السجود علی التربه الحسینیه (ترجمه مهدی امامی شیرازی)

مشخصات کتاب

سرشناسه:امینی، عبدالحسین، 1348 - 1281

عنوان و نام پدیدآور:السجود علی التربة الحسینیه/ تالیف عبدالحسین الامینی؛ تحقیق و ترجمه : مهدی امامی شیرازی

مشخصات نشر:بیروت: دارالمحجه البیضاء

مشخصات ظاهری:ص 81

وضعیت فهرست نویسی:فهرستنویسی قبلی

موضوع:تربت حسینی

موضوع:سجده

رده بندی کنگره:BP263/2/الف 85س 3 1378

ص:1

اشاره

تقدیم به ساحت مقدس :

آقا و سرور جوانان بهشتی ، مولایی کریم و عطوف صاحب مصائبی بیشمار ، و چشمی اشک بار و حزنی ماندگار ، و عرش و حریمی پایدار مولای لب تشنگان هدایت

حضرت اباعبد اللّه الحسین (صلوات الله علیه)

ص:2

مقدمه

فهرست مطالب

مقدمه 5

تربت

کربلاء ، اکسیر اعظم 5

سجده بر تربت 6

دفن در تربت 8

طینتی آسمانی 10

خلقت ارواح شیعی 11

طینت ائمه هدی (علیهم السلام) 14

بیان علّامه أمینی 15

توصیف عیسوی 17

بیان دربندی 18

بیان امیرعوالم(علیه السلام) 21

کربلاء محل استقرار و امنیت 23

علّامه أمینی در یک نگاه 26

اساتید علّامه در تبریز 26

اساتید ایشان در نجف 27

ص:3

تألیفات علّامه 30

سجده نمودن و آنچه که سجده بر آن صحیح می باشد و پذیرفتن زمین برای سجده نمودن : 34

قسمت اوّل گفتار 37

قسمت دوّم گفتار 45

قسمت سوّم گفتار 51

دیدگاهی منحرف 54

حدیثی مرفوع 57

خلاصه بحث 59

سجده نمودن بر تربت کربلاء 61

قاعده اعتبار 64

بوی تربت سیّدالشهداء7 70

بیان شافی و کافی 72

مهری از تربت 76

فهرست مصادر 80

ص:4

تربت کربلاء ، اکسیر اعظم

بسم اللّه الرَّحمن الرَّحیم

از آنجایی که عبودیت درگاه حضرت احدیّت، آرزوی عارفان به حقّ و حقیقت است و در مقام درک واقع اند، تشنه وصول به اکسیری می باشند که آنها را به منزلگاه دوست واصل گرداند ، و چون به حکم کریمه« وابتغوُا الیه الوَسیلة » ، طالب آنند، گوش جان به رهنمون های واصلین به درگاه احدیّت می سپرند تا آن صاحبان ولایت کلّیۀ آنها را در نزدیکترین حالت عبد به معبود خود که افتادن به خاک مذلّت و سر بر خاک گذاشتن در برابر اوست، دستگیری نموده و آن تحفۀ عزیزه را به آنان عطا نمایند، تحفه ای که خارقه و پاره کننده حجاب های آسمانی و زمینی است(1) که آن نباشد مگر تربت پاک قبر مقدّس حضرت نجاة الخافقین اباعبداللّه الحسین علیه السلام و سرزمین کربلای او که صد البته آنچه آن تربت به قبر مقدس و جسد طاهر و مطهّر آن سیّد و سرور نزدیکتر باشد، مقامش رفیع تر می باشد.

لذا عارفان آگاه در مقام کسب آن خاک بهشتی بر آیند تا در تمامی حالات به او متمسّک باشند ، چنانچه در اخبار و آثار اشاراتی است به

ص:5


1- - وسائل الشیعة : ج 4 ص 1033 باب 16 ح 4

عملکرد خواتین و هاشمیّات که پس از رجوع از سرزمین کربلاء به سوی مدینة طیّبه ، از آن تربت أخذ نموده و تسبیح هایی از آن تربت برای خود مهیّا نموده تا همیشه همراه داشته و به یاد صاحب آن تربت زاکیّه و آن سرزمین الهی باشند.(1)

لذا در مصادر و کتب روائیّه و فقهیّه شیعیّه روایات متعددّه ای وجود دارد که طالبان حقیقت را بدانجا سوق دهد که برای عبادت و غیر عبادت، آن تربت طیّبه را به همراه داشته و از فیض آن غافل نگردند.

سجده بر تربت

نمی از یمی:

«لَمَّا افتَخَرتِ الکَعْبَة و قالَت مَن مِثلی ؟ قال اللّه تبارک و تعالی: یا کعبة هی أرضٌ مَنَ سَجَدَ علیها و علی تُربتِها مَرّةً واحدة فکانَّما سَجَدَنِی ألفَ عامٍ و حَجَّ بیتی ألفَ عامٍ و صَلّی و صامَ ألف عام، الحدیث. »

زمانی که کعبه به خود بالید و گفت کیست مثل من ، خداوند تبارک و تعالی فرمود: « ای کعبه کربلاء آن زمینی است که هر که بر او و بر روی خاکش یک مرتبه سجده نماید مثال کسی است که هزار سال برای من سجده به جا آورده و هزار سال خانۀ مرا زیارت نموده و حجّ به جای آورده و هزار سال نماز و روزه به جای آورده است. »(2)

ص:6


1- - حدائق الأشارات : ص 122
2- - معالی السبّطین : ج 1 ص 71

لذا سزاوار است که بگوییم:

فیا کربلا قولی بای وسیله توسلت

حتی اختارک السبط مضجعا

ظفرت باعلی ذروه الفخر بعد ان

تضمنت خیر الخلق مرءاو مسمعا

به تدرک المرضی بتربتک الشفا

و یغدوا مجابا تحت قبتک الدعا

قال الصّادق(علیه السلام) :

« السَّبْحَةُ الّتِی مِن طینِ قَبر الحُسین(علیه السلام) تُسَبّح بِیَد الرَّجُل مِن غَیر أن یُسَبّح »

امام صادق علیه السلام فرمودند: « تسبیحی که از خاک قبر امام حسین علیه السلام درست شده باشد در دست صاحب آن ، خود ذکر می گوید بدون آنکه آن شخص مشغول تسبیح الاهی باشد . » (1)

ص:7


1- - وسائل الشیعة ج 4 ص 1033 باب 16 ح 2

دفن در تربت

قال الأمام علی بن محمّد العسکری علیه السلام :

« یا زَرْقان اِنَّ تُربتَنا کانَت واحدة فَلَمّا کان أیّام الطُّوفانِ اِفْتَرقَت التّربة فَصارت قُبُورُنا شتیّ و التُّربة واحدة .»

امام هادی علیه السلام فرمودند: « ای زرقان به درستی که تربت و خاک قبر ما در یک مکان بوده که همگی در یک مضجع مدفون گردیم ولی زمانی که ایام طوفان در زمان حضرت نوح اتّفاق افتاد تربت ما به مکان های متعدّد منتقل شد و قبور ما در مواضعی جدای از هم قرار گرفت ولی اصل تربت یکی است.»(1)

«یومٌ جَلَسَ رسول اللّه(صلی الله علیه و آله)وَ جاءَ الحسینُ(علیه السلام)و أجْلَسَه علی فَخِذهُ و قَبلَّ عَینَیه و نَحرَه و قال : وَلَدی أنا و أبُوک و أمّکَ وَ أخُوک و تِسعَةٌ مِن وُلدک تُدفَن فی تُربتک، قال: یا جَدّاه کیف تُدفَنون فی تُربتِی و قُبُورُنا شتّی ؟ قال: وَلدِی یومٌ نزل بنا الموت هَبَط جَبرئیلُ و أخذ مِن تُربةِ حائرکَ مقداراً یُحیطُ أجسادَنا فَنُدْفَن فی تلک التّربة المُبارکة. »

« پیغمبرخدا(صلی الله علیه و آله)روزی نشسته بودند که حضرت اباعبداللّه علیه السلام وارد شدند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله)ایشان را بر روی ران مبارک نشانیدند و چشمان و نحر مبارک او را بوسیدند و فرمودند : فرزندم من و پدر و مادر و برادرت و

ص:8


1- - تهذیب الأحکام : ج 6 ص 122 ح 199

نه فرزند از نسل شما در تربت و خاک قبر شما دفن خواهیم شد، حضرت سیّد الشّهداء علیه السلام عرضه داشتند که چگونه این حاصل شود در حالی که قبور ما در امکنه متعددّه و متفاوته می باشد؟ ایشان فرمودند: فرزندم روزی که مرگ ما فرا برسد جبرئیل هبوط نموده و مقداری از خاک قبر شما و حائر شریفت برداشته و با آن ابدان ما را می پوشاند که در واقع ما همه در تربت تو دفن می شویم و اگرچه در سرزمین های دیگر باشیم. »(1)

بنابر این دو روایت ، و قرائن دیگری ، چون استحباب دفن اموات و همراه گذاشتن تربت حضرت اباعبداللّه الحسین علیه السلام همراه او در قبر و کفن اش(2) ، و توصیه های ائمة هدی(علیهم السلام) به دفن در سرزمین کربلاء و تعاریفی که از فضل و فضیلت آن مکان نموده اند ، (3) به دست می آید که سزاوار نیست با بودن چنین تربتی و سرزمینی با آن کمالات ، وجود مقدّس ایشان در مکانی دیگر مدفون گردند و اگر چه به حسب ظاهر و حِکَم الهی در بلاد مختلفه مدفون گردیده اند ، و این خود فضیلتی است بی حدّ و حصر برای آن سرزمین و آن تربت، و همان بس که آن مکان را از عالم علیا دانسته اند(4) که زمانی اندک در میان عالم سفلی قرار گرفته و آن نباشد مگر افاضه فیضی برای زمینیان باشد که قدر بدانیم.

ص:9


1- - لوامع الأنوار: ص 522
2- - بحارالأنوار : ج 98 ص 136 باب 16 ح 75
3- - خصائص الحسینیّة : ص 132
4- - کامل الزّیارات : ص 499 باب 89

طینتی آسمانی

و اما دسته ای از روایات متعدده که در مجامع حدیثی ما ، چون کتاب قیّم بصائر الدّرجات مرحوم محمّد بن حسن الصفّار، وارد گشته است که در آن دسته از روایات حضرات معصومین(علیهم السلام) طینت خود را از علّیّین می دانند ، که از آن جمله سرّی از اسرار را برداشت می کنیم که در اول خلقت ، آن طینت چه جایگاهی داشته است ، و سزاوار شده تا از او طینت ائمّة هدی(علیهم السلام) أخذ شود .

از باب نمونه :

قال الباقر(علیه السلام) : « یا أبا الحجّاج اِنَّ اللّه خَلَق محمّداً و آل محمّدٍ علیهم السّلام مِن طینةٍ علّیّین، الحدیث.»

امام باقر علیه السلام فرمودند : « ای پدر حجّاج به درستی که خداوند خلق نمود محمّد و آل محمّد (علیهم السلام) را از طینت علّیّین. »(1)

قال الباقرعلیه السلام: «یا فضیل أما عَلِمتَ انَّ رسول اللّه(صلی الله علیه و آله) قال : اِنّا أهل بَیتِ خُلقنا مِن علیّین الحدیث.»

ص:10


1- - بصائر الدّرجات : ص 27 باب 9 ح 2

امام باقر علیه السلام فرمودند :« ای فضیل آیا نمی دانی که به راستی رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمودند: به درستی ما اهل بیتی هستیم که از علیّین خلق شده ایم .»(1)

قال الصّادق(علیه السلام): « اِنَّ اللّه عزّوجلّ خَلَقَنا مِن علیّین ، الحدیث . »

امام صادق(علیه السلام)فرمودند : « خداوندعزّوجلّ به درستی خلق نمود ما را از علیّین. »(2)

خلقت ارواح شیعی

و اما در بین این گفتار به نظرم آمد که امر را تکمیل نمایم بالنسّبة به ادامه احادیث مذکوره ، که تماماً اشاراتی دارند به خلقت ارواح مؤمنین و مؤمنات ، از طینت ائمّة هدی(علیهم السلام) که پس از بررسی مجموع روایات به این حقیقت مشرف گشتیم ، که خلقت ارواح ائمه (علیهم السلام) که در مصادر حدیثی چون کافی شریف و بحار علّامه و بصائر صفّار و دیگر کتب معارف وارد گشته ، از مقام أعلی علیّین است ، که درک آن کُملّین عالم را متحیّر نموده است . و اما در باب خلقت ابدان آن بزرگواران چنان که در روایات معرفی می نمایند از طینت علّیّین ، که مادون العرش معرفی گشته خلق شده است ، و ارواح و اجسام انبیاء (علیهم السلام) از همان طینت به همراه طینتی از عالم أرضی به وجود آمده است ، و نسبت به ارواح مؤمنین چنین

ص:11


1- - بصائر الدّرجات : ص 31 باب 9 ح 16
2- - بصائر الدّرجات : ص 30 باب 9 ح 9

فرموده اند که از فاضل طینتشان ، که همان طینت علّیّین است مخلوق گشته اند و جسمشان از مقامی پایین تر از علّیّین سرشته گشته است. لذا قلوب و ارواح مؤمنین گرایش به آن ذوات مقدّسه پیدا نموده است ، که ظهورش در اشتیاق به زیارت قبور آن بزرگواران و طواف حول قبور آن صاحبان ولایت کلّیه ، می باشد . چنانچه در زیارت جامعۀ أئمة المؤمنین قرائت می شود که « یا آل المُصْطفی اِنّا لانملِک اِلّا أن نطُوف حَول مَشاهِدکم. »

برای وضوح بیشتر استشهاد می نمائیم بر بعضی از روایات تا قلوب منوّر گردد به کلامی که سرتا سر نور است ، که بدین اعتقادیم که کَلامُهم نُور :

قال الصّادق علیه السلام: « اِنَّ اللّه خَلَقَنا مِن علیّینَ و خَلَقَ أرواحَنا مِن فوق ذلک و خَلَق أرواح شیعتِنا مِن علیّینِ و خَلَق أجْسادَهُم مِن دون ذلک فَمِن أجل ذلک القَرابة بَینَنا و بَینَهم و قُلُوبهم تَحِنُّ الیَنا .»

امام صادق علیه السلام فرمودند : « به درستی که خداوند ما را از علّیّین و ارواح ما را از مقامی بالاتر از آن ، و ارواح شیعیان ما را از همان طینت علیّین و اجساد آنها را از مقامی پایین تر از آن خلق نموده است ، پس

ص:12

بدان خاطر است که نزدیکی و کشش در بین ما ایجاد گشته و قلوب و ارواح آنان به سمت ما مایل گشته است . »(1)

قال علی بن الحسین علیه السلام : « اِنَّ اللّه خَلَق النبیّین مِن طینة علیّین قلوبَهم و أبدانَهم و خَلَق قلوب المؤمنین مِن تلک الطینة و خَلَق أبدان المؤمنین مِن دون ذلک ، الحدیث. »

امام سجّاد(علیه السلام) فرمودند : « به درستی خداوند قلوب انبیاء و ابدان مبارکشان را از طینتی در مقام علیّین خلق نمود ، و قلوب و ارواح مؤمنین را از همان طینت ، و ابدان ایشان را از طینتی غیر آن سرشت. » (2)

و اما سزاوار است که در این باب، اشارتی کنم به نکته ای مهم که در دو حدیثی که در کتاب کامل الزّیارات مرحوم أبن قولویه وارد گشته است ، که ناظر و خواننده آن دو روایت ، با ضمیمه عرائض گذشته بدان ها، خود قضاوت کند که چه شأنی است توجه به تربت کربلاء و أخذ آن برای عبادت و غیر عبادت و شفا گرفتن بدان ، و برداشتن کام اولاد خویش به آن اکسیر آسمانی ، و بدآنجا رسد که بفهمد و در مقام درک این مطلب برآید که زیارت آن تربت و آن سرزمین در کدام درجۀ عرفانی است و شخص موالی را به چه مقاماتی می رساند.

ص:13


1- - کافی : ج 1 ص 389 ح 1
2- - بصائر الدّرجات : ص 28 باب 9 ح 5

طینت ائمه هدی علیهم السلام

قال الصّادق أو الباقر علیه السلام: « اِنَّ اللّه تبارک و تعالی خَلَق آدم مِن طین فَحَرّم الطّین علی وُلدِه، قال فقلتُ : ما تَقول فی طینِ قبر الحُسَین علیه السلام؟ فقال : یُحرمُ علی النّاس أکل لُحُومِهم و یُحلُّ علیهم أکل لُحُومِنا و لکِنِ الشَّیئ الیَسیر منه کالِحمَّصَة. »

امام صادق یا امام باقر علیه السلام فرمودند: « به درستی خداوند تبارک و تعالی آدم را از خاک و گل آفرید پس خوردن آن را بر فرزندان حضرتش حرام گردانید، عرض کردم: نظرتان درباره خاک قبر حسین علیه السلام چگونه است ؟ فرمود: بر مردم حرام است که گوشت بدن خود را بخورند ولی حلال است که گوشت بدن ما را بخورند اما به مقدار کمی از آن که به قدر یک نخود باشد. »(1)

در اینجا می نگرید که شخص راوی سؤال از خوردن خاک قبر حضرت اباعبداللّه الحسین علیه السلام می نماید ولی امام جواب سؤال را به خوردن گوشت بدن انسان ها و خوردن گوشت بدن خودشان بیان می نمایند، آن هم به مقدار یک نخود که دقیقاً همان مقداری است که در دستور امام صادق علیه السلام به ابوحمزة ثمالی در گرفتن تربت کربلاء و استشفاء بدان که مرحوم شیخ عباس قمی در مفاتیح بدان اشارت فرموده اند ، وارد گشته است . حال سؤالی که مطرح است ، این است که چه مناسبتی

ص:14


1- - کامل الزّیارات : ص 522 باب 95

بین این جواب حضرت و سؤال راوی است ؟ که مناسب دیدیم در اینجا کلام علّامة بزرگوار أمینی را مطرح نماییم که در تعلیقة خود بر این روایت کامل الزّیارات بیان نموده اند .

بیان علّامه أمینی

عین عبارت :

« رُبَما یکونُ فی هذا الحَدیث ایعازاً إلی أنَّ طینةَ أئمّة الدّین (علیهم السلام) کلّهم مِن تُربة الطّفِّ المقدَسَّة حیث عَبَّر عنها بلُحُومِنا مع سبْق مِثل هذا التَّعبیر عن مُطْلق الطّینِ بالنّسبة الی البَشَر بِلحاظ خَلْق آدَم منه و هُم وُلده و لیس بذلک بَعید أن یکون تُربة أشرَفْ بِقاع العالم طینَة لأشرف موجوداتِه و یُقَرّبه خلقها قَبل خَلْق أرضِ الکَعبة بأربعةِ و عشرین ألف عام کما مرّفِی أحادیث الباب الثّامن و الثّمانین و کونُها أفضل رَوْضَة من ریاضِ الجنّة و اِنّها لَتَزهر بین ریاضِها کالکوکبِ الدُّریِّ بین الکواکب و أنّها أفضَل مَسکَن فی الجَنّة ، لا یَسکنها الّا النّبیُّون و المُرسَلُون کما فی الحَدیثِ المَذکور عن أبِی الجارُود عن علی بن الحسین فی الباب الثّامن و الثّمانین بعد نَقل حَدیث أمّ أیمن فَعَلی هذا یُنَزّل الحدیث الآتی فی آخر الباب أیضاً علی الحَقیقة. »

«چه بسا در این حدیث اشارتی باشد بدین مطلب که به درستی طینت و گل وجودی ائمه دین (علیهم السلام) تماماً از تربت و خاک سرزمین طفّ و کربلاء مقدسه باشد ، چرا که امام علیه السلام از آن خاک تعبیر نمودند به گوشت بدنشان

ص:15

با اینکه در قبل این عبارت ، از مطلق طین و خاک و گل وجودی به نسبت تمام بشریت تعبیر نموده بودند ، که آدم و اولادشان از آن خلق شده ، و این بزرگواران هم که اولاد حضرت آدمند ، و این بعید و دور از ذهن نمی باشد که خاک شریف ترین زمین ها و بقعه های عالم، گل وجودی أشرف موجودات و مخلوقات خدای تعالی باشد، که خداوند آن تربت را به خود مقرّب نمود قبل از خلقت زمین کعبه ، به بیست و چهار هزار سال، چنانچه در احادیث باب 88 کتاب کامل الزّیارات گذشت ، و آن تربت را بهترین و با فضیلت ترین باغ های بهشتی مقرّر کرد ، و آن زمین پس از نابودی عالم ، در قیامت برداشته شده به بهشت می رود و بین آن باغ های بهشتی چنان ستارة درخشان بین ستارگان می درخشد و نور می دهد ، و آن تربت را با فضیلت ترین خانه های بهشتی کرد که ساکن آن نشوند مگر پیغمبران و رسولان حضرت حق چنانچه در حدیث أبی جارود از امام سجّاد علیه السلام در باب 88 بعد از نقل حدیث أمّ أیمن در کتاب کامل الزّیارات گذشت پس بنابراین بیان ، حدیث آخر همین بابی که در مقام بیان او هستیم بر حقیقت نازل گشته و تأویل می رود. » (1)

ص:16


1- - کامل الزّیارات : ص 522 باب 95

که ما در اینجا برای تبرّک به آن حدیث اشارتی می کنیم:

قال الصّادق(علیه السلام): «مَن باعَ طِینَ قبر الحسین(علیه السلام)فانّه یَبِیعُ لَحم الحُسَین(علیه السلام) و یَشْتَرِیه . »

امام صادق(علیه السلام) فرمودند : « هر آنکس که خاک و گل قبر حسین(علیه السلام)را بفروشد مثال کسی است که گوشت بدن مقدّس حسین علیه السلام را خرید و فروش نموده . » (1)

توصیف عیسوی

و اضافه بر گذشته :

باید تأمّلی نمود ، در روایات و قرائن دیگری که در دست است ، که مؤیّد این مهمّ می باشد ، چون روایت رئیس المحدثین صدوق رحمه الله در امالی خود که اشارتی دارد به عبور امیر عوالم علی(علیه السلام) از سرزمین کربلاء ، و توصیف ایشان آن زمین را برای أبن عباس ، که در ضمن فرمایشات خود بدین جمله اشارتی دارند ، از زبان حضرت عیسی که به حوّاریّون فرمود :

« یُلْحَد فیها أطیب مِن المِسک لأنّها طینَة فَرخْ المُسْتَشهد و هکذا یکون طینة الأنبیاء و أولاد الأنبیاء علیهم السّلام فهذه الظّباء تکلّمُنی و

ص:17


1- - کامل الزّیارات : ص 522 باب 95

تقول اِنّها ترعی فی هذهِ الأرضِ شوقاً الی طِینَة الفَرْخ المبارک » «که در این سرزمین فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله)و فرزند حرّة طاهرة بتول که شبیه مادر من می باشد ، دفن می شود، و تربت این زمین خوش بوتر از مُشک است ، زیرا که طینت و گل وجودی سبط شهید است و همچنین باشد طینت انبیاء و اولاد انبیاء (علیهم السلام) و این آهوان با من سخن می گویند و بیان می کنند که در این زمین چرا می نمایند به جهت شوق به طینت فرزندی مبارک. »(1)

به هر حال آنچه از روایات دستگیر شده ، قدر متقّین در خلقت آن ابدان مبارک ، إخذ از طینت کربلاست ، که صد البته عارفان واصل از حقیقت درک آن واقعیت در تحیّرند چه رسد به غافلین از درک واقعیّات.

بیان فاضل دربندی

لذا عارفی واصل و آگاهی متبحّر چون علّامه فاضل دربندی درکتاب قیّم خود اشارتی دارند به سرّی از اسرار این واقعیت ، و آن ، این بیان است :

و اما البَیان لِقَول النّبی(صلی الله علیه و آله)فی حَدیث أمِ سَلمة : « فَلَم أزل اَلْتَقِطُ دِمائهم فَها هی فی یَدی ، فهو أنَّ أرض هذه الحَفیرة الطّاهرة الطَیّبة و تُربة تِلک المصارع المُطهرّة المقدَّسة لَمّا کان فی أصل الخِلقَة قد أخِذُ منها طینةَ أجساد تِلک المَصارع شاکَلَتِ المَصارع و الأَرض المأخوذة

ص:18


1- - امالی صدوق : مجلس 87 ح 5

منها تُربة الطیّنة ، نفس تلک المأخوذ الصّائِرة الی کونها دِماءاً مُهْراقة فی تِلک الأرض و المَصارع الطّیبَة الطّاهرة فالأصل فرعٌ مِن وجهٍ و الفرع أصل من وجهٍ ، فقد سمَّی النّبی(صلی الله علیه و آله)تلک القَبضة مِن تُربة المَصْارع و الحُفیَر المقدسّة دَماً مِن دَم الشّهداء نظراً الی تلک المناسَبة و المُشاکلة ثمّ اَنَّ فی هذا الحَدیث اشارة دَقیقة الی معنی دقیق ، و بَیان ذلک : أَنّه کلَّما کان یَقرِب زَمان الشّهادة کانَ احمِرار التّربة أزیَد و أکثر الی أن وقَعَت الشّهادة و صارَت دَماً تَفُور فَحینئذٍ أقول لابدّ أن یَکون حال أرواح الشیّعة و حال قلُوبِهم علی هذا النَّهج لانَّ طینَة أ رواحِهِم قد أخِذت مِن فاضل طینة أجساد الأئمة المعصُومین المظلُومین(علیهم السلام) فَلا بدّ أن یَسْتَغرقُوا فی أیّام عاشوراء فی قَوامیس الغُموم و الأحزان و أن یَحِلُّوا بِنیران الأحزان الدّماءَ و المُضغات المُلتَصَقة بقلوبهم و أکبادهم حتّی یُصَیّروها مِیاهاً جاریة عن عیون الأعیُن عَلی صَفحاتِ الخُدود . »

و اما بیان فرمایش رسول مکرّم اسلام صلی الله علیه وآله در حدیث أم سلمه که فرمود :

« بودم أخذ کنندة خون آنها و این است در دست من، بگیر، که چون زمین آن گودال طیّب و طاهر ، و تربت این مصارع مطهّرة مقدسّه ، در أصل خلقت ، طینت أجساد صاحبان این مصارع است ، و از آنجا گرفته

ص:19

شده بوده ، و طینت مبارک ایشان به خون مبدّل خواهد شد ، از این جهت این زمین با آن طینت های پاکیزه مشابهت و مشاکلت و مجاورت داشته ، به این معنی که اصل بوده نسبت به این طینت های مأخوذه ، زیرا که از وی أخذ گردیده بودند و فرع بوده در تبدّل به خون ، از این جهت اطلاق خون بر وی گشته که در مآل به تبعیّت آن خونهای پاکیزه این خاک ها هم خون خواهد بود ، سپس در این حدیث اشارتی می باشد دقیق ، به معنایی دقیق و بیانش این چنین است که هر قدر زمان شهادت نزدیک می شد سُرخی آن تربت زیادتر می گشت تا اینکه شهادت اتفاق افتاد و خون از آن خاک جوشید ، لذا می گوییم در این وقت ناچار باید احوال ارواح شیعیان و حال قلوب ایشان همانطور باشد ، زیرا که طینت ارواحشان از فاضل طینت أجساد أئمه معصومین مظلومین (علیهم السلام) أخذ شده است . پس لابد باید در ایام عاشورا، در بحار غم ها و حزن ها غرق باشند ، به آتش و شعله حزن و اندوه ، دلها و جگر ها را آب نموده ، عوض اشک از چشم های خودشان جاری نمایند. »

ص:20

بیان امیرعوالم علیه السلام

و در ادامه اشاره ای دارند به فرمایش حضرت امیر عوالم علیه السلام و اسرار نهفته در کلام ایشان که در اینجا برای اطمینان بیش از پیش قلوب مؤمنین ، در اثبات مدّعا ، به نظر می رسانیم :

« ثمّ لا یخْفی علیک اَنَّ قول أمیرالمؤمنین(علیه السلام)حینَ صارَ بِمصارع الشُّهداء : أیها النّاس اِعلمُوا انّه قُبِض فی هذه الأرض مأتا نبّی و مأتا سِبْط مِن أولاد الأنبیاء ، یُفید عند دَقیق النّظر أموراً مهمّة و ذلک : مِن أنَّ هذه الأرض الطّیبة کانت بحَسَب العِنایة الأَزلیّة مَسْفک الدّماء الطّاهرة الطَیّبة و مِن انَّ شهادة الأنبیاء و الأسباط هیهَنآ کانت لَهُم فوزاً عظیماً و شأناً کبیراً و فَضْلاً جسیماً فوق الشّهادات فی سائر بُقاع الأرض بل انَّ هولآء الأنبیاء و الأسباط لَمّا أطلَّعوا علی قضیّة یوم الطَّفّ و أراهم اللّه تعالی ما وَقَعَ فیه اِرائةً ملکوتیّة أیْ فی عالَم الظِلّ و المِثال سئلُوا اللّه تعالی أن یکون شَهادتهم هیهنآ لِیَختلط دمائهم بالتّربة الّتی یختلط بِها دِماء سیّد الشّهداء روحی الفِداء و دِماء عِترته و أصحابِه فهذا الأختلاط یکشِفُ عن سِرٍّ تکوینی مَلَکوتی و هو اَنَّ طینَة هولآء الأنبیاء و الأسباط کانت فی عالَم الطّینة و الأرواح و الذَّر الأوّل ممّا یقرُب و یتّصل بطینة جَسَدِ سیّد الشّهداء روحی لَه الفداء و طینَة المستَشهدین بَین یَدیه . »

ص:21

سپس بر تو مخفی نماند ، آنچه فهمیده می شود از این فرمایش حضرت امیر علیه السلام در وقت عبور از کربلاء که : « ای مردم بدانید که در این زمین شهید شده است دویست پیغمبر و دویست سبط از اولاد پیغمبران ، که در نزد نظر دقیق افاده کند امورات مهمّه ای را از اینکه این زمین پاکیزه به عنایت ازلیّه محل ریختن خون های پاکیزه بود و اینکه شهادت انبیاء و اسباط در آنجا به جهت ایشان فوز عظیم و شأن کبیر بود ، بالاتر از شهادت ایشان در سائر بقاع زمین ، بلکه انبیاء و اسباط زمانی که به قضیّة روز عاشورا مطّلع شدند ، و آنچه واقع خواهد شد را خدای متعال بر ایشان نموده و نشان داد در عالم ظلّ و مثال ، و خود ایشان خواستند و درخواست نمودند از حضرت حقّ ، که شهادت ایشان در آنجا باشد تا ممزوج گردد خون های ایشان به آن تربتی که خون حضرت سیّد الشّهداء(علیه السلام) و عترت و اصحاب ایشان(علیهم السلام) بدان ممزوج می شود ، پس این امتزاج کشف می کند از سرّ تکوینی ملکوتی و آن این است که به درستی طینت این بزرگواران در عالم طینت و عالم ارواح و ذرّ اوّل متصل بوده و از همان طینت سیّد الشّهداء(علیه السلام) و اصحاب گرامیش بوده است. » (1)

ص:22


1- - اسرار الشّهادة : ص 100

کربلاء محل استقرار و امنیت

در مجموع از تمامی این ادلّه و قرائن ، آنچه مورد استنباط است ، چنانچه بزرگان ما چون علّامه أمینی و فاضل در بندی و دیگر اصحاب حدیث بدان اشاراتی داشته اند ، آن است که طینت و خاک کربلاء مقدسّه در خلقت ابدان اصحاب ولایت کلیّه و انبیاء عظام و ارواح شیعیان شان دخیل بوده ، و شاید بیان سرّی از اسرار کلام حضرت ابا عبدالحسین(علیه السلام) باشد که در وقت خروج از مدینه طیّبه به گروه جنّیان فرمودند که به سوی کربلاء می روم و اگر نروم و بمانم این خلق متعوس به چه امتحان شوند ؟ و که در قبر من در کربلاء آرام گیرد در حالی که خداوند آن را برای من در روز دحو الأرض مهیّا نموده و آنرا قرار داده است : «مَعْقلاً لِشیعَتِنا » (1)، که اشاره به ارتباط روحی شیعیان با آن تربت و طینت دارد که محلّ استقرار و پایبندی ارواح آنان است به آن مکان ، و در ادامه فرمود آنجا برای شیعیان من امان است در دنیا و آخرت که منظور امان روحی و اعتقادیست از بلایا و انحرافات و کج روی ها ، چرا که به حسب ظاهر اگر امان ظاهری دنیوی معنی شود که مردود است ، به علت وجود مصائب و حملات و کشتارهایی که در طول تاریخ در آنجا انجام شده است ، ولی به حسب باطنی و روحی اگر شیعیان بدانجا توجّه داشته باشند آن مکان و حقیقت آن سرزمین و حرم مقدس بر ایشان امانی است از هر گونه مذلّات و سقوط در پرتگاه ها ، لذا عیان و ظاهر

ص:23


1- - مستدرک الوسائل ، ج 10 ص 326 ، جامع إحادیث الشیعة ج 12 ص 578

است که به سبب آن ارتباط روحی و اشتیاق درونی و کشش طینتی ، شیعیان همیشه در یاد و خاطره کربلایند ، که آن هم از تفضّلات و مرحمت های خدای عزّوجلّ در عالم طینت و ذرّ به شیعیان حسینی می باشد.

چنانچه امام صادق علیه السلام فرمود : « مَن أراد اللّه بِه الخَیر قَذَفَ فی قَلبِه حبَّ الحُسین و حُبَّ زِیارَته الحدیث. »

« هر آنکس که خدای به او اراده خیر نموده باشد محبت حسینی و محبّت زیارت آن جناب را در وجودش نهادینه می کند .»(1)

و از آن کشش روحی است که جسم را حرکت داده و علی رغم تمامی مشکلات و خطرات بدان زیارت مشرّف گشته ، چرا که روح و باطن محرّک جسم و ظاهر می باشد .

و این ارتباط و عُلقۀ روحانی خود عظمتی است که فوق آن تصوّر نگردد بلکه حقیقتش به حقیقت آن ذوات و انوار مقدّسه (علیهم السلام) بر می گردد ، که از فهم این مقام عاجز و معترف به لنگ بودن کُمیت عقل می باشیم و در اینجا قلم را واگذاشته و بگذریم و فقط در مقام تسلیم سر تعظیم فرود آورده و چونان کلبی به تَبصُبصی مفتخریم و به زبان عجز گویان .

و کَلْبُهم باسِطٌ ذِراعَیْه بِالْوَصِیدِ ( (2))

ص:24


1- - کامل الزّیارات : باب 55 ح 3
2- - کهف ، 18

از این رو ، بزرگ مدافع حریم امامت و ولایت علّامه شیخ عبدالحسین أحمد الأمینی النجفی در بیان این حقیقت برآمدند و ارزش سجده بر تربت مقدسّة کربلاء را در ضمن چند مجلس که در شام بر پا گشته ، بیان داشتند و در مقام اثبات سجده بر خاک و مایصّح السّجود علیه مطالبی را فرمودند تا منکران و منحرفان از این عقیده را ، در مقام فهم واقعیّت حرکت شیعی در آورند و شبهات را زائل نموده و سنّت نبوی را ترویج دهند ، و ما در صدد ترجمه فرمایشات این بزرگوار برآمدیم تا تحفه ای ناچیز را ، تقدیم به ساحت قدس حسینی علیه السلام

کرده باشیم ، امید است که مقبول درگاهشان قرار گیرد و به واسطه این حرکت ، برای همگان مطلبی مهمّ و ضروری دینی واضح و جلّی گردد .

ص:25

علّامه أمینی در یک نگاه :

شیخ عبدالحسین فرزند شیخ أحمد أمینی می باشد که در شهر تبریز در سنة 1320 هجری قمری دیده به جهان گشود و در راه کسب معارف نشو و نموّ گرفت ، در خاندانی أهل علم و معارف ، و جدّ ایشان شیخ نجف قلی أمین الشّرع ، بزرگ خاندان بودند لذا لقب أمین الشّرع به این خانواده نسبت داده شد .

علّامه أمینی تربیت و تحصیل را به دست والد خویش و تحت نظر ایشان شروع کرده و سپس در مدرسه طالبیّة تبریز مشغول به تحصیل گشت و پس از آن به سطوح عالیّه فقه و اصول در محضر اساتیدی مشرّف گشت .

اساتید علّامه در تبریز :

1- آیت اللّه سیّد محمّد بن عبد الکریم الموسوی از مراجع وقت در تبریز .

2- آیت اللّه سیّد مرتضی بن احمد بن محمّد الحسینی الخسرو شاهی از کبار علماء تبریز.

3- آیت اللّه شیخ حسین بن عبد علی التوتنچی که صاحب مراتب عالیه در اوساط علمیّه و فقهیّه بود .

ص:26

و سپس شیخ عبدالحسین به قصد نجف أشرف رهسپار گشته و در مکتبه های علمیّه نجف به تحقیق و مطالعه مشغول و پس از آن به کربلاء و بغداد و کاظمّیه و سامراء و بعد به ایران و هند و سوریه و ترکیه برای بحث و جمع وثائق و معلومات علمیّه سفر کرده و از آثار موجود در آن شهر ها و کشورها بهره جسته و استنساخاتی نموده .

و در محافل علمیّه علماء نجف و اکابر فقهاء برای رشد بیشتر و تکامل علمی حاضر گشته و از علوم آن بزرگواران بهره ها جسته .

اساتید ایشان در نجف :

1- آیت اللّه سیّد محمّد بن محمّد باقر الحسینی الفیروز آبادی .

2- آیت اللّه سیّد أبو تراب بن أبوالقاسم الخونساری .

3- آیت اللّه میرزا علی بن عبد الحسین الأیروانی .

4- آیت اللّه میرزا أبو الحسن بن عبد الحسین المشکینی .

و پس از گذشت زمانی باز ایشان به مسقط الرأس خود در تبریز بازگشته و در آنجا به وظایف خود از وعظ و ارشاد و تدریس و بیان محاضرات پرداخته و سپس به نجف بازگشته و در حلقات دروس اساتید آنجا حاضر شده تا به درجة اجتهاد نائل گشتند و از محضر بزرگانی چون ، میرزا علی بن مجّدد الشیرازی و میرزای نائینی و شیخ عبدالکریم الیزدی

ص:27

الحائری، بهره جسته و از اعلامی چون ، سیّد أبوالحسن الأصفهانی و میرزا علی الشیرازی و سیّد آقا حسین قمی و شیخ محمّد علی غروی أردوبادی اجازه نقل حدیث را کسب نمود .

لحظه ای از تحقیق و تصنیف دست نکشیده و مبادرت و جدیّت به خرج می دادند و اکثر ساعات را به مطالعه و بحث و تتبّع در بطون کتب می گذراندند و کم کم خود ایشان مأوی و ملجأ محققین و باحثین شدند و در صلابت دینی شخصی عجیب و کریم النّفس و صاحب خلقی نیکو و همّتی عالی و حقیقتاً روی گردان از دنیا و متوجّه آخرت گشته بودند . و در ولایت و زیارت قبور حضرات ائمه (علیهم السلام) ، زبان زد و صاحب اشتیاقی عجیب بودند .

لذا در ضمن قضیه ای فرزند بزرگوارشان جناب دکتر محمّد هادی أمینی میفرمایند : « بعد از گذشت 4 سال از وفات والد مکرّم ، ایشان را در یکی از شب های جمعه و قبل از اذان فجر در سنة 1394 هجری قمری در عالم رؤیا دیدم با حالتی شاد و هیئت و هیبتی نیکو ، به سمت ایشان رفته و سلام کردم ، و سؤالی نمودم که با کدامین عمل به این سعادت دست پیدا کردید ؟ ایشان فرمودند: چه می گویی ؟

دوباره سؤال را پرسیدم و عرضه داشتم آیا به نوشتن الغدیر یا بقیّه تألیفاتتان یا تأسیس مکتبۀ أمیرالمؤمنین علیه السلام ؟ ایشان به من فرمودند مقصودت را نمی فهمم، من عرض کردم شما الان از ما دور شده اید و به عالم دیگری رفته پس

ص:28

به کدامین عمل و خدمات دینی و مذهبی به این جایگاه دست برده اید ؟ ایشان کمی مکث فرمود و گفتند : فقط از طریق زیارت حضرت أباعبدالحسین علیه السلام سپس پرسیدم شما می دانید الان روابط سیاسی ایران و عراق مشکل شده و رفتن به کربلاء ممکن نیست ، ایشان فرمودند : مجالس عزای حضرتش را بر پا نموده و در آن مجالس شرکت نمایید که ثواب زیارت مرقد أباالاحرار حسین علیه السلام را داراست ، سپس فرمود : ای فرزندم در گذشته بسیار به شما توصیه داشتم که قرائت زیارت عاشورا را رها نکنید و الآن هم باز تکرار مینمایم و می گویم که بر قرائت آن زیارت استمرار ورزیده و آن را ترک ننمائید به هیچ وجهی ، و آن را مثل یکی از واجبات یومیّه خویش قرار ده که فوائد و برکات بسیار دارد و سبب نجات شما در دنیا و آخرت است و در آخر از شما التماس دعا دارم . (1)

ایشان برای نوشتن کتب و مؤلفات خود زحمات بسیار و تحقیق و مطالعه و سفرهای مشکلی را انجام دادند که کتبی نوشته باشند پر فایده و ثمر ، بالأخص موسوعة الغدیر ، که هر آنکس مطالعه نمود شیفتۀ آن گردد ، و الحقّ به وسعت معلومات آن اقرار خواهد نمود ، که اثری است بی بدیل در اثبات ولایت حَقّه امیر عوالم علیه السلام و ابطال غاصبین حقّ ایشان و بیان انحرافات دشمنان و مقابله کنندگان با حضرتش که هر که بخواند ، بفهمد .

ص:29


1- - زیارت عاشورا و آثار عجبیّه آن : ص 45

تألیفات علّامه :

1- شهداء الفضیلة : بررسی تاریخ علمایی که در راستای ابلاغ حقّ به شهادت رسیده اند که از ابتدای قرن چهارم هجری تا عصر حاضر، که عددشان به بیشتر از 130 نفر میرسد ، در این کتاب یاد آوری شده اند ، که از باب نمونه : علّامة ادیب أبوالحسن تهامی و أمام ابوالمحاسن و أبن فتال نیشابوری و علّامه طبرسی که به توسّط سمّ به شهادت رسیدند و علّامة محققّ کرکی و شیخ جلیل ملّا أحمد و قاضی نوراللّه تستری مرعشی و علّامة مدرّس أبوالفتح و شیخ محمّد حسین الأعسم و شیخ فضل اللّه النوری .

2- سیرتنا و سنّتنا ، مجموعه مجالسی که در سوریه بیان نموده اند در حبّ شیعیان به اهل البیت (علیهم السلام) و اقامة عزاداری بر سیّد الشّهداء علیه السلام که از ایشان سؤال شده و جواب گفته اند .

3- تعلیقات بر کتاب کامل الزّیارات .

4- تفسیر فاتحة الکتاب که در بیان مسائل توحید و قضاء و قدر و جبر و تفویض نوشته شده .

5- ادب الزائر لِمَن یمّم الحائر : رساله ای در آداب زائران کوی حسینی و شرحی بر دعاء علقمه .

ص:30

6- الغدیر : موسوعه ای که از بقیه تالیفات مشهورتر می باشد در اثبات ولایت حَقّۀ اهل البیت (علیهم السلام) .

در آخر به علّت مریضی مستمرّ در طهران در روز جمعه 28 ربیع الثّانی سنة 1390 هجری قمری دار فانی را پس از سال ها مجاهدت وداع گفته و کلمات آخر را به این نحو بیان داشته که: « اللّهم هذه سکرات الموت قد حَلَّت فأقبل الیَّ بوجهک الکریم و أعِنّی علی نفسی بِما تُعین بِهِ الصالحین علی أنفسهم . »

ص:31

سپس بدن مبارک ایشان به نجف اشرف منتقل گشته تا در مکان و منزلی که به چند ماه قبل از فوت در جوار مکتبه خود مهیّا نموده بودند ، دفن گردند .

برای اطلاع بیشتر از زندگانی و زحمات مرحوم علّامه أمینی ، به مقدمه کتاب موسوعة الغدیر مراجعه نمایید .

امید است که در جوار مولای خویش حضرت أمیر عالم أمیر المؤمنین و یعسوب الدّین علی بن أبی طالب دعا گوی همگان باشند .

مهدی امامی شیرازی

ربیع الأول – 1441 ه . ق

ص:32

* فضل التّر بة الحسینیّة *

فأسجُد علی تُربَتهِ القُدسیّة

فانَّ فیها الفَضل و المَزیّة

فَنُورها یَخرقُ سَبعَ الحُجُب

یَفُوقُ نُور نیّراتِ الشُّهُب

ما سجَدَ الصّادق(علیه السلام) مَهما صَلّی

اِلّا علیها و کفانا فَضْلا

و طینُ قَبره الدَّواءُ الأکبر

فیه الشِّفا مِن کلّ داءٍ یُذکر

و الأمن فی استصحابِ طینِ القبر

مِن کلّ خوفٍ فَهوَ خَیرُ ذُخْر

فاکتُبْ بِهِ للحِرْز و الأمان

ما سَنَّ أن یُکتب للأکفان

و بالحُنُوطِ خَلْطُه مَندوب

فاِنَّه بِطیبِه یَطیبُ

واجْعل تَجاهُ مَیّتٍ فی القَبر

مِن ذاک شیئاً طَلَباً لِلسّتر

حَنِّک بِهِ الطِّفل و فی المَتاع

ضَعْها لِحِفْظِه مِن الضِّیاع

دیوان

المقبولة الحسینیّة

للشیخ هادی کاشف الغطاء

ص:33

سجده نمودن و آنچه که سجده بر آن صحیح می باشد و پذیرفتن زمین محلّی برای سجده نمودن :

بسم اللّه الرَّحمن الرَّحیم

بدرستی آنچه که بر نماز گزار واجب گشته است و نزد جمیع امّت اسلامی بر آن اتّفاق نظر می باشد ، که باید بر روی زمین سر بگذارند و سجده نمایند ، و در حالی که روایت مرفوعة « جُعِلتْ لی الأرض مَسْجداً و طهوراً »زمین برای من مکان سجده نمودن و طاهر مقرّر شده است مورد اتّفاق است ، و بزرگان هر مذهبی و ائمۀ آن بر آن مهر قبول زده اند ، و چاره ای نیست جز سجده بر زمین در حال اختیار و امکان یا سجده بر آنچه که از زمین می روید چنانچه حدیثش در آینده می آید .

و أخذ صحابی صدر اسلام ، ریگ های مسجد را در حالت گرمی هوا و حرارت زمین و سرمای آن ، برای سجده نمودن ، که با دستهایشان آن ها را زیر و رو می نمودند تا بتوانند بر آنها سجده کنند ، چنانچه حدیثش به زودی می آید ، اشاره ایست بر کافی نبودن و صحیح نبودن غیر آن ، برای سجده کردن ، تا جایی که مصلّی تمکّن از سجود بر آن را داشته و امکان برای او مهیّا باشد ، اگرچه به علاج نمودن و مرتفع کردن هر گونه عذری باشد .

ص:34

وهمچنین حدیث افتراش رسول خدا(صلی الله علیه و آله)لباسشان را در زیر دستانشان وقتی که ریگ ها حرارت داشته یا بسیار سرد بوده است، و در همان حال از فرش نمودن زمین مسجد و سجود بر آن فرش ها ساکت بودند ، و مطلبی بیان نمی نمودند ، خود تأییدیه ای است برای وجوب سجده نمودن بر روی خاک و زمین ، به تنهایی ، و نه اشیای دیگر.

و اما در زمان میسّر نشدن سجود بر روی زمین و تمکّن نداشتن از آن ، به خاطر حرارتی اذیّت کننده ، یا عذری دیگر ، پس در این وقت از سجده بر روی غیر زمین مانعی نمی باشد چرا که ضرورت ، محظورات را مباح می گرداند .

و اما احادیثی که در نماز خواندن و سجده کردن بر روی حصیر و فحل و خمره و امثال آنها وارد شده ، سجدة بر آنچه که از زمین می روید ولی خوردنی و پوشیدنی نیست را جائز و صحیح می شمرد .

و مناسب تر از همه برای سجده نمودن ، آن سجده ای که مگر تصاغر و تذلّل در برابر عظمت مولای سبحان و وجاهت کبریائیش نمی باشد ، زمین است ، که مقابل پروردگار محل سر بر خاک گذاشتن گردد و گونه بر روی آن بساید و بینی بر خاک بمالد ، تا آن سجده کننده یاد نماید ، که طینت و ضیعه خسیسه اش که از آن خلق شده و بر آن بر می گردد و باز دوباره از آن محشور می گردد ، همان خاک است ، تا

ص:35

برای او موعظه و یادآوری باشد . و دائماً در یاد خداوندی باشد که او را واصل وجودش را آفریده، تا در مقام خضوع روحی ، در برابرش برآید ، و باطن را برای او ذلیل کند ، و انحطاطی وجدانی یابد ، و جوارح را به سوی عبودیت او کشاند ، و از بلند پروازی و غرور و انانیّت خودداری کند ، و بصیرتی یابد که به درستی مخلوقی است از خاک ، که آن بنده حقیق و خلیق است ، به ذلّت و مسکنت ، نه غیر او .

و این اسرار ، در اشیایی که نسّاجی شده از پشم و دیباج و حریر و امثال آنهاست از وسائل رفاه و آرامش ، یافت نمی شود ، اشیایی که به انسان عظمت و غرور نفسانی می بخشد و حرمت و کرامتی و مقامی نزد خود ایجاد می کند ، و برایش رفعت و جبروت و استعلا، به بار می آورد ، که نتیجه اش سلخ و جدایی از خضوع و خشوع نفسانی و جسمانی در درگاه الهی می باشد(1).

در اینجا تمامی آنچه که در صحاح ستّة و غیر آن از مسانید و سنن مهمّ و اصلی وارد گشته ، و از سنّت رسول خدا(صلی الله علیه و آله)در باب آنچه که سجده نمودن بر آن صحیح می باشد را ، تقدیم خوانندگان محترم نموده و دنباله رو آنها شده و آنها را سنّتی متبعّه و طریقه ای حقّه ، که روی گردانی از آن صحیح نباشد ، دانسته ، و آنها بر سه قسم می باشند:

ص:36


1- - علل الشرایع : ص 341 ، باب 42 .

قسمت اوّل گفتار

روایاتی که دلالت بر سجده نمودن بر روی زمین می کنند :

1- « جُعِلت لی الأرض مَسْجِداً و طَهُوراً » ( زمین برای من محلّ سجده نمودن و طاهر و پاک قرار داده شده است . ) (1)

و در کلام مسلم : « جُعِلت لَنا الأرض کلُّها مَسْجداً و جُعِلَتْ تُربَتُها لَنا طَهُوراً اِذا لَم نَجِد الماء » ( تمامی زمین برای ما محلّ سجده کردن قرار داده شده و خاک آن پاک و طاهر کننده می باشد در زمانی که آب نیافتیم . ) (2)

و در کلام ترمذی : « جُعِلت لی الأرض کلُّها مَسْجداً و طَهُوراً، عن علّی و عَبد اللّه بن عمر و أبی هُریرة و جابِر و أبن عباس و حُذیفة و أنس ، و أبی أمامة و أبی ذر » ( زمین تمامش برای من محلّ سجده نمودن و طاهر قرار داده شده ، این خبر از علی و عبد اللّه بن عمر و أبی هریره و جابر و أبن عباس و حذیفه و أنس ، و أبی أمامه و أبی ذر نقل شده و به دست ما رسیده . )(3)

ص:37


1- - صحیح البخاری : ج 1 ص 113
2- - صحیح مسلم : ج 2 ص 63
3- - سنن ترمذی : ج 1 ص 199

و در لفظ بیهقی : « جُعِلت لی الأرض طَهوراً و مَسجداً » ( زمین برای من طاهر و محل سجده نمودن مقرّر گشته . ) و در نقلی دیگر دارد که : « جُعِلت لی الأرض طیِّبَةٌ و مَسجداً و اَیّما رَجُل أدرکَته الصَّلاة صَلّی حیثُ کان »( زمین برای من پاک و محلّ سجده نمودن مقرّر گشته هر آنکس که وقت نماز به او داخل شد هر کجا باشد می تواند نماز به جای آورد . ) (1)

2- فرمایش رسول خدا(صلی الله علیه و آله)به ابوذر می باشد که فرمودند: « الأرضُ لکَ مَسْجد فَحَیْثما أدرکْت صَلاة فَصَلّی » ( زمین برای تو محلّ سجده کردن مقرّر شده پس هر آن زمانی که وقت نماز شد ، در هر جایی باشی می توانی نماز بخوانی و بر زمین سجده کنی .)(2)

3- أبن عباس می گوید : « اِنَّ النّبیَ صلی الله علیه وآله سَجَد علی الحَجَر» ( به درستی که پیغمبر خدا(صلی الله علیه و آله)بر روی سنگ سجده می کردند.) که این مطلب را حاکم نیشابوری در مستدرک خود اخراج نموده و او و ذهبی آنرا صحیح دانسته اند . (3)

ص:38


1- - السُنن الکبری : ج 9 ص 5
2- - سنن نسائی : ج 2 ص 31
3- - مستدرک ج 1 ص 473

4- أبو سعید الخدری گوید : «أبصرتُ عینای رسول اللّه(صلی الله علیه و آله)و عَلی أنْفِه أَثر الماء و الطّین » ( با چشمان خود رسول خدا(صلی الله علیه و آله)را دیدم که بر روی بینی مبارک اثر و جای آب و گل بود به خاطر سجده نمودن بر خاک . )(1)

5- از رفاعة بن رافع مرفوعاً نقل شود که : «ثُمَّ یُکبّر فَیسجُد فَیُمَکّن جَبهتَه مِن الأرض حتّی تَطْمئنّ مَفاصِلُه و تَسْتَوی » ( سپس تکبیر گفته و سجود نمودند تا پیشانی مبارک بر روی زمین قرار گرفت و مفاصلشان آرام گرفت و بعد از سجده بر خواستند. ) این مطلب را بیهقی در سنن کبری اخراج نموده. (2)

6- أبن عباس و أنس و بریده بأسناد صحیح مرفوعاً نقل می کنند که :

« ثَلاثة مِن الجَفاء : یَمسَح جبهَته قَبل أن یَفْرغَ مِن صَلاتِه و فی لَفْظِ واثِلة بن الأسقع : لا یَمْسح الرّجُل جَبهة مِن التُّراب حتّی یَفرغ مِن الصَّلاة » ( سه نشانه از جفاء می باشد: که کسی پیشانی خود را قبل از اتمام نماز از خاک زمین پاک کند و در کلام واثلة بن أسقع آمده که : مرد پیشانیَش را از خاک پاک نمی کند تا از نماز فارغ گردد . ) (3)

ص:39


1- - معرفة السُّنَن و الآثار : ج 2 ص 7
2- - السُنن کبری : ج 2 ص 102
3- - مجمع الزّوائد : ج 2 ص 83

7- جابربن عبداللّه می گوید : « کُنتُ أ صَلّی مع رسول اللّه(صلی الله علیه و آله)الظُّهر فآخذ قَبْضَة مِن حِصی فی کفّی لِتَبرد حتّی أسجُد علیها مِن شَدّة الحرَّ » ( با رسول خدا(صلی الله علیه و آله)نماز ظهر می خواندم پس با دستم مقداری از ریگ ها را برداشتم و در دست گرفتم تا از شدّت حرارت خنک گردد ، تا بتوانم بر آنها سجده کنم . ) (1)

و در کلام احمد است : «کُنّا نصَلّی مع رسوُل اللّه(صلی الله علیه و آله)صلاة الظُّهر و آخذ بیدی قبضةً مِن حِصی فأجعلها فی یدی الاُخری حتّی تَبرد ثمّ أسجُد علیها مِن شدّة الحرّ » ( با رسول خدا(صلی الله علیه و آله)نماز ظهر را می خواندیم من با دستم مقداری از ریگها را گرفتم و در دست دیگرم قرار دادم تا از شدّت حرارت خنک گردد، سپس بر آن سجده نمودم .) (2)

و در کلام بیهقی است : « کنتُ أصلّی مع رسول اللّه(صلی الله علیه و آله)صَلاة الظُّهر فآخذ قبضةً مِن الحِصی فی کفّی حتّی تَبْرد و أضَعُها بِجَبهَتی اِذا سَجَدتُ مِن شِدّة الحرّ » ( با رسول خدا(صلی الله علیه و آله)نماز ظهر را به جای می آوردم و قبضه ای از ریگ ها را در کف دستم گرفتم تا از شدت حرارت خنک گردد و زمانی که سجده نمودم به پیشانیم قرار دادم ، بیهقی می گوید که شیخ گفته : که اگر سجده بر لباسی که متّصل به انسان

ص:40


1- - سیرتنا و سنّتنا : ص 161
2- - مسند أحمد : ج 3 ص 327

است و شخص آن را پوشیده جائز باشد هر آینه آن عمل از خنک نمودن ریگها در کف دست و قرار دادنش برای سجود راحت تر می باشد ، توفیق از جانب خداست . ) (1)

8- انس بن مالک می گوید : « کُنّا نُصَلّی مع رسول اللّه(صلی الله علیه و آله)فی شِدّة الحَرِّ فیأخذ أحدُناالحَصْباء فی یده فاذا بَرَد وضَعَه و سجَدَ علیه » ( با رسول خدا(صلی الله علیه و آله)نماز به جای آوردیم در گرمای شدید، که یکی از ما ریگ های زمین را در دست گرفت پس زمانی که خنک شد بر زمین گذاشت و بر آن سجده نمود . ) (2)

9- خبّاب بن الأرت می گوید :« شکَوْنا الی رسول اللّه(صلی الله علیه و آله)شِدَّة الرَّمْضاء فی جَباهِنا و أکُفِّنا فَلَم یَشکنّا » ( به رسول خدا(صلی الله علیه و آله)از شدت گرمای سوزان زمین که بر پیشانی و دستهایمان در حال نماز اثر می کرد و می سوزاند ، شکایت کردیم پس ایشان به صحبت ما ، ما را معذور نداشته . ) (3)

10- عمر بن الخطّاب می گوید : « مَطَرنا مِن اللّیلِ فَخَرْجنا لِصَلاة الغَداة فَجَعَل الرّجل یَمُرّ علی البطْحاءِ فَیَجْعل فی ثوبِهِ مِن الحَصْباء

ص:41


1- - السّنن الکبری : ج 2 ص 105
2- - السّنن الکبری : ج 2 ص 106
3- - السّنن الکبری ج 2 ص 105

فَیُصلّی علیه قال : فَلمّا رأی رسول اللّه(صلی الله علیه و آله)ذلک ، قال : ما أحْسَن هذا البَساطْ فکان ذلک اول بَدءِ الحَصْباء، و أخرجَ أبو داوود عن أبن عمر : مَطَرنا ذاتَ لیلةٍ فأصبحَت الأرض مُبتلة فجَعَل الرَّجُل یأتی بالحِصی فی ثوبِه فَیَبْسُطه تَحته الحدیث » ( شبی بر ما باران بارید پس صبح که برای نماز از خانه ها خارج گشتیم مردی بر بیابان گذشت و در لباسش مقداری قلوه سنگ جمع نمود و بر آنها نماز خواند او گفت وقتی رسول حق صلی الله علیه و آله آنرا دیدند فرمودند: چه مقدار این کار نیکوست ، پس این زمان شروع ریگ آوردن به مسجد بود برای سجده کردن ، و ابن داوود هم از پسر عمر اخراج نموده که شبی ما را باران بارید پس صبحگاهان زمین خیس و گِلی شده بود ، پس مردی در لباس خود کمی ریگ و سنگ آورد و در زیر خود پهن نمود برای نماز خواندن

) (1)

11- عیاض بن عبداللّه قُرشی گوید :« رأی رسول اللّه(صلی الله علیه و آله)رَجُلاً یَسْجُد علی کُورِ عَمامَته فأومَئَ بِیَدِه ، اِرفَع عَمامَتک و أوْمَأ الی جَبهَتِه » ( رسول خدا صلی الله علیه وآله مردی را دیدند که بر قسمتی از عمامه اش سجده می کند پس با دست به او اشاره فرمودند که عمامه ات را از زیر پیشانی بردارد و پیشانی بر زمین گذار . ) (2)

ص:42


1- - السّنن الکبری : ج 2 ص 440 ، سنن أبی داوود : ج 1 ص 112
2- - السّنن الکبری : ج 2 ص 105

12- امیرالمؤمنین علیّ علیه السلام فرمودند : « اِذا کان أحدُکُم یُصَلّی فَلْیَحسُر العِمامة عن جَبهَته » ( زمانی که یکی از شما نماز به جای می آورد پس باید عمامه از پیشانی بالا کشیده و پیشانی نمودار نماید . ) (1)

13- نافع گوید : « اِنَّ عبد اللّه أبن عمر کانَ اِذا سَجَد و علیه العِمامة یَرْفَعها حتّی یضَعَ جَبْهته بالأرض » ( به درستی فرزند عمر زمانی که سجده می نمود و عمامه به سر داشت او را بالا می کشید تا پیشانی را بر روی زمین قرار دهد . ) (2)

14- عبادة بن صامت گوید : « انّه کانَ اِذا قام الی الصّلاة حَسَر العمامة عن جَبهته » ( به درستی او زمانی که برای نماز قیام می نمود عمامه اش را از پیشانی بالا کشیده و آن را آشکار می نمود . ) (3)

15- أبو عبیده گوید : « اِنَّ أبن مَسْعُود کانَ لا یُصلّی أو لا یَسْجُد الّا علی الأرض » ( به درستی أبن مسعود نماز نمیخواند و سجده نمی نمود مگر بر روی زمین ، و این مطلب را طبرانی در المعجم الکبیر اخراج نموده و از او در المجمع نقل شده است . )(4)

ص:43


1- - الشّرح الکبیر : ج 1 ص 558
2- - السّنن الکبری : ج 2 ص 105
3- - ألمصنفّ : ج 1 ص 300
4- - مجمع الزوائد : ج 2 ص 57 ، المعجم الکبیر : ج 9 ص 255

16- ابراهیم گوید : « انّه کان یَقُوم علی البَرْدی و یَسْجُد علی الأرض ، قلنا : ما البَرْدی ؟ قال : الحَصیر » (

او بر روی بَردی نماز به پا می داشت و بر زمین سجده می کرد ، پرسیدم که بَردی چیست ؟ جواب داد : یعنی حصیر ، و این مطلب را طبرانی در الکبیر اخراج نموده و از او در المجمع نقل شده .) (1)

17- صالح بن حیوان السّبائی گوید : « اِنَّ رسول اللّه(صلی الله علیه و آله)رأی رَجلاً یَسْجد بِجَنْبِه و قد اعتَمَّ علی جَبْهَته فَحسَر رسوُل اللّه(صلی الله علیه و آله)عن

جَبهته » ( به درستی رسول خدا(صلی الله علیه و آله)دیدند مردی را که بر کنار ایشان سجده می نماید و به تحقیق عمّامه اش را بر پیشانی بسته و کشیده ، پس ایشان آن را از پیشانیَ اش بالا کشیدند و برداشتند . ) (2)

ص:44


1- - المعجم الکبیر : ج 9 ص 255 ، مجمع الزوائد : ج 2 ص 57
2- - السّنن الکبری : ج 2 ص 105

قسمت دوّم گفتار

در روایاتی که سجده بر روی غیر زمین را بدون هیچ عذر و علّتی بیان می کند :

1- انس بن مالک گوید : « اِنَّ جَدَّته ملیکة دَعَت رسول اللّه(صلی الله علیه و آله) لِطَعامٍ صَنَعته لَه ، فأکَل منه ثمّ قال : قُومُوا فَلِأُ صلّی لکُم، قال أنس : فَقُمتُ الی حَصیرٍ لَنا قَد أسْوَدَّ مِن طُول ما لُبِس ، فَنَضحْتُه بِماءٍ فقام رسوُل اللّه(صلی الله علیه و آله) و صَفَفْتُ و الیتیم وَرائ و العَجُوز مِن وَرائِنا ، الحدیث »

( به درستی جدّه ام که اسم او ملیکه بود رسول خدا(صلی الله علیه و آله)را برای خوردن طعامی که برای ایشان تهیه دیده بود دعوت نمود ، پس وجود مقدس پیغمبر از آن طعام میل نمودند ، سپس فرمودند : بپا خیزید ، تا برای شما نماز بخوانم و شما به من اقتدا کنید ، انس گوید : من برخواستم و حصیری که داشتیم و از استفادة زیاد به کثیفی و سیاهی مایل شده بود را با آب نم نمودم و تنظیف کرده ، سپس ایشان بپا خواستند و من هم در ردیفشان و یتیمی که در خانه داشتیم پشت سر حضرتشان و پشت سر همگی ما جدّه ام ایستاد ، این روایت را بخاری در صحیحش اخراج نموده . ) (1)

ص:45


1- - صحیح البخاری : ج 1 ص 101

و در کلام و نقل صحیح نسائی اینطور وارد گشته که :

« انَّ أم سَلیم سَألت رسوُل اللّه(صلی الله علیه و آله)أن یأتیَها فَیُصَلّی فی بَیتها فَتتَّخِذَه مُصَلّی فأتاها فَعَمدت الی حَصیرٍ فَنَضَحته بِماءٍ فَصَلّی علیه و صَلُّوا معه » ( أُم سلیم از رسول خدا(صلی الله علیه و آله)درخواست نمود که به خانه او تشریف ببرند و در آنجا نماز گذارند و ایشان اجابت فرمودند ، سپس او حصیری آورده و با آب نمناک نموده و حضرتش بر آن نماز خواندند و حاضران به ایشان اقتداء نمودند . ) (1)

و در سنن أبن ماجه آمده : «صَنَع بَعضُ عُمومَتِی لِلنَّبی طَعاماً فقال للنّبی (صلی الله علیه و آله)انّی أُحِبّ أنْ تأکل فی بَیتی و تُصَلّی فیه ، قال: فأتاه و فی البیت فَحْلٌ مِن هذه الفُحول فأمر بناحِیة منه فَکَنسَ و رَشَّ فَصَلّی و صَلَّینا معه ، قال أبوعبداللّه أبن ماجة : الفَحْلُ هو الحَصیر الّذی قد أسوَدّ » ( بعضی از عموهایم برای پیغمبر طعامی را تهیه دید و به ایشان عرضه داشت که دوست دارم شما به منزل من تشریف آورده و طعامی میل نمایید و در آنجا نماز به جای آورده ، راوی گوید : ایشان تشریف آوردند در حالی که در خانه فحل و حصیری از حصیرهای متداول آن زمان وجود داشت ، ایشان امر نمودند به قسمتی از آن بروند و در آنجا نماز بپا دارند ، عمویم آنجا را تنظیف نموده و جارویی کشید و آبی پاشید

ص:46


1- - سنن نسائی : ج 2 ص 57

و حضرتش به نماز ایستادند و ما هم با ایشان نماز به جای آوردیم ، أبی ماجة در تعریف فحل می گوید حصیری است که از کثرت استفاده روی به سیاهی برده . ) (1)

و در سنن بیهقی است :« کان رسول اللّه(صلی الله علیه و آله)یَقیل عند أُمّ سَلیم ، فَتَبسُطُ لَه نِطعاً ، فَتَأخذ مِن عَرَقه فَتَجعَله فی طیبِها و تَبسُط لَه الخَمرة و یُصَلیّ علیها » ( رسول خدا صلی الله علیه وآله در نزد أم سلیم و در خانه او به خواب قیلوله رفتند و او برای حضرتش سفره مهیّا نمود و از عرقی که بر بدن مبارک حضرت جمع شده بود از گرمای هوا ، برداشته و در عطر خود محفوظ نمود و حصیری را برای نماز خواندن ایشان پهن کرده و حضرتش بر آن نماز گزاردند . )(2)

و در لفظی دیگر در همان مصدر آمده : « کان رسوُل اللّه(صلی الله علیه و آله)أحسَنُ النّاس خُلُقاً فُرُ بَما تَحْضَره الصَّلاة و هو فی بَیتِنا فیأمُر بالبَساطِ الّذِی تَحتَه فَیُکنَسْ ثُمَّ یُنْضَج ثُمّ یَقوم فَنقُوم خَلفَه فَیُصلّی بِنا ، قال : و کان بَساطُهم مِن جَرید النَّخل »

( رسول خدا(صلی الله علیه و آله)بهترین مردم بودند از حیث اخلاق ، چه بسا زمان هایی می شد که وقت نماز داخل می گشت و ایشان در خانه ما بودند لذا امر می نمودند که بساطی که بر روی او نشسته بودند را آماده کنند ، پس آن

ص:47


1- - سنن أبن ماجة : ج 1 ص 249
2- - السّنن الکبری :ج 2 ص 421

بساط جاروب می شد و آماده می گشت سپس ایشان به نماز می ایستادند و ما هم پشت سر حضرتشان به نماز می ایستادیم و با ما نماز می خواندند ، گفته : که بساط و زیرانداز در آن زمان ها از شاخه های درخت نخل تهیه می شده . ) (1) و باز در سنن به لفظی دیگر آورده : « اِنَّ رسول اللّه(صلی الله علیه و آله)دَخَل بیتاً فِیه فَحْل فَکَسح ناحِیَة مِنه و رَشَّ فَصَلّی علیه » ( رسول خدا صلی الله علیه وآله به خانه ای داخل می شدند که در آن حصیری بود، ناحیه ای از آن را جاروب کرده آب پاشیدند و بر روی آن نماز بجای می آوردند . )(2)

و در حاشیة سنن آورده که فحل ها همان حصیر های معمول بوده که از شاخه درخت خرما درست می شده است. و ترمذی هم به طور خلاصه در صحیح آورده از أنس که : « نُضِحَ بَساطٌ لَنا فَصَلّی علیه » ( برای ما بساطی پهن شد و ایشان بر روی آن نماز به جای آوردند.)(3)

2- إبن عباس گوید : « کانَ رسول اللّه(صلی الله علیه و آله) یُصَلّی علی الخَمرة ، قال الأمام أبن العربی المالکی : الخَمرة حَصیر الصَّلاة » ( رسول خدا(صلی الله علیه و آله)بر روی خمره و حصیر نماز ، نماز به جای می آوردند ، و أبن العربی گوید : خمره حصیری است که برای نماز استفاده می شده . ) (4)

ص:48


1- - السّنن الکبری : ج 3 ص 66
2- - السّنن الکبری : ج 2 ص 436
3- - صحیح الترمذی : ج 2 ص 128
4- - صحیح الترمذی: ج 2 ص 126

3- أبو سعید الخدری گوید : « اِنّه دَخَل علی النّبی(صلی الله علیه و آله)فَرأَیتُه یُصَلّی علی حَصیرٍ یَسْجُد علیه » ( بر پیغمبر داخل شدم پس دیدم که ایشان بر حصیری ایستاده و نماز به جای آوردند و بر همان حصیر سجده می کنند . ) (1)

4- أمّ المؤمنین میمونه گوید : « کانَ رسول اللّه(صلی الله علیه و آله) یُصَلّی و أنا حِذائُه و رُبَما أصابَنی ثَوبُه اِذا سَجَد و کان یُصَلّی علی خَمرة » ( رسول خدا(صلی الله علیه و آله)در حالی که کنار ایشان بودم به شکلی که وقتی به سجده می رفتند گاهی لباسشان به من اصابت می کرد ، نماز می خواندند بر روی حصیر نماز . ) (2)

و مسلم از عائشه اخراج نموده که : « قال لی رسوُل اللّه(صلی الله علیه و آله)ناوِلینی الخَمرة مِن المَسْجِد ، قالت فقلتُ : اِنّی حائض ، فقال : اِنَّ حیضَتک لَیست فی یَدک » (رسول خدا(صلی الله علیه و آله)به من فرمودند که حصیر نماز را از مسجد برای من بیاور به ایشان عرضه داشتم: من در حال حیض می باشم ، پس ایشان فرمودند : به درستی حالت حیض تو ، در اختیار و دست تو نیست . ) (3)

ص:49


1- - صحیح مسلم : ج 2 ص 62
2- - صحیح مسلم : ج 2 ص 128
3- - صحیح مسلم : ج 1 ص 168

5- أبن عمر گوید : « کان رسول اللّه(صلی الله علیه و آله)یُصَلّی علی الخمرَة و یَسْجُد علیها » ( رسول خدا(صلی الله علیه و آله)بر روی حصیر نماز می خواندند و بر آن هم سجده می نمودند ، طبرانی این نقل را در الکبیر و الأوسط نقل نموده . ) (1)

6- أم المؤمنین أم سلمه گوید : « کان لِرسول اللّه(صلی الله علیه و آله)حَصیر و خَمْرة یُصَلّی علیها »( رسول خدا(صلی الله علیه و آله)را حصیر و خمره ای بود که بر روی آن نماز به جای می آوردند ، این نقل را أبو یعلی و طبرانی در الکبیر و الأوسط نقل نموده اند و تمامی رجال سند أبویعلی هم صحیح می باشند ، (2) و از امّ حبیبه مثل این نقل صحیحاً در المجمع نقل شده است . ) (3)

7- أنس گوید: «کان رسول اللّه(صلی الله علیه و آله)یُصَلّی علی الخَمرة و یَسْجُدُ علیها» ( پیغمبر خداصلی الله علیه وآله بر روی حصیر نماز می خواندند و سجده می نمودند ، این نقل را طبرانی در الأوسط و الصّغیر به اسنادی که بعضی از آنها صحیح می باشد نقل نموده(4)

در حالی که رجال حدیث همگی ثقة می باشند چنانچه در المجمع نقل نموده . ) (5)

ص:50


1- - المعجم الکبیر : ج 12 ص 292 ، المعجم الأوسط : ج 2 ص 185
2- - المعجم الأوسط : ج 6 ص 288
3- - مجمع الزوائد : ج2 ص 57
4- - المعجم الأوسط : ج 8 ص 349 ، المعجم الصغیر : ج 1 ص 211
5- - مجمع الزّوائد : ج 2 ص 56

قسمت سوّم گفتار

در باب اخباری که سجده نمودن بر روی غیر زمین را به خاطر عذری بیان می دارد :

1- أنس بن مالک گوید : « کُنّا اِذا صَلَّیْنا مع النّبی (صلی الله علیه و آله)فَلَم یسْتطیع أحَدُنا أن یُمکِّن جَبْهَته مِن الأرض مِن شِدّةِ الحَرِّ طَرحَ ثَوبَه ثمّ سَجَد علیه » ( زمانی که با رسول خدا(صلی الله علیه و آله)نماز به جای می آوردیم و هیچکدام از شدت حرارت زمین قدرت بر گذاشتن پیشانی بر روی زمین را نداشتیم ، لباسمان را پهن نموده و بر روی آن سجده می کردیم . ) (1)

و در کلام بخاری آمده :« کُنّا نُصَلّی مع النّبی(صلی الله علیه و آله)فَیَضع أحدُنا طَرفَ الثَّوب مِن شدّة الحَرِّ فی مکانِ السُّجُود » ( وقتی با رسول خدا(صلی الله علیه و آله)نماز می گذاردیم از شدت حرارتِ زمین هر کدام از ما طرفی از لباس خود را در مکان سجده قرار می داد و بر روی آن سجده می نمود . ) (2)

و در کلام مسلم آمده : « کُنّا نُصَلّی مع النّبی(صلی الله علیه و آله)فی شدّة الحَرِّ فاِذا لَم یَسْتَطِعْ أحدُنا أنْ یُمَکِّن جَبهَته مِن الأرض بَسَطَ ثوبَه فَسَجد علیه »

ص:51


1- - السّنن الکبری : ج 2 ص 106
2- - صحیح البخاری : ج 1 ص 101

( در گرمای شدید هوا با رسول خدا(صلی الله علیه و آله)نماز می گزاردیم و وقتی که استطاعت و قدرت از گذاشتن پیشانی بر روی زمین را پیدا نمی کردیم لباس را پهن نموده و بر روی آن سجده می کردیم . ) (1)

و در کلام دیگر : « کنّا اِذا صَلَّیْنا مع النّبی(صلی الله علیه و آله)فَیَضع أحدُنا طَرفَ الثّوبِ من شدَّةِ الحَرِّ مکانَ السُّجُود » ( وقتی که با پیغمبر نماز می خواندیم طرفی از لباس را در جای سجده پهن کرده و بر آن سجده می نمودیم به خاطر گرمای شدید زمین . ) (2)

شوکانی در کتاب النّیل می گوید : « الحدیثُ یدلُّ علی جواز السُّجُود علی الثِیّاب لِأتقاءِحَرِّ الأرض ، و فیه اشارةٌ الی انَّ مُباشرة الأرض عند السُّجُود هی الأصل ، لِتعلیقِ بَسْطِ ثَوب بِعَدم الأستِطاعَةِ و قد استَدلَّ بالحدیثِ علی جَواز السُّجُود علی الثّوب المُتَّصِل بالمُصَلّی ، قال النَّووی : و بِه قال أبو حَنیفة و الجُمهور »

( این حدیث ، جواز سجود بر روی لباس را می فهماند، به خاطر جلوگیری از حرارت زمین ، و در آن اشاره ایست به اینکه به درستی مباشرت با زمین اصل در سجده نمودن می باشد ، و تحقیقاً به این حدیث استدلال شده در جواز سجود بر روی لباس متصل به بدن مُصلّی ، و نه

ص:52


1- - صحیح مسلم : ج 2 ص 109
2- - السّنن الکبری : ج 2 ص 106

حتماً لباسی که جدای از او باشد ، و نووی هم اشاره کرده به این مطلب که مورد نظر ابو حنیفه و جمهور علماء بوده است . ) (1)

2- أنس بن مالک گوید: « کُنّا اِذا صَلَّینا خلفَ رسول اللّه(صلی الله علیه و آله)بِالظَّهائر سَجَدنا علی ثِیابِنا اِتقاء الحَرّ »

( زمانی که ما پشت سر رسول خدا(صلی الله علیه و آله)در روزها نماز بپا می کردیم به خاطر دفع حرارت زمین بر روی لباسهایمان سجده می نمودیم ، این نقل را أبن ماجة در صحیحش آورده است .)(2)

و امام السندی در شرح آن کلام می گوید : « الظَّهائر جمعُ ظَهِیرة و هی شدّة الحَرِّ نصفُ النَّهار ، ( سَجَدنا عل ثِیابِنا ) الظّاهِر اَنَّها الثِّیاب الّتی هم لا بِسُوها ضَرورَة اَنَّ الثِّیاب فی ذلک الوَقت قَلیلة فَمِن أینَ لَهم ثِیاب فاضِلَة ؟ فَهذا یَدُلُّ علی جَواز أنْ یَسْجُد المُصَلّی علی ثوبٍ هو لابِسُه کَما علیه الجُمهُور و علی هذِه الصُّورة یَحْمِل ما جاءعن أبن عبّاس : رأیتُ رسول اللّه(صلی الله علیه و آله) یُصَلّی یَسْجُد علی ثوبِه »

( ظهائر جمع لفظ ظهیره می باشد و آن شدت گرمای وسط روز را می گویند . ( بر روی لباسمان سجده می کردیم ) یعنی ظاهراً لباسهایی را راوی مورد نظر داشته که پوشیده بودند به خاطر اینکه به درستی لباس

ص:53


1- - نیل الأوطار : ج 2 ص 289
2- - صحیح أبن ماجّه : ج 2 ص 216

ها در آن زمان کم بوده پس از کجا آنها را لباس های زیاد بوده تا بر روی آن سجده کنند ؟ پس این مطلب دلالت دارد بر جواز سجده نمازگزار بر روی لباسی که پوشیده ، چنانچه علماء جمهور چنین نظر داده اند ، و بر این صورت کلام أبن عباس حمل می گردد که : دیدم رسول خدا(صلی الله علیه و آله)بر روی لباسشان در وقت نماز سجده می کردند . ) (1)

و بخاری هم در صحیح خود در باب سجود بر لباس در وقت گرمای زمین آورده : « و قال الحَسَن : کان القَوم یَسْجُدُونَ علی العَمامَة و القَلَنْسُوة و یَداه فی کُمِّه »

( حسن می گوید : که مردم بر روی عمامه ها و کلاه هایشان سجده می کردند در حالیکه دستانشان را در آستین لباسشان داخل کرده بودند از شدت گرما تا بر روی زمین نگذارند . ) (2)

دیدگاهی منحرف :

در اینجا حدیثی رؤیت می شود که فقهاء آنرا بدین صورت تحمیل نموده ، که سجده بر روی لباس را برساند ، با اینکه در آن صحبتی از سجده بر روی لباس نمی باشد و آن نقل أبن عباس است که : « رأیتُ رسول اللّه(صلی الله علیه و آله) فی کِساء أبْیَض فی غَداة بارِدَة یَتَّقی بالکِساء بَرْدَ الأرض بِیَده و رِجْلِه »

ص:54


1- - مجمع الزوائد : ج 2 ص 57
2- - صحیح البخاری : ج 1 ص 101

( رسول خدا صلی الله علیه وآله را در صبحی سرد دیدم با عبایی سفید رنگ که به واسطه آن سرمای زمین را با دست و پای خویش دفع می نمودند و خود را از سرما محفوظ می داشتند . ) (1)

و در کلام أحمد آمده : « لَقَد رأیتُ رسول اللّه(صلی الله علیه و آله)فی یَوم مَطیرٍ و هو یَتَّقی الطّین اِذا سَجَد بِکِساء علیه یَجْعَله دُون یدیهِ الی الأرض اِذا سَجَد »

( هر آینه پیغمبر خدا را در روزی بارانی دیدم که در وقت سجده عبائی را که داشتند به زیر دستان خود قرار می دادند تا از گل زمین محفوظ بمانند . ) (2)

و از ثابت بن صامت رسیده که : « اَنّ رسول اللّه(صلی الله علیه و آله)قامَ یُصَلّی فی مَسْجِد بَنی عبد الأشْهَل و علیه کِساء مُلتَفّ بِهِ یَضَع یَدَه علیه یَقِیه بَردَ الحِصی »

( رسول خدا صلی الله علیه وآله در مسجد بنی عبد الأشهل به نماز ایستادند در حالی که با عبائی که داشتند بر خود پیچیده و دستانشان را در حال سجده بر آن گذاشته تا از سرمای زمین خود را محفوظ بدارند . ) (3)

ص:55


1- - السّنن الکبری : ج 2 ص 108
2- - مسند أحمد : ج 1 ص 265
3- - کنز العمّال : ج 8 ص 19

در نقلی آمده : « رأیتُه واضِعاً یَدَیه فی ثوبِه اِذا سَجَد »

( ایشان در حال سجده دستان مبارک بر روی لباس خود می گذاشتند . ) (1)

و در کلام أبن ماجه آمده : « فرأیتُه واضِعاً یَدِیه علی ثَوْبه اِذا سَجَد » ( ایشان را در حال سجده دیدم که دستان خود را بر روی لباسشان می گذاشتند . ) (2)

شوکانی در نیل الأوطار می گوید : « الحدیثُ یَدلّ علی جوازِ الأتقاء بِطَرف الثّوب الّذی علی المُصَلّی و لکنْ للعُذْر ، اِمّا عُذرُ المَطَر کما فی حدیث الباب أو الحَرّ و البَرْد کما فی روایة أبن أبی شَیْبِه و هذا الحَدیث مُصَرِّحٌ بانَّ الکِساء الّذی سَجَد علیه کانَ مُتَّصِلاً بِهِ »

( این حدیث دلالت می کند بر جواز جلوگیری با لباسی که مصلّی پوشیده ، ولی به خاطر عذری ، که یا عذر بارش باران است چنانچه در حدیث آمده و یا عذر گرما و سرمای هوا چنانچه در روایت أبن أبی شیبه موجود است و این حدیث تصریح می کند به اینکه به درستی کِسائی که پیغمبر بر روی آن سجده نمودند بر روی بدن حضرت واقع شده بود و حضرت آنرا پوشیده بودند . ) (3)

ص:56


1- - المُصنّف : ج 1 ص 297
2- - سنن أبن ماجه : ج 1 ص 329
3- - نیل الأوطار : ج 2 ص 291

در حالی که ما این بیان و حمل شوکانی را نمی پذیریم ، چرا که حدیث فقط در مقام بیان جلوگیری از سرمای زمین توسط دست و پای حضرتشان با عبای خود بوده ، و نه بیشتر ، و در آن نقل هرگز اشاره به سجده بر روی عبا ، توسط پیغمبر نداشته، و دیدگاه، همان دیدگاه نقل عائشه است که : « کان رسول اللّه(صلی الله علیه و آله)اِذا صَلّی لا یَضَع تحتَ قَدمَیْه شیئاً اِلّا أنّا مَطَرَنا یَوماً فوضَعَ تحت قَدمَیه نِطعاً »

(رسول خدا(صلی الله علیه و آله)زمانی که نماز می خواندند هیچگاه زیر پاهای خویش چیزی قرار نمی دادند الّا زمانی که باران می بارید که حضرتش نطع و حصیری در زیر قدمهای مبارک قرار می دادند . ) (1)

حدیثی مرفوع

و در اینجا حدیثی مرفوع را احمدبن حنبل در مُسند خود نقل نموده و اخراج کرده ، به سندش از محمّد بن ربیعه از یونس بن الحرث الطّائفی از أبی عون از پدرش از مغیرة بن شُعبه که او گفت : « کان رسول اللّه(صلی الله علیه و آله)یُصَلّی أو یَسْتَحبّ أن یُصَلّی علی فَروَةٍ مَدبُوغَة »

( رسول خدا(صلی الله علیه و آله)نماز می خواندند یا مستحب می شمردند که نماز خوانده شود بر پوست خز دباغی شده . )(2)

ص:57


1- - المعجم الأوسط : ج 6 ص 55
2- - مسند أحمد : ج 4 ص 254

در حالی که اسناد آن به کلّی ضعیف است ، و آیا به مثل چنین نقلی ، در احکام می شود استدلال کرد ؟! چرا که در سلسله سند او یونس بن حرث می باشد که خود احمد احادیث او را مضطربه می شمرد و عبداللّه بن احمد گوید : از او دربارة یونس بار دیگر سؤال نمودم ، پس باز هم او را تضعیف نمود ، و أبن معین گوید : او چیزی به حساب نیاید و أبو حاتم گوید : شخصی قوی در نقل نمی باشد و نسائی می گوید : او شخصی ضعیف است و مُره نظرش چنین است که : او در نقل حدیث قوی نمی باشد ، و أبن أبی شیبه نظر بر این دارد که : از أبن معین راجع به او سؤال کردم پس او گفت : ما او را تضعیف می کنیم تضعیف شدیدی و ساجی گوید : او شخصی ضعیف است ولی متّهم به کذب و دروغ گویی نمی باشد . (1)

و در سند آن حدیث أبو عون عبید اللّه بن سعید ثقفی کوفی است که أبو حاتم در باب جرح و تعدیل به پسرش گفته : که أبو عون شخصی مجهول الحال است و أبن حجر هم گوید : حدیث او از مغیره مُرسل است ، علاوه بر اینکه متن حدیث ، از سجده و حکم آن ساکت است ، در حالی که ملازمه ای هم بین نماز خواندن بر پوست و سجده بر آن نمی باشد و منتفی می باشد ، بلکه کلام در مقام تفصیل بین این دو قضیه است .

ص:58


1- - تهذیب التهذّیب : ج 11 ص 384

خلاصه بحث

این بیان تمام آن ادلّه ای می باشد که در کتب صحاح و مسانید وارد گشته ، أعمّ از احادیث مرفوعه و موقوفه ، که در مقام بیان اشیائی بوده که سجده بر آنها صحیح می باشد ، و حدیثی هم باقی نمانده که متذکّرش نشده باشیم ، که نصّ آنها اصلی را مطرح می نماید ، که سجده باید بر روی زمین باشد ، در حال قدرت و امکان ، و تابع زمین است ، آنچه که از آن می روید، که احادیث سجده بر خمره و فحل و حصیر و بساط بر آن دلالت داشته ، و اگر عذری در میان نبود سجده بر آنها صحیح می باشد ، و امّا در حال عذر و عدم تمکّن از سجده بر روی زمین ، جائز است که سجده بر روی لباس متصل به بدن صورت گیرد نه لباسی جدا و منفصل ، چرا که در ادلّه و نصوص دلیلی بر آن نمی یابیم.

و اما سجده بر روی فرش ها و سجادّه ها و بساطی که از پشم و مو و حریر و امثال آن بافته و نساجی گشته ، یا لباسی منفصل از بدن ، دلیلی که سبب جواز آنها گردد ، در میان ادلّه یافت نشده و در سنّت به کلّی مذکور نگشته و این است صحاح ششگانه که متکفّل بیان احکام دین شده ، خصوص احکام نمازی که ستون دین می باشد ، و لیکن دلیلی و حتّی حدیث واحدی و نه کلمه ای اشاره کننده به آن ، و ایعازی در جواز آن عمل ، در آنها یافت نگشت و همینطور است بقیّة کتب أصول حدیث از مسانید و سنن که در سه قرن اول ، به نگارش آمده اند ، که

ص:59

هیچ گونه اثری در آنها یافت نشده که این امکان را به ما دهد که بتوانیم به آنها استدلال بر این جواز بنمائیم اعمّ از احادیث مرفوعه یا موقوفه یا مسند و یا مُرسل .

لذا قائل شدن به جواز سجود بر فرش و سجادّه و التزام بدان و مفروش نمودن مساجد از برای سجده بر آنها ، چنانچه نزد مخالفین مرسوم می باشد ، بدعت محضه است و امری است حادث و غیر مشروع ، که با سنّت خدا و رسولش مخالفت دارد. در حالی که « وَ لَن تَجِد لِسُنَّةِ اللّهِ تَحویلاً » (سنتهای الهی هرگز تغییر نمی یابند . ) (1)

و به تحقیق حافظ بزرگ ثقه ، أبوبکر بن أبی شیبه نقل نموده و اخراج کرده : «الصَّلاة علی الطُّنْفَسَه مُحدثٌ » ( نمازگزاردن بر روی فرش و سجّاده و قالی امری است که در سنّت پیغمبر خدا نبوده و نوظهور است . ) (2)

و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله)به طریقه صحیح به دست ما رسیده که فرمودند:

« شَرُّ الأمور مُحْدثاتها و کلّ مُحدثَة بِدْعَة » ( بدترین امور ، آن امور نو ظهور در دین است که سابقه ای در سنّت ندارد و هر نو ظهوری بدعت به حساب می آید . ) (3)

ص:60


1- - احزاب : 62
2- - المصنّف : ج 1 ص 438
3- - الجامع الصغیر : ج 1 ص 399

سجده بر تربت کربلاء

هدف شیعی از سجده بر تربت کربلاء مبتنی و مستند به دو اصل پایدار و دو امر ارزشمند می باشد :

اول : استحسان اتّخاذ نمازگزار است ، که برای سجده نمودن ، در حین نمازش چه تربتی را بر گرفته ، که متقیّن الطّهاره باشد و اینکه آیا از چه زمینی اخذ شده است و از چه مکانی از اطراف عالم به دست او رسیده ، با اینکه تمامی خاک ها در منظر شرع مبین مساوی هستند ، و امتیازی بر دیگری در حکم جواز سجده بر آنها ندارند ، و آن حساسیّت ، نمی باشد ، مگر رعایتی از مصلّی در طهارت جسد و لباس و مُصلّای خود ، لذا شخص مسلمان تربتی را که پاک باشد برای خود آماده و مهیّا می کند تا در حضر و بالأخص در سفر ، همراه بگیرد ، تا در وقت نماز ، بر آن سجده نماید و سر بر خاک در مقام عبودیت بساید ، چرا که در هر مکانی ، شاید نتواند توثیق نفسانی حاصل کند ، از طهارت آن مکان خاص ، چه در مکان مشخص ، یا در مکان های عمومی ، که برای همگان مهیّا شده ، چون هتل ها و خانات و باحات ، و اینکه شاید در مکان هایی چون جایگاه های توقّف وسائل سیر و سفر و نزول مسافران و سواره ها ، منازل غربا ، که هر انسانی اعمّ از مسلمان و غیر مسلمان در آنجا ها حضور می یابند و بعضاً که حتّی مبالات دینی را رعایت نمی کنند و در امر طهارت و نجاست اهمیّتی قائل نیستند ، حاضر شود ، لذا شخص متدیّن در این امر استحسان همراه داشتن تربتی پاک برای

ص:61

نمازش را به کار می گیرد . و آیا چه مانعی است از احتیاط شخص مسلم در امر دینش ؟ و اینکه تربتی طاهره را با خود همراه داشته باشد تا برای امری مهمّ چون نماز واجبش با خیالی آسوده ، سر بر خاک پاک بنهد ، و چون خواهان دوری از سجده بر اشیاء رجس و پلید و نجس و أوساخی که هرگز با آن ها نمی شود تقرّب الی اللّه پیدا نمود ، می باشد ، و در ضمن سنّت نبوی شریف هم ما را از سجده بر هر چیزی منع نموده و عقل سلیم هم آن را متقبّل نگردد ، و فی الحال که باید شخص مُصلّی طهارت اعضاء و لباس خود را به خاطر تأکید بالغ شرعی رعایت نماید و به خاطر دوری کردن از منهّیات اسلامی چون خواندن نماز در مزبله و مکان های ریختن نجاسات و مجزره ها و مقبره ها و در اوساط طُرُق و حمام ها و مَعاطن و جایگاه حیوانات ، و حتّی به دلیل عمل کردن به دستورات اسلامی حول تطهیر مساجد و پاکسازی و نظافت آنها ، دست به هر سوئی بلند ننموده و در تمامی حرکات و سکناتش که از جملة آنهاست رعایت محلّ سجده نمازش، خود را مطیع شارع مقدّس نموده است . (1)

و این طور به نظر آید که این نوع نگاه و دیدگاه صائبه قیمّه دینیّه را ، رجال پرهیزگار از فقهاء گذشته در قرون اولی ، انتخاب کرده اند ، و این حیطه و برداشت نیکو را تابعی فقیه بزرگ و ثقه عظیم نزد مسلمانان ، مسروق بن الأجدع ، داشته که در سفرهای خود لبنه و

ص:62


1- - برای آگاهی بیشتر از این نوع مطالب فقهی اسلامی می توانید به کتب مخالفین رجوع نمایید مانند: سنن أبن ماجة ج 1 ص 252 و 256 ، و کتب فقهی اسلامی شیعی مانند: وسائل الشیعة ج 4 و 5

تکه ای خاک و خشت خامی را بر می داشته و همراه خود می برده تا در نمازهایش بر آن سجده کند ، چنانچه شیخ المشایخ الحافظ الثّقة امام السّنة و مسند سنّت در وقت و زمان حیات خویش ، ابوبکر بن أبی شیبه در کتاب المصنّف در جلد دوم در باب کسی که با کشتی سفر می کند ، و شیئی را بر می دارد تا بتواند بر آن سجده کند ، به دو سند اخراج نموده که : « انَّ مَسْروقاً کانَ اِذا سافَرَ حَملَ مَعه فی السَّفینَة لبنةً یَسْجُد عَلَیها »

( به درستی که مسروق زمانی که سفر می نمود با خود در کشتی تکه خاکی و خشتی خام بر می داشت تا بر آن سجده کند . )(1)

این

است اصل اولّی نزد شیعه ، که برای آن عملکرد سابقه ای است بس قدیمی، که صحابه و تابعین با آن عملکرد، رفتاری نیکو داشته و آن را بدعت نمی شمردند و بدان عمل می نمودند .

ص:63


1- - المصنفّ : ج 2 ص 172 و برای اطّلاع بیشتر از حالات مسروق بن الأجدع میتوانید به کتابهایی مانند الطبقات الکبری ج 6 ص 83 و تهذیب التهذیب ج 10 ص 109 و دیگر مصادر رجوع کنید.

قاعده اعتبار

دوّم : به درستی که قاعده اعتبار ، که بین همگان شیوع دارد ، اقتضا می کند ، تفاضل بین اراضی و زمین ها را ، که بعضی بر بعضی دیگر برتری دارد ، و اختلاف آثار و شئون و دیدگاه ها را می طلبد ، و این البته یک قاعده و امری طبیعی و عقلی است که همگان بر او اتفاق نظر دارند ، و نزد امت ها و حکومت ها و سلطه ها ، شائع می باشد ، چرا که آن زمین ها به واسطه مزیّتی و اضافه شدن به امتیازی ، یک نوع خاصیّت و برتری بر دیگر زمین ها پیدا می کنند که بدان واسطه مقرّرات خاص خود را می گیرند و احکامی و دستوراتی ، در شأن خود پیدا می نمایند که تعدّی و روی گردانی از آنها ممکن نیست .

آیا نمی نگری به محیط ها و مجامع و دوائر رسمیه حکومت ها ، که بدان حکومت وابسته و مربوط اند و خصوصاً قسمت هایی که مخصوص و مربوط به حاکم وقت و رهبر آنجاست ، که شأنی خاص و منزلتی ممتاز از دیگر قسمت ها دارند ، و حکمی که بر همگان رعایت آن واجب ، و باید طبق شئونات آنجا رفتار نمود ، و قانون خاص خودش را رعایت کرد ، همچنین است نسبت به اماکن و دیار و مقاماتی که منسوب به خدای جلّ و علاّست که شئونی خاص و احکام و طقوسی ، و لوازم و روابطی ، داراست که چاره ای از رعایت آن و مراقبتش برای یک مؤمن ، نمی باشد ، و هر آنکه تحت لواء و رایت توحید و اسلام وارد

ص:64

گشته ، بر اوست که قیام به واجبات و تحفّظ قوانین آن بلاد و مقامات را ، رسم العین خود بنماید . و به واسطة این اعتبار عام و شایع و همگانی است ، که برای کعبه حکمی خاص و برای حرم مکّی شأنی فوق شئونات ، و برای دو مسجد شریف مکّی و مدنی احکامی و احترامی ممتاز أخذ شده ، و برای دیگر از مساجد و معابد و مکان های مخصوص برای یاد خدا ، حرمتی دیگر و فوق العاده در نظر گرفته شده است ، از پاکی و نجاست و ممنوعیّت دخول شخص جنب و حائض و نُفساء، بدانجا ، و نهی نهایی از خرید و فروش ، و منع از تصوّر هر نوع مجوزّی برای آن ممنوعیت ها ، در نظر شارع مهمّ و حتمی جلوه گر شده است . به خلاف بقیّة اوقاف عامّ که راه هایی برای صدور مجوّز فروش و تبدیل به أحسن ، آنها ، وجود دارد .

پس أخذ حرم مکّی و مکّه مکرّمه به عنوان حرمی أمن ، و توجّه مسلمین عالم بدانجا برای عبادت و انجام حجّ از هر سمت و سوئی، و وجوب تمامی مناسک و احکام خاصّ بدانجا حتّی نسبت به گیاهان و نباتات و متعلّقات به آن مکان مقدس ، نمی باشد مگر به اعتبار اضافه شدن آنها به خدای متعال ، و اختیار نمودن ذات حقّ ، آنجا را برای خود ، که این اختیار نمودن سبب شده ، آن اعتبارات محقّق شود .

و همین طور است مدینة منوره که حرمی الهی و محترم بر شمرده شده است ، و ثبت تمامی آن احترامات وارده در سنّت شریفه برای آن

ص:65

مکان و اهالی و خاک و مدفون شدگان در آن زمین ، این است و جز نیست که اعتباری است که حاصل گشته ، به اضافه شدن به ذات حق تعالی ، و اینکه آنجا عاصمه و پایتخت حکومت نبیّ أعظم ، صاحب رسالت خاتمه صلی الله علیه وآله می باشد .

و البته این اعتبار و قانون ، که مزیّتی حاصل می کند ، همانطوری که مختص به شرع مبین ، تنها نیست ، بلکه امری طبیعی است که اسلام هم اقرار به جریان و اعتبار آن ، در تمامی زوایا و حالات زندگی بشر ، نموده است ، همانطور مختصّ به تفاضل زمین ها بر یکدیگر نمی باشد ، بلکه اصلی شائع در باب مفاضله است ، مثلاً در تفاضل بعضی از انبیاء و رُسُل بر بعضی دیگر ، و یا تفاضل اوصیاء و اولیاء و صدّیقین و شهداء و افراد مؤمنین بر یکدیگر ، و در تمامی آنچه که اسلام مقدس فضیلتش را تأیید کرده و معتبر دانسته باشد .

بلکه این اصل تفاضل ، محور دائرۀ وجود است ، و قوام اشیاء بدان می باشد و تمامی رغبت ها ، در تمامی امورات ، به آن تفاضل اشیاء بر یکدیگر است ، و از آن ، محبت ها و رابطه ها و علاقه ها متولّد گردد ، با وجود عواملی که ، بغض و کینه و دشمنی و شحناء را بر پا نموده است .

ص:66

و آن تفاضل اصل هر اختلاف و شقاق و نفاقی است چنانچه اساس هر گونه وحدت و اتحادی و تسالم و سلامی می باشد و بر اساس همین اصل است که معاهد و جلسات اجتماعیّه آماده سازی می شود و دنباله رو او ، تشکّل دولت ها و اختلاف حکومت ها و ایجاد منافسات و نا امنی ها و فتنه به پا شدن و ایجاد شعوب و قبائل و تکثّر احزاب و گروه ها ، پا می گیرد و ریشه می دواند .

و به توسطّ نظر بر آن تفاضل و برتری پیدا کردن بر دیگران ، مؤسسات دینی و دنیوی و تمرکز گروه ها و مجتمعات دینیّه و علمیّه و اجتماعیّه و شعوبیّه و طائفیّه و حزبیّه و سیاسیّه ، تا برسد به تمامی تحرّکات و سکون ها و ایجاد وحدت و تفکّک ها و اقتران و افتراقها ، به وجود می آید .

پس

حکومت عالمی عامّ قهّار و جبّار ، که بر جامعة بشری از روز اوّل تا به آخر حاکم است ، و کسی از تحت این سلطنت و حکومت خارج نیست ، و اختصاص به روزی بدون تصوّر روز دیگر ندارد ، این است و جز این نیست که آن حکومت ( یاء نسبت ) است که بدان قوام دین و دنیاست ، و سلسلة نظام انسانی و قانون اجتماعی و شوؤن افراد بشر ، بدان منتهی شود.

ص:67

درحالی که بشر با کثرت افرادش در زیر سلطه آن حکومت مقهور اند ، و بدان ، دست و پا بسته اند ، که راه فراری بر ایشان نمی ماند ، اوست که حکم می کند و شکاف و رخنه درست می نماید و نقض می کند و تصویب می نماید ، و رفعت می دهد و پایین می آورد ، وصل و قطع به دست اوست ، نزدیکی و دوری از شوؤن اوست ، گرفتن و عطا کار او ، و عزّت و ذلّت عادت او، و ثواب می دهد و عقاب می کند ، و حقیر می نماید و تعظیم می دارد . اوست که یک سرباز مجهول الهویّه را مکرّم و معظّم و محترم می نماید که او را نزد شعب و حکومتش ، اهل برای هر نوع بزرگی و تجلیل و تبجیل می نماید ، و آخر الأمر بر مرقد و تربت اش أوراد نثار می نماید ، و یادش را تا ابد زنده ، و در صفحه تاریخ مخلّد می نماید . اوست که نزدش کوارث و مشکلات آسان، و با مقیاس او، شدائد و مشکلات و مصائب هائله ، را قیاس می کند و نفس و نفیس را در راهش بذل می نماید . اوست که رسول خدا صلی الله علیه وآله را در مرگ صحابی عظیم عثمان بن مظعون می گریاند و او را به آغوش پیغمبر می کشاند ، چنانچه خبرش از سیّده عائشه به ما رسیده است . (1)

ص:68


1- - المستدرک : ج 3 ص 189 ، خوانندگان محترم ، مستحضرند که مرحوم علّامۀ أمینی چون در شام در بین مخالفین این بیانات را فرمودند ، مطالب را از مصادر مخالفین نقل کرده و گاهاً این عناوین را چون سیّده عائشه به کار می برند تا با اعتقادات مسلّمة خودشان، مطلب حقّی را اثبات نمایند و ما هم برای حفظ امانت عین مطالب را نقل می نماییم .

اوست که چشمان نبی اعظم صلی الله علیه وآله را بر فرزندش حسین علیه السلام می گریاند و تمامی آن مجالس عزاء را برای سبط خود بر پا می دارد و تربت او را بگیرد و ببوید و ببوسد ، تا آخر حدیث که بیان گشته است ، و اوست که سیّده أم المؤمنین ، أم سلمه را وادار کند تا تربت حسینی گیرد و در مقنعه و لباسش بپیچد . (1)

و اوست که فاطمة صدیقه u را بر انگیخت تا تربت پاک قبر پدر را بگیرد و استشمام نماید . (2)

اوست که قبیله نبی ضبّه را وادار نمود تا پشگل و بعرة شتر و جمل عائشه را بگیرند و استشمام نمایند ، چنانچه طبری متذکّر این نقل گشته است . (3)

و اوست که أمیر المؤمنین علی علیه السلام را وقتی که به سرزمین کربلاء رسیدند، به أخذ تربت آنجا و استشمامش ، و گریستن حضرتش ، وا می دارد ، تا بدانجا که زمین از قطرات چشمان مبارک خیس می شود و می فرماید :

« یَحْشَر مِن هذا الظَّهْر سَبعُون ألفاً یَدْخلون الجنَّة بغَیر حِساب »

ص:69


1- - برای اطّلاع از اینگونه روایات به کتاب سیرتنا و سنّتنا نوشته علّامه أمینی رجوع فرمایید.
2- - الفصول المهمة فی معرفة الأئمة ، ج 1 ص 672
3- - تاریخ طبری : ج 3 ص 530

( از این مکان هفتاد هزار نفر محشور شوند و به بهشت بدون حساب وارد گردند ، که طبرانی اخراج نموده و هیثمی در المجمع گوید رجال این حدیث همگی ثقه می باشند . ) (1)

بوی تربت سیّد الشهداءعلیه السلام

آن نسبت است که مردی از بنی اسد را در مقام استشمام تربت حسینی و گریستن بر او قرار می دهد چنانچه هشام بن محمّد گوید : «لَمّا أجْری الماء علی قَبر الحُسَین نَضُبُّ بَعد أربَعین یوماً و أمتَحی أثر القَبر فَجاء أعْرابی مِن بَنی أسَد فَجَعَل یأخُذ قَبْضَة من الترابِ و یَشُمّه حتّی وَقَع علی الحُسین فَبَکی و قال : بأبی و أمّی ما کانَ أطیَبکَ حیّاً و أطیَب تُربَتک مَیِّتاً ثمّ بَکی و أنشَأ یقُول :

أرادُوا لِیَخْفُوا قَبره عن عِداوة *** و طیبُ تُراب القَبر دلَّ علی القبر أخرجه الطبرانی و قال الهیثمی فی المجمع رجاله ثقات »

( زمانی که آب بر قبر حسین(علیه السلام) بستند ، ما بعد از گذشت چهل روز آمدیم در حالی که اثری از قبر نمانده بود ، پس مردی از قبیله بنی اسد آمد و مشت مشت خاک بر می داشت و بو می نمود تا رسید به قبر حسین(علیه السلام) ، پس شروع به گریستن نمود و گفت : پدر و مادرم به فدای

ص:70


1- - المعجم الکبیر : ج 3 ص 111 ، مجمع الزّوائد : ج 9 ص 191

شما گردد چه مقدار خوش بو ، بودی در زمان حیات ، و چه مقدار خاک قبرت خوش بوست در زمان ممات ، سپس گریست و این بیت را انشاد نمود :

اراده نمودند تا قبرش را از روی عداوت مخفی سازند

در حالی که بوی خوش خاک قبرش نشانه ایست بر قبر او

این مطلب را طبرانی اخراج نموده و هیثمی در المجمع گوید رجال حدیث ثقات می باشند . ) (1)

پس یک فرد بشر ، هر که باشد و در هر کجا ، و به هر حیثیتی ، و از هر عنصری و شاکله ای با وجود کثرت شاکله ها ، و اختلاف عناصر ، در تمامی دوران حیات ، اسیر آن حکومت است و مرهون لفظ : روح من ، بدن و مال من ، اهل و فرزند و اقارب و رحم و خانواده ، و تجارت و نحله و ملّت و طائفه من ، مبدء ، و خانه و ملک و حکومت و رهبر و بزرگان من ، می باشد ، تا بدانجا که هر چه که هست و متعلّق به اوست را به خود نسبت می دهد .

ص:71


1- - تهذیب الکمال : ج 6 ص 444

و این مطلب در تمامی حکومت ها و دُول و هیئات و شعب و قبائل و احزاب و ملل و نحل و ملوک و طوائف و سلطه های حاکمه ، به کلّیاتشان به صورت جمعی اضافی وجود دارد .

و به مجرّد تمام شدن و اثبات آن نسبت ها ، چه جزئی و چه کلّی و یا امر فردی و یا اجتماعی ، آثار مترتّب گردد و حکم ها مسجّل ، واحدی را چاره نباشد مگر خضوع در برابر آن و تقیّد بدان .

و این صحبتی نافع ، که مشکلات مجتمعات در مبادی و آراء و معتقدات راحلّ ، و گره های بدخواهی و محبّت و عویصات مذاهب و مقرّرات شرع مقدس و فلسفه مقرّبات دین حنیف و مقدّسات اسلام و شعائر آن و حرمتها و مقامات و کرامات را باز می نماید و معلوم همگان کند .

بیان شافی و کافی

پس بعد از این بیان کافی و شافی و روشن ، در نزد انسان متفکّر و باحث ، که آگاه و آزاد مرد است ، روشن می شود ، سرّ فضیلت تربت کربلاء مقدسّه و اندازه و مکیال نسبت او با خداوند سبحان و مقدار حرمتش و حرمت صاحبش ، از حیث تقرّب و نزدیکی او به علیّ أعلی . پس آیا گمان شما نسبت به حرمت این تربتی ای که مثوی و آرامگاه قتیل اللّه و کُشتة در راه خدا و قائد و سر لشگر ، لشگر بزرگ الهی

ص:72

است ، به چه مقدار است ؟ که در آخر الأمر هم ، فدای او و راه و دین الهی گشت.

آنجامثوای حبیب و فرزند حبیب خداست ، کسی که داعی الی اللّه است ، و هدایت کننده به سوی اوست ، و قیام کننده برای او ، آن شخصیتی که اهل و عیال و نفس و نفیس خود را در راه خدا بذل نمود ، و خون قلب مبارک را در دست گرفت ، برای اعلاء بخشی کلمة توحیدیّه او ، و توحید حقیقی را منتشر نمود ، و معالم دینش را تحکیم بخشید ، و طریق و سبیلش را توطید و استوار نمود . پس کدامین پادشاهان عالم و عواهل دنیا ، از آدم نبیّ گرفته تا به حال ، چونان قائد شهداء راه أخلاص و حقیقت ، در طفّ کربلاء حضرت سیّد الشّهداء حسین علیه السلام فدا شدة در راه خدا می باشند ؟ کسی که رهبری است قیام کننده ، بر علیه باطل و ترویج دهنده حقّ است ، که طاهر و کریم است ، وفیّ و با وفاست ، و صادق و راستگوست ، او که صاحب کبر الهی است و شریف و عزیز است .

چرا که خدا به او مباهات نکند ؟ و چگونه بر خون او تحفّظ ننماید ؟ و قطره ای از آن را رها نکند تا بر زمین برگردد ، آن زمانی که آن شهید با دستان خود آن خون را به آسمان پاشید . (1)

ص:73


1- - تاریخ مدینة دمشق : ج 14 ص 223 ، بحارالانوار : ج 45 ص 53

و چگونه ذکر و یاد او ، در زمین و آسمان الهی دائمی نگردد؟ در حالی که مجامیع قلب مبارک ، محبّت حقّ را در بر گرفته بود ، چگونه صورت دنیا در عاشورای آن مظلوم سیاه نگردد ؟ و آثار سخط و غضب الهی در روز شهادتش در صفحه وجود آشکار نگردد ؟ و چگونه حسب نقل أبن سیرین از عدّه ای از حفاظ که آن را اخراج نموده اند ، زمین و آسمان بر او نگریند؟ (1)

و چرا آسمان روز قتل آن غریب خون نبارد ، چنانچه حدیثش متواتراً نقل شده است . (2)

و چرا خداوند منّان ، رسولان خود از ملائکة مقرّبین اش را با تربت کربلاء او به نزد نبیّش نفرستد ؟

و چرا پیغمبر خدا(صلی الله علیه و آله)آن تربت را نبویَد و نبوسد و متذکّر آن و قائع در طول حیات خویش ، نگردد ؟

و چرا آن تربت را به عنوان داروئی شفا بخش در خانه خود حفظ ننماید ؟ (3)

ص:74


1- - عوالم العلوم : ج 17 ص 467
2- - کامل الزّیارات : باب 28 ص 200 ، عوالم العلوم : ج 17 ص 466
3- - برای اطّلاع و آگاهی از این دسته راویات به کتب بحار الانوار : ج 44 ص 223 باب 30 و کامل الزّیارات: باب 16 و 17 ص 128 و کتاب سیرتنا و سنّتنا رجوع نمایید.

پس با من همراه شو ، ای مسلمان صحیح الفهم و العقل ، پس آیا سجده نمودن بر این تربت ، که برای تقرّب و نزدیکی به خداوند متعال در اوقات نماز ، مقرّر شده ، أولی و برتر و سزاوارتر نیست از سجده بر غیر آن ، از زمین ها و تربت های دیگر ، و بساط ها و فرش و سجّاده های بافته شده بر تار و پودی که مجهول الهویّه می باشد ؟ در حالی که در سنّت مبارکه هم هیچگونه مجوّزی برای سجده بر آن ها ، دیده نشده است .

و آیا قرار دادن و گذاشتن صورت و پیشانی بر روی تربتی که در باطنش درس دفاع از خدا و مظاهر قدسی او و مجلای حمایت از ناموس ، که همان ناموس اسلام است ، نهفته می باشد ، برای تقرّب به سوی خداوند منان و زلفای نزد او و خضوع و خشوع و عبودیّت در برابر حضرتش ، سزاوارتر و مناسب تر نمی باشد ؟

آیا لائق تر برای درک اسرار سجده بر روی زمین ، سجده نمودن بر روی تربتی که در آن سرّ عظمت و کبریاء و جلالت ربوبی جلّ و علا ، و رموز عبودیّت و تصاغر در برابر حقّ تعالی به بهترین مظاهر و نشانه هایش ، نهادینه گشته ، نمی باشد ؟

ص:75

و آیا سجده نمودن بر روی خاکی که در آن نشانه های الاهی و فناء گشتن در راه او ، که هر ذی شعوری را به رقّت قلب و رحمت درونی و شفقت و عواطف دعوت می نماید ، أحقّ نمی باشد ؟

و آیا افضل و برتر نمی باشد که انسان تربتی را که در صفحه آن ، چشمه های خون و دمائی که به رنگ محبت الهی رنگ آمیزی شده ، و بر سنّت خدایی و ولاء محض و خالص او ریخته شده ، برای سجده نمودن ، انتخاب نماید ؟

تربتی که با خون کسی عجین و آغشته گشته است ، که خداوند جلیل آن را طاهر و مطهّر گردانیده است ، (1)و محبّت او را اجر رسالت خاتمة قرار داده است.(2)

و آن خون آقای جوانان بهشتی است که با محبّت الهی و حبّ رسولش مخلوط گردیده، که ایشان نزد امّت مسلمان ودیعة و امانت محمّدیصلی الله علیه وآله می باشند ، چنانچه در تاریخ و سنّت وارد گشته است . (3)

مهری از تربت

پس بنابر این دو أصل ، ما تربت کربلاء را به شکل مهر ها و قطعه هایی پاکیزه و طاهر أخذ می نماییم و در وقت سجده ، بر آنها

ص:76


1- - اشاره به آیه شریفه : « اِنّما یُرید اللّه لِیُذهبَ عنکم الرّجسَ أهل البیتَ و یُطَهّرکم تطهیراً » ، احزاب 33
2- - اشاره به آیه شریفه : « قُل لا أسئلُکم علیه أجراً الّا المودّة فی القربی » ، شوری 23
3- - بشارة المصطفی : ص 203 ح 27 ، بحارالأنوار : ج 22 ص 46

سجده می کنیم ، چنانچه فقیه السلّف، مسروق بن الأجدع چنان نموده که با خود قطعه خاکی از تربت مدینة منوّره را همراه برداشته تا بر آن سجده نماید ، در حالی که او شاگرد مکتب خلافت راشده می باشد ، و به عنوان فقیه مدینه و معلّم سنّت شناخته شده است و حاشا که او بدعتی وارد نموده باشد . پس در کدامین از این دو أصل انحراف و تأسّف می باشد ؟! و کدامیک تضادّ با نداء قرآن کریم و مخالف سنّت خداوند و رسول صلی الله علیه وآله دارد ؟! و کدام از این دو استنکار و بدعت به حساب می آید ؟! و کدام ما را از حکم عقل و منطق و اعتبار خارج می کند ؟! که البتّه برداشت تربت کربلاء ، به عنوان محلّ سجده ، فرض و حتم و واجب نمی باشد ، که در شرع و دین به عنوان وجوب از آن عملکرد ، صحبت شده باشد ، و حتّی مذهب جعفری هم آن را ملزم ندانسته ، و اَحدی از شرع و دین و مذهب از روز اول بین او و بقیّه خاک های زمین در جواز سجود ، فرقی نگذاشته ، بر خلاف آنچه که شخص جاهل به دستورات دین و مذهب خیال نموده است . بلکه آن ترجیح ، نوعی استحسان عقلی می باشد و لا غیر.

و این یک نوع اختیاری است نزد عقل و منطق و اعتبار ، که اولی و برتر است از أخذ نمودن خاکی ، برای سجود ، همین و همین ، چنانچه دیدی و شنیدی . و بسیاری از رجال مذهب جعفری در سفر ها با خود اشیایی چون حصیر طاهر که اطمینان به طهارت و نظافتش دارند یا

ص:77

خمره ای را ، برداشته ، و تربتی را هم همراه نمیبرند و بر آنها سجده می کنند .

و ما معتقدیم که به درستی ، أخذ و اعتقاد به این دو أصل قویم و نظر به رعایت این دو امر و حفظ حرمت و مراقبت آن ، بر اهالی حرمین شریفین مکّه و مدینه و مردم آنجا ، حتم و مفروض می دارد ، که مهر ها و الواحی را از خاک و تربت آن دو مکان مقدّس برای سجده نمودن تهیّه نمایند ، تا به آن دو اصل عملکرده و از حرارت ریگها و زمین مسجد شریف در ایّام گرما و شدت رمضاء در امان و خلاصی باشند ، و حتّی با خود در سفرهایشان همراه نموده تا مکانی طاهر و مبارک را برای سجده های نمازشان داشته باشند .

چنانچه سیرۀ سلف و گذشتگان صالح ، چون فقیه مسروق بن الأجدع ، بر همین طریقه بوده ، چنانچه حدیثش را شنیدی .

و حتّی آن مهرهای تهیّه شده را در دستان زائرین و حجّاج و مسافرین آن دیار مقدّسه از جای جای مملکت های اسلامی ، قرار دهند تا امت مسلمان آن تربت ها را در سفر و حضر همراه گیرند ، و یک نوع یادآوری از آن اماکن ، مکّه الهی و مدینه نبوی که مکان های هبوط وحی می باشد ، به همراه داشته باشند .

ص:78

و هر وقت بدان نگاهی اندازند به یاد خدا و رسول صلی الله علیه وآله ، افتند و آنرا ببویَند و از آن توحید و نبوّت را استشمام نمایند . تا نبراسی و چراغی در خانه های مسلمین وارد شده باشد که از آن قلوب و روح صاحبان عقل و خِرد روشن گردد .

و با سجده نمودن بر آن تربتی که خاک بهترین بقعه های عالم است ، که خداوند منّان آن مکان را برای خود و وضع و قرار دادن خانه أمن اش اختیار نموده و مکانی است که سرتاسر حرمت و عظمت و کرامت و برای نبیّ اش حرم و مضجعی مبارک می باشد ، خود را مقرّب درگاه الهی ، بنماید .

و در آن ، گذشته از تمامی مطالب ، یک نوع دعوت و رغبت کبیره و قویّه و علمیّه است به سوی اسلام و عبادت به سوی کعبه و توجّه به پایگاه سنّت و صاحب رسالت ، که این است که هر آن کس عظیم شمرد حرمت های الهی را برای او خیری است نزد پروردگارش .

چرا که :

«ذلک وَ مَن یُعَظِّم شَعائِر اللّه فَاِنَّها مِن تَقَوی القُلوب»(1)

ص:79


1- - حج : 32

فهرست مصادر

قرآن کریم

وسائل الشیعه .......... حرّعاملی

حدائق الإشارات........... خوئی

معالی السبطین......... مازندرانی

تهذیب الأحکام...... شیخ طوسی

لوامع الأنوار......... مرندی نجفی

بحارالأنوار........ علّامه مجلسی

خصائص الحسینیّه. شیخ شوشتری

کامل الزیارات......... ابن قولویه

امالی..... شیخ صدوق

بصائرالدّرجات... صفّار

کافی........... کلینی

اسرارالشهاده....... فاضل دربندی

مستدرک الوسائل... محدّث نوری

جامع أحادیث الشیعه... بروجردی

صحیح البخاری........... بخاری

صحیح مسلم.... مسلم

سنن ترمذی.. الترمذی

السنن الکبری. البیهقی

سنن نسائی.... النسائی

ص:80

المستدرک....... حاکم نیشابوری

معرفة السّنن والآثار....... البیهقی

مجمع الزّوائد. الهیثمی

سیرتنا و سنّتنا........ علّامه أمینی

مسند احمد....... احمد بن حنبل

الشّرح الکبیر........... ابن قدامة

المصنّف.. ابن أبی شیبه

المعجم الکبیر. الطبرانی

سنن ابن ماجه........... القزوینی

صحیح الترمذی.......... الترمذی

المعجم الأوسط.......... أبویعلی

المعجم الصغیر........... الطبرانی

نیل الأوطار.. الشوکانی

صحیح ابن ماجه......... القزوینی

کنز العمّال......... المتقی الهندی

تهذیب التهذیب........ العسقلانی

الجامع الصغیر.......... السیوطی

الفصول المهمّة فی معرفة الائمه... ابن الصباغ

تهذیب الکمال.. المزی

تاریخ طبری.... الطبری

تاریخ مدینة الدمشق... ابن عساکر

عوالم العلوم..... البحرانی

ص: 81

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109