
2- ریاضی النضره: 2/143، ذخائر العقبی: ص80، ذیل لئالی سیوطی: ص49.

نخستین اسلام آور بوده، و در طول بیست و سه سال دائما با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم معاشرت داشته و مدّعی خلافت سرنوشت ساز شریعت آن حضرت بوده، این چنین از توصیف آن بزرگوار اظهار عجز و ناتوانی کند و از روی ناچاری پاسخ سؤال یهودیان را به علی علیه السلام محوّل نماید.

دیگر چه توقّع، که ابوبکر توانسته باشد بیانات علمی و دینی و اخلاقی پیامبر را برای افراد توضیح دهد و راه و رسم آن حضرت را پیاده کند تا مسلمانان ثابت قدم بمانند و بیگانگان علاقه مند به اسلام شوند و گرایش به بنیانگذار اسلام داشته باشند.

ممانعت از علی علیه السلام

شیخ محمّد مخلوف مالکی مصری می نویسد: ابوبکر به هنگام اعزام نیرو بیشتر بدانچه علی علیه السلام اشاره می نمود عمل می کرد و به خاطر حرص و علاقه به بقا حضرتش و بهره برداری از نظریه و مشورت با او اجازه نمی داد وی به همراه مجاهدان (از حجاز و یا مدینه) خارج گردد.(1)

مراجعه به علی علیه السلام در پرسش ها

ابن درید در کتاب «المجتنی» با ذکر سند از انس بن مالک نقل کرده:

بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم مردی یهودی داخل مسجد شد و سراغ وصی پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم را گرفت، پس مردم ابوبکر را معرفی کردند. مرد یهودی به نزد او رفت و گفت: می خواهم سؤال هایی مطرح کنم که جز پیامبر یا وصیّش آنها را نمی دانند. ابوبکر گفت: هر چه می خواهی سؤال کن.

یهودی گفت: به من خبر ده از آن چه برای خدا نیست و از آنچه در نزد خدا یافت نمی شود و از آن چه خدا نمی داند؟

ابوبکر گفت: ای یهودی، این ها سؤال های زنادقه و منکران خدا است و او را طرد کردند.

پس ابن عبّاس که حاضر در مجلس بود، گفت: شما با این مرد یهودی به انصاف عمل نکردید.

ابوبکر گفت: مگر نشنیدی چه می گوید؟

ابن عبّاس گفت: اگر جوابی برای او دارید که هیچ وگر نه وی را به نزد علی علیه السلام ببرید تا به سؤال های او پاسخ دهد، زیرا من خود شنیدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم

ص: 41


1- طبقات المالکیة: ج2 ص41 چاپ مصر.

درباره علی فرمود: اللهمّ اهد قلبه و ثبّت لسانه ؛ خدایا دلش را (بدانچه حق است) رهنمود کن و زبانش را (از خطا و لغزش) بازدار.

پس ابوبکر و حاضران برخاسته به اتّفاق مرد یهودی به سراغ علی علیه السلام رفتند و اجازه گرفته بر حضرتش وارد شدند، آنگاه ابوبکر گفت: ای ابوالحسن، این مرد یهودی از من سؤال های زندیقان را می پرسد.

امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: ای یهودی، چه می گویی؟

یهودی گفت: من سؤال هایی از شما می کنم که جز پیامبر یا وصیّش آنها را ندانند.

علی علیه السلام فرمود: بگو.

یهودی همان سه سؤال را مطرح نمود.

امام فرمود: امّا آن چه را که خدا نمی داند، مضمون گفتار شما مردم یهود است که می گویید: عزیر پسر خدا است و خدا برای خود فرزندی نمی شناسد.

و امّا آنچه نزد خدا یافت نمی شود، پس آن ظلم به بندگان است که خدا منزّه از آن می باشد.

و امّا آنچه برای خدا نیست، شریک است.

آن مرد یهودی با شنیدن این جواب ها گفت: أشهد أن لا إله الاّ اللّه وأنّ محمّدا رسولُ اللّه.

ابوبکر و مسلمانان حاضر در مجلس همه به امیرمؤمنان گفتند: یا مفرّج الکروب ؛ ای زداینده افسردگی ها و برطرف کننده غم و غصه ها.(1)

و در روایت ابن حسنویه حنفی موصلی آمده است که در این موقع صدای فریاد مردم بلند شد و ابوبکر گفت:

«یا کاشف الکُرُبات أنت یا علیّ فارج الهمّ».

آنگاه بر بالای منبر رفت و گفت:

«أقیلونی فلست بخیرکم و علیّ فیکم» ؛

مرا به خود واگذارید، زیرا تا علی در میان شماست من بهترین شما نیستم (که کرسی خلافت را اشغال کنم).

چون عمر این مطلب را شنید برخاست و گفت: ای ابوبکر، این چه سخنی بود گفتی؟! ما تو را برای خود برگزیدیم و وی را از منبر به زیر آورد.(2)

ص: 42


1- علی بن ابی طالب امام العارفین، تألیف احمد بن صدیق غماری: ص99، المجتنی: ص35 چاپ ،(الغدیر: 7/179، ملحقات احقاق الحق: ج7 ص73 و74.
2- کتاب «درّ بحر مناقب»: ص76 (ملحقات احقاق الحق: 8/240).

مراجعه به امیرمؤمنان علیه السلام در قضاوت

سیوطی و دیگران آورده اند که: خالد بن ولید به ابوبکر نوشت:

مردی در نواحی عرب نشین پیدا شده که همانند زنان به همخوابگی مردها در می آید و شاهد بر این موضوع اقامه گردیده. واز چگونگی رفتار با او سؤال کرد. ابوبکر با صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به مشورت پرداخت. علی بن ابی طالب فرمود: این گناهی است که هیچ امّتی خدا را بدان عصیان و نافرمانی نکرد مگر یک امّت (قوم لوط) که می دانید خدا با آن چه کرد، رأی من این است که او را با آتش بسوزانی.

پس صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم هم رأی شدند بر این که او به آتش سوزانده شود و بدین ترتیب ابوبکر به خالد نوشت این شخص را با آتش بسوزان. و از آن پس زبیر در ایام امارت و سپس هشام بن عبد الملک با چنین افرادی به همین گونه مجازات عمل کردند.(1)

نظر امیرمؤمنان علیه السلام در جنگ با رومیان

ابن واضح یعقوبی می نویسد: ابوبکر خواست با روم بجنگد، پس با احضار گروهی از صحابه رسول اللّه شورای جنگی تشکیل داد و هر یک چیزی گفتند، آنگاه از شخص علی بن ابی طالب علیهماالسلام نظر خواهی و مشورت کرد.

پس علی علیه السلام فرمود: اگر اقدام کنی پیروز خواهی شد. که بالاخره طبق پیشنهاد و پیشگویی امیر مؤمنان کار جنگ به پیروزی مسلمانان و شکست رومیان و فتح سرزمین یهودی نشین بیت المقدّس انجامید. این قضیه در سال سیزدهم هجری بود.(2)

ص: 43


1- مسند علی بن ابی طالب: ص256 شماره 779، درّ المنثور: 3/346 به نقل از «ذم الملاهی» ابن ابی الدنیا، ابن منذر و «شعب الایمان» بیهقی - نیز کنز العمّال متّقی هندی 5/469 به واسطه نامبردگان بالا و برخی دیگر از حفاظ حدیث، اعلام الموقعین ابن قیم جوزیه: 4/378 و الطرق الحکمیّة نیز از وی ص15، والداء والدواء: ص248 والجواب الکافی لمن سئل الدواء الشافی: ص146 (ملحقات احقاق الحق: 8/229)، الکبائر شمس الدین ذهبی: ص58 (ملحقات احقاق الحق: 8/229)، سنن الکبری بیهقی: 8/232 به طور کوتاه، المدخل محمّد بن محمّد عبدری قیروانی مالکی (مشهور به ابن الحاج فارسی درگذشته اواخر قرن 8): ج3، ص119 (ملحقات احقاق: 17/446).
2- تاریخ یعقوبی: 2/122، چاپ نجف.

ابن عساکر نیز به طور مختصر سؤال ابوبکر از دلیل پیروزی و پاسخش را نقل کرده است.(1)

ص: 44


1- تاریخ دمشق، چاپ لندن: ص444 (ملحقات احقاق الحق: 8/237).

فضائل امیرمؤمنان علیه السلام از زبان عمر

اشاره

ص: 45

عقد اخوت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و علی علیه السلام

ولایت علی علیه السلام ولایت پیامبر است ولایت علی علیه السلام را عمر هم تبریک

گفت جمال الدین محمّد موصلی حنفی مشهور به ابن حسنویه (متوفای 680) روایتی با ذکر سند آورده است که انس بن مالک گوید:

چون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم مراسم اخوّت بین مهاجران و انصار برقرار کرد، علی علیه السلام در مجلس حاضر بود که بین او و دیگری مراسم اخوت را انجام نداد.

پس علی ناراحت شد و به خانه رفت و حتّی به گریه افتاد که مبادا مورد بی اعتنایی پیامبر واقع شده، اما فاطمه گفت: غمگین مباش، شاید مراسم اخوت تو را به خاطر خودش به تأخیر انداخته. دراین موقع بلال از طرف پیامبر به سراغ علی آمد، چون علی به خدمت آن حضرت رسید پیامبر از علّت ناراحتی و گریه اش سؤال فرمود، علی جواب داد: به خاطر برقراری عقد اخوّت بین افراد مهاجر و انصار و ترک آن نسبت به من.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: من تو را به فرمان پروردگارم برای خود انتخاب و کار اخوّتت را به تأخیر انداختم. آنگاه فرمود: برخیز ای ابوالحسن. پس دست او را گرفت و بر فراز منبر رفت و فرمود:

اللّهمّ إنّ هذا منّی و أنا منه، اِلاّ أنّه بمنزلة هارون من موسی، أیّها النّاس ألست اولی بکم من أنفسکم؟ قالوا بلی.

قال: من کنت مولاه فعلیّ مولاه، و من کنت ولیّه فعلیّ ولیُّه، اللّهمّ إنّی قد بلّغت ما أمرتنی به، ثم نزل و قد سرّ علی علیه السلام فجعل النّاس یبایعونه، و عمر خطاب یقول: بخّ بخ لک یا ابن ابی طالب، أصبحت مولانا و مولی کلّ مؤمن و مؤمنه، إمرأة من یُعادیک طالق طلقة.(1)

ص: 46


1- درّ بحر مناقب: ص43، نسخه مخطوط موجود در کتابخانه آیت اللّه مرعشی (ملحقات احقاق الحق: ج6 ص468 و469)، ارجح المطالب امرتسری: ص425، چاپ لاهور، به نقل از طریق ابن مغازلی با کمی اختلاف.

خداوندا! این (علی) از من است و من از او، جز آن که او - نسبت به من - به منزله هارون باشد نسبت به موسی.

ای مردم! آیا من سزاوارتر از خود شما نسبت به شما نیستم؟ گفتند: بلی.

فرمود: هر کسی را که من مولای او و برتر از او نسبت به خودش هستم، پس علی هم مولای اوست،

و کسی را که من ولی و صاحب اختیار او هستم، علی هم ولی و صاحب اختیار او باشد، خداوندا آنچه را که به من دستور داده بودی ابلاغ نمودم.

سپس از منبر پایین آمد و علی هم خوشحال و مسرور شد.

در این موقع مردم با علی بیعت نمودند و عمر گفت: آفرین بر تو باد ای پسر ابوطالب! که به صبح درآمدی در حالی که مولای ما و مولای هر مرد و زن مؤمنی باشی، همسر و زن کسی که با تو دشمنی ورزد مطلقه باد.

اکنون عمر باید سر از خاک برآورد و ببیند دشمنی ها و کارشکنی هایی که در حق علی روا داشته در طول چهارده قرن با شدّت هر چه بیشتر در حال جریان است و بفهمد کسی جز او عامل اصلی و زمینه ساز ابدی و آغازگر عملی آن نبوده است.

و بالاخره چه کسی عنوان مولویت علی علیه السلام را به بازی گرفت و حریم مولویّت او را درهم شکست که منتهی به بیست و پنج سال خانه نشینی علی علیه السلام گردید؟ و از آن پس در طول حدود چهارده قرن گذشته عنوان مولویّت علی علیه السلام در بین اکثریت مسلمانان به دست فراموشی سپرده شد و این همه اختلاف زیان بخش بین شیعه و سنّی به بار آورد؟.

خلقت فرشتگان از نور صورت علی علیه السلام

خطیب خوارزمی با ذکر سند از عثمان بن عفّان نقل نموده و او از عمر بن خطّاب و او از ابوبکر بن ابی قحافه که گفت: شندیم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید:

انّ اللّه تعالی خلق من نور وجه علی بن ابی طالب ملائکة یسبّحون (اللّه) و یقدّسون (اللّه) و یکتبون ثواب ذلک لمحبّیه و محبّی ولده.(1)

ص: 47


1- مقتل الحسین: ج1 ص97 نیز در مناقب اواخر فصل نوزدهم، ص236 بدون کلمه «یسبّحون» تا آخر حدیث.

همانا که خداوند تعالی از نور صورت علی بن ابی طالب فرشته هایی را آفرید که خدا را تسبیح گویند و تقدیس نمایند و ثواب آن را برای دوستان او و دوستان فرزندانش ثبت می کنند.

عقد اخوّت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با علی علیه السلام

محدّث اهل تسنّن احمد حنبل، آورده است که عمر گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم مراسم اخوّت و برادری را بین مسلمانان برقرار کرد و علی را ترک نمود تا کار به پایان رسید و برادری برای علی معرّفی نشد.

پس علی گفت: یا رسو اللّه! اخوت را بین افراد مسلمانان برقرار نمودی امّا مرا ترک کردی!

پیامبر فرمود: از چه رو پنداری تو را ترک کردم؟ همانا تو را ترک نمودم برای خودم. آنگاه فرمود:

أنت أخی و أنا أخوک، فإن ذاکرک أحد فقل: أنا عبد اللّه و أخو رسوله، لایدّعیها بعدی إلاّ کذّاب.(1)

تو برادر منی و من برادر تو، پس اگر کسی - در این باره - با تو سخن گفت، بگو: من بنده خدا و برادر رسولش هستم، هرگز کسی بعد از من ادّعای این مقام را نکند مگر کذّاب دروغگو.

علی علیه السلام در تحت عرش الهی

خطیب خوارزمی و دیگران با ذکر سند از عمر بن خطاب نقل کرده اند که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:

«إنّ علیّا و فاطمة و الحسن و الحسین فی حظیرة القدس، فی قبة بیضاء، سقفها عرش الرّحمان عزّ وجلّ».(2)

ص: 48


1- فضائل الصحابه: 2/617 شماره حدیث 1055، ریاض النضره: 2/112 به نقل از مناقب احمد حنبل.
2- مناقب: ص214، فصل 19 تاریخ دمشق ابن عساکر، بخش امام حسن، ص122، به نقل از علی بن عمر دار قطنی، فرائد السمطین حموینی: 1/49 شماره 14 کنز العمّال متقی هندی - بشرح مندرج در منتخب آن چاپ حاشیه مسند احمد 5/92 به روایت از ابن عساکر القول الفصل سید علوی حداد حضرمی، ص29، چاپ جاوه به نقل از ابن عساکر، دار قطنی، و طبرانی اهل البیت توفیق ابوعلم مصری، ص 125 مناقب سیدنا علی، عینی حنفی، ص20 ارجح المطالب امرتسری، ص311.

به درستی که علی، فاطمه، حسن و حسین در بالاترین جایگاه بهشت زیر گنبد سفید رنگی هستند که سقفش عرش خداوند رحمان است.

احتجاج به امتیازات ایراد شده از ناحیه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم

برای علی علیه السلام و اعتراف باینکه یکی از آنها از آنچه آفتاب بر آن تابیده بهتر بود

متقی هندی با ذکر سند از مأمون (خلیفه عباسی) و او از پدرش هارون و او از مهدی و او از منصور (دوانیقی) و او از پدرش محمّد - و او از پدرش عبداللّه بن عبّاس نقل نموده که گفت: شنیدم عمر بن خطاب می گفت: از بدگویی درباره علی بپرهیزید چون من از پیامبر درباره او ویژگی هایی را می دانم که اگر یکی از آنها در آل خطّاب بود برای من دوست داشتنی تر از تمام دنیا بود.

من و ابوبکر و ابوعبیده همراه چند نفر از اصحاب رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم می رفتیم تا رسیدیم به درب خانه اُمّ سلمه(1) در حالیکه علی دم در ایستاده بود.

پس گفتیم می خواهیم به خدمت پیامبر برسیم. علی گفت: هم اکنون حضرتش از خانه بیرون می آید، که بیرون آمد و ما از دیدنش خوشحال شدیم. آنگاه در حالیکه تکیه بر علی بن ابی طالب کرد با دست به شانه او زد و فرمود:

«انک مخاصم تخاصم، أنت أوّل المؤمنین ایماناً، و أعلمهم بأیّام اللّه، و أوفاهم بعهده، و أقسم بالسّویَّه، و أرأفهم بالرّعیة، و أعظمهم رزیةً، و أنت عاضدی، و غاسلی، و دافنی، و المتقدّم الی کلّ شدة و کریهة، و لن ترجع بعدی کافراً، و أنت تتقدّمنی بلواء الحمد و تذود عن حوضی»(2)

همانا تو [ای علی] با دشمن دست بگریبان شوی و دشمن به رویاروئی تو برخیزد، در حالیکه تو نخستین مؤمنی باشی که ایمان آورده، و آگاه ترین مؤمنان به رخدادهای جهان، و وفادارترین مؤمنان به عهد الهی، و عادل ترین مؤمنان در تقسیم بیت المال بطور مساوی و مهربان ترین مؤمنان نسبت به زیردستان و بزرگترین

ص: 49


1- او یکی از زنان پیامبر بود.
2- کنز العمّال 13/117 شماره 36378.

مؤمنان در ابتلا به مصائب و گرفتاریها.

و تو [ای علی] بازوی کمک کار من و غسل دهنده و دفن کننده ام، و پیشرو و دست به گریبان با هرگونه سختی و امر ناخوشایندی باشی، و هرگز پس از من به کفر گرایش نجوئی و تو در قیامت جلو دار من با پرچم حمد باشی و بیگانگان را از حوض کوثر برانی.

توضیح: عده ای از اعلام محدّثین و تاریخ نگاران از جمله: اسکافی(1)، ابن عساکر(2)، ابن ابی الحدید(3) و سیوطی(4) این گونه نقل کرده اند:

«أبشر یا علی بن ابی طالب انک مخاصم و انک تخصم الناس بسبع لایجاریک احد فی واحدة منهنّ»

و خطیب خوارزمی(5) و محب طبری(6) با اضافه کردن حدیث ذیل نقل کرده اند:

«أنت منّی بمنزلة هارون من موسی إلاّ أنّه لانبیّ بعدی»

و آمرتسری با اضافه کردن فراز ذیل نقل کرده است:

«یا علی من أحبّک فقد أحبّنی و من أحبّنی فقد أحبّ اللّه، و من أحبّ اللّه تعالی دخله الجنّة. و من أبغضک فقد أبغضنی و من أبغضنی فقد أبغضه اللّه تعالی و أدخله النّار»(7)

- ای علی هر کس ترا دوست بدارد مرا دوست داشته، و کسی که مرا دوست بدارد خدا را دوست داشته، و کسی که خدا را دوست بدارد داخل بهشتش کند. و کسی که نسبت به تو بغض و کینه داشته باشد، پس با من بغض داشته و کسی که بغض مرا داشته باشد خداوند هم نسبت به او بغض ورزد و داخل آتشش نماید.

حدیث منزلت

خطیب بغدادی و دیگر محدّثان و تاریخ نگاران با ذکر سند از سوید بن غفله از عمر بن خطاب نقل کرده اند که مردی را دید به علی دشنام می دهد، و در بعض

ص: 50


1- نقض العثمانیه جاحظ، ص21 چاپ مصر نیز ص292 رجوع شود.
2- تاریخ دمشق، بخش امام علی، 1/132 - 133.
3- شرح نهج البلاغه، 13/230، به نقل از نقض العثمانیه ابوجعفر اسکافی.
4- لئالی مصنوعه 1/167.
5- مناقب، فصل 5، ص19.
6- ریاض النضره، 2/18 و106 بنقل از الموافقه ابن سمان.
7- ارجح المطالب، ص518 .

مصادر آمده که با علی مخاصمه و دشمنی می کند، پس عمر گفت: پندارم تو از منافقین باشی، شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم می فرمود:

«انّما علیّ منّی بمنزلة هارون من موسی إلاّ أنّه لانبیّ بعدی».(1)

محققاً علی نسبت به من همانند هارون باشد نسبت به موسی (که شریک نبوت موسی، همکار و خلیفه او به هنگام رفتن به کوه طور بود) جز آنکه بعد از من پیامبری نباشد.

آزار علی علیه السلام آزردن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است

شیخ بهاء الدین ابوالقاسم قفطی شافعی به روایت از جابر انصاری آورده است که عمر بن خطاب گفت: من علی را جفا و اذیت می کردم، پس پیامبر مرا دید و فرمود: «آذیتنی یا عمر». مرا اذیت کردی ای عمر.

گفتم: به چه چیز و چگونه تو را اذیت کردم، یا رسول اللّه؟ فرمود:

«تجفوا علیًّا، مَن آذی علیًّا فقد آذانی»

بخاطر آنکه علی را آزرده نمودی، کسی که علی را اذیت کند مرا اذیت کرده.

ص: 51


1- تاریخ بغداد 7/453 حافظ ابوعلی، محمّد بن احمد صواف (متوفای 359) در فوائدش مخطوط ظاهریه شام حافظ عبداللّه بن عدی (متوفای 365) در الکامل فی الجرح و التعدیل 1/301 علامه خطیب خوارزمی در مقتل الحسین ص48 با نقل آن از بیست و چهار نفر از صحابه از جمله عمر بن خطاب حافظ محب الدین طبری (694) در ریاض النضره 2/163 - بنقل از ابن سمان - حافظ ابن عساکر دمشقی (571) در تاریخ دمشق - بخش امام علی بن ابی طالب - 1/360 بشماره 398 و بسند دیگر شماره 399 و بسند ثالث ص361 شماره 400 حافظ ابن حجر عسقلانی در فتح الباری شرح صحیح بخاری 7/74 یا 8/76 از عمر و بعداً از سیزده نفر دیگر حموینی در فرائد السمطین 1/361 - 360 با سه سند از عمر متقی هندی (975) در کنز العمّال (ترتیب جامع الاحادیث سیوطی) 11/607 بشماره 32934 - بنقل از خطیب - علامه بدخشی (1126) در مفتاح النجا خطی، از طریق خطیب علامه اسماعیل بن عبداللّه اسکواری نقشبندی (1182) در مناقب العشرة - بنقل ملحقات احقاق الحق 16/24 از نسخه کتابخانه ظاهریه شام - مولوی سید شاه تقی علی کاظمی (1280) در روض الازهر ص98.

پس من گفتم (واللّه) دیگر هیچ گاه او را اذیت نکنم و نرنجانم.(1)

مؤلف: راستی آفرین بر عمر که به قسم واللّه اش عمل نمود و اگر به شرح مصادر تاریخی در خانه علی را آتش زد و وارد شد خود علی را آتش نزد!(2)

دوستی علی علیه السلام سبب رهائی از آتش

ابن شیرویه دیلمی همدانی از اعلام محدّثین سنی با ذکر سند از عمر بن خطاب نقل نموده که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:

«حبُّ علیٍّ براءةٌ من النّار»(3)

دوستی علی سبب رهائی از آتش است.

گسستن پیوندها مگر پیوند با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم

محدّث عالیقدر طبرانی و دیگر محدّثان و تاریخ نگاران از عمر بن خطّاب نقل نموده که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:

«کلّ سبب و نسب یوم القیامة منقطع إلاّ سببی و نسبی»(4)پ

ص: 52


1- انباء المستطابه، ص64 نسخه خطی کتابخانه شستربیتی [ملحقات احقاق الحق 21/542] التدوین فی أخبار قزوین، عبدالکریم رافعی قزوینی، ج4، ص37، نسخه مخطوط یا عکسی کتابخانه آیت اللّه مرعشی در قم [ملحقات 16/592]
2- جهت آگاهی بر شرح احراق باب و آتش زدن درب خانه علی و مصادر آن از محدّثین و مورخین سنّی رجوع شود به کتاب «حق با علی است» مؤلف کتاب حاضر، ص146 - 148.
3- فردوس الاخبار، حدیث شماره 2723، ج2 کنز الحقائق مناوی، ص67، چ پولاق مودة القربی همدانی، ص63، چ لاهور ینابیع الموده قندوزی چاپ اسلامبول، ص180 وص 302، چ نجف نزل السائرین سید محمود درگزینی تفرشی [احقاق الحق 7/148].
4- فضائل الصحابه احمد حنبل 2/625 - 626 شماره های 1069، 1070 معجم کبیر طبرانی 3/ شماره 2634 معجم اوسط او - بنقل مجمع الزوائد - مصنف عبدالرزاق صنعانی 6/163 طبقات الکبری ابن سعد واقدی 8/340 ط لیدن و 463 ط بیروت مستدرک حاکم 3/142 شواهد التنزیل حسکانی 177 حلیة الاولیاء ابونعیم 2/34 و7/314 تاریخ اصفهان او 1/199 - 200 مناقب ابن مغازلی ص108 - 110 به سه سند شماره های 150، 152، 153 تاریخ خطیب بغدادی 6/182 با اضافه جعلی سنن بیهقی 7/63 - 64 شرح ابن ابی الحدید 2/431 و 3/124 چهار جلدی تذکرة الحفاظ ذهبی 3/910 شماره 873 ذخائر العقبی محب طبری ص168 - بنقل از مناقب احمد - باضافه داستان جعلی مجمع الزوائد هیثمی 4/272، 273 و9/173 تلخیص الحبیر عسقلانی 2/143 - به نقل از معرفة الصحابه ابونعیم - مطالب العالیه او 4/80 و 177 کنز العمال متقی - بنقل از معرفة الصحابه ابونعیم و تاریخ ابن عساکر - سراج المنیز - شرح جامع صغیر - عزیزی ص89 الف باء ابوالحجاج بلوی 2/347 فیض القدیر محمّد حسن ضیف اللّه 2/61 ازالة الخفاء شاه ولی اللّه دهلوی 2/68 ط کراچی.

هرگونه ارتباط سببی و نسبی روز قیامت از هم گسیخته خواهد شد، مگر ارتباط سببی و نسبی با من.

ناگفته پیداست که ادامه و استمرار بُعد سببی و نسبی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم - تا اکنون که چهارده قرن و اندی از دوران حیاتش گذشته - تنها به برکت امیرمؤمنان و فاطمه زهرا علیهاالسلام تحقق پیدا کرده.

شایسته دقّت است پیامبر اکرم همسرهای متعددی داشت و چند فرزند هم از آنها بوجود آمد امّا هیچ اثر سببی و نسبی از حضرتش باقی نماند جز ده ها میلیون فرزندزادگان علی و فاطمه علیهاالسلام از جمله یازده امام معصوم و خلفای واقعی بعد از امیر مؤمنان علیه السلام .

علی علیه السلام ! علمدار خیبر

خطیب خوارزمی با ذکر سند از عمر بن خطاب نقل نموده که گفت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در روز - جنگ - خیبر فرمود:

«لأعطینّ الرّایه غداً رجلاً یحبّ اللّه و رسوله و یحبّه اللّه و رسوله، کرّاراً غیر فرّار، یفتح اللّه علیه، جبرئیل عن یمینه و میکائیل عن یساره، فبات المسلمون کلهم یستشرفون لذلک

فلمّا اصبح قال: أین علی بن أبی طالب؟

قالوا: أرمد العین.

قال: آتونی به فلمّا آتاه قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم : ادن منی. فدنا منه، فتفل فی عینیه و مسحهما بیده، فقام علی بن ابی طالب علیه السلام فی بین یدیه و

ص: 53

کأنّه لم یرمد و أعطاه الرایه، فقتل مرحب و اخذ مدینة خیبر»(1)

فردا پرچم را بدست مردی خواهم داد که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش هم او را دوست دارند، او بطور جدی به رویاروئی دشمن رود، نه اینکه فرار کند، خداوند بوسیله او پیروزی عنایت فرماید، جبرئیل طرف راستش باشد و میکائیل سمت چپش، پس مسلمانان شب را گذراندند در حالیکه آرزوی تشرف بدین مقام و مأموریت را در سر می پروراندند.

و چون صبح شد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: علی بن ابی طالب کجاست؟

گفتند او دچار چشم درد شده.

فرمود: وی را بیاورید، پس هنگامی که حضرتش را آوردند رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: نزدیک من بیا. و چون نزدیک پیامبر شد به آب دهان چشمانش را مسح نمود، در این موقع علی با دیدگان سالم از جا برخاست آنچنان که گویا سابقه چشم درد نداشته،

پس پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم پرچم را به او داد، او هم مرحب(2) را کشت و خیبر را فتح نمود.

اگر همه مردم علی علیه السلام را دوست داشتند..

علامه سید علی بن شهاب الدین همدانی از عمر بن خطاب نقل می کند که گفت: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:

«لو اجتمع النّاس علی حبّ علیّ بن ابی طالب لما خلق اللّه النّار»(3)

ص: 54


1- مناقب، ص105 فصل16 کنز العمّال 13/123 بشرح فوق عیناً و بنقل از سنن دار قطنی، تاریخ بغداد خطیب، و تاریخ دمشق ابن عساکر و در ص 116 بشماره 36377 بطور مختصر و نقل از تاریخ اصبهان ابن منده بریقة المحمودیه ابوسعید خادمی 1/211 چ قاهره توضیحاً روایت اعطاء پرچم از طرف پیامبر به علی و نقش علی در قتل مرحب یهودی و فتح قلعه خیبر با اسناد فراوانی بطور مفصل در مصادر حدیثی و تاریخی شیعه و سنی نقل شده و جلد نهم عبقات الانوار علامه محقق میر حامد حسین به بحث و بررسی اسناد و دلالت آن بر خلافت بلا فصل امام امیرمؤمنان از دیدگاه اهل تسنن اختصاص یافته ولی ظاهراً چاپ نشده، همچنانکه در ملحقات احقاق الحق بنقل از ده ها نفر از صحابه و بیش از صد مصدر حدیثی و تاریخی نقل شده.
2- بزرگ پهلوانان و جنگ جویان یهود در جنگ خیبر.
3- مودة القربی، موده ششم حدیث 8 ، ص57 ، چاپ لاهور و در چاپ مندرج در ینابیع الموده، ص299 کوکب الدری محمّد صالح کشفی ترمذی، ص122 چ پاکستان.

اگر همه مردم تجمع بر دوستی علی بن ابی طالب می کردند خداوند آتش (دوزخ) را خلق نمی کرد.

سنگینی ایمان علی علیه السلام بر طبقات آسمان و زمین

ابن عساکر با ذکر دو سند و دیگران با اسناد مختلف نقل کرده اند که در دوران حکومت عمر بن خطاب دو نفر مرد به نزد او رفتند و از تعداد طلاق کنیز (که مانع رجوع می شود) از وی سئوال کردند.

پس وی از جا برخاست و به همراه آنها وارد حلقه ای از مردان که در مسجد نشسته بودند و بالای سر مردی اصلع ایستاد و گفت: ای اصلع نظر تو درباره طلاق کنیز چیست؟

آن مرد سر بلند کرد و با اشاره به دو انگشت سبّابه و وُسطی پاسخ داد - دو مرتبه - عمر هم به آن دو مرد گفت: با دو مرتبه طلاق نمی توان به کنیز رجوع کرد. پس یکی از آنها گفت: سبحان اللّه ما آمده ایم از تو نظر خواهی و سئوال کنیم که امیرالمؤمنین هستی، و تو به سراغ این مرد رفتی و از وی سئوال کردی و بدون آنکه با تو حرف بزند با اشاره به انگشتانش پاسخ داد و تو به این جوابگوئی راضی شدی!

عمر گفت: آیا شناختید که او کیست؟

گفتند: نه. گفت: این علی بن ابی طالب است. گواهی می دهم از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم که فرمود: «لو أن السّماوات السّبع و الأرضین (السبع) وُضِعن فی کفّة میزان و وُضِعَ ایمان علیٍّ فی کفةِ میزان، لَرَجَّح بها ایمان علیّ»(1)

ص: 55


1- تاریخ دمشق - بخش امام علی - 2/365 - 364 بشماره های 871 و 872 از فضائل الصحابه دار قطنی مناقب خوارزمی، فصل سیزدهم، ص77 - 78 با دو سند به نقل از ابن سمان و دار قطنی مناقب ابن مغازلی، ص 289 شماره 330 کفایة الطالب گنجی شافعی باب 62، ص 258 به نقل از دار قطنی مودة القربی همدانی، موده هفتم ص 73، چ لاهور و چاپ ضمن ینابیع الموده باب 56 ص 302 سعد الشموس و الاقمار شیخ عبد القادر و ردیفی مصری، ص 211 چ قاهره شرح وصایا ابوحنیفه، ابوسعید محمّد خادمی، ص 177 چ اسلامبول ارجح المطالب امرتسری، ص476 - به روایت از ابن سمان و حافظ سلفی و فضائلی و دیلمی و خوارزمی جامع الاحادیث عباس احمد صقر و احمد عبد الجواد 5/411، چ دمشق.

اگر طبقات هفتگانه آسمان و زمین را در یک کفه ترازو نهند و ایمان علی را در کفّه دیگر، پس ایمان علی برتری و سنگینی کند.

توضیح: عدّه ای از محدّثین تنها کلام پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم را از عمر بدون سئوال و جواب نقل کرده اند.(1)

فضائل علی علیه السلام قابل شمارش نیست

علامه سید علی بن شهاب الدین همدانی (متوفای 687) از عمر بن خطاب نقل کرده است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم به علی فرمود:

«لو کان البحر مداداً، و الرّیاض اقلاماً و الانس کُتّاباً و الجنّ حساباً، ما أحصو ا فضائلک یا أبا الحسن»(2)

اگر دریاها مرکب شود و روئیدنی ها (از جمله درختان) قلم گردد و انسانها همه نویسنده و جن ها همه حسابگر، نتوانند فضائل تو را

ص: 56


1- فردوس دیلمی 3/363 شماره 1500 نهج البلاغه شرح ابن ابی الحدید، ج3 ص170 چ چهار جلدی قاهره و مقایسه ایمان علی را با ایمان اهل زمین میزان الاعتدال ذهبی، 3/494 شماره 2788 بنقل از دار قطنی ذخائر العقبی طبری، ص100 و ریاض النضره او 2/181 به نقل از منابع ارجح المطالب وص 204 بطور اشاره کنز العمّال متقی هندی 11/617 به نقل از دیلمی و منتخب آن - چاپ حاشیه مسند احمد 5/34 لسان المیزان ابن حجر 5/111 ذیل نام محمّد بن تسنیم وراق - به نقل از دار قطنی مناقب المرتضویه محمّد صالح کشفی حنفی، ص 118 نزهة المجالس صفوری 2/207 و ص240 ط مصر 1320 و ص176 ط مصر 1307 فتح المبین زینی دحلان، در حاشیه سیره او، 2/166 به نقل از حافظ سلفی و ابن سماک مناقب سیّدنا علی عینی حیدر آبادی، ص 46 بریقة المحمودیه محمّد خادمی، 1/211، چ حلبی مصر و دیگر مصادر حدیثی و عقیدتی اهل تسنن و مندرج در ملحقات احقاق الحق 21/580 - 585 .
2- مودة القربیّ موده پنجم، ص55 ، چ لاهور، حدیث 6 و در چاپ مندرج در ینابیع المودة ص297.

محاسبه کنند ای ابوالحسن .

علی علیه السلام پیروانش را هدایت می کند

محب الدین طبری و دیگران به روایت از طبرانی (صاحب معجم های سه گانه) از عمر بن خطاب نقل کرده اند که گفت: رسول خدا فرمود:

«مَا اکتَسَبَ مُکْتَسِبٌ مثلَ فضلِ علیٍّ، یهدی صاحبه الی الهدی و یردّه علی الرّدی»(1)

هیچ کاسبی همانند علی در کسب فضیلت کاسبی نکرد، او رفیقش را به راه راست هدایت کند و از بیراهه روی برگرداند.

سرنوشت محبّان علی علیه السلام

ابن عساکر با ذکر سند از ابن عبّاس نقل نموده که گفت: با عمر بن خطاب در کوچه های مدینه می رفتم، پس به من گفت: ای ابن عباس پندارم قوم (یعنی قبیله قریش) رفیقت (علی) را کوچک قلمداد کردند که او را متصدی زعامت در امور شما نکردند. من گفتم: واللّه خداوند او را کوچک قلمداد نکرد هنگامی که وی را (با عزل أبوبکر) برای ابلاغ سوره برائت و خواندن آن بر اهل مکه انتخاب نمود.

پس عمر گفت: درست همین است که می گوئی، واللّه شنیدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به علی بن ابی طالب می گوید:

«من أحبّک احبَّنی، و من احبّنی احبّ اللّه، و من احبّ اللّه أدخله الجنّة مدلاً»(2)

کسی که ترا دوست بدارد مرا دوست داشته، و کسی که مرا دوست

ص: 57


1- ذخائر العقبی، ص61، ریاض النضره 2/214 چ خانجی و 2/166 چ بیروت ینابیع الموده قندوزی، ص 203، چاپ اسلامبول ارجح المطالب امرتسری، ص 98 وسیلة المآل باکثیر حضرمی شافعی، ص110 مخطوط [ملحقات احقاق الحق 17/29] مناقب سیّدنا علی، عینی حیدر آبادی، ص40 و47 جالب توجه آنکه - بر خلاف نقل و نوشته قاطعانه نامبردگان که بدون شک از روی یک یا چند نسخه خطی معجم این حدیث را عیناً نقل کرده اند - متصدی چاپ معجم صغیر طبرانی (ص286 شماره 677) با استفاده از متن تحریفی مجمع الزوائد (ج1 ص121) بجای کلمه «علیّ» کلمه «علم» را جا اندازی و ثبت نموده.
2- تاریخ دمشق 43/985 (به نقل از پاورقی علامه محمودی، ج2، ص388) کنز العمّال متقی هندی 13/109، چ حلب و 15/95 چ حیدر آباد به نقل از ابن عساکر.

بدارد خدا را دوست داشته، و کسی که خدا را دوست بدارد، خدا او را داخل بهشت نماید.

توضیح: به شرحی که علامه محمودی نوشته عده ای از اعلام محدّثین از جمله ابن عساکر این روایت را بدون حدیث «من احبّک» در جای دیگر با کمی اختلاف نقل کرده اند.(1)

دوستان علی علیه السلام با پیامبران علیهم السلام و دشمنانش با یهود یا نصاری

سیّد محمّد صالح کشفی ترمذی از عمر بن خطاب نقل نموده که گفت پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:

«من أحبّک یا علیّ کان مع النبیّین فی درجتهم یوم القیامة، و من مات ببغضک فلا یبالی مات یهودیاً أو نصرانیاً»(2)

کسی که ترا دوست دارد ای علی، روز قیامت با پیامبران در درجه آنها خواهد بود، و کسی که بمیرد در حالیکه بغض و کینه تو را در دل داشته باشد پس او را باکی نباشد که یهودی بمیرد یا نصرانی.

حدیث «من کنت مولاه» از زبان عمر

به شرحی که ذیل نام ابوبکر پیرامون غدیر خم و حدیث «من کنت مولاه فعلیّ مولاه» بنظر رسید طبق مدارک موجود، عمر نیز یکی از حاضران در صحنه غدیر خم بوده که حدیث «من کنت مولاه» را با فرازهای قبل و بعدش از پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم

شنیده و نقل کرده است.(3)

ص: 58


1- یعقوبی در تاریخ خود ج2، ص158 بطور مفصل مرزبانی در اخبار شعراء الشیعه ص31 راغب در محاضرات 7/213، حموی در فرائد السمطین باب 62 حدیث شماره 258 ابن عساکر در تاریخ دمشق - بخش امام علی - 2/387 شماره 893 ابن ابی الحدید 6/45 و نزدیک بدین مضمون، ص 50 محب طبری در ریاض النضره 2/173 سید بن طاوس در کتاب الیقین ص215 بحرانی در غایة المرام باب 7، حدیث 15، ص462 علامه امینی در الغدیر 1/389.
2- کوکب الدری، ص125 مناقب المرتضویه، ص117
3- مناقب امیرالمؤمنین، احمد حنبل - بنقل ابن کثیر و محب طبری کتاب الولایه، ابن جریر طبری، بیانگر نقل 75 نفر صحابی از جمله عمر حدیث غدیر را - بنقل ابن کثیر - کتاب الولایة، ابن عقده، شامل معرفی 105 نفر صحابی ناقل حدیث غدیر که عمر بن خطاب دومین آنها می باشد. بنقل طرائف ابن طاوس، ص 140 نخب المناقب، ابوبکر جعابی، شامل معرفی 125 نفر ناقلان حدیث غدیر از جمله عمر الغدیر، منصور آبی رازی، بنقل الغدیر علامه امینی 1/155 بعنوان لائی رازی مناقب ابن مغازلی شافعی، ص22 به دو طریق فضائل الصحابه سمعانی، بنقل الغدیر علامه امینی 1/56 و ملحقات احقاق 6/250 مقتل الحسین، خطیب خوارزمی، ص47 بیانگر اسامی 30 نفر صحابی ناقل حدیث غدیر که عمر اولین آنها باشد. مناقب خوارزمی، ص19 تاریخ دمشق ابن عساکر - بخش امام علی - 2/79 شماره 581 ریاض النضره محب طبری، 2/161، چ مصر و 2/244 چ بیروت بنقل از احمد و ابن سمان ذخائر العقبی محب طبری، ص67 بنقل از احمد و شعبه البدایة والنهایه ابن کثیر، 5/213 و 7/349، چ مصر و 350 چ بیروت مودة القربی سید علی همدانی، موده پنجم، حدیث 4 و در چاپ مندرج در ینابیع المودة، ص297 فصل الخطاب، خواجه پارسا، بنقل الغدیر، 1/56 اسنی المطالب، شمس الدین جزری، ص3 مناقب المرتضویه، محمّد صالح کشفی ترمذی، ص125 چ بمبی لئالی المنتشره فی الاحادیث المتواتره، محمّد مرتضی زبیدی ص205، شامل معرفی21 نفر ناقل حدیث از جمله عمر. تشنیف الآذان، احمد بن محمّد صدیق غماری، ص77 شامل معرفی 54 نفر صحابی ناقل حدیث غدیر از جمله عمر ارجح المطالب عبیداله امرتسری حنفی، ص425 و565 .

مولویَّت علی علیه السلام را بر هم نزند مگر ...

علامه سید شهاب الدین همدانی و محمّد صالح ترمذی حدیث غدیر را با اضافه ای بدینگونه از عمر بن خطاب نقل نموده اند که گفت:

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم علی را بمقام عَلَمیَّت و پیشوائی نصب کرد، آنگاه فرمود:

«من کنت مولاه فعلیّ مولاه، أللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه، و اخذل من خذله وانصر من نصره، أللّهمّ أنت شهیدی علیهم».

سپس نوشته اند:

قال عمر بن الخطاب: یا رسول اللّه - و کان فی جنبی شابّ حسن الوجه طیّب الریح قال لی: یا عمر لقد عقد رسول اللّه عقداً لایحلّه إلاّ منافق، فاخذ رسول اللّه بیدی فقال: یا عمر انّه لیس من وُلد آدم، لکنّه

ص: 59

جبرائیل یؤکد علیکم ما قلته فی علیّ.(1)

عمر گفت: یا رسول اللّه در حالیکه شما سرگرم خطبه خواندن بودید جوان خوش سیمای خوشبوئی پهلوی من نشسته بود، پس بمن گفت: ای عمر! بدون شک رسول اللّه قرار دادی را منعقد فرمود که هیچ کس آنرا بر هم نزد مگر منافق.

رسول خدا دست مرا گرفت و فرمود: ای عمر! بدون شک او از فرزندان آدم نبود، همانا جبرئیل بود که خواست آنچه را من درباره علی گفتم بر شما تأکید نماید.

توضیح اینکه: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم پس از خطبه خواندن، و اعلام مقام خلافت مطلقه و بلا فصل علی علیه السلام با ایراد «من کنت مولاه فعلیّ مولاه» و دیگر فرازهای مربوطه، از حاضران در صحنه غدیر خواست یک یک آنها با علی علیه السلام دست بیعت دهند، تا از طریق بیعت عملاً اعلام تسلیم و قبولی خلافت او کرده باشند. حتّی زن ها با زدن دست در طشت آبی - که به دستور پیامبر کنار خیمه ای نهاده شد و دست علی علیه السلام از داخل خیمه در آن قرار داشت - مراسم بیعت را انجام دادند و همه ملتزم به پیروی و اطاعت از امام علی بن ابی طالب علیه السلام شدند.

خوب است حق جویان بدانند به نوشته حداقل چهل نفر از اعلام مورخین و محدّثین، ابوبکر و عمر هر دو به هنگام بیعت با امام امیرمؤمنان علی علیه السلام با کلماتی از قبیل «بخٍّ بخٍّ» یا «هنیئاً لک» و امثال آن، مقام ولایت و خلافت را به ایشان تبریک و تهنیت گفتند.

اینک بخاطر آگاهی خوانندگان به ذکر نمونه هائی از تعبیراتی که درین زمینه نقل شده و بیانگر اهمیت مراسم غدیرخم است می پردازیم.

امّا تعبیری که از ابوبکر و عمر با هم نقل شده عبارت است از:

أَمسَیتَ یابن أبی طالب، مولی کلّ مؤمن و مؤمنة.

که ناقلان آن:

1 - حافظ احمد بن عقده کوفی (متوفای 333) در «کتاب الولایة» شامل معرفی یکصد و پنج نفر از صحابه ناقل حدیث غدیر [تهذیب التهذیب ابن حجر 7/337 و دیگر مصادر مندرج در الغدیر 1/153]

2 - حافظ علی بن عمر دار قطنی بغدادی (متوفای 385) [صواعق المحرقة

ص: 60


1- مودة القربی، موده پنجم حدیث 4 و در چاپ نجف مندرج در ینابیع الموده، ص297 کوکب الدّری ترمذی، ص131، منقبت 154 .

ابن حجر، ص26]

3 - حافظ احمد بن محمّد عاصمی از اعلام قرن پنجم در «زین الفتی» ج2 ص263

4 - حافظ ابوعبداللّه گنجی شافعی (658) در «کفایة الطالب - باب اول ص62» به نقل از ابن عقده.

5 - احمد بن حجر هیثمی (932) در «صواعق المحرقه»، ص26

6 - شمس الدین مناوی شافعی (1031) در «فیض القدیر»، 6/218

7 - ابوعبداللّه زرقانی مالکی (1122) در «شرح المواهب 7/13» هرسه بنقل از دارقطنی

8 - سید احمد زینی دحلان مالکی شافعی (1304) در «فتوحات الاسلامیه»، 2/306.

و امّا تعبیراتی که از عمر به تنهائی نقل شده بدین قرار است:

1 - أصبحتَ مولی کلّ مؤمن.

2 - بخٍّ بخٍّ لک یا ابن أبی طالب، أصبحت مولای و مولی کلّ مؤمن و مؤمنة.

3 - بخٍّ بخٍّ لک یا علی، أصبحت و أمسیت.

4 - بخٍّ بخٍّ لک یا ابا الحسن، لقد أصبحت مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنة.

5 - بخٍّ بخٍّ یا ابن ابی طالب، أصبحت مولای و مولی کلّ مسلم.

6 - بخٍّ بخٍّ یابن ابی طالب، أصبحت مولای و مولی کلّ مؤمن ومؤمنة.

7 - طوبی لک یا ابا الحسن! أصبحت مولای و مولی کلّ مؤمن ومؤمنة.

8 - طوبی لک یا علی! أصبحت مولی کلّ مؤمن و مؤمنة.

9 - هنیئاً لک، أصبحت مولی کلّ مؤمن و مؤمنة.

10 - هنیئاً لک أصبحت و أمسیت مولی کلّ مؤمن و مؤمنة.

11 - هنیئاً لک یا ابا الحسن، أصبحت مولی کلّ مسلم.

12 - هنیئاً لک یابن ابی طالب، أصبحت مولی کل مؤمن و مؤمنة.

13 - هنیئاً لک یابن ابی طالب، أصبحت مولای و مولی جمیع المؤمنین والمؤمنات.

14 - هنیئاً لک یابن ابی طالب، أصبحت مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنة.

15 - هنیئاً لک یابن ابی طالب، أصبحت الیوم ولیّ کل مؤمن.

16 - هنیئاً لک یابن ابی طالب، أصبحت الیوم ولیُّ کل مؤمن و مؤمنة.

17 - یابن ابی طالب أصبحت الیوم ولی کلّ مؤمن. و اما مصادر تعبیراتی که از عمر به تنهائی نقل شده بدین شرح است:

ص: 61

1 - مصنف ابوبکر بن ابی شیبه [الغدیر، 1/272].

2 - المعیار و الموازنة ابوجعفر اسکافی، ص212.

3 - مسند احمد حنبل، 4/281 چ6 جلدی و 5/355 بشماره 18011 چ9 جلدی.

4 - مسند کبیر ابویعلی موصلی - به نقل صراط السوی فی مناقب آل النبی، محمود شیخانی قادری -.

5 - تفسیر محمّد بن جریر طبری، 3/428.

6 - شرح المصطفی ابوسعید خرگوشی [الغدیر، 1/274].

7 - الکشف و البیان ثعلبی [نیز الغدیر، 1/274].

8 - تاریخ بغداد خطیب، 8/290.

9 - مناقب ابن مغازلی، ص 19.

10 - شواهد التنزیل حسکانی ص157، شماره 210 وص158، شماره213.

11 - زین الفتی در تفسیر سوره هل أتیّ ابومحمّد عاصمی، ج2 ص265.

12 - سرّ العالمین ابوحامد غزالی، ص9.

13 - ملل و نحل ابو الفتح شهرستانی، 1/191 زیر عنوان «الإمامیه».

14 - مناقب خطیب خوارزمی، باب 14، ص93.

15 - تاریخ دمشق ابن عساکر 2/76 - 78 شماره های 577 ، 579 ، 580 .

16 - مفاتیح الغیب فخر رازی - ذیل یا أیّها الرسول - 3/443.

17 - نهایه مجد الدین ابن اثیر شیبانی، 4/246.

18 - اسد الغابه عزّالدین ابن اثیر، 4/28.

19 - تذکرة الخواص سبط ابن جوزی، ص29.

20 - ریاض النضره محب الدین طبری، 2/113.

21 - ذخائر العقبی محبّ الدین طبری، ص67.

22 - فرائد السمطین شیخ الاسلام حموینی، باب 13، ج2، ص77.

23 - تفسیر نیشابوری، 6/170.

24 - مشکاة المصابیح ولی الدین خطیب، ص557 .

25 - نظم درر السمطین جمال الدین زرندی مدنی، ص109.

26 - البدایة والنهایة، ابوالفداء، ابن کثیر شامی، 5/210.

27 - مودة القربی، سیّدعلی همدانی، موده پنجم - چاپ مندرج در ینابیع الموده، ص297.

28 - بدیع المعانی، نجم الدین اذرعی - معروف به ابن عجلون - شافعی،

ص: 62

ص75.

29 - جامع الاحادیث، جلال الدین سیوطی [بشرح کنز العمّال] .

30 - وفاء الوفاء باخبار دار المصطفی، نور الدّین سمهودی شافعی، 2/173.

31 - مواهب اللدینه، شهاب الدین قسطلانی، 2/13.

32 - تفسیر سیّد عبدالوهاب بخاری ذیل آیه «قل لا أسئلکم...» .

33 - کنز العمّال، متقی هندی، 13/134.

34 - روضة الصفاء ابن خاوند شاه، جزء دوّم از ج1، ص173.

35 - حبیب السیر غیاث الدین خاندمیر، جزء سوم ازج1، ص144.

36 - صراط السوی فی مناقب آل النبی سیّد محمود شیخانی قادری مدنی [الغدیر 1/281] .

37 - مرافض الروافض حسام الدّین سهارنپوری [الغدیر، 1/142-143].

38 - مرآة المؤمنین فی مناقب سیّد المرسلین، ولی اللّه سهاوی لکهنوی [الغدیر، 1/282].

39 - مجمع بحار الأنوار، محمّد طاهر فتنی هندی، 3/465.

40 - ذخائر المواریث، عبدالغنی نابلسی، 1/57 .

اکنون با توجه به شرحی که در رابطه با پایه گذاری مسئله خلافت در غدیرخم اجمال آن به نظر رسید و مشروح همه جانبه آن از صدها مصدر حدیثی، تفسیری، تاریخی، کلامی و ادبی اهل تسنن با ذکر آدرس دقیق در ده جلد «عبقات الانوار» محقق بی نظیر میرحامد حسین لکهنوی، و یازده جلد «الغدیر» علاّمه بزرگوار امینی و تعداد 162 کتاب مفصل و مختصرِ دیگر به زبان های مختلف از این قبیل(1) خلاصه شده، این سئوال مطرح است که:

اگر فراز گویا و ارزنده «من کنت مولاه فعلی مولاه» - با مشخصات و ویژگی های محلی و تاریخی و تجمع حجاج برای ابلاغ به آنها، و بیعت همه افراد مرد و زن حاضر - بیانگر مقام امامت مطلقه و خلافت بلافصل علی بعد از پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم نبود و نقش سرنوشت سازی برای امت اسلامی نداشت و قضیه یک قضیه عادی و معمولی و فاقد خاصیت دینی بود، دیگر تهنیت گوئی ابوبکر و عمر و دیگران در قالب «بخٍ بخٍ» یا «طوبی لک» یا «هنیئاً لک» چه معنائی داشته؟!

این سئوالی است که اهل تسنن بدون طفره و درجازدن باید پاسخگوی آن

ص: 63


1- جهت آگاهی و شناخت 184 جلد کتابهای اختصاصی درباره غدیرخم رجوع شود به کتاب ارزنده «الغدیر فی التراث الاسلامی» علامه محقق حاج سید عبدالعزیز طباطبائی اُفست قم، چاپ بیروت.

باشند.

ومؤید این موضوع، که هدف اصلی از مراسم غدیرخم، ابلاغ مقام خلافت بلافصل علی علیه السلام بوده است، آنکه حافظ ابن حجر عسقلانی به نقل از ابن جوزی می نویسد:

هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه» ابوبکر و عمر تغییر چهره دادند و قیافه شان دگرگون شد و در همین موقع آیه شریفه:

«فلمّا رأوه زلفة سیئت وجوه الّذین کفروا»(1)

نازل گردید.(2)

وعلامه مناوی در شرح حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه» که از مندرجات جامع صغیر سیوطی است، کلام ابن حجر عسقلانی را مبنی بر تغییر چهره ابوبکر و عمر بیان نموده، آنگاه به بحث پیرامون اسناد حدیث غدیر پرداخته و به نقل از دارقطنی روایت «امسیت یابن ابی طالب مولی کلّ مؤمن و مؤمنة» را از ابوبکر و عمر نقل کرده است.(3)

اکنون باز این سئوال مطرح است که: اگر ایراد کلمه «من کنت مولاه» در رابطه با خلافت بلافصل پیامبر نبود و مربوط به یک امر ساده [مثلاً ابلاغ دوستی خشک و خالی علی علیه السلام ] بود، از چه رو ابوبکر و عمر با شنیدن آن ناراحت شده و رنگ صورتشان سرخ و سیاه شد؟!

همسرش را خدا معیّن کرد

محب الدین طبری به نقل از «الموافقه» ابن سمان آورده است: در نزد عمر سخن از علی بمیان آمد، عمر گفت: این داماد رسول خدا است.

نزل جبرئیل فقال: یا محمّد إنّ اللّه یأمرک أن تزوِّج فاطمة إبنتک من علی(4)

جبرئیل نازل شد و فرمود: ای محمّد براستی که خداوند امر می کند تو را به اینکه دخترت فاطمه را به همسری علی درآوری.

توضیح: باید عبارت نزل جبرئیل ... تا آخر حدیث، فرموده پیامبر باشد که

ص: 64


1- سوره ملک، 67/27.
2- لسان المیزان، ج1، ص432، ضمن ترجمه اسفندیار بن موفق، شماره 1220.
3- فیض القدیر شرح جامع صغیر، 6/217 - 218.
4- ریاض النضره، 2/130، وذخائر العقبی، ص31.

عمر بدون قال رسول اللّه آنرا بیان کرده.

نگاهِ عبادت

ابن کثیر دمشقی به نقل از بعضِ صحابه از جمله عمر بن خطاب آورده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:

«النظر اِلی وجه علیٍّ عبادة»(1)

نگاه به صورت علی عبادت است.

مردی مثل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم

امام احمد بن حنبل با ذکر سند نقل کرده است: هنگامی که گروهی از قبیله ثقیف به خدمت پیامبر رسیدند، حضرتش فرمود:

«واللّه لتسلمِنَّ أو لأبعثنّ إلیکم رجلاً منّی - أو قال مثل نفسی - فلیضربن أعناقکم و لیسبینَّ ذراریکم ولیأخذنَّ اموالکم»

به خدا سوگند باید تسلیم شوید و گرنه مردی از خودم (یا همانند خودم) را می فرستم که گردنهای شما را بزند و زن و فرزندان شما را اسیر کند و اموال شما را تصرف نماید.

بعداً عمر که حاضر در مجلس بود - پس از نقل قضیه - گفت: فواللّه ما تَمَنَّیتُ الإمارة إلاّ یومئذ. واللّه هیچگاه تمایل به امارت و فرماندهی پیدا نکرده بودم مگر در آن روز که پیامبر قبیله ثقیف را این گونه مورد تهدید قرار داد. پس من سینه پیش داده بودم به امید آن که مرا به عنوان آن مرد معرفی کند، که متوجه علی شد و با گرفتن دست او فرمود: این همان باشد که گفتم.

این همان باشد که گفتم: - با شمشیر گردن های شما را بزند -(2)

ص: 65


1- البدایة والنهایة، 7/358 کفایة الطالب گنجی شافعی باب 34، ص161 - بنقل از تاریخ دمشق ابن عساکر - لسان المیزان عسقلانی 1/263 بلفظ النظر إلی علیّ عبادة و بنقل از عایشه.
2- فضائل الصحابه احمد، 2/593 شماره 1008 نیز مراجعه شود به: مصنف عبد الرزاق 11/226 انساب الاشراف بلاذری شماره حدیث 85 استیعاب ابن عبدالبر 2/462 و در چاپ ذیل اصابه 8/171 مناقب علی بن ابی طالب از مسند ابن اخی تبوک - چاپ ضمیمه مناقب ابن مغازلی ص428 مناقب خوارزمی، باب 14، ص81 ، حدیث 4 شرح ابن ابی الحدید، 9/167 مجمع الزواد هیثمی 9/134 به نقل از ابویعلی ذخائر العقبی، ص64 - بنقل از جامع عبدالرزاق و ابوعمر ثمری و ابن سمان ریاض النضره محب طبری 3/153 به نقل از عبدالرزاق و ابوعمر (ابن عبدالبر) وابن اسحاق مطالب العالیه ابن حجر 4/57 به نقل از ابن ابی شیبه از عبدالرحمن بن عوف.

ابن ابی الحدید نیز این قضیه را برای قبیله بنی ولیعه یمن آورده و شاید هر دو به حقیقت پیوسته باشد.(1)

خلافت و وصایت بخاطر افضلیّت

محمّد صالح ترمذی حنفی نقل می کند؛ عمر بن خطاب از سلمان روایت نموده که گفت: من در لحظه های درگذشت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به خدمتش رسیدم، پس گفتم: یا رسول اللّه آیا وصیّت فرموده ای؟

فرمود: ای سلمان آیا می دانی اَوصیاء (پیامبران) کیانند؟

گفتم: خدا و رسولش بدان آگاه ترند.

فرمود: همانا که آدم وصیَّش شیث بود و او برترین فرزند وی بود که برجای گذارد.

و وصیّ نوح سام بود که برترین کسی بود که بعد از خود برجای گذارد.

و وصیّ موسی یوشع بود که بهترین کسی بود که پس از خود برجای گذارد.

و وصیّ سلیمان آصف بن برخیا بود که افضل افراد بعد از وی بود.

و وصیّ عیسی شمعون بن فرخیا بود که برترین افراد بجای مانده بعد از او بود.

آنگاه فرمود: «وإنّی أوصیت إلی علیّ وهو أفضل من أترکه بعدی».

همانا من علی را وصیّ خود قرار دادم که او افضل افراد بعد از من باشد.(2)

مؤلف: از این روایت استفاده می شود که مقصود از وصیّ همان خلیفه و جانشین واجب الاطاعه و ادامه دهنده دین و آیینی است که پیغمبر از طرف خدا برقرار نموده و تنها شخص پیامبر بود که می توانست خلیفه و جانشین بعد از خود را با الهام گیری از خدا تعیین و معرفی کند.

ص: 66


1- شرح ابن ابی الحدید، 1/296.
2- کوکب الدُّری ترمذی ص133 منقبت 158 مناقب المرتضویّه او، ص 128 مودة القربی همدانی، موده هفتم و در چاپ مندرج در ینابیع الموده ص301 به نقل از ابن عمر.

برادر، خلیفه، وصی و وارث پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم علی علیه السلام است

علامه سیّد علی بن شهاب همدانی و دیگران قضیه وصایت را نیز از قول عمر بن خطاب بدین گونه نقل کرده اند که گفت: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم عقد اخوت و برادری بین اصحاب خود جاری کرد [با اشاره به علی] فرمود:

«هذا علیّ أخی فی الدّنیا و الآخرة، و خلیفتی فی أهلی، و وصیّی فی أمتی، و وارث علمی، و قاضی دینی، ما له منّی، مالی منه، نفعه نفعی، و ضَرّه ضرّی، من أحبّه فقد احبّنی و من ابغضه فقد ابغضنی»(1)

این علی برادر من در دنیا و آخرت است، و خلیفه من در بین خاندانم، و وصیّ من در میان اُمتم، و وارث علمم و ادا کننده دِین و بدهیم، آنچه برای اوست متعلق به من باشد و آنچه برای من است متعلق به اوست، نفع او نفع من است و ضرر و زیانش هم مربوط به من، کسی که او را دوست بدارد مرا دوست داشته، و کسی که با او کینه توزی نماید بدون شک با من کینه توزی نموده.

علی علیه السلام برترین ایمان آورندگان

حافظ شهیر ابن عساکر دمشقی و دیگر اعلام حدیثی و تاریخی با ذکر سند از ابراهیم بن سعید جوهری (وصی مأمون) نقل نموده اند که گفت:

امیرالمؤمنین مأمون برای من نقل کرد از امیرالمؤمنین هارون الرشید و او از امیرالمؤمنین مهدی و او از امیرالمؤمنین منصور و او از پدرش از جدش از عبداللّه بن عبّاس که گفت شنیدم:

عمربن خطاب (در حالیکه عدّه ای نزد وی جمع بودند و سخن از سابقین و پیشقدمان در اسلام مطرح بود) گفت: امّا علی، پس شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم می فرمود: در علی سه خصلت است که من - عمر بن خطاب - دوست داشتم یکی از آنها متعلق به من باشد و اگر [یکی از آن خصلتها در من] بود از آنچه خورشید بر آن تابیده در نزد من محبوب تر بود.

ص: 67


1- مودة القربی، موده ششم حدیث 4، ص60، و در چاپ مندرج در ینابیع الموده، ص299 مناقب المرتضویه محمّد صالح کشفی ترمذی حنفی، ص129، چ بمبئی کوکب الدری او، ص134.

- پس اضافه کرد - من و ابوعبیده و ابوبکر و گروهی از صحابه در حضور پیامبر بودیم که دست به شانه علی زد و فرمود:

«یا علی أنت اوّل المؤمنین ایماناً و اوّل المسلمین إسلاماً و أنت منّی بمنزلة هارون من موسی»(1)

ای علی تو نخستین ایمان آور از مؤمنین باشی و اولین اسلام آور از مسلمانان و تو نسبت به من همانند هارونی نسبت به موسی.

و ابن صباغ مالکی بنقل از «خصایص العلویه علی سائر البریه» ابوالفتح، محمّد نطنزی - باضافه:

«کذب من زعم اَنّه یحبنی وهو مبغضک. یا علی من أحبّک فقد أحبّنی و من أحبّنی أحبّه اللّه و من أحبّه اللّه أدخله الجنّة، و من أبغضک فقد أبغضنی، و من أبغضنی أبغضه اللّه تعالی و أدخله النّار»(2)

- آنرا آورده است که بطور خلاصه حبّ و بغض علی را حبّ و بغض با خدا و رسولش بیان کرده و سرنوشت دوستان علی را بهشت و دشمنان و کینه توزان علی را جهنّم اعلام فرموده.

علی علیه السلام بمنزله کعبه است باید به سویش رفت

سیّد محمود بن محمّد درگزینی در «نزل السائرین فی أحادیث سیّد

ص: 68


1- تاریخ دمشق، ج1، ص361، شماره 401 فردوس دیلمی، ج5 ، بشماره 8299 باب الیاء بدون ذکر اسامی خلفای راوی حدیث - الأسماء والکنی محمّد نیشابوری کرابیسی معروف به حاکم کبیر، ج4، ورق 18/ب/ [تاریخ دمشق، ج1، ذیل ص361]. مناقب خطیب خوارزمی، فصل چهارم، ص19، شماره 6 خالصة الحقائق عماد الدین محمود فاریانی (درگذشته 607)، این کتاب مختصرش بنام «اخلص الخالصه» یا «خلاصة الخالصة» بقلم علی رائض بدخشانی در سنه 1851 م در قازان روسیه چاپ شده [معجم المطبوعات، ص540 اعلام زرکلی 5/20] ریاض النضره محب طبری 2/163 از طریق حافظ ابن سمّان و ذخائر العقبی او، ص58 - کنزالعمّال متقی هندی 13/124 شماره 36395 بنقل از ذیل تاریخ بغداد ابن نجار و در ص122 شماره 36392 بنقل از «فیما رواه الخلفاء» حسن بن بدر و «ألاسماء و الکنی» حاکم کرابیسی و «الالقاب» شیرازی و ذیل «تاریخ بغداد» ابن النجار با اضافه جمله «و کذب علیّ من زعم أنّه یحبنی و یبغضک» سمط النجوم اللئالی، عبد الملک عصامی 2/476 از طریق ابن سمان، شماره 6 مناقب الثلاثه یوسف حسین عبداللّه مصری (درگذشته بعد 1352) ص107.
2- فصول المهمة، ص126.

المرسلین»(1) به نقل از عمر بن خطاب آورده است که گفت: من و ابوعبیده و ابوبکر و گروهی از صحابه - در حضور پیامبر - نشسته بودیم که ناگهان حضرتش دست به شانه علی زد و فرمود:

«یا علی أنت أوّل المؤمنین ایماناً وأوّل المسلمین اسلاماً، و أنت منّی بمنزلة هارون من موسی، و انّما أنت بمنزلة الکعبة تؤتی و لاتاتی. فإذا أتاک هؤلاء القوم فَسَلِّموا إلیک الأمر فاقبله منهم، و إن لم یأتوک فلا تأتهم».

ای علی تو اوّل مؤمنی باشی که ایمان آورد و نخستین مسلمانی باشی که اسلام آورد و تو نسبت به من بمنزله هارونی نسبت به موسی، و همانا که تو بمنزله کعبه ای که باید به نزد تو آیند و نباید تو بسوی آنها بروی. پس اگر این مردم - صحابه و مسلمانان - به سراغ تو آمدند وامر - خلافت - را به تو تسلیم کردند بپذیر، و گرنه، تو هم به سراغ آنها مرو.

علی علیه السلام خاتم اولیاء

علامه عینی به روایت از تاریخ ابن عساکر از عمر بن خطاب نقل نموده که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به علی فرمود: «أنا خاتم الأنبیاء و أنت یا علی خاتم الأولیاء» ؛ من خاتم پیامبرانم و تو ای علی خاتم اُولیاء.(2)

دست علی علیه السلام در دست پیامبر

ابن عساکر دمشقی و دیگران از ابن عمر روایت نموده و او از پدرش عمر که گفت: شنیدم پیامبر به علی می فرمود: «یا علی یدک فی یدی تدخل معی یوم القیامة حیث أدخل»(3) ای علی روز قیامت در حالیکه دست تو در دست من

ص: 69


1- کتاب فوق از سیّد محمود بن محمّد بن محمود درگزینی (درگذشته در «درگزین همدان» بسال 743 ه) نسخه خطی آن در کتابخانه بلدیه (شهرداری) اسکندریه مصر بشماره و علامت (ن 2271 ج) موجود است [اعلام زرکلی 7/183] ، و ما روایت فوق را بواسطه ملحقات احقاق الحق ج17، ص79 - که از «درر المناقب» نقل کرده آوردیم. ونقل آن از دیگر صحابه غیر عمر هم فراوان و در مصادر چاپی ذکر شده، جهت اطلاع بیشتر مراجعه شود به ملحقات 4/164 و 17/79.
2- مناقب سیّدنا علی، ص26 شماره 126.
3- تاریخ دمشق - بخش امام علی - 2/337 و ج18، ص160 ضمن شرح حال زبیر و ج50 ص687 ضمن معرفی محمّد بن عبداللّه بن سلیمان اربعین الطوال ابن عساکر - به نقل محب طبری - ذخائر العقبی محب طبری، ص89 ریاض النضره او 2/160 - بنقل از اربعین ابن عساکر کفایة الطالب گنجی شافعی باب 41، ص182 با اضافه جمله هذا حدیث حسن عال و فیه فضیله سامیه و رتبة عالیه لعلی علیه السلام مطالب العالیه ابن حجر 4/82 کنز العمال متقی هندی 11/627 شماره 33056 و منتخب آن (چاپ حاشیه مسند احمد) 5/35 - به نقل از الغیلانیات ابوبکر شافعی، و فضائل الصحابه ابو نعیم اصفهانی و ابن عساکر - وسیلة المآل باکثیر حضرمی، ص131 [ملحقات احقاق 17/40] القول الفصل سیّد علوی حداد حضرمی 2/30 چ جاوه، روض الأزهر شاه تقی کاظمی، ص98، مناقب عینی، ص90 .

باشد، داخل شوی با من هر کجا که من داخل شوم.

ص: 70

اعترافات عمر درباره امیر مؤمنان علی علیه السلام

اشاره

ص: 71

عمر گفت: پیامبر می خواست خلافت علی را مکتوب کند ولی...

ابن ابی الحدید - به نقل از «تاریخ بغداد» احمد بن أبی طاهر - سخنان عمر بن خطاب و ابن عبّاس را در رابطه با امر خلافت این چنین شرح داده است :

عمر: علی کجاست؟

ابن عبّاس: او را دیدم در حال قرائت قرآن مشغول آبیاری نخلستان بود.

عمر: در سخنان رسول اللّه اشاره ای - به خلافت علی بود - که اثبات حجت و قطع عذر بدان نشود، و او در پی فرصتی بود که کار خلافت علی را عملی سازد، و در مرض موتش می خواست تصریح بنام او کند، پس من با کلمه «إنّ الرجل لَیَهجر» از روی دل سوزی برای اسلام و دست اندازی بر آن مانع شدم!

به خدای این بنا، قریش هیچ گاه بر علی اتفاق نخواهد کرد، و اگر او متصدی امر خلافت می شد عرب از هر سو علیه وی سر برمی تافت و سر و صدا به راه می انداخت.

پس رسول خدا فهمید که من، به تصمیم او پی بردم و بدین جهت - از نوشتن آن - خودداری کرد.

نیز ابن ابی الحدید نوشته است :

عمر گفت: رسول خدا به هنگام بیماری فوت تصمیم گرفت امر خلافت علی را مطرح کند، اما من بخاطر بیم از فتنه و متلاشی شدن امر اسلام مانع آن شدم؟

پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به نیت قلبی من پی برد و از انجام تصمیم خودداری نمود.

مؤلّف: قطع نظر از دلائل فراوان قرآنی و حدیثی برخلافت بلا فصل امیرمؤمنان

ص: 72

علی علیه السلام که نمونه بارزش حدیث غدیر است .

تنها بر اساس اعتراف عمر، شکی نیست که پیامبر صلی الله علیه و آله فقط علی را شایسته تصدی خلافت می دانست که تصمیم به واگذاری کتبی امر خلافت به او گرفت و امر به آوردن وسیله نوشتن فرمود.

اما عمر بخاطر اختلاف افکنی بین حاضرین مجلس با جمله «إنّ الرجّل لیهجر» یا «دعوه فإنّ نبیّکم یهجر» حضرتش را هذیان گو معرّفی نمود، و از عملی شدن تصمیم پیامبر و آوردن وسیله نوشتن ممانعت کرد. دسیسه او کارگر شد و اصحاب حاضر در مجلس دو دسته شدند، بعضی طرفدار عمر، یعنی گفتار او را تقویت نمودند و عدّه ای طرفدار رسول اکرم صلی الله علیه و آله بگونه ای که نزاع کردند و داد و فریاد بلند شد در این زمان پیامبر (مجسمه خلق عظیم) متغیر شد و فرمود: از پیش من برخیزید، اینجا جای اختلاف و نزاع نیست.

حال این سؤال مطرح است که: چگونه عمر از روی دل سوزی؟؟ برای مسلمین در حضور پیامبر بذر نفاق و اختلاف را پاشید و ایجاد دو دستگی نمود و به پیامبری که خدا در قرآن اطاعت او را واجب کرده و سخن او را وحی معرفی نموده جسارت کرد و او را از وصیّت کردن که حقّ مسلم هر مسلمانی است منع کرد.

عمر گفت: اگر علی علیه السلام نبود، حتماً عمر هلاک می شد

به شرحی که صاحبان مصادر معتبر اهل تسنن نقل کرده اند: خلفای قبل از امیرمؤمنان و از همه بیشتر عمر بن خطاب در مشکلات گوناگون هم خود شخصاً به امیر مؤمنان علیه السلام مراجعه می نمود و هم طرف های درگیر و مراجعه کننده را به آن حضرت ارجاع می داد.

پس آنگاه که امام بدون تشریفات و به نحو حیرت انگیز مشکلات را حل می فرمود و به سؤالها پاسخ می داد. آنها پی به اشتباه و خطا در پاسخگوئی خود برده و می فهمیدند علی مایه رهائی آنها از مشکلات است و هر یک با تعبیر «لولا

ص: 73

علی لهلک ابوبکر»، «لولا علی لهلک عمر»، «لولا علی لهلک عثمان»، و دیگر تعبیرات وارد از ناحیه عمر بن خطاب حضرتش را می ستودند و به مقامات علمی او و سرنوشت سازی پاسخ هایش اعتراف می نمودند.

قابل توجه خوانندگان آنکه عمر تنها کلمه «لولا علی لهلک عمر» را نه یکبار که دهها بار، در پیشامدهای مختلف ایراد و صریحاً در حضور افراد به هلاکت خود در صورت نبودن علی علیه السلام اعتراف نموده.

اکنون بخاطر اختصار و محدودیت حجم کتاب حاضر از ذکر مشروح قضایا معذرت خواسته و تنها به بیان فهرستی از تعبیرات عمر درباره امیرمؤمنان علی علیه السلام اکتفا نموده و آنگاه از باب نمونه تعدادی از موارد مربوط به حل مشکلات قضائی را به آگاهی خوانندگامی می رسانیم.

1 - «أبا حسن، لا أبقانی اللّه لشدّه لست لها ولا فی بلد لستَ فیها».

ای پدر حسن خدا مرگ دهد مرا در امر سختی که تو برای آسان کردنش نباشی، و در شهری که تو در آن حاضر نباشی.

2 - «أعوذ باللّه أن أعیش فی قوم لستً فیهم یا أبا حسن».

پناه می برم به خدا از بسر بردن در بین قومی که تو ای پدر حسن در بین آن نباشی.

مستدرک حاکم، 1/457.

اخبار مکه و ما جاء فیها من الآثار، 1/323.

القری لقاصد اُمُّ القری محب طبری، ص246.

تاریخ دمشق ابن عساکر 3/50 بلفظ: نعوذ باللّه .

تبیین الحقایق، فخر الدین عثمان زیلعی 2/16 چ مصر.

ذخائر العقبی محب طبری، 2/197.

ریاض النضرة او، 2/197 چ مصر، و ص146 چ بیروت.

تلخیص مستدرک ذهبی، 1/457.

کنز العمّال متقی هندی، 5/177 - 178.

ص: 74

فیض القدیر - شرح جامع صغیر سیوطی - 4/356 به نقل از دار قطنی. روض الازهر قلندر هندی 266.

ارجح المطالب امرتسری، ص122 از پنج مصدر حدیثی.

3 - «أعوذ باللّه أن أعیش فی قوم لیس فیهم ابوالحسن».

پناه می برم به خدا از زندگی در بین قومی که ابوالحسن در آنها نباشد. فیض القدیر - شرح جامع صغیر - 4/357 به نقل از دارقطنی.

4 - «أعوذ باللّه من معضلة لا علیّ لها».

پناه می برم به خدا از مشکلی که علی برای حل آن نباشد. مناقب خوارزمی، فصل 7، ص51 . نور الأبصار شبلنجی، ص79.

5 - «أعوذ باللّه من معضلة لیس لها ابو حسن - ابوالحسن».

پناه می برم به خدا از مشکلی که پدر حسن برای حل آن نباشد.

فضائل امیرالمؤمنین احمد حنبل، [الغدیر، ج6، ص247].

زین الفتی عاصمی، [الغدیر، ج6، ص247].

تذکرة الخواص سبط ابن جوزی، ص87 و در چ نجف، ص144.

تاریخ دمشق ابن عساکر، 3/51 .

6 - «أعوذ باللّه من معضلة ولا ابو حسن لها».

پناه می برم به خدا از مشکلی که پدر حسن برای حل آن نباشد.

تاریخ ابن کثیر، 7/359 .

فتوحات الاسلامیه زینی دحلان، 2/306.

7 - «اللّه أعلم حیث یجعل رسالته».

خداوند خود آگاه تر است که بار نبوّت را کجا قرار دهد.

الطرق الحکمیه ابن قیم، ص46. [الغدیر، 6/105].

8 - «اللّهمّ لا تبقنی لمعضلة لیس لها ابن ابی طالب حیّاً».

بارالها! باقی مگذار مرا در برابر مشکلی که - علی ابن ابی طالب - برای حل آن - زنده نباشد.

فضائل احمد، شماره حدیث 216.

مقتل خوارزمی، 1/45. مناقب او، فصل 7، ص51 .

تذکره سبط ابن جوزی، ص148.

قوة القلوب، 2/246.

ینابیع الموده قندوزی، ص86 .

ص: 75

ملحقات احقاق الحق، 8/211 به نقل از هشت مدرک دیگر.

9 - «اللّهمّ لا تنزل بی شدیدة إلاّ و ابوالحسن الی جنبی».

بارالها کار سختی را بر من فرود نیاور، مگر آنکه ابوالحسن (برای حل آن) در پهلوی من باشد.

ذخائر العقبی ص82 .

ریاض النضرة، 2/50 ، و194 و در چ بیروت ص142.

کنز العمّال، 5/257 به نقل از ابن عساکر.

فرائد السمطین، 1/343 شماره 264.

نظم درر السمطین زرندی، ص130 بلفظ «اللّهمّ لا ترانی شدة».

کفایة شنقیطی، ص57 .

10 - «أنت (یا علی) خیر هم فتویً».

تو ای علی بهترین صحابه در امر فتوی هستی.

طبقات ابن سعد، ج2، بخش، 2/102.

سنن دار قطنی ج2. کتاب الصائم باب القبله، ص181.

11 - «بأبی أنتم، بکم هدانا اللّه، و بکم أخرجنا اللّه من الظلمات الی النور».

پدرم بفدای شما خاندان (نبوت) باد، که بوسیله شما خداوند ما را هدایت کرد و بوسیله شما ما را از عالم تاریکی (شرک) به نور و روشنائی اسلام درآورد.

ربیع الأبرار زمخشری، 3/595 .

مناقب خوارزمی، فصل 7، ص51 - 52 .

شرح ابن ابی الحدید، 4/133، چ4 جلدی .

فرائد السمطین حموینی، 1/349، شماره 273.

مستطرف إبشیهی، 1/91.

نزهة المجالس صفوری، 2/211.

وسیلة النجاة محمّد مبین هندی، ص139.

مرآة المؤمنین ولی اللّه لکهنوی، ص87 .

12 - «ثلاث کنت فی طلبهنّ، فالحمدللّه الّذی أصبتهنّ قبل الموت».

سه چیز بود که من در پی آن بودم و حمد خدای را که قبل از مرگم - بواسطه علی - بدان دست یافتم.

کنز العمّال، 13/170 - 169 به نقل از دیلمی و معجم اوسط طبرانی.

منتخب کنز العمّال - چ حاشیه مسند احمد - 5/56 .

13 - «رُدُّوا الجهالات إلی السنّة و رُدُّوا قول عمر إلی علیّ».

ص: 76

نادانی ها را به سنّت برگردانید، و گفته عمر را هم به علی .

احکام القرآن جصّاص، 1/504 .

سنن بیهقی، 7/441-442 .

مناقب خوارزمی، ص50 .

کتاب العلم أبو عمر، 2/187 .

تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی، 87 . و در چ نجف ص147 .

14 - «ردُّوا قول عمر إلی علیّ، لولا علیّ لهلک عمر».

قول عمر را به علی برگردانید، اگر علی نبود عمر هلاک شده بود.

تذکره سبط ابن جوزی، ص147 .

15 - «صدقت أطال اللّه بقاءک».

راست گفتی (ای علی) خداوند بقائت را طولانی کند.

جامع العلوم والحکم، عبد الرحمن سلامی بغدادی، 1/106 چ مصر.

16 - «عجزت النساء أن تلدن مثل علی بن ابی طالب و لولا علی لهلک عمر».

همانا که زنها از زائیدن همانند علی ناتوان باشند و اگر علی نبود عمر هلاک شده بود.

اربعین فخر رازی، ص466.

مناقب خوارزمی، فصل7، ص93.

فرائد السمطین حموینی، 1/351.

مطالب السئول ابن طلحه شافعی، ص130.

ینابیع الموده قندوزی، ص75 و 373 چ اسلامبول وص 85 و 448 چ نجف به نقل از فصل الخطاب خواجه پارسا. 17 - «علیّ أعلم الناس بما أنزل اللّه علی محمّد».

علی بدانچه خدا بر محمّد نازل فرموده، آگاه ترین مردم است.

شواهد التنزیل حاکم حسکانی، 1/29.

18 - «فرّج اللّه عنک لقد کدتُ أُهلک فی جلدها».

خداوند مشکلت را بگشاید، بدون شک نزدیک بود بخاطر اجراء حد بیجای این زن هلاک شوم.

مناقب ابن شهر آشوب، 2/366 چهار جلدی و 1/497 دو جلدی - به نقل از شش نفر راویان و محدثان اهل تسنن - .

19 - «کاد یهلک ابن الخطاب لولا علیُّ بن ابی طالب».

اگر علی بن ابی طالب نبود، نزدیک بود عمر هلاک شود.

ص: 77

طرق الحکمیه ابن قیم، ص46.

کفایة الطالب گنجی اول باب، 57 .

فصول المهمه ابن صباغ مالکی، ص18.

20 - «کان عمر یتعوّذ من معضلة لیس لها ابو حسن».

پیوسته عمر به خدا پناه می بُرد از مشکلی که ابو حسن (علی بن ابی طالب) برای حلّ آن نباشد.

استیعاب قرطبی، 8/157 چاپ ذیل اصابه.

اسد الغابه ابن اثیر، 4/22.

اصابه ابن حجر، 7/59 .

اعلام الموقعین ابن قیم جوزیه، 1/15 .

تاریخ الاسلام ذهبی، 2/199.

تاریخ الخلفاء سیوطی، 66 و171.

تاریخ دمشق ابن عساکر، 3/51 .

تأویل مختلف الحدیث ابن قتیبه دینوری، ص202.

تذکرة الخواص سبط ابن جوزی، ص144.

تهذیب التهذیب عسقلانی 1/337 و7/327 .

ذخائر العقبی محب طبری، ص82 .

ریاض النضره او، 2/142 - به نقل از احمد حنبل و استیعاب.

صفوة الصفوه ابن جوزی، 1/121.

صواعق المحرقة ابن حجر مکی، ص76 .

طبقات الکبرای ابن سعد، 2/339 چ مصر.

طرح التثریب ابو زرعه عراقی، 1/86 چ مصر.

علی ابن ابی طالب امام العارفین احمد بن صدیق غماری، ص70.

فتح الباری شرح صیح بخاری، 17/105.

فرائد السمطین حموینی، 1/345 شماره 267.

فضائل الصحابة احمد حنبل، 2/647 شماره 1100.

فیض القدیر مناوی، 4/357. قضاة الاندلس، ص23 چ قاهره.

کفایة الطالب گنجی شافعی، باب 57، ص217 چ نجف و ص95 چ غری.

مجمع بحار الانوار صدیقی فتونی 2/396 چ نولشکور.

نور الابصار شبلنجی، ص74 .

ص: 78

21 - «لا أبقانی اللّه إلی أن أدرک قوماً لیس فیهم ابوالحسن».

باقی نگذارد خدا مرا در وقتیکه درک کنم قومی را که ابوالحسن در بین آنان نباشد.

حاشیه حفنی بر شرح جامع صغیر عزیزی، 2/417.

مصباح الظلام جردانی، 2/56 - به نقل الغدیر، 3/98 از هر دو مصدر مذکور.

22 - «لا أبقانی اللّه بارض لیس فیها أبا الحسن».

باقی نگذارد خدا مرا در سرزمینی که ابوالحسن در آن نباشد.

ارشاد الساری، 3/195.

23 - «لا أبقانی اللّه بعد ابن ابی طالب».

بعد از فرزند ابی طالب (علی)، خدا مرا باقی نگذارد.

اخبار الظراف ابن جوزی : ص 19

الازکیاء ابن جوزی، ص18 - به نقل الغدیر، 6/126 از دو مصدر مذکور.

تذکرة سبط ابن جوزی، ص148 چ نجف و 157 چ غری.

مناقب خوارزمی، ص60.

طرق الحکمیة ابن قیم، ص36.

ذخائر العقبی، ص 80 .

ریاض النضرة، 2/197.

وسیلة النجاة محمّد مبین لکهنوی، ص150 .

24 - «لا أبقانی اللّه بعدک یا علیّ».

ای علی! خدا مرا بعد تو باقی نگذارد.

مناقب خوارزمی، فصل 7، ص54 .

فرائد السمطین، 1/349 شماره 274 .

ذخائر العقبی محبّ طبری، ص 82 .

ریاض النضره او، 2/146،

ارجح المطالب، ص122.

25 - «لا أبقانی اللّه لمعضلة لیس لها ابو الحسن».

در برابر مشکلی که ابو الحسن (علی) برای حل و فصلش نباشد خدا مرا باقی نگذارد.

انساب الاشراف بلاذری، 2/99.

26 - «لا أحیانی اللّه لمعضلة لا یکون فیها ابن أبی طالب حیّاً».

در مشکلی که (علی) ابن ابی طالب زنده نباشد، خدا مرا زنده نگذارد.

ص: 79

الجامع اللطیف محمّد جار اللّه قرشی، ص35 چ1393 مصر.

27 - «لا بقیت فی قوم لست فیهم یا أبا الحسن».

ای ابوالحسن در بین قومی که تو در بین آنها نباشی، باقی نمانم.

تاریخ دمشق - بخش امام علی - 3/53 - 52 شماره 1082.

تفسیر امام فخر رازی ذیل آیه و التّین و الزّیتون .

28 - «لا بقیت لمعضلة لیس لها ابوالحسن».

در برابر مشکلی که ابوالحسن برای حل آن نباشد، باقی نمانم.

ترجمة علی بن ابی طالب، ص79 - به نقل الغدیر، 3/98 .

29 - «لا خیر فی عیش قوم لستَ فیهم یا أبا الحسن».

در زندگانی مردمی که تو ای ابوالحسن در بین آنها نباشی خیری نباشد.

الجامع اللطیف، محمّد جار اللّه قرشی، ص35 چ مصر 1392.

30 - «لا عشت فی قوم لستَ فیهم یا أبا الحسن».

در بین قومی که تو ای پدر حسن در بین آنان نباشی، زندگانی نکنم.

تاریخ دمشق ابن عساکر - بخش امام علی - 3/53 .

31 - «لولا علیّ لضلّ عمر». اگر علی نبود عمر گمراه شده بود.

تمهید باقلانی، ص 199 - به نقل الغدیر، 6/327.

32 - «لولا علیّ لهلک عمر».

اگر علی نبود عمر هلاک شده بود.

همانطوریکه قبلاً یادآور شدیم عمر دهها مرتبه در موارد مختلف که مسائل و مشکلات به دست توانای امیرمؤمنان علی علیه السلام حل و فصل می شد جمله «لولا علی لهلک عمر» را تکرار نموده و طبق اشاره قبل چون نقل متون قضایا موجب اطاله کلام خواهد شد.

تنها به ذکر فهرستی از مصادر نقل آن اکتفا می کنیم که عبارتند از:

1 - أخبار الظرائف ابن جوزی، ص19.

2 - الأزکیاء ابن جوزی، ص 18 چ مصر.

3 - اربعین فخر رازی، ص466.

4 - أرجح المطالب امرتسری، ص123.

5 - إرشاد الساری، شرح صحیح بخاری، ابن حجر قسطلانی 10/9 به نقل از بغوی، ابو داود، نسائی و ابن حبان.

6 - إستیعاب ابن عبد البرقرطبی، 3/39 و در چاپ ذیل اصابه 8/157.

ص: 80

7 - أهل البیت توفیق ابو علم مصری، چ قاهره، ص207.

8 - بریقة المحمودیه ابو سعید خادمی، 1/211 چ حلبی قاهره.

9 - تاریخ آل محمّد بهجت افندی، ص125 چ مطبعه آفتاب.

10 - تأویل مختلف الحدیث، ابن قتیبه دینوری، ص202.

11 - تذکرة الخواص سبط ابن جوزی، ص147 ضمن دو قضیه به نقل از فضائل احمد و مسند او.

12 - تفریح الأحباب فی مناقب الآل و الأصحاب محمّد بن عبداللّه قرشی هاشمی، ص 325 چ دهلی.

13 - تفسیر امام فخر رازی، 7/484 .

14 - تفسیر نیشابوری ضمن سوره احقاف.

15 - حاشیه حفنی بر شرح جامع صغیر عزیزی، 2/417 [الغدیر، 6/102] .

16 - دُرّ بحر المناقب ابن حسنویه حنفی، ص23 نسخه خطی [ملحقات احقاق، 8/198] .

17 - ذخائر العقبی محبّ الدین طبری، ص 82 .

18 - ریاض النضره محبّ الدین طبری، 2/142 - به نقل از حافظ عقیلی و حافظ ابن سمان - .

19 - سنن ابن ماجه قزوینی، ج2 .

20 - سنن ابو داود سجستانی، 2/227 به چند طریق.

21 - شرح تائیّه ابن فارض قاضی سعید الدین محمّد بن احمد فرغانی [ملحقات احقاق، 8/184] .

22 - شرح تجرید علاء الدین قوشجی - بخش امامت - چ آستانه ترکیه.

23 - شرح جامع صغیر سیوطی از شیخ محمّد حنفی - چاپ حاشیه سراج المنیر - 2/417.

24 - شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، 1/18 و12/205.

25 - علی بن ابی طالب امام العارفین احمد بن صدیق غماری، ص71.

26 - عمدة القاری - شرح صحیح بخاری - عینی 11/151 .

27 - عون المعبود - شرح سنن ابی داود - عظیم آبادی، 12/76.

28 - فتح الباری - شرح صحیح بخاری - عسقلانی، 12/101.

29 - فتح الملک العلی - بصحة حدیث باب مدینة العلم علی - احمد بن محمّد غماری، ص 42.

30 - فرائد السمطین حموینی، 1/351، شماره حدیث 276.

ص: 81

31 - فصل الخطاب خواجه پارسا، به نقل ینابیع الموده.

32 - فصول المهمه ابن صبّاغ مالکی، ص18.

33 - فضائل امیرالمؤمنین از احمد حنبل شماره حدیث 327.

34 - فیض القدیر - شرح جامع صغیر - عبد الرؤف مناوی 4/357.

35 - قرة العینین فی تفضیل الشیخین شاه ولی اللّه دهلوی، ص182.

36 - قضاة الاندلس قاضی علی بن عبیداللّه مالقی، ص73.

37 - کفایة الطالب گنجی شافعی پایان باب 59 ص227.

38 - اللمع فی التصوف ابو نصر عبداللّه بن علی طوسی سراج شافعی، ص 181 چ مصر.

39 - مختصر - سنن ابی داود - منذری، 6/230.

40 - مرآة المؤمنین ولی اللّه لکهنوی، ص67 .

41 - مصباح الظلام جردانی دمیاطی، 2/56 [الغدیر، 6/102].

42 - مطالب السئول ابن طلحه شافعی، ص13.

43 - مطوّل تفتازانی بحث «لو» شرطیه، ص136.

44 - الملفوظات والامالی العرفانیه، شیخ نظام الدین اولیاء چشتی حنفی هندی [ملحقات احقاق، 8/158].

45 - مناقب خطی خوارزمی، ص39 چ نجف، و48 چ اسلامبول.

46 - مناقب سیّدنا علی عینی حنفی، ص 46.

47 - مواقف قاضی عضد الدین ایجی شیرازی، بخش امامت.

48 - نظم درر السمطین زرندی حنفی، ص130- 129 و132.

49 - وسیلة المآل باکثیر حضرمی، ص127 مخطوط [ملحقات، 17/444].

50 - وسیلة النجاة محمّد مبین هندی، ص139 چ لکهنو.

51 - ینابیع الموده قندوزی، ص70 و75 و448 چ نجف، وص80 و85 و373 چ اسلامبول - به نقل از فصل الخطاب خواجه پارسا - .

33 - «لولاک لافتضحنا».

(یا علی) اگر تو نبودی ما مفتضح و رسوا می شدیم.

صحیح بخاری، 3/81 کتاب الحج باب کسوة الکعبة و باب الاعتصام سنن ابی داود، 1/317. سنن ابن ماجه 2/269. سنن بیهقی، 5/159.

فتوح البلدان بلاذری، ص55 .

ص: 82

ربیع الابرار زمخشری، 4/26.

شرح ابن ابی الحدید، 19/158 ذیل کلام 276.

ریاض النضره، 2/20 چ مصر.

تیسیر الوصول ابن دبیع - به نقل الغدیر، 6/177.

فتح الباری، 3/358.

34 - «ما أجدلک إلاّ ما قال إبن ابی طالب».

عمر (در رابطه با سؤالی که از وی شده بود و ارجاع به امیر مؤمنان علیه السلام داده و سؤال کننده پاسخ امام را برای وی بازگو کرد و گویا مجدداً از عمر نظر خواهی نمود) گفت: جز آنچه را که فرزند ابو طالب پاسخ داده چیزی در جواب سؤال تو سراغ ندارم.

محلّی ابن حزم اندلسی، 2/76.

استیعاب قرطبی، 2/463.

ریاض النضرة، 2/195 چ مصر.

35 - «ما زلتَ کاشفُ کلّ کرب و موضحُ کلِّ حکم».

(ای علی) پیوسته زداینده هر غم و غصه هستی و واضح کننده هر حکمی. کنز العمّال متقی هندی، 5/834 .

. 36 - «نعوذ باللّه مِن أن أعیش فی قوم لست فیهم یا أبا حسن».

پناه می بریم به خدا از بسربردن خود در میان قومی که تو ای پدر امام حسن در بین آنها نباشی.

تاریخ دمشق، 3/50 .

37 - «هذا أعلم بنبیِّنا و بکتاب نبیّنا».

این (علی بن ابی طالب) آگاه ترین صحابه به پیامبر و به کتاب پیامبر ما است. زین الفتی در تفسیر سوره هل أتی، عاصمی - به نقل از گروه رستگاران، ص105.

38 - «هیهات، هناک شجنة من بنی هاشم و شجنه من الرسول و اثرة من علم یؤتی لها و لا یأتی، فی بیته یؤتی الحکم».

دریغا، همانا که علی برخوردار از قرابت و نزدیکی با بنی هاشم و نزدیکی با رسول خدا صلی الله علیه و آله و نشانه ای از علم است که باید به سراغش رفت، نه اینکه او بیاید، و در خانه او حکمت جامه عمل می پوشد و بس .

کنز العمّال، 5/831 به نقل از علی بن کاتب.

39 - «یا أبا الحسن أنت لکلِّ معضلة و شدّة تدعی».

ص: 83

ای ابوالحسن تو - یگانه کسی هستی - که برای حل و فصل هر مشکل دعوت می شوی.

قصص الأنبیاء ثعلبیّ ص 566 ذیل آیه «إذ أوی الفتیة الی الکهف» - به نقل فضائل الخمسة 2/290 - نیز عرائس ثعلبی ص232 - 239 - به نقل الغدیر، 6/155-148 .

40 - «یا ابن ابی طالب، فما زلت کاشف کلّ شبهة وموضح کلّ حکم (علم)». ای فرزند ابو طالب همانا که پیوسته پرده بردار از هر شبهه و توضیح دهنده هر حکمتی (علمی) هستی.

کنز العمّال، 5/834 .

صلاحیت های همه جانبه علی علیه السلام از زبان عمر

چنانچه در مقدمه کتاب خاطرنشان گردید اگر تمام دلائل قرآنی، حدیثی و تاریخی مربوط به حق تقدم علی علیه السلام را در امر خلافت بلافصل بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله نادیده انگاریم یا بی اعتبار قلمداد کنیم، تنها احادیث نقل شده و تعبیرات اعتراف آمیز متصدیان خلافت بعد از پیامبر کافی است که ما یگانه خلیفه بر حق و واجد شرایط بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله را علی علیه السلام بدانیم.

زیرا احادیث نقل شده و اعترافات مختلف ابوبکر، عمر، عثمان و... تحت عنوان صحابی برای ما و همه مسلمانان محکم ترین و گویاترین سند امام شناسی و پشتوانه گرایش به مقام خلافت بلافصل امام امیرمؤمنان ارواحنا فداه می باشد.

اکنون اضافه بر آنچه بنظر رسید توجه خوانندگان حق جو را به ذکر نمونه هائی از گفته ها و اعترافات فراوان عمر پیرامون صلاحیت همه جانبه علی در امر خلافت و نیز نقاط ضعف دیگر افراد شورای خلافت بعد از عمر جلب و قضاوت را بر عهده شما می گذاریم.

1 - علاّمه ابن ابی الحدید می نویسد: عمر افرادی را که برای شورای خلافت بعد از خود تعیین نموده بود احضار کرد و چون حاضر شدند گفت: آمدند و هر یک عفریتش (شیطان نفسانیش) به هیجان افتاده، به امید آنکه خلیفه شود. آنگاه هر یک از پنج نفر آنان را با بیان نقطه ضعفی مخاطب قرار داد و آنها را به خودشان معرفی نمود.

اما تو ای طلحه! مگر آنکس نبودی که گفتی اگر پیامبر قبض روح شد زوجه هایش را به عقد همسری درآوریم، چون هرگز خدا محمّد را ذیحق تر از ما - برای همسری - با دختر عموهایمان قرار نداده است.

ص: 84

پس خداوند با نزول آیه:

«وما کان لکم أن تؤذوا رسول اللّه و لا أن تنکحوا أزواجه من بعده أبداً»

شما را از اذیت کردن پیامبر با مطرح نمودن این موضوع بر حذر فرمود، و برای همیشه ازدواج با همسرانش را ممنوع اعلام کرد.

و اما تو ای زبیر! پس به خدا سوگند هیچگاه نه روز و نه شب، نرمش نداشته ای و همیشه تندخو و خَشِن بوده ای.

و اما تو ای عثمان! پس به خدا قسم سرگین و پشگل اسب، از تو بهتر باشد!

و اما تو ای عبدالرحمن! پس مرد عاجزی باشی که قوم و دار و دسته خود را دوست داری و به دیگران اعتنا نکنی.

و اما تو ای سعد! پس همانا که تو صاحب عصبیت و فتنه باشی.

آنگاه به علی علیه السلام گفت: «وأمّا أنت یا علی، فواللّه لو وزن ایمانک بایمان أهل الأرض لرجَّحهم».

اما تو ای علی! پس به خدا سوگند اگر ایمان تو را با ایمان اهل زمین بسنجند، ایمان تو بر آنها سنگینی کند.

پس امام علی - بر اثر چنین برخوردی که عمر بدترین افراد را به اقرار خودش به عضویت شورا درآورده و نقشه خلیفه شدن پست تر از پشگل اسب (عثمان) را هم پایه ریزی نموده - از جا برخاست و رفت.

در این موقع عمر گفت: «واللّه إنّی لأعلم مکان رجل لو ولَّیتموه أمرکم، لَحَمَلَکُم علی المُحَجَّةِ البیضاء».

به خدا قسم من از موقعیت مردی آگاهم که اگر او را متصدی امر خود کنید، شما را به راه راست هدایت خواهد کرد. و چون حاضرین مجلس گفتند: او کیست؟

عمر گفت همین کسی که از بین شما برخاست و رفت.

حاضرین گفتند: پس چه چیز مانع شد که خلافت را به او واگذار نکردی و او را متصدی امر ننمودی؟! (وشورا تشکیل دادی؟!)

عمر گفت: راهی برای انجام این کار نیست.

و در روایت دیگری که بلاذری در تاریخش آورده وقتی اهل شوری از نزد عمر خارج شدند گفت: «إن ولُّوها الأجلح سلک بهم الطریق».

اگر شخصی را که اجلح است به خلافت برگزینند آنها را به راهی که باید

ص: 85

- یعنی راه حق - می برد.

پس عبداللّه بن عمر گفت: اکنون چه چیز مانع شد که خلافت را به او واگذار نکردی ای امیرالمؤمنین؟

عمر گفت: من خوش ندارم در حال حیات و موت متحمل خلافت (علی) شوم.

ابن حجر عسقلانی نیز روایت بلاذری را از بخاری آورده است.

در روایت دیگر که طرف صحبتش ابن عبّاس بوده علی را شوخ طبع و طلحه را متکبر و خودپسند و عبدالرحمن را ضعیفی که اگر خلیفه شد مُهرش را بدست زنش دهد و زبیر را بد خُلق و سعد بن وقاص را صاحب سلاح و اسب سواری معرفی نموده است.

و چون ابن عباس از عثمان سؤال کرد سه مرتبه گفت: اُوّه، بخدا قسم اگر عثمان متصدی امر خلافت شود بنی ابی معیط (بنی اُمیه) را سوار بر گردن مردم کند و عرب علیه او قیام نماید.

آنگاه پس از کمی سکوت گفت: «أجرؤهم واللّه إن وَلِیَها أن یَحمَلِهُم علی کتاب ربّهم وسنَّة نبیّهم لَصاحِبُک، أما إن وَلِیَ أمرهم حَمَلَهُم علی المحَّجة البیضاء و الصِّراط المستقیم».

و اللّه با جرئت ترین آنها رفیق تو (علی) باشد، که اگر زمامدار شود مردم را وادار به عمل بر کتاب پروردگارشان و سنّت پیغمبرشان نماید. همانا اگر او به امر خلافت دست یابد مردم را به رفتن در جاده روشن و راه راست گرایش دهد.

علی علیه السلام راهنمای مردم به قرآن و سنّت

علامه ابو العبّاس احمد بن یحیی ثعلب در کتاب امالی - پس از شرح سخنان عمر درباره اعضای شورای خلافت و پرده برداری او از رذائل اخلاقی پنج تن از اعضا در حضور عبداللّه ابن عبّاس - می نویسد: در این موقع علی وارد شد، پس عمر به ابن عبّاس گفت:

«إنّ أحراهم أن یَحمَلهُم علی کتاب ربّهم و سنّة نبیِّهم لَصاحبُک، واللّه لَئن ولیها لیحملنَّهم علی المُحَجَّة البیضاء والصّراطِ المستقیم».

ص: 86

محققاً شایسته ترین کسی که مردم را وادار بر عمل به کتاب پروردگارشان و سنّت پیامبرشان کند، رفیق تو (علی بن ابی طالب) باشد، واللّه اگر او عهده دار امر خلافت شود مردم را به رفتن در جاده روشن و راه راست گرایش دهد. اکنون این سؤال مطرح است: با نقاط ضعفی که عمر برای اعضای شورا ذکر کرد و از طرفی علی علیه السلام را با جملاتی که گذشت معرّفی نمود دیگر چه عاملی در کار بود که با تشکیل شورا، نقشه بر سر کار آمدن عثمان را مطرح و عملی ساخت؟!

ابن عبد البر قرطبی و دیگران آورده اند: عمر به هنگام ضربه خوردن و وصیّت در امر خلافت بعد از خود - با نگاهی عمیق به علی - گفت: اگر این شخص را متصدی امر خلافت کنید شما را به راه راست و راه حق خواهد برد، «ولو کان السیف علی عنقه». هر چند شمشیر [دشمن و مخالف] برگردنش باشد.

قرطبی از عبداللّه بن عبّاس نیز نقل نموده که گفت: روزی با عمر می رفتیم، پس ناگهان تندی نفس به وی دست داد و بالاخره سخن از اینکه چه کسی را به جانشینی و خلافت بعد ازخود برگزیند به میان آمد، آنگاه گفت: چنان می بینم که رفیقت (علی بن ابی طالب) را شایسته می دانی؟

گفتم: آری واللّه من [بخاطر سابقه و علم او و نزدیکیش با پیامبر صلی الله علیه و آله و عنوان دامادیش با او] همین را می گویم.

عمر گفت: «إنّه کما ذکرت» مطلب همچنان باشد که می گوئی ولی او شوخ مسلک است.

ناگفته پیداست که عمر با ایراد کلمه: «إنّه کما ذکرت» برخورداری علی را از صلاحیت و برتری بر دیگران در امر خلافت پذیرفت و بدان اعتراف نمود.

اما شوخ طبعی علی را مطرح و مانع واگذاری امر خلافت به او وانمود کرد و به فرض راست بودن، چگونگی مانعیّت شوخ طبعی از امر خلافت، سؤالی باشد که باید عمر و طرفدارانش پاسخگوی آن باشند.

اُولویّت علی علیه السلام بر عمر و ابوبکر

راغب اصفهانی از ابن عبّاس نقل نموده که گفت: شبی در حالیکه عمر سوار بر قاطر و من سوار بر اسب می گشتیم عمر آیه ای قرائت کرد که ذکر علی بن ابی طالب در آن شده بود، و گفت:

ص: 87

«أمّا واللّه یا بنی عبدالمطلب، لقد کان علیّ فیکم اولی بهذا الامر منّی و من أبی بکر».

بخدا سوگند ای فرزندان عبدالمطلب همانا در بین شما، علی در امر خلافت سزاوارتر از من و ابوبکر است.

پس من پیش خود گفتم: خدا از من نگذرد اگر از عمر بگذرم.

آنگاه گفتم: تو ای امیرالمؤمنین! این سخن را می گوئی در حالیکه [تو و رفیقت ابوبکر] با جست و خیز زمام امر را به دست گرفتید و ما را کنار نهادید!

عمر گفت: یواش ای بنی عبدالمطلب، آیا مگر شما اصحاب عمر بن خطّاب نیستید؟!

پس من از همراهی با او عقب کشیدم و او کمی از من جلو افتاد و آنگاه گفت: راه بیفت، اگر نمی آیی، آنچه را گفتی دوباره بگو.

گفتم: تو مطلبی گفتی من هم جواب آنرا گفتم و چنانچه سکوت می نمودی ما هم سکوت می کردیم.

گفت: به خدا سوگند آن گونه که ما درباره او رفتار کردیم نه از روی دشمنی بود؟؟، بلکه ما او را کوچک پنداشتیم و ترسیدیم عرب و قریش بر او اتفاق نکنند.

پس خواستم به او بگویم رسول خدا با مأموریت هائی که به او محول کرد و او آنها را انجام داد وی را کوچک نشمرد، اما تو و رفیقت او را کوچک شمردید، که گفت: دیگر کار از کار گذشته است، هم اکنون چه نظری داری؟ واللّه ما هیچ امری را بدون نظر خواهی از وی برگزار نمی کنیم و کاری بدون اجازه او انجام نمی دهیم.

علی علیه السلام برترین قاضی بود

یکی از تعبیرات مکرر عمر، درباره امیرمؤمنان علی علیه السلام که در قضاوتهای حیرت انگیز آن حضرت گفته است، جمله «علیّ أقضانا و أقضانا علیّ» می باشد. اکنون بخاطر ظرفیت محدود این کتاب تنها به ذکر تعدادی از مدارک نقل آن از عمر می پردازیم که عبارتند از: صحیح بخاری، مسند احمد حنبل، طبقاتُ الکبری ابن سعد، انساب و الاشراف بلاذری، اخبار القضاة ابن وکیع، استیعاب قرطبی و حلیةُ الاولیاء ابو نعیم.

ص: 88

عیادت از بنی هاشم واجب است

محب الدین طبری از عمر بن خطّاب نقل نموده که به زبیر بن عوام گفت: حسن بن علی بیمار است. چنانچه مایل باشی از وی عیادت کنیم. و چون زبیر چندان روی موافق نشان نداد و توقف کرد عمر گفت:

«أما علمت أنّ عیادة بنی هاشم فریضة و زیارتهم نافلة»؟

وفی روایة «إنَّ عیادة بنی هاشم سنة و زیارتهم نافلة»؟

آیا نمی دانی عیادت بنی هاشم واجب است و به روایتی سنت است و زیارتشان مستحب؟

ناگفته پیداست که گفتار عمر؛ چه برداشت از فرموده پیامبر باشد و چه از روی عقیده و اعتراف شخصی. چون بعد از رسول خدا یگانه مصداق بنی هاشم عمو زاده اش علی علیه السلام بوده است بدین مناسبت به ذکر این روایت پرداختیم هر چند که بحسب ظاهر نام مبارک علی علیه السلام در آن مطرح نیست.

برتری علی علیه السلام بر صحابه

ص: 89

مورخ شهیر ابن سعد با ذکر سند از سعید بن مسیّب نقل نموده که روزی عمر در بین جمعی از صحابه از جمله علی بن ابی طالب وارد شد و گفت: مرا درباره امری که امروز مرتکب شده ام فتوی دهید.

گفتند: آن امر چیست؟

گفت: کنیزی دارم که بر اثر برخورد با او، مرا به نزدیکی با خود برانگیخت، و من در حالیکه روزه بودم با وی درآمیختم. اکنون نظر شما چیست؟

پس حاضرین آنرا کار بزرگی شمردند اما هیچکدام اظهار نظری نکردند.

آنگاه به امیرمؤمنان که در حال سکوت بود گفت: ای پسر ابوطالب تو چه می گوئی؟

حضرت فرمود: کار حلالی انجام داده ای و روز دیگری بجای امروز روزه می گیری. و بر این اساس روزه او مستحبی بوده.

عمر گفت: «أنت خیرهم فتویً»

تو بهترین اینها هستی در امر فتوی.

علی علیه السلام مولا و صاحب اختیار عمر

خوارزمی و دیگر اعلام حدیثی حافظ دارقطنی آورده اند که: به عمر بن خطاب گفته شد:

«إنّک تصنع بعلیٍّ شیئاً لا تصنع مع أحد من أصحاب النبیّ صلی الله علیه و آله ؟! فقال: إنّه مولای».

از چه رو با علی آن چنان تعظیم و خوشرفتاری می کنی که با هیچیک از اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله این چنین نمی کنی؟

عمر گفت: او مولای من است.

ناگفته پیداست که با توجه به فرموده پیامبر صلی الله علیه و آله که فرمود: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه» معنای مولی و مقصود از آن در چنین زمینه ای جز صاحب اختیار و اولی به تصرف چیز دیگری نمی باشد.

ص: 90

از علی علیه السلام سؤال کن

ابن حزم اندلسی و دیگران با ذکر سند از ابن اُذینه عبدی نقل نموده که گفت: به نزد عمر رفتم و از محلّی که باید عمره را آغاز کنم و لباس احرام بپوشم پرسیدم. عمر گفت: «ایت علیّاً فسئله». به نزد علی برو و از وی سؤال کن، و چون به سراغ علی رفتم و از حضرتش سؤال کردم پاسخ داد از محلی که به مکّه آمدی. -

یعنی از میقاتگاه اختصاصی سمتی که وارد مکّه شدی -

پس مجدداً به نزد عمر رفتم و جواب علی را به او گزارش دادم.

عمر گفت: ما أجد لک إلاّ ما قال علیّ.

من جوابی برای سؤال تو ندارم مگر آنچه را که علی گفته است.

و به دیگر روایت گفت: جواب حُکم همان باشد که پسر ابی طالب داده است.

خطاب عمر به علی با جمله: «بأبی أنتم و اُمّی...»

زمخشری و دیگران با ذکر سند نقل کرده اند: مردی از علی به نزد عمر دادخواهی نمود و چون حضرتش حاضر در مجلس بود عمر گفت: ای ابوالحسن برخیز و در پهلوی خصمت بنشین.

علی برخاست پهلوی آن مرد نشست و پس از گفتگو و پایان یافتن قضیه و رفتن آن شخص به جای خود برگشت، اما عمر متوجه شد چهره آن جناب متغیر و دگرگون است.

پس گفت: ای ابوالحسن از چه رو چهره ات را متغیر می بینم، مگر از آنچه گذشت ناخشنودی؟

امیر مؤمنان فرمود: آری. عمر گفت: چرا؟

علی فرمود: بخاطر آنکه مرا در برابر مدّعی به کُنیه (که احترام آمیزتر از صدا زدن به اسم و مایه تبعیض بین طرفین دعوی در مجلس داوری است) صدا زدی، و چرا نگفتی: یا علی برخیز پهلوی خصمت بنشین؟!

عمر که از خُرده گیری علی به شگفت آمده بود سر آن حضرت را گرفت و چشمانش را بوسید و گفت: «بأبی أنتم - و اُمّی - بکم هدانا اللّه و بکم اخرجنا من

ص: 91

الظلمات إلی النور»

پدرم - و مادرم - به فدای شما باد، بوسیله شما خداوند ما را هدایت فرمود و بوسیله شما ما را از تاریکی به نور مشرف ساخت.

تنها ولایت علی علیه السلام مایه شرف است

علاّمه ابن حجر به نقل از استیعاب ابن عبد البر از ابن مسیب روایت نموده که عمر گفت:

«تحببوا إلی الأشراف و تودَّدُوا، إتّقوا علی أعراضِکم مِنَ السَّفَلة، و اعلَموا أنّه لا یُتم شرف إلاّ بولایة علیّ»

با افراد شریف دوستی و محبت کنید و برای حفظ آبروی خود از افراد پست و بی شخصیت بپرهیزید و بدانید که هیچگونه شرفی بدرجه تمامیت نرسید مگر به ولایت علیّ.

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از علی علیه السلام راضی بود

بخاری محدّث بزرگ اهل تسنن از عمر بن خطاب نقل نموده که گفت: «توفی رسول اللّه صلی الله علیه و آله و هو عنه (یعنی عن علی) راض».

رسول خدا از دنیا رفت در حالیکه از علی راضی و خشنود بود.

خداوند عُمْر علی علیه السلام را طولانی کند

شیخ زین الدین عبد الرحمن سلامی بغداد نقل کرده است که: مجلسی مرکب از عمر و علی و زبیر و سعد و دیگران از صحابه رسول اللّه برقرار بود و سخن از عزل و جلوگیری مرد از انعقاد نطفه بمیان آمد و گفتند: مانعی ندارد.

مردی از حاضرین گفت: دیگران پندارند مایه مورد عزل موعوده صغری (یعنی انسان کوچکی) است که نمی توان آن را از بین بُرد.

پس علی علیه السلام گفت: این مایه، موعوده نخواهد بود تا هنگامی که مراحل مرور بر

ص: 92

آتش های هفتگانه را طی نماید.

این مایه نخست سلاله ای از گِل باشد، و بعد از آن نطفه - و بعد علقه - و سپس مضغه، و بعداً استخوان، و پس از آن گوشت، و در پایان خلق آخر (یعنی انسان کامل اما کوچک).

عمر به علی گفت: «صَدَقتَ أطال اللّه بقاک» ؛ راست گفتی، خداوند بقاء تو را طولانی فرماید. [که زنده باشی و مردم را از علومت بهره مند سازی]

توضیح: فرموده امیرمؤمنان علیه السلام درباره انسان، مبنی برگذراندن مراحل هفتگانه خلقت بر اساس آیات شریفه قرآنی است از جمله آیه: «ولقد خَلَقنا الإنسان من سلالة من طین. ثمّ جعلناه نطفةً فی قرار مکین. ثمّ خلقنا النطفة علقةً فَخَلَقنا العَلَقَة مُضغَةً فخلقنا المُضغَة عِظاماً فَکَسَونا العِظامَ لَحماً. ثُمَّ أنشأناهُ خلقاً آخر فتبارک اللّه أحسن الخالقین»

که بطور خلاصه مراحل تکامل انسان را در رحم مادر از آغاز تا انجام به هفت مرحله خاطرنشان و بیان فرموده.

علی علیه السلام آگاه ترین مردم است

حسکانی با ذکر سند از عمر بن خطاب نقل نموده که گفت:

«علیّ أعلم الناس بما أنزل اللّه علی محمّد»

علی آگاه ترین مردم است به آنچه خدا بر محمّد نازل فرموده.

علی علیه السلام مولای مؤمنان

محب الدین طبری از عمر نقل نموده که گفت:

«علی مولی مَن کان رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم مولاه».

علی مولای و واجب الاطاعه کسی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله مولی و واجب الاطاعه او بوده است.

علی علیه السلام او را از هلاکت رهائی بخشید

گنجی شافعی با ذکر سند نقل کرده است که حذیفة بن یمان عمر بن خطاب را

ص: 93

دید و عمر گفت: ای ابن یمان! چگونه به صبح در آمدی؟

حذیفه گفت: می خواهی چگونه به صبح درآمده باشم؟ من به صبح درآمده ام در حالیکه به خدا سوگند از حق کراهت دارم، فتنه را دوست دارم، بدانچه ندیده ام شهادت می دهم، موجود خلق نشده را حفظ می کنم، بدون وضو صلواة بجای می آورم، برای من در زمین چیزی باشد که برای خدا در آسمان نباشد.

عمر به خشم آمد، اما بخاطر عجله ای که داشت فوراً به راه افتاد و تصمیم گرفت بعداً حذیفه را بخاطر این اعترافات بظاهر ناهنجار اذیت کند، که در بین راه به علی بن ابی طالب برخورد، و چون حضرتش او را غضبناک دید ، از وی علت را پرسید، عمر گفت: حذیفه را ملاقات کردم، چون از وی پرسیدم چگونه به صبح درآمدی؟ پاسخ داد: به صبح درآمدم در حالیکه از حق کراهت دارم.

علی فرمود: راست گفته، او از مرگ نفرت دارد و مرگ حق است.

عمر: و گفت: فتنه را دوست دارم.

علی فرمود: راست گفته: مال و فرزند را دوست دارد و خداوند در آیه: «إنّما اموالکم و اولادکم فتنة» از اموال و اولاد تعبیر به فتنه فرموده.

عمر گفت: یا علی او می گفت: بدانچه ندیده ام گواهی می دهم.

علی فرمود: راست گفته، به یکتائی خدا و مرگ، و حشر و زنده شدن بعد از مرگ و قیامت و بهشت و جهنّم و پل صراط که هیچ کدام را ندیده شهادت می دهد.

عمر گفت: حذیفه ادّعا کرد آنچه را غیر مخلوق است حفظ می کنم.

علی فرمود: راست گفته، او کتاب خدا [قرآن مجید] را حفظ می کند و آن مخلوق نباشد.

عمر گفت: می گوید بدون وضو «صلاة» بجای می آورم.

علی فرمود: راست می گوید - مقصودش از کلمه «اُصلّی» نماز خواندن نیست بلکه - صلوات بر پسر عمَّم رسول خدا صلی الله علیه و آله است. (که غیر مشروط به وضوء باشد).

عمر گفت: یا علی حذیفه حرف بزرگتر از این حرفها می زند.

علی پرسید چه می گوید؟

عمر گفت: می گوید برای من در زمین چیزی باشد که برای خدا در آسمان نباشد.

علی فرمود: راست می گوید، او دارای زن و فرزند است و خدا از آن منزّه است.

ص: 94

عمر - که با شنیدن جواب های امام و پی بردن به درستی آنچه حذیفه گفته بود به شگفت درآمد - گفت: «کاد یهلک ابن الخطاب لولا علی بن ابی طالب» نزدیک بود - عمر - ابن خطاب هلاک شود اگر علی نبود.

امتیازات سیزده گانه علی علیه السلام

خطیب خوارزمی با ذکر سند از جابر (بن عبداللّه انصاری) نقل نموده که عمر گفت:

«کانت لاصحاب محمّد صلی الله علیه و آله وسلم ثمانی عشرة سابقة، فخصّ علیّ منها بثلاث عشرة و شرکنا فی خمس»

برای اصحاب محمّد صلی الله علیه و آله وسلم هیجده امتیاز بود که سیزده عدد آن به علی اختصاص داشت و در پنج امتیاز دیگر هم علی با ما شریک بود.

توضیح: سیوطی و چند نفر دیگر از علمای سنی این روایت را بدینگونه نقل کرده اند: الطبرانی عن ابن عبّاس قال: «کانت لعلی ثمانی عشرة منقبة، ما کانت لاحد من هذه الاُمّة»

برای علی هیجده منقبت و امتیاز وجود داشت که برای احدی از امّت چنین امتیازاتی نبود.

بدین ترتیب بعید نیست جمله «فخصّ علی منها بثلاث عشرة وشرکنا فی خمس» جعلی و اضافی باشد و بجای کلمه «کانت لعلی» کلمه «کانت لاصحاب محمّد» ساخته و جعل شده باشد.

توهین به علی علیه السلام آزردن پیامبر است

احمد بن حنبل با ذکر سند از عروة بن زبیر نقل نموده که: مردی در حضور

ص: 95

عمر به علی بن ابی طالب جسارت نمود، پس عمر - با اشاره به قبر پیامبر صلی الله علیه و آله - گفت: صاحب این قبر را می شناسی؟ او محمّد بن عبداللّه بن عبد المطلب است.

«لا تذکر علیّاً الا بخیر فانّک إن نقصته آذیت صاحب هذا القبر».

از علی بن ابی طالب - که پسر عم او باشد - جز به خیر و خوبی دم مزن که اگر نسبت به وی جسارت و بدگوئی کنی صاحب این قبر را آزرده ای.

و در روایت مناوی آمده که عمر گفت: این پسر عم او باشد، واللّه (با فحش و جسارت به علی) اذیّت نکردی، مگر پیامبر را در قبرش.

عینی حنفی بواسطه احمد حنبل نیز از عمر بن خطاب نقل نموده که گفت: «إذا آذیت علیّاً آذیت رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم »

هرگاه علی را اذیّت کنی رسول خدا صلی الله علیه و آله را اذیّت کرده ای.

مؤلف: به راستی عمر این مطالب را می دانست که به خانه امیرمؤمنان علیه السلام هجوم بُرد، و در خانه اش را آتش زد و آن حضرت را با اکراه و اجبار بیرون کشید و سیده زنان را میان در و دیوار قرار دادند تا محسن خود را سقط کرد.

امتیازات سه گانه علی علیه السلام

احمد حنبل و دیگر محدّثین و تاریخ نگاران سنّی با اسناد مختلف و راویان متعدد آورده اند که عمر گفت:

«لقد اُعطی علی بن ابی طالب ثلاث خصال، لان تکون لی خصلة منها أحبّ إلی من أن اُعطی حمر النّعم

قیل: و ما هُنّ یا امیرالمؤمنین؟

قال: تزوّجه فاطمة بنت رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم و سکناه المسجد مع رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم

ص: 96

یحل له فیه ما یحل له، والرّایة یوم خیبر»

سه خصلت به علی بن ابی طالب إعطاء گردید که اگر یکی از آنها به من إعطا می شد در نظرم محبوب تر از شتران سرخ موی بود [که در آن عصر بسیار زیبا و ارزشمند بودند] .

به او گفته شد: آن سه چیز کدام است ای امیرالمؤمنین؟

عمر گفت: همسری فاطمه زهرا دختر پیامبر .

سکونت او با پیغمبر در مسجد و حلال شدن برای وی، آنچه را که بر پیغمبر حلال بود؛ همانند آزادی رفت و آمد و توقف در مسجد.

ص: 97

و پرچم داری او در جنگ خیبر - (که پیروزی مسلمانان را بر یهودیان خیبر به همراه داشت و سبب افتخار و سرافرازی علی علیه السلام گردید).

مراجعه به علی علیه السلام در جنگ با ایرانیان

علاّمه محقّق سید رضی در نهج البلاغه و دیگران در دیگر مصادر مربوطه آورده اند: بر اثر گزارشی مبنی بر تصمیم ایرانیان به قیام علیه اعراب و حکومت عمر، او شورائی مرکب از تعدادی از صحابه از جمله امیرمؤمنان علی علیه السلام تشکیل داد. و پس از مذاکره و سخنان بی محتوی و طرح های زیان بخش و خطرناک، از امیرمؤمنان علی علیه السلام درباره چگونگی برخورد با ایرانیان و جنگ و مقابله با آنها - کسب تکلیف و نظر خواهی کرد؟

پس امام علیه السلام که قبلاً ساکت بود با بیان کلام ذیل هم پیشنهادهای اطرافیان عمر را رد نمود، هم طرح ارزنده و سرنوشت سازی ارائه فرمود که با آمدن امام مجتبی علیه السلام به همراه نیروی اعزامی به اصفهان، و اجراء عملی طرح بدست آن حضرت کار مقابله با ایرانیان به فرار یزدگرد و پیروزی مسلمانان بر ایرانیان یهودی و زردشتی پایان گرفت و خورشید درخشان اسلام در نیمی از سرزمین ایران و بخصوص در اصفهان به تابش در آمد.

امام فرمود: «إنّ هذا الامر لم یکن نصره و لا خذلانه بکثرة ولا بقلة»

توضیح: قبل از ذکر ترجمه کلام امام بیان این مطلب بجا است که طرح عثمان در این مجلس به این شرح بود که: عمر دستور دهد لشکر مسلمانان شام از شام و سپاه یمن از یمن و جمعیت مکّه و مدینه همه به همراهی خود عمر به کوفه و بصره روند و با این جمعیت انبوه در برابر دشمن قرار گیرند.

اما امام (بشرحی که طبری نوشته) بدنبال بیان متن خطبه اضافه فرمود: عمر به کوفه بنویسد دو سوم لشگرش را اعزام نماید و یک سوم آن را برای حفاظت محل باقی گذارد.

و به بصره دستور دهد تعدادی سپاه (بهمراه سپاهیان کوفه) بفرستد، اما از شام اعزام نیرو نشود، زیرا خطر حمله روم (ترکیه فعلی) را (بشام) در پی خواهد داشت، همچنانکه خطر (حمله) حبشه (به یمن) ایجاب می کند که از یمن نیرو اعزام نشود.

و امّا ترجمه خطبه بدین شرح است:

ص: 98

محققّاً پیروزی و شکست این امر (اسلام) بستگی به فزونی و کمی جمعیّت نداشته، این دین خدا است که آن را پیروز ساخت و سپاه او است که آن را آماده و یاری کرد تا بدانجا که باید برسد رسید، و به هر جا که باید طلوع کند، طلوع نمود، از ناحیه خداوند به ما وعده پیروزی داده شده، و می دانیم خداوند به وعده خود جامه عمل خواهد پوشاند، و سپاه خویش را یاری خواهد فرمود.

موقعیت زمامدار، همچون ریسمانی باشد که مهره ها را در نظام می کشد و آنها را جمع و به هم می پیوندد.

اگر ریسمان از هم بگسلد مهره ها پراکنده شوند و هر کدام بجائی افتند و سپس هرگز نتوان همه را جمع آوری نمود و از نو نظام بخشید.

عرب امروز گرچه از نظر تعداد کم، امّا با پیوستگی به اسلام فراوان، و با اتّحاد و تجمع و هماهنگی عزیز و قدرتمند است.

بنابراین تو همچون محور آسیا باش! و جامعه را بوسیله مسلمانان عرب به گردش درآور، و با همکاری آنها در نبرد، آتش جنگ را برای دشمنان شعله ور ساز! زیرا اگر شخصاً از این سرزمین خارج شوی عرب از اطراف و اکناف سر از فرمانت بیرون خواهند برد - و آنگاه خواهی یافت - که آنچه پشت سر نهاده ای مهم تر از آن باشد که در پیش رو داری.

راستی اگر چشم عجم ها فردا بر تو افتد خواهند گفت: این اساس و ریشه عرب است، چنانچه قطعش کنید راحت می شوید.

و این فکر آنها را در مبارزه با تو و طمع در نابودیت حریص تر و سرسخت تر خواهد ساخت.

و اینکه یادآور شدی آنها به جنگ مسلمانان آمده اند و نگران هستی خداوند سبحان بیش از تو این کار را مکروه و ناپسند می داند و او بر تغییر آنچه نمی پسندد تواناتر است.

باز هم علی علیه السلام مدد نمود

علاّمه طحاوی و دیگران آورده اند: در ایّام حکومت یزید بن ابی سفیان (برادر معاویه در شام از طرف عمر بن خطاب) به عمر بن خطّاب گزارش داده شد که عده ای از مردم شام شرب خمر نموده و مدعی حلال بودن آن شده و آیه:

ص: 99

«لیس علی الّذین آمنوا و عملوا الصالحات جناح فیما طعموا» را تأویل و بدان استناد می کنند.

عمر دستور داد فوراً آنها را به مدینه روانه کنند، و چون وارد شدند با مردم (صحابه پیامبر) مشورت کرد که چگونه با آنان رفتار کند و حکم شرعی درباره آنها چیست؟

آنها گفتند: ای امیرالمؤمنین به نظر ما این عدّه شرابخوار بر خدا دروغ بسته و تشریع بدون اذن الهی نموده که شراب را حلال کرده و آشامیده اند، پس باید آنها را گردن بزنی.

در این موقع علی علیه السلام ساکت بود و چون عمر از حضرتش نظر خواهی کرد، فرمود: آنها را احضار و وادار به توبه کن، اگر پذیرفتند و توبه کردند هر یک را با هشتاد ضربه شلاق حد بزن وگرنه آنها را گردن بزن.

پس عمر به دستور امام عمل کرد و چون توبه کردند، از اجراء حدّشان صرف نظر نمود.

ابوالفرج اصفهانی نیز با کمی اختلاف و تفصیل بیشتر این روایت را نقل نموده.

مراجعه به علی علیه السلام در حدّ شراب خوار

به شرحی که فقهای بنیانگذار فقه اهل تسنن و حافظان بزرگ حدیثی این فرقه نقل کرده اند، ابوبکر و عمر حدّ شرابخوار و تعداد تازیانه وارد بر او را نمی دانستند. و در صورت برخورد به شرابخوار و لزوم اجراء حد، تنها به چهل ضربه شلاق او را محکوم می کردند.

پس بر اثر بعضی اتّفاقات و مراجعات عمّال حکومتی به عمر بن خطاب از جمله خالد بن ولید - گویا از منطقه و محلی که از طرف عمر سمت فرمانداری داشت - و گزارش این موضوع که مردم به حرمت شراب و مجازات آن (که مثلاً چهل ضربه شلاق است) بی اعتنا شده اند، حدّ صحیح شراب چگونه است؟

عمر از امیرمؤمنان علی علیه السلام سؤال کرد یا از تعدادی صحابه - از جمله علی علیه السلام -

ص: 100

که در مجلس حاضر بودند.

پس حضرت فرمود: کسی که شراب بنوشد مست شود و چون مست شود هذیان گوید و هنگامی که هذیان بگوید تهمت می زند، و حدّ تهمت هشتاد ضربه شلاق است، پس حد شراب هشتاد ضربه شلاّق باشد.

عمر هم دستور داد هشتاد ضربه شلاّق بعنوان حدّ شرعی بر شراب خوار بزنند.

شمشیر علی علیه السلام سبب بقای اسلام

ابن ابی الحدید به نقل از امالی ابوبکر انباری می نویسد: علی با عمر در مسجد نشسته بود و گروهی از مردم هم حضور داشتند، پس چون علی از جا برخاست و رفت یکی از حاضرین شروع کرد به بدگوئی از علی و نسبت عُجب و تکبر دادن به او .

عمر گفت: «حقّ لمثله أن یتیه» - شایسته است برای همانند او که به خود ببالد. آنگاه گفت: «واللّه لولا سیفه لما قام عمود الاسلام، وهو بعد أقضی الامة و ذو سابقتها و ذو شرفها».

به خدا قسم اگر شمشیر او نبود هرگز اسلام پا برجا نمی شد و او برترین قاضی و صاحب سابقه و شرف در اسلام است.

پس شخص بدگوی آن حضرت گفت: با این اوصاف چه چیز شما را از تن دادن به خلافت او و از پیرویش بازداشت، ای امیرالمؤمنین؟!

عمر گفت: ما بخاطر موقعیت سنّی و دوستیش با بنی عبدالمطلب از خلافتش کراهت داشتیم.

این سخن را با اختلاف در بعضی الفاظ مکرر از عمر نقل کرده اند.

ص: 101

چشم علی علیه السلام چشم خداست

محبّ الدین طبری روایتی نقل نموده که: عمر در حال طواف بود و علی هم در جلوی او مشغول طواف بود که مردی به عمر گفت: ای امیرالمؤمنین حقّ مرا از علی بن ابی طالب بگیر.

عمر گفت: حق تو از چه قرار است؟

آن مرد گفت: بر چشم من سیلی زد.

پس عمر قدری توقف نمود تا علی به وی ملحق شد و به او گفت: ای ابوالحسن! آیا تو به چشم این مرد سیلی زده ای؟

علی فرمود: آری.

عمر گفت: به چه علّت؟

علی فرمود: رأیته یتأمّل حُرُمَ المؤمنین فی الطّواف. دیدم او در حال طواف به ناموس مؤمنین چشم چرانی می کند. عمر گفت: «أحسنت یا ابا الحسن» کار خوبی کردی ای ابوالحسن، آنگاه رو به آن مرد کرد و گفت: «وقعت علیک عین من عیون اللّه».

چشمی از چشمان الهی تو را دید - و بر تو سیلی زد - پس حقّی بگردن علی - نداری که من از او مطالبه کنم.

علی علیه السلام مولای هر مسلمان

خطیب خوارزمی و دیگران با ذکر سند نقل کرده اند: بین عمر بن خطّاب و مردی درباره مسئله ای کار به نزاع کشید. امیرمؤمنان علی در نزدیکی آنهانشسته بود، عمر با اشاره به حضرتش گفت: - چه بهتر - این شخص بین من و تو داوری کند.

مرد طرف نزاع (که ظاهراً امام را نمی شناخت) با تعبیری تحقیرآمیز از هویت آن حضرت سؤال نمود.

عمر با گرفتن یقه او یا گوش هایش، وی را از زمین بلند کرد و گفت: «ویلک، أتدری من صغَّرت؟! هذا علیّ بن أبی طالب مولای و مولی کلّ مسلم»

ص: 102

وای بر تو! آیا فهمیدی چه کسی را کوچک شمردی؟! این علی بن ابی طالب مولای من و مولای هر مسلمانی است. و به روایت حسکانی عمر از علی خواست بین دو نفر داوری کند، پس طرف محکوم گفت: این کیست که بین ما قضاوت نماید؟! و گویا داوری علی را رد نمود. پس عمر یقه او را گرفت و گفت: وای بر تو، که نمی دانی این کیست؟ این علی بن ابی طالب است، این مولای من و مولای هر مؤمنی باشد، پس کسی که او مولایش نباشد مؤمن نخواهد بود!

توضیح: بعید نیست مطلب دوم، غیر از مطلب اوّل باشد و هر یک جداگانه بوقوع پیوسته باشد.

کسی که مولایش علی علیه السلام نیست مؤمن نیست

محبّ طبری و دیگران با ذکر سند نقل کرده اند: دو نفر اعرابی متخاصم جهت حل اختلاف به عمر مراجعه کردند، پس عمر گفت: ای ابوالحسن! بین این دو نفر داوری کن.

علی علیه السلام هم داوری کرد و یکی از آن دو را محکوم نمود، پس شخص محکوم از روی تخطئه داوری امام به عمر گفت: یا امیرالمؤمنین بوسیله این مرد بین ما قضاوت می شود؟!

عمر هم از جا جست و یقه او را گرفت و گفت: «ویلک (ویحک) ما تدری من هذا، هذا مولای و مولی کلّ مؤمن و مؤمنة و من لم یکن مولاه فلیس بمؤمن» وای بر تو نمی دانی این کیست؟

این مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمن است و کسی که او مولایش نباشد مؤمن نیست.

علی علیه السلام آگاه ترین فرد به قرآن و سنّت پیامبر

محقّق عاصمی و دیگران از صحابی معروف، ابو الطفیل نقل نموده که چند روز بعد از مرگ ابوبکر و بیعت با عمر یکی از یهود مدینه که او را از اولاد هارون برادر

ص: 103

موسی بن عمران علیهماالسلام می پنداشتند به نزد عمر آمد و گفت: ای امیرالمؤمنین! کدام یک از شما نسبت به پیامبر وکتابش أعلم باشد؟ که من از آنچه می خواهم از وی سؤال کنم؟

پس عمر با اشاره به علی بن ابی طالب گفت: «هذا أعلم بنبیِّنا و بکتاب نبیِّنا». این شخص آگاه ترین ما نسبت به پیامبر و به کتاب او قران مجید است.

یهودی به آن حضرت گفت: یا علی! آیا تو این چنین هستی؟

علی فرمود: از هر چه می خواهی سؤال کن. تا آخر حدیث که آن مرد یهودی بر اثر سؤالهای مشکل و پاسخگوئی امام علیه السلام مسلمان شد و متن آن را عیناً علاّمه امینی آورده است.

جوینی نیز در فرائد السمطین این روایت را به تفصیل ذکر نموده.

فقط علی علیه السلام سزاوار خلافت بود

ابن ابی الحدید - به نقل از «السقیقه» ابوبکر، احمد بن عبد العزیز جوهری - با ذکر سند از ابن عبّاس روایت کرده است که گفت: در حالیکه من با علی درِ خانه او بودم عمر از آنجا رد شد و به علی سلام کرد.

پس علی به او فرمود: قصد کجا داری؟

عمر گفت: بقیع .

علی فرمود: آیا نمی خواهی با رفیقت بروی و او با تو همراهی کند؟

عمر گفت: چرا.

علی به من فرمود: برخیز با او همراهی کن.

پس همین که من به دنبال او براه افتادم انگشتان دستش را به انگشتان دست من آویخت و بعد از کمی حرکت و رد شدن از بقیع گفت: «یابن عباس، أمّا واللّه إنّ صاحبک هذا لأولی النّاس بالأمر بعد رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، إلاّ أنّا خفناه علی اثنین».

ای ابن عبّاس! آگاه باش بخدا قسم این رفیقت - علی بن ابی طالب - برترین مردم برای تصدی خلافت بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله بود، امّا بخاطر ترس ما از دو چیز او به خلافت نائل نشد.

ابن عبّاس می گوید عمر سخنی گفت که من چاره ای نداشتم مگر آنکه بپرسم

ص: 104

آن دو چیز چه بود، و چون پرسیدم گفت: جوانسالی او و حبّ و دوستیش نسبت به بنی عبدالمطلب - که ما از بیم آن مانع خلافت او شدیم - .

منبر حق پدر امام حسین علیه السلام است

خطیب بغدادی و دیگران آورده اند: در حالیکه عمر بن خطّاب بر فراز منبر نشسته بود حسین بن علی به او گفت: «إنزل عن منبر أبی و اذهب إلی منبر أبیک». از منبر پدرم پایین بیا و برو به سوی منبر پدرت.

عمر گفت: «واللّه منبر أبیک لا منبر أبی» ؛ واللّه منبر، منبر پدر تو باشد، نه منبر پدر من .

و به دیگر عبارت گفت: «لم یکن لأبی منبر» ؛ برای پدر من منبری نبوده است.

و چون علی فرمود: واللّه من به حسین این سخن را یاد نداده بودم.

عمر گفت: واللّه من تو را متّهم بدین گفتار نمی کنم.

و به نوشته ابن سعد عمر حسین را در بغل گرفت و پهلوی خود نشانید و گفت:

آیا چه کسی جز (خدا و شما خاندان رسالت و) پدرت مو بر سر ما رویانید؟

یعنی او بود که با فداکاری هایش مایه سربلندی و سرفرازی ما گردیده.

عبای خود را برای نشستن علی علیه السلام پهن کرد

محدّث عالیقدر دار قطنی نقل کرده است: روزی عمر سراغ علی را گرفت پس به او گفتند: علی در زمین - زراعتی - خود رفته است. عمر به همراهان خود گفت: بیائید برویم نزد او، و چون رفتند دیدند مشغول کار است آنها هم ساعتی با او همکاری نمودند، در این موقع علی علیه السلام به عمر فرمود: اگر گروهی از بنی اسرائیل به نزد تو می آمدند و یکی از آنها به تو می گفت: من پسر عمّ موسی هستم. آیا نسبت به همراهانش امتیازی برای وی قائل بودی؟ و به گفته اش ترتیب اثر می دادی؟

ص: 105

عمر گفت: بلی. علی فرمود: پس واللّه من برادر پیغمبر و پسر عمّ او هستم. عمر هم عبای خود را بر زمین گسترد و گفت: «لا واللّه لا یکون لک مجلس غیره حتّی نفترق» ؛ نه واللّه تو را جای نشستن نباشد مگر بر روی عبای من تا وقتی که از هم جدا شویم. علی هم بر روی عبای عمر نشست تا هنگامی که متفرّق شدند.

فضائل امیر مؤمنان علی علیه السلام از زبان عثمان

اشاره

ص: 106

خلقت پیامبر و علی علیهماالسلام از یک نور

علاّمه سیّد علی بن شهاب الدّین همدانی به نقل از عثمان نوشته است پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«خلقت أنا و علی من نور واحد قبل أن یخلق اللّه آدم باربعة آلاف عام، فلمّا خلق اللّه آدم، رکب ذلک النور فی صلبه، فلم یزل شیئاً واحداً حتّی افترقنا فی صلب عبدالمطلب، ففی النبوة و فی علیًّ الوصیه».

من و علی چهار (ده) هزار سال پیش از آنکه خدا آدم را بیافریند از یک نور آفریده شدیم، پس چون خداوند آدم را آفرید آن نور را در پشت او قرار داد و پیوسته از فرزندی به فرزند دیگرش منتقل می گردید تا رسید به صلب عبدالمطلب، آنگاه - با انتقال من به صلب عبداللّه بن عبدالمطلب و انتقال علی به صلب ابوطالب بن عبدالمطلب - از هم جدا شدیم، پس خداوند مقام نبوّت و پیامبری را در من و مقام وصایت و جانشینی را در علی قرار داد .

خلقت فرشتگان از نور صورت علی علیه السلام

به شرحی که در بخش اعترافات ابوبکر و عمر بنظر رسید خطیب خوارزمی حدیثی با ذکر سند از عثمان نقل نموده و او از عمر و عمر از ابوبکر و او از رسول خدا صلی الله علیه و آله که فرمود:

«إنّ اللّه خلق من نور وجه علی بن ابی طالب ملائکة...»

همانا که خدا از نور چهره علی بن ابی طالب فرشتگانی آفرید ... تا آخر حدیث که برای تفصیلش به صفحات گذشته مراجعه شود.

ص: 107

نگاه به صورت علی علیه السلام عبادت است

ابن عساکر دمشقی با ذکر سند از یونس مولی و غلام رشید نقل نموده که گفت: من بالای سر مأمون ایستاده بودم و یحیی بن اکثم هم حضور داشت که سخن از فضائل علی به میان آمد.

مأمون گفت: از پدرم هارون شنیدم و او از مهدی و او از منصور و او از پدرش محمّد و او از پدرش علی و او از پدرش ابن عبّاس که می گفت:

عثمان رجوع به علی کرد و علی متوجّه شد عثمان به او خیره شده و نگاه عمیق می کند.

پس علی علیه السلام به عثمان گفت: از چه رو این گونه به من نگاه می کنی؟ ای عثمان!

عثمان پاسخ داد شنیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمود:

«النّظر إلی (وجه) علیٍّ عبادة»

نگاه به - صورت - علی عبادت است .

توضیح: زمخشری از ابن عربی نقل می کند هنگامی که علی ظاهر می شد مردم می گفتند: لا إله إلاّ اللّه، چقدر خدا این جوان را نورانی فرموده، چقدر به او علم داده و او را گرامی داشته و حلیم و بردبارش کرده و شجاعش نموده!. پس دیدن علی علیه السلام آدمی را به عبادت و ذکر خدا وادار می کرد و چه سعادتی است این مقام.

حدیث غدیر از زبان عثمان

به شرحی که درباره واقعه غدیر خم در بخش های روایی ابوبکر و عمر بن خطاب به نظر رسید، از جمله کسانی که در غدیر خم حضور داشته و همانند نامبردگان فوق شاهد واقعه غدیر بوده و حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه...» را شخصاً از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شنیده و نقل کرده است عثمان بن عفان می باشد.

و کسانی که از عثمان حدیث فوق را نقل کرده اند عبارتند از:

ابن عقده در کتاب الولایة.

ص: 108

منصور آبی رازی در الغدیر.

و ابن مغازلی در مناقب.

امیر مؤمنان پاسخ داد ولی ...

مالک در موطاء و دیگران در دیگر مصادر حدیثی و تفسیری از بعجة بن عبداللّه جهنی نقل کرده اند که گفت: مردی از ما با زنی از جهنیه ازدواج کرد و آن زن پس از گذشتن شش ماه بچه ای آورد.

شوهر او به عثمان گزارش داد و او حکم به سنگسار آن زن کرد و چون خبر به امیر مؤمنان رسید به نزد عثمان رفت و فرمود: چه می کنی؟! این زن محکوم به چنین حکمی نیست، خداوند فرماید: «و حمله و فصاله ثلاثون شهراً»

دوران حمل و از شیر گرفتن سی ماه است .

و نیز فرماید: «والوالداتُ یُرضِعَن أولادهن حولین کاملین»

مادران فرزندان خود را دو سال تمام شیر می دهند.

پس مدت شیرخوارگی بیست و چهار ماه می شود و مدّت حمل و بارداری شش ماه.

عثمان گفت: واللّه من متوجّه این موضوع نشده بودم و دستور داد از سنگسار آن زن خودداری شود، که کار از کار گذشته و سنگسار شده بود، و به هنگام اجراء حکم به خواهرش گفته بود: ای خواهر ناراحت مباش به خدا سوگند جز شوهرم کسی با من در ارتباط نبوده، پس نوزاد به سر حد جوانی رسید و آن مرد (شوهرش) اعتراف به پدری وی داشت و آن جوان شبیه ترین افراد به او بود.

و راوی اضافه کرد که بعد ازاین واقعه شوهر (به مکافات عملش گرفتار شد و) اعضاء بدنش (بر اثر بیماری) یکی پس از دیگری در رختخواب ساقط می شد.

ص: 109

علی علیه السلام به داد عثمان رسید

احمد بن حنبل و دیگران نقل کرده اند که مردی بنام یحنس و همسرش زنی بنام صفیه هر دو برده و از سهم الخمس اسرای جنگی بودند.

پس صفیه با مرد دیگری که او نیز از سهم الخمس اسیری و برده بود مرتکب زنا شد و پسری آورد، یحنس از یکسو و مرد زانی از سوی دیگر هر یک مدعی بودند نوزاد پسر از آنِ اوست، و چون کار به مشاجره انجامید برای داوری به نزد عثمان رفتند، ولی عثمان که نمی دانست چگونه بین آن دو قضاوت کند آنان را به امیر مؤمنان علی علیه السلام ارجاع داد.

امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: قضاوت من در این ماجرا همچون قضاوت رسول خدا صلی الله علیه و آله باشد که مقرر نمود: «الولد للفراش و للعاهر الحجر».

فرزند از آن صاحب فراش (همبستر شرعی) است و زنا کار باید سنگسار شود، پس بچه را تحویل یحنس شوهر آن زن داد و آن مرد و زن زناکار را - چون بَرده بودند و برده از محکومیت به حکم زنای محصنه و سنگسار معاف است و حدش نیمی از حد زناکار آزاد می باشد - هر یک را پنجاه ضربه شلاق زد.

در صورتیکه عثمان با اشغال مسند خلافت نه از الحاق فرزند به فراش آگاهی داشت و نه از تفاوت حَدِّ آزاد و بنده.

امیر مؤمنان علی علیه السلام مشکلات را حل می کرد

فقها و محدّثین اهل تسنن آورده اند که شخصی بنام حبّان بن منقذ دو زن داشت، یکی هاشمی و دیگر انصاری، پس زن انصاری را که بچه شیرده بود طلاق داد و بعد از حدود یک سال درگذشت، زن مطلّقه مدعی شد هنوز عدّه اش پایان نیافته و بدین ترتیب در سهم الارث زوجه شریک است.

بالاخره کار به اختلاف انجامید و برای حل مسئله به عثمان مراجعه کردند، عثمان گفت: من نسبت به این مسئله اطلاعی ندارم و به علی علیه السلام ارجاع داد. و چون نزد او رفتند و مسئله را مطرح نمودند، به آن زن مطلقه فرمود: حاضر هستی در نزد منبر پیامبر صلی الله علیه و آله قسم بخوری که بعد از وقوع طلاق سه مرتبه عادت

ص: 110

نشده ای؟ که در این صورت برای تو سهم الارث خواهد بود.

آن زن به فرموده امیر مؤمنان تن داد و قسم یاد کرد و در میراث شوهر شرکت داده شد.

توضیح: این روایت را مالک و شافعی با اختلاف در برخی از جزئیات - و با اضافه اینکه زوجه هاشمیه به عثمان اعتراض نمود که از چه رو زوجه انصاری مطلقه را وارث دانستی؟! پس عثمان (با اشاره به علی) گفت: این کار بر مبنای نظر و اشاره پسر عمّت بود - نقل کرده اند.

باز هم امیر مؤمنان علی علیه السلام مدد می کند

احمد حنبل و دیگران آورده اند هنگامی که گروهی از صحابه، به مکّه مشرّف و در حال احرام بودند برخی از شکارچیان اطراف کبکی را صید و طبخ نموده برای عثمان و همراهانش بردند و چون همراهانش بخاطر شکار بودن از خوردنش خودداری کردند عثمان گفت: صیدی است که نه ما شکار کرده ایم و نه دستورصیدش را داده ایم و افراد صید کننده هم مُحرم نبوده اند و از اینرو خوردنش مانعی ندارد.

مردی از آن میان گفت: علی علیه السلام ان را مکروه می شمارد.

عثمان کسی را به دنبال علی علیه السلام فرستاد و حضرتش در حالیکه گویا سِدر بر بدنش مالیده بود حضار شد و چون عثمان همان سخن قبلی را تکرار نمود، امیرمؤمنان خشمناک شد، پس عثمان گفت: تو با ما کثیر الخلاف هستی!!

امیر مؤمنان فرمود: خدا را به یاد آورید و کسی که در محضر پیامبر، خود شاهد بوده شهادت دهد.

در این موقع دوازده نفر از حاضران مجلس که از صحابه بودند برخاستند و شهادت دادند.

و به روایت دیگر امیر مؤمنان فرمود: خدا را در نظر آورید و آن کس که شاهد

ص: 111

بود (پنج عدد تخم شتر مرغ برای پیامبر آوردند و حضرتش فرمود: ما محرم هستیم و آنها را به افراد غیر محرم بخورانید) گواهی دهد. پس عدّه ای از رجال برخاسته گواهی دادند.

عثمان که چنین دید از جا برخاست و داخل خیمه شد و کبک پخته را برای افراد مُحلّ گذارد.

اگر علی علیه السلام نبود عثمان هلاک می شد

مفتی محقق عباس لکهنوی نوشته است: مردی جمجمه انسان مرده ای را به نزد عثمان آورد و گفت: شما پندارید که آتش متعرض این استخوان می شود و در قبر دچار عذاب می گردد، در حالیکه من دستم را بر آن می نهم و هیچ احساس گرمی آتش نمی کنم؟!

پس عثمان ساکت ماند و کسی را فرستاد تا علی بن ابی طالب را به مجلس بیاورد و چون حضرتش وارد شد، عثمان میان انبوه اصحابش نشسته بود، به آن مرد گفت: مسئله ای را که گفتی اعاده کن. آن مرد هم مجدداً مطلبی را که گفته بود بازگو کرد، در این موقع عثمان گفت: ای ابوالحسن پاسخ این مرد را بگو.

علی فرمود: گوگرد و قطعه ای سنگ بیاورید، هنگامی که آوردند در برابر آن مرد و دیگر حاضران مجلس با زدن سنگ و ماده آتش زا به یکدیگر آتش تولید کرد. آنگاه به آن مرد گفت دستت را به این سنگ بگذار سپس فرمود: آیا احساس گرمی آتش نمودی؟ آن مرد (که هم آتش را دیده بود هم احساس گرمی از سنگ و گوگرد نمی کرد) بهت زده و همچنان خاموش ماند.

پس عثمان گفت: «لولا علی لهلک عثمان»

اگر علی نبود عثمان هلاک شده بود.

ص: 112

مشکل گشایی ها و فضائل امیر مؤمنان علی علیه السلام از زبان معاویه

اشاره

ص: 113

مراجعه به علی علیه السلام در حل مشکلات

زین الدین عبد الرؤف مناوی شافعی نوشته است:

معاویه افرادی را به نزد علی علیه السلام می فرستاد تا درباره مشکلات از علی علیه السلام

جواب بگیرند. و چون آن حضرت به آنها پاسخ می داد، یکی از فرزندانش گفت: به سؤال های دشمن خود جواب می دهی؟!

علی علیه السلام فرمود: آیا این برای ما کافی نیست که او محتاج و نیازمند به ما باشد و از ما سؤال کند؟!

حدیث «منزلت» از زبان معاویه

امام احمد بن حنبل و دیگر محدّثان و تاریخ نگاران از قیس بن ابی حازم نقل کرده اند که گفت: مردی به نزد معاویه رفت و از مسئله ای سوال نمود.

معاویه گفت: «سل عنها علی بن ابی طالب فإنّه أعلم».

از علی سؤال کن که او أعلم و آگاه تر است.

آن مرد گفت: ای امیرالمؤمنین به نظر من جواب تو از این مسئله خوشایندتر از جواب علی باشد.

معاویه گفت: چه بد حرفی زدی و به انگیزه کار ناشایسته ای آمدی!!

«لقد کرهت رجلاً کان رسول اللّه صلی الله علیه و آله یغرّه بالعلم غرّاً»

تو از مردی کراهت می ورزی که رسول خدا صلی الله علیه و آله - همانند مرغی که جوجه اش را غذا می دهد - وی را از علم و دانش فراوان سیراب می نمود.

هم حضرتش به او گفت: «انت منّی بمنزلة هارون من موسی، إلاّ أنّه لا نبیّ بعدی».

همانا عمر بن خطاب از وی سؤال می نمود و از او علم فرا می گرفت، من خود شاهد بودم که هرگاه دچار مشکل می شد سراغ علی را می گرفت و از وی درخواست حل مشکل می نمود.

ص: 114

سپس به آن مرد گفت: از اینجا برخیز برو که خدا پاهایت را برنخیزاند و براه نیندازد، آنگاه دستور داد نامش را از دفتر دیوان (لیست حقوق بگیران از بیت المال) حذف نمایند.

اعتراف معاویه به اهمّیت حدیث «منزلت»

ابن عساکر و دیگر اعلام حدیثی اهل تسنن نقل کرده اند: معاویه در سفر حج از مدینه عبور کرد، پس در مجلسی که ابن عبّاس، سعد بن ابی وقاص، و عبداللّه بن عمر حضور داشتند شرکت نمود و پس از بحث و گفتگو با ابن عبّاس که: چرا حق مرا از باطل غیر نشناختی؟! و پاسخ تعجب آور او به معاویه، و نیز ایراد همین اعتراض به سعد بن وقاص، و پاسخ سعد به اینکه من خود شنیدم رسول خدا به علی می گوید:

«أنت مع الحق، والحقُّ معک حیثما دار»

تو با حق هستی و حق هم با تو است، به هر جهتی که حق دور زند.

معاویه گفت: باید برای این ادعا شاهد اقامه کنی.

سعد گفت: این اُمّ سلمه (زوجه پیامبر) حیّ و حاضر است و به آن شهادت می دهد.

پس همه برخاسته و به خانه اُمّ سلمه رفتند و اُمّ سلمه شهادت داد که رسول خدا این حدیث را در خانه من به علی علیه السلام فرمود.

در این موقع معاویه به سعد گفت: ای ابو اسحاق هم اکنون در نزد من از تو پست تر کسی نباشد، که خود این حدیث را درباره علی از رسول خدا شنیده ای و از بیعت و همکاری با او سرپیچی و تخلف نموده ای! همانا اگر من این سخن را از پیامبر شنیده بودم تا به هنگام مرگم خادم و نوکر علی بودم.

ص: 115

و مسعودی به نقل از محمّد بن جریر طبری و او از محمّد بن اسحاق بن ابی نجیح قضیه گفتگوی معاویه و سعد بن ابی وقاص را بدینگونه آورده است: که معاویه پس از طواف کعبه در دار الندوه سعد را پهلوی خود بر تخت نشانید و شروع کرد به بدگوئی از علی.

سعد از برخورد معاویه ناراحت شد و گفت: مرا بر تخت خود می نشانی و به علی ناسزا می گوئی! واللّه اگر یکی از سه خصلت و امتیاز علی برای من وجود داشت نزد من از آنچه آفتاب بر آن می تابد بهتر بود و تو - ای معاویه - به چنین کسی سبّ و ناسزا می گوئی؟!

آنگاه از جا برخاست و گفت: نه واللّه دیگر تا زنده ام با تو در خانه و محلّی بسر نبرم.

بعداً مسعودی اضافه می کند که در کتاب علی بن محمّد بن سلیمان نوفلی آمده: هنگامی که سعد این سخنان را به معاویه گفت و برخاست برود، معاویه صدای ناهنجاری از خود سر داد و گفت ای سعد بنشین تا جواب آنچه را گفتی بشنوی.

آری! هیچ گاه تو همچون حال نزد من لئیم و پست نبودی که فعلاً هستی، تو خود چرا (با آنچه درباره علی گفتی) او را یاری نکردی و از چه رو از بیعتش خودداری کردی؟!

«أمّا إنّی لو سمعتُ من رسول اللّه ما سمعتَ فی علی، لکنت له خادماً ما عشت».

بدون شک اگر آنچه را تو در حق علی از پیامبر شنیدی، من شنیده بودم دوران حیاتم خادم علی بودم.

به خواست خدا، چه خوب ظالمان و متجاوزان با هم درگیر و دست بگریبان می شوند تا دیگران از شرّشان در امان باشند.

و چه زیبا است جمله «الفضل ما شهدت به الاعداء» که فضیلت و برتری آن باشد که حتّی دشمنان هم به آن گواهی دهند، معاویه و سعد بن وقاص که هر یک نهایت ظلم و حق کشی رادر حق علی مرتکب شدند، اینگونه با هم درگیر می شوند

ص: 116

و به طرفداری از علی یکدیگر را تخطئه می کنند، هر چند که معاویه این فضائل را خود از پیامبر اکرم شنیده و مثل حدیث منزلت را هم - چنانچه در این بخش با بیش از ده مصدر بنظر می رسد - خود نقل نموده، اما برای کوبیدن سعد بن وقاص گفت: «اگر آنچه را گفتی، من شنیده بودم تا آخر عمر نوکر علی بودم».

راستی در رابطه با اعتراف معاویه به اهمیّت و ارزش حدیث «أنت مع الحق» یا حدیث «منزلت» و اینکه سعد بن وقاص را به خاطر تمرّد از این دو حدیث، پست ترین افراد می شمارد، باید به او آفرین گفت.

امّا بدون شک او خود از سعد لئیم تر و پست تر بود، چرا که اگر قبلاً از حدیث «أنت مع الحق» یا حدیث «منزلت» و دیگر احادیث مشابه بی خبر بود - که نبود - با شنیدن آن از اُمّ سلمه زوجه صالحه پیامبر، باخبر شد و در عین حال آن را نادیده گرفت و در طول حدود هفتاد سال لعن بر علی را بر فراز منابر اسلامی و در خطبه های نماز جمعه و دیگر نمازها رسمیّت بخشید.

آن چنان که وقتی عمر بن عبد العزیز لعن بر فراز منابر و ضمن خطبه ها را ممنوع اعلام کرد، مردم فریب خورده از معاویه گفتند: [عمر بن عبد العزیز [سنّت را ترک و تعطیل نمود.

آری وقتی حدیث «أنت مع الحق» یا حدیث «منزلت» دارای چنین اهمیّتی باشد، بدون شک مخالفت با آن، پشت نمودن به حق و انکار حق باشد.

تا چه رسد به قیام مسلحانه علیه علی علیه السلام و یارانش و وادار نمودن مسلمانان به لعن و ناسزاگوئی به علی علیه السلام ، که جز به کفر و ضدیت با اسلام و پیغمبرش به چیزی تفسیر نمی شود.

مسابقه «حق گوئی» درباره علی علیه السلام

حموینی با ذکر سند نقل کرده است: سه نفر از شعرای نامی عرب به نام های «طرمّاح طائی»، «هشام مرادی»، «محمّد بن عبداللّه حمیری» نزد معاویه حاضر شدند، پس معاویه کیسه ای از سکه های طلا، نزد خود نهاد و گفت: ای شعرای عرب نظر خود را درباره علی بن ابی طالب با سرودن شعر ارائه دهید و جز حق چیزی نگوئید، که من فرزندی ام را با صخر بن حرب (جدّم) نفی می کنم اگر این کیسه زر را به غیر کسی که درباره علی حق گوئی کند جایزه دهم.

ص: 117

در این موقع طرماح از جا برخاست و اشعاری در مذمّت و اهانت به علی سرود.

پس معاویه گفت: بنشین که خدا نیّت تو را دانست و از موقعیّت تو نسبت به علی آگاه شد.

آنگاه هشام مرادی برخاست و او هم با سرودن اشعاری علی را مورد مذمّت و نکوهش قرار داد. پس معاویه به او گفت: بنشین که خداوند نیّت هر دو نفر شما را دانست و از نظر شما درباره علی آگاه شد.

در این موقع عمرو عاص که حاضر در مجلس بود و با حمیری ارتباط خاصّی داشت به او گفت اکنون تو سخن بگو و جز حق چیزی در حقّ علی مگو.

حمیری هم از جا برخاست و گفت: ای معاویه تصمیم گرفته ای این کیسه زر را عطا نکنی مگر به کسی که درباره علی حق گوئی کند؟

معاویه گفت: آری من از فرزندی صخر بن حرب نفی خواهم شد اگر این بدره را به غیر کسی که درباره علی حق گوئی کند عطا کنم.

پس محمّد بن عبداللّه حمیری - که یکی از اجداد مادری سید مرتضی بود - از جا برخاست و قصیده جالبی در مدح و منقبت امیر مؤمنان علیه السلام سرود، آن چنان که معاویه از شنیدن آن به وجد آمد و گفت: تو راستگوترین اینها در گفتاری، پس این کیسه پر از سکه طلا را بگیر و آن را به وی جایزه داد. و آن قصیده بدین قرار است:

بحق محمّد قولوا بحقّ

فانّ الافک من شیم اللئام

ابعد محمّد بابی و امّی

رسول اللّه ذی الشرف التهامی

ألیس علیّ افضل خلق ربّی

واشرف عند تحصیل الانام؟!

ولایته هی الایمان حقّاً

فذرنی من اباطیل الکلام

وطاعة ربّنا فیها وفیها

شفاء للقلوب من السّقام

علیّ امامنا بابی وامّی

ابوالحسن المطهّر من حرام

امام هدیً اتاه اللّه علما

به عُرف الحلال من الحرام

ولو انّی قتلت النّفس حبّا

له ما کان فیها من اثام

یحل النّار قوم ابغضوه

وان صلّوا وصاموا الف عام

ولا واللّه لاتزکو صلاة

بغیر ولایة العدل الامام

ص: 118

امیر المؤمنین بک اعتمادی

وبالغرّ المیامین اعتصامی

فهذا القول لی دین وهذا

الی لقیاک یا ربّی کلامی

برأت من الذی عادی علیّا

وحاربه من اولاد الطغام

تناسوا نصبه فی یوم «خمّ»

من الباری ومن خیر الانام

برغم الانف من یشنأ کلامی

علیّ فضله کالبحر طامی

وابرأ من اناس اخرّوه

وکان هو المقدّم بالمقام

علیّ هزّم الابطال لمّا

رأوا فی کفّه برق الحسام

توضیح: در «فرائد السمطین» چاپی این قصیده بدون پنج بیت ذیل آن ضبط شده ولی نسخه فرائد السمطین خطی مورد استفاده علاّمه امینی (الغدیر، 177/2) شامل 17 بیت است که حموینی مؤلف آن از «خصائص العلویه علی سایر البریّه» حافظ أبو عبداللّه محمّد بن احمد نطنزی آن را روایت نموده.

علی علیه السلام گرامی ترین افراد است

بیهقی آورده است که: روزی معاویه - در حالیکه اشراف مردم؛ از قریش و غیر قریش در نزد او حاضر بودند گفت: به من خبر دهید گرامی ترین مردم از حیث پدر و مادر، عمو و عمّه، دائی و خاله، جدّ و جدّه کیست؟

پس مالک بن عجلان برخاست و با اشاره به حسن بن علی علیهماالسلام گفت: همانا که آن شخص، این باشد که پدرش علی است، مادرش فاطمه، عمویش جعفر، عمّه اش اُمّ هانی، دائیش قاسم، خاله اش زینب دختر رسول خدا و جدّش پیامبر و جدّه اش خدیجه.

در این موقع حاضرین همه سکوت نمودند، پس حسن علیه السلام از جا برخاست - وگویا رفت - آنگاه ابن عاص به مالک گفت: آیا حبّ بنی هاشم تو را وادار به باطل گوئی کرد؟!

ابن عجلان گفت: من جز حق گوئی نکردم آیا این چنین نیست ای معاویه؟ معاویه گفت: آری

ابن عساکر نیز ضمن معرفی امام حسن علیه السلام حدیثی قریب به این مضمون نقل کرده است.

و ابن عبد ربّه اندلسی این روایت را بدین گونه نقل نموده و شاید هم هر دو

ص: 119

بوقوع پیوسته باشد. «سأل معاویه یوماً جلسائه: من أکرم الناس أباً و اُمّاً و جدّاً و جدّة، و عمّاً و عمّة، و خالاً وخالة؟ قالوا: أنت أعلم.

فاخذ بید الحسن بن علی و قال: هذا أبوه علی بن ابی طالب، و اُمّه فاطمة بنت رسول اللّه، و جدّه رسول اللّه، و جدّته خدیجة زوجة رسول اللّه، و عمّه جعفر، و عمّته هاله بنت ابی طالب، و خاله القاسم ابن رسول اللّه، و خالته زینب بنت رسول اللّه»

روزی معاویه از هم نشینان مجلس پرسید: گرامی ترین و بزرگوارترین مردم از حیث پدر و مادر، و جدّ و جدّه و عمو و عمّه، و دائی و خاله کیست؟

گفتند: تو خود از همه آگاه تری و بهتر می دانی. (و گویا سؤال و جواب به هنگام رفتن معاویه به مدینه و حاضر بودن امام مجتبی علیه السلام در مجلسش اتفاق افتاده)

پس دست حسن بن علی را گرفت و گفت:

این پدرش علی بن ابی طالب است، مادرش فاطمه دختر رسول اللّه، جدّش رسول خدا، جدّه اش خدیجه همسر رسول اللّه، عمویش جعفر، عمّه اش هاله دختر ابوطالب، دائیش قاسم پسر رسول اللّه، و خاله اش زینب دختر رسول اللّه، و خلاصه معاویه حسن بن علی را یگانه مصداق شخص مورد سؤال معرّفی کرد .

توضیح: هر چند طرح سؤال و پاسخگوئی معاویه در این حدیث درباره حضرت مجتبی خلاصه شده، امّا چون بیانگر اعتراف معاویه به شرافت و عظمت امیر مؤمنان علی علیه السلام است و مناسب با موضوع کتاب بود به ذکرش پرداختیم.

معاویه هم فضائل علی علیه السلام را می پرسید

سید رضی در نهج البلاغه و دیگر اعلام حدیثی و تاریخی قبل و بعد از او در کتابهای خود آورده اند: هنگامی که ضرار بن حمزه - و بقولی ضرار بن ضمره ضبائی، که از یاران امیرمؤمنان علی علیه السلام بود. پس از شهادت آن حضرت بر معاویه وارد شد، معاویه از وی خواست که قسمتی از حالات علی علیه السلام را برایش توصیف نماید و شمّه ای از فضائل حضرت را بیان کند.

ضرار نخست از معاویه خواست که از این خواسته صرف نظر کند ولی معاویه نپذیرفت و اصرار ورزید تا اینکه این یار باوفای امام علیه السلام سخن حضرتش را که با فراز: «یا دنیا یا دنیا إلیک عنّی، أبی تَعَرَّضتِ أم إلیَّ تَشَوَّقْتِ»؟

ص: 120

آغاز می شود بیان نمود، و بطور خلاصه شرح داد که: واللّه شهادت می دهم که وقتی در بعض مواقف همراه او بودم و شب پرده های تاریک خود را آویخته بود، او را دیدم در حالیکه در محراب عبادت ایستاده، محاسن خود را قبضه کرده و همچون مارگزیده به خود می پیچد و همانند محزون و غم زده گریه می کند و می گوید:

«ای دنیا! ای دنیا! از من دور شو! خود را بمن عرضه می کنی؟ یا می خواهی مرا مشتاق خود کنی»؟!

هرگز آن زمان که تو در من نفوذ کنی فرا نرسد، هیهات! دور شو، دیگری را فریب ده، من نیازی به تو ندارم، و تو را سه طلاقه کرده ام که دیگر رجوعی در آن نباشد، زندگی تو کوتاه، و ارزش تو بی مقدار و آرزوی تو پست و ناچیز است.

آه از کمی زاد و توشه و دوری راه و عظمت مقصد.

توضیح: در مصادر نهج البلاغه و شرح ابن ابی الحدید قبل از ذکر کلام امام مطالبی از ضرار نقل شده مبنی بر حالات اخلاقی و انسانی آن حضرت و بی اعتنائی او به دنیا و تشریفات زندگی و پاسخگوئی به سؤال ها و خواسته های مراجعین و انعطاف ناپذیری آن جناب در مقابل باطل و مقام علمی او و این که پس از پایان گفته های ضرار معاویه به گریه افتاد و گفت:

«رحم اللّه أبا الحسن، کان واللّه کذلک، فکیف حزنک علیه یا ضرار؟

قال: حزن مَن ذُبِح ولدُها و هو فی حِجرِها».

خدای رحمت کند ابا الحسن را، و اللّه چنین بود که شرح دادی.

اکنون ای ضرار! بگو بدانم غم و اندوه تو در حق علی چگونه باشد؟

ضرار گفت: همچون مادری که بچه اش را در دامنش سر بریده باشند.

اعتراف معاویه به سخاوت و فصاحت و شجاعت علی علیه السلام

ص: 121

ابن عساکر با ذکر سند به نقل از ابواسحاق آورده است که: ابن اجور تمیمی به نزد معاویه آمد و گفت: یا أمیرالمؤمنین جئتک من عند ألئَم الناس و أبخل الناس و أعیا الناس و أجبن الناس!!!

ای امیرالمؤمنین! از نزد کسی آمدم که لئیم ترین و تنگ نظرترین و کُند زبان ترین و ترسوترین مردم باشد [مقصودش امیرمؤمنان علی علیه السلام بود].

پس معاویه به او گفت: «ویلک و أنّی اتاه اللئوم، و لکنا نتحدث أن لو کان لعلیّ بیت من تبِن و آخر من تِبر، لأنفد التبر قبل التبن .

و أنی أتاه العی و إن کنا لنتحدث أنّه ما جرت المواسی علی رأس رجل من قریش أفصح من علی.

ویلک و أنّی أتاه الجبن و ما برزله رجل قطّ إلا صرعه،

واللّه یابن اجور لولا أنّ الحرب خدعة لضربت عنقک [کذا] أخرج فلا تقیمن فی بلدی»

معاویه به او گفت: وای بر تو لئامت کجا و علی کجا؟ اگر برای علی انباری از کاه باشد و انباری از شمش طلا، پیش از بخشیدن انبار کاه انبار طلا را می بخشد. و هیچگاه تیغ سرتراشی بر سر مردی از قریش، به سر تراشی قرار نگرفته که فصیح تر و گویاتر از علی باشد.

وای بر تو چه زمان ترس بسراغ علی رفته؟ در حالیکه هیچ مردی [از شجاعان [به رویاروئی او برنخاست، مگر آنکه علی او را هلاک ساخت.

ای ابن أجور! واللّه اگر حرب خدعه و نیرنگ نبود گردنت را می زدم، هم اکنون (از این محل) بیرون رو که در شهر من اقامت نکنی .

علی علیه السلام یگانه فصیح و سخنور قریش

ابن ابی الحدید نوشته است: هنگامی که محفن بن ابی محفن صبّی بر معاویه وارد شد و [گویا از وی پرسید از کجا یا از نزد چه شخصی آمده ای که] گفت: از نزد کسی آمده ام که ناتوان ترین کس در اداء سخن و گفتگو باشد. و مقصودش علی علیه السلام بود.

پس معاویه گفت: «یابن اللّخناء ألعلیّ تقول هذا؟! و هل سنّ الفصاحة لقریش غیره».

ص: 122

وای بر تو پسر گَنده دهن، آیا درباره علی این چنین سخن می گوئی؟!

چگونه او ناتوان ترین شخص در بیان سخن است، در حالی که به خدا قسم جز علی، کسی فصاحت را در بین قریش رواج نداد.

نیز نوشته است به معاویه گفت: جئتک من عند أبخل النّاس

از نزد بخیل ترین مردم به نزد تو آمدم.

پس معاویه گفت: «ویحک کیف تقول إنّه أبخل النّاس، لو ملک بیتاً من تبر و بیتاً من تبن، لانفد تبره قبل تبنه»

وای بر تو، چگونه می گوئی علی بخیل ترین مردم است، در حالیکه اگر مالک خانه ای از طلا و خانه ای از کاه باشد، خانه طلا را قبل از خانه کاه می بخشد.

و ابن قتیبه چنین آورده که عبداللّه بن ابی محجن بر معاویه وارد شد و گفت: یا امیرالمؤمنین! إنّی أتیتک من عند الغبّی الجبان البخیل، ابن ابی طالب.

ای امیرالمؤمنین من از نزد شخصی کُند زبان، ترسو و بخیل به نزد تو آمده ام و او ابن ابی طالب است.

معاویه گفت: خدای را در نظر بگیر، تو فهمیدی چه گفتی؟!

امّا این که گفتی: او کُند زبان است. پس بخدا سوگند اگر زبان های مردم را یکجا جمع، و همه را یک زبان قرار دهند، زبان علی به تنهائی در برابر آن خودنمائی کند و پاسخگو باشد.

و امّا این که گفتی: او ترسو باشد. پس مادرت به عزایت بنشیند، آیا دیده ای او با کسی مبارزه کند و وی را نکشد.

و امّا این که گفتی: او بخیل است. پس بخدا سوگند اگر او را دو انبار پر از طلا و کاه باشد، نخست انبار طلا را ببخشد و سپس انبار کاه را.

پس ابو محجن گفت: در این صورت چگونه به مقاتله وکشتار با وی برخاسته ای؟

معاویه پاسخ داد: به خاطر خونخواهی عثمان.

چگونه از فضائل علی علیه السلام نگویم

ابن عساکر به نقل از جابر آورده است که گفت: نزد معاویه بودم که سخن از علی بمیان آمد.

فأحسن ذِکره و ذکر أبیه و اُمّه، ثمّ قال: و کیف لا أقول هذا لهم (و) هم خیار

ص: 123

خلق اللّه و عترة نبیِّه، اخیار أبناء أخیار (و عنده بنیه اخیار ابناء اخیار).

پس معاویه از علی و پدر و مادر علی تمجید کرد، آنگاه گفت: چگونه دم از خوبی آنها نزنم در حالیکه آنها خوبان خلق خدا و عترت پیامبرش باشند، خوبان، فرزندان خوبان، (و نزد اوست: فرزندان خوب، فرزند خوبانند).

امیر مؤمنان علی علیه السلام «لا شی ء» را بیان کرد

علاّمه سروی آورده است که سلطان روم ضمن نامه ای از معاویه چند مطلب را سؤال کرد، از جمله نوشته بود: «لا شی ء» چیست؟

معاویه از پاسخ به این سؤال عاجز شد.

در این موقع عمرو عاص گفت: اسب جوان و با نشاطی را به سوی لشکر علی بفرست تا در معرض معامله قرار گیرد، و به سوار آن بگو چون از قیمت آن سؤال شود بگوید: به «لا شی ء» آنرا می فروشم، و امید است به این وسیله به معنای «لا شی ء» [از ناحیه علی] پی ببریم.

پس وقتی متصدی این کار به لشکر علی نزدیک شد و امام او را دید به قنبر فرمود: از قیمت آن سؤال کند، و چون قنبر از قیمت آن سؤال کرد آن مرد گفت: قیمت آن «لا شی ء» می باشد.

امام فرمود: ای قنبر! اسب را تحویل بگیر. و چون فروشنده مطالبه «لا شی ء» کرد، حضرتش وی را به سمت صحرا برد و سرابی را به او نشان داد و فرمود این «لا شی ء» است.

آن مرد گفت: چگونه این سراب «لا شی ء» باشد؟

امام فرمود: مگر نشنیده ای که خداوند می فرماید:

«کسراب بقیعة یَحسبه الظمآن ماءاً حتّی إذا جاءَهُ لَم یجدُه شَیئاً».

همانند سرابی که شخص تشنه آن را از دور آب پندارد، امّا هنگامی که به سراغ آن می رود چیزی نمی یابد، پس «لا شی ء» یعنی «آب نما» یا سراب.

امیر مؤمنان علی علیه السلام ، مشکل را حل نمود

حسام الدین متقی از ابی الوضین روایت می کند که: مردی با دختر آزاده ای

ص: 124

ازدواج کرد، امّا پدر دختر، خواهر او را که گویا کنیز زاده بوده به خانه داماد فرستاد، داماد بعد از آمیزش با آن کنیز زاده از وی پرسید تو دختر کیستی؟

گفت: دختر فلان زن و مقصودش مادرش بود.

آن مرد گفت: من دختر آزاده پدرت را به همسری گرفتم نه تو را، و این قضیه را به نزد معاویه مطرح و از وی نظر خواهی کردند؟

معاویه گفت: مانعی ندارد زنی را به زن دیگر تبدیل کرده و این زن بجای آن زن.

آن مرد گفت: ما را به علی بن ابی طالب ارجاع ده.

معاویه گفت: بروید به نزد علی.

پس همینکه در محضر حضرتش حاضر شدند و موضوع شکایت را مطرح نمودند، چیزی از زمین برداشت و فرمود: داوری درباره این قضیه از این کار آسان تر است. آنگاه فرمود: دختری را که بخاطر حلال شدن آمیزش با وی اقدام کرده بودی و به او دست نیافتی، بر عهده پدر اوست که وی را آماده روانه شدن به نزد تو کند، ولی باید با او در نیامیزی تا عده آن دیگری بگذرد. سپس راوی گفت: بگمانم امیر مؤمنان پدر آن زن را حد زد یا می خواست که حد بزند.

معاویه هم از علی علیه السلام می پرسید

مالک، شافعی، سعید بن منصور بن شعبه مروزی، عبدالرزاق، و بیهقی به نقل از سعید بن مسیب آورده اند که: مردی شامی بنام جبیر، مردی را با زن خود دید و او را کشت. چون برای داوری در امر قصاص یا پرداخت دیه به معاویه رجوع کردند معاویه از حل این مشکل درماند و ناگزیر با نوشتن نامه به ابو موسی أشعری، از وی خواست این مسئله را از امیر مؤمنان علی علیه السلام سؤال کند. چون ابو موسی به امیر مؤمنان علیه السلام مراجعه و موضوع را مطرح کرد امام فرمود: چنین ماجرائی در بلاد ما نباشد، به من خبر ده قضیه از چه قرار است؟

ابو موسی گفت: راستش، معاویه به من نوشته این مسئله را از شما سؤال کنم. امام علیه السلام فرمود: «أنا أبو الحسن القَرم» من ابو الحسن قرم هستم، این مرد باید

ص: 125

خون بهای کامل مقتول را بپردازد، مگر آنکه چهار شاهد اقامه کند که شخص مقتول با زنش ارتباط برقرار نموده (در این صورت نه قصاص دارد، نه خون بها) .

و در روایت ابن شهر آشوب آمده: اگر زانی همسر داشته باشد چیزی بر قاتل نیست، زیرا کسی را کشته که بخاطر زنای محصنه قتلش واجب بوده.

بهترین روش اداره حکومت از امیر مؤمنان علیه السلام

به نوشته ابن ابی الحدید هنگامی که جاسوسان به معاویه اطلاع دادند؛ مالک اشتر از طرف امیر مؤمنان علیه السلام با سمت استانداری به طرف مصر در حرکت است، معاویه مأمور مالیاتی قلزم را وادار نمود، تا مالک را قبل از رسیدن به استانداری مصر بکشد.

او هم با تظاهر به دوستی علی علیه السلام مالک را مورد پذیرائی قرار داد و با عسل مسموم او را کشت و عهدنامه او را عیناً برای معاویه فرستاد.

چون معاویه این اساسنامه را مورد مطالعه و بررسی قرار داد آن را سرشار از علم و حاوی عالی ترین فرازهای قانونی و سرنوشت ساز کشور داری یافت و تصمیم به نگهداری از آن گرفت.

ولید بن عقبه که حاضر در مجلس بود، پیشنهاد سوزاندن اساسنامه و دیگر نامه های ارسالی از مالک و امیر مؤمنان را مطرح کرد. معاویه گفت: بس است، تند مرو که رأی قابل قبول نداری. ولید گفت: آیا رأی صحیح این باشد که اعلام شود چنین اثری بدست آمده، تا مردم بدانند احادیث و نوشته های ابو تراب نزد تو است و تو از آن بهره برداری علمی و حکومتی می کنی؟!

معاویه گفت: وای بر تو آیا دستور می دهی یک اثر علمی همانند این اسناد را

ص: 126

به آتش کشم، «واللّه ما سمعت بعلم هو أجمع منه و لا أحکم» به خدا قسم علمی جامع تر و حکیمانه تر از این آثار و نوشته ها به گوشم نرسیده است.

ولید گفت: اگر این چنین از مقام علمی علی علیه السلام به شگفت آمده ای، پس از چه رو به جنگ و کشتار با وی برخاسته ای؟!

معاویه بعد از قدری صحبت درباره زمامداران قبل از امیر مؤمنان علیه السلام و سکوت گفت: بگذارید من در عهدنامه مالک تأمل و بررسی نمایم، زیرا من علمی را نخوانده ام که جامع تر و حکیمانه تر از آن باشد.

و اثری ندیده ام که از حیث اشاره به احکام و سیاست این چنین پر محتوی باشد.

اکنون باید طرفداران معاویه پیرامون اعتراف و اظهار نظر او درباره اساسنامه حکومت اسلامی امیرالمؤمنین علیه السلام و نقشه کشتن مالک اشتر قدری دقت کنند، تا هم علی علیه السلام را با ویژگی های علمی و صلاحیت همه جانبه حکومتی و برخورداری از حقّ تقدّم بر دیگران در امر خلافت بشناسند و هم بیش از پیش از جنایات معاویه آگاه شوند.

از بین رفتن فقه و علم با از دنیا رفتن علی علیه السلام

ابن عبدالبر قرطبی نوشته است: معاویه درباره مسائلی که برای او اتّفاق می افتاد یا از وی سؤال می شد، با فرستادن نامه به آشنایان خود از آنها می خواست تا از علی بن ابی طالب سؤال کنند.

چون خبر قتل ان حضرت به اطلاع او رسید گفت:

«ذهب الفقه و العلم بموت ابن ابی طالب».

با مرگ پسر ابو طالب فقه و علم از میان رفت.

در این هنگام برادرش عتبه که حاضر در مجلس بود گفت: مردم شام این حرف را از تو نمی پذیرند.

معاویه گفت: مرا به خود واگذار و به طور خلاصه گفت: فضولی موقوف، واقعیات را نمی توان انکار کرد.

ص: 127

اعتراف معاویه به شجاعت و کوبندگی علی علیه السلام

ابن ابی الحدید نوشته است: هنگامی که در جنگ صفین علی علیه السلام معاویه را به مبارزه طلبید، تا مردم با کشته شدن یکی از آنها از جنگ راحت شوند، عمروعاص به معاویه گفت: علی با تو انصاف بخرج داد [و چه بهتر که خود با او روبرو شوی]

معاویه گفت: هیچ گاه از موقعی که مرا نصیحت می کردی فریبم نداده بودی مگر امروز، آیا مرا وادارمی کنی به مبارزه ابوالحسن بروم، در حالی که تو می دانی او شجاع، کوبند و متلاشی کننده است.

چنان می بینم که تو بعد از من چشم طمع به امارت و حکومت شام دوخته ای!

امیر مؤمنان علیه السلام ارث خنثی را معیّن فرمود

علاّمه متقی به نقل از حافظ سعید بن منصور و روایت شعبی از امیرمؤمنان علی علیه السلام آورده است که فرمود:

«الحمدللّه الّذی جعل عدوّنا یسألنا عمّا نزل به من أمر دینه، انَّ معاویه کتب إلیّ یسألنی عن الخنثی؟ فکتب إلیه: اَن وَرِّثْهُ مِن قِبَل مباله».

حمد خدای را که وادار نمود دشمن ما را تا از پیشامدهای امر دینش از ما سؤال کند.

معاویه با نوشتن نامه به من از مقدار ارث خنثی سؤال نمود، پس من به او نوشتم: ارث او از ناحیه بولش می باشد یعنی در صورتی که همانند مردان [از آلت رجولیت] ادرار کند مرد قلمداد می شود و ارثش دو برابر زن است و اگر همانند زنان [از آلت زنیّت] ادرار نماید زن محسوب گردد و ارثش نصف ارث مرد باشد.

گریه معاویه در شهادت امیر مؤمنان علیه السلام

ابن عساکر با سه سند مختلف و دیگران با یک تا سه سند آورده اند هنگامی که امیر مؤمنان علی علیه السلام به شهادت رسید در حالی که معاویه با همسرش فاخته

ص: 128

خواب بود او را بیدار نموده و خبر شهادت آن حضرت را به وی گزارش دادند.

پس معاویه برخاست، نشست و شروع کرد به گریه و گفت: «أنّا للّه وإنّا الیه راجعون».

فاخته هم که بیدار شده بود گفت: تو دیروز بر او طعن می زدی و در حق وی ناسزاگویی می کردی و امروز برای او گریه می کنی؟!

معاویه گفت: «ویحک أنا أبکی لما فقد النّاس من علمه و حلمه» و به دیگر روایت گفت: «ویلک لاتدرین ما ذهب من علمه و فضله وسوابقه وما فقد النّاس من حلمه و علمه» وای بر تو، نمی دانی آن چه را که از علم و فضل و سوابقش از بین رفت و آنچه را که مردم از حلم و علمش از دست دادند.

فضل و برتری علی علیه السلام غیر قابل انکار است

زمخشری می نویسد:

معاویه درباره داستان آهن سرخ شده در آتش از عقیل، برادر امیر مؤمنان سؤال کرد؟

عقیل به گریه افتاد و گفت: ای معاویه! من نخست از علی می گویم و سپس از آنچه پرسیدی.

آنگاه عقیل داستانی در رابطه با عدالت علی نقل نمود و معاویه پس از شنیدن آن گفت: سخن از کسی گفتی که فضل و برتریش مسلّم و غیر قابل انکار است.

رحم اللّه أبا حسن فلقد سبق من کان قبله و اعجز من یأتی بعده... .

خداوند رحمت کند ابو الحسن را، پس همانا که برگذشتگان خود سبقت گرفت و آیندگان را ناتوان از روش خود نمود. اکنون داستان آهن سرخ شده را بگو.

عقیل گفت: آری من دچار فقر شدیدی شدم و به سراغ علی رفتم ولی او ترتیب اثر نداد.

پس بچه های خود را جمع نموده و در حالیکه فقر و گرسنگی از شکل های آنان نمایان بود به نزد او بردم،

در این موقع به من گفت: شب به نزد من بیا تا چیزی به تو بدهم.

شب هنگام در حالی که یکی از بچه ها دست مرا گرفته و راهنمائیم می کرد به

ص: 129

نزد علی رفتم، او دستور داد بچه همراهم از محل دور شود، و بمن گفت: این را بگیر - یا برادر -

پس من از روی حرص و فقر پنداشتم کیسه پولی است، اما همین که دست دراز کردم و آن را برداشتم متوجه شدم آهنی است که حرارت آتش از آن شعله ور است. و آن چنان دست مرا ناراحت کرد که آنرا انداختم و همانند گاو نری که در زیر دست ذبح کننده خود ناله می کند، صدای ناله ام بلند شد.

پس به من گفت: مادرت به عزایت بنشیند تو از حرارت آهنی که از آتش دنیا داغ شده این گونه ناله می کنی پس چگونه من و تو فردای قیامت [در صورتیکه با غل های آتشین جهنّم دست بگریبان شویم] عکس العمل نشان خواهیم داد.

و آیه: «إذ الأغلالُ فی أعناقهِم و السَّلاسِل یُسحَبُون» را خواند.

سپس گفت: برای تو بیش از حقّی که خدا [از بیت المال] مقرّر فرموده نزد من چیزی نباشد مگرآنچه دیدی، پس برگرد بسوی عائله ات.

معاویه با شنیدن این داستان به تعجّب درآمد و گفت: هیهات، هیهات. عقمت النساء ان تلدن مثله ؛ زنها از زائیدن همانند علی عقیم و نازا باشند.

ص: 130

فضائل امیر مؤمنان علی علیه السلام از زبان دیگر خلفا

اشاره

ص: 131

حدیث منزلت از زبان عمر بن عبدالعزیز

ابن عساکر دمشقی با ذکر سند از عمر بن عبدالعزیز - نبیره مروان حکم و یکی از خلفای اموی (متوفای 101 ه ) - نقل نموده و او از سعید بن مسیب و او از سعد بن وقاص، که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله حدیث «أنت منّی بمنزلة هارون من موسی...» را درباره علی علیه السلام فرمود.

تأثیر ایمان علی علیه السلام در قلب جبرئیل

خطیب خوارزمی با ذکر سند و واسطه حافظ ابن مردویه اصفهانی از عمر بن عبدالعزیز نقل نموده که چون شنید بعضی علی بن ابی طالب را مورد طعن و تنقیص قرار می دهند، بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی و صلوات بر پیامبر به ذکر فضائل علی و سابقه او پرداخت، آنگاه با ذکر سند از اُمّ سلمه نقل نمود که گفت: وقتی که رسول خدا صلی الله علیه و آله نزد من بود جبرئیل بر او نازل شد و حضرتش را صدا زد.

پس او تبسّم نمود و چون جبرئیل رفت، گفتم: پدر و مادرم بفدایت یا رسول اللّه، چه چیز شما را به خنده آورد؟ پیامبر فرمود: جبرئیل به من خبر داد وقتی علی بزهای خود را می چراند، خواب او را ربود و قسمتی از بدنش نمایان شد، پس همینکه من لباسش را بر تنش انداختم، دستم به بدنش رسید و خُنکی ایمانش به قلب من سرایت کرد [و احساس لذّت نمودم] من از این گزارش جبرئیل خندان شدم.

ص: 132

اگر مردم فضائل علی علیه السلام را بدانند از ما متابعت نمی کنند

ابن ابی الحدید با ذکر سند از عمر بن عبدالعزیز نقل نموده که:

پدرم بهنگام خطبه خواندن، حالش عادی و بطور مستمر ایراد سخن می کرد، امّا همین که به سبّ و ناسزاگوئی علی می رسید زبانش به لکنت می افتاد، رنگ چهره اش زرد و حالش متغیّر می شد.

در این باره از وی سؤال کردم؟

گفت: آیا متوجّه - تغیر حال من - شدی؟ گفتم: آری،

سپس گفت: اگر مردم آنچه را که من از فضائل و مناقب علی می دانم بدانند دیگر احدی از آنها از ما پیروی نخواهد کرد.

و خاطر نشان نمود که: باید به هر شکلی که هست امتیازات علی را با سبّ و فحش، لوث و مخفی نمود، تا بتوانیم به ریاست بر مردم ادامه دهیم، وگرنه مردم علی را ترک نمی کنند تا به ما بپیوندند و از ما متابعت کنند.

عمر بن عبدالعزیز و حدیث «من کنت مولاه...»

حافظ ابو نعیم اصفهانی و دیگران با ذکر سند از یزید بن عمر بن مورق نقل نموده که گفت: هنگامی که عمر بن عبدالعزیز در شام به مردم بذل و بخشش می کرد، من حاضر بودم و به نزد او رفتم، پس از من پرسید تو از چه گروهی باشی؟

گفتم: از قریش.

گفت: از کدام قبیله قریش؟

گفتم: از بنی هاشم.

پس قدری سکوت کرد و گفت: از کدام بنی هاشم؟

گفتم: مولای علی

گفت: علی کیست؟

پس من سکوت کردم، آنگاه دستش را بر سینه گذاشت و گفت: من هم واللّه مولای علی بن ابی طالب کرّم اللّه وجهه هستم.

سپس گفت: عدّه ای که خود از پیامبر شنیده بودند برای من گفتند که پیامبر فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه».

ص: 133

آنگاه از مزاحم - متصدی امور مالیش - پرسید به امثال این مرد چه اندازه داده می شود؟

گفت: صد یا دویست درهم.

عمر بن عبدالعزیز گفت: به او پنجاه دینار عطا کن. و به روایت ابو داود گفت: بخاطر ولایتش نسبت به علی ابی طالب شصت دینار بده.

سپس گفت: به شهر خود برگرد، به زودی همان اندازه که به امثال تو داده می شود به تو هم داده خواهد شد.

عمر بن عبدالعزیز کسی را زاهدتر از علی علیه السلام نمی شناسد

خطیب خوارزمی با ذکر سند بواسطه حافظ ابن مردویه از عمر بن عبدالعزیز نقل نموده که گفت: «ما علمنا أنَّ أحداً کان فی هذه الأمّه بعد النّبی صلی الله علیه و آله أزهد من علیّ بن أبی طالب»

ما در بین این امت بعد از پیغمبر صلی الله علیه و آله احدی را نشناختیم که زاهدتر از علی بن ابی طالب باشد.

حدیث سدّ ابواب توسط پنج نفر از خلفا نقل شده

حافظ ابو زکریا ابن منده اصفهانی در مناقب عبّاس آورده است:

مأمون از (پدرش) رشید نقل نموده و او از مهدی عباسی و او از منصور و او از پدرش سفّاح و او از عبداللّه بن عبّاس - محدّث بزرگ مورد قبول اهل تسنن - که گفت:

«قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله لعلیّ: أنت وارثی.

وقال: إنّ موسی سأل اللّه تعالی أن یطهّر له مسجداً لا یسکنه إلاّ موسی و هارون و ابنا هارون، و إنّی سألت اللّه تعالی أن یطهّر مسجداً لک و لذریّتک من بعدک».

پیامبر فرمود: ای علی تو وارث من هستی.

و فرمود: موسی از خدای تعالی درخواست کرد مسجدی را برای او آماده و

ص: 134

پاک فرماید که جز موسی و هارون و دو پسرش، کسی در آن سکونت نکند، و من از خدای تعالی مسئلت نمودم مسجد (مدینه) را برای تو و ذریّه ات بعد از تو پاک و منزّه قرار دهد.

آنگاه به دنبال ابوبکر فرستاد و دستور داد در خانه ات را به مسجد مسدود کن. ابوبکر با اِسترجاع پرسید: درباره غیر من هم اینکار انجام شده؟ گفته شد نه، پس ابوبکر گفت: سمعاً و طاعةً و در خانه اش را به مسجد مسدود کرد.

سپس به دنبال عمر فرستاد و همان دستور را صادر فرمود، و عمر هم پرسید آیا در حق کسی غیر از من این دستور صادر شده؟ گفته شد: آری درباره ابوبکر نیز، پس عمر گفت: همانا ابوبکر اسوه حسنه من باشد، و در خانه اش را به مسجد بست.

بعد مرد دیگری را ذکر کرد که حضرتش در خانه او را به مسجد مسدود کرد و چون در بین مردم سر و صدا بلند شد - که علی از بستن در معاف گردید - بر فراز منبر رفت و فرمود:

«ما أنا سددت أبوابکم و لا أنا فتحت باب علیّ علیه السلام ولکنّ اللّه سدَّ أبوابکم و فتح باب علی».

من درب های خانه های شما را به مسجد نبستم و من درب خانه علی را باز نگذاشتم ولکن خداوند درب های شما را مسدود کرد ودرب خانه علی را باز گذارد.

توضیح: حدیث «سد ابواب» را علاّمه امینی بواسطه سی و هشت مصدر حدیثی و غیر حدیثی اهل تسنن از چهارده نفر از صحابه ضمن بیست و سه متن روائی نقل کرده و با مراجعه به مصادر اضافی در ملحقات احقاق الحق معلوم می شود بین شصت تا هفتاد مصدر اختصاصی اهل تسنن آنرا روایت نموده و به شرحی که در متون مربوطه می خوانید این حدیث به تنهائی بیانگر عالی ترین فضیلت و حقّ تقدم امیر مؤمنان علیه السلام است در خلافت بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله ، چنان که حضرتش در شورای خلافت بعد از عمر به آن احتجاج فرمود، بدون آنکه کسی انرا تخطئه کند یا درباره آن تشکیک نماید.

ص: 135

علاّمه مجلسی نیز چهارده متن مختلف با اسناد متعدد و مدارک شیعه و سنّی آنرا نقل فرموده، مراجعه شود.

حدیث منزلت را سه نفر از خلفای بنی عباس نقل کرده اند

خطیب بغدادی و دیگر محدّثین و تاریخ نگاران اهل تسنن با ذکر سند از مأمون و او از پدرش هارون و او از پدرش مهدی عبّاسی نقل نموده که سفیان ثوری بر من وارد شد پس گفتم: برگزیده ترین فضائل علی را برای من نقل کن. سفیان ثوری با ذکر دو واسطه از علی نقل کرد که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«أنت منّی بمنزلة هارون من موسی إلاّ أنّه لا نبیَّ بعدی»

ای علی! تو نسبت به من همانند هارون باشی نسبت به موسی، جز آنکه بعد از من پیامبری نباشد.

مأمون و اعتراف او به حدیث غدیر، منزلت و...

به شرحی که علاّمه محقّق ادیب احمد بن محمّد مسکویه (متوفای 421 ه ) در کتاب «ندیم الفرید» و یا «ندیم الاحباب» نوشته است هنگامی که مأمون عبّاسی پسر هارون الرشید حضرت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام را از مدینه به خراسان دعوت نمود و با واگذری سمت ولایتعهدی به آن حضرت، با آن بزرگوار به عنوان ولیعهد خود بیعت کرد و بنام حضرت سکّه زد و سر و صدای اینکار در همه جا منتشر گردید، بنی عبّاس و مخالفین نامه اعتراض آمیزی به مأمون نوشتند و بطور جدّی از وی جواب خواستند.

مأمون در پاسخ آنها نامه مفصّلی - مشتمل بر شرح مقام والای امیر مؤمنان علیه السلام و حقّ تقدّم آن حضرت در امر خلافت پیامبر صلی الله علیه و آله و نقش او در برقراری و استمرار اسلام و فضائل شخصی و خانوادگی حضرتش نوشت و از جمله حدیث

ص: 136

«غدیرخم» و حدیث «منزلت» را مطرح و در نامه ذکر کرد.

ابن مسکویه متن نامه را در کتابش ضبط کرده که خوانندگان می توانند به مصادر زیر مراجعه کنند.

حدیث «طیر مشوی» دلیل تقدّم علی علیه السلام در امر خلافت

قبل از بیان موضوع بحث لازم است به دو توضیح کوتاه در رابطه با عنوان فوق اشاره کنیم:

1 - به شرحی که حداقل 131 نفر از علمای سنی با ذکرسند آورده اند: در عصر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله زن مسلمانی مرغ سرخ کرده ای را برای آن حضرت هدیه برد، پس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با اینکه معمولاً یکی از همسران و نیز خادم خانه اش انس بن مالک حضور داشتند - أمّا نظر به موقعیت علی در پیشگاه خدا رغبت نکرد بدون او آن مرغ سرخ شده را تناول فرماید - شاید هم می خواست از این رهگذر محبوبیت علی را در نزد خدا به دیگران خاطر نشان فرماید. پس عرض کرد: «أللّهمّ ائتنی بأحبِّ خلقک یأکل معی هذا الطّعام».

بار خدایا محبوب ترین آفریدگانت را بفرست تا با من در خوردن این مرغ هم غذا شود.

طولی نکشید علی به در خانه پیامبر آمد، ولی انس با عذر تراشی در را باز نکرد و علی را راه نداد تا دفعه سوم که علی آمد ناگزیر در را به روی حضرتش باز نمود و بالاخره علی وارد شد و در حالیکه پیامبر به انتظار او هنوز شروع به خوردن نکرده بود با وی هم غذا شد و عملاً دعای رسول خدا صلی الله علیه و آله در حق علی مستجاب و محبوب ترین خلق خدا بودنش به ظهور پیوست.

2 - به شرحی که ادیب و مورّخ شهیر علاّمه ابن عبدربّه اندلسی (متوفای 328 ه ) و از آن پس محدّث عالیقدر شیعی مرحوم شیخ صدوق (متوفای 381 ه ) آورده اند مأمون به وزیر دربارش و قاضی القضاة دستگاهش یحیی بن اکثم امر

ص: 137

کرد که چهل نفر از علمای برجسته سنی را به دربار احضار نماید تا در موضوع خلافت بعد از پیامبر و حق تقدّم علی با آنها به بحث و مناظره پردازد.

این کار فردای ان روز عملی شد و مأمون با استناد و احتجاج به تعدادی از ایات شریفه قرآن (که به اعتراف اهل تسنن در شأن امیر مؤمنان نازل گردیده) و احادیث وارده از ناحیه پیغمبر صلی الله علیه و آله در فضائل آن حضرت، پس از چند ساعت بحث و مجادله همه آنها را محکوم و همه آن چهل نفر اعتراف به حقانیّت و اولویت علی و غاصب بودن خلفای قبلی نموده و مجلس پایان یافت.

در این زمینه یکی از احادیث مورد استناد مأمون بر امر خلافت بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله حدیث طیر مشوی و قضیه دعای پیامبر بود که در این رابطه مأمون یکی از علمای بزرگ سنّی را بنام اسحاق بن ابراهیم بدینگونه مخاطب قرار داد:

ای اسحاق! آیا با نقل حدیث آشنا هستی؟

اسحاق: بلی.

مأمون: آیا از حدیث طیر مشوی خبر داری؟

اسحاق: بلی.

مأمون: پس آن را برای من شرح ده.

اسحاق سراسر حدیث طیر را از آغاز تا انجام برای مأمون شرح داد.

مأمون: ای اسحاق اگر من در حالی با تو سخن می گفتم که تو را مبرّای از عناد و دشمنی با حق می پنداشتم، اکنون حالت عناد و دشمنیت با حق بر من آشکار شد، و اضافه کرد: آیا این حدیث را صحیح می دانی یا نه؟

اسحاق: بلی کسی آن را روایت نموده که نمی توان او را رد و تخطئه کرد. مأمون: لازمه آنکه کسی یقین به صحت این حدیث داشته باشد، سپس کسی را افضل از علی پندارد یکی از سه چیز است که باید بدان اعتراف کند، و آن سه چیز بدین قرار است:

1 - دعای پیامبر صلی الله علیه و آله مردود و غیر مستجاب گردید، و آمدن علی و هم غذا شدنش با پیامبر ربطی به دعای آن حضرت نداشته است.

2 - خداوند شخص افضل و بهترین خلقش را می شناخت، ولی شخص غیر افضل و برخوردار از درجه نازل (یعنی علی) در نزد او محبوب تر بود که دعای پیامبر در حقّش مستجاب و او را فرستاد.

3 - خداوند افضل و محبوب ترین خلقش را نشناخت تا او را بفرستد، پس علی را از روی ناشناسی و بی تفاوتی فرستاد. اکنون ای اسحاق بگو کدام یک از این سه وجه را بیشتر دوست داری و با آن

ص: 138

موافقی که بدان اعتراف کنی؟ اسحاق ... - بخاطر آنکه قبولی هر یک خطا و بر خلاف ضوابط اسلامی است - در فکر فرو رفته و از پاسخ درمانده شد.

مأمون: ای اسحاق هیچ یک از سه فرض را مطرح مکن که هر سه باطل است و در صورت اعتراف به هر یک از این سه فرض، تو را وادار به توبه از باطل گوئی می کنم، و اگر غیر از این سه توجیه برای حدیث، توجیه دیگری بنظرت می رسد بگو.

اسحاق: در این باره چیزی نمی دانم ... تا آخر متن مناظره.

در پایان با اینکه اضافه بر آنچه بنظر رسید اعترافات گوناگونی از نامبردگان و دیگر خلفا در لابلای مصادر مربوطه ذکر شده و می توان به موضوع کتاب ادامه داد و به حجم آن افزود، اما بخاطر اختصار و کمی فرصت به همین مقدار اکتفا و وظیفه اتمام حجت - که خداوند با آیه شریفه: «قل فَللّه ِِ الحجَّةُ البالغة فلو شاء لهداکُم أجمعین» آن را خاطرنشان فرموده - انجام گردید تا که قبول افتد و چه در نظر آید؟؟.

مهدی فقیه ایمانی

ص: 139

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109